به مناسبت سالروز انتقال امامت به آقا امام زمان حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیه و عجل الله فرجه

انتقال امامت

مسئله مهم دیگری که در این مباحث لازم است به آن توجه داشته باشیم انتقال امامت است از امامی که رحلت می‌کند به امام حیّ یعنی امامی که از دنیا رحلت می‌فرماید اسرار امامت را به امام بعدی ودیعه می‌دهد و از دنیا رحلت می‌کند و امامت به امام بعد از او انتقال می‌یابد خود همین مسئله‌ای است که باید تا اندازه‌ای روشن شود.

اولاً یک مسئله این است که با وجود امامی که الان حی است و امام زمان و عصر نامیده می‌شود (در هر زمانی از زمان‌های ائمه علیهم‌السلام) و اوست محل نظر و محل عنایت خداوند و وسیله خلقت و سایر فیوضات، پس امامانی که گذشته‌‌اند، موقعیتشان چه می‌شود؟ اگر الان ما نیازمند به حجة بن الحسن صلوات الله علیه هستیم، پس آیا به ائمه گذشته الآن دیگر احتیاجی نیست؟ آیا نیازمند به آنها نیستیم؟ حقیقت مسئله چیست؟ خود این مطلب نکته‌ای است که باید متذکر باشیم.

ما به طور کلی با توجه به فرمایشات بزرگانمان این طور اعتقاد داریم نه تنها اعتقاد تقلیدی بلکه بحمدالله اعتقاد تحقیقی. که در جمیع مسائل دین، چه اصول دین چه فروع دین ما ان‌شاء الله مقلد محمد و آل محمد علیهم السلام هستیم.

كه در جميع مسائل دين، چه اصول دين چه فروع دين ما ان‌شاء الله مقلّد محمد و آل‏محمد علیهم السلام هستيم. تقليد ايشان را داريم. آل‏ محمد علیهم السلام عنايت و لطف فرموده‏ اند و بعضي از مطالب و حقايق را كه تا اندازه‏اي براي ما لازم بوده و حتي فوق لزوم ما به قلم و بيان بزرگان ما جاري ساخته ‏اند كه فقط تسليم و پذيرش نباشد تحقيق هم باشد و بفهميم. پس علاوه بر اينكه بحمد الله پذيرش داريم، تسليم هستيم، تصديق ايشان را داريم براي ما تحقيق هم فرموده ‏اند و حقايق دين را هم بيان كرده‏ اند كه علاوه بر پذيرش، رشد عقلي، رشد شخصيت انساني كه همان فكر و شعور و ادراكات است، هم براي ما فراهم شود و اين جهات هم در ما ترقي كند و اين خودش لطفي است اضافه و علاوه كه فرموده‏اند، فضلي است و الا از ايشان طلبكار كه نبوديم. همين اندازه دين برايمان آوردند و ما بحمدالله به عنايت و توفيق خودشان پذيرفتيم، تسليم شديم و محمد و آل‏ محمد علیهم السلام را تقليد نموديم. ما را بس بود، تفضلاً بيان فرمودند كه تحقيق هم همراه با تقليد باشد حقايق هم روشن بشود، رشد عقلي، فكري و ادراكي هم برايمان فراهم بشود. اين هم نعمت و فضلي است وخدا را بر اين نعمت و همه نعمتها شاكريم. اللّهم اِنّ هذا منك و من محمد و آل‏ محمد.

مسئله‏ اي كه عرض كردم بايد به آن توجه داشت اين است كه ائمه ما علیهم السلام برنامه‏‌شان اين بود كه يكي كه از دنيا مي‏ رفت و امام ديگر را جاي خود قرار مي‏داد، اسرار امامت را به او مي‏ سپرد و او امام وقت و امام زمان و عصر و مرجع همه خلق مي‏ گرديد و اخذ دين از او مي‏ شد و بالاخره امامت ظاهري به او انتقال مي‏ يافت. حال آيا ائمه گذشته با اين وضع چه موقعيتي دارند؟ مثلاً الآن كه ما بحمدالله رجوعمان به امام عصر صلوات الله عليه است و مهدي آل‏ محمد علیهم السلام را تقليد مي‏كنيم و اخذ دين از ايشان مي‏كنيم به همين كه ايشان فرمايشات پدران بزرگوار خود را تصديق فرموده‏ اند و دستور فرموده‏ اند همين‏ ها را اخذ كنيم و به همين‏ ها عمل كنيم. اين مي‏شود اخذ دين. همين‏طور ساير جهاتي كه در عالم ظاهر و باطن به بركت اين بزرگوار بر ما جاري است يعني فيوضات الهيه و مي‏دانيم كه در جميع امورمان ايشانند واسطه بين ما و خدا. حالا ائمه ديگر چه موقعيتي دارند؟ آيا الآن نيازي به آنها نيست پس وجودشان چه خاصيت دارد؟ چه نتيجه‏اي از وجودشان مي‏ بريم؟ چرا بايد دوازده تا باشند؟ چرا بايد چهارده معصوم باشند؟ چه نيازمنديي است؟ اين خودش مطلب خيلي مهمي است.

براي روشن شدن مطلب يك توضيح اجمالي عرض مي‏كنم كه خلق دو جهت دارند يك جهت، جهت ذاتيات خلقيشان است و يك جهت، جهت اعراض. در جهت ذاتيات كه هيچ وقت آنها از خلق جدا نمي‏شوند و هميشه خلق داراي آن جهات ذاتي هستند كه اگر آن جهات نباشد، معدوم و نيست محض مي‏شوند، در آن جهات ذاتي نيازمندي تك تك خلق به اين چهارده نور مطهّر و چهارده نفس مقدسه، نيازمنديشان به جميع اين چهارده تا مثل نيازمنديشان است به يكي از ايشان يا به بعضي از ايشان. و نيازمنديشان به يكي از ايشان عين نيازمندي به جميع ايشان است. در مقام ذاتيات اين‏طور است. روي اين جهت اگر خدا اراده بفرمايد كه اين ذاتيات را از خلق بگيرد و خلق را معدوم سازد، آنجاست كه نظر مبارك اين چهارده نور را و عنايات اين چهارده نور را از اين ذاتيات برمي‏دارد. تا نظرش را برداشت ذاتيات معدوم مي‏شوند و خلق معدوم مي‏ گردند.

نمونه‏ اش تا اندازه‏ا ي هنگام نفخه صَعِق است. در نفخه صعق يعني نفخه‏ اي كه اسرافيل مي‏دمد و تمام تركيبات خلقي از هم مي‏ پاشد، خلق را موت فرا مي‏گيرد و همه خلق مي‏ ميرند و فقط همين چهارده نور مقدس زنده هستند كه مرگ برايشان نيست. و خدا به زبان ايشان مي‏گويد: لِمَنِ المُلكُ اليوم و خدا به زبان ايشان جواب خود را مي‏گويد: لله الواحدِ القهّار و خودشان فرمودند: نحنُ السّائلون و نحن المُجيبون خود ما هستيم كه سؤال مي‏كنيم، مي‏ گوييم لمن الملك اليوم؟ و خود ما هم جواب دهنده هستيم. معنايش اين است كه خدا سؤال مي‏كند به زبان ايشان و جواب مي‏فرمايد به زبان ايشان. در آن موقعي كه بناست براي خلق يك چنين تفكّك و از هم پاشيدگي و موت دست دهد، رفع عنايت اين چهارده نور را از اين خلق مي‏فرمايد.

اگر كسي آنجا باشد براي او معلوم مي‏ شود كه چطور جميع خلق، همان‏طور كه نيازمند به يكي از ايشان بودند، نيازمند به جميع ايشانند و همان‏طور كه نيازمند به جميع ايشان بودند نيازمند به هر يك از ايشانند. مقام ذاتيات اين‏طور است. به اين معني كه مثلاً اگر فقط يكي از ائمه رفع عنايت خود را از اين خلق بفرمايد و از مقام ذاتيات اين خلق توجه خود را بردارد، نشدني است و نمي‏ شود مگر اينكه جميعشان توجه خود را بردارند و جميع ايشان كه توجه را برداشتند، يكي و بعضي هم برداشته‏اند و در نتيجه فنا دست مي‏دهد. پس وقتي كه خدا فناء ذاتيات و از هم پاشيدن خلق و موت آنها را اراده بفرمايد دستور مي‏فرمايند و منظور از اراده هم همين است كه اين بزرگواران رفع يد و رفع عنايت خود را از اين خلق بفرمايند و آنگاه نفخه صَعِق رخ مي‏دهد و البته اين برنامه به تدريج انجام مي‏ يابد.

و معني به تدريج اين نيست كه سالها و هزاران سال طول بكشد. بلكه، به حسب اقتضاءات خلقي يكي يكي رفع يد مي‏فرمايند و عنايات تدبيري خود را از اين عالم و اهل آن برمي‌دارند. از اين‌جهت در آخر رجعت، حضرات پيامبر و ائمه و فاطمه‌زهراء علیهم السلام شروع مي‏كنند به عروج كردن و رفتن از اين عالم. آنگاه كه از اين عالم رفتند، عالم را هرج و مرج مي‏گيرد و بعد نفخه صعق است و اول موت كه همه عالم ها مي‏ميرند و فنا براي همه دست مي‏ دهد آنجا رفع يد و رفع عنايت به حسب اقتضاء آن برنامه بالكل است. پس تا عالم باقيست و عالم موجود است و مراتب هستي برقرار و نظام برپاست، معلوم مي‏شود كه اين چهارده نور مقدس عنايت خود را متوجه اين عالم دارند و از اين عالم ها رفع عنايت خود را نفرموده‏ اند.

اما در مقام اعراض اين‏طور نيست. يك نفرشان كفايت مي‏كند كه در عالم اعراض باشد و عنايتش در اين عالم اعراض شامل حال همه خلق باشد و خلق هم در اين عالم اعراض، به حال خود باشند و برايشان فنائي فراهم نشود. پس در اين عالم اعراض يك نفر كه مي‏رود مثل او جاي او مي‏ نشنيد و كار او را دارد و اينكه امامي بعد از امامي و حجتي بعد از حجتي براي ما هست به اين معناست كه اين بزرگواران در واقع در هر زماني امام آن زمانند. هر كدام در زمان خود قطب عالمند. محل نظر خداوند در اين عالمند، غوث و پناهگاه خلقند و باب براي هر شيئي هستند و براي جميع فيوضات بين جميع خلق و بين خدا واسطه هستند در اكوان و اعيان و اجلها و ارزاق و در همه خصوصيات وساطت دارند و تلقي مي‏فرمايند از خدا جميع فيوضات را و به خلق مي‏رسانند. در اين مقام اعراض، يكي جاي همه‏ شان مي‏ نشيند. و يكي كه باشد مثل اين است كه همه هستند.

پس امروز حضرت مهدي صلوات الله عليه براي ما مثل اين است كه تمام چهارده نور هستند. اگرچه آنها رحلت كرده‏ اند و از دنيا رفته‏ اند ولي وجود همين بزرگوار مثل اين است كه تمام آنها هستند. چرا؟ چون ما و همه خلق در صدور و پيدايش و در بقاء نيازمند به چهار علت هستيم. اين مطلبي است كه همه قبول دارند. تمام حكماء و فلاسفه‏ اي كه به قانون علّيت در عالم اعتراف كرده‏ اند به اين چهار علت اعتراف دارند. هر موجودي در صدور و پيدايش و در بقاء نيازمند به چهار علت است. علت فاعلي كه خدا او را به وسيله آن ايجاد كند و به وسيله آن باقي بدارد زيرا كه ايجاد او به آن است. علت مادي كه او را از آن ماده اختراع كند. علت صوري كه بر آن صورت او را ابداع فرمايد و علت غائي كه هدف از ايجاد او و نتيجه از اين ايجاد او مي‏باشد كه تا علت غائيه نباشد، علت فاعليه پيدا نمي‏شود و موجد در مقام ايجاد بر نمي‏آيد.

اين چهار علت به طور كليت و اصليت در ايجاد جميع خلق و باقي داشتن جميع خلق، محمد و آل‏ محمد علیهم السلام هستند. هر كس مي‏خواهد بپذيرد هر كس مي‏خواهد نپذيرد. خدا اين‏طور قرار داده و اساس توحيدش هم در قرآن بر همين اساس بنا شده است. ديگران نمي‏ خواهند قبول كنند، نكنند. قرآن را قبول نكرده‏ اند و فرمايشات معصومين را رد كرده‏ اند و اين فرمايشات را هم رد كنند ضرر به حق وارد نمي‏شود، خدا ضرر نمي‏كند، اولياء خدا ضرر نمي‏كنند. هر كس حق را نپذيرفت خودش ضرر كرده. پس اين بزرگوارانند آن چهار علت. و ما معتقديم كه هر يك از ايشان مثل چهارده‏ تاي ايشان هستند. فرق نمي‏كنند. علت تامه هستند براي وجود و بقاء خلق. پس هر يك از اين بزرگواران يا بگوييد همه‏‌شان ، علت فاعليه هستند، اما بالله. ديگران بروند زحمت بكشند تا بفهمند فرمايشات بزرگان ما را و بي‏‌جهت انكار نكنند. ما مي‏گوييم علت فاعليه هستند باللّه نه اينكه خدا كناري باشد و اينها كناري و به طور مستقل علت فاعليه باشند كه آنها وحشتشان بر مي‏دارد مي‏گويند كفر و شرك لازم مي‏آيد. خير، نه كفري است و نه شركي. حق اين است و غير از اين اگر باشد يا كفر است يا شرك و باطل. علت فاعليه هستند بالله.

قرآن تصريح كرده، مي‏فرمايد و هم باَمرِه يَعمَلون بروند همين جمله را در قرآن بفهمند بسشان است. همين را بفهمند يعني چه؟ و هم بامره يعملون. اما اينها همين آيه را طوري معني مي‏كنند كه يا باعث شرك مي‏شود و براي خدا شريك قرار مي‏دهند و يا باعث عزل خدا مي‏شوند از كارهايش. خدا را كناري مي‏گذارند و اينها را كناري مي‏گذارند. اگر توانستند همين فرمايش و هم بامره يعملون را طوري معني كنند كه با توحيد افعال درست در بيايد كه نه شرك باشد و نه كفر و نه الحاد و توحيد محض و خالص باشد بيايند معني كنند. غير از اين‏طوري كه بزرگان ما معني كرده‏ اند در علت فاعليه بودن محمد و آل‏ محمد علیهم السلام. غير از آن هر طور معني كنند يا كفر است يا شرك و يا زندقه و يا الحاد. ناچارند اين‏طوري معني كنند كه بزرگان ما بيان كرده‏اند. پس و هم بامره يعملون معنايش در تأويل و باطن اين است كه يعني محمد و آل‏ محمد علیهم السلام همه‏شان يا هر يكشان علت فاعليه هستند براي ايجاد خلق و بقاء خلق و ساير كارهاي خداوند، اما بالله.

اين كلمه بالله در همين بامره توضيح داده شده. بالله يعني نظر به اينكه مقام فاعليت و وصف فاعليت در مقام ذات و رتبه ذات خدا محال است. پس در رتبه فعل خداست. وقتي كه در رتبه فعل شد، صفت فعلي مي‏شود و صفت فعلي خدا غير ذات خداست. غير ذات خدا كه شد خلق خداست. خلق خدا كه شد از همه خلقها بالاتر و اشرف و اكرم و اتمّ است و كيست آن خلق جز محمد و آل‏ محمد علیهم السلام؟ پس مقام فاعليت و وصف فاعليت خدا يا همان تعبير مشهور علت فاعليه بودن خدا براي خلق ايشان هستند. پس علت فاعليه هستند اما بالله. بالله تمام مشكلات را حل مي‏كند در صورتي كه واقعاً بخواهند چيزي بفهمند، اما بدبختي انسان اين است كه الناسُ اعداءُ ماجَهِلوا با آنچه سرشان نمي‏شود و نسبت به آن جاهلند، دشمن هستند. به مخالف و معاند بايد گفت: دلت به حال خودت بسوزد! بيا مطلب بفهم! با چشم عناد و بغض به اين مطالب ابتداءً نگاه نكن! بنشين درباره آنها فكر كن! شايد حقي باشد، علمي باشد، نوري باشد و بي‏جهت خود را محروم نكن.

و از نظر اينكه خلق شعاع و اثر اين بزرگوارانند شعاع و اثر همه‏ شان و تك تكشان، پس علت ماديه همه خلقند. و اگر با اين حقايق نزاع دارند بروند با حضرت صادق صلوات الله عليه نعوذ بالله بجنگند كه فرمود: خلَق اللهُ الاشياءَ بالمشية. خدا همه اشياء را به مشيت آفريده است و بديهي است كه اشياء خود حقيقت و ذات مشيت نيستند بلكه همه آثار مشيت هستند، يا شعاع مشيتند. و محمد و آل‏ محمد علیهم السلام در مقامي و به اعتباري همان مشيت مي‏ باشند پس همه‏‌شان و تك تكشان علت ماديه خلقند. با اين حقايق نزاع دارند بروند نعوذ بالله با قرآن بجنگند. قرآن مي‏فرمايد كه: و مِن آياتِه اَن تَقومَ ‏السماءُ و الارضُ بامرِه هر شيئي قائم به ماده خودش است به قيام ركني مثلاً اين ميز كه ميز است به اين چوب بستگي دارد. تا اين چوب نباشد كه اين ميز نيست. اين آسمانها و اين زمين و آنچه كه در اينهاست قائمند به امر خدا و امر خدا، مشيت خداست. و امر و مشيت خدا محمد و آل‏ محمد علیهم السلام هستند. امام سجاد فرمود و نحن امرُه ما هستيم امر خدا. پس خلق از شعاع ايشان ماده دارند، و ماده اشياء از ايشان است البته به حسب مراتبي كه در ميان خلق است يعني خلق شعاع شعاع ايشان و شعاع شعاع شعاع ايشان هستند و همين‏طور و ايشانند علت ماديه اشياء، از اين جهت مي‏گوييم اشياء بمشية‏الله مخلوق شده‏ اند، و اين تعبير گزارش از مقام ماده اشياء است.

و نظر به اينكه خلق انوار يا سايه‏ هاي همه آن بزرگواران و تك تك آنان مي ‏باشند علت صوريه هستند براي جميع خلق. هر شيئي، هر تعين و صورتي كه دارد نور يا ظل ايشان است. يعني يا موافق با ايشان است كه صورت علييني دارد و يا مخالف با ايشان است كه صورت سجيني دارد. همه خلق كه داراي تعين و صورت هستند، يا در وفاق ايشان و جهت وفاق ايشان واقع شده ‏اند. و صورتشان صورت علييني است و انوار ايشانند و مظاهر و مجالي و هياكل ايشانند. و يا در جهت خلاف ايشان واقع شده‏ اند و در نتيجه صورتشان سجيني و تعين سجيني دارند و سايه‏‌هاي ايشانند و اينكه مي‏گوييم اشياء بارادة الله صورت و تعيّن عليّيني و يا صورت و تعيّن سجّيني به خود گرفته‏‌اند؛ چون متعلق مشيت مقام ماده است و متعلق اراده مقام صورت.

و اما ارتباط خلق با مقامات ايشان، شناخت ايشان، وصول به ايشان، متصل شدن به ايشان، براي خلق فراهم مي‏گردد به قَدَر الله و به قضاء الله و به امضاء الله و اين قرارداد خدايي و تقدير الهي است. خدا چنين قرار داده و هدف از آفرينش و مقصد از هستي و ايجاد خلق اين است كه خلق دستشان به دامن محمد و آل‏ محمد علیهم السلام برسد نوكران ايشان بشوند. اتباع ايشان بشوند و هدف فقط اين است. پس شناخت احوالشان، حالاتشان، روآوردن به ايشان، اتّباعشان و به هيئت ايشان در آمدن، چه بگوييم؟ سر به آستانه مباركه ايشان گذاردن. ديگر تعبير را بالاتر ببرم. با ايشان يكي شدن، يعني ملحق به ايشان شدن اما بقدرالله و قضاء الله و امضاء الله. اين علت غائيه خلق است. علت غائيه يعني آنچه هدف و مقصود خدا بوده و خدا را واداشته (اگر عبارتم درست باشد) به ايجاد خلق اين است كه خلق به آستانه محمد و آل‏ محمد علیهم السلام برسند. اتباع ايشان شوند، عارف به مقام ايشان گردند، مطيع امر و نهي ايشان باشند، تسليم فرمان ايشان باشند. ايشان را بشناسند و اطاعت كنند. هدف اين است، اين هم علت غائيه است. پس ايشان به اين عبارت مي‏شوند علت غائيه خلق.

ببينيد در همه اين مراتب ما مي‏گوييم كار خدا است، آن وقت آيا جا دارد يك عده در مقام رد اين حقايق بر بيايند و بنويسند اينها كفر است، اينها شرك است، اينها اباطيل است. در صورتي كه تمام اينها از قرآن و احاديث استفاده شده و دلائل و برهان‏هايش قرآني و عقلاني است. معني سخن‌هاي مخالفان اين است كه نعوذ بالله قرآن باطل و كفر است. فرمايشات معصومين علیهم السلام اباطيل است. اين مخالفان چرا از خدا نمي‏ترسند؟ انكار اين حقايق و معارف و مخالفت با اينها انكار قرآن و مخالفت با قرآن است. ببينيد در همه اين مراتب ما گفتيم بالله، بمشية الله، بارادة الله، بقَدَرالله، و بقضاء الله اينها همه مراتب فعل خداوند است. اين حرفها كجايش كفر است؟ كجايش شرك است؟

برگرديم به اصل بحث پس اين بزرگواران علیهم السلام در مقام اعراض يكي از ايشان كار همه را مي‏كند و جانشين همه مي‏تواند باشد. هر يكشان كار همه را به انجام مي‏رساند. ولي در مقام ذاتيات احتياج خلق و نيازمندي خلق به همه‏شان مثل نيازمندي به يكي از ايشان يا بعضي از ايشان است و نيازمندي به يكي از ايشان يا بعضي از ايشان همان نيازمندي به جميع ايشان است. در مقام ذاتيات نمي‏شود يكي از اينها رفع عنايت خود را از خلق بفرمايد و ديگري جايش بنشيند. و نمي‏شود مجموعشان رفع عنايت خود را بفرمايند مگر خدا اراده كند، آن هم درباره بخشي از شئون خلق مانند موقع نفخه صَعِق كه عنايات اين بزرگواران از تراكيب خلقي برداشته مي‏شود و فنا براي اشياء به معناي تفكك آنها حاصل مي‏شود. اما در مقام اعراض اين‏طور نيست ممكن است سيزده معصوم مثل امروز، رفع عنايت كنند و هيچ كاري در مقام اعراض نداشته باشند و همه آن كارها از دست يكي از ايشان كه حضرت مهدي صلوات الله عليه است برآيد و عنايت اين بزرگوار و توجه اين بزرگوار در مقام اعراض همه خلق را بس است. مثل آن است كه همه آن بزرگواران هستند، هيچ تفاوت نمي‏كند.

اينجاست كه معناي آن حديث هاي ائمه علیهم السلام روشن مي‏شود، كه مي‏فرمايند ايشان در مقام علم و در مقام اطاعت و در مقام نيازمندي خلق به ايشان، همه‌شان يكسانند. معني يكسان بودن اين است كه كار همه‏ شان از يكي برمي‏آيد و كار يكي از همه‏ شان برمي‏آيد. معني تساوي اين است. احاديث زياد رسيده كه اين بزرگواران در اين مقام يكسانند و مساوي با هم هستند. در اين مقام علي مثل محمد است صلی الله علیه و آله، حسن مثل علي و حسين مثل حسن و قائم صلوات الله عليه مثل حسين است. و بعد سجاد مثل آنها و همين‏طور بقيه ائمه همه‏ شان مثل همند و در اين مقام است كه اين نظم برپاست كه مي‏گوييم اول ايشان رسول الله، بعد اميرالمؤمنين، بعد امام حسن، بعد امام حسين، بعد حضرت سجاد، بعد حضرت باقر، بعد حضرت صادق، بعد حضرت كاظم، بعد حضرت رضا، بعد حضرت جواد، بعد حضرت هادي، بعد حضرت عسكري، بعد حجة بن الحسن صلوات الله عليهم اجمعين و فاطمه زهرا هم كه مقام مادري نسبت به ايشان و همسري نسبت به اميرالمؤمنين و دختري نسبت به رسول‌خدا صلی الله علیه و آله  را دارد. در اين مقام اين‏طور است و همه‏ شان علي‏ السوي هستند نسبت به اين مقامي كه عرض شد. معناي اين مطلب در اينجا روشن مي‏شود، معني تساويشان در اينجا معلوم مي‏گردد كه همه مساويند و با هم يكسانند و هيچ فرق ندارند.

اما مقام تفاضلشان كه تفاضل دارند، رسول الله افضل از همه، اميرالمؤمنين افضل بعد از ايشان، امام حسن افضل بعد از ايشان، امام حسين افضل بعد از ايشان، قائم آل‏محمد علیهم السلام افضل از ساير ائمه و همين‏طور شايد ساير ائمه هم بينشان تفاضل باشد و حتماً هم هست اما ذكر نشده. و بعد از همه فاطمه زهرا سلام الله عليها. اين مقام تفاضل مربوط مي‌شود به ذاتيات خودشان، مربوط به خودشان است. ديگر هيچ ربطي به خلق ندارد. مربوط است به مقام ذاتيت خودشان و رتبه ذاتي خودشان كه عبارت است از تلقي از مشيت الهيه و نوع تلقيشان، و نوع استفاضه ايشان از مشية الله، همان ربِّ زِدني علما كه رسول‌الله گفتند آن علم ذاتي و در رتبه ذاتي ايشان است. در آنجا برايشان تفاضل است. با هم فرق دارند. بر يكديگر فضيلت دارند. نوع استفاضه ذاتيه رسول‌الله از مشيةالله طوري است كه مخصوص خودش مي‏باشد و به آن طور فضيلت پيدا كرده بر اميرالمؤمنين و نوع استفاضه علي صلوات الله عليه و استمدادش علم ذاتي را در رتبه ذاتيش طوري است كه او را علي ساخته و ممتاز از ديگران. و همين‏طور حسن و حسين و همين‏طور قائم و ساير ائمه تا مي‏رسد به فاطمه زهرا سلام الله عليهم اجمعين.

پس رواياتي كه در تفاضل و برتري بعضي از ايشان بر بعضي رسيده، مربوط مي‏شود به آن رتبه ذاتيه و علم ذاتي و استفاضه‏‌هاي ذاتيه خودشان و اما رواياتي كه مربوط به تساوي ايشان است كه هر كدامشان مثل ديگري است بدون كم و زياد، عين اوست، اين در مورد خلق است و نيازمندي هاي عالم اعراض خلقي، كه هر كدام مثل همه‏ شان علت فاعليه هستند بالله براي خلق. علت ماديه هستند براي خلق بمشية الله، علت صوريه هستند براي خلق به ارادة الله و علت غائيه هستند براي خلق بقدر الله و قضاء الله در عالم اعراض.

اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل‏محمّد