گفتار مجالس فاطمیه – 1410 جلد دوم-قسمت دوم

گفتار مجالس فاطمیه علیها السلام

1410 ه ق – جلد دوم – قسمت دوم

 

احمد پور موسویان

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 304 *»

مجلس  42

 

 (صبح جمعه ‌ _  14 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 305 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

در این آیات شریفه که ذکر فضائل فاطمه زهراء؟سها؟ شده خداوند آن بزرگوار را به مقام نذیر  بودن معرفی می‌فرماید. خواستیم در این ایام در باره این مطلب سخن بگوییم و به مناسبت سخن به اینجا کشید که وقتی‌که خدمت ذریه طیبه فاطمه زهراء؟سها؟ سلام عرض می‌کنیم باید متوجه ذریه طیبه او، مخصوصاً بقیة‌الله صلوات الله علیه باشیم که این بزرگوار صاحب عزاء است. در این مجالس بر او وارد می‌شویم و باید به آن حضرت عرض تسلیت داشته باشیم. او را باید صاحب‌الامر بدانیم، او را باید حاضر و ناظر بر خود و اعمال خود بدانیم. در جمیع طاعاتمان خود را مرهون وجود او بدانیم. در همه مواطنی که خدا دستور داده در آنجا حاضر شویم، حضورش را احساس کنیم. عرض کردم این لقب شریف صاحب‌الامر ما را متوجه این مطلب می‌کند. باید حضور او را در همه‌جا تمرین کنیم در حدی که آن را  احساس کنیم. در این امر باید

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 306 *»

بیشتر توجه کنیم و فکر کنیم تا اسباب معرفت و بصیرت و آمرزش گناهانمان باشد. و هرچه بیشتر به مقامات ایشان توجه کنیم، تقربمان به درگاه خدا بیشتر می‌شود و رفعت درجات ایمانی برای ما فراهم می‌گردد.

عرض کردم «صاحب» به معنای همراه است. یک معنای «امر» هم این بود که این بزرگوار همراه حکم خدا و امر و نهی او است، او را در جمیع امور دین حاضر و ناظر بدانیم، دین را از دست او گرفته‌ایم. او رضای خدا را به ما می‌رساند، او غضب خدا را به ما می‌رساند، او احکام الهیه را به ما ابلاغ می‌کند. رسول‌خدا؟ص؟ فرمود: قرآن بر من نازل شد که شما را به آن انذار دهم، همچنین اوصیاء بعد از من. و اوحِیَ الیّ هذا القرآنُ لِأُنذِرَکم به و مَن بَلَغ ([1])پس وحی که نازل شده، خدا دینش را به آن حضرت؟ص؟ تعلیم فرموده است، آن بزرگوار هم به امیرالمؤمنین؟ع؟ تعلیم فرمودند. مراد از و من بلغ که خداوند در آیه می‌فرماید، اوصیاء حضرت هستند.([2]) می‌فرماید: قرآن بر من نازل شد که شما را به آن بترسانم، و من بلغ همچنین کسانی که بعد از من می‌آیند، دین را به شما می‌رسانند و شما را به‌وسیله قرآن می‌ترسانند. و امروز بقیة‌الله صلوات الله علیه آخرین وصی رسول‌الله؟ص؟ هستند که دین را به همه مکلفین می‌رسانند. هرکس هرچه تکلیف او است و باید اعتقاد کند یا انجام دهد، بقیة‌الله عجل ‌الله ‌فرجه به او می‌رساند.

شیعه مستبصر هر حقی را باید از دست امامش ببیند و امروز مبلّغ عن الله و المؤدّى عن الله آن بزرگوار است. امروز خدا او را در جمیع عوالم برپا داشته؛ مثل روزی که رسول‌خدا؟ص؟ را در جمیع عوالم برپا داشت. امروز هم این‌طور است، وجود مبارک حضرت از طرف خدا اقامه شده که دین خدا را به همه بندگان ابلاغ کند. پس شیعه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 307 *»

بابصیرت آن است که هر نور، حق، خیر و طاعتی که به او می‌رسد، بداند که خدا اینها را به او فهمانیده است. در امور دین، در حقایق الهی، در جمیع شئون دین، آنچه که مؤمن بصیر می‌داند باید بداند که از برکت وجود مبارک بقیة‌الله به او رسیده است، خود را مأموم او و آخذ از او بداند. هرچه هم از امور دین انجام می‌دهد باز بداند که وجود مبارک بقیة‌الله صلوات الله علیه از او قبول می‌فرمایند. اگر خدا دینی، طاعتی، خیری از کسی قبول می‌کند، به‌وسیله اخذ از بقیة‌الله است. باید آن بزرگوار امضاء کند تا خدا امضاء فرموده باشد. پس از طرف ما هم در پذیرش طاعات و اعمال ما وساطت دارد. او باید بر اعمال و اعتقادات ما صحّه بگذارد، او باید از ما راضی باشد. وقتی او راضی شد، خدا راضی شده است. در بعضی جاها یادمان داده‌اند، در زیارات ائمه هدی؟عهم؟؛ در دعاهای بعد از زیارتشان رسیده که در نزد ایشان عرض می‌کنیم: یا ولیّ الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوباً  لایأتی علیها الا رضاک([3]) ای ولیّ‌خدا بین من و خدا گناهانی است که چیزی آنها را از بین نمی‌برد مگر رضای شما که رضای خداوند است. و امروز ولیّ ‌خدا بقیة‌الله است. طاعاتمان وقتی قبول است که آن حضرت بپذیرد، گناهانمان وقتی آمرزیده است که او از ما راضی شود و از سر تقصیر ما بگذرد. پس از طرف ما هم مبلّغ است که به درگاه خدا می‌رساند و غیر از این راهی نداریم.

این یکی از معانی امر بود که بقیة‌الله همراه دین است. امری از امور دین؛ کوچک یا بزرگ، از بقیة‌الله جدا نیست. این بصیرت خیلی ارزش دارد. دیگران این‌طور فکر نمی‌کنند. شما چون کمتر در این زمینه‌ها مطالعه دارید کمتر متوجه عظمت این نعمت هستید، اما هستند کسانی که می‌گویند در اعتقادات ما احتیاجی به بقیة‌الله نداریم، خودمان می‌فهمیم، ابوعلی سینا و سایر حکماء و فلاسفه ما را بس هستند. و می‌گویند کلمات آنها ادله عقلیه است و ما را کفایت می‌کند؛ دیگر هیچ احتیاج نیست که به فرمایشات ائمه سلام الله علیهم اجمعین رجوع کنیم. از این جهت در

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 308 *»

سراسر کتاب‌هایی که نوشته‌اند اصلاً استدلالی به آیات و روایات ندارند. اگر هم در جایی آیه و حدیثی ذکر می‌کنند، با آنچه حکماء و فلاسفه گفته‌اند توجیه می‌کنند. قسمت اصلی دین را که عقاید است از حجج خدا جدا می‌کنند و بدون رجوع و اخذ از حجت‌های خدا کافی می‌دانند.

اما بزرگان ما+ به ما این‌طور فهمانیده‌اند که دین فرق نمی‌کند: اصلش، فرعش، ظاهرش، باطنش باید از حجج خداوند اخذ شود. هر یک از ایشان در زمان خود صاحب‌الامرند. و با توضیحی که عرض کردم که «صاحب» یعنی همراه و «امر» یعنی دین، معلوم شد که دینی که همراه حجت نباشد، آن دین دین خدا نیست. و حجتی که همراه دین نباشد حجت خدا نیست. همان فرمایش رسول‌خدا را در معنی صاحب‌الامر در نظر داشته باشید که فرمودند: من از میان شما می‌روم و دو چیز نفیس میان شما می‌گذارم که اگر به آن دو متمسک باشید، هرگز گمراه نخواهید شد. و این حدیث مورد اتفاق شیعه و سنی است.([4]) و آن حضرت این فرمایش را بارها تکرار فرمودند، در مسجد، در منزل، وقتی‌که در بستر وفات قرار داشتند. و این فرمایش تفسیر همان لقب شریف صاحب‌الامر است که فرمود کتاب خدا و عترت من از هم جدا نمی‌شوند؛ یعنی در تمام ابعاد دین، کتاب خدا که دین او است با رسول‌الله؟ص؟ همراه است و آن حضرت و ایشان صاحب‌الامر؛ یعنی همراه جمیع شئون دین هستند.

پس ما اعتقادات را از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‌گیریم و به برکت بزرگانمان دارای اعتقاد صحیح هستیم. اعتقادات سالم صحیح بدون مشوب‌ بودن به انحراف نصیب ما شده است. همچنین احکام فرعیه دین؛ آنچه از  واجبات، مستحبات، محرمات، مکروهات و مباحات فرموده‌اند، جمیع شئون دین را از  امام زمان

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 309 *»

صلوات الله علیه اخذ می‌کنیم. در هیچ امری این بزرگوار از دین خدا جدا نیست. همه زمان‌ها این‌طور بوده است، رسول‌الله هم همین‌طور بودند. آیا در زمان رسول‌الله کسی می‌توانست بگوید من این امر اعتقادی را از رسول‌خدا یاد نمی‌گیرم، می‌روم از فیلسوف زمانم یاد می‌گیرم، من فقط نماز، وضو و استنجاء را باید از رسول‌خدا یاد بگیرم. کسی جرأت داشت با آن حضرت این‌طور رفتار کند! به او چه می‌گفتند؟ می‌گفتند: نه، باید نزد پیغمبر؟ص؟ بیایی و توحید و مادون آن را از آن بزرگوار بگیری. آن بزرگوار برای تو بفرماید: بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله الصمد لم‌یلد و لم‌یولد و لم‌یکن له کفواً احد، همچنین آیات سوره حدید. اگر غیر از این باشد، هرچه باشد و از هر کسی باشد درست نیست. خدا خواسته دینش را از پیغمبر بگیری و دین خدا را پیغمبر می‌رساند. از این جهت این همه آیات توحید و نبوت و ولایت را بر رسول‌الله؟ص؟ نازل فرمود و آن بزرگوار بیان می‌فرمود. و این معنای این است که آن بزرگوار همراه دین خدا بوده، الآن هم همین‌طور است.

امروز بقیة‌الله صلوات الله علیه مثل رسول‌الله؟ص؟ صاحب‌الامر است. یک مو دین خدا از بقیة‌الله جدا نیست و یک مو بقیة‌الله از دین خدا جدا نیست. کسانی که در معارفِ دین، خود را از حجت خدا مستغنی می‌دانند و به رأی و اندیشه‌های خود و دیگران پایبندند از آنها پذیرفته نیست. و وقتی که معارف مخدوش شد، بقیه‌اش هم به درد نمی‌خورد. باید دین خدا را دربست از حجت خدا گرفت؛ سراسرش را؛ ظاهرش و باطنش، اصل و فرعش، اعتقادات، اخلاقیات و احکامش را. و او در ابلاغ کوتاهی ندارد، ما هم در اخذِ دین از آن حضرت باید کوتاهی نداشته باشیم. پس هر حقی را باید از آن بزرگوار بدانیم که به دست او به ما رسیده و شاکر وجود شریفش باشیم که به برکت او به هر حقی می‌رسیم و دین خدا را می‌یابیم.

معنای دیگر صاحب‌الامر را عرض کردم؛ یعنی صاحب شئون ربوبی که آن حضرت با شئون الهیه همراه است و در کلمه ولایةالله خلاصه می‌شود. این بزرگوار

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 310 *»

ولیّ‌الله است و همراه ولایت خدا است که عبارت است از تصرف در جمیع ملک؛ همه در دست این بزرگوار است که دست خداوند است. تمام خلق‌ها، تمام رزق‌ها، تمام احیاءها و تمام اماته‌ها به دست با کفایتِ ولایت این بزرگوار است، هر شأنی از شئون ربوبی که خداوند با خلق دارد به‌وسیله این بزرگوار است و این بزرگوار وسیله کلیه است. و خدا که خودش را به خلق می‌شناساند که یکی از شئون ربوبیه است، به این بزرگوار می‌شناساند، برای هرکس تجلی می‌فرماید به این بزرگوار است و نور اتم و اکمل و اعظم، و تجلی اجلی و اکمل حق این بزرگوار است. خدا به وسیله این بزرگوار خود را شناسانیده است، و به این بزرگوار خلق می‌کند، به این بزرگوار  رزق می‌دهد، به این بزرگوار  احیاء می‌کند و به این بزرگوار اماته می‌فرماید. هر خیر ی و هر شری به هرکس می‌رسد به دست این بزرگوار است. این معنای اجمالی صاحب‌الامر است؛ یعنی این بزرگوار با ولایة‌الله همراه است که امری از امور ربوبیّه از ایشان خارج نیست.

امام؟ع؟ به شخصی فرمودند: معنی این آیه چیست و ذکَرَ اسمَ ربّـهِ فصَلّی؟([5]) راوی عرض کرد؛ یعنی هرگاه نام خدا را یاد کرد به نماز بایستد. فرمودند: این ‌که خیلی تکلیف دشواری است که خداوند فرموده است. عرض کرد: چگونه است؟ فرمودند: یعنی هرگاه مؤمن نام پروردگارش را یاد می‌کند، بر محمد و آل‌محمد صلوات می‌فرستد([6]) یعنی ما اسم خدا هستیم. اسم رب ایشانند و شئون ربوبی در ایشان ظاهر است. پس یکی از معانی صاحب‌الامر؛ یعنی با شئونات ربوبی همراهند که ما آن‌به‌آن در تحت این شئون هستیم. ربوبیت؛ یعنی پرورش‌ دهندگی که جمیع مراتب ما، ظاهر و باطن ما در زیر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 311 *»

پوشش این شئون ربوبی است که به‌وسیله صاحب‌الامر به ما تعلق می‌گیرد. ببینید این آمدن و رفتن‌ها، طاعات و اجتماعات که داریم و در معرض آنها هستیم، تمام اینها همراه بقیة‌الله است، همه را داریم به‌وسیله آن بزرگوار به انجام می‌رسانیم.

پناه به خدا می‌بریم! چقدر باید از معاصی شرمنده باشیم! ما بخواهیم بد باشیم و بقیة‌الله هم ما را بد کنند، این خیلی بد است. با چنین بصیرتی که به برکت بزرگان به ما داده‌اند، باز هم بد باشیم و بر ما بد جریان پیدا کند و سیئات، گناهان و بدی‌ها از ما سر بزند، این خیلی خجالت دارد. این معاصی و سیئات چه اندازه باید بر ما سنگین باشد و سنگینی بار این معاصی را احساس بکنیم؟! به‌‌طوری که در دعاها رسیده: قد اثقلت ظهری این‌طور باید احساس کنیم. اینها تعابیری است که در زیارات معصومین؟عهم؟ رسیده است. اما آیا واقعاً ما می‌توانیم این‌طور اظهار کنیم؟! مانند منَعَتْـنی من الرُقاد([7]) گرفتاری و سنگینیِ این معاصی من مرا از خواب بازداشته، آسایش مرا گرفته است. الآن آیا واقعاً ما همین‌طوریم؟ و باید این‌طور باشیم، این‌قدر سنگینی بار گناه را احساس کنیم که خواب راحت نداشته باشیم، ولی چه کنیم. چنین حالتی را باید کسب کنیم.

آنگاه اولیاء ‌خدا این احساس را برای ما فراهم کردند به اینکه متحمل مصائبی شدند از ناحیه کسانی که سرچشمه همین معاصی بودند که کار آنها ریشه تمام معاصی است. سنگینی آنها را چطور احساس می‌کنیم؟ به این‌طور که هنگام ذکر مصائب همه وجودمان متزلزل می‌شود، در یادآوری مظالمِ ریشه‌های مصائب از پا درمی‌آییم، همین‌که آن مصائب را متذکر می‌شویم متأثر می‌شویم. همین تأثر، خمیده ‌شدن در زیر بار این معصیت بزرگ است و به این وسیله ان‌‌شاء‌الله آمرزیده می‌شویم، گناهان ما عفو می‌شود و طاعاتمان قبول می‌گردد. و همه اینها به‌واسطه این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 312 *»

است که این بزرگواران مصائب را قبول فرمودند. و باب این مصائب درِ خانه فاطمه زهراء؟سها؟ باز شد. همین‌طور مصائب فرزندان حضرت ادامه داشت تا زمین کربلاء و  ادامه دارد تا وقتی‌که بقیة‌الله ظاهر شوند و شهید گردند. وقتی متذکر این مصائب می‌شویم، زیر بار بزرگِ یادآوری این مظالم که گناهان بزرگی بوده و اصل گناهان است، خمیدگی خود را احساس می‌کنیم. خدایا! به حق فاطمه زهراء؟عها؟ ما را کمک کن. در مصائب ایشان ما را محزون گردان و حزن دل ما را عمیق‌تر گردان، تا به این واسطه گناهان ما و گناهان گذشتگانمان آمرزیده شود و خیر دنیا و آخرت نصیبمان گردد.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 313 *»

مجلس  43

 

 (شب شنبـه ‌ _  15 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 314 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد به مناسبت این ایام و لیالی که متعلق به فاطمه زهراء؟سها؟ است خواستیم در این منزلت حضرت سخن بگوییم که خداوند آن بزرگوار را نذیر بشر معرفی فرموده است و خود این بحثی لازم است و از نظر دانستن وضع موجودمان بحثی کاملاً مناسب است؛ هم از جهت ایام و لیالی و هم از نظر وضع موجودمان که در این زندگانی بدانیم در چه شرایطی هستیم و چرا اولیاء سلام الله علیهم اجمعین در مقام انذار ما برآمده‌اند؟ با وجود اینکه این بحث لازم و مناسب است، اما بحث این‌طور پیش آمد که به امر بقیة‌الله صلوات الله علیه و توجه به آن حضرت کشیده شد. البته این هم بی‌مناسبت نبود که عرض شد صاحب مجالس عزاء و مجالس ذکر فضائل آن بزرگوارند و ما در این مجالس در واقع بر آن بزرگوار وارد می‌شویم و باید توجه خاصی به آن حضرت داشته باشیم که در جمیع احوال ما حاضر و ناظرند.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 315 *»

و این عبادت بزرگی که انجام می‌دهیم که گرد یکدیگر ‌می‌نشینیم و فضائل و مناقب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را ذکر می‌کنیم از عنایت ایشان است. و چون اعظم طاعات ما است، ان‌شاء‌الله به برکت این عمل سایر اعمالمان هم مورد قبول قرار می‌گیرد و اصلاح می‌شود. در حدیث دارد که اگر خدا حسنه‌ای از حسنات بنده‌ را قبول بفرماید همه حسناتش را قبول می‌کند و او را داخل بهشت می‌کند.([8]) مخصوصاً در ثواب بعضی اعمال نام برده‌اند مثل اینکه اگر کسی از روی اخلاص لااله‌الاالله بگوید خدا او را به بهشت می‌برد.([9]) حال می‌دانیم اعظم طاعات این است که انسان به یاد محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بیفتد و فضلی از فضائل ایشان را بشنود یا بگوید، یا اینکه مصیبتشان را ذکر کند. و این مجلس به منظور عزاء حضرت زهراء؟سها؟ منعقد شده است و یقیناً از عنایات بقیةالله صلوات الله علیه این عزاداری‌ها به درگاه خدا قبول است و به برکت قبولی این عمل بقیه اعمال ما نیز قبول است.

و چون بر ایشان وارد می‌شویم خواستم متذکر این امر باشیم و با دعاء کردن بر حضرت در واقع بر خودمان دعاء کرده باشیم. عرض کردم وقتی‌که در این مجالس وارد می‌شویم دعاء کنیم ساعد الله قلبک یا بقیةالله یعنی خدا دل شما را در تحمل این مصائب کمک کند که نتیجه آن عاید خود ما است؛ یعنی خدایا! ما را کمک کن. وقتی امام ما متأثر می‌شوند؛ خدایا! ما را کمک کن که آئینه‌ای در مقابل آن شاخص بشویم. خدایا! ما را کمک کن در تأثریافتن در این مصائب و برای حاضر شدن در این مجالس. چون خیلی به کمک محتاجیم. معلوم است این همه معاصی و کدورات‌ ما را از درگاه قرب الهی دور می‌کند، توفیقات ما را کم می‌کند. از این رو در دعاء از خدا می‌خواهیم: خدایا! بیامرز گناهان مرا؛ آن گناهانی که باعث می‌شود که ابواب آسمان بسته ‌شود، خدایا! بیامرز گناهان مرا؛ آن گناهانی که پرده‌های عصمت را هتک نموده

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 316 *»

که دیگر من مرتکب معاصی می‌شوم. بعضی از معاصی هست که انسان را به معاصی دیگری می‌کشاند. خدایا! بیامرز گناهان مرا آن گناهانی که باعث رد شدن دعاء می‌شود؛([10]) یعنی نوع گناهان توفیقات را کم می‌کند. اما وقتی‌که با توجه به قلب مطهر بقیة‌الله صلوات الله علیه برای آن حضرت دعاء کردیم که یا بقیةالله خدا قلب شما را در تحمل این مصائب کمک کند؛ یعنی خدایا! ما را کمک کن به توفیق‌ دادن و فراهم ‌شدن اسباب و شرائط عزاداری و بندگی. پس این دعاء درباره خود ما مستجاب می‌شود.

فکر نکنید ما به دعاء کردن برای خودمان احتیاج نداریم. این توفیقات خیلی ارزش دارد! ولی بر ما به حسب عادت می‌گذرد و ما نمی‌فهمیم. توفیق اقامه مجالس عزاء و احیاء امر دین خیلی گرانبها است! آثارش را بعد از مرگ خواهیم دید و خواهیم دانست که خدا به ما چه توفیقاتی عنایت کرده بود. در هر صورت به کمک خدا نیازمند هستیم برای اینکه بخواهیم در جوار خدا و اولیاء خدا به‌سر بریم، بخواهیم با انبیاء، با اولیاء و با ملائکه رحمت همجوار شویم، در اقامه این مجالس خیلی به کمک نیازمند هستیم. در حدیث دارد: ملائکه در مجالس علم حاضر می‌شوند و پرهای خود را زیر پاهای اهل آن می‌گسترانند.([11]) در مجالس علم و نور نشستن؛ یعنی روی پرهای ملائکه نشستن و آنها برای اهل آن مجالس استغفار می‌کنند. همچنین کار انبیاء، اولیاء و مؤمنین همین است که در عالم ارواح کسب فضائل و ذکر مصائب می‌کنند. ما هم با حضور در این مجالس همجوار با آنها می‌شویم. پس اینها کمک می‌خواهد. و با دعاء درباره حضرت درباره خودمان دعاء کرده‌ایم تا دل‌هایمان لطیف شود، روحمان رقیق شود و به این سبب معنای مصیبت و حزن را دریابیم و تأثر واقعی داشته باشیم. و با این مشکلات روحی و زندگانی‌های آلوده به گناهانی که داریم که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 317 *»

مرتب ما را از معنویت و قرب درگاه حق دور می‌کند، کمک می‌خواهد تا ما را به جوار اولیاء خدا نزدیک کند. و الحمدلله رب العالمین به همین اندازه که توفیق داریم، خدا را بر این توفیقات شکر می‌کنیم.

از این جهت لازم شد که چند شبی در این زمینه بحث کنیم که از جمله القاب حضرت صاحب‌الامر است. و صاحب؛ یعنی همراه. و یکی از معانی امر، شأن است. و چون امام زمان حجت و ولیّ خدا است، معنای صاحب‌الامر؛ یعنی صاحب شأن. شأن هم که همان ولایت شد. و ولایت جامع جمیع معانی شأن است. ولایت؛ یعنی جمیع شئونات الهی و ربوبی: چه شئوناتی که منسوب به خدا است، چه شئوناتی که بین خدا و خلق خدا است جمیعش را ولایت می‌گویند. و این ولایت خدا همراه با امام زمان صلوات الله علیه است. و در این زمان حجت زمان که بقیة‌الله صلوات الله علیه هستند با ولایة‌الله همراهند. هنالک الولایة لله الحق در قیامت همه خلق این شئونات الهیه را خواهند دید که آنچه مربوط به مشیت خدا است و آنچه مربوط به قدرت خدا می‌شود که هرچه هست مرتبط با قدرت و مشیت خدا است، همه چیز تحت قدرت او است. این ولایت در قیامت کاملاً نمودار می‌شود. آنجا آن‌قدر ولایة‌الله روشن است که کفار اقرار می‌کنند که بی‌جهت انکار کردیم و دانسته انکار کردیم. می‌گویند انبیاء همین امور را به ما خبر می‌دادند که شما در تحت قدرت و مشیت خدا هستید؛ در مِلک و مُلک او هستید؛ استقلالی ندارید. حال که استقلالی ندارید از دستورات او تخلف نکنید و به فرامین او احترام بگذارید، بدانید ثوابی و جزائی در کار است. فردای قیامت تمام شئون ربوبی را مشاهده می‌کنند.

الحمدلله رب العالمین ما از برکات بزرگان دین+ دانسته‌ایم که آن شئونات به ذات خدا نچسبیده است. جمیع شئونات ربوبی در عالم خلق است و برای خلق است. اگر بخواهد به ذات خدا چسبیده باشد، بین خدا و این امور ارتباط و مناسبت پیش می‌آید و بنابراین ذات خدا مرکب می‌شود. از این جهت این شئونات باید در

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 318 *»

عالم خلق باشد. وقتی که بنا شد در میان خلق بیاید، یک محل و جایگاهی می‌خواهد. آن جایگاه و محل همین چهارده نفس مقدس صلوات الله علیهم اجمعین هستند که ایشان را محالّ مشیة‌الله و مساکن ذکرالله می‌گوییم. هرچه خدا از شئون خود بخواهد به ما بشناساند به ایشان به ما می‌شناساند. این معنی صاحب شئون الهیه بودن است. و در جمیع عوالم این‌طورند، از جمله این عالم ما است. و اکنون بقیه خداوند و آخرین حجج؛ بقیة‌الله صلوات الله علیه هستند که با امر همراهند؛ یعنی شئون ربوبی و ولایة‌الله که فقط همراه ایشان است. هنالک الولایة لله الحق نه تنها در قیامت چنین است اینجا هم همین‌طور است، ولی پرده غفلت نمی‌گذارد مردم آن ولایةالله را ببینند. اما در قیامت پرده‌ها کنار می‌رود و همه آن را می‌بینند و به همه ذرات وجودی خود آن را لمس و احساس می‌کنند. می‌فرماید: هنالک الولایة ‌لله الحق که عرض کردم به حسب فرمایشات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و بزرگان ما+ که بیان فرموده‌اند؛ یعنی «هنالک الولایة لولیّ الله الحق».

تمام شئونات الهیه از ولیّ سر می‌زند و مصدر جمیع شئونات ولیّ است. چون ذات خدا منزه است از اینکه دست خلق را بگیرد، یا نوری باشد که مردم او را ببینند. نه، خدا از جمیع این امور منزه است. اما محل‌هایی قرار داده که این ولایت از آنها سر بزند؛ مثلاً  اگر بخواهد نوری بتابد که دل‌ها به معرفت و محبت خدا نورانی شود، آن نور از ذات خدا سرچشمه نمی‌گیرد؛ بلکه از آن محل‌ها سرچشمه می‌گیرد که اسمشان ولیّ الله است؛ یعنی محالّی که ولایة‌الله از آنجا جاری می‌شود. از آن محالّ نور به دل‌های اهل ایمان می‌تابد که همان نور ولیّ است، و همان شناختن خدا است و خدا طوری دیگر شناخته نمی‌شود. می‌دانیم ذات خدا مبدأ خلق نیست و منزه است از اینکه سرچشمه خلق باشد؛ بلکه خدا همان‌طور که خلق‌آفرین است، مبدأ آفرین هم هست. پس ذاتش منزه است از اینکه نور باشد، یا مبدأ نور باشد.

و اینکه حکماء و عرفاء اصطلاحی می‌گویند ما از ذات خدا سرچشمه گرفته‌ایم و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 319 *»

به ذات او برمی‌گردیم، یا می‌گویند ذات خدا مانند دریا است و خلق قطرات آن دریای وجودند، هیچ‌یک از اینها سخن‌ انبیاء نیست. ما قطره‌ای از دریای الوهیت نیستیم؛ بلکه سخنان انبیاء همین معارفی است که بزرگان ما شرح کرده‌اند‌ و گفته‌اند که خدا منزه است از اینکه دریا باشد و از اینکه خلق قطراتی از دریای وجود او باشند، همین‌طور خدا منزه است از اینکه مبدأ خلق باشد و همان‌طور که خلق را آفریده، مبدأهای آنها را هم آفریده است. ولی آن مبادی که خدا آفریده هیچ انیت و خودی ندارند و این‌قدر از آلایش‌های خلقی پاک و پاکیزه هستند که آنچه از آنها اشراق می‌شود انوار خدا است. و وقتی‌که از آن محالّ، نور به دل‌ها بتابد، آن دل‌ها نورانی می‌شود. سلمان و ابی‌ذر نزد حضرت امیر؟ع؟ آمدند و عرض کردند: آقا معرفت شما به نورانیت چیست؟ حضرت فرمود: معرفت من به نورانیت همان معرفت خداوند عزوجل است و معرفت خداوند عزوجل معرفت من است به نورانیت.([12]) در زیاراتشان هم رسیده که عرض می‌کنیم: السلام علی الذین من عرفهم فقد عرف الله و من جهلهم فقد جهل الله.([13])

پس خداوند به آن مبدأ نور خود را شناسانیده که یکی از شئونات الهی این است که خود را به خلق بشناساند. از امام هم سؤال کردند: آقا خلق خودشان می‌توانند خدا را بشناسند، وسیله‌ای برای شناخت خدا دارند؟ فرمودند علی الله البیان([14]) بر خدا است که معرفتش را آشکار کند. آنگاه چطور خدا خود را شناسانید؟ به همین که مبدأ ایجاد کرد و از آن مبدأ نور در دل‌ها انداخت و این شناخت خدا می‌شود.

حال آن مبادی چند تا هستند؟ آن مبادیِ ما چهارده تا هستند نه کمتر، نه بیشتر. و یکی از شئون ربوبی، تابش نور معرفت در دل‌ها است. تمام دعاء جوشن ذکر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 320 *»

شئون ربوبی است مانند یا خالق یا مالک یا محیی یا ممیت و همین‌طور. همه اینها شئونات الهیه است و همه‌ آنها در این محل‌ها قرار دارد که از جمله آن محل‌ها امروز برای ما وجود آقا بقیة‌الله هستند.

آنگاه خدا می‌فرماید: هنالک الولایة لله الحق و در قیامت می‌بینیم که خدا همه کارها را با بقیة‌الله می‌کند. الآن هم همین‌طور است چرا که همه‌مان صاحب عقل هستیم و می‌فهمیم که ذات خدا مباشر با خلق خود نمی‌شود و با این محالّ اراده خود بر خلق ولایت دارد. حال آیا این سخن‌ها کفر است؟ یا غلو است؟! آیا ما با این حرف این بزرگواران را  به عرصه خدایی برده‌ایم؟! بلکه بزرگان ما با این بیان، توحید را به ما می‌آموزند؛ توحید انبیاء. همین‌طور مقام نبوت و امامت را به ما شناسانیدند. پس اینکه به بزرگان نسبت می‌دهند که شما غلو کرده‌اید، خیر! هیچ غلوی نشده است. حق مطلب همین است که ذات خدا منزه است از اینکه دست بنده‌اش را بگیرد و به بهشت یا جهنم ببرد. نه، خداوند دستی می‌آفریند که این‌قدر شریف است که جز رضای خدا از او سر نمی‌زند. آیا این دست، دست خدا نیست؟ پس چرا در جریان بیعت که رسول‌خدا دست خود را روی دست‌های مسلمانان گذاشتند، جبرئیل نازل شد و این آیه را نازل کرد ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله کسانی که با تو بیعت می‌کنند این است و جز این نیست که با خداوند بیعت می‌کنند. طوری دیگر می‌شود با خدا بیعت کرد؟! خداوند دستی را آفریده که هرچه کرده برای خدا بوده و هیچ به خدا شرک نورزیده است. آن دست دست چه کسی است؟ دست محمد؟ص؟ است، دست علی و یازده فرزند معصوم او و فاطمه زهراء؟عهم؟ است. دیگر آن دست دست خدا است، چنین دستی به خدا نسبت می‌یابد و روی هر دستی که قرار بگیرد گفته می‌شود: ید الله فوق ایدیهم([15]) و باید بدانند که با خدا بیعت کردند. همه می‌دیدند که دست خدا چطور روی دست‌ها بود.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 321 *»

طرز بیعت را هم عرض کرده‌ام که این‌طور انجام می‌شد که مسلمانان دست خود را در زیر قرار می‌دادند و پیغمبر یا امام دست خود را بالای آن دست‌ها می‌گذاردند، نه اینکه مثل ماها  که با یکدیگر مصافحه می‌کنیم دست‌ها  ردیف هم قرار بگیرد؛ نه باید پیغمبر یا امام دستش را  روی دست‌ها بگذارد. با حضرت رضا؟ع؟ هم که در طوس بیعت کردند خواستند همین‌طور عادی بیعت کنند، فرمودند: نه دستتان را پایین بگذارید تا من دستم را روی دست‌های شما بگذارم.([16]) پس این دست هر کار بکند از شئونات ربوبی است. اما در فردای قیامت می‌بینیم همه کارها به دست محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. امیرالمؤمنین بین جهنم و بهشت می‌ایستند به‌طوری که تمام مؤمنین و کفار او را می‌بینند، دوستش می‌‌رسد به جهنم خطاب می‌فرماید: اترکی هذا ولیی واگذار این را، این دوست من است. دشمنش که می‌رسد می‌فرماید: خذی هذا عدوی([17]) بگیر این را، این دشمن من است. امام؟ع؟ می‌فرماید: جهنم در نزد حضرت خاضع‌تر است از غلام یکی از شما در نزد شما.([18]) آنجا ولایة‌الله آشکار می‌شود که محالّش این بزرگواران هستند. ان‌شاء‌الله چشممان به جمالشان روشن می‌شود و ان‌شاء‌الله ولایت ایشان درباره ما به محبت و لطف و عطوفت باشد، نه اینکه خدای نکرده به خشم، گرفتاری و ابتلاء باشد. آنگاه از طرفی در نزد ایشان شرمنده‌ایم، از طرفی شماتت دشمن را چه کنیم که ما در دنیا می‌گفتیم یا بقیة‌الله، آنگاه اگر خدای نکرده ما هم بخواهیم شدائد ببینیم چقدر باید خجالت ‌زده باشیم. امیدواریم برای ما این گونه خواری و ابتلاءات را نپسندند. همین‌طور در برزخ و در دنیا از ابتلاءها و فتنه‌ها سالم بیرون‌ آییم.

این عمر کوتاه را می‌بینیم چه زود می‌گذرد، تمام عمر هرچه هم باشد خیلی کوتاه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 322 *»

است. دلمان می‌خواهد از برکات بقیة‌الله و الطاف آن حضرت زندگیمان هم مورد رضای آن حضرت باشد. همّت کنیم از معاصی و غفلت‌ها کم کنیم. قدری توجه، اخلاص، خلوص، صفا و صمیمیت داشته باشیم با کسانی که با آنها معاشریم از دوستان محمد و آل‌محمد؟عهم؟؛ برادران و خواهران ایمانی و پدر و مادر و فرزندان. در دل ما کینه و عداوت نباشد، حسادت و بخل نباشد. و به جای آن ترحم بر یکدیگر باشد. برای یکدیگر اسباب تقوی فراهم کنیم. مرد همّت کند، زن همّت کند، دوست با دوست در تقوی یکدیگر را کمک کنند. در تقوی پدر فرزند را کمک کند، فرزند به پدر کمک کند. یک‌چنین زندگی نورانی را از بقیةالله بخواهیم. ما خیلی باید ممتاز باشیم.

می‌دانیم همه ولایت‌ها دست ایشان است، مصدر و مخزن ولایةالله این بزرگوارند. این را به برکت بزرگان اعتقاد داریم اما باید این اعتقاد به مرحله عمل بیاید. باید تمرین شود که در آخرت بگوییم. در دنیا دیدیم که امام ما در امور ما متصرف بود و زندگی ما را نورانی کرد، برزخ ما را کفایت کرد، آخرتمان را هم ان‌شاء‌الله کفایت می‌کند. الآن ولیّ‌خدا مصدر امور خلق است. « ازمّة الامور طراً بیده » معنای ولی این است که صاحب ولایت است. هیچ امری و شأنی از امور خلق از اراده و تدبیر او خارج نیست. واقف بین طتنجین است و غیب و شهاده در اختیار او است. ببینید خدا در هر آن چقدر خلق می‌کند؟ چقدر می‌میراند؟ چقدر زنده می‌کند؟ چقدر رزق می‌دهد؟ تمام اینها از صاحب ولایت که امام وقت است سر می‌زند. هیچ‌چیز از نظر او غائب نیست و هیچ‌چیز از تحت تصرف او خارج نیست. از این جهت خداوند چنین آقایی را برای ما ولیّ قرار داده و ما را با وجود مبارکش آشنا کرده است.

خیلی باید قدردان باشیم و خالصانه بخواهیم که عهده‌دار همه امور ما باشد. الحمدلله دل‌ها به نور معرفت نورانی است و تصدیق می‌کند. خدا نورانیت دل‌های ما را زیاده کند و جمیع امور دنیا و برزخ و آخرتمان را کفایت کند. آن بزرگوار کفیل، آقا و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 323 *»

مولای ما است. الآن این گردش آسمان‌ها و سکون زمین و تدبیر امور به دست کیست؟ آن کس کیست جز این بزرگوار؟! خدا و رسول و ائمه؟عهم؟ هم او را معرفی کردند که اسم و رسم مبارکش چیست. هیچ مشتبه نیست. نه، کاملاً مشخص است که آن حضرت کیست، فرزند امام عسکری صلوات الله علیه و نرجس خاتون است. اسمش اسم رسول‌الله، کنیه‌اش کنیه رسول‌الله است. اسم آسمانیش احمد، اسم زمینیش محمد و کنیه مبارکش هم ابوالقاسم است. رسول‌خدا؟ص؟ درباره مهدی فرمود: اسمه اسمی و کنیته کنیتی([19]) هیچ بر کسی مشتبه نیست. حال او را نمی‌بینیم ‌نبینیم. ولی به اسم و رسم او را می‌شناسیم. آن بزرگوار بقیة‌الله و صاحب‌الامر است، او مولی و ولیّ است. پدرش امام عسکری؟ع؟ و مادرش نرجس خاتون است. تاریخ این را ثبت کرده است. تا مدتی گاه‌گاهی در این عالم ظاهر بود، بعد غایب شد که دیگر کسی او را ندیده،  یا اگر دیده، نشناخته است.

خدا شیطان را لعنت کند، نکند وسوسه کند که از کجا معلوم؟ نه، قطعاً معلوم است. اگر در توجه به حضرت کوتاهی کنیم خیلی بد است. او دادرسی می‌کند، او غوث اعظم و دادرس اعظم است. هرکس گرفتاری داشته باشد باید به او رجوع کند. الیه یرجع الامر کله([20]) نعمت وجودش را شکر کنید و در همه امور  به او توجه کنید. الحمدلله رب العالمین خدا ما را در دوران امامت آن بزرگوار قرار داده است. خداوند دل مبارکش را از همه ما راضی گرداند. کفیل ما و دستگیر ما باشد و در دنیا و برزخ و آخرت عنایتش را شامل حال ما و همه گذشتگان و آیندگان ما بفرماید.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 324 *»

مجلس  44

 

 (شب یکشنبـه ‌ _  16 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 325 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد به مناسبت ایام و لیالی شریفه این ماه که هم با وفات فاطمه زهراء؟سها؟ مصادف بود و هم با ولادت آن بزرگوار، خواستیم در فضائل این بزرگوار عرایضی داشته باشیم، مخصوصاً به نذیر بودن آن حضرت توجه کنیم که آن بزرگوار هم مانند رسول‌خدا و ائمه طاهرین؟سهم؟ نذیرى از نذیرهای الهی است و از مقتضیات هویٰ، هوس و نفس اماره بالسوء انذار دهنده است و بشر را هم در قول، هم در عمل و هم در قبول مصائب می‌ترساند. در فرمایشاتش انذار فرموده، در این مدت عمر کم و کوتاهش هم در طرز زندگانیش بشر را از مقتضیات نفس اماره بالسوء ترسانیده، و با قبول مصائب هم بشر را از پیروی نفس اماره بالسوء ترسانیده است. ولی سخن کشید به اینکه به وجود مبارک بقیة‌الله صلوات الله علیه توجه کنیم. و چون آن بزرگوار صاحب مجالس ذکر فضائل و ذکر مصائب است متوجه مقام و منزلت حضرت باشیم و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 326 *»

عرض تسلیت به پیشگاه آن بزرگوار داشته باشیم. و برای اینکه درک عظمت این مصائب را به خودمان تلقین کرده باشیم، عرض کردم به این‌طور خدمت حضرت تسلیت عرض کنیم ساعد الله قلبک یا بقیة‌الله یعنی خدا شما را در تحمل بار مصائب آل‌الله صلوات الله علیهم اجمعین کمک کند که بار غم همه آن مصائب بر دل مبارک شما است.

تذکراً هم عرض کرده‌ام که فکر نکنیم این مصائب گذشت و تمام شده است، چنین نیست بلکه همه باقی است. اگرچه مثل همه حوادث زمانی از لوح زمان محو شده است چنان‌که هر حادثه‌ای با گذشت آنات زمانی می‌گذرد. در دقیقه قبل در چه حالی بودیم، گذشت، همان‌طور که روزمان گذشت، همان‌طور که هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌ها گذشته است، در هرصورت عمر می‌گذرد و تمام حوادث زمانی گذشتنی و‌ طى ‌شدنی است. هیچ حادثه‌ای دوام ندارد. پدیده‌ای است که پیدا می‌شود و می‌گذرد. ولی مقدار دوامش را «زمان» می‌گوییم. تمام لذت‌ها می‌گذرد، تمام آلام می‌گذرد، همه خوشی‌ها و بدی‌ها می‌گذرد. حال همین‌طور می‌بینید مصائب آل‌الله هم گذشته است. متجاوز از هزار سال است که بر معصومین ما صلوات الله علیهم انواع مصائب و بلاءها وارد شده و با همه دردها و شدت‌ها گذشته است. البته از لوح زمان گذشته، اما در لوح مثال همه آنها باقی است. در جای خودش ثبت است و فناء نیافته است.

آیه‌اش در خود ما هست. اگر ما در روز جمعه دوست خود را در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم در حال نماز دیدار کردیم، وقتی‌که‌ ما او را در آن وقت مشاهده کردیم و شبح او در دیده ما منعکس شد و او را درک کردیم، هم مکانش را دیده‌ایم، هم عملش را و هم خودش را درک کردیم. اگر دوست ما در حرم نبود و او را ندیده بودیم، این درک هم برای ما نبود، با اینکه چشم داشتیم. ولی چون او را با آن وضع دیدیم و شبح او در دیده ما منعکس شد و شرایط دیدن هم موجود بود، دیدن انجام شد. چون شرایط

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 327 *»

دیدن موجود بود این درک رخ داد. حال با اینکه چند روز گذشته اما هر موقع که ما بخواهیم او را یاد کنیم، او را می‌یابیم که در حرم ایستاده و نماز می‌خواند. بزرگان ما+ می‌فرمایند چشم خیالی انسان؛ مثل همین چشم ظاهری است. اگر روز جمعه، در حرم نبود و نماز نمی‌گذارد این درک رخ نمی‌داد. و اگر این مثال در عالم مثال باقی نباشد وقتی توجه به آن می‌کنیم باید چیزی نباشد. پس وقتی او را  در آن حال و در آن مکان و در آن وقت دیدید، تا با چشم خیالی نگاه می‌کنید دوست خود را  در آن حال می‌بینید. پس مثالیّت دوست شما و آن عمل و آن مکان و زمان در عالم مثال موجود است، از این جهت در دیده خیالی ما منعکس می‌شود و او را در آن مکان و زمان موجود می‌بینیم. این دلیل بر این است که جمیع این اموری که در این عالم می‌گذرد، مثالیت آن در عالم خیال موجود می‌شود. اگر چشم مثالی باز باشد همه اموری که گذشته درک می‌کند، حتی ذرات امور؛ همه و همه ثبت می‌شود.

خداوند در وجود خود انسان از یک نمونه‌ای خبر داده که نامه عمل او باشد که وقتی آن مرتبه ما که از آن به نامه عمل تعبیر آمده برای ما باز می‌شود، آنجا فریادها بلند می‌شود که ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الّا احصاها([21]) این صحیفه، رفتار کیست که واگذار نکرده نه کوچکی و نه بزرگی را مگر اینکه آن را شماره کرده است؟! در حدیث می‌فرماید: حتی انفاس و الفاظ شما ثبت شده است، حرکات فکری و اعضاء و جوارح شما ثبت شده است. لقمان؟ع؟ به پسرش چه گفت؟ فرمود: انها ان تک مثقال حبّةٍ من خردلٍ فتکن فی صخرةٍ او فی السموات او فی الارض یَأتِ بها الله.([22]) اعمال انسانی، رفتار انسانی که خود عمل یک کلمه‌ جامعی است که ظاهر و باطن و غیب و شهاده ما را شامل است باقی می‌ماند. فرمود: ای پسرک من! باخبر باش و از مؤاخذه خداوندی بترس که اگر ذره‌ای از عمل انسان در صخره‌ای یا در آسمان‌ها و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 328 *»

زمین باشد، خدا آن را حاضر می‌گرداند. این نمونه‌ای است که خدا خبر داده است.

مقصود این است که جمیع امور عالمِ زمان در عالم مثال ثبت می‌شود و کسانی که چشم مثالیشان باز است همان‌طور که این عالم مشاهَد ما است آن عالم هم برای آن چشم‌ها همین‌طور کاملاً  آشکار است. ولی چشم مثالی ما باز نیست مگر خیلی اندک و ضعیف که یک چیزهایی در این چشم خیالی ما منعکس می‌شود، تا اندازه‌ای هم حافظه کمک می‌کند؛ مثل چشم‌های ضعیفی که اشیاء را به سختی می‌بینند و تا شرائط دیدن کاملاً برایشان فراهم نشود نمی‌بینند، چشم مثالی ما هم خیلی محدود است. اما آنهایی که چشم مثالیشان باز است؛ «من له عینان»؛ یعنی هم چشم ظاهرش می‌بیند هم چشم باطن‌بینش، آن چشم آنها همه چیز آن عالم را می‌بیند، گذشته‌ها را هم مشاهده می‌کنند، چه‌بسا هزار سال قبل را مثل الآن مکشوف می‌بینند. چطور الآن این مجلس برای ما مشهود است، به همین روشنی آنانی که چشم مثالیشان باز است همه امور را در عالم مثال می‌بینند؛ از جمله مصائب را می‌بینند و برای آنها هیچ پوشیدگی نیست.

البته گاهی از آن به مکاشفه و کشف تعبیر می‌آورند. ولی برای بعضی‌ بیشتر دوام دارد و برای بعضی‌ گاه‌گاهی است. بعضی این‌قدر این حالت در آنها شدید است که در اینجا بودنشان احتیاج به توجه دارد، از اینجا چشم بسته‌‌اند. زیرا این عالم خیلی محدود و بی‌ارزش است و دارای امراض و اعراض است از این جهت دوست ندارند به اینجا بپردازند. در حالات شیخ بزرگوار­ هست که گویا در این عالم نبودند به‌طوری که اگر کسی از ایشان سؤالی می‌کرد بار اول و دوم جواب نمی‌فرمودند، بعد مثل کسی که توجهش را از جایی بردارد توجه می‌فرمودند و جواب می‌دادند.([23])

یک‌وقتی از همین بزرگوار پرسیدند چرا خضاب نمی‌فرمایید؟ فرمودند: برای من روا نیست، چون کربلاء برای من مکشوف شد و من حادثه عاشوراء را دیدم. از این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 329 *»

جهت آن بزرگوار خضاب نمی‌فرمود و محاسن شریفش سفید بود که علامت غم و اندوه است و خضاب باعث سرور است. نوع کاملین و بزرگان دین این‌طور بوده‌اند. بزرگانشان که با ملائکه و ارواح طیبه مأنوس بودند، برای آنها مأنوس ‌شدن با این عالم کثیف و ظلمانی خیلی دشوار بود. در معاشرتشان و مجالستشان با ما رنج می‌بردند. روی این جهت رسول‌خدا؟ص؟ در وصفشان می‌فرماید: اگر نبود اجلی که برای آنها معین شده، از جهت اشتیاق به آن مقامات عالیه و شوق به آن مقامات، ارواح ایشان در ابدانشان قرار نمی‌گرفت، اما اجلی که حتم شده بود مانع بود.([24])

روی این جهت مرگ برای آنها گوارا بود و لقاء اولیاء خدا را آرزو می‌کردند، برای آنها دیر می‌شد. وقتی سیدالشهداء صلوات الله علیه هم در شب عاشوراء بعد از نماز مغرب و عشاء مقامات اصحاب را به آنها نشان دادند، از همان‌وقت طاقت آنها تاب شد و دیرشان می‌شد که کی صبح شود. وقتی هم که صبح شد دیرشان می‌شد که کی جنگ شروع می‌شود، از شدت لذت و اشتیاقِ رسیدن به آن مقاماتِ قرب زره را از تن می‌کندند و درد شمشیرها و نیزه‌ها را احساس نمی‌کردند. دقایق و لحظات که می‌گذشت برای آنها خیلی سنگین بود. اینها برای این است که وقتی چشم مثالی انسان باز شود عالم قدس را می‌بیند.

اما ما که آن چشممان باز نشده وقتی می‌خواهیم یک امر خیالی را تصور کنیم چقدر کدر و ظلمانی است. اولاً سعه وجودی ما خیلی کم است، ذره‌ای هستیم که به حساب نمی‌آییم. پناه به خدا می‌بریم که با این کوچکی این‌قدر کبر و عجب داریم! این‌قدر در نزد کاملین کوچکیم و کوچکیم که اصلاً به حساب نمی‌آییم! محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و انبیاء که جای خود دارند. واویلا! با این حال خدای نکرده از عبادت و خضوع در نزد خدا و اولیاء خدا و مظاهر قداست او، استکبار داشته باشیم و خودداری کنیم؟! بارها  رفتار بعضی را در حرم‌های مطهر دیده‌ام که این‌قدر بی‌ادبانه است و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 330 *»

این‌قدر بی‌ادبانه سلوک می‌کنند که واقعاً شرم‌آور است، از یک شیعه معتقد به امامت ائمه؟عهم؟خیلی زشت است که گویا در خانه رفیقش و دوستش است. اگرچه آنجا را بیشتر احترام می‌کند. خداوند درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید. از تعالیم ایشان است که بحمدالله روح خضوع و خشوع در برادران و خواهران ما پیدا شده است. یکی از عزیزان ما که با ما آشنایی اجمالی داشت می‌گفت: هرگاه ببینیم کسی در حرم‌ها باادب است، می‌فهمم از شما است و بابصیرت است. همین را دلیل گرفته بوده برای شناسایی اهل معرفت.

پس وجود ما چون صغیر و حقیر است از این جهت برای ما عالم مثال خیلی روشن نیست. به همان مقدار ظرفیتی که داریم وقتی به عالم مثال توجه می‌کنیم در ذهن ما چیزی منعکس می‌شود. پس همه حوادث به دلیل منعکس ‌شدن در مرتبه مثال ما در عالم مثال موجود است. عرض کردم سعه وجودى کاملین چقدر است، خدا می‌داند! بالاتر از آنها انبیاء هستند، بالاتر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند که امر ایشان غیر امر دیگران است. امر ایشان این است که عوالم به التفات ایشان برپا است، سعه وجودی ایشان این است که عوالم به التفات ایشان برپا است.

به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را اگر نازی کند از هم بپاشد جمله قالب‌ها

ظاهراً این شعر را شاعر درباره خدا گفته است، ولی ما می‌دانیم که ذات خدا منزه است از اینکه التفات داشته باشد. خدا ظهوری را می‌آفریند که به‌واسطه او به همه چیز التفات می‌کند. آن ظهور و محل التفات خدا، وجود مبارک محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که آن‌به‌آن التفات به خلق دارند. ما هم درباره خدا می‌گوییم «به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را» اما نه درباره ذات خدا؛ بلکه درباره محالّی که خدا به واسطه آنها به خلقش التفات می‌فرماید، با آن گوش، با آن چشم و با آن دست به خلق التفات می‌کند. بحمدالله به برکت احادیث و ادعیه و زیارات وارده برای شیعه مستبصر روشن است که آن محالّ و مجالی محمد و ‌آل‌محمدند صلوات الله علیهم. در زیارت

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 331 *»

حضرت امیر؟ع؟ می‌خوانیم السلام علیک یا عین‏ الله‏ الناظرة فی العالمین،([25])  السلام على اذن‏ الله‏ الواعیة فی الامم و یده الباسطة بالنعم([26]) سلام بر تو ای چشم بینای خدا در همه عالم‌ها، سلام بر تو ای گوش شنوای خدا در همه امت‌ها و دست باز خدا به بخشش همه نعمت‌ها و همین‌طور سایر عبارات دیگر.

از جمله عوالم عالم مثال است که به التفات ایشان موجود است که التفات ایشان همان التفات خدا است. خدا به‌واسطه حجت به خلقش توجه می‌فرماید، با دل امام دوستش را دوست دارد یا دشمنش را دشمن دارد. ذات خدا که تغییر نمی‌کند تا خوشحال یا محزون شود. اما دلی آفریده که اگر آن دل از کسی راضی شد خدا راضی است و اگر خشمگین شد خدا خشمگین است. فلما آسفونا انتقمنا منهم([27]) چون ما را به خشم آوردند آنها را هلاک کردیم. هر قومی را که هلاک کردیم به‌واسطه مخالفت با حجت‌ها و اولیاء ما بود. راوی سؤال می‌کند چطور می‌شود خدا خشم کند؟ امام؟ع؟ می‌فرماید: اینها امور خلقی است و خدا منزه است از صفات خلقی و تغیّر و از حالی‌به‌حالی شدن. ولی خدا برای خود اولیائی خلق کرده که دل آنها را محل مشیت و اراده خود قرار داده است، و رضا و غضب آنها را رضا و غضب خود قرار داده است. و معلوم است که اولیاء خدا در درجه اول محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند، بعد به تبعیت ایشان انبیاء هستند و بعد بزرگان دین. خدا نکند که این بزرگواران از ما خشمگین شوند.

حال چشم مثالی امام؟ع؟ چطوری است؟! آیا امری از چشم حضرت مخفی می‌ماند؟! به آن چشم که نگاه می‌کند همه حوادث پیشش حاضر است، تمام. این است که این مرتبه ظاهری دنیویشان در تبعیت آن مرتبه‌شان است و مانع از آن نیست. اما در ما این چشم حجاب کرده و جلو آن چشم را گرفته است. ولی این بزرگواران این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 332 *»

مرتبه ظاهریشان در برابر آن مراتب از مثال به بالایشان مضمحل است، به تعبیر شیخ بزرگوار­ می‌فرماید: این بدن عرضی ایشان در مقابل مراتب بالاترشان مثل ذره‌ای در این آسمان‌ها و زمین است؛ بلکه مضمحل‌تر است، مگر اینکه به اعجاز بخواهند احکام این مرتبه ظاهر را نگه دارند، اگرنه چشم امام همه حوادث عالم مثال را می‌بیند.

اینها را قصد نداشتم عرض کنم ولی بحث به اینجا رسید، می‌خواستم عرض کنم که تمام مصائبی که بر سیزده معصوم ما؟عهم؟ وارد شده، آن دقایق و جزئیاتش را که ما خبر نداریم و یک کلیاتی به ما رسیده است، ولی در نزد امام زمان عجل الله فرجه مشهود و مکشوف است. همچنین مصائب انبیاء و اوصیاء گذشته و مصائب مؤمنین و هر اهل حقی که به او مصیبتی رسیده، در نزد امام؟ع؟ مکشوف و حاضر است؛ مثل مکشوف‌ بودن سایه در نزد شاخص. امام؟ع؟ اصل و شاخص است و تمام مؤمنین فرع اویند، آنگاه امام از این حوادث با اطلاع هستند. پس امام؟ع؟ چنین دلی دارند که دارای تمام این غم‌ها است!

از این جهت باید متذکر این امر باشیم و عرض کنیم ساعد الله قلبک یا بقیة‌الله. و در واقع با این کار به خودمان تلقین می‌کنیم که باورمان بشود که مصائب خیلی بزرگ بوده و کمک خدایی از برای آن دل مبارک لازم است. البته به نفع خود ما است که کدورات و معاصی ما کم می‌شود، دلمان رقیق و نورانی می‌شود، آنگاه امید است که اندکی مصیبت را احساس کنیم. از این جهت انتظاری که از شما عزیزان می‌رود این است که باید در حضور در مجالس عزاء یک حالت دیگری پیدا کنید، باید حالات ما با حالات دیگران در جاهای دیگر فرق کند. یکسان ‌بودن حالت ما با آنها که صحیح نیست.

چرا مجلس مصیبت می‌گوییم؟ نه این است که وقتی انسان در مجلسی عادی وارد می‌شود، سعی می‌کند خودش را با اهل آن وفق دهد؟ اگر مجلس عزاء است سعی می‌کند لباسی مناسب آن مجلس بپوشد، حالتش مناسب آنجا باشد؟ از این جهت

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 333 *»

دستور هم داده‌اند که مثلاً در نزد مصیبت‌زده نخندید، خود را محزون نشان بدهید و او را تسلیت بگویید.([28]) در مجالس سرور باید لباس مناسب آنجا پوشید، نباید عبوس بود، باید متبسم بود. آنگاه در مجالس عزاء سیدالشهداء صلوات الله علیه که شرکت می‌کنیم باید با سایر حالاتمان فرق کند. اینها از باب تذکر است. زن‌ها باید در مجالس عزاء حرف‌های بیهوده نزنند، لباس‌های نامناسب نپوشند. نباید لباس‌ها و طلاهای خود را به‌ یکدیگر نشان بدهند. مجلس عزاء امام حسین صلوات الله علیه است. حرف‌های بی‌مورد نباید زده شود، امور دنیوی نباید ذکر شود. آخر در این مجالس امام زمان حاضرند؛ همان آقایی که برای خاطر همین مصائب چه می‌گوید؟ یکی از حالات خود را ذکر می‌کند که اصل مصائب است لاندبنّک صباحاً و مساءاً چه دلی باید باشد که همیشه گریه کند و قرار نگیرد؟! رسم عرب است که تمام روز را صباح می‌گوید و تمام شب را مساء می‌گوید. و در این فرمایش امام؟ع؟ می‌فرماید: ای جد بزرگوار! من در مصیبت شما روز و شب ندبه می‌کنم. و لابکینّ علیک بدل الدموع دماً([29]) می‌فرماید: من به جای اشک بر تو خون گریه می‌کنم. در حضور چنین صاحب عزائی که این‌طور است چقدر بد است که با حالت سرور و حالت‌های دیگر در این مجالس وارد شویم؟! پس باید تمرین کنید، همت کنید، عزم کنید که متوجه و متذکر باشید.

می‌فرماید: در نماز بهتر است که انسان جامه مندرس بپوشد تا حواسش متوجه آن نشود که مبادا بر آن گرد بنشیند یا تا شود. اما اگر لباس مندرس باشد تا هم بخورد بخورد برایش مهم نیست، مگر در نماز جمعه و نماز عیدین که دستور است به احترام آن ایام لباس نو بپوشند.([30]) حال نماز افضل است یا مجلس عزاءسیدالشهداء صلوات الله علیه و اقامه عزاء آل‌الله؟ می‌دانیم این عمل افضل اعمال است و باعث قبولی نماز است. از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 334 *»

این جهت باید در این مجالس متذکر امور دنیا نباشند. باید به این مجالس احترام کنند، باید از صاحب عزاء حرمت‌داری کرد و بدانید بر آن حضرت وارد می‌شوید، و وقتی خارج می‌شوید از آن بزرگوار خداحافظی می‌کنید. ای کاش  اشک‌های آن حضرت را می‌دیدیم و ناله‌های حضرت را می‌شنیدیم که قدری متأثر می‌شدیم! ان‌شاء‌الله عفو می‌فرماید و ما را از عزاداران جد بزرگوارش و جده بزرگوارش فاطمه زهراء؟سها؟ به حساب می‌آورد.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 335 *»

مجلس  45

 

 (شب دوشنبـه ‌ _ 17 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 336 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

به مناسبت فرارسیدن ایام ولادت فاطمه زهراء؟سها؟، همچنین گذشتن وفات آن حضرت خواستیم در این‌باره این آیات شریفه سخن بگوییم و اینکه خداوند این بزرگوار را در این آیات معرفی فرموده است که بعد از سوگندهایی که خورده می‌فرماید: فاطمه زهراء؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خدا است که ترساننده بشر است. مقام او مثل رسول‌الله و ائمه هدی؟عهم؟ نذیر بودن است، بشر را از مقتضیات نفس اماره بالسوء، کفر، شک، شرک و از معاصی می‌ترساند و مثل انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ دارای مقام انذار است، بشر را از غضب خدا پرهیز می‌دهد. حال هر کس خواست از انذار آن حضرت از مقتضیات جهت ظلمت و انیت اجتناب می‌کند و در ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ قدم پیش می‌گذارد، یا تأخر می‌جوید و از قدم‌ پیش گذاردن در ولایت خودداری می‌کند. یک نوع از انذارها هم قبول‌کردن مصائب است. انبیاء و اولیاء با اینکه آیات قدرت خدا و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 337 *»

حامل اسماء خدا هستند و تمام تصرفات _ به حسب مقاماتشان _ برای آنها ممکن است، ولی مصائب را قبول کردند از برای اینکه اعداء خدا را بشناسانند که اینها به مقتضای لجاج و عناد خود سلوک کردند و در مقابل حاملِ اسماء و صفات خدا در مقام محاربه برآمدند، تا بشر عبرت بگیرد و از طرز کار آنها اجتناب کند. این اصل مطلب بود.

ولی سخن به این مطلب منتقل شد که در مجالس ذکر فضائل و ذکر مصائب که می‌آییم و می‌رویم، بر صاحب عزاء حجة بن الحسن المهدی عجل الله فرجه وارد می‌شویم و آن بزرگوار صاحب این مجالس است. از این جهت در ایام عزاء باید به او تسلیت عرض کرد، یا در ایام سرور تهنیت گفت. این آمد و رفت‌ها که در مجالس ذکر فضائل یا مصائب ایشان می‌شود، آن بزرگوار صاحب این مجالس است. در مجالس ذکر مصائب باید او را حاضر و ناظر در این مجالس بدانیم و تمرین‌کردن در این امر خیلی لازم است. در جمیع شئونمان، در همه امورمان باید آن بزرگوار را شاهد و حاضر بدانیم.

غیبت حضرت مانع از تصرف او نیست. آنانی که گفته‌اند «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا» سخن درستی نگفته‌اند. آن بزرگوار وجودش لطف خدا است و تصرف او هم لطف دیگر خدا است، اما تصرف‌نداشتن برای او معنی ندارد. امر غیبت هیچ از تصرف ولایتی او نکاسته است. اگر ما او را نمی‌بینیم او ما را می‌بیند و در تصرف، تربیت، اداره و تدبیر نمودن شرط نیست که آن کسانی که تحت کفالت و تصرفند مدبّر را ببینند. بلکه شرط، دیدن مدیر و مدبّر است ایشان را. و امام؟ع؟ با اینکه غایب هستند تمام رعیت خود را می‌بینند، بر آنها احاطه دارند و از احوالشان آگاهند. پس متصرفند و «عدمه منّا» در کار نیست، عدم تصرف برای امام نیست. خدا امام را برای تصرف و تدبیر قرار داده است، امام؟ع؟ صاحب‌الامر است.

سخن در همین بود که ما باید به این لقب شریف و مطهر امام؟ع؟ توجه کنیم و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 338 *»

این توجه خیلی برای ما لازم است. این تدبر و دقت، مقامات و فضائل معصومین؟عهم؟ را کشف می‌کند. هر امامی در دوران امامتش صاحب‌الامر است. امام زمان ما صلوات الله علیه هم بعد از رحلت پدر بزرگوارش حضرت عسکری صلوات الله علیه که امامت ظاهری به آن بزرگوار منتقل شد، صاحب‌ الامر شدند و صاحب‌الامرند تا وقتی‌که ظاهر شوند و بعد از ظهورشان هم صاحب‌الامرند تا وقتی‌که شهید شوند. دوباره در رجعت صاحب‌الامر می‌شوند؛ یعنی بعد از آنکه مدتی از ظهور بقیة‌الله صلوات الله علیه می‌گذرد، سیدالشهداء به حمایت از بقیة‌الله رجعت می‌فرمایند و تشریف دارند تا صاحب‌الامر شهید می‌شوند، بعد مقام صاحب‌‌الامر بودن به سیدالشهداء صلوات الله علیه انتقال می‌یابد تا وقتی‌که رسول‌خدا رجعت می‌فرمایند.

مقصود اینکه هر امامی در دوره امامت خود صاحب‌الامر است. و این تعبیرات مثل کلمه قائم، درباره هریک از امامان؟عهم؟ به‌کار می‌رود. هر امامی در زمان خودش و در دوره امامت ظاهریش قائم است، همچنین هر یک از ائمه؟عهم؟ مهدیّ و هادی هستند و مهدیّ؛ یعنی هدایت شده. خدا حجت خود را هدایت می‌کند، بعد او را هادی قرار می‌دهد. همچنین هر کدام قائم به حقند. پس این القاب جهات مشترکی دارد. ولی از زمان امامت بقیة‌الله صلوات الله علیه بعد از رحلت پدر بزرگوارشان حضرت عسکری صلوات الله علیه لفظ صاحب‌الامر و قائم و مهدیّ و بقیة‌الله و از این قبیل اسماء و القاب مبارکه مخصوص ایشان صلوات الله علیه است. و این لقب صاحب‌الامر لقبی است که اگر در آن دقت کنیم بسیاری از فضائل حجت‌های خدا برای ما روشن می‌شود و با امر تصرف امام؟ع؟ بیشتر آشنا می‌شویم.

صاحب؛ یعنی همراه و ‌امر معانی مختلفی دارد. یکی از معانی آن دین است، و صاحب‌الامر یعنی همراه دین خدا؛ کسی که از دین خدا جدا نیست و دین از او جدا نیست. امام هر زمانی صاحب‌الامر آن زمان است به همان بیانی که رسول‌خدا؟ص؟ فرمودند: من از میان شما می‌روم و دو چیز نفیس در میان شما می‌گذارم کتاب خدا و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 339 *»

عترت من که از هم جدا نمی‌شوند تا در نزد حوض کوثر بر من وارد شوند، یعنی حجت خدا همیشه همراه کتاب خدا است.

معنای دیگر امر، حکم است. امر که به معنای حکم باشد باز به دست امام است. امام با امر و نهی خدا همراه است که باید اهل ایمان حکم خدا را از امام اخذ کنند. و همیشه امر و نهی خدا به‌وسیله ائمه به خلق می‌رسیده؛ فرامین الهی با ‌وسائل مختلف به‌وسیله فقهاء، علماء و روات به دست خلق می‌رسیده. امروز هم همین‌طور است، امام زمان؟ع؟ متصرفند. همین آیات قرآن و احادیث را حضرت به علماء و فقهاء تفهیم می‌کنند و آنها هم دین را به خلق تفهیم می‌کنند، پس باز هم تدبیر امام و دست تصرف امام در کار است. امام کارش همین است که هرچه صلاح خلق است با تدابیری که خدا او را بر آنها مطلع کرده به خلق برساند. این معنی تصرف در امر دین است.

اما معنای دیگری که برای امر عرض کردم شأن بود. امر؛ یعنی شأن و امام همراه با شأن است. شأن یعنی چه؟ شأنی که امام همراه آن است، شأن خدایی است. و شأن خدایی در یک کلمه از فرمایشات خدا و اولیاء خدا خلاصه شده؛ جمیع شئون الهی را کلمه «ولایت» حکایت می‌کند. هنالک الولایة لله الحق کلمه ولایت جمیع شئونات ربوبی را بیان می‌کند. هرچه مشیت خدا، اراده خدا و حکمت خدا به آن تعلق بگیرد، تمام اینها را ولایت خدا می‌گویند؛ یعنی تصرفات الهی در خلقش، شئونات ربوبی برای خلقش. خداوند خود را به خلق می‌شناساند، برای خلق تجلی می‌کند، خلق را رشد می‌دهد. بعد از خلق‌کردن، رزق می‌دهد، احیاء و اماته می‌کند، زوال‌ها، ثبات‌ها همه و همه را ولایت می‌گویند.

عرض کردم بهترین راهی که انسان بخواهد شئونات الهیه را بداند دعای جوشن کبیر است که نوعاً در کتاب‌های دعاء آن را نقل کرده‌اند. و الحمدلله رب العالمین دأب شیعه شده که در ماه مبارک رمضان که افضل ماه‌های سال است، در شب‌های قدر که افضل شب‌های سال است، به خواندن دعای جوشن کبیر موفقند که متضمن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 340 *»

اسماء الهیه است. در بندهای این دعاء شئونات ربوبیت بیان شده که خلق چطور باید خدا را بشناسند، همچنین شئونات خدا با خلقش چگونه است. مجموعه این شئوناتی که در دعاها و آیات و روایات رسیده یا نرسیده و آنچه تا هنگام ظهور امام؟ع؟ تعلیم و تدریس بفرمایند و آنچه آن بزرگوار بعد از ظهور مأمور می‌شوند به اظهار آن، همه اینها را شئونات الهیه و ربوبیه می‌گویند. و آنچه متعلق به شأن خدا و شأن خدا و بندگان خدا است همه را در کلمه ولایة‌الله خلاصه می‌کنند و شأن به همین معنی است، امر هم به معنای شأن است. بنابراین صاحب‌الامر؛ یعنی صاحب الولایة؛ یعنی کسی که همراه با ولایت است و از آن جدا نیست. تمام شئون الهیه در این بزرگوار و به‌وسیله این بزرگوار برای خلق ظاهر شده و می‌شود. همین‌طور که درباره پدر بزرگوار و آباء بزرگوارش همین‌طور بود، درباره رسول‌خدا؟ص؟ همین‌طور بود. پس هر یک از این بزرگواران صاحب ولایةالله هستند؛ یعنی همراه ولایت خدایند.

در این آیه دقت می‌کردیم هنالک الولایة لله الحق که هنالک اشاره به روز قیامت است. روز قیامت همه شما ولایةالله را با چشم خواهید دید. زیرا دیگر پرده‌های غفلت کنار می‌رود، آنجا می‌بینید که ولایت مخصوص خدا است و جمیع تصرفاتی که خدا در خلق دارد برای خدا است. آنجا معلوم می‌شود که هرکس که به سببی دل‌خوش داشته اشتباه می‌کرده است. چون همه امور دست خدا است. «ازمة الامور طراً بیده» هرکس هم که در کاری قدرتی دارد به سبب این است که خدا او را قادر ساخته، در عین حال از دست خدا خارج نشده است. هو القادر علی ما اقدرهم علیه،([31]) باز هم در دست خود او است و از ید خدا خارج نشده است.

در آخرت جمیع این امور مشاهده می‌شود که همه امور در دست خداوند متعال است و او صاحب ولایت مطلقه کلیه است، امر ولایت با توجه به این معنایی که ذکر کردم مشاهده می‌شود. آنگاه معلوم می‌شود که این ولایت به ذات خدا نچسبیده و در

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 341 *»

ذات خدا نیست. ذات خدا منزه است از اینکه ولایت همراه آن باشد. ذات خداوند از ولایت داشتن منزه است. او مالک ولایت است؛ مثل اینکه می‌گوییم مالک دنیا و آخرت است، اما باز هم نه اینکه دنیا و آخرت کنار ذات خدا است. نه، ذات خدا منزه است از اینکه کنار دنیا یا آخرت باشد. دنیا و آخرت در عرصه خلقند و خدا از عرصه خلق منزه است. وقتی انسان به مقام احدیت خدا توجه می‌کند، باید هیچ‌چیز را با ذات احد قرین نکند. از این جهت حضرت امیر صلوات الله علیه فرمودند: و کمال توحیده نفی الصفات عنه([32]) یعنی وقتی خدا را توحید کرده‌ و شناخته‌اید که جمیع صفات را از او نفی کنید؛ یعنی با ذات او قرین نکنید. و تمام این شئون در عرصه خلق است و ذات خدا از این امور منزه است.

پس اینکه می‌فرماید: هنالک الولایة لله الحق می‌فرماید: لله یعنی لام لام اختصاص و مالکیت است؛ مثل اینکه می‌فرماید: الحمدلله رب العالمین یعنی حمد و ستایش مخصوص خدا است، مال خدا است. غیر خدا را نباید حمد و ثناء گفت مگر به اعتبار اینکه محالّ فیض الهی باشند؛ مثل اینکه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را مدح و ثناء می‌گوییم، انبیاء؟عهم؟ را مدح و ثناء می‌گوییم، مبادی و علل اولیه را مدح و ثناء می‌گوییم، به اعتبار اینکه محالّ مشیتند. اگرنه حقِ ثناگویی نداریم مگر برای خدا، ولی مجالی نور خدا را به اعتبار اینکه مظاهر و مجالی فیض خدا هستند، مدح و ثناء می‌گوییم. پس لام در این آیه مورد بحث برای مِلکیّت است هنالک الولایة لله الحق آنجا؛ یعنی روز قیامت همه خواهید دید که ولایت مال خدا است و مختص به او است، نه اینکه در ذات او باشد. اگرنه باید خداوند به ذاتش بیاید به خلقش بچسبد و حساب آنها را برسد؛ به ذاتش به آنها بچسبد و آنها را بهشت یا جهنم ببرد.

خداوند مثل آهنربا که نیست، بلکه خداوند محالّی قرار داده که در آنها ولایت خود را ظاهر می‌سازد. آن محل‌ها این‌قدر لطیف و شریف هستند که جز ولایة‌الله را

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 342 *»

حکایت نمی‌کنند، این‌قدر قداست دارند که به‌هیچ ‌وجه غیر خدا را نشان نمی‌دهند که از هر یک از آن محل‌ها به ولیّ‌الله تعبیر آورده می‌شود. اشهد ان علیاً ولی الله که جزء ارکان ایمان است، اقرار به این مقام است. و ما می‌دانیم باید به ولایت سایر ائمه و فاطمه زهراء سلام الله علیهم اجمعین هم شهادت بدهیم. از این جهت بهتر این است که به زبان هم گفته شود: اشهد ان علیاً و الائمة من ولده و فاطمة الصدیقة اولیاء الله شهادت می‌دهم که امیرالمؤمنین و ائمه از فرزندان او و فاطمه زهراء اولیاء الله هستند؛ یعنی محل قرار گرفتن ولایة‌الله هستند؛ یعنی محل جمیع شئون ربوبیه هستند. تمام شئونات الهی که به خلق تعلق می‌گیرد از علم، قدرت و حکمت خدا در محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است و امروز در وجود شریف بقیة‌الله صلوات الله علیه است.

در این آیه باید دقت کرد؛ هنالک الولایة لله الحق، این حق، صفت سه موصوف است. شما ببینید سخن از این است که خدا می‌فرماید: در فردای قیامت مشخص می‌شود که ولایت مال خدایی است که آن خدا حق است. دقت کنید سه مطلب است: یکی ولایت، یکی خدا، یکی مظهر ولایت. زیرا می‌فرماید ولایت مال خدا است پس باید در یک محلی ظاهر شود. آن محل را گفتیم ولیّ خدا است؛ یعنی ولیّ همراه ولایت است. پس سخن از سه چیز است: یکی ولایت است. اما این ولایت مال چه کسی است؟ مال خدا است. در کجا ظاهر شده؟ در ولیّ خدا. و می‌دانیم همه شیعه معتقدند که وقتی می‌گویند: اشهد ان علیاً ولی الله یعنی علی مظهر جمیع شئون الهیه است. حسن هم همین‌طور است، حسین هم همین‌طور است، تا آخر ائمه؟عهم؟ به حسب مراتب و فضائلی که دارند.

پس سه مطلب داریم. می‌گوییم ظهور ولایت، این ولایت مال خدا است که در ولیّ‌ خدا ظاهر شده است. خداوند یک حق اینجا فرموده که صفت هر سه می‌شود. پس ولایت حق که مال خدای حق است در ولیّ الله حق ظاهر می‌شود. حق، صفت هر سه موصوف است. پس هم ولایة‌الله حق و مسلّم است، همان‌‌طوری که وجود خدا

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 343 *»

قطعی و یقینی است. آنهایی که در وجود خدا شک کرده‌اند بر فطرت الهیه پا گذارده‌اند فطرة الله التی فطر الناس علیها([33]) این فطری است. حال کسی وجدان خود را زیر پا بگذارد کاری به او نداریم. خدا هم فرموده: أفی الله شک فاطر السموات و الارض([34]) در وجود چنین خدایی می‌شود شک کرد که آفریدگار آسمان‌ها و زمین است؟!

پس همچنان‌که وجود خدا حق است که فطری همه کس است، ولایت‌ داشتن او هم حق است. خدای بیکار و بدون تصرف خدای یهود است، آنها گفتند ید الله مغلولة  گفتند خدا خلق را خلق کرد و خسته شد، دست روی دست گذاشت و روی عرش نشست که خستگی بگیرد و دیگر به‌هیچ‌کاری هم کار ندارد. قالت الیهود ید الله مغلولة غلّت ایدیهم یهود گفتند: دست خدا بسته شده است. خدا می‌فرماید: دست‌های خودشان بسته باد. و این نفرین است. بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء([35]) خدا هرطور بخواهد خلق را تدبیر می‌فرماید. و تمام تدبیر و تصرف خداوند که آن‌به‌آن است، خلق، رزق، احیاء و اماته که آن‌به‌آن است، شئونات الهیه است. آن‌به‌آن خود را به خلق می‌شناساند. تمام مراتب فعل خدا به جمیع کائنات تعلق گرفته، همه متعلق فعل خدا هستند، حتی آنها که به عرصه کون نیامده‌اند یا به عرصه قضاء و تقدیر و امضاء نیامده‌اند، همه و همه در عرصه خودشان متعلق تدبیر الهی هستند.

پس ولایة‌الله مسلّم و حق است. خدایی که متصرف و عالم و توانا نباشد خدا نیست. پس دانستن نیازمندی‌های خلق که چقدر است کار خدا است و خدا آنها را می‌داند. البته آنچه به عرصه کون آمده اینهایی هستند که موجود شده‌‌اند. اما امکان چیست؟ دریای بی‌نهایتی است که آنچه در آن است هنوز به عرصه کون نیامده و خدا به آنها علم و احاطه دارد و بر آنها شاهد و ناظر است و خداوند مدبر جمیع اینها است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 344 *»

احاطه بر جمیع اینها را ولایة‌الله می‌گویند که در قیامت برای همه ظاهر می‌شود. همه اینها را  ولایة‌الله می‌گویند و این ولایةالله هم حق و ثابت است.

گاهی این ولایةالله را به خود ما هم نشان می‌دهند. به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: دلیل بر توحید چیست، طرز شناسایی شما توحید را چطور است؟ فرمود: عرفتُ الله بفَسْخِ العزائم و نَقْضِ الهِمَم([36]) خدا را شناختم به اینکه تصمیم‌ها شکسته می‌شود، و نقض الهمم و همت‌ها به‌کار می‌افتد، تلاش‌ها به‌کار می‌افتد، اما به عکس می‌شود. «از قضا اسکنجبین صفرا فزود» نتیجه به عکس داد. اینها را ولایة‌الله می‌گویند. در حدیث دیگر به امام؟ع؟ عرض کردند: چه دلیلی بر وجود خدا است؟ فرمود: اتصالُ التدبیر و کمالُ الصنع([37]) همین‌که صنع خدا کامل است و عالم دارد اداره می‌شود، دلیل بر وجود خدا است. پس ولایة‌الله هم امری حق و ثابت و قطعی است.

اما این ولایة‌الله برای چه کسی است و در چه کسی ظاهر است؟ آن محلی که جمیع شئونات الهیه در آن ظاهر گردیده و خدا به‌وسیله آن محل برای خلقش شئونات دارد، او هم باید ولیّ حق باشد، ولیّ خدا باشد که خداوند در او و به‌وسیله او این شئون الهیه را اظهار می‌کند. الحمدلله رب العالمین شیعه اثناعشری در برابر قبور ائمه؟عهم؟ که می‌ایستد تعلیم داده شده که به این امر اقرار کند؛ السلام علی محالّ معرفة الله السلام علی مساکن ذکر الله، السلام علی الذین من عرفهم فقد عرف الله و من جهلهم فقد جهل الله و من اعتصم بهم فقد اعتصم بالله و من تخلی منهم فقد تخلی من الله([38]) تمام اینها بیان این است که ولیّ حق، مظهر ولایة‌الله حق است که برای خدای حق است.

پس این آیه شریفه هنالک الولایة لله الحق بیان این سه امر است که الحق صفت هر سه موصوف است. یک کلمه گفته شده و صفت برای سه چیز است و مانعی ندارد.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 345 *»

در السنه انبیاء، در لسان وحی و در فرمایشات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ این‌طور استعمالات زیاد است که یک کلمه بفرمایند و چند چیز اراده کنند؛ مثل اینجا. ولی کجا روشن می‌شود که محل ولایة‌الله این بزرگوارانند به‌طوری که دیگر هیچ‌کس اضطراب نداشته باشد که اگر این را بگوییم بعضی نسبت غلو می‌دهند. در حالی که اگر این زیارات غلو باشد باید همه‌اش غلوّ باشد. و غلو آن است که ایشان را ذات خدا بدانیم. ولی اگر ایشان را محل شئونات الهیه بدانیم چه غلوی و کفری است؟ بلکه اصل ایمان است. و این فقرات زیارات را به عنوان اینکه باید معتقد باشیم می‌خوانیم. و خدا در سراسر قرآن در مواردی بخصوص به این امر تصریح فرموده که مظاهر شئون الهی باید در میان خود خلق باشند، اگرنه خلق به ذات خدا دسترسی ندارند. باید دست در دست محمد؟ص؟ بگذارند. و همین‌که به عنوان بیعت دست در زیر دست محمد؟ص؟ گذاردند جبرئیل آیه نازل کرد ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم([39]) همانا کسانی که با تو بیعت می‌کنند با خدا بیعت می‌کنند، دست خدا بالای دست‌ها است. و همان دست حضرت را یدالله فرموده است. وقتی‌که بقیة‌الله صلوات الله علیه ظاهر می‌شوند و در کنار خانه خدا با آن حضرت بیعت می‌کنند نداء می‌کند: ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یعنی کسانی که با من بیعت می‌کنند با خدا بیعت می‌کنند.([40])  و جبرئیل اول کسی است که با بقیة‌الله بیعت می‌کند. اگر دست بقیة‌الله دست خدا نباشد که هرگز کاری به غیر رضای خدا نمی‌کند پس دیگر دست چه کسی دست خدا است؟! اما در روز قیامت کاملاً این امر واضح می‌شود.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 346 *»

اینجا هم به برکت تعالیم بزرگان دین+ و به برکت فرمایشات ائمه؟عهم؟ برای اهل بصیرت روشن است که این‌طور است.

آن موقعی هم که سیدالشهداء؟ع؟ از مکّه معظمه عازم کربلاء شدند یک بیعتی انجام دادند. ابن‌عباس می‌گوید: حضرت در کنار کعبه دست خود را دراز کردند تا اصحاب و اهل‌بیتش بیعت کردند. می‌گوید: من دیدم اول کسی که با حسین صلوات الله علیه بیعت کرد جبرئیل بود.([41]) و اینکه حضرت در بین راه یا در کربلاء فرمودند: من شما را از بیعت خود بریء کردم، همان بیعتی بود که در مکه انجام شد. حضرت بعد از اینکه همه اصحاب خود را جمع کردند فرمودند: من شما را بریء‌الذمه کردم، هر کس می‌خواهد در این تاریکی شب برود. این مردم مقصودی جز من ندارند و اگر به من دست بیابند به کسی دیگر کاری ندارند. آن‌وقت آن اصحاب با وفاء هریک چیزی گفتند که ما کجا برویم؟ جواب جدتان رسول‌الله را چه بدهیم؟([42]) بعد حضرت فرمودند: حال که چنین است سرهایتان را بلند کنید. ببینید تصرف ولایتی این است. بهشت از نور سیدالشهداء صلوات الله علیه خلق شده است. فرمودند: سرهاتان را بلند کنید؛ یعنی به من نگاه کنید. در رخساره حضرت منازل خود را در بهشت مشاهده کردند و حضرت برای آنها به مقامات آنها تجلی فرمودند. حضرت یک‌یک را نام می‌بردند فلانی جای تو این مقام است. از این جهت بود که آنها مشتاق درجات بهشت بودند و برای رسیدن به آن درجات و مقامات، دقیقه ‌شماری می‌کردند که کی باشد ساعت شهادتشان برسد و به مقام و منزلت خود برسند.([43])

صلی الله علیک یا اباعبدالله

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 347 *»

مجلس  46

 

 (شب سه‌شنبـه ‌ _  18 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 348 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

با نزدیک ‌شدن شب و روز ولادت فاطمه زهراء؟سها؟ که در بیستم این ماه است، می‌پردازیم به ذکر این فضیلتی که خداوند در این آیات از فاطمه زهراء؟سها؟ یاد فرموده است. عرض کردم این آیات بیان مقام و منزلت فاطمه زهراء؟سها؟ است و اجمالی از این آیات و ترجمه آن را عرض کرده بودم. اما تکرار می‌کنم برای اینکه ذهن‌ها برای توجه به این فضیلت آماده شود.

خداوند ابتداءاً می‌فرماید: کلّا، و کلّا  کلمه ردع است. همچنین به معنای حق و ثابت‌ بودن است. وقتی بخواهند امری را ثابت کنند که ممکن است در آن شک و تردیدی باشد از کلماتی استفاده می‌کنند که مفید یقین باشد. همچنین اگر توهّم نابجایی درباره امری باشد از کلماتی استفاده می‌شود که مفید معنای ردع، منع و زجر است. حال چون مردم درباره فاطمه زهراء؟سها؟ توهّمات و تخیّلات نابجایی داشتند،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 349 *»

در بین مسلمانان بعضی فکر می‌کردند آن حضرت زنی‌ مانند سایر زنان است و نهایت مقامی که برای او است همین است که دختر رسول‌خدا؟ص؟ است، یا اینکه همسر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، یا مادر امام حسن و امام حسین و زینب و ام‌کلثوم؟عهم؟ است. اگرچه خود اینها فضیلت است ولی فکر می‌کردند فقط دارای همین فضائل است و بالاتر از این امور برای او فضیلتی نیست. از این جهت خدا به کلمه کلّا ابتداء فرموده است؛ یعنی نه چنان است که شما درباره فاطمه زهراء؟سها؟ فکر می‌کنید، باید او را آن‌طوری فکر کنید که خالق او او را می‌شناساند. همچنین محمد و آل‌محمد؟عهم؟ او را می‌شناسند چون یک نورند. غیر از خدا و غیر از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ کسی دیگر زهراء؟عها؟ را نمی‌شناسد. از این جهت همان‌طور که خدا رسول‌خدا و اوصیاء آن حضرت را در قرآن معرفی فرموده است، همچنین باید فاطمه زهراء؟سها؟ را هم بشناساند. اگر خدا نگفته بود ای رسول ما ما تو را رحمت برای عالمین قرار داده‌ایم، اگر نفرموده بود که تو رسول ما، حامل علم و وحی ما هستی، کسی آن بزرگوار را به این مقام و منزلت نمی‌شناخت. و خدا می‌داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد. همچنین اگر خداوند آل‌رسول را معرفی نمی‌فرمود که اینها اولواالامرند و اطاعتشان بر شما فریضه است، کسی ایشان را نمی‌شناخت. پس فاطمه زهراء؟عها؟ را هم خداوند باید بشناساند.

از این جهت ابتداء برای رفع آن تخیّلات بی‌اساس و برای تثبیت فضائل و مقامات آن حضرت کلمه کلّا را ذکر فرموده است.  کلّا، نه‌چنان است که شما فکر می‌کنید؛ بلکه آنچه مسلّم و ثابت است همان است که خدا آن بزرگوار را شناسانیده است. و القمر و اللیل اذ ادبر  یعنی قسم به ماه و قسم به شب در هنگامی که از نیمه می‌گذرد. و الصبح اذا اسفر و قسم به صبح هنگامی که رخساره خود را نشان می‌دهد. این آیات به حسب ظاهر همین آیات ظاهری تکوینی است که به حسب طبیعت و تأثیر با امر فاطمه زهراء؟سها؟ مناسبت دارد. تأثیراتی که ماه، شب و صبح بر روی این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 350 *»

موجودات دارند، مشابهت دارد با تأثیراتی که فاطمه زهراء؟سها؟ و این تعین از تعینات حقیقت محمدیه؟ص؟ در عوالم امکانی دارد. اجمالاً می‌دانیم آن نور در چهارده آئینه، مظهر و تعین تعین‌ یافته است. یک حقیقت است ولی در چهارده تعین جلوه کرده که برای هریک از این تعینات تأثیراتی هست که ما خبر نداریم. ولی در قرآن و احادیث به بعضی از آنها اشاره شده، و کسانی که به لحن قرآن و احادیث عارف هستند می‌فهمند. آثاری که از مقام مصطفوی سر می‌زند مخصوص همان تعین است،  آثاری که از مقام ارتضاء صادر می‌شود مخصوص همان تعین است، همچنین یک‌ یک از معصومین؟عهم؟ تا فاطمه زهراء؟سها؟، آثاری که از این تعین در عوالم امکانی است مخصوص تعین فاطمی است و فاطمه زهراء حامل آن تعین بوده و هست. در این عالم هم که قدم گذارد به حسب ظرفیت این عالم نمودار ‌گشت که بعضی از آثار وجود مبارکش را برای ما نقل فرموده‌اند و به ما رسیده است.

از جمله انواری بود که از چهره فاطمه می‌درخشید به‌طوری که در تمام خانه‌های مدینه منتشر می‌شد. صبح نور سفید، ظهر نور زرد و مغرب نور قرمز از رخساره آن بزرگوار متلألئ می‌شد و آن عرصه را پر می‌کرد. طوری می‌شد که در و دیوار مدینه را روشن می‌کرد؛ یعنی آن تابش خصوصیتی داشت که باعث تعجب آنان می‌شد. از این جهت نزد رسول‌الله؟ص؟ می آمدند و از منشأ آن انوار از حضرت می‌پرسیدند. می‌فرمودند این نورها از خانه فاطمه زهراء؟سها؟ است و از آن بزرگوار متجلی است. آنهایی که به اذن امیرالمؤمنین داخل خانه فاطمه زهراء می‌شدند، می‌آمدند می‌دیدند این نور از محراب فاطمه می‌تابد و منتشر می‌شود. علت انتشار این انوار همان تعین فاطمی بود که آخرین تعین حقیقت محمدی؟ص؟  است که تأثیراتش در عوالم چطور بوده؟ اجمالاً به این معنی است که جمیع فیوضات به فاطمه؟عها؟ می‌رسید و از آن بزرگوار در جمیع عوالم امکانی منتشر می‌شد. نوع تأثیرش ‌مانند تأثیر ماه و تأثیر شب در این موجودات است که در حکمت طبیعی تأثیرات ماه و تأثیرات شب بیان شده است، مخصوصاً تأثیر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 351 *»

شب از نیمه به آن طرف در این موجودات چگونه است؟ به وسیله حکماء طبیعی الهی بیان شده است. همچنین طلوع صبح در این عالم چه تأثیراتی دارد؟ نوع تأثیراتش که اشاره شده حاکی تأثیرات فاطمه زهراء؟سها؟ است. از این جهت خدا این آیات سه‌گانه کونیه را مثال و نمونه ذکر فرموده و به عنوان سوگند تأثیراتی را برای آنها ذکر فرموده است که وارد این بحث نشویم. این به حسب ظاهر آیات.

اما به حسب باطنِ این آیات سه‌گانه مراد از قمر، ماه ولایت؛ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و خداوند از شب، امام مجتبی صلوات الله علیه را اراده فرموده و از صبح، سیدالشهداء صلوات الله علیه را. خداوند به این آیات سه‌گانه خود سوگند یاد کرده برای بیان اینکه فاطمه زهراء؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خدا است و این بزرگوار نذیر بشر است. حال این بشر می‌خواهد مؤمنین باشند، یا کفار، یا منافقین. چون بشر از این سه دسته خارج نیستند: یا در صف اهل ایمانند، یا در صف کفّارند یا مذبذبین بین ذلک لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء هستند.

سوره مبارکه بقره را مطالعه کنید. اولِ سوره این سه دسته بیان شده است. قسمتی از آیات در علائم مؤمنین است بسم الله الرحمن الرحیم الم ذلک الکتاب لا ریب فیه هدیً للمتقین الذین یؤمنون بالغیب تا آخر.([44]) و از اعجاز قرآن همین است که وقتی اهل ایمان به این آیات نگاه می‌کنند می‌بینند که قرآن درست از باطن آنها خبر می‌دهد و مؤمن را تحلیل و تجزیه می‌کند که این حالات و روحیات را دارد. مؤمن می‌گوید: سبحان الله چطور خداوند که خالق من است از ظاهر و باطن من خبر می‌دهد! می‌بیند مضامین این آیات با او تطبیق می‌کند. بعد خداوند کفّار و علائم اهل کفر را ذکر می‌کند و به‌طوری بیان می‌فرماید که وقتی‌ کافر به آنها نگاه می‌کند می‌بیند گویا تابلویی از آنها و روحیاتشان است. بعد خداوند به ذکر منافقین و حالات و روحیات و علائم آنها می‌پردازد به‌طوری که هر منافقی که به این آیات نگاه می‌کند می‌گوید سبحان الله! چطور می‌شود سر این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 352 *»

خدا را کلاه گذاشت؟! خدایی که این‌طور مرا رسوا می‌کند، آیا می‌شود چنین خدایی را گول زد؟! یا اولیائی که خدا آنها را محل نور و علم خود قرار داده و به آنها نور فراست بخشیده که همین آیات ملاک کار آنها است، آیا آنها را می‌شود گول زد؟! خداوند در این آیات این سه دسته بشر را با علائم و روحیاتشان ذکر فرموده است.

حال خداوند در این آیه شریفه می‌فرماید: نذیراً للبشر،  این فاطمه ترساننده است مطلق بشر را؛ نه بخصوص مؤمنین را، نه بخصوص کافرین را، یا بخصوص منافقین را. فاطمه زهراء هر سه دسته را می‌ترساند. لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر این انذار زهراء برای این است که هر کس از بشر در هر طبقه‌ای هست بترسد، در امر ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ قدم جلو گذارد و به برکت آن خود را نجات دهد که نجاتی نیست مگر در ولایت این بزرگواران و ترسیدن از آنچه فاطمه؟عها؟ از آن می‌ترساند برای هرکس که می‌خواهد در امر ولایت تقدم جوید که امام؟ع؟ در تفسیر آیه فرمودند: لمن شاء ان‌یتقدم الی الولایة هرکس می‌خواهد و دل او را ترس برمی‌دارد و حقیقتاً از انذار فاطمه می‌ترسد پیش‌قدم می‌شود. او یتأخر([45]) هرکس هم نخواست وارد نمی‌شود و از قدم‌گذاردن در این امر خودداری می‌کند خود می‌داند و از آنچه آن بزرگوار می‌ترساند نمی‌ترسد. این قسمت آیات بیان منزلت فاطمه زهراء؟سها؟ است.

اکنون اجمالاً به خود انذار توجه بفرمایید. می‌دانید کار انبیاء و اولیاء؟عهم؟ در دو کار خلاصه می‌شود: یکی انذار است، یکی تبشیر  و چشم ‌روشنی‌دادن. خداوند انبیاء و اولیاء را معرفی می‌فرماید که در دنیا نیامدند مگر برای همین دو کار. و با این کار افراد از هم جدا می‌شوند و دسته اهل ایمان، دسته اهل کفر و دسته اهل نفاق مشخص می‌شوند.  کان الناس امةً واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 353 *»

معهم الکتاب([46]) تا آخر. مردم اول هیچ فرقی نداشتند، آنگاه خدا انبیاء را فرستاد که مبشر و منذر بودند. همین‌که این کار را شروع کردند بین بشر اختلاف پیدا شد و سه دسته و سه صف شدند: یک صف صف اهل ایمان شدند که از انذار انبیاء ترسیدند و به آنچه مژده دادند چشمشان روشن و سینه‌شان گشاده شد و در صف مؤمنین به انبیاء قرار گرفتند. آنهایی که از انذار انبیاء نترسیدند و به بشارت آنها چشمشان روشن نشد، آنها انکار کردند و در صف کفار داخل شدند. آنهایی هم که خواستند زرنگی کنند که بخواهند ایمان نیاورند و از مصالح و منافع خودشان هم دور نمانند، صف منافقین شدند که در واقع کافرند. ولی چون ایمان را اظهار می‌کنند خطرناک‌ترند، از این جهت درکشان پایین‌تر است. این سه دسته بعد از انذار و بشارت ‌دادن انبیاء پیدا شدند. اوصیاء هم همین‌طور این دو کار را دارند. فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین اوصیاء هم که تابع انبیاء هستند کارشان همین است. تمام برنامه‌های انبیاء، همه امورشان در این دو کار خلاصه می‌شود: انذار و بشارت دادن.

حال باید دید که از چه می‌ترسانند و به چه مژده می‌دهند. می‌ترسانند از چیزی که در خود انسان است و بشارت می‌دهند به‌چیزی که در خود او است. این انسان مجموعه‌ای از دو جهت است که از یک جهت باید ترسید، و جهتی دیگر در او هست که از مقتضیات آن نباید ترسید؛ بلکه باید چشم انسان به آن روشن باشد. انسان را از امری که در خود او است می‌ترسانند، و به حقیقتی که در خود او است بشارت می‌دهند، اما با توجه به مقتضیات و خواهش‌هایی که برای این دو جهت است. از آن دو جهت دو تعبیر دارند: نور و ظلمت، تعبیر دیگر عقل و جهل است که در آیات و روایات بسیار ذکر شده است.

عقل در انسان حقیقتی نورانی است که نور محض است و در آن ظلمت نیست،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 354 *»

اما عقل ما که آن نورانیت را ندارد به جهت ضعف آن است. زیرا با طبایع ما مشوب شده و صرافت و نورانیتش کم شده است. از این جهت ما باید در تبعیت انبیاء باشیم و به‌واسطه متابعت از انبیاء‌ و اولیاء؟عهم؟‌ عقل ما قوت بگیرد و نورانیت خودش را پیدا کند. و چون عقل در ما با طبیعت، عادت و آثار وراثت مشوب شده، عقل ما ضعیف است. اما خود عقل صَرف نظر از این شرائط، نورانی است و کمالات دارد و تمام اقتضاءاتش خیر و نور است؛ یعنی تمام خواهش‌هایش نورانی است. اگر عقل در کسی سالم و خالص بود مثل اینکه در انبیاء هست، تمام خواهش‌ها و خواسته‌هایش خیر و نورانی است.

چون تمام اقتضاءات عقل خیر و نور است اگر انسان که مجموعه‌ای از عقل و جهل است، اقتضاءات عقل را اجابت کند، باید به او بشارت داد، باید به او مژده داد که خوشا به حال تو ای بشر! دلت مسرور باد. اگر به این اقتضاءات عقل رفتار کنی بدان که هیچ صدمه نخواهی دید نه در دنیا، نه در برزخ و نه در آخرت. انبیاء به این امر بشارت می‌دهند. تو در هرجا باشی در دار رضای خدا به‌سر می‌بری و در بهشت خواهی بود. در دنیا باشی در بهشت دنیا هستی که همان احترام‌ها، حرمت‌ها و کرامت‌های دنیوی است، در برزخ و آخرت هم در بهشت برزخ و آخرت هستی که دار رضای خدا است و در آن، عذاب، حزن، ذلت و اهانت نیست؛ بلکه تمامش نور و رحمت است و جوار اولیاء خدا است. اینها مژده است.

انبیاء‌ مبشرند یعنی به این امر بشارت ‌دهنده‌اند، اما از مقتضیات جهل منذر و ترساننده‌اند. این جهل از اصطلاحات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که مقابل عقل است، نه جهلِ در مقابل علم که نادانی است. جهلِ در مقابل عقل؛ یعنی نفس اماره بالسوء که قرآن هم در معرفی آن فرموده، حال یا از قول زلیخا است یا یوسف و ماابرّئ نفسی ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی که کلام هریک باشد در جای خودش درست است. اگر کلام زلیخا باشد معلوم است که آن کارهایی که کرد باید بگوید و ماابرّئ نفسی من خودم را تبرئه نمی‌کنم، چون ان النفس لامارة‌ بالسوء نفس بسیار

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 355 *»

امرکننده به بدی‌ها است. ذاتش این است که فرمانده به بدی‌ها است؛ یعنی حقیقت من آن جهت است که اسمش را جهل در برابر عقل گذارده‌اند و تمام اقتضاءاتش بدی است، تمام خواهش‌هایش، همه‌ درخواست‌هایش شرارت، کفر، ظلم، طغیان و عصیان است، اصلاً به خوبی دعوت نمی‌کند. تمام فرامینش فرامین به بدی است.

هر انسانی این دو جهت را در خود می‌یابد که در نزد هر عمل خیری می‌بیند کسی او را دعوت می‌کند که انجام بده، و در نزد هر  معصیتی کسی او را دعوت می‌کند که خوب است، انجام بده. یک کسی می‌گفت: بهترین نمونه‌ای که این دو جهت را خوب مشخص می‌سازد در برخورد با وقت نمازها است، بخصوص در نماز صبح، یا در به‌جا آوردن نوافل و انفاق اموال. البته نقطه ضعف‌ها در افراد تفاوت می‌کند. نقطه ضعف هر کسی در چیزی است؛ یا در نماز است یا در روزه یا در انفاق یا در حج و همین‌طور. آنجاهایی که انسان نقطه ضعف دارد چون بین عقل و جهلش جنگ واقع می‌شود آنجا را خوب احساس می‌کند. یکی، نقطه ضعفش در مقام است، آنجا می‌فهمد که این دو حقیقت وجود دارد. کار انبیاء این است که انسان را از مقتضیات نفس اماره بالسوء می‌ترسانند. اگر از اقتضاءات این نفس که کار شخص را به جهنم می‌کشاند ترسید اجتناب می‌کند. و جهنم عبارت است از عذاب‌های خدا که آن را برای جوابگویی به اجابت‌کردن نفس اماره مهیا فرموده است.

تمام ابتلاءات دنیایی در این عالم هر طور باشد عذاب خدا و جهنم است. همچنین خدا عذاب‌هایی را برای معاصی برزخی در عالم برزخ فراهم کرده است. اما عذاب‌های اخروی آنها هم برای جوابگویی به اقتضاءات نفس اماره بالسوء فراهم شده است. همه اینها را جهنم می‌گویند و همه‌اش نتایج انجام خواسته‌های نفس اماره بالسو‌ء است. از این جهت انبیاء‌ ما را می‌ترسانند و همه انبیاء کارشان در این دو کار خلاصه شده: تبشیر و انذار. بشارت می‌دهند به بهشت هرگاه به مقتضای عقلتان عمل کنید که شعاع نور انبیاء است. و این‌قدر این عقل شرافت دارد که از جنس انبیاء ‌است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 356 *»

از این‌جهت انبیاء‌ را نبی ظاهر و عقل را نبی باطن گفته‌اند؛ ان لله حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة خدا برای بشر دو حجت قرار داده است: یکی حجت ظاهری که انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ باشند. یک نوع حجت هم هست که باطنی است و آن عقل هر کسی است که پیغمبر  باطن او است. اگر خالص خالص باشد با حجت‌های ظاهر مطابق است، هیچ اختلافی بین انبیاء و اولیاء و بین عقل‌ها نیست، اگر عقول خالص باشند. ولی چون عقل ما رنگ گرفته ملاک نیست. باید در تبعیت دستورات انبیاء در آید و از انبیاء رنگ بگیرد و قوت بیابد. وقتی قوت پیدا کرد کمالات او ظاهر می‌شود. وقتی کمالاتش ظاهر شد آنگاه می‌گویند این نور ایمان است. حالت قوت و کمالش را باید اکتساب کند و به اجابت‌کردن دستورات انبیاء خودش را به انبیاء ملحق کند. پس با این دستورات می‌خواهند ما را در جوار خود قرار دهند که اگر دعوت ایشان را اجابت کنیم در دنیا و برزخ و ‌آخرت در بهشتیم که نتیجه انجام مقتضاهای عقل، بهشت است. اگر انسان صحیح رفتار کرد دیگر چرا اذیت بکشد؟! چرا گرفتار شود؟! تمام گرفتاری‌های بشر به جهت تخلف از انبیاء است.

اینکه می‌فرمایند شیعه اثناعشری اهل حقند و بقیه همه در هلاکتند؛ جمیع کفار از مشرکین، یهود، نصاری و مجوس در هلاکتند، جمیع هفتاد و دو فرقه اسلام در هلاکتند مگر شیعه اثناعشری، ولی همین شیعه اثناعشری با اینکه قطعاً در صراط مستقیم است اما چرا نوعاً  گرفتارند؟ ما هر موقع سوره مبارکه حمد را می‌خوانیم از خدا طلب می‌کنیم که خدایا! ما را به صراط مستقیم هدایت کن، برای این است که اکنون که ما را هدایت کرده‌ای این هدایت را ادامه بده. چون در ادامه‌ دادن آن هم تو باید ما را کمک کنی. درباره ما معنی اهدنا الصراط المستقیم این است که اَدِم هدایتنا خدایا! این هدایت را برای ما ادامه بده. حال این صراط مستقیم چه صراطی است؟ صراط محمد و آل‌محمد و انبیاء؟عهم؟ است که به آنها نعمت بخشیدی، و آنان نه غضب‌ ‌شدگانند و نه گمراهانند که غضب‌شدگان یهودند و گمراهان نصاری می‌باشند.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 357 *»

پس شیعه اثناعشری که قطعاً در صراط مستقیم است نباید بلاء ببیند، آسیب ببیند، باید در دنیا و برزخ و آخرت در نعمت باشد. خدا رحمتش را برای اینها قرار داده و لذلک خلقهم. پس چرا در بلاء هستند؟ چرا در شدائد هستند؟ و کاش به همین بلاءهای دنیوی اکتفاء شود دیگر عذاب قبر و سکرات مرگ نباشد، هول مطّلَع نباشد که امام مجتبی صلوات الله علیه هنگام احتضار برای شیعه، از هول مطّلَع گریه می‌کردند. عرض‌کردند: شما که فرزند رسول‌خدا هستید چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: از برای دو چیز گریه می‌کنم یکی هول مطّلَع و دیگری فراق الاحبة.([47]) فراق الاحبة؛ چون از مثل حسین، زینب و ام‌کلثوم جدا‌ می‌شوند. و یکی هم برای هول مطّلَع است؛ مطّلَع یعنی آنجایی که انسان روی بلندی برود و بر امور وحشت‌ انگیز آن طرف اطلاع پیدا کند. اگر یک بلندی باشد که پشت آن دیده نشود و شخصی روی آن بلندی برود که آنجا را ببیند، آن را مطّلَع می‌گویند. هول مطّلَع قبل از  مرگ است. چون محتضر به عالم برزخ مشرِف می‌شود، امام می‌فرمایند: هول مطّلَع ترسی است که از اطلاع‌یافتن از آن زمان یا مکان و از آن طرفِ عالم پیدا می‌شود و اندکی قبل از مرگ شروع می‌شود. و قبر را اول منزل من از منازل آخرت می‌فرمایند([48]) دهلیز  ورود به آخرت است. تا چشم به آنجا باز کرد آن موقع و آنجا را مطّلع می‌گویند. امام مجتبی؟ع؟ از هول مطلع گریه می‌کردند از جهت اینکه یک‌باره شیعیان ایشان در حال احتضار معاصی خود را در پیششان حاضر می‌بینند.

پس شیعه نباید این گرفتاری‌ها را داشته باشد، و اینها نیست مگر به جهت متابعت از ‌جهت نفسی. اقتضاءات این نفس باعث عذاب می‌شود اگرنه چرا در محشر ترس باشد؟ چرا در قیامت آن مشکلات باشد؟ چرا شیعه مبتلا است؟ حتی در قیامت کار به جایی می‌کشد که دستور داده می‌شود برخی را به‌سوی آتش ببرند. پناه به خدا! و حال آنکه مؤمن و شیعه اثناعشری هستند. آیا نباید شیعه را ترسانید که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 358 *»

خودت را به این بلاءها مبتلا نکن. از این جهت فاطمه زهراء؟سها؟ دوستانش را از آتش جهنم می‌ترساند. درباره فاطمه زهراء؟سها؟ دارد که در قیامت بر در جهنم ایستاده‌اند و مشاهده می‌کنند که یکی از دوستانشان را به طرف آتش می‌برند([49]) و حال آنکه دوست ایشان است، ولی نفس اماره بالسوء او را به کارهایی و به گناهانی واداشته که با بلاءهای دنیوی و برزخی اصلاح نشده و کارش به آخرت کشیده است. خیلی ترس دارد. ملائکهٔ غضب را می‌بیند که سراسر  وجودشان غضب خدا است، آتش را می‌بیند، زفیر جهنم را می‌شنود. پناه به خدا می‌بریم! اما لطف و رأفت اولیاء تا آنجا ادامه دارد. فاطمه زهراء؟عها؟ دست به دعاء بلند می‌کند: خدایا! تو مرا فاطمه نامیدی به این معنی که دوست مرا از جهنم نجات دهی. خدایا! چه شده که این دوست مرا به‌سوی جهنم می‌برند؟ خداوند می‌فرماید: برای این است که تو شفاعت کنی و من شفاعت تو را درباره او بپذیرم تا مقام و منزلت تو در نزد من برای خلایق آشکار شود. پس فاطمه؟عها؟ شفاعت می‌فرماید و نور خود را بر رخساره او می‌اندازد که همان محبت او تقویت می‌شود، نور ولایت قوت می‌گیرد و نجات می‌یابد. همین‌طور تمام دوستان فاطمه و فرزندان او نجات می‌یابند. همت این بزرگواران این است که این نجات‌ها در همین‌ دنیا فراهم شود و به برزخ هم نکشد. نذیراً للبشر  پس فاطمه زهراء؟سها؟ ترساننده بشر است از عمل به مقتضیات جهل و نفس اماره بالسوء.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 359 *»

مجلس  47

 

 (شب چهارشنبـه ‌ _  19 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 360 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد خداوند در این آیات شریفه منزلت فاطمه زهراء؟سها؟ را بیان می‌فرماید و می‌فرماید نه چنان است که اوهام بشری درباره فاطمه فکر می‌کند؛ بلکه حق مطلب این است که قسم به ماه، قسم به شب هنگامی که پشت می‌کند و قسم به صبح وقتی‌که روشن می‌شود. و باطن این قسم‌ها این بود که قسم به امیرالمؤمنین و قسم به امام مجتبی و قسم به سیدالشهداء صلوات الله علیهم که فاطمه زهراء یکی از آیات بزرگ خدا است و نذیر بشر است. حال هرکس از عذاب خدا می‌ترسد، در ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ قدم پیش می‌گذارد و هرکس می‌خواهد قدم پیش نگذارد.

و عرض شد حجج الهی؛ انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ جمیع امورشان در دو امر خلاصه می‌شود که خدا ایشان را به این دو صفت معرفی کرده است؛ فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین. تمام کارهای انبیاء البته اوصیاء هم تابع انبیاء هستند. پس خداوند النبیین که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 361 *»

فرموده، اوصیاء را هم شامل است. خدا انبیاء و اوصیاء را که فرستاده و ایشان را حافظین شرایع قرار داده، تمام کارهایشان در دو کار خلاصه می‌شود که مبشرین و منذرین هستند؛ یعنی مژده‌دهندگان و ترسانندگانند. اما به چه بشارت می‌دهند و از چه می‌ترسانند؟

نظر به اینکه انسان دارای عقلی است که اگر دعوت انبیاء را اجابت کند،  آن عقل برای او نور، کمال و خیر است و انسان را به درجات بهشت می‌رساند. انبیاء به همین امر بشارت می‌دهند که اگر شما به خواهش‌های عقلتان رفتار کردید و به خواهش‌های این نورِ انبیاء رفتار کردید بدانید جای شما بهشت است، رحمت‌های خدا از آن شما است و در جوار قرب خدا و اولیاء خدا قرار می‌گیرید. همچنین در انسان جهتی است که با عقل او مضادّه دارد که در اصطلاح آل‌محمد؟عهم؟ آن را جهل نامیده‌اند؛ جهلِ در برابر عقل، نه جهل در برابر علم. چون دو جهل داریم: یکی جهل در مقابل علم است. کسی که به علمی و فنی عالم است، دیگری که آن علم را نمی‌داند، به آن علم یا آن فن جاهل است. مراد از این جهلی که مورد بحث ما است این جهل نیست.

جهلی که اینجا گفته می‌شود در مقابل دیانت است، و هرگاه جاهلیت گفتند؛ یعنی خلاف دین و عقل؛ آن جهالتی که سفاهت و بی‌دینی است و بر خلاف دین خدا رفتار کردن و سلوک کردن است. آن جهلی که در برابر دین و ایمان است به ما شناسانیده‌اند که ظلمت محض است و تمام اقتضاءاتش شرور، فساد، کفر و الحاد است. این جهل که در انسان است و در مقابل عقل او قرار دارد، گاهی فرموده‌اند که نفس اماره بالسوء است؛ یعنی آن نفسی که انسان را به بدی‌ها وا می‌دارد. از این‌جهت انبیاء ما را از متابعت آن نفس می‌ترسانند. انذار؛ یعنی ترساندن. انبیاء که منذرین هستند یعنی ترسانندگان این بشر هستند و او را می‌ترسانند از اینکه به خواهش‌های جهل جواب بگوید و نفس اماره بالسوء را اجابت کند، که اگر چنین کرد در جهنم و در عذاب خدا است چه در دنیا، چه در برزخ و چه در آخرت. پس اجمالاً دانستیم که انبیاء دو کار دارند: بشارت ‌دادن و ترسانیدن.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 362 *»

حال خداوند فاطمه زهراء؟سها؟ را در این آیات شریفه مثل انبیاء و اوصیاء به مقام حجیت معرفی می‌کند که این بزرگوار هم آیه‌ای از آیات بزرگ خدا است و ترساننده بشر است، با این تفاوت که محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و فاطمه زهراء؟سها؟ بر جمیع انبیاء و اوصیاء فضیلت دارند بلکه انبیاء و اوصیاء شعاع ایشانند و ریزه‌خواران بر سر سفره احسان ایشانند. آنچه انبیاء و اوصیاء دارند از ایشان گرفته‌اند و ایشان به آنها داده‌اند. خداوند به‌وسیله محمد و آل‌محمد؟عهم؟ آن هم در آخرین تعین ایشان که تعین فاطمی است، فیض، علم، کمال و تمام فضائل را به انبیاء داده است، یعنی تمام انبیاء حتی مثل ابراهیم با آن عظمت و جلالت! یا نوح که خیلی دارای عظمت و جلالت بوده که او را شیخ الانبیاء گفته‌اند؛ یعنی بر همه انبیاء شرافت و فضیلت داشت، در او جهاتی بوده که مورد اکرام و تکریم قرار گرفته است. این‌قدر عظمت داشت که خداوند به یک نفرین او تمام اهل روی زمین را غرق کرد، مگر نوح و آن چند نفری که از قومش به او ایمان آوردند. به یک نفرین، آب تمام روی زمین را فرا گرفت. نباتات هلاک شدند، حیوانات هلاک شدند، انسان‌ها هلاک شدند مگر همان مقداری که نوح همراه خود در کشتی سوار کرد. و این حاکی از عظمت و جلالت نوح است که به یک نفرین او خدا این‌قدر ترتیب اثر داد. ولی با این عظمت و جلالت ‌حتی مثل نوح هرچه از فیوضات به او برسد از اول وجودش تا آخر وجودش، می‌بیند سر سفره احسان فاطمه زهراء؟سها؟ است و آنچه به او از علم، کمالات و فضائل می‌رسد و آنچه در او از اسماء و صفات خدا ظاهر شده است، همه و همه به‌واسطه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ به ایشان داده شده، آن هم به آخرین تعین ایشان؛ یعنی به دست فاطمه زهراء؟سها؟ به همه انبیاء و اوصیاء و سایر موجودات افاضه فیوضات گردیده است.

حال خدا این فاطمه را معرفی می‌فرماید که اشتباه نکنید، درباره او خیالات نادرست نداشته باشید، او را زنی مثل زنان دیگر خیال نکنید. مبادا مقام او را از آنچه خدا قرار داده پایین بیاورید. مقام او مثل مقام پدرش رسول‌خدا؟ص؟ و شوهر بزرگوارش

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 363 *»

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و مثل فرزندان معصومینش از امام حسن و امام حسین تا حضرت مهدی؟عهم؟ است که حجج کلیه خداوند هستند بر همه اهل آسمان‌ها و  زمین‌ها در دنیا و برزخ و آخرت. هیچ فرق نمی‌کند. مقام فاطمه مثل مقام آنها است. انها لاحدی الکبر خداوند با این تأکیدات می‌فرماید: همانا فاطمه؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خدا است. خدا چهارده آیه دارد که بزرگ‌ترین آیات خدایند که محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم هستند و فاطمه زهراء؟عها؟ هم از ایشان است. پس فاطمه یکی از حجت‌های بزرگ خدا است که کارش؛ مثل سایر حجج الهی ترسانیدن و بشارت‌ دادن است. بشر را بشارت می‌دهد به اینکه ای بشر! اگر به اقتضاء عقلت رفتار کنی، در نعمت و رحمت و بهشت خدا خواهی بود، و می‌ترساند از اینکه اگر بشر تقاضاهای جهل، نفس اماره بالسوء و جهت ظلمت خود را اجابت کند و اگر آنها را انجام دهد، به عذاب خدا گرفتار خواهد شد، بشر را از این می‌ترساند.

نکته‌ای که باید به آن توجه داشته باشیم این است که چرا خداوند در این آیات بشارت ‌دادن زهراء؟عها؟ را ذکر نفرموده و فقط نذیر بودن او را ذکر فرموده است؟ و فرموده انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر با اینکه فاطمه زهراء بشارت ‌دهنده و ترساننده هستند هر دو؛ مثل اینکه انبیاء مبشر و منذر هستند، ولی درباره فاطمه زهراء؟سها؟ فقط ترساننده می‌فرماید، با اینکه شکی نیست که بشارت‌دهنده هم هست. فاطمه زهراء با همین زهد، تقوی و اعمال صالحه‌اش به بشر تعلیم کرد که ای بشر! اگر رضای خدا را می‌خواهی و می‌خواهی در جوار اولیاء خدا باشی، باید به مقتضای ایمان رفتار کنی؛ مثل اینکه من رفتار می‌کنم. اگر شما طاعات داشتید، نتیجه اینها بهشت خدا است. خود آن حضرت این‌قدر روی پا به عبادت ایستاد که پاهای مبارکش ورم کرد؛ مثل پدر بزرگوارش رسول‌خدا؟ص؟ که این‌قدر روی انگشتان پا ایستاد که قدم‌های نازنینش ورم کرد. خداوند آیه نازل کرد بسم الله الرحمن الرحیم طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی([50])

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 364 *»

طه اسم مبارک آن حضرت است. ای رسول ما! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به مشقت بیفتی. فاطمه زهراء؟عها؟ هم همین‌طور در اثر بسیاری عبادت پاهای مبارکش ورم کرد، رخساره مبارکش از روزه‌گرفتن زرد می‌شد.([51]) طاعات آن حضرت برای بشر بشارت بود به اینکه اگر شما هم به اقتضاء عقلتان عمل کنید با ما خواهید بود، با مؤمنین صالحین خواهید بود. اینها بشارت است.

پس فاطمه زهراء؟عها؟ هم بشارت‌دهنده بود و هم ترساننده، اما می‌بینیم خدا فقط ترساننده‌ بودن او را ذکر می‌فرماید. در این تعبیر یک نکته‌ای است که باید در آن دقت کنیم و کمتر به این مطلب رسیدگی شده است. ولی ما به برکت بزرگانمان+ متوجه شده‌ایم و زمینه ترقی برای ما بسیار است. برکات اولیاء شامل حال ما شده؛ مخصوصاً عنایات بقیة‌‌الله صلوات الله علیه که از این‌‌همه بیانات عالیه که ما از محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم و بزرگان دین+ به ما رسیده، نتیجه بگیریم.

دقت بفرمایید. هرجا در قرآن فرموده انبیاء بشارت‌دهنده هستند فوراً ذکر فرموده ترساننده هستند. اما در قرآن مواردی داریم که می‌فرماید انبیاء ترساننده هستند ولی از بشارت‌دهنده بودن ایشان سخنی نیست. هرجا سخن از بشارت به میان آمده؛ بشارت به بهشت یا نعمت، فوراً ترساننده‌ بودن ایشان هم از عذاب و خشم خدا ذکر شده است، اما مواردی در آیات قرآن داریم که ترسانیدن ذکر شده ولی دیگر از بشارت‌ دادن ذکری به میان نیامده است؛ مثل همین آیه که درباره فاطمه زهراء؟عها؟ می‌فرماید: انها لاحدی الکبر نذیراً للبشر با آنکه بشارت‌دهنده هم هست ولی در آیه دیگر ذکر نشده است.

مثل اینکه در وصف رسول‌خدا؟ص؟ می‌فرماید: انما انت منذر و لکل قوم هاد همانا ای رسول ما! تو ترساننده هستی. با اینکه حضرت مبشر هم هستند که در آیات دیگر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 365 *»

ذکر فرموده؛ مانند آیه انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً([52]) در بعضی از آیات صحبت از مبشر بودن و منذر بودن پیغمبر هر دو شده، اما در این آیه انما انت منذر فقط از انذار سخن به میان آمده است. و لکل قوم هاد([53]) برای هر قومی هدایت‌کننده‌ای است؛ یعنی امامی است که وصی رسول‌خدا؟ص؟ است که فرمود: انا المنذر و علی الهادی([54]) بعد فرمود: از فرزندان تو برای هر قومی هدایت‌کننده‌ای است و امامان دوازده‌گانه را تا حجة بن الحسن المهدی صلوات الله علیهم اجمعین ذکر فرمودند که اینها هادی هستند و برای هر قومی یکی از ایشان هستند([55]) و از زمان حضرت عسکری صلوات الله علیه امام معصومی که وصی رسول‌خدا است وجود مبارک مهدی آل‌محمد؟عهم؟ است تا زمانی که ظاهر شوند و سیدالشهداء صلوات الله علیه رجعت بفرمایند، تا اینکه حضرت را شهید می‌کنند ولی باز هم لواء لواء بقیة‌الله است.

پس به این نکته باید توجه داشت که در بعضی جاها از جمله همین آیه مبارکه که درباره فاطمه زهراء است سخن از ترسانیدن به میان آمده، ولی سخن از تبشیر به میان نیامده است، جهت آن را باید بدانیم. البته می‌دانیم ولی دانستنی باشد که ما را تکان دهد و در ما اثربخش باشد. اگرنه چه فایده؟ اینها وبال است. انسان مطلبی را بداند ولی در زندگیش تأثیر نداشته باشد، فردای قیامت عذاب چنین کسی که دانستن او در زندگی او اثر نگذارده، سخت‌تر است از آن کسی‌که ندانسته و عمل نکرده است. به این می‌گویند: هلّا تعلّمت؟ چرا نرفتی یاد بگیری؟ اما به آن می‌گویند: تو که یاد گرفتی چرا عمل نکردی؟! پس علم ما باید یک نوع دانستنی باشد که ان‌شاء‌الله در زندگی ما و در رفتار و سلوک ما مؤثر باشد.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 366 *»

برای توضیح این امر عرض می‌کنم به این نکته توجه بفرمایید. تمام این عالم و از جمله ماها که از موالید این عالم هستیم، از زمان خلقت این عالم تا زمان ظهور امام زمان صلوات الله علیه، بر این عالم و همه موجوداتش که از جمله آنها ما هستیم جهت جهل و ظلمت بر جهت نور و عقل غلبه دارد. این عالم هم مثل ما است. شنیده‌ایم امیرالمؤمنین؟ع؟ فرمودند: ای انسان تو گمان می‌کنی جرم کوچکی هستی؟! أتزعم انک جرم صغیر، نه چنین نیست، بلکه و فیک انطوی العالم الاکبر،([56]) تمام این عالم بزرگ در تو است. همه این عالم مثل یک انسان است. این انسان عالم کوچک است و عالم انسان بزرگ است. این عالم از وقتی‌که آفریده شده تا زمان ظهور امام زمان صلوات الله علیه، این دوره از این عالم طوری است که جهت جهل و ظلمت آن بر جهت عقل آن غلبه دارد، از این‌جهت آثار عقل و اقتضاءات عقل در انسان و در این عالم ضعیف است. از آن طرف جهلی که ضد عقل است و نفس اماره بالسوء، غالب است و آن ظلمت که در انسان است آثارش خیلی شدید است. این وضع این عالم و موالید این دنیا است. خداوند در قرآن مذمت کرده آن را و می‌فرماید: اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب‏ و لهو و زینة و تفاخر بینکم‏ و تکاثر فی الاموال‏ و الاولاد([57]) این زندگی دنیا لهو و لعب است، زینت و تفاخر است، نهایت همّتشان و اندیشه‌شان همه این است که بهتر بخورند و بیاشامند و بهتر زندگی کنند. همه‌اش این است. دقت فرمودید؟ این امر را نسبت به عالم هم قیاس کنیم.

می‌دانیم ما مرکب از دو جهت خلق شده‌ایم: عقل و جهل. و می‌بینیم که جهت نفس در ما غلبه دارد و عقل ما ضعیف است. دلیلش اینکه نوعاً ما طاعات را _  نماز، روزه، حج _  با چه سنگینی انجام می‌دهیم. برخی از مستحبات را گاه‌گاهی انجام می‌دهیم، ولی نوعاً می‌خواهیم شانه از زیر بار آن خالی کنیم. نماز سنگین است، روزه، حج، انفاق سنگین است. اما معاصی خیلی راحت است، از آنها لذت می‌بریم. شما

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 367 *»

به نماز نگاه نکنید که عادتمان شده و راحت است، روزه را عادت کرده‌ایم و می‌گیریم. خدا رحمت کند پدران و مادران ما را. ولی راستی راستی در نزد ما روز عید فطر بهتر است و راحت‌تر است، یا روز نوزدهم و بیستم ماه مبارک؟ گویا باری را از دوش خود بر زمین گذاشته‌ایم. و حال آنکه روزه عقل را تقویت می‌کند و چقدر خوب است. پس معاصی را با خیال راحت انجام می‌دهیم، اگر مجلس لهو و لعب باشد یک ساعت و دو ساعت و بیشتر هم طول بکشد هیچ خسته نمی‌شویم، اما اگر امام جماعت قدری نماز را طول بدهد، یا منبری یا روضه‌خوان قدری طول بدهند می‌گوییم چه خبر است. در مجلس علم و مجلس ذکر فضائل خسته می‌شویم، اما اگر مجلس غیبت باشد احساس خستگی نمی‌کنیم. ببینید زن‌ها هرچه حرف بزنند خسته می‌شوند؟! نه، چون تمام حرفشان حرف دنیا است؛ مثل زیور و لباس و سایر امور دنیا. و واقعاً اعجاز است. همه‌شان حرف می‌زنند و با هم حرف می‌زنند و همه‌شان هم می‌شنوند و خسته نمی‌شوند. ولی ما خسته می‌شویم.

نمی‌خواستم به صالحات مؤمنات اهانتی کنم، ان‌شاء‌الله حرف‌های بیهوده نمی‌گویند. نه اینکه عیب خواهران ایمانی خود را بگویم، نوع بشر را می‌گویم که این‌طور است که هر طاعتی را با کراهت انجام می‌دهد، اما هر معصیتی را با لذت انجام می‌دهد. حال اگر ایمانش اجازه ندهد، یا محیط و شرائط اجازه ندهد که انجام دهد ولی دوست دارد. اما یک‌قدری شرائط عوض شود، همان آقایی که خیلی جانماز آب می‌کشید وقتی‌ شرائط فراهم شود، ببینید چه کارها که نمی‌کند! این وضع بشر است. خود این عالم هم همین‌طور است که جهت ظلمت و جهلش بر جهت نورش غالب است. خیلی وضع این عالم و وضع این انسان‌ها نادرست است!

اگرچه بحثم طول می‌کشد یک مثالی عرض می‌کنم. ما می‌دانیم صفات پدر و مادر به‌طور وراثت به فرزندان منتقل می‌شود. صفات ظاهری را می‌بینید که منتقل می‌شود صفات باطنی هم همین‌طور است که بحث وراثت امر مفصلی است. اجمالاً

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 368 *»

می‌دانیم که فرزند وارث صفات پدر و مادر است، این مطلب مسلم است. از طرفی از نظر حکمت طبیعی ثابت شده که این آسمان‌ها برای موالید این عالم جهت پدری دارند و این زمین جهت مادری دارد. انسان، حیوان، نبات و جماد و آنچه بین آسمان و زمین پیدا شود _ که به آنها موالید این عالم می‌گویند _ فرزندان افلاک و زمین هستند. تأثیر افلاک و تأثر زمین حکم پدر و مادر را دارد. همین‌طور که پدر جنبه تأثیر  و فعل را دارد و مادر جنبه تأثر و انفعال دارد و از بین این دو فرزندان به وجود می‌آیند، همین‌طور از بین آسمان‌ها و زمین فرزندان و موالید پیدا می‌شوند.

اما از نظر حکماء الهی الآن وضع این آسمان‌ها و زمین طوری است که می‌گویند این عالم ما عالم اعراض و امراض است؛ یعنی این آسمان‌ها تمام بیماری‌ها را دارد، این زمین تمام بیماری‌‌ها را دارد. یک پدری را فرض کنید که سراپایش را بیماری فراگرفته و هر مرضی در او موجود است، مادری هم همین‌طور باشد. وقتی‌که این پدر و مادر جز بیماری هیچ‌چیز دیگر ندارند، اصلاً یک نقطه سالم در آنها نیست، حال فرزندان اینها چطور هستند؟ این جمادات یک نوع فرزندی است که سر تا بیماری است. نباتات، حیوانات و انسان‌ها همین‌طور سر تا پا بیمارند. همین انسان‌هایی که زیبا و قشنگ جلو آئینه می‌ایستند، همه جهاتش را هم که آزمایش می‌کنند می‌گویند سالم سالم است، اما همین انسان‌ها که سراپا سالمند سراپا عرض و مرضند. غیر از این نمی‌شود. از پدر و مادر بیمار نمی‌شود فرزند سالم پیدا شود. این انسان تمام اوصاف آسمان‌ها و زمین را دارد.

این عالم را با این وضعش به ما گفته‌اند عالم اعراض است؛ یعنی عالمی است که هرجاش را دست بزنید عیب دارد. واقعیت و حقیقتش سالم و خالص نیست. یک عبارتی از حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام نقل شده که وقتی‌ از بهشت برزخ روی این زمین آمد، تا چشمش به این آسمان‌ها و زمین افتاد عبارتی فرمود که از آن حضرت به ارث رسیده است. در این شعر می‌خواهد وضع این عالم را در برابر آن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 369 *»

بهشت بیان کند. آن آسمان‌ها، زمین‌، جمادات، نباتات و موالید آنجا را دیده بود، از این جهت وقتی چشم به این عالم گشود گفت تغیرت البلاد و من علیها این شعر از آدم به ما به ارث رسیده است.

تغیرت البلاد و من علیها
  و  وجه الارض مغبرّ قبیح

وای چه وضعی است! همه‌ چیز عوض شده است! وضع این زمین کجا زمین بهشت کجا! این که همه‌اش عرض و مرض است. همین‌طور این آسمان‌ها تغییر کرده، حتی تغیرت البلاد همه این بلاد روی زمین وضعش دگرگون شده و من علیها و هر کس روی آنها است و وجه الارض مغبرّ قبیح چه شده که رخساره زمین این‌قدر غبارآلود است و خیلی زشت و ناپسند شده؟!

این آسمان و زمین در نظر اولیاء این‌طور است. از این جهت اولیاء به هیچ امری از امور دنیا دل نبستند، نه به مال، نه به جاه، نه به ریاست آن. با اینکه مالک همه روی زمین بودند. وقتی خدا برای خلقت آدم به ملائکه خطاب کرد چه فرمود؟ انی جاعل فی الارض خلیفة([58]) یعنی بعد از این من همیشه این کار را خواهم کرد. از زمان خلقت آدم شروع شده و تا دوران امامت بقیة‌الله عجل الله فرجه ادامه دارد. هیچ‌گاه زمین را از وجود خلیفه خود خالی نمی‌گذارم. جاعل اسم فاعل است و جمله جمله اسمیه است که مفید دوام است. اولین حجت خدا آدم بود و این تعیین خلیفه ادامه دارد تا زمان خاتم انبیاء؟ص؟ و اوصیاء بعد از آن بزرگوار که خلفاء الله بوده و هستند و خواهند بود. انی جاعل فی الارض خلیفة یعنی کسی که مالک همه ملک من باشد و هرچه هست مال او است.

پس حضرت آدم چون از بهشت فرود آمده، به این اوضاع که نگاه می‌کند می‌بیند نه این زمین به درد آدم می‌خورد و نه آنچه روی آن است. از این جهت به هیچ‌چیز این عالم دل نبست، نه به جماد آن، نه به نبات آن، نه به حیوان آن و نه به انسان آن. آخر اینها مریض هستند. و مریض، آلوده است. از نظر اولیاء وضع ما و همه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 370 *»

موجودات این عالم این‌گونه است. از این جهت آل‌محمد تا مهدی؟عهم؟ چون همه عالم و اهل آن را همین‌طور دیدند، به هیچ‌چیز این دنیا دل نبستند. به دولت، به ثروت، به قدرت و به سلطنت اینجا دل نبستند. اگرنه چرا باید اعداء بر آنها غالب باشند و آنها را شهید کنند؟! چون این ملک را نمی‌خواستند و برای آنها ارزش ندارد.

ببینید امام حسین؟ع؟ از وقتی‌که به طرف کربلاء حرکت کردند به ابرها فرمودند: من هوان الدنیا علی الله عزوجل ان رأس یحیى بن زکریا اهدی الى بغیّ من بغایا بنی‌اسرائیل([59]) از خواری دنیا نزد خداوند همین است که یحیی را کشتند و سر یحیی را برای شخص زناکاری بردند. چقدر این دنیا باید پست باشد که مثل یحیایی که از حسین و مظلومیت حسین؟ع؟ نمونه‌ای بود، برای یک زن زانیه و یک مرد زانی کشته شود که آن زانیه گفت باید سر یحیی را برای من بیاوری. این از پستی دنیا است که اولیاء خدا به این بلاءها مبتلا می‌شوند. این انسانِ سرتاپا بیماری را می‌خواهند چه کنند؟! امر این‌طور است. جهت نفس و جهل غلبه دارد. همه مظلوم و مقهور، نه عظمتی و نه نورانیتی. از این جهت نمی‌خواهند، وامی‌گذارند.

در این دوره است که اولیاء نذیر می‌شوند؛ بشر را می‌ترسانند که ای بشر از مقتضیات نفس اماره بترس، از اینی که بر تو غلبه دارد بترس. در قول و فرمایشاتشان ترسانیدند، در عمل هم ترسانیدند. در دنیا زهد و تقوی داشتند، دل‌بستگی به دنیا نداشتند که ما را هم از دل‌بستگی به دنیا بکَنند تا برای تحصیل شئون دنیا، معصیت و خلاف شرع نکنیم، برای لباس خوب و زندگی بهتر داشتن رضای خدا را فراموش نکنیم، وجود مقدس بقیة‌الله را بر خودمان خشمگین نکنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم. از این جهت ما را از عمل به مقتضیات نفس ترسانیدند. اما بشارت‌ دهندگی آنها در تبعیت شد، یک تبشیر مختصری هم داشتند.

ولی از ظهور امام زمان صلوات الله علیه به آن طرف، وضع کاملاً به‌عکس می‌شود،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 371 *»

جهت عقل در عالم غلبه می‌کند و جهت ظلمت مقهور و مغلوب می‌شود. نور غلبه می‌کند و ظلمت مقهور می‌گردد. آن وقت است که خدا زمین را دوست دارد چون پاک می‌شود. آسمان‌ها شروع می‌کنند به پاک‌شدن؟ عرض‌ها کم می‌شود. وقتی پدر و مادر سالم شدند، موالیدشان هم سالم می‌شود. جمادات، نباتات، حیوانات و انسان‌ها سالم می‌شوند. دولت دولت بقیة‌الله صلوات الله علیه خواهد شد و به قدرت و تسلط ظاهر می‌شوند، ولی تا آن وقت به مظلومیت ظاهر خواهند بود. سیزده معصوم را شهید کردند؛ رسول الله، امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، فاطمه زهراء؟سهم؟ همه را کشتند، با اینکه انوار خدا هستند و به قدرت ولایتی می‌توانستند همه را به آنی نابود کنند، زیرا این وضع مناسب دولت آنها نمی‌باشد. موقعی وقت دولت آنها است که عالم از اعراض پاک شود، وقتی‌که به تسلط ظاهر شوند، و آن بزرگوار شمشیر را بکشد.

تمام مؤمنینِ آن زمان به‌عکس ما هستند. آنها دیگر با محبت و ولع نماز می‌خوانند، لذتشان در نماز و روزه و طاعات است. از معاصی ناراضی هستند و بدشان می‌آید. اصلاً وجودشان از معاصی متنفر است. آنها ارزش دارند. حضرت مهدی؟ع؟ برای آنها ظاهر می‌شود و از وجود حضرت مهدی لذت می‌برند، از بودن در رکاب حضرت شادی می‌کنند. یتمسّحون بسرج الامام؟ع؟ یطلبون بذلک البرکة چنین کسانی هستند که برای تبرک زین اسب امام؟ع؟ را مسح می‌کنند. لاینامون اللیل‏ لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النحل تمام شب را به شب‌ زنده‌داری و ایستادن و نمازگزاردن می‌گذرانند. از سینه‌هایشان در نماز و دعاء خروش برمی‌خیزد. رُهبانٌ باللیل لیوث بالنهار([60]) در شب عبادت‌کنندگان و در روز شیران هستند که بر مرکب سوارند و از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 372 *»

جنگ خسته نمی‌شوند. لباسشان چیست؟ می‌فرماید تمام لباس‌هایشان خشن و لباس مویی است. چرا لباس نرم بپوشد؟! خوراکشان نان خشک جوین است، با بودن آن‌همه نعمت‌ها! او مرغ می‌خواهد چه کند؟! چرا؟ چون از علم و معرفت لذت می‌برند. آنجا است که بشارت‌ها شروع می‌شود و انذارها در تبعیت قرار می‌گیرد. چه کسی را بترسانند؟ هرچه هست طاعات است. تمام شب و روز از بقیة‌الله بشارت می‌شنوند، چشمشان و دلشان به فرمایشات حضرت منوّر است. ما باید به فکر آن دوره باشیم و عرض کنیم یا بقیةالله چه دوره شریفی است! ما هم آرزو داریم در آن دوره باشیم. و اگر از دنیا رفتیم از آن حضرت می‌خواهیم اجازه فرماید که رجعت کنیم و آن دوره نورانی را درک کنیم. در این زندگانیمان هم از خدا می‌خواهیم که این‌قدر آن دوره طولانی شود که برای یک آنِ آن دوره همه‌ جان و مال ما فدا شود. خدا عمر آن بزرگوار را زیاد فرماید. خدا دشمنش را لعنت کند؛ آن ملعونه یهودیه که از خدا و از آن بزرگوار حیاء نمی‌کند و هاون سنگی بر سر امام زمان ما می‌‌کوبد و به آن سبب آن حضرت شهید می‌شوند. خدایا! عمر آن حضرت را طولانی فرما. برکات آن بزرگوار را بر اهل ایمان زیاده بفرما.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 373 *»

مجلس  48

 

 (شب پنجشنبـه ‌ _  20 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 374 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

خداوند سلام و صلوات ما را به پیشگاه باقیمانده از ذریه طاهره زهراء؟سها؟، وجود مبارک بقیة‌الله عجل الله تعالی فرجه در این شب عید شریف سعید ابلاغ بفرماید و تحیات ما را به ایشان و به بزرگان زمانمان ابلاغ بفرماید و قلب مبارکش را از ما راضی فرماید. خداوند عنایات خاصه آن حضرت را شامل ما و اهل مجلس ما و تمام کسانی که به این سرور مسرورند بفرماید.

عرض شد خداوند در این آیات شریفه فاطمه زهراء؟سها؟ را یکی از آیات بزرگ خود و نذیر بشر معرفی فرموده است. عرض کردم کار انبیاء در دو امر خلاصه می‌شود: انذار و تبشیر. کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین([61]) یعنی تمام شئون نبوت و وصایت در این دو امر منحصر می‌شود که مبشران و ترسانندگان هستند. عرض شد به

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 375 *»

نعمت‌ها و رحمت‌های خدا بشارت می‌دهند در صورتی‌که به مقتضای عقل و نور ایمان رفتار کنیم، و از عذاب خدا می‌ترسانند در صورتی‌که به مقتضای جهل و نفس اماره بالسوء عمل کنیم. پس بشارت‌ دادن و انذار دادنشان معلوم شد که در چه مواردی است.

مطلبی که باید به آن توجه داشت این است که از وقتی که آدم علی نبینا و آله و علیه السلام به این عالم هبوط فرمود تا ظهور بقیةالله صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه بر این عالم و اهل این عالم جهت جهل و ظلمت غالب است. از این جهت اصل کار انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ در این دوره انذار است و بشارت ‌دادن در تبعیت است. برای توضیح مثالی عرض می‌کنم و آن این است که اگر کسی فرزندی داشته باشد که اهل شرارت باشد و در او خیری دیده نشود مگر گاه‌گاهی که کار خیر ی از او سر می‌زند، ولی جمیع امورش شرارت و رذالت باشد. کار این پدر این است که مرتب او را از آثار اعمال و رفتارش می‌ترساند و او را انذار می‌دهد که نتیجه این کار تو فلان گرفتاری است. این کار را نکن، رذالت نکن. این را انذار می‌گویند. گاه‌گاهی هم که کار خیری از او سر می‌زند به او بشارت می‌دهد که این کار اثرش این رفاه است و خیری به تو خواهد رسید.

حال اگر این فرزند فرزندی باشد که به حسب وراثت یا شرائط محیط از او جز شرارت سر نزند، می‌گویند اصالتاً کار این پدر انذار است و بشارت ‌دادن او گاه‌گاه است و در تبعیت انذار است و اصالتی ندارد. به‌عکس اگر فرزندی باشد که همیشه از او خیر سر می‌زند، به آداب مؤدب است و به‌واسطه وراثت یا محیط از او طاعات و مبرّات سر می‌زند، همیشه کار پدر درباره او بشارت است که احسنت، نتیجه این کار تو خیری است که خواهی دید. البته ممکن است روی اعراض گاه‌گاهی از او خلاف‌ها و شرارتی سر بزند، در اینجا پدر او را می‌ترساند که اگرچه کارِ بد تو در برابر خوبی‌های تو ناچیز است، ولی سعی کن دوباره این کار را انجام ندهی. پس کار این پدر به‌طور اصل و اولی مژده ‌دادن به فرزند است و انذار دادن او گاه‌گاهی، در تبعیت و به‌طور استثناء است. این مثال را با دو دوره عالم تطبیق می‌کنیم.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 376 *»

به‌حسب آیات قرآنی و احادیث و شرح و بیان بزرگان ما+، این عالم و اهل این عالم دو دوره دارند: یکی از وقتی‌که آدم علی نبینا و آله و علیه السلام روی زمین آمده تا ظهور امام زمان صلوات الله علیه، دوره دوم از ظهور آن حضرت تا رجعت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و تا آنکه دوره رجعت به پایان ‌می‌رسد و این بزرگواران به آسمان صعود می‌کنند و عمر این عالم به‌سر می‌آید. در این دوره اول، این عالم و اهل این عالم در حکم همان فرزندی هستند که جز شرارت از ایشان سر نمی‌زند و اگر طاعتی از آنها سر بزند استثنائی است. از این جهت در این دوره کار همه انبیاء و اوصیاء به‌طور اصل انذار است و چون طاعات و خیرات گاه‌گاه است، بشارت‌ دادن ایشان در تبعیت است، اگرنه اصل انذار است. اما از زمان ظهور امام زمان صلوات الله علیه حکم عالم و اهل عالم، حکم آن فرزندی می‌شود که همیشه از او طاعات سر می‌زند و بدی او استثنائی است. از این جهت کار اصلی حجج از اول ظهور به بعد بشارت‌ دادن است، اما انذار در تبعیت و به‌طور استثنائی است.

در این آیاتی که درباره فاطمه زهراء؟سها؟ می‌خوانیم خداوند درباره آن بزرگوار می‌فرماید نذیراً للبشر. دیشب عرض کردم که چرا خدا نمی‌فرماید بشارت‌دهنده است با اینکه بشارت‌دهنده هم هست؟ علتش این است که در این دوره، تبشیر ایشان در تبعیت است. چون وضع عالم چنین است که در ایشان جهل قوت دارد و جهت عقل و نور ضعیف است، از این جهت او را از عمل‌ کردن به مقتضای جهل و نفس اماره بالسوء می‌ترسانند.

و عرض کردم خداوند آن حضرت را ترساننده بشر ذکر می‌فرماید نذیراً للبشر و به حسب قرآن بشرها سه دسته هستند: مؤمن، کافر و منافق که عذاب منافقین از عذاب کفار شدیدتر است. حال خداوند در وصف فاطمه زهراء می‌فرماید همه بشر را می‌ترساند. مؤمنین را می‌ترساند، کفار را می‌ترساند، منافقین را هم می‌ترساند. کفار را از عذاب ابدی خدا می‌ترساند که برای آن تخفیفی نیست، از چنین عذابی بشرِ کافر را

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 377 *»

می‌ترساند. منافق را که می‌ترساند معلوم است چون عذاب او شدیدتر است، او را می‌ترسانند از اینکه به مقتضای نفاق رفتار کند زیرا  کفار از  عذاب منافقین به خدا پناه می‌برند. در دعاء هم از خداوند چنین عذابی را برای آنها می‌خواهیم؛ اللهم العنهما و ابنتیهما و کل من مال میلهم و حذا حذوهم و سلک طریقتهم و تصدّر ببدعتهم لعناً لایَخطُرُ علی بال و یستعیذ منه اهل النار.([62]) همه اهل جهنم از عذاب منافقین به خدا پناه می‌برند.

دقت بفرمایید سخن در این است که چرا مؤمنین را می‌ترسانند؟ نذیراً للبشر فاطمه زهراء؟عها؟ مطلقاً ترساننده بشر است. اگر خداوند فقط فرموده بود کفار و منافقین را می‌ترساند قدری خیالمان آسوده بود، اما چرا مؤمنین را می‌ترساند؟ مگر مؤمنین هم به ترسانیدن احتیاج دارند؟! مؤمنین که ایمان آورده‌اند و اهل طاعتند. اگر از معاصی می‌ترساند که برگشتش به روح کفر و نفاق است، پس چرا باید مؤمنین را بترسانند؟ اینجا نکته‌ای است که برگشت می‌کند به مطلبی که دیشب عرض کردم که تا ظهور امام زمان؟ع؟ جهت نفسی در ایشان غلبه دارد به‌طوری که طاعاتشان هم نجات‌دهنده آنها نیست و آنها را رشد نمی‌دهد. طاعاتشان چه طاعاتی است که نمی‌تواند آنها را بکَند و رشد دهد! چه‌بسا از همین طاعات آنها را می‌ترسانند، از همین ایمان‌های ضعیف می‌ترسانند.

این امر مهمی است که باید مؤمنین از آن حذر کنند. ما همین‌‌قدر که ایمانی آوردیم خیال می‌کنیم بهشت دربست مال ما است، هم در بهشت هستیم و هم مالک بهشت هستیم، شاید به خدا هم اجازه ندهیم که فلانی را به بهشت راه نده که این جهنمی است. این اشتباه بزرگی است. باید توجه داشته باشیم که حجج خدا ترساننده هستند حتی مؤمنین را؛ یعنی مؤمنین ناقصین را، مؤمن در مقابل کافر را. الحمدلله رب العالمین کافر و منافق نیستیم، مؤمن هستیم؛ یعنی کافر و منافق نیستیم، آنچه به ما از خدا و حجج او رسیده تصدیق کرده‌ایم، آنچه رسول‌الله؟ص؟ فرموده‌اند همه را قبول داریم. فاطمه زهراء ما را می‌ترساند.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 378 *»

برای اینکه این مطلب را خوب بدانیم به این مثال خوب توجه کنید که ان‌شاء‌الله نتایجی بگیرید و از این اجتماع شریف و مبارک که مورد رضایت بقیة‌الله صلوات الله علیه است بهره‌مند شوید. از اول پیدایش بشر در این عالم تا ظهور امام عصر عجل الله فرجه، وضع عالم این است که عرض کردم. چون این عالم نهایت عوالم است که پیدا شده، آخرین عالم‌ است. حال معنای آخرین عالم است یعنی چه؟ یعنی دورترین عوالم است از قرب خدا که عالم اعراض و امراض است، دورترین عالم‌ها از عوالم نور و قرب و جوار رحمت خدا همین عالم است که از آن در فرمایشات بزرگان ما که متخذ از احادیث آل‌محمد؟عهم؟ است تعبیر می‌آورند به اینکه نهایت ادبار عقل است؛ یعنی مرتب از عقل شعاع پیدا شد؛ یعنی دور شدن از جوار رحمت خدا پیدا شد تا به این عالم رسید. این عالم و اهل این عالم دورترین عالم‌ها از رحمت، فضل و کرم خدا است. و هرچه از مبدأ دور شده ظلمانی‌تر شده و اینجا در نهایت ظلمات واقع شده است، این‌قدر تاریک است که اولیاء خدا اینجا نمی‌توانند طاقت بیاورند. اگر اجل حتمی آنها نبود آنی در ا ین عالم بند نمی‌شدند. دلیلش اینکه از همه چیزش دل کندند با اینکه مالک عالم هستی بودند. وضع این عالم این‌طور است. ان‌شاء‌الله این حرف‌ها باورمان می‌شود، واقعیتی است که قرآن خبر داده، چهارده معصوم؟عهم؟ خبر داده‌اند. عرض کردم همین‌که حضرت آدم؟ع؟ وضع این عالم را دید فرمود:

تغیرت البلاد و من علیها و وجه الارض مغبرّ قبیح

گفت عجب حالتی است! این آن بهشتی است که من دیدم با آن قدس و طهارت، حال چه شده که هرچه را می‌بینم تغییر کرده است؟! وحشت کرده بود. تغیرت البلاد و من علیها هرچه در این زمین و آسمان است از صرافتش خارج شده. آن جمادات، نباتات و حیوانات را  که در بهشت بودند می‌دید، ملائکه رحمت را می‌دید، این بود که از دیدن وضع این عالم وحشت کرد. ما که به این اوضاع دل می‌بندیم برای این است که در ظلمتیم، فکر می‌کنیم اینها خیر و کمال است. اگر اینها خیر بود اولیاء

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 379 *»

خدا برایمان می‌آوردند، نه اروپایی‌ها. اگر اینها خیر، صلاح، کمال و جلال بود رسول‌الله آورده بودند که عالی‌ترین شرایع را آورده‌اند؛ یعنی کامل‌ترین برنامه زندگی را. چنان‌که خداوند خبر داد الیوم اکملت لکم دینکم.([63])  کجا در برنامه ایشان این برنامه‌ها بوده؟ تمام اینها از دشمنان آمده؛ از دشمنان اولیاء و انبیاء آمده، ولی ما روی سفاهت و جهالتمان فکر می‌کنیم اینها صلاح و کمال است. نه، آدم دید وضع عوض شده و دگرگون شده است و وجه الارض مغبرّ قبیح  گفت به هرچه نگاه می‌کنم می‌بینم غبارآلود و زشت شده است. ما زیبا می‌بینیم اما آنها زشت می‌بینند، از این جهت به هیچ‌چیز این عالم دل نبستند.

مقصود اینکه این عالم در نهایت دوری و ظلمت واقع شده، ولی دارد به طرف کمال می‌رود. و این کمالات آن کمالات اصلیه نیست، اینها کمالات نسبیه و اضافیه است و کمالات حقیقیه نیست. روی این جهت که حقیقی نیست این ترقیات دائماً انذار لازم دارد، حتی آنهایی که در طریق خیر و نور حرکت می‌کنند آنها را هم انذار می‌دهند که فکر نکنید به منزل اصلی رسیده‌اید. مثالی عرض کنم اگر چاهی باشد و شخصی را داخل چاه کنند این همین‌طور که به طرف قعر چاه می‌رود دوره ادبار را طی می‌کند. و هرچه پایین می‌رود دورتر می‌شود تا به قعر چاه می‌رسد. در قعر چاه که قرار گرفت معلوم است در تمام این مراتب احکام احکام چاه است، حکم حکم چاه است، ظلمت، تاریکی، ضیق، تنگی و فشردگی چاه است. تمام این تغییرات، احکام چاه است که مرتب قوت گرفته تا به قعر چاه رسیده است و از احکام بالای چاه هیچ‌چیز در اینجا نیست.

تمام فضای گسترده نور، آزادی و راحتی و آسایش، تمام آن احکام احکام بالای چاه است. حال طنابی بیندازند و بگویند بیا بالا. این شخصی که در قعر چاه است به آن دست می‌گیرد و به سختی و به تدریج بالا می‌آید، اما تا به لب چاه نرسیده، آن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 380 *»

کسی که دلسوز او است و از احوال چاه و بالای چاه با خبر است مرتب می‌گوید: آقا مبادا فکر کنی که به منزل رسیده‌ای. نه، درست است تلاش می‌کنی و بالا می‌آیی ولی بدان اینجا جای ماندن نیست، باز هم حکم چاه بر تو جاری است، قرار نگیر حرکت کن. مرتب او را از همان کوشش و تلاشش می‌ترساند تا به آن تلاش دلخوش نباشد. ولی در ضمن هم بشارت می‌دهد که در همین کوشش‌ها نجات فراهم می‌شود، ولی به اینها دلخوش مباش، حرکت کن. تا وقتی‌که به لب چاه رسید می‌گوید اینجا سر منزل مقصود است که دیگر راحتی، خیر و کمال اینجا است. این چاه هیچ ‌جایش جای ماندن و آسایش نیست. این مثال را دانستید؟

حال این عالم از زمان آدم؟ع؟ دوره ادبار و نهایت ظلمتش می‌باشد. از آن وقت خود آدم منذر شد و فرزندانش را انذار فرمود. از آن موقع که شریعت خدا به وسیله آدم آمد از آنجا حرکت از قعر چاه شروع شده است. و هر کس سر از این عالم بیرون‌ می‌آورد نهایت تنزل و ادبار را کرده و در قعر چاه آمده به او می‌گویند آقا حرکت کن. آنگاه ریسمانی که در این چاه برای نجات از آن آویخته شده چیست؟ آن ریسمان، دین خدا است یعنی اگر بخواهی در این چاه ظلمت بمانی بدان که جایش معصیت است و محکوم به حکم چاه هستی، اما اکنون که بالا می‌آیی باز قانع نشو، باز هم بالا بیا. و تا زمان ظهور امام زمان صلوات الله علیه تمام این عالم و اهل این عالم در ظلمات چاه به‌سر می‌برند. و بحث درباره مؤمنین است و درباره خود ما است که مؤمن هستیم به ایمانی که به آن موفقیم. این انذار اولیاء، انذار فاطمه زهراء متوجه ما است. بقیة‌الله صلوات الله علیه آن‌به‌آن ما را انذار می‌فرماید، می‌فرماید دلخوش به این طاعاتتان نباشید. معاصی که جای خود دارد، این طاعات هم در عین حال که طاعت است باز هم مربوط به چاه است. شما دوره اقبال را دارید طی می‌کنید و هرچه از این چاه طی شده باز هم باید بالا بروید. قانع نشوید به این طاعات جزئی و توخالی، در صورتی که طاعت باشد، تا چه رسد به اینکه چه‌بسا از معاصی ما بدتر باشد. از شما می‌ترسم که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 381 *»

این‌طور می‌گویم اگرنه باید گفت چه بسا یک رکعت نماز امثال ما از زنا بدتر است، چون در نماز فکر زنا و کلاه‌گذاری و سرقت و این‌گونه معاصی را دارند. فرمایش سیدالشهداء صلوات الله علیه بیان این امر است: الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لاتکون مساویه مساوی الهی من کانت حقایقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی([64]کجا این دعاء را می‌خواند؟ در صحراء عرفات در مقابل آفتاب با سر برهنه اشک می‌ریخت و به یاد دوستانش گریه می‌کرد و عرض می‌کرد: خدایا! دوستان من حسناتشان بد است، حقایقشان دعاوی است؛ یعنی توخالی و ادعاء است.

اما از زمان ظهور امام زمان صلوات الله علیه، حالت اهل این عالم مثل این است که شخص از چاه بیرون آمده و در فضای گسترده بالای چاه قرار گرفته؛ عقل عالم، وجود مبارک بقیة‌الله صلوات الله علیه را غالب می‌بیند. آن‌وقت موالید عالم هم به تبعیت عالم عقلشان رشد می‌کند. آنجا وطن است و آن محبتِ وطن است که فرمودند: حب الوطن من الایمان([65]) آن وطنی که حبش از ایمان است آنجا است. مؤمنین آنجا را دوست دارند. انتظار فرج کشیدن معنایش همین است؛ یعنی خدایا! آن دوره را زودتر برسان. در آن دوره چون عالم و اهل عالم به نور عقل منورند، دائماً به اهل ایمان بشارت می‌رسد. می‌بینند نور امامشان در همه‌جا متجلی است، در هر مسجدی که به امام جماعت خود اقتداء می‌کنند می‌بینند به امام زمان اقتداء می‌کنند، به جلالت و عظمتش همه‌جا آشکار است. این به‌واسطه ترقی ایمان و عقل است.

آنجا دیگر سفاهت‌ها کنار می‌رود، این اوضاع برای سفیهان است. از این جهت امور اهل این دوره بچگانه است که فرمودند: خالطوا الناس بالبرانیة و خالفوهم بالجوانیة مادامت الامرة صبیانیة([66]) یعنی با مردم در ظاهر آمیزش کنید و در دل با آنان

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 382 *»

نباشید تا وقتی‌که امر بچگانه است. چون هنوز عقل به سر این عالم و اهل عالم نیامده. آنها آن‌وقت به ما می‌‌خندند که اینها فخر می‌کردند به چوب که مبلمان ما بهتر است، یا پارچه لباس ما بهتر است. فخر می‌کردند به میهمانی‌ها، به خوراک‌ها، به فرش‌هایی که دستی است، به طلاها و نقره‌ها افتخار می‌کردند. آنها به ما می‌خندند چون عاقل شده‌اند. عاقل افتخارش به علم است، به ایمان است، به تقوی و شرافت است، نه به دنائت، شرارت و پستی که اگر شرارت کرد فخر کند. نه، آن زمان تمام افتخارات افتخارات عقلانی است. اما اکنون هرچه هست جلالت‌ها، کرامت‌ها و افتخارها همه در امور بچگانه و احمقانه است. در ‌چنین دوره‌ای به‌سر می‌بریم.

از این جهت اولیاء از ما خوششان نمی‌آید. چرا بقیةالله غایب شدند؟ مگر کم برای ظهور حضرت دعاء می‌کنیم؟ مگر کم صداها به دعاء فرج بلند می‌شود؟! اما چرا آن بزرگوار نمی‌خواهند بین ما باشند؟! چون از برنامه‌های ما خوششان نمی‌آید. ما هم از برنامه‌های او راضی نمی‌شویم. ما کسی را می‌خواهیم که برای ما برقصد، ساز بزند، آواز بخواند، آپارتمان درست کند. ما آن حضرت را نمی‌خواهیم. عرض کردم عالم مریض است، سالم که شد آنگاه آن بزرگوار می‌آیند. آسمان‌ها و زمین که سالم شدند، انسان‌ها و حیوان‌ها که سالم شدند و عالم پاکیزه شد، آن‌وقت ظاهر می‌شود. خدا این کثافت‌ها را برای اولیائش نخواسته، اولیاء هم برای اهل ایمان به این‌گونه برنامه‌ها راضی نشدند. مرتب فرمودند این‌قدر به شئونات دنیا نپردازید و خود را مشابه با اهل ظهور کنید.

بحمدالله از برکات بزرگان­ ما در میان مردم استثنائی هستیم و باید به دوره ظهور مشابهت پیدا کنیم. از ما خواسته شده است. در کتابی که در معارف می‌نویسند می‌فرمایند از این کتاب رائحه دوره ظهور به مشام می‌رسد، نسیم دوره ظهور به مشام می‌رسد. نسیم دوره ظهور به مشام ما رسیده؛ یعنی به برکت بقیة‌الله صلوات الله علیه که به‌وسیله بزرگان این معارف را به ما رسانیده‌اند، ظهور نزدیک شده. می‌فرمایند: می‌بینید حرف‌های آن‌دوره را می‌شنوید. می‌فرماید: نزدیک کربلاء که می‌شوید

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 383 *»

می‌بینید عربی حرف می‌زنند. آری این حرف‌ها و معارف هم شبیه حرف‌های دوره ظهور است. پس شما باید با اهل دوره ظهور مشابه شوید. اگر مثل آنها نمی‌توانید بشوید اقلاً شبیه آنان شوید. و راهش این است که در علم و عمل همت کنید. راه شما مشخص است. باید خودتان را مشابه اهل ظهور کنید؛ یعنی تسلط امام را بر خود ببینید، خود را به طاعات وا دارید و سعی کنید در دوری‌ کردن از معاصی، نه اینکه خدای نکرده در معاصی ما از مردم حریص‌تر باشیم.

یکی از راه‌هایش این است که آنانی که فرزندانی دارند که دارای عقل و شعور و استعدادند باید آنها را وادارند به طلب علم مذهب. و این عَلَم امر بزرگان بر دوش عالِم اداره می‌شود، عالم است که می‌تواند علم را زنده نگه دارد. می‌فرماید: اگر عالم نباشد علم می‌میرد.([67]) ولی اگر عالم باشد علم می‌ماند. علم، همان دین است. همان احکام، اخلاق و معارف، علم است. ما باید عالم داشته باشیم. فرزندان صالحتان را باید وا دارید به طلب علم. از ما نخواسته‌اند که آنها را به شئونات دنیا وا داریم. این استعدادها و ایمان‌ها را شما مسئولید. فکر نکنید مؤاخذه نمی‌شوید. نخواسته‌اند که فرزندان شما مهندس و دکتر و چه و چه باشند. به اندازه‌ای که مهندس و پروفسور بخواهیم الحمدلله رب العالمین جامعه دارد، دیگران از عهده شما برداشته‌اند. بر فرض، واجب هم باشد به اندازه کفایت هست، دیگر شماها چرا؟!

در مشهد دوستی داشتیم ازدواج کرده بود، از خانواده‌اش خواسته بود که برود دوره مامایی و جراحی را ببیند، به جهت اینکه زن جراح لازم است و ماما لازم داریم، آمده بود با من مشورت می‌کرد. گفتم آیا در ایران‌ یا خراسان فقط خانم شما این کار را می‌خواهد بکند؟ گفت نه. گفتم اگر واجب کفائی هم باشد از شما ساقط می‌شود. در واجب کفائی اگر چند نفر انجام دادند از عهده دیگران ساقط است. آنها به همه معاصیش ساخته‌اند،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 384 *»

تمام آن معاصی را انجام می‌دهند و پیه آن را بر خود مالیده‌اند، دیگر چرا خانم شما از پیِ این کار برود؟! آخر فرقِ خانم‌ها و دختران شما با ‌آنها چیست؟ همان‌ها که پیِ این کارها رفته‌اند بس است، تو چرا خودت را از دین و نورانیت بیندازی که می‌خواهی دختر تو دیپلم و لیسانس باشد! آخر ای مؤمن! ای مستبصر! بس است. هرچه هست اگر واجب کفائی هم بود از تو برداشته شده است. اگر هوس است که گناه است، معصیت است و نباید اهل هوس باشی. بعلاوه تمام گناهانی که این دختر انجام دهد پدر و مادر شریکند. پسرها هم همین‌طور. اگر واجب کفائی هم باشد بس است.

اما دینداری و دین‌فهمی واجب عینی است، بر تک‌تک افراد واجب است، نه اینکه چند تا ملا هست بس است. اصلاً نباید عنوانشان را عنوان دیگران دانست. هر کس درباره اینها مثل دیگران فکر کند، یا وقتی به مادری بگویند بچه‌ات را بگذار درس بخواند، نباید بگوید نمی‌خواهم بچه‌ام طلبه شود، خمس و یا زکات بخورد، عارشان بیاید. یا اگر  در فامیلی کسی از ایشان عالم شده، عارشان شود. ای وای! ای وای! ای وای! چه اشتباه بزرگی است! از ما چه خواسته‌اند؟ خواسته‌اند مشابه اهل دوره ظهور باشیم و به این امور دل نبندیم، در این چاه نمانیم، نه اینکه پایین‌تر برویم. باید همت بفرمایید، مسئولیت است. دینداری واجب عینی است. حال خودتان نمی‌توانید، گرفتاری‌ها اجازه نمی‌دهد، اما این فرزندان اول کارشان است، به اینها رحم کنید. رزقشان خواهد رسید، با شغل‌های حلال می‌گذرانند. کسی تا به‌حال به سبب بی‌روزی بودن نمرده. حالا اگر زندگانی در سطح معمولی باشد و نتواند زندگی عالی داشته باشد، چه عیبی دارد؟! تو هم فردا می‌میری و ضامن رزق او خدا است. می‌گویند زن به او نمی‌دهند، به تو چه مربوط؟ مگر تو ضامنی؟! خدا ضامن رزق او و ازدواج او است و ضامن همه امور او است. اگر او را به معاصی واداری در قیامت شرمنده‌ای، اینجا هم بی‌دین از کار درمی‌آید. اگر راهش را برای دینداری باز گذاشتی، اگر  بد هم بشود، تو دیگر ضامن نیستی. اما اگر راهش را منحرف کردی مسئولی. افکار

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 385 *»

بچگانه را کنار بگذاریم. اگر ده تا، بیست تا عالم داشتیم که قادر بر استنباط بودند چه اندازه سرفراز بودیم؟ اگر یک عالم یک حکم خدا را استنباط کند و به آن عمل کند، می‌دانید چقدر اثرها برای دنیا و آخرت شما دارد؟! می‌فرماید: بعد از ایمان به خدا بهترین عمل هدایت‌کردن کسی است.([68]) و کسی که کسی را هدایت کند او را زنده کرده است و زنده‌ کردن یک نفر مثل زنده کردن همه مردم است.([69]آری دین و علم به عالم برپا است. اگر خدای نکرده عالمی نباشد دین و علم می‌میرد. همت کنید. الحمدلله رب العالمین به برکت امام زمان صلوات الله علیه اسباب فراهم شده است، از افکار بچگانه دست بردارید، جواب اولیاء را آماده کنید.

امر دیگر اینکه از حقوق الهیه غفلت نکنید. سهم مبارک امام؟ع؟ را پرداخت کنید، سهم سادات را پرداخت کنید و جایز نیست تصرف کردن در مالی که سهم داشته باشد. مخصوصاً  کسانی که تعهد کرده‌اند مبالغی را پرداخت کنند. این مکان شریف مقروض است. حتماً سهم سادات و سهم مبارک امام را بپردازید. در میان سادات، فقیر و یتیم هست، در بین غیر سادات، یتیم و فقیر هست، باید به آنها کمک شود که اجازه داده‌اند از سهم مبارک امام صلوات الله علیه به آنها کمک شود، همچنین سایر مخارج. این مجالس استکان و نعلبکی می‌خواهد، همین‌طور مخارج دیگر دارد. هر کس در این مجالس شرکت نکند مسئول است. بقیة‌الله کجا نظر می‌کنند؟! همین‌جا است. نگویید کار و کسب داریم. در اول وقت نماز بخوانید تا امام؟ع؟ شما را ببینند و برایتان دعاء کنند، تا رفع گرفتاری‌هایتان بشود. می‌گویند چرا نماز جماعت نمی‌آیی؟ می‌گوید گرفتارم. چرا درس نمی‌آیی؟ می‌گوید گرفتارم. مگر به غفلت و شرکت نکردن در این مجالس گرفتاری‌ها رفع می‌شود؟! یک‌دفعه بیایی

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 386 *»

مجلس روضه خدا می‌داند چقدر گرفتاری‌ها رفع می‌شود. راهش همین است که یادمان داده‌اند بیایید در مجالس ذکر فضائل و ذکر مصائب تا امورتان اصلاح شود. چه اشتباه بزرگی داریم که می‌خواهیم طوری دیگر امورمان را اصلاح کنیم.

چون بصیرت شما بیشتر است بقیةالله صلوات الله علیه بیش از همه کس از شما انتظار دارند. الحمدلله رب العالمین این ایام شریف گذشت. از عزیرانی که از راه‌های دور و در سرما می‌آمدند تشکر می‌کنیم. اجر همه‌تان با فاطمه زهراء؟سها؟ باشد. امیدوارم خیر دنیا و آخرت شامل حالتان گردد. از عنایات شما تشکر می‌کنم. من ذره‌ای استحقاق هیچ لطفی از الطاف شما را ندارم، دلم خوش است به همین دوست داشتن شما. باز هم در احیاء امر بزرگان­ کوشش کنید.

تک‌تکتان باید درباره امر سیدالشهداء صلوات الله علیه و بزرگان دین+ احساس تنهایی کنید، بگویید من باید عهده‌دار باشم، من باید پول بدهم، من باید بروم و بیایم، نه اینکه چون فلانی چنین کرده من نباید بکنم. نه، هر کدام فرض کنید فقط شما هستید و امام حسین صلوات الله علیه، شما هستید و بزرگان دین+. تک‌تک شما باید این‌طور فکر کنید که الآن از من چه کاری برمی‌آید تا با کمال صفا و خلوص قلب انجام دهم. در بعضی امور که لازم است با اهل مشورت مشورت کنید خدای نکرده هیچ نیت سوئی در کار نباشد که بقیة‌الله و بزرگان دین راضی نیستند. همه با صمیمیت و اخلاص فکر کنید که الآن چه کاری از هر یک برمی‌آید که انجام دهم و انجام دهید. خدا به شما خیر دنیا و آخرت عنایت بفرماید. می‌دانم زحمات شما مورد قبول خدا و امام زمان؟ع؟ است، ولی باز هم از خدا می‌خواهیم که توفیقات بیش از پیش داشته باشیم، وفقکم الله تعالی و حفظکم.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 387 *»

مجلس  49

 

 (شب جمعه ‌ _  21 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 388 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

در این شب جمعه و شب روز ولادت فاطمه زهراء؟سها؟ بهترین هدیه و تحیتی که می‌توانیم داشته باشیم، هدیه و تحیتی است که حضرت عسکری صلوات الله علیه درباره فاطمه زهراء؟سها؟ به شیعه تعلیم فرموده‌اند. این تحیت را همراه من بخوانید تا عرضِ سلام، صلوات و تحیّات ما به پیشگاه آن بزرگوار و مادر مکرّمه‌اش؛ خدیجه کبری و فرزندان معصومینش؛ ائمه هدی سلام‌ الله ‌علیهم اجمعین باشد.

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

در این سلامی که خدمت حضرت زهراء و ذریه آن حضرت؟عهم؟ عرض کردیم، ان‌شاءالله توجه دارید که ذریه باقیمانده آن بزرگوار و سایر فرزندان آن حضرت، وجود مقدس بقیة‌الله صلوات الله علیه است که باید در مثل این لیالی و این روز شریفی که بر ما گذشت، عرض تبریک خدمت آن بزرگوار داشته باشیم که قلب مطهرش با برخورد با سالروز ولادت مادرش؛ فاطمه زهراء؟سها؟ مسرور است. و این سروری که در دل‌های شما

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 389 *»

است، اثر همان سروری است که در دل آن بزرگوار است. آن بزرگوار مؤثر است. ان‌شاءالله از برکات بزرگان دین و هدایت ایشان، همه از آثار نور آن بزرگوار هستیم و همه از تجلیات معنوی آن بزرگوار بر این دل‌ها بهره‌مندیم.

الحمد لله رب العالمین، خدا را شاکریم که از جمله علائم ‌چنین نوری و اثری این است که به دیدار یکدیگر خوشحال می‌شویم و به دوستی یکدیگر مفتخریم. آرزوی ما این است که ان‌شاءالله این دوستی‌ها ثابت و با دوام باشد و همین دوستی‌ها سبب آمرزش گناهانمان باشد. زیرا وعده فرموده‌اند که به برکت این دوستی‌ها و ملاقات‌ها که برای شیعیان امیر‌المؤمنین صلوات الله علیه و دوستان ایشان پیش می‌آید، به برکت همان محبت _  که اصل آن محبت از محبت ائمه؟عهم؟ و برای خاطر ایشان است _ ملاقاتشان با یکدیگر از اسباب آمرزش گناهان ایشان است،([70]) دعاء اینها درباره یکدیگر مستجاب است،([71]) زیارت هریک، زیارت ائمه هداة معصومین؟عهم؟ است. چنان‌که فرمودند: اگر نمی‌توانید به زیارت ما بیایید، صالحین اخوان خود را زیارت کنید که ما را زیارت کرده‌اید.([72]) زیارت مؤمنین؛ برادران ایمانی بر اساس محبت به مقام ولایت محمد وآل‌محمد؟عهم؟، زیارت ائمه معصومین؟عهم؟ به‌حساب می‌آید.

خدا را شاکریم بر این توفیقاتی که به برکت ولایت و محبت داریم. خدا این نعمت را از ما نگیرد و ان‌شاءالله با همین نعمت از دنیا برویم که آنچه برای ما ناقصین اسباب نجات است، همین اصل محبت است. به هیچ امر دیگری امید نداریم که نجات ما در آن باشد. همین محبت است که ان‌شاءالله ما را از خطرات مرگ، سکرات موت، همچنین از زحمات، مشکلات و هول‌های بعد از مرگ؛ در دوره برزخ و آخرت، از همه آنها می‌تواند نجات دهد، و وسیله‌ای باشد برای مصون‌ بودن ما از عذاب خدا.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 390 *»

چنان‌که فرمود: ولایةُ علی بنِ‌ ابی‌طالب؟ع؟ حصنی فمن دخل حصنی امِن من عذابی([73]) و الحمد لله رب العالمین این فرمایش حدیثی است که سنی‌ها هم نقل کرده‌اند، شیعه که معلوم است. خداوند می‌فرماید: ولایت امیر‌المؤمنین صلوات الله علیه حصن و حصار من است. حصن حصین و حصار محکم من ولایت علی است. هرکس در ولایت علی داخل شد، از عذاب من ایمن است و از عذاب من در امان خواهد بود.

الحمد لله رب العالمین این ولایت، همان محبتی است که در دل‌ها نسبت به یکدیگر داریم. مخصوصاً که من می‌بینم با اینکه برای ذره‌ای از این ‌همه لطف و محبت شما عزیزان قابل نیستم، همچنین سایر عزیزانی که در جاهای دیگر هستند، اما این همه لطف، مرحمت و عنایت به من دارید، و همین نشان می‌دهد که محبت شما به امیر‌المؤمنین و بزرگان دین خالصانه است که چنین روسیاهی را به برادری و محبت پذیرفته‌اید. افتخار من هم همین است که ان‌شاءالله این محبت‌ها مایه نجات من خواهد بود. افتخار من این است که شما را دوست دارم و ان‌شاءالله برای همه شما خدمت‌گزار باشم. خداوند این نعمت خدمت‌ و نعمت محبت را برای همه ما مستدام بدارد. من عاجزم از اینکه از محبت‌ها، احسان‌ها و عنایات شما تشکر کنم. خداوند به همه شما جزاء خیر عنایت کند.

همین‌که شما اجابت کردید آنچه را که احساس وظیفه کردید، همه عزیزان در هرجا که همت کردند و برای اقامه امر دین و نشر مذهب تشیع و حمل علم بزرگان و احیاء امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ به هرطوری که برایشان میسر است کوشش کرده‌، زحمت می‌کشند، بحمد‌الله نشان محبت و ایمانشان است. فکر کنید الآن در هرجا که به نام بزرگان ما+ برای اجتماعِ اهل ایمان، اقامه امر دین و احیاء امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ مکانی ترتیب داده شده، در این شب جمعه مؤمنین و مؤمنات اجتماع کرده‌، زیر قبه امام حسین؟ع؟ قرار دارند. هرجا هستند تحت قبه حسینی و به

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 391 *»

نام حضرت سیدالشهداء؟ع؟ مجتمعند و امشب به آن حضرت متوسل هستند. زیارت می‌خوانند، نماز زیارت می‌خوانند، ذکر فضائل می‌کنند، متوجه امر بزرگان دین هستند، و به همین اجتماعشان احیاء کننده امر بزرگان دینند. همه اینها نصرت امام زمان صلوات الله علیه و احیاء امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و نشر علم بزرگان دین است. خدا را بر این نعمت بزرگ و بر این منّت بزرگ شاکریم. خداوند خیلی بر ما منّت گذارده است، امام ما وجود مقدس بقیة‌الله صلوات الله علیه بر ما منّت گذارده، این توفیقات را کرامت فرموده است. منّت او را شاکریم و وجود مبارکش و عنایات و توفیقاتش را شکر‌گزاریم. خداوند این توفیقات را از ما نگیرد و بیش از پیش بفرماید.

خداوند همه عزیزان ما را در اقامه امر دین و احیاء امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ نصرت کند. ان‌شاءالله جوان‌های ما، فرزندان ما موفق باشند که این امر را؛ امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و علم ایشان را به نسل بعد و نسل‌های آینده تا ظهور امام زمان صلوات الله علیه دست‌به‌دست بدهند و همه ناشر امر دین خدا باشند، همه یاری‌کننده بقیةالله باشند. ان‌شاءالله چشم همه ما به فرزندانمان در دنیا و آخرت روشن باشد و ببینیم که آنها هم این مشعل فروزان دین را تا ظهور حضرت دست‌به‌دست داده‌اند. ان‌شاءالله ما هم در جمیع اعمال و خدمات ذریه‌ها و نسل‌های ما که پی‌در ‌پی تا ظهور حضرت خواهند آمد شریکیم. الآن که شما کوشش کرده، این زمینه را فراهم کرده‌اید، همچنین همه عزیزان ما هرجا کوشش کرده‌ و زمینه تعلیم و تعلم و وسیله نشر علم را فراهم کرده‌اند، همچنین در میان عزیزانمان کسانی که پیدا شدند و بار این علم را حمل می‌کنند و زحمت می‌کشند، به هر مقدار که خداوند کمک کرده و خواهد فرمود و ان‌شاءالله این امر همین‌طور نسل‌به‌نسل ادامه خواهد داشت، شما در جمیع طاعاتشان، در جمیع خیراتشان و در جمیع خدماتشان نسبت به این علم محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و این روح تشیع و حقیقت تشیع که خداوند به برکت بزرگان ما بر ما منّت گذارده و برای ما واضح و آشکار فرموده، شریک هستید. خدا شما را در این زمان انتخاب فرموده، اختیار کرده و برگزیده است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 392 *»

قدر خود را باید بدانید که در میان شیعه اثناعشری خداوند شما را برگزیده و بر شما منّت گذارده که بار این علم را بر دوش شما گذارده و حمل باطن تشیع و حقیقت تشیع را در این دوره به‌عهده شما گذارده است. عنایت امام زمان صلوات الله علیه شامل حال شما است. خیلی خدا را بر این نعمت بزرگ، بر این استبصار و بصیرت در دین، آشنا بودن با روح مذهب، باخبربودن از حقیقت تشیع و امام‌شناسی و شناختن امام شکر کنید. این خیلی امر بزرگی است. سرّ خلقت همین است. برای همین به دنیا آمده‌ایم که امام را بشناسیم و شئونات امام را راه ببریم، برای همین آمده‌ایم. و ما خلقتُ الجنّ و الانس الا لیعبدون([74]) سیدالشهداء صلوات الله علیه فرمودند: مراد خدا این است که خلق نکرده‌ جن و انس را مگر برای اینکه معرفت پیدا کنند. معرفت به چه کسی؟ فرمود: معرفت به امام.([75]) امام را بشناسند که مظهر خدا است، محل انوار خدا و مجلای اسماء و صفات خدا است. امام را به مقام نورانیتش بشناسند که خدا را شناخته‌اند. وقتی‌که خدا را شناختند، سرّ خلقت و هدف از آفرینش را که پرستش خداوند است به دست آورده‌اند.

و امام شناسی آن‌طوری که خدا قرار داده و بر مبنایی که خدا نهاده، به‌وسیله بزرگان ما+ به دست ما رسیده است. و تمام علم مشایخ+ بر اساس امام‌شناسی قرار داده شده است. ریشه این علم، معرفت امام است، اصل علم ایشان، شناخت امام است که امام را به آن مقاماتی که خدا برای او قرار داده بشناسیم. و امروز باید معرفت ما به وجود مقدس بقیةالله صلوات الله علیه، معرفت نورانی باشد؛ به این معنا که آن بزرگوار را مظهر جمیع اسماء و صفات خدا بدانیم. بعد، او را ذات ظاهره خدا به اسماء و صفاتش بدانیم که خدا به این حقیقت طیبه برای ما متجلی شده و تجلی فرموده است. اینکه در دل‌ها معرفت و محبت به خدا و به اولیاء خدا و به دوستان ایشان را احساس

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 393 *»

می‌کنید، همه و همه از اشراق نور بقیة‌الله در دل‌های شما است. شما الآن امام خود را در دل‌های خود می‌یابید، وجود مقدسش را در دل‌های خود احساس و ادراک می‌کنید که آن بزرگوار چه عنایتی و چه توجهی به شما دارد که دل‌های شما به نور معرفت و به نور محبت منوّر است و دل‌های شما، مَجلیٰ برای تجلی آن حضرت شده است.

شما در جمیع حالات معنویتان باید ببینید که دلتان در برابر آن شاخص آئینه‌ شده است. در تمام حالات معنوی باید وجود آن بزرگوار را ادراک و احساس کنید. هر حالت معنوی که پیدا می‌کنید، در هر حالی که احساس تقرب می‌کنید _  که الحمدلله رب العالمین نوعاً موفقید _  همین‌که با مؤمنی از مؤمنین روبه‌رو می‌شوید و دلتان مسرور می‌شود، همین سرور که فقط حساب ایمان است، نه حساب دنیا است، نه طمع است، نه امری دیگر. صرفاً برای خدا و اولیاء خدا سلام ‌الله ‌علیهم اجمعین است که به مؤمنی، به برادری ایمانی که می‌رسید در دلتان سرور پیدا می‌شود، خود این، یک حالت معنوی است که برای شما پیدا شد. توفیق بیشتری داشتید، برای مؤمن به‌خاطر ایمانش خدمتی کردید، این حالت معنوی است. اقامه نماز کردید، حالت معنوی است. در خود برای انجام طاعتی آمادگی دیدید، یک حالت معنوی است. متوسل و متوجه اولیاء خدا شدید، دلتان در توجه به یکی از اولیاء خدا؟عهم؟ شکست، حالت معنوی است. در جمیع این حالاتِ شما، دلتان در برابر شاخص جمیع این انوار، شاخص جمیع این تجلیات، شاخص جمیع این اشراقات، آئینه شده است، و در واقع همه اینها اشراق آن بزرگوار است در دل شما.

این است که باید در همان موقع، متوجه حضرت شوید و از آن بزرگوار تشکر کنید که شما را از نظر رحمت دور نداشته، شما را برگزیده و به این افتخار مفتخر کرده که در دل شما اشراق فرموده و شما را برای این امر انتخاب کرده است. باید وجود مقدسش را شاکر باشید، درباره حضرتش دعاء کنید و بدانید که در تصرف او هستید. او برای شما صاحب‌الامر است و جمیع امور شما همراه با عنایات او است. صاحب است؛ یعنی همراه است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 394 *»

صاحب در عربی به معنای همراه است. صاحب‌الامر است؛ یعنی همه شئونات معنوی و همه شئونات ظاهری شما؛ همه و همه به دست قدرت او، و به ولایت او است. خدا او را این‌طور قرار داده و با «امر» همراه کرده است. الامر؛ یعنی ولایت مطلقه الهیه. جمیع شئونات الهی در خلق و برای خلق، همه و همه به دست امام؟ع؟ انجام می‌شود.

این نعمت و این معرفت از برکت بزرگان نصیب ما شده است. این امام شناسی مخصوص این بزرگواران است که برای شیعه نشر داده‌اند. و در این زمان در میان شیعه اثناعشری شما به انتخاب امام زمان صلوات الله علیه انتخاب شده‌اید که این علم را در دل داشته باشید، شما نور این علم را داشته باشید و شما به این علم منوّر باشید. و ان‌شاءالله این علم را به نسل بعد و نسل‌های آینده برسانید. فکر نکنید بگویید ما سواد نداریم، معلومات نداریم، عربی نمی‌دانیم، این چطور علم است؟ اصل علم، معرفت است. اصل علم، همان معرفتی است که خداوند در دل‌های شما القاء کرده است، بقیه امور شئونات آن معرفت است. هرکس بیشتر طلب کند و در پی آن باشد و طالب باشد، بیشتر به شئونات این معرفت واقف می‌شود و با شئونات این معرفت آشنا می‌گردد. اگرنه اصل علم، همان نور معرفت و همان نور محبت است که الحمد‌لله رب العالمین خداوند به فضل و کرمش، دل‌های شما را قابل و لایق فرموده که این نور را در آن قرار داده است.

همه شما؛ یعنی تمام کسانی که در دل امر بزرگان دین را تصدیق کرده‌اند و در برابر این فرمایشات تسلیم شده‌اند، همه دارای علمند، اصل علم را دارند. العلم نقطة آن نقطه علم را دارا شده‌اند. اما اکنون کوتاهی می‌کنند، ایشان را غفلت گرفته، معاصی مانع شده که نتوانند این نور علم و این نقطه علم را در خود منتشر نمایند و آثارش در صفات نفسانیشان ظاهر بشود، آثارش در اعمال و طاعاتشان ظاهر بشود. غفلت‌ها و معاصی مانع شده، محیط اجازه نمی‌دهد، شرائط مساعد نیست. این تقصیرات از اعراض است. اگر اعراض نبود، همان نقطه معرفت و همان نقطه ولایت که در دل‌های شما قرار گرفته، خودش نشر می‌یافت و منتشر می‌شد، از جمیع منافذِ

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 395 *»

ظاهر و باطن شما تجلی می‌کرد و از همه شئونات شما آشکار می‌شد. اما اعراض مانع است. اگر این اعراض نبود، امر این‌طور بود.

پس همین‌که دل تصدیق کرده و به نور علم و نور معرفت نورانی شده، اصل علم و ریشه علم را دارد. ولی چون شیعه گرفتار معاصی شده و در رتبه نقصان به این اعراض مبتلا است، آن نقطه علم در ظاهر او منتشر نشده است. می‌فرماید: شیعتنا یتعلّمون فی البرزخ، ان‌شاء‌الله بعد از رفتن از دنیا، آنگاه آن علم نشر پیدا می‌کند و ظاهر می‌شود. الآن گرفتار معاصی هستیم و علم با معصیت نمی‌سازد. خدا قرار نداده در جایی که معصیت باشد، آنجا نور باشد. معصیت ظلمت است، معصیت نافرمانی خدا است. جایی که ظلمت است، آنجا نور قرار نمی‌گیرد.

ما به‌واسطه غفلت‌ها، گرفتاری‌ها و به‌واسطه آلودگی به اعراض، می‌بینیم طاعات از جوارحمان آن‌طوری که باید سر بزند سر نمی‌زند؛ بلکه از ما معاصی سر می‌زند. طاعتمان هم طاعاتی است که باید از همین طاعات توبه کنیم تا چه رسد به سیئات و بدی‌هایمان. به این اعراض مبتلا هستیم به‌طوری که حتی اگر بخواهیم یک نماز را اقامه بکنیم نمی‌توانیم. می‌بینید که چقدر در نماز گرفتاریم، چقدر در نماز مبتلا هستیم! نمازی انجام می‌دهیم که باید از همین نماز در نزد خدا و اولیاء خدا شرمسار باشیم، سایر طاعاتمان هم همین‌طور است.

در رتبه نفس که هیچ، نوعاً دارای صفاتی هستیم که خودمان از صفاتمان رنج می‌بریم. نه معاشرت درستی داریم، نه مجالست درستی داریم، نه آداب و سنن راه می‌بریم، نه به حقوق احترام می‌گذاریم، نه به شئون برادران ایمانی و اهل ایمان، و نه به سایر ذوی‌ الحقوق احترام می‌گذاریم. یا کینه داریم، یا عداوت داریم، یا حسادت یا بخل داریم و سایر صفاتی که باید از آنها اجتناب کنیم. نفوس ما باید محل نور علم باشد، منوّر به نور علم باشد و صفات حسنه داشته باشد. اما می‌بینید که مبتلا هستیم. اینها معاصی ظاهریمان، آنها هم معاصی نفسانیمان.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 396 *»

معاصی نفسانی خطرش و آثارش خیلی شدیدتر است، ولی ما کمتر توجه داریم. ما معصیت ظاهری را معصیت می‌دانیم، ولی معاصی نفسانی را تقریباً معصیت نمی‌دانیم. و حال آنکه آن معاصی برای ما بدتر و آثارش شدیدتر است. فرض کنید دروغ گفتن، دزدی کردن را ما معصیت می‌دانیم، نعوذبا‌لله زنا را معصیت می‌دانیم، سایر معاصی ظاهری را معصیت می‌دانیم، اما هیچ‌وقت فکر کرده‌ایم که حسادت هم معصیت و نافرمانی است، هیچ‌وقت فکر کرده‌ایم که اثر حسادت مثلاً  که یک نافرمانی است که اولیاء خدا فرموده‌اند: حسد نورزید، حسد نداشته باشید([76]) اثرش در ما شدیدتر است تا این معاصی ظاهری که بعضی از آنها را نام بردم؛ مثل آنکه هیچ‌گاه در امری از معاصی ظاهری نفرموده‌اند آنچه را که درباره حسد فرموده‌اند که الحسدُ یأکلُ الایمانَ کما تأکلُ النارُ الحَطَب(2) حسد ایمان را می‌خورد همان‌طور که آتش هیزم را می‌خورد؛ یعنی دیگر در دل ایمانی نمی‌ماند.

بغض، عداوت و کینه با برادران مؤمن همین‌طور. آنگاه گاهی می‌شود که کینه‌ها علاوه بر آنکه با برادران ایمانی است، با ذوی‌الحقوق است: با پدر، مادر، خواهر، برادر، فامیل که گذشته از ایمان و حق ایمانی، حقوق خویشی هم دارند. اینها حقشان از برادران ایمانی که با انسان خویش نباشند بالاتر است، و نوعاً به این امور مبتلا هستیم. همه اینها برای این است که در این عالم اعراض، به این امراض و اعراض مبتلا هستیم.

اگر اینها نبود، آن نقطه علم که امام ‌شناسی است و بحمد‌الله از برکت بزرگان دارا شده‌اید، در شما نشر می‌یافت. از این جهت دارد که اینها در برزخ آهسته‌ آهسته آمرزیده می‌شود و به‌تدریج اعراضشان رفع می‌شود. اعراض که رفع می‌شود، آنگاه آن نور علم ظاهر می‌شود، آن نور معرفت منتشر می‌شود. آنجا ما اصلاح می‌شویم. پناه به خدا می‌بریم! ما آنجا باید اصلاح بشویم؟ خیلی درد است، خیلی مشکل است! اگر در دنیا اصلاح نشویم، آنجاها ما را اصلاح می‌کنند و با آن مشکلاتی که در آنجاها هست ما را اصلاح خواهند کرد، تا آنکه آن نور علم در همه وجود ما منتشر بشود.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 397 *»

و تا نور علم هم منتشر نشود و همه وجود ما را نگیرد، ما را به بهشت نمی‌برند. باید آن نور علم منتشر شود و همه وجود ما را بگیرد، آن‌وقت منور وارد عالم نور بشویم. بهشت همه‌اش نور است، هیچ ظلمت ندارد. بهشت محل رحمت است، هیچ نقمت در آنجا نیست. آ‌نگاه با معصیت، با کدورت، نمی‌شود وارد دار رضای خدا شد، نمی‌شود وارد بهشت شد. از این جهت ما را در دوره برزخ باید اصلاح کنند و این اعراض را از ما رفع کنند، تا این نور علمی که در اینجا به ما افاضه شده و اصلش را اینجا دارا شده‌ایم، اصلش را خدا اینجا بر ما منت گذارده و به برکت بقیة‌الله صلوات الله علیه و بزرگان ما به ما کرامت کرده، آنجا باید ما اصلاح شویم، امورمان اصلاح بشود و آن نور همه مراتب ما را فرا بگیرد. خدا نکند که این‌قدر اعراض قوی باشد و کدر باشیم که کار به آخرت بکشد و امور ما بخواهد آنجا اصلاح بشود؛ هنوز هم از ظهورِ نورِ علم در ما موانع باشد و نگذارد این نور کاملاً در ما ظاهر بشود، تا به قیامت برسد.

در حدیث دارد _  و چون با امروز و این لیالی مناسب است این حدیث را نقل می‌کنم _  که چرا فاطمه زهراء؟سها؟ را فاطمه نامیدند؟ می‌فرماید: از جهت این است که این بزرگوار دوستان خودش را از آتش جهنم می‌گیرد([77]) همان‌طور که کودکی را که دوره شیر خوارگیش تمام شده از شیر می‌گیرند، فاطمه؟عها؟ دوستانش را از آتش جهنم می‌گیرد. چون عرب به چنین بچه‌ای فطیم می‌گوید، خداوند هم فاطمه را این‌طور قرار داده که دوستان خود را از آتش می‌گیرد.

در این تعبیر که می‌فرماید: «از آتش می‌گیرد؛ مانند طفلی که او را از پستان مادر و از شیر خوردن می‌گیرند» دقت کنید که این چه لحنی و چه امری است؟ یعنی چقدر ما به معاصی بستگی شدید داریم و چقدر محبت فاطمه زهراء؟سها؟ در دل‌های ما مؤثر است که از برکت محبت زهراء؟سها؟ ما از آتش گرفته می‌شویم؛ مثل بچه‌ای که از پستان مادر گرفته می‌شود؛ یعنی ما با معاصی انس داریم، وضع ما این‌طور است، خیلی مشکل است!

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 398 *»

این اقبال نکردن‌ها در امر دین، و بی‌اعتنائی به امر دین و نپرداختن به امر دین، و همیشه گرفتار دنیا بودن و از پی‌ دنیا بودن، و از چنین امری غافل بودن، خیلی از ما عجیب است! خیلی! یعنی از نوع انسان‌ها، ولی از ما از همه عجیب‌تر است. به‌جهت اینکه ما دارای ‌چنین بصیرتی هستیم، با این همه اسباب ترقی که خداوند برای ما، برای رشد ما و برای تحصیل کمال ما فراهم فرموده، با وجود این نوعاً کوتاهی داریم. نوع عزیزان ما که واقعاً برای خدا جهاد می‌کنند، این بی‌اعتنائی‌های شما را تحمل می‌کنند. برای تدریس می‌آیند، برای نشر علم، برای تفهیم و تفهم، برای تعلیم و تعلم می‌آیند، زحمت می‌کشند، متحمل زحمات می‌شوند، اما نوعاً با بی‌اعتنائی روبه‌رو هستند، نه بی‌اعتنائیِ تعمّدی‌. خودِ نپرداختن به علم، اهمیت ‌ندادن به علم، بی‌اعتنائی به علم است. حاضر نشدن در مجالس نشر علم، بی‌اعتنائی به علم است.

تو چه کاری می‌خواهی بکنی که از این کار عزیزتر و شریف‌تر باشد؟! و چه‌کار می‌خواهی بکنی که در زندگی ظاهری و باطنی تو از این کار مؤثرتر باشد؟! نوعاً به هرکس هم گفته می‌شود آقا چرا در مجالس حاضر نمی‌شوید؟ می‌گویند گرفتاریم. آری گرفتارید، اما این گرفتاری شما با چه اصلاح می‌شود؟ آیا با بیشتر گرفتار کردن خود اصلاح می‌شود، یا با حضور در مجالس ذکر فضائل و ذکر مناقب؟! که خود همین برای شما تحصیل علم است. همچنین تحصیل علم دین برای آنهایی که برایشان ممکن است و بحمد‌الله الآن متمکنند. چرا که در سنینی هستند که باید در این سن تحصیل علم کرد، ولی می‌بینیم دنیا را ترجیح می‌دهند.

فرزندان شما دنیا را بر دین ترجیح می‌دهند، چرا؟ برای چه؟ تأمین آتیه مگر چیست؟! چه خبر است؟! چقدر از دنیا می‌خواهند بخورند؟! چقدر از دنیا می‌خواهند ببرند؟! بدتر از این آنکه خدای نکرده علاوه بر پسرها، دختر‌ها هم باید در ردیف دخترهای دیگر در مدارس، دبستان‌ها، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها باشند. چرا‌؟ برای چه؟ شما برای اینها به دنیا نیامده‌اید، شما برای طلب معرفت به دنیا آمده‌اید.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 399 *»

چون خودتان بی‌اعتنائی کردید، فرزندانتان هم یاد گرفتند. بی‌اعتنائی می‌کنند، پسرها بی‌اعتنائی می‌کنند، دختر‌ها بی‌اعتنائی می‌کنند. برای چه؟ برای کسب دنیا و طلب دنیا. نه، اشتباه می‌کنید.

باید در اینجا طلب علم کرد و باید این نور علمی را که خدا در دل‌ها افاضه کرده، همین‌جا؛ در دنیا با طلب علم کردن، با احیاء علم داشتن، علم را زنده نگه ‌داشتن و عالم ‌بودن آن را وسعت داد و در تمام وجود منتشر کرد. فرق نمی‌کند: پسر، دختر، جوان، پیر، زن، مرد، همه باید طلب علم کنند و با دین آشنا باشند. روح تشیع است. از این نعمت، از این نور معرفت قدردانی کنید. در دنیا بکوشید تا ان‌شاءالله امورتان اصلاح بشود و به آخرت نکشد. بعضی‌ اصلاح امرشان به آخرت می‌کشد. اگر آنجا هم پاک نشوند تا نور علم در آنها منتشر بشود و همه وجودشان را بگیرد و آنها را اهل و قابل ‌سازد برای داخل ‌شدن در جوار رحمت خدا، کارشان مشکل می‌شود.

در حدیث دارد که فاطمه زهراء؟سها؟ می‌بینند که ملائکه دارند شخصی را کشان‌کشان به‌طرف آتش می‌برند و روی پیشانی او نوشته که این مؤمن است؛ یعنی محبت دارد. اما ببینید چقدر محبت در او ضعیف بوده و آن نور چقدر با مانع مواجه بوده که حتی در عرصات قیامت هم ظاهر نشده است. چون اگر نور باشد، چرا او را به‌جهنم ببرند؟ ملائکه با چه شدتی او را می‌کشند و او را به‌سوی آتش می‌برند، چه هولی دارد! فکر نکنید هول ندارد. چه ترسی، چه وحشتی دارد! زفیر جهنم شنیده می‌شود، فریاد غیظ و غضب جهنم است که فهمیده می‌شود و به‌گوش همه اهل عرصه قیامت می‌رسد. همه فریاد و خروش جهنم را که بر دشمنان خدا می‌خروشد، می‌فهمند. صدای جهنم آن‌طور، حرارت آن روز آن‌طور، شدت رفتار ملائکه هم آن‌طور که او را می‌کشند و به‌طرف آتش می‌برند.

آنجا فاطمه زهراء؟سها؟ فریاد رسی می‌فرماید. عرض می‌کند: خدایا! تو نام مرا فاطمه گذارده‌ای و به من وعده‌ داده‌ای تا دوستان خود و دوستان فرزندانم و دوستان

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 400 *»

دوستان ایشان را از آتش بگیرم و حفظ کنم، نگذارم اینها به آتش بروند. اینک خدایا! چه شده که این بنده تو با اینکه مؤمن است، با اینکه نور محبت در او است، دارند او را به‌طرف آتش می‌برند، کارش به این سختی رسیده و وضعش این‌طور شده است؟! خداوند می‌فرماید: ای فاطمه! من تو را فاطمه نامیدم برای اینکه حفظ کنی و نگه‌داری و بگیری دوستان خودت و دوستان فرزندانت و دوستان دوستان ایشان را از آتش جهنم، اکنون شفاعت کن. این بنده من محتاج به شفاعت تو است، این کوتاهی کرده، این به نور تو نیاز دارد. آن بزرگوار عنایت می‌کند. حال به چه ترتیب؟ خدا می‌داند فاطمه آنجا چه می‌کند! این بنده به‌واسطه همان نور محبت و معرفت که در دل داشته، لایق می‌شود که فاطمه زهراء به او عنایت و توجه بفرماید و او را شفاعت ‌کند. عرض می‌کند خدایا! من شفیع او هستم. برای خاطر من و وعده‌ای که به من فرموده‌ای او را به آتش مبر. خدا می‌فرماید شفاعت تو را درباره او پذیرفتم و چنین کردم تا همه ببینند و بدانند که تو در نزد ما چقدر محبوبی و چقدر محترم و مکرّمی که به‌صرف توجه و عنایت تو، این‌طور از بندگان خاطی و عاصی خود می‌‌گذریم.([78])

امر ولایت و محبت و نور معرفت این است و باید در همین دنیا ان‌شاءالله در انتشار آن همت کنیم، نکند کار ما به برزخ بکشد، تا چه رسد به آخرت، حتی کار ما به مرگ نکشد. از نعمت ولایت و نور معرفت امام؟ع؟ قدر دانی کنید. به وجود مبارک بقیة‌الله صلوات الله علیه توجه و توسل داشته باشید و خودتان را آینه‌وار در معرض انوار و اشراقات آن بزرگوار قرار دهید. وعده‌ها فرموده‌اند‌، عنایت‌ها کرده و این‌همه لطف کرده‌اند.

پس شما با آمدنِ به مجالس ذکر فضائل و مناقب این بزرگواران، طلب علم و تحصیل علم کنید. خود اینها علم است، همه‌اش علم است.([79]) نه اینکه به همین هم اکتفاء کنید. آنهایی که قدرت فکری دارند، استعداد دارند، باید به‌طور جدی تحصیل

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 401 *»

علم کنند. می‌فرماید: طلب علم و حرکت‌ کردن به‌سوی این مجالس طوری است که تمام موجودات برای چنین شخصی طلب مغفرت می‌کنند.([80]) چرا انسان از ‌چنین نعمت‌ها و اسبابی که خداوند فراهم فرموده، قدر‌دانی نکند. خداوند همه شما و همه عزیزان ما را که به احیاء امر دین و احیاء امر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ موفقند، همه را به اقامه حدود دین موفق فرماید: به اقامه دین، اقامه نماز، اقامه امر ولایت، اقامه طاعات و حسنات و زنده‌نگه‌ داشتن روح تشیع. تا ان‌شاءالله نور علم در دل‌ها قوت بگیرد و در همین دنیا ظاهر شود و همه مراتب ما را فرا بگیرد، تا وقتی‌که چشم روی هم می‌گذاریم و از این دنیا می‌رویم، ان‌شاءالله در عالم نور، نورانی وارد ‌شویم.

ان‌شاءالله اگر توفیق داشتیم در این شب‌ها در ذیل این آیات شریفه‌ای که قرائت کردم در فضیلت فاطمه زهراء؟سها؟ سخن می‌گوییم. امشب به‌ منظور شکرگزاری از این نعمت بزرگ و از این توفیقاتی که الحمد‌لله همه عزیزان به آن موفقند این عرائض را عرض کردم، و تجدید عهدی بود که خداوند روزی فرمود که دوباره توانستیم حضور آقایان شرفیاب شویم. ان‌شاءالله خداوند این نعمتِ برادری را برای ما نگه دارد. رفتگان ما مخصوصاً عزیزانی که در این شهر، در این مجالس حاضر می‌شدند و در امر دین خدمت می‌کردند و امر بقیةالله صلوات الله علیه را نصرت می‌کردند، عزیزانی که قدیم و جدید رحلت کرده‌اند و از دنیا رفته‌اند، خدا همشان را غریق بحار رحمتش فرماید، و از عنایات و اشراقات وجود مقدس فاطمه زهراء‌؟سها؟ همه‌شان را بهره‌مند گرداند. ما هم که از دنیا می‌رویم ان‌شاءالله آمرزیده شده از جمیع گناهانمان از دنیا برویم.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 402 *»

مجلس  50

 

 (شب شنبـه ‌ _  22 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 403 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

به مناسبت برخورد با سالروز ولادت با سعادت فاطمه زهراء؟سها؟، تحیّت و سلام و صلواتی را که فرزند بزرگوارش حضرت عسکری صلوات الله علیه تعلیم شیعه فرموده‌اند، همراه من می‌خوانید و به پیشگاه آن بزرگوار و مادر مکرّمه‌اش خدیجه کبری؟سها؟ و فرزندان معصومینش خصوصاً وجود مقدس بقیةالله صلوات الله علیهم اجمعین تقدیم می‌داریم.

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

در این آیات شریفه، خداوند در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ فرمایش می‌فرماید، ابتداء می‌فرماید: کلّا و «کلّا»  کلمه ردع است و به معنای حق، حقیقت، ثابت و واقع است. آن‌طوری که مردم درباره فاطمه زهراء؟سها؟ گمان می‌کنند، آن‌طور نیست. آن توهمات و تخیلات غلط درباره آن حضرت بیجا است. آنچه حق و واقع است و خدای فاطمه؟سها؟ درباره فاطمه می‌داند و برای او قرار داده، این است که: سوگند به

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 404 *»

ماه، سوگند به شب هنگامی که پشت می‌کند و سوگند به صبح هنگامی که رخ می‌نمایاند که فاطمه زهراء؟سها؟ یکی از آیات بزرگ خدا است، ترساننده بشر است. هرکس می‌خواهد از ترسانیدن او بترسد و تقدم جوید و پا جلو گذارد و داخل امر ولایت ایشان شود، هرکس هم نمی‌خواهد، تأخر جوید و قدم عقب کشد و وارد امر ولایت نشود. این ترجمه تحت ‌اللفظی فارسی این آیات شریفه است.

ظاهر این آیات و این سوگند‌ها، همین ماه ظاهر، همین شب و همین صبح است. این سوگندها تأویلی و باطنی هم دارد که ائمه ما؟عهم؟ بیان فرموده‌اند که مراد از ماه، امیرالمؤمنین و مراد از شب، امام حسن مجتبی و مراد از صبح سیدالشهداء صلوات ‌الله ‌علیهم اجمعین هستند؛ یعنی سوگند به امیرالمؤمنین، سوگند به امام حسن مجتبی و سوگند به سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیهم که فاطمه زهراء یکی از آیات بزرگ خدا است و ترساننده بشر است. فکر می‌کنم در سال‌های قبل در ایام و لیالی وفات فاطمه زهراء؟سها؟ موفق بوده‌ایم و اجمالی درباره این آیات و در تناسب این سوگندها با مقام صدیقه طاهره؟سها؟ بحث کرده‌ایم. در این لیالی شریفه هم که موفق به اجتماع هستیم و به تأییدات بقیةالله صلوات الله و سلامه علیه و عجل ‌الله ‌تعالی‌ له الفرج مؤیدیم، آنچه مناسب است که در آن سخن بگوییم و تصدیع اوقات شریف داشته باشیم، این است که در این وصف فاطمه زهراء؟سها؟ تدبر کنیم که خدا می‌فرماید ترساننده بشر است.

کلمه نذیر به معنای «ترساننده» بلکه «بسیار ترساننده» است. چون وزن فعیل گاهی برای مبالغه هم به‌کار می‌رود. منذر؛ یعنی ترساننده، نذیر هم یعنی ترساننده. اما اگر بخواهند شدت امر را بفهمانند، گاهی از وزن فعیل استفاده می‌شود. حال برای اینکه مبالغه را برساند، یا صفت ثابتی را. چون اسم فاعل صفت ثابت را نمی‌رساند و منذر اسم فاعل است. اما نذیر وزن فعیل است و مبالغه و شدت را افاده می‌کند که می‌توانیم این‌طور ترجمه کنیم فاطمه زهراء یکی از آیات بزرگ خدا است و بسیار ترساننده بشر است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 405 *»

می‌دانیم خدا چهارده آیه بزرگ دارد که بزرگ‌تر از آن آیات برای خدا آیه‌ای نیست. و آن چهارده آیه؛ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و فاطمه زهراء؟سها؟ هستند، خدا آیاتی بزرگ‌تر از این آیات ندارد. امیرالمؤمنین هم فرمودند: ما لله آیة هی اکبر منّی([81])برای خدا آیه‌ای بزرگ‌تر از من نیست؛ یعنی اگر در جمیع آیات الهی بگردید، آیه‌ای بزرگ‌تر از من برای اثبات خدا، برای معرفی صفات کمالیه خدا پیدا نمی‌کنید. معلوم است وقتی که این بزرگوار آیه بزرگ خدا باشد و از او آیه‌ای بزرگ‌تر نباشد، رسول‌الله هم همین‌طورند، فاطمه زهراء هم همین‌طورند، سایر معصومین؟عهم؟ همین‌طورند.

پس انها لاحدی الکبر همانا فاطمه یکی از آیات بزرگ خدا است که فعلاً در این مطلب سخن نداریم و نوعاً با کلمه آیه و کیفیت دلالت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بر خدا آشنا هستید که چگونه آیات خدا هستند. بقیه آیات خدا چه آیات تکوینیه و چه آیاتی که در مقام تعریف بیان شده‌اند و خدا آن آیات را بیان کرده که انبیاء باشند و بعد از ایشان بزرگان و کاملان، همه اینها در آیه ‌بودن شعاع محمد و آل‌محمد؟عهم؟ هستند. از این جهت در این بحث وارد نمی‌شویم.

به این بحث می‌پردازیم که نذیراً للبشر فاطمه زهراء؟سها؟ ترساننده بشر است، درباره ترساننده بودن آن حضرت توجه بفرمایید. ترساننده‌‌ بودن یعنی چه؟ خداوند انبیاء را معرفی کرده به اینکه تمام کارهایشان در دو کار خلاصه می‌شود: یکی بشارت دادن و یکی ترسانیدن. کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشّرین و منذرین([82]) مردم همه یک‌دست بودند، مردم همه یکی بودند، صف‌ صف و جدا جدا نشده بودند، همه در یک صف بودند. آنگاه خداوند انبیاء را برانگیخت و آنها دو کار کردند، مجموعه کارهایشان در دو امر خلاصه می‌شود: مبشرین و منذرین بشارت‌ دهندگان و ترسانندگان بودند. وقتی‌که این دو کار را شروع کردند، آنگاه صف‌ها

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 406 *»

جدا شد، بشر متفرق شدند. آن مردمی که یکسان بودند و در یک صف بودند، متفرق گردیدند، سه صف را تشکیل دادند: صف مؤمنین؛ کسانی‌که بشارت‌های انبیاء را باور کرده، از انذارهای آنها ترسیدند و ترسانیدنِ انبیاء را قبول کردند و ایشان را تصدیق کردند که مؤمنین شدند. صف دوم آنانی که نپذیرفتند، بشارت‌ها را باور نکردند و از انذارها نترسیدند، به انذارها و ترسانیدن‌ها اعتناء نکردند که صف کفار شدند. عده‌ای هم برای به‌دست ‌آوردن منافع خود، کفر را در دل داشتند و به ‌ظاهر اظهارِ ایمان کردند و خود را در صف مؤمنین جا زدند، اینها منافقین شدند. اینها را هم خدا معرفی کرد که از کفار بدترند و درکشان از کفار پایین‌تر و عذابشان از جمیع کفار شدیدتر است. پس جمیع کارهای انبیاء در دو کار خلاصه شد: مبشرین و منذرین بشارت‌‌ دهندگان و ترسانندگان. فشرده سخن می‌گویم تا ان‌شاءالله به اصل مقصد بپردازیم.

از چه ترسانیدند و به چه بشارت دادند؟ چون در انسان دو عامل، دو مبدأ وجود دارد: یکی عاملی که به خیر، به نور، به صلاح، به ایمان، به تقوی دعوت می‌کند که آن را عقل می‌نامند. این نور عقل و این عاملی که اسمش عقل است و به خوبی‌ها، به طاعات دعوت می‌کند، تمام اقتضاءاتش خوب و خیر است، همه خواهش‌هایش خوب و خیر است. البته اگر عقل سالم باشد، صرافت داشته باشد و خالص باشد و به طبع‌ها، هوی‌ها و هوس‌ها آلوده نشده باشد، تمام اقتضاءاتش خیر است و به خوبی‌ها دعوت می‌کند. انبیاء بشر را بشارت دادند به اینکه ای بشر! اگر به مقتضای این عقل و به اقتضاءات آن رفتار کنی، تو نجات خواهی یافت، تو به رحمت‌ها و نعمت‌های خدا خواهی رسید. در دنیا، در برزخ، در آخرت جای تو راحتی و نعمت است و مشکلاتی نخواهی داشت. پس بشارت‌های انبیاء و حجت‌های خدا همه مربوط به این امر است.

اما انذار از چه و ترسانیدن از چه چیز؟ از آن عامل دیگر  که در انسان است و انسان را به فساد، به شر و به تباهی دعوت می‌کند. آن را ضد عقل و در اصطلاح آل‌محمد؟عهم؟  جهل می‌گویند، نه جهلِ در برابر علم و در مقابل علم، جهلِ در مقابل

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 407 *»

عقل. جهالتی که در برابر عقل و دین به‌کار برده می‌شود، آن جهالت مقصود است. نوعاً هم شنیده‌اید که اوقاتی که انبیاء می‌آمدند، وقتی بود که جهالت و جاهلیت بر مردم حاکم بود، مردم در جاهلیت به‌سر می‌بردند. خدا نبیّی، پیغمبری می‌فرستاد که آنها را از جاهلیت نجات دهند. آن جاهلیت که گفته می‌شود، مقصود همین جهلی است که در مقابل عقل است.

اگر شما در تاریخ به زمان‌های جاهلیت نگاه کنید، این‌طور نبوده که مردم دانا نباشند، مردم عالم نباشند و چون جاهل بودند به آنها جاهل بگویند و عصرشان را عصر جاهلیت بنامند، نه. در میان همان مردمی که انبیاء بر آنها برانگیخته می‌شدند، کسانی بودند که فلسفه می‌دانستند، حکمت‌های طبیعی می‌دانستند، تمدن داشتند، زمین را آباد کرده بودند. قرآن را مطالعه کنید. به‌ جاهلیتِ زمان رسول‌‌خدا؟ص؟ خطاب می‌کند که در زمان‌های پیش کسانی بودند که در جاهلیت به‌سر می‌بردند، ولی نیرویشان از شما بیشتر بود، از شما بیشتر زمین را آباد کرده بودند، از شما بیشتر ترقی کرده بودند، قدرت و نیروی ظاهریِ زیاد داشتند، با وجود این در جاهلیت به‌سر می‌بردند و خداوند برای آنها پیغمبران برانگیخت و آنها را دعوت کردند.([83]) در همه زمان‌ها این‌طور بوده است.

موقعی که عیسی علی نبینا و آله و علیه ‌السلام آمد، در میان قوم ایشان کسانی بودند که دارای سواد بودند، دارای معلومات بودند، اطلاعات داشتند، به تعبیر ما علماء و دانشمندان بودند، به تعبیر عالی‌تر ملا زیاد داشتند، با وجود این عیسی آمد و آنها را دعوت کرد؛ یعنی‌ الآن با وجود این‌ همه دانشمند، ملا و عالم، شما در جاهلیت به‌سر می‌برید، شما دین ندارید، عقل ندارید؛ بلکه دارید بر خلاف عقل رفتار می‌کنید و از جهل تبعیت می‌نمایید. کدام جهل؟ جهلِ در برابر عقل، نه جهلِ در برابر علم. چون در میان آنها عالم بود، جاهل هم بود، دانشمند بود، غیر دانشمند هم بود، باسواد بود،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 408 *»

بی‌سواد هم بود، ثروتمند بود، فقیر هم بود، در میان آنها صنعت‌ها و کشاورزی‌ها بود، همه فنونْ رایج بود و رواج داشت، با وجود این اسم آن دوره‌ها دوره جاهلیت شد و اسم مجموعه آن اقوام، جهال بود.

و لازم بود دعوت انبیاء به گوششان برسد و بینشان نبیّی بیاید و آنها را به خدا بخواند و  بشارت دهد به اینکه اگر به مقتضای عقلتان و به اقتضاءات عقلتان رفتار نمایید، در دنیا، برزخ و آخرت در نعمت خواهید بود، آسایش خواهید داشت و از نقمت و عذاب خدا دور خواهید بود. اما اگر به حسب این جهلی که بر شما حاکم است که به سبب آن شما را جاهل معرفی کرده‌اند، و دوره‌تان را دوره جاهلیت قرار داده‌اند، اگر از آن جهل و مقتضیات آن اجتناب کنید، نجات می‌یابید. ولی اگر از مقتضیات آن جهل متابعت کنید، در دنیا، در برزخ و در آخرت برای شما عذاب و نقمت خواهد بود.

پس انذار انبیاء و ترسانیدن ایشان از عمل‌کردن به مقتضای جهلِ در برابر عقل بوده که در هر زمانی و در هر قومی که این جهلِ در مقابل عقل، حکومت کند، آن قوم جاهلند و آن دوره دوره جاهلیت است. انبیاء همان اقتضاءات را ذکر کردند و بشر را از آن اقتضاءات ترسانیدند. جهلِ در برابر عقل اقتضائش کفر است، اقتضائش الحاد است، اقتضائش شرک است، اقتضائش عصیان و طغیان است، اگرچه با صنعت‌ها همراه باشد، با دانشگاه‌ها، با دانشکده‌ها، با لابراتوار‌ها همراه باشد، با دبستان‌ها، دبیرستان‌ها، دانشمند‌ها و ملاها همراه باشد. با اینها همراه هم باشد هیچ منافات ندارد، همه‌اش جاهلیت است. از تمام اموری که جهلِ در برابر عقل به آن دعوت می‌کند، باید اجتناب کرد. این معنای ترسانیدن انبیاء است. مبشرین و منذرین کارشان بشارت‌ دادن و ترسانیدن است.

در این آیه شریفه خدا فاطمه زهراء؟سها؟ را نذیر معرفی می‌کند؛ یعنی ترساننده. و معلوم شد که ترساننده یعنی چه. زهراء؟سها؟ یکی از حجت‌ها و آیات بزرگ خدا است

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 409 *»

که بشر را می‌ترساند. دقت کنید که مطلق بشر را می‌ترساند، نه دسته خاصی را، و نه در یک دوره خاصی که خود این مسئله‌ای است و از فضائل این بزرگوار است؛ مثل سایر فضائلی که برای این بزرگواران است که مقام کلی ‌بودن ایشان، و مقام جامعیت و اصالت‌ داشتن ایشان در جمیع فضائل و مناقب را بیان می‌نماید. آن بزرگوار نذیر و ترساننده بشر است. اما کدام بشر؟ آیا مراد بشری است که زهراء؟سها؟ در مدت عمرش در میان ایشان به‌سر برد؟ مدت عمر آن مخدره را هجده سال ذکر کرده و بیشتر هم گفته‌اند.([84]) ولی هرچه باشد دوره‌ محدودی است. آیا این بزرگوار در همان دوره نذیر بوده است؟ اگر چنین است که نباید خدا به این اطلاق سخن بگوید که ترساننده بشر است. بشر، شامل اولین و آخرینِ انسان‌ها است.

پس فاطمه زهراء ترساننده مطلق بشر است. بنابراین اگر آدم نذیر و ترساننده بود، از جهت این بود که شعاعی از اشعه زهراء بود، اگر نوح ترساننده بود شعاعی از اشعه زهراء بود، اگر موسی و عیسی ترساننده بشر بودند شعاعی از اشعه زهراء؟سها؟ بودند. پس جمیع انبیاء و اوصیاء که ترساننده بشرها بودند، همه و همه شعاعی از اشعه این بزرگوار بودند و اشعه آن حضرتند. پس او مطلقاً نذیر است و در همه زمان‌ها و همه عصر‌ها مجموعه بشر‌ها را ترسانیده است.

و معلوم شد که بشرها سه دسته و سه صف هستند. کفار را ترسانیده از اقتضاءات کفرشان، منافقین را ترسانیده از اقتضاءات نفاقشان، حتی مؤمنین را ترسانیده از اینکه راضی نشوند به آن مقامی از ایمان، طاعات و اعمال صالحه‌ای که در آن مقام هستند، به آن درجه‌ای از درجات ایمان که طی کرده‌اند قانع نشوند. از همان درجات آنها را می‌ترساند و می‌فرماید باید صعود کنید و قرار نگیرید که در هر درجه‌ای قرار بگیرید اشتباه کرده‌اید، آنجا جای ایستادن و توقف نیست. باید مرتب صعود کنید تا به جایگاه اصلی از کمال که مقام انسانیت است برسید. باید صعود و ترقی کنید که

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 410 *»

این خودش بحثی است که ان‌شاءالله شاید در شب‌های آینده به آن اشاره کنیم که چطور مؤمنین را هم از همان درجاتی که در آنها به‌سر می‌برند می‌ترساند.

پس فاطمه زهراء؟سها؟ نذیر و ترساننده بشر است و بسیار ترساننده بشر است، یا اینکه صفت مستقر و ثابت در زهراء؛ یعنی شأن زهراء این است که ترساننده بشر است از مقتضاها، خواهش‌ها و اقتضاءات جهتی که در انسان عامل فساد و تباهی است، عامل شرور، خطاها و معاصی است، عامل کفر و الحاد است؛ آن جهتی که در انسان مبدأ جمیع بدی‌ها است و اصل و منشأ جمیع مفاسد است، از اقتضاءات و خواهش‌های آن جهت می‌ترساند.

در اینجا نکته دقیقی است که بحث ما را تشکیل می‌دهد و این مطالب مقدمه بود برای اینکه وارد این بحث شویم، اگرچه شاید سال‌های قبل هم اشاره کرده باشم. اکنون بحثی که می‌خواهیم وارد آن بشویم این است. دقت بفرمایید. معلوم شد که کار انبیاء و حجت‌های خدا دو کار است: بشارت‌ دادن و ترسانیدن، هر دو. ولی می‌بینیم خداوند درباره فاطمه زهراء؟سها؟ یک امر را ذکر می‌فرماید، فقط ترسانیدن را می‌فرماید، دیگر از بشارت‌ دادن سکوت کرده و نفرموده «بشیراً و نذیراً للبشر» بشارت‌دهنده و ترساننده بشر است. و حال آنکه قطعاً‌ وقتی‌که ترساننده باشد، بشارت ‌‌دهنده هم هست. وقتی‌که به ما می‌گوید به مقتضای جهت جهل رفتار نکنید، به مقتضای جهت ظلمتتان رفتار نکنید که به عذاب خدا مبتلا می‌شوید، آیا به ما نمی‌گوید که اگر به مقتضای عقلتان رفتار کنید، استحقاق رحمت و نعمت پیدا می‌کنید؟! قطعاً می‌فرماید. پس هم بشارت دهنده است هم ترساننده. اما چرا خدا فقط ترساننده ‌بودن حضرت را ذکر کرده است؟

در قرآن نکته‌ای است که آن را متذکر می‌شویم و آن این است که در هرجای قرآن که از مبشر بودن، بشارت دهنده بودن نبیی از انبیاء یا رسول‌خدا؟ص؟ سخن به‌ میان آمده، بلافاصله از ترساننده بودن ایشان هم سخن به میان آمده؛ یعنی در سراسر قرآن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 411 *»

نداریم جایی که از بشارت‌ دادن تنها سخن به میان آمده باشد که نبیی از انبیاء یا رسول‌‌خدا؟ص؟، فقط بشارت ‌دهنده باشند و دیگر از نذیر بودن و منذر بودن سخنی نیامده باشد. نه، هرجا مبشر و بشیر ذکر شده، فوراً منذر و نذیر هم ذکر شده است. مبشرین و منذرین([85]) مبشراً و نذیراً ([86]) هرجا سخن از بشارت‌ دادن آمده، پشت سرش سخن از ترسانیدن هم آمده است.

اما در قرآن جاهایی داریم که سخن از ترسانیدن به میان آمده، ولی سخن از بشارت‌ دادن به میان نیامده؛ مثل همین آیه درباره فاطمه زهراء؟سها؟، یا این آیه که الحمدلله رب العالمین نوعاً در ‌خاطر داریم انّما انت منذر و لکلِّ قومٍ هاد([87]) ای رسول ما؟ص؟! تو انذار دهنده هستی، تو ترساننده هستی و برای هر قومی هدایت ‌کننده‌ای است که مراد امام به حق و معصوم مطلق است که وصی رسول‌خدا؟ص؟ باشد که فرمود: انا المنذر و انت یا علی الهادی([88]) من ترساننده هستم، من منذرم و تو ای علی! هدایت‌ کننده هستی. علی هدایت‌ کننده است، حسن هدایت‌ کننده است، حسین هدایت ‌کننده است، زین العابدین هدایت ‌کننده است و تا مهدی آل‌محمد؟عهم؟ هدایت ‌کننده هستند؛ هریک در دوران امامت خودشان. و بعد از رحلت حضرت عسکری صلوات الله علیه که امامت ظاهری به وجود مقدس بقیةالله صلوات الله علیه انتقال یافت، آن بزرگوار مثل آباء کرامش هادی و هدایت‌ کننده است و امر غیبتش مانع از هدایت ‌کردن او نیست. کار خود را می‌کند؛ مثل پدران بزرگوارش تصرفات خود را دارد و هیچ‌چیزی از شئونات او کم نشده که بحثش مفصل است و در جای خودش باید مطرح بشود که امر غیبت مانع هیچ امری

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 412 *»

از امور امامت نیست. آن بزرگوار هدایت‌کننده است و امر هدایت به دست او است، امر دین در دست او است، جمیع امور و تصرفات ولایتی از آن او است، دست خدا است در تدبیر هستی.

پس در بعضی از جاهای قرآن درباره حجت خدا، یا حجت‌ها و انبیاء سخن از منذر و نذیر؛ یعنی ترساننده‌ بودن ایشان شده، اما از بشارت‌ دادن اسمی برده نشده است. چرا؟ سرّی دارد که باید به این سرّ توجه داشت و برای خودشناسی و برای اینکه دوران حاضر را درست بشناسیم خیلی مهم و لازم است. این که به رسول‌خدا؟ص؟ می‌فرماید تو ترساننده هستی، یا می‌فرماید زهراء ترساننده است و دیگر نمی‌فرماید بشارت‌دهنده است، معلوم می‌شود که در این دوران و برای این بشر، ترساننده ‌‌بودنِ حجت‌ها، اصل است و بشارت دهنده بودنشان فرع است. ترساننده ‌بودن اول است، مقام اول را دارا است و بشارت ‌دهنده بودن مقام دوم را دارد. چرا این‌طور است؟ برای چه این‌طور است؟

این مطلب کشف می‌کند از اینکه این بشر از زمان آدم؟ع؟ _  و دیگر تا کی؟ که وقتش را عرض نمی‌کنم  _  غیر از انبیاء، غیر از اوصیاء، غیر از کاملین که مستثنیٰ هستند، تمام این بشرهای عادی، تمام این انسان‌ها و حیوان‌های دو پا، اصل در آنها و آنچه در آنها مقام اول را دارد همان جهل است؛ جهلِ در برابر عقل. اصالتاً این انسان در جاهلیت است. خیلی دقیق است و خیلی هم وحشت‌آور است. اگر فکر کنیم باید به‌ خود بلرزیم، اگر فکر کنیم باید وحشت کنیم. آنچه در این انسان اصل است و مقام اول را دارا است، هرکس هست: عالم است، جاهل است، مؤمن است، کافر است، منافق است، هرچه هست آنچه در او مقام اول را دارا است و اصل است جهل است؛ جهلِ در برابر عقل.

اما عقل در این انسان چگونه است؟ عقل، مقام دوم را پیدا کرده و فرع شده است. از این جهت حجت‌های خدا از زمان آدم تا زمان خاتم صلی ‌الله ‌علیه ‌و آله ‌و علیهم و از زمان خاتم تا ظهور بقیةالله صلوات الله علیهم، در تمام این دوره، منهای

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 413 *»

انبیاء، اوصیاء و کاملین، آنچه در این انسان اصل است و آنچه مقام اول را دارا است جهل است. این است که تمام حجت‌های خدا باید منذر باشند و همه منذرند؛ یعنی ترساننده هستند. کفار را از کفرشان می‌ترسانند، منافقین را از نفاقشان می‌ترسانند، و مؤمنین را از همان حالت بالفعل و آن درجه‌ای که در آن به‌سر می‌برند، می‌ترسانند که باید صعود کنید، در اینجا نمانید. نمانید که اشتباه کرده‌اید. اینجا جای ماندن نیست. باز باید ترقی کنید. هیچ به‌حال فعلیتان و آنچه الآن بالفعل دارید راضی نشوید. باد به غبغب نیندازید که ما مؤمن هستیم، بهشت جای ما است که اشتباه می‌کنید. باید صعود کنید، در اینجا نمانید.

عرض کردم خود این مسئله‌ای است که باید خیلی روی آن بحث کنیم، ولی فشرده عرض می‌کنم. امام باقر؟ع؟ درباره جابر بن‌ یزید جعفی با آن منزلتی که نزد حضرت داشت دعاء کردند: یا جابر لا اَخرجَکَ اللهُ من النقصِ و التقصیر([89]) با آن منزلتی که او داشت، البته بعداً به مقامات کمال نائل شد. ولی قبل از رسیدن به مقام کمال، امام؟ع؟ در آن موقع این‌طور درباره جابر دعاء می‌کند که ای جابر! خدا تو را از نقص و تقصیر خارج نسازد؛ یعنی همیشه خودت را ناقص ببینی و همیشه خودت را مقصر بدانی؛ یعنی هیچ‌گاه از خودت راضی نشوی و به آن درجه‌ای که هستی مطمئن نگردی؛ بلکه باید به خودت تلقین کنی که باز هم باید ترقی‌ کنم، اینجا جای ماندن من نیست، اینجا مقام من نیست. یک وقتی مثال زدم، عرض کردم؛ مثل کسی که او را داخل چاه کنند. از لب چاه تا قعر چاه، تمام احکام چاه است و این شخص که در چاه است، در هرجای چاه باشد در چاه است و در بالای چاه و خارج چاه نیست. وقتی هم که ترقی کند، هرچه بالا بیاید، تا لب چاه نرسد و از چاه خارج نشود، هنوز در چاه است.

اینک کسی‌که دلسوز او است و از حال او باخبر و با اطلاع است و می‌داند بالای چاه و خارج چاه احکامش غیر احکام چاه است و فضائی گسترده و نورانی است و خیر

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 414 *»

و برکت و راحت آنجا است، ولی در چاه در هر درجه‌اش که باشد در چاه است و احکامش با احکام بالای چاه و خارج چاه مخالف است، از این جهت دلسوز او به او می‌گوید توقف نکن. یک درجه بالا آمدی‌، یک متر بالا آمدی، آنجا نایست بیا بالا، باز هم بیا بالا. اسباب بالا آمدن فراهم شده، ریسمان محکم الهی از بالای چاه انداخته شده که لا انفصام لها([90]) پارگی ندارد، تو به این ریسمانِ محکم الهی متمسک بشو و بالا بیا، در اینجا نمان. این ریسمان را برای همین فرستاده‌اند که از این چاه خارج شوی. چرا متوقفی؟ چرا ایستاده‌ای؟! و تا به بالای چاه نرسد و از چاه خارج نشود، پی‌درپی انذار می‌رسد. هرچه او بالا می‌رود و خیال می‌کند ترقی کرده، خیال می‌کند به منزل اصلیش رسیده، اما نه، پشت سر هم انذار؛ یعنی ترسانیدن می‌رسد بر اینکه اینجا جای ماندن نیست، حرکت کن. مؤمنین را به این کیفیت می‌ترسانند و انذار می‌دهند. کفار که در همان قعر چاهند؛ بلکه از قعر هم پایین‌تر می‌روند. آنها مرتب دارند در قعر چاه فرو می‌روند و مرتب برای خود قعر می‌سازند. منافقین بدتر از کفارند، آنها هم مرتب برای خود قعر می‌کَنند و بیشتر خود را داخل چاه می‌کنند. منذرین و ترسانندگانِ الهی آنها را از فرو  رفتن در چاه می‌ترسانند. اما مؤمنین را از اینکه به اطمینان و خاطرِ جمع در یک‌جا توقف‌کنند، می‌ترسانند. اکنون که بالاتر آمدی، دیدی احکام چاه ‌قدری ضعیف شد، ظلمت کمتر شد، باز بالاتر بیا و در اینجا نمان، اینجا جای ماندن تو نیست. به این‌طور می‌ترسانند.

پس تمام انسان‌ها در هر صفی باشند؛ منهای انبیاء و اوصیاء که خارج چاهند و  داخل چاه ادبار نیستند، فقال له ادبر فأدبر([91]) این دوره دوره ادبار است و آنها از چاه ادبار خارج شده‌، در فضای خارج چاه به‌سر می‌برند، آنها خودشان نوربخشند، خودشان نجات ‌دهنده هستند. محبت به ایشان، معرفت به ایشان و مودت ایشان آن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 415 *»

ریسمانی است که مؤمنین را از این چاه بالا می‌برد،([92]) آن ریسمانی که هیچ برای آن پارگی نیست، ریسمانی که خدا در قرآن در وصفش فرموده: لا انفصام لها عروة الوثقی و دست‌آویز محکمی است که هیچ‌‌‌گونه پارگی و سستی برای آن نیست. اگر سستی باشد از طرف مؤمن است، اگرنه برای خود آن ریسمان سستی و پارگی نیست. اگر خود شخص سستی کند، دستش از آن ریسمان رها می‌شود، یا سست می‌شود و می‌رود پایین. و حال آنکه نباید بگذارد دستش سست شود و نباید در تمسک سستی کند، باید محکم به این حبل الله المتین و طناب محکم بچسبد و خود را به بالا برساند.

پس در  این دوره حجت‌ها منذرند و اصل کار آنها انذار است، چرا انذار اصل شده است؟ برای اینکه اصل در این انسان _ منهای آن اشخاصی که عرض کردم _ جهل است، اصل جاهلیت و جهالت است. و این جاهلیت و جهالت با علم می‌سازد و جمع می‌شود. اینکه عرض کردم جهلِ در برابر عقل، برای این است که اگر جهلِ در برابر علم بگیریم؛ یعنی دانایی، دانشمندی.  بنابراین باید دانشمند هلاک نشود، و حال آنکه بلعم باعوراء با آن دانشش هلاک شد به هلاکت ابدی. دانشی داشت که تمام اروپایی‌ها در برابر او عاجزند. اینها اگر بلندگو ساختند، میکروفن ساختند، گیرنده ساختند، فرستنده ساختند، او ابتکارش در آن زمان‌ طوری بود که کسانی که پای درس او می‌نشستند، محوطه‌ای را فرا می‌گرفتند که چهار فرسخ در چهار فرسخ می‌شد و صدایش به همه می‌رسید، ابتکارش و اختراعش این بود. اسم اعظم می‌دانست. به‌وسیله اسم اعظم بوده؟ سحر بوده؟ هرچه بوده. با چنین قدرت ابتکار و قدرت فکری و ‌چنین مغزی به هلاکت ابدی هلاک شد.

قرآن از او تعبیر می‌آورد به اینکه مَثَلش و نمونه‌اش را اگر می‌خواهید بدانید، مانند سگ هار است. مثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث([93]) مثل سگ هار

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 416 *»

که می‌خواهد گاز بگیرد و به اصطلاح ما هَل‌هَل می‌زند. اگر  رهایش کنی به تو حمله می‌کند و می‌خواهد متعرضت بشود، و اگر متعرضش بشوی همین‌طور. خداوند او را مذمت می‌فرماید به چنین مذمتی. چرا؟ و لو شئنا لرفعناه بها ولکنّه اخلد الی الارض و اتّبع هواه([94]) ما برای نجات او وسیله فراهم کردیم، ما او را دعوت کردیم، ولی او دعوت ما را نخواست اجابت کند. با آن علم، با آن فضل و فضیلت اما هواپرست شد؛ یعنی از همین جهل پیروی کرد. پس این جهل با علم هم می‌سازد. می‌شود شخصی دانشمند باشد، عالم باشد، اما به جهل جاهلیت جاهل باشد، دین نداشته باشد، مؤمن نباشد، اهل هلاکت باشد و هلاک شود. در دنیا هلاک بشود، در آخرت هم هلاک شود و به‌طور ابدی در جهنم بماند. این‌چنین جهلی در این انسان اصل است.

نکته‌ای که می‌خواستم تذکر بدهم و به آن توجه داشته باشید، این است که آنچه در این انسان در این دوره اصالت دارد و اصل است، همین جهل است که در این انسان مقام اول را دارد. حال ببینید چقدر باید به خودمان بدگمان باشیم. چقدر باید از خودمان وحشت داشته باشیم. چقدر باید در هراس داشته باشیم که نکند به یک سستیِ جزئی در دین خدا، به کام این جهل و جاهلیت بیفتیم و ابداً در دنیا یا در برزخ به عذاب خدا و خشم خدا مبتلا  گردیم.

فاطمه زهراء؟عها؟ و سایر منذرین، در ایشان مقام انذار، اصل شد و مقام اول را دارد، اما بشارت فرع شده است. خیلی عجیب است! مثالی که مطلب را کاملاً به ذهنمان نزدیک می‌کند عرض می‌کنم. اگر کسی فرزندی داشته باشد که جز شرارت از او چیزی سر نزند، حال یک‌وقت هست که اسباب، عوامل و شرائط فراهم است، شروع می‌کند به اظهار شرارتش، یک‌وقت هست نه، دست و پایش را بسته‌اند، اسباب و شرائط فراهم نیست. اما این خصوصیت در او هست که اگر مختصر رهایی و آزادی احساس کند، جز شرارت کاری ندارد. البته گاه‌گاهی هم ممکن است کار خیری، کار خوبی انجام بدهد.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 417 *»

حال وضع پدر دلسوز مشفق مهربان درباره این فرزند چیست؟ غیر از این است که دائم به گوش او می‌خواند: عزیز من این کارهای تو بد است، نتیجه این کارهای تو چنین و چنان است، مشکلات، زحمت، گرفتاری خودت و دیگران است. مرتب می‌گوید و می‌گوید. کارش فقط انذار می‌شود؛ یعنی مرتب ترسانیدن. چون بچه‌اش را خوب می‌شناسد و می‌بیند که اصلاً‌ طبیعت و خمیره او و آنچه در او اصل است، شرارت است. و اگر گاه‌گاهی هم کار خوبی از او سر می‌زند، به او بشارت می‌دهد می‌گوید: خوب کردی، احسنت، آفرین! این کارت خیلی خوب است! نتیجه‌اش این امر خیر است. اما ببینید بشارت ‌دادن، مژده‌ دادن و مسرور ‌کردن او و مسرور شدن پدر، مقام دوم را دارد، خیلی ضعیف است، خیلی ضعیف! گاه‌گاهی است.

پس تمام انسان‌ها در این دوره؛ مثل همین فرزندند. بعضی‌ دست و پایشان تا اندازه‌ای _ نه زیاد  _  بسته است که اسمشان را مؤمنین می‌گذارند که الحمد‌لله رب العالمین محیط ایمان و محیط اسلام، شرائط اسلام و قوانین اسلام، نام اسلام، ارزش اسلام و ابهّت اسلام، دست و پاها را گرفته است، و تصرف ولایتی بقیةالله صلوات الله علیه نفوذ کرده و دل‌ها و افکار را گرفته که نوع مردم در مورد معاصی، در مورد فسادها و تباهی ترسی دارند، مگر اینکه راه باز بشود. اگرنه همین‌طور که خدا قرار داده، این نظام، این شیوع دین و شهرت اسلام و ابهّت اسلام دست و پاها را تا اندازه‌ای بسته است. بچه‌هایی که از آنها شرارت کم سر می‌زند که ان‌شاءالله ما مؤمنین هستیم، بچه‌های این‌طوری هستیم که راه پیدا نمی‌کنیم، شرائط اجازه نمی‌دهد. اگر یک روز اعلام بشود که مانعی ندارد، دیگر شرائطی، قوانینی در کار نیست، یک‌قدری دست و پای ما را باز کنند، معلوم می‌شود چه کاره هستیم. پس بحمد‌الله ابهت اسلام، حرمت اسلام و تصرف ولایتی بقیةالله برای حفاظتِ عرصه‌ مسلمین، دست و پای بچه‌های شرور را بسته است تا در بین اینها مؤمنین رشد کنند و به ترقیات خودشان برسند.

اما آنهایی که دست و پایشان باز است و حرمتی برای دین قائل نیستند؛ مثل

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 418 *»

سراسر اروپا، در بین آنان دین یعنی چه، دین اصلاً نظامی نیست، کاری به دین ندارند. محل حکومت دین، همان چهار دیواری کلیسا، کنیسه‌ها و معبد‌ها است. دیگر خارج از آنها نه. ببینید آنها چه شرارت‌ها، چه فسادها و چه تبه‌کاری‌ها دارند! در عین حال بهترین تمدن و عالی‌ترین تمدن را دارا هستند. علم در آنجا به کجا رسیده؟! صنعت به کجا رسیده؟! با وجود این، همین‌ اندازه که قدری دست و پایشان باز شده، دین ابهّتش و ارزشش از میانشان رفته، حکومتش از دل‌ها برداشته شده، دیگر کاری به دین ندارند و دین هم کاری به آنها ندارد. دینِ آنها هم که نمی‌تواند با آنها کار داشته باشد، چون چیزی ندارد که کار داشته باشد. دینِ تحریف شده آنها که احکامی ندارد، نظامی ندارد. نه دین آنها به آنها کار دارد، و نه آنها به دینشان کار دارند. از این جهت می‌بینید فساد آنها چه خبر است! اما از نظر تمدن، از نظر پیشرفت علم و دانش، ببینید تمام بلاد ضعیف جیره‌خوار آنها و سر سفره احسان آنها هستند. اگر آقایی کنند، لطفی بکنند، کرمی‌ بکنند، یک مملکت می‌تواند قدری تکانی بخورد، اگرنه باید نابود بشود. این‌طور شده است. ملت‌های ضعیف محکوم به نابودی هستند.

پس ببینید که کاملاً بشرها یکسانند و هیچ با یکدیگر فرق نمی‌کنند. فقط دین قدری دست و پای ما را بسته، آن هم بحمدالله به برکت تشیع و توجه به ائمه معصومین؟عهم؟. باز کشورهای اسلامی یک قدری از اروپایی‌ها منظم‌ترند و شرارتشان کمتر است، نه اینکه شرارت نداشته باشند، کمتر است. آن هم تا اندازه‌ای به برکت نام اسلام است، تمام اینها دست و پاها را بسته است. اگرنه بچه، همان بچه است. حال کار پدر مشفق انذار است، اما بشارت خیلی کم، خیلی ضعیف است و مقام دوم را دارد. از این جهت خدا در این آیه فاطمه زهراء؟عها؟ را نذیر معرفی فرموده است. در آن آیه هم درباره پیغمبر فرموده انّما انت منذر و سخن از بشارت نفرموده است. این وضع بشر در این دوره است و تا زمان ظهور ادامه دارد.

درباره آن زمان فرمودند: وقتی‌که مهدی ما عجل‌ ‌الله ‌‌تعالی‌ له ‌الفرج ظاهر شود وضع

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 419 *»

یدَه علی رؤس العباد([95]) دستش را بر سر همه مردم می‌گذارد، به برکت آن دست عقل‌ها به کمال خود می‌رسد، اندیشه‌ها قوی می‌شود، عقل نیرو می‌گیرد. وقتی‌که عقل نیرو گرفت، آن‌وقت جهلِ در برابر عقل ضعیف می‌شود. همین‌که جهل ضعیف شد، کاملاً اوضاع به‌عکس می‌شود، تمام اوضاع آن دوره به‌عکس این دوره است که از زمان آدم شروع شده و تا زمان ظهور بقیةالله ادامه دارد. از زمان ظهور امر به‌عکس خواهد شد. مؤمنین آن دوره؛ مثل ما نیستند که در آنها مقام اول و آنچه در ایشان اصل است، جهل باشد؛ بلکه اصل در آنها عقل است. آنها دیگر مثل ما اسیر طبایع و اسیر جاهلیت نیستند. آنها به ‌تبعیت حجت خدا؛ عقل کلی عالم که در این عالم ظاهر می‌شود و عالم را به‌ نور خود منوّر می‌کند، تابع عقل می‌شوند؛ عقل نورانی. و اشرقت الارض بنور ربّها زمین به ‌نور امام زمان روشن می‌شود، و تمام اهل ایمان، اهل بصیرت می‌شوند و مستبصر می‌گردند.

کفار هم به آن کمالاتی که در کفر باید برسند می‌رسند، آنها هم به کمالات کفری خود می‌رسند. دیگر برای آنها هم بشارتی نیست. از زمان ظهور حضرت تمام امور بر اساس بشارت می‌شود. در آن زمان مؤمنین دائماً مسرورند، دائماً‌ مژده به آنها داده می‌شود، دائماً از پدر مهربان خود بقیةالله احسنت و آفرین می‌شنوند؛ مثل پدری که به فرزندش که نگاه می‌کند، می‌بیند تمام وجودش خیر است، هرچه از او سر می‌زند خیر است. اگر گاه‌گاهی هم شرارتی از او سر بزند، خیلی فرعی و عرضی است. از این جهت از آن زمان انذار، جنبه فرعیت پیدا می‌کند و آنچه اصل می‌شود و مقام اول دارد، بشارت‌ دادن و مژده ‌دادن است.

این است که مؤمنین باید منتظر فرج باشند و انتظار فرج را بکشند و دعاء کنند خدایا! عمر امام زمان ما را طولانی کن. خدایا! این زمین را از برکت وجودش و وجود مؤمنینِ به حضرت آباد کن. خدایا! به ‌برکت او شرارت‌ها و فساد‌ها را برطرف کن. دوره‌ای است که باید انسان از الآن آماده شود و بگوید خدایا! من حاضرم جانم، مالم، فرزندانم،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 420 *»

اهل و عیالم، فامیل و قبیله‌ام و هرچه را که مالک آنم فداء کنم برای یک آن از آن آنات که از دوره ظهور به آن ‌طرف می‌گذرد. خدایا! ما هم در این شب که روزش جمعه بود این را اظهار می‌کنیم. الحمدلله رب العالمین در این اوقات شریف که متعلق به فاطمه زهراء؟سها؟ است مجتمع شده‌ایم. روز جمعه هم که متعلق به بقیةالله صلوات الله علیه است.([96]) شب شنبه هم فضیلت جمعه را دارد. اگر کسی از بعضی طاعات دور مانده باشد، از بعضی تقرّبات غفلت کرده باشد، در شب شنبه باید تلافی کند.([97])

الحمدلله رب العالمین امروز متذکر بودید. ولی اگر کسی به غفلت گذرانده، باز هم در این مجلس شریف، تحت قبه سیدالشهداء صلوات الله علیه متوجه حضرت می‌شویم و عرضه می‌داریم: خدایا! تو بر دل ما گواهی که آمادگی داریم جانمان، مالمان، فرزندانمان، اهل و عیالمان و جمیع مایملکمان را برای لحظه‌ای از لحظات آن دوره، برای یک نفس از نفس‌های بقیةالله صلوات الله علیه فداء کنیم تا عمر آن حضرت ادامه بیابد و طولانی شود و ان‌شاءالله شهادت حضرت به تأخیر بیافتد. زیرا حضرت بعد از ظهورشان به دست یک زن یهودیه ملعونه شهید خواهند شد که از خدا حیاء نمی‌کند و بر اهل ایمان رحم نمی‌کند، بر پشت ‌بامی کمین می‌کند و هاونی سنگی بر سر نازنین امام زمان صلوات الله علیه می‌زند و به آن ضربت حضرت را شهید می‌کند. از خدا بخواهیم که آن دوره طولانی شود و امر شهادت حضرت به تأخیر افتد، هرچند مشروط به این باشد که همه ما برای زیاد شدن یک لحظه از عمر حضرت و از لحظات آن دوره فداء شویم که خدا می‌داند چه دوره نورانی است!

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 421 *»

مجلس  51

 

 (شب یکشنبـه ‌ _  23 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 422 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

فاطمه زهراء؟سها؟ مثل سایر حجت‌ها و آیات بزرگ خدا، ترساننده بشر است و در مقام ترساننده و نذیر بودن با سایر معصومین و حجت‌های خدا فرق نمی‌کند. اقوال آن حضرت، احوال آن حضرت و جمیع شئونات فاطمه زهراء؟سها؟ در این امور؛ مثل سایر حجت‌های کلیه و آیات بزرگ خدا است که پدر بزرگوارش، شوهر بزرگوارش و فرزندان گرامیش سلام ‌الله ‌علیهم اجمعین باشند و مثل آنها بشر را می‌ترساند.

عرض شد که حجت‌های خدا بشر را از اقتضاءات و خواهش‌های جهل می‌ترسانند. و دانستیم که مراد از جهل جهلِ در برابر عقل است. می‌دانیم تمام اقتضاءات عقل، خیر است، نور است، فضل است، احسان است، خوبی‌ها و معروف‌ها است. در مقابلِ عقل، تمام اقتضاءات جهل، سوء است، شر و فساد است. حجت‌های خدا بشر را بشارت می‌دهند به اینکه اگر به اقتضاءات عقل جواب بگویید

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 423 *»

و خواهش‌های عقل را اجابت کنید، به نعمت‌های خدا می‌رسید و رحمت خدا، رضای خدا شامل حال شما می‌شود. در دنیا، در برزخ و در آخرت، در رضایت خدا خواهید بود و در نعمت‌ها به‌سر می‌برید که اسم این رضایت‌ و نعمت‌های خدا، بهشت است. اگر به اقتضاءات عقل رفتار کنید و خواهش‌های عقل را جواب بگویید و اجابت نمایید، در دنیا در بهشت خواهید بود، در برزخ و در آخرت نیز در بهشت به‌سر می‌برید. پس به این امور بشارت می‌دهند و بشر را از اقتضاءات و خواهش‌های جهل می‌ترسانند. و مراد از این جهل، نه نادانی است؛ بلکه این جهل، همان نقطه مقابل عقل و حقیقتی است که ضد عقل است که نوعاً از آن به جاهلیت تعبیر آورده می‌شود.

ما می‌گوییم انبیاء همیشه مردم را از جاهلیت به‌سوی ایمان و دیانت می‌خواندند و در موقعی‌که جاهلیت بر بشرها حکومت می‌کرد، خداوند انبیاء را می‌فرستاد تا آنها را از جاهلیت نجات بدهند. نوعاً وقتی‌که جاهلیت گفته می‌شود، زندگانی‌های پست با نداشتن تمدن، نداشتن اسباب و وسائل زندگی و از نظر اسباب رفاه و آسایشِ زندگی در سختی به‌سر بردن به ذهن‌ها می‌خورد. فکر می‌کنند جاهلیت یعنی در بیابان‌ها زندگی‌کردن، در کوه‌ها به‌سر بردن و محروم‌بودن از وسائل زندگی و ترقی. فکر می‌کنند جاهلیت یعنی چنین اموری. نه، جاهلیت در برابر دیانت است، جاهلیت در برابر عاقل‌ بودن است و جهلِ در مقابل عقل مراد است.

پس انبیاء که می‌آمدند و با جاهلیت مخالفت می‌کردند و می‌خواستند مردم را از جاهلیت نجات بدهند، معنایش این نیست که انبیاء می‌آمدند که برای بشر اسباب راحتیِ زندگی درست کنند، برای اینکه بشر را به‌ رفاه در زندگانی برسانند، برای آنها اسباب، ابزار و وسائل راحتیِ زندگی‌ را فراهم کنند. خیر! انبیاء که می‌آمدند، در دعوتشان ادعاء داشتند که ما هم صلاح دنیای شما را می‌دانیم و به شما می‌آموزیم، هم صلاح برزخ شما را به شما می‌آموزیم و هم صلاح آخرت شما را. تنها نمی‌گفتند که ما صلاح آخرت شما را به شما می‌آموزیم و به دنیای شما کاری نداریم. بلکه می‌گفتند اگر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 424 *»

دعوت ما را اجابت کنید و قبول نمایید، خیر دنیا و آخرت شما را برای شما آورده‌ایم. وقتی‌که رسول‌‌خدا؟ص؟ مأمور شدند رسالت خود را ابلاغ بفرمایند و علنی کنند، عموها و عمو زادگان و تمام عشیره، فامیل و بستگان خود را دعوت کردند. همه مجتمع و حاضر شدند. در آنجا حضرت فرمایشاتی فرمودند، از جمله این بود لقد جئتُکم بخیرِ الدنیا و الآخرة([98]) من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‌ام؛ یعنی این دینی که من شما را به آن دعوت می‌کنم، خیر دنیا و آخرت در آن است.

البته می‌دانیم رسول‌الله؟ص؟ خاتم انبیاء هستند و شریعت آن بزرگوار خاتم شرایع و کتابشان خاتم کتاب‌ها است. و اجمالاً می‌دانیم که شریعت آن بزرگوار که خاتم شریعت‌ها است؛ یعنی تمام کمالات، خیرات، صلاح‌ها و مصلحت‌هایی که در شرایع قبلی بوده، همه را دارا است. بعلاوه آنچه صلاح و خیر بشر است از زمان دعوت حضرت تا زمان ظهور امام زمان صلوات‌ الله ‌علیه، این شریعت و دینی که حضرت آوردند، مجموعه‌ای از همه این‌ خیرات، کمالات و مصالحی است که برای بشر مصلحت است و خیر بشر در آن است. این دین خیلی عجیب است! تعبیر را دقت می‌فرمایید چه عرض می‌کنم. این دین شریف و مقدس اسلام که رسو‌ل‌الله؟ص؟ آوردند، دارای جمیع کمالات، خیرات، مصالح و منافع بشری است؛ از وقتی‌که آدم علی‌ نبینا و آله و علیه ‌‌السلام روی زمین دین آورد، تا ظهور مهدی آل‌محمد؟عهم؟. ببینید چه مقدار است. دین اسلام تمام مصالح، منافع و خیرات بشر را در این دوره دارا است. چرا؟

به‌جهت اینکه هرچه در شرایع قبلی، برای آن بشرها به‌طور موقت صلاح بوده و نسخ شده که در این شریعت نیست. آنچه صلاح مطلق بشر بوده و برای همه بشرها، در همه زمان‌ها صلاح بوده که در شریعت‌های قبل بوده، در این شریعت هم به‌طور کامل و تمام و مناسبِ کمالِ عالم و مناسبِ با بشر امروز، موجود است. از دوره رسول‌‌خدا؟ص؟ با ‌چنین عالمی و چنین بشری، تمام مصالح و خیرات قبلی که در شرایع پیشین بود و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 425 *»

انبیاء گذشته آورده بودند، در این دین و شریعت با جمیع ابعادش موجود است؛ چه در جهت و بعد حقیقتش، چه در بعد طریقتش و چه بعد شریعتش. در جمیع این ابعاد، تمام مصالح، منافع و خیرات بشر به‌طور کامل و تمام قرار دارد. بعلاوه که آنچه از زمان مبعوث‌ شدن حضرت به رسالت تا زمان ظهور بقیةالله صلوات الله علیه از این شریعت آشکار شده و می‌شود، تمامی به‌طور تمامیت و کامل، صلاح و خیر بشر بوده و دیگر کامل‌تر از این شریعت تا زمان ظهور حضرت، نمی‌شود که ظاهر شود. آنگاه تغییرات مناسب آن زمان را بیان می‌فرمایند. پس آنچه از مصالح، خیرات و منفعت‌ها تا آن زمان باید به بشر برسد، در این شریعت مقدس موجود است.

پس رسول‌خدا؟ص؟  که در آن روز در منزل خدیجه کبری؟سها؟ این فرمایش را فرمود، تا زمان ظهور بلکه تا قیامت را فرموده است که در مثل این روزها چشم آن بزرگوار به میلادی، ولادتی و مولوده‌ای مثل فاطمه زهراء؟سها؟ روشن شد. باید در این اوقات به یاد خدیجه کبری؟سها؟ هم باشیم. در همین تحیت و صلواتی هم که در ابتداء بحث می‌خوانیم و حضور فاطمه زهراء؟سها؟ هدیه می‌کنیم، از خدیجه کبری؛ مادر حضرت یاد می‌کنیم. ام‌المؤمنین است، مادر جمیع مؤمنین است و همه مؤمنین باید به یاد ایشان باشند و از خدا طلب صلوات و رحمت بر آن حضرت داشته باشند که حق بزرگی بر اسلام و مسلمین دارند؛ مخصوصاً‌ اینکه بسیار مورد توجه رسول‌خدا؟ص؟ بودند، از این گذشته صاحب مقام و منزلت است.

آن بزرگوار صاحب مقام کمال بود. چیز‌هایی را مشاهده می‌کرد که دیگران نمی‌دیدند. چیزهایی را می‌شنید که دیگران نمی‌شنیدند. نور نبوت را مشاهده می‌کرد. خیلی مقام و منزلت است! نور نبوت را در چهره رسول‌خدا؟ص؟ مشاهده می‌کرد و متوجه نزول ملائکه و نزول انوار بر آن حضرت بود و مشاهده می‌کرد و به چشم می‌دید،([99]) با آن چشمی که باید ببیند می‌دید. گاهی صدای ملائکه را می‌شنید. از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 426 *»

جمله در آن ایامی که آن بزرگوار به نور مقدس فاطمه زهراء؟سها؟ حامله بود. چه مقامی! چه منزلتی! که رحم طاهره آن بزرگوار قابل شد برای قبول ‌کردن نور مطهر فاطمه زهراء؟سها؟. در آن موقعی‌که تمام زن‌های قریش و اشراف مکه رفت‌ و آمد با خدیجه را تعطیل کرده بودند و به او گفتند: چون تو سخن ما را قبول نکردی و حرف ما را نشنیدی و با محمد یتیم؟ص؟ ازدواج کردی، معاشرت‌ کردن و رفت ‌و آمد با تو برای ما عار و ننگ است و به‌کلی رفت ‌و آمدشان را با خدیجه کبری؟سها؟ ترک کرده بودند، این بزرگوار محزون، مغموم و تنها بود.

وقتی‌که نور مطهر فاطمه در رحم او قرار گرفت و دوران جنین ‌بودن حضرت می‌گذشت رسول‌‌خدا؟ص؟ بر‌ آن بزرگوار وارد می‌شدند، می‌دیدند خدیجه با کسی سخن می‌گوید، و سعی می‌کرد از رسول‌خدا؟ص؟ کتمان کند. حضرت که می‌دانستند اما سؤال فرمودند: خدیجه با چه کسی سخن می‌گفتی؟ عرضه داشت: از وقتی که این جنین در رحم من پیدا شده، با من انس می‌گیرد و با من سخن می‌گوید و من دیگر انیس پیدا کرده‌ام و تنهایی من رفع شده است.([100]) سعی می‌کرد تنها باشد تا با جنین مطهره‌اش سخن بگوید، حتی دارد که در بعضی از احکام که خدیجه نمی‌دانست چه کند، جنین او؛ فرزندی که در رحم داشت یعنی فاطمه؟سها؟ حکم خدا را به آن بزرگوار تعلیم می‌کرد که ای مادر من! در اینجا وظیفه شما و تکلیف شما این است و انجام می‌داد. وقتی‌که رسول‌خدا می‌آمدند و سؤال می‌کرد، حکم همانی بود که فاطمه؟عها؟ در رحم مادر به مادرش تعلیم کرده بود.([101]) آنگاه رسول‌خدا؟ص؟ به خدیجه مژده دادند که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 427 *»

این فرزند تو دختر است و نسل من از این دختر خواهد بود. و برای این دختر فرزندان معصومی خواهند بود که آنها اوصیاء من هستند. رسول‌خدا خدیجه کبری؟سها؟ را به این مژده بزرگ مژده دادند.([102])

پس باید به یاد این مخدره بود و به یاد زحماتی که در امر اسلام کشید و مشکلاتی که برای نشر اسلام تحمل فرمود و خدماتی که به رسول‌خدا؟ص؟  کرد حتی قبل از مبعوث ‌شدن حضرت به رسالت. آن محبت‌ها، آن خدمت‌ها و آن احسان‌ها را باید یادآور شد. اهل ایمان باید به یاد مادرشان حضرت خدیجه؟سها؟ باشند. در این سلام و صلواتی هم که به تعلیم حضرت عسکری؟ع؟ خدمت فاطمه زهراء؟عها؟ عرض می‌کنیم، از جمله تقاضا می‌کنیم که خداوند سلامی از ما به روح مطهر خدیجه ابلاغ بفرماید که آن سلام و صلوات ما بر آن حضرت باعث شود که رخساره رسول‌خدا؟ص؟ محترم گردد و بر احترامات و اکرام‌های خدا نسبت به آن حضرت افزوده گردد.

و این کشف می‌کند از اینکه چقدر خدیجه مورد توجه رسول‌‌خدا؟ص؟ بوده! چقدر حضرت خدیجه را دوست دارند که وقتی سلام و صلواتی از اهل ایمان خدمت خدیجه کبری؟سها؟ برسد و تحیاتی نثار شود، باعث اکرام، احترام و زیادتی مکرمت‌های رسول‌خدا؟ص؟ می‌شود. ببینید در مقامی قرار گرفته که سلام و تحیات بر ایشان کرامت‌ها را بر رسول‌خدا؟ص؟ اضافه می‌کند و رخساره آن بزرگوار گرامی‌تر می‌شود. به تعبیری که بین خودمان داریم آبروی حضرت اضافه می‌شود. آبروی رسول‌خدا؟ص؟  که آبرو بخش هر آبرومندی است، به‌واسطه این سلام و صلوات‌ها اضافه می‌شود. صلاةً تُکرِم بها وجهَ ابیها محمّد؟ص؟ و این، نشان می‌دهد که در مقام اعراض، وابستگی رسول‌خدا به خدیجه و خدیجه به رسول‌خدا؟ص؟ تا این حد است که تکریم و تعظیم مقام خدیجه بر کرامت‌های رسول‌الله؟ص؟ می‌افزاید. همچنین کشف می‌کند از اینکه آن بزرگوار صاحب مقام کمال بوده است. وقتی‌که کاملین شیعه دارای عظمتی

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 428 *»

می‌شوند و از طرف خداوند روحی، رحمتی و تحیتی بر ایشان نازل می‌شود، آن کسی که این مقامات شأن او است و ظهورات او است، آبرومندتر می‌شود و بر مقامات عرضیش افزوده می‌شود.

این سلام و صلوات‌ها از جهتی ‌چنین خاصیتی دارد، از جهتی هم نفعش برای خود ما است. چون ما ان‌شاءالله به‌واسطه محبت به خدیجه کبری و محبت به فاطمه زهراء و محبت به پدر و فرزندان بزرگوارش و محبت به دوستانش نزد ایشان گرامی می‌شویم. و این محبت در همین سلام و صلوات‌های ما ظاهر می‌شود که از دلْ از خدا می‌خواهیم و به حقیقت و ذات خود از خدا تحیات، صلوات و سلام‌ را بر ارواح مطهره‌شان تمنا می‌کنیم. و این نشان می‌دهد که ما به مقامات ایشان مؤمنیم، ما ایشان را دوست داریم و خود همین، ظاهرشدن محبت و مودّت است.

از این جهت در آن زمان‌هایی که منافقین در بین اهل ایمان زیاد بودند و خودشان را در صف مؤمنین جا زده بودند، دستور داده شد که مؤمنین بر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ صلوات بفرستند تا نشان بدهند که ایمان دارند، رسول‌‌خدا را دوست دارند، آل‌رسول را دوست دارند و از خدا تقاضای صلوات، رحمت و تحیاتِ بر آن حضرت را می‌کنند. آنگاه اهل ایمان صلوات می‌فرستادند، اما منافقین وروری می‌کردند و حاضر نبودند صلوات بفرستند. دستور داده شد که باید صلوات را بلند بفرستید، تا منافقین مشخص بشوند و معلوم شود که نفاق دارند و دروغ می‌گویند. چون حاضر نبودند صلوات را بگویند و به زبان جاری سازند. وقتی‌که بنا شد بلند بگویند، آنگاه هرکس در صلوات فرستادن لکنت زبان داشت و مِن‌مِن و وِروِری می‌کرد، مشخص می‌شد و می‌فهمیدند که این حاضر نیست صلوات بفرستد. در آن زمان امر این‌طور بود که فرمودند: بلند صلوات بفرستید زیرا نفاق را از بین می‌برد.([103]) معلوم می‌شد آن کسی که آهسته، یک وروری می‌کند و صدایش را بلند نمی‌کند منافق است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 429 *»

اما در میان اهل ایمان و مؤمنین؛ شیعیان اثناعشری دیگر بلند صلوات فرستادن این ملاک آزمایش نیست. اکنون اگر کسی آهسته هم صلوات فرستاد، نمی‌شود گفت این محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را دوست ندارد، یا اینکه حتماً باید صلوات‌ها را بلند فرستاد. نه، آن زمان جا داشته و بلند صلوات فرستادن‌ در جایی بوده که احتمال وجود منافقی می‌رفته که آن بزرگواران را دوست نداشته باشد و حاضر نبوده برای ایشان طلب صلوات و رحمت کند.

پس خود صلوات فرستادن و طلب رحمت‌ کردن و تحیاتِ ما بر وجود مبارک خدیجه کبری؟سها؟ به نفع ما است که ایمان خود را اظهار می‌کنیم. وقتی‌که ایمان را اظهار کردیم، ایمان بر تمام مدارج و مراتب ما ثبت می‌شود. محبت از ذات و حقیقت ما سرچشمه می‌گیرد و همین‌طور مرتبه به مرتبه ظاهر می‌شود تا به زبان می‌رسد که یکی از اعضا و جوارح است و مرتبه ظاهری ما است. وقتی‌که صلوات بر زبان ما جاری شد، ایمان در جمیع این مراتب ثبت می‌شود. ایمان که ثبت شد، آنگاه به شجره محمدیه؟ص؟ ملحق و متصل می‌شویم. به آن شجره طیبه که متصل می‌شویم، به صرف اتصال، برای ما رحمت‌های بیشتری خواهد بود. همین‌که دوباره متصل شویم، از آن مبدأ، از آن شجره، از آن درخت، خیرات، انوار و رحمت‌ها به ما افاضه می‌شود. این است که در حدیث دارد که هرکس بر محمد و آل‌محمد؟عهم؟ صلوات بفرستد، خداوند در هزار صف از ملائکه بر او صلوات می‌فرستد،([104]) یا اینکه رسول‌خدا بر او ده بار صلوات می‌فرستند. و می‌فرمایند: هرکس ده بار صلوات بفرستد، حضرت صد بار بر او صلوات می‌فرستد.([105]) این بیانِ همان است که شخص ضعیف ناقص به‌واسطه اظهار ایمان، به شجره طیبه محمدیه؟ص؟ متصل می‌شود و از آن اصل و منشأ، به همه خیرات، برکات و رحمت‌ها می‌رسد.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 430 *»

از این جهت فرمودند: بهترین اذکار ذکر صلوات است([106]) و دعائی مستجاب است.([107]) معلوم است که مستجاب است. از همین جهت فرمودند: قبل از هر دعاء و خواسته و حاجتی و بعد از آن صلوات بفرستید، زیرا خدا کریم‌تر از این است که اول و آخر حاجتی را قبول بکند و بپذیرد، اما حاجت بین آن دو را نپذیرد.([108]) دعاء اول صلوات، دعاء آخر هم صلوات، مورد قبول خدا است، آنگاه خدا حاجت‌های بین آن دو را قبول نکند؟! نمی‌شود. خداوند کریم‌تر از این است. از این جهت این‌طور قرار بدهید که قبل از حاجتتان صلوات بفرستید، آخر حاجتتان هم صلوات بفرستید، حاجت خود را بین دو صلوات قرار بدهید. اول و آخر دعاء که مستجاب شود، قطعاً ما بین آن دو هم به لطف خدا و فضل خدا و کرمش مستجاب می‌شود. اللهم صل علی محمد و آل‌محمد.

رسول‌خدا؟ص؟در خانه خدیجه کبری تمام فامیل و قبیله‌شان را مجتمع فرمودند، بعد فرمایشاتی فرمودند که من به رسالت مبعوث شده‌ام و دین من توحید است؛ همان دین ابراهیم. تا اینکه فرمودند: قد جئتُکم بخیر الدنیا و الآخرة من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‌ام. پس شریعتی که خاتم شرایع است و دینی که خاتم ادیان است، تمام خیرهای دنیا و آخرت را در بر دارد، بنابراین خیر دنیا و آخرت را آورده است. و مخصوص به‌ خیر آخرت نیست تا اینکه بعضی فکر کنند دین‌داری نفعش و نتیجه‌اش فقط در آخرت است. نوعاً هم این‌طور فکر می‌کنند و غافلند از منافع دین در دنیا. غافل و بی‌خبرند از اینکه منافع دنیا و آخرت، خیر دنیا و آخرت مطلقاً در دین ‌داری است‌. منافع مطلقاً؛ یعنی هر نوع منفعتی: منافع ظاهری، باطنی، دنیوی، اخروی، همه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 431 *»

و همه در سایه دین به انسان می‌رسد. اما عده‌ای این‌طور فکر می‌کنند که دین‌‌داری برای آخرت است. هرکس ثواب آخرت می‌خواهد، باید دین ‌دار باشد. اما اگر دنیا بخواهد و دین‌ دار باشد، ضرر می‌کند و منفعت‌های دنیویش به خطر می‌افتد. این‌طور فکر می‌کنند که آدم دین ‌دار از دنیا عقب می‌ماند، نه مال دارد، نه جاه دارد، نه مقام دارد، نه چه و چه و چه. باید فقیر باشد، بیچاره باشد، باید چه و چه باشد. این‌طور فکر می‌کنند.

در حالی که می‌بینیم رسول‌خدا؟ص؟ به خیر دنیا و آخرت دعوت می‌فرماید و این فرمایش را هم که آنجا فرمود، نه برای همان عده فرمود. اگرچه به ظاهر فامیل و خویشانش را دعوت کرد و برای آنان این فرمایش را فرمود، اما روی سخنش تمام امت هستند تا زمان ظهور مهدی آل‌محمد؟عهم؟. بعد از ظهور هم مهدی آل‌محمد؟عهم؟ همین شریعت را تبلیغ می‌فرماید، اما به‌حسب مصالح و وضع آن دوره. اگرنه آن موقع هم دین، دین رسول‌خدا ؟ص؟ است. اگر هم می‌فرمایند: یقوم بأمر جدید و کتاب جدید و قضاء جدید علی العرب شدید([109]) امر جدید، کتاب جدید و حکم جدید نه به این معنا است که از دین رسول‌خدا نباشد؛ بلکه همان دین رسول‌الله است و همان قرآنی است که بر رسول‌خدا؟ص؟ نازل شده است، اما دیگر شرح، بسط و بیان آن به‌حسب اوضاع زمان ظهور به بعد است، اگرنه همین دین است.

پس رسول‌خدا؟ص؟ خیر دنیا و آخرت را آورد و خواست آنها را به این دین دعوت کند و از جاهلیت نجات بدهد. و نه تنها خیرات آخرت را آورد که خیرات دنیا را هم در بر داشت. خیرات دنیا را در بر داشت معنایش چیست؟ در تاریخ انبیاء بخوانید، در سیره رسول‌خدا؟ص؟ بخوانید ببینید رسول‌الله چه کردند؟ آیا وقتی‌که فرمودند شما در جاهلیت به‌سر می‌برید و باید از این جاهلیت که ظلمت است خارج شوید و در نور ایمان داخل شوید و دین‌ دار شوید، معنای این فرمایش و طرز کار حضرت چه بود؟ چطور آنها را از جاهلیت نجات داد؟ آیا اسباب زندگی برایشان معین کرد؟ اسباب رفاه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 432 *»

برایشان آماده کرد؟ به آنها چه تعلیم کرد؟ به آنها چه آموخت؟ آیا برای آنها کارخانه‌ها درست کرد تا از جاهلیت نجاتشان بدهد که چون بی‌کار‌خانه هستید، کارخانه ندارید، صنعتتان ضعیف است، چه ندارید، چه ندارید، دانشگاه ندارید، دانشکده ندارید، استاد فیزیک ندارید، استاد شیمی ندارید پس در جاهلیتید، بیایید ببینید من شما را از جاهلیت نجات می‌دهم، برای شما دانشگاه تأسیس می‌کنم، برای شما استاد فیزیک تربیت می‌کنم، برای شما استاد شیمی تربیت می‌کنم، خیر دنیا را برایتان آوردم، خیر آخرت را آوردم، برای شما کارخانه‌های صنعتی می‌خواهم ترتیب بدهم، به صنعت شما رشد بدهم، آیا برنامه حضرت این‌طور بود؟! سیره حضرت این‌گونه بود؟! خودش و دوازده وصی بعد از او که حاملان نور او  و علم او بودند و در واجب بودن اطاعتشان مثل خود او بودند، و در شرح و بیان مصالح و خیرِ بشر مثل خود او بودند و از این جهت هیچ فرق نداشتند، آیا کارشان چه بود؟ این کارها را کردند؟! معلوم است چنین نیست.

شما توجه نکنید به کسانی که وقتی‌که می‌خواهند از اسلام تبلیغ کنند و برای اسلام دلسوزی‌ کنند، داد می‌زنند که تمام تمدن‌های دنیا از اسلام و مسلمین است. نه، گول نخورید و الحمد‌لله گول نمی‌خورید. اینها دلسوز اسلام نیستند. اسلام به این حرف‌ها احتیاج ندارد. کجا رسول‌خدا یک مدرسه، یک دبستان تأسیس کردند؟ یک دبیرستان، یک دانشکده تأسیس کردند؟ یک کارخانه صنعتی ساختند؟ کجا دارید؟! نشان بدهید که یک استاد فیزیک تربیت کرده باشند. این‌ همه اصحاب داشتند. هر یک از ائمه ما چقدر اصحاب داشتند! دیگر از برای امام صادق؟ع؟ این‌طور مشهور شده که می‌گویند چهار هزار شاگرد پای درس حضرت می‌نشستند. در صورتی که حضرت، نه چنین مسجدی داشتند که چهار هزار شاگرد پای درسشان بنشینند و نه چنین مدرسه‌ای داشتند و نه حضرت را می‌گذاشتند که بخواهند این‌ کارها را بکنند. درس و دانشگاه و مانند اینها تعبیر می‌آورند، ولی گول این حرف‌ها را

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 433 *»

نباید خورد. چند تا صحابه خدمت حضرت می‌آمدند سؤالاتی داشتند، حضرت هم فرمایشاتی می‌فرمودند، می‌رفتند به دیگران می‌گفتند مثلاً. برنامه این بود. نمی‌گذاشتند که حضرت درس و بحثی و این‌طور تشکیلات داشته باشند. آری! این مقدار صحابه بودند که رفت ‌و آمد می‌کردند. بعضی‌هایشان هم سنی بودند ولی می‌آمدند چیز یاد می‌گرفتند. در میان این همه صحابه که برای ائمه؟عهم؟ ذکر شده، ببینید تاریخ یک فیزیک‌د‌ان، یک شیمی‌دان، یک طبیب، یک صعنت‌گر نشان می‌دهد؟!

آری! جابر بن حیان را زور می‌زنند، می‌گویند ایشان در خدمت حضرت مقداری درس خوانده و حضرت به او کیمیا را تعلیم کردند.([110]) اولاً مردی سنی بوده، بعد هم صوفی، بعد هم خیلی بخیل، خیلی بخیل! اگر او برای یاد گرفتنِ بعضی از رموز مثلاً در علم کیمیا خدمت حضرت می‌آمده، حضرت هم چند جمله‌ای به او فرموده باشند، بقیه‌اش هرچه بوده، استخراجات و استنباطات خودش بوده است؛ مثل آنهایی که فقیه بودند؛ مثلاً زراره فقیه بود و در او استعداد فقاهت بود، خدمت حضرت می‌آمد، حضرت چندتا اصول کلی فقهی به او تعلیم می‌دادند، بعد می‌فرمودند بر اینها تفریع کن. می‌رفت تفریع می‌کرد و می‌فهمید. در او این قریحه بود. حضرت از این‌گونه صحابه‌ای که فقهاء بودند داشتند که فرمود اگر اینها نبودند لَانْدَرَسَتْ آثارُ النبوة([111]) آثار نبوت مندرس می‌شد. از جمله آنها ابوبصیر، زراره و محمد بن مسلم بودند. همین‌طور در زمان هریک از ائمه؟عهم؟ در بین اصحاب ائمه چنین کسانی بودند؛ مانند یونس که چنین قریحه‌هایی در ایشان بود. راه فقاهت را به آنها تعلیم می‌کردند، به آنها

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 434 *»

می‌آموختند، اصول کلی فقاهت را در اختیارشان می‌گذاشتند، تفریع را یاد می‌گرفتند. آنها هم می‌رفتند اما یاد داشتند چطور تفریع کنند. چنان‌که فرمودند: علینا اِلقاءُ الاصول و علیکم ان‌تُفرِّعوا([112]) حضرت می‌فرمودند ما وظیفه داریم به شما اصول کلیه را القاء کنیم، بعد خودتان تفریع کنید.

این نوع رشته‌های علمی بود؛ مثل آنکه امیر‌المؤمنین صلوات الله علیه چند اصل و قاعده کلی به ابوالاسود دوئلی تعلیم فرمودند، بعد هم فرمودند خودت به همین‌طور که من گفتم استخراج کن و سلوک فکری و علمی داشته باش. او هم رفت و آن مسائل را تکثیر کرد و آن اصول را توسعه داد.([113]) علم نحو؛ یعنی دستور جمله‌سازی عربی، به‌وسیله ابوالاسود دوئلی منتشر شد که حضرت تعلیمش کرده بودند. البته این نوع تعلیم‌ها بوده است. اما حضرت بخواهند در میان اصحابشان استادی در فیزیک، استادی در شیمی، استادی در طب یا در سایر رشته‌ها قرار داده باشند و به این وسیله بخواهند بگویند ما خیر دنیا را برای شما آوردیم، شما را از جهالت نجات دادیم، از جاهلیت در آوردیم به اینکه زندگی دنیای شما را تأمین کردیم، ترقیِ در دنیا و اسباب رفاه را برای شما فراهم کردیم، اصلاً این حرف‌ها نبوده و نیست.

پس اینکه مرتب داد می‌زنند و می‌گویند اسلام، تمدن آورده و الآن تمام تمدن غرب مرهون اسلام است و اسلام آورنده‌ این تمدن‌ها است، نه. هیچ، هیچ این برنامه‌ها نبوده. زندگانی رسول‌الله و ائمه هدی؟عهم؟ را ببینید. البته در میان مسلمین هم؛ مثل سایر فرقه‌ها، مذهب‌ها و ادیان دیگر طالب دنیا بوده‌اند که از پی دنیا رفته‌، دنیا را طلب کرده‌اند و هرکسی پی رشته‌ای را گرفته و از پی آن رفته، البته اگر استعداد هم داشته به‌واسطه آن توانسته پیشرفت‌هایی بکند؛ مثل نوع دانشمندانی که الآن اسم و رسم دارند و از بین مسلمین هم هستند. اینها نه از جهت این است که اسلام آنها را

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 435 *»

به این امر واداشته و به‌واسطه مسلمان‌ بودن این‌طور نتیجه گرفته‌اند، نه. آنها اگر یهودی هم بودند همین‌طور بودند؛ مثل یهودی‌های الآن. اگر مسیحی هم بودند همین‌طور بودند. در او قریحه ‌این کار  بوده، از پِی آن کار رفته به نتیجه رسیده است. ولی چون مسلمان بوده‌ و در بین مسلمین بوده‌اند اسمشان و نامشان زبانزد شده است. حال آمده‌اند نشسته‌اند می‌گویند بنابراین تمام این تمدن‌ها از اسلام است و اسلام برای بشر آورده است. نه، اسلام خیر دنیا و آخرتِ بشر را آورده، نه اسباب ترقی دنیا و اسباب رفاهِ زندگی، اینها را نیاورده است. اینها را خود مسلمان‌ها آورده‌اند، که اگر آنها مسیحی هم بودند همین‌ رشته‌ها را پیگیری می‌کردند. یهودی هم بودند از پی همان رشته‌ها می‌رفتند. کاری به اسلام نداشتند. می‌رفتند در صف مسلمین می‌ایستادند، یک نمازی می‌خواندند، یک ماه رمضان همراه مسلمین روزه می‌گرفتند، اگر حجی هم پیش می‌‌آمد حج می‌رفتند.

دیگر نامی‌ترین‌ آنها بوعلی‌سینا است. تمام آنچه بوعلی‌سینا در کتاب‌هایش بیان کرده، از حکمتش گرفته تا طبّش و طبیعیاتش، ببینید چه‌چیزی از اسلام دارد؟ تمام حکمتش را که از یونانی‌ها گرفته، هیچ ربطی به اسلام ندارد و هیچ‌چیزی از رسول‌خدا نگرفته. بقیه‌اش هم هرچه دارد از آنها دارد. کتاب‌هایی را از کشورهای دیگر از فلاسفه یونانی و رومی آوردند و در میان مسلمین به عربی ترجمه کردند و در دست اینها قرار دادند. اینها هم در مدرسه‌ها شروع کردند به خواندن همان کتاب‌ها. فلسفه همان فلسفه، حکمت همان حکمت، طبیعیات هم همان طبیعیات است. هیچ‌چیزی از اسلام نبود، خبری از اسلام نیست. کجا از اسلام است؟! بوعلی‌سینا در میان مسلمین بزرگ‌ترین و نامی‌ترین فلاسفه، طبیب و دانشمند است که مسلمان‌ها متأسفانه او را مایه افتخار خودشان می‌دانند، او را مایه مباهات خودشان می‌دانند، به بوعلی‌سینا فخر می‌کنند، به فلسفه بوعلی‌سینا دعوت می‌کنند. عکسش را در کجاها می‌زنند که این مسلمان است و آبروی اسلام و مسلمین است، نه. هیچ آبرویی نه برای

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 436 *»

اسلام است نه برای مسلمین. چون هیچ‌چیزی از اسلام ندارد، هیچ‌چیز. آری! به ظاهر در صف مسلمین می‌آمده نماز می‌خوانده، ماه رمضان هم روزه می‌گرفته. اگر بوعلی‌سینا مسیحی هم بود، اگر یهودی هم بود، چنان‌که الآن هم که مسلمان است بر مذهب زیدیه است،([114]) مذهبش زیدی است. از این جهت رسول‌خدا را در خواب دیدند که با یک لگد به سینه‌اش می‌کوبند و او را به جهنم می‌فرستند. این بوعلی‌سینا است.

انبیاء آمده‌اند که بشر جهنم نرود، نه برای اینکه فیزیک بداند، شیمی بداند. خواسته‌اند او را جهنم نبرند. اگر بوعلی‌سینا دعوت رسول‌خدا را اجابت کرده بود، چرا به جهنم برود؟! امثال او چرا جهنم بروند؟! با آن دانشی که داشتند که آبروی همه دانشمندان و مایه افتخار همه آنها هستند. عکس‌هایشان در خیلی جاها زده شده، در دانشگاه‌های بزرگ دنیا عکس بوعلی‌سینا نصب شده، ولی جهنم رفت. شک نداشته باشید در اینکه بوعلی‌سینا با ‌چنین خدماتی که به بشر کرده چطور به جهنم برود، مگر می‌شود؟ آخر معنای دین‌داری؛ مثلاً خدمت به بشر است! که همین خدماتش را در جهنم به سرش می‌کوبند.

از بشر دین ‌داری می‌خواستند، نجات بشر در دین ‌داری است، باید از جاهلیت نجات بیابد. و جاهلیت؛ یعنی ضد عقل. به اقتضاء جهلی که ضد عقل است نباید رفتار کند. و انبیاء انذار دهنده هستند. از این جهت انذار فرمودند و بشر را ترسانید‌ند. ای بشر! صلاح تو، خیر تو در دین داری است. دین‌داری هم همان است که برای تو آورده‌ و فرموده‌اند. نباید دین را به هیچ‌چیز از امور دیگر تعویض کنی که هرچه غیر از این باشد همان جهل و جاهلیت است. هرچه غیر از دین ‌داری باشد و مقابل قانون دین‌ باشد جاهلیت است، هرچه می‌خواهد باشد: در آن رفاه زندگی باشد، خوش زندگی‌کردن باشد، ترقی، تمدن و علم باشد که حیف از کلمه علم برای این امور، اینها را باید فن گفت. و این‌گونه اشخاص عالم نیستند اینها را باید ذو فن گفت، صنعت‌گرند، یک نوع

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 437 *»

فنی، یک نوع شناختی است. شناخت یک قانونی از قوانین طبیعت و امر ظاهر دنیا و شئونات دنیا است، چیز دیگری نیست. فیزیکش،  شیمیش همین‌طور.

چرا علمِ فیزیک بگوییم؟ چرا علمِ شیمی بگوییم؟ مگر با تاریخ چه فرق می‌کند؟ با جغرافی چه فرق می‌کند؟ چرا علم فیزیک؟ چرا یک فیزیک‌دان را عالم بگویند؟ چرا شیمی‌دان را عالم بگویند؟ عالم نیست. کلمه شریف علم برای نوری است که خدا در دل می‌اندازد که به برکت آن نور، سینه در برابر انوار غیب گشوده می‌شود و شخص غیب را مشاهده می‌کند و به عالم آخرت معتقد می‌شود و یقین می‌کند. وقتی‌که یقین کرد، دست و پایش را از این دنیا جمع می‌کند و آماده آخرت می‌شود. از این زندگی و این دنیایی که همه‌اش گول‌ زدن و فریب است، بغل تهی می‌کند. نه اینکه همه‌‌ چیزش را برای دنیا بفروشد، عزتش را به دنیا بفروشد، شرافتش را به دنیا ‌بفروشد و همه‌طور معصیت را مرتکب ‌شود برای اینکه یک فنی را یاد بگیرد و می‌خواهد در سایه آن فن بهتر زندگی کند. در کنار گوشش ناله بی‌نوایانِ مسلمان و مؤمن را می‌شنود که در فقر به‌سر می‌برند و هیچ پروایش نیست. این چه علمی است؟ این چطور از دنیا کنده شده؟! علم آن است که یکی از نتائجش این است التجافی عن دار الغرور بغل را از این دنیا خالی می‌کند؛ مثل کسی که بغل را از رختخواب خالی می‌کند. کسی که در رختخواب خوابیده و لمیده، اگر از میان رختخواب برخیزد، این را «تجافی» می‌گویند که بغل تهی کند، خودش را به رختخواب و محل آسایش و خواب نچسباند. اما علمی که گیجی بیاورد، علمی که انسان را به دنیا بچسباند، به فکر رفاه خودش و رفاه زن و فرزندش باشد، اسیر خودش و تمایلات خودش و زن و فرزندش بشود، پایبند به هیچ‌ شرعی نباشد، همه‌ چیز را فداء این رفاه بکند، این علم است؟! آیا باید به این شخص عالم گفت؟! نه نور دارد، نه نورانیتی در او دیده می‌شود، مطابق خواست زمان حرکت بکند، مطابق خواست زمان حرف بزند، مطابق خواستِ زمان سلوک کند، آنگاه به او عالم هم بگویند؟!

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 438 *»

چنین نیست اَلعلم نورٌ یقذِفُه الله فی قلب من یشاء یا فی قلب من یُحِب([115]) خدا آن‌ کسی را که دوست می‌دارد و انتخاب می‌کند، به او نور علم می‌دهد و به برکت نور علم، دل او را نورانی می‌کند. آنگاه این نور علم آثار دارد. آثارش همین است که او خوابِ راحت ندارد، او دلبستگی به دنیا ندارد، دلبستگی به مال، منال و جاه ندارد و مطابق رضای خدا حرکت می‌کند. آن علم است که لا علمَ الّا خشیتُک([116])برایش ترس از خدا فراهم می‌کند. نه اینکه همه‌ چیز را بفروشد: خدا را بفروشد، پیغمبر را بفروشد، امام را بفروشد، دین را بفروشد، شرافتش، انسانیتش را بفروشد برای خاطر جاه، جلال، مال و منال. این نشد التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود([117]) عالم همیشه به فکر آخرتش است، اگر دنیا هم دارد برای رسیدن به آخرت است، نه برای امر دیگر. دنیا را بر خودش وبال نمی‌کند.

پس بی‌جهت اسم اینها را علم گذاشته‌اند، اینها فن است. باید فن گفت، یک نوع فن است. چطور آهنگری فن است، نجاری فن است، بنائی فن است؟! فیزیک‌دانی هم فن است، شیمی‌دانی هم فن است، ریاضی‌دانی فن است. همه اینها فن است و علم نیست. باید روی جلد این کتاب‌ها هم بنویسند فن فیزیک، فن شیمی، نه علم فیزیک، علم شیمی. علم یعنی چه؟! معنی علم را نمی‌دانند چیست.

پس انبیاء؟عهم؟ آمدند که بشر را از جهل انذار دهند، و جهل؛ یعنی جاهلیت. گفتند دین‌ دار باش. و هرچه خلاف دین است، همان جاهلیت است. به هرشکلی باشد، تحت هر عنوانی باشد همان جاهلیت است. بشر را از اقتضاء جاهلیت و جهل ترسانیدند که اگر جهل در انسان ادامه پیدا کند و انسان به مقتضای آن جهل رفتار کند، خیلی عقوبات دارد: یا عقوبات دنیوی دارد، یا عقوبات برزخی، یا عقوبات

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 439 *»

اخروی که اسم  همه‌اش یکسره می‌شود همان جهنم، و چنین کسی در جهنم خواهد بود. انسان را از این جهنم ترسانیدند.

برگردیم به اصل بحث. پس آنچه وظیفه ما است که خداوند در این آیات ما را متذکر آن می‌کند، این است که ما فاطمه زهراء؟عها؟ را هم باید مثل سایر حجت‌های کلی الهی؛ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ از انذار دهندگان و ترسانندگان بدانیم. باید همه امور و شئون آن حضرت را در همین بشارت‌ دادن‌ها و انذار کردن‌ها بدانیم. به فرمایش فاطمه گوش بدهیم، به عمل فاطمه نگاه کنیم، ببینیم فاطمه زهراء؟سها؟ ما را از چه ترسانیده است. از مقتضاهای جهل ترسانیده که به مقتضای‌ جهل راه نروید که اگر به اقتضاء جهل عمل کنید، عذاب خدا شامل شما است و در عذاب خدا خواهید بود.

آنگاه یکی از طرق انذار که ان‌شاءالله بحث فردا شب ما باشد، همین قبول صدمات و مصائب بوده که آن بزرگواران برای نشان ‌دادن چهره منحوس واقعی رؤساء کفر و ضلالت و نفاقِ این امت، آن همه مصائب را متحمل شدند.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 440 *»

مجلس  52

 

 (شب دوشنبـه ‌ _  24 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 441 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد خداوند در این آیات شریفه فاطمه زهراء؟سها؟ را معرفی می‌فرماید به اینکه آن بزرگوار یکی از آیات بزرگ خدا است؛ یعنی مانند پدر بزرگوار و شوهر و فرزندان معصومینش؟عهم؟ حجتی از حجت‌های خدا و آیه‌ای از آیات بزرگ خدا است. بنابراین نباید او را با سایر زنان و با سایر مردمان مقایسه کرد؛ بلکه باید او را حجت خدا و آیه بزرگ خدا دانست. همان‌طور که آدم؟ع؟ اگرچه به ظاهر ابو البشر و پدر انسان‌ها است و مبدأ برای نوع انسانی است، اما باید او را به چشم حجیت و حجت‌ بودن نگاه کرد و او را پیغمبری از پیغمبران و حجت خدا دانست. به صرف اینکه بشری مثل سایر بشرها و پدر بشرها است، نباید حیث حجت‌ بودن و پیغمبر بودن او را فراموش کرد.همین‌طور فاطمه زهراء؟عها؟ هم اگرچه به‌ ظاهر دختر رسول‌خدا، همسر امیرالمؤمنین و مادر امام حسن و امام حسین و زینب و ام‌کلثوم؟عهم؟ است و به ظاهر زنی مانند سایر زنان است،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 442 *»

اما نباید او را با سایرین مقایسه کرد؛ بلکه باید او را آیه بزرگ خدا دانست. انها لاحدی الکبر  یکی از آیات بزرگ خدا است نذیراً للبشر ترساننده بشر است.

عرض کردم اینکه خداوند در این آیه بشر را به‌طور مطلق ذکر فرموده و به طایفه‌ای و جمعیتی و دوره‌ای از دوره‌ها مخصوص نکرده؛ بلکه بشر را مطلقاً ذکر فرموده است، دلالت می‌کند بر اینکه این بزرگوار مثل رسول‌خدا، مثل امیرالمؤمنین و سایر معصومین؟عهم؟، حجت خدا و انذار دهنده بشر است مطلقاً؛‌ از زمان آدم گرفته تا روز قیامت. این بزرگوار تمام بشرها را در همه دوره‌ها و در همه زمان‌ها انذار ‌فرموده و ترساننده بشر است و در این مقام، فوق همه انبیاء و همه اوصیاء است. همه انبیاء و اوصیاء در نذیر بودن، منذر بودن و ترسانیدنِ بشر، فرع فاطمه زهراء؟سها؟ هستند و ریزه‌خور سفره احسان او می‌باشند، همان‌طور که نسبت به پدر بزرگوار آن حضرت و شوهر بزرگوار و فرزندان معصومین آن حضرت چنین هستند.

این بزرگواران نُذر اولی هستند؛ یعنی نذیران و ترسانندگان اوّلی هستند که در هر مقام و مرتبه‌ای و در هر عالمی که خداوند اهل آن عالم را از عذاب و خشم خودش ترسانیده، به‌وسیله این بزرگواران بوده، بعد هم به‌وسیله مجالی و مظاهر این بزرگواران که انبیاء و اوصیاء؟عهم؟ باشند. پس این مقام کلیت و جامعیت فاطمه زهراء؟سها؟ را می‌توانیم از همین جمله مبارکه قرآن نذیراً للبشر استفاده کنیم که بشر مطلقاً ذکر شده است. الحمدلله رب العالمین به برکت تعالیم بزرگان دین+ این مطلب برای ما روشن است و جزء اعتقادات ما است.

دیگران در مورد فضیلت فاطمه زهراء؟سها؟ در اشتباهند. بعضی ایشان را از مریم افضل می‌دانند و بس، و می‌گویند فاطمه زهراء؟سها؟ فقط بر حضرت مریم فضیلت دارد و نگفته‌اند که آن حضرت نسبت به انبیاء فضیلت دارد؛ بلکه انبیاء را بر فاطمه زهراء؟سها؟ فضیلت می‌دهند. بعضی‌ بیشتر در اشتباهند که مریم را بر فاطمه زهراء؟سها؟ فضیلت می‌دهند، به دلیل اینکه مثلاً در قرآن از مریم ذکری شده و فضیلت او ذکر شده

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 443 *»

و خداوند تصریح کرده انّ اللهَ اصطفاکِ و طهّرکِ و اصطفاکِ علی نساء العالمین([118]) می‌گویند صریح این آیه شریفه این است که خداوند مریم را بر نساء عالمین، بر همه زن‌ها برگزیده که از جمله آنها فاطمه زهراء؟سها؟ است. این‌طور استدلال می‌‌کنند که پس مریم بر همه زن‌ها، حتی بر فاطمه زهراء؟سها؟ فضیلت دارد. ولی از باطن قرآن، تأویل قرآن و فرمایشاتی که از ائمه هدی؟عهم؟ در بیان بواطن آیات رسیده غافلند.

ما بارها عرض کرده‌ایم که باطن آیات، اصل است و ظواهر آیات فرع است، و دیگران اشتباه می‌کنند که ظاهر آیات را اصل، و بواطن آیات را فرع می‌گیرند. باطن آیه؛ یعنی حقیقت آیه، اصل است و ظاهر آیه، فرعی و شأنی از شئونات باطن و یک تجلی از تجلیات باطن است. با این بیان و با توجه به این مطلب، طرز نگاه انسان نسبت به قرآن تغییر می‌کند و انسان قرآن را طور دیگری مطالعه می‌کند. به عنوان نمونه عرض می‌کنم در همین آیات شریفه که می‌خوانیم ظاهر آیه این است که خدا می‌فرماید کلّا، خیر آن‌طور نیست که درباره فاطمه زهراء توهم دارند و خیالات و تفکرات دارند، اشتباه می‌کنند. حق مطلب آن است که خدا می‌فرماید. باید گوش فرا داد و دید خدا فاطمه زهراء؟سها؟ را چگونه تعریف می‌کند و چگونه می‌شناساند.

بعد خداوند سوگند یاد می‌کند. و سوگند یاد کردن در مواردی است که طرف مقابل در مطلب شک و تردید دارد، از این جهت برای تثبیت امری و مطلبی که می‌خواهد بیان شود سوگند یاد می‌کنند. نه یک سوگند؛ بلکه به مقدار تردید و شکی که طرف مقابل دارد باید بر سوگندها افزوده شود. همچنین ادات و الفاظی که بر تثبیت و تأکید مطلب دلالت می‌کند به‌کار برده شود؛ مثلاً هرگاه شما دانستید که دوستتان به سفر رفته و دوست دیگرتان خبر ندارد به او اطلاع می‌دهید. اما اگر شک دارد و باورش نمی‌شود  _  درصورتی که امر بسیار مهمی است _ ممکن است شما قسم بخورید. اگر دیدید قبول نمی‌کند قسم را تکرار می‌کنید. همچنین کلماتی به‌کار می‌برید که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 444 *»

بر تأکید و تثبیت مطلب دلالت کند؛ مثل اینکه: یقیناً می‌دانم، مطمئنم، تو هم مطمئن باش، مسلّماً،‌ حتماً فلان دوست به سفر رفته است.

در اینجا هم _ دقت بفرمایید _ اول خداوند با کلمه کلّا دفع تمام توهمات و همه تخیلات بیجا را می‌فرماید. کلّا کلمه ردع و منع است؛ یعنی هرکس بر خلاف آنچه خدا درباره فاطمه زهراء می‌گوید، فکر می‌کند و درباره آن حضرت توهمی دارد، بیجا است. نه، آن‌طورها نیست. باید آن توهم‌ها نباشد، از آنها منع شده است. پس چطور است؟ مسلّماً باید این‌طور باشد و حق آن است که این‌طور است که خدا می‌فرماید. بعد خداوند سوگند یاد می‌فرماید: سوگند به ماه، سوگند به شب هنگامی‌که پشت می‌کند؛ یعنی وقتی‌که زوال شب و نصف شب می‌شود، و سوگند به صبح هنگامی‌که رخ می‌نمایاند. اینها سوگندهایی است که خداوند یاد کرده و آیات تکوینی خود را برای بیان این مطلب، مورد قسم و سوگند قرار داده است. ظاهر آیات؛ یعنی همین ماهی که در آسمان مشاهده می‌کنیم و همین شبی که در شبانه‌روز به آن برخورد می‌کنیم و نیمه شب را درک می‌کنیم. صبح هم همین صبح صادق است که بعد از تمام ‌شدن شب است و موقع طلوع فجر و اداء فریضه صبح، این ظاهر آیات است. اما باطن این آیات و این قسم‌ها را ائمه ما بیان فرموده‌اند که مراد از ماه، امیرالمؤمنین و مراد از شب، امام حسن مجتبی و مراد از صبح سیدالشهداء صلوات‌ الله ‌علیهم هستند.

بنابراین شما انصاف بدهید وقتی‌که این باطن‌ها را در برابر این ظاهر‌ها قرار بدهیم، کدام‌یک از این باطن‌ها یا ظاهرها شرافت دارند؟ آیا امیرالمؤمنین شرافتش بیشتر است یا این ماه؟ آیا شب هنگامی‌که نصف می‌شود شرافتش بیشتر است یا امام حسن مجتبی؟ آیا صبح هنگامی ‌که رخساره می‌نمایاند شرافتش بیشتر است یا سیدالشهداء؟ معلوم است که آن آیات الهی شرافتشان بیشتر است. و اگر برای این آیات تکوینی شرافتی است، به برکت این است که در این عالم، کمالی از کمالات ایشان و جهتی از جهات ایشان را برای ما حکایت می‌کنند، و یک نمونه‌ای از آن آیات

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 445 *»

حقیقی الهی هستند. پس باید دید چه جهاتی را حکایت می‌کنند که همان‌ تناسباتی است که بین این آیات ظاهری و آیات باطنی وجود دارد که همان تناسبات هم اقتضاء کرده که خدا این قسم‌ها را ذکر بفرماید. البته تناسب‌هایی در نظر است. این ماه جلوه‌ای از جلوه‌های امیرالمؤمنین است، این ماه با جمیع شئوناتش حکایتی از شأن ولایت و مقام ماه ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. همین‌طور شب، همین‌طور صبح که در این بحث نیستیم.

ما به برکت فرمایشات و تعالیم حقه الهیه بزرگان دین+ می‌گوییم آیات حقیقی و باطنی الهی اصلند و این آیات تکوینی ظاهری تجلیات ایشانند. پس در اینجا باطن اصل است و ظاهر فرع، و ارزش باطن از ارزش ظاهر بالاتر است. وقتی انسان این‌طور به قرآن نگاه کند و با این بیانات ائمه؟عهم؟ به قرآن مراجعه کند، طرز تفکرش دگرگون می‌شود و طور دیگری فکر می‌کند.

اما نوع مفسرین به این اشتباه مبتلا هستند که ظاهر آیات را اصل می‌گیرند و باطن‌ها و هرچه را که ائمه درباره آنها فرموده‌اند فرع می‌گیرند. و با یک بی‌اهمیتی خاصی با روایاتی که مربوط به باطن آیات است روبه‌رو می‌شوند و روایات و تعابیری که از ائمه؟عهم؟ رسیده، آنها را خیلی سبک اداء می‌کنند که برای تفکر و تدبر در قرآن شایسته نیست. خدا درجات بزرگان ما عالی است، متعالی فرماید که ما را در همه امور بر طریق حق واقف فرمودند و نسبت به آنچه در امور دین باید به آن آگاه باشیم، ما را بصیر فرمودند. خداوند خودش به فضلش جزاء ایشان را کرامت کند. ما که عاجزیم از درک عظمت منّت ایشان بر ما، اما خداوند از اداء کردن حق ایشان و پرداختن حق ایشان به ایشان و دادن جزاء به ایشان عاجز نیست. از این جهت از خداوند می‌خواهیم که از طرف همه ما و همه اهل حق و اهل ایمان، به فضل و کرمش جزاء ایشان را عنایت بفرماید که زحمت کشیدند، عنایت کردند و از برکات بقیةالله صلوات‌ الله علیه ما را از فرمایشات و علوم با برکاتشان منتفع فرمودند. ان‌شاءالله تا زنده هستیم موفق باشیم به انتفاع از این

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 446 *»

علوم و عمل‌کردن به آنچه می‌یابیم، می‌فهمیم و در آن بصیرت پیدا می‌کنیم.

عرض می‌کردم فاطمه زهراء؟سها؟ برای مطلق بشر نذیر است. و مطلق بشر یعنی در هرجا و در هر عالمی که بشر بتوان گفت. فاطمه زهراء مثل پدرش، مثل شوهرش و مثل فرزندان معصومش؟عهم؟ ترساننده بشر از عذاب خدا و از خشم خدا است. نذیر  یعنی ترساننده. عرض کردم بشیر هم هستند. همان‌طور که حجت‌های خدا بشیرند، ترساننده هم هستند. و این نکته را توضیح می‌دادم که حجت‌های خدا به چه‌چیز بشارت می‌دهند و از چه‌چیز می‌ترسانند. به ما بشارت می‌دهند اگر به مقتضای عقل رفتار کنیم، سعادت دنیا و آخرت نصیب ما خواهد شد.

می‌دانیم عقل حجت خدا در ما است. امام کاظم؟ع؟ فرمودند: ان لله علی الناس حجّتَین برای خدا بر خلقش دو حجت است حجّةً ظاهرة و حجّةً باطنة حجت ظاهری و حجت باطنی. حجت ظاهری را فرمودند انبیاء و رسل هستند و حجت باطنی عقل است.([119]) عقلِ مردم حجت باطنی ایشان است. در بعضی تعابیر هم رسیده که عقل پیغمبرِ باطنی است، اما عقلی که خالص باشد، سالم باشد. عقلی که به هدایت انبیاء؟عهم؟ قوت بگیرد، این عقل از اشعه انبیاء است، از جنس انبیاء است. این عقل در انسان‌ها، در هر درجه‌ای و در هر مرتبه‌ای که هست همین اندازه که اسمش عقل است، از جنس انبیاء است.

خوب دقت بفرمایید. عقل که از جنس انبیاء است، انبیاء چه می‌کنند؟ انبیاء بشر را از جهالت نجات می‌دهند، انبیاء بشر را به نور، به هدایت، به ایمان، به تقوی دعوت می‌کنند، عقل هم همین‌طور است. اَلعقلُ عِقالٌ من الجهل([120]) عقل مثل عقال است. عقال همان پا‌ی‌بندی است که به پای حیوان می‌بندند و به‌وسیله آن حیوان را حفاظت می‌کنند از اینکه از حد خودش بگذرد، از حد خودش تجاوز کند. به‌وسیله آن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 447 *»

عقال منعش می‌کنند، حبسش می‌کنند. و نوعاً  آن را به پای شتر می‌بندند، حتی در بعضی از بلاد عجم هم عقال می‌گویند؛ یعنی حفظ‌ کردن و جلو‌گیری ‌نمودن از تجاوز کردن از حد معین. حال عقل در انسان کارش همین است؛ مثل کار انبیاء است.

انبیاء که می‌آیند کارشان این است که حد بندی و مرز بندی می‌کنند. در حدیث می‌فرماید هرشیئی دارای حدّی است و آن حدّ، همان حکم آن است که خدا به‌وسیله انبیاء بیان می‌کند و حدود اشیاء را به خلق می‌رساند.([121]) اینکه می‌گویند این حرام است، آن حلال است، دارند حد بندی می‌کنند. حلال، حلال است و حدش این است، مرزش این است. حرام، حرام است و حدش این است، مرزش این است. و مؤمن کسی است که حرام را حرام بداند، حلال را حلال بداند و آنچه از شریعت برای او بیان شده از آن تجاوز نکند. این دعوت انبیاء است. کارشان حد بندی امور است. عقل هم کارش همین است. وقتی‌که در وجود کسی عقل فعّال و مؤثر بود، ثمر بخش بود، کارش این است. جلو انسان را از تجاوز کردن از حدود می‌گیرد. العقل عقال من الجهل عقل پای انسان را می‌بندد، انسان را نگه‌می‌دارد از اینکه مرتکب سفاهت‌ها شود. و جهل در اینجا، همان جهلِ در مقابل عقل است که مورد بحث ما است.

گویا دیشب در عرایض من دقت نشده و برای بعضی روشن نشده است، اکنون دقت بفرمایید. ما می‌گوییم؛ یعنی قرآن می‌فرماید انبیاء بشارت‌دهنده و ترساننده هستند. می‌خواهیم فکر کنیم و ببینیم به چه‌چیز بشارت می‌دهند؟ می‌بینیم انبیاء انسان را بشارت می‌دهند به اینکه آن نیرویی که در شما است و شما را از جهالت‌ها، از سفاهت‌ها و از تجاوز از حدّها و گذشتن از مرزها عقال می‌کند، به اقتضاء او راه روید و به خواهش‌های او عمل کنید که در نتیجه برای شما نعمت‌ها و رحمت‌های الهی خواهد بود. این مژده است؛ مژده به نعمت، مژده به رحمت، اما به‌شرط اینکه عمل کنید به اقتضاءات و خواهش‌های آن نیرویی که در شما است و اجمالاً پای‌بند شما از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 448 *»

جهل است؛ یعنی از سفاهت، از اندازه بیرون‌ شدن و از حدّ گذشتن. و می‌ترسانند ما را از عمل‌ کردن به مقتضیٰ، اقتضاءات، خوا‌هش‌ها و درخواست‌های نقطه مقابل عقل و ضد عقل که جهل است.

دقت بفرمایید که مراد از این جهل چیست؟ دیشب با اینکه توضیح عرض کردم گویا هنوز برای بعضی روشن نشده است. عرض کردم این جهل، جهل در برابر علم نیست، اگرچه انبیاء از جهلِ در برابر علم هم می‌ترسانند، ولی از مبدأ تمام چیزهایی که بد است می‌ترسانند. وقتی‌که از مبدأ ترسانیدند، خواه‌ناخواه از صفات آن هم می‌ترسانند. از جهلِ در برابر عقل و تمام صفات و جنود این جهل ما را می‌ترسانند که یکی از جنودش، جهلِ در برابر علم است که انسان نباید نادان باشد و باید دانا باشد. نادانی بد است. جهالت به معنای نادانی خوب نیست. باید انسان دانش کسب بکند، علم کسب بکند، آگاه باشد و بی‌خبر نباشد. آنچه مربوط به آخرت او است، آنچه مربوط به دین او است، آنچه مربوط به صلاح دنیای او است، باید به این چیزها آگاه باشد. آن بحث دیگری است، آن یک بحث جزئی است و این جهل یکی از جنود جهل کلی است.

همان‌طور که مثلاً ما را می‌ترسانند از اینکه نباید بخیل باشیم، باید در جای خودش سخاوت داشته باشیم. بنابراین وقتی‌که به ما گفتند اگر شما به اقتضاءات عقل رفتار کردید و به خواهش‌های عقل عمل نمودید، برای شما رحمت و نعمت دنیا و برزخ و آخرت خواهد بود، وقتی «عقل» گفتند دیگر این عقل شئونات و صفات دارد. به‌فرموده حضرت صادق؟ع؟ جنود دارد؛ یعنی لشکرها([122]) دارد که از جمله آنها مثلاً سخاوت است، شجاعت است. سخاوت در جای خودش از صفات و اقتضاءات عقل است. شجاعت در جای خودش از اقتضاءات عقل است. علم از اقتضاءات عقل است. عفو در جای خودش از اقتضاءات عقل است. اغماض و چشم‌پوشی از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 449 *»

تقصیرات دیگران در جای خودش از اقتضاءات عقل است. تمام صفات حسنه، تمام صفات کمالیه انسانی که در روایات بیان شده، _ و اجمالاً خوبی‌ها را می‌دانیم _ تمام صفات خوب که باید شخص خود را به آن صفات متصف کند، علم در جای خودش، تقوی در جای خودش، زهد در جای خودش و به معنای خودش، همه اینها اقتضاءات عقل می‌شود.

وقتی‌که می‌گوییم انبیاء ما را به اقتضاءات عقل بشارت می‌دهند و اگر عمل کنیم مژده بهشت می‌دهند، مژده رحمت، مژده نعمت می‌دهند، معنایش همین است؛ یعنی عمل ‌کردن به جمیع خوبی‌ها و صفات خوبی که در آیات قرآن، در روایات و در گفته‌های حکماء بیان شده و انسان را به آن صفات حسنه دعوت کرده‌اند. به آن صفات که دعوت کرده‌اند، معنایش همین است؛ یعنی ما را بشارت داده‌اند، ما را مژده داده‌اند به اینکه اگر به اقتضاءات عقل که مبدأ جمیع خوبی‌ها است و حقیقتی جامع جمیع صفات کمالیه است عمل کردید، برای شما نعمت‌های خدا و رحمت‌های خدا است. این معنای بشارت است.

از آن‌طرف آن حقیقت ظلمانی که در برابر عقل است که اسمش جهل است و اسم معروف‌تر و مشهورترش که با آن مأنوسیم نفس‌ امّاره ‌بالسوء است. این اسم مأنوس همه ما است. همه انبیاء، همه حجت‌های خدا بشر را از عمل ‌کردن به مقتضیٰ و اقتضاءات نفس اماره بالسوء ترسانیده‌اند. همین نفس اسمش جهل است که منشأ و مبدأ برای جمیع صفات رذیله است. هر صفت زشت و هر صفت رذیله‌ای، شأنی از شئونات نفس اماره بالسوء و‌ لشکری از لشکریان آن است. ما را از نفس اماره بالسوء ترسانیده‌ و انذار داده‌اند.

این را عرض می‌کردم که ممکن است کسی در او نفس اماره بالسوء حاکم و مسلط باشد، در عین حال عالم باشد، دانشمند باشد، مبتکر باشد، مکتشف و مخترع باشد اما از نظر دین جاهل است و در جاهلیت به‌سر می‌برد. دین می‌آید او را

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 450 *»

دعوت می‌کند که از این جاهلیت خارج شو. نمی‌گوید از علم دست بردار، یا از دانشت دست بردار. می‌گوید: به مقتضای نفس اماره‌ات راه نرو، نافرمانی خدا نکن، از حد تجاوز نکن. مقصود این بود که حجت‌های خدا ما را از چه می‌ترسانند؟ از چه انذار می‌دهند؟ از جهل، جهلِ به این معنا. روی این جهت عرض کردم الآن سراسر اروپا با این پیشرفت‌های علمی، پیشرفت‌های فکری و با این‌همه پیشرفت‌های صنعت آیا از نظر شما دنیای اروپا دنیای متدین است؟ دیندارند یا نه؟ معلوم است که شخص مؤمن، شخص معتقد می‌گوید نه؛ بلکه الآن در تمام دنیای اروپا جاهلیت حکومت می‌کند؛ یعنی نفس اماره بالسوء حاکم است. و الآن امام زمان صلوات  الله  علیه انذار دهنده هستند و آنها را از عمل‌ کردن به اقتضاءات جهل؛ یعنی نفس اماره بالسوء می‌ترسانند.

عرض کردم این اصطلاح است. جهل که گفته می‌شود نه به معنی نادانی است، که در این صورت اگر پیشرفت صنعت بود، بگویند دیگر از چه بترسانند؟ شما الآن با این پیشرفت و ترقی علم در بهشت جاوید هستید. عرض کردم بهتر است علم هم نگوییم، باید همان فن گفت. ‌همه اینها فنونی است که ترقی کرده، پیشرفت کرده و دنیای ما را به این رفاه رسانیده است. البته نه اینکه رفاه باشد، اسمش رفاه شده است، اگرنه مشکلات بیشتر شده است. هرچه دانش ترقی کرده ـــ  که باز دانش هم نباید بگوییم _  هرچه این فنون ترقی کرده، مشکلات را شدیدتر کرده، بلاءها را بیشتر نموده، فتنه‌ها را شدیدتر کرده و آسایش‌ها را برده است، بشر را دارد به هلاکت می‌کشاند.

ما نمی‌گوییم، خودشان دادشان بلند شده. نوشته‌های آلکسیس‌کارل را نگاه کنید، ببینید چقدر می‌نالد؟! چقدر از پیشرفت همین علوم فریاد می‌زند و می‌گوید: هرچه این فنون یا به قول مشهور این علوم پیشرفت می‌کند، دارد اخلاق بشر تهدید می‌شود، دارد دیانت بشر، معنویات بشر تهدید می‌شود. با اینکه آلکسیس‌کارل دین ندارد. چون اسلام ندارد، دین ندارد و حقیقت دین را ندانسته و مزه دین حق به مذاقش نرسیده، اصلاً‌ نمی‌داند دین خدا چیست. چون دینی که دست او است که دین خدا

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 451 *»

نیست. آن خدایی که او می‌پرستد که خدا نیست. آن پیغمبری که او می‌شناسد که پیغمبر نیست. پس اگر دین خدا در دستش بود و با دین خدا آشنایی داشت، چه می‌گفت؟! اکنون که یک دین ناقص تحریف شده بی‌اساسی در دست دارد، ببینید چقدر از همین پیشرفت‌ها می‌نالد؟! چقدر فریادش برآمده از وضع رفتار اروپا با زن‌ها و کشیدن زن‌ها را به مجامع مردها، به کارخانه‌ها، به دانشگاه‌ها، به دانشکده‌ها، به دبستان‌ها و به دبیرستان‌ها، و این‌طور زن را در معرض این‌ همه مصیبت‌ها و بلاءها قرار دادن. از این پیشرفت علوم دارد فریاد می‌کند و می‌نالد، و امثال او بسیارند. ولی او از همه در این زمینه بهتر سخن گفته و نوشته است. می‌گوید: نه تنها من می‌گویم و نه اینکه این کتاب را من تنها نوشته‌ام، می‌گوید: ما زیر نظر انواع دانشمندان در رشته‌های مختلف این کتاب را جمع‌آوری کرده‌ایم. نمی‌گوید من رفته‌ام در یک قلعه یا در یک دهکده کوچکی از اروپا نشسته‌ام و این کتاب را نوشته‌ام. نه، در مرکز پیشرفت این علوم، در نیویورک نشسته‌ام و این کتاب را نوشته‌ام. او در چنین جامعه‌ای، با این‌همه پیشرفت صنعت، فکر و علم _  به قول آنها و به قول ما فن _  با پیشرفت این فنون، دارد می‌نالد.

پس اگر بنا است که جاهلیت نباشد و عین تمدن و انسانیت باشد، پس نباید بگوییم آنها در اشتباهند، در خطاء هستند و جامعه‌شان مورد رضای خدا نیست؛ بلکه باید این‌طور بگوییم جامعه آنها جامعه ترقی یافته و متعالی است، دعوت انبیاء هم همین بوده که بیایید این برنامه‌‌ها را داشته باشید، آیا این‌طور است؟! نه. عرض کردم در عین حال پیشرفت فنون، می‌شود جاهلیت حاکم باشد. و انبیاء می‌آیند که ما را از جاهلیت نجات ‌دهند؛ یعنی ما را از متابعت هوای نفس، و از متابعت جهلِ در مقابل عقل انذار می‌فرمایند. حال ممکن است دارای پیشرفت‌های علمی، صنعتی و فکری باشند، ممکن است نباشند.

شما در قرآن عصرهای جاهلیت را مطالعه کنید، ببینید امت‌هایی که انبیاء می‌آمدند و آنها را می‌ترسانیدند و آنها نمی‌ترسیدند و عذاب خدا بر آنها نازل می‌شد،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 452 *»

آنها چطور بودند؟ قرآن نقل می‌کند و روی خطابش و روی سخنش با جاهلیت عصر رسول‌خدا؟ص؟ است، می‌فرماید جمعیتشان از شما خیلی بیشتر بود. پس نیروی انسانیشان خیلی از شما بیشتر بوده، پس ابزار و اسباب برای حفظ نیروی انسانی زیاد داشتند، از قبیل: بهداشت، حفاظت‌ها، حراست‌ها و نوع اموری که باعث نگهداری و تکثیر نیروی انسانی بوده که امروز خیلی پیِ آنها را دارند. می‌فرماید: جمعیتشان از شما بیشتر بود، همچنین آنها زمین را بیشتر از شما آباد کردند.([123]) زمین را آباد کردند یعنی چه؟ یعنی انواع ابزار برای آبادانی دنیا در اختیارشان بوده است. پس مغز متفکر داشتند، تفکر داشتند و ابزار ساختند و با آن ابزار و اسباب دنیا را آباد کردند؛ یعنی اگر شما دنیا را کم آباد کردید، آنها خیلی بیشتر از شما دنیا را آباد کردند، با وجود این ما انبیاء خود را فرستادیم تا آنها را دعوت کردند و از عمل‌ کردن به مقتضای نفس اماره بالسوء انذار دادند و ترسانیدند، اما قبول نکردند، ما هم آنها را هلاک کردیم؛ یعنی چه؟ یعنی هدف ما این نیست که زمین به این برنامه‌ها آباد شود.

زمین باید به طاعت خدا آباد شود، زمین باید به صلاح بشر، به خیر آباد شود، نه به فساد، نه به اتباع هوی، نه اینکه مثلاً خانه‌های گلی به خانه‌های خشتی تبدیل شود، یا خانه‌های خشتی به خانه‌های سنگی تبدیل بشود و هدف انبیاء این باشد. نه، این هدف انبیاء نیست. خانه، خشتی باشد یا آجری، سنگی باشد یا از جنس عالی‌تر، از هرچه باشد، باشد، آن‌کسی که در این خانه به‌سر می‌برد او باید ایمان داشته باشد، او باید تابع عقلش باشد، او باید دارای صفات حمیده باشد، او باید مؤمن باشد، توحید داشته باشد، او در هر حالی باید در اطاعت خدا به‌سر  ببرد در حال کسب است در طاعت خدا باشد، در حال علم است در طاعت خدا باشد، در حال فکر است در طاعت خدا باشد، در حال خدمت است در طاعت خدا باشد. خلاف رضای خدا

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 453 *»

نکند، خلاف قانون خدا رفتار نکند. این، هدف انبیاء است.

بشر را می‌ترسانند از رفتار کردن بر خلاف قانون خدا که اسمش را جهل و متابعت اقتضاءات نفس اماره بالسوء می‌گذارند. می‌گویند: بشر! تو برای رضای نفست و خشنودی نفست، حق نداری کاری بکنی، انتخابی بکنی، برنامه‌ای داشته باشی که نفست یا نفوس دیگران از تو خشنود شود. برای اینکه بر تو هیأتی را نمی‌پسندند، آن هیأت را کنار بگذاری و هیأتی را انتخاب کنی که نفست می‌پسندد یا نفوس سایرین می‌پسندند. توجه می‌کنید؟!

می‌گویند ای انسان! تو در هر حالی باید فکر کنی و ببینی خدا چطور می‌پسندد، آن را انتخاب کن. نه اینکه ببینی نفست یا نفوس دیگران چطور می‌پسندد. فرق نمی‌کند. آیا اگر یک نفس اماره بالسوء چیزی را پسندید ما باید آن را بد بدانیم، اما اگر صد نفس اماره بالسوء چیزی را پسندیدند بگوییم این خوب است؟! چون صدتا شدند خوب است؟ چون یک مملکت شدند خوب است؟ چون یک دنیا شدند خوب است؟! این که ملاک نیست. زیرا آنچه را نفس می‌پسندد و ما را به آن دعوت می‌کند، می‌دانیم قطعاً ضد عقل است؛ یعنی ضد خدا است، ضد دین خدا است. _  ضد خدا است، نه به این معنا که ضد ذات خدا است؛ یعنی ضد رضای خدا است _  و آن هر چیزی است که نفس اماره بالسوء ما از آن راضی است. آقای مرحوم کرمانی­ یک قانون کلی ذکر می‌فرمایند، می‌فرمایند: حتی طاعت‌هایی که می‌خواهی انجام بدهی، بر نفس اماره، بر نفست، عرضه کن ببین اگر نفست می‌پسندد بدان که طاعت خدا نیست، رهایش کن، اگرچه به صورت طاعت است.([124]) این‌قدر نفس اماره با عقل ضدیت دارد.

مثل نماز ریائی که نفس آن را می‌پسندد اما خدا نمی‌پسندد. در نماز ریائی چون تو خدا را با غیر خدا شریک کرده‌ای و به دیگران می‌خواهی بنمایانی، خدا هیچ‌ چیزش

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 454 *»

را قبول نمی‌کند. فردای قیامت ریا‌کار را صدا می‌زنند: یا کافر! یا فاسق! بعد هم خدا به او می‌فرماید: من بین شریک‌ها شریک خوبی هستم. شریک‌های دیگر سعی می‌کنند منفعت به‌سوی خودشان بیاید، اما من این‌طور نیستم _ تعبیر من است _  من همیشه می‌خواهم که منفعت به‌طرف شریکم برود. اگر کسی در عملی مرا با غیر من شریک کند، من همه آن عمل را به آن شریک می‌دهم، می‌گویم برو نتیجه‌اش، جزائش را از او بگیر.([125]) وضع این است. پس ملاک این است که نفس هر چیزی را بپسندد اگرچه ظاهراً طاعت باشد، خلاف رضای خداوند است. دقت می‌فرمایید؟

ما نمی‌خواهیم بگوییم امروز از این امور نباید استفاده بشود. نه، خدا برای راحتی مؤمنین خواسته است. چون مؤمنین در پی این کارها نمی‌توانند بروند، اصلاً‌ وضع ساختمان مغزیشان اجازه نمی‌دهد در پی برنامه‌های پیشرفت فنون دنیوی و رفاه زندگی بروند. از همین جهت مسلمین در این امور عقب هستند و باید از آنها بگیرند، خدا چنین قرار داده، این یک قانون است. حدیثش را عرض می‌کنم. من از این حدیث استفاده کرده‌ام که خداوند به دنیا خطاب فرموده _ و ببینید این خطاب امروز کاملاً ‌محسوس است و همه آن را مشاهده می‌کنیم. _  خداوند برای دنیا دستوری صادر کرده فرموده: أَتعِبی من خدَمکِ و اخْدُمی‏ من‏ رفَضک([126]) یک قانون و یک دستور اکید است. ای دنیا! به زحمت و تعب بینداز آن کسی را که تو را خدمت می‌کند، و خدمت کن کسی را که تو را رها کرده است، خدمت‌گزار او باش. انصاف بدهید الآن در استفاده ‌کردن از این روشنی برق، شما و فرزندانتان و هرکس بعد از این استفاده می‌کند چه اندازه راحت هستید! آیا الآن مسلمان‌ها از این نیرو راحت‌تر استفاده می‌کنند، یا آن کسانی که مدت‌ها زحمت کشیدند تا این نیرو را استخراج کردند؟ معلوم است که آنها راحتی برای خودشان نمی‌بینند، دائم در تلاشند، دائم در زحمتند. ولی خدا شما را

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 455 *»

راحت قرار داده است، راحتِ راحت از این‌ همه نیروها استفاده می‌کنید اما آنها در تعبند. فکر نکنید آنها در رفاهند، این‌قدر مشکلات دارند!

یکی از دوستان ما آلمان رفته بود، وقتی‌ آمده بود نقل می‌کرد، می‌گفت: سرعت کار و شدت فعالیت و نبودن آسایش در آنجا این‌قدر شدید است که وقتی‌ پیاده‌ها نمی‌توانند از ماشین استفاده کنند و ناچارند در پیاده‌رو پیاده راه ‌روند، این‌قدر با سرعت حرکت می‌کنند که کفش‌هایشان مثل سوزن چرخ خیاطی تک‌تک‌تک‌تک صدا می‌کند، این‌طور حرکت می‌کنند. آیا آنجا آسایش است، یا اینکه شما با خیال راحت شب‌ها یک ساعت دو ساعت این‌طور آسایش دارید؟! روزها همین‌طور. اتعبی من خدمک هرکس تو را خدمت می‌کند تو به زحمتش بیانداز. و اخدُمی من رفضک و هرکس تو را رها کرده خدمتش بکن، خدمت‌گزارش باش. خدا خواسته به خدمت‌گزاری آنها این نیروها را در اختیار شما در‌ آورد.

آن کسانی‌که می‌گویند نه این‌طور درست نیست، ما خودمان هم باید مثل آنها بشویم، من می‌گویم بنابراین باید ساختمان مغزتان را عوض کنید. ساختمان مغز مسلمان و مؤ‌من باید عوض بشود. نمی‌شود انسان با فکر آخرت، با فکر دیانت، ایمان و تقوی از پی آن کارها برود. خیر! همان‌ها باید از پِیش بروند و شما از زحمات آنها بهره‌مند شوید و از کارهای آنها نتیجه بگیرید. خدا برای اهل ایمان چنین خواسته است. اکنون که آنها پی این کارها می‌روند، چرا شما حسادت کنید که پی آنها بروید؟ آنها دارند انجام می‌دهند، دیگر کار دارد انجام می‌شود و شما هم بهره‌مند می‌شوید. می‌گویید منابعِ ما را می‌برند، ببرند. منابع برای همین است.

یک‌وقتی من درباره همین بحث مثال عرض کردم که وقتی‌ خداوند مثلاً الاغ را خلق کرده برای اینکه بار شما را بکشد، و شما زحمت بکشید از جیبتان کاه بخرید و به الاغ بدهید و الاغ از جیب شما کاه بخورد ولی بار شما را بکشد، آیا اینجا باید به الاغ حسادت کنید؟ بگویید نه من این کاه را صرف او نمی‌کنم، خودم می‌روم چلو کباب

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 456 *»

می‌خورم و بار خودم را می‌کشم؟ نه. خدا الاغ را خلق کرده برای همین‌که بار شما را بکشد، پول هم به شما داده که برایش کاه بخرید. کاه بخرید بدهید بخورد و بارتان را بکشد، تا شما با خیال راحت به منزل برسید.

اکنون ما برق لازم داریم. اگرچه نوع این امور دارای ضرر است. و اگر در آنها ضرر نبود و منفعت محض بود، انبیاء این کارها را می‌کردند. مگر پیغمبر ما، ائمه ما نمی‌توانستند این کارها را به ما یاد بدهند؟! بلکه کاملاً می‌دانستند. هرکس هم نعوذبالله بگوید پیغمبر ما نمی‌دانست که مثلاً برق را چطور اختراع کند و این نیرو را استخراج کند، باید پیغمبر او همان پیغمبری باشد که وصیش و خلیفه‌اش ابوبکر است. پیغمبر ما که همه‌چیز و تمام عوالم امکانی در دست قدرتش است. مگر امام؟ع؟ دست نمی‌کرد سنگ را برمی‌داشت طلا می‌شد؟!([127])

منصور دوانیقی حضرت صادق را طلبید، خواست حضرت را اذیت کند. راوی می‌گوید: در خدمت حضرت حاضر شدیم، همین‌که قدم مبارکش را داخل قصر منصور گذاشت، دیدم که قصر مثل کشتی دارد حرکت می‌کند، دارد می‌چرخد. امام چنین کسی است. قصر مثل کشتی در حال حرکت می‌چرخد که منصور وحشت زده از تختش پایین آمد، به پاهای حضرت افتاد. آقا شما چرا اینجا آمدید؟ فرمود: تو مرا احضار کردی. عرض کرد: نه اشتباه کردم، به شما کاری ندارم. با احترام و اجلال حضرت را برگردانید. این کارها که برای ائمه ما چیزی نیست. مثلاً همین حرکت قصر که مثل کشتی حرکت بکند، غیر از این است که حضرت در همین اتم‌ها تصرف کردند و حرکت اتم‌ها را ظاهر کردند و به  او نمودند؟

بعد می‌گوید: به منصور گفتم چه شد؟ تو که قصد کشتن حضرت را داشتی، چرا منصرف شدی؟ گفت: مگر ندیدی که چطور قصر مثل کشتی در حرکت بود و من

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 457 *»

وحشت کردم که الآن قصر بر سر ما خراب می‌شود.([128]) همین‌طور امور دیگری که به او نشان داده بودند. اینها مسائلی نیست که ما درباره ائمه؟عهم؟ شک کنیم که آیا این امور را می‌دانستند؟ انبیاء هم می‌دانستند. تمام تصرفات انبیاء نبوده مگر با اسم اعظم. یک وصی سلیمان چه کار کرد؟ وصی سلیمان؛ آصف بن برخیا تخت بلقیس را از شهر سبا به کمتر از یک چشم به‌‌هم‌ زدن از زیر تخت سلیمان احضار کرد.([129]) اینها تصرفات است. آیا کسانی‌که این‌گونه تصرفات داشتند، نمی‌دانستند که در دل اتم چه خبر است؟ نمی‌دانستند این انرژی‌ها در این اجسام مادی موجود است؟ برای آنها که کاری نداشته است. ولی چون این امور به نفع بشر نبوده، بلکه به ضررش بوده، برای بشر نیاوردند. فرمودند به همین امور ظاهر و سطحی بگذرانید. این دنیا جای گذشتن است، جای ماندن نیست که احتیاج به این کارها باشد.

البته بشر از پِیش رفته، به اینها رسیده و به بیشتر از اینها هم خواهد رسید. اینک که آنها دارند این کارها را انجام می‌دهند چرا ما حسادت کنیم؟ چرا ما حسادت و بخل داشته باشیم؟ که نه، نه، باید خودمان برق را کشف کنیم، شما کنار بروید ما خودمان این کار را می‌کنیم. بیچاره! می‌دانی چقدر باید زحمت بکشی و از آخرتت بمانی؟! چقدر جرم مرتکب بشوی، چقدر مظالم مرتکب بشوی؟! می‌دانی آنها با بشرهای ضعیف چه کردند تا یک نیروی برق را استخراج کردند؟! خدا می‌داند چقدر ظلم کردند! چقدر حقوق بشر را ضایع کردند! مؤمن نمی‌تواند این کارها را بکند. مؤمن نمی‌تواند قدمی بردارد که در آن قدم بی‌جهت یک مورچه صدمه ببیند. امیرالمؤمنین فرمود: من حاضر نیستم تمام دنیا را به من بدهند برای اینکه از روی ظلم و جور و بیجا

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 458 *»

یک پوست جو را از دهان مورچه‌ای بگیرم.([130]) این علی؟ع؟ است پیشوای ما، امام ما. اما اینها ببینید با بشرها، با جوامع بشری، با حقوق بشری چه کردند تا این برنامه‌ها را توانستند اجراء کنند. بروید مطالعه کنید که اگر یک سفینه‌ به فضاء می‌فرستند، چقدر مخارج دارند و این مخارج را از کجا تأمین می‌کنند؟ از ظلم‌ کردن‌ها، چقدر بر بشرها ظلم می‌کنند، چقدرها از گرسنگی‌ می‌میرند که اینها می‌خواهند یک سفینه به فضاء بفرستند. آری! این امور را آنها باید مرتکب بشوند.

اما شما از این نتایج بهره‌مند می‌شوید، مانعی ندارد. مگر خود ما از این نتایج بهره‌مند نمی‌شویم؟ ولی راضی هم نیستیم و این پیشرفت‌ها را نمی‌خواهیم. چون در این پیشرفت‌ها مفاسد اخلاقی و ایمانی بشرها است. ما این پیشرفت‌ها را نمی‌خواهیم که برای این کارها بر بشرها ظلم بشود، ولی اکنون هم که فراهم شده تا جایی که در زندگی به آن احتیاج است استفاده می‌کنیم. دیگر در این زمان برنمی‌خیزیم با الاغ مسافرت کنیم؛ بلکه با همین اسبابی که تهیه شده مسافرت می‌کنیم. چرا؟ زیرا به کارمان بهتر می‌رسیم، از این اسباب برای امور آخرت استفاده می‌کنیم و ان‌شاءالله برای ما خیر است، اگرچه برای آنها شر است. این امر دیگری است. ولی ما نباید حسادت بورزیم بگوییم امروز چرا شما این کارها را می‌‌کنید، بگذارید ما بکنیم. نه، وظیفه آنها است، باید آنها این کارها را بکنند. به دنیا چسبیده‌‌اند، باید زحمت بکشند و این بار گران مشکلی که خود فراهم کرده‌اند به دوش بکشند، ما هم از نتایجش بهره می‌بریم. حال کاه و علف می‌خواهند می‌دهیم، مانعی ندارد و باید بدهیم.

همچنین در دائره اهل حق و اهل بصیرت نیز باید یک تفکر اساسی باشد. دائره اهل حق و اهل بصیرت باید خودشان را در برابر دیگران و در جامعه، درست مثل مسلمین در برابر دیگران حساب کنند. چون خدا به ایشان بصیرت داده، اینها هم باید

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 459 *»

برای تأمین دنیای دیگران مرتکب مظالم نشوند، اینها هم نباید برای تأمین دنیای دیگران که خوب باشد، آخرت خود را فاسد کنند. دنیای دیگران را خودشان متعهّدند. بگذارید آنها هم دنیای خودشان را خوب کنند، هم دنیای شما را. چرا شما به زحمت بیفتید؟ چرا شما مرتکب معاصی بشوید؟!

در مشهد برادری داشتیم یک روز پیش من آمد گفت: خانم من تصمیم دارد برود درس بخواند و جراح بشود، برای اینکه زن‌های مسلمان، زن‌های شیعه گاهی به جراحی احتیاج دارند و مرد عمل جراحی را انجام می‌دهد، بهتر این است که زن‌ها این کار را بکنند. این درس را بخوانند که این کار به دست زن‌ها انجام بشود، محرم باشند. گفتم: خوب فکری است. اما آیا تنها خانم شما در مشهد به این کار اقدام کرده و کسی دیگر نیست؟ گفت: چرا! بسیاری از دخترها هستند که برای این کار درس می‌خوانند. گفتم: پس الحمدلله خدا این بار را از دوش خانم شما برداشته است. آیا در این راه معصیت نمی‌کند؟ گفت: چرا! دیگر نمی‌شود که بی معصیت باشد. گفتم: هیچ ظلمی، جوری، خلافی، پایمال ‌شدن حقی، مسئولیتی اخروی ندارد؟ گفت: چرا! نمی‌شود نداشته باشد. اولش شروع درس و بحث است و گذشتن از بسیاری از امور دینی و پرداختن به درس و بحث، بچه‌اش را هم من باید نگه دارم. باید زندگیش، حقوق شوهر و فرزندش همه پایمال بشود که خانم می‌خواهد درس بخواند. گفتم: دیگر چه‌چیزی است؟ گفت: درس‌های بالاتر که می‌رود باید با مردها برخورد داشته باشد و مردها با او گفتگو، دیدن و مانند اینها داشته باشند.

گفتم: اگر واجب کفائی هم بود، فرض می‌کنیم که جراح‌ شدن واجب کفائی باشد. می‌دانید واجب کفائی چیست؟ واجب کفائی این است که اگر امر واجبی پیش آمد، بر عهده همه واجب می‌شود. اما یکی، دو، سه نفر که عهده‌دار شدند، یا تعدادی که لازم است عهده‌دار شدند، این وجوب از بقیه ساقط می‌شود. دیگر بر سایرین واجب نیست؛ مثل دفن ‌کردن مرده مسلمان که بر همه مؤمنین و مسلمین واجب است او را

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 460 *»

دفن کنند، اما دو سه نفر که متصدی شدند و او را دفن کردند، از عهده دیگران ساقط می‌شود و دیگر بر آنها واجب نیست. گفتم: اگر واجب کفائی هم باشد، شما خودت می‌گویی این‌ همه دخترها مشغول این درس‌ها هستند، دیگر این واجب از دوش خانم شما برداشته شد، خیالش راحت باشد. چرا او از پی معاصی برود؟ برای اینکه بخواهد این امر را تأمین بکند؟ دیگران رفته‌اند. خدا خیرشان بدهد! خدا کمکشان کند! تو هم دیگر خیالت راحت باشد.

حال عزیزان من! امر بصیرت در دین است. درست است که این گفته‌های من برای بعضی ممکن است خیلی سنگین باشد اما عیبی ندارد. هرچه سنگین باشد ان‌‌شاءالله درست است. وضع جامعه طوری است که شما هم باورتان نمی‌شود. درد اینجا است که برنامه طوری پیاده شده که شما هم حرف من باورتان نمی‌شود. اما چه باورتان بشود، چه نشود، من می‌گویم. توقع هم ندارم که همه‌تان بگویید درست است، صدّقنا، تصدیق داریم. هرکس می‌خواهد قبول کند، هرکس نمی‌خواهد قبول نکند. مطلب این است که شما جامعه مستبصر و با بصیرت نباید درباره این امور حسادت بورزید، به‌عهده دیگران گذارده شده و از عهده شما برداشته شده است.

و اگر نظرتان خدا است و برای خدا و برای دین خدا است، بروید، ولی در آن معصیت، ظلم و جور نباید باشد، یک‌قدم خلاف رضای خدا برداشتن نباید باشد، یک‌کلمه خلاف رضای خدا سخن‌ گفتن نباید باشد، حقی از حقوق دین نباید پایمال بشود، حقی از حقوق الهی نباید ضایع بشود. اگر این‌طور است بروید. زن‌ها بروند، دختر‌ها بروند، مردها بروند، جوان‌ها بروند و از پی آن بروند تا پیر بشوند، ولی با این شرط که یک‌قدم خلاف رضای خدا و خلاف دین خدا برداشته نشود، امری از امور دین تعطیل نشود.

اما اگر می‌بینید نه نمی‌شود، پس بدانید هدف شما خدا نیست؛ بلکه هوای نفس است، هم‌چشمی، عجب است. مگر می‌شود پسر من دیپلم نباشد؟! عجب!

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 461 *»

مگر می‌شود پسر من لیسانس نباشد؟! عجب! مگر می‌شود پسر من در این جامعه چه و چه نباشد؟! نه به او زن می‌دهند، نه به او کار می‌دهند. باید چه باشد، چه باشد تا در جامعه احترام داشته باشد، اقلّاً آقای فلان و فلان به او بگویند. همین‌طور دختر من اگر نرود درس بخواند، دیپلمه نشود، چه نشود، چه نشود، کسی نمی‌آید او را بگیرد، در خانه می‌ماند. پس باید برود درس بخواند تا بیایند او را بگیرند و در خانه نماند. در صورتی که او هم که در خانه بخواهد بماند یا نماند، برایش مشکل می‌شود. وقتی دیپلمه شد، لیسانسه شد، چه شد و چه شد، او هم به هرکسی راضی نمی‌شود و با هرکس هرکس ازدواج نمی‌کند. دیگر حاضر نیست با یک‌جوان مؤمن کاسب متقی با تقوی ازدواج کند. می‌گوید این به درد من نمی‌خورد، باید کسی باشد که مثل من بتواند راحت مرتکب معاصی بشود، هیچ بند و باری نداشته باشد. این نتیجه‌اش است. پس بدانید به ‌خدای خودمان سوگند که برای خدا نیست، دروغ می‌گوییم. برای هوای نفس است، برای پسند جامعه است، برای هم‌چشمی‌ها است، نه برای خدا. خدا راضی نیست به این برنامه‌هایی که انجام می‌شود.

مردها باید کسب حلال داشته باشند، زندگی بگذرد تا به آخرت برسند. زن‌ها همین‌طور تقوایشان، عفّتشان، عصمتشان حفظ بشود. کار داشتند داشتند، نداشتند نداشتند. خداوند شوهر را برای نفقه زن متکفّل کرده، باید نفقه‌‌اش را بدهد، لباسش را بدهد، غذایش را بدهد و برایش زندگی را تأمین کند، زندگانی آبرومندانه در حد خودش. مؤمن کُفو مؤمنه است و باید او را حفاظت کند.([131]) امام سجاد؟ع؟ وقتی‌که دامادشان خدمت حضرت می‌آمد، از جا برمی‌خاستند رداء مبارکشان را تا می‌کردند روی زمین می‌انداختند و می‌فرمودند: مرحباً بمن کفی المؤنة و ستَر العورة([132]) خوش آمد کسی‌که مرا در نان ‌دادن به فرزندم کمک کرد. چون نان فرزند به‌عهده پدر است و وقتی

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 462 *»

که دختر به خانه شوهر رفت، خرج او به‌عهده شوهر می‌شود. کفی المؤنة خرج من را کفایت کرد، دیگر من نباید به او خرج بدهم. و ستَر العورة عورت را هم پوشانید؛ یعنی زن همه‌ وجودش باید پوشیده باشد و محترم بماند و در جامعه هتک حرمتش نشود. و شوهر است که باید او را حفاظت کند که هتک حرمت او نشود، نامحرم او را نبیند، بی‌جهت در معرض دید نامحرمان قرار نگیرد، به مقام حرمت او توهین نشود. این وظیفه شوهر است.

مطلب این است که ما را از اقتضاءات نفس اماره بالسوء ترسانیده‌اند، تا ما به مقتضای نفس رفتار نکنیم بلکه به مقتضای عقل رفتار کنیم که دین خدا همان عقلِ خارج است که برای ما بیان شده است. اما چون عقل ما ضعیف، ناقص و مشوب بود و خالص نبود، خدا انبیاء را فرستاد که دین را آوردند. این دین همان عقل است ولی عقلِ خارج. «کلُّ ما حکم به الشرع حکَم به العقل و کلُّ ما حکم به العقل حکم به الشرع» چون عقل که خالص شود همان شرع است، همان دین است. خدا ما را راحت کرده است. ما باید مطابق دین رفتار کنیم و مطابق رضای خدا سلوک کنیم.

خداوند تمام درگذشتگان ما را غریق رحمتش بفرماید. مخصوصاً مرحومه مغفوره را خداوند رحمت کند. ببینید مؤمنات صالحات با کمال شرافت و عزت در رضای خدا، در دیانت و پای‌بندی به دین خدا از دنیا می‌روند. این‌‌طور زندگانی‌ کردن مورد رضای خدا است که سعی کنند در جمیع امورشان خلاف رضای خدا نکنند، خلاف رضای دین رفتار نکنند. مخصوصاً نقل می‌کردند که یکی از صفات این مرحومه این بوده که ابداً حاضر نبود در مجلسی که غیبت می‌شود بنشیند، یا کسی در حضور او غیبت مؤمنی را بکند. خدا رحمتش کند. خداوند بر ما هم ترحم بفرماید و ان‌شاءالله با ایمان از دنیا برویم.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 463 *»

مجلس  53

 

 (شب سه‌شنبـه ‌ _  25 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 464 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد فاطمه زهراء؟سها؟ مثل سایر حجت‌های کلی الهی؛ پدر بزرگوارش، شوهر و فرزندان گرامیش سلام‌ الله ‌علیهم اجمعین نذیر بشر، انذار دهنده و ترساننده بشر است که خدا مقام و منزلت آن حضرت را در این آیه بیان فرموده‌ است. در این آیه سخنی از بشیر بودن حضرت به‌میان نیامده است. و حال آنکه حضرت زهراء؟سها؟ مثل سایر حجت‌های کلی هم بشیر است هم نذیر، هم بشارت ‌‌دهنده و مژده‌ دهنده بشر است به اینکه اگر به مقتضای عقل رفتار کند، به مقتضای نور ایمان فطری که در وجود هر انسان است رفتار کند، به نعمت‌ها و رحمت‌های الهی می‌رسد. و هم ترساننده است از اینکه اگر انسان به مقتضای آن جهتی که ضد عقل است و جهل نامیده می‌شود عمل کند، به عذاب خدا و عقاب خدا مبتلا می‌گردد، خداوند او را عقوبت می‌فرماید حال یا در دنیا، یا در برزخ، یا در آخرت. پس بشر را از تمنّاها، خواهش‌ها و اقتضاءات جهل ترسانیده‌‌اند.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 465 *»

مقصود از جهل را توضیح دادم که جهل حقیقتی ضد عقل است و نقطه مقابل آن است. نه جهلی که ضد علم و نقطه مقابل علم است، اگرچه از آن هم ترسانیده‌اند. اما آن فرع است و از فروع این جهلِ مورد بحث است. این جهل همان جاهلیتی است که خداوند در قرآن و فرمایش‌های حجت‌ها وقتی‌که از عصرها و دوره‌های مختلف بشری خبر داده‌اند که بشرها با انبیاء مخالفت‌ کردند و دعوت انبیاء را متابعت نکردند و به خود سری و خود رأیی پرداختند، از آن خود پرستی‌ها، خود رأیی‌ها و خودپسندی‌ها به جاهلیت و دوره‌های جاهلیت تعبیر آورده است.

البته طبق تقسیم‌ بندیی که در تاریخ شده، و مقصود از تاریخ تاریخ صحیح است. در کتاب‌های آسمانی، در روایات و فرمایشات انبیاء و معصومین ما؟عهم؟ تقسیم‌ بندیی که شده دو قسم‌ است: دین‌داری و جاهلیت. دین‌داری همان متابعت ‌کردن از عقل است. ولی نظر به اینکه عقل بشر ضعیف بوده، عقل بشر با طبایع مشوب بوده، و خود نمی‌توانسته بفهمد که اقتضاءات عقلش چیست. انبیاء به کمک بشر آمدند و راهنمای بشر شدند. ما کنّا معذّبین حتی نبعث رسولاً([133]) خدا در قرآن خبر داد و در کتاب‌های آسمانی پیشین برای همه امت‌ها فرمود. این مطلب به زبان خود آنها و مطابق درک آنها در کتاب‌های آسمانی پیشین هم بوده است. حال در قرآن تعبیر این است ما کنا معذّبین حتی نبعث رسولاً ما عذاب ‌کننده نیستیم؛ یعنی با وجود اینکه به بشر عقل داده‌ایم و او اجمالاً می‌تواند خوبی‌ها و بدی‌ها را بفهمد، می‌تواند اجمالاً راه را از چاه تمیز دهد، با وجود اینکه او را به سلاح عقل مجهز کردیم و این حقیقت نورانی را در او قرار دادیم که همه اقتضاءاتش نور است، همه اقتضاءاتش خیر است، همه خواهش‌ها و خواسته‌هایش صلاح بشر است، با وجود اینکه او را به این امر مجهز کردیم، اما باز هم بر بشر ترحم کردیم، بر این انسان رحم کردیم. ما کنا معذبین او را به خطاهایش، به اشتباهاتش عذاب نخواهیم کرد، او را به خلاف‌ روی‌هایش عذاب نمی‌کنیم، مگر در

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 466 *»

صورتی که در میان ایشان پیغمبری برانگیزیم و به کمک عقل آنها بشتابد.

انبیاء و پیغمبران می‌آیند که عقل بشر را از شوب هوی‌ها و هوس‌ها خالص کنند و از آلودگی‌های نفس اماره بالسوء نجات دهند. وقتی‌که عقل آنها به‌واسطه وحی و به‌واسطه نبی و پیغمبری که بر آنها برانگیخته می‌شود قوت گرفت، هرگاه راهی را که انبیاء نشان می‌دهند قبول نکند، آنگاه ما بشر را مکافات و مؤاخذه خواهیم کرد و عذاب می‌کنیم. انا هدیناه السبیل ما به‌وسیله انبیاء راه را به بشر نشان می‌دهیم و مقتضای عقلش را برای او مشخص می‌کنیم، اقتضاءات عقلش را برای او ظاهر می‌کنیم که دیگر بر او مشتبه نماند، عقل او را به بیان انبیاء قوت می‌دهیم، ایمان او را به‌واسطه فرامین و دستوراتمان نیرو می‌بخشیم، آنگاه بعد از آمدن پیغمبر در میان بشر و دعوت‌ کردن اما شاکراً و اما کفوراً ([134])‌ یا شکر می‌کند و قدر دان وجود انبیاء می‌شود، از ایشان متابعت می‌کند و عقلش قوت می‌گیرد، نورانی می‌شود و به نجات دنیا و آخرت می‌رسد، یا اینکه نعمت وجود انبیاء را کفران می‌کند، از آن وجودات مقدسه قدر دانی ندارد. و وقتی‌که قدر دان نبود، نعمت وجود ایشان را کفران کرد و از ایشان تبعیت نکرد، آنگاه ما بشر را عذاب می‌کنیم. ببینید خدا چه رحمتی بر این انسان دارد!

این بیان برای این دوره‌ای است که بشر در این عالم و در این دوره از عالم واقع شده که عقل در او ضعیف است، و از آن ‌طرف نقطه مقابل عقل که جهل باشد در او قوت دارد. آن جهل؛ یعنی همان جاهلیتی که تاریخ تمام ادیان آسمانی نشان می‌دهد که در هر زمانی که پیغمبری می‌آمد و دعوت می‌فرمود، اکثریت مردم با آن پیغمبر مخالفت می‌کردند. مخالفتشان هم طوری بود که در برابرِ هرچه آن پیغمبر به آن دعوت می‌کرد، آنها برای خودشان برنامه قرار می‌دادند. اگر به توحید و خدا پرستی دعوت می‌کرد، آنها برای خودشان برنامه شرک قرار می‌دادند. اگر آنها را به متابعت از وحیی که بر او نازل شده بود دعوت می‌کرد، خودشان اظهار رأی می‌کردند و برای خود قوانین

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 467 *»

وضع می‌کردند. در برابر قوانین پیغمبر خود، قانون جعل می‌کردند. در تمام مواردی که پیغمبرشان آنها را دعوت می‌کرد، هر امری که پیش می‌آمد، فوراً بر ضد آنچه پیغمبرشان آنها را بدان دعوت می‌فرمود، امری را برای خود قرار می‌دادند. از مجموعه آن مخالفت‌ها و مضادّه‌ها به جاهلیت تعبیر آورده می‌شود. جاهلیت یعنی چنین امری. و جهل منشأ جاهلیت است. آنچه انسان را وا می‌دارد به مخالفت ‌کردن با انبیاء، متابعت ‌نکردن از انبیاء و خود سری کردن، خود رأیی کردن، معاندت‌کردن و قانون جعل ‌کردن، به هر صورتی که باشد اسمش را جهل می‌گذارند. انبیاء بشر را از جمیع آنها ترسانیدند و در همه دوره‌ها اکثریت با همین جاهلیت بوده است.

انبیاء دعوت می‌کردند، معجزه نشان می‌دادند و وحی خدا را بیان می‌فرمودند. خدا می‌داند که چقدر وحی خدا زیبا است! چقدر فرمایشات خدا نورانی است! چقدر با برکت است! اما این بشر با مشاهده نورانیت، درک معنویت و کمال و جمال وحی با وحی مخالفت می‌کرد. ببینید جهل چقدر در این بشر قوی بوده و چقدر قوت داشته و دارد که اکثریت مخالفت می‌کردند! اکثریت در مقام ضدیت با انبیاء بر می‌آمدند و به‌طور کلی برنامه‌های خود را بر خلاف برنامه‌های انبیاء قرار می‌دادند. این است جاهلیتی که این‌قدر برای بشر خطرناک است، و انبیاء بشر را از این جاهلیت و از مبدأ آن می‌ترسانیدند.

طبق تاریخ دیانت‌ها می‌دانیم خداوند بشر را در هیچ دوره‌ای از دوره‌ها مهمل نگذارده و او را به خودش وا نگذارده؛ بلکه خداوند قبل از پیدایش بشر روی زمین، اول حجت قرار داد که آدم علی‌ نبینا و آله و علیه ‌السلام باشد. اول او را قرار داد که حجت بود، پیغمبر بود و حامل وحی و صاحب شریعت بود؛ یعنی قانون و نظام زندگی آورده بود، قبل از آنکه بشری روی زمین پیدا بشود خداوند برای بشر به‌وسیله حجت معصومی، پیغمبری مثل آدم نظام زندگی آورد، کسی‌که در این امر برایش هیچ‌گونه خطاء، هیچ‌گونه خلاف، هیچ‌گونه اشتباه و لغزش نبود. آدم شریعت را حمل کرد و برای بشر نظام زندگی آورد.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 468 *»

به‌خلاف آنچه در نوع تاریخ‌ها می‌نویسند؛ تاریخ‌هایی که الآن تاریخ بشر و دوره‌های زندگی بشر را ارائه می‌دهد و متأسفانه در سطح فرهنگی تدریس می‌شود. نه تنها در ایران، در تمام کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، تاریخ بشریت آن‌طوری که آنها ذکر می‌کنند، تدریس می‌شود. دوره‌هایی برای بشر ذکر می‌کنند و آنها را به دوره‌های مختلفی نام‌گذاری می‌کنند. در دوره‌های اولیه، دیانتی در بین بشر نبوده و بشر در جهل و جهالت بوده و نه پیغمبری بوده و نه دینی و نه آئینی. دوره‌هایی بر این بشر گذشته و دوره‌هایی را خود این بشر طی کرده تا ‌نوبت به پیدایش دین و پیدایش پیغمبران و دعوت پیغمبران رسیده است.

این حرف‌ها در کتاب‌ها هست و نوعاً نوشته‌اند. متأسفانه در تمام کشور‌ها تدریس می‌شود و در مغز بچه‌ها نفوذ می‌کند و به آن معتقد می‌شوند. به‌جهت اینکه کلاس درس است، معلم است، علم و فرهنگ است، در مغز و دل بچه‌ها نفوذ می‌‌کند. امری است که خلاف تمام ادیان آسمانی است، با جمیع فرمایشات انبیاء مخالفت دارد، با صریح قرآن مخالفت دارد،([135]) با صریح فرمایشات معصومین ما سلام‌ ‌الله ‌علیهم اجمعین مخالفت دارد! در قرآن و فرمایشات معصومین ما سلام ‌الله ‌علیهم اجمعین معلوم است که اول کسی‌که از نوع انسانی روی زمین پیدا شد آدم بود. و آدم را ابو‌البشر گفته‌اند؛ یعنی‌ چه؟ یعنی پدر بزرگ همه انسان‌ها. نه تنها اسلام این را می‌گوید، تمام ادیان آسمانی آدم را ابوالبشر می‌دانند؛ یعنی اصل بشر و مبدأ نوع بشر در روی زمین آدم است. آدم کیست؟ تمام ادیان آسمانی می‌گویند اولین بشر است که پیغمبر خدا بود و اولین پیغمبر از پیغمبر‌های خدا است. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند، اولِ ایشان آدم علی

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 469 *»

‌نبینا و آله و علیه ‌السلام بود. و طبق عقیده ما مسلمانان آخرین ایشان رسول‌الله؛ محمد بن ‌عبد‌الله؟ص؟ است. پس اولین بشر و مبدأ بشرها حضرت آدم است که پیغمبر است. پیغمبر؛ یعنی حامل شریعت که از طرف خدا برای بشر دین آورده است.

عرض کردم مقصود از آوردن دین این است که هیچ‌گاه خدا بشر را رها نگذارده، مهمل نگذارده، بلکه به فریادش رسیده، بر بشر ترحم کرده که ای بشر! من به تو عقل داده‌ام، اما نظر به اینکه عقل تو ضعیف است، در تو قوت ندارد و نمی‌تواند تو را کفالت و کفایت نماید، ضعیف است که به‌هیچ امری و خیر و شری راه نمی‌برد مگر به‌طور اجمال. اجمالاً می‌داند که باید برایش خیری و شری باشد، اجمالاً می‌داند که باید به طرف خیر برود و از شر دست بردارد، خیلی مجمل. از این جهت برای او معلم لازم است، به تدریس و تعلیم احتیاج دارد و نیازمند است به اینکه این اجمال به تفصیل مبدّل بشود.

کار انبیاء همین است که این امر اجمالی را در انسان تفصیل می‌دهند و مفصل می‌سازند. همانی را که خود بشر می‌یابد و آن را می‌فهمد برایش روشن می‌کنند. کار انبیاء این است. آنگاه خداوند بعد از فرستادن انبیاء مؤاخذه می‌فرماید. ببینید چقدر خداوند رحیم است! چقدر بر بشر رحمت دارد! نمی‌‌گوید تو خودت برو زحمت بکش، تلاش کن و آن امری را که در تو به‌طور اجمال قرار داده شده خودت ظاهر کن، خودت آشکار کن، خودت صلاح خود و فساد خود را بفهم؛ بلکه نبی می‌فرستد و نبی دعوت می‌‌کند. همان‌طور که رسول‌الله فرمودند قد جئتکم بخیر الدنیا و الآخرة([136]) یعنی من خوبی دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام، دیگر شما محتاج نیستید به اینکه خودسر باشید، خود رأی و خود کفا باشید. بخواهید خودتان برای خود برنامه بریزید، خودتان برای خود قانون جعل کنید، خودتان راه را بیابید، نه. من از طرف خدا عهده‌دار شدم که خیر دنیا و آخرت شما را و هرچه بدان نیازمندید برای شما بیان کنم. عقل شما

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 470 *»

به هرچه نیازمند است که قوت بگیرد برای شما آورده‌ام. جمله شریفی است، از خاطر نبریم: ما کنا معذّبین حتی نبعث رسولاً، ما عذاب‌کننده بشر نیستیم مگر ‌وقتی‌که رسول بفرستیم. رسول که فرستادیم آنگاه اگر بشر مخالفت کرد ما عذابش می‌کنیم، عذاب بعد از آن است.

پس اجمالاً دانستید که جهل و جاهلیت یعنی همان مخالفت‌ها در برابر انبیاء. در هر دوره‌ای با هر نبیّی، هرطور مخالفت شد و هرکس مخالفت کرد، اهل جهل و اهل جاهلیت شد، چه دارای فن و دارای صنعت بودند، دارای قدرت، دارای شوکت و دولت بودند، زمین را آباد کرده بودند و هر کاری برای رفاه زندگی دنیا کرده بودند و در هرگونه از شرائط این چنینی بودند، و چه نادانِ محض بودند، فقیر و بیچاره بودند و هیچ نظامی نداشتند جز بیابان‌گردی، سوسمار خوری و از این قبیل، فرق نمی‌کند. از نظر قرآن، از نظر دیانت‌های آسمانی، هرکس در برابر دین ایستاد و با دین مخالفت کرد و از جانب خود در برابر دین امری را قرار داد، این جهل و جاهلیت می‌شود. انبیاء بشر را از این جهل و جاهلیت ترسانیدند و منذر و نذیر هستند. منذر و نذیر یعنی ترساننده، از چه‌چیز؟ از همین جهل.

اجمالاً دانستید این جهل یعنی چه، یعنی مخالفت‌ کردن با دین، مخالفت ‌کردن با پیغمبر، مخالفت‌‌کردن با حجت خدا و با آنچه انسان را به آن دعوت کرده‌اند. اگر عقائد است، باید عقل انسان تابع راهنمایی‌های انبیاء باشد. در اعتقادات نمی‌تواند بگوید من خودم با عقل خودم سیر می‌کنم و راه را می‌پیمایم و شما ای پیغمبران دعوت‌ کننده هستید، اما احکام عملی را برای من بیان کنید، شریعت را برای من بیان کنید. نه، بشر حق ندارد این سخن را بگوید. و این سخن را گفتند. در زمانی که انبیاء دعوت می‌کردند، در آن زمان‌ها فلاسفه‌ای بودند که وقتی دعوت انبیاء به گوششان رسید، برای پیغمبرشان نامه نوشتند و گفتند شما برای نادانان آمده‌اید و باید راهنمای آنها باشید، ما خودمان با عقلمان راه را پیدا کرده‌ایم، ما به راهنمایی شما

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 471 *»

نیاز نداریم. فلاسفه آن زمان‌ها دعوت انبیاء را رد کردند و گفتند ما با نیروی عقل فهمیده‌ایم و راه را رفته‌ایم، هیچ احتیاجی به شما نداریم، شما آمده‌اید مردم نادان را راهنمایی کنید.([137])

ببینید الآن هم وضع مردم همین‌طور است. یک‌قدری که از نظر فن جلو می‌روند، یک‌قدری که در صنعتی از صنعت‌های طبیعی و رشته‌های طبیعی مغزشان قوتی می‌گیرد، دیگر نوعاً به دین و دیانت و اهل دین و دیانت کاری ندارند، اصلاً گویا راه دو تا می‌شود. اگر یک‌وقتی هم ناچار شوند با اهل دین و دیانت بنشینند، گویا بین آنها و بین دین و دیانت و اهل دین یک‌فاصله بسیار زیادی است. خودشان را این‌قدر بالاتر، قوی‌تر و به مقصد رسیده می‌دانند که در خود نیازی به دین و رجوع به دین نمی‌بینند. نوعاً این‌طورند. فلاسفه همین‌طور بودند، در امور اعتقادی می‌گفتند ای انبیاء! ما به شما نیازمند نیستیم، ما خودمان راه را رفته‌ایم. شما بروید جهال و نادانان را هدایت کنید، ما هدایت شده‌ایم.

حتی نشستند کتاب نوشتند و این مسئله را در آن مطرح کردند که اگر کسی با قوه عقل خودش بدون هیچ‌گونه راهنما، بدون هیچ‌گونه معلم و مربی عقلانی، خودش با عقل خودش از اولین درجه رشد و کمال شروع کند و بالا برود، به جایی می‌رسد که اگر انبیاء دست به کار تربیت کسی شوند و از درجه اول و ابتداء او را صعود بدهند و به کمالات برسانند، عاقبت این‌ دو در یک‌جا و یک‌نقطه به یکدیگر خواهند رسید و می‌بینند که هرچه این با عقل یافته، او با راهنمایی انبیاء یافته است. این با وسیله عقل پیش رفته و به مقصد رسیده، او به‌وسیله وحی. کتاب نوشتند و آن را به نام‌های مختلف نامیدند که جز افسانه چیز دیگری نیست. رمان نوشتند و در واقع افسانه نوشتند. واقعیت که نیست، خیالات است، آن حرف را هم به برکت انبیاء زدند.

مثال زدند، نمونه گفتند و خیال بافتند؛ مثلاً‌ بچه شیرخواره‌ای از میان یک

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 472 *»

کشتی که اهل آن غرق شدند، به‌وسیله تخته پاره‌ای به جزیره‌ای افتاد. در آن جزیره حیوانی، آهویی آمد این بچه را شیر داد. این بچه با آن آهو انس گرفت، مأنوس شد و با شیر آن بزرگ شد. یک‌باره آن آهو هم افتاد، مرد. این بچه به فکر افتاد که این که بود؟ چه بود؟ شروع کرد به تحقیق. فکر کرد همین بدن و پیکر او بود که او را شیر می‌داد و به او محبت داشت.

اما وقتی‌ دید که پیکر موجود است و آن محبت‌ها، آن علاقه‌ها نیست، فکر کرد که باید چیزی داخل این بدن باشد. فکر کرد که این بدن را باید به یک‌طوری متلاشی کند. تشریح را شروع کرد. علم تشریح برای انسان آن‌وقت پیدا شد. وسیله‌ای پیدا کرد، شاید پاره سنگی بود، دید نبرید. آن را با وسیله‌ دیگری تیز کرد. بدن آن حیوان مرده را پاره کرد که شاید به آن حقیقتی که منشأ این‌همه محبت‌ها بود برسد، هرچه گشت آن را ندید. پوست را کند دید نیست. زیر پوست به گوشت رسید، گوشت را کند دید نیست. همین‌طور کالبدشکافی کرد و جلو رفت تا به دل رسید. گفت هرچه هست باید اینجا باشد. دل را شکافت دید آنجا هم نیست. اما دید گرم است. فهمید که هرچه بوده اینجا بوده که از همه اعضاء دیرتر سرد شده است. پس مرکز حیات اینجا است. اما خود حیات چیست؟ نفهمید. به فکر افتاد، تحقیق را شروع کرد. همین‌طور پیش رفت تا سرانجام به کواکب رسید، به علم نجوم رسید و بالاتر به فلسفه منتقل شد و آهسته آهسته به خدا پی ‌برد.

این افسانه است که بافته‌اند و اسم این شخص را «حیّ بن یقظان» گذارده‌اند که به این وسیله به آخرین درجه کمال رسید. در چه چیزی؟ در اعتقادات، در احکام و شرایع، در پیغمبرشناسی و خداشناسی به جمیع این مراتب کمال رسید. اما چگونه؟ به‌طور خودکار، فقط به‌وسیله نیروی عقلی که در وجود او است. آن نیرو او را واداشت به اینکه تحقیق کرد، جلو رفت و فعالیت کرد تا آنکه سرانجام به آنجایی از کمالات و رشد اعتقادی و عقلانی که باید برسد رسید.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 473 *»

روزی تصادفاً با شخصی برخورد کرد که در این جزیره در گردش و سیاحت است، کیستی تو؟ تا اینکه دانست که نمی‌تواند سخن بگوید. به او سخن‌ گفتن را آموخت. بعد در مسائل علمی با یکدیگر سخن گفتند. از ابتداء شروع کردند. او می‌گوید این هم می‌گوید. همین‌طور او می‌گوید این‌ هم می‌گوید. می‌بینند هر دو با یکدیگر درجه‌ درجه بالا رفته‌اند تا به نهایت رسیده‌اند. سؤال کرد تو از کجا آموختی؟ گفت: من از همین عالم، از همین اوضاع طبیعت و از هر‌چه در اینجا است دریافته‌ام و به اینجا رسیده‌ام. تو از کجا به این امور رسیده‌ای؟ گفت: من در شهری بودم. در آنجا پیغمبری بر ما مبعوث شده بود، ما را راهنمایی کرد، برای ما درس گذاشت و ما را ترقی داد. برای ما نظام آورد، احکام آورد و اعتقادات بیان کرد. این اموری که برای تو گفتم از آن پیغمبر آموخته‌ام. نتیجه‌ای که از این رمان و افسانه‌سازی ‌گرفته‌اند این است که پس بشر بدون راهنمایی انبیاء و بدون نیازمندی به پیغمبران می‌تواند به حدی برسد که انبیاء بشر را به آن حد می‌رسانند.

این افسانه است. اگر این‌طور بود نیاز نبود به اینکه خداوند برای بشر صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بفرستد، مگر بر اساس حرف همان فلاسفه که شما برای راهنمایی جهال آمده‌اید، ما به شما نیازمند نیستیم. خیر! این‌طور نبوده. این بشر عقلش ضعیف است و به معلم، به مربی نیازمند است و هیچ این افسانه واقعیت نداشته است، افسانه محض و خیال‌بافی محض است. خدا به‌طور کلی فرموده: ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً حجت بر اشخاص به‌واسطه رسول و به ابلاغ رسول تمام می‌شود، آنگاه اگر انسان با رسول مخالفت کند، چه در اعتقادات، چه در اخلاقیات و چه در  احکام عملی و نظام زندگی، در هرچه با رسول مخالفت کند و خودسری و خودرأیی نشان دهد، در همان‌جا و برای همان امر معذب می‌شود و عذاب می‌بیند.

فلاسفه در چه امری به انبیاء نیازمند نیستند؟! انبیاء به امور اعتقادی و مشکل‌ترین مسائل فکری و عقلانی دعوت کردند. در حدیث دارد و شاید آن را در این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 474 *»

مجالس خوانده باشیم که امام؟ع؟ فرمود: چون خداوند می‌دانست که در آخرالزمان قومی می‌آیند که اهل تعمّقند قوم متعمقون، خداوند سوره مبارکه توحید و آیات اول سوره حدید را نازل فرمود.([138]) مراد از سوره توحید، سوره مبارکه قل هو الله احد است که در این سوره خداوند خود را در مقام تعریف معرفی فرموده است؛ یعنی در آن مقامی که خداوند شناخته می‌شود، خود  را شناسانیده که می‌دانیم در مقام ظهوراتش شناخته می‌شود.

یهود خدمت رسول‌خدا؟ص؟ آمدند که ما برای خدایمان تعاریفی داریم، نسبت‌ها داریم، می‌توانیم خدایمان را تعریف کنیم، تو هم خدای خود را برای ما تعریف کن. نسبت بده. اِنسَبْ لنا ربک نسبت پروردگارت را برای ما روشن کن، بیان کن. رسول‌خدا سه روز صبر کردند و سخن نفرمودند، تا خداوند سوره مبارکه توحید را بر رسول‌خدا نازل فرمود؛ یعنی سوره مبارکه قل هو الله احد را،([139]) بعد هم اوائل سوره حدید نازل شد. سوره توحید را نسبة‌الرب می‌گویند. نسبت رب یعنی تعریف خدا، که خودش را در مقام تعریف و تعرف تعریف فرموده و شناسانیده است. بعد می‌فرماید: هرکس از این حد بگذرد و تجاوز کند هلاک شده است.([140])

نوع ملاها وقتی‌که این حدیث شریف را می‌خوانند، مخصوصاً‌ امروزی‌هایشان، فکر می‌کنند که امام؟ع؟ در این حدیث اهل تعمق را تعریف کرده‌اند. کسانی‌ که متعمقند و در مسائل به‌طور خودرأیی و خودسری سیر و سلوک دارند، فکر می‌کنند امام؟ع؟ ایشان را مدح و ثناء گفته‌اند، ولی چنین نیست. این حدیث در مذمت آنها است؛ یعنی در آخرالزمان قومی می‌آیند که مثل اوائل‌الزمان هستند، فرق نمی‌کند؛ مثل آن کسانی‌ هستند که به عیسی گفتند: ای عیسی! تو برای هدایت ما نیامده‌ای، ما

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 475 *»

نیازی به تو نداریم، مثل ارسطو‌ها، افلاطون‌ها، سقراط‌ها که به انبیائشان گفتند ما نیاز به شما نداریم، عقل ما ما را بس است و آن مسیری که با عقل رفته‌ایم ما را کفایت است، شما بروید جهال را هدایت کنید.

فرمود: چون خدا می‌دانست که در آخرالزمان قومی می‌آیند که خود را از راهنمایی‌های پیغمبر اکرم؟ص؟ و دوازده امام معصوم؟عهم؟ بی‌نیاز می‌بینند، خود را محتاج به اینها نمی‌بینند، می‌گویند خودمان با عقل خود این راه را طی می‌کنیم، به آیات و روایات ایشان احتیاج نداریم. چون خدا می‌دانست چنین کسانی می‌آیند، برای اتمام حجت این سوره مبارکه و آیات اول سوره حدید را نازل کرد تا بدانند که حق ندارند از حد این سوره تجاوز کنند. در مسائل توحید باید مطابق این آیات حرکت کنند. امام؟ع؟ که این فرمایش را فرمودند از کسانی‌که می‌خواهند مستقل باشند مذمت کردند و این همان جاهلیت است.

فرق نمی‌کند، در هر امری که با امر انبیاء و با هر بعدی از ابعاد دین مخالفت شود جاهلیت می‌شود و منشأ این جاهلیت، جهل است. بشر را از این جهل ترسانیدند که اگر مقتضای این جهل در اعتقادات باشد، یا کفر است، یا الحاد است، یا شک است، یا انکار است، یا تزلزل. اگر می‌خواهید در بعد اعتقادات از عذاب خدا نجات بیابید، باید عقل تسلیم فرمایشات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باشد و در زمان‌های پیش باید تسلیم فرمایشات انبیاء باشد، و هرچه انبیاء فرمودند از آنها متابعت کنید تا آنکه عقل از فرمایشات ایشان نور بگیرد، نورانی بشود و در پرتو فرمایشات انبیاء و راهنمایی‌های ایشان در بعد اعتقادات، حق را درک کند. به این‌طور از کفر، از الحاد و از شرک که اقتضاءات جهل است، پرهیز کنید. جهل چیست؟ همان خلاف‌روی و مخالفت‌کردن با انبیاء در اعتقادات.

در اخلاقیات و پسندها هم آنچه شایسته است که انسان به آن صفت‌ها و خُلق‌ها متخلق بشود، انبیاء آنها را بیان کردند. در این امت هم رسول‌خدا و ائمه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 476 *»

هدی؟عهم؟ بیان کردند. خدا هم آیه نازل کرد و لکم فی رسول‌الله؟ص؟ اسوة حسنة([141]) اگر شما در اخلاق، در رفتار الگو می‌خواهید، اگر اسوه می‌خواهید، قدوه می‌خواهید، به رسول‌خدا؟ص؟ نگاه کنید، به ائمه هدی نگاه کنید. چون ائمه هم با رسول‌الله فرق نمی‌کنند، این بزرگواران هم اسوه و قدوه هستند. نگاه کنید ببینید رفتارشان، کردارشان چه بوده، اقتداء کنید. تخلقوا باخلاق‌الله([142]) اخلاق‌الله کدام است؟ اخلاق‌الله در قرآن بیان شده است. در جای عفو عفو کنید، در جای حلم حلم داشته باشید، در جای ترس ترس داشته باشید، در جای کظم غیظ، غیظ و خشم را فرو بنشانید، در جای عطوفت عطوفت، در جای غضب و شدت، غضب و شدت. تمام رفتار و اخلاقیاتتان با دوست، با دشمن، با پدر، با مادر، با ذوی‌الحقوق؛ شوهر با زن، زن با شوهر، فرزند با پدر، پدر با فرزند، در معاملات خود با شریک، با مشتری، در سفر، در حضر، در سلامتی، در بیماری، در همه امور  دستورات اخلاقی بیان شده است. آن مقداری که بشر باید به آنها متصف بشود رسیده است. رسولش را به ما شناسانید و فرمود انک لعلی خلق عظیم([143]) ای رسول ما؟ص؟! تو سراپا اخلاقت اخلاقی باارزش، بزرگ و باعظمت است. در روش اخلاقی تو کمبود نیست. هیچ نقصی و عیبی در امور اخلاقی تو نیست. از این‌جهت برای بشر اسوه شدی. خداوند دارد معرفی می‌کند، خدای بزرگ دارد رسولش را به این صفت بزرگ می‌ستاید انک لعلی خلق عظیم، هیچ کمبودی و نقصی برای تو نیست. از یکی از زن‌های رسول‌الله؟ص؟ از اخلاق و رفتار حضرت سؤال کردند، گفت مفصل بگویم یا مختصر، فشرده یا مجمل؟ گفتند مجمل بگو. گفت «کان خلقه القرآن»([144]) تمام اخلاقیات رسول‌الله قرآن بود. قرآن درباره هر امری چه می‌گوید؟! رسول‌الله در اخلاق، تجسم‌ قرآن بود.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 477 *»

حال ما بیاییم برای خود، پسند داشته باشیم، رأی و سلیقه داشته باشیم؟! در امور اخلاقی، در معاشرت‌ها، در برخوردهایمان، خودمان چیز‌هایی را بپسندیم که خلاف دستور رسول‌خدا و خلاف سیره و روش زندگی رسول‌الله و ائمه هدی؟عهم؟ باشد؟! اسم این می‌شود جاهلیت؛ از هرکس گرفته باشیم، از اروپا بگیریم، یا از خودمان اختراع کنیم. هر روش اخلاقی که ضد اخلاق رسول‌الله و ائمه هدی؟عهم؟ باشد، هرچه هست، همین‌که خودمان درست کرده‌ایم، اسمش می‌شود جاهلیت. اگر از نیویورک هم آمده باشد، جاهلیت است. آن‌ کسی‌که دارد برای ما روش زندگی، اخلاقیات، طرز معاشرت و مکالمه و گفتگو و هرچه مربوط به اخلاقیات باشد را شرح می‌دهد، در عالی‌ترین و بزرگ‌ترین کشور‌های متمدن دنیا هم باشد، همین‌که با سیره رسول‌خدا و ائمه هدی؟عهم؟ مخالفت داشت، می‌شود جاهلیت و منشأش جهل است؛ یعنی همان روحیه ضد دین، ضد اخلاقیات حجت‌های خدا و اسوه‌ها و قدوه‌های خدایی؛ به هر شکلی باشد.

نوبت به احکام عملیه می‌رسد که پناه به خدا می‌بریم! ببینید جاهلیت چطور در همه زندگانی ما نفوذ کرده است! تمام احکام عملیه ما در کوچک‌ترین امور و بزرگ‌ترین امور ما حکمش را دین بیان کرده و هیچ‌ فروگذار نکرده است. راوی خدمت امام صادق؟ع؟ است. حضرت دستشان روی کوزه آب است می‌خواهند آب میل بفرمایند، می‌فرمایند: ان الله جعل لکل شیء حداً‌ ([145]) خدا برای هرچیزی حدی و حکمی معین قرار داده. به آن کوزه اشاره فرمودند و فرمودند: حتی برای این کوزه که من می‌خواهم از آن آب بیاشامم حدش معین است. _ عرض من است _ اگر مثلاً  کوزه

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 478

لبش شکسته است از آن قسمت شکسته‌شده آب نیاشامید، از لب خود کوزه آب نخورید، باید در ظرفی ریخته بشود.([146]) باز خود آب خوردن حکم دارد. به سه نفس خورده بشود. اولش بسم‌الله گفته بشود. در ابتداء هر آشامیدنی بسم‌الله، و بعد از هر آشامیدنی الحمد‌لله بگوید.([147]) حکم دارد که چطور بیاشام. در حلقت نریز، مثلاً آب را بمک.(‌[148]) حتی امام فرمود: ارش خدش حکم دارد یعنی اگر کسی روی دست یا بدن کسی خراشی، خدشه‌ای وارد کند دیه دارد.([149]) سراسر زندگانی ما، تمام امور ظاهری ما را احکام دین تشکیل می‌دهد. اسمش می‌شود حکم دین. معاملات احکام دارد، نکاح و ازدواج احکام دارد، خوابیدن احکام دارد، بیدارشدن احکام دارد. همه امور ما احکامش بیان شده است. ما باید در امور زندگی در کوچک و بزرگش تابع دین باشیم. در هرجای آن که مخالفت کردیم، نپسندیدیم یا جامعه ما نپسندید و مخالفت کردیم، همین می‌شود جاهلیت. حال این نظام را از هرجا گرفته باشیم، از هرجا آورده باشیم، هرکس برایمان قرار داده باشد، این جاهلیت می‌شود و منشأش جهل است.

ما را از این ترسانیدند. والله عذاب دارد، حتی کوچک‌ترین کار شرعی که تعطیل بشود عذاب دارد. حال یک‌وقت هست که عذابش در دنیا است، عذاب دنیایی دارد، ممکن است به برزخ نرسد، ممکن است به آخرت نرسد. اما شخص مؤمن و معتقد به دیانت اسلام که معتقد است شریعت رسول‌خدا خاتم شرایع است؛ یعنی جامع جمیع خیرات است، هرجایش را تعطیل کند، خودش را در معرض عذاب خدا قرار داده و عذاب می‌شود. لیس بأمانیّکم و لا امانیّ اهل الکتاب من یعمل سوءاً یُجْزَ به([150]) در کارهای

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 479 *»

خدا باید دقت بکنیم. این‌طور نیست که کارهای خدا با میل شما، با امیدها و آرزو‌های شما، یا آرزو‌ها و امیدهای اهل کتاب؛ یهودی‌ها، نصرانی‌ها و دیگران مطابق باشد.

نه اینکه بگوییم چون ما مسلمانیم، چون شیعه هستیم، چون مستبصریم، از برکت بزرگان اهل محبت و مودتیم، حال این یک معصیت که چیزی نیست، خدا کریم است، عفو می‌کند، بگذار این‌ کار را بکنم، بگذار این‌طور باشم، بگذار زنم این‌طور باشد، بگذار دخترم این‌طور باشد، بگذار پسرم این‌طور باشد، بگذار وضع زندگیم این‌طور باشد، بگذار شبم به این‌طور بگذرد، روزم به آن‌طور بگذرد، آن را ببینم، آن را بشنوم. این که چیزی نیست، کاش همه معصیت‌ها همین باشد، کاش همه مردم مثل من باشند. تمام اینها امانیّ است، همه اینها اُمنیّه‌های بیجا و فکرهای فاسد و غلط است. من یعمل سوءاً یجز به کلمه سوءاً مفرد آمده، نکره منوّن بر عمومیت دلالت می‌کند. هرکس هر کار بدی بکند جزائش را می‌بیند. حتی معین شده که برای ناخن‌گرفتن از کجا شروع بشود، به کجا ختم بشود. در چه روز ناخن بگیر. خلاف کردی، روزش را تخلف کردی، مبتلا می‌شوی؛ مثلاً روز جمعه، روز پنجشنبه برای ناخن‌گرفتن معین شده است، اگر در روزی که نهی شده ناخن گرفتی قطعاً به آنچه وعده داده شده می‌رسی، ضرر می‌بینی، سوء خلق پیدا می‌کنی، اموری که فرموده‌اند پیش می‌آید. برو برگرد ندارد من یعمل سوءاً یجز به هرکس هر کار بدی کرد، یقیناً به جزاء و مکافاتش می‌رسد.

عرض کردم شیعه اثناعشری که نباید مبتلا باشد آن هم شیعیان مستبصر، نباید نه مرض داشته باشند، نه بلاء داشته باشند، نه گرفتاری، نه هیچ ابتلائی. اما اینکه می‌بینید مسلمان‌ها قاطبةً و شیعه بخصوص این‌قدر گرفتارند! این‌قدر مبتلایند! انواع مریضی‌ها، گرفتاری‌ها، زندگانی سخت، اختلاف‌ها و فریادهای داخل خانه‌ها. زن‌ها فریادشان از ستم شوهرها بلند است، شوهرها فریادشان از بی‌وفائی و بی‌فکری زن‌ها بلند است. بچه‌ها از روش پدرها می‌نالند، پدرها از بی‌وفائی و بی‌همتی فرزندها

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 480 *»

می‌نالند. والله تمام این بلاءها به‌واسطه همین است که خلاف شرع و خلاف شریعت می‌کنید. صاحب شریعت بقیةالله صلوات الله علیه و عجل الله تعالی له ‌الفرج بر همه ما ناظر است. داخل خانه‌هایمان را می‌بیند، داخل بازار‌هایمان را می‌بیند، داخل دانشگاه‌هایمان را می‌بیند، داخل بیمارستان‌هایمان را می‌بیند، داخل مسجدهایمان را می‌بیند، همه‌جا را می‌بیند. نه تنها مسجد را ببیند، سینماها را نبیند. همه‌جا را می‌بیند، همه‌چیز را می‌شنود، به همه امور آگاه است. در هرجا، هر خلاف شرعی می‌شود، منشأش را می‌داند که از کجا شروع شد، چه کسی رایجش کرد، چه کسی دنبالش رفت، چه کسی راضی است، چه کسی خوشحال است، چه کسی تأیید می‌کند، چه کسی کمک می‌کند، همه را باخبر است. صاحب شریعت است. او دلش برای شریعت می‌سوزد، شریعت خدا را دوست دارد.

سیزده معصوم فداء این شریعت شدند، سیزده معصوم برای این شریعت شهید شدند. شما الآن بعد از هزار و چند صد سال برای همان معصوم‌هایی که فداء این شریعت شدند، فداء همین دین شدند به‌سر می‌زنید، به سینه می‌زنید، گریه می‌کنید، ناله می‌کنید، آنگاه صاحب دین بر ای آن معصومین هیچ غمگین نیست؟! دلش نمی‌سوزد که ببیند عمداً‌ و با کمال بی‌پروایی بر خلاف شرع او رفتار می‌کنند؟! چه کسانی؟! آنهایی که خودشان را منسوب به آن حضرت می‌دانند! خودشان را به آن حضرت نسبت می‌دهند! وضع زن‌های ما را می‌بیند، وضع دخترهای ما را می‌بیند، در خانه‌ها، در کوچه‌ها، در خیابان‌ها وضع جوان‌هایمان را می‌بیند که به چه معاصی مبتلا هستند، به چه هیئت‌ها در می‌آیند و می‌روند و می‌آیند. آیا آن بزرگوار که همه اینها را می‌بیند دلش نمی‌سوزد؟ نفرین نمی‌کند؟! این نفرین او است که همه مبتلایند.

تمام این ابتلاءات نفرین آن حضرت است. هرکس هرچه می‌کشد، از هرچه می‌کشد، هرطور می‌کشد، بداند به‌واسطه خلاف شرعی است که کرده و بداند که به نفرین بقیةالله صلوات الله علیه مبتلا شده است. اگرنه چرا سرطان بگیرد؟ چرا سل

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 481 *»

بگیرد؟ چرا فشار خون بگیرد؟ چرا مقروض بشود؟ چرا زنت با تو این‌طور رفتار کند؟ چرا تو با زنت این‌طور رفتار کنی؟ چرا فرزند با تو این‌طور رفتار دارد؟ چرا تو با فرزند این رفتار را داری؟ چرا می‌نالی؟! و کیست که خیالش راحت باشد و ننالد؟ کیست؟ اینها جاهلیت است، اینها منشأش همان جهل است. با دین خدا نباید مخالفت کرد. ما را از این جهل و جاهلیت ترسانیده‌اند.

سیره این بزرگواران را نگاه کنید! فاطمه زهراء نذیر است یعنی ترساننده است. در این آیات دیگر سخن از بشیر ‌بودنش نیست. به چه‌چیزی بشارت بدهد؟! این وضع بشر است! به چه بشارت بدهد؟ اگر یک‌وقتی خدا به کسی عنایتی بکند، توفیقی بدهد، این هم دعوت ملکی را اجابت کند، ملک بگوید: برخیز نمازی، طاعتی انجام بده، اما آن هم چطور و به چه وضع؟! آنگاه به او بشارت بدهند! بشارت خیلی ضعیف است، خیلی فرع است. آنچه اصل است، نذیر و ترساننده ‌بودن ایشان است که باید دائماً کنار گوشمان فریاد بقیةالله را احساس کنیم که آن بزرگوار می‌فرماید بترسید از جاهلیت! بترسید از مقتضاهای جهل! اینها عذاب دارد، اینها گرفتاری دارد، نقمت‌ الهی پشت سرش است یا در دنیا، یا در برزخ، یا در آخرت. اما این‌قدر این بشر غلیظ و خشن است و این‌قدر قسی‌القلب است که این انذارها هیچ به گوشش فرو نمی‌رود.

از این جهت تدبیر دیگری کردند، گفتند ما جهل و اقتضاءات جهل را به شما نشان می‌دهیم تا از جهل بیزار بشوید، ببینید مظاهرش با ما چه می‌کنند. ما مظلومیت را قبول می‌کنیم، مظلوم واقع ‌می‌شویم تا ببینید مظاهر این جهل با ما چه می‌کنند. از این جهت مصائب را قبول کردند.

مطمئن باشید اگر آن مصائب را قبول نمی‌کردند، این‌ مقداری هم که از آثار دین باقیمانده باقی نمی‌مانْد. این بشر این‌طور است. ولی روی آن محبتی که به معصومین؟عهم؟ دارد می‌نشیند فکر می‌کند، یا دور هم می‌نشینند، یاد می‌کنند از آن مصائبی که صاحبان آن جهل و مظاهر آن جهل کلی بر این بزرگواران وارد ساختند،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 482 *»

دوست متزلزل و مضطرب می‌‌شود، می‌گوید حال که چنین است، خدایا! من ضعیفم اما از جهل بیزارم، از مقتضاهای جهل و مظاهر آن بیزارم. خدایا! مرا با آنها قرار مده. خدایا! دست مرا بگیر. و مرا از این مهالک نجات بده. از برکت ذکر مصیبت‌ها و اجتماع در مجالس ذکر مصیبت، یک‌باره ‌چنین حالتی برای انسان فراهم می‌شود.

چقدر حجت‌های خدا به ما محبت داشتند که مصیبت‌ها را قبول کردند و آلام و صدمات را پذیرفتند برای اینکه دل‌های ما هرچند در مدت عمرمان یک‌بار هم شده، همین‌قدر تکان بخورد و تأثر پیدا بکند به اینکه عجب! مظاهر جهل و رؤسای جهل که این مصائب را بر اولیاء خدا وارد کردند، آنها اصل جهل هستند، و اگر من بخواهم به اقتضاء جهل رفتار کنم با آنها خواهم بود، بنابراین بشر وحشت می‌کند و قدم جلو می‌گذارد لمن شاء منکم أن یتقدم بار غم مصیبت اولیاء را به دل می‌کشد، می‌نالد، می‌گرید، فریاد می‌کند و می‌گوید یا لیتنی کنت معکم کاش من هم بودم، کاش زمینه برای من هم فراهم می‌شد تا با شما آن مصائب را قبول می‌کردم و نشان می‌دادم که من از جهل و مقتضیات جهل و مظاهر آن بیزارم و دوستدار شما و طرفدار راه شما هستم.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 483 *»

مجلس  54

 

 (شب چهارشنبـه ‌ _  26 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 484 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

سخن در این بود که فاطمه زهراء؟سها؟ مطابق این تعریف خداوند که در این آیات فرموده، یکی از آیات بزرگ خدا است و نذیر و ترساننده بشر است از عمل‌ نمودن به مقتضای جهل. اگرچه بسیار ی از مفسرین ظاهر این آیه را به جهنم تفسیر کرده‌اند. «ها»ی انها را گفته‌اند به سقر برمی‌گردد که در آیات قبلی ذکر شده است. خداوند سوگند یاد می‌فرماید به ماه و شب و صبح برای بیان این مطلب که جهنم، یا یکی از طبقات جهنم که سقر باشد از آیات بزرگ خدا است و آن جهنم نذیر و ترساننده بشر است که هرکس می‌خواهد می‌ترسد و در طاعت خدا قدم پیش می‌گذارد و هرکس نترسد قدم پیش نمی‌گذارد و در طاعت و عبادت داخل نمی‌گردد. گفته‌اند مراد از ظاهر آیه این است و مرجع کنایه انها جهنم یا طبقه‌ای از طبقات آن است، و این طبقه یا خود جهنم از آیات بزرگ خدا است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 485 *»

ما عرض کردیم روایاتی از ائمه ما سلام‌ الله ‌علیهم ‌اجمعین رسیده که مراد از انها در این آیه شریفه فاطمه زهراء؟سها؟ می‌باشند.([151]) اگر در ظاهر آیه هم مراد نباشد، در باطن آیه مسلّم است. وقتی‌که باطن شد، مطابق آن عرضی که داشتم باید باطن اصل باشد. و اگر آیات دیگر و مصادیق دیگری اراده شده باشد، به این اعتبار است که جلوه‌ای و ظهوری از باطن هستند. بنابراین فاطمه زهراء؟سها؟ نذیر بشر است و از آیات بزرگ خدا است. آیات دیگری هم مثل بهشت، مثل جهنم، مثل این آیات تکوینیه خدا که نشانه‌های قدرت و حکمت خدا می‌باشند و به حسب خودشان و  در مقام خودشان هم بزرگ می‌باشند، به‌واسطه‌ این است که تجلی‌ای از تجلیات مقام حقیقت محمدیه؟ص؟ هستند.

در حدیث دیگر فرموده‌اند: مراد از انها ولایت است.([152]) و چون حقیقت محمدیه؟ص؟ در تعیناتی ظاهر شده و آخرین تعینات آن حقیقت، مقام فاطمه زهراء؟سها؟ است، یا بفرمایید فاطمه زهراء؟سها؟ آخرین مظهر برای آخرین مراتب و تعینات حقیقت محمدیه‌؟ص؟ است، از این‌جهت آیاتی که به‌طوری شأنی از شئونات این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 486 *»

حقیقت را حکایت می‌کنند، آن آیات به‌حسب خودشان و در مقام خودشان بزرگ خواهند بود. پس اگر مراد سقر هم باشد که یکی از طبقات جهنم است، یا مراد خود جهنم باشد که از آیات بزرگ خدا است، برای این است که جهنم مظهر  برای غضب و سخط فاطمه زهراء؟سها؟ است. خشم فاطمه، سخط فاطمه و غضب فاطمه همان جهنم است و همان عذاب خدا است. زیرا فاطمه زهراء؟سها؟ اصل است و این شئونات فرع او است و این تجلیات مربوط و منسوب به آن حضرت است.

بهشت هم خانه رضای فاطمه زهراء؟عها؟ است. وقتی‌که رسول‌خدا فاطمه زهراء را معرفی فرمودند، از جمله صفاتی که درباره حضرت گفتند که هم اهل سنت نوشته‌اند هم شیعیان، این است فاطمة بضعة منی([153]) فاطمه پاره تن من است. و مقصود از پاره تن من، نه این است که یعنی جزئی از من است، بلکه یعنی  یک تجلی از تجلیات من است. رضا فاطمة من رضای‏ و سخط فاطمة من سخطی‏([154]) رضایت و خشنودی زهراء خشنودی من است و غضب و سخط زهراء سخط و غضب من است. همچنین می‌دانیم رضای رسول‌خدا رضای خدا است و سخط رسول‌خدا سخط خدا است، و رضای خدا همان بهشت خدا، نعمت‌های خدا و رحمت‌های خدا است.

خداوند ذاتش تغییر نمی‌کند، در ذات خدا تغیر و دگرگونی راه ندارد، مثل ما نیست که از حالی به حالی شود. گاهی خشنود شود و از چیزی خوشحال گردد، گاهی از چیزی خشمگین شود و در حالت خشم قرار بگیرد. ذات خداوند از تغیرات و دگرگونی‌ها منزه است. تغیرات صفات خلق خدا است. خدا خلق را آفریده و برای آنها صفات و حالات قرار داده است. رضا در عالم خلق است، سخط و غضب در عالم خلق است. در ذات خداوند این صفات جاری نیست، او از داشتن این حالات

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 487 *»

مختلف منزه است. پس هرجا رضای خدا می‌گویند یعنی رحمت خدا؛ یعنی نعمت‌های خدا. این رحمت‌ خدا و نعمت‌های خدا هم آثاری است که خداوند بر افعال و کارهای ما، بر صفات ما و بر اشیاء مترتب فرموده است. اینها  رحمت خدا و نعمت خدا می‌شود که اسمش را  بهشت می‌گذارند. به‌طور کلی نعمت‌ها و رحمت‌های خدا را بهشت می‌گویند. اگر در دنیا باشد بهشت دنیایی است که همین نعمت‌های ظاهری و نعمت‌های باطنیِ دنیا است. اگر در عالم برزخ باشد بهشت برزخی می‌شود و اگر در عالم آخرت باشد بهشت آخرتی می‌شود. همه‌جا رضا و خشنودی خدا همان نعمت‌‌های خدا است.

پس اگر در آیات قرآنی، در روایات و در فرمایشات گفتند که فردای قیامت خدا از بندگان مؤمن خود راضی می‌شود، از صالحین، از متقین خشنود است، می‌دانیم یعنی خدا در آخرت نعمت‌‌ها و رحمت‌های خود را فراهم کرده که نتیجه تقوای اهل تقوی است، نتیجه ایمان اهل ایمان است، نتیجه اعمال صالحه صالحین است که اسمش بهشت می‌شود. همچنین وقتی خشم خدا و غضب خدا گفته می‌شود، آن هم معلوم است که مراد عذاب‌ها، عقاب‌ها، اخذ و گرفتن خدا است که بر اعمال و کارهای ما، بر بعضی از صفات ما و بر اشیاء و موجوداتی در عالم‌ها مترتب فرموده است. اینها خشم خدا و غضب خدا می‌شود. هرجا فرمودند: خدا بر کفار، بر اهل عصیان، بر اهل طغیان، بر سرکش‌ها، بر اهل نفاق سخط و غضب دارد، خشم دارد، مراد همان عذاب‌ها و عقاب‌هایی است که قرار داده که نتیجه کفر کافرها، نتیجه معصیت اهل معصیت و نتیجه طغیان اهل طغیان است. اسم اینها را خشم خدا و غضب خدا می‌گذارند. نه اینکه نعوذبالله ذات خداوند دگرگون گردد و عصبانی شود.

اکنون که دانستیم رضا و غضب خدا چیست، پس اینکه رسول‌الله فرمودند: رضای من رضای خدا است و غضب من غضب خدا است، باید به این امر معتقد باشیم و جزء عقاید ما باشد که خداوند پیغمبرش را این‌طور قرار داده که پیغمبر از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 488 *»

هرچه خوشش آمد همان خشنودی خدا است، و از هرچه کراهت داشته باشد، آن را نپسندد و بر آن خشم داشته باشد، همان غضب خدا و خشم خدا می‌شود. پس در این حدیث شریف که رسول‌الله‌ می‌فرمایند: رضای فاطمه رضای من است و سخط فاطمه سخط من است، هرکس فاطمه از او راضی است من از او راضی هستم، و هرکس من از او راضی بودم خدا از او راضی است. هرکس فاطمه بر او غضب داشته باشد من بر او غضب و سخط دارم، و هرکس من بر او سخط و غضب دارم خدا بر او سخط و غضب دارد، مطابق این حدیث شریف و مطابق اعتقاد مسلّمی شیعه و مطابق نقل تمام اهل سنت که همه این حدیث شریف را نقل کرده‌اند، نتیجه این شد که رضایت فاطمه زهراء همان رضایت خدا است و خشم فاطمه زهراء همان خشم خدا است. در نتیجه می‌گوییم جهنم عبارت است از همان غضب و سخط فاطمه زهراء؟سها؟.

پس فاطمه زهراء مثل رسول خدا مثل امیرالمؤمنین مثل سایر معصومین است که اگر این بزرگواران از کسی راضی بودند او در بهشت است، و اگر بر کسی خشمگین بودند او در جهنم است. پس جهنم یک تجلی از تجلیات این بزرگواران می‌شود، محلی است که در آن خشم فاطمه زهراء، خشم رسول‌‌خدا و خشم ائمه هدی؟عهم؟ ظاهر شده است. در زیارت امیرالمؤمنین؟ع؟ است: السلام علی نعمة ‌الله علی الابرار([155]) سلام بر نعمت خدا بر ابرار یعنی خود حضرت نعمت خدا بر ابرار است؛ یعنی بر نیکان، آنهایی که نیکو کارند، خود آن نیکی عملی است که بر آن رضای خدا و نعمت‌های خدا مترتب شده، و حضرت همان نعمت‌ها هستند که خداوند به مؤمنین تفضل می‌فرماید؛ یعنی تمام نعمت‌ها در جای خودشان برای اهل نعمت‌ها، تجلیات امیرالمؤمنین، تجلیات فاطمه زهراء و تجلیات رسول‌الله است. پس نعمة الله علی الابرار بیان این مطلب است که خود حضرت نعمت خدا برای ابرار است. فرض بفرمایید همین سلامتی که داریم، این نعمت وجود که داریم، این نعمت ایمان، این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 489 *»

نعمت‌های ظاهری و باطنی، هرچه داریم که خداوند به ما کرامت فرموده، همین‌ها تجلیات علی؟ع؟ است، همین‌ها تجلیات فاطمه زهراء؟سها؟ است.

تک‌ تک این نعمت‌ها به آن بزرگواران انتساب دارد و می‌گوییم ایشان بر اهل نعمت صاحبان نعمت هستند. هرکس در دنیا نعمت دارد باید این بزرگواران را صاحب نعمت بداند. هرکس در برزخ نعمت برزخی دارد باید این بزرگواران را صاحب آن نعمت‌ها بداند. هرکس در آخرت نعمت می‌یابد باید این بزرگواران را صاحب آن نعمت‌ها بداند. و چون تنزلات تعینات ایشان تا مرتبه فاطمی آمده، پس فاطمه زهراء؟سها؟ صاحب همه نعمت‌ها بر همه اهل نعمت‌ها است، و رضای او است که همراه جمیع اهل حق، اهل ایمان، اهل تقوی و اهل یقین است. باید صاحبان نعمت‌ها فاطمه زهراء را کنار خود ببینند و نعمت‌ها را رضای او بدانند و شکرگزار نعمت وجود فاطمه زهراء؟سها؟ باشند که خداوند به برکت آن بزرگوار این نعمت‌ها را به آنها داده است. پس همه نعمت‌ها تجلیات فاطمه زهراء؟سها؟ است.

هر نعمتی هم در جای خودش بزرگ است. معنای بزرگ‌بودن آن نعمت همین است که برای بشر منفعت دارد، برای بشر خیر است، برای بشر نشان‌ده قدرت خدا، نشان‌ده حکمت خدا، نشان‌ده رضای خدا است. هر نعمتی در جای خودش خیلی بزرگ است! وقتی‌که خدا بفرماید و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها([156]) ببینید خطاب به تمام بشرها است. ای بشرها همه‌تان! درست است خطاب این آیه و ان تعدوا در زمان رسول‌خدا به اهل آن زمان بوده، اما چون قرآن برای همه زمان‌ها است خطابش به همه بشرها است. قرآن در مقامی واقع است که مخاطبین به قرآن: گذشتگان، آیندگان و موجودین زمان نزول قرآن هستند، قرآن در ‌چنین مقامی واقع است و به همه بشرها می‌فرماید. اگر بشرها از اولین و آخرینشان اجتماع کنند و بخواهند یک نعمت را بررسی کنند، همه جوانبش را بفهمند و تمام جهاتش را بدانند، نمی‌توانند تمام جوانب یک

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 490 *»

نعمت را احصاء کنند. چون آن نعمت ظهور حجت خدا است، آن نعمت تجلی حقیقت محمدیه؟ص؟ است، به عالم مشیت وابسته است و فیضی است که از مشیت جاری شده است. و این بشر خودش در جایی قرار گرفته که بین او و مشیت فاصله‌ها و واسطه‌ها است. بنابراین بشرها کجا می‌توانند بر یک نعمت واقف شوند!

اگر در این آیه شریفه دقت کنید می‌بینید چه فرمایش عجیبی است! و ان تعدوا خطاب جمع است. تنها همان اهل آن زمان مراد نبودند، همه شما ای بشرها از اولین و آخرین! با این‌همه قدرت‌های مغزی که دارید، با ‌این همه دستگاه‌های محاسبه که دارید، حتی دستگاه‌های محاسبه امروزه و هرچه از اینها قوی‌تر بشود، اگر همه اینها مجتمع شوند و بخواهند یک نعمت از نعمت‌های خدا را احصاء کنند و بررسی کنند، نمی‌توانند همه جوانب و همه جهاتش را بفهمند و درک کنند. معلوم است وقتی نعمت‌ها این‌طور باشد، پس کوچک و بزرگش هریک در جای خودش بزرگ است و یک‌آیه و  یک‌تجلی از آیه کلیه الهیه؛ حقیقت محمدیه؟ص؟ هستند.

بد نیست این مطلب را هم متذکر باشیم که الآن در زمان ما، صاحب نعمت و ولیّ نعمت بر ما وجود مبارک بقیة‌الله صلوات الله علیه هستند. این بزرگوار در این مقام ظاهریشان که از شئونات مقامات ظاهری ایشان مقام باب‌بودن برای جمیع فیوضات الهی است، باید در تمام نعمت‌ها که به‌طور اجمال می‌بینیم، به این مقام توجه داشته باشیم. تمام نعمت‌هایی که اطراف وجود ما را گرفته؛ خود وجود ما، کمالات وجودی ما و نعمت‌هایی که در ظاهر و باطن داریم و آنها را اجمالاً می‌بینیم، همراه تک ‌تک این نعمت‌ها وجود مقدس امام زمان صلوات الله علیه وجود دارند و الآن بر ما صاحب نعمت و ولیّ نعمتند. ولیّ نعمتند یعنی نعمت در دست ایشان است و از دست آن بزرگوار بر ما جاری است. گذشته از این باید آن بزرگوار را همراه نعمت احساس کنیم و همراه نعمت بیابیم.

آن حضرت به صاحب‌الامر نیز نامیده شده‌اند و لقب شریف صاحب‌الامر از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 491 *»

القاب این بزرگوار قرار داده شده است. البته این لقب برای هریک از معصومین در زمان خودشان بوده است، هریک از معصومین در زمان خودشان که امامت ظاهری برایشان بوده آن حضرت در آن زمان، صاحب‌الامرِ آن زمان بودند. همچنین کلمه قائم از القابی است که برای هریک از این بزرگواران گفته می‌شده.([157]) همچنین اسم و لقب شریف مهدی برای هریک از این بزرگواران گفته می‌شده.([158]) هادی برای هریک از این بزرگواران گفته می‌شده. امام برای هریک از این بزرگواران گفته می‌شده. همین‌طور حجت.

راوی خدمت حضرت صادق؟ع؟ آمد عرضه داشت آقا قائمی که شما می‌فرمایید و در فرمایشات پدرانتان رسیده آیا شما هستید؟ فرمود: تمام ما قائم به امر خدا هستیم؛ یعنی اقامه‌کننده دین خدا، اقامه‌کننده امر خدا هستیم؛ امر فعلی، امر مفعولی. ولایت کلیه الهیه در ما ظاهر و به ما موجود و برپا است. همه ما قائم به امر خدا هستیم، اما آن قائمی که در روایات مژده ظهورش داده شده و وعده داده شده که نصرت دین خدا  کند و به‌طور غلبه احقاق حق نماید شأن آن بزرگوار است، او من نیستم. عرض کرد همین‌طور مهدی شما هستید؟ فرمود: همه ما مهدی هستیم؛ یعنی همه ما به هدایتِ خدا هدایت ‌یافته‌ایم، ما به کسی دیگر محتاج نیستیم. خدا ما را هدایت فرموده، نمی‌خواهد کسی ما را هدایت کند. ولی آن ‌که مهدی و موعود است و وعده داده شده، او من نیستم. فرمود: او نهمین از فرزندان سیدالشهداء صلوات الله علیه است و قدری از اوصاف حضرت را ذکر فرمودند.([159]) پس صاحب‌الامر مثل مهدی،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 492 *»

مثل قائم بامر الله، مثل هادی، مثل حجت، مثل امام، از صفات و از القاب همه ائمه؟عهم؟ است. و از وقتی‌که امام عسکری صلوات الله علیه از دنیا رحلت فرمودند و امر امامت ظاهری به فرزند آن حضرت؛ حجة‌ بن ‌الحسن صلوات الله علیه انتقال یافت، از آن زمان لقب شریف صاحب‌‌الامر، حجت، امام، قائم بامر الله، مهدی، هادی، و این نوع القاب به آن بزرگوار اختصاص دارد و از شئونات آن حضرت است. امروز او صاحب‌الامر است.

«الامر» با این اطلاقش که جنس محلی باللام است و افاده عموم می‌کند، لفظی است که به ما می‌فهماند که جمیع شئون الهی، جمیع مقامات الهی، همه و همه در کلمه «الامر» جمع شده که از جمله شئونات الهی اعطاء نعمت‌ها است. خدا ولیّ نعمت‌ها است، خداوند صاحب همه نعمت‌ها است، خداوند معطی است، عطاکننده او است، ولیّ حسنات او است ولی به این بزرگواران و در این بزرگواران. صاحب یعنی کسی‌که همراه است. «صاحب» به معنای همراه و معاشر است. ولی ما می‌گوییم مالک. صاحب را مالک می‌گوییم. می‌گوییم صاحب‌ خانه یعنی مالک خانه، صاحب‌ کتاب یعنی مالک کتاب. ولی به‌واسطه اینکه تسلط مالک همراه با مملوکش است، تسلط صاحب‌ ‌خانه همراه با خانه است، تسلط او در خانه دیده می‌شود که آن را می‌تواند بفروشد، می‌تواند خراب کند و می‌تواند آباد کند، عهده ‌داری خانه و تسلط خانه برای او است. به این اعتبار او را صاحب می‌گوییم. اصل صاحب از مصاحبت و همراه ‌بودن است، معاشر است، به این معنا است.

«صاحب‌الامر» هم آن کسی‌که همراه با امر است. «امر» یعنی‌ چه؟ یعنی شأن. «شأن» یعنی چه؟ یعنی جمیع شئونات الهی که اسمش را همان ولایت می‌گذاریم، تمام ولایت الهی با امام زمان صلوات الله علیه همراه است. هر نعمتی که به هر کس داده می‌شود امام زمان همراه آن نعمت است و از آن نعمت جدا نیست، به دست امام به ما می‌رسد. اما نه به این معنا است که این نعمت را به ما داد، پیش ما گذارد و رفت،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 493 *»

دیگر کاری ندارد و نمی‌داند که ما با این نعمت چه کردیم. آیا این نعمت را صرف رضای خدا کردیم، یا نعوذبالله در خلاف رضای خدا به کار بردیم؟ این‌طور نیست که نداند. بلکه هر نعمتی که خدا به ما داده، به دست بقیةالله داده و می‌دهد و آن‌ به ‌آن دارد به دست آن بزرگوار نعمت‌ها را به جمیع خلقش می‌دهد، و خدا حجتش را با جمیع نعمت‌هایش همراه قرار داده است.

«الامر» در اطلاق و شمول و عمومیتش لفظی عجیب است! این‌قدر این کلمه وسعت دارد که تمام عوالم را فراگرفته است. «الامر» عالم مشیت را فراگرفته. عالم مشیت عالم عجیبی است! مگر عالم مشیت محدود است؟! مگر عالم مشیت متناهی است؟! مگر عالم مشیت اول و آخر دارد؟! مگر عالم مشیت ابعاد دارد؟! عالم مشیت لایتناهی است. و با اینکه عالمی لایتناهی است خداوند خالق این عالم است. خدا عالم لایتناهی را آفریده و از عالم لایتناهی باخبر است و بر عالم لایتناهای مشیت مطلع است.

می‌دانید لایتناهی یعنی چه؟ مثلاً الآن این خانه، این حسینیه، این قبه منوره سیدالشهداء که بحمدالله در تحت این قبه واقع شده‌ایم که خودش نعمتی بزرگ است، خدا این نعمت‌ها را از ما نگیرد. خداوند جزاء خیر عنایت کند به تمام کسانی‌که در فراهم ‌شدن این نعمت‌ها، و در ادامه ‌یافتن این نعمت‌ها و به‌کار افتادن این نعمت‌ها به گردن ما حق داشته و دارند، و ان‌شاءالله بعد از این خواهند داشت، خدا به همه‌شان جزاء خیر عنایت کند. مخصوصاً‌ رفتگانشان را خداوند با خود سیدالشهداء محشور کند و از نعمت‌ها و عنایت‌های مخصوص سیدالشهداء بهره‌مندشان کند. این مجالس و اماکن شریفه خیلی حق بزرگی است! دیگر همین‌طور سخن به میان آمد.

می‌دانیم اعظم طاعات ما که از آن طاعت طاعتی بزرگ‌تر نداریم، در بین طاعاتمان، در بین حسناتمان، اعظم حسنات و اعظم طاعات ما گریه ‌کردن بر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 494 *»

سیدالشهداء و متأثر شدن در مصیبت حضرت است. دیگر اگر این را نفهمیده‌ باشیم و ندانسته باشیم که خیلی باید عقب باشیم. با این‌همه فرمایشاتی که از مشایخ+ در دست داریم، می‌دانیم که اعظم طاعات و اعظم حسنات این امر است. حال ببینید آن کسانی‌که در این امر بزرگ به ما کمک کرده و می‌کنند، آنهایی که پول داده‌اند، آنهایی که به هرطور قدم برداشته‌اند، حتی بارها عرض کرده‌ام کسانی که برای توفیق ‌یافتنِ حاضر شدنِ در این اماکن و مجالس شریفه دعاء می‌کنند و به هرطوری به ما خدمت کرده‌ و می‌کنند، ذاکرین ما که ذکر مصیبت می‌کنند و اقامه‌ کنندگان مجالس مصیبت به هرطور، اینها به گردن ما حق بزرگی پیدا می‌کنند که ما را در این امر بزرگ کمک می‌کنند. هرکس ما را در طاعتی کمک کند به گردن ما حق پیدا می‌کند. اولاً در آن طاعت با ما شریک می‌شود، بعلاوه حق پیدا می‌کند.([160]) روی این جهت واقعاً‌ ما از اداء حق خدمت‌گزاران به امر سیدالشهداء صلوات الله علیه عاجزیم.

مقدم بر همه و ذی‌‌حق‌تر از همه، مشایخ عظام+ هستند که ما را در امر مصیبت بابصیرت ساختند و از عظمت و جلالت این امر باخبرمان کردند و حق مصیبت را برای ما روشن کردند، این بزرگواران حقشان از همه اعظم است. بعد همین‌طور هرکس در این امر قدمی برداشته و ما را کمک کرده و می‌کند بر گردن ما حق دارد. خدایا! تو حق آنها را اداء بفرما. خدایا! تو به تمام کسانی‌‌که در فراهم ‌شدن این اماکن شریفه، همچنین در اقامه مجالس مصیبت و عزاء در این اماکن شریفه به هرطور کمک کرده‌ و می‌کنند و خواهند کرد، جزاء خیر عنایت کن.

الآن این مکان شریف را در نظر بگیرید، می‌گوییم این خانه‌ای است، منزلی است که متناهی است؛ یعنی اول دارد، آخر دارد. اضلاع دارد، سقف دارد، زمین دارد، بالا و پایین دارد. این اطراف را  تناهی می‌گویند. به این جوانب بُعد پیدا کرده و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 495 *»

متناهی شده، حد دارد و محدود است. در سندها هم می‌نویسند: یک حد این منزل به کجا، یک حد آن به کجا، یک حد آن به کجا است. این معنی متناهی ‌بودن است. حال عالم امر؛ یعنی عالم مشیت تناهی ندارد، به این معنا که بالا داشته باشد، پایین داشته باشد، اول داشته باشد، آخر داشته باشد، ضلعی داشته باشد، چنین نیست. مشیت خدا یعنی فعل خدا، کار خدا که با آن همه ماسویٰ و همه هستی را ایجاد کرده، آن عالم غیر متناهی است.

بنابراین صاحب‌‌الامر که می‌گوییم؛ یعنی آن حقیقتی و آن ذاتی که با «الامر»  یعنی با مشیت خدا همراه است و مَجرای آن است. بعد هرچه را هم که خدا به مشیت ایجاد کرده و از آن مجریٰ می‌باشد، آن هم «امر» می‌شود یعنی مجرای «امر» می‌شود اما امر مفعولی. پس تمام موجودات حجت خدا همراهشان است. ببینید احاطه امام زمان صلوات الله علیه چیست. در هر زمان امام آن زمان این مقام را دارد. با همه موجودات همراه است و بر آنها مطلع است، و همان علم امام علم خدا است که بر همه‌چیز آگاه است. کسی خدمت امام؟ع؟ رسید، دید حضرت دارند با عده‌ای به زبان آنها سخن می‌گویند که زبانشان عربی نبود، تعجب کرد. امام از کجا لغت آنها را آموخته و از کجا با لغت آنها آشنا شده است؟ حضرت دانستند که از این امر تعجب کرده، فرمودند: خدا ما را حجت بر خلقش قرار داده است، می‌شود ما حجت بر خلق باشیم اما سخن کسانی‌ که بر آنها حجتیم ندانیم؟([161]) آن حجتی که سخن محجوجٌ‌علیه را نداند در واقع ابوبکر است، عمر است، حجت خدا نیست. ابو‌بکر نمی‌دانست، تنها با همان لغت مادری و زبان مادریش آشنا بود.

در زمان عمر وقتی‌که از ایران اسراء را به مدینه بردند، دختر یزدجرد شروع کرد به فارسی سخن‌ گفتن و درباره یزدجرد یا یزدگرد نفرین‌ کردن که چرا نامه رسول‌خدا را پاره کردی که باید دخترت اسیر بشود؟ دستت بریده باد! عمر فکر کرد دارد به او فحش

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 496 *»

می‌دهد، خواست به او توهین کند و اذیتش کند. امیرالمؤمنین حاضر بودند، فرمودند: نه، این با تو حرف نمی‌زند. دارد جدش را نفرین می‌کند که چرا نامه رسول‌‌خدا را پاره کرد و ایمان نیاورد که باید حالا این ذلت را ببیند.([162]) این، حجت خدا است. فرمود ما حجت خدا بر خلقیم. در همه عوالم، تمام لغات آن عالم‌ها و اهل آنها را ما می‌دانیم.([163]) لغت حیوانات را می‌دانند، لغت نباتات را می‌دانند، لغت هر صاحب ‌لغتی را امام باخبر است، نمی‌شود ندانند. عرض کردم صاحب‌ امر؛ یعنی صاحب همه امور، همه شئون و همه مقامات که از جمله مقام ولایت کلیه است.

مقام ولایت کلیه؛ یعنی صاحب نعمت. تمام نعمت‌ها، همه تصرفات، همه داد و ستدهای خلقی، همه معاملات خلقی، تمام تحت کلمه ولایت جمع می‌شود. ولایت؛ یعنی این. هر کاری که خدا با خلقش دارد _ و نمی‌شود خدا با خلقش کاری نداشته باشد _ دائماً دارد خلق را زنده می‌‌کند، دائماً‌ دارد خلق را می‌میراند، دائماً دارد خلق را خلق می‌کند، دائماً دارد به خلق نعمت می‌دهد، به خلق رزق می‌دهد، هرچه می‌خواهند به آنها می‌دهد. تمام تصرفات خدا در خلق اسمش شئونات الهی می‌شود، همه‌اش را شئونات الهیه می‌گویند. شما هرکاری، هر تصرفی که در منزل، در مغازه دارید اسم اینها را شئونات شما می‌گذارند؛ یعنی کارها و تصرفات شما در آنچه دارید از لباس، مال، تجارت، خانه، زندگی. همه اینها را  تصرفات شما و شئونات شما می‌گویند. می‌گویند شما در کارتان، در مالتان صاحب ولایتید. البته محدود به اذن خدا است؛ یعنی اگر خدا اجازه داده باشد که مال را صرف آن کار بکنید می‌توانید تصرف داشته باشید، وگرنه نه. همین‌طور سایر اموری که تحت اختیار شما است. تصرف در اینها بر اساس قرارداد الهی است، چون خدا اجازه داده است. اما تصرفات الهی به اجازه کسی نیست، خدا مالک همه چیزها است و مالک تصرف در همه اشیاء است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 497 *»

‌اسم چنین تصرفاتی را که نمی‌توانیم بفهمیم چگونه است ولایة‌الله می‌گذارند. و این ولایة‌الله که اسمش «الامر» می‌شود، حجت خدا، معصوم کلی، امام حیّ صاحب و همراه با این تصرفات الهی است. ببینید صاحب‌الامر یعنی چه! و در تمام نعمت‌ها که خدا به ما داده و می‌دهد امام زمان صلوات الله علیه همراهند و در دست این بزرگوار است، از دست او خارج نیست. از این جهت کار او با کار خدا فرق نمی‌کند. اگر اراده بفرماید از ما بگیرد، خدا اراده کرده است. اگر خدا اراده کند از ما بگیرد، امام اراده کرده است. اراده خدا اراده ایشان است، اراده ایشان اراده خدا است. و ماتشاءون الا ان‌یشاء‌ الله([164]) فوراً ‌گرفته می‌شود. ببینید چشم می‌دید دیگر نمی‌بینید، قلب می‌زد دیگر نمی‌زند، خون در عضو بود، در جریان بود، از کار افتاد، دیگر آن عضو میت است، این کمال و این نعمت را ندارد.

پس در جمیع نعمت‌‌ها امام همراه است و همان نعمتْ رضایت امام است، شأن او و تجلی او است و در جای خودش بزرگ است. این مطلب را در مورد نعمت دانستیم، سخن در غضب و سخط بود. سخط هم همین‌طور است. در زیارت امیرالمؤمنین؟ع؟ فرموده‌اند: السلام علی نعمة الله علی الابرار حضرت نعمت خدا بر نیکان است که به‌واسطه نیکو کاری خدا آن را به نیکان می‌دهد. خدا نعمت را به آنها می‌دهد؛ یعنی همین نعمت‌ها را که خدا می‌دهد، همه شئونات امیرالمؤمنین و تجلیات علی است، و در این زمان امام زمان است و به‌طور کلی در مقام بحثی که داریم، فاطمه زهراء؟سها؟ است. همه این نعمت‌ها، تجلیات فاطمه زهراء است. پس فاطمه زهراء،‌ نعمت خدا بر جمیع نیکان و ابرار است.

از آن‌‌طرف فرمودند: و نقمته علی الفجار([165]) امیرالمؤمنین نقمت خدا بر فجّار و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 498 *»

بدکاران است. آن کسانی‌که بد می‌کنند، خدا آنها را عقاب می‌کند، و عقوبت خدا همان عذاب خدا است. تمام بلاءها، تمام گرفتاری‌ها، تمام مشکلات، تمام صدمات و تمام آلام، همه و همه خشم خدا، غضب خدا و نقمت خدا است و این نتیجه فجور یعنی بدکاری است، نتیجه معاصی، نتیجه کفر و الحاد و نتیجه شک و تزلزل است. تمام اینها هرچه هست، هرچه بشر از بلاءها در دنیا گرفتار آن است، یا در برزخ، یا در آخرت به آن مبتلا  است، تمامش نقمت‌های الهی می‌شود، همه‌اش خشم خدا و جهنم خدا می‌شود.

همین جهنم‌ها، همین عقاب‌ها هم تجلیات و شئونات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. وقتی‌که به خشم تجلی بفرمایند، به غضب تجلی بفرمایند، تمام اینها ظهورات آن بزرگواران می‌شود. فرق نمی‌‌کند. چطور وقتی‌که شما خندانید به شما خندان می‌گویند، چون تجلی شما است و ظهور شما است. وقتی هم ‌که خشمگین و عصبانی هستید شما را عصبانی می‌گویند، نه غیر شما را. همان موقع به شما خشمگین می‌گویند نه به غیر شما. خشمگین هم از ظهورات شما است، خود شما هستید. روی این جهت می‌گویید من خشمگینم، یا می‌گویید من شادمان و خندانم. ظهور خود را به خودتان نسبت می‌دهید. ظهور به ظاهرِ در ظهور منسوب است و به آن نسبت دارد.

پس امیرالمؤمنین نقمة الله علی الفجار  است، نقمت خدا و عذاب خدا بر بدکاران است. در حدیث هم خود آن حضرت فرمود انا عذاب‌الله الواصب([166]) من آن عذاب خدا هستم که بر گنه‌کاران، بر بدکاران و بر کفار می‌بارد. چطور عذاب خدا بر امت‌های پیشین بارید! همان غرق ‌شدن قوم نوح که تمام اهل زمین غرق شدند مگر مؤمنینی که در کشتی نوح نجات یافتند، تمام کسانی که به عذاب خدا معذب

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 499 *»

شدند، امیرالمؤمنین می‌فرماید آن عذاب منم، من آن عذاب بودم. انا عذاب‌الله الواصب آن عذابی که بر آن قوم و بر آن بشرها در آن زمان وارد شد، همان تجلی امیرالمؤمنین به خشم و غضب بود، خشم امیرالمؤمنین بود، ظهور امیرالمؤمنین به آن عذاب و به آن خشم بود که برای آنها خشم خدا بود.

الآن هم هرگونه بلائی که انسان به آن مبتلا می‌‌شود، باید ببیند امامش همراه با آن بلاء است، خودش را در خشم امامش ببیند، توبه کند، از گناه برگردد. نه اینکه متحمل خشم خدا می‌شود، متحمل عذاب خدا می‌شود و پروا ندارد. تمام بلاءها همین‌طور است. سردرد، چشم‌درد، دندان‌درد می‌گیریم، مقروض می‌شویم، خدای نکرده اهانتی می‌بینیم، صدمه‌ای می‌بینیم، پایمان به سنگ می‌خورد، هر بلاء کوچک و بزرگی فرق نمی‌کند، باید آن را خشم امام زمان بدانیم که الآن امام همراه این خشمند. چون جزء تصرفات خدا است، از شئونات الهی است. تغییر نعمت درباره ما برای ما بلاء شده است. این است که باید بگوییم اللهم اغفر لی الذنوب الذی تُغیّر النِعَم([167]) یعنی خدایا! بیامرز آن گناهان مرا که باعث شده نعمت تغییر کند، بلاء بشود و من در بلاء قرار بگیرم، در نعمت بودم در بلاء واقع بشوم. همان‌جا شخص مؤمن باید ببیند و احساس کند که الآن در خشم امامش به‌سر می‌برد و از نظر بحث در خشم فاطمه زهراء؟عها؟ است. فاطمه زهراء بر او خشمگین است، باید توبه کند و به‌سوی خدا انابه بکند و باز گردد.

پس مجموعه گناهان و آثار آنها و مجموعه نقمت‌ها را جهنم اسم می‌گذارند؛ جهنم، یا طبقه‌ای از آن سقر نامیده می‌شود. و در این آیاتی که در شأن فاطمه زهراء مورد بحث ما است بعضی‌ گفته‌اند انها لاحدی الکبر یعنی جهنم یا سقر؛ طبقه‌ای از جهنم یکی از آیات بزرگ خدا است. عرض می‌کنیم بر فرض که این ظاهر هم مراد باشد

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 500 *»

و درست باشد یعنی یکی از تجلیات فاطمه زهراء‌ که همان خشم آن بزرگوار است بر کفار، بر فجار آن هم یکی از آیات بزرگ خدا است. چطور آیه بزرگ خدا نباشد؟

ببینید فرق نمی‌کند هر بلائی مثل نعمت در جای خودش بزرگ است. وقتی‌که می‌فرماید: و ان تعدوا نعمةالله لاتحصوها آیا «و ان تعدوا نقمةالله» چطور است؟ اگر ما بخواهیم یک بلاء را بررسی کنیم، می‌توانیم بفهمیم آن بلاء چیست؟ اصلش چیست؟ از کجا آمده؟ چطور آمده؟ چه مدارجی را طی کرده؟ به کجاها بستگی دارد؟ ابعادش چیست؟ به کجاها منجر می‌شود؟ نمی‌توانیم جمیع ابعاد یک نقمت را بررسی کنیم. یک نقمت، یک بلاء؛ مثل یک نعمت در جای خودش بزرگ است. چون ظهور بزرگ است، تجلی بزرگ است و صاحب همه اینها که همراه اینها است بسیار بزرگ و باعظمت است! زید عظمت و جلالتش در جمیع ظهوراتش ظاهر است چه ظهورات کلیش، چه ظهورات جزئیش. زید یک ظهور کلی دارد که مثلاً حرکت او است؛ حرکت مطلقه او. این حرکت در ظهورات جزئیه مرتب جزئی می‌شود، نسبت به آنها کوچک و  کوچک‌تر می‌شود؛ مثل ایستادن، راه‌رفتن و دویدن. معلوم است دویدن از راه‌رفتن جزئی‌تر است. راه‌رفتن از ایستادن جزئی‌تر است و ایستادن از خود حرکت مطلقه زید جزئی‌تر است، ولی در تمام اینها زید ظاهر است. زید که در حال دویدن است وقتی‌که مرد باعظمت و باشخصیتی باشد، شما دویدن او را دویدن شخص عظیم می‌دانید و بزرگ می‌شمرید. نشسته باشد، زید که باعظمت و جلالت باشد همین نشسته باعظمت و باجلالت است، زید همراه آن است، از آن دور نشده است.

انها لاحدی الکبر جهنم، سقر که عذاب خدا، نقمت خدا است که برای بدکاران مهیّا شده از آیات بزرگ خدا است. نذیراً للبشر صاحب این نقمت، صاحب این عذاب بشر را از این عذاب می‌ترساند، می‌گوید ای بشر! بترس، از جهل دست بردار که آن جهل منشأ تمام این آسیب‌ها، صدمات، آلام و نقمت‌های دنیا و برزخ و آخرت است، بترس. مانعی ندارد که آیه را به این معنای ظاهر هم معنا کنیم و سقر و جهنم

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 501 *»

یکی از تجلیات فاطمه زهراء به خشم است. این تجلی خیلی عجیب است!

همان‌طور که در بهشت وقتی نعمت‌ها به اهل بهشت می‌رسد می‌بینند از دست باکفایت ولایت به آنها داده می‌شود. البته چون امیرالمؤ‌منین؟ع؟ مظهر کلی ولایت است، همه می‌بینند که به دست علی؟ع؟ به آنها داده می‌شود. هرچه در بهشت به آنها داده می‌شود به دست امیرالمؤمنین؟ع؟ داده می‌شود؛ یعنی دست صاحب ولایت به آنها می‌دهد. در تمام بهشت، در در و دیوارش، در جمادات، نباتات و حیواناتش در همه نور امیرالمؤمنین متجلی است، همه بر هیئت امیرالمؤمنین هستند، اصلاً همهٔ بهشت علی است. می‌فرماید: بر در بهشت _ یعنی همه درهایش _ صفحه‌ای از طلا است که بر آن صفحه حلقه‌ای از یاقوت نصب شده، وقتی‌که این حلقه بلند می‌شود و بر آن صفحه می‌خورد صدایی در همه بهشت طنین می‌افکند و می‌پیچد و آن صدا که از آن شنیده می‌شود یا علی است.([168]) وقتی‌‌که حلقه در بهشت که بر صفحه آن بخورد یاعلی بگوید، آیا حیونات بهشت، پرندگان بهشت یاعلی نمی‌گویند؟ آیا در همه بهشت، نور علی و تصرف علی صلوات الله علیه دیده نمی‌شود؟ پس اهل بهشت همه می‌بینند که در رضای علی، در خشنودی علی به‌سر می‌برند و همه نعمت‌ها به دست علی؟ع؟ به آنها داده می‌شود.

جهنم هم همین‌طور است. هرکس در جهنم است خشم امیرالمؤمنین را می‌بیند، می‌بیند که علی؟ع؟ بر‌ آنها خشمگین است. ملائکه غلاظ و شداد مظاهر خشم امیرالمؤمنینند، در و دیوار جهنم مظاهر خشم امیرالمؤمنینند. امان از آن خشم! باید به خدا پناه ببریم از خشم کسی‌که ولی‌الله مطلق است. و امروز برای ما امیرالمؤمنین بقیةالله هستند، آن حضرت در این مقام با امیرالمؤمنین فرق نمی‌کنند. والله رضای این بزرگوار بهشت خدا است، خشم این بزرگوار جهنم خدا است. باید بترسیم، سر و کار ما با این بزرگوار است، ما از تصرفات او خارج نیستیم. نزد هر نعمتی

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 502 *»

باید ببینیم که صاحب ما است؛ یعنی با آن نعمت همراه است. نزد هر بلائی باید خشم او را ببینیم که او بر ما خشمگین است. به کجا فرار می‌کنید؟!

در گرفتاری‌ها چه کسی و کجا پناه شما است تا بخواهید رفع آن گرفتاری را بکنید؟ چرا راه را اشتباه می‌روید؟! چرا از پی چاره‌های خیالی می‌گردید؟ چاره کنار شما است، چاره تمام چاره‌ها و چاره‌سازها کنار شما است. آن‌ کسی‌که چاره را چاره می‌کند این بزرگوار است، از شما دور نیست، پهلوی شما است. اگر نعمت دارید وجود او را و مصاحبت او را شکر کنید. آقا! از برکت شما و به دست باکفایت شما این نعمت به من رسیده، آقا! از من نگیرید. اگر من خلاف کردم، بد کردم، از این نعمت قدردانی نکردم از من نگیرید، بر من خشمگین نشوید، نعمت مرا به نقمت مبدّل نکنید. اگر خدای نکرده خودتان را در نقمت می‌بینید، در ناراحتی، در عذاب، در شدت، در بلاء، در الم و درد می‌بینید، باز هم خود را کنار امامتان و امامتان را کنار این نقمت و بلاء ببینید و احساس کنید و از خود آن بزرگوار چاره بخواهید.

چه اشتباه بزرگی ما داریم که برای رفع گرفتاری‌ها، اموری را مرتکب می‌شویم که مطمئناً امام ما بر ما خشمگین می‌شود! فرض کنید کسی مقروض است برای رفع قرضش خودش را به کارهایی دچار می‌کند که امام او راضی نیست. آیا این چاره کارت را می‌کند؟! مثلاً چون‌ گرفتار زن و فرزند و عیال است، مخارجش زیاد است، نماز اول وقت را تأخیر می‌اندازد. برای چه؟ برای اینکه کار جلو برود، کار پیش برود، پول در بیاید. مگر از این راه پول در می‌آید؟! الآن امامت بر تو خشمگین است که نماز اول وقت را تأخیر می‌اندازی. یا خدای نکرده فرزندانش را به کاری می‌گمارد و به راه‌هایی وا می‌دارد که خدا راضی نیست، برای اینکه متکفل مخارجِ اموراتش بشوند. اگر هم به او بگویند که آقا چرا فرزندت را از پی کار حرام فرستادی؟ می‌گوید چه کار کنم عیال‌وارم، خرج دارم. این عیال‌واری و خرج‌داری بلائی است که گرفتارش شده‌ای، کنار این بلاء بقیةالله قرار دارند. آقا می‌بینند، می‌دانند و تو را مبتلا  کرده‌اند،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 503 *»

راهش این نیست که بیشتر آن بزرگوار را بر خودت خشمگین کنی، زندگیت را حرام کنی، فرزندانت را به حرام بداری. برای چه؟ برای اینکه رفع این گرفتاری بشود؟ این‌که بیشتر برایت گرفتاری روی گرفتاری می‌آورد، این‌که راهش نیست.

اینجا جایی است که برگردی، گذشته‌ات را مطالعه کنی ببینی که چه کرده‌ای، چه گناهی مرتکب شده‌ای که اکنون مبتلا شده‌ای به این بلاء: به کثرت عیال، به خرج زیاد، به قرض، به بلاء، به مرض، به چه و چه. برگرد گذشته را نگاه کن. مستبصر بشو، بصیرت پیدا کن، از حالت خود استغفار کن. آخر راهش را نشان داده‌اند. اذا ابطأتِ الارزاق علیک فاستغفِر الله یوسّع علیک فیها([169]) وقتی‌که روزی بر شما بطیء و کند شد، به اصطلاح روزی بر شما تنگ شد چه کار باید کرد؟ چاره‌‌اش استغفار است، توبه کن. ببین گرفتار چه معصیتی هستی از آن دست بردار. ببین در خانه با همسرت، با فرزندانت چطور رفتار داری؟ شاید معصیتی داری، در خانه با زن، با فرزند بداخلاقی داری. این معصیت است، بدخلقی را کنار بگذار. در خانه خوش‌خلق بشو تا روزی بر تو فراوان بشود. اگر خدای نکرده در خانه غیبت می‌کنی، اهل خانه غیبت می‌کنند، از غیبت نهیشان کن. اگر ربا می‌خوری ربا را ترک‌ کن. اگر خدای نکرده در خانه‌ تو غنا است، غناء و اسباب غناء و آلات غناء را از خانه بیرون کن، به غناء گوش نده. اگر خدای نکرده منظره‌های خلاف شرع می‌بینی، آلات آنها را بیرون بینداز، تا زن و فرزندت لباس‌‌ها و بدن‌های نامحرم را نبینند، خود تو رخساره‌ها یا لباس‌ها یا اوضاع نامحرم‌ها را نبینی. نشنوی آنچه را که امامت نمی‌پسندند، نبینی آنچه را که امامت نمی‌پسندند. باید در زندگی دقیق شد.

رفع بلاء، رفع گرفتاری‌ها به این نیست که بیشتر مرتکب معصیت بشویم. راهش برگشتن است، استغفار کردن، توبه ‌کردن و نادم‌‌ شدن است، از معاصی دست‌ برداشتن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 504 *»

است و تمرین‌کردن طاعات و تقوی است. باید طاعات را با تمرین به دست بیاوریم. این‌طور نیست که ما فکر کنیم توفیق یک‌باره از سقف خانه برای ما خواهد افتاد و زندگانی ما را رو به‌‌راه خواهد کرد. نه، آنچه یک‌باره می‌آید مرگ است، آنچه خبر نمی‌کند و می‌آید مرگ است که باید آماد‌ه آن بشویم، یک‌باره می‌آید، اجل بغتةً می‌رسد. آنگاه دست خالی است و مهیا نشده‌ایم. پس تقوی، طاعات، حسنات را باید با تمرین به دست بیاوریم، معاصی را باید با تصمیم ترک کنیم، برای ترک معاصی تصمیم بگیریم. ان‌شاءالله برای طاعات و حسنات همّت کنیم، خودمان را تمرین دهیم. آنگاه رضای اماممان را جلب می‌کنیم و سخط اماممان را از خودمان دور می‌کنیم، این راهش است.

پس فاطمه زهراء؟سها؟ نذیر و ترساننده بشر است هرچند به این نقمت‌ها باشد، ما را به این نقمت‌ها می‌ترساند، ما را از سقر و جهنم می‌ترساند؛ سقر و جهنم آخرت! آن سقر و جهنمی که مناسب آن عالم است! پناه به خدا می‌بریم. در برزخ هم سقر و جهنم داریم. فکر نکنید در برزخ جهنم نداریم، بلکه کار ما در برزخ مشکل‌تر است. ان‌شاءالله به برکت محبت به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در امر آخرت یک تأمینی داریم، به شرط اینکه این محبت نگذارد که به معصیت محبت پیدا کنیم، از معاصی لذت ببریم و ذاتاً‌ از معاصی خوشمان بیاید. اگر این‌طور باشد ان‌شاءالله آخرتمان را تأمین می‌کند. امام صادق؟ع؟ فرمود: والله ما فی النار واحد منکم([170]) به‌خدا قسم در جهنم یک‌نفر از شما نمی‌باشد. از چه کسانی؟ از‌ آنهایی که محبت محمد و آل‌محمد را به سویدای وجود و حقیقت دلشان دارند و آن محبت نمی‌گذارد که دیگر محبت معصیت‌ها در ذاتشان بیاید. اگر خدای نکرده محبتِ معصیت‌ها در ذاتشان بیاید، در آخرت هم وضع مشکل است، هول‌ها و ترس‌های آخرت داریم و خدای نکرده کارمان به حظائر جهنم منجر می‌شود. درباره جهنم حظائر گفته

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 505 *»

نمی‌شود، به ضحضاح جهنم می‌رسیم؛([171]یعنی اگر این‌طور باشد ما را به جهنم‌های فرعی می‌برند و به آتش آخرت می‌سوزانند. از این جهت به کسانی‌ خطاب فرمودند که محبت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در ذاتشان چنان ثابت و راسخ است که اجازه ورودِ محبتِ به کفر، شقاوت، الحاد و معصیت و طغیان نمی‌دهد که وارد ذاتشان بشود، به آنها فرمودند والله ما فی النار واحد منکم به‌خدا قسم یکی از شما در جهنم نخواهد بود.

اما فرمود فکر برزختان را بردارید. برزخ مشکل است، خیلی مشکل است! تفکر در معصیت نکنید، تدبیر در معصیت نکنید، برای معصیت فکر و پیش‌بینی نکنید، نفسْ شما را برای زمینه‌چینی معاصی وادار نکند، باید معاصی برای شما جهت زودگذر داشته باشد، تا به شما رسید بگذرد. بیشتر از ظاهرتان را نگیرد، به عالم خیال

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 506 *»

نرسد، به عالم فکر نرسد. زمینه‌چینی برای معصیت‌ها؟! پناه به خدا. خیلی گرفتار اینها هستیم. همین‌که زن، فرزند، مادر، پدر می‌نشینند و برای معاصی آتیه، شغل‌های حرام، برنامه‌های حرام زمینه‌ می‌چینند، این دختر‌ها را که به دبیرستان‌ها، دانشکده‌ها می‌فرستید، تمام اینها زمینه‌چینی برای معاصی است، فکر و تدبیر برای معصیت‌ها است. اینها است که کار شما را به گرفتاری‌های برزخ منجر می‌کند، عذاب برزخ خواهید داشت. نگذارید.

می‌بینید الآن این زن‌ها چه همهمه‌ای دارند،‌ صدایشان را می‌شنوید؟ اینها مجلس امام حسین آمده‌اند! گفتگویشان را می‌شنوید؟ یا سخن از طلا است، یا سخن از لباس است، یا سخن از مقام است، یا سخن از درس و بحث است، اینها شما را به جهنم می‌کشانند. می‌خواهید زندگی همین‌ها را تأمین کنید که با مجلس امام حسین رفتارشان این است! می‌خواهید آتیه اینها را تأمین بکنید؟! ببینید به فکر خودشان نیستند، دلشان به حال خودشان نمی‌سوزد. شما دلتان به حال آتیه اینها می‌سوزد؟! زحمت می‌کشید، پول در می‌آورید، این بیچاره‌ها را به معصیت‌ کردن‌ها، گناه‌ ‌کردن‌ها می‌فرستید. در تمام گناهشان شریکید، بعلاوه که کارتان به برزخ می‌کشد، عذاب برزخ خواهید داشت. چرا؟ چون فکر کردید، نقشه کشیدید، تدبیر کردید.

خدا نکند که محبت داشته باشید. دختر من باید دیپلمه باشد، دختر من لیسانسه باشد، دختر من چه باشد، چه باشد. از این شئونات لذت ببرید، کیف کنید. اگر این‌طور است، مطمئن باشید که کارتان به گرفتاری‌های آخرت می‌کشد و عذاب‌های آخرت را باید ببینید. امر عجیب است. از عذاب خدا بترسید. از خشم خدا بترسید. برزخ خیلی سخت است خیلی سخت! فاطمه زهراء نذیر است یعنی ترساننده بشر است، به چه؟ به همین درکات نیران، به همین طبقات جهنم.

همین‌‌طور در دنیا شما را از ابتلاءات دنیا می‌ترساند. تا دردسر گرفتید بدانید انذار فاطمه زهراء است، الآن فاطمه دارد شما را از عذاب خدا می‌ترساند که این یک بلاء

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 507 *»

جزئی دنیایی است، تو همین دردسر را می‌توانی تحمل کنی؟! از خواب می‌افتی، از خوراک می‌افتی، از راحتی می‌افتی، آسایش نداری. یک دردسر یا یک درد دندان یا یک درد دل این‌طور است. آنگاه بیماری‌ها و گرفتاری‌های شدیدتر و همین‌طور شدیدتر که جای خود دارد. از اینها دارد می‌ترساند. می‌گوید چون تو در معصیت بودی اینک این بلاء بر تو مسلط شد. من همراه این بلائم. این خشم من است. بترس.

انها لاحدی الکبر سقر و جهنم یکی از آیات بزرگ خدا است، نذیراً للبشر ترساننده بشر است لمن شاء‌ منکم ان‌یتقدم او یتأخر هرکس دلش می‌خواهد بترسد، قدم جلو بگذارد، پیش بیاید، توبه کند، در ولایت وارد شود. هرکس هم نمی‌خواهد خود می‌داند، قدم عقب گذارد و از ولایت دور شود و از عنایات این بزرگواران خود را محروم سازد و در عذاب خدا بسوزد. پناه به خدا می‌بریم.

خدایا! دل اولیائت را بر ما مهربان بفرما. خدایا! ما را از سخطشان حفظ بفرما. خدایا! رضایت و خشنودیشان را همیشه شامل حال ما بفرما. خدایا! نفس اماره بالسوء که ما را می‌کشاند به اینکه خلاف رضای اولیاء‌ تو رفتار کنیم، شر این نفس و شر نفوسی مثل خودمان را از ما برطرف بفرما. ما را از شر نفسمان و شر نفوس امثال خودمان به پناه ولیّت بقیةالله صلوات ‌‌الله و سلامه ‌علیه پناه بده.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 508 *»

مجلس  55

 

 (شب پنجشنبـه ‌ _  27 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 509 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد خداوند در این آیات شریفه فاطمه زهراء؟سها؟ را معرفی می‌فرماید که مثل سایر حجت‌های کلی الهی؛ پدر بزرگوارش و شوهر و فرزندان معصومش؟عهم؟، یکی از آیات بزرگ خدا است و ترساننده بشر است. عرض شد حجت‌های خدا بشر را از عمل‌کردن به مقتضای جهل می‌ترسانند، از اتّباع خواسته‌ها و خواهش‌های جهل می‌ترسانند، و بشر را به عمل‌ کردن به مقتضای عقل بشارت می‌دهند.

و جهل را توضیح دادیم که مقصود از جهل نه جهلِ در برابر علم است. جهل در برابر عقل است که از آن جهل به جاهلیت تعبیر می‌آورند. و از نظر دیانت‌های الهی جاهلیت امری خلاف رضای خدا و خلاف دین خدا بوده است. به‌طور کلی هر مخالفت با دین خدا را جاهلیت می‌گفتند و در هر زمانی که بشر به جاهلیت مبتلا می‌شد _ بعد از هدایت‌ کردن خدا بشر را _ و جاهلیت بر او حکومت می‌کرد،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 510 *»

خداوند برای نجات بشر از آن جاهلیتی که خود برای خود فراهم کرده بود، پیغمبر می‌فرستاد، رسول می‌فرستاد. زیرا می‌دانیم هدایت خدا مقدم بوده و همیشه حجت‌های خدا بوده‌اند و هیچ‌گاه بشر بدون حجت خدا نبوده است.

از وقتی‌که بشر پیدا شده، حجت خدا سابق بر بشر بوده که آدم؟ع؟ اولین حجت از حجت‌های خدا است و قبل از اینکه نوع بنی‌آدم روی زمین پیدا شوند، خدا حجت قرار داده بود. پس بعد از آنکه خداوند بشر را هدایت می‌فرماید، آنگاه بشر به مخالفت برمی‌خیزد و با دعوت انبیاء مخالفت می‌کند. مجموعه این مخالفت‌ها را جاهلیت می‌نامند؛ چه در اعتقادات مخالفت می‌کرده، چه در اخلاقیات و صفات نفسانی مخالفت می‌کرده و چه در شریعت که احکام عملیه بوده مخالفت می‌کرده، در هر بعدی از ابعاد دین که بشر با نبیّش، با حجتش مخالفت می‌کرد، اسمش جاهلیت می‌شد.

و نظر به اینکه این جهل در انسان، در این دوره از زمان قوت دارد و عقل در بشر ضعیف است؛ یعنی از زمان آدم؟ع؟ تا زمان ظهور بقیةالله صلوات‌ الله و سلامه ‌علیه و عجل‌ الله ‌تعالی له الفرج و ارواحنا فداه، وضع این عالم و وضع بنی‌آدم این است. و بنی‌آدم که می‌گوییم منهای انبیاء، منهای اوصیاء و منهای کاملین است. غیر از ایشان، وضع بشر این بوده که جهل در او قوت دارد. یادتان نرود. چون مرتب باید توضیح عرض کنم که جهل که می‌گوییم ذهنتان متوجه جهل مقابل علم نرود که نادانی است. نه، جهلِ در برابر عقل همان جاهلیت است؛ یعنی مخالفت با خدا، مخالفت با حجت‌های خدا. مبدأ این مخالفت‌ها را در جمیع ابعاد دین جهل می‌گویند.

پس وقتی‌که در این مباحث جهل می‌گویند، ذهن باید متوجه آن نیرویی، آن قوه‌ و قدرتی در انسان بشود که انسان را وامی‌دارد به مخالفت با دعوت پیغمبران، مخالفت با دین خدا، در هر بعدی از ابعادش باشد. اگر آن نیرو ما را به مخالفت با توحید دعوت بکند؛ یعنی ما را به شرک دعوت بکند، به الحاد در اسماء خدا دعوت بکند، به انکار

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 511 *»

ربوبیت حق دعوت بکند، این جاهلیت می‌شود. حال اسم این جاهلیت را فلسفه بگذارند، حکمت بگذارند، عرفان بگذارند، مکتب بگذارند، اسمش را هرچه بگذارند، همین اندازه که ما را از توحید خدا و معرفت خدا و اقرار به ربوبیت خدا باز دارد این جاهلیت می‌شود. اگرچه ممکن است این مطلبی که خلاف توحید است از سوی یکی از فلاسفه اظهار بشود، از سوی یکی از حکماء، یا از سوی یکی از مدعیان عرفان و معرفت اظهار بشود، اما اسمش را جاهلیت می‌گذارند. این جاهلیت است اگرچه کتاب باشد، کتابش هم مشکل باشد، درسی باشد و در حوزه‌های فکری و علمی مورد بحث و بررسی باشد، مورد دقت و گفتگو باشد، اما جاهلیت است. وقتی‌که جاهلیت شد ما را از آن منع کرده‌اند. انبیاء؟عهم؟ بشر را از اتّباع ‌چنین امری، نهی فرموده و آن را ممنوع کرده‌اند و اسمش را جاهلیت گذاشته‌اند.

اگر در اخلاقیات و امور نفسانی باشد و با صفات حسنه اولیاء و صفات حمیده اوصیاء؟عهم؟ که به تخلق به آن صفات دعوت شده‌ایم مخالفتی داشته باشد، جاهلیت شمرده‌اند که فرمودند: تخلّقوا باخلاق الله([172]) و لکم فی رسول‌الله؟ص؟ اسوة حسنة([173]) انک لعلی خلق عظیم([174]) این فرمایش‌ها که رسیده بیان این مطلب است که در بعد اخلاقیات دین و صفات نفسانی، ما باید تابع رسول‌خدا و ائمه هدی سلام ‌الله ‌علیهم اجمعین باشیم. اگر در صفتی از این صفات مخالفت شود و بر خلاف آن صفات ما رفتار کنیم، یا کسی ما را به آن دعوت کند، هرکس باشد، از هر طایفه‌ای باشد؛ از طایفه علماء باشد، از طایفه حکماء باشد، از هر طایفه و از هر صنف باشد، و از هرجای دنیا باشد، یکی باشد، ده‌تا باشند، صدتا باشند، یک کشور باشند، یک دنیا باشند، این اسمش جاهلیت است، اگرچه اسمش را تمدن بگذارند.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 512 *»

‌فرض کنید مثلاً عفت و حیاء از صفات حسنه‌ای است که خدا مؤمنین را دعوت کرده که به صفت حیاء، به صفت عفت متصف باشند، بی‌حیاء و بی‌عفت نباشند و توصیفاتی فرموده است. رسولش را به این صفت تعریف فرموده. آن‌قدر آن بزرگوار باحیاء بودند و آن‌قدر آن بزرگوار باعفت و عفیف بودند که کسی ندید رسول‌خدا؟ص؟ خلاف ادب و حقوق رعیت رفتار بفرمایند، بدون رداء در میان مردم نمی‌آمدند. کسی ندید آن بزرگوار بر کسی از مؤمنین و مسلمین رخساره عبوس بفرماید، آن بزرگوار با کسی با رخساره عبوس روبه‌رو نشد. درباره حیاء آن بزرگوار فرمایشاتی رسیده است، حتی وقتی‌که حضرت دعوت می‌کردند، میهمانی می‌فرمودند می‌آمدند منزل حضرت غذا می‌خوردند، غذا خوردن را که تمام می‌کردند می‌نشستند به حرف ‌زدن، به‌حسب ظاهر از نشستن و گفتگوهای بیجا حضرت را خسته می‌کردند، رسول‌الله؟ص؟ حیاء می‌فرمودند از اینکه طوری رفتار کنند که آنها بفهمند حضرت ناراحتند. آیه نازل شد دستور داده شد فاذا طعمتم فانتشروا([175]) وقتی طعام خوردید، غذایتان را که خوردید منتشر بشوید؛ یعنی از خانه بیرون بروید و مثلاً مزاحم اوقات حضرت نباشید. این نوع حیاء و این نوع عفت که نمی‌خواهم بعضی از خصوصیات حضرت را ذکر کنم که شاید در مجلس مناسب نباشد، در سیره حضرت و روش زندگی آن بزرگوار؟ص؟ ذکر شده است.

حال خدا ما را دعوت کرده به اینکه در صفت حیاء و عفت، اسوه شما رسول‌خدا؟ص؟ هستند، شما هم باحیاء، باعفت باشید. در کلام باعفت باشید، سخن گفتنتان عفیفانه باشد. حرف‌های سبک به سر زبان‌هایتان نباشد، تعابیر سبک نداشته باشید. با پدر، با مادر، با فرزند، با زن، با دوست، با شریک، با کارگر، با هرکس که در معاشرت هستید طوری سخن بگویید که عفت کلام داشته باشید. در گفتگو سخنتان عفیفانه باشد، بی‌ادبانه سخن نگویید. سبک و بی‌عفت نباشید.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 513 *»

چه عرض کنم در لباس عفیفانه باشید، باعفت باشید. رسول‌خدا؟ص؟ لباسشان لباس عفت بود، لباس حیاء بود. در خانه مادرها در برابر فرزندان خیلی باید عفیفانه لباس بپوشند و به این‌طور دختر و پسر خود را باعفت بار بیاورند. مادر در خانه لباس‌های نامناسب که خلاف عفت است نباید بپوشد. خواهر نباید در نزد پدر، در نزد برادرها لباس خلاف عفت بپوشد. همین‌طور خود پدرها در خانه‌ها لباس‌هایشان عفیفانه باشد. الآن که اجتماع ما به لباس بی‌عفتی، بی‌حجابی مبتلا  است، خیلی وضع نامناسب است.

یک‌وقتی من عرض کردم پهلوی هم مرد‌ها را در لباس بی‌عفت کرد، هم زن‌ها را در حجاب بی‌عفت کرد. برخی زن‌ها بعد از رفع غائله پهلوی همت کردند نوعاً‌ به حجابشان برگشتند‌ مگر آنهایی که به دینی قائل نبودند، به آدابی مقید نبودند، به همان بی‌حجابی باقی ماندند ولی بقیه برگشتند. آنهایی که ناراحت بودند به حجاب برگشتند، اما مردها به حجاب برنگشتند. من تعجب می‌کنم، به عفت اولیه برنگشتند، همان‌طور به بی‌عفتی باقی ماندند. این لباس لباس بی‌عفتی است، این لباس‌ها شأن مؤمن نیست، از آن نهی شده است. حال نمی‌توانید ترک کنید، دیگر عادت کرده‌اید و اصلاً ‌قبحش از نظرهایتان رفته است. اگرنه این لباس لباس قوم لوط است، این لباس لباس بی‌عفتی و بی‌حیائی است. لباس اسلام و اهل اسلام و مسلمین نیست.

مقصود این است که این بی‌عفتی و بی‌حیائی در لباس، در سخن، در اخلاق، در رویه معلوم است جاهلیت است، اگرچه اسمش را تمدن بگذارند. اگر کسی لباس بلند تقوی بپوشد و در میان مردم برود، شاید او را استهزاء کنند. چرا؟ چون می‌گویند خلاف تمدن است. دیگر این‌طور لباس‌ پوشیدن یعنی چه؟! الآن که همه مسلمین در نوع کشور‌های اسلامی این لباس را دارند، حالا یک‌کسی بخواهد لباس بلند بپوشد و لباس عفت داشته باشد، واقعاً‌ هم برای او زحمت است که باید مجاهده کند و هم برای مردم تحملش سخت است، می‌گویند تو هم باید مثل ما باشی، چطور شده خودت را پوشیده‌ای؟ مثل ما بی‌عفت باش. وضع این‌طور شده است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 514 *»

رسول‌خدا از علائم این زمان خبر می‌دادند. حضرت در حجةالوداع کنار خانه کعبه ایستاده بودند و از علائم آخرالزمان سخن می‌فرمودند، سلمان کنار حضرت ایستاده بود و مرتب تعجب می‌کرد و سؤال می‌کرد که آیا چنین خواهد شد؟ از جمله فرمودند: زمانی می‌آید که در امت من معروف منکر می‌شود و منکر معروف خواهد شد. معروف منکر می‌شود یعنی آنچه دین پسندیده بین مردم ناپسند می‌شود، و منکر معروف می‌شود([176]) یعنی آنچه دین نپسندیده در بین مردم پسندیده می‌شود. این اسمش جاهلیت است اگرچه آن را تمدن بگویند، یا بگویند وضع اروپا این است. مثلاً یک دنیا اروپا این‌طور لباس می‌پوشند چرا ما نپوشیم؟ هر مدلی هم که آنجا مد بشود فوراً‌ اثر می‌گذارد اینجا هم تغییر می‌کند. اکنون که بنا است بپوشید بپوشید دیگر چرا مرتب باید مدل‌هایش مطابق آنها بشود؟! دیگر این از کجا است؟!‌ تا آنجا پاچه‌های شلوار تنگ می‌شود فوراً اینجا هم پاچه‌ها تنگ می‌شود. آنجا پاچه‌ها گشاد می‌شود اینجا هم پاچه‌ها گشاد می‌شود. آنجا کت تبدیل می‌شود به چیز دیگری، اینجا هم کت‌ها تبدیل می‌شود. وضع این‌طوری است. حال اسم این را تمدن می‌گذارند، اما نه به‌حسب دین و تدین جاهلیت است. هیچ برو بیا ندارد جاهلیت است؛ یعنی منشأ این حکم و این دستور جهل است. جهل چیست؟ همان خلاف عقل.

انبیاء منذر هستند. فاطمه زهراء؟سها؟ مثل انبیاء، مثل رسول‌خدا، مثل امیرالمؤمنین، مثل ائمه؟عهم؟ نذیر هستند؛ یعنی ما را از منشأ همین امور می‌ترسانند، از جهل انذار می‌فرمایند، ما را از عمل‌ کردن به اقتضاءات جهل بر حذر می‌دارند. در احکام هم که معلوم است. احکام دین فرق نمی‌کند. حلال خدا حلال است تا روز قیامت، حرام خدا حرام است تا روز قیامت و به خواست ما، به صلاح ما، به پسند ما تغییر نمی‌کند. حلال حلال است کوچک و بزرگش. حرام حرام است کوچک و بزرگش. مکروه مکروه است، ناپسند ناپسند است. آنچه را خدا دوست نداشته و نسبت به آن کراهت

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 515 *»

داشته مکروه می‌گویند، و آنچه را که خداوند به وسیله اولیائش نسبت به آن اظهار دوستی کرده مستحب می‌گویند. مستحبات که تقریباً متروک شده و مکروهات نوعاً و دائماً به آنها عمل می‌شود. تا اندازه‌ای محرمات اجتناب نمی‌شود. فقط واجبات و فرائض الهی مانده؛ همین روزه و نماز آن هم با این شرائط و اوضاعی که ما انجام می‌دهیم.

مقصود این است که در مورد احکام شرعیه هم که بعد دیگر دین است، هر حکمی را جایگزین حکم خدا بکنیم، منشأش و مصدرش هم هرچه می‌خواهد باشد؛ عالم باشد، جاهل باشد، کشوری باشد، یک‌دنیا باشد، هرچه می‌خواهد باشد، منشأ آن جهل است و از احکام جاهلیت است که ما را از آن نهی کرده‌اند، انذار داده‌ و ترسانیده‌اند. اسم منشأ خلاف در تمام ابعاد سه‌گانه دین را جهل گذاشته‌اند. متأسفانه ما چرا کوتاهی داریم؟! و خیلی باید این تأسف در ما شدید باشد، بخصوص که ما به برکت بزرگان دین؛ مشایخ عظام+ نسبت به دیگران در امر دین بابصیرتیم، ما به برکت این فرمایشات باید هراسمان از دیگران بیشتر باشد، ما باورمان از دیگران باید بیشتر باشد. به برکت این بزرگواران که ما را در دین مستبصر کرده‌اند، باید شدت تصمیم و جدّیت ما در عمل و علم و تحصیل علم شدیدتر باشد. ما باید از دیگران بیشتر امر دین باورمان شده‌ باشد، ما باید از دیگران بیشتر ‌به یقین نزدیک‌ باشیم. امر ما غیر از دیگران است.

گاهی عرض می‌کردم که دل امام زمان صلوات الله علیه به شما خوش است، آن بزرگوار چشم امید به شما دارند. چون این بزرگوار شما را به برکت بزرگان دین بابصیرت کرده‌اند. آخر برای چه‌ این بزرگان را که حامل علم خود و نور خود فرمودند در میان شیعه فرستادند؟ آنانی که دعوت این بزرگواران را اجابت کردند و معرفت و محبت به این بزرگواران پیدا کردند، آنها هستند که چشم‌روشنی امام زمان صلوات الله علیه هستند. امام چشم امید به اینها دارند؛ یعنی به شما. امام؟ع؟ به شما امید دارند که کسانی هستید که به برکت عنایت خود حضرت، حال یا خودتان آشنا شده‌اید، یا به‌واسطه پدران و مادرانتان. خدا همه گذشتگان را رحمت کند که امر بزرگان را تصدیق کردند و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 516 *»

در برابر امر بزرگان تسلیم شدند، بنابراین برای شما آسان شده است. و خیلی راه آسان شده است! اگر می‌خواست خودتان این راه را انتخاب کنید، شاید این‌قدر آسان نبود. حال ‌که آن بزرگوار آسان فرموده و بر شما منت گذارده‌اند، شما هم منت آن بزرگوار را به جان و دل بخرید و ممنون حضرت باشید. و بدانید که چشم امید حضرت به شما است، دل حضرت به شما خوش است. اکنون می‌خواهید با این مکتب بی‌وفائی کنید، خدای نکرده با این فرمایشات بی‌وفائی و بی‌اعتنائی کنید خودتان می‌دانید. ولی نه! الحمدلله رب العالمین از همتتان، از محبتتان معلوم می‌شود که ان‌شاءالله نمی‌خواهید با این فرمایشات بی‌وفاء باشید، پس باید جدّی باشید.

اولاً‌ در نشر این فرمایشات واقعاً باید احساس وظیفه کنید. در درک، فهم، تعلیم و تعلم باید احساس وظیفه کنید. فرزندانتان از پسران و دختران واقعاً‌ باید در فراگیری، یادگرفتن و ان‌شاءالله عمل ‌کردن به این فرمایشات متعهد بشوند. خیلی شما در این امر کوتاه آمده‌اید، خیلی کوتاهی کرده‌اید! اگر این فرمایشات را معتقدید که الهی است، از طرف خدا است، از طرف امام زمان صلوات الله علیه است، چرا این‌قدر خودتان و فرزندانتان در فراگیری اهمال کرده‌اید؟! چرا اهمال شده است؟! اگر می‌گویید در زمان شما در سنین جوانی شما که نوعاً مسن‌ هستید اسباب و شرائط نبوده، ولی درباره فرزندان نباید کوتاهی کنید.

اگر معتقدید _ که الحمد لله رب العالمین معتقدید _ این فرمایشات جهت الهی و جنبه الهی دارد و از طرف خدا است، از طرف امام زمان صلوات الله علیه است، پس نباید به مقدار امکان و میسر بودن در یاد گرفتن، عمل‌ کردن و بعد هم تعلیم ‌دادن اهمال کنید. اعتقادات و عقائد است، مربوط به آخرت است، نباید اهمال کرد. باید این مکتب را زنده نگه داشت. زنده ‌نگه داشتن هم به همین است که یاد بگیرید و یاد بدهید. تا با یاد گرفتن و یاد دادن این فرمایشات که مجموعه‌اش را مکتب بزرگان و فرمایشات ایشان می‌نامیم، به نسل بعد برسد و نسل بعد، این مکتب و فرمایشات را از

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 517 *»

شما زنده بگیرند. زنده ‌نگه داشتن یعنی باید علم و عملِ این مکتب در وجود شما به اندازه فکرتان و قدرت فکری و قدرت عملیتان مجسم و زنده باشد.

از اموری که اصولاً عقائد و علم را زنده ‌نگه می‌دارد وجود علماء است. باید علماء این علم باشند. علماء که می‌گویم یعنی باید از همین رتبه ناقصین دانا باشند، به این علم عالم بشوند که الحمدلله رب العالمین الآن چشم ما روشن است به وجود متعلمینی که به اندازه همت، قدرت و توانشان در همین چند سال اخیر و مدت کم زحمت کشیده‌اند و از نظر عمل هم وارسته‌اند. بحمدالله چشممان نوعاً به وجودشان روشن است. خدا امثالشان را زیاد کند. خداوند اینها را برای مکتب و برای این نسل و نسل بعد ان‌شاءالله نگهداری کند. راستی که چشممان روشن است الحمدلله رب العالمین.

خلاصه امیرالمؤمنین می‌فرماید: علم به وجود عالم زنده است. اگر عالم نباشد علم مرده است، علم زنده نیست.([177]) این فرمایشات که حقیقت علم است و علم حقیقی است، در هر قسمت و رشته‌ای از دین، حقیقت دین و دین حقیقی است که بحمدالله نه انحرافی در آن واقع شده و نه تحریفی. تشیع خالص است. اعتقاداتش اعتقادات تشیع خالص، اخلاقیاتش اخلاقیات تشیع خالص، احکامش احکام تشیع خالص است. بحمدالله نه اعتقاداتش به آراء، عرفان‌بافی‌ها، خلاف‌روی‌ها و انحراف‌ها مشوب است، نه اخلاقیاتش به خواسته‌های نفسانی دیگران مشوب است و نه احکامش به رأی‌ها، هوی‌‌ها و هوس‌ها مشوب است. تمام ابعاد دینِ خالص خالص در اختیار شما گذارده شده است. به خدا پناه می‌بریم از غفلت! به خدا پناه می‌بریم که ما در چه غفلتی هستیم و چطور داریم ضایع می‌شویم و فرزندانمان را ضایع می‌کنیم و در برابر امام زمان صلوات الله علیه و بزرگان دین هیچ احساس مسئولیت نمی‌کنیم! خیلی مشکل است! باید جواب آماده کنیم! خیلی امر مشکل است.

باید وادار کنید یعنی به‌طور الزام باشد. فراگیری این فرمایشات الزامی است. اما اگر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 518 *»

بیشتر بخواهند در علم ممارست داشته باشند، به‌طور واجب کفائی است. شوخی‌بردار نیست واجب کفائی است؛ یعنی باید حتماً‌ از میان فرزندانتان فرزندان متقی بااستعداد را انتخاب کنید و وا دارید به اینکه در این علوم ممارست داشته باشند، این علوم را فرا بگیرند و تدریس کنند تا از میان این استعدادها، از میان این روحیات با ایمان و باتقوی، علمائی پیدا بشوند که به برکت آنها این علم زنده بماند، این علم دوام پیدا بکند، این علم همین‌طور سالم و خالص به نسل بعد برسد. اگرنه امر مشکل است.

البته خداوند دینش را حفاظت می‌کند. فکر نکنید که محتاج به شما است. خدا دینش را حفاظت می‌کند و در هر زمان هرکس را که شایسته و لایق ببیند به هدایت موفقش می‌کند و دین را به او می‌رساند. خدا کارش را به سبب کوتاهی‌های شما و تعطیل‌ کردن شما وظیفه خود را تعطیل نمی‌کند. اما به تعبیر مشهور؛ پوست از کلّه ما می‌کند. این‌طور نیست که ما را رها کنند. ولی بی‌اعتنائی ما، غفلت ما، بی‌پروایی‌ ما و انجام ‌ندادن ما وظیفه را باعث نمی‌شود که خدا هم از کار خداییش دست بردارد. نه! خدا دینش را حفاظت می‌کند. دینی است که به‌واسطه سیزده معصوم که کشته شدند، شهید شدند، موجود شده و تحقق پیدا کرده و با خون‌ دل یک معصوم در دوران بیشتر از هزار سال این دین دارد سالم به اهلش می‌رسد. کار خدا این است. اما شما اگر از انجام وظیفه‌ کوتاهی کنید خداوند در میان خلقش کسانی را برمی‌گزیند که آنها شایستگی دارند، آنها لیاقت دارند و حمل دین و رسانیدن دین را به آنها واگذار می‌کند. اما عذاب خدا سخت است، اخذ خدا شدید است. شما با اینکه بصیرت دارید، اما برای خیالات بیهوده، برای خیالات دنیوی، برای عقب‌نماندن از غافل‌ها و جاهل‌ها، عقب‌نماندن از اهل جاهلیت، در انجام وظیفه کوتاهی می‌کنید، شما حسادت می‌کنید و می‌خواهید از آنها عقب نمانید، بلکه از آنها جلوتر باشید نه، اشتباه نکنید. شما باید در محیط ایمانی خودتان ملائکه‌ای جدا باشید. تا جایی که ممکن است باید روشتان، رفتارتان، اخلاقتان، تا جایی که میسر است باید برنامه زندگیتان

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 519 *»

جدا باشد. از شما ‌چنین انتظاری است. فرزندان شما باید به صفت تقوی متصف باشند و در دین خدا متعلم باشند و زنده‌کنندگان دین خدا باشند. آنها را وادار کنید.

این عزیزانی که متحمل زحمت می‌شوند اینجا می‌آیند یا جاهای دیگر می‌روند و مشغول درس و بحث و تعلیم و تعلمند اینها را غریب نگذارید، اینها را نصرت کنید به فرستادن فرزندانتان، وادارکردن جوانانتان به فراگیری این دین، فراگیری این فرمایشات و ان‌شاءالله عمل‌کردن. اگر حق همین عزیزان را رعایت کردید، احترام کردید، نصرت کردید، همین‌ها که الآن به چشم شما شاید یک افرادی مزاحم جلوه کنند شفیعان شما خواهند بود. البته این برنامه‌ها مزاحمت است. مجلس برگزار می‌کنند باید حاضر بشوید. نماز جماعت برپا می‌کنند باید حاضر بشوید. نوعاً برای شما یک مزاحمتی است. اگر این برنامه‌ها نباشد می‌گویید وظیفه‌ای نداریم. جماعتی نیست تا خودمان را از کار بیندازیم و برویم در جماعت شرکت کنیم. درس و بحثی نیست تا بگویید ما وظیفه داریم برویم در درس و بحث شرکت کنیم. احساس آزادی می‌کنید. ولی همین مزاحم‌ها که مزاحم اوقات شما هستند اگر نصرتشان کردید، همین‌ها فردای قیامت به اجازه بزرگان دین شفیعتان هستند. به اذن بزرگان دین شفاعت می‌کنند.([178]) و خدای نکرده اگر اینها را تنها گذاشتید، نصرتشان نکردید، ایشان را غریب گذاشتید، همین‌ها خصماء شما خواهند شد، یعنی فردای قیامت جلویتان را می‌گیرند. اکنون به شما

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 520 *»

احترام می‌کنند. وقتی می‌آیید سلامٌ علیکم، بلند‌شدن، ایستادن و احترام کردن است. اما فردای قیامت دشمنند، خصماء شما هستند، برای مخاصمه می‌ایستند.

در حدیث داریم که سه‌چیز فردای قیامت شکایت می‌کنند: مسجدی که در محلی باشد و از اهل آن محل به عبادت احیاء نشود. قرآنی که در خانه‌ای متروک شود و خوانده نشود، تدبر و تفکر در آن نشود، این قرآن از اهل آن خانه شکایت می‌کند. عالمی که در جمعی باشد که از علمش انتفاع نبرند فردای قیامت نزد خدا شکایت می‌کند.([179]) و شکایت‌هایشان رسیدگی می‌شود. این‌طور نیست که به شکایت‌های اینها بی‌اعتنائی بشود. بترسید. الحمدلله رب العالمین اسباب توفیق فراهم شده، اینها برای خدا، برای زنده‌ نگه داشتن دین خدا زحمت می‌کشند، تدریس می‌کنند. هیچ انتظاری هم از هیچ‌کس ندارند. خودشان را در جوانیشان برای دین خدا وقف کرده‌اند. در امور زندگیشان خودشان و زن و فرزندشان را به زحمت انداخته‌اند، قدردانی کنید.

الحمدلله رب العالمین مژده دیگری که برای شما هست این است که برای تدریس به دختر‌ها اعلام آمادگی کرده‌اند. خانم‌های بعضی از آقایان که زحمت کشیده‌اند عربی می‌دانند، تفسیر قرآن می‌دانند، برای تدریس احکام الهی، کتاب مبارک ارشاد و سایر کتاب‌های اعتقادی آماده هستند، قدردانی کنید. اسم دختر‌هایتان را برای شرکت در این کلاس‌ها ثبت کنید که در این درس‌ها شرکت کنند. ان‌شاءالله وسیله رفت و آمد هم اجاره می‌شود، مثل مشهد سرویس تهیه می‌شود. آنجا الحمدلله رب العالمین از برکات بقیةالله صلوات الله علیه بچه‌ها، پسرها، دخترها مشغول درس و بحثند حتی همین رشته‌های ابتدائی تحصیلی را هم متعهد شده‌اند، برادران قبول کرده‌اند و تدریس می‌کنند. همچنین خواهران ایمانی متقبل شده‌،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 521 *»

تدریس می‌کنند و از جاهای دیگر جدا شده‌اند. این جدایی نعمت بزرگی است.

انسان نباید به سخن هر معلمی گوش بدهد، در هر کلاسی نباید بنشیند، بچه‌های شما نباید در هر کلاسی بنشینند مگر این حدیث حضرت صادق را فراموش کرده‌اید که این‌قدر بزرگان ما می‌خوانند و به ‌گوش ما رسانیده‌اند من اصغی الی ناطق فقد عبده([180]) هرکس به حرف سخن‌گویی گوش بدهد او را عبادت کرده است. اگر از خدا می‌گوید عبادت خدا کرده، اگر از شیطان می‌گوید عبادت شیطان است. شما چه می‌دانید بچه‌های شما که می‌روند و برمی‌گردند در مغزشان چه ثبت شد آیا کفر؟ آیا شرک؟ آیا الحاد؟! چه می‌دانید چه بوده؟ آن معلم یا آن خانم معلم چه گفت؟ چرا این‌قدر بی‌پروا شده‌اید؟! چرا احساس وظیفه نمی‌کنید؟! احساس مسئولیت نمی‌کنید؟! باید به‌طور کلی تا جایی که خدا کمک کند خودتان را در یک حصار محکمی قرار بدهید. این خواسته امام صادق؟ع؟ بوده است. می‌فرمود: اگر مرا بگذارند با اصحابم برمی‌خیزم به خارج شهر می‌روم، در یک محلی جدا زندگی می‌کنیم که با مردم نباشیم.([181]) همین انتظار را بقیةالله از ما دارند. تا جایی که میسر است با مردم نباشید. این باید باورمان بشود.

کن فی الناس و لاتکن مع الناس([182]) در میان مردم هستیم، ناچاریم نمی‌توانیم برویم در کوه زندگی کنیم. در میان مردم هستیم اما با آنها نباشیم، همراه، هم‌ردیف، همفکر و همکار نباشیم. چرا وقتی‌‌که بقیةالله به زندگانی ما و زندگانی سایر مردم نگاه می‌کنند فرقی نمی‌بینند. این سایر مردم که می‌گویم همین‌طور کش پیدا کرده تا اروپا، اصلاً‌ متصل به آنجا است. درست است مرز و حد گذاشته‌اند، اما مرزهای اعتقادی و اخلاقی و عملی را برداشته‌اند، هیچ مرزی و حدی نیست. این نفوذ فلسفه‌های اروپایی و افکار آنها و نظریات آنها، این نفوذ اخلاقیشان، این تصرفشان در شئونات

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 522 *»

همه مردم، فرقی باقی نگذارده است. امام زمان صلوات الله علیه که نگاه می‌کنند می‌بینند یک‌سره جاهلیت دارد حکومت می‌کند. از آن نیویورک گرفته تا این بلاد ایران، تا هرجا، حتی دهات و دهکده‌های کوچک کوچک را می‌بینید که آثار اروپا در آنجا دیده می‌شود، آثار جاهلیت دارد دیده می‌شود.

می‌دانیم امام زمان ناظرند، امام زمان صلوات الله علیه شاهدند، رفتار‌ها را می‌بینند، پوشش‌ها را می‌بینند، گفتار را می‌شنوند، افکار را می‌خوانند و همه را مشاهده می‌کنند. چرا از نفرین امام زمان صلوات الله علیه نمی‌ترسید؟ اگر دل آن بزرگوار به درد بیاید چنان‌که به درد آمده، به درد آمده که همه ما مبتلا شده‌ایم. اگرنه چرا باید شیعه مبتلا باشد؟! چرا؟ چرا بیمارستان‌های ما این‌قدر پر از مریض است؟! چرا مشکلات زندگی این‌قدر شدید است؟! یک‌نفر پیدا کنید که ننالد. یا از داخل زندگی می‌نالد، یا از خارج زندگی می‌نالد، یا از بی‌پولی می‌نالد، یا از درد می‌نالد. اصلاً کسی را‌ داریم در رفاه و آسایش باشد؟! همه خودشان را در معرض نفرین امام قرار داده‌اند، خشم امام شامل حال همه شده است.

ان‌شاءالله متوجه هستید. به این فرمایشات اهمیت بدهید، احترام بگذارید. همان‌طور که بحمدالله معتقدید که اینها الهی است، از طرف خدا است، از طرف امام زمان است. رأی نیست، هویٰ نیست، پسند نیست، نظریه‌هایی نیست که اساسی نداشته باشد و مربوط به دین نباشد، ربطی به آخرت نداشته باشد. نه، همه‌اش، تمام ابعادش دین خدا است؛ دین خالص، تشیع خالص. و هرچه خلافش باشد جاهلیت است و منشأش جهل است که ضد عقل است. از هرجا سرچشمه گرفته باشد؛ از هر شخصی، از هر طائفه‌ای، از هر دسته‌ای، از هر کشوری، به همین اطلاق و کلیت که عرض می‌کنم جاهلیت است و منشأش جهل است. و انبیاء و امروز در بین ما امام زمان صلوات الله علیه از همین امور انذار ‌دهنده و ترساننده هستند.

فاطمه زهراء؟عها؟ هم نذیر است. خداوند در این آیه می‌فرماید آن حضرت

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 523 *»

انذار دهنده هستند. جای تأسف این است که عرض کردم ما از این تأسف غافلیم، توجه نداریم در چه خطر بزرگی هستیم. در شب‌های اول عرض کردم آنچه در این دوره از زمان و در این دوره از عالم در بین بنی‌آدم اصالت دارد و قوت دارد، قوی و نیرومند است و غالب است، همان جهت جهل است. جهل غالب است و عقل ضعیف است، عقل مغلوب است. جهل که همان خلاف عقل و ضد عقل است که منشأ تمام جاهلیت‌ها است، در این دوره در همه‌جا غالب است، در همه‌جا و بر همه غلبه دارد.

فقط انبیاء و اوصیاء و کاملین را استثناء کردیم. غیر از این دسته‌ها تمام؛ عالمیم، جاهلیم، هرچه هستیم در تمام ما آن جهل بر همه غلبه دارد. دلیلش این است که در خودمان می‌یابیم که معصیت برای ما لذت ‌بخش است. کیست که بگوید من از معصیت لذت نمی‌برم، از نافرمانی لذت نمی‌برم؟! اما طاعت برای ما همراه با کراهت است، در طاعات الهی کلفت و سنگینی احساس می‌کنیم. اگر نعوذبالله یک‌وقتی حکم شود و اعلام شود که نماز از دوش شما برداشته شد، انصاف بدهید چقدر خوشحال می‌شویم؟ روزه برداشته شد چقدر خوشحال می‌شویم؟ علتش چیست؟ علتش همین است که در ما آن جهل که خلاف عقل است، خلاف دین است، قوت دارد.

دوره عجیبی را داریم می‌گذرانیم. در وضع عجیبی به‌سر می‌بریم! از این جهت اولیاء، حجت‌های خدا کار اصلی و اولیشان این است که انذار بدهند، نذیرند. در این آیه شریفه‌ هم می‌بینیم خدا فاطمه زهراء؟سها؟ را نذیر معرفی فرموده، و بشیر نفرموده با آنکه بشارت‌دهنده هم هست، بشارت‌دهنده است، اما ذکر نشده. چرا؟ به جهت اینکه همان اصل در نظر گرفته شده، فرع متفرع بر این اصل است. دیگر فرع گفته‌ شد شد، گفته نشد نشد. اما در قرآن هرجا فرع گفته شده، اصل هم گفته شده است مبشراً و نذیراً ([183]) هرجا سخن از بشارت به میان آمده، پشت سرش سخن از انذار و ترسانیدن هم به میان آمده است. این نکته را فراموش نکنید، روی این نکته فکر کنید.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 524 *»

خیلی دقیق است که خداوند فاطمه زهراء؟عها؟ را در این آیه و بعضی از حجت‌های خود را در آیات دیگر، و رسول‌الله؟ص؟ را در این آیه انما انت منذر و لکل قوم هاد([184]) به انذار و منذر بودن معرفی می‌کند و دیگر از مبشر بودن ایشان در این آیات سکوت کرده است. چرا؟ برای اینکه وضع ما وضع عجیبی است، در ما اقتضاءات جهل شدید است. خواهش‌های جهل قوت دارد، منشأ جاهلیت در ما قوت دارد و ادامه دارد تا زمان ظهور امام زمان صلوا‌ت ‌الله ‌علیه. از زمان آدم‌ علی ‌نبینا و آله و علیه ‌السلام در بنی‌آدم شروع شده منهای آنهایی که جدا کردیم و تا زمان ظهور حضرت ادامه دارد. آن زمان که شد وضع دگرگون و عوض می‌شود.

از این جهت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمایشی دارند، به این فرمایش توجه کنید تا وضع خودمان را بفهمیم، وضع بشر را به‌طور کلی در همه زمان‌ها و همه طبقات بفهمیم. خیلی بصیرت است و خیلی برای ما راه‌گشا است. غیر از آنهایی که استثناء شدند: انبیاء، اوصیاء و کاملین؛ وضع بشر از زمان آدم تا ظهور امام زمان صلوات الله علیه این‌طور است که جهل بر آنها غالب بوده و هست. جهل یعنی همان ضد عقل، ضد دین و منشأ همه جاهلیت‌های امت‌های پیشین و این امت. در این امت و در همه دنیا جهل منشأ تمام نوعِ جاهلیت‌ها است. چقدر خطرناک است! همه جاهلیت‌ها در امت‌های پیشین که به سبب آنها مستحق چه عذاب‌هایی شدند انسان باید تدبر داشته باشد، فکر کند، بترسد. _  تمام آن جاهلیت‌هایی که امت‌های پیشین در برابر انبیائشان داشتند، اگرچه به شکل تمدن‌ها بود، به شکل تعمیر‌ و آباد کردن شهر‌ها بود، به هر شکلی بود جاهلیت بود، و به آن جاهلیت‌ها عذاب‌ها را مستحق شدند، چه عذاب‌هایی! قرآن را خوانده‌اید می‌‌فرماید: خدا یک‌بار همه اهل زمین را به واسطه همین جاهلیت غرق کرد، غیر از آنهایی که نجات یافتند.([185])

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 525 *»

یک‌دفعه با باد صرصر هلاک کرد،([186]) با صیحه آسمانی هلاک کرد.([187]) و همه این هلاکت‌ها به‌واسطه آن جاهلیت‌ها بود، و همه آن جاهلیت‌ها از آن جهل سرچشمه می‌گرفت که ضد عقل، ضد دین خدا است و همین‌طور ادامه دارد. دیگر از زمان رسول‌خدا؟ص؟ یعنی از دوران رسالت حضرت، خدا نخواسته بلاء عمومی جهانی بفرستد، اما بلاءها هست، بلاءهای باطنی هست که انحراف‌ها باشد، مسخ باطن‌ها باشد، اینها همه هست و تا ظهور امام زمان این جهل در انسان غالب است و تمام اقتضاءاتش جاهلیت است، حال در بین مسلمین باشد، در بین شیعه باشد، در اروپا باشد، در ایران باشد، هرجا باشد، همین اندازه که خلاف دین خدا باشد جاهلیت است. الآن در این بشر، اصلِ غالب و حاکم که مقام اول را دارا است جهل است تا زمان ظهور امام زمان عجل الله فرجه.

به فرمایش حضرت امیر توجه کنید ببینید چقدر بیان حضرت در این مورد عجیب است! راجع به کارهای امام زمان در زمان ظهور حضرت می‌فرماید: یعطف الهوی علی الهدی اذا عطفوا الهدی علی الهوی چقدر خطرناک است! چقدر خطرناک! در زمان ظهور امام زمان صلوات الله علیه وقتی‌که آن بزرگوار بیایند، هوی‌ها و خواسته‌ها که به‌اصطلاح همین جهل و اقتضاءات آن باشد، همه را حضرت بر محور هدایت قرار می‌دهد. چه‌وقت؟ در هنگامی‌که تمام انسان‌ها همه‌شان قرآن و هدایت را برداشته‌، بر محور هوی می‌چرخانند. این معنای جاهلیت است؛ جاهلیتی که چقدر بدتر و چقدر خطرناک‌تر از جاهلیت‌های امت‌های پیشین است! آنها دیگر هدایت انبیائشان، کتاب نبیشان و سنت رسولشان را برنمی‌داشتند بر محور هوی بچرخانند، آنها در مقابل انبیاء می‌ایستادند، آن‌قدر خطرناک هم نبودند. در مقابل می‌ایستادند و مخالفت می‌کردند تا آنکه هلاک می‌شدند و هرکس هم با آنها همکار و همفکر بود هلاک

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 526 *»

می‌شد. اما آنچه خطرناک است و مایه فریب است و شدت توجه لازم دارد که مؤمن به آن مبتلا نشود و گرفتار نشود و به دام آن نیفتد این است که اذا عطفوا الهدی علی الهوی،([188]) اذا عطفوا جمع است. موقعی حضرت این کار را می‌کنند که تمام مردم برنامه‌شان این می‌شود که می‌آیند کتاب خدا، هدایت الهی را که اسمش را دین بگذارید، دین را برمی‌دارند بر محور هوی‌ها، خواسته‌ها و پسند‌های خود می‌گردانند. کار این‌قدر خطرناک می‌شود! وضع این‌قدر خطرناک می‌شود!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در تعبیر دیگر می‌فرماید: لُبِس الاسلام لُبْسَ الفَروِ مقلوباً([189]) اسلام پوشیده می‌شود مانند لباس پوستین وارو. پوستین را که روی شانه می‌اندازند اسلام هم پوشیده می‌شود اما ‌مانند پوشیدن پوستین وارو شده. وقتی‌ می‌خواهند پوستین بپوشند آن قسمتی که پشم دارد ‌طرف بدن قرار می‌دهند و آن قسمتی که پوست دارد طرف بیرون قرار می‌دهند که هم از گرمای پشم آن استفاده کنند و بدن سالم بماند و هم زیبا باشد و ترسناک نباشد. اما در آخرالزمان چه می‌کنند؟ می‌آیند اسلام را لباس قرار می‌دهند، اسلام را می‌پوشند و لباس قرار می‌دهند اما چطور؟ به عکس؛ مانند پوشیدن پوستین وارو. ظاهرش خیلی بدنما، زشت و قبیح بلکه وحشت ‌انگیز است. خودم یادم است کودک بودم. یک‌وقتی اخوی‌ها به شوخی خواستند مرا بترسانند. شب زمستانی بود، یکی از اخوی‌های ما رفت پوستین پدر ما را همین‌طور وارو پوشید و وارد خانه شد من ترسیدم. با اینکه پوستین در خانه بود و همیشه می‌دیدم اما به این‌طور من ندیده‌ بودم کسی بپوشد. به طور وارو انداخت روی سرش و وارد خانه شد. همین‌قدر الآن آنچه یادم است این بود که من از وحشت فریاد می‌زدم، با اینکه در کودکی پوستین را دیده‌ بودم اما ندیده بودم کسی این‌طور بپوشد، واقعاً وحشت‌آور بود.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 527 *»

اینک امیرالمؤمنین می‌فرمایند اسلام‌وارو  پوشیده می‌شود که هم ترس‌آور و وحشت‌ انگیز است و هم مایه تنفر و بیزاری است، متنفر می‌شوند. از همه مهم‌تر اینکه جاهلیت است. اسلامِ مقلوب و وارو است. این اسلام چیست؟ یعنی همان جاهلیت اما در لباس اسلام و به نام اسلام. خطرش از این جهت است اذا عطفوا الهدی علی الهوی کار مردم این می‌شود که دین را، قرآن را، هدایت را برمی‌دارند بر محور هوی می‌چرخانند. می‌پرسی آقا چرا این‌طور؟ می‌گویند اشکالی ندارد، اینکه با اسلام، با دین منافات ندارد. چرا این‌طور است؟ حکم اسلام است، مانعی ندارد، منافات ندارد. اگر بخواهد اسلام آن‌طوری که شما می‌‌گویید پیاده بشود، می‌شود برای هزار سال قبل؛ چهارده قرن قبل، انسان آن‌طور که نمی‌شود  زندگی کند.

همه امور، هرچه هوی اقتضاء کرد، هرچه جهل اقتضاء کرد، فوراً آن را ‌تحت نام اسلام و به‌نام اسلام پیاده می‌کنند. این بشر وضعش این‌طوری است. از زمان آدم علی ‌نبینا و آله و علیه ‌السلام تا زمان ظهور امام زمان عجل‌ الله ‌فرجه وضع بشر این است. بنابراین ببینید چقدر این بشر خطرناک است! و هرچه قدرتش بیشتر بشود خطرش بیشتر می‌شود، هرچه تصرفش در طبیعت بیشتر بشود خطرش بیشتر می‌شود، هرچه نیرو در فرمان بیاورد خطرناک‌تر می‌شود. حجت‌های خدا دارند این بشر را دائماً انذار می‌دهند و می‌ترسانند. از این جهت حجت‌های خدا نذیر شدند و جهت انذار در ایشان اصل، و جهت بشارت فرع شده است؛ شدیداً می‌ترسانند.

این بشر یک‌قدری احساس بکند که دیگر کاری به دین ندارد، چه خواهد کرد؟! ما هم دلمان به دین‌داری خوش است، اسمش دین‌داری است. زندگانی ما کجا دیانت را نشان می‌دهد؟ کدام قسمتش؟ چه‌چیزش؟ نه تقوای درستی، نه زهدی، نه قناعتی، نه عفتی. خیلی وضع نادرست است. پیش بقیةالله صلوا‌ت‌ الله‌ علیه شرمساریم. این جهت جهل در ما خیلی قوی است! در همه بشر این‌طور است. به هیچ‌کس و به هیچ‌چیز نمی‌شود اعتماد کرد. باید انذار انبیاء، انذار حجت‌های خدا، انذار فاطمه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 528 *»

زهراء، انذار بقیةالله را دائماً کنار گوشمان احساس‌ کنیم که ما را از این جهل و از اقتضاءات آن می‌ترسانند. راحت‌تر بگوییم، ما را از همان نفس اماره بالسوء می‌ترسانند.

زندگانی خودشان هم که نشان می‌دهد. تاریخ زندگانی‌های ائمه را بخوانید، زندگانی فاطمه زهراء را بخوانید. قناعت فاطمه زهراء، زهد فاطمه زهراء؟عها؟ را مطالعه کنید. نوعاً کسانی‌که سیره نوشته‌‌اند، تاریخ انبیاء، تاریخ اوصیاء و تاریخ ائمه نوشته‌اند، این نوع امور را جزء فضائل ذکر کرده‌اند، ولی اشتباه کرده‌اند. البته اینکه می‌گویم اشتباه کرده‌اند تعمد دارم؛ یعنی وضع این‌طور است فکر کرده‌اند مثلاً‌ فاطمه زهراء که در زندگانیشان زهد داشتند، قناعت داشتند، این یک فضیلتی برای فاطمه زهراء است. ولی نه این فضیلت نیست، این انذار عملی بوده است، خواسته‌اند ما را از رغبت به دنیا بترسانند. عملاً‌ رغبت به دنیا نشان ندادند بلکه بی‌میلی به امور دنیا نشان دادند، تا ما بفهمیم شخصیت به داشتن لباس خوب، پارچه خوب، زندگی خوب و چه و چه و چه نیست. این دنیا و شئونات دنیا ارزش این را ندارد که انسان برای خاطر اینها دین را زیر پا بگذارد، خلاف رضای خدا بکند و مرتکب معاصی بشود که چه؟ لباس خوب بپوشد، زندگی خوب داشته باشد، فرزندانش از نظر اجتماع دارای شخصیت باشند، چه کاره و چه کاره باشند. در واقع خواسته‌اند ما را انذار بدهند.

شما به تاریخ ائمه؟عهم؟ و از جمله به تاریخ فاطمه زهراء؟عها؟ مراجعه کنید، سلمان می‌گوید: حضرت فاطمه عازم مسجد شدند، خواستند بیایند مسجد حضور پدر بزرگوارشان. از خانه که خواستند بیرون بیایند من دیدم حضرت فاطمه چادری بر سر کرده که از پشم بافته شده، چادر پشمینه است. شمردم دیدم دوازده قسمت این چادر پاره شده بود که آنها را فاطمه زهراء با لیف خرما وصله کرده و دوخته بود. می‌گوید زار زار گریه کردم که دختر پیغمبر خدا دارای ‌چنین چادری است که وقتی می‌خواهد به مسجد بیاید باید این چادر را بپوشد! گریه سلمان برای چه بود؟ برای این بود که او انذار گرفت. این کار فاطمه ترسانیدن بود که با اینکه من دختر پیغمبرم و الآن

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 529 *»

در مدینه حکومت اسلام تشکیل شده و از نظر دیگران فرزند سلطانم و می‌توانم هرطور شده چادر بهتر و مناسب‌تری داشته باشم، اما با این کار از رغبت به دنیا می‌ترساند که ببینید با اینکه ما این موقعیت را داشتیم، اما دنیا را نخواستیم که برای خاطر خواستن دنیا شما به این خطرات افتاده‌اید، به این زحمات افتاده‌اید، از درگاه قرب خدا دور شده‌، مرتکب معاصی شده‌اید و مثل سایر مردم در دنیا فرو رفته‌اید. خواست بترساند و سلمان ترسید شروع کرد به گریه‌کردن؛ یعنی به دنیا بی‌میل شد، اصلاً‌ دنیا برایش بی‌ارزش شد. این‌قدر دنیا بی‌ارزش است که دختر پیغمبر حاضر نیست چادر مناسب‌تری سرش کند!

سلمان داخل خانه فاطمه زهراء؟عها؟ می‌رفت، خصوصیتی داشت که اجازه داشت در خانه آن بزرگوار؟سها؟ وارد بشود، دید فاطمه زهراء با دست مبارکشان دستاس کرده‌ خسته شده‌اند و از دست مبارک حضرت خون می‌آید. اینها برای فاطمه فضیلت نیست، چه فضیلتی باشد؟ اینها انذار است. فاطمه دارد می‌ترساند، عملاً دارد می‌ترساند که من که دختر پیغمبر شما بودم، با همه تمکّناتی که برایم فراهم بود، ببینید وضع زندگی من به این‌طور گذشت و دوره عمر را این‌طور گذراندم، شما دخترهایتان را برای تحصیل و برای کسب مقامات اجتماعی همراه با این‌همه معاصی نباید بفرستید. در خانه باشند، اما با تقوی باشند، با ایمان باشند. عمرشان می‌گذرد، رزقشان می‌رسد. همین‌طور پسرهایتان. تمام زندگانی این بزرگواران انذار است. نباید به عنوان فضیلت گفت و به عنوان فضیلت شنید. البته فضیلت هم هست. چون در مقام انذارند فضیلت هم باشد، دارند انذار می‌فرمایند.

خود رسول‌خدا چطور بودند؟ امیرالمؤمنین چطور؟ امام حسن چطور؟ امام حسین چطور؟ ائمه ما چطور بودند؟ هرکدام با رفتارشان، قناعتشان، زهدشان، تقوایشان ما را از امور دنیا و شئون دنیا ترسانیدند تا ان‌شاءالله ما انذار بیابیم و بترسیم. سیدالشهداء صلوات ‌الله ‌علیه چطور نشان دادند که این دنیا ارزشی ندارد که برای

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 530 *»

خاطر دنیا و شئونات دنیا، انسان معاصی را ببیند و معاصی را بتواند تحمل کند. همین‌طور سایر ائمه؟عهم؟. ان‌شاءالله خداوند همه شما را توفیق دهد، همه اهل ایمان را موفق کند که به گوش جان انذار بقیةالله صلوات‌‌ الله ‌و‌ سلامه ‌‌علیه را بشنویم و ان‌شاءالله در انجام وظائف کوتاهی نکنیم و در احیاء دین خدا همت کنیم.

ولی عرض کردم جهل قوی است. چون جهل قوی است، این بزرگواران دیدند با این ‌همه گفتن‌ها، با این ‌همه زندگانی‌های این‌طوری تدبیر نمی‌شود کرد و کار ما هیچ علاج نمی‌شود. علاج کار ما باید طور دیگری باشد. این بود که مظلومیت را قبول کردند، مصائب را قبول کردند که ما را آن‌گونه انذار بدهند که رؤسای جهل اینها هستند که ببینید با ما چه رفتاری کردند. از اینها بیزار شوید، از اقتضاءات و شئونات اینها بیزار شوید، به ما متصل شوید. اقلّاً این مجالس را با توجه دل‌ها به مصیبت‌های ایشان و درک مظلومیت ایشان احیاء بکنید، تا به برکت این تأثرات ان‌شاءالله به اولیاء خدا متصل شوید و از شر جهل و اقتضاءات آن نجات بیابید. ببینید این بزرگواران چقدر مهربان بودند!

و باب جمیع این مصائب، فاطمه زهراء شد و از در خانه آن حضرت شروع ‌شد. آن بزرگوار با تحمل این مصائب، چهره جهل را در آن مظهر کلیش که دومی باشد نشان ‌داد. می‌گوید ببینید این است. ما که شما را می‌ترسانیم برای این است که جهل؛ یعنی دومی حیاء ندارد، شرم ندارد، حتی به رسول‌خدا احترام نمی‌گذارد و برای هیچ‌یک از مقدسات حرمت قائل نیست. حاضر است با تمام عداوتی که دارد، این‌همه مصائب را بر این مظلومه وارد کند، به‌طوری که با آن مصائب آن بزرگوار را کشت، فاطمه زهراء؟سها؟ را او  کشت.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 531 *»

مجلس  56

 

 (شب جمعـه ‌ _  28 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 532 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

عرض شد حجت‌های الهیه از زمان آدم علی نبینا و آله و علیه السلام تا زمان ظهور امام زمان صلوات‌ ا‌لله علیه، نذیر، منذر و ترساننده هستند. و بشیر بودن و مبشّر بودن ایشان، یعنی مژده‌دهنده و بشارت‌دهنده بودن ایشان، فرع مقام منذر بودن ایشان است. مجموعه مقامات حجت‌های خدا در دو مقام و در دو شأن خلاصه می‌شود. تمام روابطی که با رعیتشان دارند، در دو مقام اجمال پیدا می‌کند: یکی مقام بشارت دادن، یکی مقام ترسانیدن.

عرض شد خدا در ما نوری قرار داده که با آن نور خیر و شر را می‌فهمیم، طاعات و معاصی و خوب و بد را متوجه می‌شویم. حجت‌های خدا به ما می‌گویند اگر به خواهش‌ها و اقتضاءات آن نور رفتار کنید، اگر به اقتضاءات عقلتان عمل کنید، به نعمت‌های الهی خواهید رسید. این را «بشارت» می‌گویند. خودشان به طاعات عمل

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 533 *»

کردند و به ما هم طاعات را آموختند و ثواب‌هایی که بر طاعات مترتب است را به ما بشارت دادند. رضایت خدا را به ما بشارت دادند که اگر می‌خواهید خدا از شما راضی باشد، به اقتضاءات عقل و نوری که در شما هست عمل کنید.

چون آن نور در ما ضعیف است و فعلیت تامّ و تمامی ندارد، خدا حجت‌های خود را طوری قرار داده که مجسم‌کننده آن نور و مجسم‌کننده تمام اقتضاءات آن نورند. حجت‌ خدا معنایش همین است. تمام آنچه‌ را که خدا از بندگانش می‌خواهد و تمام آنچه که باعث نجات بندگانش می‌شود، همه را در وجود حجتش قرار داده. از همین جهت او را «حجت» نامیده که به وجود او بر بندگانش احتجاج می‌فرماید. کلام او را نور قرار داده، فعل او را رشد قرار داده و صفات او را صفات خود قرار داده است. خدا حجت را این‌طور قرار داده که هیچ خلاف رضای خدا در گفته او، در کار او، در صفات او و در اخلاق او نیست. تمام امورش مرضیّ خدا است. از این‌ جهت او را حجت قرار داده و به او بر بندگانش احتجاج می‌کند. بندگان محجوجٌ‌علیهم می‌شوند و او حجت خدا، برهان خدا و دلیل خدا می‌شود.

اگر خلق بگویند ما ندانستیم، نفهمیدیم، راه را پیدا نکردیم، خدا می‌فرماید من به حجت خودم به شما راه و طریق را نمایاندم و همه خواسته‌های خودم را در وجود حجتم ظاهر کردم. اعتقاداتی را که از شما خواستم، مقام نورانی حجتم قرار دادم و او را به شما شناسانیدم که اگر از او متابعت و اطاعت کنید، اطاعت مرا نموده‌اید؛ رضایت او را کسب کنید، رضایت مرا کسب نموده‌اید. من یطع الرسول فقد اطاع الله.([190]) برای آن حجت مقام نورانیت قرار دادم و شما باید معرفت نورانیت داشته باشید به این‌طور که وقتی دیدید که او در بین شما به تأییدات من مؤیّد است، امورش به تقریر من مقرّر است، کارهایش به تسدید من مسدَّد است، هرچه می‌کند و هرچه می‌گوید من راضی هستم، زبان من در میان شما شده است، مؤدّیِ از من به‌سوی شما است و آنچه را که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 534 *»

باید از من به شما برسد به شما می‌رساند، پس در مراتب عقائد و معارف باید او را حامل انوار من بدانید و نور تعریف و تعرف را در او مشاهده کنید. اگر به این مقام و به این منزلت رسیدید که وقتی‌ به حجت خدا رو کردید بدانید که به خدا رو کرده‌اید، وقتی به سخن حجت خدا گوش می‌دهید بدانید که از زبان خدا می‌شنوید، وقتی در مقام اطاعتش بر آمدید بدانید که خدا را اطاعت کرده‌اید، اگر این دانستن برای شما فراهم شد، از شما توحید و معارف پذیرفته شده است.

همچنین اگر در مقام نفس و شئونات نفسانی، او را الگو و اسوه خود قرار دادید و به او و به صفات و اخلاق او متصف شدید و در صفات آئینه او شدید، شما با او هستید، در جوار او خواهید بود، به او ملحق می‌شوید و از او به شمار می‌روید و دیگر بین شما و او جدایی نخواهد بود. خدا هرجا حجتش را ببرد، شما را هم می‌برد. به‌واسطه همان متصف شدن به صفات او و آئینه شدن در برابر صفات او، به او ملحق می‌شوید. من تَبِعَنی فانّه منّی.([191]) همین اندازه که در مقام اتّباع و تبعیت برآمدید و خود را به هیئت او متهیئ و متصف ساختید، ملحق به او هستید. آن‌چنان ملحق می‌شوید که گویا بین شما و او هیچ‌گونه جدایی نیست. ببینید اولیاء خدا چطور به صفات حجت‌‌های خدا متصف می‌شوند و به ایشان ملحق می‌شوند.

البته در مقام کاملین که معلوم است. در مقام کاملین می‌فرماید: سلمانُ منّا اهل البیت([192]) سلمان از ما خاندان و از ما اهل‌بیت است. یعنی هیچ فرق، جدایی و فاصله‌ای بین خاندان رسالت صلی الله علیهم اجمعین و بین سلمان گذاشته نشده است.

روزی رسول‌خدا؟ص؟ در مسجد بودند، ابوذر بر حضرت رسول؟ص؟ وارد شد. کسی حضور حضرت نبود. ابوذر وقت را غنیمت دانست، خدمت حضرت نشست.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 535 *»

حضرت برای خوش‌آمدگوییِ به او فرمودند: اَکرِمْ بک یا اباذر انک منا اهل‌البیت([193]) چقدر تو خوبی! چقدر تو محترمی! چقدر تو مکرّمی! تو از ما اهل‌بیت هستی. درباره کاملین وضع معلوم است. حقیقتشان نور آن بزرگواران است و در مقام عمل و اتّباع، در عرصه رعیت، با آن بزرگواران فرق ندارند و آیاتِ ایشانند.

در مقام ناقصین هم به‌واسطه اتصاف یافتن به صفات حجت‌ها و متخلق شدن به اخلاق ایشان، کار به جایی می‌رسد که امام صادق7 به یکی از اصحابشان فرمود: انتم والله من آل‌محمد شما به خدا سوگند از آل‌محمد هستید. و در این فرمایش، بخصوص کاملین مرادِ حضرت نیستند. کاملین که جای خود دارند، خطاب به ناقصین هم هست.  ناقصین هم از این رحمت الهیه محروم نخواهند بود. اگر خودشان را به صفات اولیاء متصف کنند و خودشان را به انوار اولیاء؟عهم؟ متصل کنند، درباره آنها هم این فرمایش رسیده که انتم والله من آل‌محمد شما از آل‌محمد هستید.

راوی تعجب کرد که مراد امام؟ع؟ چیست که فرمودند شما از آل‌محمد هستید. آیا نسبت است مثل اینکه می‌گوییم این لباس از من است؟ یا نه، یعنی فاصله‌‌ای بین شما و ایشان نیست؟ شما اتصالی به آل‌محمد دارید که آن اتصال نورانیتی دارد که شما را به ایشان ملحق کرده. می‌خواست مطمئن شود که مراد امام چیست. عرض کرد: «مِن انفسهم؟!» آیا ما از خود ایشان هستیم؟! «مِن» را عرب برای بیان جنس هم به‌کار می‌بَرد. آیا ما از جنس ایشان هستیم؟! یعنی ما در نورانیت و تقرب به درگاه خدا، در جوار ایشان هستیم، ملحق به ایشانیم؟! یا باز هم همان نسبت است، یک نسبتی به ایشان داریم؟ حضرت فرمودند: نعم والله من انفسهم([194]) آری، به خدا قسم از خود ایشان هستید.

حتماً این تأکید شعفِ بسیاری در راوی ایجاد کرد و خیلی  خوشحال شد و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 536 *»

شادمان گشت. همین نشان‌دهنده ایمانش بود. باورش شد که محبت، مودت، رو کردن به حجت و متصل شدن به نور خدا، حتی ناقصین را هم به این درجه و به این مقام و منزلت می‌رساند که وجودشان و نفسشان تابلو و آئینه‌ای از صفات حجت می‌شود. و به‌واسطه این، به حجت منسوب می‌شوند و متصل و ملحق می‌گردند.

باید ان‌شاءالله این امر باورمان بشود که اگر خودمان را به صفات ایشان متصف کردیم، در پرتو محبتشان و مودتشان خدا ما را از ایشان می‌گرداند، به ایشان ملحق می‌سازد و جزء ایشان می‌شویم. سبحان‌الله، جزء محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‌شویم! جزء ایشان شدن چه نعمتی است! یعنی فرزند ایشان می‌شویم، ذریه ایشان می‌گردیم و به ایشان ملحق خواهیم شد. این است که فرمودند: انا و علیٌّ اَبَوا هذه الامّة([195]) من و علی پدر و مادر این امت هستیم. مراد از این امت، امت اجابت، امت مؤمن و امت مرحومه است که به برکت اجابت، قبول کردن، تسلیم شدن، محبت و مودت ورزیدن، نزدیک شدن و متصل شدن، در حکم فرزند می‌شوند. محمد و علی سلام‌ الله علیهما و آلهما پدر و مادر می‌شوند و فرزند جزء پدر و مادر است، ملحق به پدر و مادر است و با پدر و مادر است. در مقام ایمان و اجابت و قبول و تسلیم شدن، کار به جایی می‌رسد که همین ناقصین، همین مؤ‌منین رتبه نقصان هم جزوِ آن بزرگواران می‌گردند و مشمول فرمایش امام؟ع؟ می‌شوند که با تأکید فرمودند: انتم والله من آل‌محمد شما از آل‌محمد؟عهم؟ هستید؛ البته با حفظ مراتب و مقامات به‌واسطه کاملین. در همه امور، در همه شئون، در دنیا، در برزخ و در آخرت، هر فیضی و خیری و لحوقی و اتصالی باشد، به برکت کاملین و بزرگان دین است. این را اجمالاً می‌دانیم.

همچنین در مقام اعمال و طاعات، خدا حجت را قرار داده که قول او را قول خدا بدانیم. امر و نهیی می‌فرماید، امر و نهی او را امتثال کنیم و در مقام اطاعت برآییم. آنچه می‌فرماید انجام دهید، انجام دهیم. آنچه می‌فرماید انجام ندهید، انجام ندهیم. اقوال

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 537 *»

او، مثل صفاتش و مثل مقامات نورانیش، بر جمیع رعیت حجت است. و مجموعه این سه مقام «دین» است. مقاماتِ معرفت «حقیقت» می‌شود. مقاماتِ صفات «طریقت» می‌شود. و مقاماتِ اقوال و فرامین و اوامر و نواهی، «شریعت» می‌شود. در جمیع این مقامات، خدا حجتش را بر رعیت حجت قرار داده است.

در مقام اوامر و نواهی، کار ‌قدری مشکل است. اما در آن دو مقام، در آنچه از ما خواسته شده و از عهده ما ناقصین برمی‌آید، خیلی زیاد به ما کمک شده است.

در مقامات معرفت، از ما همین‌قدر بر بیاید که معتقد باشیم، عقیده داشته باشیم، دلمان بر این امور گره بخورد، در دل‌های ما شکی، تزلزلی و اضطرابی نباشد، ما را کفایت است. ما نمی‌توانیم آن نورانیتی را که خدا در مقام تعریف و تعرف برای حجتش قرار داده مشاهده کنیم. ما نمی‌توانیم. کاملین این چشم را دارند که وقتی به حجت خدا نگاه می‌کنند، می‌بینند چطور انوار خدا در او متجلی است. آنها مشاهده می‌کنند. آنها دلیل نمی‌خواهند، با دلیل راه نمی‌روند. آنها مقامشان مقام شهود است، مشاهده می‌کنند. این مراتب برایشان حجاب نشده. برایشان کشف سُبُحات شده است.

کمیل در خدمت امیرالمؤمنین، از حقیقت می‌پرسد: «ما الحقیقة؟» حقیقت چیست و چگونه است؟ حقیقت یعنی همین مقام شما ای امیرالمؤمنین که در این مقامِ حقیقت، شما آیه تعریف و تعرف خدا و جمیع مقامات الهی هستید که من باید شما را به آن مقامات بشناسم. آن حقیقت چیست؟ اگر کمیل آن را دیده بود که نمی‌پرسید. اگر مشاهده کرده بود که نمی‌پرسید. نمی‌بیند که می‌پرسد. امر ما همین‌طور است. ما ناقصین نمی‌بینیم. باید بپرسیم و با دانستن، این راه را طی کنیم. راه ما دانستن و تعلم است. اما راه کاملین تعلیم و تعلم نمی‌خواهد، آنجا شهود است، علمِ تنها نیست.

از این رو حضرت اول فرمودند: ما لک و الحقیقة؟! تو را چه به این امر! آخر شأن تو نیست، چطور من برای تو بگویم؟! همین‌که می‌پرسی دلیل این است که اهلش

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 538 *»

نیستی. آنگاه کمیل با خضوع و خشوع تقاضا و خواهش می‌کند. تا اینکه حضرت می‌فرمایند: کشفُ سُبُحاتِ الجلال من غیر اشارة یعنی هیچ‌یک از این مقامات نباید آن مقام را حجاب کند. این‌قدر متجلی است که از وراء پرده‌ها آشکار شده. «ای منزه پرده‌دار و پرده‌در». چطور منزه است؟ تنزیهش به این‌طور است: «وی به هر پرده در و از پرده در». اینجا نباید راه را با سؤال و پرسش و تعلیم و تعلم طی کرد. سلمان هر موقع به علی صلوات‌ الله علیه نگاه می‌کرد، حضرت را آیه تعریف و تعرف خدا می‌دید. یعنی خدا به این آیه برای سلمان ظاهر شده. سلمان دیگر نمی‌ایستاد فکر کند یا سؤال کند یا بخواهد از پی تعلم برود و کلاس ببیند، نه. همین‌که نگاه می‌کرد، می‌دید نور خدا است، می‌دید شناختن این مقام شناختن خدا است. کار کاملین به شهود رسیده است و مشاهده می‌کنند.

فرق ما با کاملین همین است که ما آن شهود را نداریم. ولی در مرتبه خودمان، در برزخ و قیامت به این کشف خواهیم رسید، ولی باز هم در عرصه خودمان است. آن کشف ما کشفی نیست که کاملین دارند. ما در آخرت مشاهده می‌کنیم، اما باز هم مظهر را می‌بینیم، نه ظاهر را. هُنالِک الوَلایةُ لله الحق.([196]) در آنجا که تمام پرده‌های طبیعت و اَعراض کنار می‌رود، همه خلق می‌بینند که هرچه خدا آنها را به شناخت خودش در جمیع شئونات الهیه دعوت کرده، همه در حجت متجلی است. خدا مالک است. خدا متصرف است. خدا خالق و رازق است. خدا محیی و ممیت است. اسم مجموعه شئونات الهیه، «وَلایت» گذاشته می‌شود. تمام این مجموعه را که وَلایةالله می‌گویند، در روز قیامت همین خلق مشاهده می‌کنند و می‌بینند که همه این وَلایت، همراه با ولی‌‌الله مطلق است. یک وقتی عرض کردم که ولیّ مطلق حق، صاحب‌الامر است. صاحب‌الامر در هر زمانی، حجت وقت و حجت زمان است. در زمان ما، صاحب‌الامر وجود مقدس حجة بن الحسن العسکری مهدی آل‌محمد

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 539 *»

صلوات الله علیهم اجمعین است. بعد از رحلت پدر بزرگوارش حضرت عسکری که امامت ظاهریه به این بزرگوار انتقال پیدا کرد، ایشان صاحب‌الامر است. عرض کردم صاحب یعنی همراه. حضرت همراه با «الامر» است؛ «الامر» یعنی وَلایةالله. در قیامت، اهل هر عصری جمیع شئونات الهیه را در امامشان مشاهده می‌کنند. می‌بینند عجب، همه شئونات الهیه در حجت زمانشان متجلی است.

شئونات الهیه به طور اجمال چیست؟ ماه رمضان نزدیک است. خداوند توفیق بدهد و تا این ماه و شب‌های قدر به ما عمر بدهد. چه عنایاتی است! این توفیقات چیست که خدا به برکت ائمه هدی؟عهم؟ نصیب شیعه کرده؟! بهترین ماه‌ها ماه مبارک رمضان است. بهترینِ لیالیِ ماه مبارک رمضان لیالی قدر است که شیعه به خواندن دعای جوشن کبیر موفق می‌شود. این دعای جوشن کبیر یک بیانی از شئونات الهیه است. از اول تا به آخرش را که نگاه کنید، تابلویی است که ائمه در این تابلو شئونات الهیه را مجسم فرموده‌اند. مجموعه اینهایی که گفته شده و آنهایی که گفته نشده و آنهایی که بعد از این به ظهور می‌رسد، تمام این شئونات الهیه را در یک کلمه می‌گویند: وَلایةالله. این ولایةالله همراه با ولی‌الله مطلق است. الآن هم همین‌طور است، گرچه ما نمی‌بینیم.

اکنون از برکت فرمایشات بزرگان دین+، ما تا اندازه‌ای آشنا شده‌ایم. خداوند به حق عظمت و جلالت محمد و آل‌محمد: خودش حق این بزرگواران را از طرف ما اداء کند. ما از شناخت عظمت حق ایشان عاجزیم. اما خدا از اداء حق ایشان عاجز نیست. خدا که عاجز نیست حق این بزرگواران را اداء کند. خدایا، از طرف ما و همه شیعیان مستبصر، تو حق این بزرگواران را اداء بفرما.

در زمان‌های ائمه پیشین سلام‌ الله ‌علیهم اجمعین، شیعیان می‌دانستند که مثلاً حجت خدا امام صادقند، حجت خدا امام باقرند، حجت خدا حضرت سجادند. بر این بزرگواران وارد می‌شدند، می‌دیدند مظلوم و مقهور در میان خانه نشسته‌اند و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 540 *»

به‌حسب ظاهر جرأت اظهار هیچ امری را ندارند. چقدر بر آنها سخت بوده که معتقد شوند به اینکه همین آقایی که در خانه نشسته و مقهور و مغلوب است، حجت خدا بر جمیع ماسوا است؛ ایشان صاحب وَلایةالله است و همراه با ولایةالله است؛ الآن هم که کنار نشسته این‌طور است. خیلی مشکل بوده! خیلی سخت بوده! تدریس و تدرس هم که نبوده. گاه‌گاهی بعضی راوی‌ها خدمت ائمه می‌آمدند، ائمه؟عهم؟ در ایشان یک استعداد، ایمان و نورانیتی می‌دیدند، اجمالاً خیلی سطحی یک گزارشی از مقام خودشان می‌دادند. مثلاً ما حجت خدا هستیم. ما حامل نور خدا هستیم. ما حامل دین خدا هستیم. امر و نهی ما امر و نهی خدا است. این بیانات را داشتند که نوع روایاتش را مشاهده می‌کنید مخصوصاً در کتاب اصول کافی که ترجمه هم شده، کتاب حجتش را نگاه کنید. الحمد لله رب العالمین این روایات به حفظ امام زمان محفوظ مانده و به دست شیعه رسیده. الحمد لله رب العالمین. ببینید روایات در چه حد است؟ این‌طور بیانات می‌فرمودند. آن راوی هم بیرون می‌رفت، به دوستی، رفیقی و فامیلی که مطمئن بود می‌رسید و به او می‌گفت. خیلی امر آنها سخت بوده است!

اما به برکت مشایخ عظام+ و عنایت خاص بقیةالله صلوات الله علیه که شامل حال ما شده، راحت کتاب مبارک ارشاد را می‌خوانیم. در جلد سوم ارشاد که کتاب امامت است، از اول تا به آخر، خیلی ساده و به زبان فارسی مقامات نورانی آل‌محمد؟عهم؟ را ذکر می‌فرمایند. طوری هم این کتاب نوشته شده که تمام جهال و تمام علماء را بس است. علماء به علمشان می‌توانند از این کتاب بهره‌مند شوند. جهال هم با اینکه جاهلند، به درس گرفتن، مطالعه کردن و مباحثه کردن بهره‌مند می‌شوند. قدردانی بفرمایید. الحمدلله قدردانید، اما باز هم خودتان و فرزندانتان اهمال نکنید. حتی با همسر، با مادر و خواهر، در خانه مباحثه قرار بدهید. آنچه که یاد می‌گیرید، آنچه که مطالعه می‌کنید، آنچه در حضور این برادران عزیزی که برای تعلیم و تعلم می‌آیند و در خدمتند بهره می‌برید، با یکدیگر بازگو کنید. البته این عزیزان هم به این

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 541 *»

خدمتگزاری و به این منتی که خدا بر ایشان نهاده و این توفیق را کرامت کرده افتخار می‌کنند که ان‌شاءالله ناشر امر بزرگان دین و احیاء‌‌کننده فرمایشات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باشند. در مشکلات عبارات و فهم معانی و مطالب به اینها رجوع کنید و ان‌شاءالله کمک بگیرید. بعد در خانه، با فرزندان، با همسر، با خواهر و مادر در میان بگذارید، آنها را هم رشد بدهید.

در زمان ما، الحمد لله رب العالمین راحتیم، می‌خوانیم، مطالعه می‌کنیم، می‌فهمیم. اما آن زمان‌‌ها خیلی برای شیعه سخت بوده. معرفت نورانیت به اندازه حدشان و اجمالی که از آنها خواسته شده بوده، خیلی گران تمام می‌شده تا به دستشان می‌رسیده. البته به این تفصیل از آنها خواسته نشده بود؛ معلم نبوده، کسی نبود که برساند. حجت خدا هم مقهور و مظلوم کنار خانه نشسته بود.

«دعبل خُزاعی» آمد خراسان، خدمت حضرت رضا؟ع؟ رسید. قصیده‌ای گفته بود. اما گفت برای هیچ‌کس نمی‌خوانم مگر اینکه اول برای امامم بخوانم. خدمت حضرت آمد و خواند: «مدارسُ آیاتٍ خَلَت من تلاوة» قصیده‌ای مشهور در مراثی و ذکر مصیبت‌های وارده بر آل‌محمد؟عهم؟ است. از خانه‌های ائمه هدی؟عهم؟ در مدینه منوره یاد می‌کند که این‌ خانه‌ها بی‌صاحب شده بود. خانه امام حسین، خانه امام حسن، خانه حضرت سجاد، حضرت باقر، حضرت صادق، حضرت کاظم، حتی امام رضا؟عهم؟. آخر امام رضا هم در خراسان بودند. «مدارس آیات خلت من تلاوة» آن‌جاهایی که در آنها آیات الهیه درس داده می‌شد، اکنون دیگر خالی است، کسی نیست آیات خدا را بخواند. همین‌طور مصیبت‌ها را ذکر کرد و به مصائب اشاره کرد تا اینکه عرض کرد:

اَریٰ فَیْئَهم فی غیرهم متقسّما و ایدیَهم من فَیئهم صفراتٍ

دقت کنید. می‌گوید آن حقی که خدا برای آل‌محمد؟عهم؟ قرار داده بود که خلق به ایشان برسانند، در بین دیگران تقسیم شده است. سهم امام از یک‌پنجمِ چیزهایی که خدا در آنها خمس قرار داده، حق ایشان است که در اموال خلق قرار داده است. با

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 542 *»

اینکه همه اموال مالِ ایشان است، تمام زمین و آسمان‌ها و همه عالم مال ایشان است، اما اکنون به‌حسب ظاهر خدا قرار داده که بعد از صرف کردن و برداشتن مخارجتان از منافع و درآمدتان، اگر زیاد آمد، یک‌پنجمش را به امام وقت بدهید که امام آن را دو قسمت کند. یک قسمتش را برای مخارج خودش بردارد. و یک قسمت دیگر را هم به بنی‌‌‌هاشم که منسوب به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرایند و از طرف پدر به ایشان منتهی می‌شوند بدهد، البته در صورتی که اینها مسکین یا یتیم یا ابن‌سبیل باشند. امام به اینها می‌دهد، حق ایشان است.

طوری هم قرار داده که اشخاصی که درآمد دارند، یک‌پنجم درآمدشان را با شرائط معینی مالک نیستند، نه اینکه مالک شوند و بعد خمس بدهند. زکات این‌طور نیست. زکات را که خدا قرار داده، شخص خودش مالکِ مال می‌شود و در مِلکش در می‌آید. ولی به حدی که رسید، برای پاک شدن این مال باید زکات بپردازد. پرداختن زکات یعنی خارج کردن چرک مال. ما نمی‌فهمیم آلودگی چطور است. خدای ما می‌داند که مالی که به حد زکات رسید آلوده و چرکین است. فرض بفرمایید مثل لقمه نانی است که در کوچه افتاده باشد و آلوده شده باشد. شخصی این لقمه نان را پیدا می‌کند و برمی‌دارد. نباید این را بخورد، باید آلودگیش را برطرف کند و بخورد. اگر با وجود آلودگی خورد، برایش ضرر دارد و مریض می‌شود. حال کسانی‌که زکات نمی‌دهند، اموال چرکین می‌خورند. مالشان آلوده است و آثاری دارد، مرض‌هایی دارد. این بیماری‌ها به واسطه همان نپرداختن زکات اموال است. درست است مالک است و این مال مِلکِ او شده، اما این مِلکی که به‌دست آورده و به حد نصاب زکات رسیده، این چرکین و آلوده است. باید تمیزش کند و بخورد. تمیز کردنش هم به پرداختن زکات است. وگرنه بیماری‌ها تولید می‌کند. دقت بفرمایید. چون زکات چرک و آلودگی مال است، خدا به احترام رسول‌خدا؟ص؟، بر سادات حرام فرموده است. آنها نباید زکات مال غیر سادات را بخورند. زکاتِ واجب بر آنها حرام است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 543 *»

اما خمس یعنی یک‌پنجم مازاد درآمد. آن یک‌پنجم درآمد را شخص مالکش نیست. اصلاً‌ مالک نمی‌شود. مانند شرکت است. بارها عرض کرده‌ام، ان‌شاءالله در خاطرتان بماند. شرکت است. یعنی فرض کنید کسی که مازاد مخارجش از درآمدش پنج‌هزار تومان شد، چهار هزار تومانش را مالک است. آن هزار تومان دیگر را اصلاً‌ مالک نیست. نه اینکه مالک شده باشد، آنگاه بر رسول‌خدا یا بر امام وقت و یا بر سادات منتی بگذارد که بخواهد به آنها بدهد. نه، اصلاً مالک نیست. اینها شریکند. چون شرکت دارند، حق خودشان است. اگر کسی نپرداخت، غصب کرده و تصرفش غاصبانه است. پس از ندادن زکات بدتر می‌شود. زکات چرک بود، آلودگی داشت، اما این غاصبانه است. اگر لباس بخرد غصب کرده، فرش زیر پا بخرد غصب کرده، با آن ازدواج کند غصب کرده، با آن مهریه بپردازد حق امام و حق سادات را غصب کرده است. آنها شریکند. نه اینکه محتاج باشند، شرکت دارند. شخص، مالک یک‌پنجم مازاد درآمدش نیست. منت گذاشته‌اند و گفته‌اند تو مخارجت را از مداخلت بردار. آن‌وقت اگر مازاد ماند، باز هم منت گذارده‌اند و گفته‌اند چهار قسمتش مال تو و یک قسمتش حق ما است؛ یعنی ما شریکیم. این یک قسمت به امام داده می‌شود و امام7 نصفش را به سادات یتیم یا مسکین یا ابن‌السبیل می‌دهد. ابن‌السبیل یعنی سیدی که مسافرت رفته، در مسافرت پولش تمام می‌شود یا اموالش را می‌برند و محتاج می‌شود. این ابن‌السبیل است. شاید در وطنش احتیاج نداشته باشد، اما الآن محتاج شده است. به اندازه رفع احتیاج به او می‌دهند. خمسِ مال حق امام؟ع؟ و سادات است.

حال دعبل در حضور امام رضا؟ع؟ این مطلب را می‌گوید:

اریٰ فیئهم فی غیرهم متقسّما و ایدیَهم من فیئهم صفراتٍ

می‌گوید من نگاه می‌کنم می‌بینم این‌قدر ائمه ما مظلومند که حقشان، آن حقی که خدا برای ایشان قرار داده که باید به دستشان برسانند، در غیر ایشان تقسیم شده و دیگران دارند می‌برند و می‌بینم که دست‌های این بزرگواران از حقشان خالی است،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 544 *»

ندارند، در فقر به‌سر می‌برند. حال ببینید وضع امامان ما چه بوده؟! همین که شعر و قصیده‌اش به اینجا رسید، امام رضا صلوات‌الله‌علیه شروع به گریه کردند. با اینکه همه‌چیز در فرمان ایشان است، ولی‌الله مطلقند، به ریگ دست بزنند و بخواهند، طلا می‌شود، ولی گریه کردند و فرمودند راست گفتی، خوب شعری گفتی، بجا است. گاهی می‌شد فقیری درِ خانه امامان ما می‌آمد، به‌حسب ظاهر چیزی نداشتند بدهند. می‌فرمودند حق ما را دیگران برده‌اند، نداریم.

شنیده‌اید که آن شخص در زمان حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه به مسجد آمد. پرسید من از چه‌کسی چیز بخواهم؟ از که گدایی کنم؟ من محتاجم، نزد چه‌کسی بروم؟ همه گفتند برو نزد امام حسین. با اینکه به‌حسب ظاهر هیچ‌چیز در دستشان نبود، اما آن‌قدر آقا و کریم بودند که همه گفتند برو نزد امام حسین. حضرت در مسجد داشتند نماز می‌خواندند. آمد حضور حضرت ایستاد و صدایش را به شعر بلند کرد، با خواندن چند بیت شعر فقرش را اظهار کرد:

لم‌یَخِبِ الآن مَن رَجاک و مَن حَرّک مِن دونِ بابِک الحَلَقَة

هرکس نزد شما بیاید، ناامید برنمی‌گردد. شما خاندان کرم هستید. اشعارش را خواند. بعد حضرت داخل منزل شدند. از غلامشان پرسیدند چقدر اموال داریم؟ عرض کرد: چهار هزار دینار. حضرت فرمودند: همان دینارها را بده. آمدند پشت در، در را تمام باز نفرمودند، رخساره مبارکشان را پشت در گرفتند، دستشان را از در بیرون آوردند و چند بیت شعر فرمودند که اولش این بود:

خُذْها فانّی الیک معتذرٌ
  و اعْلَمْ بِاَنّی علیک ذو شَفَقَة

حضرت جوابش را به‌مانند همان شعری که گفته بود دادند. فرمودند: این عطاءِ مرا که خیلی کم است بگیر. من از تو عذرخواهی می‌کنم. با اینکه یک کیسه‌ زر بوده و به‌حسب آن زمان خیلی بوده، اما حضرت با کمال عذرخواهی می‌فرمایند می‌خواهم مرا نبینی و  من تو را نبینم که از تو خجالت بکشم. و بدان من به تو محبت دارم، دوستت

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 545 *»

دارم، اما بیش از این ندارم. اگر حق ما را به ما می‌دادند، بیشتر به تو عطاء می‌کردم. آن مرد فقیر شروع کرد به گریه کردن و بلند بلند نالیدن. فرمودند: چرا گریه می‌کنی؟! من که از تو عذرخواهی کردم. عرض کرد: «لا، ولکن کیف یأکل التراب جودک؟!» که منظورش این بود نه آقا، من به فکر افتادم که این دست کریمانه شما که این‌طور بر من احسان کرده، چطور خاک می‌خواهد این دست کریمانه را بپوساند؟!([197]) بی‌خبر از اینکه در کربلا، همین دست کریمانه را جسورانه از بدن مبارکش جدا خواهند کرد.

امام رضا صلوات الله علیه گریه کردند و به دعبل فرمودند راست گفتی، دست ما را از حق ما خالی کردند. خدا سقیفه و اهل سقیفه را لعنت کند که با آن بیعت شومی که در سقیفه انجام شد، چه مصیبت‌هایی بر خاندان رسالت وارد شد و چطور این مصیبت‌ها ادامه دارد! از جمله آنها، همین ضایع شدن حقوق آل‌محمد؟عهم؟ است که صرف چه معاصی و گناهانی می‌شود. در زمان خلفاء و حکام جور که خدا لعنتشان کند، آنها حق امام را در فجور صرف می‌کردند. همین سهم مبارک امام؟ع؟ صرف زناها می‌شد، صرف لواط‌ها می‌شد، صرف شرب خمرها می‌شد. شیعیان که این اوضاع را می‌دیدند، چقدر می‌سوختند! دعبل گریه می‌کند و این شعر را می‌گوید و این را مصیبت می‌داند، جزء مصائب می‌شمارد. شیعه نمی‌تواند طاقت بیاورد که ببیند حق و سهم امامش صرف چه اموری می‌شود، نمی‌تواند طاقت بیاورد. دعبل از مصائب آل‌محمد؟عهم؟ می‌شمارد که «اریٰ فیئهم فی غیرهم متقسما» می‌بینم حق امامم در غیر ایشان دارد تقسیم می‌شود و مصرف می‌شود. صرف چه اموری می‌شود! چه هواها، چه هوس‌ها، چه معصیت‌ها! اینها برای شیعه مصیبت است.

همین‌طور در مصائب گفت و از جمله از ظهور امام زمان صلوات الله علیه و انتقام کشیدن از دشمنان این بزرگواران یاد کرد. حضرت رضا؟ع؟ هم برای شعر او دو بیت در مورد مصیبت خودشان فرمودند.(2) بگذریم.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 546 *»

مقصود این است که در زمان‌های گذشته، معرفت نورانیت برای شیعیان خیلی دشوار بوده. ولی این امر بحمدالله به برکت بزرگان دین برای ما آسان شده؛ می‌دانیم، معتقد شده‌ایم و ان‌شاء‌الله دلمان گره خورده است که ایشان حاملان انوار الهی و صاحب جمیع شئون الهیه هستند و صاحب‌الامرند. آنگاه در قیامت برای ما هم کشف می‌شود. خدا خبر می‌دهد که همه خلق می‌بینند و مشاهده می‌کنند که جمیع امور و شئونات دارد به دست امام جاری می‌شود.

رسول‌الله؟ص؟ می‌فرمایند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بین بهشت و جهنم می‌ایستد و خلایق بر حضرت می‌گذرند. امیرالمؤمنین می‌ایستند و اهل زمان حضرت بر امیرالمؤمنین وارد می‌شوند. حضرت امام حسن همین‌طور، امام حسین همین‌طور، تا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین. اهلِ عصرِ هر امامی بر آن امام وارد می‌شوند و حسابشان با آن امام است. آنجا مشاهده می‌کنند که عجب، همین آقایی که در خانه نشسته بود و دست روی دست گذاشته بود، بین بهشت و جهنم ایستاده! ما که از دیدن اماممان محرومیم، اما زمان‌های قبل امام خود را می‌دیدند و مثلاً در زمان امیرالمؤمنین می‌دیدند که حضرت متحمل آن‌همه مصائب می‌شود. در آخرت چه می‌بینند؟! می‌بینند که امامشان بین بهشت و جهنم ایستاده. اما چطور ایستادنی؟! چه احاطه‌ای؟! چه نفوذی؟!

ما این‌طور فکر می‌کنیم که بهشت یک باغی است، کنارش هم یک حفره آتش است. این باغ اسمش بهشت است، آن‌طرف هم در گودالی آتش ریخته‌اند که می‌شود جهنم. این‌طور است؟ نه، الآن نمی‌توانیم بفهمیم ایستادن بین آن بهشت و جهنم چگونه است. خود حضرت در این عالم یک اشاره فرموده اما درکش برای ما مشکل است: انا الواقف علی الطتنجین انا الناظر الی المغربین و المشرقین.([198]) امیرالمؤمنین همان‌جا که در خانه‌اش نشسته بود می‌فرمود من الآن بین عالم غیب و عالم شهاده

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 547 *»

ایستاده‌ام و عالم غیب و شهاده را اداره می‌کنم. دستِ تدبیرِ حق هستم. ولی‌الله مطلقم. صاحب وِلایتم، همراه وَلایةالله هستم. آنجا خلق می‌بینند که علی و معصومین دیگر؟عهم؟ ایستاده‌اند که همه مقامشان یکی است، همه صاحب‌الامرند، همه صاحب ولایت مطلقه الهیه هستند؛ می‌بینند چه تصرفی، چه احاطه‌ای! مثل مرزها نیست که یک گوشه‌اش باید یک مرزبان بایستد، یک گوشه‌اش یکی، یک گوشه‌اش یکی، و از یکدیگر بی‌خبر باشند، مگر با استفاده از وسایل. نه، تمام مرز جهنم و مرز بهشت در فرمان امام و در احاطه امام است. هرکس هم بنا است به بهشت یا جهنم برود، بر امام عرضه می‌شود. آنجا دیده می‌شود عجب ولایتی! عجب تصرفی! عجب شئوناتی! دوست می‌رسد، امام؟ع؟ به جهنم خطاب می‌کند: ذری هذا ولیی این را رها کن، مبادا متعرضش شوی. این دوست من است. این جایش بهشت است. دشمن می‌رسد، می‌فرماید: خذی هذا عدوی این را بگیر، این دشمن من است. رسول‌خدا با تأکید می‌فرمایند: فرمان‌برداری جهنم در برابر امیرالمؤمنین، بیشتر و شدیدتر است از فرمان‌برداری غلامان در برابر صاحبانشان در اینجا.([199]) چه بفرمایند؟ چطور فرمان‌بردار بودن را نشان بدهند؟ می‌فرمایند از این شدیدتر است. هنالک الولایة لله الحق([200]) در قیامت معلوم می‌شود که وَلایت مال خدا است. وَلایةالله یعنی تصرف و جمیع شئون الهیه. آن‌وقت صاحب‌الامر یعنی صاحب‌الشأن و صاحب ولایةالله. این در امام دیده می‌شود.

اینها مقام نورانیت است. ولی ما چطور در اینجا ببینیم؟! چطور ما می‌توانیم سیر کنیم و به این مقام کشف و شهود برسیم؟! بر ما ترحم کرده‌اند و فرموده‌اند همین‌که

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 548 *»

معتقد شوید، از شما پذیرفته است  برای شما ثبت می‌شود که به امام عارف هستید. از این‌جهت عباراتی را به ما یاد داده‌اند که ما این عبارات را درسی‌وار بخوانیم و ان‌شاء‌الله معتقد باشیم. السلام علی الذین من عرفهم فقد عرف الله و من جهلهم فقد جهل الله([201]) سلام بر آن آقایانی که هرکس ایشان را شناخت، خدا را شناخته و هر کس ایشان را نشناخت، خدا را نشناخته. او خداشناس نیست. اگرچه در خداشناسی کتاب بنویسد، خدا را نشناخته. اگر این امر را نفهمید و ندانست، خداشناس نیست. اینکه در این مقام.

در مقام متصف شدن به صفاتِ این بزرگواران هم بر ما ترحم کرده‌اند. خیلی لطف کرده‌اند، احسان کرده‌اند، خیلی بر ما آسان گرفته‌اند. می‌فرمایند در میان دوستان ما که هستید، سعی کنید به‌مقتضای محبت با آنها سلوک کنید. به‌مقتضای محبت سلوک کنید، نه به‌مقتضای طبیعتتان. اگر به‌مقتضای محبت سلوک کردید، با ما هستید و به ما ملحق می‌شوید. به‌مقتضای طبیعتتان رفتار نکنید. شما نمی‌توانید از طبایعتان نجات بیابید، طبایع در شما هست، اما با دوستان ما به‌مقتضای طبیعتتان رفتار نکنید. بلکه به‌مقتضای محبتتان به ما، با دوستان ما رفتار کنید. والِ ولیَّ هذا و لو انّه قاتلُ ابیک و ولدک([202]) دوست بدار دوست علی را اگرچه کشنده پدر تو و کشنده فرزند تو است. یعنی چون تو اسیر طبیعتی، «پدرکشته را کی بُوَد آشتی»، به‌حسب طبیعت نمی‌توانی با کسی که پدرت را کشته دوستی کنی. طبیعت این است. فرزندت را کشته، نمی‌توانی با او دوست باشی. اما به‌مقتضای این طبعت رفتار نکن، به‌مقتضای محبتت به ما رفتار کن و او را دوست بدار. چون دوستش داشتی و به‌مقتضای محبت رفتار کردی، خواه‌نخواه حاضر نیستی غیبتش را بکنی، حاضر نیستی به او تهمت بزنی، راضی نیستی به مالش صدمه برسد، راضی نیستی بر او

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 549 *»

مصیبتی وارد شود. این می‌شود عمل به‌مقتضای محبت. آن‌وقت هرچه به تو نزدیک‌تر باشد و کمتر به تو صدمه زده باشد، بیشتر باید دوستش داشته باشی؛ تا چه رسد به اینکه پدر تو باشد، مادر تو باشد، خواهر تو ، برادر تو، فرزند تو و خویش تو باشد. اینها حقوقشان اضافه می‌شود.

حال که به‌واسطه محبت به محمد و آل‌محمد؟عهم؟، رفتارت و اتصاف به صفاتت درباره اینها باید طوری باشد که به‌مقتضای محبت باشد، از این رو از اموری که برخلاف طبع تو است باید اغماض کنی و چشم بپوشی. فرض کن با تو بدخلقی می‌کند، به تو توهین می‌کند، پدر است پیر شده، مادر است پیر شده، وقتی که پیر شده‌اند باید رعایت شوند. در قرآن می‌فرماید: و صاحِبْهما فی الدنیا معروفاً ([203]) با آنها به معروف و خوبی رفتار کن. اگر یکی از آنها یا هر دوی آنها پیر شده بودند و تو در اثر پیری و خرف شدنشان به سختی افتادی و زحمت برایت درست می‌کنند، فرض کن زیاد حرف می‌زنند، یا انتظاراتِ زیاد دارند، یا توقعات بیجا دارند، یا چیزهای دیگر، تو در جواب آنها حتی «افّ» نگو. ما می‌گوییم: اوف خسته شدم. این «اوف» به عربی همان افّ است؛ یعنی «اَتَضَجَّرُ» من از این‌همه حرف زدن، از این‌همه توقع، از این‌همه انتظار، خسته می‌شوم. همین را نگو. امام فرمودند: اگر خدا کلمه‌ای را می‌یافت که از افّ کوچک‌تر باشد و بر خستگی، کسالت و بی‌تابی شخص دلالت کند، آن را گفته بود.([204]) چون از این کلمه کوچک‌تر نیست این را گفته است. یعنی حتی اگر همین کلمه را بگویی، چه بسا عاقّ می‌شوی. پس باید رعایت کرد.

البته پدرها و مادرها هم باید ملاحظه کنند. آخر فرزندشان بشر است. به قول مشهور، «شیر خام خورده». او هم طاقت ندارد. ممکن است که زندگی بر او هم تنگ شده باشد و مشکلاتی داشته باشد. از این جهت آنها هم باید رعایت کنند، انتظار

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 550 *»

بیجا نداشته باشند، توقعات بیجا نداشته باشند. او را بگذارند سر زندگانی خودش، با فکر سالم خودش، با تدبیرش، با فکر جوانش بتواند زندگی خودش را اداره کند. اگر یک‌وقتی هم توانست، کمکی انجام می‌دهد. از این جهت پدر و مادرها هم سعی کنند با زیاد شدن انتظار و توقعاتشان، بچه‌هایشان را به زحمت نیندازند. فرمود: خدا لعنت کند پدر و مادری را که باعث شوند فرزندشان عاق آنها شود و خدا رحمت کند پدر و مادری را که سبب شوند فرزندشان به آنها نیکی کند.([205]) کمک کردن به فرزند در عاق نشدن، همین است که درجه انتظاراتشان را کم کنند و سطح توقعاتشان را پایین بیاورند، از خدا برایش توفیق بخواهند، از خدا برایش ترحم بخواهند و انصاف بدهند.

فرق است بین محبت پدر و مادر به فرزند، و محبت فرزند به پدر و مادر. تفاوت دارد. دو جنس است. یک جنس نیست. چون به دو جنس بودنِ این دو محبت توجه ندارند، انتظار بیجا دارند. یعنی می‌گویند همین‌طور که من بچه‌ام را دوست دارم، باید بچه‌ام هم همان‌طور مرا دوست داشته باشد. هم پدر و هم مادر این حرف را می‌زنند و این انتظار را دارند. نه عزیزان من، اصلاً جنس محبت دو تا است. چرا بیجا انتظار دارید؟! چرا بیجا توقع دارید؟! محبت پدر و مادر به فرزند محبت شفقت است؛ یعنی خداوند از اسم «الرحیمِ» خود شعاعی در دل پدر و مادر نسبت به فرزندان انداخته. برای چه؟ برای اینکه او را بزرگش کنند، برای اینکه متحمل زحماتش بشوند. اگر این محبت پدر و مادر از اسم «الرحیم» خدا سرچشمه نگرفته بود و محبت شفقت و خاص و مخصوص نبود، بزرگش نمی‌کردند و این‌همه متحمل زحماتش نمی‌شدند. اصلاً پدر تمام زحمات را برای خاطر بچه متحمل می‌شود. همین‌طور مادر همه‌گونه زحمات را متحمل می‌شود. نُه ماه فرزند را حمل می‌کند، چقدر اذیت می‌بیند! بی‌خوابی‌ها و دردمندی‌ها می‌کشد. و با زاییدن و وضع حمل، تا لب مرگ می‌رود. از این رو خدا بر او

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 551 *»

ترحم کرده. در حدیثی می‌فرمایند: همین که مادر فرزندش را وضع حمل می‌کند و او را شیر می‌دهد، از جمیع گناهانش پاک می‌شود.([206]) آن‌وقت بعد چه؟ دو سال چقدر زحمت! نوعاً خودشان می‌گویند اگر بچه‌مان یبوست پیدا کند، می‌گوییم الهی قربانت بشوم که یبوست پیدا کردی. اگر مزاجش روان شود، می‌گوییم الهی برایت بمیرم؛ چرا مزاجت روان شده؟ تا این درجه است. چقدر مشکلات! چقدر تحمل! یک مریضی مختصر پیدا می‌کند چقدر مادر اشک می‌ریزد! چقدر گریه می‌کند! دعاء می‌کند، بیدارخوابی می‌کشد. این نوع محبت محبت شفقت است، محبت وفاء و مهر است.

اما محبت فرزند به پدر و مادر از این جنس نیست. اصلاً جنسش چیز دیگری است. محبت فرزند به پدر و مادر محبت ابهت است، محبت تسلط است. چون از بچگی تسلط پدر و مادر را بر خود احساس کرده و دلسوزی‌های آنها را دیده، در واقع برای خاطر خودش، پدر و مادر را دوست دارد. اصلاً دو جنس است. او جان و مالش را فدای این می‌کند. این دوستیش به پدر و مادر برای خاطر خودش است. می‌گوید آنها را دوست دارم چون من را بزرگ کرده‌اند، چون زحمات من را کشیده‌اند. مرتب می‌گوید من من. آنها همیشه می‌گفتند فرزندم، فرزندم. این می‌گوید بابای من برای من زحمت کشیده، ننه من به من شیر داده. مرتب می‌گوید: من. محور، «من» است. از این جهت محبتش محبت تعظیم است، محبتش محبت تسلط است. از این رو حضرت سجاد؟ع؟ در دعاء چه عرض می‌کنند؟ ـــ  چرا امشب بحثمان این‌طور شد؟ نمی‌دانم. ـــ حضرت در دعاء می‌گویند: اللهم اجعلنی اَهابُهما هَیبةَ السلطان العَسوف([207]) خدایا مرا

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 552 *»

این‌طور قرار بده. باید فرزندان از حضرت سجاد؟ع؟ درس بگیرند. خدایا مرا این‌طور قرار بده که از پدر و مادرم بترسم مثل ترسیدن از سلطان سختگیری که در جمیع امور من سختگیر است. من از آنها بترسم یعنی محبتم محبت ترس است، محبت تعظیم است، محبت احترام است، محبت تکریم است، مانند محبت به سلطان که از جهت تسلط او است. این‌طور است.

پس جنسشان دو تا است. بنابراین پدر و مادرها اگر از فرزند بی‌مهری دیدند، یا از فرزند کوتاهی دیدند، باید به او حق بدهند. او نمی‌تواند مثل پدر و مادر باشد. او خودش فرزند دارد و آن نوع محبتی که پدر و مادر به او دارند، او به فرزند خودش دارد. او آن‌طور محبت را باید درباره فرزند خودش جاری کند. الحمدلله دقت دارید و بیش از این لزومی ندارد.

مقصود این است که فرمودند در عالم نفوس و صفات نفسانی، شما نمی‌توانید تابلوی جمیع صفات ما بشوید و متصف به جمیع صفات ما باشید، شما اسیر طبایعتان هستید. در این مرحله، به‌اقتضاء محبت، همه آن صفات را در مورد دوستان ما داشته باشید. یعنی اگر از آنها بدی دیدید، برای خاطر محبت به ما، از دوستان ما گذشت کنید. این به شرط دوستی است. واقعاً دوستی باشد. هرچه دوست نزدیک‌تر می‌شود، حقش هم بیشتر می‌شود. باید با دوستان محمد و آل‌محمد؟عهم؟، به‌اقتضاء محبت سلوک کرد، نه به‌اقتضاء طبیعت‌ها. فرض بفرمایید یک کسی پرگو است و شما از پرگویی او رنج می‌برید، ولی دوست محمد و آل‌محمد است. اینجا اگر او شروع به پرگویی کرد، نباید به‌اقتضاء طبیعتتان سبکش کنید یا به حرف زدنش بی‌اعتنائی کنید. نه، به‌اقتضاء محبت سراپا گوش باشید، به او توجه کنید. اگرچه دارد باطل می‌گوید، اگرچه دارد خلاف طبع شما می‌گوید، اما شما سراپا گوش باشید. حتی ابرو در هم نکنید که او ناراحت شود، فکر کند که شما از گوش کردن به حرفش خسته شدید. خیلی عجیب است. خیلی عجیب.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 553 *»

ائمه ما اسوه ما بودند، ما نمی‌توانیم مثل ایشان باشیم و صفات ایشان در ما متجلی شود، ولی به‌اقتضاء محبت می‌توانیم خودمان را به این امر وا داریم که به‌اقتضاء طبع رفتار نکنیم. سخن از حضرت رضا؟ع؟ بود. در صفات حضرت رضا صلوات الله علیه نقل شده که آن بزرگوار در تمام عمرشان بین کلام شخصی که حرف می‌زد داخل نشدند، کلام کسی را قطع نکردند.([208]) با اینکه در حضور حضرت سخنان باطل خیلی می‌گفتند، زیاد حرف‌های مفت می‌زدند. ولی حضرت کلام کسی را قطع نفرمود و بین کلامش داخل نشد. نه، سراپا گوش بودند. اصلاً از حقوق برادر این است که وقتی با تو سخن می‌گوید، به تمام چهره با او روبه‌رو باشی تا حرفش تمام شود، و تا حرفش تمام نشده حرفش را قطع نکنی. حتی می‌فرماید: اگر کسی حرف برادر ایمانیش را قطع کند و بین سخنش وارد شود، مثل آن است که پنجه به رخساره او انداخته.([209]) ببینید چقدر امر عجیب است! حضرت رضا صلوات الله علیه در حضور کسی پا دراز نفرمود.([210]) این برای غیر آنهایی است که پادردند. جسارت نشده باشد، آنهایی که پادردند معذورند. اگر مثلاً برای بی‌اعتنائی و بی‌حرمتی باشد و بگوید عیبی ندارد جلوی کسی پا دراز کند؛ نه، دیده نشد که حضرت رضا صلوات الله علیه در نزد کسی پا دراز بفرماید، و از این قبیل امور.

ما باید با دوستان آل‌محمد؟عهم؟ به‌اقتضاء طبایعمان رفتار نکنیم، بلکه با ایشان به‌اقتضاء محبت به محمد و آل‌محمد رفتار کنیم. ببینید چقدر کار را آسان کرده‌اند. اگر بر ما سخت می‌گرفتند که حتماً باید به صفات ما متصف شوید، آئینه ما بشوید و در جمیع صفات تابلویی مثل ما شوید، چقدر سخت بود! مگر می‌توانستیم؟! ولی آسان کردند، فرمودند با دوستان ما به‌اقتضاء طبیعتتان رفتار نکنید، بلکه با ایشان به‌اقتضاء محبتتان به ما رفتار کنید.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 554 *»

از آن‌طرف هم باید همین‌طور بود. عادِ عدوَّ هذا و لو انّه ابوک و ولدک([211]) دشمن بدار دشمن علی را اگرچه پدرت باشد. طبیعت می‌گوید به پدر احترام کن، دوستش داشته باش. اما همین‌که دشمنِ علی شد، باید دشمنش داشت. طبع می‌گوید فرزند را باید دوست داشت. اما نه، محبت به علی می‌گوید دشمن علی که شد، فرزندت هم باشد باید دشمنش بداری. لزومی ندارد بیش از این توضیح دهم.

اما قسمت دیگر قسمت احکام است. این بر ما سخت گرفته شده. شریعت است و بر ما سخت گرفته‌اند. در احکام الهی نمی‌شود اهمال کرد. باید حلال خدا را حلال بدانیم. حرام خدا را حرام بدانیم. از حرام اجتناب کنیم. واجبات را انجام بدهیم. محرمات را ترک کنیم. تا حد امکان مستحبات را رعایت کنیم و مکروهات را ترک کنیم که اینها درجات صعود ما است. در اینجا درجات صعود ما معین شده. به شریعت بی‌حرمتی نکنیم. به دین بی‌اعتنائی نداشته باشیم. هرچه شد و هر طور شد! حجاب زن‌ها حتماً باید رعایت شود. زن‌ها حتماً باید باحجاب باشند. دخترهای شما حتماً باید باحجاب باشند. نه اینی که اسمش را حجاب می‌گذارند. نه، همان حجابی که خدا می‌پسندد، اولیاء خدا می‌پسندند. به دین خدا حرمت‌گذاری کنید. نماز را رعایت کنید. در وقتش اداء کنید. حدودش را رعایت کنید. روزه بگیرید. در موقعش ان‌شاء‌الله حج بروید. زکات بدهید. خمس بدهید. اینها احکام الهیه است. اینها بر ما سخت گرفته شده، چون از همه ما برمی‌آید.

اگر برنمی‌آمد که تکلیف نمی‌کردند. لایکلف الله نفساً الّا وسعها([212]) اگر دشوار و مشکل بود، تکلیف نمی‌کردند. هرکس بگوید دشوار و مشکل است، دروغ می‌گوید، برخلاف حرف خدا حرف می‌زند. «ای‌ آقا! می‌شود در این زمان این‌طور بود؟! سخت است.» کجا سخت است؟ اگر سخت بود رسول‌خدا نسخ می‌کرد، یا امام زمان نسخ

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 555 *»

می‌کردند. کجایش سخت است؟ «حالا می‌شود اصلاً بدون ربا زندگی کرد؟ سخت است. امروزه نمی‌شود.» چرا نشود؟! «امروز می‌شود باحجاب زندگی کرد؟! اسم انسان را امّل می‌گذارند. سخت است.» یعنی چه؟ چه سختی و مشکلی دارد؟!

جمیع احکام الهیه، واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات که بر ما قرار داده شده، در وسع ما است. می‌دانید وسع یعنی چه؟ «الوسع دون الطاقة»([213]) وسع از طاقت درجه‌اش کمتر است. یعنی اگر مثلاً فرض کنید کسی می‌تواند پنجاه کیلو بار بردارد و بیشتر نمی‌تواند، می‌گویند او طاقتش این مقدار است. اما برای چنین شخصی برداشتنِ سی کیلو بار را می‌گویند در وسع او است. این در وسعش است یعنی به زحمت نمی‌افتد. اما اگر بخواهد پنجاه کیلو بار بردارد به زحمت می‌افتد، آن را طاقت می‌گویند. کمتر از آن را وسع می‌گویند که برای برداشتن این مقدار بار نسبتاً به زحمت نمی‌افتد. تکالیفی که خدا بر ما قرار داده که اسمش شریعت شده، اسمش دین شده، همین حلال و حرام، همین احکامِ مستحب و مکروه و واجب و حرام، اینها در وسع ما است. لایکلف الله نفساً الّا وسعها یعنی خدا به هیچ‌کس تکلیف نکرده مگر به مقدار وسع او، نه طاقت او؛ یعنی نه آن نهایت درجه زحمت بلکه پایین‌تر به اندازه‌ای که می‌تواند. پس هرکس در شریعت خدا اهمال و کوتاهی می‌کند و خلاف می‌کند، بداند آن کار را می‌تواند نکند. این را معصیت بداند. وقتی که معصیت دانست، ان‌شاء‌الله شرمنده است، شرمسار است، تائب است، در دل از این معصیت بیزار است، و این ممکن است باعث نجاتش شود. اما اگر خدای‌نکرده با خیال آرام معصیت می‌کند، واجب را ترک می‌کند، حرام را مرتکب می‌شود، به مستحبات بی‌اعتناء است، به مکروهات بی‌اعتناء است، چنین

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 556 *»

کسی کارش سخت است، خیلی سخت! باید تائب بود، باید نادم و پشیمان بود. اگر ان‌شاء‌الله این‌طور باشیم، امید نجاتی برای ما هست.

حجت‌های خدا در جمیع ابعاد دین بر ما حجتند. خداوند بر ما به وجود ایشان، به صفات ایشان و به اقوال ایشان، احتجاج می‌کند. می‌گوید: امام زمان به شما گفت که نماز واجب است، اول وقت نماز به‌جا بیاور. اگر عذری پیش آمد، حق نداری که آن را ترک کنی، بگذار آخر وقت به‌جا بیاور. حدودش را رعایت کن. اگر سالمی و مسافر نیستی، روزه را در ماه رمضان بگیر. اگر برایت مانعی نبود و مستطیع بودی، حج را در موقع خودش برو. اگر مالت به حد نصاب رسید، زکات بده. اگر مازاد مخارج داشتی، خمس آن و یک‌پنجمش را بده. همین‌طور جمیع احکام. اقوالشان به ما رسیده و خدا اتمام حجت کرده و مطلب تمام است.

این حجت‌های خدا همان عقلی هستند که در ما است و ما را به حق و خیر دعوت می‌کنند. این حجت‌ها همان عقل مجسم هستند که ما را به رضای خدا دعوت می‌کنند. ما را بشارت می‌دهند که اگر به‌مقتضای عقلمان عمل کردیم، یعنی به آنچه خدا ما را به مطابقت حجتش دعوت کرده رفتار کردیم، نجات می‌یابیم و در نعمت و رحمت خدا خواهیم بود. و ما را از متابعت کردن جهل یعنی آنچه ضد عقل است، ترسانیدند. از این جهت منذر و مبشّر شدند.

ان‌شاء‌الله امیدواریم که در این دوره از زمان که در امامت و ولایت بقیة‌الله صلوات الله علیه به‌سر می‌بریم، خدا دل ما را به نورش منور کند و گوش دل ما را به فرمایشش باز کند. ان‌شاء‌الله به معرفت نورانیت معتقد باشیم و در مقام عمل و اتصاف به صفات حسنه اقتداءکننده به حضرتش باشیم، از مأمومین آن حضرت به‌شمار آییم و به آن بزرگوار ملحق شویم.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 557 *»

مجلس  57

 

 (شب شنبـه ‌ _  29 جمادی‌‌الاخری  1410 هـ ق)

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 558 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

امشب ظاهراً شب آخر ماه است. دو ماه سخن از حضرت زهراء؟سها؟ بوده. یا در وفاتش گریه می‌کردید و به یاد مصائبش بودید. و یا در ولادتش مسرور بودید و به یادبود ولادتش ذکر فضائل می‌کردند و می‌شنیدید. این دو ماه تمام شد. با تمام شدن این ماه، آنچه از زندگانی این بزرگوار برای شیعه به ارث گذارده شد، ان‌شاءالله باید در خاطر ما بماند و ما متنبه باشیم. چه به ارث گذارده شد؟ از دوران زندگانی فاطمه زهراء؟سها؟ یک دنیا غم و اندوه برای شیعیان به ارث مانده است. اگرچه به‌ظاهر این دوره کوتاه بود، اما از جهت انذار پرمحتوا بود. فاطمه نذیر بود، یعنی ترساننده بشر بود. زهراء بشر را ترسانید. حال هرکس می‌خواهد به ترساندن او توجه کند و بترسد و قدم جلو گذارد و داخل امر ولایت شود و کار خود را چاره کند. و هرکس هم نمی‌خواهد، تأخر جوید و قدم پیش نگذارد. فاطمه؟عها؟ به کسی محتاج نیست. این بشر است که به زهراء محتاج است. فاطمه مستغنی است. این بشر است که به عنایات زهراء؟سها؟ نیازمند است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 559 *»

خدا بعد از بیان سوگندها می‌فرماید فاطمه یکی از آیات بزرگ خدا و ترساننده بشر است. عرض کردم همان‌طور که تمام حجت‌های خدا ترساننده بشرند، بشارت‌دهنده بشر هم هستند. اما این دوره از عالم تا زمان ظهور امام زمان صلوات‌الله‌علیه، دوره‌ای است که جهل بر این عالم و اهل این عالم حکومت می‌کند. عرض کردم جهل را در برابر عقل بگیرید که همان جاهلیت است. این بشر و وضع این عالم طوری است که به جاهلیت مایل است. جاهلیت نقطه مقابل دین‌داری و متابعت از انبیاء است. نقطه مقابل اطاعت و پیروی از حجت‌های خدا را جاهلیت می‌گویند. ممکن است بشر در بی‌نهایت از ترقیات مادی به‌سر ببرد، اما اگر از انبیاء متابعت نکند و تابع حجت‌های خدا نباشد، از نظر خدا و اولیاء‌ خدا در جاهلیت به‌سر می‌برد و هلاکت خود را فراهم می‌کند و روزبه‌روز به هلاکت خود نزدیک‌تر می‌شود. این است که حجت‌های خدا بشر را از منشأ چنین جهل و جاهلیتی انذار می‌فرمایند و از متابعت کردن و عمل نمودن به اقتضاءات، خواهش‌ها و درخواست‌های این جهل می‌ترسانند.

باید یک توضیح اجمالی عرض کنم تا ان‌شاءالله مطلب به جایی برسد. می‌دانیم این عالم با وضعی که الآن هست، «عالم اَعراض» نامیده شده. این آسمان‌ها و این زمین که در برابر یکدیگر واقع شده‌اند و در یکدیگر فعل و انفعال دارند و در هم تأثیر و تأثر دارند، برای موالید این عالم به‌منزله پدر و مادرند. حکماء پیشین که از انبیاء‌ یاد گرفته‌اند و تعلیم یافته‌اند، گفته‌اند آسمان‌ها به‌منزله آباء و پدرانند و این زمین و مراتب زمین به‌منزله مادران است. آسمان به‌منزله پدر و زمین به‌منزله مادر است. آنچه بر روی این زمین از فعل و انفعالِ این آسمان‌ها و زمین فراهم می‌شود، اینها را موالید گفته‌اند. موالید جمع مولود است و مولود یعنی فرزند. می‌دانیم تمام آنچه بر روی این زمین به وجود می‌آید، از تأثیرات کواکب و افلاک است. اشعه کوکب‌ها و تأثیر افلاک بر این زمین و عناصر موجود در این زمین، باعث می‌شود که جمادات تعیناتی پیدا می‌کنند و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 560 *»

معادن و نباتات و حیوانات پیدا می‌شوند و بعد انسان که از همه این موالید عالی‌تر، بالاتر و کامل‌تر است پیدا می‌شود. همه اینها را موالید روی این زمین می‌گویند. این اصطلاح اصطلاحی است که حکماء به‌کار برده‌اند و در این زمینه تحقیقات کرده‌اند. البته این اصطلاح از مکاتب انبیاء و فرمایشات انبیاء؟عهم؟ استفاده شده است.

این موالید فرزندانی هستند که منسوب به این آسمان و زمینند. پدر و مادرشان همین آسمان و همین زمین است و همه، فرزندان این آسمان و این زمین به‌حساب می‌آیند. پدرشان آسمان‌ها و مادرشان زمین است؛ از شکم این زمین سر در می‌آورند و در دامن این زمین هم پروریده می‌شوند و دوران مهد و دوران طفولیت خود را می‌گذرانند و به کمال می‌رسند. بعد از دوره کمال دوره نقصان را شروع می‌کنند و دوباره برمی‌گردند و منجذب در همین شکم مادر می‌شوند و به همین عناصر عود ممازجه دارند. همه اینها موالید این عالمند. این یک مطلب.

مطلب دیگر اینکه می‌دانیم به‌حسب مراتب خلقت، این عالم آخرین مراتب خلقت است و چون آخرین مراتب خلقت است، دورترین مقامات آفرینش از درگاه قرب خدا و مقام فعل و مشیت خداوند است. هرچه درجات آفرینش پایین بیاید و مراتب خلقت از مشیت و مقامِ فعلِ کلیِ حق فاصله بگیرد و دور شود، خلق ظلمانی‌تر، کدرتر و ناقص‌تر و به‌اصطلاح کثیف‌تر می‌شود تا اینکه ‌می‌رسد به این عالمی که ما الآن در آن زندگی می‌کنیم. این آسمان‌ها و زمین و این امور و حوادثی که ما با آنها در برخوردیم، تمام اینها آخرین مرحله آفرینش است. در اصطلاح می‌گویند این عالم عالم اعراض است و هیچ‌چیزِ این عالم، اصالت، دوام و بقاء ندارد. این عالم عالم زوال و فناء است.‌ امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه فرمودند: دارٌ بالبلاء محفوفة([214]) این دنیا و این رتبه از آفرینش، خانه‌ای است که به بلاءها، گرفتاری‌ها و محنت‌ها پیچیده شده است. این دنیا دار و خانه عَرَض‌ها است.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 561 *»

برای اینکه درست بفهمیم عرض چیست، ناچارم ‌تمثیل‌وار سخن بگویم. اعراض یعنی امراض، یعنی بیگانه با وجود و حقیقت هر شیئی. هر چیزی که با ذات و حقیقت چیز دیگر بیگانه بود، او را عرض یا مرض یا بلاء می‌گویند. نام چیزی را که به حقیقت موجود ربطی نداشته باشد، عرض می‌گذارند. با این وضعی که الآن هست، حقیقتِ این آسمان‌ها‌ به عرض‌ها مبتلا شده‌اند. همچنین حقیقتِ این زمین با این وضعی که الآن دارد، گرفتار عرض‌ها شده است. خواه‌نخواه موالیدی هم که از بین این آسمان‌ها و زمین به وجود می‌آیند، حقیقت آنها هم به این عرض‌ها و مرض‌ها مبتلا شده است.

تشبیه دیگر اینکه اگر پدر و مادری از هر جهت سالم باشند و هیچ‌گونه مرضی در آنها نباشد، فرزند آنها هم چون وارث صفات پدر و مادر است، سالم است. البته با توجه به اجداد و آباء و سوابق ژن‌هایی که وجود این موجود را تشکیل می‌دهند، اگر تمام آنها سالم باشند، موجودی هم که از آنها به وجود آمده و از آن سوابقِ سالم فراهم شده، سالم است. صفات پدر و مادر و صفات اجداد و آباء و جدات و امهات در فرزند مؤثر است. می‌بینید که یک فرزند ممکن است به پدربزرگ یا مادربزرگش شباهت‌هایی داشته باشد. در زمان رسول‌خدا9 پدر و مادری بودند که مثل ماها سفیدپوست بودند و خدا به آنها فرزندی سیاه‌پوست داده بود. این امر باعث نگرانی پدر شده بود که نکند زنش به او خیانت کرده. خدمت رسول‌خدا9 آمدند. حضرت سر مبارک به زمین افکندند و بعد از اندکی تأمل فرمودند در میان اجداد این فرزند پدری سیاه‌پوست بوده و این عِرْق ــ و به تعبیر مشهور امروز «ژن» ــ در وجود این فرزند کار خودش را کرده و در او این‌ تأثیر را گذارده و این فرزند وارث جد چندمش شده. در آن زمان حضرت این‌طور تعبیر فرمودند که عِرق تا آدم؟ع؟ اثر دارد و ممکن است صفات اجداد به فرزندان منتقل شود.([215]) تعبیری در حدیث رسیده که العرق دَسّاس([216]) عرق که همان

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 562 *»

به تعبیر ما رگ و ریشه یا به تعبیر امروز ژن‌ است، کار و وظیفه‌اش این است که صفات قابل انتقال را به فرزند منتقل می‌کند. شکل و شمائل و حتی آهنگ و تُن صدا را به فرزندان منتقل می‌کند. نوع صداهای فرزندان به پدر و مادر مشابهت دارد. همین‌طور صفات دیگر و حتی صفات نفسانی هم منتقل می‌شود. فرض کنید سخاوت یا شجاعت یا بخل و حسادت، این صفات هم قابل انتقال است و منتقل می‌شود. در بین ما هم مرسوم است که اگر دیدیم بچه‌ای شجاعت دارد و مثلاً پدربزرگش هم‌ شجاعت داشته، می‌گوییم این مثل بابابزرگش مثلاً‌ قهرمان و دلیر است. یا اینکه مثلاً اگر بخل دارد، می‌گویند مثل ننه‌بزرگش است که او هم بخیل بود. این‌طور تعبیرات هست و گزارش از این است که این امر مورد قبول بشر و علم روز است.

پس آسمان‌ها که مقام پدر دارند و زمین که مقام مادر دارد، دارای عَرَضند، یعنی دارای مرض هستند و اطراف این آسمان‌ها و زمین را بیگانهݘ با حقیقت آنها احاطه کرده و اعراض یعنی بیگانه‌ها و امراض، در باطن و ظاهر این آسمان‌ها و زمین نفوذ و رسوخ کرده‌اند و پدر و مادر این عالمِ اعراض را مریض کرده‌اند. حال که‌ چنین است، فرزندانی که از این پدر و مادر به وجود می‌آیند، نمی‌شود فرزندانی سالم باشند.

پس همه این فرزندان مریضند مگر کسانی که دست عنایت حق آنها را کمک کرده و انتخاب نموده. آنها تحت عواملی خاص طوری تربیت شده‌اند که از این اعراض و امراض محفوظ مانده‌اند. این اعراض در آنها هیچ مداخله نکرده و این امراض در آنها دخالتی نداشته. آنها چهارده معصوم صلوات‌ الله علیهم اجمعین هستند که به هیچ وجه اعراض در آنها دخالت ندارد و در رتبه بعد انبیاء و در رتبه بعد کاملین و بزرگان دینند. اینها بر روی این زمین فرزندانی هستند که از شکم این زمین و از این پدر که آسمان‌ است فراهم شده‌اند، اما از هرگونه اعراض و امراض محفوظ و مصونند و از این‌جهت برای رسالت حق شایستگی یافته‌اند. الله اعلم حیث یجعل رسالته([217])

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 563 *»

خدا خوب می‌داند که باید رسالت خود را کجا قرار دهد. خدا خوب می‌داند که نبوت، امامت، وصایت و کمال را کجا قرار بدهد، این امور را در کسانی قرار می‌دهد که حتی در همین اصلاب و ارحام ظاهره هم پاک و پاکیزه بوده‌اند. در حضور قبر مطهر سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه عرض می‌کنیم: اشهد انک کنت نوراً‌ فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم‌تُنَجِّسْک الجاهلیةُ باَنجاسها و لم‌تُلْبِسْک الْمُدْلَهِمّاتُ من ثیابها([218]) ان‌شاءالله خدا روزی کند که آنجا موفق شویم به این عقیده اقرار کنیم.

همچنین سایر معصومین: را باید به این‌طور بشناسیم که از زمان آدم که سابقه وجودی این بزرگواران در این عالم پیدا شده و از آن زمان که ژن وجودی ایشان در صلب آدم قرار گرفته و همین‌طور جلو آمده، جمیع اصلاب پدرانشان و ارحام مادرانشان، همه پاک و پاکیزه و وارسته از تمام مرض‌ها و نجاست‌ها و رجاست‌های جاهلیت بوده‌اند و همه متدین به دیانت الهی و تابع حجت‌های وقتشان بوده‌اند. همه ایشان با سابقه ممتدی که در تاریخ بشریت دارند، از آثار و امراض و اعراض جاهلیت پاک و پاکیزه و همه نورانی و تابع انبیاء و حجت‌های خدا بوده‌اند و بعضی هم که خودشان حجت بودند.

اما بقیه بشرها همه مبتلا به اعراض و امراضند و خالص و پاک و پاکیزه نیستند. همه مریضند. چه مریضی‌هایی؟! به انواع مریضی‌ها مبتلا شده‌اند، به‌جهت اینکه آسمان و زمین به اعراض مبتلا شده‌اند. هیچ‌گونه سلامتی در این آسمان‌ها و زمین وجود ندارد. هر گوشه‌ و جهتشان مرض و عَرَضی هست و خالصِ صاف نیستند. چون سراسر آسمان و زمین مرض است، باعث شده که اینها آثار حقیقتشان را که در مقام سلامتی خود دارند، نداشته باشند. حقایق در مقام سلامتی خود دارای آثاری هستند. آسمان هم در مقام ذاتیت و حقیقت خود صرف‌نظر از اعراضش، آثاری پاک و پاکیزه دارد. این زمین هم در مقام سلامتی‌ خود که مقام حقیقت آن صرف‌نظر و منهای

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 564 *»

اعراض و امراض است، آثار خاصی دارد. اما این امراض دخالت کرده و تمام آن آثار را مشوب و آلوده کرده است. هرچه از این آسمان‌ها و زمین سر می‌زند، همراه با مرض‌ها و آلودگی‌ها است.

من همان عَرَض را برای اینکه خوب به ذهن نزدیک شود، مرض می‌گویم. چون می‌دانیم که میکروب، با وجود انسان بیگانه است. داخل بدن که شد، یک بیگانه داخل شده و از این‌جهت ایجاد مرض می‌کند. عرض هم واقعاً همان مرض است و همان بیگانه‌ای است که داخل وجود این موجودات شده.

اما چه کسی این آلودگی‌ها را می‌بیند و از آنها باخبر است؟ آنهایی که حقیقت‌ها را دیده‌اند و می‌بینند و عرض‌ها را هم مشاهده می‌کنند، آنها می‌بینند که چقدر اینها گرفتار اعراضند. فرمایش امیرالمؤمنین را ببینید، دارٌ بالبلاء محفوفة. اما ما و نوع کسانی‌که در یک زندگانی‌ مرفه به‌سر می‌برند، وقتی مثلاً به اروپایی‌ها نگاه می‌کنیم، فکر می‌کنیم در بهترین ناز و نعمت‌ها به‌سر می‌‌برند. ولی آنها فریب دنیا را خورده‌اند و ما هم که چشم به آن دنیا داریم، فریب خورده‌ایم. فکر می‌کنیم اگر زندگی مرفه باشد، دیگر بلائی در کار نیست. اگر خوب خوردیم، خوب آشامیدیم، خوب زندگی کردیم و ثروت و مکنت داشتیم، ما هم راحتیم و زندگانی ما بی‌‌بلاء است. نه، دار بالبلاء محفوفة خانه‌ای است که تمامش بلاء‌ و پیچیده‌شده به بلاء است. اولیاء خدا هر گوشه‌اش را نگاه می‌کنند، می‌بینند بلاء است. هر قسمتش را نگاه می‌کنند، می‌بینند عرض و مرض است. بنابراین موالیدش هم همین‌طورند. تمام این فرزندها یعنی تمام این جمادات، معادن، نباتات، حیوانات و این انسا‌ن‌ها، آلوده و مریض هستند، همه مبتلا به اعراضند و خالص و صاف نیستند، حقیقت اینها در این اعراض گرفتار و پیچیده شده است.

وقتی‌که آدم را از بهشت به اینجا آوردند، تا به این عالم چشم باز کرد و نگاه کرد، وحشت کرد. او کجا را دیده بود و در کجا به‌سر برده بود؟ در بهشت عالم برزخ بود. او در

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 565 *»

بهشت عالم آخرت نبود. در بهشت عالم برزخ بود و آسمان‌های آنجا و آثار آن آسمان‌ها را دیده بود. زمین آنجا و آثار آن زمین را دیده بود. فرزندان آن آسمان‌ها و زمین‌ را دیده بود. جمادات، نباتات و حیوانات آنجا و انسان آنجا که خودش بود را مشاهده می‌کرد. وقتی‌که به اینجا آمد، وحشت او را گرفت. شعری سرود که آن شعر به یادگار برای فرزندانش باقی مانده تا ما آن شعر را بخوانیم و به یاد آدم باشیم و ببینیم آن بزرگوار علی نبینا و آله و علیه‌ السلام چه حالتی داشته. تا چشم باز کرد، گفت:

تَغَیَّرَتِ البلادُ و مَن علیها
  و  وجهُ الارض مغبرٌّ قبیحٌ([219])

تا نگاه کرد، گفت: عجب، تمام بلاد تغییر کرده و وضع دگرگون شده است! نه این زمین زمین بهشتی است که من در عالم برزخ دیدم و نه این آسمان‌ها آن آسمان‌ها است و نه این کواکب آن کواکب است و نه این موالید و اوضاع، مانند آن موالید، آن جمادات و نباتات و حیوانات و آن اوضاع است. چه خبر است؟! این چه بیماریی است که همه اینها را فراگرفته؟! و وجه الارض مغبرّ قبیح رخساره زمین غبارآلود شده، یعنی بلاء و گَرد رویش را گرفته و حقیقت زمین و آن زیبایی و جمالش پنهان شده. کاش گرد و غباری می‌بود که اقلّاً انسان بتواند به آن نگاه کند. نه، قبیح و خیلی زشت و بدمنظر شده. گاهی غبار بر روی چیزی می‌نشیند، اما آن را بدمنظر نمی‌کند. ولی این اوضاع طوری شده که بد‌منظر، قبیح، زشت و ناپسند شده است.

آدم این خبر را داد و این شعر برای ما به یادگار ماند. ولی ما نمی‌فهمیم و نمی‌دانیم یعنی چه. نوعاً به این درخت‌ها نگاه می‌کنیم، خوشی می‌کنیم و لذت می‌بریم. این گل‌ها و ریاحین را نگاه می‌کنیم، به آسمان‌ها نگاه می‌کنیم، خوشی می‌کنیم و لذت می‌بریم. از داشتن زمین افتخار می‌کنیم. اگر کسی حیاطش وسیع‌تر باشد، فخر و مباهات می‌کند که حیاط من از حیاط تو بزرگ‌تر است. می‌گوید

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 566 *»

خانه‌های من بیشتر است، مِلک و باغ من زیادتر است و لذت می‌برد. فکر می‌کند و خوشی می‌کند که چقدر زمین بیشتر از کی دارم و چقدر خانه بیشتر از کی دارم. همین‌طور از طلا و نقره چقدر لذت می‌برند. آدم همین‌ها را گفت: وجه الارض یعنی آنچه روی زمین است تغییر کرده. تغیرت البلاد و من علیها همه تغییر کرده. آن زمانی که نوکر و خادم داشتند و حشم داشتند، از آمدورفت خادم‌ها و صف کشیدن نوکرها لذت می‌بردند. وقتی آقا وارد می‌شد، بلند می‌شدند و تعظیم و تکریم می‌کردند. آقا برایش لذت‌بخش بود و خوشی می‌کرد. الآن هم کسانی هستند که از این امور خوشی می‌کنند. وارد می‌شود، صلوات می‌فرستند و به احترام آقا به قد و قامت برمی‌خیزند و او لذت می‌برد و خوشی می‌کند. دستش را که می‌بوسند گویا دنیا را به او می‌دهند. آخر این دستْ چیست که بوسیدنش باشد؟! و گذشته از این، او کیست که می‌بوسد؟! اولاً تو حق نداری اجازه بدهی بنده‌ای که باید در نزد خدا و اولیاء خدا خضوع و خشوع کند، دست تو را ببوسد، دستی گنه‌کار و مبتلا به اعراض و امراض. اصلاً‌ این دست سالم نیست و آلوده و پر از مرض است. چرا اجازه می‌دهی ببوسند؟!

اما آدم وقتی‌که نگاه کرد، همه را با هم گفت: تغیرت البلاد و من علیها خود این زمین و هرچه و هر که روی این زمین است، تمام اینها تغییر کرده و آن اصالت و جمال و زیبایی را ندارد. آن حقیقت در میان این‌همه اعراض مخفی شده. وضع این‌طوری است. موالیدش حتی جماداتش همین‌طورند. از این جهت طلا و نقره برای معصومین و حجت‌های خدا هیچ ارزشی نداشته و برایشان با خاک یکسان و بی‌ارزشِ بی‌ارزش بوده! باور می‌کنید؟ نه، چطور می‌توانیم باور کنیم؟! این حرف‌ها را افسانه می‌دانیم. آیا باورمان می‌شود که در نزد حجت‌های خدا طلا و نقره با خاک یکسان بوده است؟! باور کردنش خیلی سخت است! ان‌شاءالله عقیده داریم، اما هنوز باورمان نشده است. نباتات و حیوانات و انسان‌ها هم همین‌طورند. این بزرگواران حتی به این انسا‌ن‌ها دل نبستند و به حکومت بر این انسان‌ها پشت پا زدند و اصلاً اعتناء نداشتند.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 567 *»

خود قبول مظلومیت و متحمل‌ شدن مصائب و نشستن در خانه، دلیل این بوده که ما شما را می‌خواهیم چه‌کار کنیم؟! شما اصلاً‌ به چه درد ما می‌خورید؟! شما مریض و آلوده هستید و باید از همه شما اجتناب کرد. آدم عاقلی که به ساختمان بدن یک مریض، بصیر و بینا است، وقتی می‌بیند سراپای این کالبد را میکروب گرفته و خیلی متعفن و خطرناک و قبیح شده، از او فاصله می‌گیرد و حتی نمی‌خواهد معاشرت کند و نمی‌خواهد به او دست بزند و نزدیک شود، مگر اینکه وظیفه‌ای داشته باشد که به خاطر آن وظیفه به این مریض نزدیک شود. این بزرگواران به هیچ‌چیز دل نبستند و هیچ‌چیزِ این دنیا را نخواستند و نپسندیدند. اگرچه در همین دنیا باید آخرت را کسب کرد، اما مقصود دل نبستن است. کسی‌که می‌خواهد در اینجا آخرت را کسب کند، به اینجا دل نمی‌بندد و اینجا را دنیای بلاغ و وسیله رسیدن به آخرت قرار می‌دهد.

چقدر سخت است که این بشرِ بیچارهݘ مریضِ سر تا ‌پا عرض و مرض را بخواهند از توجه و دل‌بستگی به این عالم بکَنند و سالمش کنند. تا زمان ظهور امام زمان وضع همین است و این عالم و موالید آن همین‌طورند. روی این‌جهت این بزرگواران هم از این دنیا دست شستند و بی‌ارزشیِ این دنیا را به ما فهمانیدند و ما را انذار دادند و از این عرض‌ها و مرض‌ها که در ما هست ترسانیدند. عرض کردم این عرض‌ها و مرض‌ها همان جهلی است که در برابر عقل در ما قوت دارد. عقل در ما ضعیف است و رشد آن خیلی کم است و اقتضاءاتش خیلی مظلومانه است. خواسته‌های عقل باکمال مظلومیت است. بشارت‌هایی به ما داده‌اند که اگر شما به آن خواهش‌ها و خواسته‌ها رفتار کنید، نجات می‌یابید. ولی عرض کردم این جهتِ بشارت، در مقام دوم قرار دارد. آنچه منشأ جاهلیت و دل باختن و توجه به این دنیا و بریدن و جدا شدن از حجت‌های خدا می‌شود را جهل می‌گویند که ضد عقل است و اقتضاءاتش ضد دیانت است اگرچه به صورت بهترین تمدن‌ها باشد. بشر گرفتار جهل است. اولیاء خدا ما را از جهل ترسانیده‌اند و این انذار اصل شد.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 568 *»

از زمان ظهور امام زمان صلوات‌الله‌علیه به بعد، عالم کاملاً‌ صورت دیگری به خود می‌گیرد. این آسمان‌ها شروع  به پاکیزه و سالم شدن می‌کنند و اعراض از آنها رفع می‌شود. زمین هم شروع  به سالم‌ شدن می‌‌کند و عرض‌ها و مرض‌هایش برطرف می‌شود. در نتیجه موالید و بچه‌هایشان هم همین‌طور می‌شوند، آنها هم آهسته ‌آهسته سالم و از آلودگی‌ها و امراض پاک می‌شوند. آن موقع جهت عقلی ظاهر می‌شود و قوت می‌گیرد و مرتب این جهل که خلاف آن است ضعیف می‌شود. از این‌رو آنجا حجت‌های خدا به قدرت، تسلط، شوکت، جلالت و عظمت ظاهر می‌شوند. چون آن موقع موقعی است که این آسمان‌ و زمین‌ و این موالید را می‌پسندند. عالم وضع دیگری پیدا می‌کند و نورانی می‌شود. و اشرقت الارضُ بنور ربها([220]) آسمان و زمین طوری می‌شوند که نور امام زمان را در خود متجلی می‌‌سازند و نور امام زمان صلوات‌الله‌علیه آسمان و زمین را پر می‌کند. امام؟ع؟ در تفسیر ربها فرمودند: رب الارض امام الارض.([221]) «و اشرقت الارض بنور امامها» زمین به نور امام روشن و منور می‌شود. به‌طوری عالم منور می‌شود و آئینه‌وار رخساره امام و نور امام را منعکس می‌کند که حتی مردم به نور آفتاب و ماه احتیاج ندارند. با اینکه آفتاب و ماه وجود دارند و هر دو هم نور دارند و هر دو هم عالم را روشن می‌کنند، اما این بشر به برکت نور امامش، به نور خورشید و ماه نیازمند نیست. یک‌چنین وضعی پیش می‌آید. آنجا است که این بشر و حکومت بر این بشر را می‌خواهند و می‌پسندند و شایسته مقامشان می‌بینند که بر این بشرِ پاک و پاکیزه تسلط داشته باشند و حکومت و آقایی کنند.

ولی تا قبل از ظهور می‌بینید که حتی امام زمان صلوات‌الله‌علیه در پشت پرده غیبت قرار گرفته‌اند و ائمه دیگرِ ما هم در چه حالی به‌سر می‌بردند. در زندگانی این بزرگواران و ذکر فضائلشان نوشته شده که قناعت و زهد داشتند، نان و غذا کم

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 569 *»

می‌خوردند، چطور لباس می‌پوشیدند و از این قبیل. اینها را نوع محدثین از فضائل ایشان ذکر کرده‌اند. اما من عرض کردم شایسته بود که اینها را در مقام انذار ذکر کنند که ایشان با این کارهایشان به ما نشان دادند که ما دنیا و شئوناتش را نمی‌پسندیم، این دنیا شایستگی ندارد و تمامش آلوده و کثیف و کدر است. نباید از پیِ اینها بود. نباید دل‌بسته به اینها بود. آنچه باید به آن دل‌بسته بود، عقل، نورانیت و حقیقت اینها است و این امر در این عالم و ابناء و فرزندان این عالم خیلی ضعیف است. این‌قدر ضعیف است که به‌سختی یک اثری از آنها ظاهر می‌شود. آنچه این دنیا و ابناء این دنیا بیشتر پیِ آنند و همه به آن مبتلا هستند، همان جهت جهل است که اقتضاءاتش را جاهلیت می‌گویند. هر امری که خلاف دین باشد، جاهلیت است. از هرکس سر بزند جاهلیت است. از جاهل سر بزند جاهلیت است، از عالم باشد جاهلیت است. مگر می‌شود شخصِ عالم جاهل باشد؟! آری، وقتی از عالم خلاف دین سر بزند، جاهلیت است.

دین که می‌گوییم، در تمام ابعادش منظور است. در بعد اعتقاداتش، هر عقیده‌ای که خلاف عقیده‌ای باشد که انبیاء به آن دعوت کرده‌اند، جاهلیت است، اگرچه از ابن‌سینا باشد، اگرچه از محیی‌الدین عربی باشد. از هرکس باشد، جاهلیت است. هر عقیده‌ای که خلافِ آنچه انبیاء به آن دعوت کرده‌‌اند باشد، جاهلیت نامیده می‌شود؛ اگر چه ارسطو گفته باشد یا افلاطون و سقراط گفته‌ باشند. همچنین هر صفت نفسانی که برخلاف صفت و طریقت انبیاء باشد، هرچه باشد، جاهلیت است. همچنین احکام عملی، قوانین زندگی و نظام بشری، هر کدامش، بزرگ و کوچکش، در جامعه یا در فردش، در خانه یا در خارج خانه، هرجا هر حکمی بر خلاف دین خدا باشد و از هر مصدری صادر شود، جاهلیت است. از عالم باشد یا جاهل، جاهلیت است. افراد یک خانه باشند یا یک شهر یا یک کشور یا یک دنیا، جاهلیت است. این بشر از پی این جاهلیت است. مبتلا است و نمی‌تواند خودش را از جاهلیت خالی کند و خارج سازد.

از این‌جهت حجت‌های خدا نسبت به این امر، سخت ایستادند‌ و سخت انذار

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 570 *»

کردند. قناعت کردند تا به ما بفهمانند که این پول و مقام و شخصیت ارزش ندارد. نباید برخلاف رضای خدا و برخلاف دین خدا قدم برداریم برای زیاد شدن پول، برای زیاد شدن شخصیت و مقام که با انگشت‌ به ما اشاره کنند و آقا آقا بگویند؛ این پولدار است، این چیست، این چیست، این چیست! حتی علمِ دین و شریعت را اگر کسی از پی آن برود برای همین که به او اشاره کنند و آقا آقا بگویند، آقا عالم است، آقا چیست، آقا چطور است، می‌فرمایند جایش جهنم است، بلکه آن طبقه زیرین جهنم است.([222]) امر این‌طور است. دیگر چطور ما را بترسانند؟! به چه زبانی بترسانند؟! با چه عملی ما را انذار بدهند؟! می‌بینید که سراسر زندگی معصومین؟عهم؟ انذار و ترسانیدن است.

در ذکر فضائل حضرت زهراء؟سها؟ می‌نویسند چادری که زهراء؟سها؟ بر ‌سر می‌کرده، از پشم بافته شده بود و دوازده جایش پاره شده بوده که حضرت با لیف خرما وصله کرده بودند.([223]) این را از فضائل زهراء می‌شمارند، اما این باید از انذارهای زهراء شمرده شود که زهراء می‌گوید ای شیعه من! ای خانمی که شیعه و دوست من هستی و ادعای وابستگی به من داری! من دختر پیغمبر شما بودم و همه تمکّنات برایم فراهم بود. به‌علاوه از آیات الهیه و آیات کبرای خدا و صاحب مقام ولایت کلیه بودم. اما تمام مایملک من عبارت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ می‌شد از یک فرش زیر پا، یک پرده آویزان‌شده بر در خانه‌، چند ظرف سفالی، یک آسیاب دستی و یک دیگ برای غذا پختن. تمام زندگی من را اینها تشکیل می‌داد.([224]) زهراء؟سها؟ وقتی به‌ خانه شوهر رفت، دوتا پیراهن داشت، یک پیراهن مال شب زفاف و عروسی بود و یکی هم مال منزلش بود. همان شب سائل و مسکین درِ خانه آمد و از حضرت چیزی خواست، حضرت پیراهن عروسی و شب زفافش را داد.([225]) اینها فضیلت نیست، اینها انذار است. او می‌ترساند از اینکه خانم شیعه و معتقد به فاطمه زهراء و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 571 *»

علاقه‌مند به آن حضرت، خدای‌نکرده با لباسی بی‌تناسب در مجامع اهل ایمان بیاید. به مجامع اهل ایمان باید احترام بگذارد و در مجامع اهل ایمان، پوشیده، مرتب و با لباس مناسب باشد. همین‌‌طور در کوچه و خیابان با لباسِ مناسبِ دین باشد و حتی در بین فامیل پوشیده و با لباس مناسب دین باشد‌.

یک بلائی در میان فامیل‌ها پیدا شده. پناه به خدا می‌بریم که خانم‌ها توجه ندارند. فامیلِ نامحرم مثل مردهای نامحرمِ در کوچه و خیابان است و فرق نمی‌کند. برادر شوهر نامحرم است، پسر عمو، پسر خاله و پسر دایی نامحرمند. زن حق ندارد که خدای‌نکرده در نزد اینها با لباسی‌ بیاید که او را نپوشانده باشد؛ مثلاً بی‌جوراب باشد، یا جورابی باشد که بدنش پیدا باشد، دستش را از زیر چادر بیرون بیاورد، جلوی نامحرم چای بگذارد، النگویش دیده شود، دستش دیده شود. اینها جایز نیست و حرام است. چرا در مجالس مهمانی رعایت نمی‌کنید؟! باید زن‌ها و مردها جدا باشند. نه اینکه زن و مرد نامحرم به اسم اینکه فامیلند بر سر یک سفره بنشینند. فامیلِ نامحرم با دیگران فرق نمی‌کند. این را خدا قرار داده و دین خدا است. همچنین برای رنگارنگ بودن لباس‌ها چه خلاف‌‌ها می‌کنند! چقدر با شوهر نزاع می‌کنند و چقدر آن بیچاره را به قرض و شدت و مشکلات مبتلا می‌کنند که یک لباس درست کنند.

این قناعت‌ها برای فاطمه زهراء فضیلت نیست، والله انذار است، او می‌ترساند. وضع داخل منزل امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه چگونه بود؟ نقل کرده‌اند که حضرت زهراء؟سها؟ مریض شده بودند و برای آن بزرگوار انار مناسب بود، از این جهت میل به انار داشتند. ولی حضرت امیر؟ع؟ پول نداشتند که انار تهیه کنند. همان کسی‌ که اگر درآمد‌های املاکش و هر زحمتی را که می‌کشید برای خودش نگه می‌داشت، خیلی می‌شد و چند زندگی در آن زمان را بس بود. اما حضرت همه را برای خدا انفاق می‌کرد. طوری شده بود که کسی که ولایت کلیه دارد پول نداشت انار بخرد! این را فضیلت نمی‌گویند. این را انذار می‌گویند. او دارد ما را می‌ترساند. این فضیلت علی نیست.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 572 *»

او صاحب ولایت کلیه است، اما می‌خواهد اسوه و الگو ‌شود. به ما می‌فهماند که اینها ارزش ندارد، به آنها دل نبندید. حضرت بیرون آمدند تا برای حضرت زهراء انار تهیه کنند. پول هم که ندارند. قرض کردند و انار تهیه فرمودند. در برگشت به پیرمرد بیماری  برخورد کردند که او هم به انار میل داشت. حضرت انار را باز کردند و به آن پیرمرد دادند و او خورد و عافیت یافت. بعد که با خجالت نزد حضرت زهراء آمدند، دیدند که آن حضرت هم بدون خوردن انار عافیت یافته بودند.([226])

و نقل کرده‌اند که روزی حضرت امیر؟ع؟ گرسنه بودند و از حضرت فاطمه؟سها؟ غذایی خواستند. عرض کرد غذا نداریم و دو روز است که غذائی در خانه نداریم. حضرت از خانه خارج شدند که غذایی تهیه کنند. دیناری وام گرفتند. در راه به مقداد برخورد کردند. موقع گرمای ظهر بود و او سرافکنده و نگران راه می‌رفت. فرمودند: در این هوای گرم کجا می‌روی؟! عرض کرد: نپرسید. حضرت اصرار کردند اما او نمی‌گفت. بعد از چند بار اصرارِ امام؟ع؟ گفت: آقا، درمانده شده‌ام. فرزندانم در خانه خیلی گرسنه هستند، دیگر طاقت تحمل گریه آنها را نداشتم و نتوانستم داخل خانه بمانم، آمدم بیرون. حضرت فرمودند: من هم مانند تو برای همین جهت آمده‌ام غذائی تهیه کنم و  تو از من سزاوارتری. این پول را بگیر و برای بچه‌هایت چیزی تهیه کن و ببر. خود حضرت هم به مسجد رفتند و تا بعد از نماز مغرب در مسجد ماندند، زیرا شرم داشتند که دست خالی به خانه بروند.([227])

عزیزان من! اینها انذار است، فضیلت نیست. نوع این روایات را باید بخوانید. به سیره ائمه؟عهم؟ رجوع کنید و متنبه شوید. برای کسب دنیا و زیاد کردن مال دنیا و شئونات دنیا، خلاف رضای خدا رفتار نکنید. بترسید. خیلی وضع خطرناک است! ان‌شاءالله به این انذارها توجه داشته باشید.

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 573 *»

از همه شدیدتر، قبول مصیبت‌ها است که در واقع انذار عجیبی است که این بزرگواران فرموده‌اند. ببینید از زمان فاطمه زهراء تا زمان حضرت عسکری، تمام معصومین به این مصائب مبتلا شدند و این مصائب شدید را قبول کردند که از همه آنها شدیدتر حادثه کربلاء است. توجه کنید. نوعاً مصائب را برای ما می‌خوانند و گریه می‌کنیم و می‌گذریم. اما هیچ فکر نمی‌کنیم این امور برای چه بوده؟ شیعه‌ای که واقعاً امامش را دوست دارد و به امامش علاقه دارد، یکی از مصیبت‌های امام او را بس است. یک گوشه‌ و پهلو از یکی از مصیبت‌های امامش او را بس است. خدا می‌داند چقدر مصیبت بوده و چقدر پهلو و جهات و ابعاد داشته. در یک مصیبت فکر کنید، همین مصیبت حضرت رقیه، آن هم یک قسمتش را، نه سراسر مصیبت رقیه از کربلاء تا شام، یک قسمتش را فکر کنید، آیا بس نیست برای شیعه که تا عمر دارد بسوزد؟! اگر یک لحظه از لحظات همان خرابه را به یاد بیاورد، آیا شیعه را بس نیست که یک عمر گریه کند و بی‌تاب باشد و دل‌بریده و دل‌کنده از همه‌چیز باشد؟! آ‌ن‌وقت این مصائب مگر یکی دوتا بوده؟!

خود این مصیبت‌ها انذار عملی عجیبی است که انسان و دوست را می‌کَند و او را از دنیا و مافیها بیزار و خلاص می‌کند. این است که فرموده‌اند: مصائب ما را فراموش نکنید، مجالس ما را یاد کنید، اقامه مجالس عزاء کنید و آن را اعظم عباداتتان بدانید. آنچه از همه طاعت‌ها شما را از این دنیا و شئونات دنیا بیشتر می‌کَند و بیشتر شما را از جهل و جاهلیت بیزار می‌سازد و شما را انذار می‌دهد، همین مصائب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است.

خدا را شکر کنید که به برکت بزرگان دین شما اهل عزاء شده‌اید. الحمد لله رب العالمین احترام‌گزاران به عزاء محمد و آل‌محمد شما هستید. شما هستید که به حقیقت مصیبت معرفت پیدا کرده‌اید. جگرهای شما است که داغدیده و داغدار است. البته همه شیعیان را خدا همین‌طور قرار داده، شیعتنا خُلِقوا من فاضل طینتنا و

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 574 *»

 عُجِنوا بماء ولایتنا یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا.([228]) اما در میان شیعه، شما برای حقیقت مصائب انتخاب شده‌اید. من بارها عرض کرده‌ام که الحمد لله رب العالمین این مصیبت‌ها طوری در دل‌های شما نفوذ کرده که چشم امام زمان صلوات‌الله‌علیه به شماها روشن است. باید همت داشته باشید و قدردان این نعمت بزرگ باشید. ان‌شاءالله اهمیت بدهید.

چون امشب در حضور بعضی از عزیزان هستم و ممکن است فردا شب تشریف نداشته باشند، دو تذکر را عرض می‌کنم. امیدوارم که خداوند همه ما را کمک کند. الحمد لله رب العالمین توفیق پیدا کرده‌اید و این محل شریف برای امر سیدالشهداء‌ صلوات‌الله‌علیه و احیاء امر دین تهیه شده، خداوند به همه شما جزاء خیر عنایت کند. مخصوصاً رفتگانی که در این امر خدمت کردند، خداوند همه‌شان را با سیدالشهداء محشور بفرماید. چون الآن نام همه ایشان در خاطرم نیست، از آنها نام نمی‌برم. خدا همه‌شان را رحمت کند. ان‌شاءالله غریق عنایات الهی باشند. قطعاً عنایات سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه شاملشان هست، ان‌شاءالله بیشتر شامل شود.

الآن وضع را می‌بینید. تقریباً جا تنگ است. همین‌طور که ما هنگام نماز، جلوی این درها، از سرمای زمستان و گرمای تابستان در اذیتیم و مشکلاتی داریم، قسمت زنانه هم همین‌طور است. آنجا هم خیلی مشکلات است. مخصوصاً‌ زن‌هایی که بچه همراه ‌‌دارند، در یک اتاقِ کوچکِ گرم خیلی در اذیتند. برای بچه‌ها مشکل است، نگهداری بچه‌ها جای وسیعی می‌خواهد. ان‌شاءالله باید همت کنید و این منزل

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 575 *»

کناری را تهیه کنید تا قسمتی از آن به خانم‌ها داده شود و  قسمت زنانه ‌ان‌شاءالله وسعت پیدا کند. همچنین این قسمت هم وسعت پیدا کند. ان‌شاءالله سالن را تا اول ایوان یا تا کنار حوض وسیع کنند. ان‌شاءالله باید این منزل تهیه شود. تهیه کردنش هم مشکل نیست، خداوند کمک می‌کند. شما تصمیم بگیرید، خداوند کمک می‌کند.

ببینید برای ساختن بیمارستان و یا دبستان و دبیرستان چه همت‌ها می‌کنند! چه پول‌ها می‌دهند! و حال آنکه آنها برای ظاهر بدن است. برای این است که شخصِ بیماری را مداوا کنند، یا بچه‌ای را الفبا یادش بدهند. اما این محل شریف برای آمرزش گناهان و زنده شدن روح است. در اینجا روح‌ها سالم می‌شود. آیا شرافتش بیشتر نیست؟! کسانی‌که موفق به تعلیم و تعلمند، آنها الفبا یاد نمی‌گیرند؟ بلکه دین می‌آموزند و ان‌شاءالله حامل دین می‌شوند و دین را زنده نگه می‌دارند. فضیلت و ثوابش اصلاً قابل مقایسه با ساختن بیمارستان، دبستان، دبیرستان و دانشگاه و این حرف‌ها نیست. اصلاً‌ مقایسه نمی‌شود. اگر آنها گناه نداشته باشد، ثوابش مقایسه نمی‌شود. اگر هم گناه داشته باشد که پناه بر خدا! بماند که چه مظالمی انجام می‌شود. ولی اینجا را می‌دانید مرکزی است که یقیناً مورد خواست و رضایت امام زمان صلوات‌‌الله‌علیه است. حضرت راضی هستند چون در اینجا احیاء دین و تعلیم و تعلم فرمایشات بزرگان دین می‌شود. فرمایشات بزرگان دین را هم می‌دانیم که واقعاً دین است و رأی و هویٰ و هوس نیست. نظریاتی نیست که نعوذبالله براساس رأی باشد. همان فرمایشات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. از این جهت چون این فرمایشات را الهی می‌دانید، محمدی و علوی می‌دانید، باید در احیاء و زنده نگه ‌داشتن این فرمایشات کوتاهی نکنید.

مگر خود همین اجتماعات کم فضیلت‌ دارد؟! ما الآن آثارش را نمی‌بینیم. ما همیشه فقط نقد را حساب می‌کنیم. وقتی مریض به بیمارستان یا درمانگاه می‌رود، می‌بینیم مثلاً با یک پاکت دوا برمی‌گردد، در دستش نسخه طبیب است و بیرون می‌آید، فقط اینها را می‌بینیم. اما اینجا را نمی‌بینیم که هرکس از این مجلس می‌رود،

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 576 *»

آمرزیده‌شده از این در بیرون می‌رود. اگر کمک کنیم که یک مؤمن از این در آمرزیده‌شده بیرون برود، ببینید چه فضیلتی دارد؟! چه ثواب بزرگی دارد؟! دوایش را گرفته و از این در بیرون می‌رود، شفایش را گرفته و از این در بیرون می‌رود. در این مجالس خیرات دنیا و آخرت کسب می‌شود. ائمه ما درباره ملاقات مؤمنین وعده داده‌اند که همین‌که دو مؤمن به‌هم می‌رسند و مصافحه می‌کنند، گناهانشان ریخته می‌شود.([229]) آنگاه زیر قبه سیدالشهداء، محل متعلق به بزرگان دین، روی فرش شیخ بزرگوار/ جمع شویم و اجتماع کنیم، آیا رحمت‌ها و خیرهای دنیا و آخرت را کسب نمی‌کند؟! خدا می‌داند کمک کردن در این امور چقدر فضیلت و ارزش دارد!

ا‌ن‌شاءالله همت کنید. خیلی هم زیاد نیست. هرچه هم مهم و زیاد باشد، باز وجود مقدس بقیة‌الله ‌که صاحب همه‌چیز است آسان خواهد کرد. آن بزرگوار است که به شما داده هرچه را داده. حال در این مواقع که در دین احتیاج پیدا می‌‌شود، از خود شما باز قرض می‌کند. واقعاً قرض می‌کند، شما هم به امام قرض بدهید. اگر کسی سهم امام دارد، بدهد. اگر سهم امام ندارد و قرضیه می‌تواند بدهد، بدهد و در سال‌های بعد حساب کند. خود این کار، اداء حق بقیةالله و احترام به حق بزرگان دین است. خود اداء حق، خیلی از اموال و نعمت‌ها را محافظت می‌کند و خیلی از بلاءها را دور می‌کند. احتیاجی نیست من این امور را ذکر کنم. باید طوری باشد که تا عرض می‌کنم، مطلب برای همه معلوم باشد. البته روشن است، اما تکرار می‌کنم و توضیح می‌دهم برای اینکه ان‌شاءالله تنبّهی فراهم شود و متذکر شوید.

اگر بنا باشد همین وضع باشد، مشکل است. مخصوصاً در ایام عاشوراء، ماه مبارک رمضان و لیالی قدر این مشکلات هست. همچنین آمدن ما و توفیقِ خدمت‌ رسیدن ما هم باز مشروط به همین است. این توفیق خیلی برای ما الحمد لله رب العالمین ارزش دارد و بابرکت است، اما اگر اوضاع همین‌طور باشد، دیگر حاضر

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 577 *»

نیستیم خدمت شما بیاییم. چون واقعاً‌ مؤمنین به زحمت می‌افتند و من خجالت می‌کشم. خانم‌ها خیلی در اذیتند. در قسمت زنانه، در رفت‌و‌آمدشان و نشست و برخاستشان خیلی در اذیتند. با زحمت بچه‌ها را آرام نگه می‌دارند. جا کوچک است. برایشان مشکل است. من شرمنده می‌شوم. اگر بنا باشد ان‌شاءالله من خدمتتان بیایم، نه ده روز بلکه بیست روز بلکه ان‌شاءالله یک ماه، مشروط بر این است که حتماً این منزل را تهیه کنید. قطعاً باید این محل تهیه شود. چون طوری دیگری ما نمی‌توانیم اینجا را توسعه بدهیم. ما خواستیم نقشه دیگری داشته باشیم که اینجا را تهیه نکنیم، ولی گفتند چون یکی از همسایه‌ها ممکن است در مقام اذیت و آزار بربیاید، نمی‌گذارد وسعت بدهیم. چون نمی‌گذارد، ما ناچاریم این قسمت را تهیه کنیم. چیزی هم نیست. ان‌شاءالله درست می‌شود.

یک قرض‌الحسنه هم از شما می‌خواهم. اجازه دارم قرض‌‌الحسنه بگویم یا نه؟ حاج‌آقای محققی عرض سلام داشتند و خداحافظی هم کرده‌اند. یکی از نیت‌هایشان همین بود که برای این امر بیایند، اما به من واگذار کردند. آقای عارفی هم که تشریف آورده‌اند، آمادگی دارند برای اینکه اگر کسی الآن حواله‌ یا تعهدی دارد، قبول کنند. الحمد لله رب العالمین زائرسرای مشهد که مخصوص مسافرینِ خودمانی تهیه شده، کارهای ساختمانیش تقریباً تمام است. هفده اتاق دارد که اینها باید ان‌شاءالله فرش شود و پتو تهیه شود برای  زائرین از اهل ایمان که در ایام محرّم، در غیر محرّم یا در ایام نوروز می‌آیند و واقعاً در تهیه جا کارشان مشکل است. در آن شلوغی‌ها خیلی اذیت می‌شوند. این محل مخصوص اهل ایمان و مخصوص برادران ایمانی و مسافرین خودمان است.

روی این جهت، تمام مسافرین و زائرین، اِخوان مؤمنین و اَخَوات مؤمنات که از حالا به بعد، از هرجا قصد مشهد دارند، به گردن همه حق دارند که در فکرشان باشیم تا آنجا وسایل راحتی برایشان فراهم شود. البته آنهایی که قرض داده بودند،

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 578 *»

قرض‌هایشان پرداخت شد. مقداری وضع ما از نظر بودجه مشکل شده. خودمان الآن نمی‌توانیم تهیه کنیم. از این‌جهت احتیاج است که ان‌شاءالله هرکس می‌تواند، قرضیه بدهد یا احسان کند. ان‌شاءالله درست می‌شود و زود هم پرداخت می‌شود، نگران نباشید. تعدادی پتو لازم داریم. شاید بخواهند تعدادی تخت بگیرند. همچنین موکت لازم داریم. اگر کسانی‌ می‌توانند همین‌جا پتو تهیه کنند، آشنا‌ دارند که ارزان تمام می‌شود، یا اگر ملافه‌های پتو اینجا ارزان تمام می‌شود، افرادی با دستگاه‌ها و سازمان‌ها آشنایی دارند، می‌‌توانند کمک کنند و اینجا تهیه کنند و بفرستند که خیلی ممنون می‌شویم. همین‌طور موکت. فکر می‌کنم نتوانیم فرش تهیه کنیم. باید برای اتاق‌ها موکت‌های مناسبی تهیه شود. احتیاجات ما برای زائرسرا اینها است. دیگر خودتان می‌دانید. ان‌شاءالله باید همت کنید. ما این را در حسینیه حضرت عبدالعظیم نگفتیم. چون آنها خودشان برای حسینیه بدهکاری داشتند، آنجا عنوان نکردیم. اینجا که دیگر الحمدلله بدهکاری‌ها تمام شده است. ببینید چه زود تمام شد. حالا ان‌شاءالله اولِ بدهکاریِ اینجا می‌شود. ان‌شاءالله اقدام بفرمایید و بخرید. من از طرف آقایان تعهد می‌دهم که ان‌شاءالله انجام شود. چند نفر تهیه کنند و زود بخرند. چون اگر حالا نخرید، سال دیگر باید چند برابر بخرید. قطعاً باید بخرید، فکر نکنید نمی‌خرید. می‌خرید اما گران‌تر و با مشکلات بیشتر. الآن تهیه کنید. ان‌شاءالله چند نفر اقدام کنند و به امام حسین قرضی بدهند. یقیناً‌ اداء می‌شود. در اینجا به ایشان قرض‌ها دادند و الحمدلله الآن اداء شده. همین محل با چقدر قرض تهیه شد؟ یک و نیم میلیون آن زمان، با اینکه مشکلات هم بیشتر بود. اکنون راحت‌تر می‌شود پول داد. چون گوش‌مالی شده‌‌اید، راحت‌تر می‌شود پول داد. صریح‌تر نگویم. خداوند همه را برای این امر تأیید کند.

ما یک نظر دیگر هم داریم که مطرح می‌کنیم، اما نه اینکه الآن پول بخواهیم؛ برای آینده است. ما متعلمینی داریم که در حسینیه مشهد یا اینجا یا ان‌شاءالله حسینیه

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 579 *»

حضرت عبدالعظیم یا پوده یا جندق مشغول درس و بحثند. اینها باید از نظر امرار معاش درباره‌شان فکری بشود. باید کار کنند. درس که می‌خوانند، کار هم باید بکنند. آن‌طوری که به فکر من رسید که در تهران هم با چند نفر از برادرانی که در قسمت‌های صنعتی کار دارند و مشغولند صحبت کردم، ان‌شاءالله باید در فکر باشیم تا کارخانه‌هایی در این قسمت‌ها، در اصفهان یا در مشهد فراهم شود که کارهای صنعتی انجام شود تا اینکه عده‌ای نصف روز کار کنند و نصف روز درس بخوانند و عده‌ای هم اولِ روز درس بخوانند و نصف روز کار کنند. این هم طرحی است که ان‌شاءالله بعد از جمع‌آوری این پول‌ها باید پیگیری شود.

خداوند همه شما را نصرت بفرماید و شما را در احیاء دین خدا و نصرت امر بقیةالله صلوات‌الله‌علیه کمک کند. خداوند همه رفتگان ما را غریق رحمت بفرماید و به همه شما و همه برادران و خواهران ایمانی، عزت، آبرو و مکنت مرحمت کند.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 580 *»

مجلس  58

 

 (شب یکشنبـه ‌ _  1 رجب المرجب  1410 هـ ق)

 

 

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 581 *»

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمینݡ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعینݡ

خداوند متعال در وصف فاطمه زهراء؟سها؟ می‌فرماید:

Gکَلَّا وَ ٱلْقَمَرِ وَ ٱلَّیْلِ إِذْ أَدْبَـرَ وَ ٱلصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ   إِنَّهَا لَإِحْدَی ٱلْکُبَرِ نَذِیراً لِلْبَشَرِS

Gلِمَنْ شاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَS

اللّهمّ صلّ علی الصدّیقة فاطمة الزّکیة حبیبة حبیبک و نبیّک و امّ احبّائک و اصفیائک الّتی انتجبتها و فضّلتها و اخترتها علی نساء العالمین اللّهمّ کن الطّالب لها ممّن ظلمها و استخفّ بحقّها و کن الثّائر اللّهمّ بدم اولادها اللّهم و کما جعلتها امّ ائمة الهدی و حلیلة صاحب اللّواء و الکریمة عند الملأ  الاعلی فصلّ علیها و علی امّها صلوةً تکرم بها وجه  ابیها محمّـد؟ص؟ و تقرّ  بهـا اعین ذرّیتها و ابلغهــم عنّـــا فی هــذه السّاعـــة  افضل التّحیـة و السّـــلام

حدود دو ماه است که یا به مصائب فاطمه زهراء؟سها؟ توجه داشته‌ایم و در مصائب آن بزرگوار متأثر بوده‌ایم، یا به جهت برخورد با روز ولادت حضرت، فضائل ایشان را متذکر بوده‌ایم. امیدواریم از برکات حضرت زهراء؟سها؟ و با متذکر بودنِ مقامات و مراتب آن بزرگوار، ان‌شاءالله همه ما و همه برادران و خواهران ایمانیِ ما پاک و پاکیزه وارد ماه رجب شده باشیم. امشب به‌حسب ظاهر، شبِ اولِ ماهِ بافضیلتِ رجب است.

بحث ما این بود که حجت‌های خدا انذار‌دهنده و ترساننده هستند. ما را از متابعت کردن اقتضاءات جهل و عمل نمودن به آنها می‌ترسانند؛ که عرض کردم «جهل» نقطه مقابل عقل است و مجموعه اقتضاءات جهل را «جاهلیت» می‌گویند. همه حجت‌های خدا ما را از متابعت اقتضاءات این جهل و عمل به آنها انذار می‌فرمایند. و ما را بشارت می‌فرمایند و مژده می‌دهند که با عمل کردن به اقتضاءات عقل، به رضایت خدا و نعمت‌های الهی می‌رسیم.

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 582 *»

عرض می‌کردیم که در این دوره از زمان، یعنی از زمان انبیاء گذشته تا هنگام ظهور امام زمان صلوات‌ الله و سلامه علیه و عجل الله تعالیٰ له الفرج، در ما و در همه انسان‌ها به‌جز کاملین، اوصیاء گذشته، انبیاء‌ گذشته و انبیاء موجود، منهای آنها در تمام انسان‌ها جهل غلبه دارد و عقل مغلوب است. عقل مغلوب و ضعیف است، اما نقطه مقابل عقل که جهل است قوی و نیرومند است. چون این‌گونه بوده، از این جهت ما را انذار فرموده‌اند و ما را از عمل کردن به این جهل و اقتضاءات این جهل ترسانیده‌اند.

انذارها هم به انواع مختلف بوده؛ یا با نصایح و در اقوالشان ما را انذار داده‌اند و ترسانیده‌اند، یا در اعمالشان. انذار عملی این‌طور بود که در این دنیا قناعت داشتند، به دنیا و به شئونات دنیا بی‌رغبت بودند و به آخرت رغبت داشتند، در امور آخرت همّت داشتند. تقوای ایشان، زهد و قناعت ایشان و بی‌اعتنائی ایشان به شئونات دنیا، همه انذار عملی بود که ما را بر حذر داشته‌ و ترسانید‌ه‌اند از اینکه به دنیا دل ببندیم و به دنیا توجه داشته باشیم، البته دنیایی که ما را از آخرت باز دارد که آن را «دنیای ملعونه» نامیده‌اند. دنیایی که ما را از آخرت باز دارد، دنیای ملعونه است که لعنت شده است. اما دنیایی که ما را به آخرت برساند و وسیله کسب درجات بهشت باشد، آن را «دنیای بلاغ» گفته‌اند.([230])

پس با اعمالشان ما را انذار فرموده‌اند، همچنین با قبول مصائب و متحمل شدن بار مصیبت‌ها و مظلوم واقع‌ شدن در برابر اعادی و دشمنان. دشمنان ایشان مظاهر کلی و مظاهر جامع جهل بوده‌اند؛ زیرا همه جاهلیت‌ها در ایشان بوده و منشأ همه جاهلیت‌ها در ایشان بوده است. در برابر چنین اعدائی به‌حسب ظاهر مظلوم و مقهور شدند و مصائب را قبول کردند تا ما را انذار بفرمایند. اینها اجمالاً بیان شده است.

هدف از این انذارها چیست؟ هدف، جهت دادن به همین جهل است. با وجود اینکه این جهل در ما موجود است و قوی و نیرومند است و اقتضاءاتش هم موجود

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 583 *»

است، با وجود همه اینها، در این انذارها می‌خواهند ما را وا دارند به اینکه در مقام تبعیت حجت‌های خدا برآییم و در اعتقادات، در اخلاقیات و در احکام و نظام زندگی، از ایشان متابعت کنیم. آنگاه به همین جهل و اقتضاءات جهل جهت داده می‌شود و برای جهل هدف معین می‌شود و  باید در تبعیت عقل قرار بگیرد. چون عقل در ما ضعیف است و نمی‌تواند عهده‌دار شود و به جهل و اقتضاءات جهل در ما جهت بدهد، از این‌رو، حجت‌ها برای ما عقول ظاهره‌اند و هدف هستند و جهت‌دهنده‌اند که باید در متابعت ایشان باشیم. آنگاه جمیع صفات جهل در متابعت حجت در  می‌آید و در نتیجه در فرمان عقل درآمده است. الآن آن عقل عقلِ موجود در خود ما نیست، چون ضعیف است. ولی عقلِ موجود در خارج، حجت است که او زمام جهل و تمام اقتضاءات جهل را در دست می‌گیرد، ما را از مهالک نجات می‌بخشد و از هلاکت‌ها حفظ می‌کند. این اثرِ وضعیِ حجت‌ها است که خداوند ایشان را در بین بندگانش قرار داده است.

امروز حجت خدا بر ما، وجود مبارک حضرت مهدی صلوات‌ الله و سلامه علیه است. این بزرگوار عقل کل است و ما باید خود را در تبعیت این بزرگوار بدانیم و زمام جمیع اقتضاءاتی را که در ما است به دست آن بزرگوار دهیم. او هادی ما باشد و ما به برکت هدایت‌ها و تصرفات حضرت ان‌شاءالله این دوره عمر را طوری به پایان برسانیم و تمام کنیم که از اهل نجات محسوب شویم.

به تعبیر دیگر، نمی‌شد که عقل در ما قوت بگیرد و جهل ضعیف شود. چون نمی‌شد، به دعوت‌ حجت‌های خدا، ما مشابه کسانی می‌شویم که در آنها عقل قوت دارد و جهل ضعیف شده و مقهور و مغلوب گشته است.

همه این جهل را دارند. رسول‌خدا9 فرمودند: هیچ انسانی نیست مگر اینکه با او شیطانی است که او را اغواء می‌کند. عرض کردند: یا رسول‌الله! با شما هم شیطانی هست؟! و ظاهراً دومی این‌طور عرض کرده؛ چون خیلی جرأت و جسارت داشته.

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 584 *»

فرمودند: هست، اما خدا مرا کمک کرده و به دست من اسلام آورده است.([231]) پس تمام انسان‌ها این‌طورند و در آنها این جهل هست که از آن به شیطان یا نفس اماره تعبیر آمده. به برکت هدایت حجت وقت و امام هر زمان، و در این زمان حجة بن الحسن صلوات ‌الله و سلامه علیه، ما مشابه کسانی‌ می‌شویم که در آنها عقل قوی است و جهل ضعیف است و آنها کسانی هستند که در دوره ظهور امام زمان صلوات‌الله‌علیه به دنیا می‌آیند.

چون دیشب اجمالاً‌ عرض کردم که از اول ظهور، زمانِ شروعِ پاک شدنِ آسمان‌ها از آلودگی‌ها است و همین‌طور پاک شدن زمین از اعراض و امراض، آنگاه موالیدِ اینها هم از اعراض و امراض پاکیزه می‌شوند. وقتی‌که اعراض برطرف شد، آن عقل جلوه می‌کند. چون عقل کل که وجود مبارک امام باشد در عالم ظاهر می‌شود و عقل کل به این عالم تعلق می‌گیرد، این عالم لایق و شایسته می‌شود برای ظهور احکام عقل و آشکار شدن انوار عقل. آسمان‌ها پاکیزه، زمین پاکیزه، موالید هم پاکیزه می‌شوند، از اعراض و امراض منزه  و رها می‌شوند. آن دوره خیلی عجیب است، دوره‌ای نورانی است.

مؤمنینِ آن دوره کاملاً به‌عکسِ ما هستند. ما مقیاس خیلی خوبی هستیم. تمام مؤمنین در دوره ظهور امام زمان صلوات‌الله‌علیه به‌عکس ما هستند. هرچه در خودمان می‌بینیم، برعکسِ آن را برای آنها باید در نظر بگیریم. ببینید ما چقدر در اقبال و رو آوردن به طاعات کُند و کسلیم! ما چقدر در انجام معاصی آمادگی داریم! ببینید در اشتیاق به علم، معرفت و نورانیت چقدر ضعیفیم! اما در کسب ظلمت و جهالت، چقدر تندرو و چقدر شتاب‌زده هستیم! گویا منتظریم که یک برنامه جاهلانه انجام شود و خیلی زود در تبعیتش قرار بگیریم، خیلی زود! نوع این صفاتی که الآن در

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 585 *»

خودمان احساس می‌کنیم و می‌یابیم، باید برعکسِ آن را برای مؤمنین دوره ظهور بدانیم. ما هرچه در طاعات سستیم، طاعات در نزد ما ناپسند است و طاعات را با کراهت انجام می‌دهیم، آنها برعکسِ ما به طاعات اشتیاق دارند، در طاعات حریصند و به اطاعت خدا راغبند. هرچه ما از معاصی لذت می‌بریم و هر معصیتی را با لذت انجام می‌دهیم، آنها این‌طور نیستند. کاملاً به‌عکس ما هستند. آنها از معاصی رنج می‌برند. معصیت در آنها جنبه عَرَضی و فرعی پیدا می‌کند. آنها به معصیت میل ندارند. در آنها خواستِ معصیت خیلی ضعیف می‌شود. به‌عکس، سرعت در انجام طاعات و اشتیاق و میل و رغبت به طاعات در آنها زیاد است.

همچنین در صفات نفسانی، نوعاً به صفات رذیله مبتلا هستیم: یا بخیلیم، یا حسودیم، یا کینه‌توزیم، یا نعوذبالله دوست‌دارِ فحشاء و منکراتیم. اما آنها کاملاً برعکس ما هستند. در آنها حسادت نیست، در آنها بخل نیست، در آنها جبنِ بیجا نیست. تمامشان شجاع و سخی هستند. همه مشتاقند که ترقی کنند.

در کسب علم، ما خیلی کوتاهی می‌کنیم. بلکه اصلاً در فکر طلب علم نیستیم. علم را یک امر زائد می‌دانیم. اگر کسی هم پی علم برود و طالب علم باشد، او را دارای شخصیت نمی‌دانیم. ـــ طالبِ علمِ دین را می‌گویم. علم هم غیر از این نیست. عرض کرده‌ام بقیه علوم را بی‌جهت علم می‌گویند. آنها هرچه باشد، فن و صنعت است. ــ طالب علم در نظر ما نعوذبالله بی‌شخصیت است. شخصیت‌های دنیوی چشم و دل ما را پر کرده. طالب علم را دارای شخصیت نمی‌دانیم. همان‌طور که دین برای ما نعوذبالله بی‌ارزش است، طالب علم دین هم برای ما همین‌طور است. الحمد لله رب العالمین، به برکت بزرگان دین، تا اندازه‌ای احترام به علم و طالب علم در میان شما هست. اما نوع مردم را می‌بینید که دین و دیانت و علمِ دین را از زندگانی خود دور کرده‌اند و در متن زندگی قرار نداده‌اند؛ اصلاً مطرح نیست. اگر یک‌وقتی فرصت و فراغتی باشد، کار دنیوی در میان نباشد، یا فرض کنید مسائل دیگری پیش بیاید، از

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 586 *»

دین یادی می‌شود و به امور دین رجوعی می‌شود. وضع دین این‌طور است. این به‌واسطه همان تمرکز جهل و قوّت جهل در ما است.

اما در اهل ظهور و مؤمنین دوره ظهور این‌طور نیست. دین متنِ زندگی است و طلب علم دین، از اوجب واجبات و از وظائف اولیه ایشان است که اول در فکر این امرند. بر طلب علم بزرگ می‌شوند، بر طلب نورانیت رشد می‌کنند، و هیچ بی‌خبری و جهالت در میان آنها نیست. همه دارای فقاهت، همه دارای نورانیت، همه دارای علم هستند و در مدارج علم ترقی می‌کنند. برای تدریس قرآن، فسطاط و خیمه برپا می‌شود. قرآن که تدریس می‌شود، نه معنایش این است که این ظاهر قرآن را یاد بگیرند. نه، قرآن را می‌فهمند. یعنی برنامه زندگانیشان و کتاب کلاسیک در نظام زندگانیشان قرآن می‌شود. معارف کسب می‌کنند، احکام می‌آموزند. در جمیع امور دین مستبصر می‌گردند، با وله، با رغبت، با شوق، نه با کسالت. دوره ظهور دوره عجیبی است. ان‌شاءالله موفق باشید روایاتی را که در بیان دوره ظهور امام زمان صلوات‌الله‌علیه رسیده مطالعه کنید، ببینید اهل دوره ظهور حضرت چقدر نورانی هستند! کاملاً برعکس ما هستند. و معنای بر‌عکس بودن همین است که عرض کردم در ما جهل قوی است و منشأ تمام جهالت‌ها در ما قوت دارد، در آنها عقل قوی است.

از زمان ظهور، نظام طوری می‌شود که از اول ولادت و موجود شدن در این عالم، طبق قانون وراثت و طبق قانون تربیت و محیط، آنها کاملاً‌ برعکس ما هستند. ما وقتی‌که به دنیا می‌آییم و همین‌طور فرزندان ما و نسل‌های ما تا زمان ظهور، همین جهل و جهالت و جاهلیت را از پدر و مادر ارث می‌بریم. علاوه بر ارث، محیط‌هایی هم که فرزندان در آنها تربیت می‌شوند و بزرگ می‌شوند، تمام محکوم به حکم جاهلیت است. خیلی دین‌داری و متابعت از حجت‌های الهی سخت است! خیلی با سختی انجام می‌شود! اما آن دوره، به حکم وراثت، پدرها و مادرها همه مؤمنند و شیر مادرها دارای رشد عقلانی و کمال ایمانی است، محیط و تربیت هم همین‌طور. اهل ایمان وضعشان

 

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 587 *»

طوری است که مرتب در رشد ایمانی هستند. وضع عجیبی است. خدا روزی کند که ان‌شاءالله آن دوره را ببینیم. اگر هم تقدیر نشد و مردیم، از کرم و فضل خداوند امیدواریم که شفاعت اولیاء را درباره ما بپذیرد. ان‌شاءالله به شفاعت بزرگانمان برگردیم، در محضر امام؟ع؟ باشیم، حضرت را ببینیم، بزرگان را زیارت کنیم و کمالاتِ ایمانیِ مؤمنینِ دوره ظهور را مشاهده کنیم.

در این دوره، می‌خواهند ما را با اهل آن دوره مشابه کنند. به شباهت قانع شده‌اند که همین‌قدر مشابه اهل آن دوره باشیم. چقدر به ما ترحم کرده‌اند که به مشابهت قانع شده‌اند! ان‌شاءالله همین معرفت اجمالی، همین محبت اجمالی، همین عزم و تصمیم بر اصلاح کردن اجمالی ظاهر و باطن، همین‌که ان‌شاءالله در فکر باشیم و از وضع موجودمان نادم و پشیمان باشیم و در دل خواستار شرائطی باشیم که ما را واقعاً با اهل دوره ظهور مشابه کند، خود همین کمک است. در دل بخواهیم، به این امر راغب باشیم، از وضع موجودمان متنفر باشیم. همین تنفر از وضعمان، ندامت است. حال تا هر اندازه که توانستیم ان‌شاءالله آن ندامت را ظاهر کنیم و آثارش در وجود ما پیدا شود، توفیقی است، عنایتی است. اما اگر نتوانستیم، خود اصل و ریشه را که داشته باشیم، خیلی امیدواری برای نجات هست. ندامت به‌واسطه محبت، کمک ما است. حجت‌های خدا را دوست داریم و می‌خواهیم پیرو ایشان باشیم، اما می‌بینیم ضعیفیم، می‌بینیم شرائط با ما مساعد نیست، وضع تربیت، وضع جامعه، وضع معاشرت‌ها، این نظام، ما را کمک نمی‌کند. پس باید از وضع موجود بیزار باشیم، از وضع موجود متنفر باشیم و به وضع موجود دل نبندیم. خود همین ان‌شاءالله برای ما کمک است.

از این جهت خداوند فرمود که به عزت و جلالم سوگند کسی‌که مطیع علی باشد، من او را به بهشت می‌برم اگرچه مرا معصیت کرده باشد. و به عزت و جلالم سوگند کسی‌که مطیع علی نباشد، او را به آتش نمی‌برم اگرچه مرا اطاعت

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 588 *»

کرده باشد.([232]) این حدیث شریف از مشکلات شده و خیلی‌ها نتوانسته‌اند معنای این حدیث شریف را بفهمند، آمده‌اند این حدیث را به غُلات نسبت داده‌اند. گفته‌‌اند غلات یعنی کسانی‌‌که در مقام علی؟ع؟ غلو دارند این حدیث را وضع کرده‌‌اند. و گفته‌اند این چه خدایی است که حاضر شود معصیت‌کار‌ها را یعنی آنهایی که نافرمانیش کرده‌اند به بهشت ببرد، چرا؟ چون اطاعت علی؟ع؟ را دارند. آنگاه مطیع‌ها را یعنی آن کسانی‌که اطاعتش کرده‌اند به آتش ببرد، چرا؟ چون نافرمانی علی؟ع؟ را دارند. نتوانسته‌ا‌ند مراد و مقصود از این حدیث شریف را بفهمند و بدانند. مراد از این حدیث شریف همین اجمالی بود که عرض کردم. آن کسی‌که محبت علی را در دل دارد، او حقیقت ایمان، حقیقت طاعات، حقیقت حسنات و جمیع صفات طیبه و صفات حمیده را در وجودش دارد. اما این دوره و این تربیت اقتضائش این است که در مقام معصیت برمی‌آید. شرائط جامعه‌های بشری او را به معصیت وا داشته است. ولی از این حالات خود رنج می‌برد و از خودش متنفر است. اما ضعیف است و نمی‌تواند خودش را بکَند. چنین کسی به‌واسطه همان محبت حقیقی که اصل ایمان و اصل طاعات است، اهل نجات است. خدا وعده فرموده که او را به آتش نمی‌برد. البته معاصی دارد، خداوند هم مکافات می‌فرماید. این‌طور نیست که مکافات نشود. ولی خیلی سطحی است. این معاصی سطحی است، مؤاخذاتش هم سطحی است. آنهایی که مربوط به دنیا است، گرفتاری‌های دنیایی دارد. آنهایی که حتی مربوط به برزخ است، در برزخ مکافات و

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 589 *»

مؤاخذه می‌شود. اما او را به جهنم نمی‌برند، چون اصلِ ایمان را دارد. محبت به امیرالمؤمنین اصل ایمان است، اصل طاعات است.

این حدیث معنایش این است که کسی‌که دارای محبت علی است، طاعتی دارد که آ‌ن‌قدر این طاعت بزرگ است که وقتی‌ در ترازوی سنجش اعمالش گذاشته می‌شود، آنگاه در کفه دیگر سیئات و معاصیش گذاشته شود، این رجحان پیدا می‌کند. طاعتی است و حقیقتی است که بر معاصی رجحان پیدا می‌کند و به‌اصطلاح ما بر معاصی می‌چربد، به‌طوری که آنها را مضمحل می‌کند. «یبدّل السیئاتِ حسنات» ‌چنین اکسیری است که حتی معاصی و سیئات را به حسنات تبدیل می‌کند. اما آن کسی‌که بغض امیرالمؤمنین را دارد، او اصل کفر، اصل نفاق، اصل الحاد، اصل شرک و اصل جمیع معاصی را دارد. آنگاه هرچه خدا را اطاعت کند، این طاعات که در ترازوی سنجش اعمال او گذاشته می‌شود و بغض علی در کفه دیگر قرار می‌گیرد، آن بغض می‌چربد به‌طوری که تمام طاعات مضمحل می‌شود. آن بغض طوری است که «یبدّل الحسنات سیئات»، یک اکسیر سجینی است. اکسیر ممکن است اکسیر سجینی باشد. آن بغض امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه که در دل آن ملعون است، تمام طاعات و همه حسناتش را به سیئه، بدی و گناه مبدل می‌کند. مراد از این حدیث این است و الحمد لله رب العالمین به برکت بزرگان دین برای ما روشن و واضح است.

پس ما را در این دعوت‌ها می‌خواهند با اهل دوره ظهور مشابه بفرمایند. هر مقدار که ان‌شاءالله این تشابه و مشابهت را بتوانیم اکتساب کنیم، خوشا به حالمان. اینجا از آنها حساب می‌شویم، در این دوره از اهل آن دوره به حساب می‌آییم. اینکه فرمود: افضل طاعات در آخرالزمان انتظار فرج امام زمان صلوات‌الله‌علیه است،([233]) مقصود همین است که خدایا! ما دلمان آن زمان را می‌خواهد، می‌خواهیم آن‌طور باشیم و روز به روز انتظار می‌کشیم که این مشابهت ما با آنها شدیدتر شود، در شباهت به آنها

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 590 *»

ان‌شاءالله قوی‌تر بشویم و این تشابه در ما بیشتر ظاهر شود. این را از خدا می‌خواهیم. مخصوصاً در اوقاتی که با آن دوره‌ها نسبتی پیدا می‌کند، خیلی باید بیشتر متوجه باشیم و رحمت و نعمت خدا بر خودمان را متذکر باشیم. از جمله ماه مبارک رجب است.

امشب الحمد لله رب العالمین ظاهراً وارد این ماه شدیم یا این ماه بر ما وارد شد. این ماه در دوره عمر ما، حکایتی از زمان، اوقات و لحظاتی است که در دوره ظهور بر امام زمان صلوات‌الله‌علیه و اهل آن دوره می‌گذرد. شب و روز این ماه مثل شب و روز اهل دوره ظهور است. آن دوره چقدر برکت دارد؟ چقدر بر مؤ‌منین رحمت نازل می‌شود؟ چقدر آن اوقات نورانی است؟ ماه رجب به بقیةالله صلوات‌الله‌علیه تعلق دارد و این ماه برای ما حکایتی از دوره ظهور است.

دوره ظهور از وقتی‌ است که وجود مبارک امام زمان ظاهر می‌شوند تا وقتی‌که آن بزرگوار شهید می‌شوند. بعد دوره رجعت نامیده می‌شود که ائمه؟عهم؟ رجعت می‌فرمایند.([234]) آن دوره را دوره ظهور می‌گویند. تمام اوقاتش، تمام شب و روزش، در حکم ماه رجب است. و تمام احکام ماه رجب احکام آن دوره است. و  چو ن این ماه هم برای ما از آن اوقات حکایت دارد، مثل لباسی است که در هر سال، دوره ظهور، در این لباس یعنی ماه رجب، برای ما ظاهر می‌شود. یا بفرمایید در این آئینه ظاهر می‌شود. این شب و روز ماه رجب مثل آئینه‌ای است که در برابر شاخصی قرار گرفته. آن شاخصی که عکسش در این شب و روز می‌افتد، شب و روز دوره ظهور است. در شب و روز دوره ظهور، رحمت‌ها و برکت‌ها از آسمان بر اهل ایمان نازل می‌شود، از زمین برکات سر می‌زند و بالا می‌آید و شامل اهل ایمان می‌گردد. به این اعتبار این ماه را هم «رجب‌الاصبّ» گفته‌اند؛ یعنی ماهی که در این ماه رحمت‌های خدا بر اهل ایمان می‌بارد و برکات خدا ریزش دارد.

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 591 *»

از ماه مبارک رجب قدردانی کنید که یکی از ایام‌الله است. ایام‌الله یعنی روزهای خدا، روزهایی که به خدا نسبت دارد. همه روزها برای خدا است، همه شب‌ها برای خدا است. اما در هر دوره‌ای یا اوقاتی‌که ظهور سلطنت الهی باشد، بخصوص به خدا نسبت داده می‌شود. در ماه رجب، ظهور تسلط، سلطنت و استیلاء وجود مقدس بقیةالله صلوات‌الله‌علیه است. دولت بقیةالله دولت عجیبی است، به‌طوری که از اول ظهور، اسم آن دولت دولت بقیةالله صلوات‌الله‌علیه می‌شود. پرچم پرچم بقیةالله است. حکومت حکومت بقیةالله است. سلطنت سلطنت بقیةالله است،حتی سیدالشهداء که رجعت می‌فرمایند، برای نصرت بقیةالله به دنیا تشریف می‌آورند و امام زمان را نصرت می‌کنند. باز هم دوره دوره بقیةالله و حکومت حکومت بقیةالله است و سیدالشهداء‌ برای بقیةالله در حکم وزیرند. حضرت را کمک می‌کنند، نصرت می‌کنند. ریاست عامه و سلطنت عامه برای امام زمان صلوات‌‌الله‌علیه است. وقتی‌که حضرت شهید می‌شوند، سیدالشهداء بدن مطهر امام زمان را غسل می‌دهند، کفن می‌کنند و بر آن بدن مطهر نماز می‌گزارند و آن بزرگوار را دفن می‌کنند. بعد که رجعت شروع می‌شود، باز هم دوره بقیةالله است، لواء و پرچم همان پرچم است و اسمِ دولت و حکومت همان دولت و حکومت بقیةالله است. حال ببینید خدا برای دوره ظهور چه عظمت و جلالی قرار داده و چه سلطنتی است سلطنت به انتقام!

بقیةالله که برای انتقام و تسلط ظاهر می‌شوند، می‌خواهند اقتدارشان را نشان بدهند. خدا می‌خواهد مقام امام ظاهر شود و مؤمنین تسلط امام را به چشمشان ببینند. چه تسلطی است! تمام جمادات در فرمان امام زمان و مؤمنینِ به امام زمانند. تمام نباتات در فرمانند، تمام حیوانات در فرمانند. در حدیث رسیده که اگر کافری پشت درخت یا سنگی مخفی شود، مؤمن به آن درخت یا سنگ که می‌گذرد، آن درخت یا آن سنگ به‌واسطه اینکه مقهور قدرت بقیةالله است و مورد استیلاء و سلطنت حضرت است، صدا می‌زند: ای مؤمن! از من نگذر، در پشت من کافری مخفی شده، او را بیرون بیاور و بکش.

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 592 *»

آن مؤمن هم او را می‌کشد.([235]) ‌چنین تسلطی است! تمام نباتات در فرمان، تمام حیوانات در فرمان. این‌قدر امام زمان صلوات‌الله‌علیه مسلط است که گویا عالم را به وجود خودش پر می‌کند. در تمام مجامعِ اهل ایمان، امام زمان را می‌بینند. در تمام مساجد، اهل ایمان به امام زمان اقتداء می‌کنند و حضرت را جلو خودشان مشاهده می‌کنند. ظهورِ سلطنت و تسلط امام و استیلاء حضرت در دوره ظهور، همه‌ آن دوره شده «رجب» و ماه رجب نامیده می‌شود. این رفت‌و‌آمد شب و روز هست، ماه‌ها هستند، اما دیگر تمام ماه‌ها تحت پرتو رجب قرار می‌گیرند، عنوانشان عنوان رجب است و تمام احکام احکام رجب است. این رجب‌هایی هم که بر ما می‌آید و می‌گذرد، حکایتی از آن دوره است.

ان‌شاءالله با این بحث‌هایی که داشتیم و وارد ماه رجب شده‌ایم، امیدواریم به برکت فاطمه زهراء؟سها؟ دل‌های ما انذار یافته باشد و از خدا و اولیاء خدا ترس پیدا کرده باشیم و ان‌شاءالله با نورانیت، صفاء و ایمان وارد این ماه شریف شویم و از برکات و رحمت‌های این ماه بهره‌مند باشیم، بعد ان‌شاءالله در ماه مبارک شعبان وارد شویم.

ماه مبارک شعبان ماهی است که بر ما وارد می‌شود، اما دوره رجعت را برای ما حکایت می‌کند. هر ماه شعبانی لطافتش و اعتدالش طوری است که در این دوره عمر ما، یک لباس و آئینه‌ای می‌شود برای حکایت کردن اوقات و شب و روزِ دوره رجعت محمد و آل‌محمد؟عهم؟. از رجعت امیرالمؤمنین صلوا‌ت‌الله‌علیه یا به تعبیری و به لحاظی از رجعت سیدالشهداء، تا قیامت یا بفرمایید تا اول خراب شدن و فناء عالم، این دوره را دوره رجعت می‌گویند.([236]) تمام خیرات، برکات و تمام رحمت‌ها و نوعِ

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 593 *»

تصرفاتِ ولایتیِ خداوند و تعلق شئونات ربوبیت به خلق در دوره رجعت، یک نمونه‌اش در ماه‌های شعبان است. بعد از دوره ظهور دوره رجعت است و ماه شعبان به دوره رجعت تعلق دارد.

بعداً ان‌شاء‌الله برای برخورد با ماه مبارک رمضان آماده می‌شویم که ماه مبارک رمضان یک آئینه و لباسی است که دوره قیامت را حکایت می‌کند. دوره قیامت که مقام ظهور سلطنت حق و ظاهر شدن نورانیت و مقامات نورانی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است و نوع تصرفات و شئونات الهیه نسبت به مؤمنین آشکار می‌شود، آن دوره با تمام آن خیرات و برکاتش، در ماه مبارک رمضان بر ما وارد می‌شود. ما وقتی‌ به ماه مبارک رمضان برخورد می‌کنیم، گویا در یک نمونه‌ای از دوره آخرت واقع شده‌ایم. روی این جهت بر مکلفین واجب شده که به احترام این ماه روزه بگیرند. چرا روزه‌اش واجب شده؟ چون با روزه گرفتن و امساک از خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها و سایر مفطرات و همچنین محرمات، تنزه و تقدسی برای خود فراهم می‌کنند و مناسب می‌شوند با اینکه به مقام الوهیت تعلق پیدا کنند و به صفات خدا شباهت برسانند. خدا نمی‌خورد، خدا نمی‌آشامد. خدا صمد است؛ یعنی خدا مثل ما توخالی نیست که بخواهد خود را از غذا و آب، از خوردنی‌ و آشامیدنی و از  هوا و امثال اینها پر کند. نه، خداوند صمد است. الله الصمد یعنی خداوند مجوّف نیست، مانند خلق توخالی نیست. همه خلق توخالی هستند، یعنی محتاجند. همه خلق نیازمند به اِمدادند. اما خداوند صمد است. از احتیاج منزه است. مستغنی و غنی مطلق است.

از این جهت مؤمن در ماه مبارک رمضان روزه می‌گیرد و امساک می‌کند. خود این امساک یعنی منزه شدن و مقدس شدن از صفات خلقی. چون در خوردن و آشامیدن و اموری که در روزه ماه رمضان بر ما حرام می‌شود، در اینها شهوت‌ها، لذت‌ها، تعلقات و آلودگی‌های خلقی است. اما با حالت روزه این قداست و نزاهت برای ما فراهم می‌شود. روزه ماه مبارک رمضان بر مکلفین واجب شد به احترام این

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 594 *»

اوقات که نمونه ایام و لحظات قیامت است و برای ما دوره قیامت را حکایت می‌کند.

این سه ‌ماه حکایت‌‌کننده این سه دوره‌اند. از این ‌جهت اشرف از تمام ماه‌های سال شده‌اند. اول ماه رمضان، بعد ماه شعبان، بعد ماه رجب. اینها در فضیلت و جلالت و عظمت مافوق تمام ماه‌های دیگر سال هستند و تمام ماه‌های دیگر بیان شئونات این سه ماهند. در قرآن هم «ایام‌الله» رسیده و خدا به پیغمبرش موسی؟ع؟ فرموده: و ذکِّرهم بایام الله([237]) یعنی مؤمنین از قوم خود را متذکر دوره‌های خدا کن و دوره‌هایی که به خدا نسبت دارد را به یادشان بیاور. آن دوره‌هایی که به خدا نسبت دارد چیست؟ در حدیث فرمودند: آنها اولاً دوره‌ای است که امام زمان ظهور می‌فرمایند؛ این یک دوره. دوره دوم رجعت محمد و آل‌محمد؟ص؟ است. دوره سوم قیامت است.([238]) در نتیجه این امت هم باخبر شوند، یعنی ای رسول ما! ای پیغمبر ما؟ص؟! به یاد این مردم بیاور که از دوره ظهور امامشان، از دوره ظهور بقیةالله غافل نباشند. از دوره رجعت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که اولیاء و سادات و بزرگانشانند غافل نباشند. همچنین از روز قیامت و رسیدن آن دوره و برخورد با آن دوره غافل نباشند. به یادشان بیاور ایام خدا و این سه دوره‌ای را که به ظهور سلطنت خدا و جلالت امر خدا مربوط است.

این دوره‌های الآن هم متعلق به خدا است. این شب و روز و این ماه و سال‌ هم به خدا تعلق دارد. اما عرض کردم چون در این دوره و بر اهل این دوره جهل غلبه دارد، عظمت خدا را نمی‌توانند ببینند، تسلط خدا را نمی‌توانند ببینند. به خدا معتقدند، اما با وجود اعتقاد به خدا، به دنیا و شئونات دنیا دلبندند. اعتماد ندارند به اینکه خدا رازق ایشان است، اعتماد ندارند به اینکه خدا متکفل امور ایشان است. نه، دلبسته به این اسبابِ ظاهریِ دنیا و شئونات دنیا و مغرور به فریب‌های این دنیایند. الدنیا دارٌ

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 595 *»

 بالبلاء مَحفوفة و بالغَدْر معروفة([239]) این دنیا خانه‌ای است که به بلاءها پیچیده شده و به گول زدن و فریب دادن شهرت پیدا کرده است. کیست که فریب دنیا را نخورده باشد؟! کیست که دلباخته این دنیا نشده باشد؟! کیست که برای خاطر این دنیا معاصی را مرتکب نشده باشد؟! کیست که طاعات را ترک نکرده باشد و در وظائف و حقوق اهمال نکند؟! کیست که نوع این کارها را نکند؟! همه مبتلایند. و بالغدر معروفة این خانه به فریبنده بودن و فریب دادن معروف و مشهور است.

پس شما بیدار باشید، شما هوشیار شوید، شما مشابه اهل دوره ظهور شوید. آنجا سلطنت الهی در بقیةالله صلوات‌الله‌علیه به چشم دیده می‌شود. آنجا مؤمنین می‌بینند که رازق خدا است به دست بقیةالله، خالق خدا است به دست بقیةالله، محیی خدا است به دست بقیةالله، ممیت خدا است به دست بقیةالله. مؤمن این‌قدر قدرت پیدا می‌کند که حتی می‌تواند به کافر خطاب کند: «مُتْ یا عدوَّ الله» بمیر. او هم فوراً می‌میرد. مؤمن تسلط الهی را می‌بیند. اما حالا بنشین مرتب دعا کن: خدایا! این دشمن مرا بکش، خدایا! این دشمن مرا نابود کن، خدایا! گرفتارش کن و بیچاره‌اش کن. هیچ خبری نیست. آن‌وقت به شک هم می‌افتی، می‌گویی عجب خدایی، این‌قدر من دعا کردم، این‌قدر می‌گویم، این‌قدر می‌خواهم، هیچ فایده‌ای نمی‌کند! از این جهت است که تسلط خدا را در دست بقیةالله نمی‌بینی و مشاهده نمی‌کنی. اصلاً‌ دست خدا را در بین خلق نمی‌بینی. آنهایی هم که ائمه را می‌دیدند، نمی‌توانستند ‌چنین معرفتی داشته باشند. نهایتش عقیده‌مند می‌شدند. الحمد لله رب العالمین این عقیده را ما هم داریم اما نمی‌بینیم. در آن دوره تصرف امام7 دیده می‌شود، سلطنت امام دیده می‌‌شود.

آن موقع دیگر دنیا دار غرور نیست. دنیا کسی‌ را فریب نمی‌دهد. معنی ندارد که فریب دهد. جهل ضعیف شده، عقل کل تعلق گرفته، امام زمان صلو‌ات‌الله‌علیه دنیا

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 596 *»

را به نور خودش نورانی کرده. و اشرقت الارض بنور ربها([240]) نور امام بر همه‌جا مستولی شده، فکرها قدرت پیدا کرده، عقل‌ها توانایی یافته، جهل خاضع شده، حقیر و پست شده و در تبعیت در‌آمده. قدرت و تصرف امام را به چشم می‌بینیم. خیلی عجیب است. دوره عجیبی است. آنجا فریب نمی‌خوریم.

اما اکنون چه کنیم؟ حالا همه فریب خوردیم، همه گول این دنیا را خوردیم. به چشم خودمان می‌بینیم که مرگ هست، می‌بینیم، مشاهده می‌کنیم، اما عبرت نمی‌‌گیریم. عزیزان ما یکی پس از دیگری از دست ما می‌روند و آهسته آهسته نوبت به خود ما می‌رسد اما هنوز غافلیم. الموت یأتی بغتةً.([241]) آخر چرا مرگ بغتةً یعنی ناگهان بیاید؟ چرا؟ علتش این است که ما مغرور شده‌ایم. وگرنه می‌دانیم که مرگ می‌آید. چرا بغتةً بیاید؟ علتش این است که مغرور شدیم و آماده نشدیم. رسول‌الله؟ص؟ می‌فرمایند مرگ ناگهان می‌آید. عجب! ناگهان می‌آید. حتی می‌شود انسان این‌قدر غافل باشد که تا دم مرگ هم هنوز از دنیا قطع علائق نکرده، هنوز باورش نشده که دارد می‌رود، هنوز باورش نشده، هنوز به شئونات دنیا و به مال دنیا دلبند است و کنده نمی‌شود. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: خُذوا مِن ممرّکم لمقرّکم([242]) اکنون از این ممرّ و از جایی که باید بگذرید، توشه بردارید. دنیا جای گذشتن است. از دنیا بهره‌برداری کنید برای مقر و جایگاه همیشگی‌تان. هیچ چاره‌ای ندارید. فقط هرچه از اینجا برده‌اید دارید، هرچه نبرده‌اید ندارید. غیر از این دنیا فرصت دیگری نیست. در همین‌جا، همین مدت عمر، فرصت بهره‌برداری است. اگر اینجا بهره‌برداری نشد، در جای دیگری بهره‌برداری ندارید و کار تمام است. انّ الیوم عملٌ و لا حساب‏ و غداً حساب و لا عمل([243]) امروز دوره

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 597 *»

کار است، حسابی نیست. اما فردا دوره حساب و رسیدن به نتیجه کار است و روزگارِ کار نیست. چون همین دوره دوره کار است، امیرالمؤمنین فرمودند یک لحظه از دنیا را با تمام آخرت معاوضه نمی‌کنم؛([244]) یعنی اینجا جای بهره‌برداری است، نه جای وابسته شدن، نه جای تعلق پیدا کردن، فریب خوردن، ماندن و اسیر ‌ شدن.

ما باید مشابه اهل دوره ظهور شویم. به دل تلقین کنیم و خودمان را تمرین بدهیم که ان‌شاءالله کنده شویم. خودمان را از تعلقات رها کنیم. اسیر نباشیم. برای رفتن آماده باشیم. کسی‌که آماده رفتن است، از هر لحظه بهره‌‌برداری می‌کند. از هرچه پیش بیاید استفاده آخرتی می‌کند.

خداوند همه شما را به جمیع طاعات و خیرات موفق فرماید. از همه شما عزیزان تشکر می‌کنم که احسان کردید، لطف فرمودید، در هوای سرد، از راه‌های دور آمدید و مجتمع شدید. ما هم توفیقی داشتیم تجدید عهدی شد. ان‌شاءالله اسباب آمرزش گناهان همه ما باشد. ا‌ن‌شاءالله قلب مطهر بقیةالله از همه ما خشنود باشد. ا‌ن‌شاءالله وسیله آمرزش گذشتگانمان باشد. چون همین طاعات شما، همین آمدورفت شما، همین احیاء مجالس فضائل و مصائب محمد و آل‌محمد؟عهم؟، همین‌‌ها برای گذشتگان هم نوشته می‌شود. آنها هم در جمیع طاعات فرزندان و بازماندگانشان شریکند. خداوند جمیع رفتگان از اهل ایمان را رحمت کند. خداوند تازه‌گذشتگان را رحمت کند و این مرحومه مغفوره سعیده را رحمت بفرماید که واقعاً مایه دلخوشی و خرسندی اهل ایمان بود. وجود ایشان بابرکت بود. دعاء می‌کردند، احسان می‌کردند، بااخلاق بودند، طاعات را احترام می‌کردند، دین را محترم می‌شمردند. شنیدم که حتی ایشان اجازه نمی‌دادند که در حضورشان غیبتی بشود و سخنی از غیر گفته شود.

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 598 *»

خیلی کریمه بوده‌اند، محترمه بوده‌اند. خداوند ایشان را رحمت کند و ان‌شاءالله بازماندگانشان روشنیِ چشمِ اهلِ ایمان باشند.

خدا کند که وقتی‌ هر پدری یا هر مادری از دنیا می‌رود، فرزندانشان در ایمان و در طاعات وارث او باشند و واقعاً برای اهل ایمان نور چشم و روشنی چشم باشند که وقتی چشمشان به این بازماندگان می‌افتد، بگویند خدا پدر شما را رحمت کند، خدا مادر شما را رحمت کند. وقتی شما آقازادگانی را که پدرانشان در همین مجالس یا در نوع مجالس اهل ایمان شرکت می‌کردند می‌بینید، نمی‌گویید خدا پدرتان را رحمت کند؟ اگر هم نگویید، در دل به یاد پدرشان می‌افتید. وقتی انسان فرزندان صالح رفتگان از اهل ایمان را می‌بیند، از آنها یاد می‌کند. خدا کند که پسران صالح باشند و دختران صالحات و مؤمنات باشند که با احیاء امر دین و رفت‌وآمد در مجالس اهل ایمان، مؤمنین را به یاد پدران و مادرانشان بیندازند. خدا همه شما را در احیاء دینش و نصرت امر امام زمان صلوا‌ت‌الله‌علیه نصرت فرماید. خیر دنیا و آ‌خرت به شما و همه اهل ایمان کرامت فرماید. ان‌شاءالله چشمتان به فرج امر محمد و آل‌محمد‌؟عهم؟ روشن شود.

از جمله اموری که دیشب متذکر شدم و تتمه‌اش را امشب عرض می‌کنم این است که ان‌شاءالله می‌دانید این اموری که در جریان است، مورد رضای امام زمان صلوا‌ت‌الله‌علیه است. در تقویت این امور کوتاهی نکنید. قبل از همه‌چیز تعلیم و تعلم و فراگیری علوم بزرگان دین است. در این امر کوتاهی نکنید. اقامه نماز جماعت را از دست ندهید. اول وقت سعی کنید به جماعت بیایید. آنهایی که برایشان میسر است، در جماعت اهمال نکنند. نگویید گرفتاریم. اگر می‌توانید، کوتاهی نکنید؛ چون رفع گرفتاری‌ها به همین امور دین است. عرض کردم آنهایی که نوعاً‌ برای رفع گرفتاری‌ها خودشان را بیشتر گرفتار دنیا می‌کنند، اشتباه می‌کنند. مشهور است که می‌‌گویند: «خون را با خون نمی‌شویند». خون را با آب باید شست. حال گرفتار هستی، برای رفع گرفتاری، خودت را بیشتر به دنیا مبتلا کنی که امرت اصلاح نمی‌شود. ‏ فرمود:

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 599 *»

هرکس امر دینش را برای اصلاح امر دنیایش ترک کند، خدا هم امر دینش و هم امر دنیایش را فاسد می‌کند. و کسی‌که امر دنیایش را برای اصلاح امر آخرت و دینش ترک می‌کند، هم امر آخرتش و دینش و هم امر دنیایش را خدا اصلاح می‌کند.([245]) اینها وعده‌هایی است که داده‌اند، باورمان بشود.

برای رفع گرفتاری‌ها نماز جماعت اقامه کنید، در جماعت حاضر شوید، در مجالس ذکر فضائل و ذکر مصائب حاضر شوید. اینها اسباب آمرزش گناهان می‌شود. گناه که تخفیف پیدا کرد، سبک که شدید، از برکات این امور امور دنیایتان هم اصلاح می‌شود. ان‌شاءالله همت داشته باشید. البته عادت می‌کنید. فکر نکنید همیشه دشوار است. اول مشکل است، بعد عادت می‌کنید. خداوند کارها را اصلاح می‌کند. وقتی‌ خدا در شما همت دید، خلوص نیت دید، عزم و تصمیم دید، قطعاً کمکتان می‌کند. پس ان‌شاءالله اول توجه داشته باشید به امر تعلیم و تعلم، اقامه نماز جماعت و احیاء مجالس ذکر فضائل و مصائب. ان‌شاءالله در زنده نگه ‌داشتن این امور دین کوتاهی نکنید. از فرزندانتان آنانی که می‌خواهند درس بخوانند، برای آمدن به اینجا وادارشان کنید.

یک تذکری اینجا عرض کنم. بعضی‌ها فرزندانشان را برای درس خواندن می‌گذارند، اما هدفشان از درس خواندن این است که فرزندشان فقط درس خوانده باشد و نمی‌خواهند از مدارک تحصیلی در اداره‌ای یا جایی استفاده کنند. بعضی

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 600 *»

این‌طورند. آنهایی که فرزندانشان را فقط برای درس خواندن می‌فرستند،  اشتباه می‌کنند. بقیه افراد هم که هدف‌های دیگری دارند اشتباه می‌کنند، اما حالا اشتباه آنها را من کاری ندارم. سخنم با آنانی است که صرفاً برای درس خواندن می‌فرستند. مخصوصاً‌ مادرها توجه کنند. مادرها در این جریان همّتشان از مردها بیشتر است که گویا فخرشان این است که بچه‌هایشان درس بخوانند و مدرک داشته باشند. قصدی هم ندارند که از این مدرک‌ها استفاده کنند. مثلاً همین اندازه می‌خواهند که وقتی‌ برای پسرشان به خواستگاری می‌روند، بتوانند بگویند پسر ما این‌قدر درس خوانده، چنین مدرکی دارد. یا اگر به خواستگاری دخترشان می‌آیند، بتوانند بگویند دختر ما ــ نعوذبالله، به خدا پناه می‌بریم ــ این‌قدر درس خوانده و این مدرک را دارد. اینها اشتباه می‌کنند.

اگر بنای دانستن بعضی از معلومات و اطلاعات است که بحمدالله خداوند به عزیزانی بر ما منت گذارده که ‌چنین علوم و اطلاعاتی را دارند و می‌توانند رایگان و خیلی راحت در اختیار بچه‌های شما بگذارند. علاوه بر آن، در علم دین هم آنها را آشنا کنند، چنان‌که الحمد لله رب العالمین در مشهد موفقیم. پدرانی که نمی‌خواهند فرزندانشان از مدارک تحصیلی استفاده کنند، در ضمن می‌خواهند از این علوم اطلاع داشته باشند، بحمدالله در خود مرکز حسینیه، برادران ایمانی، معلمین مؤمن، صالح، باتقویٰ، با فکری سالم، موفقند و آن دروس را به اینها درس می‌دهند، علوم دین را هم به ایشان می‌آموزند. پس در میان شما اگر چنین فرزندانی هستند، کوتاهی نکنید، ان‌شاءالله آنها را به اینجا بفرستید. عزیزان ما هستند که متکفل و متعهد می‌شوند که ان‌شاءالله به آنها آن دروس را به اندازه لازم بیاموزند. خیلی از آنها لازم نیست و جز صرف وقت و گذشتن عمر این بچه‌ها، هیچ نظر دیگری نیست. ولی اینجا نه، تنظیم می‌کنند، انتخاب می‌کنند، آنچه در امور زندگی لازم است و یک‌وقتی به آن احتیاج دارند، تدریس می‌کنند، به اضافه که ‌ان‌شاءالله با علوم دین هم آشنایشان می‌کنند. این یک مطلب.

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 601 *»

مطلب دیگر اینکه یکی از خانم‌ها دیشب یک النگو مرحمت کرده بودند و نگفته بودند برای کدام امر باشد. چون ما عرض کردیم دو خرج داریم: یکی برای زائرسرای مشهد، یکی هم برای توسعه این محل شریف. این را معین بفرمایند. این النگویی که داده شد، مرا به یاد یک مطلبی انداخت که ناچارم آن مطلب را امشب بگویم. آن مطلب این است که در مشهد، ما قسمت زنانه را که خواستیم وسعت بدهیم، گفتیم مخارج آن و پول آن به عهده خود خانم‌ها و خواهران ایمانی است. و الحمد لله رب العالمین همت کردند و آن قسمت زنانه که وسعت پیدا کرد، به همت و احسان خانم‌ها بود. در اینجا نمی‌دانم می‌توانم این پیشنهاد را داشته باشم یا نه؟ توسعه‌ در اینجا، بیشتر برای خانم‌ها در نظر است که بچه همراه دارند، مشکل است، نمی‌توانند به راحتی از ذکر مصیبت و ذکر فضیلت استفاده کنند. همسایه‌ها هم از رفت‌و‌آمد و سروصدا در زحمت هستند. ان‌شاءالله باید محل وسیعی باشد. هرچه خدا بخواهد. امیدواریم خدا کمک کند که همین منزل تهیه شود، یا در همین‌جا هرطور می‌شود وسعتی داده شود. نمی‌دانم به عهده خانم‌ها بگذاریم یا نه؟! ولی طوری است که مردها هم جایشان کم است. عرض کردم من واقعاً شرمنده می‌شوم. دیشب چند نفر همین‌طور در سرما ایستاده بودند، جا نبود نماز بخوانند. می‌بینید سقف کوتاه است و فضا کم است، گرما اذیت می‌کند. شما را نمی‌دانم در اذیتید یا نه؟ من که در اینجا نوعاً اذیت می‌شوم. فضا خیلی گرم است. البته الآن الحمد لله رب العالمین هوا را خنک کردند.آقایان هم عنایت می‌فرمایند. شما هم در وسعت دادن این محل شریف کوتاهی نمی‌فرمایید. از شما خداحافظی می‌کنم و همه را به خدا می‌سپارم.

دیشب عرض کردم که تا این قسمت و قسمت زنانه وسعت پیدا نکند، من شرمنده‌ام که دیگر خدمتتان بیایم. ولی ان‌‌شاءالله اگر این دو قسمت وسعت پیدا کرد، حاضرم ان‌شاءالله ده شب، بیست شب، حتی یک ماه در خدمتتان باشیم. چه خوب است که ماه رجب آینده را ان‌شاءالله ما اینجا بیاییم و تمام ماه را باشیم، البته به این

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 602 *»

شرط که هم این قسمت مردها ان‌شاءالله وسعت پیدا کرده باشد و هم آن قسمت که برای خانم‌ها است تا خیالمان راحت باشد. در این صورت، به عنایات و تأییدات بقیةالله صلوات‌ الله و سلامه علیه که تا به حال هم نصرت فرموده‌اند، من یک ماه رجب را مزاحمت ایجاد می‌کنم.

خدا به همه شما عزیزان جزاء خیر عنایت کند، خصوصاً به عزیزانی که در خدمات علمی، فکری و سایر خدمات این محل شریف و سایر محل‌ها و حسینیه‌ها و مراکز اهل ایمان همت دارند. خدا همه‌شان را نصرت فرماید. خیر دنیا و آخرت به همه‌شان کرامت فرماید. خدا زیارت خاص حضرت سیدالشهداء را روزی همه‌شان بکند به آن‌طوری که خود آن حضرت بپسندد که زائرینِ این‌طوری داشته باشد. خدمت‌گزاران سیدالشهداء هستند و تحت قبه امام حسین صلوات‌الله‌علیه امر آن بزرگوار را احیاء‌ می‌کنند. ان‌شاءالله هدیه‌ای که حضرت به ایشان کرامت بفرماید علاوه بر دعاءهایی که کردیم و سایر خیرات دنیا و آخرت، زیارت قبر مطهرش باشد آن‌طوری که خودش می‌پسندد که زائرِ آن‌طوری باشند. نوعاً هم آن‌طورند و ان‌شاءالله موفق باشند. خدا به همه جزاء خیر عنایت بکند. عفو می‌فرمایید و از زحمات عذرخواهی می‌کنیم.

صحبت زائرسرا هم شد. بعضی می‌گویند یک اسم قشنگ‌تری بگویید که گفتنش مشکل نباشد، مانند مهمان‌سرا. نه، ما می‌خواهیم بگوییم که مخصوص زائرین از اهل ایمان است که ان‌شاءالله آنجا می‌آیند. زائرسرایی که در نظر داریم، مخصوص برادران و خواهران ایمانی است. غیر را نمی‌پذیریم. زائرسرا مثل بعضی روضه‌خوان‌ها نیست که هم اینجا و هم جاهای دیگر باشد. نه، فقط مخصوص اهل ایمان است، برادران و خواهران ایمانی که از هرجا بیایند. بعضی روضه‌خوان‌های ما، هم ما را دارند، هم دیگران را. ولی ما ان‌شاءالله این‌طور نیستیم. زائرسرا مخصوص برادران و خواهران ایمانی است که در مواقع زیارتی که به مشهد مشرف می‌شوند، جای راحتی داشته باشند. و واقعاً جناب حاج‌آقای مشیری زحمت کشیدند. خدا یاریشان

 

«* گفتار مجالس فاطمیه 1410 جلد دوم صفحه 603 *»

کند. با سختی پول به ایشان می‌دادیم، با مشکلات پول به ایشان داده می‌شد، ولی زحمت خودشان را کشیدند. خدا پدر ایشان را رحمت کند.

می‌خواستم این را عرض کنم که هر وقت ما از جلو آن محل می‌گذریم، از پدر ایشان یاد می‌کنیم. خداوند مرحوم حاج مشیری را رحمت کند. خداوند تمام اهل حق را رحمت کند. ما  اسم‌هایشان را نمی‌دانیم تا یکی‌یکی را بگوییم. خدا همه‌شان را رحمت کند و ان‌‌شاءالله با وجود مبارک سیدالشهداء محشورشان کند. دیگر چاره‌ای جز دعاء نداریم و می‌دانیم که دعاءها در این محل‌ها مستجاب است. به استجابت دعاء در این محل‌ها مطمئنیم. از این رو همت کردن در توسعه این مرکز شریف، کمک به اهل ایمان است، خیلی کمک است. دیشب اجمالاً‌ توضیح عرض کردم. الآن فقط برای این گفتم که اگر کسی خدمت مسئولین می‌خواهد وجهی بپردازد ــ  خدا وجود ایشان را محافظت کند و همه اهل ایمان را برای یکدیگر نگه دارد و همه برای یکدیگر برکت و رحمت باشیم، ـــ  اگر خواستند احسانی داشته باشند، معیّن بفرمایند که چقدر برای زائرسرای مشهد است و چقدر برای توسعه اینجا است تا مشخص باشد.

و صلی الله علی محمّد و آله الطاهرین

([1]) الانعام: 19

([2]) عن ابی‌خالد الکابلی قال‏ قلت لابی‌جعفر؟ع؟ «و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ»‏ حقیقة ای شی‏ء عنى بقوله من بلغ؟ قال فقال: من بلغ ان‌یکون اماماً من ذریة الاوصیاء فهو ینذر بالقرآن کما انذر به رسول‌الله؟ص؟. (تفسیر العیاشی ج‏1 ص356 _  الکافی ج‏2 ص372)

([3]) المزار الکبیر (لابن المشهدی) ص534

([4]) روى العامة و الخاصة بل تواتر بین الفریقین عن النبی6 انه قال: انی تارک‏ فیکم الثقلین‏ ما ان تمسکتم بهما لن‌تضلوا کتاب الله و عترتی اهل‌بیتی و انهما لن‌یفترقا حتى یردا علیّ الحوض. (اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج‏1 ص83)

([5]) الاعلی: 15

([6]) عن عبیدالله بن عبدالله الدهقان قال: دخلت على ابی الحسن الرضا؟ع؟ فقال لی: ما معنى قوله «و ذکر اسم ربه فصلى»‏؟ قلت: کلما ذکر اسم ربه قام فصلى. فقال لی: لقد کلف الله عزوجل هذا شططاً. فقلت: جعلت فداک فکیف هو؟ فقال: کلما ذکر اسم ربه صلى على محمد و آله. (الکافی ج‏2 ص494)

([7]) زیارة امیرالمؤمنین؟ع؟: یا ولیّ اللَّه انّ بینی و بین اللَّه ذنوباً قد اثقلتْ‏ ظهری‏ و منعتْنی من الرُّقاد و ذکرها یُقَلْقِل احشائی . (بحارالانوار ج97 ص376)

([8]) الکافی ج‏3 ص266

([9]) الفقه المنسوب الی الامام الرضا؟ع؟ ص390 ـــ  الکافی ج‏4 ص416

([10]) الکافی  ج‏2 ص590

([11]) همان،  ج1 ص34

([12]) مشارق انوار الیقین ص255

([13]) الکافی ج4 ص579

([14]) همان، ج1 ص163

([15]) الفتح: 10

([16]) الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد ج‏2 ص262

([17]) بحارالانوار ج7 ص327

([18]) همان،  ج39 ص204

([19]) کمال الدین ج1 ص286

([20]) هود: 123

([21]) الکهف: 49

([22]) لقمان: 16

([23]) حدیقة‌الاخوان 448

([24]) الکافی ج2 ص237

 ([25]) زادالمعاد ص479

([26]) بحارالانوار ج‏97 ص331

([27]) زخرف: 55

([28]) المزارالکبیر ص501

([29]) بحارالانوار ج98 ص238

([30]) کفایة المسائل ج1، فصل مستحبات لباس نمازگزار

([31]) متشابه القرآن و مختلفه (لابن شهر آشوب) ج‏1 ص200

([32]) الکافی ج1 ص140

([33]) الروم: 30

([34]) ابراهیم: 10

([35]) المائدة: 64

([36]) التوحید  للصدوق ص50

([37]) بحارالانوار ج‏3 ص229

([38]) وسائل الشیعة ج‏14 ص549

([39]) الفتح: 10

([40]) قال المفضل یا سیدی فبغیر سنة القائم؟ع؟ بایعوا له قبل ظهوره و قبل قیامه فقال؟ع؟: یا مفضل یسند القائم؟ع؟ ظهره الى الحرم و یمد یده فترى بیضاء من غیر سوء و یقول هذه ید الله و عن الله و بأمر الله ثم یتلو هذه الآیة «ان الذین یبایعونک‏ انما یبایعون الله ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث على نفسه‏» الآیة فیکون اول من یقبّل یده جبرئیل؟ع؟ ثم یبایعه و تبایعه الملائکة و نجباء الجن ثم النقباء … (بحارالانوار ج‏53 ص8)

([41]) مناقب آل ابی‌طالب؟عهم؟ (لابن شهرآشوب) ج‏4 ص53

([42]) الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد ج‏2 ص91

([43]) بحارالانوار ج‏44 ص298

([44]) البقرة: 1و2

([45]) قلت:‏ و ما هی الا ذکرى للبشر قال: نعم ولایة علی؟ع؟ قلت:‏ انها لاحدى الکبر قال: الولایة قلت: لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر قال: من تقدم الى ولایتنا اُخّر عن سقر و من تأخر عنا تقدم الى سقر. (الکافی ج1 ص434)

 ([46]) البقرة: 213

[47]) ) … انما ابکی لخصلتین هول‏ المطلع‏ و فراق‏ الاحبة. (بحارالانوار  ج‏36 ص288)

([48]) بحارالانوار  ج‏79 ص173 _ مصباح‌الشریعة ص171 (الباب الواحد و الثمانون فی ذکر الموت)

([49]) عن محمد بن مسلم الثقفی قال سمعت اباجعفر؟ع؟ یقول:‏ لفاطمة؟عها؟ وقفة على باب جهنم فاذا کان یوم القیامة کتب بین عینی کل رجل مؤمن او کافر فیؤمر بمحب قد کثرت ذنوبه الى النار فتقرأ فاطمة بین عینیه محباً فتقول الهی و سیدی سمیتنی فاطمة و فطمت بی من تولانی و تولى ذریتی من النار و وعدک الحق و انت‏ لا تخلف المیعاد فیقول الله عزوجل صدقت یا فاطمة انی سمیتک فاطمة و فطمت بک من احبک و تولاک و احب ذریتک و تولاهم من النار و وعدی الحق و انا لااخلف المیعاد و انما امرت بعبدی هذا الى النار لتشفعی فیه فاشفّعک و لیتبین لملائکتی و انبیائی و رسلی و اهل الموقف موقفک منی و مکانتک عندی فمن قرأت بین عینیه مؤمناً فخذی بیده و ادخلیه الجنة. (علل الشرائع ج‏1 ص179)

([50])  طه: 1

([51]) عوالم العلوم ج11 القسم1 ص279 _  المناقب لابن شهر آشوب: الحسن البصری: ما کان فی هذه الامة اعبد من فاطمة؟عها؟ کانت تقوم حتى تورم قدماها. _ ارشاد القلوب: کانت فاطمة؟عها؟ تنهج‏ فی صلاتها من خوف‏ الله تعالى.

([52]) الاحزاب: 45

([53]) الرعد: 7

([54]) تفسیر فرات الکوفی ص206

([55]) تفسیر العیاشی ج2 ص204

([56])  الوافی ج2 ص319

([57]) الحدید: 20

([58]) البقرة: 30

([59]) بحارالانوار ج44 ص365

[60])) عن ابی‌عبدالله؟ع؟ قال:‏ له کنز بالطالقان … و رجال کأن قلوبهم زبر الحدید لایشوبها شک فی ذات الله اشد من الحجر لو حملوا على الجبال لازالوها لایقصدون برایاتهم بلدة الا خربوها کأن على خیولهم العقبان یتمسحون بسرج الامام؟ع؟ یطلبون بذلک البرکة و یحفّون به یقونه بانفسهم فی الحروب و یکفونه ما یرید فیهم رجال لاینامون اللیل‏ لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النحل یبیتون قیاماً على اطرافهم و یصبحون على خیولهم رهبان‏ باللیل لیوث‏ بالنهار. (بحارالانوار ج52  ص308)

([61]) البقرة: 213

([62]) مهج‌الدعوات ص334

([63]) المائدة: 3

([64]) الاقبال ج1 ص348 (خدایا کسی که نیکی‌های او بدی است چگونه بدی‌های او بدی نباشد؟! و کسی که حقیقت‌های او ادعاء محض است چگونه ادعاءهایش ادعاء محض نباشد؟!)

([65]) الخصائص الفاطمیة (للشیخ محمدباقر الکجوری المتوفی1255) ج1 ص17

([66]) بحارالانوار ج72 ص421

([67])… یموت‏ العلم‏ بموت حاملیه. (بحارالانوار ج1 ص188)

([68]) قال؟ص؟: ماانعم الله عزوجل على عبد بعد الایمان‏ بالله افضل من العلم بکتاب الله و المعرفة بتأویله. (التفسیر المنسوب الى الامام الحسن العسکری؟ع؟ ص15)

([69]) المائدة: 32

[70])) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص146 (ثواب زیارة الاخوان و مصافحتهم و معانقتهم و مساءلتهم)

[71])) الوافی ج‏9 ص1525: باب 225 الدعاء للاخوان بظهر الغیب

[72])) وسائل الشیعة ج9 ص479

[73]) ) بحارالانوار ج39 ص 246

[74])) الذاریات:‌56

[75])) بحارالانوار 52 ص312

[76])و2) الکافی ج‏2 ص306

[77]) ) بحارالانوار ج43 ص18

[78]) ) بحارالانوار ج8 ص51

[79]) ) وسایل الشیعة‌ ج14 ص501 ـــ  مصباح الشریعة، الباب الخامس، ص13

[80]) ) الکافی ج1 ص34

[81]) ) بحارالانوار ج23 ص206

[82]) ) البقرة: 213

[83])) الروم: 9

([84]) بحارالانوار ج43 ص2، باب ولادتِـها

[85]) ) البقرة: 213

[86]) ) الاسراء: 105

[87]) ) الرعد: 7

[88]) ) بحارالانوار ج35 ص400

[89]) ) الکافی ج2 ص73

[90]) ) البقرة: 265

[91]) ) الکافی ج1 ص10

[92]) ) بحارالانوار ج37 ص87 و ج89 ص264

(2) الاعراف: 176

([94]) الاعراف: 176

[95]) ) بحارالانوار ج52 ص328

([96]) بحارالانوار ج‏50 ص195

[97])) عن علی بن موسى الرضا؟ع؟  قال: ان للجمعة لیلتین ینبغی ان‌یقرأ فی لیلة السبت‏ مثل‏ ما یقرأ فی عشیة الخمیس لیلة الجمعة. (مستدرک‌الوسائل ج‏6 ص112)

[98]) ) بحارالانوار ج18 ص192

[99])) الانوار فی مولد النبی؟ص؟ ص 291

([100]) عوالم العلوم ج‏11 قسم1 فاطمة؟عها؟ ص55

[101])) عوالم العلوم ج‏11 قسم2 فاطمة؟عها؟ ص855 (الروض الفائق: قالت خدیجة: وا خیبة من کذّب محمداً؟صل؟ و هو خیر رسول و نبی فنادت فاطمة؟عها؟ من بطنها یا اماه لاتحزنی و لاترهبی فان الله مع ابی) ـــ  (مناقب الطاهرین: ان خدیجة ؟عها؟ کانت تصلی یوماً فقصدت ان‌تسلّم فی الثالثة فنادتها فاطمة؟عها؟ من بطنها قومی یا اماه فانک فی الثالثة.)

[102]) ) بحارالانوار ج16 ص80

[103]) ) الکافی ج2 ص493

[104])) الکافی ج2 ص492

[105])) بحارالانوار ج‏6 ص254

[106])) الکافی ج‏4 ص407 _  مکارم الاخلاق ص389

[107])) عن ابی‌عبداللَّه؟ع؟ قال: لایزال الدعاء محجوباً حتى‏ یصلى‏ على‏ محمد و آل‌محمد. (الکافی ج‏4 ص348)

[108])) قال ابوعبداللَّه؟ع؟: من کانت له الى اللَّه عزوجل حاجة فلیبدأ بالصلاة على‏ محمد و آله‏ ثم یسأل حاجته ثم یختم بالصلاة على‏ محمد و آل‌محمد فان اللَّه عزوجل اکرم من ان‌یقبل الطرفین و یدع الوسط اذ کانت الصلاة على‏ محمد و آل‌محمد لاتحجب عنه. (الکافی ج2 ص 494)

([109]) بحارالانوار ج‏52 ص354

[110])) قال فی وفیات‏ الاعیان‏ المعروف بتاریخ ابن خلّکان ج1 ص327: ابوعبداللّه جعفر الصادق ابن محمد الباقر احد الائمة الاثنى‌عشر على مذهب الامامیة کان من سادات اهل‌البیت و لقّب بالصادق لصدقه فی مقالته و فضله اشهر من ان‌یذکر و له کلام فی صنعة الکیمیا و الزجر و الفال و کان تلمیذه ابو موسى جابر بن حیان‏ الصوفی الطرطوسى قد الّف کتاباً یشتمل على الف ورقة یتضمن رسائل جعفر الصادق و هی خمسمائة رسالة.

[111])) الاختصاص ص66

[112])) وسائل الشیعة ج‏27 ص62

[113])) الفصول المهمة فی اصول الائمة (تکملة الوسائل) ج‏1 ص681

([114]) 46موعظه: مواعظ ماه مبارک 1282، موعظه 34

[115]) ) مصباح الشریعة ص16ـــ  رسالة السیر و السلوک للحاج سیدکاظم الرشتی+ ص 35

[116]) ) بحارالانوار  ج‏87 ص195

[117]) ) ارشاد القلوب ص194

[118])) آل‌عمران: 42

[119])) الکافی ج1 ص16

[120])) مستدرک الوسائل ج1 ص83

[121]) ) الکافی ج‏7 ص176

[122]) ) بحارالانوار ج‏1 ص109

[123])) أو لم‌یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشدّ منهم قوّة و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جاءتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون. (الروم: 9)

[124])) مواعظ ماه مبارک رمضان 1280: موعظه بیست ‌و هفتم ـــ  36 موعظه: موعظه هشتم

[125]) ) الکافی ج2 ص295 ـــ  بحارالانوار ج74 ص54

[126]) ) بحارالانوار ج38ص99

[127])) التفسیر المنسوب الى الامام الحسن العسکری؟ع؟ ص116 _  مدینة معاجز الائمة الاثنی‌عشر ج‏1 ص431، السابع و السبعون و مائة: الحجر الذی صار ذهباً باسم امیرالمؤمنین؟ع؟

[128])) بحارالانوار ج47 ص202 _  مدینة معاجز الائمة الاثنی‌عشر  ج‏5  ص241، الحادی والعشرون: التنّین الذی رآه المنصور

[129])) النمل: 40

[130]) ) نهج‌البلاغة  ص346، من کلام له؟ع؟ یتبرأ من الظلم

[131]) ) قال رسول‌الله؟ص؟: المؤمن کفو للمؤمنة و المسلم کفو للمسلمة. (الکافی ج5 ص341)

[132]) ) الکافی ج5 ص338

[133]) ) الاسراء: 15

[134]) ) الانسان: 3

[135])) و اذ قال ربک للملائکة انّی خالق بشراً من صلصال من حمإ مسنون‏. فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین.‏ (الحجر: 28) _  انّ مثل عیسى‏ عند اللَّه کمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له کن فیکون. (آل‏عمران: 59) _  یا بنی‌آدم لایفتننّکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنّة ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوآتهما انه یراکم هو و قبیله من حیث لاترونهم انّا جعلنا الشّیاطین اولیاء للّذین لایؤمنون‏. (الاعراف: 27)

[136])) بحارالانوار  ج‏18 ص192

[137])) انوار نعمانیه، ج1، نور سماوی ص148 ــ کشکول شیخ یوسف بحرینی ج2 ص265 و ج3 ص329

[138])) اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج‏1 ص79

[139])) الکافی، باب النسبة، ج‏1 ص91

[140])) اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج‏1 ص79

[141]) ) الاحزاب: 21

[142]) ) بحارالانوار ج‏58 ص129

[143]) ) القلم: 4

[144]) ) شرح نهج البلاغة لابن ابی‌الحدید ج6 ص360

[145]) ) عن ابی‌عبدالله؟ع؟ عن ابیه انه قال ان لکل‏ شی‏ء حداً ینتهى الیه و ما من شی‏ء الا و له حد … فدعا بماء یشربون. فقالوا ما حده؟ فقال: حده ان‌یشرب من شفته الوسطى و یذکر اسم الله علیه و لایشرب من اذن الکوز فانه مشرب الشیطان و یقول الحمدلله الذی سقانی عذباً فراتاً و لم‌یجعله ملحاً اجاجاً بذنوبی. (وسائل الشیعة‌ ج25 ص257)

[146])) عن موسى‌بن‌جعفر ؟ع؟ قال: لاتشرب من موضع کسر  إن کان به فانه مجلس الشیطان. (بحارالانوار ج‏63 ص476)

[147])) وسائل‌الشیعة ج‏25 ص250

[148])) قال رسول‌الله؟ص؟: ‏ مصّوا الماء مصّاً و لا تعبّوه عبّاً فانه یوجد منه الکباد. (وسائل‌الشیعة ج‏25 ص236)

[149])) الکافی ج‏1 ص 59

[150])) النساء: 123

[151])) عن ابی‌جعفر؟ع؟ فی قوله تعالى: انها لاحدى‏ الکبر نذیراً للبشر قال یعنی فاطمة؟عها؟. (بحار‌الانوار ج‏24 ص331)

[152])) عن ابی الحسن الماضی؟ع؟ قال سألته عن قول الله جل‌وعز … و ما هی الا ذکرى للبشر قال نعم ولایة علی. قلت‏ انها لاحدى‏ الکبر؟ قال الولایة. قلت‏ لمن شاء منکم ان‌یتقدم او یتأخر؟ قال من تقدم الى ولایتنا اخّر عن سقر و من تأخر عنا تقدم الى سقر الا اصحاب الیمین قال هم و الله شیعتنا. (بحارالانوار ج‏24 ص336) _  و قیل معناه و ما یعلم عدة الملائکة الذین خلقهم الله لتعذیب اهل النار الا الله و المعنى ان التسعةعشر هم خزنة النار و لهم من الاعوان و الجنود ما لایعلمه الا الله ثم رجع الى ذکر سقر فقال:و ما هی الا ذکرى للبشر ای تذکرة و موعظة للعالم لیذّکّروا فیتجنبوا ما یستوجبون به ذلک. و قیل معناه و ما هذه النار فی الدنیا الا تذکرة للبشر من نار الآخرة حتى یتفکروا فیها فیحذروا نار الآخرة … و قیل معناه اذا کشف الظلام و اضاء الاشخاص‏ انها لاحدى‏ الکبر هذا جواب القسم یعنی ان سقر التی هی النار لاحدى العظائم و الکبر جمع الکبرى. و قیل معناه ان آیات القرآن احدى الکبر فی الوعید نذیراً للبشر صفة للنار. (بحارالانوار  ج‏8  ص273)

[153]) ) عوالم‌العلوم ج‏11 قسم 1 ص38

([154])  بحارالانوار ج30 ص353

[155]) ) المزار الکبیر  ص217

[156]) ) النحل: 18

([157]) علل الشرائع، ج‏1، ص: 160

[158])) عن الحکم بن ابی نعیم قال: اتیت اباجعفر ؟ع؟ و هو بالمدینة … فقال یا حکم کلنا قائم بأمر الله قلت فأنت المهدی؟ قال کلنا نهدی الى الله. قلت فأنت صاحب السیف؟ قال کلنا صاحب السیف و وارث السیف. قلت فأنت الذی تقتل اعداء الله و یعز بک اولیاء الله و یظهر بک دین الله؟ فقال: یا حکم کیف اکون انا و قد بلغت خمساً و اربعین سنة و ان صاحب هذا الامر اقرب عهداً باللبن منی و اخف على ظهر الدابة. (الکافی ج‏1 ص536)

[159]) ) بحارالانوار  ج‏45 ص 221

[160])) وسائل‌الشیعة ج‏16 ص172 (باب استحباب اقامة السنن الحسنة و اجراء عادات الخیر و الامر بها و تعلیمها و تحریم اجراء عادات الشر)

[161])) الخرائج و الجرائح  ج‏1 ص313

([162])  الکافی ج‏1 ص467

[163]) ) الخرائج و الجرائح  ج‏1 ص313

[164]) ) الانسان: 30

([165]) المزار الکبیر  ص217

[166])) مشارق انوار الیقین فی اسرار امیر المؤمنین؟ع؟ ص259

[167]) ) مصباح‌المتهجد و سلاح‌المتعبد ج‏2 ص844 (دعاء الخضر؟ع؟)‏

[168]) ) بحارالانوار ج39 ص235

[169]) ) بحارالانوار ج‏74 ص270

[170])) شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار؟عهم؟ ج‏3 ص454

([171]) و النیران سبع و لکل نار حظیرة فالنیران السبع مأوی الکفار و المنافقین اهل الخلود و حظائر النیران السبع یطهر فیها عصاة المحبین حتی یطهروا من المعاصی فیخرجون و یدخلون الجنة و یبقی فیها عصاة الجان الذین حکمهم الخلود. (جوامع‌الکلم ج8، الرسالة ‌القطیفیة فی جواب الشیخ احمد عن 72 مسألة) _  اما ماکان من العصاة اذا کان معصیته فی الاعتقاد فهولاء هم الکفار یدخلون النار نار الحظائر فان النار سبع طبقات هی الاصلیات و لکل طبقة ظل تسمی حظائر ففی الاحادیث یعبر عنها بالضحضاح فکانت النیران اربعة‌عشر داراً اعاذنا الله منها و الجنان خمسة‌عشر جعلنا الله من اهلها و سکانها و المتنعمین بنعیمها. (جواهرالحکم ج4، الرسالة الجنیة)_  فهولاء الطوائف الثلث ای ولد الزنا و المجنون و الجن یدخلون الحظایر و فی روایة فساق الشیعة ایضاً یدخلون الحظایر. و هو ما روی عن القمی انه سئل العالم؟ع؟ عن مؤمنی الجن یدخلون الجنه؟ فقال لا ولکن لله حظایر بین الجنه و النار یکون فیها مؤمنوا الجن و فساق الشیعة و الذی یتلجلج فی قلبی من معنی هذا الخبر ان المراد من الحظایر مطلق ظلهما الذی هو دونهما رتبة فظل الجنة اسفل منها و ظل النار اعلی منها و هو ایضاً بین الجنة و النار فقال؟ع؟ لله حظایر بین الجنة و النار و هی بعضها حظایر الجنان و بعضها حظایر النیران. و یسکن هذه الحظایر مؤمنوا الجن و فساق الشیعة لکن یسکن مؤمنوا الجن فی حظایر الجنان و فساق الشیعة فی حظایر النیران الی ان‏یطهروا عن دنس اعمالهم الخبیثة فیلیقوا بمجاوره محمد و آله الطاهرین و معانقة الحور العین. و ذلک لاجل ان فساق الشیعة و ان کانوا فاسقی العمل باعمالهم یکونون صالحی الذات بذاتیتهم و الا لماکانوا من موالی آل‏محمد؟عهم؟. (الفطرةالسلیمة ج1 ص361)

[172])) بحارالانوار ج‏58 ص129

[173])) الاحزاب: 21

[174])) القلم: 4

([175])  الاحزاب: 53

([176]) قرب‌الاسناد  متن ص55

[177])) قال؟ع؟: یموت‏ العلم‏ بموت‏ حاملیه‏. (نهج‌البلاغة ص497، الحکم143)

([178]) عن جعفر بن محمد عن آبائه عن علی؟عهم؟ قال قال رسول‌الله؟ص؟:‏ ثلاثة یشفعون‏ الى الله عزوجل فیشفّعون الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء. ( بحارالانوار  ج‏8  ص34) ــ  عن ابی‌عبدالله عن ابیه عن جده عن علی؟عهم؟ قال: ان للجنة ثمانیة ابواب باب یدخل منه النبیون و الصدیقون و باب یدخل منه الشهداء و الصالحون و خمسة ابواب یدخل منها شیعتنا و محبونا فلاازال واقفاً على الصراط ادعو و اقول رب سلّم شیعتی و محبّی‏ و انصاری و من توالانی فی دار الدنیا. فاذا النداء من بطنان العرش قد اجیبت دعوتک و شفّعت فی شیعتک و یشفع‏ کل رجل من شیعتی و من تولانی و نصرنی و حارب من حاربنی بفعل او قول فی سبعین الفاً من جیرانه و اقربائه و باب یدخل منه سائر المسلمین ممن یشهد ان لا اله الا الله و لم‌یکن فی قلبه مقدار ذرة من بغضنا اهل‌البیت. (بحارالانوار  ج‏8  ص39)

[179])) عن ابی‌عبدالله؟ع؟ قال: ثلاثة یشکون الى الله عزوجل مسجد خراب لایصلی فیه اهله و عالم‏ بین جهال و مصحف‏ معلق قد وقع علیه الغبار لایقرأ فیه‏. (الکافی ج‏2 ص613)

[180])) الکافی ج‏6 ص434

[181])) بحارالانوار ج47 ص185

[182])) خالطوهم بالبرانیة و خالفوهم بالجوانیة. (بحارالانوار ج72 ص436) ــ  خالطوا الناس بابدانکم و زایلوهم بقلوبکم و اعمالکم. (بحارالانوار ج2 ص72)

[183])) الاسراء: 105

[184])) الرعد: 7

[185])) و قوم نوح لمّا کذّبوا الرسل اغرقناهم و جعلناهم للناس آیة. (الفرقان: 37)

[186])) و امّا عاد فاُهْلِکوا بریح صرصر عاتیة. (الحاقة: 6)

[187])) و اخذ الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فی دیارهم جاثمین. (هود: 67)

[188]))  نهج‌البلاغة ص195 خطبه138

[189])) نهج‌البلاغة  ص158

([190]) النساء: 80

([191]) ابراهیم:36

([192]) بحارالانوار ج10 ص123

([193]) بحارالانوار ج74 ص74

([194]) همان، ج23 ص225

([195]) عیون اخبارالرضا؟ع؟ ج2 ص85

([196]) الکهف: 44

([197]) بحارالانوار ج44 ص190                           (2) عیون اخبارالرضا؟ع؟ ج2 ص263

([198]) مشارق انوارالیقین ص263

([199]) بحارالانوار ج7 ص327 ــ  عن الاصبغ عن اميرالمؤمنين؟ع؟ قال: «على الاعراف رجال يعرفون كلاً بسيماهم»‏، فقال: نحن الاعراف نعرف انصارنا باسمائهم و نحن الاعراف الذين لايعرف الله الّا بسبيل معرفتنا و نحن الاعراف نوقف‏ يوم‏ القيامة بين‏ الجنة و النار فلايدخل الجنة الّا من عرفنا و عرفناه و لايدخل النار الّا من انكرنا و انكرناه الحديث. (همان، ج8 ص338)

([200]) الکهف: 44

([201]) الکافی ج4 ص579

([202]) بحارالانوار ج27 ص54

([203]) لقمان: 15

([204]) الکافی ج2 ص349

([205]) قال رسول‌الله؟ص؟: يا علی لعن الله والدين حملا ولدهما على عقوقهما يا علی يلزم الوالدين من ولدهما ما يلزم لهما من عقوقهما يا علی رحم الله والدين حملا ولدهما على برهما. (بحارالانوار ج74 ص58)

([206]) قال رسول‌الله؟ص؟: ما من امرأة تحمل من زوجها ولداً  الا کانت فی ظل الله عزوجل حتى یصیبها طلق یکون لها بکل طلقة عتق رقبة مؤمنة. فاذا وضعت‏ حملها و اخذت فی رضاعه فمایمص الولد مصة من لبن امه الّا کان بین یدیها نوراً ساطعاً یوم القیامة یعجب من رآها من الاولین و الآخرین و کتبت صائمة قائمة. و ان کانت مفطرة کتب لها صیام الدهر کله و قیامه. فاذا فطمت ولدها قال الحق جل‌ذکره: یاایتها المرأة قد غفرت‏ لک ما تقدم من الذنوب فاستأنفی العمل. (مستدرک الوسائل ج14 ص245)

([207]) الصحیفة السجادیة؟ع؟ ص116

([208]) عیون اخبار الرضا؟ع؟ ج2 ص184

([209]) نروی من عرض‏ لاخیه المؤمن فی حدیثه فکأنما خدش‏ وجهه. (الفقه المنسوب الی الامام الرضا؟ع؟  ص355 ــ بحارالانوار ج71 ص21)

([210]) عیون اخبار الرضا؟ع؟ ج2 ص184

([211]) بحارالانوار ج27 ص54

([212]) البقرة: 286

([213]) «قال الشیخ ابوجعفر؟ره؟: اعتقادنا فی التکلیف هو ان الله تعالى لم‌یکلف عباده الّا دون ما یطیقون کما قال الله فی القرآن: لایکلف الله نفساً الّا وسعها و الوسع دون‏ الطاقة و قال الصادق؟ع؟: «و الله تعالى ماكلف العباد الّا دون ما يطيقون لانه كلفهم فی كل يوم و ليلة خمس صلوات و كلفهم فی السنة صيام ثلاثين يوماً و كلفهم فی كل مائتی درهم خمسة دراهم و كلفهم حجة واحدة و هم يطيقون اكثر من ذلک.» (اعتقادات الامامیة للصدوق ص28)

([214]) نهج‌البلاغة، خطبه 226

([215]) وسائل‌الشیعة ج21 ص504

([216]) نهج‌الفصاحة ص788

([217]) الانعام: 124

([218]) المزار الکبیر ص515

([219]) بحارالانوار  ج11 ص234

([220]) الزمر: 69

([221])بحارالانوار ج‏7 ص326

([222]) بحارالانوار ج2 ص30 و 31 و 37

([223]) همان، ج43ص88

([224]) ریاض‌الابرار فی مناقب الائمة الاطهار ج‏1 ص44

([225]) عوالم العلوم ج11 ص 230

([226]) عوالم‌العلوم ج11 ص502 ــ  در متن با توجه به اصلِ نقل تغییراتی داده شد.

([227]) حلیةالابرار ج2 ص269 ــ  در متن با توجه به اصلِ نقل تغییراتی داده شد.

([228]) عن صاحب‌الامر؟ع؟: اللهم ان شیعتنا منا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء ولایتنا اللهم اغفر لهم من الذنوب ما فعلوه اتکالاً على حبنا و ولائنا یوم القیامة و لاتؤاخذهم بما اقترفوه من السیئات اکراماً لنا و لاتقاصهم یوم القیامة مقابل اعدائنا فان خففت موازینهم فثقلها بفاضل حسناتنا. (بحارالانوار ج‏53 ص303) ــ  قال امیرالمؤمنین؟ع؟: ان الله تبارک و تعالى اطلع الى الارض فاختارنا و اختار لنا شیعة ینصروننا و یفرحون‏ لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا، اولئک منا و الینا. (عوالم‌العلوم ج17 ص523)

([229]) الکافی ج2 ص180

([230]) بحارالانوار ج70 ص20

([231]) قال؟ص؟: ان الله اعاننی علی شیطان حتی اسلم علی یدی. (بحارالانوار ج16 ص237)

و قال: ما منكم من احد الّا و قد وكل به قرينه من الجن. قالوا: و اياک يا رسول الله؟ قال: و ايای الّا ان الله اعاننی عليه فاسلم فلايأمرنی الّا بخير. (همان، ج60 ص298)

([232]) روی عن اخطب خوارزم و هو من اعظم مشایخ اهل السنة عن عبدالله بن مسعود قال: قـــال رسول‌الله؟ص؟‏: لما خلق الله تعالى آدم‏ و نفخ فیه من روحه‏ عطس فقال: الحمد لله. فاوحى الله تعالى: حمدنی عبدی و عزتی و جلالی‏ لولا عبدان ارید ان اخلقهما فی دار الدنیا لما خلقتک. قال: الهی أ فیکونان منی؟ قال: نعم یا آدم ارفع رأسک و انظر فرفع رأسه. فاذا مکتوب على العرش لا اله الا الله محمد نبی الرحمة و علی مقیم الحجة من عرف حق علی زکا و طاب و من انکر حقه لعن و خاب. اقسمت بعزتی و جلالی ان ادخل الجنة من اطاعه و ان‏ عصانی‏ و اقسمت بعزتی و جلالی ان ادخل النار من عصاه و ان اطاعنی‏. (ارشاد القلوب الى الصواب للدیلمی  ج‏2  ص210)

([233]) بحارالانوار ج‏50  ص318

([234]) این از نظر حکومت و سلطنت آن حضرت؟عج؟ است. اما در دوره رجعت، حکومت و سلطنت امام حسین؟ع؟ است و امیرالمؤمنین؟ع؟ برای نصرت آن حضرت رجعت می‌فرمایند و دوباره شهید می‌شوند.

(1) … حتى ان الرجل لیختفی خلف‏ الشجر و الحجر، فیقول الشجر و الحجر: یا مؤمن‏، هذا کافر فاقتله‏، فیقتله. (سرور اهل الایمان فی علامات ظهور صاحب‌الزمان؟عج؟،  المتن ص103)

(1) ابتدای دوره رجعت به دو اعتبار لحاظ شده. اول اینکه حضرت سیدالشهداء؟ع؟ در زمان حیات حضرت مهدی؟عج؟ رجعت می‌فرمایند، پس جزو  دوره ظهور محسوب می‌شود. اما حضرت امیر؟ع؟ چون پس از شهادت حضرت بقیةالله؟عج؟ رجعت می‌فرمایند، به این اعتبار دوره ظهور تمام شده و رجعت از آن زمان حساب می‌شود. دوم اینکه اولین امامی که از امامان گذشته رجعت می‌کند امام حسین؟ع؟ است، پس دوره رجعت از آن موقع شروع می‌شود.

(1) ابراهیم: 5

(2) البرهان فی تفسیر القرآن ج3 ص286

([239]) نهج البلاغة، خطبه 226

([240]) الزمر: 69

([241]) بحارالانوار ج74 ص76

([242]) نهج البلاغة خطبه203

([243]) همان، خطبه42

([244]) «این است که می‏فرمودند: یک‏ساعت اینجا را با بهشت عوض نمی‏کنم. چرا كه در يک‏ساعت اين دنيا خيلی معرفت‌ها و عبادت‌ها می‏شود تحصيل كرد و ريشه اين درخت‌ها در دنيا است و درخت و ثمرش در آخرت است.» (مواعظ ماه رمضان 1316، موعظه بیست‌وششم)

([245]) ما ترک عبد للَّه امراً لايتركه الّا للَّه الّا عوّضه‏ اللَّه‏ منه‏ ما هو خير له منه فی دينه و دنياه. (نهج‌الفصاحة ص697)

من كانت الآخرة همّه كفاه الله همّه من الدنيا … و من اصلح‏ فيما بينه و بين الله عزوجل اصلح الله له فيما بينه و بين الناس. (بحارالانوار ج68 ص181)

لايترک الناس شيئاً من امر دينهم لاستصلاح دنياهم الّا فتح الله عليهم ما هو اضر منه. (همان، ج67 ص107)

الناس فی‏ الدنيا عاملان عامل فی الدنيا للدنيا قد شغلته دنياه عن آخرته يخشى على من يخلف الفقر و يأمنه على نفسه فيفنی عمره فی منفعة غيره و عامل عمل‏ فی الدنيا لما بعدها فجاءه الذی له من الدنيا بغير عمل فاَحرز الحظين معاً و ملک الدارين جميعاً فاصبح وجيهاً عند الله لايسأل الله شيئاً فيمنعه. (همان، ج70 ص131)