اخلاق ـ چاپ

 

 

 

 

«* اخلاق صفحه 3 *»

 

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

متعلم عزيز:

از اينکه دروس سال گذشته را با موفقيت به انجام رسانيده و وارد کلاس جديدي شده‌اي به تو تبريک مي‌گوييم و از خداوند متعال توفيق روزافزون تو را آرزومنديم. همان‌طور که سال به سال معلومات تو اضافه شده و دروس تازه‌اي را مي‌آموزي لازم است که از نظر اخلاق هم مطالبي را آموخته و به آ‌ن عمل کني تا تحصيل علم و کسب دانش تو همراه با تزکيه و پاکي نفس باشد.

آيا مي‌داني که فرق ما با حيوان چيست؟

ما در ديدن و شنيدن، خوردن و خوابيدن، رفتن و آمدن و امثال اين امور با حيوانات شريک هستيم و آنچه ما را از آنها جدا کرده  طلب کمالات و ارزش‌هاي انساني است. به همين دليل بعد از توصيه به طلب علم و دانش تو را ترغيب مي‌دهيم به کسب اخلاق پسنديده و دوري کردن از صفات زشت و ناپسند تا به اين وسيله بتواني در مدارج عاليه انساني ترقي کرده و به اوج کمالات آن برسي.

آيا نه اين است که آن اول انسان حقيقي و حقيقت انسان، يعني حضرت محمد بن عبدالله9 فرمود: بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاخْلاق من براي به اتمام رسانيدن کمالات انساني فرستاده شده‌ام. بنابراين اول سعي کن اين کمالات را بياموزي و بعد به صفات پسنديده آن، خود را زينت داده و از صفات زشت آن دوري کني. از خداوند منان توفيق روزافزون تو را آرزومنديم.

 

 

«* اخلاق صفحه 4 *»

درس اول

 

تحصيل علم

يکي از بزرگ‌ترين و عظيم‌ترين واجبات خداوندي تحصيل علم است که به وسيله آن خدا و رسول و ائمه: شناخته مي‌شوند و امور دنيا و آخرت و نظم شهرها و خانه‌ها به وسيله تحصيل علم انجام مي‌يابد. از اين جهت ائمه ما: کسب علم و دانش را بر مرد و زن واجب فرموده‌اند و مي‌فرمايند: طَلَبُ الْعِلمِ فَريضَةٌ عَليå کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ طلب علم و دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است و مرحوم آقاي شريف طباطبايي­ در پيام انسان‌آفرين خود به يکي از شاگردان مي‌فرمايند: «آموختن مطالب حقه و معارف الهيه از واجبات اوليه است» بنابراين بر ما واجب و لازم است که در طلب علم کوشا باشيم.

فضيلت علم

در آيات و روايات ارزش زيادي براي تحصيل علم ذکر شده است از جمله آنها در روايتي مي‌فرمايند: ارزش يک دانشمند مفيد به حال اجتماع، بيشتر است از ارزش هفتاد هزار عابد. و يک رکعت نماز عالم بهتر است از هفتاد هزار رکعت نماز عابد. و همان‌طوري که در دنيا از علم عالم استفاده مي‌کنند، از شخصيت و مقام او در آخرت نيز بهره‌مند مي‌شوند زيرا در آخرت به عابد گفته مي‌شود داخل بهشت شو، ولي به عالم گفته مي‌شود بايست و کساني را که به آنها دانش آموخته‌اي شفاعت کن. و از اين جهت است که پيغمبر ما9 فرمودند: تحمل يک فقيه براي شيطان دشوارتر است از تحمل هزار عابد.

 

 

«* اخلاق صفحه 5 *»

چه علمي کمال است؟

بعضي از دانشمندان هر نوع علمي را از کمالات نفساني شمرده و وسيله ترقي انسان به درجات عاليه دانسته‌اند. مثلا گفته‌اند پي بردن به علت پيدايش ابرها و شهاب‌ها در آسمان، و شناختن انواع ستاره‌ها و علم هندسه و حساب و طب و امثال اينها، وسيله تقرب شخص به درگاه خداوند است. و حال آن‌که ما مي‌بينيم اين علوم، مخصوص اهل ايمان نيست بلکه فرق باطله و کفار و مشرکين و منکرين خدا هم از اين علوم بهره‌مندند.

ولي قرآن و شارحين حقيقي آن ـ ائمه معصومين: ـ تنها علومي را اسباب تقرب به درگاه خدا مي‌دانند که انسان بتواند به وسيله آن در راه عبادت و معرفت و کسب آخرت و ترس از خداوند متعال به عالي‌ترين مدارج ايماني فائز گردد.

علوم مذکور به سه بخش تقسيم مي‌شوند:

(1) شناخت خدا و رسول و ائمه طاهرين و بزرگان شيعه عليهم السلام.

(2) شناخت کمالات نفساني و اخلاق پسنديده.

(3) دانستن احکام و وظائف فردي و اجتماعي.

اين سه بخش را حقيقت، طريقت و شريعت هم نام‌گذاري کرده‌اند.

& سؤالات:

 

1ـ آيا طلب علم واجب است، به چه دليل؟

2ـ ارزش عالم بيشتر است يا ارزش عابد، چه مقدار؟

3ـ در آخرت چه امتيازي عالم بر عابد دارد؟

4 ـ به چه دليل هندسه و حساب و طب، کمال نفساني نيست؟

5 ـ علم چيست؟ اقسام آن را بگوييد.

 

 

«* اخلاق صفحه 6 *»

درس دوم

 

پيام انسان آفرين

در ادامه درس قبل، فرمايشي از مرحوم آقاي شريف طباطبايي­ را که در مورد اهميت تعليم و تعلم فرموده‌اند درج مي‌کنيم:

« . . . اما در خصوص نوع سلوک شما با رفقاي آنجا و سلوک ايشان با جناب شما از قراري که مسموع شده و مي‌شود، نماز جماعت مي‌کنيد و رفقا هم حاضر مي‌شوند ولکن به منبر نمي‌رويد و موعظه نمي‌کنيد مگر قليلي. و حال آن‌که تمام ترقي و استکمال در تعليم و تعلّم است و مراد خدا و رسول9 و ائمه هدي سلام الله عليهم در اين است چنان‌که مي‌فرمايند: طَلبُ العِلْمِ فَريضَةٌ عَليå کُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ و باز مي‌فرمايند: اُطْلُبِ الْعِلْمَ مِنَ الْمَهدِ اِلَي اللَّحْد‌ِ. و آموختن مطالب حقه و معارف الهيه از واجبات اوليه است و عبادت عابد بي‌علم و معرفت، چنان‌که فرموده‌اند مثل الاغي است که به آسياب بسته باشند که خسته مي‌شود به واسطه راه رفتن زياد ولکن راهي طي نمي‌کند و به جايي نمي‌رسد و حقير مي‌خواهم که رفقاي آنجا اين‌طور نباشند و همه صاحب علم و معرفت باشند. پس در صورت امکان و بودن جناب شما در آنجا، البته در روزها و اوقات لايقه مناسبه به منبر رويد و بيان مطالب و معارف حقه را بنماييد و رفقا و دوستان کثر الله امثالهم هم خير دنيا و نجات آخرت خود را ملاحظه نموده‌، اجتماع نموده استماع خواهند کرد و اين فقره را هم رفقا ملتفت باشند که امتياز ميان اهل حق و اهل باطل به اعتقاد صحيحه و دانستن معارف حقه است و الا نماز پنج‌گانه را تمام هفتاد و سه فرقه اهل اسلام مي‌خوانند. و در اين فقره مخصوص، قدري هم مسامحه از خود جناب شما است

 

 

«* اخلاق صفحه 7 *»

چرا که حقير بعضي از نوشتجات که دلالت بر اين مطلب دارد به جهت شما نوشته‌ام که نشان رفقاي آنجا بدهيد تا بدانند جناب شما مطالب و معارف حقه را زياده از آنچه ايشان محتاجند مي‌دانيد که براي آنها در منبر بيان کنيد معلوم مي‌شود که آن نوشتجات را به حضرات رفقا نشان نداده‌ايد. البته همين نوشته و ساير نوشتجات ديگر را به رفقا نشان بدهيد و براي آنها بخوانيد تا ايشان مطمئن شده و مطلع گرديده، شما را وادارند به موعظه و بيان مطالب و معارف و از اين فيض عظيم محروم نمانند . . .»

 

& سؤالات:

 

 

1ـ ترقي و استکمال به چه وسيله‌اي فراهم مي‌شود؟

2ـ توقع خدا و رسول و ائمه: از ما چيست؟

3ـ آموختن مطالب حقه و معارف الهيه از کدام دسته واجبات است؟

4ـ مثل زاهد بي‌علم چيست؟

5 ـ وظيفه عالم در بين مردم چيست؟

6 ـ عوام مردم چگونه بهتر مي‌توانند از عالم بهره‌گيري کنند؟

7ـ امتياز اهل حق و باطل در چيست؟

 

 

«* اخلاق صفحه 8 *»

درس سوم

 

سرزنش دانشمندان بي‌عمل

خداوند متعال در آيات بسياري از قرآن مجيد، علمايي را که به علم و دانش خود عمل نمي‌کنند سرزنش نموده و به آنها وعده عذاب مي‌دهد و در آيه‌اي آنها را تشبيه به الاغ نموده و مي‌فرمايد: مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُمَّ لَمْ‌يَحمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ اَسْفاراً مثل جماعتي که علم تورات در سينه آنهاست و به آن عمل نمي‌کنند، مثل آن الاغي است که بار کتاب دارد (وليکن از آنها درک و بهره‌اي ندارد).

و در آيه ديگري که مذمت از عالمي است که به علم خود عمل نمي‌کرده، او را تشبيه به کلب نموده و مي‌فرمايد: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ مثل اين شخص به مانند سگ است. اين آيه درباره بلعم باعورا است که از بني‌اسرائيل بوده و در زمان حضرت موسي زندگي مي‌کرد و ابتدا از تصديق‌کنندگان و ياوران حضرت موسي بود و درجه علم او به حدي رسيده بود که دعايش در پيشگاه خداوند به اجابت مي‌رسيد و مجلس درس وسيعي داشت که تا حدود چهار فرسخ مي‌نشستند و همه صداي او را مي‌شنيدند ولي کم‌کم در اثر عمل نکردن به علم خود و تبعيت از هواي نفس و شيطان گمراه شد و از مسير حق منحرف گرديد و در صف مخالفين حضرت موسي درآمد و ارزش معنوي او از او گرفته شد.

کساني که براي خدا تحصيل علم نمي‌کنند

رسول خدا9 مي‌فرمايد: کسي که براي بحث و گفتگوي با نادانان تحصيل علم کند و يا براي مباهات با دانشمندان و يا براي اين‌که مردم را به طرف خود

 

 

«* اخلاق صفحه 9 *»

دعوت کرده و رئيس معرفي کند تحصيل علم نمايد، پس جايگاه خود را در آتش جهنم آماده ساخته. و در حديثي فرمودند: اهل جهنم از بوي عالمي که اهل عمل نبوده در اذيتند. و در روز قيامت حسرت و ندامت عالمي که اهل عمل نبوده ولي شاگردان او اهل عمل بوده‌اند، از همه بيشتر است چون آنها به واسطه تعلم از او و عمل به مقتضاي آن، به بهشت مي‌روند و او به جهنم خواهد رفت.

 

& سؤالات:

 

1ـ خداوند دانشمندان بي‌عمل را به چه چيز تشبيه فرموده و علت آن چيست؟

2ـ بلعم باعورا که بود و چرا شيطان او را گمراه کرد؟

3ـ چه علمايي جايگاه آنها در آتش است؟

4ـ حسرت و ندامت چه کسي در روز قيامت از همه بيشتر است؟ چرا؟

 

 

«* اخلاق صفحه 10 *»

درس چهارم

 

ريا و سمعه

ريا يعني خود را نزد مردم نيک جلوه‌دادن و اعمال نيک را براي نشان‌دادن به آنها انجام‌دادن.

سُمعه از نظر لغت، به معني شهرت و آوازه است. يعني عبادت را براي مشهورشدن انجام دهد.

هدف مرائي (رياکننده) اين است که مي‌خواهد به واسطه کارهاي نيک قلب‌هاي مردم را به طرف خود جلب کند و در بين آنان شهرت کسب نمايد و اين کار را به چند صورت انجام مي‌دهد:

الف) با گفتار خود، مثلا به طور نصيحت و موعظه، ديگران را به سوي خود جلب مي‌کند.

ب) با اعمال خود، مثل اين‌که رکوع و سجود را طولاني کرده و حالت خضوع و خشوع به خود مي‌گيرد.

ج) ظاهر خود را به مانند کساني که شب را براي عبادت بيدار بوده و يا زاهد و بي‌ميل به دنيا هستند نشان مي‌دهد.

ريا و سمعه از نظر قرآن

خداوند متعال در قرآن مذمت شديدي از رياکاران فرموده و آنها را کافر و مشرک و خدعه‌کننده معرفي مي‌نمايد و عمل آنها را تشبيه مي‌فرمايد به سنگي که بر آن قشر نازکي از خاک باشد و بذر گندمي هم روي آن پاشيده باشند. هرگاه باران تندي بر آن ببارد، همه خاک‌ها و بذرها را مي‌شويد و آن را صاف مي‌گرداند. اعمال رياکاران چنين است از اين رو در آخرت با نامه‌اي خالي از عمل صالح محشور مي‌گردند.

 

 

«* اخلاق صفحه 11 *»

ريا و سمعه از نظر روايات

در روايات نيز رياکاران مذمت شده‌اند و در روز قيامت به آنها خطاب مي‌شود اي فاجر، اي خائن، اي رياکار، پاداش خود را از آن کسي که براي او عمل انجام داده‌اي بگير. از اين‌رو حضرت صادق7 درباره ريا مي‌فرمايند: کُلُّ رِياءٍ شِرْکٌ اِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنّاسِ کانَ ثَوابُهُ عَلَي النّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلّهِ کانَ ثَوابُهُ عَلَي اللهِ يعني هر نوع ريايي شرک است. کسي که براي مردم عملي انجام دهد، پاداش خود را بايد از مردم بگيرد و کسي که براي خدا کاري انجام دهد، ثوابش را از خدا مي‌گيرد. و فکر نکنيم که اگر تمام آن عمل را براي غير خدا انجام داد قبول نخواهد شد، بلکه اگر مقدار کمي از آن را براي غير خدا و بقيه را براي خدا انجام دهد، باز هم قبول نخواهد شد چنان‌که حضرت رسول9 مي‌فرمايند: اِنَّ اللهَ تَعاليå لايَقْبَلُ عَمَلاً فيهِ مِثقالُ ذَرَّةٍ مِنْ رِياءٍ يعني خداوند عملي را که در او مقدار بسيار کمي هم از ريا باشد قبول نمي‌کند.

 

& سؤالات:

 

 

1ـ معني ريا چيست؟

2ـ معني سمعه را بنويسيد.

3ـ هدف رياکار چيست و به چه صورت عمل خود را آشکار مي‌کند؟

4ـ قرآن عمل رياکار را به چه چيز تشبيه کرده است؟

5 ـ عملي که مقداري از آن براي غير خدا باشد آيا قبول است، به چه دليل؟

 

 

«* اخلاق صفحه 12 *»

درس پنجم

 

علائم شخص رياکار

چند علامت براي شخص رياکار در روايات ذکر شده است:

(1) در بين مردم با نشاط عمل مي‌کند.

(2) وقتي که تنهاست کسل و ملول است.

(3) دوست دارد که در تمام امورش، او را تعريف کنند.

(4) خشوع ظاهري او از خشوع باطني او بيشتر است.

در اينجا ممکن است براي شما چند سؤال مطرح مي‌شود که ما آن سؤال‌ها را ذکر کرده و به آنها پاسخ مي‌دهيم:

سؤال: آيا بعد از عمل هم، ريا ممکن است؟

جواب: همان‌طور که هنگام عمل ممکن است شخص رياکار باشد، بعد از انجام عمل هم ممکن است ريا کند. به اين‌طور که عمل خود را براي ديگران تعريف کند. چنان‌چه حضرت صادق7 مي‌فرمايند: کسي که عمل نيکي را مخفيانه انجام دهد براي او مزد عمل پنهاني نوشته مي‌شود. و اگر براي ديگران آن عمل را تعريف کرد برايش مزد عمل آشکار مي‌نويسند و اگر دو مرتبه تعريف کرد، براي او ريا نوشته مي‌شود. بنابراين طبق اين حديث شريف، نگهداري عمل، از خود عمل مشکل‌تر است.

سؤال: عملي که انسان براي خدا انجام داده و قصد خودنمايي نداشته ولي موقعي که مردم مي‌فهمند خوشحال مي‌شود، آيا اين هم ريا است؟

جواب: اين عمل ريا نيست چون براي مردم انجام نداده و بعد از عمل هم

«* اخلاق صفحه 13 *»

براي کسي تعريف نکرده است. چنان‌چه از پيغمبر ما9 سؤال شد که ما عملي را انجام مي‌دهيم و دوست نداريم کسي بر او مطلع شود وليکن گاهي مردم از آن مطلع مي‌شوند و اين کار سبب خوشحالي ما مي‌شود. حضرت فرمودند براي شما دو مزد است يکي مزد عمل سرّي و ديگري مزد عمل آشکارا.

سؤال: براي اينکه اعمال ما از ريا حفظ شود، آيا بهتر نيست که تمام اعمال خود را مخفيانه انجام دهيم؟

جواب: علماي بزرگوار ما فرموده‌اند که صدقات و نوافل و کارهاي مستحبي را بهتر است مخفيانه انجام دهيم ولکن اعمال واجبه را آشکارا انجام دادن بهتر است.

 

& سؤالات:

 

1ـ علائم شخص رياکار را بنويسيد.

2ـ در چه صورت عبادت بعد از عمل، ريا مي‌شود؟

3ـ موقعي که مردم از عمل ما آگاه مي‌شوند ما خوشحال مي‌شويم، آيا اين ريا
است؟ به چه دليل؟

4ـ چه اعمالي را مخفيانه انجام دهيم بهتر است؟

 

 

«* اخلاق صفحه 14 *»

درس ششم

 

تکبّر

تکبر آن است که انسان خود را بزرگ‌تر و بهتر از ديگران بداند و اين حالت نفساني که خود را بهتر از ديگران بداند، کبر است. شخصي که داراي اين صفت باشد، او را متکبر گويند و تکبر داراي درجات مختلفي است.

اقسام تکبر

تکبر بر سه قسم است:

(1) تکبر در برابر خالق آسمان و زمين؛ بزرگ‌ترين و بالاترين درجه تکبر، تکبر در برابر خداوند است که شخص اقرار به خدا و يکتايي او نداشته باشد و منکر آفريدگار جهان باشد و از اطاعت او سرپيچي نمايد. چنين شخصي متکبر است و کافر و خداوند به چنين افرادي وعده عذاب داده است.

(2) تکبر در برابر فرستادگان و حجتهاي خدا؛ کساني که در ظاهر به آفريدگار جهان اقرار دارند ولي به حجتهاي او و فرستادگان او ايمان ندارند، و يا اين‌که بعضي از فرستادگان او را اقرار کرده و بعضي را انکار مي‌کنند، چنين افرادي نيز متکبرند و کافر. خداوند از حالات چنين افرادي در قرآن خبر مي‌دهد که مي‌گويند: آيا ما به بشري که او مانند ما و از جنس ما است ايمان آوريم؟ و يا بر خدا اشکال گرفته و مي‌گويند: چرا خدا ملکي را براي ما نفرستاد که ما به او ايمان آوريم؟

تمام اين امور و انکار فرستادگان خدا، از تکبر سرچشمه مي‌گيرد. گاهي شده تکبر، در چنين افرادي چنان آنها را از مسير حق دور مي‌کند، که حاضرند عذاب خدا آنها را فرا گيرد ولي ايمان به فرستادگان او نياورند.

 

 

«* اخلاق صفحه 15 *»

حکايت

نعمان بن حارث که از منافقين بود وقتي که پيغمبر ما9 حضرت علي7 را به عنوان خليفه و جانشين خود معرفي فرمودند خدمت حضرت رسول9 آمده و عرض کرد: به ما دستور دادي به پرستش خدا، اطاعت کرديم. به رسالت خود امر کردي، اقرار کرديم. دستور به نماز و روزه و حج و جهاد و زکوة دادي، عمل کرديم و به اينها اکتفا نکردي و حال اين پسر ـ يعني علي بن ابي‌طالب7 ـ را خليفه خود نمودي. آيا اين سخن از طرف تو است يا به دستور خداست؟ پيامبر اکرم9 فرمودند: به خدايي که جز او معبودي نيست، از ناحيه خدا است. نعمان برگشت در حالي که مي‌گفت: اَللّهُمَّ اِنْ کان‌َ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندکَ، فَاَمْطِرْ عَلينا حِجار‌َةً مِنَ السَّماءِ يعني خداوندا اگر اين سخن از ناحيه تو است، باراني از سنگ از آسمان بر ما بفرست. چيزي نگذشت که سنگي بر او سقوط کرد و کشته شد.

(3) تکبر در برابر بندگان خدا؛ اگرچه اين قسم تکبر، از دو قسم ديگر پايين‌تر است ولي بايد متوجه بود که عواقب وخيمي دارد. خداوند در قرآن از قول حضرت لقمان مي‌فرمايد: هرگز از روي تکبر و ناز، از مردم صورت خود را برمگردان و در زمين با غرور و افتخار قدم برمدار که خدا هرگز مردم متکبر و خودخواه را دوست نمي‌دارد. و حضرت رسول9 فرمودند: لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ مَنْ في قَلْبِهِ مِثقالُ ذَرَةٍ مِنَ الْکِبْرِ کسي که در قلب او مقدار بسيار کمي هم از کبر باشد داخل بهشت نمي‌شود. و در حديثي فرمودند که متکبرين در روز قيامت به صورت مورچه محشور مي‌شوند و مردم آنها را لگدکوب و پايمال مي‌کنند تا خدا از حساب آنان فارغ شود.

 

 

«* اخلاق صفحه 16 *»

علائم تکبر

اگرچه انسان خودش را مي‌شناسد و مي‌داند که آيا تکبر دارد يا نه، ولي ما به بعضي از علائم آن اشاره مي‌کنيم که هم خود را بهتر شناخته و هم ديگران را با اين علائم بشناسيم:

شخص متکبر، خود را بزرگ شمرده و ديگران راکوچک و خوار مي‌داند.

به نصيحتهاي ديگران گوش نمي‌دهد.

در موقع نصيحت کردن به ديگران، آنها را سرزنش مي‌کند و خود را از آنها بالاتر و بهتر مي‌داند و آنها را از خود پست‌تر مي‌شمارد.

در کوچه‌هاي تنگ از ديگران جلوتر مي‌رود.

در مجالس از همه بالاتر مي‌نشيند.

نشستن او به طور چهارزانو است.

منتظر مي‌شود که ديگران به او سلام کنند.

در موقع راه رفتن، شانه‌هاي خود را به حرکت درمي‌آورد.

دوست دارد که هميشه عده‌اي از مردم در پشت سر او حرکت کنند و يا در مقابل او به مانند عبد ذليل بايستند.

& سؤالات:

 

1ـ تکبر چيست؟

2ـ تکبر بر چند قسم است؟ اقسام آن را شرح دهيد.

3ـ علائم شخص متکبر چيست؟

 

 

«* اخلاق صفحه 17 *»

درس هفتم

 

علل و اسباب تکبر

مسائلي که ممکن است سبب تکبر شود چند چيز است:

(1) گاهي علم و دانش سبب تکبر مي‌شود و انسان خود را بالاتر و بهتر از ديگران مي‌داند و اين در صورتي است که به وسيله علم و دانش، خود را اصلاح نکرده باشد و گرنه شخص عالم، هر مقدار علمش زياد شود، خود را کوچک‌تر از ديگران مي‌بيند و همه را از خود بهتر و بالاتر مي‌داند.

(2) گاهي عبادت سبب تکبر مي‌گردد و چون شخص خود را داراي عبادت و اطاعت ديده و ديگران را در اين حال نمي‌بيند، در نتيجه حالت تکبر در او ايجاد مي‌گردد. بايد شخص فکر کند که ممکن است خداوند آن شخص را که به مانند او عبادت ندارد و معصيت کار هم هست در اثر پشيماني او بيامرزد، ولي خود او را در اثر تکبر و عجب به عبادتش نيامرزد و به جهنم ببرد.

(3) گاهي افتخار به حسب و نسب و پدران و اجداد باعث تکبر مي‌شود. اما غافل از آن‌که در روز قيامت هرکس در گرو اعمال خود است و در آن روز حسب و نسب ارزشي ندارد و ملاک و ميزان را خداوند در اين دنيا مشخص فرموده است آنجا که در قرآن مي‌فرمايد: اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ اَتْقـٰيکُم بزرگوارترين شما در نزد خدا، باتقواترين شما است.

(4) قوت و شجاعت هم ممکن است سبب تکبر شود. اما بايد انسان بداند که اگر ملاک شخصيت، نيرو و قوه باشد، بعضي از حيوانات به مراتب از ما قويتر و شجاع‌ترند و ثانيا انسان در مقابل امراض به قدري ضعيف و ناتوان است که مي‌بينيم با يک تب از پا درمي‌آيد.

 

 

«* اخلاق صفحه 18 *»

(5) قدرت و سلطنت؛ بايد بدانيم که اولاً ملاک انسانيت، قدرت و سلطنت نيست و ثانياً هيچ اطمينان به بقاي سلطنت و قدرت نيست. چه بسيار افرادي که شب، قدرت و سلطنت داشته‌اند و روز، ذليل‌ترين افراد بوده‌اند.

 

ضررهاي تکبر

الف) کسي که متکبر است و خود را از ديگران بالاتر و بهتر مي‌داند و هيچ‌گاه حاضر نيست که اقرار به جهل و ناداني خود کند، از تحصيل علم و دانش محروم شده و در جهل باقي مي‌ماند.

ب) متکبر در امور دنياي خود حاضر نيست که با ديگران مشورت کند چون فکر و انديشه خود را از همه بهتر مي‌داند و در نتيجه زيانهاي فراواني به او مي‌رسد.

ج) متکبر همان‌طور که مبغوض خداست، در نزد مردم هم خوار و ذليل است. چون کم‌کم او را شناخته واز او دوري مي‌کنند چنان‌که حضرت رسول9 فرمودند: مبغوض‌ترين افراد متکبرينند.

راه علاج تکبر

اولاً انسان فکر کند درباره خودش که در ابتدا چه بوده و الان چيست و در آخر چه خواهد شد. حضرت امير7 مي‌فرمايند: تعجب مي‌كنم از فرزند آدم که اولش آب گنديده‌اي است و آخرش مرداري کثيف است و در اين بين، ظرفي است که بول و غائط در آن است و با همه اينها تکبر مي‌کند.

ثانياً آيات و رواياتي که درباره تکبر رسيده بخواند.

ثالثاً عملاً شروع به مبارزه کند و راه آن اين است که تواضع را پيشه خود

 

 

«* اخلاق صفحه 19 *»

سازد زيرا فرموده‌اند: مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللهُ وَ مَنْ يَسْتَکبِر يَضَعَهُ اللهُ کسي که تواضع کند خداوند او را بلند گرداند و کسي که تکبر ورزد، خداوند او را خوار گرداند.

وظيفه ما در مقابل متکبرين

کمک و اعانت کردن به کار زشت و قبيح و انجام گناه، معصيت است. لهذا به هر وسيله‌اي که ممکن است بايد از آن جلوگيري کنيم. پيامبر اکرم9 مي‌فرمايند: هنگامي که متواضعين امت مرا ديديد، در برابر آنها خاضع باشيد و هنگامي که متکبرين را ديديد، در مقابل آنها تکبر کنيد. و در روايتي معروف است که: اَلتَکَبُّرُ مَعَ الْمُتَکَبِّرينَ عِبادَةٌ تکبر در برابر گردن‌کشان عبادت است.

 

& سؤالات:

 

1ـ چه اموري ممکن است باعث تکبر شود؟

2ـ ضررهاي تکبر چيست؟

3ـ راه معالجه تکبر چيست؟

4ـ ما در مقابل متکبرين چه وظيفه‌اي داريم؟

 

 

«* اخلاق صفحه 20 *»

درس هشتم

 

حسد

از جمله صفات ناپسند حسد است که درباره آن گفتگو مي‌شود.

معناي حسد و فرق آن با غبطه

حسد آن است که انسان آرزوي از بين رفتن نعمتي را از برادر مسلمان خود داشته باشد با اين‌که مي‌داند آن نعمت زيبنده او است.

و اما غبطه عبارت است از تمنا و خواهش نعمتي براي خود، بدون آن‌که نسبت به ديگري آرزوي از بين رفتن آن را داشته باشد. مؤمنين نسبت به يکديگر هيچ‌گاه حسد نمي‌ورزند بلکه غبطه مي‌خورند و سعي مي‌کنند که خود را به آن‌چه که درباره آن غبطه مي‌خورند برسانند.

مذمت و حرمت حسد

(1) خداوند کريم در مواضع مختلفي حسودان را مذمت مي‌کند. از جمله مي‌فرمايد: اَمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلي ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِه؟ آيا مردم نسبت به محمد و آل‌محمد: در برابر آنچه خدا به آنها داده حسد مي‌ورزند؟

(2) از امام صادق7 روايت شده: اِنَّ الحسدَ يَأكُلُ الايمانَ كَما تَأكُلُ النّارُ الْحَطَبَ حسد به مانند آتشي كه هيزم را مي‌سوزاند، ايمان را از بين مي‌برد.

(3) نقل شده كه: اَلحَسودُ لايَسودُ حسود هيچ‌گاه آقا و بزرگ نمي‌شود.

 

 

«* اخلاق صفحه 21 *»

علائم شخص حسود

از امام صادق7 نقل شده كه لقمان به فرزندش فرمود: حسود چند علامت دارد:

(1) در پشت سر كسي كه نسبت به او حسادت مي‌ورزد, غيبت مي‌كند.

(2) روبه‌روي او تملق و چاپلوسي دارد.

(3) در موقع گرفتاري انسان, شماتت نموده و خوشحالي مي‌كند.

(4) و در حديثي فرمودند: در موقع خوشحالي تو, او غمگين است.

زيان‌هاي حسد

حسد سرچشمه بسياري از مفاسد فردي و اجتماعي است كه به قسمتي از آن اشاره مي‌كنيم:

الف) علت بسياري از جنايات, قتل‌ها، دزدي‌ها، و تجاوزها حسد است. در روايات فرموده‌اند كه حسد باعث كفر مي‌شود و گاهي حسد سرنوشت انسان و يا خانواده و يا ملّتي را دگرگون مي‌كند.

در تاريخ، وقايع زيادي از جمله جريان فرزندان حضرت آدم و فرزندان حضرت يعقوب به چشم مي‌خورد كه علت واقعي آن حسد بود.

ب) حسود تمام انرژي بدني و فكري خود را در مسير نابودي خواسته نفساني خود صرف كرده و ضرر فراواني به سرمايه وجودي خود و سرمايه‌هاي اجتماعي مي‌زند.

ج) حسد, اثرات نامطلوبي روي جسم و سلامت انسان مي‌گذارد و افراد حسود معمولاً افرادي رنجور و از نظر اعصاب و ساير دستگاه‌هاي بدن، غالباً ناراحت و بيمارند.

 

 

«* اخلاق صفحه 22 *»

حضرت علي7 مي‌فرمايند: اَلْعَجَبُ لِغَفلَةِ الْحُسّاد‌ِ عَنْ سَلامَةِ الاَجْساد‌ِ عجيب است كه حسودان از سلامت جسم خود به كلي غافلند. و فرمودند: لا راحَةَ لِحَسودٍ حسود راحتي ندارد.

حكايت

شخصي در زمان حضرت هادي7 زندگي مي‌كرد كه داراي ثروت فراواني بود و يكي از همسايگانش نسبت به او حسد مي‌ورزيد و به هر طريق كه مي‌خواست به او صدمه‌اي وارد كند ميسر نمي‌شد. آخر الامر غلام كوچكي خريداري كرد و چون او را تربيت كرد و بزرگ شد, او را امر كرد كه مرا بر بام همسايه برده و آنجا بكش تا به اين وسيله او را گرفته و بكشند. براي اين كار چاقوي تيزي مهيا كرده و به غلامش داد و به او گفت اين سه هزار درهم را بگير و بعد از كشتن من، به هر شهري كه مي‌خواهي فرار كن. ابتداءً غلام از دستور او امتناع كرده و او را نصيحت مي‌كرد و چون ديد او اصرار مي‌كند و چاره‌اي ندارد، او را روي پشت بام همسايه خوابانيده و چاقو را بر گلوي او گذارد و سر او را جدا كرد. چون صبح شد و اهل و عيال او به جستجوي او پرداختند، او را بالاي بام همسايه كشته ديدند. حاكم وقت همسايه را گرفته و به زندان انداخت و چون اين خبر به حضرت هادي7 رسيد، حاكم را از واقعيت مطلع كردند و آن شخص از زندان آزاد شد. اين بود نتيجه اعمال حسادت.

اسباب حسد

(1) همان‌طور كه در اين حكايت مشاهده مي‌فرماييد گاهي خباثت باطني و

 

 

«* اخلاق صفحه 23 *»

كوري دل سبب مي‌شود كه انسان نعمت خدا را در دست ديگران نمي‌تواند ببيند. چنان‌كه امام صادق7 مي‌فرمايند: حسد از كوري دل و از انكار نعمت‌هاي خدا در افراد سرچشمه مي‌گيرد.

(2) گاهي دشمني بين افراد، به تدريج سبب حسد مي‌شود.

(3) گاهي حب رياست و حب جاه و تكبر و عجب، سبب حسد مي‌شود.

در هر حال، دور كردن علل و اسباب حسد، آسان‌تر است از اين‌كه بخواهند خود حسد را رفع كنند.

معالجه حسد

فكر كردن در ضررهاي فردي و اجتماعي و آخرتي حسد، و فكر كردن در اين‌كه با حسد نمي‌توان آن‌چه خدا براي كسي مقدر كرده تغيير داد، بهترين راه براي معالجه حسد است.

& سؤالات:

 

1ـ فرق حسد و غبطه چيست؟

2ـ علائم شخص حسود چيست؟

3ـ زيان‌هاي حسد چه چيز است؟

4ـ از داستاني كه ذكر شد چه نتيجه مي‌گيريد؟

5 ـ چه اموري باعث به وجود آمدن حسد است؟

6 ـ به چه چيز حسد معالجه مي‌شود؟

 

 

«* اخلاق صفحه 24 *»

درس نهم

 

حرص و زيان‌هاي آن

محبت به دنيا مانند درختي است كه داراي شاخه‌هاي متعدد است كه يكي از شاخه‌هاي آن حرص است. حرص گاهي به صورت حب رياست و گاهي به صورت محبت به جمع مال در مي‌آيد و خداوند در قرآن مي‌فرمايد كه انسان طبعاً حريص است. از اين جهت اگر شخص خودش را كنترل نكند به قدري حريص مي‌شود كه اگر تمام جهان را به او بدهند، باز سير نمي‌شود. چنان‌كه پيغمبر9 فرمودند: اگر فرزند آدم دو شهر از طلا داشته باشد، باز در جستجوي شهر سوم است و شكم فرزند آدم را فقط خاك گور پر مي‌كند. چنان‌كه گفته‌اند:

چشم تنگ مرد دنيادار را يا قناعت پر كند يا خاك گور

و در حديثي شخص حريص را تشبيه به كرم ابريشم فرموده‌اند كه هرچه بيشتر توليد ابريشم بر گرد خود نمايد، راه خروج براي او مشكل‌تر مي‌شود تا آن‌كه در همان‌جا از بين مي‌رود.

نصيحتي از حضرت صادق7 درباره حرص:

حضرت صادق7 فرمودند كه هيچ‌گاه نسبت به امري كه اگر آن را ترك كني به تو خواهد رسيد، حرص نداشته باشد. زيرا اگر آن را ترك كني، در راحتي بوده و در نزد خدا هم پسنديده هستي و اگر عجله در طلب آن كردي و توكل بر خدا ننموده و راضي به تقسيم رزق او نبودي، مذموم هستي زيرا دنيا به مانند سايه تو است. اگر در فكر به دست آوردن آن برآيي، خودت را به زحمت انداخته‌اي و هرگز به آن نمي‌رسي و اگر او را به حال خود بگذاري، در عقب تو خواهد آمد و تو در راحتي هستي.

 

 

«* اخلاق صفحه 25 *»

راه علاج اين مرض خطرناك

اولاً بايد يقين خود را درباره خداوند بيشتر كرد و دانست كه خداوند رازق است و ضامن روزي براي همه موجودات شده است.

ثانياً بايد فكر كرد كه نتيجه حرص جمع ثروت است و شخص از اين دنيا مي‌رود و ثروت باقي مي‌ماند و حساب و مؤاخذه آن به عهده او است.

ثالثاً رواياتي كه در مذمت اين صفت زشت نقل شده با دقت خواند. براي نمونه چند روايت ذكر مي‌شود:

(1) از اميرالمؤمنين7 سؤال شد: اَيُّ ذُلٍّ اَذَلُّ؟ قال: اَلْحِرْصُ عَلَي الد‌ُنيا بالاترين ذلت‌ها و خواري‌ها كدام است؟ فرمودند: حرص بر دنيا.

(2) حضرت صادق7 فرمودند: مَنهُومان‌ِ لايَشبَعان‌ِ مَنهومُ عِلْمٍ وَ مَنهومُ مالٍ دو حريص هستند كه هرگز سير نمي‌شوند، حريص علم و حريص مال.

حرص مورچه

مناسب است گوشه‌اي از زندگي مورچه را ذكر كنيم تا عبرت گرفته و اين صفت را از خود دور كنيم.

در بين حيوانات، مورچه در طلب رزق خود، تدبيرش از همه بيشتر است وقتي كه به چيزي دست مي‌يابد، بقيه دوستان خود را باخبر مي‌سازد. مورچه آذوقه خود را در تابستان جمع‌آوري كرده و براي زمستان ذخيره مي‌كند و تدبيرهاي مختلفي براي نگهداري آنها انجام مي‌دهد. از جمله اين تدابير، اين‌كه دانه‌هايي كه احتمال مي‌دهد در خانه نمناكش سبز شوند، آنها را از وسط دو نيم مي‌كند و حتي بعضي دانه‌ها را كه براي او مشخص است، آنها را چهار قسمت مي‌نمايد. چون به

 

 

«* اخلاق صفحه 26 *»

الهام خداوندي مي‌داند كه نيمه آنها هم سبز خواهند شد. موقعي كه احتمال دهد ذخائر او نزديك به فاسد شدن است، آنها را در شب از لانه خود بيرون آورده و روي زمين زير نور ماه آنها را پهن مي‌كند.

 

& سؤالات:

 

1ـ در روايات، حريص به چه حيواني تشبيه شده و كار آن حيوان چيست؟

2ـ نصيحت حضرت صادق7 درباره حرص چيست؟

3ـ از چه راهي مي‌توان مرض حرص را معالجه كرد؟

4ـ از دانستن زندگاني مورچه چه عبرتي مي‌گيريم؟

 

 

«* اخلاق صفحه 27 *»

درس دهم

 

بخل

بخل از صفاتي است كه انسان را از قرب به خداوند عالميان دور مي‌كند و در نزد مردم و اجتماع بي‌ارزش مي‌سازد. بخل از نظر لغت عبارت است از امساك و خودداري كردن از انفاق ثروت در مواردي كه لازم است بذل و بخشش نمايد.

درجات بخل

براي بخل درجات مختلفي است. بالاترين و شديدترين مرتبه بخل، بخل ورزيدن و خودداري كردن از پرداخت واجبات الهي است. كسي كه زكوة مال خود را نمي‌دهد، او بخيل است.

يكي ديگر از درجات بخل، سلام نكردن است. حضرت صادق7 فرمودند: اَلبَخيلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.

يكي ديگر از درجات بخل آن است كه نام رسول‌الله9 را بشنود و صلوات نفرستد.

مذمت بخل

در آيات و روايات مذمت شديدي از بخل شده. حضرت رسول9 مي‌فرمايند: لايَجْتَمِعُ الشُحُّ وَ الايمانُ في قَلبِ عَبدٍ اَبَداً بخل و ايمان هرگز در قلب بنده‌اي جمع نمي‌گردد. و حتي فرمودند بهشت بر بخيل حرام است. اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايند: بخل، جامع همه بدي‌ها است و بخل افساري است كه انسان را به سوي هر كار بدي مي‌كشاند.

 

 

«* اخلاق صفحه 28 *»

علت بخل

علت واقعي بخل، سوء ظن به خدا است و شخص بخيل فكر مي‌كند با بخل ورزيدن مي‌تواند جلو فقر خود را گرفته و ثروتي اندوخته كند و حال آن‌كه اگر نسبت به خداوند عالم حسن ظن داشته باشد و بداند كه خدا به هركس كه بخواهد مي‌بخشد و از هركس كه بخواهد منع مي‌كند، هيچ‌گاه از پرداخت حقوق الهي و كمك‌كردن به برادران مؤمن خود و انفاق كردن به زيردستان، خودداري نمي‌كند.

براي اين‌كه به مذمت اين صفت ناپسند بيشتر پي ببريد به اين حديث شريف توجه كنيد:

روزي رسول خدا9 در طواف بودند. ديدند شخصي پرده كعبه را گرفته خداوند را قسم مي‌دهد به حق كعبه معظمه كه از گناهش درگذرد. پيامبر اكرم9 فرمود گناه تو چيست؟ براي من بيان كن. عرض كرد يا رسول‌الله گناه من بزرگتر از آن است كه او را توصيف كنم.

حضرت فرمود: واي بر تو گناه تو بزرگتر است يا زمين؟ گناه من بزرگتر است.

گناه تو بزرگ‌تر است يا كوه‌ها؟ گناه من بزرگ‌تر است.

گناه تو بزرگ‌تر است يا درياها؟ گناه من بزرگ‌تر است.

گناه تو بزرگ‌تر است يا آسمان‌ها؟ گناه من بزرگ‌تر است.

گناه تو بزرگ‌تر است يا عرش پروردگار؟ گناه من بزرگ‌تر است.

گناه تو بزرگ‌تر است يا پروردگار جهانيان؟ گفت بديهي است كه پروردگار جهانيان بزرگ‌تر و عظيم‌تر و بالاتر است از همه چيز. سپس حضرت فرمود: حال گناه تو چيست؟ عرض كرد من شخص ثروتمندي هستم. وقتي شخص سائل به طرف من مي‌آيد، مانند آن است كه شعله آتش به طرف من مي‌آيد. پيامبر اكرم9

 

 

* اخلاق صفحه 29 *»

فرمود: دور شو مرا به آتش خود مسوزان. به آن خدايي كه مرا مبعوث به پيامبري فرمود اگر بين ركن و مقام هزار سال نماز بخواني و اين‌قدر گريه كني كه از آب چشم تو نهرها جاري گردد، سپس بميري و تو همان حالت بخل را داشته باشي به حقيقت خداوند عالميان تو را در آتش قرار مي‌دهد. واي بر تو، آيا نخوانده‌اي كلام خدا را كه مي‌فرمايد: وَ مَنْ يَبْخَلْ فَاِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِه هركس بخل بورزد، مسلماً ضررش به خودش برمي‌گردد.

 

& سؤالات:

 

1ـ معناي بخل چيست؟

2ـ درجات بخل را نام ببريد.

3ـ چند حديث در مذمت بخل بگوييد.

4ـ علت بخل چيست؟

5‌ ـ از حديثي كه حضرت رسول9 با آن شخص بخيل برخورد داشتند چه مي‌فهميد؟

 

 

«* اخلاق صفحه 30 *»

درس يازدهم

 

دروغ

يكي از علائم نفاق، دروغ است. منافق كسي است كه ظاهر و باطن او يكي نباشد و دروغ منشأ و ابتداي نفاق است و خداوند در قرآن شهادت مي‌دهد كه منافقين دروغ‌گويند؛ وَاللهُ يَشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذ‌ِبونَ.

در آيات و روايات، مذمت شديدي درباره دروغ ذكر شده كه به بعضي از آن روايات اشاره مي‌شود:

(1) حضرت سجاد7 به فرزندان خود مي‌فرمودند: از دروغ بپرهيزيد چه دروغ كوچك يا بزرگ، چه شوخي يا جدي. زيرا كسي كه دروغ كوچك مي‌گويد به تدريج بر دروغ بزرگ جري مي‌شود.

(2) حضرت عسكري7 مي‌فرمايند: جُعِلَت‌ِ الْخَبائِثُ كُلُّها في بَيتٍ وَ جُعِلَ مِفتاحُهَا الْكِذْبُ تمام پليدي‌ها در اطاقي قرار داده شده و كليد آن دروغ است.

(3) اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايد: لايَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الايمان‌ِ حَتّي يَتْرُكَ الْكَذ‌ِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ بنده مزه ايمان را نمي‌چشد مگر اين‌كه دروغ را ترك كند چه شوخي و چه جدي.

اقسام دروغ

(1) دروغ بستن بر خدا و رسول و ائمه: از همه دروغ‌ها بدتر و شديدتر است و به همين جهت چنين دروغي باعث مي‌شود كه اگر در ماه رمضان روزه داشته باشد، آن روزه را قضا كند. رسول‌ خدا9 فرمودند: مَنْ كَذََبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ هركس عمداً بر من دروغ ببندد، جايگاه خويش را در

 

 

«* اخلاق صفحه 31 *»

جهنم خواهد يافت.

(2) يكي از اقسام دروغ، دروغ به طور شوخي است كه مذمت شده.

(3) يكي ديگر از اقسام آن اين‌كه مثلاً به شخص بگويند از اين غذا بخور، مي‌گويد ميل ندارم و حال آن‌كه ميل دارد.

(4) قسم ديگر آن، دروغ‌هاي شايع و فراواني است كه به طور مجاز و مبالغه استعمال مي‌شود. مثل اين‌كه مي‌گويد: «صد دفعه به تو گفتم چنين كار را انجام نده» و حال آن‌كه يك دفعه يا چند دفعه بيشتر تذكر نداده است. شخص عاقل بايد از گفتن چنين كلماتي خودداري كند كه زبان او به كلام غير واقع عادت نكرده و هميشه واقع را بازگو كند.

علائم شخص دروغ‌گو

(1) حضرت صادق7 فرمودند: از علائم شخص دروغ‌گو اين است كه از اخبار آسمان‌ها و زمين و مشرق و مغرب خبر مي‌دهد ولي اگر از حلال خدا و يا حرام خدا از او سؤال شود، جوابي ندارد. (كه شامل منجّمين و پيشگوها نيز مي‌شود)

(2) هرچه مي‌شنود، براي ديگران نقل مي‌كند. چنان‌كه حضرت صادق7 فرمودند: كَفيٰ بِالْمَرءِ كِذْباً اَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ ما سَمِعَ بس است در دروغ‌گوبودن شخص اين ‌كه هرچه مي‌شنود، براي ديگران نقل مي‌كند.

(3) دروغ‌گو به مانند سراب است؛ دور را نزديك و نزديك را دور جلوه مي‌دهد.

در سه مورد دروغ‌گفتن جايز است

(1) دروغي كه در موقع جنگ، به عنوان تاكتيك جنگي، براي از بين‌بردن

 

 

«* اخلاق صفحه 32 *»

دشمن به كار رود.

(2) دروغي كه براي اصلاح بين دو نفر گفته شود.

(3) وعده‌اي كه به خانواده‌اش مي‌دهد و مي‌داند كه وفا كردن به آن وعده، برايش ميسر نيست.

زيان‌هاي دروغ

دروغ‌گو بي‌ارزش‌ترين افراد در اجتماع است. آبرو و شخصيت او در نزد اجتماع زائل مي‌شود زيرا خداوند شخص دروغ‌گو را فراموش‌كار قرار مي‌دهد ودر نتيجه آن‌چه قبلاً گفته فراموش كرده و رسوا مي‌شود. روزي انسان را كم مي‌كند. در حديثي فرمودند: يك دروغ باعث محروم‌شدن از نماز شب مي‌شود و محروم شدن از نماز شب باعث محروم‌شدن از رزق است. شخص در اجتماع، منافق معرفي مي‌شود. چون يكي از علائم نفاق، دروغ است. از مصاحبت و رفاقت با او نهي شده و در نتيجه برادران ايماني از او دوري مي‌كنند. اعتماد مردم از او سلب مي‌شود و جامع زيان‌هاي بي‌شماري است زيرا فرمودند: كليد هر شري دروغ است.

& سؤالات:

 

1ـ چند حديث درباره مذمت دروغ ذكر كنيد.

2ـ اقسام دروغ را ذكر كنيد.

3ـ علائم شخص دروغ‌گو چيست؟

4ـ در چند مورد دروغ‌گفتن جايز است؟

5 ـ زيان‌هاي دروغ را نام ببريد.

 

«* اخلاق صفحه 33 *»

رضا و تسليم

معني رضا چيست؟

رضا و تسليم دو صفت از صفات پسنديده است كه هر مسلماني بايد به آن دو متصف باشد و معني آن اين است كه به آن‌چه خداوند براي او تقدير فرموده از فقر و يا ثروت، صحت يا مرض، راحتي يا مشكلات، عزت و يا ذلت، مرگ يا زندگي و غير اينها، به همه آنها راضي باشد و رضايت او در ظاهر و در دل و در كلام و در عمل بايد ديده شود و هيچ‌گونه شكايتي نداشته باشد.

فوائد رضا

اگر شخص راضي به قضاء باشد، آن‌چه به او مي‌رسد از خير و يا شر، راحتي و يا بلا، همه‌اش براي او خير محسوب مي‌شود و هميشه در استراحت بدن و راحتي است و در نزد مردم، ثروتمند‌ترين آنان به شمار مي‌آيد.

روايات درباره رضا و تسليم

رَأسُ طاعَةِ الله الصَّبْرُ وَ الرِّضا، سَر ـ اصل و ريشه ـ طاعت خدا صبر و رضايت است. قال ابوعبدالله7: اِنَّ اَعْلَمَ النّاسِ بِاللهِ اَرْضاهُمْ بِقَضاءِ اللهِ حضرت صادق7 فرمودند: داناترين مردم، راضي‌ترين ايشان است به حكم خدا.

رضاي خداوند را هميشه به رضاي خلق ترجيح دهيم؛ شخص مؤمن و پرهيزكار هيچ‌گاه براي رضايت ديگران، خدا را به سخط و غضب درنمي‌آورد.

 

 

«* اخلاق صفحه 34 *»

زيرا كسي كه رضايت خدا را در نظر بگيرد، اگرچه مردم نسبت به او خشمگين شوند، خداوند شر آنها را از او دور مي‌كند و كسي كه مردم را از خود راضي نگه دارد، خداوند همان مردم را بر او مسلط نمايد و شخص عاقل بايد بداند كه رضايت مخلوق را نمي‌تواند به دست بياورد و نمي‌تواند تمام مردم را از خود راضي نگه دارد بلكه بايد در تمام امور خود، رضاي خدا را در نظر بگيرد و آن‌چه او راضي است عمل كند. در اينجا براي تذكر به حكايتي از حضرت لقمان توجه كنيد:

حكايت

روزي حضرت لقمان7 با فرزندش وارد شهر شدند در حالي كه با آنها يك حيوان سواري بود. لقمان بر مركب سوار و فرزندش از عقب او مي‌آمد. وقتي مردم آنها را ديدند، به يكديگر مي‌گفتند: چه مرد سخت‌دل و بي‌رحمي است خودش سواره و فرزندش پياده است. حضرت از مركب پياده شده و فرزندشان را سوار كردند. مقداري كه گذشتند، باز مردم به يكديگر مي‌گفتند: چه پدر بدي است كه فرزندش را ادب نكرده و چه فرزند بدي است كه بي‌احترامي به پدرش مي‌كند. حضرت لقمان خودشان هم سوار شدند و دو نفري سواره به راه افتادند. باز مردم به يكديگر مي‌گفتند: اين دو نفر هيچ رحمي در دل خود ندارند والان پشت اين حيوان را مي‌شكنند. هر دو از مركب فرود آمده و پياده شروع به راه رفتن كردند. باز مردم به يكديگر مي‌گفتند: خيلي تعجب است از اين دو نفر كه مركب دارند و هيچ‌ كدام سوار نمي‌شوند.

حضرت لقمان رو به فرزند خود نموده و فرمود: انسان براي به دست

 

 

«* اخلاق صفحه 35 *»

آوردن رضايت مردم، انواع حيله‌ها را به كار مي‌برد ـ ولي آنها راضي نمي‌شوند ـ پس تو به فكر اين مباش و مشغول به كسب رضايت خدا باش. زيرا شغل و هدف انسان، بايد در كسب رضاي خدا باشد و در آن سعادت و راحتي دنيا و آخرت و روز حساب و روز سؤال است.

 

& سؤالات:

 

1ـ معني رضا و تسليم چيست؟

2ـ راضي به قضاء خداوند بودن چه فوائدي دارد؟

3ـ رضاي خداوند را بر رضاي خلق بايد ترجيح دهيم، به چه دليل؟

4ـ از جريان حضرت لقمان چه درسي مي‌گيريم؟

 

 

«* اخلاق صفحه 36 *»

درس سيزدهم

 

صبـر

معني صبر از نظر لغت، شكيبايي و تحمل در مقابل ناملايمات است و در نتيجه شكايتي در نزد خلق راجع به آن بلا و مصيبت ندارد.

آيات و روايات زيادي درباره صبر و فوائد آن رسيده است كه بالاترين آنها اين است كه مي‌فرمايد: اِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرينَ خداوند با صبركنندگان است و كسي كه خدا با او باشد، در جميع امور مؤيّد و در آخرت رستگار است. اينك چند حديث درباره صبر ذكر مي‌كنيم:

(1) حضرت سجاد7 فرمودند: اَلصَّبْرُ مِنَ الايمان‌ِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الْجَسَد‌ِ وَ لا ايمانَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ صبر نسبت به ايمان به مانند سر است نسبت به بدن، هر كس صبر ندارد، ايمان ندارد.

(2) قال ابوعبدالله7: مَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤمِنينَ بِبَلاءٍ فَصَبَرَ كانَ لَهُ اَجْرُ اَلْفِ شَهيدٍ هرگاه مؤمني به بلايي گرفتار شد و صبر كرد، براي او ثواب هزار شهيد است.

علائم شخص صابر

(1) وقتي به او مصيبتي مي‌رسد مي‌گويد: اِنّا لله وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون.

(2) بلا و مصيبت او را كسل نمي‌كند.

(3) از آن مصيبت كه به او رسيده غمگين نيست.

(4) به كسي شكايت نمي‌كند.

 

 

«* اخلاق صفحه 37 *»

(5) همان‌طور كه در حال صحت و عافيت صبر مي‌كند، در حال مصيبت و شدت هم صابر است.

(6) در حال غضب، خشم خود را فرو مي‌برد.

اقسام صبر

از پيامبر اكرم9 نقل شده است كه صبر بر سه قسم است:

صبر در مصيبت، صبر بر طاعت و صبر از گناه. و فرمودند هركس بر مصيبت و بلايي كه به او مي‌رسد صبر كند و با آرامش خاطر از آن مصيبت بگذرد، خداوند برايش سيصد درجه مي‌نويسد كه فاصله هر درجه به اندازه فاصله ميان آسمان و زمين است و هر كه بر طاعت صبر كند (و آن را انجام دهد) خداوند برايش ششصد درجه مي‌نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر به اندازه فاصله ميان قعر زمين تا عرش است و هر كه از گناه صبر كند ( و آن را ترك كند) برايش نهصد درجه مي‌نويسند كه ميان هر درجه به اندازه فاصله ميان قعر زمين تا پايان عرش باشد.

فوائد صبر

به وسيله صبر به خواسته‌هاي خود مي‌رسيد. صبر، شجاعت است. صبر، سپري است در برابر فقر و تنگ‌دستي. باعث نابودي دشمنان مي‌شود. بلا و ضرر را دور مي‌كند. تحمل بلا بر شخص آسان مي‌شود. به وسيله صبر، به درجات عاليه مي‌رسيد. پيروزي در صبر است.

 

 

«* اخلاق صفحه 38 *»

چطور اين صفت را در خود ايجاد كنيم؟

اگر در اين مطلب فكر كنيم كه تقدير تمام امور به دست خداست. اگر بلا نازل كند، خواسته او است و اگر عافيت دهد، خواسته او است و هيچ‌گاه جزع و شكايت كردن و اظهار نارضايتي ما، اثري در تقديرات الهيه ندارد (اگر صبر كنيم تقدير خدا جريان پيدا مي‌كند و اگر صبر نكنيم، باز هم تقدير خدا جاري خواهد شد) با اين طرز تفكر، براي ما خيلي آسان مي‌شود صبر كردن در مشكلات. هر مصيبت و بلايي نهايتي دارد كه بايد به آن نهايت برسد. اگر صبر كنيم اجر داريم و اگر صبر نكنيم آن مصيبت بر ما مي‌گذرد و اجري نخواهيم داشت. و اگر اين صفت در ما نيست خود را به صبر بداريم و اين را تصبّر گويند. يعني طوري وانمود كنيم كه صابر هستيم. حضرت علي7 مي‌فرمايند: اَفْضَلُ الصَّبْرِ اَلْتَصَبُّرُ بهترين نوع صبر، تصبّر است.

در فضيلت صبر همين بس كه ائمه ما: فرموده‌اند: شيعَتُنا اَصْبَرُ مِنّا دوستان ما از ما صابرترند. و علت آن را اين‌طور بيان فرموده‌اند كه ما مي‌دانيم و صبر مي‌كنيم و دوستان ما نمي‌دانند و صبر مي‌كنند.

& سؤالات:

 

1ـ معني صبر چيست؟

2ـ علامت‌هاي شخص صبور را ذكر كنيد.

3ـ اقسام صبر و ثواب‌هاي آنها را بنويسيد.

4ـ فوائد صبر چيست؟

5 ـ چه كنيم تا صبور باشيم؟

 

«* اخلاق صفحه 39 *»

درس چهاردهم

 

 

وفاي به عهد

يكي از صفاتي كه در قرآن مجيد از آن سخن گفته شده، وفاي به عهد و پيمان است كه آن را از صفات مؤمنين به شمار مي‌آورد و پيمان‌شكني و وفا ننمودن به عهد را از صفات مشركين و منافقين مي‌نامد. در اهميت وفاي به عهد همين بس كه معصومين: درباره مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار، مسلمان و غير مسلمان، تأكيد وفاي به عهد را نموده‌اند. امام باقر7 مي‌فرمايند: سه مورد است كه خداوند در آنها براي هيچ‌كس رخصتي قرار نداده است:

(1) رد كردن امانت نيكوكار و يا بدكار.

(2) وفاي به عهد با نيكوكار و يا بدكار.

(3) نيكي به پدر و مادر، نيكوكار باشند و يا بدكار.

وفاي به عهد شامل مواردي است، به طور كلي مي‌توانيم وفاي به عهد را شامل دو مورد بدانيم: وفاي به عهد در رابطه انسان با خالق، وفاي به عهد در رابطه انسان با انسان.

(1) عهد و پيمان با خدا؛ اين بخش شامل عهد و پيمان انسان با خدا و رسول و ائمه: و بزرگان دين است. زيرا خداوند در قرآن مي‌فرمايد: وَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْد‌ِ ميثاقِه وَ يَقْطَعُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِه اَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الاَرْضِ اُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ كساني كه عهد و پيمان خدا را بعد از آن‌كه عهد و پيمان گرفته در عالم ذر، مي‌شكنند و آن‌چه را خداوند امر به پيوند و اتصال آنها نموده قطع مي‌كنند و در روي زمين فساد برپا مي‌دارند، براي آنها لعنت خدا و

«* اخلاق صفحه 40 *»

بدي آخرت است. كه در واقع اين آيه شريفه شامل تمام امور اعتقادي، اخلاقي و عملي است.

(2) وفاي به عهد انسان با انسان؛ قرآن مجيد در اين‌باره مي‌فرمايد: يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَوْفُوا بِالْعُقُود‌ِ اي كساني كه ايمان آورده‌ايد به قراردادها و پيمان‌ها وفا نماييد. و در احاديث تأكيد زيادي نسبت به اين امر شده است. حضرت رسول9 مي‌فرمايد: لا دينَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ كسي كه به پيمان خود وفادار نيست دين ندارد. و نيز از آن بزرگوار روايت شده كه: مَنْ كانَ يُؤمِنُ بِاللهِ وَ الْيُومِ الآخِر، فَلْيَف‌ِ اِذا وَعَدَ كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، هرگاه وعده داد، بايد به وعده خود وفا كند.

اسمعيل صادق الوعد

اسمعيل صادق الوعد كه خداوند در قرآن از او ياد مي‌كند، يكي از انبياء و فرزند حزقيل پيغمبر بود و از اين جهت به او «صادق الوعد» گفته شده كه به وعده خود به طور راستي عمل مي‌كرد.

رسول خدا9 مي‌فرمايند كه يكي از عابدهاي بني‌اسرائيل او را ملاقات كرد و بعد از كمي سخن گفتن به او گفت اي اسمعيل، در همين مكان توقف كن و من الان برمي‌گردم و آن عابد براي انجام كار خود رفت و از اسمعيل فراموش كرد. اسمعيل تا يك سال آنجا ماند و خداوند براي او گياهي رويانيد كه از آن مي‌خورد و براي او چشمه‌ آبي جريان داد و ابر بر او سايه مي‌افكند. روزي آن عابد همراه پادشاه به گردش مي‌رفتند و به آن مكان رسيدند. عابد همين كه چشمش به او افتاد با تعجب گفت: تو اينجا هستي؟ اسمعيل گفت: تو گفتي از اينجا نرو تا من برگردم. از آن زمان به «صادق الوعد» مشهور شد. شخص ستمگري همراه پادشاه بود،

 

 

«* اخلاق صفحه 41 *»

گفت: اي پادشاه او دروغ مي‌گويد. من بارها به اين سرزمين آمده‌ام و او را نديده‌ام. حضرت اسمعيل فرمودند: اگر دروغ مي‌گويي خداوند بهترين نعمت‌هايش را از تو بگيرد. در همان وقت دندان‌هاي او ريخت و او اقرار كرد كه دروغ گفته است. التماس كرد كه حضرت از خداوند بخواهند كه دندان‌هاي او به او باز گردد. حضرت فرمودند دعا خواهم كرد. عرض كرد الان دعا كنيد. فرمودند: الان نه، و در سحر براي او دعا كردند.

 

& سؤالات:

 

1ـ چند امر اخلاقي است كه بايد نسبت به مؤمن و كافر به طور مساوي انجام داد؟

2ـ وفاي به عهد انسان با خالق چيست؟

3ـ وفاي به عهد با مردم چگونه است؟ از قرآن و احاديث توضيح دهيد.

4ـ اسمعيل صادق الوعد چه كسي بود و از جريان او چه درسي مي‌آموزيم؟

 

 

«* اخلاق صفحه 42 *»

درس پانزدهم

 

حيا و عفت

حيا و عفّت يعني خودداري كردن از آن‌چه كه حلال نيست. عفت و حياء از صفات انساني است كه اگر كسي داراي اين صفات پسنديده باشد، تمام اعمال و حركات خود را كنترل مي‌كند. شخص باحياء چشم خود را كنترل مي‌كند از اين‌كه به نامحرم نگاه نكند. گوش خود را حفظ مي‌كند از اين‌كه آن‌چه شنيدنش حرام است گوش نكند. شكم خود را حفظ مي‌كند از اين‌كه حرام نخورد. زبان خود را حفظ مي‌كند كه دروغ نگويد و غيبت و بدي برادر مؤمن خود را آشكار نكند. خلاصه تمام اعضاء و جوارح خود را از آن‌چه خدا راضي نيست حفظ مي‌كند.

احاديث درباره حيا و عفت

(1) حضرت صادق7 مي‌فرمايند: اَلْحَياءُ وَ الايمانُ مَقرونان‌ِ في قَرَن‌ٍ فَاِذا ذَهَبَ اَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُه حيا و ايمان ملازم يكديگرند به مانند دو چيز كه به يك ريسمان بسته شده باشند. هرگاه يكي از آن دو رفت، ديگري نيز مي‌رود.

(2) حضرت رسول9 مي‌فرمايند: اِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلي كُلِّ فاحِشٍ بَذيٍّ قَليلِ الْحَياءِ لايُبالي ما قالَ وَ لا ما قيلَ فيه خداوند بهشت را بر فحّاش و بدزبان و كم‌شرم و حيايي كه نسبت به آن‌چه مي‌گويد و آن‌چه درباره او مي‌گويند پروايي ندارد، حرام كرده است.

 

 

«* اخلاق صفحه 43 *»

فوائد حيا و عفت

شخص باحيا و عفت از انجام كارهاي زشت و غير انساني خودداري مي‌كند هرچه در دلش مي‌گذرد فوراً به زبان نمي‌آورد. بشاش و بخشنده است، غيرتمند است، عيوبش نزد مردم پوشيده است، دائماً در ياد خدا است و در وقت انجام معصيت از خدا حيا كرده آن را ترك مي‌كند، به آن‌چه به او روزي شده قانع است، آبرويش محفوظ است، هميشه سالم و در راحتي است، حيا كليد هر خيري است.

آيا حيا در همه جا خوب است؟

در بعضي از روايات معصومين صلوات الله عليهم مي‌بينيم كه مذمت فرموده‌اند از حيا داشتن در بعضي از امور. از جمله رسول اكرم9 مي‌فرمايند: اَلْحَياءُ حَياءان‌ِ حَياءُ عَقْلٍ وَ حَياءَُ حُمْقٍ فَحَياءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَياءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ حيا دو قسم است: حياء عقل كه ثمره‌اش علم است و حياء حماقت كه ثمره‌اش جهل و ناداني است (كه شخص از روي ناداني حيا كرده و از استاد و معلم خود مجهولات خود را سؤال نمي‌كند) و فرمودند: اَلْحَياءُ يَمْنَعُ الرِّزْقَ حياء ـ در غير محل خود ـ روزي را منع مي‌كند.

چه كنيم كه باحيا باشيم؟

اگر هميشه فكر كنيم و متوجه اين مطلب باشيم كه خداوند در همه حال حاضر و ناظر است و ما را مي‌بيند و همچنين رسول خدا و ائمه طاهرين: و بزرگان دين+ ما را مي‌بينند و اعمال ما را مشاهده مي‌كنند و ما هميشه در محضر ايشان هستيم، و ديگر اين‌كه دو ملك كه هميشه همراه ما هستند و نامه عمل

 

 

«* اخلاق صفحه 44 *»

ما را مي‌نويسند، آنها هم حاضر و ناظرند، وقتي به اين مطلب توجه داشته باشيم از همه اينها شرم كرده و معصيت خدا را انجام نمي‌دهيم.

حيا در بانوان

حيا براي هر انساني نيكو است اما در بانوان نيكوتر و زيبنده‌تر مي‌باشد. از اين‌رو مي‌بينيم كه امام صادق7 حياء را ده قسم دانسته و نه قسم آن را براي زنان و يك قسم آن را براي مردان دانسته‌اند. بنابراين خواهران ايماني بايد به حيا و عفت بسيار اهميت داده و آن را مهم تلقي نمايند زيرا كه اين عمل، اساس خوشبختي آنها در زندگي است.

 

& سؤالات:

 

1ـ معني حيا و عفت چيست؟

2ـ كسي كه حيا و عفت دارد اعمال و حركات او چگونه است؟

3ـ فوائد حيا و عفت چيست؟

4ـ در چه مواردي حيا خوب نيست؟

5 ـ اگر بخواهيم با حيا باشيم، بايد چه كنيم؟

 

 

«* اخلاق صفحه 45 *»

درس شانزدهم

 

حُسن خُلق و خوش‌رويي با مردم

يكي از راه‌هاي پيشرفت اسلام و جذب مردم به طرف ايمان ودين، خوش‌رويي و برخورد صحيح با آنها است. و اين خوش‌رويي و حسن خلق، نه تنها براي پيشرفت اسلام مفيد است، بلكه براي خود شخص نيز فوائد زيادي دارد.

حضرت رسول9 خطاب به پسران عبدالمطلب مي‌فرمايند: شما هرگز نمي‌توانيد با اموالتان مردم را گرد خود جمع آوريد، بنابراين با چهره باز و خوش‌رويي، با آنان برخورد نماييد.

امير مؤمنان علي بن ابي‌طالب7 مي‌فرمايد: عَجِبتُ لِمَنْ يَشتَرِي الْعَبيدَ بِمالِه فَكَيْفَ لايَشْتَرِي الاَحْرارَ بِفِعالِه؟ من تعجب مي‌كنم از افرادي كه به وسيله پول براي خود غلاماني خريده و آنها را به كار مي‌گيرند و چگونه به وسيله خوش‌رويي و حسن خلق آزادگان را بنده خود نمي‌سازند؟!

حضرت باقر7 مي‌فرمايند: اِنَّ اَكْمَلَ الْمُؤمِنينَ ايماناً اَحْسَنُهُم خُلْقاً كامل‌ترين مردم از نظر ايمان خوش‌ اخلاق‌ترين آنهاست.

حدود حسن خلق چيست؟

به حضرت صادق7 عرض شد: حدّ و مقدار حسن خلق چيست؟ فرمودند: مهرباني با مردم، نيكويي كلام، و برادر را با روي خوش ملاقات كردن. ودر حديثي فرمودند: با مردم نيكو سخن بگوييد و زبانتان را از ياوه‌گويي و گفتار زشت باز داريد آنچه از دنيا به شما رسيد راضي باشيد و از آنچه نرسيده خشمگين نشويد.

 

 

«* اخلاق صفحه 46 *»

شعر:

از خوش‌‌سخني لب كسي ريش  نشد با خوش‌سخنان كسي بدانديش نشد
چيزي است كلام خوش كه گوينده او هر چند كرم نمود درويش نشد

فوائد حسن خلق

روزي را زياد مي‌كند، عمر طولاني مي‌شود، ذليل را عزيز مي‌كند، رفعت و بزرگي به او مي‌دهد، ابتداي هر خيري از حسن خلق است، خداوند براي او ثواب روزه‌دار و نمازخوان مي‌نويسد، انتهاي كار او بهشت است.

نتيجه حسن‌خلق و خوش‌رويي

در زمان حضرت باقر7 مردي از اهل شام به مجلس ايشان رفت و آمد داشت و مي‌گفت من كه به مجلس شما مي‌آيم، نه از جهت محبت به شماست. چون مبغوض‌ترين افراد در نزد من، شما خانواده هستيد ـ نعوذبالله ـ ولي چون شما مردي فصيح‌زبان و داراي فضائل و اخلاق پسنديده هستيد، به مجلس شما مي‌آيم. حضرت باقر7 نيز با او خوش‌رويي و گرمي‌ رفتار مي‌كردند و مي‌فرمودند: هيچ چيز از خدا پنهان نيست. بعد از چندي مرد شامي مريض شد و مرض او شدت يافت به طوري كه يكي از دوستان خود را طلب كرد و به او گفت وقتي من از دنيا رفتم و جامه بر روي من كشيدي، برو خدمت محمد بن علي الباقر و از ايشان درخواست كن كه بر من نماز گزارد و به ايشان عرض كن كه اين سفارش را قبل از مرگ خودم كرده‌ام. شب از نيمه گذشته بود كه گمان كردند او از دنيا رفته و صبح رفيقش به مسجد آمده و جريان را خدمت حضرت عرض كرد و گفت كه از شما خواسته كه بر او نماز بگزاريد. حضرت فرمودند: نه اين‌طور نيست. سرزمين شام سرد است و حجاز گرم، برگرد و در كار او عجله نكن تا

 

 

«* اخلاق صفحه 47 *»

من بيايم. حضرت بلند شده و دوباره وضو گرفته دو ركعت نماز خواندند. دست مبارك را مدت زيادي در قنوت مقابل صورت گرفته و دعا فرمودند. بعد به سجده رفته تا اين‌كه آفتاب ظاهر شد. در اين هنگام برخاسته به منزل مرد شامي رفتند. وقتي داخل منزل شدند، مرد شامي را صدا زدند. آن شخص عرض كرد لبيك يا ابن رسول الله. حضرت او را نشانيده و تكيه‌اش دادند. شربت سويقي طلب كرده و با دست مباركشان به او خورانيدند و سفارشاتي فرمودند و از منزل خارج شدند. طولي نكشيد مرد شامي صحت يافته شفا داده شد و همان وقت خدمت حضرت آمد. عرض كرد مي‌خواهم با شما تنها باشم. حضرت اطاق را براي او خلوت فرمودند. مرد شامي عرض كرد: شهادت مي‌دهم كه تو حجت خدايي بر خلق و تو آن باب و دري هستي كه بايد از آن در داخل شد. هركس جز اين راه برود نااميد و زيان‌كار است. حضرت فرمودند: چه شده تو را ـ كه اين‌طور درباره ما عوض شده‌اي ـ عرض كرد: هيچ شك و شبهه‌اي ندارم كه روح مرا قبض كردند و مرگ را به چشم خود آشكارا ديدم. در اين هنگام صداي كسي را به گوش خود شنيدم كه مي‌گفت روح او را برگردانيد. محمد بن علي بازگشت او را از ما خواسته. حضرت فرمودند: مگر نمي‌داني خداوند بعضي از بندگان را دوست دارد، ولي عملشان را نمي‌خواهد و برخي را دوست ندارد، ولي عملشان را مي‌خواهد. راوي گفت مرد شامي پس از آن جزو اصحاب حضرت باقر7 گرديد.

& سؤالات:

 

1ـ فوائد حسن خلق چيست؟

2ـ حدود حسن خلق را ذكر كنيد.

3ـ از رفتار حضرت باقر7 با مرد شامي چه درسي مي‌آموزيم؟

 

 

«* اخلاق صفحه 48 *»

درس هفدهم

 

اخلاص

اخلاص يعني قصدكردن خدا در تمام امور و شريك قرارندادن با او احدي را. چنان‌كه خداوند مي‌فرمايد: فَمَنْ كانَ يَرجُو لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لايُشرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً.

عملي كه با نيت خالص و براي خدا انجام نشود، مفيد نخواهد بود بلكه در آخرت ضرر هم خواهد داشت. از امام صادق7 نقل شده است كه فرمودند: «كسي كه منظورش از تحصيل علم، مقام دنيوي باشد، براي او در آخرت بهره‌اي نيست و كسي كه مقصد آخرتي داشته باشد، خداوند به او پاداش دنيوي و اخروي مرحمت خواهد نمود».

به طور كلي بايد تمام اعمال با نيت خالص و براي رضاي خدا انجام گيرد زيرا فرموده‌اند: اِنَّ اللهَ يَحْشُرُ النّاسَ عَلي نِيّاتِهِم يَوْمَ القِيمَةِ يعني هرآينه خداوند در قيامت مردم را طبق نياتشان محشور مي‌گرداند. شخص تا هنگامي كه با نيت خالص انجام وظيفه مي‌كند، شيطان هم بر او راهي ندارد و از او نااميد است. چنان‌كه خودش گفته است: فَبِعِزَّتِكَ لاُغْوِيَنَّهُمْ اَجْمَعينَ اِ÷ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ يعني به عزت و جلال تو قسم كه تمام خلق را گمراه خواهم كرد، مگر خالصان از بندگانت را. همچنان‌كه معلوم است عنايات خاصه پروردگار، فقط به بندگان مخلص او مي‌رسد. در اين زمينه حكايتي نقل مي‌شود:

 

 

«* اخلاق صفحه 49 *»

حكايت

مدتي بود كه بعضي از بني‌اسرائيل درختي را عبادت مي‌كردند. عابدي در آن نزديكي منزل داشت. روزي متوجه اين عمل شد، تبري برداشت و به طرف درخت رفت تا آن را قطع نمايد. شيطان سر راهش را گرفته و گفت: چرا مي‌خواهي عملي انجام دهي كه برايت سودي ندارد و دست از عبادت خود كشيده‌اي براي كار بي‌فايده؟ پيوسته وسوسه مي‌كرد تا عابد را منصرف كند. بالاخره كار به جدال كشيد و عابد و شيطان با يكديگر گلاويز شدند. با مختصر فعاليتي شيطان مغلوب شد و بر زمين افتاد. عابد بر روي سينه او نشست. شيطان گفت: اگر مرا رها كني، روزي دو دينار برايت مي‌آورم و زير بالشت مي‌گذارم. عابد از جا حركت كرد و رفت. روز اول و دوم دو دينار را در زير بالش يافت ولي روز سوم چيزي نديد. دو مرتبه تبرش را برداشت تا درخت را قطع نمايد. در بين راه با شيطان مصادف شد. اين بار نيز كار به جدال كشيد ولي برعكس، عابد مغلوب شده بر زمين افتاد و شيطان بر روي سينه‌اش نشست و گفت: اگر از قطع‌كردن درخت منصرف نشوي، تو را مي‌كشم. عابد پرسيد: چه شد كه مرتبه اول مغلوب من گرديدي ولي اين بار غالب شدي؟ گفت: چون مرتبه اول براي خدا و با نيتي پاك آمدي، مرا مغلوب نمودي چون ما را بر كساني كه براي خدا عملي انجام مي‌دهند راهي نيست. اما مرتبه دوم به واسطه تأخير دينارها آمدي، اين بود كه مغلوب شدي.

به هر حال با نيت خالص در راه خدا انجام وظيفه كردن، انسان را به مقامي بزرگ مي‌رساند. چنان‌كه مي‌فرمايند: اَلا‌ِخْلاصُ اَعْلَي الايمان‌ِ وَ ثَمَرَةُ الْيَقينِ يعني صفاي نيت، والاترين درجه ايمان و ثمره يقين است. شاعر هم مي‌گويد:

عبادت به اخلاص نيت نكوست و گرنه چه آيد ز بي‌مغز پوست

 

«* اخلاق صفحه 50 *»

كسي نمي‌تواند بگويد كه عمل با اخلاص براي ما امكان ندارد. زيرا اگر كسي راه خدا را در پيش گرفت، خدا هم او را كمك مي‌كند، قدرتش زياده گرديده و مشكلاتش حل مي‌شود. چنان‌كه قرآن مجيد مي‌فرمايد: وَ الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهْد‌ِيَنَّهُمْ سُبُلَنا.

حقيقت اخلاص

حقيقت اخلاص براي كسي حاصل نمي‌شود مگر اين‌كه تعريف و تكذيب مردم نسبت به او در نظرش يكسان باشد. چون مي‌داند كه تعريف و تكذيب آنها واقعيت را تغيير نمي‌دهد و مقام انسان را در نزد خدا زياد نمي‌كند، پس نبايد به تعريف كسي خوشحال باشد. همچنان‌كه رسول خدا9 مي‌فرمايند: مابَلَغَ عَبْدٌ حَقيقَةَ الا‌ِخْلاصِ حَتّي4 لايُحِبَّ اَنْ يُحْمَدَ عَليå شَيءٍ مِنْ عَمَلِ اللهِ هيچ بنده‌اي به حقيقت اخلاص دست نمي‌يابد مگر اين‌كه دوست نداشته باشد كه در هيچ عبادتي تعريف و تمجيد او را بكنند.

 

& سؤالات:

 

1ـ چه عملي براي انسان مفيد خواهد بود؟

2ـ حضرت صادق7 درباره هدف از تحصيل علم چه فرموده‌اند؟

3ـ شيطان به چه گروهي راه ندارد؟

4ـ كسي كه مي‌خواهد به مقامي بزرگ برسد، چه بايد بكند؟

5 ـ حقيقت اخلاص براي چه كسي حاصل مي‌شود؟

 

 

«* اخلاق صفحه 51 *»

درس هجدهم

 

عجب و خودخواهي

عجب يعني انسان به خاطر كمالات نفساني، خود را بزرگ بداند. اعم از اين‌كه حقيقتاً آن كمال را داشته باشد يا خيال كند كه داراي آن كمال است.

درجات عجب

يكي از درجات عجب اين است كه كردار زشت بنده، به نظرش نيكو جلوه كند و آن را خوب پندارد و از آن خوشش آيد و گمان كند كه كار خوبي مي‌كند.

درجه ديگر عجب اين است كه بنده به پروردگار ايمان آورد ولي بر خداي بزرگ منت گذارد. در صورتي كه خدا بر او منت دارد كه او را به ايمان هدايت فرموده است.

مفاسد دنيوي و اخروي عجب

الف) مفاسد دنيوي:

مفاسد دنيوي عجب زياد است. ما به چهار نوع از آن كه در روايات نقل شده اشاره مي‌كنيم:

(1) اگر اين حالت در كسي به وجود آمد، ديگر حاضر نيست نزد علما تعلّم كند. زيرا خود را هم‌طراز و گاهي بالاتر از آنها مي‌داند. در نتيجه از ترقيات علمي بازمانده و براي هميشه در جهل باقي مي‌ماند. چنان‌كه حضرت اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايد: اَلا‌ِعْجابُ يَمْنَعُ مِنَ الا‌ِزْديادِ يعني عجب مانع زيادتي علم مي‌شود.

 

 

«* اخلاق صفحه 52 *»

(2) طبيعي است كه در اثر خودخواهي، عامه مردم از او ناراحت مي‌شوند و به او بي‌اعتنا مي‌گردند از اين جهت بايد گفت كه عجب به تمام معني، ضرر و ناداني است چنان‌كه امام صادق7 مي‌فرمايند: لاجَهْلَ اَضَرُّ مِنَ الْعُجْبِ يعني هيچ ناداني و جهلي زيان‌آورتر از عجب نيست.

(3) عجب، انسان را از واقعيت دور مي‌كند و در نتيجه نمي‌تواند از خيرات استفاده كند. نقل شده است كه روزي حضرت عيسي7 با يكي از حواريون مسافرت مي‌كرد تا به نزديكي دريا رسيدند. حضرت عيسي7 با عزمي راسخ به نام پروردگار جهانيان روي آب حركت كرد و آن جواني كه همراه حضرت بود نيز، به نام خدا و با اعتقاد كامل روي آب حركت كرد. هنگام حركت در دريا، عجب او را فراگرفت و به خود باليد كه عيسي7 چه فضيلتي بر من دارد؟ به محض اين‌كه اين حالت در او ايجاد شد، در آب فرو رفت. حضرت او را نجات دادند و فرمودند: اين جريان به خاطر عجب تو بود. اگر توبه كني، دوباره به مقام اول خود برمي‌گردي. جوان توبه كرد و به مقام اول خويش بازگشت.

(4) كساني كه خودخواه هستند، اكثراً با شكست روبه‌رو مي‌شوند.

ب) ضررهاي اخروي عجب:

امام صادق7 مي‌فرمايد: عجب گياهي است كه دانه آن كفر است و زمين آن نفاق و آب آن ظلم و شاخه‌هاي آن ناداني و برگ آن گمراهي و ميوه آن لعنت و واقع شدن در جهنم است. پس كسي كه اختيار كند عجب را، مسلم تخم كفر را كاشته و زراعت آن نفاق مي‌باشد و بدانيد كه اين ثمره به او خواهد رسيد.

 

 

«* اخلاق صفحه 53 *»

علامت عجب

علامت عجب اين است كه انسان براي ديگران شخصيت قائل نباشد و هميشه در فكر خود و اعمالش باشد. چنان‌كه امام صادق7 مي‌فرمايند: مَنْ لايَعْرِفُ لاَحَدٍ الْفَضْلَ فَهُوَ الْمُعْجِبُ بِرَأيِهِ يعني كسي كه براي ديگري شخصيت قائل نباشد، پس او كسي است كه عجب دارد.

 

& سؤالات:

 

1ـ عجب را معني كنيد.

2ـ مفاسد دنيوي عجب را به طور مختصر بنويسيد.

3ـ چه كساني نوعاً با شكست روبه‌رو مي‌شوند؟ به چه دليل؟

4ـ مفاسد اخروي عجب را بنويسيد.

5 ـ چه چيزي باعث ابطال اعمال انسان مي‌شود؟

6ـ علامت عجب چيست؟

 

 

«* اخلاق صفحه 54 *»

درس نوزدهم

 

علاج عجب

براي علاج عجب، دو راه وجود دارد: اجمالي و تفصيلي.

الف) علاج اجمالي: انسان بايد درباره عظمت خالق جهان فكر كند و بيابد كه عظمت و قدرت و پايندگي مخصوص او است و در مقابل، كوچكي و فنا را از خويش بداند. دوران قبل از تولد خود را در نظر بگيرد كه چه بوده است و الان هم حامل نجاست است و آخرالامر نيز به صورت جيفه‌اي درخواهد آمد. چنان‌كه مي‌فرمايند: ما لا‌ِبْنِ آدَم وَ الْفَخْرَ اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جيفَةٌ لايَرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لايَدْفَعُ حَتْفَهُ فرزند آدم را چه به فخر! حال اين‌كه اولش نطفه است و آخرش مردار. خودش را نمي‌تواند روزي دهد و شرش را نمي‌تواند دفع كند. و باز ضعف خود را در نظر بگيرد چنان‌كه در اين‌باره خداوند متعال مي‌فرمايد: اللهُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ ضُعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضُعْف ٍقُوَّةً ‌ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْد‌ِ قُوَّةٍ ‌ضُعْفاً وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ هُوَ الْعَليمُ الْقَديرُ خدا آن كسي است كه شما را در اول، از جسم ضعيف (نطفه) آفريد. آن‌گاه پس از ضعف و ناتواني توانا كرد و باز از توانايي، به ضعف و سستي و پيري برگردانيد. او هرچه بخواهد خلق مي‌كند زيرا خدا به همه امور عالم و دانا و به هر چيزي كه خواهد توانا است.

ما چه‌ايم اندر جهان هيچ هيچ چون الف او خود چه دارد؟ هيچ هيچ

ب) علاج تفصيلي: علاج عجب به طريق تفصيلي راه‌هاي مختلفي دارد كه به بعضي از آنها اشاره مي‌شود:

(1) انسان گاهي عجب مي‌ورزد به خاطر زيبايي و سلامتي خود. در اين مورد راه علاج آن است كه بداند اين جمال و سلامتي در اختيار او نيست و چه بسا با

 

 

«* اخلاق صفحه 55 *»

يك تب، به كلي از بين برود و نيز بايد فكر كند چند صباحي ديگر در زير خاك مي‌پوسد و خوراك مار و مور مي‌گردد.

(2) اگر عجب انسان، به خاطر قدرت و و زور بازو است، بايد بداند كه اين قدرت در مقابل يك ميكروب هم عاجز است. اين بشر با اين قدرتش چه بسا در برابر يك پشه عاجز مي‌ماند چنان‌كه نمرود با آن قدرت، در برابر يك پشه ضعيف، عاجز ماند.

خلاصه بايد دانست كه تمام اينها از خالق اين جهان است و فعلاً در دست ما به عنوان امانت گذاشته شده است، لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً تا اين‌كه روشن شود ما چگونه از بوته امتحان بيرون مي‌آييم.

(3) اگر عجب به خاطر زيادي عقل و زيركي و يا كثرت علم است، بايد بدانيم كه اينها نعمت‌هاي خداست و در مقابل اين نعمت‌ها بايد انسان شاكر باشد و بداند كه چه بسا همين علم، عاقبت بدي براي انسان پيش مي‌آورد. چنان‌كه خداوند مي‌فرمايد: فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَيهِ يَلْهَثْ اَو تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ يعني انسان بدانديش مانند سگ هار است كه اگر تعقيبش كني و يا او را به حال خود واگذاري پارس خواهد كرد.

(4) اگر عجب به سبب نسب خويش باشد، بايد بداند كه هيچ نسبي بالاتر و برتر از انتساب به پيامبر اكرم9 نيست و اين انتساب طبق فرموده خود ائمه معصومين: تا موقعي است كه انسان مطيع ايشان باشد.

و اگر انسان به خاطر قدرت و سلطنت پدران خويش عجب مي‌ورزد، بايد بداند كه فعلاً آنها گرفتار اعمال خويش هستند و به قول معروف:

گيرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل

و به فرموده اميرالمؤمنين7:

اَنَا ابْنُ نَفسي وَ كُنْيَتي اَدَبي
  مِنْ عَجَمٍ كُنْتُ اَو مِنَ الْعَرَبِ
اِنَّ الْفَتيå مَنْ يَقُولُ ها اَنَا ذا
  لَيْسَ الْفَتيå مَنْ يَقُولُ كانَ اَبي

«* اخلاق صفحه 56 *»

يعني: من پسر خودم هستم و شهرت من ادب من است، خواه عجم باشم يا عرب، جوان‌مرد كسي است كه بگويد من كيستم نه آن‌كه مي‌گويد پدر من كيست.

(5) اگر عجب انسان به خاطر كثرت اموال و اولاد است، اولاً بايد بداند كه اينها از نعمت‌هاي خداوندي است و چند روزي براي امتحان در اختيار او گذاشته شده است. چنان‌كه مي‌فرمايد: اِنَّما اَمْوالُكُمْ وَ اَولادُكُمْ فِتْنَةٌ. و ثانياً اگر مال و فرزند باعث عظمت انسان بود، خداوند به كافران و دشمنان خود نمي‌داد. ثالثاً اين مال و ثروت سبب نجات ابدي و قرب به درجات الهي نمي‌شود. چنان‌كه مي‌فرمايد: وَ ما اَمْوالُكُمْ وَ لا اَوْلادُكُمْ بِالَّتي تَُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفيå يعني نه اموال و نه اولادتان از چيزهايي نيست كه شما را به درگاه ما نزديك گرداند.

در خاتمه بحث علاج عجب، متذكر حديث امام محمد باقر7 مي‌شويم كه فرمودند: افراد مسن را از نظر اين‌كه بيشتر اطاعت خدا كرده‌اند از خود بهتر بدانيد و كوچك‌ترها را از نظر اين‌كه كمتر عصيان نموده‌اند، از خود بهتر بدانيد و حتي افرادي كه اطلاع به عصيان آنها داريد، از خود بهتر بدانيد. چون ممكن است آنها توبه كرده باشند و يا ممكن است عاقبت به خير باشند. كليةً بايد دانست كساني به مقامي شامخ رسيده‌اند كه خود را ذليل و ضعيف مي‌دانستند.

افتادگي آموز اگر طالب فيضي هرگز نخورد آب زميني كه بلند است
& سؤالات:

 

1ـ علاج عجب به طور اجمال چگونه است؟

2ـ چه اموري باعث عجب انسان مي‌شود و راه علاج آنها چيست؟

 

 

«* اخلاق صفحه 57 *»

درس بيستم

 

حب جاه و شهرت (رياست‌طلبي)

حب جاه و شهرت يعني دوست داشتن مقام و منزلت در ميان مردم و بزرگ‌بودن در نزد ايشان. بي‌شك حب جاه و مقام و رياست طلبي، از صفاتي است كه خانه‌ها را ويران و ممالك را به باد فنا مي‌دهد و سبب از بين رفتن دين و دنياي انساني مي‌شود. همچنان‌كه معاويه ملعون در منبر گفت: «من با نماز و روزه شما كاري ندارم، منظورم رياست بر شما بود كه به آن هم رسيدم».

آيات و و روايات بسياري در مذمت اين صفت وجود دارد كه ذيلاً به بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم:

(1) قال الله تعالي: تِلكَ الدّارُ الآخِرةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لايُريدونَ عُلُوّاً فِي الاَرْضِ وَ لافَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين ما اين منزل و بهشت آخرت را براي آناني كه در زمين اراده علو و فساد و سركشي ندارند، اختصاص مي‌دهيم و همانا عاقبت، از آن پرهيزكاران است.

(2) حضرت موسي بن جعفر8 فرمودند: ما ذِئبان‌ِ ضارِيان‌ِ في غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعاؤ‌ُها بِاَضَرَّ في دينِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِئاسَةِ زيان رياست‌طلبي و حب جاه به دين مسلمان بيشتر است از زيان حمله دو گرگ درنده به گله گوسفند بي‌چوپان.

(3) امام صادق7 فرمودند: مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأسَّ مَلعونٌ مَنْ هَمَّ بِها مَلعونٌ مَنْ حَدَّثَ نَفْسَهُ بِها ملعون و دور از رحمت خداست كسي كه رياست كند و

 

 

«* اخلاق صفحه 58 *»

حال آن‌كه اهل آن نيست و ملعون است كسي كه قصد كند رياست را و ملعون است كسي كه هميشه در فكر رياست به سر مي‌برد.

 

& سؤالات:

 

1ـ مضرات حب جاه و رياست‌طلبي را به طور خلاصه بنويسيد.

 

 

«* اخلاق صفحه 59 *»

درس بيست و يكم

 

حب دنيا

يكي از صفات مذمومه كه مانع از ترقيات و پيشرفت انساني است، دوست داشتن‌ دنيا و دل‌بستن به آن است. چنان‌كه فرموده‌اند: حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ خَطيئَةٍ دوست داشتن دنيا، سر و منشأ هر بدي است.

آيات و رواياتي كه دلالت بر مذمت حب دنيا مي‌كند بسيار است و به عنوان نمونه بعضي از آنها را نقل مي‌كنيم:

(1) قال الله تعالي: وَ مَا الْحَيوةُ الدُّنيا اِ÷ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ اَ‌فَلا تَعقِلُونَ؟ زندگي دنيا چيزي جز بازي و سرگرمي نيست و سراي آخرت براي آنها كه پرهيزكارند بهتر است، آيا نمي‌انديشيد؟

(2) اميرالمؤمنين7 فرمودند: لَوْ رَأي الْعَبْدُ اَجَلَهُ وَ سُرْعَتَهُ اِلَيْهِ، اَبْغَضَ الاَمَلَ وَ تَرَكَ طَلَبَ الدُّنيا اگر انسان مي‌ديد كه مرگ با سرعت به طرف او حركت مي‌كند دشمن مي‌داشت آرزوها را و دنياطلبي را ترك مي‌كرد.

(3) قال الصادق7: مَنْ كَثُرَ اِشتِباكُهُ بِالدُّنيا كانَ اَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِراقِها كسي كه زياد علاقه به دنيا پيدا كند، هنگام مرگ حسرت و اندوهش زيادتر خواهد شد.

همچنين فرمودند: مَثَلُ الدُّنيا كَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ كُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطشانُ اِزْدادَ عَطَشاً حَتّيå يَقْتُلَهُ دنيا همانند آب دريا است كه شخص تشنه هرچه از آن بياشامد، تشنگي‌اش بيشتر شده و سرانجام او را مي‌كشد.

اينك از جهت متذكر شدن شما عزيزان، جرياني را درباره برگشت روزگار و بي‌وفايي آن نقل مي‌كنيم؛

 

 

«* اخلاق صفحه 60 *»

حكايت

محمد بن عبدالرحمن هاشمي مي‌گويد: روز عيد قرباني خدمت مادرم رسيدم. زني با لباس‌هاي بسيار كهنه با او صحبت مي‌كرد. مادرم گفت: اين زن را مي‌شناسي؟ جواب دادم نه. گفت عباده، مادر جعفر برمكي است. من به طرف آن زن توجه نموده، مقداري با او صحبت كردم. از برگشت روزگار و وضع تأثرانگيز او بسيار در شگفت شدم. گفتم مادر، از اتفاقات حيرت‌آور دنيا چه ديده‌اي؟ گفت روز عيدي مانند همين امروز بر من گذشت كه چهارصد كنيز آماده خدمت‌گزاريم بودند. مي‌گفتم پسرم جعفر رعايت شئون مرا ننموده است بايد بيشتر از اين كنيز براي خدمت مي‌داشتم. امروز هم يك عيد است كه بر من مي‌گذرد. منتهي آرزويم اين است كه دو پوست گوسفند داشته باشم كه يكي را فرش خود كنم و از ديگري به عنوان لحاف استفاده نمايم.

محمد گفت: من پانصد درهم به او دادم. چنان خرسند شد كه نزديك بود قالب تهي كند.

شاعر مي‌گويد:

خيمه انس مزن بر در اين كهنه رباط كه اساسش همه بي‌موقع و بي‌بنياد است
دل بر اين پيره‌زن عشوه‌گر دهر مبند  كاين عروسي است كه در عقد بسي داماد است

روايات در تمجيد از دنيا

موسي بن جعفر8 فرمودند: مَنْ طَلَبَ هذ‌ِهِ الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِيَعُودَ عَليå نَفْسِهِ وَ عِيالِهِ كانَ كَالْمُجاهِدِ في سَبيلِ اللهِ هر كسي كه براي خود و خانواده‌اش در پي روزي حلال باشد همچون مجاهدي است در راه خدا.

 

 

«* اخلاق صفحه 61 *»

همچنين پيامبر اكرم9 فرمودند: اَلْعِبادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً اَفْضَلُها جُزْءاً طَلَبُ الْحَلالِ عبادت هفتاد قسم است و بهترين آنها به دست‌آوردن روزي حلال است.

نكته قابل توجه اين است كه آيات و رواياتي كه در مذمت از دنيا رسيده، تماماً منظور، دل بستن و مغرور شدن به دنيا و شئون دنياوي است كه نتيجه آن غفلت و دورشدن از حق مي‌باشد. و رواياتي كه در مدح دنيا رسيده، منظور استفاده از دنيا براي تحصيل آخرت و صرف كردن عمر به طريقي كه خداوند راضي است و مي‌پسندد مي‌باشد.

 

& سؤالات:

 

1ـ حب دنيا يعني چه؟

2ـ امام7 دنيا را تشبيه به چه فرمودند؟

3ـ در چه صورتي دنيا تمجيد شده است؟

 

 

«* اخلاق صفحه 62 *»

درس بيست و دوم

 

طمـع

طمع عبارت است از توقع داشتن در اموال مردم. طمع يكي از شعب حب دنياست و از جمله صفاتي است كه انسان را كوچك و دنياپرست معرفي مي‌كند. چه بسيار طمع سبب مي‌شود كه آدمي شخصيت و دين خود را نيز بفروشد و خود را در جامعه رسوا كند.

خيلي افراد هستند كه به نان شب محتاجند و طمع به مال كسي ندارند و به قول معروف صورت خود را با سيلي سرخ نگاه مي‌دارند و بسا اشخاص ثروتمندي كه باز طمع‌كارند. روي همين جهت در روايات مي‌خوانيم: لا غِنيå كَغِنَي النَّفْسِ هيچ ثروتي مانند بي‌نيازي نفس انساني نيست. و در روايت ديگري مي‌خوانيم: اِيّاكَ وَ الطَّمَعَ فَاِنَّهُ الْفَقْرُ الْحاضِرُ دوري كنيد از طمع، چرا كه طمع فقري است موجود.

علامت طمع

علامت طمع اين است كه انسان در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان تملّق مي‌گويد و خود را در برابر آنها مي‌بازد و گاهي خود را چون برده‌اي معرفي مي‌كند. اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايند: اَلطَّمَعُ رِقٌّ مُؤ‌َبَّدٌ طمع، بردگي هميشگي است.

ضررهاي طمع

طمع، انسان را در نزد خداي بزرگ و در جامعه انسانيت، كوچك مي‌كند و

 

 

«* اخلاق صفحه 63 *»

چقدر زشت و قبيح است براي اين انساني كه خداوند درباره‌اش مي‌گويد: وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‌آدَم خود را پست كند و چشم طمع به ثروت و يا مقام ديگري داشته باشد. فساد اين صفت زشت براي شخص، از همه صفات بيشتر است. به فرموده اميرالمؤمنين7: ما هَدَمَ الدّينَ مِثلُ الْبِدَعُ وَ لا اَفْسَدَ الرَّجُلَ مِثْلُ الطَّمَعِ هيچ چيزي دين را مانند بدعت از بين نبرد و هيچ چيزي همچون طمع شخصيت انسان را فاسد نكند.

همچنين سعدان مي‌گويد از امام صادق7 سؤال كردم: آن‌چه ايمان انسان را استوار مي‌كند چيست؟ فرمودند: پرهيزكاري. و آن‌چه انسان را از دين خارج مي‌كند چيست؟ فرمودند: طمع‌كاري.

اميرالمؤمنين7 فرمودند: مَنْ اَتيå غَنِياً فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دينِهِ كسي كه نزد ثروتمندي برود براي ثروتش و به اين جهت او را تواضع كند دو سوم دين خود را از دست داده است.

علاج طمع

علاج اين مرض خطرناك به اين است كه انسان به ضررهاي آن توجه كند و ببيند عاقبت كساني كه طمع رياست و يا طمع ثروت داشته‌اند به كجا كشيده شده است. و همچنين به عظمت پروردگار جهانيان نيز دقت كند و او را قادر بر همه امور بداند و قدرت او را در دست امام زمان صلوات الله عليه بداند. به اين معني كه ايشان قادر بر جميع كارها هستند و چنان‌چه صلاح او باشد، براي او هم ثروت و يا شئونات اجتماعي فراهم مي‌سازند. و براي غير ايشان حسابي باز

 

 

«* اخلاق صفحه 64 *»

نكند تا اين‌كه استغناي كامل از ماسواي ايشان پيدا كند و از بردگي انسان‌ها نجات يابد و به آن مقامات معنوي و كمالات نفساني نائل گردد.

 

& سؤالات:

 

1ـ طمع يعني چه؟

2ـ علائم طمع چيست؟

3ـ ضررهاي طمع كدام است؟

4ـ راه علاج اين صفت چيست؟

 

 

«* اخلاق صفحه 65 *»

درس بيست و سوم

 

آرزوهاي طولاني

داشتن آرزوهاي طولاني يكي از شاخه‌هاي حب دنيا است. شخصي كه داراي حب دنيا است، به ناچار گرفتار اين صفت خواهد بود به همين جهت ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين از آن نهي فرمودند و پيروان خود را بر زيان اين خصلت متذكر ساخته‌اند.

اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايند: بيدار باشيد، به حقيقت بيشترين ترس من نسبت به شما درباره دو صفت است: اول، پيروي از هواي نفس. ديگر داشتن آرزوهاي طولاني. زيرا پيروي از هواي نفس، شما را از حق باز مي‌دارد و آرزوهاي طولاني، باعث فراموشي جهان آخرت مي‌شود. و مي‌فرمايند: اِنَّ الاَمَلَ يُسْهِي الْقَلْبَ وَ يُكْذ‌ِبُ الْوَعْدَ وَ يُكْثِرُ الْغَفْلَةَ وَ يُورِثُ الْحَسْرَةَ يعني همانا آرزو قلب را به فراموشي مي‌اندازد و سبب خلف وعده مي‌گردد و غفلت را زياد مي‌كند و باعث حسرت مي‌شود.

نتيجه آرزوهاي طولاني

اميرالمؤمنين7 فرمودند: مَنْ اَطالَ الاَمَلَ اَساءَ الْعَمَلَ كسي كه آرزوهاي خود را طولاني كند، بدكردار مي‌گردد.

علاج اين مرض

انسان بايد ابتداء فكر كند كه به زودي از اين دنيا خواهد رفت و بعد حالات افرادي كه در دوران تاريخ چه آرزوهايي داشته و همه را به گور برده‌اند مطالعه كند.

 

 

«* اخلاق صفحه 66 *»

همچنين دقت و مطالعه در اخبار ائمه طاهرين صلوات الله عليهم كند تا در پرتو راهنمايي‌هاي آنها، خود را از اين صفت زشت پاك سازد. و نيز بايد آن‌چه دارد از آن خود نداند و از آن خدا داند و بداند كه تمام افراد، چه غني و چه فقير، بايد از دنيا بروند. چنان‌كه شاعر مي‌گويد:

مشو غَره به رعنايي رها كن زيب و زيبايي كه ناگه ديده بگشايي نه اين بيني نه آن بيني
جهان‌داران با افسر پري‌رويان مه پيكر كنون بر خاكشان بگذر كه مشتي استخوان بيني

و شاعر ديگر مي‌گويد:

هر آن كس كه بر گام گيتي نهد دل به نزديك اهل خرد نيست عاقل

 

& سؤالات:

 

1ـ اميرالمؤمنين7 براي آرزوهاي طولاني چه فرمودند؟

2ـ نتيجه آرزوهاي طولاني چيست؟

3ـ راه علاج اين صفت كدام است؟

 

 

«* اخلاق صفحه 67 *»

درس بيست ‌و‌چهارم

 

 

ظلـم

ظلم يعني نهادن چيزي در غير محل و موردش. ظلم به انواع زير تقسيم مي‌شود:

(1) ظلم به خدا و حجت‌هاي الهي صلوات الله عليهم اجمعين.

(2) ظلم به ديگران.

(3) ظلم انسان به خودش.

عوامل ظلم

گاهي دشمني و حسد باعث ظلم مي‌شود. همچنين ممكن است حرص و طمع باعث ظلم باشد و نيز عوامل ديگري به وجود آورنده اين صفت ناپسند هستند.

زيان‌هاي ظلم

ظالم هميشه اعصاب خود را ناراحت كرده و وجدان او ناخودآگاه آزارش مي‌دهد و هميشه منفور جامعه است. در فرمايشات خاندان عصمت و طهارت صلوات الله عليهم اجمعين زيان‌هاي ظلم بيان شده كه به بعضي از آنها اشاره مي‌كنيم:

رسول اكرم9 فرمودند: اِيّاكُمْ وَ الظُّلْمَ فَاِنَّهُ يُخَرِّبُ قُلُوبَكُمْ دوري كنيد از ستم چرا كه ستم قلب‌هاي شما را خراب مي‌كند.

امام صادق7 فرمودند: مَنْ ظَلَمَ مَظْلَمَةً اُخِذَ بِها في نَفْسِهِ اَوْ في مالِهِ اَوْ في وُلْد‌ِه هركس ظلم كند به كسي، به همان ظلم گرفتار مي‌شود، در خود باشد يا در مالش يا در فرزندانش.

 

 

«* اخلاق صفحه 68 *»

حكايتي را كه مناسب با اين فرمايش حضرت صادق7 است ذيلاً نقل مي‌كنيم:

حكايت

روزي حضرت موسي7 از محلي عبور مي‌كردند به چشمه‌اي رسيدند در كنار كوه، با آب چشمه وضو گرفتند و بالاي كوه رفتند تا نماز بخوانند. در اين موقع اسب سواري به آنجا رسيده براي آشاميدن آب، از اسب فرود آمد. در موقع رفتن، كيسه پول خود را فراموش نموده و جا گذاشت و رفت. بعد از او چوپاني به آنجا رسيد. كيسه را مشاهده كرده برداشت و رفت. پس از چوپان، پيرمردي بر سر چشمه آمد. آثار فقر و تنگ‌دستي از ظاهرش آشكار بود. دسته هيزمي بر روي سر داشت. هيزم را يك طرف نهاده براي استراحت كنار چشمه خوابيد. چيزي نگذشت كه اسب سوار برگشت. اطراف چشمه را براي پيداكردن كيسه جستجو نمود ولي پيدا نكرد. به پيرمرد مراجعه نمود، او هم اظهار بي‌اطلاعي كرد. بين آن دو سخناني رد و بدل شد كه منجر به زد و خورد گرديد. بالاخره اسب سوار آن‌قدر هيزم‌شكن را زد كه جان داد. حضرت موسي7 عرض كرد: پروردگارا، اين چه پيش‌آمدي بود؟ عدل در اين قضيه چگونه است؟ پول را چوپان برداشت، پيرمرد مورد ستم واقع شد؟! خطاب رسيد: اي موسي همين پيرمرد، پدر آن اسب سوار را كشته بود. بين اين دو قصاص انجام گرديد. در ضمن پدر اسب سوار به پدر چوپان به اندازه پول همان كيسه مقروض بود بدين‌ طريق به حق خود رسيد. من از روي عدل حكومت مي‌كنم.

 

 

«* اخلاق صفحه 69 *»

بدترين ظلم‌ها

تمام اقسام ظلم زشت و قبيح است اما بعضي از انواع آن زشت‌تر و خطرناك‌تر است. امام صادق7 مي‌فرمايند: ما مِنْ مَظْلَمَةٍ اَشَدَّ مِنْ مَظْلَمَةٍ لايَجِدُ صاحِبُها عَلَيْها عَوْناً اِ÷ اللهَ عَزَّوَجَلَّ هيچ ظلم و ستمي سخت‌تر از آن ظلم و ستم نيست كه صاحبش ياوري جز خداي عزوجل نيابد.

در وصاياي امام سجاد7 در هنگام وفاتش چنين آمده: يا بُنَيَّ اِيّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عَلَيْكَ ناصِراً اِ÷ اللهَ.

 

& سؤالات:

 

1ـ ظلم يعني چه؟

2ـ عوامل ظلم چيست؟

3ـ زيان‌هاي ظلم را به طور خلاصه بنويسيد.

4ـ بدترين ظلم‌ها كدام است؟

5 ـ از اين داستان چه نتيجه‌اي مي‌گيريد؟

 

 

«* اخلاق صفحه 70 *»

درس بيست ‌و‌پنجم

 

معاونت ظلم

همان‌طوري كه ظلم حرام است، دوستي با ظالم و معاونت (كمك‌كاري) آن نيز حرام است. چرا كه اگر ظالم تقويت نشود، به تنهايي كاري از او ساخته نيست. از اين رو مي‌بينيم امام صادق7 به دوستان خود چنين مي‌فرمايد: اگر شما اطراف بني‌اميه جمع نشده بوديد، حق ما را از بين نمي‌بردند.

حال توجه شما عزيزان را به بعضي از فرمايشات جلب مي‌نماييم:

خداوند مي‌فرمايد: وَ لاتَرْكَنُوا اِلَي الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ شما مؤمنين هرگز نبايد با ظالمان هم‌دست و دوست باشيد و گرنه آتش كيفر آنان، شما را خواهد گرفت.

پيامبر اكرم9 مي‌فرمايد: مَنْ مَشيå مَعَ ظالِمٍ لِيُعينَهُ وَ هُوَ يَعْلَمُ اَنَّهُ ظالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الا‌ِسْلامِ كسي كه قدمي بردارد با ظالمي تا اين‌كه او را كمك كند در حالي كه مي‌داند او ظالم است، در حقيقت از اسلام خارج شده است.

و همچنين امام باقر7 فرمودند: اَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعينُ لَهُ وَ الرّاضي بِهِ شُرَكاءُ ثَلاثٌ ظالم و كسي كه به او كمك مي‌كند و نيز كسي كه راضي به كار او است، هر سه در گناه شريكند.

در اينجا جرياني را ذكر نموده، شما را متذكر آن مي‌سازيم؛

حكايت

صفوان بن مهران مي‌گويد: خدمت حضرت موسي بن جعفر8 رسيدم امام

 

 

* اخلاق صفحه 71 *»

فرمودند: اي صفوان تمام كارهاي تو نيك است مگر يك چيز. عرض كردم: جانم فداي شما آن چه كاري است؟ فرمودند: كرايه‌دادن شتران خود به هارون الرشيد. گفتم: به خدا سوگند كرايه به خاطر هوس‌راني و صيد و لهو و لعب نبوده بلكه كرايه دادم به خاطر مسافرت مكه و خودم نيز در راه با آنها همراهي نمي‌كنم. فرمودند: آيا چيزي از كرايه شتران بر ذمه آنها باقي مي‌ماند كه بعداً به تو بپردازند؟ عرض كردم: جانم فداي شما، آري. سپس فرمودند: آيا دوست داري هارون زنده بماند كه كرايه تو را بپردازد؟ گفتم آري. فرمودند: پس كسي كه دوست داشته باشد بقاي آنها را، او نيز با آنها است و كسي كه با آنان باشد وارد جهنم مي‌شود.

راه علاج اين مرض خطرناك

انسان با مطالعه نمودن آيات قرآني و فرمايشات ائمه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين درباره ظلم و ظالمين و معاونت ايشان و تفكر كردن در عواقب ايشان مي‌تواند خود را از اين صفت رذيله پاك سازد. و چنان‌چه احياناً ظلمي از او سرزده توبه كند.

 

& سؤالات:

 

1ـ معاونت ظلم يعني چه؟

2ـ امام باقر7 درباره معاونت ظالم چه مي‌فرمايند؟

3ـ راه علاج اين صفت چيست؟

 

 

«* اخلاق صفحه 72 *»

درس بيست ‌ و‌ ششم

 

عدل و انصاف

معني عدل چيست؟

بايد بدانيم كه عدالت مفهوم وسيعي دارد كه همه اعمال نيك انسان را در برمي‌گيرد زيرا حقيقت عدالت آن است كه هر چيز را در مورد خود به كار برند و به جاي خود نهند. همچنان‌كه اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايند: اَلْعَدْلُ يَضَعُ الاُموُرَ مَواضِعَها عدالت، هر چيز را در جاي خود قرار مي‌دهد.

موضوع عدالت از دو نظر قابل بررسي است:

(1) از جنبه شخصي و فردي.

(2) از جنبه اجتماعي و عمومي.

اما از نظر فردي، آن‌گاه كه صفت ملكوتي و الهي عدل براي فرد به صورت يك نيروي باطني ثابت درآمد، انسان را به سعادت مي‌رساند و به درجات الهي نزديك مي‌گرداند.

و اما از نظر اجتماعي، اگر اين صفت در جامعه ظهور كند، آن جامعه به سعادت مي‌رسد و افراد آن جامعه با خاطري آسوده زندگي خواهند كرد و هيچ‌كس وحشتي جز از ناحيه جرم و گناه خود نخواهد داشت.

آيات و روايات در مورد عدل

خداوند مي‌فرمايد: قُلْ اَمَرَ رَبّي بِالْقِسْطِ بگو اي رسول ما9 پروردگارم شما را به عدل و درستي فرمان داده است.

 

 

«* اخلاق صفحه 73 *»

و مي‌فرمايد: اِنَّ اللهَ يَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الا‌ِحْسان‌ِ همانا خداوند به عدل و احسان امر مي‌كند.

پيامبر اكرم9 مي‌فرمايند: اَعْدَلُ النّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنّاسِ ما يَرْضيå لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ ما يَكْرَهُ لِنَفْسِه عادل‌ترين مردم كسي است كه راضي شود براي مردم آن‌چه را براي خود راضي مي‌شود و كراهت داشته باشد براي مردم آن‌چه را كه براي خود كراهت دارد.

 

& سؤالات:

 

1ـ معني عدل چيست؟

2ـ اعدل مردم از نظر رسول اكرم9 چه كساني هستند؟

3ـ موضوع عدالت از چند نظر مورد بررسي قرار مي‌گيرد؟

 

 

«* اخلاق صفحه 74 *»

درس بيست ‌ و‌ هفتم

 

تواضع و فروتني

تواضع يعني اين‌كه انسان در مقابل دوستان محمد و آل‌محمد: كوچكي كند و ايشان را از خود بهتر بداند و اين صفت بر خلاف تكبر است. زيرا تكبر آن است كه انسان خود را بهتر از ديگران بداند.

از جمله صفاتي كه انسان را به تكامل دعوت مي‌كند و به درجات عاليه مي‌رساند همين صفت فروتني است.

علائم تواضع

امام صادق7 مي‌فرمايد: مِنَ التَّواضُعِ اَنْ تَرْضيå بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ اَنْ تُسَلِّمَ عَليå مَنْ تَلْقيå وَ اَنْ تَتْرُكَ الْمِراءَ وَ اِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَ اَنْ لاتُحِبَّ اَنْ تُحْمَدَ عَلَي التَّقْويå يعني از علائم تواضع اين است كه راضي باشي نشستن در مجلس، هر كجاي آن باشد ـ پايين يا بالا ـ و سلام كني بر هركس كه ملاقات مي‌كني و مجادله را ترك كني اگرچه حق با تو باشد و دوست نداشته باشي كه تو را به تقوا بستايند.

تواضع از چه افرادي بهتر است؟

تواضع از همه افراد نيكو و پسنديده است، وليكن از افرادي كه داراي شخصيت ظاهري يا معنوي هستند، نيكوتر است چنان‌كه اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايند: طُوبيå لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النّاسِ وَ تَواضَعَ مِنْ غَيْرِ

 

 

«* اخلاق صفحه 75 *»

مَنْقَصَةٍ يعني: خوشا به حال كسي كه بر اثر اشتغال به عيوب خود، از پرداختن به عيوب ديگران صرف‌نظر كند و فروتني كند بدون اين‌كه نقصي داشته باشد.

و همچنين فرمودند: زينَةُ الشَّريف‌ِ اَلتَّواضُعُ زينت انسان بزرگ و شرافتمند تواضع است.

شاعر هم مي‌گويد:

تواضع ز گردن فرازان نكوست گدا گر تواضع كند خوي اوست

آيات و رواياتي كه در مدح تواضع نقل شده است

آيات و روايات در اين زمينه بسيار است كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:

خداوند به رسولش9 دستور مي‌فرمايد: وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤمِنينَ يعني تواضع كن در مقابل كساني كه به تو ايمان آورده‌اند. اين فرمايش خداوند بيان اين مطلب است كه تواضع براي مؤمنين بايد باشد نه براي هركس. چرا كه ايمان باعث عظمت شخص مي‌گردد.

اميرالمؤمنين7 مي‌فرمايند: عَلَيْكَ بِالتَّواضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اَعْظَمِ الْعِبادَةِ بر تو باد تواضع چرا كه تواضع از بزرگ‌ترين عبادات است.

پيامبر اكرم9 مي‌فرمايند: مَنْ تَواضَعَ لِلّهِ رَفَعَهُ اللهُ كسي كه فروتني كند براي خدا، خداوند او را بزرگ گرداند.

شاعر هم مي‌گويد:

افتادگي آموز اگر طالب فيضي هرگز نخورد آب زميني كه بلند است

 

 

 

«* اخلاق صفحه 76 *»

& سؤالات:

 

1ـ تواضع يعني چه؟

2ـ علائم تواضع چيست؟

3ـ تواضع از چه افرادي بهتر است؟

4ـ از نظر قرآن، تواضع بايد براي چه كساني انجام شود؟ دليلش را ذكر كنيد.

 

 

 

فهرست

 

 

درس اول «تحصيل علم»  ………………………………………………………………………………………… 4

درس دوم «پيام انسان‌آفرين»  …………………………………………………………………………………… 6
درس سوم «سرزنش دانشمندان بي‌عمل»  ………………………………………………………………..  8

درس چهارم «ريا و سمعه»  …………………………………………………………………………………..  10

درس پنجم «علائم شخص رياكار»  ………………………………………………………………………  12

درس ششم «تكبّر»  ………………………………………………………………………………………………  14

درس هفتم «علل و اسباب تكبّر»  ………………………………………………………………………….  17

درس هشتم «حسد»  …………………………………………………………………………………………….  20

درس نهم «حرص و زيان‌هاي آن»  ……………………………………………………………………….  24

درس دهم «بخل»  ………………………………………………………………………………………………..  27

درس يازدهم «دروغ»  …………………………………………………………………………………………..  30

درس دوازدهم «رضا و تسليم»  …………………………………………………………………………….  33

درس سيزدهم «صبر»  …………………………………………………………………………………………..  36

درس چهاردهم «وفاي به عهد»  …………………………………………………………………………….  39

درس پانزدهم «حيا و عفت»  ………………………………………………………………………………..  42

درس شانزدهم «حسن خلق و خوش‌رويي با مردم»  ………………………………………………  45

درس هفدهم «اخلاص»  ………………………………………………………………………………………  48

 

درس هجدهم «عُجب و خودخواهي»  ………………………………………………………………….  51

درس نوزدهم «علاج عجب»  ……………………………………………………………………………….  54

درس بيستم «حبّ جاه و شهرت (رياست‌طلبي)»  ………………………………………………….  57

درس بيست و يكم «حبّ دنيا»  …………………………………………………………………………….  59

درس بيست و دوم «طمع»  …………………………………………………………………………………..  62

درس بيست و سوم «آرزوهاي طولاني»  ………………………………………………………………..  65

درس بيست و چهارم «ظلم»  ………………………………………………………………………………..  67

درس بيست و پنجم «معاونت ظلم»  ……………………………………………………………………..  70

درس بيست و ششم «عدل و انصاف»  ………………………………………………………………….  72

درس بيست و هفتم «تواضع و فروتني»  ………………………………………………………………..  74