چند کلمه سخن صواب (قسمت اول)

بسم الله الرحمن الرحیم

چند کلمه سخن صواب

( در پاسخ به کتاب «چند کلمه حرف حساب» که در واقع حساب نشده است)

در اواسط اسفند1396، کتابی در نقد شیخیه منتشر شد. این کتاب 208 صفحه‌ای با نام «چند کلمه حرف حساب درباره شیخ و شیخیه» نگاشته مهدی مهدوی است و توسط نشر اعتقاد ما_ قم منتشر شده است. باید اشاره کنیم که در سايت خانه کتاب که مرجع شناسایی ناشرين است، چنین ناشری در قم ثبت نشده است و تنها ناشر با نام «اعتقاد ما» ناشری است در مشهد که از چاپ این کتاب اظهار بی‌اطلاعی کرد. همچنین باید اشاره کنیم که ناشر مذکور در قم، حتی نماینده ناشر اعتقاد ما نیست. گذشته از آنکه وزارت ارشاد در زمینه نام ناشر، نام مکرر را نمی‌پذیرد. و معلوم نیست ناشر این کتاب، آیا مجوز چاپ و نشر این کتاب را داشته است یا خیر.

اگرچه این کتاب آکنده از تکرار مکررات است و اشکال‌هایی که در مواضع خود پاسخ آن آمده، ولی چون جدیدترین یافته‌ها و پژوهش‌های منتقدان شیخیه را در بر دارد، به نقد آن می‌پردازیم تا روشن شود نقدهای این کتاب بر بزرگان شیخیه، چه مقدار غیرمبتنی بر مایه‌های علمی است.

کتاب، پیشگفتاری دارد و پنج بخش:

بخش نخست: شیخ احمد احسائی نزد شیخیه؛

بخش دوم: برخی از اشتباهات شیخ احمد احسائی؛

بخش سوم: رکن رابع مهم‌ترین شاخصه شیخیه؛

بخش چهارم: عجب و خودستایی شیخ و شیخیه؛

بخش پنجم: اشکالاتی دیگر بر شیخ و شیخیه.

اینک به مطالب کتاب اشاره کرده و فراخور بحث، مطالبی ارائه می کنیم.

نخستین جمله این کتابِ بی هویت و بی ناشرِ مشخص، پس از خطبه کتاب چنین است:

بدون شک هرگونه اختلاف و فرقه‌گرایی در مکتب اسلام مذموم است. (ص5)

جمله فوق که به صورت یک کلیه و قاعده مطرح شده مخدوش است؛ چراکه ارسال رسولان و فرو فرستادن کتاب‌های آسمانی، همه و همه برای تفریق میان مؤمنان و کافران و مشرکان و منافقان بود و خداوند متعال صریحاً می‌فرماید: کان الناس امة واحدة‌فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین. و نام دیگر قرآن، فرقان است یعنی جداکننده میان حق و باطل. پس اختلاف اگر به معنای جدایی سره از ناسره و دین از انحراف باشد، ممدوح است و این، باب وسیعی است که مصادیق متنوع و مختلفی در آن قرار می‌گیرد. و اگر اختلاف در احکام فقهی در نظر باشد، آن نیز ممدوح است؛ چه اینکه ائمه اطهار علیهم السلام فرموده‌اند: نحن أوقعنا الخلاف بینکم. و اگر منظور از اختلاف، اختلاف در ضروریات دین است و منحرف شدن برخی از صراط مستقیم، البته مذموم است. و اگر فرقه‌گرایی به معنای مذموم آن یعنی ایجاد فرقه در ضروریات دین منظور است، آن نیز مذموم است و اگر فرقه گرایی در مباحث نظری است، همیشه سابقه داشته و مانعی ندارد. به هر روی، طلیعه کتاب، با همه نقدهایی که بر آن وارد است، پیک غم و اندوه است که با کتابی روبرو هستیم که به جای آکنده‌بودنش از جمله های حساب‌شده و «چند کلمه حرف حساب» و پر مغز، سرشار از صغراها و کُبراهایی است که عقیمند و نتیجه‌های منطقی ندارند.

چند خط بعد، توضیحاتی درباره عالم ربانی و حکیم صمدانی مرحوم شیخ احمد احسائی اعلی الله مقامه آمده است:

از جمله فرقه‌های معروف،‌فرقه شیخیه، پیروان شیخ احمد احسائی هستند. شیخ احمد احسائی (متوفای 1243) دارای ذوق و سلیقه مخصوص، آراء و نظرات شاذ و روش و سیره خاص بوده که در عصر خود جنجالی برپا نمود و در نتیجه عده‌ای از بزرگان او را تکفیر کردند.

نخست اینکه سال رحلت عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اع، سال 1241 قمری است و مؤلف حتی در این باره خطا کرده است.

مرحوم شیخ عبدالله اَحسائی، فرزند مرحوم شیخ احمد احسائی، درباره ماجَرای حرکت پدر به سوی مدینه منوره عباراتی دارد که چون مفید فاید ه است، تمام عبارات را نقل می‌کنیم:

فلما وصلت کرمانشاهان کتب الوالد قدّس الله سرّه لأخي الشیخ علی حرّسه الله انی قد عزمت علی حج بیت الله الحرام مع العیال و بعد مضیّ ثلاثة أشهر من الکتابة سافر الوالد الحج بعیاله، و العیال التی سافر بهنّ اربعة نسوة إبنتاه و إمرأتان من نسائه و من الرجال إبنه الشیخ حسن زکیّ و السید خلف بن السید علی النجار و موسی بن عبدالحسن و الحاج علی الکشوان الکربلائی و عبدٌ له اسمه سلطان و بعض الخدم و کان مسیره من بغداد علی طریق الشام فی یوم العشرین من شعبان سنة ۱۲۴۱. فلما وصلوا الشام و خرجوا منها قاصدین المدینة المنورة علی ساکنها و آله السلام إعتلّ الوالد فی الطریق فأدرکته الوفاة قدّس الله ضریحه و نوّر مرقده فی عفیریة یوم الأحد الحادی و العشرین من ذی القعدة عند سقوط القرص سنة ۱۲۴۱، علی رأس مرحلتین من المدینة المنورة و دفن فی البقیع تحت جدار قبة أئمة البقیع علیهم السلام مما یلی الجنوب، تحت المیزاب الذی علی المحراب و ذلک المحراب فیه قبر الزهراء علیهاالسلام علی قول.

فقبره رحمه الله واقع بین قبور الائمة علیهم السلام و بین بیت الأحزان و قد شمله تأویل قوله تعالی و من یخرج من بیته مهاجراً إلی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع أجره علی الله، فإنا لله و إنا الیه راجعون.

حاصل معنی:

وقتی به کرمانشاه رسیدم، پدرم، شیخ مرحوم قدّس الله سرّه نامه ای به برادرم شیخ علی که خدا حفظش کند نوشتند که: با خانواده، قصد حجّ خانه خدا کرده ام و پس از سه ماه از تاریخ نامه، ایشان همراه خانواده که چهار بانو بودند (دو نفر دختران ایشان) و شیخ حسن زکیّ (فرزند ایشان) و سید خلف بن سید علی نجار و موسی بن عبدالحسن و حاج علی کشوان و بنده ای به نام سلمان و همچنین بعضی خادمان. مسیر ایشان از بغداد، از طریق شام بود در روز بیستم از ماه شعبان سال ۱۲۴۱٫ وقتی به شام رسیدند و از آن به سوی مدینه منوره خارج شدند، پدر در راه مریض شدند و اواخرِ روز ۲۱ ذوالقعده ۱۲۴۱ از دنیا رحلت کردند؛ در دو منزلی مدینه منوره و در بقیع، زیر دیوار قبه ائمه بقیع علیهم السلام، از سمت جنوب، دفن شدند؛ زیر ناودانی که بالای محراب است و در آن محراب، قبر زهراست سلام الله علیها طبق نقلی. در نتیجه قبر ایشان رحمه الله بین قبور ائمه و بین بیت الأحزان است.

درباره فرقه بودن شیخیه، و نَه مَکتب فکری بودن ایشان، توضیح آمده است که چون شیخ مرحوم اع ذوق و سلیقه خاصی داشتند و همچنین آراء و نظریات شاذی و شیوه و روش خاصی.

پرسش این است که آیا این‌ ویژگی‌ها تولید «فرقه» می‌کند؟ آیا مؤلف در کتب ملل و نحل تعریف «فرقه» را بررسیده است؟ و حال آنکه به تصریح شهرستانی در کتاب ملل و نحل خود، اهل فن تعریف جامع و مانعی درباره تولید فرقه بیان نکرده‌اند و خود او در مقدمه دوم کتابش تحت عنوان «فی تعیین قانون یبنی علیه تعدید الفرق الاسلامیة» چهار ضابطه و قاعده را درباره جدایی فرقه‌ها برشمرده و با نام «الاصول الکبار» از این چهار نام برده است. با تطبیق آنان بر اندیشه عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اع می‌یابیم که اندیشه ایشان تولید فرقه نکرده است و امثال علامه طباطبائی بسیار بیشتر از امثال مؤلف متفطن این مسئله بوده‌اند و در کتبی همچون شیعه در اسلام نوشته‌اند: «دو فرقه شيخيه و كريمخانيه كه در قرون اخير در ميان شيعه پيدا شده اند چون اختلافشان با سايرين در توجيه پاره اي از مسائل نظري است نه در اثبات يا نفي اصل مسائل ، جدائي ايشان را انشعاب نشمرده ايم.» یعنی اگرچه در محاورات بر این گروه‌ نام «فرقه» می‌نهند، ولی ما این دو را انشعاب نمی‌دانیم. مفهوم مطابق منطوقِ کلام ایشان این است که شیخیه فرقه و انشعاب نیست.

در ادامه آمده است:

«…و در نتیجه عده‌ای از بزرگان او را تکفیر کردند.»

تعجب است از انصاف مؤلف که از تکفیر عده‌‌ای نام می‌برد ولی از تأیید اکثر علماء اسمی به میان نمی‌آورد. به راستی این یک‌جانبه به قاضی رفتن آیا با انصاف سازگار است؟ به راستی چرا هیچ اشاره‌ای به مؤیدان این بزرگوار نشده است؟ به راستی چرا… .در این باره توضیحات بیشتر خواهد آمد؛ ان شاء‌الله.

عنوان بعد در پیشگفتار، «مشایخ شیخیه» است.

در تحت این عنوان فقط به مشایخ شیخیه کرمان اشاره شده و از اشاره به عالم ربانی مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اع اجتناب شده است.

در صفحه 7، با عنوان «نوشتار حاضر»  آمده است:

مطالبی به شیخیه نسبت داده شده که آنها ادعا می‌کنند: مدعای ما درست فهمیده نشده و یا آنکه مخالفان، از روی غرض‌ورزی به ما نسبت داده‌اند؛ ولی آنچه از سوی آنان ارائه شده، نهایت متشتت، متهافت و متناقض [کذا] است.

به راستی که چنین است. یا مدعا فهمیده نشده، چنانکه در ادامه ثابت خواهد شد بخشی از مطالب کتاب «چند کلمه حرف حساب…» به علت نفهمیدن است و بخشی به علت غرض‌ورزی است.

و اما جمله «ولی آنچه از سوی آنان…» به خطا نوشته شده و ظاهرا منظور: «در نهایت تشتت، تهافت و تناقض است.»

و بعد، چند نمونه از تناقضات، به خیال مؤلف نقل شده است.

یکی از اصول منطق که قُدماء ‌به آن أم القضایا می‌گفتند، اصل تناقض است. اگر دو قضیه از لحاظ موضوع و محمول وحدت داشته باشند اما از لحاظ کم و کیف (کلیت و جزئیت) و سلب و ایجاب مختلف باشند، رابطه رابطه تناقض است و دو قضیه، متناقضین هستند. و نکته مهم اینکه در تناقض علاوه بر وحدت موضوع و محمول،‌چند وحدت دیگر نیز شرط است: وحدت در زمان، وحدت در مکان، وحدت در شرط، وحدت در اضافه، وحدت در جزء‌و کل،‌وحدت در قوه و فعل که مجموعه هشت وحدت است.

پرسشی که مطرح است اینکه: آیا مؤلف همه شروط تحقق یک تناقض را در گزاره‌های شیخیه بررسیده است که این‌گونه قلمفرسایی کرده و نوشته است: «تناقضات آنان آن‌قدر فراوان است که نیاز به تألیف مستقل دارد»؟ (ص7) به نظر می‌رسد تلاش مؤلف بر ردیه‌نویسی فراغتی برای اندیشیدن باقی نگذارده بوده است.

در صفحه 8، تحت عنوان «سبب تألیف کتاب و تذکر چند نکته» آمده است که چون بعضی دوستان به شیخیه گرایش پیدا کردند، انگیزه‌ای برای نگارش این کتاب به وجود آمد و همچنین آمده است «ما در صدد تکفیر و یا اثبات سوء نیت کسی نیستیم.»

تعجب است! در اینجا تصریح می‌شود که در صدد تکفیر نیستیم؛ ولی در صفحه 5 روایتی از حضرت علی صلوات الله علیه نقل شده است که سیزده گروه از هفتاد  سه فرقه، ادعای محبت مرا دارند ولی جز یک گروه، همه جهنمی هستند (ص5) و در ادامه شیخیه را «فرقه»ای محسوب کرده است که نعوذ بالله انحرافات دارد! آن‌وقت سخن از این به میان می‌آید که در پی تکفیر نیستیم! به راستی به قول عوام، قسم حضرت عباس را باید باور کرد یا دُم خروسی را که بیرون زده است… .

در همان صفحه 8 آمده است یکی از اسباب تألیف، خیرخواهی نسبت به برادران ایمانی است. در جواب می‌گوییم اگر هدف خیرخواهی است، این جوابیه را نیز به منزله یک خیرخواهی قلمداد کنید و در آن بیندیشید.

در صفحه 9، چند ادعا درباره شیخ مرحوم اع مطرح شده است:

قطعاً احسائی افکار و نظریات نادرست دارد، مبنای فکری و روش علمی‌اش مخدوش است و بی‌جهت در تمام علوم و فنون اظهار نظر می‌نماید.

علماء بزرگی بر روش عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اع بوده‌اندو مبنای فکری ایشان را که آیات و روایات است و روش علمی ایشان را تأیید کرده و می‌کنند؛ به طوری که در تاریخ آمده است.

برای نمونه شيخ عبد العظيم مشيخص قطيفي در کتاب «القطیف و ملحقاتها» می‌نویسد:

«إن أغلب علماء القطيف في القرن الثالث عشر ومنتصف القرن الرابع عشر الهجریين تبنت الاتجاه الشيخي، ولكن نتيجة الاضطهاد الذي لاحق معتنقيه فضلت الصمت والانزواء خوفاً من الاتهامات و التشنيع.» (ج1 ص547)

اکثر علماء قطیف در قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم هجری به شیخیه گرویدند، اما بر اثر ستمی که بر آنان وارد می‌ آمد و از ترس اتهام، پیروان فکری مرحوم شیخ احمد احسائی سکوت و کناره‌ گیری را پسندیدند و آن را بهتر دانستند.

و اما جمله آخر که «بی جهت در تمام علوم و فنون اظهار نظر می‌نماید» به جای آنکه رایحه تحقیق از آن به مشام برسد، بیشتر خالی کردن عقده دل است که با الفاظی کودکانه ثبت شده است. صد البته جهت و جهاتی در کار بوده است که شیخ مرحوم اع در علوم مختلف اظهار نظر فرموده است. یکی از جهات، سؤال سائلین است. این سائلین، هر یک در فن خود استاد بوده‌اند و متبحر بوده‌اند و به این بزرگوار مراجعه می‌کرده‌اند. به طور کلی تأمل در احوالات سؤال‌کنندگان و تأمل در سؤالات سؤال‌کنندگان، روشن‌کننده مطلب است. نخست اینکه سائلان از علماء مطرح احساء، قطیف، ایران و عراق بوده‌اند و برخی شاهزادگان و شاهان بوده‌اند که می‌توانسته‌اند به علماء دیگر مراجعه کنند و نکرده‌اند و دوم، نوع سؤالات است که مربوط به مسائل ریز و درشت و بنیادین علوم و فنون مختلف است و نشان‌دهنده تبحر سائلان.

پس واقعاً جمله کودکانه‌ای است که «بی‌جهت در تمام علوم و فنون اظهار نظر می‌نماید.» راست گفت شخص معصوم صلوات الله علیه که خداوند طبقه علماء و فقهاء را به حسد عذاب می کند… .

ادامه دارد…