4

أسعد الله أیامکم

این نکته را به تبریکم اضافه کنم که طبق نظر استاد حفظه‌الله با توجه به مقدمات و مؤخراتی، روز اول ماه ذیحجه، یک‌روز پس از حساب تقویمی است. ازاین‌رو روز دوشنبه هم جشن میلاد ادامه دارد. درباره نظر ایشان دراین‌باره، در روزهای بعد توضیح خواهم داد؛ ان‌شاء الله

 —

شب و روز شنبه 29مهر

ایشان تأکید دارند وقتی شخصی پرسشی در حوزه احکام دین مطرح می‌کند، باید مطابق با اعتقادش پاسخ دریافت کند. به شخصی که بزرگان دین اعلی‌الله مقامهم را نمی‌شناسد و تابع ایشان نیست، فتوای بزرگان را نگوییم. ازاین‌رو گاهی ابتدای پاسخ به پرسش فقهی سؤال می‌فرمایند که سائلْ مکتبی است یا خیر؟ اگر مکتبی است، پاسخ را عنایت می‌کنند وگرنه می‌فرمایند که از اشخاصی بپرسد که نظر مرجع تقلید او را می‌دانند. بعضی پرسش‌های هم‌اتاقی ما را این‌گونه جواب داده و فرمودند باید از نظر مرجع تقلیدت آگاه شوی.

اهل‌سنت قبل از نماز صبح دو اذان می‌گویند. پس از اذان اول به خواندن نمازشب مشغول می‌شوند و ساعتی بعد اذان دوم گفته‌ می‌شود که وقت نافله صبح است. یک‌ربع تا بیست‌دقیقه بعد اقامه گفته و نماز صبح می‌خوانند. برنامه استاد حفظه‌الله درمسجدالحرام این‌گونه است که شب بعد از طواف در شبستان مسجد می‌نشینند. پس از اذان اول مأموران، بانوان را از قسمت بین‌الرکنین بیرون می‌کنند و در نتیجه آن قسمت‌ها خلوت می‌شود. ایشان وارد مسجد شده و بین‌الرکنین می‌نشینند. بعد از نماز صبح و خواندن مقداری تعقیبات، سمت مستجار رفته و در آنجا به دعا و نماز می‌پردازند.

 از ظهر شنبه تا شب مباحثی مختلف ولی کوتاه‌کوتاه مطرح می‌شد. هم‌اتاقی ما انگار هم‌اتاقیِ ما نیست! در ساعاتی که در اتاق هستیم، همراه خانمشان به خرید رفته یا به مسجدالحرام مشرف می‌شود و در نتیجه جمع کاملاً مکتبی و راحت است؛ الحمدلله. شب یک‌شنبه بانوان همراه از این فرصت ناب استفاده کرده و پیشنهاد کردند که در جماعت شرکت کنند. استاد اگرچه صد در صد راضی نبودند (چراکه احتمال می‌دادند هم‌اتاقی بازگردد) ولی عرض کردیم که مطمئناً برنمی‌گردد و ایشان اجازه دادند. این هم عیدی بانوان همراه! به همین‌مقدار اکتفا کرده و عیدی شما خوانندگان سایت را فرمایش‌ها و خاطره‌های ایشان قرار می‌دهم.

 —-

 چون بحث طولانی است و برای تایپ و پیاده‌کردن صوت فرصتی ندارم، به ارائه بخش‌های مختلفی از فرمایش‌ها بسنده می‌کنیم.

… خداوند علت‌آفرین است. علت و معلول از یک جنس‌اند یعنی همه می‌گویند بین علت و معلول باید سنخیت باشد اگر بخواهیم خداوند را علة‌العلل بگیریم یعنی سلسله علت و معلول منتهی می‌شود به علتی که آن علت، علت ندارد یعنی معلول نیست و آن خدا است. ما می‌گوییم آن، فعل خدا است. فعل خدا است که مشیت باشد و مشیت دیگر علت نمی‌خواهد خداوند او را به خود او ایجاد کرده است البته این تصورش برای ما خیلی سخت است اصولا به فرموده آقای کرمانی و آقای شریف طباطبایی می‌فرمایند ما آنجا نیستیم و نبودیم و از آنجا خبری نداریم. البته خلقت مشیت بنفسها اگر حدیث نبود هیچ‌ کس فکرش نمی‌رسید. هیچ کس فکرش نمی‌رسید که اینجا چه بگوید و این سنخیت علت و معلول را حکما گفته‌اند. ابن‌سیناها درست کرده‌اند. به قول خودشان این مطلب خدشه‌بردار نیست و می‌گویند صد در صد همین است و می‌گویند اگر خداوند علت نباشد لازم می‌آید بین علت و معلول انفکاک باشد و این نمی‌شود و اصلاً اینها لازم و ملزوم هم‌اند. هیچ وقت نمی‌شود بگوییم به قول اینها خدا بوده و کسی و خلقی نبوده. نمی‌شود اصلاٌ.

… ما می‌گوییم خدا خالق است از نظر فعلش. در مقام فعلش خداوند خالق است. در مقام ذاتش الآن هم خدا هست و هیچ چیزی با او نیست. در مقام فعل است که خداوند هیچ‌گاه بی‌فعل نبوده؛ اما فعل ذات خدا نیست، تنزل ذات خدا هم نیست. فعل را به خود فعل ایجاد می‌کند و بعد معلول‌ها را به این فعل ایجاد می‌کند.

… زید در مقام قدرت کلیَش فاقد ایستادن نیست همیشه دارای فعل هست. هیچ‌وقت زید بدون فعل نیست: یا ساکن است یا متحرک است یا قائم است یا قائد است یا راکع است یا ساجد است. یک‌لحظه شما می‌توانید زید را تصور کنید بدون فعلی؟ اینجا در مقام فعلش است. اما در مقام ذاتش هیچ چیزی با او نیست. او محض است دیگر هیچ چیزی با او نیست و هرچه ایجاد می‌کند به‌وسیله فعل و حرکت کلیَش است. آن حرکت کلی هیچ‌وقت از زید جدا نیست. به دلیل اینکه حرکت کلی او در حرکت‌های جزئی، جزئی، جزئی خواه‌ ناخواه نمودار است. یعنی هیچ‌وقت شما نمی‌توانید زید را تصور کنید در مقام فعلش بدون حرکت کلی.

… البته وقتی علت و معلول را در خلق بررسی می‌کنند. حرکت جوهری بحثش درباره خدا و خلق نیست مربوط به خلق است. در خلق حرکت‌های کیفی داریم، حرکت‌های کمی داریم. حرکت‌های عرضی را همه قبول دارند مثل حرکت این سیب به طور کمی و کیفی. شیرین می‌شود حرکت کیفی است، رشد می‌کند حرکت کمی است. همین‌طور در عرض حرکت می‌کند. اینها حرکت در اعراض است. حرکت جوهری موجود، حرکت فقط در جوهر موجود است. ابن‌سینا این را قبول نداشته است. بهمنیار، شاگردش، مردد بوده است و جریان برایش روشن نبوده. در یکی از مباحثه‌های این‌ دو، بهمنیار می‌خواسته این مطلب را اثبات کند. دراین‌باره از بوعلی سؤالی می‌پرسد. بوعلی می‌گوید بهمنیاری که سؤال کرد و بوعلی‌سینایی که سؤال شد، گذشت و تمام شد. حالا تو بهمنیار دیگر و من بوعلی‌سینای دیگری هستم! اما می‌بینیم که هر دو ثابتیم! حالا که من ثابتم و تو ثابتی پس حرکت جوهری وجود ندارد! بوعلی‌سینا منکر است؛ اما ملاصدرا این را اثبات می‌کند. می‌گوید در جوهر موجود حرکت هست این حرکت فقط در عالم طبیعت است نه در عالم‌های عقول و در عالم‌های نفوس. آنجاها نیست؛ فقط در طبیعت است. موجود حرکت می‌کند، رشد می‌کند و مبدل می‌شود از طبیعت به نفسانیت. نفسانیت مبدل می‌شود به عقلانیت و می‌شود بسیط‌ الحقیقة ببساطته کل‌ الأشیاء. حرکت جوهریه بحث جالب و مفصلی است و بزرگان ما آن را تصحیح می‌کنند. حرکت جوهری کاملاً روشن می‌شود که در همه موجودات باید باشد وگرنه ادامه فیض معنا ندارد و قطع فیض می‌شود و اگر فیوضات نرسد موجودات از خدا بی‌نیاز می‌شوند. در حرکت جوهری موجود استمداد می‌کند از خدا و خدا به او امداد می‌کند. موجود هرچه هست، مخلوق هرچه هست از مخلوقیت خارج نمی‌شود؛ هرچه هم ترقی کند: عقل باشد، عقل رسول خدا و آن بزرگوار هم می‌فرماید: رب زدنی علماً.