موقعيت كتاب «ارشاد العوام»
از ديدگاه مصنف آن
مناسب است نظر مصنف کتاب ارشاد العوام (حاج محمد کریم کرمانی) را درباره ى کتاب ارشاد ذکر كنيم.
در جاى جاى اين كتاب، تعريف هاى شگرفى از اين كتاب بيان شده است و از اين تعريف ها مشخص مىشود كه اين كتاب در نزد مصنف عالى مقدار آن، جايگاه ويژهاى دارد. اگرچه در بسيارى از موارد نيز بيان شده است كه چون كتاب به زبان فارسىاست، نمىتوان همهى مطالب علمى را بيان كرد با اين حال مىفرمايند كه اكثر مطالب علمى و حكمى كه مربوط به بحث مىشود، به زبان ساده و عوام فهم بيان مىكنيم.
عبارت هايى كه نقل مىشود، عين عبارت هاى مصنف اعلى الله مقامه بوده و هيچ تغييرى صورت نگرفته است. از اين جهت ممكن است در بعضى مواقع، موارد مبهمى به وجود بيايد و اين موارد ابهام، ناشى از آن است كه اين عبارتها ميان توضيحهاى ايشان قرار داشته و به مناسبت بيان شده است.
برخى تعريفهاى آن بزرگوار از اين كتاب گرانسنگ را كه به مناسبت هاى مختلف در اين چهار جلد بيان كردهاند، به ترتيب جلد ذكر مىكنيم تا استفادهى از آنها آسان شود. باشد تا مطالعهى اين عبارتها، سبب قدردانى ما از اين كتاب گرانسنگ و ديگر كتابها و به طور كلى مكتب استبصار شود؛ ان شاء الله….
نکته: (ص ….) به معنی (صفحه ….) است.
جلد اول
ــ و بعضى هم التماس كردند از اين فقير كه كتابى براى آنها بنويسم به لفظهايى كه مأنوس طبعهاى ايشان باشد و دليلهايى كه همهكس از عوام از زن و از مرد و بزرگ و كوچك بتوانند آنها را بفهمند و به آنها يقين حاصل كنند و استخاره از خداوند عالم كردم پس از رخصت در نوشتن اين كتاب شروع كردم و اميدوارم كه به طورى بر قلم من جارى شود كه همه كس از آن بهره برند چه عالم و چه جاهل و چه زن و چه مرد و چه كوچك و چه بزرگ و اميد دارم كه بسيارى از سخنهاى بلند را هم در آن با لفظ آسانى بگذارم تا از مطلبهاى بلند هم محروم نباشند و صاحبان عبارات فصيحه بر اين كتاب نكته نگيرند زيرا كه مقصود فهمانيدن عوام است نه سجع و الفاظ فصيحه و با هركس بايد به طور او سخن گفت و شايد كه همين عين بلاغت باشد. (ص 3)
ــ همينقدر هم اگر فهم كنى كافى است اگر آنچه گذشت را فراموش نكنى و آنچه بيايد را گوش دهى و هوش خود را جمع نمايى چرا كه من شرط كردهام كه در اين رساله عاميانه غالب معرفتها و فضيلتها و حكمتها را بگذارم و به حول و قوه خدا خواهم گذاشت. (ص 52)
ــ بفهم چه مىگويم و هوش خود را جمع كن كه اين مطلبهاى بلند نازك از اين واضحتر يافت نمىشود و در قوه كسى نيست كه به اين صافى و واضحى و عاميانهاى حرف را بگويد. (ص 61)
ــ آنچه در اين كتاب مىنويسم همه به هم بسته است بايد خواننده همه را با هم ملاحظه كند تا بفهمد. (ص 166)
ــ مقصود در اين رساله، حرفهاى عاميانه موافق حق است كه عوام بفهمند و يقين كنند و حق هم باشد و اگر انصاف دهند خواهند دانست كه از اين كتاب عاميانه من علما هم بهره مىبرند زيرا كه در اين كتاب مطلبهاى عمده را به زبان فارسى آسان عاميانه نوشتهام و از بس واضح كردهام عاميانه مىنمايد و آن را عاميانه ناميدم و الّا در حقيقت عالمانه و فوق عالمانه است و اگر كسى بخواهد كه مطلبى بلند را به اين آسانى بگويد و از پى آن برآيد آن وقت مىداند كه چقدر امر خطيرى است و كار بسيار مشكلى است و مىداند مقدار اين كتاب عاميانه مرا و اين فضلى است از خدا به هركس مىخواهد مىدهد. (ص 195)
ــ بفهم اين حرفهاى عاميانه را و نگاهدار و بديهى است كه حقيقت شريفتر و عظيمتر از بيان و شرح است. (ص 209)
ــ بفهم كه چه مىگويم و هوش خود را جمع كن و به حرفهاى عاميانه نظر مكن و به معنى آنها نظر كن و عبرت بگير كه خداوند آن روح را چهگونه در اين جسدها قرار داده است همچون گنج در ويرانه ولى مارها بر سر اينها خفته است كه نمىگذارند مردم را كه اين گنجها را درآورند ولى خرم از آنم كه خودى را اين مارها كارى ندارد و اذيت نمىنمايد و بر گنج اطلاع پيدا مىكنند پس وجود اين مارها هم ضرور است در حكمت. (ص 253)
ــ نمىدانم چه مىگويم و تو چه مىشنوى و نمىدانم چه كلمات عاميانهاى است كه حكمتهاى الهى در آن حل مىشود و بيان مىگردد قدر اين كلمات را بدان و بهره از آنها ببر و بدانكه هرچه حكمت بزرگتر مىشود سخنها آشكارتر مىشود و اگر عربى مىدانستى مىيافتى كه قرآن چون از همه حكمتها بزرگتر است از همه كلامها آشكارتر است و با وجود اين از همه كتابها مشكلتر است و اين كتاب من هم اگرچه عاميانه است ولى بسيار مطالب بزرگ دارد و بسيار فهمش مشكل است پس حقيقت سهل و ممتنع است يعنى در نظر آسان و در فهم بسيار مشكل است (ص 257)
ــ مطلب سوم: در معرفت حضرت پيغمبر آخرالزمان صلوات اللّه و سلامه عليه و آله است به چهار قسمت معرفت كه سه قسم از آن تا اين زمانها بروز نكرده بود و همان يك قسم آخر را به طور ظاهر مىفهميدند پس ما به حول و قوه الهى در اين رساله عاميانه مىخواهيم هر چهار قسم را شرح كنيم ولى يارى مىجويم از خداوند عالم در آنكه به طورى بيان كنم كه همه خواص و عوام بهره برند و بفهمند و مؤمنان ايشان تصديق كنند و پناه مىبرم به خداوند عالم و به باطن پاك پيغمبر و ائمه طاهرين و انبيا و مرسلين و شيعيان كاملين ايشان از شر اشرار و مكر فجار كه نكته بر اين كتاب نتوانند بگيرند و خداوند توفيق دهد مرا بر بيان كردن و بندگان مؤمن را بر قبول كردن و كور گرداند منكرين فضايل را از ديدن و فهميدن و محفوظ دارد اين خاكسار و ساير تصديقكنندگان را از شر ايشان. (ص 278)
ــ و چون روز به روز زمان در ترقى است و استعداد اهل اين زمان قدرى بيشتر شده است حقير فقير خواستم قدرى آن امر را آشكارتر كنم و گذاردن اين مطلب در اين كتاب عاميانه از مشكلترين كارها است و نهايت دشوارى را دارد زيرا كه ساختن عبارتى به طورى كه ظاهرش با بىاعتدالى بىاعتدالان درست آيد و با وجود اين قابل آن باشد كه تن معنىهاى معتدل باشد و روح آن معنىها را در بر داشته باشد و آن معنىها را بفهماند بسيار امر خطيرى است و به همين جهت اين كتاب عاميانه من در نزد ارباب هوش و بصيرت بسيار بسيار امر عظيمى است و مىدانند كه در خور هركس نيست كه اينطور عاميانه بنويسد و مطلبهايش به اين دشوارى و عظيمى باشد بارى باز يارى مىجويم از خداوند جليل و باطن رسول صلى اللّه عليه و آله و باطن ائمه طاهرين و اولياى ايشان در نوشتن تتمه اين كتاب به طور دلخواه و اميدم چنان است كه مرا نااميد نكنند چنانكه نكردهاند و گفتهاند الاكرام بالاتمام. (ص 279)
ــ بارى در اين كتاب همينقدر هم از اين حرفها زياد است چه جاى زياده از اين لكن بد نيست باعث معرفتى مىشود و اگر فىالجمله عوام تأملى كنند يا از كسى بپرسند و پيش كسى بخوانند مىفهمند و ما اين كتاب را كه «ارشاد العوام» نام كرديم نه مقصود عوام بحت است بلكه صاحبان شعور ايشان را خواستهايم و صاحبان شعور انشاء اللّه اگر بخوانند مىفهمند نهايت قدرى مطالب را عاميانهتر نوشتهايم كه بيشتر مردم بلاد
عجم بهره برند. (ص 314)
ــ بفهم اين حرفهاى عاميانه را و نمىدانى كه چهگونه مطالب بزرگى است كه من اينطور عاميانه عرض مىكنم و نهايت دشوارى دارد كه آن مطالب بلند را انسان به اينطور عاميانه ذكر كند. (ص 337)
ــ و تو هم مرا به جمع كردن هوش خود كمك كن تا مطلب مرا درست بفهمى و تعجب كنى كه اين مطلبهاى بزرگ را چهگونه من در اين كتاب عاميانه نوشتهام و اين چهگونه زبان سهل و آسانى است كه خدا به اين بنده ضعيف عطا فرموده است كه از چنين مطالب عليه عاليه به اين قسم عاميانه شرح مىدهم و اميدم كه همهكس بفهمند و اين كتاب حجتى باشد از خدا براى عوام عجم كه منبعد نگويند ما عربى نخوانده بوديم و زبان علما را نمىفهميديم. (ص 372)
ــ پس اگر تو نمىخواهى كه از جمله ايشان باشى و نمىخواهى كه در آخر امر به ندامت افتى گوش و هوش خود را بدار و بفهم چه مىگويم و بحول اللّه و قوته و كرمه و جوده چنان بيانى كنم كه حجت بر عالم و جاهل و ناقص و كامل تمام شود و به همان رسم قديم الفاظ عاميانه بگويم و به طور رستاقيان (به معنی روستاییان) مطلب را بيان كنم تا همهكس بفهمند و بفهمند مقدار جماعتى را كه بر آن بزرگواران نفهميده رد كردند و ندانسته افترا بستند كردند آنچه كردند و ندانستند كه چه كردند و امرى خطير را من در اين كتاب متصدى شدهام و كارى بزرگ پيش گرفتهام كه اين مطالب را عاميانه مىنويسم و اين كتاب را كسى قدر نمىشناسد مگر آنكه قلم بردارد و بنويسد و آنگاه ببيند كه نمىتواند يك مطلب از مطالب را به اينطور عاميانه بيان كند آنگاه تصديق اين كتاب را خواهد كرد و قدر آن را خواهد دانست و لكن بسا باشد كه متوسطين ملاها از اين كتاب بخندند و از عاميانه بودن آن حمل بر عجز من يا عامى بودن من كنند ساير كتب علمى ما حاضر است و آنها جواب از خنده متوسطين خواهند داد بارى غرض بيان حق است هر كه خواهد بخندد و هر كه خواهد تصديق كند. (ص 398)
ــ زياده از اين در اين كتاب عاميانه نمىتوان اين حرفها را نوشت چرا كه از ادراك ايشان بالاتر مىرود و لكن همين حرفهاى عاميانه چون از عالم صادر شده است روح علم را دارد اگر به تدبر در آنها نظر كنى خواهى فهميد چيزى چند را كه از فهم اين مردم بالاتر است. (ص 404)
ــ بفهم چه مىگويم و عبرت گير كه اين مطالب عاليه و حكمتهاى رفيعه چهگونه در اين الفاظ عاميانه ظاهر مىشود و خداوند بر قلم اين ناچيز جارى مىكند:
اين همه آوازها از شه بود ــــ گرچه از حلقوم عبد اللّه بود
و گرنه من كجا و اين بيانهاى حكمت آميز نغز من رتبه خويش را شناسم. (ص 406)
ــ هوش خود را جمع كن و گوش خود را بگشا كه اين مطالب عاليه را كه حكما در آن درماندهاند به اين روشنى در هيچ كتاب نخواهى ديد و از هيچكس نخواهى شنيد. (ص 409)
ــ هوش خود را جمع كن و نگاه مكن كه من عاميانه مىگويم و با نهايت اعتنا در اين كتاب نظر كن و آن را عالمانه بينگار كه چنين كتاب نديدهاى هرگز و به اين روشنى در هيچ كتاب نخواندهاى و اينكه من عاميانه حرف مىزنم نقص مطالب نيست بلكه احتمال مىرود كه از بسيارى قدرت بر كلام باشد و مستولى بودن بر مطلب باشد و لا حول و لا قوة الّا بالله غرض من عاميانه مىنويسم به مصلحتى و لكن تو عالمانه نگاه كن. (ص 427)
ــ ما در اين كتاب اين مسائل را به حول و قوه خدا به طورى ذكر كرديم كه همه بديهى شد و همه با عقلهاى سليم و كتاب خدا و سنت رسول صلى اللّه عليه و آله و اجماع مسلمين درست آمد و هركس انصاف دهد مىداند كه كتابى شد كه از اول اسلام تا حال در زبان فارسى كتابى به اين جامعى و به اين وضوح و عاميانهاى و به اين آسانى و به اين پختگى و به اين نوع دليلها نوشته نشده است اميدم كه خدا اين كتاب را ذخيره آخرتم كند. (ص 454)
ادامه دارد
پ.ن
تشكر ويژه اي دارم از برادر ايماني گراميم به جهت توجه دادن به چند نكته.
———————————————————————————————————————————–
Abstract
A new insight into the book “Ershad-ol-Awam” (part 11) . In this part we will point to some conceptual and attractive aspects
of the book “Ershad-ol-Awam” written by M.K. Kermani.