صراحت در بيان مطالب
نویسنده کتاب ارشاد العوام، حقيقت مطلب را به طور كامل بيان فرموده اند. بزرگترين اثرى كه بر صراحتگويى مترتب است چيست؟ ممكن است نظريهها مختلف باشد ولى شايد مهمترين آنها، رسيدن به واقع مطلب بدون هيچ انحراف و حيرت و گمشدن در راه باشد. و وقتى انسان مستقيم به مقصود خود برسد و مطلب را بىهيچ دغدغهاى دريابد، بارزترين اثر در وجود آدمى چيست؟ بى شك آن اثر، لذّتى است كه از درك مطلب براى او حاصل مىشود؛ زيرا شخص كتاب را براى مطلب آن مىخواند و زودتر رسيدن به مطلب، اثر مثبتى در وجود انسان به وجود مىآورد:
فصَرِّح بما تَهوى و دَعْنى من الكُنا
فلا خير فى اللّذات من دونها ستر
(به آنچه مىخواهى تصريح كن و مرا از كنايه رها ساز، زيرا هنگامى كه پوششى بر روى لذتها باشد، خوبىاى در آنها نخواهد بود).
پس بايد به اصل مطلب تصريح كرد، چرا كه اعتقادات دينى به شكلى است كه وقتى انسان به حقيقت آنها پى مىبرد، برايش لذّت معنوى حاصل مىشود. آيا نشده است كه وقتى بعضى از سخنرانىها را كه دربارهى مقامات ائمهعليهمالسلام است شنيدهايد، بىاختيار در خود حركت و لذتى معنوى را احساس كرده ايد كه اگر طبيعت و ديگر موانع مانع نمىشدند، بلند شده و حركت مىكرديد و گاهى اوقات آن لذتها را با صلوات و يا دست بر دست كوفتن اظهار مىداريد. پس صراحت در گفتار و بيان مطالب هم امر مهمّى به حساب مىآيد كه يكى از خصوصيات بارز اين كتاب به شمار مىرود.
اشارههاى ظريف
جمله هایی از کتاب ارشاد:
…صاحبان آن مدارك تكاليف خود را از كتاب و سنت فهميدهاند و مطالب خود را برخوردهاند و جهات عبادت خود را برخوردهاند و ايراد آنها در اين كتاب به لغت اهل اجسام شايسته نيست به همان جهتها كه ذكر شد ولى به لغت خود ايشان ذكر شد و اهلش مىفهمند كه من در اين كتاب چه نوشتم. (۱)
در كنار تصريح به مطالب عاليه، اشارههاى ظريفى را در ميان خطوط اين كتاب گنجانيدهاند كه براى همهكس قابل درك نيست. اين اشارهها، خود مطلب كاملى به حساب مىآيد ولى چون احتياجى در تصريح به آنها نمىديدند، به اين شكل بيان فرمودهاند. وجود اين اشارهها عنوان قبلى را نقض نمىكند؛ زيرا تصريح به مطالب در جاى خود هست و شكى در آن نيست و اين اشارهها، براى اشخاص به خصوصى بيان شده است؛ چراكه فقط عموم مردم از اين كتاب منتفع نمىشوند بلكه علما و فضلا نيز از اين كتاب براى سبد معرفتشان ميوه مىچينند. در جاهاى مختلفى از اين كتاب مىفرمايند كه اگر كسى تدبر مىكرد، در قسمتى اشارهاى كردهايم و رد شدهايم. شخص آگاه و باتدبّر، وقتى شروع به مطالعهى بحث جديدى مىكند، مىيابد كه اين مطلب را در جلد پيشين و يا در اوايل يا اواخر همان جلد، به طور اشاره بيان فرمودهاند. و منظور از اين اشاره، نه به اين معنا است كه خود فرمودهاند كه اين مطلب، اشاره به چه مطلبى است، بلكه با تدبر در آن مطلب مشخص مىشود كه اين مطلب، بيانگر مطلب ديگرى است كه به شكلى ديگر بيان شده است و متمّم و مكمّل فهم آن شخص از آن مطلب خواهد بود.
آن زمانى كه شروع به خواندن اين كتاب مبارك كرده بوديم و اوايل جلد اول بوديم، يكى از معلمين عزيز در بيان عظمت اين كتاب گفتند: هر كارى كه روى اين كتاب انجام شود، فايده بخش است. حتى اگر كسى حروف اين كتاب را بشمارد (كه چند الف و چند باء و تاء و… در اين كتاب است)، ضرر نكرده است بلكه منفعتى هم خواهد برد. حال آن منفعت ممكن است هرگونه پيشرفتى باشد. و با هر بار تكرار و مطالعه و
ممارست، نكته هايى تازه و نو براى انسان روشن مىشود و به مطالب جديدى برخورد مىكند. هضم اين سخن ممكن است دورنمايى سنگين داشته باشد ولى با خواندن و مطالعه ى آن، مشخص خواهد شد كه موقعيت اين كتاب فراتر اين ظواهر است.
نمونه ای گویا
بسيار به جا است به پرسشى كه «امان اللّه خان» والى كردستان از مصنف ارشاد العوام پرسيده است و آن بزرگوار جواب دادهاند اشاره شود.
سؤال دويم: اگرچه همهى ارشاد العوام از فهم ما بيرون است ولى فصلى عنوان فرمودهايد در اشاره به باطن باطن در قسمت سيوم و جلد سيوم در مقصد چهارم كه منتهى به مقصد پنجم مىشود هر كار مىكنم چنان كه شايد از عهدهى فهم آن بيرون نمىآيم. مستدعيم به زبان معجز بيان آن باطن باطن را به ظاهر ظاهر بياوريد اگر به علت شدت مشغله عذر بخواهيد، عرض مىشود پس چرا معراج را و معرفت آن را از نان و پنير به مردم فهمانيدهايد و خورانيديد.
جواب: عرض مىشود كه از بيان اين مسئله به طور ظاهر مرا معذور داريد كه اين سرّى است از اسرار اهل بيت عليهمالسلام كه متحمل آن نمىشود مگر ملك مقرب يا نبى مرسل يا مؤمن ممتحن و اين امرى نيست كه امروز فاش شود. زيرا كه اين مسئله همان است كه در دل سلمان رضى اللّه عنه بود كه اگر ابوذر رضى اللّه عنه بر آن مطلع مىشد كافر مىشد. و اين همان امر است كه امام عصر عليهالسلام وقتى كه ظاهر مىشود عهد و پيمان به آن مىگيرد و همهى بزرگان سيصد و سيزده تن فرار مىكنند مگر حضرت عيسى و يازده نفر كه طاقت مىآورند و مىايستند. و اين آن امرى است كه حضرت سجاد در اين اشعار مىفرمايد:
و ربّ جوهر علم لو ابوح به
لقيل لى انت ممن يعبد الوثنا
يعنى بسا جوهر علمى كه اگر فاش كنم آن را مىگويند كه تو از بتپرستانى،
و لاستحلّ رجال مسلمون دمى
يرون اقبح ما يأتونه حسناً
يعنى و هراينه مردمانى مسلمان خون مرا حلال مىدانند و اين كار قبيح خود را نيكو مىشمرند،
لقد تقدّم فى هذا ابو الحسن
الى الحسين و وصّى قبله الحسنا
يعنى امرى است كه حضرت امير وصيت به امام حسن و امام حسين فرمودهاند. و اين امرى است كه حضرت امير عليهالسلام مىفرمايد بل اندمجت بمكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشية فى الطوىّ البعيدة يعنى علم مكنونى در سينهى من است كه اگر بروز دهم مضطرب مىشويد چنان كه ريسمان دلو در چاه عميق به تزلزل در مىآيد در هنگام حركت دادن. و اين امرى است كه كميل از اين معنى سؤال كرد از حضرت امير عليهالسلام و فرمودند تو را چكار به سؤال از حقيقت، عرض كرد آيا من صاحب سرّ شما نيستم؟ فرمودند چرا ولكن ترشح مىكند به تو از آنچه از من سر ريز شود. عرض كرد آيا مثل تو مولايى نا اميد مىكند سائل خود را؟ پس براى او به طور معما بيان فرمودند و نفهميد. خلاصه امرى عظيم است و از فهم مردم بيرون،
من گنگ خواب ديده و عالم تمام كر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش
ان شاء اللّه مرا معذور خواهيد داشت از شرح آن به ظاهر ولكن شرح آن را به رمز مفصلاً در جلد نبوت «ارشاد» در معنى علم بيان و در جلد امامت در همان جا يعنى در معنى بيان و در جلد چهارم در همان مواضع بيان كردهام و زياده از آن نبايد بيان شود و به همين نشان دادن و بيان نمودن گويا مفصلاً بيان كردم و استغفر اللّه ربى و اسأله التوبه. (۲)
هدف از ذكر اين پرسش و پاسخ، «تصريح به وجود راز و رمزها و اشارههاى ظريف براى اهل آن» بود.
۱- جلد اول، ص 106
۲- مجموعة الرسائل فارسى 2، ص 101
ادامه دارد