نگرشی نوین بر کتاب ارشاد العوام (7)

صراحت در بيان مطالب





نویسنده کتاب ارشاد العوام، حقيقت مطلب را به طور كامل بيان فرموده اند. بزرگ‏ترين اثرى كه بر صراحت‏گويى مترتب است چيست؟ ممكن است نظريه‏ها مختلف باشد ولى شايد مهم‏ترين آن‏ها، رسيدن به واقع مطلب بدون هيچ انحراف و حيرت و گم‏شدن در راه باشد. و وقتى انسان مستقيم به مقصود خود برسد و مطلب را بى‏هيچ دغدغه‏اى دريابد، بارزترين اثر در وجود آدمى چيست؟ بى شك آن اثر، لذّتى است كه از درك مطلب براى او حاصل مى‏شود؛ زيرا شخص كتاب را براى مطلب آن مى‏خواند و زودتر رسيدن به مطلب، اثر مثبتى در وجود انسان به وجود مى‏آورد:


فصَرِّح بما تَهوى و دَعْنى من الكُنا






فلا خير فى اللّذات من دونها ستر


(به آنچه مى‏خواهى تصريح كن و مرا از كنايه رها ساز، زيرا هنگامى كه پوششى بر روى لذت‏ها باشد، خوبى‏اى در آن‏ها نخواهد بود).



پس بايد به اصل مطلب تصريح كرد، چرا كه اعتقادات دينى به شكلى است كه وقتى انسان به حقيقت آن‏ها پى مى‏برد، برايش لذّت معنوى حاصل مى‏شود. آيا نشده است كه وقتى بعضى از سخنرانى‏ها را كه درباره‏ى مقامات ائمه‏عليهم‏السلام است شنيده‏ايد، بى‏اختيار در خود حركت و لذتى معنوى را احساس كرده ايد كه اگر طبيعت و ديگر موانع مانع نمى‏شدند، بلند شده و حركت مى‏كرديد و گاهى اوقات آن لذت‏ها را با صلوات و يا دست بر دست كوفتن اظهار مى‏داريد. پس صراحت در گفتار و بيان مطالب هم امر مهمّى به حساب مى‏آيد كه يكى از خصوصيات بارز اين كتاب به شمار مى‏رود.



اشاره‏هاى ظريف



جمله هایی از کتاب ارشاد:



…صاحبان آن مدارك تكاليف خود را از كتاب و سنت فهميده‏اند و مطالب خود را برخورده‏اند و جهات عبادت خود را برخورده‏اند و ايراد آن‏ها در اين كتاب به لغت اهل اجسام شايسته نيست به همان جهت‏ها كه ذكر شد ولى به لغت خود ايشان ذكر شد و اهلش مى‏فهمند كه من در اين كتاب چه نوشتم. (۱)



در كنار تصريح به مطالب عاليه، اشاره‏هاى ظريفى را در ميان خطوط اين كتاب گنجانيده‏اند كه براى همه‏كس قابل درك نيست. اين اشاره‏ها، خود مطلب كاملى به حساب مى‏آيد ولى چون احتياجى در تصريح به آن‏ها نمى‏ديدند، به اين شكل بيان فرموده‏اند. وجود اين اشاره‏ها عنوان قبلى را نقض نمى‏كند؛ زيرا تصريح به مطالب در جاى خود هست و شكى در آن نيست و اين اشاره‏ها، براى اشخاص به خصوصى بيان شده است؛ چراكه فقط عموم مردم از اين كتاب منتفع نمى‏شوند بلكه علما و فضلا نيز از اين كتاب براى سبد معرفتشان ميوه مى‏چينند. در جاهاى مختلفى از اين كتاب مى‏فرمايند كه اگر كسى تدبر مى‏كرد، در قسمتى اشاره‏اى كرده‏ايم و رد شده‏ايم. شخص آگاه و باتدبّر، وقتى شروع به مطالعه‏ى بحث جديدى مى‏كند، مى‏يابد كه اين مطلب را در جلد پيشين و يا در اوايل يا اواخر همان جلد، به طور اشاره بيان فرموده‏اند. و منظور از اين اشاره، نه به اين معنا است كه خود فرموده‏اند كه اين مطلب، اشاره به چه مطلبى است، بلكه با تدبر در آن مطلب مشخص مى‏شود كه اين مطلب، بيان‏گر مطلب ديگرى است كه به شكلى ديگر بيان شده است و متمّم و مكمّل فهم آن شخص از آن مطلب خواهد بود.



آن زمانى كه شروع به خواندن اين كتاب مبارك كرده بوديم و اوايل جلد اول بوديم، يكى از معلمين عزيز در بيان عظمت اين كتاب گفتند: هر كارى كه روى اين كتاب انجام شود، فايده بخش است. حتى اگر كسى حروف اين كتاب را بشمارد (كه چند الف و چند باء و تاء و… در اين كتاب است)، ضرر نكرده است بلكه منفعتى هم خواهد برد. حال آن منفعت ممكن است هرگونه پيشرفتى باشد. و با هر بار تكرار و مطالعه و
ممارست، نكته هايى تازه و نو براى انسان روشن مى‏شود و به مطالب جديدى برخورد مى‏كند. هضم اين سخن ممكن است دورنمايى سنگين داشته باشد ولى با خواندن و مطالعه ى آن، مشخص خواهد شد كه موقعيت اين كتاب فراتر اين ظواهر است.



نمونه ای گویا



بسيار به جا است به پرسشى كه «امان اللّه خان» والى كردستان از مصنف ارشاد العوام پرسيده است و آن بزرگوار جواب داده‏اند اشاره شود.



سؤال دويم: اگرچه همه‏ى ارشاد العوام از فهم ما بيرون است ولى فصلى عنوان فرموده‏ايد در اشاره به باطن باطن در قسمت سيوم و جلد سيوم در مقصد چهارم كه منتهى به مقصد پنجم مى‏شود هر كار مى‏كنم چنان كه شايد از عهده‏ى فهم آن بيرون نمى‏آيم. مستدعيم به زبان معجز بيان آن باطن باطن را به ظاهر ظاهر بياوريد اگر به علت شدت مشغله عذر بخواهيد، عرض مى‏شود پس چرا معراج را و معرفت آن را از نان و پنير به مردم فهمانيده‏ايد و خورانيديد.



جواب: عرض مى‏شود كه از بيان اين مسئله به طور ظاهر مرا معذور داريد كه اين سرّى است از اسرار اهل بيت عليهم‏السلام كه متحمل آن نمى‏شود مگر ملك مقرب يا نبى مرسل يا مؤمن ممتحن و اين امرى نيست كه امروز فاش شود. زيرا كه اين مسئله همان است كه در دل سلمان رضى اللّه عنه بود كه اگر ابوذر رضى اللّه عنه بر آن مطلع مى‏شد كافر مى‏شد. و اين همان امر است كه امام عصر عليه‏السلام وقتى كه ظاهر مى‏شود عهد و پيمان به آن مى‏گيرد و همه‏ى بزرگان سيصد و سيزده تن فرار مى‏كنند مگر حضرت عيسى و يازده نفر كه طاقت مى‏آورند و مى‏ايستند. و اين آن امرى است كه حضرت سجاد در اين اشعار مى‏فرمايد:



و ربّ جوهر علم لو ابوح به



لقيل لى انت ممن يعبد الوثنا




يعنى بسا جوهر علمى كه اگر فاش كنم آن را مى‏گويند كه تو از بت‏پرستانى،




و لاستحلّ رجال مسلمون دمى



يرون اقبح ما يأتونه حسناً




يعنى و هراينه مردمانى مسلمان خون مرا حلال مى‏دانند و اين كار قبيح خود را نيكو مى‏شمرند،




لقد تقدّم فى هذا ابو الحسن



الى الحسين و وصّى قبله الحسنا




يعنى امرى است كه حضرت امير وصيت به امام حسن و امام حسين فرموده‏اند. و اين امرى است كه حضرت امير عليه‏السلام مى‏فرمايد بل اندمجت بمكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشية فى الطوىّ البعيدة يعنى علم مكنونى در سينه‏ى من است كه اگر بروز دهم مضطرب مى‏شويد چنان كه ريسمان دلو در چاه عميق به تزلزل در مى‏آيد در هنگام حركت دادن. و اين امرى است كه كميل از اين معنى سؤال كرد از حضرت امير عليه‏السلام و فرمودند تو را چكار به سؤال از حقيقت، عرض كرد آيا من صاحب سرّ شما نيستم؟ فرمودند چرا ولكن ترشح مى‏كند به تو از آنچه از من سر ريز شود. عرض كرد آيا مثل تو مولايى نا اميد مى‏كند سائل خود را؟ پس براى او به طور معما بيان فرمودند و نفهميد. خلاصه امرى عظيم است و از فهم مردم بيرون،




من گنگ خواب ديده و عالم تمام كر



من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش




ان شاء اللّه مرا معذور خواهيد داشت از شرح آن به ظاهر ولكن شرح آن را به رمز مفصلاً در جلد نبوت «ارشاد» در معنى علم بيان و در جلد امامت در همان جا يعنى در معنى بيان و در جلد چهارم در همان مواضع بيان كرده‏ام و زياده از آن نبايد بيان شود و به همين نشان دادن و بيان نمودن گويا مفصلاً بيان كردم و استغفر اللّه ربى و اسأله التوبه. (۲)



هدف از ذكر اين پرسش و پاسخ، «تصريح به وجود راز و رمزها و اشاره‏هاى ظريف براى اهل آن» بود.





۱- جلد اول، ص 106



۲- مجموعة الرسائل فارسى 2، ص 101


ادامه دارد