این کتاب‌های تاریخ‌خورده‌ی نیمه‌خوانده‌ی خاک‌خورده…

پیش‌نوشت: نقدی درون‌گفتمانی؛ فقط طرح یک مسئله، نه بیشتر.

1. شوق خواندن

در آن سال‌های دور وقتی مجلس درس و بحث تشکیل شد، متعلمین شوق زیادی نشان می‌دادند و این شوق را به شکل‌های مختلف به نمایش گذاردند. آن روزها شاید توقع متعلمین از دنیا خیلی کمتر بود که چنین شوقی داشتند. شاید هم شرایط جامعه سی‌سال قبل آن‌گونه اقتضا می‌کرد. شاید موانعِ طلب علم کمتر بود و شاید همت متعلمین بیشتر از فشارها و مشکلات جامعه بود. درهر صورت، یکی از آن صورت‌های نشان‌دادن شوق‌ها، نوشتن تاریخ شروع درس‌ها بود. امروز که به آن کتاب‌ها نگاه‌ می‌کنیم، می‌‌بینیم در ابتدای کتاب ارشادالعوام نوشته‌اند: «تاریخ شروع: 4شهریور68» یا مثلاً انتهای کتاب الفطرة‌السلیمة نوشته‌اند: «الختام: 25جمادی‌الاولی1412» و… و برخی در ابتدای هر فصل، تاریخ مطالعه آن فصل را نوشته‌اند.

2. یک رسم

اما امروز این به یک رسم تبدیل شده است. آن دغدغه اصلی که شوق شروع کتاب و اتمام کتاب بود، تبدیل شده است به یک رسم که از باب نوستالوژی هم که شده، تاریخ را می‌نویسیم. نمی‌خواهم بگویم دیگر شوق وجود ندارد؛ منظور این است که منشأ این کار شاید دیگر شوق نباشد، شاید شوق مطالعه خود را در جای دیگری و در کار دیگری نشان دهد… .

3. نیم‌خوانده

امروز تفاوت دیگری هم می‌بینیم… امروز بعضی‌ کتاب‌ها تاریخ شروع دارد و علت آن هم نه شوق که یک رسم است؛ اما نکته مهم این است که از تاریخ خِتام خبری نیست. کتاب تاریخ‌ خورده است، شروع شده است؛ اما در اوایل کتاب یا در وسط کتاب دیگر از حاشیه‌نویسی خبری نیست، لغت‌ها ترجمه نشده، توضیحات معلم نگاشته نشده، از نکته‌هایی که به ذهن متعلم می‌رسیده و یادداشت می‌کرده خبری نیست، حاشیه ورق‌ها سفید و دست‌نخورده باقی مانده و کتاب در قفسه کتاب‌ها خاک‌ می‌خورد. ممکن است که در برنامه‌هایی همچون «سیر مطالعاتی» فقط بخش‌های خاصی از کتابی مطالعه شود؛ ولی در کتاب‌های درسی یا کتاب‌هایی که تحت عنوان درس خوانده می‌شود این‌گونه نیست… ولی انگار خواننده تشنه نیمی از کتاب است؛ چون کتاب نیم‌خوانده‌ معنایی جز این ندارد.

4. چرا؟

چه می‌شود که برخی خواندن را شروع می‌کنند، ادامه می‌دهند و ناگهان کتاب را بسته و بوسیده و در قفسه به قفس می‌اندازند؟ مگر شروع یک کتاب به معنی یک انتخاب نیست؟ پس چرا گاهی این انتخاب مقطعی است؟ چرا گاهی تا صفحه آخر کتاب مقاومت و استقامت ادامه نمی‌یابد؟ آیا ممکن است که این انتخاب، انتخابی کورکورانه باشد و اهرم فشاری باعث انتخاب کتابی درسی شده باشد؟ یا درباره کتاب‌های مطالعه‌ای، انتخابی است که ریشه در هوا و هوس دارد و وقتی که جدید‌بودن این انتخاب از بین رفت، اقبال به آن نیز از بین می‌رود که گفته‌اند «لِکُلّ جدیدٍ لَذّة»؟ نمی‌توان در این میان نقش خستگی و تکرارزدگی را از یاد برد؛ مگر آنکه شخص دغدغه‌اش چنان برایش اهمیت داشته باشد که هر بار رجوع به کتاب، رجوعی باشد تازه و جدید… .

5. انواع کتاب‌ها

در این میان کتاب حجیم و کم‌حجم با هم متفاوتند. کتاب علمی و تخصصی با غیر آن فرق دارد و حتی زبان نوشتار و تاریخ نگارش و موضوع کتاب‌ها از یکدیگر ممتاز است و آیا این مؤلفه‌ها در فرایند تعطیل‌شدن مطالعه دخیلند؟ اما باید دانست که هر کسی هر کتابی را نباید بخواند: انتخاب کتاب خود شرایطی دارد و اگر آن شرایط رعایت شود، در تعطیل‌نشدن مطالعه تأثیر چشم‌گیری دارد.

6. یک‌ روی حقیقت

حوصله‌ها کم شده است. آیا این جمله صحیح است؟ اگر صحیح باشد به این معناست که چیزهایی وجود دارد و باعث شده است حوصله ها کم شود. سرعت زندگی و کم‌شدن دقت از جمله عوامل است. دریافت اطلاعات تصویری (پویانمایی و…) جایگزین کتاب‌خوانی شده است. و می‌توان تصریح کرد خواندن رمان‌هایی که چشم از روی واژه‌های آن پرواز می‌کند تا فقط سیر داستان را دریافت کند در این میانه تأثیر پررنگی دارد.

وقتی حوصله‌ها کم می‌شود، وقتی پست‌های وبلاگ‌ها و سایت‌ها کوتاه‌ می‌شود، وقتی کتاب‌ها به صورت جزوه منتشر می‌شود و وقتی نشانه‌های دیگری از آثار سرعت‌گرفتن جهان در منش و گفتار و کردار انسان‌ها آشکار می‌شود، این گزاره صحیح به نظر خواهد رسید. انگار همان‌گونه که وقایع جهان نه ماشین‌وار که اتم‌وار در حال اتفاق‌افتادن است، ناخواسته انسان گمان می‌کند که باید حتی در خواندن هم تغییر ایجاد کند؛ چراکه تمام عمر او به اندازه خواندن این همه کتاب نیست. شاید دیگر مکث کردن و تأمل بر واژه واژه نوشته‌های بزرگان دین اعلی الله مقامهم در عصر «تندخوانی» کاری وقت‌گیر و سنگین به نظر می‌رسد. شاید گمان می‌رود ادبیات ارشاد صدساله شده است و باید نثر معاصر خواند.

7.روی دیگر حقیقت

اما وقتی می‌شنویم دانشجویی [واقعی] برای نگاشتن پژوهش خود باید کتاب‌های قدیمی را ورق بزند و ورق می‌زند و هوشمندانه و با کمال حوصله به خواندن و فیش‌برداری می‌پردازد، حقیقت دیگری را درمی‌یابیم و آن خواندن یک کتاب کامل حجیم است به علت اجبار یا ضرورت یا اشتیاق و علاقه. پس برای به پایان‌رسانیدن مطالعه کتابی مکتبی، یا باید اجبار کرد که عملاً چنین برنامه‌ای وجود ندارد، یا خواننده باید به ضرورت خواندن کتاب مکتبی پی ببرد یا باید علاقمند باشد. با وجود «علاقه» و «برنامه‌ریزی»، بعید است مطالعه کتابی ناتمام باقی بماند.

8. رگه‌هایی از سنتی‌بودن

عصر مراجعه رسمی و درسی و نَه پژوهشی به کتاب‌های خطی گذشته است. امروز متعلم با رایانه کوچک در کلاس حاضر می‌شود؛ اما این به معنای گذر از سنت به مدرنیته است؟ گمان می‌رود این گذر اگرچه در حوزه سخت‌افزار اتفاق افتاده است؛ ولی از منظر روح و روان و روحیه و ذوق و قریحه نباید این گذر اتفاق بیفتد. متعلم و جوان مکتبی علاوه بر آشناشدن با مقتضیات زمان، باید رگه‌هایی از سنتی‌بودن خود را حفظ کند و گرنه کتاب‌های نیم‌خوانده و ناخوانده معضلی پایدار خواهد بود. و منظور از حفظ این رگه‌ها، به یاد داشتن این نکته است که میراثی به او منتقل شده است… میراثی معنوی و گنجینه‌ای معنوی که تنها راه حفظ آن و انتقال آن، علم به آن و عمل به مفاد آن است.

منظور از سنتی‌بودن، اُمل‌بودن نیست… منظور از سنتی‌بودن متحجّر بودن نیست… تعصب کورکورانه نیست. منظور حفظ میراث است و این حفظ، نیاز به پیش‌نیازها و پیش‌فرض‌هایی دارد. پیش‌نیازهایی همچون حوصله به خرج دادن و اختصاص وقت به گنجینه مکتبی. پیش‌نیازی همچون دقت، علاقه، محبت و عشق… . پیش‌نیازهایی که برخی بهتر می‌دانیم ولی کمتر عمل می‌کنیم… .

در پایان دغدغه‌ام این است که ای کاش این سخنِ کلیشه‌ای (هرچند ضدّ کلیشه‌ای در جای خودش)، پاسخ این نوشتار نباشد که کسی درآید و بگوید: «للعلم آفات.»