بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم ـ چاپ

 

بايست‏ها و شايست‏هاي

 

طالبان علم

 

 

بر اساس:

قسمت «آداب تعليم و تعلم»

 

 

كتاب مبارك

 

«طريق النجـاة»

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 3 *»

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

 

قال اللّه الحكيم في كتابه: و ماكان الناس لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون.

عن علي بن موسي الرضا عن ابيه موسي بن جعفر عن ابيه جعفر بن محمد عن ابيه محمد بن علي عن ابيه علي بن الحسين عن ابيه الحسين عن اميرالمؤمنين علي بن ابي‏طالب: قال سمعت رسول‏اللّه9 يقول طلب العلم فريضة علي كل مسلم فاطلبوا العلم من مظانه و اقتبسوه من اهله فان تعليمه لله حسنة و طلبه عبادة و المذاكرة به تسبيح و العمل به جهاد و تعليمه من لايعلمه صدقة و بذله لاهله قربة الي الله تعالي لانه معالم الحلال و الحرام و منار سبل الجنة و المونس في الوحشة و الصاحب في الغربة و الوحدة و المحدث في الخلوة و الدليل علي السراء و الضراء و السلاح علي الاعداء و الزين عند الاخلاء يرفع الله به اقواماً فيجعلهم في الخير قادة تقتبس اثارهم و يهتدي بفعالهم و ينتهي الي رأيهم و ترغب الملائكة في خلتهم و باجنحتها تمسحهم و في صلاتها تبارك عليهم يستغفر لهم كل رطب و يابس حتي حيتان البحر و هوامه و سباع البر و انعامه ان العلم حياة

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 4 *»

 القلوب من الجهل و ضياء الابصار من الظلمة و قوة الابدان من الضعف يبلغ بالعبد منازل الاخيار و مجالس الابرار و الدرجات العلي في الدنيا و الاخرة الذكر فيه يعدل بالصيام و مدارسته بالقيام به يطاع الرب و يعبد و به توصل الارحام و به يعرف الحلال و الحرام العلم امام العمل و العمل تابعه يلهمه السعداء و يحرمه الاشقياء فطوبي لمن لم‏يحرمه الله منه حظّه.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 5 *»

«مقـدمه»

بديهي است كه طلب علم اعظم و اشرف واجبات است زيرا به علم، خدا و حجتهاي او شناخته مي‏شوند و خداي متعال به آن عبادت گشته و بدان دنيا و آخرت نيز آباد مي‏شود. پس هيچ فريضه‏اي از طلب علم بالاتر نيست. و همچنين شكي نيست كه اگر در دنيا علمي نبود سراسر دنيا جهل بود و به جهل، عالم فاسد مي‏شود و حق از بين مي‏رود و در نتيجه زمين و آسمان نابود مي‏گردند، زيرا خداوند زمين و آسمان را به حق و براي حق و اهل حق آفريده است.

و طبيعي است كه علم محلي مي‏خواهد كه در آن قرار گيرد، پس اگر خداوند اشخاصي را خلق نكند كه آنها محل علم باشند بايد تمام عالم پر از جهل باشد و در نتيجه خلقت لغو و بيهوده خواهد شد زيرا در اين صورت براي علم محلي نيست كه در آن ساكن شده و از آن ظاهر گردد. پس در حكمت واجب است كه خداوند اشخاص بااستعدادي را براي طلب علم خلق نمايد كه ايشان طالب علم و علم نيز طالب ايشان باشد.

و همان‏طوري كه شير كه براي درندگي آفريده شده، درندگي در توان اوست و به راحتي از وي بر مي‏آيد. و اسب نيز كه براي دوندگي خلق شده، بر دوندگي تواناست و آن را به آساني انجام مي‏دهد،

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 6 *»

همچنين كسي كه براي علم آفريده شده بايد از روز اول طلب علم در توان او باشد و بدون كلفت و زحمت در آن ترقي كند و از آن ملول نشود. اما اگر كسي براي آن ساخته نشده باشد، با كلفت و مشقت مدتي تحصيل مي‏كند و در طول آن مدت احساس ملالت و خستگي نموده و چندان ترقي و پيشرفتي هم برايش نيست. از اين جهت پيغمبر اكرم9 فرمودند كلٌّ ميسّر لما خلق له.([1])

پس اي عزيز! خود را آزمايش كن، ببين آيا براي علم آفريده شده‏اي يا نه؟ اگر اهل علمي، دنبال آن باش و الا تكلف مكن و خود را بي‏جهت به زحمت مينداز كه رسول خدا9 بارها مي‏فرمودند ان الله لايحبّ المتكلفين.([2]) حال اگر مي‏خواهي خود را امتحان كني نگاه به بچه شير كن ببين چطور از روز اول كه متولد مي‏شود ابزار درندگي همراه اوست و كارهاي موافق درندگي به راحتي از او برمي‏آيد و تمام همتش مصروف آن است. و همچنين در ميان بني‏آدم، كسي كه براي بنّايي آفريده شده از همان اوان طفوليت به گِل‏بازي و خانه‏سازي رو مي‏آورد و استعداد خود را در اين زمينه به همگان نشان مي‏دهد. پس كسي كه براي علم ساخته شده، بايد از روز اول بازيش با كاغذ و قلم و ساختن دفترچه و امثال آن باشد و در مسائل علمي دقت نظر داشته باشد و هرچه مي‏شنود به خاطر بسپارد و

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 7 *»

مشتاق شنيدن و فهميدن و ضبط كردن باشد. اكنون اي عزيز! اگر اين حالت را در خود مي‏بيني بسم‏الله، اگرنه نه خود را به تعب بينداز و نه ديگران را، كه اگر در طلب آن هم باشي به جايي نخواهي رسيد.

ولكن اينجا دقيقه‏اي است كه چون اين دنيا دار اعراض و امراض است و ممكن است كسي واقعاً مستعد علم و ترقي باشد ولي عوائق روزگار مانع او باشد و همچنين امكان دارد كسي در راه طلب علم قدم بردارد و قلبش نيز قابل نور علم باشد اما در اثر خلط و لطخ اين عالم به بيراهه رفته و مدتي در سرگرداني به سر برد، از اين جهت لازم است كه در آداب تعلم و آن‏چه باعث آمادگي قابليت مبتديان براي قبول نور علم مي‏شود، چند مطلب عنوان گردد:

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 8 *»

مطلب اول

«نيت طالب علم»

 

الحمد لله براي ما پُر واضح است كه حق جلّ و علا مبدأ هر خيري و اصل هر كمالي است، پس هركس به اَقدام طاعت و امتثال فرمان، به سوي وي قدم بردارد و قابليت خود را به مجالست و همنشيني با مقربان بارگاهش آماده نمايد، روز به روز به خدا نزديك و نزديكتر مي‏گردد. ديگر سرعت و بطؤ آن بسته به سعي و تلاش وي است. و هرچه بنده به خدا نزديك شود صفات الوهيت و اخلاق ربوبيت كه عبارت از خير و كمال و نور و علم و قدرت و احاطه و امثال آن است در او بيشتر مي‏شود. زيرا مشهود است كه هرچه انسان به چراغ نزديك شود البته نوراني‏تر خواهد شد. خداوند عالم در حديث قدسي مي‏فرمايد انما يتقرب الي العبد بالنوافل حتي احبه فاذا احببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش بها ان دعاني اجبته و ان سكت عني ابتدأته.([3])

و در اين نيز شكي نيست كه حق سبحانه و تعالي علمي

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 9 *»

است كه جهلي در آن نيست. پس هركس طالب علم حق است بايد به اَقدام طاعت و فرمانبرداري، به سوي وي قدم بردارد و با اخلاص به او توجه نمايد تا بر صراط مستقيم ثابت‏قدم بوده و تحصيل علم نمايد. چراكه العلم نور يقذفه الله في قلب من يحب([4]) و وقتي بنده مي‏تواند جلب محبت مولا نمايد كه به حبيب او9اقتدا نموده، در محبت و اطاعت او بااخلاص و صفا باشد. همان‏طوري كه خود او فرموده قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله.([5])

پس اي عزيز! اگر طالب علم حق و صحيح مي‏باشي با اخلاص به پروردگار عالميان رو كن و از هرچه غير اوست رو گردان باش و به اَقدام طاعت و امتثال فرمان به سوي وي گام زن تا مقرب بارگاه وي گردي. و اگر به اين مقام رسيدي بدان كه اين، آن علمي است كه جهلي در آن نيست و مطمئن باش كه هرچه بيشتر سعي كني علم تو زيادتر مي‏شود و بيشتر نتيجه مي‏گيري.

پس اول چيزي كه بر طالب علم واجب است آن است كه در راه طاعت و امتثال فرمان خداوند، با صفا و اخلاص گام بردارد زيرا از امام صادق7 روايت شده است كه ان الله عزّوجلّ يقول اني لست

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 10 *»

 كل كلام الحكمة اتقبل انما اتقبل هواه و همّه فان كان هواه و همّه في رضاي جعلت همّه تقديساً و تسبيحا([6]) و هم از آن امام همام7 نقل شده است كه در حديثي فرمودند من تعلّم و عمل و علّم للّه دعي في ملكوت السموات عظيما([7]) و حضرت علي بن موسي الرضا از آباء طاهرينش از اميرالمؤمنين7نقل مي‏فرمايند كه آن بزرگوار فرمودند الدنيا كلها جهل الا مواضع العلم و العلم كله حجة الا ما عمل به و العمل كله رياء الا ما كان مخلصا و الاخلاص علي خطر حتي ينظر العبد بما يختم له([8]) و باز حضرت امام رضا7 در حديثي ديگر فرمودند من تعلم العلم ليماري به السفهاء او يباهي به العلماء او يصرف وجوه الناس اليه ليرأسوه و يعظموه فليتبوأ مقعده من النار([9]) و غير

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 11 *»

اينها از احاديث كه بسيار است.

پس اگر مي‏خواهي در اين راه گام زني و از اهل اين راه باشي نيتت را در طلب علم، براي خدا خالص گردان تا روز به روز به خدا نزديكتر شوي و علمت افزون گردد. و پناه ببر به خدا از اينكه براي غير خدا طلب علم نمايي كه هركس اين‏چنين باشد، در اين دنيا هيكل شيطان و نماينده اوست. حضرت اميرالمؤمنين7 مي‏فرمايند اياكم و الجهال من المتعبدين و الفجار من العلماء فانهم فتنة كل مفتون([10]) و همچنين مي‏فرمايند قطع ظهري رجلان من الدنيا رجل عليم‏اللسان فاسق و رجل جاهل‏القلب ناسك هذا يصدّ بلسانه عن فسقه و هذا بنسكه عن جهله فاتقوا الفاسق من العلماء و الجاهل من المتعبدين اولئك فتنة كل مفتون فاني سمعت رسول‏الله9 يقول هلاك امتي علي يدي كل منافق عليم‏اللسان.([11]) و در آخرت نيز

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 12 *»

علمش بر او حجت است و بار وي به مراتب از ديگران سنگين‏تر مي‏باشد. امام صادق7 به حفص بن غياث فرمودند يا حفص انه يغفر للجاهل سبعون ذنباً قبل ان‏يغفر للعالم ذنب واحد.([12]) اعاذنا الله من شرور انفسنا و من شر كل ذي شر بمحمد و اله الطاهرين.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 13 *»

مطلب دوم

«اخلاق طالب علم»

 

دانستي كه علم نوري است كه يقذفه الله في قلب من يحب و البته مي‏داني كه كسي محبوب خداست كه اخلاق پاكيزه و صفات پسنديده داشته باشد. پس در يك كلام، طالب علم بايد تمام مسائل اخلاقي را رعايت نمايد و به همه مكارم اخلاق متخلق باشد، ولكن در اين ميانه چند صفت است كه خصوصيتي به طالب علم دارد و در اينجا به ذكر همان صفات بسنده مي‏شود:

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«زهــد»

اولين صفت و مهمترين خصلت براي طالب علم، زهد در دنيا و اعراض كلي از آن است زيرا معلوم است كه ماجعل الله لرجل من قلبين في جوفه([13]) و قلب اگر مشغول اين دنياي پست و بي‏مقدار باشد البته از علم و توجه به آن باز مي‏ماند. حكما درباره علم گفته‏اند: «تا تمامت را به علم ندهي، علم برخي از خود را هم به تو نخواهد داد.» پس لازم است كه طالب علم از هرچه با علم و طلب آن منافات دارد اعراض كند و به تمام وجود متوجه آن باشد. كه اگر اين‏طور شد مي‏تواند از تعلم خويش بهره برد و به جايي برسد وگرنه بهره‏اي نخواهد

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 14 *»

برد. سيد اجل اعلي الله مقامه و رفع في الدارين اعلامه در اين‏باره مثال به آب خزانه مي‏زدند كه وقتي مضطرب و متلاطم است حبابهاي سقف را نشان نمي‏دهد. و كاش نشان ندهد! بلكه نشان مي‏دهد اما بر صفت و صورتي غير از آنچه هست. اين چنين است قلب طالب علم، كه اگر متوجه دنيا و گرفت و گير آن باشد، علم و حقايق اشياء آنچنان كه هست بر آن نقش نمي‏بندد و العياذ بالله مورث شكوك و شبهات براي وي خواهد شد. و اما اگر قلب ساكن و مطمئن و روگردان از ماسواي علم باشد، هرچيزي را آنچنان كه هست درك مي‏كند و در علم به يقين و اطمينان دست مي‏يابد.

بي‏جهت نبود كه انبياء و اولياء اين‏قدر نسبت به اين خصلت توجه داشتند و براي اتصاف به آن فراوان اصرار و ابرام مي‏نمودند. امام صادق7 مي‏فرمايند من زهد في الدنيا اثبت الله الحكمة في قلبه و انطق بها لسانه و بصّره عيوب الدنيا داءها و دواءها و اخرجه الله سالماً الي دار السلام([14]) و پيغمبر مكرّم اسلام9 مي‏فرمايند الزاهد في الدنيا يريح قلبه و بدنه و الراغب فيها يتعب قلبه و بدنه([15]) و امام

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 15 *»

صادق7 مي‏فرمايند حرام علي قلوبكم ان‏تعرف حلاوة الايمان حتي تزهد في الدنيا([16]) و حضرت اميرالمؤمنين7 نيز مي‏فرمايند ان من اعون الاخلاق علي الدين الزهد في الدنيا([17]) و اين حديث نيز از امام جعفر صادق7 است كه مي‏فرمايند اذا اراد الله بعبد خيراً زهّده في الدنيا و فقّهه في الدين و بصّره عيوبها و من اوتيهن فقد اوتي خير الدنيا و الاخرة.([18]) و غير اينها از اخبار كه فراوان است.

پس برادر جان! تا وقتي خود را به طور كلي از دنيا و مافيها فارغ نكني نمي‏تواني طالب علم باشي و پيشرفت نمايي. و اگر ديدي قلبت فارغ نمي‏شود هميشه به ياد مرگ كه حقيقتاً هادم اللذات است باش چراكه امام صادق7 مي‏فرمايند اكثر ذكر الموت فانه لم‏يكثر انسان ذكر الموت الا زهد في الدنيا.([19])

و اين را نيز بدان كه غير طالب علم اگر بخواهد زاهد در دنيا باشد بايد قلبش به آن بسته نباشد، به همان معني كه حق تعالي در

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 16 *»

قرآن مي‏فرمايد لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا بما اتيكم.([20]) و اين معني هيچ با داشتن اموال و اولاد و ساير متعلقات منافات ندارد، مشروط بر آنكه قلب به آنها تعلقي نداشته باشد. ولكن براي طالب علم اين‏گونه نيست زيرا اموال و اولاد رسيدگي مي‏خواهند و خواه و ناخواه ذهن انسان به آنها مشغول است، و تمام اينها منافي طلب علم است. بيچاره طالب علم از خيلي اوراد و اذكار و زيارات و دعوات به جهت تحصيل علم باز مي‏ماند، چگونه مي‏تواند مشغول كارهاي دنيا و گرفتاريهاي آن باشد؟ عمر كوتاه است و راه دراز.

پس اي برادر عزيز! تا مي‏تواني گرفتاري خودت را در دنيا كم كن. و اگر دچار فقر و پريشاني مالي هستي اين پيشامد را براي خود عين موهبت بدان. كه پروردگار مهربان اوضاعي براي تو ترتيب داده كه مشغول گرفت و گير دنيا نبوده و قهراً رو به علم داشته باشي. مولاي ما امام جعفر صادق7 مي‏فرمايند الا من صبّار كريم فانما هي ايام قلائل الا انه حرام عليكم ان‏تجدوا طعم الايمان حتي تزهدوا في الدنيا.([21])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 17 *»

«قناعت»

دومين خصلت طالب علم كه از اهميت خاصي نيز برخوردار است قناعت است كه طالب علم بايد قانع باشد به آنچه شكم او را سير و عورت او را پوشيده دارد و به سايباني كه بر سرش سايه اندازد. و در حقيقت كسي كه اين خصلت را داشته باشد هيچ حاجتي به سلطان زمان و غير او ندارد. و قناعت لازمه زهد است و شخص قانع از سلطان روي زمين بي‏نيازتر است. كسي كه تشنه نباشد و در بيابان بي‏آب و علفي به سر برد به مراتب سيرابتر است از كسي كه در كنار اقيانوس است ولي مبتلا به مرضي است كه هرچه مي‏نوشد سيراب نمي‏شود. اولياء دين: فرموده‏اند القناعة كنز لاينفد.([22])

هركه را خيمه به صحراي قناعت زده‏اند   گر جهان زلزله گيرد غم ويراني نيست

حال اي عزيز! اگر دنيا را براي زندگي مي‏خواهي قانع باش و خود را راحت كن. چه خوب گفته شاعر عرب:

اذا ماشئت ان تحيي حيوة حلوة المحيا  
  فلاتحسد و لاتبخل و لاتحرص علي الدنيا([23])

ولي اگر زندگي را براي جمع‏كردن دنيا مي‏خواهي چاره‏اي جز آن

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 18 *»

نيست كه تا عمر داري زحمت دنيا را بكشي و روي راحتي را نبيني. والله مردم دنيادوست عجيبند، يك عمر خود را زحمت مي‏دهند براي اينكه بعد راحت باشند، و گويا اين «بعد» اين‏قدر بعيد است كه هيچ‏وقت به آن نخواهند رسيد.

پس اي دوست عزيز! اگر راحتي مي‏خواهي، اگر عزت مي‏خواهي، اگر ثروت مي‏خواهي، اگر دنيا مي‏خواهي، اگر آخرت مي‏خواهي، اگر سعادت و خوشبختي مي‏خواهي، قناعت را پيشه خود كن و خود را خلاص كن.

چو بيني كه بر تو نماند جهان   چه رنجاني از آز جان و روان؟
بخور آن‏چه داري و بيشي مجوي   كه از آز كاهد همي آبروي

امام صادق7 مي‏فرمايند كان اميرالمؤمنين7 يقول ابن آدم ان كنت تريد من الدنيا ما يكفيك فان ايسر ما فيها يكفيك و ان كنت انما تريد ما لايكفيك فان كل ما فيها لايكفيك([24]) و نيز از آن بزرگوار7 نقل شده است كه فرمودند من قنع بما رزقه اللّه فهو من اغني الناس.([25]) و همچنين معصوم7 مي‏فرمايند عزّ من قنع و ذلّ من طمع.([26])

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 19 *»

پس اگر طالب علم به اين صفت پسنديده متصف نباشد، به مقصود و مطلوبش نخواهد رسيد. با چشم مي‏بيني كه دنياطلبان اگر تمام عمر دنيا را هم عمر كنند باز به آرزوي خود نمي‏رسند، چگونه طالب علم مي‏تواند با داشتن آرزوي علم و دنيا به هردو دست يابد؟ پس اي برادر! اگر طالب علمي چاره‏اي جز قناعت نيست.

گر نبود خنگ مطلاّ لگام   زد بتوان بر قدم خويش گام
ور نبود مشربه از زرّ ناب   با دو كف دست توان خورد آب
ور نبود جامه اطلس تو را   دلق كهن ساتر تن بس تو را
جمله كه بيني همه دارد عوض   وز عوضش گشته ميسر غرض
آن‏چه ندارد عوض اي هوشيار   عمر عزيز است غنيمت شمار

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«توكـل»

خصلت ديگري كه از لوازم طلب علم است توكل بر خداست. كه طالب علم خود و امور خود را به دست قدرت و تدبير حق جلّ و علا بسپارد و خودش را يك‏جا راحت نمايد. زيرا يقين دارد كه آن‏كسي كه وي را براي علم آفريده و به طلب آن دستورش داده و طلب علم هم كه با طلب دنيا جمع نمي‏شود؛ پس البته و صد البته كفايت امور او را مي‏كند و وي را وا نخواهد گذاشت. كدام مولايي است كه بنده‏اي را به كاري بگمارد و امور وي را كفايت نكند؟

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 20 *»

چنين نبوده و نخواهد بود. من يتوكّل علي اللّه فهو حسبه([27]) و به اندازه‏اي اين خصلت نيكو و پسنديده باعث تعالي مؤمن است كه سفارش اكيد و تشويق شديد از اولياء دين: به اين معني شده. مانند اين‏كه رسول مكرّم اسلام9مي‏فرمايند من اراد ان‏يرزقه الله من حيث لايحتسب فليتوكل علي الله([28]) و حضرت اميرالمؤمنين7 مي‏فرمايند ايها الناس لايشغلنّكم المضمون من الرزق عن المفروض عليكم([29]) و از ابوالحسن اول7 نيز نقل شده است كه درباره آيه شريفه و من يتوكل علي الله فهو حسبه فرمودند التوكل علي الله درجات منها ان‏تتوكل علي الله في امورك كلها فما فعل بك كنت عنه راضياً تعلم انه لايألوك خيراً و فضلاً و تعلم ان الحكم في ذلك له فتوكل علي الله بتفويض ذلك اليه و ثق به فيها([30]) و غير اينها از احاديث.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 21 *»

ولكن گمان نكني كه توكل آن است كه گوشه خانه بنشيني و در را به روي خود ببندي. بلكه توكل آن است كه تدبير را كنار گذاري و هرچه وكيلت مي‏گويد همان كار را كني. اگر گفت بگو بگويي ساكت شو ساكت شوي برو بروي برگرد برگردي. اين معناي توكل است. بعد از آن به هرچه از جانب خدا تقدير شد راضي باشي و خير خود را در همان بداني.

پس توكل داشتن ترك كار و كسب نيست بلكه توكل يعني امتثال فرمان خدا و تدبير را به او موكول نمودن و به اندازه وظيفه و تكليف تلاش‏كردن. در حديث قدسي روايت شده است كه خداوند متعال مي‏فرمايد من اعتصم بي دون خلقي ضمنت السموات و الارض رزقه فان دعاني اجبته و ان استعطاني اعطيته و ان استكفاني كفيته و من اعتصم بمخلوق دوني قطعت اسباب السموات و الارض دونه و ان دعاني لم‏اجبه و ان سألني لم‏اعطه و ان استكفاني لم‏اكفه.([31])

پس اي عزيز! بايد در جميع امور بر خدا توكل كرد و امور را به تدبير و دست قدرت حق جلّ و علا وا گذاشت و چاره‏اي هم جز اين

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 22 *»

نيست. چه‏قدر اين شعر زيبا و پرمحتواست:

كن عن امورك معرضا
  و كل الامور الي القضا
فلربما اتسع المضيق
  و لربما ضاق الفضا
الله يفعل مايشا
  فلاتكن متعرضا
الله عوّدك الجميل
  فقس علي ما قد مضي([32])

هشـدار: اي عزيز! مبادا گمان كني كه لازمه زهد و توكل اين است كه طالب علم مطلقا پي كسب و كار نرود. نه، بلكه مراد اين است كه اگر طالب علم قانع بمارزقه الله باشد و زياده‏طلبي نكند و به اصول عيش بسنده نمايد، همين‏كه مقدار كمي از وقت خود را صرف كسب و كار نمايد و خود را در معرض رزق قرار دهد، براي او كافي است. و اين مقدار هيچ لطمه‏اي به طلب علم نمي‏زند، بلكه باعث نشاط بيشتر وي مي‏شود و براي او در حكم تفرج از كسالت علم است. ولكن تمام شرط همان است كه به اصول بسازد. تمام بدبختيها و بيچارگيها و دربدريها و ذلتهاي اهل دنيا به جهت آن است كه به اصول عيش بسنده نمي‏كنند و دنبال فضول عيشند.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 23 *»

و من يتعد حدود الله فقدظلم نفسه.([33]) وقتي بشر بيچاره به فرمايش خدا و اولياء خدا توجهي نكرد و دنبال قاطر چموش و افسارگسيخته نفس اماره راه افتاد البته به همين بلاها و بدتر از اينها دچار خواهد شد. حجت خدا صلوات الله عليه صريح مي‏فرمايد ماعال من اقتصد.([34]) ولي كو گوش شنوا؟ چه خوب مي‏گويد شاعر عرب:

لقدرقّت و دقّت و استرقّت   فضول العيش اعناق الرجال([35])

پس اگر خداوند خير الرازقين، روزي تو را مجاني و از محل بي‏گمان رساند كه مقصود فراهم است وگرنه به آن مقداري كه مأموري، وقت خود را صرف كسب و كار نما و تدبير و تقدير را به خدا واگذار كن. چه خدمتي از علم بالاتر! تو كه خود را خادم و نوكر مولا مي‏داني، به او حسن ظن داشته باش و يقين بدان كه تو را وانخواهد گذاشت. امام صادق7مي‏فرمايند من رضي من الله بالقليل من الرزق قبل الله منه اليسير من العمل و من رضي باليسير من الحلال خفّت مئونته و زكت مكسبته و خرج من حدّ الفجور.([36]) و شخصي به آن

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 24 *»

حضرت عرض كرد چيزي به من ياد دهيد كه براي من سود داشته باشد. آن بزرگوار فرمودند ان كان مايكفيك يغنيك فادني مافيها يغنيك و ان كان مايكفيك لايغنيك فكلّ مافيها لايغنيك.([37])

«تقـوا»

يكي ديگر از صفاتي كه براي طالب علم لازم و واجب است تقوي و پرهيزگاري مي‏باشد. زيرا پُر واضح است كه معاصي آينه قلب انسان را كدر مي‏كند و بر روي آن پرده‏اي مي‏كشد كه از درك حقايق اشياء كماهي محروم مي‏شود، بلكه ممكن است حق را باطل و باطل را حق ببيند و به اين واسطه كافر گردد. قلب گناهكار رو به سجين و اسفل السافلين است و صور باطله در آن عكس مي‏اندازد و مشاعر و ادراكات او عين دركات جهنم است. مگر نه اين است كه حق با آل‏محمد: بوده و بر مدار وجود ايشان دور مي‏زند؟ و مگر نه اين است كه هر حقي كه در دست مردم است آن نيز از ايشان است؟ و اعتقاد تمام شيعه بر آن است كه آن بزرگواران اصل عليين و عليين از نور ايشان مي‏باشد. پس هركس به ايشان رو كند، البته در قلبش انوار علوم حقه عكس مي‏اندازد و دلش به آن انوار نوراني مي‏شود. و

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 25 *»

در مقابل، هركس به غير ايشان رو آورد، البته قلبش محل ظلمات سجين و علوم باطله خواهد گشت.

پس اصل علم، ملاحظه تقوي است. يعني طالب علم نفس خود را از آن‏چه خلاف رضاي خدا و اولياء خدا است حفظ كند و به عبارت ديگر به واسطه عمل به مراضي خدا و اولياء خدا و اجتناب از مساخط ايشان، آن بزرگواران: را در مقام رضايت براي خود نگاه دارد. از اين جهت خداوند عالم جلّ شأنه مي‏فرمايد ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا و در تفسير اين آيه آمده اي العلم تفرقون به بين الحق و الباطل.([38]) و همچنين در آيه ديگر مي‏فرمايد فاتقوا الله و يعلّمكم الله.([39])

پس طالب علم بايد خواستار تقوي و پرهيزگاري و پاكي قلب باشد، تا بتواند به مراد و مقصودش دست يابد. و تقواي طالب علم چيزي نيست جز اينكه به آن‏چه دانست مرضي خدا و اولياء خداست عمل كند و از آن‏چه يقين كرد مبغوض آن بزرگواران است دوري نمايد. و آن‏قدر خدا و اولياي او: به اين امر توصيه فرموده‏اند كه گويا هيچ‏كس از اول تكليف تا آخر عمر وظيفه و تكليفي جز اين ندارد.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 26 *»

امام سجاد7 مي‏فرمايند مكتوب في الانجيل لاتطلبوا علم ما لاتعلمون و لمّاتعملوا بما علمتم فان العلم اذا لم‏يعمل به لم‏يزدد صاحبه الا كفراً و لم‏يزدد من الله الا بعداً([40]) و اميرالمؤمنين صلوات الله عليه مي‏فرمايند الدنيا كلها جهل الا مواضع العلم و العلم كله حجة الا ماعمل به([41]) و باز همان بزرگوار در خطبه‏اي فرمودند ايها الناس اذا علمتم فاعملوا بما علمتم لعلكم تهتدون ان العالم العامل بغيره كالجاهل الحاير الذي لايستفيق عن جهله بل قد رأيت ان الحجة عليه اعظم و الحيرة ادوم علي هذا العالم المنسلخ من علمه منها علي هذا الجاهل المتحير في جهله و كلاهما حاير باير تا آنكه فرمودند انّ انصحكم لنفسه اطوعكم لربه و اغشّكم لنفسه اعصاكم لربه و من يطع الله يأمن و يستبشر و من يعص الله يخب و يندم.([42]) و از امام صادق7

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 27 *»

نقل شده است كه فرمودند العلماء رجلان رجل عالم اخذ بعلمه فهذا ناج و عالم تارك لعلمه فهذا هالك و ان اهل النار ليتأذون من ريح العالم التارك لعلمه و ان اشد اهل النار ندامة و حسرة رجل دعا عبداً الي الله فاستجاب له و قبل منه فاطاع الله فادخله الجنة و ادخل الداعي النار بترك عمله و اتباعه الهوي و طول الامل اما اتباع الهوي فيصدّ عن الحق و طول الامل ينسي الاخرة.([43]) و غير اينها از احاديث كه لاتعدّ و لاتحصي است.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 28 *»

«اشتيـاق»

ديگر از صفاتي كه براي طالب علم از حتمي‏هاست اين است كه طالب علم بايد هميشه مشتاق و حريص بر طلب علم باشد. زيرا علم اگرچه در باطن خود انسان مكنون و مخزون است ولكن با تعلم و توجه به علم و معلّم، به عرصه ظهور خواهد رسيد. زيرا علم نور است و نور هميشه بايد منير داشته باشد، مگر آنكه طالب علم به سعي و تلاش و استعداد ذاتي به جايي برسد كه خودش كالضوء من الضوء چراغي تابان و فروزان شود. ولكن تا وقتي به حد كمال نرسيده لابد است كه دائماً در فكر طلب علم و مشتاق به ضبط يافته‏ها باشد. از اين جهت امام صادق7 مي‏فرمايند طلب العلم فريضة في كل حال([44]) و معروف است كه اطلب العلم من المهد الي اللحد([45]) و نيز همان بزرگوار مي‏فرمايند منهومان لايشبعان منهوم علم و منهوم مال.([46]) پس طلب علم هميشه و در هر حالي واجب است.

اي عزيز! نابرده رنج گنج ميسر نمي‏شود. طالب علم بايد تمام وقتش را مصروف علم كند، و در كارهاي لابدي امثال خوردن و خوابيدن و تمدد اعصاب و امثال آن بايد نيتش آن باشد كه مي‏خورم

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 29 *»

و مي‏خوابم و تفرج مي‏كنم تا بتوانم بيشتر و بهتر به درس و بحث برسم. و بهتر است كه تفرجش را هم در علم قرار دهد به اين‏طور كه هر وقت از فني خسته شد سراغ فن ديگر برود. حضرت اميرالمؤمنين7مي‏فرمايند ان القلوب تملّ كما تملّ الابدان فابتغوا لها طرائف الحكمة.([47]) بلكه علامت اشتياق به علم آن است كه طالب علم اگر به مسافرت يا جاي ديگري رفت كه مدتي طول مي‏كشد، حتماً به قدر حاجت، از كتب مناسبه به همراه ببرد. و بايد هميشه قلم و كاغذ همراه او باشد كه هر كلام خوبي ديد و يا شنيد ضبط كند، زيرا علم فرّار است و بايد پاي آن را به كتابت بست و الا پرواز مي‏كند و از دست مي‏رود. امام صادق7مي‏فرمايند اكتبوا فانكم لاتحفظون حتي تكتبوا([48]) و همچنين فرمودند القلب يتكل علي الكتابة([49]) و حضرت رسول9فرمودند قيّدوا العلم بالكتابة.([50])

و همچنين بايد طالب علم به تفكر اهميت دهد. و اگر مطلبي را در كتابي ديد به همان مطلب در كتابهاي ديگر مراجعه كند، تا

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 30 *»

مطلبش را به عبارات مختلف و ادله گوناگون ببيند و به اين واسطه فهم آن مطلب برايش آسان شود. ولكن بهتر براي مبتدي آن است كه در اول كار به آن‏چه در كتاب درسي مي‏خواند و استاد براي او توضيح مي‏دهد بسنده نمايد، و به ادله مخالفين آن مطلب مراجعه نكند كه چون هنوز پاي قلبش در مطلب حق ثابت نشده ممكن است خلاف حق در آن ريشه كند و كارش مشكل و به تدريج مشكل‏تر شود. هارون بن خارجه به امام صادق7 عرض كرد ما پيش سني‏ها مي‏رويم و از آنها احاديثي مي‏شنويم و از همان‏ها بر عليه خودشان استفاده مي‏كنيم. حضرت فرمودند لاتأتهم و لاتسمع منهم لعنهم الله و لعن مللهم المشركة.([51]) و همچنين از آن بزرگوار7 نقل شده است كه فرمودند بادروا احداثكم بالحديث قبل ان‏يسبقكم اليهم المرجئة.([52])

و ترتيب حكيمانه در تعلّم مبتدي آن است كه در اول كار به متن دروس و آن‏چه استاد مي‏گويد و بيان مي‏نمايد اكتفا كند. و بعد از آنكه متون را فراگرفت از پي ادله آن برود. و بعد از آنكه در آن مطالب ثابت‏قدم شد مي‏تواند اقوال ديگران را هم در آن مسأله ببيند.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 31 *»

و بايد وقتي مشغول مطالعه مي‏شود به تمام حواس متوجه مطلب شود، و تا حدّ ممكن به يافته خود اطمينان نكند بلكه چند بار مطلب را ببيند و در اطرافش فكر كند، تا مطلب بر قلبش نقش ببندد. و بهترين وقت براي مطالعه و مراجعه، وقت اجتماع قلب است و وقتي است كه به واسطه خواب يا بي‏خوابي و سيري يا گرسنگي زياد كسل و بي‏دماغ نباشد. و اگر خواست مطلبي را به خاطر بسپارد چند بار قبل از خواب آن مطلب را مرور كند، ان شاء الله به خاطرش مي‏ماند. و نكته مهم ديگر آن‏كه تا حد امكان از مباحثه تغافل ننمايد.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«عزلـت»

خصلت ديگر كه يكي از خصلتهاي عمده براي طالب علم است و بدون آن بقيه تلاشهاي وي هباء منثور مي‏شود، اين است كه طالب علم ملازم خلوت باشد و تا مي‏تواند از مجالس بطالين اجتناب كند. معاشرت بطالين قلب را مي‏ميراند و ذهن را مشوش مي‏كند و با طلب علم منافات كلي دارد. چرا اولياء خدا: مي‏فرمايند علم را در غربت جستجو كنيد؟ همه به جهت همين است كه هرچه معاشرت طالب علم با مردم كمتر باشد، پيشرفت و ترقي او بيشتر خواهد بود. رسول مكرّم اسلام9مي‏فرمايند اربع يمتن القلب الذنب علي الذنب و كثرة منافسة النساء و مماراة الاحمق يقول

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 32 *»

 و يقول و لايرجع الي خير ابدا و مجالسة الموتي عرض كردند يا رسول‏الله و ما الموتي؟ در جواب فرمودند كل غني مترف.([53]) و همچنين از اميرالمؤمنين7نقل شده است كه فرمودند تبذل لاتشتهر و وار شخصك لاتذكر و تعلم و اكتم و اصمت تسلم و بعد به سينه مبارك خود اشاره كرده فرمودند يسرّ الابرار و يغيظ الفجار.([54])

پس اي عزيز! اين نصيحت را به گوش هوش بشنو و به ديده قبول گذار. زنهار زنهار كه در مجالس بطالين قدم گذاري كه همانا بزرگترين آفت ترقي و پيشرفت همان است. بلكه تا مي‏تواني از مردم كناره بگير و در مجالسي كه ثمري جز وقت‏كشي ندارد حاضر مشو. تنها مجلسي كه با طلب علم منافات ندارد مجلس درس است و بهترين دوستان طالب علم، علماي گذشته هستند كه وقتي به كتب آنها مراجعه مي‏كند گويا همنشين آنها شده و با آنها به گفتگو نشسته است. البته آنها هم در خيرخواهي و تأييد و تقويت وي

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 33 *»

كوتاهي نخواهند كرد، و فقط اينان هستند كه لايشقي بهم جليس.([55]) اما ساير مردم هيچ خيري در مجالست و معاشرت ايشان نيست. مگر رفيق شفيقي كه كمك‏كار تو در طلب علم باشد و علامتش هم اين است كه به واسطه معاشرت با او به زحمت نيفتي و از كارت باز نماني. حواريين خدمت عيسي7 عرض كردند يا روح‏الله من نجالس؟ فرمود جالسوا من يذكّركم الله رؤيته و يزيد في علمكم منطقه و يرغّبكم في الاخرة عمله.([56])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«تواضـع»

آخرين صفت مهم براي طالب علم تواضع و فروتني وي است. زيرا علم مانند بذري است كه در قلب آدمي كاشته مي‏شود، هرچه زمين نرم‏تر و صافتر باشد حاصلخيزتر خواهد بود و در مقابل، هرچه سخت‏تر و ناهموارتر باشد البته بي‏حاصل‏تر است. بلوهر حكيم در يكي از مثالهايش همين مطلب را به يوذاسف8 گوشزد مي‏نمايد. مي‏فرمايد ان الزارع خرج ببذره الطيب ليبذره فلمّا ملأ كفه من البذر و بذره وقع بعضه علي حافة الطريق فلم‏يلبث ان التقطه الطير و وقع بعضه علي صفاة قد اصابها ندي و طين فمكث حتي اهتز فلما

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 34 *»

صارت عروقه الي يبس الصفا مات و يبس و وقع بعضه بارض ذات شوك فنبت حتي سنبل و كاد يثمر عنّه الشوك فابطله و اما ما كان منه وقع في الارض الطيبة و ان كان قليلاً فانه سلم و طاب و زكي فالزارع حامل الحكمة و اما البذر فصور الكلام و اما ما وقع علي حافة الطريق فالتقطه الطير فما لايجاوز السمع منه حتي يمر صفحاً و اما ما وقع علي الصخرة فيبس حين بلغت عروقه اليها فما استخلاه صاحبه ساعة يسمعه بفراغ قلبه و عرفه بفهمه فلم‏يضبطه و لم‏يملكه و اما ما نبت منه فكاد يثمر فعنّه الشوك فاهلكه فما دعاه صاحبه حتي اذا كان عند العمل به حفّته الشهوات فاهلكته و اما ما زكي و طاب و سلم منه و انتفع به فما رءاه البصر و وعاه الحفظ و انفذه العزم بقمع الشهوات و تطهير القلوب من دنسها.([57]) و همچنين حضرت عيسي7مي‏فرمود

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 35 *»

بالتواضع تعمر الحكمة لا بالتكبر و كذلك في السهل ينبت الزرع لا في الجبل([58]) و امام صادق7 مي‏فرمايند اطلبوا العلم و تزينوا معه بالحلم و الوقار و تواضعوا لمن تعلمونه العلم و تواضعوا لمن طلبتم منه العلم و لاتكونوا علماء جبارين فيذهب باطلكم بحقكم.([59])

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 36 *»

حال شايد اين سؤال برايت پيش بيايد كه تواضع چيست؟ حضرت ابوالحسن7 در تعريف تواضع مي‏فرمايند التواضع ان‏تعطي الناس ماتحب ان‏تعطاه([60]) و در حديث ديگري است كه به آن بزرگوار عرض كردند حدّ تواضع كه اگر بنده آن‏طور رفتار كند متواضع است؛ چيست؟ امام7 فرمودند التواضع درجات منها ان‏يعرف المرء قدر نفسه فينزلها منزلتها بقلب سليم لايحب ان‏يأتي الي احد الا مثل مايؤتي اليه ان رأي سيئة درأها بالحسنة كاظم الغيظ عاف عن الناس و الله يحب المحسنين.([61])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 37 *»

مطلب سوم

«لزوم توافق عمل با علم»

 

بدان‏كه بر طالب علم واجب است كه هرچه ياد مي‏گيرد به كار بندد و به آن عمل كند، زيرا علم اگرچه از صفات نفس است ولي ظهورش به بدن و مرتبه ظاهر است. و همچنانكه خود نفس با اينكه مرتبه‏اش قبل‏تر و بالاتر از بدن است ولكن تا وقتي در بدن نيايد تعين و استقراري ندارد، همين‏طور تا وقتي علم در اعضا و جوارح ظاهر نشود ثابت و مستقر نخواهد شد. الايمان هو الاقرار باللسان و التصديق بالجنان و العمل بالاركان.([62])

پس طالب علم هر مسأله و مطلبي كه ياد گرفت و به آن معتقد شد بايد تمام همتش را صرف عمل به آن كند تا به اين واسطه ـ  در حدّ خود ـ ظاهراً و باطناً كامل شود. علم بذر عمل است كه در زمين سينه انسان كاشته مي‏شود، اگر جوانه زد و رشد و نموّ كرد و به بار نشست كه مقصود فراهم است وگرنه مي‏گندد و مأواي شياطين مي‏شود و صورت اوليه‏اش كه بر طبق حكمت و نظام الهي بود از بين مي‏رود و باعث شكوك و شبهات در سينه طالب علم مي‏گردد. ولكن اگر جوانه زد و رشد و نموّ كرد و به بار نشست، اينجاست كه

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 38 *»

مهبط ملائكه گشته ظاهر و باطن طالب علم را منور خواهد كرد. ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!

و از جمله مسائلي كه جزء اصول طريقتي مشايخ ما رضوان الله عليهم است كه در جاي خود توضيح داده‏اند و دليل و برهان آن را ذكر فرموده‏اند اين است كه مي‏فرمايند سلوك عملي روح سلوك علمي است. و مثالي هم كه براي اين مطلب مي‏زنند اين است كه شخصي كه در شب ظلماني شمع به دست به جايي مي‏رود، نور آن شمع بر حسب قوت و ضعفي كه دارد تا مسافت محدودي را براي آن شخص روشن مي‏كند. حال هرچه قدم برداشت و جلو رفت مسافت بيشتري برايش روشن مي‏شود و بر مسائل جديدي آگاه مي‏شود. ولكن اگر ايستاد باب آگاهي جديد هم بر او بسته مي‏شود و احياناً اگر برگشت نور هم با او بر مي‏گردد و آن‏چه را هم كه مي‏ديد ديگر نمي‏بيند. طالب علم هم اين‏چنين است. هرچه بيشتر به علمش عمل كند دانش و بينشش بيشتر خواهد شد.

مثال ديگر؛ علم مثل غذايي است كه انسان مي‏خورد و عمل مثل كارهايي است كه دستگاه گوارش بر روي غذا انجام مي‏دهد. اگر انسان غذايي خورد و هنوز جذب بدن نشده غذاي ديگري خورد و باز غذاي ديگر و غذاي ديگر، آن غذاها در بدن او فاسد گشته باعث انواع بيماريها مي‏شود. التخمة رأس كل داء.([63]) ولكن اگر

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 39 *»

غذاي قبلي به تحليل رفت و معده براي قبول غذاي جديد آماده شد، ان شاء الله غذاي دوم ضرر نخواهد رساند. الحمية رأس كل دواء.([64]) بنابراين مثال حكيمانه واضح، اگر طالب علم علمش را به كار نبندد و از پي علم جديد برود، همين‏كار وي باعث امراض نفساني و شكوك و شبهات در قلب او مي‏شود و اگر به خود نيايد به هلاكت وي منجر خواهد گشت.

برادر! علم تنها از سمّ بيش بدتر و عمل از پادزهر نافع‏تر است. اگر كسي به علم تنها اكتفا كرد و به فكر عمل نبود به زودي همان علم، روح و نفس او را از پا مي‏اندازد. شخصي خدمت امام سجاد7رسيده مسائلي پرسيد و رفت، مدتي نگذشت كه براي پرسيدن مسائل ديگر آمد. امام7 به وي فرمودند مكتوب في الانجيل لاتطلبوا علم ما لاتعلمون و لماعملتم بما علمتم فان العلم اذا لم‏يعمل به لم‏يزدد من الله الا بعدا.([65]) از پيغمبر اكرم9 نقل شده است كه فرمودند العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل([66]) و از همان بزرگوار9روايت شده كه فرمودند العلماء رجلان رجل عالم

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 40 *»

 آخذ بعلمه فهو ناج و رجل تارك لعلمه فهذا هالك و ان اهل النار ليتأذون من ريح العالم التارك لعلمه.([67]) و امام باقر7 نيز مي‏فرمايند اذا سمعتم العلم فاستعملوه و لتتسع قلوبكم فان العلم اذا كثر في قلب رجل لايحتمله قدر الشيطان عليه.([68])

پس اي عزيز! راهي براي ترقي و پيشرفت جز عمل وجود ندارد. اگر مي‏خواهي يافته‏هايت ثابت بماند و بر دانش و بينشت افزوده گردد بايد عمل كني. اگرنه مثل كسي هستي كه انبار خويش را از موش پاكسازي نكرده گندم به آنجا مي‏برد. هرچه زحمت بكشد باز در قدم اول است و جز اينكه عمر گرانمايه را ضايع كرده ثمره ديگري عايدش نخواهد گشت. خسر الدنيا و الاخرة ذلك هو الخسران المبين. ترقي ظاهري ملاك نيست. بلعم باعور در دانش و آگاهي ضرب‏المثل است. دوازده‏هزار قلم در مجلس درسش افادات و افاضات او را مي‏نوشتند. از اينها گذشته اسم اعظم مي‏دانست و

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 41 *»

مستجاب‏الدعوه هم بود. مقامي داشت كه من و شما خواب آن را هم شايد نبينيم! اما ببين كار او به كجا انجاميد.

واتل عليهم نبأ الذي اتيناه اياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه اخلد الي الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم الذين كذّبوا باياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون ساء مثلاً القوم الذين كذّبوا باياتنا و انفسهم كانوا يظلمون.([69]) جهاني آنچنان به موجود منفوري اين‏چنين تبديل شد كه از زبان بزرگترين كتاب آسماني و اصدق الحديث براي هميشه در تاريخ ماند كه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث.([70])

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 42 *»

بارالها! اي پناه بي‏پناهان! ما را به خود پناه ده كه ما بيچارگان را چاره‏اي جز دستگيري تو نيست. اللهم انت ربي و رجائي و عصمتي ليس لي معتصم الا انت و لا رجاء غيرك و لا منجي منك الا اليك.([71])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

حال اگر مصمم بر عمل شدي؛ بدان كه عمل‏كردن به علم سه نوع است: 1) معامله ما با خدا و اولياء: . 2) معامله ما با نفس خود. 3) معامله ما با خلق.

اما معامله ما با خدا و اولياء؛ بعد از آنكه خدا را به اين‏طور شناختيم كه شريكي براي او نيست نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال و نه در عبادت، بايد هيچ‏كس و هيچ‏چيز را با او در هيچ كاري شريك نكنيم. و وقتي دانستيم كه او معطي هر نعمتي است بايد به هيچ‏كس و هيچ‏چيز جز او اميد نداشته باشيم. و وقتي فهميديم كه او محرك هر متحركي است، بايد از هيچ‏كس و هيچ‏چيز جز او نترسيم. و وقتي علم پيدا كرديم به اينكه او شاهد و مطلع بر ماست، بايد در علانيه و سريره از وي حيا كنيم. و همچنين ساير شئون معرفت. پس اگر به عمق هر مسأله‏اي از اين‏گونه مسائل برخورد كرديم و بر عمل به آن مواظبت نموديم، در قلب ما پايدار مي‏ماند و باعث ترقي و پيشرفت ما خواهد شد. ولكن اگر العياذ بالله به آن

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 43 *»

بي‏اعتنا بوديم و بر طبق آن عمل نكرديم، تأثير معكوس كرده باعث انحطاط و شكوك و شبهات در قلبمان خواهد گشت.

اما معامله ما با نفس خود؛ وقتي داء و دواي آن را شناختيم بايد از آن‏چه باعث مرض نفس مي‏شود دوري كنيم و به علاج آن رو آوريم. مثلاً وقتي فهميديم تكبر مريضي روح و نفس است از آن اجتناب كنيم و وقتي دانستيم هوي و هوس باعث كوري آن مي‏شود از آن دوري گزينيم و وقتي علم پيدا كرديم به اينكه طمع آن را ذليل مي‏كند و غفلت باعث قساوت قلب مي‏شود از آنها اعراض نماييم. و همچنين ساير صفات ناپسند. پس اگر به اين علم و دانشمان بي‏اعتنا نبوده بدان پايبند بوديم، يعني بر طبق آن عمل كرديم، همين امر باعث ثبات و استقرار آن در قلب ما مي‏شود و از اين علم و دانش نفع مي‏بريم. و الا جز اينكه بر ما اتمام حجت گشته و باعث سقوط بيشتر مي‏شود، ثمره ديگري نخواهد داشت.

و اما معامله ما با خلق؛ آن‏گاه كه دانستيم كه خداوند تمام خلق را براي حكمتي آفريده و مؤمنين و مؤمنات اولاد رسول‏الله و اميرالمؤمنين8 هستند و از طينت آن دو بزرگوار آفريده شده‏اند، بايد با آنها به طور محبت سلوك كنيم و با آنها نيكوكار باشيم و به آنها خيانت و ظلم و حيله و اذيت نكنيم. و هميشه در آنها نور پدر و مادرشان8را ملاحظه نماييم و براي حفظ جان و مال و ناموس و آبروي آنها با دشمنانشان نيز راه مدارا و مماشات را پيش بگيريم.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 44 *»

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است  

 

 
  با دوستان مروت با دشمنان مدارا

پس عمل‏كردن به اين علوم باعث ثبات و استقرار آن در قلب ما مي‏شود و از آن بهره خواهيم برد و الا حجت بر ما تمام‏تر گشته همين سم نقيع العياذ بالله ما را از پا خواهد انداخت. ان العلم اذا لم‏يعمل به لم‏يزدد من الله الا بعداً.([72]) چه خوب گفته است شاعر:

لو كان في العلم من غير التقي شرف   لكان اشرف كل الناس ابليس([73])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 45 *»

مطلب چهارم

«صحت بدن و اعتدال مزاج»

 

حق سبحانه و تعالي به حكمتش انسان را طوري آفريده كه در اين دار دنيا به خوردن و آشاميدن و خواب و بيداري و حركت و سكون و تنفس نيازمند مي‏باشد. و به علاوه از اعراض نفسانيه‏اي كه لازمه زندگاني اين دار پر از همّ و غمّ و بلايا و محن است نيز خالي نيست و چاره‏اي جز آن ندارد كه تا عمر دارد درگير اين امور باشد. پس اگر اين امور به طور اعتدال و هريك در جاي خود باشد مزاج انسان صحيح و مشاعرش بر اعتدال خود باقي است و از هر عضوي و مشعري كار مناسب آن به بهتر وجهي ساخته است. و از آن طرف اگر هريك از اين امور بر خلاف اعتدال و نا به جا باشد مزاج انسان منحرف مي‏شود و كار اعضا و مشاعر وي مختل خواهد گشت و بر خلاف مطلوب جاري خواهد شد.

و چون طالب علم خواهان وصول به حقيقت و واقع است و اين منظور وقتي براي وي شدني است كه بدنش صحيح و مشاعرش معتدل و خالي از هرگونه صبغ و اعوجاجي باشد. از اين جهت حفظ صحت اعضا و اعتدال مشاعر جزء واجبات اوليه براي طالب علم است تا به اين واسطه به خير دنيا و آخرت فائز گردد. حضرت

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 46 *»

اميرالمؤمنين7به همين مطلب اشاره مي‏فرمايند كه اذا اعتدل مزاجها و صحّ منهاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السبع الشداد.([74]) پس به جهت بررسي اين مطلب، لازم است چند مسأله به طور خلاصه بيان شود:

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«خوردن و آشاميدن»

اكل و شرب در شكل‏گيري و ادراك مشاعر بسيار مؤثر است. زيرا وقتي غذا وارد بدن شد و به صورت كيموس و كيلوس در آمد، وارد كبد شده و به صورت خون مي‏شود و از آنجا به قلب مي‏رود و بخار مي‏كند و همان بخار مَرْكب روح حيواني مي‏شود، و بعد از آن به طرف مغز بالا رفته در قسمتهاي مختلف مغز قواي گوناگون نفس به آن تعلق مي‏گيرد. پس روح حيواني و قواي نفس تماماً به رنگ آن بخار است. اگر بخار معتدل و صافي و رقيق و شفاف باشد، آثار روح و قواي نفس بر حسب همان بخار، خالص و نافذ و درّاك هستند. اما در صورتي كه آن بخار ناصاف و كدر و غليظ باشد، آثار روح و قواي نفس آن‏طوري كه بايد و شايد از آن ظاهر نمي‏شود و اشياء را به آن طوري كه هست نمي‏يابد بلكه چه‏بسا چيزي را بر خلاف واقع درك كند.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 47 *»

پس هر طالب علمي كه طالب درك حقايق اشياء و سرعت انتقال و ضبط يافته‏ها باشد بايد خوردن و آشاميدن را چه از لحاظ كمّي و چه از لحاظ كيفي مراعات كند و هميشه مواظب اعتدال مزاجش باشد.

و ميزان اعتدال در مقدار غذا اين است كه نبايد طالب علم نگران شكم باشد يعني آن‏قدر پرخوري نكند كه ثقل كند و نه آن‏قدر كم بخورد كه از شدت گرسنگي فكرش مشغول شكم باشد كلوا و اشربوا و لاتسرفوا.([75])

نه چندان بخور كز دهانت برآيد   نه چندان كه از ضعف جانت برآيد

بهتر آن است كه حدوداً دو ساعت قبل از موعد غذا گرسنگي صادق احساس كند تا معده در طول اين مدت، از رطوبات و اخلاط پاك شده آماده جذب غذاي جديد گردد. و وقتي مشغول خوردن شد، قبل از آني‏كه كاملاً سير شود دست از غذا بكشد.

اما در كيفيت، بايد از غذاهايي استفاده كند كه بدنش به آن عادت كرده و به تجربه بر او ثابت شده كه با مزاج وي سازگارتر است، و همچنين در هنگام غذا خوردن با آرامش و طمأنينه باشد و غذا را خوب بجود و در حين غذاخوردن به ياد خدا بوده آداب ديني را همواره مراعات نمايد. و همچنين تا مي‏تواند از آب و ميوه‏جات كمتر استفاده كند.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 48 *»

«خواب و بيداري»

انسان طوري آفريده شده كه خواب و بيداري از چيزهاي ضروري وجود وي است. و كسي كه در فكر صحت مزاج است بايد هر كدام از اين دو را به طور اعتدال مراعات كند. زيرا هركدام كه از حدّ اعتدال خارج شد بدن فاسد مي‏شود و در صورت فساد بدن، قواي نفس نيز فاسد خواهند شد. و معلوم است كه اگر قواي نفساني فاسد شوند آن‏طوري كه بايد و شايد نمي‏توانند به حقايق اشياء برخورند و اين حالت با هدف طالب علم منافات كلي دارد.

پس طالب علم بايد براي خوابيدن با طهارت باشد و وقتي برخاست سريعاً وضو بگيرد. و بر هيأت ملحود يعني به دست راست رو به قبله بخوابد و از ساير آداب مأثوره غفلت نكند. و بهترين اوقات براي خوابيدن بعد از نماز عشاء و قبل از زوال ظهر است و در ساير اوقات خوب نيست.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«حركت و سكون»

از جمله چيزهايي كه باعث بي‏اعتدالي بدن است، افراط در حركت و يا سكون است. زيرا حركتهاي زياد و سخت باعث كسالت و خستگي و سستي حواس مي‏شود و در مقابل سكون بيش از اندازه نيز باعث مرطوب‏شدن بدن و آن مورث كودني و كسالت

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 49 *»

است و تمام اين حالات با طلب علم منافات دارد. پس طالب علم بايد به هر طوري هست تحرك مناسب داشته باشد. و بهترين تحرك براي اهل تقوي و طالبين علم پياده‏رفتن به محل درس و همچنين رفتن به مسجد و زيارت قبور ائمه طاهرين: و ديدار اهل علم و اهتمام در خواندن نوافل و امثال آن است. و همچنين بهترين سكون مطالعه قرآن و احاديث ائمه طاهرين: و كتب علماي شيعه رضوان الله عليهم و تفكر مي‏باشد.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«حافظـه»

يكي از بزرگترين احتياجات طالب علم، حافظه است. زيرا شخصي كه از اين نعمت برخوردار باشد گويا هميشه و همه‏جا مطالب لازم از كتب علميه را همراه دارد. و اين خود براي طالب علم امتياز بزرگي است.

البته اين نكته را هم خوب است بدانيم كه اگر كسي ذاتاً حافظه قويي نداشته باشد، به هيچ قيمتي نمي‏تواند در خودش ايجاد حافظه كند و براي چنين شخصي همان بس است كه سعي كند دچار فراموشي بيشتر نشود. ولكن اگر كسي حافظه داشت مي‏تواند آن را با اسبابي تقويت نمايد. و بهترين اسباب تقويت حافظه عبارتند از:

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 50 *»

الف) تلاوت قرآن مخصوصاً آية الكرسي.

ب) روزه گرفتن.

ج) مسواك زدن.

د) مويز و يا كندر خوردن ناشتا.

و به اين منظور دعاهايي نيز از اولياء دين: وارد شده است كه در اينجا به يك مورد تيمناً اشاره مي‏شود. پيغمبر اكرم9 به حضرت امير7 فرمودند يا علي اذا اردت ان‏تحفظ كل ماتسمع فقل في دبر كل صلوة «سبحان من لايعتدي علي اهل مملكته سبحان من لايأخذ اهل الارض بالوان العذاب سبحان الرءوف الرحيم اللهم اجعل لي في قلبي نوراً و بصراً و فهماً و علماً انك علي كل شي‏ء قدير.»([76])

و يكي از اسباب عمده تقويت حافظه اين است كه طالب علم مشغول يك علم باشد و بعد از آنكه از آن فارغ شد سراغ علم ديگر برود، ولي علم اول را بالكل ترك نكند بلكه برخي مواقع به آن مراجعه نمايد. اگر اين‏طور باشد ان شاء الله مطالب آن علم در ذهنش خواهد ماند. و اما كسي كه ـ  به اصطلاح ـ  از اين شاخه به آن شاخه مي‏پرد و هر روزي به علمي مي‏پردازد، مطمئن باشد كه هيچ علمي را نمي‏تواند آن‏طوري كه شايسته و بايسته است تحصيل نمايد و البته مطالب آن علوم در ذهن وي نخواهد ماند. ولكن اين مطلب

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 51 *»

هيچ منافاتي با اين ندارد كه شخص يك و يا نهايتاً دو علم را رشته علمي خود قرار داده در آن علم متبحر شود و به دانستن كليات ساير علومِ مورد نياز بسنده نمايد.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«مراعات سنن شرعيه»

و يكي ديگر از اموري كه مراعات آن بر طالب علم واجب است، مراعات سنت‏هاي شريعت است كه عبارتند از: تنظيف لباس، اصلاح مناسب سر و صورت، مسواك زدن، حمام رفتن، غسل جمعه، عطر به كار بردن و به‏قدر لزوم تزيين‏نمودن و امثال اينها. زيرا طالب علم خليفه پيغمبر است و همان‏طوري كه خداوند شخص كثيف و نامرتبي را پيغمبر خود قرار نمي‏دهد، به همين‏طور چنين شخصي را جانشين و صندوق علم وي نيز قرار نخواهد داد. علم نوري است كه يقذفه الله في قلب من يحب([77]) و به خصوص معصوم7فرموده‏اند ان الله يبغض من عباده القاذورة.([78]) و امام صادق7فرمودند اياك ان‏تزين الاّ في احسن زي قومك.([79]) و حضرت امام رضا7 در حديثي كه مناسبتي با ما نيز دارد فرمودند

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 52 *»

انكم قوم اعداؤكم كثيرة عاداكم الخلق يا معشر الشيعة قد عاداكم الخلق فتزينوا لهم بما قدرتم عليه.([80])

البته منظور اين نيست كه طالب علم دنبال لباسهاي نرم و نازك و جنس عالي و امثال آن باشد. بلكه مي‏گوييم طالب علم اگرچه لباس مندرس به تن دارد اما بايد سعي كند هميشه تميز و مرتب باشد. زيرا در ملت و مذهب ما نظافت جزء لاينفكّ ايمان است.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 53 *»

مطلب  پنجم

«استاد طالب علم»

و اين مطلب نيز در ضمن چند قسمت توضيح داده مي‏شود:

«احتياج به استاد»

بدان‏كه خداوند متعال انسان را طوري آفريده كه تمام عالمِ وجود، در وي خلاصه شده است همچنانكه حضرت امير7فرموده‏اند الصورة الانسانية هي اكبر حجة الله علي خلقه و هي الكتاب الذي كتبه بيده و هي الهيكل الذي بناه بحكمته و هي مجموع صور العالمين و هي المختصر من اللوح المحفوظ([81]) و هم منسوب به آن بزرگوار است كه فرمودند:

دواؤك فيك و ماتبصر
  و داؤك منك و ماتشعر
و انت الكتاب المبين الذي
  باحرفه يظهر المضمر
أتزعم انك جرم صغير
  و فيك انطوي العالم الاكبر([82])

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 54 *»

پس حق جلّ و علا تمام عالم را در وجود وي قرار داده و وي را مظهر تمام اسماء و صفات و كمالات خود كرده است. ولكن وقتي سر از اين خاك بيرون مي‏آورد تمام آن كمالات و همچنين اضداد آن در وي بالقوه است، و بر اثر اقتران با اسباب علييني آن كمالات و انوار، و به اقتران با اسباب سجيني اضداد آن‏ها از وي به فعليت مي‏رسد. و اين همان فرمايش خداي متعال است كه مي‏فرمايد و نفس و ما سوّيها فالهمها فجورها و تقويها قدافلح من زكّيها و قدخاب من دسّيها([83]) و اميرالمؤمنين7 نيز در اين‏باره مي‏فرمايند خلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكّيها بالعلم و العمل فقد شابه اوائل جواهر عللها و اذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السبع الشداد.([84]) پس اگر انسان بخواهد در حدّ خود مجمع انوار و كمالات الهيه شود ـ  و چاره‏اي هم جز اين ندارد، زيرا براي همين آفريده شده است ـ  بايد سر به قدم اسباب و مكمّلات عليين بگذارد، و از اقتران

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 55 *»

با اسباب و مكمّلات سجين دوري كند. زيرا تا وقتي اسباب عليين و يا سجين نباشند هيچ‏كدام از آن كمالات و يا اضداد آن از وي به ظهور نخواهد رسيد. و خداوند متعال اسباب عليين را اشخاصي قرار داده كه كمالات علييني در آنها بالفعل باشد و همين‏طور اسباب سجين را اشخاصي معين فرموده كه دركات سجيني در آنها به فعليت رسيده باشد. و اين دو گروه مشيت محبوبه و مبغوضه و به عبارت ديگر مشيت توفيقيه و خذلانيه خداوند متعال در استخراج قوه‏هاي تمام بشر هستند. به همين جهت بايد انسان در معاشرتها چشمش را باز كند زيرا طبع از طبع وا مي‏گيرد چنانكه اين مسأله مشهود و مجرب است.

عاشر اخا ثقة تحظي بصحبته   فالنفس مكتسب من كل مصحوب
كالريح آخذة مما تمرّ به   نتناً من النتن او طيباً من الطيب([85])

و حقيقتاً اساس دينداري معاشرت با اسباب عليين است و باقي احكام دين، اقوال و افعال آنهاست از اين جهت از امام صادق7مروي است كه فرمودند من لم‏يكن له واعظ من قلبه و زاجر

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 56 *»

 من نفسه و لم‏يكن له قرين مرشد استمكن عدوه من عنقه.([86]) و خيال نكني كسي مي‏تواند بدون اقتران با اسباب عليين و به صرف عمل‏كردن به شريعت هدايت بيايد و براي وي ترقي و پيشرفتي حاصل شود، حاشا و كلا. اصل پيشرفت و ترقي و اكتساب كمالات اقتران با اسباب عليين است كه وجود مبارك انبياء و اولياء: و علماء باشند. به همين جهت احاديث مستفيضه‏اي از ائمه طاهرين: رسيده است كه مي‏فرمايند هيچ عملي بدون ولايت و محبت نفع نمي‏دهد. و چه زيبا مضمون آن احاديث را شاعر به شعر آورده كه مي‏گويد:

لو ان عبداً اتي بالصالحات غداً   يودّ كل نبي مرسل و ولي
و صام ما صام صوّام بلا ملل   و قام ماقام قوّام بلا كسل
و عاش في الدهر الافاً مؤلفة   عار من الذنب معصوم بلا زلل
فليس في الحشر يوم البعث ينفعه   الا بحبّ اميرالمؤمنين علي([87])

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 57 *»

و از همه‏جا صريح‏تر دعاي اعتقاد است كه در صفت اميرالمؤمنين7مي‏خوانيم من لااثق بالاعمال و ان زكت و لااريها منجية لي و ان صلحت الا بولايته و الايتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسليم لرواتها.([88])

پس راه ترقي و استكمال اطاعت انبياء و اولياء و حاملين دين است و همان اطاعت ايشان اطاعت خداست زيرا ذات خدا درك نمي‏شود و ليس كمثله شي‏ء([89]) است. پس در اين امت راهي جز اطاعت و انقياد و تسليم امر ائمه هداة معصومين: و كاملين و علماي شرع مبين نيست. و در حقيقت راهي هم به ائمه طاهرين:جز وجود مبارك كاملين و علما نمي‏باشد همچنانكه خداوند متعال مي‏فرمايد و جعلنا بينهم و بين القري التي باركنا فيها قري ظاهرة و قدّرنا فيها السير سيروا فيها ليالي و اياماً امنين و در تفسير قراي ظاهره روايت شده است كه هم الرسل و النقلة عنا الي شيعتنا و فقهاء شيعتنا([90]) و امام عصر7 در توقيع رفيع فرمودند و اما الحوادث

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 58 *»

 الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله([91]) و ابوالحسن ثالث7 به دو نفر از شيعيانشان نوشتند فهمت ما ذكرتما فاعمدا في دينكما علي كل مسنّ في حبنا و كل كثير القدم في امرنا فانهم كافوكما([92]) و امام صادق7 نيز فرمودند ان العلماء ورثة الانبياء و ذلك ان الانبياء لم‏يورثوا درهماً و لا دينارا و انما اورثوا احاديث من احاديثهم فمن اخذ شيئاً منها فقد اخذ حظاً وافرا فانظروا علمكم هذا عمن تأخذونه فان فينا اهل البيت في كل خلف عدولاً ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين([93]) و امام جواد صلوات الله عليه هم فرمودند من اصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق من الله فقد عبد الله و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس فقد

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 59 *»

 عبد ابليس([94]) و از امام صادق7 در حديث تقليد منقول است كه مي‏فرمايند فاما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه و ذلك لايكون الا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم فاما من ركب من القبايح و الفواحش مراكب فسقة فقهاء العامة فلاتقبلوا منهم عنا شيئاً و لا كرامة([95]) و در مقبوله عمر بن حنظلة آمده است ينظران من كان منكم قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكماً فاني قد جعلته عليكم حاكما فاذا حكم بحكمنا فلم‏يقبل منه فانما استخف بحكم الله و علينا ردّ و الرادّ علينا الرادّ علي الله و هو علي حد الشرك بالله.([96])

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 60 *»

و اين بزرگواران همان شيعيان كبار هستند كه شعاع و نور امامان خودند و در همه‏حال مشايع و تابع ايشان مي‏باشند و به صفت عدالت واقعيه آراسته‏اند. و ايشان دست خدا و مشيت محبوبه وي در تكميل ناقصين از دوستان هستند كه فيض را از مبادي آن كه ائمه طاهرين:مي‏باشند گرفته و به ضعفاء و ناقصين از دوستان مي‏رسانند.

و همان‏طوري كه در تمام اين احاديث ديدي و يافتي ضعفاء راهي به ائمه هداة معصومين: كه مبادي فيضند ندارند مگر به اينكه سر به قدم همين رادمردان بزرگ گذارند. و وجود اين اشخاص هم از حتميات ملك خداست زيرا اگر ايشان نباشند قواي عليين از كمون ضعفا و دوستان ظاهر نمي‏شود و خلقت ايشان لغو و عبث خواهد شد. و احاديث بسياري هم به اين مضمون وارد شده كه ان الارض لاتخلو من عالم و لولا ذلك لالتبس علي المسلمين امور دينهم و لم‏يعرف الحق من الباطل.([97])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 61 *»

«صفات استاد»

همان‏طوري كه صورت انسان‏ها متعدد است و از يكديگر ممتازند، نفوسشان نيز متعدد است و با هم فرق مي‏كند و در هر شخصي صفت نفسانيه‏اي بالفعل است كه در ديگري نيست. نه اينكه اصلاً نباشد بلكه هست اما بالقوه است و حكمي براي آن نيست. و هركس صفتي در او فعليت داشت در آن صفت كامل است و در كسي كه آن صفت در او بالفعل نيست تأثير مي‏كند به حدي كه آن صفت را از او نيز ظاهر مي‏گرداند. مگر اينكه آن ديگري در ضد آن صفت كامل باشد كه اينجا هر كدام زورشان بيشتر باشد در طرف مقابل تأثير مي‏كنند. نمي‏بيني اگر آهن بسيار داغي را كنار آهن سردي بگذاري آن را هم داغ مي‏كند مگر اينكه آهن دوم آن‏قدر سرد باشد كه آهن اول را هم سرد نمايد. و اين قانون طبيعي ملك است كه حق جل و علا در طبيعت ملك قرار داده و تخلف ندارد. لن‏تجد لسنة الله تبديلا.

پس اي عزيز! چشم خود را باز كن و حواس خود را جمع نما ببين طالب چه هستي؟ دنبال كسي باش كه در آن صفتي كه خواهان آني كامل باشد و بپرهيز از اين‏كه با كسي نشست و برخاست كني كه ضد آن‏چه دنبال آن هستي در او بالفعل باشد. زيرا المرء علي دين خليله.([98])

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 62 *»

تا تواني مي‏گريز از يار بد   يار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها همي بر جان زند   يار بد بر جان و بر ايمان زند

زنهار زنهار كه سر به قدم استادي گذاري كه به خلاف اخلاق انبياء و اولياء و صلحاء متخلق باشد، زيرا خواه و ناخواه در تو نيز تأثير گذارده عن‏قريب مانند وي خواهي شد.

بي‏جهت نبود كه هاديان به حق و راه مستقيم: اين‏قدر ما ضعيفان را از معاشرت و مجالست با علماء سوء و كاملينِ در شرّ مي‏ترسانيدند. حضرت اميرالمؤمنين7 مي‏فرمايند اياكم و الجهال من المتعبدين و الفجار من العلماء فانهم فتنة كل مفتون([99]) و همچنين فرمودند قطع ظهري رجلان من الدنيا رجل عليم اللسان فاسق و رجل جاهل القلب ناسك هذا يصدّ بلسانه عن فسقه و هذا بنسكه عن جهله فاتقوا الفاسق من العلماء و الجاهل من المتعبدين اولئك فتنة كل مفتون فاني سمعت رسول‏الله9 هلاك امتي علي يدي كل منافق عليم‏اللسان([100]) و نيز فرمودند اذا رأيتم العالم محباً للدنيا فاتهموه علي

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 63 *»

 دينكم فان كل محب يحوط مااحب([101]) و هم آن بزرگوار فرمودند اوحي الله عزّوجلّ الي داود7 لاتجعل بيني و بينك عالماً مفتوناً بالدنيا فيصدّك عن طريق محبتي فان اولئك قطاع طريق عبادي المريدين ان ادني ما انا صانع بهم ان انزع حلاوة مناجاتي من قلوبهم([102]) و از حضرت رسول9 منقول است كه فرمودند سيأتي علي الناس زمان لايبقي من القرءان الا رسمه و لا من الاسلام الا اسمه يسمّون به و هم ابعد الناس منه مساجدهم عامرة و هي خراب من الهدي فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة و اليهم تعود.([103])

در هر عصري داعيان هدايت هستند و لازال جار مي‏زنند و طالب كمال را به خود دعوت مي‏كنند و از آن طرف داعيان ضلالت نيز هستند و آن‏ها نيز جار مي‏زنند و طالبين انحطاط را به سوي خود

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 64 *»

مي‏خوانند. حق جل و علا از كمال حكمت و نهايت غنا و بي‏نيازي خود اين دو باب را بر روي خلق باز فرموده تا هركس هرچه را اختيار كرد، براي رسيدن به آن مانعي نداشته باشد. كلاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربك و ماكان عطاء ربك محظورا.([104])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«عظمت استاد»

كسي كه صفتي در او بالفعل باشد و در غير تأثير گذارده، مناسب و مشاكل همان صفت را از او استخراج نمايد، اصل و پدر وي در آن صفت است. زيرا همان طوري كه پدر اصل فرزند است و اصل و ماده جسمِ فرزند از اوست، همچنين استاد و كامل نيز پدر روحاني و نفساني متعلم است زيرا فرزند كه همان كمال استخراج‏شده باشد فرزند واقعي و حقيقي كامل است.

و پدر روحاني به مراتب از پدر جسماني مقامش بالاتر و رعايت احترامش لازم‏تر است. آيا نمي‏بيني كه مي‏شود پدري مؤمن و فرزندي كافر باشد و بالعكس. اما كمالي كه از كمون متعلّم به واسطه كامل استخراج مي‏شود، با كمال كامل، بر يك شكل و از يك جنس است از اين جهت هميشه با هم‏اند و هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد.

پس فرزند واقعي و حقيقي همان فرزند روحاني است و پدر

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 65 *»

واقعي نيز همان پدر است. و هر حقي كه در شريعت براي پدر جسماني ذكر شده به طريق اولي براي پدر روحاني ثابت است. و اين حق در درجه اول براي چهارده نفس مقدس صلوات الله عليهم اجمعين ثابت است كه مبادي فيض و مجمع صفات كماليه حق تعالي مي‏باشند و در درجه دوم براي انبياء: و در درجه سوم براي نقبا و نجبا اعلي الله مقامهم و در درجه بعد براي علماي ظاهري كه هاديان خلق به راه راستند و در حدّ خود آراسته به صفات اولياء خدا و پيراسته از صفات دشمنانشان مي‏باشند. و عقوق اين پدران اعظم است از عقوق پدر جسماني به اندازه‏اي كه روح از جسمِ ظاهر و ايمان از ابدان اعظم است.

پس لازم است كه در اينجا به چند حديث در شأن علماي اخيار اشاره كنيم تا مگر به اين واسطه قدري از عظمت آنها را بدانيم و به فكر اداي پاره‏اي از حقوق ايشان برآييم.

حضرت امير7 فرمودند من كان من شيعتنا عالماً بشريعتنا فاخرج ضعفاء شيعتنا من ظلمة جهلهم الي نور العلم الذي حبونا به جاء يوم القيمة و علي رأسه تاج من نور يضي‏ء لاهل جميع العرصات و عليه حلة لايقوم لاقل سلك منها الدنيا بحذافيرها ثم ينادي مناد يا عباد الله هذا عالم من تلامذة بعض علماء آل‏محمد الا فمن اخرجه في الدنيا من حيرة جهله فليتشبث بنوره ليخرجه من حيرة ظلمة هذه العرصات الي نزه الجنان فيخرج كل من علّمه في‏الدنيا خيراً او فتح عن

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 66 *»

 قلبه من الجهل قفلاً او اوضح له عن شبهة.([105]) و امام صادق7 نيز فرمودند علماء شيعتنا مرابطون علي الثغر الذي يلي ابليس و عفاريته يمنعونهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن ان‏يتسلط عليهم ابليس و شيعته النواصب الا فمن انتصب لذلك من شيعتنا كان افضل من جاهد الروم و الترك و الخزر الف‏الف مرة لانه يدفع عن اديان محبينا و ذلك يدفع عن ابدانهم.([106]) و حضرت موسي بن جعفر7مي‏فرمايند فقيه واحد ينقذ يتيماً من ايتامنا المنقطعين عنا و عن

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 67 *»

 مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج اليه اشد علي ابليس من الف عابد لان العابد همّه ذات نفسه فقط و هذا همّه مع ذات نفسه ذات عباد الله و امائه لينقذهم من ابليس و مردته فذلك هو افضل عند الله من الف‏الف عابد و الف‏الف عابدة.([107]) و از امام هادي7 نيز نقل شده است كه فرمودند لولا من يبقي بعد غيبة قائمنا7 من العلماء الداعين اليه و الدالين عليه و الذابين عن دينه بحجج الله و المنقذين لضعفاء عباد الله من شباك ابليس و مردته و من فخاخ النواصب لمابقي احد الا ارتد عن دين الله و لكنهم الذين يمسكون ازمة قلوب ضعفاء الشيعة كما يمسك صاحب السفينة سكانها اولئك هم الافضلون عند الله.([108]) و باز از امام صادق8 نقل شده است كه فرمودند اذا

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 68 *»

 كان يوم القيمة جمع الله عزوجل الناس في صعيد واحد و وضعت الموازين فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فيرجح مداد العلماء علي دماء الشهداء.([109]) و از همان بزرگوار روايت شده است كه فرمودند قال اميرالمؤمنين7 المؤمن العالم اعظم اجراً من الصائم القائم الغازي في سبيل الله و اذا مات ثلم في الاسلام ثلمة لايسدها شي‏ء الي يوم القيمة.([110]) و نيز از پيغمبر اكرم9 نقل شده است كه فرمودند ساعة من عالم يتّكي علي فراشه ينظر في علمه خير من عبادة العابد سبعين عاما([111]) و غير اينها از احاديث كه بسيار است.

برادر! بيا كلاه خود را قاضي كنيم ببينيم اين اساتيد چه حقوقي بر گردن ما دارند؟ و آيا به فكر اداي حقوقشان هستيم؟ بلكه ببينيم آيا اصلاً مي‏توانيم حقوق چنين بزرگاني را ادا كنيم؟ حاشا و كلاّ.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 69 *»

حال كه كلام به اينجا رسيد، قدري هم از ادب رفتار و كيفيت برخورد با آنها بگوييم. باشد كه به توفيق و اعانت حق جلّ و علا اندكي از بسيار و معدودي از بي‏شمار آن را بتوانيم به جا بياوريم. انه خير ناصر و معين.

كس بدان مقصد عالي نتوانست رسيد   هم مگر لطف شهان پيش نهد گامي چند

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«حقوق استاد»

بدان‏كه علما، جانشينان انبياء و حجتهاي منصوب از جانب محمد و آل‏محمد: مي‏باشند و حكّام خدا در روي زمين و واسطگان بين اولياي كبار و ضعفاي شيعه هستند و هر فيضي كه از مبادي فيض به ضعفا مي‏رسد به وساطت ايشان است. پس به ايشان بندگان روزي مي‏خورند و باران از آسمان مي‏بارد و بلا از شهرها دفع مي‏شود. و اگر اين بزرگان نبودند آسمان برپا و زمين برجا نبود. پس نفس‏كشيدن ما و زنده‏بودن و روزي‏خوردن و از آفات و عاهات مصون و محفوظ بودن و ساير بركات، تماماً بسته به وجود ذي‏جود ايشان است. چگونه چنين نباشد و حال آنكه خداوند متعال مي‏فرمايد هل يستوي الذين يعلمون و الذين لايعلمون انما يتذكر اولوا الالباب([112]) و نيز

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 70 *»

مي‏فرمايد يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات([113]) پس اين بزرگواران چون با ما مساوي نيستند و اقرب به مبادي فيضند، البته تمام كمالات و فيوضات به واسطه ايشان به ما و خلق پايين‏تر مي‏رسد.

حال كه دانستيم ايشان ولي‏نعمت ما ضعفايند بايد شكرگزار وجودشان باشيم زيرا من لم‏يشكر المخلوق لم‏يشكر الخالق([114]) و تشكر از ايشان به اين است كه ظاهراً و باطناً براي ايشان احترام قائل باشيم و آن‏چه مي‏پسندند بجا آورده و از آنچه نمي‏پسندند اجتناب كنيم و از هرچه داريم در راه رضاي آنها مضايقه نداشته باشيم. و بايد اعتقادمان اين باشد كه حق استاد هفتاد بار از پدر و مادر جسماني اعظم است، زيرا آن‏چه از پدر و مادر جسماني ما به وجود آمده همان جسم ظاهر ما است و ايشان آن را چند صباحي از سرما و گرما حفظ مي‏كردند و پس از چند سال ناچار بايد بدن و متعلقات آن را در اين دنيا بگذاريم و برويم. اما علماء اسباب حصول عقل و ايمان در وجود مايند كه به آن عبادت رحمان و كسب جنان مي‏نماييم و حيات ابدي و سعادت سرمدي ما بسته به آن است. حال وقتي مخالفت والدين جسماني عقوق ايشان باشد و ادناي عقوق اين است كه به

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 71 *»

ايشان افّ بگوييم؛ ببين عقوق استاد چگونه است كه هفتاد بار بلكه هفتاد هزار بار از عقوق پدر و مادر جسماني اعظم مي‏باشد؟!

پس اي عزيز گوش هوش خود را باز كن، و به آن‏چه مي‏نويسم گوش فرادار. و از خدا عاجزانه بخواه كه تو را در اين مهم ياري كند زيرا كاري بس بزرگ و دشوار است.

حضرت علي بن الحسين8 در حديث حقوق مي‏فرمايند و حق سايسك بالعلم التعظيم له و التوقير لمجلسه و حسن الاستماع اليه و الاقبال عليه و ان لاترفع عليه صوتك و لاتجيب احداً يسأله عن شي‏ء حتي يكون هو الذي يجيب و لاتحدّث في مجلسه احداً و لاتغتاب عنده احداً و ان تدفع عنه اذا ذكر عندك بسوء و ان تستر عيوبه و تظهر مناقبه و لاتجالس له عدواً و لاتعادي له ولياً فاذا فعلت ذلك شهد لك ملائكة الله بانك قصدته و تعلمت علمه للّه جل اسمه([115]) و امام

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 72 *»

صادق7 نيز مي‏فرمايند كان علي7 يقول ان من حق العالم ان لاتكثر عليه السؤال و لاتجرّ بثوبه و اذا دخلت عليه و عنده قوم فسلّم عليهم جميعاً و خصّه بالتحية دونهم و اجلس بين يديه و لاتجلس خلفه و لاتغمز بعينك و لاتشر بيدك و لاتكثر من قول قال فلان و قال فلان خلافاً لقوله و لاتضجر بطول صحبته فانما مثل العالم مثل النخلة تنتظر بها متي يسقط عليك منها شي‏ء و العالم اعظم اجراً من الصائم القائم الغازي في سبيل الله و اذا مات العالم ثلم في الاسلام ثلمة لايسدها شي‏ء الي يوم القيمة([116]) و باز از امام صادق7منقول است كه فرمودند من اكرم فقيهاً مسلماً لقي الله يوم القيمة و هو عنه راض و من اهان فقيهاً مسلماً لقي الله يوم القيمة و هو عليه غضبان.([117]) و هم از

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 73 *»

رسول اكرم9نقل شده كه فرمودند من علّم شخصاً مسئلة فقد ملك رقبته گفتند يا رسول‏الله أيبيعه فرمودند لا ولكن يأمره و ينهاه.([118])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«معاشرت با استاد»

اصل آداب معاشرت با علماء و اساتيد همان است كه چون ايشان به مقتضاي لكل درجات مماعملوا([119]) و يرفع الله الذين امنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات([120]) رتبه و مقامشان از ما برتر است و فيض دانش و بينش كه بالاترين نعمتهاست از ايشان به ما مي‏رسد، پس هرچه به آنها بيشتر محبت و اخلاص و توجه داشته باشيم، بيشتر در معرض نورانيت و كمال هستيم، و اين خود بزرگترين قدم براي پيشرفت و ترقي است. پس اگر نسبت به استاد محبت و اخلاص پيدا كرديم تمام كارها خود به خود اصلاح خواهد شد و تمام آداب به عمل خواهد آمد و تمام حقوق ادا خواهد گشت. با اين‏همه خوب است كه چند مورد از آداب برخورد با استاد، بخصوص ذكر شود؛ باشد كه باعث تذكر و تنبه دلهاي غافل شود.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 74 *»

فان الذكري تنفع المؤمنين.([121])

ا) عالم هركه باشد و در دانش و بينش به هر مقامي رسيده باشد معصوم و عالم به ماكان و مايكون نيست و البته مجهولات دارد و از اشتباهات زباني و خطا و لغزش محفوظ نيست. در جايي كه انبياي اولواالعزم به برخي امور جاهل بودند مثل اينكه موسي7نمي‏دانست چيزي كه خضر7 مي‏دانست و هردو ندانستند چيزي كه صياد دانست و از اين بالاتر سليمان7 نمي‏دانست امري را كه هدهد و يا مورچه مي‏دانستند. چه توقعي از استاد بيچاره‏اي است كه در عرض رعيت است؟

اي عزيز انسانيت و انصاف را پيشنهاد خود كن! مبادا اگر مسأله‏اي را ندانست و يا در مطلبي اشتباه كرد او را در دل و يا العياذ بالله در ظاهر تحقير كني يا دنبال لغزشهاي او را بگيري. و اگر منافي عصمت از وي ديدي نبايد او را از چشم خود بيندازي زيرا توقع عصمت داشتن از وي عين بي‏انصافي است. او خود كه مدعي عصمت و علم به ماكان و مايكون نيست و خطا هم كه بين بني‏آدم مقسوم است و انسان گرفتار سهو و نسيان است. پس چه توقع بي‏جا داري؟! ان الجواد قديكبو و ان الصارم قدينبو.([122])

مرد را كافي بود در اعتبار   كه بيايد عيبهايش در شمار

 

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 75 *»

ولكن مردم چون به راه راست نيستند و گرفتار افراط و تفريطند، بعضي به مجردي كه از عالمي سؤالي از مشكلات كردند و ندانست او را تحقير مي‏كنند و براي كوبيدن وي همان را مستمسك خود قرار مي‏دهند. و از آن طرف برخي ديگر چون اين‏طور خيال مي‏كنند و يا مي‏خواهند اين‏چنين وانمود كنند كه عالم مورد اعتمادشان مجهولي ندارد، كلام وي را تأويل و توجيه مي‏كنند و محملهاي گوناگوني براي صحيح جلوه دادن خطاي وي ترتيب مي‏دهند. و همان‏طور كه دانستي هر دو گروه گرفتار اشتباهند. حق مسأله اين است كه رعيت بر جميع مسائل احاطه ندارند بلكه چه‏بسا در بعض مواقع متذكر بعضي بديهيات نيز نباشند. از رسول اكرم9 منقول است كه فرمودند غريبتان كلمة حكمة من سفيه فاقبلوها و كلمة سفه من حكيم فاغفروها فانه لا حكيم الا ذو عثرة و لا سفيه الا ذو تجربة.([123])

ب) حال كه دانستي استاد معصوم و عالم به ماكان و مايكون نيست، پس اگر خطائي يا سهوي و يا جهلي از او ديدي مبادا او را علانيه تخطئه كني و يا خطا و جهل او را براي ديگران بازگو نمايي،

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 76 *»

زيرا اين امر طبيعتاً باعث ناراحتي و رنجش استاد و سبب ذلت و حقارت وي مي‏شود. پس اگر از استاد خود لغزشي ديدي، بايد مخفيانه و در كمال ادب به او تذكر دهي. و چنانچه آن لغزش طوري بود كه بايد بين مردم تدارك شود، اين كار شأن خود استاد است كه هر طور صلاح بداند انجام دهد.

و اگر استاد گرفتار خُلق بدي باشد و يا بعضاً كار قبيحي از وي سر زند؛ در اينجا وظيفه متعلم آن است كه نيكيها و خدمتها و دلسوزيهاي استاد را ملاحظه كند و در دل از او عفو كند و در ظاهر جواب بدي وي را به نيكي بدهد زيرا حق استاد بر گردن شاگرد بيش از اين‏هاست. مگر نه اين است كه او بيش از اين را از تو ديده و تحمل كرده، پس وظيفه تو هم آن است كه بدي وي را ناديده گرفته و مقابله به احسان نمايي.

ج) زنهار زنهار كه در نزد وي سخن بيگانگان از دين و مذهب را بگويي و خود را مثل يكي از آنها انگاشته از زبان آنها با استاد مجادله كني. مزخرفات و لاطائلات در عالم بسيار است، كي بنا بر اين بوده كه انسان رو در روي هر باطلي بايستد و جواب همه را بگويد؟ اگر خودت مجهولي داري بپرس تا جواب بشنوي و الا بي‏جهت مجادله مكن.

و همچنين مبادا در حضور استاد، از مخالفين وي صحبت به ميان آوري كه فلاني درباره شما چنين و چنان مي‏گفت و يا نسبت به

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 77 *»

شما بي‏ادبي مي‏كرد و يا شما را تكفير مي‏نمود. و حتي به وي نگويي فلاني در اين مسأله خلاف شما مي‏گويد و يا شنيدم فلاني نظر شما را ردّ مي‏كرد، زيرا اينها همه باعث كدورت قلب استاد و حزن و اندوه وي مي‏شود و اين كار هم في‏نفسه مكروه و ناپسند است و هم باعث اين مي‏شود كه ديگر اقبالي براي گفتن يافته‏ها و نظرياتش نداشته باشد.

د) قانون تعليم اين است كه استاد درس فردا را شبانه مطالعه كرده و مشكلاتش را برطرف مي‏نمايد و فردا براي شاگردان بيان مي‏كند. و كسي كه محتاج به پيش‏مطالعه نيست اوحدي زمان است. پس بهتر آن است كه استاد را به حال خود بگذاري كه هرچه آماده كرده بگويد و بيان كند، و امري كه مربوط به درس نيست يا اينكه مربوط به درس آن روز نيست نپرسي كه از بيان آن عاجز گشته و البته خطا مي‏كند. و در فضل و دانش استاد همين بس است كه مطلبي را كه پيش‏مطالعه كرده بتواند براي شاگردان حلاجي كند. و اگر كسي بيش از اين توقع داشته باشد، خلاف انصاف رفتار كرده است.

هـ) اگر استاد صلاح تو را در علمي ديد و همان علم را براي تو شروع كرد، مبادا از او علم ديگر بخواهي زيرا او مانند طبيب و تو مانند مريض هستي. او موقعيت و استعداد تو را بهتر مي‏داند، هرچه صلاح تو را در آن دانست تسليم باش و چون و چرا نكن.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 78 *»

و) وقتي در مجلس درس حاضر شدي، بايد قلم و كاغذ همراه داشته باشي كه در اثناي درس رؤوس مطالب را يادداشت كني و بعد از درس وقتي تنها شدي تمام درس را به صورت تفصيلي و استدلالي روي كاغذ پياده نمايي. و اگر كسي بر اين كار مواظبت كند در هر هفته پنج يا شش مطلب و در هر ماه بيست و يا بيست و چهار مطلب جمع‏آوري مي‏كند و اين خود كتاب مستقلي خواهد شد و در هر سال دوازده كتاب تأليف و تصنيف كرده است. و كسي كه اين‏چنين تحصيل كند ديري نخواهد گذشت كه عالمي تمام عيار خواهد شد.

و اين مسأله را هم بايد در نظر داشت كه به علم و تجربه ثابت شده است كه فوران مددهاي علمي در مجلس درس با غير آن قابل مقايسه نيست. زيرا مجلس درس محل نزول رحمت و بركات و هبوط ملائكه است و شاگرد به اين واسطه در متن رحمت و بركت قرار مي‏گيرد و براي استاد نيز باعث زيادتي علم اوست زيرا وي از علم خود انفاق مي‏كند و وعده الهي است كه اضعاف آن را جايگزين نمايد. از اين گذشته خود هيأت نشستن براي تعليم و تعلم و نحوه قرار گرفتن استاد و شاگرد در مجلس درس، جسدي است كه از حق تعالي به زبان حال روح مناسب طلب مي‏كند. از اين جهت در مجلس درس و مباحثه بركات و الهاماتي است كه در غير آن نيست، و اگر شاگرد از اهل محبت و تسليم نسبت به استاد

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 79 *»

خود باشد اكثر وساوس و شبهاتش برطرف مي‏شود و غالباً حتي اعتراضي هم بر مطلب استاد بر ذهنش خطور نمي‏كند. و ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم. اللهم انزل علينا من بركاتك و اوسع علينا من فضلك انك ذو فضل عظيم و منّ جسيم. و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 80 *»

مطلب ششـم

«رفيق طالب علم»

 

و اين مطلب نيز در ضمن دو قسمت توضيح داده مي‏شود:

«احتياج به رفيق»

بدان‏كه سنة الله بر اين است كه تمام اشياء را با اسباب جاري مي‏فرمايد چنانكه از معصوم7 منقول است كه فرمودند ابي الله ان‏يجري الاشياء الا باسبابها([124]) و اين نه از نقص مسبب الاسباب تعالي شأنه است بلكه همه به جهت عجز مسبَّبات و نقص آنهاست. مانند بدن انسان كه براي اينكه تامّ و كامل باشد محتاج به دوران افلاك و مكان مناسب و خون و شير و غذا و هوا و مربي و امثال اينهاست و بدون اين اسباب ممكن نيست كه به حد كمال و تمام برسد. پس از اين جهت سنة الله بر اين جاري شده كه براي تامّ و كامل شدن اشياء اسبابي قرار دهد كه همه‏كار و همه‏چيز به آنها انجام گيرد. سنة الله التي قدخلت من قبل و لن‏تجد لسنة الله تبديلا.([125])

و چون ناقصين يعني كساني كه هنوز كمالات بالقوه‏شان

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 81 *»

استخراج نشده، براي فعليت‏يافتن آن قوا و كمالات احتياج به كامل مكمّلي دارند كه به اقتران با وي قواي نهفته در وجودشان به ظهور برسد؛ از اين جهت در حكمت لازم شد كه حق جلّ و علا براي استخراج اين قوا اسبابي بيافريند كه ايشان انبيا و اوليا و حكما و علما مي‏باشند. پس چاره‏اي براي ناقصين جز اين نيست كه براي بالفعل‏شدن كمالات بالقوه، متصل به استاد كاملي شوند، و عادة الله به غير اين جاري نشده است. و اگر كسي توقع غير از اين داشته باشد طالب معجزه و خرق عادت است و آن امري محال است. ليس البر بان‏تأتوا البيوت من ظهورها ولكن البر من اتقي و أتوا البيوت من ابوابها.([126])

و يكي ديگر از اسباب لازم، وجود رفيق موافقي است كه كمك‏كار انسان در راه رسيدن به كمالات باشد. وحدت از ويژگيهاي حق متعال است و غير خدا تمام مركبند. خداوند سبحانه در قرآن مي‏فرمايد و من كل شي‏ء خلقنا زوجين([127]) و حكما نيز گفته‏اند «كل ممكن زوج تركيبي»([128]) و حضرت امام رضا7 در اين‏باره مي‏فرمايند

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 82 *»

ان الله لم‏يخلق شيئاً فرداً قائماً بنفسه دون غيره.([129]) از اين جهت پيغمبر اكرم9 در ميان اصحاب عقد اخوت جاري فرمودند و قرآن نازل شد كه انما المؤمنون اخوة.([130])

پس يكي از شروط عمده ترقي ناقصين وجود رفيق موافق است. و همان‏طوري كه بدون استاد تحصيل كمال ممكن نمي‏باشد، بدون رفيق موافق نيز ترقي و پيشرفتي امكان‏پذير نخواهد بود. از نبي مكرم9 روايت شده كه فرمودند الرفيق ثم الطريق و همچنين فرمودند احب الصحابة الي الله اربعة([131]) و به اميرالمؤمنين8فرمودند يا علي لاتخرج في سفر وحدك فان الشيطان مع الواحد و هو من الاثنين ابعد([132]) و فرمودند لعن الله ثلثة الاكل زاده وحده و النائم في بيت وحده و راكب الفلاة وحده([133]) و از امام جعفر صادق7 روايت است كه البائت في بيت وحده و الساير وحده شيطانان و الاثنان لمّة و الثلثة انس.([134])

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 83 *»

و اگرچه بعضي از اين احاديث مخصوص مسافرت‏كردن است ولكن چون مطلق است، البته سفر و سلوك به سوي خدا را كه بزرگترين و درازترين و پرهول و هراس‏ترين سفرهاست به طريق اولي شامل مي‏شود. انسان مدني‏الطبع آفريده شده و اصلاً وجه تسميه انسان، انس آنها به يكديگر است، و شخصِ تنها از اين گذشته كه راه به جايي نمي‏برد و ترقي و پيشرفتي برايش نيست، در معرض اذيت و آزار دشمن نيز بيشتر است. و به محضي كه شخص تنها شد شيطان فرصت را غنيمت شمرده او را به چنگ مي‏آورد و معلوم است كه شروع تمام بدبختيها از همين‏جا است. اميرالمؤمنين7مي‏فرمايند ان الشاذ من الناس للشيطان كما ان الشاذة من الغنم للذئب.([135])

به همين جهت خداي مهربان از كمال حكمت و رحمت، ترس از تنهايي را مانند گرسنگي در وجود انسان گذارده زيرا همان‏طوري كه غذا از ضروريات وجود اوست تمدن هم اين‏چنين است. حتي اينكه شارع دستور فرموده كه در قبر با ميت جريده بگذارند و قرار داده كه تا چهل روز بر قبر وي آب بپاشند، تا ميت با آب و طراوت انس بگيرد و زياد احساس تنهايي و وحشت نكند. و اگر نه اين بود كه نياز به انيس از اوجب واجبات براي ترقي و تكامل

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 84 *»

انسان است، خالق حكيم جلّت عظمته اين نياز را به اين شدت در وجود انسان قرار نمي‏داد.

و سرّ اين مطلب آن است كه هر چيزي به مشاكل خودش قوت مي‏گيرد و از ضدش ضعيف مي‏شود. حتي اينكه اگر قرار باشد امري از امكان و قوه به فعليت برسد بايد به واسطه هم‏شكلي قوي باشد و همان امر از بين نخواهد رفت مگر آنكه منافري قوي آن را رهسپار عدم نمايد. اگر بخواهيم حرارت را از كمون آهن استخراج كنيم بايد آن را مقارن آتش كنيم و اگر خواسته باشيم همان حرارت را بالكل از او سلب نماييم مقداري يخ در كنار آن قرار مي‏دهيم. پس اين امر، كاملاً طبيعي است كه هر چيزي مشاكل خود را دوست داشته و از منافر خودش متنفر باشد.

پس اي عزيز! بعد از دانستن اين حقيقت، موقعيت و حدّ خود را بشناس و موضع خودت را مشخص نما، و بر اساس آن ببين با چه كسي بايد دوست شوي كه دوستيتان ادامه داشته باشد و روز به روز بر محبتتان افزوده شود. مؤمن عادل و عالم با مؤمن ديگري كه او نيز عادل و عالم باشد محبت تام و تمام دارد و با مؤمن جاهل كمتر و با مؤمن فاسق كمتر و با كافر فقط به اندازه اينكه در صورت انسانيت با هم شريكند و هكذا. حتي تجربه شده است كه اگر انسان در بين سفر به جوي آبي برسد به آن انس مي‏گيرد زيرا آب ماده حيات است.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 85 *»

«صفات رفيق»

براي هر چيزي وسيله سنجشي است كه با مراجعه به آن حرفها تمام مي‏شود و حكم حكم اوست؛ براي ايمان نيز ايمان‏سنجي است كه آن كتاب و سنت و سيره ائمه طاهرين: و سيره اصحاب و علماي كبار رضوان الله عليهم مي‏باشد.

حال اي عزيز! اگر صفات خود را با اين ميزان سنجيدي و ديدي بعضي از صفاتت منحرف است، بدان‏كه نبايد رفيقي انتخاب كني كه در همه صفات مانند تو باشد اگرچه نفس اماره بالسوء دنبال كسي است كه از هر جهت مانند او باشد. اما عقل خود را كه خيرخواه است قاضي كن، ببين ثمره اين رفاقت چيست؟ آيا ثمري جز رسوخ بيشتر آن صفات ناشايست در وجودت دارد؟ مگر غير از اين است كه صفاتِ بد تو را خواسته يا ناخواسته در نظرت زينت خواهد داد و تو را به تركستان خواهد كشيد؟

پس اي عزيز! به نصيحت عقل گوش فرا دار و با كسي دوست شو كه بهتر از تو باشد و اخلاق بد تو را با گفتار و رفتار به تو تذكر دهد.

همنشين تو از تو به بايد   تا تو را عقل و دين بيفزايد

حضرت اميرالمؤمنين7 مي‏فرمايند شرّ اخوانك من داهنك في نفسك و ساترك عيوبك([136]) و چقدر اين حديث شريف، زيبا و

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 86 *»

رساست كه المؤمن مرآة المؤمن.([137])

و اين را نيز بدان كه اگر رفيق مؤمني پيدا نكردي، تنها كه نمي‏تواني باشي، ناچار با فاسقي يا بدتر از آن معاشر مي‏شوي و همان‏قدر نوري هم كه داري از تو خواهد ربود و البته ظلمت جايگزين آن خواهد شد. آن‏قدر معاشرت با رفيق مؤثر است كه پس از مدت كمي تو هم خواه و ناخواه مانند او خواهي شد. معصوم7 مي‏فرمايند المرء علي دين خليله([138]) و شاعر عرب مي‏گويد:

اعتبر الارض بانمائها   و اعتبر الصاحب بالصاحب([139])

امام جعفر صادق7 مي‏فرمايند من لم‏يكن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و لم‏يكن له قرين مرشد استمكن عدوه من عنقه.([140])

پس اي برادر! اگر طالب علم و خواهان پيشرفت و ترقي هستي، رفيقي انتخاب كن كه مؤمن و متقي و عادل و اهل ذكر و فكر بوده و مشغول به كار خودش باشد. و گذشته از تمام اينها خود او نيز

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 87 *»

طالب علم باشد كه همين امر باعث خواهد شد كه شوق تو نيز در طلب علم و ترقي بيشتر شود و دست به دست هم راه ترقي و تكامل را طي نماييد. و اگر در اين صفات لازمه، رفيق بهتر از خود را نيافتي، مساوي هم باشد خوب است. و اگر رفيق مساوي هم پيدا نشد كمي پايين‏تر هم كه باشد، از تنهايي بهتر است.

و اين مطلب را نيز آويزه گوش خود كن كه اگر رفيقي اين‏چنين پيدا كردي قدر او را بدان و مبادا اين گوهر گرانبها را به هيچ و پوچ از دست بدهي كه دنيا و آن‏چه در آن است با او برابري نخواهد كرد. خيرخواه او باش و در نهايت رفق و مدارا آن‏چه مي‏داني و صلاح دين و دنياي وي در آن است به او ياد بده و البته او نيز با تو همين‏طور خواهد بود. و تا مي‏تواني از سختگيري و مجادله با وي در مسائل علمي و غير آن بپرهيز كه اين امر يكي از آفتهاي عمده ترقي و تكامل است. و همچنين اگر خطائي از او سر زد، تحمل كن و از همنشيني با او ملول نشو زيرا معصوم كسي است كه خدا او را معصوم قرار داده باشد. و اين را هم بدان كه طلب انصاف كردن از برادر، خود، كمال بي‏انصافي است.

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 88 *»

مطلب هفتم

«دانش طالب علم»

 

و اين مطلب نيز در ضمن دو قسمت توضيح داده مي‏شود:

«اقسام علوم»

بايد دانست كه علم بر پنج نوع است: علم واجب و علم مستحب و علم حرام و علم مكروه و علم مباح.

الف) اما علم واجب علمي است كه اسلام مبتني بر آن است و احدي در ترك آن معذور نيست، مانند شناخت خدا و يقين به توحيد حق تعالي در ذات و صفات و افعال و عبادت، و همچنين اعتقاد به تمام صفات الهي كه در قرآن و احاديث ائمه هداة معصومين: آمده است. البته اين نكته را هم بايد در نظر داشت كه حدّ وجوب، يقين‏كردن به توحيد و صفات الهي است اگرچه شخص، كنه آنها را آن‏طوري كه علماء و حكماء از آن بحث مي‏كنند نفهمد؛ زيرا در سيرت رسول‏الله9 و ائمه اطهار: مي‏بينيم كه اگر كسي مسلمان مي‏شد به همين شناخت ظاهري اكتفا مي‏كردند.

و همچنين واجب است شناخت پيغمبر9 به اينكه واسطه بين خدا و خلق است و معصوم و مطهر از گناه و خطا و سهو و نسيان و صفات ناپسند مي‏باشد و در تمام فرمايشاتش صادق بر

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 89 *»

خداست. و همين‏طور اقرار به تمام فضائلي كه شيعه براي آن بزرگوار اعتقاد دارند و كتاب و سنت بر آن شهادت مي‏دهند.

و همچنين واجب است شناخت ائمه اطهار: مثل شناخت پيغمبر9 ، زيرا آن بزرگواران با رسول‏الله9 در تمام صفات و كمالات ـ غير از نبوت ـ  مشترك مي‏باشند.

ولكن ناگفته نماند كه چون مناط علمِ واجب، تحصيل يقين است، ممكن است براي كسي به دليلي يقين حاصل شود كه شخص ديگر به آن دليل قانع نشود. و همچنين امكان دارد كسي به دليلي يقين پيدا كند ولي بعد از آني‏كه قدري ترقي كرد آن يقين قبلي را يقين نبيند، پس در اينجا بر او واجب است كه باز درصدد تحصيل يقين جديد برآيد. و البته يقين جز به دليل و برهان حاصل نمي‏شود زيرا علامت راستي و درستي برهان است. خداوند عالم جل شأنه مي‏فرمايد قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين([141]) و از اين جهت امام كاظم7فرمودند يقال للمؤمن في قبره من ربك قال فيقول الله فيقال له ما دينك فيقول الاسلام فيقال من نبيك فيقول محمد فيقال له من امامك فيقول فلان فيقال له كيف علمت بذلك فيقول امر هداني الله له و ثبتني عليه فيقال نم نومة لا حلم فيها نومة العروس الي ان قال و يقال للكافر من ربك فيقول الله ربي فيقال من نبيك فيقول محمد فيقال ما دينك فيقول الاسلام فيقال من اين علمت ذلك فيقول

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 90 *»

سمعت الناس يقولون فقلته فيضربانه بمرزبة.([142]) پس بايد انسان در دينش بابصيرت باشد و بصيرت به اين است كه بر آن مطلب برهاني داشته باشد كه قلبش ساكن و دلش محكم شود.

و همچنين واجب است اقرار به معاد و متعلقات آن از صراط و ميزان و حساب و كتاب و امثال اينها اگرچه علت و حقيقت آنها را نفهمد.

و همچنين واجب است اقرار به ظهور امام زمان عجل الله فرجه و رجعت آل‏محمد: اگرچه به طور اجمال باشد.

و همين‏طور واجب است علم به احكام شرعيه تكليفيه، زيرا عمل به احكام شرعيه فرع دانستن آنهاست.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 91 *»

و غير از اين موارد، علم ديگري بر هر مكلفي واجب عيني نيست. و اگر كسي به همين مسائل مذكوره علم پيدا كرد احكام اسلام و ايمان بر او جاري است و البته از اهل نجات مي‏باشد.

اما كسب دانش و بينش در جميع مسائل اصول و فروع دين، براي دفع شبهات و حفظ قلوب مؤمنان ضعيف؛ واجب كفايي است. و همين‏طور علم فقه و احكام شرعيه براي فقاهت و قضاوت و اجراي احكام نيز واجب كفايي است. گروه اول عدول نافينند كه اگر نباشند كسي بر صراط مستقيم و راه راست باقي نخواهد ماند و دشمنان دين و اهل شبهات، دين همه را از دستشان مي‏ربايند. و گروه دوم فقها و علماي ظاهرند كه ظاهر مسلماني از ايشان، و رونق اسلام و اجتماع مسلمين در گرو وجود آنان است.

و دليل بر اين وجوب، ـ  يعني وجوب كفايي ـ  فرمايش خداوند متعال است كه مي‏فرمايد فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون([143]) و همچنين مي‏فرمايد ولتكن منكم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر اولئك هم المفلحون([144]) و از امام كاظم7 روايت شده كه

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 92 *»

فرمودند لا نجاة الا بالطاعة و الطاعة بالعلم و العلم بالتعلم و التعلم بالعقل يعتقد و لا علم الا من عالم رباني.([145])

ب) و اما علم مستحب، شامل ساير علوم آل‏محمد: غير از علوم واجبه است. زيرا شرافت و فضيلت علم به قدري است كه انسان هرچه براي آن زحمت بكشد باز هم جا دارد. رسول مكرم اسلام9مي‏فرمايند فضل العالم علي العابد كفضلي علي ادناكم.([146]) و چه فخري براي علماي شرع مبين از اين بالاتر؟

ج) و اما علم حرام، هر علمي است كه از خانه آل‏محمد: خارج نشده باشد و يا اينكه با آن‏چه از آن خانه خارج شده مخالفت داشته باشد. هارون بن خارجه به امام صادق7 عرض كرد ما پيش سني‏ها مي‏رويم و از آنها احاديثي مي‏شنويم و از همان‏ها بر عليه خودشان استفاده مي‏كنيم. حضرت فرمودند لاتأتهم و لاتسمع منهم لعنهم الله و لعن مللهم المشركة.([147]) وقتي امام7 با شنيدن حديث از آنان اين‏گونه مخالفت فرمودند، ديگر ببين نظر امام درباره كتابها و

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 93 *»

بدعتها و ساير علومشان كه به آن اسلام و ايمان را از بين مي‏برند چيست؟! احاديث در اين مورد زياد است ولكن همين يك حديث براي اهميت موضوع بس است. چون كه صد آمد نود هم پيش ماست.

و آن علوم مثل علم كلام و فلسفه و عرفان اصطلاحي است كه امام صادق7 فرمودند يهلك اصحاب الكلام و ينجو المسلّمون ان المسلّمين هم النجباء([148]) و از امام باقر7 منقول است كه فرمودند اياك و اصحاب الكلام و الخصومات مجالستهم فانهم تركوا ماامروا بعلمه و تكلفوا ما لم‏يؤمروا بعلمه حتي تكلفوا علم السماء([149]) و همچنين مانند علم نجوم و موسيقي و قمار و يادگرفتن علوم و اصطلاحات يهود و نصاري و ساير كفار و مشركين براي اظهار فضل كردن و همچنين آن مقداري از اصول فقه كه اهل تسنن براي استنباط احكام وضع كرده‏اند مانند قياس و استحسان و مصالح مرسله و ساير اصولي كه از آل‏محمد: نيست.

پس هر علمي كه بر عليه حق و اهل حق است يا تقويت باطل و اهل باطل مي‏كند، باطل و فاسد بوده و يادگرفتن و ياددادن آن نيز

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 94 *»

حرام مي‏باشد. امام صادق7 مي‏فرمايند انما حرم الله الصناعة التي هي حرام كلها التي يجي‏ء منها الفساد محضاً نظير البرابط و المزامير و الشطرنج و كل ملهوّ به و الصلبان و مااشبه ذلك من صناعات الاشربة الحرام و مايكون منه و فيه الفساد محضاً و لايكون منه و لا فيه شي‏ء من وجوه الصلاح فحرام تعليمه و تعلمه و العمل به و اخذ الاجر عليه و جميع التقلب فيه من جميع وجوه الحركات كلها الا ان‏تكون صناعة قد تنصرف الي جهات المنافع و ان كان قديتصرف بها و يتناول بها وجه من وجوه المعاصي فلعلة ما فيه من الصلاح حلّ تعلمه و تعليمه و العمل به و يحرم علي من صرفه الي غير وجه الحق و الصلاح.([150]) و بنابراين حديث شريف، يادگرفتن علوم واجب و مستحب نيز اگر

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 95 *»

العياذ باللّه به قصد رياست و كسب شهرت و مجادله‏كردن و امثال آن باشد، حرام است.

د) و اما علم مكروه، علومي است كه ائمه هداة معصومين:صريحاً از آن نهي نفرموده‏اند ولكن يا اين است كه دانستن آن نفعي و ندانستن آن ضرري ندارد، و يا اينكه زياد آن نشدني است و كم آن هم دردي را دوا نمي‏كند. از امام كاظم7 نقل شده است كه فرمودند دخل رسول‏الله9 المسجد فاذا جماعة قد اطافوا برجل فقال ما هذا قالوا علامة قال و ما العلامة قالوا اعلم الناس بانساب العرب و وقايعها و ايام الجاهلية و بالاشعار و العربية فقال النبي9 ذاك علم لايضر من جهله و لاينفع من علمه انما العلم ثلثة آية محكمة او فريضة عادلة او سنة قائمة و ماخلاهن فهو فضل([151]) و باز از امام كاظم7 منقول است كه فرمودند قال رسول‏الله9 من انهمك في طلب النحو سلب منه الخشوع([152]) و شخصي به امام صادق7 عرض كرد مردم

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 96 *»

مي‏گويند كه يادگرفتن علم نجوم حلال نيست ولكن من از آن خوشم مي‏آيد، حال اگر براي دين من ضرر دارد من هيچ حاجتي به آن ندارم ولي اگر به دين من ضرر ندارد به خدا قسم من بسيار طالب يادگرفتن آنم. حضرت فرمودند ليس كما يقولون لاتضرّ بدينك بعد فرمودند انكم تنظرون في شي‏ء منها كثيره لايدرك و قليله لاينتفع به.([153]) و اين حديث دلالت مي‏كند بر اينكه يادگرفتن علومي مانند علم رمل و جفر و قيافه و حصيات و خيوط و امثال اينها كه زياد آن فهميدني نيست و كم آن هم سودي ندارد، مكروه است زيرا كار بيهوده‏اي است كه باعث قساوت قلب و دوري انسان از خدا و اولياء او مي‏شود.

هـ) و اما علم مباح، هر علمي است كه انسان براي امرار معاش و گذران زندگي ياد مي‏گيرد مشروط بر اينكه نشر باطل نباشد. مانند علم طب و داروسازي و جراحي و امثال آن. امام صادق7 مي‏فرمايند كل مايتعلم العباد او يعلّمونه غيرهم من اصناف الصناعات مثل الكتابة و الحساب و التجارة و الصياغة و السراجة و البناء و الحياكة و القصارة و الخياطة و صنعة صنوف التصاوير ما لم‏يكن مثل الروحاني و انواع صنوف الآلات التي يحتاج

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 97 *»

 اليها العباد منها منافعهم و فيها بلغة حوائجهم فحلال فعله و تعليمه و العمل به و فيه لنفسه او لغيره.([154])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

«مراجعه به كتب مخالفين»

در جاي خود ثابت شده است كه كلام هر كسي اثر نفس اوست و هر اثري بر شكل و صفت مؤثرش است. بنابراين، نفس خواندن كتابهاي غير اهل حق، تأثير منفي بر وجود طالب علم مي‏گذارد و باعث كدورت قلب وي مي‏شود. و از اين گذشته معصوم7مي‏فرمايند من اصغي الي ناطق فقدعبده فان كان الناطق ينطق عن الله فقد عبدالله و ان كان الناطق ينطق عن الشيطان فقدعبد الشيطان.([155]) پس چه خواهد بود حال كسي كه با خوش‏بيني كتابي را بخواند؟ البته صاحب آن كتاب را عبادت كرده است. و اين امر به

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 98 *»

اندازه‏اي مشكل است كه روايت شده كه شيطان به يكي از انبياء گفت بگو لا اله الا الله آن پيغمبر فرمود كلمة حق لااقولها بقولك.([156]) بنابراين هر بيچاره‏اي كه با خوش‏بيني به كتب عمري‏ها و غير اهل حق نگاه كند و آنها را تصديق نمايد، شيطان را پرستيده است. و متأسفانه از قديم تا امروز بناي تمام طلاب و اهل علم از كوچك و بزرگ بر همين بوده و هست و دليلي هم كه دارند اين است كه اينها علماي فن‏اند و بايد آنها را تصديق كرد و از ايشان پيروي نمود. اينها گويا حديث هارون بن خارجه را نديده و نشنيده‏اند. از معصوم7 روايت است كه صريح مي‏فرمايند ما انتم والله علي شي‏ء مما هم فيه و لا هم علي شي‏ء مما انتم فيه فخالفوهم فما هم من الحنيفية علي شي‏ء([157]) و در حديث ديگري فرمودند والله لم‏يبق في ايديهم الا استقبال القبلة.([158])

پس هركس به كتب عمري‏ها مراجعه كند، حتي اگر با خوش‏بيني هم نباشد گرفتار اثرات منفي آن خواهد شد كه همانا قساوت قلب و ضعف ولايت باشد. و اگر العياذ بالله با خوش‏بيني باشد كه عين پرستش شيطان است.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 99 *»

پس بهترين كار براي مبتديان كه هنوز در مذهب حق قوتي نگرفته‏اند و آينه قلبشان صاف است و آماده قبول هرگونه رنگ و شكلي، اين است كه در هر زمينه‏اي فقط و فقط به كتب علماي شيعه مراجعه كنند و بس. و البته قبول اين حرف ـ  كه عين حقّ واقع است براي ديگران بسيار بسيار سخت است.

و باز از اين مشكل‏تر آن است كه بعضي از علماي شيعه غفلتاً بعضي علوم و اصطلاحات عمري‏ها را فراگرفته و فريب آنها را خورده و همان علوم و اصطلاحات را در كتابهاشان به اسم خودشان نوشته‏اند به طوري كه خواننده خيال مي‏كند كه همان نظر شيعه است، و چون به آن علما حسن ظن دارد به همان مطالب با خوش‏بيني مراجعه مي‏كند و ناخواسته تأثيرات كلام عامه، گريبانگير وي مي‏گردد. به همين جهت است كه اشخاصي كه به اخبار و احاديث مراجعه مي‏كنند قلبشان رقيق‏تر و زهدشان نسبت به دنيا بيشتر و در برابر حق و اهل حق خاضع‏تر هستند و در مقابل، كساني كه به آن علوم و آن كتب مراجعه مي‏كنند به جمع دنيا حريص‏تر و بر انكار فضائل جري‏تر و در برابر حق و اهل حق سركش‏ترند. از امام كاظم7 منقول است كه فرمودند لاتأخذن معالم دينك عن غير شيعتنا فانك ان تعديتهم اخذت دينك عن الخائنين الذين خانوا الله و رسوله و خانوا اماناتهم انهم اؤتمنوا علي كتاب الله جلّ‏وعلا فحرّفوه و بدّلوه فعليهم لعنة الله و لعنة رسوله و لعنة ملئكته و لعنة آبائي الكرام

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 100 *»

 البررة و لعنتي و لعنة شيعتي الي يوم القيمة([159]) و همچنين اميرالمؤمنين7 مي‏فرمايند انما ذهب الناس الي عيون كدرة يفرغ بعضها في بعض و ذهب من ذهب الينا الي عيون صافية تجري عليهم باذن الله تعالي لا انقطاع لها و لا نفاد.([160])

اي عزيز! فطرت خود را حَكَم كن، ببين آيا اين مطالب خلاف واقع است؟ يا اينكه واقع، چيزي غير از اين مطالب نيست؟ والله عار است بر آل‏محمد: كه معادن علم و مخازن حكمتند كه دوستشان درِ خانه نواصب برود و هدايت را پيش آنها جستجو كند. آقاياني كه از كرامت و مناعت، ما را نهي فرموده‏اند كه مبادا با دشمنان ما نشست و برخاست كنيد و مبادا گوش به كلام آنها بدهيد و حتي حديثي از آنها بشنويد؛ چگونه راضي مي‏شوند كه دوست ايشان با نهايت ذلت و كوچكي در خانه دشمنان برود و از

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 101 *»

آنها گدايي كند. و از تمام اينها گذشته العياذ بالله از اين عمل خودش خورسند باشد و بر ديگران فخر نمايد. اللهم بحق محمد و آله لاتكلنا الي انفسنا طرفة عين فانك علي كل شي‏ء قدير.

حال اگر راه طلب علم را خواستي ياد بگيري؛ بدان‏كه زبان عربي با خواندن قواعد عربيت و معاشرت با عرب تحصيل مي‏شود. و وقتي انسان مسلط بر زبان عربي گشته مانند يكي از آنها شد، بايد به سراغ اخبار و احاديث برود و سر درس محمد و آل‏محمد: بنشيند.

و خيال نكني كه تسلط بر عربيت به اين است كه كوچكترين مجهولي براي تو نباشد. نه، اين‏طور نيست، چه‏بسيار مسائلي كه از صرف و نحو است و خود عربها نمي‏دانند و چه‏بسا خيلي از لغات نامأنوس را ندانند و محتاج به كتاب لغت باشند. پس يادگرفتن زبان عربي به اين نيست كه عمر خود را صرف كتب صرف و نحو كني و دنبال درايات نحويين و اشعار و اساطير و خزعبلات و اباطيلشان بروي كه تمامش باعث قساوت قلب و تلف‏كردن عمر است.

پس به مجردي كه بر زبان عربي مسلط شدي بايد به سراغ اخبار و احاديث ائمه هداة معصومين: بروي و قلاده تسليم را به گردن خود افكنده در مقابل سادات و آقايانت زانو بزني. ديگر هرچه مكلف به دانستن آن هستي در آنجا موجود است. امام صادق7 فرمودند والله لنحبكم ان‏تقولوا اذا قلنا و تصمتوا اذا صمتنا و نحن فيما

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 102 *»

 بينكم و بين الله ماجعل الله لاحد خيراً في خلاف امرنا([161]) و فرمودند حسبكم ان‏تقولوا ما نقول و تصمتوا عما نصمت انكم قد رأيتم ان الله عزوجل لم‏يجعل لاحد خيراً في خلافنا([162]) و حضرت امام رضا7 به ابراهيم بن ابي‏محمود فرمودند يا ابن ابي‏محمود اذا اخذ الناس يميناً و شمالاً فالزم طريقتنا فان من لزمنا لزمناه و من فارقنا فارقناه فان ادني مايخرج به الرجل عن الايمان ان‏يقول للحصاة هذه نواة ثم يدين بذلك و يبرأ ممن خالفه([163]) و همچنين امام صادق7 فرمودند ان اردت العلم الصحيح فعندنا اهل البيت فانما ورثناه و اوتينا شرع الحكمة و فصل‏الخطاب([164]) و امام باقر7 نيز فرمودند كل ما لم‏يخرج من هذا

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 103 *»

 البيت فهو باطل.([165])

پس وقتي زبان عربي را ياد گرفتي مانند يكي از كساني مي‏شوي كه در زمان ائمه: حضور داشتند. هر وظيفه‏اي كه آنها داشتند تو هم داري. و معلوم است كه آنها موظف بودند كه از يهود و نصاري و مجوس و همچنين از مذاهب باطله‏اي كه در اسلام پيدا شده بود اجتناب كنند و همين‏طور وظيفه داشتند كه به عقل خود كار نكنند و از رأي‏دادن و به كار بردن هوي و هوس و قياس و مصالح و امثال آن نيز خودداري نمايند. پس اي عزيز! خيال خودت را راحت كن. وظيفه تو هم امروز همان است كه ديروز وظيفه آنها بود. خدا همان خداست پيغمبر همان پيغمبر است امام همان امام است كتاب و سنت همان كتاب و سنت است و تو هم در معرض ديد و شنيد خدا و اولياء:هستي. پس موقعيت خود را درك كن و نگران هيچ چيز نباش. رحم الله امرأ عرف قدره و لم‏يتعد طوره.([166])

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 104 *»

مطلب هشتم

«مباحثه و مجادله طالب علم»

 

بدان اي عزيز! كه اولياي دين: به شدت از مجادله و مخاصمه نهي فرموده‏اند. و آن، يكي از بزرگترين گناهان و بر تمام مؤمنين مانند شرب خمر و خوردن گوشت ميته، حرام بلاكلام است. پيغمبر اكرم9مي‏فرمايند اورع الناس من ترك المراء و ان كان محقاً([167]) و مي‏فرمايند لعن الله المجادلين في دين الله علي لسان سبعين نبياً([168]) و امام باقر7 مي‏فرمايند اياك و الخصومات فانها تورث الشك و تحبط العمل و تردي صاحبها و عسي ان‏يتكلم الرجل بالشي‏ء فلايغفر له([169]) و نيز امام صادق7 مي‏فرمايند اجعلوا امركم لله و لاتجعلوه للناس فان ما كان لله فهو لله و ما كان للناس فلايصعد الي الله فلاتخاصموا الناس لدينكم فان المخاصمة ممرضة للقلب ان الله قال لنبيه9 انك لاتهدي من احببت ولكن الله يهدي من يشاء و قال أفانت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين و ذروا الناس فان الناس اخذوا

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 105 *»

 عن الناس و انكم اخذتم عن رسول‏الله9 و علي و لا سواء([170]) و باز از همان بزرگوار منقول است كه فرمودند الخصومة تمحو الدين و تحبط العمل و تورث الشك.([171]) و مي‏فرمايند لايخاصم الا رجل ليس له ورع او رجل شاك.([172])

و عبدالله بن سنان مي‏گويد خواستم خدمت امام صادق7 مشرف شوم مؤمن‏الطاق درِ خانه حضرت بود، به من گفت از آن بزرگوار اجازه بگير كه من هم شرفياب حضور ايشان شوم. وقتي خواسته او را خدمت حضرت عرض كردم فرمودند به او اجازه ندهيد نزد من بيايد. عرض كردم فداي شما شوم همه مي‏دانند كه او فقط رو به شما داشته و شما را دوست مي‏دارد و با ديگران هم به جهت اثبات حقانيت شما مجادله مي‏كند و هيچ‏كس نمي‏تواند او را در مجادله شكست دهد. حضرت فرمودند اين‏چنين نيست، بلكه

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 106 *»

طفلي از اطفال مكتبخانه مي‏تواند او را شكست دهد. عرض كردم فداي شما شوم او در مجادله از اين حرفها ماهرتر است و با تمام اهل اديان مجادله كرده و برهمه پيروز شده است، چطور بچه‏اي مي‏تواند بر او غلبه كند؟ امام7فرمودند يقول له الصبي اخبرني عن امامك امرك ان‏تخاصم الناس فلايقدر ان‏يكذب علي فيقول لا فيقول له فانت تخاصم الناس من غير ان‏يأمرك امامك فانت عاص له فيخصمه يا ابن‏سنان لاتأذن له علي فان الكلام و الخصومات تفسد النية و تمحق الدين.([173]) و از امام صادق7 از مسأله شرب خمر سؤال كردند آن بزرگوار فرمودند قال رسول‏الله9 ان اول مانهاني عنه ربي عزوجل عن عبادة الاوثان و شرب الخمر و ملاحاة الرجال.([174]) و باز از همان بزرگوار منقول است كه فرمودند كان علي بن الحسين7يقول ان المعرفة بكمال دين المسلم تركه الكلام في ما لايعنيه و قلة المراء و

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 107 *»

 حلمه و صبره و حسن خلقه.([175]) و امام صادق7 مي‏فرمايند المراء داء ردي و ليس للانسان خصلة شر منه و هو خلق ابليس و نسبته فلايماري في اي حال كان الا من كان جاهلاً بنفسه و بغيره محروماً عن حقايق الدين.([176])

كسي كه به اين اخبار و امثال آن مراجعه كند، مي‏فهمد كه بر هر مؤمني مجادله و مباحثه و مخاصمه مانند شرب خمر و اكل ميته حرام است. پس مؤمن متقي به خود اجازه نخواهد داد كه به اين معصيت بزرگ نزديك شود. زيرا در آن اذيت مؤمنين و ايجاد كينه، و ريا و سمعه و احداث شك و شبهه و سوء خُلق و دشمني با اهل ايمان و تكبر از قبول حق و انكار آن و ردّ كردن بر خدا و رسول و سعي در خاموش‏كردن نور حق و اقامه‏نمودن دليل بر ابطال آن و لجاجت و حكم به غير ماانزل الله و مخالفت با كتاب و سنت است. آيا معصيتي از اين بالاتر و بزرگتر سراغ داري؟!

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 108 *»

پس اي عزيز! مبادا نفس اماره سركش تو را اغوا كند و به اين معصيت بزرگ رو آوري كه زيان‏كار دنيا و آخرت خواهي شد. آن‏چه بر طالب علم واجب است اين است كه اگر مسأله‏اي را نمي‏داند مانند فقيري كه از شخص ثروتمندي قوت روز خود را مي‏خواهد، نزد عالمي رفته زانو بزند و با كمال تواضع و فروتني آن مسأله را ياد بگيرد. و اگر عالم به مسأله‏اي است، سكوت و وقار را پيشه نموده به آن‏چه مي‏داند عمل كند و مشغول كار خود باشد. امام صادق7 مي‏فرمايند في حكمة ال‏داود ينبغي للعاقل ان‏يكون مقبلاً علي شأنه حافظاً للسانه عارفاً باهل زمانه.([177]) مؤمن متقي را چه كار به اظهار فضل و طلب شهرت و فخرفروشي؟! معصوم7 مي‏فرمايد ماكان الفخر في شي‏ء قط الا شانه.([178])

پس اگر نسبت به مسأله‏اي جاهل بودي و براي طلب علم نزد عالمي رفتي، آن عالم بايد بر مطلبي كه مي‏گويد برهان اقامه كند. و برهان آيه محكمي از قرآن و يا حديثي است كه معنايشان مجمع‏عليه و موافق ضرورت باشد يا دليل عقلي كه تمام عقول بر درستي آن گواهي دهند. و اگر كسي چنين برهاني آورد، مجالي براي

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 109 *»

انكار و بحث و جدل نيست زيرا ردّ بر وي ردّ بر خدا و رسول است و آن در حدّ شرك به خداست. و اگر برهان اين‏چنيني نياورد، وظيفه‏اي نداري كه از او قبول كني، و قبول نمي‏كني، و اينجا نيز جاي مباحثه و مجادله نيست. شخصي به امام حسين7 عرض كرد بيا تا با هم در مسائل ديني مناظره كنيم. آن بزرگوار در جواب فرمودند يا هذا انا بصير بديني مكشوف علي هداي فان كنت جاهلاً بدينك فاذهب و اطلبه ما لي و للمماراة و ان الشيطان ليوسوس الرجل و يناجيه و يقول تناظر الناس في الدين كيلايظنوا بك العجز و الجهل.([179]) از همان بزرگوار ارواحنا لتراب مرقده الفداء نقل شده كه فرمودند المراء لايخلو من اربعة اوجه اما ان‏تتماري انت و صاحبك فيما تعلمان فقد تركتما بذلك النصيحة و طلبتما الفضيحة و اضعتما ذلك العلم او تجهلانه فاظهرتما جهلاً و خاصمتما جهلاً او تعلمه انت فظلمت صاحبك بطلبك عثرته او يعلمه صاحبك فتركت حرمته و لم‏تنزله منزلته و هذا كله محال فمن انصف و قبل الحق و ترك المماراة فقد

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 110 *»

 اوثق ايمانه و احسن صحبة دينه و صان عقله.([180])

پس اي برادر عزيز! ٭ هر آنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير ٭ اگر مي‏خواهي ترقي و پيشرفت نمايي، و نيتت در اين راه خالص است و قربةً الي الله طلب علم مي‏كني، بايد بالكل خود را از اين صفت ناهنجار و خصلت ناپسند پيراسته نموده انسانيت و مردانگي را پيشه خود كني. و البته قدم در اين ميدان گذاردن و با اين غول مهيب دست و پنجه نرم‏كردن كار هر كسي نيست و روح بزرگي مي‏طلبد كه مقهور نفس اماره بدخواه سركش نباشد.

 

«* بايست‌ها و شايست‌هاي طالبان علم صفحه 111 *»

توفيق رفيقي است به هركس ندهند   هرگز پر طاوس به كركس ندهند

اللهم انطقنا بالهدي و الهمنا التقوي و وفقنا للتي هي ازكي و استعملنا بماهو ارضي و اسلك بنا الطريقة المثلي و اجعلنا علي ملتك نموت و نحيي.

و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين.

 

٭     ٭     ٭     ٭     ٭     ٭     ٭     ٭     ٭

٭     ٭     ٭     ٭     ٭     ٭     ٭

٭     ٭     ٭     ٭     ٭

 

فهرست

مقدمـــــه ………………………………………………………….. 2
                                                     مطلب اول

نيت طالب علم ………………………………………………….. 5
                                                     مطلب دوم

اخلاق طالب علم ……………………………………………….. 10
زهد ……………………………………………………………… 10
قناعت …………………………………………………………. 14
توكل …………………………………………………………….17
تقوا ………………………………………………………………22
اشتياق ………………………………………………………….25
عزلت ……………………………………………………………29
تواضع ……………………………………………………………31
مطلب سوم

لزوم توافق عمل به علم ……………………………………………35
مطلب چهارم

صحبت بدن واعتدال مزاج ………………………………………43
خوردن وآشاميدن ………………………………………………..44
خواب وبيداری ………………………………………………….46
حركت وسكون …………………………………………………..46
حافظه ………………………………………………………….47
مراعات سنن شرعيه ……………………………………………..49
مطلب پنجم

استاد طالب علم …………………………………………………51
احتياج به استاد ………………………………………………….51
صفات استاد …………………………………………………….59
عظمت استاد ……………………………………………………63
حقوق استاد …………………………………………………….68
معاشرت با استاد ………………………………………………..72
مطلب ششم

احتياج رفيق …………………………………………………….79
صفات رفيق …………………………………………………….84
مطلب هفتم

اقسام علوم ………………………………………………………87
مراجعه به كتب مخالفين …………………………………………96
مطلب هشتم

مباحثه ومجادله طالب علم ……………………………………..103

 

([1]) هركسي به راحتي مي‏تواند از پس آن‏چه براي آن آفريده شده برآيد.

([2]) خداوند تكلف‏كنندگان را دوست ندارد.

([3]) بنده به واسطه انجام مستحبات به من نزديك مي‏شود به حدي كه او را دوست مي‏دارم، و وقتي او را دوست داشتم گوش شنواي او و چشم بيناي او و دست تواناي او مي‏شوم. اگر مرا بخواند وي را اجابت مي‏كنم و اگر ساكت شود، خود ابتدا خواهم نمود.

([4]) علم نوري است كه خداوند هركه را دوست داشته باشد، آن را در قلب وي قرار مي‏دهد.

([5]) اي پيغمبر! به مردم بگو كه اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد.

([6]) خداوند عزوجل مي‏فرمايد من هر كلام حكيمانه‏اي را قبول نمي‏كنم بلكه قصد و نيت شخص را مي‏پذيرم. بنابراين اگر قصد و نيت او در رضا و خشنودي من باشد همان قصد و نيت را تقديس و تسبيح خودم قرار خواهم داد.

([7]) كسي كه براي خدا فراگيرد و براي خدا به علمش عمل نمايد و براي خدا به ديگران آموزش دهد، در ملكوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.

([8]) تمام دنيا جهل است مگر جاهايي كه در آن علم باشد، و تمام علم حجت است مگر آن‏چه بدان عمل شود، و تمام عمل ريا است مگر آن‏چه با اخلاص باشد، و اخلاص بر جايگاه بلندي است تا عاقبت كار بنده به كجا بينجامد.

([9]) كسي كه علم را فراگيرد تا به آن با سفها مباحثه كند يا به علما فخرفروشي نمايد يا اينكه مورد توجه مردم واقع شود تا او را بزرگ شمارند و رئيس خود قرار دهند؛ پس چنين شخصي جايگاه خود را در جهنم آماده كرده است.

([10]) از عابدان جاهل و عالمان فاجر برحذر باشيد زيرا اينان باعث گمراهي هر گمراه‏شونده‏اي هستند.

([11]) دو نفر در دنيا پشت مرا شكستند: يكي عالم فاسق و ديگري جاهل عابد، زيرا او زبانش را روپوش فسقش و اين عبادتش را روپوش جهلش قرار مي‏دهد. پس از هر عالم فاسقي و هر عابد جاهلي برحذر باشيد زيرا همانان باعث گمراهي هر گمراه‏شونده‏اي هستند. شنيدم كه رسول‏خدا9 مي‏فرمودند: هلاكت امت من بر دست هر منافقي است كه به زبان دانا باشد. ولي دانشش را به كار نبسته و در قلبش وارد نشده باشد.

([12]) اي حفص! در آخرت هفتاد گناه از جاهل آمرزيده مي‏شود، قبل از آنكه يك گناه از عالم بخشيده شود.

([13]) خداوند در اندرون هيچ‏كس دو قلب مركز فرماندهي قرار نداده است.

([14]) كسي كه نسبت به دنيا بي‏رغبت باشد، خداوند حكمت را در قلب وي ثابت مي‏گرداند و زبانش را به آن گويا مي‏فرمايد و نسبت به درد و دواي دنيا او را بابصيرت نموده با سلامتي او را به بهشت منتقل خواهد فرمود.

([15]) زاهد در دنيا قلب و بدنش را به راحت مي‏اندازد، به عكس راغب به آن كه هردو را به زحمت مي‏افكند.

([16]) حرام است كه دلهاي شما شيريني ايمان را بچشد، مگر آنكه نسبت به دنيا بي‏ميل شود.

([17]) يكي از كمك‏كار ترين خصلتها براي دينداري، زهد در دنياست.

([18]) اگر خداوند خير كسي را بخواهد او را نسبت به دنيا بي‏ميل نموده وي را در دين فقيه مي‏نمايد و عيوب دنيا را هم به او مي‏نماياند. و كسي كه به اين چند ويژگي نائل شود به خير دنيا و آخرت رسيده است.

([19]) به ياد مرگ زياد باش! زيرا هيچ‏كس زياد به ياد مرگ نمي‏افتد مگر اينكه نسبت به دنيا بي‏ميل مي‏شود.

([20]) . . . . . تا اينكه بر آن‏چه از دست داديد، اندوهناك نشده و به آن‏چه به دست آورديد، فرحناك نشويد.

([21]) آيا صبركننده بزرگواري نيست؟ زيرا عمر دنيا چند روز بيش نيست و به زودي خواهد گذشت. آگاه باشيد كه بر شما حرام است كه طعم ايمان را بچشيد مگر اينكه نسبت به دنيا بي‏ميل و بي‏رغبت باشيد.

([22]) قناعت گنجي است كه تمام نمي‏شود.

([23]) اگر مي‏خواهي زندگي شيريني داشته باشي، از حسد و بخل و حرص بر دنيا دوري كن.

([24]) حضرت اميرالمؤمنين7 مي‏فرمودند: اي فرزند آدم! اگر از دنيا به اندازه كفايت مي‏خواهي، كمتر چيزي از آن هم تو را كفايت مي‏كند. ولي اگر فوق كفايت خود مي‏خواهي، تمام آن هم تو را كفايت نخواهد نمود.

([25])  كسي كه بدان‏چه خدا به او روزي فرموده قانع باشد، از بي‏نيازترين مردم است.

([26]) هركه قانع باشد عزيز است و در مقابل هركس طمع كند ذليل خواهد شد.

([27]) كسي كه بر خداوند توكل نمايد، البته خدا هم او را كفايت خواهد كرد.

([28]) هركس مي‏خواهد كه خداوند از محل بي‏گمان رزق او را برساند، بايد بر خدا توكل نمايد.

([29]) اي مردم! مراقب باشيد رزقي كه برايتان ضمانت شده، شما را به خود مشغول نكند و از آن‏چه بر شما واجب است باز ندارد.

([30]) توكل بر خدا چند درجه دارد: يكي اين است كه در تمام امورت بر خدا توكل كني، به اين‏طور كه هرچه با تو كرد از او راضي باشي و بداني كه خدا در رسانيدن خير تو و فضل و كرمش به تو كوتاهي نكرده و بداني كه اختيار تمام كارها در دست اوست، پس تمام امورت را به او واگذار كني و در همه چيز به او اطمينان داشته باشي.

([31]) هركه به من پناه برد نه به خلق، آسمانها و زمين را ضامن رزق او مي‏كنم. اگر مرا بخواند جواب او را مي‏دهم و اگر از من چيزي طلب كند به او عنايت مي‏نمايم و همچنين اگر از من خواستار كفايت شود او را كفايت خواهم كرد. ولي اگر به خلق پناهنده شود، اسباب آسمانها و زمين را از او مي‏بُرم و اگر مرا بخواند جواب او را نمي‏دهم و اگر از من چيزي طلب كند به او توجهي نمي‏كنم و همچنين اگر از من خواستار كفايت شود وي را كفايت نخواهم نمود.

([32]) از تدبير امورت روگردان باش و تمام امور را به تقدير الهي واگذار كن. پس چه‏بسا تنگيها فراخ شود و چه‏بسا فضاي بين آسمان و زمين تنگ گردد. خداوند متعال هرچه خواسته باشد انجام مي‏دهد، پس از (توجه به) وي روگردان نباش. خدا تو را به زيبايي عادت داده، پس هميشه (امور را) به آن‏چه گذشته قياس كن.

([33]) هركه پايش را از حدود الهي فراتر گذارد، البته به خودش ظلم كرده است.

([34]) كسي كه ميانه‏روي را پيشه خود سازد، هيچ‏گاه فقير و بي‏چيز نخواهد شد.

([35]) فضول عيش گردن‏هاي مردان را نازك كرده و كوبيده و به ذلت و بندگي كشانيده است.

([36]) كسي كه به رزق كم از خدا راضي شود، خداوند نيز عمل كم وي را قبول خواهد نمود. و كسي كه به حلال كم راضي شود، خرجش كم مي‏شود و كسب و كارش پاك مي‏گردد و از گناه و معصيت خارج خواهد شد.

([37]) اگر قدر كفاف تو را بي‏نياز مي‏كند، پس كمتر چيزي از دنيا براي تو كافي است. اما اگر به قدر كفاف بي‏نياز نمي‏شوي، بدان كه تمام آن‏چه در دنياست نيز تو را كفايت نخواهد كرد.

([38]) اگر تقوا و پرهيزگاري را پيشه خود سازيد، خداوند براي شما فرقاني قرار خواهد داد. و فرقان يعني علم كه به آن بين حق و باطل فرق گذارده، آن دو را از هم تشخيص دهيد.

([39]) تقوا و پرهيزگاري را پيشه خود كنيد تا خداوند به شما علم روزي فرمايد.

([40]) در انجيل نوشته شده است: تا به دانسته‏هاي خود عمل نكرده‏ايد، دنبال فراگيري ندانسته‏ها نباشيد؛ زيرا علم طوري است كه اگر به آن عمل نشود، جز باعث كفر و دوري صاحبش از خدا نخواهد شد.

([41]) دنيا تمامش جهل است مگر مواضع علم، و علم تمامش بر شخص حجت است مگر آن‏چه بدان عمل شود.

([42]) اي مردم! وقتي دانستيد به دانسته‏هاي خود عمل كنيد، تا به اين واسطه هدايت يابيد. عالمي كه به علمش پاي‏بند نباشد مانند جاهل متحيري است كه هيچ‏وقت به خود نخواهد آمد. بلكه من حجت را بر عالم بي‏عمل تمام‏شده‏تر مي‏دانم تا آن جاهل سرگردان. اگرچه هر دو سرگردانند و راه به جايي نمي‏برند.

تا آنكه فرمودند: هركس از شما كه بيشتر خيرخواه خود باشد، از خدا بيشتر فرمانبرداري مي‏كند و بدخواه‏ترين شما نسبت به خودش كسي است كه خدا را بيشتر نافرماني مي‏نمايد و البته كسي كه از خدا اطاعت كند خوشحال است و احساس امنيت مي‏كند و كسي كه نافرماني نمايد سرخورده و پشيمان خواهد گشت.

([43]) علما دو گروهند: يك‏گروه كساني‏اند كه به علمشان پايبند مي‏باشند، اين گروه ناجي هستند. و يك گروه كساني‏اند كه به علمشان عمل نمي‏كنند، اين گروه هالك مي‏باشند. و اهل جهنم با آن‏همه گند و تعفن از بوي عالمي كه به علمش عمل نمي‏كند اذيت مي‏شوند. و از ميان اهل جهنم كسي پشيماني و حسرتش بيشتر است كه شخصي را به فرمانبرداري خدا خوانده باشد و او نيز اجابت كرده و خدا وي را داخل بهشت كرده، اما شخص خواننده را چون به دانسته‏اش عمل نكرده و تابع هوي و هوس و گرفتار آرزوهاي دور و دراز بوده به جهنم برده باشد. (زيرا) تبعيت از هوي و هوس (انسان را) از قبول حق باز مي‏دارد و آرزوهاي دور و دراز باعث فراموشي (شخص) از آخرت مي‏شود.

([44]) طلب علم در هر حالي واجب است.

([45]) «ز گهواره تا گور دانش بجوي».

([46]) دو حريص‏اند كه هيچ‏گاه سير نمي‏شوند: حريص علم و حريص مال.

([47]) همان‏طوري كه بدن‏ها خسته مي‏شوند، دل‏ها نيز خسته مي‏گردند؛ پس براي رفع خستگي آن‏ها مطالب متنوع و تازه حكمت را جستجو كنيد.

([48]) بنويسيد! زيرا شما (يافته‏هاي خود را از اشتباه و فراموشي) جز به نوشتن، نمي‏توانيد حفظ نماييد.

([49]) دل، بر نوشتن تكيه مي‏كند.

([50]) پاي علم را به نوشتن ببنديد.

([51]) پيش آنها نرو و از آنها چيزي نشنو! خدا آنها را با تمام گروه‏هايشان كه تماماً مشركند لعنت كند.

([52]) قبل از آني‏كه فرقه گمراه مرجئه فرزندان شما را گمراه كنند، احاديث ما را به آنها ياد دهيد.

([53]) چهار چيز است كه قلب را مي‏ميراند: گناه بر روي گناه كردن، و زياد دمخور زنان بودن، و بحث‏كردن با شخص احمق كه سر هم مي‏گويد و هيچ‏گاه به جايي نمي‏رسد، و همنشيني با مردگان. پرسيدند كه مردگان كيان‏اند؟ فرمودند: ثروتمندان بي‏بندوبار.

([54]) خودآرايي نكن تا مشهور نگردي، و گوشه‏نشين باش تا ياد نشوي و ياد بگير و بازگو نكن و ساكت باش تا سالم بماني. بعد فرمودند: اين سفارش نيكان را مسرور و بدان را خشمناك مي‏كند.

([55]) به همنشيني آنان، كسي بدبخت نمي‏شود.

([56]) با كسي بنشينيد كه ديدارش شما را به ياد خدا انداخته و گفتارش بر علم شما افزوده و رفتارش شما را به آخرت ترغيب نمايد.

([57]) كشاورز بذر پاكيزه خود را مي‏برد كه در زمين كشاورزي بپاشد، پس وقتي مشتش را پر از بذر مي‏كند و مي‏پاشد بعضي از آن بر كنار جاده مي‏افتد و ديري نمي‏گذرد كه پرندگان آن را مي‏خورند. و بعضي از آن بر تخته سنگي مي‏افتد كه گلي نمناك آن را پوشانيده پس وقتي كه مي‏خواهد رشد كند، ريشه‏اش به سنگ مي‏رسد و خشك مي‏شود. و بعضي از آن بر زمين پر از خار مي‏ريزد پس بعد از آنكه روييد و خوشه كرد و نزديك بود كه به بار بنشيند خارها و علفهاي هرز او را از پا مي‏اندازند. و اما آن مقداري كه بر زمين پاك و پاكيزه ريخت اگرچه كم باشد، پس آن سالم مي‏ماند و رشد مي‏كند.

پس در اين مثال كشاورز حامل حكمت است و بذر، كلمات آن است؛ و اما آن‏چه بر كنار جاده مي‏افتد و پرندگان آن را مي‏خورند كلمات حكمتي است كه از گوش شنونده فراتر نمي‏رود و از كنار آن بي‏تفاوت مي‏گذرد. و اما آن‏چه بر تخته‏سنگ مي‏افتد و وقتي ريشه گياه به آن رسيد خشك مي‏شود، كلمات حكمتي است كه شنونده خود را براي شنيدن آن فارغ مي‏كند و با دقت به آن گوش مي‏دهد و آن حرف را هم به فهمش درك مي‏كند اما ضبط نمي‏كند و به خاطر نمي‏سپارد. و اما آن‏چه روييد و نزديك بود به بار بنشيند و خارها و علفهاي هرز آن را از پا در مي‏آورند، كلمات حكمتي است كه شنونده آن را به خاطر سپرده لكن وقتي كه پاي عمل‏كردن به ميان مي‏آيد شهوات نفساني قلب او را فرا مي‏گيرند و او را هلاك مي‏سازند. و اما آن مقداري كه بر زمين پاك و پاكيزه ريخت و به بار نشست و سود بخشيد، كلمات حكمتي است كه شخص با چشم آن را ديد و به خاطر سپرد و بر عمل‏كردن به آن عزم كرد و آن را انجام داد به اين‏طور كه شهوات را ريشه‏كن نمود و دل را از پليدي آن شهوات پاك و پاكيزه ساخت.

([58]) حكمت با تواضع فراگرفته مي‏شود نه با تكبر. همان‏طوري كه زراعت در زمين پست و هموار امكان‏پذير است نه بر كوه.

([59]) علم را فراگيريد و با آن خود را به حلم و وقار زينت كنيد و براي شاگردان و اساتيدتان تواضع و فروتني نماييد و از دانشمندان متكبر و درشتگو نباشيد كه رفتار و اخلاق باطل و ناشايستتان، (اجر تعليم) شايسته و حقّتان را از بين ببرد.

([60]) تواضع آن است كه با مردم آن‏طور رفتار كني كه دوست داري با تو همان‏گونه رفتار نمايند.

([61]) تواضع درجاتي دارد. يكي از آن درجات اين است كه شخص موقعيت خود را درك كند و در رفتار فردي و اجتماعي مطابق آن سلوك نمايد. با هيچ‏كس هيچ رفتاري نداشته باشد مگر همان‏طوري كه دوست دارد با او رفتار كنند. اگر از كسي بدي ديد به خوبي جواب دهد، خشمش را فرو برد، و از بدي مردم چشم‏پوشي كند، و با همه به خوبي رفتار نمايد.

([62]) ايمان، اقراركردن به زبان، و تصديق‏كردن به قلب، و عمل‏كردن بر طبق آن به جوارح و اركان بدن است.

([63]) درهم‏خواري اصل تمام دردهاست.

([64]) پرهيز نمودن و مواظبت در خوراك اصل تمام دواهاست.

([65]) در انجيل نوشته شده است: تا به دانسته‏هاي خود عمل نكرده‏ايد، دنبال فراگيري ندانسته‏ها نباشيد؛ زيرا علم طوري است كه اگر به آن عمل نشود، جز آنكه باعث كفر و دوري صاحبش از خدا شود كار ديگر نمي‏كند.

([66]) علم عمل را صدا مي‏زند، اگر جوابش را داد مي‏ماند و الا رخت بر مي‏بندد.

([67]) علما دو گروهند: يك‏گروه كساني‏اند كه به علمشان پايبند مي‏باشند، اين گروه نجات مي‏يابند. و يك گروه كساني‏اند كه به علمشان عمل نمي‏كنند، اين گروه هلاك مي‏گردند. و اهل جهنم با آن‏همه گند و تعفن از بوي عالمي كه به علمش عمل نمي‏كند اذيت مي‏شوند.

([68]) وقتي علمي را فرا گرفتيد، آن را به كار ببنديد تا دلهايتان وسيع شود و براي فراگيري علم جديد آماده شود. زيرا علم (طوري است) كه اگر در قلب شخصي كه متحمل آن نيست (و به آن عمل نمي‏كند) انباشته شد، باعث مي‏شود كه شيطان بر وي مسلط گردد.

([69]) اي پيغمبر! براي ايشان جريان آن كسي را بازگو كن كه ما نشانه‏هاي خود را به او داديم، اما او از آن‏ها جدا شد و به اين واسطه شيطان او را به دنبال خود كشيد و از جمله گمراهان گشت. و اگر مي‏خواستيم مي‏توانستيم او را به واسطه آن آيات بلندمرتبه نماييم لكن آن بيچاره خود را به زمين چسبانيد و پيرو هوي و هوس خويش گشت، پس او مانند سگ است كه اگر به او روي آوري عوعو مي‏كند و اگر پشت به او نمايي باز هم دست از عوعو برنمي‏دارد. اين است مَثَل كساني كه آيات ما را تكذيب كردند. پس (اي پيغمبر!) اين داستان‏ها را براي ايشان بازگو كن، باشد كه فكر خود را به كار برند. چه بد مَثَلي دارند اين كساني كه آيات ما را تكذيب كردند و بر خود ظلم نمودند.

([70]) پس او مانند سگ است كه اگر به او روي آوري عوعو مي‏كند و اگر پشت به او نمايي باز هم دست از عوعو برنمي‏دارد.

([71]) خداوندا! تو پرورنده و اميد و نگهدار من مي‏باشي، پناهگاهي جز تو ندارم و به غير تو اميدوار نيستم، و هيچ راهي براي فرار از تو جز به سوي تو ندارم.

([72]) علم طوري است كه اگر به آن عمل نشود، جز باعث كفر و دوري صاحبش از خدا نخواهد شد.

([73]) اگر در علم، بدون تقوا و پرهيزكاري شرافتي بود، بايست شيطان از تمام مردم شريف‏تر باشد.

([74]) وقتي مزاج نفس معتدل شد و راه و روشش صحيح شد و از اضداد وجودش پيراسته گشت، با آسمانها و افلاك (در لطافت و قرب و وسعت و . . .) مشاركت خواهد داشت.

([75]) بخوريد و بياشاميد اما زياده‏روي نكنيد.

([76]) اي علي! اگر مي‏خواهي هرچه مي‏شنوي به خاطرت بماند، بعد از هر نمازي بگو: . . .

([77]) خدا آن را در قلب هر كسي كه او را دوست داشته باشد مي‏افكند.

([78]) خداوند در ميان بندگانش از شخص كثيف و چركين بدش مي‏آيد.

([79]) سعي كن كه جز به بهترين هيئتها خود را نيارايي.

([80]) شما گروهي هستيد كه دشمنانتان زياد هستند و مردم با شما دشمني مي‏كنند. اي گروه شيعه! مردم با شما دشمني مي‏كنند، پس تا مي‏توانيد براي آنها خود را آراسته كنيد.

([81]) صورت انسانيت بزرگترين حجت خدا بر خلق مي‏باشد و آن كتابي است كه خداوند با دست خود نوشته و هيكلي است كه به حكمتش آن را بنا نموده و آن مجموع صور تمام عوالم و مختصري از لوح محفوظ است.

([82]) دواي دردهاي تو در خود توست اما نمي‏بيني، و درد تو از خود توست اما نمي‏فهمي. و تو كتاب واضحي هستي كه به حروف آن كتاب، پنهاني‏ها آشكار مي‏شود. آيا گمان مي‏كني كه تو همين جرم كوچكي؟ و حال آنكه در تو تمام عالم بزرگ در هم پيچيده شده است.

([83]) قسم به نفس و آن‏چه باعث اعتدال و استقامت آن است، پس خداوند مايه‏هاي سقوط و ترقي را به وي الهام فرمود، هركس آن را پاك كرد رستگار شد و هركس آن را رها نمود و به فكر پاك‏كردن آن نبود، از رحمت خدا نااميد گشت.

([84]) خداوند انسان را صاحب نفس ناطقه‏اي قرار داده كه اگر آن را با علم و عمل پاك گرداند به اوائل جواهر عللش شبيه مي‏شود. و وقتي مزاج نفس معتدل شد و راه و روشش صحيح شد و از اضداد وجودش پيراسته گشت، با آسمانها و افلاك (در لطافت و قرب و وسعت و . . .) شراكت خواهد داشت.

([85]) با برادر ثقه‏اي معاشرت كن كه از همنشيني او بهره‏مند گردي، زيرا نفس از همنشين رنگ مي‏گيرد. مانند باد كه از آن‏چه بر آن مي‏گذرد تأثر مي‏پذيرد، اگر بر بوي بد بگذرد بدبو مي‏شود و اگر بر بوي خوش بگذرد خوشبو خواهد گشت.

([86]) كسي كه در قلب و درون واعظي نداشته و در خودش انگيزه ترك معاصي نباشد و همنشينِ راهنمايي نداشته باشد، البته دشمنش (شيطان) بر گردن او سوار خواهد شد.

([87]) اگر بنده‏اي فرداي قيامت همه صالحات را انجام داده باشد و هر پيغمبر مرسل و وليي را دوست داشته باشد. و بدون ملالت بسيار روزه‏گرفته باشد، و بدون كسالت بسيار نماز خوانده باشد. و در روزگار هزاران سال عمر كرده باشد و هيچ گناهي نداشته و بدون خطا و لغزش و معصوم باشد. پس تمام اين كارها در حشر ـ روزي كه سر از خاك بيرون مي‏آورد ـ جز به دوستي اميرالمؤمنين علي7به او نفعي نخواهد بخشيد.

([88]) (اميرالمؤمنين7 ) كسي است كه من هيچ اعتمادي به اعمال خودم هرچند پاكيزه باشد ندارم و آن‏ها را باعث نجات خودم اگرچه خوب باشد نمي‏دانم مگر به ولايت و دنباله‏روي او و اينكه اقرار به فضائل او داشته باشم و از حاملان فضائلش قبول كنم و تسليم راويان فضائل وي باشم.

([89]) هيچ چيزي مانند خدا نيست.

([90]) ايشان قراي ظاهره فرستادگان و ناقلان از ما به سوي شيعيان ما، و فقهاي شيعيان مايند.

([91]) در مورد حوادثي كه اتفاق مي‏افتد، به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم.

([92]) آن‏چه نوشته بوديد فهميدم، پس در امور دينتان به هر كسي كه در محبت ما سنّي از او گذشته و در امر ما سابقه‏دار باشد مراجعه نماييد، كه چنين كساني شما را كفايت خواهند كرد.

([93]) علماء وارثان انبيايند، زيرا انبياء درهم و دينار به ارث نگذاردند بلكه ارث آنها احاديثي بود كه از خود به يادگار گذاردند، پس هركس چيزي از آن‏ها را فرا بگيرد بهره وافر و سرشاري برده است. پس چشمتان را باز كنيد ببينيد علمتان را از كه مي‏گيريد زيرا در ميان ما اهل‏بيت در هر عصري عادلاني هستند كه تحريف غاليان و به خود بستن اهل باطل و تأويل جاهلان را، از دين نفي مي‏كنند.

([94]) كسي كه به سخن سخنگويي گوش دهد او را پرستيده است، پس اگر آن سخنگو از خدا بگويد اين شخص هم خدا را پرستيده ولي اگر از زبان شيطان سخن گويد، شيطان را پرستش كرده است.

([95]) از ميان فقهاء كساني كه خوددار، و دربند دين، و مخالف هوي و هوس، و مطيع امر آقاشان باشند، عوام‏الناس مي‏توانند از آنان تقليد نمايند. و اين گروه بعضي از فقهاي شيعه هستند نه تمامشان. و اما كساني كه مانند فقهاي اهل تسنن مرتكب زشتيها و بديها مي‏شوند، پس هيچ مطلبي از آنان قبول نكنيد و آنها هيچ احترامي هم ندارند.

([96]) نگاه مي‏كنند در ميان شيعه، كسي كه حديث ما را روايت كند و حلال و حرام ما را بداند و احكام ما را بشناسد، پس بايد به حَكَميت او راضي باشند زيرا من او را بر شما حاكم قرار داده‏ام. پس اگر به حكم ما فتوا داد و از او قبول نشد، به حكم خدا بي‏اعتنايي گشته و بر ما ردّ شده است و ردّ كننده بر ما ردّ كننده بر خداست و آن در حدّ شرك به خداست.

([97]) زمين از عالم خالي نمي‏ماند، و اگر چنين بود امور دين مسلمانان بر آنها مشتبه گشته، حق از باطل تشخيص داده نمي‏شد.

([98]) شخص بر دين دوستش است.

([99]) از عابدان جاهل و عالمان فاجر برحذر باشيد زيرا اينان باعث گمراهي هر گمراه‏شونده‏اي هستند.

([100]) دو نفر در دنيا پشت مرا شكستند: يكي عالم فاسق و ديگري جاهل عابد، زيرا او زبانش را روپوش فسقش و اين عبادتش را روپوش جهلش قرار مي‏دهد. پس از هر عالم فاسقي و هر عابد جاهلي برحذر باشيد زيرا همانان باعث گمراهي هر گمراه‏شونده‏اي هستند. شنيدم كه رسول‏خدا9 مي‏فرمودند: هلاكت امت من بر دست هر منافقي است كه به زبان دانا باشد. ولي دانشش را به كار نبسته و در قلبش وارد نشده باشد.

([101]) وقتي عالمي را دنيادوست ديديد، او را بر دينتان متهم كنيد زيرا هر دوستي هميشه دنبال محبوب خود است.

([102]) خداوند متعال به داود7 وحي فرمود كه: بين من و خودت عالمي كه فريفته دنيا باشد، واسطه قرار مده كه تو را از محبت من باز مي‏دارد. زيرا آنان راهزنان راه بندگان من‏اند. كمترين عقوبتي كه براي آنان در نظر گرفته‏ام آن است كه شيريني مناجاتم را از دل‏هاي آنان برمي‏دارم.

([103]) بر مردم زماني خواهد آمد كه از قرآن جز رسمش و از اسلام جز اسمش نماند، اسم آنان مسلمان است ولي دورترين مردم از مسلماني همانان‏اند. ظاهر مساجدشان آباد است ولي در آن خبري از هدايت نيست. فقهاي آن زمان بدترين فقهاي زير آسمانند، فتنه‏ها از ناحيه آنان است و به آنان نيز برگشت خواهد نمود.

([104]) هر دو گروه حق و باطل را از عطاي پروردگارت امداد مي‏نماييم و عطاي پروردگار تو (از هيچ‏كس) بازداشته نخواهد شد.

([105]) كسي كه از شيعيان ما عالم به شريعت ما باشد و ضعفاي شيعيان ما را از ظلمات جهلشان بيرون برده به نور علمي كه به او عنايت نموده‏ايم راهنمايي نمايد، در روز قيامت خواهد آمد در حالي كه بر سرش تاجي از نور است كه براي اهل تمام عرصات قيامت نورافشاني مي‏كند. و لباسي بر تن اوست كه قيمت يك نخش از تمام دنيا و آن‏چه در آن است بيشتر است. سپس مناديي ندا مي‏كند كه اي بندگان خدا اين شخص عالمي است از شاگردان بعضي از علماي آل‏محمد، آگاه باشيد! هركسي كه اين عالم او را در دنيا از حيرت و سرگرداني جهلش بيرون آورده، امروز به نور او چنگ بزند تا اينكه او را از ظلمت و تاريكي اين عرصات به باغهاي بهشت برساند. پس در اين وقت هر كسي كه آن عالم در دنيا خيري به او ياد داده و يا از قلبش قفل جهالتي را باز كرده و شبهه‏اي را براي او بيان فرموده، با او همراه مي‏شوند، و از آن ظلمات بيرون مي‏روند.

([106]) علماي شيعيان ما مرزباناني هستند كه در رخنه‏گاه‏هايي كه مقابل با شيطان و سركردگان لشگر وي است، مستقر مي‏باشند و مانع خروج آنها بر ضعفاي شيعيان ما مي‏شوند و آن ضعفا را حفظ مي‏كنند از اينكه شيطان و تابعانش بر ايشان مسلط گردند. آگاه باشيد! هركس از شيعيان ما در اين مقام بر آيد هزار هزار بار مقامش برتر است از كسي كه با لشگر روم و تاتار و تركمان جهاد نمايد زيرا اين شخصِ عالم از دين دوستان ما دشمنان را دفع مي‏كند و آن مجاهدين از بدن آنان حمايت مي‏نمايند.

([107]) يك‏نفر فقيه كه يتيمي از ايتام ما را ـ  كه نه دسترسي به ما دارند و نه ما را مي‏بينندـ  نجات دهد به اينكه احتياجات او را در دين به وي تعليم نمايد؛ (وجودش) سخت‏تر است بر شيطان از هزار عابد. زيرا عابد تمام همتش نجات خودش است و اين عالم همتش ـ با نجات خودش ـ  نجات غلامان و كنيزان خداست كه ايشان را از چنگ ابليس و تابعانش برهاند. پس مقام اين شخص عالم در نزد خدا از هزار هزار مرد عابد و هزار هزار زن عابده برتر است.

([108]) اگر نه اين بود كه بعد از غيبت قائم ما7 علمايي بودند كه مردم را به سوي او مي‏خواندند و راهنمايي مي‏نمودند و از دين او به برهان‏ها و دليل‏هاي الهي حمايت مي‏كردند و بندگان ضعيف خدا را از تورهاي شيطان و تابعانش و از دامهاي نواصب مي‏رهاندند؛ هرآينه كسي باقي نمي‏ماند مگر اينكه از دين خدا مرتد مي‏شد. ولكن اينها هستند كه افسار دل‏هاي شيعيان ما را گرفته‏اند همچنان‏كه ناخداي كشتي سكّان آن را مي‏گيرد. ايشان در نزد خدا جزء برترين‏ها مي‏باشند.

([109]) وقتي روز قيامت مي‏شود خداوند عزوجل تمام مردم را در زمين بلندي جمع مي‏فرمايد و ترازوها نصب مي‏شوند. در آن وقت خون‏هاي شهدا را با مركّب و جوهر علما مي‏سنجند، پس جوهر علما از خون‏هاي شهدا باارزش‏تر مي‏باشد.

([110]) اميرالمؤمنين7 فرمودند: مؤمن عالم اجرش از روزه‏دار نمازخواني كه در راه خدا جنگ كند بيشتر است. و وقتي شخص عالمي از دنيا برود رخنه‏اي در اسلام پيدا مي‏شود كه تا روز قيامت چيزي جاي آن را پر نخواهد كرد.

([111]) ساعتي كه در آن ساعت شخص عالمي بر جايگاه خود تكيه زند و در علمش نظر نمايد، بهتر است از اينكه عابدي هفتاد سال عبادت نمايد.

([112]) آيا مساويند كساني كه مي‏دانند و كساني كه نمي‏دانند. البته فقط صاحبان عقلند كه متذكر اين عدم تساوي مي‏باشند.

([113]) خداوند عالم از بين شما بالا مي‏برد درجات كساني را كه ايمان آورده‏اند و همچنين كساني كه به آنها علم داده شده است.

([114]) كسي كه از مخلوق سپاسگزاري نكند از خالق نيز سپاسگزاري نكرده است.

([115]) حق معلم آن است كه او را احترام كني و براي مجلس او ارزش قائل باشي و خوب به سخنان او گوش فرا دهي و به تمام وجود به او اقبال نمايي و صدايت را بر او بلند نكني و اگر كسي از او مسأله‏اي پرسيد تو جواب ندهي و بگذاري تا خود او هر طور صلاح مي‏داند جواب دهد و در مجلس عالم با كسي صحبت نكني و نزد او از كسي بدگويي ننمايي و اگر كسي بد وي را گفت از او طرفداري كني و عيبهاي او را بپوشاني و خوبيهاي او را ذكر نمايي و با دشمن وي نشست و برخاست نكني و با دوست او دشمني ننمايي. اگر اين حقوق را رعايت كردي ملائكه گواهي مي‏دهند كه تو به خاطر خدا پيش او رفته و علمش را فرا گرفته‏اي.

([116]) اميرالمؤمنين7 مي‏فرمودند حق عالم اين است كه زياد از او سؤال نكني و اگر كاري با او داشتي لباس او را نكشي و وقتي در مجلس وي داخل شدي و گروهي نيز آنجا بودند به تمام اهل مجلس يك سلام كني و سلام ديگري هم به آن عالم كني و در مقابل او بنشيني نه پشت سرش و نزد او با چشم و دست به جايي اشاره نكني و در خلاف نظر او قال فلان و قال فلان نگويي و از طولاني‏شدن همنشيني با او خسته نشوي زيرا عالم مثل درخت خرماست كه بايد منتظر شد تا اينكه دانه خرمايي از آن بيفتد. و عالم اجرش از روزه‏دار نمازخوان جنگجوي في سبيل الله بيشتر است و وقتي عالمي بميرد در اسلام رخنه‏اي پيدا مي‏شود كه تا روز قيامت چيزي جاي آن را پر نخواهد كرد.

([117]) كسي كه فقيه مسلماني را احترام كند خدا را در روز قيامت ملاقات مي‏كند در حالي كه از او راضي است و كسي كه فقيه مسلماني را خوار كند خدا را در روز قيامت ملاقات مي‏كند در حالي كه بر او غضبناك است.

([118]) كسي كه به شخصي مسأله‏اي ياد دهد مالك وي است. گفتند: يا رسول‏الله آيا او را مي‏فروشد؟ فرمودند: نه، اما مي‏تواند او را امر و نهي كند.

([119]) براي هركسي از آن‏چه عمل مي‏كند، درجاتي است.

([120]) خداوند عالم از بين شما بالا مي‏برد درجات كساني را كه ايمان آورده‏اند و همچنين كساني كه به آنها علم داده شده است.

([121]) همانا تذكر براي مؤمنين نافع مي‏باشد.

([122]) اسب تيزپا گاهي سكندري مي‏خورد و شمشير برّان نيز گاهي خطا كرده نمي‏برد.

([123]) دو چيز است كه كم اتفاق مي‏افتد: يكي كلام حكيمانه‏اي است كه سفيهي بگويد، از او قبول كنيد. و ديگري كلام سفيهانه‏اي است كه از حكيمي سر زند، او را ببخشيد. زيرا هيچ حكيمي نيست مگر آنكه مي‏لغزد و هيچ سفيهي نيست مگر آنكه برخي امور را تجربه نموده است.

([124]) خداوند ابا كرده جز اينكه تمامي چيزها را با اسباب جاري فرمايد.

([125]) اين امر سنت الهي است كه از ديرباز بر اين جاري شده و تو براي اين سنت الهي تبديلي نخواهي يافت.

([126]) از نيكي نيست كه به خانه‏ها از پشت آنها داخل شويد، بلكه نيكوكار كسي است كه پرهيزگار باشد و بايد به خانه‏ها از در آنها داخل شويد.

([127]) از هر چيزي ما دو زوج آفريديم.

([128]) هر ممكني زوج تركيب‏شده است.

([129]) خداوند غير از خودش، چيز فردي كه قائم به خود باشد، نيافريده است.

([130]) مؤمنان با يكديگر برادرند.

([131]) دوست‏داشتني‏ترين همراهان در نزد خدا چهار نفرند.

([132]) اي علي! تنها مسافرت مكن زيرا شيطان با شخص تنهاست و او از دو نفر دورتر است.

([133]) خداوند سه كس را لعنت فرموده است: كسي كه توشه‏اش را تنها بخورد و كسي كه در خانه‏اي تنها بخوابد و كسي كه تنها مسافرت كند.

([134]) كسي كه در خانه‏اي تنها بخوابد و كسي كه تنها سفر كند هردو شيطانند و دو نفر باعث اُنسند و در سه نفر اُنس بيشتري است.

([135]) كسي كه از مردم اهل حق كناره بگيرد براي شيطان است، همچنانكه گوسفندي كه از گله كناره بگيرد از آنِ گرگ مي‏باشد.

([136]) بدترين برادران تو كسي است كه در مورد تو مداهنه و سهل‏انگاري كند و عيبهاي تو را بپوشاند و به تو تذكر ندهد.

([137]) مؤمن آينه مؤمن است.

([138]) هر شخصي بر دين دوستش است.

([139]) خوبي و بدي زمين را به آن‏چه از آن مي‏رويد بفهم، و هر كسي را نيز از رفيقش بشناس.

([140]) كسي كه در قلب و درون واعظي نداشته و در خودش انگيزه ترك معاصي نباشد و همنشينِ راهنمايي نداشته باشد، البته دشمنش (شيطان) بر گردن او سوار خواهد شد.

([141]) بگو اي پيغمبر اگر راست مي‏گوييد بايد دليل و برهان بياوريد.

([142]) به مؤمن در قبرش گفته مي‏شود پرورنده تو كيست؟ مي‏گويد الله. به او گفته مي‏شود دينت چيست؟ مي‏گويد اسلام. بعد گفته مي‏شود پيغمبرت كيست؟ مي‏گويد محمد. باز گفته مي‏شود امامت كيست؟ مي‏گويد فلان و اسم امام خود را مي‏گويد. آن وقت گفته مي‏شود چگونه به اين مسائل علم پيدا كردي؟ مي‏گويد خداوند مرا به آن هدايت فرمود و بر آن ثابت‏قدم قرار داد. به او مي‏گويند بخواب بدون اينكه خواب پريشان ببيني، مانند خوابيدن داماد.

و به كافر گفته مي‏شود پرورنده تو كيست؟ مي‏گويد الله پرونده من است. به او گفته مي‏شود پيغمبرت كيست؟ مي‏گويد محمد. بعد به او گفته مي‏شود دينت چيست؟ مي‏گويد اسلام. آن‏وقت گفته مي‏شود چگونه به اين مسائل علم پيدا كردي؟ مي‏گويد مردم اين‏طور مي‏گفتند من هم گفتم. در اين هنگام با گرز بر سر او مي‏كوبند.

([143]) چرا از هر گروهي چند نفري براي يادگرفتن دين كوچ نمي‏كنند، تا اينكه آن را ياد بگيرند و وقتي به شهر و ديار خود برگشتند قوم خود را بترسانند، باشد كه آنها نيز از مخالفت خدا و اولياي او حذر نمايند.

([144]) بايد از ميان شما گروهي باشند كه دعوت به نيكي كنند و امر به معروف و نهي از منكر نمايند، ايشان رستگارانند.

([145]) هيچ نجاتي جز به فرمانبرداري خدا نيست و فرمانبرداري به دانستن است و دانستن به يادگرفتن است و يادگرفتن به عقل است كه اعتقاد كند (و قلب بر دانش گره بخورد) و علمي جز پيش عالم رباني نيست.

([146]) فضل عالم بر عابد مانند فضل من بر پست‏ترين شماست.

([147]) پيش آنها نرو و از آنها چيزي نشنو! خدا آنها را با تمام گروه‏هايشان كه تماماً مشركند لعنت كند.

([148]) اصحاب كلام هلاك مي‏شوند و اهل تسليم نجات مي‏يابند، اهل تسليم همان نجيبانند.

([149]) مبادا با اهل كلام و مباحثه و مجادله نشست و برخاست كني زيرا آنان آن‏چه مأمور به دانستن آن بوده‏اند كنار گذارده و دنبال چيزهايي رفته‏اند كه مأمور به دانستن آن نبوده‏اند، تا اينكه دنبال اينند كه بر آسمان‏ها نيز آگاه شوند.

([150]) خداوند حرام فرموده است صنعت‏هايي كه تمام وجوهش حرام است و هيچ كار حلالي با آن نمي‏توان انجام داد و باعث فساد محض است مانند آلات موسيقي و شطرنج و هرچه با آن لهو شود و صليب‏ساختن و آن‏چه شبيه به آن است مثل درست‏كردن نوشيدني‏هاي حرام و هرچه در آن فساد محض است و هيچ وجهي از وجوه صلاح در آن نيست، پس تمام آنها هم ياددادنش و هم يادگرفتنش و هم به كار بستنش و هم اجرت گرفتن براي آن و تمام كارهايي كه مربوط به آن است تمامش حرام است. مگر آن‏كه امري باشد كه در اصل براي استفاده صحيح ساخته شده باشد ولي بتوان با تصرف‏كردن، استفاده ناصحيح و غير مشروعي از آن نمود، پس يك‏چنين مواردي چون متضمن صلاح است ياددادن و يادگرفتن و عمل‏كردن به آن حلال است، و تنها بر كسي حرام است كه بخواهد از آن استفاده غير مشروع نمايد.

([151]) رسول اكرم9 روزي وارد مسجد شدند ديدند گروهي دور شخصي را گرفته‏اند فرمودند اين چيست؟ گفتند علامه است. فرمودند علامه چيست؟ عرض كردند داناترين مردم به نسب‏ها و سرگذشت‏هاي عرب و ايام جاهليت و به اشعار و عربيت. رسول اكرم9 فرمودند اين علمي است كه اگر كسي نداند ضرر نكرده و اگر بداند سودي نبرده است. علم سه چيز است آيه محكمه حقيقت يا فريضه عادله (طريقت) يا سنت قائمه (شريعت) و آن‏چه غير از اين سه مي‏باشد زيادي است.

([152]) رسول اكرم9 فرمودند كسي كه در طلب علم نحو فرو رود فروتني از او گرفته خواهد شد.

([153]) آن‏طوري كه مردم مي‏گويند نيست، براي دينت ضرر ندارد. بعد فرمودند: شما دنبال يادگرفتن اموري هستيد كه زيادش فهميدني نيست و كمش هم سودي ندارد.

([154]) هرچه مردم ياد مي‏گيرند يا اينكه به ديگري ياد مي‏دهند از انواع صنعتها مثل كتابت و حساب و تجارت و ريخته‏گري و چراغ‏سازي و بنايي و بافندگي و لباسشويي و خياطي و نقاشي  به شرطي كه عكس جانور صاحب روح نباشد و انواع آلات و ابزاري كه مردم به آن محتاجند و از آن نفع مي‏برند و حاجات خلق به آن برآورده مي‏شود؛ پس تمام اين امور انجام‏دادنش و ياددادنش و به كار گرفتنش ـ براي خود و براي غير ـ حلال است.

([155]) كسي كه از گوينده‏اي سخني قبول كند او را عبادت كرده است، پس اگر از خدا بگويد، خدا را عبادت كرده و اگر از شيطان بگويد، شيطان را پرستيده است.

([156]) كلام حقي است ولي من به فرمان تو نمي‏گويم.

([157]) به خدا قسم شما بر چيزي از آن‏چه آنان بر آنند نيستيد و آنان نيز بر چيزي از آن‏چه شما بر آنيد نيستند، پس با آنها مخالفت كنيد زيرا آنها از اسلام هيچ ندارند.

([158]) به خدا قسم جز رو كردن به قبله چيزي در دست آنان نيست.

([159]) هرگز مسائل دينت را از غير شيعه ما نگير زيرا اگر از آنان صرف نظر كردي دينت را از خائنيني مي‏گيري كه با خدا و رسول خيانت كردند و در امانتهايي كه به ايشان سپرده شده بود نيز خيانت نمودند. آنان بر كتاب خدا امين شمرده شدند اما آن را تحريف و تبديل كردند. پس لعنت خدا و رسول و ملائكه و پدران بزرگوار نيكوكارم و لعنت من و شيعيانم تا روز قيامت بر آنان باد.

([160]) مردم سراغ چشمه‏هاي كدري رفته‏اند كه بعضي در بعضي مي‏ريزد اما هركس پيش ما آمده به سراغ چشمه‏هاي زلالي رفته كه به اذن خدا بر ايشان جاري است و هيچ انقطاع و تمام‏شدني براي آن‏ها نمي‏باشد.

([161]) به خدا قسم ما دوست داريم كه شما طوري باشيد كه هرچه ما گفته‏ايم شما نيز بگوييد و از هرچه ما ساكت شده‏ايم شما نيز ساكت شويد. و ما واسطگان بين خدا و شماييم. خدا هيچ خيري براي احدي در خلاف امر ما قرار نداده است.

([162]) براي شما همين كفايت مي‏كند كه آن‏چه ما گفته‏ايم بگوييد و از آن‏چه ما ساكت شده‏ايم ساكت شويد. شما خوب مي‏دانيد كه خداوند براي هيچ‏كس هيچ خيري در مخالفت با ما قرار نداده است.

([163]) اي پسر ابي‏محمود وقتي مردم به راست و چپ مي‏روند تو با ما باش زيرا هركس با ما باشد ما نيز با او هستيم و هركس از ما جدا شود ما نيز از او جدا خواهيم شد. كمترين چيزي كه مرد به آن از ايمان خارج مي‏شود اين است كه از پيش خود به سنگريزه هسته خرما بگويد و اين را دين خود قرار دهد و از هركه مخالفت كند بيزاري جويد.

([164]) اگر علم صحيح مي‏خواهي در نزد ما اهل‏بيت است كه به ارث به ما رسيده، و حكمت و فصل‏الخطاب نيز به ما داده شده است.

([165]) هرچه از اين خانه بيرون نيايد باطل است.

([166]) خدا رحمت كند كسي را كه اندازه خود را بشناسد و از حدّ خود پايش را فراتر نگذارد.

([167]) باورع‏ترين مردم كسي است كه مجادله را ترك كند اگرچه برحق باشد.

([168]) خداوند مجادله‏كنندگان در دين را بر زبان هفتاد پيغمبر لعن فرموده است.

([169]) از مجادله‏كردن بپرهيز زيرا آن مورث شك است و عمل انسان را باطل كرده صاحبش را به هلاكت مي‏كشاند و چه‏بسا شخص كلمه‏اي بگويد و ديگر آمرزيده نشود.

([170]) امرتان را براي خدا قرار دهيد نه براي مردم، زيرا آن‏چه براي خدا باشد مال اوست  و خدا قبول مي‏كند و آن‏چه براي مردم انجام شود به سوي خدا بالا نخواهد رفت. پس با مردم در امر دينتان مجادله نكنيد زيرا مجادله كردن دل را مريض مي‏كند. خدا به پيغمبرش مي‏فرمايد آيا تو مي‏خواهي مردم را به زور مؤمن نمايي؟ مردم را رها كنيد زيرا مردم دينشان را از مثل خودشان گرفته‏اند و شما از رسول‏الله و اميرالمؤمنين8 گرفته‏ايد و اين دو كار مساوي نيست.

([171]) مجادله كردن دين را محو مي‏كند و عمل را از بين مي‏برد و باعث شك و شبهه مي‏شود.

([172]) جز كسي كه ورع نداشته يا اينكه در دينش بر شك باشد، مجادله نمي‏كند.

([173]) آن بچه به او مي‏گويد بگو ببينم آيا امام تو به تو دستور داده با مردم مجادله كني؟ نمي‏تواند بر من دروغ ببندد، مي‏گويد نه. سپس آن بچه به او خواهد گفت پس تو بدون اينكه امامت به تو دستور داده باشد با مردم مباحثه مي‏كني! پس تو نسبت به او عاصي و نافرمان مي‏باشي. و به اين ترتيب بر او غلبه خواهد كرد. اي پسر سنان! به او اجازه نده كه نزد من بيايد زيرا مجادله و مباحثه نمودن نيت انسان را فاسد مي‏كند و دين را از بين مي‏برد.

([174]) رسول خدا9 فرمودند: اولين چيزي كه خداي عزوجل مرا از آن نهي فرمود عبادت بتان و خوردن شراب و مباحثه با مردم بود.

([175]) امام سجاد7 مي‏فرمودند: شناخت كمال دين شخص مسلمان به اين است كه سخن نگويد مگر در آن‏چه به او مربوط مي‏شود، و كم مباحثه كند و بردباري و صبر و حُسن خلق داشته باشد.

([176]) مجادله‏كردن درد بسيار بدي است و براي انسان خصلتي بدتر از آن نيست و آن خوي شيطان و صفت اوست. پس در هيچ حالي مجادله نمي‏كند مگر كسي كه نسبت به خودش و غيرش نادان بوده از حقايق دين نيز محروم باشد.

([177]) در حكمت آل داود آمده است: شايسته شخص عاقل است كه مشغول كار خود باشد و زبانش را نگاه دارد و اهل زمانه‏اش را نيز بشناسد.

([178]) هيچ‏گاه فخرفروشي در چيزي نيامد مگر اينكه آن را زشت نمود.

([179]) اي مرد! من نسبت به دينم بينا هستم و راه هدايت بر من واضح است. اگر تو نسبت به دينت ناداني برو و آن را پيدا كن. مرا چه به مناظره و مجادله؟ و شيطان شخص را به وسوسه مي‏اندازد و پيوسته با او نجوا مي‏كند و به او مي‏گويد با مردم مناظره كن تا اينكه خيال نكنند تو نمي‏تواني مناظره كني يا اينكه نسبت به دينت جاهل و نادان مي‏باشي.

([180]) مجادله‏كردن خالي از چهار وجه نيست: يا اين است كه تو با كسي مجادله مي‏كني در امري كه هردو مي‏دانيد، در اين صورت خيرخواهي را نسبت به يكديگر كنار گذارده‏ايد و در پي بي‏آبرو كردن هم هستيد و آن علم را نيز ضايع كرده‏ايد. و يا اين است كه هردو نسبت به آن مسأله جاهل هستيد، در اين صورت جهل خود را ظاهر كرده‏ايد و از روي جهل و ناداني با يكديگر مخاصمه نموده‏ايد. و يا اين است كه تو مسأله را مي‏داني نه او، در اين صورت به طرف مقابلت ظلم كرده‏اي كه دنبال لغزش او هستي. و يا اين است كه طرف مقابلت آن مسأله را مي‏داند (نه تو)، پس در اين صورت حرمت او را نگاه نداشته و او را در جايگاهي كه شايسته او بوده قرار نداده‏اي. و تمام اين وجوه خلاف است. پس كسي كه انصاف را پيشه خود كند و حق را قبول نمايد و مجادله را ترك كند، ايمانش را محكم نموده و با دينش نيكو همراهي كرده و عقلش را محافظت نموده است.