در ادامه قسمت های قبلی این بخش که به بررسی “دیدگاه مصنف ارشاد العوام درباره کتاب” پرداختم این قسمت را تقدیم می کنم.
جلد چهارم
ــ نمىدانم مىفهمى يا نه كه چه مىگويم و نمىدانم كه آيا مصروعين از اين كتاب فاشكننده اسرار چقدر خود را بر زمين زنند و اين مثلهاى حكيمانه چقدر ايشان را به تلاطم آورد. (ص 70)
ــ اين كتاب تدوين همان جان تكوينى است كه الىالان چنين كتابى در اين دنيا ابراز نيافته است و شرح احوال به اين قسم نشده است. (ص 85)
ــ در اثبات لزوم وجود ايشان به ادله حكمت كه شأن بالغين و كاملين و خصيصين است و بيان اين نوع ادله در اين كتاب بسيار مشكل است چرا كه وضع اين كتاب براى عوام است و به زبان عاميانه نوشته شده است و ادلهاى كه شأن خصيصين است و شأن اهل فؤد به زبان عاميانه گفتن و نوشتن بسيار بسيار مشكل است لكن بر من نه بر خدا و خدا قادر است كه بر قلم اين ناچيز جارى كند به طورى كه صاحبان سعادت بفهمند. (ص 156)
ــ و اين مطلب عظيم را براى ايشان به اين ادله محكمه اثبات كردهام اقرار نكردن نهايت بىانصافى است و اگر مدعيان سخنى دارند در اين خصوص قلم و كاغذ و مركب در دنيا بسيار و ايشان هم صاحب قوت و قدرت و همه فصيح و بليغ و منشى و اديب و عالم، بنويسند كتابى در رد اين كتاب عاميانه پر حشو و زايد و اين مطالب را رد كنند تا در نظر صاحبان بصيرت درآيد و بدانند كه من باطل گفتهام و باطل نوشتهام و اگر نتوانند پس با جان خود خصمى نكرده تصديق كنند اين مطلب را بل اين كتاب را و در دنيا و آخرت راحت شوند و چون در اين كتاب اسم كسى مذكور نخواهد شد و واجب هم نيست در اين ازمنه معرفت شخص معين به وصف معين ان شاء اللّه ضررى به گلهدار ندارد آنها به اين مطالب تصديق كنند نهايت بگويند كه خودشان صاحب اين مقامند چرا كه تصديق نكردن اعظم است از ادعاى آن مقام اگرچه هر دو در نزد خدا خطير است. (آخر ص 275)
ــ خدا جميع آن مسائل را كه از مكلفين خواسته است اعتقاد به او را و شناختن آن را همه را در اين كتاب توحيد گذارده است و اگر بفهمى من هم آنچه در اين كتاب مىنويسم املائى است كه از روى آن كتاب مىكنم بر دست خود و دستم مىنويسد و اين كتاب در عالم كتابهاى ظاهرى نسخه همان كتاب است كه خدا به قلم خود نوشته است و سواد مطابق اصل است بلااختلاف. (ص 285)
ــ و اين مقام اگر نه اين ايام بود شرح و بسطى زياده مىخواست و لكن حال به اجمال اكتفا مىشود و چون احاديث داله بر اين مطالب سابقاً در جاى استدلال به اخبار گذشته است ديگر حاجت به اعاده نيست و گمان مىكنم كه قومى كه بر اين مقام بگذرند و اختصار سخن مرا ببينند بگويند كه فلانى عاجز از اثبات مدعى خود شده و از اين جهت به اختصار كوشيده ولى دانشمندان كه به اين كتاب مِنَ البداية الى النهاية نظر كنند مىفهمند كه خداوند آن قدر به اين ناچيز انعام كرده است از علم كه عاجز به حول و قوه او نشوم و اما خودم از حيثيت نفس خودم از يك ورق اين كتاب عاجز بودهام و هستم ولى به فضل و قوه و حول او عاجز نيستم ولى چه كنم كه مقتضى نيست و موانع بسيار پديد آمده است و دست قضا دست مرا بست پس به قدر مقدور حركت مذبوحى مىكنم و هرچه خداوند بر قلم اين تبهروزگار جارى كند مىنويسم و لاحول و لا قوة الّا باللّه العلى العظيم. (ص 374)
ــ بارى بر من است كه در اين كتاب از علم و نصح كوتاهى نكنم ديگر شما خوانندگان خود دانيد واللّه اگر اين مسلمانان انصاف دهند و مايل به نجات جان خود باشند مىفهمند كه خواندن اين كتاب واجب است و ثواب خواندن آن از قرآن بيشتر است از اين جهت كه قرآن را نمىفهمند و ثوابشان همان محض حفظ حروف است و بر علم و ايمان ايشان مطلقاً چيزى نمىافزايد و اين كتاب بر علم و ايمان ايشان مىافزايد و شرح قرآن را براى ايشان مىنمايد اما كسى كه قرآن را بفهمد و بخواند البته هزار هزار مرتبه بلكه بلانسبت ثواب قرآن بيشتر است و محل سخن نيست لكن براى عوام ثواب اين بيشتر و لازمتر است نشنيدهاى كه فرمودند كه يك ساعت در مجلس عالم نشستن ثواب دوازده هزار ختم قرآن دارد و اين كتاب مجلس عالم است براى متعلمان و چگونه مجلسى و نه هركس عربى دانست قرآن را مىفهمد پس اين كتاب براى عوام عجم و طلاب همه ثوابش بيشتر است و اگر گويم لازم است ايشان را كه هر روز قدرى
از آن را بخوانند بعيد نگفتهام چرا كه فرمودند طلب العلم فريضة على كل حال يعنى طلب علم در هر حال واجب است و خواندن اين كتاب حق طلب علم است. (ص 449)
ــ و صلى اللّه على محمد و آله الطيبين الطاهرين و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين و عذر خواهم در پيش ادبا و منشيان و فصحا و بلغا و علما كه نكته بر عبارت عاميانه اين كتاب نگيرند و بر حشو و زايد و تكرار و عدم سجع و جناس و كنايه و استعاره اين كتاب اعتراض نفرمايند چرا كه عمداً با سعى تمام خواستهام كه عاميانه بنويسم تا جميع طبقات مردم بهره برند وانگهى كه سائلين اين كتاب زنان بودند كه خواستند در اصول عقايد چيزى براى ايشان بنويسم و نوشتم و لاحول و لاقوة الّا بالله و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعين. تمام شد كتاب به حول و قوه خداوند عالم و بركت ائمه طاهرين عليهم صلوات المصلين و به بركت اولياى ايشان الحمد لله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً. (ص 519)
نكته:
از واژهى «بفهم» در جلد اول 60 بار و در جلد دوم 67 بار و در جلد سوم 53 بار و در جلد چهارم 45 مرتبه استفاده فرمودهاند.
در چهار جلد دويست و بيست و پنج (225) بار از اين واژه به عنوان توجه دادن و تنبيه و تذكر استفاده فرمودهاند. اين موضوع، عظمت والاى كتاب ارشاد العوام را در نظر مصنف آن روشن مىكند.
پ.ن: پژوهش های شما را درباره ی کتاب “ارشاد العوام” و یا بررسی های شما بر روی متن کتاب را سخت پذیراییم. سپاس
——————————————————————————————–Abstract
A new insight into the book “Ershad-ol-Avam” (part 14) . In this part we will point to some conceptual and attractive aspects of the book “Ershad-ol-Awam” written by M.K. Kermani.