واژه «شرف» در تعبیر «شرف شمس» تعبیری نجومی است. طبق نوشتههای نجومی شرف هر سیاره درجهای است در برجی که منسوب بدوست و برای هر یک از سیارهها شرفی است: شرف زحل در میزان، شرف مشتری در سرطان، شرف مریخ در جدی، شرف شمس در حمَل، شرف زهره در حوت، شرف عطارد در سنبله، شرف قمر در ثور، شرف رأس در جوزا و شرف ذنب در قوس است. میان «شرف»های سیارهها، شرفِ سیاره شمس (خورشید) از نظر شریعت مورد تأمل قرار گرفته و تعبیر «شرف شمس» در ادبیات دینی راه یافته است و نقشِ «شرف شمس» مورد توجه قرار دارد.
در کتب متعددی به این نقش اشاره شده است. از جمله کتاب جنة الأمان الواقیة مشهور به «مصباح کفعمی» و «دیوان امیرالمؤمنین» صلوات الله علیه. برخی از علمای شیعه بر آن صحه گذارده و این نقش را تأیید فرمودهاند و اسرار و رموز آن را بیان کردهاند. ابتدا عبارات دیوان امیرالمؤمنین علیهالسلام و کتاب مصباح کفعمی را نقل کرده و سپس به نکاتی مهم اشاره خواهیم کرد.
در صفحه 393 از دیوان امیرالمؤمنین علیهالسلام آمده است:
ثلاث عصی صفقت بعد خاتم علی رأسها مثل السنان المقوّم
و میم طمیس أبتر ثم سلّم إلی کل مأمول و لیس بسلّم
و أربعة مثل الأصابع صفقت تشیر الی الخیرات من غیر معصم
و هاء شقیق ثم واو مقوّس علیها إذا یبدو کأنبوب محجم
فیا حامل الاسم الذی لیس مثله توقّ من الأسواء تنج و تسلم
فذاک اسم الله جلّ جلاله إلی کل مخلوق فصیح و أعجم
در کتاب «جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة المشتهر بالمصباح» در صفحه 306 آمده است:
«الفصل الحادی و الثلاثون فیما روی فی ذکر الإسم الأعظم إعلم أن الأقوال فی ذلک لاتکاد تنحصر فی کتاب مصنف و لا مجموع مؤلف و نحن نذکر من ذلک أقوالا. الاول ان الاسم الاعظم هو الله الثانی…»
تا آنکه در شماره پنجاه و نه مینویسد: «التاسع و الخمسون ان هذه الأحرف صفة الإسم الأعظم و هی:
در حاشیه آمده است:
«فی بعض کتب اصحابنا انه مرویة عن علی علیهالسلام و ذکر ابن عباس رضوان الله علیه فضلهم فی قوله شعر ثلث عصی صفقت بعد خاتم، علی رأسها مثل السنان المقوم، و میم طمیس ابتر ثم سلم، الی کل مأمول و لیس بسلم، و اربعة مث الانامل صفقت، تشیر الی الخیرات من غیر معصم، و هاء و واو نکس الخط رأسه…» تا آخر ابیاتِ منسوب به ابن عباس. و پس از نقل شعر: «تمت الحاشیة و الحمد لله رب العالمین و سلم تسلیما.»
در کتب دیگری نیز این نقش آمده است که به علت اتهاماتی همچون غلو و… به صاحبان کتب یا مطالب آن کتابها، چندان مورد توجه قرار نگرفته است. از جمله در کتاب بونی (متوفای 622ق) در قصیده صغرا و کبرای منبع اصول حکمت آمده است و بونی در همین کتاب و کتاب شمس معارف کبری جداولی در خواص آن نقل کرده است و البته فاضل میبدی در شرح دیوان مذکور بیاناتی دارد. همچنین محمود دهدار عیانی در مواضعی از کتاب مفاتیح المغالیق که در اسرار حروف است آن را شرح کرده است و بعضی پیشینیان نگاشتهها و رسالههایی مستقل در شرح آن نوشتهاند و در مجلد هفتم از کتاب ریحانةالأدب نگاشته مدرس تبریزی (چ2، ص23) در این باره توضیحاتی آمده است و البته در رسائلی که در زمینه علوم غریبه و علم حروف است نیز اشاراتی وجود دارد که از ذکر آن مستغنی هستیم.
نقش شرف شمس، نقشی است متشکل از اشکال و حروف. اهل خبره آگاهند که علم حروف و رشتههای آن، یکی از علوم عمیق و عریق (ریشهدار) است و بسیاری از اهل علم و عالمان مستبصر و شیعه اثنی عشری به این علم اشاره فرمودهاند و اسرار آن را بیان کردهاند. اینگونه مسائل در ادیان گذشته نیز بوده و انبیاء الهی علی نبیّنا و آله و علیهمالسلام، اشاراتی و تصریحاتی به این علم و امثال آن داشته اند. گذشته از آنکه در فرمایشهای معصومان علیهمالسلام و بزرگان شیعه و برخی از علما، آثاری از این علم دیده میشود. این علم یکی از شُعب علوم غریبه است و خود رشتههایی دارد و اگر مبانی و اصول این علوم و شعب آن از اهل بیت علیهمالسلام و از عالمان آگاه اخذ شود، البته قابل استناد خواهد بود. رشتهای از این علم، اشاره به اسرار حروف و تفسیر و شرح بعضی رموز است. به نمونههایی از فرمایشها در زمینه علم حروف اشاره می کنیم.
امام صادق علیهالسلام میفرمایند: : لو وجدت لعلمي الذي اتانِي اللّه عزّوجلّ حملةً لنشرت التوحيدَ و الاسلام و الايمان و الدين و الشرايع من الصمد. بحار الانوار ج 3، ص 225 (من همه توحید و اسلام و دین و شرایع، جمیع احکام و علوم را از الصمد استخراج میکنم.) حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: من جمیع علوم را از الف و لامِ «الحمد» بیان میکنم: قال علي علیه السلام لما حكي عهد موسي علیه السلام ان شرح كتابه كان اربعين جملاً: لو اذن اللّه و رسوله لي لاتسرع بي شرح معاني ألف الفاتحة حتي يبلغ مثل ذلك يعني اربعين وقراً او جملاً… (بحار الانوار ج 92، ص 104) و درباره حروف ابجد رسیده است: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: تعلموا تفسیر أبجد فإن فیه الأعاجیب کلها. ویل لعالم جهل تفسیره (بحارالانوار، ج2، ص317) قال الباقر علیهالسلام: لما ولد عیسی بن مریم علیهالسلام کان ابن یوم کأنه ابن شهرین… فقال له المؤدب قل أبجد، فرفع عیسی علیهالسلام رأسه فقال و هل تدری ما أبجد… (أمالی شیخ صدوق، ج1، ص394)
از این رو انکار این رموز و اشارات و کنایات، نتیجه نگاهی قشری و سطحی است؛ هنگامی که شخص متدین مییابد نه فقط در عالم حروف و الفاظ و کلمات این رموز و اشارات به کار رفته است بلکه در نوع مراسمی عبادی، موجود است: ایستادن در حال قیامِ نماز، حالتِ تکبیرة الاحرام، رکوع، سجود، تشهد و قنوت، تمام مناسک عمره و حج (طواف، سعی، وقوف، رمی، تقصیر و حلق، قربانی و…) هر کدام حرکتی است که علما درباره اسرار هر یک نوشتارها نوشتهاند. مگر حرکت دست هنگام خواندنِ دعای: «یا ذا الجلال و الإکرام یا ذا النعماء و الجود، یا ذا المن و الطول، حرِّم شَیبَتی علی النار» حرکتی رمزگونه نیست؟ دعایی که در دعای ماه رجب حضرت صادق علیهالسلام تعلیم فرمودند و راوی نقل میکند: «پس گرفت حضرت محاسن شریف خود را در پنجه چپ خود و خواند این دعا را به حال التجا و تضرع به حرکت دادن انگشت سبابه دست راست.» به راستی چگونه میتوان منکر این بدیهیات شرعی شد؟ آری، آنچه مهم است اینکه این حرکات و این حروف و کلمات و رموز و تفسیر آن، ریشه در انحرافات و تأویلات باطل نداشته باشد و آنانی که اهلیت دارند این اسرار را بیان فرموده باشند. و به این وسیله است که تأویلات و انحرافاتِ تفسیری و رمزگونه فِرَق باطل همچون بابیه و بهائیه و عرفانهای نوظهور، هرگز در خور تأیید و مراجعه نیست؛ چراکه ریشه در آب دارد. این اسرار و این رموز، مباحثی ریشهدار و دینی است و در تعالیم انبیاء الهی نیز دیده میشود؛ ولی نمیتوان منکر شد که در دست نااهلان که افتاد، انحرافاتی به وجود آمد و گروههای انحرافی، انحرافیافته این اسرار مقدس را بیان میکنند.
این نکته را نیز بیفزاییم که درسی است از عالم ربانی مرحوم حاج محمدباقر شریف طباطبائی اعلی الله مقامه که میفرمایند اگر به جای اشاره به حقایق و معارف با زبان معروف و متداول، از حروف و اشارات و رموز استفاده شود، اهمیت بیشتری مییابد چراکه روحانیت بیشتری دارد. جریان از این قرار است که شخصی خدمت ایشان عرض میکند: اسماءاللّه و اسماء ائمه را كه به عدد درميآورند آنها هم حكم اسماءاللّه را دارند كه بي طهارت مسّ نبايد كرد از براي كسي كه عارف باشد؟ میفرمایند: همينطور است، بلكه كراهت شديد در اينها بايد بيشتر باشد چرا كه روحانيت دارند. عرض كرد: اين طلسمي كه در شرف شمس ميكنند همين حكم را دارد؟ فرمودند: بلي آن هم اسم اعظم است.
ادامه دارد…