ادامه بررسی چاپ های کتاب “ارشاد العوام”
بررسی چاپ دوم: چاپ تبریز
چاپ دوم (چاپ تبريز) توسط شخصى به نام «عسكرخان بيگ؛ خَلَف حسين بيگ اردوبادى» نوشته شده است. اصل و نسب اين شخص مشخص نيست و بعضى احتمال مىدهند خودْ شخصى واعظ و يا منبرى و با اطلاعات بوده و مىخواسته به عنوان شرح، در بعضى قسمت ها چيزهايى اضافه كند. و بعضى احتمال مىدهند كه از روى عمد چيزهايى را اضافه كرده است تا اين كتاب را خراب كند و احتمال دوم به واقعيت نزديكتر است چراكه در بعضى عبارتهاى اضافه شده، عناد او را مىتوان يافت. در هر صورت ماهيت اصلى اين شخص مشخص نيست.
براى نمونه، به چند مورد از اضافهها اشاره مىشود. عبارتهاى داخل « » ، اضافه شده توسط نويسندهى چاپ تبريز است:
ــ …بلكه به يك چشم بر هم زدن تمام آسمانها و زمينها را قطع مىكردند و به هر موضع قدمى از آنها مىگذشتند و اين همه از آن جهت بود كه بدن ايشان لطيفتر بود «نه آن است كه جسم او را از او گرفتى و او را روح نمودى؛ همان جسم است كه او را لطيف كردى و اول كه غليظ بود حيزى داشت و چون لطيف شد حيز ديگر گرفت و در هوا ايستاد و اگر باز ديگر آن را لطيف كنى و غلظت و كدورت هوا را از آن بگيرى لطيفتر بود» از عرش هفتاد مرتبه. (چاپ تبريز ج 1، ص 148)
ــ …و به لباس عارضى از جور لباس ايشان «يعنى حيوانات. لفظ حيوانات اعم است گفته مىشود به هر نوع حيوان كه خلق شده از سگ و خوك و كرمهايى كه در ميان نجس انسان پيدا مىشود نعوذ بالله از اين اعتقاد فاسد كه دارد. خلاصه در همهى اينها» جلوه كرد و به همان طور عهد گرفت… (چاپ تبريز ج 2، ص 13)
ــ و صلى اللّه على محمد و آله و رهطه اجمعين «و لعنة اللّه على اعدائهم الى يوم الدين بعدد ما عنده من العدد فى كل لمحة من الازل الى الابد» (چاپ تبريز ج 4، آخرين صفحه)
و چندين مورد ديگر كه از پيش خود اضافه كرده و در بعضى جاها اظهارنظر كرده است. غلطنامهى اين كتاب، كتابچهاى قطور است و شخص منصف است كه با ديدن اينگونه تحريفهاى آشكار، مىيابد كه امكان دارد كسانى چشم از آبرو و حيثيت و ديندارى شسته و چنين كارهايى را انجام دهند. و سيعلم الذين ظلموا آلَ محمدٍ حقَّهم اىَّ منقلب ينقلبون.
و از جمله غلطهاى نوشتارى اين چاپ:
ــ اول سخنى كه گويد، گويد «بقيته الاّ خير لكم ان كنتم مؤمنين مؤمنين» پس گويد منم بقية اللّه در زمين (چاپ تبريز ج 3، ص 115)
بارى؛ در چاپهاى بعد، اين غلطها و اضافهها تصحيح شده و طبق نسخهى خطى مصنف كتاب – اعلى اللّه مقامه – بازنويسى شد.
بعضى از تصحيح و بازنويسى كتاب مبارك ارشاد العوام، حذف برخى محتويات را فهميدهاند. چنان كه صاحب ذريعه دربارهى اين كتاب شريف مىنويسد:
«طبع بايران اولاً سنة 1271 ثم طبع ثانياً و ثالثاً مع بعض تغييرات و تنقيصات منه كما اشار اليه … محمد رضا الواعظ الهمدانى فى كتابه هدية النملة الى مرجع الملة». [1]
غافل از آنجا كه اين كتاب ابتدا در بمبئى به چاپ رسيد نه ايران. و ديگر آن كه در چاپهاى بعد «تنقيصاتى» در كار نبود مگر همان اضافههايى كه نويسنده چاپ تبريز اضافه كرده و يا اشتباه نوشته بود. و جالب آنجاست كه صاحب ذريعه سخن خود را از شخصى از منكرين مشايخ عظام (صاحب هدية النملة) نقل مىكند. و كجا رسم است كه سخن دشمن، مرجع و سند قرار بگيرد. و امروز هم همين مطلب را از كتابى به كتابى نقل مىكنند و مىگويند و مىنويسند:
«اكثر مطالب مربوط به ركن رابع را حاج كريمخان كرمانى در ارشادالعوام چاپ بمبئى كه به سال 1268 قمرى چاپ شده آورده است. و چون در مقابل سيل اعتراضات قرار گرفت در چاپهاى بعدى تغييرات و اصلاحاتى به عملآوردهاند». [2]
همانگونه كه مىبينيد، شاخ و برگها نيز پيدا كرده و «طُبع فى ايران» به «چاپ بمبئى» تغيير يافته و «سيل اعتراضات» نيز اضافه شده است. و با گفتن و نوشتن و منتشر كردن اين جمله، بر منحرف دانستن اين كتاب مبارك و اذعان به تحريف آن سعى دارند. ايشان بىخبر بوده و اطلاعى از حقيقت امر ندارند. چهار جلد كتاب ارشادالعوام به دستخط مصنف آن موجود است. با اندكى كوشش و تحقيق، مشخص خواهد شد كه تمام چاپهاى بعد از چاپ تبريز، مطابق با اصل نوشته بوده و هيچ كم و زيادى نيارد.
اولين نكته دربارهى عبارت مذكور آن كه چاپ بمبئى صحيح بود – همانگونه الان نسخههاى چاپ بمئبى در دست است و شاهدى حاضر- و بر فرضى كه تصحيحهايى در چاپهاى بعد انجام شده «تغييرات و اصلاحات» در متن كتاب نبوده بلكه تصحيح غلطهاى چاپى و يا تطابق آن با رسمالخط نسخهى اصل بوده است.
دومين نكته آن كه تركيب «سيل اعتراضات» به چهمعنا است؟ اگر اعتراضهاى اهل مكتب منظور است كه سخن صحيحى است؛ زيرا با ديدن غلطهاى چاپ تبريز، دوستان بسيار ناراحت بودند. [3] و اگر منظور از سيل اعتراضات، نظر ديگران دربارهى اين كتاب است كه اين سيل اعتراضها سبب آن نمىشود كه از اصل كتاب چيزى كاست. و دليل بر اين سخن، نسخهى خطى مصنف – اعلى اللّه مقامه – است. پس اين سخن، بىاساس است.
مصنف گرامى – اعلى اللّه مقامه – با برخورد با اينگونه تهمتها – كه در زمان حيات ايشان نيز منتشر مىشده است -، در جواب جواب تهمتى كه بر ايشان زدهاند كه عقيدهى شيخيه اين است كه حضرت سيّد الشّهداء عليهالسلام شهيد نشدهاند، مىفرمايند:
«از اين تهمت كه ثَكلى (زنِ فرزند از دستداده) به خنده مىآيد. نمىدانم كه چشم ندارند كه من در سالى ده روز روضهخوانى مىكنم و خود به منبر مىروم و روضه مىخوانم و مىگريم و مىگريانم. آيا گوش ندارند كه قصائد مرا و نوحههاى مرا بشنوند كه در منابر و تكايا مىخوانند مردم؟ آيا كتابِ «مقتل» كه من نوشتهام در ميان مردم پَهْن نيست و نديدهاند؟ آيا مدّتها كربلا نرفتم و نبودم؟ لكن حمد مىكنم خدا را كه تهمتهاى بيّن البطلان مىزنند و همين فَرَج است براى من؛ چرا كه براى مردم معلوم مىشود كه اينها از روى نفهمى و عداوت سخن مىگويند و مقصودشان محض تضييع مسلمانان است از روى حسد و عداوت». [4]
[1]– الذريعة، ج 1 ص 515
[2]– خارجشدگان از صراط مستقيم – شيخيه -؛ ص 72
[3]– چنانكه نسخهى قديمى چاپ تبريز كه هماكنون موجود است، حاشيههايى توسط يكى از اهل مكتب در اطراف آن نوشته شده است و در بعضى قسمتها نوشته شده: «در اينجا كاتب از خود الحاق و الحاد كرده؛ خدا لعنت كند مفترى را» و از اين قبيل عبارتها.
[4]– سى فصل، فصل پانزدهم، ص 62. جواب همين تهمت را در مجموعة الرسائل 15، ص 162 مفصلتر عنايت فرمودهاند.
ادامه دارد