در دويست و شصت و نهمين سال تولد شيخ مرحوم اعلي الله مقامه تاملي داريم بر مصراع اولِ نخستين شعري که در همان سالهاي اول آشنايي با مکتب وحي سروده شده است:
اي فروغ روي تو ما را چراغ زندگي، ذکر اوصاف کمالت راه و رسم بندگي
شاید لحظهای که قابیل هابیل را به شهادت رساند، گمان هم نمیکرد که جریانی را در جهان به راه انداخته است. به خیالش هم نمیرسید که در معادله نور و ظلمت دگرگونی ایجاد کرده است. اما وقتی پستی و حماقت خود را دریافت که برای دفن برادر هم باید آموزش ببیند، آن هم از یک کلاغ، قالَ یا ویلتی أ عجزت اناکون مثل هذا الغراب فأواری سوءة اخی (گفت: واي بر من، آيا عاجز بودم از اينکه مانند اين کلاغ باشم و برادرم را بپوشانم؟) و در نهایت اصبح من النادمین.[1] اما چه ندامتی که فایدهای نداشت…
ترازوی نور و ظلمتِ عالم به حرکت درآمده بود و غلبه ظلمت بر حق آغاز شد و تا امروز ادامه یافت. از آن روز حق مغلوب واقع شد، حقیقت ناچیز شمرده شد، حقانیت پایمال شد و حاملان نور مقهورانه زندگی خود را به پایان میرساندند… . تسلط ظاهری باطل بر حق ادامه خواهد یافت تا زمستان غیبت به سر آید و ربیعالانام رخ بنماید.
اینک، در شب طولانی غیبت، در زمان گسترش ظلمانيت و چيرگي جهالت، مردم در چه گمانند؟ گمان ميکنند که مسير آنقدر روشن است که بي هيچ واهمه و بي هيچ انديشه هر روز را شب ميکنند و شب را روز؟ و گمان ميکنند که خوب زندگاني ميکنند؟ غافل از آنکه نه فقط پيرامون آنها آغشته به ظلمت و آکنده از جهالت است که وجود بشر، درونش و برونش ظلماني است. برون و درون در تاريکي:
لقد قلتُ ما اذنبتُ قالت مجيبة، وجودک ذنب لايقاس به ذنب
(بدو گفتم که گناهي نکردهام. پاسخ داد: وجود تو گناهي است که هيچ گناهي به پاي آن نميرسد.)
اما بايد چراغي تحصيل کرد. حال شمعی کوچک باشد یا نورافکنی بزرگ یا خورشیدی جهانتاب، هرچه باشد بستگي کامل به همت انسان دارد.
اما کدام چراغ؟ و اصلاً چراغ چیست و کیست…؟
در عربي مصباح را همان سراج معرفی میکنند: المصباحُ السراج[2] و گاهی آن را بزرگتر از سراج معرفي ميکنند: المصباح سراج ضخم ثاقب.[3]در ادبیات اسطورهای چراغ را تعبیری میدانند از زندگی، جاودانگی، حکمت، هوش، گذرایی زندگانی فرد، کارهای خوب، يادآوري، تابیدن نور در تاریکی و حقایقی از این دست. در آیین هندویی روغن چراغ، به مفهوم اقیانوس و سرسپردگی و فتیله، زمین و اندیشه و شعله، به معنای عشق است.[4]
سهروردی در «الغربة الغریبة» چراغ را رمزی از عقل فعال میداند که مدبر عالم ناسوت است.[5]
در ادبیات عرفانی چراغ را کنایه از فیض حق می دانند و روح و نفس ناطقه که در کالبدهای انسانها است: «حقیقت آدمی این مصباح است و این مصباح است که مرتبه دیگر عروج میکند بعد از آنکه به دماغ میرسد. ای درویش این مصباح همه کس دارد اما از آن بعضی ضعیف است و مکدر است. این مصباح را صافی و قوی میباید گردانید که علم اولین و آخرین در ذات این مصباح مکنون است، تا ظاهر گردد…»[6] و گاهی مصباح و چراغ، کنایه از اولیاء الله است.[7]
اما اگر از منظر قرآن و روايات و استنباطهاي مستقيم علماي رباني به اين مفهوم بينگريم، واژه «مصباح» و «سراج» تعبيري است از عاليترين مراتب موجودات: الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فيها مصباح المصباح في زجاجة.[8]جعل فيها سراجا و قمرا منيرا.[9] و داعيا الي الله باذنه و سراجاً منيرا.[10]و جعل الشمس سراجا.[11]و سراجا وهاجا.[12]
اینک پس از نقل دیگر نظریات درباره این مفهوم، باید گفت زیباترین تقریر را در فرمایش شیخ مرحوم اعلی الله مقامه مییابیم. آنجا که درباره موقعيت «مصباح» مي فرمايد: و المصباح…هو الاسم الذي اشرقت به السموات و الارضون و هو المعبر عنه عند اهل الاشراق بالعقل الکلي و عند اهل الشرع بالقلم و العقل المحمدي و قد يطلق عليه الروح المحمدي فلما استوي عليه الرحمن اودع فيه غيوب الاشياء و هي معاني جميع الخلق فهو باب الله الي خلقه.»[13](مصباح اسمي است که آسمانها و زمينها به وسيله او روشن شدند و اهل اشراق از او به «عقل کلي» تعبير ميآورند و اهل شرع «قلم» و «عقل محمدي» تعبير ميآورند و گاهي بر او «الروح المحمدي» اطلاق ميشود. پس وقتي که رحمن بر او مستولي شد، غيوب و پنهانيهاي اشيا را در او به وديعه گذارد و اين غيوب، معاني همه خلق است. پس او باب خدا به سوي خلق است.)
سيد مرحوم اعلي الله مقامه به نوعی دیگر موقعيت «مصباح» را بيان ميفرمايند: اذا اردت بالمشکوة الجسد المشبک بشباک الحواس الذي يخرج نور العقل من خلالها و بالمصباح هو العقل و الزجاجة هو القلب و الشجرة المبارکة هي الحقيقة المحمدية…» (اگر – طبق بيان و تفسيري – از مشکوة جسد را اراده کني که مشبک است به شبکههاي حواسِ – پنجگانه- که از ميان اين حواس و شباک، نور عقل خارج ميشود و از مصباح، عقل را اراده کني و زجاجه و شيشه، قلب خواهد بود و شجره مبارکه، حقيقت محمديه.)
با توجه به فرمايشهاي معصومان عليهمالسلام و شرحهاي مکتبي، مييابيم که اين مصباح در درجه اول محمد و آل محمد عليهمالسلام هستند و در درجه بعد انبياء علي نبينا و آله و عليهمالسلام و بعد از ايشان، کاملان و بزرگان دين قرار دارند و دليل بر اين مطلب شرح و تفسير آيه مبارکه نور است به ائمه عليهمالسلام که در زيارت ايشان است: و مصابيح الدجي[14] و فرمودند: ان المصباح هو الحسين عليهالسلام[15]و همچنين تفسیر به انبيا و کاملان دين.[16]
اينک بايد گفت در الفباي اعتقادات مکتب استبصار آمده است که فيضيابي ما از محمد و اهلبيت محمد عليهمالسلام تنها از طريق بابها و واسطههاي راستين ايشان است که انبياي عظام عليهمالسلام باشند و تنها راه ما به سوي ايشان بزرگان و کاملان دينند. پس بايد خطاب به شيخ مرحوم اعلي الله مقامه چنين گفت که: اي فروغ روي تو ما را چراغ زندگي.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَمِىَّ رَسُولِ اللّهِ الأَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُودَعَ اَسْرارِ السَّادَةِ الْمَیامینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّةَ اللّهِ مِنَ الْبَرَرَةِ الْماضینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اَوْلِیاءِ اللّهِ اَجْمَعینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اَنْوارِ اللّهِ الْمُضیئینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقَرْیَةُ الظاهِرَةُ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُا.[17]
بس که راه زندگانی گشته پر خوف و خطر، نیست ممکن بی فروغ تو عبور از رهگذر.
شخص مستبصر چراغ زندگيش را زرق و برق دنيا قرار نميدهد. شخص بصير چراغ زندگيش را چراغي که سيل جامعه به سوي آن در حرکتند قرار نميدهد. شخص مؤمن بر خود قرار داده است که هدفش، هدفي باشد که هدفآفرين برايش معرفي ميکند. هدفي باشد که در نهايت به رستگاري و سعادت برسد. چراغي نباشد که شِبه چراغ باشد: چراغي قلابي و بدلي.
اي فروغ روي تو ما را چراغ زندگي.
در اين شب غيبت شها، راهي به سوي ما گشا
رحمي به حال ما نما، دردانه زهرا توئي…
و اين راه پر نور در جاده ظلماني غيبت، براي اهلش قرار داده شد. به وسيله همين چراغ است که شب غيبت رو به پايان گذارد و «و الليل اذ ابر» مصداقي تازه يافت. اين نور و اين راه پر نور، نور عرضي نيست؛ بلکه در معرفي آن گفتهاند نوري هورقلياوي است. براي ما فرمودهاند:
« اگر فرمايشاتي را كه در ترقيات عالم ذكر فرمودهاند واقعاً دقت كنيم، الآن و در اين اوقات از زمان ظهور امر شيخ بزرگوار اعلي الله مقامه الشريف و الليل اذ ادبر شب دارد تمام مي شود. نيمه بعدي شب است، شب شروع به رفتن كرده و فرج امام علیهالسلام نزديك است. در فرمايشات به ما مژده داده اند، مي فرمايند نسيم هورقليا وزيده، عالم به زمان ظهور نزديك شده، اين فرمايشات و علومي كه آورده اند از آن عالم است. و الليل اذ ادبر خدا هم به همين وقت و دوران قسم خورده يعني به دوران ظهور امر شيخ مرحوم اعلي الله مقامه. خدا براي ذكر فضائل فاطمه سلام الله عليها قسم خورده به ماه ولايت، به مقامات ائمه هداة معصومين علیهمالسلام و بعد هم به مقامات بزرگان دين و حاملان و كاملان كه از اولِ و الليل اذ ادبر ظهورشان شروع شد، تا آن زمان كاملان امرشان روشن نبود. البته در غيبت صغري امام زمان صلوات الله عليه مقامات بزرگان شيعه را عملاً تدريس فرمودند. دوران غيبت صغري كه تمام شد و غيبت كبري شروع گرديد، ديگر كاملي مشخص و ظاهر نبود تا زمان شيخ بزرگوار اعلي الله مقامه كه حامل روح كمال و آورنده علم امام زمان صلوات الله عليه و بيان كننده اسرار توحيد و انوار تفريد و فضائل ائمه هداة معصومين علیهمالسلام بود. ذكر مقامات و درجات بزرگان شيعه از زمان ايشان شروع شد. چون و الليل اذ ادبر شبِ غيبتِ ولايت به نيمه رسيد و از نيمه هم شروع كرد به گذشتن و برگشتن. قسم به يك چنين زماني، چه زمان شريفي، چه زمان شريفي، و چهقدر بايد خدا را شاكر باشيم كه در اين زمان و در اين و الليل اذ ادبر ما رو به صبح داريم و منتظر فرجيم و ميفهميم كه و الليل اذ ادبر است شب به نيمه رسيده و بحمدالله از نيمه هم شروع به گذشتن كرده است.»[18]
اي فروغ روي تو ما را چراغ زندگي. و فروغ روي اين بزرگوار چيست؟ آثار او فروغ اوست. اي شيخ مطلق شيعه… در طريق زندگي و گذران معيشت، اين فروغ روي شماست که نور زندگي است و اين تاريکي بشر وتاريکي زندگي بشر را ميشکافند. بشر تاريک است و طريق زندگيش هم تاريک و نياز به شاهچراغي دارد تا در چاه نيفتند.
و فروغ روي ايشان چراغ زندگي است. و مگر نور چيست؟ النور هو الظاهر في نفسه المُظهِر لغيره[19]آن است که خودش ظاهر باشد و جز اين است که اين فرمايشها حقانيت و نورانيتش ظاهر است و نورانيت و حقانيت خود را در شخص متمسک به اين فرمايشها ظاهر ميسازد که: دلم ربودي و دادي تو نور عرفانم.
آثار ايشان به ما ميگويد در عقايد چگونه باشيم، چگونه به آداب و اخلاق و سنن متخلق و مُتحلي شويم و در شريعت چگونه رفتار نماييم. همه اينها به برکت راهنماييهاي توست که ميتوانيم چاه را از راه تشخيص دهيم و انشاء الله در چاه نيفتيم و طريق مستقيم را بپيماييم… .
و آثار او چيست؟
سطحيترين نگاه، نگاه آمار و ارقام است. اينکه بگوييم شيخ مرحوم اعلي الله مقامه بيش از صد و پنجاه کتاب و رساله و نوشته بر جاي گذارده است که در همين ديد ميتوان دقیقانه انديشه کرد. و ديدي ريشهايتر اين است که بگوييم آثار شيخ مرحوم انديشههاي انحرافي را به چالش کشيد و شيخ اعلي الله مقامه در اين آثار به شرح و بسط و توضيح آيات و روايات پرداخت.
اما ديد پژوهشی آن است که بگوييم آثار، جمع اثر است و دلالت بر مؤثر دارد. اگر آثار شیخ را فهمیدیم و شناختیم، او را هم خواهیم شناخت و اگر هنوز خوب ميدانيم که درباره شيخ هيچ نميدانيم[20] بدانيم باید بیشتر در این اقيانوس بي پايانِ ناشناخته آثار آن بزرگوار دست و پا زنيم تا بلکه غريق بحار علوم رباني ایشان گرديم… و جز اين آرزويي نيست.
آنچه تا به حال گفتيم شرحي بود بر حقايقي که تعبيرات اين مصراع کوتاه بر آن اشاره داشت. اما چرا به ظاهر تعبيرات ننگريم؟! اي فروغ روي تو ما را چراغ زندگي… اگر نور الهي در رخساره کسي آشکارا گردد، کمتر کسي ميتواند به اين رخساره ننگرد، و کمتر کسي است که عاشق چنين رخسارهاي نشود. چه بسا افرادي که فروغ رخساره اولياء الله ايشان را در طريق مستقيم قرار داد و بي هيچ استدلالي هدايتشان کرد. آري؛ اگر خميره مناسب باشد و ظرفيت و قابليت مهيا باشد، فروغ ظاهريِ الهيِ رخساره شيخ مرحوم اعلي الله مقامه چراغ زندگي خواهد شد و شخص را هدايت خواهد کرد:
ز جلوههای تو گشتم بصیر و عارف حق، ز جذبههای تو دادم ز کف دل و جانم
تویی نشان خدایی که چون مه تابان، فروغ روی تو شد رهنمای یزدانم
تو آمدی که کنی مردهای چو من احیاء، رها کنی تو اسیری ز چنگ شیطانم
و گرنه من که خودم ناتوان و درمانده، فتادهای که نبردم رهی به درمانم.
رجبالمرجب1435
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]مائده،31
[2]معیاراللغه.
[3]بحارالانوار، ج4، ص21، تفسير صافي، تفسير آلوسي و… .
[4]فرهنگ نمادهای آیینی، جی.سی.کوپر.
[5]مجموعه دوم مصنفات، 278،289: پس بدیدم چراغی که ازو نوری تافت و بر میافروخت سکان خانه از اشراق او… پس بنهادم چراغ را در دهان اژدهایی ساکن در برج دولاب که زیر قدم او دریاء قلزم اسم و بالاء او ستارگان که پرتو شعاع ایشان نداند الا مبدع ایشان و راسخان در علم.
[6]انسان کامل، نسفی، ص26:حقیقت آدمی این مصباح است و این مصباح است که مرتبه دیگر عروج میکند بعد از آنکه به دماغ میرسد. ای درویش این مصباح همه کس دارد اما از آن بعضی ضعیف است و مکدر است. این مصباح را صافی و قوی میباید گردانید که علم اولین و آخرین در ذات این مصباح مکنون است، تا ظاهر گردد. هرچند این مصباح قویتر و صافیتر میشود، علم و حکمت که در ذات او مکنون است ظاهرتر میگردد؛ و قوت او به دو چیز است: روزی یک نوبت خوردن و آن یکبار خوردن، چیزی صالح خوردن. و چیزی صالح آن باشد که از وی خون لطیف بسیار تولد کند و صفای وی به چهار چیز است: کم خوردن، کم گفتن، کم خفتن و عزلت. ای درویش این فصل از اول تا به آخر بیان سلوک اهل هند است.
[7]فرهنگ اصطلاحات عرفانی،سید جعفر سجادی.
[8]نور،35
[9]فرقان،61
[10]احزاب،46
[11]نوح،16
[12]نبأ،13
[13]شرح الزياره، ج1، ذيل فقره “و موضع الرسالة”.
[14]زيارت جامعه کبيره.
[15]شرح آية الکرسي، ص301
[16]ارشادالعوام، جلد چهارم، ص179
[17]زيارت شیخ مرحوم اعلی الله مقامه. (ر.ک: مفاتیحالجنان، زیارت سلمان اعلی الله مقامهالشریف.)
[18]گفتار مجالس فاطميه1405، مجلس دهم.
[19]مجموعة الرسائل33، ص365
[20] ر.ک: میدانیمها و میدانیم که نمیدانیمها.