بخش 3
نگارش
درس 1
يادداشت كردن رويدادهاي روزانه، گامي مؤثر در نويسندگي
«دفتر خاطراتي براي خود تهيه كنيم»
رمز موفّقيت در نوشتن، تمرين است. براي بهتر نوشتن بايد بسيار بخوانيم و بسيار بنويسيم. براي اينكه باورمان آيد كه خواندن تأثير در نوشتن دارد ميتوان از طبيعت انسان سرمشق گرفت كه مثلاً در دوران طفوليت اگر با او صحبت نكنيم يعني دريافت مغزي نداشته باشد صحبت كردن را ياد نميگيرد. يادداشتِ رويدادهاي روزانه در اين كار به ما كمك ميكند: گفت و گوي جالبي كه ميان دو تن از دوستانمان رخ داده، جملهي زيبايي كه از كسي شنيدهايم، حادثهاي كه از آن غمگين يا خوشحال شدهايم، وضع هوا، آنچه بين راه مدرسه و خانه ديدهايم، نكتهي جالبي كه در كتابي خواندهايم و . . . ميتواند موضوع يادداشتهاي ما باشد. خوب است براي اين كار دفتري تهيه كنيم و رويدادهاي روزانه و انديشههاي خود را با ذكر تاريخ در آن يادداشت كنيم. بعد از مدتي گنجينهاي در اختيار خواهيم داشت كه ميتوانيم از مطالب آن در نوشتههاي ديگرِ خود استفاده كنيم.
با هم دفتر خاطرات يك دانش آموز دورهي راهنمايي را ورق ميزنيم.
16 / 1 / 73
امروز، زنگ اوّل، انشا داشتيم و من چيزي ننوشته بودم. تمام مدت در كلاس نگران بودم. فكر ميكردم نوبت من خواهد رسيد، ولي خوشبختانه به خير گذشت. وقتي سه چهار نفر از بچّهها نوشتههاي خود را خواندند متوجّه شدم كه موضوع چه ساده بوده است: «چهرهاي كه هرگز فراموش نخواهم كرد».
نوشتهي علي خيلي خوب بود. برادر سه سالهاش را با همهي شيطنت ها و حركات شيرينش توصيف كرده بود. فكر ميكنم من هم ميتوانم به خوبي او بنويسم. همين امشب قلم را برميدارم و در بارهي دوستم، جواد، مينويسم.
7 / 2 / 73
امروز پدرم كتابي را كه در دست داشت به من داد تا چند صفحهي آن را بخوانم. در يكي از صفحههاي كتاب چنين نوشته شده بود: «زندگي مانند جوي آبي است كه گاهي روي آن يخ ميبندد و در عينِ حال آب از زير يخها جريان دائمي خود را ادامه ميدهد. نادان از ديدن يخها افسرده ميشود و عاقل متانت خود را حفظ ميكند و به جريان آب توجّه ميكند و اطمينان دارد كه، دير يا زود، يخ ذوب ميشود و آب همچنان جريان مييابد».
چه نكتهي جالبي! به يادِ بيتي از شعر بديعالزمان فروزانفر در كتاب فارسي افتادم:
كتاب است آيينهي روزگار | كه بيني در آن رازها آشكار |
1 / 4 / 73
چند روزي است كه كتاب «كودكي نيكيتا» اثر آلكسي تولستوي را ميخوانم. اين چند سطر را از آن كتاب انتحاب كردهام: «با صداي گنجشكها از خواب بيدار شد. گنجشكها، كه روي شاخههاي ياس بنفش مشغول جنگ و دعوا بودند، قِشقِرقي راه انداخته بودند. سارِ كوچولو با خودش گفت: نميتوانم تاب بياورم. آن قدر گرسنهام كه دارم مريض ميشوم، و پريد روي كِرمي كه تا نيمه در شكافِ پنجره خزيده بود، بيرونش كشيد و آن را بلعيد و با خود گفت: بد نيست. كرم خوشمزهاي است».
عجب! نميدانستم يك سار كوچولوي قشنگ هم اين قدر خوب حرف ميزند. نكند جوجهي زرد من هم با خودش حرف ميزند. دلم ميخواهد بدانم چه ميگويد.
يكي از راههاي مؤثّر و مفيد براي موفّقيّت در نوشتن، تمرينِ بسيار است. تهيهي يك دفتر براي يادداشتِ رويدادهاي روزانه به اين كار بسيار كمك ميكند. لازم نيست كه يادداشتها وقايع مهمّي را دربرگيرند. سادهترين و پيش پا افتادهترين مسائل هم ميتواند موضوع يك نوشتهي خوب باشد.
متانت: وقار و سنگيني
بنويسيم:
يك دفتر تهيّه كنيد و شرح رويدادهاي روزانهي خود را در آن بنويسيد و جلسهي بعد كه درس نگارش داريد، بعضي از صفحات آن را در كلاس بخوانيد.
درس 2
انسان نمايي پديدهها
اشياء، حيوانات و عناصر طبيعت نيز سخن ميگويند!
در درس اول بخش نگارش ديديم كه چگونه يك سار كوچك سخن ميگويد. در درس دوم بخش فارسي نيز جوانه و سنگ به سخن آمدند و خاطرات، بيمها و اميدهايشان را با ما در ميان نهادند. پس از خواندن درس 2 اين احساس به ما دست داد كه گويي جوانه و سنگ هم براي خود آرزوها، احساسات و عواطفي دارند. آيا به راستي چنين است؟
اينطور نوشتهها همان گونه كه سال گذشته آموختيم، خيالانگيز است. نوشتهاي كه خيالانگيز باشد داراي زيبايي هنري است و در خواننده بيشتر اثر ميگذارد.
براي آن كه بتوانيم از زبان چيزي بنويسيم، بايد خود را به جاي آن بگذاريم تا بدانيم از چه چيز غمگين يا شاد ميشود، چه آرزوها و ترسهايي دارد. براي مثال: اگر يك درخت به حرف بيايد و با ما سخن بگويد، حتماً خواهد گفت خوشش نميآيد كه شاخههايش را بشكنند يا بر روي تنهاش يادگاري بنويسند. هنگام آبياري شاد ميشود، در بهار وقتي شكوفه ميدهد از شادي در پوست خود نميگنجد و در زمستان زير ريزش برف از سرما ميلرزد.
اگر يك كتاب سخن بگويد خواهد گفت، از اين كه رويَش گرد و خاك بنشيند و مدتها در قفسه به انتظار خوانندهاي بنشيند، و زير نوشتههايش خط بكشند و ميان برگهايش مداد بگذارند خيلي غصّهدار ميشود. هيچ دوست ندارد كه سرسري بخوانندش. دلش ميخواهد نكات مهمّش را يادداشت كنند، آن را با احتياط ورق بزنند و تميز نگاه دارند. آرزو ميكند همهي كتابها مطالب خواندني و مفيد داشته باشند. راستي به نظر شما اگر جوجهي زرد كوچكي كه در درس 1 در بارهي آن مطلبي خوانديم زبان باز كند چه خواهد گفت؟
گاه ميتوان براي خيالانگير كردن نوشته از شيوهي انساننمايي پديدهها استفاده كرد. در اين صورت بايد در عالم خيال، خود را به جاي آن چيزي بگذاريم كه ميخواهيم در بارهاش بنويسيم، و به اين ترتيب شاديها و غمها، ترسها و آرزوهايش را بيان كنيم. چنين نوشتهاي چون خيالانگيز است، در خواننده تأثير بيشتري ميگذارد.
تاب آوردن: طاقت آوردن، بردباري داشتن
بنويسيم
يكي از جملهها يا عبارات زير را در دو بند كامل كنيد:
الف) از روزي كه خود را شناختهام . . .
ب) امروز چشمهايم را به روشني باز كردم، زندگي زير خاك چقدر سخت بود!
ج) بابا يواشتر! چرا توي سرم ميزنيد؟ به خاطر يك پنج ريالي كه خوردهام ميخواهيد ده تا پس بگيريد؟
نمونهي جالب در زمينهي جانبخشي به اشياء، كتابهاي داستان «با معصومين» به خصوص «هيچكس نديد» ميباشد كه خوب است مورد مطالعه قرار گرفته و خلاصهنويسي گردد.
درس 3
شرحِ حال يا زندگي نامهي خود يا ديگران را بنويسيم
«من كه هستم؟»
شرح حال بزرگان علم و ادب، نمونههاي آموزنده و شيريني هستند كه ما را با شيوهي زندگاني آنان آشنا ميكنند. از اين طريق به رمز پيروزي آنان و دشواريهايي كه در راه كسب موفّقيّت تحمّل كردهاند پي ميبريم. بعضي از بزرگان نيز خود زندگينامه و شرح حال خودشان را نوشتهاند. نمونهي زير، بخشي از كتاب «آرام نامه» زندگينامهي استاد احمد آرام به قلم خود ايشان است:
من در روز عيد غدير سال 1321 هجري قمري متولّد شدهام. وقتي كه شناسنامه ميدادند. مثل هميشه، حسابمان درست و حسابي نبود. تاريخ تولّد مرا 1281 شمسي نوشتند كه البتّه درست نيست. حسابِ درست، ايّام نوروز 1283 هجري شمسي است. پدرم، حاج غلامحسين شالفروش، تاجر بود و از مشروطهخواهان. در هر حال، زندگي ما خوب نبود. آن روزها غالب مردم زندگي سختي داشتند. با وجود اين، پدرم شاكر بود. خيلي در تربيت من كوشيد. آن روزها، روزهاي جنگ بينالملل اول بود. كتاب نبود. براي اينكه فلان كتاب انگليسي يا فرانسه را براي من پيدا كند، اين در و آن در ميزد و از اين تلاش خود خشنود بود. تحصيلات ابتدايي را در دبستان دانش گذراندم. اين مدرسه نزديك خانهي ما بود و پهلويش هم چند مكتبخانه بود. در سال 1302 دارالفنون را تمام كردم و ديپلمه شدم. عدهي ما فارغالتحصيلانِ آن سال نُه نفر بود و من صد و چهارمين نفري بودم كه دپيلم گرفتم. آن وقتها كاري نبود و معمولاً هر كسي كه ديپلم ميگرفت به يكي از دو مدرسهي عالي آن زمان، يعني مدرسهي طب يا مدرسهي حقوق ميرفت. ما هم بعضي به مدرسهي طب رفتيم، بعضي هم به مدرسهي حقوق. سال اول و دوم حقوق را ديدم. بعد خوشم نيامد و رهايش كردم. مدرسهي طب را هم به اصرار مرحوم پدرم ميرفتم. معلّمي را هم دوست داشتم، دو ساعت كار در هفته به من دادند با حقوق ماهانهي 25 قران. بيست سال بيشتر نداشتم. به كلاس كه ميرفتم شاگردها تقريباً همسن خودم بودند.
يكي از راههاي تمرين در نويسندگي، نوشتن شرح حال است. شرح حال هم مانند خاطره از نوع نوشتههاي توصيفي است. اگر بخواهيد شرح حال خود را بنويسيد، بهتر است به ذكر اين نكتهها توجّه كنيد:
زمان و محلّ تولّد، محلّ زندگي، بعضي ويژگيهاي خُلقي و جسمي، عادات و پسندها، سرگرميها و وقايع مهم زندگي.
بنويسيم:
با استفاده از كتابهاي «شرح احوال، هداية الطالبين، تابشي از آفتاب و . . . و با توجه به آنچه از اين درس آموختيد مختصري از شرح حال يكي از مشايخ عظام اعلي اللّه مقامهم را بنويسيد.
درس 4
وقايع و رويدادها را بازسازي كنيم
«رويدادها در صحنه رخ ميدهند»
همهي شما هر روز شاهد وقايع و رويدادهاي گوناگوني هستيد. رويدادها هميشه چيزهاي شگفت و غيرعادي نيستند. زمين خوردن يكي از دوستانتان در يك روز برفي، يا توپي كه به پنجرهي اتاق ميخورد و شيشه را ميشكند نيز رويداد است.
متن زير را، كه از يك داستان كوتاه انتخاب شده است با هم ميخوانيم. ماجرا مربوط به گرفتاري يك روباه است:
روباه به طرف پايين رودخانه حركت كرد. بدون آن كه خودش هم متوجّه شود، ناگهان به ده نزديك شد، نشست و شروع به بوكشيدن كرد.
در دامنهي كوه، ميان درختهاي ميوه كه از برگ پوشيده شده پرچين خانهها سياهي ميزد. دهكده در خواب بود، اما دودكش خانهها دود ميكرد. هيچ روشنايياي به چشم نميخورد و سكوت همهجا را فراگرفته بود. در اين هنگام پرچيني پر از بوتههاي خار در مقابل او پديدار شد. روباه نگاه كرد. در زير آن سوراخي به چشم ميخورد و جاي پاي سگي در آن پيدا بود كه آن طرف پرچين گم ميشد. بااحتياط از سوراخ تو رفت. روي برف دراز كشيد و مدّتي گوش داد.
در مقابل او آغلي با بام كوتاه ديده ميشد كه از اطراف، گلاندود شده بود. در پشت آغل شاخههاي خشك درخت را انبار كرده بودند. دود فضا را انباشته بود. چند جاي پا تا جلوي خانهاي كه هنوز به ديوارهاي آن كاهگل نماليده بودند، كشيده و فانوسي روي پلّهها ديده ميشد.
روباه تا جلوي آغل پيش رفت و هوا را بو كرد. در درون، كسي به سختي نفس كشيد و تنهي خود را به ديوار كوفت قيل و قال چند مرغ بلند شد و خروسي شروع به خواندن كرد.
قوقولي قوقو . . .
روباه كوشش كرد سر خود را از لاي شكاف در، كه بخار گرمي از آن بيرون ميزد، داخل كند؛ ولي سوراخ كوچك بود. خواست زيرِ درِ آغل را با دست گود كند؛ ولي به زودي متوجّه شد كه اين كار نيز بيفايده است. پس از آن كه اطراف را بررسي كرد، روي شاخههاي خشك درخت پريد و از آن جا به پشت بام رفت. سوراخي در وسط بام نظرش را جلب كرد. روباه كاهها را به هم زد، چند شاخهي خشك را جويد و همين كه سوراخ گشادتر شد، سر خود را به درون آن فروكرد. چشمهايش در همان لحظهي اوّل به چند مرغ افتاد كه روي تيري نزديك دو تا گاو چمباتمه زده بودند. باز دچار ترديد شد. خود را عقب كشيد، ترسيد بيگدار به آب بزند. لحظهاي ترديد و دودلي سراپاي وجودش را فراگرفت. سر برداشت. به اطراف نگاه كرد. نزديكي طعمه او را فريفته بود. بالاخره تصميم گرفت، با تمام بدن داخل سوراخ شد و با يك خيز وسط آغل پريد.
از صداي افتادن او مرغها با وحشت و سر و صداي زياد به اطراف پراكنده شدند و در تاريكي، پر و كاه، مخلوط با هم، فضا را پر كرد. گاوها سر بلند كردند و با ناراحتي ماغ كشيدند.
روباه فهميد كه در تله افتاده است. از گوشهاي به گوشهاي ميگريخت و سوراخي ميجست تا خود را پنهان كند. سگ هم در حياط شروع كرد به پارس كردن. از سوي اتاقك گلي صدايي به گوش رسيد. روباه زير آخور پنهان شد و منتظر ماند. در گوشهي ديگر آغل مرغها هنوز قُدقُد ميكردند و گاوها، با چشمهاي متعجّب خود، او را مينگريستند.
از مجموعهي:
«داستانهاي كوتاه از نويسندگان بزرگ بلغار»
ترجمهي احمد فروزان
بازسازي وقايع و رويدادها يكي از راههاي تمرين و نويسندگي است.
رويدادها در صحنه رخ ميدهند.
ميتوان رويدادهاي كوچك را به صورت يك داستان كوتاه بازسازي كرد.
پرچين: در قديم لبهي بام خانههاي روستايي و ديوارهاي باغ را براي حفاظت از ورود دزد با چوب و شاخههاي درخت ميپوشاندند. به اين چوبها و شاخهها پرچين ميگويند.
چمباتمه: شكل و حالتي از نشستن كه دو كف پا را بر زمين بگذارند و زانوها را در بغل بگيرند.
گُدار: بَلَم يا قايق كوچك (بيگدار: اصطلاح شده).
ترديد: دودلي، مردّد بودن.
فريفته: فريب خورده، گول خورده.
بنويسيم:
1ـ دو بند بنويسيد كه صحنهي آن آغل و رويدادش مربوط به روباه باشد.
2ـ داستان بالا را هرطور كه دوست داريد تمام كنيد.
درس 5
انتخاب بهترين واژه
«مناسبترين صفت را انتخاب كنيم»
«در يكي از نخستين روزهاي ماه اكتبر 1815، تقريباً يك ساعت پيش از غروب آفتاب، مردي كه پياده مسافرت ميكرد، داخل شهر كوچك «ديني» شد. سكنهي كميابي كه در آن لحظه جلو پنجرهشان يا بر آستانهي خانهشان بودند، مسافر را با اضطراب مينگريستند. مشكل بود كه رهگذري با ظاهري فلاكت بارتر از اين ديده شود. مردي بود ميانه بالا چهارشانه، تنومند».
متني كه خوانديد از كتاب «بينوايان» نوشتهي ويكتور هوگو انتخاب شده است. در اين قسمت از كتاب، وضع ظاهري مسافري غريب و مردمي كه شاهد ورود او به شهر هستند توصيف شده است. همان بخش از كتاب را كه از ترجمهي ديگري انتخاب شده است ميخوانيم:
«در يكي از شبهاي ماه اكتبر 1815، ساعتي قبل از غروب خورشيد، مردي كه با پاي پياده طي طريق مينمود، وارد قصبهي كوچك «ديني» گشت. عدّهي معدودي كه در اين ساعت پشت پنجرهي خانههاي خود و يا جلو دربها ايستاده بودند، با يك نوع حالت بياعتمادي و انزجار، اين مرد غريب را ورانداز كردند. هيچ وقت سابقه نداشت كه عابري با وضع ژوليدهاي در آن قصبه ظاهر شود. او مردي بود متوسّط القامه و قوي».
صفتها، فعلها و ساير واژهها را در دو متن با هم مقايسه كنيد. شما كدام يك را بيشتر ميپسنديد؟ انتخاب و كاربرد واژهها نياز به دقّت خاصّي دارد. اين امر به خصوص هنگام انتخاب يك صفت از ميان چند صفت كه معناي نسبتاً يكساني دارند بسيار مهمّ است. مثلاً از ميان صفتهاي: بلند، دراز و طويل «بلند» را ميتوان به عنوان صفت براي «قد» به كار برد. اما هرگاه بنويسيم: فلاني قدّ درازي دارد، معنايش اين است كه قصد طنز و تمسخر داشتهايم.
«گود، عميق و ژرف» هم معني هستند اما از ميان اين سه صفت، عميق و ژرف را براي موصوفِ «نگاه» و عميق را براي موصوف چاه و گود را براي موصوفهاي ديگري چون «چاله» به كار ميبريم.
گاه چند واژه معناهاي يكسان يا نزديك به هم دارند، اما هريك از آنها را بايد در محلّ مناسب خود به كار برد. دقت در انتخاب مناسبترين واژه از نكاتي است كه هنگام نوشتن همواره بايد به آن توجّه داشت.
آستانه: درگاه، جلو در، كفشكن
فلاكت: بيچارگي، بدبختي، خواري
ميانه بالا: كسي كه قدش نه كوتاه باشد نه بلند، ميان قد
غريب: بيگانه
طي طريق: راهپيمائي
قصبه: دهستان، آبادي بزرگ كه از چند ده تشكيل شده باشد
انزجار: بيزاري داشتن
ورانداز: برانداز، بازديد
ورانداز كردن: برآورد كردن، اندازهي چيزي را به نگاه تعيين كردن
ژوليده: آشفته و درهم، شوريده
طنز: مسخره كردن و شوخي
بنويسيم:
1ـ براي هريك از موصوفهاي زير چند صفت هم معني بنويسيد و يكي از آنها را در جمله به كار ببريد: شب، درس، ستاره
2ـ كدام يك از صفتها و واژههاي ديگر را كه در دو ترجمهي بينوايان خوانديد بيشتر پسنديدهايد؟ علّت را در يك بند توضيح دهيد.
درس 6
گامي فراتر از ساده نوشتن
«ميخواهم زيباتر بنويسم»
شما تاكنون با اصول سادهنويسي آشنا شدهايد. به راحتي ميتوانيد قلم برداريد، گوشهاي از طبيعت را توصيف كنيد، خاطرات خود را بنويسيد، آرزوها و تخيّلات خود را بيان كنيد. در بارهي يك موضوع اخلاقي قضاوت كنيد و آموختهايد كه چگونه مناسبترين واژهها را براي بيان مقصود خود برگزينيد. از سوي ديگر، با بعضي از عناصر زيبايي سخن، چون تشبيه و جانبخشي به اشياء و مبالغه و استفاده از تعابير و استفاده از ضربالمثل، نير آشنا شدهايد. اكنون با هم يك توصيف ساده را ميخوانيم:
هنگام غروب بالاي كوه مينشينم و دشت را تماشا ميكنم. در يك جانب دشت رودخانهاي با امواج كف آلود جريان دارد؛ در جانب ديگرِ آن درياچهاي است كه تا افق امتداد دارد. هنوز آخرين پرتو شفق برفراز قلّهي كوه، كه پوشيده از جنگل است، ديده ميشود. من سرتاسر اين فضاي بيكران را از شمال تا جنوب، از سپيده تا غروب سير ميكنم.
حال توصيف همين منظره را به صورتي زيبا از زبان لامارتين شاعر فرانسوي ميخوانيم:
غالباً هنگام غروب بالاي كوه زير بلوط كهنسالي مينشينم و دورنماي رنگارنگ دشتي را كه زير پايم گسترده است از نظر ميگذرانم.
در يك جانب، رودخانه با امواج كفآلود ميغُرّد و چون ماري خزنده در مسافت ناپيدايي فرو ميرود. در جانب ديگر، درياچهي آرامي آب آسودهي خويش را تا آنجا كه اختر شب سر از گنبد نيلگون برميكشد گسترده است.
هنوز آخرين فروغ شفق از ستيغ كوهي كه به جنگلهاي انبوه آراسته است نپريده، چشم از كوهي به كوه ديگر ميافكنم و سراپاي اين فضاي بيكران را از جنوب تا شمال و از فجر تا غروب به پاي ديده ميپيمايم.
آنچه لامارتين نوشته است، با توصيف سادهاي كه خوانديد چه تفاوتهايي دارد؟
دشتي كه دامن گسترده است، غُرّش رودخانه و مثل مارخزيدن آن، سربرآوردن اختر شب از گنبد نيلگون، توصيف زيباي قلّهي كوه، پيمودن طبيعت با پاي ديده كدام عناصرِ زيبايي سخن را در خود دارد؟
همانطور كه اين عناصر را در نوشتهي ديگران تشخيص ميدهيد و از آن لذّت ميبريد، خودتان نيز ميتوانيد آنها را در نوشتههاي خود به كار ببريد و گامي به سوي زيبا نوشتن يا زيباتر نوشتن برداريد.
براي آن كه بتوانيم زيباتر بنويسيم، بايد عناصر زيبايي سخن را بشناسيم؛ اين عناصر را در نوشتههاي ديگران تشخيص دهيم، يعني قادر باشيم نوشته را به عناصر سازندهي زيبايي آن تجزيه كنيم؛ بسيار مطالعه كنيم؛ و بسيار بنويسيم.
تشبيه: چيزي را به چيز ديگر مانند كردن
مبالغه: افراط و زيادهروي در مدح كسي يا چيزي
تعابير: جمع تعبير؛ منظور و مقصود خود را به عبارتي بيان كردن
افق: كرانهي آسمان. دايرهاي كه در امتداد آن چشم انسان كرهي زمين را ميبيند
شفق: سرخي افق هنگام غروب آفتاب
بيكران: بيپايان، نامحدود
اختر: ستاره
گنبد نيلگون: كنايه از آسمان
سربرميكشد: آشكار ميشود
اختر شب سر از گنبد نيلگون برميكشد: ستارههاي شب در آسمان ظاهر و آشكار ميشوند
فروغ: روشني، پرتو
ستيغ:بلندي كوه، قلهي كوه
غرّش:فرياد بلند، صداي مهيب
بنويسيم:
يك منظرهي طبيعي را با واژههاي مناسب و جالب توصيف كنيد.