بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام خدمت دوستان در هرکجا که هستند. انشاءالله در پناه امام زمان صلواتاللهعلیه از بلایا و فتن آخرالزمان مصون و محفوظ باشند. در این شب پاییزی که بهسر میبریم بهمناسبت چاپ کتاب یکی از شاگردان عالم ربانی، مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه، به مذاکره علم و فضائل اهلالبیت علیهم الصلوة و السلام میپردازیم.
این کتاب تفسیری بر بخشهایی از قرآن است که الحمد لله رب العالمین بهتازگی احیاء شده و بعداز سالها، بیشاز یک قرن، اولینبار است که بهچاپ رسیده. قبلاز اینکه این کتاب را معرفی و علت انتخابش را بیان کنیم، عرض میکنیم «قرآن» در مکتب استبصار، مکتب عالم ربانی، مرحوم شیخ احمد احسائی، خیلی موقعیت عجیبی دارد؛ بهطوریکه وقتی سؤال میشود که قرآن برتری دارد یا رسولالله، مکتب استبصار پاسخ میدهد که قرآن عقل رسولالله است؛ یعنی عقلِ مجسدِ ایشان در عالم الفاظ و حروف. و این خیلی عظمت است. ما از عقل رسولالله صلی الله علیه و آله با آن موقعیتی که دارد چه میفهمیم و چه درکی داریم؟!
تجسد و تجسم این عقل قرآن است. نگاه مکتب شیخ احمد احسائی به قرآن چنین است. ملاک ما در همه امور قرآن است. حالا اینکه چقدر به این دستورات عمل میکنیم، چقدر به ساحت قرآن توجه داریم، روزانه قرآن میخوانیم یا نمیخوانیم، بحث دیگری است.
استاد ما تعریف مکتب استبصار را اینطور میفرمایند: «قرآن را در جایگاه اصلی آن قرار دادن و در کوچک و بزرگ امور به آن مراجعه داشتن و از آن الهام گرفتن و از آن آموختن و به آن پرداختن». و در کنار اهلالبیت مراجعه به قرآن اینقدر در مکتب جایگاهی اساسی دارد؛ ازاینجهت میبینیم که از زمان مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه در کنار سایر مباحث معرفتی تفسیر آیات قرآن نیز انجام میشده.
ما از مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلیاللهمقامه که صاحب کتاب ارشادالعوام و حقایقالطب و صدها کتاب دیگر هستند تفسیری داریم. این بزرگوار بر کل قرآن تعلیقه نوشتهاند و در ذیل هر آیهای بواطن آیه را طبق روایات و طبق مباحث دیگر مطرح کردهاند. این یکی از تفاسیر موجود در مکتب مرحوم شیخ احمد احسائی است. این تفسیر تعلیقات حاج محمدکریم کرمانی بر قرآن است که بعداز ایشان شاگردشان، مرحوم نفیسی، آمد و همان تعلیقات مرحوم حاج محمدکریم کرمانی را توضیحاتی داد و الحمد لله رب العالمین بهنام کشفالاسرار درضمن چهار مجلد بهچاپ رسیده که در دسترس دوستان است. این هم یکی دیگر از آثار قرآنی مکتب است. همچنین مرحوم حاج محمدکریم کرمانی در تفسیر بعضی از سور قرآن رساله مستقل دارند؛ ازجمله در تفسیر سوره حجرات رساله مستقلی است.
و سالها قبل هم دو جلد بهنام بحث تفاسیر قرآن تألیف شد و کلمات مرحوم شیخ احمد احسائی، مرحوم سید کاظم رشتی و مرحوم حاج محمدکریم کرمانی که بعضی از آیات قرآن و بعضی از سور را مثلاً تفسیر کرده بودند و بهطور متفرق در کتابهایشان بود در آن مجمعالتفاسیر در دو جلد جمع شد. اینها بعضی از آثار تفسیری مکتب است و بعد هم همین تفسیری که امشب درموردش صحبت خواهیم کرد.
جزوه تفسیری دیگری است که ظاهراً نوشته مرحوم ملاجعفر است که از شاگردان مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه بوده و بعد، کاتبِ دروس و مواعظ مرحوم آقای شریف طباطبائی رفع الله شأنه شد. ایشان بعضی آیات را شرح کرده و جزوه مختصری است. بخشی از مقدمه این جزوه چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله و صلوته علی من اصطفی و لعنته علی من اضلّه فغوی و بعد یقول العبد الخاطئ اللئیم و المذنب الاثیم غفر الله له و لوالدیه انه بعد ما منّ الله علیّ ببرکات اولیاء آل الرسول صلوات الله علیهم بمجاورتی زمانا عند مضجع سیدنا الهمیم و مولانا العظیم اعلی الله مقامه و رفع فی الخلد اعلامه…» تا اینکه مینویسد: «حتی انه منّ علیّ بمنة جدیدة و وفقنی ببرکات سادتی و اولیائی علیهم السلام اجراء تلک الکلیات فی بعض الموارد ببرکة مجاورتی لذلک المضجع المبارک فشرحت بعض آیات الله المجید بذلک الکلیات و قد کانت متفرقة فاردت جمعها للحفظ عن الاندراس فجمعتها فی تلک الوریقات و ارجو من الله و من سادتی علیهم آلسلام ان یکون ذلک ذخیرة لمعادی… .»
جوامعالتفسیر، نوشته ابوالحسن یزدی، نیز یکی از تفاسیر عجیبی است که توضیحاتی را درمورد آن خواهیم داشت و مباحث این کتاب را خواهیم گفت. مرور مباحث فضائل اهلالبیت است. و بعداز آن بر چاپ تازه این کتاب نقدی خواهیم داشت. در کنار این حرکت مهم و ارزشمند که چاپ این اثر نفیس باشد، متأسفانه کوتاهیهایی صورت گرفته که باعث خسران و زیان است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
اما قبلاز اینکه به مباحث محتوایی کتاب جوامعالتفسیر، نوشته ابوالحسن یزدی، بپردازیم؛ باید به سعه وجودی مرحوم شیخ احمد احسائی اشاره کنیم. این وجود چه وجود عجیبی بوده! حالا متأسفانه ممکن است بسیاری بهعلت بعضی از فضاهای مسموم تبلیغاتی درمورد مرحوم شیخ احمد احسائی نظر مساعدی نداشته باشند.
اما واقعاً زندگی و حیات ایشان برکت داشته. بخشی از آن، آثار مرحوم شیخ احمد احسائی است که هنوز گاهی اوقات مثلاً رسالهای از این بزرگوار در فلان روستای دورافتادهای پیدا میشود؛ بااینکه ظاهراً همه آثار این بزرگوار منتشر شده، اما میبینیم گاهی اوقات پیش میآید که رسالهای بهدست میآید که تابهحال در دست نبوده و این خیلی جالبتوجه است. آثار مرحوم شیخ احمد احسائی از برکات وجودی ایشان است.
همچنین شاگردان، ملازمان و همراهانی که ایشان داشتند اینها هم آثاری از برکات سعه وجودی مرحوم شیخ احمد احسائی است. بهطوریکه طبق بعضی از پژوهشها اسامی بیشاز صد و سی نفر از ملازمان، شاگردان و همراهان مرحوم شیخ احمد احسائی شناسایی شده و بعضی از اینها آثاری داشتهاند و کتابها نوشتهاند که مثلاً زندگینامه یکی از شاگردان مرحوم شیخ احمد احسائی این خودش کتاب مستقلی میشود. این چه سعه وجودی بوده که مرحوم شیخ احمد احسائی داشتند که این آثار و این شاگردان را امثال جناب نظامالعلماء و غیر ایشان بهجای گذاردند! حالا مرحوم سید کاظم رشتی که حامل علم شیخ احمد احسائی است و نگارش درباره ایشان مستلزم کتابها است. غیراز این بزرگوار دیگر از شاگردها استفادههای بسیاری برده و ترقیاتی داشتهاند.
البته من همینجا اشاره کنم که متأسفانه برخی از شاگردان مرحوم شیخ احمد احسائی علم شیخ را آنگونه که باید درنیافتند. مرحوم محمدتقی احسائی، فرزند مرحوم شیخ احمد احسائی، در مقدمه یکی از کتابهای خودش مینویسد که همه شاگردان پدرم آن جنبه علمی مرحوم شیخ احمد احسائی را درک نکردند و حتی برخی به اشتباه رفتند و مفهوم ناصحیحی را از کلمات شیخ برداشت کردند. در آنجا محمدتقی احسائی برخی از روشها و اسلوبهای شاگردان پدرش را نقد میکند، اما عموماً منشأ آثار و برکات بودند و از مرحوم شیخ احمد احسائی استفادهها کردند.
ازجمله مستفیدین و تلامذه مرحوم شیخ احمد احسائی ابوالحسن بن ابراهیم یزدی است. این شخص از کسانی بوده که در سال 1232 قمری با مرحوم شیخ احمد احسائی همسفر بوده در مسیر حج حوالی رجب 1232 نیمه رجب به آنطرف که مرحوم شیخ احمد احسائی قصد خانه خدا کردند که ابتداء به عتبات عالیات عراق مشرف شدند و بعد از طریق شام بهسمت مدینه حرکت کردند، افرادی همراه ایشان بودند؛ ازجمله ابوالحسن یزدی. مرحوم شیخ عبدالله احسائی در شرححالی که از پدرش به یادگار گذارده نوشته که ایشان گفته در سال 1232 قمری در مسیر شام ایشان حرکت کردند و ازجمله افرادی که همراه این کاروان بودند ابوالحسن بن ابراهیم یزدی است که از شاگردان مرحوم شیخ احمد احسائی است که صاحب همین جوامعالتفسیر باشد.
درهرصورت، در منابع دیگری هم تمجیدهایی از جناب ابوالحسن یزدی شده. حالا در بخش نقد کتاب به شرححال ابوالحسن یزدی برمیگردیم. نقدهایی داریم بر مطالبی که در چاپ جدید کتاب منتشر شده. صاحب طبقات اعلام الشیعة در جلد 10 صفحه 23 ابوالحسن یزدی را توصیف کرده و گفته که عالم فاضلی بوده، درنزد مرحوم شیخ احمد احسائی از افراد خصوصی بوده و در سفر و حضر با ایشان بوده. همچنین در کتاب دیگر از ابوالحسن یزدی، صاحب کتاب جوامعالتفسیر یاد شده و گفته شده که ایشان همچون استادش مینوشته و این در کتاب تراجمالرجال جناب حسینی اشکوری هم نقل شده.
حالا شخصی است بهنام ملا علیرضا یزدی که آن هم فرزند ابوالحسن است. این را باید بررسی کرد که آیا ملا علیرضا یزدی فرزند ابوالحسن، فرزند همین صاحب جوامعالتفسیر است یا فرزند شخص دیگری است. باید تأمل بیشتری داشت و در فرصت دیگر به آن پرداخت.
این جوامعالتفسیر از جهات متعددی ارزشمند است که تاکنون خطی بوده و اخیراً چاپ شده. هر کسی ممکن است از جهات متعددی این کتاب جوامعالتفسیر را بررسی کند: یکی ازجهت تبحر ابوالحسن یزدی در عربیت؛ تسلطش به اشعار عرب؛ مهارتش در روایات.
در این فرصت ما این کتاب را از دید مکتبی بررسی میکنیم و امیدواریم که مذاکره این کتاب و مباحث موجود در این کتاب ثوابی داشته باشد و ثواب این نشست و مذاکره را به روح مرحوم پروفسور فاطمی اهداء میکنیم که مرحوم پروفسور فاطمی سالها قبل، در مثل امروز، هفده آذر، از دنیا رفتند. ایشان از تابعین بزرگان دین اعلیاللهمقامهم بودند و استاد در ریاضیات و صاحب آثار متعددی در ریاضیات. همچنین تدریس بعضی از کتب مکتبی را هم مثل طریقالنجاة داشتهاند. در سال گذشته مثل همین شبها، ما نشست زندهای را داشتیم که عزیزان میتوانند در همین برگه آن نشست را هم ببینند که در فرصتهای گذشته بارگذاری شده.
اولین خصوصیتی که از کتاب جوامعالتفسیر ابوالحسن یزدی میخواهیم عرض کنیم این است که ارتباط ابوالحسن یزدی با شیخ احمد احسائی در این کتاب موج میزند. من در این فرصت ارتباط ابوالحسن یزدی را با شیخ احمد احسائی در ده محور خدمت شما عزیزان عرض میکنم. اینها آثار باقیماندهای است که از علماء مکتب به یادگار مانده. در ده محور ارتباط ابوالحسن یزدی با شیخ احمد احسائی در این کتاب دیده میشود.
محور اول این است که در همان اوائل کتاب آشنایی خودش را با مرحوم شیخ احمد احسائی مطرح میکند و بیان میکند که مدتها بررسی کرده و مدتها جستجو کرده و گمشده خود را نیافته. دقت بفرمایید، گمشده خود را نیافته. ایشان در این کتاب خیلی تعبیرات لطیفی دارد و استاد خودش را توصیف میکند. میگوید: «فاول من اعطاه الله سبحانه مفتاح الوصول و شرفه بخدمة کافل ایتام الرسول اعنی بذلک المفتاح الذی به الفلاح و النجاح ذا القابلیة العظیمة و الدرة المکنونة الیتیمة و المرآة الصافیة الکریمة الکامل فی ظاهر التفسیر و التنزیل» که این نسبت به مطالب کتاب «براعت استهلال» هم هست. «و الراسخ فی علم الباطن و التأویل احدی القری الظاهرة.» ما با این کلمه «احدی القری الظاهرة» کار داریم و به آن خواهیم برگشت. «الواسطة بیننا و بین القری المبارکة التی امرنا ان نسیر فیها لیالی و ایاماً آمنین مشید دعائم الاسلام و الدین و الحجة علینا من الحجة علی الخلق اجمعین سمی خیرة رب العالمین الشیخ احمد بن المقدس المطهر الشیخ زین الدین الاحسائی اعلی الله مقامه» تا آخر.
میگوید وقتیکه من خدمت مرحوم شیخ احمد احسائی رسیدم اصلاً گمشده خودم را پیدا کردم. تعبیراتی دارد. میگوید اویس عصرش بود. سلمان دهر بود. وحید ایام بود. همینطور ادامه میدهد و اشعاری دارد و در رثاء مرحوم شیخ احمد احسائی هم اشعاری سروده. اولینگونه ارتباط در این تفسیر چیست؟ همین تمجیدی است که از مرحوم شیخ احمد احسائی دارد و آشنایی خودش را با این بزرگوار مطرح میکند.
در همین محور اشاره کنیم که ابوالحسن یزدی از مرحوم شیخ احمد احسائی در سراسر کتاب تمجیدهایی دارد؛ مثلاً در جلد 1 صفحه 216 مینویسد: «اقول انه سئل عن هذه المسئلة استاذی و شیخی قطب العارفین و زین الموحدین الشیخ احمد بن زین الدین اعلی الله مقامهما فاجاب عنها» تا آخر. پس این اولینگونه ارتباط جناب ابوالحسن یزدی با شیخ احمد احسائی در کتاب جوامعالتفسیر است.
اما گونه دوم ارتباط نقلقولهایی است که از استادش، مرحوم شیخ احمد احسائی، در این کتاب دارد. نقلقولها گاهی اوقات مختصر است، گاهی اوقات مفصل است و گاهی مواقع و مواضع بدون نام بردن از استادش قولی را مطرح میکند؛ مثلاً صفحه 302 از این کتاب میگوید: «قال الشیخ اعلی الله مقامه فی الفوائد…» چند خط بعد مینویسد: «ثم قال الشیخ فی شرح الفوائد…» گاهی اوقات مفصل نقل میکند؛ مثل صفحه 376 از جلد اول.
باز در جایی بدون ذکر نام مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه عبارتی را نقل میکند؛ مثلاً مرحوم شیخ احمد احسائی در رساله توبلیه سخنی را از بعض العارفین دارند، ابوالحسن یزدی عین همان را در صفحه 107 از جلد اول آورده و اسمی هم از مرحوم شیخ احمد احسائی نبرده که «قال بعض العارفین من خرق سفینة عجبه و قتل غلام تکبره و بنی جدار زهده کشف له عن سر معرفته بربه.» این یک تفسیر عرفانی از جریان موسی و خضر است که وقتی موسی همراه خضر شد و سوار کشتی شدند، کشتی را سوراخ کرد. وقتی وارد شهر یا روستا شدند آن کودک و غلام را کشت. و بعد دیوار را بدون گرفتن دستمزد بنا کرد. حالا بعض العارفین از این جریان موسی و خضر اینطور برداشت عرفانی داشتهاند. گفتند کسیکه کشتی عُجب خود را سوراخ کند، غلام تکبر خودش را بکُشد و دیوار زهد خود را بالا ببرد و بنا کند «کشف له عن سر معرفته بربه» که من عرف نفسه فقد عرف ربه برای او تجلی میکند و آشکارا میشود، اما این شرایط را دارد.
به این آسانیها نیست. من عرف نفسه فقد عرف ربه. در اینجا منظور از من عرف نفسه آناتومی بدن نیست. بله، یکی از مصادیق آن آناتومی بدن است. من عرف نفسه یعنی کسیکه همین ظاهر را بشناسد؛ استخوانها در جای خود، سر در جای خود، همه اعضاء و جوارح در جای خود، این آناتومی ظاهری را بشناسد فقد عرف ربه «عرف» به معنی «ثبت» باشد. بله، خدایی هست، اما من عرف نفسه بهمعنی این کالبد ظاهری نیست، بلکه بهمعنی مسائل و بواطن دیگری است که بیانش مقدمات نیاز دارد.
سفینه عُجب خود را سوراخ کن، غلام تکبر خود را بکش، همانطور که در جریان موسی و خضر بود. این استفاده تأویلی و تمثیلی و عرفانی آن است و بعد هم جدار زهد خود را بالا ببر. ببینید این عبارت را مرحوم شیخ احمد احسائی در یکی از رسائل خودشان دارند، اما ایشان این عبارت را در جوامعالتفسیر نقل کرده بدون اینکه از مرحوم شیخ احمد احسائی نام ببرد. این هم گونهای از نقل فرمایشهای مرحوم شیخ احمد احسائی است. پس این محور دوم بود از ارتباط کتاب جوامعالتفسیر با مرحوم شیخ احمد احسائی.
محور اول و گونه اول این بود که روش آشنایی خودش را مطرح میکند و اشعاری در مدح مرحوم شیخ احمد احسائی دارد. گونه دوم این است که بیانات این بزرگوار را یا مختصر یا مفصل یا بدون نام مطرح میکند. اما محور سوم در ارتباط ابوالحسن یزدی با شیخ احمد احسائی در این کتاب جوامعالتفسیر، حل تعارضات روایات با کلام شیخ احمد احسائی است؛ مثلاً در جلد اول صفحه 419 میگوید: «و لشیخی و سیدی و استاذی اعلی الله مقامه عبارة فی شرح الزیارة الجامعة الکبیرة تنافی بظاهرها ما یستفاد من تلک الروایات.» میگوید: «مرحوم شیخ احمد احسائی در شرحالزیارة عبارتی یا عباراتی دارند که در ظاهر با روایاتی که بحث کرده منافات و تعارض دارد.» بعد شروع به جمع فرمایشات و حل تعارضات میکند.
ما سالهای قبل این بحث را داشتهایم و بهطور مفصل موضوع تعارضات در فرمایشهای بزرگان دین را بررسی کردهایم. […] مثلاً با فلان روایت منافات دارد. نه، این جمع دارد (جمع اصطلاح است، نه جمع در ریاضی) یعنی بهگونهای میشود اینها را کنار هم گذاشت. «تناقض» در مباحث منطق لااقل نُه شرط دارد که بخواهد تناقضی ثابت بشود؛ ازاینجهت خیلی راحت نمیشود بگوییم اگر کلامی ظاهرش با روایات مناسب نبود، این تنافی و تناقض و تعارض است، بلکه باید وجه جمع را پیدا کرد.
جناب ابوالحسن یزدی از نخستین کسانی است که در این عرصه قدم گذارده و رفع تعارضات و تناقضات کرده. در جلد اول صفحه 419 اینطور میگوید: «و نحن نذکر کلامه اعلی الله مقامه اولاً ثم نبین مراده بما یرفع التنافی بین کلامه و کلام ائمته.» ما میخواهیم بین کلام مرحوم شیخ احمد احسائی و روایات اهلبیت رفع تناقض، تعارض و تنافی کنیم. پس این هم محور سوم که چگونه فرمایشهای مرحوم شیخ احمد احسائی را نقل کرده است.
محور چهارم این است که ابوالحسن یزدی خودش را از کسانی میداند که به اسرار مباحث شیخ احمد احسائی واقف است. خودش را از کسانی میبیند که میتواند بر کلام شیخ احمد احسائی تکملهای داشته باشد؛ ازاینجهت وقتی از «ثَقَل اکبر» و «ثَقَل اصغر» بحث میشود که چرا ثقل اکبر قرآن و ثقل اصغر اهلبیت نامیده شده، از مرحوم شیخ احمد احسائی کلامی نقل میکند که ایشان دو وجه ذکر کردهاند.
در ادامه جلد 1 صفحه 220 میگوید: «اقول و عندی جواب ثالث. یعنی بر بحث مرحوم شیخ احمد احسائی تکملهای نوشته است. اینقدر خودش را آگاه میدیده و شاید وجدان کرده بوده که دارد می نویسد. همچنین خودش را به بعضی از اسرار مباحث شیخ آگاه میبیند. مرحوم شیخ احمد احسائی که درباره این فقره از حدیث علوی فقد طلع الصبح که فرمودند این یک سرّ مکتوم است، ابوالحسن یزدی اینطور مینویسد: «اشارة الی ان هنا لسراً مکتوماً من الاغیار لا یجوز کشفه الا لاهل الاسرار و انا قد اشرت سابقاً الی هذا السر المکتوم لاهله و ان وضعته فی زاویة من زوایا کلامی و جعلت علیها حجاباً مسیرة سبعین عاماً فراجع فتدبر کلامی لعلک تجده ان شاء الله فان وجدته فخذه بقوة» که اقتباسی از آیه قرآنی است «و کن من الشاکرین و الا فلا تیأس من روح الله فان الاشیاء مرهونة باوقاتها.» میگوید این کلامی که شیخ احمد احسائی میگوید سرّ مکتوم است، من پیشاز این بسیار اشارهوار مطرحش کردم. خودش را از کسانی میداند که با اسرار مباحث شیخ احمد احسائی آشنا است. این هم یکی دیگر از محورهای ارتباط او با شیخ احمد احسائی.
محور پنجم: بهکارگیری اصطلاحات شیخ احمد احسائی در این کتاب است؛ مثلاً اصطلاح «تزییل فؤادی» یا «ارض جُرُز» را بهکار برده، اما نه به معنای لغوی آن، بلکه بهمعنی اصطلاحی آن که شیخ مرحوم در شرحالمشاعر میفرمایند: «ثم ساقه الی الارض المیت ارض الجرز و هی ارض القابلیات المسماة عند الحکماء بالامکان الاستعدادی.» این اصطلاح و بعضی از اصطلاحات دیگر شیخ مرحوم را بهکار برده.
محور ششم: در ارتباط ابوالحسن یزدی با شیخ احمد احسائی در کتاب جوامعالتفسیر این است که در چند موضع بین مذاق صوفیه و وحدت وجودیها و مذاق شیخ احمد احسائی تفکیک کرده. میگوید صوفیه و کسانیکه به وحدت وجود و وحدت موجود قائل هستند، بهگونهای میگویند ما بهگونه دیگری. تعبیر «مذاقنا» را بهکار میبرد. میگوید: «و علی مذاقنا فنقول لک» تا آخر.
همچنین در جایی دیگر میگوید: «و اما ما عندنا مما وصل الینا ببرکة ائمتنا و هدایة سادتنا المعصومین علیهم السلام». بین مذاق صوفیه و وحدت وجود و موجود و بین مذاق مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه تفاوت میگذارد. این محور ششم.
محور هفتم این است که میگوید درعین تفاوت میان مشرب مرحوم شیخ احمد احسائی با صوفیه و وحدت وجودیها و موجودیها، ممکن است که در ظاهر تشابه الفاظ باشد. این خیلی بحث مهمی است که بهخصوص مرحوم حاج محمدکریم کرمانی در یکی از رسالههایشان این را مفصل بررسی میکنند و میفرمایند وحدت بیان و وحدت الفاظ دلالت بر وحدت مراد و مرام نمیکند.
چون اخیراً یکی دو نفر مقالهای نوشته بودند و در آن مثنوی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی را بررسی کرده بودند و به این نتیجه رسیده بودند که بعضی از اشعار مرحوم حاج محمدکریم کرمانی از مولوی متأثر است. آنها از این قضیه غافل بوده و هستند که مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلیاللهمقامه این بزرگوار بهخصوص صریحاً میفرماید ما اگر الفاظمان هم مثلاً با صوفیه، با وحدت وجود یا وحدت موجود شبیه باشد، اما زیربنا متفاوت است، ما تباین بین حق و خلق را قائل هستیم. تباین صددرصد بین خلق و حق که مضمون فرمایش حضرت رضا است حق و خلق لا ثالث بینهما و لا ثالث غیرهما. نه مابهالاشتراک دارند نه مابهالامتیاز دارند. اصلاً دو عرصه است، برخلاف آنچه مثلاً ابنعربی مطرح کرده است.
ابوالحسن یزدی هم در جوامعالتفسیر در جلد 2 صفحه 114 اینطور میگوید: «فانت اذا نظرت الی کلام شبلی و امثاله من اشباه الناس و الی کلامنا المأخوذ من اهل العصمة علیهم السلام فلا تتوهم اتحاد المذهبین لتشابه الکلامین.» ممکن است که الفاظ شبیه هم باشد؛ مثلاً در کلام شیخ احمد احسائی یا حاج محمدکریم کرمانی الفاظ صوفیه یا اصطلاحات صوفیه را ببینی، اما فکر نکن دو مذهب یکی هستند. نه، این صرف الفاظ است. روبنا یکی است. زیربنا و مبنا و مبادی اینها متفاوت است.
«ما عرفت من فساد مذهبم و اتحاد مشربهم و تشابه قلوبهم و توافق کلماتهم و اشعارهم و امثالهم لان مذهبنا مذهب اهل بیت العصمة و انا ذهبنا الی عین صافیة [که اقتباس از روایت است] تجری بامر الله و مذهبهم مذهب العامة و الجماعة.» پس این هم هفتمین محور در ارتباط بین ابوالحسن یزدی و شیخ احمد احسائی.
محور هشتم: بیان مبانی و مشخصههای مکتب مرحوم شیخ احمد احسائی است. مثلاً در کتاب جوامعالتفسیر، بحث علل اربعه بودن محمد و آلمحمد مطرح شده که این بحث بسیار پردامنهای است. مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی در کتاب اجتناب این بحث را بهطور جامع واضح و بررسی کردهاند و تهمتها را پاسخ دادهاند.
یکی دیگر از مباحثی که جناب ابوالحسن یزدی مطرح کرده، بحث «وجود حق»، «وجود مطلق» و «وجود مقید» است که این هم از مباحث عالی مرحوم شیخ احمد احسائی است. از اصول فلسفی ایشان است که در کتاب شرحالفوائد هم به این مسئله پرداختهاند.
یکی دیگر از مباحث بسیار جالبی که در کتاب جوامعالتفسیر میباشد، «شعور موجودات» است و این هم از مبانی و مشخصههای مکتب شیخ مرحوم است. مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه میفرمایند همه موجودات اثر مشیتاللهاند و اثر مشیتالله، آثار مشیت در آن است. مشیت چگونه است؟ مشیت شاعر است. شاعر، نه اینکه شعر بگوید، نه. شاعر یعنی شعور دارد. مختار و مکلف است. همه آنچه در مشیت است در همه موجودات آمده؛ چون همه آثار مشیتاللهاند. خلق الله الاشیاء بالمشیة و خلق المشیة بنفسها. بنابر حدیث خلق الله الاشیاء بالمشیة آثار مشیت هم در همه اشیاء هست. هر شیئی که به مشیت نزدیکتر بود، آثار مشیت در آن بیشتر جلوهگر است و هر موجودی که از مشیت دورتر بود، آثار مشیت در او کمتر است؛ مثلاً اختیار در انسان بسیار زیاد است. انسان مختار است. چرا؟ چون در سلسله طولیه از مرتبه جماد و نبات به مشیت نزدیکتر است.
پس این شعور موجودات در همه مراتب هست. جماد شعور دارد و شعور داشتن مستلزم تکلیف است. دقت کنید، چون اثر مشیت است، شعور دارد و شعور داشتن مستلزم تکلیف است و تکلیف نیازمند رساننده تکلیف است که انبیاء باشند، اما انبیاءِ مناسب رتبه جماد، در گیاه مناسب رتبه گیاه، در حیوان مناسب رتبه حیوان، همانطور که در انسان مناسب رتبه انسان است. نه اینکه در رتبه جماد همه بخواهند حرکت کنند و بروند پیرامون یک جماد را بگیرند. مثل انسانها که اطراف نبی را میگرفتند. در عرصه جماد تفاوت دارد، اما چون شعور و تکلیف ثابت شده، رساننده تکلیف هم نیاز است.
البته خواجه عبدالله انصاری هم به شعور موجودات قائل است. در همان تفسیر عرفانی که دارد، میگوید: «هو الذی انطق کل شیء و اثبت الغیظ للنار و الارادة للجدار و اثبت الکلام و الشهادة لاعضاء الانسان یوم القیامة و هذا و ما فی معناه مما لا ینکره من المسلمین احد الا المعتزلة الذین لیسوا هم بالمسلمین عند المسلمین.» خواجه عبدالله در تفسیر خودش درباره شعور موجودات اینطور تعبیر آورده، اما این نگاه عمیق و ژرفی که مرحوم شیخ احمد احسائی به شعور موجودات دارند را مطرح نکرده؛ پس این از مشخصات مکتب مرحوم شیخ احمد احسائی است و ابوالحسن یزدی در جوامعالتفسیر درباره «شعور موجودات» بهتفصیل بحث کرده است. این هم محور هشتم در این کتاب که ذکر مبانی و مشخصههای مکتب مرحوم شیخ احمد احسائی است.
محور نهم ارتباط جوامعالتفسیر و شیخ احمد احسائی این است که ابوالحسن یزدی اصلاً متعرض دفاع از مرحوم شیخ احمد احسائی نمیشود، بااینکه این تفسیر را وقتی نوشته است که مرحوم شیخ احمد احسائی از دنیا رفته بودند. از همان زمان حیات شیخ مرحوم هجمهها آغاز شد. از همان جریان برغانی و…، اما هیچ در این کتاب حداقل در مقدار موجودش دفاعی نیست. معلوم نیست شاید ادامهاش را نوشته و بهدست ما نرسیده یا شاید هم ننوشته است. در این مقدار از کتاب که مقدمه، سوره حمد و مقداری از سوره بقره است، اصلاً متعرض دفاع از مرحوم شیخ احمد احسائی نشده؛ یعنی هجمهها را به ساحت مرحوم شیخ احمد احسائی بهحساب نمیآورد؛ یعنی مثل یک کوه بزرگی که به آن چند تا سنگ زدهاند و هیچ اخمی به ابرویش نیامده. هجمهها اینطور را حساب کرده، وگرنه خیلیها ازنظر ظاهر هجمهها را شدید میدانستند. هجمهها نسبت به مرحوم شیخ احمد احسائی در اواخر عمرشان و بعداز حیاتشان، شدید بوده است، ولی این شخص بااینکه شاگرد ایشان است هیچ متعرض نشده. چرا؟ چون بهحساب نمیآورده و به این مسائل اعتنائی نکرده. این یکی از علتها میتواند باشد. این هم محور نهم.
محور دهم و آخر: ارتباط ابوالحسن یزدی و این تفسیر با شیخ احمد احسائی این است که روش، روش شرحالزیارة است؛ مثلاً همانطور که مرحوم شیخ احمد احسائی بهمناسبتی در مباحث شرحالزیارة به یک بحث دیگر گریز میزنند، وارد بحث میشوند و در چند صفحه آن بحث را مطرح میکنند و تفصیل میدهند و به اصل موضوع برمیگردند، در جوامعالتفسیر هم همینطور است؛ مثلاً وقتیکه شروع میکند عوالم را بشمارد، هنگامیکه به عدد هفت میرسد، میگوید: بهاعتباری یک عالم، بهاعتباری دو عالم و بهاعتباری سه عالم است. تااینکه میگوید: بهاعتباری چهار عالم است. بهاعتباری هفت عالم است. دیگر ادامه نمیدهد، بلکه درباره موقعیت عدد هفت سخن میگوید. نمونه این شاخهبهشاخه شدن بحثها را عرض کردم.
بهمناسبت عدد هفت که عوالم بهاعتباری هفت تا است، وارد تفصیل عدد هفت میشود. موقعیت عدد هفت در شریعت، آنچه در عالم هفت تا است، اینها را مطرح میکند. دوباره به اصل بحث برمیگردد. یا در مقدمه بهمناسبتهای مختلف همینطور مباحث زیرمجموعهای را تشریح میکند و تفصیل میدهد. این هم شبیه روش مرحوم شیخ احمد احسائی است. پس این را هم میتوانیم بهعنوان دهمین محور و آخرین محور از شباهتها و ارتباطهای جناب ابوالحسن یزدی با شیخ احمد احسائی در تفسیرش بدانیم. این علقهها و ده محور را نسبت به شیخ مرحوم دارد.
اما موضوع دیگری که در این تفسیر باید توجه داشت _ البته قصد داریم این چاپ جدید را هم نقد کنیم که هنوز به آن نرسیدیم _ این است که در مقدمه کتاب بهطور مفصل مباحث اخلاقی را مطرح میکند و این خیلی مهم است. مباحث اخلاقی مطرح میشود و بهخصوص درباره معامله با خدا، با ائمه، با کتاب خدا، با دین، با خودش (انسان)، با پدر و مادر، با فامیل، با برادران و سایر مردم، با دنیا و با آخرت میپردازد که چطور با اینها معامله شود. دراینباره مباحثی را در مقدمه مطرح میکند. درباره مرگ مباحثی را مطرح میکند و همچنین بهمناسبت ذکر مرگ و موت درباره توبه، صبر، زهد، قناعت، توکل، ذکر و مباحث اخلاقی متعدد مباحثی مطرح میکند. دقت کنید، این خیلی درس مهمی است.
ابوالحسن یزدی در جوامعالتفسیر میخواهد تفسیر قرآن بنویسد، اما ابتداء کتاب چه مطلبی را قرار میدهد؟ «اخلاق» و این چیزی است که ما امروز خیلی به آن نیاز داریم. اخلاق در جامعه ما کمرنگ شده. ایشان میخواهد تفسیر بنویسد، ابتدایش را اخلاق قرار میدهد، بعد هم میگوید: «اعلم انی ذکرت فی صدر هذا الکتاب اشیاء لم یذکرها احد من المفسرین فی اول کتابه.» میگوید من مباحث اخلاقی را اول کتاب تفسیرم آوردم بااینکه هیچیک از مفسرین مباحث اخلاقی را مطرح نمیکنند. میگوید چرا مباحث اخلاقی را آوردم؟ «لانی وجدت اکثر اهل زماننا من الطلبة یطلبون بیوت العلم و لا یأتون البیوت من ابوابها و ینظرون الی المسببات و لا یدرون من این اسبابها.» به مسببات نگاه میکنند، اما حتی طلبههای علم اسبابش را نمیدانند. «و لهذا لم یصلوا الی معانی الاخبار و الکتاب و لم یهتدوا الی لطائف الآثار و الخطاب.» اینها بهخیال خودشان درپی علم هستند، اما اخلاق ندارند. مباحث اخلاقی را رعایت نمیکنند، زهد، توکل، توجه به خدا، صبر، قناعت، توبه، یقین، اطمینان، اُنس به مناجات و رضا و تسلیم ندارند.
چه فایده؟! بخواهی تفسیر بخوانی چه فایده؟! بخواهی تفسیر بخوانی چه میفهمی؟! بخواهی از قرآن تفسیر بخوانی وقتیکه اخلاقت درست نیست، روحت کدر و آشفته است، بدنت مانند حوضی است که همینطور آبهایش در تلاطم است؛ هرگز عکس ماه در این نمیافتد. بدن و حواس آرام باید داشته باشی تا عکس قرآن در تو بیفتد، تا عکس ماه در تو بیفتد. اینها را تحصیل کن. تهذیب اخلاق داشته باش، بعد بیا بنشین تفسیر قرآن بخوان. ازاینجهت ابوالحسن یزدی قبلاز شروع مباحث مربوط به تفسیرش، مفصل اخلاقیات مطرح میکند. اخلاقیات نیاز امروز جامعه ما است نه «ضَرَبَ ضَرَبا» خواندن و علوم غریبه و خفیه و «کله سر» این امور را کار کردن است. بلکه اخلاق، تصحیح معامله با خدا، خلق، دنیا و آخرت است و اینها مقدمات کار است تا انشاءالله روحی که به علومی که تحصیل کردیم حاکم میشود ، روحی پاکیزه و طیب باشد.
بعد میگوید: «و فتحت لهم تلک الابواب و دللتهم علی تلک الاسباب لیأتوا البیوت من ابوابها.» من راه رسیدن و درک کردن قرآن را نشان دادم که آن اخلاق است. ایشان این استنباط را دارد و این روش را پیش گرفته است. این شخص شاگرد شیخ مرحوم است و شاید چیزهایی دیده و شنیده که مسئله را اینطور قرار داده «و لیعلموا ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله لا یهدی القوم الظالمین.» بعد میگوید: «و هذا اوان الشروع فی المقصود و افتتاح التفسیر المعهود فاقول…» وارد تفسیر میشود.
این مطلبی بود که بعداً میخواستیم عرض کنیم که مباحث اخلاقی در این کتاب بسیار پربسامد است و اصلاً بهعنوان مقدمات در اوائل کتاب خودش ذکر کرده.
یکی دیگر از خصوصیات و امتیازهای کتاب جوامعالتفسیر این است که از روایات تفسیر امام حسن عسکری علیه الصلوة و السلام خیلی استفاده کرده. در مکتب ما، مکتب مرحوم شیخ احمد احسائی، مطرح شده که اصلاً تفسیر امام حسن عکسری تفسیر کتاب رکن رابع است. محور کتاب تفسیر امام حسن عسکری، رکن رابع است.
رکن رابع یعنیچه؟ مرحوم حاج محمدکریم کرمانی میگویند وحشت نکن. من وقتی میگویم رکن رابع تو هر چیز دیگری میخواهی بگویی بگو. رکن رابع یعنی «ولایت اولیاءالله و برائت از اعداءالله» تو هرچه میخواهی بگویی بگو. حالا محور در کتاب تفسیر امام حسن عسکری ولایت اولیاءالله و برائت از اعداءالله است و در این جوامعالتفسیر بسیار پربسامد است.
آنطور که شنیدم، اخیراً جوانی بررسی کرده و ششصد صفحه کتاب نوشته و البته این کتاب هنوز چاپ نشده. در این کتاب بررسی کرده که این تفسیر از حسن بن علی، امام یازدهم، نیست بلکه از حسن بن علی عسکری، ملقب به ناصر کبیر اُطروش است. بررسیهایی کرده و باید دید که چه مستنداتی را جمعآوری کرده و نقد و بررسی و قبولی این کتاب منوط به دیدن مباحث آن است. درهرصورت، در جوامعالتفسیر خیلی به تفسیر امام حسن عسکری صلواتاللهعلیه استناد میکند و همه آنچه در ذیل «الرحمن الرحیم» در سوره مبارکه حمد آورده همه از تفسیر امام حسن عسکری است از صفحه 459 تا 471 در نوع فقرات به تفسیر امام حسن عسکری اشاره دارد و این هم یکی از مشخصات این کتاب جوامعالتفسیر است.
ویژگی دیگر این کتاب، توجه به مقامات نورانیت اهلبیت عصمت و طهارت است. ایشان ابتداء در جلد 2 صفحه 126 خیلی خلاصه و مجمل معرفت نورانیت را توضیح میدهد. بعد شروع میکند به تفصیل جریان نقباء و نجباء و ارکان را بیان کردن و اصلاً رکن رابع همین است. چیست معنای رکن رابع؟شناخت فضائل و مقامات قرای ظاهره، ولایت اولیاءالله و برائت از اعداءالله، شناخت قرای ظاهره، نقله، رسل و فقهاء. رکن رابع را ما شخصی نمیدانیم. اینها گروه دیگری هستند که میگویند شخص است. رکن رابع شخص نیست، بلکه تکتک ما رکن رابع هستیم یعنی برادران فی الله. الاخ فی الله.
برادران و خواهران ایمانی همه رکن رابعند و نسبت به اینها حقوق ایمانی باید رعایت بشود. این میشود رکن رابع. شناخت فقهاء شیعه برای گرفتن اخذ دین از آنها رکن رابع است، اصلاً آیه و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة و قدرنا فیها السیر سیروا فیها لیالی و ایاماً آمنین. قرای ظاهره همان رکن رابع است. شما بروید به تفاسیر شیعه مراجعه کنید روایاتی که نقل شده در ذیل قرای ظاهره و جعلنا بینهم و بین التی بارکنا فیها قری ظاهرة این قرای ظاهره به چه تفسیر شده؟ تفسیر شده به نقله، رسل و فقهاء. اینها همان رکن رابع است. رابع یعنی چه؟ یعنی بعداز ثالث. رکن ثالث چیست؟ امامت است. رکن رابع یعنی ولایت اولیاءالله و برائت از اعداءالله. آیا نام مقام بیان و معانی در این کتاب آمده؟ بله، مفصلاً تفسیر داده. مقامات بیان، معانی، ابوابیت، امامت و بحث ارکان و نقباء و نجباء را بسیار تفصیل داده.
این را میخواهیم عرض کنیم که یکی از مشخصات کتاب جوامعالتفسیر که شاگرد شیخ مرحوم نوشته، اشاره به بحث رکن رابع است. هرچند کلمه رکن رابع را نیاورده، اما مفهوم و محتوایش که همین قرای ظاهره و نقباء و نجباء باشد، مطرح شده. نکتهای که در این قسمت ابوالحسن یزدی در کتاب خودش مطرح میکند این است که میگوید اهلبیت علیهم الصلوة و السلام حائز مقام نقابت و نجابت هم هستند؛ یعنی میگوید اینطور نیست که [فقط گروهی داریم از رتبه اناسی که دارای مقام نقابت و نجابت باشند] بلکه اصلاً خود اهلبیت هم حائز مقام نقابت و نجابت هستند. در اینجا نکته لطیفی است که فقط اشاره کنم و بگذرم. اهل بیت حائز مقام نقابت و نجابتند یعنیچه؟ یعنی قطب در دایره نقباء و نجباء خود معصومین کلی هستند. محور و قطب حتی در دایره نجباء از خود نجباء نیست، از معصومین علیهم الصلوة و السلام است. این را هم بهمناسبتی در این بخش مباحث قرای ظاهره اشاره میکند.
بحث و خصوصیت بعدی جوامعالتفسیر ابوالحسن یزدی چیست؟ این است که در چندین فصل معاجز و فضائل و مقامات اهلبیت را آورده که همه و همه نقل از مشارق انوار الیقین شیخ رجب برسی است. قبلاً مقالهای را من ارائه کرده بودم و در آنجا عرض کردم که برخی شیخ رجب برسی را که از علماء بوده، در قدیمالایام پدر معنوی شیخیه میدانند. برخی اینطور میگویند، ولی اینطور نیست. باید اذعان کنیم که ایشان روایات زیادی را نقل کرده، اما صرفاً یک راوی است. رب حامل فقه الی من هو افقه منه. روایات و فضائل را نقل کرده اما بزرگان شیخیه به مثابه یک راوی با او برخورد کردند. بعد این روایاتی که شیخ رجب برسی نقل کرده، مرحوم شیخ احمد احسائی و مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اینها را آوردند چهکار کردند؟ تبویب و طبقهبندی و منظم کردهاند.
ماده خام این روایات را (تعبیر به ماده خام نیاوریم)، این روایات اولیه را شیخ رجب برسی نقل کرده و فقط راوی است. اینها را نقل کرده، اما دلیل نمیشود که پدر معنوی شیخیه باشد. این دلیل نمیشود. صرفاً یک راوی است. بزرگان دین آمدند طبق منظومه فکری خودشان در رجوع به روایات اهلبیت از مرویات برسی استفاده کردهاند که اخیراً هم پایاننامهای درباره شیخ رجب برسی دفاع شد. رساله دکتری بود با عنوان بررسی منظومه معرفتی رجب برسی و خواستگاههای آن در مسئله امامت در آبان 1400 دفاع شد که این را هم در کانال «عقایدنت» معرفی کردیم.
حالا این را میخواستم عرض کنم که گاهی اوقات میبینیم در کتب شیخیه ارجاع به نقل مطالب مشارق انوار الیقین شیخ رجب برسی بدون نام بردن از او است؛ مثلاً در کتاب سلطانیه مرحوم حاج محمدکریم کرمانی یک فصل کوتاه را از مشارق انوار الیقین آوردند که در چاپ جدید توفیق بود لغات، أعلام، اصطلاحات را درآوردیم و چند مقاله هم در آخر کتاب چاپ کردیم؛ ازجمله یک فصل از کتاب سلطانیه نقل از مشارق انوار الیقین شیخ رجب برسی است.
نکته جدیدی که میخواهم عرض کنم این است که دو نمونه دیگر من یافتم که مستقیماً نقل از مشارق انوار الیقین شیخ رجب برسی است، اما بدون نام بردن از آن. یعنی پدر معنوی و فکری ما نیست، وگرنه تمجید کرده و ذکر نامی میکردیم. حالا آن دو مورد چیست؟ یکی «قصیده لامیه» شیخ مرحوم است (که فرصت نیست بگویم چه شد این قصیده لامیه سروده شد) و در آن برای تکتک اهلبیت معصومین منقبت آوردند که تکتک این مناقب دقیقاً طبق مشارق انوار الیقین شیخ رجب برسی است؛ مثلاً در این قصیده لامیه شیخ مرحوم میفرمایند:
رب اعد بحیدر رجعتهم | فاننی علی الرجا متکل | |
بمن وفی للطهر جهرا و به | اید سرا بحماه الرسل | |
و الآیة الکبری التی قد ظهرت | لآل فرعون لئلا یصلوا | |
و من یقول انه قد فتحت | لی بعطاء الله جل السبل | |
علمت ما فی ملکوت و لما | فی الجبروت کل ما یحتمل | |
علمتها من سبب او نسب | کان مضی و کان او سیقبل | |
کما روی عن الرضا ان فتی | اتی من الیهود و هو یرفل |
این نقل روایت در فضیلت حضرت امیر، از مشارق انوار الیقین است. یا درباره حضرت زهراء است: «و فاطم قد ظهرت آیاتها» در همین قصیده لامیه شیخ مرحوم:
و فاطم قد ظهرت آیاتها | ففی حشا خدیجة تهلل | |
و اشرقت بنورها الارض معا | اذ وضعت ففاح منها المندل | |
و ارتفع الجدران لما عزمت | تدعو و دلی العذاب القبل |
این بیاناتی که شیخ مرحوم اعلیاللهمقامه در قصیده لامیه دارند، برگرفته از چیست؟ از مرویات شیخ رجب برسی است که در مشارق انوار الیقین داشته. اینجا اسمی از او نیامده، اما میبینیم تکتک مناقبی که برای هریک از اهلبیت در قصیده لامیه شیخ مرحوم آورده شده، از مشارق انوار الیقین است. این نمونه جالبی بود.
یک نمونه هم همین جوامعالتفسیر است که جناب ابوالحسن یزدی فصول متعددی را در فضائل، مناقب و معاجز اهلبیت ذکر کرده که همه اینها برگرفته از مشارق انوار الیقین شیخ رجب برسی است. این هم یکی از ممیزات و خصوصیات این کتاب است.
بعداز این به نقد چاپ جدید کتاب جوامعالتفسیر میپردازیم. این کتاب نسخهای خطی بوده و بیش از یک قرن مخطوط باقی مانده و حال در دو جلد چاپ شده و در دسترس قرار گرفته است.
نکته اول درباره چاپ کتاب جوامعالتفسیر اینکه خود این کار، کار ارزشمندی است. این کتاب تا حال خطی بود و مراجعه به آن مشکل. الحمدلله کتاب جوامعالتفسیر را احیاء کردهاند، اما باید اشکالات پژوهشی آن رفع شود وگرنه زیان است.
نکته دوم؛ نویسنده کتاب جوامعالتفسیر کیست؟ نویسنده این کتاب ابوالحسن یزدی است. اما یکی از اساتید که بر این کتاب مقدمه نوشته و شرححال ابوالحسن یزدی را ذکر کرده، فقط چند صفحه از یکی دو منبع از منابع موجود چاپی درباره ابوالحسن یزدی مطالبی را آورده و یکی دو صفحه هم از خود تفسیر نقل کرده که درمجموع چهار پنج صفحه شده. این در شرححال چه کسی است؟ کسیکه چنین کتاب عجیب و طولانیای را نوشته و این مقدار بسیار کم است. بلکه باید در شرححال علماء، مخصوصاً شاگردان شیخ مرحوم، به گوشه و پشت نسخههای خطی مراجعه کرد. شاید عاقبت در گوشهای معلومهای بهدست آمد. چند نمونه خدمت عزیزان معرفی میکنم؛ کتاب التحفةالمحمدیة کتابی است که از نظامالعلماء، شاگرد شیخ مرحوم، چاپ شده اما شرححال مفصلی برای ایشان ذکر شده. کتاب 290 صفحه شده. و همه آنچه در نسخههای خطی بوده، جمعآوری شده. مطالب مختلفی درباره نظامالعلماء آمده.
کتاب دیگر واردة فی رد وحدة الوجود است که شیخ علینقی احسائی نوشته. شرححال ایشان هم در 340 صفحه منتشر شده. یا کتابی دیگر فاتحة الکتاب فی الرد علی الصوفیة است که جناب ملا علی رشتی نوشته. شرحاحوال ایشان در مقدمه این کتاب با توجه به نسخههای خطی، مفصل آمده.
میخواستم این را عرض کنم اکنون که جوامعالتفسیر بعداز اینهمه مدت که خطی بوده، قرار است چاپ جدید بشود، شرححال ابوالحسن یزدی را بهعنوان مؤلف کتاب بیشتر بررسی کنند و اینقدر سطحی نگذرند. اینکه در مقدمه فقط دو یا سه نقل از کتابهای چاپی و چند صفحه از خود جوامعالتفسیر گنجانده شود، شرححال نمیشود. باید از محققینی که در این زمینه کار کردند در تراث شیخ مرحوم استفاده شود، همفکری و همافزایی شود تا سرانجام در مقدمه کتاب، شرححالی زیباتر، منسجمتر و کاملتر ارائه شود. پس نکته دوم اینکه درباره مؤلف کتاب قصور شده.
نکته سوم: یکی از آفتهای تحقیق تکنسخهای بودن آن است. اهل تحقیق و آنهایی که در نسخههای خطی کار کردهاند، میدانند که وقتی کسی نسخهای را برای چاپ انتخاب میکند، باید به چند نسخه مراجعه کرده و اینها را با هم مقابله کند و نسخهای که به عصر و زمان مؤلف نزدیکتر است انتخاب کند. این ارزشش بیشتر است. لااقل نسخهای را انتخاب کند که با خطّ مؤلف مقابله شده. حال اگر نسخهای بود که بهخطّ مؤلف بود، این ارزشش بیشتر است؛ مثلاً کتاب ارشادالعوام بهخطّ حاج محمدکریم کرمانی موجود است، این دیگر کفایت است و نیاز نیست بگردیم نسخههای دیگری را پیدا کنیم، مگر اینکه ارزش خاصی داشته باشد؛ مثلاً ارشادالعوام بهخطّ حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی باشد، که اخیراً پیدا کردیم. این یک ارزش دیگری دارد بهعلت اینکه نویسنده ارزشمند است. حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی حامل علم حاج محمدکریم کرمانی است.
حال میخواهید کتاب جوامعالتفسیر که نوشته ابوالحسن یزدی که شاگرد شیخ احمد احسائی است را چاپ کنید، در مقدمه کتاب آمده که ما فقط یک نسخه داشتیم، آن هم نسخه کتابخانه بروجردی و طبق این یک نسخه کتاب را چاپ کردیم. تکنسخهای بودن آفت تحقیق است. مگر اینکه چارهای نباشد؛ مثلاً ما نامهای از مرحوم سید کاظم رشتی پیدا کردیم در جریان حمله نجیب پاشا و آن تکنسخهای بود.
اما نسخههای متعددی از جوامعالتفسیر هست. من خودم چند نسخه خطی از جوامعالتفسیر را دارم. چرا شما که میخواهید این کتاب را چاپ کنید فقط به یک نسخه اعتماد میکنید؟! این آفت تحقیق است. مثلاً در فهرست فَنخا چهار نسخه ارائه شده است. در مراکز مختلف چهار نسخه ارائه شده است. در دایرةالمعارف دانشگاه تهران، در کتابخانه مجلس. چرا شما به یک نسخه اکتفا کردید؟! آن هم نسخهای که نسبت به نسخههای متقدمش ارزشی ندارد؛ منظور از ارزش، نفاست این نسخه است.
مناسب است قبل از ادامه بحث، عبارات فنخا را در این باره نقل کنیم:
«بسم الله الرحمن الرحیم
یزدی، ابوالحسن بن ابراهیم، ق 13 قمری
تفسیر گسترده عرفانی و روایی و شیخی است. مؤلف از شاگردان و پیروان شیخ احمد احسائی بوده و چنین پیدا است که میخواسته تفسیر کامل قرآن تألیف کند. در مجلد اول پیش از آغاز به تفسیر مقدمهای مبسوط دارد، شامل این عناوین و موضوعات: بیان حدوث عالم و اثبات واجب و ذکر صفات خداوند، بیان علت ایجاد، خلق نور محمدی، خلق انوار ائمه، خلق ملائکه و ارواح انبیاء و دیگر خلق، خلق نباتات و اشجار، خلق آدم، ذکر ابلیس، آدم و حوا و وسوسه ابلیس، خلق بنیآدم، خلق علویت، خلق معادن، خلق حیوانات، بیان وجوب تکلیف، بیان تکلیف در عالم ذر، بیان بعث انبیاء احتیاج مردم به ایشان، بیان ان الارض لا تخلوا من الحجة، بعثت خاتم النبیین، معجزات پیامبر، فی اول ما ابتداء به الخلق و بزرگترین معجزه پیامبر قرآن. وی در همین (مقدمه) از خود و از سرگذشت شیخ احمد احسائی یاد کرده و او را مدح بسیار گفته و مفتاح نجاة خوانده و سخن بسیار در وصف او گفته است. نام کتاب در دیباچه بلند آن آمده است: «تفسیرنا هذا الذی سمیناه جوامع التفسیر لجمعه من التفاسیر و المعانی و اللطائف و الحقایق و الوجوه الکریمة و البطون الحکیمة و التأویلات العجیبات ما لم یجمعه کتاب». در پی شرح سلوک خود، اصول معاملات دهگانه دنیا را توضیح میدهد: بیان اصول المعاملات: مع الرب عزوجل، مع النبی، مع الائمه، مع کتاب الله، مع دین، مع النفس، مع الابوین و الاقارب، مع اخوان و سائر الناس، مع الدنیا، مع الآخرة؛ مقدمه با شرح مفصلی در «بیان ذکر الموت علی الحقیقة و الموت بالارادة» ادامه پیدا میکند و میگوید که آن دست نمیدهد مگر با ارکان و دلایلی که در این دوازده «باب» ذکر شدهاند: 1. التوبة؛ 2. الصبر؛ 3. الزهد؛ 4. القناعة؛ 5. العزلة؛ 6. التوکل؛ 7. الذکر؛ 8. التوجه الی الله. 9. الیقین و الطمأنینة؛ 11. المحبة و الانس؛ 12. الرضا و التسلیم. در انتهای این مقدمه دراز دامن و پیش از شروع تفسیر سوره فاتحه مینویسد: «و اعلم انی ذکرت فی صدر هذا الکتاب اشیاء لم یذکرها احد من المفسرین فی اول کتابه لانی وجدت اکثر هل زماننا من الطلبة یطلبون بیوت العلم و لا یأتون البیوت من ابوابها و ینظرون الی المسببات و لا یدرون من این این اسبابها و لهذا لم یصلوا الی معانی الاخبار و الکتاب و لم یهتدوا الی لطائف الاثار و الخطاب ففتحت لهم تلک الابواب و دللتهم علی تلک الاسباب لیأتوا البیوت من ابوابه و یأخذ المسببات بسبابها». آنچه در دست است، شامل دو جلد است: جلد اول دیباچه و مقدمات و تفسیر سوره حمد و جلد دوم چند آیه آغاز سوره بقره.
آغاز: الحمد لله المستشهد بحدوث خلقه علی قدمه، و بما اراهم من آیاته علی وجوده، و بما و سمهم من الفقر علی وجوبه، و بما اضطرهم الیهم من الغناء علی دوامه.
1 تهران؛ دائرالمعارف؛ شماره نسخه: 2/1751 ـ عکسی
آغاز: برابر؛ انجام: نقلنا عنه و عنهم مو… اخیه فلیسئل عنه من ابیه. تم المجلد الاول من کتاب التفسیر بعون الله الملک الوهاب فی یوم سبع عشر من شهر محرم الحرام و قد مضی من الهجرة (1246) و الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد خاتم النبیین … الآبدین.
مقدمه را در بردارد و تفسیر سوره حمد، در برگیرنده مجلد یکم تفسیر، که در انجامه آن تاریخ به پایان رسیدن 17 محرم 1246 ق آمده است. تذکر: نام مؤلف به استناد فهرست دانشگاه 20/73 ذکر شد؛ خط: نستعلیق خوش، بیکا، تا: پنجشنبه 17 محرم 1246 ق؛ همراه است با «اربیعن حدیث» رجبعلی طوسی اصفهانی [عکسی ف: 1-131]
- تهران؛ مجلس؛ شماره نسخه: 3316
آغاز: برابر؛ آغاز تفسیر: بسمله، عن امیرالمؤمنین (ص) قال کل امر ذی بال لم یذکر فیه بسم الله… فهو ابتر و قال الصادق(ع) و در بما ترک افتتاح امر بعضی شیعتنا بسم الله
تفسیر سورة الفاتحة. تذکر: نام مولف به استناد فهرست دانشگاه 20/73 کامل شد؛ خط: نسخ، کا: علیرضا بن ملا محمد علی صدر آبادی یزدی، تا: 1247ق در کنار نسخه نوشته که با نسخه اصل مقابله و تصحیح شده؛ کاغذ: فرنگی، جلد: تیماج قرمز، 541ص، 19 سطر، اندازه: 15*21 سم [ف: 10- 971]
- تهران؛ دانشگاه؛ شماره نسخه: 10615
آغاز: آغاز جلد اول: برابر؛ آغاز جلد دوم: «الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه و اشرف بریته و خاتم انبیاء… و اما بعد فهذا اوان الشروع فی المجلد الثانی من الجوامع فی تفسیر سورة البقرة»؛ انجام: انجام جلد دوم: «و ان لا یتطاول علی غیره فیمنع حقوق الضعفاء لحال شرفه و جماله. انتهی»
خط: نسخ، کا: محمود بن شفیع حسینی، تا: 17 ربیعالثانی 1257ق؛ مصحح؛ تملک: محمد حسینی متخلص به خاک صدر الصدوری انتقالی از مدرسه آیت الله بروجردی شهر ری در اردیبهشت 1370؛ جلد: تیماج قهوهای، 315گ، 20 سطر(5/8*5/14)، اندازه: 5/14*5/20سم [ف:20-73]
- تهران؛ دائره المعارف؛ شماره نسخه: 1711-عکسی
آغاز: قائم به سبحانه ما اعظم ما تری من آیاته و ما اصغر عظیمها فی جنب قدرته، فاهت فی عظمته طامحات العقول و حارت فی کبریائیه لطائف الاوهام و هو الله الواحد الاحد؛ انجام: هو الرحمة المکتوبة الخاصة للمؤمنین الذین خلقهم بحقیقة ما هم اهله.
نام مؤلف به استناد فهرست دانشگاه 20/73 ذکر شد؛ خط: نسخ پخته، بیکا، تا: قرن 13؛ افتادگی: آغاز و انجام؛ 338ص، 27 سطر (12*21)، اندازه: 21*30سم [عکسی ف: 1-131].»
پایان عبارات فنخا در معرفی کتاب جوامع التفسیر.
این کتاب عجیب و گرانسنگ که برطبق این نسخه چاپ شده، بسیار عجیب است که پایان جلد اولش «تَرقیمه» ندارد. «ترقیمه» چیست؟ ترقیمه عبارت است از عباراتی که مؤلف کتاب در آخر کتاب مینویسد؛ مثلاً تمام شد نسخه در تاریخ فلان. ترقیمه خیلی فوائد دارد؛ مثلاً نام مؤلف، کتاب و تاریخ نگارش معلوم میشود. بعضی از مشخصات و حوادث روزگار مؤلف در ترقیمه آمده. این نسخهای که شما انتخاب کردید و جوامعالتفسیر را برطبق آن چاپ کردید، ترقیمه مؤلف ندارد، اما ترقیمه کاتب (آن کسیکه نوشته) دارد.
در زمان قدیم که چاپ نبوده، نسخههای خطی را مینوشتند. کاتب چه نوشته است؟ من این نسخه را در سال 1257 قمری نوشتم. استاد حِرز که ایشان را میشناسم و مقدمه کتاب را نوشتهاند، ایشان در ابتداء کتاب در جلد 1 صفحه 28 اینطور نوشتهاند: «و المضمون انه توفی خلال هذه الفترة و الله اعلم.» ایشان سال 1257 مکتوب کردند، اما من نسخهای دارم که نسخه کتابخانه مجلس است. این نسخه ترقیمه مؤلف دارد؛ یعنی مؤلف خودش گفته در چه تاریخی نوشتهام، گفته است: «تم المجلد الاول من الکتاب علی ید مؤلفه بعون الملک الوهاب فی یوم العشرین من شهر شوال و قد مضی من الهجرة النبویة الف و مأتان و اربعون عاماً و خمس سنین.» سال 1245 نوشته است. نسخه بروجردی که طبق آن چاپ شده 1257 نوشته، اما کاتب چه سالی نوشته؟ سال 1245نوشته است. بعد میگوید: «و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد خاتم النبیین و المرسلین و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم و منکری فضائلهم اجمعین.»
این نسخه بسیار ارزشمند است. دو سال بعداز نگارش نوشته شده؛ یعنی ابوالحسن یزدی سال 1245 نوشته، اما کاتبی در سال 1257 بازنویسی کرده، بعد عبارت «بلاغ» دارد. این از اصطلاحات نسخهشناسها است. میگوید: «بلغ» یعنی مقابله و بررسی کردم، «حرفاً بحرف مع نسخة الاصل و الحمد لله.» میگوید من حرفبهحرف با نسخه اصل بهخطّ مؤلف مقابله کردم. این نسخه چه ارزشی دارد! اما در چاپ کتاب از این نسخه استفاده نشده.
نسخه بروجردی که طبق آن این کتاب گرانسنگ چاپ شده، این نسخه دوازده سال بعداز نگارش نوشته شده است. دوازده سال بعد کجا؟! دو سال بعد کجا؟! آن هم نسخهای که دو سال بعد است و تازه با خطّ مؤلف مقابله شده، بسیار ارزشمند است. ترقیمه هم دارد. نسخه کتابخانه بروجردی ترقیمه هم ندارد، اما به این نسخه مراجعهای نشده. این یکی از خلأهای شدید و عمیق چاپ جدید است که باید حتماً در تجدید چاپهای بعد ملاحظه کنند و با این نسخه کتابخانه مجلس مقابله و بررسی کنند. حداقلش یک سرچ است. امروز میگویند: «گوگل کن». گوگل کن دیگر در فرهنگ فارسی داخل شده؛ یعنی جستجو کن. حداقلش این است که در منابع اینترنتی و سایتهای کتاب یا در خود سایت کتابخانه مجلس جستجو و بررسی کنند، اما هیچ. فقط گفتهاند ما یک نسخه کتابخانه بروجردی داریم و سریع چاپ کردهاند. احیاء کتاب خوب است، اما این خلأ که با نسخه مجلس مقابله نشده و نسخه مادر و اصل قرار نگرفته؛ چون نزدیک بهخطّ مؤلف و زمان مؤلف است و میبینیم ترقیمه هم ندارد.
استاد حرز هم زحمت کشیدند مقدمه را نوشتهاند، میگویند که احتمالاً ابوالحسن یزدی 1257 فوت شده. از کجا میدانی؟! پنجاه و هفت که دوازده سال بعداز کتابت نسخه بوده؛ یعنی در این دوازده سال ممکن نیست که از دنیا رفته باشد؟! حالا فرضاً هیچ سند تاریخی دیگری هم نباشد. دوازده سال که زمان کمی نیست. [برادر گرامی نوشتهاند: «این خلأ یادآور چاپ جدید کتاب شیعه در اسلام است.» بله، آنجا هم همینطور بود که با چاپهای بعد بررسی نشده بود.] همچنین نامههای علامه طباطبائی مقابله و بررسی نشده بود. خود علامه طباطبائی کتابی بهنام بررسیهای اسلامی دارد که این کتاب را آقای خسروشاهی چاپ کردند. علامه طباطبائی در آنجا تأکید دارد که جملهای که من درباره شیخیه در کتاب خودم شیعه در اسلام نوشتهام، نوشته خودم است. دفاع هم میکند. جالب این است که دفاع میکند، ولی در چاپ جدید حذف شده.
در این کتاب جوامعالتفسیر هم همینطور است. نسخه دو سال بعداز نگارش مؤلف رها شده. نسخه بروجردی بهعنوان تکمنبع و تکنسخه اصل قرار گرفته و بعد هم چه افتادگیهایی در وسط آن است. من فرصت نکردم با نسخه کتابخانه مجلس مقابله کنم، ولی قطعاً همینطور است. افتادگیهایی در وسط دارد که مهمترین آن ترقیمه است. پس این هم مطلبی که درباره چاپ جدید و تازه جوامعالتفسیر باید عرض میکردیم که متأسفانه این خلأ را دارد.
مطلب بعد اینکه محقق کتاب خواستهاند، زحمت بکشند به کتاب پاورقی بزنند، آیات و روایات را بیاورند، اما یکدرمیان است. ملاکی را در مقدمه ذکر نکردهاند. این از مباحث تحقیقی و اصول آن است. کسیکه میخواهد آیات و روایات یک نسخه خطی را استخراج کند، باید در مقدمه کتاب مثلاً بگوید که من آیاتی را که تصریح به آیه قرآن شده در پاورقی آدرسش را آوردهام. ایشان بسیاری از روایات را منبع نزدهاند.
یکی از هنرهای ابوالحسن یزدی این است که اینقدر به روایات مسلط بوده، مرتب در جملاتش اقتباس از روایات و آیات است. نمیشود که یکجا را پاورقی زد، سه جا را پاورقی نزد. یا فقط روایات و آیاتی را که تصریح شده پاورقی بیاور، یا هرجا اقتباسی از آیه و روایات است اگر قرار است که پاورقی بزنی، همه را یکسان بیاور. اصل یکدستی یکی از اصول ویراستاری است؛ چه رسد به تحقیق کتب خطی. پس این هم اشکالی دیگر که در تحقیق چاپ جدید هست. بعضی موارد که ارجاع داده شده، ولی آدرس نخورده؛ مثلاً ابوالحسن یزدی نوشته «قال ابنعباس» این را دیگر پاورقی بزنید. آدم در نرمافزارهایی که هست جستجو میکند، حتی اگر نقل به معنا هم باشد، حدودش بهدست میآید. این مورد هم حتی پاروقی نخورده. پس این خلأ در تحقیق ایشان هست.
اشکال دیگری که در تحقیق وجود دارد بسیار جالب است. ابوالحسن یزدی در جوامعالتفسیر ده مدل نقل از شیخ مرحوم دارد. با ایشان ارتباط دارد. البته این مباحثی که ما عرض کردیم هیچکدام در مقدمهای که چاپ کردند نیاوردند. اگر به من مقدمه این کتاب را میدادند تا بنویسم، خیلی مباحث مفصلتری را مینوشتم. مقدمه کتاب خیلی مختصر چاپ شده. شما کتاب جوامعالتفسیر را تحلیل نکردهاید. این مباحثی که من عرض میکنم هیچکدام در مقدمه کتاب جوامعالتفسیر نیامده. بسیار مختصر فهرست کوتاهی از امتیازات کتاب آمده. قطعاً کسانی هستند که بهتر از من مقدمه این کتاب را مینویسند. من درحد بضاعت مزجاة خودم اینطور میتوانم بنویسم. کسی ممکن است بهتر بنویسد. اکنون که قرار است تحقیق بشود، خوب کار شود.
مطلب بعد که بسیار جالب است، این است که محقق کتاب که پاورقی زده، به اصطلاحاتی رسیده که ابوالحسن یزدی بهکار برده و اینها اصطلاحات مرحوم شیخ احمد احسائی است، اما محقق کتاب متفطن نبوده و توجه نداشته که این اصطلاح است، لغت نیست. برای اصطلاح معنی لغوی را نباید پاورقی آورد و باید معنای اصطلاحی را آورد؛ مثلاً وقتیکه ابوالحسن یزدی نوشته «ارض جرز» نباید به کتاب لغت مراجعه کرد و معنای لغویاش را نوشت. چقدر شیخ مرحوم اعلیاللهمقامه از ارض جرز استفاده کردند! باید چهکار کنی؟ باید اصطلاح شیخ مرحوم را توضیح بدهی. اینطور نیست که مثلاً صرف لغت باشد. گاهی اوقات اینها اصطلاح است. این نشان میدهد که شما چقدر با ادبیات شیخ آشنا هستی. میشناسی کدام اصطلاح است یا کدام اصطلاح نیست. مثلاً مرحوم شیخ احمد احسائی ارض جرز را توضیح میدهد و من در مباحث قبلی که داشتم آن عبارت ایشان را خواندم که دیگر تکرار نکنم. مثلاً عبارت این است: «ثم ساقه الی الارض المیت ارض الجرز و هی ارض القابلیات المسماة عند الحکماء بالامکان الاستعدادی» و ادامه دارد.
خیلی از موارد دیگری هست که از اصطلاحات مرحوم شیخ احمد احسائی بوده، اما محقق کتاب در پاورقی معنی لغوی کرده که این ضعف است. این اصطلاح بوده نه لغت. محقق کتاب از تابعین شیخ احمد احسائی بوده، اگرچه از اتجاه دیگری است؛ یعنی اتجاهی است که ما بر این اتجاه نقد داریم، ولی ادعا داشته که من شیخ مرحوم را قبول دارم و اصطلاحاتش را میدانم که حالا آمدهام دارم تحقیق میکنم، اما اشاره نکرده.
یکی دیگر از اصطلاحاتی که ابوالحسن یزدی بهکاربرده «تزییل فؤادی» است. این از اصطلاحات مرحوم شیخ احمد احسائی است که بهطور مکرر بهکار بردهاند. اما محقق کتاب صرفاً پاورقی زده و معنی لغوی آن را گفته. این کملطفی است. اینها اشارات کتاب است. اینها لطایف جوامعالتفسیر است. ابوالحسن یزدی میگوید من بر اصطلاحات شیخ احمد احسائی مطلعم و بهکار میگیرم، اما محقق کتاب معنی لغوی کرده. به این مسئله ظلم شده. پس این هم یکی دیگر از ضعفهای تحقیق در این کتاب است.
اما فهرست مطالب هم ضعف دارد. فهرست مطالب کتاب بااینکه محقق کتاب عنوانهایی را در کروشه قرار داده برای اینکه مطالب از هم باز و تبیین شود، اما خیلی از مطالب است که عنوانی برایش قرار نداده؛ مثلاً همین «شعور موجودات» که عرض کردم یکی از بحثهای مهمی است که محقق در جلد اول کتاب مطرح میکند، اما هیچ اثری در فهرست کتاب از آن نیست؛ بااینکه ایجاب میکرد که بهخصوص عنوان بخورد. یا مثلاً درباره آیه شریفه صراط الذین انعمت علیهم بعضی مباحث در جلد 2 صفحه 320 مطرح شده، اگرچه مختصر است، اما عنوان نخورده. پس این هم یکی دیگر از کوتاهیهای محقق در فهرست مطالب است.
اما کوتاهی دیگر در این زمینه، اغلاط مَطبعی و چاپی است که در این کتاب میبینیم، اگرچه خوشبختانه اندک است. درهرصورت، آنچه خدمت عزیزان معرفی کردیم کتاب گرانسنگ جوامعالتفسیر بود، نگاشته ابوالحسن یزدی که الحمدلله اخیراً برای اولینبار بعداز سالها خاک خوردن این مخطوطه چاپ شده و چقدر ما از این میراثهای گرانبها در مکتب شیخ مرحوم داریم که اینها چاپ نشده و هنوز نسخه خطی است و بررسی نشده و بعضی از اینها نکات جالبی دارد؛ مثلاً در همین جوامعالتفسیر بعضی مطالب است که انسان احساس میکند که از شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه شفاهی شنیده و مطالب نویی بهنظر میآید و در مباحث معرفتی بسیار جالبتوجه است. ولی اینها چاپ نشده و هرازگاهی بهتدریج چاپ میشود. اما امیدواریم اکنون که قرار بود چاپ شود، چاپ منقحی باشد. چاپی نباشد که خداینکرده کسی بگوید که چاپ نکردنش بر چاپش برتری دارد.
آنچه عرض شد در آخر عرائضم جمعبندی میکنم. اشاره داشتیم که اولاً جوامعالتفسیر از یاد مرحوم شیخ احمد احسائی آکنده است. ده محور را درباره ارتباط ابوالحسن یزدی با مرحوم شیخ احمد احسائی اعلیاللهمقامه اشاره کردیم که او در این کتاب بهکار برده. مسئله بعدی که مطرح کردیم این بود که مباحث اخلاقی را بهعنوان مقدمه بحث و تفسیر خودش قرار داده که واقعاً جالبتوجه است. مسئله سومی که از امتیازات کتاب مطرح کردیم پربسامد بودن روایات تفسیر امام حسن عسکری در این کتاب است. مسئله دیگری که مطرح کردیم توجه به مقامات نورانیت اهلبیت و بیانات مفصلی درباره قرای ظاهره و نقباء و نجباء بود. مطلب پنجم درباره شیخ رجب برسی و جوامعالتفسیر است که چگونه استفاده کرده. مسئله دیگری که به آن اشاره داشتیم این بود که برخی امروزه کتاب تفسیر امام حسن عسکری علیه الصلوة و السلام را از شخص دیگری میدانند؛ از حسن بن علی دیگری میدانند. شاید این عزیزی که نوشته جامعالتفاسیر شاید منظورش نرمافزار جامعالتفاسیر بوده یا جوامعالتفاسیر. درهرصورت غیراز این کتاب است. اسم این کتاب جوامعالتفسیر است. مطلب دیگری که اشاره کردیم این بود که در این چاپ تازه اشکالات متعددی از کوتاهی در معرفی مؤلف دیده میشود؛ ازجمله تکنسخهای بودن این تحقیق. همچنین اشکالات متعدد پژوهشی در پاورقیهای کتاب و نشناختن و پی نبردن به اصطلاحات مرحوم شیخ احمد احسائی.
در زمینه تراث مکتبی مذاکره و مباحثهای بود. در این شب سرد پاییزی خواستیم که دلهایمان به نور ولایت و فضائل اهلبیت علیهم الصلوة و السلام گرم بشود. پوزش از اینکه این جلسه طولانی شد. من از خدمت دوستان عرض خداحافظی دارم. انشاءالله هرکجا که هستید در پناه امام زمان صلواتاللهعلیه مصون و محفوظ باشید. من دعا میکنم و از همه عزیزان التماس دعا داریم.
اللهم صل علی محمد و آلمحمد و عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و اتباعه و شیعته و ارنا فی آلمحمد و اولیائهم علیهم السلام ما یأملون و فی عدوهم ما یحذرون اله الحق آمین یا ذا الجلال و الاکرام یا ارحم الراحمین.
۱۷ آذر ١۴٠٠