03-1 گفتاري پيرامون فريضه حج 1416جلد دوم – چاپ – قسمت اول

قال الامام الباقر علیه السلام الحج تسکین القلوب (بحار الانوار ج 78 ص 182)

 

حج آرام بخش دلها 1416جلد دوم – قسمت اول

 

گفتاري پيرامون فريضه حج

 

سید احمد پورموسویان

 

دیقعده و ذیحجه 1416

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 2 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد باطن این آیه شریفه این است که حق‌تعالی به وسیله رسول‌الله؟ص؟ جمیع کائنات را دعوت می‌کند که خانه‌های باطنی و معنوی حق‌تعالی را حج و قصد نمایند. ابراهیم حقیقی و اصلی اوّلی وجود مبارک رسول‌الله؟ص؟ هستند و خانه‌هایی که آن حضرت کائنات را به قصد و آهنگ آن خانه‌ها دعوت فرمودند مقام امامت ائمه؟عهم؟ است. دعوت فرمودند همه کائنات را که در نزد این مقام امامت خاضع و خاشع شوند. چون این مقام امامت خانه انوار حق‌تعالی است، و امام در مقام امامت محل تابش انوار خدا است. و عرض کردم این محل طوری است که به واسطه تابش نور خدا احکام این محل را مضمحل کرده، از خود محل خودی و انیتی باقی‌ نمانده است، بلکه نور خدا در این محل متجلی است. عرض کردم مانند آیینه، که وقتی شما آیینه را در مقابل نور خورشید می‌گیرید نور خورشید در آیینه می‌تابد و آن‌چنان آیینه به نور خورشید روشن است که دیگر  از آیینه خبری باقی نمانده، تمام، گزارش نور خورشید است. یعنی نور خورشید آیینه را پر کرده به طوری که وقتی شما در آیینه نگاه می‌کنید نور خورشید را می‌بینید و از خورشید خبردار می‌شوید. این آیینه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 3 *»

گزارش از خورشید است. روشنی خورشید، گرمای خورشید، درخشندگی خورشید در این آیینه نمایان است. مقام امامت به این‌طور محل انوار خدا است. این مَثَل یک مَثَل تقریبی است که مطلب را به ذهن نزدیک می‌کند. اگر  بخواهیم مثل‌های مناسب‌تری داشته باشیم، به قدری فکر کردن و تدبر  احتیاج دارد.

این بدن انسان محل تعلق روح انسانی است، و این بدن در حکم آیینه‌ای است که در برابر  روح انسانی قرار گرفته. با اینکه این بدن ما از عناصر همین عالم فراهم شده، از همین آب و خاک و از همین عناصر  زمینی فراهم گردیده، ولی ببینید چه آیینه‌ای است که فقط روح انسانی را به ما می‌شناساند و خبر از روح انسانی به ما می‌دهد. وقتی که فردی از افراد انسان را در نظر می‌گیریم می‌بینیم بدن او که آیینه‌وار در مقابل روح انسانی واقع شده از خودش هیچ گزارشی ندارد. اگر  می‌آید می‌گوییم انسان آمد، اگر  می‌رود می‌گوییم انسان رفت، اگر  می‌نشیند، اگر  می‌گوید، اگر سکوت می‌کند، می‌گوییم انسان رفت، انسان نشست، انسان گفت، انسان سکوت کرد. با یکدیگر  که ملاقات می‌کنیم در واقع با روح یکدیگر  ملاقات کرده‌ایم، اما این بدن گزارش از آن روح دارد، و در این آیینه بدن، روح متجلی است. حیوانات هم همین‌طورند، با اینکه بدن حیوانات از عناصر  این عالم درست شده اما هرکدام به حسب خودشان آیینه‌ای در برابر  روح حیوانیت هستند که در این آیینه‌ها حیوان‌ را می‌بینیم و می‌‌دانیم که هرچه از این حیوان سر می‌زند از همان روح حیوانی است، این بدن حیوان در برابر  روح حیوانی مضمحل شده است. نباتات هم همین‌طورند، هر  گیاهی را که شما نگاه کنید از همین عناصر  زمینی درست شده، ولی این آیینه در برابر  روح نباتی آن‌چنان مضمحل است که شما در این بدن‌ها نبات و گیاه را و روح گیاهی را مشاهده می‌کنید. این نباتات و این درخت‌ها آیینه هستند، ولی آیینه‌های معتدلی که روح نباتی را حکایت می‌کنند و گزارش از روح نباتی می‌دهند. اینها را «محل» می‌گویند اما چگونه محل‌هایی، اینها محل برای حالّ هستند، آنچه که در

* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 4 *»

اینها جلوه‌گر شده آن را عرب حالّ می‌گوید، یعنی حلول‌کننده و ظاهرشدهِ در اینجا.

در هر صورت، این مثل‌ها زیاد است، الحمدلله ذهن‌های شما به برکت فرمایشات مشایخ عظام+ متوجه است. فرمایشات ایشان ذهن‌های شما را ورزیده کرده. این فرمایشات را که می‌شنویم، اینها ذهن ما را تمرین می‌دهد و ورزیده می‌کند. مثل ورزش بدن؛ چطور بدن به کار و ورزش قوی می‌شود؟! ذهن‌ها هم همین‌طور است، وقتی که این فرمایشات را می‌شنویم، و روح ما و افکار ما همراه این فرمایشات ترقی می‌کند، در واقع افکار ما ورزش داده شده، ذهن‌های ما تمرین داده شده، و به واسطه این تمرین‌ها قوی شده و الحمدلله مطالب را در حد خودمان درک می‌کنیم. ذهن‌های ما با ذهن‌های دیگران خیلی فرق می‌کند. چون دیگران یک‌چنین مطالبی را نشنیده‌اند و این مطالب به گوششان نرسیده و نتوانسته‌اند در برابر  این مطالب تمرین ذهنی داشته باشند؛ از این جهت تا اندازه‌ای این مطالب برای آنها بیگانه است و با این‌گونه مطالب احساس غریبی می‌کنند. اما شماها به برکت فرمایشات بزرگان+ ذهن‌هایتان نسبت به مطالب عالیه و معارف دین ترقی کرده، تمرین کرده و ورزیده شده است.

از  این مثل‌ها اجمالاً روشن است که این بدن‌ها در واقع آیینه‌هایی است که در برابر غیب و روح‌های غیبی قرار گرفته، و آن‌چنان آن روح‌های غیبی در این آیینه‌ها ظاهر  شده است که دیگر  برای خود این آیینه‌ها خودی و انّیتی باقی نمانده. وقتی که می‌گویید من فلانی را دیدم، در واقع بدنش را دیده‌اید، محل تعلق روحش را دیده‌اید، و مقصودتان از او بدنش نیست، خودش را دیده‌اید. ولی آن‌چنان روح او در این بدن ظاهر  است که می‌گویید من خودش را دیدم و با خودش ملاقات کردم، من با فلانی برخورد کردم، با او مصافحه کردم، احوالش را پرسیدم. و حال آنکه شما با بدنش برخورد کردید، با دستش مصافحه کردید، با صورتش معانقه کردید، از او احوال پرسیدید زبانش جواب شما را داده؛ همه اینها با بدن است، اما این بدن آن‌چنان در

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 5 *»

برابر  روحش مضمحل است که شما با خیال آسوده می‌گویید خودش را دیدم. این «خودش» که می‌گویید، مقصودتان بدنش نیست. خودش را دیدم یعنی روحش و واقعیتش و حقیقتش را دیدم. اینها همه به جهت همین است که این بدن در برابر  روح او مضمحل است و آیینه تمام‌نمایی از روحش و از حقیقتش است.

این مثل‌ها ان‌شاءالله مطلب را روشن می‌کند. در مقام امامت امام آیینه‌ای است که در او نور خدا و ظهور خدا متجلی شده است. آن‌چنان نور خدا از امام ظاهر شده که دیگر  برای خود امام و این بدن و این محل، انّیتی باقی نمانده. او وقتی که سخنی را می‌گوید خدا گفته، او اگر  آمد می‌گویی نور خدا آمده، او اگر گفت می‌گویی نور خدا گفته. تمام امورش به نور خدا نسبت پیدا می‌کند. و این تعبیر  «نور خدا» هم که می‌گویم، یک‌قدری رعایت می‌کنم. چون آن کشف سبحاتی که در مقامات عالی‌تر  است در مقام امامت نیست. به ممارست و به تحصیل معرفت احتیاج دارد. همین‌اندازه که شخص به برکت امامت و ولایت ایشان از سایرین ممتاز می‌شود، اولین درجه همین است که می‌داند در این مقام امامت نور خدا ظاهر  شده است، این مقام امامت نور خدا است، جلوه خدا است، ظهور خدا است، گفتار امام در این مقام گفتار خدا است، اگر امری بکند امر خدا است، نهیی بکند نهی خدا است، مصافحه با او مصافحه با خدا است.

عرض کردم که این خانه خدا یک رمزی برای مقام امامت شده است. ابراهیم به سوی این خانه دعوت کرد برای اینکه قصد و آهنگ این خانه را نمایند. و احکامی که مقرر شده برای این است که ما را متوجه آن خانه‌های معنوی گرداند. الآن که نزد این خانه می‌رویم طبق دستوری که رسیده وقتی شخصِ محرم وارد مسجدالحرام می‌شود، اولین کاری که باید انجام بدهد این است که باید با حجرالاسود مصافحه کند استلام کند یعنی به حجرالاسود دست بمالد. اگر  توانست. ولی اگر  ازدحام جمعیت مانع شد اشاره می‌کند، و بعد هم می‌گوید که این استلام و یا این اشاره برای تجدید عهد و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 6 *»

پیمان است. مثل اینکه شما وقتی به دوستتان می‌رسید مصافحه می‌کنید. این مصافحه تجدید عهد دوستی است. و چون اهل ایمان با هم مصافحه می‌کنند، به برکت ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‌فرماید مثل برگ درختان که در فصل خزان می‌ریزد، همان‌طور گناهانشان می‌ریزد. و تا دستشان در دست هم است رحمت حق‌تعالی بر سرشان سایه‌ می‌اندازد و شاملشان است، و گناهانشان می‌ریزد. این مصافحه تجدید عهد دوستی است. استلام حجر هم همین‌طور است. می‌فرمایند تجدید عهد و پیمانی است که در عالم‌های ذر داشته‌ایم. چون شنیده‌اید و می‌دانید که این حجرالاسود همان ملکی است که در عالم‌های ذر در نزد همه کسانی که در عالم‌های ذر بودند حاضر  بود، و از ملائکه‌ای بود که خدا در عالم‌های ذر آن ملائکه را برای پیمان بندگانش شاهد گرفته بود. در عالم‌های ذر ما برای تمام مبانی و حقایق دین و مبانی اسلام و  امور دین با خدا پیمان بستیم، و ملائکه و انبیاء و اولیاء همه شاهد بر ما بودند. از جمله ملائکه یک ملکی بود که خیلی به محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین محبت داشت. و این محبتش باعث شد که وقتی پیمان‌ها تمام شد، نامه‌هایی که در آن نامه‌ها پیمان بسته شده بود و امضاء شده بود، اسم آنها عهدنامه شد، ــ  همین قراردادهایی که می‌نویسید و الان اسمش را قول‌نامه و قرارداد می‌گذارند ــ   این قراردادها که از همه بندگان به دست آمد، این ملک روی محبتی که به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ داشت آن قراردادها را گرفت که در نزد او باشد. خدا هم محبت او را به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‌دانست. و تمام عهد‌ها و پیمان‌هایی هم که در عالم‌های ذر بسته شده، تمام آنها بر محور ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ دور می‌زند. هرچه بوده از کلی و جزئی، تمامش بر گرد یک محور دور می‌زند، و آن محور، ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. و  این ولایت با تمام شرایط و حدود و خصوصیاتش همین لا اله الّا الله است که پیغمبر  اکرم؟ص؟ مأمور شدند آن را ابلاغ کنند، و فرمودند: قولوا لا اله الّا الله تفلحوا. شما لا اله الّا الله بگویید دیگر مطلب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 7 *»

تمام است رستگار هستید.البته چون اول کار بود، شرایط و حدودش را پیغمبر  آهسته آهسته گفتند، یک‌باره نگفتند. اولین شرطش این بود که هیچ بتی را نپرستید، فقط خدا را بپرستید. این اولین شرطش بود. تا می‌فرمود بگویید لا اله الّا الله همه می‌فهمیدند که این سیصد بتی که داخل کعبه و بالای کعبه چیده‌اند، باید همه اینها را دور بیندازند، اینها ارزشی ندارند. و همچنین بت‌هایی که همراهشان بود، بت‌هایی که در خانه‌ها داشتند، همه اینها را باید از صحنه زندگی بروبند، اینها ارزشی ندارند که خدا باشند و بنده در نزد اینها خاضع و خاشع باشد.

پس در اول کار که فرمود لا اله الّا الله بگویید، تنها شرطش همین بود. اما همین هم برای آنها خیلی سنگین بود. هر کسی توی خانه‌اش بتی داشت، یا هر قبیله‌ای که یک بت در کعبه داشتند، اینها را باید بشکنند و دور بریزند. باید از اینها اعراض کنند. فقط به الله توجه کنند. و آن اللّهی که پیغمبر  فرموده او هم که بت نیست که آن را ببینند یا بتوانند بتراشند. از این جهت خیلی برایشان سنگین بود. و چون خیلی سنگین بود حاضر  نشدند بپذیرند، شروع کردند با آن بزرگوار دشمنی کنند. با آن محبتی که به حضرت داشتند، صداقت و امانتی که از حضرت دیده بودند، جلالت شأنی که از آن بزرگوار مشاهده کرده بودند، تا قبل از این سخن مورد احترام همه بود، همه حرمتش را نگاه می‌داشتند، اما تا فرمود: قولوا لا اله الّا الله تفلحوا سنگ‌ها به طرفش پرتاب شد، نسبت جنون به او داده شد. در مقام بر آمدند که چرا تو  این حرف را می‌زنی؟ چرا می‌گویی ما از این‌همه بت دست برداریم؟ خدایی را که نمی‌بینیم و ندیده‌ایم، او را بپرستیم و ستایش کنیم؟ با اینکه این مسأله خیلی مسأله بسیط و ساده‌ای بود، اما قبول نمی‌کردند؛ تا چه رسد به اینکه پیغمبر  بخواهند از همان اول همه شرایط را بفرمایند. نه، به تدریج، به برکت آن حضرت و به برکت ائمه؟عهم؟ شرایط و حدود لا اله الّا الله بیان شد و روشن شد. اگر  همان اول، کسی به دعوت پیغمبر  واقعاً  لا اله الّا الله می‌گفت، فلاح و رستگاری نصیبش می‌شد، اگرچه هنوز از شرایط بعدی خبر  نداشت و نگفته بود و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 8 *»

اعتراف نکرده بود. چون به همان مقدار دعوت شده بودند، به همان‌ اندازه از طرف خداوند به آنها تکلیف شده بود و پیغمبر  هم آن تکلیف را رسانیدند. بعد‌ها به تدریج اصول دین بیان شد، فروع دین بیان شد. و خیلی طول کشید.

شنیده‌اید که در نیشابور وقتی مردم دور حضرت رضا صلوات الله علیه اجتماع کردند، و از حضرت تقاضا کردند که یک حدیث از جدّ بزرگوارتان برای ما روایت کنید؛ آن‌وقت حضرت از پدرشان، و پدرشان از پدرشان، و همین‌طور تا حضرت امیر  از رسول ‌خدا از جبرئیل تا از لوح و قلم از خدای متعال این روایت را نقل کردند که خداوند فرموده: کلمة لا اله الا الله حصنی کلمه لا اله الا الله حصار من است فمن دخل حصنی أمن من عذابی هرکس داخل حصار من شد از عذاب من ایمن است. این حدیث را نقل فرمودند، بعد داخل کجاوه شدند و پرده افتاد و مرکب حضرت حرکت کرد؛ چند قدمی بیشتر  نرفته بودند که دستور توقف دادند. چقدر مردم اشتیاق لقای حضرت را داشتند! با چه هیجانی با وجود مبارک حضرت روبه‌رو شده بودند، آرزو داشتند یک‌بار دیگر  هم به هر  بهانه‌ای شده حضرت را زیارت کنند. حضرت هم تفضل و تکرّم فرمودند، پرده کجاوه را دوباره بالا زدند و صورت مبارکشان را بیرون آوردند، فرمودند: بشروطها و انا من شروطها.([1]) ببینید کی شرایط لا اله الّا الله بیان شده؟ چقدر طول کشیده؟ حضرت فرمودند: ولی لا اله الّا الله با شرایطش، و من از شرایط لا اله الّا الله هستم.

این لا اله الّا الله با تمام شرایط و تمام حدود و جوانبش که همان ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باشد، محور تمام اموری بود که در عالم ذر ما با خدای خودمان پیمان بستیم. تمام آن امور بر این محور می‌چرخد. اگر نماز است، اگر روزه است، اگر حج است، اگر ولایت اولیاءالله و برائت از اعداءالله است، اگر اقرار به رسالت انبیاء است، اگر اقرار به وصایت اوصیاء است، اگر اقرار به ولایت ائمه طاهرین است، اگر اقرار به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 9 *»

فضائل بزرگان و حاملان دین است؛ همه اینها در واقع بر یک محور می‌چرخد و همه اینها حدود و شرایط یک امر است، و آن لا اله الّا الله است. از این جهت حضرت صادق؟ع؟ به یکی از اصحابشان فرمودند هرکس لا اله الّا الله بگوید داخل بهشت می‌شود. آن شخص برایش سؤال شد، که تمام سنّی‌ها و اهل سایر مذاهب لا اله الا الله می‌گویند، بنابراین همه آنها داخل بهشت می‌شوند؟ پس این اختلاف ما با سنی‌ها و با زیدی‌ها و با سایر مذهب‌های مختلف چیست؟ ما معتقد هستیم که باید ولایت داشته باشند، باید امامت ائمه را قبول کنند. حضرت فرمودند: ناراحت نباش، نگران نباش، از اول مرگ لا اله الّا الله از آنها گرفته می‌شود، آنها دیگر  نمی‌توانند لا اله الّا الله بگویند.([2]) لا اله الّا اللّهی به کار می‌آید و انسان را به بهشت می‌برد که همراه انسان بیاید، در قبر  همراه انسان باشد، در قیامت همراه انسان باشد. آن لا اله الّا اللّهی که از انسان گرفته نشود آن لا اله الا الله انسان را به بهشت می‌برد. آن کدام لا اله الّا الله است؟ آن لا اله الّا اللّهی است که محور است و تمام حدود و شرایطش بر  گرد او در حرکت و در گردش است. جمیع اصول دین و جمیع فروع دین بر محور لا اله الّا الله می‌چرخد، و ولایت محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین حقیقت و لبّ لا اله الّا الله است.

در هر صورت، این مَلَک از بس به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ علاقه و محبت داشت، خداوند به جهت آن محبت، سینه او را مخزن تمام آن عهد‌ها و پیمان‌ها کرد. چون تمام حدود و شرایط آن عهدها و پیمان‌ها مربوط به ولایت ایشان است و برگشت به ایشان دارد. عهدنامه و پیمان‌نامه همه کس پیش او و در نزد او است. تمام اشخاص را می‌شناسد و حتی می‌داند که چه کسی به این پیمان عمل کرده و وفادار باقی مانده، و چه کسی باقی نمانده. آن ملک همین حجرالاسود است. چه کسی این مطلب را باور می‌کند؟ آن کسی که ایمان دارد و دین را باور کرده است. این ملک در

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 10 *»

این عالم به شکل سنگ شد و آدم او را آورد و در اینجا نصب کرد. امام؟ع؟ می‌فرمایند این سنگ از برف سفیدتر  بوده، اما به واسطه اینکه مشرکین، کفار، نصّاب و اهل معصیت آن را استلام کردند این‌طور سیاه شد.([3])

عرض می‌کنم شخصی که محرم است و قصد حج دارد، وقتی که نزد این سنگ می‌رسد، باید مثل اینکه با دوستش مصافحه می‌کند با این سنگ مصافحه کند. چون این سنگ دست خدا است، خدا این‌طور برای خودش دست می‌گیرد و با آن با بندگانش مصافحه می‌کند. امیدواریم خدا روزی کند که ان‌شاءالله با معرفت و قبولی و تقرب و حسن عمل و خلوص نیت حجرالاسود را استلام کنیم. و در باطن هم ان‌شاءالله دست به دست آقا امام زمان صلوات الله علیه بدهیم و با آن بزرگوار تجدید بیعت و تجدید عهد کنیم.

در هر صورت، در هنگام این استلام یا اشاره ـــ  هرکدام که دستور است ـــ  بگو: اللّهم امانتی ادّیتها([4]) خدایا من امانتم را اداء کردم، من به عهد و پیمانی که با تو بستم وفا کردم. حجرالاسود هم در نزد حق‌تعالی شهادت می‌دهد که خدایا این بنده تو  به عهد و پیمانی که با تو بسته بود وفادار ماند، آمد نزد من و عهد و پیمانش را تجدید کرد. و درباره کسانی که خلاف کردند شهادت می‌دهد که اینها تخلف کردند، اینها وفادار باقی نماندند.

این سنگ در اصل یک ملک است و سینه‌اش مخزن تمام عهد‌ها و پیمان‌های خلق است که در عالم‌های ذر داشتند. و باید با همین سنگ و در نزد همین سنگ تجدید عهد و پیمان کنند. وقتی که امر  این خانه و امر  این سنگ این‌طور باشد، بدن امام و مقام امام ــ  که نور خدا در آن جلوه می‌کند و همه امورش منتسب به نور خدا می‌شود ــ  چه موقعیتی دارد؟!

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 11 *»

خداوند در این سنگ این‌طور نورش را ظاهر  فرموده، که حتی در حدیث رسیده که امام؟ع؟ می‌فرماید: الحجر الاسود یمین‌الله فی ارضه([5]) حجرالاسود دست راست خدا در روی زمین است. شما با دست راست مصافحه می‌کنید. یمین الله هم به معنای دست راست خدا است. البته هر دو دست خدا دست راست است، خدا دست چپ ندارد. ولی در بعضی جاها خدا دو دست برای خودش فرموده، یک‌جا یک دست فرموده، یک‌جا دست‌ها فرموده. آنجایی که فرموده: یدالله فوق ایدیهم، وقتی بود که عده‌ای مخفیانه از مدینه آمدند و با پیغمبر؟ص؟ بیعت کردند و به پیغمبر  قول دادند که اگر شما به مدینه تشریف بیاورید ما حاضر هستیم شما را نصرت کنیم، جانمان را فدای جان شما کنیم، مالمان را فدای مال شما کنیم، اهل و عیالمان را فدای اهل و عیال شما کنیم. حضرت فرمودند در بین خودتان دوازده نفر  را به عنوان نمایندگی انتخاب کنید تا نزد من بیایند و با من بیعت کنند. (و معنی مبایعه و بیعت این است که جانمان و مالمان و اهل و عیالمان را فروختیم در برابر حفاظت جان شما و مال شما و اهل و عیال شما. در عوض خدا چه چیزی به ما می‌دهد؟ بهشت را می‌دهد. این بیعت است یعنی خرید و فروش است. جان و مال و اهل و عیالشان را به حجت خدا می‌فروشند، و خداوند هم در عوض بهشت را به آنها می‌دهد.) در همان وقتی که با پیغمبر داشتند بیعت می‌کردند، و دست پیغمبر  روی دست‌های آنها بود و قرارداد می‌بستند و بیعت و مبایعه انجام می‌شد، این آیه نازل شد: ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله کسانی که با تو  بیعت می‌کنند با خدا بیعت می‌کنند، یدالله فوق ایدیهم([6]) دست خدا روی دست‌های آنها است. اینجا خدا فرموده ید الله، یعنی دست خدا.

در جای دیگر برای خودش دو دست می‌فرماید. قالت الیهود یدالله مغلولة یهود ـــ خدا لعنتشان کند ــ  گفتند خدا خلقت را انجام داد و روز جمعه گذشت و شنبه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 12 *»

شد، خدا نعوذبالله خسته شد و  برای استراحت چهار زانو  نشست، به این‌طور که یک پایش را روی پای دیگرش گذاشت. این‌طور نشستن کراهت دارد. فرمودند این‌طور ننشینید که یک پایتان بر  روی پای دیگر  باشد. این نشستن مخصوص متکبرین است، اهل تکبر  این‌طور می‌نشینند. این‌طوری که معمولاً بعضی از ماها چهار زانو می‌نشینیم، برای کسی که خسته شده و می‌خواهد استراحتی داشته باشد، برای این اشخاص عیبی ندارد. اما آن‌طور چهار زانو  نشستن کراهت دارد. یهود گفتند تا روز جمعه تمام کارهای خلقت انجام شد، خدا خسته شد، روز شنبه را به استراحت نشست، و دست‌هایش را روی هم گذاشت، دیگر  خدا کاری به خلقت ندارد، خلقت انجام شده و عالم خلقت ــ  به اصطلاح ــ  دارد به طور خودکار  کارش جلو  می‌رود، دیگر خدا در هیچ‌کاری دخالت ندارد، دست‌هایش روی هم است. قالت الیهود یدالله مغلولة یهود گفتند که دست خدا بسته است، یعنی خدا دیگر  کاری به خلقت ندارد. خدا می‌فرماید: غلّت ایدیهم دست خودشان بسته باد! نفرین است، و لعنوا بما قالوا لعنت بر آنها باد به جهت این حرفی که زدند. بل یداه مبسوطتان دو دست خدا باز است. اینجا خدا برای خودش دو دست ذکر می‌کند. ینفق کیف یشاء([7]) از خزائن غیبش هر مقدار و هر طور که می‌خواهد انفاق می‌فرماید. یعنی تمام عالم دارد به همین دو دست حق‌تعالی اداره می‌شود، آن‌چنان نیست که خدا دست روی هم گذاشته باشد و کاری به عالم نداشته باشد. در اینجا دو دست برای خودش ذکر  می‌فرماید.

در آیات دیگری برای خودش دست‌ها می‌فرماید. و السماء بنیناها بأیدٍ(2) ما آسمان‌ها را به وسیله دست‌ها ساختیم. پس از اینکه برای خودش یک دست و دو دست و دست‌ها می‌فرماید، معلوم می‌شود که اینها همان شئونات ربوبیت او است که در محل‌های مناسب تعلق می‌گیرد و از آن محل‌ها منتشر  می‌شود. این محل‌ها به یک اعتبار یک حقیقت است، و آن حقیقت، حقیقت محمدیه؟ص؟ است. پس

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 13 *»

می‌شود یک دست. به یک اعتبار دو دست است، دست نبوت و ولایت. چون این حقیقت دو مظهر  دارد: یک مظهر نبوتی دارد، یک مظهر  ولایتی دارد. پس می‌شود دو دست. و به یک اعتبار پنج انگشت دارد، یعنی پنج جهت و پنج تعین دارد که خمسه طیّبه باشند، محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین؟عهم؟. و به یک اعتبار چهارده بند دارد، بندهای انگشت‌ها چهارده‌تا است، که چهارده معصوم؟عهم؟ باشند. خدا این دست ظاهری ما را یک آیه‌ای برای دست خودش قرار داده. می‌بینید تمام دست یک حقیقت است، از شانه تا آرنج و از آرنج تا مچ هم استخوان دوتا می‌شود، از مچ تا سر انگشتان هم منتشر می‌شود، پنج انگشت می‌شود، و انگشت‌ها چهارده بند می‌شود. همین دست ظاهری یک آیه‌ای برای دست حق‌تعالی است. دست حق‌تعالی هم این‌طور است، در یک مقام یکی است، در یک مقام دوتا است، در یک مقام پنج‌تا است، در یک مقام چهارده تا است. اینها اعتباراتی است که داریم. در یک مقام می‌گویید حقیقت محمدیه؟ص؟، آنجایی که در زیارتشان می‌خوانید: اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض یعنی من گواهی می‌دهم که روح شما و نور شما و طینت شما یک حقیقت است، و این تعیناتی که دارید در واقع همان یک حقیقت است که در چهارده تعین متجلی است. بعد آن مقام تعین پیدا می‌کند به مقام نبوت و مقام ولایت. بعد مقام ولایت تعین پیدا می‌کند به دوازده امام و فاطمه زهراء و رسول‌الله، چهارده‌تا می‌شوند. مقام پنج‌تن را هم که عرض کردم. اینها اعتباراتی است که خداوند برای دست خودش فرموده.

پس وقتی که این حجرالاسود در این خانه ظاهری دست خدا باشد، فرمودند: الحجر الاسود یمین الله فی ارضه یعنی این سنگی که در کعبه نصب شده و آن را استلام می‌کنید، این دست خدا است که برای مصافحه قرار داده شده. حجرالاسود را که استلام می‌کنید، یعنی دارید با خدا دست می‌دهید، و بر عبودیت و بندگی در برابر  ربوبیت و الوهیت او تجدید عهد و پیمان می‌کنید. این یمین الله است. از دست خدا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 14 *»

در بعضی‌ جاها تعبیر  به یدالله می‌آورند، در بعضی‌ جاها هم تعبیر  به یمین‌الله می‌آورند. چون نوع کارهایی که مورد توجه است با دست راست انجام می‌شود، و دست راست بر دست چپ شرافت دارد، اعتباری و قراردادی هم نیست؛ به این معنی که این طرف را راست قرار داده‌اند، آن طرف را چپ قرار داده‌اند؛ اما می‌شود که آن طرف را راست قرار بدهند، و این طرف را چپ قرار بدهند. چون بعضی‌ از حکماء به یک‌چنین وسوسه‌ای مبتلا شده‌اند و گفته‌اند اینها قراردادی است، واقعیت ندارد. مثلاً  اینکه می‌گوییم این سقف الآن بالای سر  ما است، این طبق قرارداد ما است؛ وگرنه سقف معنا ندارد بالا باشد. یک‌چنین حرف‌های بی‌ارزشی گفته‌اند. اما مشایخ ما+ می‌فرمایند نه، واقعاً این بالابودن و علوّ  آسمان، یک امر  واقعی است. راست و چپ هم همین‌طور است. ولی در مورد حق‌تعالی آن‌چنان نیست که واقعاً برای خدا طرف چپ باشد، هر دو دست خدا دست راست است، و مانعی هم ندارد. فرمود: کلتا یدیه یمین، هر دو دست خدا دست راست است.

به مناسبت این حدیث را عرض کنم، شاید هم در اینجا عرض کرده‌ام. اگر عرض کرده‌ام که تکرار فضیلت است، و اگر عرض نکرده‌ام یا کسی نشنیده، بشنود خوب است. یک شخصی بعد از انجام حج، به مدینه آمد و خدمت حضرت صادق؟ع؟ رسید. خدا روزیش کرده بود که از غذاهای بهشتی بخورد. چون غذای خانه امام غذای بهشتی است. همین‌طور که بدن امام بدن بهشتی است، غذایش هم غذای بهشتی است. در هر صورت خدا روزیش کرده بود، برایش تقدیر شده بود. امیدواریم خدا روزی ماها هم بکند، چه بدانیم و چه ندانیم، یک وقتی امام زمان؟ع؟ یک‌طوری ما را مهمان بفرمایند و یک لقمه‌ای هم به ما عنایت کنند. می‌بخشید، خودم را عرض می‌کنم؛ گاهی مثل اینکه پیش سگ لقمه‌ای می‌اندازند، یک لقمه این‌طوری به دست مبارک خودشان و از سفره خودشان به ما عنایت بفرمایند. همه سر سفره احسان آن بزرگوار هستیم، اما از آن غذاهایی که در سر سفره خودشان پیدا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 15 *»

می‌شود و مخصوص خودشان است، از آن غذاها به ما عنایت کنند، اگرچه شربت آبی هم باشد کرامت بفرمایند. می‌دانید که انسان به برکت همان یک لقمه یا یک شربت آب حتماً بهشتی می‌شود. اگر عنایت کنند خیلی خوب است.

در هر صورت، این شخص هم خدا روزیش کرد، خدمت حضرت صادق؟ع؟ که رسید موقع غذا بود و حضرت سر سفره بودند. او هم در حضور حضرت نشست و غذا خورد. دید حضرت گاهی با دست راست می‌خورند گاهی با دست چپ می‌خورند ــ  البته ما نباید یاد بگیریم، ما وظیفه داریم که با دست راست غذا بخوریم ــ  برایش خیلی باعث تعجب شد. چون دستور و سنت این است که با دست راست غذا بخورند. به حضرت هیچ نگفت، حیا کرد. حضرت هم که می‌دانستند در فکر  این شخص چه می‌گذرد، ولی چیزی به او نفرمودند. تا اینکه این مرد به شهر خودش برگشت، با یکی از راوی‌های حدیث ــ  فکر می‌کنم محمد‌‌ بن مسلم بود ــ  که مرد با معرفتی بود روبه‌رو شد. او احوال‌پرسی کرد که از کجا می‌آیی؟ گفت من از مدینه از حضور حضرت صادق؟ع؟ می‌آیم، و اظهار کرد که در آنجا مشکلی برایم پیدا شد. در حضور حضرت بودم دیدم حضرت گاهی با دست چپ غذا می‌خورند و گاهی با دست راست. آن راوی به این شخص گفت مگر  تو  نمی‌دانی کلتا یدی صاحب هذا الامر  یمین. ببینید معرفتش چقدر بوده! مگر  تو  نمی‌دانی که هر دو دست صاحب این امر  دست راست است؟ درزمان ائمه در بین رُوات رسم بوده که وقتی می‌گفتند صاحب این امر، مقصودشان صاحب مقام ولایت بوده. به امام و حجت خدا صاحب هذا الامر  می‌گفتند. گفت مگر  تو  نمی‌دانی که هر دو دست صاحب این امر  دست راست است.([8])

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 16 *»

چرا چنین است؟ چون هر دو دستش دست خدا است، و خدا هر دو دستش دست راست است، کلتا یدیه یمین. یعنی برای امام ضعفی و عجزی و نحوستی معنا ندارد، وجود مبارکش آن‌چنان پاک و مطهر  از هر عیبی است که حتی چپ او هم راست است. چپ او  هم نمی‌شود عیب چپی داشته باشد. کلتا یدی صاحب هذا الامر یمین. این عبارت در خاطرتان بماند، فضیلت خیلی عالیی است. کلتا یدی صاحب هذا الامر یمین، هر دو دست صاحب این امر ــ  یعنی امام و حجت خدا ــ  هر دو دستش دست راست است. چرا ناراحت شدی؟ چرا نگران شدی؟ آن شخص از این معرفت خیلی خوشحال شد. عجب! پس این مصداق همان دست خدا است. وقتی گفته می‌شود دست خدا، آن دستی که می‌شود به آن دست خدا گفت دست امام است و هر دو دستش هم یمین است.

تمام سخنم در این بود که بدن امام و مقام امام یک مقامی است که نور خدا در آن جلوه می‌کند و همه امورش منتسب به نور خدا می‌شود. و عرض کردم اگر  بخواهیم مقام عالی‌تر  و بالاتر  را بگوییم، باید در فرمایشات بزرگان تدبر  کنیم و به برکت فرمایشات ایشان بیشتر  بصیرت پیدا کنیم و بدانیم که در آن مقام امامت، مقامات عالی‌تر پیاده می‌شود. مقامات بالاتر  مقام ابوابیت و مقام معانی و مقام بیان است. آن مقام‌ها در همین مقام امامت پیاده می‌شود و در همین‌جا ملاحظه می‌شود. اما آنها به کشف سبحات جلال احتیاج دارد. ولی مقام امام که می‌گوییم یعنی آن محلی که در آن نور خدا تابیده و نور خدا در اینجا ظاهر شده. این محل یک آیینه‌ای است که از خدا خبر می‌دهد، از نور خدا خبر  می‌دهد، از ظهور خدا خبر می‌دهد. رفت و آمد ما در این مقام امامت است، برخورد ما با این مقام امامت است، ما در این مقام باید نور خدا را زیارت کنیم. مقام امامت که نور خدا در آن تابیده، خانه خدا می‌شود. ما دعوت شده‌ایم به اینکه در نزد این خانه، خدا را تعظیم کنیم، به اطاعت از این خانه، خدا را عبادت کنیم، به توجه به این خانه، به حق‌تعالی توجه کنیم. ظهور نور خدا از

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 17 *»

اینجا آن‌چنان است که آثار خود این محل را محو کرده و دیگر از خود این محل اثری باقی نمانده. مثل اینکه گفتم این بدن انسان‌ها چطور روح انسانی را حکایت می‌کند. هرکس را می‌بینیم می‌گوییم انسان را دیدیم، فلانی را دیدم. و حال آنکه بدنش را دیدیم، اما می‌گوییم فلانی را دیدم، راست هم می‌گوییم، هم در شریعت راستگو هستیم و هم در عرف راستگو هستیم، حرف درستی زده‌ایم. می‌گوییم فلانی را دیدم، در حالی که بدنش را دیده‌ایم. بدنش که او نیست، اما حقیقت او در این بدن ظاهر است و این بدن محو شده و مضمحل شده، آیینه‌ای است که تمام حقیقت زید را مثلاً  به ما نشان می‌دهد.

پس امام در مقام امامت آن‌چنان نور خدا را ظاهر کرده، و آن‌چنان نور خدا در این مقام امامت ظاهر شده که جز خدا و نور خدا چیزی دیده نمی‌شود. از این جهت می‌توانید با دیدن امام و حجت، بگویید من نور خدا را دیدم، نور خدا را و ظهور خدا را مشاهده کردم. از این جهت نزد قبورشان هم که می‌روید شهادت می‌دهید و اعتراف می‌کنید به اینکه شما محالّ ذکر خدا هستید، یعنی محل‌هایی هستید که خدا در نزد شما یاد می‌شود. شما خانه‌هایی هستید که در این خانه‌ها و محل‌ها خدا یاد می‌شود. خودتان ذکر خدا هستید، ذکر خدا نزد شما است. از این‌جهت فرمود: ذکرنا ذکر الله هرکس ما را یاد کند خدا را یاد کرده، و ذکر اعدائنا ذکر الشیطان([9]) هرکس اعدای ما را یاد کند شیطان را یاد کرده. البته عرض کرده‌ام این یاد کردن، یاد کردنِ دل‌ دادن است، مثل این سنی‌ها که وقتی اسم ابی‌بکر را می‌برند خوششان می‌آید، اسم عمر  را ببرند خوششان می‌آید. این‌طور یاد کردن، یاد شیطان است. اسم ابو‌حنیفه را ببرد و بگوید به‌به چه ملای خوبی بوده! مثلاً در مسأله طلاق چه همه کتاب نوشته! مجتهد عالی‌مقامی بوده! این‌طوری حظ کند. همین‌که حظ کند این ذکر  شیطان است. اما

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 18 *»

ماها که می‌گوییم: اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل‌محمد و آخر تابع له علی ذلک اللّهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللّهم العنهم جمیعا و عذبهم عذاباً الیما، این ثواب دارد، اجر دارد، این یاد اعداء ــ‌  به آن معنا ــ  نیست. فرمودند و ذکر اعدائنا ذکر الشیطان، یعنی یاد کردن دشمنان ما با دل‌دادن و لذت‌بردن و حظ‌کردن یاد شیطان است. و دشمن فقط ابی‌بکر  و عمر  نیستند، هرکس با مقام ولایت و شئونات امامت و ولایت این بزرگواران مخالفت کرده و عناد و لجاج ورزیده، یادش ــ  با دل‌دادن و توجه‌کردن به او ــ  یاد شیطان است.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 19 *»

 

 

مجلس   29

 

11 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 20 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

سخن در باطن این آیه شریفه بود که خداوند پیغمبر خود محمد مصطفی؟ص؟ را ــ  که آن حضرت ابراهیم کل عالم امکان است ــ  مأمور فرمود که دعوت کند تمام کائنات را به اینکه خانه‌های باطنی و معنوی خدا را حج و قصد کنند. و ابراهیم را که ابراهیم گفتند از این جهت بود که در راه خدا به تمام نیکو‌کاری‌ها موفق شد، و بعد در برابر تجلی حق‌تعالی حیرت‌زده شد. «بَرَّ وَ هیمَ». چرا ابراهیم را ابراهیم نامیدند؟ برای ما بیان کردند که اگر  بنا باشد این کلمه در زبان عربی معنی شود، از دو فعل اشتقاق یافته: «برّ و هیم».([10]) یعنی در راه خدا و برای رضای خدا به تمام نیکی‌ها موفق گردید. ابراهیم هر کار نیک و معروف و پسندیده‌ای که پسند حق‌تعالی بود، برای رضای خدا خالصانه انجام داد. و این از خلوص ابراهیم در راه عبودیت و بندگی او حکایت می‌کند، که به تمام کارهای نیک موفق شد. و بعد در برابر  تجلی خدا هم حیرت‌زده شد. این حیرت به معنای سرگردانی نیست که در کار و برنامه‌اش سردرگم بود، نه، بلکه این حیرت اثر  و نتیجه تجلی خدا است. خدا وقتی برای بنده‌ای تجلی

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 21 *»

می‌فرماید، آن بنده در برابر  نور عظمت و جلال او حیران می‌شود. این حیرت حیرت ممدوح است. چون دو حیرت است: یک حیرت حیرت مذموم است، یک حیرت حیرت ممدوح است. حیرت که می‌دانید فارسیش چیست؟ یعنی سرگردان شدن. نمی‌گویند حیرت‌زده؟ حیرت‌زده یعنی سرگردان، راه بر  او گم ‌شده و نمی‌داند چه کند. این حیرت دو مورد دارد، یک موردش مذموم است یعنی مذمت شده است و بد است. حیرت مذموم آن سرگردانی و گم‌کردن راه است که انسان از طریق هدایت اولیاء سر باز می‌زند، فرمان اولیاء را اطاعت نمی‌کند، دعوت آنها را اجابت نمی‌کند، خود‌سری و خو‌درأیی می‌کند، و به جهت خودسری و خودرأیی راه بر او گم می‌شود و حیرت‌زده می‌شود. این سرگردانی و این حیرت‌زدگی مذمت شده و بد است. این همان گمراهی و ضلالت است. ضلالت یعنی گمراهی و سرگردانی. حیرت به این معنا بد است. چرا؟ چون این نتیجه اعراض‌کردن از دعوت انبیاء و اعتناء نکردن به هدایت ایشان است. این حیرت مذمت شده. باید به خدا پناه برد. دستور هم داده شده که وقتی نعمت هدایت را در دل‌هایتان می‌یابید و با اینکه خودتان را هدایت‌شده به راه حق می‌بینید، باز هم از خدا بخواهید که همین هدایت را برای شما نگه دارد. در هر نماز  اقلاً  دو بار ــ  در رکعت اول و رکعت دوم ــ  سوره مبارکه حمد خوانده می‌شود، و در هر بار اهدنا الصراط المستقیم می‌گوییم. برای ما معنای اهدنا‌ الصراط المستقیم چیست؟ ما که الحمدلله به برکت رسول‌الله و ائمه هداة معصومین؟عهم؟ به راه راست هدایت شده‌ایم، پس چرا باز هم می‌گوییم اهدنا الصراط المستقیم، خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن؟ این آیه دو معنا دارد: یک معنایش این است که خدایا ما را که هدایت فرمودی این هدایت را ادامه بده، از ما نگیر، گمراه نشویم. راه را پیدا کرده‌ایم، در راه هم آمده‌ایم، اما خدایا تو ما را محافظت بفرما که از راه بیرون نرویم و راه را گم نکنیم. معنایش ادم هدایتنا([11]) است. اینکه ما را به وسیله رسول‌ اکرم؟ص؟ و ائمه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 22 *»

طاهرین سلام‌الله علیهم‌اجمعین هدایت فرمودی، این نعمت هدایت را برای ما ادامه بده. این یک معنا. معنای دیگر  این است که خدایا این راه مراتب و درجات دارد، ما را به درجات و مراتب عالی‌تر  این راه هدایت بفرما. اجمالاً این معنای اهدنا الصراط المستقیم است. و همچنین در قرآن دستور فرموده که دعا کنیم و بگوییم: ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب([12]) خدایا بعد از اینکه هدایتمان فرمودی دل‌های ما را گمراه نکن. در آیه دیگر است که: و ثبّت اقدامنا(2) پاهای ما را در راه خودت ثابت بدار که از راه تو  برنگردد و نلغزد. اینها همه هدایت‌هایی است که بعد از هدایت‌شدن طلب می‌کنیم، و مقصود این است که در فتنه‌هایی که پیش می‌آید دوباره به گمراهی و حیرت مبتلا  نشویم. مخصوصاً در دوره غیبت کبرای امام زمان صلوات الله علیه و عجل الله تعالی له الفرج، و مخصوصاً نزدیک به دوره ظهور فتنه‌ها خیلی فتنه‌های عمیق و شدید و بسیار تاریک و ظلمانی است. چون احتمال حیرت و سرگردانی می‌رود، باید مؤمنین و اهل بصیرت متوسل باشند، متوجه باشند، و از حق‌تعالی دوام هدایت را و حفاظت دل‌ها و ایمان دل‌ها را طلب کنند، که گرفتار شیطان و ایادی شیطان نشوند. شیاطین جن و انس ایمان دل‌ها را ضایع نکنند، اهل ایمان را گرفتار حیرت و سرگردانی نکنند.

این یک حیرت‌زدگی و سرگردانی است که مذمت شده، این‌همه آیات قرآنی، این‌همه فرمایشات ائمه، این‌همه فرمایشات بزرگان حکماء ربانی و علماء صمدانی برای همین است که دل‌های اهل ایمان را محکم نگه دارند. از این جهت فرمودند در زمانی که امواج فتنه‌ها مانند امواج دریا شما را فرا گرفت، و مثل شخص غریقی شُدید که در امواج دریای بسیار بسیار عمیقی گرفتار موج باشد، در دوره غیبت ممکن است یک‌چنین فتنه‌هایی شما را فرا بگیرد. چاره شما چیست؟ علیکم بالقرآن.(3) فرمود: آن وقت است که باید دست از دامن قرآن برندارید و متمسک به قرآن باشید. و می‌دانید

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 23 *»

که تمسک به قرآن بدون تمسک به ولایت ائمه طاهرین و فرمایشات ایشان نمی‌شود. مقصود این است که دست از قرآن و اهل‌بیت؟عهم؟ برندارید. چرا؟ چون پیغمبر؟ص؟ وعده فرموده که لن‌تضلّوا  اگر  شما متمسک به این دو باشید اصلاً  گمراه نخواهید شد ما ان ‌تمسکتم بهما لن‌تضلّوا([13]) تا وقتی که دو دستی به قرآن و اهل‌بیت؟عهم؟ چسبیده باشید، لن‌ تضلّوا. ملاها می‌گویند که «لن» برای نفی ابد است. اینکه فرموده لن‌تضلّوا، اطمینان می‌دهد که به طور کلی دیگر برای شما گمراهی نخواهد بود، ما ان‌ تمسکتم بهما تا وقتی که دو دستی به قرآن و خاندان رسالت صلوات الله علیهم اجمعین چسبیده باشید، ابداً  گمراه نخواهید شد. این وعده پیغمبر ؟ص؟ است و تخلف‌بردار هم نیست. این یک معنا برای حیرت‌زدگی و سرگردانی است که مذمت شده و بد است. این سرگردانی و حیرت بد است. باید به خدا و اولیاء خدا پناه برد که انسان در امر دین و در امر اولیائش به وسوسه شیاطین متزلزل نشود، سرگردان و حیرت‌زده نشود.

و اما آن حیرتی که خوب و پسندیده و ممدوح است، آن کدام حیرت است؟ همانی است که پیغمبر اکرم؟ص؟ از خدا خواست ربّ زدنی فیک تحیّرا.(2) این حدیث شریف را گویا شنیده‌اید، ربّ زدنی فیک تحیّرا، یعنی خدایا زیاد کن در من، یعنی به من بده حیرت در خودت را، من حیرت‌زده تو  بشوم. در چه وقتی انسان این‌طور حیرت‌زده می‌شود؟ آن وقتی که سراپا غرق تماشای محبوبش می‌شود، ظاهر  و باطنش غرق تماشای محبوبش می‌شود، از همه‌جا دل می‌کَند. محبوب هم می‌فهمد و متوجه می‌شود که این عاشق و محبّ کاملاً  متوجه او است، او هم برایش جلوه‌گری می‌کند و ـــ به اصطلاح ما ـــ  خودش را به او نمایش می‌دهد. و هرچه می‌بیند که عاشق و محب دلباخته‌تر  است، او ناز و عشوه و کرشمه‌اش را بیشتر  می‌کند. دائماً خودش را در دل محبّ و عاشق جا می‌کند. آن‌وقت این عاشق در برابر  آن جلوه‌گری چه می‌شود؟ دائماً به جمال و کمال او و به زیبایی او حیرت‌زده می‌شود. این حیرت‌زدگی خوب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 24 *»

است، و این همان فانی‌شدن در جمال حق‌تعالی و جلوه حق‌تعالی است. البته نه به آن معنایی که صوفیه لعنهم‌الله می‌گویند، بلکه به معنای حق که در فرمایشات اولیاء و بزرگان رسیده که خداوند به انوار خودش جلوه می‌فرماید، نه به ذات مقدّسش. به انوار کمال و جلالش، به انوار عظمتش، به انوار بهاء و سبوحیّت و قدوسیّتش، به انوار توحیدش، برای بندگانش جلوه می‌کند. و بندگانی که عاشق او و دلباخته تجلیات او هستند، محو  تماشا می‌شوند. این محو شدن حیرت‌زدگی است، اما حیرت‌زدگی خوب، حیرت‌زدگی که ایمان و معرفت است. دائماً معرفت بنده اضافه می‌شود، و خداوند تجلیش را عالی‌تر می‌کند. ربّ زدنی فیک تحیّرا، پروردگارا، حیرت و سرگردانی مرا در خودت زیاده گردان. این سرگردانی خوب است، این سرگردانی را خداوند برای اولیائش پسندیده. و به واسطه تجلیاتش، درجات آنها را به این حیرت‌زدگی و به این سرگردانی بالا می‌برد. این عبارت شریفه در حدیث معراج است:  کلّما رفعت لهم علما وضعت لهم حلما.([14]) آن شبی که پیغمبر  اکرم؟ص؟ به معراج تشریف بردند، در معراج صحبت‌ها شد، خدا به رسول‌الله؟ص؟ فرمایشات فرمود، اما این فرمایشات همه به آهنگ صدای امیرالمؤمنین بود. یعنی خدا می‌دانست که پیغمبر  اکرم هیچ‌کس را بیشتر از امیرالمؤمنین دوست ندارد، از این جهت تمام آثار خدایی که در آنجا بود، همه به رنگ علوی و در لباس علویت بود. اگر خدا می‌خواست با پیغمبر هم‌غذا بشود، با دست علی با پیغمبر هم‌غذا می‌شد. در شب معراج برای پیغمبر غذا آوردند، غذا هم شیربرنج بود، پیغمبر اکرم می‌خواستند شیر برنج تناول کنند، تنها غذاخوردن که مناسب نبود، باید کسی با حضرت همراه باشد و حضرت با کسی هم‌غذا شوند، خدا فرمود خودم با تو هم‌غذا می‌شوم با هم غذا می‌خوریم، آن‌وقت دستی نمایان شد و با پیغمبر  اکرم غذا تناول کرد و شیربرنج میل فرمود. آن دست دست امیرالمؤمنین بود، پیغمبر  اکرم نگاه کردند دیدند دست علی است، دست علی را می‌شناسند، دیدند

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 25 *»

دست علی است. گفتگو‌هایی هم که می‌کردند همه به لحن‌ امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه بود. و همچنین خداوند از روی محبت دستش را بر شانه و کتف رسول‌الله گذاشت، مرسوم است که برای اظهار محبت دست به پشت می‌زنند، همین‌طور خدا خواست محبت خودش را به پیغمبر  برساند، چکار کرد؟ دست بر  شانه و کتف مبارک پیغمبر اکرم گذارد. رسول‌الله فرمود این‌قدر این دست با محبت روی کتف من گذارده شد که خنکی محبت خدا را دلم احساس کرد. و همان‌جایی که خدا در شب معراج دست گذارد و خنکیش را احساس کردم، علی در موقع فتح مکه و انداختن بت‌ها از روی پشت‌بام کعبه پایش را همان‌جا گذاشت. چون ما می‌دانیم که ذات خدا مقدس و منزه است از اینکه مباشر  با خلق بشود و به ذات مقدسش نسبت به خلق این امور را جاری کند، حتماً خدا برای این کار یک مجلا و آیینه و وسیله‌ای می‌گیرد. ما به بچه آفرین نمی‌گوییم؟ دست بر شانه فرزندمان می‌زنیم و می‌گوییم بارک ‌الله کار خوبی کردی، درسَت را خوب خواندی، و از این قبیل. حالا خدا هم می‌خواهد پیغمبرش را تشویق کند، دست روی شانه پیغمبر می‌گذارد، و آفرین و احسنت و بارک ‌الله به پیغمبرش می‌گوید. معلوم است که ذات مقدس خدا منزه است از اینکه دست داشته باشد، آن دستی که برای این کار انتخاب می‌کند و در آن دست اراده و فعل خود را جاری می‌فرماید، آن دست دست امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است. صلوات‌ بفرستید. اللّهم صلّ علی محمد و آل‌محمد. همین‌طور وقتی می‌خواهد تکلم بفرماید و حرفی بزند، ذات مقدس خدا منزه است از اینکه دهانی و زبانی داشته باشد هوائی را بگیرد داخل شُش بکند و بعد آن را تکه‌تکه بکند و حروف و کلمات و جملات تشکیل بدهد. نه، بلکه یک وسیله‌ای اتخاذ می‌کند؛ آن وسیله زبان امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه است. آهنگ صدای علی بهترین آهنگ‌ها به گوش رسول‌الله؟ص؟ است. این دو بزرگوار این‌طور بودند، این‌قدر یکدیگر  را دوست داشتند که اگر خدا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 26 *»

می‌خواست با علی صحبت کند به آهنگ صدای رسول‌الله؟ص؟ صحبت می‌کرد، می‌خواست با رسول‌الله صحبت کند به آهنگ صدای علی صلوا‌ت‌الله‌علیه صحبت می‌کرد. این کار خدا است، وضع خدا است.

وقتی که خداوند برای بندگانش تجلی می‌فرماید برای آنها حیرت فراهم می‌شود. در شب معراج فرمود: کلما رفعت لهم علما وضعت لهم حلما من هر درجه‌ای که برای اولیائم بالا می‌برم و به آنها نسبت به خودم و مقامات و شئونات الوهیت و ربوبیتم معرفت می‌بخشم، هر درجه‌ای که برای آنها بالا می‌برم؛ وضعت لهم حلما برایشان یک حیرتی فراهم می‌کنم که اینها محو  می‌شوند و مشتاق درجات عالی‌تر  می‌شوند، و از من رفع آن حیرت را طلب می‌کنند. می‌گویند خدایا ما را سرگردان کردی، آن‌چنان جلوه کردی که ما گم‌ شدیم، دست و پای خودمان را گم کردیم؛ پس دست ما را بگیر، و یک مرتبه و درجه دیگر از معرفت به ما کرامت کن. همین‌طور درجاتشان بالا می‌رود. این همان حیرت و سرگردانی خوب و پسندیده است.

پس دانستید که حیرت دو حیرت است: حیرت مذموم یعنی بد، و حیرت ممدوح یعنی خوب.

درباره ابراهیم فرمودند ابراهیم را ابراهیم نامیدند به جهت اینکه ابراهیم «برّ و هیم». دو کلمه عربی، «برّ و هیم»، برّ  یعنی نیکویی کرد، هر کار خوب و نیکویی را خالصانه برای خدا انجام داد. معلوم است که خدا هم شکور است، خدا اسم خودش را شکور گذارده یعنی از کارهای خوب بندگان قدردانی می‌کند، هرکس هر قدمی در راه خدا برمی‌دارد و برای خدا کار نیکی انجام می‌دهد خداوند به شأن ربوبیتش به کرم و فضل و جودش مجازات و مکافات می‌فرماید، و خیلی جزا می‌دهد. از این جهت باید انسان قدر کارهای خوب را بداند، همین‌که فرصت و موقعیتی پیش می‌آید از کارهای خوب استقبال کند. اگر بنا باشد که حسینیه مشهد ان‌شاءالله کار ساختمانش شروع بشود کار بسیار بسیار خوبی است، شما هرچه فکر  بکنید نمی‌توانید بفهمید چقدر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 27 *»

این کار خوب است، دست خدا، دست رسول‌الله و ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین، دست امام حسین، دست امام زمان، دست بزرگان دین روی این کار است، هر قدمی که انسان بردارد و به هر مقدار که برای این امر همت کند، مطمئن است که مورد رضای خدا و اولیاء خدا است. همچنین در خود همین حسینیه مبارکه یا  حسینیه‌های دیگر  هر قدمی که بردارند و هر خدمتی که بکنند، هر چراغی که روشن بشود، هر هزینه‌ای که انجام بشود، معلوم است که همه‌اش مورد رضای خدا و اولیاء‌خدا و الحمدلله مورد خشنودی آقا امام زمان صلوات الله علیه است. این مکان‌های شریف برای اقامه مجالس ذکر  فضائل و مناقب و ذکر  مصائب است، و مقصود از خلقت همین‌ها است، اصل عبادت و ریشه عبادت‌ همین‌ها است، که به همین اجتماع‌ها و آمد و رفت‌ها دل‌ها به نور ایمان و نور بصیرت و معرفت منور می‌شود، و روح‌الایمان‌ها قوت می‌گیرد. ما خودمان متوجه نیستیم، خدا قرار داده. همین اجتماع مؤمنین که چند مؤمن با یکدیگر  اجتماع می‌کنند و حرف می‌زنند و متفرق می‌شوند، خدا در همین اجتماعشان قرار داده که روح‌الایمانشان قوی بشود، خودشان بفهمند یا نفهمند. به همین ملاقاتی که بر  اساس ایمان و محبت و ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است ایمانشان قوت می‌گیرد. از این جهت تأیید این مجالس و قوت دادن به این مجالس و متحمل مخارج این مجالس شدن، مورد رضای اولیاء خدا است و بهترین کارها و عبادت‌ها است.

امیدواریم همه عزیزانی که تا به حال موفق شده‌اند که به امر امام زمان صلوات الله علیه و امر  بزرگان دین و امر این حسینیه‌ها خدمت کنند، خداوند همه آنها را به فضل و کرمش مورد عنایت خاصش قرار بدهد؛ و البته قرار داده است. عزیزانی که از میان ما رفته‌‌اند مخصوصاً  آنانی که حق دنیوی و اخروی بر گردن ما و احیاء مکتب ما دارند، امیدواریم خداوند به همه آنها جزای خیر عنایت بفرماید. الساعة چشم همه آنها را به عنایات خاص حضرت رضا صلوات الله علیه روشن گرداند. عزیزانی که از برادران

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 28 *»

و خواهران ایمانی ما زنده هستند، در هر کجا هستند، خداوند بر عمر  و عزت و برکت مال و جان و ایمانشان بیفزاید، فرزندانشان را در دنیا و آخرت باعث روشنی چشمشان قرار بدهد، و آنها را به کارهای خیر و عبادت و تحصیل معرفت موفّق بفرماید. خدا دعاهای همه ما را درباره یکدیگر  مستجاب بفرماید.

درباره ابراهیم می‌فرماید «برّ و هیم». «بَرَّ» یعنی تمام کارهای نیک را برای خدا خالصانه انجام داد. و «هیم» یعنی حیرت‌زده تجلیات حق‌تعالی شد. خدا بر  او به نور محمد و آل‌محمد؟عهم؟ جلوه کرد و ابراهیم به حسب مقام و رتبه خودش محو  تماشای جمال خدا در چهره محمد و آل‌محمد؟عهم؟ شد. این حیرت‌زدگی و سرگردانی و از خود گم‌شدن، خیلی خوب است. ابراهیم دارای این دو مقام بود. از این جهت اسمش از این دو فعل «برّ و هیم» مشتق شد و گرفته شد. یادتان نرود. ابراهیم را چرا ابراهیم گفتند؟ از جهت اینکه «برّ»، یعنی همه کارهای نیک را برای خدا انجام داد، و چیزی از کارهای نیک را فروگذار نکرد. و همچنین «هیم»، یعنی در جمال خدا، در کمال خدا، در بهاء خدا، در انوار الهی که همان تجلی خدا به شئونات ولایتی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بود سرگردان شد.

وقتی که ابراهیم این‌طور باشد، پیغمبر  ما که ابراهیم کل است، و این ابراهیم هم که ابراهیم شد فقط برای این بود که پیغمبر ما در این آیینه ظاهر  شده بود، وگرنه ابرهیم چیز  دیگری نداشت. وقتی پیغمبر در آیینه قابلیت این ابراهیم ظاهر شد، این ابراهیم این‌قدر مقام پیدا کرد. همچنان که وقتی در قابلیت موسی؟ع؟ نمایان شد موسی آن مقامات را پیدا کرد. وقتی در قابلیت عیسی نمایان شد عیسی به آن مقامات رسید. وقتی در قابلیت نوح نمایان شد نوح به آن مقامات رسید. تمام انبیاء آیینه‌ها و قابلیت‌های مناسبی بودند که پیغمبر ما؟ص؟ در این قابلیت‌ها متجلی شد. و واقعاً پیغمبر بود که جلوه‌ کرده بود، نه غیر  پیغمبر؛ به دلیل اینکه امام زمان که ظاهر می‌شوند و پشت به خانه کعبه می‌دهند، می‌فرمایند هرکس می‌خواهد آدم و شیث را

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 29 *»

ببیند به من نگاه کند، آدم و شیث من هستم. همین‌طور هرکس می‌خواهد نوح و سام را ببیند به من نگاه کند. تا اینکه موسی و عیسی را می‌فرماید. تا اینکه می‌فرماید هرکس می‌خواهد محمد را ببیند، محمد من هستم. هرکس می‌خواهد علی را ببیند، علی من هستم. و یک‌یک ائمه را نام می‌برد و می‌فرماید همه آنها من هستم. پس در تمام آن قابلیت‌ها این بزرگواران جلوه کرده‌اند.

شما ان‌شاءالله فکر کنید که پیغمبر ما که ابراهیم حقیقی و ابراهیم کلی است، نیکی‌هایی که پیغمبر  ما در راه خدا کرده و حیرت و سرگردانی پیغمبر  ما ؟ص؟ در دیدار حق‌تعالی چه مقامی و چه وضعی دارد! این ابراهیم کلی با این کمال و جلال و عظمتش مأمور شد و خدا به او فرمان داد: اذّن فی‌ الناس بالحج ای پیغمبر، ای ابراهیم حقیقی و اولی و کلی، تمام کائنات را به خانه‌های حقیقی من دعوت کن. و اولین این خانه‌های حقیقی حق‌تعالی همانی است که در خانه کعبه ولادت یافت که علی بن ابی‌طالب صلوات‌الله‌علیه بود، و آخرینشان مهدی آل‌محمد؟عهم؟ است. این خانه‌ها هرکدامشان به‌ تنهایی خانه‌ای هستند که تمام انوار الهی در این خانه‌ها جلوه کرده، و هیچ‌ خانه‌‌ای کمتر  از خانه دیگر  نیست. تمام آنچه در این خانه جلوه کرده، در آن خانه هم جلوه کرده. تمام انوار خدا، انوار بهاء، انوار جلال، انوار عظمت، انوار کبریائیت، چهار نور کلی که جامع همه انوار الهی است در این خانه‌ها جلوه کرده. هرکدام به تنهایی همهِ نور بهاء حق‌تعالی، همه نور جلال حق‌تعالی، همه نور عظمت حق‌تعالی، همه نور کبریائیت حق‌تعالی را به خلق نشان می‌دهد. اگر  الله‌اکبر  می‌گویی، متوجه نور کبریائیتی هستی که از این خانه تابیده، اگر  از اینجا نور کبریائیت را دیدی و الله‌اکبر  گفتی، گوینده‌ الله‌اکبر هستی، وگرنه الله‌اکبر گفتنت هیچ فایده‌ای ندارد. اگر  نور عظمت را که از این خانه تابیده دیدی و لااله‌الّا‌الله گفتی، گوینده لااله‌الا‌الله هستی، وگرنه تمام عمر  لااله‌الا‌الله بگویی و این نور عظمت را از این خانه نبینی، لااله الاالله گفتنت فایده‌ای ندارد. اگر  نور جلال را که از این خانه تابیده

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 30 *»

دیدی و الحمد‌لله گفتی، گوینده الحمدلله‌ هستی. و اگر  نور بهاء و سبّوحیت و قدّوسیت حق‌تعالی را که از این خانه تابیده دیدی و سبحان‌الله گفتی، گوینده سبحان‌الله و دارای ارکان چهارگانه اسلام هستی. سبحان‌الله و الحمدلله و لااله‌الّا‌الله و الله‌اکبر، اینها ارکان چهارگانه اسلام است. این اسلامی که ارکانش چهارتا است: سبحان‌الله و الحمدلله و لااله‌الا‌الله و الله‌اکبر، این اسلام یعنی اسلامی که از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ نمایان باشد. انوار کبریائیت و انوار عظمت و انوار جلال و انوار سبّوحیت و قدّوسیت ــ  که به آن بهاء می‌گوییم ــ  باید در این خانه‌های الهی و از این خانه‌ها نمایان باشد. انوار بهاء الهی همانی است که در دعای سحر می‌خوانیم و عرض می‌کنیم: اللّهم انی اسألک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهیّ. از هر کدام از این دوازده خانه، بلکه به یک اعتبار چهارده خانه، تمام انوار این مقامات چهارگانه سر زده و تابیده؛ اما در هر کدام به یک رنگ خاص و جلوه خاصی ظاهر شده.

یکی از جلوه‌ها که مثل امشب یا دیشب هنگام سحر  محل و مرکز  و آیینه‌اش در این عالم ما نمودار شد، جلوه و هیئت و رنگ رضویّت بود؛ که مثل امشب یا دیشب وجود مبارک علی بن موسی الرضا صلوات‌الله و سلامه‌علیه ولادت یافت. این خانه حق‌تعالی که ظاهر  شد، تمام انوار الهیه از این خانه می‌تابد؛ اما رنگ و جلوه خاصی دارد که همان مقام رضویت و رنگ رضویت باشد. چنانکه از رسول‌الله هم تمام انوار تابید، اما به رنگ و جلوه مصطفویت. در امیرالمؤمنین هم تمام آن انوار تابید، اما به رنگ و جلوه و هیئت و خصوصیت مرتضویت. در امام مجتبی به رنگ و جلوه مجتبویّت. در حضرت سیدالشهدا به رنگ و جلوه خضوع و خشوع و سیدالشهدائی. در فاطمه زهراء به رنگ و جلوه فاطمیّت. و در هریک از ائمه به رنگ و جلوه خاصی تابید، تا اینکه آن انوار در حضرت رضا صلوات‌الله‌علیه به رنگ و جلوه رضویت تابید و نمودار شد. چشم اهل ایمان به ولادت وجود مبارک علی بن موسی روشن و منور شد. قلب خاندان رسالت شادمان شد. حضرت کاظم؟س؟ آن‌چنان به ولادت این بزرگوار

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 31 *»

مسرور شده بودند که خدا می‌داند و بس! مژده ولادت فرزندشان را به تمام شیعیان ابلاغ فرمودند و همه مسرور شدند. و برای شیعه امامی رسید که به برکت وجود این امام دیگر در ائمه اختلافی پیدا نشد، یعنی شیعیانی که امامت حضرت رضا را قبول کردند دیگر در امر امامت اختلاف نکردند و این اعتقاد تا وجود مبارک مهدی صلوات‌الله‌علیه ادامه پیدا کرد و به همه اقرار کردند.

من امشب قصد داشتم این اشعاری را که به عربی خوانده شد ترجمه‌اش را بگویم، که فارسی‌زبان‌ها هم خوب متوجه بشوند. آنهایی که عربی نمی‌دانند از آهنگ و وزن و شنیدن این اشعار و اینکه می‌دانند ذکر  فضائل است بهره‌مند شدند، اما برای اینکه مفادش را هم بدانند، از اول بحث قصد کردم که همین اشعار را معنا کنم، ولی این‌طور سخن جریان پیدا کرد و آنچه فکرش را نمی‌کردم بر  زبانم جاری شد. مصلحت در این بود. ان‌شاءالله اگر خداوند توفیق بدهد فرداشب به جهت ذکر  فضائل حضرت رضا؟ع؟ این اشعار را می‌خوانم و معانیش را عرض می‌کنم.

امشب فقط من یک فضیلت و معجزه از امام رضا؟ع؟ ذکر می‌کنم و می‌گذرم. وقتی که ولایت‌عهدی حضرت رضا؟ع؟ به حیله مأمون ـــ  خدا لعنتش کند ـــ  به انجام رسید و کار خودش را کرد و خیالش آسوده شد. حضرت را به زور و جبر واداشت به اینکه ولایت‌عهدی را قبول کنند و حضرت هم ناچار شدند و با شرایطی پذیرفتند که ولی‌عهد آن ملعون باشند. البته خود قبول‌کردن ولایت‌عهدی با آن شرایط یک ضربه‌ محکمی به سیاست خبیث مأمون بود که فعلاً درصدد آن نیستیم. در هر صورت، به واسطه معاصی اهل بلد، مدتی هیچ باران نمی‌آمد. مردم نانجیب رذل که همیشه در فکر  بودند برای حضرت رضا؟ع؟ نقطه‌ ضعفی درست کنند و از آن حضرت بدگویی کنند، در بین خودشان شروع به صحبت کردند که از وقتی علی بن موسی در بلاد ما آمده، نعوذبالله نعوذبالله به واسطه نحوست قدمش باران نیامده و قطع باران شده. و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 32 *»

همین‌طور این صحبت‌ها زیاد شد تا به گوش مأمون رسید. مأمون ملعون برای تقویت امر خودش، می‌خواست مقام حضرت نمودار باشد؛ از این صحبت‌ها ناراحت شد که این چه حرف‌هایی است که درباره پسرعموی من علی‌ بن موسی می‌زنید؟ حضرت را احضار کرد و خدمت حضرت عرض کرد شنیده‌ام درباره شما یک‌چنین حرف‌هایی در بین مردم انتشار پیدا کرده که نعوذبالله نحوست قدم شما باعث شده که خدا باران را قطع کند. از این جهت من از شما تقاضا دارم که برای دعای باران آماده شوید، نماز استسقاء بخوانید و دعا کنید تا باران بیاید. حضرت قبول کردند و جمعیت هم جمع شدند و به بیابان تشریف بردند و نماز استسقاء خواندند. آن وقت حضرت بر منبر  قرار گرفتند و دعا فرمودند: اللّهم یا ربّ انت عظّمت حقّنا اهل‌البیت فتوسّلوا بنا کما امرت و امّلوا فضلک و رحمتک و توقّعوا احسانک و نعمتک، اللّهم فاسقهم سقیاً عامّاً نافعاً غیر رائث و لا ضائر. حضرت دعا کردند که خدایا تو به ما اهل بیت عظمت بخشیده‌ای و حق ما را عظیم و بزرگ قرار داده‌ای و مردم الآن به دستور و فرمان تو  دست به دامن ما زده‌اند و توسل به ما جسته‌اند و همه آنها به فضل و رحمت تو امید دارند و متوقع احسان و نعمت تو هستند. حال که این‌طور است خدایا به اینها باران بده اما چه بارانی؟ بارانی که عمومی و با منفعت باشد و همه‌جا را فرا بگیرد و دارای نعمت و برکت باشد و ضرری به جایی نزند. اما ولیکن ابتداء مطرهم بعد انصرافهم من مشهدهم هذا الی منازلهم و مقارّهم. خدایا این بارانی که می‌خواهی کرامت کنی بعد از آنی باشد که اینها از اینجا حرکت کنند و به خانه‌هایشان برسند. تا امام این‌‌طور دعا فرمودند، یک‌باره دیدند که ابرها تمام آسمان را گرفت و غرش رعد و برق شروع شد. مردم وحشت‌زده شدند و سروصدایشان بلند شد که الان باران می‌ریزد. حضرت همان‌طور که روی منبر قرار داشتند فرمودند: علی رِسْلِکم ‌‌قرار داشته باشید، این باران مال شما نیست، این مأمور است برود در فلان بلد ببارد. آن ابرها حرکت کردند و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 33 *»

گذشتند. دوباره آسمان پر  از ابر شد و رعد و برق شروع شد. مردم مضطرب شدند، امام فرمودند نه، علی رسلکم ‌قرار داشته باشید، این ابرها مأمور  نیستند در بلد شما ببارند، برای فلان بلد هستند. آن ابرها هم گذشتند. تا ده‌بار آسمان پر از ابر شد و حضرت معین کردند که هریک از این ابرها برای کجا هستند و آن ابرها گذشتند و رفتند. تا اینکه در نوبت یازدهم حضرت فرمودند این ابرها مأمورند که در بلد شما ببارند، اما خیالتان آسوده باشد، به آرامی بروید تا به منازل خودتان برسید. چون می‌دانید اگر  ازدحام جمعیت بخواهند به طرفی هجوم ببرند اسباب زحمت می‌شود، پیرمرد دارند، بچه کوچک دارند. فرمودند خیلی به آرامی و با تأنی به خانه‌هایتان بروید، و تا وارد خانه‌هایتان نشوید باران نمی‌بارد. همه زیر غرش رعد و برق و ابر زیاد حرکت کردند تا به منازل خود رسیدند، آنگاه باران شروع شد، بارانی که تمام داخل و خارج بلد را سیراب کرد و به اندازه منفعت همه ریخت و چشم همه اهل ایمان روشن شد. اما بدگو  که دهنش را نمی‌بندد، آنانی که مخالف وجود مبارک حضرت و منکر  امر امامت و ولایت آن بزرگوار بودند شروع کردند بدگویی کنند که این هم نعوذبالله از سحر‌های بنی‌هاشم است. و بعد جریان آن مجلس دیگر  پیش آمد که حضرت به آن دو شیری که تصویرشان در پرده بود دستور دادند و آن ملعون بدگو را دریدند و به جهنم واصل شد.([15])

این فضیلت را به جهت اینکه امشب شب عید است ذکر کردم. امیدواریم خداوند عیدی همه ما را آمرزش گناهانمان قرار دهد. آن مطلبی که عرض کردم فراموش نفرمایید، مخصوصاً در امشب توجه داشته باشید؛ چون اگر امروز عید بوده امشب شام عید است، و اگر فردا عید باشد امشب شب عید است. هرکس در امر ساختمان حسینیه مشهد عقب مانده ان‌شاءالله اِقدام کند. و عرض کردیم که حتی می‌تواند قرارداد ماهیانه بگذارد که ماهیانه هرچه می‌تواند و هرکجا هست به هر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 34 *»

وسیله‌ای که می‌تواند بفرستد. حساب بانک که دارند به حساب بانک بفرستد یا به توسط اشخاص برساند. اینجا هم الآن آقایان هستند، شماره حساب بگیرند و ان‌شاءالله هر مقدار که برایشان میسر است در این امر کوتاهی نکنند.

همچنین مخصوصاً عرض کردم حسینیه‌ها خرج دارد، سوخت دارند، آب و  برق دارند. مخصوصاً حسینیه اینجا خیلی غریب است. ان‌شاءالله برادران همت کنند. در شهرستان‌ها هم که هستید می‌توانید به مخارج اینجا کمک داشته باشید، ان‌شاءالله برای مخارج اینجا اهمال نفرمایید. امیدواریم خداوند همه برادران و خواهران ایمانی را در پناه خودش برای نصرت دینش محافظت بفرماید، طاعات ناقابلمان را به فضل و کرمش قبول بفرماید، از معصیت‌های همه ما و همه درگذشتگان ما درگذرد.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 35 *»

 

 

مجلس   30

 

12 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 36 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

معلوم شد که مراد خداوند از باطن این آیه شریفه، اعلام حج خانه‌های باطنی و معنوی حق‌تعالی است که به وسیله ابراهیم کلی در سراسر ملک امکان انجام شد. وجود مبارک رسول‌الله؟ص؟ از طرف حق‌تعالی مأمور شد اعلام بفرماید و به گوش جمیع کائنات برساند که همه آهنگ خانه‌های معنوی حق‌تعالی و قصد آن خانه‌ها را کنند؛ که تمام منافع ایشان در نزد آن خانه‌ها است. لیشهدوا منافع لهم برای اینکه منافعی را که خداوند برای همه خلق در آن خانه‌ها و در نزد آن خانه‌ها قرار داده مشاهده کنند. و به این منفعت‌ها نمی‌رسند مگر  به اینکه در نزد این خانه‌ها حاضر شوند و در کنار این خانه‌ها برای حق‌تعالی مراسم عبودیت را به انجام برسانند. همچنان‌که خانه ظاهر این‌چنین است.

این خانه‌ ظاهری حق‌تعالی به وسیله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام حج آن ابلاغ شد و مردم خبردار شدند و دانستند که برای خدا خانه‌ای است که باید آهنگ آن خانه کنند و نزد آن خانه حاضر  شوند، تا اینکه منافع خود را مشاهده نمایند. لیشهدوا منافع لهم. و راه به دست‌آوردن منافع در نزد آن خانه‌ها و حتی این خانه‌

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 37 *»

ظاهری، اول شناخت مقام و موقعیت این خانه‌ها است. همچنان‌که اگر  بندگان موقعیت این خانه ظاهری را هم بشناسند منافع خود را می‌بینند، و مشاهده می‌کنند که مرکز  و منشأ و سرچشمه منافعشان همین خانه است. همان‌طوری که توضیح عرض کرده‌ام که این خانه ظاهری حق‌تعالی که در مکه است، منشأ بروز و ظهور تمام قطعات زمین است، و الآن هم هر فیضی که به هر قطعه‌ای از زمین‌ها می‌رسد از این خانه می‌رسد. نه‌تنها برای زمین امر چنین است، بلکه حتی موجوداتی که روی این زمین موجود می‌شوند و از این زمین به وجود می‌آیند، حتی انسان‌ها و حیوانات و نباتات و معادن و جمادات، همه اینها از این خانه بهره‌مندند و به همه آنها از این خانه فیض می‌رسد. ما چون این مطلب را با چشم نمی‌بینیم و مشاهده نمی‌کنیم فکر می‌کنیم که موجودات این عالم در جاهای خود مستقل هستند. گیاه در جایی که روییده از همان‌جا رزق و روزی خود را می‌گیرد، حیوان در محیط زندگی خود از نعمت‌هایی که خدا برایش فراهم کرده بهره‌مند است، انسان در محیط زندگی خود از نعمت‌های مختلف بهره‌مند است. ما فکر می‌کنیم اینها مستقل و جدای از کعبه هستند، اما این‌طور نیست، تمام اینها به کعبه متصل هستند، همه از کعبه بهره‌مند هستند. مثالش را عرض کرده‌ام مثل جنین در رحم مادر، که به وسیله ناف به مادر متصل است و تمام رزق و روزیش و هرچه خداوند نصیب او می‌فرماید و بهره او است از وجود مادر به او می‌رسد. اینجا است که متوجه می‌شویم مادر برای فرزند است نه فرزند برای مادر، به این معنا که وجود مادر سراسرش برای فرزند منفعت است. چرا؟ چون تمام دریافت‌های فرزند از مادر است. بعد هم که به دنیا می‌آید، باز هم به مادر نیازمند است. مخصوصاً فرزند انسانی که بیش از بچه‌های حیوانات به دامن مادر و شیر مادر و پرورش مادر نیازمند است، احتیاجش به وجود مادر بیشتر است، در دامن مادر پرورش می‌یابد، از شیر مادر ارتزاق می‌کند. پس فرزند از وجود مادر استفاده می‌برد و وجود مادر سراسرش برای این فرزند نفع است. حال این خانه ظاهری و همین کعبه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 38 *»

حکمش حکم مادر است. عرض کرده‌ام که یکی از اسم‌های مکه امّ‌القری است، یعنی مادر قریه‌ها. این‌گونه اسم‌ها چون به تعلیم حق‌تعالی و به تعلیم اولیاء خدا است معنا دارد، بی‌معنا نیست، آن‌چنان نیست که بی‌جهت اسمی بر آن گذاشته باشند. ام‌القری که به مکه گفته‌اند برای این است که اول موضعی را که خداوند در زمین قرار داده همین نقطه خانه خدا است، و بعد از زیر کعبه زمین پهن شده است. به پهن‌شدن زمین از زیر کعبه «دحوالارض» می‌گویند. دحوالارض یعنی پهن‌شدن زمین از زیر کعبه. پس معنایش این است که کعبه حکم مادر را دارد. ام‌القری ــ  مادر قریه‌ها ــ  هم که به مکه گفته می‌شود، ناظر به همین معنا است. پیغمبر ما؟ص؟ را هم که پیغمبر امّی می‌گویند، النبیّ الامیّ القُرَشیّ الهاشمیّ العربیّ، یعنی پیغمبری که از سرزمین ام‌القری مبعوث به رسالت شد، اهل مکه بود، در مکه به دنیا آمد. از زمان اسماعیل سرزمین مکه جایگاه اجداد طاهرین رسول‌الله بوده، ولادت آن بزرگوار در مکه بود، بعثتش هم در مکه بود، از این جهت آن بزرگوار را النبیّ الامیّ گفته‌اند یعنی منسوب به ام‌القری. در زبان فارسی هم همین‌طور است که وقتی می‌خواهند کسی را به جایی نسبت بدهند، یاء نسبت می‌آورند. می‌گویند کرمانی تهرانی مشهدی و از این قبیل. پس امّیّ یعنی منسوب به امّ‌القری، حضرت رسول به آنجا نسبت دارند و اهل آنجا هستند.

بعضی‌ها احتمال داده‌اند که این اُمّی به معنای بی‌سواد باشد، مثل فرزند که وقتی از مادر متولد می‌شود معلوماتی ندارد، خواندن و نوشتن نمی‌داند. به شخص بی‌سواد که خواندن و نوشتن نمی‌داند امّی می‌گویند، او را به مادر نسبت می‌دهند، یعنی مثل وقتی است که از مادر ولادت یافته، چطور آن‌وقت چیزی نمی‌توانست بخواند و بنویسد؟ این شخصی که خواندن و نوشتن نمی‌داند الان هم مثل همان موقع ولادت است. از این جهت به او هم امّی می‌گویند. در قرآن هم این لفظ آمده، می‌فرماید: و منهم امیّون لایعلمون الکتاب الّا امانیّ و ان‌ هم الّا یظنون([16]) یعنی بعضی از

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 39 *»

اینها کسانی هستند که هیچ خواندن و نوشتن بلد نیستند و کتابشان را نمی‌دانند مگر  اینکه کسی دیگر  برایشان بخواند.

این آیه در زمان پیغمبر ما نازل شد، در آن وقتی که حضرت امر رسالتشان را تبلیغ می‌فرمودند و مردم را به توحید و نبوت و رسالت خودشان دعوت می‌کردند. یهودی‌ها و نصرانی‌ها همه انتظار وجود مبارکش را می‌کشیدند و می‌دانستند که چنین پیغمبری می‌آید، در کتاب‌هایشان بود، علماء یهود و نصاری برایشان از کتاب‌ها خوانده بودند که چنین پیغمبری می‌آید، همه خصوصیات حضرت ذکر شده بود، تمام صفات و شمایل حضرت، اوصاف باطنی و ظاهری آن بزرگوار ذکر شده بود. حتی مرکبش را هم گفته بودند که این پیغمبر  پیغمبری است که از تواضعش سوار بر حمار می‌شود. تواضع پیغمبر  ما را ذکر کرده بودند که برای خوردن غذا روی زمین می‌نشیند، با مساکین غذا می‌خورد. حتی این خصوصیات و شمایل ظاهری پیغمبر  را هم گفته بودند و در کتاب‌هایشان بود و همه‌شان می‌دانستند.

یک داستان عرض کنم تا ببینید چقدر امر این بزرگوار؟ص؟ واضح بود! آن وقتی که قبایل عرب تصمیم گرفتند که در مکه پیغمبر ؟ص؟ را بکشند، با خودشان فکر کردند و دیدند که اگر  یک قبیله آن بزرگوار را بکشند در برابر  قبیله بنی‌هاشم نمی‌توانند مقاومت کنند، گفتند از هر قبیله‌ای یک یا چند نفر  انتخاب می‌کنیم، بعد ناگهانی بر آن بزرگوار حمله می‌بریم و او را می‌کشیم، تا اینکه خونش در میان تمام قبایل تقسیم بشود. آنگاه بنی‌هاشم که نمی‌توانند با همه قبایل بجنگند، دیه می‌دهیم و نعوذبالله خودمان را از شرّ او راحت می‌کنیم. این ملعون‌ها نشستند و یک‌چنین تصمیمی گرفتند و بنا شد که ناگهان به خانه حضرت حمله کنند و آن بزرگوار را بکشند. در همان شب حضرت رسول به مدینه هجرت فرمودند و امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه را در جای خود خوابانیدند که آن شب را «لیلة‌المبیت» می‌گویند. اینها تا نیمه‌شب صبر کردند و مطمئن شدند که حضرت به خواب رفته‌اند، ناگهان در خانه حضرت

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 40 *»

ریختند، اما دیدند حضرت امیر؟ع؟ هستند. البته اول ضرباتی بر حضرت امیر  وارد کردند و صدماتی زدند.

حضرت رسول؟ص؟ یک دامادی داشتند که شوهر دخترشان زینب بود و مشرک بود، هم با حضرت فامیل بود و هم دامادشان بود. آن وقتی که مشرکان تصمیم گرفتند که مثلاً امشب به خانه حضرت حمله کنند و حضرت را بکشند، این شخص از جریان آگاه شد که اینها می‌خواهند بر  پیغمبر ؟ص؟ حمله کنند، و حضرت را به صورت دسته‌جمعی بکشند. ایشان نتوانست تحمل کند و با خود گفت من دوست ندارم در مکه باشم و چنین حادثه‌ای رخ بدهد که پدرزن مرا که فامیل من است بکشند. پس بهتر  این است که از مکه خارج بشوم تا در وقت وقوع این حادثه نباشم. از مکه خارج شد، و تقریباً نصف روز راه را طی کرد و بعدازظهر  شد، دید خسته است باید یک فکری بکند. نزدیک دیری رسید گفت خوب است شب را اینجا بخوابم، و یکی دو روزی همین‌جا باشم و بعد به مکه برگردم. آمد نزد آن دیرانی که راهب آنجا بود، گفت اجازه می‌دهی که من شب را در اینجا بخوابم و استراحت کنم؟ گفت مانعی ندارد. وقتی که نشست، راهب پرسید چه‌کسی هستی؟ از کجا می‌آیی و به کجا می‌روی؟ این شخص ناچار شد و گفت شخصی در میان ما پیدا شده که مدعی نبوت و رسالت است و امشب عده‌ای قصد دارند او را بکشند، از این‌ جهت من خواستم که وقتی این حادثه رخ می‌دهد آنجا نباشم، از این جهت بیرون آمدم. گفت خصوصیات این شخص را برای من بگو. داماد حضرت شروع کرد خصوصیات آن بزرگوار را بگوید. راهب گفت در نزد ما یک لوحی هست و صورتی بر روی آن نقش شده، ببین آیا آن کسی که ادعای نبوت دارد، شبیه این است؟ مطابقتی دارد؟ تا این شخص نگاه کرد گفت خود ایشان است. راهب گفت پس تو خیالت آسوده باشد و مطمئن باش که صاحب این صورت پیغمبر  آخرالزمان است و اگر  همه دنیا جمع بشوند نمی‌توانند او را بکشند و از بین ببرند، خداوند دین او را نصرت می‌فرماید و دین

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 41 *»

او را بر همه دین‌ها غلبه می‌دهد و دینش جهانی می‌شود، تو نگران نباش برگرد. آن شخص گفت این صورت را از کجا آورده‌ای؟ راهب گفت این صورت مبارک از حواریین عیسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام به ما به ارث رسیده و ما وارث آن شده‌ایم و از آن حرمت‌داری می‌کنیم و انتظار ظهورش را می‌کشیدیم. و این مژده‌ای بود که تو به من دادی که این بزرگوار امرش ظاهر شده است.

منظور این بود که به الهام حق‌تعالی و به تعلیم انبیاء، حتی صورت آن حضرت را می‌دانستند، و قبل از تولد رسول‌الله؟ص؟  شمایل آن بزرگوار را می‌دانستند. شمایل ظاهری و باطنی حضرت، خصوصیات زندگانی حضرت، همه اینها در فرمایشات انبیاء بیان شده بود.

در زمان اظهار امر  رسول‌الله؟ص؟ این یهودی‌ها که بلد نبودند کتابشان یعنی همان تورات تحریف‌شده را بخوانند، ناچار می‌شدند پیش علمائشان می‌آمدند و می‌گفتند شما برای ما اوصاف آن پیغمبری که انتظارش را می‌کشیدیم بگویید، تا ببینیم با این شخصی که آمده و ادعا می‌کند مطابقت دارد تا به او ایمان بیاوریم، ‌یا نه؟ این علماء سوء برای اینکه می‌ترسیدند اگر  درست بخوانند تطبیق می‌کند، و اینها می‌روند و ایمان می‌آورند و دکانشان بسته می‌شود از این جهت به دروغ یک‌ چیز‌هایی می‌گفتند که در تورات نبود، در همان تورات تحریف‌شده هم نبود. مثلاً  اگر  در آنجا ذکر شده بود که پیغمبر  متوسط‌القامه هستند، نه بلند هستند نه کوتاه؛ و در عین حالی که نه بلند بودند و نه کوتاه، در هرکجا می‌نشستند از همه یک سر  و گردن بلندتر دیده می‌شدند. در موقع راه‌رفتن هم همین‌طور، با هرکس و هر جمعیتی که حرکت می‌فرمودند از آنها یک سر و گردن بلند‌تر دیده می‌شدند. با اینکه این یکی از صفاتشان بود اما آنها ــ  برای اینکه با پیغمبر تطبیق نکند ــ  به دروغ می‌گفتند که مثلاً کوتاه‌قد است یا بلندقد است. اینها هم حرف‌های آنها را قبول‌ می‌کردند. و خدا مذمتشان می‌کند، می‌فرماید ای کسانی که شما می‌شناختید این علمائتان را که علماء سوء

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 42 *»

هستند، اینها اهل رشوه هستند، اهل هوی و هوس هستند، اهل دنیا هستند، تکالب در دنیا دارند، مثل سگ بر  روی این جیفه دنیا افتاده‌اند و آن را طلب می‌کنند، چرا حرف اینها را درباره پیغمبر  قبول می‌کنید؟

و منهم امّیون بعضی از اینها کسانی بودند که هیچ معلومات خواندن و نوشتن نداشتند، لایعلمون الکتاب اینها  کتاب توراتشان را نمی‌دانستند، الّا امانی مگر اینکه کسی دیگر  برایشان بخواند و ان هم الّا یظنون و یقین هم نداشتند که این عالمشان درست می‌خواند، مظنه پیدا می‌کردند، شاید درست می‌خواند، ولی احتمال می‌دادند که شاید حیله می‌کند و خلاف می‌خواند، آنی که هست نمی‌خواند. اما به همین مظنه اکتفاء می‌کردند و می‌گفتند این شخص آن پیغمبر  نیست، آن‌که وعده داده شده‌ایم و انتظارش را می‌کشیم این آن نیست.

در هر صورت، منظور این بود که به این‌گونه اشخاص هم امّی می‌گویند. امّی یعنی به مادر نسبت دارد، مثل طفلی است که از مادر ولادت یافته و خواندن و نوشتن بلد نیست، همان‌طور ــ  به اصطلاح ــ  بی‌سواد مانده. درباره پیغمبر  ما هم بعضی می‌گویند که النبی الامّی یعنی پیغمبری که سواد ندارد. البته در قرآن یک آیه‌ای هست که ای پیغمبر  تو کتاب نمی‌خواندی و خط هم نمی‌نوشتی. بعضی‌ها گفته‌اند مقصود از امّی همین است. نه اینکه آن بزرگوار نتواند بخواند یا نتواند بنویسد، بلکه کتابت و قرائت شأن او نبود. این بزرگوار باید این‌طور می‌بود که نگویند به مکتب رفته و از دیگران یاد گرفته. با وجود اینکه مکتب‌ نرفته بود و از کسی یاد نگرفته بود، وقتی این قرآن را آورد، گفتند تو رفته‌ای از یهودی‌ها و نصرانی‌ها یاد گرفته‌ای، اینها حرف‌های آنها است که جمع کرده‌ای و به ما تحویل می‌دهی. آن‌وقت قرآن نازل شد که پیغمبر  به مکتب نرفته، پیش کسی درس نخوانده، کسی ندیده که پیغمبر حتی یک خطی بنویسد. خداوند می‌خواست نشان بدهد که علم آن بزرگوار علم الهی است، او را به جمیع خوبی‌ها و خیرها و تمام کمالات آراسته و برگزیده بدون اینکه کسی به او تعلیم دهد و از کسی بیاموزد.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 43 *»

سخن در این مباحث نبود، اینها همه به صورت معترضه پیش آمد. اصل مطلب ما این بود که شهر  مکه را که امّ‌القری می‌گویند و این اسمی که بر  این سرزمین گذاشته شده بی‌جهت نیست، علت دارد. مثل بعضی از اسم‌گذاری‌های خلقی نیست که بیجا و بی‌معنا باشد. بعضی اسم‌ها هست که هیچ معنایی ندارد، و حتی چه‌بسا خلافش هم در ما باشد، مثل اینکه در زمان‌های قدیم رسم بوده به غلام‌های سیاه، کافور می‌گفتند. اینکه نه سفیدی دارد نه آن بوی خوش را دارد! اما اسم‌گذاری‌های خدا و اولیاء خدا این‌طور نیست، اسمی که بر  چیزی یا شخصی می‌گذارند، معنا دارد. در فرمایشات مرحوم آقای شریف طباطبائی­ این فرمایش زیاد است که می‌فرمایند اسم‌هایی که خدا و اولیاء خدا به کار می‌برند اینها همه مشتق است، و مشتق است یعنی معنا دارد، علت دارد. مثلاً  به آدم خلیفة‌الله می‌گویند. خدا وقتی می‌خواست آدم را خلق کند فرمود: انی جاعل فی الارض خلیفة،([17]) من می‌خواهم در روی زمین جانشین درست کنم، و می‌خواهم بعد از این، همیشه این صفت من باشد. این کلمه «جاعلٌ» خیلی معنا دارد، انی جاعل فی الارض خلیفة، من می‌خواهم بعد از این، دائماً  این صفت را داشته باشم که همیشه در روی زمین قراردهندهِ جانشین باشم. همین فرمایش را اگر دقت کنیم بزرگ‌ترین دلیل برای حقّانیت مذهب شیعه است، چون شیعه در برابر تمام اهل سنت و در برابر تمام مذهب‌ها و دین‌های عالم و در مقابل همه آنها یک مطلبی دارد که به این مطلب ممتاز است. شیعه می‌گوید از وقتی که آدم روی این زمین آمده تا به الآن، و از الآن تا وقتی که این زمین برقرار است، روی این زمین خلیفة‌الله هست و باید باشد، جانشین خدا باید باشد. در زمان انبیاء گذشته خود آن انبیاء بودند، بعد رسول ما آمدند، بعد ائمه ما آمدند، تا زمان حضرت عسکری؛ و بعد از رحلت حضرت عسکری، حضرت مهدی خلیفةالله هستند. و دلیل بر  اینکه امام زنده‌ای که خلیفة‌الله است در بین مردم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 44 *»

هست همین آیه شریفه است که فرمود: انی جاعل فی الارض خلیفة. نفرمود «انی اجعل» یا «انی ساجعل فی الارض خلیفة»‌ آنها که عربی بلدند می‌بینند که بین «انی اجعل» یا «انی ساجعل» و انی جاعل خیلی فرق است. «انی اجعل» یعنی من الان می‌خواهم خلیفه‌ای در روی زمین قرار بدهم، ممکن است یک‌وقتی نخواهد و قرار ندهد. و همچنین «انی ساجعل» یعنی من در روی زمین خلیفه‌ای قرار خواهم داد. باز ممکن است یک وقتی قرار ندهد. اما به این شکل‌ها نفرمود، بلکه فرمود: انی جاعلٌ فی الارض خلیفة، یعنی دیگر بعد از این، صفت من این است که من همیشه در روی زمین قراردهنده خلیفه هستم. ببینید چقدر فرق دارد! به همین آیه می‌شود بر حقانیت مذهب شیعه استدلال کرد.

بنابراین از وقتی که خدا آدم را خلقت کرده تا الان، و از الان تا وقتی که این زمین برپا و برقرار است خداوند در روی این زمین جانشین دارد. اولین جانشین، آدم بود، بعد همین‌طور انبیاء پشت سر هم آمدند تا نوبت به پیغمبر ما رسید. پیغمبر ما که از دنیا رحلت فرمودند امیرالمؤمنین جانشین خدا در روی زمین بودند، و بعد از آن بزرگوار سایر ائمه تا حضرت عسکری؟ع؟، و بعد از رحلت حضرت عسکری امام زمان صلوات‌الله‌علیه در روی زمین خلیفة‌الله هستند. مطلب روشن است؟

در هر صورت، همین که خدا اسم حجت‌هایش را خلیفة‌الله می‌گذارد، این اسم مشتق است. یعنی چه؟ یعنی معنا دارد، یعنی واقعاً حجت خدا در روی زمین جانشین خدا است. معنی جانشین خدا این است که شناختش شناخت خدا است، گفتارش گفتار خدا است، کردارش کردار خدا است، اطاعتش اطاعت خدا است، این معنی خلیفة‌الله است. چون خلق نمی‌توانستند خدا را بشناسند و خدا را اطاعت کنند مگر  اینکه ظهور او و جلوه او را ببینند، و ظهور او و جلوه او همین نور او است که در این حجت‌ها تابیده. پس هر اسمی که خدا بر  این بزرگواران گذارده این اسم‌ها معنا دارد. برای هر امری که خدا اسمی گذارده معنا دارد،  بی‌معنا نیست.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 45 *»

ان‌شاءالله دقت بفرمایید. همه عرضم این است که زمین مکه را امّ‌القری می‌گویند، ام‌القری یعنی مادر همه قریه‌ها؛ این اسم باید راست باشد یا نه، نعوذبالله این اسم را به دروغ بر مکه گذارده‌اند؟معلوم است که راست است، و مادر همه موجودات زمینی همین سرزمین مکه است، همه به این سرزمین متصل هستند و از اینجا منفعت و سود می‌برند. حالا آنهایی که می‌توانند، باید به نزد این خانه بیایند و آهنگ این خانه را نمایند. آنهایی که می‌توانند، بیایند و منافع خودشان را با چشم مشاهده کنند. ببینند آیا این محل بی‌جهت انتخاب شده که باید بیایند و دورش بگردند؟ آیا خداوند بی‌جهت اسم این محل را خانه خود گذاشته؟ بی‌جهت اسمش را محل عنایت خود گذاشته؟ نه، جهت دارد. و جهتش همین است که تمام فیض‌ها از اینجا به این بدن‌هایشان می‌رسد، این بدن‌ها در دامن همین خانه دارد پرورش پیدا می‌کند، مثل اینکه فرزند در دامن مادر پرورش پیدا می‌کند و از پستان مادر شیر  می‌خورد و از وجود مادر بهره‌مند می‌شود. این است که خداوند مادر را سراپا به نفع فرزند قرار داده، در منفعت فرزند قرار داده. به تعبیر  امروزی در خدمت فرزند است. نمی‌گویند شهرداری در خدمت مردم است؟ این مادر واقعاً در خدمت فرزند است، یعنی همه وجودش برای منفعت فرزند است، همه وجودش، حتی گرمی بدن مادر و بوی بدن مادر مایه محبت فرزند و مایه رشد امور روحی او است. فرزندانی که از محبت مادر محرومند، یا از دامن مادر محرومند، اینها واقعاً کمبود دارند، از نظر روانی فرزندان کامل و رشیدی نیستند. ممکن است به حسب بدن رشد کنند و خیلی هم رشدشان خوب باشد، اما به حسب روح رشید نیستند، رشد روانی ندارند، کمبود روانی دارند، و این کمبود روانی آثاری دارد که در زندگیشان این کمبودها آشکار می‌شود. بگذریم.

وجود مادر تمامش برای فرزند منفعت است، تا وقتی که در رحم مادر است که از وجود او بهره می‌برد و استخوانش و گوشت و پوستش و رگ و ریشه‌اش و ظاهر خلقتش همه از وجود مادر گرفته می‌شود. وقتی هم که متولد می‌شود در دامن عنایت و مراقبت

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 46 *»

او پرورش می‌یابد. این است که مادر همه سراپای وجودش به نفع فرزند است و سراسر ش منافع فرزند است و همه منفعت‌ها از طریق مادر به فرزند می‌رسد. پس ما فرزندان زمینی، انسان‌ها حیوان‌ها نبات‌ها معادن و جمادها، و تمام قطعه‌های این زمین و هرچه روی این زمین است و از این زمین به وجود می‌آید، به کعبه متصل می‌باشیم و کعبه مادر همه ما است و همه در دامن کعبه پرورش می‌یابیم. اینها برای راهنمایی ما به خانه‌های حقیقی و خانه‌های معنوی حق‌تعالی است که گفتیم به تعبیری خداوند چهارده خانه برای خود در روی زمین در میان مردم قرار داده، و به تعبیری دوازده خانه. اگر پیغمبر ؟ص؟ را آسمان و فاطمه زهراء؟سها؟ را زمین در نظر  بگیریم، دوازده خانه‌ای که بر  روی زمین هستند ائمه طاهرین سلام ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین می‌باشند. در قرآن هم به این مطلب اشاره شده، می‌فرماید: أفلاینظرون الی الابل کیف خُلقت و الی السماء کیف رُفعت و الی الجبال کیف نُصبت و الی الارض کیف سُطحت.([18]) البته قرائت اهل‌بیت این‌طور است: أفلاینظرون الی الابل کیف خلقتُ و الی السماء کیف رفعتُ و الی الجبال کیف نصبتُ و الی الارض کیف سطحتُ این قرائت اهل‌بیت است. یعنی آیا به شتر  نگاه نمی‌کنند که چگونه او را خلقت کرده‌ام؟ به آسمان نگاه نمی‌کنند که چطور آن را بالا برده‌ام؟ به کوه‌ها نگاه نمی‌کنند که چطور آنها را نصب کرده‌ام و روی زمین قرار داده‌ام؟ به زمین نگاه نمی‌کنند که چطور آن را پهن کرده‌ام که بر  روی آن به این راحتی و آسودگی زندگی می‌کنند؟ این قرائت اهل‌بیت است. اما به حسب این قرائت موجود در قرآن این‌طور است: أفلاینظرون الی الابل کیف خُلقت آیا به شتر  نگاه نمی‌کنند که چطور خلقت شده؟ چون شتر  در زندگانی عرب و در سرزمین‌های آنها خیلی مؤثر  بوده. شما هم اجمالاً اطلاع دارید، چون در زندگانی خودتان و در این منطقه هم در زمان‌های گذشته شتر یک نقش بسیار بزرگی داشته. آنها هم همین‌طور. بعد می‌فرماید آیا به آسمان نگاه نمی‌کنند که چطور  برافراشته شده؟ آیا به کوه‌ها نگاه نمی‌کنند که

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 47 *»

چطور نصب شده؟ أفلاینظرون الی الابل کیف خُلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت آیا نگاه نمی‌کنند و نمی‌بینند؟ آخر اینها تدبیر و صنعت حق‌تعالی است.

در باطن این آیات، مراد از سماء، رسول‌الله؟ص؟ هستند، آسمان پیغمبر  است. نگاه نمی‌کنند که خدا آسمان نبوت را چطور برافراشته و مقامش را بالا برده؟ و مراد از زمین، فاطمه زهراء؟سها؟ است که پهن شده و محل قرارگرفتن انوار مطهره ائمه؟عهم؟ شده است. و مراد از جبال و کوه‌ها به حسب باطن ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین هستند. یعنی آیا اینها نگاه نمی‌کنند تا ببینند که چطور خدا این کوه‌های جلالت و عزّت و عظمت و شوکت خود را در روی این زمین و در زیر این آسمان نبوت برقرار ساخته و نصب فرموده؟ همچنان‌که پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را در غدیر خم برای امامت نصب کردند. نصب‌کردن یعنی قراردادن و معین‌نمودن. پیغمبر اکرم امیرالمؤمنین را برای امامت نصب کردند، یعنی فرمودند: علیّ فیکم بمنزلتی، علی در میان شما به مانند من است. یعنی بعد از من، شما به مثل من احتیاج دارید. این‌طور نیست که دیگر محتاج نیستید. شما بعد از من به مثل من نیازمندید. فرمود خواه‌نخواه من باید از دنیا بروم، چون اقتضاء حکمت حق‌تعالی این است. اگر  بنا باشد پیغمبر  برای همیشه در روی این زمین بماند، درباره‌اش غلوّ  می‌کنند و می‌گویند این خدا است. پس باید به حسب نظام این عالم، رفتن را قبول کنند و مرگ را بپذیرند. و سبب شهادت حضرت همان سمّی بود که به حضرت خورانیدند. به حسب ظاهر  مشهور است که یک زن یهودیه‌ای حضرت را زهر داد، اما در واقع عایشه و حفصه پیغمبر  اکرم را مسموم کردند، آن دو ملعونه آن بزرگوار را شهید کردند.([19]) فرمود من باید بروم و بعد از من شما به مثل من نیازمندید. بشر  به مثل پیامبر ؟ص؟ نیازمند است، این‌طور نیست که نیازمند نباشند.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 48 *»

ممکن است کسی این‌طور فکر کند که امر  دین و دیانت و شریعت مثل یک ساختمانی است که چند نفر  بنّا و معمار و مهندس می‌آیند و این خانه را  از هر جهت کاملاً  مطمئن می‌سازند، و بعد هم یک سرپرستی می‌گذارند و خودشان می‌روند. این سرپرست مهندسی بداند یا نداند، بنّایی بداند یا نداند، همین اندازه مواظبت کند که این ساختمان فرسوده و خراب نشود، یا کسی صدمه‌ای به آن نزند. ولی اینکه عهده‌دار نگهداری این خانه شده نه مهندسی می‌داند نه بنّایی می‌داند؛ و اشکالی هم ندارد. بعضی‌ها فکر  می‌کنند پیغمبر  اکرم هم که از دنیا رفتند، امر دین نعوذبالله مثل همان ساختمان است، همه خبرویّت و آگاهی و علم و هرچه لازم بود پیغمبر داشتند، بعد از اینکه آن بزرگوار از دنیا رفتند، کسی بخواهد جای ایشان باشد ابوبکر  هم باشد درست است، همین‌قدر یک کسی باشد که ظاهراً  نگهبان باشد، آن علم را هم ندارد نداشته باشد، آن عصمت را هم ندارد نداشته باشد، آن آگاهی و خبرویّت را هم ندارد نداشته باشد. این سنی‌ها، این بدبخت‌ها همین‌طور فکر کردند، که خودشان را به هلاکت دنیوی و عذاب ابدی مبتلا کردند، نه دنیا دارند نه آخرت دارند، نه دین دارند نه وجدان دارند نه هیچ. همین‌طور دلشان خوش است که  اسمی از «الله» می‌برند، نمازی به کمرشان می‌زنند. اما نه، دینی که پیغمبر  آورد این‌چنین نیست. درست است که تمام این دین را پیغمبر  ابلاغ فرمود، اما به چه کسی همه‌اش را ابلاغ کرد؟ به دست چه کسی همه‌اش را سپرد؟ به دست کسی سپرد که از نظر  علم و آگاهی و مصلحت‌اندیشی و صلاح‌دانی خلق مثل خودش بود، که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. این امتیاز شیعه است که شیعه عقیده‌اش این است که باید بعد از پیغمبر کسی مثل پیغمبر  در میان ما باشد، که فقط نبوت را نداشته باشد، یعنی به عنوان نبوت وحی بر او نازل نمی‌شود، ولی از نظر  علم و آگاهی و از نظر کارآمدی، همان کاری که از پیغمبر  برمی‌آمد از علی صلوات الله علیه هم برمی‌آمد، دیگر  هیچ تفاوتی نبود. از این‌‌جهت فرمود: علیّ فیکم بمنزلتی من که از میان شما می‌روم علی در

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 49 *»

میان شما به منزله من است یعنی هیچ تفاوتی ندارد فقلّدوه دینکم دینتان را به عهده او بگذارید و اطیعوه فی جمیع امورکم([20]) در تمام کارهایتان او را اطاعت کنید. همچنان‌که پیغمبر  را اطاعت می‌کردید، باید او را اطاعت بکنید. و همچنان‌که پیغمبر  در جمیع امورتان، در جانتان در مالتان در عِرضتان در اولاد و اهلتان بر شما اولویت داشت و سزاوارتر از شما بود، علی هم همین‌طور است. از این جهت فرمود: ألست اولی بکم من انفسکم من به شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟ قالوا بلی همه گفتند آری چنین است، یعنی این مقام پیغمبر  محرز بود، همه به این یقین رسیده بودند و همه می‌دانستند که این مقام شأن پیغمبر  است، یعنی نه تنها ابلاغ دین می‌کند و حکم خدا را می‌رساند، بلکه در همه امور او اولی است، مالک‌الرقاب همه است. مالک‌الرقاب همه است یعنی چه؟ یعنی همه بنده زرخرید او هستند، همه مال او هستند، باید در فرمان او باشند و او را اطاعت کنند، مالشان و جانشان باید فدای او و نثار او و در اختیار او باشد. فرمود: ألست اولی بکم من انفسکم؟ این حرف خیلی معنا دارد. یعنی من همه‌کاره شما و اختیاردار صد‌درصد امور شما هستم. بگویم باید به جهاد بروی و کشته شوی، باید قبول کنی. زنت را از خانه‌ات خارج کن، باید قبول کنی. مالت بر تو حرام است، باید قبول کنی. در مقابل پیغمبر ؟ص؟ اختیار هیچ امری را نداری. ألست اولی بکم من انفسکم؟ من از شما به شما سزاوارتر  نیستم؟ قالوا بلی همه گفتند آری این‌طور است، شما سزاوارترید. ببینید پیغمبر  اول اقرار گرفته. خدا دشمنان امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه را لعنت کند که چه ظلم بزرگی بر  آن بزرگوار کردند. بعد از آن فرمود: من کنت مولاه فعلیّ مولاه هرکس من یک‌چنین آقایی و اولویتی بر او دارم، علی هم همین آقایی و اولویت را بر او دارد. بعد دعا فرمود: اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله(2) یعنی خدایا دوست‌ بدار هرکس علی را دوست دارد، و دشمن بدار هرکس علی را دشمن دارد،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 50 *»

نصرت کن هرکس علی را نصرت کرده و می‌کند، و خذلان بفرما و خوار و ذلیل کن هرکس علی را خوار کند. این فرمایشات را فرمود.

مقام این دوازده خانه یک‌چنین مقامی است که خدا در این مقام نصبشان کرده. و الی الجبال کیف نُصبت به این کوه‌ها نگاه نمی‌کنند؟ کدام کوه‌ها؟ در باطن مراد از این کوه‌ها، کوه‌های علم حق‌تعالی است، کوه‌‌های جلالت و عزت حق‌تعالی است، که هرچه انسان نگاه می‌کند قله این کوه را نمی‌بیند، ممکن است کلاه انسان از سرش بیفتد اما قله این کوه دیده نمی‌شود. دیده‌اید که وقتی قله کوهی خیلی بلند باشد و انسان هرچه نگاه کند قله را نبیند، ممکن است کلاهش از سرش بیفتد و نفهمد. خدا نکند آن‌وقت کلاهش پشت معرکه بماند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم به همین مطلب اشاره فرمودند. ابن‌عباس می‌گوید یک روزی امیرالمؤمنین در مسجد کوفه بر منبر فرمایش می‌فرمودند، یک‌باره شروع کرد به گله‌کردن. خیلی امیرالمؤمنین مظلوم است، با آن حق بزرگی که از آن بزرگوار غصب شد حتی چندان هم گله از مردم نمی‌کردند. اما یک روز باب گله را باز کردند، به اصطلاح ما شروع کردند به گله‌کردن، فرمودند: لقد تقمّصها ابن ابی‌قحافة فرزند ابوقحافه یعنی ابوبکر  جامه خلافت و حکومت را پوشید، لقد تقمّصها ابن ابی‌قحافة و هو یعلم ان محلّی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنّی السیل و لایَرقیٰ الیّ الطیر  و حال آنکه می‌دانست و خوب می‌دانست که محل و موقعیت من نسبت به خلافت مانند قطب آسیا است. شما دیده‌اید آن میله‌ای را که وسط سنگ آسیا است و سنگ آسیا دورش می‌چرخد، آن را قطب می‌گویند. یعنی امر خلافت بر  وجود من و محور وجودی من گردش دارد، نظام به برکت من برپا است. و تاریخ اسلام هم نشان می‌دهد که درست است که علی را خانه‌نشین کردند، دستانش را روی هم گذارد و کناری نشست، اما این‌طور نبود که نعوذبالله وجود مبارکش بی‌ثمر  باشد. عزت اسلام به برکت همان فرمایشات و راهنمایی‌ها و ارشادهایی بود که می‌فرمود. درست است که در خانه خود نشست، اما

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 51 *»

در کارهای کلی که با حضرت مشورت می‌کردند، حضرت خیر  اسلام و صلاح مسلمین را بیان می‌کردند، هیچ‌گاه از بیان خیر  و نصیحت کوتاهی نکردند. حتی در زمان عثمان با آن اوضاعی که بار آورده بود چندین نامه به عثمان نوشتند و همین عثمان را به سوی خیر  راهنمایی و دلالت می‌کردند، می‌فرمودند دست از این کارهایت بردار تا مردم تو را نکشند، چنین کن به حرف مروان گوش نکن به حرف کی نکن به حرف کی نکن. دائماً حضرت خیرخواهی می‌کردند، هدایت و دلالتش می‌کردند. در زمان عمر که می‌خواست با ایران بجنگد و ایران را فتح کند، می‌خواست خودش همراه لشکر  به جنگ با ایران بیاید، حضرت به او فرمودند تو نرو، تو اگر  با لشکر  به طرف ایران بروی، ایرانی‌ها می‌دانند که اساس عرب و ریشه عرب به طرفشان آمده، چون نامش خلیفه بود، و همه هم‌دست می‌شوند و تو را از بین می‌برند، و وقتی تو  را از بین بردند آن‌وقت برای حمله به عرب جرأت پیدا می‌کنند و عرب را نابود می‌کنند. تو در مدینه باش و لشکر  بفرست، که اگر  لشکر شکست خورد بگویند اصل و ریشه باقی است باز لشکر می‌آید، و با ضعف با لشکر عرب روبه‌رو می‌شوند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حتی عمر  را دلالت می‌فرمود، هدایت و نصیحت می‌فرمود. عزت و شوکت اسلام معنویت و روحانیت اسلام به برکت ائمه ما باقی مانده است. اگرچه همه آن بزرگواران دستشان از خلافت و حکومت ظاهری بسته بود و در خانه نشسته بودند، اما معنویت اسلام را حفظ کردند، عظمت اسلام را با همین فرمایشاتشان حفاظت فرمودند، و به اسلام و قرآن عزت بخشیدند.

حضرت روزی گله می‌فرمود، فرمود ابوبکر  می‌دانست که موقعیت من در امر خلافت مانند قطب آسیا است، که چطور آسیا بر گرد قطب در حرکت است، خلافت هم در واقع بر گرد وجود من در گردش است. ینحدر عنّی السیل خیرات، علم، حکمت، سنّت، نظام، مثل سیل از وجود من سرازیر است و لایرقی الیّ الطیر([21])  افکار

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 52 *»

بشری و به اصطلاح سیمرغ فکرها و اوهام بشری نمی‌تواند به قله مقام و رتبه من برسد که بفهمد مقام من چه مقامی است. و لایرقی الیّ الطیر، قله وجود مبارک این بزرگواران و ارتفاع مقام امامتشان مگر قابل فهم بشر است؟ مگر بشر می‌تواند بر آن احاطه پیدا کند؟ و الی الجبال کیف نُصبت چرا نگاه نمی‌کنند به این کوه‌های دوازده‌گانه که در روی سرزمین عالم عصمت و طهارت و زیر سماء نبوت برپا شده، چرا نگاه نمی‌کنند تا به نزد این کوه‌ها بیایند و به برکت این کوه‌ها هدایت یابند. در این کوه‌ها خزائن علم خدا است، در این کوه‌ها معادن علم خدا است، خیر دنیا و آخرتشان در این کوه‌های عصمت و عفت و هدایت قرار گرفته است. در باطن این آیه شریفه، مراد از جبال ائمه طاهرین سلام الله‌ علیهم اجمعین هستند. یکی از آن جبال وجود مبارک علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه است که خود آن حضرت درباره مقام امامت تعبیر به «جبل» می‌آورند و سایر تعابیری که همه گویای این منزلت و این مقام است.([22])

وقتی که مأمون از حضرت خواست که برای نماز عید تشریف ببرند، اصرار کرد که نماز عید را شما اقامه کنید. حضرت فرمودند من با تو قرار گذاشتم که در هیچ امری مداخله نکنم. در این ولایت عهدی که بر من تحمیل کردی و مرا به قبولش وادار کردی، با تو قرار گذاشتم که در هیچ امری مداخله نکنم. با همین فرمایششان می‌خواستند به همه بفهمانند که مأمون مرا به قبول ولایت‌عهدی مجبور کرده. چون اگر  حضرت ولایت‌عهدی را به اختیار و رضایت قبول می‌کردند، خلافت مأمون را امضاء کرده بودند که حق است، خلافت مأمون درست است و من هم ولی‌عهدش هستم. ولی به اجبار قبول فرمودند، به حضرت فهمانید که اگر  قبول نکنید شما را می‌کشم، حضرت فرمودند خدا فرموده: و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة(2) خودتان را با دست خودتان به هلاکت نیندازید، از باب تقیه قبول کردند. ولی فرمودند من در هیچ کاری دخالت نمی‌کنم. در هر صورت، گفت این نماز عید را شما انجام بدهید،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 53 *»

حضرت قبول نمی‌کردند، در آخر به حضرت رسانید که مجبورید و باید انجام بدهید. می‌خواست حضرت را وادار کند که به نماز بروند، و  وقتی به نماز می‌روند کسی حاضر نشود،‌ یـــا اگر حاضر شدند بی‌اعتنائی کنند و حضرت سبک بشوند و از چشــم بیفتند.

امام؟ع؟ فرمودند اگر  بنا است من به نماز عید بروم مثل جدم رسول‌الله می‌روم. گفت هرطور صلاح می‌دانید. به تمام لشکریانش دستور داد بر  مرکب‌ها سوار شوند و همه با اسلحه و با لباس جنگی در خدمت حضرت به نماز بروند. حضرت صبر کردند همین‌که آفتاب طلوع کرد و یک مقداری گذشت لباس مخصوصی پوشیدند، پاهایشان را برهنه کردند، شلوار مبارکشان را یک‌قدری بالا زدند، آستین‌هایشان را بالا زدند، ردای مبارکشان را روی دوششان انداختند، تحت‌الحنک انداختند و عصا به دست با صدای الله اکبر  از خانه خارج شدند. آنهایی که داخل خانه حضرت و از خادمین حضرت بودند آنها هم همین‌طور مثل حضرت عمل کردند و با پای برهنه بیرون آمدند. لشکریان تا اوضاع را این‌طور دیدند، همه از اسب‌ها پایین آمدند، همه اسلحه‌ها را کنار گذاشتند، پاهایشان را برهنه کردند، مثل حضرت شروع کردند به حرکت‌کردن. راوی می‌گوید همین‌که حضرت الله‌اکبر  می‌فرمود و همراهیان حضرت الله‌اکبر  می‌گفتند ما احساس می‌کردیم که گویا آسمان و زمین و در و دیوار الله اکبر  می‌گویند، تمام دل‌ها به لرزه آمده بود، همه حال‌ها متغیر شده بود، و تأثر عجیبی به همه دست داده بود، تمام مردم متوجه وجود مبارک حضرت و عظمت و جلالت حضرت شده بودند، وضعِ خیلی عجیبی بود! به مأمون خبر دادند که اگر حضرت رضا با این وضع تشریف ببرند و نماز را انجام بدهند و خطبه بخوانند، خیالت جمع باشد که دیگر  کار تمام می‌شود و همه بر سرت می‌ریزند و تو را از بین می‌برند و علی بن موسی را جای تو  می‌نشانند. ملعون دستپاچه شد کسی را فرستاد که آقا ما راضی نیستیم شما به زحمت بیفتید، برگردید کس دیگری می‌رود نماز می‌خواند، و حضرت را از بین راه برگرداند. حضرت دستور فرمودند کفش‌هایشان را آوردند، کفش‌هایشان را

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 54 *»

پوشیدند و به حال عادی به خانه برگشتند.([23])

اما اذیت‌های مأمون خیلی حضرت را ناراحت کرده بود، به طوری که خادم حضرت می‌گوید وقتی آن بزرگوار در روزهای جمعه از نماز جمعه برمی‌گشتند با همان حالتی که عرق کرده بودند و گرد و غبار بر آن بزرگوار نشسته بود دست‌هایشان را به طرف آسمان بلند می‌کردند و عرضه می‌داشتند خدایا اگر فرج من در مرگ من است مرگ مرا برسان.([24])

نمی‌خواستم دل‌هایتان را متأثر کنم، ایام سرور بود، خواستم ذکر فضیلتی شده باشد.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 55 *»

 

 

مجلس   31

 

 

 

15 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 56 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد ظاهر این آیه شریفه گزارش از موقعیت خانه ظاهری حق‌تعالی است. خداوند به وسیله ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام بندگان خود را دعوت فرمود که برای احترام خانه ظاهری حق‌تعالی در ایام و مواقع مناسب که ماه‌های حج است آهنگ آن خانه کنند، و برای احترام و تعظیم حق آن خانه و عبادت حق‌تعالی به احترام‌کردن از آن خانه، در نزد آن خانه حاضر شوند، و برای رسیدن به منفعت‌های دنیوی و اخروی و تقرب جستن به درگاه خدا آن خانه را احترام نمایند. لیشهدوا منافع لهم، به آنجا بروند و منفعت‌های خود را مشاهده کنند.زیرا خداوند این مرکز را برای منفعت خلق قرار داده، و هدایت و امنیت و نور و‌ قرب به درگاه حق‌تعالی در این خانه و در نزد این خانه برای بندگان حاصل می‌شود.

به حسب ظاهر  معلوم است که چرا این خانه محل منفعت‌های خلق شده است. در آیه‌ دیگر هم حق‌تعالی به این مطلب اشاره دارد، ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدیً للعالمین فیه آیات بیّنات مقام ابرهیم و من دخله کان آمنا و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی عن العالمین. در

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 57 *»

این آیه شریفه هم می‌فرماید همانا اول خانه‌ای که برای منفعت مردم نهاده شده، آن خانه‌ای است که در سرزمین بکّه است بخصوص خداوند این مطلب را بیان می‌فرماید، ان اول بیت وضع للناس، اول خانه‌ای که قرار داده شده برای منفعت مردم، برای خیر رسانیدن به مردم، برای برکتی که شامل حال مردم شود و رحمتی که حق‌تعالی از این خانه افاضه می‌فرماید.

سرّ  اینکه چرا  این خانه وسیله منفعت و رحمت و برکت حق‌تعالی برای مردم است را اجمالاً توضیح دادم که این خانه برای همه این زمین و اهل این زمین در حکم مادر است، و وجود مادر برای فرزند رحمت و برکت و نعمت و خیر  و منفعت است. از وقتی که خداوند فرزندی را برای مادری تقدیر می‌فرماید، از همان ابتدای نطفه‌بودن که در رحم مادر مراحل تکامل خود را طی می‌کند تا به دنیا می‌آید و در دامن عطوفت و پرورش مادر قرار می‌گیرد، مادر از هر جهت وسیله رحمت و خیر  و برکت و منفعت حق‌تعالی برای فرزند است. این کعبه و سرزمین مکّه هم نسبت به این زمین و اهل این زمین حکم مادر را دارد، پس برای همه آنها منفعت و رحمت و برکت است. بیست‌وپنجم این ماه را ــ  که ماه ذی‌‌قعده است ــ  روز «دحوالارض» می‌گویند، و ما به یاد زایش زمین شب و روز دحوالارض را احترام می‌کنیم که از زیر کعبه این زمین پهن شده و گسترانیده شده است، و می‌شود گفت ولادت یافته ‌است، هیچ اشکالی ندارد. وقتی که این سرزمین مقدس و محل مکّه برای زمین و اهل زمین در حکم مادر باشد و ام‌القری باشد، پس در واقع باید گفت که آن وقتی که کاملاً  تناسب دارد و  برای ما لحظه ولادت زمین را از مادرش که کعبه و مکه باشد حکایت می‌کند همان شب و روز بیست‌وپنجم ماه ذی‌قعده است. یعنی این وقت کاملاً  مناسبت دارد که برای ما آن لحظه را حکایت کند. آن وقتی که هنوز زمین از زیر کعبه منتشر نشده بود که ماه و سالی نبود، روز و شب و هفته و ماه و سال به واسطه گردش افلاک و کواکب و این خورشید و برقراری این زمین فراهم می‌شود. آن موقعی که هنوز زمینی نبود شب و روزی

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 58 *»

هم نبود. شب از کجا پیدا می‌شود؟ از سایه زمین پیدا می‌شود. روز از چه پیدا می‌شود؟ از تابش خورشید بر زمین پیدا می‌شود. ولی وقتی که زمینی نباشد که محل تابش خورشید باشد یا دارای سایه باشد، پس در نتیجه شب و روزی نیست، شب و روز که نبود هفته‌ای نیست، هفته که نبود ماه و سالی نیست. پس اینکه می‌فرمایند شب و روز بیست‌وپنجم ماه ذی‌قعده، شب و روز دحوالارض است که زمین از زیر کعبه منتشر  شده است، مقصود این است که در اوقات و ساعات شما و شب و روز شما آن شب و روزی که می‌تواند برای شما آن وقتی را حکایت کند که ولادت زمین انجام شده و از زیر کعبه پهن شده، شب و روز بیست‌وپنجم ماه ذی‌قعده است. از این جهت عبادت و روزه و دعاهایی هم دستور رسیده و وارد شده که در آن روز انجام شود.

منظور این است که زمین از زیر کعبه پهن شد و در واقع از کعبه ولادت یافت، پس کعبه برای زمین حکم مادر را دارد. و همان‌طور که می‌بینیم مادر برای فرزند از هر جهت منفعت است، رحمت و خیر  و برکت است، و به تعبیری که شایع است «مادر در خدمت فرزند است». نمی‌گویند فلان سازمان در خدمت مردم است؟ مقصودشان این است که از این محل به مردم خیر  می‌رسد. در واقع این یک امر مشهود و محسوسی است که وجود مادر برای فرزند چقدر در ظاهر خلقت و همچنین در روحیات و خُلقیات و امور روانی و باطنی فرزند تأثیر دارد. وجود مادر در ظاهر و باطن فرزند مؤثر است، همه‌اش خیر است همه‌اش برکت و رحمت است. از این جهت درباره اداء حق مادر خیلی بیشتر  از اداء حق پدر سفارش شده. با اینکه اصل فرزند از پدر است، ولی نظر به اینکه تمام رحمت‌ها و عنایت‌های حق‌تعالی به وسیله مادر به فرزند می‌رسد و دست پرورش حق‌تعالی مادر است، رعایت مقام و موقعیت مادر و اداء حق مادر بیشتر  سفارش شده.([25]) منظور این است که این کعبه و این سرزمین مقدس، برای تمام زمین و زمینی‌ها در حکم مادر است، و تمامش منفعت است.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 59 *»

اینها یک مقدماتی است که نوعاً متذکر  می‌شویم برای اینکه ذهن متوجه اصل مسأله شود، که حق‌تعالی هم که در قرآن امر حج و یا تعظیم خانه کعبه و احترام به آن محل مقدس را مطرح فرموده است، مقصود خداوند در درجه اول این است که ما را متذکر  و متوجه خانه‌های حقیقی حق‌تعالی و حج‌های باطنی و معنوی نماید که از بندگانش خواسته است؛ آنها اصل است و مقدم است، و این حج ظاهری و احترام به این خانه ظاهری فرع آنها است. چرا؟ چون به برکت تعالیم مشایخ عظام+ معلوم است که باطن همیشه اصل است و ظاهر فرع آن است. از این جهت من بارها عرض کرده‌ام که این روایاتی که از ائمه؟عهم؟ در تفسیر  قرآن رسیده، اینها گاهی تفسیر ظاهر قرآن است و ظاهر قرآن را برای ما بیان می‌فرماید. اما بعضی‌ از اینها روایاتی است که باطن قرآن را برای ما بیان می‌فرماید. از نظر ما  این روایاتی که برای بیان باطن قرآن رسیده اصل است و روایاتی که برای بیان ظاهر  آن رسیده فرع است. مثلاً در مورد نماز، ما یک نماز باطنی داریم و یک نماز ظاهری. نماز باطنی ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله‌علیه است که هرکس ولایت حضرت را دارد باطناً نماز را اقامه کرده و نماز واقعی را برپا کرده است، آنگاه اگر  نماز ظاهری را برپا کند به برکت آن نماز باطنی که برپا کرده قبول می‌شود. اما اگر کسی نماز ظاهری را اقامه کرد و نماز باطنی را اقامه نکرد، این نماز ظاهری از  او قبول نمی‌شود. مثل اهل سنت و سایر  مذاهب باطله که نمازشان پذیرفته نیست. پس نماز یک باطنی دارد، روزه یک باطنی دارد، حج یک باطنی دارد، و آن باطن‌ها همین ولایت محمد و آل‌محمد صلوات الله ‌علیهم اجمعین و اقرار به شئون ولایتی ایشان است. ظاهرش هم همین افعال و اذکار مخصوصی است که انجام می‌شود. و همین‌طور روزه و حج. حال آیا اینها اصل است یا آنها اصل است؟ معلوم است که باطن، اصل است و ظاهر، فرع است. مثل درخت که تنه و  ریشه آن اصل است و شاخه‌های آن فرع است. پس باطن که ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و اقرار به شئونات ولایتی و اعتراف به فضائل و مناقب ایشان است آن اصل است و تمام

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 60 *»

این ظواهر شریعت فرع است. و فرع وقتی شاداب است و مثمر  ثمر است و میوه می‌دهد و نتیجه می‌بخشد که به اصل متصل باشد و اصل درست باشد. پس از برکت ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که اعمال ظاهری و شریعت ظاهری مورد پذیرش حق‌تعالی قرار می‌گیرد.

با توجه به این مطلب، روایاتی که از ائمه؟عهم؟ در تفسیر قرآن رسیده که مربوط به باطن می‌شود، ما آنها را اصل می‌دانیم؛ و آن روایاتی که در تفسیر  قرآن رسیده و مربوط به ظاهر  می‌شود، ما آنها را فرع می‌دانیم. ولی دیگران به عکس این می‌گویند، آنها می‌گویند اصل، همین ظاهر است و آن روایاتی که برای تأویل و یا باطن رسیده، آنها مجاز است، آنها یک استعمالات مجازی و فرعی است. ولی ما به عکس آنها می‌دانیم.

پس خدا که مسأله حج را در قرآن مطرح می‌کند و خانه خودش را به این صفات معرفی می‌فرماید و به این خانه ظاهری این‌قدر عظمت می‌دهد؛ و همین‌طور هم هست، واقعاً عظمت دارد، کعبه مکرّمه و معظّمه می‌گوییم، و واقعاً دارای این موقعیت است که در حکم مادر است و همه‌اش برای زمین و اهل زمین منفعت است. باطن اینها و اصل مراد خداوند خانه‌های باطنی حق‌تعالی است. خدا می‌خواهد با توجه دادن ما به این ظاهر، ما را متذکر باطن آن کند.

همه ما آرزو داریم و امیدواریم که خدا روزیمان بفرماید در نزد آن خانه حاضر شویم و آن مناسک و مراسم عبودیت را مطابق شریعت رسول‌الله و سنت ائمه هدی سلام الله‌ علیهم اجمعین انجام دهیم، و حق آن خانه را آن‌طوری که حق‌تعالی دستور فرموده اداء کنیم. ولی با احترام به این ظاهر  و اعتقاد داشتن به این که این ظاهر هم دین خدا و شریعت حق‌تعالی است، می‌دانیم که اصلِ مراد و مقصود، توجه‌کردن به خانه‌‌های باطنی حق‌تعالی است که بدانیم حکم آن خانه‌ها هم در واقع همین حکم است، بلکه این حکم، جلوه آن حکم است. یعنی مقامات ولایتی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ طوری است که تمام منفعت‌هایی که خدا شامل حال خلق می‌فرماید از

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 61 *»

مقام امامت این بزرگواران است. مقام امامت این بزرگواران در حکم خانه است. این مقام اگرچه متعدد است، اما اشکالی ندارد، این تعدد آن‌طور نیست که مشکلی ایجاد کند. هریک از این چهارده نفس مقدس صاحب مقام امامت است.

و این امامتی که در اینجا می‌گوییم مقام و رتبه‌اش خیلی از نبوت ظاهری بالاتر است. این نبوت ظاهری بیان دین و ابلاغ و رسانیدن احکام الهی است؛ اما امامت یعنی دستگیری و پیشاپیش مکلفین حرکت‌کردن و رسانیدن هر مکلف و هر مخلوقی را به آنچه که باید برسد. این دو کار خیلی با هم فرق می‌کنند. یک‌وقت هست کسی راه را به انسان نشان می‌دهد، اما یک‌وقت کسی دست انسان را می‌گیرد، یا اگر ضعیف است زیر بازویش را می‌گیرد کمکش می‌کند و او را قدم به قدم می‌برد و به مقصد می‌رساند. این، دو کار است. مثالش را عرض کرده‌ام، اگر کسی به مشهد بیاید و از شخصی بپرسد حرم مطهر کجا است؟ آن شخص به او آدرس می‌دهد، می‌گوید از این خیابان برو تا وارد آن خیابان شوی، از آن خیابان مثلاً  مستقیم برو به حرم می‌رسی. به این کار «ارائه طریق» ــ  یعنی نشان‌دادن راه ــ  می‌گویند. راه را نشان می‌دهد. اما یک‌وقت هست از شخصی می‌پرسد حرم کجا است؟ آن شخص می‌گوید من هم می‌خواهم به حرم بروم، بیا با هم برویم. قدم به قدم همراه او می‌آید، اگر  ضعیف باشد زیر بغلش را هم می‌گیرد و کمکش می‌کند و او را به حرم مطهر می‌رساند و به او می‌گوید اینجا حرم است. به این کار به اصطلاح ملّایی «ایصال الی المطلوب» ــ  یعنی رسانیدن به مطلوب ــ  می‌گویند. دو کار است و با هم فرق دارد، یکی ارائه طریق یعنی نشان‌دادن راه است و یکی ایصال الی المطلوب یعنی رسانیدن به مطلوب است. به هر دو کار هم راهنمایی می‌گویند، هر دو راهنمایی است. آن اول هم راهنمایی است، به کسی که راه رسیدن به مقصد را نمی‌داند راهنمایی می‌کند که از این خیابان به آن خیابان و از آن خیابان به آن خیابان برو، توضیح می‌دهد و کاملاً دقیق هم می‌گوید و هیچ اشتباه و خطا هم نمی‌کند. این یک وجه است، و عرب به این کار هدایت و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 62 *»

راهنمایی می‌گوید. اما این هدایت و راهنمایی ارائه طریق است، یعنی فقط نشان‌دادن راه است. اما یک راهنمایی دیگر هم هست که عرض کردم همراه آن شخص راه می‌افتد، اگر  ناتوان است زیر بغلش را می‌گیرد و خصوصیات راه را به او نشان می‌دهد و قدم‌به‌قدم با او همراهی می‌کند. این هم هدایت و راهنمایی است، اما این راهنمایی «ایصال الی المطلوب» است یعنی دست او را می‌گیرد و به او کمک می‌کند و او را به مقصد می‌رساند.

کاری که در مقام نبوت انجام می‌شود همین ارائه طریق است، نبی راه را نشان می‌دهد، هیچ خطا هم ندارد، تمام پیغمبران راه را نشان می‌دادند. در قرآن می‌خوانید و ما علی الرسول الی البلاغ.([26]) وظیفه رسول کاری جز  ابلاغ دین و گفتن و رسانیدن نیست. اما هدایت ولیّ و دستگیری امام طور دیگری است، او قدم‌به‌قدم جلو انسان است و انسان نمی‌تواند بدون وجود امام و بدون وجود یک‌چنین راهنمایی یک قدم بردارد، ضعیف است کمک می‌خواهد. کار امام این است، اگرچه ما احساس نمی‌کنیم. در تمام خیرات و در تمام کمالاتی که ما داریم و راه دین و مسیر عبودیت و بندگی را طی می‌کنیم، امام قدم‌به‌قدم جلو  ما هستند. معنای کلمه «امام» همین است. در حدیث است که: انما سمی الامام اماماً لیؤتمّ به،(2) امام امام نامیده شده برای اینکه به او اقتداء بشود. امام جماعت را چرا امام می‌گویند؟ از این‌جهت که به او ایتمام می‌شود، یعنی اقتداء می‌شود. مأموم در همه حرکات باید پیروی از امام جماعت کند تا جماعت منعقد بشود. اصلاً  معنی جماعت همین است که مأموم از امام پیروی و متابعت می‌کند. یعنی هر کاری که او می‌کند این هم همان کار را انجام می‌دهد، رکوع و سجود و قیام و سایر کارها را به متابعت امام انجام می‌دهد، از این جهت این شخص می‌شود امام جماعت، و مأمومین مأموم او می‌شوند. امام صادق؟ع؟ می‌فرمایند: اگر خداوند در میان القاب لقبی شایسته‌تر  از «امام»

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 63 *»

می‌دانست، آن را به ما می‌داد. می‌فرماید این لقب «امام» شایسته‌ترین لقب برای ما است که خدا برای ما انتخاب کرده. ایشان ائمه و پیشوایانی هستند که به سوی حق دعوت می‌کنند. خدا این بزرگواران را امامان نامیده. و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا.([27]) فرمودند اگر خدا برای مقام ما کلمه‌ای شایسته‌تر  از کلمه امام می‌یافت آن را برای ما انتخاب می‌کرد. پس حال که خدا برای ایشان لفظ امام را انتخاب کرده جهت و علت دارد، جهت و علتش این است که خداوند می‌خواهد با این کلمه «امام» به ما بندگان بفهماند که شما در هر قدم به کسی محتاج هستید که راهنماییش برای شما مثل کسی باشد که ــ  عرض کردم ــ  دست کسی را می‌گیرد و او را قدم به قدم می‌برد تا به حرم می‌رساند، پیشوای او است و کمکش می‌کند. در تمام عبودیت‌ها و مراحل بندگی ما به یک‌چنین هدایتی نیازمندیم. این هدایت شأن امام است. از این جهت عرض می‌کنم که این مقام از نبوت ظاهری بالاتر است، چون این هدایت غیر از آن هدایت است.

در داستان حضرت ابراهیم هم دیدیم که خداوند اول ابراهیم را به مقام بندگی برگزید، بعد به مقام نبوت برگزید، بعد به مقام خُلّت برگزید، و بعد از آن او را به مقام امامت برگزید. و در میان همه انبیاء فقط چهار پیغمبرند، با پیغمبر  ما؟ص؟ پنج پیغمبرند که علاوه بر  پیغمبری امامت هم داشته‌اند. کسی نگوید امامان که دوازده نفرند، پس اینها به چه معنا امام هستند؟ زیرا مقصود ما از امامت امامان، همان راهنمایی و ایصال الی المطلوب است. اینکه می‌گوییم امامان دوازده نفرند یعنی اوصیاء پیغمبر  ما؟ص؟ دوازده نفر هستند، و از دوازده نفر  نه کمتر می‌شوند و نه بیشتر می‌شوند. و این بحثی که الآن داریم غیر از این مقام امامتی است که در کتاب مبارک ارشاد خوانده‌اید و ان‌شاءالله می‌خوانید و دل می‌دهید که این مقام امامت را آقای مرحوم­ هم برای پیغمبر  ذکر می‌کنند، هم برای ائمه ذکر می‌کنند، هم برای انبیاء و هم برای بزرگان دین ذکر  می‌کنند. حتی در کتاب هدایة‌‌الصبیان هم مطرح است. با

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 64 *»

اینکه کتاب هدایة‌الصبیان را برای بچه‌ها نوشته‌اند، اما از همان‌جا الحمدلله این فضائل را شروع فرموده‌اند. در هر صورت می‌فرمایند برای پیغمبر ما چهار فضیلت کلی است: اول امامت است و بعد ابوابیت و بعد معانی و بعد بیان. بعد از برای ائمه هم همین‌ چهار مقام کلی هست. و معلوم است که برای انبیاء هم هست و برای بزرگان دین هم در شأن خودشان هست.

البته اینها مسائل و مباحثی است که باید بحث شود. پس به این نکته توجه داریم که مقام امامت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ آن خانه‌هایی است که خدا آن خانه‌ها را برای منفعت مردم در باطن این خانه قرار داده. یعنی امام در مقام امامت برای خلق، دقیقاً مثل این کعبه است برای زمین و تمام اهل زمین. همه فیض‌ها و عنایت‌ها و رحمت‌هایی که شامل خلق می‌شود از این مقام و از این درجه است. مثل کعبه است، به این معنا که برای منفعت خلق قرار داده شده است. از این جهت تأویل و باطن این آیه شریفه: ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدیً للعالمین این است که اول خانه‌ای که در این کعبه وضع حملش شد علی بن ابی‌طالب صلوات‌الله‌علیه بود، که وضع للناس؛ مادرش او را در این خانه زایید. برای چه؟ للناس؛ برای منفعت مردم.([28])

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 65 *»

 

 

مجلس   32

 

16 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 66 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

حق‌تعالی را سپاسگزاریم که توفیق کرامت فرمود و در شب‌های این ماه عزیز  تصدیع اوقات عزیزان فراهم شد. امیدواریم که ذکر فضائل و مناقب محمد و آ‌ل‌محمد؟عهم؟ دل‌های همه را نورانی کرده باشد. توفیقی است که خداوند کرامت می‌کند. امیدواریم تا زنده هستیم به فضل و کرمش موفق به این توفیقات باشیم و از احیاء‌کنندگان امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و امر بزرگان دین به حساب آییم و دل‌ها‌یمان روزبه‌روز به نور ایمان قوت و نورانیت بیشتری پیدا کند و با همین توفیقات زندگی کنیم و ان شاء الله در دنیا و آخرت از برکات این توفیقات بهره‌مند باشیم.

بحثمان درباره باطن این آیات شریفه حج است، که مقصود از باطن این آیات، آهنگ خانه‌های معنوی و باطنی خدا است که وجودات مقدسه محمد و آل‌محمد صلوات الله ‌علیهم اجمعین باشند. و می‌بینیم خداوند در ظاهر  آیات قرآنی درباره این خانه ظاهری صریحاً می‌فرماید که این خانه‌ای که بر روی زمین قرار داده شده، برای منفعت خلق است، و اگر  دعوت شده‌اند که نزد این خانه بیایند برای این است که به منفعت‌های خود برسند؛ لیشهدوا منافع لهم. و به حسب بیاناتی که بزرگان ما+ با

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 67 *»

استفاده از آیات و روایات معصومین؟عهم؟ در مورد خلقت این عالم فرموده‌اند، این خانه ظاهری سراسرش منفعت این زمین و اهل این زمین است. خلقتش برای همین است که به زمین و اهل زمین از این خانه منفعت برسد. اصل مقصود از خلقتش این است. عرض کردم در این ماه با شب و روز دحوالارض برخورد می‌کنیم، یعنی در نظام این عالم ظاهری شب و روزی است که آن اوقاتی را حکایت می‌کند که خداوند زمین را از زیر کعبه پهن فرمود. این شب و روز آن اوقات را حکایت می‌کند. و علت اینکه زمین از زیر کعبه پهن شد و کعبه این مقام و موقعیت را پیدا کرد همین است که این خانه برای منفعت زمین و اهل زمین قرار داده شد.

خود قرآن به این مطلب تصریح دارد، می‌فرماید: ان اول بیت وضع للناس اول خانه‌ای که برای خلق قرار داده شد، للذی ببکة مبارکا همین خانه‌ای است که در سرزمین بکه ــ  که اسم دیگرش مکه است ــ  قرار داده شد؛ و مبارک است، تمام برکات‌ها و رحمت‌های الهی و نعمت‌هایی که به خلق می‌رسد از این خانه است، و هدی للعالمین برای همه مردم هدایت است، فیه آیات بینات در آن، نشانه‌های آشکار حق‌تعالی است، مقام ابرهیم آن آیات بینات، مجموعه‌اش در مقام ابراهیم است، و یا اینکه بعضی از آن آیات بیّنات مقام ابراهیم است. این به حسب ظاهر  آیه است که خدا موقعیت این خانه را بیان می‌کند، و دل‌های اهل ایمان هم مشتاق زیارت این خانه و بهره‌مند شدن از فیوضاتی است که خداوند نزد این خانه برای بندگانش ذخیره فرموده.

در مورد خانه‌های معنوی و باطنی حق‌تعالی، همان طور که عرض کردیم و برای همه روشن است آن خانه‌ها مقام امامت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. و این مقام امامت در امامان دوازده‌گانه ما سلام الله‌ علیهم اجمعین ظاهر شده است؛ که ایشان در این مقام، خانه‌هایی هستند که برای نفع همه مردم و نفع همه خلق قرار داده شده‌اند. وجودشان در این دوره دنیایی و در دوره‌های برزخی و آخرتی، در همه‌جا برای خلق، منفعت محض است. ایشانند صاحبان برکت و رحمت برای جمیع خلق. ایشانند

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 68 *»

هادیان و وسیله هدایت برای جمیع خلق. ایشانند که تمام آیات بینات حق‌تعالی در ایشان نمایان است، بلکه خود ایشان آیات آشکار حق‌تعالی هستند. مگر خداوند نمی‌فرماید: عم یتسائلون عن النبأ العظیم و نبأ عظیم یعنی خبر بزرگ حق‌تعالی. بعضی‌ها نبأ عظیم را به قیامت تفسیر کرده‌اند، ولی به حسب روایاتی که از ائمه؟عهم؟ رسیده نبأ عظیم امیرالمؤمنین هستند، یعنی خبر بزرگ خداوند. از چه‌چیز  از یکدیگر سؤال و پرسش می‌کنند؟ از خبر  بزرگ خدا؟ حضرت امیر هم فرمودند: ایّ نبأ لله اعظم منی؟ چه خبری برای خدا بزرگ‌تر  از من؟ خبر  یعنی گزارش، گزارش به معنای همین آیات و نشانه‌ها است. پس فیه آیات بینات، در این مقام امامتِ این بزرگواران تمام آیات بینات حق‌تعالی قرار دارد. یا همه آن آیات مقام ابراهیم است، یا یکی از آنها مقام ابراهیم است.

در اینجا به حسب تأویل و باطن یعنی امت در مقام امامت ائمه معصومین؟عهم؟ دسترسی به رسول‌الله دارند. ابراهیم کلی در تمام ملک امکان وجود مبارک پیغمبر  ما؟ص؟ هستند که این بزرگوار در مقام امامت ائمه؟عهم؟ جلوه‌گر  می‌باشند. هرکس به مقام امامت این بزرگواران اقرار کرده و متمسک به ولایت این بزرگواران شده، راه به رسول‌الله یافته و دسترسی به رسول‌الله پیدا کرده است. اگر کسی به امر امامت و ولایت ایشان اقرار  و اعتراف نکرده باشد، راهی به رسول خدا پیدا نکرده؛ اگرچه «اشهد‌ ان محمداً رسول‌الله؟ص؟» بگوید، فایده‌ای‌ ندارد و راهی به رسول‌الله نیافته است. و کسی که راهی به رسول‌الله پیدا نکرد راه به خدا ندارد و هدایت نیافته است، اصلاً دین ندارد، ایمان و توحید ندارد. از این جهت در دعاها هم وارد شده که از خدا راه به سوی رسول‌الله را می‌طلبیم، در دعاهای ماه مبارک رمضان و در دعاهای تعقیب وارد شده: و اجعل لی مع الرسول سبیلا یعنی خدایا برای من با پیغمبرت راهی قرار بده، یعنی من راهی به سوی پیغمبرت داشته باشم. و راه به سوی پیغمبر اکرم؟ص؟ اعتراف و اقرار به ولایت و امامت و شئونات اهل‌بیت آن بزرگوار ؟ص؟ است. از این جهت این آیه قرآن در مورد اهل جهنم رسیده که فردای قیامت وقتی گرفتار عذاب حق‌تعالی می‌شوند،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 69 *»

آن‌وقت از دوره گذشته زندگی و ظلم‌هایی که به خاندان رسالت کردند پشیمانند، آنجا فریاد اولی بلند است که می‌گوید: یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا. این آیه قرآن است: یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا، ای کاش من در دنیا همراه با رسول یک راهی گرفته بودم. یعنی کاش به مقام امامت و ولایت امیرالمؤمنین اعتراف کرده بودم. لیتنی لم‌اتخذ فلاناً خلیلا  این ظاهر قرآن است لیتنی لم‌اتخذ فلاناً خلیلا، ای کاش من دومی را برای خودم دوست و رفیق قرار نداده بودم. البته در دنیا هم رفاقتی با هم نداشتند، همیشه با هم ضد بودند، هیچ‌گاه این دو نفر  ــ  اولی و دومی ــ  با هم صمیمی نبودند. اگر اتحاد و اتفاقی و صمیمیتی با هم داشتند، برای صدمه‌زدن به امیرالمؤمنین و خاندان رسالت بود وگرنه این مطلب مسلّم است و علمائشان در کتاب‌هایشان نوشته‌اند. مخصوصاً ابن‌ابی‌الحدید که از علماء اهل‌سنت است و شرح مفصّلی بر نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه دارد که الان آن شرح را در بیست جلد چاپ کرده‌اند. در آن کتاب مباحث مختلفی را مطرح می‌کند، بحث‌های تاریخی و مطالب دیگر در آن هست. از جمله حرف‌هایی که او دارد همین است که می‌گوید از کلمات این دو نفر  برمی‌آید که هیچ‌گاه با هم وفاق و اتحاد نداشتند. این مطلب معلوم است که:

جان گرگان و سگان از هم جداست                   متحـــد جـــان‌های مـــردان خداست

ولی همین رفاقت ظاهری که با هم داشتند و در ظاهر به یکدیگر اظهار محبت می‌کردند، خدا نقل می‌فرماید که فردای قیامت، اولی این‌طور می‌گوید: لیتنی لم‌اتخذ فلاناً خلیلا ای کاش من در دنیا فلانی را ـــ  یعنی دومی را ـــ  رفیق خودم قرار نداده بودم و با او رفیق نشده بودم؛ بلکه کاش راهی به سوی رسول‌خدا؟ص؟ انتخاب می‌کردم.([29]) و مراد از این راه به سوی رسول‌الله، امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین سلام الله‌ علیهم اجمعین هستند.

پس فیه آیات بینات مقام ابرهیم، یعنی در مقام امامت و ولایت این بزرگواران است که پیغمبر اکرم؟ص؟ به مقام ولایت و شئونات ولایتی خود ایستاده‌اند. هرکس

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 70 *»

دست در دست ولایت و امامت این بزرگواران گذارد، دستش در دست رسول‌الله است، و هرکس دستش در دست رسول‌خدا باشد او به خدا متصل است.

یکی از شیعیان در خدمت حضرت صادق؟ع؟ بود و از اوضاع قیامت و از مشکلات آن دوره نگران بود. خیلی سخت است! ما که دل‌هایمان خبر  نمی‌شود که چه سفری در پیش داریم و در آنجا چه روزگاری خواهیم داشت، این به واسطه غفلت ما است. ولی اولیاء خدا و آنهایی که به فکر  فردای قیامت و به فکر مرگ و حساب و کتابند، آنها خیلی مضطرب و نگرانند. البته به فضل الهی و به شفاعت اولیاء امیدوارند؛ ولی این امیدواری به فضل و کرم حق‌تعالی و امیدواری به شفاعت اهل شفاعت، اینها را از خوف و ترس فردای قیامت باز نمی‌دارد. یعنی رجاء و امیدشان با خوف و ترسشان مساوی است، به همان مقدار که از عذاب خدا در فردای قیامت می‌ترسند، به همان‌مقدار هم به فضل خدا رجاء و امید دارند. از این جهت، ترسشان آنها را از معصیت‌ها دور می‌کند، و امیدشان آنها را به طاعت نزدیک می‌کند. از این جهت فرمودند اگر  رجاء و خوف مؤمن را با ترازو بسنجند، یک‌ذره این‌ از آن یا آن از این بیشتر  نیست. خوف و رجاء در دل مؤمن کاملاً  مساوی است و برابر است. چون اگر خوف بیشتر باشد باعث ناامیدی می‌شود، و اگر  رجاء بیشتر  باشد باعث ایمنی و اطمینان از عذاب می‌شود، انسان متمایل به معصیت می‌شود و جرأت در معصیت پیدا می‌کند. ولی وقتی که هر دو برابر باشد، خوف و ترس از عذاب خدا انسان را از معصیت باز می‌دارد، و رجاء و امید به فضل و کرم خدا انسان را به طاعت وا می‌دارد؛ چون می‌داند که فضل و کرم خدا در نزد طاعت‌ها ظاهر  می‌شود، و عذاب خدا در نزد معصیت‌ها آشکار می‌گردد. از این جهت خوف و ترس، مؤمن را از معصیت باز می‌دارد، و امید به فضل و کرم و شفاعت اهل شفاعت، مؤمن را به طاعات نزدیک می‌کند و به طاعات وا می‌دارد.

ولی در ماها که خوف کمتر  دیده می‌شود و نسبت به معصیت‌ها ترس و پروایی

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 71 *»

نداریم و مرتکب معصیت‌ها می‌شویم، و همچنین در طاعات سست و ضعیف هستیم، اینها همه به جهت این است که در دل‌های ما خوف و رجاء صادق نیست، ترس صادق و راستی نسبت به عدل خدا و به عذاب خدا در دل‌های ما کم است، همچنین امید به فضل و کرم خدا و امید به شفاعت شافعان در دل‌های ما کم است. ممکن است شیاطین ماها را یک‌قدری مشغول کنند، می‌گوید خدا کریم است، خدا رحیم است، خدا می‌گذرد، اولیاء شفاعت می‌کنند؛ به این‌طور ما را در معصیت‌ها جرأت می‌دهند، ولی اولیاء این‌طور نیستند.

از این جهت یکی از شیعیان امام باقر ؟ع؟ در خدمت آن بزرگوار بود. حضرت به او فرمودند ما و دوستانمان از یک طینت نورانی و پاکیزه بهشتی آفریده شده‌ایم، ما از بالای آن طینت و دوستان ما از پایین آن. پس وقتی روز قیامت شود، ما  دست می‌اندازیم و کمر  پیغمبرمان را می‌گیریم؛ معلوم است، يعنی متوسل به فضل و رحمت رسول‌الله می‌شويم. و دوستان ما دست می‌زنند و كمر ما را می‌گيرند؛ يعنی به فضل و رحمت ما متوسل می‌شوند. بعد فرمودند: حالا تو چه فكر  می‌كنی؟ خدا پيغمبر و اهل‌بیت پیغمبرش را كجا می‌برد؟ و ما دوستانمان را کجا می‌بریم؟ هرجا كه خدا پيغمبرش را ببرد ما را هم به همان‌جا می‌برد، و هرجا که ما را ببرد شماها را هم به همان‌جا می‌برد. تا اين فرمايش را فرمودند، اين راوی خيلی خوشحال شد و از خوشحالی دست بر دست زد و سه‌بار گفت: «دخلناها و رب الکعبة» به خدا قسم ما داخل بهشت شديم. حتی اين‌طور نگفت كه «ندخلها و رب الکعبة» به خدا قسم ما بهشت می‌رويم، نه بلکه گفت: «دخلناها و رب الکعبة»، به خدا قسم ما داخل بهشت شده‌ايم.([30])

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 72 *»

ولایت این بزرگواران و اقرار به امامت ایشان همان راه پیدا کردن به سوی رسول‌الله؟ص؟ است، و راه پیدا کردن به رسول‌‌خدا اتصال به فضل و رحمت حق‌تعالی است. از این جهت خداوند می‌فرماید: قل بفضل‌ الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا خداوند دستور می‌فرماید که ای پیغمبر ما این مطلب را به اهل ایمان بگو  به فضل خدا و رحمت او حتماً باید شادمان و دلخوش باشند، هو خیر مما یجمعون این برایشان از آنچه که جمع می‌کنند بهتر است. به حسب ظاهر  یعنی بهتر است از آنچه به آن از شئونات دنیا دل‌ می‌‌بندند، و فکر  می‌کنند که دنیا می‌تواند آنها را تأمین کند. اما نه، فقط فضل و رحمت خدا است که می‌تواند آنها را نجات بدهد و به خیر دنیا و آخرت برساند. به معنای دیگر، خیر مما یجمعون یعنی دلخوش به اعمال نباشند؛ نه اینکه اعمال را ترک کنند، بلکه اعمال و طاعات را انجام بدهند و معصیت‌ها را ترک بکنند، اما به عملشان دلخوش نباشند. چون عمل تا رنگ ولایت به خود نگیرد قبول نمی‌شود، تا اکسیر گریه بر حضرت سیدالشهداء و مصائب آل‌الله به آن نخورد مورد قبول واقع نمی‌شود. مگر این اعمال ما چیست که بتواند ما را نجات بدهد؟ هو خیر مما یجمعون از این اعمالی که جمع‌آوری می‌کنند، آنچه که بهتر  است آن است که به فضل خدا و رحمت خدا دلخوش باشند. فضل خدا به رسول‌الله؟ص؟ و رحمت خدا به امیرالمؤمنین؟ع؟ تفسیر شده، یعنی اهل ایمان فقط باید به رسول‌خدا و امیرالمؤمنین شادمان و خوشحال و دلخوش باشند، نه به هیچ امر دیگری. البته کسی که دلخوش به رسول‌خدا و ائمه طاهرین باشد، اقبال به طاعات دارد و سعی می‌کند تا می‌تواند خودش را از معصیت دور نگه‌ دارد؛ تا اینکه آن بزرگواران از او راضی باشند.

پس این آیات و مقامات و این شئونات خانه‌هایی هستند که همه‌اش برای تمام بندگان خیر  و رحمت و برکت است. زندگانی و حالات هرکدام از  ائمه را که نگاه می‌کنید، در همه حالاتشان برای این خلق رحمت و برکت و نعمت بوده‌اند. درباره رسول‌خدا شنیده‌اید که چقدر آن حضرت را اذیت و آزار می‌کردند! این‌قدر به پاهای

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 73 *»

نازنین آن حضرت سنگ می‌زدند که پاهای نازنینش خون‌آلود می‌شد و خون جریان پیدا می‌کرد. معلوم است که وقتی سنگ به پا می‌خورد پا مجروح می‌شود؛ گاهی آن‌قدر خون از پاهای نازنینش می‌رفت که دیگر  پاهایش رمق نداشت، گاهی آن حضرت بی‌حال روی زمین می‌افتادند، اما تا به حال می‌آمدند به درگاه حق‌تعالی عرضه می‌داشتند: اللّهم اهد قومی فانهم لایعلمون خدایا قوم مرا هدایت کن، اینها نمی‌دانند، اینها سرشان نمی‌شود. من آنها را به رضایت تو  دعوت می‌کنم، به نجات و رستگاری دعوت می‌کنم، خیر دنیا و آخرت را برایشان می‌خواهم، اما آنها با من این‌طور رفتار می‌کنند. گاهی آن حضرت را نعوذ بالله به جنون نسبت می‌دادند، یا  نعوذبالله به ساحر بودن نسبت می‌دادند، و آن بزرگوار در برابر همه اینها صبر  می‌فرمود. ائمه طاهرین هم همین‌طور، این بزرگواران متحمل چه مصائبی شدند! اما در همه حال برای اهل ایمان خیر  و رحمت و برکت بودند.

الآن در میان ما الحمدلله کهف حصین و غیاث مضطر مستکین وجود مبارک امام زمان صلوات الله علیه خانه‌ای است که خداوند از آن خانه‌ها برای اهل عالم باقی گذارده که متمسک و متوسل به این بزرگوار باشند، دست توسل به دامن او بزنند و عنایت او را طلب نمایند.

ما هم در این شب آخر  بحث و مجلسمان از آن حضرت تقاضا داریم و از وجود مبارکش می‌خواهیم که به فضل و کرمش با همه ما و همه برادران و خواهران ایمانی ما رفتار بفرماید. به بدی‌های ما ما را مؤاخذه نکند. درگذشتگان از اهل ایمان را مورد عنایت خاص خودش قرار بدهد. مخصوصاً عزیزان ما از برادران و خواهران ایمانی که در نوع مجالس ما شرکت می‌کردند، مخصوصاً  آنانی که به گردن ما حق دارند، خدمت‌های علمی و دینی و دنیوی به این سلسله داشته‌اند، امیدواریم خدا همه آنها را مورد عنایات خاص حضرت بقیة الله صلوات الله‌ و سلامه علیه قرار دهد. ما هم تا زنده هستیم ان‌شاءالله مورد عنایت آقا باشیم. آنی خداوند دست عنایتش را از سر ما

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 74 *»

برندارد. قلب مقدسش را خدا از همه ما راضی و خشنود گرداند. بزرگان زمان را که نقباء و نجباء هستند و مورد عنایت امام عصر  صلوات ‌الله‌علیه می‌باشند، همه آنها را نسبت به ما عطوف و مهربان بفرماید. امیدواریم در حضور حضرت از ما شفاعت کنند و  وسیله جلب‌ توجه و عنایت خاص آن حضرت نسبت به همه ما باشند.

امیدواریم خداوند دعاهای ما را درباره یکدیگر  مستجاب بفرماید. زیارت خانه‌اش و قبور اولیائش را و حج باطن که توجه خالص و صادق به وجود مبارک آقا امام زمان است نصیب همه ما بفرماید. اول مرگ اول راحتی همه ما باشد. امیدواریم خداوند گناهان همه ما را بیامرزد و از تقصیرات همه ما درگذرد. عزیزانی که هرکجا هستند و موفق به طاعات می‌باشند، طاعاتشان را قبول بفرماید. بر توفیقات همه آنها بیفزاید. مخصوصاً عزیزانی که به اقامه مجالس ذکر  فضائل و ذکر مناقب و احیاء امر بزرگان دین موفق هستند، خدا همه آنها را نصرت بفرماید. چشم ما به وجود آنها روشن است، امیدواریم خدا امثالشان را برای این سلسله زیاد کند. خیر دنیا و آخرت به خودشان و خانواده‌هایشان کرامت بفرماید. عزیزان ما که موفق به تحصیل علم و تعلم فرمایشات مشایخ هستند، خدا همه آنها را نصرت بفرماید و به همه آنها توفیق کرامت کند و ان‌شاءالله در نزد حق‌تعالی و اولیائش عزیز و محبوب باشند و مورد عنایات حق‌تعالی باشند.

ان شاء الله عفو  می‌فرمایید. امیدوارم باز هم خداوند توفیق کرامت کند که خدمت شما عزیزان برسم و مصدّع اوقاتتان باشم.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 75 *»

 

 

مجلس   33

 

 

 

17 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 76 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

الحمد لله خداوند توفیق کرامت فرموده و در این ماه‌های شریف متذکر حج خانه حق‌تعالی و متوجه باطن حج هستیم. امیدواریم خداوند به همین وسیله ما را از حج‌گزاران خانه حقیقی و واقعی خود وجود مبارک امام زمان صلوات الله‌ و سلامه علیه قرار دهد. الحمد لله از بعد از ماه مبارک رمضان چه در اینجا و چه در جندق موفق بودیم به ذکر  این آیه مبارکه و توجه به شئونات حج و جهات ولایت و فضائل محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین. امیدواریم خداوند از همه ما به فضل و کرمش این طاعتی را که روح طاعت‌ها است قبول بفرماید. توجه به شئونات ولایت محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین روح همه عبادت‌ها است. اصل عبادت و روح عبادت توجه به ولیّ حق است که توجه به خدا است. جایی که می‌فرمایند: ذکرنا ذکر الرحمن و ذکر اعدائنا ذکر الشیطان یاد ما یاد خدا است و یاد دشمنان ما یاد شیطان است؛ پس توجه به ایشان معلوم است توجه به خدا است.

اکنون که ماه‌های حج است و متذکر  این آیه مبارکه هستیم، نکته دقیقی که بیان شأن این خانه ظاهری است و رمز  شئونات خانه‌های باطنی حق‌تعالی است این

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 77 *»

است که خداوند این خانه را این‌طور معرفی می‌فرماید که برای نفع مردم قرار داده شده، و وقتی حُجّاج به زیارت این خانه موفق می‌شوند، در آنجا منافع خود را شهود می‌کنند، لیشهدوا منافع لهم، حضور در نزد آن خانه برای شهود منافع است. حال چگونه منفعت‌ها را شهود می‌کنند؟ مسئله‌ای است که شاید به نوع این مسائل در مباحثی که عرض شده اشاره شده باشد؛ ولی وقتی که شخص مؤمن و معتقد به خدا که خدا را حکیم می‌داند، می‌بیند خدای حکیم او را تکلیف فرموده که اگر مستطیع شدی نزد این خانه بیا و از این خانه ظاهری احترام کن، تا در نزد این خانه رحمت و خیر  و  برکت شامل حالت شود؛ پس می‌یابد که منافعی از این خانه شامل حال همه موجودات و مخصوصاً انسان می‌شود. می‌یابد که این زمین و این موجوداتی که از این زمین و در روی این زمین به وجود می‌آیند، همه از این خانه بهره‌مندند. و چون این بشر  شعور دارد و می‌تواند عظمت این خانه را اظهار کند و حق این خانه را اداء نماید، خداوند دستور فرموده: و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا  زیرا این بشر  در توان او است که می‌تواند حق این خانه را اداء کند و از این خانه حرمت بدارد، از این جهت برای انجام این مراسم انتخاب شد که از شهر  و وطن خود حرکت کند و لبیک‌گویان و سر از پا نشناخته خود را به نزد این خانه برساند و حق این خانه را اداء کند.

مگر حق این خانه چیست؟ مگر  این خانه چه موقعیتی دارد؟ عرض کرده‌ام که این خانه و محل این خانه همچنان‌که به «ام القری» نام‌گذاری شده، بر گردن این زمین و اهل این زمین، از جمله بر این انسان‌ها حق مادری دارد. این بدن‌های اناسی و سایر موجودات از این نقطه زمین و از این کعبه بهره‌مندند؛ پس حکم مادر را دارد. و وقتی که انسان در شئونات مادری فکر  می‌کند، می‌بیند که خدا همه وجود مادر را برای منفعت فرزند قرار داده است. از این جهت در میان حقوقی که بر  بشر  است، حق مادر بعد از حق خدا و اولیاء خدا بزرگ‌ترین و بالاترین حق است. و آن‌طوری ‌که انسان وظیفه دارد بعد از حق خدا و حق اولیاء خدا، از حق مادر احترام کند و حق مادر را

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 78 *»

اداء کند، به اداء هیچ حقی این‌طور مأمور نشده است. پس مادر برای فرزند منفعت صِرف است، و جمیع نفع‌ها و منفعت‌هایی که فرزند محتاج به آن است، از طریق مادر به او می‌رسد. از اولی که به صورت نطفه در رحم مادر قرار می‌گیرد تا وقتی که در دامن مادر پرورش می‌یابد و از شیر مادر تغذیه می‌کند، منفعت مادر برای فرزند کاملاً محسوس و مشهود است. پس خانه خدا مثل یک مادر احترام می‌شود. لیشهدوا منافع لهم، باید به نزد آن خانه که مرکز  افاضه فیض‌های جسمانی دنیوی در این عالم است بروند، و مشاهده کنند که چطور خداوند از آنجا این‌همه عنایت را شامل حال زمین و زمینی‌ها فرموده است. لیشهدوا منافع لهم، در آنجا منفعت‌ها را به چشم خود مشاهده کنند که خدا بی‌جهت این محل را حرمت نکرده، بی‌جهت احترام این خانه را واجب نفرموده و از بندگانش در نزد این خانه عبودیت نطلبیده. همه جهت دارد، و جهتش همین است که مبدأ فیض و منشأ عنایت است.

روز بیست‌وپنجم این ماه، روز دحوالارض است یعنی روزی که خداوند این زمین را از زیر کعبه گسترانیده است. در شریعت دستور فرموده‌اند که از این شب و روز حرمت کنید، چون این شب و روز آن لحظاتی را حکایت می‌کند که این عنایت شروع شد و زمین از زیر کعبه پهن گردید. در واقع باید گفت اوقات زایش کعبه، اوقات ولادت‌یافتن زمین از کعبه. چون شب و روز بیست‌وپنجم ماه ذی‌قعده آن اوقات دحوالارض را حکایت می‌کند، دستور فرموده‌اند که دعا بخوانید، روزه بگیرید و حرمت کنید. پس این خانه همه‌اش برای مردم منفعت است.

ظاهر  این آیه مبارکه هم همین است. ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین همانا اول خانه‌ای که برای نفع مردم نهاده شد، همان خانه‌ای است که در سرزمین بکّه نهاده شد. اسم دیگر  مکّه، بکّه است. وضع للناس، به این منظور نهاده شد که منفعت و خیر  به مردم برسد. یعنی به همه موجودات روی این زمین، و بخصوص به این اناسی منفعت و خیر  برسد. وقتی که انسان‌ها از این خانه بهره‌مند

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 79 *»

باشند که نوع شریف موالید روی این زمینند، پس حیوانات و نباتات و معادن و جمادات به طریق اولی از این خانه بهره‌مند می‌باشند. مقصود این است که خدا این خانه را معرفی می‌کند به اینکه همه‌اش برای انسان و سایر موجودات منفعت است.

وقتی که این خانه ظاهری، موقعیتش و وضعش برای موجودات مخصوصاً انسان‌ها این‌چنین است؛ خانه‌های معنوی حق‌تعالی چگونه هستند؟! که خداوند آن خانه‌ها را در سرزمین امکان قرار داده، نه تنها در این عالم، بلکه آن خانه‌ها را در سرزمین امکان و به نفع همه کائنات قرار داده. آن خانه‌ها همه‌شان برای کائنات و مخلوقات و مخصوصاً برای انسان منفعت‌ صرفند، و انسان از میان همه کائنات بیش از همه از آن خانه‌ها بهره‌مند است. از این جهت درباره این آیه مبارکه ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین می‌فرمایند: تأویل و باطنش وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است که آن بزرگوار اول خانه از خانه‌های معنوی الهی است که در این خانه‌ ظاهری وضع حمل یافت و در این خانه به دنیا پا گذارد و برای منفعت مردم است. ان اول بیت وضع للناس، این «لام» للناس لام منفعت است، یعنی به نفع همه خلق، بخصوص انسان‌ها. این بزرگواران همه وجودشان در همه مراتبشان برای خلق منفعت محض و صرفند. معنای این سخن چیست؟ (اینکه تأکید می‌کنم برای این است که ان‌شاءالله بیشتر در ذهن‌ها قرار بگیرد.) مقصود چیست؟ مقصود این است که خداوند از فضل و کرمش این بزرگواران را در میان خلق برای منفعت و سود خلق قرار داده، و از خلق به ایشان هیچ منفعت و سودی نمی‌رسد،  ایشان از همه خلق بی‌نیازند، و همه خلق به ایشان نیازمندند. درست مثل این خانه، این خانه ظاهری به هیچ‌کس و به هیچ قطعه‌ای از قطعه‌های زمین محتاج نیست. البته کربلا مستثنی است، موقعیت زمین کربلا  امر دیگری است. نسبت به همین قطعه‌های زمین و موجودات زمینی، این کعبه به هیچ‌کس و هیچ‌جا نیازمند  نیست و همه نیازمند به او هستند. مثل اینکه وقتی جنین در رحم مادر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 80 *»

است، یا در دامنش پرورش می‌یابد و شیر  می‌خورد؛ مادر هیچ‌ محتاج به فرزند نیست، بلکه این فرزند است که سراپا احتیاج به مادر است و مادر سراپا منفعت صرف برای فرزند است.

وجود امام و حجت‌های خدا در تمام عوالم امکانی، موقعیت همین خانه را دارد. بلکه این خانه یک رمزی برای همین مقام امام است، یک جلوه‌ای از مقام امام است که خداوند در این عالمِ ظاهر  آشکار فرموده. و بر طبق اعتقادات ما این سرزمین مکه واقعاً ام‌القری است. ما به رشته‌های مختلف طبیعی و زمین شناسی کاری نداریم، ما بر اساس قرآن و فرمایشات ائمه و توضیحات بزرگانمان+ بحث می‌کنیم. بر طبق تعالیم خدا و اولیاء خدا این سرزمین مکه واقعاً  ام‌القری است. بی‌جهت این اسم به آن داده نشده، اسم دروغی نیست، واقعاً جهت اشتقاق دارد و مشتق و صحیح است، مجاز و دروغ نیست، قراردادی نیست، حقیقت است.

این سرزمین مکه ام‌القری است. و علتش هم این است که کعبه مادر تمام قطعه‌های زمین است و همه قطعه‌های زمین از اینجا زایش یافته، و الان هم همه فیوضات، آن به آن از این خانه به این زمین و اهل این زمین می‌رسد. روی این جهت عرض می‌کنم این کعبه و سرزمینش رمز  مقام امامت و شئونات ولایتی محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین است، که خداوند همه خلق را محتاج به این بزرگواران و ایشان را بی‌نیاز از همه خلق قرار داده است.

آن حدیث را بارها شنیده‌اید که محمود بن لَبید گفت شنیدم که در اُحُد زنی گریه می‌کند به طوری که صدای گریه او رگ دلم را پاره کرد. نزدیک رفتم، دیدم فاطمه زهراء؟سها؟  کنار قبر حمزه سیدالشهداء احد گریه می‌کنند. مقداری توقف کردم تا قدری آرام شدند. جلو  رفتم و احوالپرسی کردم. بعد از سخنانی که عرض می‌کند و فرمایشاتی که حضرت زهراء؟سها؟ جواب می‌فرمایند؛ می‌پرسد بعد از آنکه ثابت شده که حکومت و امارت و خلافت، حقِّ علی؟س؟  و مال آن بزرگوار است، چرا بعد از آنکه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 81 *»

حقش را غصب کردند، با اینکه چند روزی هم بیشتر  نگذشته بود، در خانه نشست و حقش را مطالبه نکرد؟ مخصوصاً این سؤال را خدمت حضرت زهراء؟سها؟ مطرح می‌کند که چرا علی دست روی دست گذارده و در خانه نشسته و از حقش صرف‌ نظر کرده است؟ حضرت فاطمه؟سها؟ در جواب فرمودند: از پدرم شنیدم که فرمود: علی مانند کعبه است یُزار و لایزور، موقعیتش اقتضاء می‌کند که دیگران چون محتاج به او هستند به سوی او حرکت کنند، نه اینکه او حرکت کند و به نزد کسی برود، او محتاج به کسی نیست. کعبه هیچ‌گاه از جای خودش حرکت نمی‌کند که به نزد موالید و فرزندان خودش برود، نزد قطعه‌های زمین یا اهل زمین و موجودات زمینی برود. نه، بلکه اهل استطاعت باید به سوی کعبه بروند و کعبه را احترام کنند و حق کعبه را به خضوع و خشوع در نزد او اداء نمایند.

امام هم چنین موقعیتی را دارد. حکمش حکم کعبه است، یعنی همه نیازمند و محتاج به او هستند، اما او نیازمند به احدی نیست. و خلق هم به همین امر  آزمایش شده‌اند و می‌شوند که آیا حق این مقام را اداء می‌کنند و نزد این خانه حاضر  می‌شوند؟ و آیا در نزد این خانه برای عظمت حق‌تعالی خضوع و خشوع دارند یا ندارند؟ یکی از القاب مطهره این بزرگواران الباب المبتلی به الناس است. آن درِ خانه‌ای هستند که همه خلق به این بزرگواران آزمایش شده‌اند، که چه کسی مقام و موقعیت ایشان را باور کرد و در نزد عظمت ایشان خاضع و خاشع شد، و چه کسی نعوذبالله سر باز زد و تخلف ورزید و به ایشان بی‌اعتنائی کرد و حق ایشان را پایمال نمود.

خدا را شکرگزاریم که به برکت وجود مبارک امام و حجت و ولیمان امام زمان صلوات‌الله‌علیه، نعمت ولایت و محبت این بزرگواران در دل‌های ما قرار گرفته؛ و باز هم به تأیید این بزرگوار، فرمایشات مشایخ عظام+ که شرح مقامات ایشان است دل‌های ما را نورانی کرده و نعمت بصیرت را روزی ما فرموده‌اند. امیدواریم با این بصیرتی که در امر ولایت و امامت داریم، ان‌‌شاءالله از کسانی باشیم که به اداء حق و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 82 *»

رعایت حرمت این خانه‌های معنوی و این خانه‌های باطنی و حج این خانه‌ها موفق هستند. خضوع شما در نزد فضائل این بزرگواران اداء حق ایشان است. رجوع شما در جمیع امور دنیوی و امور دینیتان به این بزرگواران اداء حق ایشان است. عبودیت حق‌تعالی به خضوع و خشوع در نزد ذکر  ایشان و توجه به ایشان اداء حق این خانه‌ها و حرمت از این خانه‌ها است. از این توفیقات خیلی باید مسرور بود، و خدا را بر این توفیقات خیلی باید شکر کرد، که اصل نعمت‌ها و مجموعه‌ نعمت‌ها را خداوند این نعمت قرار داده، مجموعه نعمت‌ها و اصل نعمت‌ها همین نعمت ولایت است که خدا در شأن همین ولایت نازل فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. تمامیت نعمت‌های الهی و کمال نعمت‌های الهی این ولایت است، که رسول‌الله؟ص؟ در جریان غدیر این امر را اعلام فرمودند، و  این آیه مبارکه نازل شد و آیه عجیبی است! ابتداءً می‌فرماید: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا ببینید خداوند چقدر از این روز تجلیل فرموده! خداوند روز معرفی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به مقام امارت و ولایت و خلافت و وصایت رسول‌الله؟ص؟ این‌طور تعظیم فرموده: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم امروز است که کفار از دین شما ناامید شدند. الیوم باید «امروز» معنا بشود، نمی‌شود «آن روز» معنا بشود، چون قبلاً  خداوند سخن از روزی نگفته تا اینکه بگوییم الف و لام عهد ذکری است و به روز خاصی مربوط می‌شود که در گذشته بوده و خدا قبلاً از آن روز یاد کرده، و الآن توضیحی درباره آن روز می‌فرماید. نه، چون قبلاً  ذکری از روزی نشده و در تاریخ اسلام هم جز روز غدیر  روز دیگری نداریم که با این مطالب تطبیق کند و این حقایق در آن روز واقع شده باشد. و به اتفاق تمام اهل سنت و شیعه این آیات در روز غدیر  بر  رسول‌الله؟ص؟ نازل شد. پس باید الیوم «امروز» معنا شود. الیوم یئس الذین کفروا من دینکم امروز دیگر  کفار از دین شما ناامید شدند، یعنی دیگر نمی‌توانند در دین شما

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 83 *»

رخنه کنند. به برکت وجود علی یعنی ضمیمه شدن امر ولایت و امامت امیرالمؤمنین به نبوت رسول‌الله؟ص؟، دیگر تمام کفار از دخل و تصرف در دین شما ناامید شده‌اند، فلاتخشوهم پس هیچ از کفار نترسید و نگرانی و وحشتی از آنها نداشته باشید، آنها دیگر  نمی‌توانند در دین شما رخنه کنند، دست آنها به برکت دست ولایت از هرگونه تصرف در دین شما کوتاه شد، فلاتخشوهم از آنها هیچ وحشتی نداشته باشید، و اخشون ولی از من بترسید. خدا می‌فرماید از من بترسید، که اگر  بنا باشد صدمه‌ای در دین شما به شما برسد از ناحیه من است. خدا در چه وقتی به دین شخص صدمه می‌زند؟ آن وقتی که شخص نسبت به دینش بی‌اعتناء بشود، آن وقتی که شخص حرمت دینش را رعایت نکند، از دینش تخلف بورزد، به دینش بی‌اعتنائی کند، نسبت به دینش بی‌حرمتی کند، آنجا است که خداوند به دین شخص صدمه می‌زند، و مصیبت را در دین او وارد می‌کند. اللّهم‌ لاتجعل مصیبتنا فی دیننا یعنی خدایا گرفتاری‌های ما و مصیبت‌های ما را در دینمان قرار نده. در چه وقتی انسان به مصیبت در دین مبتلا می‌شود؟ وقتی که دین برایش بی‌ارزش بشود، دین در نظرش سبک بشود، حرمت دین را ضایع کند، احترام دین و اهل دین را ضایع کند، احترام اولیاء دین را نعوذبالله ضایع کند، حقشان را رعایت نکند. اینجا است که مصیبت در دین وارد می‌شود و انسان از نظر دینش صدمه می‌بیند. انسان اگر  درک داشته باشد بیش از مصیبت‌های ظاهری که به مال و جان می‌رسد، باید در مصیبت‌های دینی متأثر  بشود. ولی متأسفانه این‌قدر  در غفلت هستیم که هر صدمه‌ای به دینمان وارد بشود برایمان مهم نیست، اما اگر  به مالمان به جانمان به اهلمان به آبرویمان مصیبتی برسد، گرفتاری و ابتلاء دنیایی پیش بیاید چقدر متأثریم! چقدر دست و پایمان را گم می‌کنیم! چقدر وحشت‌زده می‌شویم! اگر این چک برگشت بخورد چه خواهد شد! اگر آنجا چه بشود چه خواهد شد! اگر فرزندم چه بشود چه خواهد شد! یا اینکه یک بیماری مختصری به سراغمان بیاید، طبیب یک‌قدری ما را بترساند، چقدر متأثر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 84 *»

می‌شویم! چقدر احساس ناراحتی می‌کنیم که چرا به این بلاء مبتلا شدیم! اما در دین هر مصیبتی وارد شود، هر  بی‌توفیقی و خذلانی نصیبمان شود، که اولیاء خدا ما را به خودمان وا بگذارند، اصلاً احساس نداریم و تأثر  پیدا نمی‌کنیم که این مصیبت در دینم وارد شد. اللّهم لاتجعل مصیبتنا فی دیننا و لاتجعل الدنیا اکبر همّنا و لا مبلغ علمنا اینها دعاهایی است که وارد شده، برای اینکه ما را متذکر کنند. خدایا مصیبت ما را در دین ما قرار نده، خدایا دنیا را آن همّ بزرگ ما قرار نده که هدف عالی و مقصد عالی ما باشد، خدایا این‌طور نباشد که تمام دریافت‌ها و وجدانیات ما و معارف ما و علم ما همه و همه عبارت از دنیا و تحصیل دنیا باشد، این‌طور نباشد.

می‌فرماید: فلاتخشوهم هیچ از کفار نترسید و وحشت نکنید. با وجود امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین که حافظان شریعت و شارحان دین خدا و نگهبانان شریعت مقدسه پیغمبرند دیگر هیچ نگران نباشید، خیالتان آسوده باشد. و اخشون، ولی از من بترسید، خطر  از ناحیه معصیت‌های شما است، خطری که متوجه دین شما می‌شود از بی‌اعتنائی‌های شما به دینتان است. ان‌ الله لایغیّر ما بقوم حتی یغیّروا ما بانفسهم خداوند نعمت دین و نعمت ولایت و نعمت اولیائش را کرامت کرده، و این نعمت‌ها را تغییر  نمی‌دهد مگر اینکه خود ما باعث تغییر  این نعمت‌ها شویم، و خدای نکرده نعمت‌ها را بر خودمان نقمت کنیم، نعمت وجود مبارک اولیاء را بر خودمان نقمت حق‌تعالی سازیم. خدای نکرده اولیائی که منفعت خلق هستند و برای منفعت در میان خلق قرار گرفته‌اند، وسیله عذاب و فتنه و گرفتاری‌های دنیوی و اخروی ما شوند.

بعد از آن می‌فرماید: الیوم اکملت لکم دینکم. عرض کردم که این الیوم باید «امروز» معنا بشود. هیچ‌طور دیگری نمی‌شود معنا کرد. بعضی‌ها خواسته‌اند «آن روز» معنا کنند، و جستجو  کرده‌اند که در تاریخ اسلام کدام روز است که خدا در وصف آن روز این فرمایشات را فرموده؟ ولی هرچه در تاریخ گشته‌اند که آن روز را پیدا کنند،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 85 *»

نتوانسته‌اند. با اینکه در تاریخ اسلام الحمدلله روز‌های باارزش زیادی داریم که همه‌اش شرافت دارد، مثل روز بعثت رسول‌الله؟ص؟، روز هجرت رسول‌الله، روز فتح مکه و سایر نصرت‌هایی که به برکت پیغمبر اکرم؟ص؟ شامل حال مسلمین می‌شد. ولی هرچه بگردند و بخواهند این دو قسمت از این آیه را با آن روزها تطبیق کنند می‌بینند که قابل تطبیق نیست، منحصر به روز غدیر است، الحمدلله این دو قسمت از این آیه خیلی محکم است. اگرچه این دو عبارت در جایی قرار گرفته که به حسب ظاهر  ربطی به قبل و بعد ندارد، ولی در تطبیق با روزهای تاریخی اسلام فقط با روز غدیر تطبیق می‌کند.

الیوم اکملت لکم دینکم امروز دین شما را برای شما به ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه کامل ساختم، و اتممت علیکم نعمتی و بر شما نعمت‌ خودم را ــ  یعنی نعمت دینم را ــ  به ولایت و امامت ائمه معصومین تمام کردم، و رضیت لکم الاسلام دینا پسندیدم که این اسلام دین شما باشد. الاسلام، یعنی همین اسلامی که امروز مشاهده می‌کنید که علی در کنار پیغمبر  است، دوش به دوش رسول‌الله و دست ‌در دست رسول‌الله است، این اسلام، اسلام محمد و علی صلوات الله و سلامه علیهما و آلهما که دوش به دوش هم و دست در دست هم داشته باشند. همان فرمایشی که پیغمبر  فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب‌ الله و عترتی من در میان شما دو شیء گرانبها می‌گذارم که قرآن و عترت و اهل بیتم هستند. آن وقت دو سبابه خود را کنار هم گذاردند و فرمودند مثل این دو. لن‌یفترقا حتی یردا علیّ الحوض از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه روز قیامت در نزد حوض کوثر  بر من وارد شوند. ما ان‌تمسکتم بهما لن‌تضلّوا‌ ابدا تا وقتی که شما متمسک به این دو باشید، ابداً گمراه نخواهید شد. دو انگشت سبابه خود را کنار هم گذاردند و فرمودند این‌طور می‌گویم که یک مو جلو  و عقب نیستند، انگشت سبابه و وسطیٰ را کنار هم گذاردند و فرمودند این‌طور نمی‌گویم، که خواه‌نخواه یک انگشت جلو‌تر  از انگشت دیگر باشد.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 86 *»

پس این «الاسلام» عبارت است از اسلامی که محمد و علی در کنار هم و با هم باشند، که به تعبیر دیگر همان کتاب و عترت باشند. و به این تعبیر، الف و لام در اینجا الف و لام عهد حضوری است. و رضیت لکم الاسلام دینا یعنی راضی شدم و پسندیدم که این اسلامی که می‌بینید و مشاهده می‌کنید که محمد آورنده‌ آن است و علی صلوات‌الله‌علیه حافظ و ناشر  و شارح و مبیّن و مفسّر آن است، این اسلام را پسندیدم و راضی شدم که دین شما باشد. پس این آیات با این نعمت‌ بزرگ ولایت تطبیق می‌کند، و بیان می‌کند که این بزرگواران در مقام امامت خانه‌هایی هستند که سراپا نفع و منفعت همه کائنات و بخصوص انسان می‌باشند.

خدایا حال که به ما عنایت فرموده‌ای و ما را با این خانه مقدس و مطهر، خانه توحیدت، خانه برکت‌ها و عنایت‌هایت وجود مبارک امام زمان صلوات‌الله‌ و سلامه‌‌علیه آشنا فرموده‌ای، خدایا تا زنده هستیم همه ما و همه برادران و خواهران ایمانی ما را هرکجا هستند از برکات این خانه بهره‌مند بفرما. خدایا آنی دست عنایت او را از سر ما برمدار. همه ما را در دنیا و برزخ و آخرت مورد عنایت خاصش قرار بده. تمام رفتگان ما را مورد عنایت خاص آن بزرگوار قرار بده. خدایا احیاء و آیندگان ما را تا ظهور باهرالنورش مورد عنایت خاصش قرار بده. در فرجش تعجیل بفرما. ما را از نصرت‌کنندگان امرش قرار بده. دل مقدسش را از همه ما راضی و خشنود بفرما. درجات بزرگانمان عالی‌ است متعالی بفرما. خدایا تمام عزیزانی را که به هرطوری ــ  مادی و معنوی ــ  خدمتگزار امر بزرگان دینند تأیید بفرما. خیر دنیا و آخرت برای همه ما مقدر بفرما. بلاء دنیا و آخرت را از همه ما دور بگردان.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 87 *»

 

 

مجلس   34

 

 

 

18 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 88 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

در این ماه‌های شریف، توجه به حج و احکام حج از جهت متذکر شدن دیدار و شهود خانه‌های حقیقی حق‌تعالی در دور‌ه‌های ذر است، و اینکه موقعیت این خانه ظاهری را با خانه‌های معنوی و باطنی حق‌تعالی بسنجیم و از این راه متذکر  فضائل و مناقب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در مقامات و شئونات کلیه ایشان ــ  که مقام امامت و ابوابیت و معانی و بیان است ــ  بشویم.

در این آیه مبارکه، خداوند به حسب ظاهر  خبر  می‌دهد از دستوری که به ابراهیم علی نبینا و آله ‌و علیه السلام در دعوت به حج و قصد خانه خدا داده است؛ و اذّن فی الناس بالحج. و همچنین گزارش می‌فرماید از اینکه خداوند خود متکفل کار انبیاء می‌شود که کامل شود و به نتیجه برسد. اگرچه ممکن است به حسب ظاهر  و بر طبق اسباب ظاهری، آن کار ناقص دیده شود و ظاهراً به انجام نرسد؛ ولی چون خداوند خود متکفل کارهای انبیاء است و در اتمام و اکمال آنها عنایت خاص دارد از این‌جهت می‌فرماید: یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق.

پس به حسب ظاهر  این آیه مبارکه خداوند دو مطلب را بیان می‌کند: یک

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 89 *»

مطلب اذّن فی الناس بالحج است، و مطلب دوم یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق است. قسمت اول آیه دستوری است که به ابراهیم؟ع؟ داده شده. بعد از آنکه ابراهیم با فرزندش اسماعیل؟عهما؟ خانه خدا را با بالا بردن دیوارهای آن و مشخص‌کردن حدود آن، برای طواف‌کنندگان و نمازگزاران آماده کردند؛ بعد از آن موظف شد که به اهل استطاعت از اهل تکلیف اعلام کند که به سوی این خانه بشتابند و آهنگ این خانه کنند. ولی ابراهیم تنها است و به حسب ظاهر  صدایش تا حد مخصوصی که صدای یک فرد عادی می‌رسد کشش دارد، و باید تا همان حد دعوت کند. اما خداوند دستور می‌فرماید: و اذن فی الناس بالحج، چه‌کسی صدای ابراهیم را می‌شنود و ابراهیم باید چه کسانی را دعوت کند؟ معلوم است خدایی که تمام خلق را آفریده، او به ابراهیم دستور می‌دهد که اذّن فی الناس؛ و انبیاء وقتی که به آنها وحی می‌شود، مراد خدا را می‌فهمند و می‌یابند. انما یعرف القرآن من خوطب به. پیغمبر ما تمام مرادهای حق‌تعالی از قرآن را می‌دانست. نمی‌شود به نبی وحیی بشود و نبی از مراد حق‌تعالی خبر نشود. ممکن است که سایرین از اهل تکلیف برای فهم مراد حق‌تعالی نیازمند باشند به اینکه به پیغمبرشان یا به اوصیاء پیغمبرشان رجوع کنند، ولی خود پیغمبر  این‌چنین نیست. وحیی که به هر  نبیی می‌شود، با میزان عقل او  و با میزان ادراک او نسبت به خطابات حق‌تعالی مناسب است. هر  وحیی که به هر  پیغمبری می‌شود باید آن پیغمبر ظاهرش را باطنش را، بلکه ظواهر و بواطنش را و مرادهای حق‌تعالی از آن وحی را دریابد. امر پیغمبر غیر از امور رعیت است، ممکن است که رعیت بعضی از امور را بدانند و بعضی را ندانند، کشش عقل و درکشان نوسان دارد، و محتاج هستند به اینکه به پیغمبرشان یا وصی پیغمبرشان رجوع کنند تا ظاهر  و بواطن وحی‌های الهی را دریابند. پس تمام خلق بعد از نازل‌شدن وحی از طرف حق‌تعالی محتاج به انبیاء و اوصیاء هستند. اگرچه وحی نازل شده باشد و در میان خلق باشد، اما باز هم نیازمندند به اینکه به صاحبان وحی مراجعه کنند.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 90 *»

بنابراین تا این عالم و این نظام برقرار است، این خلق محتاجند به اینکه در فهم قرآن به محمد و آل‌محمد صلوات الله ‌علیهم اجمعین رجوع کنند. هرچه میزان درکشان بالا برود و هرچه بیشتر درک کنند، باز هم نیازمند به مراجعه به قرآن و اهل‌بیت؟عهم؟ هستند. از این رو می‌بینیم که حتی مثل بزرگان ما که کاملان زمان بودند، در فهم آیات قرآنی و فهم مرادهای حق‌تعالی، به روایاتی که از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین رسیده مراجعه داشتند. و میزانی که به دست ما داده‌اند این است که هرکس درباره قرآن بیانی می‌کند باید با فرمایشات ائمه در تفسیر  قرآن مطابقت داشته باشد، یا با اصول و کلیاتی که فرموده‌اند و یا با نصوص خاصه.

آری، مطلب این است که هر  وحیی که به هر  پیغمبری می‌شود، آن پیغمبر  بر مراد حق‌تعالی آگاه است. وحی با کشفِ مراد همراه است. چون مقصود خداوند از ابلاغ وحی به هر پیغمبری این است که او حامل وحی حق‌تعالی و مبلّغ مراد حق‌تعالی به رعیت باشد، پس نمی‌شود خودش نداند. و اذّن فی الناس بالحج این یک قسمت آیه است که دستوری به ابراهیم داده می‌شود، و ابراهیم هم مقصود حق‌تعالی را درک می‌کند که باید به همه خلق این دعوت را ابلاغ کند. ولی به خودش و اسباب ظاهری کارش که نگاه می‌کند، می‌بیند صدایش تا یک حد معینی کشش دارد، چگونه این دعوت را به گوش همه برساند؟ و او می‌فهمد و می‌داند که این دعوت باید دعوتی عام باشد، و باید همه ــ  از موجودها و گذشته‌ها و آینده‌ها ــ  خبردار شوند. پس چون این نکته را درک کرد و این مراد حق‌تعالی را دانست، امام می‌فرمایند نفرمود: «هلموا الی الحج» که مخاطبش حاضرین زمانش باشند. نه، بلکه فرمود: هلمّ الی الحج، یعنی ای انسان، ای بشر، بشتاب به حج خانه خدا و آهنگ این خانه کن. امام؟ع؟ می‌فرمایند این دعوت به گوش تمام کسانی که باید بشنوند، همه و همه رسید. به حسب ظاهر موجودهای زمان و آیندگان همه شنیدند و یا اینکه بگوییم می‌شنوند، هردو درست است؛ همه شنیدند یا اینکه همه می‌شنوند، و هرکس موفق می‌شود و در طریق حج

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 91 *»

خانه خدا به لبیک لبیک زبان می‌گشاید، دعوت ابراهیم را اجابت می‌کند و ندای او را جواب می‌گوید، «لبیک اللّهم لبیک» جواب ابراهیم است، و آن بزرگوار در این دعوت پیشوا است و همه اهل استطاعت در این امر  اقتدا‌ کننده به او هستند.

از فرمایشات برمی‌آید که این دعوت یک دعوت کلی است. اگرچه خود ابراهیم جزئی بوده و از انبیاء جزئی است، ولی خداوند به دست بعضی از انبیاء کارهای کلّی انجام داده. یکی همین مورد است که امامتی که به ابراهیم داده شد، آثاری بر  این امامت مترتب بود که جنبه‌های کلی داشت. و یکی از آثار امامت ابراهیم همین دعوت به حج بود، به طوری که این دعوت حتی به قبل از این دعوت ظاهری ابراهیم اثر گذاشت، و از زمان آدم که حج این خانه انجام شده به دعوت ابراهیم بوده. از زمان آدم علی نبینا و آله و علیه السلام که حج این خانه انجام می‌شده، از آن زمان تا به حال ندای ابراهیم جواب داده شده، و از حال تا وقتی که این خانه در روی این زمین برقرار است و حج‌کننده دارد، و قصدکنندهِ این خانه در روی این زمین پیدا می‌شود، همه و همه دعوت ابراهیم را اجابت کرده‌اند و اقتداء به سنت ابراهیم نموده‌اند و پای ابراهیم در میان است، و او قدم‌به‌قدم برای همه امامت می‌کند. ببینید این امامت چقدر بابرکت است و اثر کلی این امامت چقدر است! از این جهت است که در همه حال حاجّ، ابراهیم را جلو خود می‌بیند و در واقع قدم جای قدم ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام می‌گذارد.

من هرگاه به نام ابراهیم می‌رسم و می‌خواهم بر آن بزرگوار عرض صلوات‌ کنم، این حدیث شریف به خاطرم می‌آید که سید بزرگوار­ نقل می‌فرمایند که روزی رسول‌الله؟ص؟ نشسته بودند و عده‌ای از اصحاب بر گرد آن حضرت بودند. حضرت فرمایشاتی می‌فرمودند، از جمله سخن از ابراهیم‌ علی نبینا و آله و علیه السلام پیش آمد. حضرت فرمودند که هر موقع از انبیاء یاد می‌کنید اول بر من صلوات بفرستید، بعد بر آن پیغمبر. مقصود حضرت این است که مثلاً  اگر گفتیم نوح یا آدم یا موسی یا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 92 *»

عیسی، هرکدام از انبیاء را که نام بردیم، بگوییم علی نبینا و آله و علیه السلام که پیغمبرمان را اول ذکر کنیم، بعد آلِ حضرت را ذکر کنیم، بعد آن پیغمبری را که نامش به میان آمده یاد کنیم و به این کیفیت سلام و صلوات بفرستیم: علی نبینا و آله و علیه السلام یا علی نبینا و آله و علیه ‌الصلاة و السلام. بعد فرمودند اما نام پدرم ابراهیم که می‌آید، اول بر پدرم ابراهیم صلوات‌ بفرستید و بعد از آن بر من صلوات بفرستید.([31])

ببینید، رسول‌الله؟ص؟ افتخار می‌کند به اینکه پدرش ابراهیم است. قرآن هم که به این مطلب تصریح دارد و می‌فرماید: ملة ابیکم ابرهیم، ائمه ما؟عهم؟ را با اینکه فخر کائناتند به نسبت‌دادن به ابراهیم مفتخر می‌فرماید. مگر ابراهیم شخصیت کوچکی است؟ ملت، ملت ابراهیم است؛ ملة ابیکم ابرهیم. دو فخر صریح برای ابراهیم ذکر می‌فرماید: یکی اینکه ملت، ملت ابراهیم است، و دیگر  اینکه این ابراهیم پدر شما است. عرض می‌کنم با اینکه آل‌محمد؟عهم؟ فخر تمام عوالم امکانی و فخر کائناتند، همه کائنات به این مفتخرند که رعیت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند. رعیت یعنی مورد رعایت. همه رعیت، همه خلق و همه کائنات افتخار می‌کنند به اینکه رعیت محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین هستند. ولی این بشر خیره‌سر  نعوذبالله از این فخر  ابا دارد و عارش می‌آید از اینکه رعیت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باشد، ناز می‌کند و کبر می‌ورزد. اینها همان‌هایی هستند که خدا از حالشان خبر داده و اذا قیل لهم لا اله الّا الله یستکبرون(2) وقتی به اینها گفته می‌شود که دست رعایت حق‌تعالی محمد و آل‌محمد هستند، و خداوند به یکتایی خود در شئونات ولایتی ایشان جلوه فرموده، و هر  پرورشی و هر  رعایتی که در سراسر  ملک امکان است به دست محمد و آل‌محمد انجام می‌شود؛ کبر می‌ورزند. معنی لااله‌الا‌الله این است. و اذا قیل لهم لااله‌الا‌الله یستکبرون. در زمان بزرگان ما+ که نشر فضائل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‌شد، و مشایخ ما ــ  مخصوصاً شیخ مرحوم­ ــ  متصدی ذکر  فضائل و مناقب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 93 *»

باطنی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ شدند و مسأله تفویض امور عباد را به این بزرگواران تشریح کردند به طوری که هیچ منافاتی با توحید هم نداشته باشد و هیچ شرکی پیش نیاید، شیخ بزرگوار بیان می‌فرمود که دست رزّاقیت حق، خلّاقیت حق، دست ممیت‌بودن حق، دست محیی‌بودن حق، محمد و آل‌محمد؟عهم؟ ــ  در مقام ولایتشان ــ  هستند؛ از همان زمان مخالفت‌ها و معاندت‌ها شروع شد. حتی یک ملعونی عصای خودش را انداخت و گفت امیرالمؤمنین با این عصای من فرقی ندارد. البته آن ملعون باز هم بیش از این می‌خواست بگوید، و ما تخفی صدورهم اکبر. این نصّاب آنچه به زبان می‌آورند از عجزی است که در تعبیر  دارند، وگرنه آنچه در سینه دارند بدتر  و شدیدتر  و کفرانگیزتر  است از آنچه به زبان می‌آورند. و ما تخفی صدورهم اکبر. آنچه در سینه‌هایشان است بدتر است، ولی برای آنچه در سینه دارند تعبیری نمی‌یابند. از این جهت تعبیراتشان کم و کوتاه است بالنسبه به آنچه که در سینه‌های کثیف و پلید و رجس و نجسشان است. آنچه در سینه‌هایشان است خیلی بدتر است. اینکه گفت امیرالمؤمنین با این عصای من فرق نمی‌کند؛ لااقل این عصا کمکت که می‌کند، مقداری دستت را کمک می‌کند، به بازویت نیرو می‌دهد، تنه‌ات را حفظ می‌کند؛ به قول حضرت موسی؟ع؟ که خداوند به او فرمود: ما تلک بیمینک یا موسی عرض کرد: هی عصای اتوکأ ‌علیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مآرب اخری.([32]) ولی آن ملعون می‌خواست بگوید همین کارهایی هم که از عصای من برمی‌آید از امیرالمؤمنین برنمی‌آید. آنچه در سینه داشت این بود، و ما تخفی صدورهم اکبر، ولی چاره‌ای نمی‌دید که آن بغض و کینه و نفاق درونیش را این‌طور اظهار کند. بعضی‌هایشان گفتند آن رزقی که می‌خواهد به وسیله علی به من برسد می‌خواهم نرسد. بعد از آنها هم آمدند، هم‌زمان و معاصر  ما هستند؛ در کتاب‌هایشان نوشتند که شیخ‌ احمد احسائی آمده شرکت سهامی الوهیت درست کرده، نعوذبالله ائمه را با خدا در الوهیت شریک

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 94 *»

کرده و شرکت سهامی الوهیت درست کرده، یک سهمی از الوهیت را به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ داده.

آری، این بزرگواران همان فرمایش حضرت سجاد؟ع؟ را توضیح دادند که فرمود: ان الله خلقنا من نور ذاته و فوّض الینا امور عباده این فرمایش را توضیح دادند. نعوذبالله امام سجاد شرک فرموده‌اند؟ با این فرمایش برای خدا شریک قرار داده‌اند؟ نه، فرمود: ان الله خلقنا من نور ذاته خدا ما را از نور ذاتش خلقت کرده. یک وقتی عرض کرده‌ام که مراد از نور ذات چیست. خدا ظاهر  و باطن این بزرگواران را از کمالات خود خلقت کرده، اما نه به این‌طور که کمالات، غیر  ایشان باشد؛ نه، خدا از کمالات خودش ایشان را خلقت کرده، چون نور ذات یعنی کمال ذات، و مراد از نور ذات جمیع کمالات ربوبیت است. حقیقت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ چیست؟ نور ذات خدا است. حقیقت ایشان نور ذات خدا است یعنی چه؟ یعنی علم خدا است، حکمت خدا است، قدرت خدا است، سمع خدا است، بصر خدا است، تمام دعای جوشن است، تمام قرآن است که از کمالات حق‌تعالی خبر داده. در همه مراتب و مراحلی که خداوند برای این بزرگواران مظهری قرار داده این مظهرها از کجا است؟ اصلش و حقیقتش چیست؟ تمام، انوارالله است. تمام، کمالات‌الله است. پس وقتی که این حقیقت، «قدرةالله» است، خدا به ایشان امور عبادش را تفویض کرده، یعنی به قدرتش تفویض کرده. چون قدرت مال خدا است، از خدا که جدا نیست، قدرت مال خدا است. البته ذات خدا نیست، می‌فرماید: من نور ذاته. نور به ذات اضافه شده، به ذات نسبت داده شده. خداوند ایشان را از قدرتی ساخته که قدرت خدا است، از علمی ساخته که علم خدا است، از حکمتی ساخته که حکمت خدا است، از سمعی ساخته که سمع خدا است، از بصری ساخته که بصر خدا است، و همین‌طور تمام صفات و کمالات الهی را بشمارید. خداوند این بزرگواران را از اینها خلقت فرموده. بنابراین کارهایی که از ایشان سر می‌زند از قدرت خدا سر ‌زده. کجا شریک

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 95 *»

برای خدا پیدا می‌شود؟ کجا غیر خدا در میان می‌آید تا شرکت سهامی الوهیت باشد؟ تا شرک باشد؟ از این بحث بگذریم.

در هر صورت، این بزرگواران ــ  و مخصوصاً شیخ مرحوم­ ــ  آمدند، و با آن تعبیرات اعجاز‌آمیزی که خدا به این بزرگوار کرامت کرده بود این فضائل و مناقب را بیان فرمودند. البته برای آن موارد و مطالبی که اذن بیانش رسیده بود. تعبیرات هم تعبیراتی است که مختص به خود شیخ احمد احسائی است. همان‌طور که معانی و مفاهیم عالیه‌اش مخصوص به خودش است، تعبیراتش هم مخصوص به خودش است. از عنایت‌‌های خدا به شیخ مرحوم­ همین تعبیرات است که مثل سید بزرگوار، مثل آقای مرحوم، مثل آقای بزرگوار+ تعظیم و تجلیل از این تعبیرات دارند و تصریح می‌کنند به اینکه این تعبیراتی که این بزرگوار برای بیان مراد و مقصود دارند، مخصوص به خودشان است.

مقصود این بود که اینها آمدند و توضیح دادند که فوّض الینا امور عباده([33]) یعنی چه؟ بیانی فرمودند که این بیان حقیقت توحید افعال و همچنین سایر مراتب توحید را روشن کرد. و اصلاً  توحید توحید نیست مگر  به اینکه شخص عارف، خدا را در این مقامات چهارگانه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ یکتا ببیند. خدا را به یکتایی در همین مقام امامت، در همین مقام ابوابیت، در همین مقام معانی و در همین مقام بیان ظاهر  ببیند؛ در این چهار مقام کلی خدا را به یکتایی ظاهر  ببیند. این می‌شود لا ‌اله الا ‌الله که فرمود کلمه توحید و کلمه اخلاص است، من قالها دخل الجنة هرکس گفت لا اله الّا ‌الله داخل بهشت است. به ضمانت چه کسی؟ به ضمانت رسول‌الله. نعلین مبارکشان را به یکی از صحابه مرحمت کردند، فرمودند در کوچه‌های مدینه بگرد و داد بزن؛ چون رسم عرب بود که ضمانت می‌کردند، و ضمانت هم به همین بود که شخصی عبای کسی، یا رداء یا عصا یا کفش او را به دست می‌گرفت و از طرف

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 96 *»

صاحب آن شیء، ضامن می‌شد. این صحابی هم نعلین رسول‌الله را برداشت، به این معنی که من از طرف رسول‌الله اعلام می‌کنم که پیغمبر  فرموده‌اند من ضامنم که هرکس لا اله الا الله گفت داخل بهشت می‌شود.([34]) لا اله الا الله همین است که شخص عارف و موحّد، خدا را به یگانگیش در مقامات چهارگانه امامت و ابوابیت و معانی و بیان محمد و آل‌محمد صلوات الله‌ علیهم اجمعین ظاهر  ببیند.

پس معنی آیه و اذا قیل لهم لا اله الا الله یستکبرون معلوم شد. این لا اله الا الله است که منافقان نمی‌توانند آن را تحمل کنند، آنگاه یستکبرون؛ کبر  می‌ورزند و قبول نمی‌کنند، و با گوینده آن دشمنی می‌کنند. و البته خودشان ضرر می‌کنند و به خودشان صدمه می‌زنند.

پس خداوند که ابراهیم را مأمور کرد به اینکه اذّن فی الناس بالحج؛ ابراهیم هم مراد حق‌تعالی را فهمید، از این جهت تعبیرش را می‌بینید، ندا کرد: هلمّ الی الحج. نگفت «هلموا». با اینکه کسی به او تعلیم نکرد، بلکه مراد خدا را درک کرد و دانست که باید اعلام کند و باید اعلامش هم اعلام عمومی باشد که همه خبردار شوند و هرکه می‌تواند به ندای او لبیک بگوید. از این جهت به شکل «هلمّ» دعوت کرد و ندا کرد: هلمّ الی الحج. امام می‌فرمایند اگر  می‌گفت «هلمّوا» همان اهل زمانش متوجه می‌شدند و همان‌ها جواب می‌گفتند، ولی «هلمّ» گفت که تا هر وقت این خانه حج می‌شود و حج‌کننده دارد، ندای ابراهیم اجابت شده است. و عرض کردم از فرمایشات این‌طور فهمیده می‌شود که این دعوت کلی بود و در قبل و بعد از آن نیز  اثر گذاشت، و هرکه از زمان آدم علی نبینا و آله و علیه السلام تا وقتی که این خانه در روی این زمین برقرار است، حج کرده و حج کند؛ دعوت ابراهیم را اجابت کرده‌اند و اقتداء به سنت ابراهیم نموده است.

این امامت و کلیتی که داشت از برکت محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین بود، و تأثیر  این دعوت آن‌چنان بود که در قبل و بعد اثر گذاشت. هیچ مانعی

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 97 *»

ندارد که خداوند از شخص جزئی کاری کلی را اظهار کند. ابراهیم با اینکه شخص جزئی و پیغمبر جزئی بود، اما کارش در این زمینه این کلیّت را داشت.

عرض کردم با اینکه تمام کائنات افتخار  می‌کنند به اینکه رعیت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند، ولی به حسب ظاهر می‌بینید که خداوند این بزرگواران را مفتخر  فرموده است به اینکه اولاً ملت ایشان را به ابراهیم نسبت می‌دهد، و بعد هم برای ابراهیم حق پدری قرار می‌دهد. ابراهیم بر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ حق پدری دارد.

تمام کائناتی که بر  فطرت اولیه و الهیه هستند، همه آنها افتخار می‌کنند که رعیت این بزرگواران باشند. معنای رعیت را می‌دانید چیست؟ «رعیت» در نظر ما و به اصطلاح ما یک عده بدبخت و توسری‌خور هستند که یک کسی بر آنها حکومت داشته باشد و بخواهد از آنها سود ببرد. رعیت در نظر ما و به اصطلاح ما این‌طور اشخاصی هستند. مثلاً  اهالی فلان ده رعیت فلان خان‌ هستند، این‌طور به نظر  ما می‌آید که یک خانی بر  آنها مسلط است و آنها را استعمار و استثمار کرده و از آنها  منفعت می‌برد، و باکی هم ندارد که آنها را استحمار هم بکند، یعنی خرشان بکند و سوارشان بشود، و آنها هم واقعاً سواری بدهند. از کلمه «رعیت» این‌طور استفاده می‌شود. استعمار، استثمار، استحمار، و از آن طرف استخفاف، یعنی مغزشان را خالی می‌کند که هیچ نفهمند، تا بهتر سواری بدهند. این معنای رعیت است. معنای «رعیت» این است که اشخاصی به این شکل دربیایند که سراپا سود و منفعت برای خان باشند. اما نه، در اصطلاح دین و دیانت وقتی «رعیت» گفته می‌شود، یعنی یک عده عزیز و محترم در نزد خدا، که خداوند برای منفعت و سود رسانیدن به آنها، برای ترقی‌دادن و رشددادن آنها، برای نجات و فلاح آنها، در میان آنها کسانی را می‌گمارد که سراپا برای آنها هستند، منفعت آنها هستند، اگر می‌نشینند، اگر برمی‌خیزند، اگر  زندگی می‌کنند، اگر می‌میرند، در همه حال به سود و منفعت اینها هستند؛ که محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باشند.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 98 *»

یعنی خدا این‌قدر بندگانش را دوست داشته و این‌قدر بندگانش در نزد او عزیز  و محترم و مکرّم بوده‌اند که برای نجات این بندگان، برای فلاح و رستگاری این بندگان، برای رشد این بندگان، این بزرگواران را به لباس بشریت در میان اینها آورد که همه وجودشان حتی نفس که می‌کشیدند به سود اینها باشد. ببینید چقدر «رعیت» معنای عجیبی دارد! و «راعی» که درباره این بزرگواران گفته می‌شود چقدر عجیب است! در زیارت می‌خوانیم: استرعاکم امر خلقه ای محمد و آل‌محمد؟عهم؟، خدا به شما سپرده و از شما طلب کرده و خواسته که همه وجودتان را وقف اینها کنید و برای اینها به کار ببرید، قدمی برندارید مگر  به سود این بندگان، ننشینید و نگویید و حرکتی و سکونی نداشته باشید مگر  به نفع این بندگان، جان ما فدای همه‌شان. بیمنه رزق الوری. ببینید، ما می‌گوییم جان ما فدای همه‌شان، ولی آنها آمدند و جانشان را فدای ما کردند! ببینید مطلب چیست! آن هم کاش به طور عادی فدا می‌کردند، با چقدر تحمل مظالم! آری، بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء. آخر، این وجودی است که مایه بقاء آسمان‌ها و زمین‌ها است، و یمن و میمنتی دارد که همه خلق روزی‌خور وجود مبارکش هستند؛ معنای رعیت این است. بنابراین ببینید آیا کائنات افتخار نمی‌کنند به اینکه رعیت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند و این بزرگواران راعی آنها هستند؟ ببینید امام زمان صلوات‌الله‌علیه چگونه دلداری می‌دهند؟ قربانشان بشویم، جان ما فدایشان بشود، می‌فرمایند: انا غیر مهملین لمراعاتکم ما ابداً اهمال نمی‌کنیم، به هیچ وجه، یک آن و یک لحظه امر مراعات شما را اهمال نمی‌کنیم. چون شما رعیت ما هستید و ما راعی شما هستیم، رعایت حال شما از طرف حق‌تعالی به عهده ما گذارده شده. و لا ناسین لذکرکم ما اصلاً  یاد شما را از خاطر  نمی‌بریم.

پس این بزرگواران صلوات الله علیهم اجمعین افتخار جمیع کائناتند، و همه به یک‌چنین آقایانی فخر  می‌کنند، موالی و آقایانی که هیچ چشم سودبردن از هیچ‌یک از

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 99 *»

خلق را ندارند، بلکه فقط برای این در این عالم آمده‌اند که به جمیع خلق سود برسانند، و مقصودشان در همه کارها و حرکات و سکناتشان سود رساندن به این بشر، و رشد دادن و ترقی این بشر است، تمام مقصودشان نجات و صلاح و رستگاری و خیر  و سعادت این بشر است. از این جهت عرض می‌کنیم خدایا به پیغمبر  ما جزا بده، آن بهترین جزائی که به پیغمبری از پیغمبرانت می‌دهی. چون این بزرگوار در راه هدایت ما و نجات و سعادت ما ذره‌ای اهمال نفرمود، خودش و اهل‌بیتش با تمام علماء و بزرگان دینش، همه‌شان ظاهر  و باطنشان برای ما و به نفع ما هستند. خیلی مطلب است! برای ما هستند نه اینکه ما برای آنها باشیم. آنها برای ما هستند. آیا رعیت این‌طوری نباید فخر کند؟ نباید مباهات کند؟ پس تمام کائنات به وجود محمد و‌  آل‌محمد؟عهم؟ افتخار می‌کنند. ولی با وجود این می‌بینید که به حسب ظاهر، خداوند این بزرگواران را به ابراهیم مفتخر  می‌کند. ملة ابیکم ابرهیم، اولاً ملت ایشان را به ابراهیم نسبت می‌دهد، بعد هم اُبُوّت، ابراهیم بر  آل‌محمد؟عهم؟ و بر رسول‌الله؟ص؟ حق ابوّت دارد. از این جهت آن حدیث شریف را عرض می‌کردم که رسول‌الله فرمودند وقتی که از پدرم ابراهیم نام می‌برید، اول بر ابراهیم صلوات‌بفرستید و بعد از آن بر من. من هم هر وقت نام ابراهیم؟ع؟ را می‌برم، از این حدیث یادم می‌آید، اما نمی‌دانم چه کنم! روی عادت  «علی نبینا و آله ‌و علیه السلام» می‌گویم. روی عادت است. دستور رسول‌الله؟ص؟ این است که عرض کنیم «علی‌ ابراهیم و نبینا و آله‌ السلام». این روایت را سید مرحوم­ نقل فرموده‌اند.

پس این ابراهیم از طرف حق‌تعالی مأمور و موظف شده است که امر حج را ابلاغ کند. عرض کردم قسمت اول آیه کار ابراهیم است: و اذن فی الناس بالحج. ای ابراهیم، این کار تو  است، ابلاغ کن، دعوت کن. به حسب ظاهر  می‌بینیم که ابراهیم خودش جزئی است، کارش هم جزئی است، کشش صدایش هم معلوم است که چقدر است؛ اما به کار خدا اطمینان دارد. چون خدا دستور داده، می‌گوید من انجام

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 100 *»

می‌دهم، تتمیم و تکمیلش به عهده خدا است. خدا هم بعد از آن وعده داده: یأتوک رجالاً، یعنی کارت را من تمام می‌کنم، به نزد تو می‌آیند، من کارت را تکمیل می‌کنم، تو فقط ندا کن، بگو: هلمّ الی الحج، بقیه کارها به عهده ما است، ما باید به گوش جمیع خلق برسانیم. خدا است، عاجز که نیست، این مسأله هم که جزئی نیست، این فرمایش خدا است که به ابراهیم می‌فرماید و این فرمان را به او می‌دهد. ابراهیم هم با اطمینان به اینکه خدای او متکفل کار او است، دست خدا پشت سرش است و حمایت خدا همراهش است، می‌گوید. آن‌وقت شما هم که ان شاء الله موفق به حج شوید و لبیک اللهم لبیک بگویید، همان‌جا صدای ابراهیم را شنیده‌اید و دعوت ابراهیم را اجابت کرده‌اید و اقتداء به سنت ابراهیم کرده‌اید و قدم جای قدم ابراهیم می‌گذارید و ابراهیم را جلو و پیشوای خود می‌بینید. این چه امامتی است! این ابراهیم برای ابلاغ این امر  انتخاب شد.

قسمت بعدی آیه این است: یأتوک رجالاً و علی کل ضامر  یأتین من کل فجّ عمیق. ای ابراهیم، کار تو به نتیجه می‌رسد، به نزد تو می‌آیند. این «به نزد تو می‌آیند» مخصوص آن زمان نبود که هرکس به حج آمد، ابراهیم را در مکه دید و رفت. نه، یأتوک تا قیامت تا وقتی این زمین برقرار است و این خانه برقرار است، یأتوک به نزد تو  می‌آیند. تمام کسانی که به حج می‌روند همه مهمان ابراهیم هستند، همه حضور ابراهیم می‌رسند، و با این حج دعوت او را اجابت کرده‌اند. او امیر حاجّ است، بر او است که عهده‌دار و متکفل امور حاجّ باشد، باید مهمان‌داری و پذیرایی کند. ببینید خداوند در این مقام امامت، چه کلیتی به ابراهیم صلوات‌ ‌الله‌ و سلامه‌ ‌علیه داده! این به حسب ظاهر آیه است.

در باطن آیه هرکس ندای به ولایت و دعوت به ولایت را اجابت کرده، در واقع ندای رسول‌الله را اجابت کرده. می‌فرماید: بُنی الاسلام علی خمس، اسلام بر  پنج پایه بنا شده، یکی از آنها ولایت است. بعد فرمود: و ما نودی احد بمثل الولایة هیچ‌کس به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 101 *»

امری به اهمیت ولایت، ندا نشده. پس همه خلق به ولایت آل‌محمد؟عهم؟ ندا و دعوت شده‌اند. تمام کائنات ندای حق‌تعالی را شنیده‌اند، که به زبان ابراهیم اصلی و کلی ـــ محمد مصطفی؟ص؟ ـــ  ابلاغ شده که هلمّ الی الحج، ای کائنات بشتابید به سوی علی که خانه خدا است. ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین اول خانه‌ای از خانه‌های معنوی حق‌تعالی که وضع حملش در این خانه ظاهری شد، علی‌ بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. هلمّ، ای کائنات، بشتابید به سوی ولایت امیرالمؤمنین. و در تمام کائنات هرکس ندای به سوی ولایت را لبیک گفته، در واقع ندای رسول‌الله؟ص؟ را لبیک گفته است.([35])

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 102 *»

 

 

مجلس   35

 

 

 

19 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 103 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد در این آیه مبارکه به دو مطلب باید توجه کرد: اول آنکه خدا به ابراهیم؟ع؟ دستور می‌فرماید که: اذّن فی الناس بالحج وظیفه داری که در میان مردم اعلام کنی که آهنگ خانه خدا کنند. این تکلیفی است که ابراهیم مأمور به آن شد. و ابراهیم در دوره نبوتش و حتی قبل از نبوتش به آزمایش‌های مختلفی آزمایش شده است و در تمام موارد، همان‌طوری که خدا می‌پسندیده از آزمایش خارج شده. از این جهت خداوند هم در قرآن خبر داد و‌ فرمود: و اذ ابتلی ابرهیمَ ربُّه بکلمات فاتمّهن([36]) یعنی ای پیغمبر ما، به خاطر  بیاور آن وقتی را که خداوند ابراهیم را به کلماتش آزمایش فرمود. و مقصود از اینکه خداوند او را به کلماتش آزمایش فرمود، این است که خداوند شئونات ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را بر ابراهیم عرضه فرمود و از او خواست که به مقتضای معرفت به شئونات ولایت این بزرگواران عمل کند، و او هم عزم بر عمل کرد و به مقتضای شئونات ولایتی این بزرگواران عمل نمود؛ از این‌جهت ابراهیم یکی از پیغمبران اولواالعزم است. پیغمبران اولوا العزم عبارتند از نوح و ابراهیم و موسی و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 104 *»

عیسی؛ و معلوم است که محمد مصطفی؟ص؟ سرور انبیاء و زبده کائنات است. این بزرگواران را خداوند به عنوان اولواالعزم معرفی فرموده است. می‌فرماید: و اصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل. و در میان ایشان فضیلت نوح و ابراهیم معلوم است، و مسلّم است که این دو بزرگوار بر موسی و عیسی فضیلت دارند. ولی در افضلیت نوح و ابراهیم در بین علماء اختلاف است. بعضی به افضلیت نوح از ابراهیم قائلند. و بعضی ابراهیم را از نوح افضل می‌دانند. ولی در اینکه این دو بزرگوار یعنی نوح و ابراهیم از تمام پیغمبران ــ  اولوا العزم و غیر اولوا العزم، مرسل و غیر مرسل ــ  افضل هستند شکی نیست. ولی اختلاف در افضلیت نوح و ابراهیم است. علت این اختلاف هم جهات مختلفه‌ای است که بعضی از آنها در نوح وجود داشته و بعضی از آنها در ابراهیم بوده. از جهاتی نوح بر ابراهیم فضیلت دارد و از جهاتی هم ابراهیم بر نوح فضیلت دارد. از این جهت امر بر علماء مشتبه شده است. برای آنها روشن نیست که کدام‌یک از این دو بزرگوار، مجموعه فضائلشان بر دیگری رجحان دارد تا در نتیجه افضل از دیگری باشد. حتی در مثل بزرگانمان هم می‌بینیم که شیخ مرحوم­ به افضلیت نوح بر ابراهیم قائلند و سید بزرگوار­ به افضلیت ابراهیم بر نوح قائلند، و می‌فرمایند اگرچه شیخ من اطال‌‌ الله ‌عمره، خدا عمرش را طولانی بفرماید؛ ــ  این‌طور در خاطرم است. شاید در زمان حیات شیخ مرحوم این فرمایش را فرموده‌اند ــ  می‌فرمایند اگرچه شیخ من اطال‌ الله ‌عمرَه به افضلیت نوح بر ابراهیم عقیده دارند و قائل هستند، اما جهاتی در نظرم است که در نزد من افضلیت ابراهیم بر نوح ترجیح دارد. از آن‌طرف آقای مرحوم­ درباره این بحث فرمایشاتی دارند، و از نظر  این بزرگوار آن‌چنان افضلیت نوح بر  ابراهیم مسلّم شده که این فرمایش سید مرحوم­ را خیلی بعید می‌شمارند؛ حتی می‌فرمایند اگر از کسی این مطلب را شنیده‌ای شاید آن کس ثقه نیست. و جهات دیگری هم ذکر می‌فرمایند. با اینکه این مطلب، فرمایش صریح سید بزرگوار­ است. اما خداوند در این امر نظری چه مصلحت می‌دانسته، ما

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 105 *»

بی‌خبریم. این امر  ضروری که نیست، نظری است و علماء در این باره با هم اختلاف نظر دارند. آقای مرحوم برای تأیید نظر شیخ مرحوم و در اثبات افضلیّت نوح بر ابراهیم و انکار افضلیت ابراهیم بر  نوح، خیلی عجیب بحث می‌فرمایند. البته خود این بزرگوار بر  فرمایشات خودشان آگاهند.

در هر صورت، مقصود این است که خداوند از موقعیت ابراهیم در آزمایش‌های عجیبی که شده خبر می‌دهد، و مطلب را در این فرمایش خلاصه می‌کند که می‌فرماید: و اذ ابتلی ابرهیمَ ربُّه بکلمات، ای پیغمبر ما؟ص؟، به خاطر  بیاور آن وقتی را که خداوند ابراهیم را به کلمات خودش آزمایش کرد. در اینجا مراد از  کلمات شئونات ولایتی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. یعنی مقامات این بزرگواران را خداوند بر ابراهیم عرضه کرد و از ابراهیم خواست که تسلیم این شئونات باشد و آنها را تصدیق کند و به مقتضای شئونات ولایتی این بزرگواران عمل نماید. و ابراهیم هم به تمام مراتب وجود خود صادقانه و خالصانه این مقامات را تصدیق کرد و تسلیم این شئونات شد، و آماده شد که به جمیع اقتضاءات این شئونات و این مقامات عمل کند. اسم این امر «عزم» شد، و به این کار اظهار کرد که واقعاً عبد است و نسبت به این بزرگواران خاضع و خاشع است، و حقیقت عبودیت و بندگی را برای خدا در برابر  این بزرگواران و مقامات و شئونات ایشان به انجام می‌رساند، و حق عبودیت را اداء می‌کند. فاتمّهن، احترام به مقامات ایشان و شئونات ایشان را رعایت می‌کند.

ابراهیمی که به تمام مراتب خود مقامات ایشان را تصدیق می‌کند و تسلیم شئونات ایشان است و عزم بر عمل به مقتضای این معرفت دارد؛ این ابراهیم مأموریت یافته است که حج خانه خدا را اعلام کند. خانه‌ای که در این عالم ظاهری و در روی این زمین، نوری و تجلی و ظهوری از انوار و تجلیات و ظهورات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. پس ابراهیم در تمام موارد تسلیم و مطیع و خاضع و خاشع است. از این جهت وقتی خداوند به او دستور می‌فرماید: اذّن فی الناس بالحج، ابراهیم با اینکه می‌بیند که

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 106 *»

اعلام حج با آن شرایطی که او دارد مشکل است، اما اطمینان به فرمایش حق‌تعالی و عزم بر انجام مأموریت، باعث شد که به واسطه اطمینان به عنایت حق‌تعالی و کمک او اعلام کند.

در واقع تمام مأموریت‌های ابراهیم اطاعت و بندگی او و عمل‌کردن به مقتضای شئونات ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و معرفت ولایت ایشان است. او خود را بنده خدمتگزاری برای امیرالمؤمنین می‌بیند. رسول‌الله؟ص؟ فرمودند: در شب معراج در یکی از آسمان‌ها منبری برای من نصب شد. من بر درجه اعلای آن منبر  قرار گرفتم و تمام ملائکه آن آسمان پای آن منبر بودند، آنگاه ابراهیم در آن آسمان شرف حضور یافت و به حضور رسول‌الله؟ص؟  رسید و در درجه‌ای پایین‌تر  از پیغمبر قرار گرفت. بعد امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در آن آسمان تشریف‌فرما شدند در حالی که اطراف آن حضرت انوار زیادی بود. همین‌که علی؟ع؟ از دور نمایان شد، ابراهیم از من پرسید این کیست که می‌آید، و اطراف او را این‌همه انوار گرفته است؟ آیا پیغمبر مرسلی است که من او را نمی‌شناسم، یا ملک مقربی است؟ می‌فرمایند من به او گفتم این امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب وصی من و اول خلیفه از خلفاء من است. ابراهیم عرضه داشت: یا رسول‌الله این انواری که اطراف او را گرفته‌اند کیانند؟ می‌فرمایند گفتم اینها شیعیان او هستند. همان‌جا ابراهیم از خدا خواست که خدایا مرا از شیعیان امیرالمؤمنین قرار بده. خداوند هم دعای ابراهیم را مستجاب فرمود، و علامت استجابت دعائش این بود که خداوند این آیه مبارکه را بر من نازل کرد: و انّ من شیعته لابرهیم، یکی از شیعیان علی؟ع؟ ابراهیم است. و شیعه به معنای مشایعت‌کننده و خدمت‌کننده امر ایشان است.

ابراهیم در تمام برنامه‌ها، خودش را خادم خالص و صادق امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه می‌دید. از این جهت افتخار خدمتگزاری آن بزرگوار را داشت. الآن هم که دعوت به حج را به عهده او گذارده‌اند، می‌بیند که باید مردم را دعوت کند به اینکه آهنگ و قصد خانه‌ای را کنند که آن خانه ظهور نور مرتبه جسمانی این بزرگواران

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 107 *»

در روی این زمین است. این خانه حکایتی از مقام و شأن ولایتی این بزرگواران است. این خانه برای خواستاران لقاء حق‌تعالی در حکم مقصد و مطلوب است، که در نزد این خانه خدا را ملاقات و زیارت می‌کنند، و در نزد این خانه به مراسم عبودیت قائم می‌شوند. پس چون موقعیت این خانه این است، و ابراهیم هم از جهات و خصوصیات این خانه اطلاع دارد، همین‌که برای اعلام حج این خانه و قصد این خانه مأموریت پیدا می‌کند، به اطمینان کمک و عنایت حق‌تعالی اعلام می‌کند: هلمّ الی الحج. و عرض کردم وقتی به انبیاء وحی می‌شود، مراد حق‌تعالی را کاملاً  و بدون کم و زیاد درمی‌یابند، مگر مواردی که خداوند تعمد بفرماید که وحی برای آنها مجمل و مبهم باشد، تا در مقام استفسار و استبصار برآیند و از خدا تفسیر مراد خود را بخواهند. وگرنه وحیی که برای انجام کاری یا ابلاغ امری باشد، آن‌چنان است که مراد حق‌تعالی برایشان روشن است. می‌دانید که وحی بر حسب عقل نبی است و با میزان عقل او مناسبت دارد و هماهنگ است. وحی، سخن‌های رمزی و سرّی و نجوای حق‌تعالی است که یا به واسطه ملک یا به واسطه امر  دیگری و یا بدون واسطه، خداوند با عقل نبی فرمایش می‌فرماید. پس وحی با عقل هر پیغمبری هماهنگ است، و می‌دانیم که عقل هر  پیغمبری مافوق عقول همه امت او است؛ از این جهت تمام امت او در فهم وحیی که به پیغمبرشان شده محتاج به آن پیغمبر هستند. همه و همه، هیچ فرق نمی‌کنند، عالم جاهل حکیم فیلسوف فقیه، هرکس در هر شرایطی از رشد عقلانی است، به عقل پیغمبر خود و درک مراد حق‌تعالی از طریق پیغمبر خود در وحی‌های الهی محتاج است. پس ابراهیم اجمالاً می‌داند که وظیفه او ابلاغ این امر است، و عهده‌دار کار او خدا است؛ از این جهت برای روشنی چشم ابراهیم و انجام‌شدن مقصودش می‌فرماید: یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق، ای ابراهیم خیالت آسوده باشد که اگرچه ندای تو  به حسب ظاهر  محدود است و بیش از این حد معمول و معیّن کشش ندارد، اما چون کار در دست ما است، و تمام کردن کار

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 108 *»

شما انبیاء و به اتمام‌رسانیدن مقصد از طریق اقدامات شما به عهده ما است؛ از این جهت خیالت آسوده باشد که یأتوک رجالاً، ندای تو را  می‌شنوند و دعوت تو را اجابت می‌کنند و به سوی تو می‌آیند. حتی کسانی که در شرایط بسیار بسیار بسیط و ساده از استطاعتند پیاده می‌آیند، و همچنین بر مرکب‌های ضعیف که به واسطه دوری راه و کمی آذوقه، مرکب‌هایشان خیلی ضعیف شده، آنها هم می‌آیند. از دره‌های بسیار عمیق و راه‌های بسیار دور شتابان و مشتاقانه دعوت تو را  اجابت می‌کنند و به سوی تو خواهند آمد. کار ما تمام است و حجت ما بالغ است. تو اعلام بکن، یقین داشته باش که کار به انجام خواهد رسید و مطلب تمام خواهد شد. آهنگ تو  آهنگی است که همراه با روح نبوت است. و چون آهنگ نبی همراه با روح نبوت است با گوش‌ها آشناست، گوش‌ها آهنگ صدای نبی را می‌شنوند و می‌شناسند. خداوند فطرت بشر را این‌طور قرار داده که وقتی نبی را می‌بینند او را به روح نبوت می‌شناسند. صدای نبی را به صوت نبوت و آهنگ وحی می‌شناسند. حتی بوی نبی را به روح نبوت می‌شناسند. فطرت این‌طور است.

ببینید، وقتی خداوند یک جرمی را ترقی می‌دهد و از سطح نباتیت به عرصه‌ای می‌برد که در آن روح حیوانی ظاهر می‌شود، چطور همه می‌شناسند که دیگر  این جرم نبات نیست، این جرم دیگر حیوان شده، روح حیوانیت در او پیدا شده و آثار حیوانیت از او بروز می‌کند. حتی حیوان هم می‌شناسد که این حیوان است، این دیگر  نبات نیست، جماد نیست، انسان هم نیست، بلکه این حیوان است. ببینید حیوانات چطور یکدیگر  را به حیوانیت می‌شناسند! با اینکه جرم بدن حیوان هیچ‌ فرقی با جرم بدن یک نبات ندارد، عناصر همان عناصر است، اما این جرم یک اعتدالی پیدا کرده و در یک درجه عالی‌تری واقع شده که به واسطه این اعتدال، روح حیوانی در او پیدا شده و الآن این حیوان است. همه خلق بر حسب شعور خودشان می‌فهمند که این حیوان است. انسان به شعور انسانی می‌فهمد که این حیوان است.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 109 *»

حیوان هم به شعور حیوانی می‌فهمد که این حیوان است. با توجه به این مطالب، ببینید فرمایش امام چقدر عجیب است! می‌فرماید حجت خدا بالغه است، به عالم می‌رسد، و عالم به علمش می‌فهمد که این حجت حجت خدا است. به جاهل می‌رسد، و جاهل به جهلش می‌فهمد که این حجت خدا است. حجت خدا این‌طور بالغ است. مثالش همین مطلب است که عرض کردم. این حیوان، جرمش همان جرم نبات است، ولی وقتی به یک حدی از اعتدال رسید که روح حیوانی در او پیدا شد، آثار حیوانی از او  بروز می‌کند، بویش بوی حیوان است، صدایش صدای حیوان است، و حیوان او را به حیوانیت می‌شناسد، انسان هم او را به انسانیت خود می‌شناسد. حجت‌های خدا هم این‌طور هستند. روح نبوت یک روحی است که آثاری دارد و تمام آثارش رنگ نبوت پیدا می‌کند. صدایش مشخص است که این صدا باید صدای حجت خدا و پیغمبر خدا باشد. حرکاتش مشخص است که این حرکات حرکات حجت خدا و پیغمبر خدا است. سکناتش همین‌طور. ببینید، اگر  بنا بود که ما با دیدن، پیغمبر  را به پیغمبری بشناسیم، پس باید کورهای عالم پیغمبر  را نشناسند. اگر بنا بود که ما به شنیدن، پیغمبر را به پیغمبری بشناسیم، پس باید کرهای عالم پیغمبر  را نشناسند، و حال آنکه هم کورها موظفند به اینکه پیغمبر  را به پیغمبری بشناسند و اقرار به پیغمبری او کنند، و هم کرها موظفند که پیغمبر  را به پیغمبری بشناسند و به پیغمبری او  اقرار کنند. پس معلوم می‌شود که پیغمبر خدا در پیغمبری و حجت خدا در حجت‌بودن، امرش یک‌طوری بالغ است که به همه می‌رسد و همه او را می‌شناسند. عالم به علمش می‌شناسد، جاهل به جهلش می‌شناسد. کور با اینکه کور است حجت خدا را می‌شناسد، و کر  با اینکه کر است حجت خدا را می‌شناسد و نور خدا برای او از هیکل نبی، ظاهر  و آشکار است. از هیکل نبی بوی نبوت استشمام می‌شود. مگر نشنیده‌اید که امیرالمؤمنین فرمودند من از کودکی در خدمت رسول‌خدا بودم و رایحه نبوت را استشمام می‌کردم. اعرفوا الله

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 110 *»

بالله و الرسول بالرسالة و اولی‌الامر بالامر بالمعروف و النهی عن المنکر، خدا را به خدایی، و رسول را به رسالت، و اولواالامر را به امر به معروف و نهی از منکر بشناسید. اینها میزان و طریق شناسایی صاحبان این ارواح مقدسه است. مثل اینکه به ما بگویند درخت را به روح نباتی بشناسید. همه می‌شناسند. بچه هم می‌فهمد که درخت درخت است. حیوان هم می‌فهمد که درخت درخت است. انسان هم می‌فهمد که درخت درخت است. کور می‌فهمد که درخت درخت است. کر می‌فهمد که درخت درخت است. بوی درختی، خصوصیات درختی و نباتی برای همه مشهود است. آنگاه چطور می‌شود که درخت را به درخت بودن بشناسند ، حیوان را به حیوان بودن بشناسند، ولی پیغمبر  و حجت خدا را نشناسند به اینکه حجت خدا و پیغمبر خدا است؟ آیا می‌شود؟ نه، نمی‌شود. پس امر خدا بالغ است.

اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً، آهنگ صدایت را همه می‌فهمند که این صدا صدای پیغمبر خدا است که می‌فرماید: هلمّ الی الحج به گوش هر کس رسیده و می‌رسد، می‌فهمد که این صدا صدای پیغمبر خدا است و این تکلیف از طرف حق‌تعالی است. و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی عن العالمین این‌قدر هم این مطلب و این دعوت مسلّم است که اگر کسی این دعوت را ترک کند و با داشتن استطاعت، ابراهیم علی نبینا و آله ‌و علیه‌السلام را اجابت نکند، کافر  شده. خداوند ترک حج را به کفر  تعبیر  فرموده؛ و من کفر فان الله غنی عن العالمین خدا از تمام خلق بی‌نیاز است. پس آهنگ صدای ابراهیم و دعوت ابراهیم و اصلاً خود دعوت ابراهیم که فرمود: هلمّ الی الحج؛ همه اینها نشان می‌دهد که این کلام کلام حجت خدا و رسول خدا است، و این  دعوت از طرف خدا است. اینها صاحب روح نبوتند، از خودشان چیزی ندارند،‌اصلاً خودی ندارند، حرفشان حرف خدا است، دعوتشان دعوت خدا است، بوی اینها بوی خدا است، سخنشان سخن خدا است، آهنگ کلامشان آهنگ کلام خدا است، هرچه دارند به خدا نسبت دارد.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 111 *»

پیغمبر اکرم؟ص؟ با امیرالمؤمنین؟ع؟ و بعضی از اصحاب در قُبا به سر  می‌بردند. آن نواحی آباد و خرم بود، نخلستان‌های زیادی در آن قسمت بود. روزی پیغمبر همراه امیرالمؤمنین و آن چند نفر که همراهشان بودند قدم می‌زدند، به یک نخلستانی رسیدند، برای رفع خستگی کنار سایه این نخل‌ها نشستند. این نخلستان مال یک یهودی بود و خدمتگزار این نخلستان پیرمرد سالخورده‌ای است. آن خدمتگزار آمد احوال اینها را پرسید، نگاهی به رخساره رسول‌الله کرد، ناگهان تمام بدنش متزلزل شد، این کیست؟ این سیما چه سیمایی است؟ این نگاه چه نگاهی است؟ این بو چه بویی است که از این وجود مبارک به مشام می‌رسد؟ نزد اربابش آمد و گفت اجازه می‌دهی من یک ظرف خرما پیش این مهمان‌ها ببرم، که از راه رسیده‌اند و زیر سایه نخل‌های شما خستگی می‌گیرند؟ گفت بردار ببر. خدمتگزار یک ظرف خرما آورد، و به نیت اینکه صدقه باشد خدمت آن بزرگواران گذارد. دید رسول‌الله و امیرالمؤمنین دست دراز نکردند، ولی رسول‌الله به سایرین امر فرمودند که شما بخورید. با خودش گفت: این یک علامت، و یک نشانه. ببینید یک حرکت بیشتر  نیست، ولی حرکت را می‌فهمد، این حرکت حرکت روح نبوت است، او دست دراز نمی‌کند و برنمی‌دارد. صدقه بر محمد و آل‌محمد صلوا‌ت الله‌ علیهم ‌اجمعین حرام است. رفت، دوباره از اربابش اجازه گرفت. و این بار یک ظرف خرما به نیت هدیه آورد و خدمت آن بزرگواران گذارد. رسول‌الله؟ص؟ به سایرین تعارف کردند، و خود آن بزرگوار و امیرالمؤمنین هم بسم‌ الله‌ الرحمن الرحیم گفتند و دست دراز کردند و تناول فرمودند. سایرین هم در خدمت رسول‌الله میل کردند. آن خدمتگزار با خودش گفت: این هم علامت دوم، که آن پیغمبری که من طالب دیدارش هستم همین است. این سیما همان سیمایی است که شنیده‌ام، نشانه‌ها هم همان نشانه‌ها است.

این پیرمرد کسی است که سال‌های زیادی از عمر خود را در نزد راهب‌ها به خدمتگزاری سپری کرده، و به عشق دیدار و زیارت رسول‌الله روزشماری می‌کرده، که

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 112 *»

برسد آن زمانی که حضور او را درک کند و به زیارتش نائل شود. با چه زحمتی خودش را به مهاجَر  رسول‌الله ــ  یعنی محل هجرت پیغمبر آخرالزمان، مدینه منوره ــ  رسانیده! این کیست؟ ایشان همان کسی است که بعداً  نامش سلمان محمدی شد، و نسبت به رسول‌الله؟ص؟ پیدا کرد.

با خودش گفت: خوب، این هم دو علامت. بعد از آن آمد پشت سر مبارک حضرت ایستاد که شاید باد ردای مبارکش را کنار ببرد و مهر نبوت را در کتف مبارکش ببیند. رسول‌الله با دست مبارکشان ردا را کنار زدند و مهر نبوت را هم زیارت کرد. بلافاصله به توحید و رسالت اقرار کرد: اشهد ان لا اله الّا ‌الله و اشهد انک رسول‌الله؟ص؟. این دیگر معجزه نمی‌خواهد، این دنبال چیز  دیگری نمی‌گردد. ببینید چه یقینی است! این‌طور با روح نبوت و آثار روح نبوت آشنا است. برای او تمام حالات و حرکات پیغمبر اکرم؟ص؟ نشانه‌ها و دلایل نبوت و براهین حق است.

بعد از آن به رسول‌الله عرض کرد من چه کنم؟ من اینجا به عنوان غلام و زرخرید این یهودی هستم. یهودی هم از آن معاندان سرسخت است، هیچ حاضر نیست که ایشان را بفروشد یا آزاد کند. حضرت فرمودند برو با او قرار مکاتبه ببند و برایش کار کن و مبلغ قرارداد را به او بپرداز. در آن زمان رسم بود که بعضی از غلام‌ها مکاتبه می‌کردند، یعنی با مولایشان قرار می‌بستند که غلام برود کار کند، و مبلغ قرارداد را که تهیه کرد و به مولایش داد، آزاد باشد.

سلمان در مقام مکاتبه برآمد. اما این مولای طمّاع بی‌حیا گفت می‌خواهم یک نخلستانی برایم ترتیب بدهی که پانصد نخل خرمای بارآور داشته باشد. سلمان خدمت پیغمبر اکرم آمد و جریان را عرض کرد. حضرت فرمودند مانعی ندارد، یک محوطه زمین را در نظر گرفتند و فرمودند تا می‌توانی هسته خرما جمع کن و بیاور. جمع کرد و آورد. حضرت رسول؟ص؟ با دست مبارک اولین هسته خرما را زیر خاک می‌کردند و امیرالمؤمنین آب می‌دادند، هسته دوم را که می‌کاشتند هسته اول سبز  می‌شد. هسته

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 113 *»

سوم را که رسول‌الله زیر  زمین می‌کردند و امیرالمؤمنین آب می‌دادند، هسته دوم سبز می‌شد، و هسته اول که درخت شده بود بار می‌داد. بالاخره پانصد نخل خرما آماده شد، و سلمان آزاد شد و در خدمت رسول‌الله؟ص؟ به مدینه آمد. و چون راهب‌ها هم سفارش کرده بودند که سلام ما را خدمت آن پیغمبر  برسان؛ سلمان سلام همه آنها را به پیغمبر رسانید و آن بزرگوار  به یک‌یک آنان با اینکه از دنیا رفته بودند جواب عنایت کردند و جواب سلام همه را دادند.([37])

امیدواریم خداوند به فضل و کرمش سلام ناقابل ما را هم به خدمت آن بزرگواران و مخصوصاً وجود مبارک مولا و آقایمان امام زمان صلوات‌الله‌علیه ابلاغ بفرماید، و این توسلات ما را به عنایت و فضل و کرمش مورد قبول و نظر لطف آن بزرگواران قرار بدهد، و به فضل و کرمشان جواب ما روسیاهان را عنایت بفرمایند. امیدواریم در دنیا و آخرت مورد لطفشان و مشمول عنایتشان باشیم.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 114 *»

 

 

مجلس   36

 

24 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

 

 

 «* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 115 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

به مناسبت ماه‌های شریف حج، سخن در این آیه شریفه است و متذکر  این آیه شریفه هستیم. هم توجه به ظاهر آیه مبارکه داریم و هم ا‌ن‌شاءالله متذکر  باطن این آیه مبارکه هستیم، که به حسب ظاهر خداوند در این آیه از دستوری خبر می‌دهد که به ابراهیم علی نبینا و آله و ‌علیه‌السلام صادر فرمود که در میان مردم امر حج را ابلاغ بفرماید، و اینکه خانه خدا برای زیارت، طواف و انجام عبادت و مراسم بندگی آماده است. اعلام کند و مردم را به این امر مهم و تکلیف مهم دعوت کند. و حق‌تعالی ضمانت می‌فرماید که دعوت تو را خواهند شنید و اجابت خواهند کرد؛ به طوری که حتی می‌فرماید: یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق. چون علاقه و محبت و بستگی به مبدأ وجود، برای هر موجودی، یک امر  فطری و طبیعی است که خداوند در طبیعت و سرشت هر موجودی قرار داده‌ است. البته تکلیف حج تکلیف مهمی است، جهات مختلف دارد، ظاهری دارد، معنویت‌هایی دارد، و در هر حکمی از احکام ظاهریش اسرار و بواطنی است که اهل باطن و سرّ  توجه دارند. و بعضی از آنها در فرمایشات ائمه؟عهم؟ و فرمایشات بزرگان بیان شده، و مسألهٔ بسیار بسیار

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 116 *»

با اهمیتی است. آن جهاتی که ما متذکرش هستیم ربط این خانه ظاهری ــ  از جهات مختلف ــ  با خانه‌های معنوی حق‌تعالی محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین است، که آن بزرگواران در تمام عوالم خلقت به جمیع مراتبشان خانه‌های انوار حق‌تعالی هستند. و هم‌چنان که این خانه به گردن زمین و همه زمینی‌ها  حق دارد؛ زیرا مبدأ پیدایش همه، خانه کعبه است. و گذشته‌ از اینکه مبدأ پیدایش همه است، آن به آن همه فیوضات از این خانه به زمین و به همه اهل زمین می‌رسد. اگرچه این مطلب محسوس ما نیست، ولی کسانی که خلقت در نزد آنها انجام شده، آنها فرموده‌اند که تمام فیض‌ها و عنایت‌ها و برکت‌های حق‌تعالی از این خانه به تمام قطعه‌های زمین و اهل زمین می‌رسد. پس معلوم است که این خانه بر گردن همه موجودات زمینی و بر خود زمین حق مبدئیت دارد، منشأ است، سرچشمه وجود و عنایات وجودی خداوند بر این زمین و اهل این زمین است.

امشب شب بیست‌وپنجم ذیقعده است، و شب و روز بیست‌وپنجم ذیقعده شب و روز دحوالارض نامیده شده. معنای دحوالارض را اجمالاً می‌دانید، یعنی آن‌‌وقتی که خداوند زمین را از زیر خانه کعبه گسترانید و پهن فرمود. البته آن موقع شب و روزی مثل این شب و روز نبود، ولی این شب و روز با آن وقت تناسب کامل دارد، و به صورت کامل آن وقت را حکایت می‌کند. یقیناً مناسب با خودش یک وقتی داشته، و در این شب و روزهایی که بر ما می‌گذرد، مناسب‌تر  از همه اوقات که آن‌وقت را برای ما حکایت کند، این شب و روز شریف دحوالارض است. و از طرف ائمه؟عهم؟ سفارش شده که به این شب و روز احترام کنیم، و متذکر  باشیم، روزش را روزه بگیریم، به عبادت بگذرانیم، این دستورات رسیده و همه‌اش اداء حق خانه حق‌تعالی است. آن شبانه‌روزی را که خداوند کاملاً  مناسب با وقت گسترش یافتن زمین از زیر خانه آفریده، این شبانه‌روز بیست‌وپنجم ماه ذیقعده است. این شبانه‌روز برای آن وقت مانند لباسی است که با اندام شخصی کاملاً  مناسبت داشته باشد، و کمالات او را

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 117 *»

حکایت کند، و زیبنده او باشد. این شبانه‌روز بیست‌وپنجم ماه ذیقعده ‌آن‌وقتی را حکایت می‌کند که خداوند نظر عنایتش تعلق گرفت به اینکه زمین را از زیر کعبه پهن بفرماید. این لباس و این جلوه در هر سال کاملاً مناسبت دارد که آن وقت در این لباس و این جلوه برای ما تجلی کند و این لباس را بپوشد.

نوع احترام‌هایی که ما از شب و ‌روزهایی می‌کنیم که خصوصیتی نسبت به وقایع گذشته دارد، یا خصوصیتی نسبت به حقایق غیبیه‌ و امور غیبیه‌ای دارد که در عالم‌های دیگر انجام شده و در این عالم ما از آنها یاد می‌کنیم، تمام آنها از این قبیل است و بی‌جهت نیست. آنانی که این مطلب را متوجه نیستند، این مطلب برایشان مبهم است که چرا مثلاً  در هر سال باید عاشورا را احترام کنیم و به گریه و حزن بگذرانیم؟ چرا در هر سال باید مبعث رسول ‌خدا را جشن بگیریم و به سرور بگذرانیم؟ چرا باید در هر سال هجدهم ذیحجه را عید بگیریم و جشن داشته باشیم و مسرور باشیم؟ و همین‌طور سایر اوقات، مثل عید فطر و عید اضحی؛ چرا ما باید اینها را تکریم کنیم و در هر سال حزنمان را در ایام حزن و سرورمان را در ایام سرور تکرار کنیم؟ اینها از این نکته غافلند که این ایام و لیالی یک حقیقتی دارند که در این دوران سال، مناسبت پیدا می‌کنند با شب و روزی که از طرف خدا و اولیاء خدا معین شده است. حال یا در این عالم ما واقعه‌ای‌ هم رخ داده، یا نه، بلکه کاری در عالم غیب انجام شده و در اینجا عکس می‌اندازد.

پس هر شب و روزی که در شریعت مقدسه اسلام تعظیم و تکریم می‌شود، و در آن شب و روز حقی اداء می‌شود و آن شب و روز را به حزن یا سرور می‌گذرانیم، برای آن حقیقتی است که در آن اوقات جلوه کرده است. در واقع آن حقیقت یک لباسی پوشیده که آن لباس کاملاً  مناسب با او است. و ممکن است آن حقیقت در همه اوقات باشد؛ مثل اینکه حادثه عاشورا همیشگی است، در همه شب‌ها و روزها نفوذ دارد، در همه سال‌ها و در همه روزها و در همه شب‌ها ساری و جاری است، هرکس

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 118 *»

دلش در هر  وقتی و در هر جایی به درگاه خداوند خاضع شود و حالت انکسار و شکستی برای او دست دهد و به حقیقت توجه متوجه خدای خود شود؛ همان لحظه عاشورا است که از برکت حسین؟ع؟ و حادثه حضرت سیدالشهداء این حالت فراهم شده. و این اوقات برای بندگان در همه عوالم و در همه اوقات فراهم می‌شود. پس عاشورا در همه لحظات ساری و جاری است، اما در هر سال در دهم محرم این لباس از همه اوقات تناسبش بیشتر  است. از این جهت ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین روز عاشورا را روز حزن خود قرار می‌دادند، و در مصیبت حضرت سیدالشهداء به عزاداری می‌پرداختند، گریه می‌کردند. گریه و عزاداری و حزن عاشورا از این‌جهت است که آن حقیقت کاملاً  در آن شب و روز ظاهر شده است. سایر  مناسبت‌ها هم این‌چنین است.

حال، گسترش یافتن زمین از زیر خانه کعبه قطعاً در یک وقتی انجام شده؛ آن وقت «دحوالارض» نامیده شده است. ما خدا را به «داحی‌الارض» یاد می‌کنیم، یعنی خداوندی که به ید قدرت خود و با اسباب خلقت، زمین را از زیر کعبه پهن فرمود، و بعد موجودات زمینی را بر  روی زمین خلقت فرمود، تا نوبت به خلقت نوع انسان رسید. نوع انسان هم اگرچه به حسب ظاهر  از پدر و مادری که آدم و حوا بودند خلقت شدند، و به تدریج از پدر و مادرها ولادت یافتند، و این نسل و این نوع باقی مانده و تا وقتی که خدا می‌خواهد باقی می‌ماند؛ با وجود اینکه موجود شدن نوع انسان به این نظم است، اما به حسب واقع و بیان قرآن بین نوع انسان و نوع حیوانات و نوع نباتات در اینکه همه از این زمین به وجود می‌آیند و از این زمین می‌رویند تفاوتی نیست. اگرچه روییدن مختلف است، ولی در هر صورت پیدایش انسان‌ها هم یک نوع روییدن است، از این زمین موجود می‌شوند و از این زمین خلق می‌گردند. از این جهت قرآن صریحاً می‌فرماید: هو الذی انبتکم من الارض نباتا، آن خدا خدایی است که ــ  ای انسان‌ها ــ  شما را از این زمین مانند رویانیدن سایر روییدنی‌ها رویانیده‌ است، اما با نظم خاص دیگری.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 119 *»

پس این زمین و همه موجودات زمینی مرهون خانه کعبه هستند، و حق خانه کعبه بر آنها این است که آن وقتی را که خداوند در آن وقت از زیر خانه کعبه، زمین و موجودات زمینی را ایجاد فرموده احترام کنند. مخصوصاً درباره روز دحوالارض دعاها و دستوراتی رسیده و دستور فرموده‌اند که مؤمنان در این روز به یاد خدا باشند. ان‌شاءالله آنهایی که موفق هستند آن دستورات را انجام خواهند داد و دعا خواهند کرد و دعائشان هم ان‌شاءالله درباره همه مستجاب خواهد شد.

امیدواریم خداوند همین نکاتی را که درباره ظاهرِ  امرِ خانه خدا متذکر  می‌شویم، به منزله اداء حق این خانه قرار دهد. وگرنه ما عاجزیم از اینکه بتوانیم حق صاحبان حق را اداء کنیم؛ و یکی از صاحبان حق همین خانه مکرّم حق‌تعالی است که باید آن را حرمت کنیم.

در هر صورت، سخن در این بود که خداوند می‌فرماید ای ابراهیم در میان مردم حج را اعلام کن؛ یأتوک رجالاً مطمئن باش که به مبدأ توجه دارند، ندای تو  را می‌شنوند و با هر شرایطی که دارند، پیاده یا بر مرکب‌های ضعیف، دعوت تو  را اجابت می‌کنند و به سوی تو خواهند آمد. یعنی همین‌که تو  اعلام کنی که مبدأ آماده پذیرایی از شما است، حق مبدأ را رعایت کنید، آماده است برای اینکه خدا را در نزد آن عبادت کنید؛ همین‌که تو اعلام کنی، یأتوک، خواهند آمد.

به این نکته توجه کنید، که در باطن، آن خانه‌هایی که همه عوالم از آن خانه‌ها وجود یافته‌اند، و خداوند از برکت وجود آن خانه‌ها، هستی و کمالات هستی را کرامت فرموده است؛ حق آنها چیست؟ و چگونه باید در مقام اداء حق آن خانه‌ها برآمد؟ خانه‌های معنوی و باطنی خدا محمد و آل‌محمد صلوات الله‌ و سلامه‌ علیهم اجمعین هستند که خودشان بخصوص فرمودند: نحن سبب خلق الخلق، آن سبب‌های اولیه و اصلیه‌ای که خداوند همه موجودات را به واسطه آنها و از آنها خلقت کرده ما هستیم. پس سبب خلقت تمام خلایق این بزرگواران هستند. از این‌جهت مشایخ عظام+ ـ

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 120 *»

ــ مخصوصاً شیخ مرحوم­ ـــ  این مطلب را به تفصیل بیان فرمودند و کاملاً روشن کردند که برای هر موجودی که خداوند او را ایجاد کرده چهار علت و سبب لازم است: یک؛ علت فاعلی که انجام‌دهنده و خلقت‌کننده باشد. دو؛ علت غائی که مقصود از ایجاد باشد. سه؛ علت مادی که ماده آن موجود از آن علت و سبب گرفته شده باشد. چهار؛ علت صوری که صورت و هیئت و حدود این موجود از آن علت پیدا شده باشد. این بزرگوار ثابت فرمودند و بیان کردند و به تفصیل روشن ساختند که خدای ما منزه است از آنکه ذات مقدسش سبب و علت برای خلقت موجودات باشد. پس ذات خدا علت و سبب نیست، بلکه خدای ما سبب‌آفرین و علت‌آفرین است، خودش علت و سبب برای موجودات نیست، بلکه سبب و علت را می‌آفریند. مثلاً  وقتی که خداوند بخواهد در را بیافریند، اول نجار را می‌آفریند، چوب را می‌آفریند، اسباب و وسایل نجاری را می‌آفریند؛ آنگاه نجار در را می‌سازد. خداوند در را به ساختن نجار  ایجاد می‌کند. علت فاعلی برای ساختن در نجار است. علت غائی برای ساختن در این است که در خانه‌ای نصب شود و وسیله ارتباط داخل خانه با خارج خانه باشد، از آن رفت و آمد انجام شود. علت مادی برای در چوب است. و علت صوری در همان هیئت و حدود آن در است. ذات خدا مقدس است از اینکه سبب و علت خلق باشد.

تمام مخلوقات و موجودات این چهار علت را دارند، ولی همه اینها به یک مقام کلی برمی‌گردد که آن مقام، سبب کلی تمام اسباب و علت کلیه تمام علت‌ها است. تمام حکماء و فلاسفه و عرفاء، آن مقام را ذات خدا می‌دانستند، همه آنها می‌گفتند ذات خدا علة‌العلل و سبب‌الاسباب است. ولی شیخ مرحوم­ به تبعیت از قرآن و فرمایشات معصومین سلام الله ‌علیهم ‌اجمعین بیان فرمود و روشن کرد و تفصیل داد، براهین عقلیه و نقلیه اقامه فرمود که آن مقام، ذات خدا نیست. آن مقام، اول و اشرفِ خلق خدا است که محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند. ایشان در آن مقام، علت و سبب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 121 *»

کلی خلق می‌باشند. علت فاعلی، علت غائی، علت مادی و علت صوری.

این بیان، مختصر  و مجمل است، و می‌دانم که مناسب این مجلس هم نیست. اما همین مقدار اشاره کردم تا متذکر  این نکته باشیم که همچنان که این خانه کعبه مبدأ و منشأ وجود این زمین و زمینی‌ها شد و احترام پیدا کرد. بندگان در هر سال یک‌ شبانه‌روز را باید حرمت کنند و به عبادت بگذرانند و به خدا توجه کنند؛  به مناسبت اینکه زمین و اهل زمین در آن روز از این خانه و به برکت این خانه پیدا شده‌اند، و این خانه مبدأ و سرچشمه آنها است. باید متذکر  باشیم که وقتی شأن این خانه ظاهری این‌چنین است، موقعیت و شأن محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین چه موقعیتی و چه شأنی است، که تمام عوالم از آنها است! در همین دعائی که برای احترام از خانه خدا و امر  دحوالارض و انتشار یافتن زمین از زیر کعبه معظمه وارد شده، در همین دعا ما را به خانه‌های معنوی خدا توجه داده‌اند، به محمد و آل‌محمد صلوات الله ‌علیهم اجمعین، که تمام عوالم از آنها است. ایشانند مبدأ و منشأ برای تمام عالم‌هایی که خدا آفریده. این بزرگواران در هر عالمی و در هر مقامی و در هر طبقه‌ای، به مرتبه‌ای از مراتب خود حضور دارند، حضور عِلّی. در هر عالمی، در هر مرتبه‌ای و در هر طبقه‌ای که خداوند آفریده. و خدا خودش می‌داند که چقدر عالم آفریده، همین‌اندازه حضرت صادق؟ع؟ فرمودند که خدا هزار هزار عالم و هزار هزار آدم دارد، و این عالم شما آخری آن عالم‌ها است و این آدم و حوایی که شما فرزندان آنها هستید آخرین آدم‌ها و حوا‌ها هستند. و این «هزار هزار عالم» یک تعبیری است که فرموده‌اند وگرنه عالم‌های خدا و آدم‌های خدا، آن منشأها و مبدأهایی که خدا موجودات را از آنها آفریده، مگر  محدود است و می‌شود اندازه‌ای برایش گفت؟ نامتناهی است، خدا می‌داند و خود آنانی که خدا به وسیله آنها این عالم‌ها را خلقت کرده، یعنی محمد و آل‌محمد صلوات الله ‌علیهم اجمعین. اینها هستند که می‌دانند خدا چقدر عالم‌ قرار داده، چقدر آدم قرار داده، و در هر عالمی چه خانه‌هایی قرار داده.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 122 *»

ولی همین عوالمی که به حسب ظاهر  فرموده‌اند خدا هزار هزار عالم آفریده، تمام این عالم‌ها انوار و آثار  محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین هستند.

این مسأله، چه برای ما ثابت شده باشد چه نشده باشد، امر  این‌چنین است، برهان‌هایش در جای خودش معلوم شده، و غیر از این نیست. باید در هر عالمی و در هر طبقه‌ای و در هر مرتبه‌ای، مبدئی و خانه‌ای برای آن عالم باشد، و نوع فیوضات حق‌تعالی و برکات و عنایات خدا از آن خانه شامل حال آن عالم و اهل آن عالم بشود. ما این خانه‌ها را مقامات و مراتب محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین می‌دانیم و باید هم بدانیم، باید به این خانه‌ها توجه داشته باشیم، و ایشان را مبدأ و منتهای خودمان بدانیم. در جمیع مراتبمان ما از این خانه‌ها سرچشمه گرفته‌ایم و برگشتمان هم به همین خانه‌ها است. ما همیشه در نزد همین خانه‌ها باید به عبادت حق‌تعالی بپردازیم، باید خدا را نزد همین خانه‌ها عبادت کنیم، و قبله ما در تمام مراتبمان همین خانه‌ها هستند. آن وجودهای مبارکی که وسیله توجه ما به حق‌تعالی هستند همین خانه‌ها هستند. چطور این بدن ظاهری ما باید به کعبه رو کند، و این خانه و سمت این خانه قبله ما است؟ در باطن و در مراتب دیگر  هم امر این‌چنین است.

پس اهل ایمان حج‌های باطنی و معنوی خیلی دارند. توجه به هر مرتبه و هر شأنی از شئونات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که می‌کنند در واقع حج کرده‌اند. وقتی که شما به حرم حضرت رضا؟ع؟ می‌روید و خدمت آن حضرت سلام عرض می‌کنید و حضرت را بین خودتان و خدا شفیع و وسیله قرار می‌دهید، سبب توجه قرار می‌دهید، اینها همه حج است. حال، هرچه معرفتتان عمیق‌تر  باشد، محبتتان شدیدتر  باشد و باورتان بیشتر باشد، و این حرف‌ها را افسانه ندانید و خدای نکرده سست و بی‌ارزش ندانید، بلکه واقعیت بدانید، و یقین داشته باشید که مطلب همین است و غیر از این نیست، باور داشته باشید؛ به مقدار باورتان و به مقدار توجه و محبت و معرفتتان برای شما تعداد حج اضافه می‌شود و شماره‌های حج بالا می‌رود.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 123 *»

زیارت ائمه؟عهم؟ باید با معرفت مقامات و شئوناتشان همراه باشد. از همین جهت است که زیارت زائر  آنگاه مورد قبول حق‌تعالی و دارای اجر  و پاداش اخروی است که با معرفت مزور همراه باشد. زائر  مزور خود را بشناسد کیست، بداند به زیارت چه کسی می‌رود. نوع اشخاص را می‌بینید، وقتی زیارت می‌خوانند با شخصی که در کنارشان ایستاده حرف هم می‌زنند، احوال‌پرسی می‌کنند، یا در بین زیارت با هم سخن می‌گویند، به یکدیگر نگاه می‌کنند. اینها دلیل بر این است که این شخص به زیارت همین نقره و طلایی که اسمش را ضریح مطهر گذارده‌اند آمده است. الان هم دارد این نقره را زیارت می‌کند. چون اگر امامش را زیارت می‌کرد و با چشم دل می‌دید و مشاهده می‌کرد که الآن آقا او را می‌بینند، او الآن با آقا صحبت می‌کند و خدمت آقا عرض ارادت می‌کند؛ اگر  به این مطلب یقین داشت و می‌دید، دیگر  برگشتن و نگاه‌کردن به این و آن و گفتگو کردن یعنی چه؟! اینها همه دلیل بر این است که متوجه نیستند.

ان‌شاءالله از برکات تعالیم بزرگان دین و مشایخ عظام+ شما هستید کسانی که امید خیر  به آنها می‌رود. امید خیر فقط به کسانی می‌رود که اهل معرفتند، اهل توجهند، اهل بصیرتند و نورانیت دارند، در این حرم‌های مطهره و در نزد این قبور مبارکه با ارادت و با اخلاص و با توجه می‌ایستند و  زیارت‌ می‌خوانند. حتی لازم نیست که حتماً در این حرم‌ها و در کنار این قبور مبارکه باشند. می‌دانند که این خانه‌ها این‌قدر تصرف و نفوذ دارند و جنبه عِلّیتشان و مبدأیتشان آن‌چنان قوی است و در همه موجودات سریان و جریان دارد که هرکجا این بزرگواران را صدا بزنند و به آنها سلام بدهند، متوجهند و جواب سلام را می‌فرمایند. اما در این حرم‌ها و در کنار این قبور، به جهت اداء حرمت این مکان‌های شریفه که محل دفن ابدان مقدسه‌شان شده، توجه و عنایت بیشتری دارند. وگرنه این خانه‌ها درهمه موجودات نفوذ و سریان دارند و از همه باخبرند. امام؟ع؟ به شخصی فرمودند: هرگاه حاجتی به ما داشتی

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 124 *»

همین‌که لبت را تکان بدهی ما خبردار می‌شویم. و همین لب تکان‌دادن را هم که فرموده‌اند برای این است که از بس ما گرفتار این عالم حس هستیم و باید مطلب را برای ما حسی کنند، فرمودند لب‌هایت که حرکت کند ما از حاجتت خبردار  می‌شویم. من می‌خواهم عرض کنم که اگر آن شخص استعداد و آمادگی بیشتری می‌داشت، می‌فرمودند همین‌که خاطره‌ای در فکرت و در مغزت خطور کند، ما باخبر  می‌شویم. بلکه بالاتر از این را عرض می‌کنم، تا این بزرگواران ما را یاد نکنند ما کجا می‌توانیم ایشان را یاد کنیم؟ یادکردن این بزرگواران از ما، پیش از یادکردن ما از ایشان است.

ای غافل، ای کسی که خودت را دور می‌بینی، برو بنشین و به روز سیاهت زار زار گریه کن، که چرا امامت یادت نکرده که تو  نمی‌توانی به یادش باشی و خودت را در کنارش ببینی. باید نشست و بر  این غفلت‌ها و دوری‌ها و روسیاهی‌ها گریه کرد. زیرا امر این‌چنین است که یادکردن این بزرگواران ما را، پیش از یادکردن ما ایشان را است. تا به یاد ما نباشند و به ما توجه نفرمایند، ما به یاد آنها نمی‌افتیم.

پس وقتی که به یاد این بزرگواران می‌افتید، همین اندازه عرض سلامی می‌کنید، توجهی می‌کنید و در دل اقبالی به وجود مبارک هریک از این بزرگواران پیدا می‌کنید، مطمئن باشید که آن بزرگوار قبل از اینکه شما او را یاد کنید یادتان کرده، و قبل از اینکه شما اقبال به او کنید او اقبال به شما فرموده، قبل از اینکه شما به آن بزرگوار توجه کنید آن بزرگوار به شما توجه فرموده. و اقتضای کرمشان و احسان و آقایی‌شان همین است که از همه ما یاد کنند و هیچ‌گاه از ما تغافل نفرمایند. نه اینکه از ما یادشان برود، نه، از ما تغافل نفرمایند، یعنی ما را فراموش شده حساب نکنند. بلاء و درد ما این است که خدا نکند ما را فراموش شده حساب کنند و نخواهند ما را به یاد بیاورند، ما را از عنایت و لطفشان دور بیندازند. نه، آقا امام زمان ما صلوات‌الله‌علیه به ما عنایت دارد، به ما مژده داده‌اند، فرموده‌اند: انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم ما در امر  رعایت شما سهل‌انگاری نمی‌کنیم.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 125 *»

معنای «رعایت» را اجمالاً عرض کرده‌ام، یعنی مثل چوپانی که گله‌اش را از هر جهت زیر نظر دارد، خیر  و صلاحشان را زیر  نظر دارد، به آنها عنایت دارد؛ ما هم جمیع امورتان را زیر نظر داریم. در واقع مقام امام یک‌چنین مقامی است؛ با این تفاوت که چوپان گوسفندها را که می‌پروراند به نفع خودش یا به نفع صاحبان گوسفندها می‌پروراند و می‌چراند، اما این بزرگواران که در مقام ولایت و مقام امامت راعی خلق هستند، خلق را برای خود خلق رعایت می‌فرمایند نه برای سود خودشان. بلکه عرض می‌کنم خودشان به همه وجودشان در خدمت و در منفعت تمام گله قرار دارند، تک‌تک افراد این گله از وجود مبارکشان سود و منفعت می‌برند، و همه وجودشان برای رعیتشان منفعت صِرف و خیر  محض است. این‌طور نیست که آنها بخواهند از رعیت و از این گله سودی به جیب بزنند، نه، بلکه تمام وجود آنها صَرف خیر  و صلاح این رعیت می‌شود.

آری، می‌فرماید: انا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم، ما امر رعایت و پرورش شما را فروگذار نمی‌کنیم، و کاملاً به کار شما و به جمیع شئون شما رسیدگی می‌کنیم. و لا ناسین لذکرکم، ما یاد شما را فراموش نمی‌کنیم، یاد شما را از خاطر  نمی‌بریم، یعنی با همه این معصیت‌هایی که دارید، باز هم به شما لطف داریم. با اینکه شما با این معصیت‌هایتان سعی دارید که از ما دور شوید؛ به خدا پناه می‌برم؛ به خدا پناه می‌برم، به خدا پناه می‌برم، سعی شما در این است که از ما و از عنایت ما دور بشوید و خودتان را در معرض سخط ما قرار بدهید، سعی شما در این است، اما کرم و لطف و آقایی و عنایت این بزرگواران این است که نه، و لا ناسین لذکرکم ما فراموشتان نمی‌کنیم. شما اگر لطف ما را فراموش می‌کنید، شما اگر عنایت ما را از خاطر می‌برید، شما اگر  به دلسوزی‌های ما توجه ندارید؛ و کاش به همین اکتفاء کنیم! بلکه به همه وجودمان عنایتشان را از خودمان پس می‌زنیم، نعوذبالله به همه وجودمان از توجهات آن بزرگواران اعراض می‌کنیم؛ ولی با وجود این می‌فرماید: و لا ناسین لذکرکم ما شما را از خاطر  نمی‌بریم.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 126 *»

در هر صورت، این بزرگواران را خدا این‌طور قرار داده که در جمیع عوالم، مرکز  و مبدأ هستند. در همه مراتبشان برای جمیع مرتبه‌ها و طبقه‌های آفرینش، خانه‌های عنایت حق‌تعالی هستند. پس در این شب و روز ان‌شا‌ءالله باید بیشتر  از اوقات دیگر  به مقام مبدأیت و منشأیت این بزرگواران و مقام عِلیتشان توجه داشت، زیرا تمام نعمت‌های الهی از این خانه‌های باعظمت و بارفعت پروردگار به ظاهر  و باطن ما می‌رسد و ما از فیوضات این خانه‌ها بهره‌مندیم.

چون فردا روز بیست‌وپنجم ماه است، ان‌شاءالله توجه داشته باشید. در این دعائی که در این روز شریف رسیده، ما را بیشتر  متذکر  امر این بزرگواران کرده‌اند. به چند نکته در این دعا توجه داده شده است: یکی اینکه ما حق این بزرگواران را که ان‌شاءالله در دوره زندگی اداء کردیم و توجه به این خانه‌های الهی داشتیم، امید می‌رود که طبق وعده حضرت رضا؟س؟ و سایر  ائمه معصومین؟عهم؟ از اول مرگ بلکه از حال احتضار، آثار این توجهات را ببینیم. زیرا مشاعر  ما از اول احتضار لطیف می‌شود و با عالم بعدی که در پیش داریم مناسبتی پیدا می‌کنیم. چون با این وضع هیچ مناسبتی با آن عالم نداریم، اما از اول احتضار مشاعر  لطیف می‌شود و با آن عالم مناسبتی پیدا می‌کند، آنچه نمی‌شنیدیم می‌شنویم، آنچه نمی‌دیدیم می‌بینیم. اگرچه این چشم‌ها روی هم باشد، اگرچه این گوش‌ها از نظر  قوای طبیعی از شنیدن ناتوان باشد، اما مشاعر و قوای انسانی لطافت پیدا می‌کند، می‌شنویم آنچه را که نمی‌شنیدیم، و آنچه را که می‌شنیدیم دیگر  نمی‌شنویم. می‌بینیم آنچه را که نمی‌دیدیم، و آنچه را که می‌دیدیم دیگر  نمی‌بینیم. دیگر  اهل و عیال، مال و منال، جاه و مقام را آن‌طوری که می‌دیدیم دیگر  نمی‌بینیم. آن‌طور نیستیم که دلباخته شده باشیم و تمام وجودمان را صرف کرده باشیم و تحویل آن مطلوب و مقصودمان داده باشیم. اگر پول است، اگر مقام است، اگر جاه است، هرچه هست خیالات است؛ همه وجودمان را به اهل و عیال داده باشیم، و عمرمان را برای رفاه خودمان یا رفاه آنان

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 127 *»

صرف کرده باشیم، و غافل از خدا و پیغمبر  و دین و دیانت گذرانده باشیم. نه، آن‌طور دیگر  نمی‌بینیم، آن امور را طوری می‌بینیم که تا  آن‌وقت نمی‌دیدیم. مال را طوری می‌بینیم که تا آن‌وقت آن‌طور نمی‌دیدیم. اهل و عیال و زن و فرزند را طوری می‌بینیم که تا آن‌وقت آن‌طور نمی‌دیدیم.

خلاصه، هرکس به هرچه بسته است و هرطور بسته است؛ و به خدا پناه می‌بریم، همه بسته هستیم؛ به آنچه بسته بودیم آن را غیر از آنی که می‌دیدیم خواهیم دید. چشم‌ها طور دیگری می‌بیند، گوش‌ها چیزهای دیگری می‌شنود، وضع عجیبی می‌شود. آنجا خواهیم دید که این بزرگوارانی که حرمتشان کردیم و در این دوره عمر  به یادشان بودیم، در مقابلشان خضوع و خشوع داشتیم، به مقداری که خداوند توفیقمان داد و خذلانمان نفرمود رضایتشان را رعایت کردیم و سعی کردیم در معرض غضب و سخطشان نباشیم؛ ان‌شاءالله آثار این امور را وقت مرگ و در حال احتضار خواهیم دید. آنجا اولیائمان را باید این‌طور ببینیم که شفعاء ما هستند، دلسوز ما هستند، به فکر ما هستند، به عیادت ما و به دستگیری ما آمده‌اند.

در این دعائی که فردا بنا است بخوانیم عرضه می‌داریم: و اَشهدنی اولیاءک عند خروج نفسی و حلول رمسی و انقطاع عملی و انقضاء اجلی خدایا اولیائت را به من نشان بده. اما به چه حالت؟ به حالت رضا، به حالت خُرسندی، به حالت شفاعت، به حالت دلسوزی، به حالت دستگیری و عنایت؛ که به ملک‌الموت و اعوان ملک‌الموت سفارش بفرمایند که این از دوستان ما است، این با ما سابقه دوستی دارد، این جانش و مالش متعلق به ما بوده، این خودش را در راه ما مالک چیزی نمی‌دیده، در همه حال کسب رضای ما مقصودش بوده، برای ما قدم برمی‌داشته، رضایت ما را طلب می‌کرده؛ رعایتش کنید.

دعا می‌کنیم خدایا وقتی که می‌خواهد جان از تن ما بیرون برود، اولیائت را به من بنمایان. وقتی که مرگ من می‌رسد، وقتی که دیگر  عمل من انقطاع پیدا می‌کند و به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 128 *»

طور کلّی کاری از دست من برنمی‌آید. به خدا پناه می‌بریم، حتی دیگر  اجازه نداریم یک‌بار دیگر  یا الله بگوییم، قطع می‌شود، دیگر حتی اجازه نداریم یک‌بار دیگر  یا اباعبدالله، یا امیرالمؤمنین، یا رسول‌الله، یا فاطمه زهراء، یا امام رضا، یا اباالفضل بگوییم. نه، دیگر  عمل قطع می‌شود، وقت انقطاع عمل و انقضاء اجل است، مدت دیگر سر آمده، حتی یک دقیقه دیگر  به ما مهلت داده نمی‌شود که بخواهیم تدارک کنیم این‌همه عمری را که به جهل و غفلت و معصیت و دوری گذراندیم.

اللّهم و اذکرنی علی طول البِلی اذا حللت بین اطباق الثری و نسینی الناسون من الوری. خدایا مرا یاد کن در آن وقتی که من گرفتار مدت طولانی متلاشی‌شدن خواهم شد و در لابه‌لای این زمین قرار می‌گیرم، و تمام کسانی که با من آشنایی داشتند از من فراموش می‌کنند و از یاد همه می‌روم. خدایا  آنجا تو مرا یاد کن. معلوم است که خداوند بندگان خود را به وجود مبارک اولیائش یاد می‌کند، به قلب مطهر اولیائش و به وسیله آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه از بندگانش یاد می‌فرماید.

و اَحللنی دار المقامة و بوّئنی منزل الکرامة و اجعلنی من مرافقی اولیائک و اهل اجتبائک و اصطفائک و بارک لی فی لقائک. خدایا مرا در خانه همیشگی وارد بساز و مرا در منزل کرامت جای بده، و مرا از کسانی قرار بده که مرافقت و رفاقت با اولیاء تو و برگزیدگان تو داشته باشم، و ملاقات با خودت را برای من مبارک گردان، وقتی که با تو  برخورد می‌کنم، ـــ  یعنی اول مرگ که برخورد با اولیاء خدا و انوار او است ـــ  خدایا آن وقت را برای من مبارک گردان.

و ارزقنی حسن العمل قبل حلول الاجل خدایا از تو  می‌خواهم که قبل از آمدن مرگ، مرا از نظر عنایتت دور نفرمایی، مرا خذلان نکنی که به معصیت‌ها و به خیالات و شهوات به هوس‌ها و تمایلات مبتلا شوم، و برای چند روز عمر دنیا که به هرطور باشد خواهد گذشت خودم را از نظر اولیاء بیندازم. و ارزقنی حسن العمل قبل حلول الاجل. خدایا قبل از اینکه مرگ من برسد، نیکی عمل را روزی من بفرما. بریئاً من الزلل و سوء

* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 129 *»

الخطل اعمالم از لغزش‌ها و بدی‌ها پاک و پاکیزه باشد. اعمالم شایسته باشد. و معلوم است که اعمال شایسته از برکت تفقه و تعلم است، انسان باید دینش را بیاموزد، معارف دینش را یاد بگیرد، اصول ولایت را محکم کند، در قلبش معرفت و محبت اولیاء را ثابت و راسخ کند. این اصل کار است. و بعد به برکت این محبت و معرفت اعمال صالحه انجام بدهد. آن‌وقت آنها هم قطعاً قبول می‌شود و مورد پذیرش حق‌تعالی است. به برکت ولایت و محبت قطعاً مورد عنایت حق‌تعالی است و قبول می‌شود. و اگر  انسان به جهت ضعف و تمایلات نفسانی مبتلا به معصیتی هم بشود؛ با اینکه هیچ اقبال به معصیت ندارد و از معصیت خوشش نمی‌آید، اما اگر گرفتار شد، خدا یک‌چنین گناهانی را از برکت ولایت و از برکت محبت می‌آمرزد. از برکت اقبال به خدا و اولیاء خدا ما را می‌آمرزد. از برکت توجه به مبادی عالیه، توجه به همین خانه‌هایی که اصل و  ریشه ما هستند و از این خانه‌ها وجود یافته‌ایم و به این خانه‌ها برگشت می‌کنیم.

و اوردنی حوض نبیک محمد؟ص؟ و اسقنی منه مشرباً رویّاً تا آخر عبارت. از خدا می‌خواهیم که خدایا ما را بر حوض کوثر  وارد کن و از دست مبارک ائمه هداة معصومین و اولیاء ایشان ما را سیراب کن، که گرفتار آن فزع  اکبر  و آن مشکلات قیامت نباشیم. امیدواریم خداوند به برکت الطاف خاص آقا امام زمان به همه ما ترحم بفرماید. ما امیدمان همین است، به خدا قسم امید دیگری نداریم، به خدا قسم دلمان به جای دیگری و به امر دیگری بستگی ندارد، مگر به لطف خاص آقا امام زمان؛ نه لطف عمومیش، چون لطف عمومیش شامل همه بندگان خدا است، تمام خلق روزی می‌خورند، همه به حسب خودشان به نعمت‌ها می‌رسند، اینها به لطف عمومی آقا است. ما به لطف خاص آقا امید داریم. از خدا می‌خواهیم که به برکت آن لطف خاص به همه ما ترحم بفرماید. همه برادران و خواهران ایمانی ما هرکجا هستند که به یاد بزرگان دین و به عشق بزرگان دین زندگی می‌کنند، برای محبت‌‌ورزیدن به بزرگان

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 130 *»

دین ــ  چه گذشتگان و چه بزرگان زمان ــ  زندگی می‌کنند، به نام شیخ‌مرحوم دلخوشند، به نام ابالفضل دلخوشند، به نام زینب کبری دلخوشند، برای این بزرگواران و به یاد ایشان زندگی می‌کنند. امیدواریم خدا بر همه آنها ترحم بفرماید، دعاهای خیرشان را درباره همه مستجاب بفرماید، بلاهای دنیا و آخرت را از همه دور بفرماید، به آن توفیقات خاص خاص خاص هم ان‌شاءالله همه را موفق بفرماید.

یکی از توفیقاتی که ان‌شاءالله شروع می‌شود و با آن روبه‌رو هستیم و ابتدای کار است؛ ان‌شاءالله شروع ساختمان این محل شریف است که دیگر بعد از فکرهای زیاد دیدیم مصلحت همین است که ان‌شاءالله به ساختمانِ همین‌جا اقدام شود. دیگر از خریدن خانه دیگری به عنوان پارکینگ منصرف شدیم. ساختمانِ اینجا هم تقریباً کار سنگینی است ولی ما به امید عنایت خود آقا امام زمان و توجهات حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیهما و کمک‌ها و تأییدات بزرگان زمان و الطاف مشایخمان ان‌شاءالله می‌خواهیم اقدام به این امر کنیم، که خواهران و برادران ایمانی برای اجتماعشان و برای وسائل نقلیه و سایر  امورشان ان‌شاءالله راحت باشند. به احتمال قوی امشب شب دحو الارض و انتشار لطف حق‌تعالی به زمین و اهل زمین است. این کار هم از همین دیروز و امروز شروع شده که اتاق‌ها را تخلیه کنند و بعد هم ان‌شاءالله شروع به تخریب می‌کنند تا نوبت به این قسمت‌ها برسد.

شما هم آن مقداری که از سهم مبارک آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه به گردنتان  است، ان‌شاءالله از همین امشب با خودتان عهد کنید که به هرطور برایتان میسر است تعهد کنید که بپردازید. کسانی هم که سهم مبارک امام؟ع؟ به گردنشان نیست می‌توانند تعهد کنند که وجهی به عنوان قرض‌الحسنه پرداخت کنند و بعد ان‌شاءالله حساب کنند. آنهایی که فکر  می‌کنند بعد از این هم شاید سهم امام؟ع؟ بدهکار نمی‌شوند، می‌توانند به عنوان احسان و خدمت و عمل صالح و صدقه جاریه باقیه پرداخت کنند؛ که تا هر زمانی که در اینجا نمازی اقامه می‌شود و ذکر فضائل و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 131 *»

مصائبی می‌شود ان‌شاءالله همه شریک هستند. سعی کنند از بَرج‌های زندگی کم کنند و در هر ماه یا هر هفته هر مقداری که می‌توانند بپردازند. چون ساختمان اینجا برای همه است، پس همه باید ان‌شاءالله کمک کنند و از آقا امام زمان کمک بخواهند که این توفیق را کرامت کنند. معلوم است که هرچه در اینجا هزینه بشود، نزد آقا چقدر حساب می‌شود. اگرچه مال خود آقا است، کرامت می‌کنند و از جیب شماها ان‌شاءالله خرج می‌کنند، آنگاه به شما هم اجر  می‌دهند. از جیب شما است ولی مال خودشان است، به نفع شما و به سود شما است، اجرش مال شما است. چند ماه سعی کنید بَرج زندگی نداشته باشید. مثلاً  اگر می‌خواهید مهمانی کنید، عده‌ای را بیجا مهمان نکنید، همان مقدار را در نظر بگیرید، هرچه می‌شود ان‌شاءالله به این امر  بپردازید. اگر  کسی می‌خواهد قربانی بکند آن را هم در همین راه در نظر  بگیرد. نذرها همین‌طور. هر  وجهی را به هر طوری که می‌توانید ذخیره کنید، ان‌شاءالله ذخیره کنید.

عزیزان من، ما مورد عنایت امام زمان هستیم، مورد توجه آن بزرگوار هستیم، خودمان را بی‌ارزش نبینیم، ما در دامن آقا امام زمان پرورش می‌یابیم، در مکتب مشایخ عظام هستیم، این تعالیم و این عنایت‌ها نشان می‌دهد که ما ان‌شاءالله در نزدشان ارجمندیم. مالمان ان‌شاءالله مورد توجهشان است، عمرمان مورد توجهشان است، زندگیمان مورد توجهشان است. توجه داشته باشید، سعی کنید از بَرج‌ها کم کنید. حتی می‌خواهم بگویم سیگارها را ترک کنید، چون آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه به خرج‌های بی‌مورد راضی نیستند. فقط خرج‌های ضروری زندگی را ادامه بدهید، ان‌شاءالله خدا برکت می‌دهد، برج‌ها را کم کنید و صرف این امر کنید.

لازم نیست بگویم چه ‌کنید، خودتان متوجه هستید. وقتی که در جندق ما همین پیشنهاد را مطرح کردیم یک بچه‌ کوچکی تمام عیدی‌ها و پول‌های نویی که به اسم عید نوروز به او داده بودند، ـــ البته عید مجوس است، ولی چون ان‌شاءالله خیلی از امور اسلامی در این روز واقع می‌شود ما آن را روز شریفی می‌دانیم ـــ  تمام آن پول‌ها را

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 132 *»

که خیلی هم کم بود، آورده بود به حاج‌آقای عارفی داده بود، بعد در خانه گفته بود من یک دانگ حسینیه مشهد را خریدم. واقعاً یک دانگ حسینیه مشهد را به او می‌دهند، این اجر  برایش هست. شما هم بدانید و مطمئن باشید که این کار خیر  در نامه عمل شما به نام شما ثبت خواهد شد، اگرچه کم بتوانید خدمت کنید.

ان‌شاءالله همت داشته باشید. من مطمئنم که آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه به همین پول‌های جزئی و پول‌های بزرگ برکت خواهند داد. هرکس به هر مقدار کمک کند بدانید که مورد عنایت است. اگر کسی می‌تواند کاری انجام بدهد، در خراب‌کردن و بردن خاک و کارهای دیگر کمک کند، حتماً کمک کند. ان‌شاءالله همه این امور را در نظر داشته باشید، احتیاج نباشد که هر شب یا هر شب شنبه تذکر  بدهیم. این وظیفه‌ای است که در گود آن افتاده‌ایم و باید ان‌شاءالله به اندازه توانمان در مقام خدمت برآییم.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 133 *»

 

 

مجلس   37

 

 

25 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 134 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد در این آیه خداوند از دستوری که به ابراهیم؟ع؟ صادر فرمود خبر  می‌دهد؛ که در میان مردم ابلاغ و اعلام کند به اینکه آهنگ خانه حق‌تعالی کنند و برای احترام به آن خانه آماده شوند. و اگرچه ظاهر  آیه مبارکه اذّن فی الناس بالحج  این است که امر حج را در میان مردم اعلام کن، ظاهر  آیه شریفه این است که این دعوت برای «مردم» است؛ ولی از بعضی‌ فرمایشات برمی‌آید که این دعوت برای تمام بندگان بوده و این ابلاغ ابلاغی عمومی بوده است. جن هم مثل انسان‌ها دعوت شدند به اینکه آهنگ خانه خدا کنند و این خانه را زیارت کنند و طواف کنند. چون برای آنها هم خواه‌نخواه مبدئی است که در عالم خودشان پیکرشان از آن مبدأ سرچشمه گرفته و خلقت یافته‌اند. سرزمین آنها هم سرزمینی است که باید از یک مبدئی شروع شده باشد. آنها هم باید به آن خانه احترام بگذارند و به انجام عبادت‌ها و مناسک مناسب خودشان در عالم خودشان خدا را عبادت کنند.

آیات شریفه‌ای در سوره‌های مختلف قرآن هست که در آن آیات سخن از امر  جن به میان آمده و اینکه آنها هم مأمور  به اموری و مکلّف به تکالیفی بوده‌اند. از آن

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 135 *»

آیات برمی‌‌آید که در میان آنها هم انبیائی از جنس خود آنها بوده‌اند که وظایف آنها را به آنها ابلاغ می‌کرده‌اند. اگرچه تمام آن انبیاء تابع پیغمبر  ما؟ص؟ و دعوت‌کننده از طرف آن حضرت بوده‌اند. ملائکه هم دعوت شده‌اند به طواف خانه خدا؛ آن خانه‌ای که برای آنها قرار داده شده. پس امر حج و قصد خانه خدا نمودن و اداء حق خانه حق‌تعالی کردن، مخصوص به انسان‌ها نیست. گرچه ظاهر  آیه و اذّن فی الناس بالحج این است که اعلام بکن در میان مردم این امر  را که آهنگ خانه خدا کنند و قصد خانه خدا نمایند. ظاهراً این آیه در مورد مردم و بشر  است؛ ولی ــ  عرض کردم ــ  از فرمایشاتی استفاده می‌شود که این دعوت دعوت عمومی بوده. و خود همین عمومی‌بودن دعوت ابراهیم؟ع؟ کشف از مقام و منزلت ابراهیم می‌کند؛ که ابراهیم بالنسبه به سایر انبیاء مقام و موقعیت مخصوصی داشت که صاحب یک‌چنین دعوت عمومی شد و به وسیله او این دعوت عمومی ابلاغ گردید و اعلام شد. و این امامتی که ــ  مخصوصاً در امر حج ــ  از او ظاهر شد، یک امامتی است که بالنسبه به سایر  انبیاء، کلی است.

مشابه امامت ابراهیم، امامت نوح است. نوح هم امامتش بالنسبه امامت کلی بوده. به جهت آن تصرف عمومی که ایشان در مورد دعوتش داشت. خود همین جریان طوفان که به نفرین حضرت انجام شد، و  تقریباً عمومی بود و تمام زمین را این طوفان فرا گرفت. فقط چند موضع بود که خداوند آن مواضع را به واسطه شرافتشان از این عذاب حفظ فرمود. چون طوفان علامت قهر  و غضب حق‌تعالی بود. خداوند بعضی از مواضع را حفظ فرمود از اینکه مشمول امر طوفان باشند مثل خود کعبه مکرمه؛ و اینکه بیت‌العتیق نامیده شده از جهتی به همین معنا است. یعنی خانه‌ای که آزاد شد از اینکه مورد خشم حق‌تعالی قرار بگیرد. آب این موضع شریف و بعضی مواضع دیگر  را فرا نگرفت. در بعضی از احادیث مبارکه به آن مواضع اشاره شده که اینها به حق‌تعالی پناه بردند و خداوند آنها را از این عذاب حفاظت فرمود.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 136 *»

سخن در تصرف نوح؟ع؟ است که نفرینش در مورد قومش شمول و توسعه پیدا کرد. این توسعه نشانه تصرف وسیع او بوده، و تصرف وسیع او نشانه این بوده که امامت او بالنسبه کلی بوده است. از این جهت عرض کردم خیلی‌ها نوح را بر همه انبیاء ترجیح و تفضیل داده‌اند. نوح هم‌چنان که به لقب «شیخ‌الانبیاء» ملقّب شده یعنی بزرگ و پیر  همه انبیاء، از نظر معنویت و مقام و منزلت هم او را از همه انبیاء افضل دانسته‌اند، و حتی بر اولواالعزم از انبیاء مثل ابراهیم و موسی و عیسی؟عهم؟ رجحان داده‌اند. بر همه انبیاء، غیر از پیغمبر  ما؟ص؟؛ که این امر معلوم است که این بزرگوار سید رسل و مولای تمام انبیاء؟عهم؟ هستند. بلکه بارها عرض شده است  که انبیاء افتخار خدمتگزاری این بزرگوار و اوصیای این بزرگوار را داشته‌اند و دارند. شرافت حضرت عیسی به این است که ان‌شاءالله در موقع ظهور حضرت مهدی عجل‌الله ‌تعالی له‌ الفرج وزیر آن بزرگوار و اقتداکننده به آن بزرگوار صلوات‌الله‌علیه است. بارها عرض کرده‌ام که همین عیسی چه ارادت و محبتی به نام مقدس رسول‌الله و ائمه هدی؟عهم؟ داشت. ایشان بالنسبه به سایر  انبیاء از پیغمبر  ما؟ص؟ بیشتر  یاد می‌کرد و از اوصاف حضرت رسول و اوصیاء حضرت بیشتر گفتگو  می‌نمود. چون روحانیت و معنویت عیسی زیاد بود، از این‌جهت موقعیتش و ارتباطش هم اقتضاء می‌کرد که بیش از سایر انبیاء محبت خود را به رسول‌خدا و ائمه طاهرین؟عهم؟ اظهار کند. معجزات حضرت را ذکر می‌کرد، که در آینده و بعد از من ــ  نه بعد از من به معنای مردن، به معنای بالارفتن به آسمان‌ها ــ  رسول اکرم؟ص؟ خواهند آمد. از آمدن پیغمبر ؟ص؟ و خصوصیات و حالات پیغمبر، اخلاقیات پیغمبر، دعوت و معجزات رسول‌الله؟ص؟ گفتگو  می‌کرد. حواریون می‌گفتند که شاید خود شما همان پیغمبر  باشید که خبر  از آمدنش می‌دهید. چون در آن بزرگوار  آثار عظمت و جلالت را می‌دیدند، معجزات و کرامات، اخلاقیات؛ مخصوصاً تواضع. خود عیسی؟ع؟ خیلی تواضع داشت و از تواضع رسول‌خدا؟ص؟ زیاد می‌گفت. حواریّین وقتی تواضع او را

* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 137 *»

می‌دیدند؛ که با آن مقام نبوت و اختصاص‌یافتن به اینکه ملقّب به روح‌الله شده است؛ و  وقتی آثار و معجزات و کراماتی که از  آن بزرگوار صادر می‌شد را می‌دیدند ذوق‌زده می‌شدند. بعضی از آنها پیغمبر  هم بودند.([38]) با اینکه پیغمبر  بودند، به واسطه ذوق‌زدگی می‌گفتند شاید خود شما آن محمد مصطفی؟ص؟ هستید؛ ولی مصلحت نمی‌بینید که اظهار کنید. نوع بشر  و کسانی که خدا آنها را به طبع بشری مبتلا کرده، گرفتار این امور هستند، به اقتضاء طبیعت بشری ممکن است یک‌چنین تصوراتی برایشان پیش بیاید. آن بزرگوار تا این مطلب را می‌شنید بی‌اندازه ناراحت می‌شد، رنگ از صورتش می‌پرید، بدنش به لرزه می‌آمد و در برابر  عظمت حق‌تعالی سجده می‌کرد که خدایا مرا به سخن اینها مؤاخذه نکن. سپس برای اینکه عظمت رسول‌الله؟ص؟ را نشان دهد می‌فرمود من اگر این توفیق را پیدا کنم که بند نعلین رسول‌الله؟ص؟ را ببندم، افتخار می‌کنم. یعنی خدمتگزاری آن حضرت افتخار من است.

پس این بزرگوار و سایر انبیائی که اولواالعزم بودند، اینها در بیان حالات رسول‌الله و ائمه طاهرین؟عهم؟ بیش از انبیاء دیگر کوشش داشتند، و به همه وجود به خاندان رسالت محبت و مودت داشتند. در توجهات و توسلاتشان رسول‌الله و ائمه طاهرین را، مخصوصاً  فاطمه زهراء و حضرت مجتبی و حضرت سیدالشهداء را نام می‌بردند، و خدا را به این بزرگواران قسم می‌دادند. همین «خمسه طیّبه» که ما می‌گوییم، انبیاء هم به همین خمسه طیّبه؟عهم؟ متمسک بودند؛ و بخصوص در مواقعی که احساس مظلومیت و مقهوریت می‌کردند، به حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه توجه می‌کردند، و به ذیل عنایت آن حضرت؟ع؟ متوسل می‌شدند. به ما هم دستور داده‌اند که برای نوع حوائج به ذیل عنایت ائمه؟عهم؟ توسل داشته باشیم؛ اما تناسب را رعایت کنیم. بخصوص در احادیث اشاره شده که مثلاً  برای فلان حاجت به حضرت امیر  متوسل شوید، برای فلان حاجت به حضرت مجتبی، برای فلان حاجت به حضرت

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 138 *»

سیدالشهداء، یا حضرت رضا، بخصوص ائمه؟عهم؟ را نام برده‌اند که توسل به این بزرگواران داشته باشید.([39]) معلوم است که حالات این بزرگواران و جریان‌های دوره امامتشان و نوع سیرشان و سلوکشان در دوره امامتشان اقتضاء می‌کند که انسان در خواستن حاجات و توسل به این بزرگواران رعایت بعضی از نِکات و تناسبات را داشته باشد. مثلاً برای زیاد‌شدن رزق یا درآمدِ بیشتر نباید به حضرت امیر ؟ع؟ متوسل شد. حضرت امیر در زمانی بودند که دوره امامتشان اقتضاء می‌کرد که آن بزرگوار در کمال زهد بگذرانند. همه ائمه ما زاهد بودند، اما زهد در زندگی امیرالمؤمنین عجیب بوده! ابتداءً که فضّه به خانه امیرالمؤمنین آمده بود، به حسب ظاهر، وضع زندگی حضرت را خیلی نامناسب می‌دید، خیلی دلش به حال حضرت سوخت، یک ‌قدری از علم کیمیا می‌دانست، یک ظرف مسی را  تبدیل به طلا کرد و خدمت حضرت امیر ؟ع؟ آورد که آقا این را به فروش برسانید و معیشت خودتان را سر و سامان بدهید. حضرت متوجه شدند که این خیلی دلش به حال حضرت و اهل و عیالشان سوخته؛ تصرفی فرمودند، چشم فضّه به هرچه می‌افتاد طلا می‌دید.([40])

حضرت امیر ؟ع؟ توصیه می‌فرمایند:

طلّـــق الدنیـــا ثلاثــــــاً                  و اتّخذ زوجاً سواها

  [انهـــا زوجـــــة سَـــــوء                             لاتبالی من اتاهـا]([41])

از این نوع فرمایشات خیلی دارند. یک قسمت بسیار عمده نهج‌البلاغه که مرحوم سید رضی از فرمایشات حضرت جمع‌آوری کرده، همین دعوت به زهد در دنیا است. نوف بکالی که از اصحاب حضرت است می‌گوید یک شب در خدمت حضرت بودم، حضرت حالات عجیبی داشتند، گاهی بر می‌خاستند، از اتاق بیرون

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 139 *»

می‌رفتند، دوباره برمی‌گشتند، و مرتب آیات قرآن را تلاوت می‌کردند. من هم همین‌طور که دراز کشیده بودم حضرت را نگاه می‌کردم. آخر  شب که شد، فرمودند بیداری یا خوابی؟ عرض کردم خواب نیستم، به شما نگاه می‌کنم و متوجه حالات شما هستم. بعد حضرت فرمایشاتی فرمودند درباره اینکه این ساعت از شب چه ساعتی است؛ بعد از آن فرمودند: طوبی للزاهدین فی الدنیا  الراغبین فی الآخرة خوش بر احوال کسانی که در امر دنیا زهد می‌ورزند و به سوی آخرت رغبت دارند. آن‌وقت حالات زاهدین را ذکر می‌فرمایند و از حالات مثل عیسی و سایر انبیاء؟عهم؟ که خیلی به زهد گذراندند تجلیل می‌فرمایند. مخصوصاً حضرت از صفات انبیاء و زهد انبیاء یاد می‌کنند. از همین عیسی یاد می‌فرمایند که از زهدی که داشت علف بیابان می‌خورد. شب‌ها از نور ماه استفاده می‌کرد چراغ روشن نمی‌کرد. برای خوابیدن از خاک استفاده می‌کرد، بستر  برای خودش نمی‌گسترانید. زیر  سرش خشت می‌گذاشت از بالش استفاده نمی‌کرد. حضرت امیر  بخصوص حالات عیسی را  ذکر  می‌فرمایند که آن‌قدر این بزرگوار از علف بیابان استفاده کرد که رنگ بدنش سبز  شد.([42]) و همچنین درباره موسی می‌فرمایند بعد از آنکه برای دختران شعیب از آن چاه آب کشید و گوسفندها را آب دادند و به حسب ظاهر خسته شد، کنار سایه دیواری نشست که خستگی بگیرد؛ قرآن نقل می‌کند که عرضه داشت: ربّ انی لما انزلت الیّ من خیر فقیر، رسماً به درگاه خدا اظهار فقر  و فاقه کرد. موسی؟ع؟ با اینکه نبی و صاحب مقام عزم است، عرضه می‌دارد: خدایا من گرسنه هستم نان می‌خواهم. می‌فرمایند مراد از خیر  در این آیه مبارکه نان است. این‌قدر گرسنه بود! رب انی لما انزلت الیّ من خیر فقیر خدایا من نیازمندم به آنچه که تو  از  خیر  برای من بفرستی. یعنی یک لقمه نان به من بده، من گرسنه هستم.(2) این فرمایشات را حضرت درباره زهد می‌فرماید. و همچنین مطالبی درباره زهد رسول‌الله؟ص؟ ذکر  می‌فرماید.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 140 *»

در هر صورت، بحث ما اینها نبود. مقصود این بود که اگر کسی حاجتش این باشد که خدایا درآمد مرا زیاد کن، وسعت به زندگی من بده، نباید متوسل به حضرت امیر ؟ع؟ بشود. انسان خجالت می‌کشد که به حضرت امیر  ـــ  که این‌طور زندگی کردند و این فرمایشات را فرمودند و از این قبیل توصیه‌ها درباره اعراض از دنیا دارند ــ  متوسل شود که یا امیرالمؤمنین من وسعت در معیشت و زندگی می‌خواهم. انسان در تمام حاجت‌ها باید به تناسب متوسل به ائمه طاهرین؟عهم؟ شود.

سخن در انبیاء بود که در بعضی از آیات قرآن هم اشاره شده که انبیاء نوعاً در هنگام مقهوریت و مظلومیت‌هایی که به حسب ظاهر  باید متحمل می‌شدند، و بنا بود اظهار خضوع و خشوعی داشته باشند، به حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه متوسل می‌شدند. چون خداوند از آل‌محمد؟عهم؟ این بزرگوار را برای انتقام از دشمنان حق و اهل حق ذخیره فرموده است. در قرآن در ذکر  جریان حضرت لوط آمده است که وقتی ملائکه به شکل بشرها آمدند و به عنوان مهمان بر  لوط وارد شدند، قوم او درِ خانه او ازدحام کردند که باید این مهمان‌ها را تسلیم ما کنی تا ما به آن مقصد سوئی که داریم برسیم. چون مهمان‌ها ملائکه‌ای بودند که به شکل بشر  شده بودند، همه به حسب ظاهر  وجیه و خوش‌اندام بودند. معلوم است که ملائکه خوش‌سلیقه هستند، وقتی بخواهند در جسمی ظاهر  بشوند، جسم‌های مناسب برای خودشان می‌گیرند. جبرئیل نوعاً وقتی می‌خواست خدمت حضرت رسول‌؟ص؟ برسد که مجسّم هم باشد و  او  را ببینند، به شکل دحیه کلبی می‌آمد. و دحیه کلبی یکی از تجّار مدینه بود و خیلی خوش‌سیما بود و خوش‌خُلق بود، اخلاقیات خیلی نیکویی داشت. حضرت هم فرموده بودند که هرگاه دحیه کلبی پیش من است کسی پیش من نیاید.([43]) این دحیه کلبی گاهی جبرئیل بود، و گاهی هم خود دحیه که با حضرت کار داشت و حضور

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 141 *»

حضرت  می‌رسید. جبرئیل تجسم خود را به شکل دحیه کلبی انتخاب می‌کرد و در مسجد مثلاً خدمت حضرت می‌رسید و با حضرت گفتگو  می‌کرد.

آری، این عده از ملائکه آمده‌اند برای اینکه سرزمین لوط را به واسطه آن معاصی که انجام می‌دادند و مستحق عذاب شده بودند، وارونه کنند. وقتی که اینها آمدند، زن لوط خبر داد و اعلام کرد که برای لوط مهمان آمده. اهل شهر درِ خانه لوط ازدحام کردند که باید این مهمان‌ها را تسلیم ما کنی. لوط هم خبر نداشت که اینها ملائکه هستند و برای انجام دستور حق‌تعالی به عذاب این قوم آمده‌اند. این فرمایشات هم که در قرآن نقل می‌شود، برای جهات مختلفی است. یکی از آن جهات این است که ما بدانیم انبیاء بالنسبه به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ جزئی هستند، و چون جزئی هستند علم و عصمتشان مثل علم و عصمت پیغمبر ما و ائمه ما نیست، از آنها ترک اولیٰ سر می‌زد، خیلی از امور را نمی‌دانستند، خدا باید به آنها تعلیم بفرماید؛ ولی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ عصمتشان عصمت کلیه است، و علمشان علم کلی حق‌تعالی است که جهلی در آن نیست، قدرتشان قدرت کلیه حق‌تعالی است که عجزی در آن نیست، و همچنین سایر صفاتشان کلی است. پس ذکر این مسائل در قرآن و گزارش از امور انبیاء که بعضی چیزها را نمی‌دانستند و توجه نداشتند، یا ترک اولیٰ‌هایی که می‌کردند؛ اینها همه برای درس است که این امت از شئونات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باخبر شوند. متأسفانه این امت ــ  جز شیعه که به تعلیم ائمه طاهرین؟عهم؟ باخبر شدند ـــ  بقیه از این امر  بی‌خبر ماندند، و حتی نوع مسلمین نسبت به پیغمبر ما؟ص؟ درک صحیحی ندارند، نه نسبت به عصمت آن حضرت، و نه نسبت به علم آن بزرگوار. در میان شیعه آن هم شیعیانی که مستبصرند و بصیرت دارند و به برکات فرمایشات ائمه و مخصوصاً تعالیم مشایخ عظام+ نسبت به جمیع شئون این بزرگواران بصیرت بیشتری دارند، اینها متوجه هستند که این درس‌ها و این فرمایشات در قرآن چه درس‌های عجیبی است.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 142 *»

یکی از آن درس‌ها این است که لوط نمی‌داند که اینها ملائکه هستند. خیلی مضطر شد، هرچه قومش را نصیحت کرد که از او دست بردارند و چنین تقاضایی را نداشته باشند، دست‌بردار نبودند. قرآن در این باره تعبیراتی دارد، تا اینکه لوط می‌گوید: لو ان لی بکم قوة او ءاوی الی رکن شدید ای کاش من قوه‌ای می‌داشتم که بتوانم با شما نبرد کنم، بتوانم با شما جنگ کنم که ازدحام کرده‌اید که مهمان‌های مرا ببرید، آن هم برای یک‌چنین مقصد سوئی. کاش قوه‌ای می‌داشتم که با شما بجنگم، و مرادش حضرت مهدی؟ع؟ بوده است، او ءاوی الی رکن شدید یا می‌شد همین الان پناه ببرم به رکن و پناه محکم که او از من دفاع کند. در تفسیر  رسیده که مرادش از رکن شدید اصحاب حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه است یعنی ای کاش الآن دست آن بزرگوار از آستین بیرون می‌آمد و مرا نصرت می‌کرد.([44]) چون ائمه، انبیاء را نصرت می‌کردند. امیرالمؤمنین موسی و هارون را در نزد فرعون ــ  آن وقتی که می‌خواست آن دو بزرگوار را بکشد ــ  نصرت کردند.([45]) رسول‌خدا؟ص؟ می‌فرماید: یا علی تو با پیغمبران گذشته در پنهان بودی، همه‌شان را نصرت می‌کردی.([46]) ائمه؟عهم؟ در باطن امر ناصر و معین همه انبیاء بودند، و با رسول‌خدا؟ص؟ در ظاهر آمده‌اند و آن حضرت را نصرت می‌کنند. البته در باطن هم به مقام ولایت مطلقه کلیه‌شان نصرت می‌فرمایند. لوط در اینجا می‌فرماید: او ءاوی الی رکن شدید مقصودش از رکن شدید ــ  یعنی پایه و ستون محکم ــ  اصحاب حضرت مهدی؟ع؟ است؛ یعنی همچنان که مثلاً  امیرالمؤمنین موسی و هارون را نصرت کردند، کاش امام زمان؟ع؟ هم مرا در این موقعیت نصرت می‌کرد و از شرّ این قوم مرا حفظ می‌کرد. خیلی کار بر لوط سخت شده بود. شما تصور کنید، پیغمبر خدا است چند مهمان بر او وارد شده‌اند، قومش ازدحام کرده‌اند و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 143 *»

می‌گویند هرطور شده باید اینها را به ما تسلیم کنی؛ و به حسب ظاهر هیچ‌کاری هم از او برنمی‌آید، و اجازه هم ندارد که از قدرت معنوی و ولایتش استفاده کند.

پس همه انبیاء؟عهم؟ متوجه شئونات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بوده‌اند و دست توسل به ذیل عنایت این بزرگواران داشته‌اند، و همه از خداوند عزت و آبرو و تقرب را به برکت این بزرگواران طلب می‌کرده‌اند. پس ابراهیم علی نبینا و آله ‌و علیه‌السلام، نوح؟ع؟، سایر اولواالعزم، موسی، عیسی اینها همه در میان انبیاء بیش از دیگران توجه به این بزرگواران داشته‌اند و فضائل و مناقب این بزرگواران را در میان قوم خود ذکر می‌کرده‌اند و توسلاتشان از سایرین بیشتر بوده.

سخن در تصرف نوح بود. نوح که یک‌چنین تصرفی داشت و به واسطه این تصرف توانست این طوفان را از خداوند بخواهد و خداوند نفرینش را مستجاب کند؛ به جهت همین طوفان و سایر اموری که از آن بزرگوار سر زد، او را در میان اولواالعزم از رسل، افضل می‌دانند. می‌گویند دعوت این بزرگوار یک چنین عمومیتی داشته، و بعد نفرینش هم این‌طور شمول پیدا کرده، پس ایشان باید بالنسبه به سایر اولواالعزم افضل باشد. شاید جهات دیگری هم هست. و عرض کرده‌ام از آن علمائی که نوح را افضل می‌دانند شیخ مرحوم­ هستند. این بزرگوار هم عقیده‌شان این است که نوح؟ع؟ افضل است، ولی بعضی خصوصیاتی را که در ابراهیم دیده‌اند و جهاتی را که در ابراهیم ملاحظه کرده‌اند، ابراهیم را افضل می‌دانند. و یکی از آن جهات، همین امامت کلیه و دعوت عمومی است که در مورد امر حج انجام داد. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق. و همچنین در جاهای دیگر هم اشاره شده به رفعت شأن ابراهیم و این توفیق بزرگی بود که پیدا کرد و به وسیله فرزندش اسماعیل پایه‌های خانه‌ خدا را بالا آورد و خانه خدا را آباد کرد و آن را برای طواف‌کنندگان و نمازگزاران و قصدکنندگان این خانه مکرم آماده نمود.

عرض کردم به احتمال قوی امروز روز دحو الارض بود، شاید هم فردا باشد. در هر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 144 *»

صورت، روز دحوالارض احترام دارد حرمت دارد. دیشب درباره حرمت شب و روز دحوالارض و سرّ و جهتش اجمالی عرض کردم. در دعائی که امروز بود یا فردا، و خواندید یا ان‌شاءالله می‌خوانید، ذکر شده است که این روز شریف ودیعه‌ای است از حق‌تعالی، امانتی است که باید این امانت را رعایت کرد و از آن حرمت‌داری کرد. و همچنین تعبیر دیگری هم هست که ذریعه است یعنی وسیله تقرب است، احترام از روز دحوالارض وسیله تقرب به درگاه خداوند است. شاید سرّ  اساسی‌تری هم داشته باشد، نه تنها همین‌که حکایت آن وقتی باشد که زمین از زیر کعبه منتشر شد. عرض کردم دحوالارض یعنی پهن شدن زمین از زیر کعبه. خداوند در آن وقتی که این عنایت را فرمود و زمین را از زیر کعبه پهن کرد، آن وقت وقت دحوالارض شد، و آن وقت در میان روزها و شب‌های سال ما در بیست‌وپنجم ماه ذی‌قعده کاملاً  تجلی کرده؛ نه اینکه در آن موقع روز  و شبی به نام دحوالارض بوده و این‌کار در آن شب و روز انجام شده باشد. چون قبل از اینکه زمینی فراهم بشود شب و روزی معنا ندارد. شب و روز بستگی دارد به نحوه قرارگرفتن زمین در برابر نور خورشید. پس آن وقتی که دحوالارض انجام شد، یعنی خداوند از زیر کعبه زمین را گسترانید و پهن فرمود؛ در میان شب و روز سال ما، زمانی مناسب‌تر از بیست‌وپنجم نیست که آن وقت در آن ظاهر شود و جلوه کند. از این جهت که آن وقت در این شب و روز  تجلی می‌کند، ما از شب و روز بیست‌وپنجم ذی‌قعده احترام می‌کنیم.

مطلبی که ان‌شاءالله باید دقت داشت این است که احترام از این‌ وقت آیا فقط به جهت پهن‌شدن زمین از زیر همین کعبه است که این‌قدر حرمت شده، و ودیعه و ذریعه شده؟ یا اینکه مطلب دیگری است؟ آنچه به نظر می‌رسد این است که انتشار و گسترده‌شدن زمین از زیر کعبه منحصر  به همین کعبه ما و این زمین ما و انتشار این زمین از زیر این کعبه نیست، بلکه معلوم می‌شود این‌وقت یک وقتی است که معلول‌ها از علل عالیه سر زده‌اند، و وقت انتشار معلول‌ها از علل و مبادی عالیه بوده است. به این

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 145 *»

معنا ما عرض کردیم بر طبق همین‌جا در هر عالمی خداوند زمینی قرار داده و آن زمین را از زیر کعبه آن عالم پهن فرموده. نظامی که حق‌تعالی برای آفرینش قرار داده این‌طور است. ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور ثم ارجع البصر کرّتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر. در یک عالم که نظام خداوندی به دست بیاید، نظامِ تمام عالم‌ها همان است. یعنی همچنان که در این عالم ما، زمین ما از زیر خانه کعبه پهن شد، و تمام زمینی‌ها به برکت این خانه بر روی این زمین به وجود آمده و می‌آیند، و همه قطعه‌های زمین از برکت این خانه به وجود آمده و به برکت این خانه باقی هستند، و همه فیض‌ها و برکت‌ها و رحمت‌های این عالم از همین خانه به همه قطعه‌ها و همه موجودات زمینی می‌رسد؛ در هر عالمی امر همین است. تا به آن عالم اولی و اصلی و کلی می‌رسیم که آنجا مبدأ همه عالم‌ها است و از زیر آن خانه تمام عوالم به وجود آمده. و آن مبدأ، کلمه مبارکه «کن» است که تعلق گرفت به سرزمین امکان و همه موجودات همه عوالم از آن خانه و از زیر آن خانه به وجود آمده‌اند و می‌آیند.

این مطلب یک مطلب حِکمی و فلسفی است، ولی از نظر اعتقادی عرض می‌کنیم خداوند از برکت وجود محمد و آل‌محمد؟عهم؟ همه عوالم را ایجاد فرمود. فرمودند: نحن سبب خلق الخلق ما هستیم آن علت و سبب اولی و کلی خلقت همه موجودات و همه کائنات و امکان و ممکنات. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نامه‌ای به معاویه لعنة الله علیه نوشتند: نحن‌ صنائع‌ الله و الخلق بعد صنائع لنا ما مخلوق خدا هستیم که خدا ما را صنعت و ایجاد فرمود، و بقیه خلق همه مصنوعات ما یا برای ما هستند. یعنی تمام خلق به وسیله ما خلقت شده‌اند، نه اینکه بفرمایند ما مستقلاً خلق را ایجاد کرده‌ایم تا اینکه خالق دو تا باشد، خداوند ایشان را ایجاد کرده‌ باشد و ایشان خلق را ایجاد کرده باشند. این‌طور نیست. «شرکت سهامی الوهیت» نیست، که دشمنان شیخ مرحوم­ و بیگانگان با مکتب وحی و تابعان مکتب‌های مختلف یونان و روم و امثال آنها، به این بزرگوار نسبت داده‌اند. نه، شیخ

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 146 *»

مرحوم همین فرمایش حضرت امیر را در جمیع امور  گفته‌اند. یعنی خداوند به ذات مقدسش هستی را خلقت نمی‌کند، به ذات مقدسش هستی را رزق نمی‌دهد، به ذات مقدسش زندگان را زنده نمی‌کند و مردگان را نمی‌میراند. نه، بلکه تمام این کارها را به وسیله اسباب انجام می‌دهد، و آن سبب کلی در جمیع کارهای حق‌تعالی، محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند. خدا خالق است به ایشان، خدا رازق است به ایشان، خدا زنده‌کننده است به ایشان، خدا میراننده است به ایشان. از این «به ایشان» که می‌گوییم معلوم می‌شود پس استقلالی برای ایشان قرار نداده‌ایم تا شرک لازم بیاید. توحید به این است که این بزرگواران را اسم الخالق و الرازق حق‌تعالی و المحیی و الممیت حق‌تعالی و سایر اسماء و صفات فعلیه حق‌تعالی بدانیم. و صفات فعلیه حق‌تعالی غیر ذات او است. اینها در جای خودش با برهان‌ها و بحث‌های طولانی بحث شده است، و ما هم نوعاً در مواضع خودش عرض کرد‌ه‌ایم.

می‌فرماید: نحن صنائع ‌الله و الخلق بعد صنائع لنا ما هستیم مصنوع‌ها و صنعت‌های خدا که خدا ما را ساخته؛ اما ایشان را که ساخته به خود ایشان ساخته نه به وسیله و سبب دیگری، بعد از آن ایشان را سبب کلی برای خلقت همه موجودات قرار داده، از این جهت موجودات دیگر  به این سبب نسبت پیدا می‌کنند. در یکی از توقیعات مبارکه حضرت مهدی؟ع؟ همین عبارت به طور دیگری است. فرمودند: نحن صنائع الله و الخلق بعد صنائعنا «صنائع لنا» نفرمود، «صنائعنا» فرمود که در بیان مطلب خیلی صریح‌تر  و روشن‌تر است. چون «لنا» قابل توجیه است. می‌توانند بگویند به این معنا است که خلق به جهت ما ساخته شده‌اند. این‌طور هم می‌شود معنا کرد. ولی عبارت حضرت مهدی صلوات‌الله‌علیه این است که ما صنعت‌های خدا هستیم و خلق صنعت‌های ما هستند. عرض کردم به این معنا نیست که استقلال داشته باشند، بلکه به همان معنای نحن سبب خلق‌ الخلق است، یعنی  ما علت و سبب کلی خلقت همه موجوداتیم.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 147 *»

حال، همین معنا را در نظر داشته باشید. این فرمایش به این معنا است که ما در حکم خانه کعبه‌ای هستیم کلی و جامع، که تمام عالم‌ها به وسیله ما و به وساطت ما خلقت شده‌اند، و سرزمین عالم امکان از زیر این خانه انتشار یافته و گسترش پیدا کرده است. و البته این امر  وقتی مناسب خودش داشته؛ آن وقت در همین بیست‌وپنجم ذی‌قعده ظاهر می‌شود. یعنی ما اگر بخواهیم حق خداوند را بر گردن خودمان به واسطه انتشار عالم امکان اداء کنیم؛ چون ما هم یک جزء ذره‌واری از این عالم امکان هستیم، در این گوشه عالم امکان واقع شده‌ایم. البته به همین کوچکی که خودمان را می‌بینیم نیستیم. می‌فرماید: أتزعم انک جرم صغیر فکر نکنی که همین ذره‌ای هستی که در این گوشه واقع شده‌ای. از نظر اخلاقیات خوب است ما خودمان را بزرگ‌تر  از ذره نبینیم، که نکند گرفتار تکبر و عجبی شویم؛ ولی از نظر واقع مطلب، فکر نکن تو همین جرم صغیری و فیک انطوی العالم الاکبر تمام عالم بزرگ امکان در تو منطوی است و فشرده شده است، تو همه‌چیز داری، حتی عالم فؤاد در تو هست، عالم عقل در تو هست، عالم نفس در تو هست، چون مراتب داری و به همه این مراتب تو انسان هستی. ای انسان گمان نبر که تو جرم صغیری و جثه کوچکی هستی. نه، عالم کبیر  یعنی همه ملک امکانی در تو هست. تو هم به حسب خودت فؤادی داری، تو هم به حسب خودت عقلی داری، نفسی داری، و همین‌طور مثالی داری. مگر اینها کوچک است؟! همین عالم‌ مثال و بهره‌ای که از عالم مثال داری مگر کم است؟ عقل همین‌طور، مگر کم است؟ تمام این مراتبی که ما داریم، اینها همه در عالم خودشان هرکدام مولودی هستند که در سرزمین آن عالم از برکت کعبه آن عالم به وجود آمده و ولادت‌ یافته‌اند. هر مرتبه‌ای از مراتب ما، در سرزمین آن عالم و آن مرتبه در حکم مولودی است که از زیر کعبه آن عالم منتشر شده. آن‌وقت تمام این مراتبی که ما دارا هستیم، باید در نظر داشته باشیم که در چند مرتبه و در چند عالم و در سرزمین کدام عالم و از زیر کدام کعبه منتشر شده و وجود یافته‌ایم؟ و مجموعه اینها همه از برکت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. اللّهم‌ صلّ علی محمد و آل‌محمد.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 148 *»

پس روز دحوالارض که گفته می‌شود و این‌قدر حرمت دارد، این‌قدر کرامت دارد، در میان ما ودیعه الهیه است، و ذریعه ما و وسیله توجه و تقرب ما به درگاه خدا است، با احترام کردن از این روز، در واقع از آن وقت شریفی احترام می‌کنیم که بر مقام علّیت کلیه و سببیتِ جامعهِ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ برای خلقت جمیع عوالم امکانی می‌گذرد.

من هیچ قصد بحث نداشتم، آمادگی هم از هیچ‌جهت نداشتم، حالم مناسب و مساعد نبود. این ضبط را که آقای شفیعیان گذاشتند ما را وادار کرد که به طور اجبار عرایضی داشته باشیم.

می‌خواستم بعضی از عبارات دعا را هم عرض کنم که دیگر حالم مقتضی نیست. امیدواریم خداوند همه ما را از احترام‌کنندگان این روز شریف قرار بدهد، و توجه کامل به مقام و منزلت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ به همه ما عنایت فرماید، و از عارفین به مقام و منزلتشان قرار دهد، و نور بصیرت و محبت و معرفتشان را  در دل‌های ما روز به روز زیاده گرداند. امیدواریم خداوند ما را با این نعمت زنده بدارد و با این نعمت از دنیا ببرد.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 149 *»

 

 

مجلس   38

 

 

 

26 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 150 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

خدا خبر می‌دهد از دل‌هایی که با معرفت است و این دل‌ها مشتاق لقاء و زیارت خانه خدا است. به ابراهیم؟ع؟ دستور می‌فرماید که خلق را به قصد و آهنگ این خانه دعوت کن. البته ظاهر آیه مبارکه، اذّن فی الناس است، یعنی در میان مردم اعلام کن؛ اما اینکه عرض کردم خداوند به ابراهیم دستور فرمود که «خلق» را دعوت کن، به جهت آن است که از  فرمایشات استفاده می‌شود که نه تنها انسان‌ها به دعوت ابراهیم؟ع؟ دعوت شدند که قصد و آهنگ خانه خدا کنند، بلکه ملائکه هم دعوت شدند، جن هم دعوت شدند. و اینها برای خودشان و به حسب خودشان کعبه دارند، و باید اهل استطاعت آنها کعبه خودشان را قصد کنند، و به حسب عالم خودشان به تکریم خانه خدا و به انجام مناسک مناسب عالم خودشان، در نزد حق‌تعالی اظهار عبودیت و خضوع و خشوع نمایند؛ تا حج خانه حق‌تعالی را انجام داده باشند.

پس به ابراهیم دستور فرمود، که در میان خلق قصد و آهنگ خانه خدا را اعلام کن. بعد از آن به ابراهیم اطمینان می‌دهد که یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجٍّ عمیق. به حسب فطرت، هر موجودی به مبدئش بستگی دارد. به حسب فطرت که

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 151 *»

خدا قرار داده هر موجودی به سوی مبدأ وجود خود و اصل وجود خود و ریشه هستی خود کشش دارد. این خانه ظاهری و این کعبه ظاهری اصل و ریشه این بدن‌های ما است، و می‌بینید که در این عالم، این بستگی و الفت و کشش به سوی این خانه مکرمه حق‌تعالی آن‌چنان تأثیر گذاشته که روح ما هم کشش دارد و مشتاق است. و این اشتیاق در مقام روح، اشتیاق به زیارت این خانه ظاهری نیست، شأن روح اعظم از این است که مشتاق زیارت این محلی باشد که محل صدور و بروز و ظهور بدن است و مربوط به جسم انسان است، آن هم جسم عرضی دنیوی؛ بلکه روح در واقع به خانه مناسب خودش و به خانه‌ای در عالم خودش کشش دارد. ما به شبهه می‌افتیم فکر می‌کنیم که اشتیاق روح به این خانهِ ظاهری است. نه، بلکه اشتیاق و شوق بدن است که این خانه ظاهری را زیارت کند. یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق اشتیاق این بدن است. اما چون روح، الفت و اُنس زیادی با این بدن دارد، فکر می‌کنیم که این اشتیاق روحی به این خانه ظاهری مربوط می‌شود. در حالی که این‌چنین نیست، و ما در خیلی از مسائل روحمان تابع این بدنمان شده است. به واسطه ترکیبی که روح با این بدن دارد و به واسطه انس و الفتی که با این بدن و احکام این بدن دارد، در خیلی موارد ما به شبهه می‌افتیم و فکر می‌کنیم که در این‌طور موارد روح در جریان است.

یکی از آن موارد همین‌جا است، که این شوقی که الآن مؤمنین به خدا و معتقدین به ادیان آسمانی در دل‌ها دارند؛ و به طور کلی پیروان انبیاء، چون همه انبیاء امت خود را به احترام این خانه دعوت کردند و وادار نمودند. تا قبل از اعلام برائت رسول‌الله؟ص؟ از مشرکین، مشرکین هم حج می‌کردند. حتی بعد از فتح مکه باز هم مشرکین حج می‌کردند. چون پیغمبر ؟ص؟ تا مدتی آنها را آزاد گذارده بودند و بر آنها سخت نمی‌گرفتند، از این جهت مشرکین هم می‌آمدند و طبق مراسم خودشان حج انجام می‌دادند و این خانه و این مشاهد مشرفه را احترام می‌کردند و طبق نظام

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 152 *»

خودشان که مخلوطی از شریعت‌ها و بدعت‌ها و جهالت‌ها بود حج انجام می‌دادند. رسول‌الله؟ص؟ به جهت عنایت و رأفتی که داشتند، بعد از فتح مکه مانع حج مشرکین نشدند، تا اینکه دستور رسید و آیات اول سوره مبارکه برائت بر رسول‌الله؟ص؟ نازل شد و مأمور شدند که برائت و بیزاری خدا و برائت و بیزاری رسول‌الله؟ص؟ را از مشرکین و اعمال آنها به آنها ابلاغ بفرمایند. آن‌وقت در آن سال که حجاج از مدینه عازم حج شده بودند، رسول‌خدا؟ص؟ به جهت تدابیری و به حسب ظاهر مصلحت این‌چنین دیده بودند که ابوبکر  را امیر حاجّ قرار دهند. ابو‌بکر در آن سال امیر حاجّ بود. حضرت رسول هم نظامی معین کرده‌اند، سنت آن بزرگوار است، دستور داده‌اند که حتی در سفرها چند نفری که با هم می‌شوند یکی از این چند نفر در آن سفر بر دیگران امیر باشد. البته باید با سایرین مشورت بکند، اما برای اینکه نظمشان برقرار باشد و سفرشان انتظامی داشته باشد، درهم و برهم نباشد، و هرکسی خود رأیی نکند و برای یکدیگر  زحمت فراهم نکنند؛ دستور فرموده‌اند که یکی از خودتان را امیر قرار بدهید و مطابق صلاحدید او ــ  بعد از مشورت با شما و تصمیم‌گیری او ــ  سفر را ادامه بدهید. در امر حج هم همین‌طور، آن بزرگوار معین کرده بودند روی مصالحی و جهاتی که ابی‌بکر در آن حج امیر حاج باشد. چون این آیات هم نازل شده بود و رسول‌الله مأمور شدند که این آیات را در منا به مشرکین ابلاغ بفرمایند؛ رسم هم همین بود که در منا اجتماع می‌شد، حتی مشرکین هم در مناسکشان وقوف به منا بود و در منا وقوف داشتند. رسول خدا؟ص؟ این آیات را به ابوبکر دادند و به او دستور فرمود که این آیات را ببر  و در منا بخوان و اعلام کن که خدا برائت خود را و برائت رسولش؟ص؟ را از مشرکین و اعمال مشرکین اظهار فرموده، و دیگر از این سال به بعد مشرکین حق ندارند حج انجام دهند و در مراسم حج شرکت کنند، باید تعطیل کنند.

البته وقتی ابی‌بکر  این آیات مبارکه را گرفت و به راه افتاد، شاید هنوز یک منزلیِ مدینه نرسیده بود که جبرئیل بر رسول‌الله؟ص؟ نازل شد که خداوند می‌فرماید این آیات

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 153 *»

را یا باید خودتان ابلاغ بفرمایید، یا کسی که از شما است. همه می‌دانند و تمام اهل‌سنت هم نقل کرده‌اند که رسول‌الله، امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه را فرستادند و فرمودند آیات را از ابی‌بکر بگیر و خودت ابلاغ کن، به جهت اینکه خدا به من دستور داده که یا خودم ابلاغ کنم یا کسی که از من است ابلاغ کند، و تو هستی که نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی می‌باشی، با این تفاوت که بعد از من پیغمبری نیست. حدیث منزلت را حضرت رسول در اینجا فرمودند: انت منی بمنزلة هارون من موسی. حدیث منزلت مضامین مختلفی دارد، ولی از احادیث متواتری است که هم شیعه از رسول‌الله؟ص؟ روایت کرده‌اند و هم اهل‌سنت. انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی([47]) یعنی ای علی، تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، با این تفاوت که بعد از من پیغمبری نیست. شاید یک وقتی عرض کرده باشم که مقصود حضرت از این فرمایش که تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی چیست. فعلاً در این مقام نیستیم.

در هر صورت، امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه خود را با عجله به حجّاجی که از مدینه عازم بودند و در منزلی فرود آمده بودند رسانیدند. ابوبکر از دور دید ناقه رسول‌الله؟ص؟ با شتاب می‌آید و یک کسی هم بر ناقه سوار است، مطمئن شد که باید امیرالمؤمنین باشند، چون بر ناقه رسول‌الله جز امیرالمؤمنین کسی سوار نمی‌شود. آن هم حتماً مأموریتی از طرف پیغمبر اکرم؟ص؟ است، معلوم است دیگر که ــ  به اصطلاح ــ  دلش پایین ریخت، فهمید که یک بلائی سرش آمده و آبرویش رفته است. فکر می‌کرد می‌تواند مباهات و افتخار کند، می‌خواست اینها را ضمیمه کند. مثل اینکه یار غار بود. یکی از فضائلش را این می‌شمارند که او یار غار است، با پیغمبر اکرم؟ص؟ در شب هجرت در غار به سر برده، اسمش را یار غار گذاشتند. اما در همین آیه‌ای که سنی‌ها آن را فضیلت‌ او می‌شمارند، خیلی رسوایی برای این یار غار هست. خدا لعنتش کند.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 154 *»

می‌خواست این مسأله را هم جزء افتخارات خودش حساب کند، اما معلوم بود که حتماً یک جریانی در پیش است که ناقه حضرت این‌طور شدید و با سرعت دارد می‌آید، و کسی هم بر آن سوار است که عزم و تصمیم از وجودش می‌بارد. معلوم است امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در اجرای فرمان رسول‌الله که همان اجرای فرمان خدا بود، چقدر قاطع بود. تعبیر خود حضرت است که در یک جریانی می‌فرماید مثل آتش در پنبه، این‌طور سراپا وجودش عزم و تصمیم در اجرای فرمان حضرت رسول بود. در جریان اِفک شاید شنیده‌اید، آن تهمتی که عایشه در مورد ابراهیم فرزند رسول‌الله؟ص؟ به ماریه قبطیه زد و می‌گفت این فرزند ــ  نعوذبالله ــ  از پیغمبر نیست، بلکه از غلامی است که ماریه همراه خود از قبط آورده است. در آن‌وقت در میان مردم سر و صدا پیچید و همه از این تهمت باخبر شدند، رسول‌خدا هم به ظاهر خبردار شدند. اما تقیه پیغمبر اکرم را ببینید، رسول‌الله جرأت نمی‌کردند اظهار کنند که تو چرا این تهمت را به ماریه زدی و می‌خواهی شأن مرا ضایع کنی و حرمت مرا پایمال سازی؟ حضرت جرأت نمی‌کردند. این تهمت زده شد و حدش را پیغمبر بر عایشه جاری نفرمود. حد قذف ــ  یعنی نسبت ناروا دادن به ماریه قبطیه ــ  به جهت تقیه انجام نشد. حد قذف هشتاد تازیانه است. این حد را امام زمان صلوات الله علیه وقتی ظهور بفرمایند جاری خواهند ساخت، آن ملعونه را از قبرش بیرون می‌آورند و این حد را بر او جاری می‌فرمایند. معلوم نیست حد در آن‌موقع چه مقدار و چگونه خواهد بود. الآن و در این شریعت ظاهر، همین هشتاد تازیانه است که حد قذف است. یعنی اگر کسی نسبت زنا به کسی بدهد و نتواند به حسب شرع برای اثبات این ادعا و تهمت شاهدی بیاورد، این حد بر  او جاری می‌شود.

درهر صورت، بعد از اینکه شایعه شد و همه خبردار شدند و با یکدیگر گفتگو می‌کردند و نسبت به ماریه قبطیه همسر رسول‌الله‌؟ص؟ بدگمان شده بودند، و قبل از اینکه آیات اِفک نازل شود و وضع ماریه رضوان الله علیها مادر ابراهیم؟ع؟ فرزند پیغمبر اکرم؟ص؟ روشن گردد؛ رسول‌الله حضرت امیر را خواستند و فرمودند برو هرکجا

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 155 *»

دیدی این غلام را که ادعا شده که ــ  نعوذبالله ــ  ابراهیم از او است، او را بکش. حضرت امیر  عرضه داشتند یا رسول‌الله این دستور شما را مثل آتش در پنبه اجرا کنم و به انجام برسانم، یا اینکه تأنی کنم و با تفحص اقدام کنم؟ حضرت فرمود نه، با تأنی و تفحص اقدام کن. اگر این را نفرموده بودند، حضرت امیر مثل آتش در پنبه اقدام می‌کردند و آن غلام را می‌کشتند. اما چون حضرت رسول دستور دادند و اجازه فرمودند که با تأنی و تفحص انجام شود، حضرت امیر آن غلام را تعقیب کردند، غلام هم خبردار شد که حضرت امیر تصمیم کشتن او را دارند، فرار کرد و از دیوار باغی داخل باغ پرید، حضرت هم بلافاصله از دیوار به داخل باغ پریدند، غلام از درختی بالا رفت، حضرت هم پشت سرش بالای درخت رفتند، غلام که دید چاره‌ای ندارد، خودش را از بالای درخت پایین انداخت، تا افتاد عورتش کشف شد. چون خیلی از عرب‌ها رسم داشتند که یا از فقر و ناداری یا اینکه رسم و عادتشان بود که شلوار نمی‌پوشیدند. تا خودش را انداخت، عورتش کشف شد و معلوم شد که این بیچاره خواجه است خنثی است. حضرت از باغ خارج شدند، و خدمت رسول‌الله رسیدند و عرض کردند یا رسول‌الله این غلام خنثی است. همه‌جا منتشر شد و همه باخبر شدند که جریانی اصلاً در کار نبوده، و همه دانستند که عایشه ملعونه تهمت بیجایی زده.([48])

این جریان در قرآن به اسم جریان اِفک شهرت پیدا کرد و آیاتی نازل شد. سنی‌ها دیدند که خیلی بد است، آمدند به عنوان شأن نزول، یک دروغ عجیبی برای عایشه درست کردند. گفتند عایشه در یکی از جنگ‌ها خدمت پیغمبر اکرم بود، در راه برگشت به مدینه، برای قضای حاجت از قافله جدا شد، و گلوبندش را آنجا گم کرد. وقتی که آمد و خواستند حرکت کنند متوجه شد که گلوبندش نیست، فهمید که آن را در همان محل گم کرده. برگشت که گلوبندش را پیدا کند، لشکر فکر کردند عایشه داخل کجاوه‌اش است و حرکت کردند و رفتند. وقتی عایشه برگشت دید قافله رفته و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 156 *»

او در بیابان تنها مانده است، هیچ‌کس نیست. اتفاقاً یکی از مسلمانان به نام صفوان که از لشکر مسلمین عقب مانده بود با شترش رسید، و وقتی دید همسر پیغمبر تنها مانده او را سوار کرد و خودش سوار شتر نشد تا اینکه او را به لشکر رسانید. وقتی این دو نفر به لشکر رسیدند، مردم درباره آنها حرف درست کردند که عایشه خانم با این آقا صفوان در بین راه شاید بله. آن‌وقت سنی‌ها می‌گویند عایشه به واسطه این تهمت خیلی ناراحت شد و با پیغمبر قهر کرد و از خانه پیغمبر  به خانه پدرش رفت. پیغمبر اکرم دائماً در فکر او بودند و غصه‌اش را می‌خوردند که چرا این خانم از ما قهر کرده؟ و چرا این تهمت به ایشان زده شده؟ تا اینکه آیات اِفک نازل شد و برائت عایشه یعنی طاهر بودن و پاکیزه بودنش به برکت این آیات ظاهر  گشت. آمدند و این مطلب را برای آن کسی که خودش اصل افک و ساختن این دروغ بر  ماریه بود دزدیدند، و این آیات فضیلتی برای عایشه شد!([49])

آری، مقصود این بود که رسول‌الله؟ص؟ دستوری که می‌فرمودند، امیرالمؤمنین سراپا عزم و تصمیم در انجام و اجراء آن دستور بودند. این مسألهِ اعلام برائت هم از آن مسائل بسیار مهمی است که این آیات را اگر ابی‌بکر به مشرکین قریش ابلاغ می‌کرد و این جریان به دست سنی‌ها می‌افتاد، معلوم است که با فضیلت ابی‌بکر و ساختن فضائل برای او چه می‌کردند! شاید ابتداء هم مصلحت همین بود که پیغمبر اکرم؟ص؟ شأن امیرالمؤمنین را نشان بدهند. در هر صورت، ابی‌بکر فهمید که حتماً یک مسئله‌ای در بین است که امیرالمؤمنین با ناقه رسول‌الله؟ص؟ و با این شتاب تشریف می‌آورند. رمق از دست و پایش رفته بود. همین‌که حضرت وارد شدند عرض کرد یا علی آیا درباره من چیزی بر پیغمبر اکرم؟ص؟ نازل شده؟ فرمودند نه. عرض کرد پس چرا با این شتاب، آن هم با ناقه پیغمبر آمدی؟ فرمودند به رسول‌الله دستور رسیده که این آیات را یا خودشان ابلاغ بفرمایند یا کسی که از رسول‌الله است. یعنی جنسش روحش

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 157 *»

طینتش ظاهرش باطنش از پیغمبر اکرم؟ص؟ است. و حضرت مرا فرستاده‌اند که آیات را از تو بگیرم و من ابلاغ کنم. بعد از آن امیرالمؤمنین؟ع؟ به راه افتادند و آن آیات را ابلاغ فرمودند. و از آن وقت به دستور حق‌تعالی ممنوع شد که مشرکین در حج شرکت کنند و دیگر شرکت نکردند.([50])

اصل مقصودم این بود که تمام کسانی که به طوری پای‌بند به دیانت‌های آسمانی بودند و پیروی از پیغمبری از پیغمبران داشتند، اینها موظف بودند که از این خانه احترام کنند و مناسک حج را اداء نمایند. البته بدعت‌هایی پیدا شده بود و تغییراتی داده بودند، کارهایی انجام می‌شد که شأن این خانه نبود، مانند اینکه بعضی از قبایل مشرکین بودند که می‌بایست زن‌ها یا مرد‌ها برهنه طواف کنند. جریان‌هایی داشتند. «الیوم یبدو بعضه او کلّه» از شعرهایی است که یکی از خانم‌هایی گفته که در جاهلیت خیلی مورد توجه بود و خواستگارهای زیادی داشت، اینها مترصد بودند که ایام حج برسد و این خانم برای حج آماده بشود و اینها بروند و او را نگاه کنند. وقتی این خانم متوجه شد که اوضاع این‌چنین است گفت:

الیـــوم یبدو بعضُه او کلّــــه                             فمـــا بدا منـــه فــلا اُحلّـــه(2)

ترجمه نمی‌کنم، بگذریم.

پیغمبر اکرم؟ص؟ در حجة‌الوداع تمام مناسک و مراسمی که بدعت‌گذاری شده و بی‌جهت داخل در مناسک حج شده بود، همه را کنار زدند، و با انجام حج و دستورات و مناسک معین شده در شریعت مقدسه اسلام، حج را مجسّم فرمودند. در هر قدمی که برمی‌داشتند و در هر نسکی که انجام می‌دادند، می‌فرمودند این‌طور باید انجام بشود. در حجةالوداع تمام مناسک حج را خود حضرت عملاً  انجام دادند. و دستور هم فرموده بودند که همه شرکت کنند، هرکس برایش میسر  و ممکن است باید حج بیاید، از تمام بلادی که تا آن‌وقت اسلام آورده بودند و با اسلام آشنا شده بودند،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 158 *»

برای حج در رکاب رسول‌الله؟ص؟ آمدند. در آن سال رسول‌الله؟ص؟ خودشان امیر حاجّ بودند. خدا روزی کند که ان‌شاءالله ما هم حج ظاهری را در رکاب آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه به انجام برسانیم و وجود مبارکش را در آن مشاهد مقدسه در حال انجام آن مناسک مشاهده کنیم. امیدواریم خداوند بر همه ما منت بگذارد، و اگر هم از دنیا برویم ما را برگرداند تا ان‌شاءالله در حضور آن حضرت توفیق حج خانه خدا را داشته باشیم و ببینیم آن مناسکی را که آن بزرگوار انجام می‌دهند. آنانی که اهل معرفت بودند خیلی لذت می‌بردند از اینکه در خدمت پیغمبر اکرم بودند، خطبه‌های متعددی که پیغمبر در مواضع متعدد بیان فرمودند می‌شنیدند، و رفتار پیغمبر  و حرکات و حالات آن بزرگوار را در آن حج مشاهده می‌کردند. در هر صورت، پیامبر ؟ص؟ مناسک حج را به طور صحیح تعلیم فرمودند. و آن مناسک صحیح در اسلام نقل نشد مگر به وسیله اهل‌بیت؟عهم؟، که آن بزرگواران برای ما بیان فرمودند. و متأسفانه با اینکه مسلمین حاضر بودند، در حضور حضرت بودند و مشاهده می‌کردند؛ اما به وسیله خلفاء غاصب ــ  اولی و دومی، همین‌طور سومی و معاویه ــ  تغییراتی داده شد. تا اینکه حجِ صحیح و درست بر اساس سنت رسول‌الله؟ص؟ به وسیله حضرت صادق؟ع؟ انجام شد، مخصوصاً امر حج که بیانات آن بزرگوار در مدینه به وسیله شیعیان منتشر شد، و راویان از آن حضرت روایت کردند و بیان نمودند که سنت پیغمبر در انجام حج همین دستوراتی است که امام صادق؟ع؟ فرموده‌اند. البته شیعه از برکات وجود ائمه طاهرین؟عهم؟ اسلام را آن‌طوری که پیغمبر آوردند در دست دارند. هم معنویت اسلام و هم ظاهر اسلام و هم باطن اسلام، تمام را به برکت وجود مبارک ائمه در دست دارند. اگرچه به حسب ظاهر دستشان روی هم بود و خانه‌نشین بودند، اما اسلام را این بزرگواران حفظ کردند، و بیان معنویت و جلالت و عظمت اسلام را این بزرگواران به عهده گرفتند…….([51])

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 159 *»

 

 

مجلس   39

 

 

 

27 ذیقعدة الحرام 1416 ه ق 

 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 160 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد خداوند خبر می‌دهد که به ابراهیم؟ع؟ دستور فرمود که در میان خلق، حج خانه خدا را ابلاغ و اعلام بفرماید. و وعده فرمود که بعد از اینکه تو  حج را اعلام و ابلاغ نمایی، مشتاقان این خانه با پای پیاده و بر مرکب‌های ضعیف خواهند آمد. و این مطلب بیان این است که همه اهل دیانت‌ها و شریعت‌ها و آشنایان با شرایع انبیاء؟عهم؟، همه برای زیارت خانه ما آماده و مشتاق هستند؛ و با این اعلام، به سوی آن شتاب می‌کنند. یأتوک رجالاً. این تعبیر حق‌تعالی بیان اشتیاق و شتاب در آهنگ این خانه است، که حتی آنانی که اسباب و وسایلی ندارند پیاده حرکت می‌کنند و مشتاقانه می‌شتابند تا نزد این خانه حاضر شوند و به زیارت این خانه نائل گردند.

عرض کردم این مطلب کشف از این می‌کند که به حسب فطرت و نظام آفرینش، حق‌تعالی در وجود هر موجودی شوق به مبدأ  آن موجود را قرار داده. اشتیاق و توجه به مبدأ هر موجودی در خود آن موجود وجود دارد. و چون تمام این ابدان از برکت این خانه ظاهری حق‌تعالی در روی این زمین موجود شده‌اند، و بقاء آنها هم به عنایت‌ها و برکات و فیوضات حق‌تعالی که از این خانه به زمین و اهل زمین می‌رسد بستگی دارد؛ پس همه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 161 *»

مشتاق به سوی این خانه هستند. چون امر این خانه امر مبدأ و منشأ است، و جریان دحوالارض که اجمالاً متذکرش هستیم بیان همین مبدأیت و منشأیت خانه خدا نسبت به زمین و اهل زمین است. پس این اشتیاق کشف از این می‌کند که بین این خانه و بین اهل این زمین سنخیت است. در واقع از همین خاک و از همین سرزمین خلقت شده‌اند. زمین و اهل زمین از این خانه و زیر این خانه ولادت‌ یافته است.

حال با توجه به این مسأله، در حج باطن و خانه‌های معنوی و باطنی حق‌تعالی هم مسأله همین است. آن خانه‌ها هم منشأ پیدایش موجودات هستند، و تمام موجودات به حسب فطرت، مشتاق ملاقات آن خانه‌ها هستند، و به آن خانه‌ها توجه دارند. اگر این شوق و اشتیاقِ به حسب فطرت  نبود نمی‌توانستند موجود باشند. موجودیت موجودات و اینکه هستند و هستی دارند و کمالات هستی و وجود را دارند، اینها همه به واسطه همین است که از این خانه‌ها به وجود آمده‌اند و از این خانه‌ها بهره‌مندند. به حسب فطرت این است. اگرچه بعضی‌ها به واسطه تغییر فطرت، با این خانه‌ها بیگانه شده‌اند و کاری به این خانه‌ها ندارند، اشتیاق و تمایل و توجهی به این خانه‌ها ندارند. آن به واسطه تغییر فطرت است که به اغواء شیطان برایشان فراهم شده. اما آنانی که بر همان نظام آفرینش حق‌تعالی باقی هستند، به این خانه‌های معنوی شوق دارند. از این رو بخصوص ائمه؟عهم؟ فرمودند که خداوند شیعیان ما را از فاضل طینت ما خلقت کرده است، از این جهت تمامشان به سوی ما مشتاقند و دل‌های همه‌شان به سوی ما کشش دارد. تحنّ قلوب شیعتنا الینا([52]) یعنی دل‌های شیعیان ما به سوی ما کشش دارد. این همان اشتیاق فطری است. امیدواریم خداوند هم‌چنان‌که مهر  و محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را به فضل و کرمش در دل‌های ما قرار داده، ان‌شاءالله ما را از فاضل طینت آن بزرگواران خلقت فرموده باشد. شیعیان کامل که وضعشان معلوم است، این فرمایش حتی شامل شیعیان ناقص هم هست. همین

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 162 *»

اندازه که در دل نسبت به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و دوستان ایشان احساس دوستی و محبت کردند، همین دلیل بر این است که اینها بر فطرت اولیه خود باقی می‌باشند، و حق این خانه‌های معنوی الهی را فراموش نکرده‌اند و بر عهد و پیمان خود نسبت به احترام به این خانه‌ها ثابت‌قدم هستند. پس می‌شود گفت که این نوع فرمایشات شامل حال همه دوستان است. فرمودند اگر در دلت خنکی محبت و ولایت ما را احساس کردی، بدان که از ما هستی و ملحق به ما می‌باشی.([53]) البته منافات ندارد که انسان از ایشان و ملحق به ایشان باشد، اما به واسطه معاصی به تبعات معاصی هم مبتلا بشود؛ وگرنه دوست ایشان نباید گرفتار باشد. چون امر ولایت این بزرگواران امری است که تقرب حق‌تعالی را اقتضاء می‌کند، و در قرب خدا که ابتلائی نیست. پس این ابتلاءاتی که شیعیان ضعیف به آن مبتلا هستند، به واسطه تبعات معاصی ایشان است. پس منافات ندارد که انسان مبتلا به تبعات معاصی خود باشد و در عین حال ملحق به ایشان باشد و از ایشان شمرده بشود. این ابتلاءات هم از باب رحمت حق‌تعالی است، برای آمرزش گناهان و پاک‌شدن از آلودگی‌هایی است که از اختلاط طینت‌ها با هم پیدا شده. این ابتلاءات برای پاک شدن طینت‌ها است. چون خداوند این‌چنین قرار داده و از قرارداد خود صرف نظر نمی‌کند. لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب من یعمل سوءاً یجز به، به خواسته‌ها و امید‌های دروغین شما نیست، نه شما و نه اهل کتاب. یعنی یهود و نصاری. چون آنها هم مدعی بودند که ما عزیزان خدا هستیم ما نور چشم‌های خدا هستیم، می‌گفتند: نحن ابناء الله و احباؤه(2) ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم، خدا بهشت را برای ما خلق کرده، کسی دیگر را به بهشت نمی‌برد. یهودی‌ها می‌گفتند بهشت مال ما است، نصاری هم می‌گفتند بهشت مال ما است، مسلمانان هم همان یهود و نصاری بودند که مسلمان شده بودند، همان روحیه‌ها را با خود در اسلام آورده‌ بودند. خیلی از روحیه‌ها مال قبل از اسلام است که همین‌طور در

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 163 *»

میان مسلمین آمده و مسلمان‌ها هم آن روحیه‌ها را دارند و به یکدیگر  به ارث داده‌اند. خیلی از روحیه‌ها روحیه‌هایی است که از زمانی که آباء و اجداد مسلمانان یهودی یا نصرانی بوده‌اند، به ارث به آنها رسیده است. حتی در میان شیعه هم گاهی یک روحیه‌هایی پیدا می‌شود که تمایل به سنت و اهل‌سنت دارند. از وضع سنی‌ها، از آن نمازهایشان، از آن ـــ  به خیال خودشان ـــ  تقید‌هایشان، از آن برنامه‌هایشان، راستگویی‌هایشان و از این قبیل خوششان می‌آید. این تمایل که در بعضی از شیعه‌ها پیدا می‌شود به واسطه ارثی است که از آباء و اجدادش برده است. چون شیعه کم بوده‌اند. حتی در این ممالکی که شیعه‌نشین هستند، بعد از چند پشت بالاخره نسب‌ها به همین سنی‌ها می‌رسد. غیر از سادات که آباء و اجدادشان ان‌شاءالله شیعه بوده‌اند. باز هم نه اینکه حتماً این‌طور باشد. نه، در میان سادات هم بودند کسانی که حتی از خاندان رسالت بودند و به ائمه طاهرین؟عهم؟ وابسته بودند، ولی سنی بودند. تقیه خیلی شدید بوده، به تدریج شیعه پیدا شدند و زیاد شدند. آن سوابقی که در آن حالات بوده، به ارث به اینها رسیده است. خیلی مشکل است، در این مسأله وارد نشویم بهتر است.

در هر صورت، چون اینها همان یهودی‌ها و همان نصرانی‌هایی بودند که مسلمان شده بودند خیلی از آن روحیه‌ها را با خود آورده بودند. از جمله همین امانی و آرزوهای بیجا و بی‌مورد است. چون وقتی یهودی یا نصرانی بودند می‌گفتند: نحن‌ ابناء الله و احباؤه دوستان خدا فقط ما هستیم، خدا فقط ما را دوست دارد و ما هم خدا را دوست داریم، و بهشت را هم فقط برای ما خلق کرده است. توی اسلام هم که آمده بودند همین دعاوی و ادعاها را داشتند. آیه نازل شد لیس بامانیکم؛ البته شما محترمید، مسلمانید و به واسطه اسلامتان حرمت دارید، اما بدانید که لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب مطلب نه به خواسته‌های شما است، و نه به خواسته‌های اهل کتاب، یعنی یهود و نصاری است. من یعمل سوءاً یجز به هرکس هر گناهی که بکند، هر بدی که انجام بدهد، به آن گناه و بدی جزا داده خواهد شد. جزایش مسلم است.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 164 *»

تبعه گناه و تبعات معاصی همراه ما است. و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه. طور دیگر نمی‌شود، باید عمل جزا داده بشود. کل نفس بما کسبت رهینة همه در گرو اعمال خودشان هستند. چون امر چنین است، پس دوستان به واسطه آلودگی‌ها مبتلا به معصیت‌ها می‌شوند و بلاها برای آمرزش گناهان و پاک شدن طینت‌ها است. ابتلاءات برای این است. از این جهت می‌بینید که شیعیان خیلی مبتلا هستند. شیعیان ضعیف که معلوم، حتی شیعیانی مثل انبیاء هم مبتلا می‌شدند. اگر ترک اولی می‌کردند مبتلا می‌شدند. و چون درجات انبیاء عالی‌تر بود چه ابتلاءاتی کشیدند! فقط محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند که ابتلاءاتشان به واسطه تبعات معاصی نیست. آن بزرگواران به واسطه تحمل معاصی دیگران است و به جهت مصالحی است که متحمل ابتلاءات شدند، که در جای خودش باید بحث شود.

سخن در این بود که آنانی که بر شوق و اشتیاق به سوی خانه‌های معنوی حق‌تعالی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باقی مانده‌اند، آنها شیعیان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند و ایشانند که به این خانه‌ها توجه دارند و سعیشان بر آن است که نسبت به عهدی که با این خانه‌ها بسته‌اند وفادار باشند، و کوشش دارند که بتوانند در نزد این خانه‌ها حاضر شوند و به احترام‌کردن از این خانه‌ها خدای خود را به عظمت و جلالت یاد کنند. اگرچه درجات شوق و اشتیاقشان به این خانه‌ها تفاوت دارد، و مراتب و مقاماتشان مختلف است، ولی از این خانه‌ها هستند و ملحق به این خانه‌ها هستند، ریشه و اصلشان از این خانه‌ها است. مثل همین خانه‌ ظاهری که عرض کردم چطور تمام بدن‌ها کشش دارد. و این ذوق و شوقی که شما احساس می‌کنید و فکر می‌کنید به حسب روحتان متمایل به زیارت این خانه‌ هستید، این همان اشتیاق بدن شما است. به شوق بدن شما روح شما اشتیاق دارد. به جهت اینکه این ترکیب یک ترکیبی است که روح ما تابع بدن ما است، و اشتیاقات و تمایلات بدنی، روح ما را به دنبال خودش می‌کشد. وگرنه روح به این خانه ظاهری که از سنگ و گل است چه کار

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 165 *»

دارد؟! اصلاً ربطی به هم ندارند، از جنس هم نیستند. پس چرا روح به این خانه کشش دارد؟ بین مشتاق و مشتاق‌الیه، بین متوجِه و متوجَه‌الیه باید جنسیت و سنخیت باشد. چه علتی دارد که روح تمایل داشته باشد؟ پس این تمایلی که احساس می‌کنید، در واقع همان خواسته بدن شما است، ولی روحتان به واسطه شدت اتصالش به این بدن او هم مشتاق است. اما این اشتیاق بالاصاله نیست. او بالاصاله به عالم خودش و کعبه عالم خودش توجه دارد. اما چون نمی‌تواند مستقل از بدن باشد، از آن کعبه و از آن خانه بیگانه است. وگرنه باید به آن خانه و آن کعبه کشش داشته باشد، چون از آنجا است، از آن کعبه و از آن خانه ریشه گرفته و به آن خانه بستگی دارد، و همه فیض‌های روحانی در عالم روح از آن خانه به همه ارواح می‌رسد. پس در واقع اشتیاق ارواح به سوی آن خانه است؛ اما به واسطه اتصالش به این بدن، ما فکر می‌کنیم که مشتاق این خانه است، در حالی که اشتیاق به این خانه مال این بدن است. دیشب اجمالاً به این مسأله اشاره کردیم، و لزومی هم ندارد که بیش از این توضیح عرض کنم.

حال آنانی که بر اشتیاق خود باقی هستند، این نشان این است که بر فطرت خود باقی می‌باشند که توجه به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ دارند و مشتاق لقاء آن بزرگواران و اتصال به ساحت قدس ایشان می‌باشند. این همان امری است که در فرمایشات رسیده که شیعیان ما از طینت ما خلقت شده‌اند. نَوف بِکالی از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین؟ع؟ است. او نقل می‌کند که حضرت امیر فرمودند: خلقنا من طینة طیّبة ما از طینت پاکی خلقت شده‌ایم و خلق شیعتنا من طینتنا و شیعیان ما از طینت ما خلقت شده‌اند. اینکه شیعیان ما از طینت ما خلقت شده‌اند معلوم است، عرض کردم که این فرمایش به تمام شیعیان و دوستان ایشان مربوط می‌شود. همه دوستان از طینت ایشان خلقت شده‌اند، چه دوستان قوی، کاملین، انبیاء و بزرگان دین، و چه شیعیان ناقص و ضعیف، همه به حسب مراتبشان از طینت ایشان خلقت شده‌اند. بعد نوف می‌گوید عرض کردم صف لی شیعتک یا امیرالمؤمنین ای امیرالمؤمنین، برای من شیعه خود را

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 166 *»

توصیف کنید. نوف می‌خواهد شیعه را بشناسد. آن‌وقت جواب حضرت امیر ؟ع؟ برای این است که شیعه را صرف نظر از خلط طینت او به طینت اعداء معرفی کنند، نه اینکه بخواهند همه مراتب شیعه را ذکر بفرمایند. نه، بلکه می‌خواهند شیعه را صرف‌ نظر از خلط طینت او، صرف نظر از گرفتاری او به آلودگی به طینت اعداء و دشمنان ایشان معرفی بفرمایند. می‌خواهند بفرمایند شیعه این است، باید این‌طور باشد، و در بهشت همه شیعیان به حسب مرتبه‌ای که دارند همین‌طورند. تا قبل از رفتن به بهشت این گرفتاری‌ها برای ضعیف‌ها هست و ادامه دارد. اما آنجا که رفتند همه مشمول این فرمایش امیرالمؤمنین؟ع؟ هستند. چون در آنجا دیگر  از خلط طینت‌ها پاک شده‌اند و پاکیزه وارد بهشت می‌شوند. و تا پاک و پاکیزه هم نشوند وارد بهشت نمی‌شوند، اگر چه حتی کارشان ـــ  به خدا پناه می‌بریم ـــ  به آن آتش خلاص منجر شود. آن جهنم‌ها فرع جهنم اصلی است در آخرت، که بعضی‌ها را حتی سال‌ها در آنجا می‌برند و در آنجا پاکشان می‌کنند. به خدا پناه می‌بریم. امیدواریم خدا به فضل و کرمش ما را پناه بدهد که به یک‌چنین معاصی مبتلا نشویم که کار را به آنجا بکشاند، یعنی محبت به معصیت ذاتی ما و در حکم اعراض ذاتی ما نشود. همچنین ما امید داریم که حتی برزخمان هم ان‌شاءالله به خوبی بگذرد، به ابتلاءات و گرفتاری‌ها نگذرد. امید داریم که مرگمان هم به آسانی انجام بشود، که مبادا خدای‌نکرده پاک‌شدن ما به این باشد که مرگ را بر ما سخت بگیرند. حتی انتظارمان این است که به فضل و کرمشان ابتلاءات دنیوی را هم نصیب ما نکنند، ما در بلاهای دنیوی‌ هم نسوزیم. و بارها گفته‌ایم و خواسته‌ایم که ان‌شاءالله‌ تمام تبعات گناهان ما و معصیت‌های ما به سوختن در بلاها و مصیبت‌های آل‌محمد باشد. آخر آن هم بلاء است. اصلاً  آن بلاها برای ما بوده. امیدواریم در بلاهای آل‌محمد؟عهم؟ بسوزیم و به این وسیله تبعات گناهانمان ان‌‌شاءالله از بین برود و معاصی ما آمرزیده بشود و پاک شویم. این آرزوی ما است. ما حتی طاقت ابتلاءات دنیوی را هم نداریم. خدا را می‌خوانیم به فضل و رحمتش که محمد و آل‌محمد؟عهم؟

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 167 *»

هستند بر همه ما ترحم بفرماید. ما را مبتلا به بلاهای دنیوی و برزخی و اخروی نفرماید. بلکه وسیله آمرزش گناهان ما را همین سوختن ما در مصائب آل‌محمد؟عهم؟ و ابتلاءات ایشان قرار بدهد. یعنی ما مبتلا به بلاء ایشان باشیم. در بلاهای ایشان بسوزیم. و وقتی که سوختیم، خدا همین سوختن را مکافات معاصی ما قرار دهد. آن بزرگواران برای همین متحمل بلاها شدند و مصائب را به جان مبارک خودشان خریدند که ماها در ابتلاءات ایشان بسوزیم. اما باز هم معصیت این‌قدر ما را دور می‌کند که در سوختن در مصائب ایشان هم اهمال داریم، یعنی درکمان کم می‌شود و شعورمان غلیظ می‌شود، نمی‌توانیم مصیبت آن بزرگواران را درک بکنیم، نمی‌توانیم در مصیبت‌ آن بزرگواران آن‌طوری که باید بسوزیم بسوزیم. این هم خودش واقعاً یک ابتلای بزرگی است.

پس اینکه امام؟ع؟ در این حدیث شریف در جواب نوف می‌فرماید «شیعیان»؛ مقصود آن بزرگوار تابلو کامل از شیعه است با صرف نظر از ابتلائش به خلط طینت‌ها. که ما آن تابلوی کامل را از شیعه، در بزرگان مشاهده می‌کنیم. بزرگان دین مصداق فرمایش امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه می‌باشند. نوف می‌گوید عرض کردم: صف لی شیعتک یا امیرالمؤمنین شیعه خود را برای من توصیف بفرمایید. فبکی؟ع؟ لذکری شیعته تا اسم شیعه حضرت را بردم، امیرالمؤمنین شروع کردند به گریه‌کردن، گریان شدند. همین‌که من نام شیعه‌شان را بردم و گفتم شیعه خودتان را برای من وصف کنید، گریان شدند. بعد فرمودند: یا نَوف، شیعتی والله الحکماء العلماء بالله و دینه، العاملون بطاعته و امره([54]) فرمودند به خدا سوگند شیعه من حکماء هستند علماء هستند، که علم به خدا و دین خدا دارند. یعنی مقامات علمی‌شان این است، معرفتشان به حق‌تعالی کامل است. و اما از نظر عمل، به جمیع امرها و طاعت‌های حق‌تعالی عمل‌کننده هستند. علم و عملشان را حضرت امیر ؟ع؟ بیان فرمودند. اینها در علم و عمل آن‌چنانند که مثل امیرالمؤمنین علمشان را و عملشان را امضاء فرموده

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 168 *»

است. این بزرگواران به واسطه شوق و توجه به این خانه‌های معنوی، از خود و خودی خود گذ‌شته‌اند. آنها اسم امام شده‌اند، ذکر امام و وصف امام و آیه امام شده‌اند. این اشعاری که دیشب و امشب خوانده شد، اینها وصف شیعه کامل است. ممکن است کسی به واسطه اینکه با این تعبیرات مأنوس نباشد، نعوذبالله فکر کند که ما غلو کرده‌ایم. ولی اینها تعبیراتی است که علاوه بر جهات ذوقی، جهات معرفتی و عرفانی دارد. و اگر کلمه کلمه و جمله جمله را ما توجه کنیم می‌بینیم وصف امام؟ع؟ شده است. چون شیعه کامل خودش فانی است، آیه و نماینده امامش است، امام را به ما معرفی می‌کند. وقتی که آیه و آینه امام شد هر کمالی که ما درباره‌اش بگوییم، از مولایش و از امامش خبر می‌دهیم. غلوی نیست، چون از امامش خبر می‌دهیم. او آینه سرتاپانمای امام شده است. اگر  شما یک آیینه‌‌ای جلو خودتان بگذارید و در مقابل آینه بایستید، عکس مبارک شما در آینه می‌افتد. همه اندام و زیبایی‌ها و هرچه در آینه هست مال شما است، مال آینه نیست. حال اگر کسی شروع کرد این عکس در آینه را، یا این آینه را به اعتبار عکسی که در او افتاده تعریف کند، مثلاً  بگوید عجب چشم‌های قشنگی، عجب ابروی کمندی، عجب بینی قلمی، عجب لب‌های عنابی، و همین‌طور بگوید؛ آیا اینها تعریف آینه است؟ تعریف آینه که نیست. درست است که این عکس الآن در آینه است، اما این آینه هنری که دارد این است که از خود اعوجاجی و رنگی نشان نمی‌دهد. همان‌طور که شاخص است، همان‌طور آن را حکایت می‌کند. هیچ کجی و اعوجاجی در این عکسی که از شاخص در این آینه افتاده ایجاد نکرده. هنر این آینه این است که هیچ اعوجاجی به این عکس نداده، کج و راستش نکرده. همان‌‌طوری که این شاخص بوده، همان‌طور مو به مو دارد او را حکایت می‌کند. پس حالا هرچه شما از عکس در آینه تعریف بکنید، در واقع تعریف شاخص را کرده‌اید نه تعریف آینه را. شاخص را تعریف و تمجید کرده‌اید. پس تعریف شیعیـــان کامــــل در واقــــع تعریــــف امـــام است. تعریــــف امــــام تعریـف رسول‌الله است.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 169 *»

اگر کسی شروع کرد امیرالمؤمنین را تعریف کند، هرچه درباره امیرالمؤمنین بگوید درباره پیغمبر گفته است. امیرالمؤمنین آینه پیغمبرند، آیه پیغمبرند، ذکر پیغمبرند، اسم پیغمبرند. هرچه درباره امیرالمؤمنین بگوییم در واقع درباره پیغمبر گفته‌ایم، پیغمبر را تعریف کرده‌ایم. هرچه پیغمبر را تعریف کنیم خدا را تعریف کرده‌ایم. هرچه از مقامات پیغمبر ذکر کنیم، جلال پیغمبر  و عظمت پیغمبر را بگوییم، در واقع از جلال خدا و عظمت خدا گفته‌ایم. چون خدا در پیغمبر عکس انداخته و پیغمبر  آیه خدا است، ذکر خدا است، اسم خدا است، آینه خدا است؛ از این رو خدا را تعریف و تمجید کرده‌ایم. پس هرکس شیعه کامل را تعریف کند خدا را تعریف کرده، پیغمبر  را تعریف کرده، امام را تعریف کرده. روی این جهت در این اشعار گفته می‌شود: خدا ظاهر او، خدا باطن او، خدا پیکر او، خدا روح او، بوی او بوی خدا، رنگ او رنگ خدا؛ هرچه بگوییم دروغ نگفته‌ایم، غلو هم نکرده‌ایم. این آینه‌ها هریک جلو دیگری قرار گرفته و از آینه بالاتر خبر می‌دهد. این حرف ما نیست، خدا خودش این‌طور مسأله را به ما فهمانیده. می‌فرماید: الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درّی یوقد من شجرة مبارکة زیتونة این مردنگی که نزد ما است و دسترسی ما به این مردنگی است، هر کمالی این مردنگی دارد از مصباح است، از مصباح حکایت می‌کند، آینه مصباح در نزد ما است. این مقامات همه این‌طوری است.

پس شیعیان کامل به واسطه اجابت دعوت ابراهیمِ کلی و حقیقی و اصلی، رسول‌الله؟ص؟؛ برای زیارت و ملاقات خانه‌های معنوی حق‌تعالی به شتاب و سرعت آهنگ آن خانه‌ها کردند و مشتاقانه به سوی آن خانه‌ها حرکت کردند، و طوری شدند که آن خانه‌ها را برای دیگران حکایت کردند، به طوری که هرچه در آنها می‌بینیم از آن خانه‌ها است، اینها فقط حاکی و راوی هستند. در روایت‌کردن و حکایت‌کردن از آن خانه‌ها، امانت به خرج دادند و تصرفی از خود نکردند. راوی امین و ثقه‌اند. باید هرچه آنها می‌گوینــــد، انســان گفته امام بدانــد. مقام روایت این است. وقتی کسی حرفــی را از

امام؟ع؟ روایت می‌کند و امام اطمینان دارند که از خودش چیزی مایه نمی‌گذارد؛

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 170 *»

اینجا است که می‌گویند این ثقه است، کلامش کلام ما است، اگر بر او رد کردی کلام ما را رد کرده‌ای. الرادّ علیه کالرادّ علینا،([55]) ردکننده بر او عیناً ردکننده بر ما است. چرا؟ به جهت اینکه در روایت‌کردن و نقل‌کردنش خلاف نمی‌کند، امانت دارد، ثقه است، به او اطمینان داریم. به همین مقیاس آن کسی که در وجودش نور و کمال این بزرگواران را حکایت می‌کند، و از خودی و انّیت خود گذشته است به طوری که هیچ دخل و تصرفی در نمایاندن نور ایشان و کمال ایشان ندارد، اینجا هم اگر  نعوذبالله اهمال کنیم و بخواهیم بگوییم نه، ممکن است از خودش هم چیزی باشد؛ بیجا و بی‌مورد است. باید در اینجا هم مثل آنجا بگوییم این کمال کمال مولای من است، این جمال جمال مولای من است، این آینه آینه آقای من است. من کنار این آینه می‌ایستم و مولا و آقای خودم را در این آینه می‌بینم. این خانه همان خانه است، آن خانه در این خانه جلوه کرده. آیه شریفهٔ فی بیوت اذن الله ان‌ترفع و یذکر فیها اسمه در مقام پایین شامل شیعیان کامل هم هست. به واسطه اینکه این بزرگواران خالصانه و صادقانه ندا و دعوت ابراهیمِ کلی، رسول‌الله؟ص؟ را برای قصد و آهنگ این خانه‌های مبارکه اجابت کردند. شیعیان کامل این‌چنینند. از این جهت با خیال راحت به ما اطمینان داده‌اند که سیر شما در معرفت مقام امامتان در این بزرگواران باشد. و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهرة و قدّرنا فیها السیر. سیر را در این بزرگواران که قرای ظاهره هستند مقدر کرده‌ایم، یعنی معرفت را اینجا کسب کن، در اینجا ببین. راهی به بالاتر نداری، راه به سوی بالاتر بسته است. آنها در اینجا تنزل کرده‌اند، در اینجا خود را ظاهر ساخته‌اند و خود را نمایانده‌اند. امیدواریم خداوند به برکت و فضل وجودشان همه ما را لایق و قابل معرفتشان قرار بدهد، و نور معرفتشان را در دل‌های ما زیاد گرداند، نور بصیرت در دین را در دل‌های ما زیاد گرداند، ما را موفق به عمل بدارد.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 171 *»

 

 

مجلس   40

 

 

 

1 ذیحجة الحرام 1416 ه ق 

 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 172 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

با توجه به این آیه مبارکه و متذکر شدن تکلیف حج، عظمت و جلالت خانه ظاهری حق‌تعالی را یادآور می‌شویم که مورد توجه و مقصود همه اهل ایمان است. آرزوی همه آن است که مثل این ایام در کنار آن خانه به سر ببرند و با احترام آن خانه و اداء حق آن خانه، خدای خود را تعظیم و تجلیل کنند؛ که بر بندگانش منت گذارده و خانه‌ای در روی زمین قرار داده است که به وسیله آن خانه، برکات و رحمت و هدایت و الطافش را به زمین و اهل زمین عنایت بفرماید. برای احترام به یک‌چنین منتی و اداء حق یک‌چنین کرامتی، اهل استطاعت از مکلفین آماده می‌شوند و ندای ابراهیم؟ع؟ را ــ  که در این آیه مبارکه خدا به او دستور اعلام حج داد ــ  لبیک می‌گویند، و سر از پا نشناخته نزد آن خانه می‌شتابند. این ماه شریف و مخصوصاً این دهه اول در میان این سه ماه حج ــ  شوال، ذیقعده و ذیحجه ــ  برای توجه به آن خانه خصوصیت بیشتری دارد. چون حق آن خانه در این ماه و در دهه اول این ماه اداء می‌شود؛ که حج باشد. حجّاج اجتماع می‌کنند و به اداء این تکلیف موفق می‌شوند و به آن‌همه نعمت‌ها و منفعت‌ها و عنایت‌هایی که خداوند برای حج‌کنندگان ذخیره فرموده است و به آنها

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 173 *»

کرامت می‌فرماید می‌رسند. تمام کسانی که به شأن این خانه توجه دارند، برای زیارت این خانه مشتاقند. عرض کردم، این اشتیاق یک امر فطری و طبیعی است که خداوند قرار داده، و در همین آیه مبارکه هم اشاره به این اشتیاق فرموده: و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق ای ابراهیم، تو امر حج را در میان مردم اعلام بکن، یأتوک می‌آیند تو را. این بیان اشتیاق است که خدا اِخبار می‌فرماید: یأتوک. به ابراهیم؟ع؟ اطمینان خاطر می‌دهد. به این معنا که من خلق را خلق کرده‌ام و قوانینی در خلقت گذارده‌ام و این قوانین در میان خلق جاری است. اشتیاق آنها به این خانه یک امر فطری و طبیعی است. مهیا هستند، تو که امر حج را اعلام کردی به سوی تو می‌شتابند. حتی اگر اسباب و وسایل نداشته باشند، زاد و راحله نداشته باشند، پیاده می‌آیند. و آنانی هم که اسباب و وسائل دارند چه‌بسا کم داشته باشند و در مسیر آمدن، کمبود آذوقه باعث بشود که حیواناتشان لاغر و نحیف گردند. به هر طوری از راه‌های دور و از درّه‌های عمیق خواهند آمد. این بیان همان اشتیاقی است که همه‌کس در خودش می‌یابد که به زیارت این خانه اشتیاق دارد، و از خدا می‌طلبد و آرزو دارد. مخصوصاً که ائمه ما؟عهم؟ تعلیم فرموده‌اند. بخصوص در دعاهای وارده در شب و روز ماه مبارک رمضان تعلیم فرموده‌اند که مرتب تقاضا کنیم و از خدا بخواهیم اللّهم ارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام ما ابقیتنی فی یسر منک و عافیة تا آخر دعا. و این مضامین در نوع دعاها وارد شده است.

این اشتیاق یک امر فطری است. و عرض کردم که هر موجودی نسبت به مبدأ وجودش، این اشتیاق را احساس می‌کند. توجه و تمایل به آنجا دارد، به مبدأ کشش دارد. خدا این زمین و اهل این زمین را از این خانه و زیر این خانه خلقت فرموده، پس این خانه منشأ وجودی این زمین و اهل این زمین است که از جمله آنها انسان‌ها هستند. انسان‌ها از این زمین می‌رویند و از این خانه بهره‌مندند و منشأ وجودشان و اصل و ریشه وجودشان این خانه است. از این جهت این شوق و اشتیاقی که شما

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 174 *»

احساس می‌کنید، همان‌طور که در شب‌های پیش هم اشاره کردم، این اشتیاق از ناحیه جسم شما است، جسم شما است که مشتاق به این کعبه است و به حسب فطرت، لقاء این کعبه و زیارت این کعبه را آرزو می‌کند و می‌طلبد، از خدا توفیق لقاء این خانه را می‌خواهد. ولی چون روح ما با بدن و جسم ما خیلی مأنوس است به طوری که روح ما محکوم این جسم است، استقلالی از خود ندارد و فعلاً احکام روح در برابر این جسم مضمحل است؛ این است که اشتیاق روحی هم احساس می‌کنید و فکر می‌کنید روح شما مشتاق به این خانه و لقاء این خانه است. و حال آنکه این خانه به روح شما ربطی ندارد. این خانه به این بدن و جسم مربوط می‌شود. روح شما طالب یک خانه دیگری است که از آن خانه نشأت گرفته. منشأ روح خانه‌ای است که در عالم روح واقع است. خداوند در سرزمین عالم روح کعبه‌ای روحانی قرار داده که زمین عالم روح و تمام ارواح از زیر آن کعبه منتشر شده‌اند. ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت نظام الهی یکسان است تفاوتی در نظام حق‌تعالی نیست. همان طوری که این زمین ما از زیر کعبه انتشار یافته و گسترده شده، و همه زمینی‌ها از برکت این خانه زندگی می‌کنند و ادامه زندگی می‌دهند، موجودند و مشمول عنایات حق‌تعالی هستند؛ سرزمین عالم روح هم همین‌طور است. در آنجا هم خداوند ابتداءً کعبه‌ای نصب فرمود و از زیر آن کعبه سرزمین عالم روح را منتشر کرد. و کشش‌های روحانی‌ ما به خانه حق‌تعالی در واقع به آن خانه‌ است. در مقام روح، ما متمایل به آن خانه هستیم، زیارت و لقاء آن خانه را از خدا می‌خواهیم. اما چون ما مغلوب احکام جسم هستیم و جسم و احکام جسم بر ما غالب است، تصور می‌کنیم که این اشتیاق و تمایل شدیدی که در وجود ما است، تمایل به سوی این خانه ظاهریِ روی این زمین خاکی است که در عالم جسم است. اما این‌چنین نیست. ائمه ما از آن خانه روحانی و معنوی خبر داده‌اند که روح‌های ما به سوی آن خانه کشش دارد. ان‌شاءالله از برکات عنایاتشان و از فضل و کرمشان این فرمایشاتشان شامل حال ما روسیاه‌ها هم هست.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 175 *»

فرمود شیعیان ما از فاضل طینت ما خلقت شده‌اند و این است که دل‌های ایشان به سوی ما  کشش دارد. اینکه امام؟ع؟ در اینجا «دل‌ها» می‌فرماید، مراد همان باطن و غیب و روح ما است. فرمود شیعیان ما از فاضل طینت ما خلقت شده‌اند، از این جهت تحن قلوبهم الینا دل‌های آنها به سوی ما کشش دارد. پس چون اهل ایمان به برکت خودشان و عنایت خودشان از فضل طینت این بزرگواران آفریده شده‌اند، دل‌های آنها هم متوجه این خانه‌های معنوی یعنی مقام امامت و ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. و ان‌شاءالله ما هم از اهل ایمان هستیم. اگرچه ایمان در ما بسیار ضعیف است. و  ایمان‌ را هم در مقابل انکار ولایت می‌گیریم، یعنی به امر امامت و ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ اعتقاد داریم، و الحمدلله تسلیم امر امامت و ولایت ایشان شده‌ایم. این نعمت ولایت، این نعمت اعتراف به امامت، همان ایمان است که ان‌شاءالله در دل‌های ما قرار گرفته. اگرچه ضعیف است و در نتیجه اقتضاءاتش هم در ما ضعیف است، ما کمتر موفق می‌شویم که به مقتضای این ولایت عمل کنیم و برنامه‌های عبودیت را مطابق دستور محمد و آل‌محمد؟عهم؟ انجام دهیم؛ ولی ان‌شاءالله اصلش هست که ما در مقابل اهل‌سنت هستیم و این‌طور خداوند قرار داده، بر ما منت گذارده، اسباب فراهم کرده هدایت فرموده، و امر امامت این بزرگواران را پذیرفته‌ایم. پس ان‌شاءالله دل‌های ما هم متوجه خانه‌های معنوی حق‌تعالی یعنی مقام امامت و ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. این اشتیاق شدیدی که شما برای لقاء خانه خدا و زیارت خانه خدا دارید، یک امری است که مختلط و ممتزج است. یعنی این شوق از دو اشتیاق سرچشمه گرفته و دو اشتیاق با هم ضمیمه شده: یک اشتیاق جسمانی است که به این خانه مربوط می‌شود، یک اشتیاق روحانی است که به این بزرگواران مربوط می‌شود. این دو تا در وجود ما دست‌ به ‌دست هم داده‌اند و ما را مشتاق خانه خدا کرده‌اند. اما نوعاً یک اشتباه پیش می‌آید که ما فکر می‌کنیم تمام این شوق مال زیارت این خانه ظاهری حق‌تعالی است. نه، این اشتباه است. باید بین

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 176 *»

این دو شوق تفکیک کنیم و این دو را از هم جدا کنیم. یک شوق جسمانی است که از این بدن و این جسم است و مربوط به مرتبه جسمانی ما در این عالم ظاهری عنصری دنیایی است. و این شوق به این خانه و زیارت این خانه شوق طبیعی است که اصل و منشأ این جهت ما است. و اما آن شوق اصیل و اساسی و آن‌که ما را از جا می‌کند و شتاب‌زده می‌کند که سر از پا نشناسیم و با مهیابودن شرایط و اسباب استطاعت، حرکت کنیم؛ آن، در واقع توجه به خانه‌های معنوی حق‌تعالی است. خیلی باید قدر این نعمت را بدانید.

مخصوصاً این نکته را عرض کردم. و ان‌شاءالله طبق عرض من به تفکیک این دو شوق بپردازید. این دو شوق را که از یکدیگر جدا کنید، آن‌وقت موقعیت شوق و اشتیاق به لقاء خانه معنوی حق‌تعالی، وجود مبارک امام را می‌یابید. آن‌وقت می‌فهمید که اشتیاق به حاضر شدن در نزد جلال و عظمت او و ساحت قدس او، و احترام به حق‌تعالی به تعظیم و تکریم این مقام، چه نعمت بزرگی است که خداوند به ما کرامت فرموده است. و معنای فاضل طینت همین است که طینت‌های مؤمنین و روح ایشان و باطن ایشان که زیادتی و فاضل طینت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است به سوی ایشان کشش دارد. این است که می‌بینید وقتی فضائل و مناقبشان ذکر می‌شود از شدت مسرت بی‌تاب می‌شوید، و همچنین در وقت شنیدن مصائبی که بر آن بزرگواران وارد شده بی‌تاب می‌شوید. این همان بستگی روح‌های شما به آن مرتبه و به آن مقام است.

این ماه مبارک و شریف ذیحجه، به ظاهر  ماه اداء حق این خانه ظاهری خدا در این عالم است، اما در باطن ماه توجه به آن خانه و اداء حق آن خانه است، آن خانه هم باید در این اوقات حج بشود. در این ماه تنها این خانه نباید احترام شود، بلکه باید دل‌های مطمئن به ایمان و منوّر به نور بصیرت به حج معنوی بپردازند و سعی در حج معنوی کنند. اگرچه ولایت در دل‌های ما بسیار ضعیف است. یأتوک رجالاً  اگرچه به

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 177 *»

این شکل باشد، با ضعف ایمان همراه باشد. ولایت در دل‌های ما بسیار ضعیف است، و ما مثل آن حجّاجی هستیم که در پایین‌ترین حد استطاعت هستند. عرض کردم الآن در ایران حج در یک سطح تقریباً انجام می‌شود، اما اهل سایر کشورها مختلفند، بعضی‌ها با هواپیما می‌روند بعضی‌ها با ماشین‌ می‌روند، حتی ماشین‌های بسیار کهنه، مشکلات زیادی دارند. خود ما هم یک سفر با همین ماشین‌ها از سوریه به طرف اردن رفتیم و از آنجا وارد مدینه شدیم. چند روز در میان راه در گرما با آن جمعیت، با چه شدتی گذراندیم. الآن هم بعضی از کشورهای دیگر در ضعف هستند. در هر صورت مراحل استطاعت مختلف است. در قدیم که بسیار مشکل بوده و استطاعت در حدّ اعلی به ندرت فراهم می‌شده. الآن هم در حج معنوی تفاوت نمی‌کند، باز هم اهل استطاعت مختلفند. حتی آنانی که ایمان و ولایت در دل‌هایشان ضعیف است، آنها هم می‌شتابند، اگرچه از راه‌های بسیار بسیار بسیار دور باشد. می‌دانید این دوری کدام دوری است؟ این دوری دوری انیّت است، دوری هواپرستی است، دوری خودپرستی و خود‌بینی است که گرفتارش هستیم، گرفتار هوای نفس هستیم، گرفتار نفس اماره بالسوء هستیم. و این گرفتاری‌ها ما را از ساحت قدس این خانه‌های معنوی حق‌تعالی خیلی دور کرده. من کل فجّ عمیق. خیلی دور شده‌ایم. اما با وجود تمام این گرفتاری‌ها، به برکت این معرفتی که نسبت به اولیائمان صلوات الله‌ علیهم ‌اجمعین احساس می‌کنیم، همین اشتیاقی که احساس می‌کنیم ما را وا می‌دارد که حرکت می‌کنیم. همین‌که در این مکان شریف اجتماع کرده‌ایم، خود همین یک نشانی است از اینکه یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق. گویا دست‌های ندامت را بر سر گذارده‌ایم و اظهار پشیمانی از جمیع‌ گناهان خود داریم و لبیک لبیک گویان ندای رسول‌الله‌؟ص؟ را اجابت کرده‌ایم که فرمود: هذا علیّ فیکم بمنزلتی فقلّدوه دینکم و اطیعوه فی جمیع امورکم.([56])

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 178 *»

در همین ماه شریف ذیحجه در روز هجدهم در سال حجة‌الوداع که حضرت رسول از حج مراجعت فرمودند، به غدیر خم که رسیدند، بعد از معرفی‌های اجمالی در مواضع و اماکن مختلف، در آنجا امیرالمؤمنین را به امارت و زعامت بر مؤمنین و مؤمنات، بر اولویت بر جمیع اهل ایمان مثل اولویت خودشان معرفی فرمودند. ولایت حضرت امیر  و مقام و منزلتش معلوم بود، رسول‌الله؟ص؟ در مواضع مختلف و در فرمایشاتِ زیادی شأن امیرالمؤمنین را ابلاغ فرموده‌ بودند. اما بخصوص امر امارت و امیر بودن بر مؤمنین و مؤمنات را در آن جریان اعلام کردند. امر امامت حضرت امیر غیر از امر امارت آن حضرت است. امر امامت و پیشوایی، مقام و منزلت بسیار بسیار عالیی است. امارت و زعامت یکی از شئونات این امر امامت است. ولایت حضرت بسیار امر عظیمی است. و شأن علی صلوات‌الله‌علیه در اینکه ولیّ مؤمنین و امام مؤمنین است، در اینکه خلیفه رسول‌الله است اجمالاً روشن شده بود. حضرت رسول در یکی از جنگ‌ها امیرالمؤمنین را در مدینه به جای خودشان قرار دادند و به جنگ رفتند. آنانی که می‌توانستند در جنگ شرکت کنند شرکت کرده بودند، فقط پیرمرد‌ها و بچه‌ها در مدینه مانده بودند. به حسب ظاهر امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه اظهار دلتنگی کردند، یا رسول‌الله شما می‌روید و مرا همراه چند پیرمرد و مقداری زن و بچه تنها می‌گذارید؟ یعنی من هم دلم می‌خواست در رکابتان باشم و در راه اسلام و دین جنگ کنم. حضرت فرمودند آیا نمی‌خواهی تو نسبت به من مانند هارون باشی نسبت به موسی؟ حضرت به همین آیه‌ای اشاره فرمودند که شما در این شب‌ها در نمازِ بین مغرب و عشاء می‌خوانید؛ به منظور اینکه ان‌شاءالله در ثواب حج حج‌کنندگان شریک باشید. موسی؟ع؟ به برادرش هارون فرمود: اخلفنی فی قومی تو در میان قوم من جانشین من باش. رسول‌الله به این امر اشاره فرمودند که آیا راضی نیستی به اینکه نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی باشی؟ چون وقتی موسی می‌خواست برای مناجات به میقات برود، و آنجا با حق‌تعالی مناجات کند، هارون را جانشین خود قرار

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 179 *»

داد. و واعدنا موسی ثلاثین لیلة و اتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیلة و قال موسی لأخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین.([57]) این کار از طرف موسی انجام شد که هارون در میان بنی‌اسرائیل جانشین او باشد. یعنی مقام و منزلتی که موسی در میان قومش داشت، همان مقام و منزلت بعد از موسی برای هارون در میان قوم موسی بود. موسی مفترض‌الطاعة بود، امر و نهی خدا را می‌دانست، صلاح و فساد قوم را می‌دانست، عالم بود به جمیع خصوصیاتی که قومش محتاج به دانستن آن بودند. فرمان موسی بر جمیع آنها واجب و فرض بود و جزء ایمانشان بود، جزء اسلامشان بود، و می‌بایست از موسی تبعیت کنند و مطمئن به قول موسی باشند که قول خدا است، مطمئن به فعل موسی باشند که فعل خدا است. تمام این شئونات بعد از موسی برای هارون در میان قوم موسی بود. شما هرچه بیشتر درباره این عبارت و این مطلب فکر کنید بیشتر به مقام و منزلت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه در اسلام و در میان امت رسول‌الله؟ص؟ پی می‌برید. فرمودند: راضی نیستی این‌چنین باشی؟ انت منی بمنزلة هارون من موسی تو هم نسبت به من همان موقعیتی را داری که هارون نسبت به موسی داشت. این فرمایش به استقلالِ وجود مبارک امیرالمؤمنین اشاره دارد. نه اینکه پیغمبر باشد، اما همان علمی که پیغمبر دارند امیرالمؤمنین وارث آن هستند، همان مقامات و شئوناتی که برای پیغمبر بوده ــ  بعد از پیغمبر  یا هرگاه جانشین پیغمبر می‌شدند ــ  برای امیرالمؤمنین است. زعامت کلیه، امارت بر همه اهل اسلام، وجوب اطاعت حضرت؛ همه اینها معلوم است که در این فرمایش پیغمبر جمع است. از این‌جهت این حدیث شریف که مشهور به حدیث منزلت است، الحمدلله هم در میان شیعه و هم در میان اهل‌سنت مشهور است، و در کتبشان نقل شده و آن را از احادیث معتبرشان می‌شمارند. در میان شیعه هم که معلوم است از احادیث معتبره شیعه است الحمدلله.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 180 *»

سخن در این بود که مقام امیرالمؤمنین روشن بود، اما بخصوص در غدیر خم تنصیص بر امارت و خلافت حضرت بود، که باید همه تبعیت از آن بزرگوار نمایند و مطیع امر او باشند.

پس این ماه مبارک ذیحجه چنانکه ماه ادا‌ء حق خانه ظاهری حق‌تعالی است، ماه اداء حق خانه‌های معنوی حق‌تعالی هم هست، که باید با توجه‌کردن به امر  ولایت و امامت و امارت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین، ان‌شاءالله دل‌ها در این امر قوت بگیرد، و به واسطه توجه و اشتیاق و رو آوردن به آن خانه‌های معنوی در این ماه ان‌شاءالله دل‌ها زنده شود. هم‌چنان‌که حجّاج خانه ظاهری حق‌تعالی با موفقیت نزد آن خانه حاضر می‌شوند و به جمیع منفعت‌ها و عنایت‌هایی که خدا برایشان ذخیره کرده می‌رسند، باید اهل ایمان هم خودشان را کنار خانه معنوی حق‌تعالی وجود مبارک مهدی آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین آقا بقیةالله عجل الله تعالی له الفرج برسانند، که الان در سرزمین نبوت وارث مقام نبوت است. این بزرگوار الآن به دست رسول‌الله به مقام امامت و ولایت و امارت و زعامت و مرجعیت مطلقه در جمیع شئون، تشریع و تکوین، منصوب شده است. این بزرگوار الآن در جمیع شئون تکوینی و شئون تشریعی مرجع کل خلق است. الحمدلله این بصیرتی است که خداوند به اهل ایمان از برکات مشایخ عظام+ و از برکت امام‌شناسی شیخ‌ اوحد­ کرامت فرموده است. این بزرگوار مقام امامت را چقدر زیبا بیان کرد! و حق این مقام را در بیان و رسانیدن به اهل ایمان چقدر زیبا اداء نمود. خداوند به این بزرگوار و سایر بزرگان ما+ جزای خیر عنایت بفرماید. امیدواریم هم‌چنان که به برکت این بزرگواران دل‌های ما به نور معرفت امامانمان روشن شد و خدا دست ما را به دامن هدایت ایشان رسانید، در آخرت هم خداوند ما را از شفاعت و عنایتشان محروم نفرماید، و روز به روز بر نور بصیرت و معرفت ما نسبت به شئونات ائمه طاهرین؟عهم؟ بیفزاید، و ما را همیشه متوجه وجود مبارک کعبه حقیقی و قبله واقعی و خانه اصلی حق‌تعالی آقا بقیةالله صلوات الله علیه بگرداند.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 181 *»

ان‌شاءالله ما باید در این ماه، حجِ این خانه را آن‌چنان‌که شایسته و بایسته است انجام دهیم و به آن منافعی که خدا وعده داده برسیم. لیشهدوا منافع لهم، نزد این خانه بیایند و حق این خانه را اداء کنند و منافع خود را شهود نمایند. عزیزان من، شما متوجه هستید و الحمدلله دل‌هایتان باخبر است و نورانی هستید. این نورانیت و این اشتیاق را قدردانی کنید. شما در واقع مشتاق وجود مبارک آقا هستید. هرچه در دل اشتیاق به کعبه را احساس می‌کنید، در واقع در روح شما بالاتر از آن، اشتیاق به وجود مبارک آقا امام زمان است. آن بزرگوار را حاضر و ناظر و شاهد بر خود بدانید. در مواقع معصیت از نظر آن بزرگوار و شهود آن بزرگوار در هراس باشید. واقعاً به خودتان ترس از انجام معصیت و ارتکاب معصیت را در محضر وجود مبارکش تلقین کنید. اگرچه غافلید و شیطان نمی‌گذارد که انسان متوجه و متذکر مولایش باشد، اما چون گرفتار معصیت هستیم و خواه‌نخواه معصیت می‌کنیم و آن‌طوری که آن بزرگواران ما را می‌پسندند نشده‌ایم؛ لااقل هراس از معصیت را در دل‌های خودمان به تلقین ایجاد کنیم. به خودمان تلقین کنیم که در محضر  آن بزرگوار هستیم و به نامحرم نگاه می‌کنیم. در محضر آن بزرگوار هستیم و آنچه نباید بشنویم می‌شنویم. مخصوصاً مخصوصاً غناء، که چقدر این شنیدن غناء و موسیقی با روح ما و با باطن ما ضدیت دارد! از خدا خیلی بترسید. آن‌چنان درون انسان را آشفته می‌کند و انسان را با حق‌تعالی و با اولیائش بیگانه می‌کند که ما متوجه نیستیم، اما آن بزرگواران باخبرند. آنهایی که حرام فرموده‌اند می‌دانند چرا حرام شده. آنچه بیشتر از هر معصیتی نفس اماره بالسوء را تقویت می‌کند غناء است، از هر معصیتی نفس اماره بالسوء را بیشتر تقویت می‌کند. بزرگان ما این مسأله را تحقیق فرموده‌اند. نفوس ما از فلک است و تمام آهنگ‌های موسیقی را از حرکات افلاک اقتباس کرده‌اند، ذاتاً تناسب دارد، انسان را پلید می‌کند، روح انسان را کثیف می‌کند. از این جهت شما ببینید بدترین مردم مطرب‌ها هستند، بدترین مردم و جسورترین و بی‌حیاترین مردم و بی‌عفت‌ترین مردم و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 182 *»

غافل‌ترین مردم مطرب‌ها هستند. چرا انسان بی‌جهت خودش را آلوده کند؟ روحش را آلوده و کثیف و پلید کند؟ خیلی جای تأسف است که نوع کارگاه‌ها و نوع ادارات و مکان‌هایی که می‌خواهند به طوری سربندی داشته باشند، به همین امور پناهنده می‌شوند. هرکس به هر طور می‌خواهد سربندی داشته باشد، به این امر پناهنده می‌شود. این امر خیلی روح را پلید می‌کند.

و امر دوم که خیلی روح را پلید می‌کند و نفس اماره بالسوء را خیلی تقویت می‌کند، بی‌عفتی در نگاه‌کردن به نامحرم است. تفاوت نمی‌کند که مردها به زن‌های نامحرم خیره شوند یا زن‌ها به مردهای نامحرم خیره شوند، درباره این نظر و نگاه می‌فرماید: سهم من سهام ابلیس تیری است که ابلیس به روح و روان ما می‌زند. گذشته از اینکه در هرکدام از این دو مسأله، دیگر  نفس به یک حد معینی قانع نمی‌شود، بلکه دائماً ادامه‌اش و تنوعش را می‌خواهد. یک زن دیدی دو زن دیدی سه زن دیدی ده زن دیدی، امروز نگاه کردی فردا نگاه کردی، دیگر بس است. نه، حریص می‌شود در اینکه بیشتر نگاه کند. حتی به آن زنانی که سعی می‌کنند خودشان را از نامحرم بپوشانند، این بیشتر سعی می‌کند که آنها را ببیند. نفس او را وادار می‌کند. کشش نفس در این مطلب بیشتر می‌شود. این آهنگ را گوش کرده آن آهنگ را گوش کرده، بس است. نه، نفس حریص‌تر می‌شود در اینکه آهنگ بعدی را گوش کند. در این دو امر نفس اماره بالسوء خیلی قوی می‌شود: یکی نگاه‌کردن به نامحرم از روی شهوت و تمایلات نفسانی، و برای زن و مرد هم تفاوت نمی‌کند. دیگر شنیدن غناء که در اسلام حرام است. این دو امر  خیلی انسان را آلوده می‌کند، و نفس کشش دارد و به یک حد معینی قانع نمی‌شود. از این جهت در همین دعائی که در این دهه اول ماه ذیحجه وارد شده که صبح‌ها در تعقیب نماز صبح و قبل از نماز مغرب می‌خوانیم، از خدا چند چیز می‌خواهیم و اولینِ آنها عفت است. عفت همین است که واقعاً انسان از انجام معصیت خجالت بکشد، و خود عفت مانع او از انجام معصیت بشود.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 183 *»

حضور مبارک آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه را در وقت انجام معصیت احساس کند و از ارتکاب معصیت حیا کند. خواسته دیگری که داریم این است که خدا ما را موفق کند به آنچه که رضایش در آن است، آنچه که دوست دارد و می‌پسندد، و دور بدارد ما را از آنچه سخط او و غضب او در آن است. و می‌دانیم رضایت و محبت خدا و سخط و غضب خدا همان رضایت و محبت و سخط و غضب وجود مبارک آقا امام زمان صلوات الله‌ و سلامه علیه است. ان‌شاء‌الله باید همیشه در نزد رضای این بزرگوار باشیم، و خودمان را از سخط و غضب این بزرگوار دور بداریم. و همه ما می‌فهمیم که آقا چه را دوست دارند و چه را دوست ندارند. این را همه ما می‌فهمیم. المعروف ما امرتم به و المنکر ما نهیتم عنه، الحق ما رضیتموه و الباطل ما سخطتموه([58]) خوب می‌فهمیم که آقای ما مولای ما امیر ما چه چیزی را می‌پسندد و از چه چیزی کراهت دارد. همان اموری که در امارت و ولایت و امامت امیرالمؤمنین اقرار کرده‌ایم، که در هجدهم ماه ذیحجه متوجه امر ولایت حضرت هستیم و عید غدیر را جشن می‌گیریم و شادی می‌کنیم؛ خدا گواه است که هیچ تفاوت نمی‌کند، الآن همه آن امور بدون کم و زیاد مال مهدی صلوات الله علیه است. آن بزرگوار بر همه امور ما اولویت دارد، و به جمیع شئون ما از خود ما سزاوارتر  است. جان ما مال او است، مال ما مال او است، عِرض ما مال او است، قلب ما مال او است، چشم ما مال او است، گوش ما مال او است، دست ما مال او است. معنای اولویت همین است. پیغمبر اکرم از همه اقرار گرفتند و همه این مطلب را اقرار کردند. همه سنی‌ها و شیعه‌ها نوشته‌اند که حضرت ابتداء فرمود: ألست اولی بکم من انفسکم؟ آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم؟ یعنی مال شما مال من است، جان شما مال من است. من به جان شما از شما سزاوارترم، من مالک جان شما هستم، شما مالکیتتان را از من گرفته‌اید، هرچه دارید من به عنوان امانت به شما داده‌ام. معنای اولویت این است. جانتان در دست شما

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 184 *»

امانت است، مالتان در دست شما امانت است. من به جان و مال شما از خود شما اولی و سزاوارتر هستم. همچنین عِرضتان مال من است، امانتی است که در دست شما گذاشته‌ام. این ناموس که در دست شما است، ناموس پیغمبر اکرم است، این را باید حفظش کنید، نباید او را به بازار ببرید و با جوراب نازک و روی باز بر نامحرم عرضه بدارید. وقتی هم می‌خواهد خرید کند چادرش را رها کند به طوری که تا سینه‌اش دیده بشود. حق نداری، مال تو نیست، امانت رسول‌الله است، الآن امانت امام زمان صلوات‌الله‌علیه است. مال ما همین‌طور امانت امام زمان صلوات‌الله‌علیه است، مال آن بزرگوار است که به دست ما امانت داده است. نباید در مال آن بزرگوار خیانت کنیم، نباید آن را ضایع کنیم، نباید بدون اذن و رضایت آن بزرگوار تصرفی در آن داشته باشیم. حتی عرض می‌کنم، و شدید هم عرض می‌کنم: در تصرف در این مال، رضایت آقا باید جلوتر از رضایت ما باشد. خشنودی و رضایت ما در صرف مالمان یا در کسب مالمان، باید تابع رضایت اماممان باشد. اگر او راضی است که از این راه کسب کنی کسب کن. اگر او راضی است که در این راه خرج کنی خرج کن. مو به مویش محاسبه می‌شود. اهل ایمان این مطلب را باید دقت داشته باشند. ان‌شاءالله متذکر امر ولایت باشید و به این امر ولایت اهمیت بدهید. باید از این ماه شریف، اداء حق این خانه معنوی را الهام بگیرید. در همین دهه اول ان‌شاءالله باید الهام بگیرید. خودتان را در نزد این خانه ببینید. مثل حجّاج که الآن خودشان را در کنار خانه خدا می‌بینند و دارند حق آن خانه را اداء می‌کنند. ما هم باید در این ماه ان‌شاءالله از مسأله حج روح بگیریم، الهام بگیریم و ایمانمان نسبت به امر ولایت و شأن امارت و زعامت و مرجعیت و پیشوا بودن آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه قوی شود.

خدایا به حق خود آن بزرگوار، تقصیرات ما را نسبت به شأن آن حضرت عفو بفرما. خدایا ما را به بی‌حرمتی کردن نسبت به شأن ولایت و امارت و امامت آن بزرگوار مؤاخذه نکن. خدایا قلب مقدسش را از همه ما راضی و خشنود بفرما. خدایا ما را

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 185 *»

مشمول غضب و سخطش قرار مده. خدایا تا زنده هستیم و بعد از مرگمان تا دامنه قیامت و تا وقتی که در بهشت قرار می‌گیریم آنی دست عنایتش را از سر ما برمدار. خدایا ما را با اولیائش محشور بفرما. ما را از اولیاء و انصار و اشیاع آن بزرگوار قرار بده. ما را از اعداء آن بزرگوار قرار مده. خدایا معاندت و لجاجت با آن بزرگوار را در نامه عمل ما ننویس. خدایا ما هیچ قصد لجاجت و عناد با آن بزرگوار را نداریم و به تقصیر و قصورمان اقرار می‌کنیم. خدایا دست ما را بگیر، ما را خذلان نفرما، عزیزان ما را خذلان نفرما، ذریه ما را خذلان نفرما. همه ما و ذریه ما را تا ظهور حضرت از اعوان و انصار آن بزرگوار و احیاءکنندگان امر مشایخ عظام قرار بده. حوائج ما و حوائج جمیع اخوان و اخوات ایمانی ما را به خیر و عافیت برآورده بفرما.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 186 *»

 

 

مجلس   41

 

8 ذیحجة الحرام 1416 ه ق 

 

 

 

 «* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 187 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

شب و روز عرفه شب و روزی است که تمام حجّاج انتظارش را می‌کشند. شروع به اعمال حج و آماده‌شدن برای مناسکی است که مشتاقانه برای انجام آن مناسک از وطن‌های خود شتافته‌اند و گرد خانه حق‌تعالی مجتمع شده‌اند. در زمان‌های پیش مرسوم بوده که متصدیان امور حجّاج، به‌مانند امروز که هشتم ذی‌حجه است و روز ترویه نامیده می‌شود، آب فراهم می‌کردند و به عرفات می‌بردند، تا فردا که روز عرفه است و وقوف در عرفات شروع می‌شود، آب برای آشامیدن و غسل کردن و وضو گرفتن حجّاج باشد. تمام اعمال حج از مثل فردا شروع می‌شود. بعضی‌ها زودتر محرم می‌شوند، از مثل امشب ــ  شب نهم ــ  محرم می‌شوند. همه آرزو دارند که سلامتی و توفیق داشته باشند و عرفه را درک کنند، و به آن وعده‌هایی که داده شده برسند. زیرا وعده داده‌اند که هرکس در روز عرفه در سرزمین عرفات باشد و وقوف در آن سرزمین را درک کند به ثواب حج نائل شده است. عرفه روزی است که خداوند به زبان اولیائش وعده فرموده است که مشرف می‌شود بر کسانی که در سرزمین عرفات وقوف کرده‌اند و تمام آنها را می‌آمرزد. همه آمرزیده می‌شوند، هرکس در روز عرفه در سرزمین عرفات قدم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 188 *»

گذارده و وقوف کرده، وعده آمرزش جمیع گناهانش داده شده است.

از نظر  باطن، شروع حج از عرفات است. یعنی قصد حق‌تعالی نمودن، در مراتب معرفت، باید از مقامات تعریف او شروع شود. و باید سیر  سالک و عارف، در معرفت و سلوک الی‌ الله، از ادنی مرتبه مراتب و مقاماتِ تعریف و تعرف حق انجام یابد. عرفات و مشعر  اشاره به مقامات نقباء و نجباء است، و منا اشاره به مقام انبیاء است، و زیارت بیت اشاره به درک معرفت نورانیت محمد و آل‌محمد صلوات‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین است. اینها مراتب معرفت است، و حج گزارشی است از سیر  مراتب معرفت، که شخص سالک الی‌ الله و آن کسی که درصدد معرفت برآمده است، باید این مراتب را در معرفت طی کند. پس شب و روز عرفه مملو  از معنویت و نورانیت، و پر  از درس‌های معرفت و خداشناسی است، و رمز  این است که در همه حالات هرکس طالب معرفت حق‌تعالی است و می‌خواهد معرفت صحیح را از طریقی که خدا مقرر فرموده است به دست آورد، باید به همین کیفیت و به همین ترتیب، در مراتب معرفت سیر کند. خدا هم بیان فرموده است که برای شناسایی و شناسانیدن خود به خلق این مراتب باید طی شود. الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درّی یوقد من شجرة مبارکة زیتونة تا آخر  آیه مبارکه، که این آیه مبارکه بیان مقامات معرفت حق‌تعالی و شناختن بیوتی است که در این بیوت، انوار حق‌تعالی ظاهر  شده است. و مقصود از این بیوت خانه‌های خشتی و گلی نیست، بلکه رجالٌ لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله. این مراکز  و محالّ انوار حق‌تعالی و بیوت معرفت حق‌تعالی که باید معرفت از این مقامات آغاز شود، رجال هستند.

می‌بینیم شروع مناسک حج، به رفتن به سوی عرفات است. پس حجّاج از ابتدای خارج‌شدن از منازل و  وطن‌های خود، انتظار آمدن شب و روز عرفه را می‌کشند، و از خدا توفیق رسیدن به این شب و روز و درک وقوف به عرفات و توفیق انجام سایر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 189 *»

مناسک را طلب می‌کنند. این شب و روز در تاریخ اسلام ــ  به حسب معنویت و نورانیت و درس‌های الهام‌بخش معرفت و محبت ــ  شب و روز عجیبی است. از آن‌طرف شب و روز عرفه برای شیعه مستبصر  همراه با این معنویت‌های خود رازهای جانگدازی دارد. اولاً  شب و روز عرفه شب و روزی است که حسین صلوات‌‌الله‌‌علیه، ـــ  خانه توحید حق‌تعالی، مرکز  انوار خدا ـــ  از کنار خانه خدا به اضطرار خارج می‌شود. روز هشتم ذیحجه ــ  روز  ترویه ــ  روز خروج حسین؟ع؟ از مکه معظمه است. امام؟ع؟ در نیمه‌شب هشتم و هنگام سحر مهیا شد، حج را بدل به عمره کرد، طواف نساء را انجام داد و نماز طواف گزارد، کنار خانه خدا از اصحابش بیعت گرفت. اول کسی هم که دست بیعت در دست حسین؟ع؟ می‌گذارد و با حسین؟ع؟ بیعت می‌کند جبرئیل امین است. و چون گفتار ابن‌عباس مورد توجه امت اسلامی است و از راویان معتبر  اسلامی شناخته شده؛ برای اینکه شاهد این جریان باشد، بخصوص چشم مثالیش باز می‌شود و جبرئیل را می‌بیند و می‌شناسد که او اول کسی است که دست بیعت  در دست اباعبدالله الحسین صلوات‌الله‌علیه می‌گذارد. حضرت خطبه‌ای انشاء می‌فرمایند و در آن خطبه اعلام می‌کنند که هرکس اراده دارد و می‌خواهد مثل ما جانش را در راه خدا نثار کند و خونش در راه خدا ریخته شود، ما صبح آماده حرکت هستیم، فلیرحل معنا. هرکس چنین آمادگی در خود می‌بیند با ما حرکت کند.([59])

روز هشتم و شب نهم یادآور خروج حضرت سیدالشهداء از کنار خانه خدا است. روح از خانه خدا مفارقت می‌کند. کعبه بدون حسین؟ع؟ تنی بی‌جان، و حج بدون حضور حسین‌؟ع؟ مناسکی بی‌روح است. برای شیعه و مخصوصاً کسانی که در کنار خانه خدا قرار دارند و شاهد انجام مناسکند خیلی درد است؛ از مثل امروز می‌بینند که حجّاج دسته دسته، سواره و پیاده، از کنار خانه خدا به طرف عرفات در حرکت هستند، همه لبیک لبیک گویان به طرف عرفات حرکت می‌کنند، یا بعضی‌ها

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 190 *»

به سوی منا می‌روند که روز نهم تا بعدازظهر خودشان را به سرزمین عرفات برسانند. این لبیک‌ها را که شیعیان می‌شنوند چه بر آنها می‌گذرد، مخصوصاً  بر شیعیان بابصیرت چه می‌گذرد، که به چشم دل قافله امام حسین؟ع؟ را به همراه خانواده و خواهران و برادران و بستگان و جوانان او می‌بینند که به جای اینکه به طرف عرفات بروند و لبیک‌ لبیک بگویند، لبیک لبیک می‌گویند و برای قبول کردن شمشیرها و تیرها و نیزه‌ها به سوی عراق در حرکتند. طرمّاح بن عدی ‌در همین مسیر کربلا برای همین قافله و برای شتر‌های همین قافله می‌خواند: یا ناقتی لاتذعری من زجر، ای شترها، شما نمی‌دانید چه خبر است، اگر شتاب می‌کنم اگر بر گرده‌های شما تازیانه می‌زنم که حرکت کنید و سرعت بگیرید و بشتابید، برای این است که حسین به عرفات برسد، به منا برسد.

یا ناقتـــی لا تذعـری من زجــــر                    و امضی بنا قبل طلـوع الفجر

بخیــــر رکبـــان و خیـــــر سفــــــر([60])

ای شترها، بهترین مردمان بر شما سوارند و بهترین سفرکنندگان با شما سفر می‌کنند، سفر به سوی خدا، سفر به سوی شهادت. عجب سفری و عجب سوارانی!

این یک مسأله که برای شیعه شب و روز عرفه را شب و روز مصیبت و اندوه کرده است.

همچنین شهادت مسلم‌ بن‌ عقیل و هانی‌ بن‌ عروه، دو شهید از شهداء راه سیدالشهداء و هدف مقدس امام حسین؟ع؟ که در روز عرفه واقع شده. دو عزیز. مسلم خیلی مورد توجه حضرت سیدالشهداء است. درباره‌اش «برادرم» فرمودند. می‌فرماید به سوی شما برادرم و ثقه‌ام را فرستادم، آن‌کسی که به او اطمینان دارم. حسین؟ع؟ به مسلم اطمینان داشت، یعنی آرامش از هرجهت، به وجود مسلم احساس آرامش می‌کرد و اطمینان داشت. آن بزرگوار در اعتقاد در بصیرت در نورانیت و در جلالت شأن برای یک‌چنین امر بزرگی انتخاب شده است، که دستش دست حسین باشد. در کوفه

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 191 *»

هرکس دست در دست مسلم گذارد، یعنی دست در دست ابی‌عبدالله ‌الحسین گذارد. اما امان از مردم عراق، امان از مردم عراق! «اهل ‌العراق اهل‌ النفاق». همان‌هایی که دل‌ امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه را خون کردند، همان‌هایی که دل‌ حضرت مجتبی؟ع؟ را با آن رفتارها و با آن جفاها و بی‌وفائی‌ها که درباره آن بزرگوار داشتند خون کردند. این‌همه جمعیت که با مسلم بیعت کرده‌اند، تمام اینها تماشاچی‌های شهادت مسلم شدند. همان‌هایی که دست در دست مسلم گذارده بودند و با مسلم نماز می‌گزاردند، به مسلم «سیّدی و مولای» می‌گفتند، جانشان را به مسلم فروخته بودند؛ معنی بیعت همین است که جانشان و مالشان و عرض و آبرویشان را به مسلم که نماینده حضرت حسین؟ع؟ است فروخته بودند، که بهشت را کسب کنند، تقرب به درگاه حق‌تعالی بجویند. همین‌ها به قصد تقرب اجتماع کردند برای اینکه ناظر شهادت مسلم‌ بن‌ عقیل باشند. آن هم چه شهادت مظلومانه‌ای! با آن‌همه صدماتی که بر او وارد شده بود او را روی پشت‌ بام دارالاماره نگاه داشتند. همه نگاه می‌کنند و می‌بینند، می‌دانند مسلم را که روی بام دارالاماره آورده‌اند حتماً قصدی دارند.  اما باز هم ایستادند تا ببینند کار مسلم به کجا می‌کشد. در برابر چشم همین مردم، اراذل کوفه ریسمان به پاهای مسلم بسته بودند و بدن مطهر  بی‌سرش را در میان بازارها و کوچه‌های کوفه روی زمین می‌کشاندند. و همچنین ریسمان به پاهای هانی بن عروه بسته بودند و بدن مطهر  بی‌سرش را می‌کشیدند. بعد هم آن بدن‌های مطهر  آزرده‌ صدمه دیده بی‌سر  را در بازار قصاب‌ها آویزان کردند، و همین مردم تماشاچی بودند و مشاهده می‌کردند. و طولی هم نکشید که همین مردم به کربلا هجوم آوردند و بیابان کربلا  از پیاده و سوارهِ همین مردم کوفه و نواحی کوفه مملو  شد. بارها عرض کرده‌ام دیگر  احتیاج نبود از جاهای دیگر  برسند. آن‌قدر کار سریع انجام شد، آن‌قدر اینها در برآوردن خواسته‌ آن زنازاده فرزند مرجانه آن زن زانیه همّت نشان دادند که برای اجرای دستور  یزید ملعون احتیاج به آمدن از جاهای دیگر  نشد، و خودشان حادثه کربلا را به وجود آوردند.

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 192 *»

شروع واقعه کربلا را می‌شود گفت از روز عرفه بوده است. آن روزی که روز توجه به مقامات اولیاء و بزرگان و شناخت مقامات نورانی ایشان است، شیعه باید به سوک عزیزانی مثل مسلم و هانی بنشیند و در فقدان این دو بزرگ از بزرگان، از اولیاء، از دوستان خالص حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه اشک بریزد و گریه کند.

و مصیبت جانگداز سید جلیل­ و شهادت آن بزرگوار هم مزید بر این مصائب شد. طبق نقلی شهادت آن بزرگوار با نهم ذی‌حجه روز شهادت مسلم و هانی مصادف بود. بعد از آن‌همه صدمات و مصیبت‌ها که بر  آن بزرگوار وارد شد و نوعاً  شنیده‌اید، آن بزرگوار را مسموم کردند. مصیبت‌هایی که راستی برای وجود مبارک آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه مصیبت‌های فراموش نشدنی است. از این جهت عرضه می‌داریم ساعد‌الله قلبک یا مولانا یا بقیة‌الله فی مصیبة ولیک السید الجلیل­. این بزرگوار بیش از سایر  مشایخ عظام ما مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. اولین مرحله از اذیت‌هایی که بر ایشان وارد شد، ــ  که من این‌طور فکر  می‌کنم که ایشان حاضر  بودند به سخت‌ترین کشته‌شدن‌ها کشته شوند و این کار انجام نشود ــ  این بود که اجتماع کردند و ایشان را در منزلی محاصره کردند که چون استاد تو گفته: «الجسد العنصری لایعود» جسد عنصری در قیامت عود نمی‌کند، بلکه جسد و بدن اصلی در قیامت می‌آید؛ گفتند این حرف کفر  است و تو  باید صریحاً بنویسی که شیخ با گفتن این حرف نعوذبالله کافر  شده است. بنویسی و امضاء کنی، تا ما نوشته و امضاء تو  را در میان مردم منتشر کنیم که ببینید شاگرد درجه یک شیخ، نعوذبالله به کفر  شیخ اعتراف کرده است. ببینید بر  وجود مبارک این بزرگوار در یک‌چنین محاصره شدیدی چه می‌گذرد! هرچه ایشان فرمود اول باید معنای جسد را بدانید، بعد ببینیم با این معناهایی که برای جسد رسیده آیا این حرف کفر است یا نه؟ انسان دارای جسد و جسم است، دارای بدن‌های متعدد است، با تمام این بدن‌ها که به قیامت نمی‌آید، بدن مناسب آخرت که همان بدن اصلی است در قیامت خواهد آمد. هرچه این

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 193 *»

بزرگوار درباره این مسأله توضیحات فرمودند قبول نمی‌کردند و می‌گفتند جز  این نیست که باید بنویسی که این عبارت نعوذبالله کفر  است. و چون قصد داشتند که اگر  این را ننویسد او را بکشند، و از جهتِ اینکه فرموده‌اند: و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة؛([61]) از باب اقتداء به حضرت رضا صلوات‌الله‌علیه و همچنین سایر معصومین؟عهم؟ که در مواردی ناچار می‌شدند و به حکم اضطرار دستورهای اعادی را می‌پذیرفتند و خواسته‌های آنها را اجرا می‌کردند. مأمون حضرت رضا؟ع؟ را به قبول ولایت‌عهدی واداشت، شمشیر  را در مقابلش گذارد و گفت باید ولایت‌عهدی را قبول کنی. حضرت فرمودند دستور خدا این است و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة ولایت‌عهدی را با شرایطی قبول می‌کنم. آیا بر  امام رضا چه گذشت که ولایت‌عهدی مأمون را پذیرفت؟ چون به حسب ظاهر  و صرف‌نظر  از آن شرایط، معنایش این است که تو خلیفه هستی. یعنی من خلافت تو  را امضاء کردم که تو خلیفه باشی و من ولی‌عهد تو  باشم.

دقت کنید. این بزرگوار هم از شیعیان خالص محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است و باید به نوع ابتلاءاتی که شباهت به ابتلاءات آل‌محمد؟عهم؟ دارد مبتلا شود. در هر صورت، سید بزرگوار نوشتند که این عبارت صرف‌نظر  از عبارات قبل و بعد آن، و با صرف نظر  از معانی دیگر  آن، به حسب ظاهر  و بنا بر  فهم عوام کفر  است. آیا بر  آن بزرگوار چه گذشته؟! آیا دیگر  بعد از این برنامه، زندگی برای آن بزرگوار گوارا بود؟ آیا شب و روز او چطور می‌گذشت؟ چون مترتب بر  این کار و این فرمایش چه تبلیغات سوئی بر علیه شیخ بزرگوار­ انجام شد، و چه شدائد و مصائبی برای خود این بزرگوار فراهم گشت. هرچه اتمام حجت می‌کرد، هرچه در منبر  می‌گفت، در منابر  و در مجالس درس می‌فرمود، در نوشته‌ها می‌نوشت، ولی کار خود را کردند.

و طرز کار این بزرگوار غیر  از طرز کار شیخ مرحوم­ بود. شیخ مرحوم­ حکمت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را نشر  می‌دادند و در ضمن، بیان معارف و عرفان

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 194 *»

می‌فرمودند، و عرفان کار ضمنی آن بزرگوار بود. اما سید مرحوم­ نظر مبارکشان به عرفان بود و حکمت را در ضمن بیان می‌فرمودند. چون امر ایشان بیشتر  مربوط به عرفان می‌شد، کارشان مشکل‌تر  شد، و بیشتر  زحمت برایشان فراهم شد.

البته حکمت و عرفان که می‌گوییم، مقصود حکمت و عرفان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که کاملاً  ضد و مناقض است با حکمت و عرفانی که در آن زمان مصطلَح بود، و ارثی بود که از حکماء یونان ــ  به وسیله خلفاء عباسی و مخصوصاً هارون و مأمون ــ  به مسلمانان رسیده بود. و شیعه هم به سبب آمیختگی و آمیزشی که با سنی‌ها داشتند آن حکمت و آن عرفان را پذیرفته بودند. حکمت و عرفانی که این بزرگواران آوردند حکمت و عرفان قرآن بود، حکمت و عرفان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بود، که ضد و مناقض با آنها بود. از این جهت هم مورد تهاجم قرار گرفتند، و چه‌قدر با این بزرگواران مخالفت شد و می‌شود.

شیخ مرحوم نظر اصلیشان حکمت بود، و عرفان در ضمن کلمات آن بزرگوار بود. اما سید مرحوم­ نظر مبارکشان به عرفان بود و حکمت را در ضمن بیان می‌فرمودند. و به طوری این بزرگوار مستغرق در مسائل عرفان بودند که حتی بیان حکمت هم که می‌فرمودند، و هرچه در حکمت نوشته‌اند، به رنگ عرفان است و تقریباً  پر  از مضامین عرفانی است. چون امر  ایشان بیشتر  مربوط به عرفان می‌شد، کار ایشان مشکل‌تر  شد، و زحمت برای ایشان بیشتر  فراهم شد. تعبیر  آقای مرحوم­ این است که می‌فرمایند شیخ مرحوم ظاهر  علم محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را بیان فرمودند، اما سید مرحوم باطن آن را بیان کردند. و  چون می‌دانیم که تحمل باطن سخت‌تر  و بیان و نشرش با مشکلات بیشتری روبه‌رو  است، از این‌جهت این بزرگوار بیش از شیخ مرحوم صدمه کشیدند، و الآن هم می‌بینید که بیش از شیخ مرحوم در معرض تهاجم هستند. مخالفان، با این بزرگوار بیشتر  مخالفت دارند و استهزاء و بی‌ادبی و اهانتشان به ایشان بیشتر  از شیخ مرحوم­ است. سختی‌ها و مشکلاتی

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 195 *»

هم که به حسب ظاهر  وارد شد، بیشتر  بر ایشان وارد شد. این بزرگوار بعد از هجرت شیخ مرحوم­، در کربلای معلی سرپرست ایتام آل‌محمد؟عهم؟ بودند، یتیمان آل‌محمد را ایشان سرپرستی می‌فرمودند. می‌دانید یتیم‌های آل‌محمد چه ‌کسانی هستند؟ یعنی شیعیان مستبصر، که اینها به واسطه انقطاع از امامشان یتیمند. فرمودند یتیم آن نیست که پدر از دست داده، یتیم آن است که نمی‌تواند آقا و امام خود را ببیند. المنقطع عن امامه به حسب ظاهر دستش به دامن امامش نمی‌رسد، به حسب ظاهر  پناهی برای خودش نمی‌بیند. یتیم چه حالی دارد؟ یتیم امیدش از همه‌جا قطع است. خدا ان‌شاءالله همه عزیزان را محافظت کند، بچه‌ها را یتیم نکند، خیلی سخت است. بچه یتیم احساس می‌کند دیگر  پناه ندارد. این‌قدر که درباره مدارای با یتیم و رسیدگی به حال یتیم و ترحم بر یتیم دستور رسیده، از این جهت است. از جمله می‌فرماید اگر کسی از روی شفقت و ترحم دست بر سر  یتیمی بکشد، به تعداد مویی که از زیر دستش می‌گذرد خدا برای او حسنات قرار می‌دهد و سیئات از او می‌آمرزد. می‌فرماید اگر  ناله و آه یتیمی مظلومانه بلند شود، ملائکه به خروش می‌آیند، که خدایا یتیم را آزردند، یتیم را اذیت کردند.

آری، خدا بر ایتام آل‌محمد؟عهم؟ به وجود مبارک شیخ مرحوم ترحم فرموده بود. و بعد از ایشان سید بزرگوار جانشین استاد خود در سرپرستی ایتام آل‌محمد؟عهم؟ بودند، همه چشمشان به وجود مبارک سید بزرگوار­ ــ  با آن نورانیت و معنویت و جلالت شأن، با آن تسلط و بیان عجیب ــ  روشن بود. خدا می‌داند وجود مبارکش سرشار از عنایات حق‌تعالی بود. سنشان خیلی کم بود، در وقت شهادت چهل و هفت‌ سال داشتند. آن بزرگوار در سن بیست‌سالگی شرح بر  آیة‌الکرسی نوشته‌اند که امروزه حکماء و عرفاء مرادش را نمی‌توانند بفهمند، تا چه برسد که مثلش را بتوانند بنویسند و  بیاورند. از فهم عبارات عاجزند. در اولِ آن کتاب می‌نویسند که این کتاب را در سن بیست‌سالگی و در  راه سفر حج  می‌نویسم. همچنین در همان کتاب کتاب‌های دیگر

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 196 *»

خودشان را نام می‌برند که معلوم می‌شود کتاب‌های دیگری از قبیل شرح خطبه طتنجیه هم در همان زمان‌ها نوشته شده یا می‌شده. چه نعمتی بوده! چه عنایتی و چه برکتی بوده! چه علمی و چه نورانیتی بوده! این بزرگوار چه جلالتی و چه رحمت و شفقتی داشت! با تمام مشکلاتی که دشمنان فراهم می‌کردند، با کمال مدارا و محبت با آنها رفتار می‌فرمود، اما آنها حیا  نمی‌کردند. این بزرگوار در رواق مطهر  پایین‌ پای حضرت سیدالشهداء ــ  که در همان رواق، پایین پای شهداء، آن بزرگوار و آقای مرحوم دفن شدند ــ  در همان رواق که شیخ مرحوم شرح‌الزیاره تدریس می‌فرمودند، این بزرگوار هم در همان‌جا  تدریس داشتند و اقامه جماعت می‌فرمودند. در همین‌جا پشت سر  مبارک امام؟ع؟ که در این عکس زیارت می‌کنید. خداوند مرحوم حاج‌آقای محققی را رحمت کند. امیدواریم امشب مورد عنایت سید بزرگوار و سایر  مشایخ عظام و اولیاء خدا قرار بگیرد. این عکس به وسیله ایشان در میان ما منتشر شد. خدا رحمتش کند. در همین محل شریف که پشت سر مبارک امام؟ع؟ است، شیخ مرحوم اقامه جماعت می‌فرمودند، این بزرگوار هم اقامه جماعت می‌کردند. کار دشمنی معاندان به جایی رسید که در همین حرم مطهر که حرم امن خدا است، حسین امان خلق است، حرمش امان خلق است، وقتی حرم مکه امان باشد و کسی حق نداشته باشد در آنجا متعرض کسی شود، حرم امام حسین معلوم است. اگر  آنجا ام‌القری است اینجا ابوالقری است، اگر  آنجا مکه است، اما در حکم وجه و صورت کربلا  است. در همین کربلا، حرم خدا، حرم حسین؟ع؟ و در کنار قبر مطهرش، در بهترین حالات که نماز است، و بهترین حالات نماز که سجده است، عمامه از سر  این بزرگوار برداشتند، یکی از شاگردان این بزرگوار پشت سرشان قرار داشت، عمامه خود را بر سر  ایشان گذارد، تا نمازشان را تمام کردند و بعد از نماز به منزل تشریف بردند. حتی یک روزی در میان راه به طرف آن بزرگوار گلوله زدند. جسارت‌های معاندان زیاد بود. در حال جماعت سجاده از زیر پایش کشیدند. بعد از رحلت و شهادت این بزرگوار، یکی از

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 197 *»

فرزندانش به نام سید احمد را  به بهانه‌ای روی دشمنی و عداوت با این بزرگوار  شهید کردند. و همچنین دشمنی و عداوت ادامه پیدا کرد تا اینکه در زمان‌های گذشته پایین پای مبارک امام؟ع؟ در رواق، راه رفت‌وآمد نبود. چون قبور شهداء ــ  همین‌طور که در عکس زیارت می‌کنید ــ  در همین پایین پای مبارک حضرت علی‌اکبر قرار دارد، از این جهت از رواق پایین پا، به حرم مطهر امام حسین؟ع؟ دری باز نبود، بلکه پایین پای شهداء شبکه و پنجره‌ای بود که زائران از پشت آن پنجره شهداء را زیارت می‌کردند، و پشت آن پنجره‌ای که پایین پای شهداء بود، داخل رواق، قبر مطهر سید مرحوم بود، و روی آن قبر هم صندوقی بود که متصل به آن شبکه بود. روی همین عنادها و مخالفت‌ها و لجاج‌ها صندوق قبر  مطهر  سید مرحوم را برداشتند. و به همین اکتفاء نکردند و حیا نکردند، آن پنجره و شبکه را هم برداشتند و در ورودی گذاردند. یعنی الآن ــ  به جهت عناد و لجاج با این بزرگوار ــ   قبر سید مرحوم و آقای مرحوم و قبور شهداء پایمال می‌شود و بی‌احترامی می‌شود. همان طوری که ما هم به این مصیبت مبتلا شدیم که الان هر  روز و هر  شب که عزیزان ما برای زیارت حضرت رضا؟ع؟ مشرف می‌شوند قبر مرحوم آقای شریف طباطبائی را این‌طور مظلوم مشاهده می‌کنند که مورد این بی‌احترامی واقع شده است. امری است که در تاریخ تکرار شده، و تاریخ همیشه تکرار می‌شود، اولیاء شباهت به هم دارند، و در مصائب به همدیگر شباهت می‌رسانند. اشد الناس بلاءً الانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل.([62])

در همان جریان هم بود که سید احمد آقازاده این بزرگوار را شهید کردند. با اینکه از علماء و دارای فضل و کمال بود، ادیب بود؛ ولی این امور که برای معاندان ارزشی ندارد، مگر  اولیاء خدا برای این مردم ارزش داشتند؟! ببینید با آنها چه کردند؟! با اینکه معصومین بودند، صاحبان انوار الهی بودند. در عناد و لجاج به کشتن ابی‌عبدالله الحسین قرار نگرفتند، به طوری که حتی بر بدن مطهر  و  پاره‌پاره‌اش هم

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 198 *»

ترحم نکردند و گفتند حتماً باید لگد‌مال اسب‌ها بشود. خدا لعنتشان کند، خدا عذابشان را زیاد کند. باقی‌مانده‌های همان‌ها هم آمدند و این پنجره را برداشتند. ان‌شاءالله خدا روزی همه بفرماید که آنجا بر مظلومیت‌ شهداء کربلا گریه کنید، و ببینید که زائرین و گریه‌کنندگان بر همین شهداء حق این شهداء را رعایت نمی‌کنند و از همان در وارد و خارج می‌شوند، و اکتفاء کرده‌اند به یک غرفه‌ای که ــ  همچنان‌که الآن در عکس مشاهده می‌کنید ــ  یک پنجره‌ای آنجا گذارده شده و همان را می‌بوسند. ولی این‌طور نیست، امام سجاد؟ع؟ علی اکبر  را پایین‌ پای پدر بزرگوارش دفن کرد و بعد همه شهداء را پایین پای مبارک علی اکبر  دفن کرد. این‌همه شهید در کربلا بود، هفتاد و چند نفر؛ بیشتر  هم ذکر شده، تا صد و خورده‌ای ذکر  شده؛ این شهید‌ها در همین یک غرفه هستند؟ این که نمی‌شود. تمام این قسمت حرم مطهر قبر  شهداء است و این‌طور لگدمال می‌شود. ان‌شاءالله من سگ قافله‌تان باشم، آنجا به شما تذکر  بدهم که از در رواق پایین‌ پای مبارک وارد حرم نشوید، بلکه بروید از پیش روی مبارک امام؟ع؟ اذن دخول بگیرید و وارد حرم مطهرش بشوید، رو به روی مبارکش پشت به قبله بایستید و آن بزرگوار را زیارت کنید. السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.

اللّهم صلّ علی محمد و آل‌محمد

اللّهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل‌محمد و آخر تابع له علی ذلک

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 199 *»

 

 

مجلس   42

 

 

9 ذیحجة الحرام 1416 ه ق 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 200 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

دیشب اجمالاً عرض شد که شب و روز عرفه، شب و روزی است که حجّاج انتظار آمدنش را می‌کشند و دل‌های آنان مشتاق رسیدن  یک‌چنین شب و روزی است، و بعد از آن‌همه تلاش‌ها و زحمت‌هایی که کشیده‌اند به این شب و روز که می‌رسند اول خرسندی آنان برای شروع اعمال حج است. شب و روز عرفه، شب و روزی است که مناسک حج شروع می‌شود، و هر  برنامه‌ای که تا قبل از رسیدن این موسم انجام شده مقدمه همین برنامه بوده است. اگر  حجّاج برای عمره تمتّع محرم شدند و از میقات‌ها حرکت کردند و به خانه حق‌تعالی رسیدند و طواف کردند، و بعد از آن سعی صفا و مروه نمودند و بعد از آن تقصیر کردند؛ تمام آنها مقدمه این برنامه بود و برای رسیدن این شب و روز شریف مهیا می‌شدند.

اصل مقصد، حج با همه مناسکش است، که یک دوره عبودیت کامل و سیر  به سوی حق‌تعالی به پیشوایی ابراهیم علی نبینا و آله ‌و علیه ‌السلام است. حج در واقع اجابت دعوت آن بزرگوار است، و پیشوایی او را خداوند امضاء کرد به اینکه دعوت او را به تمام دلباختگان خانه‌اش ابلاغ فرمود. و حاجیان کسانی هستند که دعوت

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 201 *»

ابراهیم را اجابت کرده‌اند و می‌کنند و به واسطه ندای او به سوی خانه خدا و انجام مناسک حج می‌شتابند. تمام برنامه‌ها و همه مناسک قدم به قدم به پیشوایی ابراهیم علی نبینا و آله‌ و علیه‌ السلام است، که این بزرگوار از میان انبیاء برای امامت و پیشوایی در یک‌چنین مناسکی انتخاب شد. خداوند رتبه ابراهیم را این چنین به بندگان خود شناسانید، و قرب و نزدیکی او را به خودش، و شباهت ظاهری و معنویش را به رسول و اهل‌بیت رسولش صلوات‌ الله ‌علیهم‌ اجمعین با این گزینش ابلاغ فرمود. شدت شباهت ظاهری و معنوی ابراهیم به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و کشش ذات و طینت و حقیقت او به سوی آن بزرگواران، اقتضاء کرد که چنین امری ــ  یعنی تعظیم خانه حق‌تعالی به شکل انجام مناسک حج ــ  به دعوت و پیشوایی ابراهیم؟ع؟ باشد. از این جهت است که حجّاج در تمام مناسک متذکر  ابراهیم هستند، و مخصوصاً از اول حج به یاد زحمات و تلاش‌های ابراهیم در تعظیم خانه حق‌تعالی می‌افتند، و به یاد آن زحمات و تلاش‌ها، خود را به تلاش و زحمت می‌اندازند و  از شب و روز عرفه برای انجام این مناسک مهیا می‌شوند.

و همان‌طوری که این دعوت به وسیله ابراهیم، این شیعه کامل و شبیه کامل ــ  به ظاهر  و باطن ــ  به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ انجام شده، و این مناسک به پیشوایی این شیعه انجام پذیرفته؛ در واقع خود این مناسک هم بیان مقامات شیعیان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که ابتدای آن به معرفت حق ایشان شروع می‌شود. یعنی همان‌طوری که حج در ظاهر  سیر  به سوی خانه حق‌تعالی و اداء احترامات آن خانه است، در باطن گزارش سیر  معرفت عارف به سوی مقامات و مراتب و علامات خداوند است که از شیعه شروع می‌شود؛ سیر عارف بالله از مقام نجباء شروع می‌شود، و بعد نقباء، و بعد ارکان، و بعد هم به مقام امامت می‌رسد. خداوند در این سفر  ظاهری حج که اداء مناسک آن به حسب زمان از شب و روز عرفه و به حسب مکان از سرزمین عرفات شروع می‌شود؛ سیر  معنوی را هم برای اهل معرفت و اهل بصیرت روشن

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 202 *»

ساخته است. و این سیر معنوی را آن‌گونه که خداوند قرار داده، کسی جز  مشایخ ما+ بیان نکرده است. شیخ مرحوم و بعد از آن بزرگوار سید مرحوم* سیر معرفت را به حسب باطن امر  بیان فرموده‌اند، و باطن همین حج را هم توضیح داده‌اند که در واقع گزارش از سیر  در معرفت است، و باید کسب بصیرت کرد. حال آنانی که مشرف شده‌اند و با توجه و بصیرت حج را به انجام رسانیده‌اند، آنها لذت عبادت و لذت انجام این مناسک را چشیده‌اند. مثل نماز، که اگر کسی متذکر  این امر  باشد که این صورت ظاهری نماز در واقع سیر مراتب معنوی عبودیت و کسب مقامات و شئونات ربوبیت است، همین اندازه اجمالاً هم متذکر  باشد، غیر  از آن کسی است که ابداً متوجه این مراتب و مقامات معنوی نماز نیست. اگرچه در اصلاح ظاهر  نماز ــ  از قرائت و معرفت حدود و جهات و خصوصیات ظاهری نماز ــ  همّت داشته باشد ، ولی کجا آن لذت را می‌برد که شخص بصیر  و بامعرفت نسبت به باطن نماز  می‌بَرَد؟! همان تذکر  و توجه به باطن نماز لذت‌بخش است و انسان را در انجام این عبادت کمک می‌کند که با حضور قلب و توجه بیشتری به انجام این عبادت بپردازد. عرض کرده‌ام نماز سراسرش از اول تا آخرش در واقع سیر  در تمام مراتب عبودیت است، و باطن عبودیت هم کسب شئونات و مقامات ربوبیت است. امام صادق؟ع؟ فرمودند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة یعنی عبودیت را وقتی که ما به چشم عالم خودمان و عالم بندگی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم عبادت و انجام مراسم عبودیت است. ولی وقتی که به چشم باطن و معنا به همین عبادت ــ  و مخصوصاً  به همین نماز ــ  نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که سیر  در مراتب ربوبیت، و بروز و ظهور انوار ربوبیت در بنده است. العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. کنهش و باطن و معنایش ربوبیت است. اگر کسی این عبادت‌ها را با توجه به‌جا بیاورد، (البته هر عبادتی این‌چنین است، ولی بحث ما فعلاً  در نماز و حج است.) اینها دارای یک معنویتی است که توجه به آن معنویت‌ها و باطن‌ها انسان را مهیا می‌سازد برای اینکه عبادت را با محبت و توجه و حضور قلب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 203 *»

بیشتری به انجام رساند. و وقتی که انسان به این امر  موفق گردید، سیر در مراتب بندگی و بعد هم مراتب ربوبیت برای او آسان‌تر  است و بیشتر مورد توجه حق‌تعالی واقع می‌شود. ظاهر عبادت را که نگاه می‌کنیم، به چشم دنیوی و به چشم بندگی، اسمش را عبادت می‌گذاریم. ولی باطن و معنایش را که به چشم باطنی و معنوی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم ظهور انوار ربوبیت است. هر عبادتی این‌طور است. از این‌جهت عبادت را ــ  هرچه هم عبادت اندک و کوچکی باشد ــ  نباید سبک دید و به چشم سبکی به آن عبادت نگاه کرد، چون همین عبادت باطنش ظهور نور ربوبیت است.

حالا ما قدردان این عبادت‌هایی که خداوند برای ما به برکت رسول‌الله و ائمه هدی؟عهم؟ مقرر کرده نیستیم، متذکر  و متوجه نیستیم، نقص از ما است. ولی دقت کنید که همین عبادت‌ها را خدا پسندیده است که مثل پیغمبر  اکرم و ائمه هدی؟عهم؟ انجام بدهند، و با این عبادت‌ها به او تقرب بجویند. این عبادت‌ها اگر  باعث تقرب نمی‌شد، اگر در آن ظهور و بروز انوار و درجات ربوبیت نبود، خداوند برای این بزرگواران انتخاب نمی‌کرد. مثل رسو‌ل‌الله؟ص؟ با آن درجات قرب و با آن مقام و منزلتی که نزد حق‌تعالی دارد، او به انجام این عبادت‌ها مأمور می‌شود. اقم ‌الصلوة خطاب به پیغمبر اکرم، و به تبعیت آن بزرگوار خطاب به امتش است. اقم ‌الصلوة اقامه نماز کن. خداوند دستور وضو  می‌دهد، دستور حج می‌دهد. همه این عبادت‌هایی که به ما رسیده، و یک صورت ظاهری عبادت را به ما تعلیم داده‌اند که ما به این عبادت‌ها ان‌شاءالله به درگاه خدا تقرب بجوییم؛ اینها همان عبادت‌هایی است که خدا از رسول‌الله و از ائمه طاهرین؟عهم؟ خواسته، و این بزرگواران به همین عبادت‌ها تقرب می‌جستند و واقعاً مقامات قربشان با همین عبادت‌ها بالا می‌رفت. خواه عبادت کوچکی بود یا عبادت بزرگی بود، حج بود، نماز بود، روزه بود، زکات بود، خمس بود، انفاق بود، جهاد بود، امر به معروف و نهی از منکر  بود، وضو گرفتن و غسل کردن بود، ناخن گرفتن و شارب چیدن بود. هر عبادتی را که شما در نظر بگیرید، همین‌که محبوب خدا است، از واجبات و

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 204 *»

مستحبات؛ یا مبغوض خدا است و خدا ترک آن را خواسته، از محرمات و مکروهات؛ تمام اینها وسیله تقرب بود، که به همین‌ها محمد و آل‌محمد؟عهم؟ درجات قرب را طی می‌فرمودند. از این‌رو اشتیاق به عبادت داشتند، برای عبادت‌ها احترام قائل بودند، عبادت را به سبکی انجام نمی‌دادند، از عبادت‌ها چه کوچک و چه بزرگش لذت می‌بردند و به آنها اهمیت می‌دادند. امیرالمؤمنین وقتی آماده نماز گزاردن می‌شد، رنگ مبارکش می‌پرید، بدنش می‌لرزید. عرضه می‌داشتند چرا این حالت به شما دست می‌دهد؟ می‌فرمود وقت اداء حقّ حق‌تعالی و انجام عبادت رسیده. این عبادت و این نماز امانت است، و من می‌خواهم این امانت الهی را اداء کنم. ببینید چقدر اهمیت می‌دادند! پس عبادت‌ها چون وسیله قرب است و در واقع باطنش ظهور انوار ربوبیت است، بنده باید به عبادت‌ها احترام بگذارد و عبادت‌ها را به سبکی و اهمال و مسامحه و غفلت و امثال اینها انجام ندهد. همان عبادت کوچک کوچک پست ــ  از نظر ما، ــ  وسیله تقرب است. ناخن‌گرفتن امری است که برای نظافت لازم است باید ناخن‌ها را  کوتاه کرد، ولی وقتی به ما دستور داده‌اند که مثلاً  گرفتن ناخن در روز پنج‌شنبه و روز جمعه سنت پیغمبر  شما است، و در وقت گرفتن ناخن بگویید: بسم‌ الله‌ و بالله و علی ملة رسول‌الله؟ص؟؛([63]) این یک عبادت است و باید به شکل عبادت انجام بشود. گرفتن ناخن نظافت است و نظافت هم که باید انجام بشود، ولی ما باید این کار را  به شکل عبادت و بندگی و انجام فرمان حق‌تعالی و احیاء سنت رسول‌الله؟ص؟ در روز معین و با ترتیب معین انجام بدهیم. خود این امور وسیله تقرب می‌شود، و همین کار را انسان نباید با غفلت و سهل‌انگاری و سبکی به انجام برساند. نه، بلکه باید با احترام و توجه مشغول انجام این عبادت بشود. این کار باعث می‌شود که به همین ‌مقدار ــ  هرچه هست ــ  نور ربوبیت در انسان ظاهر گردد. باید انسان این مطلب را باور کند که العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة. این فرمایش

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 205 *»

حضرت صادق؟ع؟ همه مراتب بندگی را شامل می‌شود. یعنی انجام جمیع واجبات و مستحبات و ترک تمام محرمات و مکروهات، به عنوان فرمان‌برداری از حق‌تعالی و تبعیت از ملت و سنت رسول‌الله و ائمه طاهرین؟عهم؟، با توجه داشتن و اهمیت‌ دادن، اینها همه عبادت است و فرمایش حضرت شامل تمام اینها می‌شود. از این جهت با قدردانی و توجه به این نظام و این دستورات، انسان باید این اعمال را انجام بدهد و آن حرام‌ها و مکروهات را ترک کند و ترقی نماید. آخر  پیغمبر ما در این مقام عَرَضی با همین عبادات ترقی می‌فرمود، ائمه ما در این مقام عرضی با همین عبادات ترقی می‌فرمودند، بزرگان دین همین‌طور.

بنابراین نماز که در بُعد عبادت و بندگی اعظم ارکان دین است، و  باطنش را هم که می‌دانیم سیر  در جمیع مراتب ربوبیت و ظاهر شدن تمام انوار ربوبیت در بنده است؛ پس این ظاهرش که یک صورتی است که انجام می‌شود البته حدود و خصوصیات و احکامی دارد، باید انسان احکام و حدود نماز را بداند، قرائتش را بداند. اینها خیلی امور مهمی است و کمتر  اهمیت داده می‌شود، به همین حدود ظاهر  این عبادت هم کمتر  توجه می‌شود تا چه برسد به مقامات معنوی و باطن این عبادت. همین ظاهرش را ما کمتر  رعایت می‌کنیم، حکم نشستن و برخاستن برای زن‌ها و مردها بیان شده، اینها باید رعایت بشود. چگونه بنشینیم چگونه برخیزیم، در حال نماز به کجا نگاه کنیم. دیده شده که نوعاً  توجه نمی‌کنند و در حال نماز چشم‌ها به این طرف و آن طرف حرکت می‌کند. باید در حال قیام به محل سجده نگاه کنیم، در حال رکوع به مابین دو قدم نگاه کنیم، در حال تشهد به دامن نگاه کنیم. اینها دستورات است. همچنین گذاردن دست‌ها. همه این حدود باید احترام و رعایت بشود. قرائت باید صحیح باشد.

حال، این نکته را هم به عنوان تذکّر عرض کنم که الحمدلله این روحیه خوبی است که برادران به یکدیگر اطمینان دارند و به هم اقتداء می‌کنند؛ ولی آن‌چنان

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 206 *»

نیست که چون به یکدیگر  اطمینان دارند و مورد وثوق یکدیگر هستند، همه به همه ــ  به هر طور و هر کس و در هر حالی که شد ــ  اقتداء کنند. این روش اهل تسنن است. سنی‌ها هیچ قید و شرطی برای امام جماعتشان قائل نیستند، بلکه مطلقاً برای امام قائل نیستند. چون اول برای خود ابی‌بکر  را به عنوان امام انتخاب کردند، و دیدند ابی‌بکر مجمع تمام خبائث و تمام رذائل است، نه عدالتی دارد، نه عصمتی دارد، نه تقوایی دارد، هیچ و هیچ. و بدتر  از او دومی، بدتر از او سومی، بدتر از او معاویه؛ از این جهت گفتند پس بنابراین در امامت به معنای زعامت و امارت بر مسلمین، هیچ شرطی لازم نیست، همین‌قدر مصالح مسلمین را رعایت کند کفایت است. وقتی در زعامت و امارت این‌طور باشد، در جماعت که دیگر  معلوم است، همین اندازه اگر شخص یک نوع سرپرستی داشت مقدم است. اگر  راننده است و عده‌ای از مسافرین در فرمان او هستند، در وقت نماز باید به همان راننده اقتداء کنند. حال این راننده شراب می‌خورد، لواط می‌دهد، لواط می‌کند، زنا می‌کند، قمار می‌بازد، هر  غلطی می‌کند اشکالی ندارد، به او اقتداء می‌کنند. این روش اهل ‌سنت است. ولی در شیعه امامت جماعت شرایط دارد، باید عدالت ظاهری داشته باشد، متجاهر  به فسق نباشد، قرائتش صحیح باشد، و شرایط دیگری که هست. الحمدلله برادران و عزیزان ما اهل تقوا و اهل عبادت هستند، متجاهر  به فسق نیستند. فسق در این مکتب توسعه دارد، آنچه در فرمایشات ائمه؟عهم؟ به هر شکلی از آن نهی شده، نباید اتیان شود. اگر کسی مرتکب شد و متظاهر  بود، نباید به او اقتداء کرد. اجمالاً عرض می‌کنم نمی‌خواهم خیلی روشن عرض کنم. سعی کنید در اقتداء کردن این شرایط را ملاحظه کنید. چون مرتب از من می‌پرسند اگر کسی این‌طور بود می‌شود به او اقتداء کرد؟ اگر کسی لباسش این‌طور بود می‌شود به او اقتداء کرد؟ اگر از کسی در بازار، مرتب دروغ می‌شنویم، می‌توانیم به او اقتداء کنیم؟ یا فرض کنید ظلم می‌کند، حق کسی را ضایع می‌کند. نوعاً  از این امور سؤال می‌شود. امام جماعت باید متجاهر به فسق نباشد،

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 207 *»

قرائتش هم مطمئن باشیم که نسبت به قرائت ما صحیح‌تر است؛ آن‌وقت اقتداء کردن مانعی ندارد. نه اینکه هرکس آمد داخل شد دید یک نفر از برادران به نماز ایستاده فوراً به او اقتداء کنیم. بعد هم اشخاصی بیایند از من بپرسند که به فلانی اقتداء کرده‌اند، آیا جایز است یا جایز  نیست؟ مطلقاً و به طور کلی، تظاهر  به فسق باعث می‌شود که نتوان به او اقتداء کرد. قرائت اگر درست نبود همین‌طور. پس اکتفاء بشود به کسانی که ظاهراً  به قرائت آنها و عدالت ظاهری آنها اطمینان داریم. این معنایش این نیست که نماز جماعت ترک بشود. نه، الحمدلله رفقا و برادران زیادند که اهل عدالت ظاهری هستند، متجاهر به فسق هم نیستند، سعی کنید به آنها اقتداء کنید. این اجمال لازم بود که عرض شود، چون مرتب درباره این مسأله از من سؤال می‌کنند.

پس این عبادت‌ها اگرچه صورتی دارد و ظاهری است، اما در واقع باطن‌ها دارد، و توجه به بواطن این عبادت‌ها انسان را مشتاق به انجام آنها می‌کند. ظاهر  تنها را نباید ملاحظه کرد، باید متوجه باطن و معنا و معنویت این عبادت‌ها بود، تا شوق در انسان پیدا بشود و با اشتیاق به انجام عبادت‌ها بپردازد. در مورد حج به ظاهر یک مناسک مخصوصی است، اما باطن حج باعث می‌شود که انسان به انجام حج مشتاق شود. و عرض شده است که حج باطنی و معنوی توجه به مقامات و شئونات ولایتی صاحبان ولایت یعنی اولیاء؟عهم؟ است که از مقام نجباء شروع می‌شود و بعد به مقام نقباء و بعد به مقام ارکان و بعد به مقام محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‌رسد. وقوف در روز عرفه در سرزمین عرفات، مقام نجباء را برای ما روشن می‌سازد، وقوف در مشعر، مقام نقباء را برای ما روشن می‌کند، اعمال منا مقام ارکان را برای ما توضیح می‌دهد، و بعد از آن آمدن به زیارت خانه حق‌تعالی و طواف خانه، مقام امامت را برای ما روشن می‌کند. سیر در معرفت باید از مقام نجابت شروع شود، و بنده عارف بالله آن کسی است که به همین طریق خدا را بشناسد. امامان ما بیان فرموده‌اند و مشایخ عظام ما+ شرح کرده‌اند. باید در نزد مقام نجابت اعتراف به تقصیرها و قصور در معرفت شود و انسان از

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 208 *»

گذشته‌ خود و از کوتاهی‌های خود تائب گردد، و برای رسیدن به درک مقام نقباء و بعد درک مقام انبیاء؟عهم؟ و بعد درک مقام محمد و آل‌محمد صلوات‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین ـــ که خدا به این آیات و به این مقامات شناخته می‌شود ـــ  مهیا گردد.

دیشب اجمالاً عرض کردم و نوعاً متذکر هستید که شب و روز عرفه یادآور یک‌چنین مرتبه‌ای است که هرکس در هر وقت و در هرجا در سیر  معرفت باید از اینجا شروع کند، و به همین‌ ترتیب که خدا در حج قرار داده در مقامات معرفت سیر نماید. سیرکردن به طورهای دیگر انسان را به آن معرفتی که حق‌تعالی از بندگانش خواسته است نمی‌رساند. حج و احکام حج یک نعمت بزرگی است که ما را متذکر  این امر  می‌کند.

اگرچه به حسب ظاهر  از آن اماکن مقدسه دوریم، نمی‌توانیم در عرفات و بعد در مشعر  وقوف کنیم، و بعد از آن به منا برویم و مناسک را در منا انجام دهیم، و بعد از آن به زیارت خانه حق‌تعالی با آن ترتیب‌ها که رسیده نائل گردیم؛ اما خدا را شاکریم که به حسب معنا متذکر  هستیم که این مقامات معرفت حق‌تعالی همیشه در نزد ما حاضر است، و ما همیشه در نزد این مقامات حاضریم. مقامات شیعیان این‌چنین است. هرکس می‌خواهد در معرفت سیر کند، در این مقامات حضور دارد. شیعه اگرچه حتی نجباء جزئی باشند اما مقام و مرتبتشان نسبت به ما کلیت دارد. مقام نجابت و مقام نقابت نسبت به تمام این مرتبه نقصان که ما در آن واقفیم کلّیت دارد. کلّیت یعنی حضور کلّی در نزد هر فرد.

هرکسی در هر مرتبه‌ای از مراتب ایمان که هست، سیر  معرفتش این‌چنین است که ابتداءً در عرفات معرفت قرار دارد، یعنی در نزد مقام نجابت حاضر  است، و از آنجا باید شروع کند و مراتب را طی نماید. خداوند بر  ما به وجود مبارک آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه منّت گذارده  که خودش صاحب مقام نجابت است، خودش

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 209 *»

صاحب مقام نقابت است، خودش صاحب مقام رکنیت است، خودش صاحب مقام امامت کلیه مطلقه است. حال اگر ما قابل این نیستیم که نجیبی یا نجبائی را در این زمان بشناسیم و سر ارادت بر  آستان مقدسش بگذاریم، اما آقا و مولای ما حجة‌ بن‌ الحسن فرزند امام عسکری فرزند نرجس خاتون، با همه این مشخصات که کاملاً  شناخته شده است؛ اگرچه دیده نشده است، مگر آنانی که او را دیده‌اند؛ ولی به جمیع این خصوصیات شناخته‌ شده است. ما جایش را نمی‌دانیم ندانیم، اما آن بزرگوار را به این خصوصیات شناخته‌ایم و برای ما وجود چنین بزرگواری با جمیع این خصوصیات مسلّم است. پس در نزد مقام نجابت او باید سر تعظیم فرود آوریم و معرفت ما باید از اینجا شروع ‌شود، دست توسّل به دامن قدسش بزنیم و از او بخواهیم که بر ما مشرف باشد و دست ما را بگیرد و عنایتش شامل حال ما باشد. ما هرگاه خودمان را در نزد این مقام حاضر  دیدیم در سرزمین عرفات هستیم و همان لحظه برای ما روز عرفه است و تمام عنایت‌ها و وعده‌ها از طرف حق‌تعالی شامل حالمان است. ببینید باطن حج چقدر وسعت دارد و گسترده است! به حسب ظاهر امروز یا امشب و فردا که عرفه است، با توجه به این معنا  در هر سرزمینی که باشیم همان‌‌جا ان‌شاءالله برای ما عرفات است. و چه نعمت بزرگی خدا به ما کرامت کرده که ما را مجاور قبر علی بن موسی‌ الرضا صلوات‌الله‌علیه که عین بهشت است قرار داده. به خدا قسم بهشت است بین الجبلین روضة من ریاض الجنة([64]) به خدا قسم در سرزمین بهشت هستیم. اینجا بالاتر  است یا آن سرزمین عرفات که حجاج آنجا اجتماع و وقوف می‌کنند؟ آنجا شرافتش بیشتر است یا این مکان شریف و مقدس؟ به خدا قسم اینجا از آنجا شرافتش بیشتر  است و اِشراف حق‌تعالی بر زائرین قبر مقدس حضرت رضا؟ع؟ بیشتر است از اشراف حق‌تعالی بر اهل عرفات در سرزمین عرفات. به دلیل اینکه وقتی ذکر کربلا  شد فرمودند

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 210 *»

خداوند در روز عرفه بر اهل عرفات مشرف می‌شود و همه آنها را می‌آمرزد. و قبل از آنکه خداوند به رحمت و عنایت خود بر اهل عرفات در سرزمین عرفات مشرف شود، بر زائرین قبر حسین؟ع؟ در کربلا مشرف می‌شود. اول زائرین قبر  حسین؟ع؟ را می‌آمرزد، بعداً وقوف‌کنندگان در روز عرفه در سرزمین عرفات را می‌آمرزد. با توجه به آن حدیثی که از حضرت جواد؟ع؟ روایت شده که از حضرت سؤال شد زیارت قبر جدتان حسین افضل است یا زیارت قبر پدر بزرگوارتان امام رضا صلوات‌الله‌علیه؟ این‌طور خاطرم است که حضرت سوگند یاد کردند که زیارت قبر  پدرم از زیارت قبر جدم امام حسین؟ع؟ افضل است. ببینید در چه سرزمینی هستید و با چه معرفت و بصیرتی هستید! متذکر مقام نجابت آقا امام زمان باشید، و خود را در نزد  نجباء به سرپرستی و امارت و امامت و نجابت آقا امام زمان صلوات‌الله‌‌علیه حاضر  ببینید. آن مقام نجابتی که آن بزرگوار دارد در مقامات تمام نجباء عکس انداخته، و همه نجباء مظهری از مظاهر  این مقام هستند. مثل آنکه می‌گویید اسم «العالم» اسم امام زمان است، آقا امام زمان «العالم» هستند. حال اگر  نجباء صاحب مقام علمند، هر کدامشان مظهر اسم «العالم» آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه هستند. همین‌طور «الحاکم» اسم امام زمان است، آن بزرگوار «الحاکم» هستند، نجباء هم که صاحب مقام حکم هستند مظهر اسم آن حضرتند، «الحاکم» هستند اما الحاکم‌های جزئی و مظهر‌های جزئی هستند، مثل آینه‌های کوچکی که‌ آقا در مقابل این آیینه‌ها بایستند و عکس مبارکشان در این آیینه‌ها بیفتد، تمام آن عکس‌ها عکس این بزرگوار است.

پس ان‌شاءالله در سرزمین عرفات هستیم، و در نزد مقام نجباء حاضریم و در مقام نجابت وقوف نموده‌ایم. هر لحظه‌ای که به این توجه بر  ما بگذرد ان‌شاءالله وقوف در عرفات کرده‌ایم و تمام آن رحمت‌ها و نعمت‌ها و عنایت‌های حق‌تعالی شامل حال ما است، و جمیع گناهانمان ان‌شاءالله آمرزیده می‌شود. از معانی و مراتب و بواطن این

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 211 *»

مناسک حج چه بگویم! خدا جزای خیر  به مشایخ ما عنایت کند، درجاتشان عالی است متعالی بفرماید. الحمدلله گفته‌اند و متذکرمان فرموده‌اند.

دیشب اجمالاً عرض کردم که این شب و روز عرفه از طرفی متضمن چه بسیار نعمت‌ها و رحمت‌ها و برکت‌ها است، و از طرفی دیگر  متضمن چه بسیار داغ‌ها و مصیبت‌ها برای شیعه است. یکی از آن داغ‌ها و مصیبت‌ها خروج حضرت سیدالشهداء از مکه معظمه است که دل انسان می‌سوزد و آتش می‌گیرد که آن‌قدر آن بزرگوار مظلوم باشد که حج را از روی اضطرار و ناچاری به عمره مفرده مبدّل کند. امام ما در آن سال قصد حج داشتند و می‌خواستند به عرفات و منا بروند، به نیت حج به مکه آمده بودند و می‌خواستند مناسک حج را به جا بیاورند، اما به اضطرار و اجبار حج را به عمره مفرده مبدل فرمودند. خیلی درد است، مفارقت از خانه خدا برای این بزرگواران خیلی سخت بوده، آخر کعبه یکی از مظاهر  نورشان است، خیلی به آن خانه و آن اعمال و مناسک شوق و اشتیاق داشتند. شنیده‌اید که حضرت رضا وقتی که می‌خواستند به خراسان بیایند چطور خانه خدا را وداع می‌کردند. به طوری که امام جواد کودک بودند بی‌تاب شدند، دیگر از جا برنخاستند، گریه می‌کردند اشک می‌ریختند. پدر بزرگوارشان آمدند که چرا از جایت برنمی‌خیزی؟ عرضه داشت چطور برخیزم، چطور می‌توانم حرکت کنم و حال آنکه می‌بینم طوری خانه خدا را وداع می‌کنید که گویا دیگر قصد ندارید به اینجا مراجعت کنید. حال ببینید امام حسین؟ع؟ چطور خانه خدا را وداع کردند و چطور از این خانه قدس حق‌تعالی جدا شدند؟ آری، یکی از مصائب این است.

مصیبت دیگر  مصیبت مسلم‌ بن عقیل و هانی بن عروه است که جگر  شیعه را آتش می‌زند، و در واقع شروع و ابتدای مصائب کربلا  و آغاز مصیبت‌های حسین صلوات‌ ‌الله ‌و سلامه ‌علیه است. عکس مظلومیت حسین در مسلم بن عقیل و هانی بن عروه افتاده، این دو بزرگوار را خیلی مظلوم کشتند، خیلی با بی‌اعتنائی و با

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 212 *»

بی‌حرمتی شهید کردند. بعد از شهادت هم که چقدر مورد بی‌احترامی قرار گرفتند، هتک حرمتشان شد، هیچ احترامی به بدن‌های آنها نگذاردند.

و همچنین متذکر  مصیبت سید بزرگوار ­ هستیم، که آن بزرگوار هم در مثل این ایام به واسطه آن سمّی که در سفر  زیارت کاظمین؟عهما؟ در بغداد به آن بزرگوار خورانیدند ایشان را مسموم کردند، و آن بزرگوار با حالت مسمومیت و تحمل درد ناشی از مسمومیت به کربلای معلّی برگشت، و در کنار قبر مولایش ابی‌عبدالله الحسین جان شریفش را به جان آفرین تسلیم، و سعیداً شهیداً از دار دنیا مفارقت نمود و دوستانش را به مصیبت خود مبتلا کرد.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 213 *»

 

 

مجلس   43

 

 

10 ذیحجة الحرام 1416 ه ق 

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 214 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

شب و روز عید قربان ادامه برنامه‌ها و مناسک حج است که حجّاج بعد از گذراندن یک مرحله از مناسک، وارد مرحله بعد می‌شوند. بعد از ظهر  روز عرفه در عرفات وقوف کرده‌اند و به گناهان خود اعتراف نموده‌اند و خداوند هم به فضل و کرمش بر  آنها مشرف شده و همه آنها را آمرزیده و به رحمت‌های خود آنها را مورد عنایت قرار داده است. وقوف روز عرفه در عرفات مرحله‌ای است که طی می‌شود و به آنها اجازه داده می‌شود که برای وقوف در مشعر  در شب عید مهیا گردند. و بعد از آن وارد  منا می‌شوند و مناسک و اعمال مخصوص منا را به انجام می‌رسانند. و بعد از گذراندن این مراحل، خود را لایق تشرف به زیارت خانه خدا می‌بینند و وارد مسجدالحرام می‌شوند و بر گرد خانه خدا طواف می‌کنند، و بعد سعی صفا و مروه را انجام می‌دهند، و دوباره طواف می‌کنند و پس از آن برای انجام اعمال بعد به منا مراجعت می‌نمایند.

به حسب احکام ظاهری و اجمال همین است. اما عرض شد وقوف در عرفات اشاره به شناخت مقام و مرتبت نجابت است که اولین مرحله از مراحل معرفت

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 215 *»

خداوند می‌باشد. خدا معرفت خود را برای بندگانش به این ترتیب قرار داده است که اول او را در مقام نجابت بشناسند، و بعد از آنکه او را در مقام نجابت شناختند، مرحله بعد آن است که او را در مقام نقابت بشناسند. در مرحله نقابت که او را شناختند، برای شناختن او در مقام ارکان و بعد در مقام امامت که آخرین و بالاترین مراحل است مهیا می‌شوند. خداوند به این آیات چهارگانه شناخته می‌شود. نقابت بعد از نجابت است، پس ابتداءً شخص سالک الی الله و کسی که در مقام کسب معرفت خدا است باید خدا را در آیات اولیه و مقامات ابتدائیه بشناسد به صفاتی که خداوند به آن صفات و اسماء در مرحله نجابت ظاهر  شده است. نجباء اسماء و صفات هستند، و خداوند در این مقام ظاهر شده است. به تعبیر  دیگر خداوند در این مقام به کبریائیت و به حکم و فرماندهی شناخته می‌شود. در اینجا باید به عبودیت و خضوع و خشوع اعتراف کنند و به بندگی اقرار  نمایند. اعتراف به گناه در واقع اعتراف به این است که شخص از اداء حق بندگی عاجز  است و هیچ‌گاه خود را و عبادت خود را شایسته این نمی‌داند که در مقام عبودیت به عبادت خودش مطمئن شود، و به بندگیش دلخوش باشد. در مقام نجابت باید نجباء را مشاهده کند که بندگان خالص حق‌تعالی و شیعیان کامل امامشان هستند. در مقام نجابت باید نجباء را ببیند که تابع محمد و آ‌ل‌محمد؟عهم؟ هستند، آن‌چنان‌که اسمی و رسمی از ایشان باقی نمانده، و در برابر امام که نور اتمّ و مظهر  اکمل خدا و وجه‌الله کامل و جامع حق‌تعالی است، مضمحل و فانی می‌باشند. اگر نجباء را به این مقام شناخت و در ایشان عکس امام را دید،

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 216 *»

می‌فهمد که چقدر در انجام عبودیت مقصر است. عرض کرده‌ام این‌طور نیست که امام فقط آن شخصی باشد که جانشینی از جانشینان رسول‌الله است و مقامی بعد از مقام نبوت را دارا است. نه، امام نور و ظهور کامل حق‌تعالی است و آخرین مرحله از مراحل معرفت و مقامات معرفت خدا است. از این‌رو  وقتی که امام را در نجباء به این‌طور ظاهر  دید، و نور امام را در آن بزرگواران این‌گونه درخشان مشاهده کرد، آنجا می‌فهمد که چقدر در انجام عبودیت و بندگی و اطاعت از حق‌تعالی مقصر است. چرا؟ چون سرتاپای وجودش را می‌یابد که مقهور جنبه خودی و نقطه مقابل نور است. ظلمات و کثافات خود را مشاهده می‌کند و دوری خود را احساس می‌نماید. معنای وقوف در عرفات همین است. درک همین مسأله به معنای اعتراف به گناهان است. و اگر  یک‌چنین حالتی برای بنده‌ای دست بدهد و واقعاً با توجه به نور مرتبه نجابت، ظلمات خود را ببیند، و با توجه به لطافت آن مقام که مظهر امام است کثافات خود را به چشم خود مشاهده کند، و به واسطه توجه به قُرب نجباء به مقام امام؟ع؟ که همان قرب به حق‌تعالی است دوری خود را مشاهده کند، خواه‌نخواه بر  ظلمت‌ها و دوری‌ها و بر  این کثافت‌های خود گریان می‌شود. و همین وقوف او است در سرزمین عرفات. و این شخص در هر کجا و در هر وقت که باشد و در هرحالی که باشد می‌گویند به حسب باطن وقوف در عرفات کرده و متوجه گناهان خود شده و اعتراف به تقصیر  و قصور خود کرده. عرفه و عرفات در واقع مشتق از اعتراف بعد از معرفت است. هم ماده ثُلاثیش مقصود است، هم ماده مزیدش مقصود است. در «عرفات» و «عرفه» هم توجه به «عَرَفَ و یعرف» باید داشت که معرفت است، و هم توجه به ثلاثی‌مزیدش باید داشت که «اعترف یعترف» و اعتراف است. هر دو مقصود است و هر دو برای کسی که وقوف در عرفات کرده حاصل است. یعنی همین وقوف ظاهری در عرفات را در نظر  بگیرید؛ کسی در روز هشتم که روز ترویه است، یا شب نهم که شب عرفه است، یا صبح نهم که صبح عرفه است موفق شد و محرم شد و لبیک‌گویان به طرف عرفات حرکت کرد، و بعدازظهر  روز عرفه را در سرزمین عرفات وقوف کرد؛ این شخص در واقع اولین مرحله را طی کرده که دانسته‌ است این سرزمین سرزمین مقدسی است که خداوند بندگان خود را به وسیله ابراهیم به اینجا دعوت کرده و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر  یأتین من کلّ فجّ عمیق. به دستور خدا ابراهیم صدا زد، ای بشر! ای انسان! این ندا در باطن و تأویل توسعه بیشتری دارد. ای موجود! هرچه

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 217 *»

هستی، انسان هستی ملک هستی جن هستی، ای موجود! به سوی خانه حق‌تعالی بشتاب و خانه خدا را قصد کن. زیرا هر موجودی هستی، خداوند در عالم تو  و  برای تو خانه‌ای مناسب تو  قرار داده و تو  را به حج آن خانه طلبیده. حال ای انسان‌ها! ای بدن‌ها! ای انسان‌ها از حیث‌ بدن‌های دنیویِ این عالم! خدا خانه‌ای برای شما قرار داده که این کعبه باشد. هلمّ الی الحج آهنگ این خانه کن. باید شتافت، درنگ نباید کرد.

این ندا به گوش آنانی که رسیده و اجابت کرده‌اند، اولین مرحله‌ای را که برای انجام حج بعد از انجام آن مقدمات طی می‌کنند، وقوف در عرفات است. پس شخصی که در عرفات وقوف می‌کند خدای خود را شناخته و دلش متوجه این ندا است و همین دعوت خدا را لبیک‌ گفته. لبیک یعنی خدایا من آماده‌ام که دعوت تو  را اجابت کنم، و من این ندا را اجابت کرده و گفته‌ام آری در خدمت هستم، بفرما، چه می‌فرمایی؟ اطاعت و بندگی می‌کنم.

این اولین مرحله است که باید همان ثُلاثیش را در نظر گرفت، مراتب معرفت است، توجه و اقبال و رو آوردن به سوی خدا در این سرزمین است. خدا را دیدن است، اما نه دیدن با چشم. شخصی که در سرزمین عرفات وقوف می‌کند باید خدا را با چشم معرفت و عرفان ببیند و بیابد و وجدان کند. همان‌طور که به امیرالمؤمنین؟ع؟ عرض شد تو  خدای خود را که او را عبادت می‌کنی دیده‌ای؟ فرمود: لم‌اعبد رباً لم‌اره من عبادت نمی‌کنم خدایی را که ندیده باشم. عرض شد: کیف رأیته حین عبدته؟ خدای خود را آن‌ وقتی که عبادتش کرده‌ای و می‌کنی چطور دیده‌ای؟ فرمود: لم‌تره العیون بمشاهدة الابصار ولکن رأته القلوب بحقایق الایمان([65]) انسان با این دیده‌ها خدا را نمی‌تواند ببیند، خدا را باید با دیده‌های دل دید. خدا با دل سر و کار دارد نه با گِل. در عالم گل خانه‌ای قرار داده و فرموده مرتبه خاکی و گلین شما به این گل ــ  که خانه کعبه و سایر  مشاهد است ــ  توجه کند. این بدن را بردار و به سرزمین عرفات کنار

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 218 *»

جبل‌الرحمة بیاور، آنجایی که رسول‌الله وقوف فرمود و اصحاب دور حضرت را گرفته بودند، عرضه داشتند یا رسول‌الله وقوف در عرفات باید در همین قسمت مخصوصی باشد که الآن در نزد تو هستیم؟ حضرت با دست مبارک به تمام جوانب اشاره کرد و فرمود نه، تمام این جوانب محل وقوف است. حد عرفات معین است. امیدواریم خدا روزی همه بفرماید و از آنانی که روزی نموده قبول فرموده باشد و باز هم روزی آنان بفرماید. حد عرفات مشخص است. با دست مبارک به آن نواحی مقدسه که الان مشخص است و حجّاج وقوف می‌کنند اشاره کرد، و فرمود تا اینجا. پس ببینید سیر  چگونه است؟ بعد از معرفت، بدن‌ها برای وقوف به سرزمین عرفات می‌رود، اما دل‌ها آشنای با خدا و متوجه خدا و در مناجات با حق‌تعالی است. می‌دانند خدا راضی است و این‌طور قرار داده که اولین برخورد در حج و ملاقات با حق‌تعالی در سرزمین عرفات باشد. خوشا بر احوال آن کسانی که با چشم ظاهر  هم خدای خود را در تجلی اعظم و نور اتمّش وجود مبارک بقیة‌الله عجل‌الله‌ تعالی ‌له ‌الفرج مشاهده می‌کنند. در حدیث وارد شده است که آن بزرگوار در موسم حاضر  می‌شوند، در کنار حجّاج هستند و با حجّاج حج می‌گزارند، در همین سرزمین عرفات آن وجود مقدس مشغول مناجات با حق‌تعالی می‌شود، و آن دیده‌هایی که قابل و لایقند آن بزرگوار را مشاهده می‌کنند، چه بشناسند و چه نشناسند. و خدا می‌داند امسال چه کسانی به زیارت آن بزرگوار موفق شدند و چشم‌هایشان به انوار رخساره آن حضرت صلوات الله ‌و سلامه ‌علیه منور شد.

خلاصه، این وقوف ابتدایش از معرفت سرچشمه می‌گیرد و به اعتراف خاتمه می‌پذیرد. اعتراف یعنی دریافتن اینکه انسان با تمام این‌همه زحمت‌ها و مشقت‌هایی که کشیده و خود را به این سرزمین رسانیده، باید اعتراف کند که در بندگی قاصر  است، باید اعتراف کند که در بندگی هم کوتاه است و هم کوتاهی می‌کند. قصور دارد، به این معنی که به حسب لوازم رتبه‌اش نمی‌تواند آن‌چنان که شایسته حق‌تعالی است به عبودیت قائم باشد. دقت می‌فرمایید؟ قصور دارد یعنی می‌یابد که آن‌چنان

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 219 *»

اسیر  لوازم رتبه نقصانش است که نمی‌تواند آن‌چنان‌که شایسته و بایسته یک بنده است در مقام بندگی قائم به عبودیت شود.

«اذا قلتُ ما اذنبت قالت مجیبةً                        وجودک ذنب لایقاس به ذنب»

شعری است که به حسب ظاهر  در عربی به شکل غزل است، لحنش لحن غزل است، ولی بیان یک حقیقت عرفانی است. خیلی از حقایق عرفانی را همچنان ‌که شعرای فارسی زبان به زبان غزل و به زبان شعر گفته‌اند، در عرب هم نوع این مراحل و حقایق عرفانی به همین زبان و لحن گفته شده.

«اذا قلت ما اذنبت قالت مجیبةً                        وجودک ذنب لایقاس به ذنب»

این شاعر  یک عاشقی را در نزد معشوقه‌اش ترسیم می‌کند که از اینکه نتوانسته در مقام عشق و محبت آن‌چنان‌که وظیفه عاشق است رفتار کند، در مقام عذر‌خواهی برآمده. عشق، انسان را باید از خود بی‌خود کند و در معشوق و محبوب فانی سازد، دیگر  اثری و نشانی از خودش و خواسته‌های خودش باقی نماند. عشق صادق و محبت راستین این‌چنین است.

در یکی از نظم‌هایی که در همین زمینه‌ها رسیده، مثال زده‌اند که شخصی بود خیلی مورد توجه بود و عاشق‌های زیادی داشت. در میان عاشق‌هایش دید یک پیرمرد کمرخمیده‌ای عصازنان به دیدارش می‌آید. گفت تو که هستی و چه هستی و کجا می‌آیی؟ گفت من هم از دلباختگان تو هستم در این سن پیری عاشق شده‌ام، وصف تو را شنیده‌ام و برای دیدن تو  می‌آیم. فهمید که عشق صادقی در سر  ندارد. گفت تو اگر  دوستِ مرا ــ  تعبیر او را نمی‌گویم ــ  اگر دوست مرا یا خواهر مرا یا برادر مرا ببینی، آن‌وقت چه خواهی گفت؟ آنچه از وصف من شنیده‌ای نسبت به زیبایی او مثل قطره‌ای نسبت به دریا است، او خورشید است و من یک ستاره‌ای در برابر زیبایی او هستم. و همین‌طور شروع کرد از او تعریف کند. این شخص روی بامی ایستاده بود که عشاقش او را ببینند، و این پیرمرد هم داشت نزدیک می‌شد.به این اجازه داد که بالا

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 220 *»

بیاید، تا اینکه در همین گفتگوها نزدیکش رسید. گفت می‌خواهی او را ببینی؟ گفت بد نیست ببینم. گفت آنجا است، برگرد تماشایش کن. تا برگشت، او را از بام پایین انداخت. گفت عاشقی که این‌طور باشد فایده‌ای ندارد، این عاشق نیست دروغ می‌گوید، اگر عاشق من بود دیگر  دل به جای دیگر  نداشت که برگردد کسی دیگر  را ببیند که از من زیباتر  است و به او عشق بورزد. از روی همان بام او را پایین انداخت و استخوان‌هایش را خرد کرد، که این سزای کسی است که در عشق به دروغ قدم برمی‌دارد. خدا نکند آقا بقیةالله ما را از خود برانند و پرتمان کنند. خدا نکند مشایخ عظام+ ما را به جاهای دیگر  پرتمان کنند و به هواها و هوس‌ها گرفتارمان کنند. در عشق و محبت، دروغ رسوایی دارد، خیلی رسوایی دارد.

در هر صورت، امر  این‌چنین است. «اذا قلت ما اذنبت‌ قالت مجیبةً» شاعر  می‌گوید هرگاه من در نزد معشوقم بگویم که من که گناهی نکرده‌ام، من که سرتاپا عاشق خالص تو هستم، کوتاهی و تقصیری ندارم، گناهی مرتکب نشده‌ام. ببینید می‌گوید «من» گناهی مرتکب نشده‌ام. در مقابل معشوق خود را می‌یابد، خود را بی‌گناه می‌یابد. همین‌که خود را می‌یابد و از خودی خود خبر دارد و برایش در نزد معشوق خودی باقی مانده، از نظر معشوق بزرگ‌ترین گناه است. از این جهت «قالت مجیبةً» آن معشوقه در مقام جواب برمی‌آید و می‌گوید: «وجودک ذنب لایقاس به ذنب» همین‌که احساس خودی می‌کنی و هنوز هم خود را در راه محبت و عشق من موجود می‌یابی، نه فانی و مضمحل؛ همین خودش گناهی است که هیچ گناهی با این گناه برابری نمی‌کند. این اصل گناه و ریشه گناه است که در مقام عشق‌ ورزیدن و محبت، خودت را می‌یابی. «وجودک ذنب لایقاس به ذنب».

وظیفه حجّاج در روز عرفه در سرزمین عرفات، اعتراف به گناهان است. یعنی خدایا، حال که من در این سرزمین به حضور تو  شرفیاب شده‌ام و اولین مرحله از مراحل حجّ خود را که آهنگ و قصد تو  و رو آوردن به تو است می‌گذرانم، خدایا اعتراف

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 221 *»

می‌کنم که یک قدم به سوی تو  برنداشته‌ام، یک آن به تو  توجه نکرده‌ام. به چه چیزی اعتراف می‌کند؟ اعتراف به گناه، اعتراف به قصور، اعتراف به تقصیر؛ که خدایا  آن‌طوری که شایسته بوده یک بنده توجه به خدای خود کند، توجه به رب‌الارباب خود، به سید و آقا و مولا و همه‌کاره خود کند، یک آن به تو توجه نکرده‌ام. خدایی که خالق است، رازق است، همه‌چیز  در دست او است، همه‌ نعمت‌ها و همه عنایت‌ها از او است، به توفیق او هم که این راه را آمده. باید اعتراف به یک‌چنین گناهانی داشته باشد که خودش را کاملاً  در مراحل بندگی و عبودیت گنهکار  ببیند. گناهِ به تمام معنی. گناه در مقام تکوین و مرتبه‌اش، و گناه در مقام تشریعش. خدایا من تا به حال یک قدم به سوی تو خالصانه برنداشته‌‌ام. باید در همه این مقامات به تقصیرش اعتراف کند. آنگاه خداوند به فضل و کرمش، بر اهل عرفات نظر  رحمت می‌افکند و آنها را می‌آمرزد، می‌فرماید با همه این تقصیرها و قصورها که داشته‌اید من از همه شما گذشتم. استأنف العمل الآن ابتدای شروع به عمل است، عمل را از سر  بگیر، وارد میدان بندگی شو. حال که معرفت پیدا کردی وارد شو، مهیا شو  برای اینکه امشب را در مشعر  بگذرانی. تا فردا صبح هنگام طلوع آفتاب به تو اجازه بدهم که وارد منا شوی.

اینها به حسب ظاهر  است. به حسب باطن و تأویل هم عرض کردم که بنده بعد از آشنایی با مقام نجابت و دیدن اینکه خداوند در این مقام به اسماء و صفات شایسته مقام نجابت ظاهر  شده‌ است، خدا را می‌شناسد. و در مثل امشب که شب عید است در محضر  نقباء حاضر  می‌شود و با مقام نقابت آشنا می‌گردد. این مقام مقامی است که عنایت می‌فرمایند شفاعت و دستگیری می‌کنند، در این مقام است که وساطت کلیه دارند، و ما را به نزد ارکان می‌رسانند که در مقام ارکان خدا را به انبیاء و ظهور خدا در مرتبه نبوت بشناسیم. و بعد هم در نزد محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که روز عید و روز شرفیابی حضور حق‌تعالی است، خدا را در جمال منور محمد و آل‌محمد صلوات‌الله ‌علیهم ‌اجمعین زیارت کنیم.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 222 *»

به برکت اعتراف در نزد مقام نجابت، شعور رشد می‌کند و ادراک قوت می‌گیرد. ذهن و فکر  و عقل، همه اینها منور می‌شود؛ تا اینکه معرفت مقام نقابت برایش حاصل شود و امامش را در نقباء زیارت کند و نور او را در نور نقباء و در وجود نقباء مشاهده کند، و امام خود را در ایشان ظاهرتر  از خود ایشان ببیند، به این‌طور که جمیع مقامات و شئونات تصرفی ولایتی از برکت نور امام در این بزرگواران است. این مرتبه مرتبه دوم از مراتب معرفت است که در جای خودش بیان شده.

چون شب عید است می‌خواستیم مدحی خوانده شود که دل‌ها بیشتر  توجه داشته باشد. وقتی مدح خوانده می‌شود توجه بفرمایید، اینها هم ذکر  فضائل و مناقب است که به زبان نظم گفته شده است. نه اینکه چون شعر است اهمیت داده شد شد نشد نشد، گوش کردیم کردیم نکردیم نکردیم. نه، این درست نیست. مخصوصاً  این اشعاری که عزیزان ما در شب‌های ولادت‌ها و اعیاد و جشن‌ها می‌خوانند، اینها هم ذکر  فضائل و مناقب است. اما نوعاً  کمتر  توجه می‌شود و به شعر کمتر  دل می‌دهند. فکر  می‌کنم بلندگوهای خانم‌ها کار نمی‌کند، این گله را داشته باشیم بد نیست و خوب است که نشنوند. نوعاً خانم‌ها همین اندازه که صدای با آهنگ بلند می‌شود فکر  می‌کنند باید گریه کنند، بلافاصله صدای گریه بلند می‌شود. مخصوصاً من نزدیک هستم صدای گریه‌ها را می‌شنوم. دیگر فکر نمی‌کنند این شعر  چه شعری است؟ آیا مدح است آیا روضه است؟ فقط گریه می‌کنند. البته از جاهای دیگر  تعجبی نیست و خلاف انتظار هم نیست، چون انصافاً در جاهای دیگر  رشد کمتر است، ولی خانم‌های مشهد نوعاً اهل مطالعه، اهل مجالس، اهل شنیدن کتب و فرمایشات هستند. اینها این‌قدر سطحی باشند خیلی جای تعجب است. من که تعجب می‌کنم. شب‌هایی که از کتاب «ثنائی نارسا» اشعاری در مدح شیخ مرحوم خوانده می‌شد، زن‌ها گریه می‌کردند. با اینکه این اشعار در مدح شیخ مرحوم است. ممکن است انسان از مدح، به شوق بیاید و گریه شوق کند؛ این کار یک وجهی دارد.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 223 *»

آن هم بعد از آنکه چند بیت خوانده بشود و مطلبی به دست بیاید، بعد انسان شوق‌زده بشود و گریه کند. ولی از همان اول که صدا بلند شده، و هنوز مطلب معلوم نیست که چیست، کسی شروع به گریه کند خیلی ناپسند است. مثلاً  گل و سنبل و می و میخانه و امثال اینها در شعر آمده، برای اینها شخص گریه کند خیلی ناپسند است. از این جهت من از بعضی برادران و از بعضی خواهران گله دارم. یک‌وقتی یکی از ذاکرین می‌گفت من یک شب عیدی که شهرت نداشت، عید مشهوری نبود، یکی از  ولادت‌های ائمه بود که نوعاً مراسم ولادت و وفاتشان مظلومانه برگزار می‌شود، یکی از همین شب‌ها بود که کسی هم خبر نداشت. شروع کردم به خواندن مدحی درباره یکی از ائمه؟عهم؟. همسرش در منزل به او گفته‌ بود تو چه می‌خواندی؟ بعضی‌ها  ‌گریه می‌کردند، و بعضی‌ها در فکر بودند منتظر  بودند ببینند مطلب چیست؟ می‌گوید گفتم چون بی‌خبر بودند. شاید شیرینی هم داده نشده بوده، دیگر کاملاً  بی‌خبر بودند. بعضی‌ها گریه می‌کردند، بعضی‌ها هم ساکت بودند گوش می‌کردند و نمی‌دانستند مطلب چیست. گفتم شب ولادت بوده، مدح خواندم.

آری، نوعاً این‌طور است. خود برادران هم نوعاً همین‌طورند. اینجا هم با اینکه صدا کاملاً خوب می‌رسد ولی توجه به شعر  نمی‌شود. ان‌شاءالله به اشعار توجه کنید، آنها هم ذکر فضائل و مناقب است.

در هر صورت، امشب قصدم این بود که مدحی خوانده شود، ولی ظاهراً  تقدیر  شد و عرایضی عرض کردم. امیدواریم خداوند همه ما را هم به فضل و کرمش مورد عنایت‌هایی که برای حجاج قرار داده، بلکه بهتر  و بیشتر  و عالی‌تر قرار داده باشد. چون اگرچه ما به حسب ظاهر حج ظاهری انجام ندادیم، ولی از اول این ماه بلکه بعد از ماه رمضان، مرتب خودمان را در حج‌های معنوی و باطنی‌ که ذکر  مقامات و فضائل خانه‌های معنوی حق‌تعالی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و بیان مراتب معرفت این بزرگواران است می‌دیدیم.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 224 *»

دیشب عرض کردم که هرکس به یک نجیبی توجه کند و او را بشناسد، مثل آنکه در زمان ائمه که شناخته می‌شدند، امام تعریفشان می‌کردند و اینها شناخته می‌شدند. یا به مقام نقابت شناخته می‌شدند. مثل سلمان که فرمودند: سلمان منا اهل‌ البیت،([66]) یا مثل علی‌اکبر که حضرت امام حسین؟ع؟ فرمودند: اشبه الناس خلقاً و خلقاً و منطقاً برسولک.([67]) نقباء و نجباء به این مقامات شناخته می‌شدند. گذشته از اینکه از آنها علم می‌دیدند، کرامت‌ها مشاهده می‌کردند، تصرفات می‌دیدند. در آن زمان‌ها نجیب شناخته می‌شد نقیب هم شناخته می‌شد، هم‌چنان‌که امام شناخته می‌شدند. دوران ظهور بود و ظاهر  بودند. حال اگر کسی نزد نجیبی قرار می‌گرفت و با او آشنا می‌شد و یقین می‌کرد به اینکه نجیب است و اسم «العالم» امام است، اسم «الحاکم» امام است، همانی است که حضرت صادق درباره‌اش فرمود: فارضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً.([68]) نجیب اسم «العالم» و اسم «الحاکم» امام است. کسی که این معرفت را پیدا می‌کرد و در نزد او حاضر می‌شد، به او اظهار محبت می‌کرد، از او التماس دعا داشت، دست او را می‌بوسید؛ (چون آن دست باید بوسیده بشود، آن سؤر باید به نیت شفا خورده شود، او لباسش شفا است، قدمش برکت و رحمت است، نزد او باید به همه وجود خاضع شد، و نزد او باید اعتراف به قصور و تقصیر  و جهل و نقصان خود نمود.) حال یک‌چنین شخص بامعرفتی می‌گوید خدایا اگر  این بنده تو  است، پس من چه هستم، با این جهل و نقصانی که دارم، با این دوری و ظلمتی که گرفتارش هستم؟ اعتراف به قصور و تقصیر  در نزد یک‌چنین شخصی، این عرفات است. کسی که چنین معرفتی پیدا کرد، همان لحظه در سرزمین عرفات واقع شده، همان مکانش عرفاتش است، همان لحظاتش روز عرفه‌ا‌ش است، و

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 225 *»

همان‌جا خدا به رحمت‌های خاص و عنایت‌ها و الطاف و مغفرت مشرف بر او  می‌باشد، تمام گناهان او را آمرزیده. از آنجا که بیرون بیاید، ملائکه به او می‌گویند استأنف العمل عمل را از سر  بگیر، نامه عملت از جمیع گناهان پاک و پاکیزه شد.

در این زمان، ما از زیارت و لقاء آقامان به واسطه غیبت آن بزرگوار محروم هستیم، نقباء و نجباء هم غایبند و آنها را هم نمی‌شناسیم. ولی عرض کردم اگر  نجباء را نمی‌شناسیم، یک نجیبی را می‌شناسیم که در سرزمین امکان وجود دارد، و او حجة‌ بن ‌الحسن المهدی عجل‌الله ‌تعالی له الفرج است، او فرزند آقا امام عسکری و فرزند مادر بزرگوارش نرجس خاتون است، سن مبارکش معین است. مکان او را نمی‌دانیم، او را نمی‌بینیم، ولی یقین داریم که یک‌چنین نجیبی در روی زمین هست. هر وقت به این مقام نجابتش توجه کردید که او اسم «العالم» خدا و اسم «الحاکم» خدا است، هر حکمی از او  است، هر حکم به حقی و هر علم حقی را او منتشر  می‌‌کند به هر  زبانی و به هر طوری که باشد. تا به این دید به آن بزرگوار توجه کردید و او را بنده شایسته حق‌تعالی در این مقام دانستید، همان مکان، عرفات شما و همان لحظه روز عرفه شما است و در همان آن خدا به رحمت و مغفرت بر شما مشرف می‌شود.

پس اگرچه ما به حسب ظاهر  موفق به این حج ظاهری نشدیم، اما عرض می‌کنیم یا بقیةالله، ای سید و مولای ما، ما به شما توجه داریم، الحمدلله به جمیع مقامات و شئونات شما اقرار داریم، شما دارای مقامات نجابت کلیه هستید. و مثل امشب و فردا صبح تا قبل از طلوع آفتاب که شب حاضر شدن در نزد نقباء است، یعنی درک وقوف در مشعرالحرام، متوجه مقام نقابت آقا هستیم که آن بزرگوار در مقام نقابت، نقیب کلی است، و اصل نقابت و حقیقت نقابت را دارد، و سایر  نقباء اسماء مبارکه آن بزرگوار در مقام ولایت و تصرف هستند. ان شاءالله توجه به آن بزرگوار برای ما مایه حج باطنی خواهد بود و حج باطنی برای ما نوشته می‌شود. امشب تا طلوع آفتابِ فردا، خود را در مشعرالحرام ببینید که حرمتش حرمت الهی است و مقامش بالاتر  از

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 226 *»

مقام نجابت است. شما یک‌ درجه بالا آمدید و یک دوره را طی کردید که معرفت نجابت و نجباء باشد. امیدواریم که خداوند در امشب که شب عید است در این مکان مقدس بر  ما به رحمتش و عنایتش بیشتر  مشرف باشد تا بر کسانی که امشب یا مثل دیشب در سرزمین مشعرالحرام وقوف داشتند. امیدواریم خدا به برکت مقام نقابت آقا و مولا و سید ما، صاحب‌الامر  و ولیّ ما، شفیع و انیس ما، دلسوز و غم‌خور ما، خدا به برکت آن بزرگوار شعور ما را بالا ببرد، ادراک ما را زیاد کند، نیروی معرفت را در ما قوت بخشد، محبت و ولایت این بزرگواران را در دل‌های ما بیش از پیش قرار بدهد، آنی دست عنایت مولایمان را از سر ما رفع نفرماید، خیر دنیا و آخرت ما را به تضمین آن بزرگوار  تأمین نماید، آنی بر ما به نظر خشم ننگرد، دین و دنیا و برزخ و آخرت ما را خود آن بزرگوار متکفل شود، به فضل و کرمش بر همه ما ترحم بفرماید. خدایا، دل آن بزرگوار را بر همه ما و بر همه گذشتگان از ما مهربان بفرما، دل آن بزرگوار را نسبت به آیندگان ما تا زمان ظهورش مهربان بفرما.

اللّهم صل علی محمد و  آل‌محمد

([1]) بحارالانوار  ج3 ص7

([2]) بحارالانوار ج7 ص206

([3]) بحارالانوار ج30 ص97

([4]) همان ج10 ص159

([5]) بحارالانوار ج96 ص221

([6]) الفتح: 10

([7]) المائدة: 64                                                                                   (2) الذاریات: 47

([8]) عن الحسین بن ابی العرندس قال: رأیت اباالحسن؟ع؟ بمنیٰ و علیه نقبة و رداء و هو متکئ علی جوالیق سود متکئ علی یمینه فاتاه غلام بصحفة فیها رطب فجعل یتناول بیساره فیأکل و هو متکئ علی یمینه. فحدثت بهذا الحدیث رجلاً من اصحابنا قال فقال لی انت رأیته یأکل بیساره؟ قال قلت نعم قال اما والله لحدثنی سلیمان بن خالد انه سمع اباعبدالله؟ع؟ یقول: صاحب هذا الامر کلتا یدیه یمین. (بحارالانوار  ج48 ص119)

([9]) انا اذا ذُکرنا ذُکر الله و اذا ذُکر عدوّنا ذکر الشیطان. (بحارالانوار  ج71 ص258)

([10]) شرح القصیدة ص44و534

([11]) ادم لنا توفیقک الذی به اطعناک فی ماضی ایامنا حتی نطیعک کذلک فی مستقبل اعمارنا. (بحارالانوار ج24 ص9)

([12]) آل‌عمران:‌ 8                                (2) آل‌عمران: 147                            (3) ارشاد القلوب للدیلمی ج1 ص8

([13]) بحارالانوار  ج2 ص226                                                     (2) ارشاد العوام ج3 ص123

([14]) بحارالانوار ج74 ص21

([15]) بحارالانوار ج49 ص180

([16]) البقرة: 78

([17]) البقرة: 30

([18]) الغاشیة: 20ـــ 17

([19]) بحارالانوار ج31 ص641

([20]) بحارالانوار ج33 ص149                                                 (2) همان ج21 ص387

([21]) نهج البلاغة ص48 (خطبه شقشقیه)

([22]) الکافی ج1 ص198 (حدیث عبدالعزیز بن مسلم)                             (2) البقرة: 195

([23]) بحارالانوار ج49 ص133

([24]) همان ص140

([25]) بحارالانوار ج71 ص49

([26]) النور: 54                                                                          (2) عوالی اللئالی ج2 ص225

([27]) الانبیاء: 73

([28]) ادامه مجلس ضبط نشده است.

([29]) تفسیر القمی ج2 ص113

([30]) عن جابر الجعفی قال: كنت مع محمد بن علی؟ع؟ فقال: يا جابر خُلِقْنا نحن‏ و محبّينا من طينة واحدة بيضاء نقيّة من اعلى علّيّين فخلقنا نحن من اعلاها و خلق محبّونا من دونها فاذا كان يوم القيامة التفّت العليا بالسفلى و اذا كان يوم القيامة ضربنا بايدينا الى حُجْزَةِ نبيّنا و ضرب اشياعنا بايديهم الى حجزتنا فأين ترى يصيّر اللَّه نبيه و ذرّيّته و اين ترى يصيّر ذرّيّته محبّيها فضرب جابر يده على يده فقال دخلناها و ربّ الكعبة ثلاثاً. (بحارالانوار ج25 ص11)

([31]) جواهرالحکم ج5 ص400 (شرح خطبه تطنجیه)                                    (2) الصافات: 35

([32]) طه: 17و 18

([33]) بحارالانوار ج26 ص14

([34]) بحارالانوار  ج30 ص570

([35]) نوار ناتمام است.

([36]) البقرة: 124

([37]) بحارالانوار  ج22 ص358

([38]) بحارالانوار ج14 ص240 و 242

([39]) بحارالانوار ج91 ص35

([40]) مشارق انوار الیقین ص126

([41]) بحارالانوار ج40 ص328

([42]) بحارالانوار ج41 ص16                                                       (2) همان  ج13 ص28

([43]) بحارالانوار  ج37 ص326

([44]) تفسیرالقمی ج1 ص336

([45]) ذیل آیه شریفه: و لقداریناه آیاتنا کلّها فکذّب و ابیٰ. )مصحف محشّیٰ، طه: 56(

([46]) قال رسول‌الله؟ص؟ یا علی ان الله اَیَّد بک النبیین سرّاً و ایّدنی بک جهراً. (مدینةالمعاجز  ج1 ص144)

([47]) بحارالانوار ج33 ص149

([48]) بحارالانوار  ج22 ص153

([49]) تفسیر کبیر فخر رازی ج23 ص173ـــ  اُسد الغابة ج5 ص504 ـــ  سیره ابن‌هشام ج2 ص297

([50]) بحارالانوار ج35 ص284                                                                                 (2) تفسیر القمی ج1 ص271

([51]) ادامه مجلس ضبط نشده است.

([52]) بحارالانوار  ج5 ص243

([53]) بحارالانوار  ج27 ص79و 95                                                               (2) المائدة: 18

([54]) بحارالانوار  ج65 ص177

([55]) بحارالانوار ج101 ص262

([56]) بحارالانوار ج31 ص413

([57]) الاعراف: 142

([58]) بحارالانوار  ج53 ص172

([59]) بحارالانوار ج44 ص367

([60]) بحارالانوار ج44 ص378

([61]) البقرة: 195

([62]) بحارالانوار  ج78 ص194

([63]) بحارالانوار ج73 ص121

([64]) قال ابوجعفر؟ع؟: ان بین جبلَیْ طوس قبضةً قُبِضَتْ من الجنة. (بحارالانوار ج99 ص37)

([65]) بحارالانوار ج4 ص27

([66]) بحارالانوار ج22 ص326

([67]) همان ج45 ص43

([68]) الکافی ج7 ص412