در ادامه قسمت قبلی٬ به بررسی دیدگاه های مصنف “ارشاد العوام” درباره ی جایگاه این کتاب می پردازم.
قابل توجه است که اگر شخصی از تعریف های نویسنده “ارشاد العوام” از این کتاب تعجب کرد٬ شگفتی خود را با خواندن یازده قسمت قبلی از بین ببرد! چرا که در قسمت های پیش جایگاه ارزشمند این کتاب را – تا حدودی – آشکار کرده ام.
اینک دیدگاه های مصنف را ذکر می کنم.
جلد دوم
ــ ما به حول و قوه خداوند عالم خواستيم كه در اين كتاب ذكر كنيم چيزى چند را كه علم عوام بلكه خواص هم به آن واسطه زياد شود. (ص 6)
ــ بفهم اين كلمات عاميانه را كه هر كلمه گنجى است از علم و لا قوة الاّ بالله. (ص 30)
ــ اگرچه لايق اين مقام نيست كه ذكر كنم برهان بر اين ترتيب خلق كه ذكر شد و به خصوص اين رساله كه به هيچ وجه لايق اينگونه تحقيقات نيست چرا كه بيان اين كتاب بر فهم عوام است لكن چون ذكر اين سلسله خلق شد و مشايخ ما هم در هيچ كتاب برهان اين مسئله را ذكر نفرمودهاند و اين حقير هم در هيچ كتاب چنانكه بايست شرح نكردهام و عمده فرق ما بين طريقه ما و ساير طريقهها همين مسئله است كه ايشان همه خلق را از يك نور مىدانند و فرق در صورت مىدانند و ما فرق در ماده و صورت همه مىگذاريم و عمده مسئلههاى ما هم همين مسئله است و در حقيقت كسى كه اين مسئله ما را درست نفهميد گويا به كلى بىخبر است از طريقه ما پس دوست مىدارم كه به قدر قابليت اين رساله و به قدر قابليت عوام برهانى براى اين مسئله بياورم تا فىالجمله ظاهر شود. (ص 37)
ــ بفهم اين حرفهاى عاميانه مرا كه حكيمان بايد بشنوند و شكر كنند بر فهميدن آنچه تا حال نفهميده بودند. (ص 75)
ــ بفهم اين كلمات عاميانه مرا و لذت از عمر خود ببر و لذت از ايمان خود ببر و ببين كه اگر نه اين حرفها حق بود اينطور مطابق نمىآمد با كتاب و سنت و عقل صحيح و اينطور همه عالم به هم بسته نمىشد همچنين زره و زنجير پس همينكه در كل عالم اين حرفها تخلف نمىكند و با همهجا درست مىآيد معلوم مىشود كه همه حق است و از سرچشمه اهل عصمت و طهارت است و از علوم الهى است و لكن اين حرفها را تصديق نمىكند مگر سينههاى پاك و دلهاى پاكيزه پس تو نظر به عاميانه نوشتن من مكن و نظر به باطن و حقيقت اين حرفها بكن و حكيمانه بفهم كه هرچه كلام بالاتر مىرود عاميانهتر و آسانتر و صاف و راستتر مىشود. (ص 86)
ــ بفهم اين مطلبهاى عاميانه مرا كه در هيچ كتاب اين حقايق را نخواهى ديد و از كسى نخواهى شنيد به خصوص به اين لغت عاميانه فارسى بديهى. (ص 95)
ــ حال مستعد معنى آن شو (حديثى از كتاب جامع الاخبار) كه بسيار مشكل است وانگهى در اين كتاب و اگر بنا بود كه به لغت علمى بنويسم بسيار بر من آسانتر بود و لكن به لغت عاميانه بسيار بسيار بسيار مشكل است و از خدا توفيق مىخواهم كه به من بيانى عطا فرمايد كه بتوانم معنى آن را به زبان عاميانه بنويسم و لكن باز تو سعى كن كه حكيمانه بفهمى و مرا كمك كن به فهم خود و لا قوة الّا بالله العلى العظيم. (ص 98)
ــ بفهم اين نكتههاى نغز را كه در هيچ كتاب نخواهى ديد و از هيچ خطاب نخواهى شنيد. (ص 159)
ــ قدر اين كتاب را بدان كه چقدر احياى دلهاى مرده را مىنمايد و چقدر به كار مردم مىآيد و اگر بينا باشى مىدانى كه تا حال چنين كتابى ظاهراً نوشته نشده باشد و اين انعامى است از خداوند عالم به اين فقير سراپا تقصير و به ساير مؤنان كه از آن بهره مىبرند و اگر بفهمى مىدانى كه اين كتاب سرتاپا حكمت است و به هيچ وجه مجادله در آن نيست و نظم نوشتن اين كتاب بر نهج دعوت پيغمبران و اوليا است الحمد لله على آلائه و له الشكر على نعمائه. (ص 168)
ــ بفهم چه گفتم و چه مطالب عَليّه را به زبان عاميانه مختصر بيان كردم. (ص 171)
ــ هوش خود را جمع كن در اين كتاب تا چيزى چند بشنوى كه هرگز نشنيده باشى و چيزى چند بفهمى كه هرگز نفهميده باشى. (ص 188)
ــ هوش خود را جمع كن در اين كتاب تا چيزى چند بشنوى كه هرگز نشنيده باشى و چيزى چند بفهمى كه هرگز نفهميده باشى. (ص 191)
ــ مقصود از اين كتاب كه عجالةً آن است كه عوام بفهمند كه از پى آن حرفها كه مىدانستند حرفهاى ديگر هست و به شوق بيفتند و از پى آنها روند شايد تا هر وقت كه خدا بخواهد به جايى برسند اگر بخوانند و مداومت بر آن كنند و اگر بگويم كه بر مردم عوام بل بعضى از خواصشان هم لازم است كه اين كتاب را بنا بگذارند و على الاتصال به ترتيب بخوانند و چون تمام شود باز مراجعه كنند و از سرگيرند و همينطور تا زندهاند بخوانند و هر روزى قدر معينى را بخوانند بعيد نگفتهام بلكه اگر بگويم كه اگر چنين كنند از اعظم عبادتهاى ايشان خواهد بود باز بىجا نگفتهام ولى كو گوش شنوا و قلب دانايى كه مرا تصديق كند و به عمل آورد. (ص 206)
ــ زياده از اين كتاب لايق نيست اگرچه اشاره به هر مطلب از براى اهل اشاره گذاشتهام و مىگذارم ان شاء اللّه. (ص 214)
ــ بناى ما در اين كتاب نقل قولهاى مردم و رد باطل آنها نيست بلكه حقيقت هرچيز را از كتاب خدا و سنت رسول صلى اللّه عليه و آله بيان مىكنيم. هركس مثل ما گويد بر حق است و هركس غير اين گويد بر باطل است. (ص 283)
ــ پس اگر بفهمى و بدانى اين كتاب ما قدحى است از آب كوثر كه هركس از اين قدح بخورد از آن خورده است و هركس امتناع كند از كوثر نخواهد خورد چرا كه همه از علوم ايشان است و فضايل ايشان و وصف علم به آب در احاديث وارد شده است چنانكه مىفرمايد هركس نزد ما آيد نزد چشمههاى صافى آمده است كه به امر خدا جارى است و هركس نزد غير ما رود رفته است نزد چشمههاى با كدورت غبارآلود. (ص 329)
ــ در قرآن دو نهر جارى است نهر تسنيم باطن و نهر معين ظاهر آهآه هزار حيف كه اولاً اين خلق منكوس تحمل ندارند و ثانياً اين كتاب فارسى است و براى عوام نوشته شده نمىتوانم همه چيز را بگويم اگر نه مىديدى كه اين كتاب بزرگتر قدحى است از آن قدحها و مىديدى كه گنجايش اين كتاب از اين آسمان و زمين بيشتر است و لاقوة الّا باللّه و مىديدى كه چگونه انواع طعامها و شرابها را به مردم مىچشاند الحمد للّه على آلائه و له الشكر على نعمائه. (ص 330)
ــ پس چنانكه ساير مسايل را در اين كتاب حل نموديم و حقيقت آنها را آشكار كرديم اين مسئله را هم (شفاعت) حل مىكنيم به حول و قوه خدا. (ص 353)
ــ اگر به چشم انصاف به اين كتاب ما و ساير كتابهاى ما نظر كنى خواهى يافت كه كتابهاى ما اعظم اسباب شفاعت است و خداوند عالم بر زبان ما و قلم ما تجديد كرد سنت پيغمبر خود راصلى الله عليه وآله بعد از اينكه شفعاى شر سعى در خاموش كردن آن كردند و خواهى فهميد معنى آن را كه فرمودند كه ما را در هر عصرى عدول چند هست كه برطرف مىكنند از دين ما تحريف غالين را و به خود بستن باطلان را و تأويل جاهلان را الحمد للّه على آلائه و له الشكر على نعمائه واللّه ما اهل اين نعمت نبوديم و به محض لطف و كرم خود اين نعمت را به ما انعام كرده است حال هركس يارى ما كند در اين شفاعت نصرت دين خدا را كرده است و هركس خذلان ما را كند خذلان دين خدا را كرده است. (آخر ص 362)
ــ عرض مىكنم كه اگرچه در اين كتاب سرّ حكمت را به طورى كه بايست نوشت نمىتوانم چرا كه كتاب عاميانه است و لكن اميدوارم كه به طورى بگويم كه علما هم منتفع بشوند و به حكمت آن برخورند. (ص 369)
ــ در جواب اين مسئله هم در اين كتاب همينقدر كافى است و اشاره براى علما گذاردهام كه اگر به آن بربخورند به مطلب خود برسند ان شاء اللّه. (ص 373)
————————————————————————————————————–
Abstract
A new insight into the book “Ershad-ol-Awam” (part 12) . In this part we will point to some conceptual and attractive aspects of the book “Ershad-ol-Awam” written by M.K. Kermani.