ادامه متن کتاب و نقد آن
پرسش 6: شیخیه مدعی هستند که شیخ احمد از راه رؤیا به معلوماتی دست یافته و مصون و معصوم از خطا هم هست. آیا با صرف ادعا میشود قول کسی را پذیرفت؟ چگونه ممکن است کسی غیر از انبیا و حجج علیهمالسلام مصون از خطا باشد؟
پاسخ: عصمت محمد و آل محمد علیهمالسلام عصمت اصلی است و عصمت انبیاء الهی علیهم السلام، شعاع عصمت ایشان است و همه علماءشیعه رضوان الله علیهم درباره عصمت این بزرگوارن متفقند. درباره عصمتِ تَبَعی و ظلیِ شیعیان و کاملان دین نیز برخی علماء بیاناتی دارند.
نخست درباره امکان عقلی و امکان وقوعی مصون از خطا بودن در عرصه ناقصان (طبق اصطلاح شیخیه) عرض میشود همین که همه ما را امر فرمودهاند که گناه نکنیم و خود را مصون از خطای شرعی (چه در عقیده و چه در اعمال و اخلاق) نگاه داریم، دلیل است بر امکان عقلی این مسئله و تعجب است مؤلف از این نکته تغافل کرده است. بجاست امثال مؤلف قیاس به نفس نکرده و اولیاء الله را منزه از کَثافات و غلظات ناسوتی بدانند. در دعا می خوانیم و از خدا می خواهیم «و اعصمنی بطاعتک» و «اللهم اصلح لی دینی الذی جعلته لی عصمة.»
و هنگامی که سیره علماء شیعه رضوان الله علیهم را بررسی میکنیم، امکان وقوعی مسئله را نیز مییابیم.
درباره ابوالصباح کِنانی (ابراهیم بن نُعَیم) که از اصحاب صادقین علیهماالسلام است و گفته شده تا حضرت جواد علیهالسلام را درک کرده، روایت شده است که حضرت صادق علیه السلام به او فرمودند: انت میزان لا عین فیه (تو ترازویی بدون میل هستی.)
درباره عبادات میر محمدباقر بن محمد حسینی استرآبادی معروف به میرداماد نوشتههایی در دست است و مرحوم شیخ عباس قمی در هدیة الأحباب مینویسد: فقیر گوید که نیز از سید داماد نقل شده که مدت بسیار، ظاهراً چهل سال، پای خود را از برای خوابیدن دراز نکرد و هم گفتهاند که مدت بیست سال فعل مباح از او صادر نگردید.(ص283) [چه رسد به خطا و معصیت.] و صاحب روضات در احوالات ملاعبدالله تستری مینویسد که ملاعبدالله به فرزندش چنین گفت: یا بنی انی بعد ما أمرنی مشایخی بجبل عامل بالعمل برأیی، ما ارتکبت مباحاً و لا مندوباً الی الآن، حتی الاکل و الشرب و النوم و النکاح أو الجماع، و کان یعد ذلک باصابعه و کان لفظ النکاح أو لفظ الجماع رابع ما عده باصبعه و هو (ره) اصدق من انیتوهم، فی مقاله مخ الحقیقة أو محض الحقیقة.
و بالاتر از این اعاظم رضوان الله علیهم اجمعین، امثال جناب سلمان اعلی الله مقامه و حضرت اباالفضل العباس و زینب کبری و علی اکبر و علی اصغر صلوات الله علیهم هستند که در ظل آیه تطهیر قرار گرفتهاند و در زیارات ماثوره و روایات جزو اهل بیت نام برده شدهاند یا اینکه مقاماتی برایشان بیان شده است. همچنین اشخاصی نظیر حضرت ابوطالب و جعفر و عبدالله پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرت اسماعیل و فرزندان رسول خدا (ابراهیم و طاهر و قاسم) نواب اربعه امام زمان علیه السلام و امثال این بزرگواران کسانی هستند که عصمت تبعی و ظلی را اکتساب فرمودهاند. و اگر بنای تفصیل بود، ادله مکفی در این زمینه را ارائه میکردیم؛ هرچند این اشارات عاقل دلسوز دین را کفایت است.
پرسش 7: برخی از علما، کارشناسان و اهل فن، مطالب او را نقد، بلکه او را تکفیر کردهاند. آیا این تردیدی در تخصص او در علوم و معارف دینی و ادعای مصون بودنش از خطا ایجاد نمیکند؟
پاسخ: حقیقت این است که صدها نفر عالم ربانی شیخ مرحوم اع را تأیید کردهاند و نام و مشخصات ایشان در مواضع خود موجود است و تنها چند نفر انگشتشمار، این بزرگوار اع را «تکفیر» کردهاند. برخی از این افراد، مهلت یافتند و در زمان حیات خود از این تکفیر برگشتند و برخی مهلت نیافتند. درباره برغانی است که در اواخر عمر خود از این تکفیر پشیمان بود چنانکه سید حسین یزدی در بعضی نوشتههای خود به نقل از شیخ جعفر اشاره کرده است. و منتقدان از حکماء و عرفای اصطلاحی، اگرچه نقدهایی به زعم خود وارد کردهاند ولی تکفیر نکردهاند و حتی تکفیرِ امثال برغانی را خلاف عقل و شرع دانستهاند. این عبارات آشتیانی، منتقد صریح شیخ مرحوم اع است که در نامه خود به علیرضا ذکاوتی قراگزلو مینویسد:
«محترما معروض می دارد… اما راجع به مرحوم شیخ احمد اَحسائی باید عرض کنم تکفیر برَغانی نه امر شرعی بود و نه امر عقلی… .» (کتاب سیر تاریخیِ نقد ملاصدرا، ذکاوتی قراگزلو، تهران: هستی نما، ص275)
نکته مهم درباره این مکفران و در واقع نقطه اشتراک همه این افراد این است که جزو واعظان یا فقیهان قشری بودند. اگر سر رشتهای از مباحث کلامی یا حِکمی و فلسفی داشتند، شاید نقد وارد میکردند؛ اما تکفیر نمیکردند. پس مکفران را اهل فن نمیدانیم و از تکفیر ایشان به دل تردیدی راه نمی دهیم.
و اما منتقدانِ غیر مکفِر، هیچ مانعی ندارد که نقد کنند. آنها کلام شیخ مرحوم اع را طابق النعل بالنعلِ کلام خود نمیدیدند و نقد میکردند. در این موارد باید نشست و مبانی را بررسید و مبنای شیخ مرحوم اع را تبیین کرد تا منتقدان بدانند که مبنای ایشان و مبنای شیخ مرحوم اع دو مبناست و جدال، جدای مبنایی است و نَه بِنائی.
پرسش 8: بنای مکتب انبیا و ائمه علیهمالسلام بر تعلیم و تعلم بوده و صریحاً فرمودهاند: العلم بالتعلم. آیا استثنا کردن شیخ احمد صحیح است؟ چه فرقی بین ایشان و بقیه عرفایی است که با ادعای کشف و شهود و رؤیا به اثبات ادعاهای خود میپردازند؟
پاسخ: تعلم از جهتی دو قسم است. تعلمی است که نیاز به معلم ظاهری و مراجعه به کتب دارد و تعلمی است که خدا به وسیله هایی که خود بهتر می داند متصدی آن می شود. قرآن از گونه دوم تعلم، به علم لدنی تعلیم آورده است: و علمناه من لدنا علما. مؤلف و اضراب او باید به تفاسیر صحیح ذیل آیه مذکور مراجعه کنند تا بدانند حدیث شریف العلم بالتعلم، اگر حدیث باشد، با علوم لدنیه منافاتی ندارد. و معصوم علیهالسلام میفرماید: من اخلص لله اربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمة من قلبه الی لسانه. و دیگر روایات به این مضمون.
و اما تفاوت میان بزرگان شیخیه اعلی الله درجاتهم و عرفاء اصطلاحی، تفاوت مبنائی است؛ نه بِنائی و در این نوشتار، فراخور عبارات مؤلف توضیحاتی ارائه خواهد شد؛ ان شاء الله.
پرسش9: چرا مطالبی که آقایان ادعا میکنند – به ویژه امر رکن رابع – بیش از دوازده قرن بر همه پنهان بود و فقط آنان مأمور به اظهار آن شدند؟!
چرا مطلبی که این اندازه مهم است و مورد نیاز شدید زمان غیبت، در هیچ روایتی نیامده؟! مگر امیر مؤمنان علیهالسلام نفرمود: «دعیتم الی الامر الواضح» شما را به امری روشن و آشکار دعوت نمودهاند.
پاسخ: الامور مرهونة باوقاتها. آنچه علماء شیعه رضوان الله علیهم اجمعین فرموده اند عموماً و در این بحث خاص، بزرگانی مثل مرحوم شیخ احمد احسائی اع خصوصاً، مباحث و مطالب اتفاقی نبوده است. با بررسی تاریخ اندیشه شیعی و مکاتب کلامی، می یابیم که در هر برهه ای نظریاتی مطرح شد که پیش از آن نبوده است و برخی از علماء برنامهای را اجرا فرمودند که علماء سابق نکرده بودند. جمعآوری موسوعه مبارکه بحارالانوار، به نام مرحوم مجلسی رحمة الله علیه مزین است و مجامع روایی و فقهی، هر کدام، نشاندهنده رشد فکری هر زمانی است. زمانی بعضی فضایل اهل بیت علیهمالسلام فضایلی بود نظری و امروز به برکت رشد فکری تشیع و شیعه، ضروری است.
با عنایت به این مسئله اختصاص بیان مطالبی به عالمانی همچون عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اع دور از انتظار نخواهد بود.
اما این ادعا که «چرا مطلبی که این اندازه مهم است و مورد نیاز شدید زمان غیبت، در هیچ روایتی نیامده» ادعایی است ثابتنشده و آیات و روایات و مستندات عقلی و نقلی آن در جای خود مضبوط و روشن است و به هیچ وجهی نمیتوان این ادعا را پذیرفت. عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اع در شرح الفوائد در شرح عبارت خود که فرموده است: لميجر ذكرها في خطاب یعنی آنچه گفتهام و میگویم در خطابی یافت نمیشود، چنین میفرماید: « يعني انه لميذكر في الاحاديث الاّ بالاشارة و التلويح لاهله.» چنانکه پس از این هم توضیحاتی خواهد شد؛ ان شاء الله.
و اما عبارت امیرالمؤمنین علیه صلوات المصلین که فرموده است: دُعیتم الی الامر الواضح، منظور اصل دین و دیانت است که در آیات قرآنی نیز به آن اشاره شده و در شعر منسوب به امام معصوم علیهالسلام است که: علم المحجة واضح لمریده؛ و أری القلوب عن المحجة فی عمی؛ و لقد عجبت لهالک و نجاته؛ موجودة و لقد عجبت لمن نجی.
با این حال، منافاتی نیست با این مسئله که دین عِلاوه بر واضحبودنِ اصل آن، رموز و اشارات و ظرایف و اسرار و لطایفی دارد که برای عوام و قشریون درک آن بهراستی دشوار است و آیات و روایاتی این مطلب را بیان کرده است؛ از آن جمله است سخن خداوند: انا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً. و از آن جمله است فرمایش امام علیهالسلام که میفرماید ان حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله الا ملک مقرب او نبی مرسل او عبد مومن امتحن اللَّه قلبه بالایمان. و درباره قرآن است: كتاب اللّه عزوجل علی أربعة أشياء: علی العبارة و الاشارة و اللطايف و الحقايق. فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقايق للأنبياء.
پایان بررسی و تحلیل پیشگفتار کتاب «چند کلمه حرف حساب (و در واقع حساب نشده) درباره شیخ و شیخیه» تا صفحه 12 کتاب.
با توجه به فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و برنامه هایی مهم تر، این قسمت را آخرین قسمت این نقد قرار می دهیم. با نقد پیشگفتار کتاب مذکور در چهار قسمت، عدم علمیت کتاب برای خواننده منصف روشن تر گردید؛ و السلام علی من اتبع الهدی.
شعبان المعظم 1439