جزوه ادبیات ـ چاپ

آرایه‌های

ادبی

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 3 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

 

الحمد لله الّذی علّمنا النطق و البیان

و الصلوة و السلام علی خیر الانبیاء و المرسلین

و خیر الاوصیاء المنتجبین و آله الاطهار و اولیائهم الاخیار.

 

 

دیـــباچه؛

این مختصر تألیفی است از آرایه‌های ادبی که از جهت سهل‌الوصول بودن برای متعلّمین در مکتب استبصار جمع‌آوری شده و برای اینکه در مطالعات کتب ادبی از این فن هم بی‌بهره نباشند به طور خلاصه ارائه می‌‌گردد.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 4 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

 

به نام خداوند جان آفرین   حکیم سخن در  زبان آفرین([1])

 

سخن ادبی

 

مقصود اصلی از سخن، تفهیم معانی مختلف و تقریر حالات متفاوت است و در صورتی آن را کلام و سخن ادبی و گوینده آن را ادیب سخن‌سنج و سخن‌پرداز می‌گویند که مقصود خود را به بهترین وجه بفهماند و در روح شنونده مؤثر باشد.

این خاصیت‌ را از سخنی می‌توان چشم داشت که به زیور فصاحت و بلاغت و سایر محسنات لفظی و معنوی آراسته باشد و تشخیص آن جز به دانستن فن بدیع و دیگر فنون ادبی که مجموع آن را فنون بلاغت یا علوم بلاغت و صناعات ادبی می‌گویند میسّر نمی‌شود.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 5 *»

محسنات و صنایع بدیع

 

اموری را که موجب زیبایی و آرایش سخن ادبی می‌شود محسنات و صنایع یا صنعت‌های بدیع و یا آرایه‌های ادبی می‌گویند و آن را به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم می‌کنند و به عبارت ساده‌تر

«مجموعه نوآوری‌هایی که بر لطافت و زیبایی سخن می‌افزاید را صنایع بدیع گویند.»

 

 

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 6 *»

نظـــم و نـثـــــــر

 

سخن بر دو قسم است: نظم و نثر

(1) نظم: در لغت به معنی به هم‌پیوستن و در رشته کشیدن دانه‌های جواهر می‌باشد و در اصطلاح سخنی است که دارای وزن و قافیه باشد (موزون و مقفّی) مرادف آن را شعر نیز می‌گویند.

قافیه کلمات آخر اشعار است که حرف اصلی آنها یکی باشد و آن حرف را در اصطلاح حرف رویّ  می‌گویند مانند کلمات: دِل، گِل، مایل، حاصل، مشکل. که آخرین حرف اصلی آنها «لام» است و الفاظ در، هر، سر، تر  و هنر که آخرین حرف اصلی آنها «راء» است و حرف «لام و راء» را به طور مثال در قوافی حرف رویّ می‌نامند. در صورتی که یک کلمه عیناً در داخل همه اشعار تکرار شده باشد، آن را ردیف، و کلمه پیش از آن را قافیه می‌گویند. مانند اشعار ذیل:

غمت در نهان‌خانه دل نشیند

به نازی که لیلا به محمل نشیند

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 7 *»

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخاست مشکل نشیند

خَلد چون به پا خاری آسان برآید

چه سازم به خاری که در دل نشیند

به دنبال محمل چنان  زار  گریم

که از گریه‌ام ناقه در گل  نشیند

کلمه «نشیند» را ردیف و الفاظ «دل، محمل، مشکل و گل» را قافیه می‌گویند که حرف رویّ آنها «لام» است.

(2) نثر: در لغت به معنی پراکندگی و پراکندن و در اصطلاح سخنی است که مقیّد به وزن و قافیه نباشد.

دو قسم نثر از قدیم‌ترین زمان متداول بوده است:

الف) نثر مسجع که جمله‌های قرینه در آن دارای سجع باشند.

ب) نثر مرسل که بدون سجع می‌باشد.

و هر کدام از مسجع و مرسل نیز به دو قسم ساده و مشکل تقسیم می‌شود.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 8 *»

سجع در نثر به منزله قافیه است در شعر. سجع در لغت به صدا و آواز کبوتر گویند و در اصطلاح آوردن کلمات هماهنگ است مانند: مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید.

به عبارتی دیگر نثر دو نوع است: یکی ساده و دیگری مصنوع. و  یکی از اقسام نثر مصنوع نثر مسجع است. در حقیقت نثر مسجع حد فاصل نثر ساده و شعر است، در ادبیات فارسی کسی که نثر مسجع را به حد اعلای زیبایی و ظرافت رسانده سعدی می‌باشد و کتاب گلستان او حاوی بهترین نمونه نثر مسجع است که با این عبارات آغاز می‌شود: منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است، و به شکر اندرش مزید نعمت، هر نفسی که فرو می‌رود ممّد حیات است و چون برمی‌آید مفرّح ذات.

ما بین کلمات نعمت و قربت، همچنین ذات و حیات، صنعت سجع به کار رفته است.

یادآوری: باید دانست که آوردن سجع در نثر ابتداء مخصوص زبان عربی بوده و در فارسی به تقلید عربی و مخصوصاً برای پیروی از قرآن مجید راه یافته است. از این

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 9 *»

جهت علماء اعلام اگر مسجع سخن نگفته باشند نه لزوماً از عجز ایشان بوده بلکه چه بسا به علت این بوده که وظیفه خود را در صرف همّت در اموری مهم‌تر دیده‌اند، به خصوص کملین از علماء که تجویز عجز در ایشان اصلاً جایز نیست و اگر موقعیت ایجاب می‌کرده مسجع می‌فرمودند به طور مثال آقای مرحوم کرمانی‌­ در ابتداء جلد چهارم کتاب مبارک ارشاد می‌فرمایند:

ستایش بی‌آغاز و انجام خداوندی را سزاست جلت عظمته که منزّه از چند و چون است و سپاس بی‌حد و مرّ  پروردگاری را رواست علت کلمته، که از ادراک خلایق برون …

ما در این گفتار از صنایع مشهور مهم لفظی از قبیل سجع، جناس، ترصیع و امثال آن گفتگو می‌کنیم.

1ــ تسجیع: تسجیع آن است که سخن را با سجع بیاورند و آن سخن را مسجع و جمله‌های مشابه را قرینه می‌گویند، سجع آن است که کلمات آخر قرینه‌ها در وزن یا حرف رویّ یا هر دو موافق باشند.

در مورد قرآن مجید اصطلاح شده که به جای سجع، کلمه «فاصله» گفته شود. سجع بر سه قسم است:‌

متوازی، مطرّف و متوازن.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 10 *»

الف) سجع متوازی: آن است که کلمات در وزن و حرف رویّ هر دو مطابق باشند مانند: کار و بار، دست و شست و خامه و نامه، مثالش از فواصل قرآن مجید: فیها سرر مرفوعة و اکواب موضوعة و مثالش از نثر فارسی: توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به خرد است نه به سال.

ب) سجع مطرّف: آن است که الفاظ در حرف رویّ یکی و در وزن مختلف باشند؛ مثل کار و شکار، شانه و نشانه، دست و شکست، مثالش از فواصل قرآن مجید: مالکم لاترجون لله وقاراً و قد خلقکم اطواراً و مثالش از نثر فارسی: ابر آذارند و نمی‌بارند، چشمه آفتابند و بر کس نمی‌تابند، بر مرکب استطاعت سوارانند و نمی‌رانند.

ج) سجع متوازن: آن است که کلمات قرینه در وزن متفّق و در حرف رویّ مختلف باشند مانند: کام و کار، نهال و بهار، نامه و ناله مثالش از قرآن مجید: ءاتیناهما الکتاب المستبین، و هدیناهما الصراط المستقیم، مثالش از نثر فارسی: فلان را اصلی است پاک و طینتی است صاف، دارای گوهری است شریف و صاحب طبعی است کریم.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 11 *»

همان‌طور که گفتیم صنایع بدیع بر دو قسم است:

1ــ لفظی   2ــ معنوی

یک نمونه از صنعت لفظی که تسجیع باشد ذکر شد. بعضی از انواع دیگر آن عبارتند از: ترصیع، اعنات، تجنیس یا جناس، ردّ العجز الی الصدر و ردّ الصدر الی العجز.

2ــ ترصیع: در لغت یعنی مرصّع و گوهرنشان کردن و آن در صورتی است که همه کلمات هم‌وزن و قافیه باشند نه فقط آخر جمله‌ها. مثال از شعر :

ای منوّر به تو نجوم جمال   وی مقرّر به تو رسوم کمال

نمونه‌ای از رساله سید بزرگوار­  که تا حدّی از صنعت ترصیع هم استفاده شده.

بسم الله الرحمن الرحیم

ای آنکه ز اشراق نور جمالت تمامی کائنات مستشرق و موجود و از ظهور کوکبه جلالت جملگی ممکنات نیست و نابود، از خلق به خلق، خلق را خلق نمودی دام الملک فی الملک و از خود به خود بی‌خود با خود، بی‌خودشان کردی رجع الوصف الی الوصف گهی در بزم بسم الله الرحمن الرحیم از مینای قل هو الله

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 12 *»

احد باده مراد به مذاق جان ایشان رسانیدی و گاهی در وادی الحمد لله رب العالمین زهر هلاهل لن ترانی به ایشان چشانیدی.

 

و نیز از دفتر سوم نوای غمین صفحه 197 تحت عنوان غدیر ثانی:

او شمس هُدیٰ، بدر دُجیٰ، شمع ظلامت

او  اصــل تُـــقـیٰ، کنــز حیــا، نفــس سلامــت

که ضمناً شاهکار ادبی است از جهت اینکه در مصرع اول سه نوع منیر ذکر شده و شعراء در هر موضعی نوعاً از یکی از آنها نام می‌برند.

3ــ جناس یا تجنیس: آن است که گوینده یا نویسنده در سخن خود کلمات همجنس بیاورد که در ظاهر به یکدیگر شبیه و در معنی مختلف باشند. دو کلمه متجانس را دو رکن جناس می‌گوییم البته ممکن است الفاظ متجانس بیش از دو کلمه باشند، ‌به هر حال جناس بر نه قسم است:

الف) جناس تام: آن است که الفاظ متجانس در گفتن و نوشتن یعنی حروف و حرکات یکی و فقط در معنا مختلف باشند. مانند کلمه تیر در فارسی و عین در عربی که به معانی مختلف استعمال می‌شود.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 13 *»

مثال از دفتر پنجم نوای‌ غمين صفحه 387 «مدح ساير بزرگان»:

گر  ز حــق خواهـــی حيـــات طيّبـــه يابــــی مـــدام

ورکه خواهی مست باشی روز و شب از آن مدام

که «مدام» اول يعنی دائم و «مدام» دوم به معنی شراب است.

مثال از نثر فارسی: برادر که در بند خویش است، نه برادر نه خویش است. مثال در شعر:

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور  بهرام گرفـت

تـــار زلفـت را جدا مشاطه گر از شانه کــرد

دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد

ب) جناس ناقص که آن را جناس محرف نیز می‌گویند: آن است که ارکان جناس در حرف یکی و در حرکت مختلف باشند، چنان‌که در حدیث نبوی است: اللّهم حسّنت خَلقی فحسّن خُلقی  (یعنی خدایا خلقت مرا نیکو کردی، خوی و خصلت مرا نیز  نیکو ساز).

مثال در نثر فارسی: گوییم فلان شخص به غفلت کار ناستوده گزیده و به حسرت پشت دست گزیده است.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 14 *»

صبح‌دم ناله قمری شنو از طرف چمن

تا فرامـــوش کنــی فتنــه‌ دور قَمَـــری

ج) جناس زائد: آن است که یکی از کلمات متجانس را حرفی بر دیگری، زیادت باشد و آن حرف زائد گاه در اول کلمه است گاه در آخر. در اول مانند: طاعت، اطاعت / صاف، مصاف / تاب، عتاب مثل شعر:

تا چند ز من رمیده باشی   با غیر من آرمیده باشی

و در آخر کلمه مانند: خام، خامه / جام، جامه  و در شعر:

از حســـرت رخســار تـو  ای زیبـــاروی

از ناله چو نال گشتم از مویه چو موی

یادآوری: اگر در اول یا آخر کلمات متجانس بیش از یک حرف هم زیاد باشد آن را نیز ملحق به جناس زائد شمرده‌اند مانند: پیکار و کار / منقار و قار / نار، ناردان / ناز، نازنین.

د) جناس مرکب: آن است که یکی از دو رکن جناس بسیط  یا ساده باشد و دیگر مرکب:

هر خم از زلف پریشان تو  زندان دلی است

تـا نگویـــی کــه اسیــــران کمنــد تـو کمند

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 15 *»

اذا ملک لم‌یکن ذا هبة   فدعه فدولته ذاهبة

خورشیــد کـــه نــور دیده آفـــاق اســت

تــــا بنـــده نشــد پیش تـو تابنـــده نشـد

(جناس مقرون هم نوعی از مرکب است که هر دو رکن جناس در نوشتن یکسان باشند. مثال از کتاب مبارک بقیةالله ج3 صفحه 170و  171)

ولایتـــی لامیــــر النحــــل تکفیــنــــی

عند الممات و تغسیلی و تکفینی

و طینتی عجنت من قبل تکوینی

فی حبّ حیدر کیف النار تکوینی

مثال در شعر فارسی:

گر دامــن همّت ز جهــان برچینــی

از نخـــــل امیــد خویشتــن بر چینـی

بـــر  روم اگـــر  امیـــر  و  گـــر  بر چینـــی

هر تخم که کشته‌ای جهان برچینی

هـ) جناس مطرف: آن است که دو رکن جناس فقط در حرف آخر مختلف باشند مانند: آزاد و آزار. مثل: دل کریم از آزار آزاد

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 16 *»

است. مقام، مقال/ یاد، یار در جمله: یاد یاران یار را میمون بود. مثال در شعر:

از شرار تیــــغ بــودی باد ســــاران را شــــراب

وز طعان رمح بودی خاک ساران را طعام

و) جناس مضارع و لاحق: آن است که دو رکن جناس در حرف اول یا وسط مختلف باشند.

پس اگر مخارج حروف به یکدیگر نزدیک باشند. از قبیل حروف (ر، ل / هـ ، أ / ب، پ) آن را جناس مضارع یعنی مشابه گویند در غیر این صورت از قبیل حروف  (ر، ز / د، هـ / ج،ن) آن را جناس لاحق نامند.

مثال برای مضارع:‌ خالی، حالی و برای لاحق: رحمت، زحمت.

ز) جناس خط: آن است که ارکان جناس در کتابت و نوشتن یکی و در تلفظ و نقطه‌گذاری مختلف باشند مانند:‌ بیمار و تیمار. مثال از دفتر پنجم نوای غمين صفحه 387:

چهره افروزی ز باده گيری اندر دست جام

وارهــی از مقتضای نفس دون و طبــع خام

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 17 *»

و مثل شعر:

در خدمت تو اسب معالی بتاختم

و ز نعمـــت تــو  نــرد امــانی بباختـــم

مثالی دیگر:

بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشـــاط

ز  بس که عامی و عارف ز رأس برجستند

ح) جناس لفظ: آن است که کلمات متجانس در تلفظ یکی و در کتابت مختلف باشند: خار، خوار / خواست، خاست مثال در شعر:

ز هر جای خواهش‌گران خاستند   ز زابل مر او را همی خواستند

مثال نثر: گل پیش رخت چون خار، خوارست.

ط) جناس مکرّر (مردّد) : آن است که دو رکن جناس را در آخر سجع‌های نثر یا در آخر ابیات پهلوی هم آورده باشند. مثال عربی: من طلب شیئاً و جدّ وجد و من قرع باباً و لجّ ولج.

4ــ  نوع چهارم از صنایع بدیع، موازنه نام دارد یا مماثله که نوعی از سجع متوازن است ولی لزوماً در آخر قرینه‌ها نمی‌باشد. مثال: فلان را کرم بی‌شمار است و هنر بی‌حساب. دارای عزمـــی

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 18 *»

اســت متیـن و طبعـی کریـم.

5ــ اشتقاق: ‌از فروع جناس است و بعضی آن را به نام جناس اشتقاق آورده‌اند و آن به این‌طور است که در نظم یا نثر الفاظی بیاورند که حروف آنها متجانس و به یکدیگر شبیه باشند خواه از یک ریشه مشتق شده باشند مانند کلمات رسول، رسیل، رسایل. خواهان، خواهش، خواهنده. یا از یک ماده مشتق نباشند اما حروف آنها چندان شبیه و نزدیک به یکدیگر باشد که در ظاهر توهّم اشتقاق برود از قبیل الفاظ: آستان، آستین / زمان، زمین / کمان، کمین. مثال قسم اول از قرآن:‌ فاقم وجهک للدین القیم.

مثالی دیگر: در میان مالکان مملکت و والیان ولایت  رسل و رسایل متبادل گردید.

بر دیده من خندی کاین‌جا ز چه می‌گرید

خندنــد بر  آن دیده کایــن‌جا نشـــود گریان

مثال برای قسم دوم که آن را شبه اشتقاق نیز می‌گویند از قرآن: یا اسفی علی یوسف. مثال فارسی:

تیـــر و تیغــت تــازه دارد دیـــن تـــازی را همـــی

چـــون کمین دارد کمانـت بر گمـــان بدگمان

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 19 *»

اگــــر به چشــــم حقیقـــت نظـــر کند مجنــــون

همان جمال که در لیلی است در جمل است

 

6ــ قلب یا مقلوب: این صنعت هم از فروع و توابع جناس است و بعضی آن را هم به عنوان جناس قلب از اقسام تجنیس شمرده‌اند. قلب در لغت به معنی واژگونه کردن است و در فن بدیع آوردن الفاظی است که حروف آنها مقلوب یکدیگر باشند مانند کلمات: شاعر، شارع / رقیب، قریب / رحیم، حریم  که این را قلب بعض می‌گویند.

مثل شعر:

توان در بلاغت به سحبان رسید

نه در کنه بی‌چون سبحان رسید

و چون قلب در تمام حروف دو کلمه واقع شده باشد آن را قلب کل می‌نامند از قبیل الفاظ: راز، زار / گنج، جنگ / تاریخ، خیرات مثل شعر:

رأی تــو  یـار صـــواب، داد محــض تــــو  وداد

فتح تو حتف حسود، ضیف تو فیض مراد

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 20 *»

و نوعی از صنعت مقلوب آن است که تمام جمله نثر یا نظم طوری ترکیب شده باشد چون از حرف اول به آخر یا از آخر به اول بخوانیم هر دو یکی باشد و این قسم را قلب کامل و قلب مستوی می‌گویند مانند:

٭ شکــر  بتــــــرازوی وزارت برکــش ٭

یک مصرع دیگر هم برایش ساخته‌اند:

٭ شو همره بلبل بلب هر مهـوش ٭

 

7ــ ردّ العجز علی الصدر: آوردن کلمه‌ای در اول مصراع یا اول عبارت نثر و آوردن همان کلمه در آخر عبارت یا مصراع دوم را گویند. مثل: بیگانه که دوست باشد خویش است و خویش که دشمن باشد بیگانه. و مثل شعر:

عصا بر گرفتن نه معجز  بود   همی اژدها  کرد باید عصا

پروانه را در حضور شمع چه حاجت پروانه. (پروانه دوم به معنای «اجازه» است).

8ــ‌ ردّ الصدر علی العجز: به این معناست که کلمه‌ای که در آخر بیت آمده را در اول بیت بعد بیاورند. (در بعضی کتاب‌ها به

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 21 *»

جای علی، الی آورده‌اند ) مثل:

قـــوام دولت و دیـــن، روزگــار فضــل و هنــر

ز فضـــل وافـــر تو یافـــت، زیـب و  فرّ و نـظام

نــظام ملّت و ملکــی، عجــب نباشـــد اگــر

به رونق است در این روزگار کلک و حسام

اگر کلمه آخر مصراع اول در اول مصراع دوم نیز تکرار شود، آن را هم شعرای فارسی، ردّ الصدر علی‌العجز گفته‌اند.

مثالی که هر دو نوع و همچنین صنعت تجنیس در آن به کار رفته دو بیت زیر است:

مجنــون به هـوای کوی لیلــی در دشــت

در دشت به جستجوی لیلی می‌گشت

می‌گشــــت همیشــــه بــــر زبانــــش لیلـــی

لیلـــــی می‌گفــــت تا زبانــــش می‌گشـت

9ــ اعنات: که آن را لزوم ما لایلزم نيز می‌گویند آن است که شاعر  یا نویسنده به قصد آرایش کلام یا هنرنمایی آوردن حرفی یا کلمه‌ای را ملتزم شود که در اصل لازم نباشد چنان که مثلاً  کلمه گلشن را به التزام حرف «ش» با روشن و جوشن هم‌قافیه کنند و

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 22 *»

حال آنکه آن را با کلمات گلخن، مسکن، تن و امثال آن نیز می‌توان قافیه کرد.

مثال از سعدی:

چشم بدت دور ای بدیع شمایل

مـــاه من و شمع جمع و میرقبایل

جلوه‌کنـــان می‌روی و باز نیایــــی

سرو ندیدم بدین صفت متمایل

تا آخر ابیات که کلمات دلایل، حایل، زایل، وسایل و فضایل را آورده است.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 23 *»

تشـــريــک

 

يکی ديگر از محسنّات لفظيه تشريک است به اين معنی که يک يا چند حرف يا کلمه را در چند جمله شرکت دهند. برای مثال از کتاب «روش گفتار، علم البلاغة» تأليف زين‌العابدين زاهدی:

منّـــت ايـزد را که فريادی رسد مـــا را ز غـــم

مغــز اندر استخوانم نيست جانا کــن کــرم

مــرگ آيد ناگهان من بی‌تو گر شادی کنــم

من که مُردم در فراقت نيست جان اندر تنم

 

مُردم در فراقت نيست جان اندر ايـــزد را که فريادی رسد مـــا را اندر استخوانم نيست جانا کن
ت       ز
  ن   غ  
    م    
  ن   ر  
ک       ک

«* آرایه‌های ادبی صفحه 24 *»

تا رنگ رخ تو  ديده‌ام ای گل نار

بـار غــم تو کشيده‌ام در شب تـار

يــا رب تو بده کام دلم از لب يـار

تــا رسته شـوم ز آتش دوزخ و نــار

 

 

 

ستـــه شــــوم ز آتـــــش دوزخ و نــگ رخ تو ديـــــــده‌ام ای گـــــل غــــــم تــــو کشيـــده‌ام در شــب
         
   

 

نــار

 
   
   
         

 

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 25 *»

امروز منــــم ز حـــــب تــــو در ی‌رقـــــان

م‌حراب نمـــــازم خـــــــم ابـــروش م‌دان

زرديـــــم و ضعيــف و بر دلم بار گ‌ران

ک‌و محنت عشق و منت جاوی‌دان

 

 

.. محنت عشق و منت جاو..دان ..روز منــــم ز حـــبّ تو در ..قــــــــان ..راب نمازم خم ابروش ..دان
         
         
         
اميرمحمد زرگر گويد:
         

 

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 26 *»

و لنعم ما قيل:

قرّب الله لآل المصطفی علم ما يأتی و ما عنهم سبق

قبس من قبس من نورهــم لو  تجلّی الف سيناء حرق

قــرح عين الدهر هم اثمده عنهم الخضر  و موسی قد نطــق

قطــــن الشانی لهم فی سقر کلّمـــا اومــض رعد او برق

 

الشانی لهم فی سقر کلما اومض رعد او الـلّه لآل المصطفـــی علم ما يأتــی و ما عنهـــم من قبس من نورهم لو تجلی الف سيناء
ب       س
  ر   ب  
    ق    
  ط   ر  
ن       ح

 

اینها نمونه‌هایی بودند از صنایع لفظی.

 

 

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 27 *»

و اما معنوی آن هم چند قسم است مثل: حقیقت و مجاز، تشبیه، استعاره، اغراق یا مبالغه، سؤال و جواب، مطابقه و تضاد، لفّ و نشر و….

1ــ حقیقت و مجاز: هرگاه کلمه‌ای در معنای اصلی خود یا به اصطلاح در (ما وضع‌له) به کار رود آن را لفظ حقیقی می‌گویند و در غیر این صورت مجاز، مثل کلمه دست که در عبارت: «دست دادستت خدا کاری بکن» در اینجا به معنی «اصلی» خود دست به کار رفته ولی اگر بگوییم من در این کار دست نداشتم؛ اصطلاحاً می‌گویند مجاز به کار رفته است.

2ــ تشبیه: آن است که چیزی را به چیزی در صفتی مانند کنند، امر اول را (مشبّه) و دوم را (مشبه‌به) و صفت مشترک مابین آنها را (‌وجه شبه) و کلمه‌ای را که دلالت بر معنی تشبیه داشته باشد (ادات تشبیه) می‌گویند مثلاً  اگر بگوییم «چهره محبوب مانند آفتاب می‌درخشد» در آن «چهره محبوب» مشبّه، «آفتاب» مشبّه‌به، «مانند» از ادات تشبیه و «می‌درخشد» را وجه شبه می‌گویند.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 28 *»

مثالی دیگر از ثنائی نارسا: «طلوع ماهی در رجب»

دميده از افق ماهی درخشان   چو آتش بهر موسی‌ در بيابان

مشبّه: «ماه درخشان» که خود کنايه از شيخ بزرگوار­ است. ادات تشبيه: «چو». مشبّه‌به: «آتش» که برای حضرت موسی؟ع؟ آشکار گشت. وجه شبه: درخشان بودن جهت هدايت خلق.

3ــ استعاره: در لغت به معنی به عاریه گرفتن و در اصطلاح به کار بردن لفظ در غیر معنی اصلی آن می‌باشد که البته در آن استعمال باید مناسبتی وجود داشته باشد، آن مناسبت را علاقه می‌گویند که اغلب علاقه‌ها علاقه مشابهت است مثال از فرخی سیستانی:

چون پرند نیلگون بر روی پر شد مرغزار

پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار

که «پرند» در معنای حقیقی پارچه ابریشمی ساده است و در اینجا به طور استعاره کنایه از سبزه‌زار است و «پرنیان» پارچه ابریشمی گل و بته‌دار است که در اینجا مقصود گل‌های رنگارنگ می‌باشد.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 29 *»

4ــ اغراق: مبالغه در ستایش یا نکوهش کسی یا چیزی را می‌گویند و در سخنان معمولی روزانه اغلب از این فن استفاده می‌کنیم مثلاً بیش از حد در انتظار کسی بمانیم می‌گوییم «زیر پایم علف سبز شد» اغراق اگر از حد معمولی و طبیعی تجاوز نکند بر زیبایی سخن می‌افزاید مثال از فردوسی:

ز ســــمّ ستـــــــوران در آن پهـــن‌دشـــــت

زمین شد شش و آسمان گشت هشت

که شاعر می‌گوید آن‌قدر خاک در آن صحنه نبرد از کوبیده شدن زمین توسط سم اسبان بلند شد که یک طبقه زمین برداشته شد و بر هفت طبقه آسمان افزوده گشت اما همین اغراق ممکن است طوری باشد که مایه ریشخند شود مانند این بیت از ظهیر فاریابی در مدح قزل ارسلان سلجوقی:

نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیر  پـای

تا بوسه بر  رکاب قــزل ارســـلان زند

که صد سال بعد مورد اعتراض سعدی قرار می‌گیرد در آنجا که می‌گوید:

چه حاجت که نه کرسی آسمان   نهی زیر پای قزل ارسلان
مگو پای عزت بر افلاک نه   بگو روی اخلاص بر خاک نه

«* آرایه‌های ادبی صفحه 30 *»

و از این اغراقات و مبالغه‌گویی‌ها زیاد است و از اغلب شاعران مدیحه‌سرای دربار سلاطین سر زده است به این شعر مضحک توجه کنید.

گرگ از مهابت تو بره میش را   بردارد از زمین و به دوش شبان نهد

5ــ ایهام: اصطلاح دیگر آن توریه (حق دروغ‌نما) و در لغت به معنای به وهم افکندن یا در پرده سخن گفتن است و در اصطلاح بدیع آن است که لفظی آورده شود به دو معنی نزدیک و دور و خواننده و شنونده معنی نزدیک را درست می‌انگارد در صورتی که منظور سراینده معنی دور است.

مثل شعر:

بــــه راستـــی که نـه هـم‌بازی تــــو بـودم مــن

تو  شوخ‌دیده مگس بین که می‌کند بازی

کلمه «بازی» به دو معنا است یکی با یاء مصدری به معنی بازی کردن که مناسب (هم‌بازی) مصراع اول است. دیگر  با ياء نسبت منسوب به باز که پرنده معروفی از مرغان شکاری است و مقصود گوینده این است که ذهن شنونده از معنی اول که متناسب با هم‌بازی است به معنی دوم متوجه شود. مثال

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 31 *»

دیگر از حافظ:

ز گریــه مردم چشمم نشسته در خــون اسـت

ببین که در طلبت حال مردمان چون است

کلمه «مردم» به دو معنا است یکی نوع انسان و یکی مردمک چشم.

اساس عالم هستی به پا گردیده بر ماتم

ز ماتــم‌داریش برپا غمیـن دنیا و مافیها

«غمین» به دو معنای غمگین و تخلص شاعر آمده.

مثال ديگر مذکور در پاورقی دروس (2) صفحه 221:

گر نگهدار من آنست که من می‌دانم

شيشـه را در بغل سنگ نگه می‌دارد

نمونه از حافظ در ایهام متناسب:

در گوشـــه‌ای نشسته‌ام اکنـــون و همچنان

هستم ز دست مردمکــی چند در عـــذاب

مــن درد را به گـــوش نیـــارستمــــــی شنیـــد

اکنون به چشم خویش همی بینم این عقاب

مثال از قرآن در سوره الرحمن: النجم و الشجر یسجدان منظور از نجم ستاره نیست بلکه گیاه بدون ساقه است (بته).

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 32 *»

6ــ کنایه: در لغت به معنای پوشیده سخن گفتن است و در اصطلاح سخنی است که دارای دو معنی قریب و بعید باشد و این دو معنا لازم و ملزوم یکدیگر باشند پس گوینده آن جمله را چنان ترکیب کند و به کار برد که ذهن شنونده از معنی نزدیک به معنی دور منتقل گردد چنان‌که بگویند (پخته‌خوار) به معنی مردم تنبلی که از دسترنج آماده‌ دیگران استفاده می‌کنند یا بگویند فلان کس بند شمشیر دراز است یعنی قامتش دراز است فرق آن با مجاز این است که در مجاز نمی‌توان معنی اصلی کلمه را اراده کرد اما در کنایه اراده معنی اصلی نیز ممکن است.

«عابدانی که روی بر خلقند پشت بر قبله می‌کنند نماز»؛ روی به خلق کردن و پشت بر قبله کردن هر دو کنایه است از ریاکاری و از خدای به خلق پرداختن.

7ــ مراعات نظیر  یا تناسب: آن است که در سخن اموری را بیاورند که در معنا با یکدیگر متناسب باشند خواه تناسب از جهت هم‌جنس بودن باشد یا از جهت ملازمت و همراهی مثل:

از مشک همی تیر زند نرگس چشمت

زان لالـــه روی تــو زره ساخـت ز عنبـــر

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 33 *»

که بین مشک و عنبر، تیر و زره ، نرگس و لاله و چشم و روی صنعت تناسب و مراعات نظیر است.

8ــ براعت استهلال: از نظر لغت به معنای نشان دادن هلال ماه (شب اول) به یکدیگر می‌باشد و با انگشت اشاره به آن کردن و در اصطلاح نوعی از صنعت تناسب و مراعات نظیر است که اختصاص به همان مقدمه و سرآغاز سخن دارد. معمولاً در هر نوشته اعم از نظم و نثر، رسم است که مقدمه یا دیباچه‌ای می‌آورند و هنر نویسنده یا شاعر در این است که به طور مثال اگر اصل موضوع غم‌آور است مقدمه طوری تنظیم شود که خواننده یا شنونده برای چنین موضوعی آماده شود در این موقع می‌گویند که نوشته یا سروده براعت استهلال دارد به عنوان مثال همه می‌دانند داستان رستم و سهراب داستانی غم‌انگیز و حزن آور است که پسری نام‌آور در جستجوی پدر به دست پدرش که پدر هم جویای پسر است کشته شود در مقدمه این داستان فردوسی چنین داد سخن می‌دهد:

کنون رزم سهراب و رستم شنو    دگرها شنیدستی این هم شنو
یکی داستان است پر آب چشم   دل نازک از رستم آید به خشم

«* آرایه‌های ادبی صفحه 34 *»

اگر تندبادی برآيد ز گنج   به خاک افکند نارسیده ترنج
ستم کاره خوانمش ار دادگر   هنرمند گویمش ار بی‌هنر
اگر مرگ دادست بیداد چیست   ز داد این همه بانگ و فریاد چیست

 

9ــ سؤال و جواب: آن است که قصیده یا غزلی را به صورت سؤال و جواب بیان کنند که در یک مصراع یا در یک قسمتی از آن (گفتم) می‌آورند و در قسمت دیگر (گفتا) مثال از حافظ:

گفتــــم غم تو دارم گفتا غمت سرآید

گفتــــم که ماه من شو گفتا اگر برآیـــد

گفتـــم ز مهربانـــان رســم وفــا بیامــــوز

گفتا ز خوب‌رویان این کار کمتر آید

10ــ مطابقه و تضاد که آن را صنعت طباق هم می‌گویند و مراد آوردن دو کلمه متضاد مانند زشت و زیبا، روز و شب و غم و شادی است در یک مصراع یا یک بیت مانند:

در نومیدی بسی امید است   پایان شب سیه سپید است

 

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 35 *»

و مانند این دو بیت:

نور حسن توست در کون و مکان   آشکارا از عیان و از نهان
این چه حُسن است ای جمیل بی‌نظیر   کو فکنده شور در برنا و پیر

گاهی هم به آوردن عناصر اربعه (آب، باد، آتش، خاک) در یک بیت تضاد می‌گویند:

من خاک چنان بادی کو زلف تو جنباند

در آتشــــم از آبـــــی کــــو روی تـــــو را مانــــد

11ــ لفّ و نشر: دو نوع است: 1ــ مرتّب. 2ــ مشوّش (غیرمرتّب).

لفّ و نشر مرتّب آن را دان   که دو لفظ آورند و دو معنی
لفظ اول به معنی اول   لفظ دوم به معنی ثانی

مثال برای لفّ و نشر مرتّب:

به روز نبرد آن یل ارجمند   به نیزه به خنجر  به گرز و کمند
برید و درید و شکست و ببست   یلان را سر و سینه و پای و دست

مثال برای لفّ و نشر مشوّش:

پروانه ز من شمع ز من گل ز من آموخت

افروختــــن و سوختــــن و جامــــه دریــــدن

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 36 *»

12ــ تضمین: دو نوع تضمین داریم؛ یکی آنکه شاعر در ضمن مطلبی بیتی یا مصرعی از شاعری دیگر بیاورد چنان‌که سعدی گفته:

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد   که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است   که جان دارد و جان شیرین خوش است

و نوعی دیگر آنکه مسمطی که اغلب مخمّس یا مسدّس است بسازند به طوری که دو مصراع آخر هر بخش از آن از شاعر دیگری باشد یا از خود شاعر باشد. مثل مربّع معروف شیخ بهائی:

تا کی به تمنّـــــــای مثـــــال تــــو  یگانـــه

اشکم شود از هر  مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه

ای تیـــــر غمــــت را دل عشّــــاق نشانه

که دو مصراع آخر مطلع غزل بخارایی در قرن نهم هجری است. و همچنین مسدّس ملک‌الشعرای بهار که تضمینی از غزل سعدی باشد:

سعدیــــا چـــون تــــو کجا نادره گفتــــاری هســــت

یا چــــو شیریــن سخنت نخل شکرباری هست

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 37 *»

یا چـــو  بـــستــــان و گلستــــان تو گلـــزاری هست

هیچــــم ار نیســـت تمنّـــــــای تو اَم بـــاری هست

مشنـــو  ای دوست که غیــر از تو مرا یاری هست

یــا شــــب و روز  به جــــز  فکــر  تـواَم کاری هست

 

در آرایه‌های ادبی نکاتی دیگر هم نهفته است مثل تلمیح، واج‌آرایی و متناقض‌نما.

 

الف) تلمیح: آن است که در ضمن سخن به حکایت و داستانی یا مثلی یا آیه و حدیثی معروف اشاره کنند. مولای کریم­ در مثنوی می‌فرمایند:

یاد کن از داستان نخل طور   کرد از او انی انا الله چون ظهور

که اشاره دارد به صحبت کردن درخت در کوه طور برای حضرت موسی؟ع؟.

 

ب) واج‌آرایی: تکرار یک واج (صامت یا مصوت) است. در کلمه‌های یک مصراع یا بیت به گونه‌ای که آفریننده آهنگی باشد و تأثیر  بیفزاید، مانند‌حرف «ز» در آیه: اذا زلزلت الارض

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 38 *»

زلزالها. و حرف «سین» در ابیات زیر از تخمیس مثنوی:

چون نبــی از جانب حق خاسته‌ست

ساده است و سادگی را خواسته‌ست

از کــژی در عصمــت و در راسته‌ست

سـاده از اوصــــاف حق آراستــــه است

از نقــــــوش ماســــوا پیراستـــــــه اســـــت

و نیز صفحه 197 دفتر سوم: غدیر ثانی (تخمیس شعر قوام)

ســـــرآمد هادیـــــن شد و سردوحه‏ی یاسین

ســـــــردار وفـــــــادار نبــــــی9ســـــرور آییــــــــن

سردستــــه‏ی اصحاب یمین سرو میامیـن

سردفتـــر تکوین شد و سرلوحـــه‏ی تدویـــــن

سرشاخه‏ی طوبی شد و سرچشمه‏ی کوثر

ج) متناقض‌نما: آوردن دو واژه با معنی متناقض است در کلام به گونه‌ای که آفریننده زیبایی باشد. زیبایی تناقض در این است که ترکیب سخن به گونه‌ای باشد که تناقض منطقی از قدرت امتناع ذهنی و زیبایی آن نکاهد مانند: از تهی سرشار، پر از خالی.

 

«* آرایه‌های ادبی صفحه 39 *»

بسمه تعالی

 

منابــع مــورد استفـــاده

 

 

1ــ اشعار سرور معظّم حفظه الله

2ــ فنون بلاغت و صناعات ادبی نوشته استاد همایی

3ــ روش گفتار علم البلاغة تألیف زین‌العابدین زاهدی

4ــ جزوه ادبیات جمع‌آوری توسط آقای حامد جابری

([1]) از باب براعت استهلال که بعداً توضيحش می‌آيد.