علتهاي چهارگانه خلق ـ چاپ

علت‏هاي چهارگانه خلق

 

 

(فاعلي، غائي، مادي و صوري)

 

 

خلاصه‏ي بحث اول كتاب «اجتناب»

 

 

 

تصنيف عالم رباني

 

مرحوم حاج ميرزا محمدباقر شريف طباطبائي

اعلي الله مقامه

 

در ردّ «ترياق فاروق» محمدحسين شهرستاني

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 1 *»

بِسْمِ اللّه الرّحْمنِ الرّحيم

الحمدللّه رب العالمين و الصّلوة و السّلام علي اسم اللّه الرضي و وجهه المضي‏ء و جنبه العلي و نفس اللّه القائمة فيه بالسّنن و عينه التي من عرفها يطمئن سامع السرّ و النّجوي و منزل المنّ و السّلوي علي بني‏اسرائيل من قوم موسي نذير من النّذر الاولي و نذر الاخرة و الاولي و نذر كلّ زمان و اوان من آدم الي منتهي الدّهر و السّرمد من الازل الي الابد الباب المبتلي به النّاس من اتاه فقدنجي و من لم‏يأته فقدهوي و رحمة اللّه و بركاته اشهد انّ ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض آيات‏اللّه و علاماته و مقاماته التي لاتعطيل لها في كل مكان يعرفه بها من عرفه في جميع عالم الامكان و الاكوان و الاعيان و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اعداء اللّه من الان الي يوم لقاء اللّه.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 2 *»

علّت خلاصه برداري

چون موضوع علل اربع بودن ائمه‏ي طاهرين: در خلقت عوالم هستي محل اشكال و ايراد معاندين شيخ اوحد اعلي اللّه مقامه واقع شده و عده‏اي هم طالب فهم حقيقت مسأله مي‏باشند و معتقديم كه دانستن آن از فضائل و مناقب آل‏محمد: مي‏باشد، لازم ديدم كه خلاصه‏اي از حقيقت اين مطلب را آن طوري كه بزرگان اعلي اللّه مقامهم به خصوص صاحب كتاب مبارك «اجتناب» مرحوم آقاي حاج ميرزا محمدباقر شريف طباطبائي اعلي اللّه مقامه شرح و توضيح داده‏اند به شكل جزوه‏ي مختصري در دسترس دوستان و طالبين فهم آن قرار دهم. ان‏شاءاللّه مورد توجه آنان قرارگرفته و استفاده كنند و ذخيره‏اي باشد براي آخرت اين عاصي، و براي جدا شدن مباحث از يكديگر ابتداي هر بحثي عنواني را قرار دادم كه استفاده از مباحث و رجوع به آن‏ها آسان باشد.

از باب مقدمه عرض مي‏كنم كه:

الف‏ـ  شخصي به نام محمدحسين شهرستاني كتابي به نام «ترياق فاروق» نوشته و در آن كتاب متعرض اين مسأله شده و مطالبي را عنوان نموده و نتايج باطله‏اي از آن عناوين گرفته كه صاحبان كلام يعني شيخ مرحوم شيخ احمد احسائي اعلي اللّه مقامه و ساير بزرگان مكتب استبصار آن‏ها را قصد نكرده و به اين‏گونه نتيجه‏گيري راضي نيستند.

ب‏ـ  اين شخص خود و امثال خود را «متشرع» و پيروان شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه را شيخي ناميده است.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 3 *»

ج‏ـ  اين مطلب قريب به صد و پنجاه‏سال دست به دست گشته و از كتابي به كتابي منتقل شده و صاحبان كتب از باب تقليد، نتايج غيرمرضيه‏اي را بدون تفكر دهن به دهن گردانيده و باعث فريب‏دادن و گمراه‏نمودن عده‏اي از مردم عامي شده‏اند.

اكنون براي ورود به بحث بايد به دو مطلب توجه نمود اول: تقسيم امور اديان به ضروريات و نظريات. دوم: اقرار و اعتراف اهل ديانت به اين دو امر و نتايج مترتبه بر آنها براي اقرار و اعتراف به آنكه امور هر ديني (اعتقادات ـ اخلاقيات ـ احكام عملي) به دو قسم تقسيم مي‏شود. به اين آيه و حديث توجه فرماييد:

1ـ  خداوند عالم مي‏فرمايد: هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ امّ الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين في قلوبهم زيغ فيتبعون ماتشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأويله و مايعلم تأويله الاّ اللّه و الراسخون في العلم يقولون كل من عند ربنا و مايذّكّر الاّ اولوا الالباب.

2ـ  عن ابي‏الحسن موسي7 قـال: قال لي الرشيد احببت ان‏تكتب لي كلاماً موجزاً له اصول و فروع يفهم تفسيره و يكون ذلك سماعك من ابي‏عبداللّه7 فكتبت: بسم اللّه الرحمن الرحيم امور الاديان امران، امر لا اختلاف فيه و هو اجماع الامة علي الضرورة التي يضطرّون عليها و الاخبار المجتمع‏عليها المعروض عليها كل شبهة و المستنبط منها كل حادثة، و امر يحتمل الشك و الانكار و سبيل استيضاح اهله الحجة عليه  . . .

و نيز براي دانستن اقرار و اعتراف بزرگان مكتب استبصار به امر دوم توجه به مطالب ذيل لازم است.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 4 *»

ضروريات دين از ديدگاه مشايخاعلي‏اللّه‏مقامهم

صاحب كتاب «جامع الاحكام» اعلي اللّه مقامه كه آن را در فقه تصنيف كرده اصرار دارند كه هركس مخالفت كند يكي از ضروريات دين و مذهب را كافر و مخلّد در آتش جهنم است مي‏فرمايند: و يجب ان‏يعتقد انّ من قال ان محمداً9هو اللّه او هو قديم او مقترن باللّه في ذاته او مشابه له او مشاكل له او هو ندّه سبحانه فهو غال كافر خارج عن دين الاسلام بل القول العدل انّ محمداً9 عبد مخلوق و رقّ مرزوق لايملك لنفسه نفعاً و لاضراً و لاموتاً و لاحيوةً و لانشوراً و يجب ان‏يعتقد انّه لايعلم الغيب الاّ ما علّمه اللّه سبحانه مما شاء من علمه و هو مستزيد مستمد محتاج الي مدده سبحانه و زيادته غير مستغن عن اللّه و من قال بغير ذلك فقد صغّر عظمة اللّه و يجب ان‏يعتقد انّ الديانة بضرورة الاسلام و المذهب و بما ثبت لنفس المكلّف من الدين واجبة و التخلّف عنها كفر باللّه العلي العظيم اذ هو تكذيب ما علم صدوره عن النبي9.([1])

و در فصل معرفت ائمه‏ي طاهرين: در آخر فصل مي‏فرمايند: و يجب ان‏يعتقد انّ ضرورة المذهب حق يجب اتّباعها و المتخلف بعد التدين بدينهم مرتد كافر.([2])

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 5 *»

و در جاي جاي كتاب «ارشادالعوام» خصوص در ابتداي شروع در شرح مسائل معراج و معاد فرمايشي مي‏فرمايند كه حاصل آن اين است كه آن‏چه را كه مي‏نويسم اگر با ضرورت دين و مذهب مطابق يافتيد بدانيد كه حق است و اگر مخالف يافتيد بدانيد كه متشابه است و مطلب را نيافته‏ايد. و مي‏فرمايند كه ضرورت دين و مذهب دين ما است كه به آن دين زنده‏ايم و به آن مي‏ميريم و به آن محشور مي‏شويم ان‏شاءاللّه. و مي‏فرمايند كه مؤمن تصديق مي‏كند مرا به آن‏چه گفتم و منافق تأويل مي‏كند.

و هم‏چنين شيخ مرحوم و سيد مرحوم اعلي اللّه مقامهما در بسياري از مواضع كتب و رسائل خود تصريح فرموده‏اند كه آن‏چه از مسائل كه با ضرورت دين و مذهب مطابق است حق است و هرچه مخالف است باطل است و اگر در كلمات ما چيزي مخالف ضرورت يافتيد بدانيد كه متشابه است و مطلب ما را ندانسته‏ايد.

و نيز صاحب كتاب اجتناب كتاب «ميزان» را جهت سنجش و تشخيص كفر و ايمان و آن‏چه سبب كفر و ايمان مي‏شود نوشته و منتشر نموده‏اند و حتي مي‏توانيم ادعا كنيم كه در بيشتر كتب و رسائل خود به اين مهم اشاره فرموده‏اند.

پس در ضروريات دين و مذهب موافقند با جميع اهل اسلام و ايمان، و معني ندارد كه كسي، خود و امثال خود را داخل دسته‏اي قرار دهد كه معتقداتشان معلوم است و مشايخ مظلوم ما و اتباع ايشان

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 6 *»

را فرقه‏اي جداگانه قلمداد كرده و معتقداتي غير از اعتقادات شيعيان اثني‏عشري براي ايشان ثابت كند و حال آن‏كه معتقدات ايشان بعينها همان معتقدات معلومه‏ي ساير علماي شيعه است بلكه معتقدات ايشان جميع ضروريات دين و مذهب است كه ساير عوام الناس هم كه بصيرتي در دين و مذهب داشته باشند مي‏دانند و معتقدند چه جاي علماي ابرار.

و اگر مشايخ مظلوم ما در مسائل نظريه با بعضي اختلاف دارند مي‏توان گفت كه هريك از علماي شيعه با هريك در بعضي از مسائل نظريه اختلاف دارند و در ميان جميع علماي ابرار يافت نمي‏شود دو نفر عالم كه در جميع مسائل نظريه متفق باشند. پس اين‏گونه اختلاف را نمي‏توان مابه الاختلاف بزرگان مكتب استبصار و ساير علما دانست.

چند شاهد براي مطلب

آيا نه اين است كه سيد مرتضي; درباره‏ي صدوق چيزهاي بدي گفته؟ و آيا نه اين است كه صدوق به سهو نبي قائل است و منكر سهو نبي را غالي مي‏خواند؟

و آيا نه اين است كه قميون گفته‏اند كه هر كسي درباره‏ي ائمه:مقامي بالاتر از آن‏چه قميون گفته‏اند اثبات كند غلو كرده؟ و علماي ديگر بعد از قميون آمدند و بالاتر از آن‏چه قميون گفته بودند گفتند در حق ائمه‏ي طاهرين: و غلوّ هم نبود؟

و سيد مرتضي; و شيخ او شيخ مفيد; بر ايشان رد مي‏كنند.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 7 *»

و آيا نه اين است كه شيخ مفيد; انكار رجعت را دارد؟ و مطلقاً اقرار نكرد تا از دنيا رفت با اين‏كه كليني و شيخ او علي بن ابراهيم و صدوق ادعاي ضروري بودن آن را كرده‏اند و سابق بر او هم بوده‏اند و علماي بعد از او از جانب او معذرت خواسته‏اند كه شايد جميع احاديث در نزد او جمع نبوده به حدي كه تواتر آن‏ها را بداند و از حد تواتر گذشته، ضرورت آن‏ها را بداند؟.

و آيا نه اين است كه سيد مرتضي; انكار وجود عالم ذرّ را دارد؟ و مي‏گويد كه اخباري كه در اين باب وارد شده اخبار آحاد است و اخبار آحاد نه موجب علم است و نه موجب عمل و نبايد اعتنائي به آن اخبار كرد.

و آيا نه اين است كه ساير علماء بر او رد مي‏كنند و اثبات مي‏كنند وجود عالم ذرّ را و احاديث متواتره از براي اثبات آن شاهد مي‏آورند؟

نتيجه بحث

و با وجود اين اختلاف‏هاي عمده‏ي عظيمه و ردّها و بحث‏هاي گوناگون در ميان علماي شيعه كه هريك ستوني از دين و ركني از اركان شرع مبين بوده‏اند موجب نشده كه بعضي از ايشان را متشرعي بگوييم و بعضي ديگر را غير متشرعي مثل صدوقي يا مفيدي يا مرتضوي و در ميان شيعه جدايي اندازيم تا سبب شود كه هر فرقه‏اي

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 8 *»

از فرقه‏ي ديگر احتراز كنند، يا آنكه هر طايفه عداوت با طايفه‏ي ديگر را جزء دين خود قرار دهند.

عذرخواهي نوع علماي شيعه از خلاف‏هاي بعض علماي شيعه

در جميع اين قبيل اختلاف‏هاي عظيمه ساير علما معذرت‏ها خواسته‏اند از براي قائلين و بعضي از شيعه را متشرعي و بعضي از شيعه را غير متشرعي نگفته‏اند. مثل آن‏كه عمده‏ي معذرت‏ها اين است كه در نزد علماي سابق جميع اخبار و احاديث جمع نبود بلكه در نزد كليني اعلي اللّه مقامه اخباري بود كه خود او جمع كرده بود و در نزد صدوق اعلي اللّه مقامه اخباري بود كه خود او جمع كرده بود و خبر از اخباري كه در نزد ساير علماء بود نداشت و هم‏چنين در نزد شيخ مفيد و سيد مرتضي اعلي اللّه مقامهما جميع اخبار جمع نبود از اين جهت هريك در مسأله‏اي كه خلاف كردند متمسك شدند به اخباري كه در نزد ايشان بود پس معذور بودند در آن‏چه قائل شدند به خلاف علمائي كه در زمان بعد از ايشان واقع شده‏اند كه در نزد هريك از ايشان جمع شده اخباري كه در نزد جميع سابقين جمع بود و هر طبقه كه بعد آمدند بيشتر احاديث در نزد ايشان جمع شد تا آن‏كه مثل كتاب بحارالانوار و مثل كتاب وافي و مثل كتاب عوالم و مثل كتاب وسائل و مثل كتاب‏هاي سيدهاشم بحراني اعلي اللّه مقامهم جمع شد كه هريك از صاحبان كتاب‏ها به طوري كه در فهرست‏هاي خود

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 9 *»

ايشان و نشانه‏هايي كه در كتب مضبوط است از چندين كتاب احاديث را جمع كردند.

معذور نبودن علماي متأخرين از انكار فضائل

و بسا آن‏كه در نزد عالمي از علماي متأخرين جميع آن كتب جمع شد پس از اين جهت علماي متأخرين معذور نيستند كه مثل صدوق; به سهو نبي قائل شوند يا مثل شيخ مفيد; انكار رجعت كنند يا مثل سيد مرتضي; انكار عالم ذرّ كنند و از همين جهت معذور نيستند علماي متأخرين كه انكار فضائل ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين كنند پس شيخ صدوق; معذور بود در قول به سهو نبي و ائمه: اما از متأخرين اگر كسي قائل شود، منكر فضل ائمه:خواهد بود و منكر فضل ايشان چنان‏كه فرمودند: الانكار لفضائلنا هو الكفر بد حالتي از براي او خواهد بود و معذور نيست به اين‏كه شايد در نزد او حديثي در فضيلت مخصوصي نيست كه انكار مي‏كند چرا كه مي‏بيند كه آن‏كس كه آن فضيلت را گفته به كدام حديث استدلال كرده. نهايت آن‏چه مي‏شود از طرف او معذرت خواست اين است كه آن حديث به نظر او ضعيف آمده و از اين جهت قائل به آن فضيلت نشده ولكن با اين حال انكار شخص قائل را نمي‏تواند كرد چرا كه شايد قرائني چند در نزد او جمع شده كه حديث در نزد او منجبر شده و قوي و صحيح شده از براي قائل شدن و هم‏چنين

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 10 *»

تفسيق و تكفير او را نمي‏تواند كرد به محض آن‏كه حديث در نزد او ضعيف است و نمي‏تواند گفت كه سلسله‏ي سند حديث را من مي‏بينم كه رجالي كه راوي حديثند بعضي از ايشان ثقه و امين نبوده‏اند و بعضي شيعه نبوده‏اند پس چه شده كه حديث به نظر گوينده‏ي فضيلت قوي و صحيح آمده و من مي‏بينم كه صحيح نيست، بنابراين تكفير مي‏كنم گوينده را و او را غالي مي‏دانم.

تقسيم احاديث طبق اصطلاح قديم و جديد

اين مطلب محل اتفاق است كه اين اصطلاح كه احاديث را به اعتباري سه قسم كرده‏اند صحيح و حَسَن و ضعيف، اصطلاحي است مستحدث كه قريب به زمان علامه; به بعد پيدا شده و در نزد كليني و صدوق و علماي سابق بر ايشان اعلي اللّه مقامهم حديث صحيح حديثي بود كه يقين داشتند كه از معصوم7 صادر شده اگرچه بعضي از رجال سند مجهول يا غير ثقه يا غير امامي باشند و تا از قرائن خارجه و داخله يقين نمي‏كردند كه حديث صادر از معصوم7 است به آن حديث عمل نمي‏كردند و در كتابي كه آن را از براي عمل خود و ساير مكلفين نوشته بودند نمي‏نوشتند يا اگر مي‏نوشتند تصريح مي‏كردند كه به آن فتوي نمي‏دهيم مثل آن‏كه در كتب صدوق; بسيار است كه حديثي را نوشته و گفته: «قال مصنف هذا الكتاب; لاافتي به لانّه ضعيف» و اين ضعيفي كه صدوق; مي‏گويد غير از ضعيف به

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 11 *»

اصطلاح جديد است و مراد صدوق; از ضعيف، حديثي است كه او يقين نكرده كه از معصوم7 صادر شده حتي آن‏كه در موضعي حديثي را ذكر مي‏كند و مي‏گويد من به اين حديث فتوي نمي‏دهم چرا كه در غير كتاب كافي آن را نديده‏ام و از همين معلوم مي‏شود شدت احتياط او و كثرت نظر او در كتب عديده‏ي احاديث كه تا يقين به صدور حديث از معصوم7 نمي‏كرد فتوي نمي‏داد اگرچه حديث را در كتاب كافي ديده بود.

نتيجه‏ي بحث فوق

اگر حديثي به اصطلاحِ جديد به نظر كسي ضعيف آمد و به نظر شخصي ديگر به اصطلاحِ قديم صحيح آمد و در فضيلت ائمه: يا در چيزي ديگر چيزي گفت، صاحب اصطلاح جديد نمي‏تواند او را تكفير كند به اصطلاحِ جديدِ مستحدث چنان‏كه نمي‏تواند تكفير كند كليني; و صدوق; را در هيچ‏يك از فتاوي ايشان اگرچه حديثي را كه در فتواي خود روايت كرده‏اند به اصطلاحِ جديد ضعيف باشد نهايت آن‏كه خود او به آن فتوي نمي‏دهد.

تخلف صاحب فاروق از آن‏چه خود وعده داده بود

به همين دليل تفريق كردن صاحب فاروق بين شيعيان اميرالمؤمنين7 كه خود و امثال خود را فرقه‏ي متشرعه ناميد و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 12 *»

كليني; و صدوق; را از خود و امثال خود شمرد و اعتقادات معلومه را به خود و امثال خود نسبت داد و فرقه‏ي شيخيه را جدا كرد از ايشان، شقّ عصاي مسلمين و مؤمنين بوده و هست. چرا كه مشايخ شيخيه و شيخيه به جميع آن اعتقادات معلومه معتقدند و هركس تخلف از آن اعتقادات معلومه نمايد او را مرتد و كافر و مخلد در آتش جهنم مي‏دانند و همان اعتقادات معلومه را ميزان مرادات خود قرار داده‏اند و كتب ايشان حاضر و نسبت آن‏ها به ايشان متواتر و ذكر اعتقادات معلومه در آن‏ها با اصرار و ابرام و استدلال، متكرّر است. پس تفريق ميان ايشان و جمله‏ي متشرعه به جز شقّ عصاي مسلمين و مؤمنين چيزي ديگر نخواهد بود.

فتلك اذاً قسمة ضيزي ان هي الاّ اسماء سمّيتموها انتم و آباؤكم ماانزل اللّه بها من سلطان و برهان ان تتّبعون الاّ الظّن. و ان الظّن اكذب الكذب لايغني من الحق شيـئاً و ما تهوي الانفس و لقدجاءكم من ربكم الهدي انّ الهدي هدي اللّه و هو المحكم من الايات و الاخبار و المحكمات هنّ امّ الكتاب و اصل الدين و هي الضروريات الدينيّة و المذهبية باسرها و هي المعلومات لدي البصير من العوام فضلاً عن العلماء الاخيار الابرار الاعلام من تمسّك بها نجي و من تخلّف عنها هوي سواء تخلّف عن جميعها او عن احديها. و احديها تكذيب المقرين بجميعها بلسان فصيح و عمل صريح الكاشفين عما في الضمير لدي من لم‏يعرف الضمير الاّ باخبار الخبير عمّا في نفسه و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 13 *»

ذلكم حكم اللّه و من لم‏يحكم بما انزل اللّه فحكمه علي اللّه و كفي به حاكماً و نصيراً و شهيداً و خبيراً و وكيلاً.

و اين مطلب هماني است كه صاحب فاروق نوشته كه «عقايد طوايف را بايد از تصريحات خود ايشان معلوم نمود چرا كه علاّم الغيوب خدا است و به جز تصريحات خود طوايف راهي به سوي ما في‏الضمير ايشان نيست».

پس به او و امثال او مي‏گوييم و اميدواريم كه قبول كنند و تخلف از آن‏چه خود فرموده‏اند نكنند، و آن اين است كه:

1ـ  دين و مذهب ما اين است كه جميع معجزات پيغمبر9و جميع معجزات ائمه‏ي طاهرين: از براي همين بود كه دين مبين و شرع متين الهي را در زمين از براي مكلفين وضع كنند و مرادشان اين نبود كه مردم را به تماشاي معجزات خود تماشا دهند.

2ـ  جميع احكام الهي از دو قسم خارج نيست چنان‏كه در احاديث وارد شده كه: امور الاديان امران و آن دو قسم كه ثالثي ندارد، يكي امر و حكم متفق‏عليه است كه ضروريات دين و مذهب مي‏باشد و آن ضروريات بر عوام‏الناس كه بصيرتي در دين و مذهب خود داشته باشند مخفي نيست چه جاي علماي اعلام و تخلف از جميع آن‏ها يا بعض آن‏ها موجب كفر و ارتداد و خلود در جهنم است به طوري كه اگر كسي تخلف كند در نزد خود، و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 14 *»

ساير مردم هم بر آن مطلع نشوند، آن شخص در نزد خداوند عالم جلّ‏شأنه و شاهدين بر خلق: كافر و مرتد و مخلد در آتش جهنم است.

اين است دين ما در ظاهر و باطن كه به آن تصريح كرديم از براي صاحب فاروق و امثال او و اميدواريم كه از اين به بعد از گفته‏ي خود تخلف نكنند.

و امر دوّم از دين و حكم دوم الهي، احكام نظريه است كه هر عالمي كه نظر در احاديث مي‏كند حكمي را مي‏فهمد و بسا آن‏كه عالمي ديگر نظر كند و حكمي ديگر بفهمد بر خلاف حكم اول. و اين است محلّ آن حديثي كه فرمودند: نحن اوقعنا الخلاف بينكم. پس خلاف در نظريات را موجب تفريق نمي‏دانيم. پس في‏المثل كسي كه نماز جمعه را در غيبت امام7 جايز نمي‏داند و كسي كه آن را جايز مي‏داند، هر دو را شيعه مي‏دانيم و هر دو را متشرع مي‏گوييم، نه اين‏كه يكي را متشرع و يكي را غير متشرع گوييم. پس اگر كفايت مي‏كند تصريح، كه ما تصريح كرديم و مشايخ ما اعلي اللّه مقامهم همگي تصريح كرده‏اند در مواضع بسيار از كتب خود و نسبت آن كتب به ايشان متواتر است و اگر تصريح كفايت نمي‏كند در نزد صاحب فاروق و امثال او، و مي‏خواهند حكم بغير ما انزل اللّه جاري كنند، مختارند. و همين‏قدر از بيان كافي است از براي منصفين و اما از براي غيرمنصف، فماتغني الايات و النذر عن قوم لايؤمنون.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 15 *»

فرمايشات شيخ مرحوم­ درباره‏ي موضوع مورد بحث

شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه، در شرح الزيارة در شرح فقره‏ي: و التامين في محبّة اللّه مي‏فرمايد: فهم العلّة الفاعلية لانّهم محل المشية و العلة المادية و الصورية و الغائية([3]) انتهي يعني پس ايشان (كه ائمه‏ي طاهرين باشند) علت فاعلي هستند زيرا كه محل مشيت خدايند و هم‏چنين علت مادي و صوري و غائي مي‏باشند.

و در شرح فقره‏ي مؤمن بايابكم الخ، مي‏فرمايد: لانّ كلّ واحد منهم علّة تامّة لوجود العالم في صدوره و بقائه فهو باللّه علة فاعلية([4]) انتهي. يعني هريك از ائمه علت تامه هستند از براي وجود ماسوي اللّه در صدور و بقا پس هريك به اعانت خدا، علت فاعلي هستند.

و در شرح فقره‏ي فما احلي اسماءكم فرموده: انّ جميع الكائنات انّما تكونت بالعلل الاربع: الاولي الفاعلية و هي انما تقوّمت بهم لانّهم محالّ مشية اللّه و السنة ارادته و اما الثانية فالعلة المادية و كل مكوّن انّما خلق من فاضل انوارهم. تا اين‏كه مي‏فرمايد: و الثالثة: العلة الصورية لان اللّه سبحانه خلق صور المكونّات من اشباح صورهم. تا مي‏فرمايد: و الرابعة العلة الغائية و لولاهم لم‏يخلق اللّه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 16 *»

 شيـئاً من خلقه. تا مي‏فرمايد: و اما الممكنات فكل واحد منها لائذ بما هو فيه من الفقر بجناب الغني الحميد سبحانه و تعالي و هم: ذلك الجناب المنيع و الشأن الرفيع([5]) انتهي.

يعني جميع كائنات موجود نمي‏شوند مگر به چهار علت:

ـ  اول، علت فاعلي و آن قائم است به ائمه: زيرا كه ايشان محل مشيت الهي و ترجمه‏ي اراده‏ي خدا هستند.

ـ  دوم، علت مادي و هر مخلوقي ماده‏اش از فاضل نور ائمه است.

ـ  سوّم، علت صوري و خداوند خلق نموده است صور خلق را از شبح صورت‏هاي ائمه:.

ـ  چهارم، علت غائي و اگر ائمه نبودند، خداوند هيچ‏كس را خلق نمي‏كرد و هريك از ممكنات به سبب فقرش ملتجي به جناب غني حميد، يعني ائمه عليهم‏السلام‏اند.

و امثال اين كلمات، و در بعضي از فقرات تشبيه مي‏كنند ائمه را به سراج كه ظهور آثار نار غيبي از آن است و آن است وجه نار و موقع اسماء و محل صفات آن. پس هم‏چنان كه نار، احراق و اضاءه مي‏نمايد اشياء را به فعلش كه ظاهر از سراج است، هم‏چنين خداوند جميع افعال خود را ظاهر نموده است به مشيتي كه محل آن حقيقت محمديه است كه به منزله‏ي دُهْن است. پس چون مشيت، تقوّم

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 17 *»

ظهوري حاصل كرد به حقيقت محمديه و آن حقيقت، تقوّم ركني حاصل نمود به مشيت از ميان اين فعل و انفعال مولودي حاصل شد كه عبارت است از وجود كل و كل وجود من العقل الي الهباء و من الذرّة الي الدرّة. پس هم‏چنان كه جميع آثار، منسوب به سراج است و جميع صفات نار در شعله‏ي سراج است، هم‏چنين جميع صفات الهي در ائمه‏ي طاهرين است و جميع آثار ربوبيّت از ايشان است. نه اين‏كه ايشان مستقل در تأثير باشند، بلكه ايشان محل تأثير الهي هستند و از خود بنفسه هيچ تأثيري ندارند. مانند اين‏كه آثار سراج، في الحقيقة تماماً آثار نار غيبي است كه در شعله ظهور يافته و شعله را بنفسها هيچ اثري نيست.

و هم‏چنين تشبيه به حديده‏ي محماة (آهن سرخ شده)، كه مراد آن است كه حديده را بنفسها فعلي نيست بلكه احراق، فعل نار غيبي است كه ظاهر نموده است آن را از حديده‏ي محماة و مقصود اين نيست كه حديده به واسطه‏ي مجاورت نار، اكتساب حرارت نموده و در احراق محتاج به نار نيست بلكه دائماً نيازمند به آتش و امداد آن مي‏باشد. و چنين است حال ائمه‏ي طاهرين : كه ايشان اكتساب قدرت كرده‏اند از خدا و  مؤثر شده‏اند و مرتب احتياج به خدا و امداد او دارند.

در اين‏جا صاحب فاروق مي‏نويسد:

«و چون بعضي از اشخاص از ظاهر تشبيه، اين معني را نفهميده‏اند، نفهميده تكفير شيخ كرده‏اند كه او قائل به تفويض شده است.»

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 18 *»

اين بود حاصل اعتقاد شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه در مسأله‏ي علت فاعليه بودن ائمه: از براي عالم امكان.

و اما سيّد مرحوم اعلي اللّه مقامه در شرح خطبه‏ي طتنجيه در جزء دوّم مي‏فرمايد: بل الموجودات الكائنة من الغيبية و الشهودية كلّها متقوّمة بتخيلات الامام و تصوراته اذا سكن عنها انعدم العالم فتصورهم: هو علة الكون كما انّ تصورك للكتابة و القيام مثلاً علّة لهما. تا آنكه مي‏فرمايد: و هذه القيّومية بسرّ الامر بين الامرين([6]) انتهي. يعني بلكه هرچه موجود است در عالم از غيب و شهاده، جميعاً بسته‏اند به خيال امام و تصورات او. پس هرگاه خيال او از ايشان منصرف شود، تمام عالم معدوم مي‏شود. پس تصور ايشان علت وجود است مثل اين‏كه تصور كردن تو نوشتن و ايستادن را علت آن است و اين نگاه‏داري به همان سرّ امر بين الامرين است در مسأله‏ي جبر و تفويض انتهي.

دلائل روايي علت فاعليه بودن ائمه:

1ـ  حديث: و الخلق صنائع لنا بنابر اين‏كه مراد علت فاعليه باشد.

2ـ  دعاي حضرت حجت: و بمقاماتك و علاماتك التي لاتعطيل لها في كل مكان يعرفك بها من عرفك لافرق بينك و بينها

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 19 *»

الا انهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بيدك بدؤها منك و عودها اليك. شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه در شرح فوائد بعد از نقل اين فقرات مي‏فرمايد: فهذه العلامات التي هي عنوان الواجب و دليله التي لا فرق بينه و بينها يعني فيما ينسبه الخلق اليه من الصفات و التأثيرات مثل من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصي اللّه و فعلهم فعل‏اللّه و قولهم قول‏اللّه و امرهم امراللّه و نهيهم نهي‏اللّه الي غير ذلك في كل ماينسبه الخلق اليه و مَثَل ذلك كالحديدة المحماة بالنار فان فعلها فعل النار و من عرفها عرف النار.([7]) يعني پس اين است آن علاماتي كه عنوان واجب و دليل او است و فرقي نيست مابين واجب و مابين آن علامات در صفات و تأثيراتي كه خلق نسبت مي‏دهند به خدا. مثل اين‏كه اطاعت ايشان اطاعت خدا است و معصيت ايشان معصيت خدا است و فعل ايشان فعل خدا است و قول ايشان قول خدا است و امر ايشان امر خدا است و نهي ايشان نهي خدا است و هم‏چنين چيزهاي ديگر كه منسوب است به خدا و مثال آن مانند آهني است كه به آتش سرخ‏شده پس فعل آن، فعل آتش است و كسي كه آن را بشناسد آتش را شناخته انتهي.

شيخ مرحوم در شرح فائده‏ي عاشره كه در تفصيل وجود ذهني است مي‏فرمايد: ان ذا الذهن ان كان علة الوجود بان كان هو امر اللّه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 20 *»

 الذي به قام كل شي‏ء و ان وجودات الاشياء كلها اعني موادها من اشعّة وجوده كان ما في ذهنه من صور الاشياء عللاً و اسباباً للاشياء الخارجية بحيث لو عدمت تلك الصورة التي هي وجوده تلك الاشياء اضمحلّت الاشياء و هذا مثل النبي و الائمة الطاهرين([8]) انتهي يعني صاحب ذهن هرگاه علت وجود باشد به اين‏طور كه خودش امر خدا باشد كه به او هر چيزي برپا است و وجود همه‏ي اشياء يعني ماده‏ي ايشان از پرتو وجود او است پس هرچه در ذهن او درآيد علت و سبب است از براي اشياء خارجيه به نحوي كه اگر آن صورت معدوم شود، همه‏ي اشياء معدوم شوند. مثل نبي و ائمه‏ي طاهرين:.

و مرحوم آقاي كرماني اعلي اللّه مقامه در ارشادالعوام مي‏فرمايند: «مؤثر در اين عالم ائمه‏ي طاهرين هستند و هم‏چنين خلق نسبت به ايشان مانند نور آفتاب است نسبت به آفتاب يا مانند سايه‏ي جسمي و جسمي يا مانند سخن‏گو و سخن»([9]) تا آخر كلام. و مي‏فرمايند: «پس فاعل خلقي از خلق‏هاي خدا است و در ملك خدا است و آن علت هر چيزي است و هر چيزي به آن پيدا شده است».([10]) و مي‏فرمايند: «و هيچ مخلوق به ذات خدا نگردد چرا كه ذات چندان

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 21 *»

 لطيف است كه هيچ خلقي او را نمي‏فهمد و با او جفت نمي‏شود و به او نمي‏تواند رسيد و ذاتي است يگانه ديگر جنبش ندارد بلكه خلقي خلق كرده كه او جنباننده‏ي هر چيز است به جنبش خود» الي آخر.

و حاصل مطلب آن است كه: ائمه علت فاعليه‏ي كل ملكند و جميع آثاري كه در عالم امكان هست مستند به ايشان است مانند استناد افعال اختياريه‏ي ما به ما.

و هم‏چنين ايشانند علت مادي خلق، به اين معني كه جميع عالم از شعاع نور ايشان خلق شده است.

و علت صوري كل خلقند زيرا كه صور كل خلق از اشباح صور ايشان خلق شده است.

و علت غائي كل خلقند كه تمام خلق، به جهت ايشان خلق شده‏اند. و جميع اين مطالب فرع ثبوت تقدم خلقت ذات ايشان است بر ساير خلق.

دلائل روايي منكرين علت فاعليه بودن ائمه:

  روي الكشي بسنده عن عبدالرحمن بن كثير قال قال ابوعبداللّه7يوماً لاصحابه لعن اللّه المغيرة بن سعيد و لعن اللّه يهودية كان يختلف اليها يتعلم منها السحر و الشعبدة و المخاريق ان المغيرة كذب علي ابي فسلبه اللّه الايمان و ان قوماً كذبوا علي ما لهم اذاقهم اللّه حرّ الحديد. واللّه ما نحن الاّ عبيد الذي خلقنا و اصطفانا

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 22 *»

 ما نقدر علي ضرّ و لا نفع ان رحمنا فبرحمته و ان عذّبنا فبذنوبنا واللّه ما لنا علي اللّه من حجة و ما معنا من اللّه من براءة و انا لميتون و مقبورون و منشورون و مبعوثون و موقوفون و مسئولون ويلهم ما لهم لعنهم اللّه لقد اذوا رسوله في قبره و اميرالمؤمنين و فاطمة و الحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي وها انا ذا بين اظهركم لحم رسول اللّه و لجلد رسول اللّه9 ابيت علي فراشي خائفاً وجلاً مرعوباً يأمنون و افزع ينامون علي فراشهم و انا خائف ساهر وجل اتقلقل بين الجبال و البراري ابرء الي اللّه مما قال في الاجدع البراد عبد بني اسد ابو الخطاب لعنه اللّه واللّه لوابتلوا بنا و امرناهم بذلك لكان الواجب ان لايقبلوه فكيف و هم يروني خائفاً وجلاً استعدي اللّه عليهم و ابرء الي اللّه منهم اشهدكم اني امرء ولدني رسول اللّه و ما معي براءة من اللّه ان اطعته رحمني و ان عصيته عذّبني عذاباً اليماً شديداً او اشدّ عذابه([11]) انتهي.

يعني: حضرت فرمود روزي به اصحاب خود كه خدا لعنت كند مغيرة بن سعيد را و لعنت كند زن يهوديه‏اي را كه مغيره به نزد او مي‏رفت و سحر و شعبده و حيل مي‏آموخت به درستي كه مغيره افترا بست بر پدر من حضرت باقر7 پس سلب نمود خدا ايمان او را و گروهي افترا بر من زدند. چه شده است ايشان را؟ خدا بچشاند به

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 23 *»

ايشان حرارت آهن را قسم به خدا كه ما نيستيم مگر بنده‏ي آن كسي كه ما را آفريده و ما را برگزيده قدرت نداريم بر ضرري و نفعي اگر رحمت كند از مرحمت او است و اگر عذاب كند از گناهان ما است واللّه ما را بر خدا حجتي نيست و با ما از خدا براءتي نيست و به درستي كه ما خواهيم مرد و مدفون مي‏شويم و محشور مي‏شويم و ما را نگاه مي‏دارند و از ما سؤال مي‏كنند. واي بر ايشان چه مي‏شود ايشان را؟ خدا لعنتشان كند كه اذيت كردند پيغمبر را در قبرش و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسنين و علي بن الحسين و محمد بن علي را و اينك من در ميان شما حاضرم گوشت و پوست رسول خدا شب‏ها را بر بستر خود صبح مي‏كنم خائف و هراسان. ايشان ايمنند و من ترسان، ايشان به خواب استراحتند و من ترسان و بيدارم و در كمال اضطراب و حيراني، و بيزاري مي‏جويم به سوي خدا از آن‏چه در حق من مي‏گويد گوش‏بريده‏ي سوهانگر بنده‏ي بني‏اسد ابوالخطاب لعنه اللّه قسم به خدا كه اگر مبتلا مي‏شدند به ما و امر مي‏كرديم ايشان را به اين اعتقاد، هرآينه واجب بود بر ايشان كه قبول نكنند پس چگونه اعتقاد مي‏كنند و حال اين‏كه مي‏بينند مرا ترسان و هراسان شكايت مي‏كنم از ايشان نزد خدا و بيزاري مي‏جويم به سوي خدا از ايشان. شاهد باشيد اي جماعت كه من مردي هستم از اولاد رسول و نيست با من براءتي از خدا اگر اطاعت كنم او را رحمت مي‏كند و اگر معصيت كنم عذاب مي‏كند مرا عذاب اليم شديد بلكه به اشدّ عذاب انتهي.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 24 *»

  كان الرضا7 يقول في دعائه: اللهم اني ابرء اليك من الحول و القوّة و لا حول و لا قوّة الاّ بك اللهم اني اعوذ بك و ابرء اليك من الذين ادعوا فينا ما ليس لنا بحق اللهم اني ابرء اليك من الذين قالوا فينا ما لم‏نقله في انفسنا اللهم لك الخلق و منك الرزق و اياك نعبد و اياك نستعين اللهم انت خالقنا و خالق آبائنا الاولين و آبائنا الاخرين اللهم لايليق الربوبية الاّ بك و لاتصلح الالهية الاّ لك فالعن النصاري الذين صغّروا عظمتك و العن المضاهئين لقولهم من بريتك اللهم انا عبدك و ابناء عبدك لانملك لانفسنا لا نفعاً و لا ضراً و لا موتاً و لا حيوةً و لا نشوراً اللهم من زعم اننا ارباب فنحن اليك منهم برءاء و من زعم ان الينا الخلق و علينا الرزق فنحن اليك برءاء كبراءة عيسي من النصاري اللهم انا لم‏ندعهم الي ما يزعمون فلاتؤاخذنا بما يقولون رب لاتذر علي الارض من الكافرين دياراً([12]) الخبر.

يعني: حضرت امام رضا7 در دعاي خود عرض مي‏كرد: خدايا من بيزاري مي‏جويم به سوي تو از كساني كه ادعا مي‏كنند در حق ما چيزي را كه از براي ما نيست. خدايا بيزاري مي‏جويم به سوي تو از كساني كه گفتند در حق ما چيزي را كه ما در حق خود نگفته‏ايم. خدايا مخصوص تو است خلق‏كردن و روزي‏دادن و تو را عبادت

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 25 *»

مي‏كنيم و از تو ياري مي‏طلبيم. خدايا تويي خالق ما و خالق پدران ما. خدايا سزاوار نيست ربوبيت مگر از براي تو و درست نيايد الوهيت مگر تو را. پس لعنت كن نصاري را كه كوچك نمودند بزرگي تو را و لعنت كن اشباه ايشان را از خلايق. خدايا ما بندگان و اولاد بندگان توييم مالك نيستيم از براي خود نه نفعي را و نه ضرري را و نه موتي و نه حياتي و نه نشوري را. خدايا هركس گمان كند كه ما ارباب هستيم، پس ما از ايشان بيزاريم و هركس گمان كند كه به دست ما است خلق‏كردن و بر ما است روزي‏دادن، پس ما بيزاريم از ايشان مانند بيزاري عيسي از نصاري. خدايا ما نخوانده‏ايم ايشان را به اين اعتقادات پس مؤاخذه مكن ما را به آن‏چه مي‏گويند خدايا مگذار بر روي زمين از كافرين احدي را.

  عن زرارة قال قلت للصادق7 ان رجلاً من ولد عبداللّه بن سنان يقول بالتفويض. قال ما التفويض؟ قلت يقول ان اللّه عزوجل خلق محمداً و علياً ثم فوّض الامر اليهما فخلقا و رزقا و اماتا و احييا فقال كذب عدو اللّه اذا انصرفت اليه فاقرء عليه هذه الاية التي في سورة الرعد: «ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهم قل اللّه خالق كل شي‏ء و هو الواحد القهّار.» فانصرفت الي الرجل فاخبرته فكأنما القم حجراً او قال فكأنّما اخرس([13]) انتهي.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 26 *»

يعني: زراره گفت كه عرض كردم به خدمت جناب صادق7كه مردي از اولاد عبداللّه بن سنان قائل است به تفويض. فرمود تفويض چيست؟ گفتم مي‏گويد كه خداوند خلق نمود محمد و علي را و امر را به ايشان واگذاشت پس خلق كردند و روزي دادند و ميراندند و زنده كردند. فرمود دروغ گفت دشمن خدا. چون به سوي او روي اين آيه را بخوان: ام جعلوا تا آخر، كه حاصل معنيش اين است كه خالقي نيست به غير از خدا. پس برگشتم به سوي آن مرد و خبر دادم او را پس گويا سنگي به دهانش خورد يا گفته گويا لال شد. انتهي.

4ـ  عن علي بن احمد القمي قال اختلف جماعة من الشيعة في ان اللّه فوّض الي الائمة ان‏يخلقوا و يرزقوا فتنازعوا في ذلك تنازعاً شديداً فقال قائل منهم ما بالكم لاترجعون الي ابي‏جعفر فتسألونه عن ذلك ليوضح لكم الحق فيه فانه الطريق الي صاحب الامر7. فرضيت الجماعة بابي‏جعفر فسلّمت و اجابت الي قوله فكتبوا المسألة فانفذوها اليه فخرج اليهم من جهته توقيع نسخته: ان اللّه هو الذي خلق الاجسام و قسّم الارزاق لانّه ليس بجنس و لا حالّ في جسم ليس كمثله شي‏ء و هو السميع البصير و اما الائمة فيسألون اللّه تعالي عزوجل فيخلق و يسألونه فيرزق([14]) انتهي.

يعني: اختلاف نمودند جماعتي از شيعيان در اين‏كه خدا تفويض

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 27 *»

كرده است به ائمه امر خلق و رزق را پس قومي گفتند كه اين محال است و بر خدا روا نيست زيرا كه كسي قادر نيست بر خلق اجسام مگر خدا. و جمعي گفتند خدا ائمه را قدرت داده است بر آن پس خلق كردند و روزي دادند و نزاع در ميان اين دو طايفه شد. پس شخصي گفت چه مي‏شود شما را كه رجوع نمي‏كنيد به سوي ابي‏جعفر([15]) ـ كه نايب خاص امام عصر بود ـ پس از او سؤال كنيد تا واضح كند از براي شما حق مطلب را زيرا كه او است طريق به سوي امام زمان7. پس راضي شدند جماعت به ابي‏جعفر و تسليم نمودند و اجابت كردند. پس نوشتند مسأله را و فرستادند به نزد او. پس بيرون آمد از جانب او توقيعي به اين مضمون كه خداوند آن كسي است كه خلق نموده است اجسام را و قسمت كرده است روزي‏ها را زيرا كه او جسم و جسماني نيست و نيست مانند او چيزي و او است سميع و بصير و اما ائمه پس ايشان سؤال مي‏كنند از خدا پس خلق مي‏كند و سؤال مي‏كنند پس روزي مي‏دهد انتهي.

5ـ  عن الصادق7قال: من قال بالتناسخ فهو كافر. ثم قال لعن اللّه الغلاة الا كانوا يهودياً الا كانوا مجوساً الا كانوا نصاري الا كانوا قدريّة الا كانوا مرجئة الا كانوا حرورية ثم قال لاتقاعدوهم و لاتصادقوهم برئ اللّه منهم.([16])

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 28 *»

و فيه قدسئل عن الغلاة فقال: الغلاة كفار و المفوّضة مشركون من جالسهم او خالطهم او آكلهم او شاربهم او واصلهم او زوّجهم او تزوّج منهم او ائتمنهم علي امانة او صدّق حديثهم او اعانهم بشطر كلمة خرج عن ولاية اللّه عزوجل و ولاية رسول اللّه9 و ولايتنا اهل البيت([17]) انتهي.

يعني: حضرت فرمودند كساني كه به تناسخ قائل شده‏اند كافرند بعد فرمودند خدا لعنت كند غالي‏ها را چرا نشدند يهودي يا نصراني يا مجوسي يا قدري يا مرجئه يا حروريه؟ بعد فرمود با ايشان ننشينيد و دوستي نكنيد. خدا از ايشان بيزار باد. و در همين حديث است كه از آن حضرت سؤال شد از غلات فرمودند: ايشان كفارند و مفوّضه مشركند هركس با ايشان بنشيند يا داخل ايشان شود يا با ايشان بخورد يا بياشامد يا احسان كند يا زن دهد به ايشان يا از ايشان زن بگيرد يا ايشان را امين داند بر امانتي يا سخن ايشان را تصديق كند يا اعانت كند ايشان را به نصف كلمه، خارج مي‏شود از ولايت خدا و رسول و از ولايت ما اهل‏بيت. انتهي

دلائل عقلي منكرين علل اربع بودن ائمه:

از فقره‏ي خطبه‏ي نهج‏البلاغه كه مي‏فرمايد: فاعل لا بمعني الحركات و الآلة.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 29 *»

يعني: خدا فاعل است نه به اين معني كه حركت كند يا آلتي در فعل داشته باشد، استفاده مي‏شود، بلكه عقلاً هم چون قدرت او تامّ است نمي‏توان گفت كه محتاج به آلت است و قول «الواحد لايصدر منه الاّ الواحد» ناتمام است و دليلي بر آن نيست بل اللّه علي كل شي‏ء قدير و لايشغله شأن عن شأن و لا خلق شي‏ء عن خلق شي‏ء و لا حفظ شي‏ء عن حفظ شي‏ء چنان‏چه در دعا است.

و آيه‏ي و ما امرنا الاّ واحدة دلالتي بر مطلب شيخ ندارد بلكه در مقام نفوذ امر الهي است و عدم حاجت به تكرار و دليل عقلي كه شيخ اقامه نموده است از بابت اين‏كه ذات خدا مقرون با حوادث نمي‏شود و اشاره به آن نمي‏توان كرد و تعبير از او به لفظي نمي‏شود و مخلوق بايد منتهي به مخلوق شود، ناتمام است بلكه خود اين كلام تناقض است زيرا كه اين‏ها همه تعبيرات است و الفاظ است و اشاره است.

پس اين‏كه شيخ مي‏گويد ذات خدا مراد از لفظي نمي‏شود، آيا مراد از اين لفظ چيست؟ اگر ذات خدا است پس مراد شد و اگر غير ذات خدا است و مخلوق است، پس گفته است كه مخلوق مراد از لفظ نمي‏شود و اين باطل است و اين‏كه مي‏گويد لا اله الاّ اللّه، آيا مراد به اللّه چيست؟ اگر ذات خدا است، پس مراد از لفظ شد و اگر مراد مخلوق است پس اقرار به الوهيت مخلوق مي‏شود و منشأ اشتباه اين خيال است كه در وضع لفظ از براي معني معتبر است كه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 30 *»

خود معني بكنهه در ذهن بيايد و اين باطل است بلكه تصور شي‏ء بوجهه كفايت مي‏كند در وضع لفظ و اراده‏ي معني و تصور خدا بوجهه و صفاته ممكن است و الاّ توحيد و اثبات صانع و وجوب معرفة اللّه بي‏معني مي‏شود و در خبر است: من عبد المسمي دون الاسم فهو التوحيد و من عبد الاسم دون المسمي فقد كفر و من عبد المسمي و الاسم فقد اشرك و تشبيه به نار و حديده درست نيست زيرا كه نار غيبي جدا نيست از شعله و حديده‏ي محماة، پس احراق قائم است به همان ناري كه حالّ است در شعله و حديده و اين معني نسبت به واجب‏الوجود محال است. چون او حلول در مخلوق نمي‏كند و فعل خدا غير خدا است و مقدم است بر همه‏چيز و به او هر چيزي ظاهر مي‏شود و متحقق مي‏شود حتي محلش پس آن را حاجت نيست به اين‏كه محل داشته باشد و به سبب آن محل تعلق به چيز ديگر بگيرد بلكه حالّ او با محل تفاوتي ندارد در حدوث و احتياج و به عبارت اوضح مشيت كه فعل خدا است و حادث است البته محتاج است به ذات خدا و قبل از وجودش هيچ نيست تا ظهوري از براي آن تصور شود. پس ظهورش همان وجودش است و حقيقت محمديه به آن وجود پيدا مي‏كند پس چگونه مي‏شود كه آن مقوم مشيت باشد در ظهور؟ مگر اين‏كه ظهور را غير از وجود بداند و واسطه‏اي مابين وجود و عدم قائل شود و آن باطل است و تقوّم ظهور اشراق نار به دُهن ربطي به مقام ندارد زيرا كه دُهن، فعل نار نيست و از

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 31 *»

توقف وجود فعل نار بر سبق وجود دُهن فسادي لازم نيايد اما ممكن نيست توقف وجود فعل خدا بر سبق حقيقت محمديه. زيرا كه او به فعل موجود شود و اگر فعل بر او موقوف باشد، دور لازم آيد.

دلائل روايي منكرين علل مادي و صوري بودن ائمه:

و اما مسأله‏ي علت مادي و صوري، پس بدان‏كه علت مادي در اصطلاح ماده‏ي شي‏ء را گويند مانند خشب از براي سرير و علت صوري، صورت سريريه است. پس اگر از درختي دري بسازند و از زيادتي آن پنجره‏اي بسازند، نمي‏توان گفت كه در، علت مادي پنجره است پس هرگاه خداوند از فاضل طينت ائمه:، طينت شيعيان را خلق فرموده، چنان‏چه در بعضي از اخبار است، پس ائمه علت مادي نمي‏شوند و هم‏چنين است كلام در صورت با اين‏كه در آن روايتي هم به نظر نرسيده است كه دلالت كند بر اين‏كه صور خلق از شعاع صور ايشان است و در مسأله‏ي ماده هم نسبت به كل خلق نيست بلكه نسبت به شيعيان ايشان وارد است چنان‏چه در اصول كافي روايت نموده است مرسلاً عن ابي‏عبداللّه7 قال ان اللّه خلقنا من عليين و ارواحنا من فوق ذلك و خلق ارواح شيعتنا من عليين و خلق اجسادهم من دون ذلك فمن اجل ذلك القرابة بيننا و بينهم و قلوبهم تحنّ الينا و روايت كرده است مسنداً عن ابي‏عبداللّه7 قال سمعته يقول ان اللّه خلقنا من نور عظمته ثم صوّر خلقنا من طينة مخزونة

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 32 *»

 مكنونة من تحت العرش فاسكن ذلك النور فيه الي قوله: لم‏يجعل لاحد في مثل الذي خلقنا منه نصيب و خلق ارواح شيعتنا من طينتنا و ابدانهم من طينة مخزونة مكنونة اسفل من ذلك و لم‏يجعل لاحد في مثل الذي خلقهم منه نصيب و لذلك صرنا نحن و هم الناس و ساير الناس همج للنار و الي النار و روايت كرده است مسنداً عن ابي‏حمزة الثمالي قال سمعت اباجعفر7 يقول ان اللّه خلقنا من اعلي عليين و خلق قلوب شيعتنا مما خلقنا و خلق ابدانهم من دون ذلك فقلوبهم تهوي الينا لانها خلقت مما خلقنا الي قوله: و خلق عدونا من سجين و خلق قلوب شيعتهم مما خلقهم منه و ابدانهم من دون ذلك فقلوبهم تهوي اليهم لانه خلقت مما خلقوا منه الخبر.

و انصاف اين است كه شيعه چگونه راضي مي‏شود كه بگويد دشمنان خدا در ماده و صورت شريك با ائمه‏ي طاهرين: بوده‏اند و اين را از فضائل بشمارد و منكر آن را منكر فضائل داند.

سفارش منكرين فضائل به شيعيان ضعيف

پس اي برادر منصف اگر طالب نجات دنيا و آخرت هستي، در امثال اين مسائل توقّف‏نما و علم آن را واگذار به خود ايشان و همين اعتقاد به اين‏كه ايشان از جانب خدا، امام مفترض الطاعة و معصوم از خطا و گناه و مؤيّد من عنداللّه و افضل عباد اللّه بوده‏اند تو را كافي است و بگو: اشهد انّ اقوالهم حجة و امتثالهم فريضة و طاعتهم

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 33 *»

مفروضة و مودّتهم لازمة مقضيّة و الاقتداء بهم منجية و مخالفتهم مردية و هم سادات اهل الجنة اجمعين و شفعاء يوم الدين و ائمة اهل الارض علي اليقين و افضل الاوصياء المرضيين صلوات اللّه عليهم اجمعين. اللهم احفظنا من الخطاء و الزلل في القول و العمل بحقهم ياارحم الراحمين.

چند تذكر لازم از طرف نويسنده‏ي كتاب اجتناب

صاحب فاروق نوشته: «چون بعضي از اشخاص از ظاهر تشبيه، اين معني را فهميده‏اند تكفير شيخ كرده‏اند كه او قائل به تفويض شده است لكن به آن معني كه اشاره كرديم تفويض لازم نيايد بلكه از براي امام من حيث هو فعلي اثبات نكرده است لكن جميع افعال الهي را از خلق و رزق و احياء و اماته، ظاهر از حقيقت محمديه مي‏داند باظهار اللّه سبحانه نه مستقلاً و نسبت فعل به ايشان مجاز است به اعتبار آن‏كه محل ظهور آن هستند پس بروز آثار فعل از ايشان مانند بروز معجزات است بر يدِ انبياء».

صاحب كتاب اجتناب مي‏فرمايد:

عرض مي‏كنم كه اگر نوشته بود كه بعضي از اشخاص نفهميده تكفير شيخ را كرده‏اند، بسيار به‏جا بود و اگر نوشته بود كه بعضي از اشخاص بي‏جا تكفير شيخ را كرده‏اند، بسيار بسيار به‏جاتر بود چنان‏كه خود ايشان فهميد كه تفويضي لازم نيايد و حالت كساني كه نفهميده تكفير مي‏كنند معلوم است كه اعتنائي به تكفير ايشان نيست

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 34 *»

و حكم بغير ماانزل اللّه بودن آن معلوم است چرا كه چنان‏كه صاحب فاروق رجوع كرد به عبارات شيخ مرحوم و دانست كه تفويضي لازم نيايد هر عالمي رجوع كند مي‏فهمد كه تفويضي لازم نيايد چرا كه شيخ مرحوم اين مطلب را در يك‏جا دوجا ذكر نكرده‏اند كه مطلب ايشان محل اشكال باشد. بلكه از اول كتاب شرح الزيارة تا به آخر آن و در ساير كتب اين مطلب را مشروحاً مفصلاً بيان فرموده‏اند به طوري كه خفائي در آن نيست و شائبه‏ي تفويض در عبارات او يافت نمي‏شود. چنان‏كه صاحب فاروق دانسته و نوشته كه تفويضي لازم نيايد و دليل و برهان آن را مشروحاً بيان فرموده‏اند. پس حالت آن اشخاصي كه تكفير شيخ مرحوم را كرده‏اند از دو حال بيرون نيست كه يا به قدر صاحب فاروق فهم نداشته‏اند كه بفهمند كه تفويضي لازم نيايد، پس نفهميده تكفير كرده‏اند و حكم بغير ماانزل اللّه بودن آن معلوم است، يا آن‏كه به قدر صاحب فاروق فهم داشته‏اند و دانسته‏اند كه تفويضي لازم نيايد و دانسته و فهميده افترا بسته‏اند و به مقتضاي افتراي خود تكفير كرده‏اند كه باز حكم بغير ماانزل اللّه بودن آن معلوم است.

و اگر كسي گمان كند كه فهم‏هاي مردم مختلف است و شايد آن اشخاص چنين فهميده‏اند كه تفويض لازم آيد، نهايت آن‏كه مثل صاحب فاروقي فهميده كه تفويضي لازم نيايد، عرض مي‏كنم كه عرض شد كه هرجا مناسب بوده مشروحاً مفصلاً بيان اين مطلب را

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 35 *»

كرده‏اند و در مواضع بسيار ديگري مفصلاً بيان كرده‏اند كه جبر و تفويض محال است كه در ملك خدا يافت شود.

پس بنابر فرضي كه حضرات مكفّرين فهمشان به قدر صاحب فاروق نبوده و چنين فهميده‏اند كه تفويض لازم آيد، نهايت به خطا رفته‏اند و به خطاي خود تكفير كرده‏اند، بعد از تصريح كردن شيخ مرحوم به اين‏كه تفويض امري است محال و از خداوند عالم صادر نشود، ديگر عذري از براي مكفّرين باقي نخواهد بود.

و اگر كسي گمان كند كه شايد مكفّرين اين عبارت را نديده‏اند كه مرحوم شيخ نوشته كه تفويض امري است محال،

مي‏گويم كه هرجا اين مطلب را نوشته‏اند مي‏فرمايند كه به سرّ امر بين‏الامرين اين مطلب تمام مي‏شود و سرّ امر بين‏الامرين اين است كه نه جبري باشد و نه تفويضي بلكه اختيار باشد. پس عذري از براي مكفّرين باقي نماند كه بتوانند بگويند ما از عبارت شيخ مرحوم تفويض فهميده‏ايم. پس از اين جهت تكفير كرده‏ايم.

علاوه بر اين‏ها ايشان در زمان حيات شيخ مرحوم اين كار را كردند و شيخ مرحوم تصريح فرمودند كه من تفويض را محال مي‏دانم و قائل آن را كافر و مرتد مي‏دانم.

علاوه بر اين شيخ مرحوم مكرر گفتند و نوشتند كه هرچه مخالف ضروريات دين و مذهب است باطل است و خلاف كننده‏ي آن از دين و مذهب خارج است و هرچه خلاف ضروريات دين و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 36 *»

مذهب است من از آن بيزارم و قول به جبر يا تفويض خلاف ضرورت دين و مذهب است.

علاوه بر اين مشايخي كه بعد از شيخ مرحوم آمدند، چه در درس‏هاي خود و چه در كتاب‏هاي خود گفتند و نوشتند كه هرچه مطابق ضروريات دين و مذهب است همان دين و مذهب ما است در ظاهر و باطن و هرچه مخالف ضروريات دين و مذهب است باطل است و ما از آن بيزاريم. پس بعد از اين همه امور، عذري از براي مكفّرين باقي نخواهد ماند.

صاحب فاروق بعد از ذكر بعضي از عبارات مشايخ و ترجمه‏ي بعضي از آن‏ها نوشته «و مخفي نماند كه اطلاق علت فاعلي بر وجه دوم اظهر است و اما بر طريق شيخ، پس ائمه آلت خلق و واسطه‏ي فيض مي‏شوند پس اطلاق علت فاعلي بر ايشان خلاف مصطلح است» تا آخر.

توضيح و تذكر صاحب كتاب مبارك اجتناب

مراد صاحب فاروق اين است كه مرحوم شيخ و مرحوم سيّد اعلي اللّه مقامهما به دو وجه، علت فاعلي را بيان كرده‏اند و به طوري كه سيد مرحوم فرموده‏اند و آقاي مرحوم در ارشاد ذكر كرده‏اند و خود شيخ مرحوم در فايده‏ي عاشره بيان كرده‏اند، موافق اصطلاح فرموده‏اند. اما آن‏چه شيخ مرحوم در بعضي از مواضع ديگر گفته‏اند خلاف مصطلح است.

پس عرض مي‏كنم كه اگرچه در نزد ما اين دو مطلب يك مطلب

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 37 *»

است و دو تعبير از براي يك مطلب است، لكن چون مراد صاحب فاروق در اين مقام، اظهار دقت نظري است و مقصودي ديگر ندارند، ما هم از توجيه توفيق مابين اين دو تعبير مي‏گذريم در اين مقام و بعد از اين معلوم خواهد شد وجه توفيق ان‏شاءاللّه‏تعالي.

صاحب فاروق بعد از نقل عباراتي چند از مشايخ ما اعلي اللّه مقامهم نوشته: «و جميع اين مطالب فرع ثبوت تقدم خلق ذات ايشان است بر ساير خلق و الاّ علت فاعلي و مادي و صوري معقول نباشد بدون تقدم و رؤساي متشرعه اين مطالب را كلاً و بعضاً قبول نداشته‏اند. چنان‏كه شيخ مفيد فرموده است در مسائل تلعكبرية در جواب كسي كه گفته است كه اشباح آل‏محمد بر وجود آدم سبقت داشته‏اند، قال: «و المراد بذلك ان مثلهم في الصور كانت في العرش فرآها آدم و سأل عنها فاخبره اللّه انّها امثال صور من ذريته شرّفهم بذلك و عظّمهم به و اما ان ذواتهم كانت قبل آدم موجودة فذلك باطل بعيد عن الحق لايعتقده محصل و لايدين به عالم و انما قال به طوايف من الغلاة الجهّال و الحشوية من الشيعة الذين لا بصر لهم بمعاني الاشياء و لا حقيقة الكلام و قد قيل انّ اللّه تعالي كان قد كتب اسماءهم علي العرش فرآها آدم و عرفهم بذلك و علم ان شأنهم عند اللّه عظيم و اما القول بانّ ذواتهم كانت موجودة قبل آدم فالقول ببطلانه علي ما قدّمناه»([18]) انتهي كلام المحكي اعلي اللّه مقامه.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 38 *»

يعني: مراد به تقدم ائمه: اين است كه صور مثاليه‏ي ايشان در عرش بوده پس ديد آن را آدم و سؤال نمود از حال آن صور. پس خبر داد او را خدا به اين‏كه اين‏ها صور جمعي است از ذريّه‏ي او و غرض از آن، تشريف و تعظيم ايشان بود و اما اين‏كه ذوات ايشان پيش از آدم موجود باشد، پس آن باطل و دور است از حق و كسي به آن اعتقاد نمي‏كند و متدين نمي‏شود و نگفته است آن را مگر جماعتي از غاليان و طايفه‏ي حشويه از شيعه كه بصيرتي در علوم ندارند. و بعضي تقدم مذكور را چنين دانسته‏اند كه خداوند اسماء ائمه را بر عرش نوشته بود. پس ديد آن را آدم و شناخت و دانست كه شأن ايشان نزد خدا بزرگ است و اما اين‏كه ذوات ايشان پيش از آدم موجود باشد، پس بطلان آن به وجهي است كه ذكر كرديم» انتهي.

پاسخ صاحب كتاب اجتناب به شبهه‏ي عدم تقدم ذاتي ائمه‏ي طاهرين:

جواب اين مطلب كه صاحب فاروق عنوان كرده، قول خود او است كه بعد از اين مي‏گويد: «پس مي‏گوييم در اين مسأله دو مقام است: يكي تقدم وجود ائمه‏ي طاهرين: بر وجود اشياء در عالم انوار و اشباح. دوم علل اربع بودن ايشان از براي ماسوي اللّه و عمده‏ي محل اختلاف مسأله‏ي دوم است. اما اول پس بسياري از متشرعه نيز قائل به آن هستند مانند علامه‏ي مجلسي اعلي اللّه مقامه و شيخ كليني و شيخ صدوق و غيرهم نظر به اخبار بسياري كه ممكن است ادعاي تواتر آن‏ها و عجب

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 39 *»

است از انكار شيخ مفيد و سيد مرتضي اين امر را با اين‏كه دليل معتبري از عقل و نقل بر خلاف آن نيست و از خدا بعيد نيست، پس چه داعي بر طرح و تأويل اخبار بسيار».

اين بود قول صاحب فاروق، پس عرض مي‏كنم كه الحمدللّه معلوم شد كه مرحوم مجلسي و كليني و صدوق و ساير علماء اعلي اللّه مقامهم و خود صاحب فاروق قائل و معتقدند به تقدم وجود ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين پيش از وجود جميع خلق و مرحوم مجلسي و كليني و صدوق و امثال ايشان كه قائل و معتقدند كه ائمه‏ي طاهرين: پيش از جميع مخلوقات بودند و هيچ مخلوقي خلق نشده بود تا آن‏كه دوهزار سال يا چهارهزار سال يا بيشتر تا بيست و چهارهزار سال و بيشتر بنابر اختلاف روايات و اختلاف انظار ائمه‏ي اطهار: گذشت، از اهل باطل نبوده‏اند و قول ايشان و اعتقاد ايشان حق و صحيح است و دور از حق نيست و اعتقاد به آن كردند و متدين به آن شدند و قائل به آن شدند و بعضي از ايشان پيش از شيخ مفيد بودند مثل كليني; و صدوق; و امثال ايشان و بعضي بعد از او بودند مثل مجلسي; و امثال او و هيچ‏يك از ايشان غالي نبودند و هيچ‏يك از طايفه‏ي حشويه از شيعه نبودند و همگي بصيرت در علوم داشتند و هريك از ايشان ركني عظيم از اركان دين مبين بودند و اعتقاد مشايخ مظلوم ما و قول ايشان در تقدم وجود ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين بر خلق جميع مخلوقين اولين و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 40 *»

آخرين در جميع عالمين مطابق است با اعتقاد و قول كليني و صدوق و امثال ايشان كه پيش از مفيد بوده‏اند چنان‏كه اعتقاد و قول ايشان مطابق و موافق است با اعتقاد و قول مجلسي و امثال او كه بعد از مفيد بوده‏اند و ظاهر قول مفيد محل عجب است چنان‏كه صاحب فاروق گفته: «نظر به اخباري كه ممكن است ادعاي تواتر آن‏ها و دليل معتبر از عقل و نقل بر خلاف آن نيست و از خدا بعيد نيست، پس چه داعي بر طرح و تأويل اخبار بسيار».

ولكن عجب‏تر از قول مفيد; ، قول صاحب فاروق است كه اعتقادي را كه او به آن معتقد است و قولي را كه خود او به آن قائل است و تعجب كرده از انكار شيخ مفيد; و سيد مرتضي; همان اعتقاد و همان قول را به مشايخ مظلوم ما نسبت داده و خواسته كه آن اعتقاد را مخصوص مشايخ ما قرار دهد به جهت آن‏كه شيخ مفيد; انكار كرده و با وجود اقرار ساير علماي ابرار و اقرار خود صاحب فاروق اين مطلب را مابه الامتياز مشايخ ما و ساير علماء و خود قرار داده كه واللّه تعجب مي‏كند از اين كار زن بچه مرده و مي‏خندد به گفته‏ي او. اعاذنا اللّه تعالي بتوفيقه و تسديده من مضلاّت الاقلام و مزلاّت الاقدام و وفّقنا و سدّدنا بالقول الثابت في الحيوة الدنيا و في الاخرة و هو احسن القول و خير الكلام.

صاحب فاروق نوشته كه علامه‏ي مجلسي; در اعتقادات خود فرموده «و لانعتقد انّهم خلقوا العالم بامر اللّه تعالي فانا قد نهينا في

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 41 *»

 صحاح‏الاخبار من القول به و لا عبرة بما رواه البرسي و غيره من الاخبار الضعيفة» تا آخر ترجمه‏اي كه كرده.

فرمايش صاحب كتاب اجتناب و تطبيق آن با اعتقاد مرحوم مجلسي

و لانعتقد انّ الائمة: خلقوا العالم بامر اللّه تعالي كما لم‏يعتقده المجلسي; بل نعتقد و نقول: هو الذي خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء سبحانه وتعالي عمّا يشركون و تفصيل اين مطلب بعد از اين در جاي مناسب خواهد آمد ان‏شاءاللّه‏تعالي. پس در اين عنوان هم مابه‏الامتيازي به دست صاحب فاروق نيامد.

صاحب فاروق نوشته: كه شيخ مفيد، حديث خلق اللّه الارواح قبل الاجساد را معني مي‏كند به اين‏كه مراد از ارواح ملائكه است يعني خدا ملائكه را پيش از انسان خلق فرموده است.

مطابق نبودن فرمايش شيخ مفيد با مسأله‏ي تقدم ذاتي ائمه:

شيخ مفيد; حديث خلق ارواح قبل از اجساد را به اين‏طور معني كرده چه دخلي به تقدم وجود ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين دارد و كساني كه وجود مبارك ايشان را مقدم بر خلق مي‏دانند، مقدم بر ملائكه هم مي‏دانند و قائل به اين قول به اقرار صاحب فاروق، كليني; و صدوق; هستند كه ايشان مقدم بر مفيد;

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 42 *»

بوده‏اند و مرحوم مجلسي; است كه بعد از او است به اقرار و اصرار خود صاحب فاروق كه اظهار تعجب كرده بود از قول مفيد و گفته بود كه ممكن است ادعاي تواتر اخبار وارده در تقدم وجود ائمه‏ي طاهرين: بر جمله‏ي موجودات و گفته بود كه داعي بر طرح و تأويل اخبار متواتره در ميان نيست چنان‏كه در عنوان پيش گذشت و جواب داده شد.

اثبات علل اربع بودن ائمه: توسط صاحب كتاب اجتناب

اگر بخواهي از روي تحقيق بداني و تقليد بي‏معني نكني در اين‏كه قائل شدن به علل اربع بودن ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين موجب كفري نيست، بلكه عين ايمان و نفس ايقان است و امري است مجري از خداي رحمان و وحيي است محكم ـ كه تشابهي در آن نيست ـ بر پيغمبر آخرالزمان9 و وديعه‏اي است سپرده شده در نزد امامان انس و جان صلوات اللّه عليهم اجمعين پس بدان كه:

در ميان علماي حكماء معروف است كه هر چيزي كه خداوند عالم جلّ‏شأنه ايجاد فرموده، چهار علت از براي آن قرار داده: يكي علت فاعلي و يكي علت مادّي و يكي علت صوري و يكي علت غائي و اين علت‏هاي چهارگانه در همه‏ي چيزها هست ولكن در بعضي از چيزها اين علت‏هاي چهارگانه از يكديگر منفصل و جدا هستند و در

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 43 *»

بعضي از چيزها جميع علت‏هاي چهارگانه آن از يك‏جا به هم رسيده‏اند و جدا جدا نيستند و مثال اين دو قسم اين است كه از براي چيني في‏المثل چهار علت است كه هريك از ديگري جدا است.

پس از براي آن، علت فاعلي است كه او شخص فاخور و چيني‏ساز است كه از گِلي كه از آن چيني بايد ساخت جدا است كه اگر او نباشد چيني ساخته نخواهد شد.

و دوّم، علت مادي است كه آن خميره و گِلي است كه از آن چيني را بايد ساخت و آن گل از شخص فاخور و چيني‏ساز جدا است كه آن را ساخته است.

و سوّم، علت صوري است كه آن لعابي است كه چيني را به آن اندوده‏اند كه آن لعاب، غير از گِل است چنان‏كه لعاب و گل، هر دو غير از شخص فاخورند.

و چهارم، علت غائي، كه از براي فايده‏اي است كه آن خوردن و آشاميدن است در آن ظرف كه خوردن و آشاميدن غير از گل و لعاب و غير از شخص فاخور و چيني‏ساز است.

و اما قسم دوّمي كه جميع اين علت‏هاي چهارگانه از يك‏جا است و جدا جدا نيستند مانند فعل شخص است مانند نماز او في‏المثل كه آن موجودي است از موجودات و از براي آن علل اربع و علت‏هاي چهارگانه لازم است.

پس علت فاعلي نماز، شخص مصلّي و نمازگزار است.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 44 *»

و علت مادّي آن، بدن نمازگزار است.

و علت صوري آن، هيأت نماز است از قيام و ركوع و سجود و تشهد و تكبير و قرائت و اذكار مابين آن احوال.

و علت غائي آن، نجات شخص مصلّي و نمازگزار است.

و بسي واضح است كه جميع علت‏هاي چهارگانه نماز، صادر از شخص واحد است و عائد و راجع به او است و هيچ‏يك مباين از ديگري نيست و هيچ‏يك مباين از شخص مصلّي و نمازگزار نيستند و همه ظهور شخص واحدند و جدا جدا نيستند كه از جاهاي متعدده برداشته شده باشند به خلاف قسم اول كه مَثَل را به چيني زدم كه هريك از علت‏هاي چهارگانه‏ي آن، از جاهاي متعدده برداشته شده بود ولكن در هر دو قسم بايد علت‏هاي چهارگانه موجود باشند و در هر دو قسم علت‏هاي چهارگانه از ذات فاخور و مصلي نيستند بلكه ذات فاخور و مصلي اگر مشغول به فاخوري و نمازگزاري هم نشوند موجودند نهايت تارك فاخوري و تارك الصلوتند. پس چون مشغول به فاخوري و نماز مي‏شوند و آن دو را به انجام مي‏رسانند، اسم فاخور و نمازگزار بر ايشان راست شود. پس اسم فاخور و اسم نمازگزار، ظهور و صفت آن دو شخصند نه اسم ذات ايشان و اسم ذات ايشان آن اسمي است كه اگر فاخوري و نماز را هم به انجام نرسانند، آن دو اسم را دارند مثل اسم زيد و اسم عمرو.

باري، در هر دو قسم هرگاه علت فاعلي يا علت مادي يا علت

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 45 *»

صوري يا علت غائي موجود نباشند، نه چيني موجود خواهد شد در ملك خدا و نه نمازي موجود خواهد شد در ملك او و علت غائي از اقتضاي حكمت او است كه چيزي بي‏فايده خلق نكرده و نخواهد كرد. چرا كه كار بي‏فايده، لغو و بازي است و خداوند عالم لغوكار و بازي‏گر نيست و علت فاعلي و علت مادي و علت صوري كه بايد در ملك او موجود باشند نه در ذات او از اقتضاي قدس و پاكي او است كه آلايش با خلق ندارد و مقترن به آن‏ها نمي‏شود. و ليس كمثله شي‏ء من الاشياء سواء كانت فواعل او مفعولات و الافعال و الانفعالات و القوابل و المقبولات و الجواهر و الاعراض و الشواخص و الانعكاسات و المنعكسات و كل ما يمكن في الموجودات يمتنع في خالق البريات و كل ما يجب له سبحانه يمتنع في المخلوقات و هذه العبارة الاخيرة اي كل ما يمكن و كل ما يجب عبارة مرويّة مختصرة فيها من تنزيه الخالق ما لايحتمله الخلائق الاّ من سبقت له من اللّه الحسني و من لم‏يجعل اللّه له نوراً فما له من نور.

باري، آن‏چه مقصود است اين است كه با وجود اين‏كه اگر علت فاعلي موجود نباشد البته ساير علت‏ها نمي‏شود موجود شوند، قل اللّه خالق كل شي‏ء چنان‏كه در مثال فاخور و مصلّي يافتي اگر يافتي، پس چيني مخلوقِ خدا است مثل آن‏كه فاخور و چيني‏ساز مخلوق خدا است و نمازِ نمازگزار مخلوق خدا است مثل آن‏كه نمازگزار مخلوق خدا است و فاخور شريك خدا و معين خدا و وكيل خدا

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 46 *»

نيست در خلق كردنِ خدا فخّار را، چنان‏كه فاخور خود مخلوق او است و فاخور شريك خدا و معين او و وكيل او نيست در خلق خود و نمازِ نمازگزار مخلوق خدا است و نمازگزار شريك خدا و معين خدا و وكيل خدا نيست در خلق كردن خدا نماز او را مثل آن‏كه خود نمازگزار هم مخلوق خدا است و شريك او و معين او و وكيل او نيست كه خود خود را خلق كند و با اين حال اگر فاخور كه علت فاعلي فخّار بود، فاخوري نكند معقول و منقول نيست كه فخّاري موجود شود و اگر نمازگزار نماز نكند كه علت فاعلي نماز است، نمازي از براي او خدا خلق نكند و معقول و منقول نيست كه نمازي از براي او خلق كند بدون نماز كردن او.

پس خداوند عالم جل‏شأنه فخّار را به فاخور خلق مي‏كند و او را علت فاعلي فخّار قرار داده به سرّ امر بين الامرين كه نه او را مجبور كرده به فاخوري و نه تفويض كرده به فاخور امر فاخوري را كه او خلق كند فخّار را بدون اين‏كه خدا خالق فخّار باشد وحده وحده چنان‏كه نمازِ نمازگزار را به نمازگزار خلق مي‏كند و او را علت فاعلي نماز او قرار مي‏دهد و او نماز مي‏كند به سرّ امر بين الامرين و او را مجبور نمي‏كند به نماز كردن كه خود نماز كرده باشد نه نمازگزار چنان‏كه تفويض نمي‏كند خلقت نماز را به نمازگزار كه او خلق كند نماز خود را بدون مشيت او و خالق نماز خودش خودش باشد به تنهايي. پس خدا خالق نماز او هيچ نباشد يا آن‏كه او شريك خدا باشد در خلقت نماز خودش ، پس قدري از

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 47 *»

نماز او را خود او خلق كرده باشد و قدري از نماز او را خدا خلق كرده باشد. يا آن‏كه  او مدد كرده باشد خدا را كه بدون كمك او خدا عاجز باشد از خلق كردن نماز او. يا آن‏كه او وكيل خدا باشد كه او از جانب خدا به وكالت او خلق كند نماز خود را مانند آن‏كه وكيل هر موكلي مشغول به كار وكالت است و موكل به جز توكيل، كارِ وكيل را نمي‏كند بلكه خدا است وحده لاشريك له و لامعين له و لاوكيل له في شي‏ء من امور خلقه.

و خلق كرده فواعل را وحده لاشريك له چنان‏كه خلق كرده افعال فواعل را به فواعل وحده لا شريك له. چنان‏كه خلق كرده مفاعيل فواعل را وحده لا شريك له، چنان‏كه خلق كرده انفعال مفاعيل را وحده لاشريك له و كساني كه علت فاعلي را خدا مي‏دانند، قياس مي‏كنند كارهاي الهي را به كارهاي خلقي و حال آن‏كه او خود فرموده: أفمن يخلق كمن لايخلق افلاتذكّرون يعني آيا پس كسي كه خلق مي‏كند، مثل كسي است كه خلق نمي‏كند، آيا متذكر نمي‏شويد؟ پس احدي از آحاد خلق نمي‏تواند خلق كند و خدا است وحده لاشريك له خالق كل اشياء. با وجود اين‏كه جميع اشياء، علت فاعلي افعال خود هستند. و ان من شي‏ء الاّ يسبّح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم يعني نيست چيزي مگر آن‏كه تسبيح مي‏كند به حمد خدا ولكن نمي‏فهميد تسبيح ايشان را. پس نيست چيزي مگر آن‏كه علت فاعلي تسبيح خود هست ولكن خالق تسبيح خود نيست و خالق تسبيح او خدا است وحده لاشريك له.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 48 *»

مقدار درك و فهم تكفيركنندگان شيخ مرحوم­

و كساني كه تكفير شيخ مرحوم را كرده‏اند به جهت آن‏كه او ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين را علت فاعلي دانسته، هنوز فرق ميانه‏ي خالق و علت فاعلي را نكرده‏اند و با اين حال بي‏فهمي كه تميز ميان علت فاعلي و خالق را نداده‏اند و ندانسته‏اند، تكفير كرده‏اند كسي را كه حكيم بوده و علم به حقايق اشياء داشته به قدر طاقت بشري! پس بايد عبرت بگيرند عقلاي روزگار از شدت ظلم اين جهال و مظلوم‏بودن چنين حكيمي و ليست باوّل قارورة كسرت في الاسلام. حضرت اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلين مي‏فرمايد: انزلني الدهر حتي يقال علي و معاوية يعني روزگار آن‏قدر مرا پست كرد و مرا از مقام من پايين آورد تا آن‏كه مردم گفتند علي و معاويه و مرا با معاويه مقابل كردند و او را با من برابر و همدوش.

جهان تا بوده اينش كار بوده   نه زامروزش چنين رفتار بوده

بازگشت به اصل مطلب

مطلب اين است كه جميع مخلوقات و جميع موجودات علت‏هاي فاعلي فعل‏هاي خود هستند به اتفاق جميع عقول كه مطابقند با بديهيّات منقول و هيچ يك خالق فعل‏هاي خود نيستند و خدا است وحده لاشريك له خالق علت‏هاي فاعلي و خالق فعل‏هاي آن‏ها و آيه‏ي افمن يخلق كمن لايخلق افلاتذكّرون صريح در اين

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 49 *»

است كه خالق خدا است وحده لاشريك له و مخلوقات، خالق نيستند و آيه‏ي شريفه‏ي ليس كمثله شي‏ء صريح است در اين مطلب كه هيچ‏چيز مثل خدا نيست و حال آن‏كه همه‏ي چيزها علت فاعلي فعل خود هستند. پس خدا علت فاعلي نخواهد بود چرا كه مثل و مانندي ندارد ولكن خالقِ علت فاعلي و فعل صادر از او است وحده لاشريك له و علت به هيچ‏وجه خالق نيست به آن معني كه خدا خالق است مگر به طور مجاز كه قرينه‏اي نصب باشد كه معني حقيقي آن‏كه از براي خدا است منظور نيست.

مثل آن‏كه مي‏فرمايد: و تخلقون افكاً يعني خلق مي‏كنيد دروغ را كه معلوم است كه مراد اين نيست كه دروغ‏گويان، خالق دروغند مثل آن‏كه خدا خالق است بلكه مراد مبالغه است در دروغ‏گويي ايشان و چون قرينه نصب است كه معني حقيقي كه از براي خدا است منظور نيست، پس دروغ‏گويان، علت‏هاي فاعلي دروغ‏هاي خودند.

و هم‏چنين است آيه‏ي شريفه‏ي: و اذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذني كه معلوم است كه مراد اين نيست كه مرغ عيسي علي نبينا و آله و عليه‏السلام مخلوق عيسي است و مخلوق خدا نيست، بلكه مراد اين است كه عيسي علت فاعلي است كه گِلي را برداشت و به صورت مرغي ساخت مانند كوزه‏گر كه گلي را برمي‏دارد و كوزه مي‏سازد و خدا است وحده لاشريك له خالق عيسي كه علت فاعلي است و خالق مرغ عيسي وحده لاشريك له و عيسي به تنهايي خالق آن مرغ نيست و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 50 *»

شريك خدا نيست در خلق مرغ و معين و وكيل او نيست در خلق مرغ.

و هم‏چنين است امر رزق و امر اماته و امر احياء چنان‏كه مي‏فرمايد: هو الذي خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ يميتكم ثمّ يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء سبحانه و تعالي عمّا يشركون.

يعني: خدا است كسي كه خلق كرده شما را پس رزق داده شما را پس مي‏ميراند شما را پس زنده مي‏كند شما را آيا از شريك‏هايي كه از براي من قرار داده‏ايد كسي هست كه بكند اين كارهاي الهي را؟ منزه و متعالي است خدا از هر شريكي كه از براي او قرار مي‏دهند. و اين آيه‏ي شريفه هم صريح است كه خالق و رازق و محيي و مميت خدا است وحده لاشريك له و هيچ مخلوقي به آن معني كه خدا صاحب اين صفات است به طور حقيقت، خالق و رازق و محيي و مميت نيست مگر آن‏كه به طور مجاز قرينه‏اي نصب باشد كه معني حقيقي ثابت از براي خدا منظور نيست.

مثل آيه‏ي شريفه‏ي و ارزقوهم فيها و آيه‏ي شريفه‏ي و علي المولود له رزقهنّ و چون معلوم است كه معني حقيقي رزق مراد و منظور نيست، پس همان علت فاعلي رزق و انفاق منظور است.

و هم‏چنين است كه ميكائيل و اعوان او حامل ارزاق هستند و علت‏هاي فاعلي ارزاق هستند و هيچ‏يك رازق نيستند به آن معني كه خدا رازق است بلكه او است وحده لاشريك له رزّاق. ان اللّه هو الرزّاق ذوالقوة المتين.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 51 *»

و هم‏چنين است كه ملك‏الموت علت فاعلي اماته‏ي جميع زندگان است به طور حقيقت، اما به آن معني كه خدا مميت است وحده لاشريك له، ملك الموت مميت نيست و او در علت فاعلي بودن اماته شريك او نيست و معين و وكيل او نيست به هيچ‏وجه به آن معني اماته كه خدا است وحده لاشريك له مميت به علت فاعلي بودن ملك‏الموت.

مثل آن‏كه خدا است وحده لاشريك له خالق افعال جميع علت‏هاي فاعلي به علت‏هاي فاعلي به سرّ امر بين الامرين من غير جبر و لا تفويض و لا حقيقة و لامجاز بل بسرّ الاختيار و حقيقة بعد حقيقة و ذلك امر مستور عن غير اهله و العاثر عليه اقل من الكبريت الاحمر.

و همين مطلب است كه از حضرت اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلّين سؤال كردند چنان‏كه از احتجاج نقل است كه سائل عرض كرد كه خداوند عالم جل‏شأنه يك‏مرتبه فعل را به خود نسبت داده و فرموده: اللّه يتوفي الانفس حين موتها و يك‏دفعه فعل را نسبت به ملك‏الموت داده و فرموده: قل يتوفيكم ملك‏الموت و يك‏دفعه فعل را نسبت به رسل داده و فرموده: توفّته رسلنا و يك‏دفعه فعل را نسبت به ملائكه داده و فرموده: الذين تتوفيهم الملائكة. پس آن جناب فرمودند به درستي كه خداي تبارك و تعالي جليل‏تر و عظيم‏تر است از اين‏كه خود بنفسه متولي اين امور باشد و فعل رسل او و فعل ملائكه‏ي او، فعل او است به جهت آن‏كه ايشان به امر او

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 52 *»

عمل مي‏كنند. پس برگزيد از ملائكه رسولاني را كه در ميان او و خلق او واسطه باشند و ايشانند آن كساني كه خدا درباره‏ي ايشان گفته كه خدا برمي‏گزيند از ملائكه رسولاني را از براي رسالت و رسانيدن فيض‏هاي الهي به خلق و برمي‏گزيند از مردمان رسولاني را از براي رسانيدن فيض‏هاي الهي به خلق. پس كساني كه اهل طاعتند قبض روح‏هاي ايشان را ملائكه‏ي رحمت مي‏كنند و كساني كه اهل معصيتند قبض روح‏هاي ايشان را ملائكه‏ي نقمت مي‏كنند و از براي ملك‏الموت اعواني است از ملائكه‏ي رحمت و ملائكه‏ي نقمت كه صادر مي‏شوند از امر ملك‏الموت و فعل ايشان فعل او است و آن‏چه را كه به‏جا مي‏آورند، منسوب به او است. پس هرگاه فعل ملائكه فعل ملك‏الموت شد، پس فعل ملك‏الموت هم فعل خدا است به جهت آن‏كه او قبض مي‏كند ارواح را بر دست هركس كه بخواهد و عطا مي‏كند و منع مي‏كند و ثواب مي‏دهد و عقاب مي‏كند بر دست هركس كه بخواهد و به درستي كه فعل امناي او فعل او است چنان‏كه گفته: و ماتشاءون الاّ ان‏يشاء اللّه يعني و نمي‏خواهيد شما چيزي را مگر آن‏كه خدا مي‏خواهد آن را. تمام شد حاصل ترجمه‏ي حديث شريف.

و احاديث بسياري  به اين مضمون‏ها از ائمه‏ي طاهرين:وارد شده به طوري كه معني آن‏ها از حد تواتر تجاوز كرده و به حد ضرورت دين و مذهب رسيده و اغلب عوام الناس هم مي‏دانند و معتقدند چه جاي علماي ابرار كه حافظ و شارح آن احاديثند و در

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 53 *»

كتاب‏هاي خود ضبط و شرح كرده‏اند.

پس لايق است كه شخص متدين قدري نظر كند و فكر كند در كلام با نظام اميرالمؤمنين عليه و آله صلوات المصلين كه چگونه تصريح فرموده‏اند كه خداوند عالم جل‏شأنه اجل و اعظم از اين است كه خود بنفسه مباشر و متولي و علت فاعلي باشد و چگونه تصريح فرموده‏اند كه علت فاعلي و متولي قبض ارواح، ملك‏الموت است و خدا جليل‏تر و عظيم‏تر از اين است كه قابض ارواح باشد و قابض ارواح ملك‏الموت است و قابض همان علت فاعلي است كه خدا از آن منزه است ولكن چون ملك‏الموت به امر الهي قبض ارواح مي‏كند، پس فعل او منسوب به خدا شده به سرّ امر بين الامرين.

و چون افعال ملائكه به امر ملك‏الموت است افعال ايشان منسوب به او شده و بايد شخص متدين، دين خود را از معصوم حقيقي7 اخذ كند و به آن معتقد شود و قدري فكر كند كه نه همين قابض ارواح و علت فاعلي قبض ارواح را فرموده‏اند كه خدا جليل‏تر و عظيم‏تر از آن است كه خود بنفسه متولّي باشد بلكه به طور كلي مي‏فرمايند كه فعل امناي او منسوب به او است و فعل امناي او صادر از امناء است و امناء فاعل فعل خود هستند و علت فاعلي فعل خود هستند. پس علت فاعلي در هر عطائي و در هر منعي و در هر ثوابي و در هر عقابي امناي او هستند و او جليل‏تر و عظيم‏تر از آن است كه علت فاعلي باشد ولكن چون امناي او به امر او عامل و فاعل هستند،

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 54 *»

افعال ايشان منسوب‏به خدا شده چنان‏كه در وصف ايشان فرموده: عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون و در وصف ملائكه فرموده: لايعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون.

پس حال جميع معصومين اين است كه فعل ايشان فعل خدا است چه آن معصومين ملائكه باشند يا از آدميان باشند.

و از اين جهت است كه ايمان به خدا معني ندارد مگر ايمان به رسول خدا و اطاعت خدا معني ندارد مگر اطاعت رسول خدا. و از اين است كه مي‏فرمايد: من يطع الرسول فقد اطاع اللّه.

و از اين جهت است كه تقرّب به خدا معني ندارد مگر به تقرب به ائمه‏ي هدي: چه مي‏فرمايد: من اتاكم فقد نجي و من لم‏يأتكم فقد هلك.

و از اين جهت است كه محبت خدا معني ندارد مگر محبت ائمه‏ي هدي: چه مي‏فرمايد: من احبكم فقد احبّ اللّه.

و از اين جهت است كه دشمني با خدا معني ندارد مگر دشمني با ائمه‏ي هدي: چه مي‏فرمايد: و من ابغضكم فقد ابغض اللّه.

و از اين جهت است كه اعتصام به خدا معني ندارد مگر اعتصام به ائمه‏ي هدي: چه مي‏فرمايد: من اعتصم بكم فقد اعتصم بالله.

و از اين جهت است كه كفر و شرك به خدا معني ندارد مگر كفر و شرك به ائمه‏ي هدي: چه مي‏فرمايد: و من جحدكم كافر و من حاربكم مشرك.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 55 *»

و هم‏چنين است كه جميع سلوك با ايشان، چه سلوك خوب و چه سلوك بد جميعاً منسوب به خدا است و به غير از اين راهي به سوي خدا نيست. و اين مختصر گنجايش تفصيل و اقامه‏ي دليل زياد را ندارد و در جميع حالات، ايشان علت فاعلي هستند و فعل ايشان منسوب به خدا است به سرّ امر بين الامرين و حقيقت بعد از حقيقت و محل تعجب است انكار منكرين، علت فاعلي بودن ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين را و تعجب بر تعجب مي‏افزايد تكفير كردن ايشان مثل شيخ بزرگواري را كه جميع مطالب او از محكمات كتاب و سنت است و با ضروريات دين و مذهب مطابق است بلكه با بديهيات جميع عقلاي اهل روزگار مطابق است كه نجّار، علت فاعلي نِجارت است و كفري لازم نيامده كه او علت فاعلي باشد و غلوّي لازم نيامده كه معتقد به علت فاعلي بودن نجّار، به الوهيت نجار معتقد گشته، و حداد علت فاعلي حدادي است و خباز علت فاعلي خبازي است و طباخ علت فاعلي طباخي است و مصلّي علت فاعلي نماز است و زاني علت فاعلي زنا است و صائم علت فاعلي روزه است و دزد علت فاعلي دزدي است و مؤمن علت فاعلي ايمان است و كافر علت فاعلي كفر است.

و هم‏چنين هر فاعلي در ملك خدا علت فاعلي فعل خود است به طوري كه صاحب فاروق و امثال او نمي‏توانند انكار كنند كه آن‏ها علت فاعلي فعل خود هستند و مع‏ذلك هيچ يك خدا نيستند و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 56 *»

خداوند عالم جلّ‏شأنه خالق فواعل و افعال و مفاعيل آن‏ها است.

پس چه شده كه چون نوبت علت فاعلي بودن به محمد و آل‏محمد9 رسيد، موجب كفر شد و به اين جهت علمائي كه صاحب فاروق ذكر كرده تكفير شيخ بزرگواري را كرده‏اند كه مطابق محكمات كتاب و سنت و ضروريات دين و مذهب و بديهيات جميع اهل روزگار تكلم كرده.

و اگر بگويند كه سخن در علت فاعلي بودن جميع ملك خدا است نه علت فاعلي بودن جزئي مثل نجّار و حدّاد.

مي‏گويم كه فرق نمي‏كند كه كسي علت فاعلي باشد از براي يك كار جزئي مثل نجار يا علت فاعلي باشد از براي كارهاي بسيار. مثل آن‏كه شخصي هم نجار باشد و هم حداد و هم طباخ و هم خباز. پس اگر علت فاعلي بودن در يك كار، منافات ندارد كه خداوند عالم جل‏شأنه خالق علت فاعلي و خالق كار او باشد، هم‏چنين علت فاعلي بودن كارهاي بسيار هم منافات ندارد با خالق بودن خدا و خالق بودن كارهاي بسيار علت فاعلي و كسي كه فرقي گمان مي‏كند و در علت فاعلي جزئي انكاري ندارد و در علت فاعلي كل و كلي وحشتي دارد و انكار مي‏كند، اقرار و انكار او محض عادت است و نه اقرار او از روي دليل و برهان است و نه انكار او دليلي دارد و چنين كسي در نزد علماي ابرار قابل جواب نيست و ٭جواب ابلهان خاموشي است٭ ولكن چون بعضي از گرگان به لباس ميش درآمدند و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 57 *»

بسياري از مردم ندانستند كه، آن‏ها چه كاره‏اند و حسن ظني به آن‏ها پيدا كردند، لابد و ناچار بايد مطلب را از براي ايشان بيان كرد تا غافل نباشند از اصل مطلب و اتمام حجت بر ايشان شود ليهلك من هلك عن بيّنة و يحيي من حي عن بيّنة.

اتمام حجت بر كساني كه در علت فاعلي بودن محمد و آل‏محمد: ترديد دارند

پس عرض مي‏كنم دليل و برهان عقل و نقل اقتضا مي‏كند كه هر علت فاعلي و هر فاعل فعلي و عامل عملي چه در عالم شهاده چه در عالم غيب، بايد مقترن باشد به فعل و عمل خود و هر فعلي حتماً بايد متصل باشد به فاعل خود و فاعل بي‏فعل فاعل نيست و فعل بي‏فاعل، فعل نيست و فاعل بي‏فعل محال است كه موجود شود و فعل بي‏فاعل محال است كه موجود شود. پس در هرجا كه چراغي روشن شد، روشنايي آن به آن متصل خواهد بود و در هر جايي كه روشنايي هست چراغي هست كه علت فاعلي آن روشنايي است و چراغ بي‏نور يا دودي است تيره و تار، يا ذغالي است سياه. پس در جميع مراتب غيب و شهود، هر فاعلي قرين با فعل خود است و هر فعلي مقترن به فاعل خود است. حتي آن‏كه حضرت امير صلوات اللّه عليه و آله اين مطلب را اثبات فرموده‏اند در صفات الهي و فرموده‏اند: اول الدين معرفته و كمال معرفته التصديق به و كمال التصديق به توحيده و كمال توحيده الاخلاص له و كمال الاخلاص له نفي

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 58 *»

 الصفات عنه لشهادة كل صفة انها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انه غير الصفة فمن وصف اللّه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه و من جزّأه فقد جهله و من اشار اليه فقد حدّه و من حدّه فقد عدّه. و حضرت امام رضا7 بر طبق فرمايش حضرت امير صلوات اللّه عليه و آله فرموده‏اند: اول الديانة معرفته و كمال معرفته توحيده و كمال التوحيد نفي الصفات عنه لشهادة كل صفة انها غير الموصوف و شهادة الموصوف انه غير الصفة و شهادتهما جميعاً علي انفسهما بالتثنية الممتنع منها الازل فمن وصف اللّه فقد حدّه و من حدّه فقد عدّه و من عدّه فقد ابطل ازله. پس بر عقلاي اهل روزگار مخفي نيست كه از اين قبيل فرمايشات دليل عقلي است كه در نقل وارد شده و عقل و نقل حاكمند به طور قطع و يقين كه شائبه‏اي از ظن و تخمين در آن راهبر نيست كه هر صفتي به وجود خود داد مي‏زند و شهادت مي‏دهد كه من غير از موصوف خود هستم و هر موصوفي به وجود خود داد مي‏زند و شهادت مي‏دهد كه من غير از صفت خود هستم و هر دو با هم به وجود خود داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند كه ما دو تا هستيم كه با هم جمع شده‏ايم و كسي ما را به هم جمع كرده و همه به طور شياع به وجود خود داد مي‏زنند كه ذات ازل ممتنع است كه دو چيز و سه چيز و بيشتر باشد كه به هم جمع شده باشد بلكه او ذاتي است احدي كه هيچ تركيبي و اقتراني در او راهبر نيست و پاك و منزه است از آلايش تركيب و اقتران.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 59 *»

تمثيل علت فاعلي در زيد

و مثال اين مطلب كه عين مطلب است از براي عقلاي اهل روزگار اين است كه القائم يكي از صفات زيد است و علت فاعلي قيام است و قيام كه فعل آن و صفت آن است به وجود خود داد مي‏زند و شهادت مي‏دهد كه من فعل فاعل و صفت آنم كه مرا او احداث كرده و من غير اويم و قائم و فاعل كه علت فاعلي و موصوف قيام است به وجود خود و زبان حال خود داد مي‏زند و شهادت مي‏دهد كه من غير از فعل خود و صفت خود هستم واين فاعل و فعل و موصوف و صفت بالاتفاق به وجود خود و زبان حال خود داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند و دو شاهد عادل حقيقي هستند كه ما با هم اقتران كرده‏ايم و به يكديگر پيوسته‏ايم و مركب شده‏ايم و جميع اين‏ها به وجود خود و زبان حال خود بدين مقال مترنّمند كه ذات ازلي ممتنع است كه مثل ماها باشد و ليس كمثله شي‏ء من الاشياء الموجودة المركبة المجعولة المخلوقة.

يا به ملاحظه‏ي ديگر، تمام القائم به وجود خود داد مي‏زند و شهادت مي‏دهد كه من صفت زيد هستم و غير ذات او هستم چرا كه ذات او پيش از اين‏كه بايستد بود و از زيديّت خود هيچ كم نداشت و من نبودم و او مرا احداث كرد و زيد موصوف به وجود خود و به زبان حال بدين مقال مترنم است كه من غير از صفت خود كه القائم باشد هستم. چرا كه من بودم پيش از او و اگر نمي‏خواستم بايستم،

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 60 *»

نمي‏ايستادم و او را به عرصه‏ي هستي و وجود نمي‏آوردم ولكن الحال خواستم كه بايستم پس ايستادم و ايستاده را به عرصه‏ي هستي و وجود آوردم به قدرتي كه بر آن داشتم و اين زيد موصوف و اين ايستاده كه صفت او است بالاتفاق به وجود خود به زبان حال خود بدين مقال مترنمند كه ما هم شهادت مي‏دهيم به شهادت عدل حقيقي بي‏دروغ كه ما با هم مقترن و متصليم و جميع اين زيد و زيد موصوف و زيد ايستاده كه صفت زيد است و محمول بر آن موضوع است شهود عدولي چند هستند به طور حقيقت بدون مجاز و بدون دروغ كه ذات ازلي ممتنع است كه مثل ما باشد و مقترن و متصل و محدود و مركب و مجعول و مخلوق باشد.

و بعد از بيان و ايضاح اين مطلب، عرض مي‏كنم كه دليل عقل و نقل با هم حاكمند به طور قطع و يقين بدون شائبه‏ي ظن و تخمين كه از براي خداوند عالم جلّ‏شأنه اسم‏هاي بسيار است و مقصود از اسم‏هاي بسيار، نه آن صفاتي است كه عين ذات است چرا كه ذات خداوند يك ذات است و چيزي كه عين آن ذات است، ذات را متعدد و بسيار نمي‏كند. پس مقصود در اين مقام آن اسم‏ها و صفت‏هايي است كه بسيار است و غير از ذات خدا است چرا كه او يك است چنان‏كه در اصول كافي است كه هشام از حضرت صادق صلوات اللّه عليه پرسيد از اسم‏هاي خدا و اشتقاق آن‏ها، حضرت فرمود كه «اللّه» از اسم‏هايي است كه مشتق است از «اَلِهَ» و اَلِهَ اقتضا مي‏كند مألوهي را و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 61 *»

 اسم غير از مسمي است. پس كسي كه عبادت كند  اسم را نه معني آن را پس به تحقيق كه كافر شده و عبادت خدا را به‏جا نياورده و كسي كه اسم و معني آن را با هم پرستيد، پس به تحقيق كه مشرك شده و دو كس را پرستيده و كسي كه بپرستد معني اسم را نه اسم را، پس از اهل توحيد است. آيا فهميدي اي هشام؟ هشام عرض كرد كه زياده از اين فرمايش كنيد. فرمودند: از براي خدا است نود و نه اسم پس اگر اسم، عين مسمي بود، بايد نود و نه خدا باشد ولكن خدا يكي است و دلالت مي‏شود بر او به اين اسم‏ها و همه‏ي اين اسم‏ها غير از او است. اي هشام، نان اسم است از براي خورده شده و آب اسم است از براي مشروب و ثوب اسم است از براي پوشيده شده و نار اسم است از براي سوزاننده، آيا فهميدي اي هشام؟

پس مقصود از ذكر اين حديث شريف اين است كه پيروان ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم بدانند كه اسم‏ها و صفت‏هاي خداوند عالم جل‏شأنه غير از ذات خدا است چرا كه به دليل عقل و نقل واضح است كه اسم‏هاي او بسيار است و او بسيار نيست و او يكي است و اسم‏هاي او بسيار است و يكي نيست و دليل عقل و نقل مطابق با يكديگر به طور قطع و يقين بدون شائبه‏ي ظن و تخمين قائم است بر اين‏كه هرچه غير از خدا است مخلوق او است. قل اللّه خالق كل شي‏ء.

و بر طبق اين مطلب در كتاب مستطاب اصول كافي است

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 62 *»

حديثي كه بسياري از علماي ابرار هريك شرحي از براي آن نوشته‏اند و به قدر قوه‏ي خود اسرار آن را بيان كرده‏اند و آن حديث اين است كه حضرت صادق صلوات اللّه عليه فرمود كه به درستي كه خداي عزوجل خلق كرد اسمي را كه به حروف مصوّت نبود و به لفظ گفته نشده و به شخص مجسّد نبود و به تشبيه موصوف نبود و به رنگي رنگين نبود. منفي بود از او اقطار، دور بود از او حدود يعني اندازه و حدي از براي آن اسم نبود محجوب بود از آن اسم حسّ هر توهم كننده، مستتر غير مستور بود يعني ستري نبود كه آن اسم به آن ستر مستور گردد. پس قرار داد آن اسم را كلمه‏ي تامه كه چهار جزء داشت كه همه‏ي آن چهار با هم بودند و هيچ‏يك قبل از ديگري نبود. پس ظاهر كرد سه جزء از آن اسم را از براي احتياج خلق به آن سه جزء و محجوب كرد يك جزء را و آن يك جزء اسم مكنون و مخزون است. پس آن سه اسمي كه ظاهر شدند، پس ظاهر هو اللّه تبارك و تعالي بود و مسخّر كرد خداي سبحانه از براي هريك از اين سه اسم چهار ركن پس دوازده ركن پيدا شد پس خداوند خلق كرد از براي هريك از اين ركن‏هاي دوازده‏گانه سي اسم را كه آن‏ها فعل منسوب به آن دوازده ركن بودند و آن سي اسم: الرحمن الرحيم الملك القدوس الخالق البارئ المصوّر الحي القيّوم لاتأخذه سنة و لا نوم العليم الخبير السميع البصير الحكيم العزيز الجبّار المتكبّر العلي العظيم المقتدر القادر السلام المؤمن المهيمن البارئ المنشئ البديع الرفيع الجليل الكريم

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 63 *»

 الرازق المحيي المميت الباعث الوارث بود. پس اين اسم‏ها و ساير اسماء حسني تا تمام سيصد و شصت اسم منسوب به آن اسم‏هاي سه‏گانه‏اند و اين اسم‏هاي سه‏گانه ركن‏ها و حجاب‏هاي اسم واحد مكنون مخزونند و اين است قول خداي تعالي كه فرموده: قل ادعوا اللّه او ادعوا الرحمن ايّاًما تدعوا فله الاسماء الحسني.

و هم‏چنين در اصول كافي از حضرت امام رضا صلوات اللّه عليه روايت كرده تا آن‏كه فرموده كه خداوند محتاج نبود به اين‏كه خود خود را بنامد و اسمي به خود بگذارد از براي خود ولكن اختيار كرد از براي خود اسم‏هايي چند را از براي غير خود كه بخوانند او را به آن اسم‏ها چرا كه اگر او خوانده نمي‏شد به اسم‏هاي خود، شناخته نمي‏شد. پس اول اسمي كه از براي خود اختيار كرد، العلي العظيم بود چرا كه آن اسم بالاتر از جميع چيزها بود پس معني آن اسم اللّه بود و خود اسم العلي العظيم بود و آن اسم اول اسم‏هاي او بود و بالاتر از هر چيزي بود تمام شد حديث شريف.

پس به دليل عقل و نقل معلوم شد به طور قطع و يقين بدون شائبه‏ي جهل و وهم و شك و ظن و تخمين اين‏كه اسم‏هاي خدا غير از خدا هستند چرا كه اسم‏هاي او بسيارند و او يكي است و يك بسيار نيست و بسيار بسيار است و يك نيست و به همان دليل عقل و نقل به طوري كه ذكر شد معلوم است كه هرچه بسيار است مخلوق است و حادث است و غير از خداي احد است و خدا است محدث و خالق

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 64 *»

آن وحده وحده لا شريك له قل اللّه خالق كل شي‏ء و در احاديث به طور استدلال به دليل عقل اثبات فرموده‏اند كه اسم‏هاي خداي احد مخلوق است. حتي آن‏كه اسم مكنون مخزون عند اللّه هم مخلوق است چنان‏كه فرمودند: خلق اسماً بالحروف غير مصوّت تا آخر و تصريح فرمودند با استدلال عقل كه جميع اسم‏هاي سيصد و شصت‏گانه اسماء حسني هستند و همه‏ي آن‏ها منسوبند به اسم‏هاي سه‏گانه، و اسم‏هاي سه‏گانه بالاتر از آن‏ها هستند و اسم‏هاي سه‏گانه اركان و حجاب‏هاي اسم مكنون و مخزونند و اسم مكنون مخزون حقيقي يك اسم است كه آن اسم اعظم حقيقي خدا است.

و به دليل عقل و نقل به طور قطع و يقين بدون شائبه‏ي جهل و وهم و شك و ظن و تخمين معلوم است كه از براي جميع اسم‏هاي الهي اثري است و اسم بي‏اثر از براي او نيست نهايت آن‏كه از هر اسمي اثري مخصوص به آن ظاهر مي‏شود و بعضي كه بزرگ‏ترند اثرهاي آن‏ها بيشتر است و آن‏ها كه بزرگند اثر آن‏ها كمتر است. اما در اين‏كه از براي همه‏ي آن‏ها اثري است شكي نيست و دليل عقل و نقل به طور يقين دلالت مي‏كند كه از براي خدا اسم بي‏اثر و بي‏فايده نيست و در احاديث بر طبق عقل وارد است به طوري كه از حد تواتر تجاوز كرده و به حد ضرورت دين و مذهب رسيده چنان‏كه در دعوات و زيارات و غير آن‏ها است و چنان‏كه در حديث سابق الذكر فرمودند كه اسم‏هاي خدا مشتق است حتي آن‏كه اللّه مشتق از اَلِهَ

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 65 *»

است و اَلِهَ اقتضا مي‏كند مألوه را. پس از براي خداوند عالم اسم جامدي كه در حقيقت اسم جامد بي‏معني باشد نيست و همه‏ي اسم‏هاي الهي مشتق است و همه صاحب اثرند و معلوم است كه اثر صادر از مؤثر است.

و باز دليل عقل و نقل به طور قطع و يقين بدون شائبه‏ي جهل و وهم و شك و ظن و تخمين حاكم است كه اثر، فعل مؤثر است و مؤثر علت فاعلي فعل خود است و فعل به وجود خود و به زبان حال كه زبان مقال هم يكي از زبان‏هاي او است داد مي‏زند و شهادت مي‏دهد كه من غير از فاعل خود هستم چرا كه صادر از اويم و فاعل نيز به وجود خود داد مي‏زند و شهادت مي‏دهد كه من غير از فعل خود هستم چرا كه من آن را صادر كرده‏ام و فاعل و فعل او نيز دو شاهد عادل حقيقي هستند كه بالاتفاق داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند كه ما مقترنيم به يكديگر و فاعل و فعل او و نفس اقتران و اتصال، شهود عدول حقيقي هستند كه به وجود خود داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند به اين‏كه ذات ازلي ممتنع است از اقتران و اتصال و تركيب چنان‏كه در باب حدوث اسماء احاديث بسيار به طور تصريح و غير تصريح در كتاب مستطاب اصول كافي مضبوط است كه بعضي از آن‏ها را به جهت نمونه عرض كردم.

پس هر اسمي از اسم‏هاي خدا علت فاعلي فعل و مفعول خود است و او غير ذات احدي خدا است و اسم غير از مسمي است چرا

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 66 *»

كه هر اسمي به وجود خود شهادت مي‏دهد كه من مركّبم و ذات ازلي مركب نيست و ممتنع است از تركيب و اقتران چنان‏كه حضرت امير و حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهما به استدلال عقلي قطعي يقيني كه شائبه‏ي جهل و وهم و شك و ظن و تخمين در آن نبود فرمودند كه: كمال التوحيد نفي الصفات عنه لشهادة كل صفة انّها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انّه غير الصفة و شهادة الصفة و الموصوف معاً بالاقتران الذي امتنع الازل ان‏يكون مقترناً او موصوفاً او صفةً و در حديث حدوث اسماء صريح است كه اسم‏هاي سيصد و شصت‏گانه منتهي مي‏شوند به اسم‏هاي سه‏گانه و اسم‏هاي سه‏گانه منتهي مي‏شوند به اسم مكنون مخزون كه او واحد حقيقي است و علت فاعلي جميع اسم‏هايي است كه پايين‏تر از او هستند و او هم اسم مكنون خدا است و غير خدا است به دليل عقلي قطعي يقيني منقول از اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين و اسم مكنون حقيقي با اين‏كه علت فاعلي جميع اسم‏هاي الهي است ذات احدي ازلي نيست، به همان دليل كه ساير اسم‏هاي الهي ذات احدي ازلي نيستند با اين‏كه همه آن‏ها علل فاعلي افعال و مفاعيل خود هستند و به همان دليل كه جميع مخلوقات، خدا نيستند و ذات ازلي نيستند با اين‏كه همه‏ي آن‏ها علت‏هاي فاعلي افعال و مفاعيل خود هستند حتي آن‏كه فاخور، علت فاعلي افعال خود و علت فاعلي فخّارها و كوزه‏هاي خود هست و مصلّي علت فاعلي نمازهاي خود است و هم‏چنين جميع

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 67 *»

مخلوقات و هيچ‏يك ذات ازلي خدا نيستند لشهادة كل صفة انها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انه غير الصفة و شهادة الصفة و الموصوف بالاقتران الممتنع عن جميعها الازل سبحانه الذي تنزّه عن مجانسة مخلوقاته و ليس كمثله شي‏ء من مذروءاته و او است خالق كل قل اللّه خالق كل شي‏ء و در جميع مراتب خلق كرده فواعل و علت‏هاي فاعليه را وحده لاشريك له و خلق كرده افعال و مفاعيل فواعل را به فواعل به سرّ امر بين الامرين وحده لا شريك له.

استدلال به بعضي از فقرات دعاي سمات

و اين مطلب كه خداوند عالم جلّ‏شأنه خلق مي‏كند افعال و مفاعيل فواعل را به فواعل، اگرچه از بيانات گذشته معلوم شد ولكن چون معاندين اهل حق و يقين اصراري دارند بر اين‏كه قول به علت فاعلي بودن ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين كفر است، بعضي از فقرات دعاي سمات را عرض مي‏كنم تا بداني كه اسم‏هاي الهي علت‏هاي فاعلي هستند و با اين‏كه علت‏هاي فاعلي هستند خدا نيستند و اسم‏هاي خدا هستند و عين ايمان همين است كه علت‏هاي فاعلي هيچ‏يك خدا نباشند و علت‏هاي فاعلي باشند.

پس عرض مي‏كنم كه اولاً دعاي سِمات را جميع علماي اماميه و عوام الناس ايشان از زمان ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين تا به حال قبول داشته‏اند و قبول دارند و در ميان شيعه مشهور و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 68 *»

معروف است كه علماء و عوام در مهمّات خود مي‏خوانند و اسم دعا را دعاي سِمات مي‏گويند چرا كه سِمات جمع سِمَة است و سِمَة به معني علامت است. يعني هركس آن دعا را بخواند علامت‏هاي اجابت را خواهد فهميد و دعاي او مستجاب خواهد شد. و بعضي از فقرات آن اين است كه مي‏فرمايد: و بكلمتك التي خلقت بها السموات و الارض يعني خدايا تو را قسم مي‏دهم به كلمه‏ي خود كه خلق كردي به آن كلمه آسمان‏ها و زمين را و اين مطلب هماني است كه عرض شد كه خداوند خلق مي‏كند افعال و مفاعيل فواعل را به فواعل به سرّ امر بين الامرين. پس آن كلمه‏ي الهيه علت فاعلي آسمان‏ها و زمين است چنان‏كه شخص بنّا علت فاعلي عمارت است و سقف عمارت و زمين آن را او ساخته و خدا خالق او است و خالق عمارتي است كه او ساخته به سرّ امر بين الامرين وحده لاشريك له و شخص بنّا با اين‏كه علت فاعلي عمارت است، خالق عمارت نيست و خالق عمارت خدا است وحده لاشريك له و بنّا شريك خدا نيست و معين او نيست و تمام عمارت مخلوق خدا است به واسطه‏ي بنّا وحده لاشريك له به سرّ امر بين الامرين من غير جبر و لاتفويض.

و بعضي از فقرات آن دعا اين است كه مي‏فرمايد: و بحكمتك التي صنعت بها العجائب و خلقت بها الظلمة و جعلتها ليلاً و جعلت الليل سكناً و خلقت بها النور و جعلته نهاراً و جعلت النهار نشوراً مبصراً و خلقت بها الشمس و جعلت الشمس ضياءاً و خلقت بها

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 69 *»

القمر و جعلت القمر نوراً و خلقت بها الكواكب و جعلتها نجوماً و بروجاً و مصابيح و زينةً و رجوماً.

پس آن حكمت الهيه كه به آن صنعتِ عجائب كرده و به آن خلق كرده ظلمت را و ظلمت را شب قرار داده و شب را از براي سكون قرار داده. و خلق كرده به آن نور را و قرار داده نور را روز روشن و خلق كرده به آن آفتاب را و قرار داده آفتاب را تابان و خلق كرده به آن ماه را و قرار داده ماه را نوراني و خلق كرده به آن ستاره‏ها را و قرار داده آن‏ها را طلوع كننده و غروب كننده و بُرج‏ها و چراغ‏ها و زينت و راننده‏ي شياطين، پس آن حكمت الهيه علت فاعلي است كه خداوند عالم جل‏شأنه  به آن صنعت عجائب كرده و خلق كرده به آن ظلمت و نور را و خلق كرده به آن آفتاب و ماه را و خلق كرده به آن ستارگان را و آن حكمت علت فاعلي است از براي اين امور وآن حكمت، خدا نيست چرا كه حكمت صادر از حكيم است و حكيم اسم خدا است و غير از ذات ازلي خدا است مانند ساير اسم‏هاي الهي كه ذكر شد و حضرت امير و حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهما به دليل عقلي قطعي يقيني كه شائبه‏اي از جهل و وهم و شك و ظن و تخمين در آن راهبر نيست فرمودند.

پس بعد از اين‏كه مضامين اين احاديث از معتقدات كليني رضوان اللّه عليه بوده و جميع علماي شيعه كه بعد از او بوده‏اند از كتاب او نقل كرده‏اند و احدي از ايشان انكار اين احاديث را نكرده و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 70 *»

هم‏چنين انكار مضامين دعاي سمات را احدي از علماي شيعه نكرده و بسياري شرح بر آن نوشته‏اند و بناي شيعه بر اين بوده كه در حوائج و مهمّات خود مداومت به خواندن اين دعاي شريف مي‏كرده‏اند و مي‏كنند، اميد است كه معاندين از توقف خود بيرون آيند و متذكر شوند كه اين قبيل مطالب را عقل و نقل به طور قطع و يقين اثبات مي‏كنند نه از روي مظنه و تخمين.

و اميد است كه بعد از تذكر بفهمند كه هركس ذات ازلي احدي را علت فاعلي بداند توحيد ندارد.

و اميد است كه متذكر شوند كه كساني كه تكفير كرده‏اند شيخ بزرگوار اعلي اللّه مقامه را ـ به جهت آن‏كه ذات ازلي احدي خدا را علت فاعلي خلق ندانسته و پيروي حضرت اميرالمؤمنين و حضرت امام رضا صلوات اللّه عليهما نموده و علت فاعلي را مقترن به فعل و مفاعيل دانسته مانند آن‏كه ملك‏الموت مقترن به فعل و مفاعيل خود است ـ از اهل توحيد نبوده‏اند و خداي ايشان هواي ايشان بوده و افرأيت من اتخذ الهه هواه درباره‏ي ايشان است كه خداي هوايي ايشان علت فاعلي خلق است و فعل او به او چسبيده و فعل او شهادت داده نزد اهل حق كه من غير از فاعل خود هستم چرا كه او مرا احداث كرده و فاعل نيز نزد اهل حق شهادت داده كه من غير از فعل خود هستم چرا كه من او را احداث كرده‏ام و هر دو با هم نزد اهل حق شهادت داده‏اند كه ما با هم اقتران داريم و همه‏ي اين‏ها شهادت

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 71 *»

داده‏اند كه ذات ازلي خدا ممتنع است از اقتران و اتصال و تركيب.

دفع يك شبهه و اثبات تقدم ذاتي آل محمد:

و اگر كسي گمان كند كه از اين قبيل احاديث و دعوات در باب اسم‏هاي الهي و ذات ازلي است و اين مطلب دخلي ندارد به اين‏كه كسي ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين را علت فاعلي داند، پس عرض مي‏كنم كه اولاً همين كه يك علت فاعلي يافت شد مثل اسم اعظم مكنون مخزون عند اللّه كه غير از ذات ازلي خدا است و اسم او است و با اين‏كه علت فاعلي است مخلوق خدا است و خدا است خالق آن اسم و خالق افعال و مفاعيل آن اسم، محقق مي‏شود كه علت فاعلي بودن اسم مكنون خدا منافاتي ندارد كه خدا خالق خود اسم مكنون و خالق افعال و مفاعيل او باشد و كفري لازم نيايد از براي مثل كليني اعلي اللّه مقامه و ساير علمائي كه انكاري بر او نكرده‏اند. مثل آن‏كه علت فاعلي بودن كوزه‏گر منافاتي ندارد كه خدا خالق او و خالق افعال او و خالق كوزه‏هاي او باشد.

و ثانياً عرض مي‏كنم كه ضرورت دين و مذهب بر اين قائم است كه ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين اول ماخلق اللّه هستند به طوري كه پيش از ايشان و بالاتر از ايشان چيزي و كسي را خداوند نيافريده بود و مدت‏هاي مديد ايشان بودند و به عبادت الهي مشغول بودند و هيچ مخلوقي نبود به طوري كه هيچ عالمي انكاري از اين

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 72 *»

مطلب ندارد و حتي بعض معاندين باشدت عنادي كه با شيخ مرحوم دارند اين عقيده را نسبت به كليني و صدوق و مجلسي4 داده به علاوه اين مطلب در بسياري از زيارات ايشان: هست كه مي‏فرمايد: بكم فتح اللّه و بكم يختم و در زيارات بسيار اين فقره يافت مي‏شود كه تواتر لفظي را مي‏رساند چه جاي تواتر معنوي بلكه از حد تواتر گذشته و به حدّ ضرورت مذهب رسيده و عبارت شريفه‏ي بلغ اللّه بكم اشرف محلّ المكرّمين و اعلي منازل المقرّبين و ارفع درجات المرسلين حيث لايلحقه لاحق و لايفوقه فائق و لايسبقه سابق و لايطمع في ادراكه طامع همين مطلب را مي‏رساند بلكه صاحب فاروق هم انكاري از اين مطلب ندارد و به غير از ظاهر كلام مفيد; انكاري از احدي از علماي شيعه نقل نشده و از كلام مفيد; هم انكاري از اصل مطلب معلوم نمي‏شود بلكه چنين معلوم مي‏شود كه انكاري از ورود احاديث مرويه در اين مطلب نداشته كه ايشان اول ماخلق اللّه هستند نهايت آن‏كه رساله‏اي در جواب بعضي از سائلين در اين مطلب نوشته و اصل مطلب را انكار نكرده ولكن آيا مراد از اين‏كه آدم علي نبينا و آله و عليه السلام اسم‏هاي مباركه ايشان را در ساق عرش ديد؟ يا اشباح يا تمثال يا انوار ايشان را ديد؟، به قدر فهم اهل تلعكبر در آن زمان كه گفتگوي مردم در اثبات امامت ظاهري ائمه‏ي طاهرين: بود چيزي نوشته و نوشته كه آدم ذوات مقدسه‏ي ايشان را نديد.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 73 *»

و بعضي از مردم از اين عبارت چنين فهميده‏اند كه شيخ مفيد; انكاري از تقدم ذوات مقدسه ايشان داشته و حال آن‏كه باطن اين عبارت بسيار متين است اگرچه ظاهر آن به جهت تقيه يا به جهت اندازه‏ي فهم سائلين چنين مي‏نمايد كه انكاري از تقدم ذوات مقدسه‏ي ايشان داشته و باطن اين عبارت اين است كه حضرت آدم نمي‏توانست ذوات مقدسه ايشان را مشاهده كند مثل آن‏كه موسي علي نبينا و آله و عليه‏السلام، نور شيعيان اميرالمؤمنين7 را مشاهده كرد و خرّ موسي صعقاً و ذوات مقدسه‏ي ايشان را نمي‏توانست مشاهده كند و در اين دنيا هم كسي ذوات مقدسه‏ي ايشان: را مشاهده نمي‏توانست كرد چنان‏كه در احاديث وارد شده و بر علماي ابرار مخفي نيست.

شرح حديث شريف

باري، چون تقدم وجود ايشان: بر جميع موجودات به اتفاق علماي شيعه ثابت است بلكه در اين زمان‏ها ثبوت تقدم وجود ايشان: بر جميع موجودات به ضرورت دين حق و مذهب حق الحمدللّه معلوم است.

پس خالي از اين نيست كه اسم مكنون مخزون عنداللّه وجود مقدس ايشان است كه مقدم است بر جميع موجودات.

يا آن‏كه وجود مقدس ايشان: مقدم بر اسم مكنون هم هست

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 74 *»

و اسم مكنون بعد از ايشان موجود شده.

و معقول و منقول نيست كه وجود مقدس ايشان بعد از اسم مكنون مخزون عنداللّه موجود شده باشد چرا كه وجود مقدس ايشان مسبوق به مخلوق سابقي نيست و اسم مكنون مخلوق است چنان‏كه فرموده خلق اسماً بالحروف غير مصوّت تا آخر.

و علت فاعلي بودن اسم‏هاي الهي معلوم است و منكر آن قابل اعتنا نيست.

و چون صفات الهي و اسم‏هاي او علت فاعلي بوده‏اند، حضرت امير و حضرت امام رضا8 به دليل عقلي قطعي فرمودند كمال التوحيد نفي الصفات عنه لشهادة كل صفة انّها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انّه غير الصفة و شهادتهما بالاقتران الممتنع عنه الازل و مقتضاي بسياري از احاديث متواتره لفظاً و معني اين است كه وجود با نمود ايشان: خود اسماء الهي باشد چنان‏كه فرمودند: نحن واللّه الاسماء الحسني التي امر اللّه ان‏تدعوه بها و چنان‏كه در اصول كافي و بصائرالدرجات و غير آن‏ها است كه اسماء اللّه و صفات اللّه و وجه اللّه و عين اللّه و سمع اللّه و يد اللّه و جنب اللّه و نفس اللّه و كلمات اللّه التامات و آيات اللّه و علامات اللّه ايشانند:.

و در زيارات ايشان: به طرق مختلفه كه تواتر لفظي و معنوي را افاده مي‏كند رسيده كه وجود مسعود ايشان: عين اسماء اللّه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 75 *»

است و سبك حديث حدوث اسماء هم همين افاده را مي‏كند اگرچه معاندين شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه را به جهت غفلت و عنادي كه دارند توقفي در آن باشد و اگرچه بعضي انكار اين مطلب را بكنند و قائل به اين مطلب را كافر دانند از روي ناداني يا از روي غفلت يا از روي عمد به مقتضاي يعرفون نعمة اللّه ثمّ ينكرونها.

باري، سبك حديث حدوث اسماء، دالّ است بر اين‏كه وجود مسعود ايشان: عين اسماء اللّه است.

و به مقتضاي حديث شريف ظاهري امامة و وصية و باطني غيب ممتنع لايدرك باطن ايشان:، اسم مكنون مخزون عند اللّه است كه غيبي است ممتنع و احدي از مخلوقات نمي‏تواند ادراك باطن ايشان را بكند و ظاهر ايشان كه از براي احتياج مخلوقات است مقامي از مقامات محمد و علي و فاطمه صلوات اللّه عليهم است كه مبادي ساير ائمه‏اند: و محمد9 مشتق از محمود است و علي از اعلي و فاطمه از فاطر السموات و الارض چنان‏كه در احاديث وارد شده و احدي از علماي ابرار انكار نكرده‏اند اگرچه بعضي از منتحلين معني اين قبيل از اشتقاق را ندانند و به مقتضاي بل كذّبوا بما لم‏يحيطوا بعلمه تكذيب و انكار كنند. كذلك فعل الذين من قبلهم.

پس اين مقامات سه‏گانه، حجاب‏هاي اسم مكنون مخزون عنداللّه هستند و آن اسم محتجب است به ايشان: و هريك از اين سه اسم ظاهر را در چهارمرتبه قرار داد پس دوازده اسم پيدا شد كه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 76 *»

دوازده امام باشند: و از براي هريك از اين دوازده: سي‏درجه قرار داد كه سيصد و شصت درجه پيدا شد و آفتاب وجود پيغمبر9در اين برج‏هاي دوازده‏گانه و درجات آن‏ها متقلّب شد به مقتضاي باطن آيه‏ي شريفه‏ي الذي يريك حين تقوم و تقلّبك في الساجدين و از اين است كه ايشان: ماه‏هاي سال شدند چنان‏كه در زيارت ايشان است شهور الحول و مقتضاي باطن آيه‏ي شريفه‏ي ان عدة الشهور عند اللّه اثناعشر شهراً في كتاب اللّه يوم خلق السموات و الارض است و واضح است كه ماه‏هاي ظاهري، چه ماه‏هاي شمسي باشد چه ماه‏هاي قمري، بعد از خلقت آسمان‏ها و بعد از خلقت آفتاب و ماه موجود شده‏اند نه در ابتداي خلقت آسمان و زمين. پس چون در باطن ماه‏هاي دوازده‏گانه در نزد خدا بودند و هر ماهي سي‏درجه داشت مانند آن‏كه هر برجي سي‏درجه دارد، نهايت آن‏كه بروج درجات مكاني را دارا است و شهور درجات زماني را بر طبق يكديگر ماتري في خلق الرحمن من تفاوت پس بر طبق بروج باطني و شهور باطني عند اللّه اين بروج ظاهري و اين شهور ظاهري شمسي و قمري ظاهري موجود شد. ماتري في خلق الرحمن من تفاوت و بعضي از اختلاف‏هاي ظاهري از اختلاف آفاق مايله و اختلاف معدّل النهار و منطقة البروج و قُرب و بُعد آسمان‏ها نسبت به زمين پيدا شده كه تفصيل و تطبيق آن‏ها موجب تطويل است و مجال آجال كوتاه‏تر از اين است.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 77 *»

تفسير آيه‏ي مباركه‏ي نور

پس برويم بر سر مطلب، و آن اين است كه حقيقت وجود مسعود ائمه‏ي طاهرين:، نفس اسم‏هاي الهي است و حدوث آن‏ها در صريح آيه‏ي نور در سوره‏ي نور است علاوه بر آن‏كه در احاديث است تا نتوانند بگويند كه احاديث ظني‏الصدور است و قرآن قطعي‏الصدور است و محكمات آن كه تفاسيرش به طور تواتر لفظي و معنوي رسيده و از حد تواتر تجاوز كرده و به حد ضرورت مذهب رسيده و احدي از علماي مذهب انكاري از آن ندارند ظني‏الدلالة نيست كه محل توقف معاند گردد و آيه‏ي شريفه اين است كه مي‏فرمايد: اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنّها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس واللّه بكل شي‏ء عليم. في بيوت اذن اللّه ان‏ترفع و يذكر فيها اسمه يسبّح له فيها بالغدو و الاصال. رجال لاتلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر اللّه و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة يخافون يوماً تتقلب فيه القلوب و الابصار ليجزيهم اللّه احسن ما عملوا و يزيدهم من فضله واللّه يرزق من يشاء بغير حساب.

و در احاديث متواتره از حيث لفظ و معني رسيده به طوري كه احدي از مفسرين شيعه و ساير علماي ابرار انكار نكرده‏اند كه مراد

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 78 *»

الهي از مصباح چراغ روشن‏كننده وجود مبارك حضرت پيغمبر9است و مراد الهي از زجاجه بلّور نماينده‏ي ماوراء، وجود مسعود حضرت اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين است و مراد الهي از مشكوة ذي‏جهات وجود اطهر فاطمه‏ي زهرا3 است كه مبدأ تفصيل و انشعاب نور ولايت است و مراد الهي از نور علي نور امامي بعد از امامي است كه ابتداي تعدد ايشان از حضرت فاطمه3 شد و مراد الهي از شجره‏ي مباركه‏ي زيتونه كه نه شرقي است و نه غربي، وجود بانمود حضرت ابراهيم خليل است7 كه: ما كان ابرهيم يهودياً و لا نصرانياً ولكن كان حنيفاً مسلماً.

و در بعضي از احاديث، دو لفظ زجاجه تفسير به امام حسن و امام حسين8 شده و گاهي لفظي را به امام معيني تفسير كنند و گاهي به امامي ديگر به جهت ملاحظاتي چند كه در نزد ايشان:است، منافاتي با اصل مقصود ما ندارد و آن اين است كه بر عاقلي مخفي نيست كه لفظ اللّه به اصطلاح موضوع است و نور، محمول است بر آن و اين نورِ محمول، اسم اللّه و غير اللّه است چرا كه تصريح به تركيب و حدوث آن فرموده به طوري كه بر عاقلي مخفي نيست كه اين نور را به اين‏طور وصف كرده كه جزئي و ركني از آن مشكوة است و ركني از آن مصباح و چراغي روشن شده و روشن‏كننده است و ركني از آن زجاجه است كه آن زجاجه مانند آفتاب تابان است و ماده و روغن آن چراغ، روغن زيتوني است كه نزديك است خود آن روغن

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 79 *»

روشن و روشن‏كننده باشد اگرچه آتش مشيت الهي مسّ آن نكند ولكن ممسوس به آتش مشيت الهي شده. چنان‏كه در حق حضرت امير صلوات اللّه عليه فرمودند: علي ممسوس في ذات اللّه پس چون مشيت الهي فعلي از او است كه به احداث او موجود شده و از خود به جز نفس احداث او چيزي ندارد و در جنب او مضمحل است، پس از اين است كه ممسوسِ به آن ممسوس به ذات شده.

باري، و ركني از اركان آن نورِ محمول، آتش مسّ‏كننده‏ي فعل الهي است كه آن موجود به نفس خود است و ساير موجودات به آن موجود شده‏اند چنان‏كه در احاديث وارد شده كه فرمودند: خلق اللّه المشية بنفسها ثمّ خلق الاشياء بالمشية و جميع اين مقامات حادثه كه خالق آن‏ها خدا است وحده لاشريك له پيش از جميع اشياء و قبل از جميع موجودات خلق شده چرا كه معني نور اين است كه ظاهر باشد از براي خود و ظاهركننده‏ي غير خود باشد چنان‏كه علماي ابرار به همين‏طور تعريف كرده‏اند نور را و فرموده‏اند: ظاهر لنفسه مُظهر لغيره. مثل اين‏كه آفتاب از براي خود ظاهر است و ظاهركننده‏ي چيزهاي ديگر است.

و در اصطلاح خدا و رسول و ائمه‏ي طاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين هر موجود سابقي كه موجود لاحقي را به عرصه‏ي وجود مي‏آورد، آن را نور مي‏گويند اگرچه مثل نور آفتاب هم نباشد مثل آن‏كه مي‏گويي كلامكم نور پس كلام ائمه: نور است چرا كه آن كلام هدايت است و هدايت كننده‏ي مردم است.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 80 *»

و هم‏چنين وجود بانمود خود ايشان: نور خدا است چنان‏كه مي‏گويي: و انتم نور الرحمن چرا كه وجود مسعود ايشان: هدايت كننده‏ي خلق است و خلق به وجود ايشان هدايت مي‏شوند اگرچه وجود مبارك ايشان و كلام بانظام ايشان: مثل نور آفتاب نباشد بلكه خود آفتاب و نور آفتاب از پرتو ايشان: خلق شده باشد چنان‏كه در بعضي از احاديث فرموده‏اند كه آفتاب و ماه از نور حضرت امام حسن7 خلق شده و واللّه امام حسن بهتر است از آفتاب و ماه. و بهشت و حورالعين از نور حضرت امام حسين7 خلق شده و واللّه امام حسين بهتر است از بهشت و حورالعين.

باري، بر عقلاي اهل روزگار مخفي نيست كه تعريف نور اين است كه: ظاهر لنفسه و مُظهر لغيره.

پس بايد متذكر شوند كه آن نوري كه اسم خدا است محمول است بر اللّه و اللّه موضوع آن است به خود آن يعني به خود محمول چنان‏كه در احاديث وارد شده كه فرموده‏اند: بل تجلي لها بها و بها امتنع منها و اليها حاكمها كه حاصل مطلب اين است كه ذات تجلي كرده و ظاهر شده از براي اسم‏هاي خود به خود آن اسم‏ها و به آن اسم‏ها ممتنع شده از آن‏ها چرا كه اسم‏هاي او بسيارند و او بسيار نيست و ممتنع است كه او بسيار باشد بلكه او احدي است كه هيچ بسياري در او نيست و كمال التوحيد نفي الصفات عنه لشهادة كل صفة انها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انه غير الصفة و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 81 *»

 شهادتهما بالاقتران الممتنع عنه الازل تعالي عمّا يصفه الواصفون بغير ما وصف به نفسه.

باري، پس اين اسم محمول كه نور مذكور در آيه‏ي نور است علت فاعلي آسمان‏ها و زمين است و خود بنفسه سابق و ظاهر بوده و به وجود آورده آسمان‏ها و زمين را مثل آن‏كه كوزه‏گري كه علت فاعلي كوزه‏ها است، پيش از كوزه‏ها موجود بوده و كوزه‏ها را بعد به عرصه‏ي وجود آورده و چنان‏كه كوزه‏گري كه علت فاعلي كوزه‏ها است خدا نيست و شريك خدا و معين خدا نيست در خلق كردن كوزه‏ها و خداي وحده لاشريك له خالق كوزه‏ها است، هم‏چنين اسم محمول كه نور مذكور در آيه‏ي نور باشد علت فاعلي آسمان‏ها و زمين است و آسمان و زمين را او به عرصه‏ي وجود آورده و مانند شخص فاخور خدا نيست چرا كه مانند شخص كوزه‏گر او هم مخلوق و مركب است سري و دستي و پايي و اعضائي و جوارحي و روحي و نفسي و عقلي دارد كه همه‏ي آن‏ها را خدا خلق كرده وحده لاشريك له و چنان‏كه كوزه‏هاي كوزه‏گر مخلوق خدا است وحده لاشريك له و كوزه‏گر خالق آن‏ها نيست و شريك و معين خدا نيست، آسمان‏ها و زمين هم كه علت فاعلي آن‏ها اسم نوراني خدا بوده خلق خدا هستند و آن اسم نوراني شريك و معين خدا نيست در خلق آسمان و زمين چنان‏كه ملك‏الموت علت فاعلي گرفتن جان‏ها است و خدا نيست و شريك و معين خدا نيست در گرفتن جان‏ها و هو الذي خلقكم ثم رزقكم ثم

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 82 *»

 يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شي‏ء سبحانه و تعالي عما يشركون.

و اگر كسي بگويد كه چگونه مي‏شود كه آسمان‏ها و زمين را اسم نوراني خدا ساخته باشد و با اين حال خدا وحده لاشريك له خالق آن‏ها باشد؟

مي‏گويم كه اگر تو نفهمي مطلبي را تقصير آن بر كسي نيست كه آن مطلب را فهميده پس تو عجالةً كه مي‏بيني كه كوزه‏گر كوزه‏ها را ساخته و علت فاعلي كوزه‏ها كوزه‏گر است و با اين حال اگر كوزه‏گر را شريك و معين خدا قرار دهي در خلقت كوزه‏ها مشرك خواهي شد و بايد معتقد باشي كه خدا است خالق گِل و خالق كوزه‏گر و خالق كوزه‏ها وحده لاشريك له، پس مطلبي را كه تو نمي‏فهمي در علت فاعلي بودن اسم نوراني خدا، همان مطلب را در علت فاعلي بودن كوزه‏گر هم نمي‏فهمي و سرّ امر بين الامرين را كه نه جبر است و نه تفويض و آن عين اختيار است نمي‏داني و اگر مي‏دانستي وحشتي از علت فاعلي بودن ائمه: نداشتي. پس چون نمي‏داني انكار مكن دانستن كسي را كه مي‏داند و لا حجة لمن لايعلم علي من يعلم كلامي معقول و منقول و متين است.

نهايت اگر بخواهي اين مطلب را بفهمي مثل ساير علومي كه نمي‏دانستي و درس خواندي در نزد دانايي و تحصيل كردي تا فهميدي، اين مطلب را هم در نزد دانايي درس بخوان و تحصيل بكن تا بفهمي.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 83 *»

باري، و اين‏كه عرض كردم كه علت فاعلي بودن اسم نوراني خدا را مانند علت فاعلي بودن شخص كوزه‏گر بدان، به هيچ‏وجه نخواستم اغراقي گفته باشم.

و بسا آن‏كه كسي گمان كند كه اسم نور خدا، نون و واو و راء است پس چگونه علت فاعلي مي‏تواند بود؟

عرض مي‏كنم كه اگر اعتمادي به قرآن داري و محكمات آن را ظني‏الدلالة نمي‏داني كه مي‏بيني كه اين مشكوة و اين مصباح و چراغ و اين زجاجه كه مانند آفتاب تابان است در خانه‏هاي متعدد گذارده شده نه در يك خانه چنان‏كه فرموده في بيوت اذن اللّه ان‏ترفع و يذكر فيها اسمه پس آن اسم نوراني در آن خانه‏ها مذكور مي‏شود و اذن داده خدا كه آن خانه‏ها بلند باشند و تسبيح و تنزيه الهي در آن خانه‏ها بشود كه او مانند هيچ مخلوقي نيست و ليس كمثله شي‏ء است و مخلوقات جميعاً علت‏هاي فاعلي افعال و مفاعيل خودند و خداوند علت فاعلي نيست لشهادة كل صفة انّها غير الموصوف و شهادة كل موصوف انه غير الصفة و شهادتهما بالاقتران الممتنع عنه الازل كه دليل عقلي قطعي يقيني است كه نقل شده از معصوم حقيقي7 كه شائبه‏اي از جهل و غفلت و وهم و شك و ظن و تخمين در او نيست.

و اين خانه‏هاي رفيع البنيان از خشت و گِل نيست و همان خانه‏هايي است كه در زيارت فرموده: فجعلكم بعرشه محدقين حتي منّ علينا بكم فجعلكم في بيوت اذن اللّه ان‏ترفع و يذكر فيها اسمه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 84 *»

و ظن صدور و ظن دلالت رفع مي‏شود به دليل قطعي عقلي نقلي كه ذات ازلي مانند مخلوقات علت فاعلي نيست.

پس اين مشكوة و مصباح و زجاجه و بيوت و خانه‏ها، رجالي چند و مردماني چند هستند كه بازي نمي‏دهد ايشان را هيچ بيعي و خريد و فروشي و هيچ تجارتي از ذكر خداوند جل‏شأنه  و كساني كه هرگز غافل نشوند از ذكر خداوند جل‏شأنه معصومين حقيقي هستند: و بسي واضح است در دين اسلام و مذهب ايمان كه احدي از امت پيغمبر9 معصوم حقيقي نيست كه از هر جهلي و هر غفلتي و هر گناهي و هر خطائي و هر سهوي و نسياني محفوظ باشد سواي ائمه‏ي طاهرين: به طوري كه ادعاي چنين عصمتي را احدي از امت پيغمبر9 نه از براي خود كرده و نه از براي رؤساي خود چه جاي اثبات آن، سواي ائمه‏ي طاهرين:.

و از اين جهت است كه به مقتضاي آيه‏ي شريفه‏ي بل عباد مكرمون لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون جميع منسوبات به ايشان منسوب به خداوند جل‏شأنه شده مثل اين‏كه اطاعت پيغمبر9اطاعت خدا شده چنان‏كه فرموده: من يطع الرسول فقد اطاع اللّه و دليل عقلي و نقلي به طور قطع و يقين بدون شائبه‏ي جهل و وهم و شك و ظن و تخمين بر اين قائم است كه اطاعت رسول9عين اطاعت خدا است نه آن‏كه اطاعت او جدا است و اطاعت خدا جدا است و اطاعت او مانند اطاعت خدا است. بلكه اطاعت خدا

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 85 *»

بدون اطاعت رسول9 هيچ معني ندارد.

و هم‏چنين است كه اطاعت ائمه‏ي هدي: عين اطاعت خدا است چرا كه به امر الهي اطاعت ايشان: شده چنان‏كه فرموده: اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم پس من اطاعكم فقد اطاع اللّه به جهت موافق بودن با آيه‏ي شريفه كه ظني‏الصدور و ظني‏الدلالة نيست و ظن صدور و دلالت رفع شده و زائل گشته به دليل عقلي و نقلي قطعي يقيني كه خلق محتاج به حجتي هستند از جانب خداوند كه رضا و غضب او را به واسطه‏ي آن حجت بياموزند و از اين جهت عصمتِ از هر نقصي از صفات حجت الهي بايد باشد.

پس از اين جهت جميع منسوبات به ايشان منسوب به خدا شده و اين مشكوة و مصباح و زجاجه مانند آفتاب تابان از دودمان و خانواده‏ي ابراهيم7 بايد ظاهر شود چنان‏كه در احاديث متواتره وارد شده تا آن‏كه اهل هر دودماني نتوانند ادعاي مقام ايشان: را كنند و اين مصباح علاوه بر اين‏كه به تواتر احاديث رسيده كه وجود مسعود پيغمبر است9 در صريح آيه‏ي قرآن است كه وجود مبارك او است چنان‏كه فرموده: يا ايها النبي انا ارسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الي اللّه باذنه و سراجاً منيراً و اين سراج منير همان مصباح و چراغ نوراني ظاهر لنفسه و مظهر لغيره من السموات و الارض است كه علت فاعلي فعل خود و مفاعيل خود است مانند آفتاب كه فرموده: و جعلنا الشمس سراجاً و مانند كوزه‏گر و ساير

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 86 *»

علت‏هاي فاعليه كه هريك داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند كه فعل ايشان غير از خود ايشان است و خود ايشان غير از فعل ايشان است و خود ايشان و فعل ايشان داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند كه ما با هم جمع شده‏ايم و مركب و مخلوقيم و همه با هم شهادت مي‏دهند كه ذات ازلي مانند ما نيست و ليس كمثله شي‏ء و همه تسبيح مي‏كنند خدا را كه خدا مثل ما نيست و يسبح له ما في السموات و ما في الارض و همه به وجود خود داد مي‏زنند و به زبان حال و مقال شهادت مي‏دهند كه خداي آن‏ها مثل آن‏ها علت فاعلي نيست چرا كه هر علت فاعلي در نزد فعل خود حركتي احداث مي‏كند بعد از سكون و تكلم مي‏كند بعد از سكوت و سكوني احداث مي‏كند بعد از حركت و سكوتي احداث مي‏كند بعد از تكلم و مي‏ايستد بعد از نشستن و مي‏نشيند بعد از ايستادن و هم‏چنين در باقي صفات متضاده نسبت به هر علت فاعلي.

شرح حديث شريف

و خداوند عالم جل‏شأنه چنين خلق نمي‏كند كه حركتي از او صادر شود بعد از سكون و تكلمي كند بعد از سكوت و بالعكس چنان‏كه در احاديث متواتره و در خطبه‏هاي متواتره وارد شده كه فرموده‏اند كه او خلق كرد خلق را لا بحركة بعد سكون و لا بنطق بعد سكوت.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 87 *»

پس بايد عبرت گيرند عقلاي روزگار كه زيد در حال حركت علت فاعلي حركت خود است و آن حركت را بعد از سكون احداث كرده و در حال سكون علت فاعلي سكون خود است و آن سكون را بعد از حركت احداث كرده و از براي زيد امكان ندارد كه به غير اين‏طور باشد و ممكن نيست از براي زيد كه حركتي ابتدائي بدون سكون سابقي احداث كند يا سكون ابتدائي بدون حركت سابقي احداث كند و هم‏چنين است حال او در جميع افعالش از ديدن و نديدن و شنيدن و نشنيدن و گفتن و نگفتن و چشيدن و نچشيدن و بوييدن و نبوييدن و احساس كردن و نكردن و علمي تحصيل كردن و تحصيل نكردن و قصدي كردن و نكردن و ساير افعال او و هم‏چنين است حال جميع مخلوقات هر يك در افعال خود.

و خداوند عالم جل‏شأنه خالق زيد است بدون حركتي بعد از سكون و خالق افعال زيد است بدون حركتي بعد از سكون و بالعكس و هم‏چنين خالق جميع مخلوقات است بدون حركتي بعد از سكون و بدون سكوني بعد از حركت و خالق جميع افعال و مفاعيل آن‏ها است بدون حركتي بعد از سكون و سكوني بعد از حركت. پس از اين است كه او علت فاعلي مخلوقات خود نيست و خالق مخلوقات خود است چرا كه علت‏هاي فاعليه تغيير و تغيّر را لازم دارند و خداوند عالم جل‏شأنه متغيّر نيست و از اين جهت است كه در احاديث بسيار و در خطبه‏هاي متواتره بسيار فرموده‏اند: لايجري عليه ما هو اجراه و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 88 *»

 لايعود فيه ما هو ابداه يعني جاري نمي‏شود بر خدا آن‏چه را كه او جاري كرده در خلق و عود نمي‏كند در او چيزي كه او موجود كرده آن را و فرمودند: بمضادته بين الاشياء علم ان لا ضد له و بتجهيره الجواهر علم ان لا جوهر له و لا كيف لفعله كما لا كيف له.

و جميع اين مطالب را خداوند جل‏شأنه در دو كلمه بيان كرده و فرموده: ليس كمثله شي‏ء پس جميع مخلوقات او علت‏هاي فاعليه افعال و مفاعيل خود هستند و كيفيت صدور افعال و مفاعيل معلوم است و فعل خداوند كيف ندارد چرا كه نفس كيف را هم خدا آفريده و كيف پيش از آفريدن نبود و خدا و فعل او پيش از آفريدن بودند و اين مطلب را با دليل عقلي قطعي يقيني در نقل فرمايش كرده‏اند كه شائبه‏اي از جهل و وهم و شك و ظن و تخمين در آن راهبر نيست.

دفع يك شبهه

و اگر كسي بگويد كه اگر هر چيزي كه در خلق است در خدا نيست، بنابراين در خلق او علم و قدرت و حكمت و امثال اين‏ها هست، پس بايد در خدا علم و قدرت و حكمت نباشد.

مي‏گويم كه آيا نمي‏داني كه علم و قدرتي را كه خداوند عالم جل‏شأنه به خلق خود انعام كرده، آن علم و قدرت هم مخلوقي است مثل خود مخلوقات و هم‏چنين آن‏چه را كه به مخلوقات انعام كرده همه‏ي آن‏ها مخلوقي از مخلوقات هستند و خداوند عالم جل‏شأنه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 89 *»

پيش از آن‏كه مخلوقات را بيافريند عالم و قادر و حكيم و سميع و بصير بود و اين صفات غير از صفات حادثه‏ي الهيه است چنان‏كه پيش از اين گذشت. و له معني العالمية اذ لا معلوم فاذا خلق المعلومات وقع العلم منه علي المعلوم و له معني القادرية علي المقدور فاذا خلق المقدورات وقع القدرة منه علي المقدور و له معني السميعية اذ لا مسموع فاذا خلق المسموعات وقع السمع منه علي المسموع و له معني البصيرية اذ لا مبصر فاذا خلق المبصرات وقع البصر منه علي المبصر.

و هم‏چنين له معني الخالقية اذ لا مخلوق فاذا خلق الخلق وقع الخالقية منه علي المخلوق چنان‏كه در احاديث متواتره اين مطلب با دليل عقلي، نقل شده و ظن صدور و دلالت را زائل كرده.

پس خدا و خلق در هيچ امري شركت ندارند حتي در وجود. چرا كه خلق موجود به غيرند و خدا موجود به غير نيست بلكه موجود نيست و وجودي است بالذات نه بالغير و هم‏چنين علم خلق و قدرت خلق و آن‏چه دارند همه مخلوق و موجود بالغيرند و خداوند عالم جل‏شأنه آن‏چه دارد غيري به او نداده.

پس جميع مخلوقات علت‏هاي فاعليه‏ي افعال و مفاعيل خودند و خداوند عالم جل‏شأنه مثل هيچ‏يك از مخلوقات خود نيست و ليس كمثله شي‏ء را خود او گفته و جميع عقول مي‏فهمند كه نبايد خدا مثل خلق خود باشد بالقطع و اليقين المزيل للظن و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 90 *»

التخمين فليست الاية المذكورة ظنية الدلالة.

پس چون خداوند عالم جل‏شأنه مثل هيچ مخلوقي نيست و هيچ مخلوقي مثل او نيست، او علت فاعلي نيست و جميع موجودات به وجودات خود داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند كه خودشان مخلوق و مركبند و همه‏ي ايشان به زبان حال و مقال داد مي‏زنند و شهادت مي‏دهند كه خداي ايشان ممتنع است از تركيب و پاك است از آلايش به صفات مخلوقات خود و در كلام عرب، پاكي از آلايش خلقي را تسبيح مي‏گويند و يسبّح له ما في السموات و ما في الارض دليل عقلي است كه به علم الهي نازل شده و ازاله‏ي ظن از اين قبيل آيات شريفه كرده كه دلالت آن‏ها قطعي و يقيني شده.

پس اميد است كه عقلاي اهل روزگار فكر كنند كه آيا كساني كه هنوز معني علت فاعلي را از خالق خلق و خالق علت فاعلي تميز نداده‏اند روا است كه تكفير كنند كسي را كه حقايق اشياء را به حكمت الهي بيان كرده؟

پس سزاوار بود كه صاحب فاروق ابتداي اختلاف را در ميان شيخ مرحوم و مكفّرين او قرار دهد در زمان شيخ مرحوم و معاصرين او كه زمان حدوث اختلاف است حقيقةً نه آن‏كه اختلاف واقع در زمان شيخ مرحوم و معاصرين او را قرار دهد در زماني كه هنوز شيخ مرحوم و معاصرين او به دنيا نيامده بودند از زمان كليني و صدوق و مفيد4 به بعد چرا كه ايشان احاديث تقدم وجود ائمه‏ي

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 91 *»

طاهرين: را بر جميع خلق خود معتقد بوده‏اند و بيان كرده‏اند و احاديث حدوث اسماء الهي را قبول داشته‏اند و بعضي از ايشان روايت كرده‏اند و بعضي هم كه روايت نكرده‏اند انكاري نداشته‏اند و آن علماي اعلام اجل و اعظم از اين بودند كه علت فاعلي را از خداي خالق تميز ندهند و حال آن‏كه جميع مردم حتي عوام الناس هم مي‏دانند كه علت فاعلي بودن كوزه‏گر منافات ندارد با اين‏كه خداوند عالم جل‏شأنه خالق كوزه‏گر و خالق كوزه‏هاي او باشد وحده لاشريك له. پس چگونه متصوّر است كه علماي اعلام مانند كليني و صدوق و مفيد و امثال و اقران ايشان اين مطلب را نفهمند. حتي درباره‏ي مكفّرين شيخ مرحوم هم اين گمان نمي‏رود كه نفهميده باشند كه علت فاعلي بودن كسي مثل كوزه‏گر منافاتي ندارد با اين‏كه خداوند عالم جل‏شأنه خالق كوزه‏گر و كوزه‏هاي او باشد وحده لاشريك له و گمان درباره‏ي ايشان اين است كه جميع علت‏هاي فاعليه كه در ملك خدا هست قبول دارند علت بودن آن‏ها را از براي افعال و مفاعيل خود و مي‏دانند كه منافاتي با خالق بودن خدا ندارد ولكن در علت اولي سخن دارند و تكفير مي‏كنند قائل به آن قول را.

و حالت ايشان به طور فرض و تقدير، خالي از اين نيست كه:

1 ـ  علت فاعلي بودن را درباره‏ي هر فاعلي منافي با خالق‏بودن خدا مي‏دانند.

ـ  علت فاعلي بودن هر فاعلي را منافي با خالق‏بودن خدا نمي‏دانند.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 92 *»

2 ـ  علت فاعلي بودن جميع فواعل را نسبت به افعال و مفاعيل ايشان قبول دارند و منافي با خالق بودن خدا نمي‏دانند مگر علت فاعلي بودن فاعل اول را كه آن را منافي با خالق بودن خدا مي‏دانند و قائل به آن قول را تكفير مي‏كنند.

3 ـ مي‏دانند كه علت فاعلي بودن جميع مخلوقات منافات با خالق بودن خدا ندارد، ولكن با اين حال تكفير كرده‏اند قائل به اين قول را در فاعل اول و چون بهانه‏اي ديگر در تكفير او نداشته‏اند اين را دست‏آويز خود قرار داده‏اند كه علت فاعلي بودن فاعل اول، كفر است اگرچه علت فاعلي بودن ماسواي فاعل اول كفر نباشد.

4 ـ يا آن‏كه چون غرضي با شيخ مرحوم اعلي اللّه مقامه داشته‏اند كه به جز تكفير او چاره‏اي ديگر از براي خود نديده‏اند از براي حصول غرض و مرض خود به بهانه‏اي دست‏آويز شده‏اند كه او به علت فاعلي فاعل اول قائل است و غافل از اين بوده‏اند كه ساير موجودات هم علت فاعلي افعال و مفاعيل خودند.

پس بنابر فرض اول بايد خود را هم علت فاعلي كارهاي خود ندانند و آن‏چه گفته‏اند و نوشته‏اند و كرده‏اند از حركت‏ها و سكون‏هاي خود و طاعات و معاصي خود هيچ‏يك از ايشان صادر نشده باشد. چرا كه خالق جميع آن‏ها خدا است وحده لاشريك له. پس بنابراين فرض، خدا گفته و خدا نوشته و خدا حركت كرده و خدا ساكن شده و خدا نماز كرده و خدا عبادت به‏جا آورده و خدا مخالفت كرده و

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 93 *»

معصيت كرده و چنين مذهبي در هيچ ديني و مذهبي نبوده و نخواهد بود خصوص در اسلام، خصوص در ايمان مگر بعضي از صوفيه كه از همه‏ي اديان و مذاهب خارج شده‏اند و مقيّد به قيد هيچ ديني و مذهبي نيستند و گفته‏اند:

خود اوست ليلي و مجنون و وامق و عذرا

به راه خويش نشسته در انتظار خود است

و بنابر فرض دوم كه علت فاعلي بودن هر فاعلي را قبول دارند مگر علت فاعلي بودن فاعل اول را، به جز انكار فضيلت كردن ايشان چيزي ديگر به نظر نمي‏رسد.

و بنابر فرض سوم علاوه بر انكار فضيلت فاعل اول9 عناد و لجاج با گوينده و مقرّ فضيلت بزرگ ايشان و مثبِت آن هم معلوم مي‏شود.

و بنابر فرض چهارم كسي كه غافل است از اين‏كه علت فاعلي بودن جميع فواعل نسبت به افعال و مفاعيل ايشان منافي با خالق‏بودن خدا نيست، حكم بغير ماانزل اللّه كرده‏اند چرا كه حكم بماانزل اللّه اين است كه جميع فواعل علت‏هاي فاعليه‏ي افعال و مفاعيل خودند و مع‏ذلك خدا است وحده لاشريك له خالق خود فواعل و خالق افعال و مفاعيل فواعل خواه فاعل اول9 باشد يا ساير فواعل.

پس بايد عبرت بگيرند عقلاي اهل روزگار از حال و مقال كساني كه بر خلاف جميع اهل اديان و بر خلاف عقل و نقل ايشان

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 94 *»

خصوص دين اسلام خصوص مذهب اهل ايمان جاري شده‏اند در تكفير كسي كه موافق است با ايشان كه علت فاعلي بودن كسي منافاتي ندارد با خالق بودن خدا خصوص در اسلام خصوص در مذهب اهل ايمان چرا كه صريح است در آيه‏ي قرآن كه فرموده: اللّه نور السموات و الارض تا آخر آيات و در تفسير اين آيات از آيات حقيقي الهي: احاديث متواتره وارد شده كه مراد الهي از مصباح وجود بانمود اول موجودات است و مراد الهي از ساير فقرات، وجود بانمود ائمه‏ي اطهار:است كه به مقتضاي اشهد انّ ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض همه‏ي ايشان اول ماخلق اللّه هستند و جميع موجودات بعد از ايشان خلق شده‏اند به واسطه‏ي ايشان مثل آن‏كه جميع فواعل مخلوقند و جميع افعال و مفاعيل ايشان خلق شده‏اند به واسطه‏ي ايشان و علت فاعلي بودن ايشان منافاتي ندارد با خالق بودن خداوند عالم جل‏شأنه و ايشان و افعال و مفاعيل ايشان همه مخلوق خداي واحدند وحده وحده لاشريك له و از عقلاي اهل روزگار بسيار بسيار عذرخواهم از تكرار اين مطلب، ولكن اگر در اصرار معاندين اهل حق نظر كنند و در انكار بديهيات ايشان نظري گمارند معذورم خواهند داشت چرا كه انكار بديهيات چون از صاحبان عمائم و عصا و ردا ظاهر شود، خالي از اضلال نخواهد بود از براي عوام پس به تكرار استعانت مي‏جوييم پس از استعانت به خداوند در هدايت اهل ايمان واللّه المستعان.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 95 *»

توضيح ساير علت‏ها

اما علت مادي و علت صوري را كه حضرات معاندين اهل حق مي‏خواهند مردم را به وحشت اندازند و آن را بهانه‏ي خود سازند در تكفير شيخ مرحوم، پس عرض مي‏كنم كه شيخ مرحوم مظلوم در هر مقامي كه فرموده‏اند كه ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم علت مادي و صوري خلقند، اين مطلب را به اجمال و اهمال نگذارده‏اند كه موجب وحشتي باشد. بلكه در جميع مقامات فرموده‏اند كه خلق از نور ايشان و از نورِ نورِ ايشان و از نورِ نورِ نور ايشان الي ما لايتناهي خلق شده‏اند اگر از مؤمنان باشند و اگر از كفار و منافقين باشند از عكس ايشان و از عكسِ عكسِ ايشان و از عكسِ عكسِ عكسِ ايشان الي ما لايتناهي خلق شده‏اند. و در بعضي از مقامات مي‏فرمايند از فاضل طينت ايشان خلق شده‏اند اگر از مؤمنانند و از خلاف طينت ايشان خلق شده‏اند اگر از كافران و منافقانند و در هيچ مقامي نفرموده‏اند كه ساير مخلوقات از جنس طينت خود ايشان و سنخ آن خلق شده‏اند كه جاي وحشت باشد ولكن معاندين مي‏خواهند بهانه‏اي به دست آورند و مردم را به وحشت اندازند.

و اين مطلبي را كه شيخ مرحوم عنوان فرموده‏اند در هر مقامي، آيات و احاديث بسيار را شاهد آورده‏اند از براي اثبات مطلب خود چنان‏كه بر هر شخصي كه به عبارات او رجوع كند مخفي نيست.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 96 *»

تمثيل براي بيان علت‏هاي مادي و صوري

و مَثَل اين مطلب كه در واقع كشف و شرح و بيان اين مطلب است اين است كه چنان‏كه خداوند عالم جل‏شأنه مَثَل از براي نور خود زده كه تمام نورهايي كه در قنديل و مشكوة و خانه‏ها است همه‏ي آن‏ها از مصباح و چراغ است ولكن نه آن است كه چراغ بنفسه منتشر شده باشد و ماده و صورت نورهاي خود شده باشد ولكن اگر فرض كني كه چراغ خاموش شود، جميع نورهاي آن كه در قنديل و مشكوة و خانه‏ها است معدوم خواهد شد و چون چراغ روشن باشد همه‏ي آن‏ها موجود خواهند بود. پس به اين ملاحظه جميع نورهاي چراغ و ماده‏هاي آن‏ها و صورت‏هاي آن‏ها از چراغ است و علت ماديه و صوريه‏ي آن‏ها چراغ است چنان‏كه علت فاعليه‏ي آن‏ها چراغ است و چون چراغ به ذات خود ماده و صورت نورهاي خود نيست، بلكه به اشراق خود و ظهور خود ماده و صورت آن‏ها است در مقام تفصيل و بيانِ حال گفته مي‏شود كه آن نوري كه در قنديل و مردنگي اول واقع شده ماده‏ي آن نور حاكي از نور چراغ و صورت آن نور حاكي از صورت چراغ است.

آيا نه اين است كه آن‏چه در مردنگي اول است نوراني و روشن است مانند خود چراغ و هيئتي و شكلي دارد مانند شكل چراغ كه چون كسي از بيرون مردنگي نظر كند همان چراغ و شكل چراغ را خواهد ديد و نوري كه در مردنگي است چون مطابق

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 97 *»

است با نور چراغ، همان چراغ ديده مي‏شود و چون هيئت و شكلي كه در مردنگي است منطبق است با شكل چراغ، همان شكل چراغ پيدا است نه آن‏كه دو چراغ ديده شود يكي در مردنگي اول و يكي هم چراغ اصل.

و هم‏چنين است حال آن نوري كه در مشكوة است كه نور دوم يا نور سوم است كه روشنايي آن مطابق است با روشنايي نوري كه در مردنگي اول است و شكل آن مطابق است با شكلي كه در مردنگي اول است. پس به جهت مطابقه‏ي مواد و صور، باز يك چراغ ديده مي‏شود از پس مشكوة. و هم‏چنين اگر فرض شود كه هزار مردنگي هريك بر روي مردنگي سابقي گذارده شود و شخصي از بيرون مردنگي هزارم نظر كند، باز يك چراغ خواهد ديد ولكن عقل و نقل حاكم است كه در هر مردنگي نوري و شكل نوري هست كه آن نور علت مادي است و شكل آن علت صوري است و جميع اين علت‏هاي ماديه منطبقند با روشني خود چراغ و جميع علت‏هاي صوريه منطبقند با هيئت چراغ اگرچه علت‏هاي ماديه هزار باشند مثل علت‏هاي صوريه ولكن از جهت مطابقه گفته مي‏شود كه چراغ علت ماديه و علت صوريه‏ي تمام نورهاي واقعه در مردنگي‏هاي هزارگانه است. لايري فيها نور الاّ نوره و لايسمع فيها صوت الاّ صوته چنان‏كه همين عبارت نقلي مروي مطابق با عقل قاطع است.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 98 *»

و اگر كسي گمان كند كه اين مثَل مثَل جسماني است و لايق چنين مقامي نيست خصوص در مقام توحيدي كه نه ماده‏اي دارد و نه صورتي،

مي‏گويم كه اين مثل را من نزده‏ام، خداوند عالم جل‏شأنه آن را در صريح كتاب خود ياد كرده و مثل را هم از براي نور خود زده و فرموده: مثل نوره كمشكوة تا آخر و نفرموده مثل ذاته و ذات او مثَل ندارد چنان‏كه مِثْل ندارد ليس كمثله شي‏ء.

باري، مقصود شرح و بيان اين مطلب بود كه به چه ملاحظه شيخ مرحوم فرموده‏اند كه ائمه: علل اربع هستند و سخن در اين مقام در علت ماديه و علت صوريه بود و عرض كردم كه شيخ مرحوم در هيچ مقامي نفرموده‏اند كه ائمه: به ذوات مقدسه‏ي خود علت ماديه و علت صوريه‏ي خلقند، بلكه در جميع مقامات فرموده‏اند كه مواد خلقيه، ظهور ماده‏ي ايشان و صورت‏هاي خلق، ظهور صورت‏هاي ايشانند. مانند آن‏كه در مثل مصباح و زجاجه و مشكوة يافتي كه روشنايي زجاجه و مشكوة ظهور روشنايي مصباحند نه خود مصباح و شكل‏هاي آن‏چه در زجاجه و مشكوة است، ظهور شكل نور مصباح است نه شكل خود مصباح و به اين معني نقصي و عيبي لازم نيايد بلكه فضلي از فضائل ايشان:است و از اين راه است كه در قرآن و احاديث وارد شده كه با دليل عقلي همراه است.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 99 *»

تمثيل به جهت بيان آن‏كه ائمه علت مادي و صوري مخالفين نيز مي‏باشند

و اگر فرض كني كه در اطراف چراغ آئينه‏هاي بسيار بگذاري كه در هريك چراغي نمايان گردد، پس در هر آئينه‏اي كه مقابل چراغ است چراغي مانند چراغ خارجي نمايان خواهد شد و هر آئينه‏اي كه در بالاي چراغ خارجي يا در زير آن واقع است بر عكس چراغ خارجي چراغ‏ها در آن‏ها نمايان شود. پس رأس مخروط آن‏ها رو به پايين و سرازير است و قاعده‏ي آن‏ها بالا است بر خلاف چراغ خارجي كه قاعده‏ي آن پايين و رأس مخروط آن بالا است. و هم‏چنين هرگاه آئينه كاس (مقعّر) باشد و سمت كاس آن رو به چراغ خارجي باشد، پس چراغ بزرگ‏تر از چراغ خارجي در آن نمايان گردد و هرگاه سمت پشت آن (محدب) رو به چراغ خارجي باشد پس چراغي كوچك‏تر از چراغ خارجي در آن نمايان گردد. و هم‏چنين هرگاه آئينه تاب داشته باشد، البته چراغي كه در آن نمايان شود مطابق چراغ خارجي نخواهد بود. و هم‏چنين هرگاه آئينه‏ها رنگين باشند به رنگ‏هاي مختلفه البته چراغ‏هايي كه در آن‏ها نمايان گردد، رنگ آن‏ها به رنگ چراغ خارجي نخواهد بود و به رنگ آينه‏ها خواهد بود چنان‏كه مشاهد و محسوس است كه نور آفتاب از پس آينه‏هاي رنگين، رنگين نمايان مي‏شود. پس در پس آئينه‏ي سرخ، نور سرخي نمايان مي‏شود و از پس آئينه‏ي زرد، نور زردي ظاهر مي‏شود و از پس آئينه‏ي سبز، نور سبزي ظاهر مي‏شود و هم‏چنين از پس هر آئينه به

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 100 *»

رنگ آن آئينه نوري نمايان مي‏شود. و هرگاه در پشت آئينه‏ها تاريكي و جيوه‏اي باشد لحك‏ها و نورهاي رنگين از آئينه‏ها در سمت مقابل آن‏ها نمايان مي‏شود و در هر صورت چراغ خارجي علت فاعلي جميع عكوسات مطابقه و مخالفه است و ماده و صورت آن‏ها جميعاً از ظهور و نور چراغ خارجي است چرا كه مشاهد و محسوس است كه به وجود چراغ خارجي، همه‏ي عكوسات مطابقه و مخالفه موجودند و به خاموش شدن آن جميع آن عكوسات معدوم و فاني مي‏شوند.

و اگر كسي گمان كند كه رنگ آن عكوسات از آئينه‏ها است،

عرض مي‏كنم كه اگرچه از آئينه‏ها باشد ولكن اگر آفتابي به آن‏ها نتابد، رنگ‏هاي مختلفه در پس شيشه‏ها و لحك‏ها موجود نگردد پس به اين اعتبار مي‏توان گفت كه علت ماديه و علت صوريه عكوسات مطابقه و مخالفه، جميعاً از نور آفتاب است يا از نور چراغ است كه در هر آئينه و هر محلي به اقتضاي آن نمايان شده و نمي‏توان گفت كه آئينه‏ها علت فاعلي يا علت ماديه يا علت صوريه‏ي عكوساتند چرا كه مشاهد و محسوس است كه آئينه‏ها با رنگ‏ها موجودند و بدون نور آفتاب يا نور چراغي عكوسات نابود و غير موجودند اگر در آئينه‏ها رنگي و صبغي نبود در عكوسات هم رنگي موجود نمي‏شد و به اين اعتبار مي‏توان گفت كه سبب رنگ‏هاي مختلفه در عكوسات رنگيني آئينه‏ها است و مي‏توان تأويل كرد آيه‏ي شريفه‏ي: ما اصابك من حسنة فمن اللّه و ما اصابك من سيّئة فمن نفسك را به شرط آن‏كه

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 101 *»

غافل نشوي از اين‏كه فرموده: قل كل من عند اللّه فما لهؤلاء القوم لايكادون يفقهون حديثا. و كما في القدسي: يا ابن آدم روحك من روحي و طبيعتك علي خلاف كينونتي.

باري و از اين قبيل دليل‏ها در قرآن مجيد و احاديث اولياي حميد بسيار است كه گاهي پيغمبر9 را به شمس و آفتاب تعبير آورده و حضرت امير صلوات اللّه عليه را به قمر و ماه تابان بيان كرده و فرموده: و الشمس و ضحيها و القمر اذا تليها و گاهي به مصباح و گاهي به سراج منير تعبير آورده و حضرت امير و ساير ائمه‏ي هدي را: به زجاجه و مشكوة و نور علي نور تعبير آورده و شيخ مرحوم با دليل‏هاي الهي كتابي و تفاسير بيانات فصل الخطابي ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين با دليل عقلي يقيني كه شائبه‏اي از جهل و وهم و شك و ظن و تخمين و تحسيبي در آن نيست شرح‏ها فرموده‏اند و در هر مقامي از آيات و احاديث متواتره كه تمام عقول سليمه توافق دارند با آن‏ها كه همه با هم موجب يقين و دور از ظن و تخمين است شرح فرموده‏اند.

و ميزان فهم كلام با نظام خود را ضروريات دين و مذهب قرار داده‏اند كه آن ضروريات از عوام الناس با بصيرت مخفي نيست چه جاي علماي اعلام و دليل حكمت و دليل موعظه‏ي حسنه و دليل مجادله‏ي بالتي هي احسن را مي‏فرمايند كه بايد از كتاب مستجمع علي تأويله و از سنّت مستجمع علي تأويلها باشد و مي‏فرمايند كه اگر

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 102 *»

دليل در هر مقام از كتاب مختلف‏فيه و از سنت مختلف‏فيها باشد، اصل مطلب در واقع ثابت نخواهد شد و مجهول خواهد بود.

و مي‏فرمايند كه در هر مقامي شخص متدين بايد متذكر اين آيه‏ي شريفه باشد كه فرموده: انّ السمع و البصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسئولا پس در بيان كردن و در تبين كردن و استماع كردن و در هر گفتن و شنيدني و در هر عملي بايد شخص متدين متذكر اين آيه‏ي شريفه باشد كه فرموده: و لاتقف ما ليس لك به علم يعني متابعت مكن چيزي را كه نيست از براي تو به آن چيز علم.

و فرموده‏اند كه در جميع حالات بايد شخص متدين متذكر اين آيه‏ي شريفه باشد كه فرموده: ءاللّه اذن لكم ام علي اللّه تفترون.

و مي‏فرمايند كه در متشابهات آيات و احاديث علمي نيست مگر به بيان محكمي از خدا و رسول و ائمه‏ي هدي: و بيان محكم آن است كه محل خلاف و اختلاف نباشد و مع ذلك كلّه فرموده: فماتغني الايات و النذر عن قوم لايؤمنون و مع ذلك كلّه حجت الهي تمام و در كمال تماميت است اگرچه مردم آن را ناتمام گمان كنند. و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاّ العالمون.

باري شيخ مرحوم در هر مقامي كه فرموده‏اند كه ائمه‏ي طاهرين سلام اللّه عليهم علت ماديه و صوريه‏ي مخلوقات هستند مراد خود را بيان فرموده‏اند و مراد خود را به فهم ديگران وانگذارده‏اند و فرموده‏اند كه ماده و صورت بعضي از مخلوقات از نور و ظهور ايشان

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 103 *»

است و ماده و صورت بعضي از مخلوقات از نورِ نور و از ظهورِ ظهورِ ايشان است و بر همين نسق بعضي از نوري كه در درجه‏ي هزارم واقع است خلق شده‏اند مثل آن‏كه نوري كه در زمين است تا نوري كه متصل به آفتاب است هزارمرتبه بلكه بيشتر فرود آمده تا به زمين رسيده و علت فاعلي تمام اين نورها از نور متصل به آفتاب گرفته تا نوري كه در زمين است آفتاب است و آفتاب خدا نيست و علت فاعلي نورهاي خود هست مثل آن‏كه شخص مصلي، علت فاعلي نماز خود هست و خدا نيست و شخص زاني، علت فاعلي زناي خود هست و خدا نيست و هم‏چنين علت ماديه و علت صوريه‏ي تمام درجات نور آفتاب از آفتاب و تابش آفتاب و تابشِ تابشِ آفتاب است و هر درجه‏ي سابقي بالاتر است و هر درجه‏ي لاحقي پايين‏تر است تا برسد به زمين و مع‏ذلك آفتاب به نفس نفيس خود در مقام خود است در آسمان چهارم و به زمين نيامده اگرچه نور آن مترتباً به زمين رسيده.

و مقصود از اين مثال‏ها اين است كه هر فاعلي علت فاعلي افعال و مفاعيل خود است و علت ماديه و علت صوريه‏ي افعال و مفاعيل از جانب علت فاعلي است نه آن‏كه علت فاعلي به نفس خود علت مادي و صوري افعال و مفاعيل خود شده چنان‏كه در مثال‏ها بيان شد و اميد است كه عقلاي اهل روزگار متذكر شوند كه مقصود بيان قاعده‏ي كليه است كه در هر فاعلي و افعال و مفاعيل او جاري است اگرچه مثل را به چراغ و نورهاي چراغ زدم مثل آن‏كه كلُ فاعلٍ

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 104 *»

مرفوعٌ، قاعده‏ي كليه است كه در هر فاعلي جاري است و مثل مي‏زنند و مي‏گويند مثل ضَرَبَ زيدٌ و مقصود ضرب زيد مخصوص نيست بلكه هر فاعلي مرفوع است. باري و كسي كه در احاديث و آيات نظري گمارد و فكري به كار برد اين مطلب را با دليل عقلي قاطع خواهد يافت به طوري كه شائبه‏اي از جهل و وهم و شك و ظن در آن نباشد اگرچه آيه‏ي شريفه‏ي فماتغني الايات و النذر عن قوم لايؤمنون در جميع قرون جاري است و مناسب است كه در اين مقام بعضي از احاديث را به جهت نمونه عرض كنم چرا كه ذكر احاديثِ بسيار با قصد اختصار مناسب نيست.

احاديث سبقت نور آل‏محمد: بر جميع خلق

پس عرض مي‏كنم كه مرحوم مجلسي; در بحارالانوار در سماء و عالم از كتاب مصباح‏الانوار به اسناد صاحب كتاب از انس از پيغمبر9 نقل مي‏كند كه فرمودند: به درستي كه خدا خلق كرد مرا و خلق كرد علي و فاطمه و حسن و حسين: را پيش از آن‏كه آدم را خلق كند در وقتي كه نه آسماني خلق شده بود و نه زميني و نه ظلمتي و نه نوري و نه آفتابي و نه ماهي و نه بهشتي و نه آتشي.

پس عباس عرض كرد پس چگونه بود ابتداي خلق شما يا رسول اللّه؟ پس فرمودند اي عموي من چون اراده كرد خدا كه ما را خلق كند تكلم كرد به كلمه‏اي كه خلق كرد از آن كلمه نوري را پس تكلم كرد به

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 105 *»

كلمه‏اي ديگر پس خلق كرد از آن كلمه روحي را پس مخلوط كرد آن نور را با روح پس خلق كرد مرا و خلق كرد علي و فاطمه و حسن و حسين را. پس ما بوديم و تسبيح مي‏كرديم خدا را در وقتي كه تسبيحي نبود و تقديس مي‏كرديم خدا را در وقتي كه تقديسي نبود. پس چون اراده كرد خداي تعالي كه خلق كند مخلوقات خود را پس شكافت نور مرا پس خلق كرد از آن عرش را پس عرش از نور من است و نور من از نور خدا است و نور من افضل و بهتر است از عرش. پس شكافت نور برادرم علي را پس خلق كرد از آن نور ملائكه را پس ملائكه از نور علي خلق شده‏اند و نور علي از نور خدا است و علي افضل و بهتر است از ملائكه. پس شكافت نور دخترم را پس خلق كرد از آن نور آسمان‏ها و زمين را پس آسمان‏ها و زمين از نور دخترم فاطمه است و نور دخترم فاطمه از نور خدا است و دخترم فاطمه افضل و بهتر است از آسمان‏ها و زمين. پس شكافت نور فرزندم حسن را و خلق كرد از آن نور آفتاب و ماه را و آفتاب و ماه از نور فرزندم حسن است و نور حسن از نور خدا است و حسن افضل و بهتر است از آفتاب و ماه. پس شكافت نور فرزندم حسين را پس خلق كرد از آن نور بهشت و حورالعين را پس بهشت و حورالعين از نور فرزندم حسين است و نور فرزندم حسين از نور خدا است و فرزندم حسين افضل و بهتر است از بهشت و حورالعين.

و باز مرحوم مجلسي; در همين كتاب نقل كرده از كتاب

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 106 *»

مصباح‏الانوار از مرحوم ابوالحسن; استاد شهيد ثاني; از اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين كه فرمودند كه: بود خدا و نبود با او چيزي. پس اول چيزي كه خلق كرد نور حبيبش محمد9 بود پيش از خلقت آب و عرش و كرسي و آسمان‏ها و زمين و لوح و قلم و بهشت و آتش و ملائكه و آدم و حوّا به چهارصد و بيست و چهارهزار سال پس چون خلق كرد خداي تعالي نور پيغمبر ما محمد9 را باقي ماند هزار سال نزد خداي عزوجل در حالتي كه ايستاده بود به تسبيح و حمد الهي و حق تبارك و تعالي نظر مي‏كرد به سوي او و مي‏فرمود اي بنده‏ي من تويي مراد و تويي مريد و تويي برگزيده‏ي من از خلق من به عزت و جلال خودم قسم كه اگر تو نبودي، هر آينه آسمان‏ها را خلق نمي‏كردم. كسي كه دوست دارد تو را او را دوست دارم و كسي كه دشمن دارد تو را، با او دشمني كنم. پس متلألئ شد نور او و بلند شد شعاع او. پس خلق كرد خدا از آن شعاع، دوازده حجاب را. اول آن حجاب‏ها «حجاب قدرت» بود پس از آن «حجاب عظمت» بود پس از آن «حجاب عزت» بود پس از آن «حجاب هيبت» بود پس از آن «حجاب جبروت» بود پس از آن «حجاب رحمت» بود پس از آن «حجاب نبوت» بود پس از آن «حجاب كبرياء» بود پس از آن «حجاب منزلت» بود پس از آن «حجاب رفعت» بود پس از آن «حجاب سعادت» بود پس از آن «حجاب شفاعت» بود. پس خداوند امر كرد نور رسول اللّه9 را كه داخل شود در حجاب قدرت. پس داخل شد

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 107 *»

در آن حجاب و مي‏گفت: سبحان العلي الاعلي و باقي بود در آن حجاب دوازده هزار سال. پس امر كرد او را كه داخل شود در حجاب عظمت پس داخل شد و او مي‏گفت: سبحان عالم السرّ و اخفي در مدت يازده هزار سال. پس داخل شد در حجاب عزت و او مي‏گفت: سبحان الملك المنّان در مدت ده هزار سال. پس داخل شد در حجاب هيبت و او مي‏گفت: سبحان من هو غني لايفتقر در مدت نه هزار سال. پس داخل شد در حجاب جبروت و او مي‏گفت سبحان الكريم الاكرم در مدت هشت هزار سال. پس داخل شد در حجاب رحمت و او مي‏گفت: سبحان رب العرش العظيم در مدت هفت هزار سال. پس داخل شد در حجاب نبوت و او مي‏گفت: سبحان ربّك ربّ العزة عما يصفون در مدت شش هزار سال. پس داخل شد در حجاب كبريا و او مي‏گفت: سبحان العظيم الاعظم در مدت پنج هزار سال. پس داخل شد در حجاب منزلت و او مي‏گفت: سبحان العليم الكريم در مدت چهار هزار سال. پس داخل شد در حجاب رفعت و او مي‏گفت: سبحان ذي الملك و الملكوت در مدت سه هزار سال. پس داخل شد در حجاب سعادت و او مي‏گفت: سبحان من يزيل الاشياء و لايزول در مدت دو هزار سال. پس داخل شد در حجاب شفاعت و او مي‏گفت: سبحان اللّه و بحمده سبحان العظيم در مدت هزار سال.

پس حضرت اميرالمؤمنين عليه صلوات المصلين فرمودند: پس به درستي كه خداي تعالي خلق كرد از نور محمد9 بيست درياي

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 108 *»

 نور كه در هر دريايي علم‏هايي بسيار بود كه نمي‏داند آن‏ها را مگر خداي تعالي. پس فرمود به نور پيغمبر9 كه فرود آيد در «درياي عزّت» پس فرود آيد در «درياي صبر» پس در «درياي خشوع» پس در «درياي تواضع» پس در «درياي رضا» پس در «درياي وفا» پس در «درياي حلم» پس در «درياي تقوي» پس در «درياي خشيت» پس در «درياي انابه» پس در «درياي عمل» پس در «درياي مزيد» پس در «درياي هدايت» پس در «درياي صيانت» و حفظ كردن پس در «درياي حيا» تا آن‏كه در تمام بيست دريا فرود آمد. پس چون از درياي آخري بيرون آمد خداي تعالي فرمود: اي حبيب من و اي سيد پيغمبران من و اي اول مخلوقات من و اي آخر پيغمبران من، تويي شفيع روز محشر. پس آن نور به سجده افتاد پس از سجده برخاست پس قطراتي چند از او چكيد كه عدد آن قطرات يك‏صد و بيست و چهار هزار قطره بود. پس خلق كرد خداي تعالي از هر قطره‏اي از آن نور، پيغمبري از پيغمبران را پس چون كامل شدند آن نورها شروع كردند به طواف كردن به دور نور محمد9 چنان‏كه حاجيان طواف مي‏كنند به دور خانه‏ي كعبه بيت اللّه الحرام و ايشان تسبيح مي‏كردند خدا را و حمد مي‏كردند او را و مي‏گفتند: سبحان من هو عالم لايجهل سبحان من هو حليم لايعجل سبحان من هو غني لايفتقر پس خداي تعالي به ايشان ندا كرد كه آيا مي‏شناسيد مرا؟ پس سبقت گرفت نور محمد9 بر ساير نورها و ندا كرد و گفت: انت اللّه الذي لا اله الاّ انت

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 109 *»

وحدك لاشريك لك ربّ الارباب و ملك الملوك پس در آن حال ندا رسيد از جانب حق تعالي: انت صفيّي و انت حبيبي و خير خلقي امّتك خير امّة اخرجت للناس.

پس خلق كرد از نور محمد9 جوهره‏اي را و آن را به دو قسم كرد. پس نظر كرد به قسم اول به نظر هيبت، پس آن قسم آب شيرين شد و نظر كرد به قسم دوم به نظر شفقت پس خلق كرد از آن عرش را پس قرار گرفت بر روي آب. پس خلق كرد كرسي را از نور عرش و خلق كرد از نور كرسي لوح را و خلق كرد از نور لوح، قلم را و به او فرمود بنويس توحيد مرا. پس قلم از شنيدن كلام الهي بي‏هوش شد در مدت هزار سال پس چون به هوش آمد به او گفت بنويس: عرض كرد چه بنويسم فرمود بنويس: لااله الاّ اللّه محمد رسول اللّه پس چون قلم شنيد اسم محمد9 را به سجده افتاد و گفت: سبحان الواحد القهّار سبحان العظيم الاعظم پس سر از سجده برداشت و نوشت: لا اله الاّ اللّه محمد رسول اللّه و عرض كرد اي پروردگار من، كيست محمد كه اسم او را قرين كردي به اسم خود و ذكر او را قرين كردي به ذكر خود؟ گفت خداي تعالي به قلم كه اي قلم پس اگر نبود او، تو را خلق نمي‏كردم و خلق نكردم خلق خود را مگر از براي او. پس او است بشير و نذير و سراج منير و شفيع و حبيب. پس در آن هنگام قلم منشق شد از حلاوت ذكر محمد9.

پس قلم گفت: السلام عليك يا رسول اللّه پس خداي تعالي

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 110 *»

فرمود: و عليك السلام مني و رحمة اللّه و بركاته پس به اين جهت سلام سنت شد و جواب سلام فريضه شد. پس خداي تعالي فرمود بنويس قضاي مرا و قدر مرا و آن‏چه را كه من خالق آن هستم تا روز قيامت.

پس خلق كرد خداي تعالي ملائكه را كه صلوات فرستند بر محمد و آل‏محمد و استغفار كنند از براي امّت او تا روز قيامت. پس خلق كرد خداي تعالي از نور محمد9 بهشت را و زينت داد آن را به چهار چيز: التعظيم و الجلالة و السّخاء و الامانة و اين چهار را از براي اولياي خود و اهل طاعت خود قرار داد پس نظر كرد به سوي باقيمانده‏ي جوهره به نظر هيبت پس آب شد پس خلق كرد از دود آن آسمان‏ها را و از كف آن زمين‏ها را. پس چون خلق كرد زمين را بنا كرد به موج زدن و مضطرب ساختن اهل زمين مانند كشتي مضطرب. پس خلق كرد خداي تعالي كوه‏هاي بلند را بر روي زمين. پس خلق كرد ملكي را كه در نهايت قوت بود پس آن ملك داخل شد در زير زمين از براي نگاه‏داري آن. پس نبود در آن‏جا چيزي كه قدم‏هاي ملك بر آن قرار گيرد پس خلق كرد خداي تعالي صخره‏ي عظيمه‏اي را و قرار داد آن را در زير قدم‏هاي ملك. پس نبود از براي صخره قراري پس خلق كرد از براي قرار آن گاو بسيار بزرگي را كه كسي نتواند به آن نظر كند از بسياري بزرگي و برق چشم‏هاي آن حتي آن‏كه از كثرت بزرگي اگر جميع درياها را در يكي از سوراخ‏هاي بيني او قرار دهند، نخواهد بود

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 111 *»

 مگر مثل يك دانه خردلي در بيابان واسعي. پس داخل شد آن گاو در زير صخره و برداشت آن را بر پشت خود و بر شاخ‏هاي خود و اسم گاو «لهوتا» است پس نبود از براي آن گاو محلي كه بر آن قرار گيرد. پس خلق كرد خداي تعالي از براي قرار آن ماهي بزرگي را و اسم آن ماهي «بهموت» است پس داخل شد در زير پاهاي گاو پس قرار گرفت گاو بر پشت ماهي پس كل زمين بر دوش ملك است و ملك بر صخره و صخره بر گاو و گاو بر پشت ماهي و ماهي در آب و آب بر هوا و هوا بر ظلمت واقع است. پس علم خلايق منقطع است و نمي‏دانند كه در زير ظلمت چيست.

پس خلق كرد خداي تعالي عرش را از دو ضياء كه يكي از آن دو فضل و دومي عدل است. پس امر كرد خداي تعالي به آن دو ضياء كه نفس بكشند. پس دو نفس كشيدند پس خلق كرد از آن دو نفس چهار چيز را: عقل و حلم و علم و سخاوت. پس خلق كرد از عقل، خوف را و خلق كرد از علم، رضا را و از حلم، دوستي را و از سخاوت، محبت را. پس سرشت اين‏ها را در طينت محمد9 پس خلق كرد بعد از محمد و آل‏محمد9 ارواح مؤمنين از امت محمد را9. پس خلق كرد آفتاب و ماه و ستاره‏ها و شب و روز و ضياء و ظلام و تاريكي و ساير ملائكه را از نور محمد9. پس چون به انجام رسيد امر نورها ساكن شد نور محمد9 در زير عرش در مدت هفتاد و سه هزار سال پس منتقل شد نور او به سوي بهشت و باقي ماند در آن‏جا هفتاد هزار سال. پس

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 112 *»

 منتقل شد نور او به سوي سدرة المنتهي و باقي ماند در آن‏جا هفتاد هزارسال. پس منتقل شد نور او به سوي آسمان هفتم پس منتقل شد به سوي آسمان ششم پس به سوي آسمان پنجم پس به سوي آسمان چهارم پس به سوي آسمان سوم پس به سوي آسمان دوم پس به سوي آسمان آخري پس باقي ماند در آن‏جا تا آن‏كه خداي تعالي اراده كرد اين‏كه خلق كند آدم علي نبينا و آله و عليه‏السلام را. الي آخر ما مرّ في المجلد السادس و مرحوم مجلسي; تتمه‏ي مطلب را در مجلد ششم بحارالانوار ذكر كرده و همين‏قدرها از براي نمونه كافي است و مناسب اين مختصر نيست ذكر جميع احاديث وارده در اين مطلب كه از حد تواتر لفظي و معنوي تجاوز كرده و از براي كسي كه در واقع طالب امر واقع است همين‏قدر كفايت مي‏كند. و من لم‏يجعل اللّه له نوراً فما له من نور فماتغني الايات و النذر عن قوم لايؤمنون.

پس بايد متذكر شوند عقلاي اهل روزگار كه بعد از ورود احاديث بسيار كه از بسياري از حد تواتر تجاوز كرده در امري از امور اشكالي باقي نمي‏ماند كه آن امر حق است و صاحبان احاديث و گويندگان آن‏ها آن امر را مقرر داشته‏اند و ديدي كه فرمودند كه عرش از نور پيغمبر9 خلق شده و ملائكه از نور حضرت امير7 خلق شده و آسمان‏ها و زمين از نور حضرت فاطمه3 خلق شده و آفتاب و ماه از نور امام حسن7 خلق شده و بهشت و حورالعين از نور سيدالشهداء7 خلق شده و ديدي كه فرمودند كه خدا بود و چيزي

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 113 *»

با او نبود پس اول چيزي كه آفريد نور حبيبش محمد9 بود پيش از خلق جميع اشياء به چهارصد و بيست و چهار هزارسال و بعد از آن خلق كرد از نور او دوازده حجاب را و بعد از آن خلق كرد از نور او بيست دريا را و بعد از آن خلق كرد از نور او جوهره را و بعد از آن جوهره را به دو قسم كرد و از قسمي عرش را خلق كرد و از قسمي آب را و بعد از آن كرسي را از نور عرش آفريد و لوح را از نور كرسي آفريد و قلم را از نور لوح آفريد و قلم نوشت آن‏چه را كه نوشت و علت فاعلي بود در مكتوبات او و مكتوبات او ماكان و مايكون بود تا روز قيامت و بعد از آن خلق كرد از نور او9 بهشت را و بعد از آن خلق كرد از باقي‏مانده‏ي جوهره، آب را و از آب دودي آفريد و آسمان‏ها را از دود آفريد و از كف آن آب، زمين را آفريد و بعد از آن ارواح مؤمنين و آفتاب و ماه و ستارگان و شب و روز و روشنايي و تاريكي و ملائكه را از نور او آفريد9.

پس بايد متذكر شوند كه آن‏چه را كه خداوند عالم جل‏شأنه خلق فرموده همه را از نور محمد و آل او9 آفريده و نور ايشان علت ماديه و علت صوريه‏ي جميع موجودات است مانند آن‏كه گل، علت ماديه و صوريه‏ي كوزه‏ها است و علت ماديه و علت صوريه‏ي انسان از صلصال است و علت ماديه و علت صوريه‏ي جن از آتش است.

و اگر كسي خيال كند كه صلصال و گل، جسم است و نور نيست پس چگونه مي‏شود كه اشياء از نور ايشان موجود شده باشند.

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 114 *»

مي‏گويم آيا نمي‏داني كه عرش و كرسي و افلاك و عناصر همه جسمند و همه صاحب طول و عرض و عمقند و با اين حال مي‏فرمايند كه عرش از نور ما خلق شده و آيا نمي‏داني كه كرسي جسمي است از اجسام و مي‏فرمايند از نور عرش خلق شده و آسمان‏ها و زمين همه جسمند و مي‏فرمايند از نور حضرت فاطمه3خلق شده؟ پس متذكر شو كه نور ايشان: يك طوري است كه اين نورهاي ظاهري و غير آن‏ها بلكه همه‏ي ظلمت‏ها و تاريكي‏ها و شب‏ها همه از آن نور خلق شده اگرچه بعضي از درجه‏ي اعلي خلق شده باشند و بعضي از درجه‏ي ادني خلق شده باشند مثل آن‏كه همه‏ي روشني از چراغ است ولكن روشني نزديك به چراغ روشن‏تر است و روشني دور از چراغ روشنيش كمتر است.

باري، مقصود در اين مختصر شرح و بيان هر اشكالي نيست و همه‏ي مقصود اين است كه نور ائمه‏ي طاهرين: علت ماديه و علت صوريه‏ي تمام موجودات است. بعضي از نور نزديك به ايشان خلق شده‏اند و بعضي از نور دور و بعضي مطابق و موافق با ايشان خلق شده‏اند و بعضي مخالف. آيا نه اين است كه اگر ايشان:دعوت نمي‏كردند كفار و منافقين را به راه راست و متابعت خود مخالفي از براي ايشان معقول و منقول نبود؟ پس چون مردم را دعوت به متابعت خود كردند، بعضي قبول كردند و مؤمن شدند و بعضي قبول نكردند پس كافر يا منافق شدند و ايشانند الباب المبتلي

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 115 *»

 به الناس من اتاهم فقد نجي و من لم‏يأتهم فقد هلك.

باري، آن‏چه از احاديث متواتره‏ي متوافقه‏ي با آيات قرآن معلوم مي‏شود به طوري كه عقول بفهمند و يقين كنند اگر غرض و مرضي نداشته باشند اين است كه جميع موجودات را خداوند عالم جل‏شأنه از پرتو نور ايشان: خلق فرموده و معلوم است كه نور صادر از منير است و منير، علت فاعلي نور خود است چنان‏كه چراغ، علت فاعلي نورهاي خود است به همين‏طور چراغ اول9، علت فاعلي نورهاي خود است به نص آيه‏ي نور و احاديث شارحه‏ي آن ظهور اول.

پس حالِ مكفّرين معتقدين به اين عقيده از چند قسم بيرون نيست كه؛

يا مي‏دانند كه اين مطلب حق است و كتاب خدا و احاديث ائمه‏ي هدي: با دليل عقل قاطع بي‏مرض شاهد آن است و مع‏ذلك كله انكار مي‏كنند، پس مصداق اين اين آيه‏ي شريفه خواهند بود كه فرموده: و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلماً و علوّاً.

يا نمي‏دانند كه حق است و جاهلند به حقيّت آن و با حالت جهل به مطلب، تكفير مي‏كنند اهل حق را و فراموش فرموده‏اند ليس لمن لايعلم حجة علي من يعلم پس مصداق اين آيه‏ي شريفه بلكه آيات شريفه خواهند بود و من لم‏يحكم بماانزل اللّه الي آخر آيات.

يا آن‏كه خطا كرده‏اند در اين اجتهاد و حكم خود و از آن‏چه از حالات ايشان معلوم مي‏شود از همان قسم اولند چرا كه شيخ مرحوم

 

«* علت‌هاي چهارگانه خلق صفحه 116 *»

در هر موضعي كه علل اربع را ذكر مي‏كنند دليل آن را هم از كتاب و سنّت و دليل عقل ذكر مي‏كنند و فتواي بي‏دليلي از ايشان صادر نشده تا حمل كنيم حال مكفّرين را به جهل و ناداني و خطا.

ليهلك من هلك عن بيّنة و يحيي من حي عن بيّنة.

و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله علي اعدائهم اجمعين

و لاحول و لاقوة الاّ باللّه العلي العظيم.

 

([1]) جامع‏الاحكام ص 15 و 16.

([2]) جامع‏الاحكام ص 18.

([3]) شرح‏الزيارة جلد اول، طبع چهارم ص 211.

([4]) شرح‏الزيارة جلد سوم، طبع چهارم ص 65.

([5]) شرح‏الزيارة جلد چهارم، طبع چهارم ص78 و 79 در قسمت «و اكرم انفسكم».

([6]) شرح خطبه طتنجيه، جزء دوم ص 252.

([7]) الفائدة الثانية ص 25.

([8]) الفائدة العاشرة ص 191.

([9]) ارشادالعوام، جلد سوم، طبع پنجم، ص 280.

([10]) ارشادالعوام، جلد اول، طبع پنجم، ص 58.

([11]) شرح‏الزيارة، جلد چهارم، طبع چهارم، ص 7.

([12]) رسالة اعتقادات الصدوق، مخطوط: باب الاعتقاد في نفي الغلو و التفويض.

([13]) رسالة اعتقادات الصدوق، مخطوط: باب الاعتقاد في نفي الغلو و التفويض.

([14]) احتجاج طبرسي جزء ثاني ص 284.

([15]) محمد بن عثمان عمري­.

([16]) عيون اخبارالرضا، جزء ثاني، ص 202.

([17]) عيون اخبارالرضا، جزء ثاني، ص 203.

([18]) حاشيه‏ي اوائل المقالات ص 211.