15-1 مواعظ ماه مبارک 1297 آقای شریف طباطبائی – چاپ – قسمت اول

مواعظ ماه مبارك 1297 – قسمت اول

 

از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني

مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي

اعلي الله مقامه

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطيبين

و لعنة الله علی اعدائهم ابدالابدین.

اما بعد اين اجزاء مواعظ سرکار بندگان اجل اکرم اعظم افخم، باقرِ علوم ائمه طاهرين و محيی رسوم علم و يقين روحی لمواليه الفداء است که در سنه 1297 در مسجد معروف به مسجد ميرزاتقی از مساجد بلده طيبه همدان در ماه مبارک رمضان فرمايش می‌فرمودند. اين ناچيز  به قدر مقدور سعی در ضبط آن فرمايشات کرده و به قدر مقدور در تصحيح و اتمام آن کوشيده و آن را نسخه می‌نمودم تا هديه باشد برای طالبان حق و يقين و سالکان مسالک ايمان و دين، اميد که ضبط‌کننده و نسخه‌کننده و خواننده و منتشرکننده مرا از دعای خير فراموش نکنند و در جاهايی که سهو شده باشد به قلم اصلاح در آن کوشند. ثبتنا الله و جميع المؤمنين و المؤمنات بالقول الثابت فی الحيوة الدنيا و فی الآخرة بمحمد و آله الطيبين الطاهرين و آن مواعظ مشتمل است بر سی مجلس، مجلس اول يکشنبه غرّه شهر رمضان المبارک 1297 .

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 3 *»

موعظه اول  (يکشنبه / غرّه ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم. چون که خداوند عالم خلق را از برای فایده‌ای آفریده بود، ان‌شاءالله سعی کنید طور و طرز خودتان را طور و طرز خوبان کنید. مثل مردم مباشید که قاعده‌شان همین است که گوشی بدهند به روضه‌خوانی که روضه می‌خواند هوهویی کنند دیگر راست گفت یا دروغ، کار ندارند؛ ماه مبارک است باید طفره رفت کاری کرد که روزی را شب کرد به این مسجد و آن مسجد رفتن، گوش به این روضه دادن، پای منبر آن واعظ‌ رفتن، سر آب‌ها رفتن صحبت‌ها داشتن همین که روز شب شود. شما هم فکر کنید اگر می‌خواهید روز شب شود توقع من این است که این مسجد تشریف نیاورید مسجدهای دیگر هم هست صحبت‌های دیگر هم هست. بسا آنکه صحبت‌های شیرین‌تر از اینها هم هست. سر آب‌ها و جاهای باصفا هست بروید آنجاها. این است رسم این مردم. اگر شما رسمتان غیر از رسم مردم است گوش بدهید و ملتفت باشید که چه عرض می‌کنم.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 4 *»

پس عرض می‌کنم که خداوند عالم چون خلق را برای کاری آفریده چرا که اگر کسی کاری را به جهت کاری نکند لغوکار و بازیگر است. به بچه بگویی چرا بازی می‌کنی جواب ندارد به هر بازیگری بگویی چرا بازی می‌کنی جواب ندارد  همین‌طور دلش می‌خواهد بازی کند می‌کند. خدا همین‌طور دلش نخواسته بازی کند خلق را برای کاری و برای فایده‌ای آفریده. حکیم آن است که هر کاری که می‌کند برای فایده‌ای باشد. بگویند چرا حرف می‌زنی بگوید مطلبی دارم، بگویند چرا راه می‌روی بگوید می‌خواهم بروم فلان جا، چرا کوزه می‌سازی برای اینکه ظرفی باشد که آب در آن بکنم و بیاشامم. هرکاری می‌کند برای فایده‌ای باشد. کسی همین‌طور دلش بخواهد مثل بچه‌ها جوبی درست کند آبی توش جاری کند چرا می‌سازی سرش نمی‌شود لاعن شعور می‌کند.

باز دقت کنید می‌خواهم عرض کنم باز بچه‌ها که بازی می‌کنند اگرچه خودشان عقلشان نمی‌رسد جواب بگویند که برای این است که دماغمان تر بشود دماغمان چاق بشود بزرگ شویم، به جهت اینکه بچه تا بازی نکند بزرگ نمی‌شود تا لهو و لعب نکند بزرگ نمی‌شود تا گریه نکند بزرگ نمی‌شود. پس کارهای بچه‌ها هم بی‌فایده نیست و تبارک آن خدایی که بازی بچه‌ها را هم فایده‌ای برایش قرار می‌دهد و مردم نمی‌دانند و غافلند. شما بدانید خدای شما بازیگر نیست لغوکار نیست. اگر لغوکار باشد باید ثمری برای خلقتش نباشد و لغوکارترین جمیع لغوکارها باشد چرا که اطفال اگرچه خودشان ندانند که این بازیشان ثمری دارد لکن حکماء می‌دانند ثمری دارد. هر بازیگری یک ثمری برای بازیش هست لکن خدای خالق آسمان و زمین خالق دنیا و آخرت اگر خلق را برای کاری نیافریند لغوکارترین جمیع لغوکاران است، پس حکماً خلق را برای کاری آفریده. این است که خودش فرموده ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون من جن و انس را که خلق کردم برای کاری خلق کردم برای اینکه مرا عبادت کنند برای همین خلقشان کرده‌ام.

پس ان‌شاءالله متنبه و متذکر باشید چون خداوند خلق را برای کاری خلق کرده

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 5 *»

بود و خود خلق نمی‌دانستند که برای چه کاری خلقشان کرده، ما خیال می‌کنیم برای این خلقمان کرده که بخوریم بیاشامیم. شما ان‌شاءالله ملتفت باشید خدا خلق کرده ما را و نمی‌دانستیم برای چه ما را خلق کرده اگر به ما نگفته بود. بله خودمان می‌خواهیم بخوریم بیاشامیم و بخوابیم و برخیزیم، حالا آیا برای همین هم خلق شده‌ایم؟ نه، خدا که همچو نگفته گفته ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون می‌فرماید من جن و انس را خلق نکرده‌ام مگر برای همین که مرا بپرستند. پس تمام جن و انس خلقشان از برای شناختن خدا است که باید خدای خود را بشناسند. چون از برای شناختن آفريد ايشان را خود خود را از برای ايشان تعريف کرد و خود را به ایشان شناسانید تا او را بشناسند.

و اگر چرت نمی‌زنی خواب نمی‌روی می‌فهمی که چه عرض می‌کنم. ان‌شاءالله سعی کنید در فکر کار خود بیفتید. روزها خیلی بلند است سحر که می‌خوری بخواب این یک ساعت بیدار باشی. آخر در تمام سال یک ماه مبارک به فکر خود باشید، من همین یک ماه مبارک را برای شما حرف می‌زنم اگر شما خیری درتان بود هر روز برای شما درس می‌گفتم لکن باز می‌بینم شما شانه خالی می‌کنید مثل بچه‌ها که انتظار جمعه را می‌کشند انتظار می‌کشید که کی درس ترک شود. دیگر اگر زیاد از اینها هم بگویم می‌ترسم برنجید. خلاصه این ماه مبارک را ملتفت باشید و غنیمت بشمارید. دیگر حالا خدا اسبابش را مهیا کرده است. سحر که خوردی نمازت را که کردی بخواب، خوابت را سیر بکن خواب که کردی حالا سردماغی، چهار کلمه حرف که می‌زنند می‌فهمی. پس خدا خلق را برای فایده‌ای خلق کرده و آن را شناختن خود قرار داده.

([1])پس ملتفت باشید ان‌شاءالله، خدا است و بازیگر و لغوکار نیست. خلق کرده

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 6 *»

خلق را برای فایده‌ای، و آن فایده را معرفت خودش قرار داده چنان‌که فرموده: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون یک‌خورده بیدار باشید فکر کنید ببینید نفرموده من پیغمبر آخرالزمان را خلق کردم که مرا بشناسد و مرا عبادت کند، نفرموده که من انبیاء را خلق کردم که مرا بشناسند و مرا عبادت کنند، نفرموده که من علماء را و صاحبان فهم را برای بندگی خود آفریدم، باقی خلق را برای پهن‌کشی آفریدم. خدا الاغ را و اسب را برای بارکشی خلق کرده لیحملوا اثقالکم اما شماها را برای بندگی آفریده هم جن را هم انس را. نگفته مردها را برای بندگی آفریدم و زن‌ها را برای بندگی نیافریدم، بزرگ را کوچک را جاهل را غیرجاهل را عوام را خواص را پیغمبران را امت را همه را برای بندگی آفریده از سر کسی نمی‌گذرد، خلقت کرده مالک خودت نیستی. اینها را که می‌فهمی ان‌شاءالله دقت کن ببین هیچ نداری مگر آنچه خدا به تو داده پس مال اوست پس اختیارش با اوست حالا که مال اوست چشمت داده هرجا او گفته نگاه کن باید نگاه کنی، هرجا گفته نگاه مکن نگاه نکنی، گوشت داده پس مال اوست هرجا گفته بشنو باید بشنوی هرجا گفته مشنو، نشنوی.

ببین هیچ گفته توی کتابی توی سنتی علی علی گوش بدهی؟ هیچ جا نگفته. خدا خلق را خلق کرده و خلق مال او هستند پس باید به اذن او حرکت کنند آن طوری که او خواسته باید حرکت کنند. این خودسری‌ها را از سر بینداز لکن از بس باطل غلبه کرده است، اهل حق، حق را کم می‌گویند اگر اهل حق یک‌خورده پاپی شوند مردم پاپی می‌شوند، بیشتر  پاپی شوند می‌گیرندشان حبسشان می‌کنند بسا بکشندشان، به این جهت لابد می‌شوند مدارا می‌کنند لکن چه مصرف از این مدارا، کاش طوری بود که مدارا نمی‌کردند، پوست کنده آنچه می‌خواستند می‌گفتند هر کس بیرون می‌رفت برود.

باری پس خدا است خلق را برای شناختن خود آفریده و برای بندگی خود آفریده. مردمی که بدند کاری به آنها نداریم چه بسیار مردمی که خیلی خوب مردمی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 7 *»

می‌خواهند باشند شکسته‌نفسی می‌کنند که بابا ما را چه به خداشناسی؟ ما چه داخل آدم که خدا بشناسیم؟ قدری فکر کن تو را که خدا می‌شناخت خودش خلقت کرده بود و مع‌ذلک گفت مرا بشناس يا اینکه ما چه داخل آدم که خدمت خدا را بکنیم؟ بندگان خدا مثل امام زین‌العابدین کسی است. خوب امام زین‌العابدین بندگی برای خودش می‌کند چه دخلی به تو دارد؟ ببین از تو خواسته آن عبادت را یا نخواسته؟ اگر نخواسته، که آن عبادت را واگذار به امام زین‌العابدین. اما فکر کن که از همه بندگی خواسته از همه معرفت خواسته، دیگر من داخل آدم نیستم که خدا را بشناسم این حرف را شیطان به زبانت می‌دهد. به زبان ملایم نرمی می‌خواهد گمراهت بکند. یا اینکه به زبانت می‌دهد که من داخل آدم نیستم بندگی خدا بکنم، امام زین‌العابدین است که بندگی خدا می‌کند.

فکر کن ببین تو اگر داخل آدم نبودی و نمی‌خواستند بندگی کنی نمی‌گفتند بندگی کن. اگر نمی‌خواستند خدا را بشناسی فهمت نمی‌دادند شعورت نمی‌دادند انسان اسمت نمی‌گذاردند، این همه پیغمبران نمی‌فرستادند. تصویر عددشان را بکن خیلی می‌شوند صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و صد و بیست و چهار هزار وصی که اقلش است فرستاده‌اند. ببینید پنجاه هزار کس بفرستند جایی چقدر می‌شود. حالا اینها همه آمده‌اند که مثل من و تو را وادارند که خدا را بشناسیم و بندگی خدا را بکنیم و الّا خودشان که خدا را می‌شناختند و برای خود بندگی خدا می‌کردند. خوب چه عیب دارد اینها بیایند در دنیا در مغاره‌ای منزل کنند بر در آن مغاره آب هست وضو می‌گیرند نمازشان را می‌کنند، میان مردم هم نمی‌آیند و کسی هم از کارشان خبر ندارد و می‌بینید اینطور نیست. می‌بینید اين‌همه پیغمبران را فرستاده‌اند که شما خدا را بشناسید این‌همه پیغمبران و اوصياء پيغمبران آمده‌اند که شما نماز کنید و روزه بگیرید دین داشته باشید شرع داشته باشید. دیگر ما داخل آدم نیستیم که شرع داشته باشیم، این خضوع و خشوعی که می‌کنی بدان این را شیطان به زبانت می‌گذارد چرا

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 8 *»

که می‌بیند تو تفرعنی نداری که فحش به خدا بدهی به این زبان خضوع و خشوع می‌خواهد به جهنمت ببرد. همه انبیاء برای همین آمده‌اند.

شما ببینید صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمده‌اند با اقلاً صد و بیست و چهار هزار وصی آمده‌اند که ما خدا را بشناسیم و بندگی خدا را بکنیم. پس خدا خیلی اعتنا دارد به شرع خودش. بله نماز من قابل نیست در درگاه خدا، این خداشناسی من هم قابل نیست، این چه حرفی شد؟ خودش گفته این خدا که من خدایی هستم که اگر اطاعت می‌کنی نجاتت می‌دهم اگر نمی‌کنی به جهنمت می‌برم. می‌خواهی به آتش جهنم بسوزی چهار روز هم در دنیا بگردی و تا در دنیا هستی بادی هم داشته باشی و با آن باد راه بروی قوت داری داشته باش. تمام قوتت به یک تبی بسته است، به یک اسهالی بسته است، دست و پای آدم را می‌گیرند می‌اندازند به جهنم. پس خدا خلق را از برای شناختن خود آفریده. ان‌شاءالله ملتفت باشید اگر خیالتان این نیست که روز، شب بشود باید خیلی اثر کند این حرف‌ها. و اگر خیالتان روز شب کردن است می‌خواهد این صحبت‌ها باشد معلوم است می‌خواهد ساز و نقاره باشد فرق نمی‌کند. پس خدا خیلی اعتنا دارد که تو او را بشناسی که اگر اعتنا نداشت صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نمی‌فرستاد و صد و بیست و چهار هزار وصی پیغمبر نمی‌فرستاد. دیگر ببینید در هر زمانی چقدر از حکماء آمده‌اند و رفته‌اند چقدر از علماء آمده‌اند و رفته‌اند. پس بدان خدا خواسته او را بشناسی. مگو من داخل آدم نیستم شیطان حیله کرده این حرف را به زبان تو داده مگو من داخل آدم نیستم نماز من چه قابلیت دارد. این نماز را خدا گفته بکن تو چه کار داری هرچه هست هست. بله روزه‌های ما قابل خدا نیست. خدا روزه را نمی‌خواهد که بخورد که تو بگويی قابلش هست يا بگويی قابلش نيست، دیده آنچه در وسع تو است، تکلیف تو قرار داده.

پس خدا است خلق را برای بندگی آفریده پس بدان می‌توانی او را بشناسی اگر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 9 *»

نمی‌توانستی بشناسی امر نمی‌کرد، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نمی‌فرستاد که همه بگویند هر کس تابع ما می‌شود اهل نجات است هر کس تابع نمی‌شود نجس است و از سگ نجس‌تر است. دیگر هم سگش گفتند خنزیرش گفتند. ان‌شاءالله ملتفت باشید تعجب کنید ببینید که این خدا فروگذاشت هم نکرده است. فحشش هم می‌دهد که ای سگ و ای خوک و به این اکتفا نمی‌کند سگش می‌کند خنزیرش می‌کند. مسوخات همان‌ها بودند که خدا مسخشان کرد و به آن شکل‌هاشان کرد.

باری ملتفت باشید که خدا خلق را از برای شناختن خود آفریده و از برای بندگی خود آفریده خیال مکن که خلق در زمان پیغمبری یا امامی اگر هستند باید خدا را بشناسند و آن روز خلق برای شناختن خدا آفریده شده‌اند آن روز باید خلق نوکری کنند و خدا بشناسند و پیغمبر بشناسند و جهاد کنند آن روز باید نوکری کنند. ما هم حالا در این زمان واقع شده‌ایم نمی‌توانیم خدا و پیغمبر بشناسیم نمی‌توانیم نوکری کنیم نهایت برای کفار و منافقینشان لعن می‌کنیم برای مؤمنان آن روز گریه می‌کنیم. خیر همیشه این اوضاع هست حالا هم مثل آن روز فرق نمی‌کند خدا همیشه تا خلق را خلق می‌کند از این جن و انس بندگی می‌خواهد.

پس دیگر ان‌شاءالله تنبلی یخه‌تان را نگیرد که بگویید معرفت برای آنها بود که در زمان معصوم بودند. خیر حجت خدا را آن روز تمام کردند حالا هم تمام کردند. چه بسیار چرت‌زن‌ها و غافلین که در دنیا هستند که خیال می‌کنند یک وقتی امر خدا واضح بوده بیّن بوده آشکار بوده حالا واضح نیست. شما سعی کنید مثل مردم نباشید اقلاً بعضی‌تان گوش بدهید چه بسیاری خیال می‌کنند مردم که دیدند پیغمبر ماه را دو نیم کرد فهمیدند که حالا دیگر معلوم است که حق به جانب پیغمبر بوده. موسی وقتی عصاش را انداخت و اژدها شد و سحر ساحران را بلعید خیلی واضح می‌شود که آنها ساحر بودند و کافر بودند و موسی مؤمن بود. پس امر خدا در زمان موسی چقدر واضح بود مردم می‌دیدند که عصاش را می‌انداخت مار می‌شد اگر ما هم آن روز بودیم و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 10 *»

حق را به چشم خود می‌دیدیم دیگر شبهه‌ای برامان نمی‌آمد. چه بسیار غافلین که آه می‌کشند کاش در زمان عیسی بودیم می‌دیدیم مرده را که عیسی می‌آید بالای سرش به او می‌گوید برخیز و زنده می‌شود. آدم این را که می‌بیند خیلی خوب واضح می‌شود که حق به جانب عیسی است و هر کس اذیتش می‌کند او باطل است.

و چه بسیار بسیاری که اینها را هم ملتفت نیستند بلکه می‌خواهم عرض کنم غیر از این مجلس هیچ جا راه نمی‌برند این حرف‌ها را مگر خدا عنایتی کند مذکِّری بفرستد بخواهد هدایتشان کند هدایت بیابند. چه بسیار مردم که خیال می‌کنند امر در زمان موسی خیلی واضح بوده آن وقت که عصاش را انداخت و خیلی واضح کرد حالا کسی عصا نمی‌اندازد که مار بشود آدم نمی‌داند حق به جانب کیست. در زمان عیسی کور مادرزاد را عیسی شفا می‌داد حالا کسی کور مادرزاد  را شفا نمی‌دهد. حالا کسی شق القمر نمی‌کند پس حق معلوم نیست. پس چه بسیاری که می‌شنوند که پیغمبر شق القمر کرد آه می‌کشند که خوشا به حال خلق آن زمان که به چشم خود دیدند پیغمبر شق القمر کرد و یقین کردند به حقیت او و حق را یافتند و از باطل اعراض کردند.

شما یک‌خورده فکر کنید عرض می‌خواهم بکنم کار خدایی همیشه واضح است همیشه بیّن است همیشه آشکار است. اگر خیال می‌کنی آن روز امر پیغمبر روشن‌تر بود حالا یک‌خورده مخفی است بدان که هنوز نمی‌دانی پیغمبر برای چه آمده. پس مگو آن روز بهتر می‌شد خداشناسی، امروز کسی نیست عصا بیندازد اژدها شود، امروز کسی نیست درد از دل بردارد. دقت کن خواب مکن اینها سخن‌هایی است که با چرت نمی‌شود فهمید و اگر چرت نمی‌زنی مرد باشی یا زن باشی يا کوچک یا بزرگ می‌توانی بفهمی، خدا خلقتان نکرد مثل الاغ‌ها که نتوانید بفهمید. فکر کن ببین الاغ که نمی‌تواند خدا بشناسد هیچ می‌روند یاسین به گوشش بخوانند؟ ببین آیا هیچ پیغمبری مبعوث شد برای بزهای دنیا که چنین کنید. معلوم است نمی‌توانند اطاعت کنند. پس شما هم اگر نمی‌توانستید بشناسید خدا را، نمی‌گفتند که بشناسید خدا را. پس معلوم است

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 11 *»

می‌توانستید بشناسید که به شما گفتند. اگر نمی‌توانستید عبادت کنید نمی‌گفتند عبادت کنید. حالا که گفتند عبادت کنید معلوم است می‌توانسته‌اید عبادت کنید.

فکر کنید ان‌شاءالله پس تمام جن و تمام انس را خدا از برای بندگی آفریده و تمام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و تمام صد و بیست و چهار هزار وصی پیغمبر را از برای این فرستاده که امثال ماها خدا را بشناسیم و امثال ماها خدا را عبادت کنیم. پس ان‌شاءالله فریب شیطان را مخور که به زبان‌های نرم ملایم به زبان شما می‌دهد که ما چه داخل آدم هستیم که خدا بشناسیم ما چه داخل آدم هستیم که بندگی کنیم. خیر اگر بندگی می‌کنی خودت نجات می‌یابی بندگی نمی‌کنی بدان می‌برندت به جهنم الی ابدالآباد عذابت می‌کنند. اگر او را می‌شناسی به مقصودش عمل شده و نجاتت می‌دهند. نمی‌شناسی می‌برندت به جهنم، خداشناسی را هم فکر کن. نگفته‌اند بیا خدا را بشناس پیش خودت و از انبیاء مگیر، پیش حکماء درس مخوان. پس بعضی از این خلق را پیغمبر آفریده آنها در رختخواب هم که خوابیده‌اند ملائکه می‌آیند در نزد آنها جایی هم نروند و نیایند جبرئیل نازل می‌شود بر آنها و خدا را می‌شناسند. اما فکر کنید ببینید شما که این‌جور خلق نشده‌اید شما خلق شده‌اید که معرفت تحصیل کنید البته باید یاد گرفت باید بگویند که چطور نماز کنید چطور روزه بگیرید. نماز را باید یاد گرفت روزه را باید یاد گرفت و هکذا باید مسائل را رفت یاد گرفت. بله چون همه کس سحری می‌خورد و می‌رود تا وقت مغرب ما هم می‌خوریم می‌رود تا وقت مغرب دیگر مسائلش را بخواهی بداند نمی‌داند بلکه احتیاجش نمی‌شود. ببین از اول سال تا آخر سال هیچ احتیاجت شده مسأله بپرسی؟ هیچ احتیاج نمی‌شود.

معروف است که پیرمردی با جوانی در حمام به‌هم برخوردند آن پیر از آن جوان پرسید برای چه به حمام آمدی؟ گفت احتیاجم به آب شده بود آمدم حمام. آن پیرمرد خندید از این حرف گفت من حالا هفتاد سال از عمرم گذشته هنوز احتیاجم به آب نشده است. باری منظور این است که بدانید این مردم همین‌طورند. اینها را که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 12 *»

می‌گویم بخندید اما به خود بخندید. ببین از اول سال تا آخر سال هیچ احتیاجی پیدا می‌کنی بروی یک مسأله بپرسی. ماه مبارک می‌آید هیچ بار کتاب را وا کرده‌ای مسائل روزه را ببینی هیچ اتفاق نیفتاده یا یادتان هم نیست که مسائلی دارد دهنی می‌بندیم و افطاری می‌کنیم.

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله عرض می‌کنم خداوند عالم شما را از برای معرفت آفریده و می‌توانید او را بشناسید. اگر نمی‌توانستید تکلیف نمی‌کرد خواسته او را بندگی کنند اگر نمی‌توانستند تکلیف نمی‌کرد. بله من تنبلم نافله نمی‌کنم! چرا باید نکنی خوب می‌توانی بکنی. لکن چه بسیاری از مردم را شیطان است فریبشان می‌دهد می‌گویند نافله چه دخلی به من دارد نافله اهلی دارد خودشان می‌کنند من باید سبیل‌هایم را تند تند بتابم! خوب تو که قوتت بیشتر است چرا باید نافله نکنی بلکه آنها شانزده رکعت می‌کنند تو پنجاه رکعت بکن چرا «ما داخل آدم نیستیم» را اینجا می‌گویی جای دیگر نمی‌گویی. یک جایی که بنای هرزگی باشد از همه کس بیشتر می‌روی آنجا خرزوری می‌کنی آنجا «داخل آدم نیستم» نمی‌گویی چرا؟ پس اینجا هم مگو، قوت که داری زور که داری فهم که داری، می‌فهمی بکنی بهتر است. دیگر نمی‌کنم. چرا نافله را بنشینی دیگران بکنند تو تماشا کنی؟ چرا تو نکنی که دیگران تماشا کنند؟ آیا مردم دیگر خدا را بشناسند که تو شناخته باشی؟ مردم دیگر بخورند که تو خورده باشی؟ سعی کن ان‌شاءالله خدا را بشناس، خودت را بشناس. خدا را که شناختی بندگی خدا را خودت بکن نوافل را بکن ترک نوافل را مکن خصوص این ماه که ماه عبادت است.

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله غافل مباشید که معرفت خدا مخصوص زمان پیش نیست که برای این روز نباشد. ملتفت باشید مطلق حق را عرض می‌کنم می‌گویم حق چنان‌که در زمان پیغمبر حق بود و یقین بود و امر واضح بود و بیّن بود و آشکار بود و مؤمنین به آن حق بودند و منافقینش باطل بودند، عرض می‌کنم به همین‌طور در زمان حضرت امیر واضح بود بیّن بود آشکار بود و باز منافقین بودند و کفار

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 13 *»

بودند و اهل شک و شبهه بودند. به همین‌طور باز فکر کنید در زمان امام حسن واضح بود بیّن بود آشکار بود مع ذلک منافقین خیلی بدی بودند دور امام حسن. معاویه هم خیلی عداوت داشت. امام حسن هرچه اصرار می‌کرد که کمکش کنند نکردند، او هم دید نمی‌کنند با معاویه صلح کرد، امام هم بود و این‌طور بود. آخوندهای حالا باز خیلی متشخصند. امام حسن حجت خدا بود و خانه‌نشین بود، برای خودش در خانه‌اش نشسته بود و عبادت خدا را می‌کرد و همچنین در زمان امام حسین مردم می‌دیدند یزید نماز می‌کرد معاویه نماز می‌کرد می‌گفتند اینها بندگان خدایند خلفای خدایند موعظه‌کن مسأله‌گو، همه می‌رفتند گوش می‌دادند مع ذلک امر خدا واضح بود بیّن بود آشکار بود.

خلاصه مطلب این است که چنان‌که امر خدا آن روز واضح بود حالا هم واضح است به جهت آنکه خدا همیشه بندگی را از شما خواسته حالا راه این بندگی را نیاموزد و تعلیم نکند پس خدا نخواسته و اگر خواسته باید راهش را واضح کند بیّن کند آشکار کند. سعی کنید مشق کنید در هر قضیه‌ای که به نظرت بزرگتر است فکر کن ببین شق‌القمر که می‌شنوی آن خیلی به نظرت بزرگ می‌آید آن را فکر کن. اگر به نظرت دریا را بشکافند دوازده طایفه بنی‌اسرائیل از دریا بگذرند این به نظرت عظیم می‌آید این را فکر کن. هر امری که به نظرت بیاید که خیلی عظیم است، آنچه که به نظرت بیاید که آن روز حقیت تمام پیغمبران در آن قضیه خیلی واضح شد در قضیه فلق بحر خیلی واضح شد یا اینکه خیلی خوب واضح شد بر آن کسانی که در کشتی نوح بودند که کسان دیگر باطل بودند در هر قضیه‌ای می‌خواهی فکر کن. ان‌شاءالله هر امر واضحی را در امر پیغمبران که می‌بینی و خیال می‌کنی خیلی واضح بوده و شبهه‌ای در آن نیست بدان امر خدا همان‌جور واضح است همان‌جور بیّن است یعنی اگر تو دین بخواهی واضح است. اگر حالا مخفی است دین خدا، پس خدا تکلیف نکرده پس دین نخواسته.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 14 *»

پس امر خدا همیشه واضح است همیشه بیّن است امری را که خدا خواسته او بیان می‌کند برای آدم حالا ما نمی‌رویم یاد نمی‌گیریم، آن روز هم که موسی بود که همه خلق نرفتند یاد بگیرند. آن روز هم همه ندیدند بعضی می‌دیدند بعضی از آنها هم که می‌دیدند اسمش را سحر می‌گذاشتند اعتنا نمی‌کردند استهزاء می‌کردند. حالا هم یک کسی حق می‌گوید یک کسی استهزاء می‌کند مستهزئین هستند در دنیا. یکی می‌بینی می‌گوید اهل مسجد باید بروند به مسجد، ما حاکمیم مسجد نمی‌رویم، ما آقا هستیم. بله، ما مردم مسجد نیستیم مقدس نیستیم! این «مقدس نیستیم» را مغزش را بشکافی معنیش این می‌شود که ما کافریم مخلد در جهنمیم. ان‌شاءالله هم هستند. شما ملتفت باشید خدا بندگی را خواسته از همه مردم. دیگر حالا من دولتم زیاد است پس تشخص دارم پس نمی‌روم مسجد پس نماز نمی‌کنم! این را خدا نخواسته و از تو نمی‌شنود. خدا خیلی دولتش زیاد‌تر است خیلی تشخصش بیشتر است. بله من دولت زیاد دارم نباید دیگر مسائل یاد بگیرم مسائل نمازم را خودم می‌دانم! نباید درس بخوانی تا مسائل دینت را یاد بگیری؟ حالا دولت داری مگر دولت فهم می‌آرد مگر دولت عبادت می‌آرد؟

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله که خدا بندگی را خواسته از شما و این بندگی را مخصوص بندگان خاصی قرار نداده که باقی مردم معاف باشند و بندگی نکنند. بندگی را مخصوص زمانی دون زمانی قرار نداده، در همه زمان‌ها این بندگی را خواسته و در همه زمان‌ها امرش را واضح کرده آشکار کرده تکلیف برای بندگان قرار داده و کسانی که راه نمی‌برند آن مسائل را خودشان، باید بیایند تحصیل کنند. مانع‌ها را که مانع بندگیشان است رفع کنند هیچ عذری نمی‌شود بیارند در ترک بندگی.

پس همیشه تا خدا خدا است و خلق می‌کند خلق را و خلق می‌کند جن و انس را بندگی را خواسته، بندگی را هم که خواسته بندگی بی‌معرفت را نخواسته، بندگی بی‌معرفت را که همه کس می‌کند نقلی نیست. این‌قدر که شما روزه می‌گیرید بروید

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 15 *»

کردستان ببینید که سنی‌ها هم این‌قدرها روزه می‌گیرند. بلکه میان یهود هم بروی یهودی‌ها هم روزه خود را می‌گیرند نهایت وقتی که تو می‌گیری نمی‌گیرد وقتی دیگر می‌گیرد آن‌قدر که تو نماز می‌کنی او هم یک ساعت به طور خودش نمازی می‌کند برو در مسجدشان ببین به طور خودشان نماز می‌کنند لکن فایده‌ای برایشان ندارد. عملی که بی‌معرفت شد بندگی خدا نیست. گبرها هم یک‌پاره‌ای کارها می‌کنند جمیع طوایفی که هستند قاعده‌ها دارند قانون‌ها دارند آن قواعد و قوانین هیچ اسمش عبادت خدا نیست. عبادت خدا عبادتی است که معرفت خدا در آن باشد. عبادتی که خدا را نمی‌شناسی نمی‌دانی عبادت که را کرده‌ای عبادت برای که کرده‌ای این عبادت بدان عبادت خدا نیست عبادتی است کرده‌ای دخلی به عبادت خدا ندارد.

باری پس خداوند عالم بندگی را از شما و تمام بندگان خواسته و معرفت را از تمام جن و انس خواسته نه از بندگان خاص. در تمام زمان‌ها معرفت را خواسته از زمان آدم گرفته تا روز قیامت. پس در همه زمان‌ها بی اعتناها بوده‌اند به دین خدا، استهزا کنندگان بوده‌اند به دین خدا، همیشه اغنیاء و مترفین که نازک نازک می‌خواسته راه بروند و غباری بر دامانشان ننشیند در دنیا بوده‌اند و محروم ماندند از آرزوهای خود. همیشه هم خوبان و مؤمنین بودند همیشه آنهایی که اطاعت می‌کردند بودند. پس خلق را خلق کرده برای حق ربنا ما خلقت هذا باطلا اگر خلق کرده باشد خلق را برای بازی، این امری نیست که از حکیم صادر شود. و اگر حقی روی زمین نباشد همه خلق بازی می‌کنند پس خلقت لغو و عبث می‌شود، پس حق نمی‌شود در روی زمین نباشد. پس تا این زمین و این آسمان برپا است و تا خلق را خلق می‌کند بدانید یک حقی روی زمین هست و از برای این حق خدا خلق کرده زمین را و آسمان را. حق را خلق کرده و باقی را برای این حق خلق کرده. پس حقی هست در روی زمین و آن حق همیشه ظاهر است و واضح. ان‌شاءالله سعی کنید مشق کنید فکر کنید هر قضیه‌ای هر  پیغمبری که خیلی به نظرت واضح است و روشن که خیال کنی آن را که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 16 *»

اگر امروز چنین بود من خوب می‌فهمیدم که حق با که بود باطل با که بود عرض می‌کنم هر قضیه‌ای را در هر وقتی پیش هر که خیال کنی بدان با حالا هیچ تفاوت ندارد. پس خدا حق را همیشه روی زمین قرار می‌دهد مادامی که بخواهد زمین برقرار باشد. آن وقتی که بخواهد حق را بردارد آن وقت است که هرج و مرج می‌شود و جانشان را می‌گیرند نفخ صور می‌شود آن وقت حق برداشته می‌شود و تا حق روی زمین هست حقی است که هیچ باطلی درش نیست. پس حق حقی است که هیچ باطلی در آن راهبر نیست. باطل هم چنان باطلی است که هیچ حقی در آن راه ندارد اما برای کسی که حق را طالب باشد حق را نشانش می‌دهند که حقی است که هیچ باطلی در آن نیست همچنین باطل را نشانش می‌دهند که باطلی است که والله هیچ حق در آن نیست. حقی که یک‌خورده باطل در آن راهبر باشد آن که اهل حق است باید آن را بشناسد و کناره کند از آن چرا  که آن حق صرف نیست. آنهایی که اهل باطلند آبی گل می‌کنند که ماهی بگیرند. از آب صاف زلال کنـــاره می‌کنند و کسانـــی که اهل حقّند و طالب حقّند و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا تو خودت می‌خواهی اهل باطل باشی می‌خواهی امر واضح نباشد و آن وقت کسی بیاید برای تو بگوید باطل کجا است؟ البته نمی‌گوید این است که بسیاری از مردم اظهار تحیر می‌کنند می‌گویند ما نمی‌دانیم حق با کیست. در کجا است اگر می‌دانستیم حق با کیست البته تمکین از او می‌کردیم اگر می‌دانستیم کی باطل است البته از او کناره می‌کردیم البته مدارا نمی‌کردیم.

پس چون حق واضح نیست برای ما همه هم می‌گویند ما حقیم، ما چه می‌دانیم حق به جانب کیست؟ غالب مردم اظهار تحیر می‌کنند که حق واضح نیست بیّن نیست آشکار نیست. بله در زمان موسی خیلی حق واضح بود مردم می‌دیدند موسی عصا می‌اندازد اژدها می‌شود، در زمان نوح حق واضح بوده حالا واضح نیست! شما بدانید امر چنین نیست این خدا همیشه عالم است این خدا همیشه قادر است همیشه دین خواسته از مردم همیشه حقش را واضح کرده. اما تو سعی کن حق بخواه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 17 *»

حق را به تو نشان می‌دهند باطل را به تو نشان می‌دهند که آن را نخواه، حالیت می‌کنند تا بفهمی هرچه غیر از حق است بویی از حق در آن یافت نمی‌شود. این است که اهل حق نزدیک اهل باطل نمی‌روند اینجا و آنجا نمی‌روند. باری دیگر امروز هم روز اول است به همین‌قدر کافی است.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 18 *»

موعظه دوم  (دوشنبه / 2 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

خداوند عالم چون حکیم بود و ان‌شاءالله فکر کنید که خیلی آسان است اگرچه مردم غافل باشند خداوند عالم چون حکیم بود. بازیگر و لغوکار نبود مثل کسی که کوزه بسازد و هی کوزه‌ها را بشکند و خاک کند و باز آن خاک‌ها را کوزه بسازد هر کس ببیند چنین شخصی را که چنین کاری می‌کند می‌گوید این لغوکار است. پس خدا چون لغوکار نیست پس خلق را برای فایده‌ای آفرید و آن فایده را خودش می‌دانست کسی دیگر خبر نداشت و چون خودش می‌دانست خبر داد به مردم و فرمود ماخلقت الجن و الانس الّا لیعبدون من خلق نکردم جن و انس را مگر  از برای همین که مرا عبادت کنند و چون که می‌شناخت خلق خودش را و می‌دانست این خلق چنین گمان می‌کنند که بایست خودشان تحصیل روزی کنند از این جهت فرمود ماارید منهم من رزق هیچ اراده نکردم اینها رزق خلق کنند اگرچه خیلی از مردم خیال می‌کنند که به زرنگی‌ها به حیله‌ها به تدبیرها می‌شود رزق پیدا کرد.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 19 *»

ان‌شاءالله فکر کن ببین همین جوری که شک نداری که خودت خالق نیستی خالق خودت نمی‌توانی باشی و خالق دیگران نمی‌توانی باشی همین‌جور بدان رازق خودت نمی‌توانی باشی و رازق دیگران نمی‌توانی باشی اگر این‌جور هستی بدان موحدی می‌فرماید الله الذی خلقکم ثم رزقکم ببین به یک نسق فرمایش می‌فرماید. می‌فرماید خدا است آن کسی که خلق می‌کند شما را خدا است آن کسی که رزق می‌دهد شما را پس چنان‌که دست و پا نمی‌کنی که چیزی بسازی آدمی بسازی پشه‌ای بسازی یقین داری که نمی‌توانی خلق کنی به راحت تمام خوابیده‌ای هیچ به فکر این نیستی که چیزی خلق کنی، اگر همین‌جور شدی که به فکر نباشی روزی کسی را بدهی یا روزی خودت را بدهی موحّد خواهی شد و الا بدان شیطان پنبه‌اش را گذاشته.

پس خدا است وحده لاشریک له خالق بندگان هیچ نباید تدبیر کنند شپشی خلق کنند پشه‌ای خلق کنند بال پشه‌ای والله نمی‌توانند خلق کنند پای پشه‌ای نمی‌توانند خلق کنند پس چنان‌که خدا است خالق وحده لاشریک له به همین‌طور خدا است رازق. بندگان نباید تدبیری کنند برای رزق خود هو الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم خدا آن کسی است که خلق می‌کند شماها را پس روزی می‌دهد پس می‌میراند پس زنده می‌کند شماها را هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء خدا است بیان می‌کند می‌گوید تو یک کسی را پیدا کن بتواند خَلقت کند بتواند رزقت بدهد، علیّ‌ اللهی‌ها پیدا کنند نمی‌توانند، آنهایی که عیسی را خدا می‌دانند پیدا کنند نمی‌توانند. فکر کن ان‌شاءالله پس خدا است وحده لاشریک له خالق، به همین‌طور خدا است وحده لاشریک له رازق، لکن چون می‌دانست خلق هیچ کدام شک نمی‌کنند که خالق دیگری هم شاید باشد و می‌دانست گمان خواهند کرد که می‌توانند به تدبیری رزق را زیاد کنند چون می‌دانست این را از خلق خود فرمود ما ارید منهم من رزق نفرمود ما ارید منهم من خلق چرا که می‌دانست خلق این گمان را نمی‌کنند لکن چون می‌دانست که شیطان وسوسه می‌کند که گمان کنند شاید رزقی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 20 *»

به کسی می‌توانند بدهند چون خیال خلق به دست او بود و می‌دانست که چه جور خیال‌ها می‌کنند از این جهت فرمود ما ارید منهم من رزق من هیچ رزقی از اینها اراده نکرده‌ام نه رزق خودشان را نه رزق دیگری را، نه که مرا مهمان کنند ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین خدا است روزی‌دهنده و صاحب قوت.

پس خدا خلق کرد شما را از برای بندگی نه از برای اینکه رزق به کسی بدهید یا رزق به خود بدهید. نهایت این است که آن خدا اگر گفته برو کسبی بکن می‌روی می‌کنی، نگفته نمی‌کنی. باز منظورم این نیست که نباید کسب کرد رفت پشت خوابید. ببین خدا چه جور دستورالعمل داده گفته برو کسب کن، برو بکن. دیگر پول این نصیب تو است یا نصیب دیگری؟ خدا می‌داند. خودت می‌روی مهمانی غذای دیگری را می‌خوری. رزق دست خدا است کسی خبر از آن ندارد.

وقتی به داود وحی شد زره بساز او هم می‌ساخت و می‌فروخت با وجودی که خیلی آسان می‌ساخت آهن از موم نرم‌تر بود به دستش، این آهن چنان نرم بود در دست داود که بی‌کوره و چکش و سندان هرجورش می‌خواست می‌کرد، به این آسانی زره می‌ساخت و می‌فروخت و باز می‌ساخت. یک وقتی عرض کرد خداوندا تو مرا امر کردی زره بساز من هم می‌سازم لکن این کفایت امر مرا نمی‌کند هرچه حسابش را می‌کنم کفایت نمی‌کند. وحی شد که ای داود ما نگفتیم تو رزق به خودت بده یا به دیگری رزق بده گفتیم برو تو زره بساز تو هم باید بسازی چه کار داری به روزی خود.

پس ملتفت باش ان‌شاءالله خدا امر کرده برو کاسبی کن اما خیال مکن که رزق تو توی کاسبی است. چون خیال می‌کنی رزق تو توی کاسبی است از این جهت خیال می‌کنی خودت روزی به خودت می‌دهی. از این است که مردم حیله‌ها می‌کنند و غِلّ و غِشّ و تقلبات می‌کنند. اگر اعتقاد مردم این بود که رزق دست خدا است لکن چون گفته برو کسب کن من می‌روم کسب می‌کنم. اگر این اعتقادشان بود چرا باید مال مردم را بخورند، حاشا کنند. اغلب مردم مشرکند در عمل اگرچه وقتی بپرسی از ایشان

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 21 *»

می‌بینی لا اله الا الله را می‌گویند از یهودی بپرسی لا اله الا الله می‌گوید از گبر بپرسی لااله الا الله می‌گوید لکن چون مغز ندارد و معنی ندارد فایده ندارد برای آنها و اگر فکر کنی خواهی یافت که اغلب حرف‌های این مردم بی‌معنی است.

باری پس خدا چون خلق را از برای عبادت و بندگی خود آفریده پس می‌دانسته که می‌توانند بندگی کنند. جن و انس را از برای بندگی آفریده کسی را که خدا از برای بندگی می‌آفریند پس می‌تواند که بندگی کند. خدا اجلّ از این است که چیزی را برای کاری بیافریند و آن کار از آن نیاید همچو چیزی محال است.

دیگر فکر کنید ان‌شاءالله یک‌پاره کلمات هست که ملاها یک‌پاره مناقشات در آن می‌کنند جوابش را هم کسی نمی‌داند. شما ملتفت باشید ان‌شاءالله. خیلی از این ملاهای ظاهری هستند که بحث می‌کنند خدا که جن و انس را برای عبادت آفریده حالا چطور شده ما می‌بینیم کم کسی هست که عبادت خدا را بکند انبیاء و اولیاء بله عبادت خدا می‌کنند لکن اغلب مردم در بند دین و مذهب نیستند.

ملتفت باشید ان‌شاءالله خدا خلق کرده جن و انس را برای عبادت و عبادت از آنها خواسته و عاجزشان نیافریده که نتوانند عبادت او را کنند اما جبر هم نکرده که نتوانند معصیت او کنند ملتفت باش که جواب مردم را بتوانی بدهی ملتفت باش همین‌جوری که خدا خالق است همین‌جوری که رازق است قادر هم هست جبر هم نمی‌کند اگر می‌خواست خلق را خلق کند جوری که نتوانند معصیت او کنند می‌توانست. دقت کن ان‌شاءالله پس خدا چنان‌که خالق است چنان‌که رازق است جبر هم نمی‌کند نخواسته کسی به جبر بندگی او را بکند. ان‌شاءالله فکر کنید این سلاطین ظاهری این آقاهای ظاهری محتاجند به خدمت نوکران خود، پادشاه محتاج است به خدمت رعیت خود، اینها اگر خدمتش را نکنند سلطان سلطان نیست. سلطان محتاج است به مملکت به رعیت به قشون به سپاه هریک را نداشته باشد پادشاه نیست چون محتاج است که خدمت او را بکنند به جبر هم می‌دارد که

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 22 *»

خدمت کنند، خدمت سلطان را به جبر می‌کنند.

حالا ان‌شاءالله دقت کن فکر کن خدا است و محتاج بندگی کسی نیست ولکن بندگان را آفریده و این بندگان بعضی چیزها منفعتشان بود و بعضی چیزها مضرتشان بود. می‌بینی بعضی غذاها می‌خوری نفع دارد برای تو بعضی غذاها می‌خوری ضرر دارد برای تو جمیع چیزها یا منفعت دارد یا مضرت. پس خدا خلق را خلق کرده و محتاج بندگی خلق خود نیست از این جهت خلق را طوری نیافرید که نتوانند معصیت او را بکنند یا نتوانند کافر بشوند. پس چون خدا محتاج به این خلق نیست به جبر وانمی‌دارد کسی را اگر به جبر می‌خواست وادارد خلق را که خلق هم نتوانند اطاعت نکنند و نتوانند معصیت او کنند می‌کرد اگر می‌خواست حکم کند که چنین باشند می‌توانست لکن این خدا عادل است ظلم نمی‌کند جبر نمی‌کند. پس خدا خلق را که خلق کرد خلق خودشان خیری داشتند و شری، منفعتی داشتند و مضرتی، از استعمال بعضی چیزها منتفع می‌شدند از استعمال بعضی چیزها متضرر می‌شدند و خدا چون در بند خلق خود بود و اعتنا داشت به خلق خود راضی نشد که اینها جاهل باشند علی ‌العمیاء به زهری برخورند بکشدشان از این جهت رسولان فرستاد که یعلّمهم الکتاب و الحکمة ‌تا کتاب و احکام را و حکمت را تعلیم آنها کنند بگویند فلان چیز حرام است یعنی ضرر دارد مکن آن را، فلان حلال است یعنی نفع دارد بکن آن را. یا آنکه ترک فلان را مکن، ترکش خیلی ضرر دارد. یا ترک فلان کار خیلی منفعت دارد. اینها همه منافع و مضار خلق است که آورده‌اند.

فکر کنید ان‌شاءالله پس خداوند عالم خلق کرد خلق را از برای بندگی اما جبرشان نمی‌کند بندگی کنید چرا که محتاج نیست به بندگی آنها. اگر تمام مخلوقاتی که خلق کرده همه کافر باشند و مخلد در آتش جهنم از خدایی این خدا هیچ کم نمی‌شود نه قدرتش نه علمش هیچ کم نمی‌شود. تمام خلق همه مؤمن شوند به بهشت بروند خداوند قوتش زیاد نمی‌شود. پس از این جهت است که خدا جبرشان

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 23 *»

نکرد که مؤمن شوید لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ خدا راه را می‌نمایاند چشم به تو می‌دهد، عقل به تو می‌دهد عقلت می‌دهد که بفهمی حالا اگر رفتی در چاه افتادی او جبری به تو نکرده چشمت می‌دهد و چاه را هم نشان می‌دهد حالا تو عمداً می‌روی خودت را در چاه می‌اندازی بینداز. می‌خواهی خدا را امتحان کنی بکن. دست و پات هم شکست شکست.

خلاصه پس خدا جن و انس را از برای عبادت آفریده و می‌توانند عبادت کنند و این عبادت را مخصوص پیغمبران قرار نداده که تو تنبلی کنی و بگویی انبیاء بروند عبادت کنند خاک بر سر ما و عبادت ما، ما چه داخل آدم! بدانید اینها همه تسویلات شیطان است اگر همچو بودی که نمی‌توانستی عبادت کنی خدا هم نمی‌گفت عبادت کن. البته تجربه کرده‌ای آن کسانی که می‌خواهند عبادت کنند اگرچه ضعیف باشند نافله می‌کنند هی عبادت می‌کنند کسانی که نمی‌خواهند عبادت کنند اگرچه پهلوان باشند هرچه قوت داشته باشند می‌بینی نافله نمی‌کنند اگر کرد خسته می‌شود آن آخوند پوسیده صد رکعت نماز می‌کند و خسته هم نمی‌شود این پهلوان دو رکعت می‌کند جانش در می‌رود. پس جن و انس می‌توانند عبادت کنند نه این است که نمی‌توانند این خاک بر سر ما و عبادت ما، ما کجا می‌توانیم عبادت کنیم، این زبان حیله‌بازی است که خاک بر سر ما و عبادت ما، عبادت را خوب است حضرت سجاد بکند. حضرت سجاد عبادت که می‌کند عبادت خودش را می‌کند. خدا عبادت را خواسته از تمام انبیاء از تمام اوصیاء از تمام حکماء از تمام علماء از تمام عوام از هر کس که مستضعف نباشد. بله بچه‌ها نمی‌فهمند کارشان ندارند مجانین نمی‌فهمند کارشان ندارند ولکن کسی که شعور داشته باشد همین‌قدر که حرف با او بزنی و بفهمد عبادت از او خواسته‌اند. پس از جن و انس خدا عبادت خواسته و والله می‌توانند عبادت کنند هیچ عذر ندارند.

دقت کنید ان‌شاءالله دیگر حالا من راه خدا را راه نمی‌برم اختلافات زیاد در دنیا

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 24 *»

پیدا شده من چه می‌دانم راه خدا کدام است هر کس می‌گوید راه من راه خدا است و راه‌های دیگر راه خدا نیست! بدانید اینها به گوش خدا نخواهد رفت و خدا این عذرها را قبول نخواهد کرد. بله اگر خدا دینش را مخفی داشته باشد واضح نکرده باشد و مع‌ذلک عبادت و بندگی از خلق خواسته باشد اگر چنین خیال کردی این هوای تو است خیال تو است خدا نیست. خدا کسی است که حجت او روشن است حجت او واضح است راه او مثل روز روشن است و والله از روز روشن‌تر است راه او شارع عام است خدا عذری برای کسی باقی نگذارده در همه زمان‌ها. پس خدا است دین خود را واضح و روشن قرار داده.

حالا اگر نگاه می‌کنی می‌بینی ادعاها بسیار می‌کنند همه کس می‌گوید حق به جانب من است تو هم می‌گویی من چه می‌دانم کدام راست می‌گویند؟ همه ادعای حقیت می‌کنند، یک‌خورده فکر کن ان‌شاءالله ببین همین‌جور ادعاها در همه زمان‌ها بوده در زمانی که رسول خدا مبعوث به پیغمبری شد جمع کثیری که آنها بیشتر از هزار نفر بودند همه می‌گفتند این دروغ می‌گوید بیشتر از مردم ایمان نیاوردند بیشتر از مردم شک داشتند شبهه داشتند اگر یک وقتی معجزی آورد شق القمری کرد می‌گفتند سحر مستمر است. در زمان موسی موسی عصاش را انداخت اژدها شد تمام سحر سحره را بلعید دهانش را که وامی‌کند قلعه‌ای را که فرعون درش بود می‌خواهد ببلعد فرعون دید مار دهانش را وا کرده و می‌آید از کشتن موسی گذشت از ترس. مع‌ذلک زبانش جای نرمی گذاشته بود گفت سحر است از جانب خدا نیست خدایی هم نیست، خدا منم. شما ان‌شاءالله فکر کنید در همه زمان‌ها جماعت‌های مختلف بوده‌اند در همه‌ زمان‌ها اهل حق بوده‌اند اهل باطل بوده‌اند نیست زمانی که حق واضح بوده باشد و هیچ‌کس نباشد که بگوید من قبول ندارم این سحر است از جانب خدا نیست. در همه زمان‌ها ادعاهای بسیار بوده است همه دروغ بوده مگر یکی، حق همیشه یکی بوده.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 25 *»

پس دین خدا دینی است واضح بیّن روشن آشکار هر کس بگوید دینش آشکار نیست هنوز دین نمی‌داند یعنی چه. باید رفت یاد گرفت هر کسبی را آدم بخواهد بداند بايد برود ياد بگيرد هر چيزی را بايد تحصيل کرد بايد ياد گرفت حالا تحصیل نکرده یاد نمی‌گیرید. شماها به این حرف‌های من انس دارید وحشت نمی‌کنید و الا این حرف‌های مرا در شرق و غرب عالم هر کس بشنود وحشت می‌کند می‌گویند این‌همه مردم هر کس می‌گوید حق به جانب من است سنی می‌گوید حق به جانب من است شیعه می‌گوید حق به جانب من است توی شیعه می‌آیی می‌بینی اهل این شهر می‌گویند اهل آن شهر درست راه نمی‌روند ما درست راه می‌رویم توی یک شهر می‌آیی می‌بینی آن آخوند می‌گوید حق به جانب من است، حالا با این همه اختلافات پس ما چه می‌دانیم حق کجا است، دین خدا پیش کیست؟! شما بدانید این حرف‌ها تازه نیست همیشه بوده در دنیا اما قدری فکر کن اگر خدا دینش را واضح نکند روشن نکند دیگر حجتی بر خلق خود ندارد و خدایی که حجتی ندارد بر خلق خود و خلق حجت بر او دارند خدایی که دینش را واضح نکرده آشکار نکرده خدا نیست شیطان است خدا دینش واضح است چرا که قادر بوده عالم بوده می‌توانسته واضح کند.

ان‌شاءالله ملتفت باش همین‌قدر خواب مباش فکر که می‌کنی می‌بینی غیر از این نمی‌شود باشد خدا قرار نداده خدا است می‌تواند همه کار بکند. پس این خدایی که قادر است بر همه کارها این خدا هرچه از تو خواسته قادر است که به تو برساند پس هر چه را خواسته از تو به تو رسانیده پس دینش را خواسته پس رسانیده. پس دین خدا یک دینی است واضح بیّن ظاهر در روی زمین. دین خدا مخصوص انبیاء اگر بود همین انبیاء دین داشتند باقی مردم کسی حرف به ایشان نزده بود اگر دین خدا مخصوص حکماء بود باقی مردم خبر نداشتند ببینید خدا از جن و انس دین خواسته و راه حق را برای همه واضح کرده بیّن کرده آشکار کرده. همین جوری که معجزات به دست پیغمبران خود جاری می‌کرد لکن مردم بعضی می‌گفتند سحر است بعضی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 26 *»

می‌گفتند جلددستی است همین‌طور دین خدا واضح است ظاهر است آشکار است اما بعضی می‌گویند که مردم دیگر هم سخنانی دارند ما نشنیده‌ایم آنها هم دلیل و برهانی برای خود دارند.

مختصر کنم، ان‌شاءالله دقت کن که فراموش نکنی. خدایی که دین قرار نمی‌دهد در میان خلق خدا نیست. می‌فرماید انی جاعل فی الارض خلیفة همين‌جوری که خدا است خالق همین‌جوری که خدا است عالم همين‌جوری که خدا است حکیم به همین‌طور یکی از اسم‌های خدا هم این است که انی جاعل فی الارض خلیفة پس خدا است که جعل می‌کند و خلق می‌کند در زمین جانشینی و خلیفه‌ای و حجت خود را تمام می‌کند برای خلق. حالا این خلیفه آیا در یک زمان است و در زمان‌های دیگر نیست؟ این خلیفه همان در زمان آدم بود، دیگر بعد خلیفه‌ای در زمین نبود؟ یا اینکه نوح خلیفة الله بود، دیگر بعد از نوح خلیفه‌ای نبوده؟ یا ابراهیم هم بوده، دیگر بعد خلیفه‌ای در روی زمین نبود؟ یا موسی هم آمد و خلیفة الله بود، دیگر بعد خلیفه‌ای نبود؟ یا عیسی آمد خلیفه خدا بود و روح خدا بود، دیگر بعد خلیفه‌ای نبود؟ یا خیر محمد؟ص؟ آمد اما دیگر بعدش خلیفه‌ای نبود یا امیرالمؤمنین خلیفه بود امام حسن خلیفه نبود یا بعدش امام حسن خلیفه بود امام حسین نبود و هکذا فکر کن که اگر به همین نسق فکر کنی خواهی یافت علماء هم خلفای خدا هستند. پس آنها مفترض الطاعه بودند و خلیفه اصل بودند آنها هم که می‌روند باز مخلَّف می‌کنند چیزی را. خدا تا خلق می‌کند خلق را لامحاله می‌گذارد خلیفه‌ای در میان خلق، دیگر آن خلیفه یا پیغمبر است یا امام است یا تابع امام است لکن در تمام این طبقات امر واضح است. ان‌شاءالله چرت مزن دقت کن یک کلمه است این یک کلمه را یاد می‌گیری داری تا روز قیامت، یاد نمی‌گیری مثل سایر مردمی که هیچ خبر ندارند از دین و مذهب. اگر می‌گویی نه، ریششان را بگیر بپرس دین خدا چطور است می‌بینی راه نمی‌برند.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 27 *»

فکر کن ان‌شاءالله پس خدا دین واضح ظاهر بیّنی قرار داده در روی زمین. خدا چه امر پیغمبر باشد واضح قرار داده چه امر وصی پیغمبر باشد واضح قرار داده چه امر تابعین اوصیاء باشد واضح قرار داده. خدا امرش را طوری نکرده که تو متحیر باشی بگویی من چه می‌دانم؟ همه کس ادعای حقیت می‌کند. من چه می‌دانم کدام راست می‌گویند؟ خدا والله اهل باطل را همان‌جوری که رنگرز هر رنگی را از رنگی دیگر جدا می‌کند و مشتبه نمی‌گذارد، خدا حق و باطل را از هم جدا می‌کند. سیاه خیلی واضح است که غیر از سفید است. سفید خیلی واضح است که غیر از سیاه است. حالا آیا خدا به قدر یک رنگرزی هم کاری از او نمی‌آید؟ آیا نمی‌تواند حقش را جوری روشن کند که هیچ ظلمت توش نباشد؟ باطل را واضح کند که هیچ نور توش نباشد؟ والله می‌تواند و والله کرده و هو قادر علی ما یرید، خدا همین‌جور رنگرزی کرده صبغة الله و من احسن من الله صبغة خدا رنگ می‌کند مردم را. خوبان را به خوبی رنگ می‌کند، بدان را والله به بدی رنگ کرده. اگر تو غافل نباشی رنگ بدان را می‌بینی رنگ خوبان را می‌بینی. مشتبه نمی‌شود هل تستوی الظلمات و النور نور آن روشنی است که هیچ کس شک نمی‌کند که این روشن نیست. تاریکی را هم هیچ صاحب چشمی شک نمی‌کند که این روشنایی است. و این مثلی است خدا برای حق و باطل می‌زند هل تستوی الظلمات و النور و لا الظل و الحرور آیا آفتاب گرم با سایه خنک مثل هم است؟ آیا آفتاب با سایه به هم مشتبه می‌شود؟ و ما یستوی الاحیاء و لا الاموات آیا مشتبه می‌شود مرده با زنده؟ مرده نه چشمش می‌بیند نه گوشش می‌شنود نه دستش حرکت دارد. زنده می‌شنود حرکت می‌کند. حالا این زنده با آن مرده آیا مساوی است؟ والله چنان‌که مرده با زنده پیش شما مساوی نیست و نور و ظلمت مساوی نیست و آفتاب و سایه مساوی نیست همچنین می‌بینی عالم غیر از جاهل است. هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون آن جاهلی که هرچه از او بپرسی نمی‌داند با آن عالمی که هرچه از او بپرسی می‌داند آیا اینها مثل همند؟ همین‌جور حق و باطل فرق دارند و والله

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 28 *»

روشنایی حق از روشنایی روز واضح‌تر است و والله ظلمت باطل از شب تار تاریک‌تر است. ببینید این روز خیلی واضح است که شب نیست و شب خیلی واضح است که روز نیست. اما بسا کسی خیال از برایش بیاید که من چه بسیار شد که در شب خواب دیده‌ام روز را چه بسیار در روز خیال کرده‌ام شب را.

ولکن عرض می‌کنم که حق یک طوری است که از روز روشن‌تر است که این‌جور احتمال را هم کسی نمی‌تواند بدهد. و والله باطل از شب ظلمانی‌تر است که احتمال ضعیفی هم نمی‌توان داد که اینها اهل حقند. میان این طایفه‌ها کدام اهل حق است؟ آن که حق راه ببرد، آن که حق را راه نمی‌برد که اهل دین نیست اهل حق نیست. نجار کسی است که چوبی که به کارش می‌خورد بشناسد. اره بداند چه جور چیزی است تیشه را بداند چه چیزی است کدام اره برای بریدن چه جور چیزی به کار می‌خورد. باید اینها را بداند. دیگر نجار است و چوب را نمی‌شناسد، تو نجار نیستی. نجار هستم اما نمی‌دانم تیشه را چه جور باید به کار برد، نجار نیستی دروغ می‌گویی. فکر کنید هر صاحب کسبی در کسب خودش استاد است. حالا کسی که اسم دین را می‌برد اگر از او بپرسی دین یعنی چه راه نمی‌برد و نمی‌داند آیا این صاحب دین است؟ حالا عمامه هم سرش گذارده، گذارده باشد. بسیاری از مردم می‌توانند عمامه سر بگذارند. بسیاری از خرس‌ها می‌توانند عمامه سر بگذارند و می‌گذارند. دیده‌اید این الواط ملابازی درمی‌آرند پس بازی می‌توان درآورد اما بازی است. پس تمام اهل باطل والله حق‌بازی درمی‌آرند و والله حق نیستند و امتحانش همین که حق راه نمی‌برد.

خودت چرت مزن گوش بده یاد بگیر خودت، بعد برو مردم را امتحان کن. اگر نجار است بپرس کدام چوب به کار پنجره می‌خورد؟ کدام چوب به کار در می‌آید؟ اره را چطور باید کشید؟ رنده را چطور باید کشید؟ اگر دیدی راه می‌برد بدان راست می‌گوید، اگر راه نمی‌برد بدان نجار نیست.

باز این هم که عرض می‌کنم مُداراست که باید امتحان کرد چرا که به محض

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 29 *»

اینکه کسی چیزی تقلیداً یاد بگیرد باز بدانید استاد نیست. استاد نیست مگر صنعت کند بگویی کرسی بساز به من بده وقتی من بدانم نجاری را کرسی را می‌سازم و می‌گذارم آنجا. ببینید حق چقدر واضح است و بیّن است و آشکار است. اگرچه اسمش در مجالس نیست خیلی آسان است حق را به چنگ آوردن. اگر کسی در بند باشد حقی هست یقیناً در روی زمین و اگر بگویی حق نیست تمام اهل دین‌ها تو را وامی‌زنند همه اهل دین‌ها می‌گویند حقی در روی زمین هست نهایت ما راه نمی‌بریم. پس بدانید حقی یقیناً در روی زمین هست و آن حق مخصوص انبیاء نیست مخصوص اوصیاء نیست مخصوص حکماء نیست مخصوص علماء نیست بلکه از عوام هم خدا دین خواسته. پس آن دینی که خدا از عامی خواسته باید عامی بتواند آن را بفهمد. حالا این دینی که یقیناً روی زمین است و طوری است که عوام هم به آن مکلّفند کلاه بر سر می‌گذاری باز خدا از تو دین خواسته، عمامه سر می‌گذاری باز خدا از تو دین خواسته، سرت هم برهنه باشد باز خدا دین خواسته. پس دین خدا یک دین واضح بیّن آشکاری است.

حالا فکر کن ببین آیا کیست اهل این دین؟ آیا سلاطینند که دین راه می‌برند و حال آنکه خودشان باید درس بخوانند. فکر کنید ببینید پادشاهان مقلّد علماء هستند همه سلاطین در دین و مذهب تقلید از علماء می‌کنند پس خودشان حامل دین نیستند. بیا پیش وزیرش آن را هم می‌بینی فکری به جز نظم و نسق مملکت‌داری ندارد در فکر چیزی دیگر نیست وانگهی که بیچاره‌ها ادعاش را هم ندارند پس وزراء هم که حامل دین نیستند. بیا پیش سوارها و سربازها پیش آنها هم که البته دین نیست پیش این کاسب‌ها بیا فکر کن پیش آنها هم دین نیست. از همین راه فکر کن خیلی زود توی راه می‌افتی می‌آیی توی این تجاری که شب و روز همّشان این است که هی چه بخریم چه بفروشیم. آیا اینها اهل دین و حامل دین هستند؟ بیچاره‌ها خودشان هم ادعا ندارند اینها هم اگر مردمانی باشند بسیار خوب و بسیار عادل تقلید یک کسی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 30 *»

را بکنند. معنی تقلید هم این است که معنیش را نمی‌دانم چون فلان آخوند گفته من چنین کنم، می‌کنم. پس اینهایی هم که اهل تجارتند حامل دین و حافظ دین و عالم به دین نیستند کسی که عالم نیست به مسائل دین مگر تقلید عالمی کند چطور می‌تواند حامل دین باشد؟

و همچنین فکر کن ان‌شاءالله که راه خیلی زود به دستت می‌آید. دیگر فکر کنید ببینید که این زارعین که شب و روز کارشان این است که زمین شخم کنند و تخم بپاشند و آب بدهند آیا اینها حامل دین هستند؟ این کارش زراعت است صاحب هر کسبی کارش آن کسبی است که می‌کند کاری دیگر راه نمی‌برد. پس این دین باید در نزد علماء باشد ببینیم این علماء کیانند؟ خودت فکر کن زود به دست می‌آید. آیا این علماء منجمینند و حال آنکه مذمت کرده شارع آنها را. آیا ساحرینند و خدا مذمت کرده ساحرین را. از آنهایی که مذمت کرده خدا فالگیرانند. آیا اینهایند حافظ دین خدا و حامل دین خدا و حال آنکه آنها همّشان این است که دروغی بگویند صد دیناری تحصیل کنند آیا اینها حامل دینند؟ خیلی واضح است اینها حامل دین خدا نیستند. آیا طبیب‌ها هستند؟ طبیب‌ها حامل دین نیستند بیچاره‌ها خودشان ادعا ندارند. از همین راه که می‌آیی می‌بینی به چه آسانی‌ ان‌شاءالله می‌توانی دین را پیدا کرد.

دیگر فکر کن ببین کسانی که سر هم همّشان این است که گوششان و چشمشان به در باشد که کی دو نفر دعوایی داشته باشند بیایند مرافعه. هی از این، رشوه‌ها بگیرند هی از آن، رشوه‌ها بگیرند، فکر کن ببین آیا اینهایند حامل دین خدا و حافظ دین خدا؟ حاشا بلکه در حقیقت اینها دین را خراب کرده‌اند اگر اینها نبودند این مرافعات در دنیا نبود و این تقلبات نبود تقلبات را مردم از این‌جور کسان یاد می‌گیرند. از این است که عامی‌ها کمتر می‌توانند مرافعه کنند تقلب کنند غالباً این است که با اهل دهات که معامله می‌کنی بسا احتیاج به حجت و سند نباشد. اما توی شهر چون مردمش ملّا زیاد دیده‌اند می‌بینی تقلب زیاد راه می‌برند کاغذ و سند معتبر می‌خواهند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 31 *»

چهار شرع باید مهر کنند همه به واسطه این حیله‌بازهایی است که در دنیا هستند روی کله‌شان هم غرغری گذارد‌ه‌اند این غرغری که از آسمان نیامده چهار ذرع کرباس بیشتر نیست. باری اگر این مفسدین نباشند خیلی راحت‌تر هستند مردم در دنیا. حالا ببین آیا اینها حامل دینند و حافظ دین و حال آنکه بدترین مردم این‌جور جماعتند. همّشان این است که هی رشوه بگیرند هی رشوه بخورند دایم می‌خواهند که دوتا دعوا درست کنند که آجیلی توش درآید.

دیگر دقت کنید ان‌شاءالله، فکر کنید ببینید در مجالس ذکری از خدا نیست از رسول نیست از امام نیست از دین نیست از مذهب نیست اگر مجالس تجار است ذکر خرید و فروش است اگر مجالس زارعین است همه‌اش ذکر تخم و زراعت و آب و زمین است اگر مجالس حکام و سلاطین است همه‌اش امر حکومت و سلطنت و آن‌جور حرف‌ها است فکر کن ان‌شاءالله پس وقتی چنین قرار داد پس سلاطین حافظ دین نیستند آیا این محل تحیر است برای تو که شاید سلطان مرد عالمی باشد که حفظ دین خدا را بکند نه خودش ادعا دارد نه کسی دیگر. ان‌شاءالله چشمتان را واکنید مردم را ببینید در چه کارند در آن کارها و صنعت‌ها که دارند. پس هر کس مشغول است به صنعت خودش. ببین که خدا رنگ کرده مردم را. پس اهل دین کارشان حفظ دین است. روز و شب در فکر دینند درسشان بحثشان نیتشان نوشتنشان کارشان همه کار دین است. مردم را خدا مختلف آفریده می‌بینی هر کسی شوقش می‌کشد به چیزی.

دقت کن ان‌شاءالله بسا تعجب کنی که چطور می‌شود آدم شب و روز در بند دین و مذهب باشد. مردم مختلف است طبعشان یک کسی خیلی شوق دارد به باغ برود سر هم فکر باغ است یک کسی به عمارت خیلی میل دارد یک کسی به اسب خیلی میل دارد یک کسی به تازی خیلی میل دارد یکی به گربه خیلی میل دارد یک کسی پول خیلی دوست می‌دارد طبایع مختلف است. ان‌شاءالله فکر کنید هر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 32 *»

صاحب طبعی در آن طبعی که هست دایم در فکر آن است. اگر باغ دوست می‌دارد هی شب و روز فکر باغ و درخت است. تاجرها شب و روز فکر تجارت خودشانند. پس می‌شود خدا خلق کند جماعتی را در روی زمین که آرام نداشته باشند مگر اینکه دینشان را درست کنند هی در دین بنویسند، هی از دین بگویند. دقت کنید خدا این آسمان و زمین را نیافریده که صاحبان کسب کسب کنند. ربنا ما خلقت هذا باطلا. فکر کن ببین این آسمان و زمین این ماه و ستارگان را آیا برای باطل خلق کرده؟ برای این خلق کرده که تجار تجارت کنند؟ می‌خواهند بکنند می‌خواهند نکنند. آیا این‌همه اوضاع را برای این خلق کرده که حداد حدادیش را بکند زارع زراعتش را بکند؟ نه بلکه جمیع این آسمان و زمین خلق شده که حق روی زمین باشد. حالا حق روی زمین نباشد اهل حقی روی زمین نباشد خباز خبازیش را بکند هی نان بدزدد هی نان کم بدهد، نجار نجاریش را بکند، خدا چنین کاری نمی‌کند.

پس خدا این زمین و آسمان را برای حق آفریده و والله اگر نجار و خباز را مهلت داده‌اند برای این است که اهل حق در و پنجره می‌خواهند. اگر حدادان را مهلت می‌دهند برای این است که اهل حق میخ و سیخ می‌خواهند محتاجند به اسباب آهن. والله اگر فکر کنی خواهی یافت در روی این زمین مؤمنین باید باشند. و تا امن و امان نباشد مؤمنین نمی‌توانند زیست کنند پس سلطان می‌خواهند اگر سلاطین نبودند مؤمنین نمی‌توانستند زیست کنند و سلاطین مملکت می‌خواهند.

خلاصه پس وجود حق و اهل حق را خدا در روی زمین قرار داده و مقصود اصلی خدا همین است که حقی در روی زمین باشد این حق را اقلاً باید یاد گرفت و بعد به مقتضاش عمل کرد. پس تا زمین هست بدانید حقی هست حالا دیگر این دین کجا است؟ یقیناً پیش یهودی‌ها نیست یقیناً پیش نصاری نیست. اگر کسی بخواهد تحقیقش را بکند پیش بت‌پرست‌ها نیست پیش یهود و نصاری نیست پیش سنی‌ها نیست به همین‌طور می‌آیی توی شیعه. این حق پیش زارعین نیست پیش تجار

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 33 *»

نیست پیش سلطان نیست پیش عمله و اکره و سرباز و سوار و اهل در خانه نیست. توی دایره‌ها توی مجالس که فکر می‌کنی هر کس به هر کسبی که دارد مشغول است، به کاری که دخلی به دین و مذهب ندارد. در آن وقت دین و مذهب خیلی واضح می‌شود کجا است. و بدانید هر کس امروز در بند دین و مذهب نیست و به فکر دین مذهب نیست، این والله در زمان حضرت امیر هم اگر می‌بود در بند دین و مذهب نبود در بند این نبود که تصدیق حضرت امیر را بکند. بلکه آن روز، هم با امیرالمؤمنین راه می‌رفت هم با عمر راه می‌رفت و داخل منافقین بود.

یک شخصی بود همان‌جاها. می‌گفت خواب دیدم میان علی و عمر جنگ بود و من آنجاها بودم من دیدم مضطرب بودم و می‌گفتم کاش اینها مصالحه می‌کردند چرا که اگر کمک علی رفتیم بسا کشته شویم اگر کمک عمر کردیم دینمان از دستمان می‌رود. خوابش را برای من نقل می‌کرد و حظ هم می‌کرد و می‌گفت در بیداریم هم می‌خواهم مردم همه با هم رفیق باشند. می‌خواست خوش‌حالتی تحویل کند. خیلی این شعر را می‌خوانند که:

چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی

مسلمانــت به زمزم شوید و هندو بسوزانــد

فکر کنید ان‌شاءالله این‌جور دین و مذهب را بدانید هیچ از خدا نیست. ببین حالا اگر دین داری بدان در زمان حضرت امیر هم اگر بودی دین داشتی در زمان پیغمبر هم بودی دین داشتی. حالا دین نداری والله در زمان آدم هم اگر بودی مثل قابیل تو هم دین نداشتی می‌رفتی هابیل را می‌کشتی. در زمان نوح هم اگر بودی دین نداشتی. حالا دین نداری در زمان پیغمبر هم بودی و آن معجزات را هم می‌دیدی باز دین نداشتی مثل سایر مردم می‌گفتی ما کار نداریم خودشان می‌دانند سحر است خوب است سحر نیست خوب است به ما چه؟ می‌بینی حالا دین نداری، بدان آن روز هم اگر بودی والله دین نداشتی.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 34 *»

پس بدانید ان‌شاءالله خداوند عالم دین خود را در جمیع زمان‌ها ظاهر و واضح و بیّن و آشکار کرده، دین خود را مخصوص انبیاء قرار نداده مخصوص حکماء قرار نداده دین خود را مخصوص علماء قرار نداده، مخصوص مردها قرار نداده بدان دین خواسته، از زن‌ها خواسته از مردها خواسته، از کوچک خواسته دین را از بزرگ هم خواسته. بله اغنیاء پولشان مانع است دین را تحصیل کنند که پاشان به مسجد برسد، نه خیر از اغنیاء هم دین خواسته از بزرگان هم دین خواسته از نجباء خواسته دین را از غیر نجباء خواسته از کاسبین خواسته. پس دین خدا دین واضح ظاهر بیّن آشکاری است. از تمام جن و انس دین خواسته مادامی که خلقشان می‌کند خواسته از آنها دین داشته باشند. مادامی که دین خواسته می‌توانند داشته باشند. دیگر ما شغل داشتیم شغل را بالتبع قرار داده‌اند می‌گویند بنده باش بعد برو زراعت بکن بنده باش برو تجارت کن هر شغلی داری دین داشته باش. اول دین این است که تو خدا را بشناسی و اول تکلیف این است که مسائل خود را بدانی بعد عمل کنی. وقتی بنده شدی مسائلت را دانستی آن باقی کارهات را هرجا هرطور خدا گفته بکن، بکن هرجا هر طور گفته مکن، مکن.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 35 *»

موعظه سوم  (سه‌شنبه / 3 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم حکیم بود و بازیگر و لغوکار نبود از این جهت خلق را از برای فایده‌ای خلق فرمود و آن فایده را خود او بهتر می‌دانست که از برای چه این خلق را خلق کرده. آن فایده را بیان کرد که فایده اینکه من خلق کردم جن و انس را این است که مرا بشناسند مرا عبادت کنند.

پس ملتفت باش ان‌شاءالله و چون گمان خلق این است چنان‌که می‌بینید که دَیدَن و راه و رسم اغلب مردم این است الا قلیل، تک تکی هستند که چنین گمان می‌کنند که خلق نشده‌اند از برای خوردن از این جهت است که این‌همه سعی می‌کنند برای خوردن. شما ببینید جمیع این مردم شب و روز درکارند که چیزی پیدا کنند بخورند یا بپوشند یا مسکن داشته باشند. اگر انسان بداند از برای کاری خلق نشده اگرچه بازیگر هم باشد چهار روز که بازی کرد دماغش می‌سوزد. این چه جور

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 36 *»

کاری است که یک عمر هی تحصیل کنی برای چه؟ برای اینکه همین بخوریم و بپوشیم؟ حالا گمان این خلق این است برای همین خلق شده‌اند و همّت این خلق این است که چیزی داخل شکمشان کنند و خدا می‌داند قیمتشان چقدر است. می‌فرمایند هر کس همّت او این است که چیزی داخل شکمش بشود قیمتش آن است که از شکمش بیرون می‌رود. پس کسی که همّش شکمش است قیمتش و آن‌طوری که باید نزد خدا باشد آن طوری است که فضله‌اش آن‌جور است و فضله‌اش هم در همه شرع‌ها خبیث است نه در اسلام تنها. در همه شرع‌ها از بول و غایط اجتناب می‌کنند، یهود و نصاری هم اجتناب می‌کنند. خدا این فضله را چنان خبیث آفریده که در طبع حیوانات گذارده که اجتناب کنند از آن. نمی‌بینید که گربه خاک روش می‌کند، اغلب حیوانات در وقت بول‌کردن پاشان را فراخ می‌گذارند و دمشان را بالا می‌گیرند. کسی که همّتش این است که داخل کند هی در شکمش چیزی را، قیمتش در نزد خدا همان است که از شکمش بیرون می‌آید و بسا خبیث خوانده شود پس اجتناب باید کرد از این صفت، که بسیار بدصفتی است.

و خدا خلق کرده انسان را برای اینکه او را بشناسند، او را عبادت کنند. چه بسیاری را شیطان فریب می‌دهد که تو چه کار داری به خدا و پیر و پیغمبر. بله من کجا و خداشناسی! من کجا و پیغمبرشناسی! اینها فریب‌های شیطان است. ملتفت باشید خدا که صاحب شما بوده می‌گوید من جن و انس را، تمام جن را و تمام انس را خلق کرده‌ام برای اینکه مرا بشناسند. و اگر می‌دانست که اینها نمی‌توانند بشناسند نمی‌گفت بشناسید، تکلیفشان نمی‌کرد. دیگر دقت کنید خیلی واضح است ان‌شاء‌الله، فکر کنید الاغ‌های دنیا را خدا می‌دانست اینها چیزی نمی‌فهمند هیچ معلّمی نفرستاد برای آنها  که یاسین به گوششان بخواند. هیچ یاسین به گوششان نخواندند. ببینید هیچ به الاغ‌ها نمی‌گویند بیایید نماز کنید روزه بگیرید.

عرض می‌کنم جن و انس را خدا برای عبادت خود آفریده پس معلوم است

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 37 *»

می‌خواسته آنها عبادت کنند. حالا دیگر بعد از آنی‌که می‌توانند و نمی‌کنند، البته انتقام می‌کشد از آنها و خدا جن را برای شناختن خود و برای بندگی خود آفریده انس را برای بندگی و عبادت و شناختن خود آفریده. و این عبادت و بندگی و شناختن را مخصوص طایفه انبیاء قرار نداده که اگر مخصوص آنها بود خداشناسی و خداپرستی، دیگر آنها در میان شما نمی‌آمدند دعوت نمی‌کردند. در مغاره‌ کوهی در بیابانی هرجا جاشان بود منزل می‌کردند و همان‌جا عبادتشان را می‌کردند و می‌بینید که خدا آنها را فرستاده در میان شما که دعوت کنند پس مخصوص آنها نیست همچنین این خداشناسی و خداپرستی مخصوص اوصیای انبیاء نیست اگر مخصوص آنها بود میان شما نمی‌آمدند با شما حرف نمی‌زدند. همچنین این خداپرستی و خداشناسی مخصوص حکماء نیست اگر مخصوص حکماء بود باید علماء هیچ تکلیفی نداشته باشند و همچنین این خداشناسی و خداپرستی مخصوص علماء نیست اگر مخصوص علماء بود باید عوام‌الناس دین نداشته باشند. پس خدا تمام ارسال رسل را و انزال کتب را برای ماها کرده پیغمبرها خودشان خدا را می‌شناختند هیچ احتیاجی نداشتند درس بخوانند چیزی یاد بگیرند. عالم بودند غیرمعلَّم فهیم بودند غیرمفهَّم. خودشان را خدا عالم خلق کرد هیچ نباید تعلیمشان کرد. آن کسی که محتاج است تعلیمش بدهند آن ماهاییم. پس تمام ارسال رسل و تمام انزال کتب از برای ماها شده که ماها فکر این باشیم که خدای خود را بشناسیم و می‌توانیم خدا را بشناسیم اگر از راهش برآییم و خدای خود را از راهش عبادت کنیم و اگر از آن راهی که گفته بیاییم، می‌توانیم او را عبادت کنیم.

پس خداوند عالم چون خلق را از برای شناختن خود آفریده بود و از برای بندگی خود آفریده بود راه و رسم بندگی را تا در میان آنها نمی‌آورد و به آنها نمی‌رساند نمی‌دانستند. پس چنان‌که خدا می‌خواست انبیاء آمدند و گفتند به مردم که نماز کنید و نماز را این‌جور کنید. روزه را این‌طور باید گرفت. اگر نگفته بودند آنها راه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 38 *»

نمی‌بردند چطور نماز کنند چطور روزه بگیرند، خدا تعلیمشان کرد. به همین‌طور در معرفت، اگر نگفته بودند اینها راه نمی‌بردند. خدا خودش معرفت خود را باید تعلیم کند، اگر نکند نمی‌توانند بشناسند. اغلب اغلب مردم چنین خیال می‌کنند که خدا را می‌توان شناخت بی اینکه پیغمبران را بشناسند. چنین خیال می‌کنند که می‌توان پیغمبر را شناخت بی اینکه ولیّ او را و حجت او را بشناسند. شما کاری کنید که داخل عامه نباشید عامه چیزی دستشان نیست. ظاهراً چنین به نظر می‌آید که اگر پیغمبر نیامده بود مردم نگاه می‌کردند می‌دیدند زمینی هست آسمانی هست آنها را ماها نساختیم یک کسی ساخته آن کس خدا است که ساخته، خدا را به دلیل عقل می‌شناسند. دیگر به دلیل عقل بسا پیغمبر را نشناسند. دخلی ندارد شناختن خدا به شناختن پیغمبر و شناختن پیغمبر به شناختن خدا. شما فکر کنید سعی کنید ان‌شاءالله در کار بیفتید بلکه در طلب بیفتید.

پس فکر کنید دقت کنید ببینید در زیارات می‌خوانید السلام علی من عرفهم فقد عرف الله و من جهلهم فقد جهل الله و همچنین در زیارت می‌خوانی که من اراد الله بدء بکم و من وحّده قبل عنکم یهودی‌ها هیچ ائمه شما را قائل نیستند و می‌گویند خدا هست و اسمی از خدا می‌برند. یهودی‌ها هیچ ائمه شما را نمی‌شناسند یا می‌شناسند و قبولش ندارند و می‌گویند خدا هست و پیغمبر او هم موسی بوده. همین‌جور که تو می‌گویی خدا قادر است یهودی‌ها هم می‌گویند خدا قادر است. همین‌جوری که تو می‌گویی خدا عالم است یهودی‌ها هم می‌گویند عالم است. همین‌جوری که تو می‌گویی خدا حکیم است یهودی‌ها هم می‌گویند حکیم است. دقت کنید بلکه حالیتان بشود که خدا چطور است که شناخته نمی‌شود مگر به رسول خود. ان‌شاءالله دقت کنید می‌فرماید الله نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمین است مثل نوره کمشکوة مثل نور او مثل مشکاتی است، مثل چراغدانی است. یک‌خورده در این آیات فکر کنید، چرا فکر نمی‌کنید، آخر این قرآن خدا است. آیا این

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 39 *»

قرآن برای شما به زمین آمده که بخوانید و نفهمید یا بفهمید و عمل نکنید؟ چه ثمر دارد؟ این قرآنی است، فرمانی است از خدا آمده که بخوانی، معنیش را بفهمی و عمل کنی. ببینید می‌فرماید الله نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمین است. خوب این خدا نور آسمان و زمین است یعنی چه؟ آن عربیش بود این فارسیش.

فکر کن ان‌شاءالله در معنی آن و مثل آن نور خدا مثل چراغدانی است که در آن چراغی باشد و بر روی آن چراغ مردنگی باشد شیشه‌ای باشد. یک‌خورده فکر کن که چرا همچو حرف زده بلکه از پِـیَش برآیی و ببینی خدا چه گفته، ملتفت باش فکر کن که کی یک چیزی از آسمان نازل شد که مثل چراغدانی بود که چراغی توش بود و روش مردنگی بود؟ ببین این در چه عصری اتفاق افتاده؟ در کدام تاریخ همچو چیزی بوده؟ اینها چه تعبیری است آورده است خدا؟ اینها چه بیانی است آورده خدا؟

خلاصه مطلب اینکه ملتفت باشید ان‌شاءالله و بدانید خدا شناخته نمی‌شود، شناخته نشده مگر به واسطه انبیای خود و انبیاء شناخته نشدند مگر به واسطه اوصیای خود و اوصیاء شناخته نشدند مگر به واسطه اولیاء. باز همین‌ها را که می‌گویم می‌دانم معمّا می‌گویم و می‌دانم که نمی‌دانی چه می‌گویم لکن عمداً می‌گویم بلکه طالب شوی از عقبش برآیی شاید چیزی بفهمی. می‌فرماید در زمان غیبت وقتی امام غایب شد و این خبرها را هی دادند و هی مردم وحشت کردند و آن پیشترها هم می‌شنیدند و وحشت می‌کردند. در زمان حضرت صادق؟ع؟ از غیبت امام می‌شنیدند و وحشت می‌کردند، در آن زمان فرمودند وقتی مبتلا شدید به آن زمان این دعا را بخوانید که خداوندا تو خودت را به ما بشناسان که اگر خودت را به ما نشناسانی، رسول تو را نخواهیم شناخت. خداوندا رسولت را به ما بشناسان که اگر رسولت را به ما نشناسانی، حجت تو را نخواهیم شناخت. خدایا حجتت را به ما بشناسان که اگر حجت تو را نشناسیم گمراه خواهیم شد.

دیگر فکر کنید در چقدر از زیارت‌ها می‌بینی که می‌فرماید هر کس شناخت شما

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 40 *»

را من عرفکم فقد عرف الله هر کس شناخت شما را خدای خود را شناخت. هر کس جاهل به شما شد جاهل به خدای خود شد.

در خیلی دعاها به این مضمون است که خدایا من توجه می‌کنم به تو به واسطه محمد و آل‌محمد پس تو به خدا به واسطه محمد و آل‌محمد توجه می‌کنی. باز این عرض‌ها را می‌کنم بلکه تو به حرکت بیایی به هیجان بیایی، طلب کنی. و اگر به هیجان نیایی طلب نمی‌کنی. و تا طلب نکنی نمی‌یابی، غافل باشی همیشه غافل خواهی بود. ببین تو اگر کسی را بشناسی وقتی می‌خواهی به یاد او بیایی هیچ احتیاج داری کسی دیگر را به خاطر  خود بیاری که او به یادت بیاید؟ یک کسی را می‌شناسی در جایی هست می‌خواهی توجه کنی به او یعنی به یاد او می‌خواهی بیفتی ببین آیا هیچ محتاج هستی که کسی دیگر را به یاد بیاری که به یاد او آمده باشی؟ نه، تو هر کس را به یادش می‌افتی همان را یاد می‌کنی. دیگر کسی دیگر را یاد نمی‌کنی. سهل است خدا گفته ماجعل الله لرجل من قلبین فی جوفه یک دل انسان بیشتر ندارد یک توجه بیشتر نمی‌تواند بکند. وقتی توجه به سلطان دارد توجه به وزیر نمی‌تواند داشته باشد. توجه به وزیر داری به سلطان نداری اگر یاد قشون باشی به یاد پادشاه نیستی.

پس این چه جور مطلبی است که تا بخواهی توجه بکنی به خدا تا توجه نکنی به محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم توجه به خدا نکرده‌ای. یک‌خورده در فکرش باش بلکه طلب بکنی، یک کسی که راه ببرد برات بگوید. عرض می‌کنم همه راهش این است که خداوند عالم تمام بیان خودش را در زبان محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم گذارده. تمام مسائلت را تو از ائمه‌ات یاد گرفته‌ای. پس زبانشان شده زبان خدا، بیانشان شده بیان خدا، کلامشان شده کلام خدا، حکمشان شده حکم خدا، اطاعتشان شده اطاعت خدا، اینها را بشنو و اعتقاد هم بکن. اما بدان هنوز معنیش را نمی‌دانی. اقلاً بدان نمی‌دانی بلکه غافل ننشینی. کسی که خیال می‌کند می‌داند و حقیقت را نمی‌داند از این باید مأیوس شد، چرا که جهل مرکب دارد. نه می‌داند و نه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 41 *»

می‌داند که نمی‌داند. چنین کسی خر خواهد مرد، از جهل مرکب نجات نخواهد یافت. اما آن بیچاره‌ای که نمی‌داند لکن می‌داند که نمی‌داند اقلاً یک وقتی به فکر خواهد افتاد بلکه در صدد برآید که بفهمد.

پس ملتفت باش خداوند عالم جمیع چیزهایی را که از خلق می‌خواست جمیع آنها را به واسطه‌ محمد و آل‌محمد خواسته. ایشان گفتند نماز کن ما یاد گرفتیم، چون زبانشان زبان خدا است پس خدا گفته نماز کن. ایشان گفتند روزه بگیر ما یاد گرفتیم، چون زبانشان زبان خدا است خدا گفته روزه بگیر. چون حکمشان حکم خدا است و حکم کردند نماز کن و روزه بگیر و چنین و چنان کن پس حکمشان حکم خدا است و اطاعتشان اطاعت خدا است.

عرض می‌کنم والله به همین طورها، شناختن ایشان شناختن خدا است. جهل به ایشان جهل به خدا است. پس هر کس شناخت ایشان را شناخت خدای خود را. همین‌طور فرمایش می‌کنند حضرت امیر به سلمان و ابی‌ذر که از شیعیان بزرگ بودند. حضرت امیر صلوات الله و سلامه علیه می‌فرماید به سلمان و ابوذر که یا سلمان و یا جندب ان معرفتی بالنورانیة هی معرفة الله عزوجل ای سلمان و ای ابوذر بدانید که شناختن من به نورانیت شناختن خدای عزوجل است و شناختن خدای عزوجل شناختن من است و والله شرح همین آیه است که می‌خواسته‌اند بکنند و شناختن من به نورانیت یعنی همین‌طور که در این آیه نور است که می‌فرماید الله نور السموات و الارض تمام این آیه نور، فضائل آل‌محمد است و مردم خلق شده‌اند فضائل آل‌محمد را یاد بگیرند و آل‌محمد همه‌شان یکی هستند اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض معرفت همه ایشان معرفت خدا است.

پس ملتفت باش که تا نشناسی ایشان را بدان خدای خود را نشناخته‌ای و خیال مکن که می‌شناسم ایشان را علی پسر ابوطالب بود و داماد پیغمبر بود و شوهر فاطمه بود و پدر امام حسن و امام حسین بود. اگر به این‌طور شناخته‌ای ایشان را، بدان

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 42 *»

نمی‌شناسی هنوز ایشان را. فکر کن ان‌شاءالله این‌جور شناختن را که همه صاحبان تاریخ می‌دانند. همه کس می‌داند علی پسر ابوطالب بود و داماد پیغمبر بود این را سنی‌ها هم می‌دانند. پس آن معرفتی که معرفت خدا است فکر کن ببین کدام است علی راه می‌رفت حرکت داشت سکون داشت آیا اینها به خدا می‌خورد؟ علی خواب می‌کرد علی‌جماع می‌کرد خدا خواب نمی‌کند خدا جماع نمی‌کند، خدا زن نداشت علی زن داشت بچه داشت علی غذا می‌خورد جماع می‌کرد. دقت کنید ان‌شاءالله اینی که مردم می‌شناسند که همه این‌طور می‌شناسند اینی که مردم می‌شناسند که نور نبود. این که فلان بن فلان بود، این که زن داشت فرزند داشت غذا می‌خورد خواب می‌کرد زنده بود، مرد، گاهی خواب بود گاهی بیدار می‌شد. خدای سبحانه خواب نمی‌رود، بیدار نمی‌شود، خدای سبحانه نمی‌میرد. فکر کن ان‌شاءالله پس ایشان آمدند در میان خلق و ایشان بودند در مقام خودشان و ظهور خدا و نور خدا بودند. و نبودی در مقام خودشان نداشتند لباسی از جنس خلق گرفتند آن لباسشان می‌خورد و می‌آشامید زن می‌گرفت بچه داشت، خودشان چه احتیاجی به آشامیدن دارند. خیلی غریب است لکن کسانی که شأنشان نصب و عداوت است این حرف‌ها را که می‌شنوند درباره ایشان وحشت می‌کنند داد می‌کنند.

شما دقت کنید فکر کنید ان‌شاءالله ائمه را فرستاد خدا که بیان کنند خدا را برای تو، اگر نیامده بودند از سرمنزلی که تو را ببرند به آن منزل اگر از آنجا نیامده بودند معلوم است قاصد آنجا نبودند. همین‌جوری که می‌بینی آمدند حلال و حرام را بیان کردند و می‌دانی خدا گفته بگویند و قولشان شده قول خدا، حکمشان شده حکم خدا، حالا به همین نسق معرفت ایشان شده معرفت خدا و معرفت خدا شده معرفت ایشان. فکر کن ببین این قولی که از خدا در میان شما آمده و به گوش شما خورده صدایی است که از ائمه طاهرین آمده، قول خدا تمامش قول ایشان است و قول ایشان تمامش قول خدا است. و تعجب این است، اگر اصلش را یاد بگیری پیغمبرها را هم خواهی شناخت.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 43 *»

دقت کنید ان‌شاءالله ببینید اگر کسی بیاید بگوید من از جانب خدایم لکن گاهی از شیطان حرف بزند گاهی از خدا گاهی از هویٰ و هوس خود حرف بزند گاهی به میل خود حرف بزند، آدم خاطرجمع نمی‌شود که اطاعت این را بکند. ما تمیز نمی‌دهیم که کدامش قول خدا بوده. این است که خدا رسولی که می‌فرستد در میان خلق، حجتی که می‌فرستد از برای خلق طوری می‌کند امر او را که احتمال نرود که از جانب او نیست. در این لفظ حجت قدری دقت کنید، حجت را که خدا می‌فرستد در میان خلق باید جوری باشد که احتمال نرود که از جانب خدا نیست. و احتمال که می‌گویم و حرف غریبی است که هیچ جا نمی‌شود گفت به طوری که از این مسجد که بیرون رفتی دیگر این حرف‌ها را هیچ جا نمی‌شود گفت، تکه‌تکه‌هاش را بگویی برای مردم استهزاء می‌کنند به آدم و به خود استهزاء می‌کنند. استهزاء می‌کنند به جهت این است که از دین و مذهب خبر ندارند.

فکر کنید ان‌شاءالله خداوند حجتی را که می‌فرستد در روی زمین باید خلق احتمال ندهند که این از جانب خدا نیست و از جانب شیطان آمده است. از این جهت است که می‌گویند پیغمبران باید معصوم باشند امامان باید معصوم باشند تا از هوای خود نگویند تا حکم شیطان را اثبات نکنند. پس حجت الهی می‌خواهد پیغمبر باشد باید معصوم باشد، امام است باید معصوم باشد، راوی از امام است باید محفوظ باشد. نباید احتمال بدهی در هیچ جا، در مسأله کلی نباید احتمال بدهی که شاید شیطان القاء کرده باشد، در مسأله جزئی نباید احتمال بدهی که از جانب شیطان است. پس حجت‌های الهی طوری در میان خلق ظاهر شده‌اند که احتمال نرود که ایشان از جانب خدا نیامده‌اند و حجت خدا نیستند.

با وجودی که این را عرض کردم ــ و آنچه گفتم یادم نرفته و فراموش نکردم ــ عرض می‌کنم نبیی نیامد در میان مردم مگر اینکه بیشتر مردم در شک بودند که آیا این پیغمبر هست یا نیست و وصی نبیی نیامد در میان مردم مگر اینکه بیشتر مردم در

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 44 *»

شک بودند و همچنین راوی صادقی از جانب ائمه سلام الله علیهم نیامد در روی زمین مگر اینکه بیشتر از خلق، در کار او در شک بودند و حال آنکه امر خدا باید ظاهر باشد واضح باشد بیّن باشد و آشکار باشد. چرا؟ باز خودت فکر کن دلم می‌خواهد همین لفظ‌های من به گوشت نیاید و به لفظ‌های من قناعت نکنی، می‌خواهم معنیش را ملتفت باشی. پس ان‌شاءالله ملتفت باش بدان خدا هرچه را از این خلق خواسته هرچه می‌خواهد باشد خواه معرفت خودش خواه معرفت انبیائش هرچه را از این خلق خواسته می‌داند که خواسته. این حرف را پیش هر کس بگویی قبول می‌کند. و هرچه را خواسته از این خلق آیا می‌تواند به ایشان برساند یا نمی‌تواند؟ اگر نمی‌تواند خدای عاجز است و خدای عاجز خدای مسلمین نیست. پس می‌تواند به ایشان برساند. ان‌شاءالله ملتفت باشید و بدانید که خدایی که پیغمبران را فرستاده عاجز نیست. پس خدا هرچه را از این خلق خواسته لامحاله به ایشان نشان داده و رسانیده. پس هر امری که یقیناً به ایشان نرسیده پس خدا نخواسته و عمداً نرسانیده. حالا که عمداً نرسانیده، چرا غصه می‌خوری و مضطرب می‌شوی و هر چه را خواسته که می‌داند چه را خواسته و می‌دانی که می‌تواند برساند. آنچه را خواسته که رسانده پس اگر امرش را نرسانیده بود نخواسته بود حالا که خواسته خوب رسانیده و اگر یافتی که این‌جور است، پس بدان امر خدا واضح است بیّن است آشکار است. احتمال خلاف در آن راهبر نیست اگرچه منکرین قبول نکنند یعنی کسانی که طالب حق نیستند و حق را نمی‌خواهند و در بی‌دینی خود پی بهانه می‌گردند که حرفی زده باشند. یک حرفی می‌زنند می‌گویند ما بر شکیم ما یقین نداریم متحیریم. تو اگر بنده‌ خدایی تصدیق می‌کنی خدای خود را، خدا که می‌گوید حجت من بالغ است یعنی رسیده است و می‌گوید امام تو حجت بالغ است یعنی واضح است روشن است و حجت واضح آن است که هیچ خفائی در آن نباشد. پس امری را که خدا خواسته آمده روی زمین و واضح و بیّن و آشکار است اگرچه بعضی می‌گویند ما متحیریم ما مترددیم، تو

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 45 *»

اگر بنده این خدایی که امرش واضح است تکذیب کن آن کسی را که می‌گوید امرش واضح نیست می‌گوید من مترددم، من متحیرم. گیرم امری از امرهای خدا در سراندیب هند باشد فکر کن ببین هیچ تو را گفته‌اند برو مسائلت را مسائل دینت را در سراندیب هند یاد بگیر؟

پس بدانید ان‌شاءالله دین خدا در آسمان نیست که اهل زمین بروند به آسمان آنجا دین تحصیل کنند. نمی‌شود به آسمان رفت تکلیف مالایطاق نمی‌کنند. دین خدا در جزیره‌ها مخفی نیست که ما ندانیم در کدام جزیره است. دقت کن ان‌شاءالله این حرف‌ها حرفی نیست که شما نفهمید. ببینید خدا آیا می‌خواهد بازی کند با این خلق مثل بچه‌ها ــ که از کار بچه‌ها انفه دارند بزرگان ــ  آنهایی که خیلی بچه‌اند و بازی محکمی راه نمی‌برند بازی می‌کنند یکی می‌رود قایم می‌شود که بیایند پیداش کنند. عقلاء همچو کاری نمی‌کنند اگر ریش‌سفیدی برود قایم بشود که بیایند پیداش کنند همه عقلاء می‌گویند دیوانه شده. حالا آیا خدا دینش را یک‌جایی مخفی کرده، در آسمان مخفی کرده و به خلق گفته بیایید پیداش کنید و می‌داند که اینها هرچه می‌گردند نمی‌توانند پیداش کنند. خیر، در زمین برده در مغاره کوهی پنهان کرده، آیا هیچ بار خدا همچو تکلیفی کرده که بروید در مغاره‌های کوه‌ها بگردید، دینی من آنجاها پنهان کرده‌ام به چنگ بیارید.

پس بدانید خداوند عالم معقول نیست پیغمبر خود را در مغاره کوهی مخفی بدارد، آن وقت امر کند که بروید پیداش کنید. به مردم بگوید از پی نبی بگردید. هرچه خدا می‌خواهد بگوید نبی باید بگوید. اگر این خودش در سراندیب هند باشد و مخفی باشد، که بیاید بگوید؟ و اگر کسی نیاید بگوید مردم چه می‌دانند که از پی کسی باید بگردند. پس پیغمبر مخفی پیغمبر اسمش نیست به اصطلاح اهل حق و اهل بصیرت در دین و مذهب. پیغمبر آن کسی است که آمده باشد و حرف زده باشد و امر خود را واضح کرده باشد ثابت کرده باشد به طوری که هیچ احتمال نرود که این از جانب خدا

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 46 *»

نباشد. ان‌شاءالله ملتفت باشید عرض می‌کنم آن کسانی که انکار پیغمبران را داشتند اگر از ایشان می‌پرسیدی که اینها چه بود که ما دیدیم و شما دیدید آنها می‌گفتند یقیناً سحر است هر پیغمبری که آمد هر خارق عادتی را که آورد و هر معجزی را که آورد گفتند این سحری است مستمر و گفتند سحر است و ایمان نیاوردند.

شخصی گویا از یهودی‌ها بود آمد خدمت حضرت پیغمبر؟ص؟ عرض کرد که من دختری دارم ناخوش شده، شما اگر تشریف می‌آورید به خانه‌ من و دختر مرا خدا شفا دهد معلوم است راست می‌گویید و برحقید، پیغمبر؟ص؟ برخاستند رفتند به خانه آن یهودی. به محض اینکه پایشان به آنجا رسید آن دختر  برخاست و نشست و چاق شد آن وقت فرمودند حالا ایمان بیار، به عهد خود وفا کن. عرض کرد آیا ناخوشی بحران ندارد؟ فرمودند چرا. عرض کرد من چه می‌دانم این بحران کرده چاق شده یا از قدم مبارک شما بوده چاق شده. حضرت این را شنیدند تعمد کردند و دوباره ناخوشش کردند. آن وقت فرمودند حالا ایمان بیار. یهودی عرض کرد آیا هیچ ناخوشی نکس ندارد آیا نمی‌شود آدم احوالش بهتر شده باشد یک‌دفعه ناخوشیش نکس کند؟ فرمودند چرا. گفت من از کجا بدانم که این ناخوشی این دختر نکس نبوده و به جهت فرمایش شما بوده؟

منظور این است که ملتفت شوید که اهل باطل حرف‌هاشان همین‌جورها است. این‌جور حرف‌ها را پیش آنهایی که بصیرتی ندارند در دین بگویی، می‌گویند راست گفته حالا احتمال می‌رود چاق شدن این دختر از نفس پیغمبر و قدم پیغمبر باشد و احتمال هم می‌رود که بحران بود چاق شد وقتی هم که دوباره پس افتاد شاید نکس کرده شاید هم از معجزه پیغمبر بوده و هکذا.

ان‌شاءالله دقت کنید چرت نزنید خواب نروید، فکر کنید و این حرف‌ها را که عرض می‌کنم بسا هنوز نمی‌دانی به کجا می‌خورد. حالا دقت کن همچو فکر کن که پیغمبر هزار مرتبه دیگر این دختر را چاقش می‌کرد و ناخوش می‌کرد هر وقت چاقش

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 47 *»

می‌کرد می‌گفت از بحران است. همین که دوباره می‌افتاد ناخوش می‌شد می‌گفت نکس کرده ناخوشیش. فکر کنید ببینید آیا این‌جور احتمالات پیش این مردم نیست. حالا دیگر ملتفت باشید که همه معجزات همین‌جور است. راهش را تو  به دست بیار تا با بصیرت باشی.

پس عرض می‌کنم در هر خارق عادتی و در هر معجزی که خدا اظهار کرده، وقتی پیش مردمش ببری می‌گویند شاید از جانب خدا اظهار کرده باشد شاید از جانب خدا نکرده باشد. این مردم هر معجزی براشان بگویی می‌گویند شاید سحر باشد شاید معجزه باشد و راهش را اگر بخواهی به دست بیاوری که سحر را از معجزه تمیز بدهی، راه را از چاه بشناسی، حق را از باطل جدا کنی، راهش را اگر بخواهی راهش این است که خدا است صاحب این ملک و دانا است به تقلب هر متقلبی، خدا است که می‌داند همه چیز را و می‌تواند همه کاری بکند. پس اگر کسی در حضور این خدا برخاست مثل موسی بن عمران، دقت کنید یک مثلش که واضح است عرض می‌کنم، بدانید چه جور است بعد بروید فکر کنید. پس بعد از آنی‌که آراسته شد مجلسی مثل مجلس موسی و سحره و انداختند آن سحره عصاها و ریسمان‌های خود را، همه مردم دیدند چشم‌بندی هم بود، به طوری بود که چشم موسی را هم بستند لکن هر طوری که بود کردند، آن عصاها و ریسمان‌ها مار شدند و به طوری به حرکت در آمدند که موسی ترسید. به موسی وحی شد که مترس. سحره اینها را انداختند که جلو مار موسی را ببندند چون موسی پیش از این مجلس چند دفعه عصا را انداخته بود و اژدها شده بود و فرعون حرفش این بود که این سحر است و با وزراء و عمّالش می‌گفت و همه می‌گفتند که عجب ساحر بزرگی است فکر می‌کردند که چه کار کنیم که ضایعش کنیم تا آخر گفتند بفرستید از اطراف ملاها و علماء را بطلبید. جمیع ملاها و علمائی که در اطراف بودند همه را طلبیدند. تمام سحره حاضر شدند به آنها گفتند آیا شما می‌توانید سحری کنید که عصا را بیندازید مار بشود. و آنها هم رفتند و کردند و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 48 *»

این سحرها را می‌کردند که بگویند کار موسی سحر است و حق به جانب فرعون است و فرعون خدا است و آن مارهایی که افتاده از تأثیر نفس فرعون است. پس ملتفت باش ان‌شاءالله وقتی عصايی افتاد و اژدها شد حالا خدا که می‌داند این از جانب فرعون است یا از جانب خودش نیست. پس هر امری که از جانب خود اوست خدا آن امر را ثابت می‌دارد.

دیگر حالا من خسته شده‌ام شما هم کسل شده‌اید و از کسالت شما هم من بیشتر خسته می‌شوم. مختصر عرض می‌کنم خدا قرار داده امر خودش را ثابت بدارد و امر باطل را قرار داده ضایع کند رسوا کند. پس چون عصاها را انداختند و خدا می‌دانست این حیله‌های فرعون است و از ساحران و شیاطین است و از جانب خودش نیست مهلت نداد که مجلس دیگر بشود در همان مجلس عصای موسی افتاد تمام آن مارها را بلعید و رفت که آنها را بخورد.

پس هر امری که از جانب خدا است بدان که ثابت می‌ماند و هر امری که از جانب خدا نیست خدا بطلانش را واضح می‌کند. حالا وقتی امری را واضح کرد هر کس غرضی ندارد مرضی ندارد ایمان می‌آورد. هر کس غرض و مرض داشته باشد بهانه به دستش می‌دهد که بهانه داشته باشد که به آن بهانه بتواند بی‌دینی کند. پس وقتی عصای موسی بلعید تمام آن مارها را آنهایی که سحر کرده بودند آنها دیدند که این سحر نیست این دیگر کار خدا است. چون غرضی نداشتند مرضی نداشتند به سجده افتادند به خاک افتادند ایمان آوردند. خبر بردند برای فرعون که تمام سحره ایمان آوردند به موسی تو خواستی کار موسی را خراب کنی کار موسی محکم‌تر شد. آن سحره که منتری به چوبی بخوانند بنا کند راه‌رفتن خیلی تصرف می‌خواهد چنان‌که جمع کثیری به دیدن این کارها رفتند و وزراء و آدم‌های فرعون همه رفتند. چراغی که از جانب خدا روشن شد هر آن کس پف کند ریشش بسوزد. خبر بردند گفت انه لکبیرکم الذی علّمکم السحر آن وقت قاصد فرستاد پیش سحره که چرا ایمان آوردید به موسی و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 49 *»

از قراری که می‌فهمم چنین معلوم می‌شود که شما با موسی با هم ساخته بودید، آن بزرگ شما بوده اول شما سحرهای خود را کردید بعد سحر او آمد سحرهای شما را بلعید. معلوم است این کار را کردید که کارش را به نظر مردم محکم کنید و اهل شهر همراه شما بیایند پس این کبیر شماست انه لکبیرکم الذی علّمکم السحر تعلیم کرده به شما سحر را باز این‌جور حرف را زد. پس باز ایمان نیاوردند.

فکر کنید ان‌شاءالله امری است خدا واضح می‌کند آشکار می‌کند همین که شخص غرض دارد می‌گوید این سحر بزرگ‌تر است و تو فکر کن، باز در مجالس بسیار اتفاق افتاده حرف زده‌اند گاهی خودم حرف می‌زدم و مباحثه می‌کردم و گاهی هم گوش می‌دادم، علماء بودند از عمامه گنده‌ها بودند می‌گفتند فرعون راست گفته اگرچه نمی‌گوییم موسی حکماً بزرگ سحره است و لکن دلیل باید اقامه کرد که موسی بزرگ سحره نیست. احتمال که می‌رود. دیدیم ملاهای بسیار بزرگ این حرف‌ها را می‌زدند.

پس به شما عرض می‌کنم که اگر احیاناً مبتلا شدید به همچو مجالسی که بگویند فرعون راست می‌گفت که احتمال می‌رود موسی بزرگ سحره باشد ــ منظور این است که همچو حرف‌ها می‌زنند ــ  پس فکر کن که خدا که می‌شناسد حیله‌بازان کیانند و خدا که می‌شناسد بزرگ حیله‌بازان کیست و اگر نعوذ بالله همین‌جوری بود که فرعون گفت موسی بزرگ سحره است و بزرگ حیله‌بازان است این‌طور بود باید خدا مهلت ندهد او را بلکه همان‌جوری که موسی را مسلط کرد بر سحره و معلوم شد باطل بودند، باید همان طور کسی دیگر را مسلط کند بر موسی و باطل کند کار موسی را. پس چون خدایی داری که مطلع بر ظاهر و باطن هر کس است و همه کار می‌تواند بکند او امری که دارد واضح می‌کند وقتی از جانب خدا امر  واضح شد و اگر از جانب خدا ابطال نیامد و  اثبات این را کرد اگر ایمان نداری مثل آن یهودی هستی که ایمان نداشت دخترش وقتی چاق شد گفت بحران کرده وقتی ناخوش شد گفت نکس کرده

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 50 *»

فکر کن خدا که می‌داند این حیله کرده یا پیغمبر است راستی راستی. و خدایی که مطلع بر همه چیزها است حیله‌بازی را حالی مردم می‌کند نمی‌گذارد مشتبه بماند. پس هر باطلی را رسوا می‌کند به هر سببی که می‌داند. یکی را وامی‌دارد که زنا کند که رسوا بشود. یکی را وامی‌دارد که قتل نفس کند یکی را وامی‌دارد که دزدی کند و رسوا شود. پس خدا است رسوا کننده اهل باطل به طوری که همه مردم بشناسند که این باطل است. همچنین بر خدا است که احقاق کند حق را به طوری که همه مردم بدانند که این حق است و احتمال ندهند که باطل است. پس بر خدا است که دین خود را در هر زمانی اثبات کند و اثبات کرده به طوری که با هیچ دلیلی و برهانی نمی‌شود آن را رد کرد و در همه زمان‌ها اهل باطل را ضایع و رسوا کرده اگرچه خود آنها نگویند هرگز که ما گمراهیم و گمراه می‌کنیم. همچنین تابعین آنها که این امام‌زاده را با هم ساخته‌اند که مداخل کنند، آنها هم نمی‌گویند ما باطلیم لکن خدا است رسوا کننده اهل باطل در همه زمان‌ها و خدا است که اثبات حق می‌کند در همه زمان‌ها. نبوده وقتی که حقی از جانب خدا در روی زمین نباشد. نبوده وقتی که حق واضح نباشد در  روی زمین. نبوده وقتی که در مقابل حق در هر زمانی باطلی نباشد در روی زمین. از آن ابتدائی که حضرت آدم آمد در دنیا، هابیلش حق است قابیلش باطل است. و همچنین در هر زمانی. پس نبوده وقتی که باطلی نباشد در روی زمین.

و از برای هر پیغمبری خدا دشمن قرار داد و کذلک جعلنا لکل نبیّ عدواً شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا قرار دادیم برای هر  پیغمبری دشمنی، شیاطین انس و جن را خدا دشمن پیغمبران می‌کند که خبرها ببرند، حیله‌ها کنند و تبارک آن خدایی که می‌فرستد این حق را ــ و اغلب اوقات هم حق جمعیتشان کم بوده ــ پس می‌فرستد خدا همیشه حق را با جماعت قلیل و جمع کثیری را هم دشمن آنها قرار می‌دهد و اینها شب و روز در حیله‌اند و در خرابی اهل

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 51 *»

حق، آن آخر کار مثل کار فرعون است که سحره را آورد کار موسی را خراب کند یک‌دفعه تقش که بلند شد فرعون دید همه سحره ایمان آوردند به موسی. منظور این است که همیشه اهل باطل سعی می‌کنند که اهل حق را ضایع کنند توی همان کار اهل باطل ظاهر می‌کند که حق بوده. باری،

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 52 *»

موعظه چهارم  (چهارشنبه / 4 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای بندگی و عبادت خود آفریده بود از این جهت راه بندگی را به ایشان نمود چرا که ایشان را جاهل خلق کرده بود. خودشان نمی‌دانستند راه بندگی را، نمی‌دانستند حلال خدا چیست حرام خدا چیست، به چه خدا راضی است به چه خدا راضی نیست، نمی‌دانستند. پس چون خداوند خلق را از برای این خلق کرده بود که آنچه رضای اوست راضی شوند به آن و آنچه سخط اوست آنها هم نخواهند او را و عمل کنند به آنچه رضای اوست، اجتناب کنند از آنچه سخط اوست. و خلق جاهل بودند به رضای خدا و سخط خدا، از این جهت خدا پیغمبران آفرید و مبعوث کرد در میان مردم تا آنها رضای خود را از خدا بشنوند یا به واسطه جبرئیل بفهمند و همچنین غضب او را و آنها بیایند از برای مردم بیان کنند تا مردم مطلع شوند به رضای خدا، مطلع شوند به غضب خدا، آن وقت هر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 53 *»

کس امتثال می‌کند آن وعده‌هایی که خدا کرده به آنها می‌دهد و هر کس مخالفت می‌کند آن وعیدهایی که کرده، آن وعده‌های عذابی که کرده به آنها می‌رساند.

می‌فرماید الله نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمین است. و مثل این نور این است که این نور مانند چراغدانی است که در توی آن چراغدان چراغی باشد که بر روی آن چراغ مردنگی باشد، یک شیشه‌ای باشد که آن شیشه مثل ستاره درخشانی درخشنده باشد. این است مثل خدا و این چراغ روشن شده است از روغن زیتون باز نه از هر روغن زیتونی. ملتفت باشید بلکه از سبک عبارت بفهمید خصوص که کسی تنبیهتان بکند. پس عرض می‌کنم که اینها محض مثل نیست اغلب اینها که ظاهر قرآن را می‌دانند آخر عربند. سنی‌ها این لغت‌ها را می‌دانستند خیلی از ملاها که ترجمه ظاهر قرآن را می‌دانند خیال می‌کنند معنی قرآن را می‌فهمند. این‌جور کسان که ظاهر لغت عرب را می‌فهمند بسا گمان کنند که می‌فهمند قرآن را و حال آنکه می‌فرمایند یک کلمه از قرآن را منافق نمی‌فهمد صریح قرآن است. لایمسّه الا المطهرون کسانی که بی‌گناهند پاکند پاکیزه‌اند آنها مسّ قرآن می‌توانند بکنند، چه بسیار کسان قرآن را برمی‌دارند حمایل می‌کنند کمثل الحمار یحمل اسفاراً خر دیگر نمی‌فهمد قرآن بارش است. همین‌قدر می‌فهمد بر پشتش چیز سنگینی است هس هس می‌زند و می‌رود دیگر نمی‌داند قرآن است بارش یا سنگ، خر تمیز نمی‌دهد ما بین اینها. پس قرآن را نصاری هم بسا برمی‌دارند می‌گذارند به زمین، سنی‌ها هم برمی‌دارند قرآن را و می‌گذارند، آیا حال مسّ کرده‌اند قرآن را؟ صریح قرآن است که مسّ نمی‌کند این قرآن را یعنی نمی‌فهمد این قرآن را مگر مطهرون و قرآن آن چیزی است که کسی بفهمد آن را، آن حقی را که کسی بفهمد آن قرآن اسمش است، آن حقی را که کسی یافت آن قرآن است. قرآن نه این مرکب است و کاغذ، این را که سنی‌ها هم برمی‌دارند می‌گذارند، پس مسّ قرآن را نمی‌کند مگر مطهرون یعنی معنی قرآن را نمی‌دانند این مردم مگر اهل حق می‌دانند معنی قرآن را. معنی قرآن مخصوص اهل حق است.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 54 *»

خوب ملتفت باش ان‌شاء الله این قرآن یک جور کلامی است از خداوند عالم که اصل آن در سینه پیغمبر  و آل پیغمبر نقش است چنان‌که می‌فرماید بل هو آیات بینات آنهایی که یک‌خورده ملایی دارند می‌فهمند که چرا خدا «بل» آورده یعنی آن‌جوری که خیال می‌کنيد نیست بلکه هو آیات بینات آن جوری که خیال می‌کنند زاج است و مازو و مرکب روی کاغذ آن‌جور نیست بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم در سینه‌ آن کسانی که خدا علم را به آنها داده آن علم را با قرآن نوشته یعنی کلمات قرآن را که در سینه‌ها نوشتند آن وقت علم دارند. پس به سینه کفار و منافقین قرآن ننوشتند مسّ قرآن را هم نکردند یک حرف قرآن را هم راه نمی‌برند. باز نص همین قرآن است که و اذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً ای پیغمبر تو وقتی قرآن می‌خوانی ما میانه تو و میانه هر کسی که اهل حق نباشد، اهل باطل باشد، ایمان به آخرت نداشته باشد، حجابی قرار می‌دهیم که نشنوند قرآن را حالا لفظش را و صداش را می‌شنوند ــ خوب ملتفت باش چه عرض می‌کنم ــ قرآن به گوش منافق والله نخورده اما ببینید اگر کسی صداش را بلند کرد و  یاسین به گوش الاغ خواند آیا الاغ صدا را نمی‌شنود البته صدا را می‌شنود لکن الاغ نمی‌فهمد که یا حرف ندا است سین اسم پیغمبر است همین‌جور صدای قرآن به گوش منافقین و کفار می‌خورد مثل اینکه به گوش الاغ و به گوش حیوانات می‌خورد اما صدای اصل قرآن را نمی‌شنوند و اذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً و جعلنا علی قلوبهم اکنّة ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و در گوششان پنبه می‌گذارد خدا که نشنوند حق را، بر دلشان مهر می‌زند که نفهمند و کسی را که خدا کر و کور کرد، قلب کسی را که مهر کرد، البته نخواهد فهمید قرآن را.

پس معنی قرآن را بدانید مخصوص اهل حق است و اهل حق می‌دانند معنی قرآن را و بس. اما کسانی دیگر بسا تفسیر هم بنویسند اما تفسیر که نوشته ترجمه است یا اینکه قال اصلش قَوَلَ بوده و لکن مراد خدا چیست از این قال نمی‌فهمند. پس این‌جور مردم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 55 *»

اگرچه تفسیر نوشته‌اند کشّاف و شرح کشّاف را تفسير  بر قرآن نوشته‌اند سنّی‌ها حالا یک کلمه از قرآن راه نمی‌برند، تفسیر بر قرآن هم می‌نویسند. حالا این‌جور آدم‌ها که این‌جورند خیال می‌کنند خدا مثل زده یا مثل نور خدا مثل چراغدانی و چراغ و مردنگی است. شما ملتفت باشید اگر کسی بخواهد مثل بزند می‌گوید نور خدا مثل آفتاب است یا مثل چراغ دیگر تفصیل نمی‌دهد به این‌طور، دیگر این چراغ از روغن زیتون است و از آن روغن درگرفته، نمی‌گوید. اگر این مثلی است می‌گوید این روغنی است آتش گرفته و روشن شده، می‌گوید مثل نور خدا مانند چراغی است که از روغنی درگرفته، دیگر بخصوص گفتن این را نمی‌خواهد که روغنش روغن زیتون است آن زیتون هم درختش نه شرقی باشد نه غربی باشد، این چه مثلی شد؟ فکر کنید ببینید کدام درخت است در روی زمین که در وسط زمین واقع شده باشد نه میل به مشرق کرده باشد نه میل به مغرب کرده باشد؟ همچو درختی پیدا نمی‌شود در ظاهر این زمین اگر هم باشد بسا کسی خبر نشود. پس ملتفت باشید ان‌شاءالله می‌فرماید مثل نوره کمشکوة فیها مصباح معلوم است هیچ حکایت نمی‌خواهد بکند خدا و هیچ مثل ظاهری نمی‌خواهد بزند خدا لکن می‌فرماید مثل نوره کمشکوة می‌فرماید الله نور السموات و الارض الله نور آسمان و زمین است و مثل او یعنی طور و طرز نور او این است و صفت این خدا چنین است.

مَثَل در لغت عرب بخصوص به معنی صفت هم آمده، پس مثل نوره یعنی صفة نوره و هر چیزی که خدا خلق کرده صفتی به او داده. ان‌شاءالله خوب ملتفت باش هر  چیزی را که کسی شناخت به صفت او می‌شناسد دقت کنید ان‌شاءالله چشمتان را وا کنید ببینید در عالم ظاهر چیزها چطورند چطور شناخته می‌شوند، در عالم باطن هم همین‌طور است. هرجا هر کسی هر چیزی را شناخته به صفت او آن چیز را شناخته بخواهی عصايی را تعریف کنی می‌گویی قدش مثلاً هفت وجب است رنگش زرد است چوبش چوب ارجن([2]) است وزنش فلان است بوش فلان است.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 56 *»

ملتفت باش ان‌شاءالله دقت کنید چرا که اینها که عرض می‌کنم مقدماتی است از برای مطالب بسیار بلندی، بسیار عظیمی و همین که مقدماتش را کسی نمی‌داند حیران می‌شود، از جواب اهل حیله عاجز می‌ماند. منکرین فضائل هم که در دنیا بسیارند خدا لعنتشان کند و همه هم فکر می‌کنند که کاری کنند نگذارند فضائل گفته شود. و تعجب کنید، جمیع طوایف هستند در دنیا یهود هست در دنیا نصاری هست در دنیا حالا ببینید هیچ آخوندی می‌رود در دنیا سر منبر داد کند که ای وای یهودی‌ها دین را خراب کردند و حال آنکه یهودیند و کافر هم هستند و دین را خراب می‌کنند. هیچ آخوندی با ایشان نزاع ندارد، همچنین نصاری در دنیا هستند و کافر هم هستند و دین خدا را خراب می‌کنند هیچ آخوندی با ایشان نزاع ندارد. همچنین گبرها در دنیا هستند و دین خدا را هم خراب می‌کنند ببینید هیچ آخوندی نمی‌رود در هیچ مجلسی در هیچ منبری بنا کند دادکردن که مجوس‌ها دین خدا را خراب کرده‌اند، خیر  با همه صلح می‌کنند نفاق می‌کنند و هیچ نزاعی ندارند اين همه سنّی هستند آيا ديده‌ای که هيچ آخوندی برود بالای منبر و داد کند که سنی‌ها دين را خراب کرده‌اند هیچ مذمت نمی‌کنند هیچ طایفه را. همه می‌گویند موسی به دین خود عیسی به دین خود، ما به دین و مذهب کسی چه کار داریم هر کسی خودش می‌داند، هیچ بنای عداوت با هم ندارند.

سرّش این است که الکفر ملة واحدة یهودی مثل نصاری، نصاری مثل یهودی، يهودی مثل سنّی، سنّی مثل منّی، منّی مثل سنّی  همه بی‌دینند هیچ کدام دشمنی با یکدیگر ندارند اما همه چون غیر اهل حقند می‌گویند شیخی‌ها غلو می‌کنند! شیخی‌ها کجا غلو کرده‌اند؟ اگر در جمیع کلمات شیخی‌ها بگردند یک خدشه نمی‌توانند پیدا کنند. بله به افترا می‌گویند اینها معاد را روحانی می‌دانند، اینها مال مردم را حلال می‌دانند، کجا حلال دانسته‌اند؟ کجا مال کسی را خورده‌اند؟ این شیخی‌ها زن‌هاشان از هم رو نمی‌گیرند! زن و مردشان مخلوطند با هم! زن بالاسری‌ها

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 57 *»

را بر خود حلال می‌دانند و هکذا افترا را می‌بندند، نمی‌شود کاری کرد. ملتفت باشید که چون شیخی حقند و اهل حق از این جهت تمام اهل باطل با اینها دشمنی دارند حالا که دشمنند دشمنی را باید به کار ببرند چطور به کار ببرند؟ بگویند اینها مردمان خوب مؤمنی هستند؟ اگر این را بگویند دیگر نمی‌توانند دشمنی کنند، لابد می‌شوند افترا می‌بندند که اینها مال مردم را حلال می‌دانند، وقتی پاپی می‌شوی می‌بینی دروغ بود. اینها معراج را روحانی می‌دانند، پاپی که می‌شوی می‌بینی دروغ است. اینها معاد را جسمانی نمی‌دانند، در کدام کتابشان همچو چیزی نوشته‌اند؟ پاپی که می‌شوی می‌بینی دروغ است.

به قول مطلق عرض می‌کنم چیزی که دارند دشمنان به جز  افترا دیگر هیچ برایشان نیست و الحمدلله خدا طوری کرده که نتوانسته‌اند و الحمدلله تا حال ایرادی وارد آورند و این خارق عادتی است بر زبان مشایخ جاری کرده که کسی بنویسد کتابی بعد از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین و عالمی ردّ آن را ننویسد و کسی نتواند ردّ کند. در اسلام چنین چیزی یافت نمی‌شود هر عالمی که کتابی نوشته اگرچه خوب باشد و عالمی دیگر خوب باشد لامحاله این ردّ بر او نوشته او ردّ بر این نوشته نهایت رسانده اشتباه او را، دیگر تکفیر نکرده. پس یافت نمی‌شود عالمی که چیزی بنویسد که عالمی دیگر پیدا شود و ردّ او را نکرده باشد اگرچه عداوت هم با هم نداشته باشند و عرض می‌کنم که تا حال نتوانسته‌اند. حالا اینهایی که هستند همه دشمن مشایخ بسم الله بردارند ردّ بکنند بر مشایخ والله یک کلمه‌اش را نمی‌توانند ردّ کنند. از این جهت لابد شدند افترا بستند که اینها مال مردم را حلال می‌دانند که هر کس بشنود وحشت کند و این را هم جرأت نمی‌کنند که توی کتابشان بنویسند.

باری سخن در اینها نیست اگرچه اصل مطلب همین‌ها است. پس خدا حق را همیشه بر روی زمین قرار می‌دهد به همین‌جوری که عرض می‌کنم. ملتفت باش چرت مزن خواب مباش غافل مباش‌ عرض‌های مرا سرسری مگیر توش فکر کن، همین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 58 *»

جوری که پیغمبر؟ص؟ آمد در میان مردم و قرآن آورد و گفت اگر جن و انس جمع شوند نمی‌توانند مثل این قرآن بیاورند، آن روز گفت و دشمنش الوف اندر الوف بودند و همه می‌خواستند ضایعش کنند با آن‌همه دشمنی که داشتند و فصیح بودند و بلیغ بودند شب نشستند روز نشستند کمک یکدیگر کردند زورشان نرسید که مثل این قرآن بیاورند. و فرموده اگر جن و انس پشت بر  پشت یکدیگر گذارند مثل این قرآن نمی‌توانند بیاورند چرا که این قرآن کلام خدا است و خدا اقدر قادرین است و اعلم عالمین است، تعمد کرده که کسی مثل آن نتواند بیاورد پس احدی از مخلوقات مثل این قرآن نمی‌تواند بیارد. آنهایی که باورشان نمی‌شود بگردند در تواریخ ببینند که اینها همه دشمن بودند و این‌همه دشمن‌هایی که بودند با آن دشمنی که داشتند و این‌همه کمک هم کردند، زورشان نرسید مثل این قرآن بیاورند. می‌بینی هزار و کسری گذشته از این تحدّی و ادعای پیغمبر و هیچ‌کس پیدا نشده با این‌همه دشمنی که مثل این قرآن بیاورد در مدت این هزار سال. آیا عرب‌های فصیح نبودند؟ آیا عرب‌های شاعر نبودند؟ آیا عرب‌های ادیب و حکیم نبودند؟ آیا عرب‌هایی که فقه راه می‌بردند نبودند؟ همه بودند باز زورشان نرسید نتوانستند بیاورند.

پس ملتفت باش ببین قرآن را خدا بر زبان پیغمبرش جاری کرد و اینها را اگر درست فکر کنید اینها باعث اطمینان خود انسان است. خدا چنین کلامی را بر زبان کسی جاری کند که ابداً درس نخوانده باشد، بله کسی ملّا باشد و درس خوانده باشد و چیزی به او گفته باشند چنین کسی برود این کلام را بیاورد شاید بتواند، لکن این قرآن جاری شد از زبان کسی که هیچ درس نخوانده بود و هیچ خط ننوشته بود یک خارق عادتی از دست پیغمبر؟ص؟ جاری شد که از دست هیچ پیغمبری جاری نشده. هر معجزه‌ای را که می‌شنوی تو  به گوشت می‌شنوی که نوحی در عالم بود و عالم را طوفان کرد و غرق کرد اما ندیده‌ای که چه کار کرد. می‌شنوی ابراهیم را در منجنیق گذاردند و در آتش انداختند و آتش بر آن سرد و سلامت شد، یک چیزی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 59 *»

می‌شنوی اما نمی‌بینی. همچنین می‌شنوی موسی عصاش را انداخت و اژدها شد یا دریا را شکافت و فرعون را غرق کرد، صدایی است می‌شنوی. عیسی مرده زنده می‌کرد، صدایی است می‌شنوی. لکن معجزی را که تمام اهل عالم از وقتی که ظاهر شده تا قیامت همه می‌بینند همچو معجزی نیامده از جانب خدا در میان خلق مگر این قرآن که خدا آن را جاری کرد به زبان پیغمبر که امّی بود و درس نخوانده بود و خط ننوشته بود.

باز فکر کن بر بصیرت و با یقین و با ثبات باش. چه بسیار کسی که خیال کند که من از کجا بدانم کسی نیاورده؟ می‌گویم می‌بینی که مثل قرآنی را هیچ‌کس نیاورده دشمن هم خیلی دارد جمیع مجوس دشمن پیغمبرند هر طایفه‌ای هم عرب داشتند و دارند، پس با عداوتی که داشتند نتوانستند مثل قرآن را بیاورند در این شک و شبهه نیست و این قدری که علاوه این است که بر فرضی که این قرآن از شخص عالمی سر زده باشد حالا که تحدّی کرده به این قرآن و این قرآن را به علم سایر مردم نوشته و با وجود این گفته مثل این را نمی‌توانند بیاورند و نیاوردند پس باز معجز  است و قرآن معجز است و مثلش آورده نشده.

علاوه بر اینها آن شخصی که آورده بگوید من ملّا نیستم خط ننوشته‌ام شاهدش هم همان دشمن‌هاش، ببینند که پیغمبر اگر جایی رفته بود درس خوانده بود ابولهب می‌دانست ابولهب زنش هم اعدا عدو پیغمبر بود اگر پیغمبر جایی درس خوانده بود منتشر می‌کردند اینها نمی‌گذاردند پنهان بماند. پس ایستاد و گفت من درس نخوانده‌ام و این درس نخواندن او چنان امر واضح بیّنی بود که همه می‌دانستند همه خبر داشتند که منزلش کجا است می‌دیدند در مغاره کوهی منزل دارد، در کوه فاران منزلش بود آنجا هم که کسی نبود درسش بدهد چنان معلوم و واضح بود که پیش هیچ کس قلم به دست نگرفت و کاغذی ننوشت. احدی ندید هرگز که قلمی به دست بگیرد چیزی بنویسد. احدی ندید هرگز که در مجلس عالمی حاضر بشود درس

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 60 *»

بخواند. پس شخص عامی که هرگز هیچ ننوشته همچو قرآنی بیارد که تا روز قیامت کسی مثل آن نتواند بیارد، قرآن معجزی است که با چشم خود می‌بینی که از همه معجزاتی که بر دست تمام پیغمبران جاری می‌شد حتی از معجزاتی که از دست خود این پیغمبر جاری می‌شد بزرگ‌تر بود. بله شق القمر خیلی بزرگ است، آفتاب برگرداندن خیلی بزرگ است، لکن این قرآن خیلی بزرگ‌تر است چرا که آنها را با همان گوش شنیده‌ای لکن این قرآن را با گوش می‌شنوی با چشم می‌بینی.

باری ملتفت باشید، مطلب این بود که ان‌شاءالله شما بدانید که امر خدایی همچو امر واضحی است که شخصی که درس نخوانده خط ننوشته یک‌دفعه کتابی می‌آورد که چه در عصر خودش چه در عصر بعد از خودش احدی مثلش را نتوانست بیاورد. دقت کن ان‌شاءالله ببین شکی شبهه‌ای ریبی که شاید این از جانب خدا نباشد در آن می‌شود کرد؟ نمی‌شود. فکر کنید ببینید عامی چه می‌داند حلال چیست حرام چیست این هم معلوم است که کسی که خودش ملّا نیست عالمی می‌خواهد برود درس بخواند پیش او. حالا ببینید این آمده که یعلّمهم الکتاب و الحکمة حکمت علم به حقایق اشیاء است و شخص جاهل چه می‌داند حقایق اشیاء را خدا چطور خلق کرده؟ پس چنان‌که پیغمبر؟ص؟ آمد درس نخوانده و خط ننوشته کتابی آورد که جمیع خلق عاجز شدند مثلش را بیاورند؛ کسی هم بخواهد گزافی بگوید و قورتی بزند که من چنین شعری گفته‌ام یک شعری می‌توان گفت که در این مجلس کسی نباشد مثل آن را بگوید و هکذا. خود این عبارت معجزه عجیب غریبی است، اما غريب اين است فکر کنید کسی که غیب بداند و بداند در هیچ مکانی نیست شخص فصیحی که همچو کلامی بگوید و کسی که غیب نداند چه می‌داند که تمام عمر دنیا تا قیامت همچو کسی نیست که این‌جور حرف بتواند بزند معلوم می‌شود که این جمیع بقعه‌های زمین را می‌دانسته که هیچ فصیحی توش نیست که این‌جور کلام بگوید و از جمیع زمان‌ها و اوقات تا قیامت خبر دارد. حالا هم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 61 *»

می‌بینی هزار و کسری هم گذشته و کسی نتوانسته بیارد پس قرآن واضح است و بیّن که از جانب خدا است و تمام خلق عاجز شدند مثل آن را بیاورند با وجودی که اغلب اغلب مردم دشمن با پیغمبر بودند و دشمن اهل حق.

باری برویم بر سر مطلب، سخن از همین‌جا کشید که همین‌جوری که قرآن را کسی نتوانست ردّ  کند و مثلش را بیاورد همین‌جور در هیچ زمانی کسی نمی‌تواند کلمات اهل حق را ردّ  کند. بله «قبول ندارم» را همه می‌گویند همه رفتند و گفتند سحر است چشم‌بندی است، اما خدا می‌داند حجتش را تمام کرده دینش را کامل کرده. حالا مردکه اگر بگوید قبول ندارم جلدی زبانش گنگ نخواهد شد. کفار را خدا دولت می‌دهد منافقین را دولت می‌دهد لکن انما نملی لهم لیزدادوا اثماً این مهلت‌ها را خدا داده است. پس ملتفت باش ان‌شاءالله که خداوند عالم چنان‌که قرآن را تحدّی کرده که مثلش را بیاورند و نیاوردند و نتوانسته‌اند که نیاورده‌اند، همین‌جور اگر فکر کنید می‌يابيد که حق در جمیع زمان‌ها همین‌جور است.

باز ملتفت باشید عرض نمی‌کنم که اهل حق در جمیع زمان‌ها هم قرآن آورده‌اند بلکه معجزات مختلف می‌آوردند. موسی عصاش را انداخت اژدها شد، پیغمبر کارهای دیگر کرد. پس عرض می‌کنم که چنان‌که جن و انس اگر جمع بشوند نمی‌توانند مثل قرآن بیاورند چنان‌که تو دیدی که حالا هزار سال گذشته و نیاوردند و نمی‌توانند بیارند همین‌جور اگر جن و انس جمع شوند که حقی را هر حقی باشد چه در زمان آدم چه در زمان نوح چه در زمان سایر  پیغمبران چه حالا چه بعد، حق و اهل حق هر جایی که باشند اگر جمیع جن و انس دشمن آنها شوند و پشت بر پشت یکدیگر گذارند و بخواهند سستی در آن بیندازند که واقعاً سستی باشد نمی‌توانند، به جهت آنکه خدا این حق را خواسته در روی زمین باشد چرا که خدا این زمین را و این آسمان را خلق کرده که عبادت کرده شود و از برای اهل حق آفریده و بخصوص فرموده ربنا ماخلقت هذا باطلاً.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 62 *»

حالا که چنین شد فکر کنید ان‌شاءالله اصل این زمین و این آسمان از برای اهل حق خلق شده‌اند. اهل حق اسب می‌خواهند گله دارند گوسفند دارند. گرگ هم هست خلق کرده برای اینکه فلان دواء را فلان مؤمن ضرور دارد زهره گرگ را فلان مؤمن محتاج بوده پس گرگ هم باید باشد. پس باقی مردم را باقی کفار را منافقین و مخلوقات را تمام آفریده برای اینکه گذران آن مؤمن و آن اهل حق نمی‌شد مگر اینکه باشند اینها. پس باید آب باشد تا آن مؤمن به کارش بیاید، می‌خواهد زراعت کند داخل غذای خود کند. زمین می‌خواهد آسمان می‌خواهد آفتاب می‌خواهد ماه می‌خواهد ستارگان می‌خواهد سرما می‌خواهد گرما می‌خواهد. مؤمنین اگر باید در دنیا باشند این جمادات این نباتات باید باشند این حیوانات باید باشند این مردم باشند نجارها باشند حدادها باشند همه جور مردم باشند این همه اوضاع سرپا باشد برای اینکه مؤمن کارش بگذرد.

فکر کنید ان‌شاءالله خداوند عالم تمام عالم را از برای حق و اهل حق آفریده و ماذا بعد الحق الا الضلال بعد از حق چه چیز است؟ معلوم است که گمراهی است دیگر آن اشخاصی که گمراهند یا جهالی هستند که خدایی نمی‌دانند رسولی نمی‌دانند مثل الاغند. آیا این زمین و آسمان را برای الاغ‌ها و مثل الاغ‌ها خلق کرده است؟ اینهایی که هستند بعضیشان کفارند و منافقین که همه فحش به خدا می‌دهند آیا برای آنها خلق کرده آنها را، خیلیشان منافقند منافقی را که خدا در همین قرآن خودش فرموده که ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار  و خدا آن‌قدر عداوتی که با منافقین دارد والله با احدی از این خلق ندارد با هیچ حیوانی با هیچ سگی با هیچ خوکی ندارد چرا که سگ وجودش در دنیا یک جایی به کار می‌آید خنزیر  یک جایی به کار می‌آید آن‌‌قدرها خدا عداوت با آنها ندارد، با کسی که خدا عداوت دارد این منافقین هستند.

اغلب آیات قرآن و آن وعد و وعیدهایی که در قرآن کرده جمیعش خطاب به

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 63 *»

منافقین است می‌فرماید هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن امّ الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة معلوم است یهودی نمی‌آید قرآن را بردارد تأویل کند و مردم را گمراه کند، نصاری نمی‌آید قرآن را بردارد تأویل کند، بلکه منافقینی هستند که می‌گویند قرآن را قبول داریم و برمی‌دارند تأویل می‌کنند قرآن را. اینها نیستند مگر منافقین که در دلشان میل به باطل است و چاره‌ای ندارند مگر قرآنی بخوانند. قرآن را هم که وقتی نگاه می‌کنی می‌بینی آیه متشابهی بوده محکم را ترک کرده و اغلب آیاتی که به طور تشدّد است و خیلی خدا را به غضب آورده درباره منافقین است.

پس خدا این زمین و آسمان را برای این گیاه‌ها نیافریده بلکه خود گیاه‌ها را برای حیوانات آفریده و جمیع این گیاه‌ها برای بزها و الاغ‌ها خلق شده بلکه خود حیوانات را برای انسان آفریده و جمیع این حیوانات مخصوص وجود انسان و محض رفع حاجت آنها خلق شده‌اند. و همچنین این آسمان و زمین و این اوضاع را برای جهال نیافریده برای کفار نیافریده برای منافقین نیافریده. پس بخوان ربنا ماخلقت هذا باطلاً برای حق آفریده پس این زمین و آسمان مادامی که برپا است بدانید حقی هست که برای آن برپا است و از برای حق و اهل حق می‌گردد و باقی است و تمام خلق را مهلت داده‌اند به جهتی که اهل حق روی زمین هستند یک ساعت اگر نباشند دیگر لغو است و بی‌حاصل و بیجا گردانیدن این آسمان. پس خداوند همیشه حق را و اهل حق را قرار داده در عالم باشند و همیشه اگر جن و انس همه دشمن باشند با اهل حق و همه پشت بر  پشت یکدیگر گذارند که کاری کنند که مشتبه کنند حق را به باطل زورشان نمی‌رسد. همین قرآن را نتوانستند بیارند. ببینید جمیع جن و انس و جمیع کفار و منافقین دشمن بودند با حضرت سیدالشهداء، جمیع عالم دشمن او بودند، پادشاه زمین یزید و همه هم تابعش بودند و خلیفه‌اش می‌دانستند و همه پشت بر پشت یکدیگر گذاردند که ضایعش کنند نتوانستند. کشتند، ظلم کردند، ستم کردند اما

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 64 *»

ببینید که توی همان سنی‌ها واضح شد که بد کاری کردند.

در زیارتی از زیارات حضرت سیدالشهداء هست که عرض می‌کنی خدمت آن حضرت که ای امام من تو هرگز مغلوب نشدی و حال اینکه خدا ناصر تو بود چطور می‌شود تو مغلوب شده باشی و حال آنکه خدا ناصر تو است و ظاهراً هم می‌بینی مغلوبیت بیشتر از این نمی‌شود. پس کفار و منافقین زورشان بیشتر است قتل می‌کنند غارت می‌کنند صدمه وارد می‌آرند، اما بتوانند حق را بردارند و کاری کنند که بر طالبین حق مشتبه کنند امر را که حق به جانب یزید بوده، هر کار که بکنند کسی که طالب حق باشد می‌داند حق به جانب امام حسین بود و حق به جانب یزید نبود و آنچه کردند محض کفر و زندقه و نفاق بود و بر باطل بود.

باری به همین نسق همیشه اهل حق در روی زمین بودند همین‌طور و همیشه دشمن بسیار داشتند و این مقدّر شده و حتم است می‌فرماید و جعلنا لکل نبی عدواً شیاطین الانس و الجن از برای هر نبیی، هر پیغمبری، دشمن‌های چند خلق کردم. عدوی به طور جنس گفته بعد شرحش می‌کند می‌فرماید شیاطین الانس و الجن یوحی بعضهم الی بعض اینها با هم حرف می‌زنند توطئه می‌کنند تدبیر می‌کنند که کاری کنند حق را باطل کنند و این حق دست خدا روش است و خدا با اهل حق است اگر جن و انس جمع شوند نمی‌توانند حق را بردارند از عالم.

باری خداوند عالم خدایی است که همیشه حق را روی زمین می‌گذارد پس هر کس ندارد حقی را یا اعتقاد نداشته باشد حقی را، خدا ندارد و اینها همه شرح آیه است که عرض می‌کنم اگر کسی خیال کند که زمین و آسمان را همه را خدا خلق کرده لکن اهل حقی خلق نکرده دیگر این اهل حق خلق نکرده فرق نمی‌کند که در این زمان نباشند یا در زمان پیش نباشند یا در پارسال یا در پیرارسال و  پیشتر  و  پیشتر، مترس برو تا زمان پیغمبر تا زمان نوح تا زمان آدم، خدایی که این زمین و آسمان را خلق می‌کند در روی این زمین، خدای به حق لامحاله حقی خلق خواهد کرد و می‌کند. و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 65 *»

انی جاعل فی الارض خلیفة فرموده و این یکی از صفت‌های بزرگ خدا است که لامحاله حقی و جانشینی روی زمین قرار می‌دهد. یک آنی ممکن نیست که حق در روی زمین نباشد و باز اگر جایز باشد که یک روز حق نباشد جایز است دو روز هم نباشد و اگر بنا شد یک روز دو روز نباشد جایز است که یک ماه هم نباشد، اگر جایز شد یک ماه نباشد یک سال هم جایز است، اگر یک سال هم جایز است یک قرن هم جایز است، همیشه هم جایز است.

پس این خدا همیشه حقی روی این زمین گذارده و یکی از صفات بزرگ این خدا است که حق در روی زمین بگذارد. ببین اگر بگویی خدایی هست اما این خدا قادر نیست آیا نه این است که گفته‌ای خدا نیست؟ دقت کنید ان‌شاءالله خواب نروید چرت نزنید ببینید اگر یک کسی بگوید خدا هست اما این خدا کور است فکر کن ببین آیا این گفته خدا هست؟ یا همین خاء و دالی گفته و خدایی نگفته چرا که خدایی که کور است خدا نیست یا بگوید خدا صدایی نمی‌شنود خدایی که صدایی نشنود خدا نیست همچنین خدایی که عالم نیست جاهل است خدا نیست اصلش خدا اسمش نباید گذاشت این هوی است شیطانی است خیالی است خدا نیست.

حالا دیگر ملتفت باش ان‌شاءالله ببینید خدا چه جور قرار داده شناختن خود را این است که می‌فرماید الله نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمین است مثل این نور و صفت این نورش این است که مانند مشکاتی است که در آن چراغی باشد بر روی آن شیشه‌ای باشد فارسیش این است که یعنی این خدا پیغمبر دارد؟ص؟ و این پیغمبر وصی دارد صلوات الله و سلامه علیه این وصی تابع دارد لامحاله و چون وصی امام است لامحاله مأموم حقیقی دارد، لامحاله بزرگان هستند که به او اقتدا می‌کنند اگر کسی نباشد که اقتدا کند به امام، امام اسمش امام نیست فلان بن فلان است. مأموم آن است که بایستد وقتی که امام ایستاده است، رکوع کند وقتی امام رکوع می‌کند، سجود کند وقتی امام سجود می‌کند، تشهد بخواند وقتی امام تشهد

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 66 *»

می‌خواند. پس این است شرط توحید و رکن توحید.

دقت کن توحید حقیقی آن است که رسالت همراه او باشد. آن خدایی که رسول ندارد شیطان است خدا نیست. آن خدایی که یهودی‌ها می‌گویند خدا نیست شیطان است، خدا نمی‌شود پیغمبر نداشته باشد و آن پیغمبری که وصی ندارد؛ پیغمبری بیاید و کتابی بیاورد و حامل و عالم به آن کتاب را در میان نگذارد و برود آیا این کتاب هیچ ثمری دارد؟ طبیبی بیاید در میان مردم و تا زنده هم هست طبابت کند آخر کتابی هم بنویسد آن کتاب را به لغت مردم هم بنویسد دیگر  یک‌پاره معما هم داشته باشد و متشابه داشته باشد و این کتاب را بگذارد و برود فکر کنید ببینید که این کتاب بی‌معنی خواهد بود یا نه؟ دیگر پیغمبرش را فکر کن اگر پیغمبر مخصوص یک زمانی باشد مثل طبیبی باشد که تا زنده باشد طبابت کند وقتی که مرد خدا خودش می‌داند، همچو طبیبی خلیفه قرار ندهد سهل است. همچنین پیغمبری باشد مخصوص زمانی و او برود و خلیفه قرار ندهد سهل است چرا که این پیغمبر آخرالزمان نیست مخصوص زمانی بود تا بود میان مردم بود و حاکم بود بر مردم و شهید بود بر مردم وقتی هم رفت خدا خود دانست. لکن دقت کنید اگر پیغمبر پیغمبری شد که پشت سرش نباید پیغمبری بيايد، این دیگر نمی‌شود خلیفه نداشته باشد.

پس شرط رکن توحید رسالت است چرا که خدای بی رسول خدا نیست و خدایی که رسول دارد و حلال و حرام دارد او خدا است آن خدایی که رسول ندارد خدا نیست خداشان هواشان است. همچنین رسولی بی‌وصی، رسولی بی‌امام، رسولی بی‌خلیفه، این رسول خدا نیست اگرچه راء و سین و لام برایش بگویند. هر قاصدی را هم رسول می‌گویند این دیگر رسول خدا نیست. آن رسولی را هم که سنی‌ها دارند که خلیفه نصب نکرده و حجتی بعد از خود قرار نداده، کسی را مطلع بر کتاب خود نکرده، رسول خدا نیست اگرچه رسول سنی‌ها باشد. پس این رسول رسولی است که وصی او فرمایش می‌کند که آیه‌ای نه در حضر نه در سفر بر پیغمبر نازل نشد مگر اینکه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 67 *»

اگر من حاضر بودم آن آیه را برای من گفت و تأویل آیه و تفسیر آن را برای من گفت و اگر من در سفر بودم وقتی می‌آمدم می‌گفت تو نبودی وقتی که نبودی فلان آیه نازل شد و آن معنیش چنین است تأویلش چنین است تفسیرش چنین است.

ان‌شاءالله یک‌خورده فکر کنید، رسولی که قرآن خودش را تعلیم خلیفه بعد از خودش نکند همان‌جور است که سنی‌ها می‌گویند، رسول خدا نیست از جانب خدا نیامده. پس ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه جزء رسالت پیغمبر است و رسالت پیغمبر جزء توحید خدا است. پس توحید بی‌رسالت توحید نیست رسالت بی‌ولایت رسالت نیست همین‌جور بدانید این خلیفه رسول هم امام مردم است مردم باید اقتدا به او کنند و واضح است همه مردم اقتدا نکرده‌اند به امام. حالا امام باشد و مأموم نداشته باشد به زبان ملایی این اسم مشتق نیست یعنی دروغ است. سلطان بی‌رعیت سلطان نیست، مردمی که ملاحظه نمی‌کنند و اسمی می‌گذارند؛ مردکه اسم پسرش را سلطان می‌گذارد سلطان بی‌رعیت دروغ است سلطان نیست. حالا آیا امام اسمش امام است یا راستی راستی امام است؟ اگر راست است که امام است لامحاله مأموم دارد، اگر راست است که آقا است لامحاله نوکر دارد. حالا خودت درست نوکری نکردی اعتقاد داشته باش که نوکری هست که درست نوکری کرده، خودت نتوانستی اقتدا کنی در اعمال در اقوال در احوال به امام، فکر بکن که آیا نیست کسی هم که اقتدا کند به امام؟ اگر نباشد که امام اسمش نیست. اگر نباشد مخلوقی که پیغمبر را بفرستند برای آنها که انذار کند آنها را و حلال و حرام خدا را بگوید برای آنها آن پیغمبر اسمش نیست شخصی است در دنیا راه می‌رود و پیغمبر آن است که بیاید میان مردم بگوید فلان حلال است فلان حرام است. پس اگر امتی نباشد پیغمبری هم نخواهد بود، همین‌جور اگر شیعه نباشد در دنیا والله امام نیست. پس تشیع شیعیان و اقتدای شیعیان کامل جزء امامت ائمه طاهرین است چنان‌که ولایت ایشان جزء رسالت پیغمبر است و رسالت پیغمبر جزء توحید خدا است. حالا این چهار اگر با هم هستند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 68 *»

و بخصوص چهار را هم نمی‌خواهم بگویم، چهار تا نباشد هفت تا باشد، هفت تا هم هست، حالا عجالتاً این چهار تا را ملتفت باشید، من هم خسته شدم و چرت هم که می‌زنيد من بیشتر کسل می‌شوم.

باری پس این چهار اگر با هم هستند خدا خدا است، رسول خدا هم رسول خدا است، ولی خدا هم ولی خدا است، مؤمنین هم مؤمنند، تابعند و اقتدا می‌کنند. همه سرجای خود درست است. پس یکی از ارکان توحید لا اله الا الله خواهد بود و یکی از ارکان توحید محمد رسول الله است پس اگر کسی گفت لا اله الا الله و نگفت محمد رسول الله البته توحید نکرده بلکه آن لا اله الا اللّهی که گفته شیطانی را خدا اسم گذارده و هوايی را خدا اسم گذارده توحیدش کرده. خدای محمد او را و هواش را و خداش را می‌برد در جهنم عذاب می‌کند. «خداش را عذاب می‌کند» یعنی هواش را، پس رکنی از ارکان توحید لا اله الا الله است این بی محمد رسول الله بی‌فایده است باز بگویی محمد رسول الله و نگویی علیّ ولی الله باز این محمد رسول الله گفتن بی‌فایده است. این منّی‌ها آن‌قدر بی‌حيا شده‌اند که می‌گویند در اذان نگویید اشهد ان علیاً ولی الله چرا که يک وقتی سنّی‌ها غالب بودند گفتند توی سنّی‌ها نگوييد لکن حالا تو که سنّی نيستی تو منّی شده‌ای خيلی از سنّی بدتر شده‌ای. پس رسالت جزء توحید خدا است و ولایت امیرالمؤمنین جزء رسالت پیغمبر است می‌فرمایند اگر کسی ما بین رکن و مقام عبادت کند خدا را و آن‌قدر عبادت کند که بدن او مثل خیک پوسیده بشود و این عبادت کند و هیچ مخالفت خدا را نکند و تعجب در این است که این محض فرض هم هست، ببینید نمی‌شود که یک کسی خلق شده باشد و در تمام عمرش همه‌اش مشغول عبادت باشد همچو کسی نشده اما خدا است می‌گوید اگر همچو کسی خلق کرده باشم که تمام عمر دنیا مرا عبادت کند در میان رکن و مقام تا اینکه مثل خیک پوسیده شود و این محبت امیرالمؤمنین را نداشته باشد، حالا ببینید این هیچ زنا نکرده هیچ دزدی نکرده هیچ فحش نگفته هیچ لغو نکرده هیچ

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 69 *»

بازی نکرده بلکه تمام عمرش عبادت کرده، می‌فرماید که این کس اگر محبت امیرالمؤمنین را نداشته باشد، او را به رو در آتش جهنم می‌اندازم. همین که محبت امیرالمؤمنین را ندارد او را به جهنم می‌برند و عذابش می‌کنند و هیچ ترحم هم نمی‌کنند. خدا همچو قرار داده که به محبت علی نجات بدهد، حتی شریعت‌های پیش، موسی را هم اگر خدا نجاتی می‌دهد اگر به او و به امتش خدا ترحم کند به واسطه امیرالمؤمنین است باز به ولایت امیرالمؤمنین نوح را نجات می‌دهد ابراهیم را موسی را عیسی را، همه پیغمبران را والله به دوستی امیرالمؤمنین نجات می‌دهد. پس خدا نجات‌دهنده‌ای به جز حضرت امیر خلق نکرده و به ولایت او نجات می‌دهد هرکه را نجات می‌دهد. پس اگر کسی دوست بدارد امیرالمؤمنین را اگرچه معصیت خدا را کرده باشد این را خدا گفته در حدیث قدسی ــ و آن‌قدر خوانده شده حدیثش که دیگر نمی‌ترسم که بگویم ــ فرموده آلیت علی نفسی ان اُدخل الجنة من اطاع علیاً و ان عصانی می‌فرماید قسم خورده‌ام به ذات خودم که داخل در جنت کنم دوست علی را اگرچه گناه مرا کرده باشد و همچنین می‌فرماید باز قسم خورده‌ام که داخل نکنم در جهنم دوست علی را اگرچه اطاعت مرا نکرده باشد. اگر کسی یک عمر دنیا عمر کند و همه‌اش را عبادت کند و علی را دوست ندارد خدا قسم خورده او را به جهنم ببرد و می‌برد مگر محبت علی بن ابی‌طالب را داشته باشد پس محبت امیرالمؤمنین جزء رسالت است و رسالت جزء توحید است و جزء لا اله الا الله است. به همین‌طور عرض می‌کنم فکر کنید که همین‌طور که علی ولی الله جزء رسالت محمد رسول الله است و محمد رسول الله جزء توحید و جزء لا اله الا الله است، به همین‌طور دوستی دوستان امیرالمؤمنین جزء ولایت و جزء علی ولی الله است پس ولایت دوست علی را هم باید داشت دیگر ما علی را دوست می‌داریم دوست علی را دوست نمی‌داریم، قبول نمی‌کنند از آدم. کسی ادعا کند که من حضرت امیر را دوست می‌دارم اما با امام حسن بدم، نمی‌شود. با او بدم به جهتی که او خلاف توقع مرا به جا آورده، حضرت امیر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 70 *»

قبول نمی‌کند. دوستان علی را هم باید دوست داشت فرمودند دوست علی را دوست دار اگرچه کشنده پدر و پسرت باشد مردکه پدرت را کشته شاید پسرت را کشته می‌فرماید عدوات مکن با او، دوست دار دوست علی را اگرچه کشنده پدر و پسر تو باشد و دشمن دار دشمن علی را لاتجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادّون من حادّ الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم می‌فرمایند دشمن دار دشمن علی را اگرچه پدرت باشد اگرچه پسرت باشد. پس دشمن علی را باید دشمن داشت دوست علی را باید دوست داشت. حالا این را اسمش را گذاشته‌اند رکن رابع. اینی که توی زبان مردم انداخته‌اند که شیخی‌ها چیز تازه‌ای آورده‌اند والله چیز تازه‌ای نیاورده‌اند خصوص اهل حق که تمام حق دست آنها است و هر کس حق بخواهد بايد از آنها ياد بگيرد نمی‌آيند چيز تازه‌ای بياورند. پس دوست علی را باید دوست داشت جزء ایمان شما است چنان‌که بگویی پیغمبر را قبول دارم علی را قبول ندارم، این را پیغمبر از تو قبول نخواهد کرد.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 71 *»

موعظه پنجـم  (پنجشنبه / 5 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را به جهت عبادت خود و به جهت اینکه او را بشناسند آفریده بود از این جهت خود، خود را بیان کرد از برای خلق. خدا خود را بهتر می‌شناسد، خیلی واضح است که خود خدا بهتر خبر دارد از خود از دیگران، پس اگر خدا خودش خود را تعریف کرد معلوم است درست تعریف می‌کند. پس خدا خودش را به این‌طور تعریف می‌کند و می‌فرماید مثل نوره کمشکوة یعنی صفت نور خدا کمشکوة مانند چراغدانی است که در آن چراغی باشد و بر روی آن چراغ شیشه‌ای باشد، مردنگی باشد که آن شیشه مانند ستاره درخشان درخشنده باشد، مانند آفتاب پرتو داشته باشد. و این چراغدان نصب است در خانه‌هایی چند که بسیار رفیعند، ستون‌هاش خیلی بلند است فی بیوت اذن الله ان‌ترفع این چراغ و چراغدان و اینها در خانه‌هایی چند هستند که خدا خواسته و اذن داده که این خانه‌ها

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 72 *»

خیلی بلند باشند. اینها در خانه‌هایی نصب است که بسیار بلند است آن خانه‌ها و در آن خانه‌ها به جز ذکر خداوند عالم دیگر هیچ نیست لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله هیچ شغلی هیچ کاری این خانه‌ها را مشغول نکرده از ذکر خدا یعنی وضع آن خانه‌ها برای همین است که ذکر خدا در آن خانه‌ها بشود و آن خانه‌ها مسجدهای حقیقی است که خدا برای خود ساخته و از باب اینکه مردم مبادا خیال کنند این خانه‌ها خانه‌های خشت و گلی است مثل این مسجدها، مثل خانه‌ مکه، چون خواست این خیال را نکنند فرمود رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله مردانی چند هستند که ایشان را بازی نداده هیچ بیعی شرائی، ایشان دائماً مشغول ذکر خدا هستند، در ظاهر قولشان نور خدا است، در ظاهر رخسارشان نور خدا است، در باطنشان نور خدا است. این نور خدا فرا گرفته ظاهر و باطن ایشان را، هر کس ایشان را شناخت خدا را شناخته هر کس جاهل به ایشان شد جاهل به خدا شده هر کس ایمان به ایشان آورد ایمان به خدا آورده هر کس کفر به ایشان ورزید کفر به خدا ورزیده هر کس ایشان را دوست داشت خدا را دوست داشته هر کس ایشان را دشمن داشت خدا را دشمن داشته. حالا اینها در پیش این مردم ظاهری نیست اگر بخواهید هم که ببینید نیست بروید مسجدهاشان ببینید که راه نمی‌برند.

ملتفت باشید، خدا کوتاهی نکرده و آن‌طوری که باید خود را بشناساند به خلق شناسانیده اما وقتی خود خلق نخواهند او را بشناسند، اکراه داشته باشند او را بشناسند البته گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریای خدا البته گردی نمی‌نشیند. خلاصه می‌فرماید الله نور السموات و الارض نور آن چیزی است که اقلاً خودش ظاهر باشد. نور نمی‌شود چیزی باشد مخفی، اقل درجه نور این است که خودش پیدا باشد. دیگر اگر یک درجه زیاد شد چیزهای دیگر هم که هست این نور که به آنها تابید آنها را هم پیدا می‌کند. نور آفتاب خودش پیدا است چیزهای دیگر را هم ظاهر می‌کند پیدا می‌کند. پس نور آن چیزی است که خودش ظاهر باشد و چیزهای

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 73 *»

دیگر را هم ظاهر کند. پس خدا نور آسمان و زمین است از معنی آن غافل مباشید بدانید یعنی خدا در آسمان و زمین امرش ظاهر است، در ظاهر در باطن امرش ظاهر است پس امر خدا و نور خدا در ظاهر هست، در باطن هست، در باطن هیچ خفائی در خدا و نور خدا نیست، چنان‌که در ظاهر هیچ خفائی برای نور خدا نیست به شرطی که مردم عمداً چشمشان را هم نگذارند. اگر تمام عالم روشن باشد و کسی تعمد کند و چشم را بر هم بگذارد بگوید نمی‌بینم نور را راست می‌گوید، حالا همین‌طور است تمام مسائل الهیه و تمام احکام الهیه در ظاهر، در باطن، در آسمان، در زمین، در قبر، در برزخ، در آخرت مثل این آفتاب و ظاهرتر و واضح‌تر است. امر خدا به این‌طور ظاهر است لکن برای کی؟ برای صاحب چشم. خدا خودش گفته صمّ بکم عمی فهم لایعقلون آنها که کورند نمی‌خواهند ببینند انها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور چشم‌های ظاهر کور نیست خر هم چشم دارد سگ هم چشم دارد چشم خوب است که نور خدا را ببیند، نور خدا را نبیند کور است انها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور چشم‌هایی که در سینه‌ها و در باطن است از آن چشم‌ها کورند چشمی ندارند حق ببینند پس کورند، گوشی ندارند که حق بشنوند پس کرند. صمّ بکم عمی فهم لایعقلون گنگند که حرف حق نمی‌توانند بزنند.

پس کسانی که نمی‌خواهند خدا را بشناسند البته متحیرند البته شک دارند البته متردّدند بسا آنکه یقین کنند خدایی نیست بسا ریشخند هم بکنند به خداگویان و ریشخند به خودشان کرده‌اند. اینها هست لکن از برای طالبان حق امر حق روشن است و از روز روشن‌تر است.

دقت کن چرت مزن خودت تصدیق مرا می‌کنی که از روز روشن‌تر است چرا که خدا جن و انس را از برای معرفت خودش آفریده، نیافریده بود که روشنی ببینند نیافریده بود که تاریکی بفهمند وقتی تاریک شد فهمیدند. خلقشان نکرده بود که بفهمند سرما یعنی چه گرما یعنی چه و مع‌ذلک باز روشنی می‌فهمند تاریکی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 74 *»

می‌فهمند سرما می‌فهمند گرما می‌فهمند. چیزهایی را که خدا جن و انس را برای آن چیزها خلق نکرده خلق می‌فهمند حالا چیزی را که جن و انس را خدا برای آن خلق کرده آیا نمی‌فهمند؟ آیا می‌شود واضح نباشد بیّن نباشد آشکار نباشد؟ پس بدانید احکام الهی واضح است آشکار است از روز والله واضح‌تر است از هر راهی آسان‌تر است هیچ اشکال ندارد اشکال‌ها همه به واسطه غرض‌هاست. تو غرض نداشته باش چشمت را مگیر قفل بر دلت مزن حق آشکار است.

پس بدانید امر توحید و امر رسالت و امر ولایت امیرالمؤمنین و امر دوستان ایشان و امر دشمنان ایشان واضح است، پوشیده نیست و بخصوص دشمنان ایشان را باید شناخت و لعن‌ کرد، سرکرده‌شان آن شیطان اول است آخرشان آن شیطان آخر است اینها را باید شناخت و لعن کرد. یک‌پاره علماء تولّیٰ و تبرّیٰ را از اصول دین دانسته‌اند مثل شیخ مفید و امثال او. اصول دین اگر درست شد مثل ریشه درخت است اگر اتفاق سرما شاخیش را زد هوا که گرم شد دوباره می‌روید معصیت‌ها تدارک می‌شود نقصان‌ها البته در عمل ناقص هست. در این دنیا سرما هست آفت هست وقتی رفت به عالمی دیگر آنجا درست می‌شود و این مثلی است اما ببینید که همین‌طورها هست در این دنیا سرما می‌شود گاهی، البته شاخ درخت می‌خشکد. گاهی هم گرما می‌شود برگش می‌سوزد. می‌گویم شما سعی کنید ریشه‌اش در آب باشد ان‌شاءالله تبدیل می‌شود. اینها کفارات و علاجاتی است که از برای ناقصین قرار داده‌اند. یک نقصی در عمل هست علاجی می‌شود شفاعت را می‌کنند. لکن در اصول دین نقص باشد دیگر آنجا مقام شفاعت نیست.

متذکر باشید اینها را البته شنیده‌اید که اهمّ کار پیغمبر این است که آمده نجات بدهد خلق را و رحمة للعالمین است و آمده بخصوص که گناهکاران را شفاعت کند و بخصوص تصریح کرده فرموده شفاعتی لاهل الکبائر من امتی هیچ بار نگفته آمده‌ام کفار را شفاعت کنم مشرکین را شفاعت کنم منافقین را شفاعت کنم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 75 *»

پس لایشفعون الا لمن ارتضی شفاعت نمی‌کنند مگر کسی را که خدا از او راضی باشد و خدا از مؤمن راضی است. خدا ارحم الراحمین است که خودش خلق می‌کند مثل محمدی را؟ص؟ خلق می‌کند مثل علی را صلوات الله و سلامه علیه طبیعتشان را این‌جور خلق می‌کند که آرام نگیرند تا شفاعت کنند تابعانشان را و گناه هم نه همین صغائر را عرض می‌کنم بلکه گناهان کبائر هرقدر عظیم باشد هیچ تشویشی نیست، والله شفاعت می‌کنند و می‌آمرزند. یک قطره اشک به قدر بال مگسی بر امام حسین کسی بریزد خدا جمیع گناهان گذشته او را والله می‌آمرزد و جمیع گناهان آینده او را می‌آمرزد. پس در فروع دین چندان خوفی نیست اگر نقص هست عذر هم داریم که خدایا ما را ناقص آفریدی ناقص کارش ناقص است این‌جور را خدا خودش خواسته و چون عذر خواسته شفیعان را قرار داده برای ناقصین، آن شفیعان به اعمال خودشان جبر کسر اعمال ناقصین را می‌کنند و هر کس ایمان نداشته باشد دیگر آنجا شفیع ندارد.

با هوش باشید ان‌شاءالله ملتفت باشید، بسیار کسانی که از اهل ظاهرند و خشن و زبرند فارسيش اين است که طبع عمر بر ايشان غلبه دارد چرا که عمر خيلی زبر بود، خشن بود، با مردم درست راه نمی‌رفت. باری خيلی‌ از مردم طبعشان طبع عمر است  از این جهت می‌گویند پر فضل خدا را نگویید، پر فضل ائمه را نگویید، چرا که این مردم همین که یافتند این خدا فضلش خیلی است عفوش خیلی است اغماضش خیلی است، ائمه طاهرین گناهان شیعیان خود را به گردن گرفته‌اند اینها را که می‌گویید برای مردم جری می‌شوند بیشتر معصیت می‌کنند پس نباید اینها را گفت برای مردم! عرض می‌کنم شما بدانید اینها کاسه از آش گرمترند از خدا بهتر می‌خواهند تدبیر بکنند.

پس عرض می‌کنم که می‌فرماید پیغمبر؟ص؟ هر کس ایمان به شفاعت من نداشته باشد از امت من نیست یعنی هر کس اعتقادش این باشد که من شفاعت نمی‌کنم، به خدا و رسول اعتقاد داشته باشد و اعتقادش این نباشد که من شفاعت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 76 *»

می‌کنم گناهکاران را از امت من نیست و اگر کسی اعتقاد داشته باشد به شفاعت آن حضرت اگر گناه ثقلین برای او باشد پیغمبر شفاعت می‌کند. واقعاً اگر گناه تمام جن و انس برای یک شخص باشد و این شخص ایمان داشته باشد اقرار به خدا داشته باشد رسول خدا را رسول خدا بداند این گناهان او را می‌بخشند شفاعتش را می‌کنند و اگر اعتقادش نباشد که پیغمبر شفاعت او را می‌کند کافر است ایمان به پیغمبر ندارد. می‌فرماید هر کس ایمان نیاورد به شفاعت من کافر است و من البته کافر را شفاعت نمی‌کنم منافق را شفاعت نمی‌کنم.

هر کس پیغمبر را به این تقرب نداند پیش خدا که اگر بخواهد از خدا که خدایا فلان شخص که به قدر گناه ثقلین گناه دارد من توقعم این است که او را بیامرزی، تمام اعمال را کرده باشد و اعتقادش این نباشد که محمد شفیع گناهکاران است و شفیع است برای گناهان کبیره، از امت پیغمبر نیست و گناهان کبیره را باز من می‌ترسم از آن اصحاب خشونت که بگویم می‌آمرزد. پس اگر کسی اعتقادش این نباشد که ائمه طاهرین سلام الله علیهم شفعاء هستند برای دوستان خود این ایمان ندارد. می‌فرماید که دوست علی از دنیا می‌رود و همان سکرات موت کفاره تمام گناهان او می‌شود و گناهان او آمرزیده می‌شود اگرچه به قدر گناه جن و انس گناه داشته باشد. همان سکرات موت و صدمه‌های جان‌کندن کفاره‌اش می‌شود و وارد می‌شود بر محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم مثل کسی که از شکم مادر بیرون آمده باشد و هیچ گناهی بر او نیست. پس در فروع دین علاج‌ها است خدا کرده و مقدر کرده که آنها را نجات بدهد و ملتفت باشید که خداوند محمد و آل‌محمد را شفیع خلق کند و آن‌قدر تأکید کند که اگر کسی گمان کند که شفاعت نمی‌کنم، او را خذلان خواهم کرد دیگر شخص چرا باید مأیوس باشد. و حضرت امیر و تمام ائمه حالتشان این است اگر کسی تمام اعمال را به عمل آورد چه ظاهری چه باطنی در دعای اعتقاد است که من لا اثق بالاعمال و ان زکت و لا اراها منجیة لی و ان صلحت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 77 *»

اعتقاد تو نباید این باشد که من نماز کرده‌ام خدا مرا نجات می‌دهد یا اینکه روزه من ترک نشده پس خدا مرا نجات می‌دهد یا اینکه یک دینار زکات مالم را نگاه نداشته‌ام چرا خدا مرا نجات ندهد. این اعتقادات جمیعش اعتقادات منافقین است. پس اعتقادتان چنین باشد که والله هیچ نمازی هیچ روزه‌ای هیچ خمسی هیچ زکاتی هیچ حجی هیچ زحمتی هیچ عبادتی شما را نجات نمی‌دهد والله نجات نمی‌دهند الا بولایته و الایتمام به و الاقرار بفضائله و القبول من حملتها و التسلیم لرواتها اگر این اعمال همراه محبت امیرالمؤمنین و ولایت امیرالمؤمنین نباشد هیچ ثمری ندارد و خدا هم کننده‌ این اعمال را به رو در آتش جهنم می‌اندازد. پس اگر به جهت امیرالمؤمنین و دوستی او کاری بکنی بسا عمل خیلی پستی باشد بکنی خدا تو را نجات بدهد. پس امیرالمؤمنین است نجات‌دهنده، منظور این است که همین‌قدر که اصول دینتان درست شد و دوست داشتید امیرالمؤمنین را و دوست داشتید دوستان او را و دشمن داشتید دشمنان او را کار خود را ساخته‌اید اصول درست شده. حالا در فروع یک وقتی هم گریه بر سیدالشهداء می‌کنیم یک وقتی ترحم می‌کنند یک وقتی گریه نکردیم یک وقتی دیگر که کردیم همان گریه جبر کسر ما را می‌کند.

پس در فروع دین گرفت‌وگیری والله نیست و چشم روشنی است برای ناقصین بابصیرت که اصول دینشان درست باشد انسان هرقدر گناه بکند البته امید نجات برای او هست اگر گناه ثقلین کرده باشد در قیامت در معرض حساب که آنجا او را محشور می‌کنند باید رجای تو  به خدا آن‌قدر باشد این‌طور باشد که اگر گناه ثقلین را داشته باشی، به خدا باید این‌قدر رجاء داشته باشی که خدا است اگر خواست از سر تقصیر من می‌گذرد چنان‌که اگر عبادت ثقلین را داشته باشی در آن معرض که حاضر می‌شوی باید چنان بترسی از این خدا که اگر خواست خدشه بگیرد بر اعمال تو شاید جمیع اعمال تو را ضایع کرد. پس اعمال نجات‌دهنده نیست آنچه نجات می‌دهد مسائل اصول دین است و تمام مسائل اصول دین همه باید با هم جمع باشد. اصول

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 78 *»

دین چیزی است که ارکانی برای او هست و اجزائی که اگر این اجزاء و ارکان با هم جمع شدند اصول دین اصول دین هست اگر جمع نشدند تکه‌تکه‌هاشان بی‌مصرف خواهد شد. از روی مثل‌ها عرض می‌کنم که ان‌شاءالله خودت بفهمی و ایمان بیاری از روی بصیرت.

پس ملتفت باش که از اصول دین است اقرار به خدا و از اصول دین است اقرار به پیغمبر خدا که اگر اقرار کنی که خدایی هست و اطاعت رسولش را نباید کرد در حقیقت اقرار به خدا هم نکرده‌ای و همچنین از اصول دین است یعنی در دین حق نه آن دینی که منی‌ها می‌گویند و سنی‌ها هم شریکند. دین، دین حق است. باری از اصول دین است محبت علی بن ابی‌طالب، دین شیعه این است و دینی هم غیر دین شیعه خدا خلق نکرده، دين سنّی دين نيست، دین یهودی دین نیست، دین نصاری دین نیست. پس از اصول دین است ولایت امیرالمؤمنین که هر کس اقرار بکند به خدا و اقرار بکند به رسول خدا؟ص؟ و اقرار به ولایت امیرالمؤمنین نداشته باشد، اقرار به رسول نکرده چرا که این رسول مکرر می‌فرمود یا علی من تو را از جانم بیشتر دوست دارم و مکرر این را فرمایش می‌کرد. این رسول که چنین بود، کسی که اقرار به چنین رسولی دارد البته دوست می‌دارد امیرالمؤمنین را پس اگر کسی امیرالمؤمنین را دوست ندارد و بگوید من پیغمبر را دوست می‌دارم نفاقی کرده و منافقین همیشه بوده‌اند چنان‌که همین‌طور اگر کسی اقرار به توحید داشته باشد و اقرار به رسالت نداشته باشد اقرار به خدا ندارد حالا یهودی‌ها خدا ندارند نصاری خدا ندارند جمیع اهل باطل را می‌خواهم عرض کنم شما ان‌شاءالله بدانید اهل باطل والله اقرار به خدا ندارند اقرار به رسول خدا ندارند چرا که حق ارکانی دارد اجزائی دارد که اگر آن ارکان و اجزاء همراه هست آن حق برپا است اگر یک جزئش را برداشتی دیگر حق برپا نیست.

چون مسأله‌ایست قدری به نظر مشکل می‌آید مثلی عرض می‌کنم بلکه خودت بفهمی و اذعان کنی و نقش قلبت بشود من هم همّم همین است که نقش در قلب

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 79 *»

بشود. پس مثل این حکایت مثل خدا است ــ که حرف همه سر اوست ــ و اسماء خدا، ببین تو اگر بگویی اشهد ان‌ لا اله الا الله من اقرار دارم که خدا خدا است لکن خدای من قادر نیست ببین این اشهد ان لا اله الا الله تو را از تو قبول نمی‌کنند چرا که نمی‌شود خدا قادر نباشد هرکه قادر نیست عاجز است عاجز خدا نیست. هرکه دانا نیست جاهل است جاهل خدا نیست. یا بگویی حکیم نیست، خدایی که حکمت ندارد و کارهاش بازی است و ثمری ندارد خدا نیست. این جاهل‌ها و مجانین و سفهاء که عقل ندارند شعور ندارند علم ندارند کارهای بی‌ثمر می‌کنند لکن خدا قادر است عالم است حکیم هم هست حالا بگویی عالم هست قادر هست اما حکیم نیست این‌چنین کرده بود بهتر بود، تو اقرار به خدا نداری.

چه بسیار فضولی‌ها را مردم لاعن شعور می‌کنند مثلاً نشسته است می‌گوید اگر هوا گرم بود خوب بود، تو چه می‌دانی خوب بود؟ نهایت تو سردت است برو جایی گرم پیدا کن گرم شو. اگر هوا سرد بود خوب بود، تو چه می‌دانی خوب بود؟ تو هیچ حکیم نیستی عقلت هم نمی‌رسد نهایت تو گرمت است برو جای سایه‌ای پیدا کن، فضولی ملک خدا را تو نکن.

باری پس از این نمونه عرض می‌کنم ان‌شاءالله ملتفت باشید دقت کنید، اگر تمام اسم‌های خدا را از برای خدا بگویی و لکن یک اسمش را نگویی، الله هست رحمان هست رحیم هست عالم هست قادر هست حکیم هست لکن ارحم الراحمین نیست همین‌قدر که بگویی ارحم الراحمین نیست اقرار به خدا نکرده‌ای. آن خدایی که رحمتش از تمام خلق بیشتر نیست خدا نیست، تمام اسم‌هایی که در جوشن کبیر هست و جاهای دیگر، همه را باید اعتقاد کرد. خدا است صاحب اسم‌ها یا هزار و یک اسم دارد چنان‌که در جوشن کبیر است یا نود و نه اسم، یکی از این اسم‌ها را بگویی نیست مثلاً بگویی غفور نیست این یکی را که وازنی تمام آن باقی دیگر را وازده‌ای در واقع، آن خدایی که ارحم الراحمین نیست خدا نیست در واقع. پس خدا با صفات

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 80 *»

خود خدا است توحید خداوند عالم نه همین است که بگویی خدا یکی است و دو نیست. خدا یکی است اما خدایی است قادر خدایی است عالم خدایی است حکیم، غفور، رحیم، مقتدر، تا هزار و یک اسمش را تمام بگویی، یکی از اسم‌ها را نگویی و اعتقاد نداشته باشی خدا در قیامت می‌گوید آن باقی را هم نمی‌گفتی. کسی دیگر را خدا گرفته بودی اگر بگویی رحمان نیست خدا در قیامت می‌گوید تو خیالی را هوای خودت را گرفته بودی خدا اسم گذارده بودی، اگر بگویی رحیم نیست خدای به حق می‌گوید هوای خود را اسمش را الله گذاشتی سایر اسماء را هم گفتی آن وقت گفتی رحیم نیست اینی که تو  پرستیدی اینی که تو شناختی این خدا نبود یک جوابت هم می‌دهد که چرا اسم مرا برداشتی روی خیال خود گذاشتی؟ تو مشرکی تو کافری تو به من ایمان نیاورده‌ای اگرچه تمام اسم‌ها را گفته باشی. اگر تمام را بگویی و هیچ‌کدام را وانزنی همین‌طور که خودش خود را وصف کرده به زبان پیغمبرانش و اوصیاشان پس اگر تمام اسم‌ها را برای او بگویی به خدای واحد به خدایی که پیغمبران را فرستاده به خدای محمد و علی اقرار کرده‌ای و اگر یکی را وازنی باقی را در حقیقت وازده‌ای و خیال خود را خدا اسم گذارده‌ای خواسته‌ای آن اسم‌ها را بدزدی و دروغ و افترا اسم گذارده‌ای و خدای به حق قبول نخواهد کرد.

حالا به همین‌طور عرض می‌کنم ان‌شاءالله فکر کار خودت بیفت اقرارکردن به رسالت جزء توحید خدا است و اقرارکردن به ولایت جزء رسالت پیغمبر است چنان‌که دوستی دوستان محمد و علی جزء توحید خدا است چنانکه جزء رسالت پیغمبر است و دشمنی دشمنان محمد و علی جزء توحید خدا و جزء رسالت پیغمبر است. اگر همه را با هم داری مؤمنی اگر یک کدامش نباشد بی‌مصرف است. آن اسم‌هایی که خدا دارد که تمام آن اسم‌ها را باید اقرار کنی، به لفظ دیگری هم آنها را می‌شود گفت و آن اسم‌ها را عرض کردم به لفظ الله و رحمان و رحیم بگویی همه جا می‌توان گفت. پیش یهودی‌ها و پیش نصاری هر طایفه‌ای اسم‌های لفظی را و مرکبی را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 81 *»

بگویی می‌شود گفت و این اسم‌های مبارک هر یکیش جزء توحید خدا است. باز هم بدانید هریک از این اسم‌ها هم غیر اسمی دیگر است خدا اسم بسیار دارد و معلوم است اسم‌هاش مرکبند اسم‌هاش متعددند. پس لله الاسماء الحسنی فادعوه بها از برای خدا است اسم‌های حسنیٰ پس بخوانید خدا را به آن اسم‌ها. پس اسم‌های حقیقی برای خدا هست و یک اسم ظاهری هست که روی کاغذ می‌نویسند این اسمِ اسم است، اسم‌های حقیقی خدا را تو ملتفت باش که ائمه طاهرینند صلوات الله علیهم.

این روزها خیلی تاتوره بلند شده است اینها را می‌گویم که مبادا بلغزید. ملتفت باشید می‌بینید آخوند است و روی منبر هم [رفته] بسا سبیل‌هاش را هم چیده و می‌گوید علی کاری نمی‌تواند بکند. عرض می‌کنم این حرف‌ها را سنی‌ها هم قبول دارند مناقب مرتضوی را بردار بخوان ببین سنی چقدر در فضائل امیرالمؤمنین نوشته. پس ببینید حضرت صادق؟ع؟ قسم می‌خورد می‌فرماید نحن والله الاسماء الحسنی فادعوه بها ماییم آن اسماء حسنی که خدا در قرآن گفته لله الاسماء الحسنی فادعوه بها، قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایاً ما تدعوا فله الاسماء الحسنی می‌خواهی الله را بخوان می‌خواهی رحمان را بخوان هرکدام را بخوانی برای خدا است اسماء حسنیٰ. پس تو اگر به فارسیِ فارسی بخواهی دعا کنی بگو خدایا به محمد به علی به فاطمه به حسن به حسین مثلاً مرا بیامرز. پس ایشانند اسم‌های خدا. پس دقت کن ان‌شاءالله، پس چنان‌که یکی از این اسم‌های ظاهر را اگر کسی نگوید از برای خدا کافر است باقی اسم‌ها را هم که گفته از جیبش رفته. بگوید خدا قادر هست اما کامل نیست یا بگوید حکیم نیست یا بگوید غفور نیست کافر می‌شود اگر تمام را بگویی یکیش را نگویی آن تمام را نگفته‌ای به اتفاق تمام دین‌هایی که در روی زمین هست. پس به همین نسق امر باطن، به محمد؟ص؟ قائل شدی باید به علی؟ع؟ قائل بشوی، به حسن قائل شدی باید به حسین قائل بشوی، دوازده امام را همه را باید قبول داشت یکی از امام‌ها را وازنی می‌گویند باقی را هم دروغت بوده. پس اگر ایمان به اول می‌آری باید به آخر هم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 82 *»

ایمان بیاری باید به وسط هم ایمان بیاری یک‌جاییش را وازنی به هیچ‌جا ایمان نیاورده‌ای. ایمان درست آن است که خدا خدا باشد و رسول داشته باشد و انی جاعل فی الارض خلیفة باشد و خدا خدایی است که لامحاله رسول دارد و این رسالت جزء توحید است. این است که در صفت ائمه می‌خوانید که شمایید رکن توحید خدا. این ستون‌ها را می‌بینید سقف بر روی اینها ایستاده است، اینها ارکان هستند. حالا به همین‌طور توحید خدا رکن‌ها دارد و ستون‌ها دارد و این ستون‌ها را هر یکیش را بردارند باقی هم می‌افتند جوری ساخته‌اند این را که اگر یک ستونش نباشد یکی از ائمه را قائل نباشد یکی را امام نگوید یازده امام قائل باشد کافر می‌شود و مخلد در جهنم می‌شود علی را دوست ندارد مخلد است در جهنم. یا اینکه علی را دوست بدارد و باقی را وازند، دوست ندارد فایده نمی‌کند و هکذا به همین نسق هریک از ائمه جزء یکدیگرند و هریک شرط وجود دیگری هستند و جمیع اینها اجزاء توحید هستند و حروف لا اله الا الله هستند . . . ([3])

[ و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین ]

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 83 *»

موعظه ششـم  (جمعه / 6 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

([4]). . . می‌خواهد پشه ببیند چشمش می‌دهد می‌خواهد پشه بشنود گوشش می‌دهد به همین‌طور می‌خواهد پشه بپرد بالش می‌دهد می‌خواهد بگزد نیش به او می‌دهد و هکذا خدا کاری که می‌کند تعمد می‌کند و به حسب اتفاق یک چیزی در ملک خدا هیچ پیدا نمی‌شود. هرچه را که هست و می‌بینی تعمد کرده خدا و خلق کرده یک حکمتی در آن بوده.

باری سخن در اینها نیست سخن در این است که همین که تو را خلق کرده بدانی که اعتنا به تو دارد و چگونه اعتنا ندارد و حال آنکه خودش داد زد به آواز بلند، انبیاش آمدند داد زدند که این خدا گفته من جن و انس را برای بندگی آفریدم همه را گفته برای معرفت و بندگی آفریده‌ام و چگونه اعتنا به این خلق ندارد و حال آنکه صد و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 84 *»

بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده و صد و بیست و چهار هزار وصی پیغمبر اقلاً فرستاده برای نجات مردم. دیگر در زمان هر پیغمبری چند هزار هزار علماء بوده‌اند خدا می‌داند این‌همه حجت‌ها را در میان خلق فرستاده آمده‌اند و این‌همه گفته‌اند و به محض حرف هم اکتفا نکرده‌اند حدود قرار داده‌اند جهاد قرار داده‌اند اینها نیست مگر اینکه خواسته‌اند بلکه یک کسی متذکر شود که خدا اعتنا دارد به خلق شما که اگر اعتنا نداشت خلقتان نمی‌کرد. می‌دانست چشم می‌خواهی برایت خلق کرد، می‌دانست گوش می‌خواهی برای تو خلق کرده، به هرچه محتاج بودی برای تو آفرید. خودت هم نمی‌دانی چه ضرور داشتی و این بدن هم چه ضرور دارد حکماء هم هنوز سرّ حکمتش را تمام برنخورده‌اند اینها را به تو داد.

باری ملتفت باشید ان‌شاءالله که خداوند عالم اعتنا دارد به خلق خود از این جهت خلقشان کرده رؤف است به خلق خود رحیم است به خلق خود، ارحم الراحمین است، والله از هر  پدر مهربانی مهربان‌تر است از هر مادر مهربانی مهربان‌تر است، او مهربان‌تر است به ما از خود ما. پس خدا تعمد می‌کند به خلق‌کردن آنچه خلق می‌کند پس اعتنا کرده است به ما. حالا دیگر انصاف بدهید یک‌خورده، حالا خدای خالق آسمان و زمین به همچو عنق منکسری اعتنا کند سری و دستی و پایی و اعضائی و جوارحی و قلبی و روحی و ظاهری و باطنی به این داده به او اعتنا کرده گفته چون تو را جاهل آفریدم یک‌پاره چیزهای دیگر هم هست غیر از آن چیزهایی که به تو داده‌ام و تو خبر از آنها نداری.

پس فکر کن ببین که تو نبودی و اعتنا کرد و از آب و گل و از نطفه گندیده تو را خلق کرد و تو خودت نبودی که سؤال کنی از خدا که تو را خلق کند، تو را خلق کرد سر داد چشم داد گوش داد دست داد پا داد و کل نعمک ابتداء ابتداءً آنچه احتیاج داشتی داد. پس خدا بعد از آنی که ابتداء کرد به احسان تو و خلقت کرد و نبودی که دعا کنی، وقتی خلقت کرد باز نمی‌دانستی چه ضرور داری.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 85 *»

فکر کن ببین حالا که خلقت کرده است می‌دانی که چقدر منفعت‌ها در ملک خدا هست که تو نمی‌دانی و این خدا تا مشیت او قرار گرفته و تا دلش می‌خواهد و اراده می‌کند که تو باشی و خلقت کرده است تا می‌خواهد باشی آن منفعت‌های تو را که خودت خبر نداری به تو می‌رساند شب و روز از احسان خود آن نعمت‌ها را بر سرت می‌ریزد مگر مشیتش قرار بگیرد که نباشی آن وقت تو را می‌میراند می‌کشد تو را. پس این خدا سبقت می‌کند به احسان بر بندگان خود در وقتی که بندگان نیستند و عقلشان نمی‌رسد که دعا کنند، محض جود و کرم خیرات را می‌رساند و از تمامیت کرم و احسان او این است که می‌فرستد در نزد این خلق انبیاء را یعنی که می‌دانم تو را جاهل آفریده‌ام به منفعت‌های تو  و به مضرت‌های تو. باز آن چیزهايی را که نفع دارد و ما می‌توانیم آن نفع را به دست بیاریم خودمان به خودمان برسانیم می‌آید می‌گوید، نه تمام منفعت‌ها را. آن ضررهایی که ما می‌توانیم خودمان از خودمان دور کنیم می‌آید برای ما می‌گوید، نه تمام ضررها را. پس باز تمام منفعت‌هایی که باید به ما برسد نگفت خودت تحصیل کن و تمام ضررها را نگفته است خودت احتراز کن.

باز از جمله منفعت‌های بی‌نهایتی که باید به ما برسد مثل همان ابتدای خلقت، آن است که نبودیم و هیچ عقلمان نمی‌رسید که آب ضرور داریم خاک ضرور داریم دعا کنیم که خدا آب و خاک درست کند. تمام این زمین تمام آسمان تمام این آب و خاک و هوا و آتش و این اوضاع اگر باشد تو هم هستی اگر نباشد تو هم فانی می‌شوی تو به همه اینها محتاجی آن وقت ممکن است تو را بسازند هرکدامش نباشد آبش نباشد نمی‌شود تو را ساخت خاکش نباشد نمی‌شود تو را ساخت هواش آتشش هرکدام نباشند نمی‌شود تو را ساخت هریک از آسمان‌هاش نباشد تو موجود نخواهی شد اینها باید همه در کار باشند تا تو موجود شوی تمام این زمین و آسمان را خلق کرده برای اینکه تو محتاج بودی پس تمام احسان‌ها را بدون زحمت شما به عمل آورده و ابتداء کرده به خلقت آنها. حالا همین‌جور در بقیه عمر در بقیه عالم‌ها همین‌طورها

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 86 *»

است چه بسیار احسان‌هایی را که والله نمی‌توانیم حسابش را بکنیم چقدر احسان‌ها که خدا بی‌خبر ما به ما خواهد کرد و می‌کند و چقدر ضررها که از ما دفع کرده و ما خبر نشده‌ایم. ببین این‌همه مارها بودند در دنیا نشد یک ماری يک‌‌وقت تو را بزند این‌همه عقرب‌ها بودند در دنیا یک عقربی نیامد تو را بزند این‌همه چاه‌ها در دنیا هست تو در هیچ یک آنها نیفتادی. پس چه بسیار منافع بی‌شمار است که باز خود خدا متصدی است و کافی است برای تو، چه بسیار ضررها هست که باز خود خدا متصدی است که رفع آنها می‌نماید له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله از پیش رو از پشت سر حفظ می‌کنند و چه بسیار ملائکه خدا خلق کرده که تو هرجا می‌خواهی بیفتی آنها نمی‌گذارند، هرچیزی باید به تو برسد همان‌ها می‌آرند به تو می‌رسانند، از پیش رو از پشت سر از امر خدا تو را حفظ می‌کنند و تعجب در این است که بسیاری غافلند و خدا کار خودش را کرده‌ است. چه بسیاری این حرف‌ها را واهی خیال می‌کنند ایمان هم نمی‌آرند باز خدا دست از کار خود برنمی‌دارد حفظ می‌کند هر کس را می‌خواهد. پس چه بسیار نعمت‌هایی که برای ما مهیا کرده و ما خبر نداریم ما از عهده نمی‌توانیم برآییم و چه بسیار چیزها که آن را باید از ما دفع کرد و دفع می‌کند و ما خبر نشده‌ایم.

والله از جمله نعمت‌هایی که تا ملک خدا هست ــ و تا ملک خدا هست تو هم هستی ــ چه بسیار نعمت‌ها که تا ملک خدا هست نمی‌توانیم شکرش را بکنیم. از جمله نعمت‌های بزرگی که اگر تا ملک خدا هست هی شکر کنیم از عهده شکرش نمی‌توانیم برآییم این است که ما را داخل دوستان امیرالمؤمنین کرده همین که به ولایت امیرالمؤمنین قائل شده‌ای بدان حلال‌زاده‌ای که آمده‌ای تا اینجا، این‌همه مادرها را حفظ کرده‌اند این پدرها را حفظ کرده‌اند که در ایام حیض نطفه ما و پدران ما را منعقد نکرده‌اند این پدرها و مادرها عقلشان نمی‌رسید خدا حفظ کرده. پس حالا ولایت امیرالمؤمنین را می‌بینی داری شکر کن خدا را که هفت پشت تو را حفظ کرده.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 87 *»

پس بدان که حافظ خدا است که پدرها و مادرهای تو را حفظ کرده که حلال‌زاده شده‌ای که ولایت امیرالمؤمنین را قبول کرده‌ای و بدان کسی را که ایمان داده والله خدا منّت گذارده بر او و به او نعمتی داده که هیچ پایان برایش نیست. فرض کن خدا تو را سلطان تمام اقالیم روی زمین کرد، شاهنشاهت کنند، هزارسال هم عمر کنی دو هزار سال هم عمر کنی و پادشاه هم باشی آخر که چه شد؟ آن آخر کار که باید رفت همه را در آخر کار می‌گذاری و می‌روی. چه ثمری کرد؟ لکن ببین اگر به تو ایمان داد الآن که هستی ایمان داری در قبر که بروی ایمان داری در برزخ بروی ایمان داری در بهشت بروی ایمان داری و تا ملک خدا هست ــ  و پایان ندارد ملک خدا ــ تا ملک خدا هست بدان تو هستی و این نعمت را داری. حالا ببین که چقدر نعمت‌های فراوان را بی‌زحمت تو خدا خودش متکفل شده و به تو داده تو هی شکر بکن و هرچه شکر کنی نمی‌توانی از عهده برآیی.

به یکی از انبیاء وحی شد شکر کن عرض کرد خداوندا من نمی‌توانم از عهده شکر تو برآیم وحی شد چرا نمی‌توانی؟ عرض کرد خداوندا همین شکری که من می‌کنم تو توفیق آن را داده‌ای توفیق این شکر هم باز از تو است پس من عاجزم نمی‌توانم شکر کنم. این بود که وحی شد به آن پیغمبر که همین که اقرار کردی عاجزی شکر کرده‌ای.

خلاصه همین‌قدر بدان مفت به تو داده‌اند مستحق نیستی. از تمام احسان او و کمال احسان او این است که یک‌پاره نعمت‌ها هست که آنها را تو به اختیار خودت می‌توانی به چنگ بیاری و یک‌پاره ضررها هست که تو به اختیار خودت می‌توانی اجتناب کنی از آنها. تو  آنهایی را که نمی‌توانستی مثل اینکه تو از برای خودت نمی‌توانستی چشم خلق کنی او مفت به تو داده و همچنین گوش دست پا اعضاء جوارح روح بدن همه را مفت به تو داده تو باید اقرار بکنی که نمی‌توانی شکرش را به‌جا بیاری بعد که تو قوت داری چشم داری گوش داری دست داری پا داری حالا گفته از بلندی خود را مینداز حالا تو اگر خود را انداختی پات می‌شکند این را هم حالیت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 88 *»

می‌کند حالا تو به اختیار خودت می‌توانی خود را از کوهی بیندازی و اعضات خورد بشود این را خدا گفته مکن باقی چیزهایی که در قوه تو نیست خدا حفظت کرده پای تو نگذاشته، این‌همه مارها و عقرب‌ها گزنده‌ها درنده‌ها هستند ملائکه از پیش و پس آنها را دور می‌کنند که اذیتی نرسانند. حالا اینی که چشم داده گوش داده دست داده پا داده تو را حفظ کرده می‌گوید خود را نینداز تا دست و پات نشکند سالم بمانی از فلان راه مرو در چاه می‌افتی.

این جور منفعت‌ها و مضرّت‌ها است که آمده‌اند این‌همه انبیاء و اولیاء و امر و نهی کرده‌اند که ان احسنتم احسنتم لانفسکم اگر احسان کنید برای خود احسان کرده‌اید و ان اسأتم فلها آمده‌اند که به اختیار خودتان خوبی‌ها را می‌توانید بکنید می‌توانید نکنید و همچنین بدی‌ها را، اینها را به پای شما گذارده‌اند باز اینها را که به پای شما گذارده‌اند ببین بی‌حول او بی‌قوه او بی‌توفیق او نمی‌توانی کاری بکنی پس باز نمی‌توانی شکرش را به‌جا بیاوری. و اگر خیال کنی که پس چنین خدایی اعتنا ندارد به ماها باز این هم خیلی حرف بی‌معنی است حرف شیطان است همین که خلقت کرده بدان به تو اعتنا دارد حالا که اعتنا دارد خدای خالق آسمان و زمین، همچو خدایی با آن قدرت اعتنا به تو دارد حالا تو  بی‌اعتنائی کنی به همچو خدایی، خدای با این عظمت به تو اعتنا داشته باشد و تو اعتنا به او نداشته باشی، خودت انصاف بده وقتی بخواهی انصاف بدهی انصاف این است که اگر بنده با وجود این اعتنا نکند به فرمان چنین خدایی مستحق جهنم است به یک معصیت مستحق جهنم است بلکه به یک سست شمردنی مستحق جهنم می‌شود امری از او صادر شود و تو یک‌خورده سست بیندازی اگر به عدل بگیرد والله خدا باید انسان را به جهنم ببرد الی ابدالابد عذاب کند.

پس چون خداوند اعتنای زیاد دارد به تو فکر کن بلکه شکرت زیاد شود بلکه خجالت بکشی معصیتش را کمتر کنی یا اینکه منّتش را زیادتر  بداری. فکر که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 89 *»

می‌کنی می‌بینی با این‌همه احسانی که او کرده با این‌همه بی‌اعتنائی که تو می‌کنی او این‌همه دعوت می‌کند، در همین دعای افتتاح می‌خوانی تتحبّب الیّ فاتبغض الیک و تتودّد الیّ فلا اقبل منک کأنّ لی التطوّل علیک ببین او هی بنای دوستی با تو بگذارد بگوید من به تو نعمت می‌دهم و تو قبول نکنی او شب و روز هی خیرات است که نازل می‌کند به سوی تو  و تو شب و روز شرور است که رو به خدا بالا می‌فرستی و حال آنکه اگر انصاف بدهی می‌دانی نسبت به چنین خدایی که این‌طور است اگر به یکی از امرهایی که کرده نه که خلافش را بکنیم بلکه همین‌قدر که سست بیندازیم آن امر را، مستحق اینیم که در جهنم مخلد باشیم. باز از کمال رأفت او این است که آن‌قدر اعتنا به شما دارد که با عدل با شما رفتار و معامله نمی‌کند نه هر چیزی را مستحقی جلدی تو را به سزات می‌رساند بلکه یک معصیت می‌کنی روی خود نمی‌آرد باز معصیت می‌کنی باز روی خود نمی‌آورد کأنه چشم خود را هم می‌گذارد با وجود این بی‌اعتنائی کردن تو، نهایت بی‌مروتی است چنین خدایی را هی معصیت می‌کنی و او یک‌جوری با تو سلوک می‌کند که کأنه هیچ خطا از تو سر نزده.

فکر کن ببین با هر کس معامله و معاشرتی داری، قرار و مدار، معاشرت به هر طوری که هست اگر به طور متعارف با او می‌روی و می‌آیی رفاقت و آشنایی باقی است و اگر با او  یک‌خورده خلاف کردی اقلاً  از تو می‌رنجد. لکن خداوند چنین نیست معصیت می‌کنی باز آن نعمتی که دیروز پیش از معصیت می‌داد امروز هم بعد از معصیت می‌دهد پس یک کاری می‌کند با تو که تو خیال کنی کأنه معصیت هم نکرده‌ای مع‌ذلک پناه بر خدا از یک‌پاره مردمی که خدا نمی‌خواهد ایمان بیارند و می‌داند در قلبشان کافرند و ملحدند به این جهت آنها را عمداً مهلت می‌دهد و معصیت هم می‌کنند که هرچه معصیتشان زیادتر بشود عذابشان زیادتر بشود. چرا که مردمانی هستند که هرگز رو به خدا نمی‌روند که التماس بکنند و به همین حال هستند تا به جهنم واصل شوند. لکن مهلت‌هایی را که به مؤمنین می‌دهد هی مهلت می‌دهد

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 90 *»

که بلکه تو بزرگ شوی عقلت زیاد شود متنبه بشوی بلکه یک وقتی شرمی بکنی حیائی بکنی قباحتی بفهمی اقلاً خجل بشوی شرمسار بشوی نادم بشوی. خدا چنین خدایی است که اگر کسی گناه ثقلین را بکند او را می‌آمرزد اما به شرایط، شرایطش این است که اصول دینش درست باشد به خدا مشرک نباشد می‌فرماید ان الله لایغفر ان‌یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء خدا حتم کرده که کافر را و مشرک را و منافق را نیامرزد ولکن گناه را خدا می‌آمرزد اگر گناه جن و انس بر کسی باشد لکن مشرک نباشد کافر نباشد والله خواهد آمرزید. و این خدا والله کفایت می‌کند به اینکه اگر کسی گناهی بکند هر گناهی که بکند همین‌قدر که یک‌وقتی استغفار کند او را می‌آمرزد بلکه بی‌آنکه استغفار ظاهری کند به محض پشیمان‌شدن می‌آمرزد دیگر استغفار ظاهری را هم اگر کرد بهتر. هر وقتی یادش می‌آید از گناهانش پشیمان می‌شود استغفار می‌کند خدا می‌فرماید من گناهکاران را می‌آمرزم خیلی دوست می‌دارم که گناهکاری شرمسار بشود از گناه خود در حضور من. چه بسیار مؤمنی را که عمداً سستش می‌کنند تا یک لغزشی بکند تا هر وقت به یاد آن لغزش بیفتد خجل بشود و شرمسار تا محل ترحم واقع شود و اگر این نبود و سستش نمی‌کردند و به همان عمل خود مشغول بود از آنجایی که نفس بسیاری از مؤمنان ضعیف است همین که غلطی به خود راه‌بردار نشد غروری کبری عُجبی براش پیدا می‌شود و به همان، دین او فاسد می‌شود. چون خدا می‌خواست مؤمن عجب نکند گاهی عمداً سستش می‌کند عمداً مرفس شیطان را سست می‌کند مؤمن به معصیتی می‌افتد. شیطان خبیث به خیال خودش رفت مؤمنی را گول زد و آن مؤمن معصیت کرد و او به مراد خودش به خیال خود رسیده و مکر کرده باز کار خدا را ببینید و الله خیر الماکرین خدا او را سست کرد که شیطان او را به معصیت بیندازد تا یک‌وقتی که یادش بیاید شرمسار شود تا محل ترحم واقع شود. پس شیطان به عداوت، مؤمن را به معصیت می‌اندازد و خدا خواسته با آن مؤمن دوستی کرده باشد که این به یادش بیفتد و شرمسار شود.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 91 *»

خدا است اقدر قادرین ارحم راحمین، تو که تضرع می‌کنی زاری [می‌کنی] و راضی به معصیت نیستی البته او هم ترحم می‌کند و مؤمن ممکن نیست راضی باشد از صمیم قلب به معصیت که خدایا چون تو فلان کار را پسندیده‌ای من نمی‌پسندم هیچ مؤمن را این‌جور خلق نکرده، می‌داند هر چه را خدا برای او پسندیده خوب است. پس مؤمن به طبع خودش والله به مکروهی راضی نیست به مباح درستی هم راضی نیست می‌خواهد هی کارهای خوب بکند مؤمن طبعش این‌جور است که راضی نیست مکروهی را مرتکب شود. پس خدا چرا راه شیطان را نبسته و مرفس او را سست کرده که آمده مسّ کرده این مؤمن را، برای اینکه بعد متذکر شود و با بصیرت شود.

پس عرض می‌کنم سرّ این امر را که ان‌شاءالله به دست آوردی می‌دانی مؤمنان ضعیف بسا اگر چهار روز درست راه رفتند عجبی آنها را بگیرد و آنها خیال کنند مردمانی هستند پس عمداً پاشان را می‌لغزانند، شیطان را سست می‌کنند که او را مسّ کند لکن چون مؤمن هستند همین که غباری به خاطرشان رسید ان الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکّروا فاذا هم مبصــــرون پس متذکـــر می‌شوند و آن وقت با بصیرت در دین خود می‌شوند.

باری پس عرض می‌کنم خدا چون اعتنا داشت به این مردم انبیای خود را برای آنها فرستاد و حال آنکه نه خدا محتاج است به این خلق نه پیغمبرانش اگرچه یک‌پاره این گمان را کرده‌اند و از این جهت بوده که خدا نازل کرده ماارید منهم من رزق و ماارید ان‌یطعمون می‌فرماید من جن و انس را برای بندگی آفریدم هیچ جن و انس را برای این نیافریدم که رزق به خودشان بدهند یا رزق به من بدهند.

شما ان‌شاءالله با بصیرت باشید فکر کنید، بسیارند از مردم که خیال می‌کنند که انبیاء که می‌آیند میان مردم به جهت منفعت خودشان می‌آیند، می‌آیند موعظه کنند نصیحتی کنند خمسی بگیرند زکاتی بگیرند اقلاً پشت سرشان راه بروند. این است که خدا فعل پیغمبران را به خود نسبت می‌دهد عیبی که بر پیغمبران وارد آید بر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 92 *»

خدا وارد آمده. شما خیال نکنید که خدا پیغمبران را فرستاده که شما اطعام آنها کنید می‌فرماید ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان‌یطعمون پیغمبری را که خدا می‌فرستد هرچه را که ضرور دارد به او می‌دهد نخواسته مردم چیزش بدهند. و می‌خواهم عرض کنم اگر دل می‌دهی و بخواهی ان‌شاءالله بفهمی و غرض و مرض را کنار بگذاری خواهی فهمید.

عرض می‌کنم والله اگر گاهی قبول هدیه تو را می‌کنند تو را محتاج دیده‌اند که هدیه بدهی نه اینکه خودشان محتاج هدیه تو باشند. وقتی سلیمان فرستاد پیش بلقیس، بلقیس هدیه و پیشکش فرستاد وقتی پیشکش را آوردند سلیمان نگاه نکرد به پیشکشی‌شان خودشان دیدند این‌قدر اوضاع دارد سلیمان که دیگر روشان نمی‌آید پیشکشی‌شان را پیش بیارند سلیمان هم قبول نکرد پیشکشی‌شان را.

پس گاهی والله که هدیه تو را قبول می‌کنند، قبول می‌کنند اما برای اینکه خدا ثواب بزرگی به تو بدهد و والله چنین نیست که از دست پس کرده باشند از پا پیش کشیده باشند، چرا که خدای خالق آسمان و زمین که پیغمبری می‌فرستد آیا نمی‌تواند پولش بدهد که محتاج به این مردم نباشد؟ پس بدانید پیغمبران والله هیچ محتاج به این خلق نیستند. هیچ محتاج نیستند که خدا خمس قرار بدهد برای آنها. خدا خمس می‌خواهد چه کند؟ آیا خدا می‌خواهد بخورد نه ‌والله. والله همین‌طور رسول خدا خمس را برای خودش نمی‌خواهد. همین‌طور ذوی القربایش برای خودشان نمی‌خواهند بلکه منّتی بر سر تو گذارده‌اند که این خمس را قرار داده‌اند. حالا تو می‌خواهی منّت سر آنها بگذاری؟ بله تو اگر ایمان داری منّت تو را قبول دارند که اطاعت ایشان را کرده‌ای. حالا منافق نفاق بخواهد به کار ببرد ببرد آنها هم منّتی سرش نمی‌گذارند چرا که ولش کرده‌اند.

پس انبیاء و حجت‌های خدا می‌آیند در میان مردم  و والله هیچ محتاج به این مردم نیستند در هیچ چیزشان نه در اوضاع دنیایی نه در چیزی دیگر، آنها اجرشان بر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 93 *»

خدا است. پس می‌آیند که دین و مذهب را به مردم بیاموزند یعنی نفع‌هایی را که خودشان می‌توانند به چنگ بیارند آنها را بیاموزند که آنها را به کار ببرند و آن چیزهایی را که خودشان می‌توانند از آنها اجتناب کنند آنها را می‌آموزند پس می‌آیند و این‌جور چیزها را به طور واضح بیّن آشکار به مردم می‌رسانند. دیگر حالا ان‌شاءالله نزدیک راه شدی.

باری چون آمده‌اند منفعت‌های خلق را و ضررهای خلق را به خلق بگویند و این منفعت‌ها و این ضررها در اقتران اشیاء است یعنی می‌روی پیش آتش در یک درجه گرم می‌شوی منتفع می‌شوی یک درجه پیشتر  می‌روی می‌سوزی ضرر می‌کنی، یک درجه این طرف‌تر می‌آیی کمتر گرم می‌شوی و هکذا به هرچیزی که قرین شدی آن چیز یا نافع است یا ضار، یا نفع دارد یا ضرر، تو نمی‌دانی. باز آن نفع و ضررهایی که نگفته آنها بسیار است نفع‌هاش را خدا می‌رساند به تو، ضررهاش را خدا دور می‌کند. لکن آن نفع‌هاییش را که گفته و می‌توانی آنها را بکنی صد هزار هزار یک آن نفع‌هایی است که به تو نگفته و همچنین ضررهایی که گفته. پس انبیاء آمدند در میان این مردم که منافع و مضار خلق را برسانند و آنها را خبر دادند.

حالا دیگر دقت کنید ان‌شاءالله، حالا که دانستید این منافع و این مضار در این اقتران‌ها است، اگر انسان برود پیش آتش البته گرم می‌شود، حالا عمداً بروی گرم می‌شوی سهواً هم بروی گرم می‌شوی. باز اینها مقدمات است. منظور این است که حجت خدا باید حجت واضحی باشد که چیزی را که می‌گوید این خیر تو است یقین بدانی آن جدوار است و احتمال ندهی که سمّ است نه اینکه چیزی را که جدوار بدانی چیزی باشد که احتمال برود که سمّ باشد چنان‌که جمع کثیری هستند می‌گویند یک‌وقتی پیغمبری آمد در دنیا ائمه آمدند در دنیا فرمایشاتی کردند حالا هزار سال گذشته است ما چه می‌دانیم راست است یا دروغ است؟ کم شده یا زیاد شده؟ حالا که چنین است پس ما یقین نداریم این نماز همان نمازی است که خدا خواسته یا این

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 94 *»

روزه همان روزه‌ای است که خدا خواسته، بله مظنه چنین باشد غیر از مظنه هم تکلیفی نداریم.

شما ان‌شاءالله یک خورده فکر کنید ببینید دین خدا و مظنّه با هم نمی‌سازد چرا که ضرر چیزها را خواه عمداً به کار ببری خواه سهواً ضرر خود را می‌کند. جدوار را هر که بخورد نفع می‌کند خواه جاهل خواه عالم خواه عمداً خواه سهواً خواه بی‌نیت خواه با نیت مثل اینکه سمّ را مرگ‌موش را عمداً  کسی بخورد او را می‌کشد سهواً هم بخورد می‌کشد، از روی علم بخورد می‌کشد از روی جهل بخورد می‌کشد. جدوار هم همین‌طور پازهر همین‌طور.

پس چون چنین بود خداوند عالم انبیاء خود را به طور یقین فرستاد پس پیغمبری که می‌آید در میان مردم یقیناً باید پیغمبر  باشد طوری باید باشد که یقین کنند که از جانب خدا است احتمال ضعیفی نرود که شاید این از جانب شیطان باشد که اگر این احتمال برود شیطان می‌خواهد مردم را هلاک کند. پس چون خدا حجت خود را تمام می‌کند به طوری حجت خود را می‌فرستد و امر او را واضح می‌کند که یقین کنند که این حجت است و احتمال ندهند که از جانب خدا نیست. معروف است که نبوت خاصه را عقل نمی‌فهمد حالا عقل شما بفهمد ان‌شاءالله، آنها عقل نداشته‌اند که چنین حرفی زده‌اند. دقت کنید ان‌شاءالله بر خدا است که حجت خود را طوری واضح کند که یقین کنند این است حجت خدا. این هم مخصوص به یک حجتی از حجت‌ها نیست به این مخصوص نیست که همین محمد بن عبدالله؟ص؟ را یقین کنند که از جانب خدا است و باقی حجت‌ها را یقین نکنند وقتی خود پیغمبر؟ص؟ از دنیا می‌رود بعدش امیرالمؤمنین را باید نصب کند منظور این است که حجت خدا از زمان آدم تا خاتم تا روز قیامت همیشه واضح بوده دیگر این حجت می‌خواهد خود پیغمبر باشد می‌خواهد وصی پیغمبر باشد می‌خواهد راویان اخبارش باشند چرا که در هر زمانی عدولی چند هستند که واقعاً عند الله عادلند نه عادل‌هایی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 95 *»

که جلوه در محراب و منبر می‌کنند چون به خلوت می‌روند کارهای دیگر آنجا می‌کنند آنهایی که جلوه در محراب و منبر می‌کنند و چون به خلوت می‌روند کار دیگر می‌کنند والله اینها منافقند.

دیگر باز اینهایی را که می‌گویم آقای بخصوصی را نیت نکرده‌ام بلکه کسی که به طور  ریا درست راه می‌رود این ریاکننده است این به اعتباری مشرک است به اعتباری منافق است، چنین کسی را خدا حافظ دین خود قرار نمی‌دهد. پس کسانی که ظاهراً درست راه می‌روند و در خلوت کاری دیگر می‌کنند بدانید آنها حافظ دین خدا نیستند بلکه منافقین چند و مرائین چند، منتحلین چند هستند که دین را به خود بسته‌اند از برای مداخل دنیا، کسی که خدا را راه مداخل خود قرار می‌دهد مثل این جماعت روضه‌خوان‌ها است که امام حسین را راه مداخل خود قرار می‌دهند و این بد کاری است که می‌کنند و این را بخصوص برای آنها می‌گویم که آنها بشنوند بلکه توبه کنند ان‌شاءالله. پس خدا را دام رزق نباید قرار داد، پیر و پیغمبر را دام رزق نباید قرار داد.

پس بدانید ان‌شاءالله که آنهایی که از جانب خدا هستند از رسولش گرفته تا راویان اینها نباید منافق باشند نباید مشرک باشند نباید کافر باشند می‌فرماید ان لنا فی کل خلف عدولاً ینفون عن دیننا تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین ائمه طاهرین سلام الله عليهم اجمعين در هر زمانی عدولی چند قرار داده‌اند که نفی تحریف غالین و انتحال مبطلین و تأویل جاهلین بکنند و خودشان بروند پنهان باشند چون از ترس نمی‌توانند خود را نشان دهند چاره‌ای جز این نبود که عدولی چند قرار دهند که امنای ایشان باشند پس عدولی هستند که خدا گفته عادلند و ائمه طاهرین گفته‌اند که عادلند و ائمه طاهرین این‌قدر هستند که شهادت دروغ ندهند و تا عادلشان ندانند شهادت بر عدالت ایشان نمی‌دهند. ائمه می‌دانند، هر کس عادل است می‌گویند عادل است همین که می‌دانند کسی را که هیچ گناه نمی‌کند او را می‌گویند عادل است. مغرور نمی‌شوند به اینکه کسی به یک مجلس براشان دست از

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 96 *»

عبا بیرون آورَد و نخندد در حضور ایشان ‌ادبی به خرج دهد چرا که ایشان منافق را می‌شناسند و مؤمن را می‌شناسند. همین دابة‌الارض است که می‌آید و حضرت امیر است دابة‌الارض، تشریف می‌آورند به کمک حضرت صاحب‌الامر عصاشان را می‌گذارند به پیشانی کافر و مؤمن مثل اینکه داغ می‌کنند داغ می‌گذارند و نقش می‌شود که هذا کافر حقا هذا مؤمن حقا. پس می‌شناسند مؤمن و کافر را. ائمه طاهرین این‌جور مردمند و این‌طور از باطن مردم خبر دارند.

حالا یک‌پاره منی‌ها پیدا شده‌اند که بالای منبر رسول خدا می‌روند و می‌گویند ائمه نمی‌دانند غیب را! امام اگر غیب نداند پس فرقش با تو چه خواهد بود؟ پناه بر خدا، چه کفرها به هوا می‌رود. اینها را می‌گوید و باز هم راهش می‌دهند میان مسلمانان باز هم روی منبر می‌رود و این حرف‌ها را می‌زند. باری کاری به آنها نداريم هر کاری می‌کنند بکنند.

پس امام که می‌فرماید عدولی از ما در هر عصری هستند که نفی چنین و چنان می‌کنند و عدول هستند در نزد خدا و خدا می‌بیند ایشان را در هر جایی که امر کرده آنها را و نمی‌بیند آنها را در هر جایی که نهی کرده آنها را چنان‌که همین‌طور در حدیث فرمایش فرموده. پس اینهایند عدولی که در هر زمانی خلیفه امامند و آنها را در میان مردم قرار داده‌اند. و این عدول کاری که می‌کنند این است که هر که دین را به خود ببندد اشاره‌ای می‌کنند که این دین را به خود بسته می‌آیند حالی مردم بکنند. نفی انتحال مبطلین را و تأویل جاهلین را می‌کنند اگرچه بترسند پوست کنده بگویند به طور اشاره باید بگویند هر کس غلوی بکند شک و شبهه در دین بیندازد هرجا بشود صریح، صریح می‌گویند هرجا نشود صریح بگویند در پرده می‌گویند مطلبشان را. هر طور باشد می‌رسانند به طوری که خدا بخواهد به طوری که ائمه خواسته‌اند مطلب خود را بیان می‌کنند.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 97 *»

موعظه هفتـم  (شنبه / 7 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای عبادت و شناختن خود آفریده بود، خود خود را از برای خلق تعریف فرمود تا خلق او را بشناسند تا بتوانند او را عبادت کنند و خلق خودشان نمی‌توانستند او را بشناسند اگر او تعریف خود را نکرده بود و این معنی اگرچه لفظ‌هاش آسان است عرض می‌کنم لکن ملتفت باشید جمیع مردم، هر کس غیر از اهل حق، جمیع مردم از این معنی غافلند که خدا تا خودش خود را نشناساند خلق نمی‌توانند او را بشناسند. مردم خیال می‌کنند که خودشان فکر می‌کنند و به خیال خود خدا را می‌شناسند. در احادیث بسیار می‌فرمایند «خدا آن جوری که خودش خودش را وصف کرده آن‌جور شناخته می‌شود» اما خلق چیزی را وصف ‌کنند به خیال خود هوای خود، خدا نمی‌شود.

حالا ملتفت باشید که خودش خود را این‌جور وصف فرموده باز هم ملتفت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 98 *»

باشید که در هیچ جای قرآن این‌جور شرح و بسط که اینجا داده نداده یک‌پاره جاها فرموده الله لا اله الا هو الحیّ القیوم اینها هست، باقی دیگرش نیست. یک‌پاره جاها هست که هو الله الخالق البارئ المصوّر این‌جورها فرمایش فرموده. لکن آیه نور آیه‌ایست که شرح کرده خدا تمام مراتب توحید را تا خلق او را بشناسند و خلق یعنی مؤمنین دیگر کفار و منافقین نمی‌خواهند بشناسند، به جهنم. می‌فرماید الله نورِ آسمان و زمین است خدا نور آسمان و زمین است و نور آن است که آن را ببینند و در پیش اهل حق واقعاً باید این‌جورها باشد ملتفتش باش که اگر حالا درست نمی‌بینی طالبش باش بلکه بعدها ان‌شاءالله ببینی. پس نور باید روشن باشد نور تاریک کوسه‌ایست ریش‌پهن، پس نور باید ظاهر باشد و ظاهرکننده چیزهای دیگر باشد. پس خدا ظاهر است و ظاهرکننده چیزها است. نور چیزی است که خودش پیدا باشد و چیزهای دیگر را پیدا کند چیزهای دیگر به واسطه او پیدا شود. حالا خدا نور آسمان و زمین است، در آسمان پیدا است در زمین پیدا است. این را فرمود باز به همین تعریف خود را تمام نکرد این یک تکه‌اش است مثل تکه‌تکه‌های دیگر که در آیه‌های دیگر است. این فقره هم مثل این است که بگوید خدا خالق آسمان و زمین است. این است که می‌فرماید مثَل این نور یعنی صفت این نور؛ مثل الجنّة التی وعد المتقون یعنی صفت جنّتی که خدا وعده کرده پس مثل نوره یعنی صفة نوره صفت نور او، طور و طرز نور او به طوری که تو باید بشناسی او را و او باید بیان کند برای تو، طور و طرز آن نور این است که مانند مشکاتی است، باز صفتش، صفت مشکاتی است نه به این معنی که مثل زده. پس فرموده صفتش صفت چراغدانی است که در میان آن چراغی باشد دیگر واجب نیست چراغدان را از گچ ساخته باشند می‌شود از بلور هم ساخته باشند. پس صفت نور خدا مثل صفت چراغدانی و فانوسی است که در آن چراغی باشد و بر روی آن چراغ شیشه‌ای باشد، مردنگی باشد و آن شیشه مانند آفتاب درخشان یا هر ستاره درخشنده‌ای باشد.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 99 *»

و این فانوس و این چراغدان را کجا آویخته‌اند؟ می‌فرماید این فانوس را و این چراغ را گذارده‌اند فی بیوت اذن الله ان‌ترفع این چراغدان و این چراغ و مردنگی را آویخته در خانه‌هایی چند و ببینید که نمی‌گوید در یک خانه. معلوم است خانه‌های بسیار هست می‌فرماید فی بیوت اذن الله ان‌ترفع و یذکر فیها اسمه این چراغ در خانه‌هایی چند آویخته شده که خدا اذن داده آن خانه‌ها بلند باشند و رفیع الشأن باشند یعنی جلالشان بسیار باشد پس خدا اذن داده آن خانه‌ها بلند باشند و رفیع، یعنی چنان رفیع باشند که در آن خانه‌ها ذکری نباشد مگر ذکر خدا و تسبیحی نباشد مگر تسبیح خدا. کسی که در آن خانه بتواند راه رود صدایی جز تسبیح خدا در آن خانه‌ها نمی‌شنود و صدایی غیر از تسبیح خدا در آن خانه‌ها نیست. آن خانه‌ها طورش این است که به زمینش نگاه می‌کنی خدا پیدا است به آسمانش نگاه می‌کنی خدا پیدا است در همه جاش خدا پیدا است همان‌جوری که اول گفت الله نور السموات و الارض بر در و دیوارش لا اله الا الله نوشته بر هر خشتش لا اله الا الله نوشته بر گلش لا اله الا الله نوشته شده هر کس داخل آن خانه‌ها شد می‌بیند از جمیع جهاتِ خود لا اله الا الله را و این حروف لا اله الا الله را همه را می‌خواند. و این خانه را که بیان کرده از باب اینکه مبادا گمان کنند این خانه‌ها را از گچ ساخته‌اند یا از چوب ساخته‌اند چرا که خانه هر کس می‌شنود خصوص ملّاها که تبادر را حجت می‌دانند از این جهت می‌فرماید این خانه‌ها هم رجالٌ اینها رجالی هستند که لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر الله همان‌جور که در آن خانه‌ها هیچ یافت نمی‌شود مگر ذکر خدا، همه‌اش لا اله الا الله، سبحان الله، الحمدلله است و آن خانه‌ها رجال هم که شدند آن رجال هم، حالتشان همین است، زبانشان لا اله الا الله می‌گوید رخساره‌شان رخساره خدا است، حرکتشان حرکت خدا است میلشان میل خدا است عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون بندگانی هستند اما نه مثل سایر مردم که بنده نشده‌اند، بنده کسی است که بندگی کرده باشد نه هر کس که اسم بی‌معنی بر سر خود

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 100 *»

گذارده باشد بنده است. مکرر عرض کرده‌ام که اسم‌های خدایی اسم‌هایی که در کتاب نوشته شده هیچ کدامش اسم بی‌معنی نیست، همه‌اش مشتق است اسم‌های خدا، خدا اسم جامد ندارد و اسم‌های پیغمبرهاش هم همین‌طور است مشتق است، جامد و بی‌معنی نیست. مرادم این است که خدا اسمی که بر خود می‌گذارد یا بر سر کسی می‌گذارد همه‌اش معنی دارد. کسی آتش را ببیند بگوید گرم است راست است معنی دارد وقتی آتش را می‌بیند می‌گوید آتش گرم است، این حرف راست است اما حرف‌های دروغ هم در دنیا هست یکی کسی اسم پسر خودش را می‌گذارد روشن اسم پسر خود را می‌گذارد حسن، بسا آنکه خیلی قبیح هم هست بسا آنکه سیاه هم هست بدگل هم هست. بابا، ببین اگر خوشگل است، کارهای خوب می‌کند او را حسن اسم بگذار.

پس وقتی می‌گویی اشهد ان محمداً عبده و رسوله عبادت پیغمبر مرتبه‌ایست از مرتبه‌ رسالت بالاتر، عباد خدا و بندگان خدا کسانی هستند علامت بندگی این است که هیچ پیشی نگیری بر خدا هیچ خواهشی هیچ میلی هوايی هوسی از خود ندارند مثل میّت در نزد غسّال اگر این طرفت بیندازند این طرف بیفتی آن طرفت بیندازند آن طرف بیفتی این است معنی بنده پس بنده حقیقی و نوکر حقیقی آن است که خودش هیچ هوايی، هيچ هوسی، هیچ خواهشی بلکه می‌گویم هیچ خواهشی از خود ندارد، هیچ اقتضائی درش نیست مگر هرچه خدا به ایشان بگوید همان را می‌گویند و بس این است که می‌فرماید در همین قرآن و النجم اذا هوی ما ضلّ صاحبکم و ما غوی و ماینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی تمام حرف‌هاش از خدا است از خودش نیست هرچه می‌گوید کلام الله است حرف‌های دیگرش هم کلام الله است نهایت بعضی از کلمات خدا جوری است که اگر جمیع جن و انس پشت به پشت یکدیگر گذارند، فکرهاشان را روی هم گذارند و سعی کنند که سوره‌ای مثل قرآن بیاورند نمی‌توانند. لکن کلام دیگر هم دارد این خدا کلام دیگر را تعمد نکرده این خدا که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 101 *»

خلق نتوانند مثلش را بیارند آنها حدیث قدسی است کلام پیغمبر تمامش کلام خدا است اما آنهایی را که مثلش را نمی‌توانند آورد اسمش قرآن است.

پس پیغمبر؟ص؟ از خود هیچ ندارد و آنچه می‌گوید وحی خدا است. نمونه‌اش این است که وقتی آتش در گرفت در دودی، دود هیچ ندارد از خود آنچه می‌گوید از آتش است از خودش نمودار نیست. دود اگر خودش نمودار باشد رنگش سیاه است دستش بگذاری سرد است اگر در جایی پیدا شد آنجا را تاریک می‌کند لکن دود خودی خود را از دست داد و به آتش زنده شد پس وقتی آتش درگرفت در دود و دود را از خودش بی‌خود کرد پس خودش پیدا نیست حالا دیگر دود حرکتی از خود ندارد جایی که آتش می‌رود می‌بردش. همچنین خودش دود از خودش رنگی ندارد در دود روشنی نیست گرمی نیست این روشنایی که در دود درگرفته روشنایی آتش است پس آنچه ظاهر است در چراغ تمامش از آتش است. آن دود به زبان خودش می‌گوید من آنچه داشتم در راه آتش دادم آنچه در من می‌بینید از من نیست از آتش است.

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله و بدانید که بندگان خدا کسانی هستند که زنگ خودی را و زنگ سیاهی خود را از خود زدوده‌اند و هیچ رنگی و هیچ شکلی، هیچ طبعی، هیچ خواهشی ندارند این است که هیچ بر خدای خود پیشی نمی‌گیرند تعجب است، چشمش باز است می‌بیند به چشم خود بچه‌هاش می‌میرند و این یک دعا نمی‌کند که نمیرند. این‌قدر را که اعتقاد دارید درباره ائمه این‌قدر هم اگر اعتقاد نداشته باشید که دعای پیغمبر مستجاب است دعای ائمه مستجاب است که ایمان ندارید. اگر مستجاب‌الدعوه نباشند، خلق را چرا دعوت می‌کنند؟ خدا اینها را مطاع قرار داده پس دعای ایشان مستجاب است. حالا گرسنه‌اش است دلش ضعف می‌کند از گرسنگی و دعا نمی‌کند که خدا نانش بدهد. وقتی هم که دعا می‌کند تا وحی نشود که دعا کن نمی‌کند. عالم کن فیکون بشود دعا نمی‌کند، می‌بیند بچه‌هاش می‌میرند اشکش می‌ریزد و لب به دعا تر نمی‌کند. جبرئیل می‌آید اگر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 102 *»

می‌خواهی دعا کن می‌گوید نه، می‌خواهی نیست، اگر خدا گفته دعا کن دعا کنم اگر نگفته هرچه او می‌خواهد همان را می‌کنم.

پس ملتفت باشید نسبت به خودشان و نسبت به غیر خودشان اینها هیچ سبقت بر خدای خود به هیچ وجه نمی‌گیرند این است که گاهی هم می‌کشندشان ایشان هم دست و پا روی هم می‌گذارند که هرچه خدا بخواهد همان خوب است هرچه می‌شود نفرین نمی‌کنند مگر وقتی وحی بشود دعا کنند و تا وحی نشود دعا نمی‌کنند چنان‌که بزرگان دین را دیدیم که این قرارشان بود که وقتی کسی را می‌خواستند نفرین کنند استخاره می‌کردند که نفرین بکنم یا نه اگر استخاره بد می‌آمد نفرین نمی‌کردند وقتی خوب می‌آمد نفرین می‌کردند و همان را می‌دانستند که رضای خدا است به جهت آنکه رضای خدا را کسی نمی‌داند مگر به وحی او و وحی که به غیر از این‌طور بعد از پیغمبر نمی‌شود نازل شود چرا که پیغمبری بعد از پیغمبر آخرالزمان نخواهد آمد.

باری دیدیم بزرگان چند را که وقتی می‌خواستند نفرین کنند استخاره می‌کردند اگر خوب می‌آمد نفرین می‌کردند خوب نمی‌آمد نمی‌کردند، حاکم ظلم کرده‌ بود مردم می‌آمدند التماس می‌کردند که از خدا بخواه دفعش را، استخاره می‌کردند اگر خوب می‌آمد نفرینش می‌کردند و وقتی نفرین می‌کردند یک شبانه روز بیشتر طول نمی‌کشيد. مکرر دیدیم خودمان حکامی چند همین که ظلم و ستمشان زیاد می‌شد نفرین می‌کردند خبر می‌شدیم انتظار می‌کشیدیم یک روز بیشتر نمی‌شد خبر می‌آوردند که فلان مرد به درک رفت یا معزول شد.

منظور این است که بندگی حقیقی این است که بنده هیچ پیشی نگیرد بر خدا، بندگان حقیقی در هیچ وقتی پیشی نمی‌گیرند بر خدای خود. همان‌طوری که همان خدا صفات ایشان را گفته، فرموده عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون هیچ پیشی نمی‌گیرند بر خدا به قول که خدایا چنین بگو چنین بکن چنین مکن

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 103 *»

هرچه خدا می‌کند راضیند و یفعلون ما یؤمرون اگر حرکتی به عمل می‌آورند خدا گفته اگر ساکن می‌شوند خدا گفته هرچه خدا می‌گوید اینها می‌کنند این است که خطا نمی‌کنند، لغزش ندارند، خدا که خطا و لغزش ندارد اینها هم هویٰ و هوسی ندارند به میل و مشیت او حرکت می‌کنند. پس این بندگان بندگانی هستند که جمیع آنچه دارند منسوب به خدا است حتی خیلی چیزها که اگر عرض کنم منسوب است به خدا پوستش را بکنی، برای او نالایق هم هست وحشت هم خواهند کرد. یک‌پاره‌ایش را گفته‌اند و انداخته‌‌اند میان مردم آنهاییش را که وحشت ندارد گفته‌اند. خلاصه طوری شده که جمیع چیزهاشان منسوب به خدا شده حتی کشتنشان منسوب شده به خدا در زیارتشان می‌خوانی یا ثار الله و ابن ثاره ای خون خدا، ثار یعنی خون، ثار به معنی خونریزی است نه به معنی خون‌های متعارفی یا ثار الله و ابن ثاره یعنی ای آن کسی که وقتی تو را کشتند وقتی پدر تو را کشتند و خون تو را و خون پدر تو را ریختند، خون خدا را ریختند. اینها را مردم می‌خوانند و می‌شنوند یا شعر آن مردکه را  که می‌شنوند که گفته:

خداگوی سوی خدا تاختند خداوند کشتند و نشناختند

و می‌گویند این مردکه شاعر کافر بوده ملحد بوده، ای مردکه خودت زیارت عاشورا می‌خوانی که خودشان گفته‌اند السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره والله کشتنشان کشتن خدا است اماته امرشان اماته امر خدا است چنان‌که احیای امرشان احیای امر خدا است چگونه نه و حال آنکه در خصوص مؤمنین می‌فرماید: خداوند عالم در روز قیامت از بعضی از مردم انتقام می‌کشد به این‌طور و می‌گوید به بعضی از مخلوقات که محشور می‌شوند که من از تو آب خواستم تو ندادی آن جماعت وحشت می‌کنند می‌گویند تو کی تشنه می‌شدی؟ وحی می‌رسد که آیا نبود فلان بنده مؤمن من یک جایی تشنه شد و از تو آب خواست و تو ندادی. همین‌جور حرف‌ها را خدا می‌زند همین‌جور حرف‌ها را ائمه هم می‌زنند. حضرت امیر به کسی فرمودند من تشنه شدم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 104 *»

آبم ندادی آن شخص وحشت کرد عرض کرد اگر حضرت امیر از من آب بخواهد اگر جانم را باید فدا کنم می‌کنم و آبش می‌دهم کی بوده این؟ فرمودند یادت هست فلان جا در فلان سفر فلان مؤمن از تو آب خواست و تو ندادی من آنجا بودم. و همچنین در این حدیث می‌فرماید از بعضی از مردم مؤاخذه می‌کند خدا که من گرسنه شدم از تو طعام خواستم چرا تو ندادی آنها جمعی هستند وحشت می‌کنند که خدایا تو اجلّ از آنی که گرسنه بشوی و طعام بخواهی اگر می‌خواستی هم من می‌دادم لکن تو خدایی هستی که یُطعِم و لایـُـطعَم تو کسی بودی که غذا نمی‌خواستی اگر بر فرضی هم که غذا می‌خواستی البته من می‌دادم در جواب او می‌گویند آیا نبود فلان بنده مؤمن، نان نداشت و از تو می‌خواست و نانش ندادی. همین‌طور می‌گوید من ناخوش شدم به عیادت من نیامدی، چرا نیامدی؟ جواب می‌گوید خدایا تو مکرّمی معظّمی بزرگ‌تری از اینکه ناخوش شوی خطاب می‌رسد که آیا نبود در دنیا که فلان مؤمن ناخوش شد تو هم خبر شدی که ناخوش است، عیادت نکردی او را.

حالا در خصوص مؤمن که این حرف‌ها هست دیگر دقت کنید ان‌شاءالله لطف و مرحمت خود را با آن بندگان ببینید چقدر است که صفت‌های آنها را به خود نسبت می‌دهد با وجودی که صفت‌های بد را خدا به خود نسبت نمی‌دهد صفت‌های نقص را برای خود نمی‌پسندد عادل هست اما ظالم نیست بینا هست اما کور نیست شنوا هست اما کر نیست و هکذا صفت‌های خدا و اسم‌های خدا همه اسم‌هایی است که نقص در آن نباشد خدا کسی است که کامل باشد خدای ناقص خاء و دال است و الا آن خدایی که معنی دارد نمی‌شود ناقص باشد همه اسم‌هاش هم کاملند. لکن این خدا از بس مرحمت به بندگان مؤمن خود دارد ببین که صفت‌های نقص آنها را هم نسبت به خود می‌دهد. پس قتل صفت خوبی نیست مغلوبیت صفت خوبی نیست، وقتی ائمه طاهرین مغلوب شدند آن را نسبت به خود می‌دهد، مغلوبیت و مظلومیت آنها را نسبت به خود می‌دهد وقتی کشتند او را، ثار خود می‌گوید و خون خود می‌گوید

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 105 *»

ما هم می‌گوییم پس السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره و الوتر الموتور ناخوشی ایشان را نسبت به خود می‌دهد حتی فقر ایشان را، فقیری بسیار بد صفتی است صفت نقص است و الله الغنی و انتم الفقراء و چون پیغمبر  را بعضی از منافقین گفتند مردی است یتیم مردی است بی‌معین مردی است گدا چیزی ندارد، خدا نپسندید این را برای پیغمبر خود، گفت: آن وقت که خدا شنید قول بعضی از منافقین را که گفتند الله فقیر و نحن اغنیاء خدا می‌خواست بگوید آنها به من بی‌ادبی کرده‌اند به جهتی که این پیغمبر از خود هیچ ندارد اگر می‌گویی فقیر است گفته‌ای خدا فقیر است اگر گفتی غنی است گفته‌ای خدا غنی است اگرچه همه خلق از خود هیچ ندارند لکن وجدک ضالاً فهدیٰ و وجدک عائلاً فاغنیٰ خدا پیغمبر را عیال‌بار دید او را غنی کرد. تمام خلق عیال او هستند همه رزق می‌خواهند خدا هم غنی کرده او را یعنی انباردار خدا ایشانند، خزانه‌دار خدا ایشانند.

پس خدا جمیع نسبت‌هایی که به ایشان داده می‌شود همه را به خود نسبت داده، چشمتان را وا کنید عقلتان را به کار ببرید هوشتان را جمع کنید، چرا که این روزها یک‌پاره منّی‌ها پیدا شده‌اند عمامه سر گذاشته‌اند عبا دوش گرفته‌اند مسجد می‌روند منبر می‌روند و یک‌پاره کفرها می‌گویند به جهت آنکه شیطان لامحاله به لباس اهل دایره بیرون می‌آید می‌خواهد اهل دایره را گمراه کند و خیلی از این انکارها می‌کنند خیلی انکار فضیلت می‌کنند. می‌گویند امام نمی‌داند همه چیز را. ملتفت باشید بدانید که اگر امام نمی‌داند همه چیز را معنی این حرف این است که خدا نمی‌داند همه چیز را به جهت آنکه امام که از خود هیچ ندارد، علمش علم خدا است. پس گفتی امام غنی است گفته‌ای خدا غنی است، عائل بوده خدا غنیش کرده، جمیع شیعیانش اقلاً عیال او هستند از او هستند و او باید مربّی اینها باشد باید تربیت آنها را بکند غذاشان را بدهد هرکدام اوضاع می‌خواهند براشان مهیا کند. پس ایشان غنی هستند، تربیت‌ها باید بکنند پس قادر هستند عاجز نیستند. پس جمیع

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 106 *»

نسبت‌هایی که خداوند عالم از برای خود دارد به ایشان نسبت داده، جمیع این نسبت‌ها را در این چراغ و چراغدان و شیشه و رجال و بیوت شرح کرده، هر کس می‌شناسد او را می‌شناسد به آن طوری که خود، خود را ستوده و وصف کرده ‌است. می‌گوید هر کس از راهی دیگر می‌خواهد برود راه دیگر راه نیست، راهی است که دزدها داخل می‌شوند و از پشت خانه راه به خانه نیست.

ملتفت باشید ان‌شاءالله، پس نه هرچیزی را که خیال کردی، همینی که خیال کردی حقیقت دارد. عرض می‌کنم که تمام حق راستی است و تمام باطل دروغ است. دروغ آن است که چیزی را بگویی هست و آن‌طور در خارج نباشد چیزی در خارج رنگش سبز باشد و تو بگویی سرخ است. و حرف راست این است که سفید را بگویی سفید است، سیاه را بگویی سیاه است. حالا اگر کسی از آن راهی که خدا خودش را ستوده نستاید او را و نشناسد خدا را، خدا را نمی‌شناسد اگرچه خاء و دالی به زبان بگوید. فهمش مطابق واقع نیست مثل اینکه کسی نگاه بخواهد بکند به چیز زردی و آینه آبی پیش چشمش بگذارد قسم می‌خورد که من چیز سبز دیده‌ام، تو که بیرون عینک ایستاده‌ای قسم می‌خوری که من سبز  نمی‌بینم، دروغ می‌گوید در خارج سبز نیست، و این از پشت شیشه نگاه کرده و این رنگ آبی عینک مخلوط شده با آن زردی که در خارج است در شیشه به نظر سبز می‌آید. این غرض عینک، مرض عینک، کدورت عینک، مخلوط شده با آن زردی از این جهت سبز می‌بیند و مطابق خارج نمی‌بیند.

پس آنچه مطابق خارج است این است که خدا خودش خودش را خیلی خوب می‌داند چطور است، غیر از خدا هم هیچ‌کس معلوم است که مثل خدا تعریف خود را نمی‌داند هر کسی خودش خود را بهتر می‌شناسد خدا هم خود را بهتر می‌شناخته هرکه از این راه نشناخت او من عندی و علی‌العمیا چیزی می‌گوید هیچ خدا نشناخته است حتی یک‌پاره لفظ‌های بخصوص را بزرگان وا می‌زده‌اند. یک وقتی شیطان رسید خدمت حضرت عیسی عرض کرد که بگو لا اله الا الله عیسی گفت من خودم آمده‌ام

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 107 *»

این کلمه را یاد مردم بدهم لکن چون تو می‌گویی بگو، به جهت اینکه تو می‌گویی من اطاعت نمی‌کنم. از راهی که خدا خواسته داخل بشوی، باید از آن راه داخل شد. پس اگر یک چیزی را اهل باطل مطابق اهل حق گفتند باید وازد چرا که شیطان است و کلمه حق را از قول شیطان نباید گفت.

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله که خداوند عالم توحید خود را در وجود مبارک محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم گذارده این است که در زیارتشان می‌خوانی من اراد الله بدء بکم و من وحّده قبل عنکم و من قصده توجه بکم هر کس اراده کرده خدا را به‌واسطه شما اراده کرده خدا را. دیگر این زیارت‌ها را اگر کسی قبول ندارد از سنّی‌ها هم بدتر می‌شود منّی می‌شود که هيچ از سنّی هم کمتر نيست، در زیارت می‌فرماید من اراد الله بدء بکم و من وحّده قبل عنکم ظاهراً برو پیش یهودی‌ها بگو خدا یکی است یا دوتا ببین همه می‌گویند خدا یکی است. برو پیش نصاری پیش فرنگی‌ها همه می‌گویند خدا یکی است. اینها که ائمه شما را قبول ندارند و با وجود این می‌گویند خدا یکی است و حال آنکه در زیارتشان می‌خوانی که هر کس توحید کرده خدا را توحیدش را از شما یاد گرفته و هر کس اراده خدا کرده ابتدا به شما کرده و هر کس قصد خدا کرده، رو به شما کرده. شماها ان‌شاءالله اعتقاد دارید، مردم دیگر ندارند، جهنم. پس بدانید پیغمبران توحید خدا کرده‌اند به واسطه محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم و پیغمبران توجه به خدا کرده‌اند به واسطه محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم چرا که خدا رخساره‌ای به غیر از ایشان برای خود قرار نداده و اول مخلوقی به غیر از ایشان نیافریده. تمام آنچه را خدا می‌خواهد به خلق بدهد به واسطه ایشان می‌دهد، اول چیزی که خدا آفرید نور محمد و آل‌محمد بود؟عهم؟ و اول کسی را که آفرید ایشان بودند و مدت‌ها تسبیح می‌کردند تهلیل می‌کردند تمجید می‌کردند و هیچ خلقی خلق نشده بود، اول ایشان را خلق کرد بعد از نور ایشان و از طینت ایشان پیغمبران را آفرید. نه گمان کنی که پیغمبران می‌توانند بروند رو به خدا بی‌واسطه محمد و آل‌محمد سلام‌الله‌علیهم، ابداً نمی‌توانند.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 108 *»

پس پیغمبران هم که اراده می‌کنند خدا را ابتدا می‌کنند به محمد و آل‌محمد. شما هم اقتدا  کنید به انبیاء پس همان‌جوری که انبیاء در راه هدیٰ بودند و ابتدا می‌کردند به محمد و آل‌محمد و رو به خدا می‌رفتند و ایشان را امام قرار می‌دادند و به واسطه ایشان دعوت می‌کردند خدا را و به واسطه ایشان توجه می‌کردند به خدا، شما هم باید اقتدا  کنید به ایشان شما هم از دوستان و شیعیانید. پس قرار داده خدا که هرچه از ایشان بشود آن منسوب به خودش باشد. پس اگر می‌روی به زیارت ایشان خداوند روز قیامت می‌گوید به زیارت من آمدی. این است که می‌فرمایند هر کس امام حسین را زیارت کند خدا را زیارت کرده در عرشش، پس بدان والله همین کربلا عرش خدا است و آنی را که کشتند ثار الله و ابن ثاره بود، در کربلا منزلش است و عرض می‌کنم فرق نمی‌کند هر کدامشان باشند به همین‌طور امام رضا؟ع؟ را هم زیارت کنی خدا را زیارت کرده‌ای.

باری پس تمام چیزهایی که نسبت به ایشان واقع می‌شود ایشان نسبتی برای خود از پیش خود باقی نگذارده‌اند ــ ‌ ملتفت باشید ان‌شاءالله ــ  و از خود هیچ ندارند سرتاپا نماینده خدا شده‌اند. ماها خیلی خودپرستیم خودپسندیم، کم کسی پیدا می‌شود که جمیع مالش را مال خدا بداند جانش را مال خدا بداند چشمش را گوشش را دستش را جمیع اعضاء و جوارحش را مال خدا بداند که خدا هر طوری گفته بکن من می‌کنم و کم کسی است که این‌جور باشد. لکن ایشان چشمشان مال خودشان نیست چون چشمشان مال خودشان نیست از این جهت چشمشان شده چشم خدا، از این جهت چشمشان شده عین‌ الله الناظرة، چشم بینای خدا و چون چشمشان چشم خدا است همه جا را می‌بینند چرا که خدا همه‌جا را می‌بیند. خدا بصیر است، بصر دارد و بصرش ائمه طاهرین هستند سلام الله علیهم، همین‌طور خدا سمیع است خدا می‌شنود صداها را و صداهای ما را می‌شنود از گوش ائمه پس ایشانند اُذن الله الواعیة، گوش شنوای خدا، چنان می‌شنوند که اگر چیزی در سینه‌ات خیال کنی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 109 *»

ایشان می‌شنوند، سامع السرّ و النجوی در زیارت حضرت امیر است صلوات الله علیه، اگر می‌روی آنجا و زیارت می‌کنی او را و می‌خوانی السلام علیک یا سامع السرّ و النجوی اگر نعوذ بالله در دلت خیال کردی که این دروغ است، ریشخند امیرالمؤمنین کرده‌ای، چنین کسی را در خارجش وادار ببین آیا چنین کسی واجب اللعن نیست؟ مرتد نیست؟ آیا دروغ می‌گویی در حضور امیرالمؤمنین که می‌گویی سامع السرّ و النجوی، صاحب السرّ و النجوی یا راست می‌گویی؟ اگر راست می‌گویی پس بدان هر کس همهمه‌ای بکند در خیال خودش او می‌شنود و چگونه چنین نباشد.

باز از برای اینکه خوب ثابت شوید در دین خودتان مثلی عرض کنم و الا شماها محتاج نیستید که مثل‌های غیرمناسب عرض کنم، برای اینکه ثابت شوید عرض می‌کنم. شیطان یک جنّی بیشتر نیست ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه و این جن به اسم اعظمی که خدا به او داده است و والله این اسم اعظم اسم ائمه طاهرین است سلام الله علیهم او هم یکی از این اسم‌هاست که یاد گرفته، این شیطان یک جنّی بیشتر نیست و ببینید که به واسطه آن اسم اعظمی که یاد گرفته چنان تصرفی پیدا کرده که در خیالات مردم وسوسه می‌کند، مردم را به گناه می‌اندازد، توی بدن مردم می‌رود و مثــل خون در بدن جاری می‌شود، می‌آید کمکشان هم می‌کند، خـــدا به او اذن داده و شارکهم فی الاموال و الاولاد شریک بنی‌آدم بشو در مالشان و در اولادشان. خدا وقتی او را از نظر مرحمت انداخت گفت شارکهم فی الاموال و الاولاد گفت در مال و اولاد دوستان خود شراکت کن. شيطان هم می‌رود با زن‌هاشان فلان کار را می‌کند، بچه‌های حرامزاده پس می‌اندازد، می‌آيد در وقت جماع آلتش را داخل آلت کفّار و منافقين می‌کند، با زنشان جماع می‌کند، آن تخم حرامزاده‌اش را داخل تخم آنها می‌کند اگر  بی‌ادبی نبود.

باری شیطان یک شخص جنّی بیشتر نیست ملتفت باشید اینهایی که عرض می‌کنم دروغ که نیست و اگر کسی خیال کند دروغ است هر کس هر خدشه‌ای دارد بگیرد خبر هم ببرد می‌گویم این یک جنّی بیشتر نیست هر کس هرجا معصیت می‌کند

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 110 *»

از این شیطان باید پناه به خدا ببرد هر کس معصیت می‌کند شیطان آنجا حاضر است حتی زنا را که زناکاران می‌کنند می‌آید همراهشان جماع می‌کند، خدا مرفس این را سست کرده مسلطش کرده بر کفار و منافقین و دوستش می‌دارند و خدا خوب می‌داند که آنها اطاعت شیطان می‌کنند، خدا است اذن داده شیطان را که شارکهم فی الاموال و الاولاد و عدهم به آرزو بینداز اینها را، به غفلت بینداز و مایعدهم الشیطان الا غروراً هر غروری هر کبری هر معصیتی که واقع می‌شود القای آن کار شیطان است یک نفر هم هست در حال واحد در مشرق در مغرب کارها می‌کند پس قادر هم هست در حال واحد هم در شرق متصرف است هم در غرب.

تا می‌شنوی امام متصرف است در عالم، پر وحشت مکن مثل آن منّی که می‌گوید شخص واحد در حال واحد در امکنه عدیده محال است، هم در مشرق باشد هم در مغرب محال است. بابا، شیطان شخص واحد در حال واحد در امکنه عدیده محال نبود؟ آیا امیرالمؤمنینی که در سر هر میتی باید حاضر باشد حاضر نیست؟ ای احمق، ای‌ بی‌دين، ای بی‌مذهب تو بر سر هر میتی دعای عدیله می‌خوانی که شیطان می‌آید دین آنها را از آنها بگیرد، شیطان سر هر میتی حاضر می‌شود حالا تا امیرالمؤمنین حاضر شد بد می‌شود، شیطان حاضر شد خوب می‌شود؟ آیا نه این است که اینها تخم شیطانند که این‌جور کمک شیطان می‌کنند. شیطان متصرف است در شرق و غرب عالم هیچ شریک خدا هم نیست. شیطان شخصی است ملعون مطرود از جن‌ها و این‌جور تصرف در شرق و غرب عالم دارد، هر کس معصيتی می‌کند می‌گوید لعنت خدا بر شیطان. حالا چه عیب دارد امام تو به قدر شیطان قوت داشته باشد و حال آنکه بیشتر هم دارد و اگر بیشتر نبود نمی‌شد پناه ببری به او اگر قوت امیرالمؤمنین بیشتر از شیطان نبود لامحاله تو پامال می‌شدی. پس قوت امام تو بیشتر است و به طور ظاهر هم حضرت امیر گاهی شیطان را می‌گرفتند بر زمینش می‌زدند می‌خواستند سرش را ببرند دیگر قسم می‌داد حضرت را، ولش می‌کردند.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 111 *»

پس بدانید والله هریک از ائمه طاهرین سلام الله علیهم همین‌طورند. شیطان والله یک سگی است مرفسش به دست ائمه شما است رفیق‌های شیطان را می‌شناسد هرجا می‌بیند کسی را که رفیق شیطان است سستش می‌کند شیطان را، شیطان هم می‌رود او را همراه می‌برد، می‌نشینند رازهاشان را می‌گویند. وقتی پناه می‌بری به امام، مرفسش را آن وقت می‌کشند نمی‌گذارند تسلط پیدا کند. پس ایشانند محل استغاثه خلق و ایشانند غیاث مستغیثین و ایشانند پناه خلق. خدا است غیاث مستغیثین، ایشانند اسم خدا مثل اینکه خدا رفع حاجت‌ها را می‌کند ایشان امامت می‌کنند، مسائل را می‌گویند. شیطان در شرق و غرب عالم تصرف می‌کند مأمور هم هستی لعنتش بکنی و امام بخصوص تعلیم فرموده‌اند به شیعیانشان که این‌طور محاجه کنید با سنی‌ها که امام اقلاً قوتش به قدر قوت شیطان باید باشد، رؤسای ضلالت به قدر شیطان قوت ندارند و امام باید علمش به قدر شیطان باشد و رؤسای ضلالت به قدر شیطان نداشتند علم و امامی که از جانب خدا است کسی است که علم دارد به جمیع منافع جمیع خلق. جمیع منفعت‌هایی که به جمیع خلق می‌رسد شیطان می‌داند از این جهت است که نمی‌گذارد به آنها برسد، جمیع ضررهایی که به جمیع خلق می‌رسد شیطان آنها را می‌داند از این جهت است آن ضررها را به آنها می‌رساند حالا امام می‌فرماید محاجه کنید با سنی‌ها به این‌طور که شیطانی که این‌همه علم دارد در مقابل این شیطان اقلاً  کسی باید باشد که به قدر این شیطان علم داشته باشد به قدر این شیطان قدرت داشته باشد که مردم را به منافع بدارد از مضار باز دارد و این رؤسای شما جاهلند چیزی نمی‌دانند کاری نمی‌توانند بکنند عونی از اعوان شیطانند نهایت شیطان خری هستند.

باری پس بدانید ائمه طاهرین؟عهم؟ قوتشان نسبت به قوت شیطان؛ خیلی بی‌ادبی است قیاس‌کردن قوت ایشان به قوت شیطان لکن این مردم از بس انکار می‌کنند فضائل را، وامی‌دارند انسان را که این‌جور لفظ‌ها بگوید پس قوتشان را هیچ

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 112 *»

نسبت والله نمی‌توان داد به شیطان هیچ نسبت نمی‌توان داد به هیچ ملکی. خدا ملکی آفریده است که این زمین و آسمان را در گودالی پشت انگشت دستش بریزی جاش می‌شود به طوری که نمی‌فهمد چیزی در آنجا هست یا نیست. جبرئیل خیلی قوت دارد میکائیل خیلی قوت دارد عزرائیل خیلی قوت دارد و از قوتش است که در شرق و غرب عالم هر کس می‌میرد جانش را می‌گیرد. روح‌القدس قوتش از همه بیشتر است تمام ملائکه جمیعاً صادرند از امر او  و به حکم او می‌کنند آنچه می‌کنند و این روح‌القدس که این‌همه قوت دارد والله نوکری از نوکرهای هریک از ائمه شما است، می‌فرمایند ان روح‌القدس فی جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباکورة این روح‌القدس با این تشخص که هست این یک میوه‌ای از باغ‌های ما که داریم در آن بالاها، یک میوه‌ای از آن باغ‌های بالا چشید که این‌همه قوت پیدا کرده. پس بدانید ایشان قوتشان از جمیع خلق بیشتر است این است که علمشان علمی است بی‌نهایت قوتشان قوتی است بی‌نهایت.

بلکه عرض می‌کنم که تو از ذات خدا هیچ خبری نداری مگر آن قدری را که به تو نموده‌اند، قدرتی را که تو می‌فهمی بدان ذات خدا نیست قوت هر کسی غیر  آن کس است کار هر کسی غیر از ذات آن کس است کار هر کارکنی غیر از خود اوست. همین‌طور است کار خدا کار خدا است کار خدا غیر از خود خدا است کار خدا قدرت خدا است این قدرت خدا غیر از خدا است حالا آنی ‌که غیر خدا است این قدرتی که می‌فهمی بدان والله از وجود ایشان است، از ذات خدا هیچ خبر نداری. آن علمی که می‌گویی خدا عالم است، در وجود ایشان اظهار کرده‌ برای تو. پس ایشانند علم خدا ایشانند قدرت خدا ایشانند مشیت خدا، به همین‌طور جمیع اسم‌های خدا ایشانند، می‌فرمایند نحن والله الاسماء الحسنی التی امر الله ان‌تدعوه بها.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 113 *»

موعظه هشتم  (يکشنبه / 8 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای معرفت خود آفریده بود از این جهت خود را برای خلق تعریف فرمود که من چنین و چنانم و چون خلق را برای عبادت خود آفریده بود بیان کرد که نماز همچو کنید روزه همچو بگیرید. کار خدا امری است واضح بیّن آشکار اگرچه بسیاری متحیرند و دروغ می‌گویند و متحیر نیستند. امر خدا را؛ یک‌خورده فکر کنید با بصیرت باشید چرت نزنید یک ساعت چرت نزنید چیزی یاد بگیرید تا قیامت داشته باشید. عرض می‌کنم امر خدا معقول نیست مخفی باشد طوری کرده که هر امری را که نخواسته بدانند، آن را مخفی می‌کند و هر چه را خواسته بدانند، آن را آشکار می‌کند و هیچ خفائی در آن باقی نمی‌گذارد. پس راه خدا واضح‌ترین راه‌ها است دین خدا واضح‌ترین دین‌ها است. هر کس خیال کند امری از جانب خدا هست و آن معلوم نیست خودش گمراه است، هنوز خودش

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 114 *»

خدا را نشناخته. پس راه خدا همین‌جوری است که خودش فرمایش می‌کند مثل نوره کمشکوة فیها مصباح یعنی می‌خواهی نور خدا را بشناسی معرفت خدا را یاد بگیری ظاهر است بیّن است واضح است. معنی نور را می‌خواهی دینش بگیر می‌خواهی طریقتش بگیر می‌خواهی حقیقتش بگیر مانند مشکاتی است که در آن چراغی باشد تا آخر. شما ببینید اگر فانوسی باشد در جایی و در آن چراغی باشد و آن فانوس کدورتی نداشته باشد و بر روی آن چراغ شیشه‌ای باشد و اینها را در بالای مناری مثلاً نصب کرده باشند آیا می‌شود صاحب چشمی آن را نبیند؟ محال است. این است مثل دین خدا مثل نور خدا مثل معرفت خدا مثل عبادت خدا، یعنی صفت و طور و طرز خدا این است، مثل دین و آیین او چنین است که مانند مشکاتی است که در آن چراغی باشد و بر آن چراغ شیشه‌ای باشد مردنگی باشد و آن شیشه‌اش هم درخشان باشد مثل کوکب درّی مثل آفتاب باشد مانند ماه باشد مانند ستاره درخشان باشد و چنین چیزی را در بیوتی نصب کنند در خانه‌هایی بگذارند و آن خانه‌ها بسیار بلند باشد و ذکر اسم خدا در آن خانه‌ها بشود حالا آیا می‌شود صاحب چشمی این را نگاه کند و نبیند؟ این داخل محالات است. دیگر خصوص که آن چراغدان زبان هم داشته باشد که داد کند به آواز بلندی که هر کس می‌خواهد نور را نگاه کند به این سمت نگاه کند حالا اگر ساکت بود مثل همین چراغدان‌های متعارفی مردنگی‌های متعارفی مثل همین چراغ‌های متعارفی و همین خانه‌های متعارفی اگر این‌طور بود بسا کسی ملتفت نمی‌شد سرش را بالا نمی‌کرد نمی‌دید. حالا این خانه‌ها و این چراغ و این چراغدان و این مردنگی همه زبان دارند هم چراغش حرف می‌زند هم چراغدانش حرف می‌زند و اینکه خدا به طور رمز گفته برای این است که اگر صریح می‌گفت این آیه‌ها را نمی‌گذاردند در قرآن بماند. به جهت اينکه شما می‌دانيد که بعد از غصب خلافت جميع آيات صريحی که بود برای اهل حق دزديدند از قرآن و آياتی که به طور صراحت در حق اهل حق خدا فرموده بود در قرآن باقی‌ نگذاردند. آن کتاب اصل را حضرت امیر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 115 *»

جمع کرد و آورد در مسجد و فرمود این کتاب خدا است گفتند ما را احتیاجی به آن نیست عثمان قرآن را جمع کرده آن ما را بس است حضرت فرمودند دیگر آن را نخواهید دید. منظور این است که اصل قرآن پیش حضرت امیر است پس هرچه خواستند زياد و کم کردند خدا هم می‌دانست قرآن را اين‌جور بر سرش می‌آرند. پس از این جهت اگر این را صریح گفته بود دیگر حقی باقی نمی‌گذاردند در این قرآن و اگر حقی نمی‌ماند بایستی که مردم دیگر باید تکلیفی نداشته باشند. مردم هر جوری که آن خلفاء دستورالعملشان می‌دادند همان‌جور می‌کردند. از این جهت که دانست قرآن را تغيير می‌دهند خیلی از مطالب را به طور رمز گفته است اما نه رمزی است که کسی نفهمد. پس رسول الله نگفت، گفت سراج. باز گفت بر روی آن چراغ شیشه‌ایست درخشان، نگفت امیرالمؤمنین. گفت اینها در چراغدانی است، نگفت اینها در پیش امام حسن و امام حسین است. گفت فی بیوت اینها در خانه‌هایی است، نگفت اینها پیش فاطمه است صلوات الله علیها. پس قرآن را رمز کردند تا نتوانند آن پدرسوخته‌ها بیرون کنند از قرآن. اما این را خیلی از مردم که می‌شنوند خیال می‌کنند که رمز را نمی‌توان فهمید. شما ان‌شاءالله ملتفت باشید که قرآن رمز است برای اینکه غیر نفهمد نه رمز است برای اینکه طالبین حق هم نفهمند اگر طالبین حق هم نفهمند که تکلیفی ندارند.

پس امر خدا امری است واضح ظاهر  بیّن آشکار، راه خدا راه راست است از همه راه‌ها راست‌تر است طریقه‌ای است که از جمیع طریقه‌ها واضح‌تر است اما مردم چطورند؟ همین طوری هستند که در این قرآن خبر داده صمّ بکم عمی فهم لایعقلون عقلشان که پرده روش کشیده شده چشمشان را هم که عمداً هم می‌گذارند که نبینند، مثل اینکه آفتاب واضح است حالا یک کسی چشمش را هم بگذارد عمداً  که نبیند البته نمی‌بیند پس این کور است در دیدن آفتاب لکن نه اینکه آفتاب روشن نیست حالا رمز کردند این آفتاب را که نبینند کوران. اما کوران چون غرض داشتند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 116 *»

مرض داشتند نمی‌خواستند آن آفتاب تابان را ببینند برای آنها رمز قرار دادند. ان‌شاءالله سعی کن و خوب یقین کن ببین اگر بنا باشد خدا چیزی را از خلق بپوشاند خوب فکر کنید که اگر فکر کنید عقلتان می‌فهمد. ببینید خدایی است اقدر قادرین اعلم عالمین خدایی است که حیله‌های تمام خلق پیشش آشکار است. حالا این خدا بخواهد امری را مخفی بدارد اگر خدا یک امری را مخفی داشت جمیع خلق سعی کنند که آن امر مخفی را آشکار کنند زورشان نمی‌رسد و نمی‌توانند آن را آشکار کنند و همچنین هر امری را که خدا مثل آفتاب واضح کرد تمام خلق جمع شوند که کاری کنند که آفتاب پیدا نباشد در قوه‌شان نیست.

پس دین خدا یک دینی است واضح دینی است ظاهر دینی است آشکار که هیچ خفائی هیچ ستری در آن نیست اگرچه خیلی از مردم تعجب کنند که دینی که واضح است بیّن است آشکار است پس حجابی ستری روش نیست، حالا اگر این‌طور است پس چرا همه مردم حق را قبول نکردند؟ پس چرا همه مردم حق را راه نمی‌برند؟ پس چرا همه مردم حق را نمی‌فهمند؟ ان‌شاءالله دقت کن چشمت را وا کن ببین اگر در اینهایی که عرض می‌کنم اگر شکی داری شبهه‌ای داری سؤال کن تا آخر سکوت نباشد، فکر کنید بلکه من نامربوط بگویم. فکر کنید دقت کنید هر امری را که نخواسته به خلق برسد آن را تکلیف خلق قرار نداده خلق از آن خبر ندارند خدا قرار نداده که از چیزی که خبر ندارند آن را دین خود قرار بدهد. لایکلف الله نفساً الا وسعها خدا تکلیف نکرده مگر به اندازه وسع و امام؟ع؟ تفسیر می‌کند آیه را که وسع دون طاقت است خدا نفرموده لایکلف الله نفساً الا بقدر الطاقة. فکر کنید ببینید که در تمام بیست و چهار ساعت پنج وقت نماز را قرار داده که اگر حسابش کنی می‌بینی که بسا آنکه در یک دقیقه یک رکعت نماز می‌شود کرد تمام این هفده رکعت هفده دقیقه می‌شود. پس ببینید تکلیف را هم خداوند دون طاقت قرار داده ببینید چقدر دون طاقت قرار داده و می‌شد قرار بدهد که در جمیع بیست و چهار ساعت سر هم نماز

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 117 *»

کنند ببینید این تکلیف را خدا قرار نداده. قرار داده در ضمن این بیست و چهار ساعت یک ساعتش را صرف عبادت کنند آن هم به طور تفرقه. خلق طاقت داشتند تمام سال را روزه بگیرند لکن تکلیف را خدا دون طاقت قرار داده در تمام دوازده ماه یک ماهش را گفته روزه بگیرند. می‌شد هر ساله قرار بدهند  که مردم بروند مکه لکن واجب کرده در تمام عمر یک دفعه بروند مکه پس انما یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر خدا محتاج به عبادت شماها و بندگی بندگانش نیست می‌خواهد ببیند کی اطاعت می‌کند کی مخالفت می‌کند از این جهت یسر را خواسته هر مشقتی هست خودمان بر خود قرار می‌دهیم و الا کار خدا همه‌اش سهل است میسور است دون طاقت است چه در معرفتش چه در مسائل فروع.

پس خداوند عالم هر امری را که نخواسته از شماها که تکلیفتان نیست پیداش کنید و اگر خودسری کردی که شنیده‌ای که در سراندیب هند یک کسی هست حالا هم می‌روی خود را به زحمت می‌اندازی که برویم او را ببینیم چطور کسی است، هم خودسری می‌کنی و به هویٰ و هوس راه می‌روی هم به امر الهی حرکت نکرده‌ای.

پس ان‌شاءالله [بدانيد] آن امری که از جانب خدا است آن امری است واضح امری است بیّن آشکار از برای کی؟ هر کس غرض ندارد مرض ندارد، حق می‌خواهد حق واضح است حق بیّن است اما هر کس غرضی دارد مرضی دارد همین‌جوری که خدا در چند جای قرآن داد می‌کند صمّ بکم عمی فهم لایعقلون، و جعلنا علی قلوبهم اکنّة ان یفقهوه و فی آذانهم وقراً خدا بر روی قلبشان یک پرده کلفت سیاهی می‌اندازد که هیچ نمی‌فهمند. خدا توی گوششان پنبه می‌گذارد لحاف می‌طپاند که چیزی نشنوند، بر چشم‌هاشان پرده می‌کشد پس هر کس که غرض ندارد مرض ندارد دین خدا از برای او واضح بیّن آشکار است هیچ خلافی در آن دینش نیست واضح است و بیّن و آشکار. و هر کس غرض دارد می‌بیند این‌همه خلق که هستند هرکدام را می‌بینی می‌گویند حق به جانب ما است، ما چه می‌دانیم؟ آنهایی که غرض و مرض دارند خدا

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 118 *»

در گوششان پنبه می‌گذارد و بر چشمشان پرده می‌کشد صمّ و بکم و عمی شده‌اند، آنهایی که غرض و مرض دارند می‌گویند این‌همه مذهب‌های باطل در دنیا هست این‌همه دین‌های مختلف در دنیا هست که همین مذهب اسلام که یکی از دین‌ها است توی این دین اسلام هفتاد و سه فرقه‌اند یک فرقه آنها بر حق است و هفتاد و دو فرقه دیگر مخلّد در جهنم هستند.

و تعجب این است که جمیع هفتاد و سه فرقه این حدیث را روایت می‌کنند و قبول دارند که حدیث را پیغمبر فرموده. حالا یک دین اسلام که یک دین است هفتاد و سه قسم شده‌اند دیگر از اسلام می‌روی توی دین نصاری می‌بینی آنها هم مختلف شده‌اند هفتاد و دو فرقه شده‌اند یک فرقه‌شان بر حقند باقی باطل. می‌روی توی یهود آنها هم مختلف شده‌اند، موافق اخبار اهل‌بیت یهود هم هفتاد و یک فرقه شده‌اند یک فرقه‌اش بر حق بودند و هفتاد فرقه‌اش باطل بودند، نصاری هفتاد و دو فرقه شدند یک فرقه‌شان حق و باقی باطل، اهل اسلام هفتاد و سه فرقه شدند یک فرقه‌اش بر حق است باقی هفتاد و دو فرقه بر باطل، گبرها هم دینی دارند آنها هم اختلافاتی دارند اگرچه در اخبار نیست.

و اگر فکر کنی به همین‌طور دین‌های بسیاری می‌بینی روی زمین همه هم ادعای حقیت می‌کنند هیچ کس را هم نخواهی یافت که بگوید دین من باطل است و من باطلم بلکه تمام این دین‌ها می‌گویند حق به جانب ما است و باقی دین‌ها باطلند. حالا شخص میان این‌همه اختلافات تا چند سال بگردد تا چند وقت امتحان کند اهل هر دینی را؟ چند سال بیاید پیش شیعه که ببیند اینها چه می‌گویند راست می‌گویند یا دروغ، چند سال برود پیش سنّی که ببیند آنها چه ‌می‌گویند، اقلاً هر سالی پیش هر فرقه‌ای باید برود معاشرت کند تا بفهمد چه می‌گویند یک سال کمتر که نمی‌شود زیست کرد میان هر طایفه‌ای تا شخص امتحان کند آنها را. پس چطور می‌شود حق به دست بیاید؟ پس حق واضح نیست بیّن نیست آشکار نیست پس

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 119 *»

چه‌کار باید کرد؟ ما اگر هزار سال هم عمر داشته باشیم کسب و کار را همه را واگذاریم و شغلمان را همین قرار بدهیم که دین خدا را تحصیل کنیم، همه طایفه‌ها هم که می‌گویند ما راست می‌گوییم باقی دروغ می‌گویند، پس ما حق را چه می‌دانیم کجا است پیش کیست؟

پس کسانی که دلشان میل به باطل دارد بر روی چشمشان خدا پرده کشیده بر گوششان پنبه گذارده بر دل‌هاشان پرده کشیده شده اما تو فکر کن ببین خدا دینش را اگر این‌جور قرار بدهد آیا این خدا است؟ خدایی که اقدر قادرین است خدایی که احکم حاکمین است البته دینی که می‌خواهد قرار بدهد دینش را واضح می‌کند آشکار می‌کند که کسی شبهه‌ای در آن نتواند بکند. پس اگر آن‌جور حرف‌هایی که می‌زنند متحیرین بدان هنوز خدا نشناخته‌اند هنوز از دین لفظ دال و یاء و نون به گوششان خورده دیگر چیزی از دین نمی‌دانند.

پس ملتفت باش و از پی آن حرف‌ها هرگز مرو که هلاک خواهی شد نجاتی نخواهی یافت. به آن دستورالعملی که داده راه رو. بله می‌دانم دینی این خدا قرار داده اما نمی‌دانم کجاست سیاحت می‌کنم آن را پیدا کنم آن آخر کار نه باطل را درست می‌فهمی باطل است نه حق را درست می‌فهمی. اما از آن راهی که خدا قرار داده برو بسا در همین مجلس داخل طایفه حق بشوی، بسا در یک ساعت بیایی دل بدهی و در یک عمر تا آخر عمرت دین داشته باشی.

پس عرض می‌کنم ان‌شاءالله ملتفت باش که خدا اقدر قادرین است اعلم عالمین است از همه کس بهتر می‌داند از همه‌کس کار را بهتر می‌داند از همه کس کار را بهتر می‌تواند بکند از همه کس هم ترحّمش زیادتر است. تعجب این است که بعد از این‌همه، دین را هم از خلق خواسته، خواسته که نجاتشان بدهد اگرچه خلق خودشان بسا فکر خودشان نباشند بیشتر از مردم گمراه هستند و می‌خواهند گمراه باشند. بدانید خود خلق نمی‌خواهند نجات خود را اما خدا سعی دارد خلق را نجات بدهد.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 120 *»

دقت کن ان‌شاءالله توی راه بیفت توی فکر بیفت، اقلاً این مجلس را غنیمت بشمارید این مجلس را مجلس فکرتان قرار بدهید یک مجلس فکر را فرمود حضرت امیر ــ فکر کردن یک ساعت یعنی یک ساعت بنشینی فکر کنی ــ می‌فرماید فکر کردن یک ساعت از عبادت شصت سال بهتر است. یک ساعت درست با بصیرت بنشینی فکر کنی آیا حق کجا است؟ چطور است؟ وقتی نشستی یک ساعت فکر کردی بسا حق گیرت آمد بسا باطل را یافتی که باطل است. آن وقت البته ثواب این از عبادت شصت سال بهتر است. شصت سال دنگ بکوبی و نماز کنی شصت سال روزها دهنت را ببندی مثل این مردم، یک ساعت بنشینی فکر کنی از این شصت سال عبادت بهتر است منفعتش بیشتر است. فرمودند عبادتی که از روی شعور نیست  ـــ  و عبادتی که از روی شعور نيست البته از روی جهل است ـــ ‌عبادتی که از روی شعور نیست مانند حرکت خری است که او را به آسیاب بسته باشند که از صبح تا شام جنبیده راه رفته خسته شده گرسنه شده زخم شده از بس او را راه برده‌اند اما راه طی نشده همه‌اش به دور خودش گشته. اگر خر جلوش باز بود بسا ده فرسخ راه می‌رفت اما حالا تا شام راه می‌رود به دور خودش می‌گردد. پس اگر شصت سال نماز کند روزه بگیرد لکن از روی بصیرت نباشد مثل این است که شصت سال همان خر را ببندند به آسیاب شصت سال هم راه برود باز دور این آسیا می‌گردد و راهی طی نکرده شصت سال نباشد ششصد سال باشد وقتی بنا شد از روی شعور نباشد و هی دور خود بگردد هرچه باشد که به جایی نمی‌رسد.

پس سعی کن توی راه بیفت دور خود نگرد از روی شعور کار بکن از روی شعور که حرکت کردی یک قدم برمی‌داری مسافت طی می‌شود. سعی کن به طور استقامت حرکت بکن راست برو، راه خدا راه گرد نیست راه مستقیم است. این مانند آسیا به دور خود گشتن دلیل حیرت است، انسان حیران و سرگردان بدون دلیل و برهان راه می‌رود اما به جایی نمی‌رسد چرا که در راه خدا نیست. راه خدا راه راستی است راه مستقیمی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 121 *»

است راست که شد تو یک قدم هم برداری یک قدم پیش رفته‌ای در هر قدمی هم چیز تازه‌ای می‌بینی. البته در بیابانی انسان هی سیر کند و برود هی چیز تازه‌ای می‌بیند تماشاها می‌کند چیزها می‌بیند. باز مرادم اینها نیست تمام مرادم این است که ان‌شاءالله با خبر باشی بدانی هرچه خدا از خلق می‌خواهد؛ معلوم است خدایی که می‌داند خلق نمی‌دانند اراده او را، خلق بر اراده او مطلع نیستند، این خدا وقتی می‌خواهد کاری کند کسی، البته آن مرادی که دارد خدا باید به انسان بگوید باید امرش را به خلقش برساند، می‌تواند هم که برساند، مانعی هم که در کارش نیست. حالا مخلوقی از مخلوقات نیتی داشته باشد که کسی برای او کاری بکند لکن مانعی که دارد قصدش را نیتش را به آن شخص نمی‌رساند اما خدایی که اقدر قادرین است و هیچ چیز مانع کار او نیست همین که امری را خواست به خلق برساند هیچ کس نمی‌تواند مانعش بشود. حالا همچو خدایی که مانعی ندارد وقتی دینی از خلق خواسته باشد البته آن دین را به آسانی به خلق می‌رساند. پس حجت خدا حجتی است بالغ یعنی رسیده‌ است به خلق، حجت بالغ را امام معنی می‌کند یعنی حجت واضح، واضح باشد یعنی خفائی تحیری شبهه‌ای در آن نباشد.

پس این است که تعبیر را خدا در معرفت خودش این‌جور آورده، حالا می‌فرماید در این آیه الله یعنی آن اللهی که شنیده‌ای آن الله را می‌خواهی بشناسی آن الله نور آسمان و زمین است. حالا اگر تو می‌بینی که نور آسمان و زمین است ــ و این دلیلش است که عرض می‌کنم ــ‌ اگر می‌بینی او را که نور آسمان و زمین است و در آسمان و زمین ظاهر و واضح است نور او، او را شناخته‌ای و راست گفته‌ای و اگر می‌بینی خدا گفته امر من واضح است و تو هرچه نگاه می‌کنی باز متحیری و می‌بینی واضح نیست، پس گفته‌ای نعوذبالله که خدا دروغ گفته و خدای دروغگو خدا نیست چرا که می‌بینی متحیری نمی‌دانی این طایفه‌هایی که هستند در دنیا کدام راست می‌گویند کدام دروغ می‌گویند، آن وقت خیال می‌کنی پس آن خدایی که گفته دین من واضح است معلوم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 122 *»

است دروغ گفته، خدای دروغگو البته خدا نیست خدایی که دینش واضح نیست البته خدا نیست. خدای عالم خدای حکیم خدای رؤف رحیم آیا می‌شود راهش مخفی باشد آن‌وقت راه هم داشته باشد و حال آنکه اگر جمیع جن و انس جمع شوند که چیزی را که او مخفی داشته زور بزنند پیداش کنند زورشان نمی‌رسد محال است پیدا کنند.

پس راه خدا را ان‌شاءالله بدانید راه بیّن واضحی است آشکار و آن راه بر کسی مشتبه نیست این است که بسیار واضح است. همین‌جورهایی که در قرآن خبر داده هل تستوی الظلمات و النور  پس بدانید باطل را خدا ظلمت قرار داده. آیا این نورهای ظاهری و ظلمت‌های ظاهری هرگز مشتبه به یکدیگر می‌شوند؟ آیا می‌شود صاحب چشمی بگوید من نور را مثل ظلمت می‌بینم یا بر من مشتبه است؟ هیچ خفائی در آن نیست مثل اینکه شب شب است و روز روز با وجودی که می‌دانی تو را خلق نکرده خدا از برای همین که شب را از روز تمیز بدهی روز را از شب، لکن در شب گفته بعضی از اعمال را به عمل بیار در روز هم گفته بعضی از اعمال را بجا بیار، از این جهت در فهمیدن تو امر روز و شب را مسامحه هم کرده و واقعاً محل مسامحه است. ببین می‌گوید وقتی می‌خواهی نماز صبح را بکنی نگاه کن به افق اگر چشمت ضعیف باشد و صبح را نبینی نماز مکن صبر کن تا خوب ببینی صبح را، آن وقت نماز کن.

و تعجب این است که اگر دو نفر نظر می‌کنند به افق برای صبح یکی چشمش خوب نمی‌بیند و همچو می‌بیند که صبح نیست غذا می‌خورد و نماز نمی‌کند، یکی نگاه می‌کند می‌بیند صبح است دیگر غذا نمی‌خورد نماز صبح را می‌کند، یکی دیگر جوری دیگر. هر کس هر طوری دید تکلیفش همان است در اینها مسامحه کرده‌اند، ظهرش همین‌طور شامش همین‌طور، شام وقتی حمره مشرقیه از سمت الرأس زایل شد آن وقت روزه را بخور، همین که می‌بینی تاریک است حمره پیدا نیست برو افطار کن، اگر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 123 *»

می‌بینی حمره باقی است افطار مکن، یکی دیگر نمی‌بیند حمره زایل شده افطار نمی‌کند.

باز مقصودم را از دست ندهید در حرف‌های متفرقه گم نشوید. پس ببینید روز و شب امری است که محل اشتباه نیست با وجودی که خلق از برای تمیز  روز و شب خلق نشده‌اند، اگرچه بعضی کارها در شب دارند بعضی کارها در روز دارند، لکن برای تمیز روز و شب خلق نشده‌اند و به این‌طور واضح است و خدا می‌فرماید لاتستوی الظلمات و النور و لا الظلّ و الحرور  آیا سایه و آفتاب مثل هم است؟ البته سردی و گرمی مثل هم نیست. آیا هوای سرد مثل هوای گرم است؟ هوای گرم مثل هوای سرد است؟ به حیوان هم که عرضه کنی هوای سرد را می‌فهمد سرد شده، هوای گرم را می‌فهمد گرم شده چرا که محل اشتباه نیست، سردی با گرمی مغشوش نمی‌شود مشتبه نمی‌شود. حالا چیزی که از حیوان مخفی نیست آیا تو می‌گویی از من مخفی است هر کس بگوید از من مخفی است از آن حیوان هم بدتر است. پس روشنایی و تاریکی، سایه و آفتاب، سردی و گرمی مشتبه نمی‌شوند.

حالا ملتفت باشید ان‌شاءالله، پس در وقتی که سردی با گرمی بر حیوانات هم مشتبه نیست چه جای انسان، در جایی که نور با ظلمت بر حیوانات هم مشتبه نیست و حال آنکه نه حیوان خلق شده از برای تمیز  روز و شب نه انسان، حالا اگر طالب حقی یک‌خورده حرکت توی دلت پیدا شود. ببینید که خدا خلق کرده جن و انس را که تمیز بدهند روز را از شب و شب را از روز؟ گرمی را از سردی سردی را از گرمی؟ برای این خلق نشده‌اند و خود این امور به هم مشتبه نمی‌شود. حالا آیا چه گمان دارید درباره آن چیزی که خدا جن و انس را برای آن آفریده ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون برای همین آفریده که حق را حق بدانند باطل را باطل. به حق عمل کنند به باطل عمل نکنند تمام جن و انس را برای معرفت آفریده. «برای معرفت آفریده» معنیش همین است که حق را حق بگویی باطل را باطل. حقی که مغشوش است به باطل و معلوم نیست و باطلی که ممزوج است به حق و معلوم نیست،

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 124 *»

نه حقش درست حق است نه باطلش. واضح است سرکه و شیره که مخلوط شدند نه سرکه محض است نه شیره محض است. حالا فکر کن حق و باطل آیا باید مخلوط باشد به هم؟ اگر مخلوط به هم شد آن وقت دیگر حقش حق نیست چنان‌که باطلش هم باطل نیست چیز ضایعی است. حقی که خدا قرار داده آن حقی است که هیچ باطلی در آن راه ندارد، چنان‌که وقتی به نور نگاه می‌کنی روشنایی است که هیچ تاریکی در آن راه ندارد. به باطلش نگاه می‌کنی یک جوری خدا بطلان باطل را واضح کرده که هیچ حق داخلش نیست. خیال می‌کنند منافقین قدری حق را و قدری باطل را داخل هم کرده‌اند و حالا متحیرند.

شما بدانید اینهایی که متحیرند دین نمی‌خواهند. آنی که خودش حق می‌خواهد و طالب حق است امر بر او مشتبه نیست، آنی هم که می‌خواهد امر مشتبه باشد، فلان فلان شده امر  را می‌خواهد مشتبه کند. بله اگر خدا مهلتش بدهد امر را مشتبه بکند، لکن نمی‌تواند.

معروف است شیطان گول می‌زند به انسان و انسان فریب شیطان را می‌خورد خیال می‌کند کاری کرده، اول خیال می‌کند این راه راه حقی است بعد معلوم می‌شود راه باطلی بوده. شما فکر کنید ببینید اگر خدا مهلت بدهد شیطان را و چنان تسلطی به او بدهد که حق را با باطل طوری مشتبه کند و میان مردم بیندازد که این مردم حقش را نتوانند تمیز  بدهند باطلش را نتوانند تمیز بدهند اگر خدا مهلت بدهد شیطان را و قدرت بدهد که امر را بتواند مشتبه کند بر خلق ــ فکر کنید ان‌شاءالله ــ  پس خود خدا هیچ حجتی بر خلق ندارد به جهتی که خلق شیطان را که نمی‌بینند می‌آید توی دلشان وسوسه می‌کند، چنان‌که خدا را نمی‌بینند شیطان را هم نمی‌بینند. حالا اگر خدا مهلت بدهد شیطان را که امر را بر مخلوقات مشتبه کند یک روز یک ماه یک سال، مشتبه باشد بر او چندی تا بعد بفهمد این امر شیطانی بود آن وقت لعنت کند شیطان را و آن را ول کند؛ و همین‌ها که عرض می‌کنم در قرآن صریح هست و کم کسی ملتفت شده

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 125 *»

است به جهتی که روی قلبشان و روی چشمشان پرده کشیده شده و ملتفت نشده‌اند.

روز قیامت مرید‌های شیطان هی بنا می‌کنند لعنت کردن به شیطان او فحش به اینها می‌دهد اینها فحش به او می‌دهند. مریدها می‌گویند تو ما را گول زدی و لعنش می‌کنند، او می‌گوید من همین شما را دعوت کردم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخیّ من بر شما سلطنتی نداشتم ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی من که تسلطی بر شما نداشتم ریسمان بخصوصی نداشتم که همچو گردن شما بیندازم که شما نتوانید از زیر حکم من بیرون روید. همچو تسلطی اگر داشتم همه را گمراه می‌کردم. من چنان تسلط و چنان ریسمان و غل و زنجیری نداشتم از برای شما که شما نتوانید از زیر حکم من بیرون روید الّا اینکه کاری که من کردم این بود من کناری ایستادم دادی زدم چشمتان کور شود می‌خواستید نیایید من هیچ تسلطی بر شما نداشتم داد کردم شما هم آمدید و اجابت کردید. راست است شیطان بد کاری کرد دعوت کرد شما را، شما باید بد کاری نکنید رو به او نروید.

باز بدانید این حرف‌ها را که عرض می‌کنم نه از برای امروز است نه از برای سال‌های پیش است، بلکه عرض می‌کنم که همیشه در هر وقت دین خدا واضح است بیّن است آشکار است. عرض کردم پریروزها برای مشق شماها، فکر کنید آن امر را به خیال خود مصوّر کنید و مجسّم کنید مثل اینکه فرض کنید موسی بیاید عصاش را بیندازد و اژدها بشود هیچ شمشیری هیچ آتشی هم به او کار نکند هرچه عصا بیندازند و آنها هم مار شوند همه را ببلعد تا برسد به قلعه‌ای که فرعون در آن است بخواهد آن را ببلعد و فرعون مضطرب شود. خیلی واضح بود، همچو چیزی که شد چقدر واضح است که حق به جانب موسی است حق به جانب فرعون نیست حق به جانب سحره نیست. بلکه حالا خیال کنی که اگر من در آن زمان بودم پیش موسی می‌رفتم پیش فرعون نمی‌رفتم چرا که امر موسی واضح بود هر امر واضحی را که همه دیدند مثل اینکه شق‌القمر کردند همه دیدند، هر امر واضحی که به نظرت خیلی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 126 *»

واضح باشد بدان اگر امروز دین خدا را همچو واضح می‌بینی بدان که دین داری، بدان توی راه خدا هستی و اگر خیال می‌کنی که در زمانی دین خدا واضح و ظاهر بود لکن حالا ما چه می‌دانیم حق به جانب کیست؟ نمی‌دانیم‌ کی راست می‌گوید کی دروغ می‌گوید؟ نمی‌دانیم دین خدا همدان است تهران است؟ اگر این جوری بدان والله که اگر تو در زمان موسی هم بودی می‌گفتی چنان‌که فرعون گفت که انه لکبیرکم الذی علّمکم السحر به جهت آنکه من خبر نداشتم، شاید اینها با موسی با هم ساخته باشند. آنها سحر کردند نهایت او سحر  بزرگ‌تری کرده آنها آمدند گفتند ما ایمان آوردیم به خدای موسی. من چه می‌دانم شاید حیله کردند با ‌‌هم ساختند که آنها سحر کوچک‌تری کردند و موسی سحر بزرگ‌تری کرده تا مردم را فریب دهند گول بزنند که مردم از شهر بیرون نروند چنان‌که آن روز آن حرف‌ها را زد، مگر فرعون که آنها را گفت باقی مردم تابعش نشدند؟ چرا، تابعش شدند و این شک را کردند.

باری اگر خیال کنی اگر من آن روز بودم شک نمی‌کردم و حالا می‌بینی در امر دین و مذهب شک داری بدان آن روز هم شک می‌کردی و این نمونه باشد که ان‌شاءالله فراموش نکنی. اگر خیال کنی یک وقتی یک امری که از جانب خدا آمده بود اگر من آن روز بودم حقی که برپا شد من قبول می‌کردم، اگر در زمان حضرت امیر بودم اگر آن زمان بودم می‌رفتم به کمر حضرت امیر می‌چسبیدم دست به دامان حضرت امیر می‌زدم، کاری به ابابکر نداشتم تحیری نداشتم و یقین داشتم که آنچه حضرت امیر می‌گوید راست است لکن امروز را در تحیرم، بدانید ان‌شاءالله هیچ آن روز واضح‌تر از امروز نیست هیچ امروز پوشیده‌تر از آن روز نیست راه خدا همیشه واضح بوده همیشه بیّن بوده گردی غباری شکی شبهه‌ای ریبی درش نبوده و نیست. همیشه کسان بی‌غرض دور حضرت امیر  و هر حقی که در دنیا بوده، بوده‌اند همیشه هم کسانی که غرض داشته‌اند مرض داشته‌اند آجیل می‌خواسته‌اند دور حضرت امیر و هر حقی بوده‌اند و حضرت امیر هم هیچ راضی نبوده به آن حالت‌ها.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 127 *»

حضرت امیر کسی بود که برادر خودش عقیل را آن‌همه گرسنگی و تنگی داد که عقیل فرار کرد رفت پیش معاویه که چهار تا شکم سیر بخورد یک وقتی که شکمش سیر شد به فکر افتاد که آدم دینی می‌خواهد مذهبی می‌خواهد این را بر خود نپسندید و برگشت آمد خدمت حضرت امیر عرض کرد رفتم پیش معاویه و گول شیطان را خوردم دیدم تنگ است معیشت رفتم آنجا پیش معاویه اما حالا دیگر به آن تنگی هم می‌سازم که خدمت شما باشم. حضرت فصدش کردند تا آن خون‌هایی که از غذاهای معاویه در بدن او بود بیرون برود، باز هم تنگیش دادند بیچاره را تا آخر.

خلاصه راه حق اینها را دارد، غرض داری مرض داری راه غرض و مرض را به دستت می‌دهند آن وقت آسان می‌توانی بروی آجیل بخوری. عقیل رفت پیش معاویه چهار شکم سیر هم خورد، باز آدم خوبی بود که برگشت. تو هم اگر آدم خوبی باشی عاقبت برخواهی گشت.

خلاصه اگر اهل حق ببینند مردم می‌خواهند پی هویٰ و هوس خود بروند هرجا آجیل است بروند ولشان می‌کنند، بلکه راه هم دستشان می‌دهند. این جورها را خدا تعمد می‌کند، قرآن را بر همین سبک نازل کرده منه آیات محکمات هن امّ الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله و مایعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون آمنا به کل من عند ربنا و مایذّکّر الا اولوا الالباب.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 128 *»

موعظه نهـم  (دوشنبه / 9 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود خود را از برای خلق تعریف فرمود تا خلق بشناسندش و همچنین رسوم بندگی را به ایشان تعلیم کرد تا بندگی بکنند و این راه و رسم را به طوری که فرمایش می‌کند ـــ  ان‌شاء‌الله ملتفت باشید ــ  این امر الهی چه معرفت او، چه رسوم بندگی او، همه‌اش باید ظاهر باشد آشکار باشد بیّن باشد.

پس جمیع دین خدا در زمین و آسمان روشن است. این را هم عمداً خدا نور فرموده، خدا اسم بسیار دارد اسم نورش را اینجا فرمایش می‌کند برای اینکه متذکر شوند، چرا که چیز مخفی را کسی نور نمی‌گوید امری که مشتبه باشد و واضح نباشد نورانی نیست، پنهان است. پس امر خدا در آسمان و زمین روشن است، ظاهر است، بیّن است و چگونه نور خدا چنین نباشد و حال آنکه او اقدر قادرین است اعلم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 129 *»

عالمین است احکم حاکمین است ارحم راحمین است هادی خلق است به سوی خود. اگر خلق را او هدایت نکند به سوی خود اینها نمی‌توانند راه بیابند به سوی او و وقتی بنا شد خدا هدایت کند البته بهتر از جمیع هادیان هدایت می‌کند. ملتفت باشید ان‌شاءالله این است که در این آیه به نور تعبیر آورده‌اند، یعنی معرفت الهی و همچنین رسوم بندگی که مردم باید بیاموزند این دو امر در آسمان و زمین روشن است. چطور شده در آسمان و زمین روشن شده، به جهت اینکه این مراتبی که ذکر می‌کند همه نورانی است، چراغ که البته روشن است بعد شیشه‌ای هم روی چراغ گذارده شده آن هم روشن است اگرچه نور چراغ هم به او نتابد خودش درخشنده است مثل کوکب درّی. و همچنین باز خیال نکنید که آن چراغدان را از گچ یا آهن یا چیزی دیگر ساخته‌اند از امثال این چیزها که چراغ آن پشت گذاشته و پیدا نیست بلکه آن چراغدان هم نورانی است به طوری که اگر این چراغ و این شیشه هم نبود باز خودش نورانی بود. از این جهت است که این مراتب را که بیان می‌کند خدا می‌فرماید نور علی نور یعنی این چراغ و شیشه و چراغدان را این اوضاع را خیال نکنی نوری بر ظلمتی تابیده به جهت آنکه مثل را به چراغ چون زده است بسا کسی خیال کند مثل چراغ‌های این دنیا است. چراغ‌های این دنیا اصل مغز این چراغ دود است، تاریک است، بعد که آتش در آن درگرفت سیاهی و تاری آن تمام می‌شود و روشن می‌شود. از این جهت تصریح کرد خدا که نه گمان کنی آن شیشه از خودش نور ندارد. این شیشه‌هایی که خلق می‌سازند تاریکند اگر روشن بودند در تاریکی روشنی می‌انداختند یا خودشان روشن بودند. پس این شیشه‌های متعارفی مانند کوکب درّی نیست. پس شیشه آن چراغ هم مانند کوکب درّی است و همچنین آن چراغدان هم نورانی است چنان‌که اگر کسی بیاید همراه آنچه می‌گویم خواهد فهمید که آن خانه‌هایی هم که این چراغ و چراغدان و این شیشه در آن گذارده شده آن خانه‌ها هم نورانی است. اگر کسی آن خانه‌ها را خیال کند که تاریک است نفهمیده مراد خدا را، چیز عجیب

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 130 *»

غریبی است و اینها لغتی است که عرض می‌کنم همه‌کس ملتفت نمی‌شود مگر اهل حق. عرض می‌کنم همان خانه‌ها را خدا یک جوری ساخته که از خشت و گل نیست. آن خانه‌ها از نور ساخته شده‌اند خشت‌هاش نورها هستند گل‌هاش نورها هستند به طوری است که توی خانه بروی روشن است دیگر حالا وقتی فانوسی و شیشه‌ای که مثل آفتاب و کوکب درّی باشد در آن خانه بیاری البته روشن‌تر خواهد شد، چراغی هم بیاری در توی آن مردنگی بگذاری البته روشن‌تر می‌شود، پس نوری بر روی نوری خواهد شد. پس امر خدا روشن است پس تمام این مرتبه‌ها نوری هستند والله که بر روی نوری افتاده‌اند. این است که هیچ خفائی معقول نیست در امر خدا باشد. ملتفت باشید ان‌شاءالله یک‌قدری مشق کنید بلکه بیایید در کار، بسا غافل کرده‌اند شما را حالا متذکر شوید.

پس بدان این خدا امرش خیلی واضح است امری است که آن ادنی درجه او واضح است ديگر یک قدری توضیحش کنی ببین چقدر واضح می‌شود باز یک قدری توضیح بیشتر می‌کنی ببین چقدر واضح می‌شود تا چهار دفعه، پنج دفعه توضیحش کن ببین چقدر واضح می‌شود. پس هر کس دینش این است که هیچ شکی شبهه‌ای در دینش ندارد خدا را می‌شناسد و هیچ شکی در آن ندارد و همچنین پیغمبر را می‌شناسد می‌داند آن چراغ است چنان‌که خدا او را سراج نامیده و آفتاب نامیده و جعلنا الشمس سراجاً فرموده پس فرموده الله نور السموات و الارض الله نور آسمان و زمین است و مثَل او و صفت او این چراغ است این چراغ همچو چراغی است که تمام ملک خدا را روشن کرده. دیگر روشنی او را هم فکر کن لازم نیست این‌جور روشنی باشد این‌جور روشنی برای حیوان است و برای چشم‌های حیوانی به کار می‌آید. آن روشنی که خدا می‌گوید فکر کن ان‌شاءالله می‌فرماید خدا روشن است یا نور خدا روشن است، دین خدا روشن است، همه معنیش یکی است. پس امر خدا و دین خدا واضح است بیّن است آشکار است هیچ شکی توش نیست شبهه‌ای توش نیست، اگر گاهی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 131 *»

بگویند ظلمتی و کدورتی توش نیست یعنی شبهه‌ای توش نیست. آیا نمی‌بینی می‌خوانی در زیارات کلامکم نور  کلام شما ای ائمه من نور است و مراد از این نور، نور ظاهری نیست چرا که اگر کلام ایشان را توی اطاق بگذاری روشن نمی‌شود. این نورها مصرفی ندارد این نورها برای همین عالم خوب است. پس کلام شما نور است یعنی واضح است یعنی آشکار است حقیقت او، ظلمتی در آن نیست یعنی هیچ شکی در آن نیست شبهه‌ای در آن نیست وهنی در آن نیست. حالا این خدا هم تعبیرش را به نور آورده یعنی خدای اقدر قادرین امری را که واضح می‌کند آن قدری که بتوانی تعقل کنی که حالا خوب واضح شد از آن هم واضح‌تر می‌کند. بسا امروز خیال می‌کنی خیلی دین خدا واضح است، فردا می‌شود می‌بینی از آن هم واضح‌تر بود ماهی دیگر می‌بینی از آن هم واضح‌تر بود سالی دیگر می‌بینی از آن هم واضح‌تر بود.

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله که خداوند عالم وجود مبارک پیغمبر آخرالزمان را چراغی قرار داده روشن و آن چراغ این‌جور چراغ‌ها نیست، این‌جور چراغ‌ها مصرفی ندارد. چراغی است روشن، یعنی جمیع عالم‌هایی که خدا خدای اوست چراغ آن عالم‌ها و روشنی آن عالم‌ها به وجود مبارک پیغمبر است؟ص؟. باز مراد از روشنی را ملتفت باشید، چرت نزنید که یاد بگیرید و بتوانید حرف بزنید.

بعضی آخوندها منّی‌گری می‌کنند و يک‌پاره چيزها می‌گويند تقصير شما است والله وقتی شما جوابشان را بدهيد ديگر چه می‌گويند. پس ان‌شاء‌الله فکر کنيد، دقت کنيد اگر نخواهيد هم برای منّی‌‌ها بگوييد با يکديگر بگوييد و گفتگو کنيد. گفتگو که زياد شد کم‌کم به گوششان که خورد ديگر خفه می‌شوند نمی‌توانند نفس بکشند. حالا می‌گویم خدا خدای تمام مخلوقات است، ببینید در این هیچ شکی شبهه‌ای می‌آید؟ این را آخوند منّی می‌تواند رد کند؟ هرچه هست خدا خدای او هم هست، در جمیع ملک خدا آنچه هست خدا است خدای او و خالق او و خدا رب العالمین است و تمام این عالمین بندگان خدا هستند و این بندگان باید بشناسند خدای خود

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 132 *»

را، مخلوق خدا منحصر به جن و انس نیست. نهایت در یک آیه می‌گوید ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون آیا نمی‌بینی ملائکه هم بندگی می‌کنند خدا را بیش از جن و بیش از انس، پس عالمینی است برای خدا و تمام اینها مخلوق خدا است و تمام اینها بنده خدایند و تمام اینها باید بندگی را بیاموزند از خدا و هیچ‌کدام از اینها اول ما خلق الله نیستند و پیغمبر نیستند جمیعشان بندگانی هستند و پیغمبر می‌خواهند. پس پیغمبر را خدا زبان خود قرار داده در میان جمیع مخلوقات تا بیان کند راه و رسم بندگی را برای ایشان، تا تعریف و توصیف کند خدا را برای ایشان، بیان کند برای آنها که خدای شما قادر است عالم است حکیم است. تمام اینها را پیغمبر باید بگوید کسی دیگر خبر نداشت. و این معنی را یاد بگیرید ببینید اینها را صریحاً خدا فرموده سرّی نیست که باید کسی نگوید.

یک‌پاره منّی‌ها می‌گویند این چیزهایی که شما می‌گویید سرّ است و از برای جهال یک‌پاره اسرار را نباید بروز داد، این سرّها باید مکتوم باشد در سینه‌ها. وقتی بعضی از منّی‌ها چنین می‌گویند نه همه‌شان و ملتفت باشید ان‌شاءالله. اولاً بدانید که سرّ آل‌محمد را باید مخفی داشت یعنی پیش دشمنان آل‌محمد نبایست گفته شود، اما پیش دوستانشان اگر نباید فاش بشود چرا خودشان فاش کردند و دست به دست رسید تا به ما رسید؟ پس بدانید که در پیش دوستان آل‌محمد نباید چیزی را مخفی داشت و پوشاند، باید گفت و اصرار کرد تا قبول کنند، معرفتشان زیادتر بشود، بندگیشان زیادتر بشود.

پس اولاً بدانید که از برای شما سرّ را نباید پوشید چرا که سرّ را از دوستان نمی‌پوشانند از دشمنان می‌پوشانند. بعد عرض می‌کنم که اگر آخوندی منّی همچو بحثی کند بدانید سرّی نیست به جهتی که خدا در قرآن داد زده گفته تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً این را سنّی‌ها هم می‌خوانند این سرّی است که خدا فاش کرده؟ ببینید عالمینی خدا خلق کرده و خدا است پرورنده آن عالمین که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 133 *»

می‌گویی رب العالمین و قرار داده پیغمبر را نذیر برای جمیع آن عالمینی که خدا خدای آن عالمین است. پس پیغمبر است؟ص؟ زبان بیان خدا که تمام آنچه را که از خلق می‌خواهد به او می‌گوید خواسته‌ام، او می‌گوید خدای شما چنین خواسته، آن وقت خلق می‌فهمند آن وقت هر کس اطاعت می‌کند می‌کند هر کس انکار می‌کند می‌کند، خدا هم به جهنمش می‌برد.

پس آن چراغ اول و نور اول نور مبارک پیغمبر است؟ص؟. نور است یعنی امرش بیّن است واضح است، شرعش واضح است. آنچه از جانب خدا مأمور بوده به خلق برساند رسانده. خدا قوتش داده او هم به حول و قوه خدا رسانده اگر قوت به او نمی‌داد و می‌گفت برسان بحث بر خدا لازم می‌آمد. پس خدا هم اول قدرت به او داد که بتواند برساند به جمیع عالمینی که خدا رب آن عالمین است. اول خلقش کرد بعد قدرتش داد بعد رسولش کرد بعد نذیرش کرد بعد او را زبان بیان خود قرار داد. این قرآن ظاهر را این کلام خدا را همه کس می‌دید از زبان پیغمبر بیرون می‌آید. از زبان پیغمبر بیرون می‌آمد و کاتبین وحی او را می‌نوشتند. معلوم است خدا وقتی می‌خواهد حرف بزند همین‌طور حرف می‌زند.

پس زبان پیغمبر زبان خدا است و خدا با زبان خودش حرف زده و زبان خودش عربی مبین است یعنی فصیح است بلیغ است عجمیت و عجمه در آن نیست. عجم را عجم می‌گویند به جهتی که زبان عجمی چندان فصاحتی ندارد. زبان عربی زبانی است که خوب مطلب را واضح می‌کند. حالا هر کس به آن زبان بیان کرد مطلب را یعنی مطلب را خوب واضح کرد، آن زبان را زبان عرب می‌گویند و خدا این قرآن را ظاهرش را و باطنش را عربی کرده تا فصیح باشد.

پس ملتفت باش که پیغمبر؟ص؟ در تبلیغ هیچ کوتاهی نکرد. خوب دقت کنید، اینها را مکرر عرض کرده‌ام و کم حفظ شد. اگر خیال کنی که پیغمبر رسانده امرش را لکن به ما نرسیده هر کس چنین خیالی کند مطلب را نفهمیده. شما ان‌شاءالله

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 134 *»

یک‌خورده دقت کنید ببینید آیا پیغمبر  پیغمبر بود برای خلقی که هزار سال پیشتر بودند و حالا پیغمبر ندارند؟ شما ملتفت باشید ان‌شاءالله، همان‌طوری که هزار و دویست سال پیش از این خدا وحی کرد به پیغمبر که برو به مردم برسان که من چه خواسته‌ام، اگر پیغمبر همچو کسی است که نمی‌رساند رسالت را و خدا همچو کسی را فرستاده بود بحث برمی‌گشت به خدا که همچو کسی را چرا پیغمبر کردی؟ خوب دقت کنید ان‌شاءالله پس پیغمبر  پیغمبری است که از زمانی که مبعوث شده و توقع از تو چنین است که بدانی که پیشترها هم مبعوث بود از آن وقتی که مبعوث شد بنا کرد آنچه را خدا گفت به او بگو، او هم بنا کرد گفتن، یک سر مویی را کم نکرد یک سر مویی را زیاد نکرد از آنچه خدا به او گفته بود. پس ممکن نیست امری را پیغمبر نرساند به خلق اگرچه پیغمبر امر خود را سپرد به حضرت امیر که بعد برساند همچنین حضرت امیر سپرد به حضرت امام حسن بعد امام حسن سپرد به حضرت امام حسین بعد به امام بعد به همین‌طور تا آخر ائمه. لکن ببین درباره ائمه همین‌جور چیزها را در زیارتشان می‌خوانی و عقلت را هم به کار ببر و ببین که غیر از این نمی‌شود، در زیارت است که بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرائع احکامه و سننتم سنّته و صرتم فی ذلک منه الی الرضا بیان کردید فرائض خدا را و برپا داشتید حدود خدا را و منتشر کردید شرایع احکام او را آن‌طوری که خدا می‌خواست و راضی بود همان‌طور شما سنّتش را منتشر کردید همان‌طور دینش را منتشر کردید بیان کردید.

دقت کنید عقلتان را به کار ببرید. منّی‌ها خيلی‌ زود ضايع می‌کنند چيزی را، شما خیالاتشان در چنگتان باشد که از اطراف بتوانید جوابشان را بگویید. بسا این زیارت را که می‌خوانی براشان در جواب آدم بگویند من چه می‌دانم این زیارت سندش صحیح است یا نه؟ تو خودت فکر کن حالا گیرم این زیارت نیست و اینها را هم نگفته‌اند که بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرائع احکامه تا آخر، همچو فرض کن که اینها را نگفته‌ باشند ببین آن کسی را که خدا حجت می‌کند و به او می‌گوید برو

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 135 *»

به خلق من چیزی برسان؛ اگر فکر کنید می‌بینید غیر از این نمی‌شود تعقل‌کرد، امری را خدا اگر نخواهد به خلق برساند نه پیغمبر می‌خواهد نه امام می‌خواهد، سکوت محض می‌کند و کسی هم خبر از آن ندارد امری را که می‌خواهد برساند اگر می‌خواهد برسد باید جبرئیل بیاید و به خط مستقیم به پیغمبر بدهد همان جوری که خدا گفته، یک سر مو کم و زیاد نکند. اگر جبرئیل یک‌خورده کم کند یک‌خورده زیاد کند سهو کند زبانش تپق بزند اگر چنین کند این بحث بر می‌گردد به خدا که ای خدا تو جبرئیل را می‌شناختی این‌طور است چرا این را قاصد خود کردی می‌خواستی ملکی خلق کنی که خطا نکند سهو نداشته باشد یادش نرود پیغامت را سر برساند. به همین‌طور این حرف‌ها را بیارید تا پیش پای خودتان که اگر آوردید ان‌شاءالله خیلی دین و مذهبتان محکم می‌شود.

طايفه‌ای از سنّی‌ها می‌گويند حديث داريم که خداوند عالم جبرئيل را فرستاد که بيا نبوت مرا ببر برسان برای ابابکر. سنّی‌ها اين حديث را تراشيده‌اند که بگويند که نفس ابابکر نفس نبوت است، خدا هم برای نبوت خلق کرده بود او را از اول لکن جبرئيل نبوت را که آورد برای او پيدا نبود، معلوم نبود در کدام طويله است، در کدام خلا است. محمد را آنجاها ديد نبوت را به او داد و رفت بالا. خدا پرسيد چه کار کردی رسالت را بردی رساندی؟ گفت بله بردم رساندم اما به ابابکر، خير. پس چه کردی رسالت را؟ گفت محمد را ديدم آنجا بود دادم به محمد. و شماها حالا می‌خنديد به اين حرف‌ها و بخنديد. سنی‌ها همين حرف‌ها را می‌زنند. بعضی‌ از علی‌اللّهی‌ها هم همين حرف‌ها را می‌زنند که جبرئيل آمد بيايد پيش حضرت امير بيارد نبوت را او را پيدا نکرد داد به محمد. اينها را عمداً عرض می‌کنم که بدانی اين حرف‌ها در دنيا هست بدانی نامربوط است اين‌ حرف‌ها. خودت فکر کن ببين حالا که خدا جبرئيل را می‌فرستد آيا می‌داند که گم می‌کند ابابکر را يا نمی‌داند؟ اگر نمی‌داند که خدا نيست. اگر می‌داند که اين گم می‌کند چرا او را می‌فرستد کسی‌ ديگر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 136 *»

را بفرستد که گم نکند و هستند جماعتی و اين مزخرفات را می‌گويند. خدا می‌داند که چنان گمراه شده‌اند که همه کس فهميده بطلان آنها را و وامی‌دارد خدا اهل باطل را که خودشان بگويند حرفی را که هر عاقلی که نگاه کند ببيند پوچ است مزخرف است.

فکر کنید ببینید آیا جبرئیل که از آسمان می‌آید نمی‌داند وحی را به که برساند؟ وقتی خدا به او می‌گوید برو در مغاره کوه فاران وحی را به محمد برسان اگر به جبرئیل تعلیم نکند نمی‌فرستدش روی زمین اگر تعلیم نکند به او نمی‌داند چه کند. پس خدا جبرئیل را عالم و مطلع می‌کند بر روی زمین پیش از آنکه او را بفرستد مطلعش می‌کند که محمد کجاست آن‌وقت وحی را می‌دهد به او که ببر برسان هیچ زیاد هم مکن هیچ کم هم مکن. آن ملک هم می‌آید همان‌طوری که خدا گفته می‌رساند و هیچ کم هم نمی‌کند زیاد هم نمی‌کند. حالا به همین‌طور این پیغمبر مأمور است که به امت خود برساند دین خود را همان‌جوری که جبرئیل آورده برای او و نه کم کرد نه زیاد کرد نه اشتباه کرد نه سهو کرد نه یادش رفت، آن پیغمبر هم باید امر خدا را بیارد نه کم کند نه زیاد، نه سهو کند نه یادش برود. اگر بنا شد یک‌پاره چیزها را خودش برساند همین‌طور خواهد رساند اگر بنا شد بعضی چیزها را بعد از خودش برساند، به وصی خود حضرت امیر می‌سپارد و او می‌رساند. حضرت امیر هم همان‌طور می‌رساند دیگر نه سهوی می‌کند نه یادش می‌رود نه اشتباه می‌کند و امام همین‌طور کسی است، پیغمبر همچو کسی است.

پیش‌ترها یک‌پاره ملّاها بوده‌اند کتاب نوشته‌اند گفته‌اند ادنای غلو این است که کسی بگوید نبی سهو نمی‌کند. لکن شما ملتفت باشید یک‌خورده چشمتان را وا کنید فکر کنید امری که خدا می‌خواهد به خلق برساند به هر کس می‌سپارد اگر می‌داند که این می‌رساند امرش را، به او می‌دهد. اگر بداند نمی‌رساند، این نرساندنش از راه عصیان است عاصی را خدا قاصد نمی‌کند، یا فراموش‌کار است خدا فراموش‌کار را قاصد نمی‌کند. شما هم اگر بخواهید پیغامی را حتماً حکماً به کسی برسانید البته به

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 137 *»

کسی پیغام نمی‌دهی که خاطرجمع نباشی به جهت آنکه این شاید رأیش قرار نگرفت برساند بسا دشمنی داری می‌ترسی این پیغام را ببرد برای دشمن تو. پس البته این پیغام را نمی‌گویی به کسی که عصیان کند، به پیره‌زالی حرف نمی‌زنی پیغام نمی‌دهی.

منظور این است که بدانید که کار شما هم همین‌طورها است. خیلی امر واضحِ ظاهر  بیّنی است که خدا هرچه را که از این خلق خواسته می‌تواند برساند. آن واسطه‌هایی را هم که قرار می‌دهد پیغام را درست سر می‌رسانند و اول واسطه‌هایش نوعاً ملائکه‌اند بعد از ملائکه پیغمبرانند بعد از پیغمبران اوصیای پیغمبران و امامانند. اینها باید به طوری امر خدا را برسانند که یک مویی نه کم کنند، نه زیاد کنند. هر کس دینش این است که عرض می‌کنم، دین فهمیده خدا شناخته پیغمبر شناخته امام شناخته راوی شناخته و هر کس خیال کند یک دینی هست روی زمین اما ما چه می‌دانیم کجا است؟ آن دین مخفی است، بر آن دین هم که هستیم هزار شک داریم هزار شبهه داریم بلکه آن روز که قرآن نازل شد قال الذین آمنوا به معنی قال الذین کفروا بوده، و اینها افتاده میان مردم، بعضی‌تان خبر دارید و جمع کثیری از این راه رفته‌اند و اگر حرف‌های ما را الآن بشنوند واعمراشان بلند می‌شود. می‌گویند قرآن لفظش یقینی است که از جانب خدا آمده اما معنیش معلوم نیست، پس ما مظنه داریم معنی قرآن این باشد ما یقین نداریم که این است معنی قرآن. لفظش از خدا هست یقیناً اما معنیش را ما نمی‌دانیم. لکن احادیثش را یقین نداریم که لفظش هم از امام است، امام یک‌وقتی حرفی زده است اين رواتی که آمده‌اند حرف‌های ایشان را زیاد می‌کردند، کم می‌کردند این‌همه دروغگوهایی که در دنیا بوده است حالا ما چه می‌دانیم این احادیث مال ائمه است یا نیست؟ یک خرابی دیگر اینکه وقتی هم که یک حدیثش را درست کردیم باز معنیش یقینی نیست که این باشد پس مظنه می‌کنیم که معنی حدیث این باشد. باری فکر کنید دقت کنید ان‌شاءالله و بدانید هر دینی که این‌طور است دین نیست. ملتفت باشید با بصیرت باشید ان‌شاءالله که اینها

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 138 *»

چیزهایی است که از نظر  ملّاها رفته چرا که اهل دین نبوده‌اند علی‌العمیا تولد کرده‌اند در میان شیعه و در میان شیعه کم‌کم بزرگ هم شده‌اند. ضرب ضربوا هم ياد گرفته و عمامه هم سرش گذاشته آخوند هم شده حالا ديگر اگر چيزی هم بپرسی و نداند، بی‌ادبی نمی‌شود کرد.

شما ملتفت باشید، پس عرض می‌کنم که خدا است اقدر قادرین، اعلم عالمین، این خدا جبرئیل می‌فرستد جبرئیلش سهو نمی‌کند خطا نمی‌کند یادش نمی‌رود و همان جوری که خدا می‌خواهد می‌آید برای پیغمبر می‌گوید پیغمبر هم همان جوری که خدا خواسته می‌آید می‌گوید، سهو نمی‌کند یادش هم نمی‌رود. بعد این پیغمبر  یک‌پاره چیزها را می‌سپارد به ائمه طاهرین که آنها بیایند میان مردم و بگویند و شرح کنند و آنها هم می‌آیند و می‌گویند و شرح می‌کنند و یک سر مو نه کم می‌کنند نه زیاد چرا که اگر جایی جایز باشد چیزی کم کنند یا زیاد این عیب می‌رود پیش خدا که خدایا در این سلسله سندی که این واسطه‌ها را قرار دادی برای من و یکی در این میان‌ها سهو کرد یا یادش رفت یا عصیان کرد و امر تو را نرساند تو که می‌دانستی که این‌طور است چرا او را واسطه قرار دادی می‌توانستی کسی خلق کنی که این‌طور نباشد و امر تو را درست برساند.

پس خدا است و دین او نوری است بر روی نوری، امر یقینی، توضیحی است بر روی توضیحی. در زمین و آسمان دین خدا واضح است بیّن است روشن است شکی شبهه‌ای ریبی توش نیست و اول کسی که مأمور شد این دین را به این تنقیح برساند به مردم پیغمبر بود؟ص؟ تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً و والله این پیغمبر، پیغمبر هزار هزار عالم است لکن ما چه می‌دانیم خدا چقدر عالم خلق کرده؟ خودش بهتر می‌داند که رب العالمین است و این هزار هزاری که می‌گویم به جهت این است که در بعضی از احادیث وارد شده که از برای خدا هزار هزار عالم است و هزار هزار آدم است و می‌فرماید شما در آخر آن آدم‌ها و عالم‌ها واقع هستید و این عالم‌ها

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 139 *»

تمامشان بندگان خدایند، باید خدا برای ایشان تعریف کند خود را و مسائل دین را و پیغمبر است که پیغمبر است بر هزار هزار عالم.

و این امر پیغمبری را باز یک‌خورده دقت کن که یعنی چه و اگر دقت کنی می‌بینی نیست امر پیغمبری مگر علم به منافع و مضار. خدا هیچ احتیاج ندارد، یعنی هیچ منفعت به خدا نمی‌رسد که تو گوشت گوسفند بخوری که به او منفعت برسد و هیچ ضرری به خدا نمی‌رسد که تو گوشت خنزیر  بخوری. این است که می‌فرماید لن‌ینال الله لحومها و لا دماؤها و لکن یناله التقوی منکم خدا راضی نبود که این خلق بعضی چیزها را بخورند ضرر کنند، خدا می‌دانست گوشت خنزیر براشان ضرر دارد و می‌دانست گوشت گوسفند ضرر براشان ندارد، از این جهت این را حلال کرد و آن را حرام. فادزهر را می‌دانست خوب است حلال کرد براشان، زهر را می‌دانست بد است حرام کرد.

پس ان‌شاءالله دقت کنید ملتفت شوید که معنی پیغمبری همه‌اش همین است که این مخلوقات بعض به بعض اقتران دارند پیش همدیگر نشسته‌اند با هم راه می‌روند، اینها لامحاله بعضی به بعضی اثر می‌کنند، این اثرهاشان یا مثل سمّ ضرر دارد یا نفع دارد مثل جدوار و خدا پیغمبر را پیغمبر قرار داده از برای تمام مخلوقاتی که خلقشان کرده. اگر بگویم علم پیغمبر به عدد آن مخلوقاتی است که خدا خلق کرده والله هیچ اغراق نگفته‌ام، چرا؟ دقت کنید ان‌شاءالله، مخلوقاتی که خلق کرده خدا، فرض کن آنها را مثل اینکه مخلوقاتی چند در این مجلس هستند یکی یکی می‌شمارید این آسان است، لکن اینها هر کدام چه نسبت دارند به یکدیگر و در هر نسبتی چه منفعتی دارند و چه مضرتی، منفعت این خلق چیست مضرتشان چیست، نمی‌دانستند اینها گندم اگر بخورند چه نفع دارد، اگر برنج بخورند چه نفع دارد، اینها نمی‌دانستند ارزن بخورند چه ضرر دارد نخود بخورند چه نفع دارد. اینها روشان به سمتی است سرشان به سمتی است، اینها نفع دارد یا ضرر دارد او می‌داند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 140 *»

حتی سمت‌ها ضرر و نفع داشته، حتی روشنایی و تاریکی اثر دارد. وقتی انسان حرارت بر او غلبه کرد در تاریکی‌ها وحشت می‌کند برخلاف روشنایی که اثری دیگر دارد پس تاریکی‌ها و روشنایی‌ها اثر دارند، سمت‌ها اثر دارند. سمت آسمان اگر اثر نداشت نمی‌گفتند روت را در وقت دعا به آسمان کن، دستت را به آسمان بلند کن. نمی‌گفتند روت را به خانه کعبه کن، رو به آن سمت رکوع کن، سجود کن. پس مکان‌ها اثر دارند. این مکه یک جور اثری داشته که گفته‌اند رو به آن کن. خدا می‌دانست که رو به آن سمت که می‌کنی منفعت دارد، این بود که امرتان کرد. پس جمیع این مخلوقات نسبت به یکدیگر نفع دارند، نسبت به جمیع ضرر دارند. وقتی نسبت‌ها را بخواهی حساب کنی از حوصله خلق می‌رود بالا، حکمش پیش خدا است و بس و باید به تدریج هی وحی کند به پیغمبرانش و پیغمبران برای مردم بگویند. وقتی جبرئیل را خدا می‌فرستد که نبوت را ببر  برای محمد؟ص؟ معلوم است محمد؟ص؟ را می‌شناسد، به خط مستقیم می‌آید تا پیش پیغمبر، به او می‌رساند. اگر به جبرئیل بگوید به دو نفر برسان مثل زمان موسی اگر به جبرئیل بگوید برو فلان سخن را به موسی بگو، فلان سخن را به هارون، جبرئیل چنان‌که موسی را می‌شناسد هارون را می‌شناسد، هر حرفی را به او باید بگوید می‌گوید، هر حرفی را به این باید بگوید می‌گوید. در زمان‌های سابق ده نفر صد نفر دویست نفر، بسا در زمانی هزار نفر نبی بود برای همه هم جبرئیل می‌آمد به هر یکی قسمت خودشان را می‌رساند پیغام‌هاش را می‌رساند و برمی‌گشت و گم نمی‌کرد آن نبی را. پس رسول خدا گم نمی‌کند مُرسلٌ‌الیه را، آنجاییش که می‌فرستد می‌داند کجا است.

پس همین‌طوری که جبرئیل گم نمی‌کند پیغمبران را، پیغمبران هم گم نمی‌کنند امت خود را. هر پیغمبری بر هر طایفه‌ای مبعوث است آنچه باید به آنها برساند می‌رساند. پس امت‌های پیغمبران، معروف پیغمبرانند، اگر نباشند و نشناسند امت خود را نمی‌توانند پیغام خدا را به آنها برسانند. حال که چنین شد پس بدانید

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 141 *»

پیغمبر آخرالزمان که پیغمبر است و نذیر است بر جمیع خلقی که خدا خلق کرده عدد اینها را که البته می‌داند و این دانستن عددشان علم ما کان و ما یکون است.

در صحیفه سجادیه که دیگر مُنّی نمی‌تواند چنگ بند کند به آن و مثل قرآن است می‌گوید خدایا خلق کردی محمد و آل‌محمد را صلوات الله علیهم و به ایشان تعلیم کردی علم ما کان و ما یکون را و عرض کردم این صحیفه مثل قرآن است و خیلی معتبر است نمی‌شود گفت حدیثش ضعیف است. پس محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم علم ما کان و ما یکون را دارند اما توقع من از شما این است که دل بدهید و اکتفا نکنید به اینکه ایشان علم ما کان و ما یکون را داشتند.

کسی می‌پرسد از حضرت صادق صلوات الله علیه که آن علمی که شما می‌فرمایید که ما علم زیادی داریم و علم زیادی خدا به ما داده آن چه علم است؟ آن علم، علم ماکان و مایکون است که خدا به شما داده؟ فرمودند علم ما کان و ما یکون را به ما داده و ما داریم، اما آن علمی که ما تعریف می‌کنیم این نیست. عرض کرد آن علم قرآن است که خدا به شما داده که تفصیل هر چیزی در قرآن هست لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین فرمودند خدا علم قرآن را به ما داده و ما علم قرآن را داریم اما آن علمی که ما می‌گوییم غیر از این علم است. عرض کرد که آن علم صحیفه فاطمه است ــ  و چیزها در آن صحیفه است که یک کلمه‌اش توی این قرآن نیست ــ  عرض کرد که آن علم صحیفه است که خدا به شما داده؟ فرمودند آن را هم خدا به ما داده لکن آنی که خدا به ما داده و می‌گوییم غیر از اینها است.

حالا ملتفت باشید راهش را بیابید. پس عرض می‌کنم که ده نفر را زود می‌توان حساب کرد و شمرد، اما ده تا ده‌تا که بخواهی بشماری وقتی بنا شد ضرب بشود اشیاء در یکدیگر، هزار اندر هزار وقتی بنا شد ضرب شود ببینید چقدر می‌شود دیگر آن وقت باید قلم برداشت حساب کرد و این اشیاء خودشان ما کان و ما یکونی دارند اما ضربشان که بکنی نسبتشان را به یکدیگر بخواهی، هر چیزی نسبتی به چیزی دارد

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 142 *»

یک‌وقت نزدیک آتش می‌نشینی یک‌جوری گرم می‌شوی دورتر می‌روی یک‌جوری دیگر گرم می‌شوی يک‌درجه دورتر باز بروی جور ديگر گرم می‌شوی و هکذا هر غذائی که هست یک‌خورده چیزی را بچشی اثری دارد، آن چیز  را بیشتر بخوری اثری دیگر دارد پس نسبت اشیاء را نمی‌شود دانست چقدر است. دیگر اهل حساب می‌دانند چه عرض می‌کنم.

وقتی بنا شد ضرب کنی نسبت‌های اشیاء را، علمش از حوصله خلق بیرون است، مخصوص خدا است وحده لاشریک له و کسی را که پیغمبر جمیع عالم‌ها می‌کنند این علم را به او تعلیم می‌کنند و باید این علم را داشته باشد. و تعجب کن که او را پیغمبرش کرده‌اند نه مثل سایر پیغمبران، بسیاری از پیغمبران هر کدام از انبیاء مبعوث بودند بر طایفه‌ای، بر جمیع جن و انس مبعوث نبودند، مبعوث بر جمیع طایفه‌ها نبودند، از این جهت بود که همه چیز نمی‌دانستند چنان‌که مورچه دانست چیزی را که سلیمان ندانسته بود، هدهد دانست چیزی را که سلیمان ندانست و این پیغمبر شما؟ص؟ نذیر است بر جمیع ماسوی الله به نص قرآن که سنّی هم نمی‌تواند ردش کند چه جای منّی وقتی سنّی‌ها نمی‌توانند وازنند ديگر منّی غلط می‌کند که وامی‌زند تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً و آنجایی که پیغمبر نذیر آنجا است علی هادی آنجا است. پیغمبر؟ص؟ گفته که انا المنذر و علیٌّ الهادی چنان‌که خدا گفته انما انت منذر و لکل قوم هاد در تفسیر این آیه که فرموده انما انت منذر و لکل قوم هاد خود پیغمبر فرمود انا المنذر و علیٌّ الهادی بسا آنکه در قرآن هم علیٌّ الهادی بوده منافقين برداشته‌اند از قرآن و ممکن است. پس هرجا پیغمبر پیغمبر آنجا است علی هم امام آنجا است.

یک وقتی حضرت صادق سلام الله علیه در مکه بودند فرمودند اینجا جاسوسی نباشد ببینید کسی که نامحرم باشد اینجا نباشد، آن وقت فرمودند کسی گمان نکند خدا کسی را حجت می‌کند بر اهل آسمان و زمین و چیزی را از او مخفی می‌دارد، به

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 143 *»

جهت آنکه اگر چیزی از او مخفی شد در جایی، نمی‌تواند آنجا حجت باشد نمی‌تواند آنجا حجیت را به کار برد و ابلاغ کند. آن وقت فرمودند ما حجتیم بر اهل آسمان و زمین و ما می‌شناسیم اهل آسمان و زمین را. پس ایشان حجتند بر جمیع جاهایی که خدا خالق آنجاها است و رب آنجاها است و پیغمبر شما پیغمبر و نذیر آنها است و امامان و هادیان جمیع آنجاها همیشه ائمه‌اند سلام الله علیهم و اینها تا ندانند آنجاها را نمی‌شود حجت باشند بر آنجاها. پس همه اینها را می‌دانند، پس می‌دانند جمیع آنچه را که خدا خلق کرده.

و اگر کسی ضعیف باشد و خیال کند که اگر ایشان می‌دانند جمیع چیزها را و خدا هم که می‌داند پس فرقشان با خدا چه شد، عرض می‌کنم فرقشان خیلی است، فرق اینکه خدا را کسی تعلیم نمی‌کند خودش می‌داند، اما ائمه مخلوقند خدا خلقشان می‌کند تعلیمشان هم می‌کند، این فرق. حالا آیا تو می‌خواهی چیزی ندانند که فرق پیدا کنند با خدا؟ این آرزو به دلت خواهد ماند. ایشان جهلی براشان نیست ایشان حجتند بر تمام عالم بر تمام خلق، پس تمام خلق را می‌دانند. این است که می‌فرمایند خدا جمیع چیزها را به فرمان ما قرار داده چنان‌که به تب حکم می‌فرمودند که نزدیک شیعیان و اولیای ما نروید. ان‌شاءالله دقت کنید، پس حجیت ایشان یک جور حجیت عجیب غریبی است که دخلی به پیغمبری پیغمبران ندارد حتی بر تب هم امامند و به او فرمان می‌دهند، دیگر او هم بسا اطاعت نکند و عذابش کنند. البته امرش می‌کنند. خلقش می‌کنند، چطور امرش نمی‌کنند؟

پس می‌دانند جمیع ما کان و ما یکون را و ان‌شاءالله وقتی ضرب کردی این ما کان و ما یکون را در یکدیگر تمام ما کان ضرب شود در ما یکون و تمام ما یکون ضرب بشود در ما کان، علمی می‌شود که از حساب و اندازه بیرون می‌رود و این علم آن علمی است که ما علمی‌ داریم چنین و چنان، آن علم ما کان و ما یکون نیست آن علم قرآن نیست آن علم صحیفه فاطمه نیست علمی است که از حوصله تمام خلق بیرون

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 144 *»

است. تبارک آن خدایی که چنان سینه‌ای به ایشان داده که این علم در آن جا کرده بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم.

پس ایشانند عالمان برای کل خلق، ایشانند هادیان کل خلق، ایشانند هادیان کل زمان‌ها. آنهایی که عقلشان کم است می‌گویند خوشا به حال کسانی که در زمان ائمه واقع بودند خدمت ائمه می‌رسیدند و آنها را می‌دیدند و دیگر شک و شبهه‌ای براشان باقی نمی‌ماند اما حالا که ما در این زمان واقع شده‌ایم خدمت امام نمی‌رسیم، در شکیم در شبهه‌ایم خاطرجمع نیستیم. می‌گویم اگر این است اعتقاد تو آن روز هم اگر بودی در شک بودی در شبهه بودی بلکه مبغض بودی چنان‌که بعد از پیغمبر چهار نفر بیشتر باقی نماندند دور حضرت امیر.

پس عرض می‌کنم اگر علی را بشناسی، پیغمبر را بشناسی، ان‌شاءالله بدان پیغمبر  پیغمبر تمام ملک خدا است، علی امام تمام ملک خدا است، چنان‌که در آن زمان می‌رساندند امر خدا را امروز هم می‌رسانند، آن روز به زبانی دیگر امروز به زبانی دیگر می‌رسانند، آن روز به زبان عربی می‌رساندند امروز به زبان فارسی. اگر هم بخواهند به ترکی برسانند می‌رسانند. ایشان زبان مرغ‌ها و ماهی‌ها را و جمیع چیزها را می‌دانند، به هر زبانی می‌توانند تکلم کنند. آیا معقول است دین خدا مخفی باشد در این زمان فکر  که ‌کنید می‌بینید معقول نیست. پس دین خدا در این زمان و در همه زمان‌ها واضح است، ظاهر است، بیّن است، آشکار است، هیچ خفائی در آن نیست.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 145 *»

موعظه دهـم  (سه‌شنبه / 10 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود از این جهت راه شناسایی را به ایشان نمود و خود را از برای خلق تعریف فرمود و از این جهت راه و رسم [بندگی] به ایشان آموخت که این شریعت اسمش شد.

پس ان‌شاءالله ملتفت باش ببین خداوند عالم به چه جور فرمایش می‌کند. بیان خدا مانند چراغ است می‌فرماید مثل نور خدا مانند چراغی است که در چراغدانی باشد و بر روی آن شیشه‌ای باشد جمیع مرتبه‌ها را گوشه به گوشه اشاره کرده‌ است. اول فرموده الله نور السموات و الارض یعنی در توحید خدا هیچ ظلمتی شکی شبهه‌ای ریبی در آن نیست خفائی در آن نیست واضح است آشکار است. بعد می‌فرماید مثل نور او مانند چراغی است، خدا خودش نور آسمان و زمین است و روشن است، نورش را هم بخواهی بدانی آن هم چراغی است، فرقی مابین چراغ و نور اول نیست الا اینکه

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 146 *»

چراغ در رتبه دويم واقع است. چنان‌که آن نور اول روشن بود و نور آسمان و زمین بود چراغ هم خودش روشن است، هیچ غباری هیچ ستری هیچ ظلمتی برای آن نیست. و همچنین بر روی آن چراغ شیشه‌ای است نه شیشه بی‌نوری بلکه آن شیشه خودش مانند آفتاب درخشان درخشنده است و روشن است و واضح و بیّن و آشکار است، نورهای سابق بر روی آن نور افتاده، بیانی بالای بیانی، امر واضحی بالای امر واضحی. تمام مراتب را خدا همین‌جور اشاره کرده حتی اینکه خود آن مشکات هم نورانی است حتی روغنش نورانی است با وجودی که بنا نیست هیچ جا روغن روشن باشد. حالا ببین می‌فرماید درباره روغنش یکاد زیتها یضیء و لو لم‌تمسسه نار نزدیک است اینکه آن روغن خودش مانند آفتاب روشن باشد مانند آتش روشن باشد اگرچه آتش به آن نرسد و این چراغ در خانه‌ای است و این مراتب جمیعاً رجالی هستند که لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله مردمانی هستند که در میان خلق راه می‌روند و هیچ شکی شبهه‌ای ریبی در امر آنها نیست اگرچه مردم خیری نداشته باشند و خیال کنند که متحیرند و متحیر هم هستند به جهتی که طالب حق نیستند حق نمی‌خواهند خدا هم حق را می‌پوشاند از آنها، اما وقتی کسی غرضی مرضی نداشته باشد البته از او نخواهند پوشانید.

اغلب مردمی که می‌بینید دینشان و مذهبشان و آئینشان و تمام آنچه دارند همه‌اش همین است که یک عصبیتی براشان است، در هر طایفه‌ای که متولد می‌شوند خود را به آن اسم می‌خوانند و تعصب از آن طایفه می‌کشند. هر طایفه‌ای که بچه‌ای میانشان بزرگ شد و قاعده و قانونی و رسمی دارند، باید آن بچه هم همان قاعده را داشته باشد. بعضی از مردم از عمله حیدری واقع شده‌اند بعضی از مردم از عمله نعمتی واقع شده‌اند. بچه‌ها در میان اینها تولد می‌کنند اینجا بچه‌ها بزرگ می‌شوند بزرگ که شدند می‌گویند ما حیدرییم آنجا هم بچه‌ها بزرگ که شدند می‌گویند ما نعمتی هستیم و می‌زنند توی کله هم. بابا، حسدی عداوتی کدورتی میان

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 147 *»

شما بوده است؟ نه. پس چرا توی کله هم می‌زنید؟ بله ما حیدری هستیم آنها نعمتی هستند یا ما نعمتی هستیم آنها حیدری و دیگر هرچه جستجو کنی می‌بینی این دعواشان راه ندارد.

حالا همین‌جور است دین و مذهب این خلقی که می‌بینید. می‌پرسی چه مذهب داری؟ می‌گوید مذهب اسلام، چرا؟ پدرم مسلمان بود مادرم مسلمان بود اهل شهر همه مسلمانند. از اینجا پا بیرون بگذار برو توی یهودی‌ها در دارالیهود که می‌روی می‌پرسی چه مذهب داری؟ می‌گوید یهود، می‌پرسی چرا؟ بله پدرم یهودی بود مادرم یهودی. از اینجا پا بر می‌داری می‌روی پیش نصاری از او هم اگر بپرسی چرا نصاری هستی؟ می‌گوید پدرم نصاری است مادرم نصاری. همین‌طور که مردم به کیش گبرها هم که هستند همین‌طور می‌گویند و هر طایفه‌ای هم که در هر کیشی هستند همین‌طور می‌گویند و آرام هم هستند. چنان‌که تو در کیش مسلمانی هیچ اضطرابی نداری و آرامی، به همین‌طور یهودی هم به قاعده خودش آرام است. وقتی به قاعده مسلمانان نگاه می‌کند وحشت می‌کند.

تو  ان‌شاءالله ملتفت باش و بدان که چنین دینی که محض عصبیت است محض حمیت است محض تقلید آباء و اجداد است، این دین، دین نیست. از جانب خدا نیست از آسمان چنین دینی نیامده. این‌جور دین را خدا در چندین جای قرآن ردّ می‌کند، به طور توبیخ و سرزنش نقل می‌کند و این کلام را خدا از حالت آنها تعبیر آورده اگرچه این لفظ را نگفته باشند. اغلب، قرآن از حالات بیان آورده، حالتشان چنین بوده که خدا تعبیر آورده از حالت آنها و الا مردم فلان طایفه چنین گفته‌اند؛ اگر چنین گفته باشند و همین کلام را گفته باشند پس فلان طایفه فصیح بودند چرا که این کلام کلام فصیحی است.

باری خدا از حالت بسیاری از مردم این‌جور تعبیر آورده و آن کسانی که حمیتی می‌کشند و دینشان و آئینشان همه خویش و قومی است بدانید این را خدا ردّ فرموده

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 148 *»

که می‌گویند انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون ما یافتیم آباء خود را بر دینی بر طریقه‌ای بر کیشی مذهبی ما هم دنبال آنها رفتیم اقتدا به آنها کردیم. انا وجدنا آباءنا علی امة ما یافتیم آباء خود را اجداد خود را خویش و قوم‌های خود را اهل شهرمان را که از همین دین راه می‌رفتند، پس ما هم از همان راه رفتیم. شما بدانید اینها دین نیست مذهب نیست. ان‌شاءالله فکر کنید فرموده اینها را می‌گویند لکن اینها دین و مذهب نیست. ببینید همین جوری که عرض می‌کنم امر حق روشن است، روشنی او مانند چراغی است که در چراغدانی باشد و بر روی آن مردنگی باشد و اینها در خانه‌ای باشد که آن خانه خودش هم روشن باشد و آنها همه از روغنی باشند که آن روغن نزدیک است خودش روشن شود پیش از آنکه آتش به آن برسد. این‌جور خدا مثل آورده برای حق.

همین‌جوری که امر حق این‌طور واضح است بیّن است همین‌جور اهل باطل در مقابل اهل حق بطلان امرشان واضح است ظاهر است آشکار است همه مراتبش واضح است که باطل است او کظلمات فی بحر  لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اینجا نور علی نور آنجا ظلمات بعضها فوق بعض. پس باطل‌کردن باطل کار خدا است. باطل را چنان رسوا کرده که هیچ راه شبهه‌ای درش نیست. می‌بینید اغلب مردم دلیل و برهان در دینشان ندارند به غیر از اهل حق که دلیل دارند و برهان دارند، از روی دلیل و برهان دینی اخذ کرده‌اند برای خود مثل این فقره که در همین آیه است ظاهرش نور است باطنش نور، هیچ خفائی و ظلمتی درش نیست مخصوص اهل حق است. باقی دیگر اغلب اغلبی که می‌بینید همه دینشان و مذهبشان این است انا وجدنا آباءنا علی امة. پس فکر کنید ببینید این امر چقدر واضح است که چقدر امر سست بی‌مغزی است که پدر من این دین را داشت من هم دارم. اگر این است دین تو، خدا می‌داند اگر پدرت یهودی بود معلوم است دین یهود را می‌گرفتی اگر پدرت نصاری بود معلوم است دین نصاری را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 149 *»

می‌گرفتی اگر پدرت بت‌پرست بود تو هم بت‌پرست می‌شدی چنان‌که می‌گویند بسیاری هستند بت‌پرست هستند بسیاری هستند که هیچ مذهبی ندارند. وقتی که محشورشان می‌کنند می‌گویند به آنها داخل فرقه حق بشوید آنها آن بیرون می‌مانند آن‌وقت می‌گویند آن بیرون که هستی حالا دیگر می‌خواهی بت‌پرست باش می‌خواهی گبر باش می‌خواهی یهودی باش می‌خواهی نصرانی باش کفر ملت واحده است. هر طوری هست نمی‌گذارند داخل دایره حق بشوند.

باری پس ان‌شاءالله ملتفت باشید این حق همیشه بدانید ظاهر بوده به جهت آنکه خدا همیشه خدای ملک بوده و هست. مکرر عرض کرده‌ام که این حرف‌های من حرف‌هایی نیست که روز شب‌کن باشد. فکر کن ان‌شاءالله یک ساعتش را بگیر یک عمر به کارت می‌آید، بلکه تا قیامت به کارت می‌آید، ان‌شاءالله با بصیرت می‌شوی.

پس فکر کن ببین خدا همیشه خدای ملک است یا در بعضی از اوقات خدا است؟ پس در بعضی اوقات امر خود را ظاهر کرده بعضی اوقات ظاهر نکرده. مردم وقتی می‌شنوند که موسی عصاش را انداخت و مردم همه دیدند اژدها شد تمنا می‌کنند که کاش ما آن روز بودیم می‌دیدیم معجزه موسی را که عصا اژدها شد وقتی همچو چیزی می‌دیدیم یقین می‌کردیم به حقیت او و ایمان می‌آوردیم و اما حالا یک چیزی یک خارق عادتی معجزه‌ای کسی نمی‌کند که مردم به چشمشان ببینند و بتوانند یقین کنند. کسی که معجزه‌ای ندیده با کسی که دیده آیا مثل هم است؟

باری منظور این است که بدانی مردم این‌جور دلیل‌ها و برهان‌ها دارند. تو ملتفت باش همان‌هایی که دیدند عصای موسی را که اژدها شد همان‌ها گفتند انه لکبیرکم الذی علّمکم السحر موسی بزرگ سحره است سحر بزرگی کرده بازی بزرگی درآورده. فکر کن‌ ان‌شاءالله یک‌خورده دقت کن و با بصیرت باش، همین که بنای بی‌دینی شد خیال مکن تو اگر شق القمر را با چشم خود دیده بودی خوب بر یقین بودی، حال از دور صدایی می‌شنوی هزار و کسری هست گذشته و همین می‌شنوی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 150 *»

که پیغمبر ماه را به دو نیم کرده خیال برات می‌آید که آیا این راست باشد یا دروغ باشد؟ عرض می‌کنم که همان روز هم وسوسه کردند همان‌هایی که شق‌القمر را دیدند همان‌هایی که سوسمار را دیدند حرف زد جِذع([5]) را می‌دیدند به ناله در آمد، اغلب معجزات را می‌دیدند وسوسه کردند که شاید سحر باشد. همین‌هایی که همیشه در سفر و در حضر همراه پیغمبر بودند با پیغمبر خلوت می‌کردند آن‌قدر اظهار دوستی با پیغمبر می‌کردند دختر از پیغمبر می‌گرفتند دختر می‌دادند به پیغمبر، همه خویش و قوم و اهل راز پیغمبر بودند چه در سفر چه در حضر همراه بودند و معجزات هی ظاهر می‌شد و آنها می‌دیدند. پس کم معجزی است که آنها ندیده‌ باشند و از برای پیغمبر هزار و یک معجزه بوده و  بیشتر هم معجزه داشت برای اينکه ما اخبار صحيحه داريم که در آن اخبار می‌فرمايد تمام آنچه پیغمبران سابق آوردند از معجزات همه آن معجزات را پیغمبر ما داشت. یک موساش چند معجزه داشت که یک معجزه بزرگ او این است که عصا می‌انداخت مار می‌شد. عیساش خبر می‌داد از آنچه ذخیره کرده‌اند در خانه‌‌ها و هکذا. عرض می‌کنم که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بودند و صد و بیست و چهار هزار معجزه اقلاً  آوردند. وقتی برای پیغمبران هر یک یک معجز حساب کنی ببین چقدر می‌شود. حدیث است که آنچه پیغمبران معجز آوردند تمامش بر دست پیغمبر جاری شد بلکه معجزاتی آورد که آنها خوابش را ندیده بودند. معجزی آورد از برای آنها که آنها با معجزهایی که داشتند عاجز بودند از آن‌جور، به این جهت اذعان کردند که تو رسول مایی و برای آن پیغمبران معجز بود و آن معجز بزرگ کدام است؟ ظاهرش را عرض می‌کنم دیگر باطن‌هاش باشد برای باطن فهم‌ها.

معجز بزرگ پیغمبر کدام است؟ این است که شخصی که درس نخوانْد خط

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 151 *»

ننوشت با علماء ننشست، همیشه از اول طفولیت تا وقتی که دعوت کرد مردم را منزوی بود در مغاره کوهی می‌رفت عبادت خدا را می‌کرد هیچ خط ننوشت هيچ درس نخواند، با وجود این گفت از احوالات آدم به طوری که وقتی یهود و نصاری و مجوس رجوع کردند به کتاب‌های خودشان دیدند درست خبر داده. پس خبر داد از احوال آدم از هابیل از قابیل از شیث از نوح از سام از ابراهیم از موسی از عیسی از احوال آنها خبر داد و منهم من قصصنا علیک و منهم من لم‌نقصص هرجا هم که این خبرها را داده از آدم از شعیب از لوط همه‌جا پشت سرش تحدی کرده می‌گوید تو که آنجا نبودی که چنین و چنان شده، پس معلوم است که ما به تو وحی کرده‌ایم و تو خبر شده‌ای که آنجا چه کرده‌اند و از غیب خبر می‌داد. حالا کسی که خبر از غیب بدهد و حال آنکه درسی نخوانده خطی ننوشته و یک‌دفعه مردم ببینند خبر بدهد و خبرهاش هم راست باشد معلوم است خدا به این خبر می‌دهد. پس قرآنی آورد که از گذشته‌ها خبر داد و آن قرآن را در میان مردم گذارد و تا قیامت باقی خواهد ماند و نسخ نخواهد شد. موسی هم توراتی آورد، یک‌دفعه بر او ملک نازل شد و توراتی آورد و بعد از چندی از دنیا برداشته شد و اینی که الآن در دست اين یهودی‌ها است اگر کسی سررشته داشته باشد می‌داند چقدر دروغ دارد دروغ‌های زیاد در این هست و پیدا است که کلام خدا نیست.

پس پیغمبر؟ص؟ قرآن را در میان گذاشت و این قرآن از چیزهای گذشته و آینده خبر داد. حالا ببینید اگر کسی مطلع نباشد بر آینده چطور خبر می‌دهد از آن؟ پس از آینده‌ها خبر داد و از جمله خبرهای بزرگ که از آینده‌ها داده این است که گفته که بعد از من پیغمبری نخواهد آمد. پس معلوم می‌شود که این خبر داشته از جمیع بقاع زمین و این می‌دانست که در جمیع این شهرها و قریه‌ها و بیابان‌ها پیغمبری نیست. خبر داشته از آن زمان تا روز قیامت که پیغمبری نخواهد آمد. پس خبر داده از زمان خودش تا روز قیامت.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 152 *»

نهایت اگر کسی گمانی کند که حکایت‌های گذشته را می‌توان جوری گفت شاید از کسی شنیده باشد، اگرچه خدشه شیطانی است لکن می‌شود کسی خیال کند که حکایت‌های گذشته را می‌توان جوری خبر داد به تردستی. ملتفت باش اگر کسی گمانی کند که حکایت‌های گذشته را خورده خورده می‌شود یاد بگیرد و بگوید، حکایت‌های گذشته پیشش تمام حاضر بود و خبر داد. حالا کسی وسوسه کند که شاید خورده خورده این چیزها را جمع کرده اگرچه جواب‌ها دارد و جوابش هم مفصل است و حالا منظور جواب این نیست لکن من مختصرش را عرض می‌کنم که هرچه از این‌جور خدشه‌ها بیاید تو در این قدرش فکر کن که هیچ کس شک و شبهه‌ای نمی‌تواند بکند در اینکه هر معجزی که از هر پیغمبری صادر شود حتی عصای موسی و شق قمر و فلق بحر و هر معجزی که از هر پیغمبری صادر شود زبان جای نرمی گذاشته می‌تواند بگوید این سحر بزرگ است معجز نیست، همیشه هر معجزه‌ای که هر پیغمبری آورد گفتند این کفری است مستمر، گفتند اینها سحری است مستمر، اینها اساطیر اولین است. شما ان‌شاءالله با بصیرت باشید و دقت کنید هرچه از اینها بگویند که این را نمی‌توانند بگویند که این چطور خبر داده است از زمان خودش تا روز قیامت؟

و از جمله چیزهایی که عمده است و خیلی بزرگ است که خبر داده این است که خبر داده که هیچ کس بعد از من پیغمبر نخواهد شد و بعد از من پیغمبری نخواهد آمد. دیگر این را کسی نمی‌تواند بگوید سحر است اگرچه زبان‌ها جای نرمی هم گذاشته لکن کسی نمی‌تواند بگوید این سحر است پس معجزی آورد پیغمبر؟ص؟ که خلق نتوانستند بگویند سحر مستمری است به خلاف همه معجزاتی که بود که منکرین توانستند بگویند سحر مستمری است و این قرآن طوری است که نمی‌توان گفت سحر مستمری است.

پس در این قرآن خبر داده که بعد از من پیغمبری نمی‌آید و دیدیم آن روز که نیامد بعد هم که نیامد تا هنوز که نیامده به طوری که همه مردم می‌توانند بفهمند که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 153 *»

نیامده چرا که این خبری که داده مخصوص به حکماء نیست مخصوص علماء نیست، چیزی [است] که عوام هم می‌دانند. بلکه این مخصوص مؤمنین نیست که همین مؤمنین قرآن بخوانند و ببینند او ادعای نبوت کرده و گفته بعد از من پیغمبری نمی‌آید، بلکه یهودی‌ها ارمنی‌ها همه ملت‌هایی که هستند می‌توانند قرآن بخوانند وقتی ترجمه کنند براشان می‌بینند این خبر را داده چنین معجزه‌ای آورد در میان عالم، بلکه در عالم‌های غیب هم همین‌طور است. نمی‌بینيد وقتی قرآن نازل شد جن‌ها خبر بردند انّا سمعنا قرآناً عجباً پس بدانید این قرآن معجزی است از پیغمبر آخرالزمان صلوات الله و سلامه عليه که نمی‌توان گفت سحر است. اما عصای موسی را توانستند و گفتند و همچنین این معجزه موسی و عصای موسی در دست خودش بود و خودش که رفت نمی‌دانم عصاش را کجا قايم کرد اگرچه می‌دانم که همان عصا به ارث رسیده به ائمه و حالا پیش امام زمان است، باری ظاهر نيست.

خلاصه تمام معجزاتی که پیغمبران کردند خبر همه آنها به تو رسیده لکن تو نمی‌بینی آن را لکن این قرآن را با چشمت می‌بینی و می‌خوانی و این قرآن حجت خدا است حالا در روی زمین، شخصی عالم نبود درس نخوانده بود و آمد از خبرهای گذشته خبر داد و از خبرهای آینده خبر داد. این کتابش از روزی که نازل شد تا قیامت این را همه کفار می‌خوانند و حجت بر ایشان قائم می‌شود. این قرآن معجزی است که معجزات پیغمبران نسبت به این قرآن کأنه عادت است و این قرآن نسبت به آن معجزات خارق عادت است و به همین قرآن بود که اعتراف کردند به جلالت و بزرگی پیغمبر، پیغمبران. و این قرآن است آن چراغ روشن يا آن مشکاتی که چراغ هدایت در آن است و به غیر از این قرآن دیگر چراغ روشنی نیست.

تعجب کنید هر کس در این قرآن فکر کند و عرض می‌کنم فکر کنید چرت نزنید و اگر شما چرت نمی‌زدید من خیلی چیزها می‌گفتم لکن وقتی شما چرت می‌زنید دل نمی‌دهید دماغ آدم می‌سوزد دیگر رغبت نمی‌کند حرف بزند. عرض می‌کنم شما فکر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 154 *»

کنید ببینید کسانی که در روی زمین هستند یک‌پاره‌شان می‌گویند دینی نیست مذهبی نیست، آنهایی که خودشان می‌گویند دینی نیست مذهبی نیست، برای انسان خیلی واضح است که دینی ندارند چرا که خودشان می‌گویند که دینی نیست. بعد ببینيد بعضی از مردم دیگر می‌گویند که دینی باید باشد یکی می‌بینی اسم ابراهیمی می‌برد یکی اسم موسایی می‌برد یکی اسم عیسایی می‌برد.

حالا تمام اینهایی که هستند و اسم دین و مذهبی می‌برند همه معترفند که دین خدا باید طوری باشد که دسترس مردم باشد طوری باشد که مردم بتوانند چنگ به آن بزنند و به قاعده آن دین راه بروند. حالا آن دینی که روی زمین هست و دسترس مردم هست و مردم می‌توانند چنگ به آن بزنند کو؟ می‌روی پیش گبرها می‌بینی گبرها کتابی ندارند. می‌روی پیش یهود می‌بینی اسمی از تورات می‌برند اما هزار دروغ در این کتابشان هست که اگر کسی نگاه کند در آن و بخواند آن را طوری است که انسان یقین می‌کند که این کتاب خدا نیست مگر هر کس نخواهد بفهمد و اغماض کند و تعمد کند بر بی‌دینی. و اگر تعمد نکند و غرض را کنار بگذارد می‌فهمد که این کتاب خدا نیست، این کتابِ تاریخ‌نویس دروغگوی کم‌حافظه‌ای بوده. می‌روی پیش نصاری و کتابشان، سرِ انجیل که می‌آیی می‌بینی اولاً  که این‌جور چیزها توش هست ثانیاً می‌بینی شرعی توش نیست و تمام حرفی که در انجیل هست همین است که تمسک کنید به تورات و توراتش روی زمین نیست. حالا فکر کنید ببینید که آن چیزی که نیست روی زمین آیا آن است دین خدا؟ پس اگرچه آدمی آمد، می‌دانیم آمد اما شرعش نیامده تا حالا. اگرچه نوحی آمد اما می‌دانیم شرعش نیامده تا حالا. اگرچه ابراهیمی آمد در دنیا اما می‌دانیم شرعش نیامده تا حالا. اگرچه موسایی آمد عیسایی آمد شرعشان نیامده و همین که ابراهیمی آمد و امتی داشت و پیغمبر بود می‌دانیم، اینها را هم باز از ائمه خودمان خبر شده‌ایم. پس آمده لکن می‌بینیم شرعش نیامده روی زمین، شرع موسی نیامده شرع عیسی نیامده. پس لامحاله به اتفاق جمیع عقول

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 155 *»

یک دینی باید روی زمین باشد که دسترس باشد. چنین دینی را ببین که به غیر از قرآن هیچ نیست، دینی که در این قرآن است که دسترس مردم است همین دین اسلام است دیگر نیست از پیغمبری دیگر هیچ آثاری که باقی مانده باشد، مگر کسی همچو خیال کند که هیچ پیغمبری نیامده اسمی از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی هم نبرد دهری باشد، و اگر باید دینی باشد پس باید دینش واضح باشد. مثل نوره یعنی مثل دینه یا مثل امره کمشکوة فیها مصباح طوری است که از هر سمتش نظر کنی می‌بینی دلیل است و برهان. پس دین خدا ــ و دین مخصوص همین دینی است که در این قرآن نوشته شده ــ خود این قرآن معجزه‌‌ای است از پیغمبر که از روزی که نازل شده تا قیامت این قرآن بر کفار و منافقین حجت را تمام می‌کند. حجت تمام هست، دیگر حالا نمی‌خواهند بگیرند نگیرند. همیشه در زمان هر پیغمبری و در زمان هر وصی پیغمبری حجت خدا واضح بوده بیّن بوده آشکار بوده، مردم دین نمی‌خواستند بهانه می‌کردند اسمش را سحر می‌گذاردند، زرنگی و جلددستی اسمش می‌گذاشتند. خدا هم که می‌دانست دینش را واضح کرده حجتش را تمام کرده.

خلاصه هر کس اعتقادش این باشد که خدایی هست ــ و اگر خواب نبودی از این حرف‌ها خیلی حرکت‌ها می‌توانستی بکنی ــ هر کس اعتقادش این باشد که خدا خدایی است زنده و این خدا خدایی است دانا، می‌داند احوال بندگانش را، خدایی است قادر، هرچه از خلق بخواهد می‌تواند به آنها برساند. هر کس چنین خدایی قائل باشد باید بداند که دینی که از من خواسته به من رسانیده و خدا یک دین خواسته، خدا امری که می‌کند آن را مشخص می‌کند و معین می‌کند.

فکر کنید، با بصیرت باشید، ببینید این حرف که «موسی به دین خود عیسی به دین خود» میان مردم افتاده و این حرف حرفی است بی‌معنی، در آن هیچ تعمقی نمی‌کنند. اگر هر کس هر دینی که دارد مُجزیٰ باشد و مُمضیٰ باشد، فکر کنید ببینید این دین‌ها که هستند با هم اختلاف دارند. حالا خدا وقتی پیغمبری می‌فرستد حالا

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 156 *»

ببینید آیا معقول است یک پیغمبری بفرستد آن وقت بعدش پیغمبری دیگر بفرستد که آن پیغمبر پیش دروغ می‌گفت یا فاسق بود نعوذبالله یا کافر بود؟ بلکه هر پیغمبری که فرستاد بزرگ بود خوب بود، کوچک بود خوب بود، هر پیغمبری که آمد اگر بزرگ بود و پیغمبری دیگر کوچک بود تکریم کرد او را تعظیم کرد او را. اگر کوچک بود پیغمبر بزرگ را تعظیم کرد تکریم کرد. نمی‌شود پیغمبران بر خلاف یکدیگر مبعوث باشند.

دین خدا دینی است که جمیع پیغمبران تصدیقش می‌کنند و مصدَّق است از جانب خدا و پیغمبران را این‌جور نفرستاده که بعض با بعض بد باشند به یکدیگر افترا ببندند با هم عداوت کنند بعض توهین بعض را کنند. اگر می‌دانی ان‌شاءالله که چه می‌گویم و فکر بکنی و خواب نباشی به حقیقت مطلب می‌رسی. می‌گویم اهل حق ممکن نیست که تعظیم و تکریم یکدیگر را نکنند اگرچه یکی پدر باشد و یکی پسر که تعظیم یکدیگر می‌کنند، همین‌جوری که حضرت امام حسن تعظیم و تکریم می‌کند حضرت امیر را حضرت امیر هم تعظیم و تکریم می‌کند امام حسن را. دو امام نمی‌شود با یکدیگر حسد داشته باشند کبر داشته باشند. همین حرف‌های ظاهر را بگیرید و به حقیقت برسید. پس دو امام لامحاله تصدیق یکدیگر را می‌کنند دو پیغمبر لامحاله تصدیق یکدیگر را می‌کنند. پس همه پیغمبران همه مکرِّم یکدیگرند همه مصدِّق یکدیگرند همه معظِّم یکدیگرند، هیچ‌یک با دیگری حسد ندارند کینه ندارند انفه ندارند عارشان نمی‌شود تعریف آن دیگری را کنند. اوصیای پیغمبران حالتشان این است فکر کنید در اینجاها که عرض می‌کنم که خیلی روشن است. تو در جایی که روشن است فکر بکن، من می‌خواهم آن روشنی را بیارم تا پیش پای تو، چراغ تو را روشن کنم. یعنی اگر خدا خواست که چراغ تو هم روشن شود اگر هم نخواست یضل من یشاء و یهدی من یشاء، انک لاتهدی من احببت.

باری منظور این است که همیشه اهل حق بوده‌اند و اهل حق همیشه تمامشان مکرِّم یکدیگرند و معظِّم یکدیگرند، همه دوست یکدیگرند. دوستی بعض، بعض را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 157 *»

می‌شود جزء ایمان آنها و تعظیم بعضی، بعضی را می‌شود جزء ایمان آنها. پس ممکن نیست که اهل حقی در عصری باشند و طعنه بزنند بر یکدیگر یا حسد ببرند بر یکدیگر یا افترا ببندند بر یکدیگر. پس اهل حق چه در یک زمان چندین اشخاص باشند چه در زمان‌های مختلف اشخاص مختلف باشند، همین جوری که بسیار زمان‌ها پیغمبران متعدد بودند همه تکریم یکدیگر می‌کردند هیچ کدام حسد بر دیگری نمی‌بردند. در یک زمان بسا چهار تا پنج تا امام بود در زمان حضرت امیر امام حسن بود امام حسین بود حضرت سجاد بود. در زمان حضرت سجاد حضرت باقر بود. حالا آیا اینها حسد بر یکدیگر می‌بردند؟ آیا طعن به یکدیگر می‌زدند که چرا باید مردم پیش او بروند؟ پیش او نروند. یا غیبت یکدیگر را بکنند هرگز همچو چیزی نبود.

سرمشق را از جایی بگیرید که محل خدشه نباشد. پس حقی که از جانب خدا است همچو حقی است که اهل حق همه تمکین او را دارند تعظیم او را می‌کنند امری است واضح بیّن آشکار. ممکن نیست دو شخص مختلف هر دو از جانب خدا باشند، دو شخص به طور اختلاف ممکن نیست هر دو اهل دین باشند و هر دو ضد با هم باشند و بگویند ما هر دو از جانب خدا آمده‌ایم و هر دو هم راست بگویند. پیش ابراهیم غیبت لوط را بکنند خوشش بیاید، پیش لوط غیبت ابراهیم را بگویند تمکین داشته باشد. فکر کنید ببینید آیا همچو چیزی شده؟ و اگر فکر کنید خواهید یافت و خودتان می‌فهمید که همچو چیزی دین خدا نیست.

پس دو شخص مختلف از پیش خدا نمی‌آید. پس اگر منحصر نباشد به دو نفر و سه نفر، می‌شود همه‌شان باطل باشند و اگر منحصر شد در میان جماعت مخصوصی که بتوانیم بشماریمشان، اگر جماعت مخصوصی هستند که حق از میان آنها بیرون نیست اینها اگر مختلفند نمی‌شود که همه‌شان حق باشند چرا که هرگز دو شخص مختلف و دو دین مختلف دو مسأله مختلف از جانب خدا نیامده.

باز از اینهایی که عرض می‌کنم بسا خیلی کسان خیالشان برود جایی و به اين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 158 *»

واسطه ندانند چه می‌گویم. می‌گویم دو شخص مختلف از پیش خدا نیامده‌اند، بسا کسی خیال کند ما می‌بینیم علمای متعدد هستند و فتاویشان مختلف است یکی می‌گوید اگر شک کردی میان دو و سه بنا را بر اکثر باید گذاشت یکی می‌گوید بنا را بر اقل باید گذاشت. یکی می‌گوید کشمش جوشیده حرام است و نجس، یکی می‌گوید حلال است و طاهر. پس علماء فتواهای مختلف دارند شکی نیست پس چطور دو نبی مختلف از جانب خدا نیامده؟

می‌گویم راست است همین‌طور است، بلکه می‌خواهم عرض ‌کنم از صدر اسلام تا حالا از حالا تا قیامت، نیامده‌اند دو نفر عالم که در جمیع مسائل مثل هم گفته باشند و هیچ خلافی با هم نداشته باشند. اما این، دو دین اسمش نیست دو مذهب اسمش نیست. همه مذهب شیعه دارند همه امام مفترض الطاعه را قبول دارند همه به قول او عمل می‌کنند نهایت این به این حدیث عمل می‌کند او به آن حدیث عمل می‌کند، یکی حدیثش را ندیده یکی حدیثش را دیده. پس نه هر جایی که اختلاف آمد جلدی مضطرب شوید که دو چیز مختلف چطور می‌شود از جانب خدا باشد؟ هر دو حقند، هر دو به اخبار عمل می‌کنند، هر دو قائلند که از پیش خود نباید چیزی را حلال کرد یا حرام کرد. هیچ کس نمی‌تواند مگر خدا چیزی را حلال کند یا حرام کند. و آن حلال و حرامی که خدا قرار داده پیش پیغمبر اوست و آنچه پیش پیغمبر است پیش امامان است، و علمای شیعه هرچه می‌گویند روایت از آنها می‌کنند.

پس جمیع علمای شیعه و لو به حسب ظاهر مختلف باشند همه شیعه‌اند هیچ کدام تخطئه یکدیگر را نمی‌کنند همه هم را مسلمان می‌دانند شیعه می‌دانند حتی در آن مسائلی که مختلف هستند اگر کسی به حدیثی رجوع کرده و همچو دید که کشمش جوشیده که دو ثلث آن جوشیده نشده مثلاً نجس است کسی دیگر به حدیثی دیگر رجوع کرد دید پاک است. از این بپرسی که آن عالم ما چنین می‌گوید او باید چه کند؟ می‌گوید او باید برود به فتوای خودش عمل کند. از او هم بپرسی که این

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 159 *»

چه کند؟ می‌گوید به قول خودش عمل کند. این می‌گوید او به قول خودش عمل کند او می‌گوید این به قول خودش عمل کند، پس همه مصدِّق یکدیگرند.

پس بدانید ان‌شاءالله که حق از جانب خدا همیشه واضح بوده ظاهر بوده روشن بوده آشکار بوده هیچ ستری غباری خفائی از جانب خدا بر روی آن نیست و هر کس خیال کند که من متحیرم در دین، نمی‌دانم کی راست می‌گوید کی دروغ می‌گوید، بدانید این دروغ می‌گوید هیچ راه خدا را نمی‌خواهد بداند خدا هم ننموده به او. خدا صریحاً فرموده و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا  کسانی که مجاهده می‌کنند یعنی می‌خواهند حق را پیدا کنند مجاهده هم زحمتی ندارد یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر خدا هیچ عسر نخواسته و مشقت نخواسته تو همین‌جور بخواهی راه حق را یاد بگیری نشانت می‌دهند به آسانی. پس راه حق همیشه واضح بوده بیّن بوده آشکار بوده.

و باز می‌خواهم قاعده کلیه‌ای عرض کنم ملتفت باش عرض می‌کنم که هیچ اهل باطلی باطل نشده یا کافر نشده یا منافق نشده یا فاسق نشده اهل باطل نشده الا اینکه خدا واش داشته که یکی از ضروریات دین را وا بزند و کافر شود. باری فکر کن و نمی‌گویم حالا فکر کن، حالا وقتش نیست که بتوانی فکر کنی، در خلوت بنشین فکر کن. ببین اینی را که می‌گویم خلافش را می‌توانی پیدا کنی بکن و هرچه فکر کنی نمی‌توانی. پس عرض می‌کنم که تمام اهل باطلی که باطل شده‌اند خدا واشان می‌دارد که انکار کنند ضرورتی از ضروریات دین و مذهب را و به آن ضروریات متمسک است اهل حق همیشه. حالا فلان شخص که برخاست و مردم پشت سرش حرف زدند، پدرش که شیعه بود خودش که شیعه است دیدیم کتاب نوشت مثل شیعه‌ها اذان گفت مثل شیعه‌ها نماز کرد مثل شیعه‌ها، حالا دیگر افترا به این بستن که این مرتد است و کافر است این خلاف ضرورت اسلام است.

شما ببینید کسی اظهار مسلمانی بکند نماز را مثل مسلمانان بکند روزه را مثل مسلمانان بگیرد اشهد ان لا اله الا الله بگوید اشهد ان محمداً رسول الله بگوید این

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 160 *»

مسلمان است و شیعه. چرا نباشد؟ آیا این می‌گوید محمد خدا است؟ این که می‌گوید اشهد ان محمداً عبده و رسوله معلوم است محمد را خدا نمی‌داند محمد را بنده خدا می‌داند. آیا این می‌گوید علی خدا است؟ بله، این شیخی‌ها علی را خدا می‌دانند! خیر علی را خدا نمی‌دانند، بلکه علی را پیغمبر هم نمی‌دانند. حالا کسی نمازش مثل نماز شیعه، وضوش مثل شیعه همه چیزش مثل شیعه پدر شیعه مادر شیعه خودش شیعه حالا به این می‌گویی تو آدم بدی هستی، از ضرورت مذهب بیرون می‌روی کافر می‌شوی. کافر هم بشوند خودشان خود را ضایع کرده‌اند.

خلاصه هر دینی که از جانب خدا است و حق شد مثل دین شیعه، هر کس به ضروریات آن دین گرفت اهل حق است هر کس انکار کرد یک نفر باشد یا صد هزار نفر باشد، کافر. بسا صد هزار نفر انکار کنند و کافر شوند بسا یک نفر بچسبد به آن ضروریات و آن را قایم بگیرد و همان مؤمن باشد و هر کس کافر شد دیگر خدا نمی‌گذارد او امر را مشتبه کند بر مردم که چندی خیال کنند حق بوده است و در باطن باطل بوده، بلکه خدا الآن رسواش کرده. اگر اهل باطل می‌توانستند به طور نفاق به طور زرنگی اظهار کفر خود را نکنند و یک جوری راه بروند که مردم نفهمند اینها منافقند و بی‌دینند اگر ممکن بود اینها راه روند میان مردم و خدا رسواشان نکند، خدا را حجتی بر مردم نبود. آن وقت بسیاری از منافقین و ملحدین می‌توانستند به طور ریا ظاهرسازی کنند و امر را مشتبه کنند و کسی باطنشان را هم خبر نداشته باشد و حال آنکه چنین نیست.

خدا چنان‌که حتم کرده حق را واضح کند همین‌طور حتم کرده که اهل باطل را رسوا کند از این جهت واشان می‌دارد خلاف ضرورت اسلامی بگویند خلاف ضرورت مذهبی بگویند خلاف اجماع مسلّمی بگویند، واشان می‌دارد که احداث کنند در دین و مذهب چیز تازه‌ای را که نیست و نبوده در دین و مذهب تا امر واضح باشد و مردم بفهمند که اینها باطلند. دیگر حالا جمعی پیدا شوند و رأیشان قرار بگیرد از پی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 161 *»

باطل بروند عمداً می‌روند همان جور که رأیش قرار گرفته بود که آن امری را که خدا واضح کرده وا بزند وا زد.

عمداً ابابکر که برخاست جمعی هم دورش جمع شدند و از پی او رفتند، علی هم برخاست جمعی دورش جمع شدند. فرقش همه همین است که علی دلیل داشت برهان داشت به این جهت حق بود، ابابکر دلیل نداشت برهان نداشت از پی او هم رفتند راهشان را هم خدا نمی‌بندد انما نملی لهم لیزدادوا اثماً از زمان آدم تا خاتم همیشه اهل باطل را جلدی خدا فقیرشان نمی‌کند جلدی ناخوششان نمی‌کند جلدی دلشان درد نمی‌گیرد گنگ نمی‌شوند کر نمی‌شوند کور نمی‌شوند باز دولت دارند صحت دارند عزت دارند نهایت در آخرت مخلد در آتش جهنم است. این‌همه یهود هستند در دنیا این‌همه دولت دارند این‌همه نصاری هستند در دنیا و دولت نصاری از همه دول مسلط‌ترند. اغلب مردم دولت دارند ثروت دارند مع ذلک هرّی از برّی تمیز نمی‌دهند هیچ حقی از باطلی تمیز نمی‌دهند همین‌قدر نانی می‌خورند و می‌خوابند. اینها مناط دین و مذهب نیست.

مختصراً بدانید دین خدا همین جوری است که بیان کرده. دین خدا یک چراغی است که از نوری روشن شده این چراغ پیشتر هم نورانی بوده که اگر آن نور هم نبود باز آن چراغ نورانی بود. و این چراغ بر روش شیشه‌ایست که آن شیشه خودش هم نورانی است، اگرچه چراغی توی آن نباشد روشن است و اینها در فانوسی است که خود آن فانوس روشن است که اگر اینها هم نبودند آن فانوس روشن بود و همه اینها توی خانه‌های چند است که آن خانه‌ها روشن و نورانی هستند که اگر هیچ اینها هم نبودند آن خانه خودش روشن بود مع‌ذلک خدا نورها را روی هم روی هم قرار داده تا بندگان عذری نداشته باشند که بتوانند بگویند خدایا دین تو واضح نبود از این جهت ما از آن راه رفتیم بلکه همین جوری که خدا امر را بر خود محکم کرده و حتم کرده که واضح کند و ظاهر کند همین‌طور حتم کرده بر خود که اهل باطل را رسوا کند رسوا هم می‌کند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 162 *»

و هیچ روی خود هم نمی‌آرد. چون خودش می‌خواهد به راه باطل برود خدا هم منع نمی‌کند جبر نمی‌کند. آن کسی هم که حق می‌خواهد هدایتش می‌کند. خدا هیچ جبر نمی‌کند به کسی، خدا ظالم نیست کسی را دستی گمراه نمی‌کند. اول راه را می‌نماید هر کس می‌خواهد هدایت می‌شود هر کس می‌خواهد گمراه می‌شود.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 163 *»

موعظه يازدهم  (چهارشنبه / 11 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود و از برای بندگی خود آفریده بود از این جهت خود را از برای خلق تعریف فرمود و راه و رسم بندگی را به ایشان تعلیم فرمود چنان‌که فرموده ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون می‌فرماید من جن و انس را خلق نکردم مگر از برای همین که مرا عبادت کنند ماارید منهم من رزق چنان‌که خودشان خیال می‌کنند که خودشان رزق برای خود تحصیل می‌کنند و غافلند؛ و اغلب مردم، اغلب اغلب اغلب که هرچه بگویم بیشتر، حتی اینکه اگر یک و دویی پیدا شوند که غیر از این باشند، اغلب اعتقادشان این است که خودشان رزق برای خود تحصیل می‌کنند. یک‌خورده ملتفت باشید اگر اعتقاد این بود که خدا است رازق وحده لا شریک له چنان‌که آن اعتقاد هست که خدا است خالق وحده لا شریک له و هیچ کس دیگر نمی‌تواند خلق کند، از این جهت هرگز در صدد

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 164 *»

خلقت برنمی‌آیی، ببین آیا هرگز هوس کردی که برویم پشه‌ای بسازیم، گربه‌ای بسازیم هیچ هوس نمی‌کنی، چرا که یقین داری خدا است خالق وحده لا شریک له و جن و انس جمع شوند نمی‌توانند یک پشه‌ای بسازند یک گربه‌ای بسازند یک موشی بسازند. ببین هرگز هیچ هوس نمی‌کنی به جهتی که می‌دانی نمی‌شود، به این جهت از پیَش نمی‌روی. همین‌جور اگر اعتقادت این بود که خدا است رازق، این‌قدر حیله نمی‌کردی تدبیرها نمی‌کردی که برویم که را ببینیم، خود را به که ببندیم، به که بچسبیم، تملق که را بگوییم که بیست و پنج نان به ما بدهد. مردم خیال می‌کنند به شرقّ دست خودشان، به حیله‌ها به زرنگی‌ها چیزی می‌توانند تحصیل کنند، حاشا بلکه هرچه خدا خواست می‌شود، هرچه نخواست نمی‌شود اگرچه جمیع عالم پشت به پشت یکدیگر بزنند که خودشان چیزی تحصیل کنند، این است که گمان می‌کنند که خودشان رازق خودشانند یا خودشان رزق عیالشان را می‌دهند و خدا ردشان کرده فرموده ماارید منهم من رزق من هیچ رزقی از ایشان نخواسته‌ام که بدهند، نه رزق خودشان را نه رزق عیالشان را نه رزق دیگری را.

فکر کنید، دقت کنید، اعتقاد اگر درست نیست درستش کنید، هو الذی خلقکم خدا کسی است که تمام شما را خلق می‌کند، هیچ کس نمی‌تواند چیزی خلق کند. کسی است که تمام خلق را روزی می‌دهد، هیچ کس نمی‌تواند رزقی به کسی بدهد. کسی است که تمام خلق را می‌میراند، هیچ‌کس نمی‌تواند این ‌کار را کند. تمام خلق را زنده می‌کند، هیچ‌کس نمی‌تواند کسی را زنده کند هو الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء سبحانه و تعالی عما یشرکون پس این خدا می‌گوید نگاه کن ببین يک کسی هست اینها را ساخته همچو چیزی را که می‌بینی، او خدا است که اینها را ساخته، همین‌طور یک کسی هم هست رزق می‌دهد، یک کسی هم هست همه را می‌میراند، یک کسی هست همه را زنده می‌کند. حالا آنهايی را که خیال می‌کنی شریک خدا است دیگر چه خیال خودت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 165 *»

باشد چه بتی باشد چه گاوی باشد. بعضی مردم گاو را خیلی حرمت می‌کنند، بعضی ستاره را می‌پرستند بعضی آتش را می‌پرستند، اینها همه از بی‌معرفتی است و بی‌شعوری. خدا می‌گوید هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء خدا آن کسی است که خلق می‌کند جمیع اشیاء را. حالا آیا گاو می‌تواند خلق کند چیزی را؟ اگر می‌تواند خدا است. آیا آتش می‌تواند آب خلق کند؟ آتش خودش را هم نمی‌تواند نگاه بدارد پس خدا نیست، ستاره‌ها خدا نیستند هیچ مخلوقی از مخلوقات خدا نیست. همان خدا است خالق وحده لاشریک له. پس فکر کن، اقلاً اعتقادت را درست کن که اگر اعتقاد درستی نداری بدان ایمانت درست نیست ایمان درستی نداری. چنان‌که خدا است و اسم‌های بسیار دارد. یکی از اسم‌های خدا این است که قادر است، یکی از اسم‌هاش این است که عالم است، یکی از اسم‌هاش این است که حکیم است، یکی غفور است یکی مقتدر است و هکذا، حالا اگر بگویی من به خدایی قائل هستم اما این خدای من قادر نیست، همچو کسی خدا نیست، این خاء و دال است. اگر بگویی خدای قادری اعتقاد دارم اما این عالم نیست فکر کنید ببینید آیا کفایت می‌کند این در شناختن خدا؟ هیچ کفایت نمی‌کند، خدای جاهل مثل خدای عاجز است. همچنین اگر بگویی به خدایی اعتقاد دارم که هم قادر است هم عالم است اما حکیم نیست، این خدا نیست. خدای سفیه مثل خدای جاهل است، مثل خدای عاجز است نه خدای جاهل خدا است نه خدای عاجز نه خدای سفیه، همین‌جورها اگر فکر کنی خواهی یافت خدا آن کسی است که جمیع صفات کمالیه را داشته باشد هم قادر باشد هم عالم باشد هم حکیم باشد هم غفور باشد هم شکور باشد، خدا آن است که شرع قرار بدهد، طریقت داشته باشد، حقیقت داشته باشد، دنیا داشته باشد، آخرت داشته باشد و هکذا به همین نسق که اگر یکیش نباشد بدان کفایت نمی‌کند. نعوذبالله اگر بنا باشد حساب کنند و بگیرند خیلی‌ها را می‌گیرند مگر از تصدق سر بزرگان عفو کنند. به همین ‌طوری که خدا کفایت نکرده که بگویی که من به

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 166 *»

خدای قادری اعتقاد دارم اما عالم نیست کفایت نمی‌کند، همین‌جور اگر بگویی خدا خالق است اما رازق نیست رازقش خودمم به زرنگی پیداش می‌کنم، اگر این است اعتقادت بدان اعتقادت خراب است. پس اگر دانستی اعتقادت خراب است زور بزن فکر کن اعتقادت را درست کن بدان خدا است خالق چنان‌که جمیع ماسوای خودش را او خلق کرده، تمام رزق‌هایی که در دنیا هست، که خلق کرده؟ خدا. این گندم‌ها را که خلق کرده؟ خدا. جن و انس جمع شوند و همه هم پشت به پشت یکدیگر بگذارند یک دانه گندم بسازند نمی‌توانند.

فکر کنید ان‌شاءالله، خالق خدا است وحده لا شریک له، غیر از خدا یک دانه گندم هم نمی‌توانند بسازند. فکر کنيد ان‌شاء‌الله خالق خدا است وحده لا شريک له و آن کسی که رازق است خالق باید باشد چنان‌که خالق باید رازق باشد، همه را او به این خلق باید قسمت کند، نهایت گندمش را مقدر کرده انسان‌ها بخورند برنجش را مقدر کرده انسان‌ها بخورند علفش را کاهش را جوش را حیوانات بخورند. پس اوست رازق وحده لاشریک له. چنان‌که مأیوسی و می‌دانی نمی‌توانی یک دانه گندم بسازی از این جهت هرگز بازیت هم نگرفته که بگویی بنشینیم آب و خاکی داخل کنیم و یک چیزی بسازیم، خطی میانش بکشیم یک کاریش کنیم گندم درست شود، هرگز همچو خیالی نکرده‌ای، همین‌جور بدان این گندم به تو نخواهد رسید اگر خدا نخواهد. نمی‌رسد به تو مگر وقتی که خدا تقدیر می‌کند، دیگر آن تقدیر اسباب دارد، اوضاع دارد، آلات دارد. به آن اسباب آنچه باید به تو برسد می‌رساند. چه بسیار متاعی که در هند خلق می‌شود از برای اهل همدان، باید بیارند اینجا. چه بسیار متاعی را که در همدان درست می‌کنند اینجا نمی‌خرند باید برود بغداد روزی آنها بشود.

پس خدا است خالق، چنان‌که خدا است رازق و خدا است رازق چنان‌که خدا است خالق وحده لا شریک له. پس این حیله‌ها و زرنگی‌هایی که این مردم به کار می‌برند در واقع شرک است حالا دیگر اهل حق روی خود نیارند و قدری مسامحه و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 167 *»

مدارا کنند با این مردم، بلکه کار اهل حق مدارا است می‌دانند که همه حیله می‌کنند لکن با اینها باید معاشرت کرد معامله کرد به این جهت سست می‌کنند مدارا می‌کنند اما می‌دانند که این شرک است. بدان اوست خالق چنان‌که اوست رازق چنان‌که اوست محیی چنان‌که اوست ممیت و همچنین باقی اسم‌ها را بخوان. پس هیچ خالقی نیست غیر از او، چنان‌که هیچ رازقی نیست به غیر از او، محیی نیست به غیر از او، ممیتی نیست به غیر از او، همان‌طور که خودش گفته هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء سبحانه و تعالی عما یشرکون هرگز بتی این‌ کارها را کرد؟ این شرکائی که قرار داده‌اند آیا هیچ‌کدام یکی از اینها را می‌توانند بکنند؟ دیگر بعضی از مشرکین انسان را شریک قرار داده‌اند برای خدا، بعضی صابئین شدند و ستاره‌پرست شدند بعضی دیگر آتش‌پرست شدند بعضی گاو را پرستیدند بعضی درخت را پرستیدند بعضی سنگ پرستیدند. پس خدا تعلیمت می‌کند و خوب هم می‌توانی یاد بگیری. می‌گوید این بتی که تراشیده‌ای یا این درخت یا این گاو یا این ستاره اینها هیچ‌کدام آیا می‌توانند خلق کنند چیزی را؟ هیچ‌کدام می‌توانند رزق بدهند کسی را؟ هیچ‌کدام می‌توانند بمیرانند یا زنده کنند؟ پس هیچ خالقی نیست به جز خدا چنان‌که هیچ رازقی نیست به جز خدا هیچ محیی نیست به جز خدا هیچ ممیتی نیست به جز خدا وحده لا شریک له.

پس ببینید ما چه خوب توحید می‌کنیم خدا را و مردم چه جور چیزها را به ما نسبت می‌دهند، چیزهایی که خودمان فکر نکرده بودیم به ما نسبت می‌دهند. پس ببینید ما چقدر مظلومیم. فکر کنید ببینید در هیچ زمانی این بنا بوده؟ آخر این خلق‌هایی که هستند و مختلفند و بحث و ردّ می‌کنند در دین و مذهب هیچ بنا نبوده از زمان آدم تا خاتم، این کار هرگز بنا نبوده لکن این زمان‌ها رسم شده که می‌بندند افترا را به شخصی که فلان کس می‌گوید علی خدا است پس حالا که چنین می‌گوید خدا لعنتش کند. همیشه این باب مسدود بوده از زمان آدم تا زمان شیخ مرحوم که آمد در

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 168 *»

دنیا این باب را مردم گشودند بنای افترا را گذاردند همه گفتند شیخ می‌گوید علی خدا است، شیخ هرچه داد می‌زند که اعتقاد من این است که غیر از خدای واحد دیگر خدایی نیست و هر کس غیر از این اعتقاد کند کافر است باز گفتند این توی دلش علی را خدا می‌داند این توی دلش علی را خالق و رازق می‌داند. گفتند این شیخ می‌گوید معاد روحانی است جسمانی نیست هرچه شیخ داد می‌زند که بابا معاد جسمانی است و هر کس معاد را روحانی بداند و جسمانی نداند کافر است، می‌گویند خیر این توی دلش معاد را جسمانی نمی‌داند. بابا تو خدایی که از توی دلش خبر شده‌ای؟ آیا تو پیغمبر خدایی یا جبرئیل برای تو نازل می‌شود؟ آیا فال گرفتی فهمیدی که شیخ معاد را روحانی می‌داند؟ توی کتابش که گفته معاد جسمانی است هر کس هم انکار کند کافر است. پس تو از کجا می‌فهمی که شیخ معاد را روحانی می‌داند؟ بله شیخ گفته معراج روحانی است. هرچه شیخ داد می‌زند که بابا معراج پیغمبر جسمانی است و من جسمانی می‌دانم و هر کس آن را روحانی بداند کافر است گفتند که خیر توی دلش روحانی می‌داند و خدا لعنتش کند.

باری، هرگز این بنا نبوده و رسم شد در زمان شیخ و حالا هم این افتراها را به من هم می‌بندند به همه ماها می‌بندند همه آن افتراها را، و روز به روز هی افتراها را زیاد می‌کنند و تازه به تازه می‌بندند. چند وقت قبل از این، این افترای تازه را به من بسته بودند گفته بودند فلان کس گفته است جبرئیل به پیغمبر نازل نمی‌شود پیغمبر خودش بی‌جبرئیل می‌گوید، فلان کس گفته است جبرئیل وجود خارجی ندارد.

خلاصه این باب در آخرالزمان مفتوح شده که اول افترا را می‌بندند بعد بر همان افترا حکم می‌کنند، هرگز این قرار نبود بلکه در میان اهل باطل هم این بنا نبود. فکر کنید ببینید در میان یهود و نصاری اختلاف است، هیچ کدام حاشا ندارند از دین خودشان. یهودی می‌گوید من عیسی را قبول ندارم، نصاری می‌گوید من قبول دارم، هیچ‌کدام افترا نمی‌بندند بر دیگری که تو اعتقادت این است. پس هرجا نزاعی دارند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 169 *»

معلوم است. یهود و نصاری با مسلمانان اختلاف دارند اختلافشان باز واضح است بیّن است، آشکار است آنها پیغمبر آخرالزمان را قبول ندارند مسلمانان قبول دارند هیچ‌کدام به هم نمی‌بندند. میان سنی و شیعه اختلاف است، هیچ کدام حاشا ندارند از مذهب خود. سنی‌ها می‌گویند شیعه رفض می‌کنند خلفای ما را و بد می‌گویند به آنها، آنها اثبات می‌کنند خلفای خودشان را، شیعه هم ردّ می‌کند آنها را و لعنشان می‌کند. هیچ کدام حاشا ندارند از مذهب خود. پس هر خلافی که در دنیا بوده از زمان آدم تا زمان شیخ، در هر زمانی، همه خلاف‌ها واضح بوده. آن صاحب خلاف‌ها از خلاف خود حاشایی نداشته‌اند تا زمان شیخ بیچاره که شد که والله مظلوم‌ترين مظلومين بود، مظلوم‌ترين اهل حق اين شيخ مرحوم بود که آمد در دنیا و گفت آنچه را که مسلمانان می‌گویند من می‌گویم، گفت آنچه را که شیعیان می‌گویند من می‌گویم، گفت پدر من شیعه، مادر من شیعه، اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسول الله، اشهد ان علیاً امیرالمؤمنین ولی الله، کتابش را مثل شیعه نوشت، درسش را مثل شیعه گفت، اثبات تشیع کرد و رد مخالف شیعه را کرد. مع ذلک آمدند به پای این بستند که این ائمه را خدا می‌داند و هر کس علی را خدا می‌داند ملعون است، پس شیخ ملعون است نعوذ بالله. این چه مروتی است؟ این چه انصافی است؟ بله این معاد جسمانی را قائل نیست. هرچه داد زد که من به معاد جسمانی قائلم و هرکه قائل نباشد او را کافر می‌دانم دادهای او به جایی نرسید. حالا هم همین‌طور به غیر از افترا هیچ چیز دیگر نیست در دست معاندین ما، چرا که نمی‌توانند ایراد وارد آورند. و بدانید والله اگر جمیع اهل شرق و غرب عالم جمع شوند همین‌جوری که خدا در قرآن خود تحدی کرده و نازل کرده که اگر جمیع جن و انس جمع شوند و پشت به پشت یکدیگر گذارند و بخواهند یک قرآنی مثل قرآن محمد؟ص؟ بیارند یا یک سوره مثل این قرآن بیارند در قوه‌شان نیست همین‌طور جمیع اهل حق حالتشان این است اگر جمیع جن و انس جمع شوند نمی‌توانند ردشان کنند.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 170 *»

از آن جمله مشایخ ما، اگر جمیع جن و انس جمع شوند و پشت به پشت یکدیگر بگذارند که آنها را ردّ کنند نمی‌توانند که آنها را ردّ کنند اما افترا به ایشان می‌بندند، افترا به پیغمبر خدا هم بستند افترا به امیرالمؤمنین کذائی هم بستند گفتند غسل جنابت نمی‌کند افترا بستند که دزدی می‌کند هميان آرد و نان شب‌ها به دوش مبارک می‌کشيد می‌رفت در خانه پيرزال‌ها و گداها آن‌قدر که پشتش ورم کرده بود، بستند به او که اين شب‌ها دزدی می‌کند به حضرت فاطمه افترا بستند، به مريم افترا بستند، به حضرت امير افترا بستند خدا هم مهلت می‌دهد آنها را برای اینکه این اهل حق از جای دیگر آمده‌اند و خبر از جای دیگر می‌دهند. خبر از آخرتی می‌دهند که آنجا میزانی و عدالتی و انتقامی است، پس اینجا مهلتشان می‌دهند آنجا می‌برندشان به جهنم الی ابدالابد عذاب می‌کنند و الا بدانید در جمیع کلمات مشایخ ما یک بحث مُجزّايی ندارند، اگر جمیع جن و انس جمع شوند پشت به پشت یکدیگر گذارند که یک چیزی پیدا کنند بحثی پیدا کنند که راستی راستی آن بحث وارد باشد، نمی‌توانند. پس اگر جن و انس جمع شوند ردّ اینها را نمی‌توانند بکنند. و این اختصاصی به مشایخ ما ندارد جمیع اهل حق حالتشان این است در زمان موسی اگر جمیع جن و انس جمع می‌شدند که کاری کنند که موسی را رد کنند نمی‌توانستند، عصا را می‌انداخت همه می‌دیدند اژدها شد بله فرعون می‌گفت این ساحر است، بزنید از این شهر بیرونش کنید. این را فرعون می‌گفت اما حرف او را نمی‌توانستند باطل کنند کار او را نمی‌توانستند بردارند عصا نمی‌شد اژدها نشود، اژدها می‌شد بلکه طوری می‌شد که مارهای مردم را هم می‌خورد. همچنین در زمان عیسی اگر جمیع جن و انس جمع می‌شدند که حرف او را باطل کنند نمی‌توانستند و همچنین پیغمبر؟ص؟ اگر جن و انس جمع شوند که ردش کنند نمی‌توانند همان روزی که آمد نمی‌توانستند ردش کنند بعدش هم نتوانستند چنان‌که بخواهید آن را بدانید فکر کنید که آمد پیغمبر؟ص؟ در میان مردم و آورد معجزی را برخلاف معجزات تمام پیغمبران، معجزات

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 171 *»

تمام پیغمبران در یک مکان بود در یک وقت بود بعد خبرش به مردم رسید که فلان پیغمبر همچو معجزه‌ای آورده و این پیغمبر معجز‌ه‌ای ‌آورد که کافر و مؤمن و منافق می‌بیند آن را در هر جایی در هر وقتی و گفت اگر جن و انس جمع شوند که مثل آن را بیاورند مثلش را نمی‌توانند بیاورند اگر از جمیع زمان‌ها و جمیع مکان‌ها خبر نداشت چطور همچو خبری داد؟

منظور این است که بدانید حق را خداوند عالم چنین واضح می‌کند. یک‌خورده ان‌شاءالله با بصیرت در دین و مذهبتان فکر کنید حق همیشه واضح است چنان ظاهر است، چنان آشکار است که هیچ راه خدشه در آن نمی‌رود هر مطلبی از آن را خدا بی‌شک و شبهه واضح کرده از این جهت است که خدا چنین فرموده، نمونه‌ای از آیات را معنیش را عرض کردم، می‌فرماید مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درّیّ جمیع مراتبش را می‌فرماید نوری است بر نوری، هیچ مرتبه از آن معقول نیست خفا داشته باشد که شخص حیران شود که آیا این حق است یا باطل است، بلکه هیچ خفائی در آن نیست روشن و واضح و ظاهر است چنان‌که باطل، این بعینه مقابلی دارد با اهل حق او کظلمات فی بحر لجّیّ خود تاریکی که خیلی تاریک است، دیگر این ظلمت در آبی تاریک هم باشد فی بحر لجّیّ در دریایی باشد در وسط آن دریا، این ظلمت بر روی آن آب تاریک هم بیفتد، موجی هم بیاید و سایه بیندازد در آب، دیگر از بالای آن موج موجی هم بزند، البته خیلی تاریک می‌شود موج من فوقه موج یک موجی بالای موجی بیاید البته خیلی تاریک می‌شود، علاوه بر اینها من فوقه سحاب روی این موج را هم ابر بگیرد ببینید چقدر تاریک می‌شود. باز ابر بود و این تاریکی‌ها نبود نوری می‌تابید از پشت، لکن اینها همه هست، بعد بر روی این موج هم می‌فرماید سحابی است، ببینید دیگر چقدر تاریک می‌شود ظلمات بعضها فوق بعض.

پس ان‌شاءالله فکر کنید حجت خدا را از این قبیل اگر گرفتی و خورده خورده بنا

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 172 *»

کردی فکرکردن، ان‌شاءالله به آسانی باطل را ترک می‌کنی. معلوم است اگر دیدی باطل را مانند ظلماتی که در دریای معظم بزرگی است که آبش سياه است، در آن وسط دریا موجی سایه انداخته و بر روی آن موج موجی دیگر آمده و سایه انداخته، بر روی آن، ابر بسیار سیاه تاریکی سایه انداخته و تاریک کرده، اگر باطل را این‌جور دیدی و پیش تو این‌طور است البته از آن اعراض می‌کنی. و اگر حق را در مقابل او آن‌طرف دیدی نوری است بر روی نوری، چراغی است که خود آن چراغ روشن است، نور این چراغ افتاده در توی شیشه‌ای که خود آن شیشه هم روشن است نورش مثل آفتاب می‌درخشد، آن چراغ هم که در توی همچو شیشه‌ای باشد دیگر آن چراغ که مثل این چراغ موشی‌های ما نیست، آن چراغ محمد است؟ص؟ که از این آفتاب والله خیلی بزرگ‌تر و روشن‌تر است. این آفتاب را که شما می‌بینید، از نور حضرت امام حسن خلق شده پس از نور حضرت امام حسن این آفتاب خلق شده چه جای حضرت امیر چه جای حضرت پیغمبر؟ص؟.

باری پس ملتفت باشید ان‌شاءالله، اگر  راه حق را در مقابل راه باطل دیدی مانند چراغ روشنی که از آفتاب والله روشن‌تر است و دیدی آن شیشه‌ای که بر روی آن چراغ است مانند آفتاب روشن است مانند کوکب درّی است مانند ستاره درخشان است و اگر دیدی فانوسی بر روی اینها که آن هم روشن است و می‌درخشد و اگر یافتی آن روغن زیتونی که یکاد زیتها یضیء و لو لم‌تمسسه نار آن روغنش مانند آتش نورانی است و درگرفته، اگر همچو دیدی حق را اهل حقی، و اگر همچو ندیدی در آن دریا غوطه‌وری. اگر در این حق نیستی در باطلی ماذا بعد الحق الا الضلال. اگر حق را به دست نداری بدان گمراهی و در آن دریا، جات است دیگر یا توی سحابش افتاده‌ای یا در موجش افتاده‌ای یا در آن موج افتاده‌ای یا در دریاش یا در ظلماتش افتاده‌ای و باز تا زنده‌ای می‌توانی از این دریا بیرون آیی، تا زنده‌ای می‌توانی پناه به خدا ببری از شر شیطان و حالا که می‌توانی پس سعی کن که ان‌شاءالله از آن دریا بیرون آیی. پس

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 173 *»

حق و باطل را اگر این‌جور می‌فهمی فهمیده‌ای. این ابتدای حق‌فهمی است. مشقتان می‌دهم بلکه از این راه که بروی به هیجان بیایی، بلکه طلب کنی بلکه حق به دستت بیاید ان‌شاءالله.

پس حق از جانب خدایی [است] که اقدر قادرین است و عالم است و اعلم عالمین است و حکیم است و حکمتش از همه خلق بیشتر است و هادی است و هدایتش از جمیع خلق بیشتر است و اصرار و ابرامش در هدایت خلق از تمام خلق بیشتر است؛ فکر کنید ببینید آن خدایی که همچو پیغمبری خلق می‌کند که این پیغمبر این‌همه اصرار و ابرام دارد در هدایت خلق، پس البته او راهنمایی است که از همه پیغمبران خود راهنماتر است، ارحم الراحمین است، والله از مادر مهربان خیلی مهربان‌تر است، از پدری که خیلی مهربان است خیلی مهربان‌تر است. چرا؟ به دلیل اینکه همچو پدری خلق کرده برای تو، همچنین همچو مادری خلق کرده برای تو، این پدر و مادر را خلق کرده که شب و روز زحمت بچه را بکشند و او سر هم گریه بکند و هی اینها نازش را بکشند تا این بچه بزرگ بشود، هی این فحششان بدهد و مادر هی سر هم قربانش برود، نجاست‌هاش را پاک کند. حالا مادر به این مهربانی را می‌بینی، والله خدا از این مادر مهربان‌تر است. دلیلش اینکه همچو مادری خلق کرده.

و ان‌شاءالله وقتی فکر کنی و راهش به دستت باشد از همین قبیل خواهی یافت که همین‌جوری که ارحم الراحمین است به جهتی که همچو پدر و مادر مهربانی خلق کرده، بدان این خدا اشد المعاقبین هم هست فی موضع النکال و النقمة. سلاطین جابر در دنیا بسیارند، دل‌سخت و دل‌سنگ در دنیا بسیارند. می‌خواهم عرض کنم والله خدا در مقام انتقام از جمیع سنگدل‌ها سنگدل‌تر است. در همین دعای افتتاح است که در شب‌های ماه مبارک می‌خوانی و این دعای افتتاح از صاحب‌الامر است صلوات الله علیه که فرمودند در شبهای ماه مبارک آن‌ را بخوانید اللهم انی افتتح الثناء بحمدک و انت مسدّد للصواب بمنّک تا اینکه ایقنت انک انت ارحم الراحمین فی موضع

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 174 *»

العفو و الرحمة و اشدّ المعاقبین فی موضع النکال و النقمة یقین دارم ای خدا که تو در موضع ترحم از جمیع رحم‌کنندگان رحم‌کننده‌تری. آنجایی که باید رحم کنی هیچ خلقی در قوه‌اش نیست که آن‌قدر رحم کند. مادر خیلی ترحم‌ها به بچه‌اش می‌خواهد بکند لکن نمی‌تواند. وقتی که بچه‌اش سرش درد می‌گیرد می‌خواهد چاره‌اش را بکند اما نمی‌تواند. حالا ان‌شاءالله سعی کنید که هم امید به همچو خدایی پیدا کنید هم بترسید. خدایی که هر کار بخواهد بکند آنچه بخواهد خواهش او بسته به چیزی نیست. اگر مادر می‌خواهد رفع کند ناخوشی بچه‌اش را این بسته است به خواهش خدا، پدر اولادش را دوست می‌دارد نمی‌خواهد فقیر باشد اما نمی‌تواند رفع فقرش را بکند، این بسته است به خواهش خدا، به بچه‌اش خیلی مهربان است اما چه مصرف از این مهربانی. طبیب خیلی رؤف است خیلی رحیم است، رؤف و رحیم هم نباشد می‌خواهد خیلی مشهور باشد، خیلی زور می‌زند که معالجه کند، سعی خودش را هم می‌کند اما از دستش می‌رود. لکن خدا است ارحم الراحمین هیچ مانعی در کار او نیست، پس امید به او باید پیدا کرد، به هیچ خلقی نمی‌توان امید پیدا کرد. به طبیب امید پیدا کنی در همان قدرهایی که می‌تواند خیلی خوب، اما در کارهای دیگر که نمی‌تواند چه می‌کنی؟ به پدر امید پیدا می‌کنی در آن‌قدرهایی که می‌تواند خیلی خوب، آن کارهایی را که نمی‌تواند چه می‌کنی؟ به مادر امید پیدا می‌کنی همین‌طور.

فکر کن ان‌شاءالله، دقت کن، خواب مباش، چرت مزن، خدایی است ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و هیچ مانعی هم در کار این خدا نیست. پس رو به این خدا نرفتن و امید به این خدا پیدا نکردن خیلی بی‌مروتی است، مگر کسی نشناسد این خدا را که نرود پیش این خدا. پیش همچو خدایی نرفتن و تضرع و زاری نکردن نهایت جهل است. خدایی که آنچه بخواهد بکند از روی ترحم می‌کند و مانعی ندارد، پس باید نهایت امید را به چنین خدایی داشت. از آن طرف والله اشد معاقبین است، باید بدانی خدا است اشد معاقبین فی موضع النکال و النقمة وقتی نرفتی رو به

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 175 *»

او و خواست که بگیرد، انسان دیگر کاری نمی‌تواند بکند. چه بسیار کارها و سختی‌ها که سلاطین آن کارها را می‌خواهند بکنند اما نمی‌توانند، اسبابش را ندارند به این جهت نمی‌توانند، آن‌قدر تسلط ندارند که بکنند اما خدا هرکاری که می‌خواهد بکند شرطی ندارد کار خدا و می‌کند آن کار را. و از جمله راه‌هایی که می‌شود یافت که اشد معاقبین است این است که از شدید بودن اوست که این معاقبین را خلق کرده، این پادشاهی که این‌همه سطوت دارد، خدا متشخص‌تر از این پادشاه است که این را خلق کرده. پس خدا است ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة تو بیفت در دین او و حق را پیدا کن تا محل ترحم بشوی و خدا است اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمة وقتی از راه او بیرون رفتی مستوجب غضب و سخط او می‌شوی. و اگر حالا را می‌بینی که کاریت ندارند بدان که این زمین و آسمان و جمیع خلق را که می‌بینی خدا باقی گذارده، جمیع بَدان را که مهلت داده همه اینها برای خاطر خوبان است. تو خوب بشو کارت ساخته شده ربنا ماخلقت هذا باطلاً این زمین و آسمان را خدا برای این نیافریده که هی روزی او را بخورند و فحشش بدهند و جاهل هم باشند و رو به او نکنند اقرار به او نداشته باشند. برای این خلقت زمین و آسمان را نکرده، پس این زمین و آسمان را برای حق و اهل حق خلق کرده و والله کفار را مهلت می‌دهد برای مصالح مؤمنین که چون کارهایی که می‌کنند به کار مؤمنین می‌آید خدا به اینها مهلت می‌دهد، یا از نسل آنها مؤمنین چند به دنیا می‌آیند به این جهت مهلت می‌دهد آنها را. بسا هزار پشت کافر را مهلت می‌دهد و هی خلقشان می‌کند برای اینکه در پشت هزارمی مثلاً مسلمانی بیرون بیاید یا یک مؤمنی بیرون آید. چه بسیار کفاری را مهلت می‌دهند به جهت آنکه کمک مؤمنین هستند، این‌همه آهن‌ها را باید بروند بسازند بار کنند بیارند. این‌همه جنس‌هایی که در شهرها هست بیارند، این‌همه صنایع که می‌شود همه را کفار باید بکنند مهلتشان می‌دهد برای اینها. پس تمام زمین و آسمان و تمام خلق را برای حق خلق کرده ربنا ماخلقت هذا باطلاً. می‌خواهی به راحت بیفتی،

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 176 *»

می‌خواهی به راه حق بیایی از این راه بیا. از آن دریا بیرون بیا که ظلمتی روی ظلمتی است. می‌گویی من نمی‌دانم باطل کدام است تا از آن بیرون بیایم، بسیاری از مردم می‌گویند کاش ما می‌دانستیم حق کجا است، اگر ما می‌دانستیم حق کجا است کور می‌شدیم اطاعت حق را می‌کردیم، هر کس می‌بینی می‌گوید حق با ما است، نمی‌دانیم کی راست می‌گوید. بسیاری از مردم می‌گویند باطل کجا است؟ اگر ما می‌دانستیم چیزی باطل است البته رو به آن نمی‌رفتیم. می‌دانم خیلی از مردم این حرف‌ها را می‌زنند هم از این سمت هم از آن سمت، اما هر دو دروغ می‌گویند. راه خدا راهی است که والله از آفتاب روشن‌تر است. روشنی شیشه‌ای که بر روی نور خدا است، گفته از آفتاب درخشنده روشن‌تر است، روشنی آن مشکات بر روی آنها آمده، روشنی آن نوری که چراغ از آن روشن شده بر روی آن.

پس دین خدا واضح است بیّن است آشکار است و حجت خدا تمام است چرا که خدا عادل است ظالم نیست، خدا عالم است جاهل نیست، خدا قادر است عاجز نیست، می‌داند و می‌تواند دین خود را واضح کند و از رأفت و رحمتی که دارد واضح کرده و اگر تو حالا نمی‌بینی دین او را بدان در آن دریا افتاده‌ای که می‌گویی راه نمی‌برم، دروغ می‌گویی هل تستوی الظلمات و النور ببین کدام تاریکی با کدام روشنایی مغشوش و مشتبه می‌ماند؟ روشنایی معلوم است روشنایی است تاریکی معلوم است تاریکی است پس هل تستوی الظلمات و النور و الظل و الحرور  هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون. کسانی که همین حرف‌ها را هم راه نمی‌برند خودت فکر کن ببین آیا آنها اهل دینند؟ اهل دین اقلاً باید دین را راه ببرند. کسانی که با اهل دین حق عداوت دارند، عناد می‌کنند لجاج می‌ورزند، تهمت‌ها می‌زنند به اهل حق، خلق را از حق برمی‌گردانند، آیا اینها اهل حقند؟ بلکه حکماً اینها اهل باطلند ظلمات بعضها فوق بعض هم خودشان را می‌دانند که گمراهند هم تابعینشان. پس هر وقت حقی را دیدی مثل روز روشن است و از روز روشن‌تر، آن شیشه مثل روز است، چراغش دیگر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 177 *»

چقدر نورانی است، دیگر فانوسش چقدر نورانی است، دیگر روغنش چقدر نورانی است، هیچ ریبی هیچ شکی خدشه‌ای در آن نمی‌بینی، اگر حق را این‌جور می‌بینی داخل اهل حقی و اگر حق را این‌جور نمی‌بینی بدان توی آن دریای ظلمتی و باز تا زنده‌ای می‌توانی بیرون بیایی، چرا که انبیاء آمدند دعوت کردند کفار را دعوت کردند منافقین را. پس اگر حق و باطل را مانند روز و شب می‌بینی، روشنی حق را مثل روشنی روز می‌بینی و روشن‌تر، و تاریکی باطل را مثل تاریکی شب می‌بینی و تاریک‌تر، اگر این‌جوری بدان اهل حقی و اگر این‌جور نیستی بدان اهل آن دریایی و توی آن دریا افتاده‌ای و تا زنده‌ای زور بزن از آن دریا بیرون آیی.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 178 *»

موعظه دوازدهم  (پنجشنبه / 12 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم. عرض کردم چون خداوند عالم خلق را از برای فایده‌ای آفریده بود خصوص جن و انس را چرا که معلوم است خدا لغوکار نیست بازیگر نیست مثل کوزه‌گری که هی کوزه بسازد و هی بشکند و هی آب بگیرد و باز بسازد باز بشکند، این بی‌فایده است. پس چون خلق را بی‌فایده نیافرید فایده‌ای از برای خلق قرار داد، آن فایده را خود خدا بهتر می‌دانست از دیگران. پس خدا می‌دانست که خلق را خلق می‌کند از برای بندگی خودش، برای معرفت خودش، از این جهت صریح فرمود ماخلقت هذا باطلاً  و ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون ماارید منهم من رزق و ماارید ان یطعمون ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین من خلق نکردم جن و انس را مگر از برای اینکه مرا عبادت کنند. و معلوم است تا نشناسند خدا را، نمی‌توانند عبادت کنند. تا نشناسند آقای خود را، خدمت آن آقا را نمی‌توانند بکنند. آقا کجا است؟ خانه‌اش کجا است؟ چه خدمت دارد؟ تا نشناسد نمی‌شود و بندگی هم خدمتکاری است و نوکری است.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 179 *»

پس معلوم است تا خدای خود را نشناسند نمی‌توانند عبادت او را بکنند. پس مغرور مشوید به دنگ کوبیدن مردم، اين سنی‌ها هی نماز می‌کنند، هی‌ دنگ می‌کوبند هر کس زیاد نماز کرد نه خیال کنید این بنده خدا است، خدا را شناخته، خدا را عبادت کرده. این است که حضرت امیر صلوات الله و سلامه علیه می‌فرمایند عبادتی که از روی دانایی و علم نباشد صاحب آن مثل الاغی است که آن را به آسیاب بسته باشند، صبح تا شام راه رفته اما هیچ مسافت طی نکرده.

پس این دنگ کوبیدن را هیچ مغرور مشو. نماز کردن زياد، سنی‌ها هم هی نماز می‌کنند دنگ می‌کوبند هی روزه می‌گیرند هی جهاد می‌کنند هی خمس می‌دهند هی زکات می‌دهند، حالا آیا عبادت کرده‌اند خدا را؟ پس تا خدا را نشناسد کسی، نمی‌تواند عبادت کند. از این است که در ضمن همین آیه ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون امام تفسیر می‌فرمایند مقصود الا لیعرفون است. پس بسی واضح است که باید خدای خود را شناخت و خدا تا خود خود را تعریف نکند خلق نتوانند او را شناخت. بله این معنی از پیش نظر جمیع کسانی که اهل حق نیستند مخفی است. جمیع این جمعیتی که هستند در دنیا سرتاسر نگاه می‌کنند می‌بینند زمینی هست آسمانی هست آن وقت پس اینها خالقی دارد، پس شناختیم خدا را؛ عرض می‌کنم جمیع جن و انس جمع شوند خودشان بخواهند خدا را بشناسند نمی‌توانند مگر اینکه خدا خود را بشناساند، بعد خلق او را بشناسند و این را کم ملتفت می‌شوند. شما ان‌شاءالله ملتفت شوید اگر کسی در میان خلق خودش را اظهار نکند و همیشه مخفی باشد هیچ کس نمی‌تواند بشناسدش. این اگر بخواهد بشناسندش باید بیاید در میان مردم تا مردم او را ببینند. پس میان مردم هم تا کسی خود را نشناساند به مردم کسی نمی‌تواند او را بشناسد. حالا خدا هم خود را آن‌طور می‌شناساند به مردم. مردم هم همان‌طور او را می‌شناسند و طوری که خدا خودش را به خلق شناسانیده بدانید که بی‌واسطه این پیغمبران خود را نشناسانیده. پس زبان خود را در میان ملک خود، زبان

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 180 *»

پیغمبرانش قرار داده، امر خود را در دل پیغمبرانش قرار داده. پس هر کس شناخت پیغمبران او را شناخت او را، هر کس شنید قول پیغمبران او را اطاعت کرده او را، و هر که کافر شد به پیغمبران او کافر شد به او، و هر که نشناسد پیغمبران او را نشناخته او را.

پس این است که در میان دایره اسلام که می‌آیی فکر کن ببین تو با پیغمبرانی که احکامشان را نمی‌خواهی، به حکمشان کاری نداری. آن پیغمبر را باید بشناسی که برای تو احکام آورده و آن پیغمبر آخرالزمان است؟ص؟.

پس شناختن پیغمبر و آل پیغمبر؟ص؟ در اسلام شناختن خدا است. این است که در زیارت ائمه طاهرین در زیارت جامعه است و دو زیارت جامعه هست یکی جامعه کبیره است و یکی جامعه صغیره است و زیارت جامعه صغیره زیارتی است که معتبر است پیش خودشان. در آن زیارت می‌خوانی که السلام علی من عرفهم فقد عرف الله و من جهلهم فقد جهل الله سلام بر آن کسانی که هر کس ایشان را شناخت خدای خود را شناخت هر کس ایشان را نشناخت خدای خود را نشناخت.

حالا فکر کنید شناختن ایشان چه جور شناختن است که شناختن آنها شناختن خدا شده؟ یک‌خورده فکر کنید شما عقلتان را به کار ببرید بازی نخواسته‌اند بکنند. این قرآن را برای شما آورده‌اند، این زیارات را برای شما آورده‌اند، حالا تو بخوانی و معنیش را نفهمی چه مصرف دارد بعينه چاری چرياری پيلی پندولی سيسی پيسی است که معنی از آن نمی‌فهمی. پس اینکه فرموده‌اند السلام علی من عرفهم فقد عرف الله یعنی سلام بر آن امامانی که همان دوازده امام باشند سلام بر آن ائمه و آن کسانی که هر کس شناخت ایشان را شناخت خدا را و من جهلهم فقد جهل الله و هر کس جاهل به ایشان شد جاهل به خدا شد.

حالا ایشان را بشناسیم یعنی بشناسیم که هر یکی پسر کدامند و پدر کدام؟ این را که سنی‌ها هم می‌دانند که علی پسر ابوطالب است امام حسن پسر حضرت امیر است امام حسین پسر حضرت امیر است فاطمه دختر  پیغمبر است. فاطمه دختر

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 181 *»

کیست؟ آیا سنی‌ها نمی‌دانند همه می‌دانند جمیع اهل تواریخ حتی یهودی‌ها و نصاری می‌دانستند مگر کسی که اسمشان را نشنیده باشد، دیگر باقی همه می‌دانند همه می‌شناختند همه می‌دانستند که پسر کیست پدر کیست. پس سلام بر آن کسانی که اگر ایشان را شناختی می‌شناسی خدای خود را چه معنی دارد؟ آیا می‌شناسی ایشان را که می‌خورند و می‌آشامند؟ مگر خدای شما می‌خورد و می‌آشامد؟ و اگر شناسایی خدا در خورد و خوراک بود شما هم که می‌خورید و می‌آشامید، پس از این قرار شما را هم هر کس شناخت خدا را شناخته و حال آنکه هر کس شما را شناخت خدا را نشناخته.

پس دقت کنید ببینید خودشان چه جور دستورالعمل داده‌اند در شناختن خودشان. حضرت امیر فرمود به سلمان و اباذر یاسلمان و یا جندب ان معرفتی بالنورانیة هی معرفة الله عزوجل و معرفة الله عزوجل معرفتی. معرفت من به نورانیت یعنی اصل مرا بدانی از کجا آمده‌ام، عبا و قبای مرا نبینی، مرا قیاس به خلق نکنی. مردم چون قیاس به خلق می‌کنند ایشان را، انکار فضائل می‌کنند. خیال می‌کنند آنها هم اشخاصی بودند می‌خوردند و می‌آشامیدند ناخوش می‌شدند خوب می‌شدند. مردم اینها را که می‌دیدند باقی حالات را قیاس می‌کردند به این حالات. می‌بینید ما خودمان هرجا باشیم جای دیگر نیستیم، ما اگر در شهری باشیم در شهری دیگر نیستیم. خیال می‌کنند آنها هم همین‌جورند که انا بشر مثلکم فرموده‌اند.

شما ان‌شاءالله ملتفت باشید، خودشان را بشناسید که اگر کسی ایشان را شناخت در هر شهری باشد ایشان را می‌شناسد. این است که خدا گفته که وقتی صاحب الامر ظاهر می‌شود جمیع اهل شهرها همه خدمت امام می‌رسند. نه که در یک شهر حاضر باشد بلکه جمیع شهرها پشت سر امام نماز می‌کنند. یک شخص هم هست. چند شهر هست در دنیا در همه شهرها هست اهل هر شهری او را در شهر خود می‌بینند. حالا قیاسش می‌خواهی بکنی به خودت البته درست نمی‌آید، قیاس

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 182 *»

نگفته‌اند بکنی. بعد از آنی که خلاف شرع کردی و قیاس کردی آل‌محمد را به خود و حال آنکه قیاس به خلق نمی‌شوند، البته ایشان را نمی‌شناسی. چه دخل به مردم دارند؟ در شکم مادر که هستند حرف می‌زنند، در شکم مادر قرآن می‌خوانند، تورات می‌خوانند انجیل می‌خوانند. حالا دیگر فلان آخوند پوزو می‌گوید من در شکم مادر که بودم علقه بودم مضغه بودم هیچ نمی‌دانستم راست می‌گوید، آنجا گُه نجسی بود مثل اینکه اینجا هست.

پس ائمه در شکم مادر عالم به ما کان و ما یکون هستند، عالم به تمام قرآن هستند. این بود که وقتی که تولد کردند قرآن می‌خواندند تورات می‌خواندند انجیل می‌خواندند. قیاس به خودت می‌کنی می‌بینی خود احمقت باید سال‌ها درس بخوانی تا یکی از اینها را یاد بگیری. ایشان وقتی تولد می‌کنند تورات می‌دانند انجیل می‌دانند قرآن می‌دانند به جهتی که وارث است ارث همه انبیاء به او رسید. و دارد در زیارت سیدالشهداء می‌خوانی السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله هر علمی که آدم داشت همه به ارث به تو رسید السلام علیک یا وارث نوح نبی الله هر اسم اعظمی هر علمی که نوح داشت به ارث به تو رسید السلام علیک یا وارث ابرهیم خلیل الله یعنی ابراهیم هرچه داشت به ارث به تو رسید و هکذا موسی کلیم الله عیسی روح الله و هیچ فخرشان نیست. والله می‌خواهم عرض کنم مردم وامی‌دارند ما را که اینها را بگوییم چرا که ایشان خودشان داده‌اند به آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی آنچه دارند. به حسب ظاهر می‌گوییم ارث برده‌اند از آنها، ایشان در شکم مادر بودند و شکم مادرشان بزرگ نمی‌شد، بخواهی قیاس کنی ایشان را به باقی خلق محال است ایشان را بشناسی. او در شکم مادر هست و معلوم نیست که در شکم مادر کسی هست، کأنه حامله نیست مادر ایشان. ايشان وقتی متولد می‌شدند از ممرّ  بول متولد نمی‌شدند. حالا تو قياس می‌کنی ايشان را به خود، تو  بسا از ممرّ غايط متولد شوی. امام از ممرّ  بول تولد نمی‌شود، ران شکافته می‌شود و از آنجا تولد می‌شود، پهلو شکافته می‌شود و تولد می‌شود.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 183 *»

پس ائمه را قیاس به خلق نمی‌توان کرد، از ابتدائی که خلقشان کرده وجودشان خارق عادت ملک است. آنها بر خلاف ماها راه می‌روند در اکلشان در شربشان در کارشان در گفتارشان در کردارشان؛ ببینید در قوه کیست که هرشب همه کارهاش را بکند، جماع‌هاش را بکند، غسل‌هاش را بکند و با وجود این‌همه هزار رکعت نماز هم بکند و او می‌کرد. ببینید که نمی‌شود کرد در قوت کسی نیست. تو در شهری که هستی در شهری دیگر نمی‌توانی باشی. وقتی امام زمان ظاهر می‌شود در هر شهری با او نماز می‌کنند همه جا هم حاضر است و شخص واحد هم هست پسر امام حسن عسکری است صلوات الله علیهما.

پس سعی کن آن طورهایی که ائمه دستورالعمل داده‌اند ایشان را بشناس و بخصوص اسمی از شیطان برده‌اند، فکر کن ببین شیطان جن است یک جنی بیشتر نیست و این یک جن در شرق عالم و غرب عالم وسوسه می‌کند، از جمیع خیرات مردم را باز می‌دارد و به جمیع معاصی امر می‌کند، پس عالم است به جمیع خیرات و به جمیع معاصی و تصرف می‌کند در شرق و غرب عالم. حالا با وجودی که عالم است به جمیع خیرات و به جمیع شرور و از زمان آدم و پیشتر در  [بين] ملائکه بود و در جمیع این مدت هم تصرف می‌کرد و هیچ شریک خدا هم نیست ملعون هم هست مطرود هم هست مع ذلک تصرف دارد علم دارد. حالا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و آله در شرق و غرب عالم تصرف داشته باشد جایی خراب نمی‌شود.

باری پس ملتفت باشید ان‌‌شاءالله، خداوند ایشان را قائم‌مقام خود آفریده چنان‌که باز به همین لفظ حضرت امیر درباره حضرت پیغمبر؟ص؟ فرمایش فرموده می‌فرماید اقامه مقامه فی سایر عوالمه فی الاداء می‌فرماید پیغمبر را واداشت در جمیع عوالمی که خلق کرده بود. دقت کنید ان‌شاءالله می‌فرماید اقامه مقامه فی سایر عوالمه فی الاداء اذ کان لاتدرکه الابصار و لاتحویه خواطر الافکار و لاتمثله غوامض الظنون فی الاسرار. می‌فرماید چون خدا را خلق نمی‌دیدند، صدای او را نمی‌شنیدند و همچنین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 184 *»

به عقول خودشان نمی‌توانستند خدای خود را بشناسند از این جهت که راه به سوی خدا مسدود بود و خودش مسدود کرده بود، راهش را پیغمبر قرار داد. فرمود که خدا واداشت پیغمبر را در مقام خودش در کجا؟ می‌فرماید فی سایر عوالمه فی الاداء در جمیع عالم‌های خودش از برای اداء، ادای چه؟ ادای آنچه را که می‌خواهد به خلق برساند. واداشت که این پیغمبر برساند، قائم‌مقام خدا است خلیفة الله است.

پس پیغمبر خلیفه خدا است در ملک خدا و تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً پس او را قائم‌مقام خود آفرید در اداء یعنی آنچه را که می‌خواست به خلق برساند به واسطه پیغمبر  رساند؟ص؟. و اگر بشناسیش حظ می‌کنی از ایمان خودت چنان‌که مسائل ظاهره را می‌پرسیدند مردم و احکام را پیغمبر می‌گفت و اگر از پیغمبر نمی‌شنیدند هیچ حکم خدا را راه نمی‌بردند. حالا می‌فرماید هرچه را خدا می‌خواست ادا کند، به این خلق بدهد، جمیع چیزها را به این پیغمبر داد گفت تو بده. چرا؟ به جهت اینکه می‌شد پیغمبر دیده شود صداش را می‌شد بشنوند. کسی را که نمی‌بینند صداش را نمی‌شنوند چطور از او چیزی می‌گیرند؟ خلق کسی را می‌خواهند او را ببینند صداش را بشنوند با او حرف بزنند عرض‌هاشان را به او بکنند امرهای او را بشنوند نهی‌های او را بشنوند با او معاشرت کنند با او بنشینند برخیزند. خدا رنگی ندارد شکلی ندارد قدی ندارد قامتی ندارد، از این جهت دیدن او دیدن پیغمبر اوست؟ص؟. پس هر کس دید پیغمبر را؟ص؟ دید خدا را بی‌اغراق و اگر بی‌اغراق می‌فهمی این را، می‌فهمی مطلب را و اگر اینها را اغراقات شعری خیال می‌کنی هنوز نفهمیده‌ای.

پس عرض می‌کنم که دیدار پیغمبر والله دیدار خدا است، اگر خدا را می‌خواهی ببینی ذات خدا دیده نمی‌شود آنچه دیده می‌شود پیغمبر است؟ص؟ من رآه فقد رآه خودش فرمود من رآنی فقد رأی الحق این بود که خدا گفت من یطع الرسول فقد اطاع الله پس هر کس زیارت کند ائمه را زیارت کرده خدا را، هر کس بشنود سخن ایشان را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 185 *»

شنیده سخن خدا را، هر کس امتثال کند امر ایشان را امتثال کرده امر خدا را. ایشان قولی از خود ندارند رأیی از خود ندارند معصومند مطهرند، از خدا می‌گویند و به سوی خدا می‌خوانند به سوی خدا دعوت می‌کنند. رجال لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله هیچ چیز در وجودشان نیست مگر ذکر خدا مگر تسبیح خدا دیگر هیچ ندارند خودشان از خودشان هیچ نیستند. خودشان می‌دانند که خودشان مال خودشان نیستند، ايشان مثل من و تو احمق نيستند می‌دانند خدا خلقشان کرده و مال خدایند، پس خود را نیست و نابود می‌دانند در جنب خدا چون هیچ چیزشان از خودشان نیست.

پس دیدشان دید خدا است دید خودشان نیست، قولشان قول خودشان نیست قول خدا است، فرمایششان فرمایش خودشان نیست فرمایش خدا است، امرشان نهیشان امر و نهی خودشان نیست امر و نهی خدا است، حلالشان حلال خودشان نیست حلال خدا است، حرامشان حرام خودشان نیست حرام خدا است، خانه‌شان خانه خدا است، بچه‌هاشان ابناءالله هستند، فعلشان فعل خدا است، اذیتشان اذیت خدا است من آذی لی ولیاً فقد بارزنی بالمحاربة چگونه چنین نباشد درباره ایشان و حال آنکه در خصوص مؤمنین در حدیث قدسی می‌فرماید هر کس اذیت کند ولیی از اولیای مرا خدا می‌گوید مرا اذیت کرده و به میدان جنگ درآمده. آنجایی که می‌شد اذیت کرد، مؤمن را می‌توان اذیت کرد آنجا می‌فرماید من آذی لی ولیاً فقد ارصدنی بالمحاربة در حدیثی دیگر فقد بارزنی بالمحاربة می‌فرماید هر کس اذیت کند مؤمنی را با من در میدان جنگ به مبارزت آمده در کمین‌گاه من نشسته که با من جنگ کند و مرا به جنگ خود خوانده. و البته کسی که با خدا جنگ کند خدا غالب است، با او نمی‌شود جنگید. البته هرکه با خدا می‌جنگد معلوم است خدا غالب است و مغلوب خواهد شد. لکن خدا چون تعجیل نمی‌کند مردم مغرور شده‌اند چون خیلی مهلت داده‌اند مردم جرأت پیدا کرده‌اند. اگر خدا بناش بود بگیرد آن‌قدر جرأت پیدا

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 186 *»

نمی‌کردند. خلاصه اذیت ایشان اذیت خدا است احسان به ایشان احسان به خدا است همچنین قرض‌دادن به ایشان قرض‌دادن به خدا است گرفتن از ایشان گرفتن از خدا است. تمام آن افعالی که خدا آن افعال را می‌خواهد در ملک جاری کند از دست ایشان جاری می‌کند. ان‌شاءالله چرت مزن گوش بده بلکه یاد بگیری تا آن مزخرفات را که مردم می‌گویند بتوانی ردّ کنی، بتوانی جوابشان را بدهی.

پس بدان هرچه خدا به بندگان خود می‌دهد مخلوق است که می‌دهد، ذاتش را نباید بدهد. هرچه می‌دهد از خزانه‌اش می‌دهد ایشانند خزانه‌داران خدا یا خودشان خزینه خدایند. از بعضی انبارها گندم بار می‌کنند می‌آرند، گندم ذات خدا نیست چرا که آنها [را] می‌دهند به گندم‌خورها، هر کس برنج‌خور است برنج‌ها را به او می‌دهند. انبار، خدا نیست چنان‌که صاحب انبار، خدا نیست. جمیع آنچه به خلق می‌دهد مخلوقی است از مخلوقات. به همین‌طور عرض می‌کنم که ایشانند خزینه علم خدا، علوم خدا پیش ایشان خزینه است مثل گندم و جو. آنهایی که علم می‌خواهند علم انبار شده در ایشان، حکمت خدا علم خدا والله در ایشان انبار شده قدرت خدا در ایشان انبار شده قدرت خدا هم مثل برنج و گندم خدا، مخلوق است ذات خدا نیست. برنج و گندم مخلوق خدا است خلقش می‌کنند رزق مخلوق قرار می‌دهند، علم خدا و قدرت خدا هم همین‌طور است.

پس ایشانند قائمان مقام خدا صلوات الله علیهم و ایشانند خلیفه‌های خدا و جانشینان خدا. اما چه فایده مردم خیلی ناصبند. ببینید به خود همین ناصبی‌ها بگویی امر تو امر خدا است نهی تو نهی خدا است تو روی قالیچه پیغمبر نشسته‌ای حکم تو حکم خدا است ردّ بر حکم تو ردّ بر حکم خدا است خوششان می‌آید و حظ می‌کنند، باد هم می‌کنند. این آخوندهای پوزو هیچ حکمشان هم حکم خدا نیست حکمشان حکم شیطان است خلیفه شیطانند. بله آنهاییشان که خوب باشند حکمشان حکم خدا است و ردّ بر حکمشان ردّ بر حکم خدا است. پس جایی که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 187 *»

حکم اینها حکم خدا باشد امرشان امر خدا باشد نهیشان نهی خدا باشد به جهتی که روی قالیچه پیغمبر نشسته‌اند، امیرالمؤمنین که جانشین و خلیفه بلافصل پیغمبر است چرا حکمش حکم خدا نباشد امرش امر خدا نباشد نهیش نهی خدا نباشد؟

پس هر کس ایشان را بشناسد خدا را شناخته. خدا چطور شناخته می‌شود؟ خدا این‌جور در ملکش خود را شناسانیده که قادر است بر جمیع کارها این قدرت را در وجود ایشان انبار کرده چرا که ایشانند اول ما خلق الله، هیچ جا خدا ذاتش را به جایی نچسبانده هیچ خدا ذاتش را به خلق نمی‌دهد ذاتش را به جایی نمی‌مالد. ذات خدا هیچ زیاد نمی‌شود کم نمی‌شود خدا هر جایی که چیزی داده به کسی، چیزی خلق کرده و داده. پس ذات خدا به ملک تعلق نمی‌گیرد به خلق تعلق نمی‌گیرد ذات خدا مباشر نیست معاشر نیست نزدیک کسی نیست دور از کسی نیست لکن قدرت خدا تعلق به ملک او گرفته ذات خدا پیش کسی نیامده قدرت خدا پیش جمیع خلق رفته و قدرت خدا غیر از ذات خدا است که تعلق گرفته به جمیع مخلوقات، اما ذات خدا به هیچ چیز تعلق نگرفته. پس ذات خدا تعلق نگرفته علم خدا تعلق گرفته به خلق، ذات خدا تعلق نگرفته به خلق. پس آن غیر ذات خدا است. حالا که غیر شد پس عیب ندارد علم خدا پیش ائمه طاهرین باشد صلوات الله علیهم. پس ایشانند صندوق علم خدا ایشانند محل مشیت خدا ایشانند خود مشیت خدا ایشانند خود قدرت خدا. پس ایشانند آن قدرتی که هیچ عجزی در ایشان نیست ایشانند آن علمی که هیچ جهلی در ایشان نیست ایشانند که در همه جا هستند. دیگر این حرف که ایشان جایی که نشسته‌اند جاهای دیگر نیستند؛ گفته‌اند و نوشته‌اند کتاب‌ها را بردارید بخوانید و تماشا کنید که منّی‌ها چه گه‌ها می‌خورند، گه‌هایی می‌خورند که سنی‌ها نمی‌خورند. بله چون علی یک جا است همه جا نمی‌تواند حاضر باشد پس امیرالمؤمنین سر هر مرده‌ای حاضر می‌شود، این نمی‌شود! و حال آنکه بخصوص در دعائی که هر روز ماه رجب وارد شده بخوانید می‌فرمایند بهم ملأت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 188 *»

سماءک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت یک‌خورده هوشت را جمع کن یک ساعت فکر کن اینهایی را که می‌گویم به ذهنت بسپار، دیگر تا قیامت داری. خدا در قرآن می‌فرماید سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق أو لم‌یکف بربک انه علی کل شیء شهید می‌فرماید ما می‌نمایانیم به ایشان در زمین در آسمان در جمیع آفاق در جمیع انفس می‌نمایانیم آیات خود را. آیات چطورند؟ آیات طوری هستند که هر کس آن آیات را دید می‌فهمد خدا حق است. پس خدا آیات را فرستاده و هر کس فکر کند می‌بیند آیه قرآن است که می‌خوانم از جای دیگر نیاورده‌ام. پس می‌فرماید سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم ما می‌نمایانیم آیات خود را در آفاق و در انفس ایشان حتی یتبیّن لهم انه الحق تا اینکه خوب واضح شود، در زبان عربی چیزی که خوب واضح و ظاهر است تبیّن می‌گویند حتی یتبیّن لهم انه الحق تا اینکه خوب ظاهر شود که خدا خدای حق است.

و اگر خلق این آیات را نمی‌دیدند و این آیات، خدا را نمی‌شناسانیدند والله خلق نمی‌دانستند خدا دارند، نمی‌دانستند یکی است، هیچ نمی‌دانستند خدا عالم است قادر است. پس می‌فرماید سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق دیگر این را من نمی‌گویم خود خدا گفته اگر جنگ دارید بروید با خدا بجنگید که چرا خود را تعریف کرده‌ای. می‌فرماید می‌نمایانیم آیت‌های خود را و آیات جمع است پس معلوم است ذاتش نیست چرا که ذات خدا یکی است اما آیاتش بسیار است پس سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم در آفاق و انفس آیات خود را ظاهر کردیم تا خوب واضح بشود که خدایی به جز خدا نیست و در آن دعا می‌خوانی بهم ملأت سماءک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت در آن دعای رجب شرح این آیه را می‌کنند.

احادیث و اخبار و زیارات همه شرح قرآن است بعضیش را در زیاراتشان شرح کرده‌اند بعضی را در خطبه‌ها بعضی را در دعاها. پس می‌فرماید در این دعای رجب

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 189 *»

که خداوندا آن آیاتی که در آفاق و انفس نموده‌ای به خلق که آن آیات را ببینند و تو را بشناسند آنها محمد و آل‌محمدند فبهم ملأت سماءک و ارضک به ایشان پر کرده‌ای آسمان خود را و زمین خود را. مردم خیال می‌کنند ایشان یک گوشه خوابیده‌اند و جاهای دیگر نیستند، چنین نیست ایشان همه جا هستند. تعجب اینکه همان وقتی که در خانه خوابیده‌اند همان وقت می‌توانند در مشرق باشند همان وقت می‌توانند در مغرب باشند همان وقت که در زمین هست همان وقت می‌تواند در آسمان باشد.

یک وقتی قنبر رفت در خانه حضرت امیر از فضه پرسید مولا کجا است؟ گفت مولا در بروج است آنجا در آسمان هشتم است تعجب کرد گفت مولا در آنجاها چه‌کار می‌کند؟ گفت تقسیم ارزاق می‌کند ــ و عیب ندارد امیرالمؤمنین قاسم الارزاق باشد ــ گفت تقدیرات می‌کند امرها می‌کند نهی‌ها می‌کند می‌گوید بگیرید آفتاب را ببرید بیارید، ماه را بگیرید ببرید بیارید، زحل را ببرید بیارید، مریخ را ببرید بیارید. قنبر اینها را نشنیده بود تازه اینها را شنید وحشت کرد گفت والله مولا که آمد می‌گویم، چغلیت را می‌کنم. اینها را که می‌گفت همان ساعت حضرت تشریف آوردند رفت خدمت حضرت عرض کرد این فضه این حرف‌ها را می‌گوید چیزهای عجیب و غریب می‌گوید. حضرت فرمودند اینها به نظر تو عجیب آمده؟ عرض کرد بلی. حضرت دستی مالیدند به چشم قنبر می‌گوید دیدم جمیع زمین و آسمان را در دست مولای خود مثل فَلقه جوزی مثل نصف گردویی که در دست کسی باشد که هر طوری بخواهد آن را حرکت بدهد.

و شما اگر در اینها فکر کنید دیگر قبول این فضائل برای شما هیچ مشکل نیست. شما می‌دانید که جمیع روی این زمین روی شاخ يک گاوی است گاو است انسان نیست پيغمبر هم نيست گاوی است و جمیع روی زمین روی شاخش است. گاهی که به حسب اتفاق خدا می‌خواهد زلزله بکند آن گاو شاخ خود را حرکتی می‌دهد دیگر آن گاو روی بال یک ماهی است که چرا می‌کند دیگر معلوم است که

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 190 *»

چیزها بر روی بال آن ماهی است که آنجا آن گاو چرا می‌کند علف‌ها می‌خورد آب‌ها می‌آشامد و آن ماهی نمی‌فهمد که چیزی روی بالش هست یا نیست و دیگر آن ماهی در میان آب است و آن ماهی توی آن آب دارد سیر می‌کند. پس همین که چیزی قوتش زیاد شد جلدی مگویید خدا شده. گاو قوتش خیلی است لکن گاو، خدا نیست. آن ماهی، خدا نیست. آن گاو روی یک بال آن ماهی چرا می‌کند و با وجود این ماهی است چرا می‌کند، هنوز حیوانی است انسان هم نشده.

پس خدا قدرت به خلق خود می‌دهد هیچ شریک خدا هم نیست. لکن این نواصب عداوتی که دارند با گاو ندارند. با ماهی ندارند بگویی این گاو این‌قدر زور دارد این ماهی این‌قدر زور دارد بر محمد صلوات هم می‌فرستند. اما اگر بگویی این گاو و این ماهی در کف امیرالمؤمنین حرکت می‌کنند داد و بیدادشان بلند می‌شود که هی کفر است هی ضلال است. اگر بگویی یک ملکی هست که تمام این زمین و آسمان اگر آب شود و در گودالی پشت انگشت او بریزند نمی‌فهمد چیزی ریختند یا نریختند این ملک به این بزرگی خدا خلق کرده این را براشان وقتی بخوانند یک صلواتی بر محمد و آل محمد می‌فرستند. بابا، این ملک نوکر حضرت امیر باشد عیبش چه چیز است؟ وقتی عرش را خدا خلق کرد جمیع ملائکه را امر کرد که عرش را حرکت بدهند تمام ملائکه زور زدند نتوانستند. خطاب رسید دور شوید امر شد چهار نفر بیایند چهار نفر آمدند چهار نفر دیگر هم آمدند هشت تا شدند یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیة به آنها وحی شد که بگویید خدایا به برکت محمد و آل‌محمد ما بتوانیم عرش را حرکت بدهیم. تا این را گفتند عرش را حرکت دادند. حالا چه عیب دارد به برکت ایشان عرش حرکت [ کند] و محض توسل به ایشان عرش را حرکت داده باشند. اگر به ایشان توسل نجویند همه جمع شوند نمی‌توانند عرش را حرکت بدهند.

پس ایشان در عالم خود که هستند همچو نیستند که در مکانی باشند در مکان دیگر نباشند. ایشان هم در مشرق هستند هم در مغرب. عرض کردم شیطان هم در

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 191 *»

مشرق است هم در مغرب، این را بگویی هیچ انکارش را ندارند بسا صلواتی هم بفرستند. وقتی شیطان این‌طور باشد چرا باید امیرالمؤمنین نداشته باشد این قوت را؟ پس ملتفت باشید ان‌شاءالله، تعجب است والله اینها نیست مگر از جانب خدا چون می‌خواهد حق در عالم همیشه واضح و بیّن باشد.

گوش بده ببین چه می‌گویم خواب مرو. چون خدا عالم را برای حق خلق کرده حق را واضح و بیّن و آشکار کرده، حق را مثل چراغ خلق کرده، چراغ نمی‌شود مخفی باشد. بر روی آن چراغ شیشه‌ای است درخشان مثل آفتاب، نمی‌شود این مخفی باشد. روی آن فانوسی و چراغدانی است، این چراغ و این شیشه در فانوسی و چراغدانی است. و اینها همه مثل آفتاب می‌تابند نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء. امر حق باید این‌طور واضح باشد و امر باطل هم همین‌طور مانند دریای ظلمانی باشد که موجی روی آن دریا را بگیرد که ظلمانی باشد بالای آن موجی باشد بالای آن ابر غلیظی باشد تاریک به طوری که هرکه طالب حق و باطل باشد و برود پیش آن دریای خبیث، هیچ نمی‌بیند. اگر دست خود را بیرون آورد از تاریکی نمی‌بیند. از این جهت والله وامی‌دارد اهل باطل را که داد بزنند که ما باطلیم تا همه مردم بفهمند که اینها کافرند و نجسند و از اهل اسلام نیستند، دیگر هر کس می‌خواهد همراهشان برود می‌رود، همراه ابابکر هم مردم رفتند.

فکر کنید ببینید امری را که زن و مرد شیعه آن را بدانند و اعتقاد داشته باشند، پیر  و جوانشان عادتشان این است که در وقت مردن و احتضار همه به آن محتضرها می‌گویند یا علی یا علی بگویید یاد علی بکنید اسم ائمه را ببرید که مبادا شیطان ایمان شما را ببرد. همه می‌گویند خدایا در وقت جان‌کندن علی را به فریاد ما برسان. کوچک و بزرگ همه داد می‌زنند و این را می‌گویند. حالا همچو امری را مردکه احمق می‌‌آيد انکار می‌کند که چطور می‌شود شخص واحد در حال واحد در امکنه عدیده حاضر شود، همچو چیزی نمی‌شود، پس سر هر مرده‌ای حاضر نمی‌شود! تو فکر کن

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 192 *»

ان‌شاءالله والله امیرالمؤمنین حاضر است در سر هر مرده‌ای در همه مکان‌ها در همه زمان‌ها در همه آسمان‌ها در همه زمین‌ها به جهت اینکه خلیفه خدا است ظاهر الله است قائم‌مقام خدا است در اداء. پس به التفات ایشان خلق برپا هستند اگر آنی نظر نداشته باشند خلق فانی خواهند شد.

پس برای روشنی چشم شما حدیثی عرض می‌کنم، جای حدیث را هم بخصوص عرض می‌کنم در تفسیر امام حسن عسکری‌7 است و امام است که باید قرآن را تفسیر بکند. خیلی‌ها تفسیر نوشته‌اند، این تفسیرهای متعارفی که میان مردم هست يکيش از سنّی است يکيش از منّی است يکيش از قنّی است بعضی از آنها هم از شیعه است. تفسیر صافی مال ملّا محسن فیض است تفسیری هم از ملّا فتح الله هست. منظور این است که شیعه هم بعضی تفسیر نوشته‌اند.

خلاصه در تفسیر حضرت امام حسن عسکری می‌فرمايد در ضمن آیه و کیف تکفرون بالله و کنتم امواتاً فاحیاکم می‌فرماید در وقت احتضار مؤمنی که ایمان داشته باشد به ولایت امیرالمؤمنین و دوست بدارد دوستان امیرالمؤمنین را و دشمن بدارد دشمنان امیرالمؤمنین را می‌فرمایند همچو کسی وقتی که می‌میرد و بخصوص در یک ورق شرح مردن را می‌فرماید. می‌فرماید در وقت احتضار، مؤمن که محتضر می‌شود پیغمبر خدا می‌آید به یک سمتش می‌نشیند حضرت امیر می‌آید به یک سمتش می‌نشیند و حضرت امام حسن و امام حسین می‌آیند نزدیک پاش می‌نشینند ائمه دیگر اطرافش می‌نشینند. در همان حدیث می‌فرماید که بزرگان شیعه و موالیان هم دور اینها هستند. آن وقت ملک‌الموت حاضر می‌شود برای قبض روح آن بنده مؤمن. آن‌وقت پیغمبر فرمایش می‌فرمایند به ملک‌الموت که وصیت خدا را درباره این مؤمن به عمل بیار. ملک‌الموت عرض می‌کند شما به این محتضر بفرمایید نظرش را به آن بالا بیندازد فرمایش می‌کنند به او که نگاه به بالا کن نگاه که به بالا می‌کند می‌بیند منزل خودش را؛ حور و قصور خود را که تماشا می‌کند آن وقت ملک‌الموت عرض

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 193 *»

می‌کند کسی که منزلش همچو جایی است و حالا خودش دیده و تو می‌بینی و من هم می‌بینم آیا من با این چه خواهم کرد به جز اینکه خوش‌سلوکی کنم با او.

تا اینکه می‌فرماید بعد از آن ملک‌الموت جان او را می‌گیرد به آن سفارش‌هایی که پیغمبر؟ص؟ درباره او کرده، به آن وصیتی که خدا درباره او کرده به آن آسانی که مویی را از توی آردی بکشی بیرون به آن آسانی جان این را می‌کشد بیرون. و تعجب اینجا است که آن وقت عزرائیل عذر می‌خواهد عرض می‌کند که اگر مقدر نشده بود که هر کس در دنیا است از این گردنه بگذرد و لابد باید از اینجا گذشت من جان این را نمی‌گرفتم و قبض روح این را نمی‌کردم لکن خدا است مقدر کرده از این گردنه تمام انبیاء و اولیاء بگذرند از این جهت این مؤمن را جانش را گرفتم و عذر می‌خواهد. در بینی هم که این مرده را می‌خواهند قبض روح کنند آن‌جور مداراها می‌کنند. می‌فرماید پیش از آنی‌که می‌خواهند او را حرکت بدهند ائمه سلام الله علیهم برمی‌خیزند و رو به بالا می‌روند محتضر نگاه می‌کند می‌بیند که آنها رو به بالا رفتند و می‌بیند خودش نمی‌رود التماس می‌کند به ملک‌الموت که مرا زود ببر که خدمت آنها باشم و از شدت اشتیاقی که به ائمه خود دارد به زودی تسلیم می‌کند و می‌رود.

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله پس نه همین حضرت امیر صلوات الله علیه بر سر هر مرده‌ای حاضر می‌شود بلکه حضرت پیغمبر 9 و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن و امام حسین و ائمه طاهرین سلام الله علیهم حاضر می‌شوند، بلکه بسیاری از انبیاء حاضر می‌شوند بسیاری از بزرگان حاضر می‌شوند، بر سر هر کس بمیرد حاضر می‌شوند یعنی هر مؤمنی که بمیرد حاضر می‌شوند.

غرض، کسی که دشمنی نکند با امیرالمؤمنین انکار فضیلتی از ایشان نخواهد کرد، و چه فضیلتی که در جمیع قرون و اعصار در میان تمام شیعه از عالم و جاهل از مرد و زن، آن فضیلت معروف و مشهور باشد. همه می‌گویند که خدایا در وقت مردن علی را به فریاد ما برسان. همچو فضیلتی را انکار می‌کند و حضرت امیر البته برای

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 194 *»

چنین ناصبی حاضر نخواهد شد و عدیله می‌آید آن شیطان می‌آید و ایمانی که عارضی دارد از او گرفته می‌شود یعنی این نفاقی که کرده‌اند، توی شیعه راه می‌روند و ادعای تشیع می‌کنند، به جهتی که نمی‌تواند بگوید من سنی هستم نمی‌تواند بگوید من یهودی هستم ارمنی هستم لابد می‌شود چون در میان شیعه‌خانه است اظهار تشیع می‌کند لکن می‌گوید امیرالمؤمنین همه جا حاضر نمی‌شود چرا که شخص واحد در حال واحد در امکنه‌ عدیده محال است حاضر باشد.

تو که این‌همه باد می‌کنی و این حرف را می‌زنی بگو ببینم شیطان شخص واحد است و در حال واحد در مشرق و مغرب عالم حاضر است، چرا حضرت امیر نمی‌شود چهل جا مهمان باشد؟ بله می‌شود به ملکی گفته باشند به صورت حضرت امیر درآمده باشد! ای احمق آیا می‌شود به ملکی گفته باشند به آن صورت درآید؟ خوب چطور ملک چهل صورت دارد و حضرت امیر ندارد؟ و می‌خواهم عرض کنم نه همین چهل صورت دارند بلکه در دنیا محل توجه بندگانند در آخرت محل توجه خلقند در توی قبر حاضرند. در همین حدیث می‌فرمایند وقتی رفتند بالا و التماس کرد محتضر که جان مرا بگیر که زود به خدمت موالی خود برسم آن‌وقت مثل مویی که از آرد بکشند جان را از بدنش بیرون می‌کشند تا او را می‌برند دفن می‌کنند. بعد می‌آیند روی قبرش و فرو می‌روند در قبر او. توی قبر که می‌خوابد می‌بیند محمد و علی و فاطمه و ائمه: آمدند در قبر  و آنجا هم به فریاد می‌رسند پس ایشان در قبر هم حاضرند و آنجا نکیر و منکر که می‌آیند سؤال می‌کنند می‌گویند ما اگر مأمور نبودیم که سؤال کنیم جرأت سؤال نمی‌کردیم. آمده‌ایم از این سؤالی بپرسیم خدای تو کیست؟ پیغمبر تو کیست؟ امامان تو کیانند؟ آن‌وقت به یکدیگر می‌گویند همه که اینجا حاضرند چه از این سؤال کنیم؟ آن‌وقت عذر می‌خواهند پیش پیغمبر و می‌گویند ما معذوریم که سؤال کنیم، اگر مرخص می‌کنی سؤال کنیم اگر نه سؤال نکنیم.

باری پس ایشانند والله هادیان خلق ایشانند که آمده‌اند خلق را برسانند به

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 195 *»

سرمنزل خود. باید خلق را برداشت برد، خودشان نمی‌توانند بروند والله. در تفسیری که جمیع سنی و شیعه آن را انکار نکرده‌اند در تفسیر این آیه که می‌فرماید در قرآن القیا فی جهنم کل کفار عنید به زبانی که به دو نفر خطاب می‌کند، ای دو نفر بیندازید در جهنم کل کفار عنیدی را. تمام سنی و شیعه گفته‌اند این دو نفر محمد و علی هستند. به دروغ هم نبسته‌اند به پای ایشان، همه بر این متفقند که القیا یعنی یا محمد یا علی شما دو نفر بیندازید در جهنم هر کفار عنیدی را. امیرالمؤمنین قسیم جنت و نار است امیرالمؤمنین و پیغمبر در جهنم می‌اندازند هر که را می‌خواهند و هر کس باید به بهشت برود ایشان باید والله ببرند و در درجات بهشت سیر دهند و برسانند. اگر همین بیایند بگویند و بروند که کسی نمی‌تواند خودش به جایی برسد. اگر همراه نباشند کی می‌تواند به خودی خود خود را به جایی برساند. پس ایشان می‌رسانند به بهشت هرکه را که باید برسانند به جهت آنکه ایشانند قدرت خدا ایشانند ظهور خدا. پس ایشانند که آمده‌اند ادا کنند از خدا آنچه را که خلق را به بهشت می‌رساند و خودشان می‌آیند و دست مردم را می‌گیرند و به همراه می‌برند اما لازم نیست ببینی‌شان، ایشان تو را می‌شناسند و اگر این را اعتقاد نداشته باشی بدان نمی‌شناسی امام خود را و اگر نشناسی امام خود را خدای خود را نمی‌شناسی و اگر خدای خود را نشناختی وقتی تو را نیامرزد برخلاف توقعت نشود. اگر ائمه خود را می‌شناسی خدای خود را می‌شناسی و خدا در ائمه پیدا است. ایشانند ظاهر خدا ظهور خدا قدرت خدا علم خدا، از پیش خدا آمده‌اند و به سوی خدا برمی‌گردند و همین است معنی انا لله و انا الیه راجعون.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 196 *»

موعظه سيزدهم  (جمعه / 13 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود، خود خود را به ایشان شناسانید و خود را از برای ایشان تعریف فرمود به زبان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و چون خلق را از برای عبادت خود آفریده بود، شرایع خود را باز به واسطه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ برای مردم بیان کرد. و آن بیانی که ایشان کرده‌‌اند در این آیه تفصیل داده، می‌فرماید نور خدا در آسمان و زمین خیلی واضح است مثل چراغ. بعد می‌فرماید بر روی این چراغ شیشه‌ایست که آن شیشه مانند کوکبی است درّی و این چراغ و این شیشه در فانوسی گذارده آن فانوس هم هیچ کدورت ندارد هیچ شکی شبهه‌ای پرده‌ای غباری براش نیست. تمام اینها اولشان آخرشان ظاهرشان باطنشان جمیعش نور است و در نور هیچ خفائی نیست. هرچه مخفی شد چیزی می‌پوشاند آن‌را، آن مخفی می‌شود. ظلمتی می‌آید در عالم‌، چیزها را مخفی می‌کند. در نور معنی ندارد چیزی مخفی باشد.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 197 *»

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله خداوند عالم به وجود محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم اظهار کرده صفات خود را و اظهار کرده شرایع خود را. چه بسیاری از مردم خیال می‌کنند همین بود که نبود آن پیش‌ها در دنیا و هزار سال گذشت و نبود و بعد از چند سال آمد در دنیا و چندی ماند و بعد هم مرد و رفت. دیگر آن عصای نجسش را می‌اندازد که اگر از این عصا کاری می‌آید از امیرالمؤمنین مرده هم کاری می‌آید، الحمدلله قرآن هم یادشان می‌رود بخوانند، می‌فرماید لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون  کسانی که در راه خدا جان می‌دهند و شهید می‌شوند وقتی اینها کشته شدند ــ و بدانید همه ائمه کشته شدند، پیغمبر را هم سمّ دادند ــ می‌فرماید کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند خیال نکنید اینها امواتند بل احیاء عند ربهم یرزقون نزد پرورنده خودشان رزق می‌خورند، می‌آیند می‌روند.

فکر کن دقت کن ان‌شاءالله، همین‌جوری که مسلمان شدی همین‌جوری که دیدی برخاست پیغمبری؟ص؟  که موعود بود، موسی خبر داده بود بعد از من پیغمبری می‌آید از کوه فاران، عیسی خبر داده بود می‌آید، نوح خبر داده بود می‌آید، ابراهیم خبر داده بود می‌آید، همه آمده بودند خبر بدهند که پادشاهی می‌آید چنین و چنان. در خیلی از جاهای انجیل هست که رئیس عالم خواهد آمد، همه چیز  پیش اوست، این صریحاً در انجیل است. پس در واقع رئیس عالم محمد و آل‌محمدند صلوات الله علیهم و آدم رئیس عالم نبود به جهتی که دیدید شرعش تمام شد، نوح رئیس عالم نبود شریعت نوح چه شده کسی خبر ندارد، رئیس بوده در زمان خودش، کدخدای خانه خودش بوده. شریعت حضرت ابراهیم همین‌طور ببینید هیچ کتابی از حضرت ابراهیم در میان نیست، پیش هیچ‌کس نیست مگر همین‌قدرها که در قرآن و در احادیث ما هست از شریعتش، دیگر چیزی هیچ نیست پس او رئیس عالم نبود. همچنین موسی رئیس عالم نبود از این‌جهت شرعش منحصر بود به قوم مخصوصی. یهودی‌ها نمی‌توانند حاشا هم بکنند این را که اعمالی که باید به عمل بیاورند در شام

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 198 *»

باید به عمل بیاورند در بیت‌المقدس باید به عمل آورند در جای دیگر درست نیست. پس موسی آن روز مبعوث بود بر خلق آن زمان، بنی‌اسرائیل هم در شام منزل داشتند فتح اردن را هم خدا وعده کرده بود به آنها بدهد. منظور این است که باز نبود موسی رئیس عالم، شرعش اگرچه عام بود لکن مبعوث بود به بنی‌اسرائیل و آنها را دعوت می‌کرد. جنگ هم که با فرعون داشت می‌گفت اینها خویش و قوم منند تو برده‌ای به طرف خود. همچنین عیسی نبود رئیس عالم از این جهت شرعش منقطع شد، در کتاب خودش هیچ شرعی نیست ابداً. در انجیل همه‌اش همین‌ها است که عیسی کجا رفت چه کرد چه خورد چه گفت، اما دیگر امری نهیی نمازی روزه‌ای حلالی حرامی توش نیست، جمیعش آنهایی است که در کتاب موسی است کتاب موسی هم که در حقیقت در میان نیست. پس انبیاء هیچ‌یک رئیس عالم نبودند و اینها همه آمدند و همه خبر دادند که رئیس عالم خواهد آمد هرچه هم نزدیک شدند بهتر خبر دادند موسی آمد خبر داد که می‌آید از کوه فاران شخصی چنین و چنان، عیسی آمد گفت من سخن‌های بسیار دارم که حالا شما طاقت حمل آن‌ را ندارید، رئیس عالم که می‌آید آن حرف‌ها را به شما خواهد زد و آن چیزها را خواهد گفت.

پس ان‌شاءالله دقت کنید خواب نباشید. پس همین‌جوری که می‌دانی پیغمبر ادعای پیغمبری کرد و معجز داشت و این قرآن الآن هم معجز اوست و معجزی است که از آن روز تا حال باقی مانده و هیچ کافر ملحدی نمی‌تواند او را انکار کند هیچ‌کس نمی‌تواند مثلش را بیاورد و کسی نتوانسته بیاورد، خاطرجمع بود که نمی‌توانند بیاورند گفت اگر جن و انس جمع شوند و پشت به پشت یکدیگر بگذارند که مثل آن را بیاورند نمی‌توانند. آن روز تا حال هم که دیدی کسی نتوانست بیاورد. پس قرآنی آورد و این قرآن معجز بود و هیچ کس نتوانست مثل آن را بیارد با وجودی که دشمن داشت پیغمبر و آن دشمنان هم زور می‌زدند که بیارند، قصیده‌ها می‌ساختند به خانه کعبه می‌آویختند وقتی آیه نازل می‌شد خجالت می‌کشیدند می‌رفتند آنها را می‌دزدیدند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 199 *»

می‌بردند می‌رفتند پی کارشان. مردم این زمان هم که نتوانستند بیارند. خلاصه نیاوردند مثل قرآن را و این قرآن معجزه‌ای است از پیغمبر آخرالزمان که والله از جمیع غرایب و عجایب و معجزاتی که شنیده ‌باشی و بشنوی حکایت این قرآن بزرگ‌تر است. ببین شخصی برخیزد، با هیچ ملایی معاشرت نداشته باشد با اهل کمال ننشیند بخصوص در عرب که میان عرب اهل کمالی نبود معاشرت با هیچ‌کس نکرده باشد هیچ کسب کمال نکرده ‌باشد، شخصِ خط‌ننوشته درس‌نخوانده یک‌دفعه می‌بینی از آدم خبر می‌دهد از نوح خبر می‌دهد از ابراهیم خبر می‌دهد از لوط خبر می‌دهد از گذشته‌هایی که محل اعتنائی هست خبر داده و حال آنکه هیچ‌کس به او نگفته بود درس هم نخوانده بود خط ننوشته بود یک‌دفعه می‌گوید در زمان موسی، موسی چه‌کار کرد، چطور گفت. نیست اینها مگر اینکه خدا تعلیمش کرده و همچنین از آینده‌ها خبر داد تا روز قیامت که از جمله خبرهای بزرگی که داد این بود، همین حکایت است که خدا به من گفته که تو خاتم نبیینی و آخر پیغمبرانی دیگر  یا خاتَم پیغمبرانی یا خاتِم پیغمبرانی؛ خاتَم نبیینی یعنی مهر زده‌ای به در نبوت که دیگر بعد از تو نبیی نخواهد آمد یا خاتِم نبیینی یعنی ختم کرده خدا نبوت را به تو. باری خبر داده که پیغمبری نخواهد آمد. عیسی یکی از معجزات بزرگش این بود که دیشب چه خورده‌اید چه ذخیره ‌کرده‌اید در خانه‌های خود، برخیزد کسی از جمیع گذشته‌ها که محل اعتنا است، از آینده‌ها خبر بدهد و از جمیع وقایعی که محل اعتنا است از آینده‌ها خبر بدهد که از جمله آنها یکی این است که هیچ‌کس نمی‌آید که بعد از من پیغمبر باشد و همه مردم هم بخواهند دروغی از او ظاهر کنند همه هم دشمن باشند او هم تابعش خیلی کم باشد سیاهی لشکرش را نگاه نکن جمعیت همچو می‌نمود که مسلمانان زیادند معلوم که شد همه آن جمعيتی که دور و برش بودند همه‌شان منافق بودند، در باطن دشمن بودند از اين جهت بود که بعد از پيغمبر آن کوه تا کوه جمعيت  معلوم شد که همه منافق بودند همه رفتند، از دور وصی او پاشیدند همان چهار نفر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 200 *»

باقی بودند که سلمان بود و اباذر و مقداد و عمار و باقی دیگر همه برگشتند از او. حالا این‌همه دشمن جن و انس را داشت و این را هم خدا قرار داده می‌فرماید جعلنا لکل نبی عدواً شیاطین الانس و الجن ما قرار داده‌ایم که شیاطین انس و جن دشمن انبیاء باشند برای هر پیغمبری شیاطین انس و جن را قرار دادیم که دشمن آن پیغمبر باشند یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غروراً با یکدیگر می‌گویند همچو حیله باید کرد، همچو کارش را باید ضایع کرد.

و ملتفت باش که اشاره کنم به سرّ ی که چرا خدا دشمن قرار داده شیاطین انس و جن را برای پیغمبرانش، چرا؟ برای اینکه کسی که دشمن زیاد داشته باشد با وجود دشمن زیاد و امرش را پیش ببرد امرش واضح خواهد شد. دیگر مقصود اینها نبود، حرفی که زده می‌شود حرفش می‌کشد می‌آید و گفتنش عیب ندارد باعث چشم‌روشنی مؤمنین است. عرض می‌کنم فکر کنید ببینید بعد از آنی‌که غصب خلافت کردند دیگر تسلطی برای حضرت امیر آیا باقی ماند؟ بعد از غصب خلافت، حضرت امیر حرکت مذبوحی می‌کرد، تا اینکه بعد از ابابکر و عمر هم که خلیفه شد وقتی خلیفه شد آنهایی که پشت سرش نماز می‌کردند همان سنی‌ها بودند. همه ابابکری بودند، همه عمری بودند. از این جهت وقتی به اینها گفتند این نماز تراویح بدعت است چون یک وقتی عمر یک نمازی گفته بود بکنند که نه خدا گفته بود نه پیغمبر، خودش اختراعی کرده بود. حضرت امیر وقتی مستولی شد خواست این بدعت را بردارد خواست نفسی بکشد که بابا این بدعت است و خدا نگفته، تا رفت نفسی بکشد از لشکرش واعمراه بلند شد که واعمراه می‌خواهند سنت تو را بردارند حضرت امیر دیدند این‌طور است فرمودند خیر، خیر، خود می‌دانید. پس قشون حضرت هم همچو مخلصین حضرت نبودند همین سنّی‌ها بودند، همين منّی‌ها بودند سیاهی لشکری بودند.

دیگر در زمان امام حسن که سیاهی لشکری هم نداشت. در زمان امام حسین همان هفتاد و دو نفر بودند که کشته شدند. در زمان حضرت سجاد هم که حضرت

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 201 *»

خانه‌نشین محض بودند، یک نماز جماعت نمی‌توانستند بکنند. ائمه هریکشان جمیعشان مقهور بودند مظلوم بودند خانه‌نشین بودند مردم می‌ترسیده‌اند دیدنشان بروند، می‌ترسیده‌اند خمس برای ایشان ببرند یا امام بودن را نسبت به ایشان بدهند، مگر در خلوت برای کسی که نمی‌ترسیدند بروز می‌دادند. همیشه هم در زمان خلفای بنی‌امیه یا بنی‌عباس دولت و سلطنت با آنها بوده، همیشه آنها سلطان بوده‌اند و این سلاطین دائم پول‌ها و خلعت‌ها به ملاها می‌دادند به آنها وظیفه می‌دادند و آنها هم احادیث جعل می‌کردند در مذمت ائمه، همیشه هم فسادها از این آخوندها بوده، پولشان می‌دادند شیخ‌الاسلامشان می‌کردند منصب‌ها به ایشان می‌دادند همه سنّی بودند. اتفاق اگر شیعه‌ای هم پیدا می‌شد اقتدا می‌کردند به آنها. خود ائمه هم گاهی پشت سر همین ملاهای پوزوی سنّی نماز می‌کردند. لکن تعجب اینجا است که با وجودی که منزوی بودند و خانه‌نشین بودند با وجودی که تقیه می‌کردند دیدید که احادیث شیعه آن‌قدر عالم را پر کرد که جایی نماند که احادیث ایشان به آنجا نرفته باشد، امر شیعه چنین شد.

فکر کنید ان‌شاءالله، مقصود این است که ائمه طاهرین با وجودی که این‌همه دشمن داشتند و مسلط بودند دشمنان ایشان ببینید اسمی از آن دشمنان باقی نمانده در دنیا و اگر اسمی از دشمنی مانده باشد به بدی و به دشمنی ائمه طاهرین مانده بله گاهی می‌گويند بر مأمون‌الرشيد و بر هارون‌الرشيد لعنت و اسمی از آنها می‌برند، اگر از تصدق سر امام رضا؟ع؟ نبود اسمی از آنها هیچ‌کس نمی‌برد. پس از جمله تدبیری که خدا کرده این است که از برای بزرگان برای انبیاء و اولیاء از انس و جن دشمن قرار داده و قرار داده که تسلط داشته باشند آن دشمنان و اهل حق خمول داشته باشند و ظاهراً مغلوب باشند، یک وقتی که تقش بلند شد می‌بینی اسمی از آنها باقی نماند و امر ائمه فاش شد.

امروز در میانه سنی‌ها مدح ائمه را کسی بکند خدا می‌داند جرأت نمی‌کنند

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 202 *»

وابزنند، مناقبی چند نوشته‌اند سنی‌ها که بعضی مخصوص پنج‌تن است بعضی مخصوص دوازده امام است که آنها را اگر امروز میان این منّی‌های همدان بخواهی بگویی بسا بگویند که این سنی‌ها غلو کرده‌اند لکن بدانید غلو نکرده‌اند.

باری ملتفت باشید ان‌شاءالله، برویم بر سر مطلب. پس همین‌طوری که پیغمبر؟ص؟ آمد پیغمبری خود را اثبات کرد و اینها مقدمه بود عرض می‌کردم منظور این است که همین‌جوری که می‌دانی که پیغمبر است و معجزاتش را هم که ندیدی مثل معجزات سایر پیغمبران که ندیدی، به همین معجزی که امروز باقی است که این قرآن باشد فهمیدی راست می‌گوید و دیدی که این‌همه دشمن دارد و می‌خواستند کاری کنند که او را رسوا کنند مع‌ذلک نمی‌توانند امر او را باطل کنند. پس دشمن‌ها در واقع کمک حق می‌کنند و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین هی حیله می‌کنند که کار حق را خراب کنند یک‌دفعه خبر می‌شوند که کار خودشان خراب شده، مکر و حیله و تسلط آن‌طوری که بر سر سیدالشهدا آوردند این‌همه ظلم و ستم کردند به آنها،  آنها را با خاک یکسان کردند، تمام اموال آنها را به غارت بردند، این‌جور کردند که اسمی از ایشان در دنیا نباشد و دیدید که نتیجه برعکس داد بلکه اگر این‌طور نشده بود اسمی نمی‌ماند. پس اهل باطل همیشه با جمعیت بسیار با اموال بسیار با تسلط بسیار با وعده‌ها و وعیدهایی که دادند، مع‌ذلک خدا است کمک اهل حق، باز چهار صباحی که گذشت می‌بینی اسمی از آن ملحدین نیست مگر به طور بدی، اسمی از آنها ببرند و لعن کنند آنها را. پس همین‌جوری که پیغمبر آخرالزمان را به واسطه همین معجزش که در میان هست می‌دانی پیغمبر آخرالزمان است دیگر رجوع که بکنی هزار و یک معجز داشتند. تمام معجزاتی که تمام انبیاء داشتند همه را پیغمبر ما داشت، این هزار و یکش را ضبط کرده‌اند. باز فکر  که می‌کنی می‌بینی عیسی خبر داده موسی خبر داده، به این دلیل‌ها همه می‌فهمی که پیغمبر است؟ص؟. به همین دلیلی که می‌فهمی او پیغمبر است و راست گفته به همین دلیل می‌گویی هر ادعائی که کرد حق است.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 203 *»

از جمله ادعاهایی که کرده گفته من اول ما خلق الله هستم و این را جمیع سنی‌ها در توی کتاب‌هاشان می‌نویسند در کتیبه‌هاشان می‌نویسند در مناجات‌هاشان داد می‌کنند در گلدسته‌ها که السلام علی اول ما خلق الله. پس در اینکه پیغمبر اول ما خلق الله است حرفی نیست شکی نیست تا جایی که اسم اسلام رفته این اسم رفته که پیغمبر اول ما خلق الله است. پس پیغمبر؟ص؟ اشرف موجودات است و اول ما خلق الله، نبود وقتی که یک کسی باشد و پیغمبر آن‌‌وقت نباشد. حالا خیال کنی هزار سال پیشتر تولد کرد و پیش از این نبود، خیر پیشتر هم بود نهایت در پس پرده غیب بود پنهان بود. چقدر اخبار است چه از سنی چه از شیعه که نور محمد و آل‌محمد اول در پیشانی آدم بود به طوری که وقتی راه می‌رفت روشن می‌کرد هرجا می‌گذشت تا وقتی آن نور منتقل به حوا شد حوا هرجا راه می‌رفت شب تاریک پیش او روشن می‌شد آن نور آمد پیش شیث او هم هرجا راه می‌رفت روشن می‌شد به همین‌طور آن نور پشت به پشت آمد تا از آنجایی که باید سر بیرون آورد سر بیرون آورد.

پس به همان دلیلی که اسلام حق است به همان دلیل مسلمانان می‌دانند پیغمبر اول ما خلق الله است. می‌فرماید ما بودیم و خدا هیچ چیز را نیافریده بود و ما بودیم و تسبیح می‌کردیم، تهلیل می‌کردیم، ما بودیم و هیچ ملکی نبود جنی نبود انسی نبود دنیایی نبود آخرتی نبود بهشتی نبود جهنمی نبود. پس او اول ما خلق الله است اول این را خدا ساخته پس ایشان اول ما خلق الله هستند.

فکر کنید ان‌شاءالله و می‌فرماید خداوند عالم بود و هیچ نبود و چون می‌دانست خلق می‌کند خلقی را و آن خلق محتاجند که دعوت کنند او را و بخوانند او را و می‌دانست خلق می‌کند خلقی را که آن مخلوقات محتاجند به اسم‌هایی چند که با آن اسم‌ها خدا را بخوانند، لفظ غریبی است، رمز غریبی است، بیان عجیب غریبی است. می‌فرماید کسی که غرض و مرض نداشته باشد بسا او را واقفش کنند که چه می‌فرمایند. می‌فرمایند که چون می‌دانست خدا خلقی را که بعد خلق می‌کند، آن

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 204 *»

خلق محتاجند که او را بخوانند از این جهت خلق اسماً بالحروف غیر مصوَّت و باللفظ غیر منطق و بالشخص غیر مجسد خلق کرد برای خود اسم‌هایی چند را دیگر هر کس باطنش را می‌فهمد توی همین لفظ‌ها بفهمد هر کس باطنش را هم نمی‌فهمد همین ظاهرش هم فضائل است.

پس عرض می‌کنم خدا بود و هیچ غیر از او نبود، نه اسمی داشت نه رسمی، چون می‌دانست خلق محتاجند به اسم‌ها اول اسم‌های خودش را آفرید و تفصیلی می‌فرماید در آن حدیث، می‌فرماید اول اسمی که آفرید علی عظیم بود و می‌فرماید آن اسم را بر چهار رکن قرار داد یکی از آن چهار را مخفی کرد و سه‌تای دیگر را ظاهر کرد برای رفع حاجت خلق و هر رکنی را چهار قسمت کرد که دوازده شد. بعد از برای هریک از آن دوازده، سی رکن قرار داد، سی اسم قرار داد و موافق این حدیث باید همراه هر امامی سی نفر باشند که درجات بروج اثنا‌عشر باشند و هر برجی لامحاله سی‌درجه باید طی کند و دوازده برج است پس شد تمام اسم‌های الهی، تمامش سیصد و شصت اسم می‌شود چرا که دوازده سی ‌تا سیصد و شصت می‌شود. پس خداوند عالم چون می‌دانست خلقش محتاجند دیگر فکر کنید که چه‌جور محتاجند، دقت کنید تا باطنش به دستتان بیاید. ظاهراً خلق کرد این اسم‌ها را، یا الله یا رحمان یا رحیم یا کریم، خدا هم این اسم‌ها را برای خود خلق کرد لله الاسماء الحسنی فادعوه بها برای خدا اسم‌های نیکو است خدا را به آن اسم‌ها بخوانید، یا الله باید بگویید یا رحمان باید بگویید یا رحیم باید بگویید. وقتی مغزش را بخواهی بشکافی و نزدیک بشوی که ان‌شاءالله یاد بگیری فکر کن ببین خدا اگر مشیت او قرار بگیرد که انبات گیاه کند بخواهد نبات برویاند لامحاله این نباتات سردی می‌خواهند گرمی می‌خواهند، لامحاله آفتابی می‌خواهند که آفتاب که پایین برود سرد شود آفتاب بالا بیاید گرم شود توی این گرمی و سردی گیاه پیدا می‌شود تا آن سردی نباشد او هم نخواهد شکافت فلق نخواهد شد قل اعوذ برب الفلق معنیش همین‌ها است و تا گرمی نباشد تخم‌ها

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 205 *»

بیرون نخواهد آمد. خدایی که بعد از این می‌خواهد گیاه خلق کند اسمی خلق می‌کند از اسم‌های خودش که او انبات نباتات را بکند نباتات برویاند، گیاه‌ها را؛ پیشتر هم خلق می‌کند آن اسم را. پس برای این ‌کار آفتاب را خلق می‌کند پس آفتاب اسمی است از اسم‌های خدا و در این آیه اشاره هم کرده، به ظاهر هم بخواهی بگیری بگیر می‌فرماید الله نور السموات و الارض فکر کن ببین چیزی که زمین را روشن کرده چه چیز است؟ می‌بینی همین آفتاب است چیزی که آسمان را روشن کرده چه چیز است؟ همین آفتاب است.

باری پس این آفتاب اسم نور خدا است ان‌شاءالله فکر کن و اسم نور معنیش این است  که ظاهر باشد برای خودش و ظاهرکننده چیزهای دیگر هم باشد، وقتی طالع می‌شود چیزهایی که در تاریکی است ظاهر می‌شود. ان‌شاءالله یک‌خورده دقت کن ببین آفتاب خودش هست و ظاهر است و ظاهر می‌کند گیاه‌ها را، ظاهر می‌کند حیوانات را. این آفتاب اسم مربی خدا است و اسم نور خدا است و خودش ظاهر است و ظاهر‌کننده چیزهای دیگر است و خدا به واسطه این آفتاب بسیار چیزها ظاهر می‌کند. حالا آفتاب که می‌شنوی یک الف و فاء و تاء و ‌الف و باء خیال نکنید. یک آفتاب آفتاب آسمانی است یک آفتاب آفتاب لفظی است. آفتاب لفظی جایی را گرم نمی‌کند این الف و فاء و تاء و الف و باء جایی را گرم نمی‌کند هزار بار آفتاب آفتاب آفتاب بگویی اطاق را روشن نمی‌کند، اطاق را گرم نمی‌کند. پس اسم حقیقی آفتاب است، چون خلق روی زمین محتاج بودند به آفتاب و محتاج بودند به فیض آفتاب، محتاج بودند به تربیت آفتاب، خدا آفتاب را آفرید تا فیض‌یابی کنند جمیع جمادات جمیع نباتات جمیع حیوانات جمیع انسان‌ها. هریکی از اینها باید فیض‌یابی کنند تا موجود شوند و اگر این اسم را نساخته بودند جمادی نبود نباتی نبود حیوانی نبود انسانی نبود. خدا وقتی می‌خواهد آهن را میخ کند سیخ کند بیل کند میل کند معلوم است اسباب می‌خواهد آلات می‌خواهد از پیش آتش را خلق می‌کند آن را مسلط بر

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 206 *»

آهن می‌کند البته اسباب‌ها باید پیش باشد. دقت کنید ان‌شاءالله. پس بدانید ان‌شاء‌الله اسباب‌ها پیش از آن چیزهایی است که با این اسباب ساخته می‌شود.

حالا دیگر ان‌شاءالله نزدیک شدی توی کار آمدی. آن اسبابی که خدا می‌خواست جمیع خلق را با آن اسباب خلق کند اسم‌های خودش هستند و آن اسباب و آن اسم‌ها ایشانند، فرمودند نحن سبب خلق الخلق هیچ چیز نمی‌شود بی‌سبب خلق شود هیچ‌کاری بی‌اسباب نمی‌شود خلق شود ابی الله ان‌یجری الاشیاء الا باسبابها خدا ابا کرده جاری کند اشیاء را یا خلق کند اشیاء را مگر به اسباب و تو را به واسطه آن اسباب خلق کرده است هر چیزی را خدا به واسطه چیزی خلق کرده و تا اسم واسطه می‌شنوید جلدی نگویید کفر است و شرک. دیگر هیچ‌جا هم حرفش نیست غیر از اینجا، تا می‌گویی خدا به واسطه محمد و آل‌محمد اشیاء را خلق کرده جلدی منّی‌ها گریبان آدم را می‌گیرند که علی مگر خدا است؟ نه، وقتی که به واسطه آفتاب کارها بکند به واسطه ملائکه کارها بکند به واسطه جن بکند چنانکه به واسطه نجار این منبر را خدا خلق کرده و هیچ کفری نیست، هیچ شرک هم نیست، طوری نمی‌شود، اما وقتی بگویی به واسطه علی خلق کرده داد و بیداد بلند می‌شود که هی این کفر است و شرک است.

و این سرّی است و بدانید این عمدی است از جانب خدا، وجود نجار را خدا فصل‌الخطاب قرار نداده، نجار کرسی را ساخت، منبر را ساخت، خدا به واسطه نجار ساخته کسی انکاری نمی‌کند، بگویی ملکی خدا خلق کرده است که جمیع زمین و آسمان را در گودالی پشت دست او بریزی پر نمی‌شود، حرفی ندارند قبول می‌کنند، لکن در حق حضرت امیر چیزی بگویی قبول نمی‌کنند. سرّش این است که وجود آن ملک به جهت جدا کردن حق از باطل نیست پس بگویی آفتاب فلان کرد یا بگویی ماه فلان کرد جبرئیل چنین کرد گاوی است که تمام روی زمین بر روی شاخ اوست صلواتی هم می‌فرستند انکار فضائلش را نمی‌کنند همچنین اگر بگویی خدا قلمی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 207 *»

خلق کرده و به او وحی کرد که بنویس گفت چه بنویسم؟ گفت بنویس ما کان و ما یکون را الی یوم القیمة و همه را قلم نوشت باز یک صلواتی می‌فرستند انکار فضائل قلم را هم نمی‌کنند برای اینکه نه قلم فصل‌الخطاب است نه آفتاب و خدا می‌داند که نه قلم فصل‌الخطاب است نه آفتاب نه ماه نه جن و نه انس نه عرش و نه کرسی اینها هیچ‌کدام جداکننده حق از باطل نیست اما اسم ببر حضرت امیر را لامحاله یک کسی انکارش می‌کند، می‌کند بکند به درک واصل می‌شود. يک کسی ديگر هم انکارش کند آن هم به درک اسفل. این است که از اسم‌های بزرگ حضرت فاروق اعظم است و غصب اسمش را هم کردند به آن ديگری گذاردند، حضرت امیر فاروق است و جداکننده حق از باطل، و وجودش را خدا روز اول برای همین آفریده. این است که به پیغمبر فرمود انما انت منذر این است و جز این نیست که تو منذری و علی باید هادی باشد. پیغمبر می‌گوید چنین بکن چنین مکن حلال چنین حرام چنین، بیانش را می‌کند اما هدایتش با حضرت امیر است. هدایت این است که راه را از چاه نشان بدهند، انسان را به منزل برسانند. پس امیرالمؤمنین است هادی خلق و اوست فاروق اعظم و جداکننده حق از باطل، همه اولاد امجادشان جمیعشان جداکننده حقند از باطل. این است که فضائلشان را که می‌گویی خلق از هم جدا می‌شوند. اگر قصه حسین‌ کُرد را بخوانی این‌همه نزاع نمی‌شود جدالی کسی نمی‌کند، قصه هر پادشاهی را بگویی نزاعی توش نیست، چطور شده که قصه فضائل را که می‌گویی لامحاله از این فضائل گفتن فرقه‌ای جدا می‌شود هی انکار حق می‌کنند؟ اصل سرّش این است که وجود مبارک آن جناب روز اول سببی باشد برای اینکه بعضی به بهشت روند بعضی به جهنم روند به جهت آنکه پیش از آنکه خدا خلق را می‌خواست خلق کند بعضی را می‌خواست برای جهنم خلق کند بعضی را برای بهشت. همین‌طور خلقی را خلق کند یک‌پاره را در جهنم ببرد بی‌سبب یک‌پاره را به بهشت ببرد بی‌سبب که لغو می‌شود. از این‌جهت همان روز اول وجود مبارک حضرت امیر را خلق کرد. دیگر آن روز کی بود؟

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 208 *»

کی ندارد. پیش از تمام خلق او فاروق بود، فصل‌الخطاب بود.

ان‌شاءالله درست فکر کنید سبب همیشه مقدم است بر مسببات و این سببی که سابق است بر مسببات اول آن را خلق می‌کند. روز اولی که خدا اول ما خلق الله را خلق می‌کند او را اول خلق می‌کند دیگر یک‌پاره لوازم هم همراه اولیت هست، روز اولی که خدا آتش می‌خواهد خلق کند گرم خلق می‌کند او را، گرمی همراه آتش است اگر چوبی خلق کند یک جایی و به او بگوید آتش، این در نزد خدا و رسول دروغ است به چوب بگویی آتش دروغ است. آتشی که روشن نمی‌کند و گرم نیست اسمش آتش نیست آبی که تر نمی‌کند و رفع عطش نمی‌کند و گیاه نمی‌رویاند اسمش آب نیست چیزی دیگر است. پس هرچیزی که خدا می‌آفریند لوازم وجودش را همراهش می‌آفریند اگر لوازم وجودش را نیافریند نمی‌آفریند. وقتی می‌خواهند کسی را بیافرینند بینا، چشم براش خلق می‌کنند. وقتی می‌خواهند کسی را شنوا خلق کنند، گوش براش خلق می‌کنند. حالا دقت کنید ان‌شاءالله، روز اول خدا محمد و آل‌محمد را خلق کرد، ایشان را سبب قرار داد برای خلق، ایشان اگر نتوانند سببیت داشته باشند دیگر برای خدا سببی نیست، و از جمله اسباب این است که عرض می‌کنم ــ دیگر چون سخن به اینجا کشید بد نیست اشاره‌ای کنم و لازم است عرض‌کردن اینها ــ خیلی از مردم خیال می‌کنند پیغمبر قبل از بعثت خبر از قرآن نداشت و کم‌کم قرآن بر او نازل شد، آن‌وقت دانست. عرض می‌کنم ملتفت باش ان‌شاءالله، اول ما خلق الله کسی است که باقی ما خلق الله از دست او جاری شود. باز فکر کنید دقت کنید تا فراموش نکنید. خدا خلق کرده چراغ را و خیلی مثل چراغ را می‌زنم به جهتی که چراغ است و روشن، پس خدا خلق می‌کند چراغ را و خلق می‌کند نور چراغ را، هم چراغ مخلوق خدا است هم نور چراغ، هم قرصی که در آسمان است مخلوق خدا است هم آن آفتابی که در روی زمین است مخلوق خدا است، آفتاب مخلوق اول است این نور مخلوق دويم است چنان‌که خدا است خالق تو و خدا است خالق راه رفتن تو، خدا است خالق

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 209 *»

حرکت تو، خدا است خالق سکون تو، خدا است خالق جسم تو و روح تو، خدا است خالق هر دوی اینها اما اول تو را خلق می‌کند بعد به تو می‌گوید بگو، گوینده تویی، تو حرف می‌زنی، از این است که اگر خوب حرف می‌زنی خدا تعریفت می‌کند بد حرف می‌زنی همه عقلاء مذمتت می‌کنند، این کار تو است. پس کار هر کارکنی را که فکر می‌کنی به واسطه‌ آن، کار کرده می‌شود. با چشم می‌بینی با گوش می‌شنوی، تو می‌بینی با چشم، دیدن از تو است، اگر خوب دیدی و قرآن دیدی می‌گوید خوب دیدی اگر به نامحرم نگاه کردی می‌گوید بد دیدی. کار از تو است پس دیدن را به واسطه‌ تو خلق می‌کند و تو می‌بینی البته و تو که می‌بینی خالق چشم خودت نیستی با وجودی که تو با چشم خودت می‌بینی، خودت دیده‌ای اما تو خالق چشم خود نیستی خالق چشم خدا است وحده لا شریک له اما تو باید بشنوی و هکذا جمیع کارهای تو. به همین‌طور سبب‌های اول هم آن سبب اولی که آفرید یک جوریش آفرید که چیزهای بعد را هم بنماید چنان‌که خدا آفتاب را قدرتی داده که وقتی بیاید بالا عالم را روشن کند و گرم کند و قدرتی داده که اگر این آفتاب بیشتر بتابد نبات برویاند و اگر بیشتر بتابد حیوانات درست کند و اگر بیشتر تربیت کند انسان درست شود و اینها همه به تربیت آفتاب است لکن خدا است خالق آفتاب و خالق قدرت آفتاب. پس خدا است خالق وحده لا شریک له و آفتاب است تربیت کننده. پس سبب‌ها جمیعاً کنندگان کارها هستند این است که خلق اول خیلی کارها می‌تواند بکند به حول و قوه خدا.

از جمله کارها این است که حرف می‌تواند بزند حالا حرف زده حرفش شده قرآن و خدا روز اولی که می‌خواست پیغمبری بیافریند پیغمبرش آفرید. خیال کنی چهل سال پیغمبر آمده بود در دنیا و دعوت نمی‌کرد و پیغمبر نبود و دعوت نمی‌کرد، چنین نیست. پیغمبر را تا خدا پیغمبر خلق نکند پیغمبر نمی‌شود، چنان‌که آتش را تا آتش خلق نکند آتش نمی‌شود تا آب را آب خلق نکند آب نمی‌شود آسمان را تا آسمان خلق نکند آسمان نمی‌شود زمین را تا زمین خلق نکند زمین نمی‌شود. پیغمبر  بی‌کتاب و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 210 *»

بی‌وصی کوسه ریش‌پهن است، این پیغمبر؟ص؟ وقتی خلق شد پیغمبر بود، حلال می‌دانست، حرام می‌دانست، قرآن در سینه‌اش نوشته شده بود بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم این قرآن آیات بیناتی است در سینه کسانی که علمشان داده. پس پیغمبر را خدا روز اول پیغمبر آفرید همین‌جوری که روز اول خدا چشم را که می‌آفریند بینا می‌آفریند، گوش تا گوش شد می‌شنود، چشم تا چشم شد لامحاله می‌بیند، زبان تا زبان شد طعم می‌فهمد، بینی تا بینی شد بو می‌فهمد،‌ دست گرمی و سردی می‌فهمد.

پس پیغمبر را روز اول خدا پیغمبر آفریده بود چون این را می‌دانست امت براش می‌آفریند و چه بسیار بی‌معرفتان خیال می‌کنند به عکس این که چون مردم پیغمبر می‌خواستند خدا پیغمبر براشان آفرید و در کلمات حکماء هم این‌جور چیزها هست دیگر یا مدارا با مردم کرده‌اند یا حکیم نبوده‌اند. مردم جاهل وقتی نگاه می‌کنند به خلق و می‌بینند خلق مختلفند می‌گویند این خلق مختلف لامحاله یک سلطانی می‌خواهند لکن اگر آدم شعور داشته باشد می‌بیند خدا سلطان آفریده اما سلطان مملکت می‌خواهد براش آفریده، نوکر هم می‌خواهد براش آفریده، سلطان خزینه می‌خواهد براش آفریده. پس محل نظر خدا سلطان است و خلقت مملکت بالتبع است نه بالذات از این‌جهت مملکت را به هر کس که می‌خواهد می‌دهد از هر کس می‌خواهد می‌گیرد، خراب می‌کند آباد می‌کند. حالا فکر کن ببین مُلک مکرم‌تر است یا سلطان متصرف در ملک؟ پس تو خیال مکن که چون حلال و حرامی راه نمی‌بردی پیغمبر می‌خواستی پس پیغمبر برای تو آفرید. نه، بلکه خدا پیغمبر را آفرید و والله مقصودش این بود که او متشخص باشد،‌ پادشاه است ملک می‌خواهد، پس این زمین و آسمان را برای او خلق کرد لولاک لماخلقت الافلاک اگر تو نبودی من آسمان‌ها را خلق نمی‌کردم من آسمان می‌خواستم چه‌ کنم و اگر آسمان نبود زمین نبود آب نبود خاک نبود هوا نبود، این چیزهایی که از اینها ساخته شده‌اند نبودند. پس تمام خلق را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 211 *»

برای او خلق کرده پس لولاک لماخلقت الافلاک پس چون خدا او را سلطان آفرید و می‌دانست سلطان مملکت می‌خواهد مملکت براش آفرید مملکت او یکی آسمان است یکی زمین است میان این زمین و آسمان نوکرها آفرید یکی فرنگی است که کارها و صنعت‌ها بکند، باقیِ مردمند، حیوانات آفرید، همه را برای این سلطان. پس ایشانند سبب خلق و ایشان روز اولی که آفریده شدند عالم آفریده شدند قادر آفریده شدند طورش هم همین‌طوری است که در خودت اگر فکر کنی می‌یابی، خدا می‌داند این حرف‌ها حرف‌هایی است که همه‌جا درست می‌آید. تو را خدا خلق کرده و قوت داده و قوتت را هم خلق کرده و داده، اگر خدا به تو نداده بود این قوت را تو نداشتی پس تو کارها را می‌کنی به قوت خود و خدا هم خالق تو است و هم خالق کار تو است حالا تو وقتی کاری کردی شریک خدا [نشدی]، دو خدا هم پیدا نشده خودت کاری کرده‌ای اگر هم خوب است همه تعریف می‌کنند تو را، بد است همه مذمت می‌کنند تو را چرا که تو بد کرده‌ای. اگر خوب می‌نویسی همه می‌گویند تو خوش‌نویسی اگر بد می‌نویسی همه می‌گویند تو بد نوشته‌ای. پس کارکن مشتبه نشود براتان با خدا. خدا است خالق [ کار ] و خدا است خالق کارکن.

پس بدانید ان‌شاءالله که این اول ما خلق الله را که خلق کردند پیغمبرش آفریدند، آن ‌روز قرآن بر او نازل شده ‌بود، جبرئیلی نبود، جبرئیل نبود، میکائیل نبود، کتاب داشت. پیغمبر بی‌کتاب نمی‌شود، کوسه ریش‌پهن است. پیغمبری که باید تعلیم خلق کند خودش علم نداشته باشد نمی‌تواند تعلیم کند کوری عصاکش کوری دیگر نمی‌شود باشد، اگر بشود هردو در چاه می‌افتند. پس خدا عالم را عصاکش جاهل قرار داده روشن را عصاکش کور قرار داده، روز اولی که آفریده شد این پیغمبر، قرآن داشت و همیشه قرآن همراه اوست و باطن همین قرآن عقل پیغمبر است. از این جهت جمیع کلماتش عقلانی شده و چون عقل او نمی‌فهمد مگر آنچه را خدا خواسته و نمی‌گوید مگر آنچه را خدا گفته؛ او خدا است و این عبدی است مکرم عباد مکرمون

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 212 *»

لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون عبادی هستند انبیاء و ائمه همه مکرَّم، همه مکرَم، هیچ پیشی نمی‌گیرند نه در قول نه در فعل نه در هیچ چیز بر خدا، آنچه خدا می‌گوید می‌کنند آنچه خدا می‌خواهد می‌خواهند، آنها خواهششان نیست مگر خواهش خدا امرشان نیست مگر امر خدا.

پس این قرآن همراه پیغمبر بود در عالم اول، نهایت اینجا نبود، نبود. اینجا هم یک‌دفعه در شب قدر نازل شد به پیغمبر و کم‌کم برای مردم خواند. همین حضرت امیر وقتی تولد کرد هنوز قرآن نازل نشده بود بنا کرد قرآن‌خواندن. خیال مکن مثل اين منّی‌های اين روزها که گفته‌اند این حدیث دروغ است که حضرت امیر وقت تولد قرآن را خواند! هنوز نازل نشده بود قرآن. شما فکر کنید آیا روز اول همه بی‌کتاب بودند، کتاب نداشتند؟ و حال آنکه در همین قرآن خدا می‌فرماید و ان من شیء الا عندنا خزائنه ببین خدا همه‌‌چیز را می‌گوید، دیگر قرآن که معلوم است پس بواطن دارد قرآن، خزائن دارد قرآن، این خلق هم هنوز خلق نشده بودند. پیغمبر بود و جمیع احکام خلق و قرآن؛ و حضرت امیر با او از یک نور بودند اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة همه ائمه از یک‌جا آمده‌اند در هرجا که بوده‌اند در هر عالمی که بوده‌اند همه همراه بوده‌اند.

پس پیغمبر همیشه همراه حضرت امیر بوده و حضرت امیر همیشه با پیغمبر بوده و پیغمبر همیشه معلم حضرت امیر بوده و حضرت امیر همیشه پیش پیغمبر درس می‌خواند. پس حضرت پیش از آنی که به دنیا بیاید و در شکم مادر بود بلکه پیش از آنی که در شکم مادر بیاید قرآن را می‌دانست در پشت پدرش و پیش از آن قرآن را می‌دانست نهایت وقتی بیرون آمد بنا کرد قرآن‌خواندن. همان وقت تورات می‌دانست انجیل می‌دانست. مردم ائمه را مثل خود خیال می‌کنند که بچه که هستند باید بروند به مکتب درس بخوانند پيش آن آخوند پوزو. پیغمبر  وقتی هم که خودش آمد هیچ درس نخوانده بود و جمیع چیزها را می‌دانست پس خواند در

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 213 *»

عالم‌های بالا قرآن را و پايین آمد، امیرالمؤمنین حافظ قرآن است حامل قرآن است مهبط وحی است. همه ائمه طاهرین حاملین قرآنند، در عالم‌های بالا هم در سینه‌شان نوشته‌ بود، در دنیا که می‌آمدند به زبانشان جاری می‌شد و می‌خواندند.

باری شما ملتفت باشید ان‌شاءالله که پیغمبر و آل او صلوات الله علیهم بودند، علماء بودند حکماء بودند حجت بر خلق بودند و هنوز خلق خلق نشده ‌بودند. جمیع ایشان بودند پیش از جمیع خلق و عالم بودند، جمیع امرهایی که خدا از خلق خواسته و جمیع نهی‌هایی که از خلق خواسته و این کارهایی که می‌بینید کار کار ایشان است و مخلوق خدا است، مثل اینکه حرکت دست من حالا که دستم را حرکت دادم حرکت از من است و کار من است اما خلق خدا است و خدا خلقش کرده است. به همین‌طور جمیع آنچه می‌بینید کار ایشان است و حرکت دست ایشان است اما خلق خدا است. پس ایشان باید بخوانند قرآن را برای شما و قرآن مهیمن است بر جمیع کتب آسمانی، قرآن اگر نبود بدانید تورات نبود انجیل نبود به جهت آنکه یک‌جایی از قرآن را نوشتند تورات شد یک‌جاییش را انجیل شد و هکذا همه کتب را که روی هم می‌کنی قرآن می‌شود. قرآن مهیمن بر جمیع کتب آسمانی است. پس پیغمبر بود که دعوت کرد تمام خلق را، خدا روز اول پیغمبر  را قائم‌مقام خود قرار داد و حضرت امیر صریحاً در حضور سنّی‌ها داد زدند و فرمودند، منّی‌ها وامی‌زنند. حضرت امیر این خطبه را در حضور آن عمری‌ها خواندند و آن عمر‌ی‌ها وانزدند و اين منّی‌ها وامی‌زنند، اين منّی‌ها بدتر از آن عمری‌ها هستند.‌ می‌فرمايد حضرت امیر در آن خطبه اقامه مقامه فی سائر عوالمه فی الاداء یعنی خدا پیغمبر  را واداشت آنجایی که باید خودش بایستد به جهت اداء، آنچه می‌خواهد لطف کند خدا به خلق، آنچه می‌خواهد به خلق برساند به واسطه محمد و آل‌محمد باید برساند، غیر از این هم نمی‌شود. می‌خواهد عالم را روشن کند تا قرص آفتاب را خلق نکند نمی‌شود عالم را روشن کند، می‌خواهد مردم را عالم کند پیغمبری خلق می‌کند صاحب علم، او تعلیم مردم می‌کند علم را.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 214 *»

اگر خلق نکند پیغمبری کسی صاحب علم نمی‌شود وجدک عائلاً  فاغنیٰ خدا پیغمبر را عیال‌بار یافت، او را غنی کرد.

باری پس پیغمبر است؟ص؟ سبب آن، سبب خلق خلق محمد و آل‌محمدند سلام الله علیهم و آن سبب خلق خلق اسم‌های خدا هستند. دیگر یک جایی اسم تعبیر می‌آرند یک‌جایی محمد و آل‌محمد تعبیر می‌آرند. از اسم‌های خدا است یکی عالم، از اسم‌های خدا است یکی قادر و هکذا. همه هم ضد دارد. ملتفت باشید که این حرف‌ها دخلی به آن حرف‌هایی که شنیده‌اید ندارد. چه بسیار از کلمات حکماء می‌گویند و هنوز معنی آن معلوم نیست. علم خدا معنیش ذات خدا است، پس علم خدا ضد ندارد به جهتی که ذات خدا ضد ندارد. من چه‌کار دارم به همچو علمی، من چه‌کار دارم به ذات خدا، یا اینکه قدرت، ذات خدا است پس ضد ندارد چرا که ذات خدا ضد ندارد. در هر دینی در هر مذهبی می‌فهمی خدا قادر است یعنی چه، خدا قادر نبود نمی‌توانی بگویی. قدرت را می‌فهمی، قادر است می‌فهمی یعنی عاجز نیست قدرتی که با عجز بسازد و منافات نداشته باشد اسمش قدرت نیست. پس خدا قادری است که هیچ عاجز نیست و قادر غیر از عالم است. خدا حکیمی است که هیچ سفیه نیست، غفور است، شکور است، بشمار تا سیصد و شصت اسم، حدیثش در اصول کافی است در باب حدوث اسماء ــ  و این کتاب کافی کتابی است که کتابی به این اعتبار در میان شیعه نیست ــ  حدیث است که خدا اسمی خلق کرد و آن را بر چهار رکن قرار داد، هر رکنی از آنها را هم بر چند رکن قرار داد، برای هریک سی اسم قرار داد که همه را روی هم که می‌کنی سیصد و شصت اسم می‌شود. آن اسم‌ها الله است رحمن است رحیم است کریم است غفور است اگر این اسم‌ها نبودند ملک خلق نمی‌شد. باری خدا اول قدرت را خلق می‌کند و آن قدرت را به قادری می‌دهد و باز خدا خالق است. اول علم را خلق می‌کند آن‌وقت کسی را عالم به علم خودش می‌کند و باز خدا خالق است. به همین‌طور خدا حکمتی را خلق می‌کند به حکیمی

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 215 *»

می‌دهد و او را حکیم قرار می‌دهد به حکمت خودش و باز خدا است  خالق وحده لاشریک له. پس مبادا خیال کنی که تا کسی کاری می‌کند جلدی خدا می‌شود، حدیث است که خدا پیش از تمام مخلوقات ملکی آفرید به او گفت بگو کُن آن ملک گفت کُن آن‌وقت جمیع ما سوی الله ساخته شد. این را هم که گفتند باز صلوات می‌فرستند به جهتی که ملک است، انکار فضائلش را نمی‌کنند حرفی ندارند. اما حالا بگویی که این ملک گاهی اسمش ملک است گاهی اسمش امیرالمؤمنین است، داد و بیداد است که بلند می‌شود.

خلاصه ملائکه کارها می‌کنند کارشان و خودشان مخلوق خدا است. همین‌طور آن ملک اعظم و آن پادشاه اعظم، کارها را همه را او می‌کند در ملک و ملکوت، همه را او کرده به طور حکمت به طور علم و کسی غیر از او نکرده و خدا هم نیست، پس خودش خدا نیست مخلوق خدا است اما کارهای او کار خدا است امر او امر خدا است کلامش کلام خدا است. امر این ملاهای پوزو را اگر کسی ردّ  کند ردّ بر رسول خدا است و ردّ رسول خدا ردّ بر خدا است و شرک است، ردّ اينها اگر خوب مردمانی باشند ردّ بر خدا است، اگر حکمشان را وازنی زور داشته باشند می‌کشند آدم را به جهتی که حکم خدا را ردّ کرده‌ای. پس البته حکم پیغمبر حکم خدا است امر او امر خدا است کار او البته کار خدا است، هیچ فرقی میان کار او و میان کار خدا نیست الا اینکه این‌ کار عکس کار خدا است، سایه کار خدا است. پس هیچ فرقی نیست میان آفتاب و نور آفتاب، میان هیچ اثر و مؤثری. آفتابی در آینه باشد در عینک باشد عینک خودش سرد است و نمی‌سوزاند. اما عکس آفتاب که از عینک افتاده باشد این‌طرف می‌سوزاند، پنبه را می‌سوزاند، بسا چوب را می‌سوزاند.

همین‌طور وجود مبارک پیغمبر؟ص؟ آن آیینه سرتاپا نمایی است که در زیر قدرت خدا گذاشته شده، در زیر علم خدا گذاشته شده، پس محل جمیع اسم‌های خدا شده و تمام اسم‌های اعظم پیش ایشان است پیش سایر پیغمبران نیست، هرکدام از

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 216 *»

آنها چند تا دارند، در اصول کافی حدیثش هست که پیش آدم چند تا بود پیش نوح چند تا بود پیش شیث چند تا بود، اما تمام اسم‌های اعظم والله پیش ائمه طاهرین است صلوات الله علیهم، والله حقیقت خودشان همان اسم اعظم اعظم است چرا که خودشان اول موجوداتند و سبب خلقند، ایشان پیش از همه مخلوقات بودند و هیچ مخلوقاتی نبود پس ایشانند اول ما خلق الله. اول ما خلق الله دیگر آن طرفش هیچ نیست، خدا که مکان ندارد محتاج نیست به مکانی که آنجا بنشیند. لکن خلق، اول دارند آخر دارند اولشان دیگر آن طرفش هیچ نیست اگر باشد آن اول است. این است که پیش از وجود محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم هیچ موجودی نیست هیچ سببی نیست هیچ اسمی نیست ایشانند سبب خلق خلق و حقیقت ایشان است اسماء الله و شما مأمورید خدا را به حق محمد و آل‌محمد صلوات الله و سلامه علیهم بخوانید.

پس اسم‌هایی چند در میان خلق قرار داد، هر کس هر اسمی مناسبش است همان اسم را دعوت می‌کند. اسم مناسب که دعوت می‌کنی خدا اجابت می‌کند.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 217 *»

موعظه چهاردهم  (شنبه / 14 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود پس خود خود را به ایشان شناساند و رسوم بندگی را به ایشان تعلیم فرمود به طوری که انسان هر قدر فکر کند می‌بیند بهتر از این دیگر نمی‌شود کرد. فکر کنید ان‌شاءالله، دقت کنید در کارهای خدایی، همین که انسان فکر نمی‌کند غافل است خیال می‌کند چیزی نیست کارهای خدایی. جوری است کارهای خدایی که خلق نمی‌توانند آن‌جور کار بکنند. خدا خلق می‌کند انسان را حیوان را جماد را نبات را، انسان هرچه زور بزند نمی‌تواند چیزی خلق کند. همین جوری که کسی نمی‌تواند خلق کند چیزی را، به همین‌طور هیچ کس نمی‌تواند امری را که خدا می‌خواهد واضح کند آن‌طور واضح کند. دقت کن اینها موعظه‌های سرسری نیست که روز شب شود، اینها چیزهایی است که اگر در آنها فکر کنی و ضبط کنی داری اگر فکر نکنی در آنها وقتی از مسجد بیرون رفتی دیگر نداری.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 218 *»

پس عرض می‌کنم چنان‌که تمام خلق عاجزند پشه‌ای بسازند جمادی بسازند نباتی بسازند و می‌فهمید که نمی‌توانند بسازند پس چنان‌که می‌فهمید این را که خدا خلق کرده خلق را و خلق عاجزند مثلش چیزی خلق کنند به همین‌طور حقی را و امری را که منظورش هست چنان ظاهر می‌کند که تمام خلق عاجزند آن‌جور چیزی را ظاهر کنند. از خیالات خلق و از عقل خلق بالاتر است آن طوری که خدا اظهار کرده.

و تعجب این است که با وجود اینها جمعی حیرانند و می‌گویند دین خدا معلوم نیست. دقت کن یک ساعت چرت مزن خیلی مطالب به چنگ می‌آید. پس خدا جن و انس را خلقشان کرده نه به جهتی که همین خلقشان کرده باشد، خود خلقتشان مقصود بالذات نیست خلقشان کرده که آنها بشناسند او را.

حالا فکر کن ببین می‌شود خلقشان کند برای شناختن خودش و نتوانند او را بشناسند؟ هر کسی که صنعتی می‌کند برای فایده‌ای می‌کند، نجار کرسی می‌سازد برای اینکه زیرش بنشینند گرم شوند، پس اگر کرسی را نمی‌ساختند زیرش بنشینند یا روش بنشینند ساختن کرسی مصرفی نداشت. منبر را می‌سازند برای اینکه روش بنشینند، بلند باشد حرف که می‌زند مردم او را ببینند. منظور این است که هرچیزی را که خلق می‌کنند، برای فایده‌ای حکیم خلقش می‌کند، منظورش این است که آن فایده به عمل آید، اگر آن فایده به عمل نیاید آن را خلق نمی‌کند. پس ببینید خدا جن و انس را برای معرفت و عبادت آفریده است، حالا می‌شود جن و انس را بیافریند و برای معرفت بیافریند، حالا تعریف نکند خود را برای ایشان و دین خود را برای ایشان بیان نکند و حال آنکه خلقشان کرده برای همین؟ چنین چیزی معقول نیست. در آن حدیث قدسی می‌فرماید ــ هیچ اختصاصی هم به جن و انس نمی‌دهد ــ می‌فرماید خلقت الخلق لکی اعرف می‌فرماید کنت کنزاً مخفیاً می‌فرماید من گنجی بودم پنهان. یک‌خورده دقت کنید ان‌شاءالله، چرت نزنید ملتفت باشید، این‌همه اصرار می‌کنم به جهت این است که از این مجلس که بیرون بروید دیگر این حرف‌ها هیچ جا گیرتان

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 219 *»

نمی‌آید. در حدیث قدسی می‌فرماید من گنجی بودم پنهان پس دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق کردم خلق را تا شناخته شوم. و این پیش از خلقت خلق است، من گنجی بودم پنهان دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق کردم خلق را تا شناخته شوم.

اگر نمی‌خواست بشناسندش خلق را خلق نمی‌کرد. حالا آیا ممکن است چنین خدایی که خودش گفته من خلق را خلق کردم برای اینکه مرا بشناسند و خلق بکند خلق را برای همین، آیا می‌شود دینش را مخفی بدارد؟ یک‌خورده دقت کنید، غایت خلق عبادت خدا است، علت غائی خلق معرفت خدا است. پس مادامی که خدا خلق را خلق کرده بدان خود را به آنها شناسانیده و مادامی که خلقشان می‌کند معلوم است دینش را برای آنها بیان کرده.

حالا اگر تو غافل باشی و ملتفت اینها نباشی و از تو سؤالی کنند، کسی تو را مخیر کند در تصدیق خدا و تصدیق خلق، بگوید خلق می‌گویند ما متحیریم، هر طایفه‌ای می‌گویند دین خدا پیش ما است. این خلق که متحیرند و سرگردان و خیال می‌کنند که دین خدا معلوم نیست، چرا که طایفه‌ای را می‌بینیم ادعای حقیت می‌کنند و هر طایفه‌ای می‌گویند طایفه‌های دیگر دروغ می‌گویند، پس شخصی که می‌خواهد دین داشته باشد متحیر خواهد بود. و اینهایی که عرض می‌کنم خوب‌های دنیایند، آنهایی هستند که می‌خواهند انصافی داشته باشند، می‌نشینند می‌گویند بابا حق کو؟ مردم همه طالب دنیا هستند، همه دروغ می‌گویند. فکر کن ببین اگر  این‌طور است پس ارسال رسل و انزال کتب برای چه؟ این‌‌‌همه صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بیایند برای اینکه هیچ‌کس اطاعتشان را نکند؟ و خدا اگر می‌دانست که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر می‌فرستد و هیچ‌کس اطاعتشان را نمی‌کند هرگز آنها را نمی‌فرستاد میان مردم.

ان‌شاءالله ملتفت باش و فراموش مکن، خدا خلق را خلق کرده که انبیاء را به

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 220 *»

آنها بشناساند شریعت به آنها بگوید، اگر شرع نمی‌خواست بگوید خلقشان نمی‌کرد. پس دین این خدا نمی‌شود مخفی باشد نمی‌شود ظاهر نباشد نمی‌شود آن را جوری قرار بدهد که هر طایفه‌ای بتوانند بگویند حق با ما است هر کس بگوید حق با من است آخرش هم معلوم نشود حق با کیست.

یک‌خورده دقت کن فکر کن ان‌شاءالله، ببین اگر خدا راضی بود هر طایفه‌ای هر قاعده‌ای هر رسم و راهی که دارند همان دینشان باشد، هر طایفه‌ای معلوم است یک‌پاره چیزها دارند، به تفأل خود یک‌پاره چیزها را خوب می‌دانند یک‌پاره چیزها را بد می‌دانند. بر‌می‌دارند فال می‌گیرند به تفأل اعتقاد به چیزی پیدا می‌کنند می‌گویند فلان چیز آمد و نیامد دارد. فکر کنید ببینید اگر خدا راضی بود که هر طایفه‌ای که به گمان خودشان درست راه روند همان دینشان باشد طایفه دیگر هم طوری دیگر راه روند و به گمان خودشان درست باشد، اگر این پسندهای مردم و راه و رسم هر طایفه‌ای برای خودشان ممضیٰ بود دیگر خدا هیچ ارسال رسل نمی‌کرد هیچ پیغمبر نمی‌فرستاد، مردم همین‌طور راه می‌رفتند برای خودشان هر کس هم هرچه را پسند کند برای او مجزیٰ باشد و ممضیٰ باشد و عیسی به دین خود موسی به دین خود، هر کس برای خود اعتقادی داشته باشد هر کس برای خود عملی داشته باشد و می‌بینید این را خدا ممضیٰ نداشته، خیالات مردم را برای مردم ممضیٰ نداشته، کار و کسب مردم را برای مردم ممضیٰ نداشته، خیلی کارها و کسب‌ها را حرام کرده. پس ارسال رسل کرده کتاب‌ها نازل کرده شرع قرار داده قاعده و قانون گذاشته قیود در میان مردم گذاشته.

و تعجب این است که با وجودی که خدا این‌همه اصرار دارد و خلق را خلق کرده برای همین که بشناسندش و برای همین خلقشان کرده که بندگی او را کنند بعد هم بر طبق این اصرارش صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده و صد و بیست و چهار هزار وصی پیغمبر فرستاده اقلاً بعد دیگر در هر عصری حکمائی و علمائی چند قرار داده، ببینید چقدر آمده‌اند، حالا با این‌همه اصراری که دارد وقتی پیش این مردم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 221 *»

می‌نشینی می‌بینی می‌گویند هی دین خدا کجا است؟ ما نمی‌دانیم حق به جانب کیست؟ هر کسی می‌گوید حق به جانب من است یا خیر همه خوب هستند. شما ان‌شاءالله بدانید که این مردم حق دستشان نیست یا از این سر بام می‌افتند یا از آن سر بام. ملتفت باشید این [مردم] یک‌پاره از ایشان خیلی خرصالحند، مثل الاغ صالح هم نيستند خرصالحند، می‌گویند بابا همه خوبند همه طالب حقند! اگر همه خوبند دیگر خدا چرا ارسال رسل کرده این یک جور مردمند.

آن وقت طایفه دیگر از آن طرف می‌افتند دیگر آنها هیچ دین و مذهبی را اعتقاد ندارند می‌گویند دینی کو مذهبی کو آیینی کو؟ مردم همه طالب دنیا هستند همه جلددستی می‌کنند که دنیای خود را آباد کنند، یکی بقالی می‌کند یکی نانوایی می‌کند یکی کسبی دیگر می‌کند، یکی هم پول ندارد می‌آید به این اسم و رسم منبری درست می‌کند که منبر نانی باشد برای او، خوب آنها هم طالب نان و طالب پولند. و به حسب اتفاق کسانی چند هم هستند که از این راه طلب دنیا می‌کنند و می‌بینند اغلب اینهایی هم که روی منبر می‌روند و حرف می‌زنند همین‌جور مردمند که رشوه‌ها می‌گيرند، موعظه‌هایی هم که می‌کنند برای این است که مردم مالشان را بیارند به آنها بدهند، چون اغلب را بر همین منوال می‌بینند و می‌بینند که اغلب اینهایی که عمامه دارند و مسجدی می‌روند، منبری می‌روند اين موعظه‌ها را می‌کنند، این ماه مبارک‌ها این‌همه جمعیت‌ها می‌کنند مردم، همه برای این است که آقا نان داشته باشد و اغلبی را که می‌بینید همین‌طورهایند و حالا دیگر متداول شده قبحش برداشته شده. می‌بینید آقایان پوست‌کنده می‌گویند بابا ما نداریم نانی که بخوریم و کارهای شما را صورت بدهیم فلان قدر به ما بدهید رشوه‌ها را هم که علانيه می‌گيرند. حالا این مردم وقتی کسی از آنها خرصالح نیست و به گمان خود فهمی دارد می‌گوید جمیعشان چنین هستند از کجا که یکیشان اهل دنیا نباشد.

دقت اگر می‌کنید می‌بینید اینهایی که عرض می‌کنم راست است، اغلب مردم

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 222 *»

این کارشان است، اغلب اغلب رؤسایی که هستند و متشخصند که هیچ دینی نمی‌خواهند و این رسم تازه به دنیا نیامده، بلکه از اول اسلام این رسم شد، تا پیغمبر چشمش را برهم گذاشت این اساس برپا شد، ابابکر بود پیرمردی بود ریش‌سفید بود بسا توی سرش هم می‌زند جواب نمی‌داد گوشش را هم شل می‌کرد، اسم خدا و رسولی می‌برد اسم رسول خدا را که می‌شنید گریه می‌کرد توی محراب می‌رفت تحت الحنکش را می‌انداخت. فکر کنید ان‌شاءالله حالا با وجودی که این‌طور است از ابتدائی که دین حقی می‌آید در دنیا پشت سرش باطلی می‌آید غصبش می‌کند. حالا با وجود این آیا این‌جور است که غصب کنند آن حق را دیگر دین خدا در دنیا نباشد؟ حقی باشد در دنیا و برود مثل پیغمبر خدا؟ص؟  که از دنیا رفت امیرالمؤمنین هم معلوم است که چطور تقیه می‌کرد و امر خود را پنهان می‌کردند، در زمان امام حسن هم که واضح است که مردم چقدر بی‌دین بودند و هکذا. پس وقتی به کار و بار این مردم رجوع کنی می‌بینی این حرف‌ها راست است دینی در میان مردم نیست، لکن وقتی پیش خدا بروی و خدا را بشناسی می‌دانی که خدا دینی در میان مردم گذارده و حقی در دنیا هست.

وقتی ملتفت نباشی یا این است که باید خرصالح بشوی بگویی همه خوبند یا خیر بگویی ما چه‌کار داریم تابع کسی شویم هیچ کس دین ندارد مذهب ندارد. بله این راست است بیشتر کار و بار این مردم و راه و رسم این مردم این‌طورها است. اما شما ببینید که این خدا هم این کار را کرده و هیچ کس را نفرستاده و از اول دنیا تا آخر دنیا حقی میان نبود و همیشه بی‌پستا بود یا یک وقتی دین خدا پستایی داشت؟ فکر که می‌کنی می‌بینی آدمی در دنیا بود شریعتی داشت قانونی داشت، بود یک وقتی نوحی در دنیا شریعتی داشت، یک‌ وقتی ابراهیمی بود موسایی بود عیسایی بود، اسم‌هایی که می‌دانید از پیغمبران فکر کنید، یک‌خورده اگر دقت کنی می‌دانی دین خدا واضح‌ترین دین‌ها است و راه خدا واضح‌ترین راه‌ها است، امر خدا سهل است و

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 223 *»

سهل‌ترین امورات است. لکن این اوضاع را هم که می‌بینید در دنیا هست می‌بینید تمام اهل این مذاهبی که در دنیا هستند اهل هیچ مذهبی نمی‌گوید دین من باطل است، می‌گوید دین من حق است دین دیگران باطل است. انسان از خارج بایستد نگاه کند خیال می‌کند آنهایی که می‌گویند مردم دین ندارند و اهل دینی در میان نیست راست می‌گویند.

پس ان‌شاءالله یک‌خورده دقت که می‌کنی می‌یابی که خداوند دینش را مانند چراغ روشنی قرار داده و بر روی این چراغ اگر چیزی گذاشته برای اين نگذاشته که مخفی کند او را. بسا شیشه‌ می‌گذارند که روشن‌تر شود و ظاهرتر شود. بسا اراده خدا این باشد که آن نور چراغ از بس لطیف است دیده نخواهد شد، شیشه را روش می‌گذارد که برقش لمعانش زیادتر شود. بسا این چراغ و این شیشه را در توی فانوسی دیگر بگذارد که روشن‌تر شود، پس نه هر حجابی مانع از دیدن چیزی می‌شود. چه بسیار حجاب‌ها که اگر کشیده شد روی چیزی زیاد می‌کند نور آن چیز را، شیشه را اگر مقابل آفتاب بگیری آفتاب را پنهان نمی‌کند، عینک را که برابر آفتاب گرفتی نور آفتاب را زیادتر می‌کند حرارتش را زیادتر می‌کند جمع می‌کند نور را در نقطه‌ای و به همین‌طور جمع می‌کند حرارت آفتاب را. در نقطه‌ای نور که جمع شد نور مثل عدسی می‌شود بسا بگیری برابرش آهنی و دوام پیدا کند آهن را بگدازد ولکن آفتابی که از پشت عینک نتابیده باشد این‌قدر حرارت ندارد، پس عینک و شیشه حجاب است اما چنین حجابی است که جمع می‌کند نور را از اطراف خود و می‌آرد در نقطه‌ واحده می‌گذارد و به قدر عدسی که شد آن وقت دیگر چوب بگذاری پنبه بگذاری آهن بگذاری می‌گدازد.

پس ان‌شاءالله بدان که بسا آن زجاجه‌ای که خدا می‌فرماید بر روی آن چراغ قرار داده‌ام از برای این است که جمع کند نور چراغ را و اگر می‌گوید آن را در فانوسی گذاشتم باز چون نور آن زجاجه پراکنده بود و از بس لطیف بود باز خوب دیده

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 224 *»

نمی‌شد از این جهت باز فانوسی قرار دادند بر روی آن شیشه تا اینکه جمع کند نور آن زجاجه را و اثرش را زیادتر کند تأثیرش را زیادتر کند به این جهت رسول را از جنس مردم قرار دادند که همزبان مردم باشد، چرا که همجنس حالت همجنس را بهتر مطلع است. پس انسان را قاصد قرار داد جن‌ها را قاصد قرار نداد ملک را خدا قاصد نمی‌کند برای مردم.

فکر کن ببین خدا قادر هست جبرئیل را قاصد کند همین‌طور که جبرئیل گاهی به صورت دحیه کلبی می‌شد و می‌آمد خدمت پیغمبر مردم می‌دیدندش که دحیه آمد، وقتی می‌رفت مردم می‌دیدند رفت. حالا خدا می‌تواند جبرئیل را همیشه به صورت آدمی کند بیاید با مردم حرف بزند می‌تواند همچو کاری بکند، اما بدانید اگرچه جبرئیل می‌شد بیاید حرف بزند اما او به درد دل مردم درست نمی‌تواند برسد. آن حرف‌ها را کسی می‌تواند بزند و بفهمند که همجنس آنها باشد، همجنس برمی‌خورد حالات او را اقتضاءات او را، جبرئیل کاری که می‌تواند بکند همین است که لفظی را از خدا بگیرد برای پیغمبر  بیارد، دیگر چه بسیار معنی‌ها را که جبرئیل خوابش را ندیده پیغمبر خودش می‌فهمد. ببین تو اگر بخواهی کاغذی بفرستی جایی، کتابی بفرستی برای شخص عالمی، آن را می‌دهی به دست قاصدی آن قاصد می‌گیرد می‌برد پیش آن عالم آن عالم کتاب را می‌گیرد چیزها می‌خواند و می‌فهمد که قاصد اصلاً خبر ندارد از آن. حالا وحی‌ها را لفظ‌هاش را جبرئیل می‌آرد برای پیغمبر و محتاج است که بیارد اگر نمی‌آورد نمی‌شد. همین لفظ‌ها را که می‌آورد، پیغمبر چیزها می‌فهمد که جبرئیل خوابش را ندیده می‌فرماید رب حامل فقه الی من هو افقه منه چه بسیار حامل فقهی راویی که روایتی می‌کند که خودش هم نمی‌فهمد مثل اینکه برای شخص عالمی کتابی بیاورند. قرآن را از وقتی نازل شده روایت کرده‌اند لفظش را تا رسیده به ماها، حالا معنیش را آیا سنّی‌ها می‌دانند خوابش را هم نديده‌اند. خیلی چیزها هست لفظش را روایت می‌کنند معنیش را نمی‌فهمند.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 225 *»

پس ملتفت باشید خدا این‌جور قرار داده که معرفت خود را از زبان رجالی باید بیان کند رجالی که لاتلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکر الله راه و رسم عبودیت را باید از ایشان آموخت می‌فرماید لکم فی رسول الله اسوة حسنة، ان کنتم تحبون الله فاتبعونی پس این امر را از آن سمت که نگاه کنی بهتر واضح می‌شود و نوری است بالای نوری، بیانی است بالای بیانی، به طرف خدا و کارهای خدا که نگاه می‌کنی بیان این امر خوب واضح می‌شود.

پس همین‌قدر تو اعتقاد داشته باش که خدای به حقی هست پس تصدیقش کن. او که همیشه می‌گوید دین من واضح است. سعی کن همیشه لشکر خدا باش لشکر خدا که شدی هر راهش را که بگیری صرفه دارد، قدرت تمامش از آن سمت آمده علم تمامش از آن سمت آمده بیان تمامش از آن سمت آمده جنگ تمامش از آن سمت آمده، هرچه می‌خواهی برو پیش خدا، دنیا می‌خواهی برو پیش خدا آخرت می‌خواهی برو پیش خدا، هرچه هست کار خدا است و خلق خدا است. حالا خلق می‌گویند حقی نیست روی زمین، خدا که همچو نگفته است، خدا گفته ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون اگر تقلید می‌کنی تقلید خدا را بکن، اگر فهم داری ببین خدا چه گفته است. خدا که گفته ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون.

پس مادام که خدا عبادت از خلق خواسته عابدی باید خلق کرده باشد که عبادت او را بکند اقلاً یک نفری روی زمین باید باشد که عبادت او را بکند خدایی که می‌گوید کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف تا خلق می‌کند خلق را بدانید که اقلاً یک کسی هست که خدا را می‌شناسد در روی زمین. دیگر کسی بگوید خیر کسی نیست که خدا را بشناسد، همه مردم طالب دنیا هستند! قیاس نباید کرد. پس یک خداشناسی لامحاله در روی زمین هست. و همچنین مگو توی دلت که عابدی یقیناً در روی زمین نیست و مردم همه خودپرستند همه طالب دنیایند نه خداپرست هم هست.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 226 *»

و اگر دلت با من باشد و گوش بدهی می‌بینی که حرف‌های من زره و زنجیر است که همه به هم بسته است یک دانه‌اش را ول کنی همه به‌هم می‌خورد. می‌گویم یک خداپرستی یقیناً در روی زمین هست و یک خداشناسی یقیناً هست در روی زمین که آن خداشناس و آن خداپرست هیچ طالب دنیا نیست و طالب دین و اهل دین است و اگر تو مأموری که دینی یاد بگیری از همچو کسی باید یاد بگیری.

فکر کن دقت کن، پس آن شخصی که روی زمین است و اهل حق است که باید باشد و هست. لکن آیا مردم دیگر فکر کنید ببینید تکلیف دارند عوام مردم یا ندارند؟ تمام مردمی که هستند همین‌قدر که بچه و پير خرف‌شده نباشند غیر از اینها باقی مردمی که هستند آیا مکلف هستند اینها که دینی یاد بگیرند یا مکلف نیستند؟ اگر چنین است که هر کس بگوید حق به جانب من است و دین خدا معلوم نباشد پس اینها تکلیف ندارند، چرا که نمی‌دانند حق کدام است که بگیرند باطل کدام است که ول کنند. حالا یک طریقه را ما گرفتیم آن هم شاید حق باشد شاید باطل باشد. از میان اینها رفتیم در طایفه دیگر آنجا که رفتیم آن هم شاید حق باشد شاید باطل باشد. دقت کن چرت مزن غافل مشو  و بدان که هرگز نمی‌شود حق معلوم نباشد.

فکر کن ببین آیا ممکن است که خداوند عالم جمیع زمین و آسمان را جمیع خلق را برای معرفت خود آفریده باشد و خود را به آنها نشناساند؟ برای بندگی خود بیافریند و تکلیف کند تمام غیرمستضعفین را که بندگی او را بکنند، شریعت یاد بگیرند، عبادت او را بکنند و رسم بندگی را به آنها تعلیم نکرده باشد؟ به اتفاق تمام انبیاء و ملل و مذاهب، به اتفاق تمام عقول، خلق را برای بندگی خلق کرده. حالا خدایی که خلق را برای بندگی خلق کند خودش این‌جور قرار بدهد آیا می‌شود دینش را ظاهر نکرده باشد و دینش را لا علی التعیین قرار داده باشد و آن را مخفی کرده باشد به طوری که یحتمل پیش من باشد یحتمل پیش آن باشد؟ من همچو بگویم و بگویم که باید مسأله چنین باشد دیگری هم جوری دیگر بگوید و بگوید باید

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 227 *»

مسأله چنین باشد؟ شخص چطور بفهمد که این است دین خدا؟ شاید آن جوری است که او فهمیده باشد شاید هم این جوری است که من فهمیده‌ام. از کجا حق را تو فهمیده‌ای و می‌گویی حق این است که من می‌گویم، او هم می‌گوید حق این است که من می‌گویم.

دقت کنید ان‌شاءالله خدا اجلّ و اعظم از این است که خلق را برای شناختن خودش خلق کند و خلق را برای بندگی و عبادت خودش خلق کند و راه و رسم بندگی را بداند که اینها نمی‌دانند و بداند که اینها خدا را نمی‌شناسند، اینها را بداند، آن‌وقت تعریف نکند خود را برای آنها و راه و رسم بندگی را به آنها تعلیم نکند آن‌وقت عذابشان کند. اگر اینها را نمی‌خواستی چرا خلقشان کردی؟ از اول خلقشان مکن، بگو رأی ما برگشت می‌خواستیم خلقی را خلق کنیم برای چیزی، دیدیم آن را نمی‌دانند خلقشان نکردیم و تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً.

پس بدانید که خدا تا خلق را خلق می‌کند دینش را رسانیده به مردم، دین خود را واضح کرده برای بندگان خود. دیگر حالا اگر تقلید باید کرد تقلید خدا را می‌کنیم اگر تصدیق باید کرد تصدیق خدا را می‌کنیم. دیگر حالا ما یک طرف بایستیم خیل الله می‌شویم حزب الله می‌شویم می‌گوییم حق به جانب خدا است و ان‌شاءالله تصدیق او را ظاهراً و باطناً می‌دانیم او دینش بالغ است، رسیده است به جمیع مکلفین از پیغمبران تا آن عامی که درس نخوانده از هر کس چیزی خواسته به او رسانیده و به او گفته و علاوه بر این تبیین کرده واضح کرده آشکار کرده که هیچ شکی شبهه‌ای ریبی درش نیست. هر دینی که این‌جور است آن است دین خدا و هر دینی این‌جور نیست و خیال می‌کنند حجت خدا تمام نیست و مردم متحیرند که چطور می‌شود فلان دین نداشته باشد، از کجا که فلان آقا گمراه باشد، این دین دین خدا نیست. حرمت آقا بیش از حرمت خدا نیست، خدا را متهم نکنی که بگویی چطور می‌شود فلان آقا بداند دین خدا کجا است و عمداً بر خلاف آن برود؟ خدا راست می‌گوید که باید بدانی این

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 228 *»

آقا اگرچه خیلی مقدس هم باشد دین ندارد. چه بسیار خرصالح‌ها هستند که هیچ دینی ندارند، ميانه سنّی‌ها بروی می‌بينی خيلی‌ ميان آنها آخوندند، سبيل‌هاشان چيده تسبیح دست می‌گیرند سبحان الله سبحان الله می‌گویند گریه می‌کنند زاری می‌کنند نماز شب می‌کنند در نماز گریه می‌کنند می‌بینی مردکه سنّی روی منبر می‌رود مردم را می‌ترساند می‌گوید آخرتی هست عذابی هست هی تحریص و ترغیب می‌کند که خمس و زکات بدهید، معصیت نکنید، عامی جاهل غافل اینها را که می‌بیند می‌گوید این سنّی اگر بداند دین شیعه بر حق است البته شیعه خواهد شد پس امر البته مشتبه شده بر او، بلکه امر واضح نیست آشکار نیست. سنّی‌ها نمی‌دانند دین شیعه بر حق است از اين جهت خيال می‌کنند که دين سنّی بر حق است. چه بسیار خرصالح‌ها که این‌طور‌ها خیال می‌کنند. یهودی‌ها هم اسم موسی می‌برند می‌گویند حلال بخورید حرام مخورید، نصیحت می‌کنند، اگر این خرصالح برود آنجا آنها را هم که می‌بیند و حرف‌های آنها را هم که می‌شنود می‌گوید چطور می‌شود همچو کسی بد باشد؟ البته امر اسلام بر او واضح نشده است.

پس ان‌شاءالله اگر فراموش نمی‌کنی آن امر کلی که عرض کردم، می‌دانی خدا است اصدق صادقین خدا است اعدل عادلین خدا است احکم حاکمین خدا است اعلم عالمین خدا است اقدر قادرین و هکذا همه کمالات پیش خدا است و او می‌گوید حجت من تمام است حجت من بالغ است دین من دین واضح ظاهر آشکار است نوری بر روی نوری است به هیچ وجه من الوجوه ظلمت در آن نیست. پس دینی که چنین است حالا یک کسی می‌گوید حق نیست برای خودش می‌گوید، دین نمی‌خواهد که این‌طور می‌گوید. می‌دیدند معجزات پیغمبران را روبرو به طوری که ظاهراً بسا می‌ترسیدند انکار کنند. وقتی عصای موسی اژدها شد البته اين مردکه می‌ترسد که دهنش را وا کند او را ببلعد اژدهایی شده بود که دهان غریبی داشت یک‌مرتبه دهان باز می‌کرد می‌خواست قلعه را ببلعد. مردم آن‌جور خارق عادت را

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 229 *»

می‌دیدند می‌ترسیدند ایمان نیارند به طور نفاق ایمان می‌آوردند. پس امر را چنین واضح می‌کردند در میان مردم و همین‌جور اژدها را والله پیغمبر ما آورد بلکه معجزات تمام پیغمبران را آورد.

پیغمبر ما بخصوص برای یهود فرمودند. فرمودند که اگر کسی از دست خودش عصايی بیندازد و اژدها بشود این غریب‌تر است پیش شما یا به فلان چوبی که پیش خودش نیست بگوید و اژدها بشود؟ یهود اقرار کردند که اگر کسی چوب دستش باشد و بیندازد و اژدها شود آن قدر غریب نیست شاید حیله‌ای کرده باشد شاید جلددستی کرده باشد ما نمی‌دانیم که این در واقع مار شده شاید ماری بوده جاییش پنهان کرده در آستینش یا در جای دیگرش پنهان کرده و این را طوری انداخته که ما نفهمیدیم. لکن اگر کسی بگوید فلان چوب که در دست کسی دیگر است مار بشود البته این عجیب‌تر است فرمودند این عجیب‌تر نیست از آن؟ عرض کردند چرا فرمودند پس بروید در خانه‌های خودتان به خانه که رفتید می‌بینید آن تیرهایی که در سقف خانه‌تان است آن تیرها مار خواهد شد. یهودی‌ها رفتند به خانه‌هاشان دیدند آن تیرها همه مار شده خیلی بزرگ‌تر و عظیم‌تر از مارهایی که دیده بودند و ترسیدند.

باری منظور شرح اینها نیست منظور کلی گفتن است که شما کلی آن را بفهمید. پس این‌جور چیزها را از پیغمبران دیدند، اما زبان است جای نرم گذاشته می‌گوید قبول ندارم. خدا هم عجول نیست ملک از دستش که بیرون نمی‌رود مهلتش می‌دهد، او هم هرچه می‌خواهد می‌گوید انما نملی لهم لیزدادوا اثماً. خلاصه کفار می‌دیدند این‌جور خارق عادات را که جرأت نمی‌کردند وازنند لامحاله تصدیق می‌کردند. چون از روی نفاق بود اسمش را می‌گذاشتند سحر مستمر. اول قبول می‌کردند و بعد می‌گفتند نمی‌دانیم چه جور کرد، قدری که قرار می‌گرفتند و می‌دیدند که جلدی نمردند می‌دیدند خدا جلدی نکشتشان فقیرشان نکرد ناخوششان نکرد خورده خورده قوت می‌گرفتند آن‌وقت انکار ظاهری می‌کردند می‌گفتند سحر بود.

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 230 *»

پس امر خدا همیشه بیّن و واضح و ظاهر بوده. همیشه نوری بر روی نوری بوده به طوری که هیچ حجاب نداشته و هر جا دیدی در اخبار حجاب فرموده‌اند مثل اینکه فرموده‌اند ان لله سبعین الف حجاب این حجاب‌ها همه حجابی است که خدا از هر حجابی امرش را ظاهر می‌کند. پس دین خدا دین واضح بیّنی است آشکاری است در روی زمین، آن هم نه به این‌طور که یک کسی در سراندیب هند می‌گویند هست او را ببینیم. فکر کن ببین آیا تو تکلیف نداری که نماز کنی بندگی خدا کنی خدا بشناسی یا تکلیف داری؟ پس باید دین خدا اینجاها باشد تا دسترس تو باشد. پس اگر خلق مکلفند که خدا بشناسند آن کسی هم که خداشناس است باید میان مردم باشد و مردم مکلفند بروند پیش او و خداشناس شوند. همچنین آن عابد زاهدی که در سراندیب هند است هیچ مبلغ نیست مأمور نیست که برساند، اگر مأمور بود می‌آمد پیش تو. او اگر بخواهد نماز کند همان‌جا می‌کند کاری به مردم اینجا ندارد. آدم خوبی هم هست برای خودش خوب است، کاری به شما ندارد چرا که خدا امرش را می‌رساند به مردم، نه امرش را می‌رساند به پیغمبران و بس، نه امرش را می‌رساند به اوصیاء و بس، چرا که اگر مخصوص اوصیاء بود حکماء دیگر باید تکلیف نداشته باشند. نه امرش را می‌رساند به حکماء و بس چرا که اگر امر خدا مخصوص حکماء بود پس علماء باید تکلیف نداشته باشند. نه امرش را می‌رساند به علماء و بس چرا که اگر مخصوص علماء بود پس عوام باید تکلیف نداشته باشند.

پس بدانید این خدا همان‌جوری که از پیغمبران دین خواسته از عوام هم خواسته نهایت به قدر فهم عوام بیشتر نخواسته. در این امر ان‌شاءالله شک نکنید قدری فکر کنید و این مطلب را در ذهن خود محکم کنید و این امر این است که تا خدا خلق را خلق می‌کند بدانید که برای آنها دین واضحی آشکاری قرار می‌دهد که احتمال خلافی در آن نرود. چنین دینی همیشه در روی این زمین هست آن هم واضح ظاهر بیّن آشکار لکن حالا مردم می‌گویند دین خدا واضح نیست. شما بدانید که آنها

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 231 *»

اصلش دین نمی‌خواهند اگر می‌خواستند خدا پیششان آورده بود می‌فرماید و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا  کسانی ‌که مجاهده می‌کنند در راه ما لنهدینهم و کسانی‌که عربی خوانده‌اند می‌دانند که خدا اینجا لام را لام قسم آورده آن را مؤکد کرده به نون تأکید ثقیله و خیلی تأکید کرده، می‌فرماید کسانی‌ که مجاهده می‌کنند در راه ما لنهدینهم سبلنا البته ما راه‌های خود را می‌نمایانیم به آنها حکماً، پس آنهایی را که می‌بینید که در راه نیستند معلوم است مجاهده نکرده‌اند. اول‌قدم را برنداشته‌اند چون قدم اول را برنداشته‌ آمده‌اند در سمتی ایستاده‌اند و مردم را دعوت می‌کنند.

دقت کنید ان‌شاءالله که به طور مثل عرض می‌کنم و مثلی است که کشف از واقع می‌کند. اگر از سمتی کسی بگوید بیا، تو باید اول‌قدم را برداری بروی بعد قدمی دیگر برداری رو به آن سمت، به همین‌طور حالا بگویند بیا و تو اول‌قدم را برنداری و هی داد بزنی که این‌همه راه را چطور می‌شود رفت من نمی‌دانم آنجا چطور است به جایی نخواهی رسید. تو راه برو  قدم بردار یک قدم که برداشتی جلوت را خواهی دید، حالا قدم برنداشته‌ای می‌گویی نمی‌دانم آنجا چطور است؟ شاید آنجا گودالی باشد معلوم است تا قدم برنداشته‌ای نمی‌بینی کجا است، چراغ که در دستت هست و پیش پات را می‌بینی، قدم اول را بردار قدم دويم را می‌بینی قدم دويم را بردار قدم سیّم را می‌بینی همان‌طوری که تعریف کرده‌اند.

پس در راه خدا هیچ عوجی هیچ کجی هیچ ظلمتی هیچ خفائی نخواهد بود. راه خدا این است که عرض می‌کنم دیگر هر کس خیال کند که راه خدا مخفی است، دین را به مظنه باید گرفت، باید پیدا کرد، موسی به دین خود عیسی به دین خود، فلان آقا خودش می‌داند که آن‌طور می‌گوید فلان آقا هم خودش می‌داند که طوری دیگر می‌گوید، او خوب است برای خودش این خوب است برای خودش، اینها دین خدا نیست. دین خدا امری است بیّن آشکار و در جمیع زمان‌ها هم همین‌طور بوده. اگر در اینها فکر کنید ‌ان‌شاءالله توی راه می‌افتید و نتیجه می‌گیرید همیشه هم اهل حق

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 232 *»

تصدیق یکدیگر را دارند. همیشه حقی که پیش بوده تصدیق می‌کرده حقی را که بعد می‌آمده، حقی که در این شهر بوده تصدیق می‌کرده حقی را که در شهری دیگر بوده. ممکن نیست که دو پیغمبر پیدا شوند تکذیب یکدیگر را بکنند، دو نفر بیایند از جانب خدا و تکذیب یکدیگر را داشته باشند، چنین چیزی محال است. آیا دو امام می‌شود که بد یکدیگر را بگویند؟ محال است. پس بدانید که آن جماعتی که در روی این زمین بد‌ها به یکدیگر می‌گویند آنها اهل حق نیستند.

فکر کنید در روی این زمین یک کسی هست که حق به جانب او باشد به او چرا باید بد گفت. مردم دیگر کافرند به ما چرا باید بد بگویند؟ و این‌همه بد به ما می‌گویند این‌همه ظلم‌ها می‌کنند این‌همه ستم‌ها می‌کنند.

باری پس بدانید که اهل حق همیشه متحد بوده‌اند و هرگز با هم خلاف نداشته‌اند اگرچه متعددند اما متحدند. این است که در هرجایی از قرآن که صفات اهل حق را بیان می‌کند بگردید ببینید همه‌جا مصدقاً لما بین یدیه فرموده، هر پیغمبری هر کسی که از جانب خدا آمده همه هی مصدقاً لما بین یدیه همه حرفش این بوده که من تصدیق دارم آنچه را که در دست خود شما است، پس بدانید من از جانب خدا آمده‌ام. پس اهل حق تکذیب یکدیگر را نمی‌کنند، آنجاهایی که بنای تکذیب است طالب حق باید سعی کند پا بفشارد به اندک فکری معلوم می‌شود، مزخرف با غیرمزخرف مشتبه با هم نمی‌شود. نور و ظلمت محال است که مشتبه بشود، عالم و جاهل محال است مشتبه بشود. باری،

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

و لعنة الله علی ا عدائهم اجمعين

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 233 *»

موعظه پانزدهم  (يکشنبه / 15 ماه مبارک رمضان 1297)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم

من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.

خداوند عالم در کتاب مبارک خود می‏فرماید:

اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضي‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شي‏ء عليم.

عرض کردم که چون خداوند عالم حکیم بود خلق را بی‌فایده خلق نکرد، برای فایده‌ای خلق کرد و آن فایده خلقت خدا همانی است که خودش بهتر می‌دانست و فرمود ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون ماارید منهم من رزق و ماارید ان‌یطعمون می‌فرماید من خلق نکردم جن و انس را مگر از برای همین که مرا عبادت کنند، هیچ خلقشان نکرده‌ام رزق تحصیل کنند هیچ نخواسته‌ام رزق برای خودشان تحصیل کنند. چنان‌که خالق خدا است رازق خدا است الله الذی خلقکم ثم رزقکم اینکه می‌بینی می‌روی و گیرت نمی‌آید چون خیال بیهوده‌ای در سرت آمده، همیشه سرگردانی آخر هم همانی که او خواسته می‌رسد.

پس خدا از برای این‌جور خیالات انسان را نیافریده و خلق نکرده، جن و انس را برای عبادت خود و برای معرفت خود آفریده و موافق این حدیث قدسی می‌فرماید کنت

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 234 *»

کنزاً مخفیاً فاحببت ان‌اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف من گنجی بودم پنهان، دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق کردم خلق را تا شناخته شوم.

موافق این حدیث خیلی واضح است که اگر نمی‌خواست او را بشناسند و او را بپرستند خلق را خلق نمی‌کرد. لکن آنچه را او خواسته شیطان نمی‌خواهد، شیطان قسم خورده فبعزتّک لاغوینّهم اجمعین وقتی شیطان را طرد کرد مهلت خواست تا روز قیامت، خدا تا وقت معلوم که رجعت باشد مهلتش داد آن‌وقت گفت لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلَصین مگر آن کسانی‌که واقعاً دوست تواَند، مخلَص تواَند، من آنها را کاری نمی‌توانم بکنم باقی را من گمراه می‌کنم.

پس ان‌شاءالله سعی کنید زور بزنید از مخلَصین باشید از بندگان شیطان نباشید. باز اگر راه خدا مشکل بود و راه شیطان آسان، می‌گفتم عذری دارید. والله هیچ راهی آسان‌تر از راه خدا نیست انما یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر این است و غیر از این نیست که خدا اراده کرده از شما آسانی را، شما خودتان کار خود را مشکل می‌کنید. چون نمی‌روی رو به خدا، از خدا نمی‌طلبی، می‌روی جاهای دیگر می‌خواهی، به حیله‌ها به زرنگی‌ها به جان‌کندن‌ها می‌روی جاها و بند می‌کنی خود را آنجا و آنجا هم نمی‌توانند چاره کار تو را بکنند. اولاً  که زوری نمی‌زنند برات، بعد هم که بخواهند زوری بزنند کاری برات بکنند کاری از آنها نمی‌آید. پس آسان است کار خدا،‌ وقتی کسی از خدا اعراض کرد بر او مشکل می‌شود. ببین خدا به چه آسانی خلق می‌کند انما امره اذا اراد شیئاً ان‌یقول له کن فیکون هرچه را می‌خواهد خلق کند یک «کن»ی می‌گوید ديگر او شده، کارها پیش او هیچ مشکل نیست در دست او آسان است. تو هم حاجات داری کارهای مشکل داری، این خلق اگر از عهده‌ کار تو بر می‌آمدند و امیدی به آنها داشتی باز طوری بود و خدا حتم کرده در خلقت خودش در ملک خودش که هر کس امید به غیر او داشته باشد ناامیدش کند. این هم که این مردم هی امید به غیر خدا دارند به جهت این است که شیطان به اُمنیّه و

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 235 *»

آرزوشان می‌اندازد و از روی غفلت خدا را فراموش می‌کنند و امید به غیر او پیدا می‌کنند، یک‌دفعه خبر می‌شوند می‌بینند عمر تمام شد، کار از دست رفت. تو رو به خدا برو ببین چقدر آسان است خدا هم رو به تو می‌آید و خدا آسان‌تر می‌آید. تو رو به خدا آن‌قدری که زورت می‌رسد برو، او کارها را درست می‌کند سهل است که بسیار اموری هست که تو ضرور داری و نمی‌دانی که دعا باید کرد و خدا پیشتر می‌سازد برای تو. ببین روز اول که نبودی آیا هیچ می‌دانستی که نطفه می‌خواهی که تو را از آن بسازند؟ بعد آن را سری باید براش قرار داد که ضایع نشود؟ هیچ نمی‌دانستی اینها را بلکه غافل صرف بودی و مرده بودی و اذکروا اذ کنتم امواتاً فاحیاکم پس متذکر باشیم ان‌شاءالله چیزهایی را که خودمان غافل محض بودیم که ضرور داریم و میت محض بودیم خدا می‌دانست چه چیزها ضرور داریم ما را زنده کرد و سر، دست، پا، چشم، گوش، بینی،‌ دهان، اعضاء، جوارح، خیال، فکر،‌ عقل، جمیع آنچه ضرور داشتیم خلق کرد دعا هم نکردیم. چه بسیار نعمت‌ها را خدا ابتداءً داده پیش از آنکه مستحق شویم یا مبتدئاً بالنعم قبل استحقاقها پس خداوند عالم چه بسیار نعمت‌ها را که بی‌طلب به تو داده. حالا چه گمان می‌کنی آیا می‌شود نعمتی را طلب کنی و ندهد؟ پس همانا طلب نمی‌کنی همانا از خدا نمی‌خواهی از خلق می‌خواهی امید به خلق داری و خدا حتم کرده هر کس امید به خلق داشته باشد او را ناامید کند.

پس خدا خلق کرده خلق را از برای همین که او را بشناسند. فکر کن چرا چنین کرده؟ چرا خدا دوست می‌دارد که او را بپرستند؟ از برای اینکه خدا می‌داند خودش قادر است که قادری به غیر او نیست رفع‌کننده حاجتی به غیر او نیست و می‌داند این خلق جاهلند نمی‌دانند کجا بروند. می‌داند عقلشان به کار خودشان نمی‌رسد. شما ببینید این مردم با وجودی که این‌همه موعظه‌ها و حرف‌ها می‌شنوند باز تا تمام شد و از در مسجد بیرون رفتند یادشان می‌رود به‌طوری که کأنه هیچ نگفته بودند. باری خدا چون می‌دانست قادری نیست به غیر از خودش و می‌دانست این خلق احتیاج‌ها

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 236 *»

دارند پس محض کرم خود را به ایشان شناساند تا بدانند کجا بروند، بدانند پیش قادری باید بروند که عجز ندارد، پیش کسی بروند که پیش او رفتن زحمت نداشته باشد پیش خلق رفتن زحمت دارد پیش هر کس بخواهی بروی حاجتی بطلبی و لو آن کس خویش باشد، قومت باشد پدرت باشد مادرت باشد زحمت دارد، اقلاً باید از خانه خودت برخیزی بروی خانه او، اقلاً باید در بکوبی تا کسی بیاید جوابی بگوید، دیگر اگر هم نیامد معلوم می‌شود عذری داشته یا نخواسته بیاید هر حیله‌ای هر تدبیری پیش هر خلقی بکنی باز زحمتی دارد. اما طلب کن از خدای خودت که هیچ زحمت ندارد همین‌طور که در رختخواب خوابیده‌ای هرچه می‌خواهی از خدا بخواه با زبان هم می‌خواهی دعا نکنی نکن چرا که خدا خدایی است همراه تو است، فرموده نحن اقرب الیه منکم، یا من هو اقرب الیّ من حبل الورید این خدا از این رگ‌های گردن انسان نزدیکتر است به انسان داخل فی الاشیاء لا کدخول شیء فی شیء خارج عن الاشیاء لا کخروج شیء عن شیء این در همه‌جا داخل است از همه‌جا خارج است و این خدا همه‌جا رؤف است همه جا رحیم است. حالا پیش این خدا نمی‌روی پیش کسی می‌روی که عاجز است و ناقص است، جاهل است، کاری از او بر نمی‌آید. پس محض رأفت به شما، شما را دعوت کرده به سوی خودش و الا گر جمله کائنات کافر گردند آیا هیچ از قدرت او کم می‌شود؟ نه، هیچ از علم او کم می‌شود؟ نه.

پس ملتفت باشید ان‌شاءالله پس خدایی که خلق را خلق کرده، خودش خبر داده که از برای معرفت خود و بندگی خود خلق را آفریدم. پس غافل مباش و ان‌شاءالله بدان که این خدا مادامی که خلق را خلق می‌کند معرفت و بندگی را از خلق خواسته و مادامی که معرفت و بندگی را از خلق خواسته بر اوست که بنمایاند تا خلق بدانند. خدا که ظالم نیست جاهل نیست، می‌داند خلق را جاهل خلق کرده، می‌داند تا خود خود را تعریف نکند مردم او را نمی‌شناسند. پس مادام که تکلیف کرده خلق را بدان تعریف کرده خود را. پس اینهایی که غافلند می‌گویند تکلیف به اتفاق باقی است،

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 237 *»

علم هم که حاصل نمی‌شود، پس به مظنه اکتفا می‌کنیم، قهقری برمی‌گردند مظنه‌شان هم شک می‌شود. اگر تو تکلیفت باقی است که خدا بشناسی، خدا اجلّ و اعظم از این است که خود را برای تو تعریف نکند و از تو خواسته باشد که او را بشناسی.او تعریف نکند چطور می‌توانی او را بشناسی؟ خیلی مردم خرف بوده‌اند و نافهم، عمامه گنده هم سرشان گذارده‌اند، کتاب‌های بزرگ هم نوشته‌اند، بی‌معنی هم هست. فکر کنید ان‌شاءالله ببینید خدا اگر هیچ پیغمبری نفرستاده بود آیا خودشان مکلف بودند فکر کنند یا التماس کنند پیش خدا که خدایا پیغمبری برای ما بفرست؟ بلکه پیغمبر را خدا پیشتر می‌فرستد، این خلق این‌قدر جاهلند که نمی‌دانند رئیس می‌خواهند نمی‌دانند طبیب می‌خواهند، آنها می‌آیند می‌گویند بابا شما نمی‌دانید ناخوشید، نمی‌دانید دوائی هست، دوا نمی‌شناسید. ما می‌دانیم ما دوا می‌شناسیم می‌گوییم دوا بخورید چاق بشوید. آن‌وقت خورده خورده خلق را متذکر می‌کنند که آیا می‌شود خدا خود را تعریف نکرده باشد و تکلیف کرده باشد که او را بشناسند؟ آیا دین بیان نکرده و از شما خواسته است که دین داشته باشید؟ چنین چیزی معقول نیست. پس مادامی که خدا خلق را خلق می‌کند لامحاله تعریف می‌کند خود را و بیان می‌کند دین خود را از برای خلق و کسی را که بیان‌کننده قرار داده در میان تمام خلق محمد و آل‌محمدند؟عهم؟.

دیگر ملتفت باشید چرت نزنید و این عرض‌های مرا قصه‌خوانی و قصه درویشی خیال نکنید که بخواهیم مجلسی گرم کنیم. هیچ اینها اغراق توش نیست، بلکه اینها علم است. ان‌شاءالله اینها را که یاد گرفتی و یاد می‌گیری به کارت می‌آید، تا در دنیا هستی به کارت می‌آید منفعت‌های ظاهری خدا به تو می‌رساند. وقتی هم می‌میری آن‌طرف هم به کارت می‌آید، در قبر هم به کارت می‌آید، در برزخ هم به کارت می‌آید، در رجعت و در قیامت به کارت می‌آید.

ملتفت باشید ان‌شاءالله، پس خدا واداشت پیغمبر را در میان خلق از برای ادای

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 238 *»

آنچه خدا از خلق خواسته پس اقامه مقامه فی سائر عوالمه فی الاداء اذ کان لاتدرکه الابصار و لاتحویه خواطر الافکار و لاتمثّله غوامض الظنون فی الاسرار لا اله الا الله الملک الجبار چنان‌که حضرت امیر فرموده و این عبارت حضرت امیر بود که خواندم و حضرت امیر در صفت پیغمبر؟ص؟ این را فرمایش می‌فرمایند یعنی خدا او را واداشت در مقام خود و آنچه را می‌خواست خود او به خلق بگوید واداشت که او بگوید و او گفت. ظاهراً ببینید اگر پیغمبر نیامده بود مردم از اسلام هیچ نمی‌دانستند، از حلالی از حرامی هیچ خبر نداشتند. پس آن قائم‌مقام را قرار داد یعنی خلق کرد خدا پیغمبر و آل پیغمبر را و والله آن‌وقت که ایشان را خلق کرد هیچ پیغمبری نبود، هیچ ملکی نبود، هیچ جنّی نبود، هیچ انسی نبود، هیچ جنتی ناری دنیایی آخرتی نبود و بعد خلق را خلق کرده. آن‌وقت به آنها فرمود که آنچه من باید برای خلق بگویم شما باید بگویید. ایشان را قائم‌مقام خود و خلیفه خود قرار داد ایشان را زبان بیان خود قرار داد بر تمام خلق و هادیان خلق قرار داد. پس ایشانند قائم‌مقامان خدا ایشانند جانشینان خدا در میان خلق ایشانند که حلال خدا و حرام خدا را در همه عالم‌ها می‌گویند. این خلق نمی‌توانند از خدا بگیرند اگر می‌توانستند خودشان پیغمبر بودند دیگر پیغمبری هم نمی‌خواستند. لکن چون خدا می‌دانست که تمام مخلوقات را این‌جور خلق نکرده که از او بتوانند بشنوند؛ دیگر بیانش را جوری می‌کنم که اگر تو خواب نروی می‌فهمی حرف‌ها را، و محض فتوی نیست. تو ببین چراغی را اگر روشن شد نور از نزدیکی چراغ هست تا آنجاهایی که پرتو چراغ می‌رود، حالا آن نوری که متصل به چراغ است آن حلقه‌ایست که منفصل می‌شود از چراغ، یک دایره دورتر از حلقه اول رفت او دیگر متصل به چراغ نیست او دیگر نورش را از آن حلقه اول می‌گیرد، حلقه اولی را بردارند حلقه دويمی فانی خواهد شد. فکر کن ببین ظاهرش درست است باطنش درست، هر جاش را فکر کنی می‌بینی درست است. نور از هر چیزی را می‌خواهی خیال کن، فعل از هر فاعلی را می‌خواهی خیال کن، نوری که از چراغ سر می‌زند اول آن نوری که متصل

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 239 *»

است به شعله آن حلقه است که یک سمتش به آن شعله چسبیده یک سمتش به حلقه دويم چسبیده حلقه دويم هم بعد از آن حلقه است، حالا فکر کن دقت کن ببین غیر از این هم نمی‌شد. خدا هم همین‌جور خلق کرده، خدا یک ‌اول‌ موجوداتی خلق کرده که آن اول موجودات متصل است به خدا، مخلوقات دیگر هرکدام که نزدیکند متصلند به خلق اول از این جهت والله هیچ مخلوقی از مخلوقات از وحیی که از برای خلق اول می‌آید خبر نداشتند آدم هم خبر ندارد نوح هم خبر ندارد ابراهیم هم خبر ندارد. پس آن وحیی که از خدا آمد به خلق برسد، باید اول به محمد و آل‌محمد برسد، ایشان باید به سایر خلق برسانند. دیگر وحی‌هاشان را هم مختلف می‌گویند، یک‌دفعه وحی را به‌طور ظاهر پیغمبر می‌نشیند می‌گوید خدا به من وحی کرده است، یک‌دفعه هم القاء می‌کنند در قلب کسی و آن وحی را به او می‌رسانند.

می‌فرمایند هر کس ما را دوست دارد و سعی کند که در محبت ما ثابت شود و هر کس که چنین کند و سؤال کنند از او مسأله‌ای، نیست مؤمنی که ما را دوست دارد و سعی کند که در محبت ما ثابت شود الا و نفثنا فی روعه جواباً لتلک المسألة وحی را فهمیده و به طور ظاهر هم ببینید نیست، نفث می‌توانند بکنند، باید روح علم را بدمند در قلب کسی همین جوری که روح در بدن می‌دمند، ایشان هم قائمان‌مقام خدا هستند. پس هر کس دوست دارد ایشان را و سعی کند دوستی خودش را ثابت کند نه محض حرف باشد و سرسری، همین که ثابت شد در محبت می‌فرمایند نیست چنین کسی که از او سؤال کنند مسأله‌ای مگر اینکه ما جواب او را می‌دمیم در قلب او.

باری پس ایشانند قائمان مقام خدا، ملتفت باش اولش را بگیر فراموش مکن، ایشانند متصل به خدا. پس از پیغمبران گرفته تا ادنی درجه خلق، خدا به هر کس خواست حرفی بزند به ایشان گفت، ایشان حرف را زدند. پس ایشانند اول موجودات تمام آنچه خدا از این خلق خواسته ایشان را واسطه قرار داده. آن واسطه اعظم اعظمی

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 240 *»

که میان خدا و خلق است ایشانند پس ایشانند واسطه جمیع خلق و معلوم است ایشان معصومند و مطهر، عاجز نیستند که نتوانند دین خدا را یک‌وقتی بیان کنند.

اینها را که عرض می‌کنم سعی کن همان‌جوری که من می‌گویم همان‌جور ضبط کن نه پیش خود چیزی خیال کنی، فکر کن ببین چه می‌خواهم عرض کنم چشمت را وا کن دلت را وا کن. آن کسی که یک‌وقتی یک حرفی می‌زند بعد می‌رود حرفش گم می‌شود، اینها از جانب خدا نیامده‌اند، حرف‌های شیطانی است. حرف حق همیشه واضح است همیشه ظاهر است آشکار است. پس تا خدا خلق را خلق می‌کند بدانید که محمد و آل‌محمد بیان می‌کنند شرایع را برای مردم و محمد؟ص؟ قائم‌مقام خدا است در اداء، آنچه را خدا می‌خواهد بگوید تمام آنها را با یک زبان ظاهری گفت و چند سال پیش از این با زبان ظاهر چند کلمه حرف زد و آنها را نوشتند و قرآن شد و بعضی حرف‌هاش این‌جور نیست نفث می‌کند و می‌دمد در قلوب مردم …… هست قرار می‌گیرد.

پس بدانید ان‌شاءالله که ایشانند که از جانب خدا هرجا باید حرف ظاهری بزنند بیان کرده‌اند به طوری که خدشه‌ای شکی شبهه‌ای باقی نمی‌ماند. جایی را هم که باید دمید البته می‌دمند، کوتاهی نمی‌کنند. می‌فرمایند در زیارت جامعه اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر چه بسیار بسیاری از مردم خیال می‌کنند معنیش این است که آن روزی که زنده بودی نماز می‌کردی! شما دقت کنید فکر کنید باهوش باشید، تو  به شخص مقدسی هم بگویی که من شهادت می‌دهم که تو نماز کرده‌ای این قبیح است چرا که معلوم است نماز می‌کند روزه می‌گیرد. این‌جور تعریف را برای فاسق فاجری می‌کنند، یک کسی است که فاسق و فاجر است و گاهی نماز می‌کند گاهی نمی‌کند به او می‌گویند که شهادت می‌دهم که من خودم دیدم تو نماز کردی دیدم تو زکات دادی که این یک‌خورده دلش نرم می‌شود. این‌جور تعریف‌ها را برای فساق و فجار می‌کنند. اما کسی که عادل است و نمازگزار است، کسی که دائم می‌بینند نماز می‌کند نباید در حضورش ایستاد و گفت ما می‌دانیم تو نماز می‌کنی چرا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 241 *»

که همه کس می‌داند. پس فکر کنید اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة یعنی چه؟ یعنی در ملک خدا نماز را ای ائمه من شما کرده‌اید، زکات را شما داده‌اید. آدم را شما واداشتید به نماز، نوح را شما واداشتید به نماز، اقامه نماز کرده یعنی برپا داشته نماز را و عمداً اقام الصلوة می‌گویند، این‌جور چیزها را نمی‌گویند فعلتم الصلوة می‌گویند اقمتم الصلوة اقامه نماز کردید یعنی نماز را شما به پا داشتید، آتیتم الزکوة زکات را شما دادید، امر به معروف را شما کردید حالا معنیش این نیست که در وقتی که زنده بودید امر به معروف را شما کردید و نهی از منکر را شما کردید چنان‌که خیلی از علماء همین‌طورها توی کتاب‌هاشان نوشته‌اند که در زمان ائمه، ائمه امر به معروف و نهی از منکر می‌کردند اما حالا امر به معروف را هیچ‌کس نیست بکند نهی از منکر  را هیچ‌کس نیست بکند مثل جهاد که حالا نمی‌کنند. پس حالا امام نیست امر به معروف نمی‌کند نهی از منکر نمی‌کند. شما این‌جور گمان‌ها را نکنید آنها در چرت بودند، آنها غافل بودند آنها خواب بودند، نفهمیده‌اند که چه نوشته‌اند. شما ملتفت باشید ان‌شاءالله، پس اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة یعنی شما اقامه کردید نماز را یعنی هرقدر باید به آدم بگویند نماز کند گفتید و او هم کرد، هرقدر را باید به نوح بگویند نماز کند گفتید او هم کرد، به ابراهیم به موسی به عیسی به هر کس هرقدر باید بگویند نماز کند گفتید و او هم کرد و همچنین زکات را و امر به معروف را و نهی از منکر را. پس آنچه را به باطن باید نفث کنند در انبیاء نفث کردند، می‌فرماید حضرت عسکری ان الکلیم لمّا عهدنا منه الوفاء البسناه حلة الاصطفاء این مردم خیال می‌کنند پیغمبران جلدی می‌روند از خود خدا می‌گیرند. اگر بگویی چه فرق است ما بین پیغمبر ما و پیغمبران، می‌گویند فرقی نیست مگر اینکه پیغمبر ما بیشتر از خدا گرفته. و شما بدانید والله هیچ در دستشان نیست، پیغمبران هیچ ندارند مگر آنچه را آل‌محمد؟عهم؟ به ایشان بدهند. می‌فرماید حضرت عسکری سلام الله علیه که ما چون دیدیم از موسای کلیم عهد وفا را، دانستیم عهد ما را وفا می‌کند ولایت ما را اختیار می‌کند، خلعت نبوت را براش

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 242 *»

فرستادیم و می‌فرستند خلعت برای انبیاء، ائمه شما چنین کسانی هستند و حضرت امیر می‌فرماید انا مرسل الرسل انا منزل الکتب یک‌خورده فکر کنید بازی نیست، حضرت امیر نخواسته به اصطلاح قورتی بزند میان مردم و چیزی برای خود بگوید که در واقع چنین نباشد. یک‌پاره حرف‌های بی‌معنی که من چه‌کاره‌ام و چه کار از من می‌آید در میان جهال باب است آنها همه دروغ است. حالا فکر کنید ببینید آیا ائمه طاهرین از جانب خدا آمده‌اند که دروغ بگویند؟ حاشا، پس حضرت امیر می‌فرماید انا مرسل الرسل انا منزل الکتب این پیغمبرانی که آمده‌اند اینها همه را من فرستاده‌ام این کتاب‌هایی که از آسمان آمده من نازل کرده‌ام و ملتفت باشید هیچ نگفت من خدا هستم بلکه دست خدا است، محل عنایت خدا است، محل مشیت خدا است. خدا می‌خواهد رسولی بفرستد، به او می‌گوید بفرست او هم می‌فرستد. پس ائمه شما هستند مرسل رسل و ائمه شما هستند منزل کتب و هر کس را یافتند و عهد و وفای محکم از او دیدند او را رسول خدا قرار دادند و کسی که خودش از خدا می‌گیرد ایشانند، دیگر هیچ‌کس نمی‌گیرد از خدا. پس ائمه‌اند صلوات الله علیهم که پیغمبران را فرستاده‌اند لکن چون با پیغمبر در یک درجه واقعند مثل چراغی که از چراغی روشن شده باشد ائمه طاهرین از پیغمبر؟ص؟ روشن شده‌اند دیگر ائمه آن فیض‌ها را باید به خلق برسانند پس ایشانند که در حقشان می‌خوانی که اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فی الله حق جهاده. چرت نزنید فکر کنید، می‌فرماید جاهدتم فی الله حق جهاده آن طوری که خدا می‌خواست جهاد کنید همان‌طور جهاد کردید حتی اعلنتم دعوته جهاد هم نه همین جهادهای ظاهری منظور است، یک‌خورده دقت کنید ببینید ائمه شما به غیر از حضرت امیر آیا هیچ جهادی کردند؟ آن هم حرکت مذبوحی کرد او هم باز لشکرش و سپاهش سنّی‌ها بودند و منّی‌ها بودند و نواصب، عداوت هم داشتند نهايت از زور شمشیر حضرت امیر تمکین و تسلیمی داشتند، از این‌جهت حضرت امیر فی‌الجمله جهادی کردند. بعد حضرت

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 243 *»

امام حسن هیچ جهاد نکرد، بعد حضرت سجاد که هیچ جنگ نکرد، بعد حضرت امام محمدباقر هیچ جنگ نکردند، بعد حضرت امام جعفر صادق هیچ جنگ نکرد، سایر ائمه هیچ‌کدام جنگ نکردند. پس این جاهدتم فی الله حق جهاده یعنی آن جهادی که از شما خواسته بود خدا کردید، خدا خواسته که دعوت او را در میان خلق ظاهر کنند و کردند حتی اعلنتم دعوته تا اینکه دعوت او را در میان خلق ظاهر کردید و بیّنتم فرائضه تا اینکه بیان کردید واجبات خدا را و اقمتم حدوده و حدودی که خدا قرار داده بود شما اقامه کردید، شما جاری کردید.

باز دقت کن ان‌شاءالله، حدود ظاهری را که آن روز هم که ظاهر بودند که جاری نکردند، بسیاری از علماء گفته‌اند امام اگر باشد روی زمین قصاص می‌باید بکند، حدود را امام باید جاری کند. سلاطین جاری می‌کنند به حکم خودشان پس حدود مانده. شما اگر دقت کنید ان‌شاءالله می‌دانید که ائمه حدود خدا را برپا کردند و این حدود را در زمان حیاتشان هم جاری نکردند مگر همان یک حضرت امیر آن هم به همان‌طورهایی که شنیده‌ای، باقی ائمه که دیگر هیچ حدی جاری نکردند، بعد از حضرت امیر سایر ائمه هیچ حد نزدند به جهت آنکه غصب کرده بودند حق ایشان را و دولت با خلفاء بود. ائمه به این جهت با مردم سلوک داشتند، منزوی بودند پس اقمتم حدوده یعنی حدود خدا را و آن چیزهایی که خدا را به آن تعریف باید کرد هر کس گفت، شما او را واداشتید که بگوید و نشرتم شرایع احکامه شرایع احکام خدا را نشرش را دادید، منتشرش کردید در ملک خدا و سننتم سنّته آن سنت‌هایی را که قرار داده بود شما برقرار کردید حتی صرتم فی ذلک منه الی الرضا آن طوری که خدا خواست شما همان‌طور این ‌کارها را کردید نه یک سر مو زیاد کردید نه یک سر مو کم، آن‌طوری که او خواسته بود شما دعوت او را اعلان کردید و فرائض او را آن‌طوری که او خواسته بود بیان کردید و حدود او را برپا داشتید همچنین نشر شرایع را شما کردید.

باری پس ایشان نشر کردند شرایع احکام را و سلّمتم له القضاء و صدّقتم من

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 244 *»

رسله من مضی دیگر فکر کنید ان‌شاءالله اگر کسی یک‌خورده انس داشته باشد به مطالعه احادیث و تفکر در آنها کند خیلی تعجب می‌کند از این عبارت‌ها، می‌گوید این چه دخل دارد به آن مطلب؟ صدّقتم من رسله من مضی را چرا اینجا چسبانیده‌اند؟ اگر فکر کنید می‌دانید معنی این همین معنی‌ها است که من می‌خواهم عرض کنم، ملتفت باشید ان‌شاءالله، پس معنیش این است که پیغمبران گذشته را، شرایع آنها را هم شما القاء کردید به‌طور تصدیق و به‌طور تسدید، تصدیق ظاهری اینکه می‌گفتند حق بودند، تسدید ایشان مر پیغمبران را مثل تصدیق خدا است مر ایشان را، خدا هر پیغمبری را که می‌فرستد پیغمبران را تصدیق می‌کند. حالا خدا چطور تصدیق می‌کند آیا خودش می‌آید و می‌گوید این پیغمبر راست می‌گوید؟ خودش که نیامده حرف بزند هرچه حرف زده از زبان پیغمبران زده پس تصدیق خدا از زبان پیغمبران است پس تصدیق می‌کند خدا پیغمبران را، تسدید می‌کند پیغمبران را، معجزات را بر دست پیغمبران جاری می‌کند کسی را در مقابل آنها وا نمی‌دارد که امر آنها را باطل کند از این جهت‌ها شما می‌فهمید که از جانب خدا آمده‌اند. اگر از جانب خدا نبودند خدا باید باطل کند امر آنها را چرا که احقاق حق با خدا است ابطال باطل با خدا است. خدا همیشه خودش احقاق می‌کند حق را خودش ابطال می‌کند باطل را، خدا معلوم است در امر خودش کوتاهی نمی‌کند دیگر واسطه‌ها را هم که قرار داده می‌توانند آن‌ کارها را بکنند. مباشيد مثل سنّی‌ها که می‌گويند جبرئيل وحی را آورد برای ابابکر او را پيدا نکرد داد به محمد وقتی برگشت خدا از او سؤال کرد چه کردی‌ وحی را بردی به صاحبش رساندی؟ گفت بردم اما به صاحبش نرساندم. گفت به کی دادی؟ گفت به محمد. گفت چرا به محمد دادی؟ و کج‌خُلق هم شد. جبرئيل گفت نقلی نيست نمی‌خواهی برمی‌گردم پس می‌گيرم. گفت نه حالا که دادی ما پس نمی‌گيريم. اين حرف‌ها را آدم که می‌شنود چقدر بايد بخندد، چقدر واضح است بطلانش.

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 245 *»

حالا همین‌جور بدانید که واسطه‌های خدا راه گم نمی‌کنند، تقصیر نمی‌کنند. اگر تقصیرکن بودند خدا آنها را واسطه نمی‌کرد اگر می‌دانست اینها نمی‌رسانند امر او را قاصدشان نمی‌کرد، واسطه‌شان قرار نمی‌داد پس الله اعلم حیث یجعل رسالته خدا خیلی خوب می‌داند کجا بگذارد رسالتش را، جایی می‌گذارد که سهو نکند نسیان نداشته باشد خطا نکند.

خلاصه پس خدا تسدید می‌کند پیغمبران خود را و بر دست ایشان معجزات جاری می‌کند، بر زبان ایشان حکمت جاری می‌کند. شخص عاقل که طالب دین است چون چنین نظر می‌کند می‌بیند امر این را کسی باطل نکرد می‌فهمد خدا راضی است. اگر راضی نبود نمی‌گذاشت ادعا کند، نمی‌گذاشت خارق عادت کند. سحر فرعون را باطل می‌کند، عصاهاشان را و ریسمان‌هاشان را انداختند مار شد، موسی عصاش را انداخت اژدها شد همه را بلعید، همچو کرد تا خلق را فهماند اینها دروغ می‌گویند که ما از جانب خدا آمده‌ایم. خدا واداشت موسی را عصاش را بیندازد همه را ببلعد حالا اگر نعوذ بالله موسی هم چاپ زده بود همان‌جوری که فرعون گفت که انه لکبیرکم الذی علّمکم السحر حالا اگر موسی هم بزرگ سحره بود خدا کسی بزرگ‌تر می‌فرستاد، ابراهیمی مثلاً می‌فرستاد که کاری کند عصايی بیندازد ماری بشود می‌آمد می‌انداخت عصای موسی را می‌بلعید. دیدیم کسی در مقابل این نایستاد که کار این را باطل کند، عصای موسی ثابت شد مقرّر شد مسدّد شد پس موسی مسدّد است از جانب خدا پس خدا تصدیق کرده است موسی را پس خدا تصدیق می‌کند پیغمبران خود را و همان ضایع نکردن خدا امر پیغمبران را، تأیید خدا است. همچنین جمیع اهل باطل را خدا تکذیب کرده، چطور تکذیب کرده؟ به این‌طور تکذیب کرده که وعده کنند و نتوانند وفا کنند، می‌گوید نبی هستم مثل مسیلمه که گفت لکن آنها را خدا نمی‌گذارد وعده‌هاشان را وفا کنند. پس اگر می‌گویند فردا می‌بارد خدا نمی‌گذارد که ببارد، اگر می‌گویند فردا نمی‌بارد خدا نمی‌گذارد حرفشان راست شود. پس خدا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 246 *»

اهل باطل را رسوا می‌کند به طوری که واضح و ظاهر و بیّن و رسوا باشند. وقتی خلق بخواهند حق را بفهمند باطل را بفهمند لامحاله حق را می‌فهمند. لکن در میان تابعین حق هستند جمعی که نمی‌خواهند حق را مثل رؤسای ضلال، غرض و مرض دارند غرض‌هاشان می‌بینند اینجا بهتر عمل می‌آید و پیش اهل حق به عمل نمی‌آید می‌روند به راه باطل، همان‌جوری که طلحه و زبیر آمدند خدمت حضرت امیر  وقتی که آمدند حضرت امیر چراغ در پیششان بود و سیاهه می‌نوشتند، حساب بیت‌المال را می‌کردند طلحه و زبیر رفتند آنجا مقصودی داشتند و این را حضرت می‌دانست مقصودشان را، همان پیش روشان حضرت چراغ را خاموش کردند و فرمودند چراغی دیگر بیارند چراغی دیگر آوردند عرض کردند چراغ را خاموش کردید؟ فرمودند آن روغن که در چراغ بود مال بیت‌المال بود و زکات مال فقراء است من حالا سیاهه می‌کنم حسابش را، پای چراغ خودشان کار خودشان را می‌کنم حالا شما آمده‌اید کاری دیگر دارید پای این چراغ نمی‌شود نشست کاری دیگر صورت داد حالا پای این چراغ، شما حرف‌هاتان را بزنید، شما که حرف‌هاتان را زدید آن‌وقت این چراغ را روشن می‌کنم و سیاهه بیت‌المال را می‌کنم. اینها که این را دیدند طمع‌ها داشتند می‌خواستند زکات‌ها را خودشان بخورند حضرت که فرمودند روغن بیت‌المال خرج خودش باید بشود و آنها هم که طمعشان خیلی بود به آن صد دیناری که باید به آنها برسد قانع نبودند فهمیدند که اینجا مقصودشان حاصل نمی‌شود برخاستند و رفتند. این را می‌بینند و باز نادم نمی‌شوند رفتند عایشه را دیدند و سر  کار داشتند و جنگ‌ها برپا کردند و جنگ جمل را راه انداختند. پس اینهایی که حق نمی‌خواهند بیشتر آنها را توی سنگ و کلوخ می‌اندازند معلوم است وقتی کسی خودش حق نخواهد به او نمی‌نمایانند. این طلحه و زبیر خویش و قوم هم بودند، پسرخاله بودند اولش اظهار اخلاص هم می‌کردند، پیشترها روزی دست‌هاشان را توی دست حضرت امیر کرده بودند و با حضرت راه می‌رفتند پیغمبر سفارش می‌کردند به آنها که مبادا با این جنگ

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 247 *»

کنید و آنها تعجب می‌کردند که مگر می‌شود آدم با خویش و قوم خودش جنگ کند. حالا طلحه و زبیر حق نمی‌خواهند آنها کسی را می‌خواهند که پولشان بدهد، منصبشان بدهد. پس بدانید که مردم حق نمی‌خواستند که بروند پیش حضرت امیر. رفتند پيش ابابکر، ابابکر پول می‌داد به مردم، مردم می‌رفتند پيش او. به همين‌طور عمر پول می‌داد به مردم می‌رفتند پيش او. عثمان پول می‌داد به مردم می‌رفتند پيش او. مردم پول می‌خواستند رفتند پيش کسی که پول به آنها بدهد. پس بدانید که اینهایی که پول می‌خواهند اگر حق براشان هم ظاهر نباشد طوری نمی‌شود و لو علم الله فیهم خیراً لاسمعهم کسی که مقصودش حق نباشد آن‌وقت راه حق هم پیشش واضح نباشد طوری نمی‌شود، به این جهت خدا هم آنها را وامی‌گذارد به خود که می‌دانم حق را نمی‌خواهند پس به آنها نمی‌نمایانم.

باری پس ملتفت باشید ان‌شاءالله و بدانید که حق از برای طالبین حق محال است که مخفی بماند. ان‌شاءالله فکر کنید همیشه از زمان آدم تا خاتم بدانید که پیغمبر خودمان و ائمه خودمان حق را از جانب خدا در ملک خدا ظاهر کرده‌اند بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرائع احکامه و سننتم سنّته و صرتم فی ذلک منه الی الرضا و سلّمتم له القضاء و صدّقتم من رسله من مضی این زمان با آن زمان‌های سابق فرقش این است که در زمان‌های سابق به پیغمبرهای سابق القای روح می‌کردند و می‌دمیدند در قلوب انبیاء آن وحی‌هایی که شنیده‌اید بر  پیغمبران نازل می‌شد و شما ان‌شاءالله باید بدانید که به واسطه ایشان وحی بر پیغمبران نازل می‌شد و مع‌ذلک خدا هم نیستند چنان‌که جبرئیل می‌آمد با پیغمبر حرف می‌زد آن‌وقت پیغمبر می‌گوید خدا وحی کرد نمی‌گوید جبرئیل وحی کرده. شما ببینید که الفاظ قرآن را تمامش را جبرئیل آورد برای پیغمبر و شما ببینید که در همین قول جبرئیل است که ماینطق عن الهوی پیغمبر از هوای خود حرف نمی‌زند آنچه می‌گوید وحی است و از جانب خدا آمده اگرچه به واسطه جبرئیل آمده حالا همین‌جور وقتی پیغمبر هم وحی القاء کند در

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 248 *»

قلب موسی،‌ در قلب عیسی،‌ در قلب تمام پیغمبران نفث کند و بدمد روح وحی را، وحی از خدا شده.

باری پس بدانید که آن کسی که اول ما خلق الله است اوست قائم‌مقام حقیقی خدا، و از برای خدا قائم‌مقام حقیقی نیست مگر همین‌قدر که هر کس را در درجه خودش امری به دستش می‌دهند. پس ایشانند اول ما خلق الله، در این هم اگر فکر کنید می‌دانید چقدر واضح است اینکه پیغمبر اول ما خلق الله است که سنّی‌ها هم قبول دارند دیگر منّی‌ها قبول ندارند اختیار دارند، السلام علی اول ما خلق الله را سنّی‌ها در گلدسته‌ها فریاد می‌کنند و می‌گویند، همچنین شیعه‌ها هم که این زیارت جامعه را اینهایی که می‌روند کربلا همه‌شان این زیارت را می‌خوانند و در این زیارت می‌خوانند که اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض ای ائمه من، شهادت می‌دهم که روح‌های شما و نور شما و طینت شما یکی است، اول شما محمد است وسط شما محمد است آخر شما محمد است کل شما محمد است همان‌طوری که خودشان فرموده‌اند اولنا محمد اوسطنا محمد آخرنا محمد کلنا محمد.

پس ایشان هم اول ما خلق الله هستند جمیعشان خلفای حقیقی خدا هستند، خلفای دیگر هر کس باشد خلیفه ایشان است، خلیفه خلیفه هم خلیفه است رسول رسول هم رسول است، از آن باب به آنها می‌شود گفت خلیفه خدا یا رسول خدا اما آن کسانی که قائمند در مقام خدا به‌طوری که لا فرق بینهم و بینه الا انهم عباده و خلقه ایشانند صلوات الله علیهم، پس ایشانند جانشینان خدا در اداء یعنی هرچه خدا می‌خواهد به خلق برساند زبان ایشان را حرکت می‌دهد می‌گویند آنچه را که خدا بخواهد، و دست ایشان را حرکت می‌دهد و ایشان می‌کنند آنچه خدا می‌خواهد. آنچه شرایع است از بیان ایشان است آنچه اکوان است به واسطه‌ ایشان موجود شده‌اند اگر ایشان نبودند هیچ خلقی نبود و از نور مقدس ایشان خلق کرد پیغمبران را و از نور پیغمبران خلق کرد سایر رعیت را و از نور انسان‌ها خلق کرد جن را و از نور جن خدا

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 249 *»

خلق کرد حیوانات را و از نور حیوانات خلق کرد گیاه‌ها را و همچنین از نور آنها خلق کرد جمادات را و آن نور اول اول به جز محمد و آل‌محمد سلام الله علیهم ابداً  کسی نیست. پس ایشانند که در جمیع زمان‌ها اعلان می‌کنند دعوت خدا را و بدانید نمی‌شود یک‌وقتی دعوت بکنند و اعلان نشود. دیگر در زمان ائمه خواندند مردم را و اعلان هم کردند و واضح شد اما حالا کسی نیست که اعلان کند، بدانید محمد و آل‌محمد این‌جور نیستند در زمان پیش اعلان را به طور روع و نفث در روع می‌کردند در این زمان هم آنجاهایی که باید نفث کنند می‌کنند و زبان‌ها را هم حرکت می‌دهند مثل اینکه در زمان آدم با زبان آدم با مردم حرف زدند، در زمان نوح با زبان نوح با مردم حرف زدند، در زمان ابراهیم با زبان ابراهیم، در زمان موسی با زبان موسی، در زمان عیسی با زبان عیسی، در زمان خودشان با زبان خودشان، در این زمان‌ها هم ایشانند که با زبان علماء با مردم حرف می‌زنند. پس دین خدا همیشه واضح بوده، ظاهر بوده، اصل کسی که دین قرار می‌دهد خدا است. خدا را که هیچ مانع نشده عاجز نشده، دین خود را به واسطه محمد و آل‌محمد رسانیده محمد و آل‌محمد هم که معصومند، مطهرند آن‌طوری که خدا خواسته می‌رسانند لکن به طورهایی که می‌دانند می‌رسانند.

عرض کردم خلقت آسمان و زمین از برای طالبان حق است، جمیع این آسمان چرخ می‌زند به جهت وجود همچو طالبان حق. شما ان‌شاءالله الاغ مباشيد مثل بعضی از احمقان که بگوييد جمیع مردم خوب هستند، خیر کجا خوبند؟ اغلب مردم فساقند، فجارند، جهالند، بی‌دينند، احمقند. خیر، خوب نیستند. این را هم بدانید که هیچ خوبی هم در دنیا نیست مگر هرچه را خدا گفته است که خوب است. اینجا هم خیلی پاشان می‌لغزد و می‌خواهم بگویم پُری تقصیر هم ندارند که لغزیده‌اند به جهت آنکه هر کس را که می‌بینی می‌بینید که طالب دنیا است می‌بینید حرص می‌زند، حتی آنهایی که عمامه‌ سرشان است و محراب و منبر دارند حرصشان از مردم دیگر کمتر نیست سهل است بسیار حرام‌ها را عوام نمی‌خورند آنها می‌خورند، رشوه را

 

 

«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 250 *»

آقا می‌خورد و رشوه والله از شراب حرام‌تر است بلکه در حدیثی فرمودند که رشوه حرام نيست سُحت است و سحت از حرام بدتر است. عرض می‌کنند نفهميديم اين کلام شما را. می‌فرمايند شراب حرام است نجاست حرام است بول حرام است لکن رشوه امرش از این شراب و از اين بول و از اين غايط همه بدتر است، از همه اينها بدتر چه چيز است؟‌ شرک است. شارب‌الخمر فاسق است توبه می‌کند خدا او را می‌آمرزد ان الله لایغفر ان‌یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن‌ یشاء  کسی که رشوه خورد، رشوه را خدا نمی‌آمرزد رشوه‌خوار پشیمان هم نمی‌شود. این رشوه نجاستی است که همین که کسی یک‌دفعه خورد دیگر دست هم برنمی‌دارد، این را خدا هم نمی‌آمرزد و غالباً  که می‌بینی ملاها رشوه‌خوارند، بدتر از شراب را می‌خورند و باکشان نیست. در هر ولایتی می‌بینید ده‌تا، صدتا ملّا  که هستند و اغلب آنچه می‌بينيد از ملاها همه رشوه‌خوار و بی‌دينند پس می‌گوید دینی نیست. لکن اگر کسی طالب باشد حق را و غافل نباشد می‌بیند جمیع این زمین و آسمان برای اهل حق است آیا خلقت این زمین و آسمان برای این فساق و فجار است؟ آیا برای این جهال است؟ نه، برای اینها نیست.

پس خدا عبث عبث این آسمان و زمین را خلق نکرده ربنا ماخلقت هذا باطلاً  آیا می‌گویی این عالم را به باطل خلق کرده یا باید شهادت داد که به حق خلق کرده پس حقی روی زمین لامحاله هست پس حق هست در روی زمین اگرچه بیشتر از مردم طالب آن نباشند و از پی آن نروند لکن حالا که حق هست آیا این مردم همه هم خوب هستند؟ نه، بلکه همیشه خوبان کم بوده‌اند می‌فرماید و قلیل من عبادی الشکور. پس بدانید همیشه خوبان کم بوده‌اند در دنیا همیشه بدان جمعیتشان زیادتر بوده از اول دنیا تا کنون که همیشه خوبان البته ثروت و سلطنت نداشته‌اند، همیشه ثروت و سلطنت اهل دنیا داشته‌اند اهل باطل داشته‌اند.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین

([1]) در اين وقت شخصی که ديوانه بود و هميشه به فرياد بلند می‌گفت «علی علی» فريادکنان وارد مسجد شد. فرمودند شيطان است «علی علی» هم می‌گويد شيطان است از زبانش «علی علی» می‌گويد. باری برای‌ اينکه بيدار شويد خوب است.

([2]) درخت بادام تلخ را گويند. (دهخدا)

([3]) در نسخه خطی موعظه ناتمام است.

([4]) در نسخه خطی مقداری سفيد است و مطلب از اينجا شروع می‌شود.

([5]) جذع: تنه درخت خرما است که در مسجد رسول‌خدا؟ص؟ بود. وقتی منبر برای حضرت ساخته شد و حضرت ديگر تکيه به آن تنه درخت نفرمودند و به منبر تشريف بردند از مفارقت حضرت بنا کرد ناله‌کردن، تشريف آوردند پيش او و اظهار التفات نسبت به او فرمودند.