اعتقادات جلد دوم ـ چاپ

 

 

 

«بخـش دوم»

 

 

 

اعتقـادات

 

 

(شنـاخـت امـامـان و پيشـوايـان شيعـه)

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 2 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

 

امامت 1

«لزوم وجود امام»

در سال گذشته خوانديم كه چون مردم منافع و مضارّي دارند كه خودشان آنها را نمي‏دانند، بنابراين واجب است كه كسي از طرف خدا بيايد و آن منافع و مضارّ را براي مردم بگويد. چنين كسي را «پيغمبر» مي‏گويند. مجموعه فرمايشات پيغمبر در امور اعتقادي، اخلاقي و احكام عملي «ديـن» ناميده مي‏شود.

پيغمبر ما حضرت محمّد بن عبداللّه9 در سال دهم هجرت از دنيا رحلت فرمودند. بعد از وفات ايشان بين امتشان اختلاف شد. بعضيها گفتند كه پيغمبر جانشين خودش را تعيين نكرده و رحلت نموده است و بعضيها گفتند كه پيغمبر9جانشين خودش را كه حضرت علي‏بن‏ابيطالب، پسرعمو و دامادش بوده به عنوان خليفه خودش برگزيده است. دسته اول را «سني» و دسته دوم را «شيعه» مي‏نامند. شيعيان خليفه پيغمبر را «امام» مي‏نامند. لذا يكي ديگر از نامهاي شيعه، «اماميـه» مي‏باشد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

امام يعني پيشوا، پيشرو و رهبر

با توجه به معناي لغوي «امام» در مي‏يابيم كه جامعه اسلامي بعد از پيغمبر9 احتياج به رهبري دارد كه منافع و مضار آن‏ها را بداند، عالم به قرآن و معناي آن باشد تا در نتيجه امت را به سوي منافعش سوق داده و از ضررهاي حتمي بر حذر دارد.

اگر پيشوا و پيشرو جاهل باشد و راه را نداند و منفعت و مضرت امت را نشناسد نمي‏تواند آن‏ها را به سوي خير و كمال رهبري كرده و به سر منزل مقصود كه بهشت جاويدان است برساند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 3 *»

با توجه به نكات بالا مي‏فهميم كه وجود امام در اين امت مانند وجود خود پيغمبر9لازم و واجب است به طوري كه اگر امام در جامعه مسلمين نباشد و رهبري امت اسلامي را نكند، امت به گمراهي و ضلالت مبتلا شده و تمام زحمات پيامبر بي‏نتيجه خواهد ماند.

حضرت امام رضا7در حديث مفصّلي كه در كتاب مبارك اصول كافي ذكر شده است در توضيح مقام امامت مي‏فرمايند:

«همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالي‏تر و مكانش منيع‏تر و عمقش بيشتر از آن است كه مردم با عقل خود به آن برسند و يا به آرائشان آن را دريابند و يا به انتخاب خود امامي منصوب كنند.

ـ امامت، مقام پيغمبران و ميراث اوصياء است.

ـ امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا9و مقام اميرالمؤمنين7و ميراث حسن و حسين است.

ـ امامت، زمام دين و پايه نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنين است.

ـ امامت، ريشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است.»

آنگاه با بيان زيبا و شيواي خود امام را معرفي مي‏فرمايد:

«امام است كه مي‏تواند حلال خدا را حلال و حرام او را حرام كند و حدود خدا را بر پا داشته و از دين خدا دفاع نمايد و با حكمت و اندرز مردم را به طرق پروردگارش دعوت نمايد.

ـ امام مانند خورشيد طالع است كه نورش عالم را فرا مي‏گيرد و خودش در افق است به طوري كه دستها و ديده‏ها به او نمي‏رسد.

ـ امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره‏اي است كه راهنما در شدت تاريكي‏ها و رهگذر شهرها و گرداب درياهاست.

ـ امام آب گواراي زمان تشنگي و رهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاكت است.

ـ امام آتش روشن روي بلندي است، وسيله گرمي سرما زدگان و راهنماي از هلاكتگاهها است. هر كه از او جدا شود هلاك مي‏گردد.

ـ امام ابريست بارنده، بارانيست شتابنده، خورشيديست فروزنده، سقفي است سايه

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 4 *»

دهنده، زميني است گسترده، چشمه‏ايست جوشنده و بركه و گلستانست.

ـ امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به كودك و پناه بندگان خدا است در گرفتاري.

ـ امام امين خداست در ميان خلقش و حجت اوست بر بندگانش و خليفه اوست در بلادش و دعوت كننده به سوي او و دفاع كننده از حقوق اوست.

ـ امام از گناهان پاك و از عيبها مبراست، مخصوص به دانش و خويشتن‏دار است.

ـ امام موجب نظام دين و عزت مسلمين و خشم منافقين و هلاك كافرين است.

ـ امام يگانه زمان خود است كسي هم‏مرتبه او نشود و دانشمندي با او برابر نباشد، جايگزين و مانند و نظير ندارد، به تمام فضيلت مخصوص است بي آنكه خود او در طلبش رفته و به دست آورده باشد بلكه امتيازيست كه خدا به فضل و بخشش به او عنايت فرموده است.»

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ امام يعني چه؟

2ـ چگونه ثابت مي‏كنيد كه واجب است شخصي به نام «پيغمبر» از سوي خدا بيايد؟

3ـ دين چيست؟

4ـ اختلاف بين شيعه و سني از چه زماني آغاز گشت؟

5ـ وجود امام چه لزومي دارد و نبودنش چه ضررهايي خواهد داشت؟

6ـ پانزده صفت از صفات امام را از حديث امام رضا7 يافته و بنويسيد.

تمـريـن

1ـ آيا مي‏توان گفت: «به هر دليلي كه لزوم وجود پيغمبر ثابت مي‏شود وجوب وجود امام را هم مي‏توان ثابت نمود»؟

2ـ حداقل در ده خط مختصري از جريانات بعد از وفات پيامبراكرم9 و جداشدن شيعه از سني را در آن زمان بيان كنيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 5 *»

امامت 2

«دلايل ظاهره بر اثبات وجود امام»

چون مردم احتياجات زيادي دارند بنابراين نمي‏توانند مانند حيوانات به تنهايي زندگي كنند بلكه ناچارند از اجتماع و چون سليقه‏هاشان مختلف و متفاوت است، بينشان اختلاف و نزاع مي‏شود و جدال و نزاع باعث هلاكت آن‏ها مي‏گردد. لذا وجود حاكم عادلي ـ كه منحرف نباشد و حكم به ناحق نكند و ظلم و ستم بر رعيت ننمايد ـ لازم است تا با رعايت عدالت حق مظلوم را از ظالم گرفته و به او ردّ نمايد و باعث آباداني مملكت مسلمين شده و دين را از شر نظامهاي طاغوتي محافظت نمايد تا در نتيجه مسلمانان در رفاه و آسايش به سر برده و عزت و شرافت خودشان را حفظ كنند و دينشان از گزند انحرافات و انحطاطهاي فكري مصون بماند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

هر روزه انسانهايي متولد مي‏شوند و در اين جهان پهناور يكباره با يك دنيا مجهولات مواجه مي‏گردند. مرض جهالت دامنگير همه افراد نوع انسان مي‏باشد الاّ معدودي كه نخبگان عالم آفرينش هستند. اگر نباشند علمايي كه دواي مرض جهل و ناداني مردم را مي‏دانند و انسانها به جهالت بزرگ شوند ـ اگر بزرگ شوند ـ جوامع بشري به مراتب خطرناكتر و بي امنيت‏تر از گله‏هاي گرگ خواهد شد.

اما خداوند رؤف و مهربان كه با هدف موجودات را آفريده و به عرصه هستي آورده است علمايي را هم خلق كرده كه طبيب نفوس مي‏باشند و قوانيني را قرار داده و آن‏ها را حاكم و مجري آن قوانين مقرره كرده است تا افراد بشر به نتايج بالا دست يافته و ترقيات نفساني برايشان فراهم شده و به نتيجه خلقتشان كه رسيدن به درجات قرب الهي و بهشت جاويد است نائل و فائز گردند.

چنين اشخاصي در زمانهاي پيش، هر يك از انبياء:بودند كه ابتدا نزاع و اختلاف را از اجتماع ميزدودند و سپس با دستورات جامع و مفيد خود ـ كه از طريق وحي الهي اكتساب

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 6 *»

مي‏كردند ـ جامعه را ترقي داده و به درجات قرب الهي رسانده و مستحق بهشت جاويد مي‏نمودند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

در آخر الزمان خداوند عالم وجود مقدس خاتم انبياء، حضرت محمّد بن عبداللّه9را به سوي بشر فرستاد و فرامين مقدس خودش را به او وحي فرمود. آن حضرت هم نهايت جديت و كوشش خود را در راه ابلاغ پيام خداوندي به كار برد و پراكندگي بشر را تبديل به اجتماع نمود و ذلت مستضعفين را بدل به عزت فرمود. آن‏ها را از حضيض جهل و ناداني ترقي داده و به اعلي مدارج علم و شرافت بالا برد و چون حكم خداوندي بر وفات و ارتحال حضرتش صادر گرديد، امتش را وداع كرد و به جهت ابقاء هدف مقدسش كه رفع نزاع و ترقي جامعه مسلين بود، جانشين خودش را تعيين فرمود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

جانشين پيغمبر را «امام» مي‏گويند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ به چه دليل لازم است كه حاكم عادلي در هر زمان در ميان بشر موجود باشد؟

2ـ ناداني و جهل چه ضررهايي در بر دارد و خداوند اين مشكل را چگونه حل فرموده است؟

3ـ از كارهاي انبياء در امتهاي پيش چه بوده است؟

4ـ چرا پيامبر9 براي خود جانشين تعيين فرمود و نام آن جانشين چيست؟

تمـريـن

1ـ «حاكم بايد منحرف نباشد»، براي انحراف لااقل دو معني مناسب بيابيد.

2ـ اگر هيچ علم و دانايي در بين مردم نباشد، آيا كسي زنده مي‏ماند؟ چرا؟

3ـ مختصري راجع به جهالت جامعه‏اي كه پيامبر اسلام9 در آن مبعوث شدند و تغييراتي كه ايشان باعث آن گشتند تحقيق كرده و در يك صفحه بنويسيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 7 *»

امامت 3

«دليل عقلي براي اثبات لزوم وجود امام»

با تفكر و تعقل درباره خلقت انسان دانستيم كه بيماري جهالت و ناداني او را احاطه كرده است و به منفعت و ضرر خودش آگاه نيست. پس اسباب بوار و نابودي او از هر جهت مهيا و آماده است.

و دانستيم كه خدا انسان را بيهوده نيافريده است بلكه از آفرينش او هدف و مقصدي داشته كه بايد آن هدف و مقصد در انسان آشكار شود.

در نتيجه واجب است اسباب استخراج مقصود خداوندي از اين خلقت در عالم باشد تا به وسيله او انسانها مدارج ترقيات نفساني را پيموده و به جوار قرب خداوندي فائز گردند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

سبب اعظم براي تحقق هدف و استخراج آن،  وجود مقدس حجتهاي الهي در هر دوره و زماني مي‏باشد و ما مي‏دانيم كه نبوت با وفات نبي اكرم حضرت محمّد9 تمام شد و بعد از ايشان ديگر كسي به عنوان نبي و پيغمبر مبعوث نخواهد گرديد.

پس بايد حجت الهي با نامي ديگر و نشانه‏اي بارز و آشكار در ميان خلق موجود باشد كه اولاً قوانين الهي را به مردم بياموزد تا مانع هلاكتشان گردد و سپس اجراي آن قوانين را هم عهده‏دار شود تا نتيجتاً آن قوانين از گزند آفات افكار نارساي انسانهاي سجيني محفوظ بماند. چنين حجتي كه بعد از پيغمبر، دين او را نشر مي‏دهد و آن را محافظت مي‏فرمايد «امــام» نام دارد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پس امام هم بايد صفاتي را دارا باشد كه به آن صفات مردم او را بشناسند. عقل مي‏گويد امام بايد معصوم بوده و عالم به تمام منافع و مضار و مصالح و مفاسد خلق باشد تا خداوند او را براي چنين مهمي برگزيند و امر دين و مردم را به او بسپارد. زيرا اگر معصوم

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 8 *»

نباشد معصيت مي‏كند و خودش استحقاق تنبيه و حد خوردن را دارد در نتيجه قانون بدون مجري مي‏ماند و اگر به منافع و مضار خلق عالم نباشد، سبب تكامل مردم نمي‏شود و نمي‏تواند آن‏ها را از فرو رفتن در ورطات مفاسد اعتقادي، اخلاقي و عملي حفظ نمايد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

بنابراين انديشه، عقل حكم مي‏كند به وجود حجت عالم معصومي در هر زمان كه دين پيغمبر را انتشار داده و آن را از گزند دشمنان پيغمبر و دين محافظت فرمايد و سبب به ثمر رسيدن هدف خداوند از خلقت انسانها گردد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ از اينكه «خداوند خلق را براي فايده‏اي آفريده كه بايد آن فايده در او ظاهر شود» چه نتيجه‏اي گرفته مي‏شود؟

2ـ چرا امام در ميان خلق بايد موجود باشد؟

3ـ عقل چه صفاتي را براي امام لازم مي‏داند؟ چرا؟

تمـريـن

1ـ آيه و حديثي راجع به خاتم الانبياء بودن حضرت محمّد9 بيابيد.

2ـ دانستيم كه امام، معصوم از عصيان است. حالا آيا لازم است كه از اشتباه و خطا و فراموشي نيز مبرّا باشد؟

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 9 *»

امامت 4

«چگونه از قرآن لزوم وجود امام ثابت مي‏شود؟»

در درسهاي گذشته مقدماتي را خوانديم كه در آن‏ها گفته شده بود خلق جاهل و نادانند و از امر و نهي خداوند مطلع نيستند و ذات خداوند هم كه با هيچ مشعري از مشاعر انسان ـ چه ظاهري و چه باطني ـ قابل درك و لمس نيست. پس وجود وسائط بين خدا و انسانها لازم و واجب است. اين حكم‏عقلي را خداوند بفرموده‏هايش در قرآن‏كريم تقرير فرموده و آنرا ثابت كرده است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

1ـ خداوند عالم در سوره بقره آيه 30 مي‏فرمايد:

اِنّي جاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَليفَةً  يعني طريقه و سنت من اينست كه در روي زمين ـ در هر زماني ـ جانشين و قائم مقامي براي خود قرار مي‏دهم.

البته دانستن اين نكته ضروري است كه خليفه هر كس در هر رشته و فني بايد مثل او باشد. به عنوان مثال نمي‏شود خليفه زرگر، نجار باشد يا جانشين آهنگر، بقال باشد. پس خليفه خدا هم بايد صاحب علم و عدالت و عصمت و طهارت باشد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

2ـ در سوره آل عمران آيه 104 فرموده:

وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ اِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ يعني بايد از ميان شما مسلمانان كساني باشند كه دعوت كنند مردم را به سوي خير و امر به معروف كنند و نهي از منكر نمايند و آن جماعت رستگارانند.

و با توجه به‏كلمه وَلْتَكُنْ يعني «بايد»، وجود چنين افرادي در بين امت واجب مي‏باشد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

3ـ خداوند در سوره نور آيه 55 مي‏فرمايد:

وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 10 *»

الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً يعني خداوند وعده كرده است كساني از شما را كه ايمان آورده و اعمال صالحه انجام داده‏اند خليفه قرار دهد در روي زمين چنانكه خليفه قرار داد كساني را كه قبل از ايشان بودند و ديني را كه از برايشان پسنديده است از بهرشان متمكن گردانَد و خوف آن‏ها را مبدل به امنيت فرمايد تا عبادت مرا به جا آورند و شريك براي من قرار ندهند.

و چون وعده خداوندي در اين امت اسلامي است و خدا خلاف وعده نمي‏فرمايد و از طرفي هم همه امت صلاحيت خليفه شدن را ندارند و خود آيه هم صريحاً دلالت مي‏كند كه همه امت لايق اين موقعيت نيستند، پس آن‏ها گروه خاصّي هستند كه خدا براي اين امر و مقام خطير ايشان را آفريده تا دين او را نشر دهند و كفر را از عالم براندازند و امنيت بلاد و عباد را فراهم كنند.

پس با اين آيه هم وجود خليفه و امام در هر عصر و زماني ثابت مي‏شود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ به چه دليل وجود واسطه‏ها بين خداوند و خلق واجب است؟

2ـ جانشين هر شخص بايد چگونه باشد؟

3ـ بعضي از صفات جانشينان خداوند را از آياتي كه ذكر شد استخراج كنيد.

تمـريـن

1ـ با راهنمايي معلمتان به كتب تفسير فارسي رجوع نموده و سه حديث كه اين سه آيه را به ائمه: تفسير نموده است جمع آوري نماييد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 11 *»

امامت 5

«لزوم وجود امام به دليل احاديث نبوي9»

اخبار و احاديث زيادي از طريق شيعه و سني در كتب مختلفه بما رسيده است كه همه آن‏ها صريح است در اينكه بعد از پيغمبر9خداوند خليفه قرار داده و او را به زبان پيامبر معين فرموده است:

حديث ثقلين

حديث مشهوري است كه شيعه و سني آن را روايت كرده‏اند كه رسول خدا9فرمودند: اِنّي تارِكٌ فيكُمْ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتي اَهْلَ بَيْتي لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الْحَوْضَ ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدي يعني من در ميان شما دوچيز گرانبها و باارزش را جانشين خود قرار مي‏دهم كتاب خدا و عترت من اهل‏بيتم و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمي‏شوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند اگر به آندو متمسك شويد و از آندو پيروي كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد.

اين حديث شريف صريح است بر اينكه قرآن و عترت همراهند و به طور آشكار رد مي‏كند بر كساني كه گفته‏اند پيغمبر خليفه خودش را معين نكرد و از دنيا رحلت فرمود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

حديث منزلت

حديث مشهوري است كه آن را نيز شيعه و سني روايت كرده‏اند كه حضرت پيغمبر به اميرالمؤمنين7فرمودند: اَنْتَ مِنّي بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ مُوسي اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِي بَعْدي يعني اي علي، نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسي8 است الاّ اينكه بعد از من پيغمبري نيست.

يعني همانطور كه هارون برادر و خليفه حضرت موسي علي نبينا و آله و عليه السلام بود، علي هم برادر و خليفه رسول خدا9مي‏باشد.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 12 *»

اين حديث هم صراحت دارد بر تعيين پيغمبر9علي7را به جانشيني خودشان. همانطوريكه حضرت موسي وقتي براي مناجات به كوه طور مي‏خواستند تشريف ببرند، حضرت هارون را به جانشيني خودشان معين فرمودند به طوريكه قرآن حكايت مي‏كند: وَ قالَ مُوسي لاَِخيهِ هرُونَ اخْلُفْني في قَوْمي وَ اَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ يعني حضرت موسي به برادرش هارون فرمودند كه در ميان قوم من خليفه من باش و امر ايشان را اصلاح كن و پيروي فسادكنندگان را منما.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

حديث غدير

حديث مشهوري است كه همه اهل تاريخ هم آن را نقل كرده‏اند و جريان به طور اختصار از اين قرار است كه پيغمبر اكرم در بازگشت از آخرين سفر حج كه آن را « حجة الوداع » مي‏گويند وقتي به غدير خم رسيدند، جبرئيل بر حضرت نازل شد و عرض كرد كه خداوند مي‏فرمايد ولايت و خلافت و وصايت علي را به مردم برسان.

پيغمبر هم دستور فرمودند همان جا مردم ايستادند و آناني كه جلوتر رفته بودند برگشتند و آناني كه عقب بودند رسيدند آنگاه حضرت پيغمبر9دست حضرت علي7را بلند كردند و به همه مسلماناني كه آنجا حاضر بودند ـ  و نزديك به هفتاد هزار نفر و بيشتر مي‏شدند ـ حضرت علي7 را به امامت و وصايت معرفي فرموده و سپس دستور دادند همه با آن حضرت بيعت نمودند و همه مردم هم با آن حضرت بيعت كرده و به او تبريك گفتند و بعد از آن هر جمعيتي روانه شهر و مملكت خودشان شدند.

يك جمله از حديث غدير:

مَنْ كُنْتُ مولاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ ولاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ يعني هر كس را كه من ولي امور او هستم، پس اين علي نيز ولي امر اوست خدايا دوست دار دوستش را و دشمن دار دشمنش را و ياري كن ياري كننده‏اش را و مخذول كن خذلان كننده‏اش را.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 13 *»

پـرسـش

1ـ حديث ثقلين بر چه مطالبي دلالت دارد؟

2ـ از حديث منزلت چگونه مي‏توان لزوم وجود امام و اينكه آن امام حضرت علي7 هستند ثابت نمود؟

3ـ «يك جمله از حديث غدير» را حفظ كنيد.

تمـريـن

1ـ اين دو نتيجه را كه «اولاً: قرآن بدون مفسر كافي نيست و ثانياً: امام قرآن ناطق است» از حديث ثقلين با دليل استخراج كنيد.

2ـ حديث مباهله را ذكر نموده و با دانستن اينكه «خليفه انسان در جميع امور بايد عين او باشد» از آن خلافت حضرت اميرالمؤمنين7 را ثابت نماييد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 14 *»

امامت 6

«فضائل و مقامات ائمه طاهرين:»

از جمله اموري كه شناخت آن و اقرار به آن بر هر فرد از شيعه اثناعشري واجب و لازم است شناخت فضائل و مقامات ائمه دوازده‏گانه:و اقرار به آنها است و ما در اينجا آنها را به طور اختصار به چهار دسته تقسيم مي‏كنيم:

1ـ پيغمبر9و ائمه:همه، اول موجودات و مخلوقات مي‏باشند كه در اين مورد احاديث زيادي به ما رسيده كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري مي‏كنيم.([1])

2ـ شناختن ايشان شناختن خدا و نشناختنشان نشناختن خدا مي‏باشد به طوريكه هركس ايشان را شناخت، خدا را شناخته و هركس ايشان را نشناخت خدا را نشناخته. و همچنين دوستي ايشان دوستي خدا و دشمني با ايشان دشمني با خداست. اطاعت آنها اطاعت خدا و سرپيچي از فرامين آنها، معصيت و نافرماني خدا مي‏باشد.

3ـ ايشان وسائط فيض بين خدا و ساير خلق مي‏باشند. يعني هر فيضي و نعمتي كه به مخلوقات مي‏رسد، چه فيوضات ظاهر و چه فيوضات باطني، اول به ائمه:رسيده و سپس به ما مي‏رسد.

4ـ ايشان پاك و پاك طينت بوده و از هر گونه گناهي مبرّا و منزّه مي‏باشند به طوريكه در هيچ يك از مراتب وجوديشان معصيت خدا را ننموده و فرمايشاتشان همه از طرف خدا مي‏باشد و به قدر سر سوزني تخلف از فرمايشات خداوند عالم نفرموده‏اند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

براي هر يك از چهار قسم فضائلشان يك حديث نقل مي‏شود به اين اميد كه شما دانش‏آموز محترم آن‏ها را حفظ نموده و به وسيله آنها ظاهر و باطن خود را نوراني نماييد زيرا

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 15 *»

كلام اين بزرگوارن نور است همانطور كه در زيارتشان عرض مي‏كنيم: كَلامُكُمْ نُورٌ وَ اَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوي وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ وَ عادَتُكُمُ الاِْحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ … الي آخر. يعني فرمايشات شما نور است و امر شما باعث رشد و هدايت مي‏باشد و خيرخواهي شما، پرهيزگاري است و كارهاي شما خوب است و عادت شما نيكي كردن و صفات حسنه شما كرامت مي‏باشد.

1ـ قال الباقر7: اَمَّا الْبَيانُ فَهُوَ اَنْ تَعْرِفَ اَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَي‏ءٌ فَتَعْبُدَهُ وَ لا تُشْرِكَ بِه شَيْئاً … تا آخر. يعني حضرت باقر7فرمودند: اما شناخت مرتبه بيان اينست كه بداني چيزي مثل خداي سبحانه نيست پس او را پرستش كني و براي او شريك قرار ندهي.

2ـ قال علي7: يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ اِنَّ مَعْرِفَتي بِالنُّورانِيَّةِ هِي مَعْرِفَةُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَعْرِفَةُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتي. يعني حضرت اميرالمؤمنين7فرمودند: اي سلمان و ابوذر همانا شناخت من به نورانيت، شناخت خداي عز و جل است و شناخت خداي عز و جل شناخت من است.

3ـ قال ابوعبداللّه7: اَلاَْوْصِياءُ هُمْ اَبْوابُ اللّهِ الَّتي يُؤْتي مِنْها وَ لَوْلاهُمْ ما عُرِفَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمْ اِحْتَجَّ اللّهُ عَلي خَلْقِه. يعني حضرت صادق7فرمودند: اوصياء (ائمه) بابهاي خدا هستند. آن ابوابي كه راه به سوي خدا هستند و اگر ائمه نبودند، خداي عزّ و جلّ شناخته نمي‏شد و خداي تبارك و تعالي به وسيله آن‏ها احتجاج بر خلق فرموده است.

4ـ قال علي7: اَلاِْمامُ كَلِمَةُ اللّهِ وَ حُجَّةُ اللّهِ وَ وَجْهُ اللّهِ وَ نُورُ اللّهِ وَ حِجابُ اللّهِ وَ آيَةُ اللّهِ يَخْتارُهُ اللّهُ وَ يَجْعَلُ فيهِ ما يَشاءُ … تا آخر. يعني حضرت علي7فرمودند: امام، سخن، برهان، رخساره، روشنايي، حجاب و آيه خدا است. خدا او را برگزيده و آنچه را مي‏خواسته در او قرار داده است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ آگاهي و اعتراف به چه چيزي بر هر فرد شيعه لازم است؟

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 16 *»

2ـ فضائل محمد و آل‏محمد: را به طور خلاصه و به ترتيب درس ذكر كنيد.

3ـ عصمت ائمه: در چه دسته‏اي از فضائلشان قرار دارد؟

تمـريـن

1ـ مقصود از فيوضات ظاهري و باطني چيست ؟ براي هر كدام دو مثال ذكر كنيد.

2ـ نور بودن فرمايشات آل محمّد: را در پنج سطر توضيح دهيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 17 *»

امامت 7

«مقام بيـان»

چون ذات مقدس خداوند از ادراك همه خلائق برتر است و انسانها با هيچ مشعري از مشاعرشان ـ چه ظاهري و چه باطني ـ نمي‏توانند ذات خدا را ادراك كنند و از طرفي هم مي‏دانيم كه خداوند بندگان را براي معرفت و شناختن خودش خلق فرموده است، پس بايد اسباب شناخت خودش را در دسترس خلق قرار بدهد و آن‏ها را به آن اسباب راهنمايي فرمايد تا ايشان بتوانند خدا را بشناسند و مقصود از آفرينش تحقق يابد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

مثـــال

هر گاه كبريتي را روشن كرده و نزديك مقداري نفت ببريد، آن مقدار از نفت كه در مجاورت شعله كبريت قرار مي‏گيرد قدري گرم شده و تبيخير مي‏شود و لطيف مي‏گردد. وقتي لطيف شد، شعله در او بيشتر اثر مي‏كند و آن را داغ مي‏كند و دود مي‏كند. وقتي دود داغ شد و كاملاً آمادگي درگيري و شعله‏وري را پيدا كرد آنگاه از آتش عكسي در آن مي‏افتد و مثال خودش را از دود داغ شده استخراج مي‏كند و ما مشاهده مي‏نماييم كه نفت تبديل به شعله گرديد. حال به اين شعله دوم كه از نفت استخراج شده است آتش مي‏گوييم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

تطبيق مثال

قابليت آل محمّد: هم، چنان لطيف شده و از همه جهات خودي و خودبيني منزه شده كه سرتا پا نمايش خدا شده است. درست مانند عكس شما در آئينه كه هر كس عكس شما را مي‏بيند شما را مي‏شناسد. لذا شناخت آن بزرگواران شناخت خدا شده و هر كس ايشان را شناخت خدا را مي‏شناسد و هر كس آن بزرگواران را نشناسد، خدا را نشناخته است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 18 *»

توجّـــه

بايد توجه داشت كه نمي‏خواهيم بگوييم ايشان خدا هستند و يا خدا مي‏شوند. خير، خدا لعنت كند كسي را كه آل محمّد:را خدا مي‏داند بلكه ما مي‏گوييم اين بزرگواران بندگاني هستند مقرب درگاه خدا و مالك نفع و ضرر و زندگي و مرگ و زندگاني بعد از مردنشان نيستند و چون مالك چيزي از خود نيستند، از سر خودشان گذشته‏اند و به هيچ وجه چيزي غير از خدا را نمايش نمي‏دهند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

اين مرتبه از مقامات آل‏محمّد: را مقام «بيــان» مي‏نامند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«حفظ كنيد»

قال اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب7:

لَيْسَ لِصِفَتِه حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لا اَجَلٌ مَمْدُودٌ.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

 

پـرسـش

1ـ چرا خداوند بايد اسباب شناخت خود را در ميان مردم قرار دهد ؟

2ـ چرا شناسايي محمّد و آل محمّد: شناسايي خداست و نشناختن ايشان نشناختن خداوند مي‏باشد ؟

3ـ آيا ما مي‏گوييم ائمه: خدا هستند ؟ توضيح دهيد.

تمـريـن

1ـ يكي از تهمتهايي كه به مكتب شيخيه زده‏اند اين است كه محمّد و آل محمّد:را خدا مي‏دانند. با راهنمايي معلمتان يكي از دفاعهاي مشايخ اعلي اللّه مقامهم را در برابر اين تهمت مختصراً بنويسيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 19 *»

امامت 8

«مقام معاني»

كلمه «معانــي» جمع لفظ معني است و در زبان عربي هر چه از پنهاني به ظاهر آيد، آن را معني مي‏گويند. لذا عرب به گياه كه از زمين بيرون مي‏آيد «معني الارض» مي‏گويد.

حال مقام معاني كه مرتبه‏اي از مقامات فضائل آل محمّد:مي‏باشد يعني مقام ظهورات و پيدايي خداوند عالم جل شأنه. براي درك صحيح و كامل اين فضيلت در مطالب زير دقت فرماييد:

جايي كه ذات خداوند عالم قرار دارد، « ازل » ناميده مي‏شود و در آن عرصه هيچ مخلوقي جاي ندارد لذا در آن عرصه خداوند اسم هم ندارد ـ زيرا اسم براي رفع اختلاف بين دو چيز بر اشياء نهاده مي‏شود و آنجا كسي نيست كه خدا را بخواند و از او حاجب طلب نمايد ـ واز طرفي مي‏دانيم كه هر چيز غير ذات خداست، مخلوق خداست پس اسمهاي خدا و معاني اسماء او هم مخلوق مي‏باشند و ما مي‏دانيم كه اول چيزي كه خدا خلق كرده است محمّد و آل محمّد:مي‏باشند و طبق احاديث متواتري كه بما رسيده است فرموده‏اند: نَحْنُ مَعانيهِ وَ ظاهِرُهُ فيكُمْ يعني مائيم معاني خدا و ظاهر او در ميان شما.

بنابراين مي‏توانيم بگوييم و معتقد شويم كه آل محمّد:معاني اسماء اللّه هستند و شناخت ايشان شناخت خداست و جهل به ايشان جهل به خدا، محبت به آن‏ها عين محبت خدا و بغض با آن‏ها بغض با خداست.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

به عنوان مثال مي‏توانيم اين طور بگوييم كه: آتش اسم است براي جسم گرم و خشك و سوزان. اما كلمه آتش، خودش گرم و خشك و سوزاننده نيست بلكه معنائي دارد كه آن معني به منزله روح مي‏ماند در جسد اين كلمه، و آن است كه گرم و خشك و سوزاننده است.

حال وقتي براي خدا اسم سميع يعني شنوا را به كار ببريم خود اين كلمه كه متشكل از

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 20 *»

سين و ميم و ياء و عين است، صداي كسي را نمي‏شنود ولي معنايي دارد كه آن معني، صداي ما را مي‏شنود و آن معني، محمّد و آل محمّد:مي‏باشند. ساير اسماء مقدسه الهيه هم همين حكم را دارند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

ممكن است اعتراض كنيد كه معناي اين اسمها ذات خداست زيرا ما اين كلمات را كه به كار مي‏بريم، خدا را قصد مي‏كنيم و او را در نظر داريم نه غير او را.

ما هم از اين كلمات خدا را قصد مي‏كنيم ولي با دليل و برهان به شما مي‏گوييم كه ذات خدا را نمي‏توان قصد نمود. راه فهميدن دليل اينست كه خوب دقت كنيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

برهـــان

ببينيد، آنچه را مي‏شنويد يا مي‏چشيد يا مي‏بوئيد يا مي‏بينيد يا لمس مي‏كنيد از جنس مشاعر ظاهري شماست ولي هر چه را كه از جنس آن‏ها نمي‏باشد، نمي‏توانيد ادراكش كنيد مثل روح كه نه مي‏توانيد آن را ببينيد، نه ببوئيد، نه بچشيد و نه لمس كنيد. هرچه را هم كه با مشاعر باطني خودتان مثل عقل و نفس ادراك مي‏كنيد، آن‏ها هم همجنس آن‏ها مي‏باشد.

از اين مقدمه اين طور نتيجه مي‏گيريم كه بين هر ادراك كننده و ادراك شونده‏اي همجنسي و هم عالمي است.

و از طرفي بايد بدانيم كه بين هر روح و جسدي لا محاله بايد تناسب باشد و الاّ نمي‏شود كه آن روح را در آن جسد و بدن قرار داد.

با توجه به مقدمات فوق خودتان نتيجه بگيريد كه آيا مي‏شود خداي خالق كه هيچ نوع سنخيت و جنسيت بين او و خلقش نيست، مانند روح در بدن الفاظ واقع شود و معناي الفاظ شود؟ قطعاً خواهيد گفت نه. و باز مي‏دانيم كه خدا يكي بيش نيست اما اسمهاي الهي متعدد است و يقيناً متعددات يكي نيستند و يكي متعدد نيست. پس حتماً اسماء الهيه و معاني آن‏ها مخلوق خدايند.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 21 *»

نتيجه ديگري كه از مقدمات بالا مي‏گيريم اينست كه چون بين لفظ و معني تناسب است و تناسب، خلق خداست پس هم لفظ و هم معني مخلوق خدا مي‏باشند.

و باز مي‏دانيم كه اسماء مقدسه الهيه اشرف و الطف الفاظ مي‏باشد. پس بايد معاني مناسب آن‏ها در آن‏ها قرار بگيرد كه اشرف و الطف خلق خدا باشند و بالضروره آل محمّد:اشرف و الطف مخلوقات هستند. پس ايشان معاني اسماء الهيه مي‏باشند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

حفظ كنيد

قال علي بن الحسين، زين العابدين7:

وَ اَمَّا الْمَعاني فَنَحْنُ مَعانيهِ وَ ظاهِرُهُ فيكُمْ اِخْتَرَعَنا مِنْ نُورِ ذاتِه وَ فَوَّضَ اِلَيْنا اُمُورَ عِبادِه.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

پـرسـش

1ـ معني چيست و مقام معاني يعني چه؟

2ـ در رتبه ازل چرا خداوند عالم اسم ندارد؟

3ـ به سه دليل ثابت كنيد كه معاني اسماء اللّه مخلوق مي‏باشند.

4ـ آيا بين هر فهميده و فهميده شده بايد مناسبت باشد؟ چرا؟

5ـ چگونه محمّد و آل محمّد: معاني اسماء اللّه مي‏باشند؟

تمـريـن

1ـ آنچه براي اسم سميع گفته‏ايم آيا مي‏توان براي اسمهاي عالم، قادر خالق و رازق خداوند هم گفت؟ در اين باره بررسي نماييد.

2ـ مقصود ما از كلمه خدا، ذات خدا است يا نه؟

3ـ معني و مرتبه حديث شريف اَلطَّريقُ مَسْدُودٌ وَ الطَّلَبُ مَردُودٌ را بيابيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 22 *»

امامت 9

«مقام ابواب»

يكي ديگر از مقامات فضائل آل محمّد:مقام بابيّت ايشان است. اين مقام هم به طور اجمال اين طور بيان مي‏شود كه در هر نظامي چه بزرگ يا كوچك كارها تقسيم شده و هر كسي موظف به امر يا اموري است كه به عهده او گذاشته شده است و سايرين براي اجراي مقصودشان بايد به آن شخص مراجعه كنند و در درگاه او عجز و لا به نمايند و جبهه مذلّت پيش روي او به خاك سائيده و از او تقاضاي برآورده شدن حاجتشان را نمايند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

در يك خانواده، مدرسه، مجتمع ورزشي، يك شهر يا مملكت كارها تقسيم شده و هر كسي مأمور به اجراي اموري از امور است و ديگران موظفند كه به او مراجعه كرده و نيازهاي خودشان را از آنجا تأمين نمايند.

بعضي از مأمورين كلي هستند و بعضي جزئي. مثل اينكه تاجر بزرگ مقداري كالا از مملكت ديگري خريداري كرده و انبار مي‏نمايد كساني كه در تجارت آن كالا فعاليت مي‏كنند از نقاط مختلف مملكت نزد او رفته و هر كدام فراخور استعداد شهرشان از آن كالا گرفته و به شهر خود حمل مي‏نمايند. سپس بازار آن شهر و دكانداران كه فروشندگان جزئي هستند به او مراجعه كرده و به اندازه ظرفيت فروشگاهشان كالا تهيه مي‏كنند و ساير مردم كه به آن كالا نياز دارند به نزد اين دكانداران مي‏روند و از ايشان به مقدار نيازشان خريداري مي‏كنند و به اين وسيله نيازشان رفع مي‏گردد.

اگر مردم براي تهيه نان، به قصابي مراجعه كنند، آيا موفق مي‏شوند يا خير ؟ قطعاً نه، زيرا فرموده‏اند:

هر متاعي را ز استادش طلب   ور نه محرومي و دائم در تعب

 

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 23 *»

حال در نظام آفرينش كه مبتني بر حكمت است آيا فيوضات تقسيم نشده و ابواب فيوض مشخص و معلوم نيست ؟ قطعاً چرا، چون خالق حكيم است و كار لغو و بيهوده و نادرست انجام نداده و نمي‏دهد. پس ابواب فيوضات تكويني و تشريعي معين و معلوم مي‏باشند اما براي تحقيق مطلب نيز بايد به مطالب زير با هوشياري هرچه تمامتر توجه كنيد تا ان‏شاءاللّه به يكي ديگر از مقامات فضائل آل محمّد:پي برده و معتقد شويد.

در نظام آفرينش، خداوند عالم ابتدا حقيقت محمّد و آل محمّد:را آفريد و آن را مظهر و مجلاي خودش قرار داد و چون اين حقيقت طيبه مي‏خواست خدا را بخواند و به او توجه نمايد، لذا خداوند عالم در مرتبه ايشان به خود ايشان ظاهر گرديد و يا بهتر است بگوييم ايشان را خدا محور قرار داد ـ زيرا چيزي غير از افعال خدا از آن حقيقت ظاهر نمي‏شد ـ بعد از آن چون مشيت مقدس الهيه بر خلقت ساير خلق قرار گرفت آنان را دستهاي خودش در آفرينش سايرين قرار داد و فيض هستي را به وسيله ايشان به ساير بندگانش ارزاني داشت. لذا هر كس پيشاني مذلت به درگاه آن سائيده و دست نياز و طلب به طرف آنان بلند كرده و مترنّم به ترانه فقر و احتياج خود و غنا و بي نيازي حقيقت محمّد و آل محمّد:كه ابواب فيضهاي الهي مي‏باشند گرديد به خلعت هستي مخلّع شده است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«حفظ كنيد»

قال اميرالمؤمنين علي7 :

اِنَّ اللّهَ تَعالي لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَ لكِنْ جَعَلْنا اَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذي يُؤْتي مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلايَتِنا اَوْ فَضَّلَ عَلَيْنا غَيْرَنا فِاِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ يكي از اموري كه در هر نظامي مشهود است چيست؟

2ـ هر چيزي كه به وجود آمده چه كرده است كه موجود شده است؟

3ـ اينكه مي‏گوييم بعضي وسيله‏ها اسباب كليند يعني چه؟ با ذكر مثال بيان كنيد.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 24 *»

تمـريـن

1ـ تقسيم امور را در حسينيه يا مسجدي كه مي‏شناسيد بنويسيد. آيا آنجا هم كلي و جزئي هست؟

2ـ حديثي راجع به اينكه خداوند محمّد و آل محمّد: را به خودشان خلق كرده و سايرين را به ايشان، پيدا نماييد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 25 *»

امامت 10

«مقام امامت»

چون خداوند عالم همه عوالم هستي را آفريد و تمام موجودات را مطابق نظم خاصي منظم فرمود، آنگاه به جهت حكومت و سياست و تدبير امور، حقيقت طيبه محمّد و آل محمّد:را از عوالم بالا تنزل داده و در اين خاكدان جاي داد و لباسي از جنس ساير بشر برايشان پوشانيد تا مردم آن‏ها را مشاهده كرده و به آن‏ها مراجعه نمايند و اوامر و نواهي شرعيه را از آن بزرگواران اخذ كنند.

اما بايد متوجه بود كه اگر چه اين بزرگواران در بدن جسماني مانند ما هستند، اما چون ايشان قطب و مركز كره هستي و آفرينش مي‏باشند، در بدنهايي قرار مي‏گيرند كه از هر جهت صفا و اعتدال يافته و هيچ شائبه كدورتي در آن‏ها موجود نيست به طوري كه اگر قضاء و قدر الهي تعلق نگيرد، براي آن ابدان مقدسه هيچ گاه مرگ رخ نخواهد داد. زيرا ايشان در اين مقامشان قائم مقام خدا و خليفه و جانشين او در ملك مي‏باشند. و همين مقام است كه اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين به آن اشاره فرموده و مي‏فرمايند كه «ابوبكر مي‏دانست كه محل من از خلافت مانند جاي قطب در آسيا مي‏باشد». و در اين مقام اين بزرگواران مركز دايره ايمان و قطب وجود مي‏باشند پس بايد در نهايت لطافت و اعتدال باشند و هستند و بهترين دليل براي لطافت و اعتدال ايشان و ابدان مقدسه‏شان، سن زياد وجود مقدس صاحب الامر حضرت حجة ابن الحسن7 و عجل اللّه فرجه مي‏باشد كه تا امروز 1155 سال از سن مبارك ايشان مي‏گذرد و وقتي كه ظهور مي‏فرمايند به سيماي 33 سالگان بوده به وسيله زني يهوديه و ملعونه كه سعيده نام دارد به شهات خواهند رسيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

فضيلت مقام امامت بالنسبة به ساير مردم به شرح زير مي‏باشد:

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 26 *»

ايشان در مشكلات فريادرس همه اهل آسمانها و زمينها مي‏باشند و مقام امركننده و نهي‏كننده را دارند. وجه اللّه مي‏باشند براي مردم و خانه‏اي هستند كه همه‏كس بايد به سوي ايشان برود. صاحب مرتبه‏اي هستند كه به وسيله ايشان بهشت كسب مي‏شود و خداوند عبادت مي‏گردد. بالنسبة به ايشان عابد و معبود و ساجد و مسجود شناخته مي‏شوند. ايشان در بدن عالم هستي مقام قلب را نسبت به ساير اعضاء دارند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

اسماء و القاب ائمه شيعه:كه در همه صفات به جز نبوت با پيغمبر اكرم9شريك مي‏باشند بدين قرار است.

1ـ امام علي بن ابي‏طالب، اميرالمؤمنين

2ـ امام حسن بن علي، المجتبي

3ـ امام حسين بن علي، سيدالشهداء

4ـ امام علي بن الحسين، زين العابدين

5ـ امام محمّد بن علي، الباقر

6ـ امام جعفر بن محمّد، الصادق

7ـ امام موسي بن جعفر، الكاظم

8ـ امام علي بن موسي، الرضا

9ـ امام محمّد بن علي، الجواد

10ـ امام علي بن محمد، الهادي

11ـ امام حسن بن علي، العسكري

12ـ امام محمّد بن الحسن، الغوث الاعظم و بقية اللّه في الارضين صاحب الزمان عجل‏اللّه تعالي‏فرجه و صلوات‏اللّه عليهم‏اجمعين.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ چرا خداوند محمّد و آل محمّد: را تنزل داد و لباس بشري بر ايشان پوشانيد؟

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 27 *»

2ـ ابدان مقدسه ائمه طاهرين: چگونه است ؟ به چه دليل ؟

3ـ چند فضيلت مقام امامت را بالنسبة به مردم بنويسيد ؟

تمـريـن

1ـ راجع به لطافت و شرافت ابدان ائمه: حديثي ذكر كنيد.

2ـ تاريخهاي تولد و وفات هر يك از  چهارده معصوم: را نوشته و حفظ كنيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 28 *»

امامت 11

«غيبَـت»

چون دين اسلام آخرين ديني است ك خداوند عالم آن را براي بشر فرو فرستاده است و بعد از آن ديگر ديني نخواهد آمد و اوصياء پيغمبر اكرم9هم به جهت مصالحي نبايد بيش از دوازده نفر باشند و دشمنان اسلام و منافقين يازده نفر از آن بزرگواران را يا به شمشير جفا و يا به وسيله زهر شهيد نمودند، آخرين حجت خداوند عالم، مهدي موعود، فرزند امام حسن عسكري8از همان بدء تولد از بطن پاكيزه نرجس3مدت هفتاد سال غيبت اختيار فرمود كه آن را «غيبت صغري» مي‏نامند و علت اين غيبت اين بود كه دشمنان آن بزرگوار در كمين بودند كه به محض تولد از مادر، ايشان را بكشند.

از آن طرف تقدير الهي اين طور قرار گرفته بود كه ايشان آخرين امام باشند و بعد از ايشان ديگر كسي به آن مقام و رتبه نائل نشود. اگر ظاهر بود كشته مي‏شد، عالم فاسد و نابود مي‏گشت و اهلش را فرو مي‏برد و اگر ظاهر بود مي‏بايستي حكومت بفرمايد و دشمنان دين را نابود فرمايد و حال آنكه هنوز در نسل دشمنان، اهل حق و مؤمنين بودند و بايد به دنيا بيايند، پس چاره منحصر در غيبت بود تا اولاً كشته نشود و ثانياً دشمنان باقي بمانند و مؤمنين از نسل آن‏ها به دنيا بيايند.

اما در غيبت صغري اولاً بعضي از مردم خدمت آن حضرت شرفياب مي‏شدند و آن بزرگوار را مي‏ديدند و ثانياً نايبهايي را معين فرموده بودند كه مردم به آن‏ها مراجعه كرده و مشكلات خود را مطرح مي‏كردند و آن‏ها به عرض امام7 رسانيده و جواب اخذ كرده و به مردم مي‏رسانيدند.

معروفترين آن نايبها كه رجوع ساير نايبها به آنان بوده و مشهورند به نُوّاب اربعه عبارتند از: عثمان بن سعيد ـ محمّد بن عثمان ـ حسين بن روح ـ علي بن محمّد سمري اعلي اللّه مقامهم.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 29 *»

اما بعد از هفتاد سال و بعد از وفات آخرين نايب خاص كه علي بن محمّد سمري بود، ديگر كسي را به عنوان نايب انتخاب نفرمودند بلكه تمام علماء شيعه را كه روايت كنندگان احاديثشان بودند، مرجع مردم قرار دادند و به مردم امر فرموده‏اند كه در امور حادثه به آن‏ها مراجعه كنند.

و اين غيبت را كه هنوز هم ادامه دارد و تا ظهور امر آن بزرگوار استمرار خواهد داشت «غيبت كبري» مي‏نامند. در اين غيبت هم ممكن است بعضي از شيعياني كه اهل علم و تقوي و صفا و خلوص هستند، خدمت آن بزرگوار شرفياب شوند همانطور كه در تاريخ، نام عده‏اي از ايشان مذكور است و طالبين مي‏توانند براي كسب اطلاع بيشتر به كتاب «نجم‏الثاقب» مراجعه فرمايند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ چرا امام دوازدهم7 غيبت فرمودند؟

2ـ علت غيبت صغري چه بوده و جند سال طول كشيد؟

3ـ چرا امام زمان عجل اللّه فرجه به غلبه ظاهر نمي‏شوند و دشمنانشان را از بين نمي‏برند؟

4ـ غيبت صغري با غيبت كبري چه فرقهايي دارند؟

5ـ نواب اربعه چه كساني بودند ؟ نام ببريد.

تمـريـن

1ـ سختگيري‏هاي حكوت زمان امام عصر را هنگام تولد ايشان به طور خلاصه در پنج سطر بنويسيد.

2ـ جريان تشرف به خدمت حضرت حجت7 را توسط يكي از شيعيان در غيبت كبري بنويسيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 30 *»

امامت 12

«ظهور و رجعت»

پس از آنكه در ايام غيبت امام7 كفر و نفاق و فساد و ظلم تمام عالم را فرا گرفت به طوري كه همه كس فرياد واغوثاه بلند خواهند كرد، آنگاه خداوند عالم مصلحت در ظهور مصلح عالم و منجي مؤمنين حضرت حجت7 مي‏بيند و او را ظاهر و آشكار مي‏فرمايد.

آن بزرگوار هم با نيرويي شگرف، عالم را به سوي صلاح و سداد راهنمايي كرده و آن را پر از عدل و داد خواهد نمود. از قاتلين جد مظلومش حضرت ابوعبداللّه الحسين7 انتقام گرفته و هر كس را كه راضي به شهادت آن مظلوم بوده است خواهد كشت. بعد از ظهور مدت 70 سال در اين عالم حكومت مي‏فرمايد و سپس به وسيله زني يهوديه كه نامش سعيده مي‏باشد شهيد خواهد گشت.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

ائمه معصومين ما از نهايت رأفت و رحمتي كه نسبت به مؤمنين داشته و دارند علائم ظهور آن بزرگوار را ذكر فرموده‏اند كه مهمترين آن‏ها عبارت است از:

1ـ هشت ماه قبل از ظهور حضرت مهدي عجل اللّه فرجه «دجـال» خروج مي‏كند و سحري بروز مي‏دهد كه مانند آن ديده نشده است و خري دارد كه هر گام او دو كيلومتر راه است.

در همين ايام سفياني از منطقه شامات (سوريه، اردن، لبنان) خروج كرده و لشگركشي مي‏نمايد.

3ـ در ماه رجب سال ظهور، جسدي بي سر يا صورتي در آفتاب آشكار مي‏شود و صدايي در آسمان بلند مي‏شود كه مي‏گويد: اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَي الظّالِمينَ يعني آگاه باشيد كه لعنت خدا بر گروه ستمگران است و مي‏گويد: اَزِفَتِ الاْزِفَةُ يا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنينَ يعني اي گروه مؤمنين روز قيامت نزديك شد. و مي‏گويد: هذا اَميرُالْمُؤْمِنينَ قَدْ كَرَّ في هَلاكِ الظّالِمينَ يعني

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 31 *»

اين اميرالمؤمنين است كه براي نابودي ستمگران بازگشته است.

4ـ روز بيست و سوم ماه رمضان صدايي از آسمان بلند مي‏شود كه خوابها بيدار شده و بگريه مي‏افتند و زنها از خانه‏ها بيرون مي‏جهند و اسم و نسب حضرت حجت7 را مي‏برد و فرياد مي‏كند كه حق با علي و شيعه اوست و شيطان هم عصر همان روز صدا مي‏كند كه حق با سفياني و شيعه اوست.

5ـ كشتن نفس زكيه‏اي كه نامش محمّد بن الحسن مي‏باشد و از اصحاب حضرت قائم عجل اللّه فرجه است و او را براي دعوت اهل مكه، به مكه مي‏فرستد و اهل مكه او را گرفته و بين ركن و مقام مي‏كشند و سرش را به شام ارسال مي‏كنند.

علائم ديگر هم ذكر كرده‏اند كه هر كس طالب باشد مي‏تواند به كتب مفصله‏اي كه در اين موضوع نوشته شده است مانند ارشادالعوام جلد سوم، ترجمه جلد سيزدهم بحارالانوار و كتب ملاحم و . . . مراجعه نمايد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

بعد از آنكه حضرت ظهور فرمودند، آنگاه رجعت تك تك ائمه:و انبياء عظام:و مؤمنين ماحضين و كفار ماحضين شروع مي‏گردد. و مقصود از رجعت، بازگشت مردگان به دنياست و اول كسي كه از ائمه ما به اين دنيا رجوع مي‏فرمايد حضرت امام حسين7مي‏باشند كه بعد از گذشتن 59 سال از ظهور حضرت حجت7 رجعت مي‏فرمايند و همراه آن بزرگوار 72 تن اصحاب ايشان مي‏باشند و يزيد و اصحاب او هم رجعت كرده و اصحاب حضرت سيدالشهداء7، يزيد و اصحاب او را مي‏كشند و باز همراه آن جناب 70 پيغمبر و 75 هزار صديق رجعت خواهند كرد.

به هر تقدير حضرت حسين7 يازده سال در زمان حضرت مهدي عجل اللّه فرجه زندگي مي‏كنند و وقتي قائم آل محمّد7 كشته مي‏شوند، آن بزرگوار او را كفن كرده و دفن مي‏نمايند. بعد از آن مدت پنجاه سال عالم هرج و مرج مي‏باشد تا اينكه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب7 رجعت كرده و به امام حسين7 كمك خواهند فرمود و مدت 309 سال سمت وزارت حضرت حسين7 را خواهند داشت تا كشته مي‏شوند و باز بعد از ده هزار سال،

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 32 *»

دو مرتبه رجعت خواهند كرد.

حضرت امام حسين7 مدت پنجاه هزار سال در دنيا حكوت مي‏كنند و به قدري پير مي‏شوند كه ابروهاي مباركشان روي چشمانشان مي‏ريزد. سپس حضرت پيغمبر9 با تمام كساني كه او را تصديق و يا تكذيب كرده‏اند رجعت مي‏فرمايند و تا كمي قبل از نفخه صور در اين عالم مي‏مانند و شيطان را مي‏كشند و تمامي عالم را از لوث وجود پليد او و اتباعش پاكيزه مي‏نمايند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

مطالب بالا اجمالي بود از احوالات رجعت و هر كس بيش از اين طالب باشد، بايد به كتب مفصله‏اي كه در اين موضوع نوشته شده است مراجعه كند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

پـرسـش

1ـ در چه هنگامي‏حضرت حجت عجل اللّه تعالي فرجه ظهور خواهند فرمود و چه خواهند كرد؟

2ـ علائم حتميه ظهور را با زمان آن فقط نام ببريد.

3ـ امام زمان عجل اللّه فرجه چگونه شهيد خواهند شد؟

4ـ رجعت كي شروع مي‏شود و اول كسي كه از ائمه: رجعت مي‏نمايد كيست و در چه سالي از ظهور رجوع مي‏فرمايد؟

5ـ اواخر رجعت چه مي‏شود؟

تمـريـن

1ـ چگونگي زمان و مكان ظهور حضرت و حاضر شدن مؤمنين را در نزد ايشان بنويسد.

2ـ راجع به سفياني و خروج او و كشورگشايي‏هايش تحقيق نماييد و لااقل در هفت سطر بنويسيد.

جَنَّتانِ مُدْهامَّتان چيست و كجاست و چگونه است؟

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 33 *»

شمه‏اي گوش كن ز عترت و آل

 

اي پسر حفظ كن تو شرح مقال([2])   شمّه‏اي گوش كن ز عترت و آل
نـور الـبته اوّلــي دارد   احمد است آن مه سپهر([3]) جمال
پس علي آن شه سرير([4]) ولا   كه زبان است در مديحش لال
پس حسن باشد و حسين پس او   كه آن دو تن گوشوار عرش جلال
پس علي آن كه شاه و سجاد است   آن گرفتار درد و رنج و ملال
باقر و صادق است پس كاظم   رهبر گمرهان تيه([5]) ضلال
هشتم اوصياء رضا شه دين   كه بود دور ز اقربا و عيال
پس تقي و نقي دو بدر([6]) تمام   عسكري آن شه ستوده خصال
خاتم هشت و چار آنكه بود   آخرين حجت حقِ متعال
نور زهرا كه هست از ايشان   جملگي واحدند در هر حال
پس بود مقتضي نثار كني   صلواتي تو بر محمّد و آل
احمد و آل از يكي نورند   گرچه چار و دهند در تمثال([7])
اي «عطائي» پس از رسول و امام   چيست تكليف ما گروه عوام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 34 *»

ركن رابع 1

«مراد از ركن رابع»

مراد ما از ركن رابع اعتراف كردن است به اينكه دوستان آل محمّد: اولياء اللّه هستند و دوستيشان واجب است و دشمنان آل‏محمّد: اعداءاللّه مي‏باشند و دشمني آنها واجب است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

شكي نيست كه مردم همان قدر كه در ولايت و دوستي آل محمّد:اختلاف دارند درجاتشان هم تفاوت مي‏كند لذا مقدار وجوب ولايت و دوستيشان مختلف است و حقوقشان هم متمايز مي‏شود به دليل آيات زير:

فَلِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوايعني پس براي هر كدام از اعمالي كه انجام مي‏دهند درجات موجود است.

لا يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ اِنَّما يَتَذكَّرُ اُولُوا الاَْلْبابِ يعني كسانيكه مي‏دانند و آنانكه نمي‏دانند مساوي نيستند. همانا صاحبان عقل متذكر مي‏شوند.

يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ يعني خداوند كساني را كه از شما ايمان آورده‏اند رفعت مي‏بخشد و آنان را كه علم داده شده‏اند در درجات بالا مي‏برد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

ممكن است بعضيها ايراد كنند كه شما اين ركن را به اصول دين افزوده‏ايد و نعوذباللّه اهل بدعت هستيد. شما از هم اكنون جواب اين مغرضين را فراگرفته و هرگاه با آنان روبرو شويد در جوابشان با سلاح علم بگوييد كه:

ـ آيا شما نمي‏گوييد كه اصول دين پنج تاست: توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد ؟ آيا بناي شما بر اين اصول از كجاست ؟ آيا قرآن به آن ناطق است يا ائمه هدي:؟ آيا مي‏توانيد يك حديث بياوريد كه در آن حديث اصول دين را به اين طريق ذكر كرده باشند؟

و مطمئن باشيد كه در جواب شما جز سكوت چيز ديگري نخواهند داشت.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 35 *»

ـ آنگاه به‏آنها بگوييد: آيا توحيد و عدل دوصفت خداوندعالم نيستند؟ و آيا خدا فقط همين دوصفت را دارد كه اقرار به آنها ايمان است؟ يا صفات ديگري هم از قبيل قادر، رحمن، رحيم، سميع، بصير، و … دارد كه هر كس آن‏ها را انكار كند از دين خارج شده است ؟ پس بهتر نيست «شناخت خدا» را جايگزين اين دو صفت جزئي نمايي تا شامل همه اسماء و صفات الهيه شود؟

ـ باز بگوييد آيا معاد را چه كسي به ما خبر داده است ؟ مسلّم است كه پيغمبر و ائمه :خبر داده‏اند. پس هر گاه ما گفتيم كه واجب است شناخت پيغمبر تصديق فرمايشات او را هم نموده‏ايم. همين طور وقتي مي‏گوييم كه شناختن ائمه:واجب است اقرار به فضائل ايشان و تصديق فرمايشاتشان را هم نموده‏ايم.

ـ آنگاه از ايشان سؤال كنيد كه آيا دوستي دوستان خدا و دشمني دشمنان خدا واجب نيست؟ آيا مي‏شود كه ما با دوست اميرالمؤمنين دشمن باشيم و با دشمن ايشان دوست باشيم؟ آيا صحيح است كه نعوذباللّه معاويه را دوست بداريم و حضرت سلمان را دشمن؟ پس چه عيب دارد كه دوستي اولياءاللّه و دشمني اعداءاللّه جزء اصول‏دين باشد زيرا انكار آن كفر مي‏باشد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

پـرسـش

1ـ مراد از ركن رابع چيست ؟

2ـ تفاوت درجات ايماني باعث اختلاف چه وظايفي مي‏گردد ؟

3ـ از نظر كلي چه ايرادي بر تعدد اصول دين ديگران وارد است و چه اشكالاتي در زمينه توحيد و عدل موجود مي‏باشد ؟

4ـ آيا قرار دادن معاد در اصول دين ضرورتي دارد ؟ چرا ؟

تمـريـن

1ـ خلاصه يكي از دفاعيات مشايخ اعلي اللّه مقامهم را در زمينه ركن رابع در 15 سطر بنويسيد.

2ـ دو آيه از آيات درس را با معني حفظ كنيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 36 *»

ركن رابع 2

«از قرآن»

خداوند عالم از هر امتي شخصي را برمي‏گزيند و خلعت نبوت بر او مي‏پوشاند و او را خليفه و قائم مقام خودش مي‏گرداند و او را معصوم و مطهر از هر معصيتي و فراموشي و اشتباهي قرار مي‏دهد تا ديگران به صحبت و گفته‏هاي او اطمينان كنند. و چون بايد بشر باشد تا ساير مردم او را ببينند و از او بشنوند، لذا هرچه بر سايرين وارد مي‏آيد از گرسنگي، سيري، تشنگي، سيرابي، مرض و صحت و تولد و مرگ، بر او هم وارد مي‏شود پس مي‏ميرند و اگر كسي را به جاي خودشان قرار ندهند كه حفظ دين و حل مشكلات مردم را بكند، آن دين به كلي از بين مي‏رود. پس هر نبيي خليفه‏اي دارد كه بايد او را شناخت و گفتار او گفتار آن نبي و كردار او كردار آن نبي و ديدار او ديدار آن نبي است.

و چون اين نبي و وصي هر دو بشرند و در شهر و محله‏اي معين هستند و نمي‏شود كه تمام مردم در همه لحظات در خدمت ايشان باشند، پس لامحاله ميان آن حجتها و امت بايد راويان اخبار و ناقلان آثاري باشند كه امين و ثقه و حافظ آن آثار باشند و به اطراف بروند و آن فرمايشات را به همه‏كس برسانند.

همانطور كه خدا مي‏فرمايد: وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَي الَّتي بارَكْنا فيها قُري ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السِّيْرُ سيرُوا فيها لَيالِي وَ اَيّاماً آمِنينَ يعني قرار داديم بين مردم و بين قراي مباركه، قريه‏هاي ظاهره را و مقدّر كرديم كه در آن قري سير كنند. سير كنيد در آن قريه‏ها روزها و شبها در حاليكه ايمن هستيد. و مراد از قريه‏هاي ظاهره، وجودهاي مقدسه بزرگان شيعه و راويان اخبار و آثار آل محمّد:است و مراد از آل محمّد: قريه‏هاي مباركه مي‏باشند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

و باز مي‏فرمايد: وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كافَّةً فَلَولا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 37 *»

 لِيَتَفَقَّهُوا فِي الّدينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ يعني همه مؤمنين نمي‏توانند از شهرها و منزلهاي خود بيرون رفته و به شهر حجت7 برسند پس چرا از هر جماعتي چند نفري نمي‏روند به آن شهر تا خدمت حجت خدا7 شرفياب شده و طلب دانش در دين خدا بكنند و به سوي قوم خود كه برگشتند، آن‏ها را بترسانند و آگاه كنند. شايد آنهايي هم كه نرفته‏اند از گناه كردن حذر نمايند.

بنابراين وجود بزرگان دين و راويان اخبار و ناقلان آثار درهر عصر و زماني ثابت مي‏شود و مي‏توان گفت كه از واجبات حكمت الهيه، وجود ايشان است تا دين كامل باشد و به همه برسد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ چرا حجت خدا از لغزش و نقص بايد در امان باشد ؟

2ـ لزوم وجود راويان را بين حجج و مردم ثابت كنيد.

3ـ چگونه از آيه دوم درس، وجود واسطگان ثابت مي‏شود ؟

تمـريـن

1ـ با رجوع به كتاب مبارك ارشاد العوام جلد چهارم يا ساير كتب، آيه ديگر در اثبات اين مطلب بيابيد و خلاصه آن را در هفت سطر بنويسيد.

2ـ از هر كدام از آيات اول و دوم، يك صفت براي راوياني كه واسطه هستند پيدا نماييد.

3ـ يك آيه درس را با معني حفظ نماييد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 38 *»

ركن رابع 3

«از روايات»

حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا له الفداء در توقيع مبارك خودشان به دوستان خود مي‏فرمايند: وَ اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها اِلي رُواةِ حَديثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللّهِ يعني در پيشامدهاي روزگار به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا ايشان حجت منند بر شما و من حجت خدا مي‏باشم.

از اين حديث شريف معلوم مي‏شود كه چنين افرادي در هر زماني بايد باشند كه اگر در زماني آن‏ها نباشند، حجت خدا بر خلق تمام نمي‏شود.

در كافي از حضرت صادق7 روايت شده است كه: اِنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَهُ الاَْنْبِياءِ وَ ذاكَ اِنَّ الاَْنْبِياءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَما وَ لا ديناراً وَ اِنَّما اَوْرَثُوا اَحاديثَ مِنْ اَحاديثِهِمْ فَمَنْ اَخَذَ بِشَي‏ءٍ مِنْها فَقَدْ اَخَذَ حَظّاً وافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هذا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَاِنَّ فينا اَهْلَ الَْبيَتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْريفَ الْغالينَ وَ انْتِحالَ الْمُبْطِلينَ وَ تَأْويلَ الْجاهِلينَ يعني علماء وارثان انبياء هستند زيرا پيغمبران درهم و دينار به ارث نمي‏دهند بلكه احاديثي چند از احاديث خودشان را به ارث دادند. پس هر كسي چيزي از آن احاديث را از آن‏ها بگيرد، بهره زيادي برده است پس نظر كنيد اين علمتان را از كه مي‏آموزيد زيرا در ميان ما اهل بيت در هر عصري عدولي هستند كه از دين و علم تغيير غلوكنندگان و به خود نسبت دادن اهل باطل و تفسير نادانها را برطرف مي‏كنند.

از قبيل حديث فوق تعداد زيادي به ما رسيده است كه همه آن‏ها گوياي اين مطلب است كه بايد در هر عصري وجودات مقدسه بزرگان دين اعلي اللّه مقامهم باشند و اگر ايشان نباشند امت از راه صحيح و درست منحرف شده و در ورطه‏هاي گمراهي و فساد هلاك خواهند شد.

در حديث ديگري حضرت كاظم7 فرمودند كه: «حروف اسم اعظم چهار است. اول

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 39 *»

لااله‏الاّاللّه دوم محمّدرسول‏اللّه سوم ولايت ما و چهارم شيعيان ما». در اين حديث هم بعد از ولايت، شيعيانشان را ياد مي‏كنند و به ما مي‏آموزند كه بايد بدانيد شيعيان ما، رديف ما هستند، بر هيأت و صفت ما مي‏باشند چنانكه اگر ما نباشيم دين تغيير مي‏يابد و از بين مي‏رود، اگر ايشان هم نباشند دين محافظت نخواهد شد و البته اين حديث را نيز مي‏توانيم مأخذ اصول دينمان قرار دهيم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

از بررسي مجموعه فرمايشات ائمه طاهرين:در اين باره مي‏يابيم كه حجتهاي امام زمان عجل اللّه فرجه كساني هستند كه وظيفه آن‏ها حفاظت دين پيغمبر9 و رسانيدن احكام الهيه است و نه هر كسي كه لغت عربيت و يا ادبيات عرب از قبيل معاني بيان، عَروض و  . . . بداند مي‏تواند اين مرتبه را حائز گردد. زيرا خيلي از يهود و نصاري و سنيها علوم مذكوره را در حد اعلي دارند ولي هيچكدام حجت حجت7نيستند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ اگر راويان در هر زمان نباشند چه ايرادي پيش مي‏آيد ؟ چرا ؟

2ـ مخربين دين را امام صادق7 سه دسته كرده‏اند. هر دسته را با تخريبي كه انجام مي‏دهند ذكر كنيد.

3ـ از حديث امام كاظم7 چه مي‏فهميم ؟

4ـ از بررسي مجموعه فرمايشات ائمه: چه دستگيرمان مي‏شود ؟

تمـريـن

1ـ از كتاب مبارك ارشاد العوام يا ساير كتب بزرگان دو حديث ديگر در اثبات اين موضوع بيابيد.

2ـ حديثي ديگر كه دلالت بر چهار بودن اصول دين نمايد بنويسيد.

3ـ حديث حضرت صادق7 را با معني حفظ كنيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 40 *»

نائبان عام امام

اي جوان رشيد نيكو ذات   وي خجسته([8]) خصال([9]) و پاك صفات
حال نُواب عام پرسيدي   گوش دل دار سوي اين كلمات
رو تو نواب عام را بشناس   به صفات و علائم و آيات
علم و حلم([10]) و عمل نشان باشد   ني كه دعوي([11]) و بعضي از حركات
چونكه در عصر غيبت كبري   علماء را قرار داده هداة([12])
نايب خاص منقطع باشد   سر و كار است با عدول ثقات([13])
در حوادث چنين مقرر داشت   رو كنيد و رجوع سوي روات([14])
بر شما حجت منند ايشان   حجت حق منم بكل جهات
پيروي روات بايد كرد   گر بخواهي طريق فوز([15]) و نجات
چون امام است در ميان شاخص([16])   علمايند جملگي مرآت([17])
هر چه آئينه صافتر باشد   بهر شاخص بود نكو مجلات([18])
آينه مي‏دهد نشان به كمال   آنچه در شاخص است از حالات
اي عطائي تو از معاينه گو   كمي از شاخص و ز آينه گو

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 41 *»

حفظ كنيد

«مدح شيخ اجل اعلي‏اللّه‏مقامه»

 

احمد بن زين دين اي رهنماي خير و شر

اي كه مي‏باشد ضياء روي تو رشك قمر

بس كه راه زندگاني گشته پر خوف و خطر

نيست ممكن بي فروغ تو عبور از رهگذر

اي فروغ روي تو ما را چراغ زندگي

ني همين لايق زبانم نيست تا نامت برد

مام گيتي‏گر دو صد شاعر به از من آورد

كي تواند فكر ايشان گرد اوصافت پرد

اي كه مي‏باشد به عالم بهر ارباب خرد

ذكر اوصاف كمالت راه و رسم بندگي

آنچه دارد اهل عالم از علومت بهره‏اي

نيست از درياي بي پايان علمت قطره‏اي

اي كه همچون ماه تابان اندر عالم شُهره‏اي

گر ز راه لطف اندازي نظر بر ذره‏اي

همچو خورشيد فروزان مي‏كند تا بندگي

بحر علم و حكمتت را كه نه پيدا ساحلست

كاظم بن قاسم است آن كس كه آن را حاملست

شارح آن گر چه مانند كريمي كاملست

ليك نوآموز علمت را دوپايش در گلست

تا كه ابر رحمت باقر كند بارندگي

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 42 *»

نور رخسار تو چون گرديد در عالم عيان

بهر خاموشي نورت دشمنت بستي ميان

خواست نامت محو سازد ليك بُد غافل از آن

در جهان هر كس كه گيرد پنجه با شير ژيان

بهره نبود بهر او جز ذلت و شرمندگي

احمد بن زين دين اي رهبر والا تبار

اي كه احسا مي‏نمايد بر وجودت افتخار

آتش شوقت چنان افكنده بر قلبم شرار

كو ربوده از دل من طاقت و صبر و قرار

به به از اين آتش شوق و از اين سوزندگي

گرچه اندر دل تو داري مهر روي چون مهش

گرچه مي‏سازي تو كُحْل ديده‏ات خاك رهش

گرچه مي‏گردد تو را شامل نگاه گه گهش

«واحدي» گر مدح تو افتد قبول درگهش

مي‏شود بهرت مهيا دولت پايندگي

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 43 *»

ركن رابع 4

«معني نقيب و نجيب و مراتب ولايت»

در ضمن حديث طويلي كه مرحوم شيخ عبداللّه بن نور اللّه در كتاب عوالم روايت مي‏كند، مرقوم شده است كه: جابر بن يزيد جعفي به حضرت امام زين العابدين7عرض كرد: ستايش مخصوص خدايي است كه به وسيله معرفت و شناسانيدن شما بر ما منت نهاده است. حضرت به او فرمودند: اي جابر آيا مي‏داني معرفت چيست ؟ معرفت، اول اثبات توحيد است و دوم معرفت معاني است و سوم معرفت ابواب و چهارم معرفت امام و پنجم معرفت اركان و ششم معرفت نقباء و هفتم معرفت نجباء مي‏باشد … تا آخر حديث.

مراد ما از ذكر اين قسمت از حديث اولاً آشنايي شما با لفظ نقباء و نجباء مي‏باشد و ثانياً اينكه بدانيد اين الفاظ از ائمه معصومين ما:رسيده است و اختراع كسي نيست.

البته كلمه «نقيب» در لغت عربي به معني بزرگ و سرپرست و ضامن و رئيس قوم مي‏باشد و كلمه «نجيب» اصيل، شريف، گرامي و خوش‏گوهر آمده است. ولي اين دو كلمه در اصطلاح قرآن و اهل‏بيت:معناي ديگري هم دارد كه مرحوم آقاي كرماني اعلي اللّه مقامه اين طور تفسير مي‏فرمايند:

«اين جماعت دو گروهند، يك گروه را نقباء مي‏گويند و ايشان صاحبان تصرف در ملكند كه هيچ چيز از فرمان ايشان بيرون نيست و ايشان پيشكاران ائمه:مي‏باشند و احكام سلطنت ائمه را در دنيا و آخرت، ايشان به اتمام مي‏رسانند و گروه ديگر را نجباء مي‏گويند كه ايشان صاحب حكم و سلطنت نيستند و لكن صاحبان علوم ائمه‏اند و علم و دين را ايشان تعليم مردم مي‏كنند.»

همانطور كه در حديث شريف ملاحظه فرموديد امام7 معرفت اين دو طايفه را بر دوستانشان واجب فرمودند و در توضيح اين دو كلمه هم با موقعيت اين بزرگواران در عوالم خلقت و شريعت مقدسه آشنا گرديديد. پس بايد بعد از شناخت خدا و پيغمبر و امامان:،

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 44 *»

تمام همت خودتان را در راه شناخت نقباء و نجباء صرف كنيد. زيرا كساني كه در نزد اولياء خدا:داراي چنين موقعيتي مي‏باشند كه پيشكار ناميده مي‏شوند، همه كس به ايشان احتياج دارد و بايد ايشان را بشناسد و حق آنان را ادا نمايد تا به اين وسيله راهي به درگاه سيّد و مولي پيدا كند و نتيجتاً از مهالك مخوفه و ابديه دنيوي و اخروي نجات يابد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

خداوند عالم مي‏فرمايد: اَلسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانِ رَضِي اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ … تا آخر آيه. يعني آناني كه ابتداء سبقت بر هجرت گرفته و يا سبقت بر نصرت گرفته و كسانيكه به خوبي متابعت ايشان نمودند، خدا از ايشان راضي شد و آن‏ها هم از خدا راضيند.

مقصود ما از ذكر اين آيه شريفه بيان مراتب شيعيان مي‏باشد، همانطور كه مي‏بينيد در اين آيه خداوند، آنان را به سه دسته تقسيم فرموده است، اولين مهاجرين و اولين انصار و كسانيكه از آنان تبعيت كرده‏اند و چون اولين مهاجرين و انصار فرموده معلوم مي‏شود كه مهاجرين و انصار ديگري هم هستند ولي جزء اولين‏ها نمي‏باشند، پس آنان بيش از سه دسته مي‏شوند همانطور كه ائمه فرموده‏اند ايمان ده درجه دارد و هر كدام از مؤمنين در درجه‏اي از درجات آن مي‏باشند مثل آنكه حضرت سلمان در درجه دهم بود و حضرت ابوذر در درجه نهم. پس مراتب محبت و مودت ما هم نسبت به ايشان بايد متفاوت باشد و هر كدام را به همان اندازه كه خداوند عالم شرافت بخشيده شريف دانيم و دوست بداريم.

براي اينكه معرفت ما نسبت به شيعيان تحقق يافته و دست ما به دامان آل محمّد :برسد، مراتب ايشان را به طور فهرست زير ذكر مي‏نماييم تا ان‏شاءاللّه در مطالعات بعدي به تفصيل با اين مراتب آشنا شويم.

1ـ علماي علم شريعت (فقه)

2ـ علماي علم طريقت (اخلاق)

3ـ علماي علم حقيقت (حكمت و عقايد)

4ـ نجباي جزئي

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 45 *»

5ـ نقباي جزئي

6ـ نجباي كلي

7ـ نقباي كلي

8ـ اركان (چهار نبي زنده كه در خدمت امام زمان7مي‏باشند و عبارتند از: حضرت‏عيسي، حضرت‏ادريس، حضرت‏الياس و حضرت‏خضر:).

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ مراد از ذكر حديث امام زين العابدين7 چيست؟

2ـ نقيب و نجيب در لغت و اصطلاح بزرگان اعلي اللّه مقامهم به چه معاني آمده است؟

3ـ چرا بايد پس از شناخت خدا و رسول و ائمه: تمام همّت خودمان را در معرفت بزرگان دين و نقباء و نجباء صرف كنيم؟

4ـ در آيه قرآن، شيعيان به چند دسته تقسيم مي‏شوند؟ نام ببريد.

تمـريـن

1ـ منظور از تصرف در ملك را كه يكي از صفات نقباست در چند خط بررسي نماييد.

2ـ مراتب شيعيان ائمه:را به ترتيب حفظ نماييد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 46 *»

نائبان خاصّ امام

 

اي كه بيني مرا پدر به مقام   بشنو از حال نائبان امام
چار تن زان آن ميانه خاص بُدند   ديگران جمله‏اند نايب([19]) عام
ليك در عصر غيب صغري   داشتند آن چهار شخص مقام([20])
اول عثمان بن سعيد كه او   نايب خاص بود و باب امام
بعد ابنش محمّد عثمان   كه پس از او به كار كرد قيام
شيخ ابوالقاسم بن روح حسين   كه به روحش مدام باد سلام
پس علي بن محمّد سمري   چارمين نايب است و ختم كلام
از امام همام توقيعي([21])   به وفاتش صدور يافت بنام
اَعْظَمَ اللّه اَجْرَ اِخْوانِك   فيكَ وَ اعْلَمْ قَدِ انْقَصَي الاَْيّام
وَ اجْمَعْ اَمْرَكَ وَ قَدْ دَني اَجَلُك   وَ اقْضِ ما فاتَكَ مِنَ الاَْحْكام([22])
نص مخصوص و اين نيابت خاص   بعد تو بر عموم گشت حرام
كه بود وقت غيبت كبري   رؤيتي([23]) نيست تا زمان قيام
اي «عطائي» در آن زمان طويل   چيست تكليف دوستان قليل

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 47 *»

ركن رابع 5

«اطاعت، معرفت و محبت»

با تفكر در عالم آفرينش مي‏يابيم كه خالق اين عالم غني است و احتياج به خلق ندارد نه از طاعت ايشان منفعت مي‏برد و نه از معصيت آن‏ها ضرر مي‏كند. ولي خلق در نهايت احتياج و فقر به سر ميبرند به طوري كه اگر لحظه‏اي خداوند غني اَمداد تكويني و تشريعي را از ايشان قطع فرمايد همه نيست و نابود مي‏شوند.

به اندك التفاتي زنده دارد آفرينش را   اگر نازي كند از هم بپاشد جمله قالبها

از طرف ديگر با تفكر و تدبر مي‏يابيم كه همه خلق در وقت آفريده شدن، تسليم اوامر الهيه بوده‏اند كه هست شده‏اند و به عرصه هستي آمده‏اند ولي اين تسليم و انقياد باعث داخل شدن در نعيم جاويد و درجات قرب الهي كه غايت خلقت خلق مي‏باشد، نيست. پس چگونه بايد به اين مقصد رسيد و راه وصول به آن چيست ؟

پاسخ اين سؤال را در مطالب زير جستجو كرده و نتيجه آن را هم به دقت بررسي كنيد.

خداوند عالم در اين جهان براي خودش اوليائي آفريده كه چشم و گوش و دست و پا و زبان او هستند و اطاعت آن‏ها را اطاعت خودش و معصيت آن‏ها را معصيت خودش قرار داده و فرموده: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّهَ يعني هر كس رسول اللّه9 را اطاعت كند، خدا را اطاعت نموده و فرموده: اَطيعُوا اللّهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الاَْمْرِ مِنْكُمْ يعني خدا و رسول و اولي الامرتان را اطاعت كنيد. حال كه خدا اطاعت اولي الامر را كه ائمه دوازده‏گانه:مي‏باشند واجب كرده، به آن بزرگواران مراجعه مي‏كنيم و از آنها راجع به تكليف خودمان در زمان غيبت سؤال مي‏كنيم، مي‏بينيم مي‏فرمايند: اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها اِلي رُواةِ حَديثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللّهِ .

و مي‏فرمايند به ابي‏بصير: «كه هرگاه بر تو رد كنند، بر رسول خدا رد كرده‏اند.» و به عمر بن حنظله مي‏فرمايند: «رجوع كنيد به مردي از شيعيان كه حديث ما را روايت كرده و در

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 48 *»

حلال و حرام ما نظر نموده و احكام ما را شناخته است و بدانيد كه من او را حاكم بر شما قرار مي‏دهم و لذا هر گاه حكمي فرمود و از او قبول نكرديد، چنانست كه به حكم خدا استخفاف نموده‏ايد و بر ما رد كرده‏ايد و بدانيد كه رد بر ما رد بر خداست و مانند شرك به خدا مي‏باشد.» (حديث نقل به معني شده است).

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پس معلوم مي‏شود كه اطاعت بزرگان شيعه واجب است ولي هرگاه كسي بخواهد شخصي را اطاعت نمايد بايد او را دوست داشته باشد و بشناسد همان طور كه حضرت صادق 7مي‏فرمايند: اَلْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ يعني محبت ثمره دانش است پس محبت و معرفت ايشان هم واجب است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«نتيجـــه»

ما معتقديم كه محبت و اطاعت و معرفت اولياء دين سبب خلود در نعيم و درجات قرب الهي و باعث نجات از مهالك اخروي و عذاب ابدي مي‏باشد و حصول اين كمالات در زمان غيبت كبراي امام زمان عجل اللّه فرجه در اطاعت و محبت بزرگان شيعه است و بس.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

پـرسـش

1ـ با تفكر در جهان هستي چه مي‏يابيم ؟

2ـ آيا تسليم در برابر اوامر الهي باعث نجات و خلود در بهشت نيست ؟

3ـ اطاعت چه كساني اطاعت خداست ؟ با آيات قرآن ثابت كنيد.

4ـ وظيفه ما در زمان غيبت چيست ؟

5ـ چرا محبت و معرفت بزرگان شيعه واجب است ؟

تمـريـن

1ـ راجع به عالم تكوين و تشريع و امدادات آن‏ها و تسليم بودن در برابر اوامر الهيه در هر يك از اين دو عالم تحقيق كنيد و در هفت خط بنويسيد.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 49 *»

2ـ با توجه به آيه ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ اَلاّ لِيَعْبُدُونِ غايت خلقت چگونه و با تسليم بودن در برابر چه اوامري حاصل مي‏شود ؟ توضيح دهيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 50 *»

ركن رابع 6

«اقسام علماء و صفاتشان»

اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب7 مي‏فرمايند: طَلَبَةُ هَذَا الْعِلْمِ ثَلثَةُ اَصْنافٍ فَاعْرِفُوهُمْ بِصِفاتِهِمْ وَ اَعْيانِهِمْ . . . . يعني طلاب اين علم سه گروهند. ايشان را به صفات و شخصياتشان بشناسيد. عده‏اي از آن‏ها درس مي‏خوانند براي اينكه با ديگران درگير شده و بحث و جدل كنند و گروهي دانش مي‏آموزند براي اينكه بزرگي نشان دهند و بر ديگران غلبه نمايند. اما دسته سوم علم را براي فهميدن و عمل نمودن مي‏خوانند.

سپس حضرت هر يك از افراد اين سه گروه را به اين طريق معرفي مي‏كنند كه: «اما كسي كه علم را براي مجادله كردن مي‏آموزد، او را اذيت كننده و بحث كننده با مردم در مجالس مي‏بيني، ظاهرا لباس خشوع پوشيده ولي ورع و پرهيزگاري ندارد. پس خدا سينه او را بشكند و بينيش را ببرد. اما كسي كه براي تكبر كردن و تعدي نمودن و نيرنگ بازي علم آموخته، ظلم مي‏كند بر همرديفان خودش و فقط براي ثروتمندان تواضع مي‏كند. حلواي اغنيا را مي‏خورد و دينش را مي‏فروشد. خدا او را كور كند و از بين علماء اثرش را قطع نمايد. اما شخص سوم كه علم را براي فهميدن و عمل كردن ياد مي‏گيرد، مي‏بيني او را كه غم و اندوه او را فرا گرفته است و شبها در تاريكي به عبادت قيام نموده است. جامه عمل پوشيده و از خدا مي‏ترسد و از غير برادران ثقه‏اش خائف و ترسان است. خدا محكم كند و تقويت نمايد اركان و اعضايش را و روز قيامت امان نامه به او عطا فرمايد.»

در حديث ديگري كه از پيغمبر اكرم9 روايت شده است مي‏فرمايند: علماء اين امت به دو دسته تقسيم مي‏شوند. يكي آن كه خدا به او علم عطا مي‏فرمايد، او هم به وسيله آن علم خدا را مي‏جويد و آخرت مي‏طلبد و علمش را بين مردم منتشر مي‏كند و از اين كار هيچ طمعي ندارد و علمش را به قيمت ارزان نمي‏فروشد. پس او كسي است كه جميع موجودات دريا و صحرا و پرندگان آسمان براي او استغفار مي‏كنند. لذا او وارد مي‏شود در عرصه قيامت و

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 51 *»

پيشگاه خداوند در حالي كه بزرگ و شريف است. ديگري كسي است كه خدا به او علم عطا كرده ولي او بر سايرين بخل مي‏كند و آن را منتشر نمي‏سازد و بر آن طمع دارد و به بهاي اندكي آن را معاوضه مي‏كند. خداوند در قيامت لگامي از آتش به دهان او مي‏زند و ملكي از ملائكه فرياد مي‏زند در ملأ همه مردم كه اين فلاني پسر فلاني است كه خداوند عالم در دنيا به او علم عنايت فرمود ولي بر بندگان خدا بخل كرد و آن را منتشر نساخت.

از اين دو حديث شريف استفاده مي‏شود كه ما موظفيم اين دو گروه را بشناسم و به دامان نيكانشان كه به حق، بزرگان شيعه مي‏باشند چنگ زده و از گروه بدان ايشان بيزاري جسته و گرد ايشان نگرديم زيرا كه:

اي بسا ابليس آدم رو كه هست   پس به هر دستي نبايد داد دست

البته از قبيل احاديث فوق، كتب اخبار و احاديث آل محمّد:مملو مي‏باشد و فقط به منظور تنبّه و تذكر، همين دو حديث را ذكر نموديم تا ان‏شاءاللّه در امر شناخت علماء شيعه بصيرت پيدا كرده و سر در قدم هر ناكسي نگذاريم.

عالم شيعه كسي است كه علمش را از ائمه: اخذ كرده و در جميع مباحث علمي يك قدم جلوتر يا عقب‏تر گام بر ندارد و بگويد: ما قالَ آلُ مُحَمَّدٍ: قُلْتُ وَ ما دانُوا دِنْتُ يعني هر چه آل محمّد:فرموده‏اند آن را مي‏گويم و به هرچه ايشان دين ورزيده‏اند، دين مي‏ورزم. به زبان حال بگويد:

نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار   چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ حضرت امير7 طلاب را به چند دسته تقسيم فرمودند؟ صفات و جزاي ايشان را بنويسيد.

2ـ از دو حديث درس چه وظيفه‏اي پيدا مي‏كنيم؟

3ـ عالم شيعه چه صفاتي دارد ؟

تمـريـن

1ـ حديثي راجع به علماء بد پيدا كرده و ذكر نماييد.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 52 *»

2ـ با دانستن اينكه يك عمر بيشتر نداريم، چگونه مي‏فهميم كه بايد ابتداء علماء را شناخت و بعد از ايشان پيروي كرد ؟

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 53 *»

حامل امر دين

اي پسر جان دلم بجوش آمد   سينه از غصه در خروش([24]) آمد
ركن چارم كه عالمان باشند   اين سخن ساده‏ات به گوش آمد
ني چنين است هر كه درسي خواند   سبحه([25]) در كف ردا به دوش آمد
مولوي([26]) بر سر و عصا در دست   ذكر لا حول او خموش آمد
صاحب ركن چهارم دين شد   اين قلندر([27]) كه دين فروش آمد
علم او بهر سيم([28]) و زر باشد   يا پي زيور و فروش([29]) آمد
طالب اسم و رسم و عنوانست   محو خال و خط و نقوش آمد
حامل امر دين كسي است كه او   نيش خلقش به جان چو نوش([30]) آمد
صائن([31]) نفس و تارك هوس است   عبد مولي و حق نيوش([32]) آمد
منطقش جملگي است خير و صواب   وز در زهد كهنه پوش آمد
اين سخن من ز خود نمي‏گويم   دوش در گوشم از سروش([33]) آمد
اي «عطائي» شناختم اركان   سوي اعمال كَش عنان بيان

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 54 *»

حقوق اخوان 1

«لزوم برادر ديني»

خداوند عالم انسان را طوري آفريده كه تمام صفات خوب و بد را مي‏تواند اكتساب كند و مي‏تواند هر كدام را كه بخواهد از خود ظاهر نمايد. مثلاً دست او مي‏تواند به صورت بي گناهي سيلي زند و مي‏تواند زير بازوي طفلي را گرفته و در مشكلات او را ياري نمايد. پاي او مي‏تواند در راه رفع نياز مستمندان گام زده و مي‏تواند به سوي ناكسان و ناسپاسان رفته و با آن‏ها همياري كند و همين طور ساير اعضا و جوارح او صلاحيت دارند كه از آن‏ها كار خوب و يا بد ظاهر شود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

بعضي از مردم صفات پسنديده در آن‏ها زياد بوده و قوي است و بعضي صفات ناپسند در ايشان قوت دارد. لذا در اجتماع، مردمان خوب و بد از يكديگر تمايز يافته و همه كس ايشان را مي‏شناسد. كساني كه هنوز هيچ دسته از صفات در ايشان قوت نگرفته است در اثر معاشرت با چنين افرادي قواي پنهاني نفسشان را تقويت كرده و شبيه كارهاي برادران و معاشرينشان از آن‏ها بروز خواهد كرد.

كسي كه ترسو است معاشرت با او انسان را ترسو مي‏كند و كسي كه شجاع است همنشيني با او انسان را شجاع مي‏نمايد. در اثر معاشرت با سخي، انسان سخي مي‏شود و معاشرت با بخيل او را بخيل مي‏سازد. لذا حضرت صادق7 فرمودند: اَلْمَرْءُ عَلي دينِ خَليلِه وَ جَليسَه يعني شخص بر روش و دين دوست و همنشين خودش است يعني معاشرت و همنشيني طوري در او اثر مي‏گذارد كه دين رفيقش را براي خود انتخاب مي‏كند. چه خوب گفته شاعر كه:

همنشين تو از تو به بايد   تا تو را عقل و دين بيفزايد

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 55 *»

با توجه به مقدمات بالا به خوبي مي‏يابيم كه انتخاب دوست براي انسان يك مسأله ضروري است و بدون دوست، قواي كامنه نفساني به فعليت نخواهد رسيد و يا اگر هم به فعليت برسد به رنگ و شكل طبايع نفساني است و جز انحطاط ثمره‏اي نخواهد داشت. حال كه ضرورت مسأله را يافتيم بايد سعي كنيم در اكتساب هر چه بيشتر دوست، ولي تحت شرايطي كه علماي علم اخلاق معين فرموده‏اند.

شرط كلي براي انتخاب برادر و دوست اين است كه بايد داراي صفات حسنه قويه باشد تا نتيجتاً در ما هم اثر گذارده و نفس ما را به شكل صفات خوب خود متمثل نمايد.

حضرت صادق7 فرمودند:

ـ براي خود زياد دوست بگيريد زيرا در دنيا و آخرت براي شما نفع دارند. در دنيا شما را كمك مي‏كنند و در آخرت شفاعت مي‏نمايند و شما را از جهنم نجات مي‏دهند.

ـ دوست و برادر خوب انسان را دعا مي‏كند و دعاي او در حق ما مستجاب مي‏شود.

ـ دوست و برادر خوب انسان را نسبت به دنيا بي ميل و نسبت به آخرت مشتاق مي‏نمايد.

ـ دوست و برادر خوب آئينه انسان است و عيبهاي او را به او تذكر مي‏دهد و . . .

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ خداوند انسان را چگونه آفريده است؟

2ـ همنشيني و معاشرت چه تأثيري در انسانها دارد؟

3ـ آيا برگزيدن دوست براي آدمي لازم است؟ چرا؟

4ـ برادر و دوست چه صفاتي بايد داشته باشند؟ و چنين رفيقي چه فوايدي بهمراه دارد؟

تمـريـن

1ـ  چگونگي آئينه بودن دوست را توضيح دهيد.

2ـ داستاني در مورد فوايد دوست و رفيق خوب بيابيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 56 *»

حقوق اخوان 2

«وظايف ما نسبت به برادران ديني»

برادران ديني به سه دسته تقسيم مي‏شوند:

1ـ اخوان عامه كه تمام مسلمانان در سراسر گيتي مي‏باشند.

2ـ اخوان مكاشره كه شامل تمام مسلماناني است كه با انسان معاشرند.

3ـ اخوان ثقه كساني هستند كه در جميع امور با ما هم عقيده هستند و انسان اعتقادات ديني خود را ا از او پنهان نمي‏كند.

اينك ضمن چند درس حقوق هر گروه را بررسي مي‏كنيم تا ان‏شاءاللّه با وظايف ايماني و اسلاميمان نسبت به برادران در هر دسته آشنا شده و حقوق آن‏ها را اداء نماييم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«حقوق اخوان عامه»

برادران عامه كساني هستند كه ادعاي مسلماني مي‏كنند و شهادت به يكتايي خدا و رسالت حضرت محمّد9 مي‏دهند و به فروعات دين مثل نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زكوة، امر به معروف و نهي از منكر معتقد بوده و به سمت قبله نماز مي‏خوانند.

و علت برادري ما با آن‏ها اين است كه اسلام و اولياء اسلام كه در رأس همه آن‏ها وجود مقدس پيغمبر اكرم9 مي‏باشد خيلي عزير هستند و احترام آن‏ها بر همه مسلمانان واجب است و هر كس هم كه اظهار اخلاص به اسلام و پيغمبر اكرم9مي‏نمايد، صاحب احتراماتي است كه بايد آن‏ها را اداء نمود. پس حقوق اين دسته وظيفه شرعي است و حق نداريم كه خداي ناكرده از آن تخلف نماييم زيرا در اثر تخلف از وظيفه حرمت اسلام و اولياء اسلام:را رعايت نكرده و مستحق عذاب خداوندي مي‏شويم كه اگر شفاعت شافعين شامل حالمان نگردد، اهل جهنم خواهيم بود.

يكي از حقوق ايشان اينست كه آن‏ها را پاك بدانيم و جان و مال و آبرو و ناموسشان را

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 57 *»

محترم بشماريم.

دوم اينكه عقد و نكاح آن‏ها را صحيح بدانيم. يعني زن گرفتن از ايشان را جايز بدانيم.

سوم اينكه احتياجات آن‏ها را به مقداري كه براي ما ميسر است و باعث عسر و حرج نمي‏شود برآوريم.

چهارم آنكه اگر از ما تقاضائي كردند مثل اينكه گرسنه‏اي از آن‏ها از ما نان طلب كرد و يا تشنه‏اي از آنان آب از ما طلب نمود، او را محروم ننماييم يا اگر ديديم كه در حال غرق شدن است و يا به آتش مبتلا شده اگر بدادش نرسيم مي‏سوزد، او را نجات دهيم و عريان آن‏ها را بپوشانيم.

پنجم اينكه در معاملات به آنها دروغ نگوييم و خيانت نكنيم و امانتشان را بايشان رد نماييم.

ششم اينكه بدون استنكاف يعني بدون تكبر با آن‏ها معاشرت كنيم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

اين مقدار حق كه هر مسلماني وظيفه دارد نسبت به عامه مسلمانان اداء نمايد حقوقي نيست كه انسان را دچار مشكل نموده و از وظايف مهمتر باز دارد. لذا به همين مقدار در اين درس اكتفا مي‏شود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ برادران ديني به چند دسته تقسيم مي‏شوند؟ نام ببريد.

2ـ برادران عامه چه كساني مي‏باشند؟

3ـ به چه دليل بايد به برادران عامه احترام گذارد؟

4ـ حقوق اخوان عامه را ذكر كنيد.

تمـريـن

1ـ سه‏دسته برادران‏ديني را نسبت به خودتان در اجتماع شناسايي كرده و بطور خلاصه ذكر كنيد.

2ـ ما مي‏دانيم كه شهادت به توحيد و نبوت بدون اقرار به امامت نجات بخش نيست. شما تحقيق كنيد كه چرا با وجود عدم اقرار به امامت، برادران عامه احتراماتي دارند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 58 *»

حقوق اخوان 3

«معرفت برادران ديني»

براي اينكه به حقوق برادران ديني آگاه شويم، خوب است كه بين عالم هستي و عالم شرع، تطبيقي به عمل بياوريم تا ان‏شاءاللّه در اين مسير با بصيرت بيشتري گام زده و تكاليف شرعيه خودمان را در اين مورد نيز جدي‏تر تلقي كرده و براي اداء آن كوشش نماييم.

برادران ظاهري و جسماني ما به سه دسته تقسيم مي‏شوند:

1ـ برادراني كه با ايشان در پدر و مادر شريك هستيم و گوش و پوستشان از شير مادر ما روئيده است.

2ـ برادراني كه در پدر و مادر با ايشان شريك نيستيم ولي از سينه مادر ما شير خورده‏اند.

3ـ كساني كه با ايشان در پدر و مادر شريك هستيم ولي آن‏ها از سينه زني ديگر غير از مادر ما شير خورده‏اند.

اولي‏ها برادران اصلي و دوميها برادران رضاعي ما هستند و دسته سوميها برادران اصلي ما مي‏باشند كه گوشت و پوست آن‏ها از جاي ديگر روئيده است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

در دين اسلام هم پيغمبر اكرم9 فرمودند: اَنَا وَ عَلِي اَبَوا هذِهِ الاُْمَّةِ يعني من و علي پدر و مادر اين امتيم. حضرت صادق7در حديثي فرمايش كردند كه: فَالْمُؤْمِنُ اَخُو الْمُؤْمِنِ لاَِبيهِ وَ اُمِّهِ اَبُوهُ النُّورُ وَ اُمُّهُ الرَّحْمَةُ يعني مؤمن برادر مؤمن است از پدر و مادرش، پدرش نور است و مادرش رحمت مي‏باشد. (نور رسول اللّه9 و رحمت، اميرالمؤمنين7مي‏باشد) همين طور در جهت كفر و ظلمت هم خداوند براي كفار و منافقين پدر و مادري قرار داده كه ابوبكر و عمر باشند. لذا فرمودند: اَعْداؤُنا اَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبيحٍ وَ فاحِشَة يعني اصل و ريشه هر شر و بدي دشمنان ما هستند و از شاخه‏هاي ايشان هر قبيح و ناپسندي

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 59 *»

است. پس تمام كفار و منافقين فرزندان دشمنان آل محمّد:مي‏باشند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

تطبيق بين اين دو عالم در بحث ما به اين طريق انجام مي‏شود كه:

مؤمنيني كه صاحب روح الايمان بوده و در ايام زندگيشان به جز خير و نيكي از آن‏ها صادر نمي‏شود، از برادران قسم اول مي‏باشند. يعني از سينه اعداء آل محمّد:شير نخورده‏اند و از آن‏ها تبعيت نكرده‏اند. علوم و اخلاق اعداء را اكتساب نكرده‏اند. به اين دسته از برادران، برادران ثقه گفته مي‏شود.

عده‏اي هم در اين شريعت هستند كه صاحب روح الايمان نيستند ولي در اثر معاشرت و رفاقت با شيعيان آل محمّد:، علوم و اخلاق آن‏ها را اكتساب كرده و صاحب اعمال صالحه گرديده‏اند. آنان برادران دسته دوم مي‏باشند.

مؤمنيني هم هستند كه صاحب روح الايمان هستند ولي علوم اعداء را اكتساب كرده و متخلق به اخلاق آنان شده و كارهاي آن‏ها را انجام مي‏دهند. آنان برادران قسم سوم مي‏باشند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

به افراد دسته دوم و سوم برادران مكاشره گفته مي‏شود كه چون اظهار ولايت آل محمّد:را به ظاهر و باطن مي‏نمايند به احترام ولايت حقوقي دارند كه بايد آن را پاس داشت و احترام نمود. حضرت صادق7مي‏فرمايند: لَيْسَ كُلُّ مَنْ يَقُولُ بِوِلايَتِنا مُؤْمِناً وَ لكِنْ اِنَّما جُعِلُوا اُنْساً لِمُؤْمِنينَ. يعني: نه هر كس قائل به ولايت ما باشد مؤمن است بلكه آن‏ها به جهت انس مؤمنين آفريده شده‏اند.

«حفظ كنيد»

مكاشره يعني:

ملاقات كردن افراد با خوشرويي و خنده به طوريكه دندانهاي انسان ديده شود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ در خانواده‏هاي بشري چند نوع برادري وجود دارد؟ و هر كدام را چه برادري مي‏نامند؟

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 60 *»

2ـ پدر و مادر شرعي مؤمن كيستند؟ به چه دليل؟

3ـ پدر و مادر كفار و منافقين كيانند؟ توضيح دهيد.

4ـ خلاصه تطبيق جهان ظاهر را با عالم شريعت بنويسيد.

5ـ برادران مكاشره چه كساني هستند؟

تمـريـن

1ـ معني پدر و مادر بودن شرعي را درباره مؤمنين و كفار بررسي كنيد و در پنج سطر بنويسيد.

2ـ تفاوت احترام و ارزشي كه ما براي دو نوع برادران مكاشره مي‏گذاريم در چيست؟

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 61 *»

حقوق اخوان 4

«طرز رفتار با اخوان مكاشره»

دسته اول از برادران مكاشره آنهايي هستند كه صاحب روح الايمان گشته ولي علوم اعداء ال محمّد:را اكتساب كرده و يا به اخلاق آن‏ها متخلق شده‏اند لذا آن‏ها را طيّب الروح و خبيث العمل مي‏دانيم و دوستيشان را جزء دين خود مي‏دانيم اگر چه از اعمال و اخلاق آن‏ها بيزاري مي‏جوييم. و معاشرت ظاهري هم با آن‏ها نداريم ـ  درست مثل كسيكه دستش آلوده به نجاست است و تا دست خود را پاك نكند با او مصافحه نمي‏كنيم ـ  تا آنكه از آلودگي به قذارت علوم اعداء و اخلاق و اعمال آن‏ها پاكيزه شود. به آن‏ها اعتماد نمي‏كنيم، نزد آن‏ها امانت نمي‏گذاريم، در هر فرصتي آماده مي‏شويم كه آن‏ها را تنبيه نموده و به آغوش پدر و مادر ايماني خود باز گردانيم. قطع رابطه كامل با آن‏ها نمي‏كنيم، اگر خواستند ظلم كنند آن‏ها را نهي مي‏نماييم و اگر مظلوم واقع شدند، آن‏ها را ياري مي‏كنيم. اگر در پنهاني مرتكب فسقي شدند، آن را فاش نمي‏كنيم. زيرا افشاء عيوب آنها مستلزم ناراحتي و نگراني پدر و مادر ايماني است همان‏طور كه در اين عالم فرزندان هر چقدر بدكار باشند، منسوب به خانواده هستند و معايت آن‏ها عيب خانواده است.

تا خود را مفتضح نكرده و متجاهر به فسق نگرديده‏اند آن‏ها را رسوا نمي‏كنيم و چون انكار فضائل پدر و مادر ايماني ما را نمي‏كنند و حكايت ذات آن‏ها را مي‏نمايند، بايد تمام حقوقي را كه وظيفه داريم نسبت به برادران ثقه رعايت كنيم، درباره آن‏ها مراعات نموده و نسبت به ايشان به جا آوريم. مگر اموري كه باعث معاشرت و تصديق و متابعت آن‏ها باشد كه در اين صورت از آن‏ها قطع مي‏كنيم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

البته اين نكته قابل توجه است كه بدانيم نبايد به طور مداوم و هميشگي آن‏ها را سرزنش كرده و يا به آن‏ها ملعون ملعون و فاسق فاسق بگوييم. زيرا اين نوع سلوك باعث

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 62 *»

وازدگي آن‏ها از دين شده و سبب هلاكت ابديشان مي‏گردد.

راه معالجه آن‏ها اين‏طور است كه هرگاه با آن‏ها مواجه مي‏شويم، نور ولايت را به وسيله ذكر فضائل آل محمّد:در ايشان تقويت كرده و قلبهاي آن‏ها را نوراني كنيم تا از معاصي كناره‏گيري كنند و كارهاي زشت و ناپسند اصول كفر و نفاق را كه پدر و مادر كفار و منافقين هستند، برايشان بگوييم و آنان را متذكر عذابهاي اخروي آنان بنماييم تا آن‏ها را خوب شناخته، از آنان كناره‏گيري نمايند. زيرا گفته‏اند كه: از محبّت خارها گل مي‏شود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ دسته اول برادران مكاشره چگونه‏اند و بايد با آنان چه نوع رفتاري داشت ؟

2ـ نسبت به دسته اول از اخوان مكاشره چه حقوقي را نبايد به جا آورد ؟

3ـ راه معالجه اين نوع از برادران چگونه است؟

تمـريـن

1ـ جاي اصلي امر به معروف و نهي از منكر در كداميك از اين نوع برادران مي‏باشد ؟

2ـ چرا بايد اموري كه باعث معاشرت با دسته اول از برادران مكاشره مي‏شود قطع كرد ؟ بررسي نماييد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 63 *»

حقوق اخوان 5

«طرز رفتار با اخوان مكاشره»

دسته ديگر از برادران مكاشره كساني هستند كه روح الايمان در آن‏ها نيست ولي اظهار دوستي و ولايت آل محمّد:را مي‏نمايند. آن‏ها فرزندان اصول كفر و نفاق هستند ولي از شير ولايت آل محمّد:آشاميده‏اند و آثار ولايت از آن‏ها بارز و آشكار مي‏شود. لذا به همان مقدار كه اظهار ولايت مي‏كنند، ما به آن‏ها احترام گذارده و حقوق آن‏ها را رعايت مي‏كنيم و تا انكار پدر و مادر ايماني ما را ننموده‏اند و سر مخالفت با ايشان بلند نكرده‏اند ما هم آن‏ها را انكار نمي‏كنيم و از آنها نمي‏بريم:

اولاً ـ تمام حقوقي كه در درس دوم خوانديم درباره آن‏ها رعايت مي‏نماييم.

ثانياً ـ هرگاه از ما در يكي از محاكم حقوقي يا جنايي تقاضاي شهادت به نفع خودشان نمودند و ما از آن قضيه و جريان اطلاع داريم، به نفع آن‏ها شهادت بدهيم و اگر ديگري از ما دعوت نمود كه بر ضرر آن‏ها شهادت بدهيم و ما از قضيه مطلع باشيم و بدانيم حق با همين شخص دعوت كننده است، بر عليه آن‏ها اداي شهادت مي‏نماييم.

در تشييع جنائز آن‏ها حاضر مي‏شويم. اگر مريض شدند به عيادت آن‏ها برويم. به آن‏ها راست بگوييم. امانت آن‏ها را به ايشان رد نماييم. اگر فاميل ما هستند، با آن‏ها صله رحم داشته باشيم. امر به معروف و نهي از منكر را نسبت به آن‏ها ترك ننماييم. اگر جايي مظلوم واقع شدند، آن‏ها را ياري كنيم و اگر خواستند به كسي ظلم كنند، آن‏ها را منع نماييم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

يك قاعده كلي از ائمه: درباره معاشرت با اخوان مكاشره به ما رسيده‏است كه آن را نقل مي‏كنيم و شما هم سعي كنيد آن را حفظ نموده سرمشق خودتان در زندگي قرار بدهيد:

حضرت امير7 مي‏فرمايند:

وَ اَمّا اِخْوانِ الْمُكاشَرَةِ فَاِنَّكَ تُصيبُ لَذَّتَكَ مِنْهُمْ فَلا تَقْطَعَنَّ ذلِكَ مِنْهُمْ وَ لا تَطْلُبَنَّ مِنْ

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 64 *»

وَراءِ ذلِكَ مِنْ ضَميرِهِمْ فَابْذُلْ لَهُمْ ما بَذَلُوا لَكَ مِنْ طَلاقَةِ الْوَجْهِ وَ حَلاوَةِ اللِّسانِ.

يعني: اما برادران مكاشره، پس به تحقيق از آن‏ها به تو لذت و خوشي مي‏رسد. پس از آن‏ها قطع نكني (كه با آن‏ها معاشرت ننمايي) و هر آينه بيش از آن هم از باطن انها مخواه. پس هر مقدار كه آن‏ها نسبت به تو خوشروئي و شيرين زباني مي‏كنند، تو هم همان مقدار نسبت به ايشان خوشروئي و شيرين زباني كن.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ دسته دوم برادران مكاشره كيانند ؟

2ـ حقوق ايشان برگردن ما چيست ؟

3ـ قاعده كلي در معاشرت با برادران مكاشره چيست ؟ مختصراً بنويسيد.

تمـريـن

1ـ آيه شريفه اِذا حُيّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْ رُدُّوها يعني چه و حق كدام دسته از برادران است؟

2ـ با استفاده از اين آيه و حديث حضرت صادق7 ، قاعده‏اي كلي براي معاشرت با برادران مكاشره بيابيد كه در دو جمله خلاصه شود.

3ـ آيا معاشرت با برادران مكاشره نوع اول بهتر است يا معاشرت با دسته دوم ؟ چرا ؟

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 65 *»

حقوق اخوان 6

«صفات برادر ايماني»

ائمه بزرگوار ما:از بس نسبت به دوستانشان مرحمت داشته‏اند همه اسباب و بواعث رشد و ترقي را فرمايش فرموده‏اند و گفته‏اند كه هر كس طالب آسايش دنيا و آخرت است، آن‏ها را مو به مو اجرا كرده و مخالفت ننمايد. و چون رفيق و برادر يكي از سببهاي بزرگ براي رسيدن به هدف آفرينش است، براي انتخاب برادر و رفيق هم شروطي مقرر فرموده‏اند كه به طور متفرق در احاديثشان مذكور است و مرحوم آقاي حاج محمّد كريم كرماني اعلي اللّه مقامه الشريف آن‏ها را مرتب نموده و در جلد چهارم كتاب مبارك ارشاد العوام به شرح زير مرقوم فرموده‏اند:

1ـ صفتي نالايق براي خدا ذكر نكند.

2ـ هيچ يك از مسائل دين را انكار نكند.

3ـ منكر فضائل ائمه:نباشد.

4ـ منكر جلالت قدر و عظمت مؤمنين كاملين نباشد.

5ـ به غير از آنچه از خدا رسيده امر و نهي نكند.

6ـ دوست دشمنان ائمه:نباشد.

7ـ شبهه در دين مردم ايجاد نكند.

8ـ دشمن شيعيان نباشد كه بخواهد عيوب آن‏ها را آشكار كند.

9ـ در دين بدعت نگذارده باشد.

10ـ مردم را در مسائل ديني به شك نيندازد.

11ـ نزد مردم به بدي متهم نباشد.

12ـ در اداء نماز اول وقت سستي نكند.

13ـ جماعت و مساجد را ترك نكند.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 66 *»

14ـ بي خير نباشد.

15ـ از كساني نباشد كه منفعت دنيايي يا اخروي براي دوست نداشته باشد.

16ـ احمق نباشد.

17ـ فاجر نباشد.

18ـ دروغگو نباشد زيرا در هيچ امري به او اعتماد نمي‏توان كرد.

19ـ ماجن نباشد (ماجن آن كسي است كه از آنچه به او مي‏گويند يا خود مي‏گويد به ديگران پروائي نداشته باشد)

20ـ بخيل نباشد.

21ـ قاطع رحم نباشد.

22ـ عبد و غلام نباشد.

23ـ از اراذل و اوباش نباشد.

24ـ جبان و ترسو نباشد.

25ـ از مردم پست و زبون اجتماع نباشد.

26ـ ثروتمند و مغرور به مال دنيا نباشد.

27ـ زن نباشد زيرا صحبت و همنشيني زن، دل را مي‏ميراند.

28ـ مجذوم نباشد.

29ـ پيس نباشد.

30ـ مجنون نباشد.

31ـ ولد الزنا نباشد كه ايمان و وفا و صدق ندارد.

32ـ اعرابي (يعني اهل باديه و چادرنشين) نباشد.

33ـ اهل غِش و مكّار نباشد.

34ـ شرور نباشد.

35ـ شارب الخمر نباشد.

36ـ نورس و تازه جوان نباشد.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 67 *»

37ـ صاحب شطرنج و نرد و وسائل قمار نباشد.

38ـ مُخَنَّث (به اصطلاح خواجه يعني كسي كه نه مرد است و نه زن) نباشد.

39ـ شاعري كه اشعار هرزه مي‏گويد نباشد.

40ـ مجسمه ساز و نقاش صورت انسان و حيوان نباشد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

به طور كلي مي‏توان گفت:

فكر كن، هر كس خير او بر شرّش چيره شد با او معاشرت نما و هر كس شرّش بر خيرش غالب است از او حذر كن.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

پـرسـش

1ـ چرا ائمه: تمام اسباب تكامل و پيشرفت ما را بيان فرموده‏اند ؟

2ـ چرا دوست و برادر نبايد دورغگو باشد ؟

3ـ به چه دليل زنان لايق رفاقت و برادري در دين نيستند ؟

4ـ به طور كلي با چه كساني معاشرت سزاوارتر است ؟

تمـريـن

1ـ برادر چگونه وسيله بزرگي در رسيدن به مقصد آفرينش است ؟ توضيح دهيد.

2ـ علت وضع شرائط زير را بررسي كنيد:

شرطهاي 11ـ 12ـ 13ـ 20ـ 35

3ـ ده شرط از شرائط رفاقت و برادري را حفظ كنيد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 68 *»

           حقوق اخوان 7    

«برادران ثقه»

در گذشته دانستيم كه برادران ايمان ما كه صاحب روح الايمان بوده و علوم ائمه:را اكتساب كرده و متخلق به اخلاق ايشان شده‏اند، برادران ثقه مي‏باشند.

اينك بايد بدانيم كه همان طور كه در عالم ظاهر و جسماني برادران ما به سه دسته تقسيم مي‏شوند ـ بزرگتر، مساوي و كوچكتر ـ در عرصه شرع هم همين طور است بعضي از برادران ثقه هستند كه در ايمان از ما قوي‏تر بوده و در حكم برادر بزرگتر مي‏باشند. بعضي مانند خود ما هستند كه برادر مساوي ناميده مي‏شوند و عده‏اي صاحب روح الايمان ضعيف‏تري هستند كه تشبيه به برادران كوچكتر مي‏شوند.

و باز همان طور كه در اين عالم نسبت به برادرانمان وظايفي داريم كه اگر در اجراي آن‏ها كوتاهي كنيم مقصر به شمار مي‏آئيم، در شرع هم همين طور است. پس بايد سعي كرد كه حق هر دسته از ايشان را به مقدار وسع و توان اداء نمود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«حق برادران بزرگتر»

همچنانكه در اين عالم برادر بزرگتر ما جانشين پدر مي‏باشد و اگر پدر غايب شود و يا فوت نمايد، او قيّم ما خواهد بود در عرصه شريعت هم برادران بزرگتر كه «بزرگان دين و كاملين شيعه» مي‏باشند جانشين پدر و مادر روحاني ما كه آل محمّد:هستند مي‏باشند. وظيفه ما نسبت به آنان اينست كه:

ايشان را در جميع امور بر خودمان مقدم بداريم ـ نسبت به آن‏ها از خود گذشتگي نشان بدهيم و آنان را بر خودمان ترجيح دهيم (معني اين حرف اينست كه آنچه را به آن نياز داريم به آن‏ها بدهيم نه آنكه به نسبت مساوي قسمت كنيم يا بيشتر اموال خود را براي آن‏ها خرج نماييم) و اين از خود گذشتن را كه «ايثــار» ناميده مي‏شود در همه جهات ـ مال، جان،

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 69 *»

آبرو، وقت، فكر و هرچه متعلق به ماست بايد انجام داد يعني بايد جانمان، مالمان، آبرومان، وقتمان و فكرمان را فقط در راه اجراي اوامر آن‏ها به كار ببريم و بس و هر وظيفه‏اي كه نسبت به پدر و مادر ايماني خودمان داريم درباره آن‏ها انجام دهيم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«حق برادران مساوي»

آنان كه در ايمان و معرفت هم مرتبه ما هستند، برادران مساوي ناميده مي‏شوند. حقوق اينان هم خيلي زياد است به طوريكه مرحوم آقاي حاج محمّد كريم كرماني در كتاب مبارك « ارشاد العوام » يكصد و پنجاه حق براي برادران مساوي مي‏شمارند كه ان‏شاءاللّه با مراجعه به آن كتاب، آن‏ها را خواهيد دانست. اينجا هم به چند حق از زبان حضرت صادق7اشاره مي‏كنيم به اين اميد كه آن‏ها را حفظ كرده و از خاطر نبريد.

حضرت صادق7 به شخصي فرمودند كه:

1ـ دوست بدار براي او آنچه را براي خودت دوست مي‏داري و ناپسند شمار براي او آنچه را براي خود نمي‏پسندي.

2ـ از غضب او اجتناب كن و رضايت او را جلب نما و امر او را اطاعت كن.

3ـ او را كمك كن به جان و مال و زبان و دست و پاي خودت.

4ـ چشم او و آئينه و راهنماي او باش.

5ـ تو سير نباشي و او گرسنه، تو سيراب نباشي و او تشنه، تو پوشيده نباشي و او برهنه.

6ـ اگر تو نوكر داري و او ندارد، بايد خادم خودت را بفرستي كه او را خدمت كند و غذاي او را بپزد و جاي خواب او را بگستراند و لباس او را بشويد.

7ـ قسم او را باور كن، دعوت او را اجابت نما، مريض او را عيادت كن، بر جنازه او حاضر شو و اگر ديدي تقاضايي دارد، قبل از آنكه از تو سؤال كند حاجت او را برآور.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«حق برادران كوچكتر»

آنهائيكه در ايمان و معرفت از ما ضعيف‏ترند برادران كوچكتر ما محسوب مي‏شوند و

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 70 *»

حقوق آن‏ها هم زياد است. از جمله اينكه:

از آنچه خدا به ما داده، سهمي به ايشان بدهيم، مراقب آن‏ها باشيم. احتياجات آن‏ها را از حيث مال و عزت و آبرو و علم برآورده نماييم. با آن‏ها مهربان باشيم و عيوب آن‏ها را بپوشانيم. در نصيحت و تربيت آنان كوتاهي نكنيم. قسمتي از قرضهاي آن‏ها را اداء كنيم. از تقصيرات آن‏ها چشم‏پوشي نماييم و آن‏ها را نزد خدا از خودمان بهتر بدانيم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«قاعده كلي»

مؤمن بايد جان و مال و آبرو و ناموس و وقت و فكر خود را از خدا بداند و در راه خدا صرف كند و چون شيعيان راه خدايند هر گاه نور خدا را زياد حكايت كنند، درباره آنان «ايثـار» كنيم و اگر كمتر و مساوي خودمان حكايت مي‏كنند، با آنان « مساوات » نماييم و هرگاه نور خدا در بعضي از ايشان كمتر از ما باشد، بايد بر آن‏ها ترحم نماييم.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

پـرسـش

1ـ برادران ثقه ما كيانند و به چند دسته تقسيم مي‏شوند ؟

2ـ برادران بزرگ ثقه چه كساني هستند و چه سمتي را بر عهده دارند ؟

3ـ وظايف ما نسبت به برادران بزرگتر چيست ؟ « ايثار » يعني چه ؟

4ـ برادران مساوي ما چه كساني هستند ؟

5ـ خلاصه وظايف ما نسبت به برادران مساوي را از حديث امام صادق7بنويسيد.

تمـريـن

1ـ مطالبي كه تا كنون خوانده‏ايد با واقع تطبيق نموده و انواع برادران ثقه خودتان را مشخص كنيد.

2ـ بيست حق از حقوق برادران مساوي را از جلد چهارم كتاب مبارك ارشاد ذكر نماييد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 71 *»

حفظ كنيد

«مدح سيد جليل اعلي‏اللّه‏مقامه»

 

اي آن كه از تلألؤ روي نكوي تو   شيطان گذر نمي‏كند هرگز ز كوي تو
اعمال ناقصين همه گر مجتمع شود   كي مي‏كند برابري با يك وضوي تو
جنگيد با فلاسفه گر ابن زين دين   عارف شكست پشت وي از گفتگوي تو
آب حيات مي‏طلبد هر كسي ز خضر   جز من كه مي‏كنم طلب آن از سبوي تو
روز جزا كه مي‏طلبد هر كسي شفيع   من مي‏كنم بهر طرفي جستجوي تو
دارم اميد آنكه خداوند ذوالجلال   عفوم كند به خاطر يك تار موي تو
اي سيد جليل تو بودي رؤف و خصم   كرد سوء استفاده از آن خلق و خوي تو
اندر حريم شاه شهيدان گه سجود   بردي عمامه‏ات كه برد آبروي تو
بد غافل او كه در ره ختم رسل و آل   جز محنت و الم نبود آرزوي تو
رويش سياه باد چو شب آنكه از جفا   كردي رها گلوله ز كف رو به سوي تو

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 72 *»

داند خدا چه كرد به جسم مطهرت   آن زهر كين كه ريخت به كامت عدوي تو
دانم كه تا ظهور شه انس و جان مدام   تلخي جور خصم بود در گلوي تو
اي «واحدي» ز ديده ببار اشك غم مدام   در ماتمش كه مي‏كند آن شستشوي تو

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 73 *»

حفظ كنيد

«مدح مولاي بزرگوار اعلي‏اللّه‏مقامه»

 

سمّي ختم رسل «باقر» اي ستوده خصال   كه ديده در تو نبيند بجز صفات كمال
چگونه فكرت من پي برد به مرتبه‏ات   كه گشته لنگ در اين مرحله كميت خيال
احاطه خلق جهان را نموده ظلمت جهل   بغير آنكه نموده به سوي تو اقبال
خصال نيك تو احصا كجا توانم كرد   اگر كه بر شمرم آن به هفته و مه و سال
به غير درگه تو چهره‏اي نخواهم سود   چرا كه منبع جودي و قبله آمال
ز بدر روي تو و مه به اشتباه افتد   به زير پا بنهي چونكه مركب اجلال
به نزد علم تو دريا بود كم از قطره   به پيش حلم تو كوهست كمتر از مثقال
به بحر حكمت تو تشنه صد چو بطلميوس   به مدرس تو دو صد بوعلي به صف نعال
بكام دوست بود دُرّه([34]) تو ماء معين   به قلب دشمن تو خنجر و بسر كوپال

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 74 *»

جلال و قدر تو ظاهر شود گهي كه ظهور   كند امام به حق قائم محمّد و آل
شهي كه جمله كرّوبيان پس تعظيم   به پيشگاه جلالش نموده قامت دال
خديو ملك ملاحت امير كشور حسن   چراغ عالم امكان و آفتاب جمال
پناه و حامي قرآن قوام شرع مبين   نبيره نبوي خسرو خجسته مقال
نشد ز جمله اولوا العزم هر نبي كه نمود   به قدر ذرّه‏اي اندر ولايتش اهمال
چنان لطيف بود جسم اطهرش كه در آب   نيفتد عكس وي واندر آينه تمثال
بدان اميد كه بوئي ز كوي او آرد   نشسته منتظرم در ره نسيم شمال
بر آستانه او «واحدي»  چو ره يابي   ز خاك پاي سگ درگهش به ديده بمال

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 75 *»

 

«احكام»

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 76 *»

بسم اللّه الرحمن الرحيم

وقتي انسان بالغ مي‏گردد، يعني هنگامي‏كه پسر به سن چهارده سالگي و دختر به سن نه سالگي مي‏رسد «مكلف» مي‏شوند.

مكلف يعني شايسته انجام دستورات خداوند در زندگي فردي و اجتماعي. به عبارت ديگر تكليف عبارتست از يك سلسله احكام و فراميني كه اطاعت آن بر شخص مكلف واجب است.

ديوانه و طفلي كه بالغ نشده و كسانيكه خواب يا بيهوش يا فراموشكار يا ناچار يا غافل و يا جاهل مي‏باشند، در حالت خواب و بيهوشي و فراموشي و ناچاري و غفلت و جهل، مكلف نيستند.

چون احكام و فرامين الهيه در قرآن و احاديث معصومين: ثبت شده و به زبان عربي مي‏باشد، لذا بر شخص عامي (غير فقيه) واجب است كه آن‏ها را از فقيهي كه روايت از معصومين:مي‏نمايد و به او اعتماد دارد كه دروغ نمي‏گويد، اخذ كرده و به آن‏ها عمل نمايد.

اخذ از فقيه و راوي حديث و حكمِ ائمه معصومين:را « تقليد » مي‏گويند.

احكام الهيه كه از طريق معصومين:بيان شده است در كتب فقهيه به پنج دسته تقسيم شده است: واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح.

واجب: حكمي است كه تخلف از انجام آن انسان را مستحق عقوبت مي‏نمايد.

مستحب: حكمي است كه انجام دادن آن پسنديده است و انجام دهنده آن پاداش نيكو مي‏يابد.

حرام: حكمي است كه كه اگر كسي مرتكب شود و آن را انجام دهد مستحق عذاب خواهد بود.

مكروه: حكمي است كه انجام ندادن آن بهتر است و عامل آن به درجات قرب خدا فائز نمي‏شود.

مباح: هر موضوعي كه تحت يكي از عناوين سابقه واقع نشود، مباح ناميده مي‏شود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 77 *»

طــهــارت

طهارت در لغت به معني پاكي و پاك شدن مي‏باشد ولي در اصطلاح شرع به وضوء و غسل و تيمم و استنجاء اطلاق مي‏شود.

طهارت به دو طريق انجام مي‏شود: با نيت و بدون نيت.

طهارت با نيت قربة الي اللّه: مانند وضوء و غسل و تيمم.

طهارت بدون نيت قربة الي اللّه: وقتي است كه عين نجاست از بدن يا لباس از اله شود.

طــهــور

طهور يعني پاك، پاك كننده يا چيزي كه خودش پاك است و پاك كننده چيزهاي نجس شده هم مي‏باشد مانند آب خالص.

آب خالص: عبارتست از آب باران، آب رودخانه‏ها، آب چاهها، آب درياها، آب حوضها و گودالها چه كم باشد يا زياد.

آب خالص هرگاه آلوده به نجاستي شد (مثل خون، بول، غائط و ….) و رنگ يا بو و يا طعم آن به نجاست تغيير كرد، نجس مي‏شود ولي اگر رنگ يا بو و يا طعم آن تغيير نكند نجس نمي‏شود و مي‏توان با آن طهارت به عمل آورد.

وضــــو

وضوء واجب است براي نماز واجب و طواف واجب و شرط صحت نمازهاي مستحبي مي‏باشد.

كيفيت وضوء گرفتن: نيت قربةً الي اللّه كنيد اول صورت را از محل روئيدن مو تا انتهاي چانه از طرف بالا به پائين و به قدري كه انگشت ابهام (شست) و انگشت مياني از طرف پهنا صورت را فرا گيرد بشوئيد. بعد دست راست را و سپس دست چپ را از مِرفَق (آرنج) تا سرانگشتان مي‏شوئيد (مردان آب را از پشت آرنج مي‏ريزند و زنان از شكم مرفق آب مي‏ريزند) پس از آن با دست راست جلوي سر را مسح كنيد و سپس پاها را از سر انگشتان تا بلندي پا مسح نمائيد. اگر موي سر آنقدر بلند باشد كه روي هم ريخته است، بايد آن‏ها را كنار زد و پوست جلوي سر را مسح نمود

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 78 *»

واجبات وضو: براي اينكه آنها را بهتر بتوانيد حفظ كنيد آنها را به شرح زير فهرست مي‏نمائيم:

1ـ نيت قربةً الي اللّه.

2ـ ترتيب به طوري كه در كيفيت وضو گرفتن بيان شد.

3ـ موالات يعني پي در پي بجا آوردن.

4ـ شستن صورت از رُستنگاه مو تا انتهاي چانه به حسب طول و به قدري كه شَست و انگشت مياني صورت را فرا گيرد به حسب عرض.

5ـ ريختن آب از بالاي صورت و سرازير شستن.

6ـ شستن دستها از مرفق تا سر انگشتان.

7ـ مرد آب را از پشت مرفق مي‏ريزد و زن از شكم مرفق.

8ـ مسح پيش سر با دست راست.

9ـ مسح پاها تا بلندي پا يا تا مفصل زير استخوان ساق.

براي مسح كردن بايد از زيادتي رطوبتي كه از وضوء باقيمانده استفاده كرد نه با آب تازه‏اي.

مستحبات وضوء:

1ـ رو به قبله وضوء گرفتن.

2ـ بسم اللّه گفتن.

3ـ شستن دستها قبل از وضوء.

4ـ مضمضه كردن.

5ـ مسواك كردن.

6ـ استنشاق كردن.

بعضي از شكننده‏هاي وضوء:

1ـ بول

2ـ غائط

3ـ بادي كه از مخرج معتاد بيرون مي‏آيد.

4ـ خوابي كه غالب شود و گوش را از شنيدن بيندازد.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 79 *»

غســــل

غسل يعني شستن تمام ظاهر پوست بدن به وسيله آب.

غسل به دو طريق انجام مي‏شود:

1ـ غسل ارتماسي

2ـ ترتيبي

طريقه غسل ارتماسي:

ارتماس يعني فرو رفتن در آب. بنابراين غسل ارتماسي به اين طور انجام مي‏شود كه شخص خود را يكباره در آب بيندازد تا سرش زير آب برود، يا اينكه اگر بدنش در آب است و سرش بيرون از آب، نيت غسل كرده و سرش را نيز زير آب نمايد.

طريقه غسل ترتيبي:

بعد از نيت قربةً الي اللّه، اول سر و گردن را با هم مي‏شويد. سپس تمام بدن را به اين طور كه ابتدا طرف راست و سپس طرف چپ بدن را مي‏شويد.

واجبات غسل:

1ـ نيت

2ـ ترتيب در غسل به طوري كه ذكر شد

3ـ آب رسانيدن به پوست بدن اگر حائلي مثل انگشتر و دستبند و خلخال در اعضاء باشد.

4ـ شستشوي اطراف زخم بدن و مسح جبيره و دواء.

5ـ در حال اختيار خود شخص مباشر غسل شود.

تيمـــّــــم

در اصطلاح شرع، عملي است كه هنگام ناچاري يعني مريض بودن يا پيدا نكردن آب بايد عوض وضوء يا غسل انجام داد.

طريقه تيمم كردن:

اول نيت قربةً الي اللّه مي‏كند و سپس كف هر دو دست را با هم يكدفعه بر زمين مي‏زند. بعد پيشاني را از زير موي سر تا بالاي بيني با هر دو دست و با چهار انگشت بسته مسح مي‏كند.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 80 *»

سپس با كف دست چپ، پشت دست راست را از بندهاي انگشتان چهارگانه غير از ابهام تا سر انگشتان مسح مي‏كند و بعد با كف دست راست، پشت دست چپ را از بندها تا سر انگشتان مسح مي‏كند مثل مسح دست راست.

جاهائي كه به جاي وضوء و غسل، تيمم بايد كرد:

1ـ نبودن آب چه در سفر يا حضر، پس از جستجو.

2ـ ترس از ضرر جاني و مالي در صورت جستجو كردن از آب.

3ـ آب در چاه باشد ولي اسباب كشيدن آن نباشد.

4ـ آب باشد ولي كفايت وضوء و غسل نكند.

5ـ آب به قدر وضوء باشد ولي كفايت غسل را نكند. در اين صورت عوض غسل بايد تيمم كرد.

6ـ آب هست ولي از ترس تشنگي آن را مصرف نكند.

7ـ اگر استفاده از آب به بدن ضرر برساند.

8ـ هرگاه دو ظرف آب داشته باشيم كه يكي از آن‏ها نجس است و آن را نمي‏شناسيم.

چيزهايي كه مي‏شود بر آن‏ها تيمم كرد:

1ـ خاك، گچ و آهك.

2ـ غباري كه در لباس يا نمد و فرش و يا يال حيوان موجود است.

3ـ گل، در صورتي كه دسترسي به خاك و گچ و آهك و سنگ و غبار نباشد.

نجاســات

پاره‏اي از نجاسات:

1ـ بول (ادرار) انسان و هر حيوان حرام گوشتي.

2ـ عذره انسان و هر حيوان حرام گوشتي.

3ـ خون انسان و هر حيواني كه خون جهنده داشته باشد.

4ـ مردار هر حيواني كه خون جهنده داشته و بر خلاف شرع ذبح شده است.

5ـ مرده انسان قبل از غسل.

6ـ اقسام سگها.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 81 *»

7ـ خنزير (خوك).

8ـ كافر (يهود، نصاري، مجوس، كفار حربي، خوارج، نواصب و منكرين ضرورت دين يا مذهب).

9ـ مسكرات (هر مايع مست‏كننده‏اي مانند شراب. چه از انگور يا مويز و يا خرما و يا گندم و جو ساخته شود).

10ـ عرق حيوانات جلاله (حيواناتي كه خوراك آن‏ها نجاست و يا عذره انسان است)

11ـ بعضي چيزهاي ديگر كه در كتب فقهيه ذكر شده است.

مطهـــرات

1ـ آب.

2ـ زمين، كف پا و ته كفش و موضع غائط را پاك مي‏كند.

3ـ آتش، هر چيز نجسي را كه بسوزاند و خاكستر كند.

4ـ استحاله، يعني از حالي به حالي ديگر تغيير يافتن مثل اينكه شراب تبديل به سركه بشود و يا چيز نجسي در نمكزار بيفتد و نمك شود و يا بپوسد و خاك گردد پاك مي‏شود.

5ـ بدن هر حيواني كه خون جهنده ندارد مثل كيك و شپش و كنه هرگاه چيز نجسي مثل خون انسان به آن منتقل شود، آن را پاك مي‏كند.

6ـ اسلام كه كافر را پاك مي‏كند.

تذكر: كرمهايي كه از عذره و مردار و ساير چيزهاي نجس بوجود مي‏آيند پاكند. حيوان حلال گوشتي كه جلاله باشد بعد از استبراء پاك مي‏شود. استبراء در اين بحث به اين معني است كه حيوان جلاله را طبق فرمان شريعت مقدسه چند روز متوالي علف يا دانه پاك بخورانند. مثلاً شتر جلاله را چهل روز و گوسفند را ده روز علف پاك مي‏دهند و گوشت و شير آن‏ها حلال مي‏شود و مرغ خانگي را سه روز دانه تميز مي‏دهند و گوشت و تخم آن حلال مي‏گردد.

استنجاء: يعني رَستن، خلاص شدن، خود را از نجاست و پليدي پاك كردن، موضع بول و غائط را با آب و يا كلوخ يا چيز ديگر پاك كردن.

كيفيت استنجاء: در استنجاي از بول يك دفعه آب ريختن كفايت مي‏كندو دو دفعه مستحب است و سه دفعه بهتر است.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 82 *»

به وسيله آب يا سنگ يا كلوخ يا پنبه يا كهنه و كاغذ مي‏توان استنجاي از غايط كرد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

1ـ از روي تعمد رو به قبله و پشت به قبله بول و غائط حرام است.

2ـ رو به قرص آفتاب و ماه، رو به باد و پشت به باد، در آب، در ميان قبور مسلمين، در جاهائي كه قافله‏ها منزل مي‏كنند، در سايه ديوارها كه مردم مي‏نشينند، در كنار نهرها، درب خانه‏ها، ميان راهها، اطراف مساجد، زير درختهاي ميوه دار، روي زمين سخت، در خانه حشرات مثل مورچه و مار، و ايستاده بول كردن مكروه است.

3ـ دست راست را به عورت ماليدن و با دست راست استنجاء كردن كراهت دارد.

4ـ تخلي با سر برهنه كراهت دارد.

5ـ خوردن و آشاميدن و مسواك كردن و سخن گفتن در حال تخلّي مكرو ه است.

تطهير بدن و لباس: پاكيزه كردن و شستن نجاست از بدن و لباس براي نماز خواندن واجب است و چنانچه بدن يا لباس نمازگزار آلوده به نجاست باشد، نماز او باطل است.

بدن و لباس فقط به وسيله آب پاكيزه مي‏شود. غير از كف پاها و ته كفش كه در اثر راه رفتن و يا ماليدن به زمين خشك، و زائل شدن عين نجاست پاكيزه مي‏شود.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 83 *»

نــمــــاز

هر مسلماني بايد در هر شبانه روز پنج مرتبه ـ ظهر، عصر، مغرب، عشاء و صبح ـ نماز بخواند. به نمازهاي پنجگانه هر روز، «نمازهاي يوميه» يا «فرايض يوميه» مي‏گويند.

اگر كسي يكي از نمازهاي يوميه را انكار كند و يا از آنچه خدا و رسول او9 دستور داده‏اند (كه عمل مسلمانان هم بر طبق آن مي‏باشد) تخطي كرده و آن‏ها را كم يا زياد نمايد، كافر است و از دين اسلام خارج شده است.

نماز ظهر و عصر و عشاء هر كدام چهار ركعت و نماز مغرب سه ركعت و نماز صبح دو ركعت مي‏باشد كه جمعاً هفده ركعت مي‏شود.

طريقه خواندن نماز:

شخص مسلمان در هنگام يكي از نمازها ابتداء طبق وظيفه شرعي يا غسل مي‏كند و يا وضوء گرفته و يا تيمم مي‏نمايد. سپس رو به قبله ايستاده و دستها را در گوش قرار داده و با وقار و آرامش اذان مي‏گويد به طوري كه بين هر جمله اذان، زمان اندكي فاصله شود. سپس وقتي اذان تمام شد يا مي‏نشيند و يا سجده مي‏كند و يا يك قدم به طرف قبله پيش رفته و قهقري بر مي‏گردد آنگاه شروع به اقامه مي‏نمايد.

در اقامه اجازه فرموده‏اند كه تندتر بگويد و بين جملات آن فاصله نيندازد. چون اقامه تمام شد، آنگاه تكبيرة الاحرام گفته و دستها را بلند مي‏كند به مقداري كه تا سر شانه‏ها و يا نرمه گوش بلند شود. سپس استعاذه مي‏كند (يعني مي‏گويد: اَعُوذُ بِاللّهِ السَّميعِ الْعَليمِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ) بعد شروع به قرائت سوره فاتحة الكتاب (سوره حمد) مي‏نمايد. بعد از اتمام سوره حمد، يكي از سوره‏هاي قرآن را مي‏خواند و چون آن را تمام كرد تكبير مي‏گويد و ركوع مي‏كند. سه مرتبه تسبيح (سبحان اللّه) مي‏گويد سپس در حال بلند شدن سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَه گفته و مستقيم مي‏ايستد. آنگاه تكبير گفته و سجده مي‏كند. در حال سجده هفت موضع از بدن نمازگزار بايد بر زمين قرار گيرد (پيشاني ـ كف دو دست، زانوها و انگشتان بزرگ

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 84 *»

پا) و سه مرتبه تسبيح گفته و مي‏نشيند. در حال نشستن تكبير مي‏گويد سپس سجده مي‏كند و سه مرتبه تسبيح گفته بعد بلند مي‏شودو مي‏نشيند آنگاه مي‏ايستد و هنگام بلند شدن مي‏گويد بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِه اَقُومُ وَ اَقْعُدُ و ركعت دوم نماز را شروع مي‏كند مانند ركعت اول با اين تفاوت كه بعد از قرائت سوره و قبل از ركوع، تكبير گفته و دستها را به طرف آسمان بالا مي‏برد و مقابل صورت مي‏گيرد به طوريكه كف آن‏ها به طرف آسمان باشد و قنوت مي‏خواند. سپس دستها را رو به سينه و پشت به قبله پائين مي‏آورد و تكبير مي‏گويد و ركوع مي‏كند. پس از ركوع، دو سجده به عمل آورده آنگاه تشهد مي‏خواند (شهادتين را ادا مي‏كند) و بر محمّد و آل محمّد:صلوات مي‏فرستد و اگر نمازش دو ركعتي است سلام مي‏گويد و نماز را تمام مي‏كند و الاّ براي ركعت سوم بپا ايستاده و تسبيحات اربعه را سه مرتبه ذكر مي‏كند سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمُدِلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ آنگاه ركوع كرده و سپس بلند مي‏شود و دو سجده به جا مي‏آورد. بعد از سجدتين تشهد گفته و سلام مي‏گويد و نماز سه ركعتي را به اتمام مي‏رساند و اگر نمازش چهار ركعتي است بعد از سجدتين بدون تشهد فقط بِحَوْلِ اللّهِ وَ قُوَّتِه اَقُومُ وَ اَقْعُدُ گفته و بلند مي‏شود و مانند ركعت سوم به عمل آورده و سپس نمازش را سلام مي‏گويد.

مسائل متفرقه درباره نماز:

1ـ هر يك از نمازهاي واجبي شبانه روزي را در وقت آن بايد به عمل آورد و پيش از وقت جايز نيست و اگر پيش از وقت به عمل آمد بايد در وقت آن دو مرتبه خوانده شود.

2ـ كعبه قبله همه مسلمانان مي‏باشد.

3ـ كعبه قبله اهل مسجدالحرام و مسجد الحرام قبله اهل حرم و حرم قبله اهل دنياست.

4ـ نماز واجب را در حال اختيار بايد رو به قبله خواند.

5ـ در حال نماز واجب است كه نمازگزار عورت خود را بپوشاند و در حال اختيار بدون ستر عورت نماز باطل است.

6ـ نماز خواندن در مكان غصبي، در ميان آب و گل، جائي كه پيشاني قرار نگيرد، روي برف، جاي نجس، روي حيوانات، در محمل و كجاوه و هرجا كه نشود ايستاد و نشست جايز نيست.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 85 *»

7ـ سجده كردن بر زمين، سنگ، كلوخ، چوب، برگ، حصير، گچ، آهك و كاغذ جايز است.

8ـ مستحب است سجده كردن بر تربت حضرت سيدالشهداء7.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 86 *»

روزه

در ماه مبارك رمضان روزه واجب است و كسي كه حلال بداند روزه نگرفتن را بدون عذري در آن ماه، كافر است.

ـ اول وقت امساك و چيز نخوردن و خودداري كردن از انجام اموري كه روزه را باطل مي‏كند، صبح صادق است و آخر وقت آن مغرب مي‏باشد.

ـ چيزهاي حلالي كه روزه را باطل مي‏كند مي‏توان از مغرب تا طلوع صبح صادق در ماه مبارك رمضان به كار برد.

ـ مؤذنين امين مسلمانان مي‏باشند در اعلام وقت نماز و روزه. مگر آنكه خيانت ايشان ثابت شود.

بعضي از چيزهائي كه روزه را باطل مي‏كند:

1ـ خوردن

2ـ آشاميدن

3ـ از روي عمد سر را زير آب كردن

4ـ عمداً قي كردن

5ـ عمداً غبار غليظ را به حلق فروبردن

6ـ اماله كردن با مايعات از روي عمد.

7ـ از روي عمد بر خدا و رسول و ائمه دروغ بستن.

مسائل متفرقه درباره روزه:

1ـ اگر كسي از روي فراموشي خورد يا آشاميد و بعد فهميد و بقيه روز را چيز نخورد و نياشاميد، روزه او صحيح است.

2ـ كسي كه از روي عمد در ماه رمضان روزه خود را افطار كند، بايد بعد از ماه رمضان به عوض آن روز، دو ماه پي در پي روزه بگيرد يا شصت مسكين را اطعام كند و يا يك اسير را آزاد نمايد.

3ـ هر شخص عاقل بالغي كه مسافر و مريض نباشد بايد در ماه رمضان روزه بگيرد.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 87 *»

4ـ هر مريضي كه روزه داشتن به او ضرر رساند نبايد روزه بگيرد و كسي كه روزه بگيرد در حال ناخوشي روزه او صحيح نيست.

5ـ در ماه رمضان حفظ كردن دست و زبان و چشم و گوش و جميع اعضاء از مكروهات و تسبيح و تهليل و تكبير و تلاوت قرآن و خوش خلقي و فرو بردن خشم و صله ارحام و احسان بر فقراء و ضعفاء و ايتام و انفاق در راه خدا و تصدقات و خيرات و افطاري دادن به روزه‏داران مستحب است.

6ـ هر شخص مكلفي كه در ماه رمضان روزه را افطار كند بايد قضاي آن روزه را بگيرد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 88 *»

زكــــــو

پرداختن زكوة واجب است و منكر وجوب آن كافر و مرتد است و در وقت غلبه دولت حق، كسي را كه زكوة نپردازد مي‏كشند.

زكوة دادن واجب است بر هر مؤمني كه بنده نباشد و بالغ و عاقل باشد و مالش به حد نصاب رسيده باشد.

زكوة در نه چيز واجب است:

1ـ شتر

2ـ گاو

3ـ گوسفند

4ـ طلا

5ـ نقره

6ـ گندم

7ـ جو

8ـ خرما

9ـ مويز هر گاه به حد نصاب برسند.

ـ مستحب است زكوة هر چيزي كه از زمين مي‏رويد بدهند. مثل برنج، ذرت، عدس.

ـ مستحب است عاريه دادن زيور آلات و زكوة آن‏ها عاريه دادن آنهاست.

ـ مستحب است عاريه دادن اثاث البيت هرگاه آن را فاسد نكنند.

تفصيل مطالب بالا و نصابها را ان‏شاءاللّه در سالهاي آتي خواهيد خواند.

زكوة را در موارد زير بايد صرف كرد:

1ـ فقراء

2ـ مساكين

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 89 *»

3ـ جمع كنندگان زكوة

4ـ ضعيف الايمانها

5ـ كساني كه كفاره به گردن ايشان است و مالي ندارند كه خود بپردازند

6ـ بدهكاراني كه مالي ندارند دين خود را بپردازند.

7ـ كساني كه به حج رفته‏اند و مالي ندارند كه خرج كنند

8ـ عبد مكاتبي كه از اداي مال‏الكتابه خود عاجز باشد

9ـ در هر امر خيري كه راه خدا باشد

10ـ كساني كه در بين سفرهاي خير فقير شده‏اند و حال آنكه در وطن خود ثروتمند مي‏باشند.

افراد فوق همه بايد از شيعيان اثني عشري باشند.

زكوة فطر: زكوة فطر (فطـــريه) واجب است بر هر مسلماني كه دارا باشد به مقدار يك صاع كه به حساب روز 614 مثقال صيرفي و شش نخود است از قوت غالب مملكتي كه در آن زندگي مي‏كند (قوت غالب يعني غذائي كه در شهري بيشتر از هر چيز مصرف مي‏شود).

جايز است كه قيمت قوت غالب را به عنوان فطريه بپردازند.

فطريه را بايد از اول شب عيد فطر تا قبل از نماز عيد از اموال خارج نمود و پرداخت كرد و هرگاه فقيري نيابند كه به او پرداخت كنند گناهي نكرده‏اند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 90 *»

خـمــــــس

خمس واجبي است از واجبات اسلام.

خمس يعني يك پنجم از اموال زير:

1ـ غنائم جنگي كه مسلمانان در جهاد با كفار به فرمان پيغمبر اكرم يا امام معصوم8بدست مي‏آورند.

2ـ معادن

3ـ گنجها

4ـ آنچه از دريا استخراج مي‏شود

5ـ منفعت تجارات و كسب و زراعت و هديه و جايزه‏ها پس از خارج كردن مخارج سال.

6ـ زميني كه كفار اهل ذمه از مسلماني بخرند.

7ـ مال ناصبي هر گاه به دست مسلماني برسد.

8ـ اموالي كه در جمع آوري آنها رعايت حرام و حلال نشده.

خمس را شش سهم قرار داده‏اند كه سه سهم آن متعلق به امام7است كه «سهم‏امام» ناميده مي‏شود و سه سهم ديگر متعلق به ايتام و فقراء و ابناء السبيل از بني هاشم مي‏باشد.

آنچه اختصاص به امام دارد «انفــال» ناميده مي‏شود.

ايتام بني هاشم بايد فقير و محتاج باشند و ابن السبيل يعني بني‏هاشم مسافري كه در حين سفر مبتلا به فقر شده است ولي در شهر و وطن خودش محتاج نيست. گيرنده خمس بايد شيعه اثني عشري باشد و انكار ضرورت اسلام و ايمان را ننمايد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 91 *»

حــج و عمــره

يكي از امور واجبه اهل اسلام و ايمان «حج بيت‏اللّه الحرام» است و منكر آن كافر و مخلد در آتش جهنم است.

واجب است حج كردن بر هر شخص مكلف مستطيعي در تمام عمر يك مرتبه.

مقصود از مستطيع كسي است كه صاحب مال و تندرست باشد.

حج كردن سبب بي نيازي، صحت بدن و وسعت رزق و حفظ مال و اهل و عيال مي‏شود.

فرق عمره و حج بعضي از اموري است كه ذيلاً به آن اشاره مي‏شود:

1ـ حج فقط در ماه ذيحجة به جا آورده مي‏شود ولي عمره در تمام ماهها.

2ـ در حج وقوف عرفات و مشعر الحرام و مني و رَمي جِمار و قرباني واجب است ولي در عمره هيچ يك از آن‏ها نيست.

3ـ طواف كعبه و سعي بين صفا و مروه و تقصير از امور مشتركه حج و عمره مي‏باشد.

هر مسلماني كه از اطراف زمين بخواهد وارد مكه معظمه شود، بدون احرام در حال اختيار نمي‏تواند داخل آنجا شود مگر بعضي را كه اذن داده‏اند و آن موضعي را كه در آنجا مُحرم مي‏شوند و از آنجا وارد مكه مي‏گردند «ميقـات» مي‏نامند و نبايد قبل از آنكه به آنجا برسند و يا بعد از آنكه از آنجا گذشتند محرم شوند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 92 *»

امور متعلق به خوردن

1ـ غذا را بايد به اندازه خورد.

2ـ در حال سيري غذا نبايد خورد.

3ـ وقتي آروغ مي‏زنند بگويند الحمدللّه.

4ـ در هر روز دو مرتبه صبح زود و اول شب غذا بخورند و در بين آن‏ها غذا نخورند.

5ـ شايسته است كه شبها غذا بخورند اگر چه لقمه ناني باشد.

6ـ وقتي انسان از خانه بيرون مي‏آيد، لقمه ناني بايد بخورد زيرا باعث عزّت او مي‏شود.

7ـ شايسته است كه براي غذا تواضع كند. يعني هر چه حاضر است بخورند و منتظر غذاي لذيذتري نشوند.

8ـ گوشت خام نبايد خورد.

9ـ مذمت هيچ غذائي را نبايد گفت.

10ـ اگر بگويند كه فلان غذا خوردم و مريض شدم، كفران نعمت الهي كرده‏اند.

11ـ مستحب است كه در وقت نماز، نماز خواندن را مقدم بدارند بر غذا خوردن مگر آنكه جمعي منتظر انسان باشند و يا اينكه نفس آدمي در اثر گرسنگي مانع توجه به خدا باشد.

آداب غذا خوردن:  چهار چيز در غذا خورن واجب است.

1ـ دانستن اينكه آنچه را كه مي‏خورند حلال است و حرام نيست.

2ـ راضي بودن به غذايي كه حاضر است.

3ـ وقت شروع كردن بسم اللّه گفتن.

4ـ بعد از اتمام غذا، شكر و حمد خدا كردن.

چهار چيز در غذا خوردن مستحب است:

1ـ پيش از غذا خوردن دست را بشويند.

2ـ بر روي پاي چپ بنشينند.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 93 *»

3ـ با سه انگشت لقمه را بردارند نه با دو انگشت.

4ـ انگشتان را بليسند.

چهار چيز در وقت غذا خوردن از ادب است:

1ـ لقمه را از پيش خود بردارند.

2ـ لقمه را كوچك بردارند.

3ـ لقمه را خوب بجوند.

4ـ در بين غذا خوردن به كساني كه غذا مي‏خورند نگاه نكنند.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

در وقت غذا خوردن كفشها را از پا در آورند.

دستمال روي دامن نيندازند.

سبزي بر سر سفره حاضر كنند.

بسم اللّه و الحمدللّه را بلند بگويند.

اگر بسم اللّه را در اول غذا فراموش كردند، هرگاه يادشان آمد بگويند بِسْمِ اللّهِ عَلي اَوَّلِه وَ آخِرِه.

افتتاح به نمك و اختتام به نمك يا سركه كنند.

روي سفره راه نروند.

تكيه به چيزي نكنند و مربع ننشينند.

با دست راست غذا بخورند.

با دست چپ غذا خوردن كراهت دارد مگر در حال ضرورت.

با هر دو دست غذا خوردن مكروه است.

در حال راه رفتن، خوردن كراهت دارد.

بريدن نان با كارد مكروه است.

غذاي داغ نخورند بلكه صبر كنند تا شدت آن برطرف شود.

دميدن در لقمه براي خورانيدن به اطفال جايز است.

غذا را به آرامي ميل كنند.

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 94 *»

استخوان ميان غذا را بكلي پاك نكنند بلكه چيزي از آن براي جن باقي بگذارند.

ميوه را پيش از آنكه تمام آن را بخورند، دور نيندازند.

از همه ميوه‏ها بدون اذن ديگران نخورند.

ظرف طعام را خوب پاك كنند.

اگر كسي در خانه غذا مي‏خورد، آنچه اطراف سفره مي‏ريزد جمع كند و بخورد و اگر در صحرا و محل باز غذا مي‏خورد آنچه مي‏ريزد جمع نكند تا پرندگان بخورند.

تكه ناني اگر جائي افتاده باشد آن را بردارند و بخورند.

دستها را خوب پاك كنند و بعد بشويند كه بوي غذا در آن نماند.

بعد از غذا خلال كنند و آنچه از ميان دندانها بيرون آيد دور اندازند.

بعد از غذا خوردن به پشت بخوابند و پاي راست را بر روي پاي چپ بگذارند.

دستمالي را كه با آن دست آلوده به غذا را پاك كرده‏اند در خانه نيندازند.

هر گاه مؤمني گرسنه باشد واجب است او را سير كنند.

سيركردن كافر و منافق حرام است و كسي كه آنها را سير كند شكم او را خدا پر از آتش جهنم كند.

هر گاه سگي و خوكي و درنده‏اي و يهودي تشنه باشند جايز است به آن‏ها آب دادن و جايز نيست و حرام است آب دادن به ناصب اهل بيت اگر چه از تشنگي بميرد و به درك اسفل وارد شود و ناصب كسي است كه دشمني مي‏كند با شيعيان اهل بيت:به جهت تشيع آنان.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

آشاميــــدنيها

آب تمام ميوه‏ها پاك و حلال است.

شراب مست كننده حرام است.

شراب مسكر هرگاه تبديل به سركه شود، حلال است.

شير هر حيوان حلال گوشت حلال است.

بول هر حيوان حلال گوشتي پاك و حلال است.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 95 *»

حقوق والديــــن

واجب است اطاعت پدر و مادر در هر امري كه خدا نهي نكرده باشد آن را و از جمله اعظم عبادات الهي و سبب تقرب به جوار رحمت خداست.

عقوق والدين و مخالفت ايشان از گناهان كبيره است.

كمترين درجه عاق اين است كه اگر اولاد را زدند ـ گرچه به ظلم بزنند ـ اولاد بگويند «اف» و «واي بر تو» بلكه بايد استغفار كند و بگويد خداوندا بيامرز والدين مرا.

نظر كردن به پدر و مادر از روي مهرباني عبادت است.

نبايد صداي خود را از ايشان بلندتر كرد.

وقت راه رفتن جلوي ايشان راه نروند.

وقت نشستن پيش از ايشان ننشينند.

وقت غذا خوردن از سمت آن‏ها لقمه بر ندارند.

به مادر بيشتر بايد مهرباني كرد.

به آن‏ها به حقارت نبايد نگاه كرد اگر چه كنيز و غلام باشند.

اگر فاجر و فاسق و يا بر خلاف مذهب حق هم باشند، بايد با آن‏ها مهرباني كرد.

كسي كه از روي خشم و غضب به پدر و مادر نگاه كند، نماز او قبول خدا نيست.

پدر را به اسم او صدا نكنند.

جلوي او راه نروند.

تكيه به او نكنند.

قرض او را اداء كنند.

نماز و روزه و حج فوت شده ايشان را قضا كنند.

در امر به منكر، اطاعت پدر و مادر و اطاعت هيچ كس را نبايد كرد.

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

 

 

«* اعتقادات جلد دوم صفحه 96 *»

الحمدللّه رب العالمين كه توفيق خود را همراه اين بي بضاعت گردانيد و توانست مجموعه حاضر را كه از دو بخش اعتقادات و احكام فراهم شده است به اتمام برساند.

بديهي است كه مجموعه حاضر، خالي از اشكال و ايراد نيست. زيرا با شتاب تهيه شده است ولي چون نيّتمان فقط رضاي خداوندي بوده است و مداركمان كتب مباركه مشايخ بزرگوار اعلي اللّه مقامهم، اميدواريم كه از خطاهاي آن اغماض فرموده و اشكالات آن را جهت تصحيح در سالهاي آتي به خود حقير تذكر دهند.

و صلّي اللّه علي محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللّه علي اعدائهم اجمعين.

محمود عارفي

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭

([1]) متعلمين عزيز براي دانستن فضائل ائمه: به كتب اخبار مراجعه كنند.

([2]) گفتگو

([3]) آسمان

([4]) تخت

([5]) بيابان، وادي

([6]) ماه تمام، ماه شب چهاردهم

([7]) پيكر، بدن

([8]) مبارك، ميمون، خوب و خوش

([9]) خوي، طينت

([10]) بردباري، شكيبائي، صبر

([11]) ادعا

([12]) هاديان، راهنمايان

([13]) راستگويان

([14]) راويان

([15]) رستگاري

([16]) كسي كه ميان مردم برگزيده و ممتاز باشد

([17]) آئينه

([18]) جلوه‏گاه

([19]) جانشين

([20]) به ضم ميم اقامت كردن و آرام گرفتن و بفتح ميم جاي اقامت، رتبه منزلت

([21]) فرمان و دستخط پادشاه

([22]) ترجمه ابيات نهم و دهم: اي علي بن محمّد خداوند اجر برادران تو را درباره تو بزرگ قرار دهد. و بدان كه ايام زندگي تو منقصي شده است. امورت را جمع آوردي كن كه مرگ تو نزديك شده است و آنچه بر ذمه تو است از احكام آن‏ها را انجام بده.

([23]) ديداري نيست

([24]) بانگ و فرياد از روي خشم و قهر

([25]) تسبيح

([26]) نوعي كلاه دراز يا عمامه كوچك

([27]) درويش، مرد مجرد و بي قيد و از دنيا گذشته

([28]) نقره

([29]) فرشها

([30]) عسل

([31]) نگهبان، حفظ كننده نفس

([32]) شنونده حق

([33]) فرشته

([34]) كتاب «درّه نجفيه»