قال الامام الباقر علیه السلام الحج تسکین القلوب (بحار الانوار ج 78 ص 182)
حج آرام بخش دلها 1416جلد دوم – قسمت دوم
گفتاري پيرامون فريضه حج
سید احمد پورموسویان
دیقعده و ذیحجه 1416
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 227 *»
مجلس 44
13 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 228 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد از شب و روز عرفه به بعد، مناسک حج انجام میشود و آنچه ابراهیم؟ع؟ تعلیم فرمود و سنت گذارد، انجام مییابد. حجّاج مناسک را یکی پس از دیگری انجام میدهند تا اینکه به زیارت خانه خدا نائل میشوند. و تمام این مناسک به جهت احترام خانه خدا است، اینهمه زحمت و تلاش، اینهمه عبادت …….([1]) و مقدماتی که قبلاً داشتهاند تا به مکه معظمه رسیدهاند و بر گرد کعبه طواف کردهاند و بین صفا و مروه سعی نمودهاند و به عنوان عمره تقصیر کردهاند؛ بعد در موسم حج از مکه محرم میشوند و دوباره از کعبه دور میشوند و به عرفات میروند، بعد از آن به مشعر و از مشعر به منا میروند، و در منا برای زیارت خانه خدا آماده میشوند، و به همان جایی که بودند و از آنجا محرم شدند برمیگردند.
این رفتن و برگشتن در واقع اشاره به دو مرحله از مراحل معرفت است؛ مرحله اجمال و مرحله تفصیل. در شناخت خدا ما دو مرحله را طی میکنیم: مرحله اول مرحله اجمال است و مرحله دوم مرحله تفصیل است. یعنی هرکس در مقام شناختن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 229 *»
خدا برمیآید و میخواهد خدا را بشناسد، ابتداءً یک معرفت اجمالی برای او حاصل میشود که خدایی دارد. و این مرحله، مرحله اثبات است. یعنی بعد از آنکه متوجه آیات اثبات حقتعالی میشود، در مقام شناخت حقتعالی برمیآید. مرحله ابتدائی را مرحله اجمالی میگویند که خواهنخواه به حسب فطرت الهیه هرکسی ابتداءً این مرحله را طی میکند. همین اندازه که خود را وجدان میکند، به عالم توجه میکند، موجودات را میبیند، دگرگونیهای موجودات را مشاهده میکند، حالات مختلف خلق را میبیند، این آمدنها و رفتنها را مشاهده میکند؛ تمام اینها او را راهنمایی و دلالت میکنند بر اینکه کسی هست که مدبّر و خالق این عالم و صانع این موجودات است. اینها آیات اثبات وجود حقتعالی و اثبات صفات کمالیه حقتعالی و اثبات غایت و مقصود برای آفرینش است، همه اینها از این آیات به دست میآید. ولی در این مرحله نباید توقف کرد و در اینجا نباید ایستاد. تا به اینجا مقام علم به حقتعالی است نه معرفت به حقتعالی. باید در مقام شناخت برآمد. تا به اینجا مقام دانستن است، و هرکسی این مقدار را به حسب فطرت طی میکند. از این جهت خدا در قرآن به این مطلب اشاره فرموده است: أ فی الله شک فاطر السموات و الارض([2]) به طور استفهام انکاری است. آیا کسی در خدا شکی دارد، و حال آنکه آفریدگار این آسمانها و زمین است؟ یعنی کسی شک ندارد، هیچ بندهای هیچ انسانی شک ندارد، اگر اظهار شک و تردید کردند، یا بعضیها منکر شدند و زندیق شدند و خدا را انکار کردند، همه آنها پا بر روی وجدانیات و فطریات خود گذاردهاند و آنها را ندیده گرفته حرفی میزنند؛ وگرنه محال است کسی متوجه یک آیهای از آیات حقتعالی بشود و در دل احساس دین و ایمان و احساس اعتراف و اعتقاد به خدا را نیابد. نشدنی است.
خوشبختانه از مسائلی که خیلی خیلی واضح شده، احساس دین و احساس اعتراف به وجود خدایی خالق و صانع و مدبّر عالم است، این غریزه در ردیف سایر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 230 *»
غرائز قرار گرفته، یعنی غریزه طبیعی شناخته شده مثل سایر غرائزی که در هر انسانی هست و نمیتواند وجود آن غرائز را انکار نماید. مثل اینکه هر انسانی خودش را دوست دارد، غریزه حب ذات را همه دارند، هر موجود زندهای خودش را دوست دارد. همچنین سایر غرائزی که در انسان هست. ثابت شده است که در ردیف همین غرائز طبیعی این غریزه هم هست، که هرکسی در خود مییابد که به حسب فطرت و طبیعتش به وجود حقتعالی معترف است. علتش هم همین است که خدا در نهاد انسان قرار داده که هر اثری را که میبیند خواهنخواه به مؤثر و ایجادکننده او اعتراف میکند. لازم نیست درس بخواند و به مکتب برود، فلسفه و عرفان ببیند، حدیث بشنود، قرآن بخواند. نه، به حسب فطرت همینکه اثری را دید پی به مؤثرش میبرد، یعنی به وجود مؤثری برای آن اعتراف میکند.
تا به اینجا مسأله خیلی راحت است هیچ مشکلی در آن نیست. فرمایش حضرت صادق؟ع؟ است که میفرماید: وجود الافاعیل دلّت علی ان صانعاً صنعها([3]) وجود تمام این موجودات دلالت میکند بر اینکه صانعی اینها را ساخته. اینها را آیات اثبات میگویند. جای تأسف این است که نوع حکماء و متکلمین و فلاسفه تا همینجا بیشتر نیامدهاند، و تمام این آیات حقتعالی را، این آسمان این زمین، کرات آسمانی، موجودات زمینی، این حوادثی که در این عالم واقع میشود، که تمام اینها آیات حقتعالی است؛ همه اینها را به اشتباه آیات معرفت هم حساب میکنند و میگویند همین اندازه که انسان اینها را درک کرد، در خداشناسی او را بس است.
بارها در فرمایشات مرحوم آقای شریف طباطبائی شنیدهاید که مخصوصاً متعرض این مسأله هستند و میفرمایند اگر ما به این مسجد که ساخته شده نگاه کردیم، یقین میکنیم بنّائی این مسجد را ساخته، تا به اینجا مسلّم است، اما این مسجد وسیله معرفت بنّا نیست بلکه فقط وسیله اثبات وجود بنّا است، نهتنها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 231 *»
وجودش را اثبات میکند بلکه قدرتش را هم اثبات میکند حکمتش را هم اثبات میکند، اینکه عالم به علم هندسه بوده، قدرت داشته، حکمت داشته، بینا بوده و حدود را مشخص کرده، و همچنین سایر صفات؛ همه اینها ثابت میشود، اما معرفت حاصل نمیشود. شناخته نمیشود که زن بوده یا مرد بوده، یکی بوده یا چندتا بودهاند، مؤمن بوده یا کافر بوده؛ اینها را دیگر نگاهکردن به مسجد به ما نمیفهماند. این فرمایشات خیلی عجیب است! گرچه به حسب ظاهر، ساده بیان میفرمایند، اما خیلی از مسائل حکمت در همین فرمایشات ساده این بزرگوار بررسی شده است. مثلاً برهان نظم که از براهین خیلی محکم حکماء است، یا روش ارسطویی که از حرکت پی به محرّک ببریم، متحرک را ببینیم و به وجود محرک اعتراف کنیم، یا مثلاً روش بوعلی سینا که معلول را ببینیم و به علتش اعتراف کنیم، و اینها را راههای توحید و خداشناسی معرفی میکنند؛ این بزرگوار بررسی میفرمایند که اینها راههای شناخت خدا نیست، خدا از بندگانش شناخت خود را خواسته، و بعد از شناختن عبادت و بندگیش را خواسته؛ اما اینها هیچکدام راه شناخت نیست. ماخلقت الجن و الانس الّا لیعبدون جن و انس را خلقت نکردهام مگر برای اینکه مرا عبادت کنند، و عبادت عبادت نیست مگر بعد از معرفت، شخص مکلف اول باید خدا را بشناسد و بعد او را عبادت کند. پس خلقت به منظور همین بوده که اولاً معرفت پیدا کنند و بعد عبادت و بندگی کنند. تا انسان مولای خودش را نشناسد اطاعت و بندگیش اصلاً معنا ندارد و هیچ اثری مترتب نیست بر آن بندگی و عبادتی که مترتب بر معرفت نباشد. لا خیر فی عبادة لا تفقّه فیها.([4]) باید فهم باشد، باید بداند چه کسی را عبادت میکند، چه خدایی را پرستش میکند. پس خداوند خلق نکرده خلق را برای اینکه تا همین اندازه جلو بیایند که بدانند برای این عالم آفریدگاری است. حتی اینکه مثلاً یکتا و قادر و دانا و بینا و شنوا و حکیم است و سایر صفات را دارد. اینها کافی نیست. تا اینجا را
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 232 *»
انسان به طور خودکار دارد، فطری و وجدانیش است، تا اینجا هیچ زحمتی نکشیده، طبیعتش اینطور اقتضاء میکند. وقتیکه تشنه است همین اندازه در جایی رطوبتی مشاهده کند میفهمد که در آنجا آبی هست، زمین را میکند و به آب میرسد. این اثر دلالت بر مؤثر میکند. آمدند از همین نکته، این عبارت را درست کردند و فرمایش حضرت ـــ که میفرماید: وجود الافاعیل دلّت علی ان صانعاً صنعها([5]) ـــ را به این عبارت برگرداندند که «البعرة تدلّ علی البعیر و اثر الاقدام یدلّ علی المسیر» وقتی پشکل شتر در جاده دیده میشود، لازم نیست این انسان بنشیند فکر کند، فلسفه ببافد، حکمت و منطق خوانده باشد که استدلال و قیاس و برهان یاد بگیرد. نه، فوراً میگوید از اینجا شتری گذشته است. یا وقتی که اثر پای انسانی یا حیوانی را مشاهده کند، بدون اینکه درسی خوانده باشد میداند که از این مسیر انسانی یا حیوانی گذشته است.
اینها خیلی مراحل ابتدائی است، اینها در معرفت و شناخت خدا کفایت نمیکند، اینها زحمت نمیخواهد، درس خواندن و تلاش نمیخواهد. خدا بنده را خودش تا اینجا به طور فطری جلو برده، آنچه که از بنده میخواهد از اینجا به بعد است. معرفت خواسته، عبادت و بندگی خواسته. از اینجا به بعد باید بنده تلاش کند و از خدا بخواهد و در مقام بر بیاید. الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا. در مقام معرفت باید بر بیاید، آیات معرفت را باید بشناسد؛ که متأسفانه کمیت بشر از اینجا به بعد لنگ است، از اینجا به بعد است که محتاج است به محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم اجمعین که آیات تعریف و تعرف حقتعالی هستند. خدا درجات مشایخ ما+ عالی است متعالی بفرماید، به همهشان جزای خیر کرامت بفرماید. این بزرگواران این مطلب را روشن کردند و بین آیات اثبات وجود خدا و صفات خدا، و آیات معرفت خدا که محمد و آلمحمد؟عهم؟ باشند فرق گذاردند. اینها آیات معرفتند، اینها را باید شناخت.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 233 *»
حال، مسأله حج به همین ترتیبی که در ابتداء اجمالاً عرض کردم، در واقع بیان این دو مرحله است. شخص حاج ابتداءً از میقات محرم میشود و به مکه میآید و طواف خانه خدا میکند و مناسکش را انجام میدهد. اینجا یک مرحله را طی کرده، این را معرفت اجمالی میگویند، و اشاره است به اینکه این انسان به مرحله اول خداشناسی که همان مرحله ابتدائی و مرحله اجمالی است نباید اکتفاء کند و توقف نماید. دانست که خدایی دارد، دانست که خدایش صفات کمالیه دارد، اما کافی نیست. باید خدای خود را بشناسی و در مقام معرفت او برآیی، تا بعد از شناختن، در نزد ساحت قدسش به بندگی بایستی و کمر بندگی ببندی. از این جهت مرحله دوم که حج است پیش میآید. و ترتیب معرفت هم در حج بیان شده؛ باید مثل احرام اول محرم شد. ولی احرام اول از راه دور بود و اینجا از خود مقصد است. احرام اول از راه دور بود از میقاتها بود، معنایش این است که انسان چون اسیر طبیعت است و در جهالت به سر میبرد و غافل از خدای خود است، باید از فطریات خود استفاده کند و از آنچه خدا به طور وجدان و فطرت در نهاد او قرار داده بهره ببرد که متوجه خدا شود. احرام اول که برای عمره تمتع است گزارش از همان مرحله ابتدائی است. دستوراتی داده شده که باید توجه به دنیا و زینت دنیا را بر خودش حرام کند، حتی سرمه نکشد، یعنی این چشمی که ظاهر بین بود و متوجه این دنیا بود این را تقویتش نکند، نفس را به زینتهای دنیوی تقویت نکند. حتی از خود نفس اعراض کند، چون نفس دعوت به کفر و شرک میکند، دعوت به غفلت میکند. ان النفس لامارة بالسوء الّا ما رحم ربی([6]) اقتضاء نفس این است. فرمود: یا آدم روحک من روحی و طبیعتک علی خلاف کینونتی ای آدم روح تو از روح من است ولی طبیعت تو برخلاف کینونت من است. یعنی حیث نفسی و حیث انّیت و خودی تو، ضد خودی حقتعالی است. و طبیعتک علی خلاف کینونتی؛(2) فرمایش عجیبی است، از احادیث قدسیه است. شخص
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 234 *»
جاهل و غافل کجا متوجه این حرفها است! اول باید انسان خودش را از این جهل و غفلت نجات بدهد، از این اقتضاءات نفس و از همین طبیعتی که در این حدیث شریف قدسی خداوند فرموده خودش را نجات بدهد. راه نجاتش هم محرمشدن است، باید محرم بشود. احرام هم در واقع خارجشدن از اقتضاءات نفس است، بیرونرفتن از مأنوسات و عادیات است، توجهبرداشتن از این اسباب ظاهری و این عالم ظاهری است. این احرام اسرار زیادی دارد. حتی محرم نباید عطر استعمال کند، نباید سرمه به چشم بکشد، مجامعت حرام است، لذت نفسانی بردن حرام است، حتی از مَحرمش. اگر زن مُحرم شد، یا مرد مُحرم شد، لذتبردن را ــ حتی از شوهر خودش یا زن خودش ــ بر خود حرام میکند، دیگر حتی حق ندارند دست یکدیگر را بگیرند و مثلاً از گرمی و نرمی دست یکدیگر لذت ببرند، حرام است. معنای احرام این است. یعنی در راه توجه به خدا باید به طور کلی با اقتضاءات نفس بیگانه شد. خیلی عجیب است! چشمت را سرمه نکن، یعنی این چشم ظاهر تو تا به حال ظاهربین بود، به این عالم چشم دوخته بود، و فقط همین عالم را میدید و بس، به همین اوضاع ظاهری دلخوش و مطمئن بود، دیگر توجهی به عالمی غیر از این عالم نداشت، دیدی نسبت به ماوراء این عالم نداشت. این چشم را تقویت نکن، بگذار این چشم کمسو و کمنور بشود تا آن چشم دیگر تو نورانی بشود، اینکه کمنور شد آن چشم نورانی میشود.
روحک من روحی و طبیعتک علی خلاف کینونتی. وقتی به اقتضاء طبیعتت سلوک نکردی روحت تقویت میشود. آن جنبه عقلانی تو، جنبه روحانی تو، به قول عرفاء جنبه یلی الربّی تو قوت میگیرد. معرفت حقتعالی و تحصیل معرفت و رضای او و شتافتن به سوی او در تو قوت میگیرد. و خدا میپسندد که تو با تذلیل و تحقیر نفس به درگاه او بروی، نه با تقویت نفس. نفس را حقیر و صغیر کن، خوار و پستش کن، تا عقلت قوت بگیرد. وقتی عقل و درک قوت گرفت، فهم رشد یافت، حرکت کن.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 235 *»
از ابتداء هم بگو: لبیک اللّهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک ببینید سراسر لبیک است، توجه به حقتعالی نفی شریک از خدای متعال است، اقرار به این است که جمیع نعمتها از خدا است، حمد برای او است، و در نتیجه باید توجه ما هم فقط به خدا باشد و بس. لبیکگویان حرکت کن و آنچنان مستغرق در اجابت دعوت حقتعالی برای شناخت او باش، که در هر بلندی و پستی لبیک بگو. نه بلندی تو را بفریبد و نه پستی تو را ناامید و خوار کند. به هرکس میرسی، سواره یا پیاده؛ خودت هرطور هستی، سواره یا پیاده؛ لبیک را اعاده کن که به همه بفهمانی و بشنوانی که من از آن حالت عادی و طبیعی و اقتضاءات نفسانی خارج شدهام و به سوی خدای خود شتابانم. فِرّوا الی الله؛ از اقتضاءات نفسانی و خواستهها و تمایلات بشری به سوی حقتعالی فرار کردهام.
این مرحله اول است. اینها هنوز معرفت نیست، اینها همه توجه و رو آوردن به خدا و خارجشدن از غفلت و جهالت نسبت به حقتعالی و اقتضاءات طبیعت است. طبیعت نمیگذارد انسان متذکر حقتعالی باشد، نفس نمیگذارد انسان برای خدا خالص بشود. با شتاب حرکت کن، نه روز بفهم، نه شب، و نه توجه به خود. نباید تابش و گرمای آفتاب با سایه گوارای شب برایت فرق کند، باید یکسان باشد. از این جهت محرم در حال حرکت نباید استظلال کند و در زیر سایه قرار بگیرد، چون در حال حرکت به سوی خدا است و به سوی حقتعالی میرود. معنایش این است که دیگر توجه من به حقتعالی کامل شده، از خودم و آنچه اقتضاء و خواهش نفس در آن است دل بریدهام، به طوری که سایه و گرما برایم یکسان است، گرمای روز با سردی شب برایم یکسان شده، دیگر اینها مرا به خودشان متوجه نمیکنند.
چه عرض کنم! قدم به قدم، نکته به نکته، عمل به عمل، کلام به کلام، ذکر به ذکر، فراهم شدن اولین مرحله از مراحل علم به حقتعالی و اولین مراحل بندگی تقویت این امر است. امام؟ع؟ فرمودند کلمه عبد سه حرف است: عین و باء و دال. عینش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 236 *»
علمه بالله، علم بنده به حقتعالی اولین مرحله است، و این علم به دو بخش تقسیم میشود: بخش اول مراحل ابتدائی علم به حقتعالی است که همان دانستن خدا است. مرحله دوم معرفت و شناختن خدا است. شخص حاج به مکه میرسد و در نزد خانه خدا اظهار خضوع و خشوع میکند. اینجا مرحله اول که «علم بالله» باشد تمام میشود، میفهمد و مطمئن میشود که بدون شک خدایی دارد. عرض کردم شک به واسطه غفلتها و جهالتها پیش میآید. چهبسا شک بهتدریج انسان را نعوذبالله به انکار برساند. برای اینکه کار به انکار نکشد، حج کن و آهنگ خدا کن و به سوی خدا حرکت کن. وقتیکه شخص حاج به آنجا میرسد دیگر در مرحله اول کار به نهایت رسیده، اطمینان برایش حاصل شده که خدایی دارد. با مشاهدهکردن خانه خدا این نکته را مییابد و مطمئن میشود. این اطمینان آن اطمینانی است که اقتضاء میکند که دیگر از اینجا به بعد در مقام معرفت بربیاید، به اینجا که میرسد دیگر قرار نمیگیرد، روزشماری میکند، چندم ماه ذیحجه است؟ کی هشتم میرسد؟ کی شب و روز عرفه میرسد؟ کی وقت رفتن به عرفات و طیکردن این مراحل است؟ دیگر طاقت ندارد. وقتی که انسان مرحله اول معرفت را طی کرد، دیگر بیطاقت است.
الا یــــا ایهــــــا الســـاقـــی اَدِر کأســـــاً و ناولهــــــــــا
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
شوق معرفت و بیتابی در شناخت خدا حاصل شده، ولی دیگر راهش مثل آن راه نیست. اینجا باید راه را خدا نشان بدهد، ابراهیم را جلو میاندازد. ای ابراهیم، از اینجا تو امامت و پیشوایی کن و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق با بینهایت از اشتیاق و شوق دیدار و معرفت حقتعالی میشتابند. از اینجا دیگر به آنها یاد بده، بگو اول باید با همان حال احرام به سرزمین عرفات بروید. با همان احکامی که در احرام دانستید که قطع توجه از همه شئونات خود و خودی و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 237 *»
صددرصد متوجه خدا بودن و برای خدا خالصشدن و آراستهشدن به شئونات بندگی باشد. خدا بندهای را به درگاهش میپذیرد که تحفههای شایسته مقام ربوبیت با خودش برده باشد. در عرصه ربوبیت و در ساحت قدس ربوبیت، ذلّت نیست. این بنده با ذلت به طرف خدا حرکت کرده، دارد ذلت خودش را به درگاه خدا تحفه میبرد. از لباس عادی درآمده، لباس احرام پوشیده، سر و صورتش غبارآلود است، اشک از چشمهایش میریزد و آماده است برای اینکه خودش را بعد از طی مراحلی قربانی کند. جان چیست که نثار محبوب کند؟ همهچیزش را در راه خدا داده، مال داده، جان داده، آماده گذشتن است، از همهچیز گذشته، از هرچه محبوب و مقصود و مطلوبش بوده دست شسته. غسل احرام کرده، یعنی از همهچیز خود را شسته و رُفته، دیگر هیچ توجهی به غیر برایش باقی نمانده و تمام وجودش متوجه خدا است. ابراهیم میگوید با من بیا، من همراهت هستم دستگیرت هستم، این راه را من طی کردهام، من استاد این راه هستم. ابراهیم تمام این راهها را طی کرد، تا رسید به آنجا که گفت: وجّهت وجهی للذی فطر السموات و الارض و ما انا من المشرکین.([7]) این ابراهیم همان بود که فرزند عزیز و دلبندش مثل اسماعیل را برای قربانی چطور به زمین انداخت! و تلّه للجبین فرزندش را برای قربانیکردن به رو انداخت، نه اینکه او را ملایم بخواباند، ملایم نخوابانید. فلمّا اسلما بهبه! خداوند در قرآن چه منظره عجیبی از آزمایش ابراهیم را بیان کرده! فلمّا اسلما و تلّه للجبین چون هردو ــ هم پدر و هم پسر ــ تسلیم اجرای فرمان حقتعالی شدند.
البته اینها نمونههای حجتهای خدا هستند، اینها آیات محمد و آلمحمدند، اینها یک گوشههایی از اسلام و تسلیم و رضای محمد و آلمحمد؟عهم؟ را بیان کردهاند. ابراهیم و اسماعیل کجا، رسولالله و حسین سلام الله علیهم اجمعین کجا؟! ابراهیم و اسماعیل کجا، و حسین و علیاکبر سلام الله علیهم اجمعین کجا؟
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 238 *»
خلاصه، ابراهیم میگوید من استاد این راه هستم، من این راه را طی کردهام، از تمام جهاتش باخبر هستم، خدا مرا پیشوای شما قرار داده، اقتداء به من بکنید، همراه من بیایید، راه معرفت را من به شما مینمایانم.
اول با احرام و با توجه به احکام احرام لبیکگویان محکم قدم برمیداریم، و دوباره از نزد خانه خدا لبیکگویان حرکت میکنیم و به راه میافتیم. سیر از حق به سوی حق، رفتن و برگشتن. به سرزمین عرفات میرویم و در آنجا وقوف میکنیم و اولین مرحله از مراحل معرفت را تحصیل مینماییم که معرفت مقام نجباء است. ابتداءً خدا را در این آیات میبینیم که به انوار خودش ظاهر شده است. خضوع و خشوع مناسب اینجا اعتراف به تقصیر و گناهان است. بعد از آن مرحله بعد را طی میکنیم و به مشعر میآییم. در مشعر خدا را در مقام نقباء و آیات باهرهاش میشناسیم. و اینجا جایی است که باید به برکت انوار ایشان در معرفت رشد و ترقی کنیم، نیرو بگیریم. اگرچه هنوز هم در تاریکی شب به سر میبریم، ولی امید طلوع نور معرفت هست. میمانیم تا نور معرفت طلوع کند که صبح است. تا طلوع آفتاب در مشعر میمانیم. ولی ای حاج جلوتر بیا جلوتر بیا، نزدیک منا. اینجا بایست تا آفتاب طالع شود، و اولِ نور معرفت که تابید تو دیگر برای شناخت حقتعالی توانایی داری، مجهز هم هستی، سلاحهای براهین را در شب مشعر از سرزمین مشعر جمعآوری کردهای، برای روبهرو شدن با شیاطینی که میخواهند تو را اضلال و اغواء کنند. چون تو نزدیک شدهای و به این قوت رسیدهای آنها هم قوی شدهاند، رو در روی تو میایستند. اگر به این قوت نرسیده بودی، اینطور نمیآمدند با تو روبهرو شوند. ولی چون به این قوت ایمانی رسیدهای، حال با تو روبهرو میشوند و باید مجهز باشی. نه یک بار، نه دو بار، نه سه بار؛ بلکه تا سهروز با تو مواجه میشوند، و باید در هر سهروز با این براهینی که جمعآوری کردهای ــ که بهظاهر سنگهایی است که حاجّ در مشعرالحرام برای روز عید و روز یازدهم و روز دوازدهم، و اگر کسی ماند سیزدهم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 239 *»
جمعآوری میکند ــ آنها را رمی کنی. اینها براهین تو است، باید اینها را آماده کنی. دشمنان تو از شیاطین جن و انس با تو روبهرو میشوند، چون تو قوت یافتهای آنها هم قوی شدهاند، آنها هم میخواهند پنجه در پنجهات بیندازند و تو را از راه برگردانند. چون نزدیک شدهای، هراسانند که نکند به مقصد برسی. ألماعهد الیکم یا بنیآدم ان لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدوّ مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم. خدا میفرماید ای انسانها، ما قرارمان از عالمهای ذر این بود که شیطان را عبادت نکنید، شیطان را اطاعت نکنید، او را نپرستید، خواستههای او را انجام ندهید، او دشمن آشکار شما است؛ بلکه فقط باید مرا عبادت کنید، که راه مستقیم به دار رضای من عبادت و بندگی من است.
حاج روز عید قربان بعد از طلوع آفتاب، مجهّز وارد سرزمین منا میشود، و قدم بر زمین منا که سرزمین آرزوی او بوده میگذارد. خیلی خوشحال است که به سرزمین آرزویش رسید. اینجا سرزمین آرزو است، یعنی یک منزل دیگر بیشتر به مقصود نمانده. اینجا جایی است که آنچنان نوری از مقصود در اینجا ظاهر شده که گویا اصلاً به مقصود رسیده. منا یکچنین سرزمینی است، اشاره به مقام انبیاء و ارکان است که این بزرگواران آیات اعظم ائمه طاهرینند، و خداوند در این مقام به عالیترین مراتب خلقی ظاهر شده است. عالیترین مراتب خلقی مقام ارکان است. دیگر بالاتر از مقام ارکان مقام محمد و آلمحمد؟عهم؟ میباشد…….([8])
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 240 *»
مجلس 45
14 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 241 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد در مثل این ایام، حجّاج اعمال و مناسک حج را به انجام میرسانند که عبارت است از محرم شدن از خانه حقتعالی و به سوی عرفات رفتن، و بعد از عرفات به مشعر، و از مشعر به منا، و از منا به سوی خانه خدا رفتن و زیارت خانه خدا نمودن. مجموعه این مناسک و اعمالی که در این مواقف و مشاهد مشرفه باید انجام دهند حج است که در این آیه شریفه ذکر شده است. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق. حجّاج ابتداءً مقدمهای انجام میدهند که عمره حج باشد؛ به اینطور که از مواقیت محرم میشوند، و وارد حرم میگردند، و آنگاه به مسجدالحرام میروند و کعبه را طواف میکنند، و بعد سعی صفا و مروه و تقصیر را انجام میدهند، و بعد از آن تا وقت حج در مکه باقی میمانند.
عرض شد این سیر در واقع یک گزارشی از طی مدارج و مراتب معرفت است که هرکسی که در مقام معرفت حقتعالی برمیآید و خدای خود را میشناسد، این دو گونه سیر را دارد: سیر اول همان معرفت اجمالی است، که معرفت اجمالی را علم به حقتعالی میگویند. اجمالاً بعد از توجه به آیات اثبات حقتعالی هر بندهای و هر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 242 *»
انسانی به اقتضاء فطرت الهیه متوجه میشود که خدایی دارد و خدای او صاحب صفات کمالیه و سزاوار ستایش و بندگی است. این امور با مطالعه این آیات ظاهری حقتعالی کاملاً به دست میآید و برای همه میسر است. اسم این توجه و دانستن را معرفت اجمالی میگذاریم، یعنی دانستن اینکه خدایی داریم و خدای ما دارای صفات کمالیه، و سزاوار ستایش و پرستش است. به هر موجودی که نگاه میکنیم، آن موجود ما را به این معرفت اجمالی راهنمایی میکند. اینها را آیات اثبات میگویند، و این آیات راه ثابت شدن این است که این عالم خدایی دارد، ولی راه معرفت و شناخت نیست، راه علم به خدا است. ما این نوع بحثها را مفصل داشتهایم، و مخصوصاً عرض کردهام که امتیاز مکتب بزرگان ما+ در همین است که بین آیات اثبات خدا و آیات معرفت خدا تفکیک فرمودهاند. دیگران این دو نوع آیات را تفکیک نکردهاند و متوجه این نکته نشدهاند. همه این موجودات آیات اثباتند. هر موجودی و هر مخلوقی بر خالق خود دلالت میکند، هر مصنوعی بر صانع خود دلالت میکند، هر محدَثی بر محدِث و ایجادکننده خود دلالت میکند. ولی اینها معرفت نمیشود. خدا هم دستور فرموده که به این آیات نگاه کنید، در قرآن دستورات زیادی رسیده که در خلقت آسمانها و زمین تدبر و تفکر کنید، در آمد و رفت شب و روز، در اینکه گیاهان بعد از آنکه خشک شدند، در فصل مخصوصی به طراوت و نشاط میآیند و از زمین سر بیرون میآورند و زمین سرسبز میشود. همه این دگرگونیها آیات اثبات خدا هستند. بشر، به برکت همین آیاتی که خدا قرار داده، همین نشانههای قدرت و حکمتش، نشانههای احاطه و علمش، نشانههای وجودش، این مقدار راه را خیلی آسان طی میکند. وجود موجودات نشانه وجود خدا است، حدوث موجودات نشانه قدم خدا است، دگرگونی موجودات نشانه عدم تغیر حقتعالی است. هرچه در حالات موجودات دقیقتر شویم، بیشتر متوجه خالق آنها و مطمئنتر به مسأله ایجاد و آفرینش میشویم، و برای ما یقین حاصل میشود. اینها را آیات اثبات میگویند. این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 243 *»
مرحله اول، در امر حج همان مراحل ابتدائی است که حاجّ انجام میدهد. یعنی همینکه ندای ابراهیم؟ع؟ به گوش دلش میرسد و احساس میکند که استطاعت دارد و میتواند این ندا را اجابت کند و این دعوت را بپذیرد، و حرکت میکند؛ این در واقع همان مرحله اول و شناخت اجمالی و علم به حقتعالی است.
دستوراتی که در امر حج رسیده خیلی دقیق است. این دستورات، دستورالعمل برای حج باطن و سیر معنوی به سوی حقتعالی است. عرض کردم در میقاتها محرم میشوند و بر خودشان اموری را حرام میکنند. نوع این اموری که محرم بر خود حرام میکند، به تمایلات نفسانی و اقتضاءات طبیعت او مربوط میشود، و باید این تمایلات و جهات نفسانی را تضعیف کند. چون در مسیری قرار گرفته که باید عقل قوت بگیرد، و راه قوتگرفتن عقل ضعیفکردن جنبههای نفسانی است. مثلاً میفرمایند محرم عطر استعمال نکند. معلوم است که بوی خوش و خوشآمدن از بوی خوش، مربوط به نفس است و از تمایلات نفسانی است. سرمه نکشد، چون این چشم ظاهر را قوت میبخشد، و این چشم ظاهر، دنیابین و ظاهربین است. وقتی که انسان این چشم ظاهرش قوت داشت و عمیق بود، توجه به این دنیا میکند. باید این توجه و اینگونه دید و بینش را تضعیف کند، و معنویت را در خودش ایجاد نماید و بینش معنوی پیدا کند. بینش معنوی به ضعیفشدن بینش ظاهری قوت میگیرد. البته مقصود این نیست که شخص چشمش را کمنور کند و اموری را انجام بدهد که باعث کمنور شدن چشم ظاهرش شود، این مقصود نیست. اینها رمز است که اگر انسان بخواهد به حسب ظاهر و بینش ظاهری سلوک کند ترقی نمیکند. ترقی در معنویت است، و باید بینش باطنی را تقویت کرد. پس تمام آنچه بر محرم در احرام حرام میشود، اینها جهات نفسانی را تقویت میکند. و چون محرم برای تقویت جهات معنوی و فرار کردن از غفلت و جهل و خودبینی و غیر خدابینی محرم شده است؛ در واقع دارد از اینها فرار میکند، به طرف حقتعالی و به طرف معرفت حرکت میکند،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 244 *»
باید در تقویت امور معنوی خود بکوشد. به حرم که میرسد، چون در حریم محبوب خود قرار میگیرد باید کاملاً حرم را حرمت کند، و این احرام هم به احترام همین حرم بوده که حریم محبوبش است. محرم وقتیکه وارد حرم میشود احکامی دارد، آن احکام تمامش اظهار خضوع و خشوع برای حریم محبوب است. در روایات رسیده است که قبل از رسیدن به حرم ــ که علائم بخصوصی دارد ــ اگر سواره است پیاده شود و اگر پابرهنه نیست پایش را برهنه کند، و اگر برایش میسر است غسل کند که با غسل و با پای برهنه وارد حرم شود. در حرم که قرار میگیرد، چون حریم محبوب است و از جهل و غفلت نجات یافته و بالاخره دستش به دامن محبوب رسیده، علم و یقین و اطمینان برایش حاصل شده به اینکه محبوبی دارد، و محبوبش در جایگاهی ظاهر شده و او را به دیدن این جایگاه، و زیارت این خانه دعوت کرده. به احترام این خانه بر گرد آن حریمی قرار داده شده، خاک آنجا حرمت دارد، گیاه آنجا حرمت دارد، حیوان آنجا حرمت دارد، اناسی آنجا حرمت دارند، باید اذیت و آزارش به کسی و چیزی نرسد. تمام این دستورات برای احترام این خانه است که خانه محبوب و مورد توجه خدای متعال است.
شخص حاجّ خانه را طواف میکند، به این معنا که به حد علم به حقتعالی رسیده است. میداند در این خانه نور خدا ظاهر است، از اینرو این خانه را احترام میکند. بعد از طواف و آمادگی جاننثاری و گذشتن از جان در راه محبوب، موفق میشود که از صفا به سوی مروه و از مروه به سوی صفا سعی کند. این سعی در واقع کشف از این میکند که به برکت این سیر، تا به اینجا در بنده آثار معنویت ظاهر شده، علم، اطمینان، شوق، اینها همه دستبهدست هم داده و معنویت این انسان را به برکت این سیر تا به اینجا، قوت بخشیده. از اینرو از صفا یعنی از مقام معنویت خود به سوی مروه حرکت مینماید، یعنی به ظاهر خود توجه میکند، یعنی با سیر کردن از معنا به ظاهر و از ظاهر به معنا، از باطن به ظاهر و از ظاهر به باطن، ربط بین این عالم و عالم معنا را درک میکند. ربط بین تن و جان را درک میکند. میداند که بین ظاهر و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 245 *»
معنا رابطه و ارتباط برقرار است، نه از کسانی است که از ظاهر دست کشیدهاند و به باطن چسبیدهاند، و خودشان را اهل باطن معرفی کرده و عنوان تصوّف و عارف به خود دادهاند، و نه هم از کسانی است که از باطن دست برداشتهاند و صرفاً به ظاهر چسبیدهاند و انکار هر امر باطنی را دارند که به اینها اهل قشر میگویند، که هیچ امر معنوی و باطنی اسلام را نپذیرفتهاند، همه را میگویند تأویلاتی است که اساسی ندارد و فقط باید به همین ظاهر چسبید. هیچکدام از این دو گروه بر طریق مستقیم نیستند. در راه معرفت حقتعالی، بر طبق نظام الهی باید حدود باطن را رعایت کرد حدود ظاهر را هم رعایت کرد. هم باید به وظایف باطنی عمل کرد هم باید به وظایف ظاهری عمل کرد. هم ببینیم خدا از باطن و روح و معنویت چه خواسته، هم ببینیم از ظاهر چه خواسته. جمع بین ظاهر و باطن در واقع صراط مستقیم حقتعالی است.
در این سعی بین صفا و مروه، ما هم امر ظاهر را احترام میکنیم و هم امر باطن را. امر ظاهر را احترام میکنیم، به دلیل اینکه رفتیم و این خانه ظاهری را تعظیم کردیم، اطاعت و بندگی نمودیم و حج را به انجام رسانیدیم. بر شخص مستطیع حج ظاهری واجب است. خداوند میفرماید: و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان الله غنی عن العالمین از ترک حج ظاهری تعبیر به کفر آورده، من کفر فرموده درباره شخص مستطیعی که میتواند حج برود و ترک کند و نرود. از این جهت در حدیث فرمودهاند که به چنین شخصی در موقع مرگش گفته میشود: مُتْ یهودیاً او نصرانیا دلت میخواهد یهودی بمیر، دلت میخواهد نصرانی بمیر. ان الله غنی عن العالمین خدا بینیاز است. پس حج ظاهر را خدا واجب فرموده.
حال، شخص مستطیع با سعیش در بین صفا و مروه میگوید من به ظاهر دین و ظاهر اسلام که شریعت مقدسه باشد اقرار و اعتراف دارم. وظایفی که به این تن و این مرتبه ظاهر من مربوط میشود. این تن وظیفه دارد یکچنین بندگیهایی را انجام دهد. و اما در رفتن به سوی صفا، به معنویت و روحانیت خود توجه میکند. به حج
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 246 *»
معنوی هم باید توجه داشته باشد، حج معنوی باطنش را صفا میدهد. حج ظاهر، ظاهرش را صفا میدهد و برای او در عالم ظاهر، ایجاد نورانیت میکند. نورانیتی که ظاهری و محسوس است. آنانی که حج را تمام میکنند و از مکه برمیگردند، نوعاً نورانی هستند، آثار نورانیت از آنها دیده میشود، آمرزیده شدن گناهان و قرب به درگاه حقتعالی قطعاً آثاری دارد. پس با سعی صفا و مروه، از روحانیت و معنویت خود توجه به ظاهر خود، و از ظاهر خود توجه به معنا و معنویت خود مینماید. و بعد از آن تقصیر میکند. و معنای تقصیر هم اجمالاً معلوم است که این حالت تا به حال در من بود، و من چون در حال حرکت و سیر بودم، این حالت از من پسندیده بود که موی سر و صورت و بدن را نزنم ناخن نگیرم، یعنی به خود توجه نداشته باشم. کاملاً توجه من به سیر به سوی خدا و کسب رضای او و کسب تقرب او باشد، به حد یقین و حد علم برسم که همان زیارت خانه خدا است، و با چشم مشاهده کنم که خدا این محل را مقدس و مطهر فرموده، اجازه داده که به جای خدا دور این خانه بچرخم و جان نثار کنم و قربان صدقه خدا شوم. چون خدای من منزّه است از اینکه من گرد او بچرخم و جان فدای او کنم، این محل را از میان بقاع زمین انتخاب کرد و برگزید و به من اجازه داد که گرد این خانه به عنوان تصدق شدن و جان نثار کردن بچرخم. جانم را در راه خدا بدهم. خداوند محبوب است و انسان برای اظهار علاقه و محبت به محبوب، همه کار میکند، از جمله جانش را نثار میکند. پس در واقع این طوافکردن بر گرد خانه خدا به این معنا است که خدایا حاضرم برای اظهار محبت به تو و اظهار عظمت تو، تصدق تو شوم، جاننثار تو شوم، دورت بچرخم، فدائیت شوم، بلاگردانت باشم. معلوم است که تمام این تعابیر، ظاهری است. خدای ما از این امور منزه است. گفتیم باطن خانه، وجود مبارک امام است، یعنی انسان باید جاننثار و فدائی امامش باشد، در راه امامش و برای رضایت امامش از همهچیز خود بگذرد، دیگر شهوترانی و هوسرانی و تمایلات نفسانی که جای خود دارد و ارزشی ندارد. وقتی انسان از خودش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 247 *»
و جان عزیزش در راه امامش و برای امامش میگذرد، دیگر تمایلات نفسانی و خواستهها و این مسائل جزئی ارزشی ندارد، از اینها به طریق اولی میگذرد.
پس اینها یک مسیر ابتدائی بود که باید متذکرش باشیم که مرحله اول از توجه به حقتعالی ــ بعد از فرار کردن از غفلت و جهالت و طبیعت ــ است. چون این طبیعت، خلاف نورانیت حقتعالی است. آن حدیث قدسی که ذکر کردم از خاطرتان نرود. یا آدم، روحک من روحی و طبیعتک علی خلاف کینونتی. وقتی خدا آدم را آفرید، به او خطاب کرد. فرزند آدم هم مثل آدم است، فرق نمیکنند، در این امر حکمشان یکی است. یا آدم، روحک من روحی و طبیعتک علی خلاف کینونتی روح تو از روح من است، اما طبیعت تو برخلاف کینونت من است. یعنی آنچه ربوبیت است، خلافش و ضدش، خلقیت و انّیت بنده است. انّیت بنده کاملاً برخلاف روحانیت و معنویت و نورانیت و ربوبیت حقتعالی است. پس شخص حاج تا اینجا از این جهات فرار کرده. اما اینها معرفت نیست، تا به اینجا یقین پیدا کرده خدا دارد و خدای او باید شناخته بشود. حج از خدا شروع کردن و به سوی خدا برگشتن است. از اینجا کار مشکل میشود، از اینجا امداد و کمک و عنایت حقتعالی لازمتر است، و حج در واقع بیان این امر است که حرکت کن، ما مراحل معرفت را باید به تو بشناسانیم، و آنطور که از تو شناخت خدا را میخواهیم باید توجه کنی و تحصیل نمایی.
از خود مسجدالحرام، یعنی از کنار خود کعبه، به محرم شدن از آنجا، حج آغاز میشود. حرکت از خود مسجدالحرام است. از اینجا به طرف منا حرکت کن، مقصود این است که روز عرفه را در عرفات باشی، اما شب عرفه را مستحب اکید فرمودهاند که انسان در منا به سر ببرد، یعنی بداند که برای چه این سفر و این سیر را شروع کرده و به این حرکت اقدام نموده. مِنا آرزو است. شخص حاج از جایگاههای آرزوی خود که قریب و نزدیک به کعبه است، از اینجا حرکت میکند تا فراموش نکند آرزو و خواستهاش چیست. با توجه به خواستهاش شب عرفه را تا طلوع آفتاب در منا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 248 *»
میماند، و به ذکر خدا مشغول است و توجه دارد که برای چه میخواهد این سیر و این حرکت را انجام بدهد. بعد از آن در روز عرفه که روز نهم است، از آنجا با آرزوهای بسیار بسیار عالی و نورانی به طرف عرفات حرکت میکند که نیمه روز عرفه را در عرفات وقوف کند و در آنجا توقف داشته باشد. وقوف در عرفات نصف روز است. میدانید که به حسب شریعت، همه روزها دوازده ساعت است، چه روزهای بلند چه روزهای کوتاه. به حساب شرعی تمام روزها دوازده ساعت است، شبها هم به حساب شرعی دوازده ساعت است، که مجموع شبانهروز در تمام سال بیستوچهار ساعت است و کم و زیاد هم نمیشود. نه به حسب این ساعتهایی که هر ساعتی شصت دقیقه و هر دقیقه شصت ثانیه است، اینطور نه. به حسب نظام شرعی و حساب شرعی تمام روزها دوازده ساعت است، نصفش هم به حساب شرعی شش ساعت میشود.
عرض کردم وقوف در عرفات، به حساب شرعی باید نصف روز باشد. از زوال ظهر که نماز ظهر را شروع میکنند، دستور هم هست که بین نماز ظهر و عصر را جمع کنند و به یک اذان و دو اقامه نماز ظهر و عصر را بخوانند، و بعد مشغول دعاهای وارده شوند. شش ساعت ــ به حسب ساعت شرعی که نصف روز است ــ به نیت وقوف در عرفات، باید در آنجا توقف کنند و مشغول دعا و مناجات باشند، و وقوف هم تا اول غروب طول میکشد. در این مدت شخصی که وقوف کرده باید متوجه و متذکر مراتبش باشد، که شش مرتبه واقعاً نیازمند به وارسی و بررسی است. مرتبه فؤاد احتیاجی به وارسی ندارد، چون وجهالله و نورالله و آیةالله است، ظهور خدا و خلیفه خدا است، وسیله معرفت است. او احتیاجی به بررسی و نورانی شدن ندارد. عقل هم که در این مراتب بشری و انسانی امیر حاجّ است، وزیر و جانشین فؤاد است، منور به نور فؤاد است. العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان([9]) خدا عقل را که در انسان قرار داده برای همین قرار داده که به وسیله او خدا را عبادت کند. پس او به عبادت و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 249 *»
بندگی فرمان میدهد، عقل عبادت خدا را بر انسان واجب میکند، بر مراتب دیگر امارت دارد و به آنها فرمان میدهد، عقل بر سایر مراتب حکم امیر را دارد. فرمود هرکس از عقل مشورت کند و طلب رشد نماید ضرر نمیکند، عقل او را راهنمایی میکند. درباره عقل فرمودند که مثل حجتهای ظاهر، حجت معنوی و باطنی خدا است. حتی درباره عقل تعبیر به پیغمبر آمده، عقل حجت باطنی و پیغمبر باطنی است؛ همچنانکه پیغمبران پیغمبران ظاهری هستند. پیغمبران ظاهری هم عقلشان از همه امتشان بالاتر است که به مقام نبوت میرسند، هیچ نبیی نیست مگر اینکه عقلش از همه امتش کاملتر و بالاتر است، از این جهت او سزاوار پیشوایی و امیر بودن است، و سزاوار این است که دیانت را اظهار کند و رسالت حقتعالی را برساند.
پس کار عقل این است که امیر باشد. در این سفر هم عقل در این مراتب حکم امیر را دارد و امیر حاجّ است. سایر مراتب باید تبعیت کنند. سایر مراتب شش مرتبه میشوند، و برای وقوف هرکدام ساعتی قرار داده شده است که شخص باید به برکت توجه به فؤاد، و به امارت و فرماندهی عقل، متذکر این مرتبههایش باشد. امیر حاجّ به حجّاج فرمان میدهد که چکار کنید، کجا توقف کنید، کِی حرکت کنید. امیر در این بدن و سایر مراتب، عقل است. در وجود هر شخصی عقل امیر بر او است. در عرفات فرمان میدهد که متذکر یکیک این مراتب باش، ای انسان، به تکتک این مراتب باید رسیدگی شود، ببین هرکدام که قصوری یا تقصیری دارند، اینجا به قصور و تقصیر تمام مراتبت اعتراف کن، ظلمتهای این مراتبت را در نظر بگیر و از این ظلمتها اظهار بیزاری کن، که همان اعتراف به گناه است. گاهی انسان باید به مرتبه جسمانیتش و گناهانی که با این مرتبه انجام داده نگاه کند، و در نزد خدا به این گناهان اعتراف کند و از خدا آمرزش بطلبد. گاهی باید به مرتبه مثالیش و گناهانی که با مرتبه مثال مرتکب شده و ظلمتهایی که فراهم کرده نگاه کند، و در نزد خدا به آن گناهان اعتراف کند و طلب آمرزش نماید. همینطور در آنجا یکیک این مراتب
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 250 *»
ششگانه باید مورد توجه قرار بگیرد و انسان باید خودش را عمیقاً بررسی و وارسی کند، یعنی مانند عرصه قیامت که بر حقتعالی عرضه میشود و تمام اعمال همه مراتب رو میآید، نامه عمل باز میشود و اعمال همه مراتب که ملائکه هر مرتبهای تمام اعمال آن مرتبه را ثبت و ضبط کردهاند و نوشتهاند مشخص و معلوم میگردد، به طوری که فریاد انسان در آنجا بلند میشود ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصیٰها.([10]) این نوشته چه نوشتهای است که کوچک و بزرگ را فروگذار نکرده، مگر اینکه آنها را ثبت کرده و احصا نموده! باید خودش را در حضور خداوند در سرزمین عرفات اینطور ببیند.
این اعتراف به گناهانِ این مراتب، و عذرخواهی به درگاه حقتعالی از ارتکاب اینهمه معاصی، به راهنمایی و دلالت عقل است، که عقل تکتک آنها را به ما میفهماند. به برکت نور فؤاد، و دلالت و راهنمایی عقل، ما این مراتب را در حال وقوف در عرفات وارسی میکنیم، و از قصورات و تقصیراتمان از خدای متعال عذرخواهی میکنیم. در حدیثی روایت شده است که خداوند درعصر روز عرفه در آسمان دنیا نزول میفرماید. معلوم است که خداوند به ذات مقدسش که جابجا نمیشود، منزه است. بلکه به ظهور اکمل و اتمّش، وجود مبارک حجت وقت و امام عصر نزول میفرماید. آن بزرگوار به تمام اهل عرفات مشرف میشود و آنها را میبیند و نالهها و گریهها و ضجههای آنها را به هر لغتی که هست میشنود و میداند. آن بزرگوار به هر لغتی عالم است، و همچنین به ضمایر خلق عالم است، همچنانکه به ظاهرها عالم است. تمام مراتب خلق در مقابل نظر مبارکش است، آن بزرگوار تمام نالهها و گریهها و اشکها را میبیند و میشنود و بر تمام آنها واقف است. در واقع وقوف در عرفات، در نزد وجود مبارک امام است. خدا به آسمان دنیا نازل میشود و فرود میآید، اما به چطور؟ به قصد رأفت و رحمت، به قصد مغفرت. میفرماید این نزول حقتعالی
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 251 *»
در آسمان دنیا ــ که مشرف بر این دنیا است ــ برای آمرزش گناهان اهل عرفات و برای توجه به رحمت به همه آنها است. وقتی که این عنایت و توجه شامل بندگان حاضر در عرصه عرفات میشود، تمام مراتب آنها به واسطه آمرزش حقتعالی پاک و پاکیزه میشود، به واسطه رحمت حقتعالی، تمام مراتب انسانی در این ساعات ششگانه بعدازظهر و نیمه روز عرفه در سرزمین عرفات، پاک و پاکیزه و نورانی میشود. در واقع مثل این است که باران رحمت حقتعالی باریده و تمام آسمانها و زمین این مرتبهها را شستشو داده است. هر مرتبهای بالنسبه به مرتبه بالا زمین است و مرتبه بالا بالنسبه به مرتبه پایین آسمان است. آسمانها و زمینهای این مراتب پاک و پاکیزه میشود. باران رحمت باران مغفرت باران عنایت حقتعالی این مراتب را شستشو داده و برای حرکت به سوی مشعر مهیا میکند.
اما اول غروب است. اینجا چون اعتراف به تقصیر شد، در واقع اولین مرتبه از مراتب معرفت هم تحصیل میشود، و به واسطه این ترقی انسان در سرزمین نجابت قرار میگیرد و با مقام نجباء روبهرو میشود، آن بزرگواران در حضور امام؟ع؟ شفاعت میکنند، دست این افتاده را میگیرند و او را حرکتش میدهند. ولی چون هنوز آثار آن آلودگیها هست اجازه نماز خواندن در اینجا را به او نمیدهند، در عرفات نماز نخوان، نماز مغرب و عشاء را تأخیر بینداز و در مشعر بخوان، آنجا جای نماز گزاردن است. ولی تا از مأزمین نگذشتهای نماز نخوان. چون در این بین، هنوز شیطان قوتی دارد و هنوز آثارش نمودار است، تو هنوز نمیتوانی وارد در نماز شوی و راز و نیاز با حقتعالی را به عنوان معراج خود به انجام برسانی. صبر کن، به مشعر برسی و در سایه لطف نقباء که نزدیکتر به امامند و مقام عالیتری دارند و نورانیت بیشتری دارند واقع شوی، آنها تو را تقویت میکنند و بر نورانیتت میافزایند. آنگاه در آنجا به نماز بایست.
امیدواریم خداوند حج ظاهری و حج معنوی را روزی همه بفرماید. انشاءالله تا زنده هستیم، موفق شویم با بصیرت و نورانیت به خانههای معنوی حقتعالی توجه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 252 *»
نماییم. اگرچه موفق به حج ظاهری نشویم، ولی حج معنوی را خداوند در استطاعت همه قرار داده، همه استطاعتش را دارند، و کسی نمیتواند بگوید من استطاعت حج معنوی را ندارم. نه، توجه به محمد و آلمحمد؟عهم؟ و به وجود مبارک امام زمان برای همه میسر است. مخصوصاً وسیلهها فراهم میشود، اوقات مناسب پیش میآید. توجه به ایشان در همه اوقات میسر است، اما اسباب ظاهری هم کمک میکند. از جمله شب و روز جمعه؛ که میدانید تمام این فضیلتهایی که ذکر شده برای این است که نورانیت این شب و روز از سایر شبها و روزها بیشتر است. در واقع شب و روز جمعه شب و روزی است که با مقام ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ مناسبت دارد. در شبانهروز جمعه، رسولالله با ائمه طاهرین؟عهم؟ اجتماعات دارند، و نزول علم حقتعالی در شب و روز جمعه بر مقام ایشان بیشتر از اوقات دیگر است. دیگر وارد این بحث نشویم.
در هر صورت، اینها سبب میشود که انسان نورانیت بیشتری پیدا کند و وسیلهای برایش فراهم بشود. از جمله میفرماید شب و روز جمعه درهای آسمان باز است، یک مقدار به ما کمک شده، دیگر ما نباید زحمت بکشیم دعا کنیم تا درهای آسمان باز شود، بعد از آن دعا کنیم تا دعاهامان بالا برود. از اول شب جمعه درهای رحمت باز است، حالا دیگر باید خودمان را در معرض رحمت قرار دهیم. از ما که کاری بر نمیآید، چه کاری میتوانیم بکنیم که در معرض رحمت حقتعالی قرار بگیریم؟ با چه عملی؟ با چه دلی؟ با این دلهای سیاه و کدر از معاصی چطور میتوانیم در معرض رحمت باشیم؟ با این نمازهای سروپا شکسته، نافله یا واجب، چطور میتوانیم در قرب به خدا و در معرض رحمت حقتعالی قرار بگیریم؟ از ما که کاری برنمیآید، مگر همینکه الحمدلله ظاهراً توفیقاتی داریم. از جمله همینکه در تحت قبّه حضرت سیدالشهداء نشستهایم و به آن بزرگوار پناه آوردهایم ………..([11])
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 253 *»
مجلس 46
15 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 254 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
یادآوری آداب و مناسک حج برای این است که وقتی خانه ظاهری خدا اینقدر حرمت دارد، حرمت خانههای معنوی حقتعالی چقدر است، و مؤمنین چقدر باید به فکر اداء حرمت ایشان و رعایت حق ایشان باشند. ماههای حج ما را متذکر این مسأله میکند. و الحمد لله رب العالمین خداوند توفیق کرامت فرموده است که بعد از ماه مبارک رمضان که ماههای حج شروع میشود، متذکر این مسأله هستیم و حقوق خانه ظاهری حقتعالی را یادآوری میکنیم، و به این واسطه متذکر حقوق خانههای معنوی خدا میشویم؛ که محمد و آلمحمد؟عهم؟ و بعد از ایشان انبیاء و بعد از انبیاء بزرگان میباشند.
خانههای معنوی خداوند، مبادی همه فیوضاتند. همه فیضها به همه خلق در همه عالمها به واسطه آن خانهها میرسد. اول به واسطه رسولالله؟ص؟؛ که واسطه اعظم و سبب اتمّ و وسیله اول و اکمل حقتعالی در رسانیدن فیضها به همه است، و تمام خلق حتی ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین مرهون آن مقامند، و در همین مقام است که خضوع و خشوع خود را در برابر رسولالله اظهار میفرمایند. اینجا است که امیرالمؤمنین میفرماید: انا عبد من عبید محمد؟ص؟. من یک بنده خدمتگزاری از
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 255 *»
بندگان و خدمتگزاران رسولالله هستم، که مقصودشان سایر ائمه معصومین علیهمالسلامند. بعد از رتبه آن حضرت رتبه ائمه ما؟عهم؟ است که واسطگان خلق و اسباب کلیه برای ایصال و افاضه فیضها هستند. بعد از ایشان انبیاء هستند و بعد بزرگانند. به همین مقیاس که این خانه ظاهری خداوند، واسطه و وسیله فیض و مبدأ فیوضات ظاهری است و این قدر احترام دارد، و همین مبدأ فیضبودن اقتضاء میکند که این خانه اینقدر حرمت شود؛ حال ــ به همین مقیاس ــ ببینید آن خانهها چقدر حرمت و احترام دارند!
عرض شد در این مناسک ظاهر که حجّاج انجام میدهند، دو مرحله را طی میکنند: یک مرحله ابتدائی و مقدماتی است که عمره تمتع نامیده میشود. حجّاج وقتی به میقاتها میرسند، بر طبق دستور پیغمبر ؟ص؟ باید احترام به حرم را از آنجا شروع کنند. با اینکه میقاتها با حرم خیلی فاصله دارد، ولی حرمت حرم باید از آنجا شروع شود. حجّاج از میقاتها محرم میشوند و به سوی حرم میروند، و بعد از اداء حرمت حرم وارد مسجدالحرام میشوند، و برای اداء حرمت مسجدالحرام طواف میکنند. چون هر مسجدی حقی و حرمتی دارد. حق همه مسجدها این است که لااقل دو رکعت نماز به عنوان تحیت مسجد انجام شود. کسی که وارد مسجدی میشود کمترین حرمتگذاری که از آن مسجد میکند دو رکعت نماز است که به نیت تحیت مسجد باید بخواند. مسجدالحرام تحیتش طواف است حقش که باید اداء شود این است که خانه خدا را طواف کنند و بعد از آن دو رکعت نماز بگزارند. آنانی که محرمند باید باقیمانده مناسک را انجام دهند که سعی صفا و مروه و تقصیر است. و بعد از آن منتظر میشوند تا موسم حج برسد.
عرض شد این سفر کوتاه و این مقدار از مناسک، رمز معرفت اجمالی ما به خدا است، که با سیر کردن به سوی خدا و مشاهدهکردن آیات ظاهری که آیات اثبات است، آن معرفت را تحصیل میکنیم. این در واقع سیر در آثار و آیات اثبات خداوند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 256 *»
است، که هرکس به حسب نور فطرت که در او است تا موجودات را مشاهده کند و در خودش و سایر موجودات و در این نظام ظاهری فکر کند، خواهنخواه فکرش منتهی میشود به اینکه یقین میکند آفریدگار مدبّری دارد که همه امور در دست او است «ازمة الامور طراً بیده» و به این امر مطمئن میشود. یعنی دیگر در نزد خدا عذر ندارد که من نفهمیدم و ندانستم که خدایی دارم. هیچ معذور نیست. هر عاقلی به این نکته میرسد.
این سیر ابتدائی است و اسم آن را معرفت اجمالی میگذارند. در واقع اثبات خدا است، که اگر بخواهیم فارسی بگوییم میگوییم دانستن خدا است، در دل یقین به وجود خدا پیدا میشود؛ اما غفلت و هوسها و تمایلات نفسانی نمیگذارد، شیطان نمیگذارد که انسان پیگیری کند و این یقین را به حدی برساند که با معرفت و شناخت همراه شود. نه، غفلت مانع میشود. آری، این مقدار سیر برای همه هست، و این عمره تمتع در واقع رمز این معرفت و شناخت اجمالی است. وقتی انسان در دستوراتش دقت میکند، میبیند که برای سیر معنوی و شناختهای معنوی حق تعالی چقدر اسرار و اشارات و رموز دارد! این حج، تمام سیر معنوی را ــ مثل آنکه روی تابلو نقش بکشند ــ برای انسان ترسیم میکند. تمام سیر معنوی در این اعمال ظاهری به نقش در آمده الهی امرتنی بالرجوع الی الآثار فرمایش حضرت حسین؟ع؟ در دعای عرفه است، که در همین سرزمین عرفات روی کوه رحمت که «جبلالرحمة» نامیده میشود، خواندند. امام حسین؟ع؟ بر جبلالرحمة محل وقوف رسولالله؟ص؟ وقوف فرمودند و این دعای شریف عرفه را آنجا خواندند. اصحاب حضرت در خدمت حضرت بودند میشنیدند. و شنیدهاید که راوی تشبیه میکند که از چشمهای مبارک امام؟ع؟ مثل دهانه مشک، اشک میریخت. مقصودش این است که قطرهقطره از چشم مبارکش اشک نمیآمد، بلکه متصل و به صورت قطرات به هم پیوسته از چشمهای نازنینش اشک جاری بود. البته او خدا را میشناسد، او خودش آیه تعریف
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 257 *»
و تعرف خدا است. آن بزرگوار در سرزمین عرفات در روز عرفه زبان گویای تمام شیعیانش در همه مراتبشان بود و از قول همه با خدا سخن میگفت، از طرف تمام دوستانش نیابت کرده بود و با خدای خود سخن میگفت و مناجات میکرد.
یکی از جملات مبارکاتش این است که الهی امرتنی بالرجوع الی الآثار خدایا تو به من دستور دادی که رجوع کنم به آثار تو، به آیات و نشانههای تو، که همین خلقت و مخلوقات هستند. خدا دستور داده به اینکه تفکر کنید، بنشینید و در ساختمان پیکر و مراتب درونیتان، روح و عقل و فکر و شعور خودتان فکر کنید، همچنین در این عالم ظاهر و این نظام ظاهری فکر کنید. و هرچه بیشتر فکر کنید علمتان به حقتعالی و وجود او بیشتر میشود. علمتان به صفات کمالیه او بیشتر میشود. و در این راه انسان احتیاج به رعایت دستوراتی دارد، و آن این است که سعی کند دلش از محبت دنیا خالی شود که دنیا او را فریب ندهد، نعمتها او را مغرور نسازد، همیشه متوجه فقر و فاقه و نیازمندی خود به درگاه خدا باشد، از رحمت خدا فراموش نکند و غافل از رحمت او نباشد، همچنین از حساب و کتاب حقتعالی غفلت نکند. بداند هر قدمی هر عملی هر گفتهای در نزد خدا حساب دارد و مؤاخذه میشود. هرگونه تصرفی که در ملکِ خدا و در وجود خودش میکند؛ اگر از چشمش استفاده میکند و نگاه میکند، از گوشش استفاده میکند و میشنود، باید ملاحظه کند و بداند که تمام اینها شمرده میشود، حساب میشود و مؤاخذه میشود.
درهر صورت، شخص حاجّ به خانه خدا میرسد و در آنجا برنامهها و مناسک خود را انجام میدهد، که به بعضی از قسمتهای آن اشاره کردم. تا اینکه موسم حج میرسد و از کنار همین خانه محرم میشوند و به سوی عرفات حرکت میکنند. عرض کردم از اینجا مرحله دوم معرفت شروع میشود، و حج در واقع رمز سیر دوم و مرحله دوم است. این سیر و این مرحله از حق شروع میشود. بعد از اینکه انسان علم به حقتعالی پیدا کرد دانست خدایی دارد، حال در مقام شناخت خدایش برمیآید. امر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 258 *»
حج ترسیم و بیان رموز این مرحله دوم است. در جای خودش بیان کردهایم و به اجمال به بعضی قسمتها اشاره کردهایم، تا اینکه سخن به اینجا رسید که حجّاج در سرزمین عرفات قرار میگیرند. و اولین مرحله، وقوف در عرفات است. عرض کردم عرفات سرزمینی است که انسان را متذکر اول مرتبه از مراتب معرفت خدا میکند. زمانش روز عرفه و مکانش سرزمین عرفات نامیده شده، میبینید که همهاش اشاره به معرفت و شناخت خدا و همچنین اعتراف به قصورها و تقصیرها است. اجتماع حجّاج در این سرزمین مقدس، با آن حالت، همه لباسها مثل هم و مناسب این موقعیت، همه گَردآلود و پریشان و مضطرب که خدایا این وقوف ما به کجا میانجامد؟ نظر رحمت تو چگونه شامل حال ما خواهد شد؟
عرض کردم در حدیث دارد که خداوند نزول میفرماید به آسمان دنیا و بر اهل عرفات مشرف میشود. میدانیم خدای ما منزه است از اینکه جابجا شود، بلکه به اسم اعظم خود و تجلی اتمّ خود وجود مبارک حجت وقت امام صلواتاللهعلیه نزول میفرماید. اگرچه حضرت حجت به همین بدن ظاهری هم در موسم شرکت میکنند و در همین سرزمین عرفات و در کنار همین حجاج به مناجات و وقوف میپردازند، در همین عرفات آن بزرگوار زیارت شدهاند که گریان بودهاند و دعا میخواندهاند. اما به مقام ولایتی خود، آن بزرگوار بر جمیع اهل عرفات مشرف میشود، و خدا با چشم او همه اهل عرفات را میبیند، ظاهرشان را میبیند باطنشان را میبیند، خداوند با گوش این حجت تمام صداهایشان را میشنود، دعاها و راز و نیازهای همه اهل عرفات را به جمیع لغتها میشنود، هیچ صدایی هم مانع شنیدن صدای دیگر نیست. این احاطه امام است، امام عینالله است، امام اذنالله است. خدا انشاءالله زیارت ائمه؟عهم؟ را در نجف و کربلا و کاظمین و سرمنرأی روزی بفرماید. در نجف به امیرالمؤمنین به طور صریح سلامهایی میدهیم، زیارتهای عجیبی برای امیرالمؤمنین؟ع؟ رسیده، خدا انشاءالله روزی کند. در تمام اوقات شریفه سال، نوعاً
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 259 *»
زیارتهایی مناسب برای امیرالمؤمنین هست، زیارتهای طولانی و مختصر؛ و این از امتیازات امیرالمؤمنین؟ع؟ است که اینهمه زیارت از ائمه معصومین درباره این بزرگوار رسیده. البته حق آن بزرگوار هم اقتضاء میکند، آن بزرگوار اول خانه از خانههای باطنی و معنوی حقتعالی است که بعد از رسولالله؟ص؟ قدم بر روی این عالم گذارْد. ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدیً للعالمین. باطن و تأویل این آیه حضرت امیرند که ولادتشان در خانه حقتعالی شد. و الحمدلله رب العالمین خداوند دلهای ما را به نور ولایت و امامت و امارتش و ایمان به سایر معصومین؟عهم؟ و ولایت اولیائشان الحمدلله منوّر فرموده است. خدا این نعمتها را از ما نگیرد و انشاءالله این نعمتها را سالم از دنیا ببریم، چون آخرت ما بستگی به این نعمتها دارد، اینها به کار آخرتمان میآید، الحمدلله در دنیایمان هم به کارمان میآید، تمام این بینشها و بصیرتها، این نورانیتها و این موفقیتها همه به برکت ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. اگر در میان ما کسی هم مبتلا به غمی اندوهی بلائی ابتلائی فقری فاقهای قرضی مرضی باشد، به برکت این ولایت برای او رحمت است، عذاب و سخط نیست، کفاره گناهان او است، برای او اجر است، رشد است. عبادتها و طاعات به برکت این ولایت انشاءالله مقبول درگاه حقتعالی است. الحمدلله خداوند نعمتش را بر ما تمام کرده و منتش را بر ما کامل فرموده است. امیدواریم این نعمتها و منتها برای ما در دنیا و آخرت همیشگی باشد.
آنجا خدمت امیرالمؤمنین عرض سلام میکنیم و آن حضرت را به اذنالله بودن، عینالله بودن، یدالله بودن، نفسالله بودن، عینالله بودن به معنای خود خدا بودن زیارت میکنیم. بخصوص در زیارتش عرض میکنیم: السلام علی نفس الله القائمة فیه بالسنن و عینه التی من عرفها یطمئن در اینجا عین به معنای چشم خدا نیست، به معنای خود خدا است. سلام بر نفس خدا که در راه خدا جمیع سنتها را اقامه فرموده است. در ملک تکوین و ملک تشریع هر سنتی برپا شده به دست امیرالمؤمنین
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 260 *»
صلواتاللهعلیه برپا گردیده. و همچنین سلام بر خود خدا، یعنی خودی خدا، آن خودی که خدا به خودش نسبت میدهد و میگوید من خودم. هرگاه خدا بفرماید من خودم؛ معلوم است که آن خودی ذات مقدسش نیست، بلکه ظهورش به خودی است، و آن امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. اللّهم صل علی محمد و آلمحمد. این زیارتها الحمدلله از ائمه رسیده و معتبر است، در کتب معتبره نقل شده، و به برکت فرمایشات مشایخ عظام+ باید همینطور باشد، غیر از این نمیشود باشد، باید رابطه این اولیاء و این حجتها با حقتعالی یکچنین رابطهای باشد، اگر غیر از این باشد اصلاً معنا ندارد اولیاءالله باشند، حججالله باشند، خلفاءالله باشند. باید همینطور باشد. هرکس غیر از این گفته و هر راهی را غیر از این طی کرده، بیخود گفته و بیخود طی کرده و رفته. معنای خلفاءالله همان است که مشایخ بیان فرمودهاند، باید در میان خلق خدا هیچ فرقی با خدا نداشته باشند. آخر برای چه آمدند؟ چرا خلیفه و جانشین خدا شدند؟ برای اینکه چشم خدا باشند، گوش خدا باشند، دست خدا باشند، دل خدا باشند. اگر خدا بخواهد رحم کند و دلش به حال کسی بسوزد، ذات مقدسش که منزه است که دل داشته باشد و به حال کسی بسوزد، یا دل داشته باشد و در آن دل بر کسی خشم کند، لازمه این امر حدوث و تغییر حالت است؛ پس باید او دلی را قرار بدهد که آن دل آنچنان صاف و لطیف باشد که خودی نداشته باشد و رضای خدا و سخط خدا در آن بیفتد، دلی باشد که جای سخط خدا و رحمت خدا در آن دل است. آن دل، دل ولی خدا است. و چون خداوند این دل را اینچنین قرار داده، وقتیکه این دل بر اهل عرفات مشرف میشود، و آن ضجهها، آن نالهها و گریهها، آن حالتهایی که همه شُعث و غُبر ــ یعنی همه پریشانمو و گرد و غبار آلود ــ همه دست به دعا بلند کرده، همه ناله میکنند، همه ضجه میکنند، همه اعتراف به گناه دارند؛ حتی آن سنیها که هیچ اعتقاد صحیحی ندارند، نه خدایی میشناسند، نه پیغمبری میشناسند، نه امامی و نه حجت و ولیّی میشناسند، اما به گوششان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 261 *»
خورده که در این سرزمین در عصر عرفه، خدا به آسمان این زمین نزول میکند و بر همه مشرف میشود و همه را میبیند و خواستههای همه را برمیآورد و گناه همه را میآمرزد. همیناندازه این را شنیدهاند، دیگر هیچ اعتقاد صحیحی ندارند، نمیدانند خدا کیست؟ پیغمبر کیست؟ کجا پیغمبر شناختند؟ آنها اگر پیغمبر میشناختند که بعد از پیغمبر دنبال ابیبکر نمیرفتند. کجا پیغمبر ما ابیبکر را به امامت نصب کرد؟ پیغمبری که ما میشناسیم، محمد بن عبدالله؟ص؟ است، او امیرالمؤمنین را برای جانشینی و خلافت خودش منصوب فرمود. با وجود همه اینها آنچنان این سنیها متوجه این نکته هستند، و آنچنان مشغول دعا و ضجه و ناله میباشند، که گویا همان خدای خیالیشان را واقعاً روی آسمان میبینند. اینقدر حالشان عجیب است! من در بعضی از سالها که مشرّف بودم، مخصوصاً در عصر روز عرفه متذکر بودم که ببینم اینها چه حالاتی دارند؟ یک گروهی از مصر بودند که حالات عجیبی داشتند، گویا در موقع خواندن دعاها و ضجهها و گریهها میخواستند به همین آسمان و به همین فضا پرواز کنند، دیگر خدا را حاضر میدیدند. اینها فقط چیزی شنیدهاند؛ اما شیعیان مستبصر و بابصیرت که میبینند چشمهای امام را ــ که همان چشمهای خدا است ــ بر صورتهای تمام اهل عرفات گشوده شده است، همه را یکسان میبیند، اشکها را مشاهده میکند، و با آن گوش خدایی و گوش خدا تمام ضجهها و نالهها را میشنود، با دست او خداوند عطا میفرماید و دستگیری مینماید. در حدیثی روایت شده است که وقتی خداوند در روز عرفه در سرزمین عرفات به آسمان دنیا نازل میشود، تمام ملائکه را شاهد میگیرد میگوید ای ملائکه من شاهد باشید؛ این بندگان من که از راههای دور حرکت کردهاند و به این سرزمین آمدهاند، به امید عفو و مغفرت من اجتماع کردهاند و گرد هم جمع شدهاند، و همه آنها با تمام اصناف و اقسام لغاتی که دارند، دارند مرا صدا میزنند؛ شما شاهد باشید که من تمام اینها را آمرزیدم، و حاجتهای همهشان را برآورده کردم، و رحمتم را شامل حالشان نمودم؛ شما گواه باشید.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 262 *»
بعد از این آمرزش و این آمادگی و مهیا شدن برای مراتب بعدی، به سمت مشعر حرکت میکنند که اجمالی از آن را عرض کردم. آن نکتهای که انشاءالله در اینجا باید متذکرش باشیم این است که وقتی یکچنین حالتی برای بندگان دست میدهد که به حسب ظاهر با یک هدف و برای تعظیم یک امر مجتمع میشوند؛ خداوند هم همه را مجموعه و درهم میپذیرد. تمام حجّاجی که در سرزمین عرفات آمدهاند، همه برای یک هدف آمدهاند. آن هدف چیست؟ وقوف در عرفات به نیت انجام اولین نُسُک از مناسک حج. وعدهای هم که داده شده، آمرزش و مغفرت و توجه خدا به رحمت بر این سرزمین و اهل این سرزمین است. برای چه به این سرزمین آمدهاند؟ برای تعظیم خانه، برای اینکه مهیا شوند، پاک و پاکیزه شوند و مراتب را طی کنند، تا در روز عید به خانه خدا برسند. همه هدف این است، و تمام حجّاج همهدف هستند. و به واسطه اینکه هدفشان یکی است و دلها متوجه یکچنین هدفی است، خداوند هم همه را مجموعه و درهم میپذیرد. خداوند همه را هرچه هستند به فضل و رحمتش میپذیرد و همه را میآمرزد؛ و ملائکه را هم بر این آمرزیدن شاهد میگیرد. وقتی حاجّ به عرفات رسید به این نتیجه باید برسد که پس احترام به خانه معنوی و قصد خانه معنوی خدا نمودن چقدر در نزد خدا ارزش دارد. و اولین جایگاهی که نور و عکس این خانه معنوی در آن افتاده که به احترام آن نور و عکس، باید شخص بصیرِ در مقام معرفت در آنجا وقوف داشته باشد، مقام نجابت است. باید خود را در سرزمین نجابت و در محضر نجباء حاضر ببیند، و در آنجا معرفت امام را تحصیل کند و اعتراف به قصور و تقصیر خود نماید؛ که ای امام من، ای حجت خدا بر من؛ اگر اینها دلباختگان تو هستند؟ اگر اینها شیعیان و انوار تو و حکایتکننده تو هستند؟ پس من چیستم و کیستم؟! من چطور میتوانم در نزد تو ــ با داشتن یکچنین شیعیانی ــ سربلند کنم و از تو بخواهم که دست مرا بگیری و مرا مورد عنایت خود قرار بدهی؟ میدانید نجباء چه شیعیانی هستند؟ اینها به واسطه اینکه از خود گذشتهاند و در راه امام خود فانی شدهاند، اسم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 263 *»
امام و رسم امام گشتهاند. هرکس میخواهد امام را بشناسد که خدا را شناخته باشد، باید این مرحله را طی کند. چون امامشناسی خداشناسی است، من عرف نفسه فقد عرف ربه یعنی هرکس امامش را شناخت خدا را شناخته. اینجا «نفسه» به معنای «خودش» نیست، نه، بلکه هرکس امامش را شناخت که نفس او و حقیقت او است و وسیله ارتباط با حقتعالی است و آیه خدا در میان خلق است، خدا را شناخته. بخواهد امام را بشناسد تا خدا را شناخته باشد، باید این مرتبه را طی کند، در اینجا نور امام را ببیند، در اینجا با امام آشنا شود، حُکم امام، علم امام، رضا و غضب امام را اینجا دریابد. اینجا است که باید بفهمد امامش که ظهور و نور و تجلی خدا است، از او چه میخواهد؟ خودش را از اینجا به نور امامش متصل کند، به جمیع قصور و تقصیرهای خود اعتراف نماید.
حال ببینید که در راه معرفت امام فقط شما هستید که به برکت مشایخ عظام، برای شناخت و معرفت حقتعالی آنطوری که خودش قرار داده مجتمع میشوید. شناختش را آنطور قرار داده که امیرالمؤمنین فرمود: ان معرفتی بالنورانیة هی والله معرفة الله عزوجل و معرفة الله عزوجل معرفتی بالنورانیة یعنی شناختن من به نورانیت، شناختن خدا است و شناختن خدا شناختن من است به مقام نورانیتم. به برکت فرمایشات مشایخ عظام+ کسانی که برای قصد و آهنگ این خانه معنوی خدا، وجود مبارک مهدی صلوات الله و سلامه علیه و شناخت او در این مقامات، مجتمع شدهاند، مستبصرین و اهل استبصار هستند، کسانی هستند که به برکت ایشان نورانی شدهاند. اهل استبصار وقتی متوجه مقام نجابت و مقام نجباء هستند در سرزمین عرفاتند، و آن لحظات، روز عرفه است که بر آنها میگذرد، و رحمتها و عنایتها همان رحمتها و عنایتها است؛ با تفاوت خانه معنوی و حقیقی خدا با این خانه ظاهری، و عرفاتِ آنجا با این عرفات، و مشعر آنجا با این مشعر، و منای آنجا با این منا. سرزمین عرفاتِ اینجا، یعنی در محضر نجباء و توجه به مقام نجابت، مشعرش
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 264 *»
یعنی در محضر نقباء و توجه به مقام نقابت، منایش یعنی در محضر انبیاء؟عهم؟ و توجه به مقام نبوت. سیر اینچنین است. باید کسب معنویت و نورانیت کرد و خود را برای یکچنین سفری باید مهیا نمود. باید حالت ما در سرزمین عرفات حالت پریشانی باشد، متوجه قصور و تقصیر خود باشیم، دائماً در نزد این خانه و انوار این خانه که مقام نجابت است خجالتزده از گناهانمان باشیم، از قصور و تقصیرمان عذرخواهی داشته باشیم، یعنی متوجه خودمان و به فکر خودمان باشیم، در اینجا صفا تحصیل کنیم وفا تحصیل کنیم، در اینجا سربهزیر بودن تحصیل کنیم، حیا تحصیل کنیم. وقتی که ان شاء الله این حالات برای ما فراهم بشود، آنوقت امید رحمت زیاد است. باید این اجتماعات برای ما مایه رحمت و عنایت باشد. باید به قصد احترام به دین خدا و احیاء امر خدا و احیاء امر بزرگان دین اجتماع بکنیم. اینطور نباشد که خدای نکرده هرکدام از ما از خودمان راضی و از همه ناراضی باشیم، عیب همه را ببینیم و عیب خودمان را نبینیم، قصور همه را ببینیم و قصور خودمان را نبینیم، تقصیرات همه را ببینیم و تقصیرات خودمان را نبینیم؛ و همینها باعث شود که در دلهای ما غل و غش نسبت به یکدیگر باشد، خدای نکرده سوءظن نسبت به یکدیگر داشته باشیم، زبان به تهمت نسبت به یکدیگر بگشاییم، غیبت یکدیگر بکنیم، درباره یکدیگر دروغ بگوییم و بدگمان باشیم، به نعمتهایی که خداوند به بعضی از ماها کرامت میکند حسد بورزیم. این عناد و لجاج ورزیدن، دشمنی با یکدیگر داشتن، به فکر عیبجویی یکدیگر بودن، اینها با این سیر و حجّی که در پیش داریم نمیسازد. اگر اینطور باشیم از نعمت اجتماع محروم خواهیم بود. این اجتماعات که دستور داده شده، اینکه دستور فرمودهاند که به نماز جماعت حاضر شوید، به مجالس ذکر فضائل و مناقب حاضر شوید، به مجالس ذکر مصائب آلالله حاضر شوید، روزهای عید برای نماز عید مجتمع بشوید؛ چرا؟ بهجهت اینکه در این اجتماعها رحمتها نازل میشود، عنایتها شامل میشود، خداوند مشرف میگردد؛ مثل همان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 265 *»
اجتماعات، هیچ فرق نمیکند. بلکه این اجتماعات در نزد خدا از اجتماع در سرزمین عرفات از اجتماع در سرزمین مشعر از اجتماع در سرزمین منا بالاتر و گرامیتر و باارزشتر است. آن، حج ظاهر و احترام به خانه ظاهر خدا است، اما اجتماع اهل ایمان برای احترام به مقام امام ــ خانه معنوی و باطنی خدا ــ است. اما این مسافتها طی میشود، و ما در این مشاهد قرار میگیریم، و خودمان هم متوجه نیستیم. ما واقعاً سرزمین عرفات معنوی، سرزمین مشعر معنوی، سرزمین منای معنوی را طی میکنیم؛ اما هیچ به آدابش سلوک نمیکنیم. باید متوجه باطنمان باشیم، باید در باطن گریان باشیم، در باطن از خودمان نالان باشیم و ضجه کنیم، تا عرفاتمان را طی کرده باشیم. اما هر شب آمدیم و در این اجتماع نشستیم، و هیچ تغییر حالی برای ما پیدا نشد؛ چرا؟ چون نفهمیدیم که در سرزمین عرفات آمدیم. حجاج وقتیکه در آن سرزمین قرار میگیرند همه آمرزیده میشوند؛ من و شما چرا در این مجالس آمرزیده نمیشویم؟ چرا آثار رشد و معنویت در خودمان احساس نمیکنیم؟ چون همانی که بودهایم آمدهایم و بدتر از آن ــ پناه به خدا ــ برمیگردیم. آلوده آمدیم، و آلودهتر خارج میشویم. چون با نگاهمان و با خیالمان خودمان را در معرض سخط خدا و امام قرار دادیم. این حسدها این بخلها این کینهها این عداوتها این چشم دوختن به یکدیگر، این بیاعتنائی به یکدیگر؛ اینها که موجب جلب رضای خدا نمیشود، اینها همه موجب جلب سخط خدا است. نه حالت توبهای، نه حالت پشیمانی از قصور و تقصیرات، نه حالت دگرگونی! فایدهای ندارد، ظاهر آراسته هم فایده نخواهد بخشید. باید ان شاء الله به نیت تغییر حال در این مجالس شرکت کنیم، نسبت به یکدیگر حسن معاشرت داشته باشیم، حسن فکر داشته باشیم، نباید حتی یکبار غیبت از زبان ما بیجهت خارج بشود. مگر غفلتی پیش بیاید، نه اینکه تعمد در غیبت کنیم، خدای نکرده تهمت بزنیم، تعمد در تهمت زدن داشته باشیم، تعمد در غیبت کردن، تعمد در خبرکشی داشته باشیم؛ یکچیزی ببینیم فوراً برویم به شخص دیگری خبر بدهیم، یا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 266 *»
چیزی بشنویم به دیگری خبر برسانیم. اینها است که ما را عقب میاندازد.
از این اجتماعات که برای جلب رحمت منعقد شده قدردانی کنید، این نعمتهای بزرگ الهی را حرمت کنید، برای خودتان ارزش قائل بشوید. خداوند به لطف و کرمش و راهنمایی اولیائش و دلالت مشایخ عظام+ شما را در سرزمین عرفات معنوی، در سرزمین مشعر معنوی، در سرزمین منای معنوی، در سرزمین خانه خودش، مکه و بکه معنوی، داخل میکند، شما را کنار خانه خودش میآورد، اما شما قدردانی نمیکنید و بهرهمند نمیشوید، چرا؟ انشاءالله تصمیمها عوض بشود، نیتها خالص بشود، برای رشد و ترقی آماده بشوید، همیشه کوتاهفکر، همیشه پستفکر، همیشه پستاندیش؟! شرم و حیا پیدا کنیم، برای یکدیگر حرمت قائل شویم، برای یکدیگر ارزش قائل بشویم، به یکدیگر احترام بگذاریم.
امام ما صلواتاللهعلیه مهدی آلمحمد؟عهم؟ در توقیع مبارکش به شیخ مفید مخصوصاً فرمود و نوشت و به دست شیعه رسید و الحمدلله الآن موجود است. توقیع مهدی آلمحمد؟عهم؟ از ناحیه مقدسه صادر شد: لو ان اشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا([12]) میفرمایند: اگر دوستان و شیعیان ما ــ که خدا آنها را موفق به طاعتش نماید ــ اگر این شیعیان ما اجتماع دلهایشان بر این باشد، یعنی همه همهدف باشند، همه بر این تصمیم باشند، دلهایشان همه با هم بر این باشد که به عهد و پیمان وفا کنند، یعنی نسبت به امر ولایت باوفا باشند، نسبت به یکدیگر باصفا باشند، همه دلهایشان مجتمع شود، در این فکر و بر این اندیشه باشند که به عهد ایمان و عهد ولایت و عهد محبت و عهد دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا وفا کنند، همه بر این امر مجتمع بشوند؛ یُمن ملاقات ما از اینها به تأخیر نمیافتد. یعنی اینکه امر فرج دیر شده و به تأخیر میافتد، غیبت طولانی میشود و ظهور دست نمیدهد، برای این است که این اجتماع دلها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 267 *»
فراهم نمیشود، دلها اگر اجتماع بکنند، همه دلها با یکدیگر همهدف شوند برای وفاء به عهد ولایت و عهد ایمان و عهد اخوت و وظایف دوستی محمد و آلمحمد؟عهم؟، اگر دلها بر این امر مجتمع بشوند، یُمن لقاء و دیدار و زیارت ما به تأخیر نمیافتد.
پس تمام دردها از ناحیه ما است، و علاجش هم به همین است که انشاءالله به ذیل عنایت خود آقا متوسل شویم. آقا، یا بقیةالله! تمام دلها در دست شما است، ما خیلی بدیم و دلهای ما خیلی آلوده و کدر و ظلمانی است. شما بر ما ترحم بفرمایید، دست عنایت خود را بر این دلهای ناقابل ما قرار بدهید و ما را بر اساس محبت به اولیاء خدا و برائت از اعداء خدا بپرورانید. باید اهل محبت، اهل وفا و صفا بود، باید اهل گذشت و اغماض بود، خدای نکرده در بین ماها نباید این تناقضها و تباعدها و تحاسدها باشد، این صفات رذیله نباید در بین ما باشد و خدای نکرده همینطور قوت پیدا کند و اضافه بشود. هرکس در بین ما میآید، ابتداءً به ما که نگاه میکند فکر میکند ما همه ملائکه هستیم، یکقدری که با ما مأنوس میشود میبیند نه، از همه مردم بدتریم. پناه به خدا. این علتش چیست؟ علتش این است که شیطان از ما دست برنمیدارد و ما هم دلمان را در تحت اختیار او قرار میدهیم، هرطور او میخواهد همانطور فکر میکنیم، همانطور حرف میزنیم، همانطور قدم برمیداریم. ولی بدانید شیطان دشمن ما است و جاهای دیگر کار ندارد، فقط و فقط مقصودش اهل ایمان است که اینها را با یکدیگر بد کند، و وسیلهای فراهم کند که اینها در امر ایمان و در امر محبت و ولایت سست بشوند. و من در میان احادیث آلمحمد؟عهم؟ ندیدهام امری اعظمْ اعظمْ اعظم از این مسأله «محبت در راه خدا و بغض در راه خدا» ندیدهام. اینقدر آثار بر این امر مترتب است!
روز پنجشنبه در بحث صبح عرض کردم همچنانکه نماز اعظم ارکان در بُعد عبادی دین است، و همچنانکه معرفت محمد و آلمحمد؟عهم؟ اعظم ارکان در بُعد حقیقت و معارف دین است، در بُعد اخلاقیات هم اعظم ارکان «حب فی الله و بغض
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 268 *»
فی الله» است. خداوند در حدیث معراج فرمود: یا محمد وجبت محبتی للمتحابین فیّ و وجبت محبتی للمتقاطعین فیّ و وجبت محبتی للمتواصلین فیّ و وجبت محبتی للمتوکلین علیّ لیس لمحبتی غایة و لا نهایة([13]) این فرمایش در حدیث معراج است، و معلوم است که در آنجا چه مسائلی مطرح شده. خدا با پیغمبرش به زبان امیرالمؤمنین و آهنگ صدای علی؟ع؟ فرمایش میفرماید، میفرماید: ای محمد؟ص؟؛ محبت من واجب و حتم شده برای کسانی که در راه من و برای من محبت به یکدیگر میورزند، و همچنین محبت من واجب و حتم شده برای کسانی که در راه من و برای من از یکدیگر قطع میکنند، و همچنین محبت من واجب و حتم شده برای کسانی که در راه من و برای من با یکدیگر صله و پیوند دارند، و همچنین محبت من واجب و حتم شده برای کسانی که توکل بر من میکنند. و محبت من به این اشخاص غایت و نهایتی ندارد. مگر میشود حدّی برای این محبت در نظر گرفت؟ خدا بندهاش را دوست بدارد و بر اساس نظام حکمت، محبتش را برای این دسته از بندگانش واجب و حتم کند؛ مگر حدّی برایش هست؟ ببینید خیر دنیا و آخرت در محبت خدا به خلق است. پس وقتی خدا کسی را دوست داشته باشد و برای دوستی خدا به او هم حدّی نباشد، ببینید چه آثاری بر این محبت مترتب است؟! چه نورانیتهایی مترتب است؟! چون معلوم است خدا که حد ندارد، دوستیش هم نسبت به بندهاش حد ندارد. به خدا قسم ــ با اینکه در مسیریم ــ از محبت خدا به خودمان محروم شدهایم. به دلیل اینکه آثارش در ما نیست. آثارش کجا است؟ نورانیت ما کجا است؟ این حدیث معراج طولانی است، آثار محبت خدا به بندهاش را ذکر میفرماید. وقتی این محبت باشد، چشمهایش را باز میکند در همین دنیا خیرش را میبیند، شرش را میبیند، صدای آتش را کنار گوشش میشنود، نعمتهای بهشت را در مقابل چشمش میبیند. اینها آثار محبت خدا به خلق است. در ما که نیست، میدانیم که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 269 *»
نیست، چرا نیست؟ برای اینکه این مسائل نیست، شیطان نمیگذارد. دلهای ما نسبت به اولیاء خدا خالص نیست، دلهای ما نسبت به محبت دوستان محمد و آلمحمد؟عهم؟ خالص نیست. اشتباه میکنیم.
عزیزان من، قدر بدانید. مدتی بود من اینطور شدید صحبت نکرده بودم، و این مسائل را تذکر نداده بودم. اما بدانید که اگر تذکر داده نمیشود، خود شما به فکر باشید. مخصوصاً در این اوقات شریفه که اوقات رحمت است، عید غدیر نزدیک است. قبل از عید قربان، در پنجم این ماه ولادت امیرالمؤمنین دست داده. وقتی که روز دحوالارض را خداوند اینقدر حرمت کند، که از زیر این کعبه زمین را پهن کرده و رحمتهایش را از این خانه منتشر فرموده؛ وقتی روز دحوالارض را احترام کرده، آیا روز ولادت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه که اول خانه خدا و اولین حجت او بعد از رسولالله در این عالم قدم گذارد را احترام نمیکند؟ رحمتها و عنایتهایش را نازل نمیفرماید؟ اوقات خیلی اوقات شریفی است، شبها و روزهای بسیار بسیار باارزشی است. به علاوه اینکه ماه حج خانه خدا است. امیدواریم خداوند همه ما را مورد رحمتها و عنایتهایش قرار دهد. خدایا این دعاهای ما کی مستجاب میشود؟ چطور مستجاب میشود؟ چطور ما آثار استجابت را ببینیم؟ خدایا، همیشه دعا میکنیم؛ آخر کی باید آثار استجابت را ببینیم و انشاءالله چشممان به آثار استجابت روشن شود؟ خدایا به حق علی، به حق علی، به حق علی قسمت میدهیم، به حق مهدی قسمت میدهیم، بر همه ما ترحم بفرما. خدایا دست شیطان و ایادی شیطان را از دل ما کوتاه کن. خدایا دست عنایت آقا امام زمانمان را از سر ما برمدار. در دنیا و برزخ و آخرت آنی ما را از نظر رحمتش دور مدار. همه درگذشتگانمان را مورد عنایت آقایمان قرار بده. آیندگانمان را تا ظهور مهدی صلواتاللهعلیه مورد عنایتش قرار بده. خیر دنیا و آخرت را برای ما و همه برادران و خواهران ایمانی ما مقدر بفرما. شرّ دنیا و آخرت را از ما و ایشان دور بفرما.
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 270 *»
مجلس 47
16 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 271 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
عرض شد معرفت حقتعالی در دو مرحله انجام مییابد: یک مرحله مرحله اجمال است و یک مرحله مرحله تفصیل. مرحله اجمال مرحلهای است که بهحسب فطرت، هر انسانی این مرحله را طی میکند. همین اندازه که به شعور آمد و توانست تعقل و تفکر کند و متوجه علتها و معلولها شود و به اسباب و مسبَّبات پی ببرد؛ همین مقدار که قدرت فکر برایش فراهم شد، خواهنخواه علم به وجود حقتعالی پیدا میکند. و گاهی به این علم، معرفت هم میگویند. گاهی معرفت یک معنای عامی دارد، هم شامل معرفت است و هم شامل علم است. وقتی که احساس و ادراک کرد که خودش حادث است و ایجادکنندهای دارد، همچنین ادراک کرد که تمام این عالم موجوداتی هستند که نبودهاند و بعد پیدا شدهاند و ایجاد شدهاند، و همچنین دگرگونیهایی را که در عالم رخ میدهد ادراک و احساس نمود؛ چون تمام اینها آیات اثبات وجود حقتعالی است، دقیقتر که میشود از همین آیات مییابد که حقتعالی دارای صفات کمالیه است، قدرت دارد حکمت دارد علم دارد شنوایی دارد بینایی دارد؛ به دلیل اینکه بینایی و بیناها را آفریده شنوایی و شنواها را آفریده دانایی و داناها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 272 *»
را آفریده توانایی و تواناها را آفریده. تمام اینها علم به حقتعالی و صفات کمالیه حقتعالی است، و راه رسیدن به این علم و دانستن این امر، همین موجوداتند. هر انسانی که به درجه شعور و ادراک و تعقل میرسد این امور را کاملاً درک میکند. و به همین جهت است که خیلیها فکر کردهاند خداشناسی امر فطری است، و گفتهاند از همین راه و طریق فطرت خدا شناخته میشود. ما عرض کردهایم این معرفت و شناختی که در اینجا گفته میشود، همان علم و یقین به وجود حقتعالی است نه معرفت حقتعالی. و بارها عرض کردهایم که بزرگان ما+ بین آیات معرفت و آیات اثبات تفکیک کردهاند. نشانههایی که از آن نشانهها برای هر انسان عاقل بافکر و دارای شعور، وجود حقتعالی و صفات خدای متعال ثابت میشود، اسم آنها را آیات اثبات میگذارند. ولی معرفت امر دیگری است و آیات دیگری لازم دارد، که مفصل درباره آنها بحث کردهایم. در اینجا به مناسبت این آیه مبارکه که در این ماههای شریف حج متذکرش هستیم این مطلب را به عنوان مقدمه عرض کردم.
این را مرحله ابتدائی و مرحله اجمالی معرفت خداوند متعال میگوییم. همان فرمایش حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه که به درگاه حقتعالی عرضه میدارد الهی امرتنی بالرجوع الی الآثار خدایا تو به من دستور دادی که به آثار رجوع کنم. حال این دستور ممکن است دستور تکو ینی باشد و ممکن هم هست دستور تشریعی باشد، شامل هردو است. خدایا تو به من دستور و فرمان دادی که به آثار تو، به آیات اثبات تو، به نشانههای وجود تو رجوع کنم. وجود همه موجودات نشانه وجود تو است، قدرت همه موجودات ــ که هرکدام به حسب خودشان قدرتی دارند ــ نشانه قدرت تو است، علم و دانایی همه موجودات نشانه علم تو است، همین اندازه که دیدنی هستند نشانه بینایی تو است، صداها که شنیدنی هستند نشانه شنوایی تو است، حدوث همه اینها نشان قِدم تو است، فقر همه اینها نشان غنای تو است. به من امر کردی که به آثار و آیات اثبات و نشانههای وجودت و صفات کمالیهات رجوع کنم؛ و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 273 *»
عرض کردم که این امر و فرمان هم میشود گفت تکوینی است که خلقت مرا طوری قرار دادهای که خواهنخواه به حسب عقل و ادراکم، از دیدن مخلوق به وجود خالق پی میبرم، از دیدن مصنوع به وجود صانع پی میبرم. پس همینکه مرا اینطور آفریدی، خود این، امر و فرمان به من است که با توجه به این آثار به وجود تو پی ببرم. و نتیجه این مطالعه و دقت و تفکر در موجودات این باشد که به تو علم پیدا کنم، به وجودت یقین کنم، اعتراف کنم به اینکه من و همه این موجودات را خدایی است که دارای صفات کمالیه است. و میشود هم گفت که این امرتنی فرمان و دستور تشریعی باشد، چون در تمام دیانتهای الهی و رسالتهای آسمانی، حقتعالی به وسیله انبیاء و اوصیاء و حکماء ربانی و علماء آشنا با حقتعالی و اولیاء او، انسانها را به مطالعه و تفکر در آیات خودش دعوت فرموده است.
این مرحله اول است، که عرض کردم همه میتوانند این مرحله را طی کنند، ولی غفلتها و جهالتها و طبیعتها مانع میشود از اینکه این تفکر را ادامه دهند و به تعقل بپردازند و پیگیری کنند. دلیلش این است که تمام این مردم، لااقل مسلمین، و در میان مسلمین شیعیان، اینها همه به وجود خدا اعتراف دارند، به صفات کمالیه خدا اعتراف دارند، همینها هستند که قرآن میخوانند، همینها هستند که دعای جوشن میخوانند، همینها هستند که به خدا قسم میخورند، پس به خدا و به صفات کمالیه خدا اعتراف دارند، اما آیا در مقام برآمدند که معرفت خدا را که مرحله دوم است تحصیل کنند؟ آیا با خود گفتند این خدا را چگونه بشناسیم؟ استاد معرفت کیست؟ به سراغ چه کسی برویم؟ از چه کسی معرفت حقتعالی را اخذ کنیم؟ تا به اینجا که شناخت نبود، تا به اینجا برای ما یقین و علم و اطمینان حاصل شد که خدایی داریم، ولی چطور او را و صفاتش را بشناسیم؟ امر شناختن امر دیگری است. مثالش را یکوقتی عرض میکردم، انسان از دور دودی میبیند، این دود آیه و نشانه آتش است، شخص با دیدن دود به وجود آتش یقین میکند. اما این، معرفت به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 274 *»
آتش نیست. این را آیه اثبات میگویند. حرارت را احساس میکند میفهمد این حرارت از آتش است، این، آیه اثبات آتش است، آتش را نشناخته. پس مرحله شناخت بعد از مرحله اثبات است، و کمتر کسی است که به فکر این مرحله باشد. و علتش هم این است که غفلتها جهالتها طبیعتها کسالتها و تنبلیها مانع میشود از اینکه انسان در پی این مرحله باشد. مرحله اول را هم که طی میکند به واسطه این است که فطری است، فطرة الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم، لا تبدیل لخلق الله([14]) شیطان هر کاری بکند که این امر را تغییر بدهد نمیتواند. انسان درک میکند، تفکر و تعقل میکند، شیطان نمیتواند درک و تفکر و تعقل را از انسان بگیرد. اینها حجتهای خدا است، خداوند به همین فکر ما، به همین عقل ما، به همین درک و شعور ما، ما را مؤاخذه میکند. اگر یک قدم برخلاف آنچه که از حق و حقانیت درک کردیم برداریم، یک کلمه برخلاف آنچه که از حق و حقانیت درک کردیم بگوییم، ما را مؤاخذه میکند. این درک و فهم وسیله احتجاج حقتعالی بر ما است، و حجت خدا هم که بالغ است؛ بنابراین هیچکس نمیتواند از حکومت خدا و مؤاخذه حقتعالی فرار کند. پس شیطان هم نمیتواند این امر را تغییر بدهد، اما کاری که میکند این است که بعد از این درک و این دریافت و وجدان، انسان را مشغول به دنیا میکند، مشغول به هواها و هوسها میکند، به غفلتها و به تمایلات نفسانی وا میدارد، نمیگذارد انسان در مقام انجام وظیفه برآید و خدای خود را بشناسد، مرحله دوم از معرفت را طی کند.
مرحله دوم مرحله شناخت است، و مرحله شناخت غیر از مرحله اول است. این مرحله همان است که حضرت امام حسین؟ع؟ بعد از این عبارت فرموده است: فارجعنی الیک بکسوة الانوار و هدایة الاستبصار حتی ارجع الیک منها کما دخلت الیک منها مصون السرّ عن النظر الیها و مرفوع الهمة عن الاعتماد علیها خدایا حالا مرا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 275 *»
برگردان؛ امر کردی به من که به آثار رجوع کنم، ولی حالا دیگر از این آثار و توجه به این آثار مرا به سوی خودت برگردان که دیگر توجه به این آثار نداشته باشم؛ اما با لباس نورانی خلعت و کسوت نورانی و هدایت استبصار ــ بینش هدایتیافته ــ به سوی تو برگردم مصون السرّ عن النظر الیها دو دیده باطنم و دلم محفوظ باشد از اینکه به آثار و این آیات اثبات نگاه بکنم و مرفوع الهمة عن الاعتماد علیها همّت من رفعت پیدا کرده باشد، صاحب همت عالیه شده باشم که دیگر اعتماد بر این آثار نداشته باشم. یعنی دیگر در مقام معرفت، به این آثار چشم ندوزم.
خدا به خلقش شناخته نمیشود. اینجا اول مسأله است. خیلی مشکل است خیلی مشکل است، و دلیل مشکلبودنش همین است که جز مشایخ ما+ از حکماء و فلاسفه و عرفاء اینجا را نتوانستهاند تفکیک کنند و از هم جدا نمایند. این علائم و نشانهها و این آثار، نشانههای معرفت نبود نشانههای اثبات وجود خدا بود. شخص باید بداند که خداوند به خلقش شناخته نمیشود. حضرت صادق؟ع؟ فرمودند: ان الله لایعرف بخلقه خدا به خلقش شناخته نمیشود بل الخلق یعرفون به([15]) بلکه خلق به خدا شناخته میشوند. چون ما خلق را بشناسیم خلق را شناختهایم، خدا منزه از این است که خلق باشد یا متصف به صفات خلقی باشد. اینجا جای اشکال است. باید انسان بگردد و ببیند آیات معرفت چیست؟ کدام ذات است که وقتی آن ذات را شناخت ذات خدا را شناخته است؟ شناختن، مثل اینکه دست ببرد توی آتش و آتش را وجدان کند. بالاتر از آن اینکه آتش در وجودش بیفتد و خودش یک پاره آتش مشتعل بشود. خدا نکند ما را در آتش بسوزاند، ولی انشاءالله به آتش محبت و معرفتش مشتعلمان کند، وقتی انشاءالله به آتش حبّش ما را مشتعل بسازد آنوقت درک میکنیم. آتش محبت خدا همان آتش محبت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است، آتش محبت امام زمان صلواتاللهعلیه است. هریک از معصومین؟عهم؟ که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 276 *»
انسان به آتش محبتشان گرم شود و به شوق معرفتشان و محبتشان به هیجان بیاید، آنجا خدا را شناخته است.
پس آیات تعریف و تعرف جدا هستند. این مرحله دوم را مقام تفصیل میگویند. این معرفت معرفت تفصیلی است و غیر از آن معرفت ابتدائی و اجمالی میباشد. اینجا باید قدم به قدم از سمت خدا به سوی خدا حرکت کنیم، فارجعنی الیک خدایا من از طریق آثار به سوی تو آمدم؛ حال که به آن حدی رسیدم که باید برسم، فارجعنی الیک باز از همینجا مرا به سوی خودت بکش و ارجاع بفرما.
در واقع حج با مقدماتش بیان همین دو مرحله از معرفت است. عرض کردم در مرحله اول، عمره تمتع بیان مرحله اجمالی معرفت است که شخص حاجّ که قصد و آهنگ خانه حقتعالی نموده از وطن خود از مقام غفلت و طبیعت حرکت میکند با تمام آن شرایط و اوصاف و احکامی که بیان شده که هرکدامش نشان امری و رمز حالتی از معنویتها است که باید تحصیل کند؛ تا اینکه به کنار خانه حقتعالی میرسد و در اینجا مرحله اول طی شده است. بعد از تقصیر به او گفته میشود آنچه تا به حال همراه خود داشتی و آنگونه که سیر میکردی آنها را باید کنار بگذاری. مرحله جدا میگردد و راه عوض میشود. تقصیر علامت همین است که این هیئتی و این اوضاعی که داشتی، تا اینجا لازمه این سفر بود. اما از اینجا باید به وضع دیگری باشی. همان فرمایش امام؟ع؟ که میفرماید: فارجعنی الیک بکسوة الانوار و هدایة الاستبصار. از اینجا باید به طور دیگری حرکت کنی. اولاً نورانی باشی، بینش صحیح داشته باشی، چشمهای دلت باز شده باشد، هدایت یافته باشی، بصیرت پیدا کرده باشی تا بتوانی وارد این مرحله دوم بشوی که شروع آن از خانه خدا و به سوی خود خانه خدا است. از کنار خانه خدا محرم میشود، میرود به سمت عرفات و بعد مشعر و بعد منا، و دوباره به همان طور برای زیارت خانه خدا برمیگردد. فارجعنی الیک بکسوة الانوار.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 277 *»
حال که مرحله اول طی شد، باید از آن خصوصیات و آن اوضاع و آن طرز تفکر و آنگونه استدلال و استنتاج بیرون بیاید، باید طور دیگری و به جای دیگری نگاه کند، باید طرز نگاهش طور دیگری باشد. در این مرحله دوم معرفت خدا حاصل میشود نه علم به وجود خدا. مرحله دوم مرحله معرفت به خدا است، باید کاملاً مراتب معرفت را شهود کند، دیگر در اینجا آیات اثبات نیست اینجا همه آیات تعریف و تعرّف است، اینجا است که باید ظاهرش و باطنش هردو غیر از آن وقتی باشد که تا به اینجا آمد. تقصیر نشانه این است که باید حالتش را تغییر دهد و غیر از آن حالت را داشته باشد. شما که به کنار خانه خدا رسیدهاید و برای شما این مرحله اول پایان یافته، باید تغییر حال بدهید به طوافکردن، به نماز طواف انجامدادن، به سعی بین صفا و مروه که مرتب سیر از باطن به ظاهر و از ظاهر به باطن است، به اینکه هردو را بررسی کنید، هردو قسمت را در دست داشته باشید، از باطن و ظاهر غافل نباشید، زیرا باطن ظاهر را و ظاهر باطن را میطلبد. سعی بین صفا و مروه این است، از مقام جان و صفای روح به سوی کثافت بدن که مروه است حرکت کند و باز از آنجا به طرف صفا برود، غافل نشود از اینکه دو مرحله و دو قسمت و دو بخش دارد: روحانیت و جسمانیت، ظاهر و باطن، هردو را باید داشته باشد، دستورات الهی و شریعت و طریقت را کاملاً باید مراعات نماید، طریقت مربوط به باطنش و شریعت مربوط به ظاهرش است، باید شرع را و حدود شرع را احترام کند تا همین شرع وسیله صفای باطنش بشود، و باید طریقت را هم رعایت کند و حرمت کند تا به شریعت دل ببندد و به آن احترام بگذارد. اگر کسی طریقت و باطن را احترام کرد ولی به شریعت احترام نگذاشت دروغ میگوید او باطن هم ندارد طریقت هم ندارد. اگر کسی به شریعت احترام میگذارد ولی به طریقت احترام نمیگذارد او هم دروغ میگوید و این احترامگذاشتن برای او فایدهای ندارد. باید بین طریقت و شریعت جمع کند، هم صفات حمیده را تحصیل کند و خودش را از صفات رذیله پاک کند، و هم به حدود شریعت احترام بگذارد. چنین کسی بعد از
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 278 *»
رسیدن به خانه خدا و اداء حق خانه خدا در سعی بین صفا و مروه است. یعنی این شخص به حقتعالی یقین کرده، به «الله» علم پیدا کرده و عالم شده به اینکه خدایی دارد و خدای او رضا و سخط دارد و باید در مقام تحصیل رضای او برآید و خودش را از سخط او دور بدارد. و این امر راهش همین است که هم متوجه وظایف باطن و هم متوجه وظایف ظاهر خود باشد، هم ظاهر و شریعت را حرمت کند و هم باطن و طریقت را حرمت نماید.
حضرت عیسی علینبینا و آله و علیهالسلام ــ مخصوصاً در این زمینه ــ فرمایشات جالبی دارند؛ چون شریعت مقدسه آن بزرگوار شریعتی بود که در آن جنبه باطن قوت گرفته بود. تا زمان موسی؟ع؟ دین از نظر ظاهر به کمال قوت خودش رسیده بود، و از زمان ایشان قوت باطن شروع شد. حضرت عیسی لقبش روحالله است. محمد؟ص؟ حبیبالله است، ابراهیم خلیلالله است، موسی کلیمالله است، ایشان هم روحالله است. پس همین که ایشان ملقب به لقب روحالله شده از این جهت است که از زمان ایشان قوت باطن شروع شد و باطن قوت گرفت. تا آن زمان، شریعت قوت گرفته بود، ایشان هم نیامد که شریعت موسی؟ع؟ را بردارد، نه، بلکه خواست باطن را که تا آن زمان جنبه ضمنی داشت قوت ببخشد. از این جهت در فرمایشات ایشان مطالب خیلی جالبی نسبت به این مسائل هست.
یک روزی ایشان رو کرد به حواریین که در اطرافش بودند و به آنها فرمود: یا عبید الدنیا! شاید خطاب آن بزرگوار ظاهراً به آنها بوده ولی مقصودش همه قومش بودهاند. اینطور خطابها در قرآن هم هست که ظاهراً خطاب به رسولالله یا به مؤمنین و مسلمین عصر حضرت است، ولی میشود خطاب به همه امت باشد. گاهی خطاب ظاهراً فقط به رسولالله است، اما مراد همه امتند. درباره این موارد میگویند این آیات ظاهرش خاص است، ولی تأویل و معنایش و مراد از آن عام است. ظاهراً این خطاب هم همین طور است، چون بعضی از حواریین انبیاء بودند، معلوم میشود مقصود آن
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 279 *»
بزرگوار خطاب به همه امت است. فرمود: یا عبید الدنیا! تَحلِقون رءوسکم و تقصّرون قمصکم آن زمان رسم بوده که عبّاد و زهّاد، یا اهل باطن، یا اهل مراقبت که اندک بودند سرهایشان را میتراشیدند و لباسهایشان هم از ساق پا کوتاهتر بوده به ساق پا نمیرسیده. در اسلام هم مذمت شده که لباس از ساق پا بگذرد، علامت کبر است. تحلقون رءوسکم و تقصّرون قمصکم و تنکسون رءوسکم و لاتنزعون الغلّ من قلوبکم. دقت کنید، میفرماید شما ظاهر را خوب رعایت میکنید، ظاهر را بر طبق دستور موسی؟ع؟ و شریعت آن حضرت خوب رعایت میکنید، موهای سرتان را میتراشید لباسهایتان را از ساق پا کوتاهتر میگیرید، سرهایتان را پایین میاندازید. اینها ظاهر امر است؛ اینها را رعایت میکنید اما و لاتنزعون الغلّ من قلوبکم([16]) از دلهایتان غل و غش را نمیکَنید، یعنی صفات رذیله را از خودتان دور نمیکنید باطن را و طریقت را رعایت نمیکنید. باید بین هردو را جمع کرد. از این قبیل فرمایشات در احادیث ائمه ما هم الحمدلله زیاد است، آن بزرگواران هم همینطور سفارشها را دارند.
پس سعی بین صفا و مروه که بعد از زیارت خانه خدا انجام میشود، نشان این است که بعد از آنکه علم پیدا کردیم به اینکه خدا داریم؛ باید در مقام تحصیل رضای او برآییم، و رضای او حاصل نمیشود مگر به اینکه مراقب باطن و ظاهر خود باشیم. مراقب باطنمان باشیم به عملکردن به احکام طریقت، و مراقب ظاهرمان باشیم به عملکردن به احکام شریعت، از هردو حرمتداری کنیم. این حرمتداری وظیفه است، اینطور نیست که فقط عملکردن به شریعت وظیفه باشد. متأسفانه بیشتر ما فکر میکنیم آنچه بر ما واجب و لازم است رعایتکردن احکام شرعی است، امور نفسانی و روحانی و معنویت را کمتر توجه داریم و عمل نمیکنیم، فکر میکنیم که بر ما واجب نیست و حال آنکه مراعات آن بر ما واجبتر است، اصلاً شریعت برای طریقت است، عمل به شریعت برای صافیشدن و نورانیشدن باطن است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 280 *»
فارجعنی الیک بکسوة الانوار. انسانی که میخواهد از خدا به سوی خدا برای معرفت حرکت کند، با این سعی بین صفا و مروه تحصیل نورانیت میکند. پس مرحله دوم در واقع سیر اینچنینی است، به جهت مهیاشدن برای شناختن خداوند در مقامات معرفت است. عرض کردم اولاً به عرفات میآید که مقام نجابت است، بعد به مشعر میآید که مقام نقابت است، بعد به منا میآید که مقام ارکان است، بعد از آن برای زیارت خانه ــ که معرفت امام است ــ به مکه و کنار کعبه میآید. تمام مراتب معرفت حقتعالی در این چهار مرتبه کلی جمع میشود، و حج ــ با تمام خصوصیات و احکامی که دارد ــ رمز همین مراتب است؛ که در جای خودش عرض کردهایم و بحث نمودهایم. در این مرحله شخص حاجّ باید کنار خانه خدا بیاید. خانه خدا به سوی او نمیآید، او باید به زیارت خانه خدا برود، باید این مرحله را تحصیل کند. این مرحله غیر از مرحله اول است. عرض کردم مرحله اول طوری است که به صورت فطری در او گذارده شده. به تعبیر دیگر خداوند برای اثبات وجود خودش به آیات اثباتش در میان خلق آمده، دیگر لازم نیست ما حرکت کنیم. اما در مرحله دوم اینطور نیست، باید به سوی مراتب معرفت حرکت کنیم. در مرحله دوم باید تلاش از ما باشد، خداوند خواسته که حرکت کنیم. الهی امرتنی بالرجوع الی الآثار خدایا تا اینجا را من به حسب فطرت آمدهام. اما از اینجا به بعد، فارجعنی الیک([17]) خدایا کمکم کن، این کار تو است، مرا از این آثار به سوی خودت برگردان، کمکم کن تا با همین نظمی که قرار دادهای به سوی تو حرکت کنم.
حج واقعاً رمز عجیبی است! بیان همین معرفت است، که خداوند از بندگانش خواسته به سوی آیات معرفتش حرکت کنند. آیات معرفت خدا محمد و آلمحمدند؟عهم؟، باید معرفت این بزرگواران را تحصیل کنیم و به سوی مقامات این بزرگواران در حرکت باشیم. حضرت زهراء؟سها؟ این حدیث شریف را از پدر بزرگوارشان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 281 *»
در جواب محمود بن لَبید روایت کردند. عرض کرد بعد از اینکه معلوم و مسلّم شد خلافت حقِ امیرالمؤمنین است، او باید جانشین پیغمبر ؟ص؟ باشد و حقش را غصب کردند؛ چرا برنخاست حق خودش را بگیرد و گوشه خانه نشست؟ حضرت زهراء فرمودند از پدرم شنیدم که علی مانند کعبه است، باید به زیارتش بروند نه اینکه او برخیزد به زیارت مردم برود.([18]) کعبه از جایش تکان نمیخورد، کعبه سرجایش نصب شده است. اگر کسی راست میگوید و کعبه را دوست دارد، باید حرکت کند و به هر طور شده خودش را به کعبه برساند. همینقدر که مستطیع است باید راه بیفتد، اگرچه استطاعتش بسیار بسیار ضعیف باشد. حتی اگر میتواند پیاده برود باید حرکت کند. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق وجود این انسانها به کعبه بستگی دارد، این انسانها بهحسب فطرت طبیعی و جسمانی، به سوی کعبه کشش دارند. ای ابراهیم، تو حج را اعلام بکن، آنها حرکت میکنند میآیند. یأتوک رجالاً پیاده میآیند، و علی کل ضامر بر مرکبهای ضعیف و نحیف میآیند، یأتین من کلّ فجّ عمیق از راههای دور میآیند. این اطمینانی است که حقتعالی به ابراهیم میدهد، چون خلقش را میشناسد که به سوی خانه کعبه کشش دارند.
پس علی؟ع؟ که مانند خانه کعبه است، باید به دیدار و زیارتش رفت، باید او را بشناسیم تا خدا را شناخته باشیم، باید او را زیارت کنیم تا خدا را زیارت کرده باشیم. خدا او را در این مقام که آیه معرفت حقتعالی است نصب فرمود. چند روز دیگر انشاءالله برخورد میکنیم با روزی که امیرالمؤمنین به دستور حقتعالی به مقام خلافت و امارت برای مؤمنین و مسلمین نصب شدند. همانطوری که خداوند کعبه ظاهر را در زمین قرار داد و نصب فرمود که سَمْت خدا مشخص باشد، جهة الله معین باشد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 282 *»
میبینید که هیچکس هم تردید ندارد که سمت خدا کجا است. سمت خدا کعبه و سمت کعبه است. جهة الله کجا است؟ کعبه و سمت کعبه است.
همینطور به وسیله رسولالله؟ص؟ امیرالمؤمنین به مقام امامت و امارت و خلافت و وصایت و وزارت و زعامت کلیه مسلمین نصب گردید تا برای کسی هیچ شبههای باقی نماند و همه بدانند سمت خدا کجا است، بیتالله کجا است و کیست. هیچکس شک ندارد، همه میدانند و برای تمام مسلمین ثابت شد و دانستند. به دلیل اینکه همه با آن بزرگوار بیعت کردند، و همه گفتند ما با شما بیعت میکنیم به عنوان اینکه امیر مؤمنان هستید. کلمه «امیر» در اینجا به معنای زعامت کلیه مطلقه بعد از رسولالله؟ص؟ و ولایت مطلقه کلیه است. فرمود: ألست اولی بکم من انفسکم؟ پیغمبر اقرار گرفتند که آیا من به شما از خود شما سزاوارتر نیستم؟ قالوا اللّهم بلی همه گفتند همینطور است شما از خود ما به ما سزاوارترید.
این اولویت و سزاواری، به همین ظاهرش تمام مراتب تصرف را شامل میشود. رسولالله حق هرگونه تصرفی را داشت، جان و مال و عرض و همهچیز در اختیار او است، آن بزرگوار صاحباختیار است، مالکیت مطلقه دارد. ما عبد مملوک او هستیم و او مالک همهچیز ما است العبد و ما فی یده کان لمولاه. یا رسولالله؛ ما و هرچه داریم مملوک شما هستیم. معنای ألست اولی بکم من انفسکم همین است. همه سنیها هم قبول دارند که حضرت رسول؟ص؟ اول این مطلب را اقرار گرفتند، بعد فرمودند: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه. اما دشمنها چکار کردند؟ گفتند مراد از «مولا» در من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه دوست و ناصر و معین است. یعنی هرکس من دوست او هستم علی هم دوست او است، هرکس من یاور او هستم علی هم یاور او است، هرکس من معین او هستم علی هم معین او است. آیا این حرفی بود که پیغمبر بزند؟ مگر کسی شک داشت که علی ناصر مؤمنین است معین مؤمنین است دوست مؤمنین است؟ بلکه مراد از «مولا» همان معنایی است که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 283 *»
رسولالله؟ص؟ اول از آنها اقرار گرفتند. آری، امیرالمؤمنین مظلوم بودند، ائمه ما مظلوم بودند، به خدا قسم امام زمان هم مظلوم هستند. بیش از هزار سال غیبت حضرت طول کشیده، این مظلومیت نیست؟ به جهت مظلومیت این بزرگواران حقشان غصب شد.
بنابراین باید به زیارت این بزرگواران رفت، باید معرفت ایشان را تحصیل کرد. الحمدلله خداوند به برکت مشایخ عظام+ دلهای ما را به نور معرفت محمد و آلمحمد؟عهم؟ و بصیرت در امرشان روشن فرموده است. خداوند به ایشان جزای خیر عنایت فرماید، و به ما توفیق بدهد که صادقانه و خالصانه خدمتگزار امرشان باشیم. امیدواریم خداوند دست ما را در دنیا و آخرت از دامنشان کوتاه نکند. و همچنانکه در دنیا به نعمت هدایتشان ما را ممنون و مرهون عنایتش قرار داده، در آخرت هم از شفاعتشان محروممان نفرماید.
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 284 *»
مجلس 48
17 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 285 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
اصل مقصود از انجام مراسم حج، زیارت خانه خدا و احترام به شأن خانه ظاهری خداوند متعال است؛ و در زیارت و دیدار و اداء حق آن خانه، ظاهر و باطن شخص حاجّ از هرگونه آلودگی تطهیر میشود. میبینیم که بیشتر وعدههایی که به حاجّ و معتمر داده شده، همین است که حجّاج و معتمرین به واسطه اداء حق خانه خدا و حرمتداری از این خانه، از گناهان خود پاک میشوند، و برای آنان قرب به درگاه حقتعالی حاصل میگردد.
و نظر به اینکه عرض شد حج یک رمزی است برای توجه به خانههای معنوی و باطنی حقتعالی، که محمد و آلمحمد؟عهم؟ میباشند، بنابراین در توجه به آن بزرگواران و اداء حق ایشان و حرمتداری از مقام و منزلتشان، تطهیر و پاک شدن از شرک و آلودگیهایی است که پاکی از آن آلودگیها جز به حرمتداری از این خانهها فراهم نمیشود. ان الله لایغفر انیُشرک به؛ شرک وقتی از بین میرود که انسان در برابر خانه توحید حقیقی حقتعالی قرار بگیرد و در جمیع شئونات توحید، اعتراف به وحدانیت خداوند کند. توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال و توحید عبادت را
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 286 *»
تحصیل کند. و این توحیدها تحصیل نمیشود مگر به معرفت نورانیت محمد و آلمحمد؟عهم؟ و اعتراف به شئونات نورانیت ایشان، و اطاعت از اوامر و نواهیشان، و اظهار محبت به این بزرگواران و اولیائشان و اظهار بیزاری از اعدائشان و اعداء دوستانشان. روی همین جهت هم هست که میبینید در دهه اول این ماه شریف ذیحجه که ماه حج خانه خدا است، دستور داده شده کسانی که به حج موفق نشدهاند بین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز بگزارند، و در رکعت اول و دوم بعد از حمد و سوره مبارکه توحید، آیه شریفه و واعدنا موسی را تا آخر بخوانند تا در ثواب حجّاجی که به حج ظاهری موفق شدهاند شریک باشند. سبب انتخابشدن این آیه در این نماز این است که در این آیه خلافت و جانشینی هارون از موسی؟عهما؟ بیان شده است. و واعدنا موسی ثلٰثین لیلة و اتممناها بعشر فتمّ میقات ربه اربعین لیلة و قال موسی لاخیه هارون اخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین. در قرآن آیهای که از هر جهت با خلافت و جانشینی امیرالمؤمنین برای رسول خدا؟ص؟ مناسبت داشته باشد، همین آیه است؛ که جانشینی هارون از موسی را به تنصیص و تصریح موسی به دستور خدا بیان میکند. و پیغمبر ما؟ص؟ در حدیث منزلت ـــ که مورد اتفاق شیعه و سنی است ـــ این فرمایش را به امیرالمؤمنین فرمودهاند. در سال نهم هجری، رسولالله؟ص؟ برای نشاندادن شوکت و قدرت اسلام و مسلمین به رومیان، لشکری به طرف تبوک فرستادند. پیغمبر؟ص؟ قصد جنگ نداشتند، و به منظور جنگ بیرون نرفتند، فرستادن لشکر فقط به این منظور بود که قدرت خود و قدرت اسلام و مسلمین را اظهار کنند. کسانی که از طریق سوریه و اردن به مدینه منوره رفتهاند، تبوک را دیدهاند. لشکر کشیدن از مدینه تا تبوک، با شرایط آن زمان، امر آسانی نبوده. از اینجهت زنها و بچهها و پیرمردها در مدینه ماندند، دیگران که برایشان این سفر امکان داشت و میسرشان بود، در خدمت رسولالله؟ص؟ عازم شدند. پیغمبر ؟ص؟ در این سفر، امیرالمؤمنین؟ع؟ را در مدینه گذاردند و همراه خود نبردند. در وقت حرکت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 287 *»
لشکر که امیرالمؤمنین با جمعیت پیرمردها و سالخوردهها برای خداحافظی آمده بودند، حضرت امیر خیلی گرفته به نظر میرسیدند؛ ــ البته اینها اسباب است، نه اینکه امیرالمؤمنین از کار رسول خدا ناراحت باشند و اعتراضی داشته باشند. اینها اسباب است که این مسائل و این حقایق بیان بشود ــ رسولالله احوال امیرالمؤمنین را پرسیدند، یا علی چرا گرفته هستی؟ عرضه داشتند یا رسولالله، شما مرا با این پیرمردها و بچهها و زنها در مدینه میگذارید و همراه خودتان نمیبرید، دلم از این امر گرفته است. اینجا بود که رسولالله فرمودند آیا راضی و خُرسند نیستی که نسبت به من به منزله هارون باشی نسبت به موسی؟عهما؟؟ چون موسی هرگاه میخواست برای مناجات به میقات حقتعالی برود، برادرش هارون را در جای خودش میگذارد؛ تو هم نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی، با این تفاوت که بعد از من نبوتی نیست.
این حدیث انت منی بمنزلة هارون من موسی را اگر نگوییم متواتر است، اما متفقعلیه میان شیعه و سنی هست. همه این حدیث را روایت کردهاند، و در میان احادیثی که از رسولالله؟ص؟ درباره فضائل و مناقب امیرالمؤمنین؟ع؟ نقل شده، این حدیث به عنوان حدیث منزلت نام برده میشود. حدیث منزلت؛ یعنی منزلت و موقعیت تو نسبت به من، همان منزلت و موقعیتی است که هارون نسبت به موسی داشت. یک دقتی اینجا هست؛ و آن اینکه هارون پیغمبر بود موسی هم پیغمبر بود، رسولخدا؟ص؟ خاتمالنبیین هستند ولی امیرالمؤمنین که پیغمبر نبودند. پس مقصود این است که اگرچه تو به حسب ظاهر، روح نبوت و شأن نبوت را نداری، ولی در استنباط حکم خدا و فهم رضا و غضب خدا و قدرت بر زمامداری مردم بعد از پیغمبر، آنطوری هستی که خدا میپسندد. همچنانکه هارون همینطور بود، به دستور خدا خلیفه موسی شد و هر قدمی که بر میداشت مورد رضای خدا بود.
پس در واقع ذکر این آیه مبارکه در این نمازی که بین نماز مغرب و عشاء خوانده
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 288 *»
میشود، اعتراف به مقام خلافةاللهی امیرالمؤمنین است. در ایام حج که همه دلها متوجه خانه ظاهری خدا است، و اهل بصیرت دلهایشان متوجه اولین خانه از خانههای ولایتی محمد و آلمحمد؟عهم؟ یعنی امیرالمؤمنین است، این آیه تلاوت میشود، در نماز که بهترین و جامعترین عبادتها است. آن هم در مقام توجه به مقام عظمت؛ چون عرض کردهایم که در قیام، توجه نمازگزار به انوار عظمت حقتعالی است و انوار عظمت بر او میتابد. کبریائیت، بزرگی ظاهری است و مقام امامت است. اما عظمت، بزرگی باطنی است. یعنی علاوه بر اینکه من به امامت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین اعتراف دارم، به مقام ابوابیت ایشان هم که شأن ولایتی ایشان است و خانههای ولایت حقیقت محمدیه در ایشان و به ایشان جلوهگر است در میان خلق، اعتراف دارم. این نماز در بین نماز مغرب و عشاء و ساعات اولیه شب انجام میشود، که اعتراف به مظلومیت این بزرگواران است. یعنی اگرچه این بزرگواران حقشان الهی و از طرف خدا است، اما این بشر روی هویٰ و هوس به ایشان ظلم کرده و حق ایشان را ضایع نموده است. شخص نمازگزار میگوید من به مظلومیت ایشان اعتراف میکنم و در این شبها این نماز را میخوانم تا اظهار کنم که منتظرم روزی بیاید که این شب ظلم پایان بیابد و نصرت محمد و آلمحمد؟عهم؟ به دست باکفایت وجود مبارک مهدی آلمحمد؟عهم؟ که ذخیره خدا برای انتقام است، فراهم شود.
تذکر به این نکته اجمالاً لازم بود؛ اگرچه وقت این بحث گذشته و میبایست پیش از این باشد، اما تقدیر نشد. اولاً امیدواریم که در سالهای آینده خداوند حج ظاهری را روزی همه ما بفرماید، اگرنه انشاءالله به خواندن این نماز موفق میشویم، و در ثواب حجّاج ــ به این اعترافهایی که اجمالاً اشاره کردیم ــ شریک خواهیم بود.
عید غدیر مقام نصب امیرالمؤمنین به مقام امارت و وصایت و زعامت و خلافت پیغمبر اکرم؟ص؟ است. و اظهار این امر، در واقع احترامکردن از نصبشدن امیرالمؤمنین به این مقام است. مثل آنکه عرض کردم خداوند در روز دحوالارض کعبه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 289 *»
را در روی زمین نصب فرمود و زمین را از زیر کعبه پهن کرد، و روز دحوالارض احترام میشود به واسطه این نعمت و برکتی که از این نقطه بر زمین و اهل زمین جاری شده است. مقام خلافت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه هم که در روز غدیر اظهار شد، اظهار حق آن بزرگوار بود. و رسولالله از آن روز احترام کردند و به اصحاب هم دستور فرمودند که احترام کنند. بخصوص به حضرت رسول تهنیت میگفتند و به امیرالمؤمنین هم تهنیت میگفتند و بیعت میکردند.
عید غدیر دو خاطره دارد: یک خاطره، غدیر اول است که رسولالله؟ص؟ در سال دهم هجری در حجةالوداع دستور فرمودند که با حضرت امیر بیعت کردند. یک خاطره هم غدیر ثانی است که بعد از کشتهشدن عثمان لعنةاللهعلیه مسلمانان با امیرالمؤمنین بیعت کردند، و آن بیعت هم در روز غدیر بود. از این جهت روز غدیر دو بیعت را به خاطر ما میآورد، و اهل ایمان باید متذکر هر دو بیعت باشند. میدانیم در بیعت اول، همه غیر از چهار نفر نقض بیعت کردند و بیعتشان را با امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه شکستند. در بیعت دوم هم سه طایفه با حضرت مخالفت کردند، طایفه اول ناکثین و در رأس آنها طلحه و زبیر و عایشه بودند که رسماً بیعتشان را با امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه شکستند و جنگ جمل را به راه انداختند. و طایفه دوم قاسطین بودند که معاویه سرپرست آنها و سردسته آنها بود. اینها از ابتداء ــ به خیال خودشان ــ زیر بار بیعت نرفتند و بیعت با حضرت را قبول نکردند. و حال آنکه طبق فرمایشات خود امیرالمؤمنین، مسلمین در مدینه با حضرت بیعت کرده بودند و کسی حق نداشت آن بیعت را بشکند یا قبول نکند و زیر بار آن بیعت نرود. پس به حضرت امیر صلواتاللهعلیه ظلم کردند و سزاوار شدند که حضرت با آنها بجنگند، و این ظلمها در آخر کار به جنگ صفین و بعد هم به مسأله جریان حکمیت منجر شد. و در اثر پیدایش مسأله حکمیت، خوارج پیدا شدند که آنها را مارقین میگویند. آنها هم در واقع بیعت را شکستند به بهانه اینکه امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه چون قبول
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 290 *»
حکمیت کردهاند نعوذبالله کافر شدهاند؛ پس یا باید توبه کنند و یا اینکه از امارت عزل میشوند و بیعت با ایشان حرمتی ندارد.
پس عید غدیر در هر سال یادآور دو بیعت است: بیعت اول همان بیعتی است که در حَجةالوداع یا حِجةالوداع به وسیله رسولالله و به دستور خداوند انجام شد. شنیدهاید که آیاتی بر رسول اکرم نازل شد و خداوند دستور اکید فرمود: یا ایها لرسول بلّغ ما انزل الیک، و در قرائت اهلبیت؟عهم؟ رسیده فی علیٍّ، و ان لمتفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس. و وقتیکه معرفی حضرت امیر و بیعت با آن بزرگوار انجام شد این آیات نازل شد: الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون اَلیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. این آیات درباره اکمال دین و اتمام نعمت و معرفی اسلام نازل شد. اسلامی را خدا برای مسلمین و برای امت اسلامی پسندید که محمد و علی در کنار هم باشند و دست در دست یکدیگر داشته باشند، اسلام اینچنینی را خداوند برای مسلمانان پسندید. و رضیت لکم الاسلام؛ یعنی این اسلام معهود و معین و مشخص که اسلام محمد و علی است، اسلامی که علی و محمد و محمد و علی فرقی با هم ندارند، در این اسلام هر دو کنار هم و با هم هستند. خداوند به این اسلام راضی شد و آن را برای مسلمین پسندید.
پس انشاءالله امشب یا فردا شب که با شب و روز عید غدیر برخورد میکنیم، به یاد هر دو جریان ــ یعنی غدیر اول و غدیر ثانی ــ هستیم. البته میدانید که عید غدیر هم سه شبانهروز است، و به حرمت این عید بزرگ در این سه شبانهروز رُفِعَ القلم هم هست. همچنانکه در روز عید بقر ــ روز به درکرفتن دومی ملعون ــ که روز سرور حضرت فاطمه زهراء؟سها؟ است؛ آنجا هم سه شبانهروز رُفِعَ القلم است. امیدواریم خداوند این اظهار ولایتها و اظهار برائتها را از همه قبول کند، و همه را به اظهار ولایت و اظهار برائتْ هردو، موفق بدارد. چون واقعاً توفیق میخواهد.
مرحوم قوام به مناسبت غدیر ثانی و غدیر دوم که دومین بیعت با حضرت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 291 *»
امیر؟ع؟ بعد از کشتهشدن عثمان لعنةاللهعلیه بوده، یک قصیدهای سروده است. و سال گذشته خداوند به من توفیق داد و این قصیده را تخمیس کردم. ولی چون آن ایام با رحلت مرحوم حاج آقای محققی مصادف شد، تقدیر نشد که این قصیده را بخوانم. خدا ایشان را رحمت کند. امشب شروع به خواندن این قصیده میکنم، و هر مقدار از آن را که خدا توفیق داد میخوانم.
بسم الله الرحمن الرحیم
ســــــر زد ز افـــق چهــــره خـــور شــاد و مظفّـــر
رسم است در هر قصیدهای، ــ مخصوصاً در قدیم که قصیدههای طولانی میسرودند ــ شاعر وقتیکه میخواست وارد قصیدهای بشود، مقدمهای قرار میداد. و آن مقدمه، مناسب ذوق شاعر، با آن مطلبی که در نظرش بود مناسبت داشت. گاهی مثلاً فصل بهار را یاد میکرد و گاهی امور دیگری را. در این قصیده چون بحث از مقام ولایت امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه و رسیدن آن بزرگوار به حکومت ظاهری، و بیعت ظاهری با حضرت است، از اینجهت مرحوم قوام حالات خورشید را مطرح کرده. تناسب هم دارد، چون خورشید بعد از گذشتن شب طلوع میکند؛ با خانهنشینی امیرالمؤمنین مناسبت دارد، که دوران خانهنشینی حضرت پایان یافت و حضرت به مقام حکومت ظاهری رسیدند و بر مسند حکومت ظاهری تکیه دادند، مثل خورشید که بعد از تاریکی شب نمایان میشود. از این جهت تناسب دارد.
سر زد ز افق چهره خور شاد و مظفّر
گیتی ز فروغش شده یکباره منوّر
آمد چه شتابان که دهد مژده دلبر
الحمد که شد بار دگر خلدِ مصَوّر
آفاق چو خلق خوش فرخنده حیدر ؟ع؟
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 292 *»
خورشید چو یونس که بُد او خسته و مبهوت
در پرده غیبت شد و عالم همه فرتوت
شد موقع هشیاری و هم جستجوی قوت
ذوالنونِ خور آمد به فراز از شکم حوت
چون یوسف صدیق که از چاه مُقَعَّر
تشبیهات و استعارهها و کنایههای بسیار عجیبی است. و هنر شاعر هم همین است که بتواند با کنایه و استعاره و تشبیهات مطلب خود را برساند. خورشید راکه در تاریکی شب پنهان بود، تشبیه میکند به یونس که در شکم ماهی بود و یا اینکه مثل یوسف صدّیق که در قعر چاه بود، و بعد او از شکم ماهی و این هم از قعر چاه بیرون آمدند.
از طلعت خور یوسف مه چهره و محبوب
گیتی که بود در بَرِ او بنده مربوب
گردیده سلامت ز مرض همچو که اَیّوب
روشن شده چون چشم ستمدیده یعقوب
از نفخه پیراهن گل، دیده عَبْهر([19])
در این بند هم توجه به این شده که همه خلق بندگان مربوب مقام ولایت هستند.
از تابش این اختر تابنده چه سرمست
گیتی شده و هرچه که در عرصه او هست
در کوه و دمن دشت و چمن هر بَر و هر پست
انداخته چون کشتی نوح ابر قوی دست
بر جودی جنح جَبَل از بادیه، لنگر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 293 *»
استبرق و دیباست که در صحنه گلزار
گسترده شده؟ یا که بود سندس شهوار
یا آنکه شده وقت تفرّج به چمنزار
این لاله حمراست که روییده ز کُهسار
یا آتش موسی است که تابد ز شجر بَر
تشبیه میکند و میگوید خیلی صحنه آفاق نورانی و روشن شده، اینها از کجا است؟
پوشید چرا از نظر ما گل رخسار
حیف آمدش از آن که بود در بر انظار
یا آن که نَبُد دیده ما لایق دیدار
چون یونس مَتّی ز نظر گشته نهان پار
امسال عیان شد چو براهیم بِنِ آزر
در گلشن گل دست تطاول چو گشادند
شاعر اوضاع خزان و زمستان و دوران قبل از بهار را ذکر میکند، که اشاره به خانهنشینی امیرالمؤمنین؟ع؟ است.
در گلشن گل دست تطاول چو گشادند
بر پای چمن بر قدم ضربه ستادند
با تیشه به جان شجر و خضره فتادند
بر فرق زکریای چنار ارّه نهادند
الحمد که جرجیس صفت زنده شد از سر
از نظر شعر؛ تشبیهات اینچنینی خیلی مهارت و هنر است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 294 *»
در صحنه گیتی که روی بهر تماشا
بینی همه جا تازه روانی شده پیدا
گویا که شده زنده همه از دم عیسی
سرچشمه به جوش آمده همچون دم یحیی
آنگونه که در بادیهِ خون دو برادر
آیی چو به بستان شودت غصّه فراموش
دارد همه جا گلبنِ گل گل به فرادوش
آهسته بگوید سخنی با تو دَرِ گوش
مدهوش درافتاده همی سوسن خاموش
با خیل خراطین چو بطین واله و مضطر([20])
هر یک ز شجر یا که مَدَر یا که بر و بُرّ([21])
یا کاهی و کوهی و یا لؤلؤ و یا دُرّ
یا چاهی و یا ماهی و یا بحری و یا کُرّ
ایوب صفت رَبِّ لَقَدْ مَسَّنِیَ الضُّر([22])
از سینه برآورد برِ حضرت داور
یعنی همه موجودات بهواسطه نبودن نور و تابش خورشید به درگاه حقتعالی به فریاد و فغان آمده بودند که بارالها، نور خورشید را بر ما بتاب. اشاره است به اینکه عالم برای
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 295 *»
حکومت ظاهری امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه مهیا شده بود، و گوشهگیری حضرت مانند خورشید بود که در شب تار پنهان باشد.
بر درگه حق خوار اگر بنده او رفت
از رحمت حق آب کرم گر که به جو رفت
لطف حق و ایوب، مثالی چه نکو رفت
در مغتسل بارِدِ سرچشمه فرو رفت([23])
بارید بر او از گل خیری ملخ زرّ
موجودات درِ خانه خدا رفتند، و خدا هم مثل اینکه ایوب را نجات داد به این موجودات عنایت فرمود.
بارید چو از ابر کرم بارش موعود
سیراب شد از رحمت حق هر چه که موجود
شاداب در و دشت و چمن خرّمی افزود
بلبل به چمن زد ز جگر نغمه داود
گویی همه آیات زبورش شده از بر
گلها به سر شاخه گلبن به گلستان
آرام نشسته پی تعظیم بهاران
افزوده بر آن شوکت این واقعه چندان
آراسته چون شهر سبا تخت سلیمان
هُدهُد شده از هاچه بلقیس خبر بر([24])
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 296 *»
اسباب سرور در همهجا گشته فراهم
گویی که شده جلوهگر ارواح مکرّم
از نوح و خلیل و خِضِر و موسی و آدم
رخساره عیسی دمد از دامن مریم
یا تافته از طرف افق ماه منوّر
صبح ازل از شمس نبوّت شده ساطع
از عرش علا نور هُدی باهر و لامع
تابیده ز گردون ولایت مه جامع
از برج حمل طلعت بیضا شده طالع
یا چهره فخر رُسُل از عرشه منبر
بیپرده شده جلوهگر آن ساتر ستّار
رنگین ز تجلّی همهجا از در و دیوار
در دار دگر نیست به جز جلوه دلدار
قوس قُزَح از بادیه پیوسته به کهسار
یا تافته از کوه اُحُد حاجب حیدر ؟ع؟
ز آن رو همهجا رنگ خداییست نمایان
آن صِبْغَه که وصفش شده در آیه قرآن
کو دیده که بیند همهجا جلوه جانان
این قوس قزح نیست که قوسیست ز رحمان
شیطان ز کجا یافته این شوکت و این فرّ؟
چون قُزَح نام شیطان است و قوس قزح که میگویند، مقصودشان این است که این قوس، قوس شیطان است. ولی فرمودهاند اینطور نگویید، بلکه اینها آثار رحمت و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 297 *»
قدرت پروردگار است.([25]) اینجا هم شاعر اشاره به همین مطلب میکند:
این قوس قزح نیست که قوسیست ز رحمان
شیطان ز کجا یافته این شوکت و این فرّ؟
بعد از نبی طاهر و طُهر طاهر اوّل
در جمع اُولوا الامر بود آمِر اوّل
در نصرت دین بعد نبی ناصر اوّل
سلطان ازل صدر اجلّ صادر اوّل
رخسار خدا شمس هُدی صهر پیمبر؟ص؟
بیرون چو بود ذات حق از درک بصائر
عنوان حق آمد بَرِ ارباب سرائر
مرآت صفات حق و اَجلای مظاهر
افعال خدایی همه از وی شده ظاهر
اسرار حقیقت همه در وی شده مضمر
الحمدلله از برکات فرمایشات مشایخ عظام+ مطلب معلوم است، دیگر توضیح نمیدهم. مرحوم قوام چقدر زیبا و جالب فضائل امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه را شروع کرده است.
در عالم امکان ز خدا هر چه که نامست
آن نام، علی؟ع؟ باشد و مصداقِ تمامست
هستی همه ظلّ وی و وی بدء و ختامست
در دفتر تکوین چو علی؟ع؟ اصل کلامست
نُه وجه فلک صادر از و گشته چو مصدر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 298 *»
اشاره است به آنچه قدیمیها میگفتند که مصدر آن است که از وی نه وجه باز میگردد، ماضی، مضارع، اسم فاعل، اسم مفعول، امر و نهی و جحد و نفی و استفهام. نُه وجه از مصدر باز میگردد. ایشان هم به این مسأله اشاره کرده است:
در دفتر تکوین چو علی؟ع؟ اصل کلامست
نُه وجه فلک صادر از و گشته چو مصدر
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد.
در جنب وی آمد همه چون سایه فانی
کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام.
در جنب وی آمد همه چون سایه فانی
او وجه خدا در همهجا زنده و باقی
او اوّل و او آخر و او عالی و دانی
کینونت حق بود به منزلگه ماضی
زین روست که شد چاردهش وجه مقرّر
اشاره است به آنچه قدیمیها میگفتند که ماضی آن است که دلالت کند بر انجام کاری در زمان گذشته و از وی چهارده وجه باز میگردد، شش مغایب را بُوَد و شش مخاطب را بود، مغایب را سه مذکر بود و سه مؤنث بود و همینطور تا متکلم، و بالاخره چهارده وجه از ماضی باز میگردد، ایشان هم به این نکته اشاره دارد:
زین روست که شد چاردهش وجه مقرّر
در رتبه عالی بود او جلوه سرمد
در رتبه دانی شده او تالی احمد؟ص؟
در بین دو رتبه همه یک نور مؤبّد
آن مفرد اوّل بودش نام محمّد؟ص؟
فرد ازلی را به تفرّد شده مظهر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 299 *»
ممکن نبود دیدن حق از ره اَبصار
در بُنیه ممکن نبود طاقت دیدار
دیدار چو ممکن نبود جز که به اظهار
تا هستی حق بود همی غیب ز انظار
در حضرت او کرد یکی جلوه به محضر
او جلوه اوّل بُد و شد حاکی اَصْدَق
پیدایی حق بود و هویدا ز رخش حق
او حق و حق او بوده در آن رتبه اسبق
قائم به مقام حق و پیغمبر مطلق
در کون و مکان مُخْبِر از و گشت به مخبَر
بودی چو اَحَد برترِ از جمله اعداد
شد جلوهگر او تا که شود پایه و بنیاد
چون واحد اعداد چو شد از پی امداد
در عرش اَلف بود به اِفراد در اَفراد
در کرسیِ با شد به سوی تثنیه رهبر
اینها خیلی توضیح و بیان لازم دارد، و الحمدلله به نوع مطالبش آگاهید که مقام عرش مقام الف و مقام وحدت است، ولی مقام کرسی مقام تعدد است. این بزرگواران در مقام اِفراد و فرد بودنشان همهشان جلوه خدا هستند، و در مراتب بعد تعینات پیدا میکنند.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 300 *»
در رتبه اَعْلی ز خدا بود حکایت([26])
در رتبه اَوْسَط ز خدا کرد روایت([27])
ظاهر شده در رتبه دانی به حمایت([28])
اجمال نبوّت به ظهورات ولایت
تفصیل پذیرفت به هر مخبَر و منظَر
نوری احدی بود در آن رتبه اسبق
در رتبه بعدی شده موصوف به مطلق
آن نور در این رتبه دانی شده منشق
از مفرد حق گشت یکی تثنیه مشتق
کالضوء من الضوء بدانسان که مه از خور
در اینجاها ــ با کمال شرمندگی ــ از آنجاهایی است که میگویند در اثر تنگی قافیه…، خور از نظر وزن باید … خوانده بشود. جسارت نمیکنم، در اینجا مرحوم قوام ناچار شده، تنگی قافیه اقتضاء کرده است که خورشید طور دیگری خوانده شود. ولی ما همان «خور» خواندیم که رعایت حرمت هم شده باشد.
تفصیل شد از رتبه دانی چو هویدا
غافل شده از وحدت آن مردم دنیا
با دیده دل مینگرد عارف بینا
در مقام تفصیلِ مقامات این بزرگواران تعدد پیدا شد، تعینات پیدا شد؛ محمد جدا علی جدا حسن جدا حسین جدا فاطمه جدا سلامالله علیهم اجمعین، در این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 301 *»
مقام تفصیل جداجدا شدند. و اینجاست که مردم به غفلت افتادند، ولی اهل بصیرت همه این بزرگواران را یک نور میبینند.
تفصیل شد از رتبه دانی چو هویدا
غافل شده از وحدت آن مردم دنیا
با دیده دل مینگرد عارف بینا
نصفین مشیّت شد ازین تثنیه پیدا
هرگز نشود یک دو ز نصفین برابر
در هر یکِ از مرتبهها یافت چو تجلیل
پاکیزه شد از نقص و مبرّای ز تقلیل
در عرصه خود گرچه فراهم شده تفضیل
زین واحد و زین تثنیه ز اجمال به تفصیل
شد طینت پاکیزه مجموع مخمّر
معلوم است که در همه این مرتبهها و تعینها جلالت شأن ایشان محفوظ است و هیچ نقصانی برای ایشان پیش نمیآید، همان مقام و منزلت و جلالت شأنی که دارند دارا هستند، از نقصان و نقص مبرا هستند. البته در مقامات خودشان بر یکدیگر تفاضل دارند، ولی آن تفاضل به ما مربوط نیست، نسبت به ما همه این بزرگواران مثل مقام اولشان وحدت دارند.
تفسیر کند آیه قرآن چو روایت
احوال همین نور کند بر تو حکایت
دریاب معانی تویی گر اهل درایت
مشکوة نبوت به مصابیح ولایت
تابان شده آنسان که به هشتم فلک اختر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 302 *»
آیه مبارکه نور را روایات ما بیان میکند و روشن میکند که تفصیل مقامات همین نور واحد حقتعالی، یعنی حقیقت محمدیه؟ص؟ است.
یکتا و یگانه بود این نور چو در ذات
خود ظاهر و خود مظهر و خود نفس ظهورات
خود شاخص و خود صورت و خود هم شده مرآت
در اوّل و در اوسط و در آخر آیات
جز نور محمد؟ص؟ نبود ظاهرِ دیگر
اوّلنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد و کلّنا محمد. صلی الله علیهم اجمعین. این همان مطلبی است که حکماء هم گفتند ولی جای آن را ندانستند کجا است. واحد در عین حال کثیر و کثیر در عین حال واحد، وحدت در کثرت و کثرت در وحدت، مابهالاجتماع همان مابهالافتراق و مابهالافتراق همان مابهالاجتماع. تمام آن زحمتهایی که در این مسأله کشیدند، خواستند خدا و موجودات را به این بیان و با این قاعده بیان کنند؛ نه، این فقط شأن نور محمد و آلمحمد است. هرچه در این زمینه گفتند شأن ایشان را گفتهاند، نه خدا و سایر خلق نعوذ بالله. خداوند درجات بزرگانمان عالی است متعالی فرماید و جزای خیر به آن بزرگواران کرامت کند که این بصیرتها را به رایگان برای ما آوردند.
بینیش اگر از همه باهر؛
معلوم شد که یک حقیقت در چهارده جلوه تجلی کرده. این حقیقت در ذاتْ یکتا و یگانه است، اگر مظاهر دارد، خودش ظاهر و خودش مظهر و خودش نفس ظهورات است، خودش شاخص و خودش صورت و خودش مرآت است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 303 *»
بینیش اگر از همه باهر ازیراک([29])
مقهور ویاند جمله مظاهر ازیراک
غالب بود و بر همه قاهر ازیراک
از نفس ظهورات بود ظاهر ازیراک
ظاهر به ظهور از خود مظهر بود اظهر([30])
اصل مطلب این است که «ظاهر به ظهور از خود مظهر بُوَد اظهر»، یعنی الآن شما نشسته و شنونده، من گوینده؛ اینها همه صفت و مظهر است، ولی ما هیچ توجه به این صفات نداریم، داریم به خودمان توجه میکنیم. من الآن با حقیقت شما صحبت میکنم، و حقیقت شما در این مظهر ظاهر است و از خود این مظهر ظاهرتر است، به دلیل اینکه من الآن توجه به آن حقیقت دارم.
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 304 *»
مجلس 49
18 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 305 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
این سرور و مسرتی که در دلهای اهل ایمان موج میزند نشانه اشتیاق و مهر و محبت و بلکه عشق به خانه حقیقی حقتعالی، وجود مبارک امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه است. همچنانکه خداوند در این آیه مبارکه میفرماید که بعد از اعلام حج پیاده و با مرکبهای ضعیف و نحیف از راههای دور به سوی خانه خدا میشتابند. اهل ایمان هم دعوت رسولالله؟ص؟ را اجابت کردهاند و لبیکگویان به سوی وجود مبارک امیرالمؤمنین و اقرار به ولایت و امامت و امارت آن حضرت شتافتهاند. امیدواریم خداوند این عید را بر همه اهل ایمان مبارک گرداند. عیدی ما را فرج امام زمان صلواتاللهعلیه و فرج امر بزرگان دین و آمرزش گناهان و برآورده شدن حوائج همه اهل ایمان قرار دهد.
چون وقت گذشته، فکر میکنم مطلبی که مناسب باشد و مختصر هم باشد، اجمالی از ترجمه همین سرودی است که خوانده شد. این سرود برای عید غدیر سروده شده و در آن حادثه غدیر خم ذکر شده است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 306 *»
قالَ الْمُصْطَفی؟ص؟ جُعِلْنا فِداه |
مَنْ کُنْتُ مَوْلاه عَلِیٌّ؟ع؟ مَوْلاه |
|
یا رَبِّ والِ، کُلَّ مَنْ والاه |
عادِ یا رَبِّ، کُلَّ مَنْ عاداه |
مصطفی؟ص؟ که جان ما فدای او باد و همه قربان او شویم در غدیر خم فرمود: من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه هر که من ولی او و صاحب امر او هستم، هرکه من به او از خود او اولیٰ و سزاوارتر هستم، علی؟ع؟ هم مولای او است. ای پروردگار دوست بدار کسانی را که علی را دوست دارند، و دشمن بدار کسانی را که علی را دشمن دارند. این ترجمه بند اول سرود است که همه میگفتند.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نَفْسی فِداهُ، یَوْمَ اَتاهُ | اَمینُ الْوَحْی، یَدْعو اَخاهُ | |
یَوْمَ الْغَدیرِ، ثُمَّ ناداهُ | اَیُّهَا النَّبِیّ اَنْزَلَ الْاِله |
جان من فدای حضرت باد آن وقتی که جبرئیل امینِ وحی الهی در روز غدیر نزد او آمد، و او را برادر خواند. سپس او را ندا داد که ای پیغمبر، خدا این امر را نازل فرموده. اشاره است به آیه شریفه یاایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک، و عرض کردم در قرائت اهلبیت؟عهم؟ رسیده فی علیٍّ، و ان لمتفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس یعنی ای پیغمبر برسان به مردم آنچه را که درباره امر امیرالمؤمنین علی؟ع؟ به سوی تو نازل شده، و اگر این کار را نکنی رسالت خدا را انجام ندادهای، و خدا تو را از مردم نگاه میدارد. چون رسولالله؟ص؟ به حسب ظاهر از کید و شر منافقین ترس داشتند، خداوند اطمینان داد که ابلاغ این امر وظیفه است و باید رسانده شود.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
بَلِّغْ ما اُنْزِلْ، مِنْهُ اِلَیْکا | فی شَأْنِ الْوَصی، نِعْمَ مَوْلاکا | |
اِنْ لَمْتُبَلِّغْ، ما بَلَّغْتُکا | فَما اَدَّیْتَ، کُلَّ دینِ اللّه |
تبلیغ کن و برسان آنچه را که از خداوند به سوی تو در شأن وصی نازل شده است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 307 *»
و آن وصی، چه خوب دوستی است برای تو، یا اینکه چه مولای خوبی است. اگر نرسانی آنچه را که من به سوی تو رسانیدهام، اداء رسالت نکردهای و تمام دین خدا را ابلاغ ننمودهای.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
جاءَ مِنْ مَکَّة، وَ قَدْ صاحَبَه | کُلُّ الْحَجیجِ، فَجاءُوا مَعَه | |
حَتّی اِذا صار، بِخُمٍّ جاءَه | بِاَمْرِ الْحَقِّ، جِبْریلُ ناداه |
وقتیکه حضرت رسول؟ص؟ از مکه آمدند، و تمام حجکنندگان در حجةالوداع همراه حضرت بودند. چون قبلاً رسولالله ابلاغ فرموده بودند که هرکس برایش میسر است حج کند، از همه بلاد اسلامی باید حج کنند. در آن جمعیت عجیب که همراه حضرت بودند همینکه به غدیر خم رسیدند، ــ محلی بود که گودالهای مخصوصی داشت و در آنها آب جمع میشد و مسافران و حیواناتشان از آن آب استفاده میکردند ــ چون یکچنین موقعیتی داشت حضرت دستور فرمودند که در آنجا توقف کنند، آنانی که سبقت گرفتهاند برگردند و آنانی که هنوز نرسیدهاند برسند. وقتی همه به امر خدای متعال در آنجا اجتماع کردند، جبرئیل رسولالله؟ص؟ را در آنجا ندا داد که:
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
اِنْزِلْ فَبَلِّغْ، اَمْرَ عَلِی | فیهِمْ مِنَ اللّه، غَیْرَ خَفِیّ | |
بَعْدَکَ لَهُمْ، خَیْرُ وَلِیّ | طوبی لِکُلِّ، مَنْ هُوَ والاه |
فرود آی و از طرف خدا امر علی را به مردم بدون اختفاء و پوشش برسان، صریحاً مقام علی صلواتاللهعلیه را بیان کن که بعد از تو برای همه اهل اسلام بهترین ولی است. خوشا بر احوال کسانی که او را دوست میدارند.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
قُمَّ ذاکَ الدَّوح، راحَ فَاسْتَوی | هُوَ عَلَی الرَّحْل، ثُمَّ فَنادی | |
اَیُّهَا الاُْمَّة، مَنْ لَکُمْ مَولی؟ | قُولُوا قَوْلَکُم حَتّی سَمِعْناه |
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 308 *»
برای حضرت از جهاز شتران منبری نهاده شد، حضرت بر آن منبر تشریف بردند بر آن جهازهای شتر قرار گرفتند و ندا دادند و فرمودند ای مردم، مولای شما کیست؟ جواب بگویید تا بشنویم.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
قالُوا جَمیعاً، وَ هُمْ کَثیرٌ | قَوْلاً واحِداً، جَمٌّ غَفیرٌ | |
اَنْتَ مَوْلانا، اَنْتَ النَّذیرُ | وَ اَنْتَ اَوْلی، بِنا بَعْدَ اللّه |
همه گفتند در حالی که جمع زیادی بودند، همه یکصدا و یکسخن و یکقول با اینکه بیاندازه و بیشمار بودند، در جواب حضرت گفتند: تو آقا و مولای ما هستی، و تو هستی که ما را از عذاب خدا ترسانیدی، و تو هستی که به ما از خود ما بعد از خدا سزاوارتری. ای رسولالله، بعد از خدای ما شما هستید که به ما از خود ما سزاوارتر هستید.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
فَقالَ الْحَبیب، بِقَوْلٍ نَشید | بائِحاً بِاسْمِه، بِصَوْتٍ مَدید | |
رافِعاً کَفَّه، مالَهُ نَدید([31]) |
بِیُمْنی یَدَیْه، یَمینٌ یَداه([32]) |
حبیب، یعنی رسولالله؟ص؟ فرمودند همراه با گفتاری که بلند و به آواز بلند و دلنشین بود، نام امیرالمؤمنین را صریحاً و با صدای کشیده بردند، و با دست راست خود دست علی؟ع؟ را بالا بردند، دستی که برای آن نظیر و مثلی نیست مگر دست علی؟ع؟. دست علی؟ع؟ را رسولالله؟ص؟ با دست راست بالا بردند، و البته هر دو دست رسولالله دست راست است.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 309 *»
مالِی سِوی، اَخِی الْوَدودِ | هذا وَزیری، وَ هْوَ عَقیدی([33]) |
|
هُوَ ابْنُ عَمّی فَارْعَوا عُهودی | مِثْلُنا مَعاً موسی وَ اَخاه |
فرمود غیر از علی برای من برادری مهربان، عطوف و ودود نیست. این است وزیر من، و او است عقید یعنی همعهد و همپیمان با من. او پسر عموی من است، پس باید پیمانهای من را درباره او رعایت کنید. مثل ما با یکدیگر موسی و برادر موسی هارون است. اشاره است به حدیث منزلت که فرمود: انت منی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبی بعدی.
دقت میفرمایید. قرآن که رابطه هارون و موسی را معرفی میکند، علاوه بر روابط طبیعی و خصوصیات طبیعی که برادر یکدیگر بودند؛ از نظر مقام و منزلت و جهات الهی، هارون جانشین موسی بود، پشت موسی بود، کمک او و بازوی او بود، مفسر کلام موسی بود، مایه چشمروشنی موسی بود، امید موسی بود. تمام اینها در این فرمایش رسولالله جمع است: انت منی بمنزلة هارون من موسی. اگر نمیفرمود: الّا انه لا نبی بعدی، اگر تا به همینجا سکوت کرده بودند احتمال میرفت به این معنا باشد که یاور من هستی مثلاً. همان چیزهایی که سنیها هم قبول دارند، قبول دارند که علی یاور رسولالله بود، علی پشت رسولالله و بازوی رسولالله بود؛ اما قبول ندارند که علی جانشین رسولالله بود، علی از نظر علم و وجوب اطاعت و فرمانبرداری مانند رسولالله بود. اینها را دیگر قبول ندارند. اگر رسولالله؟ص؟ الّا انه لا نبی بعدی را نمیفرمود، این احتمالات میرفت. اما تا فرمود: الّا انه لا نبی بعدی، تمام آن احتمالات از بین رفت. یعنی غیر از نبوت هر شأنی که بشود تصورش را کرد که خداوند برای هارون نسبت به موسی قرار داده، در این کلامِ رسولالله؟ص؟ برای علی؟ع؟ جمع است. از این جهت این حدیث مشهور به حدیث منزلت شده، یعنی علی به منزله رسولالله است، هر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 310 *»
شأنی که رسولالله؟ص؟ نسبت به امت اسلامی داشتهاند، ــ جز نبوت ــ امیرالمؤمنین آن شأن را دارا هستند. اللهم صل علی محمد و آلمحمد.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
بَعْدی عَلیٌّ هُوَ الْاَمیرُ | هُوَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الظَّهیرُ | |
وارِثُ عِلْمی مِثْلی نَذیرٌ | اِخْتارَهُ اللّه رَبُّنَا اجْتَباه |
بعد از من علی امیر مؤمنین و مؤمنات است، او مولا و آقای شما است، سزاوارتر به شما از خود شما است، و چه خوب کمککار و پناهی برای شما است، وارث علم من است، او هم مانند من نذیر و ترساننده از عذاب حقتعالی است، خدای ما و پروردگار ما او را انتخاب کرد و برگزید، و این گزینش حقتعالی در این روز اعلام شد. در هر بندی هم دستهجمعی خوانده میشد:
قالَ الْمُصْطَفی؟ص؟ جُعِلْنا فِداه |
مَنْ کُنْتُ مَوْلاه عَلِیٌّ؟ع؟ مَوْلاه |
|
یا رَبِّ والِ، کُلَّ مَنْ والاه |
عادِ یا رَبِّ، کُلَّ مَنْ عاداه |
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
مِنْکُمْ مَنْ والاه، یُلاقِی السُّرور | لَدی مَوْتِه، وَ یَوْمَ النُّشور | |
یُمْسی وَ یُصْبِح، فِی الْخَیْرِ مَغْمور | فی رَحْمَةِ اللّه، هُنا وَ اُخْراه |
یعنی هر کس از شما که علی را دوست دارد، در هنگام مردنش و در وقتی که در قیامت محشور گردد با سرور و شادمانی برخورد خواهد کرد. شخصی که دوست علی باشد، شب میکند و صبح میکند در حالی که در خیر فرو رفته است، و در رحمت خدا است، هم در اینجا هم در آخرت.
در احادیث بسیاری این مژده را دادهاند که دوستان امیرالمؤمنین؟ع؟ مغمور در خیرند و در رحمت پروردگار به سر میبرند، گناهانشان به برکت ولایت امیرالمؤمنین؟ع؟ آمرزیده میشود و طاعاتشان به برکت ولایت آن بزرگوار مقبول درگاه خدا است.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 311 *»
وَ مَنْ عاداهُ، سَیصْلیٰ نارا | ناراً جَحیماً، ساءَتْ مَصیرا | |
قَضاءُ رَبّی، وَ لَنْ یَجورا | وَ حُکْمُ حَقٍّ، کُلُّ ما قَضاه |
یعنی هرکس علی را دشمن بدارد، به همین زودی در آتش قرار خواهد گرفت، آتش جحیم و جهنم که بد محل بازگشتی برای دشمنان علی است. این حکم پروردگار من است، و پروردگار من در حکمش جور و ظلم نمیکند، خود بشر است که بر خود ظلم میکند. این حکم حقّ الهی است، و خدا هر حکمی که فرموده حق و بجا است.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
ثُمَّ بَعْدَ ذاک، فَقالَ الْمَوْلی | اَما بَلَّغْتُ؟، فَقالوا بَلی | |
فَقالَ اشْهَدوا، اَیُّهَا الْمَلا | کُلٌّ یُبَلِّغ، کُلَّ مَنْ یَلْقاه |
بعد از ابلاغ امر ولایت، رسولالله؟ص؟ فرمودند: آیا به شما آنچه خداوند بر من در این امر نازل فرموده بود رسانیدم؟ همه گفتند: آری شما رسانیدید، و به وظیفه و تکلیف خود عمل کردید و ما را باخبر ساختید. فرمود: ای جمعیت، گواه باشید، و به هرکس برخورد کردید این خبر را برسانید.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
وَ اَشْهَدَ اللّه، رَبَّهُ الْبَصیر | عَلَی الْمُقِرِّ، وَ عَلَی النَّکیر | |
فَبایَعوهُ، بَیْعَةَ الْاَمیر | کُلٌّ صافَقَ، اَنَّهُ مَوْلاه |
بعد پروردگار بینای خود را گواه گرفت بر تمام آن کسانی که در آنجا بودند، چه آنهایی که به امر ولایت و امامت امیرالمؤمنین اقرار کردند و چه آن کسانی که در دل انکار داشتند و قبول نکردند و نپذیرفتند. رسولالله همانطور که ظاهر آنها را میبینند باطن آنها را هم میبینند. اگرچه به زبان همه اقرار کردند و کسی در آنجا جرأت نکرد که به ظاهر انکار کند، ولی منافقین در دل انکار داشتند و بخصوص با یکدیگر میگفتند به چشمهای محمد نگاه کنید ببینید چطور مفتون و مسحور علی است.
چون خطبه غدیر خطبه بسیار طولانی و عجیبی است، و در آن تمام مقامات و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 312 *»
شئونات خودشان و مراتب اسلام و نعمت رسالت را بیان فرمودند و امر ولایت را ابلاغ کردند، از این جهت شوق و هیجان سرتاپای وجود مبارک رسولالله را پر کرده بود. ولایت اصل دین و سرّ ایمان است، ابلاغ این امر باعث شده بود که رسولالله فرمایشاتشان را با هیجان اداء میفرمودند. آن منافقین ملعون که در دل انکار داشتند با یکدیگر میگفتند به چشمهای محمد نگاه کنید ببینید مانند کسی که مفتون و مسحور علی و دلباخته علی باشد، نعوذبالله اینطور دیوانهوار درباره علی سخن میگوید. آن ملعونها نمیفهمیدند که چه امر عظیمی را رسولالله ابلاغ کرد، هیجان رسولالله برای نجات امت بود، رسولالله میدیدند که به برکت ولایت علی؟ع؟ مؤمنان نجات مییابند و در درجات بهشت قرار میگیرند، همانجا میدیدند تمام مؤمنانی را که به برکت ولایت امیرالمؤمنین در درجات بهشت ساکن شدهاند. لذت رسولالله همین است. برای نجات امت آمده است. سبقت رحمته غضبه رسولالله رحمت خدا است و بر غضب خدا سبقت دارد. وقتی یک نفر ولایت علی را نمیپذیرفت دل رسولالله میگرفت سینهاش تنگ میشد که چرا این بدبخت میخواهد به جهنم برود؟ من آمدهام که او را به برکت علی و ولایت علی به بهشت ببرم، چرا به ولایت علی پشت میکند و از ولایت امیرالمؤمنین اعراض میکند؟ هیجان رسولالله از این جهات بود. ولی آن منافقین میگفتند دیوانهِ علی است. آری، واقعاً رسولالله عاشق و دلباخته علی بود، غیر از رسولالله چه کسی علی را میشناخت؟ آن کسی که عشق و مهر و محبتِ شایسته به مقام علی را نسبت به علی داشت رسولالله بود. این دیوانگی دیوانگی مذموم نیست، این همان دیوانگی ممدوح است که میفرماید: علی ممسوس فی ذات الله علی دیوانه خدا است. محمد هم دیوانه علی است، یکچنین علیی را باید پیغمبر دیوانهاش باشد. باید از شوق و محبت و اشتیاق، مفتون او باشد. چه بگویم؟ کلمات نارساست.
بعد از ابلاغ این مطلب، حضرت رسول؟ص؟ خدا را بر همه آن جمعیتی که در
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 313 *»
آنجا بودند ــ هم آنانی که اقرار کردند و هم آنانی که در دل انکار داشتند ــ شاهد گرفتند. بعد از آن به دستور رسولالله خیمهای برپا کردند، رسولالله با امیرالمؤمنین در آن خیمه نشستند، فرمودند باید دسته دسته بیایید و با علی بیعت کنید. سه شبانهروز بیعت ادامه یافت، تمام آن جمعیت میآمدند و در حضور رسولالله با امیرالمؤمنین بیعت میکردند و تهنیت میگفتند.
الحمدلله این اجتماع و محبت و مسرت شما همان تجدید عهد و پیمان با امیرالمؤمنین است. و به زبان حال و قال میگوییم اگر آن روز نبودیم، ولی انشاءالله تا زنده هستیم بر ولایت امیرالمؤمنین هستیم و هر روز و هر شب انشاءالله آن بیعت را با فرزندش مهدی عجلالله تعالی له الفرج تجدید میکنیم و تا زنده هستیم بر این بیعت زنده خواهیم بود، و انشاءالله با همین بیعت و با همین عهد و پیمان میمیریم و برانگیخته میشویم.
آری، به دستور رسولالله همه آنها با حضرت امیر بیعت میکردند و میگفتند شما امیرالمؤمنین هستید. همه به عنوان امارت، به امیرالمؤمنین تبریک میگفتند و با آن بزرگوار بیعت مینمودند. حتی اولی دومی مقدم بر همه برای بیعت آمدند. دومی میگفت: بخ بخ لک یا علی اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة تاریخ اسلام ثبت کرد که آن ملعون میگفت: به به، ای علی مبارکت باد، مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنهای شدی.([34]) و اولین اشخاصی هم که بیعت با حضرت را در ظاهر شکستند همینها بودند.
خلاصه، همه آنها با حضرت امیر به عنوان امیرالمؤمنین بودن بیعت میکردند ، همه با حضرت مصافحه میکردند و دست در دست آن بزرگوار میگذاشتند، و متفق بر این شدند که آن بزرگوار مولا و آقای همه مؤمنین و مؤمنات است.
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 314 *»
فَلَمْ یَحْفَظوا بَعْدَ مَاارْتَحَل |
بَیْعَةَ الْغَدیر، کُلُّهُمْ خَذَل |
|
وَالّذی حَفِظ، اَمِنَ الزَّلَل | ما اَقَلَّهُ، نَفْسِی فِداه([35]) |
اما بعد از رحلت رسولالله این بیعت را حفظ نکردند، بیعت غدیر را شکستند و همهشان علی را خوار کردند و خانهنشین نمودند. اما آن کسانی که بیعت با علی و پیمان با مقام ولایت و امارت را حفظ کردند آنها از تمام لغزشها ایمن ماندند، که همان چهار نفر باشند سلمان و ابوذر و مقداد و عمار رضوان الله تعالی علیهم. و چقدر کم بودند! جان من فدای امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه باد که با وجود بیعت به آن عظمت، مظلوم واقع شد. امام صادق؟ع؟ به این مضمون میفرمایند در روی زمین در میان خلق خدا کسی مظلومتر از علی نیست، که در آن بیعت چندین هزار نفر بیعت کردند، و بعد از رحلت رسولالله چهار نفر بر آن بیعت باقی ماندند.
امشب علاوه بر اینکه یادآور بیعت اول با حضرت امیر ؟ع؟ است که در سال دهم هجری انجام شد، همچنین یادآور بیعت دوم با حضرت امیر هم هست که بعد از کشتهشدن عثمان، مسلمانان در مدینه با حضرت امیرالمؤمنین؟ع؟ بیعت کردند. پس هر عید غدیری که میآید یادآور هر دو بیعتی است که با امیرالمؤمنین؟ع؟ انجام شد. انشاءالله دلها نورانی است، امیدواریم به برکت وجود مبارک امام زمان صلواتاللهعلیه نورانیتر شود. و همچنین امیدوار هستیم که محبت امیرالمؤمنین جزء سرشت و طینت ما باشد و انشاءالله عاریه نباشد و از ما گرفته نشود. خدمت مولا و آقا و سرورمان وجود مبارک بقیةالله عجلالله تعالی له الفرج و حضور اصحاب گرامی آن بزرگوار تبریک و تهنیت عرض میکنیم، و امیدواریم عنایتشان شامل حال ما باشد، و همه ما را از فیوضات معنوی و ظاهری، و از عنایات خاصشان بهرهمند بفرمایند.
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 315 *»
مجلس 50
19 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 316 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
روز عید غدیر که رسولالله؟ص؟ به دستور خدای متعال امر امامت و امارت و زعامت و ولایت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین؟عهم؟ را اعلام نمود، در واقع روزی بود که آن بزرگوار برای حج خانههای معنوی و باطنی خدا دعوت فرمود. و از اینجهت مثل امروز که روز عید غدیر بود، در دعا خواندید که خدایا من شنیدم ندای منادی را که مرا به ایمان دعوت کرد، و من هم دعوت او را اجابت کردم. پس در واقع قبول ولایت امیرالمؤمنین و امامت آن حضرت و ائمه طاهرین؟عهم؟، اجابت دعوت رسولالله؟ص؟ برای رو آوردن به این خانههای معنوی است. توجه کردن به این بزرگواران همان توجه کردن به خدا است، چون ایشان انوار خدا هستند و خانههایی میباشند که خداوند به انوارش در آن خانهها ساکن شده است. محالِّ یاد خدا هستند. از این جهت فرمودند یاد ما یاد خدا است، ذکرنا ذکر الله، اگر یاد کنید ما را خدا را یاد کردهاید. پس توجه به ایشان توجه به خدا است، معرفت ایشان معرفت خدا است. روی همین جهت محور دین در بُعد اعتقادات، شناخت ولایت ایشان و معرفت مقام و مرتبت ایشان است.
رسولالله؟ص؟ در خطبهای که مثل امروز در سرزمین غدیر خم انشاء فرمودند،
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 317 *»
بخصوص به این نکته اشاره فرمودند که علیٌّ فیکم بمنزلتی علی در میان شما به منزله من است. عرض کردم که رسول اکرم این منزلت را در حدیث شریف منزلت هم بیان فرمودهاند. علی در میان شما به منزله من است، یعنی هر مقام و موقعیتی که من از طرف خدا در میان شما داشتم، علی آن موقعیت را داراست؛ مگر نبوت، یعنی وحی جدید و تأسیسی بر او نازل نمیشود. نه اینکه به علی وحی نشود، نه اینکه علی صلوات الله علیه صدای ملک را نشنود یا ملائکه بر او نازل نشوند. و حال آنکه جبرئیل که امین وحی خدا است بعد از رحلت رسولالله؟ص؟ برای تسلی فاطمه؟سها؟ بر آن مخدّره معظمه نازل میشد و با آن بزرگوار سخن میگفت، از آینده و آنچه بر سر ذریه زهراء؟سها؟ خواهد آمد خبر میداد. تمام امور آینده را از این نقطه نظر جبرئیل به فاطمه زهراء میگفت و امیرالمؤمنین یادداشت میفرمودند. مصحف فاطمه؟سها؟ همان یادداشتهای حضرت امیر است از مطالبی که جبرئیل بر حضرت زهراء نازل میکرد.([36]) پس نه این است که وحی که قطع شد دیگر امیرالمؤمنین رابطهای با ملک نداشتند یا ملائکه بر حضرت نازل نمیشدند. نه، بلکه مقصود این است که وحی تأسیسی بر امیرالمؤمنین و ائمه ما نازل نشده و نمیشود، ولی وحیهای تفسیری نازل میشد، همان فرمایشات خدا و رسولالله که به این بزرگواران رسیده، ملائکه تفسیر آن را از باطن خود ایشان میگرفتند و به ظاهر ایشان نازل میکردند. همچنانکه وحیهایی هم که بر رسولالله نازل میشد به همین کیفیت بود، یعنی جبرئیل از باطن پیغمبر ؟ص؟ علم خدا را میگرفت و به ظاهر پیغمبر ابلاغ میکرد. این است که میگویند جبرئیل بر پیغمبر نازل میشد و تا جبرئیل نازل نمیشد پیغمبر اکرم به فرمایشی از جانب خدا به عنوان قرآن لب نمیگشود.
یهود آمدند و گفتند که یا محمد انسب لنا ربک ای محمد، پروردگارت را برای ما توصیف کن و او را به ما معرفی نما، اوصافش را بگو تا بدانیم ما را به چه خدایی دعوت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 318 *»
میکنی. پیغمبر اکرم سه شبانهروز جواب نفرمودند، بعد از آن جبرئیل نازل شد و سوره مبارکه قل هو الله احد را بر پیغمبر نازل کرد.([37]) این معنایش این نیست که پیغمبر توحید نمیدانست، نسبت پروردگار را نمیدانست و خبر نداشت خدا چگونه است تا جواب یهود را بگوید. پیغمبر خودش نسبة الله و صفة الله است. همه وجودش و همه مراتبش نسبت خدا یعنی وصف خدا است، خودش فرمود: من رآنی فقد رأی الحق، وقتی کسی که آن بزرگوار را ببیند خدا را دیده باشد، پس وصف خدا بود نسبت خدا بود آیة الله بود، ولی به احترام وحی الهی و نظام حکیمانه حقتعالی، چون در مقام رسالت و نبوت است و خبرآور و پیغامآور است، از این جهت جبرئیل از باطن حضرت میگیرد و به ظاهر حضرت ابلاغ میکند. آنوقت حضرت میفرماید وحی بر من نازل شد، خدای من به من وحی فرمود که درباره نسبت و وصف پروردگارم به شما بگویم: بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله الصمد لمیلد و لمیولد و لمیکن له کفواً احد. فرمودند وقتی شما هم این سوره را میخوانید، آهسته بگویید: کذلک الله ربی خدای من هم همینطور است. همانطور که پیغمبر خدای خود را ستود و وصفش را بیان فرمود، پرورنده من هم همینطور است. پس اینگونه وحیها را وحی تأسیسی مینامند. ولی وحیهای تفسیری که وحی الهی نازل شود و فقط مراد حقتعالی را از آنچه نازل شده بیان کند و تفسیر نماید، آن نوع وحی بر امیرالمؤمنین و سایر ائمه هم نازل میشد.
نمونهاش که الآن خیلی ظاهر است این است که ما معتقدیم که تمام مرادهای الهی در این زمان بر قلب مطهر امام عصر صلوات الله علیه نازل میشود. وظیفه و تکلیف تمام خلق بر قلب مطهر حضرت نازل میشود. این بزرگوار قطب عالم امکان است و همه خلقت بستگی به وجود مبارکش دارند، هیچ کس به تکلیف و وظیفه خود و به دین و دیانت خود جز به تعلیم و تفهیم امام زمان صلوات الله علیه واقف نمیشود. او به هر وسیلهای که میخواهد و به هر طریقی که صلاح میداند میفهماند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 319 *»
و میآموزد و بیان میکند، و همه ــ حتی ارکان اربعه ــ از او میشنوند و از او اخذ میکنند. ارکان اربعه که چهار پیغمبرند امروزه از امام زمان ما صلوات الله علیه اخذ وظیفه و کسب تکلیف میکنند. عیسی و الیاس و ادریس و خضر؟عهم؟ با اینکه دارای روح نبوتند؛ و معنای اینکه دارای روح نبوتند این است که به آنها وحی میشود؛ با وجود این، وحی استقلالی ندارند. ملک بر اینها نازل میشود و وحی خدا را هم به اینها میرساند، ولی تفسیر آن امری است که بر مهدی صلوات الله علیه نازل شده و او به اینها ابلاغ میفرماید، آنوقت اینها مراد خدا را که وظیفهشان است از راه تعلیم جبرئیلِ مخصوص خودشان درک میکنند و مییابند. اینها در نظرم نبود که عرض کنم، به زبانم جاری شد و ان شاء الله خیر است.
پس اینکه حضرت رسول؟ص؟ فرمودند: علیٌّ فیکم بمنزلتی، به این معنا است که به علی اطمینان کامل داشته باشید، که هرچه میگوید و هر قدمی که برمیدارد و هر حرکت و سکونی که دارد به اذن خدا و فرمان خدا است. چطور مسلمانان از رسول خدا؟ص؟ اخذ میکردند و مطمئن به آن بزرگوار بودند و به وسیله معجزات و کرامات و اظهار علم و حکمت و بیان سنّت بر همه آنها ثابت شده بود که آن بزرگوار رسولالله هستند و همه به امر رسالتش مطمئن شده بودند و در برابر امر نبوتش گردن نهاده و تسلیم او شده بودند، میگفت برخیزید برمیخاستند میگفت بنشینید مینشستند ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا؛ همین اطمینان را درباره علی باید داشته باشند، باید بدانند که حرکت علی به اذن خدا و فرمان خدا است، سکون علی به اذن خدا و فرمان خدا است، قول علی قول خدا است فعل علی فعل خدا است. تمام احکامی که برای رسولالله بوده برای این بزرگوار هم هست؛ غیر از وحی تأسیسی. نه اینکه ملک بر او نازل نشود و به او وحی نگردد؛ نه، ملک بر او نازل میشود وحی هم به او میشود، ولی تفسیر همان وحیی است که بر رسولالله؟ص؟ نازل شده بود. از این جهت میبینیم که امیرالمؤمنین بعد از پیغمبر ــ مخصوصاً در آن چند سال حکومت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 320 *»
ظاهری خود ــ یک دوره حقایق اسلام را بالاستقلال و با بیان خودش تبیین کرده است. و در کتب معتبره شیعه به هر قسمت از این فرمایشات امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه که نگاه میکنیم میبینیم موازی با قرآن است. تنها امتیازی که در قرآن هست این است که قرآن در مقام تحدی است، یعنی تمام آیات و سور قرآن در مقام تحدی نازل شده. معنای تحدی هم این است که اگر میتوانید مثلش را بیاورید، اگر میتوانید مثل این قرآن یا مثل سورهای از این یا آیهای از این را بیاورید. غیر از این تحدی، تمام حقایقی که در قرآن هست در کلمات امیرالمؤمنین هم هست، اما به رنگ علوی و نشان علوی. قرآن هرچه هست رنگ الهی دارد، فرمایشات رسولالله؟ص؟ رنگ محمدی دارد، اما فرمایشات علی صلواتاللهعلیه همان حقایق را در کمال فصاحت و بلاغت به تعبیرات علوی و رنگ علوی بیان نموده است. گویا یک بار دیگر اسلام با تمام حقایقش به زبان امیرالمؤمنین جاری گردیده، چرا که از هرجهت مطابق با قرآن و عین قرآن و تفسیر قرآن است. این است که میگوییم فرمایشات آن بزرگوار مثل فرمایشات رسولالله حجت است، سایر ائمه طاهرین؟عهم؟ هم همینطورند.
در همین خطبه غدیر رسولالله فرمودند: علیٌّ فیکم بمنزلتی علی در میان شما بعد از من به منزله من است. دشمنهای امیرالمؤمنین هنوز هم بر دشمنی خود باقی هستند. مخصوصاً در شبهای غدیر از گذشتگان یاد میکنم، خدا مرحوم حاج آقای محققی را رحمت کند، خدا همه رفتگان از اهل ایمان را رحمت کند. امیدواریم خدا ما و ایشان را بیامرزد، انشاءالله چشم ایشان به انوار علوی در همه دورههای آیندهشان روشن باشد، انشاءالله چشم ما هم در دورههای آیندهمان به انوار علوی روشن باشد، ما هم قبر داریم برزخ داریم قیامت داریم، امیدواریم خدا بر همه ما و گذشتگان و آیندگان ما به فضل و کرمش ترحم بفرماید. سخت است دوست علی گرفتار باشد. در واقع خدا برای دوستان امیرالمؤمنین شدت و گرفتاری را نخواسته، ایشان را برای رحمت خلق کرده و رحمتش را مخصوص اینها قرار داده، اما چه کنیم؟ این گناهان ما است که اقتضاء میکند که به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 321 *»
بلاها و ابتلاءات مبتلا شویم. از خدا میخواهیم ولایت و محبت امیرالمؤمنین را در دلهای ما آنچنان شدت دهد که عصمت ما از معاصی و گناهان باشد، ما را نگاه دارد از اینکه مرتکب امری شویم که سخط حقتعالی و اولیاء او را دربرداشته باشد.
من نوعاً این امر را یاد میکنم، مخصوصاً در یک سفر عمرهای این امر را با مرحوم حاجآقای محققی در میان گذاشتم، ایشان خیلی متأثر شدند. در مکه بودیم یک جزوهای از طرف مفتی اعظم عربستان منتشر شده بود که مجانی تقسیم میکردند. در آن جزوه تمام خطبهها و سخنرانیهای رسولالله؟ص؟ را در حجةالوداع که در کتب آنها است جمعآوری کرده بود. حجةالوداع یعنی همان حج آخری پیغمبر ؟ص؟. در کتب شیعه هم روایات و خطبههایی هست که حضرت رسول؟ص؟ در حجةالوداع به مناسبتهای مختلف در جاهای مختلف بیان میفرمودند. مفتی اعظم عربستان هم آن خطبهها را از کتب خودشان و به حسب روایاتشان نقل کرده بود، همه موارد را نقل کرده بود، در منیٰ چه فرمودند در عرفات چه فرمودند در خود مکه چه فرمودند؛ ولی از خطبه غدیر اسم نبرده بود. با اینکه خطبه غدیر به حسب روایات معتبره و کتب معتبره خود اهل سنت متواتر است، یعنی تمام طبقات رُواتشان از زمان رسولالله تا الآن خطبه غدیر را نقل کردهاند. معنایش را عوض میکنند، ولی خود اصل مطلب را که نمیتوانند انکار کنند. ولی ملعنت و رذالت و خباثت را ببینید که تمام خطبههای پیغمبر را بهحسب روایات خودشان در این جزوه بیاورد، ولی روایت غدیر و خطبه غدیر را نیاورد.
خطبه غدیر خطبه عجیبی است. اعتبارش هم قطعی است، هیچ سنیی در اعتبار این خطبه حرفی نزده، همه آن را قبول دارند و در نزد همه معتبر است. اگر مسلمانان به این خطبه مراجعه کنند، همین یک خطبه در اثبات ولایت و امارت امیرالمؤمنین کفایت میکند. با همین خطبه، هر مقامی که پیغمبر داشتند ــ غیر از پیغمبری ــ برای امیرالمؤمنین ثابت میشود. زعامت مطلقه، ولایت کلیه، اولویت در تصرف، حاکم بودن از طرف حق تعالی، مبیّن دین و مقنّن قانون اسلام و مفسّر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 322 *»
قرآن بودن، و تمام شئوناتی که پیغمبر در میان مسلمین دارا بودند، غیر از وحی تأسیسی که نبوت است، همه را امیرالمؤمنین دارا هستند؛ به دلیل همین فرمایش پیغمبر که میفرماید: علیٌّ فیکم بمنزلتی فقلّدوه دینکم. دینتان را که باارزشترین چیزهایی است که خدا به شما داده است به عهده علی بگذارید. دین شما از جانتان ارزندهتر است؛ به دلیل اینکه برای همین دین و نشر همین دین در رکاب رسولالله جهاد کردید. برای همین دین، پیغمبر باعظمت و باشرافت شما در برابر صدمات قرار گرفت. مگر دندانش را نشکستند؟ مگر پیشانی مبارکش را نشکستند؟ مگر شمشیر بر بدنش نزدند؟ سنگ به پایش نزدند؟ مگر در جنگ احد خودش را در برابر آنهمه عداوتها قرار نداد و آنهمه مصیبتها را بر جان مبارکش نخرید؟ امیرالمؤمنین برای حمایت از رسولالله در آن جنگ چقدر جراحت برداشتند! برای چه؟ تمام اینها برای حفظ دین و نشر دین بود. پس با اینکه ارزشمندترین چیزها که خدا به شما داده دین شما است، حتی از پیغمبرتان ارزشش بیشتر است، چون میبینید پیغمبرتان آماده است جانش را فدای این دین کند. با اینکه اینقدر باارزش است، فقلّدوه دینکم دینتان را بر عهده علی بگذارید. یعنی همانطور که دینتان را بر عهده من گذارده بودید که اگر میگفتم حلال خدا این است حرام خدا این است قبول میکردید و مطمئن بودید؛ علی هم در میان شما به منزله من است. فقلّدوه دینکم و اطیعوه فی جمیع امورکم در تمام امورتان از علی اطاعت کنید.
ببینید این دعوت رسولالله؟ص؟ به ولایت امیرالمؤمنین؟ع؟ چه دعوتی است، و دعوت به کدام حج است! و چه حجی از این حج بالاتر و باعظمتتر؟! خوشا بر احوال آنانی که خداوند ایشان را به اجابت دعوت رسولالله؟ص؟ موفق کرده. و انشاءالله همه ما به فضل و کرم خدا و عنایت آقا بقیةالله از کسانی هستیم که این دعوت را اجابت کردهایم و به آنچه پیغمبر در مثل امروز به آن دعوت فرموده است، ظاهراً و باطناً ایمان آوردهایم. الحمدلله این ایمانها و مسرتهای شما نشان همین است. خدا این نعمت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 323 *»
عظمای ولایت و محبت خاندان رسالت را از ما نگیرد. و مخصوصاً با معرفت و بصیرتی که خدا به وسیله مشایخ عظام+ بر ما منت گذارده است. امیدواریم خداوند درجات ایشان عالی است متعالی بفرماید که از برکات ایشان نور بصیرت و معرفت در دلهای ما تابیده، و ما نه تنها به امر امامت و ولایت و امارت و زعامت و اولویت امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین؟عهم؟ در جمیع امور و شئونمان اقرار داریم، بلکه به آن معرفتهای درجه عالی هم از برکات شرح و بیان مشایخ عظام+ اعتراف و اقرار داریم.
همان معرفتهایی که مرحوم آقای شریف طباطبائی میفرمایند این مطالب را هزار سال دیگر هم نمیشود برای این مردم گفت. یعنی به حسب درک مردم این مطالب را حتی هزار سال دیگر هم نمیشود برایشان گفت. اما ببینید خدا چه نعمتی به شما کرامت کرده که این بزرگواران برای شما این معارف را بیان کنند، شرح دهند، برهانش را بگویند، ظاهرش و باطنش را توضیح دهند، حجت و برهان بیاورند، با آیات تطبیق کنند، از روایات دلیل اقامه نمایند، از دلائل حکمت و نظام آفرینش شاهد بیاورند. ما که از درک عظمت نعمت وجود مبارک مشایخ عظام+ و فرمایشات با برکات ایشان عاجزیم. امیدواریم همه ما از شکرگزاران این نعمت باشیم، و همانطور که خداوند این بزرگواران را در دنیا وسیله هدایت ما قرار داده انشاءالله در آخرت از شفعاء ما قرار دهد، و دست ما را از دامنشان کوتاه نفرماید.
پس امروز که روز عید غدیر بود، الحمد لله دعوت رسولالله؟ص؟ از اینجهت اجابت شد. تذکر دیگری که عرض کرده بودم اینکه امروز غدیر ثانی هم بود. غدیر اول آن بیعتی است که در حجةالوداع رسولالله از همه مسلمینی که حاضر بودند برای امیرالمؤمنین گرفتند. غدیر ثانی هم هست یعنی روز بیعت دومین با امیرالمؤمنین بعد از کشتهشدن عثمان و به درک رفتن آن ملعون. چون عثمان در روز غدیر سال سیوپنج هجری به درک واصل شد، یعنی بعد از بیست و پنج سال خانهنشینی امیرالمؤمنین. پس از آن زمان به بعد، هر عید غدیری علاوه بر اینکه عید غدیر است، عید غدیر ثانی و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 324 *»
عیدالبَقْر هم هست. مثل عید عمر که عید بَقْر است، این سه شبانهروز هم عیدالبَقْر است و مانند آن سه شبانهروز است. و یکی از جهاتش اینکه در این سه روز غدیر هم رفعالقلم است همچنانکه در آن سه روز برای به درک رفتن دومی رفعالقلم است.
مثل امروز اوایل صبح بود که داخل خانهاش ریختند و او را به درک واصل کردند. محمد بن ابیبکر ریشش را گرفت که او را به جهنم واصل کند، عثمان گفت اگر پدرت الآن اینجا بود تو میتوانستی در حضور پدرت اینطور ریش مرا بگیری؟ محمد بن ابیبکر گفت: اگر پدرم اینجا بود همین کار را سر او هم میآوردم. آری، محمد بن ابیبکر نمونه عیسی بن مریم در این امت است. از شیخ مرحوم سؤال کردند هرچه در امتهای گذشته بوده باید نمونهاش در این امت هم باشد، در امتهای گذشته خدا عیسی را بدون پدر آفرید، عیسی پدر نداشت، جبرئیل در یقه مریم دمید و خداوند به دمیدن او مریم را به عیسی آبستن کرد؛ نمونهاش در این امت کیست؟ شیخ مرحوم فرمودند محمد بن ابیبکر. چون امیرالمؤمنین فرمودند محمد پسر من است اگرچه ظاهراً به ابیبکر نسبت دارد. چطور؟ من اینطور احتمال دادم که امیرالمؤمنین یک وقتی یک فوتی فرموده باشند و کار تمام شده باشد. وقتی جبرئیل در یقه مریم بدمد و عیسی درست بشود، امیرالمؤمنین اگر بدمند محمد درست نمیشود؟ جبرئیل هم که در یقه مریم دمیده، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دهانش دمیدهاند. پس محمد بن ابیبکر نمونه عیسی بن مریم در این امت است. مادرش هم که اسماء است، اسماء خیلی حرمت و شرافت دارد، یک خدمتگزار صادق و خالص برای فاطمه زهراء و بلکه خاندان رسالت است، ایشان اول همسر جعفر طیّار بود، بعد از شهادت جعفر به ازدواج ابیبکر درآمد و مدتها اسیر او بود، بعد از ابیبکر افتخار ازدواج با امیرالمؤمنین را پیدا کرد، ایشان مادر عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زینب؟سها؟ است.
در هر صورت، مسلمانان به خانه عثمان ریختند و در مثل امروز او را به درک واصل کردند. بعد از آنکه به درک واصل شد بنیامیه میخواستند که جنازه پلید و
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 325 *»
کثیف و نجسش را در قبرستان مسلمین که همین بقیع است دفن کنند، مسلمین مخصوصاً آنانی که شورش کرده بودند اجازه ندادند، بنیامیه مجبور شدند و او را در قبرستان یهودیها دفن کردند. بعد از آنکه کار تمام شد، تمام مردم در همان روز برای بیعت با امیرالمؤمنین به در خانه آن بزرگوار هجوم آوردند، خود حضرت در آن ازدحام جمعیت دست مبارکشان را عقب میکشیدند و قبول نمیکردند، ولی در آخر آن جمعیت عجیب که جلوتر از همه آنها محمد بن ابیبکر و طلحه و زبیر بودند، وجود مبارکش را کشانکشان از داخل خانه بیرون آوردند. و آنچنان برای بیعت با امیرالمؤمنین ازدحام شده بود که یکوقتی حضرت گله کردند که مگر از آن بیعتی که انجام دادید یادتان رفته؟ که نزدیک بود حسن و حسین مرا زیر پا بگیرید. با اینکه امام حسن و امام حسین در این بیعت دوم کودک نبودند و از نظر سن موقعیتی داشتند. میفرمایند اینقدر شما ازدحام کردید که نزدیک بود این دو فرزند مرا که خواستند از من حمایت و حراست کنند زیر پا بگیرید.
مثل امروز در سال سی و پنج هجری با امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه این بیعت دوم انجام شد. و در بین ما تا الآن این مسأله کمتر مطرح شده بود. عرض کردم مرحوم قوام این مطلب را در قصیدهای آورده و الحمد لله توفیق پیدا کردم و این قصیده را تخمیس نمودم. یک سرودی هم برای جشن امروز بود که قصد داشتم بخوانم و نشد. مطلع آن سرود خطاب به امام زمان و عرض تهنیت خدمت آن بزرگوار است. اصل مطلع این است:
ای امام راستین ای یادگار مصطفی
ای مبارک طلعت ماهت به چرخ اصطفا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولی الله امام الاتقیا
این اصل مطلع است و دنباله دارد، چون وقت گذشته به همین مقدار اکتفاء میکنیم.
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 326 *»
عرض تبریک و تهنیت به پیشگاه حضرت بقیةالله الاعظم حجة بن الحسن العسکری؟ع؟ به مناسبت عید غدیر و عید بیعت با امیـرالمؤمنیــــن؟ع؟ بعـــد از کشتهشــدن عثمـــان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 327 *»
بسمه تعالی
صلی اللّٰـه علیک یا سیدی و مولای یا بقیةاللّٰـه
و علی جدک و آبائک الطاهرین
ای امام راستین ای یادگار مصطفی
ای مبارک طلعت ماهت به چرخ اصطفا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
مژده آنکه بُرده بیرون از گلستان زاغ رخت
بلبل شیریننوا، زد آشیانه بر درخت
بر سریر گلبن از شادی نشسته گل به تخت
از برای تهنیت غنچه دهانش کرده وا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
شد مزین دشت و دامن تا به فرش عَبْقری
بر چمن گسترده شد دیبای ناب شوشتری
شد شکوفه جلوهگر با افسر کیوانفَری
در قبای سبز شادی سرو اِستاده بهپا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 328 *»
مینوازد بلبل اندر شاخسار آواز شور
نغمههای زیر و بم با بانگ شهناز سرور
میسُراید نغمه قمری همچو مستان غرور
شد هَزار بر سَرْوبُن از بهر آواز رسا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
برده این شور از دو چشم مست نرگس مهر خواب
برگشود از زلف سنبل هم نسیم آن پیچ و تاب
برگرفت از چهر خود دوشیزه گُل تا نقاب
عندلیب آمد ز فرط عشق گل اندر نوا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
از دل تاریک شب تا خسرو زرّینکلاه
رخ نموده همچو یوسف ماه کنعانی ز چاه
بانگ اَهلاً مَرحَباً آمد ز ماهی تا به ماه
تکیه زد تا بر سریرش دید او این ماجرا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
در زمین دید او که خورشید ازل بار دگر
بر سریر ارتضاءِ خویشتن شد مستقر
شهریار «لا فتیٰ» بر مسند خیر البشر
گشته غَبرا پاک از ارجاس شوم روسیا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 329 *»
تا حسودان شقی سوی سقر بشتافتند
آن لئیمانی که از راه وصی رخ تافتند
رشته کین و عداوت با ولی را بافتند
شد گشوده از دل اهل ولا بس عقدهها
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
سیّما عثمان لنگ آن نعثل پست عنود
آن سگ یکپا که گشته سوی دوزخ رهنمود
بدتر از هر کافر و نصرانی و رذل یهود
لنگ لنگان رفته آنجایی که بودند آن دوتا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
شد مهیا دوزخ از بهر عذاب بیشتر
تا که نعثل سوی دوزخ شد شتابان پیسپر
میر آتش کرده جایش را مقرّر در سقر
جَمره بهر جان او و صَخره بهر جایگا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
شد جهان بعد از وجود نحس او باغ جِنان
معتدل از تابش انوار شاه انس و جان
منتقل از برج منزل شد امام راستان
شد شرفزای حریم و مسجد و محرابها
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 330 *»
شد برون راز غدیر از پرده در عید غدیر
عید ثانی یا غدیر ثانی آمد دلپذیر
تا که بر اَوْرَنگ ظاهر جانشین آمد امیر
آنکه میر مؤمنان بود و وزیر مصطفی
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
آنکه بر درگاه او آرند همه روی نیاز
آنکه همچون مصطفی بُد چاره و هم کارساز
یاور آئین و قرآن در نشیب و در فراز
رحمت است بر مؤمنان و نقمت است بر اشقیا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
آنکه چون دست یداللهی برون کرد زاستین
از دل امکان برون آورد مکان و هم مکین
طینت حوّا و آدم او سرشت از ماء و طین
بر ملائک قبله ار آدم شد از او شد روا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
گر که احمد شد ز «لولاک» مقامش آشکار
آمد از «لولا علی ماخلقتک» استوار
رتبت فرماندهٔ مُلک هزار اندر هزار
آنکه فرمانش برد از گاو و ماهی تا به ما
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 331 *»
در کتاب آمد ز اوصافش علی و هم حکیم
مهر او اصل نعیم و بغض او اصل جحیم
شوهر بیوهزنان و باب اطفال یتیم
او به هر دردی دوا و بهر بیدرمان شفا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
او خدا را اسم اعظم هم شد او اعظمخبر
حق ستودش بر زبان معجز خیرالبشر
شد ز چرخ چهر او حق همچو مهری جلوهگر
آنچنان کز فعلْ فاعل، وز خبر شد مبتدا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
عالم هستی ز فرّ جود او موجود شد
حق ظاهر، ظاهر حق، جلوهٔ معبود شد
او خدا را جانشین و شاهد مشهود شد
عدل و انصاف و مروّت را نمود او بر ملا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
مصطفی را بُد برادر بعد او هم جانشین
«لو کُشِف» آمد ملاک صدق او اندر یقین
او یمین و دوستانش جمله اصحاب یمین
ناصبش را شد یکی، آرد نمازی یا زنا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 332 *»
دست حق است و بگیرد او ز هر اُفتاده دست
چشمه فیض است و در دستش بود هر بسط و بست
هرچه هستی آمد از نیستی به امر او به هست
پنجهاش از فرّ نیروی خدا مشکلگشا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
بنده درگاه او را بنده باشد جبرئیل
شیعیان خالصش صدها چو موسی و خلیل
در رعیت همچو سلمان شیعیان بیبدیل
قریههای ظاهرند بهر مبارک قریهها
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
او ستوده خویشتن را در مقام شیعیان
نسبت آنها و او را چون شعاع و خور بدان
جز ز شیعه از کجا گردیده آن حضرت عیان
گر که هستی طالب دیدار او از در، درآ
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
میستاید شیعه کامل ز سر تا پا امام
زین جهت شد آیت تعریف او در هر مقام
همچو قائم کو ستاید زید را اندر قیام
نام نامی امام خود شدند آن اتقیا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 333 *»
در زمان غیبتت ای مقتدای خاص و عام
غائب از ما گشتهاند چون حضرتت خیل کرام
تسمیت در دوره غیبت بود از آن حرام
واجب است اِخفاء نامت هرکه را شد آشنا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
ما همه مشتاق دیدار توییم و آن عُدول
در طریق بندگی مِهر شما مُهر قبول
جز ز کوی وصلتان ما را کجا راه وصول
دوری از شرک و نفاق آمد خلوص با شما
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
ما تبهکار و سیهروز و ز خود شرمندهایم
گر پذیری یا برانی ما شما را بندهایم
دست ما بر دامن پاک شما تا زندهایم
از ره احسان نظر فرما تو بر این جمع ما
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
مَهدیا در این دو عید باب نیکویت علی
از خدا خواهیم که سازد چهر ماهت منجلی
سینهها یابد شفا، بیغم شود هرجا دلی
غرقهایم دستی برآر از آستین ای ناخدا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 334 *»
شد غدیر اول و ثانی بههم چون توأمان
شد امید عفو و رحمت بیشتر در عاصیان
بر زمین تشنه دلهای ما آبی فشان
ای که از شرم حضورت سر بهزیریم ما شها
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
شد غمین شاد از سرورت ای شه دنیا و دین
پس پراکند از سر خامه بسی دُرّ ثمین
دشمنت را نیش و نوش آمد محبان را یقین
گر قبول درگهت افتد زهی فرّ و بها
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
آنکه حق شد مادح او بر زبان مصطفی
زوج زهرای بتول و باب سبطین هُدی
شد ز فضلت کلک من مدحتسرای مرتضی
رشحهای از بحر فضل بیحدش کردی عطا
تهنیت گوییم تو را ای جانشین مرتضی
عید بیعت با ولیالله، امام الاتقیا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 335 *»
مجلس 51
20 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 336 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
نظر به اینکه روز غدیر متضمن دو امر بزرگ بود: یکی بیعت با امیرالمؤمنین؟ع؟ در روز غدیر سال دهم هجری، که رسولالله؟ص؟ به دستور حقتعالی این عید شریف را بنیانگذاری فرمودند، و تا سهروز تمام مسلمینی که در آن مکان شریف حاضر بودند برای عرض تهنیت خدمت رسولالله که در خیمهای بودند شرفیاب میشدند و با امیرالمؤمنین؟ع؟ بیعت میکردند. عید غدیر هم عید بیعت بود و هم عید تهنیت بود، و رسولالله؟ص؟ رسماً آن روز را ــ به اصطلاح ــ جشن گرفتند و خرسند بودند و همه مسلمین به شادی آن بزرگوار شاد بودند. دومین امری که روز غدیر متضمن آن بود امر بیعت دوم با امیرالمؤمنین؟ع؟ در سال سیوپنج هجری بعد از به درکرفتن عثمان بود. بعد از آنکه مسلمانان عثمان را در همان روز غدیر به جهنم فرستادند، درِ خانه امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه اجتماع کردند و با حضرت بیعت نمودند، و آن روز روز غدیر ثانی شد. از آن تاریخ به بعد، هر غدیری عید بقر ثانی هم هست، همچنانکه عید بقر اول روز نهم ربیع ــ به درک رفتن دومی ــ است. ولی تا به حال اداء حق این روز نشده ، و میدانید که نوعاً شیعه متذکر نیستند و حتی شعراء هم
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 337 *»
در این زمینه شعری نگفتهاند. در حالی که این مسرت مسرتی نیست که انسان آن را سهل بگیرد، واقعاً روز به درک رفتن سومی مثل روز به درک رفتن دومی روز مسرت است، و بیعت دوم با امیرالمؤمنین؟ع؟ هم روز مسرت است. از اینجهت اقتضاء میکند که متذکر این امر باشیم و با توجه به یکچنین سروری فضائل امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه را ذکر کنیم.
در این قصیدهای که مرحوم قوام سروده و من تخمیس کردهام، مرحوم قوام به نور امیرالمؤمنین؟ع؟ اشاره کرد که نور آن بزرگوار تفصیل نور رسولالله است. آن نورِ احدی در مقام اجمال دارای وحدت بود، و بعد که تفصیل پیدا کرد دارای ظهورات و تجلیات شد. تجلیات آن نور، ظهورات و مصابیح ولایت یعنی مقامات امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین و فاطمه زهراء سلام الله علیهم اجمعین است. آن نور را در مقام اجمال «نبوت» مینامند، و در مقام تفصیل «ولایت» میگویند؛ ولی در حقیقت و نورانیت و روحانیت همه یکی هستند، همه آنها در اول و وسط و آخر محمدند صلیالله علیهم اجمعین و همه تجلیات و ظهورات آن بزرگوارند، و آن نور به مقام وحدتش، در این مقامات تفصیلی از خود این مقامات ظاهرتر است. امشب تتمّه آن تخمیس را عرض میکنم.
آن نور خفی شد چو جلی نور عَلیٰ نور
ظاهر چو نبی شد به ولی نور علیٰ نور
شد جلوهگر از چهر وصی نور علیٰ نور
رخسار محمد؟ص؟به علی نور علی نور
زین هر دو تبارک و تعالی و تکبَّر
وقتی در بین شعر اسم هریک از این بزرگوارها میآید، آهسته صلوات بفرستید، و بعد از تمامشدن هر بندی بلند صلوات بفرستید. پس این بند را دوباره میخوانم، چون اشاره به آیه نور است. در ابیات قبلی به مصباح و بعضی از مقامات این آیه اشاره شده، اینجا به نورٌ علی نور اشاره شده است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 338 *»
آن نور خفی شد چو جلی نور عَلیٰ نور
در مقام خفاء نور بود، وقتی جلاء پیدا کرد و آشکار شد نورٌ علی نور شد.
ظاهر چو نبی شد به ولی نور علیٰ نور
شد جلوهگر از چهر وصی نور علیٰ نور
هر مقام و فضیلتی که خدا به این بزرگواران داده نورٌ علی نور است. مثلاً حُسن ظاهریشان نور علی نور است، علم ظاهریشان نور علی نور است، یعنی نوری روی نوری. چون در این بزرگواران هیچ ظلمت راه ندارد هیچ عیب و نقص و کمبود راه ندارد، همه مراتبشان نور الهی است.
رخسار محمد؟ص؟ به علی نور علی نور
زین هر دو تبارک و تعالی و تکبَّر
این نور ز هر نقش بود خالی و ساده
جز نقش خدایی که بر آن نور فتاده
راهیست که حق بهر خلایق بگشاده
از غیب دو بابند همی سوی شهاده
خود گر چه فر عرش ز کرسیست فراتر
تا معنا را متوجه نشدهاید صلوات نفرستید. برای چه کسی برای چه چیزی صلوات میفرستید؟ صلوات برای فهم فضیلت است. مرحوم قوام رسولالله و امیرالمؤمنین؟ع؟ را به عرش و کرسی تشبیه کرد. و در حدیث وارد شده است که عرش و کرسی دو باب از ابواب فیض و علم حقتعالی هستند که از عالم غیب به عالم شهاده گشوده شده. ولی مقام عرش بالاتر از کرسی است، کرسی رتبهاش بعد از عرش است. مقامات این بزرگواران هم که به عرش و کرسی تشبیه شد، بر طبق همین قیاس مقام امیرالمؤمنین از مقام رسولالله پستتر است و مقام رسولالله بالاتر است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 339 *»
بر دامن هر یک که زنند اهل وِلا چنگ
شویند ز لوح دل و هم سینه خود زنگ
دشمن شود از این سخنم خسته و دلتنگ
آن یک شده چون عرش برین اطلس بیرنگ
مطبوع طباع همهِ مؤمن و کافر
مقام نبوت چون نقشی ندارد و همان مقام عرش و مقام استواء رحمان بر کل خلق است، مؤمن و کافر از آن مقام بهرهمندند. پیغمبر فرمودند: یا علی لیس الاختلاف فی الله و لا فیّ هیچ اختلافی درباره خدا و درباره من نیست، همه میگویند خدا خدا است پیغمبر هم پیغمبر است، ولی انما الاختلاف فیک اختلاف این امت درباره تو است. و لولا انت یا علی لمیعرف المؤمنون بعدی ای علی اگر تو نبودی، بعد از من مؤمنین شناخته نمیشدند، معلوم نمیشد چه کسی مؤمن و چه کسی کافر است. وجود مبارک امیرالمؤمنین وسیلهای شد که مؤمنین و کفار مشخص شوند. از این جهت،
آن یک شده چون عرش برین اطلس بیرنگ
مطبوع طباع همهٔ مؤمن و کافر
همه درباره پیغمبر میگویند: اشهد ان محمداً رسولالله.
آنسان که همه خاضع و خاشع به بر ربّ
بر فضل نبی گشته مقرّ از دل و یا لب
فرموده نبی نیست خلاف در من و در ربّ
این یک متصوّر شده چون چرخ مکوکب
گردیده به انواع کواکب متصوّر
یعنی امیرالمؤمنین مانند چرخ مکوکب یعنی فلک کرسی که محل نزول و محل عروج است نقشپذیر و مفصل شده است. کرسی یکچنین حالتی دارد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 340 *»
آن یک که بود عرش، شده مظهر رحمان
الرحمن علی العرش استوی، رحمت رحمانیه حقتعالی عام است، هم مؤمنین و هم کافرین را شامل است. پیغمبر؟ص؟ مظهر رحمت رحمانیه خدا هستند، از این جهت مقام عرش را دارند.
آن یک که بود عرش، شده مظهر رحمان
او رحمت عام است برای همه یکسان
این کرسی و تفصیل در این گشته نمایان
از فرّخی مشتری و شومی کیوان
زحمت شده بر فاجر و رحمت شده بر بَرّ
امیرالمؤمنین؟ع؟ در این فرمایش که میفرمایند: انا رحمة الله علی الابرار و نِقْمته یا نَقِمته علی الفجّار. یعنی من هستم رحمت خدا بر تمام نیکان و عذاب خدا بر همه بدان؛ به همین مقام تفصیل خود اشاره دارند.
او خانه حقّ است که حجّش شده مبرور
او خانه حق را در و او درگه منظور
این خانه ز حق تا به اَبَد باقی و معمور
بابیست که در باطن او رحمت موفور
سوریست که در ظاهر او رنج موفّر
اینها همه بیان آیات قرآن و احادیثی است که در وصف امیرالمؤمنین؟ع؟ رسیده. خداوند میفرماید: فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب، در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: امیرالمؤمنینند که ظاهرشان یعنی مخالفت با ایشان برای همه کفار عذاب است، و باطن ایشان یعنی اقرار و اعتراف به ایشان و ایمان به آن بزرگوار و موافقت با آن حضرت برای همه اهل ایمان رحمت است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 341 *»
باشد چو علی بسمله مصحَف اِنشا
همینطور که این قرآن که کتاب تدوینی خداوند است، در ابتدائش بسم الله الرحمن الرحیم است؛ در ابتدای کتاب تکوینی خداوند هم بسم الله الرحمن الرحیم است که امیرالمؤمنین؟ع؟ هستند. امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند: همه قرآن در سوره مبارکه حمد است، و همه حمد در بسم الله الرحمن الرحیم است، و همه بسم الله در باء بسم الله است، و همه باء بسم الله در نقطه زیر باء بسم الله است، و انا النقطة تحت الباء و منم نقطه زیر باء. و مراد نه این نقطهای است که ظاهراً زیر باء است، این فرع است و آن مقدار ارزش ندارد که مقامش بالاتر از باء باشد؛ بلکه آن نقطهای مقصود است که اصل باء است. اصل باء الف است و آن نقطه اصل الف است. آری، امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند منم نقطه زیر باء، یعنی آن نقطهای که اصل الف است، و آن الف اصل باء است، و آن باء اصل بسم الله الرحمن الرحیم است، و بسم الله الرحمن الرحیم اصل سوره مبارکه حمد است، و سوره مبارکه حمد اصل قرآن است؛ آن نقطه من هستم. اللّهم صلّ علی محمد و آلمحمد.
باشد چو علی بسمله مصحَف اِنشا
یعنی همچنانکه این قرآن اینچنین است، عالم وجود هم که کتاب تکوینی حقتعالی و مطابق با قرآن است، آن هم ابتدائی و بسماللّهی دارد، و آن هم نقطهای دارد که اصل تمام این کتاب تکوینی است. و ما الحمدلله آن نقطه را میشناسیم.
باشد چو علی بسمله مصحَف اِنشا
او فاتحه و خاتمهِ آخر و مَبدا
او اصل حروف آمده در لوحه اِملا
آن نقطه اُولی که به زیر آمده از با
در بسمله از نام علی گشته مصدّر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 342 *»
خدا مرحوم قوام را رحمت کند.
او علّت کلّ کُلّ علل مبدء فَعّال
او اصل قِدم فرع کرم مصدر جعّال
او آمر و او ناهی و او عامل عُمّال
این نقطه علمیست که از غفلت جهّال
فی دائِرَةِ الْجَهْلِ تَشَتّی و تکثّر
فرمود: العلم نقطة کثّرها الجهال، علم یک نقطه است. پس حقیقت علمالله وجود مبارک امیرالمؤمنین؟ع؟ است، و هرکس علی را شناخت به کل عالَمِ وجود عالِم است.
حق از ره احسان به نبی علم خود آموخت
فیّاض به فیض ازلی علم خود آموخت
از راه خفی راه جلی علم خود آموخت
پیغمبر مرسل به علی علم خود آموخت
آنسان که علی علم خودش را به پیمبر
امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمود: علّمنی علمه و علّمته علمی، پیغمبر علمش را به من آموخت و من هم علمم را به پیغمبر آموختم. هیچ مشکلی هم نیست، و هردو صاحب مقام خود و در جای خود هستند. ببینید روح شما درکش را به بدنتان میفهماند و بدن شما درکش را به روحتان میفهماند، بدن از روح استفاده میکند روح از بدن استفاده میکند. روح بخواهد بفهمد این چوب خشن است، این علم به خشونت چوب را از بدن درک میکند. تا این بدن روی این چوب دست نگذارد روحی که در این بدن موجود است خشونت این چوب را نمیفهمد. پس این بدن میتواند بگوید من خشونت چوب را به روح تعلیم کردم و فهمانیدم. آنوقت مثلاً اگر این چوب خشن برای ساختن میز مناسب است، آن روح این بدن را راهنمایی میکند که اگر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 343 *»
میخواهی میز بسازی، این چوب خوب است از این چوب استفاده کن. روح علمش را باز به بدن میآموزد، بدن هم برای ساختن این میز مثلاً به سراغ آن چوب میرود. تعلیمنمودن روح و بدن علمشان را به یکدیگر اینطور است. چارهای نیست، باید به این مطالب اشاره کنیم. ان شاء الله اهل فضل و اهل علم عفو میکنند. از جهت اینکه همه از معانی و مضامین این شعر استفاده کنند عرض میکنم، وگرنه در حضور عزیزان جسارت است.
صد شکر که با یاد علی شیر مکیدم
نام علی از بابم و از مام شنیدم
زآن روز من از غیر علی پای کشیدم
فرمود نبی در شب معراج ندیدم
چیزی که نه بنوشته بر او نام علی بَر
خدا پدران و مادران ما را رحمت کند، که به برکت ایمان و ولایت آنها ما هم وارث ولایت و ادب آنها و صاحب معرفت به خاندان رسالت شدیم.
بر عرش و بر ارکان وی و ساقه و بالا
بر کرسی و بر هر چه در او مخفی و پیدا
بر جَبهه هر یک ز ملک با خط زیبا
از باب و حجاب و فلک و منطقه یکجا
هم از شجر و از حجر و نمرقه یک سر
بر تمام اینها نام مبارک علی صلوات الله علیه نوشته شده. یعنی کمال علی در همه اینها ظاهر شده، نه اینکه بر آنها «علی» نوشته شده باشد. نام علی یعنی رسم علی و کمال علی؟ع؟. هر موجودی هر کمالی که دارد گویای کمال علی صلوات الله علیه است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 344 *»
او آیه یکتای خدا جلوه اَجلاست
او اکبر آیات خدا اعظم اسماست
او افضل و او اکمل و او بر همه اولاست
آن نقطه اُولی علی عالی اعلاست
کز وی همه قرآن خدا گشته مُفَسَّر
بعضیها درباره فضائل امیرالمؤمنین میگویند در قرآن دو سه آیه درباره امیرالمؤمنین نازل شده. مثل سوره هل اتی یا آیه انما ولیکم الله یا آیه الیوم اکملت لکم دینکم و یا از این قبیل آیات دو سه آیه پیدا میکنند. ولی نه، تمام قرآن درباره امیرالمؤمنین است، زیرا خداوند یا صفات آن حضرت را ذکر میکند، یا صفات مؤمنین به او را ذکر میکند، یا صفات کافرین و منکرین او را ذکر میکند. پس همه قرآن درباره آن بزرگوار تفسیر میشود.
او نفس الهیست که از عیب بَری است
او جلوه بیمثلِ خداوند علی است
او اسم خدا وجه خدا لطف خفی است
این اسم رضی در خور آن وجه مضی است
کز وی شده روشن همه اسرار مُستّر
او در رتبه خلقی؟! فتعالی و تبارک
دشمنان و مخالفان مشایخ ما وقتی که ذکر فضائل میشنوند تعجب میکنند، میگویند علی هم که مثل ماها است، یک روزی به دنیا آمده و پدری و مادری دارد، این فضائلی که میگویید چطور درباره یک بشر قابل قبول است؟ از این جهت این عبارتِ «او در رتبه خلقی؟!» در مقام استفهام انکاری است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 345 *»
او در رتبه خلقی؟ فتعالی و تبارک
با خلق شد از باب رعایت متشارک
بر خاک رهش روح قدس سوده چو تارَک
لعنت به کسانی که در این اسم مبارک
الحاد نمودند ز هر شانی و اَبْتر
خیلی باید از الحاد در اسماءالله ترسید؛ و ذروا الذین یلحدون فی اسمائه. مگر میشود انسان خدای نکرده درباره اسماءالله الحاد بورزد و فضلی از فضائلشان را انکار کند یا با اسماءالله غیر اسماءالله را در کمال و فضلی و خاصیت و اثری شریک کند؟
لعنت به کسانی که در این اسم مبارک
الحاد نمودند ز هر شانی و اَبْتر
شانی یعنی آنهایی که با رسولالله یا امیرالمؤمنین دشمنی کردند، یا آن کسانی که خودشان ابتر بودند و نسبت ابتری و بینسل بودن به این بزرگواران دادند.
از فرط حسد داده ز کف مردم رُسوا
آن تیره شعور خود و خود کرده مُسمی
هر یک به یکی اسمی از آن حجت کبری
یک نقطه اولی شد و یک آیت عظمی
یک فارق اعظم شد و یک صادق اکبر
دشمنان امیرالمؤمنین از روی حسادت اسم امیرالمؤمنین را که اسم الله بود برای خودشان انتخاب کردند، و در اسماء خدا الحاد ورزیدند، یعنی در اسماء و القاب امیرالمؤمنین شریک قرار دادند. ابوبکر را صدیق نامیدند؛ و خدا لعنت کند عباس محمود عقّاد را که از نویسندگان نامی مصر است، او هم عایشه دختر ابیبکر را در مقابل حضرت زهراء؟سها؟ صدیقه نامید. صدّیق لقب امیرالمؤمنین بود، ولی آن اوّلیها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 346 *»
نام صدّیق را دزدیدند و بر آن کذّاب ازل و ابد گذاردند، صدیقه را هم این ملعون برای عایشه ملعونه دزدید و در شرح حال عایشه کتاب «الصدیقة بنت الصدیق» را نوشت. خدا لعنتش کند. این چند بند اشاره به کسانی است که در اسماء این بزرگواران خود را شریک کردند و از روی حسادت القاب این بزرگواران را برای خود گرفتند. صدّیق ابوبکر شد و فاروق عمر شد، و همینطور مرتدهای آخرالزمان بابیها و بهائیها لعنة الله علیهم.
از فرط حسد داده ز کف مردم رُسوا
آن تیره شعور خود و خود کرده مُسمی
هر یک به یکی اسمی از آن حجت کبری
یک نقطه اولی شد و یک آیت عظمی
یک فارق اعظم شد و یک صادق اکبر
کی میسزد این تسمیه بر ماده و نر گاو
صادق نبود نام خدا بر خر و بر گاو
معلوم بود مقصد و گویم چه من اَرْ گاو
اسماء الهی نبود لایق هر گاو
القاب خدایی نشود در خور هر خر
خدا لعنتشان کند. مگر میشود این اسمهایی را که خدا به زبان رسولالله برای امیرالمؤمنین قرار داده به هر خر و گاوی داد؟
شایستگی تسمیه دانی چه کسی داشت
آنکس که ز اسرار الهی خبری داشت
آنکه خبری بود خود و مُبتدئی داشت
صدّیق مهی بود که تصدیق نبی داشت
همواره از آن دم که به گهواره بُد اندر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 347 *»
یعنی امیرالمؤمنین از آن زمانی که در گهواره بود تصدیق پیغمبر را داشت، صدّیق باید نام این بزرگوار باشد .
تصدیق وِرا در همه چیز و همه جا کرد
در هجرت او خویش مهیّای فدا کرد
از اَمر نبی صبر بر آن جور و جفا کرد
فاروق کسی هست که در دهر جدا کرد
مؤمن همی از کافر و از خیر همی شرّ
امیرالمؤمنین را فاروق نامیدند، چون این بزرگوار مؤمن و کافر را از یکدیگر جدا کرد و فرق گذاشت، از این جهت نام مبارکش فاروق شد.
بس خورد ز اعدای خدا خون دل خویش
شد خانهنشین و ز مظالم دل او ریش
مولای همه هر که ز شاهنشه و درویش
آنکس که همی خواست علی را شدن از پیش
باللّه که نیارد شدن اندر پی قنبر
آن کسانی که خواستند بر امیرالمؤمنین سبقت بگیرند، آنها حتی ارزش این را نداشتند که پیرو قنبر باشند.
او اصل اصول منشأ کلّ نشآتست
او مبدء و سرچشمه فیّاض حیاتست
او نقطه ایجاد و حروف و جملاتست
از نقطه اگر خط و سطور از کلماتست
تا دفتر ایجاد شود ثبت و مسطّر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 348 *»
وقتیکه آن بزرگوار نقطه کائنات باشد؛ و میدانیم از نقطه، حروف و از حروف، کلمات و از کلمات، سطور و از سطور، کتاب تشکیل میشود، پس کتاب هستی تفصیل نور امیرالمؤمنین و تفصیل کمالات آن بزرگوار است.
او دست خدا باشد و او بنده نوازد
او رحمت و نقمت بود ار سازد و نازد
مهلت دهد او تا که عدو تازی بتازد
با قدرت خود خصم یکی پشّه بسازد
در خلق خدا گر چه ز بَقْ نیست زبونتر
ظاهراً در خلق خدا چیزی از پشه پستتر نیست، اگر راست میگویند یک پشه بسازند. ولی ببینید امیرالمؤمنین چه میکند! اگر بخواهد، زمین را آسمان میکند آسمان را زمین، روز را شب میکند شب را روز، دنیا را آخرت میکند آخرت را دنیا. دست خدا است، قلبش جای اراده خدا است، خودش مشیةالله است.
خصمش ز حسد قدرت حقّش نستاید
دشمنان امیرالمؤمنین؟ع؟ حاضر نیستند بگویند آن بزرگوار قدرة الله است.
خصمش ز حسد قدرت حقّش نستاید
بیند که چهسان از کرم او عُقده گشاید
بر خصم اگر یک مگسی حمله نماید
گر لقمه او را مگس از سفره رباید
هرگز نتواند که مگس را بِبُرَد پر
خداوند در قرآن اشاره فرموده و مگس را مثل زده، که همین مگس اگر یک چیزی از اینها ببرد مگر میتوانند از او پس بگیرند؟
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 349 *»
او عصمت حق حکمت حق قدرت باریست
زان سوی خدا رهبر و هم حجت و هادیست
گو مدعی رتبتش آن را که دعاویست
گر آیه ز ذی الآیه همی حاکی و راویست
کو حکمت بیحد و کجا قدرت بیمَرّ
دشمنانش بیایند یک حکمت اظهار کنند، یک حکمت. آری آن مردکه دومی یک حکمت گفت! از زمان رسولالله رسم بود که در اذان حیّ علی خیر العمل میگفتند، یعنی بشتابید به سوی بهترین کارها که نماز است. آن ملعون گفت چون ما در حال جهاد با کفار هستیم، اگر باز هم این مطلب را در اذانها اعلام کنید مردم فکر میکنند نماز از جهاد بهتر است و حاضر نمیشوند به جهاد بروند و به نماز میپردازند؛ دیگر بعد از این این مطلب را در اذان نگویید. از زمان او حی علی خیر العمل از اذان و اقامه برداشته شد. چند وقتی که گذشت، دید حالا که مردم حی علی خیر العمل به گوششان نمیخورد، صبحها اذان را هم که میشنوند باز هم میخوابند، میگویند خبری که نیست. دید بدجوری شد، مردم صبحها به نماز نمیآیند، گفت: پس برای اذان صبح بگویید «الصلاة خیر من النوم» نماز از خواب بهتر است. این حکمتش است! آنوقت مدعی امیرالمؤمنینی و خلافت رسولاللهی است. خدا همهشان را لعنت کند.
حق را به مثل همچو خور و تابش نور است
نسبت علی و خدا چه نسبتی است؟ همان نسبتی است که بین خورشید و نور خورشید است. فرمودند: یفصل نورنا من نور ربنا کما یفصل نور الشمس من الشمس، مضمونش این است که نور ما نسبت به نور پرورنده ما مثل نور خورشید است نسبت به خورشید.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 350 *»
حق را به مثل همچو خور و تابش نور است
ظاهر به ظهور اظهر از نفس ظهور است
بنگر که چه اندازه حد و فاصله دور است
امیرالمؤمنین؟ع؟ نسبتش و رابطهاش با خدا این است، دشمنان علی که در جای او نشستند چه مقامی دارند؟!
آنکس که پر از مفسده و فسق و فجور است
او آیت شیطان بود از شیطنت و شرّ
او آیه خدا نیست حکایت از خدا ندارد، اما امیرالمؤمنین آیه خدا است، نور خدا و ظهور خدا است.
او یافته گر مرتبت و حرمت و تفضیل
از بندگی خالص بیحدّ شده تحصیل
گردد ز اَنَا عَبْدُ مُحَمَّد؟ص؟ همه تعلیل
همه مقاماتش در مقام عرضی از همین فرمایشش که فرمود: انا عبد من عبید محمد تفسیر و توجیه و تعلیل میشود. یعنی علت و دلیل مقامات عرضی آن حضرت، همین فرمایش ایشان است.
اجمال محمد ز علی یافته تفصیل
عنوان خدایی ز علی گشته معبّر
سرآمد هادین شد و سردوحه یاسین
سردار وفادار نبی؟ص؟ سرور آیین
سردسته اصحاب یمین سرو میامین
سردفتر تکوین شد و سرلوحه تدوین
سرشاخه طوبی شد و سرچشمه کوثر
یکی از جهات ادبی و حسن ادبیات شعر این است که در این بند سین زیاد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 351 *»
آمده، و «سین» نام رسولالله در مقام تفصیل است. یاسین، «یا» حرف ندا و «سین» رسولالله است. «سیدالسین» یعنی رسولالله. در این بند هم در مقام تفصیل سین زیاد آمده. یک جنبه ادبی خیلی زیبا همین جهت بود که عرض کردم.
او شمس هدی بدر دجی شمع ظلامت
ظلامت یعنی تاریکیها. شعراء هرجا میخواهند اسم یک منیری را ببرند از «شمس» یا «بدر» و یا «شمع» اسم میبرند. و میبینید که در این مصرع هر سه لفظ با هم جمع شده. اگر شعراء اجازه بدهند میتوانم بگویم که این یک شاهکار ادبی است.
او شمس هدی بدر دجی شمع ظلامت
او اصل تُقی کنز حیا نفس سلامت
او روح اذان قبله و تکبیر و اقامت
نوریست به ظاهر متصوّر به امامت
غیـبـیـست به باطن که بود لایتصوّر
فرمود: ظاهری وصایة و امامة و باطنی غیب ممتنع لایدرک. لایدرک یعنی لایتصور.
وصفش بود از حق همه سرتاسر قرآن
مداح علی نفس نبی حضرت یزدان
زآن دو که گذشتی همه عاجز شده از آن
یعنی از وصف.
تعریف علی کس نتوان گفت به دیوان
توصیف علی کس نتوان ثبت به دفتر
بعد از این ابیات، اول بحث غدیر و مژده آمدن عید غدیر و مخصوصاً بیعت دوم با امیرالمؤمنین؟ع؟ است. فعلاً همینمقدار بس است.
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 352 *»
مجلس 52
21 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 353 *»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
قال الله الحکیم فی کتابه:
و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا
و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق
([38])خداوند در این آیات مبارکه وعده فرمود است که هرکس دعوت ابراهیم را اجابت کرد و نزد خانه خدا آمد منافع خود را مشاهده میکند. و مقصود هم همین است که نزد خانه خدا بروند و ببینند که خداوند چگونه به برکت این خانه ظاهری، منفعتهای خلق را به آنان میرساند و عنایتهایش را شامل حال آنها میفرماید. ببینند که به حسب تقدیر و نظام الهی، فیوضات جسمانیِ این عالم از این محل شریف به آنها میرسد، و هر فیضی و هر عنایتی که از مقام مشیت حقتعالی فرود میآید و شامل حال زمین و اهل زمین میشود از این محل شریف است. پس حرمت این خانه را بشناسند و از منافعی که خداوند در این خانه برایشان مقدر فرموده بهرهمند شوند.
عرض شد که در این ماههای شریف حج، اهل ایمان باید به حسب باطن به خانههای باطنی حقتعالی توجه کنند و با چشم بصیرت ببینند که خداوند چگونه جمیع فیوضات را به برکت این خانههای حقیقی و باطنی به خلق میرساند. باید تحصیل چشم باطنی کرد، باید تحصیل بصیرت کرد تا به مقام و منزلت این خانههای
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 354 *»
معنوی واقف شد. اهل ظاهر نتوانستند این معنا را بیابند، از این جهت لب به انکار گشودند و حق این خانهها را اداء نکردند. اما اهل ایمان به برکت ایمان و به برکت هدایتی که رسولالله؟ص؟ آوردند و دلها را به هدایت و بصیرت روشن فرمودند و دیدههای دلها را گشودند، آنها ایمان آوردند و به شأن و مقام و رتبه این خانههای معنوی اقرار کردند.
و اولین خانهای که در سرزمین نبوت بهپا شد، خانه ولایت امیرالمؤمنین صلواتالله و سلامه علیه و مقام امامت و زعامت آن حضرت است. ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدیً للعالمین فیه آیات بیّنات مقام ابرهیم اولین خانه از خانههای معنوی و باطنی خداوند که برای مردم در سرزمین بکه که سرزمین نبوت است قرار داده شد، آن کسی است که در خانه خدا وضع حملش شد؛ یعنی امیرالمؤمنین؟ع؟. و پیغمبر اکرم در غدیر خم مقام آن بزرگوار را ظاهر فرمود و مقام و منزلت او را بعد از خودش بیان کرد، و همچنین یکیک ائمه طاهرین؟عهم؟ را بعد از امیرالمؤمنین به این مقام نصب فرمود. پس اینها خانههای باطنی خدا و کعبههای معنوی هستند که خداوند ایشان را در سرزمینهای همه عوالم برای منافع خلق قرار داده، و به وسیله رسولالله جمیع کائنات را دعوت فرموده که این خانهها را قصد کنند و نزد این خانهها حاضر شوند و حق این خانهها را اداء نمایند و منافع خود را در نزد این خانهها مشاهده کنند.
عرض کردم اهل بصیرت با روشن شدن دیدههای دلشان، این خانهها را به حقیقت این خانهها دیدند و منافع خود را در نزد این خانهها مشاهده کردند. آنان در درجه اول انبیاء بودند. انبیاء اهل بصیرت و اهل معرفت و اهل هدایت بودند، و به دست محمد و آلمحمد؟عهم؟ هدایت شدند، آنها دیدند که خداوند چگونه این خانهها را مبدأ جمیع فیوضات خود برای جمیع کائنات قرار داده است. انبیاء در درجه اول به مقام نورانیت محمد و آلمحمد؟عهم؟ واقف شدند. و بعد از انبیاء بزرگان دین در هر زمانی صاحبان یکچنین معرفتی هستند. آنها هم با چشمهای دل انوار و تجلیات حقتعالی را در این خانهها مشاهده کردند و منافع خود را در نزد این خانهها
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 355 *»
شهود نمودند. خداوند به برکت بزرگان به ما هم انشاءالله بصیرت مرحمت فرموده، و ما هم اگرچه نتوانستهایم به مقتضای این بصیرت و معرفت عمل کنیم، اما این مقدار برای ما قابل درک شد و ما هم دانستیم و فهمیدیم که این بزرگواران آیات تعریف و تعرف حقتعالی هستند، یعنی آن خانههایی هستند که همه انوار خدا در این خانهها برای خلق ظاهر شده و جمیع فیوضات و عنایات حقتعالی از این خانهها به همه خلق میرسد و همه منافع ما نزد این خانهها است.
آن خانهای که از همه این خانهها به ما نزدیکتر است، و حج آن خانه در همه حال به ما دستور داده شده، وجود مبارک آقا امام زمان صلوات الله و سلامه علیه است. امام زمان؟ع؟ به حسب ظاهر و ترتیب ظاهری این عالم، آخرین خانهای است که خداوند او را به عنوان بقیه خود در میان خلق باقی گذارده. همه خلق موظّفند و به ندای رسولالله مکلّفند که قصد این خانه کنند و برای کسب فیوضات در نزد این خانه حاضر شوند. مقام امامت و ولایت و زعامت امام عصر عجل الله فرجه، همان مقاماتی است که برای امیرالمؤمنین در روز غدیر ثابت شد. عید غدیر بر ما گذشت و انشاءالله با امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین و مخصوصاً وجود مبارک امام زمان صلوات الله علیه تجدید عهد و پیمان و بیعت نمودیم. روز شریف غدیر را حرمت کردیم، و آن را روز ولایت و زعامت، و روز تعیین خلیفه رسولالله دانستیم. امیدواریم این حرمتها مقبول نظر خداوند و اولیائش واقع شده باشد، و ما از وفاکنندگان به عهد و میثاق و بیعت ایشان به حساب آمده باشیم.
تجدید عهد و پیمان با وجود مبارک آقا امام زمان صلواتاللهعلیه منحصر به اعیاد و یا عید غدیر نیست. تعمیمی که به امر تجدید عهد با حضرت داده شده، خیلی مایه سرور دلها است. ما در واقع در نزد هر طاعتی با اماممان تجدید عهد میکنیم، در نزد ترک هر معصیتی با اماممان تجدید عهد میکنیم. چرا؟ چون از اموری که در روز غدیر قرار داده شد این بود که باید از امیرالمؤمنین اطاعت کنند
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 356 *»
همچنانکه از رسولالله؟ص؟ اطاعت میکردند. یکی از شئونات نبوت کلیه رسولالله؟ص؟ این است که در جمیع امور مطاع کل بودند. نبوت شئوناتی داشت و تمام این شئونات برای پیغمبر بود، از قبیل اینکه پیغمبر؟ص؟ در جمیع امور دینی و دنیوی مردم مرجعیت داشت، باید به او رجوع کنند و از او کسب تکلیف نمایند. همچنین آن بزرگوار حکومت داشت یعنی نبوتش اقتضاء میکرد که حاکم باشد. از این جهت خداوند صریحاً میفرماید: فلا و ربک لایؤمنون حتی یحکّموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلّموا تسلیما یعنی فکر نکنند که ایمان آوردهاند و به نبوت پیغمبر و رسالت آن حضرت معترفند. نه، اینچنین نیست، فلا و ربک نه، قسم به پرورنده تو ای رسولالله؛ و یکوقتی عرض کردهام که فکر میکنم در قرآن اینطور قسم فقط همینجا ذکر شده. فلا و ربک لایؤمنون قانع نباشند به همینکه بگویند اشهد ان لا اله الّا الله اشهد ان محمداً رسولالله؟ص؟ و فکر کنند همین ایمان و اسلامی است که خدا از آنها میپذیرد. فلا و ربک لایؤمنون نه، قسم به پرورنده تو؛ اینها ایمان نمیآورند حتی یحکّموک فیما شجر بینهم مگر در صورتی که در اختلافها و نزاعهایی که بین آنها واقع میشود تو را حَکَم کنند، یعنی رجوع به حکم تو کنند و تو را حاکم بر خود و مال خود و جان خود و عِرض خود و همه شئون خود قرار دهند. ثم لایجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلّموا تسلیما، و بعد از آنکه حکم کردی تسلیم حکم تو شوند و در دل احساس ناراحتی نکنند، چه به نفعشان باشد و چه به ضررشان باشد، هر فرمانی که میدهی فرمانت را اطاعت کنند.
از جمله فرمانهایی که رسولالله؟ص؟ دادند، تعیین جانشین بود. فرمان داد که بعد از او به امیرالمؤمنین رجوع کنند و آن بزرگوار را خلیفه و جانشین پیامبرشان بدانند. نه یکجا و دو جا، بلکه در موارد متعددی پیغمبر اکرم؟ص؟ به این مطلب تصریح فرمودند و در تاریخ و مدارک اسلامی، آن موارد ثبت شده است. از جمله در روز انذار است که خداوند پیغمبر اکرم را مأمور فرمود و آیه نازل شد: و انذر عشیرتک
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 357 *»
الاقربین نزدیکان و خویشان نزدیکت را انذار کن و آنها را از عذاب خدا و از بیدینی و جهالت و شرک و نافرمانی بترسان. و انذر عشیرتک الاقربین باید امر رسالت خود را اولاً در میان بستگان و نزدیکان خودت اظهار کنی. پیغمبر اکرم؟ص؟ به امیرالمؤمنین دستور دادند غذائی تهیه کنند، و تمام خویش و بستگان را در منزل ابوطالب دعوت کردند. بعد از آنکه غذا خوردند، حضرت ایستادند و فرمودند شما مرا چگونه شناختهاید؟ گفتند ما تو را راستگو و امین دانستهایم و صاحب اخلاق حسنه و فضائل و کمالات و معنویات شناختهایم. همه اقرار کردند به اینکه پیغمبر اکرم؟ص؟ راستگو و امین و صاحب فضائل است. فرمود اگر من بگویم که دشمنی آمده و قصد حمله به شماها را دارد، حرف مرا قبول میکنید؟ گفتند ما از تو دروغی نشنیدهایم، هرچه بگویی راست است و قبول میکنیم. به حسب ظاهر پیغمبر اکرم؟ص؟ چهل سال در میان قومی زندگی کرده که در میان آنها زنا، شرب خمر، دزدی و بتپرستی و همهگونه فسادی رایج بوده، ولی از این بزرگوار و امیرالمؤمنین در تمام این دوره هیچکس حتی یک خلاف مشاهده نکرده است. همهشان این مطلب را اقرار داشتند. فرمود حال که چنین است، خداوند مرا به رسالت برگزیده و بر من وحی نازل میشود، و دستور دارم که شما را به سوی یگانگی خدایی که مرا برگزیده است دعوت کنم. تا این فرمایش را فرمودند، همانهایی که گفتند تا به حال از تو دروغی نشنیدهایم و هرچه دیدهایم فضائل و معنویات و کمالات بوده، همانها شروع کردند به پچپچ کردن و سرها را به زیر انداختند و برای انکار کردن و نعوذبالله استهزاء و تمسخر و نسبت به دروغ دادن آماده شدند. در همان مجلس رسولالله فرمودند هرکس دعوت مرا پذیرفت و به نبوت من اعتراف کرد و ایمان آورد، او بعد از من، وصی و جانشین من است. همه ساکت بودند. هیچ کس اظهار موافقت نکرد. ابوطالب هم که در تقیه شدید بهسر میبرد. امیرالمؤمنین که سن ظاهریشان قبل از بلوغ بود، از جا برخاستند و اظهار ایمان و اقرار به رسالت رسولالله؟ص؟ نمودند. در آن روز ــ که در تاریخ اسلام به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 358 *»
«یومالانذار» نامیده شده ــ در میان اقوام نزدیک رسولالله؟ص؟ شأن امیرالمؤمنین اظهار شد. رسول اکرم؟ص؟ در همان مجلس فرمودند: یا علی انت خلیفتی و انت وزیری و انت وصیی و انت الامام بعدی و مقام و شأن امیرالمؤمنین را اظهار فرمودند. کسانی که در آن مجلس حاضر بودند با استهزاء و تمسخر به ابوطالب گفتند ببین تو با این پیرمردی و سن، به دستور پسر برادرت محمد باید از فرزند خردسالت علی اطاعت کنی. ابوطالب چون در تقیه بود سرش را پایین انداخت، ولی در دل به جهالت و سفاهت این اقوام نزدیک میخندید و تأسف میخورد، که از همه بیشتر با حضرت رسول مخالفت میکردند و شدت به خرج میدادند و خون دل برای آن بزرگوار فراهم میکردند. حتی یکبار در مسجدالحرام ابولهب سنگ بزرگی را برداشت به نیت اینکه در حال سجده بر سر پیغمبر اکرم بزند. این عداوت چه عداوتی بوده! با آنکه همه آنها به مقام و منزلت و آنهمه شرافت و بزرگی و فتوت و لطف و کرم و احسان و بزرگواری و کرامت رسولالله؟ص؟ اعتراف داشتند. ببینید عداوت چقدر باید باشد که راضی شود مثل پیغمبری را ــ صرفنظر از جهت پیغمبری ــ با اینهمه فضائل، صداقت، بزرگی، شرافت، فتوت، مروت و جوانمردی، که خدا خبر داده انک لعلی خلق عظیم و دشمنانش هم قبول داشتند؛ چطور دل کسی میآید به این بزرگوار جسارت و توهین کند، تا چه رسد به اینکه بخواهد با صخره و سنگ سنگین بر سرش بکوبد و او را به شهادت برساند؟! ولی همین که سنگ را بلند کرد که فرود بیاورد سنگ به دستهایش چسبید و هر کار کرد که رها بشود، رها نشد؛ تا وقتی که نماز حضرت رسول؟ص؟ تمام شد.([39]) اما دشمنان آن بزرگوار از اینهمه اعجاز و کرامت هیچ متنبه نمیشدند و نعوذبالله تمام آنها را سحر بنیهاشم مینامیدند. چون تمام قبایل عرب ــ مخصوصاً اهل مکه ــ کرامتهایی را که خداوند بر دست عبد مناف و هاشم و عبدالمطلب و ابوطالب سلام اللهعلیهم جاری میکرد به چشم میدیدند. این
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 359 *»
کرامتها و این معجزات آنها را متنبه نمیکرد و بر انکارشان میافزود. حتی بعد از آنکه اسلام آوردند باز هم آن دشمنیها و انکارها در دلهای آنها باقی بود. اینهمه جمعیت پای منبر رسولالله در روز غدیر بودند و همه فضائل و مناقب حضرت امیر را شنیدند، اما همانجا هم قبول نکردند. و حتی بعضیها که خیلی بیحیا و جسور بودند همینکه وارد مدینه شدند نزد پیغمبر آمدند و رسماً اعتراض کردند و گفتند این کاری که شما کردی آیا از طرف خدا بود یا از طرف خودت بود؟ آخر مگر پیغمبر از طرف خودش کاری میکند؟ معنی پیغمبر این است که هرچه خدا دستور داده انجام میدهد. ولی بخصوص بیحیائی کردند و پرسیدند آیا به خواست خودت این دستور را دادی یا به دستور خدا بود؟ پیغمبر؟ص؟ فرمودند به دستور خدا بود، من کاری به هوی و هوس و خواست خود نمیکنم. باز هم نمیتوانستند طاقت بیاورند. یک ملعونی از آنها همینکه از مسجد پیغمبر بیرون آمد، گفت خدایا؛ ــ خدایی که نمیشناخت، اما گفت خدایا؛ ــ اگر این کاری که محمد کرده و بعد از خودش علی را بر ما مسلط نموده و ما را به اطاعت او خوانده، از طرف تو است ما طاقتش را نداریم. زیر بار فرمان تو رفتیم، اطاعت از محمد کردیم، ولی دیگر نمیتوانیم زیر بار طاعت علی برویم. اگر این امر از نزد تو است همین الآن مرا از دنیا ببر. در همان وقت سنگی از آسمان به سرش خورد و به جهنم واصل شد. قرآن هم خبر میدهد از این جریان که در همان وقتی که از خدا عذاب خواست، خدا هم عذاب بر او نازل کرد و به درک واصل شد.([40])
در هر صورت، یکی از شئونات پیغمبر اطاعت از پیغمبر است. یعنی تمام مکلّفین در جمیع امور و شئون، باید فرمانبردار پیغمبر باشند. رسولالله؟ص؟ بر همه مسلمانان حاکم بود، بر همه زعامت داشت و زعیم مسلمین بود، یعنی در جمیع امور اجتماعی و سیاسی باید از پیغمبر اطاعت کنند. اینها از شئونات نبوت بود. میبایست تمام مسلمانان از رسولالله اطاعت کنند. این اطاعت مطلقه و سایر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 360 *»
شئونات نبوت، ــ غیر از نبوت ــ همه به امیرالمؤمنین محوّل شد. آن بزرگوار مطاع کل، و زعیم و امیر و حاکم بر کل مسلمانان شد. اما ببینید با آن حضرت چه کردند؟! نه زعامتش را پذیرفتند نه امامتش را پذیرفتند نه حکومتش را پذیرفتند نه ولایتش را پذیرفتند؛ گفتند نباید نبوت و خلافت در یک خانواده جمع شود. نبوت محمد؟ص؟ را پذیرفتیم، اما خلافت باید از خانوادههای دیگر و قبائل دیگر قریش باشد. به حسب ظاهر حکومت و زعامت و امارت را برای ابیبکر و عمر و عثمان قرار دادند، و تا امروز به این کارشان افتخار میکنند. اما خداوند اهل بصیرت و اهل معنویت را ــ اگرچه از ابتداء کم بودند ــ حفظ فرمود، و به برکت همین علی خانهنشین و به برکت همین امام مجتبای خانهنشین و به برکت همین حسین مظلوم شهید و به برکت همین ائمه خانهنشین و به برکت همین امام غائب که از مظلومیت غائب شده و در پرده غیبت پنهان گردیده، خداوند به برکت همین بزرگواران عظمت و جلالت و معنویت اسلام را حفظ کرده، به برکت همین بزرگواران جلالت قرآن را نگاه داشته. و به واسطه باقیماندن عظمت و معنویت اسلام و حرمت قرآن است که این زمین و این آسمان برقرار است و این افلاک در حرکتند و این کواکب در رفتوآمد میباشند. تمام این منافع ظاهری و نعمتهای معنوی که منافع باطنی است، همه از برکت این خانهها به جمیع خلق میرسد. خوشا به حال کسانی که این خانهها را احترام میکنند و قصد این خانهها را مینمایند. امیدواریم از برکات آقایمان و بزرگان زمانمان و تعالیم مشایخمان از کسانی باشیم که حرمت این خانهها را رعایت میکنیم و این خانهها را قصد مینماییم. و ان شاء الله از کسانی باشیم که تجدید عهد و پیمان ولایت با بقیةالله صلواتاللهعلیه در نزد هر طاعت و معصیتی بنماییم و دست در دست حضرت بگذاریم و آماده پیروی از ایشان باشیم. امیدواریم تا زنده هستیم در طاعت و ولایت ایشان زنده باشیم، و وقتی از دنیا میرویم با این نعمت از دنیا برویم.
اللّهم صل علی محمد و آلمحمد
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 361 *»
مجلس 53
22 ذیحجة الحرام 1416 ه ق
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 362 *»
اواخر ماه ذیحجه است و ماههای حج خانه خداوند متعال رو به اتمام است. همچنانکه خداوند به حسب ظاهر این ماهها را به حرمتکردن از خانه ظاهری و قصد آن خانه شرافت بخشید، در باطن هم خداوند این ماهها را به شرافت ظاهر شدن فضائل امیرالمؤمنین ــ اولین خانه از خانههای معنوی حقتعالی و خانههای مقام ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ ــ مشرف فرمود. در این ماه شریف ذیحجه، چندین فضیلت و منقبت از امیرالمؤمنین ظاهر گردید:
یکی اینکه ولادت آن حضرت در اوائل این ماه انجام شد، و آن بزرگوار در پنجم ذیحجه در خانه حقتعالی پا به این عالم گذارد؛ و کعبه و حرم و رکن و مقام و صفا و مروه و مکه و منا و مشعر و عرفات، بلکه عالم را به قدم مبارکش مبارک و منوّر فرمود، و حجّاج در روز ترویه و عرفه و عید قربان به برکت فضائل و مناقب او متوجه امور حج شدند و مناسک حج را بهجا آوردند.
در هجدهم این ماه در غدیر خم به ابلاغ رسولالله؟ص؟ با آن تشریفات خاصی که از ناحیه حضرت انجام گرفت امر امامت حضرت ظاهر شد.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 363 *»
در همین ماه جریان مباهله واقع شد، و فضائل خمسه طیّبه محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین صلواتالله علیهم اجمعین روشن گشت. رسولالله ابلاغ فرمودند که با نصارای نجران آماده مباهله هستند و قرار مباهله گذاردند. بزرگ نصاری به نصاری گفت فردا که روز مباهله است اگر دیدیم که محمد با خاندان خودش برای انجام مباهله آمده، مباهله نخواهیم کرد. چون این نشان نبوت او است، و ما در کتابهای خودمان دیدهایم و از بزرگانمان شنیدهایم که پیغمبر آخرالزمان با نصاری مباهله میکند و برای مباهله فقط خاندان خودش را میآورد، نه اصحابش را. و ما را از انجام مباهله با او بر حذر داشتهاند، که اگر این مباهله انجام شود تمام نصاری هلاک خواهند شد. روز مباهله که شد دیدند همانطور که بزرگ ایشان گفته بود، رسولالله جلوتر از همه تشریف میآورند و با دستهای مبارکشان دست امام حسن و امام حسین را گرفتهاند، امیرالمؤمنین پشت سر حضرت رسول، و فاطمه زهراء پشت سر امیرالمؤمنین تشریف میآورند. و خداوند پرده از جلوی چشم بزرگان نصاری برداشت و دیدند که ملائکه عذاب با حربههای آتشین آماده هستند که بهواسطه خشم و غضب رسولالله و نفرین آن بزرگوار نصاری را هلاک کنند. چنانکه قرآن از این حادثه خبر داده که رسولالله فرمودند ما برای مباهله آماده هستیم، و خاندان خودمان را خبر میکنیم و میخوانیم. در این آیه مبارکه صریحاً امیرالمؤمنین نفس رسولالله نامیده شدهاند. میفرماید: انفسنا و انفسکم، و ائمه ما فرمودهاند که مراد از «انفسنا» امیرالمؤمنین هستند و یکی از فضائل حضرت امیر که در این ماه شریف ظاهر شد همین بود که قرآن صریحاً امیرالمؤمنین را نفس رسولالله نامید و خدا برای این فضیلت آیه نازل فرمود. و همچنین فضلیت امام مجتبی و حضرت سیدالشهداء هم نمودار شد که این بزرگواران ابناء رسولالله و فرزندان پیغمبرند اگرچه از علی و فاطمه هستند سلام الله علیهم اجمعین.
از فضائل دیگر که در اواخر این ماه شریف ظاهر شد، نزول سوره مبارکه «هل اتی» است. بعد از آن حادثهای که در خانه امیرالمؤمنین در سه شبانهروز واقع شد که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 364 *»
حضرت امیر و حضرت زهراء و امام حسن و امام حسین؟عهم؟ و فضه برای سلامتی امام حسن و امام حسین؟عهما؟ که بیمار بودند نذر کردند و روزه گرفتند. شب اول که مقداری نان جو سر سفره گذاردند که افطار بفرمایند مسکینی آمد و آن بزرگواران هم افطار خود را به آن مسکین دادند. شب بعد یتیم آمد، شب بعد اسیر آمد. آن اخلاص این بزرگواران در بخشش، اگرچه چند قرص نان جو از نظر کمّیت و مقدار ارزشی ندارد، اما اخلاص در عمل و محبت به انجام عبادت و اطاعت و بندگی خدا آنچنان از این چند نفر به حسب مقام و رتبهشان اظهار شد که خداوند این سوره مبارکه را نازل فرمود. خداوند از اخلاص امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء و امام مجتبی و حضرت سیدالشهدا و فضه در این اطعام و احسان شکرگزاری کرد و فرمود: و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً انما نطعمکم لوجه الله لانرید منکم جزاءاً و لا شکوراً خدای شکور آیه نازل فرمود و اخلاص این بزرگواران را امضاء کرد و درجه اخلاص ایشان را به امت اسلامی و همه خلایق شناسانید. مگر چند قرص نان بوده؟ پنجتا مثلاً در سه شب، از نظر کمّیت چندان ارزشی ندارد. اگر گرسنگی هم کشیدهاند، گرسنگی سه شبانهروز هم چیزی نیست، این بدن طوری است که میتواند تحمل کند. ما دوستی داشتیم که برای اقتداء به این بزرگواران گاهی سه شبانهروز روزه میگرفت، و حتی ما به او اصرار میکردیم در شبها آب و چای بخورد، میگفت نه، میخواهم به اینطور عمل کرده باشم. حتی آب هم نمیخورد، میگفت همین اندازه در دل میدانم که در شب آبخوردن چایخوردن غذاخوردن بر من مباح است، اما نمیخورم. سه شبانهروز تمام روزه میگرفت. خیلی هم مسن بود، اما سه شبانهروز هیچ نمیخورد و به عباداتش هم میپرداخت، مهمانداری و رفت و آمد هم داشت. پس این هم چندان مسألهای نیست.
سوره «هل اتی» قابل تأمل است. برای گرسنگی این بزرگواران در سه شبانهروز، یا برای پنج قرص نان در سه شب متوالی به مسکین و یتیم و اسیر دادن؛ معنا ندارد که
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 365 *»
اینطور خداوند تجلیل و تعظیم بفرماید. بلکه اصل مطلب اخلاص در عمل و محبت به عبودیت است. این است که خداوند از کار این بزرگواران تجلیل فرمود و این سوره مبارکه نازل شد که چشمروشنی شیعیان و دوستان خاندان رسالت شد پیغمبر به این کار امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء و امام حسن و امام حسین افتخار میفرمودند. اینها که در رتبه عصمت کلیه بودند، فضه هم که به حسب مقام و منزلت خودش به این بزرگواران اقتداء کرده بود، او هم در مرتبه خودش صاحب یکچنین اخلاص و حب به عبادت و بندگی و اطاعت است.
امیدواریم خداوند به برکت این بزرگواران به ما هم عنایتی بفرماید که اولاً به انجام طاعات و ترک معاصی موفق شویم. و بعد انشاءالله توفیق محبتِ به طاعت و بندگی و بغض به معصیت پیدا کنیم. این خیلی ارزش دارد، و آنچه مایه نجات ما است این است. دقت کنید عزیزان من، ما که معصوم نمیتوانیم بشویم و از ما هم که عصمت نخواستهاند. اولیاء ما هم که ما را خوب میشناختند که ما اسیر هوای نفس هستیم و گرفتار تمایلاتیم. نفس، اماره بالسوء است یعنی شدیداً و اکیداً فرمان به بدی میدهد، آن به آن و لحظه به لحظه فرمان به بدیها میدهد، با وجود این به ما محبت و عنایت داشتهاند، به یک شرط که از عهده همه ما برمیآید و آن این است که به خدا و اولیاء خدا محبت داشته باشیم، به طاعت و بندگی محبت داشته باشیم، اگرچه موفق به انجام آن نمیشویم، اما در دل حب به طاعت و حب به بندگی داشته باشیم و در دل از طاعت و بندگی لذت ببریم، اگر کسی را میبینیم که موفق به انجام طاعت است، موفق به نماز اول وقت است، موفق به نافله گزاردن است، موفق به مشرفشدن به حرم است، موفق به تلاوت قرآن است، موفق به قرائت دعاها است، موفق به خواندن کتب مشایخ عظام است، موفق به احترام به پدر و مادر و احسان به خویشان و صله رحم است، و همچنین سایر موفقیتها را دارد؛ در دل از آنها و از اعمال خیرشان خوشمان بیاید و به حالشان غبطه بخوریم که چرا ما آن موفقیتها را نداریم. غبطهخوردن اجر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 366 *»
دارد. حسادت نبریم، حسادت اگر بردیم شیطان میآید وسوسه میکند میگوید بگو این دارد ریا میکند سمعه میکند، مثلاً برای خوشایند دیگران چنین و چنان میکند. وقتی حسادت بردیم، شیطان اینطور وسوسه میکند که موفقیتهای دیگران را توجیه کنیم و خودمان به بیچارگی باقی بمانیم و خسر الدنیا و الآخرة باشیم، آن توفیق را نداشته باشیم و درباره اهل ایمان بدگمان هم باشیم؛ و حال آنکه یکچنین حقی نداریم. بلکه باید به حال مؤمن موفق غبطه بخوریم، بگوییم خوشا به حالش که خالصانه طاعات را انجام میدهد و اجرش را در دنیا و آخرت خواهد دید.
پس محبت به طاعت و عبادت، و محبت به اهل طاعت و اهل عبادت را از ما خواستهاند و از ما برمیآید. و همچنین بغض به معصیت و اهل معصیت را از ما خواستهاند. باید نسبت به اهل معصیت ــ از جهت معصیتشان نه از جهت ذاتشان ــ بغض داشت؛ چون دوستان محمد و آلمحمد؟عهم؟ ذاتشان پاک و پاکیزه است، ولی اگر معصیتی از ایشان میبینیم باید در دل از معصیتشان بیزار باشیم نه از خودشان؛ وگرنه اولیاء خدا هم باید از ما بیزار باشند. ولی نه، فرمودهاند ذات دوستان ما پاک است طینتشان از طینت ما است، ولی به واسطه اختلاط طینتشان با دشمنان، معصیت از آنها سر میزند، شما باید نسبت به معصیتشان از آنها بیزاری بجویید و از معصیتشان بدتان بیاید. پس انسان باید از خودش که معصیت میکند و از معصیتش ناراحت باشد؛ چون این هم از ما برمیآید که از خودمان در هنگام معصیت و از معصیتمان رنج ببریم، وقتی که میبینیم شیطان بر ما مسلط است نفس اماره بر ما مسلط است، بدانیم عقلمان در برابر نفس ضعیف شده که مرتکب معصیت شدهایم و میشویم، بلکه به معصیت میل و رغبت داریم، به خدا پناه میبریم، آنهایی که ما را در معصیت کمک میکنند دوستشان داریم، از آنهایی که ما را دعوت به طاعت میکنند بدمان میآید. خدا نکند اینطورها باشیم، اگر باشیم خیلی بیچاره هستیم. میتوانیم اینطور باشیم که از کسانی که ما را در معصیتها کمک میکنند بدمان
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 367 *»
بیاید و متنفر باشیم. دیدهاید عکسهای این اشخاصی را که اهل غناء و طرب هستند زیاد به نمایش میگذارند؛ اینها باید در نظر ما یک طوری باشند که هرجا عکسشان را میبینیم از اینها بدمان بیاید و متنفر باشیم. زیرا اینگونه اشخاص وسیلههای عجیبی برای انجام معصیتها هستند؛ آن هم چه معصیتهایی! باید از اسمشان بدمان بیاید، از عکسشان بدمان بیاید. پناه به خدا؛ بعضی جاها دیده میشود که عکس این اشخاص را با همان اسباب کارشان به دیوار خانهها و مغازهها زدهاند، و از دیدن آنها و اسباب کارشان که در دستشان است لذت میبرند. عزیزان من؛ این غناء این غناء این غناء خانه انسان را خراب میکند. به خدا پناه میبریم. انسان را بیچاره میکند، نعمت را سلب میکند، برکت را از بین میبرد. همین اندازه که در خانهای غناء و گوشدادن به غناء باشد، شیاطین بر اهل آن خانه مسلط میشوند. ملائکه موظف میشوند بر در آن خانه بایستند و بر اهل آن خانه نفرین کنند و به شیاطین اعلام کنند که غیرت از اهل این خانه برداشته شده، شما میتوانید در این خانه و اهل این خانه نفوذ کنید، زنها و مردهایشان را به فساد بکشید. این غناء عجیب است! بترسید. بدترین لذتها است، بدترین لذتها است، بیغیرت کنندهترین لذتها است، بیپروا کنندهترین لذتها است. آنچنان در روح انسان نفوذ میکند که در حال تنهایی حاضر است قر بدهد انگشتک بزند و رقص کند. کار انسان را به اینجا میکشاند. و بر اهل ایمان و دوستان محمد و آلمحمد؟عهم؟ یکچنین بیغیرتیها و بیعفتیها و بیحیائیها قبیح است. تنها خدا که شاهد بر ما نیست، پیغمبر خدا شاهد است ائمه طاهرین شاهدند بزرگان دین شاهدند ملائکه شاهدند در و دیوار شاهدند زمان و مکان شاهدند، همه اینها شاهدند. در خانه و در هنگام تنهایی انگشتک میزنی قر میدهی رقص میکنی؟ چارهای هم نداری، از بس غناء گوش کردهای روحت کثیف شده، پر از کثافت شده، از این کارها خوشت میآید.
همچنین نگاهکردن به نامحرم که بارها تذکر دادهام، و همچنین ـــ خدای نکرده ـــ
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 368 *»
از روی شهوت به امردان نگاه کردن؛ اینها همه انسان را کثیف و آلوده میکند، غیرت را میبرد حیا را میبرد عفت را میبرد، انسان را مستحق انواع بلاها و گرفتاریها و رفع نعمتها و برکتها میکند. از خدا بترسید از اولیاء خدا بترسید، خودتان را زن و فرزندتان را عفت و عصمتتان را نعمتهایتان را به جهت رضای خدا و اولیاء خدا حفظ کنید. پس از ما خواستهاند که از معصیت بدمان بیاید، از آنهایی که وسیله معصیت فراهم میکنند و ما را به معصیتها رغبت میدهند از آنها هم بدمان بیاید.
در هر صورت، این هم یکی از فضائل امیرالمؤمنین بود که سوره مبارکه «هل اتی» به برکت آن بزرگوار نازل شد، چون آن حضرت ابتداء سهم خودش را بخشید، فاطمه زهراء هم به امیرالمؤمنین اقتداء کرد، امام حسن و امام حسین هم اقتداء کردند، فضه هم اقتداء کرد و حق خودشان را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند، و تا سه شبانهروز برای افطارشان به آب اکتفاء فرمودند. سه شبانهروز که تمام شد این سوره نازل شد، و خداوند از اخلاص ایشان در عبادت و بندگی و محبتشان به اطاعت و بندگی خدا آن هم در خدمت به خلق، خدمت به مسکین و یتیم و اسیر، قدردانی فرمود و این آیات نازل شد. فرمودند: الخلق کلهم عیال الله همه خلق نانخورهای خدا هستند، خدا به حسب رحمت رحمانیه به همه خلقش عنایت و توجه دارد، کافر و مؤمن یکسان مورد رحمت خدا هستند. الخلق کلهم عیال الله همه خلق نانخورهای خدا هستند، سر سفره احسان حقتعالی حاضر و مجتمعند. بعد فرمودند: و احب الخلق الی الله انفعهم لعیاله محبوبترین خلق در نزد خدا آن کسی است که منفعتش به عیال خدا که همین خلق باشند بیشتر برسد. الحمدلله رب العالمین خداوند بر ما و شما به امر اخوت و بصیرت منت گذارده است. سعی کنید تمام خدماتتان را صرف امر برادران کنید، هر خدمتی و احسانی که از شما برمیآید برادران و خواهران ایمانیتان مقدمند. حتی برادران و خواهران جسمانی شما اگر در معرفت و بصیرت با شما شریک نیستند، آنها در درجه بعد قرار دارند. اما برادران و خواهران ایمانی که در امر بصیرت و معرفت با
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 369 *»
شما یکسانند، اینها برادران و خواهران مساوی هستند و باید قبل از برادران و خواهران جسمانی به آنها رسیدگی نمود. آری، احب الخلق الی الله انفعهم لعیاله.
یکی دیگر از فضائل مولا امیرالمؤمنین صلواتاللهعلیه که در این ماه شریف واقع شد و فضیلت و مقام این خانه خدا آشکار گردید، خاتمبخشی وجود مبارک امیرالمؤمنین بود. یکروزی امیرالمؤمنین در همین ماه در مسجدالنبی نماز میخواندند، رسول خدا هم با عدهای در خانهشان نشسته بودند. آن چند نفر که در حضور حضرت رسول بودند عدهای از بزرگان یهود و نصاری بودند که اسلام آورده و میخواستند از زبان مبارک رسولالله بشنوند که بعد ازپیغمبر چه کسی جانشین ایشان است؟ برای همین مطلب شرفیاب حضور رسولالله شده بودند. از آنطرف امیرالمؤمنین با عدهای در مسجدالنبی مشغول نافلهخواندن بودند، دیگران هم هر کسی برای خود مشغول عبادتی بود. امیرالمؤمنین در حال رکوع بودند که سائلی وارد شد و در خواست کمک کرد. هیچکس از اهل مسجد جواب او را نداد؛ حضرت دست مبارک خود را ــ که انگشتر داشت ــ دراز فرمودند، سائل فهمید که قصد حضرت احسان به او است، پیش آمد و انگشتر را از دست مبارک حضرت درآورد و رفت. بزرگان یهود و نصاری هم که در حضور رسولالله هستند سؤالشان این است که جانشین شما بعد از شما کیست؟ در همان وقت آیه نازل شد: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون این است و جز این نیست که ولیّ شما، اولی به تصرف شما، حقدار همه امور شما، مالک همه شما و همه چیز شما، خدا و رسول و مؤمنانی هستند که این صفات را دارند. «ولیّ» در اسلام و در قرآن و در سنت رسولالله؟ص؟ یک کلمه جامعی است، از نظر عربی هم کلمه عجیبی است. اشهد ان علیاً ولیّ الله یا اشهد ان علیاً و الائمة من ولده و فاطمة الصدیقة اولیاءالله ولایت از طرف خدا به اینها داده شده، و با گفتن کلمه «ولیالله» و «اولیاء الله» اقرار میکنیم که خدا ایشان را به مقام ولایت به ما شناسیده است. کلمه
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 370 *»
«ولیّ» کلمه عجیبی است، خیلی پر معنا است، معنایش اولی به تصرف هست، زعیم هست، امیر هست، امام هست، صاحب نعمت هست، شفیع هست، حسیب هست، او شفاعت میکند، ولایت دست او است، حساب و کتاب دست او است، بهشت و جهنم در فرمان او است، دنیا و آخرت در دست او است، همه فیوضات از دست او جاری میشود؛ هرچه در آن خیری نسبت به جمیع اهل ایمان باشد، در کلمه «ولیّ» جمع است. «ولیّ» معنایش همین است. این کلمه «ولیّ» پر از اینگونه معانی است. انما ولیکم الله ولایت بر شما در درجه اول برای خدا است، خدا ولی شما است. در درجه بعد برای رسولالله؟ص؟ است، بعد از رسولالله ولیّ شما آن کسانی هستند که ایمان آوردهاند و نماز میگزارند و زکات میدهند و انفاق میکنند و حال آنکه در رکوعند.
تا این آیه نازل شد، رسولالله فرمودند این آیه گزارش از یک حادثهای دارد، به مسجد برویم و ببینیم در آنجا چه واقعهای رخ داده است. داخل مسجد تشریف آوردند، از اهل مسجد پرسیدند در اینجا جریانی اتفاق افتاد؟ عرض کردند آری، سائلی وارد مسجد شد و تقاضای کمک کرد، اما کسی به او چیزی نداد و احسانی نکرد، ما دیدیم علی در حال رکوع انگشترش را به آن سائل داد. این جریان را ما دیدیم. رسولالله؟ص؟ به شکرانه این نعمت اللهاکبر گفتند و همه اهل مسجد نیز صدایشان را به اللهاکبر بلند کردند. فرمودند آیهای نازل شده و خدا علی را تعیین فرموده به اینکه بعد از خدا و بعد از من ولیّ همه شما است. انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون دومی ملعون خیلی به هوس افتاد، خودش گفت هفتاد انگشتر در رکوع انفاق کردم که شاید یک آیه هم درباره من نازل بشود اما هیچ نازل نشد. و از آنطرف تمام ائمه ما این عمل را انجام دادهاند و در حال رکوع انگشتر اعطاء فرمودهاند. خود این انگشتر رمزی است، و امیرالمؤمنین که انگشتر اعطاء کنند رمز دیگری است. اما ارزش و عظمت این عمل از جهت همان توجه به
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 371 *»
حقتعالی و انجام وظیفه است اگرچه در حین اداء تکلیف باشد. اگر آن شخص واقعاً درمانده و بینوا بوده، رعایت حال خلق و درماندگان و بینوایان فرمودهاند؛ و اگر هم جبرئیل بوده، این خودش یک عنایتی از طرف حقتعالی است که جبرئیل بیاید، و چهبسا امیرالمؤمنین در حال توجه به حقتعالی توجه نداشته باشند به اینکه این شخص سائل جبرئیل است اما عنایت فرمودند. یا اگر توجه هم فرمودند که جبرئیل است، جبرئیل گدای کدام درگاه است؟ او هم گدای درگاه امیرالمؤمنین است، هر مقام و منزلتی که دارد علی به او کرامت کرده، انگشتری است که علی به دست او کرده و از اثر همان انگشتر است که کارهای جبرئیلی از او سر میزند، همچنانکه انگشتر به دست سلیمان فرمود، و از انگشتر سلیمان چه کرامتها و معجزهها صادر میشد. امیرالمؤمنین به هر پیغمبری انگشتری کرامت فرمود.
این ماه شریف ذیحجه به حسب باطن هم زمان بروز فضائل و مناقب این اول خانه از خانههای ولایت محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکاً و هدی للعالمین به حسب باطن و تأویل، اول خانهای که برای منفعت مردم نهاده شد آن خانهای بود که در خانه خدا وضع حملش شد یعنی پا به دنیا گذارد. اللّهم صل علی محمد و آلمحمد.
از فضائل دیگر این بزرگوار که در این ماه واقع شد ــ عرض کردم ــ غدیر ثانی بود، غدیر ثانی در همان روز عید غدیر یعنی هیجده ذیحجه در سال سیوپنج هجری واقع شد. در همان روز عثمان به درک رفت و بعد از آن فوراً مسلمانان با امیرالمؤمنین بیعت کردند. و عرض کردم تا به حال در میان شعراء ندیدیم کسی متعرض این امر شده باشد، فقط مرحوم قوام به این امر پرداخته و قصیدهای سروده است، و من هم قصیده ایشان را تخمیس کرده بودم و میخواندم. یک مقداری از آن تخمیس ماند، و چون این ایام میگذرد و شاید دیگر مناسبتی برای خواندنش نباشد، تتمهاش را تا هر جا خداوند کمک کند میخوانم. مرحوم قوام بعد از توصیف حضرت امیر ؟ع؟، به ذکر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 372 *»
روز غدیر ثانی یا عید بَقْر ثانی رسیدیم. هرکدام را که بگویید درست است، از سال سیوپنج هجری به بعد، روز هجدهم ذیحجه هم عید غدیر است و هم غدیر ثانی یا عید بقر ثانی است. روز نهم ربیعالاول عید بقر است، این روز هم عید بقر است . چون همانطوری که عمر در روز نهم ربیعالاول به واسطه ضربه به درک رفت، عثمان را هم در روز عید غدیر کشتند و به درک واصلش کردند.
وصفش بود از حق همه سرتاسر قرآن
مدّاح علی نفس نبی حضرت یزدان
ز آن دو که گذشتی همه عاجز شده از آن
تعریف علی کس نتوان گفت به دیوان
توصیف علی کس نتوان ثبت به دفتر
مژده که شد انجام اُمید بشر امروز
آورده به همره خبر خوشاثر امروز
شد کِشتِ نبی؟ص؟ روز غدیر بارور امروز
القصّه به فیروزی و فتح و ظفر امروز
سلطان ازل هِشت به سر ظاهر افسر([41])
خیلی جالب است! این «القصه به فیروزی» رمز است که قتل عمر به دست ابولؤلؤ که نامش فیروز بود انجام شد. اشاره به آن جریان هم هست.
شاهی که بُدی بر همه او از همه اولی
بودی همه را سرور و سردسته و مولا
برتر ز همه والی کل اشرف و والا
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 373 *»
بنشست بر اورنگ خلافت شه لولا ([42])
از بوی خوشش کون و مکان گشته معطّر
خواندن این اشعارِ تتمه شب پنجشنبه حق دیشبمان بوده، بحثهای قبل را حساب نکنید. امشب اول بحث است، دیشب چون شب جمعه بود شعر نخواندم.
از بعد نبی حق ولی در کف گرگان
چون گوی به چوگان مظالم بِدِهبِستان
اینطور شده بود که آن نانجیبها حق ولایت و امامت و زعامت را مثل یک گوی و یک توپ دست به دست میکردند. اول ابیبکر گرفت بعد عمر گرفت بعد عثمان گرفت.
از بعد نبی حق ولی در کف گرگان
چون گوی به چوگان مظالم بِدِهبِستان
تا اوّل و دوّم بشدند جانب نیران
نَعْثَلْ به مثل چون سگ پاسوخته لنگان([43])
لنگان به سقر رفت در آتش چو سمندر
در صنعت حق از ره حکمت شده قانون
باطل جولانی بُوَدش ارچه که وارون
دارم مثلی بهر سه گوساله و هارون([44])
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 374 *»
یعنی که شُباط از پی تشییع دو کانون
شد سوی عدم پیسپر از شعله آذر([45])
هنگامه شادیست «غمین» نی غم ایّام
کام همه شیرین ز شیرینی فرجام
کاین عید شدش عید غدیر مبدء و انجام
در تهنیت عید «قوام» از دل ناکام
چون بلبل شوریده ورا گشت ثناگر
این قصیده جالب را مرحوم قوام به جهت خوشحالی به انتقال یافتن حکومت ظاهری به امیرالمؤمنین و بیعت ظاهری با حضرت سروده است. بعد یک درد دلی و یک تشبیه زیبایی هم درباره این قصیدهاش دارد که آن را عرض میکنم.
گر طبع کسی گل کند آرد بَر و حاصل
خواهد که کند عرضه بر ارباب فضائل
چون شاعر ما باشد و گوید ز غم دل
کام دل من آنکه یکی عارف کامل
این چامه فرو خوانم و داند به فراخَور
میگوید آرزوی من این است که یک نفر کامل باشد و شعرشناس باشد، تا من این قصیده را برایش بخوانم و به معنای این قصیده به معنایش آنطوری که شایسته این قصیده است پی ببرد و مراد مرا بفهمد. این درد دل شاعر ما است.
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 375 *»
بسیار کم است آن که کند کوشش و همّت
تا درک معانی شودش روزی و قسمت
کمتر بود آنکس که بَرَد رنجی و زحمت
کمیاب بود شعرشناسی که ز حکمت
پی برده و آگه شود از شعر به مشعر
یعنی درکش را داشته باشد و مراد شعر را بفهمد.
الفاظ لباسند و معانی همه چون فرد
وقتی فرد انسانی لباس میپوشد، سعی میکند که لباسی زیبا و متناسب با بدن بپوشد. الفاظ برای معانی در حکم لباسند.
الفاظ لباسند و معانی همه چون فرد
هر یک متناسب تن خود پیرهنی کرد
جویای معانی شده افکار ز پَرْد پَرْد([46])
از لابهلای این لباسها و کلمات میخواهد پی به معانی ببرد.
دوشیزه طلب نیست به جز طبع جوانمرد
صرّاف سخن کیست به جز مرد سخنور؟
ایشان درباره این قصیدهاش توضیح میدهد. اولاً معلوم کرد که دوشیزهطلبْ مرد جوانمرد است، و سخندان و شعرشناس مرد سخنور است.
از اینجا به بعد من از زبان مرحوم قوام سخن میگویم:
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 376 *»
این مدحت بِکْرَم که بود جالب و شیوا
در پرده الفاظ شده دلکش و رعنا
پوشد رخ خود را به دو صد غمزه و ایما
ترسم که چنین بِکْر بدین طلعت زیبا
در خانه شود پیر ز کمیابی شوهر
چون وقتی که معنی در لفظ میرود خودش را دائماً در لابهلای لباس الفاظ میپوشاند و پنهان میکند، فقط منتظر کسی است که جوانمرد و طالب دوشیزه باشد.
صاحب نظری کو که شود طالب دیدار
سودا زدهای کو که دهد دل به چنین یار
کو غمزده بیدل و مفتون و گرفتار
بیخرج و صداق ارچه بسی هست خریدار
باشد چو خری کو رَمَد از شتّه گوهر
آیین خدایی بستاید پدری را
حق هم نظر خاص نماید پدری را
در کار بسی عقده گشاید پدری را
داماد فرومایه نشاید پدری را
کو هستی خود خرج کند در ره دختر
کسی که همه هستیش را برای تعلیم و تربیت دخترش خرج کرده، اگر داماد فرومایهای از چنین دختری خواستگاری کند و برای این دختر ارزشی قائل نباشد، خیلی به پدر صدمه زده است. مرحوم قوام خودش و قصیدهاش را تشبیه میکند به پدری که خیلی برای دوشیزهاش زحمت کشیده. ایشان برای این قصیده خیلی زحمت کشیده، مثل پدری که تمام هستیش را خرج تربیت و پرورش دخترش کرده باشد. آری، این بیت
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 377 *»
آخر خیلی تشبیه جالبی است:
داماد فرومایه نشاید پدری را
کو هستی خود خرج کند در ره دختر
تکرار میکنم که انشاءالله پدرها به فکر بیفتند و فرزندانشان را خوب تربیت کنند، و بعد هم از خدا بخواهند که داماد شایستهای نصیبشان کند.
آیین خدایی بستاید پدری را
حق هم نظر خاص نماید پدری را
در کار بسی عقده گشاید پدری را
داماد فرومایه نشاید پدری را
کو هستی خود خرج کند در ره دختر([47])
بر تربیتش دایه فرزانه گمارد
او را به ره درس و ادب سخت بدارد
در راه هنرمندی وی مایه گذارد
آراید و پیراید و آن گه بسپارد
بیکاله و کابین به یکی اکمه اَکْمَر([48])
مقصود مثل بود در این بحث مُصَفّیٰ
تصریح به مقصد شده اما چو مُعمّا
ابلغ ز صراحت بود اینگونه مُکَنّیٰ
سرمایه من چیست به جز فکر مُوفّیٰ
دارایی من نیست به جز فضل موفّر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 378 *»
این گفته نه لافست و نه هم گفته بیفکر
بس شاهد صدقم که به دفتر شده است ذکر
انصاف دهد گر که ببیند سخنم حِبر([49])
آن فضل کنم صرف به پروردن این بکر
وآن فکر کنم بذل به کوبیدن این در
از رنج فراوان شدهام خسته و بیمار
بس طعنه شنیدم ز حسودان کجافکار
دلشاد از آنم که شدم از پی این کار
باشد که برم بهرهای از زحمت بسیار
شاید که خورم ثَمْرهای از نخله بیبر
بیدار بسی شب گذرانم پی انشا
بس روز که در وادی فکرت شده پویا
نی آب و غذا راحتی و خفتن بیجا
از شعله لمپا بخورم دود به همپا
تا باکره طبع دهم زینت و زیور
دست از همهٔ لذّت نفسانی بدارم
ششدانگ حواسم پی تزیین بگمارم
آماده کنم همچو عروسی و بیارم
باللّه که روا نیست به مفتی بسپارم
در دست کسی کش نبود کفو و نه همسر
«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 2 صفحه 379 *»
هر کس که ز حکمت سخنی تازه بیارد
زاییده فکرش بود و مثل خود آرد
آن مِثل کجا آنچه ز جسم آرد و دارد
پرورده خود از دل و جان دوست بدارد
هر عاقل و هر غافل اگر کور اگر کر
آن کس که کمی ذوقی و از اهل تمیز است
داند چه بسا نکته که بس نازک و ریز است
در شعر که جای هنر و دقت تیز است
اندر بر شاعر بهخدا شعر عزیز است
آنگونه که زر در بر دونطبع توانگر
این شعر ترم قطرهای از چشمه حیوان
مقصود من از شعر بود مدحت جانان
آن کعبه جان قبلهگه طاعت و ایمان
آن به که دهم هدیه به شاهنشه امکان
در فرّ و بها عرضه نمایم به غَضنفر؟ع؟([50])
٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭ ٭
٭ ٭ ٭ ٭
٭ ٭ ٭
([6]) یوسف: 53 (2) بحارالانوار ج5 ص226
([8]) نوار تمام شده و تتمه بحث ضبط نشده است.
([11]) نوار تمام شده و تتمه بحث ضبط نشده است.
([18]) قال رسولالله؟ص؟: مَثَل علیّ مثلُ الکعبة اذ تؤتی و لاتأتی. (بحارالانوار ج36 ص35)
([20]) خراطین: کِرمی است که در لجن زندگی کند. بطین: مبتلای به شکمدرد و یا اسهال. معنی بیت: سوسن با آنکه ده زبان دارد ولی خاموش و با کرمهای لجنزار مانند شخص اسهالی سرگردان و بیچاره میباشد.
([21]) مَدَر: کلوخ. بُـرّ: گندم.
([22]) رب لقد مسّنی الضر: پروردگارا مرا مضرّت فرا گرفته است.
([23]) مغتسَل بارد: جای آبتنی کردن و خنک.
([24]) هاچه: تکه چوبی که سر آن دو شاخ است و زیر شاخ درخت و امثال آن زنند تا فرو نیفتد و بشکند. شاید کنایه از سستی بنیاد تخت بلقیس و در شُرُف سرنگون گردیدن آن باشد.
([26]) اشاره است به مقام بیان.
([27]) اشاره است به مقام معانی.
([28]) اشاره است به مقام امامت.
([29]) ازیراک مخفف جمله «از این جهت است که» میباشد.
([32]) اشارة الی: و کلتا یدیه یمین.
([33]) العقید: المعاقد و المعاهد.
([34]) در واقع آن ملعون این تعابیر را از باب تمسخر و استهزاء میگفت، زیرا دأب او این بود. و در تاریخ نمونههایی وجود دارد.
([38]) نظر به اینکه نوار صوتی این مجلس موجود نبود. از دفترها و خلاصههایی که نوشته شده بود استفاده شد.
([41]) در دیوان چاپی «سطان ازل هشت به سر طاهر افسر» آمده که ظاهراً اشتباه است و مراد از «ظاهر افسر»، افسر ظاهر است یعنی حکومت و سلطنت و امارت ظاهری برای حضرت؟ع؟ فراهم شد.
([42]) شه لولا شاید اشاره است به حدیث قدسی: لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لماخلقتک. و شاید اشاره به حدیث نبوی باشد که فرمود: لولا انت یا علی لمیعرف المؤمنون بعدی و احتمال میرود به گفته عمر که بارها گفت: لولا علی لهلک عمر، و شاید به هر سه مورد اشاره باشد.
([43]) نَعْثَل نام پیرمردی یهودی بود که عثمان شباهتی تام به او داشت و عایشه او را به واسطه این شباهت نعثل نامید.
([44]) مقصود از سه گوساله اولی و دومی و سومی هستند و مقصود از هارون، هارون این امت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب؟ع؟ میباشند. در حدیث منزلت که از طریق شیعه و سنی متواتر است رسولخدا؟ص؟ فرمودند: یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی بعدی.
([45]) شُباط به ضم شین: ماه آخر زمستان است به لغت رومی و کانون اول و کانون دوم دو ماه دیگر رومی است که پیش از شباط و بعد از تشرین دوم میباشند. و مرحوم قوام اولی و دومی را تشبیه کرده به دو کانون و سومی را تشبیه کرده به شباط که سه ماه آخر سال و دوران زمستان هستند. آذر و یا آذار به زبان رومی نام اول بهار و اول سال است که آفتاب در برج حوت است و امیرالمؤمنین؟ع؟ به آن تشبیه شدهاند.
([46]) پَرْد به فتح اول و سکون ثانی: به معنی لای و ته جامه و کاغذ باشد چنانکه گویند یک پرد و دو پرد یعنی یکلای و دولای و معنی این است که افکار از لابهلای جامه الفاظ به معانی بِکر و تازه پی میبرند.
([47]) متأسفانه نوار ناتمام است. ولی تتمّه قصیده و تخمیس آن از دفتر سوم نوای غمین نقل گردید.
([48]) کاله بر وزن لاله: کالا، اسباب، متاع. کابین: مهریه. اَکمه: نابینا، شبکور. اکمر: خمیده.
([50]) این بیت در اصل چنین است:
آن به که آپارم بوقزی سوی الغ بیگ |
در فرّ و بها عرضه نمایم به اکیتلر |
گویا مرحوم قوام قصیده خود را به یکی از خوانین ترک هدیه نموده است و حقیر هم تخمیس این قصیده را به محضر مقدس امیرالمؤمنین؟ع؟ اهداء کرده و امیدوارم آن بزرگوار به کرم و لطفش خدمت ناقابل این روسیاه را بپذیرد. (نوای غمین ج3 ص205)