03 خاتمه ناصریه – چاپ

 

 

خاتمه ناصريه

 

 

از تصنيفات:

 

عالم رباني مرحوم آقاي

حاج محمدكريم كرماني

 

اعلي الله مقامه

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 2 *»

بسم الله الرحمن الرحيم

خاتمه

در مضرتهاي ديني و دنيايي كه به واسطه استيلاي اين كفار بر بلدي براي مسلمانان آن بلد حاصل مي‌شود.

و چون اغلب مردم جاهلند و اطلاع بر عواقب امور ندارند و بسا آنكه به واسطه بعضي چوروها و اراجيف كه فرنگيان و محبان ايشان در ميان مردم مي‌اندازند آنها هم

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 3 *»

باور كرده نعوذبالله قلباً ميل كنند به ايشان و مخالفت كنند قول خدا را كه ميفرمايد: و لاتركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار يعني ميل نكنيد به سوي آنان كه ظلم كردند پس برسد به شما آتش و خدا مي‌فرمايد كه: ان الشرك لظلم عظيم يعني شرك ظلم بزرگي است و كي مشرك‌تر و ظالم‏تر از فرنگي است چنانكه خواهد آمد و داخل شوند بر مفاد قول خدا كه ميفرمايد: و من يتولهم منكم فانه منهم يعني هركس ايشان را دوست دارد از ايشان محسوب مي‌شود پس هركس با فرنگي دوست شود از فرنگيان محسوب مي‌شود و به او خواهد رسيد آتشي كه به آنها مي‌رسد.

بلكه عرض مي‌كنم كه هركس ايشان را

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 4 *»

واقعا دوست دارد از دين اسلام بيرون رفته و به دين فرنگي داخل شده زيرا كه دين چيزي غير از حب نيست دين حب است و حب دين چنانكه در احاديث بسيار وارد شده است كه: هل الدين الا الحب؟ آيا دين چيزي هست غير از حب؟ پس هركس ايشان را دوست داشت خدا را دشمن داشته چرا كه خدا فرنگيان را دشمن مي‌دارد و اگر فرضاً كسي گويد كه خدا ايشان را دوست مي‌دارد كه اول كفر اوست و اول انكار مر قرآن و پيغمبر و آل‌پيغمبر را چرا كه مقتضاي بداهت فرمايشات آنها و ضروري امر ايشان اين است كه خدا كافران را دشمن مي‌دارد و اگر اقرار دارد كه خدا ايشان را

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 5 *»

دشمن مي‌دارد پس اگر او دوست مي‌دارد دشمن خدا را دشمن خداست باري كساني كه ايشان را دوست مي‌دارند غافلند از ثمره اين دوستي كه به چه‌چيز ايشان ضرر مي‌رساند و چگونه دين ايشان از دست ايشان مي‌رود روز اول هم كه كسي مسلمان مي‌شد غير از اين نبود كه با پيغمبر9 و مسلمانان دوست مي‌شد و به طور مسلمانان و به رضاي پيغمبر9 حركت مي‌كرد پس اگر امروز هم كسي با فرنگيان دوست شود و به سيرت ايشان راه رود البته از ايشان محسوب مي‌شود خداوند عالم وحي فرمود به يكي از پيغمبران كه به بندگان من بگو كه نخورند از طعام دشمنان من و

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 6 *»

نپوشند لباس دشمنان مرا و سلوك نكنند مانند سلوك دشمنان من كه اگر چنين كنند آنها هم دشمن من خواهند بود چنانكه آنها دشمن منند پس خداوند چون راضي نشود كه كسي سلوك كند به طور دشمنان چگونه راضي خواهد شد كه دوست دارند دشمنان او را از يكي از اكابر كه به لندن رفته بود و پناه به دولت انگليس برده بود شنيدم كه گفت چون به لندن رفتيم از ما ميثاق گرفتند كه با دوستان ما دوست بايد باشيد و با دشمنان ما دشمن و ما ميثاق داديم و براي ما مواجب قرار دادند نعوذبالله من غضب الله والله كه اگر جميع روي زمين چنين ميثاقي دهند جميعاً كافر و مخلد

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 7 *»

در آتش جهنم مي‌شوند آيا فكر نميكني كه با دشمنان ايشان دشمن شدن معنيش دشمن خداوند عالم و دشمن يكصد و بيست و چهارهزار پيغمبر و دشمن خاتم انبياء و ائمه هدي و دشمن جميع مؤمنين از اول دهر تا آخر دهر و دشمن جميع ملائكه و دشمن جن مؤمن و ساير مخلوقات مؤمن شدن است؟ زيرا كه اين جماعت همه دشمن كافرند و فرنگي كافر است و اگر شخصي ايشان را كافر نمي‌داند كه خودش كافر است و اگر كافر مي‌داند و دشمن دشمنان او مي‌شود دشمن كل حق و اهل حق شده است و باز كافر مي‌شود خلاصه اين‌طور كفرها ثمره عامي بودن و معاشرت با علما نكردن

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 8 *»

و از اول سن تا آخر يك كلمه حق نشنيدن و همه عمر را به لهو و لعب و هوا و هوس گذرانيدن و منهمك در دنيا شدن و اعتناء به دين و اهل دين نكردن است آخر انسان كه پيغمبر نيست كه خود حق را از كسي تعليم نگرفته بداند پس بايد تعليم گرفت يا از پيغمبر يا از آنان كه از پيغمبر روايت مي‌كنند تا حقي فهميد و مردم كه آن‌قدر مشغول به دنيا و لهو و لعب و هوا و هوسند كه فرصت معاشرت با عالمي ندارند به همان جهالت مي‌مانند تا بزرگ مي‌شوند پس مستبد به رأي خود مي‌شوند و رأي خود را مي‏پسندند و تن خود را گنده و بزرگ مي‏بينند مي‏پندارند كه عقل ايشان هم حال

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 9 *»

بزرگ است پس مي‌افتند به كفرها و ضلالتها و جهالتها و نمي‌دانند كه ثمره اعمال ايشان كجا بروز مي‌كند باري غرض اين است كه ميل كردن به فرنگي اين‌قدر بد است چه جاي آنكه به سنت و سيرت او راه روند چه جاي آنكه آنها را راه به بلاد اسلام دهند و آن اشرار را بر رقاب مسلمانان مستولي نمايند والله العلي العظيم كه اگر بفهمند اهل ايران بايد راضي باشند به دولت پادشاه اسلام اگرچه آسياب بر تخم چشم ايشان بگرداند و ميخ بر فرق ايشان بكوبد و اكراه داشته باشند دول خارجه كافره را اگر چه الوف‏الوف انعامها و جايزه‏ها دهند و عزتها و منصبها بخشند چرا كه با آن عذاب

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 10 *»

در دولت اسلام دين محفوظ و آخرت معمور و گناه مغفور مي‌شود و با اين راحت دين واژگون و آخرت سرنگون و گناه افزون مي‌گردد و فرق ميان اين دو بسيار است براي مؤمن لكن آنچه من از مزاج اكثر اهل زمان و زمين مشاهده مي‌كنم كاري به دست دين ندارند و اعتقادي به معاد و جهنم ندارند و اقراري به خدا و رسل و صحف و كتب ندارند هركس مستقل در پسند خود است و در پي دنياي خود بلكه عقل دنيايي هم ندارند چه جاي دين از اين جهت به اين چاه‌هاي ضلالت و گمراهي مي‌افتند بلكه چه بسيار مردم كه سالهاي دراز است كه دست تولا به دامن كفار زده‏اند و هر_وقت كه نكبتي به ايشان

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 11 *»

مي‌رسيد محزون و هر وقت كه دولتي به ايشان مي‌رسيد مسرور بودند و مواجبها مي‌گرفتند و فرنگي ايشان را براي چنين روزي ذخيره كرده بود و امروز روز ايشان است و خداوند رقيب هم از پي ايشان و در ابطال كيدشان و چه بسيار كه به همين آرزو جوان‌مرگ شدند و آن بقيه هم كه مانده‏اند خداوند ايشان را ابداً ظفر نخواهد داد و مدار ملك را خدا به دست بندگان خود نداده و هركس كه از اسلام روگردان و به كفر بگرود نفعي نخواهد ديد و زيان‏كار دنيا و آخرت است و اسلامي را كه خدا وعده فرموده كه در مغرب و مشرق عالم پهن كند و بر جميع دول غلبه دهد مقهور دست مشتي كافر

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 12 *»

نخواهد فرمود باري اين سخنان من به آنان كه به واسطه خودپسندي در كفر و ضلالت افتاده‏اند ثمر نمي‌كند و ٭سخن را روي با صاحبدلان است٭ و مخاطب من جمعي از ضعفاي مؤمنين كه احتمال مي‌رود كه گول شياطين جن و انس را خورده ميلي به كفار كنند مي‌باشد و اين سعي و كوشش من براي حفظ قلوب ايشان است پس عرض مي‌كنم كه اولاً بديهي است كه انگليس دوست با شما نيست و به ايران هم نمي‏آيد كه نماز و روزه خود را اصلاح كند بلكه مي‏آيد براي تسخير بلاد ايران و مقهوركردن مسلمانان و سلطنت در اين مرز و بوم پس اگر بر اين بلاد مسلط شود آيا اين مبالغي كه خرج

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 13 *»

مي‌كند و اين همه بذل و بخششي كه مي‌كند قربةًالي‌الله مي‌كند و صدقه مي‌دهد نه والله بلكه تجارتي است كه مي‏نمايد و اضعاف مضاعف اين را از رعيت مي‌گيرد و به هر اسم و رسم كه باشد اموال و املاك مسلمانان را صاحب مي‌شود و خود ايشان را هم نوكر و سرباز خواهد كرد و به جنگ ساير مسلمانان خواهد فرستاد پس بايد از براي خاطر كافر بي‏دين با دوستان اميرالمؤمنين7 دعوا كنند و خون ايشان را براي آن بت‏پرستان بريزند و زن و بچه مواليان ائمه طاهرين را از براي خاطر دشمن خدا و رسول9 اسير كنند و بلاد ايشان را براي خاطر آن اشرار تسخير نمايند تفكر كن كه

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 14 *»

در اين معامله دنياي تو معمور مي‌شود يا دين تو و از اين گذشته مزاج آن نابكاران مزاجي است كه از اجتماع و ازدحام خلق بسيار بسيار ترسان است و پس از استيلاي‏خود نهي خواهند كرد از اجتماع در مساجد و تكايا و مجالس تعزيه و غير آنها آيا هيچ مسلمي راضي مي‌شود به برطرف شدن آثار جماعات اسلاميه؟ و هم‏چنين آيا هيچ مسلمي را طاقت ديدن هست كه مساجد عظيمه بلاد اسلام را كليسا نمايند و بر گلدسته‌هايي كه هزار سال اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان عليا ولي الله8 گفته شده است ناقوس بياويزند و براي تبرك

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 15 *»

به زعم خودشان پنبه به شراب بزنند و بر در و ديوار مساجد بمالند و آيا هيچ مسلمي راضي مي‌شود كه اختيار در دست زنان بي‏شعور باشد كه هرجا خواهند بروند و با هركس خواهند بنشينند و هر وقت خواهند از خانه بيرون روند اينها هنوز بر ايران مسلط نشده حكم مي‌كنند كه زنان از مردان رو نگيرند آيا هيچ مسلمي راضي مي‌شود كه زن او آرايش كرده در ميدانها بر سر دكانها بنشيند و به تماشاگاه‏ها برود و آيا هيچ مسلمي راضي مي‌شود كه در بازار مسلمانان چندين دكان شراب‏فروشي باشد و هركس مي‌خواهد علانيه بخرد و بخورد از زن و مرد و منعي نباشد و زنش مختارش باشد و زينت

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 16 *»

كند و بيايد در بازار شراب بخرد و بخورد و مست بشود و در بازارها و ميدانها و صحراها و باغها با حال مستي بگردد و با الواط و اوباش بنشيند و آنچه مي‌خواهد بكند نعوذبالله؟ آيا هيچ‌كس راضي مي‌شود كه اسم آزادي بر سر مردم بگذارند و هيچ‌كس صاحب‌اختيار دخترش و زنش و پسرش و غلامش و كنيزش نباشد؟ هرجا مي‌خواهند بروند و هر كار مي‌خواهند بكنند و با هركس مي‌خواهند بنشينند و در هر مجلس شرابي كه خواهند حاضر شوند و با هر لوطي بخواهند بنشينند و نتواند حرف بزند كه فلان كافر حكم كرده كه ولايت آزادي باشد و نيك و بد در هر ولايت و اهل هر مذهب هست

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 17 *»

و از اين جهت در هر بلدي چندين زن بد پيدا مي‌شود اگر آن اشرار استيلا يابند آيا نه اين است كه آن زنان بد با آن كفار راه پيدا مي‌كنند و چون قرار بر آزادي است احدي نمي‌تواند متعرض شود و شبي چندين هزار فرج به زنا شسته شود و چه بسيار نطفه‏ها كه بسته شود از فرنگي ببين كه عاقبت اين امور چه خواهد بود و ديگر آنكه اين بلهوسهاي به جواني و جهالت و دولت مغرور كه طالب سرخ و زرد و رسم جديدند وقتي كه نداي آزادي بشنوند جميعاً خود را به شكل و صورت فرنگي بيارايند و مجالس و محافل به رسم آن كفار بسازند و رسم نشست و برخاست و ساير خصال خود را بر نهج

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 18 *»

آنها بكنند و به كلي از اسلام و رسوم اسلام عري و بري شوند و ديگر آنكه ديوان‏خانها بسازند و حكام از جانب خود بنشانند و در مال و جان و عرض و ناموس مسلمانان به رسم خود حكم كنند و حدود به قاعده خود جاري كنند و به كلي رسم دين و حكم و قضاي پيغمبر9 را براندازند و اگر زنت يا دخترت با كسي نزاعي كرده آن را در ديوان‏خانه عدالت حاضر كنند و هرطور مي‌خواهند درباره آنها حكم كنند و اگر زنت از تو اكراه به‌هم رساند و بخواهد ارمني شود برود كشيشان آنرا در ملأ عام غسل دهند و داخل دين ارمني كنند و به انواع حيل جميع اموال مردم را صاحب شوند

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 19 *»

و پولهاي مردم را از دستشان به اسم قرض نفعي بگيرند و تكه كاغذي به دست ايشان بدهند و مردم مثل شتر مهارشان در دست آنها باشد و از پي آنها بروند چنانكه در هندوستان به همين روش سلوك كرده‏اند و ديگر آنكه هر بلهوسي كه به واسطه ميل به سرخ و زرد يا زنان هرزه ايشان يا از راه بي‏ديني بخواهد مرتد از اسلام شود احدي نتواند متعرض شود كه آزادي است و به اين واسطه جمع كثيري مرتد مي‌شوند و احدي از علما و غيرهم را جرأت تنطق نباشد خاصه كه مكتب‏خانه‌ها بسازند و معلم از خود بنشانند و كتابهاي خود را به مردم بياموزند و اطفال ساده را از بچگي به طريق نصراني

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 20 *»

بارآورند و به اسم آنكه مواجب از دولت مي‌دهيم مردمان خام‏طمع اولاد خود را به مكتب آنها برند و اطفال خود را به كلي نصراني كنند و در مجالس و محافل اشراف و سادات و علما گبر و يهود و ارمني را بنشانند بلكه آنها را مقدم دارند بر علماي شيعه و سادات و ذريه رسول9 به جهت عداوت باطني كه دارند و احدي نتواند حرف بزند و اشرف مسلمين براي ادناي نصراني كرنش و تعظيم نمايد به جهت آنكه دولت دولت ايشان است بلكه از قرار مذكور حكمي است كه بايد بكنند و چنانكه يهودي و نصراني و مجوس در دولت اسلام از اهل ذمه و خوار است

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 21 *»

مسلمين هم در دولت آنها ذليل و خوار و اگر حرمتي امروز دارند از انديشه ملك اسلام است و اگر ملك اسلام به دستشان آيد ديگر انديشه ندارند و يهودي كه حال از راه ترس نفس نمي‌كشد در دولت ايشان جسور شود و فحش به اسلام و رؤساي اسلام و ائمه انام گويد و كسي نتواند كه حرف بزند كه فلان كافر حكم كرده كه موسوي به دين خود و عيسوي به دين خود همه رعيت پادشاهند هريك به دين خود راه روند و زن با هر نصراني كه رفيق شود آن نصراني سرنزده در خانه تو درآيد و شب در خانه تو در كنار زن تو بنشيند و بخوابد كه آزادي است و اختيار با زن است و زنهاي

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 22 *»

مسلمين مثل زنان آنها از بلهوسي لباس پوشند و مثل آنها در ميهمانيهاي عام در مجلس عام برقصند و شراب خورند چنانكه خود آنها مي‏نشينند و مي‌خورند و مي‌كنند زنها با مردها در مجالس بر كرسي بنشينند و با مردمان غريب شوخي كنند و با آنها شراب خورند و در حمامهاي مسلمين و مسجدهاي  ايشان مرد و زن فرنگي داخل شود و نتوان سخن گفت امروز به آنها مي‌توان گفت شما نجسيد ولي فردا كه دولت آنها شد ديگر اين حرف را كسي جرأت نمي‌كند و سرنزده و بي‏اذن هركس از زن و مرد فرنگي خواهد داخل خانه شود مانعي نباشد زيرا كه اين منع

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 23 *»

به جهت عصمت زنان است و اگر عصمت نباشد ديگر چه منع آه آه اين بلهوسهاي ايران كه هنوز كه چيزي نشده تدارك فرنگي شدن مي‌گيرند و بعضي شده‏اند و از ترس شمشير اسلام بوي اسلامي مي‌دهند آن روز كه آزادي شد و ترس اسلام برطرف شد چه مي‌كنند والله كه الوف اهل ايران به كلي فرنگي مي‌شوند و از اسلام مرتد مي‌شوند علانيه و احدي نفس نمي‌تواند كشيد كولي‌هاي خود را بيارايند و در كوچه و بازار برقصانند و از هر گوشه صداي سازي برآيد و از هر طرف عر و عر مستي آيد و از يك‌طرف صداي ناقوس بلند باشد و از يك طرف يكي از اولاد رسول خدا را به ديوانخانه كشند كه تو به فلان

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 24 *»

نصراني بي‏حرمتي كرده و از يك طرف يكي از علما و صلحا را به محل مؤاخذه برند كه تو به فلان ارمني بي‏ادبي كرده دختر فلان عزيز را بكشند كه آزادي است و اين عاشق آن نصراني شده و پسر فلان شريف را ببرند كه بايد سرباز و توپچي باشد و افواج مسلمين را بگيرند و سرباز كنند آنوقت به‌هر فوجي صد كولي بدهند كه در سفر و حضر همراهشان باشد و نوكر براي پادشاه به عمل آيد و اين خلق بي‏دين بي‏مروت علي‌الاتصال حرام‏زاده بسازند و باك نداشته باشند و گمان كنند كه زن مفت است و قدغن هم كه نيست و مردم در معاصي مانند آن بيمار شوند كه از پرهيز درآمده

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 25 *»

يكدفعه به غذاهاي بسيار رسد و از هرچه هرقدر مي‌تواند با نهايت حرص بخورد ببين چه خواهد كرد امروز كه دار اسلام است و ترس و حياي از مؤمنين و علما باقي اگر سه روز حاكم ولايت رخصت عام دهد كه هركس هركار مي‌خواهد بكند مردم هرزه انواع معاصي را در سر هر كوچه مي‌كنند پس آن روز چه خواهد شد كه به معاصي تقرب به حاكم پيدا مي‌كنند و حاكم خشنود مي‌شود آه آه مردمي كه امروز به سيرت فرنگي راه مي‌روند آن روز چه خواهند كرد،

امور يضحك السفهاء منها  
  و يبكي من عواقبها اللبيب

و آيا نه اين است كه اين كفار مسلم نيستند

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 26 *»

و پيغمبر مسلمين را پيغمبر نمي‌دانند و امام مسلمين را امام نمي‌دانند و آيا نه اين است كه وقتي آنها را پيغمبر و امام ندانند حرمتي براي آنها قرار نمي‌دهند و چون حرمت قرار ندادند حرمتي براي روضه‏هاي مطهره آنها قرار نمي‌دهند و آيا نه اين است كه اگر مستولي شوند به طور بي‏حرمتي به حرم مقدس حضرت امام رضا سلوك خواهند كرد بلكه احتمال كلي مي‌رود كه آنها را بكوبند و قبه مطهره را خراب كنند يا آن آستان عرش‏بنيان را كليسا بسازند و بر گلدسته‌هاي مقدس ناقوس آويزند و هم‏چنين با حرم معصومه و شاه‏عبدالعظيم سلوك خواهند كرد بلكه اگر ايران را گرفتند به عتبات عاليات

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 27 *»

هم سرايت خواهد كرد و آنها را هم خواهند كوبيد يا كليسا ساخت و البته از اين اماكن به جهت اجتماع زوار هراس دارند و منع خواهند نمود آيا هيچ معاونت كننده هست كه مرا اعانت كند در گريه و زاري آيا هيچ مساعدت كننده هست كه مرا مساعدت كند در ناله و سوگواري آيا هيچ صاحب غيرتي هست كه از اين اوضاع آشفته شود آيا هيچ صاحب حميتي هست كه از اين حكايت آتش خشمش مشتعل شود آيا هيچ متديني هست كه از استماع اين حكايت دست دعائي به سوي آسمان برآرد والله مرگ گواراتر است از اين كه رسم دين محمد بن عبدالله9 را

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 28 *»

برانداخته ببينيم و آثار شرايع را برطرف ساخته مشاهده كنيم و امت او را مرتد و ذليل در دست نصاري بينيم خداوند نصاري را وعده كرده كه آنها را ظفر بر كفار دهد و فرمود: و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الي يوم القيمة اي اهل ايران آيا كافر شده‏ايد به خداي عزوجل آيا مرتد شده‏ايد از دين محمد9 كه نصراني بر شما استيلا يابد و شما را مثل يهودي به ذمه خود درآرد اي مغروران جاهل آيا غيرت نمي‌كنيد و صبر مي‌كنيد كه آثار محمد9 برافتد و دين او به كلي برطرف شود آيا گمان مي‌كنيد كه اگر براي فرنگي‏خدمتي

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 29 *»

كنيد عزيز خواهيد شد والله ذليل‏تر از زن فاحشه خواهيد گرديد كه در دست الواط افتاده باشد زيرا كه شما ذليل خواستيد خدا و رسول را و عزيز خواستيد جند شيطان و اعداء رحمن را و البته خداوند لباس مذلت به شما خواهد پوشانيد و تلافي اين را با شما خواهد كرد و طوري خواهد كرد كه در اسلام داخل مرتدين و در كفر داخل اذلين باشيد خسر الدنيا و الآخرة ذلك هو الخسران المبين خداوند عالم به حق قائم آل‏محمد: كه تيغ پادشاه جهان‏پناه روحنا فداه را بر فرق كفار قاطع گرداند و جنود مسعود او را ظفر دهد و اولياء دولت قاهره را به اهتمام و كوشش در

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 30 *»

دفع اين اشرار كفار جد و جهد و نصر و عون كرامت فرمايد و الا والله اين رعاياي ايران كه من مي‏بينم و اين بلهوسان و مغروران و هرزه‏گردان و منعمان و مفت‏خوران احدي را آن غيرت و حميت نيست كه از دين خدا دفعي كند يا در بند دين باشد يا از جان و اهل و مال خود كافري را دور كند يك طبيب فرنگي داخل يك ولايت مسلمان مي‌شود آن قدر تملق از او مي‌گويند و به رضاي او حركت مي‌كنند و از رنجش او حذر مي‌كنند كه با خدا چنين معامله نمي‌كنند و چه بسيار كه خود را به سيرت و سنت او مي‏آرايند و رفتار و كردار و صورت خود را به شكل او مي‌كنند و لهجه خود را تغيير مي‌دهند و به زيارت او

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 31 *»

هر روز مي‌روند كه صاحب چنين فرموده و صاحب اگر نروم مي‌رنجد و وعده او را لاخلف فيه مي‌دانند و قول او را صدق لاكذب فيه مي‌انگارند و تدبير او را حق لاباطل فيه مي‏شمارند و شمايل او را حسن لاقبح فيه مي‏بينند و سلوك او را صواب لاخطاء فيه مي‌انگارند و چون وارسي او را معصوم از هر عيب و نقص گمان مي‌كنند اگر كسي او را بد گويد از او مي‌رنجند و تكذيب مي‌كنند و اگر كسي او را مدح گويد او را صاحب معرفت و صاحب سليقه حساب مي‏نمايند و حال آنكه بسا آنكه آن مردكه پينه‏دوز فرنگ است و آنجا اعتباري نداشته و گريخته از گرسنگي و آمده ناني تحصيل كند و طب هم نمي‌داند و بلهوسان

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 32 *»

ايران او را صاحب صاحب گويان بر خدا و رسول مقدم داشته‏اند حال اين بلهوسان چه خواهند كرد اگر دولت دولت انگليس شود و پرده حيا برداشته شود و اذن آزادي داده شود و كسي در مرتدشدن از شمشير اسلام نترسد خداوندا تو را به عزت پاكان درگاهت و تو را به قرب نيكان بندگانت تو را به جاه و جلالي‏كه به محمد و آل‏محمد: دادي و او را بر جمله كاينات برگزيدي و او را وعده نصرت بر كل عالم نمودي و ما را به نور او از ظلمت كفر به عرصه نوراني اسلام آوردي و به عزت آل‌اطهار او لاسيما صاحب امر و زمان و شريك قرآن و خليفه رحمن عجل الله فرجه كه ما را الي‌الآن به او عزيز

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 33 *»

و محترم داشتي و دين و جان و مال و عرض ما را به بركت او مصون و محروس داشتي كه پادشاه اسلام را بر اين اشرار فجار ظفر بخش و جنود مسعود او را به زودي غلبه ده و ساحت ايران را از لوث آن فجار پاكي بخش و لباس مذلت بر مسلمين و مؤمنين مپوشان و آثار دين اسلام را برمينداز و مواضع عبادت خود را بتكده و معبد شيطان مگردان و از معاصي ما كه به آن واسطه مستوجب اين عقوبت شده‏ايم درگذر و به فضل و كرم خود با ما سلوك فرما و به ساير رعايا و براياي اهل ايران توفيق انزجار از معاصي خود و از تشبه به اعداي خود عطا فرما و ايشان را غيرتي بر دفع از دين خود

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 34 *»

انعام نما و ايشان را بر سلوك به طور دين پيغمبر خود9 بدار و اگر خود را به صورت و سيرت اعداي تو داشته‏اند يا عداوت اولياي تو را ورزيده‏اند يا سعي در اطفاء حقي كرده‏اند يا نصرت اعداي تو را كرده‏اند يا انكار فضلي از فضايل آل‏محمد: را از روي جهالت نموده‏اند يا به اغراض دنياوي با اولياء تو بد سلوك كرده‏اند و خيال بد در ايشان نموده‏اند يا اهانت و بي‏اعتنائي به علماي دين تو كرده‏اند يا به ظنون و توهمات باطله با اولياي تو بد كرده‏اند و اهانت به دين تو و به مؤمنين و به اولياي مقربين و انكار فضايل اميرمؤمنين7 و اعانت منكرين

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 35 *»

و اذلال ناشرين و مقرين نموده‏اند و به آن واسطه مستحق استيلاي جلادان و ميرغضبان تو شده‏اند از عقوبت عام درگذر و به بركت قائم آل‏محمد: كه از اخذ ايشان به طور عموم درگذر و عفو فرما چه بسيار كه اين امور را از راه جهالت كرده‏اند و تو ارحم الراحميني ما را طاقت اين عقوبت عام و بلاي جمله اسلام نيست و نمي‏توانيم نام تو را گم شده و نام شيطان را زينت مجالس بينيم و نمي‏توانيم اولياء تو را ذليل و اعداي تو را عزيز مشاهده نماييم و مساجد تو را كليسا بينيم و از عوض اعلان نام تو صداي ناقوس بشنويم و باز مسألت مي‏نماييم به حق آن وسيله‌هايي كه هيچ متوسلي به آنها

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 36 *»

هرگز خائب و خاسر نمي‌شود كه پادشاه اسلام را بر اين طغام ظفر بخش و ساحت ايران را بالكليه از لوث اينها پاك كن و ثغور مسلمين را از شر اينها مصون دار و اين خلق ضعيف را محتاج به جهاد عام مگردان كه ابدا به انجام نمي‌رسد به جاه محمد و آل‏محمد صلواتك عليه و عليهم اجمعين و لاحول و لاقوة الا بالله العلي العظيم باري دل از اين غم خون و اشك جيحون است و كم كسي مي‏بينم كه به قدر اين حقير از ايشان و از عواقب اين امر خائف باشد و چون غرض همين قدرها بود به اين‌جا ختم شد.

تمام شد بر دست مصنفش

 

 

 

«* خاتمه ناصريه صفحه 37 *»

كريم بن ابرهيم در هجدهم ماه رجب سنه هزار و دويست و هفتاد و سه هجري حامدا مصليا مستغفرا، تمت.