ادبيات فارسي بخش 3 ، نگارش ـ چاپ

 

 

بخش 3

 

نگارش

 

درس 1

 

يادداشت كردن رويدادهاي روزانه، گامي مؤثر در نويسندگي

 

«دفتر خاطراتي براي خود تهيه كنيم»

رمز موفّقيت در نوشتن، تمرين است. براي بهتر نوشتن بايد بسيار بخوانيم و بسيار بنويسيم. براي اين‏كه باورمان آيد كه خواندن تأثير در نوشتن دارد مي‏توان از طبيعت انسان سرمشق گرفت كه مثلاً در دوران طفوليت اگر با او صحبت نكنيم يعني دريافت مغزي نداشته باشد صحبت كردن را ياد نمي‏گيرد. يادداشتِ رويدادهاي روزانه در اين كار به ما كمك مي‏كند: گفت و گوي جالبي كه ميان دو تن از دوستانمان رخ داده، جمله‏ي زيبايي كه از كسي شنيده‏ايم، حادثه‏اي كه از آن غمگين يا خوشحال شده‏ايم، وضع هوا، آنچه بين راه مدرسه و خانه ديده‏ايم، نكته‏ي جالبي كه در كتابي خوانده‏ايم و  . . . مي‏تواند موضوع يادداشت‏هاي ما باشد. خوب است براي اين كار دفتري تهيه كنيم و رويدادهاي روزانه و انديشه‏هاي خود را با ذكر تاريخ در آن يادداشت كنيم. بعد از مدتي گنجينه‏اي در اختيار خواهيم داشت كه مي‏توانيم از مطالب آن در نوشته‏هاي ديگرِ خود استفاده كنيم.

با هم دفتر خاطرات يك دانش آموز دوره‏ي راهنمايي را ورق مي‏زنيم.

 

16 / 1 / 73

امروز، زنگ اوّل، انشا داشتيم و من چيزي ننوشته بودم. تمام مدت در كلاس نگران بودم. فكر مي‏كردم نوبت من خواهد رسيد، ولي خوش‏بختانه به خير گذشت. وقتي سه چهار نفر از بچّه‏ها نوشته‏هاي خود را خواندند متوجّه شدم كه موضوع چه ساده بوده است: «چهره‏اي كه هرگز فراموش نخواهم كرد».

نوشته‏ي علي خيلي خوب بود. برادر سه ساله‏اش را با همه‏ي شيطنت ها و حركات شيرينش توصيف كرده بود. فكر مي‏كنم من هم مي‏توانم به خوبي او بنويسم. همين امشب قلم را برمي‏دارم و در باره‏ي دوستم، جواد، مي‏نويسم.

 

7 / 2 / 73

امروز پدرم كتابي را كه در دست داشت به من داد تا چند صفحه‏ي آن را بخوانم. در يكي از صفحه‏هاي كتاب چنين نوشته شده بود: «زندگي مانند جوي آبي است كه گاهي روي آن يخ مي‏بندد و در عينِ حال آب از زير يخ‏ها جريان دائمي خود را ادامه مي‏دهد. نادان از ديدن يخ‏ها افسرده مي‏شود و عاقل متانت خود را حفظ مي‏كند و به جريان آب توجّه مي‏كند و اطمينان دارد كه، دير يا زود، يخ ذوب مي‏شود و آب همچنان جريان مي‏يابد».

چه نكته‏ي جالبي! به يادِ بيتي از شعر بديع‏الزمان فروزانفر در كتاب فارسي افتادم:

كتاب است آيينه‏ي روزگار   كه بيني در آن رازها آشكار

 

1 / 4 / 73

چند روزي است كه كتاب «كودكي نيكيتا» اثر آلكسي تولستوي را مي‏خوانم. اين چند سطر را از آن كتاب انتحاب كرده‏ام: «با صداي گنجشك‏ها از خواب بيدار شد. گنجشك‏ها، كه روي شاخه‏هاي ياس بنفش مشغول جنگ و دعوا بودند، قِشقِرقي راه انداخته بودند. سارِ كوچولو با خودش گفت: نمي‏توانم تاب بياورم. آن قدر گرسنه‏ام كه دارم مريض مي‏شوم، و پريد روي كِرمي كه تا نيمه در شكافِ پنجره خزيده بود، بيرونش كشيد و آن را بلعيد و با خود گفت: بد نيست. كرم خوش‏مزه‏اي است».

عجب! نمي‏دانستم يك سار كوچولوي قشنگ هم اين قدر خوب حرف مي‏زند. نكند جوجه‏ي زرد من هم با خودش حرف مي‏زند. دلم مي‏خواهد بدانم چه مي‏گويد.

 

 

 

يكي از راه‏هاي مؤثّر و مفيد براي موفّقيّت در نوشتن، تمرينِ بسيار است. تهيه‏ي يك دفتر براي يادداشتِ رويدادهاي روزانه به اين كار بسيار كمك مي‏كند. لازم نيست كه يادداشت‏ها وقايع مهمّي را دربرگيرند. ساده‏ترين و پيش پا افتاده‏ترين مسائل هم مي‏تواند موضوع يك نوشته‏ي خوب باشد.

 

متانت: وقار و سنگيني

 

بنويسيم:

يك دفتر تهيّه كنيد و شرح رويدادهاي روزانه‏ي خود را در آن بنويسيد و جلسه‏ي بعد كه درس نگارش داريد، بعضي از صفحات آن را در كلاس بخوانيد.

 

 

درس 2

 

انسان نمايي پديده‏ها

اشياء، حيوانات و عناصر طبيعت نيز سخن مي‏گويند!

در درس اول بخش نگارش ديديم كه چگونه يك سار كوچك سخن مي‏گويد. در درس دوم بخش فارسي نيز جوانه و سنگ به سخن آمدند و خاطرات، بيم‏ها و اميدهايشان را با ما در ميان نهادند. پس از خواندن درس 2 اين احساس به ما دست داد كه گويي جوانه و سنگ هم براي خود آرزوها، احساسات و عواطفي دارند. آيا به راستي چنين است؟

اين‏طور نوشته‏ها همان گونه كه سال گذشته آموختيم، خيال‏انگيز است. نوشته‏اي كه خيال‏انگيز باشد داراي زيبايي هنري است و در خواننده بيشتر اثر مي‏گذارد.

براي آن كه بتوانيم از زبان چيزي بنويسيم، بايد خود را به جاي آن بگذاريم تا بدانيم از چه چيز غمگين يا شاد مي‏شود، چه آرزوها و ترس‏هايي دارد. براي مثال: اگر يك درخت به حرف بيايد و با ما سخن بگويد، حتماً خواهد گفت خوشش نمي‏آيد كه شاخه‏هايش را بشكنند يا بر روي تنه‏اش يادگاري بنويسند. هنگام آبياري شاد مي‏شود، در بهار وقتي شكوفه مي‏دهد از شادي در پوست خود نمي‏گنجد و در زمستان زير ريزش برف از سرما مي‏لرزد.

اگر يك كتاب سخن بگويد خواهد گفت، از اين كه رويَش گرد و خاك بنشيند و مدت‏ها در قفسه به انتظار خواننده‏اي بنشيند، و زير نوشته‏هايش خط بكشند و ميان برگ‏هايش مداد بگذارند خيلي غصّه‏دار مي‏شود. هيچ دوست ندارد كه سرسري بخوانندش. دلش مي‏خواهد نكات مهمّش را يادداشت كنند، آن را با احتياط ورق بزنند و تميز نگاه دارند. آرزو مي‏كند همه‏ي كتاب‏ها مطالب خواندني و مفيد داشته باشند. راستي به نظر شما اگر جوجه‏ي زرد كوچكي كه در درس 1 در باره‏ي آن مطلبي خوانديم زبان باز كند چه خواهد گفت؟

گاه مي‏توان براي خيال‏انگير كردن نوشته از شيوه‏ي انسان‏نمايي پديده‏ها استفاده كرد. در اين صورت بايد در عالم خيال، خود را به جاي آن چيزي بگذاريم كه مي‏خواهيم در باره‏اش بنويسيم، و به اين ترتيب شادي‏ها و غم‏ها، ترس‏ها و آرزوهايش را بيان كنيم. چنين نوشته‏اي چون خيال‏انگيز است، در خواننده تأثير بيشتري مي‏گذارد.

تاب آوردن: طاقت آوردن، بردباري داشتن

بنويسيم

يكي از جمله‏ها يا عبارات زير را در دو بند كامل كنيد:

الف)  از روزي كه خود را شناخته‏ام  . . .

ب)  امروز چشم‏هايم را به روشني باز كردم، زندگي زير خاك چقدر سخت بود!

ج)  بابا يواش‏تر! چرا توي سرم مي‏زنيد؟ به خاطر يك پنج ريالي كه خورده‏ام مي‏خواهيد ده تا پس بگيريد؟

نمونه‏ي جالب در زمينه‏ي جان‏بخشي به اشياء، كتاب‏هاي داستان «با معصومين» به خصوص «هيچ‏كس نديد» مي‏باشد كه خوب است مورد مطالعه قرار گرفته و خلاصه‏نويسي گردد.

 

 

درس 3

 

شرحِ حال يا زندگي نامه‏ي خود يا ديگران را بنويسيم

 

«من كه هستم؟»

شرح حال بزرگان علم و ادب، نمونه‏هاي آموزنده و شيريني هستند كه ما را با شيوه‏ي زندگاني آنان آشنا مي‏كنند. از اين طريق به رمز پيروزي آنان و دشواري‏هايي كه در راه كسب موفّقيّت تحمّل كرده‏اند پي مي‏بريم. بعضي از بزرگان نيز خود زندگي‏نامه و شرح حال خودشان را نوشته‏اند. نمونه‏ي زير، بخشي از كتاب «آرام نامه» زندگي‏نامه‏ي استاد احمد آرام به قلم خود ايشان است:

من در روز عيد غدير سال 1321 هجري قمري متولّد شده‏ام. وقتي كه شناسنامه مي‏دادند. مثل هميشه، حسابمان درست و حسابي نبود. تاريخ تولّد مرا 1281 شمسي نوشتند كه البتّه درست نيست. حسابِ درست، ايّام نوروز 1283 هجري شمسي است. پدرم، حاج غلامحسين شال‏فروش، تاجر بود و از مشروطه‏خواهان. در هر حال، زندگي ما خوب نبود. آن روزها غالب مردم زندگي سختي داشتند. با وجود اين، پدرم شاكر بود. خيلي در تربيت من كوشيد. آن روزها، روزهاي جنگ بين‏الملل اول بود. كتاب نبود. براي اين‏كه فلان كتاب انگليسي يا فرانسه را براي من پيدا كند، اين در و آن در مي‏زد و از اين تلاش خود خشنود بود. تحصيلات ابتدايي را در دبستان دانش گذراندم. اين مدرسه نزديك خانه‏ي ما بود و پهلويش هم چند مكتب‏خانه بود. در سال 1302 دارالفنون را تمام كردم و ديپلمه شدم. عده‏ي ما فارغ‏التحصيلانِ آن سال نُه نفر بود و من صد و چهارمين نفري بودم كه دپيلم گرفتم. آن وقت‏ها كاري نبود و معمولاً هر كسي كه ديپلم مي‏گرفت به يكي از دو مدرسه‏ي عالي آن زمان، يعني مدرسه‏ي طب يا مدرسه‏ي حقوق مي‏رفت. ما هم بعضي به مدرسه‏ي طب رفتيم، بعضي هم به مدرسه‏ي حقوق. سال اول و دوم حقوق را ديدم. بعد خوشم نيامد و رهايش كردم. مدرسه‏ي طب را هم به اصرار مرحوم پدرم مي‏رفتم. معلّمي را هم دوست داشتم، دو ساعت كار در هفته به من دادند با حقوق ماهانه‏ي 25 قران. بيست سال بيشتر نداشتم. به كلاس كه مي‏رفتم شاگردها تقريباً هم‏سن خودم بودند.

 

يكي از راه‏هاي تمرين در نويسندگي، نوشتن شرح حال است. شرح حال هم مانند خاطره از نوع نوشته‏هاي توصيفي است. اگر بخواهيد شرح حال خود را بنويسيد، بهتر است به ذكر اين نكته‏ها توجّه كنيد:

زمان و محلّ تولّد، محلّ زندگي، بعضي ويژگي‏هاي خُلقي و جسمي، عادات و پسندها، سرگرمي‏ها و وقايع مهم زندگي.

بنويسيم:

با استفاده از كتاب‏هاي «شرح احوال، هداية الطالبين، تابشي از آفتاب و  . . . و با توجه به آنچه از اين درس آموختيد مختصري از شرح حال يكي از مشايخ عظام اعلي اللّه مقامهم را بنويسيد.

 

 

درس 4

 

وقايع و رويدادها را بازسازي كنيم

«رويدادها در صحنه رخ مي‏دهند»

همه‏ي شما هر روز شاهد وقايع و رويدادهاي گوناگوني هستيد. رويدادها هميشه چيزهاي شگفت و غيرعادي نيستند. زمين خوردن يكي از دوستانتان در يك روز برفي، يا توپي كه به پنجره‏ي اتاق مي‏خورد و شيشه را مي‏شكند نيز رويداد است.

متن زير را، كه از يك داستان كوتاه انتخاب شده است با هم مي‏خوانيم. ماجرا مربوط به گرفتاري يك روباه است:

روباه به طرف پايين رودخانه حركت كرد. بدون آن كه خودش هم متوجّه شود، ناگهان به ده نزديك شد، نشست و شروع به بوكشيدن كرد.

در دامنه‏ي كوه، ميان درخت‏هاي ميوه كه از برگ پوشيده شده پرچين خانه‏ها سياهي مي‏زد. دهكده در خواب بود، اما دودكش خانه‏ها دود مي‏كرد. هيچ روشنايي‏اي به چشم نمي‏خورد و سكوت همه‏جا را فراگرفته بود. در اين هنگام پرچيني پر از بوته‏هاي خار در مقابل او پديدار شد. روباه نگاه كرد. در زير آن سوراخي به چشم مي‏خورد و جاي پاي سگي در آن پيدا بود كه آن طرف پرچين گم مي‏شد. بااحتياط از سوراخ تو رفت. روي برف دراز كشيد و مدّتي گوش داد.

در مقابل او آغلي با بام كوتاه ديده مي‏شد كه از اطراف، گل‏اندود شده بود. در پشت آغل شاخه‏هاي خشك درخت را انبار كرده بودند. دود فضا را انباشته بود. چند جاي پا تا جلوي خانه‏اي كه هنوز به ديوارهاي آن كاهگل نماليده بودند، كشيده و فانوسي روي پلّه‏ها ديده مي‏شد.

روباه تا جلوي آغل پيش رفت و هوا را بو كرد. در درون، كسي به سختي نفس كشيد و تنه‏ي خود را به ديوار كوفت قيل و قال چند مرغ بلند شد و خروسي شروع به خواندن كرد.

قوقولي قوقو  . . .

روباه كوشش كرد سر خود را از لاي شكاف در، كه بخار گرمي از آن بيرون مي‏زد، داخل كند؛ ولي سوراخ كوچك بود. خواست زيرِ درِ آغل را با دست گود كند؛ ولي به زودي متوجّه شد كه اين كار نيز بي‏فايده است. پس از آن كه اطراف را بررسي كرد، روي شاخه‏هاي خشك درخت پريد و از آن جا به پشت بام رفت. سوراخي در وسط بام نظرش را جلب كرد. روباه كاه‏ها را به هم زد، چند شاخه‏ي خشك را جويد و همين كه سوراخ گشادتر شد، سر خود را به درون آن فروكرد. چشم‏هايش در همان لحظه‏ي اوّل به چند مرغ افتاد كه روي تيري نزديك دو تا گاو چمباتمه زده بودند. باز دچار ترديد شد. خود را عقب كشيد، ترسيد بي‏گدار به آب بزند. لحظه‏اي ترديد و دودلي سراپاي وجودش را فراگرفت. سر برداشت. به اطراف نگاه كرد. نزديكي طعمه او را فريفته بود. بالاخره تصميم گرفت، با تمام بدن داخل سوراخ شد و با يك خيز وسط آغل پريد.

از صداي افتادن او مرغ‏ها با وحشت و سر و صداي زياد به اطراف پراكنده شدند و در تاريكي، پر و كاه، مخلوط با هم، فضا را پر كرد. گاوها سر بلند كردند و با ناراحتي ماغ كشيدند.

روباه فهميد كه در تله افتاده است. از گوشه‏اي به گوشه‏اي مي‏گريخت و سوراخي مي‏جست تا خود را پنهان كند. سگ هم در حياط شروع كرد به پارس كردن. از سوي اتاقك گلي صدايي به گوش رسيد. روباه زير آخور پنهان شد و منتظر ماند. در گوشه‏ي ديگر آغل مرغ‏ها هنوز قُدقُد مي‏كردند و گاوها، با چشم‏هاي متعجّب خود، او را مي‏نگريستند.

از مجموعه‏ي:

«داستان‏هاي كوتاه از نويسندگان بزرگ بلغار»

ترجمه‏ي احمد فروزان

 

بازسازي وقايع و رويدادها يكي از راه‏هاي تمرين و نويسندگي است.

رويدادها در صحنه رخ مي‏دهند.

مي‏توان رويدادهاي كوچك را به صورت يك داستان كوتاه بازسازي كرد.

پرچين: در قديم لبه‏ي بام خانه‏هاي روستايي و ديوارهاي باغ را براي حفاظت از ورود دزد با چوب و شاخه‏هاي درخت مي‏پوشاندند. به اين چوب‏ها و شاخه‏ها پرچين مي‏گويند.

چمباتمه: شكل و حالتي از نشستن كه دو كف پا را بر زمين بگذارند و زانوها را در بغل بگيرند.

گُدار: بَلَم يا قايق كوچك (بي‏گدار: اصطلاح شده).

ترديد: دودلي، مردّد بودن.

فريفته: فريب خورده، گول خورده.

 

بنويسيم:

1ـ  دو بند بنويسيد كه صحنه‏ي آن آغل و رويدادش مربوط به روباه باشد.

2ـ  داستان بالا را هرطور كه دوست داريد تمام كنيد.

 

 

درس 5

 

انتخاب بهترين واژه

 

«مناسب‏ترين صفت را انتخاب كنيم»

«در يكي از نخستين روزهاي ماه اكتبر 1815، تقريباً يك ساعت پيش از غروب آفتاب، مردي كه پياده مسافرت مي‏كرد، داخل شهر كوچك «ديني» شد. سكنه‏ي كميابي كه در آن لحظه جلو پنجره‏شان يا بر آستانه‏ي خانه‏شان بودند، مسافر را با اضطراب مي‏نگريستند. مشكل بود كه رهگذري با ظاهري فلاكت بارتر از اين ديده شود. مردي بود ميانه بالا چهارشانه، تنومند».

متني كه خوانديد از كتاب «بينوايان» نوشته‏ي ويكتور هوگو انتخاب شده است. در اين قسمت از كتاب، وضع ظاهري مسافري غريب و مردمي كه شاهد ورود او به شهر هستند توصيف شده است. همان بخش از كتاب را كه از ترجمه‏ي ديگري انتخاب شده است مي‏خوانيم:

«در يكي از شب‏هاي ماه اكتبر 1815، ساعتي قبل از غروب خورشيد، مردي كه با پاي پياده طي طريق مي‏نمود، وارد قصبه‏ي كوچك «ديني» گشت. عدّه‏ي معدودي كه در اين ساعت پشت پنجره‏ي خانه‏هاي خود و يا جلو درب‏ها ايستاده بودند، با يك نوع حالت بي‏اعتمادي و انزجار، اين مرد غريب را ورانداز كردند. هيچ وقت سابقه نداشت كه عابري با وضع ژوليده‏اي در آن قصبه ظاهر شود. او مردي بود متوسّط القامه و قوي».

صفت‏ها، فعل‏ها و ساير واژه‏ها را در دو متن با هم مقايسه كنيد. شما كدام يك را بيشتر مي‏پسنديد؟ انتخاب و كاربرد واژه‏ها نياز به دقّت خاصّي دارد. اين امر به خصوص هنگام انتخاب يك صفت از ميان چند صفت كه معناي نسبتاً يكساني دارند بسيار مهمّ است. مثلاً از ميان صفت‏هاي: بلند، دراز و طويل «بلند» را مي‏توان به عنوان صفت براي «قد» به كار برد. اما هرگاه بنويسيم: فلاني قدّ درازي دارد، معنايش اين است كه قصد طنز و تمسخر داشته‏ايم.

«گود، عميق و ژرف» هم معني هستند اما از ميان اين سه صفت، عميق و ژرف را براي موصوفِ «نگاه» و عميق را براي موصوف چاه و گود را براي موصوف‏هاي ديگري چون «چاله» به كار مي‏بريم.

گاه چند واژه معناهاي يكسان يا نزديك به هم دارند، اما هريك از آن‏ها را بايد در محلّ مناسب خود به كار برد. دقت در انتخاب مناسب‏ترين واژه از نكاتي است كه هنگام نوشتن همواره بايد به آن توجّه داشت.

آستانه: درگاه، جلو در، كفش‏كن

فلاكت: بي‏چارگي، بدبختي، خواري

ميانه بالا: كسي كه قدش نه كوتاه باشد نه بلند، ميان قد

غريب: بيگانه

طي طريق: راه‏پيمائي

قصبه: دهستان، آبادي بزرگ كه از چند ده تشكيل شده باشد

انزجار: بيزاري داشتن

ورانداز: برانداز، بازديد

ورانداز كردن: برآورد كردن، اندازه‏ي چيزي را به نگاه تعيين كردن

ژوليده: آشفته و درهم، شوريده

طنز: مسخره كردن و شوخي

 

بنويسيم:

1ـ  براي هريك از موصوف‏هاي زير چند صفت هم معني بنويسيد و يكي از آن‏ها را در جمله به كار ببريد: شب، درس، ستاره

2ـ  كدام يك از صفت‏ها و واژه‏هاي ديگر را كه در دو ترجمه‏ي بينوايان خوانديد بيشتر پسنديده‏ايد؟ علّت را در يك بند توضيح دهيد.

 

 

درس 6

 

گامي فراتر از ساده نوشتن

 

«مي‏خواهم زيباتر بنويسم»

شما تاكنون با اصول ساده‏نويسي آشنا شده‏ايد. به راحتي مي‏توانيد قلم برداريد، گوشه‏اي از طبيعت را توصيف كنيد، خاطرات خود را بنويسيد، آرزوها و تخيّلات خود را بيان كنيد. در باره‏ي يك موضوع اخلاقي قضاوت كنيد و آموخته‏ايد كه چگونه مناسب‏ترين واژه‏ها را براي بيان مقصود خود برگزينيد. از سوي ديگر، با بعضي از عناصر زيبايي سخن، چون تشبيه و جان‏بخشي به اشياء و مبالغه و استفاده از تعابير و استفاده از ضرب‏المثل، نير آشنا شده‏ايد. اكنون با هم يك توصيف ساده را مي‏خوانيم:

هنگام غروب بالاي كوه مي‏نشينم و دشت را تماشا مي‏كنم. در يك جانب دشت رودخانه‏اي با امواج كف آلود جريان دارد؛ در جانب ديگرِ آن درياچه‏اي است كه تا افق امتداد دارد. هنوز آخرين پرتو شفق برفراز قلّه‏ي كوه، كه پوشيده از جنگل است، ديده مي‏شود. من سرتاسر اين فضاي بي‏كران را از شمال تا جنوب، از سپيده تا غروب سير مي‏كنم.

حال توصيف همين منظره را به صورتي زيبا از زبان لامارتين شاعر فرانسوي مي‏خوانيم:

غالباً هنگام غروب بالاي كوه زير بلوط كهن‏سالي مي‏نشينم و دورنماي رنگارنگ دشتي را كه زير پايم گسترده است از نظر مي‏گذرانم.

در يك جانب، رودخانه با امواج كف‏آلود مي‏غُرّد و چون ماري خزنده در مسافت ناپيدايي فرو مي‏رود. در جانب ديگر، درياچه‏ي آرامي آب آسوده‏ي خويش را تا آن‏جا كه اختر شب سر از گنبد نيلگون برمي‏كشد گسترده است.

هنوز آخرين فروغ شفق از ستيغ كوهي كه به جنگل‏هاي انبوه آراسته است نپريده، چشم از كوهي به كوه ديگر مي‏افكنم و سراپاي اين فضاي بي‏كران را از جنوب تا شمال و از فجر تا غروب به پاي ديده مي‏پيمايم.

آن‏چه لامارتين نوشته است، با توصيف ساده‏اي كه خوانديد چه تفاوت‏هايي دارد؟

دشتي كه دامن گسترده است، غُرّش رودخانه و مثل مارخزيدن آن، سربرآوردن اختر شب از گنبد نيلگون، توصيف زيباي قلّه‏ي كوه، پيمودن طبيعت با پاي ديده كدام عناصرِ زيبايي سخن را در خود دارد؟

همان‏طور كه اين عناصر را در نوشته‏ي ديگران تشخيص مي‏دهيد و از آن لذّت مي‏بريد، خودتان نيز مي‏توانيد آن‏ها را در نوشته‏هاي خود به كار ببريد و گامي به سوي زيبا نوشتن يا زيباتر نوشتن برداريد.

براي آن كه بتوانيم زيباتر بنويسيم، بايد عناصر زيبايي سخن را بشناسيم؛ اين عناصر را در نوشته‏هاي ديگران تشخيص دهيم، يعني قادر باشيم نوشته را به عناصر سازنده‏ي زيبايي آن تجزيه كنيم؛ بسيار مطالعه كنيم؛ و بسيار بنويسيم.

 

تشبيه: چيزي را به چيز ديگر مانند كردن

مبالغه: افراط و زياده‏روي در مدح كسي يا چيزي

تعابير: جمع تعبير؛ منظور و مقصود خود را به عبارتي بيان كردن

افق: كرانه‏ي آسمان. دايره‏اي كه در امتداد آن چشم انسان كره‏ي زمين را مي‏بيند

شفق: سرخي افق هنگام غروب آفتاب

بي‏كران: بي‏پايان، نامحدود

اختر: ستاره

گنبد نيلگون: كنايه از آسمان

سربرمي‏كشد: آشكار مي‏شود

اختر شب سر از گنبد نيلگون برمي‏كشد: ستاره‏هاي شب در آسمان ظاهر و آشكار مي‏شوند

فروغ: روشني، پرتو

ستيغ:بلندي كوه، قله‏ي كوه

غرّش:فرياد بلند، صداي مهيب

 

بنويسيم:

يك منظره‏ي طبيعي را با واژه‏هاي مناسب و جالب توصيف كنيد.