نگرشی نوین بر کتاب ارشاد العوام (14)

در ادامه قسمت های قبلی این بخش که به بررسی “دیدگاه مصنف ارشاد العوام درباره کتاب” پرداختم این قسمت را تقدیم می کنم.


جلد چهارم


ــ نمى‏دانم مى‏فهمى يا نه كه چه مى‏گويم و نمى‏دانم كه آيا مصروعين از اين كتاب فاش‏كننده اسرار چقدر خود را بر زمين زنند و اين مثل‏هاى حكيمانه چقدر ايشان را به تلاطم آورد. (ص 70)


ــ اين كتاب تدوين همان جان تكوينى است كه الى‏الان چنين كتابى در اين دنيا ابراز نيافته است و شرح احوال به اين قسم نشده است. (ص 85)


ــ در اثبات لزوم وجود ايشان به ادله حكمت كه شأن بالغين و كاملين و خصيصين است و بيان اين نوع ادله در اين كتاب بسيار مشكل است چرا كه وضع اين كتاب براى عوام است و به زبان عاميانه نوشته شده است و ادله‏اى كه شأن خصيصين است و شأن اهل فؤد به زبان عاميانه گفتن و نوشتن بسيار بسيار مشكل است لكن بر من نه بر خدا و خدا قادر است كه بر قلم اين ناچيز جارى كند به طورى كه صاحبان سعادت بفهمند. (ص 156)


ــ و اين مطلب عظيم را براى ايشان به اين ادله محكمه اثبات كرده‏ام اقرار نكردن نهايت بى‏انصافى است و اگر مدعيان سخنى دارند در اين خصوص قلم و كاغذ و مركب در دنيا بسيار و ايشان هم صاحب قوت و قدرت و همه فصيح و بليغ و منشى و اديب و عالم، بنويسند كتابى در رد اين كتاب عاميانه پر حشو و زايد و اين مطالب را رد كنند تا در نظر صاحبان بصيرت درآيد و بدانند كه من باطل گفته‏ام و باطل نوشته‏ام و اگر نتوانند پس با جان خود خصمى نكرده تصديق كنند اين مطلب را بل اين كتاب را و در دنيا و آخرت راحت شوند و چون در اين كتاب اسم كسى مذكور نخواهد شد و واجب هم نيست در اين ازمنه معرفت شخص معين به وصف معين ان شاء اللّه ضررى به گله‏دار ندارد آن‏ها به اين مطالب تصديق كنند نهايت بگويند كه خودشان صاحب اين مقامند چرا كه تصديق نكردن اعظم است از ادعاى آن مقام اگرچه هر دو در نزد خدا خطير است. (آخر ص 275)


ــ خدا جميع آن مسائل را كه از مكلفين خواسته است اعتقاد به او را و شناختن آن را همه را در اين كتاب توحيد گذارده است و اگر بفهمى من هم آن‏چه در اين كتاب مى‏نويسم املائى است كه از روى آن كتاب مى‏كنم بر دست خود و دستم مى‏نويسد و اين كتاب در عالم كتاب‏هاى ظاهرى نسخه همان كتاب است كه خدا به قلم خود نوشته است و سواد مطابق اصل است بلااختلاف. (ص 285)


ــ و اين مقام اگر نه اين ايام بود شرح و بسطى زياده مى‏خواست و لكن حال به اجمال اكتفا مى‏شود و چون احاديث داله بر اين مطالب سابقاً در جاى استدلال به اخبار گذشته است ديگر حاجت به اعاده نيست و گمان مى‏كنم كه قومى كه بر اين مقام بگذرند و اختصار سخن مرا ببينند بگويند كه فلانى عاجز از اثبات مدعى خود شده و از اين جهت به اختصار كوشيده ولى دانشمندان كه به اين كتاب مِنَ البداية الى النهاية نظر كنند مى‏فهمند كه خداوند آن قدر به اين ناچيز انعام كرده است از علم كه عاجز به حول و قوه او نشوم و اما خودم از حيثيت نفس خودم از يك ورق اين كتاب عاجز بوده‏ام و هستم ولى به فضل و قوه و حول او عاجز نيستم ولى چه كنم كه مقتضى نيست و موانع بسيار پديد آمده است و دست قضا دست مرا بست پس به قدر مقدور حركت مذبوحى مى‏كنم و هرچه خداوند بر قلم اين تبه‏روزگار جارى كند مى‏نويسم و لاحول و لا قوة الّا باللّه العلى العظيم. (ص 374)


ــ بارى بر من است كه در اين كتاب از علم و نصح كوتاهى نكنم ديگر شما خوانندگان خود دانيد واللّه اگر اين مسلمانان انصاف دهند و مايل به نجات جان خود باشند مى‏فهمند كه خواندن اين كتاب واجب است و ثواب خواندن آن از قرآن بيشتر است از اين جهت كه قرآن را نمى‏فهمند و ثوابشان همان محض حفظ حروف است و بر علم و ايمان ايشان مطلقاً چيزى نمى‏افزايد و اين كتاب بر علم و ايمان ايشان مى‏افزايد و شرح قرآن را براى ايشان مى‏نمايد اما كسى كه قرآن را بفهمد و بخواند البته هزار هزار مرتبه بلكه بلانسبت ثواب قرآن بيشتر است و محل سخن نيست لكن براى عوام ثواب اين بيشتر و لازم‏تر است نشنيده‏اى كه فرمودند كه يك ساعت در مجلس عالم نشستن ثواب دوازده هزار ختم قرآن دارد و اين كتاب مجلس عالم است براى متعلمان و چگونه مجلسى و نه هركس عربى دانست قرآن را مى‏فهمد پس اين كتاب براى عوام عجم و طلاب همه ثوابش بيشتر است و اگر گويم لازم است ايشان را كه هر روز قدرى
از آن را بخوانند بعيد نگفته‏ام چرا كه فرمودند طلب العلم فريضة على كل حال يعنى طلب علم در هر حال واجب است و خواندن اين كتاب حق طلب علم است.
(ص 449)


ــ و صلى اللّه على محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و عذر خواهم در پيش ادبا و منشيان و فصحا و بلغا و علما كه نكته بر عبارت عاميانه اين كتاب نگيرند و بر حشو و زايد و تكرار و عدم سجع و جناس و كنايه و استعاره اين كتاب اعتراض نفرمايند چرا كه عمداً با سعى تمام خواسته‏ام كه عاميانه بنويسم تا جميع طبقات مردم بهره برند وانگهى كه سائلين اين كتاب زنان بودند كه خواستند در اصول عقايد چيزى براى ايشان بنويسم و نوشتم و لاحول و لاقوة الّا بالله و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعين. تمام شد كتاب به حول و قوه خداوند عالم و بركت ائمه طاهرين عليهم صلوات المصلين و به بركت اولياى ايشان الحمد لله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً. (ص 519)


نكته:


از واژه‏ى «بفهم» در جلد اول 60 بار و در جلد دوم 67 بار و در جلد سوم 53 بار و در جلد چهارم 45 مرتبه استفاده فرموده‏اند.


در چهار جلد دويست و بيست و پنج (225) بار از اين واژه به عنوان توجه دادن و تنبيه و تذكر استفاده فرموده‏اند. اين موضوع، عظمت والاى كتاب ارشاد العوام را در نظر مصنف آن روشن مى‏كند.


پ.ن: پژوهش های شما را درباره ی کتاب “ارشاد العوام” و یا بررسی های شما بر روی متن کتاب را سخت پذیراییم. سپاس


——————————————————————————————–Abstract


A new insight into the book “Ershad-ol-Avam” (part 14) . In this part we will point to some conceptual and attractive aspects of the book “Ershad-ol-Awam” written by M.K. Kermani.