06 بررسي كلمه ذر ـ مقابله

بسم الله تعالي و له الحمد

در حكمت آل‏محمّد: هرگاه ذرّ گفته مي‏شود يك حالت شايع و عامّي را اراده مي‏فرمايند كه متميّز به حدّ خاصّي و متشخّص به تشخّص معيّني نبوده ولي صلاحيّت براي تشخّص و تعيّن و تميّز را داشته باشد. و آيه حسّي و مشهود آن را مي‏توان ذرّات منتشر در فضاء دانست كه هر قسمت آن در هر ظرفي از ظروف مكاني قرار گيرند به حدود آن ظرف محدود مي‏گردند ولي خود آن گونه تمايز را از خود ندانسته و صالح براي پذيرش اين نوع تمايزها بوده و هستند.

اين حالت براي هر نوع از موجودات ـ انسان‌ها، حيوان‌ها، نباتات، جمادات ـ در هريك از اطوار وجودي آنها وجود داشته و مي‏توان آن را مرتبه‏اي از مراتب آنها به شمار آورد. مثلاً مادّه انسان‌ها قبل از تعيّن به سعادت و شقاوت و ايمان و كفر و طاعت و معصيت، ذرّ آنها است نسبت به اين تمايزات و تعيّنات. و همچنين حيوانات قبل از تعيّن به خصوصيات فرسي و بقري و حماري وكلبي و . . . ذرّ آنها است و همچنين نباتات و جمادات.

در اين آيه مباركه دقت فرماييد: كان الناس امّة واحدة و با توجه به اينكه كلمه الناس شامل جميع ذرّات وجودي است و هر موجودي را فراگرفته مي‏توان براي هر موجودي در هر مرتبه‏اي از مراتب او و در هر تعيّني از تعيّنات او حالت امّة واحدة را سراغ گرفت كه با ديگر موجودات هم‌صقع خود در آن مرتبه يكسان بوده و هيچ‏گونه امتياز و تعيّني خاصّ و جداي از ديگران برايش نبوده ولي بعد از تكليف مناسب آن موجود در آن رتبه مطابق طور و طرز قبول و يا انكار او برايش امتياز و تعيّن فراهم شده است.

از اين گزارش اجمالي معلوم مي‏شود كه عالم ذرّ متعدد بوده و بلكه مي‏توان گفت غيرقابل شماره است و بلكه به طور لايتناهي ذرّ وجود دارد؛ زيرا در هر مرتبه‏اي از مراتب و در هر طوري از اطوار هستي، هرگونه تعيّني براي هر ذرّاي از موجودات حاصل نمي‏شود مگر به تكليفي مناسب آن ذرّه به حسب آن مرتبه و طور آن. و از طرفي تكليف هم دو قسم است تكويني و تشريعي و هر دو مسبوق به حالتي است كه از آن به ماده و صورت نوعيّه تعبير مي‏آورند و همان عالم ذرّ آن ذرّه در آن مرتبه و در آن طور از اطوار هستي او است. اين است كه عالم‌هاي ذرّ لايتناهي مي‏باشند.

از بعضي روايات كه عالم‌ها را منحصر به هزار هزار عالم بيان فرموده‏اند و البته مراد مباركشان كليات آنها است مي‏توان به دست آورد كه كليات عالم‌هاي ذرّ هم هزار هزار مي‏باشد زيرا مي‏فرمايد انّ اللّه خلق الف الف عالم و الف الف آدم و انتم في آخر تلك العوالم و اولئك الآدميين و ترديدي نيست كه هر آدمي در هر عالمي مكلّف بوده و به تمام تكاليف مناسب آن عالم ـ چه تكويني آن و چه تشريعي آن ـ معاهده و ميثاق بسته. و باز به اين آيه كريمه توجه فرماييد: و اذ اخذ ربّك من بني‏آدم من ظهورهم ذرّيتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربّكم قالوا بلي و مراد از اين آدم و فرزندان او، هر يك يك از آدم‌هاي هزار هزار عالم و فرزندان آنها است. و با توجه به آنچه گذشت و دقّت در اين آيه شريفه و ان من امّة الا خلا فيها نذير روشن مي‏شود كه هريك از اين عالم‌ها (چه به طور لايتناهي در نظر بگيريد و يا به طور كلّي آنها كه هزار هزار است) اهل آنها امّت‌هاي آن عالم‌ها بوده و داراي نذير بوده‏اند و هرگونه تعيّنشان بستگي به طور قبول و يا انكار آنها بوده در برابر دعوت آن نذير  فبعث اللّه النبيّين مبشّرين و منذرين.

براي كليات عوالم به اعتبارات مختلف و ملاحظات متعدد عددهاي ديگري هم بيان فرموده‏اند. حتي دو عالم هم فرموده‏اند ولي به طور كلي مي‏توان عوالم ذرّ را به اعتباري سه عالم دانست: ذرّ عقول و ذرّ نفوس و ذرّ اجسام كه خصوصيات و كيفيّات اخذ عهد و ميثاق و القاء تكليف و طور قبول و يا انكار بني‏آدم در هريك از اين سه عالم نيازمند بيان مفصّل است و نيز به اعتباري (در سلسله طوليّه) عالم‌هاي ذرّ نُه عالم است 1 ـ ذرّ عالم امر 2 ـ ذرّ عالم حقيقت محمّديه9 3 ـ ذرّ عالم كرّوبيّين و رتبه انبياء 4 ـ ذرّ رتبه انسانيت 5 ـ ذرّ رتبه ملائكه 6 ـ ذرّ رتبه جنّ 7 ـ ذرّ رتبه حيوانيت 8ـ ذرّ رتبه نباتات 9 ـ ذرّ رتبه جمادات. و البته بين هر يك از آن سه عالم‌هاي ذرّ و يا هريك از اين عالم‌هاي ذرّ مراتب برزخيّه به طور لايتناهي وجود دارد كه همه آنها عالم ذرّي به شمار مي‏آيند.

مراد از آدم در همه آدميين همان حقيقتي است كه به آخرين رتبه كمال ظهوري خود رسيده باشد و مبدء آن عالم و حامل مقام واحديت در آن عالم باشد. زيرا احد هنگامي كه تجلّي نمايد به مقام واحديّت، به نفس آن مقام در رتبه آن مقام و آن تجلّي، مثلث و داراي سه جهت خواهد بود (ظاهر، ظهور و مظهر) اگرچه اين حقيقت كه داراي اين جهت است در نهايت بساطت مي‏باشد كه در خود او اين سه جهت متمايز نبوده و در مقام تعلّق امتياز هريك از ديگري روشن مي‏شود زيرا در واحد، نور احد غالب و ظهور احد متجلّي است و در نتيجه كثرت را از آن نفي نموده و سرّ وحدت خويش را از آن آشكار ساخته است و آن حقيقت را آدم گفته‏اند كه با الف آن مقام اصل اوّل و مبدئيّت آن حقيقت را بيان كنند و با دال كه چهار است، عناصر تشكيل دهنده آن حقيقت را نشان دهند كه عبارتند از 1 ـ نار و حرارت فاعلي 2ـ هواء اثر فعلي 3 ـ ماء قبولي مفعول فعل فاعل را 4 ـ تراب قابليت كه حافظ و ممسك فيض فاعل است. و با ميم كه چهل است مقام تكميل دوران چهل‏گانه او را بنمايانند كه خَمَّرتُ طينة آدم بيدي اربعين صباحاً و فتمّ ميقات ربّه اربعين ليلة. و در نتيجه آدم، هر حقيقتي را گويند كه حامل مقام اصل اوّل و ريشه بودن و مبدئيّت باشد و داراي فروع و شاخه‏هاي متكثّره و متشعّبه از آن حقيقت باشد كه براي آنها نهايت نباشد. بنابراين هر اصلي آدم است و استعمال اين لفظ شريف و اين اسم مبارك براي آدم‌هاي لايتناهي به طور حقيقت بعد از حقيقت است كه در بعضي از مجالس به آن اشاره كرده‏ام. و هر آدمي را حوّائي است كه از ضلع ايسر آن آدم به وجود آمده و بيان آن طول مي‏كشد و به طور اجمال تماميت هر آدم به حوّاي او است و وجود هر حوّائي بسته به آدم او است. و هر آدمي مظهر آثار الوهيت و شئونات رحمانيّه آن عالم است و عرشي است كه محل استواء رحمان بوده و منشأ فيوضات آن عالم مي‏باشد و از او فيض منتشر گرديده و به ساير فرزندان و فروع و توابع و اشباح او مي‏رسد. و هر آدم دوّمي مثال و صورت و شبح آدم اوّلي است و يا تفصيل مراتب مندرجه در غيب آدم اوّلي مي‏باشد و مي‏توان كليه آدم‌ها را به دو نوع تقسيم نمود: اوّل آن آدم‌هايي كه اصول كليّه و جامع و شامل هستند به طوري كه در زير آنها نيز اصول ديگري وجود دارد كه باز آن اصول داراي فروع متكثّره مي‏باشند. دوّم آدم‌هايي كه آن جامعيت و شمول را نداشته و فقط خود منشأ فروع متشعّبه از خود هستند.

فروع متكثّره از هر آدمي از ذات آن آدم تكثّر نيافته زيرا ذات هميشه به بساطت و صرافت خويش باقي و در وحدت خود محال است كه متكثّر گردد و اين حقيقت را در اين فرمول رياضي به عنوان آيه حسّي و شهودي مي‏توانيم وجدان نماييم 1=1×1 پس تشعّب و تكثّر همه از صفات و قران نسبت‌ها و ملاحظه روابط گوناگون و اوضاع مختلف نسبت سرچشمه مي‏گيرد از اين جهت اوّلين تكثّري كه دست مي‏دهد و مي‏توان ابتداءً آن را ملاحظه كرد، عوالم سه گانه است كه از ملاحظه جهات سه‏گانه در واحد (به حسب تعلّق) اعتبار مي‏شوند. عالم جبروت (عالم عقول) عالم ملكوت (عالم نفوس) عالم مُلك (عالم اجسام) و اينك به آدم و ابناء آن در هريك از اين سه عالم اشاره مي‏نمايم:

1ـ آدم عالم جبروت عقل كلّي است و ساير عقول جزئيه همان ابناء و فرزندان او هستند و فروع متكثّره و متشعّبه از آن حقيقتند كه اشباح و امثله او بوده، بدء آنها از او و عود آنها به او مي‏باشد.

2 ـ آدم عالم ملكوت نفس كليّه است كه همه نفوس جزئيه متكثّره كه در همه افراد خلق وجود دارد از آن آدم تشعّب يافته و همه ظهورات و اشباح و امثال آن نفس مي‏باشند.

3 ـ آدم عالم ملك جسم كلّي است كه همه اجسام اولاد و فرزندان منشعب از آنند.

و همين‏طور با ملاحظه كثرت يافتن نسبت‌ها و روابط عوالم تكثر مي‏يابد و آدم و اولاد او هم به تعداد عوالم متعدد مي‏گردند. و هر نسبتي و وضعي و رابطه‏اي طوري است از اطوار وجودي و هريك مبدئي است براي حكمي از احكام وجودي تكويني و تكليفي از تكاليف تشريعي كلّ يوم هو في شأن و هر آدمي از آدم‌ها و اولاد آنها در هريك از اين اطوار قبل از القاء تكليف مناسب آن طور و مرتبه در ذرّ آن عالم بوده و مشمول اين آيه كريمه بوده‏اند و اذ اخذ ربّك من بني‏آدم من ظهورهم ذرّيتهم.

و به اعتباري ديگر آدم اوّل مشيّت است كه آن را وجود مطلق و عالم احببت ان‌اعرف و ذر او را ذکر اوّل و اختراع و ابداع و امثال اينها مي‏نامند و آن حقيقت آدم است زيرا اوّل حقيقتي است كه براي ربّ خود اقرار به ربوبيّت و از براي نبي خويش اقرار به نبوّت و از براي امام و مطاعش اقرار به اطاعت و انقياد نموده است و اصل واحدي است كه اصول سه گانه و اصول نُه گانه و ساير اصول تا اصول هزار هزار گانه از آن اصل انشعاب و تشعّب پيدا نموده است و حوّاي آن زمين امكان راجح است كه بعد از ارتباط و انتساب و تزويج اولاد ذكور و اناث از آن دو به وجود آمده‏اند. و آدم دوّم حقيقت محمّديه9 است و حوّاي آن ارض جرز است و اول فرزند آنها عقل كلي و بعد روح كلي و بعد نفس كليه، تا عرش كه مركّب از انوار چهارگانه است؛ و همين‏طور ساير آدم‌ها و حوّاها و فرزندان آنها.

ميثاق و عهدي كه از اين آدم‌ها و فرزندان آنها در همه عوالم گرفته شده عبارت است از ولايت علي بن ابي‏طالب7 در هر مقامي از مقامات خلقي، چه ظاهري و چه باطني، چه شهودي و چه غيبي، چه علوي و چه سفلي، چه ذاتي و چه وصفي. و اختلاف آنها به اختلاف تعهّد آنها با اين ميثاق و قبول آن بستگي دارد. و اين ميثاق در هر مقامي از مقامات مذكوره به شكلي مناسب آن مقام بروز نموده است مثلاً در بعضي مقامات ميثاق به ولايت آن حضرت عبارت بوده از توحيدِ صرف و تنزيه و تفريد خالص و ملاحظه ننمودن هيچ جهت از جهات ديگر، و در پاره‏اي از مقامات عبارت بوده از اركان اعتقادي، و در بعضي از مقامات اركان اعتقادي همراه پاره‏اي از اعمال، و در بعضي اعتقاد و اقرار و اعمال و همين‏طور به حسب تناسب مقامات مختلف و به شكل‌هاي گوناگون بوده است و حدود ايمان و كفر در هر مقامي به حسب آن مقام متجلّي، و قبول هر موجودي در آن مقام مقتضي حدود ايمان و انكار هر موجودي مقتضي حدود كفر بوده است در آن مقام و به حسب آن مقام. در اين حديث شريفي كه ذكر مي‏كنم دقت نماييد: قال بعض قريش لرسول اللّه9 باي شي‏ء سبقت الانبياء و انت بُعثتَ اخرهم و خاتمهم فقال انّي كنت اوّل من آمن بربّي و اَجاب حيث اخذ اللّه ميثاق النبيين و اشهدهم علي انفسهم الست بربّكم فكنت انا اوّل نبي قال بلي فَسَبَقْتهم بالاقرار باللّه عزّوجلّ برخي از قريش به رسول خدا9 عرض كردند به چه چيز پيشي يافتي انبياء را در صورتي كه آخر آنها مبعوث شده‏اي و پايان آنها مي‏باشي؟ فرمود من اوّل كسي بودم كه ايمان آورد و پاسخ گفت آنجايي كه خداوند ميثاق پيامبران را گرفت و ايشان را گواه بر خودشان ساخت «آيا نيستم پرورنده شما ؟» پس اوّل پيامبري بودم كه گفت «بلي» پس پيشي گرفتم ايشان را به اقرار به خداي عزيز و جليل.

از جمله شريفه امام7 در حديث هزار هزار عالم كه فرمود و انتم في آخر تلك العوالم و اولئك الادميين استفاده مي‏شود كه آدميين همه اصول عوالم هستند و آخرين آنها آدمي است كه اصل است براي كينونت جسماني و بلكه كينونت جسماني عرضي. و بنابراين آدم هر عالمي و فرزندان او در هر عالم بايد دارا باشند همه مراتب هشت‏گانه را كه از جمله آنها بدن است. پس انساني كه در اين عالم واقع شده داراي هزار هزار بدن است ولي نظر به اينكه آن بدن‌ها در اين بدن آخري محبوس شده‏اند، مشاعر و حواسّ آنها از ادراك اشياء و موجودات آن عالم‌ها منقطع گرديده است زيرا آن بدن‌ها هم به مانند همين بدن عنصري داراي مشاعر و حواسّي از جنس همان عالم‌ها دارند و ادراكشان هم به حسب همان عالم‌ها مي‏باشد و اينكه در همين احاديث ذر مي‌فرمايند ثَبـَتـَتِ الْمَعْرِفَة وَ نَسُوا الْمَوْقِف وَ سَيَذْكُرُونَه يَوْماًمّا شناخت حاصل شد و آنجا را فراموش كردند (محلّ شناخت و ايستگاه را) و به اين زودي‌ها يادآورش خواهند شد، هر روزي كه باشد. مراد از اين فراموشي همين انقطاع مدارك و مشاعر ابدان بالايي است كه در اين بدن محبوس شده‏اند و بدن اصلي وقتي كه به مقام انسانيت حقيقيه رسيد، هر بدني از هزار هزار بدن مي‏تواند با مشاعر و حواسّ و قواي خود موجودات عالم خود را ادراك نمايد. شنيدني‌هاي آنجا را بشنوند، ديدني‌هاي آنجا را ببيند، بوييدني‌هايش را ببويد و چشيدني‌هاي آن را بچشد و لمس كند ملموسات آن عالم را. ولي اكنون اعراض قوي شده و حكم ذوات و اصول و حقايق اختفاء يافته است. و مقصود از ذكر اين مطلب توجه يافتن به اين نكته بود كه در هر ذرّي از عالم‌هاي ذرّ آنچه لازمه وجود آدمي است براي او فراهم بوده كه از جمله آنها بدن مناسب آن عالم بوده كه با آن بدن موجودات آن عالم را از ديدني‌ها و بوييدني‌ها و چشيدني‌ها و شنيدني‌ها و لمس‏كردني‌ها همه و همه را ادراك و احساس نمايد. و البته مثالي مناسب آن عالم و نفس و روحي و عقلي و ساير قسمت‌ها همه را داشته و دارد.

هر عالمي از عالم‌ها داراي وقتي مناسب خود بوده كه ظرف آن عالم و زمان و وقت آن عالم به شمار مي‌رود. و در آن وقت همه مراتب انسان پيدا مي‏شده كه نه بدنش مقدّم بر نفسش بوده در آن وقت و نه نفسش مقدّم بر بدنش و هر فرزند آدمي در هر ذرّي همان لحظه كه تحقق پيدا مي‏كرده، در همان لحظه همه مراتبش تحقق مي‏يافته است زيرا براي اجابت دعوت منذرين و مبشّرين نيازمند به همه مراتب به مناسبت هر عالمي بوده است.

لسان داعي خداوند در همه اين عالم‌ها وجود مبارك محمّد9 بوده چون فرمود اميرالمؤمنين7: اِسْتَخْلَصهُ فِي الْقِدَم علي ساير الامم اَقامَهُ في ساير عوالمه في الاَداءِ مَقامَه اذ كان لاتُدركهُ الابصار و لا تحويه خواطرُ الافكار و لا تُمَثّله غوامضُ الظنون في الاسرار و در قرآن مي‏فرمايد: اُدْعُ الي سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن. كه در واقع برنامه كار آن حضرت است در همه هزار هزار عالم. و مراد از سبيل ربّك اميرالمؤمنين7 است . قال الباقر7 لجابر: ما مِنْ مؤمن يؤمن بهذه الاية الا و له قَتْلَةٌ وَ مَيْتَةٌ و هي قوله تعالي لئن قتلتم في سبيل الله او مُـتُّم لالي اللّه تُحشرون قال7 يؤمن بانّ سبيل اللّه هو علي7 و القتل في سبيل اللّه هو القتل في سبيل علي7. پس زبان دعوتگر خداوند، محمّد9 است كه به ولايت علي7 دعوت كرده و اهل هزار هزار عالم را از مخالفت او برحذر داشته است و يحذّركم اللّه نفسه و در زيارت حضرت است السلام علي نفس اللّه القائمة فيه بالسنن.

بعضي گرفتاري‌هاي درسي و قدري كسالت و عمده كمي توفيق باعث تأخير جواب گرديد. ان‏شاءاللّه معذورم خواهيد داشت. و اميد است با مطالعه اين چند ورق جواب سؤال‌هايي كه مطرح شده و يا ممكن است بعد مطرح شود به دست آيد؛ والسلام.