مواعظ ماه مبارك 1297 – قسمت دوم
از افاضات عالم رباني و حكيم صمداني
مرحوم آقاي حاج محمد باقر شريف طباطبائي
اعلي الله مقامه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 251 *»
موعظه شانزدهم (دوشنبه / 16 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مکرر عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای معرفت خود و از برای بندگی و عبادت خود آفریده بود از این جهت خود را به خلق شناسانید و از این جهت رسوم و قواعد بندگی را به ایشان تعلیم فرمود چرا که معقول نبود و ممکن نیست که خدایی که میشناسد خلق خودش را و میداند که غیب نمیدانند و نمیدانند که خدا چه خواسته از ایشان، وقتی نمیدانند، به رضای خدا نمیتوانند عمل کنند از غضب خدا نمیتوانند کناره کنند. پس چون خدا میدانست که خلق را جاهل آفریده پس معلم براشان قرار داد. پس آمدند معلمین و همانطوری که خدا خواست همانطور راه رفتند و خدا خواست دینش را واضح کند حجتش را بالغ کند امرش را ظاهر کند، دینی قرار بدهد که مردم بتوانند آن را به دست بیارند و بفهمند. پس قرار داد که پیغمبران از جانب او معصوم باشند. گناهکار نباشند فراموشکار نباشند سهو نکنند قرار داد همانجوری که خدا خواست آنها راه بروند به طوری که سر مویی پس و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 252 *»
پیش نروند بلکه عبادی هستند مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون هیچ پیشی نمیگیرند به خدا چنانکه پس نمیافتند و یفعلون ما یؤمرون پس آمدند در میان خلق و حجت خود را تمام کردند.
دقت کن و عبرت بگیر از این سبک بیان که خدا بیان میکند. اولاً که میفرماید نور خدا در آسمان و زمین منتشر است معلوم است نور هیچ ظلمت در آن نیست وقتی آفتاب شد هم آسمان پیدا است هم زمین. پس اولاً ببین که نور خدا ظاهر است در آسمان و زمین و خدا همچو خدایی است که اکتفا نکرده به همین که نورش در آسمان و زمین ظاهر باشد و نوری بر روی نوری ظاهر نباشد. پس چراغی از آن نور روشن کرده. پس اولاً نور خدا مخفی نیست و در آسمان و زمین خیلی روشن است بعد خدا به این اکتفا نکرده، چراغی بخصوص از این نور روشن کرده و روشنایی این چراغ روی آن روشنایی که در آسمان و زمین ظاهر است افتاده و روشنتر کرده یعنی آن امر را واضح کرده بیانش را و هکذا اکتفا نکرده خدا به همین که چراغی روشن کند بلکه بر روی این چراغ زجاجهای است شیشهای است مردنگی است که نور آن مردنگی بر روی نور آن چراغ بیفتد تا اینکه امر خدا واضحتر باشد بیّنتر باشد. ببین که در زمین و آسمان نور آفتاب پیدا است همهکس میبیند پیدا است. و همچنین در آسمان و زمین گرمی آن آفتاب پیدا است هر کس در آفتاب بگردد میفهمد حتی حیوانات.
پس نور این آفتاب در این زمین و آسمان پیدا است و گرمی این آفتاب در آسمان و زمین واضح است. حالا اگر خدا بخواهد نور این آفتاب را از این قدری که هست بیشترش کند و گرمی این آفتاب را بخواهد زیادترش کند، وقتی بخواهی زیادتر شود شیشهای بگیر و عینکی بگیر مقابل این آفتاب، نور این آفتاب را عینک جمع میکند و در وسط دل خودش جا میدهد و در وسط شیشه جمع میشود نورها روی هم، وقتی انسان نگاه میکند میبیند پرتوی و نوری از این شیشه جدا شد به قدر عدسیی که هفتاد مرتبه از این نوری که روی این شیشه افتاده واضحتر است روشنتر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 253 *»
است. همچنین آفتاب گرم است لکن این گرمی که رفته توی شیشه و از آن طرف شیشه سر بیرون آورده این گرمی روی هم متراکم شده پنبه را میسوزاند بلکه چوب را هم میسوزاند. این گرمیهای اطراف چون روی هم نیفتاده نمیسوزاند جایی را وقتی بر روی هم افتاد همه این گرمیها جمع میشود در این یک عدسه وسط، وقتی همه را جمع کردی توی آن عدسه، گرمیها که روی هم کوبیده شد آنوقت میسوزاند پنبه را، میسوزاند چوب را. پس شیشه را که میگیری در مقابل نور آفتاب بر نور آفتاب میافزاید و حجابی نشده که آفتاب را بپوشاند.
و اگر انشاءالله ملتفت باشی چه میگویم حظ خواهی کرد. عرض میکنم که این شیشه را که نگاه میداری در مقابل آفتاب عکسی از آفتاب توی این شیشه پیدا میشود. دقت کنید فکر کنید که خیلی چیزها از توش بیرون میآید مانند اینکه اگر آیینهای بگیری در مقابل آفتاب یک قرصی در آینه پیدا میشود و در آینه و در آب آفتابی انسان میبیند. توی آفتاب کسی نگاه کند نور آفتاب چشم را میزند همینجور اگر در توی آینه نظر کند میبیند آفتاب پر لمعان درخشنده تابندهای در توی آینه است که چشم انسان را میزند بلکه چون این شیشه نزدیک تو است چون آینه نزدیک تو آمده واضحتر شده چشم را بیشتر میزند بیشتر گرم میکند. پس بدانید که این آفتاب عکس خود را در این عینک زمینی انداخته پس بگو آفتاب پایین آمده و نزول کرده بگو اشراق کرده از مقام خود، نور او کشیده شده تا پیش تو تا به زبان تو حالی کند به تو آنچه دلش خواسته تا اینکه تأثیرات بکند چون نزدیک است بهتر تأثیر میکند.
پس ملتفت باش انشاءالله، از تأثیرهای این آفتاب یکی این است که عالم را روشن میکند، یکی این است که عالم را گرم میکند. وقتی آن شیشه را مقابل آفتاب گرفتی آن شیشه اقلاً هفتاد مقابل نورش زیاد میشود به جهتی که جمع میکند نور را و همچنین هفتاد مقابل گرمیش زیاد میشود آهن را آب میکند حرارتش زیادتر میشود در توی این شیشه و نورش زیادتر میشود در توی این شیشه.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 254 *»
پس بدان این آفتاب است که تربیت میکند گیاهها را، تربیت میکند حیوانها را، اگر آفتاب نبود هیچ سبز نمیشد. ببین تابستان یکخورده بالا میآید، گیاهها بیرون میآیند همه سبز میشوند. در زمستان پایین میرود، همه گیاهها میخشکند هوا سرد میشود. پس این آفتاب میرویاند گیاهها را و تربیت میکند تمام گیاهها را و تربیت میکند تمام حیوانها را، آفتاب است که گرم میکند هوا را سرد میکند هوا را، اگر هوا سرد باشد تمام این آبها یخ میکند این نباتات دیگر نمیروید دیگر این حیوانها پیدا نمیشوند این انسانها پیدا نمیشوند. پس به واسطه این آفتاب خدا خلق میکند جمیع حیوانات را، روی زمین جایی که این آفتاب نباشد حیوانی آنجا نیست و همچنین به واسطه این آفتاب خدا خلق میکند جمیع انسانها را.
حالا ببینید فکر کنید در آنچه عرض میکنم گوشههاش را ملتفت باشید تا با بصیرت شوید. عرض میکنم خدا به واسطه این آفتاب اینهمه گیاهها را خلق کرده به واسطه این آفتاب جمیع حیوانات را خلق کرده به واسطه این آفتاب رنگهای مختلف و بوهای مختلف و طعمهای مختلف خلق کرده. اختلاف طعمها به واسطه آفتاب است و همچنین به واسطه آفتاب انسانها پیدا شدند انسانها روح دارند بدن دارند همه به واسطه آفتاب است. انشاءالله دقت کن یکخورده ملایم ………. هیچکس نگفت این آفتاب شریک خدا است، معلوم است خدا میکند این کارها را اما به واسطه این آفتاب، خدا خلق میکند کرسی را اما به واسطه نجار، خدا خلق میکند کوزهها را اما به واسطه کوزهگر، خدا خلق میکند عمارتها را اما به واسطه بنا و خشت و گل.
پس خدا خلق میکند جمیع چیزها را به اسباب، جمیع آنچه روی زمین است خدا خلق میکند به واسطه این آفتاب و این آفتاب تربیت کننده است در روی زمین و دست خدا است در تربیت اهل زمین، امر خدا است مشیت خدا است که تعلق گرفته که جمیع مخلوقات را خلق کرده. پس آفتاب قائممقام خدا است در اداء، خدا او را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 255 *»
قرار داده که ادا کند به گیاهها روح گیاهی را، ادا کند روح زندگی را به حیوانات، ادا کند به انسانها آنچه ضرور دارند، هیچ شرکی و کفری هم نیست بلکه اگر کسی بگوید چنین نیست کافر میشود. در حدیث فرمودند ادنای شرک این است که تو به هسته خرما بگویی سنگریزه یا به سنگریزه بگویی هسته خرما، این شرک است و کفر. خدایی که خلق کرده هر دوی اینها را سنگریزه را هسته خرما نکرده هسته خرما را سنگریزه نکرده، آفتاب را میبینی گرم میکند بگویی گرم نیست آدم کافر میشود، میبینی روشن است بگویی روشن نیست آدم کافر میشود. باید بگویی الحمدلله که خدا آفتاب را روشن برای ما خلق کرده الحمدلله آفتاب را گرم قرار داده. همینجور انشاءالله فکر کنید این گیاهها که میرویند اگر بگویی به واسطه آفتاب نیست انسان کافر میشود. پس خداوند به واسطه این آفتاب خلق میکند این خلقی که روی زمین هستند، جمیع اینها کار این آفتاب است یعنی نوری دارد این آفتاب که آن نور تربیت میکند جمیع جمادات را جمیع نباتات را جمیع حیوانات را جمیع اناسی را. پس وجود آفتاب وجودی است با برکت و آفتاب مشیت خدا است اراده خدا است که خدا تعلق داده به چیزها تعلق داده به آنچه در روی زمین است و آنها را تربیت میکند.
و حالا که آفتاب مربی جمیع اهل روی زمین شد هیچ آفتاب شریک خدا نیست خدا دوتا نشده هیچ آفتاب وزیر خدا نشده که خدا هر کاری میخواهد بکند بیاید شور از آفتاب بکند و بعد آن کار را بکند آفتاب خودش هیچ کار ندارد. هر جوری که خدا میگوید او همانطور حرکت میکند مطیع است منقاد است ایها الخلق المطیع الدائب السریع آفتاب مطیع است ماه مطیع است ستارهها مطیعند همه خلق مطیع خدا هستند اهل آسمان معصیت نمیکنند خدا را، اهل زمین میکنند. در آسمان معصیتکار بههم نمیرسد. پس آفتاب خلقی است مطیع که هیچ مالک نیست از خود چیزی را، خدا به او امر و نهی میکند، هر طوری که میخواهد میگوید حرکت کن حرکت میکند. اینهایی که روی زمین است به واسطه آفتاب خلق میکند.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 256 *»
آفتاب شریک خدا نیست وکیل خدا نیست مأذون از جانب خدا نیست آفتاب این کارها را کرده باز خدا خدا است و حمد خدا را باید کرد که این آفتاب را برای ما خلق کرده چرا که اگر این نبود ما نبودیم هزار احتیاج به این آفتاب داریم یک آنی اگر آفتاب نباشد اینها نیستند. به همین نسق انشاءالله فکر کنید حالا آفتاب بنا شد که ماه را هم چنین کرده باشد باز شریک خدا نمیشود وزیر [خدا] نمیشود.
حالا خدا به واسطه چیزی خلق کند یکپاره چیزها را جلدی آن واسطه خدا نمیشود و اینهایی که عرض میکنم توی گوشتان باشد که این منّیها که پیدا شدهاند نواصبند. والله چون میان شیعهاند نمیتوانند بگویند شیعه نیستیم، نمیتواند بگوید دشمن امیرالمؤمنین هستم، ملعونی لابد است و ناچار بگوید من شیعهام پس میگوید آفتاب روشن هست اما آلمحمد کارکن نیستند! آفتاب تربیت میکند اما آلمحمد اگر بگویی تربیت میکنند جلدی میگویند کفر است شرک است! حتی آنکه روی منبر مسلمانان رفتند گفتند اگر بگویی حضرت امیر یک شب چهل جا مهمان بود کفر است زندقه است این دروغ است خدا ملکی خلق کرده که آن ملک به چهل صورت درآمده. ای ملعون ای خبيث ای ناصب اگر خدا ملکی خلق کرده باشد که اینهمه قدرت دارد، حضرت امیر که زورش بیشتر است از ملائکه. دقت کنید بابصیرت باشید بدانید اینها نواصبند در میان شیعه متولد شدهاند مدار و معاششان میان شیعه باید باشد به این جهت لابدند ناچارند بگویند شیعه هستیم سرهم بندی کنند و انکار کنند فضائل آلمحمد؟عهم؟ را بروند در روی منبر مسلمانان و انکار فضائل کنند و به این اکتفا نکنند اگر یک بیچارهای بگوید حضرت امیر فلان کار را کرده، داد بزنند که این غالی است.
انشاءالله فکر کنید درست با بصیرت باشید انشاءالله، اولاً فرق میان خالق و میان واسطه را بگذارید. جمیع خلقی که روی زمین هستند به واسطه آفتاب پیدا شدهاند و این آفتاب گرم هست اما خدا گرم نیست، ذات خدا گرم نیست، خدا خلق
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 257 *»
میکند گرمی را و سردی را، تاریکی را و روشنایی را. روشنایی را در آفتاب میگذارد و تاریکی را در سایه. هیچ بار خود خدا نمیآید جایی که وقتی آمد آنجا روشن شود یا گرم شود. پس این آفتاب تربیت میکند جمیع روی زمین را و خدا نیست اما سبب هست. این آفتاب اگر یک لمحه نبود نه جمادی بود نه نباتی بود نه حیوانی بود نه انسانی بود و میتوان گفت که اگر آفتاب را خدا یک آن فانی کند جمیع آنچه روی زمین است از هم میپاشد.
از همین راه بدان که وجود امام واجب است در روی زمین باشد. میفرمایند اگر حجت روی زمین نباشد زمین خسف میشود و اهلش را فرو میبرد. چطور میشود امام نباشد؟! جمیع کوهها از هم میپاشد جمیع جماد و نبات و حیوان و انسان فانی میشوند. چطور میشود همچو چیزی؟! مثل اینکه اگر آفتاب نباشد هیچ کوهی نیست زمینها اینجور نیستند آبها اینجور نیستند، هوا باید گرم باشد تا آبها جاری باشد، گرم نباشد آبها یخ میکند. پس اگر آفتاب زبان درآورد بگوید من مُجری انهارم راست گفته چرا که اگر هوا به این گرمی نبود آبها جاری نمیشد. پس آفتاب اگر بگوید برگهای درختها را همه را من بیرون میآرم راست گفته، اگر بگوید میوهها را همه را من میرسانم من تلخ میکنم من شیرین میکنم من ترش میکنم من شور میکنم، هرچه تغییر میکند من تغییر میدهم راست گفته.
پس فکر کن انشاءالله از روی این نمونه که آیتی است میفرماید سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم خدا بخصوص اينها را جوری خلق کرده که تو چشمت ببیند، فکر در آنها کنی. پس میشود خلقی باشد که بسیاری از مخلوقات به پرتو او برپا باشند. اگر باشد وجودش، خلق بسیاری باشند. اگر نباشد همه از هم میریزند و میپاشند و جمیع آنها خراب میشود. و اگر فکر کنی همینطور است والله در این عالم وجود امام اگر لمحهای نباشد جمیع آنچه روی زمین است خراب میشود به جهت آنکه تو میدانی این آفتاب را خدا خلق نکرده که تعلیم کند توحید را به مردم، بیاید
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 258 *»
مسائل حلال و حرام بگوید برای مردم و حلال و حرام یاد مردم بدهد. و تو میدانی که خدا گفته ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون و جن و انس نمیدانند چه عبادت کنند و تا تعلیمشان نکنی نمیتوانند عبادت کنند و تا کسی بیان نکند توحید خدا را مردم خدا را نمیشناسند و این زمین و آسمان برای همین خلق شده که خلق بشناسند خدا را و بندگی او را بکنند. پس باید بشناسانند خدا را به خلق و باید عبادت را تعلیم آنها کنند.
پس اگر وجود حجتی که تعلیم خلق میکند عبادت را و تعریف میکند خدا را برای خلق و حلال و حرام را برای خلق بیان میکند و رضا و غضب برای خلق میگوید نباشد معلوم است زمین و آسمان باقی نخواهد ماند، چرا که وجود این اصل است و خود این زمین و خود این آسمان و آنچه در میان آنها است فرع وجود اوست و اگر این نبود آسمان و زمین را خدا خلق نمیکرد. خودش فرموده لولاک لماخلقت الافلاک اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم، افلاک اگر نبودند این زمین هم نبود و اگر زمین نبود اهل زمین هم نبودند نه جمادات نه نباتات نه حیوانات نه اناسی. پس به واسطه حجت است که اینها هستند. مقصود از آنچه خدا خلق کرده این است که حجت خدا روی این زمین باشد راه برود، زیر این آسمان باشد و تعلیم کند به مردم شرایع را و تعریف کند برای مردم خداشان را. حالا این اگر نباشد روی زمین البته خدا زمین را برقرار نخواهد گذارد.
دقت کن انشاءالله و اگر این آفتاب نبود بسا خیال کنی که آسمان خراب میشد، همینطور آنجا را بدان که اگر حجت نبود جمیع آسمان و زمین و آنچه در آنها است خراب میشد. پس اگر وجود امام روی این زمین باشد آن وقت جماد و نبات و حیوان و انسان، همه خلق باقی هستند و اگر وجود امام نباشد دیگر هیچ خلقی وجود ندارد. جمیع خلقی که هستند وجودشان به امام برپا است به جهت آنکه جمیعشان از نور امام خلق شدهاند همه به فیض اقدس ایشان موجودند و هیچ خدا هم نیستند.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 259 *»
خوب بگو ببینم چرا عیب نداشت گیاهها به واسطه آفتاب پیدا شوند؟ مگر آفتاب چهکاره بود؟ مگر آفتاب خدا بود؟ مگر شریک خدا بود؟ مگر وکیل خدا بود؟ به همینطور انشاءالله فکر کنید جمیع هزار هزار عالم به واسطه آفتاب وجود محمد و آلمحمد سلام الله علیهم خلق شدهاند و جمیعاً والله ریزهخوار احسان ایشانند، وجودشان آفتاب عالمتاب است خدا میفرماید و الشمس و ضحیها قسم به شمس قسم به آفتاب و نور آفتاب و جای دیگر میفرماید و جعلنا الشمس سراجاً میفرماید ما آفتاب را سراج قرار دادیم چراغ قرار دادیم و این چراغ همان چراغی است که میفرماید مثل نوره کمشکوة فیها مصباح این چراغ کیست؟ بدان درباره پیغمبر است که میفرماید تو را سراج منیر قرار دادیم.
پس وجود پیغمبر؟ص؟ آن آفتاب اول است که از پرتو وجود اوست که هزار هزار عالم خلق شده، تمام آفتابها و ماهها و ستارهها پرتو وجود اوست. این آفتاب را میبینی که چه کارها میکند، این آفتاب که نور اوست وقتی اینهمه کار بکند حالا دیگر خودش را ببین چطور وجودی است، هزار هزار عالم به واسطه وجود محمد و آلمحمد خلق شدهاند و ایشانند آفتاب اولی که تمام مخلوقات همه از پرتو اینها موجود شدهاند، در مکانهای خود قرار گرفتهاند. کاری از چنگ این بزرگواران بیرون نمیرود و با وجود اینها همه خدا نیستند و ایشانند نور خدا، وجودشان آفتاب است به جهتی که خودشان ظاهرند و ظاهرکننده خلقند و ظاهرکننده خدایند بیان میکنند خدا را پس نورند یعنی ظاهر میکنند خدا را ظاهر میکنند شرع خدا را ظاهر میکنند دین خدا را پس هادیان خلقند و خلق را هدایت میکنند. و از آن پستایی که عرض میکردم فکر کنید ببینید جمیع آنچه در روی این زمین است از آفتاب است این نوری که هست از آفتاب است این گرمی از آفتاب است لکن وقتی شیشهای گرفتی مقابل این آفتاب، آفتاب نورش جمع میشود در یک نقطه گرمیهاش جمع میشود در یک نقطه گرمیهاش که جمع شد میسوزاند پنبه را چوب را. حالا همینجوری که نور
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 260 *»
ظاهرش که جایی جمع شد میسوزاند والله تدبیری دارد، میشود کاری کرد نور آفتاب را میشود جمع کرد و تعلق داد به یک گل زمینی و چشم به هم زدنی درخت درست کند. این آفتاب سالهای دراز باید بگردد تا درختی درست کند. اگر آفتاب نبود همه درختها خشک میشد.
پس این آفتاب سالها میگردد تا خورده خورده درختی نمو کند و بزرگ شود و برگ بدهد و میوه بدهد. حالا فکر کنید انشاءالله همینجوری که عینک اگر برابر آفتاب نگیری جایی را نمیسوزاند و عینک که میگیری نورش زیاد میشود تا میسوزاند پس این عینک را اگر مقابل این آفتاب گرفتی نور این آفتاب در وجود او جمع خواهد شد و میسوزاند. پس بسا کسی که بتواند تدبیری کند عینکی بسازد برابر یک گل زمین بگیرد یکدفعه درخت سبز شود وقتی نورش متراکم شد تأثیراتش روی هم روی هم جمع میشود بسا یک روز کار یک سال و چندین سال را بکند بسا یک ساعت کار روزهای بسیار بکند. پیغمبر؟ص؟ وقتی میخواست سلمان را بخرد و سلمان از اول طالب وجود پیغمبر؟ص؟ بود و نوید به دنیا آمدن آن حضرت را شنیده بود و راه افتاد آمد رو به پیغمبر و تفحص میکرد از احوال حضرت. در بین راه به گیر یهودیها افتاد و ظلم و ستم بسیار به او کردند آخر کار فروختندش. پیرزالی خرید او را، سلمان آنجا باغبانی میکرد. یکوقتی دید آمد پیغمبر با حضرت امیر و چند نفری. دید چند نفری میآیند نمونههایی که داشت نمونهها را به کار برد. سلمان نشانیها داشت آمد خدمت حضرت و آن نشانیها را و امتحاناتی که داشت به کار برد فهمید پیغمبر آخرالزمان این است، به حاجتش رسید و شهادت داد و مسلمان شد، میخواست خدمت حضرت باشد. فرمودند از آن پیرزن من تو را خریداری میکنم تو برو و بگو کسی آمده است مرا میخرد هر قیمتی هم که میگوید قبول کن برو پیش آن پیرزال او تو را میفروشد رفت و او هم قبول کرد گفت من تو را میفروشم به قیمت هفتصد نخل خرما، آمد خبر داد حضرت فرمودند این امر آسانی است حضرت هی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 261 *»
هسته خرما میکشتند و میرفتند و حضرت امیر از عقب هی آب میدادند و میرفتند و پشت سر هی سبز میشد و میرسید و بار میداد تا آن آخر کار هسته آخری را که کشتند نگاه کردند دیدند همه خرماها رسیده و بارور شده. سلمان دوید پیش خانمش که هفتصد نخل بارور موجود است. و ببینید جمیعش را به واسطه آفتاب میکند لکن اسباب دستشان است و وجود مبارک ایشان مثل آن عینکی است که نور آفتاب را جمع میکند و میسوزاند، همانطور تربیتهای آفتاب در وجودشان صاف شده و آن تدبیراتی که هزارسال آفتاب باید بکند در یک ساعت میکنند یعنی در این عالم که میدانید اینطورند و الا در عالمهای بالا آفتاب را هم ایشان تربیت میکنند. پس اصل وجود مبارکشان وجودی است که آفتاب و ماه و ستارگان و زمین و آسمان و جمیع آنچه خدا خلق کرده به واسطه وجود مبارک ایشان خلق کرده همه در دست ایشان و در تصرف ایشان است. جمیع هزار هزار عالم را جمیع هزار هزار آدم را که خدا خلق کرده والله به یک لمحه چنان زیر و رو میکنند که تمام میشوند فانی میشوند یعنی اگر بخواهند، وقتی بخواهند برقرار باشد همه برقرار است بخواهند به یک چشم برهم زدن همه را فانی میکنند. اما در ظاهر عرض کردم از آن مقام خود نزول کردهاند پایین آمدهاند مثل اینکه آفتاب را وقتی آینه مقابلش میگیری میگویی از آسمان پایین آمده کار آفتاب آسمانی را میکند و بهتر و پاکیزهتر. آفتاب آسمانی بسا ده روز بگردد و گرم کند و از پشت عینک دو سه دقیقه که شد میسوزاند.
پس وقتی نزول کردند ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین و آمدند تا روی این زمین، این جلوهای که در روی این زمین دارند آیینهایست گذارده شده در مقابل این آفتاب مقابل این ماه و نور این آفتاب را جمع کرده، کارهای آفتاب را به زودی میکند. از این جهت است که به محضی که بخواهند چیزی موجود شود میشود. چنانکه به واسطه آفتاب خدا زنده میکند مردهها را همینطور اگر بخواهند زنده کنند مردهها را زنده میکنند، بخواهند بمیرانند میمیرانند. بخواهند صورتشان را بگردانند به صورت
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 262 *»
دیگر کنند میکنند، به شخصی فرمودند اخسأ مثل اینکه به سگ فارسیها چخ میگویند عربها میگویند اخسأ تا گفتند صورتش شد صورت سگ. پس آیینه وجودشان جمع میکند در خود جمیع فیض خدا را به طوری که آفتاب و ماه ابداً نمیتوانند آنجور تأثیر کنند چرا که اینها باید سالها بگردند آنها همانطور که راه میروند دلشان بخواهد نخل میسازند درختی دیگر میسازند هر گیاهی بخواهند میسازند جمادات بخواهند میسازند انسان بخواهند میسازند. اگر رأی مبارکشان قرار بگیرد انسانی بسازند مثلاً میگویند کن زیداً یکدفعه میبینی زیدی خلق شد بخواهند بمیرانند میمیرانند و باز خدا نیستند زنده میتوانند بکنند و میتوانند بمیرانند.
و از جمله کسانی که میمیراند خلق را عزرائیل است و این عزرائیل ملکی است از ملائکه، عزرائیل ملک موت است و اماته میکند و میمیراند و هیچ وکیل خدا نیست بلکه عزرائیل دست خدا است در میرانیدن مثل اینکه آفتاب دست خدا است در رویانیدن گیاهها، و بدان که موالی تو کسانی هستند؛ در اخبار بخصوص هست بخصوص حدیث دارد که ملکالموت؛ در بعضی از احادیث هست که به اذن ایشان داخل خانه ایشان میشود جان ایشان را میگیرد و در یکپاره احادیث داریم برخلاف اینجور احادیث که میفرمایند عزرائیل و هیچ ملکی نمیتواند جان محمد و آلمحمد را بگیرد و خدا به دست خود جان ایشان را میگیرد و ایشان جان عزرائیل را میگیرند جان جبرئیل را میگیرند، دست بالای خدا هستند.
پس ملتفت باش که این مقامی که اینجور حدیثها هست یک مقامی از مقامات ایشان است. ایشان مقامات بسیار دارند از مقام بالایی که دارند که مقام خودشان است بسا هزار عالم طی کردهاند و در هر عالمی لباسی از جنس آن عالم پوشیدهاند و آمدهاند تا به این عالم خاک رسیدهاند. بله لباس جمادیشان را عزرائیل کاری بکند کرده، اما مقام بالاشان عزرائیل و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل همه نوکر ایشانند و مقامی دارند ایشان که اینها آنجا راه ندارند. اگر جان ایشان را کسی میگیرد خدا میگیرد.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 263 *»
باری پس ملتفت باش انشاءالله و بدان که ایشانند که جان میتوانند بدهند، ایشانند که جان میتوانند بگیرند، فیضها را از خدا بگیرند و به خلق برسانند. هیچ چیز از فرمان ایشان بیرون نیست فرمودند خدا جمیع چیزها را به فرمان ما قرار داده حتی این اعراضی که هست مثل تب که به فرمان ایشان است. ناخوشیها صحتها همه به فرمان ایشان است میفرمایند جمیع آنچه خلق شده خدا جمیع آنها را مطیع ما قرار داده. انشاءالله اگر فکر کنید میدانید چطور همه چیز به فرمان ایشان است.
ببین پرتو آفتاب را خدا در فرمان آفتاب چطور قرار داده تا آفتاب غروب میکند جمیع نورهایی که در آسمان و زمین است غروب میکنند، یکخورده ساکن شود جمیع نورهایی که در آسمان و زمین است ساکن میشوند. مثل اینکه اگر چراغ را حرکت بدهی همه نورهای او حرکت میکنند چراغ را ساکن کنی جمیع نورهاش ساکن میشوند. فتیلهاش را روشنتر کنی نورها روشنتر میشوند، چراغ که کدورتی پیدا کند شعله نورهاش کدورت پیدا میکنند و همه مطیع فرمان او هستند. پس عجیب و غریب هم به نظرت نیاید که خدا همه چیز را مطیع فرمان ایشان قرار داده باشد چرا که وجودشان را آفتاب عالمتابی قرار داده که جمیع عالمهایی که خدا خلق کرده آفتابش ایشانند. پس وقتی ایشان آفتاب باشند و تمام خلق پرتو ایشان باشد و جمیع خلق از نور ایشان خلق شده باشند البته وقتی ایشان حرکت کنند جمیع خلق حرکت میکنند، وقتی ایشان ساکن شوند جمیع خلق ساکن میشوند. پس جمیع ملک و ملکوت و دنیا و آخرت تماماً در دست تصرف موالی شما است و والله خدا هم نیستند، والله ایشان خلفای خدا هستند ایشان قائممقام خدا هستند رخساره خدا هستند چشم خدا هستند گوش خدا هستند دست خدا هستند به طوری که لایملکون لانفسهم نفعاً و لا ضراً و لا موتاً و لا حیوةً و لا نشوراً هرچه دارند از خدا دارند. از کسی دیگر چیزی دیگر ندارند. حال که چنین شد پس رخساره ایشان شد رخساره خدا بیانشان شد بیان خدا تصرفشان تصرف خدا است. هر کس به این مقام ایشان را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 264 *»
شناخت خدا را میشناسد هر کس جاهل باشد به ایشان به خدا جاهل شده هر کس ایمان به ایشان بیاورد ایمان به خدا آورده من یطع الرسول فقد اطاع الله خدا اطاعتی به غیر از اطاعت رسولش ندارد خدا ولایتی به غیر از ولایت رسولش ندارد راهی دیگر قرار نداده به غیر از ایشان.
پس ایشانند آفتاب عالمتاب و تصرف میکنند در تمام ظاهر این عالم در تمام باطن این عالم، در اول این عالم و در آخر این عالم، این تصرف را پیش از آدم هم میکردند. ایشان بودند و هنوز چیزی نبود آدم نبود. میفرماید کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین من پیغمبر بودم و مرا خدا نبی خلق کرده بود. پس ایشان همیشه بودند و همیشه زبان خدا بودند و همیشه فرمان خدا را به خلق میرساندهاند و همیشه تمام فیضهای الهی به واسطه ایشان به خلق میرسیده. آخر فیض خدا مخلوقی است از مخلوقات، یا حبوبی است یا آبی است یا غذائی است یا امثال اینها، فیض خدا چیزی دیگر نیست. حالا جمیع فیضهایی که به جمیع خلق میرسد مثل جمیع فیضهایی است که از آفتاب به نور آفتاب میرسد از چراغ به نور چراغ میرسد، با وجودی که چراغ خدا نیست فیضها از چراغ آمده پیش نورها و هیچ هم غلو نیست.
فکر کنید انشاءالله که اینها دینتان است مذهبتان است، اگر این را نمیدانی امامت را نمیشناسی، اگر امامت را نشناختی خدایت را نمیشناسی. فرمودند در زمان غیبت این دعا را بخوانید اللّهم عرّفنی نفسک خدایا خودت را به من بشناسان که اگر خودت را نشناسانی من پیغمبر تو را نمیشناسم اللّهم عرّفنی نفسک فانک ان لمتعرّفنی نفسک لماعرف رسولک همچنین اللّهم عرّفنی رسولک فانک ان لمتعرّفنی رسولک لماعرف حجتک به همینطور باید بگویی اللّهم عرّفنی حجتک فانک ان لمتعرّفنی حجتک ضللت عن دینی خداوندا تو خودت را به من بشناسان که اگر خودت را نشناسانی به من پیغمبر را نمیشناسم، خداوندا پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی من حجتت را نمیشناسم، خدایا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 265 *»
حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی من گمراه میشوم از دینم، و گمراهی را تو نخواستهای. ببین که دلیل برای خدا میآری و خودش تعلیم کرده که بگویی خدایا تو اگر نمیخواستی مرا هدایت کنی اینهمه پیغمبران را نمیفرستادی، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نمیفرستادی، حالا که میخواهی هدایت کنی مرا پس حجتت را به من بشناسان پیغمبرت را به من بشناسان خودت را به من بشناسان، اگر خودت را شناساندی هم پیغمبرت را میشناسم هم حجتت را میشناسم هم از دینم گمراه نمیشوم.
پس خدا به واسطه وجود مبارک پیغمبر؟ص؟ خود را شناساند به خلق از روز اول تا حال تا روز قیامت. اگر کسی خیال کند یک وقتی دین خدا واضح بوده مثل زمانی که ظاهراً در دنیا بودند و یک وقتی مشتبه است مثل حالا، اگر کسی چنین خیال کند و چنین بگوید گفته است که خدا خلق را متحیر کرده یا گفته است محمد بن عبدالله به تکلیف خود عمل نکرده است یا گفته ائمه به تکلیف خود عمل نکردهاند و امر خدا را نرساندهاند و حال آنکه در زیارت ایشان میخوانی اقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فی الله حق جهاده حتی اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه تا آخر.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 266 *»
موعظه هفدهم (سهشنبه / 17 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود و خلق پیش از آنکه خدا خودش را تعریف کند نمیشناختند او را و پیش از آنکه حلال و حرام و شریعتی بیاورد میان اینها، اینها خودشان حلال و حرامی نمیدانستند، پس از این جهت برای خلق، خود را تعریف فرمود به تعریفی که دیگر بالاتر از آن ممکن نیست. خدای اقدر قادرین مشیتش بر این قرار گرفته باشد که خود را بشناساند به مردم البته اوضح بیانها را میکند. پس غفلت نکنید که جن و انس را خودشان را از برای خودشان نیافریده خدا، جن و انس را خلق کرده که او را بشناسند و اگر نمیخواست که او را بشناسند و نمیخواست بندگی کنند او را خلقشان نمیکرد. پس تمام مراد خدا از خلقت جن و انس این است که بشناسند او را و تمام مراد خدا از خلقت جن و انس این است که عبادت کنند او را. حالا به عقل خود بسنج ببین آیا ممکن هست خدایی که جن و انس را برای معرفت خودش، برای بندگی خودش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 267 *»
آفریده و میداند که تا خودش تعریف خود را نکند اینها نمیشناسند او را و میداند تا حلال و حرامی بیان نکند اینها حلال و حرام نمیدانند، معرفت بخواهد بندگی بخواهد از خلق و معذلک حلال و حرامی بیان نکند و تعریف نکند آیا معقول است که داد کند من شما را خلق کردم که مرا بشناسید و من خودم را به شما نشناساندم؟ داد کند که من بندگی از شما خواستم و حلال و حرام را برای شما بیان نکردم؟
پس مادام که خدا جن و انس را خلق میکند همین خلقت خدا معلوم است خودش را بیان کرده برای مردم و معلوم است که تعریف کرده حلال و حرام خود را، پس معلوم است دین خود را دین واضحی قرار داده، راه خود را راه راستی قرار داده به طوری که خفائی در راه او معقول نیست باشد. در همه کتابهای آسمانی و در همه احادیث ائمه این حرفها هست که حجت خدا تمام است بالغ است یعنی رسیده است بعد از رسیدن واضح هم هست خفائی درش نیست. پس اینجور بیان کرده خدا خود را، میفرماید مثل نور او؛ اولاً خود نور آن چیزی است که خود او واضح است و چیزی را هم که مخفی باشد ظاهر میکند. بعد از این نور، چراغی هم خدا خلق کرده مثل نوره کمشکوة فیها مصباح که نوری بر روی نوری باشد بعد یک مردنگی روی آن گذارده باشد، عینکی روی آن گرفته باشد مردنگی روی آن چراغ باشد که از جمیع اطرافش حفظ آن نور را میکند، نورهای منتشر در فضا جایی را نمیسوزاند، روی هم جمع میکند حرارتها را در نقطه واحده. حالا همینطور انشاءالله فراموش مکن آن زجاجه را که خدا میفرماید بر روی آن چراغ زجاجهای گذاردم، شیشهای گذاردم و آن مانند کوکب دری است ذات آن زجاجه صاف و صافی است که اگر هم چراغی توش نبود میدرخشید، چنان بلور صافی را خدا گذارده بر روی آن چراغ تا جمع کند نور آن چراغ را و متراکم شود و تا تأثیرش زیاد شود. باز اکتفا نکرده به این و فانوسی هم روش گذارده، فانوسش هم نورانی است آن چراغدان هم روشن است و این چراغ و چراغدان و مردنگی را در بالاها نصب کرده.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 268 *»
اگر مطالعه کنید در قرآن و با فکر بخوانید قرآن را خیلی چیزها میفهمید. همچو چراغی که اینقدر نور دارد که زمین و آسمان را روشن کرده، این را زجاجه روش گذاردهاند که جمع کرده آن نورها را و درهم کوبیده و جمع کرده در یکجا پس خیلی صاحب اثر شده، خیلی میسوزاند. بعد بر روی آن زجاجه فانوس بزرگتری گذارده که نور آن زجاجه را هم جمع کرده، نوری بر روی نوری افزوده شده اینها همه را هم ببرند بالای جایی نصب کنند خوب واضح میشود. خدا حجتش را اینجور تمام میکند امرش را بیّن و واضح و آشکار میکند همه را در فانوسی میگذارد آنوقت فانوسش را میبرد آن بالاها نصب میکند. اگر روی زمین بگذارد یک کسی میتواند عذر بیارد که من غافل شدم، چشمم ندید آن را لکن میفرماید فی بیوت اذن الله انترفع بگوید ببرند این چراغ را بالای عمارتی بگذارند دیگر هیچکس عذر نتواند بیاورد که من ندیدم آن نور را. پس دین خدا از زمان آدم تا خاتم تا حالا تا روز قیامت، واضح است بیّن است آشکار است هیچ خفائی درش نیست ابداً و همچو دین واضح ظاهر بیّن آشکاری که همچو چراغی روشن که چنین شیشه درخشانی روی آن است که این مردنگی درخشنده در چراغدان روشنی است، این را بردهاند کلّه مناری نصب کردهاند. خانهای را که خدا میگوید اذن الله انترفع خیلی بلند است، از این منارهها خیلی بلندتر است. خدا در بلندیها دین خود را نصب کرده، نور خود را گذارده، یک چراغ هم هست دین خدا همیشه یک دین بوده یعنی همیشه یک دین و یک راه و رسم بوده یعنی دو نفر هرگز نفرستاده که دو طریقه قرار بدهد که بعضی خلاف بعضی حرف بزنند، یعنی هر که از جانب خدا آمد میان مردم شخصی دیگر هم که آمد تصدیق او را میکند، سابق تصدیق لاحق میکند که خواهد آمد، لاحق تصدیق سابق میکند و هیچيک نزاعی و خلافی با یکدیگر ندارند چرا که از جانب خدای واحد آمدهاند و معقول نیست که از جانب خدای واحد دو نفر بیایند این بگوید او دروغ میگوید، او بگوید این دروغ میگوید. پس این خدا دینش یک دین است راهش یک
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 269 *»
راه است. از این جهت تمام پیغمبران تصدیق یکدیگر را کردند تمام اوصیای آنها تصدیق یکدیگر را کردند تمام مؤمنان مصدّق و مکرّم و معظّم یکدیگرند. پس دین خدا همیشه واضح بوده و خدا آن قائممقامانی که آفریده آنها را قادرشان کرد که بتوانند برسانند و بتوانند بیان کنند. پس آنها کوتاهی نکردهاند و رسانیدهاند حتی صرتم فی ذلک منه الی الرضا فرائض را گفتند، سنن را گفتند، اقامه حدود کردند شرایع را منتشر کردند عذری برای احدی از آحاد باقی نگذاردند. بله بچهای باشد که حرفی با او نزنند آن را که تکلیفش نکردهاند، کسی دیوانه باشد پير شده باشد که شعورش تمام شده باشد خرف شده باشد؛ غیر از اینها هر کس شعور دارد میداند نمازی باید بکنند روزهای باید بگیرند، کسانی که تکلیف دارند میدانند نمازی باید بکنند روزهای باید بگیرند نجاستی دارند طهارتی دارند، اگر ندانند حجت خدا بر ایشان تمام نیست. هیچ راه خفائی در کار این خدا نیست به جهتی که غیر از این معقول نیست، منقول هم نیست دلیلهاش نه یک دلیل است نه دو دلیل نه سه دلیل تمام کتابهای آسمانی دلیل این است اقوال تمام انبیاء دلیل این است همه انبیاء که آمدند برای همین آمدند که امر را واضح کنند اگر میخواستند امر مخفی باشد به همینطور میآمدند حرفی میزدند و میرفتند دیگر آن امر مخفی باشد، باشد بعضی هم شک داشته باشند، داشته باشند. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاد، اینها آمدهاند از آسمان و صد و بیست و چهار هزار وصی پیغمبر اقلاً آمدهاند و اینها جمیعاً صاحبان خارق عادت بودهاند چرا که نمیشود پیغمبر خارق عادت نداشته باشد سلطان بی مملکت نمیشود، پادشاه یعنی لشکری سپاهی مملکتی داشته باشد اسمش هم که منتشر میشود شاه عباس، باز معلوم است سلطنت شاه عباس است که منتشر میشود، مگر انسان خیلی الاغ باشد که بگوید از کجا فتحعلی شاهی در دنیا بوده؟ اینی که فتحعلی شاهی در دنیا بوده نمیشود دروغ باشد چنانکه سلطنت هیچ سلطانی مخفی نمیماند و اینهایی که عرض میکنم یکی از بابهای علم است
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 270 *»
آنهایی که اهلش هستند بگیرند. پس عرض میکنم سلطنت هر سلطانی بهتر ثابت است در روی زمین از خود آن سلطان، حالا که تو فتحعلی شاه را میشناسی که بوده، پسر که بوده، به واسطه سلطنت اوست، اگر سلطنتش نبود که فتحعلی نام در دنیا پر است چرا اسم هیچکدام اینطور معروف نیست؟ سلطنت هر سلطانی از وجود خود آن سلطان ظاهرتر و واضحتر است. از همین باب است که میبینی جود حاتم از خود حاتم معروفتر است حاتم اگر آن جود را نداشت اصلاً نه اسم خودش بود در دنیا نه اسم جودش پس خودش به واسطه جودش شناخته شده. به همینطور حالا فکر کنید پیغمبران که اسمشان باقی مانده به جهت نبوتشان است به جهت این است که نبوتشان ظاهرتر است از خودشان و نبوتشان اسم آنها را باقی گذارده. پس نبوت هر نبیی ثابتتر است از وجود خود آن نبی، دیگر از این راه بیایی فکر کنی خاطرجمع میشوی. پس نبوت نبی دیگر اثبات نمیخواهد چنانکه سلطنت فتحعلیشاه اثبات نمیخواهد. میگویی فتحعلی شاهی در دنیا بوده به جهت آنکه میگویند چهل سال پادشاهی کرده. پس نبوت انبیاء امر ثابت واضحی است در میان مردم و به طوری ثابت است که وجود خودشان به جهت نبوتشان ثابت شده، نبی نمیشود بیمعجز باشد پیغمبر بیمعجز کوسه ریشپهن است. نبی که میآید میان مردم باید بگوید من از جانب خدا آمدهام خوب حالا که از جانب خدا آمدهاند چه نمونه از خدا آورده که بدانیم راست میگوید، من شخصی هستم تو هم شخصی، من چرا ولکی اطاعت تو را کنم تو اطاعت مرا بکن. میگوید من نمونه آوردهام، کارهای خدایی میکنم کارهای خدایی چه کاری است؟ کارهای خدایی این است که خلق میکند رزق میدهد، جن و انس جمع شوند عاجزند چیزی خلق کنند تا کسی را رزق بدهند. پس این پیغمبرانی که میآیند میان مردم کارهای خدایی باید بر دستشان جاری شود مرده را زنده کنند، چیزی را بسازند، خارق عادت داشته باشند. پس تمام انبیاء معجز داشتند اگر نداشتند نمیتوانستند حرف بزنند و تمام اوصیای انبیاء همینطور، خارق
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 271 *»
عادت داشتند صد و بیست و چهار هزار پیغمبر همه معجز داشتند از هریکی یک معجزی باشد ببینید چقدر میشود. یکی از آنها پیغمبر آخرالزمان است که به عدد معجزات جمیع پیغمبران معجز از او ظاهر شد. پس آیا ممکن است چنین خدایی که چنین حجتها میفرستد، آیا میشود امرش را مخفی کرده باشد که مردم ندانند حق کجا است؟ آیا پیش کیست؟ نمیدانم تابع که بشوم؟ میبینم هر طایفهای میگویند حق به جانب ما است و طایفه دیگر را وا میزنند. عرض میکنم این مردم چون نرفتهاند پیش خدا طایفههای بسیار شدهاند و الا چنین چراغی آیا مخفی میشود؟ چنین چراغی بالای چنین عمارتی باشد که اذن الله انترفع و یذکر فیها اسمه بخصوص هم لفظ مشکات گفته، نگفته فانوسی است که در آن چراغی است گفته مشکات، مشکات اسم همین چراغدانها است که بالای عمارت نصب میکنند، عمارتش هم که بلند است همه کس میبیند آن را، شیشهاش هم که روشن است مانند آفتاب درخشان، همچو چراغی در همچو شیشهای باشد و در همچو چراغدانی و در همچو عمارتی نصب شده باشد حالا چنین امری آیا میشود از کسی مخفی باشد؟ حالا میبینی یک کسی یهودی شده، میبینی یک کسی نصاری شده، یکی را میبینی سنّی شده، میبینی در میان ملاها اختلاف هست. دقت کنید انشاءالله از راه و رسم این مردم عبرت بگیرید. راه و رسم این مردم شما را گمراه نکند، این مردم گمراهند که این حرفها را میزنند، این مردم خدا را نشناختهاند، در دین و مذهب فکر نکردهاند، میگویند مسلمانیم اما هنوز مسلمانی راه نمیبرند، میگویند دین و مذهب داریم اما هنوز نمیدانند دین یعنی چه مذهب یعنی چه، اینها را نمیدانند. چه مضایقه، آنهایی که اهل دینند و خدا آنها را اهل دین قرار داده مأمورشان نکرده تجسس کنند از کار مردم چرا که اگر بنای تجسس شد که بیاییم بشکافیم ببینیم کی میداند مسلمانی چه چیز است، اگر بخواهیم بشکافیم باید دیگر با هیچکس معاشرتی نداشته باشیم، واقعاً آن کسی که اهل حق باشد دیگر نان نمیتواند بخرد نمیتواند یک گوشت بخرد، اینهمه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 272 *»
مردم که روی زمین هستند یکنفر روی زمین یا ده نفر روی زمین معاششان نمیگذرد.
در زمان حضرت ابراهیم همان خود حضرت ابراهیم مسلمان بود و تمام روی زمین کافر بودند تا مدتها که تنها بود تا آن بعدها لوطی آمد ایمان آورد، موسی مدتهای مدید خودش تنها بود مدتی که گذشت هارونی پیدا شد، همیشه منافقین زیاد بودهاند. در کار پیغمبر خودتان فکر کنید پیغمبر است از جانب خدا میآید پیغمبر آخرالزمان است بزرگتر پیغمبران است اول ما خلق الله است و طُمْطُراقش خیلی است، خلاصه موجودات است اول ما خلق الله است اقدر ما خلق الله است اعلم ما خلق الله است حکیمترین ما خلق الله است، چنین حکیمی میآید تمام معجزات صد و بیست و چهار هزار پیغمبر از دستش جاری شد و همه مردم دیدند، علاوه آنهایی هم که خودش کرد، تا چشمش را هم گذاشت دویدند به مسجد و غصب خلافتش را کردند، حضرت امیر را تنها گذاردند، سلمانی را صدا زدند و اباذری را و پیغمبر را غسل دادند و کفن کردند و به خاک سپردند. بعد از پیغمبر دیگر کسی باقی نماند. وقتی از خارج اسم اسلام را میبردند سلاطینی که بیرون دولت اسلام بودند دانسته بودند که دولت اسلام دولتی است که سایر دولتها اگر این دولت با آنها صلح میکرد کلاهشان را به آسمان میانداختند ممنون بودند که صلح کرده. دولت اسلام دولتی بود بسیار عظیم، تمام سلاطین از هیمنه و سطوت این دولت اسلام میترسیدند محض اینکه پادشاهشان از میان رفت چهار نفر باقی ماندند باقی ديگر منافق بودند اسمشان مسلمان بود و خدا میگويد ان المنافقين فی الدرک الاسفل من النار بدتر بودند از آن يهودیها که هيچ ايمان نياورده بودند، بدتر بودند از آن نصاری که هيچ ايمان نياورده بودند. اينهایی که اسمشان مسلمان بود رفتند مسجد پيغمبر و گرفتند محراب و منبر را، گريه و زاری برای پيغمبر میکردند، جهاد میکردند، شهرها گرفتند، اين منافقين بدتر بودند از تمام کفاری که در دنيا بودند اينها در درک اسفل منزلشان است. حالا در روی زمین حضرت امیری بود و سه نفر یا چهار نفر، در حدیث
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 273 *»
هم همینطور فرمایش میکنند که تمام مردم مرتد شدند مگر سه نفر یا چهار نفر. حالا این چهار نفر بخواهند تجسس کنند از کار مردم میبینند یهودیها که نجس، نصاری هم که نجس، همه هم همهجا هستند آخر اینها میخواهند یکجایی بخوابند یک چیزی بخرند نانی بخورند اگر منافقین باشند داخل آنها که اظهار اسلامی بکنند و در باطن منافق باشند باشند، تجسس نمیکنیم میگوییم انشاءالله خوبند.
مثلی هست معروف، اگر جایی فضله موشی ببینند میگویند انشاءالله زیره بوده، صرفه در این است که تجسس نکنیم به جهت آنکه تجسس که میکنیم میبینیم فضله موش بوده. کار این دنیا همین است هر جایی که تفحص کنی بدان کار خراب است اما باید بگویی انشاءالله همه خوبند لکن نه این است که واقعاً همه خوبند. یک همه خوب هستندی است که تکلیفی است یعنی تفحص مکن، تجسس مکن، با اینها راه برو. یک همه خوبندی است که میخواهی ببینی در واقع خدا چه کرده، اینجا فکر کن ببین آیا دین خدا مخفی است؟ آیا حامل دین خدا این فساق و این فجارند که خدایی پیری پیغمبری اصلاً اعتقاد ندارند؟ اگر اعتقاد به این داشته باشی و اعتقاديت این باشد که اینها همه خوبند، همه حامل دینند اعتقادت فاسد است. پس اهل حق راه و رسم دین و مذهب را خوب راه میبرند لکن اگر به آن مرّ حق بخواهند برسند از خانهشان نمیتوانند بیرون آیند یک لقمه نان نمیتوانند بخورند یک لقمه گوشت نمیتوانند بخورند. چون اهل حق پیش خدا مکرّمند، معظّمند و محل نظر عنایت خدا هستند، برای خاطر آنها این کفار را و این منافقین را مهلت داده است که اینها نان بخورند، پس راهشان را هم آسان میکند تکلیف را براشان سخت نمیکند.
پس دقت کنید انشاءالله، اصل دین بدانید دینی است واضح بیّن آشکار، دیگر هیچ مدارایی در دین خدا نیست که یکخورده ظلمت داشته باشد احتمال داشته باشد که شايد ابابکر بر حق باشد يحتمل علی بر حق باشد يحتمل معاويه. بدانید اهل حق هیچ صلح با اهل باطل ندارند، لکن ظاهراً ابابکر میایستد حضرت امیر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 274 *»
میرود پشت سرش نماز میکند به جهت آنکه عمداً از او گرفتند. حالا به محضی که حضرت امیر اقتدا کرد به ابابکر حالا آیا راستی راستی ابابکر خوب شد؟ خير، خيلی هم بد آدمی است خيال نکنی که هرچه باشد باز بهتر از کفار بوده، نه اين بدتر از کفار بوده که پشت سرش نماز میکردند.
خلاصه، اصل مطلب را از دست ندهید آنی که باید اعتقادتان باشد این است که خدا قرار داده دینی را و از همه مکلفین آن دین را خواسته، نه همین از علماء خواسته، نه همین از حکماء خواسته. انشاءالله فکر کنید در اینهایی که عرض میکنم دقت کنید هرکدامش اینطور نیست بگویید اینطور نیست. پس عرض میکنم خدا دینش را مخصوص پیغمبران نکرده، بلکه اوصیاء هم باید دین داشته باشند. دینش را مخصوص حکماء نکرده، بلکه علماء هم باید دین داشته باشند. مخصوص علماء قرار نداده، عوام هم باید داشته باشند. همینطور میآید تا آن کسانی که مستضعف نیستند کسی که طفل نباشد، پير خرفشده نباشد، مجنون نباشد، دین از او خواستهاند. دین را از اعلای خلق خواستهاند تا ادنای خلق. اینها هم به تقلید هیچکدام نباید دین داشته باشند که بله، چون فلان آخوند چنین میگوید من هم تقلید او را میکنم، من تقلید فلان را میکنم. اگر اینطور باشد یک آخوند دیگر هم میگوید این آخوند کافر است و نجس، من چه کنم؟ یک آخوند دیگر پیدا میشود هر دوی اینها را کافر و نجس میداند من تقلید کدام را بکنم؟
پس بدانید که نمیشود تقلید کرد در امر دین، عوام نمیتوانند تقلید علماء را بکنند در گرفتن اصل دین. پس دین خدا دین بیّن واضح آشکاری است و همینجوری که عرض میکنم از امام پرسیدند و همینطور امام جواب فرمودند، پرسیدند این عوام یهود مذمت دارند یا ندارند؟ اگر مذمت دارند پس عامیهای ما را هم خدا مذمت باید کرده باشد، اگر مذمت ندارند پس چرا خدا عوام یهود را مذمت کرده؟ انشاءالله خوب چشمتان را وا کنید جواب از این شبهه را خودتان بتوانید
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 275 *»
بدهید، عالم را تاتوره گرفته و هنوز شما خوابید. ببینید در میان هر طایفه آخوندی دارند قاعده و قانونی دارند کیشی دارند ملتی دارند حالا اینجا میآیی میبینی بزرگهای اسلام چنین گفتند عوام هم تابعشان شدهاند توی یهود هم میروی میبینی بزرگشان و ملاشان و پیرشان چیزی میگویند و آنها هم پیری دارند و به سر پیرشان قسم میخورند عوامشان هم تابع ایشان شدهاند میروی توی ارمنیها آنها هم کشیشها دارند کشیشهای آنها هم یکپاره چیزها میگویند و عوام آنها هم تابع آنها شدهاند، در میان سنیها میروی میبینی عمامه سنّیها خيلی از عمامه منّیها گندهتر است، عربی را خیلی بهتر راه میبرند، کتابها را خیلی بهتر از منّیها نوشتهاند، علم معانی علم بیان علم نحو صرف علمهایی که دست اینها هست همینهاش که دست اینها است اینقدرهاش که ضبط است همه را آنها نوشتهاند. سنّیها هم آخوند دارند آخوندهاشان فساق نیستند فجار نیستند خنجر کمرشان نمیزنند، آنها هم گریه میکنند سبحان الله سبحان الله میگویند نماز شب میکنند روی منبر میروند مردم را موعظه میکنند، میگویند خدایی هست، پیری هست پیغمبری هست، پیغمبر خلیفه دارد ابابکر خلیفه اوست، عوامشان هم باید تابع ملاهاشان باشند. این است که راوی میپرسد از امام که عوام یهود که تقلید از علماشان کردهاند چرا باید خدا آنها را مذمت کند، تقلید خوب است یا بد؟ اگر بد است ما چرا تقلید شما را میکنیم؟ اگر خوب است که خدا چرا عوام یهود را مذمت کرده که تقلید علماشان را کردند؟ ملاهاشان گفتند این شخص که آمده ساحر است کاذب است این آن نیست که شما شنیدهاید که پیغمبری میآید، عوام هم گفتند ما که کتابی نخواندهایم آنها ملّا هستند بهتر میدانند. خدا چون حجتش تمام بود همه را مذمت میکند، هم آخوندهاشان را مذمت میکند هم عوامشان را. میگوید ای عوام، شما اگر تابع این ملاها نشده بودید و خودتان فکر کرده بودید که آخر میان همه ما معروف و مشهور و مسلّم است و به ما خبر دادهاند راستگویان که پیغمبری میآید و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 276 *»
حالا آمده اگر تابع ملاتان نشده بودید و ایمان آورده بودید حالا من شما را نجات میدادم. باری، حالا میپرسند از امام چه معنی دارد اینکه خدا مذمت میکند عوام یهود را؟ جواب میفرمایند علی بن الحسین صلوات الله و سلامه علیه که میان عوام ما و عوام یهود یک فرقی هست، یکپاره عوام ما هم مثل عوام یهودند. چون عوام یهود ملاهای خودشان را به فسق و فجور شناخته بودند ملاهای خودشان را دیده بودند که حکم بر خلاف ما انزل الله میکنند، رشوه میخورند طوری بود که فسقشان و فجورشان مخفی نبود. علاوه بر اینها هم گفته شده بود در میان آنها که پیغمبری باید بیاید بعد از این، معروف بود مشهور بود، این امری نبود که مخفی باشد و تقلید لازم داشته باشد و ملاهاشان را هم شناخته بودند که بیدینند و بیمذهبند. حالا بعد از آنیکه معروف بود و مشهور بود که یک کسی باید بیاید و دیدند که یک کسی هم آمد و معجزه هم آورد همانجوری که موسی معجز آورد؛ پس شخصی که موعود بود که عوام میدانستند که آمد میان مردم این دیگر علمش پیش خودشان بود نمیبایست بروند پیش ملاشان این علم را تحصیل کنند. دیدند شخصی آمد و معجز آورد ادعای پیغمبری هم کرد، پس از این جهت که علماشان را بیدین یافته بودند از آن جهت هم که یافته بودند که کسی باید بیاید از اینجهت هم که دیدند معجزه آورد و با وجود اینها همه تصدیق نکردند او را پس مذمت دارند پس اینها که تابع ملاهای خودشان شدند ملعون شدند و به این جهتها همهشان کافر شدند همه نجس شدند همه مخلد در آتش جهنم شدند. بعد میفرمایند در میان ماها هم جمعی هستند اینجور که ملاهاشان را میبینند فاسق است فاجر است حکم به غیر ما انزل الله میکند طرفگیری میکند، میفرماید اینجور ملاهایی که در میان مسلمانان باشند و اینجور عوامی که با وجودی که اینهمه فسق و فجور از آنها میبینند باز درِ خانهشان میروند، اینجور عوام هم مثل عوام یهودند و اینجور ملاهاشان مثل ملاهای یهودند. اما فرقی میان عوام ما و عوام یهود هست و آن فرقی که هست این است که شما که عوامید نباید بزرگان خود را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 277 *»
بیدین بشناسید، بدانید عالمند فاسق نیستند جاهل نیستند. پس چنین کسی که در میانتان یافت شد امتحانش میکنید اگر دروغ نمیگوید مسائل توحید میداند مسائل نبوت میداند مسائل امامت میداند رشوه نمیخورد، حکم به غیر ما انزل الله نمیکند چنین کسی البته باید مسلّم باشد و هرچه روایت کند از او قبول کنند. پس هرکدام از عوام که چنین رئیسی برای خود گرفت میگیرد قول او را و همه عوام مأمورند که بگیرند قول چنین کسی را و اطاعت او را بکنند و از او راه و رسم دین و مذهب را تعلیم بگیرند و همیشه از آدم تا خاتم راه و رسم این بوده که آنهایی که نمیدانند از آنهایی که میدانند تعلیم بگیرند. اگر قرار ندهند این قاعده را در میان عوام که آن کسانی که دروغ نمیگویند و عالم هستند حرفشان را باید گرفت آنوقت همه از پیغمبر باید بگیرند، وقتی پیغمبر از دنیا میرود چه کنند؟ بلکه همان وقتی که پیغمبر روی زمین باشد آیا تمام روی زمین ممکنشان است که تمام مسائلشان را از لفظ مبارک خود پیغمبر؟ص؟ بشنوند؟ ممکن نبود پس بنای عالم و اساس عیش بنیآدم بر همین است که کسانی که راستگو هستند کسانی که علم دارند به مسائل دین و مذهب، فسق و فجوری هم ندیدهایم از ایشان چنین اشخاص باید تصدیق کرده شوند و عذری ندارند.
امام عصر؟ع؟ میفرماید هیچ عذری باقی نیست برای احدی از موالیان ما در اینکه تصدیق نکنند ثقات راویان ما را و کسانی که عالم هستند، بگویی یحتمل دروغ گفته باشند، این یحتمل یحتمل که میگویی ــ دقت کن چرت مزن توی کارهای خدا فکر کن ــ عرض میکنم از ابتدا بگیرید تا انتها به یک نسق امر خدا را میبینید، چنانکه اگر کسی بیاید ادعای پیغمبری کند و ادعاش بیجا باشد بر خدا لازم است که این را رسوا کند که دروغگو است چرا که خدا میداند که دروغگو است و خلق هم نمیدانند دروغگو است، پس اگر راستی پیغمبر است معجز بر دستش جاری میکند و کاری میکند که شکی و شبههای، ریبی باقی نمیماند به طوری که هیچ احتمال خلاف نرود هیچ احتمال عقلی نرود که این پیغمبر نباشد و این اگر پیغمبر نباشد و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 278 *»
ظاهرسازی داشته باشد، زبان چرب و نرمی داشته باشد جوری بخواهد که مردم را گول بزند بر خدا لازم است که چیزی از این اظهار کند، واش بدارد خطائی از او سربزند لغزشی از او سربزند به طوری که مردم بفهمند که این اهل باطل است. پس بر خدا است رسوا کند متنبّی را و احقاق کند نبی را، همچنین بر خدا است احقاق کند وصی پیغمبر را و بر خدا است که باطل کند هر کس که ادعای پیغمبری میکند و پیغمبر نیست و ادعای وصایت میکند و وصی نبی نیست و رسوا کند آنها را، دیگر آنها که غرض دارند مرض دارند خودشان میدانند چه بازی میکنند مثل اينکه خود ابابکر میدانست چه بازی میکند. کسی که هیچ حلال نمیداند هیچ حرام نمیداند برای چه امام ما باشد؟ ما سلطان که نمیخواستیم که درست کنیم. سلاطین بودند در دنیا، امر پیغمبری و دین و مذهب اگر مثل سلطنت ظاهری بود که بودند سلاطین، ضرور نبود ابابکر سلطان باشد. حالا ابابکر آیا علم دارد؟ خدا میشناسد؟ پيغمبر میشناسد؟ مسائل میداند؟ حلال و حرام میداند؟ اگر میداند چرا از مردم میپرسد فلان قضیه واقع شده حکمش را نمیدانم چه چیز است ای فلان تو در این قضیه چه شنیدهای از پیغمبر؟ خودش هم معترف بود که همه مسائل را نمیداند. بر خدا است ابطال کند باطل را و احقاق کند حق را.
ببینید چه جور واضح کرده حقیت حق را و بطلان باطل را، هرگز نشد حضرت امیر از یکی بپرسد که در فلان قضیه چه حکمی کرد پیغمبر بلکه آنها در هر قضیهای گیر میافتادند میدویدند پیش حضرت امیر که یا علی تو حلّال مشکلاتی حکم این را برای ما بگو و سنّیها همه قائلند اینها را. ببینید امر چقدر واضح است که مرید و مرشد همه معترفند که مرید و مرشد جاهلند. شخص جاهل آیا خلیفه رسول خدا است؟ خود مرید و خود مراد تمامشان قائلند به این مگر کسی که شعور ندارد. پس ببینید چهجور خدا رسوا کرده کسانی را که به امام جاهلی قائل شدهاند. پس خود آن مرشد و خود آن مرید همه میدانند چهکارهاند همانطوری که خدا گفته او کظلمات
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 279 *»
فی بحر لجّیّ آيا کسی نمیداند عمر يکجا حرامزاده است يکجا بتپرست است، امام بتپرست نبايد باشد حالا نگاه که میکنی به عمر میبينی جاهل هست فاسق هست حرامزاده هست حرامزاده هفتتخمه است یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض. پس ببینید حالا آیا حجت خدا تمام نیست؟ ببینید چطور باطل کرده باطل را. از آن طرف حضرت امیر خویش پیغمبر است داماد پیغمبر است پدر حسنین است، پیش از همه مسلمان شده همه شیعه و سنی اتفاق دارند که حضرت امیر در بچگی مسلمان شد و پیش سنّیها هم مسلّم است که در دامان پیغمبر پرورش یافته بود، معجزه داشت، خارق عادت داشت، حلّال مشکلات بود با وجود اینها حالا آیا حق به جانب او نیست؟ هل تستوی الظلمات و النور و الظل و الحرور، هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون خیلی واضح است که عالم با جاهل مشتبه نمیشود سیاهی با سفیدی خیلی واضح است که فرق دارند نور با تاریکی خیلی واضح است که مساوی نیستند. همیشه اهل حق در نور واقعند همیشه در سفیدی واقعند، در علم واقعند در یقین واقعند. همیشه اهل باطل در ظلمت واقعند در سیاهی واقعند در جهل واقعند در شک واقعند، حالا جمعیتشان زیادتر بوده، بله بوده.
ببین اهل حق در زمان پیغمبر یا سه نفر بودند یا چهار نفر بودند باقی دیگر همه منافق همه کافر و سلطنتشان هم خیلی طول کشید. در اذانها و اقامهها در مسجدها و محرابها اسم آنها پر بود، وظیفهها قرار داده بودند برای کسانی که اسم آنها را میبردند. اسم اهل حق کم بود و آنهایی هم که اهل حق بودند به آنها اقتدا میکردند تابع بودند، متبوع هم نبودند.
خلاصه ملتفت باشید، به راه و رسم این مردم نظر کنید. بله اینهمه اختلافات را چه کنیم هر کس میگوید حق به جانب من است و من راست میگویم و آن یکی دروغ میگوید آن یکی هم میگوید من راست میگویم و آن یکی دروغ میگوید، راه و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 280 *»
رسم این مردم همهاش حیرت است چون همه دروغگویند. امر الهی اینجور نیست امر الهی همه جا با دلیل و برهان است. پس رؤسای اهل حق همیشه علماء هستند دیگر چیزی از مسائل دین و مذهب ندانند نمیشود، کارشان این است که مسائل دین و مذهب بگویند. رؤسای دین و مذهب وقتی فاسق باشند، فاجر باشند، طمع در مال مردم کنند حکم غیر ما انزل الله کنند رؤسای دین و مذهب نیستند. این آمده حکم خدا را آن طوری که هست جاری کند، یک همچو کسی هم اگر در روی زمین نباشد و همچو کسان را بردارند از روی زمین و تمام فساق و فجار باشند تمام بیدین باشند و هیچ حقی روی زمین نباشد، زمین اهلش را فرو میبرد و همه زمین خراب میشود. زمین را اگر برای اینها خلق کرده بودند هیچ بار باید پیغمبری نیاید، کاری نداشته باشد. این سلاطین که خوب نظم میدهند ملک خود را که رعیت ظلم نکنند همیشه هم اینطور بوده الآن هم همینطور است. در میان اهل حق سلطنتی نبوده، از زمان آدم تا حالا هم رسم همین بوده، اتفاق برای نمونه گاهگاهی سلیمانی را، داودی را سلطنت میدهند که اهل حق مأیوس نباشند بدانند یک وقتی خواهد شد که تصرف با اهل حق میشود و الا میبینید که اهل حق اغلب اوقات مقهور بودند نظم و نسق عالم که در این دنیا همیشه با این سلاطین معروفه بوده، در زمان انبیای سابق هم همینطورها بوده پس نظم و نسق این دنیا با این سلاطین ظاهر است و نظم و نسق هم میدهند و غیر از این سلاطین نمیشود نظم و نسق داد موافق شرع، نسقبردار نیست موافق شرع این است که اگر کسی دزدی کرد دو شاهد عادل اگر شهادت دادند که دزدی کرده باید دست او را ببرند. حالا نصف شب شخص دو شاهد عادل از کجا بیارد که ببینند که فلان کس دزدی کرده که بروند شهادت بدهند حالا شاهد عادل هم بخواهد پیدا کند از کجا پیدا کند؟ همین سلاطین خوبند برای این نظم و نسق که بگیرند ببندند، ثابت شده ثابت نشده، به حدس به تهمت به راستی به دروغی داغ کنند، نسق کنند. تا یک کسی از آنها بروز بدهد دست ببرند، چشم بکنند، بکشند،
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 281 *»
نظم میگیرد. قاعده شرع این است که اگر زنا کردند باید چهار شاهد عادل ببینند به چشم خود، همچو زنایی تا حالا در دنیا اتفاق نیفتاده که در حضور چهار شاهد عادل زنا کنند، آن کسی که زنا میکند آیا چهار شاهد عادل همراه خود برمیدارد میبرد که ببینند و شهادت بدهند. مردم همین سلاطین را میخواهند که به محض حدسی میگیرند میزنند میبندند زنجیر میکنند داغ میکنند جریمهاش میکنند نظم و نسق میدهند.
خلاصه ملتفت باشید این نظم و نسقها در ملک ضرور است و این نظم و نسقها کار انبیاء و اولیاء و کار اهل حق نیست چرا که مردم تمکین اهل حق را ندارند. وقتی تمام تمکین اهل حق را داشته باشند آنوقت در دنیا دزدی نمیشود دزدی که نشد شاهد نمیخواهند، حاکم نمیخواهند دنیا امن و امان میشود، دیگر کسی به زن کسی نگاه نمیکند دیگر شاهد برای چه؟ کسی مال کسی را نمیخورد پس شاهدی ضرور نیست پس کسی با کسی دیگر مرافعه ندارد.
یک وقتی فرمایش میفرمودند و اگر شما هم فکر کنید میفهمید که همینطور است که فرمایش فرمودهاند، میفرمودند احکام این مرافعات متداوله میان مردم جمیعش احکام منافقین است که پیغمبر گذاشته آیا ممکن است دو نفر مؤمن عادل مال یکدیگر را بخورند و حاشا کنند؟ محال است، کسی اگر از کسی طلب دارد میرود مطالبه، آن یکی هم نگاه میکند میبیند اگر دارد میدهد اگر ندارد او مطالبه نمیکند، مفلس است. اینطور که باشد آن وقت مرافعه از میان برچیده خواهد شد. دولت حق اگر بشود دیگر مرافعه نمیخواهد وقتی تمام مردم مطیع و منقاد اهل حق شدند دیگر دزدی نیست، حدی نیست شهادات نیست احکام نیست همه رفیق یکدیگر، همه امین یکدیگر، همه دوست یکدیگر، همه از هم خاطرجمع همه معین یکدیگر یاور یکدیگر، اما حالا چنین است؟ حالا به جهتی که منافقند مردم مال کسی را امروز میگیرند فردا حاشا میکنند، پس به این جهت کاغذ باید گرفت، مهر چهار شرع را باید به قول خودشان داشته باشد به جهتی که منافقند دزدند باید کاغذ
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 282 *»
نوشت محکم کرد و الا مؤمنی که ایمان دارد به خدا میداند روز قیامت هست میداند اگر اینجا حاشا کرد فردا در قبر گریبانش را میگیرند در برزخ گریبانش را میگیرند آنجا نگرفتند لامحاله در قیامت میگیرند و عذاب میکنند، البته مال کسی را نمیخورد و حاشا نمیکند.
خلاصه اصل مطلب اینکه اهل حق همیشه کارشان کاری است واضح، بیّن، آشکار. دلیل و برهان که میآرند نه یک دلیل میآرند نه دو دلیل میآرند، جمیع دلیلهایی که خدا در ملک قرار داده پیششان واضح و بیّن و آشکار است طرف مقابلشان هرقدر باشند باز آن داغ باطله را خدا بر پیشانیشان زده، آن داغ را تا خدا از پیشانیشان برندارد باز مردم تکلیفشان را نمیدانند، خدا باید داغ باطله را بردارد، اگر برداشت همه مردم میفهمند این حق است بر پیشانیشان نوشته شده هذا مؤمن حقا باقی مردم داغ باطله خوردهاند و این امر امری است که دابةالارض میآید و عصاش را و انگشترش را بر پیشانی مؤمن و کافر میگذارد و نقش میشود هذا مؤمن حقا، هذا کافر حقا آن مغز این سخنهایی است که من عرض میکنم وقتی که اهل حق غلبه کردند و آنوقت وقتی است که خودشان میتوانند زیست کنند در دنیا بدون کمک کفار آنوقت داغ حق را بر پیشانی مؤمن میگذارند، نوشته میشود هذا مؤمن حقا و داغ باطله را بر پیشانی کافر میگذارند، روش نوشته میشود منافق حقا کافر حقا و آن حرف باطنهای همین عرضهایی است که من میکنم و آن همین است که مکرر عرض میکنم که بر این خدا است که باطل را داغ بطلان روش بزند و اهل حق را باید برای آنها علامات قرار بدهد، نور حق را آشکار بکند دلیل و برهان همراهشان کند که یقین کنند به حق و اهل باطل را جوری کند که آنها دلیل و برهان نداشته باشند آنچه را هم بدانند بگویند یحتمل باطل باشد. اگر اینها داغ باطله نداشتند یا دلیل و برهانی داشتند باید مردم معذور باشند اگر کافر شوند، دلیل این حرفها اینکه خدا صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده و صد و بیست و چهار هزار وصی نبی اقلاً فرستاده، اینهمه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 283 *»
معجزات آوردهاند اینهمه خارق عادات آوردهاند. پس ملتفت باشید انشاءالله نه خیال کنید باز این حرفها را میزنم برای اينکه میخواهم که روزی شب کنم یا فضائلی دیگر راه نمیبرم که اینها را میگویم. جمیع فضائل آلمحمد برای این است که مردم بدانند اینها احقاق حق کردهاند بدانند اینها حقند. تمام مقصود از فضائل همه همین است که بدانی اینها حقند و قولشان را قبول کنی و بدانی دینی هست، مذهبی هست، همه برای این است که حق آشکار شود، منظور این است که حق و باطل مشتبه نمیشود، اگر واضح نباشد که حق با کیست باطل با کیست که حق آشکار نمیشود.
پس تمام فضائل که میشنوی از انبیاء از اولیاء از علماء همه را آنهایی که از روی شعور میگویند مقصودشان این نیست که روزی شب کنند، مجلسی گرم کنند، این مجلسگرمکردنها توی دنیا بسیار است این مجلسها مجالس اهل باطل است، اما یک مجلسی هم هست در دنیا که اهل حق برپا میکنند، آن مجلسی است که تمام پیغمبرانی که آمدهاند از پیش خدا و همه این کتابهایی که نازل شده برای همین است که بدانید حقی هست در روی زمین و آن حقی است که خدا اعتنا به آن دارد و این زمین و این آسمان را برای همین مهلت داده که حق روی زمین باشد. حالا با وجود اینها آیا میخواهی حق پیدا نباشد؟ تمام مقصود خدا احقاق حق است وقتی خدا حق را نخواهد آیا باطل را میخواهد؟ پس ربنا ماخلقت هذا باطلاً تا این زمین هست تا این آسمان هست تا این اوضاع برپا است یقیناً یک حق واضحی، ظاهر بیّن آشکاری هست مثل همین آیه نور که نوری بر بالای نوری باشد واضح و ظاهر و آشکار است، همچو چیزی نمیشود یک وقتی در دنیا نباشد.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعين
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 284 *»
موعظه هجدهم (چهارشنبه / 18 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود و از برای عبادت خود آفریده بود از این جهت خود را تعریف کرد از برای خلق و از این جهت ارسال رسل کرد و انزال کتب کرد شرایع قرار داد. پس چون که خداوند عالم حکیم بود همینطور خلقی نیافرید که بخورند و بخوابند و هر کس هر راهی که بخواهد برود هر کس هر کاری که بخواهد بکند. دین خدا دینی است که او باید بگوید الا له الخلق و الامر چنانکه این خلق را خدا درست کرده دین را هم خدا باید درست کند برای آنها، چرا که جاهلند مصلحت خود را نمیدانند. خدای خالق مصلحت خلق را چون میداند او وحی میکند برای پیغمبر؟ص؟. حالا ملتفت باشید دینی را که خدا قرار بدهد و این دین را بسپارد به دست کسانی که آنها معصوم باشند و مطهر باشند و هیچ عیب و نقصی در آنها نباشد ببینید این مردم خودشان چطور دین خدا را حفظ میکنند نمیتوانند. پس خدا از این جهت که خود او را کسی نمیدید و صدای او را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 285 *»
کسی نمیشنید از این جهت از جنس خود خلق حجت قرار داد در میان خلق که صدای او را بشنوند کلام او را بفهمند او را ببینند تا اتمام حجت بشود بر خلق.
پس حالا بدانید که اولاً ممکن نیست خدا دینی قرار ندهد در میان خلق که این مردم همینطور بخورند و بخوابند هر کس هرچه را خودش بپسندد همان برای او ممضیٰ باشد چنانکه چه بسیاری از مردم هستند که همینطورها خیال میکنند و خیلی از مردم این خیال را میکنند که خدا است و محتاج به خلق که نیست خلق را خلق کرده و نعمتهای چند را هم خلق کرده برای آنها که این خلق این نعمتها را بخورند و بخوابند و عیش کنند دیگر کارشان ندارد دیگر دین و مذهبی نمیخواهد از مردم و براهمه که طایفهای هستند همینطور است دين و مذهبشان. میگویند خدایی هست و عالم است و قادر است این خدا احتیاجی هم ندارد به عبادت این خلق، اصلاً پیغمبری هم نفرستاده میان مردم که مردم را دعوت کند اینها همه مردمان زرنگی بودهاند جلددستی کردهاند خواستهاند مردم را فریب دهند و اینها را براهمه میگویند، من قول آنها است نقل میکنم. تو ملتفت باش با جان خود بازی مکن، براهمه گفتند گفته باشند حالا هم اگر بگویند گفته باشند. همیشه اهل حق کم بودهاند و این را به جهت تذکر شما عرض میکنم محل عبرت است محل تعجب است والله اگر کسی شعور داشته باشد ببیند بیاید پیغمبری که آدم که آمد خبر بدهد که بعد از این همچو پیغمبری میآید. بیاید پیغمبری که نوح که آمد خبر بدهد که بعد از این همچو پیغمبری میآید، به اینطور موسی که آمد خبر بدهد که بعد از این چنین پیغمبری میآید، به همین طور عیسی که آمد خبر بدهد که من میروم و بعد از من رئیس عالم میآید و چنین و چنان میگوید. ملتفت باشید این رئیس عالم که میگوید این رئیس عالم مثل خدای عالم است خدای عالم یعنی آنچه هست خلق کرده، رئیس عالم یعنی پیغمبر و آنچه خدا خلق کرده نص قرآن هم هست که این پیغمبر پیغمبر آنها است.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 286 *»
فضائل مشکلی هم نیست که کسی بتواند وازند میفرماید تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً مبارک است آن خدایی که نازل کرد قرآن را بر بنده خود محمد؟ص؟ تا پیغمبر جمیع عالمین باشد، یعنی آن عالمینی که من خداش هستم پیغمبرش محمد است؟ص؟ دیگر این پیغمبر تمام خلق که شد تمام خلق باید منافعشان را از این یاد بگیرند و عمل کنند به آنها و مضارشان را از این یاد بگیرند و از آن اجتناب کنند، پس این باید عالم باشد به جمیع منافع خلق به جمیع مضار خلق.
منظور این است که شما انشاءالله چشمتان را وا کنید. تعجب کنید ببینید همچو شخصی که تمام پیغمبران آمدند خبر دادند که او میآید و خودشان کأنه نوکر او و پیشکار او بودند، رئیس تمام عالم بود معجزات تمام انبیاء را هم اظهار کرد علاوه بر اینها خودش یکپاره معجزات اظهار کرد که پیغمبران عاجز بودند از آنها والله یکیش همین قرآن است که این معجزه را مؤمن میبیند منافق میبیند همان روز که آمد گفت اگر جن و انس جمع شوند پشت به پشت یکدیگر بگذارند مثل این قرآن نمیتوانند بیاورند و آن روز که گفت با آنهمه دشمنی که داشت نیاوردند بعدش هم نیاوردند تا امروز هم نیاوردند. حالا چنین پیغمبری با این تشخص بیاید و اینهمه معجزات بیارد اینهمه جنگها و نزاعها بکند که مردم بیایند مسلمان شوند بعد از دنیا برود چهار نفر مسلمان پیدا شود همين چهار نفر ايمان آورده بودند باقی ديگر کافر محض بودند و از اول ايمان نياورده بودند بدتر بودند از آن کفار. ببینند پیغمبر است میآید بیست و سه سال دعوت میکند هی میگوید و هی معجزه میآورد و هیچ فایده به حال آنها نکند تا بمیرد هنوز کفنش تر باشد که غصب خلافت جانشین او را بکنند و غیر از چهار نفر بیشتر باقی نمانند. خدا میداند محل تعجب است و کسی اگر اینها را متذکر باشد قلب وسیعی برای او پیدا میشود. پیغمبر به آن متشخصی بیاید اینهمه بگوید اینهمه زحمت بکشد آخر کار هم در میان این جمعیت به صدای بلند بگوید من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه هر که من امام او و آقای او هستم هر که من
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 287 *»
مطاع او هستم این علی مولای اوست آقای اوست مطاع اوست و این را گفت در مجالس عدیده و این فرمایشات را با اینهمه اصرار مکرر کرد و این منافقین تا پیغمبر چشمش را بر هم گذاشت یک روز مهلت ندادند و همان وقتی که ناخوش بودند هی منتظر بودند هی آمدند و هی رفتند و به صورت ظاهر اظهار اضطراب میکردند یعنی ما میترسیم که مبادا پیغمبر؟ص؟ از دنیا برود و در باطن انتظار مردن او را میکشيدند حتی اینکه پیغمبر؟ص؟ در بین ناخوشی اسامه را مأمور کردند، جیش اسامه را مأمور کردند که به همراه اسامه برود و این تدبیری بود کردند که قشون را بیرون کنند و لعنت کردند کسی را که از جیش اسامه تخلف کند و آنها هم بیرون میرفتند بعد ابابکر و عمر و عثمان پس میآمدند حرامزادهها نفاق میکردند که ما مضطربیم ما دلمان قرار و آرام ندارد چون تو ناخوشی، لکن پیغمبر میدانست که خیالشان چیست میدانست میخواستند غصب خلافت خلیفه او را بکنند. از خدا میخواستند که پيغمبر زودتر بميرد که مشغول کارهاشان شوند.
ملتفت باشید که کار و بار این مردم پستاش این است، شما دستپاچه نشوید که اینها هیچ تعجب نیست بلکه اگر انسان بشنود که اینجورها کسی نکرد جای تعجب است چرا که عادت اهل این زمان این نیست که دین بخواهند. ببینید بعد از پیغمبر کوه تا کوه مسلمان بود اسمشان و جمیعشان دشمن حضرت امیر بودند. پستای این دنیا همیشه اینطورها بوده، وحشت زیاد ندارد. پس ملتفت باشید انشاءالله و تعجب کنید از کار و بار این مردم و هیچ تعجب نکنید از اجماعشان بر سر چیزی، بسا درویشی معرکه میگیرد خرس میرقصاند جمعیت میکنند دورش همه مردم میروند دیگر یکی دویی هم که نمیروند بسا شغلی دارند که نمیروند، اگر ولشان کنی و حیا دامنگیرشان نباشد خیلی کارها میکنند.
پس ملتفت باشید انشاءالله، بعد از آنی که پیغمبر اینهمه اصرار داشته باشد که دین خدا را برساند به مردم و آمد توی دنیا که دین خدا را برساند؛ باز دقت کنید
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 288 *»
کسی در نزد خدا به این تشخص باشد، یکخورده دقت کن، از اینها ملتفت خواهی شد که خیلی خدا اعتنا دارد به اینکه تو دین داشته باشی. ببین پیغمبر بنده مقرب خدا است و هیچ کس هم به آن تشخص و تقرب نیست در نزد خدا، چهکار دارد که بیاید در میان خلق.
دقت کنید انشاءالله، پس ببینید که پیغمبر که اول ما خلق الله است و مقرب خدا است و آنچه بخواهد والله به محض خواهش موجود میشود؛ اقلاً این مسلمانان حتی سنّیها اینقدر اعتقاد دارند که دعای این پیغمبر مستجاب بود. همه سنّیها اين را قبول دارند منّیها ديگر اين را هم قبول نداشته باشند وای به احوالشان. حالا کسی به این تشخص باشد که آنچه از خدا تمنا کند برای او موجود میشود همچو کسی چهکار دارد به دست این مردم که بیاید خودش را مبتلا کند به معاشرت این مردم؟ دولت میخواهد دعا کند خدا به او بدهد، ثروت میخواهد دعا کند خدا به او بدهد، پول میخواهد دعا کند خدا به او بدهد، چهکار دارد دست این مردم؟
پس بدانید که پیغمبر به جهت امر خودش نیامده میان مردم و خدا به جهت احتیاج خودش این پیغمبر به این تشخص را نفرستاده میان مردم، بلکه چون شما را دوست میداشت و اعتنا داشت به نجات شما او را فرستاده. ببینید چقدر اعتنا دارد خدا به این مردم! اینقدر که پیغمبر به این تشخص را مبتلا کرده به معاشرت این مردم که اینهمه زحمت بکشد برای اینکه وقتی بمیرد همان چهار نفر ایمان آورده باشند، ببینید به آن چهار نفر خدا راضی بود، پیغمبر هم به آن چهار نفر راضی بود، چنانکه حضرت امیر هم به آن چهار نفر راضی بود.
پس خدا نهایت اعتنا را در هدایت خلق خود دارد و هیچ مسامحه ندارد، دیگر وقتی هدایت نشدند نشدند. پس بدانید که آنچه را خیال کنید هرچه را خیال کنید که مسامحه شده هیچ مسامحه در کار خدا نیست، خدایی خالق قادر که تمام نعمتها را خلق کرده برای همین که مردم را هدایت کند و هدایت نکند، این خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 289 *»
نیست هوای مردم است. خدایی که خدای پیغمبران است کارش این است که میخواهد خودش را به واسطه پیغمبران به خلق بشناساند. اگر کسی بگوید غیر از این هم خدایی هست خدا نشناخته اگر هست خدای براهمه است.
پس دین را خدا حتماً خواسته از برای مردم و واضح کرده دین خود را. دین خدا مانند چراغی است که بر روی او شیشهای باشد که آن شیشه مانند کوکبی درّی است یعنی مثل آفتاب است و او درخشان است و آن در مشکاتی است و آن مشکاتش هم هیچ تاریکی ندارد و اینها در آن خانههایی که هست چنان خانههای روشنی است که اگر چراغ هم توش نباشد باز روشن هستند و تمام خانهها و چراغ و اوضاع چراغ جمیعش نورند، نوری بر روی نوری، همانطوری که خدا گفته.
پس معقول نیست امر خدا مشتبه باشد واضح نباشد که کسی بتواند بگوید ای ما چه میدانیم حق پیش کیست او کظلمات فی بحر لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج پس مَثل اهل باطل این است که میگویند او کظلمات فی بحر لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج همچو نقطه مقابل من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لمیکد یراها انسان دستش را توی آن ظلمات بیرون بیارد نمیبیند یعنی چنان اهل باطل مزخرف میگویند چنان خرافات میگویند که خودشان نمیدانند چه میگویند دروغگویانند و مشهور است دروغگو حافظه ندارد پس نمیداند چه میکند چه میگوید و این بر خدا است که دین خودش را روشن و واضح و بیّن قرار بدهد و دینی را که خواسته آن دین را به مکلفین برساند، بعد از رسانیدن واضح کند آشکار کند، تا بخواهند فراموش کنند به یادشان بیارد. خدای ملک اینجور کسی است دین خود را اینطور میرساند.
و به همین نسق عرض میکنم خدا است بر خود حتم کرده که احقاق حق کند و ابطال باطل. باز همینجور اصراری که دارد در احقاق حق به شرطی که خوب دل بدهی و اینهایی را که میریزم در میان، مطالعه کنی. در آنها هم مطالعه نمیکنی مکن
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 290 *»
برای خودم باشد. خدا بر خود حتم کرده و هرچه را بر خود حتم کرده لامحاله میکند. بر خدا است احقاق حق و ملتفت باشید که نمیشود حتم نکند. خدا است حتم کرده بر خود که آنچه را میخواهد، به خلق بگوید. معلوم است هر کس دیوانه نباشد و عاجز نباشد چیزی را که میخواهد به کسی بگوید میگوید پس حتم کرده و بر خود قرار داده که حق را بیان کند. حق هم از پیش خودش باید بیاید میان مردم. پس آنچه را میخواهد میآورد میان خلق و هیچ عاجز نیست که حق را واضح کند و همین جوری که اصرار دارد که حق را ثابت کند والله همینجور اصرار دارد باطل را باطل کند. پس این خدایی که اقدر قادرین است اعلم عالمین است احکم حاکمین است هدایتکنندهتر از همه هادیان است هر صفت خوبی که هست کاملترش را او دارد، این خدا اینقدر که اصرار دارد حق را ظاهر کند همانقدر اصرار دارد باطل را ضایع کند خراب کند رسوا کند. و این عرضی که میکنم مخصوص زمانی دون زمانی نیست حقی که پیش آدم بود آن را اثبات میکرد و همچنین باطل را پیش هر که بود در آن زمان ضایع میکرد، در زمان نوح حقی که پیش نوح بود آن را اثبات میکرد و باطلی که بود آن را ضایع میکرد، در زمان ابراهیم در زمان موسی در زمان عیسی در هر زمانی حقی که در آن زمان بود اثبات میکرد آن را و باطلی که در آن زمان بود آن را ضایع و رسوا میکرد همیشه ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت این سنت خدا است این عادت خدا است تغییر نمیدهد سنت خودش را عادتش را تغییر نمیدهد اگر تغییر بدهد عادتش را جایی امرش را مخفی بدارد باید خلق مکلّف نباشند آنجا. خدا اگر بنا شد چیزی را پنهان کند خواه دینش باشد یا چیزی دیگر باشد، اگر خلق چیزی را مخفی بدارند میشود خلقی دیگر آن را پیدا کند. اما خدای خالق آسمان و زمین بخواهد چیزی را مخفی بدارد از خلق محال است که خلق به زرنگی و جلددستی و به حدس و تخمین و به خواب دیدن و به فالگرفتن پیداش کنند.
خدا اقدر القادرین است فکر کنید خدا است اقدر قادرین این خدا اگر خواسته
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 291 *»
بود دینش پنهان باشد پس هیچ خلقی باید تکلیفی نداشته باشند که دین تحصیل کنند. پس این خدای اقدر قادرین دینش را به طوری که دیگر بهتر از آن نمیتوانی خیال کنی واضح کرده، پس دینش را در همه زمانها واضح و بیّن کرده از زمان آدم تا خاتم و همچنین بر خود حتم کرده که باطل را رسوایی بر سرش بیارد که همه مردم بفهمند باطل است. خدا معجز پیغمبران را هی سعی میکند و نهایت اهتمام را دارد که اثبات نماید مثلاً موسی عصا انداخت و اژدها شد جن و انس جمع شوند و پشت بر پشت یکدیگر گذارند و بخواهند کاری کنند که نجنبد آن عصا، زورشان نمیرسد. لکن سحره آلفرعون عصاها و ریسمانهایی را که انداختند مار شد لکن چون سحر بود و موسی از جانب خدا بود گفت به آنها که ما جئتم به السحر ان الله سیبطله صورتش مثل هم است اغلب جهال خیال میکنند آنها انداختند مار شد و موسی هم انداخت مار شد چنین نیست. چنانکه موسی گفت فرق بسیاری است، عصايی که من انداختهام با آنهایی که شما انداختهاید خیلی فرق دارد، فرقش این است که اینی که من انداختهام خدا انداخته و از جانب خدا است اینی که شما انداختهاید از جانب خدا نیست، اینی که من انداختهام اگر جن و انس جمع شوند و پشت به پشت یکدیگر گذارند که او را باطل کنند نمیتوانند و اینی که شما انداختهاید و آوردهاید ما جئتم به السحر و آن سحر است ان الله سیبطله ان الله لایصلح عمل المفسدین خدا اصلاح عمل مفسد را اگر بکند مفسدین پا میافشارند دین او را خراب میکنند. پس به این جهت خدا حتم کرده بر خود که اصلاح نکند و فاسد و باطل و رسوا کند عمل مفسدین را.
به شرطی که گوش بدهی من توی راهت میاندازم آنوقت خودت فکر کن ببین تا آنجاهایی که عرض میکنم هیچ شکی شبههای میرود؟ اگر شکی شبههای داری بگو فکر کن ببین آیا بر خدا نیست که اثبات حق کند؟ آیا بر خدا نیست که ابطال باطل کند؟ فکر که میکنی میبینی خودش وعده کرده لیحق الله الحق بکلماته و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 292 *»
یبطل الباطل ببین آیا این آیه قرآن نیست؟ فکر که نمیکنی خیال میکنی که اگر کار خدا این بود که دین خود را واضح کند پس چرا جمیع مردم به یک دین متدین نشدهاند؟ آیا میشود گفت آنهایی که قبول نکردهاند معلوم است ندانستهاند که دین حق این است؟ و خیلی از این ملاها از اینجور خیالها کردهاند و خودم مباحثه کردهام با آنها و نمیدانند اینها را. کار این مردم اعلاشان و ادناشان ملاشان و غیر ملاشان تماماً عادت این مردم این است که در میان هر طایفهای که متولد شدند میان آنها که بزرگ شدند رسمشان و قاعدهشان همه رسم و قاعده آن طایفه است. بله فلان چیز و فلان کار آمد دارد و نیامد دارد، مثلاً اول صبح به سیاهی نگاهکردن فلانطور میشود، این را مادرش گفته این هم یاد گرفته میگوید و اگر مادرش نگفته این هم نمیگوید. کار این مردم همهاش این است که مادرش گفته شب یکشنبه آب بیرون ندهید از خانه، آتش بیرون ندهید از خانه، شب روشنایی بیروندادن میمنت ندارد این هم یاد گرفته، اگر پدر و مادر گفتند بچهها یاد میگیرند. کار این مردم همهاش اینجور است پدرمان هر جور بود مادرمان هر جور بود ما هم همان جوریم. الحمدلله ما طوری شده که پدرهامان شیعه بودهاند مادرهامان شیعه بودهاند ما هم شیعهایم. میان سنیها هم که میروی آنها هم همین حرفها را میزنند. از میان آنها هم بیرون رفتی از سنیها وقتی پا بیرون میگذاری میروی توی نصاری آنها هم پدرشان مادرشان و خویش و قومشان همه مسیحی بودهاند آنها هم مسیحی شدهاند. از آنجا میروی توی یهودیها از آنها میپرسی دلیلتان چه چیز است که یهودی شدهاید؟ آنها هم میگویند آباءمان اجدادمان همه میگفتند که دین موسی بر حق است. از مجوسیها بپرسی به چه دلیل دین مجوس بر حق است؟ آنها هم میگویند انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون.
دیگر فکر کنید انشاءالله، خودتان اگر دقت کنید میبینید که کار و بار این مردم همه این است که میگویند ما میگوییم چیزی را که مردم میگویند. بله اگر مردم همه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 293 *»
یک جور میگفتند شما هم میگفتید باز طوری بود لکن مردم مختلف میگویند. میبینی یهودیها ادعای حقیت میکنند نصاری ادعای حقیت میکنند همینطور گبرها ادعای حقیت میکنند شیعهها ادعای حقیت میکنند سنیها ادعای حقیت میکنند این حق کجا است؟ این حقی که خدا در قرآن اینهمه اصرار کرده که حق بیّن و واضح است دین من واضح است، حالا به عادت شیعه شدهای الحمدلله همان عادتی که داری بگیرش به همان عادتی که داری شیعه شدهای فکر کن انشاءالله ببین این مذهبی که به طور عادت یاد گرفتهای حق است یا نه؟ ببین آیا این مذهب شیعه را نصاری حق میدانند یا نه؟ فکر کن اگر میدانند که همین عرضهایی است که من میکنم و از کثرت جمعیتی که دارند خیال هم نمیکنند که شیعهای هم هست در دنیا، اگر نمیداند پس تکلیفی هم ندارد. پس ملتفت باش و بدان که دین خدا همیشه آشکار بوده، واضح بوده از زمان آدم تا خاتم تا حالا تا روز قیامت در جمیع جاها شهرها و نبود وقتی که امر خدا در میان خلق مخفی باشد. هر وقت هر قدری که خواست اظهار کرد هر قدر نخواست ظاهر باشد مخفی کرد، در هر زمان در همه قرنها امر به این واضحی را کسی که دید به این واضحی است و همینقدر مستضعف نبود از زن و مرد همه فهمیدند حق را و خدا همه را تکلیف کرده اگر امرش مشکل بود زنها را تکلیف نمیکرد، آنقدر واضح است که زن هم میفهمد و میفهمد که تکلیفش میکنند.
پس دین خدا همیشه در روی زمین واضح و بیّن و آشکار بوده و باطل را خدا مانند ظلماتی قرار داده که این ظلمات در توی دریای بسیار تاریک ظلمانی باشد، این ظلماتی که همه جا را گرفته توی همچو دریایی هم باشد، دیگر این دریا موج هم بزند سایه موج هم تاریک کند موجی دیگر هم بالای آن موج بزند تاریکتر کند، روی این موجها و این دریا و این ظلمات را ابری هم بگیرد بالای همه طبق بشود ابری، معلوم است خیلی تاریک میشود. خدا باطل را همچو واضح میکند که باطل است.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 294 *»
بیشتر این مردم میگویند حق کجا است که بگیریم حالا این حق واضح کجا است که باید همه خلق آن را بگیرند؟ حق هم همیشه یکی بوده با همدیگر هم نزاع نداشتهاند هر چه بودهاند با هم نزاع نداشتهاند همه یک طریقه و یک راه داشتهاند. ببینید این حق چطور واضح است که تمام خلق باید آن را بگیرند و هر کس گرفت نجات یافت و هر کس نگرفت دانست حق است لکن نمیخواست یاد بگیرد حق را و نمیخواست به راه حق برود. هر کس هم نمیخواهد به زور نمیآیند ببرند او را که حق حالیش کنند. در خلقت اولیه خدا هیچ نیست که به زور ببرند کسی را مسلمان کنند، دیگر شرع اولی و ثانوی را بخواهم بگویم به کار عوام نمیآید.
همینقدر عرض میکنم در شرع اولی هیچ نیست که به زور کسی را ببرند مسلمان کنند لا اکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ بر خدا است که راه را بنمایاند چاه را بنمایاند، میگوید عقلت دادهام چشمت دادهام میدانی از کنار چاه بگذری سالم میمانی و اگر خود را در چاه میاندازی که خیر عمداً لج هم میکنم و خود را توی چاه هم میاندازم، این را بگویی کاریت ندارند نمیآیند تو را بگیرند لکن میافتی میمیری.
کارهای خدا کارهای عجیب غریبی است، اصرار خدا را ببینید چقدر است در هدایت مردم، ببینید همچو پیغمبر متشخصی که اول ما خلق الله است مبتلاش میکند به معاشرت من و تو پس معلوم است خیلی اعتنا دارد که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر میفرستد اینها را میفرستد برای که؟ میآیند برای همین عوام دیگر چقدر علماء آمدند و تابعین انبیاء بودند.
پس بدانید که این خدا اعتناش اینقدر است که تو را هدایت کند معذلک به زور نمیخواهد هدایت کند و دیگر حکمتهاش را حالا نمیخواهم عرض کنم. خدا چون احتیاجی به عبادت و هدایت شدن خلق ندارد از این جهت به زور کسی را هدایت نمیکند و چون خلق میکند خلق را پس اعتنا دارد به خلق پس میخواهد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 295 *»
اینها را، حالا اگر کسی خواست هدایت شود البته هدایتش خواهد کرد اگر کسی توی دلش آرزو کند که کاش آن حقی که خدا از من خواسته میدانستم کجا است خدا میگوید و الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا عبرت بگیرید از فقره اولش ببینید لام قسم و نون تأکید آورده یعنی هر کس آمد رو به ما، ما راه خود را به او مینمایانیم. باز باید بدانید مجاهده هم نه معنیش این است که این ریاضتها را باید کشید بلکه هرکه بخواهد رو به خدا برود مایهای که بنده باید بگذارد همین است که خدایا تو هرچه به من بنمایانی من قبول کنم. این مایه از بندگان است دیگر آنوقت لنهدینّهم سبلنا لام میآرد نون تأکید میآرد و قسم میخورد.
پس خدا اصرار دارد در هدایت مردم و هیچ از مردم نخواسته مگر انصاف دادن، همین که میبینی روشن است بگو روشن است میبینی تاریک شد بگو تاریک است، کارهایی که گفته در روشنایی بکن بکن، کارهایی که در تاریکی گفته بکن بکن. پس فکر کنید، خیال هم نکنید که والذین جاهدوا فینا مجاهده یعنی این ریاضتها، مجاهده نکردهاند یعنی ریاضت نکشیدهاند. فکر کنید این حرفها نیست دست مردم. آنچه دست صوفیه است این است که انسان باید ریاضت بکشد زحمتها بکشد. شما انشاءالله فکر کنید هیچ مرشدی مرشدتر از پیغمبران نیست و اگر همچو نگویی مسلمان نیستی به فتوای همان مرشدین، الحمدلله اینقدر انبیاء مسلطند که هنوز مرشدین جرأت نکردهاند وا زنند. پیغمبران مرشدتر از این مرشدین هستند که میگویند تو بیا مجاهده کن زحمت بکش ریاضت بکش تا حق پیدا کنی. تو به خیال دیوانگی که داری میخواهی خوابی ببینی، لکن فکر کن ببین از کجا پیغمبران آمدند؟ چطور آمدند؟ این پیغمبران امرشان واضح بود ظاهر بود هیچ پیغمبری نمیآید که بگوید چند شب بیخوابی بکشید و گرسنگی بخورید تا ما بیاییم میان شما ادعای پیغمبری کنیم. اگر چنین بود کسی گوش به حرفشان نمیداد بلکه مردم در غفلت صرف بودند جاهل صرف بودند اینها اول آمدند و مطاع مردم بودند نگفتند بیایید
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 296 *»
ریاضت بکشید گرسنگی بخورید به جهت آنکه بعد میخواهیم ادعای نبوت بکنیم. اگر این را میگفتند همه توی چنهشان میزدند. پس آمدند اثبات نبوت خود را کردند به معجزات و خارق عادات، بعد از آنی که اثبات نبوتشان را کردند گفتند شبانهروزی پنج وقت نماز کنید در تمام دوازده ماه یک ماهش را روزه بگیرید چند یکِ مالتان را در راه خدا بدهید.
پس بدانید که اینها حیلههای صوفیها است که من کمالی میخواهم در تو بگذارم تو قدری محبتت را باید زیاد کنی اخلاص ما را بیشتر باید داشته باشی خدمت باید بکنی با ما چند صباحی راه روی تا آنوقت هدایت بشوی، کسی هدایت نمیشود اینطور. شما چشمتان همیشه پیش انبیاء باشد سرمشق شما این باشد که ببینید خدا در ملکش چهکار کرده پیغمبر فرستاده مرشد نفرستاده. بدانید اینجور بازیها بازی کسی است که خارق عادت ندارد راه هدایت را خودش راه نمیبرد، چون اینطورند اینها به حیله به بازی میخواهند فریب دهند، مردکه میگوید ریاضت بکش شاید خوابی ببینی دیگر معلوم است در میان این ده نفر شاید دو نفر خواب خوبی ببینند، میروند پِیَش، مرشد هم تعبیری میکند یک طوری که دلش بخواهد.
شما ملتفت باشید خدا پیغمبران فرستاد، مردم هیچ نباید بروند ریاضت بکشند که پیغمبران پیغمبرند. همانطور هر کافری جاهلی که بود میآمدند پیش او بنا میگذاردند خارق عادت کردن، او میفهمید این پیغمبر است. پس راه و رسم پیغمبران را هرگز از دست ندهید، میخواهید هدایت بیابید تابع انبیاء باشید، هر کس به نظرت بزرگ بیاید بزرگتر از پیغمبر به نظرت نیاید، اگر متردد شدی تصدیق کسی را کنی در راه و رفتار یا تصدیق پیغمبر را، البته برو پیش پیغمبر و تصدیق پیغمبر را بکن، آن کسی که خیلی بزرگ است بزرگتر از پیغمبر نیست.
راه پیغمبر این بود که اول دلیل میآورد برهان میآورد که من از جانب خدا آمدهام خدای شما پیغامی داده برای شما بیاورم بعد که ثابت شد، حالا دیگر نمازی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 297 *»
گفتند بکنید بکنید، دیگر هیچ بار به این حیلهبازیها نمیآمدند بگویند امر ما امری است که شما جاهلید نمیدانید باید علماء بفهمند بعد آنها به عوام بگویند. والله خدا اینقدر حق را نموده به مردم که به آسانی بتوانند آن را بگیرند و حیله حیلهبازان را برخورند. میگوید تو چه میدانی کامل یعنی چه؟ کامل را چه میتوانی بشناسی؟ عوام چطور میتوانند بشناسند کامل را؟ کسانی که در شرف کمال هستند میتوانند بشناسند. عوام همین که میبینند چند شاگرد دور کسی هست کار عوام این است که تقلید کنند آنها را. انشاءالله دقت کنید با شعور هرچه تمامتر فکر کنید ببینید پیغمبر معجز میآورد معجز را به چشم آن عامی میآرد، به چشم ملّا میآرد، به چشم حکیم میآرد، جمیع باید تصدیقش کنند که پیغمبر است. اگر معجز آورد پیغمبر، عامی باید تصدیقش کند مثل اینکه حکیم باید تصدیق کند. اگر حکيم تصديق نکرد عامی بايد گردنش را بزند. دین همه انبیاء این است. دیگر چون آن شخص حکیمی است ایمان نیاورده البته بهتر میداند پس تأمل میکنم، من چون عامی هستم از آن حکیم باید بروم بپرسم که چرا ایمان نیاوردی و او حالی من کند. ملتفت باشید راه خدا راهی است واضح بیّن آشکار حالاها میشنوی لکن والله غافلی.
یکخورده متذکرتان بکنم که جزء خودتان بشود خودتان اجتهاد کنید. حالا میشنوی یک وقتی موسی عصاش را زد به دریا و دریا خشک شد و دریا دوازده کوچه شد هر طایفهای از کوچهای رفتند، این میانها دیوار بود از آب، گفتند میخواهیم یکدیگر را ببینیم این دیوارها سوراخ باشد و به معجزه موسی شکم آن دیوارها سوراخ شده بود پنجره پنجره شده بود، این امر خیلی به نظرت عظیم میآید. میشنوی قمر را شق کردند امر عظیمی به نظرت میآید. عرض میکنم الآن فکر کن الآن معجزات تمام انبیاء به تو رسیده وقتی یکیش عظیم باشد البته همهاش روی هم خیلی عظیمتر میشود. پس جمیع صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدهاند و معجز کردهاند این معجزات روی هم رفته تا دین اسلام دین اسلام شده. پس این حقیت را فهمیدن آسان
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 298 *»
است ببین حقیت دینفهمیدن حالاها خیلی آسانتر است تا حقیت پیشینیان را فهمیدن. آن پیشها فکر کن که اگر از راه فکر بیایی خیلی اضطرابات از نفس تمام میشود و نفس ساکن میشود ایمان در قلب نوشته میشود.
پس امر خدا امر واضحی است بیّن آشکاری است از توحیدش تا ارش خدشش هر جا را تو ندانی به نادان چه میگوید خدا؟ خودت قصدی داشته باشی که کسی از آن مطلع نباشد هیچ بار مؤاخذه نمیکنی. هر امری که به تو نرسیده آن امر خدا نیست آن را نباید طلب کرد. خدا امری را که خواسته برساند خودش پیش میافتد. ببین آیا خلق رفتند پیش خدا که خدایا پیغمبری برای ما بفرست یا خدا پیش میافتد و پیغمبری میفرستد؟ آیا هیچ پیغمبری پیشتر رفت پیش خدا که ای خدا تو بیا وحی بر من نازل کن یا خدا اول وحی نازل میکند؟ همیشه سبقت از خدا است کل نعمک ابتداء همیشه خدا است سابق بر هدایت خلق و پیش پیش مردم و همیشه حق با خلق است و والله حق پیش از خلق است و بعد از خلق است و مطالب حقه فرا گرفته مردم را لکن مردم خیری درشان نیست.
عرض کردم بنای خدا نیست که به زور هدایت کند مردم را، بخواهد ظلم کند میتواند اما نمیکند، بخواهد دروغ بگوید میتواند اما نمیگوید، قبیح از خدا سر نمیزند. اگر بخواهد خدا که تمام خلق هدایت شوند نعرهای از آسمان میآید که مردم بندبندشان همه بلرزد همه ایمان بیاورند، ایمان را بخواهد به زور داخل دلها کند میکند و لو شئنا لرفعناه بها برای خدا هیچ طولی ندارد ولکنه اخلد الی الارض و اتبع هواه پس خدا است پیغمبران میفرستد این پیغمبرانی که آمدهاند دعوت کنند همه دعوتشان این بود که ما آمدهایم خیر تو را میگوییم شر تو را میگوییم. پس همیشه امر خدا مقدم است و همیشه واضح و ظاهر و بیّن و آشکار است هیچ خفائی توش نیست. اما آنهایی که در دین حق واقع نیستند میگویند بابا ریاضت بکش بیا خواب ببین خواب مکن گرسنگی بخور! بدان این حیلهباز است منتحل است، عمامه سرش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 299 *»
گذاشته برای اينکه نانی بخورد، تو اگر راه خدا را میخواهی باید بدانی این حیلهباز است این لولی هم که فال میگیرد میگوید ای بابا یک کسی با تو خوب است یک بلندبالایی با تو دشمن است، مرشدین هم همینطور کارها میکنند، بله امروز به شما خوش خواهد گذشت. اینها همه حیلهبازی است و لولیگری است.
دین خدا دین واضح ظاهر بیّن آشکاری است هیچ خفائی ابداً خدا قرار نداده در آن، بنای خدا این باشد خفا قرار بدهد تمام خلق جمع شوند که آنی را که خدا مخفی داشته اظهار کنند نمیتوانند اظهار کنند. دینی را آورده روی این زمین یقیناً روی این زمین حقی هست و یقیناً واضح است و ظاهر و بیّن، دیگر حالا مردم نمیگیرند. کار این مردم این است که پیغمبر آخرالزمان آمد با آن قوت با آن سطوت با آن قوت نفس هی دعوت بکند هی نصيحت بکند هی مدارا بکند آخر تا چشمش را هم گذاشت همه مرتد شدند و بدتر از روز اول شدند. حضرت امیر ماند با چهار نفر که همان سلمان و اباذر و مقداد و عمار بودند.
فکر کنید انشاءالله آیا راه حق آن روز مشکل نبود آن روز واضح نبود بیّن نبود؟ جمیع رؤساء همه شنیده بودند در مجالس عدیده که پیغمبر تعریف این حضرت امیر را کرده و میگوید که خلیفه من این است. همان روز غدیر که گفت، اول کسی که دست حضرت امیر را بوسيد و اظهار خوشحالی کرد و گفت بخ بخ لک یا ابن ابیطالب او بود میخندید و به طور ظاهر حظ میکرد و میگفت صرت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة پس آن روز امر واضح بود و هم رؤساء هم تابعین میدانستند حق حضرت امیر است. وقتی نمیخواهند بیایند حضرت امیر هم خود را کنار کشید هیچ زور که نزد بلکه سکوت هم که نکرد، گفت اگر وصیت پیغمبر نبود شمشیر میکشیدم از اول این امت تا آخر این امت در میرفتم تا خاطرجمع شدند که شمشیر نخواهد کشید، آنوقت روباهها جرأت کردند آمدند شيرگير شدند. میخواهی گمراه باشی بسم الله، پس به زور خدا مردم را هدایت نمیکند بلکه مردم چون منافق بودند رئيس منافق
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 300 *»
میخواستند البته پيشآهنگ يابوها يابوی محکمی است، پيشآهنگ خرها خر است، رئيس سگها سگ است، رئيس منافقين منافق بايد باشد. حالا امیرالمؤمنین منافق میخواهد چه کند؟ امر حق آن روز واضح بود و آشکار که حق است، امر منافقين هم واضح بود با وجودی که جمعیتشان بیشتر و دولتشان و سلطنتشان بیشتر بود به طوری که خود حضرت امیر تقیه میکرد با تقیه هم راه میرفت لکن هرگز دلیل و برهانشان را از دست ندادند. قصهها بسیار است و حالا من خستهام و یکپارهاش هم یادم نیست. چه بسیاری میشنیدند که پیغمبری آمده وقتی میآمدند میگفتند فوت شده میپرسیدند کو وصی آن پیغمبر، به یک مجلس ابابکر، به یک سؤالی که از او میکردند میگفتند پیغمبری که این جانشین اوست پیغمبر نبوده باطل بوده. دیگر سلمان میآمد میدوید او را به خدمت حضرت امیر میبرد که خلیفه پیغمبر این است. باری،
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 301 *»
موعظه نوزدهم (پنجشنبه / 19 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مکرر عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود از این جهت خود را از برای خلق تعریف فرمود و از این جهت رسوم بندگی و دینداری را تعلیم ایشان فرمود و حجت خود را بر خلق تمام کرد که نگویند خدایا ما نمیدانستیم، غافل بودیم، از این جهت نیامدیم. پس خداوند عالم تعریف کرد خود را از برای خلق تا خلق او را بشناسند و این تعریف خدا نوعاً دو جور است یک جورش همان جورهایی است که میان مردم متعارف است و آن این است که خدا خالق است رازق است هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسنی اینجور تعریف تعریفهایی است که مؤمن و منافق و کافر همه شنیدهاند و خواندهاند. جوشن کبير را سنّیها هم میخوانند.
پس ملتفت باشید انشاءالله پس یک تعریفی است خدا کرده که جمیع مردم خبر دارند و هیچکس انکار نکرده و آن تعریفهایی است که در جوشن کبیر و امثال
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 302 *»
آن است و یک تعریفی است که مخصوص اهل حق است و آن تعریفی است که غیر از اهل حق از آن خبری ندارند. خدا حتم کرده که حرفش را نزند برای آنها، حرفش را هم اگر بزند قفل میزند بر دلهای منافقین، بر چشمشان پرده میکشد، بر گوششان پنبه میگذارد که نشنوند و اذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً و جعلنا علی قلوبهم اکنّة انیفقهوه و فی آذانهم وقراً خدا حتم کرده که کسی که طالب حق نیست به آن کس حق را نگوید. باز این صریح قرآن است و مردم میخوانند و غافلند، خدا میفرماید لو علم الله فیهم خیراً لاسمعهم و لو اسمعهم لتولّوا خدا اگر میدانست از دلهای منافقین که خیری توش هست به آنها اسماع میکرد حق را لکن چون میداند خیر توشان نیست و خیر نمیخواهند گمراهشان میکند، نمیخواهند هدایت بشوند خدا هم هدایتشان نمیکند، وقتی بخواهند خوب شوند خدا هم هدایتشان میکند، اگر بخواهند خوب شوند هدایتشان میکند. و این سرّی است که باز به جز اهل حق کسی خبردار نیست از این سرّ و مردم چنین خیال میکنند خدا است یک کسی را خلق میکند کافر، یک کسی را خلق میکند مؤمن و در خیال خودش بسا بحث هم میکند با خدا که کافر تقصیرش چه بود که کافر خلقش کردی.
پس ملتفت باشید انشاءالله که خلقت خدا دو جور خلقت است. پس یکجور خلقتی است که با خلق مشورتی نمیکند. در آنجور خلقت خدا بحث نمیکند خودش به خودش، آسمان خلق میکند زمین خلق میکند جن خلق میکند بشر خلق میکند ملک خلق میکند خودش میداند که خلق کرده خودش هم بحث نمیکند که چرا خلق شدی. لکن بعضی چیزها هست خلق میکند آنها را خدا، همراه خواهش بندگان خلق میکند آن چیزها را و این نکته را خیلی غافلند و به اینجهت در میمانند. پس یکپاره چیزها هست که همراه خواهش خلق خدا خلق میکند پس آنهایی را که همراه کار خلق خلق میکند فکر کن کدام است. ببین هر کاری که از هر کارکنی سر میزند خدا آن را خلق میکند اما همراه کار آن کارکن، انشاءالله دقت کنید
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 303 *»
که اینی که عرض میکنم یک صفحهایست از علم که هرجا به کار میآید. پس اگر نماز میکنی تو نماز کردهای اگر نمیکنی تو تارکالصلاة شدهای، پس ببین که نماز را تو میکنی و خدا است خالق نماز، اما کی خلق میکند نماز را؟ خدا خلق میکند نماز تو را اما پیش از نماز کردن تو خدا نمازی برای تو خلق نکرده بود بعدش هم نمازی خلق نمیکند بلکه همراه تو نماز تو را خدا خلق میکند و تو نماز میکنی و تو که نمازکن هستی شریک خدا نیستی در خلقت، وکیلش نیستی، وزیرش نیستی، اوست خالق وحده لا شریک له خالق تو و خالق نماز تو، خالق تو است و خالق کارهای تو است، لکن کار تو را در حیطه تصرف تو خلق میکند، همراه خواهش تو خلق میکند. پس یکپاره امورات اینجور است، ببین تو میبینی چیزی را و خدا است خالق دیدن تو و خالق چشم اما دیدن کار تو است تو اگر میبینی دیدهای تو اگر نبینی هر که ببیند تو ندیدهای، تمام کارهای خوب را خودت میکنی، تمام کارهای بد را خودت میکنی ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها بد میکنی جمیعش را تو بد کردهای کسی دیگر بد نکرده این است که ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها خدا است خالق کل شیء از جمله چیزها یکی کار خوب است یکی کار بد است لکن کار مرا کی خلق میکند؟ خدا خلق میکند. کی میکند؟ آن وقتی که من میکنم. اگر ترک کنم خدا کی ترک مرا خلق میکند؟ آن وقتی که من ترک میکنم. پس اگر خوب بکنید خدا جزای خوب میدهد و خودش خالق نماز است خالق روزه است الحمدلله که هم خلقش کرده و هم از دست ما جاری کرده و هم تعریف ما را میکند که خوب کردید. نعوذ بالله کار بد هم همینطور، خدا خلقش کرده و از دست ما جاری شد و خدا مذمت ما را میکند خدا است خالق وحده لا شریک له و از دست کسی که بد کرده بد را جاری کرده و انتقام هم میکشد و عذاب هم میکند. و کسی اگر این مسأله را برخورد دیگر آرزوها و امنیهها را به کنار میاندازد. هر کس کاری میکند مال خودش است خدا آنچه خلق کرده برای کسی از کارهای او، آن را به کسی دیگر نمیدهند و محال است
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 304 *»
که بدهند. کار جمیع کارکنها از خودشان است کار هر کسی مبدئش کیست؟ فاعل آن کار. منتهاش کیست؟ فاعل آن کار لیس بامانیّکم و لا امانیّ اهل الکتاب من یعمل سوء یجز به هر کس خوب کرد خوب خواهد دید لامحاله، هر کس بد کرد بد خواهد دید لامحاله، دیگر بد میکنم در جایی خوب به من بدهند این کار جهال است. کسانی که عارفند و مطلعند به خلقت اگر بد کردند میروند توبه میکنند گریه میکنند. همچنین خوب میکنی مگو شاید قبول نکنند، خدا ضایع نمیکند عمل مؤمن را، خدا خوب را بد نمیکند بد را خوب نمیکند. اینجا است که خدا تکلیف قرار داده برای مردم، دیگر ما نمیرویم تحصیل نمیکنیم یک جایی خدا به ما بدهد. اینجور جماعت را خدا دینی نداده و نمیدهد. خدا هدایت نمیکند اینجور جماعت را تو اگر تحصیل بکنی دین خدا را اگر کسی تحصیل بکند دین خدا را اگر کسی بخواهد خوب باشد خدا هم خوب خلقش میکند کسی نخواهد خوب باشد خدا هم بد خلقش میکند. این است که میفرماید یهدیهم ربهم بایمانهم خدا هدایت میکند کسانی را که هدایت میشوند؛ اینها را دیگر این مفسرین و این علمای ظاهر که خیلی هم ملّا هستند و کتاب هم نوشتهاند نمیدانند، خوابش را هم ندیدهاند این ملاها و این مفسرین که دیدهاید بسا وقتی برسند به اینجور آیات محل خدشهشان هم بشود بگویند اینها اگر هدایت شدهاند و خدا ایمان به ایشان داده که یهدیهم یعنی چه؟ اگر ایمان نداشتهاند چرا خدا میگوید یهدیهم ربهم بایمانهم اگر پیشتر ایمان دارند که هدایت یافتهاند دیگر هدایت خدا نشست سرش یعنی چه؟ اگر ایمان ندارند چرا میفرماید یهدیهم ربهم بایمانهم و همچنین لعنّاهم بکفرهم ما لعن کردیم کفار را به کفرشان، اگر کافر بودند که ملعون بودند و اگر کافر نبودند چرا لعنّاهم؟ همه اینها را بدانید از یک باب است و سرّ اینها پیش اهل باطل نیست مخصوص اهل حق است. انشاءالله دقت کن چرت مزن مشکل هم نیست همیشه مشکل همان است که شماها نمیخواهید خوب باشید دین خدا را نمیخواهید و الا دین خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 305 *»
واضح ظاهر بیّن آشکار مانند چراغی است روشن که روی آن مردنگی بسیار روشنی گذارده و آن را در چراغدانی گذارده و آن را در کلّه عمارتی هم نصبش کرده باشند در خانههایی که رفیع است به طوری که هر کس نگاه کند ببیند و دیگر شبههای براش نماند حالا کسی سرش را به زیر بیندازد و نگاه نکند تقصیر خودش است. دقت کنید اگر زن و مردتان چرت نزنید این حرفها را خواهید یافت.
ببین تو وقتی راه میروی تو راه میروی و خدا است خالق راه تو، کی خلق میکند راه رفتن تو را؟ وقتی تو راه میروی و این صفحهایست از علم و بابی است که یفتح منها الف باب. تو وقتی میبینی خدا خلق کرده دیدن تو را، اگر تو نبینی خدا خلق نکرده دیدن تو را، نخوری خدا خلق نکرده خوردن تو را تمام کارهات را خودت باید زحمت بکشی بکنی، نمیشود کسی دیگر برایت بکند. اگر بنا بود بشود کسی برای کسی کاری بکند باید این متشخصین بیایند نوکر بگیرند که براشان کارهاشان را بکند. یکخورده فکر کنید ببینید غیر از این نمیشود، کسی دیگر بخورد که من سیر شوم نمیشود، کسی دیگر آب بیاشامد که من سیراب بشوم کسی دیگر آب بخورد من سیراب نمیشوم، تو تشنهای خودت آب بردار بخور تا سیراب شوی، تو گرسنهای خودت غذا بخور تا سیر شوی، میخواهی بروی باغ خودت برو تا رفته باشی، دیگر من نمیروم به عوض من کسی دیگر برود به باغ که من رفته باشم، اگر تمام خلق بروند به باغ و بگردند تو نرفتهای به باغ. پس از این سرّ است که امنیه پیش اهل حق، پیش اهل عرفان واقعاً نیست. شب و روز مشغول کارشان هستند و هیچ مسامحه نمیکنند در کار خود. آنهایی که امنیه دارند میخواهند کاری بکنند میگویند خدا بزرگ است، خدا کریم است. الآن هم خدا بزرگ است چرا گرسنه میشوی؟ چرا تشنه میشوی؟ بله خدا بزرگ است آب را خلق کرده شعور به تو داده چشمت داده آب را میبینی دست داده دست دراز کن بردار بخور. دیگر من آب نمیخورم خدا کریم است مرا سیراب کند، نه اینطور نیست خدا لغوکار نیست.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 306 *»
فکر کنید انشاءالله، منظور این است که شما سرّ شریعت را به دست بیارید. یکپاره چیزها که عرض میکنم محض موعظه نیست که بخواهم بترسانم شما را، خیر حالا مترس که جلدی باید عمل کنم، تو حالا گوش بده بفهم چه میگویم آنوقت خودت میل میکنی به عملکردن. از این سرّ است که پیغمبران آمدند میان مردم و گفتند عمل کنید، تا نکاری نمیدروی تا عمل نکنی نداری لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری همان عمل خودش را میبیند اگر خوب است خوب میبیند، بد است بد میبیند. کسی که عارف شد به این علم که خدا تمام تکلیفات را اینجا قرار داده، آسمان خلق کرده زمین خلق کرده آنجاهایی که تکلیف قرار داده آنجایی است که تو کاری میتوانی بکنی و میتوانی ترک کنی، ترک میکنی خدا خالق ترک تو است، عمل میکنی خدا خالق عمل تو است. پس از این جهت است که تمام پیغمبران همه امر کردهاند که عمل بکنند از این جهت وکالت حقیقی نمیشود کرد در عبادات، پیغمبر استغفار میکند برای امت لکن تو امت پیغمبر بشو امت پیغمبر که شدی پیغمبر شفاعت میکند، تو امت او بشو او البته استغفار میکند از گناه گناهکاران امت، اما از گناه گناهکاران نه شرک مشرکین. کفار را نه پیغمبر شفاعت میکند نه خدا همچو شفیعی قرار داده و لایشفعون الا لمن ارتضی شفیعان شفاعت نمیکنند کسی را مگر هر کس را خدا گفته، اما شفاعت گناهکاران را میکنند. گناهکار آن کسی است که اعتقادش درست است نفاق ندارد منافق را خدا نمیآمرزد والله آن عداوتی که خدا با منافقین دارد با هیچ مشرکی با هیچ کافری آن عداوت را ندارد. پس میشنوی خدا با فرعون خیلی بد است معلوم است ادعای خدایی کرد و کافر بود و خدا با او عداوت دارد بدان خدا آن قدری که با منافق عداوت دارد با فرعون والله آنقدر عداوت ندارد و با شداد آنقدر عداوت ندارد با نمرود آنقدر عداوت ندارد، آنها را عذاب میکند لکن عذابی که خدا میکند به منافقین به آنها نمیکند میفرماید ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار همه کفار و مشرکین هرجا واقع شدهاند به هر عذابی معذب
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 307 *»
باشند منافقین زیر پای آنها هستند.
باری پس به راه رفتن در میان مؤمنین هم مغرور مشو ببین در دل خودت چهکارهای بل الانسان علی نفسه بصیرة و لو القی معاذیره هیچکس نیست که خودش نداند چهکاره است. البته منافقین خیلی میدانند که منافقند خیلی خوب میدانند که منافق مار سیاهی است که آدم میکشد. هیچکدام از آنها خبر از حق ندارند و میدانند که خبر ندارند. هیچکس نیست که از حال خودش غافل باشد و خودش را نشناسد. حجت خدا براش تمام نیست، خدا متذکر میکند عالم میکند آنوقت تکلیف میکند لایکلف الله نفساً الا ما آتیها، لایکلف الله نفساً الا وسعها خدا تکلیف نمیکند مگر آنچه را به بندگان داده و در وسع بندگان قرار داده، کفار خیلی خوب راه میبرند که کافرند منافقین خیلی خوب راه میبرند که منافقند. پس بدانید آن کسی که نمیخواهد حق را خیلی خوب راه میبرد که حق نمیخواهد و نمیروند و یاد هم نمیگیرند الحمدلله. دیگر این عرضها، هم چشمروشنی مؤمنین است هم کوری چشم منافقین است هم خدا و رسول با منافق بدند هم خلق با منافق بدند. وقتی نمیخواهی یاد بگیری خدا هم منعت میکند و نمیگذارد یاد بگیری به جهت آنکه تو نمیخواهی حق را، وقتی تو نخواهی حق را همان نخواستن را برای تو خدا خلق میکند. وقتی تو میخواهی خوبی را خدا همین خواستن خوبی را خلق میکند. پس همینی که میبینی خوبی و خوبان را دوست میداری بدان همین الآن خدا نظر لطف به تو دارد خلقت کرده که نیکان و نیکی را دوست بداری. کسی که نیکان و نیکی را دوست بدارد چنین کسی مآل کارش به خوبی است الآن خوب است. این است که تکلیف خلق قرار داده که تحصیل علم کنند تا موفق بر عمل شوند، تحصیل مقدم است بر عمل اگر انسان علم نداشته باشد که عملش بیثمر است. در احادیث فرمایش کردهاند که عابدی که از روی علم نماز نمیکند عبادتی که از روی علم و فکر نیست، عابدی که علم ندارد میفرمایند مانند خری است که به آسیاش بسته باشند و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 308 *»
بخصوصه اسم خر روش میگذارد و چشم مؤمنین روشن که اینحرفها را به منافقین گفتهاند. اگر حیوانی به راه مستقیم راه برود خری را هم به آسیا بسته باشند و صبح تا شام راه برود هر دو راه رفتهاند همه هم حرکتشان و جنبششان یکجور بوده آنی که مستقیم راه میرود صبح تا شام بسا شش فرسخ هفت فرسخ راه میرود در عرض آن شش هفت فرسخ تلها دیده کوهها دیده بیابانها دیده، این خر زور خودش را زده، همیشه نظرش توی سرگین خودش بوده، دور خودش گشته از هیچجا خبر ندارد. پس عمل بیعلم خدا از کسی نخواسته و همین عاملهای بیعلم هرچه بیشتر عمل کنند آن ضایعتر است دو رکعت نماز که میکند عُجب میکند خیال میکند خدا ممنون این میشود و منتدار این میشود، زمین و آسمان حالا دیگر باید به خیال او بچرخد پس جاهل همین که ناسک و متنسّک شد عجب میکند، اگر به کمرش نزند بهتر است اگر باید نجات بیابد زودتر نجات مییابد. جاهل با جهلی که دارد وقتی عمل کرد عجب براش میآید و عجب از کفر بدتر است چرا که خدا بسیاری از کفار را هدایت میکند و این مُعجب هرگز طلب نمیکند از خدا که هدایتش کند از این جهت همیشه در جهل مرکب خود میماند و هرگز چیزی یاد نمیگیرد.
پس اول علم تحصیل بکن بعد به مقتضای علمت عمل کن اما این علمی که عرض میکنم ملتفت باش نمیگویم برو ضرب ضربوا یاد بگیر در کدام حدیث فرمایش کردهاند که برو عربی درس بخوان بلکه به هر زبانی که هستی گفتهاند برو عالم باش یعنی دین یاد بگیر مگر کسی بخصوص مأمور باشد برود علم نحو یاد بگیرد و آنوقت باید برود یاد بگیرد و مأمور باشد که علم حساب یاد بگیرد برود یاد بگیرد. لکن آن علمی که خدا میخواهد از خلق و امر به تحصیل آن کرده علم خداپرستی است علمی است که جمیع ملاها و غیرملاها از حکیم و عالم و عامی باید آن علم را تحصیل کنند و آن علم علمی است که زود میشود تحصیلش کرد ضرب ضربوا خواندن ضرور ندارد بلکه ضرب ضربوا که یاد بگیرد پابند هم هست.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 309 *»
پس علم خداشناسی و خداپرستی بر همه علمها مقدم است، البته خدا هم مقدم داشته چرا که خودتان هم میدانید هرکاری را که میخواهید بکنید اول آن را باید یاد گرفت بعد آن را کرد. نجاری را اول یاد میگیرند بعد نجاری میکنند نجاری یاد نگرفته چطور میتواند نجاری کند با اینکه میبیند نجار کرسی میسازد یاد نمیگیرد. کار کردن با کار دیدن از زمین تا آسمان تفاوت دارد هر صاحب صنعتی خودش آسان کار میکند و به زودی میکند اما تو بخواهی بروی یاد بگیری تا دستت عادت کند سلیقهات کمکم انس بگیرد؛ پس اول باید یاد گرفت بعد از یادگرفتن باید عمل کرد حالا یادگرفتنش آسان است و آن علم توحیدی که مخصوص اهل حق است خدا در این آیه نور گذارده، گفته الله نور السموات و الارض یعنی آن خدایی که شنیدهای و برای اهل حق تعریفش باید کرد آن خدایی است که نور او در تمام آسمان و زمین است، امرش ظاهر است واضح است، امر این خدا امری نیست مخفی باشد یا شک و شبههای در آن برود امری است واضح، امر این خدا خیلی ظاهر و بیّن و آشکار است هر چیزی را از هر که خواسته رسانیده پس واضح است و ظاهر و ظاهرکننده غیر است معنی نور را هم همینطورها کردهاند و نور را همینطور تعریف کردهاند که ظاهراً لنفسه مظهراً لغیره پس امر خدا ظاهر است واضح است بیّن است در آسمان و زمین، ممکن نیست خدا امر خودش را به خلق نرساند و تکلیف کرده باشد. و همینهایی را که عرض میکنم خیلی از علماء غافل بودهاند و گفتهاند و نوشتهاند. خیال میکنند یک وقتی پیغمبری خدا فرستاده و آن پیغمبر یکپاره فرمایشات کرده و رفته حالا امر منحصر شده به روات، روات خطا دارند و سهو و نسیان، همیشه هم این دین دشمنی داشته تحریف و تغییر در این احادیث شده، از کجا این حدیثها قول پیغمبر باشد؟ از کجا این معنیهایی که کرده میشود اراده خدا همینها بوده؟ اینها را گفتهاند و نوشتهاند. شما انشاءالله ملتفت باشید معقول نیست چیزی را که خدا از کسی خواسته پنهان کند آن را.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 310 *»
یک ساعت چرت مزن یک عمر تو را بس است. خدا هرچه از بندگان میخواهد میداند که خواسته هرچه را از بندگان نمیخواهد میداند که نمیخواهد، پس هر امری را که رسانیده خواسته. حالا چیزی را نخواسته حالا مردم میگردند از پی آن چیزی که خدا نخواسته که آن را پیدا کنند، آن را که خدا تکلیف کسی قرار نداده، گذشته از این مگر به گشتن پیدا میشود کرد چیزی را که خدا مخفی کرده و نخواسته؟ پس آنچه را که تکلیف خلق قرار داده رسانیده یقیناً و واضح کرده امرش را یقیناً به طوری که هیچ پردهای خفائی بر آن نگذارده و هرچه را نرسانیده نه این است که مانعی براش رو داده که نرسانیده کار خدا اینجورها نیست. بله در عالم خلق میشود، من اراده کردهام قاصدی بفرستم جایی وقتی میرود برود آنجا جلوش را بگیرند و مانع بشوند و مطلوب من عمل نیاید. لکن خدا کسی مانع کارش نمیشود، نمیتواند بشود.
ملتفت باش چرت مزن، چرت میزنی خواب هم میکنی لحاف هم انداختهای و خوابیدهای و به سيخ هم بیدار نمیشوی. باری پس انشاءالله بدان خدا هیچ مانعی در کارش نیست خدا هر کاری را میخواهد بکند اگر تمام خلق از جن و انس جمع شوند و قوت کنند که آن کار نشود ببین در قوهشان هست که بتوانند مانع شوند؟ حاشا لا مضاد له فی ملکه و لا منازع له فی امره خدا هرکاری بخواهد بکند جلو خدا کسی نمیتواند بند شود. پس چیزی را که خدا خواسته لامحاله خواهد کرد دیگر احتمال برود مانعی رو داده باشد هیچ این احتمال نمیرود مگر چیزی را خدا نخواسته باشد. بله چیزی را نخواسته باشد نمیشود. تمام دین و مذهبی که از تمام خلق خواسته از مکلفین، اطفال را مستثنیٰ کنید اطفال حرف نمیفهمند پيرهای خرفشده حرف نمیفهمند دیوانهها حرف نمیفهمند به غیر از مستضعفین تمام خلق آنچه را از ایشان خواسته به ایشان رسانیده و آنچه را نرسانیده آن تکلیفشان نیست و از ایشان نخواسته پس تکلیف تمام خلق را اول دفعه به پیغمبر آخرالزمان گفته تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً این عالمین کیانند این
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 311 *»
عالمین همان عالمینی است که خدا رب آن عالمین است، مستضعفین را بينداز کنار تمام این عالمین بندگان خدایند تمام باید خدای خود را بشناسند، شرع دارند، تمام اینها تابعند از انبیاء گرفته تا ادنای خلق، اول ما خلق الله لامحاله یکی باید باشد ببین هرجا شروع میکنی به شماره آن اولی البته یکی است نمیشود دو تا باشد و آن اولی که خدا در ملک قرار داده وجود مبارک پیغمبر است؟ص؟ ، اوست پیغمبر بر دوها و سهها و بیشتر، اوست پیغمبر بر جمیع خلق چنانکه خدا است خدای جمیع خلق، تمام تعریفها را پیغمبر باید بکند از برای جمیع مردم، تمام امر و نهیها، پس بخوان از برای او صلوات الله و سلامه علی معرّفه که اقامه مقامه فی سائر عوالمه فی الاداء اذ کان لاتدرکه الابصار و لاتحویه خواطر الافکار و لاتمثّله غوامض الظنون فی الاسرار چون خدا خودش نمیآمد میان خلق راه برود که ببینندش و خدا از چشم خلق و گوش خلق و از خیال خلق و فکر خلق از عقل خلق بالاتر بود از این جهت اقامه مقامه فی سائر عوالمه قائممقام خود قرار داد اول ما خلق الله محمد بن عبدالله؟ص؟ را فی سائر عوالمه در جمیع عالمها ـــ و سایر به معنی جمیع آمده ـــ در جمیع عالمهایی که خدا خلق کرده است این نذیر بر جمیع جاها است و انذار میکند. همین مطلب را صریحاً خودش در قرآن خبر داد و ولیش خبر داشت گفت اقامه مقامه فی سایر عوالمه فی الاداء حضرت امیر تعریف پیغمبر را کرد آنی که خدا گفت این بود که تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً و چنانکه پیغمبر پیغمبر است و نذیر است حضرت امیر در جمیع این عالمها هادی است و فرق میان هادی و نذیر را شما داشته باشید. نذیر میآید و خوب و بد را میگوید، دیگر لازم نیست که به خوبیها برساند و بدیها را دور کند، خیر و شر ایشان را نفع و ضرر ایشان را میگوید که این است و این، اما هادی غیر از این است. اگر تو چرت نمیزنی و دل میدهی دماغ من نمیسوزد و حالیت میکنم. پس عرض میکنم که خدا هم نذیر فرستاده در ملکش هم هادی قرار داده، نذیر پیغمبر است؟ص؟ و امیرالمؤمنین هادی است پیغمبر فرمود انا المنذر و علیّ الهادی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 312 *»
هادی حضرت امیر است خدا همچو قرار داده است و کار نذیر غیر از کار هادی است نذیر آن کسی است که مثلاً تو از او سراغ بگیری وقتی میخواهی بروی به کربلا نمیدانی که کربلا از چه سمت میروند آن که نذیر است میگوید مثلاً از سمت قبله باید رفت و توی راه میاندازد تو را دیگر اگر راه دو تا شد تو نمیدانی چه کنی و بسا بگوید اگر راه دو تا شد از کدام سمت برو میگوید تا آنجا چند منزل است هر منزلی چند فرسخ است کجا راه جدا میشود از کدام سمت باید رفت اینها را میگوید این همراه تو نمیآید این را هادی نمیگویند نذیر میگویند اگر چه گاهی هم این را هادی میگویند و بسیاری از الفاظ هست که وقتی با هم جمع شدند دو معنی دارند و وقتی جدا جدا گفته شدند هردو یک معنی دارند مثل مسکین و فقیر که اینجورند هردو یک معنی دارند اما جایی بگویند به مسکین یک دینار بده به فقیر دو دینار بده همچو جایی معلوم است دو شخص هستند. حالا همینجور است هادی و نذیر اذا افترقا اجتمعا و اذا اجتمعا افترقا.
خلاصه ملتفت باشید نذیر آن کسی است که راه را مینمایاند چاه را میگوید اما نمیآید همراه شخص و شخص را به منزل نمیرساند به خلاف آن کسی که راه را مینمایاند علاوه خودش هم همراه تو میآید که مبادا تو یادت برود و راه را گم کنی اگر کسی اینجا تو را توی راه بیندازد و بگوید سر یک فرسخی راه دو راه میشود تو از راه دست راست برو، تو مطمئن نخواهی شد. بله تو اگر سهوی نداشته باشی یادت نرود، خوابت نبرد، در عالم مانعها نباشد دزدها توی بیابان نباشند، جلوت را دزد نگرفته باشد میروی و به سر میرسی لکن هادی کارش این نیست. انشاءالله برای روشنایی چشم شما عرض میکنم که توکلتان زیاد شود. هادی آنجایی که فرق دارد با نذیر؛ ملتفت باشید که هادی اینطور نیست که همان تو را توی راه بیندازد و پی کار خود برود هادی همراه تو میآید تو را به منزل میرساند میداند که یادت میرود اشتباه میکنی، به جهتی که معصوم خلق نشدهاید حالا از این ملتفت باشید که وجود امام
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 313 *»
برای چیست. پس خدا است و میداند خلقش را جوری آفریده که سهو دارند، خطا دارند، فراموشی دارند امام را قرار میدهند برای اینکه سهو نکند، خطا نکند، خلق را ببرد به منزل برساند حالا خدا که میداند این را پیغمبر هم میفرستد، به وجود پیغمبر هم این خدا اکتفا نمیکند امام قرار میدهد که هادی باشد. بله راه اگر امن است تو به منزل میتوانی برسی لکن راه پر خوف و خطر است دزد و دشمن در راه زیاد است همراه میآید و همان حرفهای نذیر را میزند حرفهایی که پیغمبر گفته میگوید همراهت هم میآید، یکپاره جاها هست باید سهو نکنی خودت نمیتوانی تعمد کنی سهو نکنی، نمیگذارد سهو کنی. یکپاره جاها هست بخصوص باید سهو کرد اما انسان خودش قادر نیست به تعمد در سهو، به سهو میاندازد. موافق حکمت این است که تو را از بیراهه ببرند تا از دزدها ضرر به تو نرسد. پس بسا آن کسی که همراه تو است و هادی تو است نگاه میکند میبیند در جلو دزد هست پس تو را به سهو میاندازد تو راه را گم میکنی و از دزدها نجات مییابی و بسا آنکه امام که هادی خلق است ظاهراً هم سوار نمیشد همراه بیاید لکن لطفشان و نظرشان و عنایتشان و توفیقشان همراه تو است امام معنیش اینجور چیزها است.
این مردم نمیدانند امام یعنی چه این است که امید ندارند به امام از این است که فضائلش را انکار میکنند. بخصوصه ائمه تعلیم شیعیانشان میکنند که با سنیها اینطور احتجاج کنید. میفرمایند شیطان جنی بیشتر نیست و جاری میشود مثل خون در عروق بنیآدم میفرمایند خدا اجلّ از این است که شیطانی خلق کند دشمن بنیآدم و او را تسلط بدهد بهطوری که مانند خون در رگ و ریشه بنیآدم جاری شود از چشمشان ببیند از گوششان بشنود از دستشان بدهد و بگیرد از خیالشان خیال کند از عقلشان چیزی تعقل کند تا اینکه در همه جاشان شیطان جا کرده بهطوری که خیلی از مردم خود را گم کردهاند میفرمایند خدا اجلّ و اعظم از این است که چنین شیطانی را مسلط کند بر مردم که مثل خون در بدنشان جاری شود و در مقابل این شیطان اهل
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 314 *»
حقی نگذارد امامی نگذارد که مردم را هدایت کند. این را هم بدانید که شیطانی که در شرق و غرب عالم تصرف میکند و مردم را گمراه میکند به طور ظاهر نمیآید، مثل یک ریشسفیدی نیست بنشیند پیش کسی و اغوا کند. بله اتفاق افتاده یکوقتی همچو گهی خورده لکن همیشه اینطور نیست بلکه شیطان در غیب من حیث لایرونه اغوا میکند بنیآدم را. پس بدانید که از جانب خدا باز از حیث لایرونه امامی هست که هدایت میکند و آن امام همراهتان هست در هرحال، میفرماید ان لنا مع کل ولی اذناً سامعة و عیناً ناظرة و لساناً ناطقاً همراه دوست خودمان هستیم از برای ماست برای هر دوستی از دوستان ما گوش شنوایی و زبان گویایی و چشم بینایی. پس امامان تو توی خیال مردمان خوب دارند خیال میکنند اگر عقل مستقیمی باشد توی عقل مردم دارند چیز میفهمند، توی عقل مردم هستند که نگذارند اشتباه در امر دین و مذهب کنند مگر جایی که بخصوص بخواهند به اشتباهشان بیندازند عمداً مثل اینکه عرض کردم خودمان خبر نداریم که در راه مستقیم دزد هست، بخصوص از راه بیرونت میبرند بسا به خوابت میاندازند وقتی بیدار میشوی میبینی نمیدانی راه کجا است، اضطراب و واهمه تو را میگیرد و لکن آنی که برت میدارد میبرد میداند چهکار کرده میداند که اگر غیر از این کرده بود بسا اینکه میکشتندت. لکن تو نمیدانی به همین یک چرتزدن چقدرها حفظت کردهاند. همچنین عمداً به سهوت میاندازند که راه را گم کنی و در بیراهه بیفتی قدری معطل شوی تا دزدها از سر راه بروند.
پس ملتفت باشید انشاءالله و بدانید که هادیان خلق اینجورند و کارهاشان اینجور است پس نذیربودن کار پیغمبر است پیغمبر آمد جمیع حلالها را آورد جمیع حرامها را آورد و فرمود من آمدم در میان شما و نماند چیزی که شما را نزدیک کند به بهشت و دور کند از آتش جهنم مگر اینکه من امر کردم شما را به آن و نماند چیزی که شما را نزدیک کند به آتش جهنم و دور کند از بهشت مگر اینکه شما را نهی کردم از آن.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 315 *»
چه بسیاری خیال میکنند پیغمبر آن روزی که آمد این کار را کرد و رفت از دنیا حالا دیگر هیچکس نیست حرف بزند و اینها را بگوید یا هست من نمیدانم کجا است. پیغمبر تا زنده است حرف میزند وقتی مرد روات سهو دارند، خطا دارند فراموشی دارند، حرفهای او که به ما نرسد پس پیغمبر ما نباید باشد حرفهاش که به ما نرسید، حالا آیا مبعوث بود بر همان زمان یا پیغمبر حالا هم هست؟ چرت مزن دقت کن اینها درسخواندن نمیخواهد ضرب ضربوا یاد گرفتن نمیخواهد. عرض میکنم چه بسیار درسخوانها که خیال میکنند پیغمبر آمد احکام را آورد اما از آن روز تا حالا چطور محفوظ میماند آنچه آورده؟ ما میبینیم چیزی را که از همین نزدیکیها میآرند چقدرها کم میکنند زیاد میکنند. هزار سال پیش چیزی گفتهاند و رفتهاند ما حالا چه میدانیم که کم و زیاد نشده تحریف نشده؟ حالا ما از کجا بدانیم که دین خدا این است؟ پس حالا که اینطور است پس دین یقینی نیست از این جهت به مظنه باید عمل کنیم پس «علی الظن بناء العالم و اساس عیش بنیآدم» دیگر یادش هم میرود که این مظنه چگونه برای پیغمبر و خدا کفایت میکند؟ مردهشور این مظنهات را ببرد.
باری انشاءالله بدانید شما و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون اگر اعتقاد به پیغمبر داری و به خدا که همچو گفته، فکر کنید که آیا شما پیغمبر نداشتید پیغمبر حرف به شما نباید بزند اگر حرف بزنند و شما نباید بفهمید حاصل این حرفزدن چه شد؟ آیا معقول است که خدا جوری حرف به ما بزند که ما آن لغت را نفهمیم؟ عربی حرف بزند ما فارسیزبان باشیم و نفهمیم یا ترکی حرف بزند و ما نفهمیم؟ معقول نیست بلکه خدا با هر کس که حرف میزند هر زبانی که دارد خدا امرش را با همان زبان به او میرساند امر خدا بالغ است واضح است به زبان واضح ظاهر به او میرساند پس و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون چه بسیاری از این منّیها که انکار کردهاند این را اگرچه سنّیها انکار نکردهاند مثل اين منّیها چرا که سنّیها بصيرتشان بيشتر است از
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 316 *»
منّیها. کتاب در فضائل امیرالمؤمنین نوشتهاند و این منّیها انکار فضائل میکنند. خدا نکند منّی بشود کسی، چرا که سنّی امید هست که یک وقتی ایمان بیاورد و مؤمن شود لکن منّی ایمان نمیآورد.
باری خدا میفرماید و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون آن کسی که در راه خدا کشته شد نمرده است زنده است و نزد خدا روزی میخورد. پس پیغمبر خدا زنده است و امر خدا را میگیرد از خدا و به خلق میرساند نه اینکه خیال کنی پیغمبر پیغمبر آن زمان است، پیغمبر پیغمبر تمام زمانها است باید تمام تکلیفات را در هر عصری به اهل آن عصر برساند بلکه از وقتی که خلق شده ــ و پیش از وقت خلق شده است ــ از آن وقت مأمور است که برساند و میرساند پس او نمرده و نمیمیرد. این که میبینی از دنیا رفت عباش را عوض میکند عبای دیگر میپوشد لباس بشریش را عوض کند این دخلی ندارد به اینکه مرده باشد.
پس بدانید که زنده است و مشغول نظارت و پیغمبری خود هست و بعد از ارتحال سلب نبوت از او نمیشود و همین که مرد حالا آیا نبی نیست یا خیر نبی است؟ این ملاها تا زندهاند ما تقلیدشان را میکنیم وقتی که مرد میگوییم تقلید میت جایز نیست، خیر او نمرده است پس تقلیدش را میشود کرد و زنده است لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً و والله همینطور است، امیرالمؤمنین، تمام ائمه شما را و پیغمبر را کشتند نهایت حضرت امیر را و حضرت سیدالشهداء را به شمشیر کشتند و پیغمبر را و باقی ائمه را سم دادند و کشتند و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً خود حضرت امیر فرمودند ان قتیلنا اذا قتل لمیقتل و ان ميتنا اذا مات لمیمت خودشان که میان مردم همچو داد میزدند و میگفتند. دیگر حالا آن پير سگ عصاش را میاندازد که اگر از این عصا کاری میآید از علی هم کاری میآید چرا که علی مرده است و منّیگريش را بروز میدهد، اما تو انشاءالله ملتفت باش و بدان که ایشان مردههاشان والله مرده نیست قتیلشان والله کشته نیست.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 317 *»
پس بدانید که پیغمبر آخر الزمان از وقتی که آمده است تا قیامت زنده است و میرساند امر خدا را دیگر واجب نیست که تو ببینی او را. بسیار فیضها هست که تو نمیبینی و به تو میرساند، در اندرونت میآید توی چشمت، جمیع امدادات را خدا میکند از اندرون خودت تو هم هیچ نمیبینی خدا را و او امداد را هم کرده. پس در باطن امر، خدا امداد میکند و ابی الله انیجری الاشیاء الا باسبابها امداد را به واسطه اسباب میکند و میفرمایند نحن سبب خلق الخلق ایشانند سبب اول و خلق اول پس مشغولند به امر نبوت و به امر پیغمبری خود و نیستند اینجور که بمیرند و تقلیدشان جایز نباشد. همچنین والله امامان هادیان شمایند، فرمود پیغمبر انا المنذر و علیّ الهادی علی است هدایتکننده و چون هادی است همراهت است میبرد تو را به سرمنزل میرساند یک لمحه نظر عنایت و حفظش نباشد عالم کن فیکون میشود هیچچیز برقرار نمیماند. پس ائمه طاهرین ناظران بر خلق و مطلعان بر خلق و هادیان خلقند پس همراه خلقند.
در تفسیر امام حسن عسکری که بهترین جمیع تفسیرها است، دیگر معلوم است امام تفسیر را خیلی خوب راه میبرد در آن تفسیر میفرمایند در وقت احتضار همراهند چنانکه در حال حیات هم همراه هستند شما نمیبینید او را، او شما را میبیند شبان باید ببیند گوسفندان را گوسفندها اگر ندیدند شبان را نقلی نیست. پس حالا مصلحت نیست که شما شبان خود را ببینید و شبانان خود را نشان شما دهند و لکن شب و روز همراه شما هستند و میبینند شما را و مطلعند بر احوال شما این است که اعمال جمیع خلایق بر ایشان عرضه میشود در هر هفته، در هر شب جمعه میبرند پيش پیغمبر آخر الزمان؟ص؟ هر کس خوب کرده و ایمان میآورد نجات براش مینویسند. هر کس بد کرده و کافر میشود هلاک براش مینویسند هر لمحهای والله میبرند دائماً میبینند مردم را، حاضرند ناظرند شاهدند مطلعند باطنشان هیچ بار نمیمیرد در زندگی و مردگی در صحّت و مرض همه حاضرند ناظرند و به فریاد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 318 *»
میرسند. میفرماید حضرت امیر شما که تب میکنید والله به تبکردن شما من تب میکنم پس در شرق و غرب عالم مؤمن که تب میکند ایشان تب میکنند. پس ایشان در هر حالی همراهند و از اینهایی که عرض میکنم انشاءالله چشمت روشن میشود. در حال احتضار چون انسان در آنوقت علاقهاش از دنیا کم میشود چشم آخرتیش باز میشود ایشان را میبیند. در حدیثی است در تفسیر حضرت امام حسن عسکری میفرمایند در آن حدیث که پیغمبر میآید در حال احتضار از سمتی، حضرت امیر از سمتی، پیغمبر از دست راست، امیرالمؤمنین از دست چپ، امام حسن از سمت راست پایینتر، امام حسین از سمت چپ پایینتر، سایر ائمه هم در آن حوالی مینشينند پشت سر آنها مینشینند، همچنین مؤمنین و شیعیان بزرگ حاضر میشوند سفارش میکنند به ملکالموت که مدارا کند با او و مدارا میکند ملک الموت با او. خلاصه ایشان هادیانند و همراهند آن وقتی هم که میبرندت توی قبر باز همراهت هستند اگر اینها را اعتقاد داری شیعه هستی و اگر اعتقاد نداری شیعه نیستی توی شيعه هم راه میروی لکن منافقی و جات فی الدرک الاسفل من النار است. پس بدان والله توی قبر هم میآیند و همراه تو هستند. باز در همین حدیث میفرمایند وقتی در قبر میآیند، مؤمن را وقتی در قبر میگذارند و میرود آنجا میبیند حضرات پیشتر آنجا رفتهاند و مجلس آماده کردهاند، به نکیر و منکر سفارش میکنند و آنها عذرخواهی میکنند که با وجودی که شما تشریف دارید ما را نمیرسد که سؤال از این بکنیم لکن ما مأموریم اگر مأمور نبودیم سؤال کنیم سؤال نمیکردیم چون مأموریم سؤال میکنیم و الا در حضور شما جسارت نمیکردیم.
باری پس بدانید والله همهجا همراه هستند در قبر در برزخ در قیامت ایشانند آن صراط مستقیمی که خلق باید بر روی آن راه بروند، همهجا همراه دوستانند همیشه کمک میکنند دوستان خود را. انشاءالله فکر کنید ببینید در هر کاری باید بسم الله گفت اگر بسم الله نگویی آن امر ضایع خواهد شد میفرمایند هر امری که اعتنائی به آن
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 319 *»
هست اگر بسم الله برای آن نگویی ضایع خواهد شد و اگر بدانی در بسم الله گفتن يا نگفتن که از لب خودت بیرون آید چقدر اثرها هست البته ترک نخواهی کرد. حالا نقلی نیست اگر تأثیر اصل آن را ندانی یکوقتی انشاءالله برخواهی خورد. خلاصه در هر کاری باید ابتدا به اسم خدا کرد و ایشانند اسم خدا. پس در هر کاری باید ایشان را پیش نظر خود واداشت و ایشان را مقدم داشت چرا که خدا ابتدا به ایشان کرده چنانکه ختم به ایشان کرده.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 320 *»
موعظه بيستـم (جمعه / 20 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم. عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود و از برای عبادت آفریده بود چنانکه فرموده ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون این مردم غافلند همینطور خوابند تا بمیرند حدیث هم دارد الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا قبرشان که میگذارند آنوقت بیدار میشوند میگویند ای داد که یک عمری گذرانیدیم و خواب بودیم. بیدارند ظاهراً اما حق پیششان نیست حق نمیدانند يعنی چه دين خدا نمیدانند يعنی چه. شما بیدار باشید چرت نزنید پیش از مردن بیدار شوید.
عرض میکنم خداوند عالم این خلق را خلق کرده به جهتی که بشناسند او را و معلوم است تا نشناساند خود را به خلق، خلق او را نمیشناسند و خلق کرده خلق را که بندگی او کنند و البته تا مسائل دین را نگوید اینها نمیدانند و نمیتوانند بندگی کنند.
پس انشاءالله ملتفت باشید چرت نزنید و بیدار شوید پیش از مردن پیش از
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 321 *»
آنکه شخص را به قبر بگذارند که دیگر آنجا که انسان رفت دست کوتاه است. وقتی نکیر و منکر میآیند میپرسند من ربک؟ میگویند خدای تو کیست؟ میگوید خدا. میگویند چرا؟ به چه دلیل؟ میگوید مردم میگویند. گرزی میزنند به کله او که قبرش پر از آتش میشود. باز میگویند من نبیک؟ میگوید محمد. میگویند به چه دلیل؟ میگوید مردم میگفتند. باز گرزی به کله او میزنند که قبرش پر از آتش میشود تا قیامت میسوزد. فکر کن ببین که چرا میزنند؟ به جهت این است که تو تقلید مردم را کردهای چرا که مردم بعضیشان آمدند گفتند این مبدع است آمده دین موسی و دین عیسی را بردارد تو بنات تقلید است وقتی تقلید او را کردی گرزی میزنند به کلهات که تا قیامت قبرت پر از آتش میشود. آن وقت هم ابتدائی است که میبرندش در جهنمی که وعده کردهاند.
ملتفت باشید انشاءالله خداوند عالم دین و مذهب تقلیدی را دین و مذهب خود قرار نداده. یکخورده بیدار شوید بدانید چیزی در دستتان نیست بلکه یک جایی به هیجان بیایید. اگر انسان غافل باشد و خیال کند که چیزی دارد آن آخر که ببیند که چیزی نداشت خیلی خسران است. بنای این مردم در دین و مذهب همه همین است که خدا خبر داده و تعبیر آورده از حالتشان و خوب تعبیر آورده و آن تعبیر این است که میفرماید اگر بگویی به آنها چرا ایمان نمیآورید جواب میگویند انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون یا مهتدون دلیل و برهانی که دارند همه همین است که ما طایفه چنین میگفتیم. به چه دلیل چنین میگفتی؟ میگوید این که معلوم است همه کس میگوید.
شما ملتفت باشید انشاءالله در میان هر طایفهای قاعده و قانونی هست. رسم عبادتی دارند مسجدی دارند مسجد شما اینجور است مسجد یهودیها جوری دیگر است، در میان هر طایفهای که بروی قاعده و رسم خودشان پیش خودشان خیلی خوب است قاعده دیگران پیششان خوب نیست، هرکدام میگویند دین ما بر حق
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 322 *»
است. توی یهودیها هم بروی میگویند دین ما بر حق است دین خوبی است پدران ما و اجداد ما گفتهاند این دین حق است. توی نصاری هم بروی همین را میگویند. توی سنی بروی همینطور، دیگر آیا میشود کسانی که اینهمه تفسیر نوشته باشند اینهمه علوم داشته باشند بدانند بر باطلند و عمداً از راه باطل بروند؟ البته یک چیزی دانستهاند که از آن راه رفتهاند. از آنجا میآیی میان شیعه میبینی آنها هم همینطور میگویند.
خلاصه دقت کنید بیدار شوید پیش از مردن بله آنوقت آدم را بیدار میکنند اما آنوقت دست جایی بند نیست دلیل نیست برهان نیست جای تحصیل نیست، اگر آنوقت ممکن بود تحصیل دین و مذهب خدا در دنیا اینهمه پیغمبران نمیفرستاد صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده و صد و بیست و چهار هزار اقلاً وصی پیغمبر فرستاد که چه لشکر بزرگی میشود همه از آسمان آمدند که مردم این طرف بیدار شوند چرا که خدا میدانست این مردم خوابند. اینجا به هر حال که هستی در هر حال که هستی وقتی رفتی آنجا به همان حال هستی، اگر اینجا دلیل داری همه جا داری اگر اینجا نداری هیچ جا نداری اگر کسی در توی قبر ممکن بود که مؤمن شود خدا این صد و بیست و چهار هزار پیغمبر را روی زمین نمیفرستاد.
پس ملتفت باشید انشاءالله که اگر ممکن بود انسان در قبر که میرود همانجا درسش بدهند و مؤمن بشود یا در برزخ یا در نفخ صور یا در آخرت، غیر از اینجا اگر جایی دیگر میشد ایمان بیاری آنجا انبیاء میفرستادند هر کس اینجا بر کفر مرد آنجا هم کافر است تو لعنش میکنی، اگر احتمال برود که شاید توبه کند نمیشود لعنش کرد. پس دار تحصیل منحصر است به دنیا. دقت کنید با بصیرت باشید خواب نباشید چرت نزنید. پس داری که انسان تحصیل کند همينجا است اگر مؤمن میشود همینجا مؤمن میشود و دیگر تا ملک خدا هست و ملک خدا دائمی است و انقطاعی براش نیست کسی اینجا مؤمن شد همیشه مؤمن خواهد بود و همیشه در
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 323 *»
جنت است کسی در اینجا کافر شد الی ابد الابد در جهنم است و انقطاعی از برای جنت و نار نیست. هرکه مؤمن شد اینجا مؤمن میشود و باید برود به جنت، هر که کافر شد اینجا کافر میشود باید برود به جهنم، دیگر یحتمل توی قبر توبه کند نیست در دین خدا نه در دین موسی نه در دین عیسی نه در دین محمد؟ص؟.
پس ملتفت باشید انشاءالله در روی این زمین انسان باید بر یقین باشد درست با بصیرت باشید انشاءالله. پس خداوند عالم خلق را خلق کرده از برای همین که او را بشناسند و بعد او را عبادت کنند ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون در ضمن همین آیه مبارکه میفرمایند یعنی امام تفسیر میفرمایند لیعبدون ای لیعرفون خیلی واضح است که تا کسی نشناسد مولاش را خدمت او را نمیتواند بکند. پس اول آقاش را باید بشناسد خانه آقاش را بداند کجا است رضا و غضب آقاش را بداند چه چیز است بداند آقا چه میل دارد آن کار را بکند، بداند چه کار را میل ندارد آن کار را ترک کند. پس آقا را باید شناخت رضا و غضب او را باید دانست باید به رضاش عمل کرد از غضبش اجتناب کرد. خدا همینطور خبر داده فرموده ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون خیلی از مردم خیال میکنند خود را عاقل و بزرگ و بسیار دانا و مدبر در کار خود و این کسانی را که اسمی از دین و مذهب و خدا و پیر و پیغمبر میبرند خیال میکنند اینها مردمان سادهلوحی و سفیهی هستند و حال آنکه الا انهم هم السفهاء ولکن لایشعرون اینها اينقدر خرفند که نمیدانند که نمیدانند، در جهل مرکب غوطه میخورند چه بسیاری که خیال میکنند که دنیا را به شرقّ دست و به زرنگی و به جلددستیها میتوانند به چنگ بیارند، خدا هم که میشناخت اینها را که این خیال را میکنند این است که میفرماید فکّر و قدّر فقتل کیف قدّر ثم قتل کیف قدّر پس میگوید چنین نیست که خلق شده باشی برای همین که بخوری و بخوابی عمارتی بسازی جماعی بکنی. اینها را هم کردی چه شد؟ هیچ، خدا که برای این کار نیافریده بود تو را خدا میگوید ماارید منهم من رزق و ماارید انیطعمون من نه خلقشان کردهام
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 324 *»
برای خوردن و خوابیدن نه برای اینکه رزقی به کسی بدهند. ماارید منهم من رزق و ماارید انیطعمون هیچ هم نمیخواهم اطعام مرا بکنند اطعام خدا یعنی اطعام کسی که منسوب به خدا باشد اگر کسی عاقل باشد مجنون نباشد میداند هیچ نخواهد شد در این ملک مگر هرچه را که خدا خواسته باشد هرچه را خدا خواسته باشد همانطور خواهد شد هرچه را نخواسته اگر تمام جن و انس جمع شوند و زور بزنند که آن را موجود کنند زورشان نمیرسد به جهت آنکه خالق نیستند خالق خدا است وحده لا شریک له قل الله خالق کل شیء هرچه اسم چیز سرش است خدا است خالقش هرچه را هم خدا بخواهد بکند اگر جمیع جن و انس جمع شوند از خوب و بد از اول ما خلق الله تا آخر ما خلق الله بخواهند مانع شوند زورشان نمیرسد.
حالا که چنین شد انسان اگر عاقل باشد چگونه خاطر جمع نمیشود به خدا، خدا میداند تمام این زرنگیها همه سفاهت است الا انهم هم السفهاء ولکن لایشعرون شاعر نیستند که شاعر نيستند، نمیدانند که نمیدانند، در جهل مرکب یک عمر به سر میبرند ولکی لاعن شعور، وقتی [مُرد] آنوقت بیدار میشود بیدار که شد وحشت میکند مثل کسی که خواب باشد و خواب هولناکی خواب بدی ببیند، بسا خواب میبیند با مادرش يا خواهرش جماع میکند با وجودی که در بیداری هرگز خیالش را نکرده بود و اغلب اغلب اغلب انسانها بلکه اغلب حیوانها از این عمل وحشت دارند هر حيوانی باشد محال است با مادرش جمع شود يا ميل کند که با مادرش جمع شود اما در خواب انسان اینجور خوابها میبیند بیدار که میشود از خودش خجالت میکشد که این چه کاری است که من کردم از خیالش خجالت میکشد میخواهد کاری بکند که یادش برود اين خواب از خیالش خجل میشود توی خواب بود خرف بود اين کار را کرد يادش هم نبود. والله در قبر وقتی بیدار میشوید وحشتها میکنید که چه خوابی بودی که از اطراف سیخ میزدند و بیدار نمیشدی و لامحاله بیدار خواهی شد. مرگ هم چیزی است یقینی که «شاید نمردی» ندارد و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 325 *»
خوب و بد و پیر و جوان همه میمیرند، باید مرد، هیچ شیطان گول نمیتواند بزند که شاید نمردی. حالا که میروی یقیناً آنجا دلیل میخواهند برهان میخواهند مذهب میخواهند دین میخواهند.
پس خدا که همچو جورها گفته ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون ماارید منهم من رزق و ماارید انیطعمون ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین چنانکه خدا است خالق وحده لا شریک له ــ ملتفت باشید بیدار کنید خود را چرت نزنید ــ چنانکه یقین داری که خدا است خالق وحده لا شریک له و علامت اینکه یقین داری که خدا است خالق وحده لا شریک له اینکه هرگز طمع نمیکنی در ملک که چیزی درست کنی. ببین هیچ شده که طمع کنی چیزی خلق کنی چون یقین داری خالق نیستی ببین هیچ بار هوس نمیکنی که بال پشهای پای پشهای درست کنی مورچهای درست کنی فیلی درست کنی آدمی درست کنی هرگز هوس نمیکنی به جهتی که یقین داری نمیتوانی، هوس نمیکنی که چیزی خلق کنی. حالا اگر تو یقین داشتی که همینجوری که خدا است خالق خدا است رازق چرا که یک پستا گفته الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم پس چنانکه خلق نمیتوانی بکنی رزق هم نمیتوانی بدهی. پس اوست به تنهایی خالق شما، در اینقدرش اعتقاد دارید آن را چرا اعتقاد ندارید که اوست رازق وحده لا شریک له؟ و اگر یقین دارید پس چرا حیله میکنید چرا حرام میخورید؟ پس دقت کنید انشاءالله مکرر عرض کردهام یکخورده با بصیرت باشید و فکر کنید اگر یک صفت خدا را بگویی و صفات دیگرش را نگویی نمیپذیرند، اهل ادیان از بزرگ و کوچک تو را رد میکنند. خدا است خالق چنانکه خدا است قادر چنانکه خدا است عالم چنانکه خدا است حکیم و هکذا باقی اسمهای خدا که به اعتباری سیصد و شصت اسم دارد به اعتباری خدا هزار و یک اسم دارد به اعتباری نود و نه اسم دارد هر کدام به اعتباری. پس از برای خدا اسمهای بسیار است هر کس تمام اسمها را اعتقاد کند موحد است اگر کسی یکیش را وازد مثلاً گفت خدا غفور
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 326 *»
هست رحیم هست کریم هست اما هادی نیست همه ادیان او را وامیزنند کسی بگوید قدرت دارد اما علم ندارد کافر است فیل هم قدرت دارد و علم ندارد خدا اینجور نیست لیس کمثله شیء خدا مثل خلق نیست اگر بگویی خدا خیلی قدرت دارد و علم ندارد فیل گندهایست خدا نیست، یا علم دارد و زورش نمیرسد چنین کسی بدان خدا نیست مخلوقی است از مخلوقات. همینجور فکر کن، بگویی خیر علم دارد و قوت هم دارد لکن از روی حکمت کاری نمیکند باز چنین کسی خدا نیست خدا آن است که هم حکیم باشد هم قدرت داشته باشد هم علم داشته باشد. پس خدایی که بعضی اسمها را داشته باشد بعضی را نداشته باشد خدا نیست تو هوای خود را خیال میکنی و خدا اسمش میگذاری اگرچه گاهگاهی نمازی به کمرت میزنی گاهگاهی روزه هم بگیری خداش خدا نیست بتی است تراشیدهای اسمش را خدا گذاشتهای أفرأيت من اتخذ الهه هواه هوای خود را خدای خود گرفتهای عبادتش هم که میکنی خدای به حق عذابت میکند چرا که پرستیدهای خدایی را که قادر بوده اما عالم نبوده یا قادر بود و عالم بود اما حکیم نبود. باری این مثلی بود چون واضح بود عرض کردم بلکه انشاءالله ملتفت شوی. عرض کردم که خدا همان جوری که یقین داری خالق است و یقینت در عملت واضح میشود چرا که هیچ بار هوس نکردی مورچهای بسازی به جهتی که یقین داری نه تو میتوانی مورچهای خلق کنی نه تمام مردم نه تمام جن و انس نه تمام روح و بدن جمیعشان جمع شوند که شپشی خلق کنند نمیتوانند هیچ کس نمیتواند از این جهت هیچ کس زور نمیزند شپش درست کند. همینطور اگر تو اعتقاد به خدا داری نباید زور بزنی خودت روزی تحصیل کنی پس والله غافل نشستهای میفرماید ماارید منهم من رزق خدا میدانست شیطان این اغوا را میکند پس در اینکه من خالقم خدا میدانست که شیطان هیچ وسوسه نمیکند لکن در خصوص رزق وسوسه میکند الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر میدانست اغواشان میکند. خدا از این جهت فرمود من شما را برای رزقدادن خلق
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 327 *»
نکردم میدانم شما رزق نمیتوانید تحصیل کنید خیال میکنی میتوانی تحصیل کنی اما کار تو نیست رزق کار خالق است مگر رزق چیست رزق گندم است جو است حبوبات است گوشت است اینها را باید ساخت تو نمیتوانی نه گندمش را بسازی نه جوش را پس بدان تو نمیتوانی رازق باشی. پس این بازیها را از سر بینداز بدان چون تو نمیتوانستی خود را خلق کنی و خلقت کار تو نیست به همینطور والله نمیتوانی خودت رزق برای خودت تحصیل کنی.
پس به خدا وا گذاشتن خیلی آسان است چنانکه هیچ کس اماته نمیتواند بکند هیچ کس احیاء نمیتواند بکند ان الله هو الرزاق ذوالقوة المتین، الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء ببین خدا دلیل و برهان هم میآرد آیه قرآن است انشاءالله فکر کنید اگر بناتان این باشد که در آیات قرآن فکر کنید مطالعه کنید ببینید میگوید خدا آن کسی است که هم خلق کند هم رزق بدهد هم زنده کند هم بمیراند همچو کسی خدا است. حالا شما ببینید آیا این بتها خدا هستند که سجدهشان میکنید؟ هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء این سنگها و چوبها آیا خدا هستند چرا سجده میکنی آیا اینها هیچ خلق میتوانند بکنند؟ هیچ رزق میتوانند بدهند هیچ نفع میتوانند برسانند هیچ ضرری میتوانند برسانند؟ هیچ کاری از ایشان برمیآید؟ یکخورده اگر کسی شعور داشته باشد میداند بت نمیتواند این کارها را بکند. همچنین درختی را هم کسی بپرستد میبیند درخت هم نمیتواند چیزی خلق کند حیوانی را هم کسی بپرستد گاوی را که میپرستند چه میتواند بکند به جز گهخوردن. معلوم است هیچ کار نمیتواند بکند دیگر چه احترامی دارد چه پرستشی دارد آیا این خلق میکند رزق میدهد زنده میکند میمیراند؟
همینطور فکر کنید آن کسانی که قدری ترقی کردهاند میگویند مرشد خدا شده پس صورت مرشد را به نظر میگیرند مرشد خدا است واصل شده است اما به درک
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 328 *»
اسفل، حالا این مرشد را دقت کنید ببینید هرگز خلق میتواند بکند رزق میتواند بدهد اماته میتواند بکند احیاء میتواند بکند؟ اگرچه لاعن شعور میبینی لج میکند میگوید بله میتواند بکند اما تو میدانی نمیتواند خودش هم میداند که دروغ میگوید خدا هم میداند دروغ میگوید.
پس سعی کنید دین خدا را به دست بیارید و نمیشود خدا دینش را مخفی کرده باشد. آخر خدا است اصدق صادقین احکم حاکمین ارحم راحمین و هکذا افعل تفضیل برای اسمهای خودش گفته. حالا آیا میشود آن خدا خلق را برای همین خلق کند که او را بپرستند خودش بگوید خلق را خلق کردم برای اینکه مرا عبادت کنند و هیچ پیغمبری نفرستد و میبینی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده در روی این زمین و اقلاً صد و بیست و چهار هزار وصی پیغمبر و خیلیهاشان هم که بیشتر وصی داشتهاند. پس این خدا گفته من جن و انس را از برای بندگی و عبادت خلق کردهام. پس انشاءالله اگر همین اعتقاد را داشته باشید که خدا دروغ نمیگوید و قرآن کلام خدا است و این حرف در قرآن است بلکه فرضاً کسی قرآن را هم قبول نداشته باشد این حرف را نمیتواند وابزند، اینجور حرف در همه دینها هست در انجیل هست در تورات هست در همه کتابها هست.
پس این خدایی که همه خلق را از برای دین آفریده و از برای عبادت آفریده البته راه و رسم بندگی را باید در میان آنها گذاشته باشد. و خدایی که خلق را از برای شناختن خود خلق کرده البته یک کسی را خلق کرده که او را تعریف کند توصیف کند و آنها انبیاء هستند اوصیاء هستند حکماء هستند علماء هستند اینها را فرستاده.
دقت کن انشاءالله پس مادامی که میبینی خدا خلق را خلق میکند بدان دین حقی روی زمین گذارده و این دین حقی که خدا میگذارد دینی است واضح بیّن آشکار که هیچ ریبی شکی شبههای در آن راه ندارد. هیچ ستری غباری پردهای به هیچ وجه باید روش نباشد. همین که خدا گفته و خدا عمداً اینجور گفته خدا فرموده
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 329 *»
مثل نوره کمشکوة فیها مصباح اولاً فرمود الله نور السموات و الارض نور یکی از اسمهای خدا است چنانکه القادر یکی از اسمهای خدا است العالم یکی از اسمهای خدا است رؤف یکی از اسمهای خدا است، به همینطور یکی از اسمهای خدا نور است چنانکه در دعا است یا نور یا نور النور یا منوّر النور و خدا این اسم را بخصوص در اینجا گفته به جهتی که کار به این دارد حجت را میخواهد بر خلق تمام کند به جهت آنکه در نور هیچ ظلمتی نیست هیچ تاریکی نیست. پس امر خدا در آسمان و در زمین روشن است ظاهر است پس در اینجا به اسم نورش ظاهر شده پس اگر گمان کنی یک جایی دین خدا مخفی است پیش اسم خدا نرفتهای خدا اسمش نور است اسم ظلمانی ندارد خدا.
پس ملتفت باشید انشاءالله، اصل مبدء و اصل آن اسم که ظاهر است در نفس خود و ظاهرکننده است چیزهای دیگر را این اسم نور است و تعریف نور را حکماء همینجور کردهاند، چراغ که پیدا شد خودش روشن است و پیدا است نورش هم هرجا تابید آنجا را هم روشن میکند. پس این اسم از اسمهای خدا ظاهر است در آسمان و زمین و هیچ خفائی براش نیست. حالا از این اسم چراغی روشن کردهاند که نورش زیاده شود و بیشتر شود پس از نوری گرفتند چراغی روشن کردند و عجب صنعتی بهکار بردهاند در روغن این چراغ که آن را روشن خلق کردهاند، حالا از روغن روشنی چراغ روشن کردهاند روغن این چراغ روغنی است که خودش هم روشن است. همینجور که خدا خودش میفرماید یکاد زیتها یضیء و لو لمتمسسه نار و این چراغ از آن روغن روشن شده و چنان روغنی است روغنش که اگر آتش به او نرسیده بود روشن بود خودش. پس چراغی روشن شده از روغن روشنی که احتیاجی به آتش ندارد در روشنی بلکه روغنی است که یکاد زیتها یضیء و لو لمتمسسه نار همچو روغن لطیفی است که نزدیک است بی آتش روشن شود باطن همین روغن نور آسمان و زمین است. پس چراغی روشن کردهاند از آن نوری که نور آسمان و زمین است. بعد شیشهای
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 330 *»
زجاجهای روی این چراغ گذاشتهاند که کأنها کوکب درّی مانند ستاره درخشان است چنان روشن است که اگر چراغ هم توش نبود خودش میدرخشید مانند ستاره درخشان و این شیشه را روی آن چراغ درخشنده که گذاردند خیلی برّاق شد و خیلی لمعان پیدا کرد و این زجاجه و این شیشه را توی مشکاتی گذاردند که هیچ سایه نداشت و خودش روشن بود پس نوری بر روی نوری قرار داد. خدا امرش را اینجور ظاهر میکند دیگر بعد از اینها همه برده این چراغ را در اطاقی گذارده فی بیوت اذن الله انترفع در خانههایی که خدا اذن داده بلند باشد. دقت کنید این خانهها را که مردم میسازند خدا اذن نداده که بلند باشد خوب است که مردم زور بزنند آن خانهای که خدا اذن داده بلند باشد بلند بدانند. پس بلندی عمارتش از آسمانها گذشته، چرا؟ به جهت آنکه تمام خلق آسمان و زمین باید در آن خانهها ببینند نور خدا را پس این خانه هم خانهای است که خدا اذن داده رفیع باشد و این چراغ و این چراغدان و این زجاجه در بالای آن عمارت نصب شده، حالا آیا میشود کسی این چراغ را نبیند؟
و حالا میبینی که جمعی کثیر آن چراغ را نمیبینند و کورند از دیدن آن، تو انشاءالله ملتفت باش و بدان که انها لاتعمی الابصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور لهم اعین لایبصرون بها معلوم است وقتی تو نخواهی ببینی خدا نخواستن را خلق میکند. پس اگر بخواهی ایمان را، ایمان را در قلب تو میگذارد، نخواهی هم ایمان را ختم الله علی قلوبهم خدا مهر میزند بر دلها، وقتی میل داشته باشی به ایمان خدا مهرش را برمیدارد. پس ملتفت باش انشاءالله، خدا جمیع خلق را از برای شناختن خود آفریده چنانکه در آن حدیث قدسی فرمایش میفرماید کنت کنزاً مخفیاً فاحببت اناعرف فخلقت الخلق لکی اعرف من گنجی بودم پنهان ولکن دوست داشتم که شناخته شوم مرا بشناسند از این جهت خلق کردم خلق را تا شناخته شوم.
حالا خدایی که خلق را از برای شناختن خود خلق میکند تو درجه به درجه پیش بیا تا نزدیک شوی. بدان مادامی که خلق را خلق میکند لامحاله حقی روی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 331 *»
زمین گذارده که این آسمان برای او میگردد این زمین به جهت او برقرار است که اگر او نباشد بیحاصل میشود خلقت این آسمان و زمین، این است که اگر امام یک آن روی زمین نباشد زمین خسف میشود.
پس مادامی که خدا خلق میکند خلق را بدان حقی گذاشته و این حق را هم خدا پرده روش نمیکشد؛ خودت دقت کن خودت کمک من کن خودت کمک خودت کن. اگر خدا خلق کند پردهای روی جایی خلق نمیتوانند آن پرده را بردارند خدا چیزی را مخفی کند مردم نمیتوانند آشکار کنند اگر اینطور قرار داده بود هیچ ارسال رسل نمیکرد، هیچ انزال کتب نمیکرد این خیلی واضح است چیزی را که او مخفی کرده باشد آن را کسی نمیتواند پیدا کند.
پس خدا دین خود را واضح کرده همیشه واضح بوده و هست دیگر اینهایی که گمان میکنند دین خدا در زمان ائمه طاهرین واضح بوده میگویند خوشا به حال آنها که در زمان ائمه بودند ما چه کنیم که در زمانی واقع شدهایم که ائمه بعضی از دنیا رفتهاند بعضی هم غایب شدهاند، حالا ديگر کمر ما را بشکنند که دين خدا را رواج بدهیم بنشینیم دود چراغ بخوریم استخوان خورد کنیم که دین خدا را رواج بدهیم. مردکه تو دین خدا عقلت نمیرسد چه چیز است. بله ما دستمان به امام نمیرسد که از خود امام چیزی بشنویم، آنها که آن روز بودهاند آنها به گوش خود شنیدهاند اما اینهایی که روایت کردهاند برای ما، اینها خودشان سهو دارند نسیان دارند خطا میکنند. خیلی از آنها کافر بودند منافقین بودند بسیاری بودند همه دروغ میبستند به امام، به پیغمبر. ما از کجا بدانیم این دین خدا است پس باید به مظنه عمل کنیم.
به همینجورها چیزها گفتهاند که هنوز من جرأت نمیکنم بگویم میترسم فسقشان را برای شما بروز بدهم. مردکه میگوید از وقتی آدم آمده روی زمین تا حالا، همیشه بنا بر مظنه بوده و خواهد بود، علی الظن مدار العالم و اساس عیش بنیآدم، همیشه به مظنه مردم عمل میکنند هیچ بار علمی نبوده در دنیا. شما انشاءالله
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 332 *»
بدانید خدا هیچ مظنه را نخواسته، در توی این قرآن که نازل کرده ببینید چند جا مظنه را مذمت میکند میگوید ان الظن لایغنی من الحق شیئاً ببینید اگر خدا بخواهد مذمت چیزی را بکند چهجور باید مذمت بکند، میگوید ظن هیچ کفایت از حق نمیکند، حق اصلاً داخل مظنه نیست ببینید چگونه منقلب میشود امر و برعکس کردهاند! عبرت بگیرید خدا گفته ان الظن لایغنی من الحق شیئاً هیچ چیز از حق ابداً در مظنه نیست، توی مظنه حق ابداً یافت نمیشود و ببینید که اینها برگشتند و برعکس گفتند هیچ یقینی در روی زمین نیست، خلاف خدا رغماً لأنف خدا کأنه گفتند به جز ظن هیچ دین و مذهبی نیست هیچ حقی نبوده در عالم مگر مظنه، به طوری که اگر یک بیچارهای پیدا شد و گفت مظنه را خدا مذمت کرده علم باید پیدا کرد یقین باید داشت به خدا، به پیغمبر، به احکام حلال و حرام، پی او میافتند او را تق تق میکنند که این از اجماع علماء بیرون رفته. این گفته به مظنه نباید عمل کرد، بیادبی به علماء کرده، مکن تا نگویند. باری کار دنیا اینطورها شده، خلاصه باز برویم پی حرفهای خودمان.
پس بدانید دین خدا از وقتی که آدم آمده روی زمین همیشه واضح بوده بیّن بوده آشکار بوده. حق همیشه پیش از خلق و با خلق و بعد از خلق بوده، حق نمیشود از روی زمین برداشته شود. ببینید آدم آمد و هنوز مخلوقی نبود و آدم پیغمبر خدا بود خدا او را فرستاد روی زمین و هنوز امت نبود پس حق پیش از خلق بوده و خلق توی حق تولید کردند، به همینطور بدانید حق همیشه همراه این خلق خواهد بود تا روز قیامت، اول در میان حق تولید کردهاند و بعد از این در میان حق فوت میشوند و در میان حق فرو میروند و در میان حق تولد کردهاند و خدا از برای حق خلقشان کرده و داد زده، حالا وقتی خدا خلق را برای حق خلق کرده دیگر آیا اهل حق کجایند و باید گشت پیداشان کرد و تعجب است که به همینجورها هم حدیث دارد، در حدیثی میفرماید المؤمن قلیل المؤمن قلیل المؤمن قلیل المؤمن اقل من الکبریت الاحمر و هل
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 333 *»
رأی احدکم الکبریت الاحمر آن کسی که ایمان به خدا دارد میفرمایند کم است، سه دفعه میفرمایند مؤمن کم است بعد فرمودند مؤمن کمتر است از گوگرد سرخ و اصطلاحی است گوگرد سرخ، گوگرد سرخ اکسیر است اکسیر را به اصطلاحی گوگرد سرخ میگویند، میگویند مؤمن از گوگرد احمر کمتر است حالا ببین گوگرد احمر چقدر کم است باز آن بیشتر است و با وجود این ندیدهاید آن را حالا مؤمن که از آن کمتر است مع ذلک میخواهید آن را ببینید؟ عرض میکنم اینها هست و اهل حق همیشه کم بودهاند، لکن فکر کنید دقت کنید اهل حق جوری بودند که هیچ کس راه به ایشان نمیبرد؟ اگر هیچکس اهل حق را نشناسد اگر مردم ندانند حق کجا است پس تکلیف ندارند، اگر خدا اهل حق را ظاهر نکند برای طالبین، از آنها نمیخواهد که حق را بگیرند و باطل را ترک کنند، لایکلف الله نفساً الا وسعها و الا ما آتیها پس اهل حق هستند، ستری و غباری هم روی آن نیست جماعت بسیاری هم میشناسند آنها را و انکار میکنند. و اینهایی را که عرض میکنم امر واقع را عرض میکنم، تمام روی زمین را میخواهم فرض کنی، ببین اینهایی هم که روی زمین هستند معلوم است دسته به دسته بوده، ادعا میکنند که حق به جانب ما است و آنهای دیگر اشتباه کردهاند. یکخورده اگر دقت کردی و فکر کردی و دین خدا را بخواهی، به آسانی به چنگت خواهد آمد. وقتی که دانستی اهل حق در روی زمین هستند آنوقت خواهی یافت که هر دستهای که بیرون رفتهاند، از این قاعده دین و مذهب بیرون رفتهاند.
پس عرض میکنم چنانکه حق با خدا است اظهار کردنش هم با خدا است خودش فرموده لیحق الله الحق و یبطل الباطل خدا باید بیان کند حق را و باطل را، حق را جوری بیان میکند که از آن بهتر نمیشود بیان کرد، خلق نمیتوانند آنجور بیان کنند آنجوری که خدا دینش را اظهار کرده والله تمام خلق عاجزند خیلی واضح است و بیّن است و آشکار است هیچ ستری و غباری و پردهای روش نیست، شک و ریب و شبهه توش نیست. خیلی جاها مثَل را خدا اینطور میزند برای کسانی که واقعاً حق
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 334 *»
میخواهند و طالب حق باشند میفرماید ما تستوی الظلمات و النور و لا الظل و لا الحرور سایه که میروی خنک میشوی آفتاب که میروی گرم میشوی، آیا این هیچ مشتبه شده برای تو که شاید سایه گرم باشد و آفتاب خنک، یا مساوی است؟ برای هیچکس مشتبه نیست با وجودی که خدا انسان را برای این خلق نکرده که نور و ظلمت را تمیز بدهند، ببینید به چه آسانی تمیز میدهند. شما را خلق نکرده که سردی و گرمی را تمیز دهید و میبینی به چه آسانی تمیز میدهی. همچنین و مایستوی الاحیاء و لا الاموات برای هیچکس مشتبه نمیشود با وجودی که خلق خلق نشدهاند برای اینکه تمیز بدهند مرده را از زنده و میبینید به چه آسانی میفهمند، به همین آسانی میفرماید هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون کسانیکه جاهلند با کسانیکه عالمند آیا مشتبه میشوند؟ مگر کسیکه خودش لج کند بخواهد گمراه باشد، خدا هم محتاج نیست به خلق، آنهایی که خودشان میخواهند گمراه باشند خدا ولشان خواهد کرد وامیگذارد خلق را هلاک میشوند، بشوند.
پس ملتفت باشید انشاءالله ببینید اهل حق همیشه جمیع حدود حق را دارا هستند البته هر صاحب کسبی عالم است به کسب خودش، همینطور صاحب دین حدود دین را میداند. پس اینهایی که دینشان همین است که پدر و مادر ما چنین گفتهاند این علم که نیست، این تقلید آباء و اجداد است، تقلید که شد علم توش نیست. خدا میداند آن کسانیکه خیلی ملّا بودهاند و تفسیر نوشتهاند و خیلی اسم دارند هنوز علم دين و مذهب ندارند توی اعتقاداتشان برو ببین بعینه اعتقاداتشان مثل آن جهالی است که در بازارند بلکه اعتقاد این بازاریها محکمتر است از اینها، آنهایی که قدری ضرب ضربوا یاد میگیرند بادی هم میکنند خیال میکنند مقربالخاقان خدا شدهاند خدایی هم که میگویند هواشان است، هواشان هم که کاری از او نمیآید نه نفعی میتواند برساند نه ضرری میتواند بردارد.
پس فکر کنید انشاءالله ببینید هر صاحب کسبی هر صاحب فنی در فن
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 335 *»
خودش باید عالم باشد نباید همینطور مثل آن پیرهزال شد که طبابتی میکند و هرچه دم زبانش آمد میگوید برو بده به بیمارت، لکن طبیب نیستند، طبیب باید بشناسد مرض را، مزاج دوا را بداند، بداند که فلان دوا چقدرش چه خاصیت دارد، برای هر کس چه خاصیت دارد، بله حالا رسم شده که پیرهزالها طبیب باشند. اعتقاد به پیرهزال داشته باشند لکن این موافق قاعده نیست. پیرهزال هرچه به زبانش آمد میگوید ننه برو فلان دوا را بده دیگر میبینی یا چاق شد یا مرد، پیرهزال نمیداند چطور شد چاق شد. طبیب که میشناسد دوا را میشناسد مرض را، میتواند طبابت کند طبیب هم باید از جانب خدا طبابت کند، حالا این خلق اجماع کردهاند که آنچه خدا گفته خلافش را بکنند، بله فلان پیرهزال چنین گفته است، گفته باشد.
دیگر فکر کنید که هر صاحب فنی هر صاحب کسبی که علی العمیا کسب کند مثل طبابت پیرهزال میشود هر صاحب کسبی که از روی تدبیر و تجربه و علم کار خودش را بکند، کارش درست میشود به جز طبابت که حالا طبابت مثل دینداری شده نعوذ بالله، همین که زنیکه پیر شد این دیگر طبیب میشود، مثل همدان که همین که یهودی شد این طبیب میشود، همین که اسمش یهودی است این دیگر طبیب است بسا آنکه رنگرز است، طبابت از او میخواهند، خیلی جاها دیگر رسم شده که زنها همینکه پیر شدند لامحاله طبیب میشوند.
حالا عرض میکنم همینطور شده است امر دین و مذهب، فکر کن ببین والله هیچ اغراق نمیگویم، حالا مایه دین و مذهب همین عمامه است همین که عمامه سر گذاشتی دیگر هر نامربوطی میخواهی بگو، دلیلت چه چیز است؟ دلیل نمیداند. دلیل چه چیز است نمیداند برهان چه چیز است نمیداند، از پیرهزال بپرس که مزاج فلان دوا چه چیز است نمیداند، هرچه سر زبانش آمد میگوید برو بده، دیگر چیزی راه نمیبرد.
پس اهل دین و مذهب دلیل راه میبرند برهان راه میبرند. پس آن دستهای که
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 336 *»
علم ندارند بیرونشان کن چرا که علم ندارند به دین و مذهب، دین ندارند، مذهب ندارند. تقلید آباء و اجدادشان را میکنند که مادر ما گفته فلان چیز آمد دارد فلان چیز نیامد دارد. والله مکرر عرض کردهام که همینجوری که پیغمبر آخرالزمان تحدی کرده به قرآن، میگوید اگر جن و انس جمع شوند که مثل این قرآن بیاورند نمیتوانند بیاورند دیدی که نیاوردند و هزار سال است که گذشته و هنوز نتوانستهاند که بیاورند، والله به همینطور حق در جمیع زمانها همینطور واضح و بیّن و آشکار است، به طوری که اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند خدشهای بر آن بگیرند زورشان نمیرسد.
ببینید اغلب اهل روزگار عداوت کردند با مشایخ ما و خواستند ردّ کنند ایشان را و نتوانستند. والله اگر جن و انس جمع شوند و پشت به پشت یکدیگر بگذارند یک رد نمیتوانند بر ایشان بکنند، کار خدا است نمیشود ردشان کرد. اگر بخواهند بگویند عملشان درست نبوده نمیتوانند چرا که دیدند که بهتر از همه مردم عمل کردند و اگر تقواشان بیش از همه نبود کمتر از دیگران نبود، دیدند که علمشان آنطور عملشان آنطور، چارهای ندیدند به جز اینکه افترا ببندند. گفتند اینها به معاد جسمانی قائل نیستند. میپرسی آخر کجا در کدام منبر گفتهاند که معاد جسمانی نیست، آخر ما قرآن خواندهایم بلکه ما معنی قرآن را بهتر از دیگران میدانیم، میفرماید دستها میآید شهادت میدهد در روز قیامت، پاها میآید شهادت میدهد جلود شهادت میدهند پوستها شهادت میدهند، ما اینطورها میگوییم چطور ما به معاد جسمانی قائل نیستیم؟ پس نیست اینها مگر افترا و اینها نیست والله مگر اینکه ایرادی والله نتوانستند بگیرند، فکرها کردند جنهاشان شیاطینشان هرچه زور زدند نتوانستند خدشهای بگیرند. بر مشایخ نمیشود خدشه گرفت اهل حق را نمیشود بر ایشان خدشه گرفت، خدا خودش فرموده انا نحن نزّلنا الذکر و انا له لحافظون خدا اهل حق را آورده، نمیشود ردشان کرد. جن و انسشان دیدند که نمیشود ردشان کرد لابد شدند افترا ببندند، مثل چه؟ دقت کنید انشاءالله بعینه مثل اینکه معاویه دید مقابل
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 337 *»
امیرالمؤمنین حرفی نمیتواند بزند، امیرالمؤمنین است نمیشود با او حرف زد هر حرفی که بزند او حرفی در مقابل آن میزند، لابد شد به افترا گفت حضرت امير غسل جنابت نمیکند. چارهای جز افترا گفتن ندیدند از این جهت گفتند نماز نمیکند و به طوری این را شایع کرده بود که در معرکه قشون معاویه، وقتی شخصی شنید حضرت امیر اذان گفت، صدای اذان را که شنید به رفیقش گفت ای، گوش بده در دسته علی هم صدای اذان میآید مردم که میگفتند علی نماز نمیکند رفیقش گفت ای احمق علی اگر اذان نگوید علی اگر نماز نکند، کی اذان میگوید کی نماز میکند؟ وقتی فهمید که اینها افترا بوده دوید از قشون معاویه رفت خدمت حضرت امیر، عرض کرد به من گفته بودند تو نماز نمیکنی روزه نمیگيری دزدی میکنی غسل جنابت نمیکنی از این جهت ما آمده بودیم با تو جنگ کنیم حالا میبینیم اذان میگویی نماز میکنی، من چه میدانستم اینها افترا است.
حالا هم همینطور است والله کم ترک الاول للآخر بلکه چقدر نادرستیها که آنها عقلشان هم نرسید، حالا میکنند. به یک کسی میرسند میگویند بابا این شیخیها به معاد جسمانی قائل نیستند. بابا، والله و بالله ما به معاد جسمانی قائل هستیم به آن پیر، به آن پیغمبر، ما بهتر از آن کسان دیگر قائلیم به معاد جسمانی. به بعضی میگویند اینها میگویند معراج پیغمبر جسمانی نبوده، پیغمبر به روحش به معراج رفت و حال آنکه ما میگوییم به آن نعلینی که در پای مبارکش بود به معراج رفت، وقتی موسی خواست که بالای کوه طور برود ندا رسید به او گفتند فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی اما پیغمبر چرم گاومیش را برد بالای عرش، در شب معراج با همان نعلین رفت بالای عرش، پس با جسم خودش رفته، باز از ما قبول نمیکنند که شما این اعتقادتان نیست. هرچه قسم هم بخوریم که این است اعتقاد ما، میگویند اینها توی دلشان اینطور نیست که به زبان میگویند. فکر کنید ببینید این قاعدهای که پیش گرفتهاند که من توی دلم یک چیزی است و به زبانم چیزی دیگر است،
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 338 *»
میگویم این قاعده از خدا است؟ از پیر است از پیغمبر است؟ این در کدام دین بوده است که کسی اظهار کند دینی را، بگویند این دین تو نیست و تو در توی دلت چیزی دیگر است؟ نصاری میگویند ما نصاراییم تو میگویی راست میگویی، یهودیها میگویند ما یهودی هستیم تو میگویی راست میگویید، سنیها میگویند ما سنی هستیم تو میگویی راست میگویید، شیعهها میگویند ما شیعهایم تو باید بگویی راست میگویید، حالا این از کجا پیدا شده؟ ما داد میزنیم که شیعه امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین هستیم باز میگویند شما علی را خدا میدانید، داد میزنیم که علی بنده خدا است پیغمبر بنده خدا است، علی نوکر این است، عبدٌ من عبید محمد است کوچک این است نوکر این است. بابا والله بالله که ما اینها را خدا نمیدانیم اینها را حجت خدا میدانیم خلیفه خدا میدانیم میگوییم ایشان تعریفها دارند فضائل و کرامات دارند، خدا ایشان را عالم خلق کرده به هر چیزی، خدا ایشان را قادر خلق کرده بر هر کاری، ایشان را کامل خلق کرده، فضل داده حکمت داده، آیه نور را درباره ایشان نازل کرده ایشان را در مقام خود واداشته در ادای آنچه از خلق خواسته، پس ایشانند والله قائممقامان خدا، همیشه نه در یک وقتی دون وقتی، روز اولی که خدا بنا کرد به خلقت عالم، همینجور خلق کرد عالم را که آن اول ما خلق الله را اول خلق کرد، او متصل بود بعد پشت سر این خلق را خلق کرد و واسطهشان اینها شدند. انشاءالله فکر کنید پس ابتدای خلقت را خدا ابتدا کرد به محمد و آلمحمد، بکم فتح الله و بکم یختم را در زیارتشان میخوانی، سنیها قائلند که پیغمبر اول ما خلق الله است السلام علی اول ما خلق الله را در اذانهاشان در گلدستههاشان داد میزنند، پس ایشانند اول ما خلق الله ایشانند که بیواسطه از خدا میگیرند لایسبقه سابق هیچ پیشیگیرندهای بر ایشان پیشی نگرفته، چنانکه لایلحقه لاحق و لایطمع فی ادراکه طامع، همه زیر رتبه او واقع هستند پس ایشانند که بیواسطه از خدا میگیرند پس ایشانند خلیفههای خدا و جانشینان خدا، اقامهم مقامه فی سائر عوالمه خدا ایشان را قائممقام [خود] کرد در
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 339 *»
هزار هزار عالم. به قول مطلق هرچه خلق کرده ایشانند امامش هرچه خلق کرده ایشانند حجتش تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً مبارک است آن خدایی که فرقان را نازل کرد بر عبد خودش محمد؟ص؟ تا اینکه بر عالمین پیغمبر باشد، کدام عالمین آن عالمینی که خدا خدای آن عالمین است همینطور در جمیع این عالمین امیرالمؤمنین خلیفه و جانشین آن پیغمبر است، پیغمبر هیچجا بیخلیفه نبوده همهجا او نذیر بود او هادی بود هرجا پیغمبر پیغمبر است والله در همانجا علی صاحب لوای پیغمبر است ولیّ امر پیغمبر است و اولی است از باقی، پس هیچ بار محمد والله بیعلی نبوده چنانکه هیچ بار علی بیپیغمبر نبوده. خداوند در حدیث قدسی فرموده لولاک لما خلقت الافلاک در یک حدیثی هم میفرماید اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم، ملتفت باش نمیخواهد بگوید علی متشخصتر است از پیغمبر، برای اینکه هرجا پیغمبر بود علی همراهش بود و از هم جدا نمیشوند. پس ایشانند اول ما خلق الله، ایشانند واسطه کل، پیغمبر کل پیغمبر آخرالزمان است و اوصیای او ائمه طاهرین و خلفای او همیشه ائمه طاهرین بودهاند و همیشه امری که به خلق باید برسد چه امر شریعت چه امر کون، هر فیضی به هرجایی باید برسد؛ آخر فیض خدا یا آب است یا علف یا هوا است یا چیزی دیگر است، هرچه هست، فیضهای خدا توی ملک خدا است و ایشانند خزانهداران ملک خدا، ایشانند سرّ خدا، ایشانند که تمام فضائل را خدا بر دست ایشان جاری کرده و میکند باری. دیگر طول کشید.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 340 *»
موعظه بيستويکم (شنبه / 21 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم که چون خداوند عالم حکیم بود این خلق را برای بازی نیافریده برای حکمتی و فایدهای آفریده و آن فایده را خدا خودش میدانست معلوم است الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر و فایده این خلق را معرفت خود و عبادت خود قرار داد، ظاهر آیه خلقت جن و انس را میفرماید در آن حدیث قدسی میفرماید کنت کنزاً مخفیاً فاحببت اناعرف فخلقت الخلق لکی اعرف من گنجی بودم پنهان، دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق را خلق کردم که شناخته شوم پس مادام که خدا خلق را خلق میکند معلوم است خواسته او را بشناسند و معلوم است بیان میکند رضا و غضب خود را از برای خلق. آنها را که بیان میکند شریعت میشود، فلان حلال است فلان حرام است. پس خدا خلق را برای معرفت آفریده و از برای بندگی و عبادت آفریده و معلوم است این خلق را تا تعلیم نکنند نمیدانند و تا به این خلق نگویند مراد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 341 *»
خود را و تا به اینها نگویند چیست محبوب خدا خلق نمیدانند و تا نگویند چیست مسخوط خدا، خلق خودشان نمیدانند. پس خدا بود و هیچ خلقی نبود و خودش میدانست که خلقی خلق خواهد کرد و خودش میدانست که وقتی خلق میکند آنها را بعضی چیزها محبوب اوست بعضی چیزها مسخوط اوست و هیچکس خبر از این امر نداشت و تمام خلقی که خلق کرد از برای همین خلق کرد که او را بشناسند مراد او را بیابند محبوب او را بدانند، پس به محبوب عمل کنند، از مبغوض اجتناب کنند و تمام خلق جاهل بودند، خواست خود را برای این خلق بیان کند یا باید خودش بیاید پیش اینها یا اینها را ببرد پیش خود یا کسی را بفرستد. پس معلوم است که خداوند از رتبه خدایی نمیآید پایین که مردم ببینندش، نه هم صداش را کسی میشنود، پس خدا که از رتبه خدایی خلع نشد و به صورت خلق ظاهر نشد و میخواست خلق مراد او را بدانند میخواست او را بشناسند و باز میدانست که نمیدانند و میدانست که باید تعلیمشان کرد، پس رسول فرستاد در میان اینها حالا رسولهای بسیاری آمدهاند از جانب خدا و همه تعریف کردهاند خدا را، هم حلال خدا را هم حرام خدا را آوردهاند، شریعت را منتشر کردهاند. روز اولی که خدا خلق کرد خلق را تمام خلق جاهل بودند هیچکدام نمیشناختند، پس برای همه باید تعریف کند خود را برای همه باید بیان کند خود را و اگر در اینها خودت فکر کنی خیلی فضائل آلمحمد را به چنگ میتوانی بیاری.
پس خدا میدانست مراد خودش را و بس و خلق جاهل بودند به مراد خدا و خدا خود را میشناخت و خلق جاهل بودند به او و میخواست خلق بشناسندش پس باید بیان کند، پس خلق کرد اول موجودات را و آن کسی را که جمیع موجودات زیر پای او هستند و هر اولی این است حکمش، پس خلق کرد خلق اول را و به این خلق اول گفت به خلق دويم و سیّم و چهارم مرا بشناسان، من میخواهم آنها مرا بشناسند تو به آنها مرا بشناسان، من میخواهم آنها عبادت و بندگی من کنند تو برو رسم بندگی را به
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 342 *»
آنها تعلیم کن، و آن شخص خلق اول بود؟ص؟. پس بدانید و ملتفت باشید انشاءالله پیغمبر شما نیست مثل سایر پیغمبرها، سایر پیغمبران مبعوث بودند بر قومی بسا پیغمبری بر هزار نفر مبعوث بود بسا بر صدهزار نفر و بیشتر مبعوث بود و پیغمبر شما چنین نیست که بر یک نفری مبعوث باشد یا بر یک قومی، پیغمبر شما؟ص؟ پیغمبری است که مبعوث است بر جمیع مخلوقات چرا که جمیع مخلوقات بندگان خدایند، جمیعاً باید خدا را بشناسند پس همه پیغمبر میخواهند. این است آن مطلبی که خدا میفرماید تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً مبارک است آن خداوندی که نازل کرد قرآن را بر بنده خودش، فرقان را بر محمد؟ص؟ تا اینکه بر جمیع عالمین نذیر باشد چنانکه خدا خدای جمیع عالمین است جمیع این عالمین پیغمبرش محمد بن عبدالله است؟ص؟ مردم هم همه قبول داشتند اینها را، منّی در میان آمده مردم را به جاهلیت برگردانیده. اگر به صرافت خود میبودند مردم انکار این حرفها را نمیکردند، وقتی که منّی پیدا شد مردم را هی به شک و شبهه میاندازد. این مردم غافلند از کار و بار پیغمبر آخرالزمان؟ص؟، سایر پیغمبران اول ما خلق الله نبودند مردم نمیدانند که محمد و آلمحمد سلام الله علیهم کسانیند که خدا به ایشان گشود ملک خود را خدا ملک را به ایشان مفتوح کرد و ملک را به ایشان ختم کرده و این حکایت را آنهایی که فیالجمله سوادی دارند البته در تفسیر امام حسن عسکری صلوات الله علیه دیدهاند. این مفسرین دیگر نگفتهاند نگفته باشند آنها خودشان هم دين ندارند. میفرماید خدا به واسطه محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم جمیع پیغمبران را بابصیرت کرد دین داد عهد پیغمبر و ولایت او را از قوم موسی گرفت، آنهایی که طالب حق بودند و آنها هم میسپردند به آنهایی که اهل حق بودند بعد از خودشان. پس در هر عصری همه محمد و آلمحمد را میشناختند. بله حالا یک یهودی نشناسد محمد و آلمحمد را چه مضایقه، یک نصارایی نشناسد چه مضایقه، بد هم بگوید حالا هم خیلی هستند که میگویند که محمد در فلان سنه به
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 343 *»
دنیا آمد و در فلان سنه مرد حالا هم مثل این چوب منبر است! نمیدانم مردم چقدر ناصبند و چقدر عداوت محمد و آلمحمد را دارند میگويند پيغمبر وقتی مُرد مثل اين منبر است. آن خبيث نجس ديگر عصاش را انداخت گفت امیرالمؤمنین مثل این عصا است. این خبيث، مرده بیپير خودش را دیده خیال میکند مرده ایشان هم مثل مرده خودش است، دیگر غافل است از اینکه ایشان مردهشان و زندهشان مثل هم است. شما میدانید زنها میدانند بچهها میدانند درویشها سر کوچهها داد میزنند که اینها وقتی میمیرند نمیمیرند میفرماید ان میتنا اذا مات لمیمت و ان قتیلنا اذا قتل لمیقتل از ما کسی که کشته شد خیال نکنید که تمام شد و رفت بلکه کشته ما کشته نیست و کشته نشده همچنین اگر کسی از ما مرد خیال نکنید که مرد بلکه مرده ما نمرده و این معنی را صریحاً خدا در قرآن فرموده که و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند، گمان نکنيد که آنها مردگانند بل احیاء عند ربهم یرزقون بلکه زندگانند در نزد خدای خود روزی میخورند. پس ایشانند که زندگانند و ایشانند که آقای تمام ملک خدایند نه این است که آقای همین من و تو باشند بلکه آقای پیغمبرانند و پیغمبر پیغمبر آخرالزمان است. آیا هیچ میدانی پیغمبر آخرالزمان یعنی چه؟ اول زمانش اول وقتی است که خدا خلق کرد ملک را آخر زمان وقتی است که دیگر ملک آنجا نیست و پیغمبر پیغمبر است از اول زمان تا آخر زمان و والله سایر پیغمبران جمیعاً حکام ایشانند والله مأمورانند از جانب ایشان. اینها را خودشان تک تکی گاهی درباره بعضی از پیغمبران فرمایش فرموده، حضرت امام حسن عسکری صلوات الله علیه میفرماید ان الکلیم لمّا عهدنا منه الوفاء البسناه حلة الاصطفاء چون موسی را دیدیم وفا به عهد میکند وقتی عهد از او گرفتیم دیدیم وفا به عهد میکند از این جهت خلعت نبوت را برای او فرستادیم. پس ایشان نبی میکنند هر که را بخواهند. خدا میداند اگر منّیها میگذاشتند شما زود توی راه میافتاديد لکن این منّیها مردم را به شک و شبهه میاندازند نمیگذارند ما از
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 344 *»
فضائل ایشان بگوییم. خلاصه پس ایشانند نذیران اولیٰ، آن نذیر اول و آن واسطه اول ایشانند و پیش از ایشان نذیری نیست و هر اولی حکمش این است که عرض میکنم، اول خدا شروع کرده است به خلقت محمد و آلمحمد سلام الله علیهم اول خلق کرد ایشان را و هیچ خلقی نبود بعد دیگر هر کس هست و هرچه هست از دست او باید جاری شود و همه بعد از اویند و ببین چه جور آن بعدها پیدا شدند.
فکر کن انشاء الله درست دقت کن، خیال مکن خدا پیغمبر را مثل کوزه ساخت و جایی گذاشت پشت سرش کوزه دیگر ساخت پشت سرش کوزه دیگر و هکذا، آن کوزه اولی اول بود، دويمی دويم، سیّمی سیّم. ملتفت باشید انشاءالله، خداست خالق کل چیزها و همه را او خلق کرده و لکن بعضی چیزها را خلق کرده به واسطه، بعضی را بیواسطه، انشاءالله فکر کن و خیال مکن که دین و مذهب و آنهایی که از پیش خدا آمده مشکل است بلکه آسان است یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر هرچیزی که مشکل است از خدا نیست آنچه از خدا است آسان است، لکن بعضی مردم دین نمیخواهند و عمداً لگد به بخت خودشان میزنند. کار خدا همهجا آسان است امر خدا همهجا آسان است لایکلف الله نفساً الا وسعها خدا تکلیف نمیکند مگر آنچه در وسع است و وسع دون طاقت است لایکلف الله نفساً الا ما آتاها تکلیف نمیکند مگر آنچه به آنها داده.
از جمله مسائلی که باید بدانی تو این است که خدا بعضی چیزها را بیواسطه خلق کرده بعضی چیزها را بهواسطه خلق کرده و هم بیواسطهها و هم بهواسطهها مخلوق خدا هستند. این منبر را خدا خلق کرده نجار را هم خدا خلق کرده اما این منبر را به واسطه نجار خلق کرده. همچنین به همینجور جمیع کارهای کارکنها را، در کار خود فکر کنید. پس ببینید خدا است خالق آفتاب و خدا است خالق نور آفتاب، خدا است خالق خود چراغ و خالق نور چراغ که منبثّ در فضا است، لکن آنی که پهن میشود به واسطه چراغ خلقت شده اما خود چراغ نور را خلقت نکرده. همینطور خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 345 *»
تو را خلق میکند و کارهای تو را هم خلق میکند خلقکم و ما تعملون پس نماز شما مخلوق خدا است روزهای که میگیری مخلوق خدا است راه میروی حرکت تو مخلوق خدا است ساکن میشوی سکون تو مخلوق خدا است، مینشینی نشستن تو مخلوق خدا است، میایستی این ایستادن مخلوق خدا است، خدا تو را خلق کرده و کارهای تو را هم خلق کرده. فرق میان تو و کارهای تو همه همین است که تو اصلی کارهات فرع تو است، تو اگر نماز نکنی خدا نماز برای تو خلق نمیکند تو اگر روزه نگیری خدا روزه برای تو خلق نمیکند وقتی نماز میکنی خدا نماز خلق میکند برای تو مثل اینکه وقتی غذا میخوری سیری خلق میکند برای تو وقتی آب میخوری سیرابی خلق میکند برای تو چنانکه وقتی غذا نمیخوری گرسنگی خلق میکند برای تو.
پس کارهای خدا دو جور است بعضی کارها را که میکند بعضی چیزها را بیواسطه ساخته و خلقت کرده بعضی چیزها را بهواسطه ساخته. پس دقت کن آن اول مخلوقات را ببین از چه درست کردهاند از چه ساختهاند؟ اگر یکخورده شعورت را به کار بری علانیه میبینی نمیشود پیغمبر را بهواسطه ساخته باشند، اول مخلوقات را ببین از چه درست کردهاند بهواسطه که درست کنند؟ او اول است کسی دیگر نیست پیش از او، آن چیزی که اول مخلوقات است دیگر پیشش چیزی نیست ابداً این را بخواهند از چیزی درست کنند نیست چیزی که از آن او را درست کنند. پس اول مخلوقات را خودش را به خودش میسازند بیواسطه میسازند و والله آن مخلوقی که به خودش برپا است آن مخلوقی که به خودش درست شده به خودش ساخته شده و لایسبقه سابق و لایفوقه فائق و لایلحقه لاحق و لایطمع فی ادراکه طامع چنین خلقی محمد و آلمحمدند صلوات الله علیهم، پس ایشانند اول موجودات که بیواسطه خلق شدهاند، تمام خلق یا نور ایشانند یا سایه ایشان، باقی خلق را خدا از نور ایشان آفریده مثل اینکه آفتاب را خدا خلق کرده نور آفتاب را هم خدا خلق کرده بهواسطه این نور آفتاب جمادات را هم خلق میکند بهواسطه این نور آفتاب، جمیع
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 346 *»
گیاهها را خدا میآفریند. اگر این آفتاب نبود این گیاهها روییده نمیشدند، بهواسطه این نور آفتاب خدا جمیع حیوانات را میآفریند. پس ملتفت باش انشاءالله که آن خلق اولی هم که این آفتاب والله بهواسطه او پیدا شده او بهواسطه خلق نشده خدا به او میفرماید لولاک لماخلقت الافلاک اگر تو نبودی من آسمانها را خلق نمیکردم اگر تو نبودی من این آسمان را میخواستم چه کنم این زمین را میخواستم چه کنم لولاک لماخلقت الافلاک اگر پیغمبر نبود آفتاب هم نبود ماه هم نبود پس آفتاب و ماه و جمیع ستارگان از نور محمد و آلمحمد سلام الله علیهم آفریده شدهاند. در حدیثی میفرمایند خدا از نور حضرت سیدشهداء آفرید جمیع بهشت و حورالعین را و والله حسین بهتر است از بهشت و حورالعین، و حقیقتاً پیش دوستانش حسین خیلی عزیزتر است و محترمتر است از بهشت و حورالعین و میفرماید در آن حدیث که خدا از نور حضرت امام حسن سلام الله علیه آفرید آفتاب و ماه را و والله امام حسن خیلی بهتر است از این آفتاب و ماه، معلوم است کسی که این آفتاب و ماه از نور او خلق شدهاند البته از این آفتاب بهتر است این حدیثش بود که شنیدی انشاءالله ملتفت باش معنیش را. ببین جمیع نوری که در روی این زمین است به واسطه این آفتاب است جمیع خلقی که در روی زمین هستند به واسطه این آفتاب موجود شدهاند این آفتاب اگر نبود این آبها یخ میکرد این آفتاب اگر نبود این زمین را نمیشد بکنی، به واسطه این آفتاب است که زمین را میشود کند. این آفتاب وقتی هست آبها جاری میشود زمین را جابجا میتوان کرد اگر نباشد همه یخ میکند، نمیبینید گیاهها در زمستان میخشکد تابستان که آفتاب بالا میآید همه بالا میآیند، به قدر یک نی پایین میرود اینها همه میخشکند. به واسطه این آفتاب خدا جمادات را خلق کرده جمیع این جمادات را زمین و کوه و دشت را خدا به واسطه این آفتاب خلق کرده جمیع گیاهها را خدا به واسطه این آفتاب خلق کرده هوا سرد باشد نمیشود گیاه بروید گیاه که نیست حیوانی هم نخواهد بود پس جمیع حیوانات به واسطه این آفتاب مخلوق شدهاند
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 347 *»
جمیع انسانها به واسطه این آفتاب مخلوق شدهاند و تعجب این است که خود این مردم اینها را میگویند و انکاری ندارند از فضائل آفتاب و لکن اینها را درباره امیرالمؤمنین که میگویی انکار میکنند. فکر کن که چرا چنین است این به جهت این است که خدا آفتاب را فصلالخطاب خلق نکرده این آفتاب را مردم میبینند و میدانند این کارها را میکند انکار فضائلش را هم نمیکنند و لکن وجود مبارک حضرت امیر فصلالخطاب شده و اتفاقاً اسمش هم فصلالخطاب است یعنی دو نیم میکند حق و باطل را و از هم جدا میکند.
علیّ حبّه جُنّة | قسیم النار و الجَنّة |
اینها را سنّیها والله میدانند همينها را سنّیها گفتهاند. منّیها اگر اينها را وازنند خيلی از سنّی بدتر میشوند ديگر آن وقت سنّی از آنها تبرّی میکند. پس
علیّ حبّه جُنّة | قسیم النار و الجَنّة |
هر کس دوست علی است این سپری جلوی خود گرفته که نمیگذارد عذاب خدا به او برسد و این علی قسیم نار و جنت است که خطاب میکند خدا به محمد و علی که القیا فی جهنم کل کفار عنید ای محمد و علی شما دو نفر در جهنم بیندازید هر کس دشمن شما بود در دنیا. دیگر محمد چون شأنش بلندتر است او به علی میگوید، دیگر نمیدانم علی چه میکند بلکه علی هم خودش بزرگتر است از اینکه مردم را بگیرد در جهنم بیندازد و یا دستشان را بگیرد به بهشت ببرد، والله قسیم نار و جنت دوستان امیرالمؤمنینند.
میفرماید در حدیثی و چون نمونهایست عرض میکنم چشم مؤمنین روشن شود و يکقدری هم دماغ منّیها بسوزد. پس عرض میکنم در روز قیامت خدا خطاب میکند به پیغمبران وقتی قیامت برپا میشود امر میکند پیغمبران حاضر شوند و سؤال میکند خدا از پیغمبران که آن رسالتی را که من گفتم آن را رفتید رسانیدید؟ میگویند بلی، خدا شاهد میطلبد از پیغمبران، دیگر چرا شاهد میطلبد و سرّ اینها را بخواهید
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 348 *»
عرض کنم طول میکشد بخواهی هم همه چیز را در یک مجلس یاد بگیری نمیشود حالا سرّ اینها هم میماند بماند وقتی دیگر بپرس. باری پس خدا پیغمبران را میفرماید شاهدتان کیست که رسالت مرا رسانیدید؟ عرض میکنند خدایا شاهدی که قرار دادهای روز اول، محمد را شاهد بر تمام خلق قرار دادهای او شاهد است، اینها میروند و محمد را؟ص؟ میآورند که ادای شهادت کند آنوقت حضرت به حضرت امیر فرمایش میکنند حضرت امیر میگوید بروید جعفر طیار را بیارید، به جمعی میگویند میروند جعفر طیار را میآرند جعفر طیار که میآید شهادت میدهد که نوح رسالت را رسانده ابراهیم رسالت را رسانده. راوی عرض میکند چرا حضرت امیر را نمیفرستد چرا خود حضرت امیر نمیآید شهادت بدهد؟ میفرماید که حضرت امیر شأنش بالاتر است از اینکه شهادت بدهد در این مطلب، اینقدر شهادت که نوح قاصدی کرد و قاصدی را درست کرد، این شهادت جعفر طیار هم کفایت میکند، خلاصه باز بابصیرت باشید و آن وقت از جعفر میشنوند. حالا با وجود این کسی از حضرت صادق میپرسد از شأن جعفر و واقعاً جعفر خیلی متشخص بود رفت شهید شد در راه خدا دو دست او را کفار از بدن جدا کردند دستهاش را بریدند و در عوض، خدا دو بال به این جعفر داد که در جنت با آن دو بال با ملائکه پرواز میکند، عوض دو دستش خدا دو بال به او داد از این جهت طیّار اسمش شد. خلاصه میپرسند از حضرت صادق که جعفر متشخصتر است یا سلمان؟ میفرمایند که آیا تو گمان میکنی جعفر را مثل سلمان؟ آن وقت بنا میکنند تعریف جعفر را کردن و قدری فرمایش میکنند بعد میفرمایند اما سلمان فصلی الله علی سلمان حالا آیا تو خیال میکنی سلمان آدم کوچکی است؟ و در هر زمانی بدانید که امثال سلمان هستند در روی زمین، حالا دیگر آنها معروف هم نباشند مشهور هم نباشند نباشند مثل اینکه خود امام زمان هست روی زمین چون میترسند ميان اين مردم ظاهر نمیشوند بلکه در غیب به واسطه ایشان این عالم میگردد یعنی خود را به این مردم نمینمایند و در هر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 349 *»
زمانی سلمانی هست. حدیث دارد فی کل عصر سلمان در هر عصری مثل سلمانی، مثل اباذری هست.
باز ملتفت باشید نه یک نفر میخواهم عرض کنم، میخواهم بگویم همچو جور کسان که مثل سلمان و ابوذر باشند در هر عصری هستند که مأموم حقیقی هستند برای امام، امامیت امام به مأمومیت مأموم برپا است. پس عرض میکنم بزرگان شیعه کسانی هستند مثل سلمان که آیینه سرتاپانمای امامند چرا که اگر مثل یک سلمانی نبود که اقتدای حقیقی به امام کند امام مأمومی نداشت، اگر کسی برود در مسجدی و هیچکس به او اقتدا نکند خودش برای خود نماز کند این امام اسمش نیست بلی اگر امام کسی پشت سرش نماز کرد به همراه او به رکوع رفت و به سجود رفت و در جمیع چیزها اقتدا کرد به او، پیروی او را کرد آن را امام میگویند آن را مأموم. حالا به هر طور، ائمه امامند و مأموم حقیقی بزرگان شیعه هستند که متابعت میکنند امام را در هر حرکتی در هر سکونی، اگر در هر حرکتی و سکونی نباشد کسی که متابعت بکند امام را امامِ که باشند؟ وقتی کسی نماز کند اقتدا به او نکنی امام نیست پس شرط امامبودن امام، مأمومبودن مأموم است. پس بزرگان شیعه باید در جمیع احوال و اقوال و افعال و حرکات و سکنات مثل امام باشند و چنین کسان هستند روی زمین، غایب هم هستند باشند باید اعتقاد به ایشان کرد خود امام هم غایب است باید اعتقاد کرد. کسی به امام غایب اعتقاد نداشته باشد این از مذهب شیعه بیرون است همینجور اگر کسی خیال کند که از برای امام همچو مأمومینی نیست او هم بیدين و بیمذهب است. پس بدانید که در هر زمانی مانند سلمان هستند جمعی و موافق اخبار از برای هر امامی دوازده نفر از امثال سلمان هست دیگر درجه ابوذر یک قدری از درجه سلمان پستتر است، در زمان هر امامی از اینجور هم به قدر هفتاد نفر هستند که امام میفرستد آنها را در روی زمین که آنها دین خدا را منتشر کنند دیگر آنها هم بسا میآیند چیزها میگویند و حرف هم میزنند با مردم و نمیگویند ما چهکارهایم، چه پیشهایم.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 350 *»
باری ایشانند یعنی پیغمبر و آلپیغمبر صلوات الله علیهم اجمعین فرمانفرمای ملک خدا، والله کسی که اقرار نداشته باشد به بزرگان شیعه و نشناسد به این صفت اینها را که قسیم جنت و نار ایشانند ایمانش کامل نیست و قسیم جنت و نار باشند نقلی نیست چنانکه خود ایشانند قسیم جنت و نار. والله در زمان خودشان همینجوری که راه میرفتند خلق را دو قسمت میکردند بعضی اهل جهنم میشدند بعضی اهل بهشت، هر کس سلمان را دوست میداشت اهل جنت بود هر کس با او عداوت داشت اهل جهنم بود میفرماید در حدیث عجیب غریبی که اگر خلق زمین و آسمان محبت سلمان را داشته باشند بوی جهنم به مشامشان نخواهد رسید همینطور امثال سلمان را فکر کن، ملائکه به آن بزرگی و جمیع ملائکه معصومند و مطهر و در عالم ذر خدا عهد ولایت سلمان را از ملائکه هم میگیرد میفرماید اگر اهل زمین و آسمان محبت سلمان را داشته باشند اهل نجاتند و همچنین اگر اهل زمین و آسمان عداوت سلمان را داشته باشند خدا آنها را به رو در آتش جهنم میاندازد هیچ باکیش نیست اینها نماز کرده باشند یا روزه گرفته باشند اعتنائی ندارد به نمازهای آنها. دیگر حالا دقت کن، پس وقتی نوکرهاشان اینطور باشند خودشان خیلی متشخصترند حالا قسیم جنت و نار باشد امیرالمؤمنین این را سنیها هم در کتابهاشان نوشتهاند علی ساقی حوض کوثر است قسیم جنت و نار است سنیها در کتابهاشان نوشتهاند و اقرار دارند. این حرفهایی که حالا میشنوید از این انکار فضیلتها تا حالا والله در هیچ خلايی نبوده. بله حضرت امیر یک نفر است یک نفر چطور در مشرق و مغرب عالم حاضر است و هر کس میمیرد بر بالین او حاضر میشود؟! این
یا حار همدان من یمت یرنی | من مؤمن او منافق قبلا |
هم از حضرت امیر نیست این را بستهاند به آن حضرت مال کسی دیگر است، پس در شرق و غرب عالم حاضر نیست! شما فکر کنید حضرت امیر در شرق و غرب عالم حاضر است وقتی میمیرند مردم حضرت امیر بالای سرشان حاضر میشود نهایت
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 351 *»
برای کافر به صورت مهیب میآید و امر میکند به ملکالموت که عذابش کن. برای مؤمن به صورت خوش میآید به ملکالموت میگوید با او مدارا کن. نمیدانم این کسی که شخص واحد است در حال واحد نمیتواند در شرق و غرب عالم حاضر باشد، نمیدانم این شخص واحد چطور روز قیامت ساقی حوض کوثر خواهد شد؟ روز قیامت که جمیع خلق از آدم تا خاتم همه حاضرند که از زیادتی حسابش را نمیشود کرد که چقدر میشوند خدا میداند که چقدر میشوند اینها تماماً تشنهاند و تماماً آب میخواهند و ساقی آن حوض کوثر حضرت امیر است و چنان حوضی است حوض کوثر که تمام این عالم پیش آن حوض هیچ نیستند. عرض میکنم جمیع این دنیا والله یک خانه بهشت نمیشود جمیع دریاها را روی هم بریزی مثل یک کاسه از آن کاسهها نمیشود میفرماید حوض کوثر از مشرق است تا مغرب دیگر شرقش از شرق این عالم در رفته غربش از غرب این عالم در رفته و حضرت امیر هم یک شخص است و شخص واحد در امکنه عدیده هم هست چرا که اینهمه مردمی که هستند همه تشنهاند و همه آب میخواهند اگر بنا باشد صبر کند یکی یکی به آنها آب بدهند هر کدامی چندهزار سال باید صبر کنند و چنین نیست بلکه والله به طرفةالعینی همه را سیراب میکند. پس بدانید انشاءالله که ساقی حوض کوثر حضرت امیر است صلوات الله و سلامه علیه اگر این صفت او نیست و او ساقی حوض کوثر نیست و کسی دیگر میکند سقایت حوض کوثر را چرا کسی دیگر را نگفتند ساقی حوض کوثر چرا امام حسن را نگفتند ساقی حوض کوثر چرا امام حسین را نگفتند ساقی حوض کوثر خود پیغمبر را چرا نگفتند ساقی حوض کوثر جبرئیل را چرا نگفتند ساقی حوض کوثر معلوم است آنها نیستند معلوم است ساقی حوض کوثر آن شخص است که غیر از امام حسن است غیر از امام حسین است غیر از پیغمبر است شخص هم هست و شخص واحد است و در آن واحد در جمیع جاها حاضر است و تمام خلق اولین و آخرین را در طرفةالعینی آب میدهد طوری هم آب میدهد که فهمیدنش خیلی آسان
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 352 *»
است و همان را امام؟ع؟ تعلیم میکند به اصحاب خودشان که مردم با سنّیها که حرف میزنند بتوانند جواب آنها را بدهند. من هم عرض میکنم که شما انشاءالله با منّیهای خودتان که حرف میزنید بتوانید جوابشان را بدهید. مردکه میگوید حضرت امیر مثل این منبر است! همینطور نفهمیده حرف میزند، مردکه این چوب است او حضرت امیر است کجاش مثل هم است یا اینکه میگوید امیرالمؤمنین وقتی مرد مثل این عصا کاری از او نمیآید! این چه نامربوطی است که میگویی! یا خیر، شخص واحد در حال واحد در امکنه عدیده محال است باشد! دلم میخواست يک کسی ريش اين منّی را بگيرد ــ من که تسلط ندارم که بگيرم لکن صاحب تسلط هست در دنيا ــ که ای منّی شیطان در دنیا هست یا نه؟ البته هست شیطان در دنیا، این شیطان پدری دارد و مادری دارد یا نه؟ البته دارد. پس این شیطان یک شخص است غیر از پدر و مادرش و تمام خلق روزگار، از آدم گرفته تا خاتم، هرجا هر کس پاش به سنگ سختی میگیرد هر جا هر کس وسوسهای براش میآید میگوید خدا لعنت کند شیطان را حتی آدم که گندم خورد شیطان واش داشت. پس این شیطان شخص واحد است در آن واحد وسوسه میکند در جمیع مکانها در جمیع زمانها شخص واحدی است و در آن واحد عالم است به جمیع خیرات از اینجهت آنها را منع میکند و این شخص واحد است و در حال واحد میداند جمیع بدیها را و از این جهت مردم را به آن بدیها امر میکند ملعون خدا هم هست مطرود خدا هم هست آخر هم خدا خودش و اتباعش را میبرد به جهنم، ملائکه میکشند میبرندش به جهنم. غرض، این شیطان عالم هست به جمیع خیرات و این شیطان عالم هست به جمیع شرور، این شیطان متصرف هم هست در رگ و ریشه مردم در جمیع مکانها و در جمیع زمانها تصرفات میکند و هیچکس نمیگوید این شریک خدا است وکیل خدا است مأذون از جانب خدا است، شخص ملعون مطرودی هم هست. اما حالا تا بگویی حضرت امیر جمیع خیراتی که خدا خلق کرده میداند میبینی داد و فریاد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 353 *»
است که بلند شد که ای ملعون ای کافر ای مرتد مگر حضرت امیر غیب میداند؟ اگر امام علم غیب میداند پس لایعلم الغیب الا الله یعنی چه؟
خلاصه شما ملتفت باشید انشاءالله در همین شیطان که عرض کردم فکر کنید این شیطان عالم است به جمیع خیرات از این جهت مردم را از آنها منع میکند و عالم است به جمیع شرور و مردم را به آنها میدارد خدا اجلّ از این است که خلق کند شیطانی را که عالم باشد به جمیع خیرات و منع کند مردم را از آنها و این شیطان عالم باشد به جمیع شرور و امر کند مردم را به آنها و او را قادر کند که تصرف داشته باشد در بنیآدم مانند خونی که در بدن بنیآدم جاری میشود یک اسم اعظمی هم راه میبرد که به آن هرکاری میخواهد میکند حالا امام میفرماید که خدا اجلّ از این است که چنین شیطانی بر خلق مسلط کند و در مقابل این امامی را درست نکند که اقلاً به قدر این شیطان متصرف باشد که حفظ کند دوستان خود را و نگذارد که گمراه شوند. پس شخص واحد در حال واحد در امکنه عدیده نمیشود باشد، این حرف دیگر برای همان آخوند باشد که میگوید. عزرائیل شخص واحد است و در شرق و غرب عالم هی مردم از دنیا میروند و میمیرند و همه را هم عزرائیل جانشان را میگیرد اگر خدا میتواند او را قادر کند که همهجا باشد و بتواند جان بگیرد میتواند همچو قدرتی هم به امیرالمؤمنین بدهد که هرجایی عزرائیل جان میگیرد امیرالمؤمنین هم آنجا باشد و فرمانفرمایی کند دیگر یا به عزرائیل حکم میکند که شدت کن و به سختی جانش را بگیر یا میگوید با او مدارا کن. همینطوری که عقل ابا ندارد که عزرائیل همهجا باشد عقل ابا هم از این ندارد که حضرت امیر هم همهجا باشد میبینید عیب ندارد حضرت امیر هم باشد و حال آنکه جمیع ملائکهای که هستند جمیعاً صادرند از امر آن حضرت، هیچکدام قدم از قدم بر نمیدارند مگر به اذن خاصی از آن حضرت، عزرائیل میآید خدمت آن حضرت عرض میکند بروم کجا جان که را بگیرم هرجوری دستورالعمل میدهند میکند و والله دستورالعمل میدهند و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 354 *»
والله بیاذن او قدم از قدم نمیتواند بردارد، والله بیحول او بیقوه او کاری نمیتواند بکند. پس به ولایت حضرت قوت به بدنش میآید که میتواند همهجا حاضر باشد ولایت حضرت امیر اگر نبود دهنش میچاييد اینجور تسلط داشته باشد، به قوتی که در ولایت حضرت امیر هست جبرئیل مسلط است و کارها میکند، جمیع ملائکه به آن قوت زندهاند والله تماماً به محبت این بزرگواران است زندگیشان و حیاتشان و حرکتشان و سکونشان.
خدا عرش را که خلق کرد خواست این عرش برداشته شود، صد هزار اندر هزار ملک خلق کرد و عدد ملائکه از جمیع مخلوقات بیشتر است و قوتشان هم بیشتر است وحی شد به جمیع آن ملائکه که به قوهای که من به شما دادم عرشی را من خلق کردهام آن را بردارید تمام آن ملائکه خواستند به کمک یکدیگر عرش را حرکت دهند و آن را نتوانستند بجنبانند چه جای اینکه بردارند. امر شد که شما کنار بروید کنار رفتند هشت نفر از این ملائکه را انتخاب کرد به آنها تعلیم کرد که بگویید به ولایت امیرالمؤمنین برمیداریم عرش را، این لفظ را گفتند و برداشتند عرش به آن بزرگی را روی دوش خود گذاشتند و حالا هم هست و هیچ خستگی براشان نیست و این هشت ملک حامل عرشند و تا ملک خدا هست عرش روی دوش آن هشت نفر است و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیة و اینها خستگی نمیفهمند. اینها نیست مگر به ولایت امیرالمؤمنین که این قوه را پیدا کردهاند. حالا دیگر خود امیرالمؤمنین قوتش چقدر است خدا میداند. این حرف را به منّیها میگویم که خدا است و قادر است. بابا، علی را خدا خلق کرده و خیلی قوه هم به او داده کسی تا قوت پیدا کرد جلدی خدا نمیشود فیل قوت خیلی دارد خدا هم نیست یک گاوی هست در زیر زمین که تمام این زمین روی شاخ اوست به مثل اینکه یک پر کاهی به شاخش چسبیده باشد تمام این زمین بر روی شاخ آن گاو است و برای خود چرا میکند و هیچ نمیفهمد چیزی روی شاخ او هست یا نیست دیگر این گاوی که این زمین بر روی شاخ آن گاو
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 355 *»
است روی پر یک ماهی هست و آن ماهی آنقدر بزرگ است که نمیداند چیزی روی پر او هست یا نه. این ماهی هیچ خدا نیست هر وقت بگویی آن گاو آنقدر قوت دارد یا آن ماهی آنقدر قوت دارد حظ هم میکنند صلوات هم میفرستند اما تا بگویی علی آنقدر قوت دارد میگویند غلو کردی.
ملتفت باشید اهل حق حق را جوری میگویند که اگر جمیع خلق پشت بر پشت یکدیگر بگذارند بخواهند باطلش کنند زورشان نمیرسد همینطور که جمیع خلق اگر پشت به پشت یکدیگر بگذارند که مثل قرآن بیاورند نمیتوانند همینجور اهل حق چنان حرف میزنند که اگر جمیع جن و انس و شیاطین جمع شوند و بخواهند ایراد بگیرند نمیتوانند. از این بود که بنای افترا را گذاردند که بابا اینها به معراج جسمانی قائل نیستند توی دلشان به معراج جسمانی قائل نیستند. افترا بستند گفتند اینها علی را خدا میدانند اینها ائمه را خدا میدانند. نه بابا، ما علی را خدا نمیدانیم لکن علی را از خدا جدا نمیدانیم مثل منّیها که جدا میدانند، نه ما جداش نمیدانيم و خدا گفته جداش مدان ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون انیفرّقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض تا آنجایی که میفرماید اولئک هم الکافرون حقاً کفار و منافقین خیال میکنند و خدا را به سمتی مینشانند پیغمبر را به سمتی، خدا را به سمتی علی را به سمتی. بابا، علی خودش قدرت خدا است خودش علم خدا است همه ائمه صندوق علم خدا هستند محل قدرت خدایند و همچنین والله چشم بینای خدایند گوش شنوای خدایند دست دهنده خدایند خدا هرچه میدهد با دستهای مردم میدهد و مردم شریک خدا نیستند دیگر این هیچ تقیه توش نیست و علانیه و پوستکنده میگویم خدا به واسطه کسی چیزی به کسی میدهد. اگر به فقیری چیزی داد حالا خدا داده اما به واسطه آن غنی، آن غنی هم خدا نیست پیر نیست پیغمبر نیست. ببینید خدا جمیع این ملک را حفظ میکند به وجود سلطان و سلطان خدا نیست و هیچ ادعای خدایی ندارد و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 356 *»
بندهایست مسلط، زور دارد هرکار میخواهد میکند خدا هم نیست حالا چه عیب دارد سلطان روی زمین را بزرگترش را شاهنشاهش را بلکه از شاهنشاه بزرگترش را بشناسی و بدانی که حضرت امیر است و زمین و آسمان را تماماً خدا به تیول حضرت امیر داده بلکه عرض میکنم تمام دنیا و آخرت را خدا به تیول داده به محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم، شبان خلقند میفرماید راعیکم الذی استرعاه الله امر غنمه شبان جمیع خلقند و شاهنشاهند، سلطان جمیع خلق و مطاع جمیع خلقند و جمیع خلق باید از امر و نهیشان صادر باشند، در جمیع عالمها باید جلوه داشته باشند در جمیع عالمها باید زبان داشته باشند در جمیع عالمها باید تعلیم کنند، اگر اینجور نباشند تابع پیغمبر آخرالزمان نیستند. کسی که در دایره اسلام است پیغمبر را اول موجودات و اشرف کاینات باید بداند و این پیغمبری که اول موجودات و اشرف کائنات است مثل آن آفتابی است که روز اول خدا خلقش کرده بعد هرچه هست نور اوست یا بگو چراغ است و خدا پیغمبر را چراغ گفته انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً همین مصباحی که در این آیه فرمایش میکند اسم پیغمبر است و اوست آن آفتاب عالمتاب که تمام عالم از نور او پیدا شده و اوست پیغمبر بر تمام خلق همه عالمها و این پیغمبر در همه عالمها بیوصی نیست، هرجا این پیغمبر هست علی همراه اوست.
خطاب شد به پیغمبر که اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم هرجا پیغمبر هست علی همراه اوست علی وصی اوست خلیفه اوست جانشین اوست جدایی ندارند از هم چنانکه هیچکدام جدایی ندارند از خدا، لکن مردم جدا خیال میکنند، خدا را بالای عرش خیال میکنند و پیغمبر را جایی دیگر حضرت امیر را جایی دیگر و حال آنکه خدا میفرماید ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون، ان الله مع المتقین، ان الله مع المحسنین، ان الله مع الصابرین در حدیث قدسی میفرماید انما یتقرب الیّ العبد بالنافلة حتی احبه فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 357 *»
یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سکت عنّی ابتدأته باز ملتفت باش انشاءالله حدیث نمیخواهم بخوانم که آن آخوند منّی بگوید قبول ندارم آیا این حدیث باشد یا نباشد. آیه قرآن برات میخوانم که اگر بخواهد بگوید قبول ندارم از همدان باید بیرون برود. خدا در قرآن میفرماید ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون، ان الله مع الصابرین حالا از آن آخوند منّی میپرسم که آیا ائمه طاهرین سلام الله علیهم از متقین نیستند؟ از محسنین نیستند؟ آیا ایشان از صابرین نیستند؟ به اتفاق شیعه و سنّی ایشان از متقینند از محسنینند از صابرینند، پس خدا با آنها است و حالا که خدا با آنها است خدا از آنها جدا نیست و آنها از خدا جدا نیستند. پس اینها را ما خدا نمیدانیم و از خدا هم جدا نمیدانیم نمیگوییم خدایند میگوییم مخلوقند اما میگوییم مخلوق اولند، ابتدائی که خدا شروع در خلقت خلق کرده به واسطه ایشان خلقت خلق را کرده. باری،
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 358 *»
موعظه بيستودوم (يکشنبه / 22 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم مکرر که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود از اینجهت خود خود را از برای خلق تعریف فرمود و از اینجهت خود رسوم عبادت را تعلیم بندگان خود کرد چرا که ایشان را از برای بندگی و از برای شناختن خود آفریده بود، اگر تعریف نمیکرد خود را مردم نمیدانستند چطور است و همچنین اگر شریعت خود را تعلیم مردم نکرده بود مردم حلالی حرامی واجبی مستحبی مکروهی مباحی نمیدانستند، پس از اینجهت خود خود را بیان کرد برای مردم به بیانی که خودش ادعا کرده که واضح است.
انشاءالله قدری فکر کنید و این چرتها را از سر بیندازید، مباشید مثل مردمی که تمام دینشان دین پدر و مادری است، دیگر چرا باید این دین را گرفت، به چه دلیل باید گرفت، دیگر اینها را راه نمیبرد همین انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 359 *»
مقتدون یا مهتدون دیگر دلیلی غیر از این ندارند و این دلیل از جانب خدا نیست، از جانب شیطان است و این دلیل را خدا رد میکند میفرماید أو لوکان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون آیا نه این است که پدر تو هم مثل تو خری بود که هیچ سرش نمیشد؟ پس دلیل و برهان را خداوند عالم دلیل حقیت قرار داده، میفرماید قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین هر کس راست میگوید باید دلیل داشته باشد، هر کس دلیل ندارد برهان ندارد این به اصطلاح خدای ما، به اصطلاح خدای مسلمانان، دروغگو است در آن مذهب، دین هم ندارد مذهب هم ندارد هوایی است هوسی است از پی آن رفته و اسم آن را دین گذاشته. پس دین خدا دین روشنی است دین واضحی است دین ظاهری است از اینجهت عرض کردم خداوند عالم در تعریف خودش به اسم نور خود را تعریف کرده، خدا اسمها بسیار دارد، هر اسمش مناسب کاری است از جمله اسمهای خدا مثلاً یکیش رحیم است، به این اسم بر مؤمنین و مؤمنات رحم میکند. یکی دیگر از اسمهای خدا منتقم است، به این اسم انتقام میکشد از کافر. حالا ببینید به یک اسمی انتقام میکشد از کفار، به یک اسمی ترحم میکند بر مؤمن، دو اسم است و هر دوش هم مال خدا است، به اسم منتقم مناسب است انتقام بکشد، کسی که بخواهد ترحم کند نمیتواند انتقام بکشد، به گرمی نمیتوان چیزی را سرد کرد، به گرمی گرم میکنند چیزی را، به سردی سرد میکنند چیزی را، به گرمی سرد نمیتوان کرد، به روشنایی تاریک نمیتوان کرد. مسألهایست که وقتی شکافته شد همه کس همینطور میفهمد. حالا همینطور خداوند عالم اسمها بسیار دارد به هر اسمی کاری بخصوص میکند، حالا به اسم منتقم خودش انتقام میکشد از کفار توی آن هم هیچ ترحم نیست، ابداً رحم ندارد چنانکه از آنطرف در اسم ارحم الراحمین هیچ انتقام نیست، نسبت به مؤمنین اینجور میکند خدا نسبت به کفار آنجور کار میکند و هیچکدام هم ذات خدا نیستند خدا صاحب این دو اسم است، نه خود این اسمها اگر خود این اسمها خود خدا بود، خدا دو تا بود پس خدا هیچ رحم به کفار
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 360 *»
نمیکند هیچ انتقام از مؤمنین نمیکشد و این خدا صاحب این دو اسم است و میخوانی در همین دعای افتتاحی که هر شب ماه مبارک باید بخوانی، از صاحبالامر هم روایت شده بایست خواند ایقنت انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمة پس خدا در موضع عفو و رحمت، ارحم الراحمین است از پدر مهربان والله مهربانتر است و از مادر مهربان والله مهربانتر است. میفرماید از برای خداوند عالم هفتاد جزء رحمت است یکی از آن جزءها را قسمت کرده بر تمام خلق و باقی دیگر پیش خودش است به کسی نداده، آن یک جزئی را که بر تمام خلق قسمت کرده است، این مادرها اینقدر رحم پیدا کردهاند، تمام اینهایی که رحم دارند از آن یک جزء رحمت است باقی رحمتها پیش خود خدا است. حالا خدا ارحم الراحمین است خیلی واضح است که پدر خیلی مهربان است اگر گاهی هم فرزند خلاف کرد پدر روی خود نمیآرد گاهی روی خود هم که میآرد محض تأدیب او گاهی خشمی میکند گاهی سیلی میزند، همه اینها محض ترحم است و خدا از پدر مهربانتر است. پس خدا اگر گاهی مؤمن را مبتلا میکند از نهایت ترحم است، او را مبتلا میکند که متذکر خدای خود شود، به یاد خدا بیفتد بازیگوشیها را موقوف کند. پس خدا هر صدمهای که به مؤمن میزند از این باب است.
باری پس خدا است ارحم الراحمین، رحمکنندهترین رحمکنندگان است فی موضع العفو و الرحمة و چقدر واضح است که خدا ارحم الراحمین است چرا که از جمله رحم اوست که چنین پدری خلق میکند که بدون طمع بدون خوف، اینهمه خود را به زحمت میاندازد برای بچه خودش و نه هیچ ترسی از بچه خودش دارد و نه هیچ طمعی از بچه خود دارد، و هکذا مادری خلق میکند از رحم خودش و ببینید این مادر چقدر ترحم میکند و چقدر خدمت میکند به بچه خود و هیچ از او طمع ندارد، خدمتش را نمیکند برای اینکه بزرگ شود چیزی به او بدهد یا کاری برای او بکند، هیچ خوفی از این بچه خود ندارد که اگر من خدمتش را نکنم و نجاستش را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 361 *»
نشویم مرا میزند، لکن محبت است با فرزند دارد، محبت را باید یاد بگیرید از مادر نسبت به فرزند، هر چیزی طبعی و خاصیتی دارد و طبع محبت یکجور طبعی است که کار را میکند برای محبوب خود و هیچ طمع ندارد از محبوب و هیچ نمیترسد از محبوب خود، هر کس هر کس را دوست میدارد همینطور است.
میخواهم عرض کنم هر کس خدمت کسی را کند برای طمعی، واقعش این است که خدمت خودش را کرده، خدمت او را نکرده مثل این فعلهها که صبح تا شام فعلگی میکنند برای اینکه شام ده شاهی پول بگیرند. هر کس خدمت کرد هر کس را از راه ترس، واقعش این است که خدمت آن کس را نکرده بلکه خدمت کرده که کتک نخورد و خدمت خودش را کرده، کسانی که از راه ترس عبادت میکنند اگرچه خیلی کمند آنها هم مثل این غلامان سیاه هستند که از ترس خدمت میکنند لکن اغلب مردم که نه میترسند از خدا نه طمع دارند به خدا. این راه و رسمی که این مردم دارند خیلی وحشت دارد، هیچ امیدی کأنه به خدا ندارند، جمیع امیدهاشان پیش خودشان است، بله برویم پیش پادشاه که مواجبی مستمری برای خود درست کنیم. وقتی میخواهیم نماز کنیم در آن ریائی سمعهای بکنیم شاید مداخلی برامان باشد. جمیع امیدهاشان پیش خودهاشان است و چقدر احمقند، با وجودی که این را میفهمند که همه هیچکارهاند کاری از ایشان نمیآید.
پس بدانید واقعش این است که هیچ طمعی نباید باشد مگر از خدا وحده لاشریک له هیچکس نمیتواند چیزی به کسی بدهد یا رفع ضرری و بلائی از کسی بکند مگر خدا وحده لاشریک له، اگر با او ساختی و جمیع خلق دشمن تو باشند کاریت نمیتوانند بکنند و عرض میکنم تا عبرت بگیری. ببین در میان خلق کسی را که از خدا بترسد میتوانی پیدا کنی؟ گویا پیداش نتوانی بکنی گویا مثل کبریت احمر باشد مثل اکسیر که کسی آن را ندیده، و میان این خلق کسی را بخواهی که طمعش از خدا باشد گویا مثل کبریت احمر باشد. حالا عرض میکنم چنین کسی یا حالتش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 362 *»
مثل حالت غلامی است که از آقاش بترسد و کاری بکند یا مثل آن گلکشی است که به طمع پول فعلگی میکند اگر پولش ندهی گل را نمیکشد، این بندگی تو را نکرده، فعله داد میزند من نوکر تو نیستم من نوکر شکم خودم هستم.
پس ملتفت باشید که آن کسی که از روی طمع خدمت میکند کسی را، خدمتکار خودش است بخواهد منت بگذارد منت او را قبول نمیکنند. پس عبادت اینجور آدمها وقتی شکافته شد خودپرستی است لکن خدا است و ارحم الراحمین، چون ارحم الراحمین است کسی هم عبادت او را از روی طمع بکند چنین قرار داده که روی خود نیاورد، این را ببرند طويلهایش بدهند یک چیزیش هم بدهند بخورد لکن والله عبادت نکرده خدا را، در واقع این عبادت خود را کرده این است که حضرت امیر میفرماید خداوندا من تو را عبادت نمیکنم به جهت طمع بهشتی که خلق کردهای که مرا آنجا ببری، تو را عبادت نمیکنم از ترس جهنم که تو مرا ببری عذاب کنی، لکن تو را مستحق عبادت میبینم، تو را عبادت میکنم. و همچنین حضرت سجاد صلوات الله علیه میفرماید کراهت دارم از اینکه مثل آن کسانی که میترسند عبادت تو کنم لکن خدای خود را مستحق بندگی میبینم پس بندگی میکنم تو را به جهت اینکه تو مستحق بندگی هستی.
خلاصه جمیع اینها در طبع محبت گذارده شده است، هر چیزی را خدا جوری آفریده جور محبت و طبع محبت طبعی است که خدمت میکند از برای محبوب خودش و هیچ چیز منظورش نیست مگر اینکه میخواهد این خدمت را به محبوب خودش کرده باشد. فکر کنید در کار هر حبیبی و هر محبوبی حتی اینکه آنقدر چشم ندارد به خدمت خودش و منّت به سر محبوب خود نمیگذارد و هیچ خیالی ندارد به جز خدمت محبوب، که در بند این نیست که محبوب بفهمد خدمت او را کردهاند یا نفهمد. انشاءالله سعی کنید که این جنبه قوت بگیرد در شما. همین که ائمه طاهرین را شناختید، انسان وقتی حُسن را دید لامحاله دل را میبازد پیش صفات دوست
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 363 *»
لامحاله دل میرود. همین که میشنوی ائمه تو صاحب کمالند صاحب جلالند خصوص که در دعای سحر که کلش صفات ائمه تو است میبینی که این اسماء الله است و اسمهای متعدد که متعددند باید بدانی ائمه طاهرین هستند سلام الله علیهم. پس سعی کن از روی محبت بندگی کن والله اگر کسی یک آن یک عبادت را از روی محبت بکند تمام عباداتش مقبول است و والله تمام معصیتهاش مغفور است چرا که دوست صدمه دوست را نمیتواند ببیند و بنده ضعیفی به طور دوستی رو به خدا برود خدا اجلّ از این است که او را راه به خود ندهد، تو خدا را دوست بداری خدا والله تو را دوست میدارد و خدا دوست خود را نمیگذارد عذاب کنند. سعی کن دوستی در تو پیدا شود دوستی که پیدا شد طبیعت دوستی این است که مادر دارد و پدر، هیچ از اولاد خود نمیترسند هیچ طمعی از اولاد خود ندارند سهل است مادر وقتی این نجاستها را میشوید و این زحمتها را میکشد هیچ در بند این نیست که این بفهمد یا نفهمد. از اول که نمیفهمد بچه که خدمت میخواهد و مادرش خدمتش را میکند، بعد هم که بفهمد و کاری برای او میتواند بکند هیچ در بند این نیست مادر که این بچه که خدمت او را کرده بداند یا نداند.
پس انشاءالله ملتفت باشید که مؤمنین چنان کسانی هستند که بندگی میکنند خدا را به جهتی که خدا است مستحق عبادت و میشناسند خدای خود را به جهتی که اوست مستحق شناختن و خدا هم ترحم میکند بر ایشان و آنها را چون دوست میدارد ترحم میکند بر ایشان و خدا است اشد المعاقبین در موضع نکال و نقمت، در موضعی که باید سخت شد خدا از جمیع مخلوقات سختتر است اینجا میبینید سنگ سخت است آنهایی که ظلم میکنند سختند ملائکه سختند، والله خدا خیلی سختتر است از آن ملائکه غلاظ و شداد که از آن ابتدائی که خلق شدهاند دیگر تا کی باشند خدا میداند و آخر ندارد، در این مدت سر هم میکوبند توی کله کفار و هی گرز است از آتش که بر سر آنها میزنند و هی میزنند توی کله کفار و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 364 *»
اینها نه چشمشان میبیند حالت آنها را که رحم کنند، نه گوششان میشنود صدای التماس آنها را که رحم کنند، هیچ ترحم در ایشان نیست و خیلی سختند و بدانید که خدا از این ملائکه غلاظ شداد خیلی سختتر است چرا که خدا آنها را خلق میکند و آن سختی را در آنها خلق میکند. خدا است و اسمهای بسیار دارد به مناسبت هر اسمی کاری میکند پس به اسم رحیمش ترحم میکند به اسم منتقمش انتقام میکشد به اسم خالقش خلق میکند به اسم رازقش رزق میدهد به اسم محییش حیات میبخشد به اسم ممیتش میمیراند به اسم کبیرش بزرگ است به اسم عظیمش عظمت دارد.
پس از برای خدا اسمهای بسیار است و از هر اسمی کاری میکند. حالا به اسم نورش خود را شناسانده به مردم چرا که میخواهد خود را واضح کند برای مردم الله نور السموات و الارض این نور اسمی است از اسمهای خدا و همین که اسم شد غیر از صاحب اسم است، و این حرفها عرض شده منظور این است که اسم خدا غیر از خدا است مثل اینکه اسمهای شما هم غیر از شما است. فلان، حسن اسمش است. فلان، حسین اسمش است. اینها را روی کاغذ مینویسی آنجا میگذاری و غیر از آن صاحب اسم هستند. همینطور خدا نود و نه اسم دارد اما خدا یکی است نود و نه تا نیست. امام همینجور تعلیم میفرماید که اگر این اسمها همهاش یکی باشد پس نود و نهتا نباید باشد و اگر خدا به ذاتش این اسمها باشد خدا باید نود و نه تا باشد و حال آنکه خدا یکی است پس نود و نه تا غیر از یکی است پس اسم خدا غیر از خدا است. اسم خدا را مردم میتوانند ببینند اما خود خدا را نمیتوانند ببینند، تعریف اسم خدا را میتوانند بکنند اما تعریف خود خدا را نمیتوانند بکنند میفرماید سبحان ربک رب العزة عما یصفون.
پس ملتفت باش انشاءالله و بدان به اسم نورش خداوند عالم خود را به خلق شناسانیده و او را باید به اسم نورش بشناسند چرا که نور آن چیزی است که ظاهر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 365 *»
است و ظاهرکننده چیزهای دیگر است و به اسم ظلمت نمیتوان او را شناخت. این است که میفرماید الله نور السموات و الارض به این نورِ سماوات و ارض خدا خود را شناسانید به مردم و این نور آمده در میان مردم و ذات خدا نیامده میان مردم، و این نور را خلق آسمان و زمین دیدند و ذات خدا را در هیچ عالمی هیچکس ندید به جهت آنکه ذات خدا رنگ نیست که دیده شود شکل نیست که دیده شود لکن نور خدا رنگ دارد و دیده میشود. پس فکر کنید انشاءالله میفرماید خدا نور آسمان و زمین است مثل نوره کمشکوة فیها مصباح صفت نور خدا مانند چراغدانی است که در توی آن چراغی باشد که بر روی آن چراغ شیشهای باشد مردنگی باشد و اینها هیچیک ظلمتی کدورتی سیاهی نداشته باشند و نوری بالای نوری باشد. اصل مطلب اینکه اول اسمی که ظاهر شده در ملک این اسم نور است که فرموده و صفتش را خدا این قرار داده که چراغی از آن نور روشن شده، چراغی است از آن روغن زیت روشن شده که این روغن چنان روغنی است که یکاد زیتها یضیء و لو لمتمسسه نار چنان روغنی است که خودش روشن است پیش از آنی که آتشی به آن برسد. و اگر همچو دیدی دین خدا را و نور خدا را پس هیچ ظلمتی توش نیست. پس اصلش آن نور است و آن چراغی است که از آن نور روشن شده و بر روی آن چراغ شیشهای گذارده شده که آن شیشه خودش درخشان است کوکب درّی است و آن شیشه و آن چراغ در چراغدانی است که آن چراغدان هم خودش روشن است تمام اینها نوری است بر روی نوری و چون چنین است پس هیچ ستری هیچ غباری هیچ شکی هیچ شبههای در آن نیست نور خدا البته توش هیچ ظلمت نیست احتمال ظلمت در آن نیست.
پس عرض میکنم خدا در جمیع ملکش از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت در جمیع زمانها در جمیع مکانها امرش را واضح کرده و اینها را فکر کن که خودت تصدیق کنی نه صدایی باشد به گوش تو برسد. امر خدا در جمیع زمانها واضح بوده در جمیع زمانها ظاهر بوده در جمیع زمانها به طور یقین بوده هیچ شکی هیچ
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 366 *»
شبههای هیچ ریبی براش نبوده، خودت انشاءالله فکر کن اگر خدا امرش را جوری میکرد که محل اشتباه باشد خلق نمیتوانستند از اشتباه بیرون بیایند و اگر این خدا میخواست امرش مشتبه باشد و نمیخواست خلق از اشتباه بیرون بیایند اینهمه پیغمبران نمیفرستاد. شوخی نیست صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، ببینید چقدر میشود لشکر خیلی عظیمی میشود. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و صد و بیست و چهار هزار هم اقلاً وصی پیغمبر، این جمعیت به این بسیاری بیایند برای اینکه مردم دین داشته باشند و دین یقینی داشته باشند معلوم است خدا نمیخواهد مشتبه باشد.
پس امر خدایی نمیشود محل اشتباه باشد پس هیچ ستری هیچ غباری بر روی امر الهی نیست ابداً و هر حقی که از جانب خدا هست هیچ باطلی مخلوط به آن نیست و همچنین عرض میکنم این خدا چنان خدایی است که هر باطلی را هم که خلق کرده چنان باطلش کرده که هیچ حقی آنجا پیرامونش نمیگردد لکن چون این مردم حق راه نمیبرند باطل نمیشناسند میگویند امر مشتبه است. ببینید هیچ آیهای میتوانند پیدا کنند هیچ حدیثی میتوانند پیدا کنند که خدا امرش مشتبه است؟ حتی توی سنیها پیدا نمیشود. حالا میبینید که اغلب مردم میگویند امر مشتبه است کاش امر واضح بود کاش حق را ما میشناختیم میرفتیم نوکری او را میکردیم. حالا حق واضح است. از کجا؟ همه کس میگوید حق به جانب من است پیش من است جاهای دیگر نیست. ما چه میدانیم کجاست و میبینید اغلب مردم این حرفها را میزنند. راست است اینها حرف مردم هست اما شما انشاءالله مثل این مردم نباشید.
فکر کنید ببینید امر خدا امری است که واضح باشد ظاهر باشد آشکار باشد، هیچ خفائی ستری شکی شبههای در آن نباشد خدا خودش که در کتابش و در سنتش و در احادیث اولیاش همینجورها فرموده است، فرموده لله الحجة البالغة
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 367 *»
حجت خدا بالغ است رسیده است به مردم، امر نرسیده به مردم حجت این خدا نیست و میفرمایند حجت بالغه حجت واضحه است یعنی خیلی روشن است و خدا اجلّ و اعظم از این است که راهش را واضح نکند آنوقت به مردم جاهل بحث کند که راهی که من تو را عالم به آن راه نکرده بودم و تو راه نمیبردی چرا نرفتی آن راه را، این خیلی قبیح است عجیب و غریب است که خدا بداند که خلقش جاهلند به راه، و یقیناً خدا میداند که ما نمیدانیم راه او را، وقتی نمیدانیم چه عمداً برویم در راهی چه سهواً، ایمن نیستیم. خدا بداند این را آنوقت بحث هم بکند که چرا در راه من نیامدی و از راهی دیگر رفتی، خلق هم همچو کاری نمیکنند. دقت کنید انشاءالله ببینید این مردم چقدر خوابند و هرچه اغراق بگویم که خوابند وقتی فکر کنی میبینی خوابترند. میگویند دین خدا مخفی است به جهت آنکه وقتی پیغمبر خدا؟ص؟ در دنیا بود معلوم بود آنوقت دین او، بعد که غصب خلافت شد و حالا هزار و دویست سال گذشته و حدیثها زیاد شده، کم شده، تحریف شده در آنها سهو شده دسّ شده، دین خدا حالا مخفی شده نمیشود پیداش کرد، از اینجهت به مظنه عمل کنیم. ببینید چقدر خوابند که نمیدانند خوابند و تعجب اینجا است که اگر بشنوند بیداری هست در دنیا، با او عداوتها میکنند.
شما فکر کنید ببینید در این عالم ملک میتوانی پیدا کنی هیچ پادشاه ظالمی را هیچ حاکم ظالم جابری را سراغ داری که بیاید میان مردم و بنا کند حکمکردن و بگوید آن امری که من در دلم خیال کرده بودم و به شما نگفته بودم و میدانستم شما نمیدانید حالا چون شما امتثال مرا نکردید حالا من شما را میزنم، میبندم؟ ببینید در میان خلق هیچ ظالمی چنین کاری کرده؟ ظالم هم هست لکن میگوید که فلان خدمت را برای من بکن فلان پول را بده، نمیکنی نمیدهی میزنم میبندم. دیگر بیاید مردم را بزند ببندد که من خیال کرده بودم خدمت مرا چنین بکنی چرا نکردی هر کس چنین کاری کند همه جواب میدهند که من چه میدانستم که تو چنین خدمتی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 368 *»
را از من خواستهای. حالا این خدا میداند که از مردم چه خواسته، خلق نمیدانند و میداند که نمیدانند و میداند که تا تعلیمشان نکند یاد نمیگیرند و این حکام و سلاطین ظاهری لازم نیست جمیع چیزها را خودشان تعلیم نوکرها کرده باشند. یکپاره چیزها را از جاهای دیگر هم یاد گرفتهاند حالا پیش خدا که میآیی تمام آنچه خلق میکنند باید خدا تعلیمشان کرده باشد خلق هیچ از خود ندارند.
حالا آیا معقول است این خدا امرش را مخفی بدارد و بداند هم که تا تعلیمشان نکند نمیدانند آنوقت بیاید ریششان را بگیرد که خدمتی که از شما خواسته بودم و به شما نگفته بودم چرا به انجام نرسانیدید؟ من میدانستم که نمیدانید لکن چرا به انجام نرسانیدید ببینید آیا دیگر هیچ ظالم جابری چنین ظلمی میکند؟ ظلمی از این بدتر نمیشود فرضاً اگر کسی هم باشد چنین کاری بکند خدا نیست، چرا که خدای ما خدایی است رؤف، خدایی است رحیم، خدای خلق خدایی است هادی، خدایی است که دینش واضح است، خدای خلق خدایی است که امرش سهل است و آســان یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر میفرمایــد لایکلف الله نفساً الا وسعها و امام میفرماید وسع دون طاقت است، در وسع تو هست از صبح تا شام نماز کنی و میبینی هیچ تکلیف نکرده، همچنین در وسع تو است که در تمام سال روزه وصال بگیری میشود همچو تکلیفی کرد لکن نکرده، خدا گفته در جمیع دوازده ماه یک ماه روزه بگیر.
پس این خدا خدایی است کارش واضح است راهش واضح است امرش آسان است و هیچ اشکالی در کار خدا نیست، میآیی پیش مردم میبینی آهها میکشند که حق معلوم نیست باطل معلوم نیست، همه کس میگوید من حقم همه کس میگوید او دروغ میگوید من راست میگویم، دیگری هم میگوید من حقم او دروغ میگوید من راست میگویم.
پس ملتفت باش و بدان که مادام که در میان خلق راه میروی و اینجور
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 369 *»
متحیری و نمیدانی کدام راست میگویند کدام دروغ، بدان هنوز خدا نشناختهای. پس سعی کن که اول بشناسی خدای خود را بعد دینش را بخواهی. خیلی واضح است میفرماید و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا میفرماید کسی که در راه ما مجاهده کند ما راه را به او مینماییم و عرض کردم مجاهده در راه خدا والله همین است که غرض نداشته باشی. میبینی حالا روز است، وقتی شب شد میبینی شب است، خودت مخواه لج کنی از راه بخصوصی بروی، خدا تو را توی راه میاندازد، تو لج مکن خدا در راهت انداخته. عبرت بگیرید انشاءالله و تصدیق کنید خدای خود را و بدانید که همینطورها است که عرض میکنم و اینهایی که میگویم محض ادعا نیست، ببینید این مردم غافل محض بودند و انبیاء آمدند دعوت کردند آنها را، نیامدند بگویند بیایید زحمتی بکشید یک سال خدمت مرا بکنید مثلاً مثل این مرشدها که میگویند بیا یکسال خدمت مرا بکن تا آنوقت در راه بیفتی اقلاً چهل روز ریاضت بکش، بدانید این ارشاد شیطانی است ارشاد خدایی نیست. ببینید پیغمبر میفرماید لااسألکم علیه اجراً که من از شما مزد نمیخواهم برای رسالت خودم، مالهاتان مال خودتان باشد خدمتی نمیخواهم برای من بکنید خدمتهاتان مال خودتان باشد. پس آمدند میان مردم و گفتند ان اجری الا علی الله اجر ما نیست مگر با خدا. پس هیچ مزدی از این مردم نخواستند به جهت اینکه خدایی که این قاصدها را میفرستد غنیشان میکند آیا نه این است که اگر خودت قاصدی بفرستی به جایی، خرجی او را میدهی؟ حالا آیا میشود خدا قاصد بفرستد میان مردم و خرجیش ندهد که مردم بیایند چیزی به او بدهند؟ نه، هیچ حجتی از حجتهای خود را محتاج به این خلق منکوس نمیکند آنها هم غافل نیستند از حال خلق، خوب میشناسند این خلق را و خدا بهتر میشناسد خلق خود را، او هم وحی کرده به آنها پس آنها هم خوب میشناسند. مردم دلشان نسوخته که خود به خود بیایند تمکین کنند، بلکه از این جهت که دنیا را نمیگیرند از آنها میآیند خاطرجمع که شدند که کسی چیزی از آنها
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 370 *»
نمیخواهد و فهمیدند مالشان مال خودشان است و خانهشان خانه خودشان است میآیند و تمکین میکنند و میبینند که آنها میگویند ما هیچ نمیخواهیم از شما مگر اینکه آمدهایم خیر شما را میخواهیم حالی شما کنیم، و شما لج میکنید و خیر خود را نمیخواهید، به جهنم. و جوری هم هست که به محض اینکه گفت به جهنم، آن هم میرود به جهنم.
باری ملتفت باشید انشاءالله، امر خدایی امری است واضح، ظاهر، بیّن و آشکار و امری است که هیچ خفائی در آن نیست به شرطی که از راهش برآیی، راهش را عرض کردم تمام راهش بیغرضی است. ببینید هیچ پیغمبری نیامد بگوید ریاضت بکش تا بدانی من راست میگویم، مردم کافر بودند مدتها دشمنی میکردند میآمدند معجزی میدیدند دوست میشدند ایمان میآوردند. حالا آیا دشمنها میآمدند حرف انبیاء را بشنوند، ریاضت بکشند؟ هرگز نمیشنیدند. پس مجاهده در راه خدا را خیال مکن مانند خدمتی است که چندسال باید خدمت مرشد را کرد تا راهی به دست بیاید. خیر، تو که خیر خودت را به تو میگویند بشنو ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها خدا والله هیچ محتاج به عبادت این خلق و به خود این خلق نیست، همچنین پیغمبران را که فرستاده، آنها هم والله هیچ محتاج نیستند به این خلق و به کارهای این خلق، هرچه ضرور داشتهاند خدای آنها به آنها داده. خدا است غنی وحده لاشریک له و غنیکننده هر که بخواهد، پیغمبــر خود را غنی کرده و وجدک عائلاً فاغنیٰ دیگر اگر بخواهی بفهمی راه غناش را، بدان خیلی چیزها است که نمیفهمی، این هم از آنها باشد. یک وقتی منافقین گفتند پیغمبر؟ص؟ را که فقیر است و گدا است، خدا آیه نازل کرد که اینها گفتند خدا فقیر است، گفتند ان الله فقیر و نحن اغنیاء ببینید پیغمبری که به محض اراده هرچه بخواهد موجود میشود براش، آیا این پیغمبر گدا است فقیر است؟ نه، بلکه یکپاره چیزها عمداً به خود میبندد لکن غنی است آیا نمیبینی خدا در حدیث قدسی میفرماید یاابن آدم انا رب اقول
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 371 *»
للشیء کن فیکون من کسی هستم که هرچه بخواهم تا بگویم بشو، فیالفور میشود، میفرماید عبدی اطعنی فیما امرتک اجعلک مثلی تقول للشیء کن فیکون اطاعت کن مرا در آنچه تو را به آن امر کردهام تا تو را مثل خود کنم تو هم به شیء بگو بشو، پس بشود. هرچه بخواهی، بگویی کن بشود.
حالا فکر کنید که این پیغمبران خدا آیا اطاعت خدا را میکنند یا نمیکنند اگر نمیکنند چطور پیغمبر خدایند پس بیشتر از باقی مردم اطاعت خدا را میکنند، خصوص پیغمبر آخرالزمان؟ص؟ و آل طیبین طاهرین او صلوات الله علیهم اجمعین که خدا در وصف آنها فرموده عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون عبادی هستند که هیچ سبقت بر خدا نمیگیرند و آنچه خدا میگوید میکنند ماینطقون عن الهوی ان هو الا وحی یوحی هیچ نطقی پیغمبر از خودش ندارد جمیع آنچه میگوید وحی خدا است.
پس معلوم است پیغمبران اطاعت خدا را کردهاند خصوص پیغمبر آخرالزمان؟ص؟ که البته اطاعت کرده خدا را. حالا این کسی که اطاعت کرده خدا را، البته همینطور که در این حدیث فرموده با او میکند. والله اگر تو اطاعت کنی، خدا تو را هم اینجور میکند. حرف خدا که دروغ نیست میفرماید یا ابن آدم ای پسر آدم به جمیع بنیآدم خطاب میکند که من خدایی هستم که هرچه را بخواهم میگویم بشو، میشود. تو هم اگر اطاعت کنی مرا، هرچه را بخواهی میگویی به چیزی بشو، میشود.
پس بدان پیغمبر؟ص؟ هرچه میخواست بکند هرچه بود آسان بود برای او، چارهاش همان یک گفتن بود آن گفتن را هم دیگر یا خدا میگفت و خدا میکرد یا خودش میگفت بشو و میشد، میگفت کن فیکون. پس بدانید چنین پیغمبری را که تمام آنچه خدا به او امر کرده او اطاعت میکرد خدا غنی کرده. تمام بندگان مطیع خود را و هر کس که اطاعت او را آنجوری که او خواسته کرده، چنین قرار داده که همین که میگویند به چیزی بشو، میشود. حالا بر فرضی که این پیغمبر پول
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 372 *»
میخواست آسان بود میگوید کن و پول درست میشود. نباید رفت اکسیری درست کرد و طلا درست کرد، خدا وقتی که میخواهد طلا درست کند همینطور درست میکند نباید کوره درست کند و دمی پیدا کند و آتش و دوائی بیاورد و طلا درست کند. همینجور پیغمبران هم اکسیرها دارند آنچه میخواهند «کن»ی مایهاش است میگویند بشو میشود. بر فرضی که بخواهند چیزی، اگر خانه میخواهند اشاره میکنند بشو ساخته میشود موجود میشود و هکذا.
انشاءالله بر بصیرت باشید فکر کنید در کار انبیاء، مردم جاهلند. بسیاری از مردم هستند میگویند که خدا این چه کاری است کرده که همه پیغمبرانش را فقیر کرده یک سلیمانی اتفاق افتاده سلطان شده یک داودی سلطنت کرده دیگر در این نزدیکیها که هیچ پیغمبری هیچ حجتی از خدا سلطان نشده همه فقیر بودهاند. باری چرا ملک را خدا نداده به اینها؟ عرض میکنم والله خدا داده ملک را به اینها، اما اینجور ملکها که این سلاطین دارند چه مصرف دارد که همیشه در تشویش باشی که از تو پس بگیرند. اینجور ملک را انبیاء میخواهند چه کنند چه مصرف دارد این ملکها که هی بترسد صاحبش که آفتی به آن برسد. بترسد که دزد ببرد بترسد که موش این انبار را سوراخ نکند این جنس را ببرد. والله ملکی خدا به آنها داده که به محض اراده هرچه را بخواهند موجود میشود. پس بدان هرچه را موجود نکردهاند دلشان نخواسته که موجود نکردهاند. فکر کنید و وقتی فکر کنید معنی خیلی از اخبار را برمیخورید. در اخبار است که جبرئیل آمد خدمت پیغمبر و آورد کلیدهای خزینههای زمین را خدمت آن حضرت و عرض کرد که خدا سلامت میرساند و فرمایش میکند که این کلید جمیع خزینههایی است که در زمین است تو هر کدام را میخواهی بردار، هرچه میخواهی تصرف کن دیگر چند هزار کلید بود و چقدر خدا خزانه دارد، خدا میداند.
دیگر لازم هم نیست که همهاش کلیدهای جسمانی باشد، کلیدهای جسمانی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 373 *»
هم خیال بخواهید بکنید بکنید، کلیدهای جسمانی هم یکجور نیست، مثلاً کلیدی است دادهاند به پیغمبر که به سنگ میگوید طلا شو، میشود و مکرر بر مکرر میشد که غذا نداشتند بخورند و سنگ بر شکم میبستند نان نداشتند بخورند و بسیار میشد از اینها و معذلک اگر میخواستند برای آنها آسان بود. دیگر اینها ادعا نیست که دلیل و برهان نداشته باشد. ببین علی مطیع خدا بود یا نبود؟ پیغمبر مطیع خدا بود یا نبود؟ اگر اینها مطیع خدا بودند پس آنچه خدا خواسته است یک سر مو پیش و پس نکردند همانجوری که خدا میخواست راه رفتند پس اجعلک مثلی پیش ایشان است ایشان مثلالله و مثالاللهاند هم الامثال العلیا و الکبریاء و الآلاء امثالاللهاند یعنی اسماءاللهاند صفاتاللهاند. پس اگر مثل او شدند کارهایی که از او برمیآید میتوانند بکنند مثل اعلی هم هستند امر خدا هم هستند کسی که امر خدا شد آنچه میخواهد بکند میتواند پس غنی هستند ایشان پس چنین کسانی را خدا قائممقام خود کرده در اداء، کسانی هستند که مطیع خدایند از اینجهت خدا مطاعشان قرار داده اگر مطیع خدا نبودند مطاع خلق نمیشدند ماارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله هر رسولی را خدا قرار داده مطاع باشد و تا خودشان مطیع نباشند نمیشود مطاع شوند، و چون مطیع شدند به هرچه میگویند بشو میشود و مطیع میشود. پس ایشانند که آمدهاند در میان مردم که امر خدا را واضح کنند روشن کنند. این یکی از مطلبها بود که میخواستم عرض کنم.
حالا آیا میشود یک وقتی در یک زمانی در یک مکانی امر خدا مخفی باشد و واضح نباشد؟ حالا میآییم و فکر میکنیم میبینیم که این حرف راست است اما میبینیم جمعی متحیرند این به جهت این است که تو هنوز خدا نخواستهای غیر از این راه خدا راهی خلق نکردهاست. بله تو هوایی داری هوسی داری به اینجهت متحیری میخواهی فلان مجلس بروی چایی بخوری، میخواهی امامت فلان مسجد را بکنی غرض داری مرض داری خدا هم نمیخواهد حق را حالی تو کند، به اینجهت متحیری.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 374 *»
پس ملتفت باشید عرض میکنم تو خود هویٰ و هوس خود را خدا اسم مگذار و از پی هویٰ و هوس مرو ببین چطور راه خدا واضح است. حالا هم عرض نمیکنم که هویٰ و هوسی که داری از سرش بگذر، نه حالا از هویٰ و هوس مگذر جانت در نرود، حالا طالب دنیات هم باش در خداشناسیت اینقدر سعی بکن که عصبیت را کنار بگذار و اول خدا را بشناس خدا را که شناختی آنوقت از خدا بخواه دولتت هم بدهد زنت هم بدهد عزتت هم بدهد. والله دنیا در دست خدا است و آخرت در دست خدا است.
پس جمیع امور در دست خدا است و امر این خدا واضح است بیّن و روشن است بهطوری که هیچ خفائی در او نیست و باطل را در مقابل این حق والله چنان کرده است که رسوا و ضایع و خائب و خاسر است، هیچ خفائی در بطلان آن نیست راهش را که واضح کرده حالا گفته از راه من بیا از راه باطل نرو. تو اعتقادت را درست بکن باقی خودش درست میشود، تو راه باطل مرو، بت خودت را خدا اسم مگذار میل خودت را پیغمبر اسم مگذار، هویٰ و هوس خودت را دین و مذهب اسم مگذار، تا خدا خود را ظاهر کند برای تو.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 375 *»
موعظه بيستوسوم (دوشنبه / 23 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم. عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود از این جهت خود را از برای خلق تعریف و توصیف کرد و تعریفهای خداوند عالم به طوری است که از برای احدی عذری باقی نمیماند که کسی بتواند بگوید فردای قیامت که خدایا من عامی بودم بلکه حجت خدا بر عامی هم تمام است. بله، اطفال و پيرهای خرفشده و مجانین را کسی کاری به ایشان ندارد. غیر از جماعت مستضعفین، خداوند حجت خود را بر جمیع خلق تمام کرده به طوری که هیچ عذری ندارند که بتوانند بگویند خدایا ما تو را نشناختیم احکام تو را ندانستیم از این جهت اطاعت تو را نکردیم. پس خداوند تعریف کرد خود را به طوری که هیچ عذری باقی نگذاشت، خدا است اقدر قادرین میتواند خود را تعریف کند خواسته است هم که بشناسند او را صریح گفته ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون من خلق
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 376 *»
نکردم جن و انس را مگر برای اینکه مرا عبادت کنند و در آن حدیث قدسی میفرماید کنت کنزاً مخفیاً من گنجی بودم پنهان پس دوست داشتم شناخته شوم پس اگر نمیخواست بشناسندش خلق نمیکرد خلق را. پس خلق را از برای شناختن خود آفریده و هیچ منظور و مرادی دیگر نداشت حالا ببینید که خلق داخل چه کارها هستند و خدا برای چه کار خلقشان کرده. خدا برای همین خلقشان کرده که او را بشناسند و او را بپرستند و چیزی که یادشان نیست این خلق خداشناسی و خداپرستی. و اینی که میبینید بعضی مردم نمازی میکنند روزهای میگیرند اینها از عادت است، این خلق زود عادت میکنند به راه و رسمی مانند حیوانات که اگر به سمتی آنها را بردی چند دفعه، عادت میکنند. در طویلهای که منزل دارند عادت کردهاند که تا ولشان کردی میروند توی همان طویله خودشان مانند گوسفندند همین که به یک طویلهای عادت کردند آن را میگیرند و ساکنند در آن، میگیرند آن را و اضطرابی هم ندارند. تمام این مردمی که پیش چشمتان است همه دینشان و مذهبشان همان است که خدا تعبیر آورده از حالاتشان، گاه است این لفظ را هم نگفتهاند و لکن کار خدا این است که تعبیر آورده از حالات مردم پس تعبیر آورده که میگویند انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون یا مهتدون هر طفلی در هر طایفهای که اتفاق افتاد آن طایفه هر کیشی دارند آن طفل هم بزرگ میشود همان کیش را دارد عادت به آن کرده، اینها راه خداپرستی و دینداری نیست راه خداپرستی آن راهی است که خودش قرار داده اگر کسی خدا را بشناسد. فکر کنید ببینید آیا هیچ امیدی به این خلق میتواند داشته باشد کسی که خدا را بشناسد و بداند پر کاهی از سرجاش حرکت نمیکند مگر به اراده خدا و هیچ چیز سرجاش ساکن نمیشود مگر به اراده خدا، اگر فهمید که چنین است هرچه میخواهد میرود از این خدا میگیرد خدا است وحده لا شریک له که باید امید به او داشت به هر که امید پیدا کردی این خدا قسم خورده به ذات خود که هر که امید به این خلق پیدا کند من امید او را میبُرم. پس
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 377 *»
خدا خلق را برای همین خلق کرده که او را بشناسند و بدانند که هیچ چیزی نیست در ملک مگر آنکه اوست خالق آن چیز، هیچ چیز حرکت نمیکند مگر اینکه او بخواهد هیچ چیز ساکن نمیشود مگر اینکه او بخواهد. چنین خدایی را باید رو به او رفت راه چنین خدایی را باید پیمود تملّق چنین خدایی را باید گفت حضور چنین خدایی باید رفت تملق احدی را نباید در حضور چنین خدایی کرد این تملّقها جمیعاً شرک است معنی ندارد انسان تملّق خلقی را بکند مخلوق به مخلوق تملّق نباید بکند. پس خداوند عالم خود را نمود به این خلق و تعریف فرمود خود را از برای این خلق بهطوری که هیچ عذری از برای این خلق باقی نماند. حالا بسیاری هستند که میگویند ما راه خدا را نمیدانیم. شما فکر کنید که راهی که اینقدر واضح است خصوص در این آیه که به اینطور تصریح کرده، اول میفرماید الله نور السموات و الارض الله نوری است که نور آسمان و زمین است چراغی از این نور روشن کردهاند که نورانی است و بر روی آن چراغ شیشهای گذاردهاند نورانی که نور آن چراغ را زیادتر کرده و این چراغ و این شیشه را در چراغدانی گذاردهاند که آن چراغدان نور آن چراغ و آن شیشه را بیشتر کرده. حالا ببینید که امری که به این وضوح است حالا خلق بسیاری هستند که میگویند ما راه خدا را راه نمیبریم. راهش والله این است که خدا نمیخواهند دین نمیخواهند، نمیخواهند خدا را بشناسند نمیخواهند خدا بپرستند هوای خودشان را خیالات خودشان را خدای خود گرفتهاند خدای به حق هم خیالاتشان و خودشان را به جهنم خواهد برد و این خدای به حق گفته که من حجت را تمام میکنم، به طوری که خودش میداند حجت را تمام میکند و او اصدق صادقین است و گفته حجت را تمام کردهام و این حرفها را در هر دینی میشود زد. از یهودی هم بپرسی آیا میشود خدا دینش را مذهبش را مخفی بدارد آن وقت از خلق بخواهد که آن چیزی که من مخفی داشتهام شما بیایید پیداش کنید؟ از یهودیها هم این را بپرسی جواب میگویند چنین چیزی معقول نیست و از دین نیست. در هر طایفهای میشود این
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 378 *»
حرفها را زد و علاوه آنکه چیزی را که خدا مخفی بدارد ممکن نیست پیدا کردنش اگر چیزی را خلق مخفی بدارند ممکن هست یک کسی آن را پیدا کند اما چیزی را که خدا مخفی بدارد این خلق کجا بگردند پیداش کنند؟
پس دین خدا دین واضحی است دین بیّنی است دین آشکاری است و ناشر این دین و کسی که باید بیارد این دین را در میان مردم عرض کردم محمد بن عبدالله است؟ص؟، اوست که خدا او را زبان گویای خود قرار داده او را رخساره تابان خود قرار داده او را والله رخساره خود قرار داده، اوست که تمام قدرت خود را در وجود او قرار داده اوست که تمام علم خود را در وجود مبارک او قرار داده، تو چرت مزن دل بده تا من حالیت کنم که اینها هیچ اغراق نیست که عرض میکنم.
پس بدان انشاءالله اندکی فکر کن که ذات خدا را هیچکس ندیده و نمیشود دید، دیدنی نیست به جهتی که چشم هرچه را میبیند رنگ است یا شکل خدا نه رنگ است نه شکل همچنین هیچ گوشی ذات خدا را نمیتواند بشنود چرا که ذات خدا صدا نیست که گوش بشنودش پس ذات خدا نمیآید میان این خلق که ببینندش و بشنوندش یا ببویندش یا احساس کنند او را. پس ذات خداوند عالم را هیچ نمیتوان فهمید خودش هم همینطورها داد میزند در قرآنش چون خودش را نمیشناختند پیغمبران را آورد میان مردم پس ذات خداوند عالم را نمیتوان شناخت ذات خداوند عالم را نمیشود دید و خلق هرچه میفهمند بدانید از جنس خودشان است که میفهمند. امام؟ع؟ فرمایش میکند انما تحد الادوات انفسها و تشیر الآلات الی نظائرها آلات به سوی نظایر خودشان اشاره میکنند خلق به سوی خلق میتوانند بروند و خلق خلق را میتوانند ببینند رجع من الوصف الی الوصف و دام الملک فی الملک انتهی المخلوق الی مثله و الجأه الطلب الی شکله میفرماید طریق به سوی ذات خدا مسدود است، محال است، طلبکردن این راه مردود است چطور میشود راه به ذات خدا پیدا کرد؟ یا باید مردم بروند خدا بشوند تا پی به آن ببرند این که نمیشود
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 379 *»
خدا هم که متغیر نمیشود از خدایی خود که بیاید خلق بشود. پس چون خدا را نمیشود دید و نمیتوان آن را فهمید از این جهت خود خود را از برای خلق تعریف کرده تا تعریفش را ببینند و بفهمند.
پس ملتفت باش انشاءالله که هرچه را که میفهمی بدان که خدا نیست به جهت اینکه هرچه را فهمیدهای تو احاطه کردهای به آن و تو او را فهمیدهای پس تو قویتر بودهای از آن چیزی که فهمیدهای، دیگر یکپاره چیزهاش زبان ملایی است عوام ببخشند. پس هرچه را تو میفهمی، چشمت هرچه را میبیند چیزهایی است که در ملک خدا است گوشت صدا میشنود صدا در ملک خدا است زبانت طعم میفهمد طعم در ملک خدا است بینیت بو میفهمد بو در ملک خدا است و هکذا به همین نسق دستت گرمی میفهمد و نرمی و زبری و سردی و گرمی اینها همه در ملک خدا است. لامسه، دست که میمالی لامسه مخلوقی را ادراک میکند که گرم است یا سرد است یا نرم یا زبر، دیگر دست به خدا نمیشود مالید. همینجور خیالت، هر جور خیال میکنی یا روشنایی خیال میکنی یا تاریکی یا سردی یا گرمی عقل تو هم همین چیزهایی که اینجا است درک میکند. پس هرچه را فهمیدید باید بدانید مخلوق است پس ذات خدا را نمیتوان شناخت به هیچ وجه. این نمونه را هم در وجود خودت قرار دادهاند تو هم وقتی بخواهی خود را بشناسانی میآیی میان مردم خود را میشناسانی، ذات تو نه ظاهر است نه باطن. دقت کن انشاءالله پس هرچه را که میفهمی بدان مخلوقی است از مخلوقات که میفهمی. این یک مقدمه بود که میخواستم عرض کنم این را داشته باش و اگر قدری در این مقدمه دقت کنی خیلی چیزها میفهمی.
حالا از جمله چیزهایی که میفهمی یک قدرتی میفهمی که این ملک را خلق کرده میفهمی کسی که عاجز باشد این ملک را این آسمان را این زمین را نمیتواند خلق کند پس قدرتی تعلق گرفته به این ملک و این ملک را ساخته چنانکه خود این
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 380 *»
ملک خدا نیست آن قدرت هم خدا نیست. قدرت قدرت خدا است ملک ملک خدا است و همچنین میفهمی که کسی که علم نداشته باشد نمیتواند اینطور خلق کند میدانید خدای جاهل خاء و دال است خدا نیست. خدا باید عالم باشد کسی که جاهل باشد و حکیم نباشد نمیتواند هر چیزی را سر جای خود بگذارد حکیم باید که آسمان را آنجا قرار بدهد زمین را اینجا، سر تو را بالا قرار بدهد پای تو را پایین. پس تو حکمت و تدبیر خدا را میفهمی لکن خدا را نمیبینی. پس چشم تو را اینجا قرار داده خوب جایی است اگر یکخورده بالاتر گذارده بود جاش نبود یکخورده پایینتر گذارده بود جاش نبود عجب تدبیری بهکار برده این چشم را به این حکمت سرجاش گذارده، پس تو تدبیر خدا را میفهمی تدبیر خدا غیر از ذات خدا است تو حکمت خدا را میفهمی حکمت خدا غیر از ذات خدا است تو میفهمی این را که خدا عالم بوده جاهل نبوده و جاهل نمیتواند خلق کند پس علم خدا را میفهمی حالا که میفهمی بدان غیر از ذات خدا است ذات خدا را نمیشود بفهمی تمام اسمهای خدا همینطور است، علم خدا قدرت خدا حکمت خدا عفو خدا، جوشن کبیر را تا آخرش بخوان هزار و یک اسم در جوشن کبیر است پس خدا هزار و یک اسم دارد هریکش را هم میتوانیم بفهمیم و باید بفهمیم و به آن اسمها خدا را بخوانیم حرف بیمعنی نباید بزنیم بگوییم یا قادر و نفهمیم، یا عالم و نفهمیم، دین بیمعنی و لفظ تنها بیمعنی است مال مردمان بیمعنی است. پس ای قادر معنی این این است که تو قدرتی داری که تمام ملک را تو خلق میکنی وقتی میگویی ای عالم یعنی تو کسی هستی که میدانی تمام ذرات ملک را، وقتی میگویی خدا حکیم است یعنی هر چیزی را سرجای خودش گذارده، خدا کامل است یعنی به هیچ وجه نقصی برای او نیست. پس این اسمهای خدا را چون میفهمی بدان غیر از ذات خدا است، چرا که ذات را نمیتوان شناخت ذات را نمیتوان فهمید اگر باید ذات خدا را بشناسیم فکر کن از چه راه بشناسیم؟ از راه گوش بشناسیمش از راه چشم بشناسیمش از راه بینی بشناسیمش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 381 *»
از راه زبان از راه دست از این راهها و از هیچ راهی شناخته نمیشود. پس ذات خدا را که نمیتوان شناخت. پس بدان اسمهای خدا هم مثل همین مخلوقات ظاهرند آنها را میتوان شناخت. اسمهای خدا مخلوق خدا است این مخلوقات هم مخلوق خدایند الا یک فرق که در این میان هست و آن فرق این است که هرچه در ملک هست به واسطه اسمهای خدا ساخته شده و اسمهای خدا به واسطه چیزی دیگر ساخته نشده و اسمها مخلوق اولند و چون اولند بسا اینکه مخلوقش هم نباید گفت مثل اینکه از جمله اسمهای خدا یکی قدیم است البته قدیم حادث نیست اگر کسی بگويد حادث است البته کافر میشود. از جمله اسمهای خدا قادر است و این خدا تا بود قدرت داشت، این خدا تا بود علم داشت، خدا قوت داشت بیمعجون خوردن، خدا علم داشت بیآنکه تحصیل کند علمی را، خدا نباید تعلیم بگیرد از کسی، خدا تا بود علم داشت، پس علم خدا قدیم است تازه پیدا نشده. خدا تا بود قدرت داشت خدا تا بود حکمت داشت و هکذا تمام اسمها را داشت و این اسمها را پیش از خلق خلق کرده بود و به این اسمها وقتها و مکانها را خلق کرده و تو به این وقتها و مکانها بعضی چیزها را تمیز میدهی. برای هر چیزی وقتی و عمری میبینی دیگر یا عمر بلند یا عمر کوتاه، صفات خدا طوری است که تمیز را خلق میکند وقت را هم خلق میکند از این جهت است که به آن اسم خدا خلق کرده مکانها را، وقتها را، رتبهها را، حيثها را، کمّها را، کیفها را اما خود آن اسمها مخلوق نیستند الا اینکه مخلوق به نفسش میتوان گفت، چرا که از چیزی آن اسمها را نساخته، معلوم است خدا قدرتش را از چیزی نساخته خدا علمش را از چیزی نساخته حکمتش را از چیزی نساخته.
پس اسمهای خداوند عالم اگرچه مخلوق است اما مخلوق اول است. در یکجاش فکر کن انشاءالله نمونه به دستت میآید که پیغمبر چهکاره است. فکر کن ببین مخلوق اول نبود نداشته. دیگر بسا خیال کنی که کسی که همیشه بوده پس چطور خلقش کردهاند؟ فکر کنید انشاءالله همانجورهایی که خدا خودش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 382 *»
دستورالعمل داده است میفرماید حضرت امام رضا؟ع؟ به عمران صابی وقتی که سؤال میکند از کیفیت خلقت و حضرت اینجور جواب میفرمایند که نگاه کن به چراغ و نور چراغ تا این چراغ بود نورش همراهش بود نور چراغ اثر چراغ است اما تا این چراغ بوده نورش محتاج به چراغ بوده پس اگر چراغ نباشد نمیشود این نور باشد اما برعکسش میشود نور نباشد و چراغ باشد و این به جهت این است که چراغ محتاج به نور خود نیست و نور محتاج است به چراغ در هستی خود و این نور از سر تا پاش نبود و به آن چراغ بود شد، اما چراغ خودش بود نه به این نور. حالا خود آن چراغ را خدا خلق میکند ببین آن چراغ را اول خدا خلق میکند و نور چراغ را توی دست چراغ خلق میکند و توی قدرت چراغ خلق میکند، همه کس میگوید این نور اثر این چراغ است فعل این چراغ است، این را فارسیترش میکنی میگویی کار این چراغ است پس نور کار چراغ است و کار هر کارکنی اثر آن کارکن است حالا خود آن کارکن با کار او هردو مخلوق خدایند اما کارکن اصل است و کار او از دست او باید جاری شود.
پس ملتفت باشید انشاءالله بابصیرت باشید که از این راه فضائل بسیار به دستتان میآید هیچ غلو هم نخواهید کرد هرگز نخواهید گفت علی خدا است و میدانید علی میسازد تمام چیزها را و معذلک خدا هم نمیشود مثل اینکه این دستی را که من حرکت میدهم من خالق این حرکت نیستم اما خدا این حرکت را از دست من بروز داده و خالق من و خالق دست من است و خالق حرکت دست من است الله خلقکم و ما تعملون خدا شما را خلق کرده و عملهای شما را هم خلق کرده. پس خدا است خالق وحده لاشریک له اما این حرکت را من کردم نه این است که حالا که من این حرکت را کردم حالا دیگر خدا خالق نیست یا من شریک خدا شدم، نه باز اگر خدا بخواهد من این دستم را حرکت میتوانم بدهم خدا نخواهد نمیتوانم بدهم. پس خدا است خالق این حرکت من لکن این حرکت را توی دست من خلق کرده جای دیگر خلق نکرده خدا حرکت هر فاعلی را توی قدرت آن فاعل خلق کرده. سعی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 383 *»
کن انشاءالله بابصیرت باش و چرت نزن فکر کن ببین نور چراغ را خدا در توی چراغ خلق کرده نه جای دیگر. نه توی روغن چیزی هست نه توی فتیله نه جایی دیگر. پس این نور جاش کجا است این نور کار چراغ است کار هر فاعلی را خدا در دست کارکن آن کار قرار داده، قدرت هر قادری را روی آن قادر گذارده بعینه مثل اینکه سیاهی هر چیزی را روی آن سیاه خلق میکند سفیدی هر چیزی را روی آن سفید خلق میکند. پس کار هر کارکنی را توی دست آن کارکن خلق میکند و در ید قدرت آن قرار میدهد حالا آن کارکن وقتی کاری کرد جلدی خدا نمیشود. جمادات، نباتات، حیوانات، انسانها، زمین، آسمان، نور، ظلمت، همه اثر دارند همه کاری دارند همه تأثیری دارند و هیچکدام هم خدا نیستند، حالا که اثری دارند جلدی خدا شدند؟ نه. مثل جمادات، نباتات، حیوانات، انسانها، همه اثر دارند هیچکدام هم خدا نیستند معذلک هم همه کاری میکنند و فعل دارند. حالا تا شنیدی کسی کاری میکند جلدی آن کس خدا نمیشود.
خدا خلق کرد مَلکی را و به آن گفت بگو کن و او هم امتثال کرد و گفت کن و جمیع آنچه را خدا میخواست به این کن موجود شد و ریخت در مُلک صلوات الله علی آن مَلک و آن ملک ملک اول است لکن اسمش را که نمیبری کسی انکار نمیکند اسمش را که میبری انکار میکنند. آن ملک اسمش امیرالمؤمنین است که به او گفتهاند نقش کن این نقشها را و او نقش کرده و این بزرگ هم نیاید به نظرت. این امری است واقع و البته شنیدهای از بسیاری از واعظین از علماء، در کتب فارسی مرحوم مجلسی البته دیدهای که خدا قلمی خلق کرد و به او وحی کرد بنویس و آن قلم هم زبان داشت گفت چه بنویسم وحی شد بنویس ما کان و ما یکون را، بنویس آنچه را که پیش گذشته و آنچه بعد خواهد آمد. دیگر کجا واقع است؛ پس پیشها را مینویسد و پسها را مینویسد بعدها را هم میداند پیشپیشکی آن بعدها را مینویسد. حالا اگر بگویی قلم هم نوشت ما کان و ما یکون را حرفی ندارند بسا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 384 *»
صلواتی هم میفرستند هیچکس نمیگوید قلم شریک خدا است وکیل خدا است وزیر خدا است، نه خیر این قلمِ خدا است، وقتی خدا بخواهد چیزی را البته آن کار را خواهد کرد. وقتی که اسم خودش را بخواهی ببری بگویی اسمش علی است میبینی واعمراه بلند شد که بابا اینها علی را خدا میدانند نه بابا نه والله نه بالله به خود آن علی به خود خدای آن علی که ما علی را خدا نمیدانیم اما حالا که خدا نیست آیا چشم خدا نیست؟ گوش خدا نیست؟ دست خدا نیست؟ چرا بلکه علی چشمی است از خدا که همهجا را میبیند عین الله الناظرة است، علی گوشی است که سامع السرّ و النجوی است و این در زیارتش هست و هر کس رفته نجف در روی تختهها نوشتهاند دیده و خوانده. علی گوش خدا است نمیشود گوش خدا کر باشد و نشنود صدایی را، پس میشنود جمیع صداها را دیگر خیال کنی خدا گوشی دارد به غیر از حضرت امیر این محال است، خیال کنی خدا گوشی داشته باشد جسمانی مثل گوش این خلق، ندارد. لکن حضرت امیر است اُذن الله الواعیة اذن الله واعیه گوشی است که صدای دبیب نمل را میشنود، مورچه راه میرود او چنان گوش تندی دارد که صدای پای مورچه را روی خاکهای بسیار نرم میشنود. اینهایی است که میفهمی. آنی را که نمیفهمی ذات خدا است سبحان ربک رب العزة عما یصفون خدا را نمیشود شناخت آنچه را که میشود شناخت این است که خداوند عالم نمود به مردم قدرت خودش را، به مردم نمود چشم خودش را، نمود گوش خودش را، خدا است سمیع، خدا است بصیر، خدا است عالم، خدا است قادر، خدا است حکیم و حکمت خدا این است که در ملک آمده قدرت خدا این است که در ملک آمده علم خدا این است که در ملک آمده چشم خدا این است که در ملک آمده گوش خدا این است که در ملک است انسان ملکش را میبیند اما خدا را نمیبیند به جهتی که دیدنی نیست. حالا با وجود اینکه این فضائل هست و واجب هم هست به اینها اقرار کنی باز خدا نیست. واقعاً چه بگویی حضرت امیر نمیشنود چه بگویی خدا نمیشنود، تو به غیر از
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 385 *»
این راهی نداری به خدا. والله معرفت ایشان است معرفت خدا، خودشان به سلمان و اباذر فرمایش کردند ان معرفتی بالنورانیة معرفة الله عزوجل و معرفة الله عزوجل معرفتی و آن معرفت نورانیت همین آیه نور است و تا تو نشناسی ائمه خود را خدا را نمیشناسی پس السلام علی من عرفهم فقد عرف الله و من جهلهم فقد جهل الله سلام بر آن کسانی که هر کس شناخت ایشان را خدای خود را شناخت و هر کس نشناخت ایشان را خدای خود را نشناخت و هر کس به نورانیت شناخت میداند ایشانند آن قدرتی که هیچ عجزی در آن نیست ایشانند آن علم خدایی که هیچ جهلی در آن نیست و ایشانند آن حکمتی از خدا که هیچ سفاهتی در آن نیست ایشانند کمال خدا که هیچ نقصی در آن نیست، دعای سحر را بردار بخوان تمامش فضائل امیرالمؤمنین است. مردم میخوانند اما برای صاحبش نمیخوانند اللهم انی اسألک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهیّ اللهم انی اسألک ببهائک کله خدایا از تو سؤال میکنم به آن روشنایی تو، آن روشنتر روشناییهای تو و همه روشناییهای تو روشن است. حالا خدا یک روشنایی دارد، حالا آن روشنایی حضرت امیر باشد چه عیب دارد؟ این روشنایی حضرت امیر باشد چه عیب دارد؟ این روشنایی که ذات خدا نیست، نقلی نیست حضرت امیر باشد. دیگر دقت کنید انشاءالله پس بدانید ذات خدا یک جاییش کلفتتر نیست که یک جاییش نازکتر باشد، مخلوقاتند که سری دارند پایی دارند، مخلوق است که یک جاییش روشنتر است یک جاییش تاریکتر، یک جاییش کلفتتر است و یک جاییش نازکتر است. مخلوقات است که کمتر و بیشتر برمیدارد. آبهای پایین حوض و آن ته حوض سردتر است آبهای روی حوض گرمتر است، پایین غلیظتر است بالا لطیفتر است، هواهای پایین غلیظتر است هواهای بالا لطیفتر است. هر نوری که پیش هر منیری است نورانیتر است هر نوری که دورتر شد نورش کمتر است. اینها همه اوصافی است که در ملک خدا است. حالا به همین نسق میخوانی اللهم انی اسألک من بهائک بابهاه و کل بهائک بهیّ جمیع بهاهای تو
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 386 *»
همه روشن است اما آن نوری که از همهݘ نورهای تو روشنتر است تو را به آن نور دعوت میکنم. این نور روشنتر معلوم است ملک خدا است نه ذات خدا اللهم انی اسألک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل. انشاءالله فکر کن خدا دو تکه نیست یک جاییش مقبولتر باشد یک جاییش مقبولیش کمتر، لکن اسمی دارد خدا که خیلی جمیل است بسیار خوشگل است اسمی دیگر هم دارد که خوشگل است اما آنقدر خوشگل نیست، پس میگویی اللهم انی اسألک من جمالک باجمله و کل جمالک جمیل تو هر جمالی که داری همهاش خوشگل است لکن میان آنها اجملی هم هست بزرگتری هم هست، تو را به آن میخوانم. همه اسمهای خدا مال خدا است فرقش اینکه بعضی اسمهاش بزرگتر است بعضی اسمهاش کوچکتر است. حالا ذات خدا جاییش بزرگتر نیست جاییش کوچکتر، اما اسمهای خدا بعضی بزرگترند بعضی کوچکتر. حالا دیگر دقت کنید انشاءالله و بدانید ایشانند والله اسمهای خدا.
در اصول کافی بابی عنوان کرده است احادیثی ذکر کرده است در آنجا هست که از برای خدا سیصد و شصت اسم است میفرماید چون خدا میدانست که این خلق محتاجند که او را بخوانند پس خلق کرد اسمهای چند برای خود که به آن اسمها او را بخوانند و دلالت کرد آنها را به آن اسمها که تا او را بشناسند.
باری پس اسمهای خدا بدانید ائمه طاهرینند صلوات الله علیهم اجمعین و اسمهایی که تو باید امید داشته باشی به آنها توجه به ایشان بکنی و ایشان را مقدم بداری در جمیع حاجات خود و ایشانند که رفع احتیاج تو را بکنند و هیچبار نیست که تو احتیاج نداشته باشی به ایشان، تا در دنیا هستی نفس به نفس لمحه به لمحه آن به آن محتاجی، وقتی هم که میمیری محتاجی به خدا، توی قبرت هم که میگذارند رو به خدات میبرند تو را در برزخ هم که میبرند یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه خداوند این خلق را خلق کرده که رو به خودش ببرد آنها را و حکماً میبرد، الا اینکه بعضی را نعوذ بالله به پشت میبرند و به زور، بعضی را به رو میبرند و به اختیار.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 387 *»
خلاصه پس ملتفت باشید انشاءالله که ائمهاند سلام الله علیهم وجه الله آن وجه اللّٰهی که مردم میتوانند به آن نظر کنند ائمه طاهرینند سلام الله علیهم، چشمی را که خلق از خدا میتوانند بفهمند ایشانند، گوشی را که خلق میتوانند بفهمند ایشانند، خدا سمیع است و بصیر است، سمعش امیرالمؤمنین است، بصرش امیرالمؤمنین است. ایشانند علم خدا، ایشانند قدرت خدا، ایشانند جلال خدا، ایشانند عظمت خدا و خدا این اسمها را تمامش را پیش از تمام زمین و آسمان خلق کرده به چندین هزار سال. در حدیثی میفرماید ما بودیم و تسبیح و تهلیل میکردیم خدا را و خدا هنوز زمین و آسمانی نیافریده بود دنیایی نبود آخرتی نبود جنتی نبود ناری نبود حتی اینکه میفرماید هنوز لوحی نبود قلمی نبود آن قلمی را که به آن قلم گفت بنویس آنچه را من میخواهم خلق کنم تو درستش کن و در جای خودش نقشش را بکش و بگذار آنوقت نقش کرد به آن قلم قدرت جمیع ما کان و ما یکون را، این قلم را میفرماید نبود و ما بودیم. ما بوديم و هنوز لوحی نبود قلمی نبود. پس ایشانند آن خلق اول و واقعش این است که خلقبودن را به طور حقیقت و به طور درست به ایشان نمیشود گفت به جهت اینکه ایشان نبود نداشتند چنانکه در حدیث مفصلی حضرت صادق به مفضل میفرمایند او را هر کس بگوید نبود و بود شد، ذلک هو الکفر الصراح مضمونش این است که اگر کسی بگوید میم مخلوق است این محمد وقتی نبوده وقتی ساختهاندش، ذلک هو الکفر الصراح.
باری ایشانند کمال خدا و همیشه خدا کمال داشته، ایشانند علم خدا و همیشه خدا علم داشته، ایشانند قدرت خدا و همیشه خدا قدرت داشته، ایشانند حکمت خدا و همیشه خدا حکمت داشته. باری منظور این است که ایشانند سبب خلق خلق و مخلوقات مسببات هستند، ساخته شدهاند و این سببها پیش از این مخلوقات بوده و آن سببها را خدا قائممقام خود قرار داده هر کاری میخواهد بکند با قدرتش میکند هرچه را میخواهد بداند با علمش میداند هرچه را میخواهد ببیند با
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 388 *»
چشمش میبیند هرچه را میخواهد بشنود با گوشش میشنود. پس ایشان را قائممقام خود قرار داده در اداء یعنی آنجایی که خدا باید بایستد ایستادهاند، آنجایی که خدا باید بنشیند ایشان مینشینند، آنجایی که باید خدا بگوید ایشان میگویند، قرآن کلام خدا است از زبان پیغمبر بیرون میآید، پس حکمشان حکم خدا است امرشان امر خدا است اطاعتشان اطاعت خدا است شناساییشان شناسایی خدا است. غیر از اینجور همه کس شناخته ایشان را هر کس از علم تاریخ یکخورده خبر داشته باشد همه کس میداند که محمدنامی در مکه ظاهر شد و ادعای نبوت کرد، بعضی ایمان آوردند بعضی ایمان نیاوردند. همه میدانند علی پسر ابوطالب است و شوهر حضرت فاطمه است، همه میدانند پسرهاش امام حسن و امام حسین بودند. اگر شناختن ایشان این باشد اینقدرها را هم سنّیها میشناسند، جمیع سنّیها میدانند ائمه شما کیان بودند، خویش و قوم پیغمبر بودند، همه سنّیها میدانند ایشان عالم بودند همه میدانند بزرگ امت پیغمبر بودند امامشان هم میگویند. پس اینجور معرفتها را بدانید سنّیها هم دارند و اینجور معرفتها را که خیال میکنی معرفت است این معرفت را يهودیها هم میدانند اینها دوازده امام برای خود میگویند، آنها امامها را نمیبینند تو هم که نمیبینی آنها را. پس معرفت ایشان به نورانیت معرفت خدا است، اما آن کسی که میخورْد و میآشامید و گاهی بود در خانه و گاهی نبود اگر این را شناختی که همه کس که همینطور است جمیع مردم گاهی در خانهاند گاهی نیستند گاهی خوابند گاهی بیدارند، اینها که معرفت خدا نشد. اگر اینها معرفت خدا است اگر خواب و بیداری معرفت خدا است چرا خواب و بیداری ما معرفت خدا نشده؟ پس والله ایشان دارند مقامی که لاتأخذه سنة و لا نوم له ما فی السموات و ما فی الارض، دارند چشمی که هرگز خواب نیست دارند مقامی که هرگز نبود نداشته و آن باطن ایشان است که در میان خلق هست همیشه، گاهی ظاهر میشود مثل اینکه ظاهر شدند در زمان خودشان در میان مردم گاهی به جهت مصلحتی مخفی شدند مثل اینکه حالا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 389 *»
امام خود را مخفی داشته و مخفی شده است. باز مخفی را ملتفت باشید مخفی است از مردم یعنی نشناسانیده خود را به مردم و مردم نمیشناسندش و الا میان مردم راه میرود، در حدیثی میفرمایند که حضرت صاحبالامر پنج خصلت از پنج نبی دارد، موضع حاجتش را عرض میکنم. میفرمایند یک خصلت از یوسف دارد عرض میکنند کدام است؟ میفرمایند یوسف با برادرهاش حرف میزد و با آنها غذا میخورد و برادرها نمیشناختند او را و امام همینطور است میان مردم میآید میرود راه میرود خرید میکند فروش میکند بسا زن میگیرد اولاد دارد و مردم او را نمیشناسند چنانکه یوسف میان برادران خود بود و او را نمیشناختند تا وقتی که یوسف رأیش قرار گرفت گفت انا یوسف آن وقت او را شناختند امام همینطور توی عالم راه میرود و او را نمیشناسند همین که گفت منم آن وقت میگویند ای های این را ما دیده بودیم در چندجا در فلان مسجد در فلان محراب در فلان منبر در فلان بازار.
خلاصه بدانید ایشانند قائم مقامان خدا ایشان طی الارض دارند پس اگر مکه باشد میتواند به چشم برهم زدنی بیاید به همدان. پس اینها را ملتفت باشید منّیها جلدی گولتان نزنند که بگویند شخص واحد در حال واحد در امکنه عدیده محال است خیر محال هم نیست گه هم میخوری که اين حرف را میزنی امام طی الارض دارد چشم به هم زدنی هرجا باشد میآید پیش خود تو و والله هنوز چشمت را به هم نزدهای که میرود به آسمان چشم به هم نزدی برمیگردد. آیا نشنیدهای پیغمبر خدا؟ص؟ رفت به معراج، وقتی از حجره بیرون آمد در حرکت کرد چفت در بنا کرد حرکتکردن و آسمانها را گشت و رفت تا مقام قاب قوسین وقتی برمیگشت هنوز چفت در میجنبید، اگرچه شنیدهام که یک ملعونی همین حالاها همینروزها گفته معقول نیست پیغمبر برود اینهمه راه و برگردد و هنوز چفت در بجنبد این به عقل درست نمیآید. خیر معقول هست، از اول اسلام تا حالا همه مسلمانان قبول داشتهاند، لکن آن روز تا حالا دین به دست منّیها نیفتاده، این منّیها جمیع آنچه را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 390 *»
که نمیفهمند به عقل ناقص خودشان میگویند دروغ است. دروغ است کدام است بگو نمیفهمم در دنيا خر بسيار است تو هم يکی از آن خرها.
جابر جعفی یکی از دوستان و شیعیان ایشان بود به طی الارض میرود به کوفه میآید به مدینه بلکه طی الارض میداد دیگری را. جابر در روی منبر بود در مدینه موعظه میکرد یک کسی آنجا بود به او گفت میخواهی بروی به کوفه؟ میگوید تا گفتم بلی گفت کن فی الکوفة کافش را در مدینه شنیدم نونش را در کوفه.
پس بدانید که ایشان همچو کسان هستند نوکرهاشان اینجور کارها میکنند ببین به طرفةالعینی آفتاب طالع میشود از مشرق تا بیرون آمد نورش میرود تا مغرب و ایشان والله از این نور آفتاب تندتر حرکت میکنند به جهت آنکه امام، امام کل است و امام همین آفتاب است. ببین آفتاب وقتی طالع میشود به چه سرعت تمام روی زمین را روشن میکند، ایشان به آن سرعت و بیشتر تمام روی زمین را میگردند و ایشان امام آفتابند و یک کاری میکنند که آفتاب عاجز باشد از آن کار و معجزه باشد برای آفتاب که چون آفتاب نتواند آن کار را بکند اقرار کند که او امام اوست. پس بدان امام از آفتاب زودتر از مشرق به مغرب حرکت میکند از آسمان به زمین از زمین به آسمان زودتر حرکت میکند، میخواهی چفت در نجنبد وقتی از معراج برمیگردد؟ ببین وقتی آفتاب طالع شد اگر چفت در میجنبید حالا هم که نورش از مشرق تا مغرب رفته حالا هم باز میجنبد. خود آفتاب کجا است جاش در آسمان چهارم است اگر در عرش هم بود تا پیدا میشد باز تمام روی زمین را روشن میکرد به چه سرعت، به همین سرعت که حالا روشن میکند، و والله محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم بر جمیع خلق خدا حجتند. پیغمبر پیغمبر آنها است و امام امام آنها است به صریح آیه قرآن. دیگر این حدیث نیست که منّیها بگویند مظنه حدیث باشد. خدا در قرآن میفرماید تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً مبارک است آن خدایی که نازل کرده بر بنده خود قرآن را، فرقان را، تا نذیر جمیع عالمین باشد همان عالمین که خدا است
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 391 *»
رب آن عالمین و این پیغمبر وصی دارد و هر جایی هم وصی همراه اوست. پس بدانید امامان شما امامند بر جمیع خلق خدا و همان نه امام شما تنها هستند، امام جنها هم هستند امام جبرئیل هم هستند امام آفتاب هم هستند. حالا دیگر دقت کنید انشاءالله حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه میفرماید خدا اجلّ و اعظم از این است که کسی را حجت کند بر آسمان و زمین و چیزی از آسمان و زمین را از او مخفی بدارد آن وقت میفرماید پس ما عالمیم به جمیع چیزها چرا که خدا ما را حجت کرده بر اهل آسمانها و اهل زمینها.
خلاصه ایشانند قائمان مقام خدا ایشانند خلیفههای خدا ایشانند حجت خدا ایشانند که امرشان امر خدا است پس شناختنشان شناختن خدا است جهل به ایشان جهل به خدا است، همین که توجه میکنی به ایشان رو به خدا کردهای، غافل از ایشان شدی از خدا غافل شدهای خدا میفرماید قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله در زیارت است من احبکم فقد احب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله ای امامان من هر کس شما را دوست داشت با خدا دوستی کرد هر کس با شما دشمنی کرد با خدا دشمنی کرد. پس ایشانند که جانشینان خدایند قائممقام خدا هستند در میان خلق در جمیع عالمها در همه زمانها، فرقش این است که در زمانهای سابق ظاهر نشده بودند و امرشان را داده بودند دست پیغمبران سابق و آنها میگذرانیدند مثل حالا که خیلیشان رفتهاند از دنیا و آنی هم که هست غایب است لکن امرشان دست علماء و راویان ایشان است. آنقدری را که خدا میخواهد رسانیدهاند و حال آنکه مردم نمیبینند ایشان را و زمان اقتضا نمیکند ایشان را ببینند. در آن پیشها هم امرشان دست پیغمبران بود و پیغمبران را فرستاده بودند که امر ایشان را به مردم برسانند. میفرماید انا مرسل الرسل انا منزل الکتب حضرت امیر فرمایش میفرماید رسولها را من فرستادم کتابها را من نازل کردم جمیع کتابهای آسمانی را ایشان با قلم قدرت مینویسند میدهند به دست جبرئیل، جبرئیل برای پیغمبر میآورد تورات
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 392 *»
را میآرد دست موسی میدهد، انجیل را میآرد به دست عیسی میدهد.
باری ایشانند که حجتند بر خلق و حجت خدا را تمام کردهاند و هیچ نقصی در حجت خدا نیست. شما مباشید مثل آنجور مردم که میگویند ما چه میدانیم که دین خدا کجا است هر کس ادعا میکند که من حقم ما چه میدانیم کدام راست میگویند. شما ملتفت باشید انشاءالله و بدانید ائمه طاهرین سلام الله علیهم دین خود را رسانیدهاند و حق خود را واضح کردهاند و شما بدانید که ایشان تکذیب خود را نمیکنند تکذیب دین خدا را نمیکنند، همیشه یک ظهوری همیشه یک مظهری از خدا در میان خلق باید باشد. انشاءالله ملتفت باشید، حجت خدا را لامحاله باید تمام کنند و تمام میکنند. ایشانند که در زیارت ایشان میخوانی اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه باری دیگر خسته شدم.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 393 *»
موعظه بيستوچهارم (سهشنبه / 24 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود و از برای بندگی و عبادت خود آفریده بود، خود خود را از برای خلق تعریف فرمود و تعریف خدا غیر از ذات خدا است. یکخورده انشاءالله شما دقت کنید، تعریف خدا غیر از ذات خدا است ذات خدا را هیچ مخلوقی نمیتواند ببیند نمیتواند صداش را بشنود هیچ مخلوقی به ذات خداوند عالم نمیتواند برسد چرا که ذات خدا از آنجایی که هست و جا ندارد پایین نمیآید که خلق او را ببینند خلق هم نمیتوانند بروند به ذات خدا برسند. پس چون چنین بود خدا خود را تعریف فرمود پس اگرچه ذات خدا را نمیتوان شناخت لکن تعریف خدا را میتوان فهمید. ببین اگر کسی صاحب کمالی باشد تا کمال خود را از برای تو اظهار نکند تو نمیدانی که او آن کمال را دارد مثل اینکه کسی خوشنویس باشد و هیچ ننویسد و خطش را به تو ننمایاند تو نمیدانی خوشنویس
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 394 *»
است وقتی نوشت و خطش را به تو نمود تو میفهمی خوشنویس است. حالا اگر بیان نکند کمال خود را برای تو، تو متحیری بلکه جاهلی و وقتی خطش را نوشت و به تو نمود ذاتش را ننموده، بسا خودش در خانه نشسته است و خطش آمده پیش تو، خط دخلی به صاحب خط ندارد اما کمال صاحب خط را برای تو اثبات کرده تو میفهمی آن خوشنویس است صاحب سلیقه بوده حرکت دستش مستقیم بوده و اگر این کار را نکند تو از این کمالش هیچ خبری نداری.
حالا عرض میکنم خدا اگر هیچ تعریف نکرده بود خودش را از برای مخلوقات، مخلوقات هیچکدام خبر نداشتند از او چون انسان را از برای همین خلق کرده بود که او را بشناسند و برای همین که او را عبادت و بندگی کنند، از این جهت خود را برای خلق تعریف کرد و خطی بود و برای بندگان نوشت و این خطهایی که نوشته و میان خلق فرستاده خطهایی است که خلق آن خطها را میبینند و آن خطها را میتوانند بخوانند و میتوانند پی ببرند که آن کسی که نوشته خوب نوشته. آنچه را که تو میفهمی خلق خدا است که میفهمی هیچ ذات خدا نیست اما میفهمی آن کسی که اینها را خلق کرده در سر جای خود، شخص قادری بوده. ببین خدا روزی خلق کرده و شبی خلق کرده و تو روز را میبینی و شب را میبینی و میفهمی روز در جای خود خوب اتفاق افتاده شب در جای خود خوب اتفاق افتاده و بودن شب از حکمت است اگر شب نبود جمیع جنبندهها که باید آرام بگیرند و خستگی بیندازند وقتی شب را نداشتند آرام نمیگرفتند و اگر روز نبود که کسی کارهای خود را در آن کند وقت کارکردنی نداشتند. پس شبی خدا خلق کرده و روزی و تو میفهمی این شب خیلی به کار میآید این روز خیلی به کار میآید. روشنایی خلق کرده و تاریکی، تو میفهمی این روشنایی خیلی به کار میآید تاریکی خیلی به کار میآید. گرمی خلق کرده و سردی خلق کرده گرمی به کار میآید سردی به کار میآید. خیلی گیاهها به این گرمی روییده میشوند خیلی میوهها به اینجهت میرسند خیلی تخمها به اینجهت میرسند
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 395 *»
رزقهای حیوانات و اناسی میرویند. همچنین سردی در ملک خدا خوب چیزی است تا زمستان نشود تا برگها نریزند و درختها آبستن نشوند برگ تازه و میوه تازه بیرون نمیآورند. پس میفهمی آن کسی که سردی ساخته قادر بوده که ساخته سردی را و این سردی را به جای خود قرار داده پس عالم بوده پس حکیم بوده. پس اگرچه خدا را ندیدهای لکن میبینی مردی آفریده و زنی آفریده آن مرد برای زن چقدر خوب است آن زن برای مرد چقدر خوب است. پس خدا خودش را به کسی ننموده و به هیچکس هم نخواهد نمود. نمیشود ذات خدا را نمود، چیزی را که میتوان به خلق نمود چیزی است که رنگی دارد شکلی دارد، خدا رنگ ندارد شکل ندارد. چیزی را که میتوان به خلق نمود چیزی است که گرم باشد یا چیزی است که سرد باشد، چشمها رنگها و شکلها را میبیند، دست زبری و نرمی را میفهمد. پس ذات خدا را هیچکس نمیتواند بشناسد در قیامت هم همینطور است آنچه را میشود شناخت همین رنگ است و شکل است و چیزهایی است که در ملک خدا است. مردم روز قیامت خدمت خدا هم میرسند اما در دنیا هم میرسند خدمت خدا، به اینطور میرسند که هر کس خدمت پیغمبر میرسید خدمت خدا میرسيد. همچنین هر کس زیارت پیغمبر میکرد زیارت خدا کرده بود این است که روز قیامت در جنت در هر هفته در هر شب جمعه بار عام میدهد خدا که بیایید به زیارت من و درجاتی که در بهشت دارید برای هر یکتان یک بر صد یک بر هزار زیاد کردم وسیع کردم ملک شما را. آنجا هم که میروند وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة آن روز همچو روزی است که صورتهایی چند همه باطراوت و خوشحال و خرم هستند، نظر میکنند به پرورنده خود. شما انشاءالله بدانید آنچه نظر میکنند در قیامت در دنیا هم میشد نظر کنند. آن پیغمبر و آل پیغمبر، پس ایشانند رخسارهای که خدا در ملک خودش آن را رخساره خود قرار داده و زیارت آن رخسارهها را زیارت خود قرار داده. این است که من زار الحسین بکربلا کان کمن زار الله فی عرشه هر کس به کربلا امام حسین را زیارت کند
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 396 *»
کأنه خدا را در عرش زیارت کرده، کأنه هم ندارد. آنچه را که خلق میتوانند به آن برسند خدا همان تکلیف را به ایشان کرده آنچه را هم نمیتوانند ببینند و بشناسند خدا هم نگفته بشناسید تکلیف هم نکرده. پس ذات خدا را نگفته بشناسید نه میشود شناخت نه تکلیف کرده به کسی که بشناس. لکن صفت خود را نموده خطی است برای تو نوشته است و از آن خطها یکی این است که میبینی صنعتی به کار برده، زمینی آسمانی روحی بدنی سفیدی سیاهی گرمی سردی آفریده، صنعتی به کار برده. فکر کنید در نوع صنعت، این صنعت قدرتی میخواهد که هیچ عجزی توش نباشد پس چنین خلقتی کرده و چنین [صنعتی] کرده که تو بتوانی بفهمی که هیچکس نمیتواند مانع او بشود. قدرت او را تو میفهمی و این قدرت مخلوقی است از مخلوقات که تو میفهمی، پس قدرتی که میفهمی غیر از ذات خدا است که نمیفهمی و آن ذات را هیچکس نمیفهمد و لکن هر کس قدرت را در آن فکر کرد فهمید یک صفتی از صفتهای خدا را، یک اسمی از اسمهای خدا را دانسته، هر که بیشتر فهمید بیشتر فهمیده قدرت خدا را، هر که از آن هم بیشتر فهمید بیشتر فهمیده. یکی حوصلهاش همینقدر است که خدا را به قدر بنّائی خیال میکند که این مسجد را ساخته. یکی همتش بیشتر است این را میفهمد که شهری را خدا ساخته. یک کسی عقلش بیشتر است و شعورش بیشتر است میفهمد زمینی را خدا ساخته، خیلی قادر بوده که این زمین را ساخته است و ستونی هم برای آن قرار نداده بغیر عَمَد توی هوا ایستاده است و نه پایین میافتد نه از این راه نه از آن راه، این را میفهمد که خدا است اقدر قادرین که همچو زمینی را به اینطور ساخته. یک کسی عقلش زیادتر است میگوید این هوا را هم ساختهاند و خدا ساخته. یک کسی عقلش بیشتر است میگوید آسمانها را هم ساختهاند دور این زمین گذاردهاند. باری پس هر کس زیادتر فهمید قدرت او را، او بهتر میشناسد خدا را لکن هر کس به اندازه خودش میفهمد خدایی قادر است، و آن قدرتش هم در ملکش است ذات خدا نیست.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 397 *»
به همینطور انسان که فکر میکند میفهمد خداوند عالم این صنعت را اگر جاهل بود نمیتوانست بکند ببین تو اگر به علم خطی که عرض کردم جاهل باشی مثلاً ملّا نیستی و خط نمیتوانی بخوانی نه مفردات سرت میشود نه حروف مرکبه حالا میبینی یک کسی را که مینویسد الفبا را تا آخر، میگویی معلوم است میدانسته همین که دیدی مینویسد میگویی معلوم است که راه میبرد چهجور باید نوشت. حالا خدا این صنعت را کرده هر چیزی را سرجای خودش گذارده با قلم قدرت هر چیزی را نقش کرده، اگر نمیدانست نمیتوانست خلق کند و سرجاش بگذارد پس خدای این ملک عالم است به ذره ذره این ملک، چرا؟ به همانطوری که تو عالمی به جمیع حرفهایی که نوشتهای، عالمی به جمیع نقطههاش، چرا که تو مینویسی و عالمی به جمیع اعرابهاش و مدّهاش و آنچه نوشتهای. پس این خدایی که این صنعت را کرده پس علم داشته اگر علم به ذرات این ملک نداشت نمیتوانست اینها را با هم ترکیب کند و اینطور بسازد و نمیتوانست آب و خاک را جمع کند و چیزی را بسازد، اگر نمیدانست نمیتوانست روحی را از غیب بگیرد بدنی از عالم شهاده و این غیب و این شهاده را ترکیب کند با هم و آدمی بسازد حیوانی بسازد اگر علم نداشت نمیتوانست این کارها را بکند. پس علم خدا را تو میتوانی بفهمی ذات خدا را نمیتوانی بفهمی و اینها را اگر یاد بگیری به آسودگی هرچه تمامتر فضائل امیرالمؤمنین را اقرار میکنی بدون اینکه کسی گرم بشود و فضائل بگوید، آن کار درویشها است.
تو انشاءالله به طور اجتهاد به طور علم فکر کن بدان خدا را نمیشود شناخت چیزهایی که در ظاهر میشناسیم یا رنگ است یا شکل است یا بو است یا طعم است یا صدا است، هر چیزی را هم که با خیالمان و عقلمان میفهمیم آن هم معقول است میفرماید انما تحدّ الادوات انفسها و تشیر الآلات الی نظائرها ادراک نمیکنند جز خلق را. حضرت امیر در خطبه خود مفصل این مطلب را فرمایش میفرمایند الطریق مسدود و الطلب مردود طریق به سوی او مسدود است و طلب او مردود است چرا که هر جایی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 398 *»
که بتوانی خیال کنی که میتوان رفت آخر سمتی است، از این راه میروی میرسی از راه دیگر میروی نمیرسی بلکه دورتر میشوی. لکن خدا اینجور نیست خدا مکانی ندارد. انشاءالله فکر کنید خدا در بالا نیست که نردبان بگذاریم برویم بالا به او برسیم، پایین نیست که چاهی بکنیم برویم به او برسیم هیچ مکانی ندارد و خدا مکان خلق میکند و صاحبان مکان را توی مکان خلق میکند، پس چون ذات خدا را مکانی و مقامی نیست همینجور وقتی نیست از اینجهت ذات او را نمیتوان شناخت هیچ کس نمیتواند ذات خدا را بشناسد لکن دوست نمیداشت که نشناسندش دوست میداشت که خلق او را بشناسند خلق را خلق کرد تا بشناسند او را پس چون خلق کرد خلق را کمالات خودش را در میان خلق ظاهر کرد آن خطها را که نوشت و میانشان فرستاد و خواندند دیدند عجب کمالی داشته عجب قدرتی داشته عجب صنعتی داشته عجب کمالی داشته.
پس عرض میکنم آنچه به گوشتان خورده جمیع آنچه نسبت میخواهی بدهی به خدا بدان مخلوقی است از مخلوقات و دخلی به ذات خدا ندارد پس از این جهت است که خداوند عالم یک قدرت بینهایتی در ملک خودش ظاهر کرد تا دانستند که خدا است قادر، همچنین در ملکش علم بینهایتی ظاهر کرد تا دانستند که این خدا چیزی نیست که علم به او نداشته باشد، لکن علم خدا دخلی به ذات خدا ندارد، علم تو به ذات تو چسبیده است اما خدا هیچچیز به او نمیچسبد نه علم به او میچسبد نه رنگ به او میچسبد. همینجوری که حالا الحمدلله جوری شده که همه میگویند خدا رنگ ندارد تو زود قبول میکنی به ما گفتهاند و عادت کردهایم. خدا بیامرزد پدران ما را که یاد ما دادند و ما را عادت دادند که بگوییم خدا مثل کرباس نیست که رنگ به او چسبیده باشد همینجوری که رنگ به او نمیچسبد همینجور علم به او نمیچسبد قدرت هم به او نمیچسبد. پیش ما قدرت به ما میچسبد ما به قدرت قادر میشویم به کاری، علم به ما میچسبد ما به علم میدانیم یکپاره چیزها
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 399 *»
را، حکمت میچسبد به انسان و حکیم میشود و هکذا. پس خداوند عالم هیچچیز به او نمیچسبد و لیس کمثله شیء و آنچه در ملک خلق کرده هی چیزها به هم میچسبند از اینجهت مخلوق اسمش شده پس خدا ذاتش را نمیشود به کسی بنمایاند ذاتش را نخواسته معروف باشد و ذاتش غیرمعروف ماند لکن اسمهای او را و صفتهای او را خواست بشناسند مردم از اینجهت خطهاش را نوشت در ملکش از جمله خطهاش يکی خود تویی میفرماید سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق در آسمان و زمین و در آفاق و انفس خطهای خودش را نوشته خطها آیتهای اوست میفرماید ما مینمایانیم آیات خود را علامات خود را در آفاق و انفس تا خوب واضح شود که خدا خدا است. فکر کن آیا هر چیزی خودش خودش نیست؟ هر چیزی خودش خودش است ساختهاند او را و گذاردهاند خودت را هم ساختهاند و تحویل خودت کردهاند. این سر این دست این پا این چشم این گوش پس خدا نزدیکتر است به تو از خود تو و آیة الله در وجود تو خیلی آشکار است و خیلی واضح است و کأین من آیة فی السموات و الارض یمرون علیها و هم عنها معرضون. خدا خیلی توبیخ و سرزنش میکند این مردم را و اغلب این مردم غافلند. چقدر نمونهها و آیتها را از خود در آسمان و زمین گذارده و واضح کرده که هیچکس نمیتواند هیچچیز را آنقدر واضح کند و طوری واضح کرده که تمام کارهایی که خدا کرده هیچکس نمیتواند آنجور کار کند. حالا ساخته، پیش پای خودت گذاشته. حالا با وجود این، خدا را نمیشناسم، عذرت منقطع است و کأین من آیة فی السموات و الارض یمرون علیها میبینی روش راه میروند پس چقدر آیتها و علامتها و نشانیهایی که خدا خلق کرده در زمین و آسمان و این مردم روش راه میروند خرغلت میزنند. مؤمنین چنین نیستند به هرجا نگاه میکنند خدا را میبینند، به آفتاب نگاه میکنند عجب آفتابی است چه کارها از این آفتاب برمیآید چه حکمتها در خلقت این آفتاب است. به زمین نگاه میکنند میگویند چقدر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 400 *»
خلقت تامی است اینهمه جمادات اینهمه نباتات اینهمه حیوانات که روی زمین هستند همه از این خاک به عمل آمدهاند و اگر این خاک نبود خیلی کارهای دنیا بر زمین بود.
انشاءالله فکر کنید عبرت بگیرید فرق ما بین مؤمن و غیر مؤمن همین است که مؤمن با عبرت راه میرود بعینه مثل اینکه اهل بازار راه میروند راه میرود و شخص جاهل نگاه میکند میبیند همه یکجور نگاه میکنند میگوید هر دو مثل همند اما شخص بازاری همینطور نگاه میکند و عبرت نمیگیرد و چیزی نمیبیند اما شخص عارف همه حکمت خدا میبیند همه صنعت خدا میبیند. پس خداوند حکمت خود را در ملکش اظهار کرده و حکمت خدا غیر از ذات خدا است علم خدا غیر از ذات خدا است. تمام اسمهای خدا همینطور است و اسمهای خدا بسیار است خدا به اعتباری نود و نه اسم دارد به اعتباری هزار و یک اسم دارد. بلکه میخواهم عرض کنم که تو اگر دقت کنی انشاءالله مییابی که هر چیزی را که ساخته به اسمی از اسمها ساخته پس به عدد ذرات موجودات که خلق کرده خدا اسمی داشته. پس چیز بزرگ را به اسم بزرگ خلق میکند چیز کوچک را به اسم کوچک. پس خدا است و همیشه صاحب این اسمها بوده و همیشه خواهد بود، اگر فکر کنی انشاءالله میدانی این اسمها خط اوست که نوشته، کمالاتی است که از خود ابراز میدهد، مردم اگر این کمالات را نبینند نمیدانند او این کمالات را دارد. کسی خطش را ننویسد تو نمیدانی کاتب است اگر کسی بنّائی راه ببرد و بنّائی نکند تو نمیدانی بنّا است کسی حدادی راه ببرد اما حدادی نکند تو نمیدانی حداد است و هکذا. پس خداوند عالم چون خواست خلقش بدانند او همه کار میکند از اینجهت صنعت خود را در ملک برای بندگانش ظاهر کرد و در انفس خودشان آیات خود را نمود تا اینکه عذری نداشته باشند که بگویند نفهمیدیم. و انشاءالله فهمیدی خط غیر از صاحب دست است که خط نوشته حتی حرکت دست غیر از صاحب دست است این خطی را که مینویسی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 401 *»
غیر از تو است بلکه وقتی هم حرکت میدهی دستت را دست تو هم غیر از تو است بلکه آن حرکت هم که به دستت میدهی حرکت تو است نه ذات تو و حرکت تو غیر از تو است سکون تو هم غیر از تو است فعل تو است کار تو است کار هر کسی غیر از خود آن فاعل است کار خدا هم به همینطور غیر از خدا است. پس کارهای خدا را میفهمی و میتوانی بفهمی اما ذات خدا را نمیتوانی بفهمی. پس در این نمونهها فکر کن و بدان ذات خدا را نمیتوانی بیابی هیچ راه نمیتوانی به آن پیدا کنی. ذات خدا در سمتی ننشسته، به سوی خود راهی قرار نداده. به کدام سمت بروی که برسی به او، کربلا باید رفت مکه هم هست. پس چطور باید خدمت خدا رسید؟ خدمت پیغمبر باید رسید سخن پیغمبر را باید شنید خدمت امیرالمؤمنین باید رسید، اینها راههای خدا هستند.
پس بدانید انشاءالله پیغمبرانند خود راههای خدا، وقتی میرسی خدمتشان به مطلوب خود مقصود خود رسیدهای به جهت اینکه خدا خلق کرده تو را که مطیع باشی و خلق کرده آنها را که مطاع باشند مثل اینکه خدا پادشاهی خلق کرده و رعیتی خلق کرده اگر پادشاهی بود و قشون و سپاهی نداشت مردم گوشت یکدیگر را میخوردند. پس این ملک پادشاه میخواهد پادشاه ملک میخواهد پادشاه مطیع کسی نباید باشد باید فرمانفرما باشد و رعیت فرمانبر باشند، جمیع مردم باید مطیع و منقاد او باشند. نهایت هر کسی را میگویند کاری بکند یکی وزیر است یکی ندیم است یکی سرطویله است هر کس کاری دارد جمیع خلق باید نوکر آقا باشند آقا آقای کل است. به همینطور خدا در ملک حکامی آفریده، مطاع کلی آفریده و خدا مطاع قرار داده او را، او مطاع مطلق است و جمیع خلق باید مطیع او باشند. پس هر کس اطاعت کرد مطاع را من یطع الرسول فقداطاع الله هر کس اطاعت رسول نکرد اطاعت خدا را نکرده، هر کس این رسول را شناخت خدا را شناخته، هر کس اطاعتش کرد اطاعت خدا را کرده، هر کس شناخت این رسول را و اطاعت او کرد خدا را شناخته و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 402 *»
اطاعت خدا را کرده، هر کس شناخت و اطاعتش نکرد خدا را شناخته و اطاعت نکرده. به همینطور هر کس شناخت این رسول را که شخص عالمی است هرچه ما میخواهیم راه میبرد خدا را شناخته که عالمی است که همه چیز را راه میبرد. و تمام حجتهایی که میآیند و چیزی تعلیم ما میکنند میدانند که تعلیم میکنند. آیا میشود ما محتاج باشیم به چیزی از منافع و مضارمان و اینها راه نبرند؟ نمیشد انسان جاهل بداند خیر و شر خود را. پس هر پیغمبری بر امت خودش تمام آنچه امت میخواهند دارد. فرق میان پیغمبران در این است که بعضی بودند هزار نفر امت داشتند دیگر بیشتر نبود بعضی بیشتر داشتند بعضی که وسعت علمشان زیادتر است امتشان بیشتر است تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض بعضی فضیلتشان بیشتر است از این جهت فضیلت دارند بعضی بر بعض و الا خود نبی تمام آنچه را خلق محتاجند باید داشته باشد. معقول نیست بروند بپرسند شک میان دو و سه را چه باید کرد؟ بگوید نمیدانم، این که نبی نشد، من هم نمیدانم اگر به ندانستن شخص نبی میشود خیلی چیزها را من نمیدانم من خودم نبی باشم چرا نبی نباشم من که خیلی چیزها را نمیدانم. پس بدانید که وجود پیغمبران از برای این است که امت هرچه ضرور داشته باشند به آنها بدهند و اگر فکر کنی خیلی چیزها ضرور داری مسائل ظاهر ضرور داری مسائل باطنه ضرور داری خیلی چیزهای دیگر ضرور داری، پس هرچه را ضرور داری تو، آن پیغمبر باید داشته باشد و هر پیغمبری برای امت خودش خدا او را غنی آفریده است. پس امت هر پیغمبری محتاجینند به آن پیغمبر و آن پیغمبر غنی است و سدّ فاقه امت خود را میتواند بکند و رفع احتیاج امت خود را میتواند بکند. و اگر این را یافتید میدانید که آن کسی را که پیغمبر میکنند بر هزارهزار عالم آنقدر مال میخواهد، باید آنقدر داشته باشد که به جمیع هزارهزار عالم چیز بدهد این است که خدا به او فرموده و وجدک عائلاً فاغنی ما تو را یافتیم عیالباری و جمیع هزارهزار عالم را عیال او قرار داده است، چون عائل یافتیم تو را غنی کردیم تو را. پس ایشان را خداوند
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 403 *»
مطاع قرار داده، مطاع کل آفریده و او کسی است که باید پیغمبر بر کل باشد و او کسی است که خدا خودش تعریف او را کرده فرموده تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً مبارک است آن خدایی که قرآن را، فرقان را نازل کرد بر عبد خود محمد بن عبدالله؟ص؟ تا اینکه بر جمیع عالمها نذیر باشد. چون عالمها همه محتاجند به پیغمبر؟ص؟ و کسی محتاج به پیغمبر نیست که خودش پیغمبر باشد و پیغمبران دیگر هم که غیر از آن بزرگوارند محتاجند به خدا چنانکه آن بزرگوار محتاج است به خدا. اما دقت کنید انشاءالله آنها پیغمبر اصل نیستند آنها نمیتوانند خودشان بلاواسطه از خدا بگیرند و محتاجند به واسطه، پس پیغمبران هم پیغمبر میخواهند ملائکه را خدا رسول خود قرار داده میفرستد پیش پیغمبران و آن پیغمبران محتاجند به پیغمبر آخرالزمان؟ص؟، اگر محمد بن عبدالله؟ص؟ نبود آن پیغمبران نبودند. پس آن کسی که متصل است به خدا، اول مخلوقات، آنچه میخواهد از خود خدا میگیرد. دیگر هر کس در درجه اول واقع نیست به واسطه درجه اول خدا چیزی به او میدهد، اگر از آسمان چیزی باید بیارند درجه به درجه باید بیاید پایین، درجات را نمیشود طی نکنند و بیایند.
پس بدانید انشاءالله که محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم یکجا این چهارده نفس مقدس اول ما خلق اللهند و دیگر تمام خلق از ملائکه بزرگ و روحالقدس به آن بزرگی تماماً محتاجند به ایشان. میفرماید ان روحالقدس فی جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباکورة روحالقدس ملکی است از ملائکه، جمیع آنچه خدا کرده به روحالقدس گفته بکن، مثل اینکه قلم هم ملکی است خیلی متشخص است خیلی قوت دارد به این ملک گفته نقش کن جمیع ما کان و ما یکون را، این روحالقدس هم ملکی است که جمیع ملائکه نوکرش هستند و صادر از امر و حکم اویند، این جبرئیل و این میکائیل و اسرافیل و عزرائیل نوکرهای بزرگش هستند باقی ملائکه نوکرهای کوچک او. خلاصه روحالقدس رئیس جمیع ملائکه است و البته
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 404 *»
شنیدهاید انبیاء که مؤیدند به روحالقدس کارها میکنند، مؤمنین به تأیید روحالقدس چیزها میدانند، انبیاء به تأیید روحالقدس است که سهو ندارند غفلت ندارند و این روحالقدس خواب ندارد، اگر عرض کنم که ائمه شما هم خواب نداشتند بسا وحشت کنید، میفرماید روحالقدس خواب ندارد سهو ندارد غفلت ندارد حالا این روحالقدس همراه هر کس که باشد او را هم نمیگذارد خواب کند نمیگذارد سهو کند نمیگذارد غافل شود غفلت از برای روحالقدس نیست. حالا عرض میکنم والله این روحالقدس با این تشخص، حضرت امام حسن عسکری صلوات الله و سلامه علیه میفرماید ان روحالقدس فی جنان الصاقورة ذاق من حدائقنا الباکورة در آن بالاها ما باغهای بسیار داریم دیگر هر باغی چقدر درخت دارد چقدر میوه دارد خدا میداند، یکی از آن نوباوههایی که در آن باغ بالا است این روحالقدس چشیده است از آن نوباوهها، حالا اگر او خواب ندارد بدانید ائمه شما هم خواب ندارند. خدا کسی هست که لاتأخذه سنة و لا نوم برای او خواب نیست ائمه شما هم لاتأخذه سنة و لا نوم لکن به لباس بشری درآمدهاند به صورت تو درآمدند تو خیال کردی مثل تواَند، لکن آن باطنشان و نورانیتشان اینجورها نیست که تو خیال میکنی که مثلاً فلان پسر فلان بود یا در کجا تولد یا چه کرد. اینقدرها را که سنیها هم میدانند اهل تاریخ از یهود و نصاری و گبرها میدانند، اینها معرفت ائمه نیست معرفت ائمه یکیش این است که ائمه اول ما خلق اللهند، به چه دلیل؟ دیگر فکر کن و بابصیرت باش انشاءالله، به همان دلیلی که آن بزرگوار پیغمبر بود و راستگو و از جانب خدا آمده بود و به آن دلیل به نبوت او اقرار داریم به همین دلیل گفته پیغمبر که من اول ما خلق الله هستم طوری هم گفت که در میان امتش شایع شد به طوری که تمام سنیها به آواز بلند داد میزنند که السلام علی اول ما خلق الله محمد بن عبدالله؟ص؟. پس پیغمبر را خدا خلق کرد در وقتی که نه ملکی بود نه جبرئیل نه میکائیل نه دنیایی نه آخرتی بود نه بهشتی بود نه حوری بود نه قصوری، بلکه اول ما خلق الله پیغمبر بود پیغمبر آخرالزمان بود و اینها را سنّیها هم
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 405 *»
قبول دارند. بعد توی شیعه میآیی میبینی پیغمبر با ائمه از یک نورند از یک درجهاند اشهد ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة من شهادت میدهم که ارواح شما و نور شما و طینت شما یکی است همه از یکجا است بعضیتان مثل بعض هستید حضرت امیر میفرماید محمد انا و انا محمد و انا من محمد کالضوء من الضوء میفرمایند اولنا محمد اوسطنا محمد آخرنا محمد کلنا محمد همه اسم یکدیگر را میتوانند بر خود بگذارند پس ایشانند اول ما خلق الله کسی که اول ما خلق الله شد خدا که میخواهد چیزی بدهد به خلق، اول به دست او میدهد و او به خلق میرساند. پس ایشان را خدا امام کل روزگار قرار داده امام زمین و آسمان و دنیا و آخرت قرار داده ایشان را مطاع کل قرار داده، در احادیث زیاد است خدا هر چه را خلق کرده است امرش کرده است که اطاعت ما را بکند.
حضرت امام حسین تشریف بردند به دیدن شخصی از دوستان که تب داشت به محضی که حضرت قدم مبارکشان به آنجا رسید تب از جان آن شخص پرید. عرض کرد قربان شما بگردم همین که پیدا میشوید تب فرار میکند. فرمودند مگر شما نمیدانید جمیع آنچه خلق شده مطیع و منقاد ما است. جمیع آنچه خدا خلق کرده خواه ملک باشد خواه روحالقدس باشد خواه زمین باشد خواه آسمان باشد خواه جوهر باشد عرض باشد خوبی باشد بدی باشد آنچه هست جمیعش والله در حکم و فرمان ایشان است فرمانفرمای کل ایشانند جمیع خلق مطیع و منقاد ایشانند که هیچ تخلف هم نمیتوانند بکنند، اگرچه برای ایشان یک مقامی هست که میتوانند از آن تخلف بکنند و آن همین دنیا است که مخالفت ایشان را مردم میتوانند بکنند لکن برای ایشان یک مقامی هست که خلق تخلف والله نمیتوانند بکنند طأطأ کل شریف لشرفکم و بخع کل متکبر لطاعتکم و خضع کل جبار لفضلکم و ذلّ کل شیء لکم و اشرقت الارض بنورکم و فاز الفائزون بولایتکم هیچ خلقی نیست مگر اینکه جلالت امر شما را خدا حالی آنها کرده باشد و آنها اقرار کردهاند به جلالت قدر شما و بلندی قدر و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 406 *»
منزلت شما و خطیری مقام شما حتی اینکه میفرماید باقی نماند نه شیطان مَریدی و نه کَفّار عنیدی نه مؤمن صالح نه فاجر طالح مگر اینکه خدا جلالت قدر و منزلت و بزرگی مقام شما را به ایشان حالی کرد. و عرض میکنم یک جایی هست در ملک که شیطان مرید در آنجا نمیتواند انکار کند ایشان را. پس در آنجا نماند پیغمبر مرسلی و ملک مقربی و مؤمن صالحی و فاجر طالحی و نه جبار عنیدی و نه شیطان مریدی و نه خلق دیگری در این میانه مگر اینکه خدا جلالت امر ایشان و بزرگی مقام ایشان را حالی آنها کرده، همچو مقامی دارند لکن به جهت امتحان خلق لباسی از جنس لباس خلق برای خود گرفتند، عجزی برای خود اظهار کردند مثل پهلوانی که در نهایت قوه و قدرت است گاهی با بچهها کشتی میگیرد خودش را میاندازد به زمین، باطناً خودش به جهت امتحان میآید در میان مردم و خود را میاندازد و الا کدام از اطفال جرأت میکنند و زهره آن دارند که نزدیک آن پهلوان بروند، کسی نمیتواند پنجه به پنجه او بگذارد پس اگر پهلوانی به جهت امتحان اطفال خود را به زمین بیندازد و اظهار عجزی از آن اطفال کند بدان عاجز نشده، محض امتحان بوده ظاهر کرده عجزی را.
پس بدانید انشاءالله که ائمه شمایند آن قدرةاللهی که هیچ نهایت از برای آن نیست چرا که اول ما خلقاللهند و این قدرت اگر به خلق تعلق نگرفته بود خلق نبودند. انشاءالله اگر چرت نزدی فهمیدی که خیلی واضح است، قدرت خدا غیر از ذات خدا است خدا خلقش کرده، علم خدا غیر از ذات خدا است، حکمت خدا غیر از ذات خدا است، تمام اسمها حتی الله تماماً مخلوق است. میفرماید خدا اسمی خلق کرد و آن را بر چهار رکن قرار داد تا اینکه میفرماید اول اسمها الله است بعد رحمن است بعد رحیم است پس تمام اسماء حسنی مخلوقند، مخلوق هستند الا اینکه مخلوق به کسی نیستند به واسطهای مخلوق نیستند، شماها مخلوقید اما مخلوقید به واسطه، همین جوری که چراغ مخلوق است نور چراغ هم مخلوق است، آفتاب مخلوق است نور آفتاب هم مخلوق است اما نور آفتاب مخلوق به آفتاب است اگر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 407 *»
آفتاب نبود نورش خلق نمیشد اما آفتاب مخلوق به نفس است نه به غیر همینطور لولاک لماخلقت الافلاک پس هرچه میخواهد خدا خلق کند به واسطه ایشان خلق میکند خود ایشان را به خود ایشان خلق کرده تمام آنچه خلق کرده به قدرت خود خلق کرده ایشانند قدرت خدا، به دست ایشان خلق میکند به علم ایشان خلق میکند ایشانند علمی که در کتابش نوشته، کتابی که نازل کرده علومش تماماً در سینه ایشان است بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم این قرآن را و این کتاب را اول در سینه ایشان نازل کرده دیگر از سینه ایشان به دست ملائکه میآید و ملائکه پایین میآرند. ایشانند آن قرآنی که هیچ تری و خشکی نیست مگر اینکه در آن هست، توی این قرآن ظاهری خیلی چیزها نیست این قرآن نیست که هر تری و خشکی در آن هست. در همین قرآن است که منهم من قصصنا علیک و منهم من لمنقصص علیک قرآنی که لارطب و لا یابس الا فی کتاب مبین وجود مبارک محمد و آلمحمد است صلوات الله علیهم هیچ تری هیچ خشکی نیست مگر به واسطه وجود مبارک ایشان خلق شده است. تمام خلق روزگار به واسطه اول ما خلق الله موجود شدهاند ایشانند اول ما خلق الله. پس ایشانند امام کل خلق، مطاع کل خلق و ایشانند مطلوب کل خلق و ایشانند مراد کل خلق. انت المرید و انت المراد در خصوص پیغمبر است، در شب معراج به یک مقامی رسیدند آنجا وحی رسید به او که انت المرید و انت المراد در آن مقام جمیع خلق باید رو به سوی او کنند و ایشان سوی خدا هستند سمت خدا هستند چنانکه در ظاهر خانه کعبه سمت خدا است هر که رو به کعبه کند رو به خدا کرده است. حالا والله ایشان خیلی بزرگترند از کعبه چگونه نه و حال آنکه رو کرد حضرت صادق به کعبه و فرمود تو بسیار عظیمی و بسیار محترمی و فرمودند اما مؤمن از تو بزرگتر است. مؤمن اگر ایمان درست داشته باشد از کعبه متشخصتر است و اگر مؤمن از کعبه متشخصتر است ائمه طاهرین سلام الله علیهم معلوم است متشخصترند چگونه متشخصتر نباشند و حال آنکه اول ما خلقاللهند و هر کس رو به سوی ایشان
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 408 *»
کند البته رو به سوی خدا کرده است هر کس توجه به ایشان کند توجه به خدا کرده در زیارت جامعه است من اراد الله بدأ بکم هر کس اراده کرده خدا را ابتدا کرده به شما و من وحّده قبل عنکم و من قصده توجه بکم مثل اینکه هر کس بخواهد پیش تو بیاید وقتی آمد پیش تو، تو یا ایستادهای یا نشستهای. هر کس آمد پیش تو، تو یا متحرکی یا ساکنی یا نشستهای یا راه میروی. هر کس آمد پیش تو یا پیش حرکت تو آمد یا پیش سکون تو، و حرکت تو کار تو است نه ذات تو، این حرکت را تو ساختهای این حرکت را تو به عمل آوردهای و آن فعل تو است کار تو است پیش ذات تو هم کسی نمیتواند برود.
پس همینطور عرض میکنم خداوند عالم کارهای خود را نموده در ملک خود و بعضی از کارهایی که کرده این است که مطاعی نموده در ملک و آن مطاع، مطاع تمام خلق است و تمام این خلق باید مطیع و منقاد او باشند حتی پیغمبران و ملائکه، تمام خلق البته مطیعند اول ما خلق الله را و او مطاع کل است پیشوای کل است جانشین خدا است و قائممقام خدا است، تمام ملک زیارت پیغمبر که میروند زیارت خدا رفتهاند، پس ایشانند مطاع کل ایشانند شاهنشاه عالم امکان لکن خدا نیستند مثل اینکه همین پادشاههای ظاهری خدا نیستند، پادشاه هر کار بخواهد میکند ملک خود را بخواهد خراب کند میکند بخواهد آباد کند میکند میگیرد میبندد آباد میکند خراب میکند همه کار میکند خدا هم نیست، حالا همینطور والله محمد و آلمحمد خدا نیستند.
بدانید انشاءالله که هیچکس به غیر از خدا خدا نیست، خدا خدا است وحده لاشریک له که هیچ شریکی، معینی، وکیلی، وزیری برای او نیست، لکن خلیفه خود قرار داده محمد را، قرار داده او را پیغمبر بر کل خلق، نذیر کل خلق و آقای کل خلق و سید کل خلق. حالا که آقا شدند باید مطاع باشند مردم باید توجه به او کنند و کوچکی او کنند. جمیع کارهایی که خواسته، به زبان او گفته تو هم باید به عمل آوری. پس ایشانند قائمان مقامان خدا و هر کس اراده کرد خدا را پیش ایشان رفت، اول
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 409 *»
نمونهاش اینکه هر کس پیش تو آمده پیش حرکت تو آمده یا پیش سکون تو آمده به جهت آنکه خدا چنین قرار داده که پیش هر منیری که میخواهی بروی از راهش بروی، همینطور کارهای تو راهند به سوی تو و صراط مستقیمند صراط مستقیم و راه راست آن راهی است که کوتاهترین راهها است، خط را اگر راست بکشی از جایی به جایی از همه راهها کوتاهتر است اما اگر کج و واج کشیدی راه دور میشود. حالا راهی که خدا قرار داده که از آن راه بروند پیش او والله آن راه راستترین راهها است، دعا کن خدا آن صراط مستقیمی که دارد به تو بنمایاند. ملتفتباش انشاءالله من چقدر سعی کنم و زور بزنم که تو یاد بگیری و تو باید زور بزنی و من زورش را میزنم و باز تو یاد نمیگیری. ایشانند والله صراط مستقیم، صراط مستقیم کوتاهترین راهها است راه هر چه کم باشد زودتر شخص به مطلوب و مقصود میرسد. ایشان اینقدر راه کوتاهی هستند که به محضی که قدم رسید توی راه به مقصد رسیدی. نمونهاش اینکه کسی که بخواهد به تو برسد از راه تو به تو میرسد، راه تو کارهای تو است نشسته راه تو است هر کس به این نشسته رسید به تو رسیده، ایستاده راه تو است هر کس به این ایستاده رسید به تو رسیده هر کس با آن ایستاده مصافحه کرد با تو مصافحه کرده است. پس این ایستاده ذات تو نیست به دلیل اینکه خرابش میکنی و مینشینی و خودت خراب نشدهای و هستی، نشسته هم ذات تو نیست خرابش میکنی و میایستی. همینطور ایشان قائمند، یک معنی قائم همین است و ائمه تمامشان قائمند یعنی قائمند مقام خدا، یکی از آنها آن قائم آیندهایست که باید بیاید. خلاصه ایشانند قیام خدا در میان خلق و قائم خدا ایشانند هر کس ایشان را دید خدا را البته دیده هر کس ایشان را شناخت خدا را البته شناخته هر کس ایشان را دوست داشت خدا را دوست داشته هر کس ایشان را دشمن داشت البته خدا را دشمن داشته پس من اراد الله بدأ بکم هر کس اراده کند خدا را، پیش شما باید بیاید. تو باشی یا نوح یا ابراهیم یا موسی یا عیسی همه اراده که کردند خدا را پیش ایشان رفتند هر کس هم نرفت پیش ایشان پیش خدا نرفت السلام
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 410 *»
علی من عرفهم فقد عرف الله و من جهلهم فقد جهل الله والله اگر ملائکه جاهل به ایشان شوند جاهل به خدا شدهاند، پیغمبران خدا را میشناختند پس ایشان را خوب میشناختند، پس ایشان را مقدم میدارند و توجه به ایشان میکنند من اراد الله بدأ بکم و من وحّده قبل عنکم هر کس که خدا را توحید کرده از شما قبول کرده اگر ایشان حرف نزده بودند، نفس نکشیده بودند هیچ پیغمبری خبر از توحید خدا نداشت من اراد الله بدأ بکم و من وحّده قبل عنکم تعجب است میفرماید و من وحّده قبل عنکم و من قصده توجه بکم هر کس قصد خدا کرد به واسطه شما توجه به خدا کرد اللهم انی اتوجه الیک بمحمد و آلمحمد در دعاها هست، هر دعائی که میخواهی مستجاب شود صلوات بفرست، از همین است و اگر این سرّ را ندانسته باشی بسا صلوات هم بفرستی و دعات مستجاب نشود. لفظ بیمعنی را خدا نگفته تأثیر دارد، اگر گفتی آب بیار یعنی آن چیزی را بیار که رفع تشنگی میکند، اگر گفتی آتش بیار یعنی آن چیزی را بیار که گرم میکند و میسوزاند، صلوات هم که گفتند بفرست یعنی محمد و آلمحمد را بشناس که واسطهاند و این کلمات را بگو، معنی صلوات را اگر راه ببری و بفرستی دیگر نمیشود که دعات مستجاب نشود. این است که اولِ دعا باید صلوات فرستاد آخر دعا باید صلوات فرستاد یعنی رو به چیزی بکن که دعات مستجاب شود، آنجایی که خدا محل فیض قرار داده آنجا را پیدا کن برو بر در انبار هرچه میخواهی بگیر، گندمت میدهند برنجت میدهند، آنجا همه چیز هست انبار فیضهای خدا را پیدا کن و بدان فیض خدا به جز پیش محمد و آلمحمد سلام الله علیهم نیست، هرجا بروی به جز خسران چیزی حاصل نمیشود، هرجا بروی هیچ نیست. مؤمن به جز محمد و آلمحمد سلام الله علیهم راهی به خدا ندارد پس توجه کنید به سوی محمد و آلمحمد در هر حاجتی در هر مطلبی خدا را بخوانید و سعی کنید و مشق کنید که انشاءالله اینها در قلبتان نوشته شود که در وقت مردن یادتان نرود. انسان در وقت اضطراب در وقتی که دردی دارد بسا مشغول آن درد که شد یادش میرود از خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 411 *»
بسا شخص محتضری که از شدت اضطراب و وحشت یادش میرود از خدا و پیر و پیغمبر. انشاءالله یک کاری کنید که اینها خاطرنشان باشد که وقتی به صدمه افتادی همینطور بیاختیار رو به ایشان بروی وقتی که محتضر میشوی بیاختیار رو به ایشان بروی، توی قبرت که میگذارند بیاختیار رو به ایشان بروی، حاضرند آنجا وقتی توی قبر میروی آنجا حاضرند پیش از تو رفتهاند آنجا. ایشانند که در جمیع مراتب حاضرند و ناظرند، فریادرس ایشانند و ایشانند که در آفاق هستند، در انفس هستند مانند روح جاری شدهاند در بدن تو اگر مطیع و تابع ایشان باشی، و اگر مطیع و تابع ایشان نباشی شیطان را خدا مسلط میکند که مثل خون جاری میشود در بدن تو.
باری ایشانند آن آیاتی که خدا در آسمان و زمین به مردم نموده بهم ملأت سماءک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت که در آن دعای رجب است یعنی خدایا به محمد و آلمحمد پر کردی آسمان و زمین خود را یعنی در جایی نیست که تعطیلی از شما باشد لاتعطیل لها فی کل مکان هر مکانی ایشان حاضرند همینطوری که خدا در هیچ جایی نیست در هیچ مکانی نیست اما خدا حاضر است، ناظر است و ایشانند ظهور خدا و در مکانی نیست که ایشان نباشند. پس همه جا هستند پس توجه به ایشان در همهجا باید کرد دست به دامان ایشان در همهجا باید زد. باری،
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 412 *»
موعظه بيستوپنجم (چهارشنبه / 25 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
چون خداوند عالم خلق را از برای معرفت خود و از برای عبادت خود آفریده بود، خود، خود را از برای خلق تعریف فرمود به اینطور که امر خود را واضح و بیّن کرد بهطوری که هیچ شکی هیچ شبههای هیچ ریبی به هیچ وجه من الوجوه درش نیست و کسی اگر متذکر شد خواهد یافت که چنانکه در روز روشن هیچ صاحب چشمی شک نمیکند، اگر جمیع عالم هم شیطان شوند و بخواهند انسان را گمراه کنند در اینکه حالا بلکه روز نباشد نمیتوانند، شیطان هم زحمت نمیکشد میداند بیحاصل است میداند فریب آن را نخواهند خورد، از این جهت او هم فریب نمیدهد وامیگذارد مردم را که بدانند روز است. و شیطان در جمیع چیزهایی که خدا گفته یقین کنید همینجور مأیوس است و این خیلی چشمروشنی است برای مؤمنین.
پس ملتفت باشید انشاءالله که هر کس ایمان در قلب او نوشته شده والله مسائل
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 413 *»
توحید را مسائل نبوت را مسائل اصول دین را مسائل فروع دین را جمیع مسائلی را که ربطی به دین و مذهب دارد مثل روز روشن میبیند و چنین کسی را والله شیطان هیچ زور نمیزند که او را گمراه کند. به همینطور بدانید همچو آدمها هستند مقابل شیطان که سدّ ثغور میکنند و بدانید که تا انسان اینها را نداند شیطان مأیوس از او نیست. انشاءالله چرت نزنید اگر خواب بودید حالا بیدار شوید و بدانید مادام که ایمان چنان نقش نشده است در دلت که جمیع عالم اگر بر غیر آنچه تو میگویی بگویند همه را نسبت به جنون بدهی یا همه را تکذیب کنی، مادام که همچو نباشی بدان اهل نجات نیستی. مادام که خیال میکنی که شیطان میتواند گولت بزند بدان الآن گولخورده هستی بدان الآن شیطان گولت زده به این خیال افتادهای، الآن داخل مسلمینی هستی که هنوز ایمان داخل در قلب تو نشده، ملتفت باش انشاءالله چرت مزن تا عرض کنم.
جمعی آمدند خدمت پیغمبر که به گمان خود جنگها کرده بودند، خدمتها کرده بودند خواستند منّتی بر دوش پیغمبر بگذارند بگویند ما خیلی مردمان متشخصی هستیم خیلی مردمان خوبی هستیم ایمان آوردهایم، آیه نازل شد که قالت الاعراب آمنّا اعراب گفتند ایمان آوردیم قل لمتؤمنوا بگو ایمان نیاوردهاید من خبر دارم، شما خودتان نمیدانید ایمان ندارید ایمان نیاوردهاید لکن قولوا اسلمنا لکن بگویید اسلام آوردهایم، مسلمان هستیم و لمّایدخل الایمان فی قلوبکم هنوز ایمان داخل در دلهای شما نشده. حالا انشاءالله شما زور بزنید ایمان در قلبتان داخل بشود همچو خیال هم مکنید که اینها قصهخوانی است که خدا کرده گفته که قالت الاعراب آمنّا قل لمتؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّایدخل الایمان فی قلوبکم آیه را برای خودت بخوان، اگر نقش کرده خدا ایمان را در قلب تو بگو ایمان آوردهام، خودت را گول مزن اگر ایمان نداری، هنوز زندهای دست و پایی بکن، فکر کن ببین اگر نیست ایمانی روی زمین که برو آسوده بخواب برای خودت و اگر صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدهاند که ایمانی ثابت کنند بدان که تا چنین ایمانی در قلبت نباشد بدان ایمان نداری. بله
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 414 *»
مسلمانت میگویند. انشاءالله قدری بیدار شوید یک کاری بکنید که خدا مسلمانتان بگوید. میخواهی مردم مسلمانت بگویند چندان منفعتی ندارد، در روی این زمین هر کس هر دینی که دارد کارش گذشته، یهودیها هستند و کارشان گذشته، همینطور نصاری هستند و کارشان گذشته، گبرها هستند و کارشان گذشته، گبر هم هر دینی و مذهبی داشته باشد کارش ندارد کسی، الکفر ملّة واحدة، ماذا بعد الحق الّا الضلال هر کس مُرّ حق به دستش نیامده این ایمان در قلبش نوشته نشده، گبر نیست یهودی است یهودی نیست نصاری است نصاری نیست سنّی است سنّی نيست منّی است منّی نيست یک چیزی دیگر است. ایمان آن چیزی است که در قلب نوشته میشود. سعی کن پیش خدا خودت را مؤمن ببینی و خدا تو را مؤمن ببیند خیانت نکنی با خدا، جمیع منافقین خودشان میدانند ایمان ندارند اگر امر مشتبه باشد بر منافقی باید هیچ خدا تکلیفش نکند که منافقی، هیچکس نیست که نداند چهکاره است، جاهل میداند جاهل است منافق میداند منافق است کافر میداند کافر است مؤمن میداند مؤمن است الانسان علی نفسه بصیرة هر کسی خودش را خوب میشناسد. پس یک کاری کنید که ایمان به خدا راستی راستی در قلبتان نوشته شده باشد اگر در قلبت نوشته شده، توی قبر هم که میروی نوشته شده ملائکه بسا ببینند دیگر سؤال هم نکنند از تو، در برزخ که میروی آنجا هم نوشته شده، در قیامت که میروی آنجا هم نوشته شده. ایمان که در قلب نوشته نیست احکام ایمانی را نمیگویم جاری نیست، هست اما تا وقتی که در گودال قبرت میگذارند جاری است بسا قاری هم سر قبرت بنشانند، اینها هست؛ اما ظاهرت چون گور کافر پرحلل اما باطنت قهر خدا عزوجل. ایمان آن چیزی است که مثل روز روشن است که جمیع خلق اگر جمع شوند و بگویند روز نیست از هیچکس قبول نخواهی کرد، میگویی یا مردم مردمانی هستند جُعلّق، چاپی میخواهند بزنند یا مجنون شدهاند و الا دین خدا والله از روز روشنتر است.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 415 *»
دقت کن چرت مزن ببین خدا تو را برای این نیافریده که اعتقاد کنی حالا روز است و این غایت خلقت تو نیست نهایت گفتهاند روز که شد بعضی کارها بکن شب که شد بعضی کارها بکن پس تو خلق نشدهای از برای اینکه اعتقاد کنی حالا روز است و شب شب است با وجودی که از برای این خلق نشدهای ببین روز چقدر واضح است و روشن است و شب چقدر واضح است که شب است. تو برای کاری خلق شدهای و آن کار این است که دین داشته باشی حالا آیا میشود دین روی زمین نباشد و تو را تکلیف کرده باشند که دین پیدا کن؟ نمیشود دین خدا واضح نباشد ظاهر نباشد آنوقت مردم بروند فال بگیرند پیدا کنند و اهل باطل فال میگیرند برای پیداکردن حق، خواب میبینند. شما فکر کنید که کدام پیغمبر مبعوث شد که برو خواب ببین که من پیغمبرم و از جانب خدا آمدهام؟ ببینید کار به کجا رسیده مردکه خواب میبیند، فال میگیرد و مثنوی ملّا را برمیدارد فال میگیرد و به آن فال ایمان به یک کسی میآرد، یک کسی را کافر میکند، فال گرفته از مثنوی. عبرت میگیرد آدم که دین خدا دینی است واضح ظاهر بیّن آشکار مثل نوره یعنی مثل دینه، مثل توحیده، مثل نور او مانند چراغدانی است که در آن چراغی باشد چراغ معلوم است واضح است و بر روی آن چراغ شیشهای باشد که مانند کوکب درّی است و روشن است و این چراغ و این شیشه و این چراغدان توی خانههایی چند واقع شده باشند که آنها هم روشن است، ظلمتی کدورتی شکی شبههای در آن خانهها نیست، حالا امری که به این وضوح است هیچکس نمیتواند بگوید امر خدا واضح نبود آشکار نبود هر کس هم گفت بدان که هنوز خدا نشناخته، ندانسته خدا یعنیچه ندانسته دین خدا یعنی چه، پیغمبری شنیده اما یعنی چه نمیداند.
پس ملتفت باشید که دین خدا از روز روشنتر است چرا که حالایی که روز است اگر همچو گمان کنی شاید شب است یا شب را گمان کنی که شاید روز است عالم خراب نمیشود همچو وسوسهای در روز کنی طوری نمیشود لکن تو اگر دین نداشته
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 416 *»
باشی و دین خدا شاید فلان مذهب باشد تو هلاک میشوی و اگر خدا باکیش نبود که تو دین نداشته باشی و باکیش نبود که تو گمراه شوی و هلاک شوی، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نمیفرستاد. خیلی از صوفیه و مذاهب باطله خیال میکنند که حق سرّی است که گیر آحاد مردم بايد بيايد گير مردمانی که بسیار مرتاضند میآید. ببینید خودتان فکر کنید بر فرض مسامحه فکر کن اگر خدا بخواهد همان یک نفر را هدایت کند یا جبرئیل را یا پیغمبر را میفرستد پیش او که او را هدایتش کن، دیگر با مردمی دیگر حرف نمیزند. پس بدانید، دین خدا وقف بر جماعت بخصوصی نیست، وقف شخصی دون شخصی نیست دین را از تمام خلق خواسته. پس بدانید اعتنا دارد به دین و مذهب شما و به بیدینی و کفر راضی نیست و لایرضی لعباده الکفر نهایتِ اعتنا را دارد خدا که تو را هدایت کند دیگر تو خودت زور بزنی و لج کنی با خدای خودت، قلبت را که دیدند میخواهی گمراه باشی ولت میکنند من یضلل الله فلا هادی له معلوم است کسی را که خدا ولش کرد خذلانش کرد راهنمایی ندارد.
پس دین خدا دین واضح بیّن آشکاری است که والله از روز روشنتر است، روشنایی روز وقتی مشتبه شد عالم خراب نمیشود شبی اگر مشتبه شد نقلی نیست، عالم خراب نمیشود و میبینی شب و روز مشتبه نمیشود. از این راه فکر کن دین خدا خیلی روشن است و باید از این روز روشنتر باشد. باطل خیلی تاریکتر باید باشد از شب. پس حق از جمیع چیزها یقینیتر باید باشد ظاهرتر باید باشد باطل از هر چیزی باید پستتر باشد، داغ باطله به همه جاش گذاشته باشند پیشانیش را مهر کرده باشند، دستش را پاش را جمیع اعضاء و جوارحش را مهر کرده باشند و بر خدا است که احقاق کند حق را و اوست غالب و اوست قادر و خواسته احقاق حق کند لیحق الحق بکلماته و یبطل الباطل خواسته باطل را باطل کند احقاق حق کند. پس راهش این است که خداوند عالم همیشه؛ و قاعده کلیه است، چرت مزن نیم ساعت است این نیم ساعت یاد میگیری و همیشه داری آن را، میخواهم عرض کنم مطلب
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 417 *»
حق مطلبی است مطلب دین و مذهب مطلبی است که انسان وقتی که رفت و یادش گرفت دیگر یادش نمیرود، حافظه نمیخواهد جوری است که حافظه نمیخواهد اگر چنین قرار داده بود که کسانی که حافظه نداشتند دین از آنها نمیخواست باید فراموشکاران و کسانی که یادشان میرود، مکلف به دینی و مذهبی نباشند و میبینید که از همه آنها خواسته است دین داشته باشند. شیطان هیچکس را وسوسه نمیکند که حالا شب است، میداند سعیش بیحاصل میشود شیطان ملعون این مشعر را خوب دارد، مرد عالمی است این را فهمیده کسی که در طبعش نباشد معصیتی، هرگز آن معصیت را نمیکند او هم وسوسه نمیکند که آن معصیت را بکن. هر کس را که دید طبعش مناسب است با معصیتی و خودش هم خوشش میآید میداند میشود او را فریب داد، آنجا را وسوسه میکند. ببینید شیطان آیا هرگز وسوسه کرده احدی را که بیا گه بخور؟ هیچجا همچو وسوسهای را نکرده اما وسوسه میکند که شراب بخور و حال آنکه خيلی گهها بهتر از شراب است. شیطان بیاید بگوید بیایید بول بخوریم، هرگز وسوسه نمیکند به جهتی که میبیند این در طبیعتشان نیست حتی در طبیعت حیوانات نیست بولشان را بخورند اما فُقّاع بخور، شراب بخور این وسوسه را میکند چون میبیند میل دارند وسوسه میکند. بول را میبیند ابا دارند وسوسه نمیکند. باری منظور این است که شیطان هر که را اغواء میکند همان دوستان خودش است انما سلطانه علی الذین یتولونه این شیطان خلقتش جوری است که اگر مسلط بود بر جمیع مردم به طوری که نمیتوانستند از فرمانش بیرون بروند خدای عادل نمیآمد تکلیف کند مردم را که اطاعت شیطان نکنید. عرض میکنم که شیطان والله هیچ تسلطی بر مؤمنین ندارد و نمیتواند گمراهشان کند از این جهت که مأیوس است از آنها، زحمت هم نمیکشد میداند اگر زحمت هم بکشد بیفایده خواهد بود. هیچ بار پیش مؤمن نمیآید که او را گمراه کند همینجور که نمیآید روز را وسوسه کند که شب است، نمیآید شب را وسوسه کند که روز است. پس چون دید مؤمنین را که
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 418 *»
ایمان در قلبشان نوشته شده و یقین دارند ابداً پیرامون آنها نمیگردد و خدا از حالت آنها حکایت میکند که عرض کرد خدایا مرا تا قیامت مهلت بده انظرنی الی یوم یبعثون خدا گفت انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم تا رجعت مهلتت دادم شیطان آنوقت گفت لاغوینّهم اجمعین همه را من گمراه میکنم الا عبادک منهم المخلصین مگر بندگان خالص مخلص تو را، دیگر من آنها را نمیتوانم گمراه کنم.
خلاصه شیطان کارش همین است که اولیاء خودش را ببرد و میبرد چرا که آنها از تخم خودشند، دیگر این شیطان گاهی آمده در شهر مسلمانها تخم کرده، در خانه مسلمانها تخم گذارده سر که بیرون آورد یکبار میبینی از شهر مسلمانها یک تخم شیطانی بیرون آمده که میخواهد دین مسلمانی را از روی زمین بردارد.
باری این شیطان مسلط است بر دوستان خودش، تو انشاءالله سعی کن یک کاری بکن در همین دنیا تا زندهای کاری بکن که از شیطان نترسی، شیطان از تو بترسد، سدّ ثغری بتوانی بکنی، عدیله نتواند نزدیک تو بیاید و عدیله شیطانی است که وقتی مردم میمیرند اتفاق اگر دین و مذهبی داشته باشند علیالرسم چنانکه رسم مردم هست که در هر دینی که متولد شدند، بزرگ که شدند همان دین را دارند این قاعده مردم است. حالا اگر اتفاق طفلی در میان شیعه متولد شد و شیعه است آنچه هم دید سر هم شیعه دید، اسمهای ائمه را هم یاد گرفت و هی گفت و لعن بر دشمنان ایشان هم کرد لا عن شعور، حالا این وقتی میمیرد و دلیل و برهان ندارد، ایمانش مستودع است، عدیله میآید ایمانهای مستودع را ببرد و ایمان مستودع و مستقر در صریح قرآن هست و ایمان مستودع همان ایمانی است که اعراب ادعا کردند قالت الاعراب آمنا گفتند ایمان آوردیم و پیغمبر وازد آنها را به امر خدا قل لمتؤمنوا بگو ایمان نیاوردهاید و لکن قولوا اسلمنا و لمّایدخل الایمان فی قلوبکم هنوز ایمان داخل دلهای شما نشده پس هر کس ایمانش مستودع است و عاریه مسلمان است، عدیله وقت مردن میآید این ایمان مستودع را از او میگیرد، جانش که بیرون رفت ایمانی هم برای
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 419 *»
او باقی نخواهد ماند. این است که دعای عدیله را آن وقت میخوانند بلکه زوری بزنند طوری بشود که آن شیطان برود.
فکر کنید در کار انبیاء و اولیاء و عبرت بگیرید ببینید آنها چقدر سعی دارند در هدایت مردم که آن کسی که یک عمر راه رفته در دنیا و وقت مردن به جهتی که ایمانش عاریه است شیطان میآید آن ایمان عاریه را ببرد گفتهاند دعای عدیله بخوانند باز میگویند شاید حالا دعای عدیله را که براش بخوانند متذکر شود و غالب هم هست این شیطان، و به امر حق هم مستولی میشود و اگر به امر حق نباشد نمیتواند مستولی شود، تا آن وقت هم که گفتهاند دعای عدیله را بخوانید دیگر اگر شخص خودش نمیخواهد هدایت بیابد خدا هم شیطان را بر او مسلط میکند.
حالا تو فکر کار خودت باش که آنوقت خیلی مشکل است انسان به فکر کار خود بیفتد. حالا بدن صحیح است فکر جایی نیست، دلدردی ندارد صدمهای ندارد مینشیند فکر میکند حسابی میکند به آسودگی و اگر صدمهای داشته باشد و حواسش جمع نباشد بخواهد چهار غاز حسابی جمع بزند نمیتواند، گاه باشد که ده دفعه میبینی جمع میزند انسان و باز مشتبه میشود براش در حالت صحت بدن. حالا فکر کنید که در آن وقت مردن با آن اغتشاش حواس چه خواهد شد اغلب هم این است که انسان آنوقت هیچ یادش نیست آدم میفهمد که این وقت چقدر حواس پریشان است آن وحشتی که دارد که میبیند حالا مالهاش را میگذارد و میرود خانهاش را میگذارد و میرود بچهاش را میگذارد و میرود حالا در بین اینهمه صدمه و درد آدم یادش هم بیاید که دین میخواهد مذهب میخواهد، خیلی مشکل است. فکر کنید آدم توی یک دعوایی معرکهای واقع شود، دلدردی عارض او شود دیگر یادش نیست که چطور باید رفت پیش خدا، آدم وقتی حواس ندارد نماز هم نمیتواند بکند نمیتواند یک دعائی بکند که خدایا فقر مرا رفع کن همینقدر که دلش درد میکند یا پهلوش درد میکند دیگر این حال ندارد وضوئی بسازد و نمازی بکند و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 420 *»
دعائی بکند. بله وقتی پهلوش درد نکند و دلش درد نکند و حواسش جمع باشد آنوقت میتواند بگوید خدایا فلان حاجت مرا برآور. منظور این است که یک دعائی بیحواس جمع نمیشود کرد.
پس انشاءالله ملتفت شوید یکخورده بیدار شوید ببینید در وقت مردن که آنهمه اضطراب برای انسان هست آنوقت آیا به فکر این هست که من دین میخواهم مذهب میخواهم یک عمر راه رفته همهاش در حالت رفاهیت و آسودگی در بین این یک عمر آیا نشده که یک ساعتی بیهمّ و غمّ باشی به فکر خودت بیفتی بنشینی و فکر کنی که من دینی میخواهم، مذهبی میخواهم؟ آخر ببین خدایی داری فکر کن که این خدا دینی دارد حقی آورده روی زمین اینهمه دینهای مختلف که در دست مردم هست حقش کدام است باطلش کدام است؟ منظور این است که بنشین فکر کن و زیاد اصرار داشتند ائمه طاهرین صلوات الله علیهم در فکرکردن و حضرت امیر فرمود یک ساعت فکر کنی این یک ساعت فکر ثواب شصت سال عبادت دارد، مقابل است با عبادت شصت سال، شصت سال نمازهای واجبی را و مستحبی را بکنی، روزههای واجبی و مستحبی را بگیری دایم مشغول عبادت باشی، این یک ساعت فکر بهتر است از آن شصت سال عبادت که فکری توش نباشد. شصت سال همینطور دنگ بکوب و کله بر زمین بزن معرفت نداشته باش مصرفش چه چیز است ایمانی است عاریه داشتهای سر شصتسال عدیله میآید میبرد آنوقت هرچه دعا هم بخوانی یا بالای سرت بخوانند حالیت نمیشود نمیفهمی چه خواندند. در وقت حواس جمع عربی نمیدانستی آنوقت بیایند توی آن ناخوشی عربی برات بخوانند تو چه میفهمی که اینها چه چیز بود خواندند؟ فارسی هم که برات بخوانند نمیفهمی.
پس ملتفت باش انشاءالله و بدان دین خدا دینی است واضح بیّن آشکار، اینطور قرارش دادهاند برای همین که تو تحصیلش کنی و بدان تحصیلش هم هیچ مشکل نیست عمر درازی نمیخواهد. اینکه میبینی قرار دادهاند دعا بخوانند در
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 421 *»
حالت احتضار، معلوم است ممکن بوده در همان حال احتضار هم که شخص ایمان بیاورد، همان وقت هم میشود کسی به فکر بیفتد که خوب دنیا که گذشت حالا هم که من میروم این عیال و این زن و این بچه، این مال، همه را که گذاشتیم و رفتیم و دیگر وصلت به ما نمیدهد، پس باید دل کند از همه و رو به خدا رفت، پس آنوقت به یاد خدا بیفتد به یاد ائمه بیاید شاید آنوقت نجاتش بدهند پس ممکن هست که یک آن ایمان انسان مستقر باشد و یک عمر ایمان مستودع باشد ممکن هست هفتاد سال انسان راه برود روی زمین و ایمانش مستقر نباشد ایمانش مستودع باشد از اینجهت گفتهاند عدیله برای محتضر بخوانند به جهت اینکه میشود هفتاد سال ایمان مستودع باشد و همچنین از اینطرف میشود هفتاد سال داخل مؤمنین راه برود و یک آن ایمان او را از او بگیرند، دیگر حالت احتضار است یا آنقدر حواسشان پریشان میشود که نمیفهمند چه کنند و به یاد خدا نمیافتند یا اگر اتفاق خدا خواست ایمانی به کسی بدهد از صدهزار یکی، خدا نظر عنایت به او داشته باشد از صدهزار یکی شاید یکیشان به فکر بیفتد که این زن و بچه و اموال و اوضاع که به ما وصلت نداد و غصه هم بخورد اگرچه غصهشان هم بیحاصل است لکن وقتی اینطور دید و چون مأیوس شد آنوقت به فکر میافتد و رو به خدا میرود پس به یک آنی هم میشود ایمان آورد به یک عمر میشود غافل بود.
پس حالا عرض میکنم اقلاً این مجلس را که من حرف میزنم، این مجلس، مجلس فکرت باشد و من این حرفها را خودم فکرش را کردهام، ساختهام پرداختهام حالا برای تو میگویم تو زور بزن یاد بگیر مفت خود بدان. پس این ساعت را، آن ساعت فکر خود قرار بده، اقلاً این ساعت را چرت مزن خواب مرو، سحر بخور تا ظهر بخواب که وقتی میآیی اینجا دیگر خوابت نیاید. اما خیر، بخصوص باید خوابها را انبار کرد و اینوقت آورد تحویل من کرد و حواس مرا پریشان کرد. انشاءالله فکر کنید، بیدار شوید ملتفت باشید، شوخی نیست بازی نیست، خدایی که اینهمه اعتنا دارد در
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 422 *»
هدایت تو، تو هم اینهمه اصرار در گمراهی خود نداشته باش. اگر خدا ولت کند چه خاک بر سرت میریزی. فکر کن انشاءالله و ملتفت باش.
پس دین خدا دین ظاهری است دین واضحی است دین بیّنی است، شکی شبههای ریبی در آن نیست و همیشه این دین را ظاهر کرده واضح کرده آشکار کرده و میکند. همیشه واضح میکند ظاهر میکند مضمونش مضمون این آیه است که الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة و این پیش جماعتی است که آنها رجالی هستند دین راه میبرند رجالی هستند که اهل دینند و علانیه راه میروند در دین با دلیل و برهان چرا که دین خدا هرگز مخفی نبوده همیشه دین خدا واضح بوده بیّن بوده آشکار بوده، با اصرار هرچه تمامتر حالی مردم میکردهاند. فکر کن انشاءالله و از خدا بخواه که خدا ولت نکند گمراهت نکند که اگر کسی را خدا گمراه کرد اگر جمیع ملک جمع شوند او را هدایت کنند نمیتوانند. همچنین والله در طرف مقابل حق، غیر از حق هرچه هست باطل است ماذا بعد الحق الا الضلال نهایت حق را به خودشان میچسبانند و باطل را بیدلیل و برهان میگیرند و دین خود قرار میدهند. شما لاعنشعور حق را به خود مچسبانید حق را باید با دلیل و برهان بگیرید اگر دلیل ندارید در آنچه میگویید بدانید مثل آنهای دیگر هستید که در وقت مردن عدیله میآید ایمانشان را میبرد. پس همینجوری که خدا دینش را ظاهر و واضح و بیّن و آشکار کرده بیشک بیشبهه قرار داده، همینجور والله باطل را سیاه و تاریک و خبیث و نجس و کثیف و بیدلیل و برهان و پر شک و شبهه قرار داده، طوری است که هیچجاش والله به هم نمیچسبد او کظلمات فی بحر لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لمیکد یراها آنقدر تاریک است که خودش را مردکه نمیبیند، در توی آن باطل خودش را نمیبیند که چه گه میخورد.
پس فکر کنید انشاءالله باطلی را که خدا اینقدر اصرار دارد در باطلکردنش و حقی را که اینقدر اصرار دارد خدا در ظاهرکردنش و واضحکردنش، حق به این
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 423 *»
واضحی و روشنی که از روز روشنتر است و باطل به آن تاریکی که از شب تار تاریکتر است و آن تاریکی دریایی است تاریک که موجی روی موجی و بالای آن ابری باشد، ظلماتی است که بعضی بالای بعضی است چیزی هم که به این ظلمت و تاریکی باشد معلوم است که باطل است آیا مخفی میماند؟ پس مادام که به چنین حقی که عرض میکنم اعتقاد نداری و خدا است مقصود از این حق، پس مادامی که به چنین حق ظاهر واضحی که هیچ شکی شبههای ریبی توش نیست و از روز واضحتر است اعتقاد نداری، مادامی که چنین چیزی نداری بدان در دریای نجسی افتادهای و آن دریا هیچ نیست، هرچه بروی سراب است آبی نمییابی سراب محض است و این باطل هیچ توش نیست شجرة خبیثة اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار هیچ قراری هیچ دلیلی برهانی براش نیست.
دقت کنید پس چنین دین واضحی بیّنی دارد، از این است که خداوند پیغمبری میفرستد آنقدر معجزات بر دستش جاری میکند که دیگر هیچ امرش برای کسی که طالب باشد مشتبه نمیماند. ببینید یک پیغمبر میآید چقدر معجز میآرد هزار و یک معجز از پیغمبر آخرالزمان ضبط شده آنهایی که ضبط نشده که چه عرض کنم چقدر است، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بوده اقلاً یکی یک معجز داشته باشند، صد و بیست و چهار هزار معجز میشود و این پیغمبر آخرالزمان به قدر تمام آنها معجز آورد معجز تمام پیغمبران را پیغمبر به عمل آورد علاوه بر آنها یکپاره کارهای دیگر هم کرد که آنها نتوانستند بکنند که یکیش همین قرآن است که آورد که پیغمبران کوچکتر از آن بودند که هیچ درس نخوانند و از روی هیچ کتابی چیزی ندیده باشند آنوقت خبر بدهند از خیلی چیزها، از جمله آنها آنچه پیش گذشته است و این معجز را پیغمبر شما داشت. خیلی متشخص بود که هیچ درس نخوانَد خط ننویسد هیچ با علماء ننشیند با حکماء ننشیند یکدفعه خبر بدهد از آدم، از پیش از آدم، از شیث از قابیل از هابیل خبر داد از نوح از ابراهیم از موسی از عیسی و نمونه این خبرها در تورات
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 424 *»
و انجیل و کتب دیگر هست و کسی که خوانده باشد دیده است که به همانطورهایی است که خبر داده. و عرض کردم فرضاً شیطان بخواهد دست و پایی بکند که از گذشتهها که این پیغمبر خبر داد یک طوری بوده، یک جایی از یک کسی شنیده، دیگر نمیتواند این دست و پا را بکند، میگویم گذشتهها را میگویی یکطوری از کسی شنیده میگویم از آیندهها چطور خبر داد؟ ممکن نیست انسان از آینده بتواند خبر بدهد و تا روز قیامت را خبر داده و در آن قرآن خبر داده که تا قیامت بعد از من پیغمبری نمیآید، نخواهد آمد. معلوم است بر جمیع بقعههای زمین مطلع بوده که پیغمبری در آنها نیست معلوم است از جمیع زمانها اطلاع داشته از جمیع مکانها اطلاع داشته از جمیع آسمانها از جمیع زمینها مطلع است.
خلاصه منظور این است که پیغمبری میآید در میان مردم و آنقدر معجز میآرد که مردم دیگر عذری نداشته باشند، امرش را واضح میکند بیّن میکند آشکار میکند، این خدا امرش را که ثابت میکند آنوقت بنا میکند حلالکردن حرام کردن و میتواند ثابت کند چرا که خدا است قادر و میتواند برساند و ثابت کند. مادامی که دینش را واضح نکند و امرش را و حجتش را تمام نکند از کسی چیزی نمیخواهد. هیچ ظالمی چنین کاری نمیکند حتی در میان این سلاطین و حکام هر قدر جاهل باشند هر قدر جابر باشند هر قدر ظالم باشند هر کس باشد تا نگوید قصد خود را به کسی از او مطالبه نمیکند که چرا این قصد مرا به عمل نیاوردی، اول از قصدش خبر میدهد آنوقت ظلم میکند و میگوید بکن و همچو امری را ظالمین هم نمیکنند خدایی که هیچ محتاج نیست ظلم نمیکند خدایی که هرچه میخواهد انما امره اذا اراد شیئاً انیقول له کن فیکون نباید کسی دیگر چیزی تحویلش کند، خدایی که هیچ ظالم نیست جبر نمیکند، علاوه بر این، حکیم است و هیچ سفاهت در آن نیست و علاوه بر این هادی است گمراه نمیکند علاوه بر این این خدا رؤف هم هست رحیم هم هست، نخواسته گمراه باشی نخواسته صدمهای به تو برسد، حالا آیا معقول است این
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 425 *»
خدا دینش را واضح نکند و آنوقت مؤاخذه کند که چرا این دین را نگرفتی؟ پس هر پیغمبری که آمد چنان امر الهی را واضح و بیّن و آشکار کرد که هیچ شکی و شبههای و ریبی توش نماند، لکن بعد از آنیکه امر آن پیغمبر ظاهر شد یک ابوجهلی آنجا پیدا شد لج میکند و عصبیتش میگیرد که چرا باید او آنجا باشد من اینجا؟ چرا باید ملائکه پیش او بیایند پیش من نیایند؟ این دیگر دخلی به کارهای خدا ندارد. ملائکه بیایند پیش ابوجهل برای چه؟ این احمق است، ملائکه را پیش او بفرستند؟ فکر کن خدا که خویشی ندارد با محمد که او را مقرب درگاه خود کند بیگانگی ندارد با ابوجهل که او را براند، حالا که لج میکند و ایمان نمیآرد میداند که حق است و راست میگوید معذلک ایمان نمیآورد خدا هم او را لعنتش میکند.
پس دین خدا همیشه ظاهر بوده واضح بوده بیّن بوده آشکار بوده ابوجهل هم که حالا میشنوی مثل جهال خیال مکن یک جوری بوده است، جهال خیال میکنند ابوجهل را مثلاً پشت گوشی داشت، سبیلهاش از گوشش گذشته بود، چشمهاش هم لوچ بوده مثلاً، خیر او هم مثل مردم دیگر راه میرفت حرف میزد. اين مردم وقتی میشنوند عمر مثل اين عمرهای جُلی او را خيال میکنند، خير عمر عمامه داشت مسجد میرفت نماز میکرد خوب هم سر و روی خود را میشست وسواس هم میکرد سبيلهاش را هم میچيد نماز میکرد گريه میکرد و عمرها هميشه اينطورها بودند حالا هم همينطورها هستند. مردکه میشنود ابوبکر او را يک لولویی خيال میکند، خير لولو نبوده پيرمردی ريشسفيدی صاحب استخوان بوده، پدرزن پيغمبر بوده بلکه از اسرار پيغمبر مطلع میشد هميشه در خلوات خدمت پيغمبر بود، در غار يار پيغمبر بود اينها همه بود ابابکر هم بود نجس هم بود. مردم همیشه این تدلیسها را میکردهاند این سالوسیها را داشتهاند که مشتبهکاری کنند، معذلک حق ظاهر است واضح است مثل روز روشن است بلکه روشنتر است، باطل همیشه مثل شبی است که خدا مثل زده او کظلمات فی بحر لجّیّ حق هم همانطوری است که فرموده مثل
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 426 *»
نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة نه یک وقتی حق پوشیده مانده و روشنی حق پیدا نبوده و یک وقتی باطل معلوم نبوده و ظلمت باطل روی باطل را نگرفته. آن نوری که خدا مثال زده والله روز به روز در تزاید است روز به روز واضحتر میشود بیّنتر میشود آشکارتر میشود، والله ظلمت آن دریایی که مثل زده روز به روز بدتر میشود لکن دیگر اهل باطل میل دارند به راه باطل بروند، بروند. دلیلی ندارند برهانی ندارند.
شما فکر کنید ببینید در هر زمانی صاحب هر دینی و مذهبی که با صاحب دین و مذهبی بحث داشت بنا نبود تهمت به یکدیگر بزنند، آنوقت بر تهمتهایی که خودشان میزنند ردّ کنند، آیا این دین است؟ دیگر فکر کنید در تاریخها نگاه کنید در کتب بگردید ببینید همیشه بحثها معلوم بوده. مثلاً شیعه و سنی جنگ دارند نزاع دارند هم سنّی میداند اختلافش با شیعه در کجا است هم شیعه میداند اختلافش با سنی در چه چیز است. آنها سه نفر آوردهاند بعد از پیغمبر و اسم آنها را خلیفه گذارده میگویند ابابکر پیرمردی است صاحب استخوان، باید او خلیفه باشد مردم اطاعتش را میکنند علی جوان است خیلی از مردم را کشته مردم اطاعتش را نمیکنند مصلحت چنین است که ابابکر خلیفه باشد پس اول باید او خلیفه باشد بعد عمر صاحب استخوان است تدبیرش بسیار است او باید باشد پس بعد از ابابکر باید او باشد خلیفه پیغمبر، پشت سرش هم عثمان باید خلیفه باشد. سنی هیچ حاشا ندارند که خلفای ثلاث را ما خلیفه میدانیم شیعه هم هیچ افترا نمیبندد به آنها که شما ابابکرپرستید سنی خودش میگوید من ابابکر پرستم شیعه هیچ تهمت نمیزند به سنی که تو عمر را خوب میدانی او خودش داد میزند که من عمر را خوب میدانم شیعه افترا نمیبندد به سنّی که تو عثمان را خوب میدانی خود سنّی داد میزند که من عثمان را خوب میدانم و همچنین طرف مقابل تهمت نمیزند که تو ابابکر را بد میدانی، شیعه حاشا ندارد و آنها بحث دارند که شما چرا ابابکر را بد میدانيد چرا عمر را لعن میکنيد؟ اینها دیگر دلیل دارند برهان دارند که آنها غصب حق امیرالمؤمنین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 427 *»
کردهاند، به اجماع شخص عالم نمیشود حکیم نمیشود خلیفه رسول خدا نمیشود به این جهتها ما رد میکنیم، هیچ طرفش حاشایی ندارند.
درست دقت کنید انشاءالله و عبرت بگیرید ببینید که تا زمان شیخ مرحوم این پستا نبود که مردکه با هر که نزاع داشت جلدی به او تهمت نمیزد، بنای تهمت نبود. مسلمانان رد میکردند بر نصاری حاشا نداشتند از اینکه میگویند شریعت عیسی نسخ شد، نصاری ردّ میکردند بر مسلمانان حاشا نداشتند از اینکه میگویند شما شریعت نصاری را برهم زدهاید یهود با نصاری بحث دارند معلوم است یهود شریعت عیسی و سنّی را قبول ندارد نصاری با یهود بحث دارند معلوم است نصاری میگویند باید ایمان به عیسی آورد و مقصود این است که همهجا بحثها معلوم است. حالا ببینید این بحر لجّی را که یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض چطور باطلی است باطلش چقدر واضح است خیلی واضح است، اینطورها نبود و تا زمان شیخ مرحوم هر کس با هر کس بحثی داشت حاشا و ابائی نداشت از ادعای خود، از زمان شیخ مرحوم به اینطرف میآیند افترا میبندند که اینها به معراج جسمانی قائل نیستند. خدا لعنتش کند کی قائل نیست؟ بله شیخ احمد قائل نیست! بابا آن هم داد میکند که هر که قائل نیست به معراج جسمانی خدا لعنتش کند. افترا میبندند که به معاد جسمانی قائل نیست، شیخ مرحوم از آنطرف خودش داد میکند که معاد جسمانی است بهطوری که اگر به ترازو بگذاری این بدن را در این دنیا و با همین ترازو بکشی و در آخرت بدن آنجا را بکشی با این بدن به قدر خردلی تفاوت نمیکند، این شیخ میگوید این بدن محسوس ملموس والله هذا البدن المحسوس الملموس هو المُعاد داد میکند نه در یک کتاب نه در دو کتاب در چندین کتاب خودش، معذلک میگویند این شیخ به معاد جسمانی و معراج جسمانی قائل نیست پس بیاییم لعنش کنیم، این معاد جسمانی قائل نیست، ای این علی را خدا میداند محمد را خدا میداند، هر چه داد میزند که هر کس غیر خدا هر کس را خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 428 *»
بداند، محمد باشد علی باشد عیسی باشد آدمهای خوب باشد آدمهای بد باشد هر که غیر از خدا کسی را خدا بداند کافر است، اینها رسول خدایند بنده خدایند خلق خدایند. بابا این که روزی پنج وقت نماز میکند توی اذان هم داد میزند که اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمداً رسولالله در اذانمان میگوییم در اقامهمان میگوییم، توی تشهدمان میگوییم اشهد ان محمداً عبده و رسوله دیگر علی که خودش گفته انا عبد من عبید محمد علی ولیّ خدا است علی بنده خدا است اشهد ان علیاً ولیّ الله تمام ائمه بنده خدایند. هر چه از اینها بگویی میگویند نهخیر اینها توی دلشان علی را خدا میدانند! آخر از توی دلمان کی خبر آورده برای تو؟! ای کافر، ای منافق، ای بیدین در کدام دین این بنا بوده؟ از جمیع دینهایی که روی زمین است بپرسی این قاعده را ردّ میکنند، یهودی ردّ میکند نصاری ردّ میکنند گبرها ردّ میکنند. این پستا نه پستای اهل عرف است نه پستای اهل شرع، که بله تو توی دلت همچو خیال کردهای و به زبانت غیر این میگویی. مردکه احمق تو چه خبر داری از توی دل من؟ تو خدایی، تو پیغمبری که جبرئیل پیشت آمده باشد؟ از کجا میدانی توی دل من این است؟ از قلب من تو چه خبر داری؟ باز میگوید خیر تو توی دلت علی را خدا میدانی، هر چه قسم هم میخوری که نهوالله نهبالله که من علی را خدا نمیدانم باز میگوید قسمت هم دروغ است، این از کدام دین است از کدام مذهب است؟ این حکم بغیر ما انزل الله است که تو میکنی، یهودی هم میداند این حکم بغیر ما انزل الله است نصاری هم میداند این حکم بغیر ما انزل الله است، حالا آیا این بطلانش واضح نیست؟ دریایی است ظلمتی است موجی است بالای موجی ابری بالای ابری آن تاریک و ظلمانی او هم خودش هم نمیداند که چه گهی میخورد، افترا میبندد که بله شاید این توی دلش علی را خدا میداند، شاید کدام است؟ تو مأموری ظاهر اسلام را قبول کنی این که در اذانش داد میزند که اشهد ان علیاً ولیّ الله حالا همچو کسی توی دلش آیا نماز نمیکند؟! فکر کنید آیا هیچ دینی از آسمان آمده که کسی نماز کند به او بگویند تو
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 429 *»
ظاهراً نماز میکنی توی دلت نماز نمیکنی و ببینید این کار را کردند برخلاف ما انزل الله حکم کردند و مردم هم از ایشان شنیدند و تابعشان هم شدند. رؤساء گفتند حرفی را واضح البطلان، هر عاقلی میفهمید که این حرف باطلی است آنوقت تابعشان شدند جمع کثیری و خدا میداند که حکم بغیر ما انزل الله بود.
پس عرض میکنم اگر فراموش نمیکنید بدانید که روز به روز حق از جانب خدا ظاهرتر، واضحتر، بیّنتر، از روز روشنتر میشود و همینجور فتنه روز به روز بالاتر خواهد گرفت و از این حرفها که حالا شنیدی بدتر خواهد شد. پس ملتفت باشید و بدانید که بدتر از این خواهد شد باطل و ظلمت آن خیلی واضحتر میشود و کفرشان خیلی واضحتر میشود و باز جمعی همراهشان خواهند رفت. تعجب نکنید از این، ببینید بعد از پیغمبر؟ص؟ جمیع آنهایی که مقربالخاقان بودند پدرزن پیغمبر بودند دایم در خلوتها خدمت پیغمبر بودند این مقربین همه کافر شدند و ملحد و منافق و بدتر از يهود و نصاری شدند، جمع کثیری هم تابعشان شدند و رفتند، کسی که باقی ماند حضرت امیر بود و سلمان و اباذرش و مقداد و عمار. همچنین در زمان امام حسن چهل نفر یاور خواست به غیر از بیست نفر پیدا نشد که گفتند ما مالک نیستیم مگر جان خود را و شمشیرهای خود را، دیگر دید یاور ندارد صلح کرد با معاویه. آنهایی که دورش بودند به او گفتند یا مذلّ المؤمنین، هر چه داد میزد که من یاور ندارم معین ندارم، سرزنش میکردند او را که تو مذلّ مؤمنانی. امام حسینش همینطور، هفتاد و دو نفر دورش ماندند با خویش و قوم و برادر و فرزند و بچه و نوکر و غلام سیاه، اینها همه هفتاد و دو نفر شدند. در زمان حضرت سجاد که کأنه والله خودش بود و تنها در یک گوشهای افتاده بود و کسی را نداشت. همینطورها بود زمان باقی ائمه، همیشه مردم طالب بودند کافر بشوند، همیشه اهل حق کم بودهاند وحشتی توش نیست. پستا همینطور رو شده. اینطورها که من میبینم جوری است که امرهایی که واضح است و بیّن است و آشکار است وامیزنند.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 430 *»
امام؟ع؟ فرمایش فرموده و شما ببینید که چطور تقسیمی فرمودند، فرمایش حضرت کاظم است میفرماید امور ادیان دو امر است امور تمام دینها از دو قسم بیشتر نیست یک امر امری است که همه میگویند و آن امر محل اتفاق کل است آن امری که محل اتفاق کل است حجت است باید بگیرند و امری که محل اتفاق کل نیست در آن هر کس خلاف کند نقلی نیست. من فارسیش کردم این را، گفتم ضروریاتی داریم که محل اتفاق است باید بگیرند آنها را و یکپاره چیزها داریم که محل اتفاق است و آنها کسی را گمراه نمیکند از دین بیرون نمیبرد آنهایی که ضرورت اسلام و ایمان است هر کس با آن مطابق آمد حق خواهد بود و هر کس مخالف شد با آن باطل خواهد بود.
و حالاها کمکم بنا گذاردهاند زور میزنند که بردارند این ضرورت را، گاهی میگویند این ضرورت را همهکس میداند، اینقدر گفتگو نمیخواهد، چیزی نشد علمی نشد. گاهی از آنطرف میافتند که این ضرورت را نمیدانند مگر علماء مگر حکماء، عوام چه میدانند ضروریات را! خیر عوام خوب میدانند ضروریات را. عوام چطور میدانند روزه ماه رمضان را که واجب است، اگر کسی حلال بداند بیعذر افطار آن را کافر است، عوام چطور میدانند نماز ظهر چهار رکعت است، چطور میدانند شراب حرام است، همینطور باقی ضروریات را میدانند. باری تازه اینچیزها بروز میکند و خورده خورده جمعیتشان هم زیادتر خواهد شد، کفر و نفاقشان هم بیشتر خواهد شد.
پس بدانید ضروریات دین و مذهب امر واضحی است و میخواهند این امر واضح را بردارند و نمیتوانند. گاهی از این سمت میافتند که چون همهکس میداند این ضروریات را، داخل کاری نیست اینقدر پاپی شدن نمیخواهد خوب داخل کاری نباشد تو چرا خلافش را میکنی؟ دیگر گاهی از آنطرف میافتند، این را هیچکس خبر ندارد مگر حکماء، مگر علماء، عوام چه میدانند ضروریات یعنیچه؟!
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 431 *»
پس عوام باید تابع رؤساء باشند پس بر عوام الناس باید هیچ بحث وارد نباشد عوام هر که تابع هر که شد باید مثاب باشد و میبینید که چنین نیست.
پس فکر کنید انشاءالله ملتفت باشید انشاءالله دینِ واضح ظاهر بیّن آشکار این است که ضروریات دین را بگیرید، نماز ظهر در حضر چهار رکعت است روزه ماه مبارک رمضان واجب است زکات را باید داد حج باید رفت، فروع دین اصول دین چیزهایی که مسلّمی شده که از دین است حتی اینکه اگر کسی فکر کند خیلی چیزهای ضروری را عوام میدانند، مثل اینکه عوام میدانند مال مردم را نمیشود یک دینارش را خورد حدیث بخصوص نمیخواهد، نکاح خواهر حرام است نکاح مادر حرام است اینها همه ضرورت دین و مذهب است همه هم راه میبرند. عرض میکنم همچو چیزی به این واضحی را حالا کار به اینجا انجامیده که گاهی از آن سمت میافتند و میگویند که اعتنائی به این ضروریات نیست، همهکس این ضروریات را میدانند، گاهی از آن سمت میافتند میگویند ضروریات را ما چه میفهمیم حکماء و علماء میفهمند ضرورت کدام است. اینها را والله من به پای کسی نمیبندم در کتابهاشان همینطورها نوشتهاند بردارید بخوانید. نوشتهاند چه بسیار کسانی که ضرورت را انکار بکنند عدالتشان بههم نخورد، چه بسیاری که کافر شوند به واسطه مسأله نظری، اینها را میگویند و مینویسند باز مردم کتابشان را برمیدارند و میخوانند و تابع هم میشوند. میگوید چیزی که محل نظر و اختلاف است بسا باعث کفر شود، خیر هیچ باعث کفر نمیشود. مینویسد چیزی که مسلّم بوده بسا کسی آن امر مسلّم را وازند و کافر نشود بلکه فاسق نشود. شما ملتفت باشید دیگر این بسا توش نیست هر کس امر مسلّمی دین اسلام را وازد کافر خواهد شد هر کس امر مسلّمی دین شیعه را وازد کافر خواهد شد، هر کس مسلّمی علماء را وازد کافر خواهد شد، باری دیگر بس است.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 432 *»
موعظه بيستوششم (پنجشنبه / 26 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم. مکرر عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود و از برای بندگی خود آفریده بود، خود خود را از برای خلق تعریف فرمود و تعریف خدا غیر از ذات خدا است چنانکه تعریف هر کس غیر از ذات اوست. پس خود خود را تعریف کرد تا خلق او را بشناسند و دین او را بدانند تا بتوانند در دین او داخل شوند. پس از این جهت این آیه را نازل فرمود که الله نور السموات و الارض خدا نور آسمان و زمین است و عرض کردم نور یعنی ظاهر باشد خودش و ظاهرکننده چیزهای دیگر باشد و این کسی که ظاهر است هرچیزی ظاهر باشد مخفیبودنش معنی ندارد. پس خدا ظاهر است یعنی نور او یعنی اسم او ظاهر است در آسمان و زمین چرا که ذات خدا نه ظاهر است نه مخفی است. از جمله اسمهای خدا است یا ظاهر، باز از جمله اسمهای خدا است یا باطن، اگر ذات او ظاهر بود باطن نبود اگر باطن بود ظاهر نبود.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 433 *»
هر چیزی که بر یک صفتی هست که صفتِ ذات اوست، آن چیز همیشه همراه او خواهد بود مثل اینکه آتش گرم است دیگر آتش نمیشود یک وقتی گرم باشد یک وقتی سرد، گرمی همیشه همراه آتش هست و هرگز از او مفارقت نمیکند پس اگر چیزی از چیزی مفارقت کرد و آنچیز باقی است معلوم است چیزی دیگر بوده، ذات آن چیز نبوده. اگر چیزی گاهی برود به اندرون و ظاهر نشود آن ذات آن چیز نیست.
پس از اسمهای خدا است یکی ظاهر، یکی باطن، نه ظاهر ذات خدا است نه باطن ذات خدا است، خدا هم ظاهر است هم باطن. آنچه را خلق از آن خبر ندارند آن باطن است و ذات او را نمیتوانند بشناسند و پی نمیتوانند ببرند و اسمی از اسمهای او ظاهر است این اسم ظاهرش هم مخفی نیست، اگر کسی خیال کند چیزی را که خدا ظاهر کرده این باطن است، این پیروی خدا را نکرده، و از جمله اسمهای اوست ظاهر و از جمله اسمهای اوست نور، و نور علاوه بر اینکه ظاهر است ظاهرکننده چیزهای دیگر هم هست. پس اگر خدا خود را تعریف نمیکرد کسی او را نمیشناخت، باطن بود لکن چون خلق کرد خلق را که بشناسند او را، خلق یافتند قادری است که قدرت بر همهچیز دارد. دیدند خودشان نمیتوانند خلق کنند و خودشان خودشان را نساختهاند پس دیگری آنها را ساخته، پس دانستند خودشان عاجزند و دانستند قادری هست که جمیع این عاجزین را ساخته، پس یافتند یک قدرت بینهایتی را خداوند عالم، هم در آسمان ظاهر کرده هم در زمین، هم در آفاق هم در نفسهای مردم، قدرت بینهایتی است که همه میفهمند که یک کسی هست صاحب این قدرت است و جمیع مخلوقات عاجزند که مثل او قدرت داشته باشند. پس این قدرتی که ظاهر شده است در ملک، غیر از آن خدایی است که کسی نمیتواند آن را بشناسد. منظورم این است غیر از ذات خدا است و اگر انشاءالله در نفس خود فکر کنی و از پیش خود چیزی بفهمی بابصیرت میشوی در توحيد. ذات تو را خداوند دلیل وحدانیت خود قرار داده سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 434 *»
الحق مینمایانیم به مخلوقات آیات خود را در آفاق عالم و در نفسهای خودشان تا آنها را که ببینند بدانند خدا خدا است، آیات نفسانیه را همه کس دارد به شرط آنکه بشناسی خودت را و بدانی چه جور کار میکنی.
پس ببین تو خودت ذاتی داری و صفاتی، ذات تو یک شخص است صفات تو بسیار است، گاهی متحرکی گاهی ساکنی گاهی میروی در اندرون گاهی میروی در بیرون گاهی نشستهای گاهی ایستادهای گاهی حرف میزنی گاهی ساکتی. پس از برای تو صفتها بسیار است اما تو خودت یکنفر هستی معلوم است یکنفر بسیار نیست، پس ذات تو بسیار نیست و بسیار هم یکی نیست، پس صفات تو متعددند پس هرگز نمیشود ایستادن تو با رکوع تو با سجود تو با تشهد تو یک حکم داشته باشند. پس ملتفت شو که اینها چهار صفتند از برای تو و تو خودت یکنفر هستی که به چهار صفت ظاهر شدهای نه این چهار هرگز درهم کوبیده میشود که یک شود نه تو هرگز تکهتکه میشوی که چهار بشوی. این چهار هرگز ذات تو نیست و ذات تو هرگز چهار نیست، اما ببین اگر تو در این صفتها بیرون نمیآمدی هیچکس نمیدانست تو چهکارهای. پس تو در این صفتها ظاهر شدی و هر کس تو را شناخت در این صفتها شناخت اگر ایستاده بودی و تو را دیده، تو را دیده و این ایستاده راه تو بوده و چنان راه مستقیمی بوده که هر کس از این راه بیاید که به تو برسد اولی که پا در این راه گذاشت به تو رسیده چرا که به غیر از تو کسی نایستاده. نمیدانم چه میگویم و تو چه میشنوی، اینهایی را که عرض میکنم خیلی مطلبهای بزرگ بزرگ است که به این لفظهای آسان برای شما میگویم.
پس عرض میکنم اگر این ایستاده را ندیده بودی آن شخص را که ایستاده نمیتوانستی ببینی، در این حالت او را دیدی در این صفت او را دیدی و این صفت را اگر به خود نگرفته بود، تو نمیتوانستی او را ببینی مگر هیأتی دیگر مثل نشسته به خود بگیرد، باز تو وقتی نظر کنی و آن نشسته را ببینی و ببینی کسی دیگر ننشسته به غیر از
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 435 *»
آنی که تو طالبش هستی آن وقت میبینی او را، و اگر ملتفت باشی چه عرض میکنم میدانی انشاءالله، درست بابصیرت باش، اینها را سرسری مگیر. همین که نگاه کردی به نشسته، آنشخص را میبینی. دقت کن انشاءالله و ببین غیر از اینی که عرض میکنم نمیشود باشد. هر کس هر کس را باید بشناسد اگر کسی را باید بشناسند باید در صفت خودش معروف باشد و هر کس هر کس را بشناسد لامحاله در صفتی باید او را بشناسد. اگر سنگی را بخواهی بشناسی در صفتی او را میشناسی. خدا یکجوری اتمام حجت کرده که از برای کسی که مستضعف نباشد چنان اتمام حجت شده که راه شبهه برای احدی باقی نمانده، ببین وقتی در جمادات مطلب اینطور باشد و همه زمین و آسمان اینطور باشد هیچ عذری نمیشنوند از آدم، عذر مسموع نیست میگویند چرا آنجا شناختی اینجا نشناختی. ببین تو اگر سنگی را بخواهی بشناسی یا جایی گذارده و ساکن است و تو میبینی او را، یا میجنبد و میبینی او را. اگر ساکن است تو میگویی این سنگ ساکن است و این ساکن عمل این سنگ و فعل این سنگ است و وقتی میجنبد این جنبش و این حرکت کار این سنگ است و بخصوص به این زبان عرض میکنم تا تو بفهمی و آسان میشود فهمید مگر چرت بزنی.
عرض میکنم که چیزهایی که خدا خلق کرده همه کاری دارند همه اثری دارند این را زبان عربیش که میکنی میگویی فعلی دارند، با فارسی فرق نمیکند. ببین هر کس شناخته شده با کارش شناخته میشود چیزی که کار ندارد نیست در ملک خدا، همه کس کاری دارد همه چیز اثری دارد اگر تو سنگی را بشناسی یا وقتی که ساکن است او را میشناسی و این سکون عمل اوست فعل اوست کار اوست، تو سنگ را در کار سکون دیدهای و او را شناختهای، و اگر درحال جنبش آن سنگ را دیدهای باز ذات آن سنگ را ندیدی او را در حال جنبش و در کار جنبش دیدی، این دو صفت را به دست بیاری در همه صفتها جاری است همینطور سکوت کار انسان است
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 436 *»
حرفزدن کار انسان است راهرفتن کار انسان است ایستادن کار انسان است نشستن کار انسان است اینها همه کار انسان است. انسانش کدام است؟ در چند حدیث میفرماید من عرف نفسه فقد عرف ربه در حدیثی دیگر میفرماید اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه هر کس خودش را بشناسد خدای خود را میشناسد هر کس خودش را بهتر بشناسد خدای خود را بهتر میشناسد و سببش همه همین است که خدا خودش گفته سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم ما آیاتمان را هم در زمین و آسمان هم در نفس خودشان گذاردیم، وقتی خدا تو را آیت خود قرار داده، خودت را آيت خود قرار داده باشد آیت یعنی نمونه، علامت چیزی آیت آن چیز است نمونه آن چیز است. گندم بخواهی بخری مشتی میآرند که این نمونه است از آنچه در انبار است، نمونهها مطابقند با باقی، پس تو خودت نمونه توحیدی و تو خودت آیت توحیدی، خودت را بشناس خدای خود را خواهی شناخت. خودت را مسامحه مکن بشناس، وقتی خودت را نشناسی علیالعمیا راه بروی، وقتی چیزی نزدیکتر از خودت به خودت نیست و فکر نمیکنی در خودت توقع مکن که چیزهای دور را بفهمی، وقتی نزدیک را نمیفهمی بیرونها را میخواهی ببینی توقع بیجا است.
ببین تو خودت یک نفری و کارهای تو بسیار است و طبع مردم بر این سرشته شده و غیر از این نمیشود. ببین هر که را میبینی یک نفر است لکن این یکنفر گاهی میایستد گاهی مینشیند گاهی حرف میزند گاهی ساکت است گاهی متحرک است گاهی ساکن است. پس اسمهای بسیاری از برای تو است و تو صاحب آن اسمها هستی، پس ایستاده یکی از اسمهای تو است و نشسته یکی از اسمهای تو است، همینجور این بدن تو همهجاش چشم نیست، تو تا آن چشم نباشد نمیتوانی ببینی. باز ذات تو بینا نیست بینایی کار تو است همینطور تمام بدنت گوش نیست. همینجور در باطن تمام خودت هم گوش نیست لکن شنیدن کار تو است، تو به صورت این کار که درآمدی و گوشَت شنید وقتی گوشَت شنید اسم تو را گذاردند
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 437 *»
سمیع و شنونده و همچنین جمیع کارهات، خواه کارهای باطنی باشد خواه کارهای ظاهری. همینطور ذات تو علم تو نیست ذات تو قدرت تو نیست.
یکخورده دقت کنید که اینها همه نمونهها است در توحید که عرض میکنم و بدانید جاهای دیگر مشکل است این حرفها را بگویند، شما انشاءالله ملتفت باشید و اینها را یاد بگیرید. پس تو خودت غیر از کار خودتی و هر کارکنی غیر از کار خودش است، کار تو کار تو است و تو او را درست کردهای. اما آن کار را تو درست کردهای هیچچیزش در دنیا نبود مگر آنکه تو بکنی، آنوقت کرده شود. معنی همین ایستادنت و نشستنت همین است، تمام عالم همینجور است و تو غافل راه میروی تو مثل مردم مباش خدا خبر داده از حال مردم فرموده و کأین من آیة فی السموات و الارض یمرّون علیها چقدر آیتها در آسمان و زمین است که روش راه میروند و نمیدانند آیه خدا است، توش خوابیدهاند و نمیدانند. این مردم خیلی غافلند و حجت خدا تمام است بر آنها. پس جمیع مردم کارهاشان را میکنند و آن کارشان را کسی دیگر نمیتواند بکند. پس کار تو غیر از تو است و تو کننده آن کاری و تو که کارت را کردی خدا نشدهای، وقتی ایستادی تو ایستادهای وقتی نشستی تو نشستهای، کار تو در هیچ جای ملک خدا نیست مگر پیش خودت، هر کس دیگر بنشیند خودش نشسته است هر کس دیگر بایستد خودش ایستاده تو کار خودت را البته باید خودت بکنی، عبادت را خودت باید بکنی خودت بندگی کن که خدا به خودت بدهد. خودت نکنی که دیگری میکند، هر کس کرد مال خودش است لیس للانسان الا ما سعی و ان سعیه سوف یری پس انسان، حیوان، نبات، جماد، هر کس، هر چیزی کارش مال خودش است اثرش مال خودش است. در تمام آفاق و انفس آیات خدا ظاهر است. جمیع اجناس، انواع، افراد اینها همه خودشان آیت توحیدند و خودشان یکی هستند و کارهای بسیاری دارند. پس در توی چشمشان بیننده شده اسمشان، در توی گوششان اسمشان شنونده شده و در جایی که حرکت میکنند اسمشان متحرک
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 438 *»
شده و همین که میتوانند کاری کنند اسمشان توانا و قادر شده حتی اینکه اگر درست فکر کنی مییابی که اگر نتوانی هم کاری بکنی این نتوانستن هم کار تو است، اسمت را میگذاری ناتوان و ناتوانی مثل توانایی نیست و غیر توانایی است لکن توانایی کار تو است ناتوانی هم کار تو است و تو در کارت دیده میشوی. پس جمیع آنچه را میشناسی انسان است خوب است، حیوان است خوب است، نبات، جماد، هر چه را دیدهای او را در کار او دیدهای یا متحرک بوده یا ساکن بوده یا سیاه بوده یا سفید بوده یا بالا بوده یا پایین بوده. پس آسمان بالا است بالایی کار آسمان است زمین پایین است پایینی کار زمین است، به همینطور آسمان متحرک است حرکت کار آسمان است زمین ساکن است سکون کار زمین است.
خلاصه ملتفت باش انشاءالله و بدان هر حقیقتی را در ظهورات او میشناسی و هر کس را که میشناسی در صفات او او را میشناسی. پس قدری دقت کنید و یکخورده خود را خبر کنید، من خبرتان کردم دیگر اگر یک جایی میروی و ظهورش را نمیبینی علیالعمیا رفتهای خیال مکن که شناختهای او را، مباش مثل مردمی که راضیند در معرفت خدا به همین که خاء و دالی بگویند، یک هوایی را خدای خود بگیرند که والله به قدر این هوا هم اصل ندارد، باز این هوا گاهی گرم میشود گاهی سرد میشود. آن هوایی که توی کلهات است به قدر این هوا هم نیست. تو هر کس را میشناسی به ظهورات او او را میشناسی به کارهای او او را میشناسی و این خدایی که خدای آسمان و زمین است خودش را به کسی نشناسانده مگر به وجود انبیاش مگر به وجود اولیاش و این پیغمبران ظهور خدا و نمایش خدا هستند چنانکه این را تو میبینی که اگر بخواهی کلام خدا را بشنوی هر چه را که بخواهی از خدا بشنوی باید بروی پیش پیغمبری یا امامی یا فقیهی و آن وقت از او کلام خدا و حکم خدا را بشنوی. در میان ملاها خیلی چیزها هست که میگویند و خدا عمداً به گردن مردم آنها را گذارده که میگویند حالا خودشان هم معنیش را نفهمند، نفهمند از برای اینکه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 439 *»
حجتش را تمام کند که هر کس میخواهد مسائل دینش را بفهمد بفهمد. پس شخص مجتهد حکمی میکند حلالی میگوید حرامی میگوید برای مردم و میگوید نه من خدای شمایم نه پیغمبر شمایم نه حلالی میتوانم بکنم نه حرامی میتوانم بکنم لکن من روایت میکنم برای شما که حلال خدا فلان است حرام خدا فلان است. حالا این قولش قول خودش نیست قول خدا است حکمش حکم خودش نیست حکم خدا است و ردّ حکم او ردّ بر حکم خدا است. از اینجهت عالم متدینی اگر مسألهای گفت و آن را وازد ردّ بر خدا شده و شرک به خدا است و اگر تسلط داشته باشند میکشندش و شده اینها در دنیا که کسی قول عالمی را وازده، شکمش را دریدهاند. واقعاً اگر کسی ردّ کند قول فقیهی را، ردّ کرده قول خدا را و قتلش واجب است.
در عربستان یک وقتی دو نفر مرافعهای داشتند در مرافعهای که داشتند رفتند پیش عالمی حکمش را از آن عالم خواستند یکی از آنها اصرار میکرد که حکم خدا را جاری کن بعد از حکم هم اصرار میکرد که حکم خداش را جاری کن این تعجب میکرد گفت شما اینجا بایستید من میروم در خانه و برمیگردم و حکم خداش را میکنم. رفت در خانه چاقویی کاردی حربهای برداشت آمد بیرون زد توی شکم مردکه، شکم مردکه را درید، گفتند این چه کار بود کردی؟ گفت من که حکم خداش را کردم حکم خداش همین بود که هر کس حکم فقیه را قبول نکند حکم خدا را وازده و باید او را کشت، من هم او را کشتم.
پس امر امر خدا است همین که بدانی کسی قول او را میگوید، حکم او را میگوید و کسی قبول نکند کافر است، مرتد است حکمش قتل است. حالا اهل حق تسلطی ندارند، بسط یدی ندارند و الا این حکم را جاری میکردند. پس حکم فقیه، حکم همین ملاها که فقاهت میکنند هیچ خدا هم نیستند پیغمبر هم نیستند، حکم خدا است و ردّ بر حکم ایشان ردّ بر حکم خدا است، محض همین که حرف راستی گفتهاند اگر تو بگویی دروغ گفتی حکمش این است که گردنت را بزنند. خلاصه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 440 *»
حکمی از خدا میان خلق نیست مگر حکم انبیاء، امری از خدا در میان خلق نیست مگر امر انبیاء، همچنین اطاعتی نیست برای خدا در ملک مگر اطاعت انبیاء، چه میکنی که اطاعت خدا کنی به غیر از همینجوری که خدا قرار داده. تو میخواهی بگویی من بنده خدایم و خدا آقای من خدا معبود من و من عبادت او را میکنم حالا معبود و عبادت لفظهاش عربی است فارسیش کن خدا مخدوم تو است تو خادم اویی یعنی خدا آقای تو است تو نوکر اویی و هکذا، پس اگر کسی نیامده بود از جانب او و از جانب او حرفی نزده بود تو هیچ صدای خدا را نشنیده بودی، لکن وقتی آمدند اولیای او در میان خلق و حرف زدند، صدای اینها صدای خدا شد در میان خلق، حکمشان شد حکم خدا در میان خلق، حلالشان شد حلال خدا در میان خلق، حرامشان شد حرام خدا در میان خلق. هر کس شناخت ایشان را، شناختن ایشان شناختن خدا است هر کس نشناخت ایشان را خدا را نشناخت. هر کس دوست داشت اولیائی را که در میان مردم قرار داده خدا را دوست داشته، والله هر کس امیرالمؤمنین را دوست داشت خدا را دوست داشته هر کس امیرالمؤمنین را دوست نداشت خدا را دوست نداشت، هر کس با امیرالمؤمنین دشمن است با خدا دشمن است هر کس با امیرالمؤمنین شریکی قرار داد با خدا شریک قرار داده و هیچ شرکی نیست برای خدا مگر شرک به اولیای خودش، هر کس بگوید محمد پیغمبر است و لکن مسیلمه هم پیغمبر باشد چه عیب دارد، هر کس شرک به پیغمبر ورزید مشرک است به خدا و شرک به خدا همین است، خدا غیر از این شرکی ندارد. کسی گفت امیرالمؤمنین خلیفه رسول خدا است باشد عیب ندارد حالا چه عیب دارد چند صباحی هم ابابکر باشد چند صباحی هم عمر باشد؛ جای دیگر نمیشود. والله شرک به ولایت امیرالمؤمنین شرک به خدا است، ولایت امیرالمؤمنین والله ولایت خدا و دوستی خدا است هر کس دوست داشت ائمه طاهرین را، خدا را دوست داشته اگر نیامده بودند ائمه در میان شما، مردم چه میدانستند حکم خدا چیست، حلالش چیست حرامش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 441 *»
چیست. در هر دینی بروی همینطور است یهودی اگر فکر کند در موساش، میبیند همینطور است نصاری فکر کند در عیساش میبیند همینطور است نوعاً.
پس عرض میکنم آن خدایی که ظهور ندارد خدا نیست آن خدایی که حجت در میان خلق ندارد خدا نیست خاء و دال است و آن خدایی که حجت دارد در میان خلق، در قیامت ریش مردم را خواهد گرفت که چرا اسم مرا بر سر دیگری گذاردید و دیگری را خدا گفتید. کسی که حجتش تمام نیست در خلق، آن را خدا اسم گذاردید و او را پرستیدید و او مخلوقی از مخلوقات بود، روز قیامت خودت و خدات و هوات را به جهنم میبرند انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون پس خدای مسلمین و خدایی که صاحبان دین باید خود را به او ببندند نمیتوان شناخت مگر به پیغمبران و اوصیای پیغمبران.
براهمه طایفهای هستند میگویند خدا خلق کرده خلق را و محتاج به خلق نیست خدا منفعتی از خلق خود نمیبرد خدا ضرری از این خلق به او نمیرسد، چنین خدایی حالا دین میخواهد چه کند؟ حالا که چنین است پس دیگر پیغمبری نیست و دینی نیست، مردم را خلق کرد بخورند نعمتهای او را و بخوابند و عیش کنند. براهمه همچو میگویند حالا تو انشاءالله فکر کن خدایی که در بند خلق نیست خدایی که حجت در میان خلق ندارد هوايی است اصلاً اسمش را خدا مگذار، خدای براهمه البته حجت ندارد خدا هم نیست. انشاءالله فکر کن عرض کردم که هرچه را باید بشناسی به ظهورش و به کارش باید بشناسی. نمیبینی انبیاء آمدند که خدا را بشناسانند و اینها حقایق است، حرف میزنم بلکه به هوشت بیارم بلکه به فکر بیفتی. ندیدی انبیاء آمدند و خارق عادت آوردند و خارق عادت آن است که کاری باشد که خدا بتواند بکند و غیر خدا نتواند بکند. معجزات انبیاء همهاش همینجورها است انبیاء اگر مثل تو بودند هیچ امری بر تو نداشتند انبیاء جوری هستند که وقتی درشان فکر میکنی میبینی خودشان نیستند، کسی دیگر است در ایشان
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 442 *»
خدا در کمینشان نشسته ان ربک لبالمرصاد خدا در مرصاد است در کمینگاه است یک وقتی از کمینگاه بیرون میآید که من خودم بودم به تو گفتم چنین بکن چنین مکن بیرون میآید از کمینگاه و مؤاخذه میکند. پس بدانید که خدا والله در کمین انبیاء نشسته، کمینگاهش انبیاء هستند اولیاء هستند و والله با زبان آنها با تو حرف زده مثل اینکه کسی نیی بردارد سر نی را به گوش تو بگذارد بنا کند حرف زدن صدا اگرچه از نی به گوش تو رسیده چوب حرف نزده نی حرف نزده صاحب نی حرف زده و صدا صدای صاحب نی است.
پس بدانید که انبیاء و اولیاء و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اینها کمینگاههای خدا هستند و خدا توی این کمینگاهها کمین کرده و دیگر مصلحت ندیده که بروز بدهد من کیستم و خود را بشناساند، لکن از چشم اینها میبیند از گوش اینها میشنود و هکذا از دست اینها چیزها میدهد و میگیرد از پاشان جاها میرود و میآید از حرفهاشان حکمتها بیان میکند. در توی دنیا همین است که عرض میکنم در آخرت همین است که عرض میکنم الا اینکه در آخرت نمیترسند از کسی و بروز میدهند خود را وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة آنجا هر کس میرود به دیدن پیغمبر میگویند دیدن خدا رفته هر کس میرود دیدن امیرالمؤمنین میگویند دیدن خدا رفته میخواهی بدانی چطور شده که اینطور شده این به جهت این است که شک نیست که ایشان متقی و پرهیزکارند ایشان محسنند و خدا میفرماید ان الله لمع المحسنین، ان الله مع المتقین ایشان صابرونند و میفرماید انما یوفی الصابرون اجرهم بغیرحساب پس خداوند عالم خود را به واسطه پیغمبران خود و حجتهای خود به خلق نموده پس هر کس خدا را به واسطه انبیاء شناخت خدا را شناخته و هر کس به واسطه حجتهای او او را نشناخت خدا را نشناخته اگرچه آنچه خودش گفته بگو همه را گفته باشد، لفظش را دیگران هم یاد گرفتهاند میگویند، و انشاءالله اگر فکر کنی خواهی یافت هر کس که تو را دید یا ایستاده بودی یا نشسته، بخواهی خوب دقت
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 443 *»
کنی هر کسی که تو را دید یا دید ساکنی یا دید راه میروی و میجنبی، دیگر تو کسی باشی که نه ساکن باشی و نه متحرک، همچو کسی را خدا ابداً خلق نکرده، جمیع چیزهایی که هستند صفت دارند خدا نه خودش بیصفت است نه خلقِ بیصفت خلق کرده، نه خودش بیکار است نه خلق را بیکار خلق کرده. خلق آیت او هستند تو هر کسی را میشناسی یا در حال جنبش میشناسی یا در حال سکون و این جنبش کار اوست و ظهور اوست و آن سکون کار اوست و ظهور اوست. هر کس را میشناسی به اسمش میشناسی و این کارها اسمهای هر کسی هستند لکن مردم راضی شدهاند به اسمهای ظاهری و مغرور هم شدهاند میبینی صد دفعه یا الله یا الله میگویند داد هم میزنند خیال میکنند خدا آن بالاها است که داد میزنند صداشان به خدا برسد. انشاءالله دقت کنید چرت نزنید خواب نروید ببینید چه میگویم، هر کس را تو شناختهای به اسمش شناختهای، لکن چه بسیار آدمها است که اسم ظاهریش را نمیدانی تا بپرسی و بگوید آنوقت میدانی، لکن او را میشناسی. پس این اسمهای ظاهری را تو بدانی یا ندانی کأنه تفاوت نمیکند، اسمهای ظاهری مناط نیست لکن هر کس را تو میبینی اگر ایستاده میبینی میگویی ایستاده را دیدم، اگر نشسته میبینی میگویی نشسته دیدم این ایستاده اسم آن شخص است این نشسته اسم آن شخص است. اگر این جور اسم از برای خدا پیدا میکنی و دعوت میکنی خدا را به این جور اسم، خدا را دعوت کردهای و اگر میفهمی که خدا اینجور اسم دارد و به اینجور اسمها خدا را میخوانی خدا هم اجابت میکند تو را و دعات مستجاب است و اگر یا الله را یاد گرفتی و آن کسی که باید بروی پیش او ندانی کیست و اسمش چیست هی بگو ای حلوا، ای حلوا، هرچه حلوا حلوا بگویی هیچ دهنت شیرین نمیشود بگو هی آب آب آب هیچ رفع تشنگیت نمیشود همینطور هی بگویی نان، نان، شکمت را سیر نمیکند نان آن است که میخورند. اینها شوخی نیست و این حدیث است که عرض میکنم.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 444 *»
هشام بن حکم یکی از بزرگان شیعه بود و مرد عالمی بود حکیمی بود حضرت به او فرمودند ای هشام نان اسم آن چیزی است که میخورند آتش اسم آن چیزی است که میسوزاند لباس اسم آن چیزی است که میپوشند آب اسم آن چیزی است که میآشامند هشام میگوید اینها را که شنیدم از مولای خودم بعد از این دیگر با احدی تکلم نکردم مگر آنکه بر او غالب شدم، معلوم میشود معنیش را یاد گرفته. پس ملتفت باشید انشاءالله، نان اسم است برای آن چیزی که سیر میکند لباس لام و باء و الف و سین نیست، اینها نمیپوشاند کسی را، نون و الف و نون نان نیست نان آن است که سیر میکند پس الخبز اسم للمأکول و الماء اسم للمشروب و الثوب اسم للملبوس و النار اسم للمحرق پس خدا را اسمهایی اینجور هست، اینجور اسمها است که باید خواند لله الاسماء الحسنی فادعوه بها میفرماید من اسمهای حسنیٰ دارم فادعوه بها همانجوری که تو اسمهای حسنیٰ داری و آن اسمهای خوب میشناساند تو را. پس وقتی میایستی این ایستاده میشناساند تو را، شخص میایستد این ایستاده چشمش چشم آن شخص است گوشش گوش آن شخص است پایش پای آن شخص است معاملهاش معامله با آن شخص است شناختنش شناختن اوست. وقتی هم مینشیند خراب میکند ایستاده را و مینشیند، باز این نشسته چشمش چشم آن است که نشسته، گوشش گوش آن است که نشسته.
پس انبیاء را دقت کنید که آنها نشستههای خدا هستند قائمین مقام خدا هستند جانشینان خدا هستند اینها همه خلیفههای خدا هستند و ظاهر خدا هستند بیان خدا هستند رخساره خدایند چشم خدا هستند گوش خدا هستند دست خدا هستند زبان خدا هستند از این جهت بود تا آمدند میان مردم کارهای خدایی کردند کارهای خدا این است که زنده کنند مردگان را آنها زنده کردند مردگان را، کارهای خدا این است که از غیب خبر بدهند آنها هم خبر دادند و گفتند أنبّئُکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم و خبر دادند. پس اینهایند اسم خدا پس هر کس اینها را اسم خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 445 *»
نشناخته خدا نشناخته دیگر اگر کسی از عباد باشد که ضعیف باشد و نتواند بشناسد شاید در برزخ چشمش را وا کنند آنجا چیزی به او بنمایانند لکن بخواهید مستحق باشند نهوالله مستحق نجات نیست برای هیچکس مگر اینکه خدا بشناسد و والله خدا را کسی نمیشناسد مگر اینکه ائمه را بشناسند والله خدا را کسی اطاعت نکرده مگر ائمه را اطاعت کرده باشد والله خدا سید کسی نیست مگر ساداتش ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین باشند، جمیع حلال خدا جمیع حرام خدا جمیع کاری که با تو داشته با جمیع خلق داشته محمد و آلمحمد گفتهاند ایشانند خلیفه مطلق خدا، آن کسی که امر کلی را به دست او دادهاند محمد است و آلمحمد سلام الله علیهم که ایشان حجتهای کلی هستند در ملک، ایشانند چشم کلی او، گوش کلی او، زبان کلی خدا پس ایشانند که بهم ملأت سماءک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت مخصوص نیست حجتبودن آنها به زمانی دون زمانی به خلاف سایر مردم، ایشان در همه زمانها حجت خدا هستند ایشان در همه مکانها حجت خدا هستند به خلاف مردمی دیگر که بعضی در روی زمین حجت خدا بودند و حجت بر اهل آسمان نبودند، انسان به آسمان نمیتواند برود بسا کسی در زمین حرف راستی بزند اما در آسمان نمیتواند برود. لکن ایشان در زمین و در آسمان حجت خدا هستند، از اینجهت در دعا میخوانی بهم ملأت سماءک و ارضک حتی ظهر ان لا اله الا انت ملتفت باش و آن سعیی که دارم که تو به دست بیاری ملتفت باش چه عرض میکنم.
از جمله چیزهایی که خیلی به کارت میآید و اگر مُردی عوض ندارد بدل ندارد، از جمیع واجبات واجبتر است و آن از جمیع امور مهمتر است، از جمیع مسائل دین و مذهب لازمتر است این است که بدانی همیشه ایشان اینجورند، اگر خیال کنی در زمان خودشان اینجور بودند و گذشت و حالا دیگر اینجور نیستند باید بدانی این دین محمدی نیست، یا اینکه در آسمان خیلی امرشان ظاهر است لکن اینجا ظاهر نیست این دین خدا نیست یا اینکه امرشان در آخرت ظاهر است در دنیا ظاهر نیست
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 446 *»
این [دين] خدا نیست، بلکه باید بدانی اینها را خدا قائممقام خود کرده که دعوت به توحید کنند حلال و حرام بگویند. پس این خدایی که دینش در یک عصری ظاهر نیست این خدا نیست پیغمبر هم ندارد پیغمبرش هم دروغ است امامش هم دروغ است امامش که دروغ است آن کسی هم که میگوید از جانب امامم دروغ میگوید. بلکه خدا در جمیع زمانها دینش واضح است در آسمان واضح است در زمین واضح است در دنیا واضح است در آخرت واضح است در هیچجا امر خدا پنهان نیست، پوشیده نیست.
پس دین خدا همیشه ظاهر است حجت خدا همیشه ظاهر است، نوری همراه اوست که ظاهرکننده اوست، و بر روی آن نور چراغی است گذارده شده که از آن نور ساخته شده و روشن شده، و بر روی آن چراغ شیشهای گذارده شده تا بیانی بالای بیانی باشد و نوری بالای نوری باشد، و این چراغ و این شیشه در مشکاتی گذارده شده و واضحتر شده، و اینها همه در خانههایی گذارده شده یعنی آنجاهایی که شما مسکن دارید آن چراغ و آن چراغدان و آن اوضاع را قرار داده تا خوب واضح شود. پس بدانید که کسی که ندارد امر واضحی خدا حجت میکند بر او که تو خدا نداشتی، پیغمبر نداشتی امام نداشتی اقرار به پیغمبر نداشتی اقرار به امام نداشتی.
پس بدانید انشاءالله که ائمه طاهرینند حجتهای خدا و بدانید که حجتهای خدا را آنجوری که خدا خواست اقامه کردند حتی اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه و سننتم سنّته و صرتم فی ذلک منه الی الرضا و سلّمتم له القضاء.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 447 *»
موعظه بيستوهفتم (جمعه / 27 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم مکرر که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود از این جهت تعریف کرد خود را از برای خلق، از این جهت که خلق را از برای بندگی و عبادت خود آفریده بود و راه و رسم بندگی را نمیدانستند در اول خلقت، از این جهت بیان کرد راه و رسم بندگی را برای ایشان. پس انشاءالله شما مباشید مثل مردم که غافل راه میروند. تعجب میکنم والله یک عمر آدم غافل راه برود و خود را از عقلای عالم بشمارد و از علماء و حکماء بشمارد آخر که میمیرد غافل مرده باشد. ببینید خداوند عالم اینهمه اصرار دارد که من جن و انس را خلق نکردم مگر از برای اینکه مرا بپرستند، حالا آیا میشود راه و رسم این بندگی را تعلیم این بندگان نکند و حال آنکه برای همین خلقشان کرده باشد؟ آیا معقول است خلق را از برای معرفت خود خلق کرده باشد آنوقت برود خود را مخفی بدارد آنوقت بگوید من خلق را خلق کردم برای اینکه مرا بشناسند؟
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 448 *»
پس ملتفت باشید چرت مزنید ماه مبارک هم تمام شد حرفهای من جزو هوا میشود دلم هم میسوزد که کسی ضبط نکرد. ملتفت باشید تمام عالم ظلمت است مگر برای اهل حق، تمام عالم کفرستان است مگر پیش مؤمنان. یکخورده دقت کنید انشاءالله، جمعیت توی دنیا بسیار است دلیل حقیت و بطلان جمعیت نیست، دلیل حقیت کثرت نیست قلت نیست، حقی و اهل حقی روی زمین هست لامحاله، اما اینها برهان دارند دلیل دارند. کسی سنگی را بتراشد یک تکهاش را روی خلا بیندازد و یک تکهاش را بردارد بت بسازد که هیچکار از او نمیآید انسان میفهمد عمل خیلی قبیحی است و فرق نمیکند از طلایی بسازند یا از سنگی بسازند و آن را خدای خالق آسمان و زمین بگیرند، آیا این میتواند چیزی خلق کند رزقی به کسی بدهد کسی را زنده کند کسی را بمیراند؟ الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلکم من شیء خدا آن است که تمام را خلق کند تمام را رزق دهد تمام را بمیراند تمام را زنده کند، کسی که این کارها را میکند خدا آن است. حالا آیا این سنگ میتواند همچو کاری کند؟ آن که گاوپرست است آیا آن گاوش میتواند همچو کارها کند آن که ستارهپرست شده آیا ستاره میتواند این کارها را کند؟ پس بدانید دلیل است و برهان است خدا جوری گفته که تو بتوانی بفهمی و بسا کسی خیال کند که دلیل و برهانی که خدا میآرد خیلی مشکل است، نه بلکه خیلی آسان است و بدانید خدا عسر را از بندگانش نخواسته انما یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر نه در معرفت خودش نه در دین خودش نه در مذهبش. پس این خدا خدایی است که دین حقی روی زمین گذاشته حالا آیا این دین حق پیش بتپرستان است؟ در هفت اقلیم چهار اقلیمش بتپرست است جمعیت زیادی هم دارند معلوم است دستگاه زیادی و اوضاع زیادی دارند خیلی هستند همچو حرف سرسری نیست، چهار اقلیم از هفت اقلیم بتپرست هستند یا چهار اقلیم بگیر سه اقلیمش بتپرست هستند یک اقلیمش گبر هستند و یهود و نصاری هستند و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 449 *»
مسلمانان هستند و آنها که سنی هستند در میان آنها مثل خال سفیدی است در بدن گاو سیاهی، دیگر در میان شیعه هم فکر کن بنای طرح که شد زود به دست میآید. پس یک حقی روی زمین باید باشد نمیشود خدا خلق نکرده باشد حقی را روی زمین آنوقت تکلیف کند. خوب دقت کنید چرت مزنید، ببین خدا دین را مخصوص انبیاء نکرده که از مردم دیگر نخواسته باشد، خدا دین را مخصوص حکماء نکرده که مردم دیگر معاف باشند. هر حکیمی که تصدیق کرد پیغمبری را، مردم باید قبولش داشته باشند هر حکیمی که تصدیق پیغمبری نکرد مردم مأمورند لعنش کنند. و همچنین خدا این دین را مخصوص علماء قرار نداده که هر کس ملّا است دین تحصیل کند هر کس عامی است و بقال است و خباز است و نجار است دین نمیخواهد، بلکه تمام انبیاء تمام خلق را دعوت کردند و هر کس به ایشان گروید نجات یافت هر کس به ایشان نگروید هلاک شد. آن کسی که ایمان نیاورد دیگر حکیم بود یا عامی بود یا عالم، همین که ایمان نیاورده بود لعن کردند مثل بلعم باعور که علم زیاد داشت، علوم باطنه هم داشت یک دعائی میکرد و خیلی کارها میکرد و به مردم مشتبه میکرد که مستجابالدعوه است و مردم در هر مهلکه رو به او میکردند حتی اینکه در امور موسی پناه میبردند به بلعم، و دعاها هم گاهی میکرد گاهی هم مستجاب میشد، یا سحر بود یا شعبده بود شخصی بود عالم و متصرف هم بود همچو هم مینمود که مستجابالدعوه است و خدا مثلش را در قرآن زده، فرموده مثله کمثل الکلب انتحمل علیه یلهث او تترکه یلهث.
و همچنین با بصیرت باشید و فکر کنید انشاءالله، میآید زمانی که دجالی میآید، انشاءالله خدا نصیب کند که بیاید تا صاحبش بیاید، پس دجال میآید شخص متصرفی است که خارق عادت بسیار دارد خارق عاداتی که تا حال هیچکس نشنیده، ببینید در هیچ تاریخی دیدهاید در هیچ عصری که یک خری باشد که یک گامش یک میل راه باشد، سه گام بردارد یک فرسخ راه برود، همچو خری هیچ نبيّی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 450 *»
نیاورد و این دجال میآورد و بر این خرش هی سوار میشوند هر چه مرید دارد سوار خرش میشوند، از طرف راست کوه بسیار عظیمی همراه دارد که مینمایاند نعمت بسیاری در آن هست و حرکت میکند، از طرف چپ کوه بسیار عظیمی مینمایاند که در آن آتش و دود است همراه دارد و جمعیت بسیاری همراه این خر بیپیر میآیند علاوه بر اینها طیالارض هم دارد، دیگر مردم درباره ائمه طیالارض را قبول ندارند این طیالارض را دجال هم دارد و به این سرعتی که سیر میکند یک طرفش آن کوه بسیار عظیمی است که باغ و قصر و نان و آب و نعمت بسیار در آن مینمایاند، سمت دیگرش کوهی پر از آتش و دود مینمایاند. حالا همچو ملعونی میآید با این تصرف و مؤمن ضعیفی که خیلی هم ضعیف است حتی آنهایی که مثل عامیها باشند مأمورند این را لعن کنند، این چشمتان را پر نکند که هر که را تصرف از او ببینید بگویید میشود این باطل باشد؟ بله میشود باطل باشد. خبر دادهاند که خواهد آمد دجال به این خارق عادت. پس ملتفت باشید آن روزی که دجال میآید هیچ معاف و معذور نیست آن عامی، آن بقال و چقال و بازاری که بگویند ما دیدیم آخوندها همراه این رفتند پس ما هم برویم. نه، هیچ معذور نیست. کار این آخوندها همین است که هرجا آجیلی باشد رشوهای باشد خودشان را آنجا جا بدهند بله میروند، وقتی ببینند آجیل کوک است، وظیفه هست، عزّت هست میروند. بازاری نمیتواند عرض کند خدایا من دیدم آخوندها همه رفتند من هم رفتم چرا که هزار سال پیش از این خبر دادهاند که همچو کسی میآید. پس هیچ معذور نیستند این کاسبهای توی بازار چرا که هزار سال پیش از این خبر دادند و به یک حساب آدم خبر داده و همه پیغمبران ترسانیدند امت خود را از دجال و این خبرها را پیش دادند که چنین کسی میآید و چنین کارها میکند و این ملعون هر کسی به او نگروید صدمهاش میزند خانهاش را خراب میکند بلکه اگر مسلط شود میکشد. این است که فرمودند آنوقت که این آثار ظاهر شد شما رو به مدینه بروید که ایمن باشید چرا که در مکه و مدینه نمیتواند پا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 451 *»
بگذارد. باری عامی معذور نیست که بگوید دیدیم مردم همه رفتند ما نیز رفتیم، آخوندها رفتند ما نیز رفتیم، خیر آخوندها طمع دارند زودتر از همهکس میروند به جهت آنکه بیچارهها نه تجارتی دارند نه کسبی دارند نه مداخلی دارند، گرسنهاند زودتر از همه میروند. پس ملتفت باشید و بدانید والله ضرب به کسی نمیخواهم بزنم اینها همین اوضاعی است که میبینید و روز به روز بدتر میشود، تقلبها زیادتر شده بیدینیها زیادتر شده، کاش همین بود که حکم به غیر ما انزل الله میکردند این دیگر ضرری به کسی نمیرساند، ایمان کسی را ضایع نمیکرد، دین خدا برداشته نمیشد. لکن طوری شده که کمکم میخواهند دین خدا را بردارند از روی زمین و میبینم این اوضاع برپا شده و خدا هم نمیگذارد.
خلاصه ملتفت باشید آن دینی که خدا از آسمان فرستاده دینی نیست که مخصوص پیغمبران باشد، اگر دین خودش را مخصوص پیغمبران کرده بود شما خبر نداشتید که کسی آمد یا نیامد، میبینید پیغمبران آمدند پیش شما پس از شما میخواستهاند. پس دین را مخصوص حکماء و زهاد و عباد و مرتاضین قرار ندادهاند. این دجال پدرسوخته، خدا عالم است که چقدر ریاضت کشیده، بلعم خدا عالم است که چقدر ریاضت کشیده بوده و تا ریاضت نکشند نمیتوانند این تصرفات را داشته باشند. پس ملتفت باشید دین را برای عامه مردم آوردهاند جوری نیست که حکماء بفهمند علماء نفهمند، جوری نیست که علماء بفهمند عوام نفهمند هر کس که مکلّف باشد، پیر خرفشده نباشد مجنون نباشد طفل نباشد دیگر کلاً دین باید بگیرند. پس دین خدا چنان دین واضح بیّن ظاهری است و نور علی نوری است که والله هیچ ظلمتی در آن نیست، ابتداش به نور است ختمش به نور است وسطش نور است هیچ ظلمتی در آن نیست، آن روغنش روغنی است یکاد زیتها یضیء و لو لمتمسسه نار آتشش هم هیچ دود ندارد بلکه نور علی نور است. این آتشهای متعارفی که میبینی تمامشان دودی هستند نهایت نوری روشن آمده آن را رنگ کرده
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 452 *»
روشن شده، لکن چراغ خدایی احتیاج نیست به اینکه چاپ بزند احتیاج ندارد که رنگ کنند او را، بلکه مغزش هم روشن است. خدا دینش را جوری قرار داده که از اول دنیا تا حالا تا قیامت واضح بوده و هست و خواهد بود، نوری است بر روی نوری، هیچ ظلمتی هیچ شکی هیچ ریبی در دین خدا نیست. در طرف مقابل بر عکس این، تو انشاءالله چرت مزن به آسانی خواهی یافت. حالا اقلاً همهاش را نمیفهمی فکر که کردی خواهی یافت باز به همینطور که عرض میکنم که دین خدا واضح است ظاهر است روشن است بیّن است آشکار است از برای انبیاء از برای اوصیاء از برای حکماء از برای علماء از برای عوام، تا آن کسانی که نماز میکنند روزه میگیرند باید یقین داشته باشند و خاطرجمع باشند. دین خدا چنین دین واضح بیّن آشکاری است که عوام هم معذور نیستند.
یکوقتی پرسیدند یا از حضرت صادق بود یا از حضرت باقر سلام الله علیهما، توی قرآن آیهای است که و منهم امّیون لایعلمون الکتاب الا امانیّ و ان هم الا یظنون در تفسیر آن آیه حضرت امام حسن عسکری در تفسیر خودشان فرمایش میکنند که شخصی پرسید از حضرت باقر، دیگر یا حضرت باقر بود یا حضرت صادق که چرا مذمت کرده خدا عوام یهود را؟ راه مذمت را شما به ما تعلیم کنید، آنها تابع ملاهاشان شدهاند، ملاهاشان انکار کردهاند پیغمبر آخرالزمان را؟ص؟ ، عوامشان هم به دستشان آمد که این شخص آمده بدعت در دنیا آورده چرا که موسی یقیناً پیغمبر بود یقیناً از جانب خدا بود یقیناً یک مبدع در دینی آمده که دین موسی را میخواهد یکجا نسخ کند، این را باید لعن کرد این را باید کشت. پس میبینی ملای یهودی را که دلیل و برهان میآرد که موسی که یقیناً از جانب خدا است حالا اینی که آمده میخواهد دین موسی را خراب کند، لعنش میکنم. پس عوامشان گفتند چه کنیم ملاهامان دلیل دارند برهان دارند آنها ردّ کردهاند ما دلیلمان این است که آخوندهامان ردّ کردهاند ما هم ردّ میکنیم. حالا خدا میبینیم در توی قرآن ملاهاشان را هم ردّ کرده عوامشان را هم
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 453 *»
ردّ کرده. میپرسد شخص راوی که آن عوام چه تقصیری دارند که خدا مذمتشان کرده، آنها تقلید میکنند از علماشان اگر تقلید نباید کرد پس چرا عوام شیعه تقلید علماشان را که میکنند عیب ندارد و اگر عیب ندارد تقلید، پس عوام یهود هم که تقلید علماشان را کردهاند؟ امام در جواب فرمودند راهی که تو میبینی نباید تقلید کنند دو جهت دارد یک جهتش همینطور است عوام ما هم نباید تقلید کنند علماشان را و عوام ما هم با عوام یهود مثل همند و از جهتی دیگر فرق دارند پس فرمود که خداوند عالم خبر داده بود از زبان موسی که پیغمبری بعد از من خواهد آمد و خداوند خبر داده بود از زبان هر پیغمبری که پیغمبر آخرالزمان خواهد آمد، این خبر از همه انبیاء رسیده و در همه ملتها بوده خصوص در پیش یهود، پس یهود منتظر پیغمبری که پیغمبر آخرالزمان است بودند و این مسأله در میان عامی و عالمشان معروف بود مثل اینکه نماز و روزه در میان عامی و عالم معروف است. پس فرمودند که آمدن پیغمبر آخرالزمان معروف بود پیغمبر هم که آمد هر کسی هم که دید او را به همانجور نشانیها که موسی داده بود دید، معجز هم که داشت و پیش از موسی هم که معجزه باب بود هر کس میآورد تصدیقش میکردند به همان دلیلی که به موسی ایمان آوردند باید به پیغمبر آخرالزمان ایمان بیاورند. دیگر ملاهامان از سمتی رفتند ما هم رفتیم، اینها بهانه است نمیشنوند از آدم. میخواهی بیدین باشی این را میگویی آنها هم همانجور جواب میگویند. کفار با شیطان مباحثه میکنند در جهنم همه اهل باطل با هم جنگ دارند این میگوید تقصیر تو بود که مرا به نافرمانی انداختی او میگوید چشمت کور شود میخواستی نشنوی، دندت نرم شود میخواستی اطاعت نکنی من دادی زدم صدایی کردم تو چرا گوش کردی و خداوند عالم مباحثههاشان را خبر داده در قرآن.
خلاصه ملتفت باشید و با خبر باشید و بدانید که دین خدا دینی است که عامی میفهمد عالم میفهمد حکیم میفهمد نهایت یکپاره نکات و مسائلی که دخلی به امر عام ندارد میفهمد، حکماء آن مسائل حکمت که دخلی به امر عام ندارد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 454 *»
میفهمند مثل اینکه پیغمبران آن دیدن ملک و آن وحی که به ایشان میرسد مخصوص آنها است دخلی به حکماء و علماء و عوام ندارد. پس دین خدا همیشه واضح بوده ظاهر بوده معقول نیست خدا دینی بخواهد از مردم و بیانش نکرده باشد، امری را بخواهد از مردم و به مردم نگفته باشد خدا اجلّ و اعظم از این است که بداند که مردم نمیدانند امر او را و نگوید به آنها و معذلک بخواهد که بدانند، معقول نیست خیلی واضح است اگر فکر کنید. از اینجهت عرض میکنم جمیع زحمتهای انبیاء جمیع جنگشان و جدالشان و کشت و کشتارشان، جمیع مصیبتهای سیدالشهداء سلام الله علیه، جمیع مصیبتهایی که به انبیاء رسید از آدم گرفته تا خاتم و جمیع خارق عاداتشان و جمیع جنگها و جدالهاشان اینها همه از برای این است که بدانند حقی روی زمین هست باطلی روی زمین هست، آن باطل را نباید گرفت و آن حق را باید گرفت. پس من هم اگر یکوقتی زور میزنم حق دارم.
پس ملتفت باشید انشاءالله، بدانید این حق مخصوص زمان انبیاء نبوده، این حق همیشه تا این زمین هست تا این آسمان هست و تا خدا خلق میکند خلق را، باقی است و خلق را برای حق خلق کرده ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون پس مادامی که جن و انس را خلق میکند بندگی از مردم خواسته و معرفت خود را از مردم خواسته پس بیان عبادت را کرده پس بیان معرفت را کرده دیگر عذر ندارند که بگویند تو خودت را به ما نشناساندی، ما هم نشناختیم تو را، یا بگویند ما حلالت را ندانستیم حرامت را ندانستیم، متحیر بودیم گاهی در اهل حق بودیم گاهی در اهل باطل بودیم، میگشتیم هرجا که قند و چایی بود میرفتیم آنجا. انشاءالله ملتفت باشید که زمین و آسمان برای این خلق نشده که مردم هرجا صرفهشان است بروند، هرجا صرفهشان نیست نروند. دین خدا را باید اخذ کرد اگرچه صرفه ظاهری نداشته باشد و اگر حق ظاهر شد بدانید که دیگر وضع اینطورها که حالا هست نخواهد بود. خیلی از مردم حالا باید شکر کنند که آن اوضاع حالا نیست، اگر صاحبالامر آمد و برپا شد امر او،
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 455 *»
دیگر نمیگذارد به رفاهیت و آسودگی مردم بروند بنشینند در سایه خنک و چایی بخورند، آن روز جنگ است و جدال و کشت و کشتار با اهل باطل. خلاصه منظور اینها نیست، حالا نترسید از اینها، حالا که نیامده است.
باری ملتفت باشید بدانید جمیع اوضاع انبیاء برای همین است که بدانند مردم حقی هست بیایند بگیرند آنرا دیگر این دین را نخواسته باشند مگر از حکماء و مگر از مرتاضین، قاعده انبیاء نیست. این مردم قاعدهشان این است که میروند خواب میبینند مثلاً هر کس را به صورت خوبی به فلان صفت دیدند میگویند این کامل است مینشینند میگویند بیایید فال بگیریم از خواجه حافظ، ببینیم که حق است، که باطل، مردکه ملّا است مقدّس است نماز شب میکند میبینی برمیدارد از مثنوی ملای روم فال میگیرد و میبیند، خوب که آمد میگوید فلان کامل است! مردکه تو از قرآن هم نمیتوانی فال بگیری که اگر خوب آمد چیزی پیدا کنی. اگر راست میگویی تو از قرآن فال بگیر گنجی پیدا کن، خیر برو دو پول سیاه پیدا کن ببین پیدا میشود؟ پیدا نخواهد شد، اگر دو پول سیاه از این راه پیدا میشد این مردم همه میرفتند میکردند. پس بدان خدا راهش را دست مردم نداده. پس ملتفت باش انشاءالله و بدان خدا نخواسته تو استخاره کنی و به استخاره پول پیدا کنی اگر به استخاره میشد پول پیدا کنند تمام عالم پولدار میشدند و دیگر آنوقت هیچکس کاری برای کسی نمیکرد و جمیع کارها مختل میماند. عمداً خدا این خلق را محتاج خلق کرده تا کارهای همه بگذرد اگر به استخاره میشد پول پیدا کنی مردم همه میکردند، از استخاره پول گیر نمیآید. پس از خواب و فال و حدس و هویٰ و هوس دین خدا را نمیتوان پیدا کرد، دین خدا واضحتر از این است که به فال پیداش کنی، به خواب پیداش کنی. صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آمدند همه هم معجز داشتند و خارق عادت داشتند برای هر یکی یک معجزه حساب کن ببین چقدر میشود، صد و بیست و چهار هزار معجز میشود و حال آنکه همین یک پیغمبر شما به عدد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 456 *»
معجزات تمام انبیاء معجز داشت علاوه معجزاتی چند آورد که پیغمبران آنها را نیاوردند و نکردند.
پس ملتفت باشید چرت نزنید خواب مباشید. اینها همه برای اینکه بدانند حقی در روی زمین هست آن را بگیرند باطلی در روی زمین هست از آن احتراز کنند. حقش اینجور است که خدا میفرماید مثل چراغی است که بر روی آن شیشهای باشد و آن در چراغدانی باشد نور علی نور باشد هیچ شکی شبههای ریبی در آن نباشد و همچنین در روی این زمین باطلی هست و همیشه از زمان آدم تا خاتم تا رجعت همیشه در روی زمین باطل هم هست لکن آیا باطلی باشد غیرمعلوم که مردم ندانسته بروند به آن بچسبند و هلاک شوند، خدا ابا دارد که باطلی را غیرمعلوم بگذارد در میان مردم و آنوقت مؤاخذه کند که چرا رفتی تابع باطل شدی. خدا اجلّ و اعظم از این است که بعضی مردم را به صورت حق ظاهر کند و در واقع منافق و دروغگو باشند. پس آن حقی که هست از جانب خدا همهاش با دلیل و برهان است امر واضح ظاهر بیّنی است، از آن سمت باطلی که هست او کظلمات فی بحر لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض و هر دو آیه در سوره نور است نازل کرده که قطع عذر بکند و باطل مانند دریایی است کظلمات فی بحر لجّیّ مانند ظلماتی است که روی عالم را تاریک کرده باشد و آن ظلمات توی دریایی باشد که سیاهی دریا هم تاریکتر کرده باشد دیگر دریا هم لجّی باشد یعنی خیلی عمق داشته باشد آن وسط آب تاریکتر است آن آب هم متلاطم باشد و موجها هم سر هم باشد سایه بیندازد، البته تاریکتر میشود سرت گیج میشود، خیلی ظلمت میآید روی عالم را میگیرد دیگر بر روی همه این اوضاعها ابری باشد که دیگر هیچ نوری، ستارهای روشنایی پیدا نشود چقدر ظلمت فرا میگیرد باز اگر ابر نبود شاید یکوقت یک گوشهای یک ستارهای یک چراغی پیدا میشد، اینطورها نیست.
پس انشاءالله عبرت بگیرید باطل والله هیچجاش شبیه به حق نیست. دیگر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 457 *»
بعضی از احادیث هست معنی آنجور احادیث بسا بر کسی مشتبه شود میفرمایند اگر حق و باطل خالص میشد پوشیده نمیماند لکن قبضهای از حق میگیرند قبضهای از باطل میگیرند داخل هم میکنند آنها را میریزند میان مردم، اینجور احادیث را راهش را مردم نمیدانند اینجور احادیث را میبینید نمیفهمید بگذارید باشد. و شما انشاءالله بدانید و ملتفت باشید که باطل را هم خدا در بطلانش واضح کرده، مانند ظلماتی در بحر لجّی که موجها سایه بر یکدیگر بیندازند بعد دیگر روی آنهمه، ظلمتی دیگر باشد ابری گرفته باشد که هیچ ستارهای هیچ چراغی هم روشنایی از دور هم پیدا نیست. پس امر را به این تاریکی قرار دادهاند در باطل و به آن روشنایی قرار دادهاند در حق و شما را این میانه ول کردهاند. حالا اگر بروی به راه باطل، عذری نداری که من تاریکی را ندیدم نفهمیدم تاریک است یا معذور باشی که روشنایی را نفهمیدم ندانستم که حق کجا است و همهکس میگفت حق به جانب من است همان من راست میگویم و باقی دروغ میگویند من چطور یقین کنم حق با کیست؟ باری بچگی و نادانی اطفال با حکمت حکماء بههم مشتبه نمیشود، میفرماید هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون ماتستوی الظلمات و النور و لا الظل و لا الحرور آیا سایه و آفتاب به هم مشتبه میشوند آیا سردی و گرمی به هم مشتبه میشوند آیا زنده و مرده به هم مشتبه میشوند؟ والله حق از زنده واضحتر است باطل از مرده گندش بیشتر است. حق والله از روشنایی روز روشنتر است بطلان باطل از هر ظلمتی تاریکتر است خیلی بطلانش واضح است. گاهی بهطور مثل مطلب حقی و باطلی را که میخواهند بگویند نوری و ظلمتی میگویند که نور و ظلمت مشتبه نمیشوند و البته مشتبه نمیشوند گاهی که خوب بخواهند تو را متذکر کنند نوری بر روی نوری میآورند که دیگر هیچ احتمال ظلمتی، شکی شبههای ریبی در آن نرود. ببین یک چراغ در اطاق میآری اطاق روشن میشود یک چراغی دیگر میآری میگذاری اطاق روشنتر میشود حالا آیا یک چراغ آوردهاند؟ نه، دو چراغ آوردهاند؟ نه، بلکه صد و بیست و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 458 *»
چهار هزار چراغ آمده و صد و بیست و چهار هزار وصی پیغمبر آمده، آنها هم چراغ بودند اینهمه چراغها آمدهاند و نورهاشان روی هم افتاده، همه تصدیق یکدیگر را کردهاند هیچیک با یکدیگر خلاف و نزاع نداشتهاند همه کمک یکدیگر بودهاند. حالا آیا باید چنین چیزی مشتبه شود که عوام نفهمند، خواص باید بفهمند و باید بروند ریاضت بکشند بروند خواب ببینند بروند فال بگیرند؟ فکر کنید ببینید کدام پیغمبر آمد بگوید شما ریاضت بکشید تا بفهمید من حقم؟ بلکه مردم غافل بودند جاهل بودند، پیغمبران میآمدند معجز میآوردند پیغمبری خود را اثبات میکردند. پس بدانید ظلمت اهل باطل والله از جمیع ظلمات تاریکتر است و تاریکیش خیلی واضح است، کسی پير نباشد طفل نباشد مرد یا زن میفهمد نور اهل حق چنان ظاهر و واضح و هویدا است که هر کس طفل نباشد، پير خرفشده نباشد آن را میبیند و به آسانی میتواند بفهمد، راهش را سعی کنید به دست بیارید انشاءالله. بعد از آنی که حقی برپا شد در هر دایرهای مثلاً محمد بن عبدالله؟ص؟ آمد در روی زمین و آورد تمام آنچه را خدا اراده کرده بود از مردم و داد به دست کسانی که آنها واسطه بودند، همان کسانی که درباره ایشان میخوانی درباره ائمه طاهرین میخوانی اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه آمد پیغمبر و دین خدا را به آنها گفت و آنها هم رساندند چرا نرسانند آیا معصوم نبودند مطهر نبودند قادر نبودند برسانند، آیا دین خدا را نرسانیدند و مردم ماندند بیدین؟ مکلف هم هستند به دین و دین هم به گوششان نخورده، چنین چیزی معقول نیست و خدا چنین چیزی قرار نداده. پس پیغمبر دینی آورد که دیگر تا قیامت دین تازهای نخواهد آمد و هرچه ظاهرش بود و باطنش بود سپرد به ائمه طاهرین سلام الله علیهم و دیگر از غیر ائمه طاهرین به شما دینی نخواهد رسید و این دینی که ائمه طاهرین باید به شما برسانند ــ يکخورده چرت مزنيد دقت کنید ــ آن روزی که خودشان زنده بودند چطور دین را به مردم میرساندند؟ مردم آیا استخاره میکردند که باید چه کرد؟ نه خیر میرفتند پیش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 459 *»
خودشان مسائل میپرسیدند جواب میشنیدند. پس آن روز حرف میزدند و تو حالی میشدی حرفهاشان را، گاهی مردم از خودشان میپرسیدند، گاهی از روات میپرسیدند. در زمان خود پیغمبر حرفهای پیغمبر که در تمام ولایات منتشر میشود فکر کنید ببینید جمیع را تمام مردم آیا از زبان پیغمبر میشد بشنوند یا بیشتر را از زبان روات میشنیدند؟ وضع عالم نیست که تمام خلق بروند از زبان خود پیغمبر بشنوند، پیغمبر حرف میزند مردم میشنوند، زبان به زبان سینه به سینه میرسد، بعضی از برای بعضی نقل میکنند، تمام دینی که از جانب خدا آمده روی زمین ناشر این دین روات بودهاند دیگر روات ایشان همهشان اوصیاء نبودند، اوصیاء جماعت مخصوصی بودند همیشه مثل اینکه اوصیای پیغمبر شما همان دوازده نفر مخصوص بودند از آن دوازده نفر روات روایت میکردند مثل حالا، در همان زمان خودشان هم روات میرفتند چیزی که میخواستند میپرسیدند و آنها هم برایشان میگفتند. پس دین خدا را منتشر میکردند. دیگر من خستهام و شما هم چرت میزنید و من از چرتهای شما بیشتر خسته میشوم. دماغ آدم میسوزد که چیز خیلی نفیسی را بخواهد بدهد به کسی، دیگر مثلهای بد در احادیث هست که نمیخواهم بگویم شاید شما به خود بگیرید. خلاصه کساد است میبینی از کسادی دماغ تجار میسوزد آن متاعی که دارد بیرون نمیآرد میخواهد در همان دکانش باشد و کسی هم نبیند، وقتی من میبینم کسی طالب اینحرفها نیست البته متاع خود را بیرون نمیآورم حرفهام را نمیزنم، دیگر میبینم دین خدا از میان رفت دومرتبه لابد میشوم ناچار میشوم نفسی میکشم وقوقی میکنم پارسی میکنم.
خلاصه حالا عجالتاً عرض میکنم این دینی که امروز باید به شما برسد چون ائمه رفتهاند از دنیا و امام دوازدهمی هم غایب شده پس به واسطه روات باید برسد، آن روز هم به واسطه روات میرسید. میبینید بنای این عالم نیست که تمام مردم بروند از یک نفر بگيرند. پس هر دلیلی هر برهانی که بخواهی بیاری هر کاری تو بخواهی بکنی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 460 *»
باید روایتی داشته باشی از ائمه طاهرین، و الا روز قیامت خدا یخه تو را میگیرد که آلله اذن لکم ام علی الله تفترون هر دینی که اختیار کردی خدا میگوید ءالله اذن لکم خدا به تو میگوید آیا من اذن به تو داده بودم، هرچه را حلال کردی آیا خدا گفته بود ام علی الله تفترون هر چه را حرام کردی آیا خدا گفته بود ام علی الله تفترون و اگر چیزی گفته معلوم است توی قرآنش باید باشد، پیغمبر خدا گفته معلوم است توی احادیثش باید باشد. حالا دقت کنید فکر کنید همیشه اهل حق در هر زمانی میگرفتهاند قول خدا را پس اگر گفتند نماز کنید دلیل دارد میپرسی آیهاش چه چیز است؟ میگویند اقم الصلوة اگر گفتند شراب مخور آیهاش را میآرند حدیثش را میآرند، هرچه را حلال کنند هرچه را حرام کنند هرچه را دین بورزند باید آیهاش را از قرآن بیارند. اما چیزی که نه حدیث دارد نه آیه، آن دین خدا نیست و چون راه نمیبری این دین آن بحر لجّی است. همیشه کار اهل باطل این است که ما چنین فهمیدهایم دیگر آیهاش کو، نیست. حدیثش کو، نیست. از همان وقتی که غصب خلافت کردند این بنا شد، کی خدا گفت ابوبکر خلیفه رسول خدا است؟ هیچخدا نگفته. کدام رسول گفته، کی رسول گفت ابوبکر خلیفه من است؟ خدايی که خلافت را به ابوبکر بدهد همچو خدایی خدا نيست. بله به جای پیغمبر نشست خلیفه به زور هست در ملک و دیدند لابدند اجماع کردند خلیفهاش کردند خلیفه که شما میخواستید پس چرا خدا تعیینش نمیکند؟ پیغمبر چرا تعیینش نکرد؟ رسول خدا آیا عقلش به قدر شما نبود که باید شما بیایید اجماع کنید بگویید لابدیم ناچاریم خلیفه بتراشيم؟ خدا هم تعیین نکرده شما که اجماع کردید و خلیفه کردید آلله اذن لکم ام علی الله تفتـرون آیا خدا اذن داده بود؟ نمیتوانند بگویند خدا اذن داده هیچجا تعیین نکرده هیچجا رسول خدا تعیین نکرده، حالا آیا این دین است و مذهب که خودم برای خودم میتراشیدهام؟ همیشه اهل باطل ــ و میخواهم تمام اهل باطل را بگویم ــ همیشه اهل باطل این است کارشان و تمام اهل حق را خدا حفظشان میکند که همیشه متمسک
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 461 *»
بشوند در مسائل دین و مذهب به محکمات کتاب خدا و سنت رسول، شاهدش را تا خواستی جلدی میگوید فلان آیه فلان حدیث فلان عقل فلان ضرورت. و همیشه اهل باطل به متشابهات میچسبند و چیزی میگویند وقتی ریششان را گرفتی که شاهدش کو، میگوید در ظاهر قرآن نیست.
و تعجب است که همینجورها کتابها برای خودم آمده است. این مطلبی که آمده و میگویی از کجا است بله در ظاهر قرآن نیست در باطن قرآن است، من فهمیدهام، بعینه مثل اهل باطلی که پيشترها بودهاند در سنّیها ديگر حالا هم نمیدانم هستند يا نه. در ميان سنّیها پيش از اينها جمعی بودهاند از صوفيه که صوفی سنّی بودهاند و صوفی سنّی را میگويم، صوفی منّی را نمیگويم شايد اينجاها باشند بیادبی نمیکنم. در ميانه صوفیهای سنّی بودهاند جماعتی که گفتهاند که اَمردها را میتوان عقد کرد. و شيخ مرحوم حکايت از آنها میکنند حالا هم نمیدانم در ميان سنّیها هستند يا نه مضايقه هم نيست باشند. گفتهاند که امردها را میتوان عقد کرد. به چه دليل؟ میگويد دليل دارد، آيه دارد، اما فقهاء چون اهل ظاهرند نمیفهمند. اما مرشد میفهمد من میفهمم برای اين آيه میآرد که او يزوجهم ذکراناً و اناثاً و خدا گفته پس چه دخترها را تزويج کنند چه پسرها را تزويج کنند، پس پسرها را عقد میکنند. پس بدانيد دَيْدَن اهل باطل است که اگر ديدند پيش میرود و پيش میبرند محض ادعا باطل خود را میگويند و ديگر زور هم نمیزنند. او يزوجهم ذکراناً و اناثاً نمیخواند میگويد برو لواط کن و جان فارغ، اگر ببينند پيش نمیرود و دليل و برهان میخواهند میگويد او يزوجهم ذکراناً و اناثاً در قرآن است هميشه اهل باطل در هر دایرهای از اهل آن دایره باید باشند، چرا؟ همینجوری که خدا خبر میدهد هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ امّ الکتاب و اخر متشابهات خدا است آن کسی که قرآن نازل کرده بعضی از آن را محکم قرار داده آن اصل دین و مذهب است و بعضی از آن قرآن متشابه است اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 462 *»
ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله پس اینهایی که در دلشان میل به باطل هست چاره هم ندارند میخواهند چاپ بزنند مداخل کنند چاره ندارند مگر اینکه آیه بتراشند، مردکه میگوید باطن فلان آیه دلالت چنین میکند. چطور شد که این باطن را امروز تو فهمیدی کسی دیگر نفهمید؟ این چه مسألهایست که تا حالا کسی نگفته، هیچکس از وقتی که بنای دین اسلام شده تا حال نگفته، یک کتاب در این خصوص در مذهب شیعه نوشته نشده، در یک کتابی از کتب شیعه یافت نمیشود، یک عالم از علمای شیعه ادعا نکرده چنین مسألهای را، که کسی بگوید شاید در کتاب و سنت چنین چیزی باشد. میپرسی بر این مطلبی که میگویی یک آیه داری؟ یک حدیث داری؟ میبینی یک حدیث نیست یک آیه نیست، بله باطن فلان آیه دلالت میکند، همچو باطنی که مخصوص شخص خاصی باشد و از صدر اسلام تا کنون کسی نگفته باشد و کسی بگوید این بر همه مردم واجب است؟ فکر کن ببین آیا این دروغ نیست؟ آیا واضح نیست که میخواهد حیله کند؟ دیگر جمعی هم پیدا شوند از آن بدتر و دنبال او بروند، رفتهاند. لکن وحشت نمیکنند اهل حق از رفتن مردم و پاشیدن مردم از دورشان، پیغمبر آخرالزمان بیست و سه سال دعوت کرد، معجزه آورد، تا چشمش را به هم گذارد وصيی تعیین کرده بود مثل حضرت امیر کسی را که بعضی مردم خداش دانستند از بس متشخص بود، علی به این تشخص که بعضی مردم او را از پیغمبر متشخصتر میدانند از بس کمال داشت از بس علم داشت، آدم به این متشخصی را نصب هم بکنند و در مجالس عدیده بگویند این خلیفه من است، در غدیر خم بلندش کنند که همه مردم او را ببینند همانجا نصبش کنند و آن رؤسایی که غصب خلافتش را کردند به آن رو بکنند بگویند بخّ بخّ لک یاابن ابیطالب بهبه ای پسر ابوطالب صرت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة اول کسی که آن روز پیش آمد و اینها را گفت آن دويمی بود، همچو کسی به این تشخص را میآیند غصب خلافتش را میکنند. بگویم حضرت امیر نفس قویی نداشت که مردم از او بترسند والله داشت
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 463 *»
بگویم شجاعت نداشت که داشت بگویم سخاوت نداشت که داشت بگویم طبع سخاوت در او نبود که بود، علم ظاهر نداشت داشت، حکمت ظاهر نداشت داشت، مدارای ظاهر نداشت داشت، حضرت امیر بود و هرچه تو نمیدانی و هرچه هم میدانی و خدا میداند در فضائل برای او بود، آدم به این تشخص غصب خلافتش را میکنند و هیچ زمین به آسمان نمیرود و آسمان خراب نمیشود، خدا اکتفا میکند به همان خودش و سر خودش به سلامت باشد همان بسش است سر سلمانش و اباذرش به سلامت باشد. میشد پایی بفشارد، میشد شمشیری حرکت بدهد، نهيبی به ابابکر بزند اگر يک نهيبی به ابابکر زده بود و یک حرکتی کرده بود والله نمیتوانستند روی منبر رسول خدا؟ص؟ بروند و دیدید که نکرد. میخواهد چه کند؟ برای این بکند که آنهایی که دور ابابکر بودند دورش بیایند؟ که او عمداً میگریزد از آنها. شمشیرش را غلاف میکرد و میگفت پیغمبر به من وصیت کرده که شمشیر نکشم و به همان سلمان و اباذر و مقداد و عمار اکتفا کرد. حالا دیگر اگر کسی بحث کند که چرا پیغمبر این کار را نکرد که به همان دو سه نفر اکتفا کند پس چرا دیگر اینهمه جنگ و جدال کرد، برای چه؟ عرض میکنم اگر پیغمبری که مبدء است و میخواهد بیاید برای مردم اثبات حقیتش را بکند اگر این اکتفا کند به یک نفری دو نفری، صداش گم میشود از دنیا، چون پیغمبر است برای جمیع اهل عالم صدایی باید بکند که صداش بپیچد در همه جاها. پس در اینجا اکتفا نمیکنند به وجود یک نفر دو نفر، جنگ و جدال و نزاع میکنند که صدا بلند شود. حالا صدا که پهن شد حالا دیگر خلیفه کیست خلیفه آن کسی است که این پیغمبر میگوید. در نبوت اگر نبی اکتفا به یک نفر دو نفر کند و دیگر حرف نزند با کسی دیگر این مبعوث بر کل خلق نمیشود باشد و صداش نمیپیچد به عالم و ختم میشود به همان دو نفر سه نفر، اما وقتی دعوت دعوت عام شد و همه کس شنید دعوت او را، این امتحان را آنجا به کار نمیبرند بلکه جنگ میکنند به جهت اینکه مردم را به طمع اندازند. چقدر کار پیش
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 464 *»
میافتد از جنگها، مردم بسیار طالب مداخلند حالا یکمرتبه یک مرد گدايی ده هزار تومان پول گیرش بیاید معلوم است چقدر خوشحال میشود. پس یکی به جهت طمعهای مردم بود که چیز که میدهند به مردم خبر منتشر میشود. حالا اینهایی که به جهت طمع مال بود به جهت طمع جاه بود آمده بودند مسلمان شده بودند، خدا میدانست منافقند و ایمان نیاوردهاند. همچو جور مردمان را امیرالمؤمنین میآید زور میزند که مؤمن بشوند؟ حاشا و کلا هیچ زور نمیزند بلکه زور میزند که بیرون روند یضل من یشاء و یهدی من یشاء.
امر حقیقی واقعی این است هیچکس را خدا اکراهاً نمیخواهد بد کند و گمراه کند اگر خدا رأیش قرار بگیرد که جمیع روی زمین خوب شوند لو یشاء الله لهدی الناس جمیعاً اگر خدا اراده کند جمیع روی زمین ایمان بیارند ایمان میآرند. پس نخواسته خدا که تمام مردم ایمان بیارند و خوب بشوند، چون خدا نخواسته این امامی هم که از جانب خدا است نمیخواهد و ول میکند آنها را. پس منافق میرود کوه در کوه عالم را میگیرد و خدا میداند چه کند، او صانع اشیاء است و دولت و ثروت و جاه و جلال را میدهد به آن منافقین، و مؤمنین را به آن روز میاندازد، به خاک سياه نشستند ائمه طاهرین. حضرت فاطمه در خانه حضرت امیر که بود یک فرشی نداشت زیر پاش بیندازد به غیر از یک پوست گوسفند، آن لباسشان آن غذاشان گاهی که درد دل میکرد و نصیحت میکرد به حضرت امیر، حضرت امیر میفرمودند که پدرت وصیت کرده که شمشیر مکش، از وصیت او تخلف نمیتوانم بکنم.
حالا شما انشاءالله فکر کنید ببینید داخل کدام طایفهاید؟ اگر در آن طایفهاید که دین و مذهب نمیخواهید که خودتان میدانید هرچه را طالبید جاش را پیدا کنید. همیشه چیز در پیش ابابکر بوده وظیفه پیش ابابکر بوده کجا بروند که اینطور وظیفه برقرار باشد و پول بدهند مگر پیش عثمان که میرفتند صدهزار تومان صدهزار تومان سوغات مردم نمیکرد؟ در زمان ریاست معاویه چقدر پول میداد چقدر رو به او رفتند و هکذا.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 465 *»
باری فکر کنید انشاءالله پس ملتفت باشید اگر دین خدا را میخواهی این است که عرض میکنم. در هر دینی و مذهبی اهل حقش همیشه متمسکند به قول خدا، به قول رسول خدا، متمسکند به آن کسانی که رئیس بودند و مفترضالطاعه بودند و همیشه اهل باطل اگر کسی مطالبه دلیل نکند از آنها به محض ادعا باطل خود را میگویند و اگر کسی مطالبه دلیل بکند از آنها آیه متشابهی میخوانند، و نیست حلالی مگر اینکه به آیه متشابهی میتوان گفت حرام است و نیست حرامی مگر اینکه به آیه متشابهی میتوان گفت حلال است، خدا گفته لاتلقوا بایدیکم الی التهلکة حالا اگر کسی ناخوش باشد میگوید من دوایم شراب است و اگر نخورم خود را به مهلکه انداختهام پس میخورد و به کسی دیگر هم میگوید بخور. به همینطور گوشت خنزیر را که حرام است میشود حلال کرد، تمام حلالها را میشود حرام کرد، تمام حرامها را میشود حلال کرد. اما آنهایی که این تقلبها را میکنند خودشان میدانند تقلب میکنند اهل حق هم میدانند که آنها تقلب میکنند هر کس هم میخواهد میگیرد آنها را که فتوای آقا این است. لکن آن کسی که متدین است میگوید چیزی را که خدا حرام کرده است حلال نمیشود. پس متشابهات هست در میان و لابدند اهل باطل به متشابهات بچسبند و باطلهای خود را بگویند.
یکپاره چیزها هست که پوستکنده نمیشود گفت به جهت آنکه هنوز خاطرجمع نیستم از بعضی و الا دلم میخواهد بگویم. عرض میکنم که هست ادعائی که آمده توی دنیا، یکپارهای هم خبر دارید، هست یکپاره ادعاها که از صدر اسلام تا کنون هیچکس ادعاش را نکرده حتی بابیه حتی صوفیه و همچو چیزی ادعا کردند، وقتی میپرسی آیهاش چه چیز است؟ جواب میگوید در ظاهر آیه نیست. حدیثش کو؟ در ظاهر احادیث نیست. پس دلیلش چه چیز است؟ دلیلش همین که من چنین میفهمم. اگر من چنین میفهمم دلیل بود خدا پیغمبر نمیفرستاد، تا میروی حرف هم بزنی بله بیادبی است، فلان آقا خیلی متشخص است فلان آقا که
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 466 *»
منسوب به فلان بزرگ است این را گفته، حالا تو حق را مگو و حق را بگذار پامال کنند.
باری منظور اینها نیست حضرت کاظم صلوات الله علیه رساله عجیب غریبی نوشتهاند میفرمایند امور الادیان امران امور تمام ادیان دو امر است در هر دینی دو امر است دو جور امر است یکی از آنها محل اتفاق کل است که هر کس از اهل دین آن را وازد از آن دین بیرون میرود و امری است محل اختلاف. حالا آن امری که محل اختلاف است بگذار باشد، آن امر کسی را از دین بیرون نمیبرد حالا دقت که میکنید میبینید در هر دین و مذهبی چیزی که محل اتفاق کل اهل آن دین است اگر یکی از آنها را یکی وازد خارج از آن دین میشود میافتد در آن دریایی که خدا خبر داده ظلمات بعضها فوق بعض پس آن چیزی که محل اتفاق کل است اگر عامی میخواهد دین تحصیل کند باید به آن محل اتفاق کل متمسک شود و آن را بگیرد اگر عالم بخواهد دین تحصیل کند باید به آن محل اتفاق کل متمسک شود و آن اتفاق کل چنان امر واضح بیّن آشکاری است که عامی نمیتواند بگوید من نمیفهمم بلکه از عامی اهل آن دین گذشته عامی اهل غیر آن دین هم مطلعند بر آن که این محل اتفاق اهل آن دین است.
از جمله چیزهایی که از عامی گذشته و غیر اهل دین هم خبر دارند این است که وضو را شیعه از این راه میشوید مسح را روی پا میکشد این را سنیها هم میدانند که شما اینجور وضو میگیرید یهودیها هم میدانند نصاری هم میدانند که شما اینجور وضو میسازید جمیع طوایفی که شما را دیدهاند میدانند وضوگرفتن شما اینجور است. دیگر این را عامی سرش نمیشود، معنی ندارد. باز اهل الحاد میگویند که مگر همه عامیها میشود جمیع چیزهایی که محل اتفاق است بدانند، ضرورت چیزی است که عامیها نمیتوانند بفهمند علماء باید بفهمند و اگر ضرورت را کسی خلاف کند بسا فاسق هم نمیشود کافر هم نمیشود، فاسق نمیشود چه جای کافر. عرض میکنم که آن بعضی از ضروریات که تمام مردم ندانستهاند که ضرورت نیست
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 467 *»
و تکلیف تمام مردم نیست، اما آن چیزی که مردم باید متمسک شوند و آن را دین خود قرار بدهند پیش عامیها هم آمده.
پس عرض میکنم که این نصیحتی است در گوشتان باشد از اول آدم تا خاتم تا روز قیامت همیشه اهل حق کسانی هستند که به ضروریات متمسکند و خلاف آن را جایز نمیدانند و هر اهل باطلی جمیع اهل باطلها از آدم گرفته تا کنون تا بعد، هر اهل باطلی که باطل شد یکی از ضروریات را وازد حتی سنّی که شما میدانید باطل است به جهت این است که یقیناً پیغمبر به خودشان گفت به خودشان رسانید که امیرالمؤمنین جانشین اوست و میدانستند همانهایی که غصب کردند هم رؤساء هم مرؤسین همهشان حاضر بودند در غدیر خم که او را نصب کرد به خلافت همه میدانستند که پیغمبر نصب کرده حضرت امیر را، رئیسشان باید او باشد وقتی امر ظاهر بیّن از جانب خدا را کسی انکار کرد باطل خواهد شد و فرق نمیکند تمام امرهای خدا را انکار کردن یا یک امر را انکار کردن. منافق اگر تمام امرهای خدا را انکار کند در توی دایره حقی نمیگذارند زیست کند، دیگر در توی شیعه نمیتواند زیست کند مگر برود توی سنّیها، توی سنّیها هم اگر تمام محل اتفاق آنها را وابزند سنّیها هم بیرونش میکنند. کار اهل باطل همیشه این است که خیلی از ضروریات را سرجاش میگذارند و یکیش را وا میزنند. انشاءالله ملتفت باشید و بدانید که هر اهل باطلی که باشد هر کس به ضروریات متمسک است و آن را قبول دارد دیگر کسی این را بد بداند این خودش خارج از دین و مذهب است. پس ببینید که امر خدا چقدر واضح است و آشکار و نور علی نور است همیشه و همیشه اهل باطل آن ظلماتی است که بعضها فوق بعض.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
و لعنة الله علی اعدائهم اجمعين
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 468 *»
موعظه بيستوهشتم (شنبه / 28 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای معرفت و شناختن خود آفریده بود از این جهت خود خود را از برای خلق تعریف فرمود و چون خلق را از برای بندگی خود آفریده بود خودش بیان کرد رسوم بندگی را از برای بندگانش تا بدانند چه کنند لایکلف الله نفساً الا ما آتاها هر کس نوکر هر آقایی که هست آقا باید بگوید کارش را به نوکر، نوکر برود آن کار را به انجام برساند، نوکر از پیش خودش نمیتواند کاری کند و نمیداند چه باید کرد. آقا هر کاری را میخواهد بکنند باید بگوید بکنید، هر کاری را میخواهد نکنند باید بگوید نکنيد. حالا خدا هم کاری که از شما نمیآید از شما نمیخواهد، کاری که از شما میآید از شما میخواهد، میگوید بکن، نمیخواهد میگوید مکن. چون خلق را از برای بندگی خود آفریده بود چنانکه صریحاً فرموده ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون من خلق نکردم جن و انس را مگر از برای اینکه مرا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 469 *»
عبادت کنند ماارید منهم من رزق و ماارید انیطعمون خلقشان نکردهام که رزقی به کسی بدهند خلقشان نکردهام انبیاء را مهمانی کنند، خدا را مهمانی کنند.
پس خدا خلق کرده خلق را برای بندگی و تا خود، خودش را تعریف نکند برای خلق، خلق نمیشناسند او را و اگر او حلال و حرام دین خود را بیان نکند برای خلق البته خلق نمیتوانند خودشان حلال و حرامی بدانند. این است که خداوند عالم واسطه قرار داده میان خلق و میان خودش و آن واسطه را زبان ترجمان خود قرار داده. یکخورده فکر کنید وحشت ندارد این حرفها، همان حرفهای متداول است، باید متذکر کرد مردم را. ببینید ظاهراً اگر پیغمبر نیامده بود میان مردم قرآن نخوانده بود مردم نمیدانستند کلام خدا را، وقتی پیغمبر آمد قرآن خواند و حلال و حرام خدا را خواند، گفته شد خدا بیان کرد حلال و حرام خود را. همینطور خدا هزار هزار عالم آفرید و هزار هزار جور آدم آفرید و میفرماید این عالم آخری آن عالمها است و آن آدم آخری آن آدمها است و خدا همه اینها را برای بندگی و معرفت آفریده، از اصلش خدا اینجور میخواست حالا دیگر بعضی نمیکنند، نمیکنند ان الله لایرضی لعباده الکفر و بعضی از خلق بخواهند کافر شوند خذلانشان میکند. به همینطور فسق و فجور را نمیخواهد، بعضی به عمل میآرند. سرّش را بخواهید سرّش این است که کسی که بخواهد تمرّد کند از خدا، خدا محتاج نیست مثل سلاطین ظاهر، مهلتش میدهد که خرغلتش را بزند، خوب خرغلتش را که زد آنوقت میگیردش.
دقت کنید خداوند عالم هزار هزار عالم آفریده و هزار هزار آدم آفریده، میخوانی الحمد لله رب العالمین یعنی رب هزار هزار عالم و جمیع اینها را به اعتباری برای عبادت و بندگی خود آفریده، در حدیث قدسی مشهور میفرماید کنت کنزاً مخفیاً فاحببت اناعرف من گنجی پنهان بودم پس دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق کردم خلق را که شناخته شوم. تمام خلق را برای معرفت خودش خلق کرده، دیگر کسی لج کند که نمیروم یاد نمیگیرم، خدا هم واش میگذارد و خذلانش میکند. هر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 470 *»
فسقی و کفری را خدا راضی نیست، وقتی کسی لج کرد لج میکند و خدا به جهنمش هم میبرد. پس هزار هزار عالم و هزار هزار آدم همه باید خدا را بشناسند، اینها هیچکدام از خدا خبر نداشتند و جمیعاً جاهل بودند و تکلیف خود را و حلال و حرام خود را نمیدانستند و در جمیع این هزار هزار عالم زبان خدا همین زبانی بود که در این دنیا حرف زد و قرآن خواند. این قرآن در هزار هزار عالم خوانده شده است برای هزار هزار جور آدم، برای همه قرآن خوانده شده. آیا نمیبینی جنها قرآن را شنیدند قل اوحی الیّ انه استمع نفر من الجن فقالوا انّا سمعنا قرآناً عجباً این قرآن امر خدا است وصف خدا است حلال و حرام خدا است، آنچه خدا از خلق خواسته در همین قرآن گذارده شده، اگر نخوانند برای کسی بیفایده است پس معلم میخواهد، از این است که رسول آمده که یعلّمکم الکتاب و الحکمة آمده کتاب و حکمت را تعلیم مردم کند.
بدانید انشاءالله که پیغمبر و آلپیغمبر سلام الله علیهم در هزار هزار عالم بشیر و نذیرند و هادیان خلقند و احکام خدا را جاری میکنند. حالا بسیاری از مردم غافلند و نمیدانند علاوه بر آنکه نمیدانند لج هم میکنند و نمیخواهند بدانند، راهزنی هم میکنند دیگران را هم میخواهند از راه بیرون کنند.
باری پس خداوند عالم هرچه عالم آفریده تمامش را برای بندگی آفریده تمامش را برای معرفت خودش آفریده تمام اینها معلم میخواهند تمام اینها پیغمبر میخواهند. پیغمبری که بر جمیع اینها پیغمبر است محمد بن عبدالله؟ص؟ است. دقت کنید فکر کنید اینها جوری هم هست که منّیها هم نمیتوانند وازنند، میفرماید تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً مبارک است آن خدایی که نازل کرد کتاب را، قرآن را از برای بنده خود محمد بن عبدالله؟ص؟ تا از برای عالمیان نذیر باشد همینجوری که در این عالم نذیر باشد.
انشاءالله ملتفت باش عرض کردم در هزار هزار عالم پیغمبر بود، الآن هم پیغمبر است. پیغمبر نیست مثل چوب منبر که کاری از او نیاید و گفتهاند این چیزها را و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 471 *»
شما پیش از من شنیدهاید و گفتهاند پیغمبر که میمیرد مثل این منبری است که من میبینم هیچ نمیفهمد. همچو پیغمبری را سنّیها هم قائل نیستند، مکرر عرض کردهام که خدا اهل باطل را عمداً وامیدارد که یک حرف نامربوطی که خیلی ظاهرالبطلان باشد برای مردم بگویند که دیگر عذری برای مردم باقی نماند. خدا است همینطوری که حق را ظاهر میکند در دنیا به همینطور باطل را ظاهر میکند در دنیا یعنی باطل واضح باشد که باطل است تا نروند از پِیَش، و حق ظاهر باشد که حق است تا بروند از پِیَش. دیگر اگر حق ظاهر باشد اما معلوم نباشد باطل کجا است و کیست، باز حجت خدا تمام نیست و اگر باطل ظاهر باشد و حق واضح نباشد باز حجت خدا تمام نیست. هر خلاف شرعی را خدا میگوید خلاف شرع است، میگوید مال مردم حرام است مخور، مال یتیم حرام است مخور. حالا رأیت قرار میگیرد بخوری، دستت را نمیبندد خدا. پس امر الهی واضح است و ظاهر، چقدر امر واضحی است. در میان هیچ طایفهای این باب نشده که آدم که میمیرد مثل چوب افتاده باشد. این ضعیفهایی که هستند وقتی میمیرند آیا تو نمیروی سر قبرش فاتحه نمیخوانی؟ فاتحه که میخوانی آیا نمیفهمد؟ چرا. شارع گفته فاتحه بخوانید براشان، خیرات کنید براشان. جمیع این مردمی که هستند و میمیرند هیچکدامشان مثل این چوب نمیشوند که هیچ نفهمند، حتی آن بچه شیری وقتی میمیرد اگر خیراتی براش کنی میفهمد. مردکه حالا همچو حرفی را میآید درباره پیغمبر میزند درباره امیرالمؤمنین میزند، حالا عوام آیا نمیفهمند این نامربوط است؟ خوب میفهمند حالا دیگر میخواهند بروند به جهنم، بروند همراه امامی که دارند همراه ائمهای که یدعون الی النار به جهنم بروند. جمیع باطلها همین طورند، پس خدا وامیدارد اهل حق را که بیان کنند بهطوری که هیچ شبههای توش نباشد و والله وامیدارد اهل باطل را که از زبان خودشان از دست خودشان لامحاله خلاف شرعی ابراز میدهد، چیز نامربوطی بگوید که دیگر حالا هر کس میخواهد پی باطل برود برود، دستش را نمیگیرد.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 472 *»
خلاصه خدا قائممقام خود قرار داد محمد و آلمحمد را و ایشان هستند در هر عالمی قائممقام خدا و دین خدا را میرسانند لکن واجب نیست که تو ببینیشان. در همان زمان حیاتشان وقتی در خانهاش بود مردم نمیآمدند بروند در خانه او و آنچه میخواهند بپرسند. دیگر حالا سخن کشید و مناسب شد که متذکرتان کنم.
عرض میکنم اغلب اغلب اغلب مردم که هی باید گفت اغلب اغلب اغلب مردم، گمانشان این است ائمه طاهرین نهایت کاری که کردند در همان حیات خودشان در همان عمر خودشان تبلیغ امر خدا را کردند. در چنین وقت حالا دیگر مردم خودسرند خودشان باید زحمتی بکشند و دینی پیدا کنند، و از این راه نظرشان است که بسیاری از ملاها میگویند خوشا به حال کسانی که در زمان ائمه واقع بودهاند هر حلال و حرامی را که میخواستند بدانند میرفتند میپرسیدند یا اگر جایی دیگر بودند مینوشتند و جواب براشان میآمد. لکن حالا که مردهاند و یک امام هم که غایب شده هزار سال هم که گذشته، این حدیثهایی هم که هست زیاد شده کم شده، دزديدهاند دشمنان دين، روات سهو کردهاند غلط کردهاند، حالا ما نمیدانیم دین خدا چهجور باید باشد پس باید زحمت کشید اجتهاد کنیم، عمده ملاها اینجور میگویند.
پس ملتفت باش انشاءالله اگر خواب نمیروی و چرت نمیزنی سرّش را عرض میکنم تا چشمت روشن شود. پس ملتفت باشيد انشاءالله، اینجوری که مردم خیال میکنند شما بدانید امر خدا درست نمیشود اینجور. پیغمبر آمد در این دنیا قرآن را خواند و مردم یاد گرفتند و تبلیغ رسالت کرد، اگر اینجور تبلیغ رسالت کرد امیرالمؤمنین چطور تبلیغ کرد؟ امیرالمؤمنین که اصلاً تبلیغ هم نکرد قرآن را هم برد در دامانش گذاشت و برد در مسجد و گفتند ما قرآن تو را نمیخواهیم، قرآن عثمان ما را کافی است فرمودند دیگر این قرآن را نخواهید دید. پس اینجورها که مردم خیال میکنند بدانید اشتباه کردهاند، این مردمی که بادی دارند و کتابی نوشتهاند خدا میداند هنوز نفهمیدهاند اسلام یعنی چه نمیدانند ایمان یعنی چه. بله جمعی بودند
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 473 *»
در میان مسلمانان تولد کردند در میان مسلمانها بزرگ شدند درس مسلمانی خواندند گفتند انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون دیگر تحقیق کنند دین یعنی چه مذهب یعنی چه؟ راه نبردند.
پس ملتفت باشید و بدانید انشاءالله ببینید عنوانی هست در این باب، ملتفت باش خواب مرو، عنوانی هست در میان کسانی که نبوت اثبات میکنند، مسألهای است که میگویند این را جمیع طایفهها میگویند پیغمبر باید دروغگو نباشد، اگر هم میگویند هر معصیتی میخواهد میکند لکن در وقت تبلیغ باید مردم یقین بدانند دروغگو نیست و راهش این است که اگر جایز باشد پیغمبر یک دروغی بگوید هر حرفی که میزند احتمال میدهند که شاید این حرف دروغ باشد مثل آن معلمی که به شاگردهاش گفت من گاهگاهی اشتباه میکنم، هر وقت هرچه میگفت میگفتند این را اشتباه کردهای، بچهها دستگاهش کردند. جمیع طایفههایی که هستند از روی عقلشان و از روی کتابهاشان گفتهاند که پیغمبر نباید دروغگو باشد، پیغمبر دروغگو کوسه ریشپهن است، ما باید خاطرجمع باشیم که پیغمبر امین است صادق است، اگر میآید میگوید خدا گفته نماز کنید راست میگوید، اگر خدا گفته نماز کنید نباید بگوید نماز نکنید و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً کیست ظالمتر از آن کسی که به پای خدا افترا ببندد؟ بنا باشد پیغمبر دروغگو باشد ظالمترین کل ظالمان است، زنا ظلم است لواط ظلم است قتل نفس ظلم است اما افترابستن به خدا این بدترین این فسق و فجورها است. کسی افترا به پای خدا ببندد آن از همه زناها و لواطها و دزدیها و حیزیها بدتر است من اظلم ممن افتری علی الله کذبا کیست ظالمتر از کسی که به پای خدا دروغ ببندد؟ اگر جایز باشد نعوذبالله پیغمبران دروغگو باشند باید بدترین مردم باشند ظالمترین مردم باشند و اگر ظالمترین مردم باشند نمیتوانند پیغمبر باشند. پس پیغمبر باید یقیناً صادق باشد تا اگر گفت خدا گفته نماز کنید یقین داشته باشند که راست میگوید، افترا نبسته سهو نمیکند جمیع طایفهها میگویند در
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 474 *»
وقت تبلیغ؛ یهود و نصاری، سنّی منّی قنّی همه میگویند نبی در وقت تبلیغ آنچه خدا به او گفته آن را باید کم نکند زیاد نکند سهو نکند، پس میگویند پیغمبر باید صادق باشد تا آنکه ما آن حکمی را که از او میگیریم خاطرجمع باشیم که حکم خدا را گفته است نه حکمی است که بر هوای نفس خود کرده. کسی که به هوای نفس خود حکم کند گفتهݘ آن از جانب شیطان است ماذا بعد الحق الا الضلال هرچه از جانب حق نیست از جانب خدا نیست این ضلال و گمراهی است. پس از این جهت پیغمبر باید صادق باشد امین باشد باید در آن ادائی که میکند سهو نکند نسیان نکند هیچ زیاد نکند کم نکند همانجوری که خدا خواسته برساند به ما، چرا؟ به جهتی که ما خاطرجمع باشیم که آنچه میگوید از جانب خدا میگوید آنچه نهی میکند ترک کنیم خاطرجمع باشیم آنچه را امر میکند آن را بگیریم خاطرجمع باشیم راست میگوید. حالا این مسأله را تمام شیعه، سنّی، منّی، یهودی، نصاری قبول دارند. حالا که چنین شد نتیجهای دارد این حرف، حالا در این میانه ملتفت باش چرت مزن غنیمت است به دست بیار.
حالا در این میانهها که میآیی فکر میکنی میبینی شیعه اثناعشری قائلند به اینکه پیغمبران در اداء که سهو نمیکنند سهل است در جمیع جاها سهو نمیکنند، پیغمبر هرچه خدا به او گفته چه درباره خودش چه درباره غیر، اگر یادش برود سهو کند پیغمبر نیست و در این حرف اصرار دارند تمام شیعه اثناعشری الا نادری، پس اصرار دارند که پیغمبران و امامان باید معصوم باشند، امام هم به همان دلیل که پیغمبر باید معصوم باشد معصوم است و تمام شیعه الا نادری اینطور میگویند و اعتقاد به این دارند. از آنطرف سنیها چون دیدند خلفای خودشان معصوم که نیستند و سهو و نسیان که دارند، بتپرست که بودند بتپرستیشان مشهور و معروف بود، بعد هم که مسلمان شدند فسقشان و فجورشان علانیه بود به طوری که هرچه فکر کردند گلی روی آفتاب بمالند نشد، اگر معدودی بود میشد بپوشانند جُلمالی میکردند، لکن دیدند
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 475 *»
نهآنقدر فسق و فجور دارند که بشود پوشاندش در هر روزی صد تا دويست تا از ايشان بروز میکرد فسق و فجور، از اين جهت گفتند کی گفته خليفه بايد معصوم باشد معصوم نباشد نقلی نیست، کی گفته پیغمبر هم باید معصوم باشد پس رفتند پیغمبر را هم وازدند. آنوقت گفتند ما آیه قرآن داریم که پیغمبر هم گناه کرد و آیهاش این است انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً لیغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر ما به تو دادیم فتح مبینی را از برای اینکه جمیع گناهان گذشته تو را بیامرزیم گناهان بعدت را هم بیامرزیم پس پیغمبر آخرالزمان هم گناه کرده. دیگر در قصه داود است که فاستغفر ربّه، در قصه یونس هست، در قصه ادریس هست، در قرآن در خیلی جاها خدا گناهی را به پای انبیاء بسته، پس این شیعهها چیزی از خود درآوردهاند که امامت ائمهشان را اثبات کنند پس این حرفی است بیاصل که رافضیها گفتهاند. باز تفصیل اینها را نمیخواستم عرض کنم میخواستم بیدارت کنم، بعد شیعه ایستادند در مقابل سنّی و کتابها نوشتند و اصرارها کردند تا اینکه امر عصمت پیغمبران و امامان را محکم کردند. بعد ملاهای سنّی دیدند یکی یکی دلیلهای شیعه را بخواهند جواب بگویند مشکل است آمدند فکر کردند گفتند ما یک ایرادی داریم به شیعه، حالا شما ملتفت باشید ایرادشان این است که عرض میکنم، ایراد کردهاند و هنوز هم کسی درست جوابشان را نداده مگر مشایخ ما، بحثی که میکنند این است که میگویند شما میگویید پیغمبر یا امام، آن کسی که از جانب خدا است باید صادق باشد، باید یقیناً دروغگو نباشد باید یقیناً سهو و نسیان و خطا هم نداشته باشد از برای اینکه حرفی که میزند ما خاطرجمع باشیم یقین کنیم که از جانب خدا گفته نه زیاد کرده نه کم کرده نه عصیان کرده نه سهو کرده، یادش نرفته، این حرف راست است. حالا اگر این از برای این است که ما خاطرجمع باشیم پس باید آن رواتی هم که از پیغمبر روایت میکنند همچو باشند یا باید تمام خلق که امت پیغمبرند همه از زبان خود پیغمبر بشنوند که این سهو نکند نسیان نکند یا اگر بنا است روات بگویند پس آن راوی هم
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 476 *»
باید معصوم باشد تا آنیکه میشنود از راوی بداند این زیاد نکرده کم نکرده نسیان نکرده دروغ نگفته عمداً دروغ به پای انبیاء نبسته، پس بنابراین که شما به عصمت انبیاء و ائمه قائل شدهاید باید تمام شما خودتان را کلّتان را باید معصوم بدانید و یقیناً نمیدانید و تمام فساق و فجار البته معصوم نیستند، این شبهه را انداختهاند و هنوز ملاها عاجزند راه نمیبرند جواب بگویند و میبینید حرفی است راست و درست سنّیها زدهاند و این ملاها جوابشان را نتوانستهاند بدهند، بعد از اين هم نمیتوانند بدهند، عاجزند از جوابشان مگر از ماها بشنوند بیایند یاد بگیرند آنوقت بدانند. پس پیغمبر باید صادق باشد حالا راوی هم باید صادق باشد هیچکس در میان شیعه نگفته تمام روات معصومند به طوری که یادشان نمیرود سهو نمیکنند، در میان راویان آیا کسی نیست عصیانکار؟ هیچکس نگفته است نباید عاصی یافت نشود. پس روات سهو دارند نسیان دارند خطا دارند ادعای عصمت ندارند بلکه ضرورت شیعه این است که چهارده معصوم بیشتر نیست عصمت مخصوص است به پیغمبر و ائمه و به این چهارده نفر، باقی مردم معصوم نیستند. حالا که چنین است سنیها را میبینید حرفشان میخواهد راست باشد حتی در زمانی که ائمه بودند کسی میرفت و چیزی میپرسید جوابی هم میدادند نهایت آنیکه خودش میپرسید و خودش میشنید خودش یقین میکرد، لکن اگر این میگفت برای زنش یا برای کسی دیگر، گاه بود برای بیست راوی چهل راوی، قاصدی روایت میکرد آنها چطور یقین میکردند؟ البته نمیتوانستند یقین حاصل کنند.
پس ملتفت باشید انشاءالله چشمتان را وا کنید بابصیرت باشید، اینها ضروریاتتان است جزو تشیعتان است اگر اینجور باشد امامت که سنّیها بحث کردهاند و بحثشان بجا باشد حق به جانب سنّیها است و این بحث بحثی است که هیچکس نمیتواند جواب بگوید. لکن بیدار باش و ملتفت باش امام را خدا غیر از این لفظ ظاهری که برای این مردم حدیث میگوید کارهای دیگر به دستش داده، تصرفات
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 477 *»
باطنی میخواهد، اینش را مردم اغماض کردهاند و از پیَش نرفتهاند. پس امام باید متصرف باشد در شرق و غرب عالم تا هر کس از شیعیان او هست در هرجا امر را به او بتواند برساند امام يعنی شبان راعیکم الذی استرعاه الله امر غنمه هو اعلم بمصالح غنمه امام یعنی شبان، رعیت مثل گوسفندان هستند پیش شبان آن شبان باید ببیند که گوسفندها را کجا باید ببرد جایی ببرد که گرگ نباشد جایی ببرد که آب و علف باشد جایی ببرد که آب و هواش خوب باشد جایی ببرد که آبش بد نباشد هواش بد نباشد، حدیث امام زمان است عجل الله فرجه میفرماید ما یعنی همه ائمه انّا غیرمهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم ما هیچ فراموش نمیکنیم شما را، در مراعات شما اهمال نمیکنیم شما را به خود وا نمیگذاریم که خودتان گلیم خود را از آب بکشید. اگر خودتان میتوانستید گلیم خود را از آب بکشید اگر تو خودت میتوانستی گلیم خود را از آب بکشی و حفظ خود را بکنی و حکم خدا را بفهمی، سهو نداشته باشی نسیان نداشته باشی اگر چنین کسی بودی احتیاجی به امام نداشتی. پس بعد از آنی که امام، صادق باشد و معصوم و سهو هم نکرده باشد و گفت به تو که شک میان دو و سه را بنا را بر سه بگذار يا بر چهار بر فرضی که رفتی در خانه او و او به تو گفت تو یادت رفت حالا چه میکنی؟ رفتی برای زنت بگویی طوری دیگر گفتی آن زن چه کند؟ تو که معصوم نیستی در همان زمان حیات خودشان را فکر کنید ببین وقتی میخواستند امری را برسانند به کسی و کسی را میخواستند واسطه قرار دهند اگر میخواستند مسألهای به آن پیرزالی که در خانه نشسته بود، به او برسانند چهجور میرسانیدند؟ اگر چرت میزنی نمیفهمی مگو لازم نیست این مسأله را من بدانم خیر لازم هست بدانی چرا که خیلی از دینت به این برپا است. ببین امام اگر بخواهد فلان مسأله نماز فلان پیرزن را به او برساند و آن پیرزن هم نیامده مسجد که خودش بشنود امام خودش هم بنا نگذارده که راه افتد برود درِ خانهها به یکی یکی مردم از زن و مرد جمیع مسائل آنها را بگوید و ائمه چنین کاری نکردهاند هیچ امامی هیچ پیغمبری نکرده همچو کاری را.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 478 *»
حالا میخواهد مسأله نماز آن پیرزال را به او برساند چه میکند؟ هر امری را که میخواهد به آن پیرزال برسد میگوید به آن کسی که پیشش حاضر است که تو باید این حدیث را بگیری برای آن پیرزال ببری و این هم این را میگیرد و میبرد و اگر هم نگوید او باید ببرد. حالا این شخص قاصد که باید حدیث را ببرد معصوم نیست، اگرچه این شخص سهو دارد نسیان دارد عصیان دارد لکن اگر امام میدانست این شخص عصیان میکند یادش میرود به او نمیگفت این را برو بگو، میداند سهو میکند یک کارش باید بکند که سهو نکند، باید تصرف داشته باشد. قول از امام که تجاوز کرد راوی به کسی دیگر آن را بخواهد بگوید حفظ آن قول با امام است، امام آنطوری که باید برساند میرساند به هر که باید برسد، قول از امام که گذشت دیگر راوی سهو دارد داشته باشد، یادش میرود برود، هر جوری که خدا خواسته حکم آن مسأله به آن پیرزال برسد میرسد. حالا دیگر امام باید معصوم باشد قاعدهمان به هم نمیخورد. پس امامی که باید معصوم باشد باید هیچ زیاد نکند هیچ کم نکند سر مویی را، حتی اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه این امام باید آن راوی و قاصدی را که میفرستد نزد آن پیرزن باید جوری باشد که آنجوری که خواسته به آن پیرزال برسد، برساند. امام باید حفظ کند آن قاصد را که سهو نکند حفظش کند که هیچ زیادش نکند هیچ کمش نکند.
انشاءالله دقت کنید که اگر دقت نکنی از دستت میرود و اگر دقت بکنی مییابی که الآن هم امام است که دین خدا را حفظ میکند. اگر فهمیدی چه گفتم آنوقت اصلش مسأله امامت را و مسأله تشیع را میفهمی و میفهمی که چرا امام ضرور داری، به جهت آنکه ما گوسفندانی هستیم و جوری بودیم که گلیم خود را نمیتوانستیم از آب بکشیم، میفرماید و لولا ذلک لاصطلمتکم اللأواء و احاطت بکم الاعداء و جمیع جن و انس دشمنند با جمیع اهل حق، تماماً دشمن اهل حقند. اینها را اگر حفظ نکنند هیچ یک را یک آن نمیگذارند روی زمین راه بروند. پس امام آن
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 479 *»
شبانی است که همراه شیعیانش هست و هرجا بخواهد میبردشان و میآردشان. پس وقتی قاصد میفرستد خودش باید حفظش کند، میداند که سهو میکند باید سهوش را نگاه دارد، اگر بداند در بین راه دزدی به او میرسد میگوید از راه دیگر برو یا اگر از همان راه برود چشم دزد را کور میکند که او را نبیند.
پس ملتفت باش که امام را مأمور میکنند مثل طبیبی را که خدا مأمور میکند که برود فلان ناخوش را علاج کند، طبیب باید بشناسد مریض خود را، بداند کجا خوابیده، اگر نداند نمیتواند علاجش کند، اگر پیش مریض نرود و ناخوشش را نداند کجا است نمیتواند علاجش کند، برود و ناخوشی که دارد نشناسد نمیتواند علاجش کند، اگر دوا را نتواند برساند نمیتواند علاجش را بکند. حجتهای خدا آمدهاند اصلاح کار مردم را بکنند آمدهاند دردهاشان را بردارند. پس امام در همان زمان حیات خودش تبلیغی که میکرد به تصرف باطنی بود که تصرف میکرد نه همین بود که بگوید از این راه برو و تو هم یادت رفت و اشتباه کردی و ندانستی چه کنی، بلکه هرچه را که امام اراده کند که به تو برساند لامحاله آن را خواهد رسانید و اگر یک قدری این امر مخفی است بر تو برو فکر کن که شرط تشیع است این که عرض میکنم، دیگر باقیش دین سنّیها است. اگر در اینجا یکقدری شک و شبهه داری فکر کن ببین خداوند عالم هرچه میشود در روی زمین، جمیع آنچه به تو میرسد تمامش را خدا عمداً رسانیده نه به حسب اتفاق یک ظلمی ستمی چیزی که دلت نمیخواهد به تو رسیده.
باز ملتفت باشید انشاءالله، در همین دعای سحر است اگر شبها خوانده باشید اللهم انی اسألک ایماناً تباشر به قلبی و یقیناً صادقاً حتیاعلم انه لنیصیبنی الا ما کتبت لی از تو چنین ایمانی میخواهم که تو توی دل من که نگاه کنی ببینی ایمان را در قلب من ایمان است و باید از خدا طلب کنی چنین ایمانی را، اللهم انی اسألک ایماناً تباشر به قلبی از تو میخواهم که توی قلب من تو ببینی ایمان را و یقیناً صادقاً یک یقین صادقی از تو میخواهم که حتی اعلم انه لنیصیبنی الا ما کتبت لی که بدانم نمیرسد به
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 480 *»
من مگر آنچه را که تو خواستهای، هرچه به من میرسد بدانم تو خواستهای به من برسد هر خوبی هر بدی به هر که میرسد خدا خواسته، هر خوبی که به انسان میرسد باید حمد کند خدا را، بگوید الحمدلله رب العالمین. باید بدانم عمد میکند خدا هر چه را که میخواهد به من برسد به آن آسانی که از آن آسانتر نیست به من میرساند و همچنین هر شری و بدی که به تو میرسد باید تو استغفار کنی، بگویی خدایا من مستوجب این عذاب بودم که بر من وارد آوردی و الا تو که ظالم نیستی تو که لاعنشعور نیستی تو که سهو نمیکنی خطا نمیکنی پس این صدمهای که به من رسید معلوم است من مستوجب بودهام حالا که مستوجب بودهام پس استغفر الله ربی و اتوب الیه.
و اگر ملتفت باشی خواهی فهمید که اینها حرفهایی است که پیش پا افتاده است، جمیع آنچه در روی زمین واقع میشود خدا خواسته. پس اگر کشتی رفت از شهری به شهری، خدا عمداً برده اگرچه به واسطه باد رفته باشد به آنجا و باد خودش نداند چرا رفته. پس خدا کشتیهایی که میرود شهری به شهری میرسد خدا خواسته به آنجا برسد باد هم نفهمیده، بسا آن ناخدا هم نداند که کجا میرود و برای چه میرود. باد سمتی دیگر میرود، تا خدا نخواهد کشتی از سمتی نمیرود ناخدا اگر جامهاش را به تنش هم بدرد نمیتواند کشتی را از راهی ببرد که خدا نخواسته باشد. پس واسطههایی که هستند هیچ لازم نیست بدانند چه میکنند و برای چه میکنند، لازم نیست هوا خودش بداند کشتی را کجا میبرد و برای چه میبرد، هیچ لازم نیست ناخدا و کشتیبان بدانند از این سمت که میرود به سر میرسد یا نمیرسد. ملتفت باشید که این مثل است برای آن مطلب که در نظر است اگر اهل کشتی ندانند که خدا کجا میخواهد ببرد کشتی را، ندانند طوری نمیشود. لکن خدا هرجا ببرد کشتی را عمداً میبرد و میداند کجا میبرد و برای چه میبرد اما به واسطه باد هست به واسطه کشتیبان هست به واسطه آنچه اوضاع ضرور دارد و عمله ضرور دارد و باید باشند هست و همه جاهلند و نمیدانند کجا میرود و برای چه میرود. اما خدا از آن ابتدائی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 481 *»
که کشتی راه افتاد و به راهش انداخت میدانست کجاش میخواهد ببرد، به هر اسبابی که بود برد به آنجا به هر طوری که خدا خواسته امر جاری شد اگرچه به واسطه کسانی بوده که جاهل بودهاند. این را محض مثل عرض میکنم که تقریب ذهنت کنم.
پس ملتفت باش انشاءالله امام؟ع؟ دست خدا است امام؟ع؟ علم خدا است امام؟ع؟ قدرت خدا است امام قائممقام خدا است مأمور است از جانب خدا شرع را به تو برساند دین را به تو برساند اعلنتم دعوته باید علانیه کند دعوت خدا را، بیان کند فرائض را، تعلیم کند سنن را. پس او که معصوم است و مطهر و تصرف هم دارد چرا که اگر امام گناه نکند و معصوم باشد، سهو هم نکند خطا هم نکند نسیان هم نداشته باشد لکن تصرف نداشته باشد که تو را حفظ کند باز حکم خدا را که به تو نرسانیده، حالا به تو گفت شک میان دو و سه که کردی مثلاً بنا را بر سه بگذار یا دو، این را تو میروی برای زنت خبر میبری، تو سهو داری نسیان داری پس مطمئن نمیشود شد، حکم به آن زن نرسیده، امام قاصد کرده است کسی را که سهو دارد و خطا و نسیان، و او را حفظ نکرده پس تقصیر برمیگردد به امام و اگر تقصیر به امام برگشت بر میگردد به خدا. آن پیرزال میتواند عرض کند که خدایا تو نفرستادی پیش من کسی را که سهو نداشته باشد، یادش نرود حکم تو را به من برساند.
پس ببینید یک شرط وجود امام تصرف است و اطلاع، باید مطلع باشد امام که این شخص قاصد میرود و پیغامش را به سر میرساند، باید بداند زیاد نمیکند کم نمیکند، بعد باید تصرف در وجود او بکند. میداند که سهو میکند نگذارد سهو کند میداند اهل نسیان است نگذارد یادش برود تا آن امر را درست ببرد برساند به آن پیرزال، مثل اینکه کسی بلاتشبیه دهنش را سر نی بگذارد آوازهای بخواند صدا از آن سر نی بیرون میآید، نی خودش نمیداند آوازهای خوانده شده، چه میداند حرفی از سوراخش بیرون آمده، اما آن نیزن میداند چه میخواند و چه میگوید و چه حرفی میزند.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 482 *»
پس بدانید و بابصیرت باشید انشاءالله، یادتان نرود. در تمام این خلق ببینید اگر حجتهای خدا در این خلق تصرف ظاهری داشته باشند اما تصرف باطنی نداشته باشند حجت مفترضالطاعه نمیتوانند باشند و اگر تصرف باطنی دارند که همه کارها را به انجام میتوانند برسانند. این است که تمام خلق، دیگر هر پیغمبری هرقدر امت داشته باشد پیغمبری باشد هزار نفر امت داشته باشد، پیغمبری باشد یک کسی باشد که در یک عصر تمام روی زمین امت او باشند هر پیغمبری هر قدر امت داشته باشد باید دین خدا را به آنها برساند. حالا پیغمبر آخرالزمان پیغمبری است برای جمیع خلق تا قیامت، بعدش هم پیغمبری نخواهد آمد و بعد از شرعش شرعی هم تازه نخواهد آمد، تمام شرع را آورد که باقی باشد تا قیامت.
پس فکر کنید و ببینید که این باید بتواند والله به اهل هزار هزار عالم دین خدا را برساند همانطور که نص قرآن است که فرموده تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً این در هزار هزار عالم تصرف دارد و با هزار هزار عالم حرف زده اما به واسطه، حالا واسطگان هرچه میخواهند باشند این نمیگذارد که سر مویی آنچه خدا خواسته زیاد شود و یک سر مویی کم شود به جهتی که معصوم است، قائممقام خدا است، حافظ قرارش دادهاند راعی قرارش دادهاند. راعی آن است که رعایت کند راعی آن است که شبانی کند و میفرماید انّا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون قرآن را باید خدا حفظ کند یعنی دین را خدا باید حفظ کند. چطور حفظ میکند؟ پیغمبری فرستاد. باز فکر کن اگر وجود پیغمبری ضرور نبود پس چرا پیغمبران آمدند؟ پس خدا حفظ کرد ذکر خودش را و خدا حفظ کرد دین خودش را و دین خودش را به شما رسانید از روی عمد و هیچ خدا سهو نکرده هیچ فراموش نکرده، یقیناً امرش را واضح کرده، آشکار کرده به واداشتن پیغمبر به جای خودش در جایی که او باید بایستد، به نشانیدن پیغمبر به جایی که او باید بنشیند، اگر میدانست این پیغمبر عصیان میکند او را پیغمبر خودش نمیکرد اگر میدانست این پیغمبر سهو
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 483 *»
میکند این را پیغمبر خودش نمیکرد اگر میدانست یادش میرود این را پیغمبر خودش نمیکرد الله اعلم حیث یجعل رسالته، جایی میگذارد رسالتش را که سهو نکند، نسیان و خطا نداشته باشد، بتواند برساند پس حولش میدهد قوهاش میدهد که برساند اگر نمیتوانست برساند به او نمیداد.
انشاءالله دقت کنيد گاهی بعضی مسألهها را عرض میکنم محض تنبيهتان. پس عرض میکنم بعضی از سنّیها میگويند خدا پيغمبری را برای ابابکر فرستاد او را لايق وحی ديد پيغمبری را به جبرئيل داد که ببر برای ابابکر. وقتی آمد روی زمين ابابکر را پيدا نکرد ديگر نمیدانم که در چه خلائی افتاده بود پيداش نکرد، ديد محمد آنجا است پيغمبری را داد به محمد و برگشت. خدا از او پرسيد پيغمبری را بردی رساندی؟ گفت بله، بردم و رساندم اما به صاحبش نه. گفت چرا؟ گفت بله نمیدانم کدام خلا افتاده بود، کدام طويله افتاده بود. پس به که دادی؟ گفت به محمد. گفت من که نگفته بودم به او بدهی گفت میخواهی میروم پس میگيرم. گفت نه ديگر حالا سهل است چون تو حالا اين کار را کردهای و اينطور واقع شده ديگر پس نمیگيريم و بخصوصه خواستم اين حکايت را برای شما بگويم محض تنبيه شما.
حالا فکر کنید ببینید هر قدر آدم بیفهم باشد که این را میداند دروغ است خدایی که نداند این جبرئیل را که میفرستد پیغمبرش را گم میکند چرا قاصدش میکند؟ جبرئیلی که نداند کجا باید برود از جانب خدا نیست. خدا قاصدی که جایی میفرستد اگر بداند این نمیداند کجا برود اگر بداند پیغام او را درست نمیتواند به سر برساند او را نمیفرستد. وقتی خیلی دقت میکنی میبینی خیلی واضح است که حرف باطلی است. شما اگر بخواهید قاصدی بفرستید به جایی و بدانی آن قاصد آنجا را راه نمیبرد تو نمیآیی ولکی زحمتی بکشی و کاغذی بنویسی قاصد بگیری پولش بدهی او را راه بیندازی، آن قاصد که راه آن ده را، آن شهر را نمیداند، راه نمیبرد، تو هرگز نمیکنی چنین کاری را.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 484 *»
خلاصه پس خدا است که دینش را خواسته در روی زمین باشد همانجوری که میدانی جبرئیل نمیشود فراموشکار باشد نمیشود زیاد کند نمیشود کم کند بلکه ملائکه عباد مکرمونی هستند که لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون همینجورند پیغمبران یکسر مو کم و زیاد نمیکنند آنچه را خدا گفته آنها میتوانند برسانند، میشناسند امت خود را میدانند چند امت دارند میدانند کجا هستند. پس امر خدا را میتوانند برسانند به هر واسطهای که باشد اگرچه واسطهها خودشان جاهل باشند مثل باد، مثل اسباب سفینه که خودشان نمیدانند چه میکنند لکن هرجا خدا خواسته کشتی خواهد رفت. کشتی از آن قدری که خدا خواسته یکسر مو پیشتر نمیرود، یکسر مو بعدتر نمیرود، همانطوری که خدا خواسته کشتی همانجور حرکت خواهد کرد.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 485 *»
موعظه بيستونهـم (يکشنبه / 29 ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
عرض کردم که چون خداوند عالم خلق را از برای شناختن خود آفریده بود و از برای عبادت و بندگی خود آفریده بود و میدانست که اگر خود را به ایشان نشناساند ایشان نخواهند شناخت او را و میدانست که تا رسوم بندگی و قواعد بندگی را تعلیم آنها نکند نمیدانند و راه به سوی او را راه نمیبرند از این جهت تعمد کرد خدا و خود را از برای خلق تعریف کرد تا بشناسند او را، آن وقت رضاهای خود را و غضبهای خود را بیان کرد برای آنها به زبان انبیاء. پس ملتفت باش انشاءالله و چرت مزن و تو میدانی از برای خداوند عالم هیچ مانعی نیست که کسی بتواند جلو خدا را بگیرد که نگذارد که خدا خودش را بشناساند به خلق و هیچ مانعی برای او نیست که حلال و حرامش را و شرعش را بگوید، هیچکس جلو خدا را نمیتواند بگیرد. از این جهت دینی را که خواسته در میان خلق ظاهر کرده است و همیشه ظاهر است و همیشه واضح
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 486 *»
است و همیشه آشکار است، دینش را هیچ وقت به فال قرار نداده، به فال حافظ قرار نداده، به فال مثنوی ملّا قرار نداده. دینش را واضح میکند مثل روز روشن، هر وقت میخواهد روز باشد روز میکند و آفتاب را میآرد، هر وقت میخواهد شب باشد شب میکند و آفتاب را میبرد زیر زمین. و عرض میکنم دین خدا از این روز باید روشنتر باشد والله از این روشنایی دین خدا باید روشنتر باشد و باطل و چیزی که غیر از دین خدا است از شب تار والله تاریکتر و ضایعتر است به شرطی که کسی دین خدا را بخواهد به شرطی که باطل را نخواهد، کسی که خودش بخواهد باطل باشد خدا کار دستش ندارد مهلتش میدهد. خدا اگر رأیش قرار گرفته بود و همچو اراده کرده بود که هر خلقی که خلق میکند جوری خلق کند که تخلف از او نتوانند بکنند میکرد و لو شاء لهديٰکم اجمعین لکن حالا لمیشأ، نخواسته. حالا که نخواسته خلق را جوری خلق نکرده که حتماً او را بشناسند بلکه به اختیار خود خلق قرار داده که اگر بخواهند او را بشناسند او سبقت میکند خود را میشناساند، اگر خلق نخواهند او را بشناسند جمیع خلق همهشان مثل سنگ باشند هیچ ندانند خدایی هست یا نیست همهشان مثل الاغ باشند هیچ چیز را تمیز ندهند، آیا از خدایی این خدا هیچ کم میشود آیا هيچ علمش کم میشود آیا هیچ قدرتش کم میشود آیا قدری از حکمتش کم میشود؟ والله هیچ کم نمیشود.
پس خدا است و هیچ منفعتی معقول نیست از خلق به او برسد چرا که او منفعتها را خلق میکند. در حدیث قدسی میفرماید من شما را خلق کردهام که شما نفع ببرید از من شما را خلق نکردم که نفع از شما ببرم. پس چون خواست نفع برساند به خلق، خودش را شناسانید به خلق و چون خواست خود را بشناساند به خلق، چون خواست نفع به خلقش برساند از این جهت گفت زهر مخورید، زهر که میخورید هلاک میشوید و چون خیر خلق خود را میخواست گفت احیاناً اگر کسی زهر خورد پازهر بخورد که چاق شود. تمام حلالهایی که خدا حلال کرده جمیعش منفعت
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 487 *»
خلق توش بوده جمیع طیبات و حلالها چیزهایی بوده که به خلق نفع میرسانده از این جهت حلالش کرده، جمیع حرامهایی که هست چون ضرر داشته حرامش کرده، چون ضرر داشته گوشت خنزیر، چون ضرر داشته گوشت موش حرام کرده، شراب مخورید که برای شما ضرر دارد. ضررهای چیزهایی که خدا خلق کرده، خیلیش را هم آدم میفهمد، به یقین میفهمم خدا غرض و مرضی ندارد درباره مخلوقاتش. اگر اعتنا هم نداشت به ایشان چرا خلقشان میکرد، کسی به زور واش نداشته بود که خلق کند. پس معلوم است که مادام که تو را خلق میکند اعتنا به تو دارد.
دقت کنید انشاءالله یکخورده فکر کنید قلبتان را خبر کنید، اگر خدایی که جبار آسمان و زمین است خالق جمیع چیزها است، اعتنا به تو و به عنق منکسر تو بکند، بخواهد اعتنا کند و بخواهد هم نفع به تو برساند، تو با این عجز و با این عنق منکسر مقابل این خدا بایستی بگویی چون تو گفتهای بیا خیر خود را بگیر، من نمیخواهم بگیرم. فکر کن ببین جزای همچو کسی چه چیز است؟ مگر ولت کنند، جزای چنین کسی جهنم است. خدا است جبار آسمان و زمین، والله نظر عنایت به یک پشهای هم دارد، خدا را نه خیال کنید وقتی میشنوید خدا متکبر است، جبار و قهار است، خیلی متشخص است، در بندش نیست که مردم هلاک بشوند یا نشوند، مردم دین داشته باشند یا نداشته باشند، اگر همچو جور تکبری خیال کنی خدا دارد خدا را قیاس به خلق کردهای همچو متکبری خدا نیست. این پادشاهان اینجور تکبر دارند اگر دارند به جهتی است که خدا نیستند به جهتی که حکیم نیستند. پس خدا متکبر است معنیش این نیست که اعتنا ندارد، دلیل اینکه اعتنا به تو دارد اینکه تو هیچ نبودی که دعائی کنی که مرا خلق کن و تو را خلق کرد و از آدم تا حالا این پدرها را هی پشت سر هم آورد این مادرها را هی پشت سر هم آورد تا اینکه تو را موجود کند، خلق کند.
و عرض کردهام کار خدا را باز خیلی خیال میکنند که به حسب اتفاق است. اینجور انشاءالله گمانش نکنید، این خدا هرچه میکند از روی عمد میکند از روی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 488 *»
علم میکند از روی حکمت میکند، سرّی دارد که میکند و لو یک پشهای خلق کند از حکمت است، کارش کار اتفاقی بیپستا نیست. عرض کردهام اگر یک مشتی از تخمی، گندمی، برنجی را بپاشد زارعی این زارع خودش نمیداند که مشت تخم چند دانه بود و وقتی پاشید نمیداند کدام دانه کجا افتاد، زارع عمداً هر دانهای را جای بخصوصی نینداخته، حکمتی هم به کار نمیبرد، لکن این خدا از روی علم این دانهها را از دست این پاشید، این خودش ندانست اما خدا دانست و هر دانهای را جایی انداخت برای کاری به حکمتی، بعضی را بخصوص جایی انداخت که مورچهها ببرند بخورند روزی آنها باشد، بعضی را بخصوص جایی انداخت مرغها ببرند بخورند، بعضی را جایی انداخت رزق آدمها باشد ببرند، بعضی را هم گذاشت سبز بشود، و اگر در این مثالها فکر کنید خیلی چیزها به دستتان میآید. پس ملتفت باش کار این خدا کاری است محکم، از روی اتفاق نیست خلقت او، این حادثاتی که در مابین زمین و آسمان واقع میشود در وقتی که حادثهای رو داد مضطرب میشوید، مضطرب میشوید که حالا سرد شد حالا گرم شد حالا گرانی شد، به اینها مضطرب میشوید. خیلی خیال میکنند که به شرقّ دست خود چیزی به دست میآرند یا به نادانی خود ضرری میکشند، همچو خدایی اگر داری بدان خدا نداری، لاحول و لا قوة الا بالله.
خدا همچو خدایی است که هیچ حرکتکنندهای حرکت نمیکند مگر اینکه او حرکت میدهد آن را پس اگر پر کاهی را باد برداشت باد ندانسته چرا برداشته کاه هم ندانسته چرا برداشته شده، آن خدایی که خالق این حرکت است و خالق این کار است او میداند چرا باد حرکت داد این کاه را و چه حکمتی داشت و برای چه بود. حالا تو خیال میکنی اتفاق همچو افتاده لکن خدا آن کاه را به قدری که خواسته حرکت داده، این کاه به قدر سر مویی بیش از آنچه که خدا خواسته نتوانست حرکت کند نه سر مویی کمتر، پس این نه یک مو زیادتر حرکت کرده نه یک مو کمتر بیش از آنچه خدا خواسته.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 489 *»
پس خدا است که تقدیر با اوست حول با اوست قوه با اوست و هیچ شریکی در حول او با او نیست و هیچ شریکی در قوه او با او نیست. اما ملتفت باشید انشاءالله پس چنین خدایی بخواهد دینی در روی زمین باشد و کسی و چیزی جلو این خدا را بخواهد بگیرد نمیتواند بگیرد. آیا میشود این خدا دین خود را ظاهر نکند و ظاهر نباشد و باید خلق بروند رمل بیندازند جفر بکشند، به فالگرفتن و خوابدیدن پیداش کنند، نه چنین است. بلکه دین را خدا خواسته همیشه روی زمین باشد. پس این دین را واضح میکند ظاهر میکند آشکار میکند که شک و شبههای در آن نماند همچنین باطل را خدا نخواسته بخصوص مشتبه باشد اگرچه ظاهراً هم غلبه داشته باشند.
خوب ملتفت باشید چرت مزنید انشاءالله باز فکر کنید، اگر خدا به طور جبر و قهر و غلبه نمیخواست باطلی روی زمین باشد باطل را اصلاً خلق نمیکرد، عمر را نخواهد خلق کند خلق نمیکند، شیطان را نخواهد خلق کند نمیکند، کفار را نخواهد خلق کند نمیکند، نيستند. بخواهد منافق نباشد، نیستند. پس خدا کفر را نخواسته اما خلقش کرده ایمان را هم خواسته هم خلقش کرده، ایمان را خواست و دوست داشت که تو ایمان داشته باشی و ایمان را خلق میکند آن وقتی که تو بخواهی مؤمن باشی، همچو تقدیر کرده دیگر هر کس هر دست و پایی بخواهد بکند نمیتواند، خدا است و چنین تقدیر کرده. حالا که چنین خواسته خدا است هرچه را هر طوری خواسته خلقت کرده و بحث بر خدا کردن که چرا همچو کردی خیلی احمقی است، مگر کسانی که تخم شیطانند. خدا به شیطان گفت برای آدم سجده کن سجده نکرد معنی آن این بود که تو عقلت نمیرسد من نباید سجده کنم به او مرا از آتش خلق کردهای و او را از خاک خلق کردهای، آتش نباید برای خاک سجده کند چرا که آتش بهتر است، تو گفتهای من به آدم سجده کنم اشتباه کردهای خیر نباید سجده کنم. غرض خیلی آدم احمقی میخواهد که بایستد مثل شیطان اعتراض کند بر خدا که خدایا این بهتر است که من میفهمم، خدا هم خواهد گفت اگر آن بهتر بود من آنطور
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 490 *»
کرده بودم، وقتی که دیدی یا شنیدی که مأمور شد شیطان که سجده کند به آدم و خدا امرش کرده، معلوم است یک چیزی داشته آدم که باید شیطان سجده کند برای او، اگر خر نباشد شیطان و شیطنت نخواهد بکند این را میداند که خدا است خالق او و او بهتر میداند، قادر بر هرچه بخواهد هست، حکیم هم هست، پس امری که کرده بجا کرده دیگر سببش را نمیدانیم که چرا بهتر است و تمام شرع و حلال و حرام همینجور است. پس آن چیزهایی را که حلال کردهاند و امر کردهاند باید بگیرد و فکر کند و بگوید که خیری میدانم یقیناً دارد که به آن امر کردهاند و آنچه نهی کردهاند باید بگوید یقیناً میدانم شری در آن بوده است که نهی کردهاند. پس آنهایی که از تخم این شیطانند؛ و اینها را که عرض میکنم کنایه و استعاره به کسی نمیگویم، ضرب به کسی نمیخواهم بزنم، واقعاً این شیطان تخم زیاد دارد و همه حرامزادهها تخم شیطانند و خیلی تخم دارد چرا که خدا به او گفته شارکهم فی الاموال و الاولاد و عدهم و مایعدهم الشیطان الا غروراً خدا است اینجور تقدیر کرده که این شیطان باشد و بچه هم داشته باشد و مثل اعتراضات خودش اعتراض کنند بر خدا که چرا بچه ندارم، پول ندارم، اگر او خدا است که میداند چه کند. آیا تو میخواهی حکمت تعلیم خدا بکنی که چرا هوا گرم شد؟ حالا گرم خواسته باشد تو چه میدانی خدا با این گرمی چه کارها میخواهد بکند. حالا که هوا سرد شده، او خواسته تو چه میدانی با این سردی چقدر بلاها میخواهد از تو رفع کند یا خیر چه بلائی میخواهد سرت بیاورد؟ نهایت تو گرمت است برو سایهای پیدا کن، سردت است برو زیر کرسی گرم شو، دیگر چه کار به ملک خدا داری ملک خدا را بخواهی تصرف کنی بیمعنی است.
باری خدا خدایی است اقدر قادرین خدا خدایی است اعلم عالمین این خدای قادر، این خدای عالم، این خدای حکیم رؤف رحیم دینی که خواسته روی زمین باشد لامحاله واضحش میکند و این حرفهایی که عرض میکنم محل اتفاق کل کسانی است که یکخورده شعور داشته باشند و مستضعف نباشند، در کل دینها هر کس
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 491 *»
ادعای تدینی داشته باشد میگوید لامحاله باید دینی باشد، خدای حکیم از حکمتش و از تدبیر محکمش جوری کرده که عبرت باید گرفت، شما عبرت بگیرید مردم دیگر عبرت نمیگیرند نگیرند و کم من آیة فی السموات و الارض یمرّون علیها و هم عنها معرضون چقدر معجزات و آیات در آسمان و زمین هست که پا روش میگذارند روش راه میروند بر آیات قرآن مرور میکنند و پامالش میکنند اعتنا ندارند، لکن آنیکه بصیرت دارد وقتی که قرآن را میبیند روی زمین افتاده برمیدارد میخواند عبرت میگیرد.
پس از جمله حکمتهای خدا این است که جمیع طوایف را مجبول بر این کرده که همه بگویند حقی باید باشد چون این حق را میخواهد روی زمین حفظ کند که این اسمش روی زمین باشد و برداشته نشود این حق را اگر جوری قرار داده بود که همان اهل حق بدانند و بس دیگر غیر اهل حق هیچکس از آن خبر نداشته باشد اگر چنین بود اغلب اغلب مردم که دشمن حق و اهل حقند، پس اگر همان اهل حق اسم حقی میبردند و باقی مردم اسم حقی نمیبردند دشمن حق هم که بودند، همه اتفاق میکردند و حق را از روی زمین برش میداشتند، کاری میکردند که اصلاً اسم حقی در روی زمین باقی نماند. حالا ملتفت باشید انشاءالله پس از تدبیر محکم او اینکه جمیع طوایف را طبعشان واداشته که بگویند حقی هست در روی زمین و واداشته که هریک از این طوایفی که هستند بگویند حق آن است که پیش من است و آنچه پیش دیگران است باطل است، او هم زور بزند بگوید حق آن است که پیش من است و باقی دیگر باطلند.
باز از جمله تدبیرات محکمه این خدا این است که همه اینهایی که میگویند حق با ما است میگویند که آنهایی که بر طریقه ما نیستند بر باطلند، این صلح کل مخصوص طایفه خبيثه صوفیه است که میگویند بابا همه خوب هستند، اگر همه خوب بودند پس اینهمه ارسال رسل و انزال کتب برای چه؟ خانهها را خراب کردند برای چه؟ زنها را و بچهها را اسیر کردند برای چه؟ و والله سلاطین این کارها را از انبیاء یاد گرفتند، اگر انبیاء این کارها را نکرده بودند این سلاطین راه نمیبردند اینطور که
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 492 *»
خانهها را خراب کنند بچهها و زنها را اسیر کنند، نهایت انبیاء به عدل کردند مردم دیگر به ظلم میکنند، آنها به حکمت کردند اینها به سفاهت میکنند.
خلاصه این خدا صلح کلی قرار نداده که بگویی همه خوبند، خیر همه خوب نیستند. پس عرض میکنم که جمیع کسانی که خود را به پیغمبری میبندند نه این صوفیه، که نه خودشان را به خدا میبندند نه خود را به پیغمبر میبندند و این صوفیه یک دین نجس خبيثی دارند که از جمیع دینها باطلتر و نجستر و ضایعتر است، از آنها که گذشتی دیگر اینهایی که خود را به پیغمبری میبندند هریک از اینها را که با ایشان بنشینی میگویند حق به جانب من است آن باقی دیگر حق به جانبشان نیست. یهودیها میگویند حق به جانب ما است نصاری هیچ دین ندارند، عیساییها هم میگویند یهود هیچ دین ندارند چرا که مکلف بودند که وقتی عیسی میآید ایمان بیارند به عیسی و ایمان نیاوردند پس یهودیها ایمان ندارند. همینطور مسلمانها میگویند حق به جانب ما است، هم یهودی باطل است هم نصاری چرا که موسی خبر داده عیسی خبر داده بود که پیغمبری به این نشان میآید و دیدند پیغمبر خدا آمد و معجزات هم بر دستش جاری شد و معذلک ایمان نیاوردند پس اینها باطلند و این از تدبیر محکم خدا است که اولاً همه بگویند یک حقی روی زمین هست تا اینکه صدای حق در عالم بپیچد و اسم حق در عالم منتشر باشد، در هیچ بقعهای نباشد که این صدا بالا نیاید.
و باز همچو قرار داده که همه حق را به سوی خود بکشند و از جاهای دیگر دور کنند، بگویند ما حقیم طایفههای دیگر باطلند. این از تدبیر محکم خدا است، اگر بگویند ما کار نداریم هر کس خود داند، خورده خورده اسم دین و مذهب از دنیا برداشته میشود پس همچو جوریشان کرده که همه بگویند دین دین ما است و هر کس بر طریقه ما نیست حق نیست باطل است، وقتی اینجور قرار داد و در واقع قرار داد که آن دینی که از جانب اوست دین واضح روشنی باشد این را هم همهکس
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 493 *»
میگوید، هیچ یهودی نمیگوید هیچ نصاری نمیگوید که حق از جانب خدا واضح نیست ظاهر نیست آشکار نیست، لکن ببینید که این منّیها میگویند ــ که برادر صوفیها هستند ـــ میگويند ما در کتابی میبینیم نوشته قال الصادق ما چه میدانیم این راست است یا دروغ؟ یک خبر جزئی را در زمان خودمان ما نمیتوانیم یقین کنیم که راست است یا دروغ از کجا که هزار سال پیش از این تا حالا این خبر همان طوری که بوده به ما رسیده باشد. لکن شما فکر کنید هیچ یهودی هیچ نصارایی نمیگوید که دین خدا پنهان است و مردم مکلفند به آن، هیچ یهودی نمیگوید دین حق در یک جایی پنهان شده قایم شده در یک جزیرهای و ما باید خواب ببینیم فال بگیریم پیداش کنیم، بعینه مثل همین صوفیه که میگویند مرشدی کاملی روی زمین هست، پس حالا ما باید کشکول برداریم برویم مرشد را پیدا کنیم، چطور میتوانی پیدا کنی؟ گاه باشد او توی همدان باشد تو کشکول را برمیداری از همدان بیرون میروی که پیداش کنی، حالا کامل را پیدا میکنی؟ اینجور خیالات والله مردم را سرگردان کرده، مینشینند از پیش خود فکر میکنند که کاملی باید باشد باید برویم پیدا کنیم. بابا کامل را خدا باید بفرستد پیش تویی که ناقص هستی که تو را تکمیل کند اگر تو کامل ضرور داری او باید بفرستد پیش تو، تو نباید بروی او را پیدا کنی. آیا هیچ امتی باید بروند بگردند پیغمبری پیدا کنند که آن پیغمبر شرع براشان بیارد؟ آیا خلق مکلفند بگردند امامی برای خود بتراشند آن وقت اطاعتش بکنند یا نکنند؟ درست دقت کنید ببینید این خلق غافل بودند جاهل بودند خدا راضی نبود که آنها در غفلت و جهل هلاک شوند خواست هدایت کند آنها را، پیغمبر فرستاد دیگر پیغمبر که آمد هرچه خواستند اسم او در دنیا نباشد اسمش بلندتر شد و هرچه از جانب این خدا است اینجور است. انشاءالله بابصیرت باشید چون این زمانها اینجور حرفها زیاد است که کاملی باید پیدا کرد نقیبی باید پیدا کرد، اگر کامل میخواهی و خدا میداند که تو مستحق کاملی، کامل میآید پیش تو.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 494 *»
یکوقتی میفرمودند عبرت بگیرید از قصه یوذاسف و بلوهر. یوذاسف پسر پادشاهی بود که خیلی بد بود، آن پادشاه بتپرست بود و با اهل دین و مذهب بد بود، خدا وقتی پسری به این پادشاه داد این پادشاه از بابی که میخواست این جانشین و خلیفه او باشد و چیزی دیگر به گوشش نخورد حکم کرد او را بردند در عمارتی منزل دادند و قدغن کرد که هیچ اسمی از مرض و مردن و از خدا و پیغمبر پیش او نبرند، هیچ از این قبیل صحبتها پیشش ندارند، همهاش حرفهای سلطنتی بزنند پیشش و این پسر سالهای دراز در آن عمارت بود و آنها هم همینجور درسهای سلطنتی به او میدادند، چیزی که نشنیده بود پیر و پیغمبر و خدایی به گوشش نخورده بود لکن خدا میدانست که این مردی است مستحق و خودش هم نمیدانست، غافل بود خواب بود خدا میدانست این در باطن آدم خوبی است چون میداند آدم خوبی است برمیانگیزاند مثل بلوهری را و بلوهر پیغمبر هم نبود و مرد کاملی بود بلوهر میآید درِ خانه و میگوید من جواهری دارم که میدانم پسند آقای شما است. آنهایی که بودند رفتند و برگشتند گفتند اگر جواهری است بیا و جواهرات را بده ببریم، گفت جواهری است که به دست غیر نمیدهم خودم باید بروم به حضور و جواهر را نشان بدهم و قصهاش طولانی است تفصیلش زیاد است و خیلی از شماها البته آن را دیدهاید. حالا منظور این است که ملتفت باشید که وقتی کسی را خدا بخواهد هدایت کند اگرچه پادشاه باشد و تابع داشته باشد و توی قلعهاش بکنند و قدغن کنند که اسمی از دین و مذهب به گوشش نرسد، خدا است دین و مذهب خود را به او میرساند، آنها مکری کردند و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین او مکری میکند که این پسر اسم دین و مذهب و خدا و رسول به گوشش نخورد، خدا از این طرف بلوهر را میفرستد جعبهای زیر بغلش میدهد جعبه هم خالی است چیزی توش نیست، میگوید جواهری دارم میرود آنجا و بنا میکند حرفزدن، علمگفتن حکمتگفتن، چشمش وامیشود گوشش وامیشود، دو روز سه روز برای این حرف
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 495 *»
میزند در عرض این دو یا سه روز از آن حرفها جوری شد یوذاسف که جبرئیل بر او نازل شد، متشخصتر از بلوهر شد او حکیم بود این پیغمبر شد.
پس خدا همیشه سبقت میکند بر هدایت مردم، نباید مردم زور بزنند تو نباید زور بزنی که بدانی پیغمبر تو کیست تو چهکار داری هر وقت خدا پیغمبری پیش تو فرستاد خارق عادت بر دستش جاری کرد تو بدان پیغمبر است. تو از پیش خود زور مزن که امام کیست تو چهکار داری، امام میخواهی بشناسی همان امامی که پیغمبر تعلیمت میکند تعریفش را برای تو میکند اوست امام تو، وقتی پیغمبر تعریف کرد برای تو بگو من ایمان آوردهام ایمان دارم به او. همچنین کامل میخواهم بسیار خوب، از خدا بخواه اگر مستحق شدی مثل یوذاسف هم باشی خدا بلوهری میفرستد او میآید درِ خانهات مانع هم داشته باشی او تدبیری میکند که مانعها نمیفهمند. ببینید پدر یوذاسف، پادشاه، قدغن کرده بود که کسی پیش او نرود و ببینید که به چه تدبیری میآید و میگوید جواهرفروشم آمدهام جواهر دارم، او را میطلبند و میرود در خلوت و بنا میکند حرفزدن، خدا و پیر و پیغمبر و دین و مذهب حالیش میکند و تربیتش میکند و به آنطور متشخص میشود. همیشه اعلان دین و اظهار دین با خدا است اگر مخفی باشد دین خدا که هر کس میگوید حق به جانب من است و معلوم نیست کدام راست میگویند و چون چنین است پس این دین معلوم نیست. اگر چنین باشد که هر کس برای خود ادعای دینی میکند و معلوم نیست حق به جانب کیست، بدانید که چنین دینی و قائل به چنین دینی باطل است و توی آن بحر لجّی افتاده است.
خدا جوری دینش را واضح و ظاهر و علانیه میکند جوری است مانند چراغدانی است که از نور باشد و خیلی هم روشن باشد و هیچ تاریکی نداشته باشد و چراغی در آن باشد بعد شیشهای مردنگی روی آن باشد که مثل آفتاب درخشان باشد و این در اطاقی باشد مثل اینکه یک چراغی بیاری در اطاق، تمام اطاق روشن میشود بعد چراغی دیگر بیاری باز تمام اطاق روشنتر میشود یک چراغی دیگر هم بیاری باز
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 496 *»
اطاق روشنتر میشود. پس آن مشکاتش خودش مثل چراغی است خودش آفتابی است که میدرخشد مغزش شیشهایست مثل کوکب درّی، مثل آفتاب میدرخشد بعد چراغش هم که خودش چراغ است و در وسط خانه گذارده شده در همه اینها پرتو آفتاب تابیده رو به شما و تمام این مراتب نوری است بالای نوری و نور آن چیزی است که ظاهر باشد برای خود و ظاهرکننده چیزی دیگر هم باشد. معلوم است باید دین الهی خود او نور باشد و ظاهر باشد و ظاهرکننده غیر باشد، نمیشود ظاهر نباشد دین الهی، باید از نور باشد و هیچ شکی شبههای ریبی در آن نباشد و همچنین باز این خدا خدایی است که دین خودش را پشت سر هم میاندازد و روی هم میگذارد که تو نتوانی حاشا کنی که دینی نبود من از این جهت نگرفتم، اگر حقی بود در مقابل او هم باطل را میدیدم که او هم میگوید من حقم، باطل را تار و تاریکش میکند نجسش میکند خبیثش میکند که هر کس طالب باشد میفهمد باطل است میبیند، او کظلمات فی بحر لجّیّ یغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج یده لمیکد یراها به طوری تاریک است که دست خودش را آنجا انسان نمیبیند، هیچ هرّی را از برّی تمیز نمیدهد هرجاییش را بگیری باطل است.
معلوم است خدا است همیشه دینش را قرار داده واضح، ظاهر، آشکار نور علی نور همیشه باطل مانند ظلماتی میماند که در دریایی باشد، موجی بالای آن موج آمده باشد تاریکتر کرده باشد، بالای اینها هم ابری طبق زده باشد که دیگر خیلی زیادتر تاریک کرده باشد ظلماتی بالای ظلماتی، آنقدر تاریک باشد که دستت را نبینی. ملتفت باش انشاءالله و بدان این است دین خدا، حالا آیا خدا رسانیده چنین دینی را و چنین باطلی را حالی تو کرده یا نه؟ انبیاء نمیآیند حق را ظاهر کنند؟ و والله باطل را اظهار میکنند که تو نگیری و اظهار میکنند حق را تا تو عذری نداشته باشی که ندانستم. پس آن کسانی را هم که واداشتهاند برای حفظ دین آنها هم حق را اظهار میکنند باطل را اظهار میکنند. از این است که میفرماید ان لنا فی کل خلف عدولاً
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 497 *»
ینفون عن دیننا تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین و این را ائمه فرمودهاند میفرماید از برای ما در هر عصری در هر خلفی عدولی هستند و از حدیث چنین معلوم میشود که عادلند حقیقتاً چرا که خودشان فرمودهاند عادلند و البته ائمه میدانند کسی که راستی راستی عادل است و آن کسی که جلوه در محراب و منبر میکند در خلوت فسق و فجور میکند، اینجور عادل را حافظ دینش قرار نمیدهد اگر دینش را به دست فاسق فاجری بدهد بر سر دین چه خواهد آورد، دینش را به دست منافقی کافری بدهد با این دین چه خواهد کرد، به جهتی که کسی که منافق است در کسب و کار خودش همیشه صرفه خودش را میخواهد و هویٰ و هوس خودش را ملاحظه میکند دیگر میخواهد موافقت داشته باشد با دین خدا میخواهد مخالفت داشته باشد. خلاصه میفرمایند از برای ما در هر زمانی عدولی چند هستند یعنی در خلوت و در بیرون عادلند، در ظاهرشان و باطنشان عادلند ائمه شهادت بر عدالت آنها میدهند و خدا شهادت بر عدالت آنها میدهد. در هر زمان اگر نباشند چنین کسان که عادل باشند واقعاً و واقعاً عالم باشند؛ علمی دارند اینها که هر کسی که دینی به خود بسته باشد رسواش کنند و اینکه مردم جنگ دارند با اهل حق به جهت این است که اهل حق سيخ زير دم خر میگذارند.
از جمله کارهای اهل حق این است که سيخ زير دم خر میگذارند باز خیال نکنید که اهل حق باید حرف مفت نزنند به کسی بد نگویند با همه صلح داشته باشند، اگر با همه صلح داشته باشیم کار دنیامان بهتر میشود. راست است اینها دخلی به دین ندارد اگر اهل دنیایی برو در خانه سلطان، تو که اهل دنیایی در خانه سلطان چرا نمیروی چرا اسمی از دین و مذهب میبری چرا خود را به خدا میبندی؟ ملتفت باش آن عدول کارشان این است چنانکه میفرمایند ینفون عن دیننا تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین هر معنی که اهل باطل کردهاند که تأویل کردهاند آیه قرآنی را حدیثی را به باطل تأویل کردهاند جاهلی یک صوفی کوفی تأویلی
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 498 *»
کرده باشد، اهل حق آن آیه را یا آن حدیث را به طور حق معنی میکنند پوستش را میکنند و کسی اگر این کار را نکرده باشد کاری به او ندارند. بسیاری که صداشان را باریک میکنند و نرمنرم راه میروند نماز هم میکنند روزه هم میگیرند مردم میگویند این عجب مرد مقدسی است لکن ملتفت باشید که این حیله میکند که دین مردم را خراب کند، هی سکوت میکند فحشش هم بدهند سکوت میکند برای اینکه بگوید فلان دین را باید قبول کرد، این مردم خرپرست میروند تابع همچو خری میشوند. بابا اين میگويد دين سنّی بر حق است و اخلاص به عمر دارد، چشمت را واکن ببين ميان سنّیها واقعاً راستیراستی از اینجور آدمها هستند که گوششان را شل میگیرند توی سرشان هم بزنی هیچ نگویند، پُرند از اینجور مردمان توی یهودیها از اینجور آدمها پُرند. اینها را خدا دلیل و برهان قرار نداده اینها که دلیل نیست برهان نیست، کار اهل حق این است که هر کس حق را به خود ببندد و بیاید دنگی بکوبد و نرمنرم راه رود او را رسوا میکنند، پس انتحال مبطلین و منتحلین را ظاهر میکنند. همچنین یک کسی غلو کرده باشد و پیغمبر را برده باشد به مقام خدایی، امام را برده باشد به مقام پیغمبری، شیعیان را برده باشد به مقام امامت، رسواش میکنند.
دقت کنید انشاءالله ملتفت باشید خدا خدا است وحده لاشریک له هیچ شریکی نه در قول او نه در فعل او نه در چیزی با او نیست. هر کس هر خلقی را بگوید خدا است باطل است، اگر کسی گفت عیسی خدا است کافر است باطل است، همین که آدم خوبی شد خدا نمیشود. عیسی خودش خوب آدمی است، راست، حالا عیسویها گفتند خدا است خیلی بد مردمانی هستند و این را دلیلش را اهل حق میآرند که عیسی کسی است که میخورْد میآشامید تغوط میکرد و خدا نه میخورد و نه میآشامد و نه تغوط میکند. یک کسی میگوید علی خدا است، بله علی خیلی خوب آدمی است اما خدا نیست.
پس خدا خدا است وحده لاشریک له نه محمدی که اول ما خلق الله است خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 499 *»
است نه خلقی دیگر نه این بتهایی که بتپرستان میپرستند. بعد از مرتبه الوهیت مرتبه اول ما خلق الله است و پیغمبر آن کسی است که به فتح الله و به یختم خدا ملک خودش را فتح کرد به وجود مبارک پیغمبر آخرالزمان و ختم کرد به وجود مبارک پیغمبر آخرالزمان. پیغمبر آخرالزمانش قرار داد، بعد از مرتبه الوهیت مرتبه پیغمبر آخرالزمان است، هیچ پیغمبری هیچ امامی خدا نیست حتی حضرت امیر میفرماید انا عبد من عبید محمد حضرت امیر خیلی متشخص است و بس است در تشخص او آنهمه معجزات، پس آنقدر معجزات از او ظاهر شد که گفتند خدا است، از بس کارهای عجیب غریب از او ظاهر شد اسمش شد مظهر العجایب ناد علیاً مظهر العجایب این امر از جانب خدا شد که علی را ندا کن، هیچ امر نیامد از جانب خدا که ناد محمداً مظهر العجایب اما از جانب خدا آمد که ناد علیاً مظهر العجایب او را صدا بزن که مظهر عجایب است و آنقدر عجایب و غرایب از او ظاهر شد که گفتند متشخصتر است از پیغمبر. همچنین باز این حضرت امیر خودش میگوید انا عبد من عبید محمد دیگر محمد چه بود من نمیدانم خود او بهتر میداند خود این علی بهتر میداند خدا بهتر میداند. پس خدا خدا است وحده لاشریک له و غیر از او خدایی نیست بعد از خدا محمد بن عبدالله؟ص؟ اول مخلوقات و اشرف کائنات است و جمیع آنچه خدا میخواهد به این خلق بدهد از حضرت امیرش تا آخر خلق همه را او میدهد به دست پیغمبر، پیغمبر میدهد به دست حضرت امیر. در تمام هزار هزار عالم پیغمبر پیغمبر است و وصیش حضرت امیر است، کلید دنیا و آخرت و جنت و نار را خدا داده به دست محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم. پس واسطه کبری است وسیله اعظم خلق است سبب اعظم اعظم است تمام اسباب به آن سبب بسته شده بلا نسبت يا به نسبت مثل چرخهای ساعت و فنر آن، فنر که زور میزند یکی از این راه میچرخد یکی از آن راه میچرخد جمیع چرخها به کار است اگر آن فنر حرکت کند، و حرکتی برای چرخی نیست اگر فنر نباشد. همینطور والله اگر محمد حرکت ندهد این
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 500 *»
ملک را هیچ چیز حرکت نمیکند پس بکم تحرکت المتحرکات، در زیارت ائمه است که بکم تحرکت المتحرکات و سکنت السواکن هر حرکتکنندهای را شما حرکت میدهید و هرچه ساکن است شما ساکن میکنید چنانکه در بدن شما روحی است، اگر چشم حرکت کند روح حرکت داده چشم را، اگر گوش چیزی میشنود گوش را روح حرکت داده، اگر زبان حرکت کند روح حرکت داده زبان را، اگر دست چیزی میدهد و میگیرد روح حرکت داده، اگر پا حرکت میکند روح حرکت داده آن را.
پس ملتفت باشید آن سبب اعظم اعظم و آن فنر اول اولی که آنطرفش دیگر هیچ نیست آن طرفش لایسبقه سابق و لایفوقه فائق و لایلحقه لاحق این است سبب کل که وقتی حرکت کرد جمیع افلاک حرکت میکند، جمیع دنیا و آخرت و جن و انس حرکت میکند، هرجا را بخواهند ساکن کنند میکنند. آیا نشنیدهاید در خصوص زلزله میپرسند سبب زلزله چیست؟ در جواب میفرمایند از برای زمین رگهاست که متصل است به کوهی که آن کوه را کوه قافش میگویند، و سر جمیع این رگها توی دست امام است، امام هرجا را بخواهد که زلزله کند ریسمان آن سمت را میکشد آن سمت حرکت میکند باقی جاها در سر جای خودش ساکن میماند. پس بدانید جمیع حرکت این زمین و آسمان به دست امام است. آسمانها هم رگها دارد آنها را هم جوری حرکت میدهند که از این راه میگردد از آن راه نمیگردد بعینه مثل فنر ساعت پس آن فنر اول حرکت میدهد جمیع چرخها را، در قرآن هست که اشرقت الارض بنور ربها و در زیارت جامعه میخوانی و زيارت جامعه زيارتی است که سنّیها آن را وانمیزنند اگرچه منّیها دارند وامیزنند و این زیارت آن زیارتی است که از عهد حضرت امام علینقی صلوات الله علیه تا حال در حرمها روی تختهها نوشتهاند و تمام شیعیان آمدهاند و رفتهاند و خواندهاند در این مدت این زیارت در مشاهد مشرفه بوده، از علماء و حکماء آمدهاند و خواندهاند، در تختهها دیدهاند و صداشان را همه به زیارت بلند کردهاند و خواندهاند، احدی تا حال منکر نتوانسته بشود. حالا این
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 501 *»
آخوند پوزو برمیخیزد که این زیارت نمیدانم چطور است، چرا که شیخیها میخوانند و شیخ مرحوم شرح برای این زیارت نوشتهاند و حال آنکه این زیارت جامعه مخصوص شیخ مرحوم نبود که تو بگویی مال شیخیها است. آخوند ملامحمدباقر* مجلسی شرح کرده اینزیارت را. خلاصه در همین زیارت جامعه است و اشرقت الارض بنورکم جمیع زمین روشن است به نور شما، جمیع زمین به نور ایشان برپا است. پس ایشانند خلفای خدا و اولیای خدا اشهد ان علیاً و الائمة من ولده خلفاء الله و اولیاء الله پس نعمتهایی که خدا میخواهد به خلق خود بدهد اولیاء النعم ایشانند چنانکه به واسطه زارعین خدا گندم و جو و برنج به مردم میدهد، تمام نعمتها را به واسطه محمد و آلمحمد سلام الله علیهم به مردم میرساند. پس تمام آنچه را خدا خواسته باشد به این خلق بدهد تمامش را از دست محمد و آلمحمد میدهد. فکر کنید ببینید غیر از این هم نمیشود، منّی هرچه میخواهد بگوید، شیطان همجنسهای خودش را و تخمهای شیطان را همراه خودش میخواهد ببرد ببرد. جمیع آنچه به خلق باید برسد آیا نه این است که مخلوقی است به مخلوقی باید برسد؟ به هیچ مخلوقی خدا نمیخواهد ذاتش را بدهد و بخوراند و بپوشاند آنچه خدا به خلق میدهد یا غذا است یا آب است یا لباس است، غذا حبوب است گوشت است گندم است برنج است، خلق میکند تمام آنچه را خدا به تمام خلق داده و میدهد، مخلوقی است به مخلوقی میدهد، رزق چیزی است در ملک خدا، خدا خلقش باید بکند قوتی به خلق میدهد این قوت چیزی است در ملک خدا، مفرّحی، دوائی، مقوّیی میخورند خدا قوت میدهد. نه این است که ذاتش را به خلق خود میدهد. پس تمام آنچه را که به خلق هزار هزار عالم میرسد آن را دادهاند به دست ایشان، ایشانند خزینههای خدا ایشانند خزینهداران علم خدا. باز در همین زیارتها هست و فرمایش میفرمایند خزنة لعلمه ایشانند خزینههای خدا ایشانند انبارداران خدا، خزانهداران خدا. جمیع آنچه خلق میخواهند و به ایشان میرسد به توسط
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 502 *»
ایشان است، ایشانند آن سبب اول، ایشانند آن حرکت اول، ایشانند آن فنر اول که تمام چرخها را میگردانند و تمام این ملک را حرکت میدهند معذلک خدا نیستند. این آفتاب را هفتاد هزار ملک میکشند میبرند، آنقدر قوت دارند که آفتاب را هم میبرند خدا هم نیستند، چه عیب دارد ملکها هم به امر امیرالمؤمنین بکنند این کار را، حالا جلدی به این امیرالمؤمنین خدا نمیشود. پس ملائکه [حفظ] میکنند جمیع چیزها را و خدا پیش و پس میکند و له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله ملائکه چندی همراه انسان و همراه جمیع چیزها هستند، از پیش رو و از پشت سر همراه آن چیز هستند که حفظ میکنند او را از امر خدا، و الا خلق از هم میپاشند. وقتی میخواهد خدا حفظ کند مردم را، ملائکه را وامیدارد که آنها حفظ میکنند و این ملائکه هیچکدام خدا نیستند، خدا حولشان داده قوتشان داده کارها میکنند به حول و قوه خدا. عرض میکنم که جمیع ملائکه که جمیع ملک را حفظ میکنند جمیع اینها صادرند از امر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. میفرماید ملکی قدم از قدم برنمیدارد مگر به اذن من مگر به امر من، ایشان سبب اولند سبب اول که شدند دیگر حالا خدا میخواهد به کسی بگوید برو فلان جا یا بیا پیش من هرچه میخواهد بگوید به زبان محمد میگوید او هم میرود، خدمتش که رسید پیش خدا رفته. باری ملتفتش باشید باز هیچ منظورم اینها نبود، دیگر افتاد و گفتم.
منظور این است که خدا از روی تدبیر پیغمبری آفرید و این پیغمبر را بر جمیع عالمین که خلق کرده پیغمبر کرده و در جمیع این عالمین که خودش رب آن عالمین است او را پیغمبر قرار داده و گفته تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً پس این پیغمبر معصوم است پس پیغمبر صادق است این پیغمبر میتواند پیغمبری کند پس میتواند امر خدا را برساند و اینهایی که عرض میکنم ظاهرش خیلی سهل است لکن مطلب خیلی بزرگی است. دیروز عنوانی کردم و این تتمه همان است نهایت به زبانی دیگر.
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 503 *»
ملتفت باشید انشاءالله، عرض میکنم جمیع طایفههایی که به پیغمبری و به اهل حقی اعتقاد دارند میگویند آن کسی که از جانب خدا میآید باید صادق باشد در وقت اداء، اگر احتمال بدهم که دروغ میگوید نمیتوانم به او ایمان بیارم. پس صداقت پیغمبر از برای این است که امت مطمئن باشند به امر و نهی او، هرچه میگوید بکنید بدانند راست میگوید، خاطرجمع باشند که راست میگوید و از جانب خدا است هرچه را میگوید ترک کنید بدانند راست میگوید و از جانب خدا میگوید، پس صادق باید باشد پیغمبر.
باز ملتفت باشید پیغمبر باید سهو نداشته باشد نسیان نداشته باشد پیغامی که به او میدهند ببرد برساند یادش نرود به هرطور باشد برساند و اگر غیر از اینطور باشد حجت خدا تمام نیست. فکر کنید ببینید در صورتی که باقی مردم هم قول پیغمبر را بگیرند و سهو نداشته باشند و یادشان نرود، آنوقت به آن چیزی که خدا اراده کرده میتوانند برسند و غیر از آن پیغمبر مردمی دیگر که هستند همه سهو دارند همه نسیان دارند، مع ذلک ببینید خدا دینش را چطور اظهار کرده که حجتی برای احدی نگذارده.
پس ملتفت باشید انشاءالله و بدانید که حجتهای خدا دین خدا را حفظ میکنند اگرچه مردم ندانند چهجور حفظ میکنند. شبان باید شبانی خود را بکند اگرچه گوسفندان ندانند این سمتشان برای چه برد آن سمتشان برای چه برد، چرا یکوقتی ساکنشان کرد در جایی، چرا یکوقتی بردشان در جایی دیگر. پس انشاءالله بدانید که ایشانند راعیان خلق ایشانند شبان خلق ایشانند فرمان خدا در میان خلق ایشانند فرمانفرمای خلق، هرجوری مصلحت دانستند امر خدا را واضح میکنند آشکار میکنند.
انشاءالله ملتفت باش پس هرجایی را که میبینی حرفشان محض ادعا است و دلیل ندارند بدانید این دین خدا نیست، خدا چنین قرار داده هرجا حرف بزنند برهان داشته باشند قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین اگر راست میگویید دلیل و برهانتان را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 504 *»
بیارید اگر دلیل داری بیاور که من بدانم راست میگویی، هرچه محض ادعا است خدا دروغش گفته. ملتفت باش پس هر کس که در دین و مذهب خود دلیل ندارد برهان ندارد، دروغگو است. اینها را عبرت بگیرید اینها را شوخی نمیکنند و میگویند. شما بدانید خیلی از شوخیها نصفش جدی است. يک وقتی عمروعاص ـــ و اين ملعون خيلی تدبير و حيله داشت ــ یکوقتی گفت یک حرفی میزنم نه خدا گفته نه رسول خدا گفته! گفتند چه چیز است گفت هر کس زبانش به سر بینیش میرسد اهل بهشت است این را نه خدا گفته نه رسول خدا گفته، این را که گفت دید همه مردم زبانها را کشیدهاند رو به بینیهاشان، به معاویه هم گفته بود که من همچو چیزی میخواهم بگویم، نگاه کرد دید که معاویه هم از آن زیرها زبانش را درآورده میخواهد به بینیش برساند. حالا این مردم والله همینجور خرند شما کاری کنید که بیدار باشید اگر بیدار نیستید بیدارتان میکنم. وقتی میپرسی فلان مطلب را فلان ادعا را به چه دلیل میگویی جواب میگوید همه مطالب که آیه قرآن ندارد همه مطالب که حدیث ندارد. مردکه مطلبی که آیه قرآن ندارد حدیث ندارد، قول عمروعاص است. خدا نگفته پیغمبر خدا نگفته، ای بیمروت ای بیدین ای بیمذهب ای مردمان خری که چیزی براتان میگویند که نه آیه دارد و نه حدیث و قبول میکنید، و همینطور صریح در کتابش مینویسد کتابش را برای من هم آوردند، نوشته این مطلب را که دلیلی از ظاهر قرآن ندارد، دلیل این از باطن قرآن است.
و شما انشاءالله ملتفت باشيد شيخ مرحوم نقل کردهاند از طايفهای از صوفيه که میخواستهاند بیريشبازی کنند و لواط کنند پس تدبيری خواستند بکنند که به استراحت بچهبازیشان را بکنند آمدند و از برای خود تراشيدند که بسياری از مطالب هست که در ظاهر آيه قرآن نيست، در باطن قرآن هست آن را اهل باطن میفهمند شما عقلتان نمیرسد آنها چه چيز است. يکی از آنها اين است که پسرها را عقد کنند، صداق برای آنها قرار بدهند، زنشان باشد که هرچه لواط میخواهد بکند. به کدام آيه؟
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 505 *»
به اين آيه که يزوّجهم ذکراناً و اناثاً هرچه آن ملّا میگويد که آيه اين معنيش نيست میگويد تو نمیفهمی اين باطنش است و عرض کردم اين چيزی است که شيخ مرحوم نقل میکند از طايفه صوفيه که يک وقتی بودهاند و بسا آنها حالا هم پيدا نمیشوند و حالا طوری شده که آدم تا چشمش میبیند در دنیا از این تاتورهها پر شده. بله، دلیل فلان مطلب توحید خدا است، بابا دلیل توحید دلیلهای خدایی است دلیل رسالت دلیلهای رسالت است دلیل امامت دلیلهای امامت است دلیل تشیع زیر پای امامت افتاده است. تو حالا مطلبی را که از برای تشیع است آیه الوهیت دلیل میآری که این باطن است و من فهمیدهام این را و مردم دیگر نفهمیدهاند؟ من هم خوب میدانم که تو باطلی، و اینها را به همه باطلها میگویم، ما با همه باطلها جنگ داریم.
باری منظور این است که دین این خدا خیلی محکم است و ظاهر، ببین چیزی باشد که مانند چراغی باشد که بر روی آن آفتابی باشد بر روی آن آفتاب آفتابی دیگر باشد، اینها را برده باشند بالای آن عمارتی گذارده باشند که اذن الله انترفع خدا اذن داده آن خانهها رفیعالشأن باشند اذن داده انبیاء بیایند مسلط باشند، انبیاء مقهور و مغلوب نمیشوند یعنی به دلیل و برهان، و الا به جهت ظاهر همیشه اهل حق مغلوب و مقهور بودهاند و هستند لکن دلیل و برهانشان مانند مشکاتی است که در آن چراغی و مردنگی باشد و روشن و نور علی نور باشد. پس هر دینی که دلیل دارد برهان دارد و دلیل و برهانش را هم وقتی میپرسی کجا است میگوید قل آلله اذن لکم دلیل را اگر خدا گفته توی این قرآن است اگر پیغمبرش گفته توی حدیث پیغمبر است. پس از اهل باطل که میپرسی این ادعائی که میکنی در کجا است میگوید بله در ظاهر قرآن نیست! میگویم حالا که در ظاهر قرآن نیست تو کافری تو ملحدی تو مردم را خواستهای گول بزنی، منتحلی و خواستهای مردم را گمراه کنی.
دیگر امری بزرگتر گمان مکن از نبوت پیغمبر آخرالزمان چرا که از آدم گرفته تا نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و تمام صد و بیست و چهار هزار پیغمبر جمیعاً
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 506 *»
مقدمةالجیش پیغمبر آخرالزمان بودهاند همه آمده بودند عهد ولایت و نبوت او را از مردم بگیرند همه نوکر او بودند پس همه آمدند همه خبر دادند و دیدید که چطور در این دنیا ظاهر شد. مردی بود آمد و معجزهای آورد و پیغمبری خود را که ادعا کرده بود اثباتش کرد دیگر چیزی دلیل ندارد و برهان ندارد، من اینطور میفهمم، این از جانب خدا نیست. بله امری است سرّی است! هر امری باشد دلیل میخواهد برهان میخواهد دیگر پیغمبر بیاید ادعا کند که من مرد متشخصی هستم مرد بزرگی هستم از جای بزرگی آمدهام چون من آمدهام از جانب بزرگی، پس شما بیدلیل از من قبول کنید. اگر پیغمبر آمده بود و اینطور گفته بود پیغمبر نبود. از جای بزرگی آمده بود و کار بزرگی دستش بود، از کارهای بزرگی که کرده بود یکی این بود که درس نخوانده بود خط ننوشته بود، بیاید چنین قرآنی بیارد خبرها در آن بدهد در قرآنش هم پوستکنده بگوید اگر جن و انس جمع شوند که مثل این قرآن را بیارند نمیتوانند بیارند مثل یک سورهاش را نمیتوانند بیارند مثل یک حکایتش را نمیتوانند بیارند و در این قرآن خبر داده از زمان آدم و از پیش از زمان آدم تا زمان خودش از نوح، از ابراهیم از موسی از عیسی و خودش در این زمان واقع شده بود و این خبرها را داد و نوع این خبرها را که داد در سایر تواریخ و در تورات و انجیل همان طورها بود که خبر داده بود و از بعد از خودش خبر داده، و از جمله آن خبرها آن چیزیش که به کارتان میآید این است که خبر داد که بعد از من هیچکس پیغمبر نخواهد شد، خوب چه میدانست که پیغمبری نخواهد آمد اگر این عالم به غیب نبود چطور میتوانست همچو خبری بدهد، در زمان خودش که دیدید کسی نیامد بعد هم که هنوز پیغمبری نیامده است، بعضی منّیها پيدا شدهاند که میگویند لایعلم الغیب الا الله غیر از خدا کسی غیب نمیداند بله راست است خدا است عالم به غیب خدا خالق است خدا رازق است خدا محیی است خدا ممیت است خدا عالم است خدا قادر است خدا حکیم است، لا قادر الا الله راست است اما حالا آیا من نمیتوانم دستم را حرکت بدهم که
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 507 *»
قادری بهجز خدا نیست؟ نه، بلکه همین که من دستم را حرکت دادم معلوم شد خدا قادر است و قدرت به من داده و قادری بهجز خدا نیست حالا چون لایعلم الغیب الا الله آیا دیگر هیچکس غیب نمیداند؟ عجب، عجب، اغلب معجزات ائمه چیزهایی است که از غیب خبر میدادند، خیلی معجزات انبیاء اخبار به غیب است، صریح آیه قرآن است که عیسی خبر میداد از ما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم حالا این لایعلم الغیب الا الله را که تو دلیل میآری، عیسی چطور غیب میدانست و صریح همین قرآن است که غیب میدانست.
پس لایعلم الغیب الا الله حق است و صدق، لکن علمش را تعلیم میکند به پیغمبر خودش، هیچکس هیچ نمیداند هر کس هرچه میداند خدا تعلیم او کرده است، پس غیب را امام نمیداند یعنیچه؟ والله پیغمبر همهچیز میداند به جهت آنکه خدا جمیع آنچه بوده در ملکش به طور اجمال و تفصیل همه را در این قرآن گفته و صریحاً این را گفته که لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین نهایت جوری گفته که پیغمبر میفهمد و من و تو نمیفهمیم. پس به وحی همه چیزها در این قرآن هست به طور رمز است و اجمال است مثل اینکه الم، الف یعنی چه؟ تو نمیفهمی، لام یعنی چه؟ تو نمیفهمی، میم یعنیچه؟ اینها را خدا میدانست تعلیم به پیغمبر کرد و در این قرآن خبر داد که هیچ تری نیست، هیچ خشکی نیست مگر اینکه در این قرآن هست. پس هیچ شهاده و غیبی نیست هیچ مسأله فقاهتی و حکمتی نیست مگر اینکه در این کتاب هست فیه تبیان کل شیء و این قرآن وحی شده است بر پیغمبر؟ص؟ حالا آیا وحی شده لفظ بیمعنی؟ آیا خدا همچو کاری میکند که لفظ بیمعنی را بفرستد پیش پیغمبرش که تو معنی آن را ندان و همین لفظ را بدان یا معنیش را من پیش خودم نگاه داشتهام تو مدان، خدا چنین کاری نمیکند.
پس بدانید انشاء الله که جمیع چیـزها در این قرآن هست فیه تبیــان کل شیء و هرجا هر حکمی هر غیبی هر شهادهای هرچه هست تمامش را خدا تعلیم پیغمبر
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 508 *»
کرده؟ص؟ ، هیچ طوری هم نمیشود که جمیع چیزها را پیغمبر بداند به تعلیم خدا. پس بدانید ایشانند قائمان مقام خدا در اداء، هرچه را به هر که میخواهند میدهند پس اولیاء نعم ایشانند و از جمله کارهای بزرگ ائمه این است که دین و مذهب منتشر کنند، مردم خیال میکنند که کار بزرگشان تصرف در کون است، شما انشاءالله چرت نزنید فکر کنید میفرماید ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون فایده این زمین و آسمان و دنیا و آخرت، فایده خلقت همه انبیاء این است که مردم عبادت کنند معرفت هم داشته باشند. پس کار بزرگ ائمه انتشار دین و مذهب است کار بزرگشان گردانیدن آسمان و نگاهداشتن زمین نیست اگرچه آسمان را میگردانند اگرچه زمین را نگاه میدارند، اینها را میکنند برای چه؟ برای اینکه مؤمنی روی زمین باشد دین خدا روی زمین باشد. اگر لمحهای اگر طرفةالعینی دین روی زمین نباشد زمین خسف میشود اگر لمحهای حقی در روی زمین نباشد و زیر این آسمان نباشد آسمان خراب میشود. پس بدان تا خدا خلق را خلق میکند تا این آسمان را میگرداند تا این زمین را برقرار میگذارد، بدان یک اهل حقی که با دلیل و برهان حرف بزند لامحاله روی زمین هستند، آنها امرشان مشتبه نخواهد شد. کسی که دلیل ندارد برهان ندارد، و دلیل و برهانش همه همین است که انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون، از یهودی بپرسی چرا یهودی هستی میگوید پدرم یهودی است، مادرم یهودی است من هم یهودی شدم. از نصاری بپرسی همینطور از سنّیها همینطور، خیلی از عوام خودمان همینطور. خدا قرارش این است که پیغمبران را میفرستد با معجزه، با دلیل، با برهان، قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین برهان را دلیل راستی قرار داده، نداشتن دلیل و برهان را دلیل کذب قرار داده دیگر اگر دلیل هم بیارند و دلیلش باطل باشد دیگر ضایعتر میشود ظلمات بعضها فوق بعض است.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 509 *»
موعظه سیام (دوشنبه / سلخ ماه مبارک رمضان 1297)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدللّٰه ربّ العالمین و الصلوة و السّلام علیٰ سیّدنا و نبینا محمّد و آله الطیبین الطاهرینݡ
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم و مخالفیهم و مبغضیهم و غاصبی حقوقهم و ناصبی شیعتهم
من الجنّ و الانس من الاولین و الآخرین الیٰ یوم الدینݡ.
خداوند عالم در کتاب مبارک خود میفرماید:
اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح في زجاجة الزجاجة كأنها كوكب درّي يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية يكاد زيتها يضيء و لو لمتمسسه نار نور علي نور يهدي اللّه لنوره من يشاء و يضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بكلّ شيء عليم.
مکرر عرض کردم که خداوند عالم چون خلق را از برای شناختن خود و از برای بندگی خود آفریده بود، از این جهت خود را از برای خلق تعریف فرمود و خود را به خلق شناسانید و از این جهت شریعت خود را به خلق تعلیم کرد. از این است که میفرماید ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون میفرماید من خلق نکردم جن و انس را مگر از برای همینکار که مرا عبادت کنند نوکر من باشند مرا بشناسند. و معلوم است اگر نشناسند او را نمیتوانند عبادت بکنند. دیگر اگر کسی اینها را هم ملتفت باشد خیلی به هیجان میآید خدای نشناخته را چطور میشود عبادت کرد؟ مکرر عرض کردهام شما گول این مردم را مخورید، اینها دینشان و مذهبشان اینجور است که هر بچهای در هر دینی که متولد شد بزرگ که شد همان دین را داشته باشد، بچهای که در میان یهود متولد شد بزرگ شد یهودی میشود بچهای که میان نصاری متولد شد وقتی بزرگ شد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 510 *»
نصاری است بچهای که در میان گبرها متولد شد وقتی بزرگ شد گبر میشود و هکذا در هر طایفهای که بروی این است دینشان و مذهبشان. سنّیها، منّیها همينطور.
انشاءالله فکر کنید ببینید خدای نشناخته را چطور میشود عبادت کرد بخواهی خدمت کنی به یک شخصی، نوکری شخصی را بکنی اگر او را نشناسی خانه او را ندانی، به در خانه او نروی از او نپرسی که چهکار میخواهی بکنم چهکار نکنم، نمیتوانی نوکری او را بکنی. حالا خدای نشناخته را چطور میشود عبادت کرد؟ اگر فکر کنید خواهید یافت چه بسیار مردم ضرب ضربوا خوب یاد گرفتهاند، چه بسیار مردم که تفسیر قرآن نوشتهاند، مردکه سنّی است برداشته شرح کشاف نوشته، سنّی هم هست. شما ببینید اگر کسی خدا را بشناسد نمیشود از رسول خدا اعراض کند، اگر کسی رسول خدا را بشناسد نمیشود از ولیّ او اعراض کند. اغلب اغلب مردم چه عمامهای چه کلاهی اغلب مردم مگر اهل حق که اینطور نیستند دیگر اغلب مردم هیچ فکر نمیکنند که خدایی که من نمیشناسمش چطور عبادتش را بکنم. شما مباشید مثل این مردم، حالا الحمدلله توی شیعه بزرگ شدهایم خودمان هم حالا شیعهایم، حالا فکر کنید آیا همه همین است که انا وجدنا آباءنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون خدا توبیخ و سرزنش میکند کفار و منافقین را که وقتی به آنها بگویی که دینتان چیست مذهبتان چیست میگویند هر طوری یافتیم آباء خود را به هر طریقهای به هر دینی که آنها بودهاند ما هم اقتدا به آنها میکنیم، این دلیل نیست.
پس ملتفت باشید انشاءالله، پس عرض میکنم که بدانید خداوند عالم خود را تعریف نکرد مگر به زبان پیغمبران خودش، من خیلی سعی میکنم مطلبهای بسیار بلند را به زبان بسیار ملایم عرض میکنم که کسی نتواند خدشهای بگیرد، این مطلب بسیار بلند است زبان ملایمش را عرض میکنم. عرض میکنم که هیچکس از پیش خدا نیامده مگر پیغمبران، کسی دیگر غیر از پیغمبران خبر ندارد. پس بدانید خدا خودش را نستوده و تعریف نکرده مگر به زبان پیغمبران و همچنین رضا و غضب خود
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 511 *»
را به خلق نگفته مگر به زبان پیغمبران، هر کس بگوید من پیغمبر نیستم از پیغمبری هم روایت نمیکنم لکن میدانم خدا چه خواسته، در همه این دینها مردود است. خدا خود را نستوده مگر از زبان پیغمبران. تو انشاءالله میدانی که خدا برای پیغمبران هم با زبان خودش حرف زده زبان خدا هم غیر از خدا است مثل اینکه زبان شما غیر از شما است. برای پیغمبران حرف زده به زبانی از جنس زبان آنها، در لباسی از جنس آنها، پس آنی هم که در میان پیغمبران حرف زده ذات خدا نیست، کسی میتواند از خدا بگیرد که متصل باشد به نور خدا، و اول ما خلق الله چون متصل است به نور خدا و به قدرت خدا و به مشیت خدا چون اول ما خلق الله شد میتواند از خدا بگیرد، دیگر هر کس که اول نیست بیواسطه نمیتواند از خدا بگیرد و لامحاله واسطه میخواهد.
خداوند عالم پیغمبر خودمان را؟ص؟ پیغمبر آخرالزمان کرد او را پیغمبر جمیع خلق کرد والله پیغمبر است بر آدم، بر نوح، بر ابراهیم، بر موسی، بر عیسی، آنها خودشان پیغمبری نبودند که از خدا بتوانند بگیرند، اول ما خلق الله نبودند. این پیغمبر است که خدا درباره او فرموده تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً پس پیغمبری که اول ما خلق الله است او متصل است به خدا و نور خدا و او میتواند بگیرد از خدا و هر کس در آن درجه نیست، اگر این چیزی به دستش میدهد دارد نمیدهد ندارد. این است که درباره ائمه طاهرین میخوانی لایسبقه سابق شما را خدا به یک مقامی رسانده که هیچ سبقتگیرندهای به این مقام نرسیده بعد از این هم هیچکس نمیرسد لایلحقه لاحق آن مقام مخصوص شما است صلوات الله علیهم. ایشانند اول ما خلق الله ایشانند قائمان مقام خدا ایشانند آنانی که خدا آسمان و زمین را مملو کرده به ایشان، و در هر مکانی ظاهر کرده ایشان را در هر عالمی به طور آن عالم و به لباس اهل آن عالم، انما انا بشر مثلکم اگر لباسی پیغمبر نگیرد همجنس لباس مردم، او را نمیبینند. اگر حرف نزند جور مردم، مردم نمیشنوند از او. لابد است ناچار است که لباسی بگیرد که رنگ داشته باشد شکل داشته باشد. چه بسیار مردم که پیغمبر را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 512 *»
خیال میکنند که همان یک ذرع و نیم قد بود و چندی در دنیا بود و از دنیا رفت، و این از جهتی است که پیغمبر را نمیشناسند خدا را نمیشناسند. والله اگر کسی خدا را بشناسد پیغمبر را میشناسد به شرطی که شما فکرش باشید.
حالا میبینی حقیقت این مطلب را نمیدانی و نمیتوانی بفهمی، بدان یک کسی هست که میداند برو بپرس از او. آن خدایی که خدای پیغمبران است و خالق زمین و آسمان است پیغمبران را فرستاده، هر کس که او را شناخت لامحاله پیغمبرش را میشناسد، هر کس پیغمبرش را شناخت لامحاله او را میشناسد، هر کس ولیّ او را شناخت پیغمبر را میشناسد. از این است که فرمودند در زمان غیبت در زمانی که خیال میکنند مردم که متحیرند و در حقیقت متحیر نیستند، خیال میکنند متحیرند میفرمایند در زمان غیبت بخوانید این دعا را، واقعاً هم باید خواند اللهم عرّفنی نفسک خدایا خودت را به من بشناسان که اگر تو خودت را به من نشناسانی پیغمبرت را من نمیشناسم باز میگوید اللهم عرّفنی رسولک فانک ان لمتعرّفنی رسولک لماعرف حجتک خدایا رسولت را به من بشناسان که اگر رسولت را به من نشناسانی ولیّت را و حجتت را نمیشناسم امام را نمیشناسم. اللهم عرّفنی حجتک خدایا حجتت را به من بشناسان ولیّت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی ضللت عن دینی از دینم گمراه میشوم. کسی امام زمانش را اگر شناخت پیغمبر را میشناسد خدا را میشناسد، دین دارد، عملهاش روح دارد زنده است. کسی اگر این پیغمبر را نشناخت خدا را نشناخته اگرچه نماز بکند روزه بگیرد، بیمصرف است. ضالند، گمراهند. در گمراهی دیدهاند پدرهاشان را مادرهاشان را به راه و رسم آنها راه میروند.
یکخورده به فکر بیفتید که این چه جور وضع است چه جور حرفی است این چه مطلبی است که خدا اگر خودش را به کسی بشناساند لامحاله پیغمبرش را میشناساند، اگر پیغمبرش را به کسی شناسانید لامحاله حجتش را میشناساند،
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 513 *»
اینها همه به هم بسته است هر کدام را نشناخت باقی را نمیشناسد و هرکدام را که نشناخت این نمازها و روزهها بیمصرف خواهد شد و قدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباءً منثوراً جهال مغرور میشوند میبینند ماه مبارک در مسجدها صداها بلند است خیال میکنند اینها مصرفی دارد براشان، والله اگر بروی در مسجدهای سنّیها هم این صداها بلند است و خدا میفرماید ما کان صلوتهم عند البیت الا مکاء و تصدیة کسی اگر برود به مکه تعجب میکند میبیند اینهمه جمعیت در آن بیابان به طوری که کأنه بیابان دارد حرکت میکند این را که میبیند اینهمه لبیک لبیک میگویند خیال میکند اینها حاجیند، و خدا میفرماید که ما کان صلوتهم عند البیت الا مکاء و تصدیة بعضیش تقتقی است که دست را به هم بزنی صدا کند یا سوتی است که صفيری باشد که الاغ را به آن آب میدهند، صداهای مردم صداهای دستهاشان است که به هم میخورد، لبیک نمیگویند سعدیک نمیگویند.
حضرت صادق حج کردند ابوبصیر خدمت حضرت بود و کور هم بود و نشسته بود در گوشهای دید خیلی غوغا و ضوضاء بلند است عرض کرد امسال عجب غوغا و ضوضائی است چقدر حاج امسال آمدهاند حضرت جوابش فرمودند بله صدا خیلی است غوغا و ضوضاء و ضجیج بسیار است اما حاج کم است. ابوبصیر تعجب کرد که اینهمه یا الله یا الله و اینهمه لبیک لبیک، باز حاج کم است؟ خیلی تعجب کرد از این حرف، فرمودند تعجب میکنی از اینکه میگویم حاج کم است آیا میخواهی ببینی حاج کم است؟ عرض کرد بلی حضرت دستی کشیدند بر چشمهاش، چشمهاش واشد نگاه کرد میگوید دیدم یکپاره خنزیری يکپاره سگ و خوکی يکپاره خرس و گربه و موشی را که اين حيوانات دارند وقوق میکنند، نگاه کردم ديدم حضرت صادق است به صورت خود، خودم هم به صورت خودم هستم، شترم هم به صورت خودش است، شتر حضرت صادق هم به صورت خودش است و معلوم میشود که شترهای آن سنّیها هم به شکل شتر نبودند میگويد ديدم من و حضرت
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 514 *»
صادق و شترهامان بر شکل خودند باقی مردم همه به شکل حيوانات و سگ و خوک و خر و خرس بودند همه شکلهاشان تغيير کرده بود. باری ذکر یارب یارب ذکر لبیک لبیک زیاد بود اما حاج کم بود. قالت الاعراب آمنا ادعای ایمان خیلی کردند اعراب آمدند خدمت پیغمبر که تو هرچه گفتی ما شنیدیم اطاعت کردیم نماز کردیم روزه گرفتیم حج کردیم، خواستند منّتی دوش پیغمبر گذارند آیه نازل شد که قل لمتؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا بگوييد اسلام آوردهایم، این راست است و لمّایدخل الایمان فی قلوبکم هنوز که خدایی شما نشناختهاید دینی راه نبردهاید، از راه ترس و از روی طمع اطاعت من کردهاید، این ایمان نیست، اسلام است.
انشاء الله یادتان نرود این دو کلمه، عرض میکنم که بدان مادامی که خدایی خیال میکنید میشناسید و پیغمبرش را نمیشناسی بدان خدا نشناختهای، مادامی که پیغمبری خیال میکنی میشناسی و امیرالمؤمنین را نمیشناسی پیغمبر نشناختهای، شرط شناختن پیغمبر شناختن امیرالمؤمنین است اگر گفتی میشود ابابکر باشد خلیفه پیغمبر، بدان پیغمبر نشناختهای. پس تا ببینی این سه را با هم، که هر وقت نگاه کنی به یکجا و میبینی امیرالمؤمنین را و پیغمبر را و خدا را، آن وقت امیرالمؤمنینش امیرالمؤمنین است و پیغمبرش پیغمبر است و خداش خدا است. چه بسیار از دعاها و زیارتها هست که در آنها باید بخوانی اللهم انی اتوجه الیک بمحمد و آلمحمد خدایا من توجه میکنم به تو هر وقت میخواهم [توجه] بکنم رو به محمد و آلمحمد میکنم دیگر راه مسدود است. به بالای بام که میخواهی بروی راهش پله است و نردبان، راهی دیگر بخواهی برای بالای بام راهی دیگر نیست. همینطور رو به این خدا بخواهی بروی راهش محمد است و آلمحمد صلوات الله علیهم و اگر از این راه نروی و خیال کنی که گفتم یا الله و آن خدایی که خالق آسمان و زمین است میخوانم، بدان نفهمیدهای و حرفی زدهای، آن خدا نیست آن هوای تو است. خدا آن است که پیغمبرش همراهش باشد ان الذین یریدون انیفرّقوا بین الله و رسله و یقولون
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 515 *»
نؤمن ببعض و نکفر ببعض میان خدا و پیغمبر نمیشود جدایی انداخت، لا اله الا الله را دو کلمهاش را بگویی دو کلمهاش را نگویی نمیشود، خیال کنی خدا را در گوشهای نشسته پیغمبرش را میفرستد جایی دیگر، بدان میان خدا و ایشان اینجور نیست که این را جدا کنی از خدا باید همین که پیغمبر را میبینی این را نبینی خدا را ببینی چرا که پیغمبر رخساره خدا است، زبان خدا است زبانش زبان خدا است بیانش بیان خدا است کلامش کلام خدا است روحش روح خدا است نفخت فیه من روحی در خصوص آدم میفرماید هر وقت روح خودم را دمیدم در بدن آدم فقعوا له ساجدین روح خدا همین که دمیده شد در بدنی، جمیع خلق باید کرنش کنند جمیع خلق باید سجده کنند در نزد آن روح.
ملتفت باشید انشاءالله میانه خدا و رسول هیچ جدایی نیست، همینطور میانه رسول و خدا و علی هیچ جدایی نیست این سهتا جدا جدا نیستند الحق مع علی و علی مع الحق یدور معه حیثما دار حق با علی است و علی با حق است هرجا علی برود حق آنجا است هرجا بیاید حق آنجا است، در چند جای قرآن است ان الله مع المتقین، ان الله لمع المحسنین، ان الله مع الصابرین و به اتفاق شیعه و سنّی ائمه طاهرین سلام الله علیهم متقی بودند، محسن بودند، صابر بودند. جمیع صفات خیر پیش ایشان بود ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه پس ملتفت باشید که خدا با ایشان است خدا با فاسقین نیست الله ولیّ الذین آمنوا خدا ولیّ و دوست و همراه کسانی است که ایمان دارند الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات، ان الله مولی الذین آمنوا و ان الکافرین لا مولی لهم کافرین خدا مولاشان نیست، مولایی هم دارند مولاشان شیطان است.
باری پس بدانید که خدا شناخته نخواهد شد مگر به شناختن پیغمبر و آلپیغمبر، هر کس ایشان را نشناسد بدانید خدا را نمیشناسد هر کس ایشان را
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 516 *»
شناخت خدا را شناخته چرا که ایشانند قائمان مقام خدا در اداء، میفرماید حضرت امیر در صفت پیغمبر؟ص؟ اقامه مقامه فی سائر عوالمه فی الاداء خدا قائممقام خود کرد پیغمبر را در جمیع عالمینش، عالمینی که خدا رب آن عالمین است تبارک الذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً در جمیع عالمین خدا پیغمبر را نذیر و پیغمبر کرده و در جمیع عالمین به لباس اهل آن عالم به زبان اهل آن عالم پیغمبری کرد و میکند، به طوری که اهل آن عالم نتوانند رد کنند و بگویند خدایا ما ندیدیم کسی را، از این جهت گمراه ماندیم. و باز فکر کنید که اگر خدا باکش نبود که بندگان او گمراه شوند ارسال رسولی نمیکرد، اگر این بنا را داشت هیچ پیغمبری نمیفرستاد. همینطور بیایند مردم در دنیا زنده هم باشند، خوراک کنند مثل حیوانات، زن و بچه هم داشته باشند مثل بزها مثل آهوها مثل سایر حیوانات که سر دارند و دست دارند، پا دارند چرا میکنند آب میخورند مسکن دارند زیست هم میکنند میمیرند. اگر خدا میخواست شما مثل گوسفندان باشید ارسال رسل و انزال کتب نمیکرد پس خدا خواسته بخصوص هدایت کند انسان را، و این را بخصوص از جن و انس خواسته عنایت خاصی به اینها داشته به اینها اعتنا کرده حالا که خدای جبار آسمان و زمین به آنها اعتنا کرده اگر اینها هم اعتنا کنند خیلی مردمان متشخصی خواهند بود، اگر اعتنا نکنند از خرس و خوک بدترند ان هم الا کالانعام بل هم اضل چرا که خدای با این جبروت با این عظمت دلش برای تو رحم بیاید بخواهد به تو منفعت برساند ضرر از تو دفع کند تو را نجات بدهد هی اصرار کند هی تکرار کند و تو هی لج کنی و بگویی نمیخواهم هدایت شوم، اگر ولت کنند بدان خیلی بد ول میکنند، آن ته جهنم تو را میبرند.
خلاصه بدانید هیچ معرفتی برای خدا نیست مگر معرفت محمد و آلمحمد سلام الله علیهم، میفرماید حضرت امیر ان معرفتی بالنورانیة هی معرفة الله عزوجل در بسیاری از زیارات است نه زیارتی که بتواند منّی وازند، منّی ناصب است عداوت دارد
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 517 *»
لکن در ميان شيعه نمیتواند وازند اگر بگوید قبول ندارم به حلقش میطپانند. وقتی میگویی این مطلب در زیارت است میگوید بله زیارت جامعه صحیح نیست، زيارت جامعه صحيح نيست آن زیارت دیگر را چه میکنی آن را هم قبول نداری؟ آن زیارت دیگر را چه میکنی آن را هم قبول نداری؟ آیا قرآن را هم قبول نداری؟ خلاصه میفرمایند در زیارت جامعه من اراد الله بدأ بکم و من وحّده قبل عنکم و من قصده توجه بکم هر کس قصد او را بکند قصد او و نیت او را بکند، وقتی تو بخواهی نماز کنی باید قصد داشته باشی، نیت کنی توجه داشته باشی، تا توجه به امام نکنی به خدا نمیشود توجه کرد، هر کس اراده خدا کند تا پیش ایشان نرود نمیتواند پیش خدا برود، میخوانی مقدمکم امام طلبتی و حوائجی و ارادتی فی کل احوالی و اموری ملتفت باش که همان طوری که خدا با زبان ایشان حرف با تو زده تو هم باید حرف را با زبان ایشان با خدا بزنی، حبلی است آویزان کرده، نردبانی است تو پا بگذار برو بالا هم درجات عند الله ریسمانی است حبلی است محکم، ایشان عروةالوثقایی هستند که یک سرشان به دست خدا است یک سرشان دامنشان آمده تا پیش تو، میگیری دامنشان را، آنها میروند پیش خدا تو را میبرند و اگر پیش ایشان نمیروی و دامن ایشان را نمیگیری، دیگر خدا حبلی ندارد که تو بگیری.
پس ایشانند قائمان مقام خدا که جمیع آنچه را که خدا خواسته از این خلق به دست ایشان داده از دست ایشان جاری کرده، ایشان را اولیای نعمتها قرار داده ایشانند که ادا میکنند در ملک خدا آنچه را خدا میخواهد. انشاءالله عبرت بگیرید در دعائی که شبها میخوانید اگر همه نخوانده باشید بعضیتان خواندهاید در دعای افتتاح میخوانی، از خدا میخواهی که تمام کارهات را به واسطه امام درست کند. میخوانی اللهم المم به شعثنا خدایا به واسطه امام زمان تفرقه ما را جمع کن واشعب به صدعنا وارتق به فتقنا و کثّر به قلّتنا هر حاجتی داری تا پیش او نروی آن حاجت درست نمیشود و کثّر به قلّتنا و اعزز به ذلّتنا و اغن به عائلنا و اقض به عن مغرمنا و اجبر به فقرنا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 518 *»
و سدّ به خلّتنا و یسّر به عسرنا و بیّض به وجوهنا تا آخر دعا. حتی میخوانی و استجب به دعوتنا به واسطه امام باید دعات مستجاب شود حالا میبینی دعات مستجاب نمیشود فکر کن یکخورده حرکت کن که چرا باید مستجاب نشود، خدایی که هرچه بخواهد دارد خدایی که بخیل نیست، تو هم که محتاجی دعا هم که میکنی شب و روز، چرا مستجاب نمیشود؟ از راهش داخل نمیشوی راهش از راه امام است باید داخل شوی، امام باب الله است. باب، آن رخنهایست که از آن داخل میشوی و خدا را میخوانی آنوقت خدا گوش به حرفهای تو میدهد. معلوم است وقتی تو او را شفیع میکنی مقدم میداری خدا خیلی لطف به او دارد البته تکه نانی هم به تو میدهد، خودت بخواهی بروی پیش خدا هی یا الله یا الله بگویی کاری به امام نداشته باشی گه به حلق آدم میگذارند، گه به حلق آدم میطپانند چرا که ایشانند موضع تمام سؤالهای عباد، ایشانند محل توجه بندگان، ایشانند کعبهای که خدا در روی زمین قرار داده، در روی این زمین باید تمام رو به این کعبه کنند و خدا را بخوانند، در بیتالمعمور هم همین اساس هست. آنجا هم ملائکه میروند رو به آنجا و خدا را میخوانند و این کعبه والله متشخص و معظّم شده به جهتی که ولیّ خدا آنجا متولد شده ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة اول بیتی که وضع شد یعنی وضع حملش شد از برای منفعت مردم للذی ببکة بکه آن زمینی است که خانه کعبه بر روی آن ساخته شده. هر مسجدی هر محرابی هر منبری هر مکانی هر جایی که معظّم شده و شرافتی پیدا کرده والله نسبتی پیدا کرده به محمد و آلمحمد سلام الله علیهم که بزرگ شده. مگر نشنیدهای که خداوند عالم امر کرد جمیع ملائکه را که سجده کنند به آدم؟ آن جبرئیل آن میکائیل آن اسرافیل آن ملائکه بزرگ به آن ملائکه عظیم جلیل به آن ملائکه بسیار کبیر امر شد که سجده کنید برای آدم به جهتی که میفرمایند خدا نور ما را در صلب آدم گذارده بود از اینجهت امر کردند به ملائکه که آدم را سجده کنید.
پس بدانید که هر چیزی که عظیم شده والله به عظمت ایشان است که عظیم
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 519 *»
شده و الا سنگ و گل روی هم گذارده باشند محترم نیست مقرب الخاقان خدا نیست چون محل عنایت ایشان است معظّم شده مکرّم شده، مساجد چون محل توجه ایشان است معظّم شده مکرّم شده. پس ملتفت باشید که ایشانند قائمان مقام خدا در اداء، ایشانند که درباره ایشان میخوانی در زیارت اعلنتم دعوته و بیّنتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه و سننتم سنّته و صرتم فی ذلک منه الی الرضا ایشانند که احکام خدا را در میان مردم منتشر میکنند ایشانند که حدود خدا را جاری کردند ایشانند که دعوت خدا را به مردم رسانیدند، در کجا فی سایر عوالمه.
انشاءالله دقت کنید اینها چیزهایی نیست که خیال کنی حالا سینهام گرم شده میخواهم فضائلی بگویم، میگویم کننده در خیبر، کشنده عمرو و عنتر، نه این است که فضائلی باشد که اگر میشنوی ثوابت میدهند اگر نمیشنوی ثوابت نمیدهند. بلکه اینهایی که من عرض میکنم اگر میگیری مؤمنی نمیگیری اقلش این است که ضالّی و ديگر اگر پاپی شوی هر که وازد اينها را کافر می شود، همهاش دین است مذهب است. امام آن است که برساند دین را به مردم. پیغمبر را چرا میفرستند میان مردم با وجودی که خدا خدا است، چرا پیش پیغمبران ملائکه باید بیایند؟ خدا که خدا است مگر خدا محتاج است به جبرئیل؟ دقت کنید انشاءالله این وضعی است که خدا قرار داده و غیر از اینجور قرار نمیشود داد، معلوم است این بهترین طورها است که خدا کرده. دقت کنید که پیغمبر برای این است که برساند به مردم. نه این است که خیال کنی پیغمبر مرد و حالا دیگر خبر از جایی ندارد، خیر چنین کسی پیغمبر نیست چه مضایقه پیغمبر منّیها باشد، پيغمبر سنّیها باشد، پیغمبر مرده حالا دیگر خبر ندارد از جایی، این پیغمبر پیغمبر شما نیست. پیغمبر شما آن کسی است که اقامه مقامه فی سائر عوالمه فی الاداء پس بدانید که او نمرده، میفرماید ان میتنا اذا مات لمیمت و ان قتیلنا اذا قتل لمیقتل پس پیغمبر میمیرد اما نمیمیرد او را میکشند اما نمیتوانند او را بکشند لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 520 *»
امواتاً البته گمان نکنید و ببینید که نون تأکید آورده البته گمان نکنید که کسانی که کشته شدهاند در راه خدا مردهاند بل احیاء عند ربهم یرزقون بلکه آنها زندهاند در نزد پرورنده خود روزی میخورند به کار خود مشغولند، و کار پیغمبر پیغمبری است.
فکر کن کار قاصد قاصدی است کار رسول رسالت است کار تجار تجارت است کار نجار نجارت کار خباز نانوایی است. پیغمبر رسول خدا است باید رسالت خدا را برساند به تمام خلق، به نوح برساند به ابراهیم برساند به موسی برساند به عیسی برساند، در آن زمان به آنها گفت با آن لباس، در یک زمانی دیگر به لباسی دیگر از برای مردم میگویند، در زمانی دیگر به لباسی دیگر و هکذا پس ایشانند مبلّغ. آن امامی که نرساند امر پیغمبر را به مردم امام نیست، آن کسی که مرده است و خبر از حال کسی ندارد امام شما نیست، امام شما حاضر است امام شما ناظر است امام دین خدا را برای شما بیان میکند نشر میکند سنت خدا را میآرد حدود خدا را جاری میکند امام شما همچو امامی است، اگر همچو امامی را شناختی و او را شفیع کردی در پیش خدا، هر دعائی که بکنی البته مستجاب میشود چرا که معنی ندارد مستجاب نشود بخیل که نیست از خزانهاش هم که کم نمیشود. پیش هر کسی که بروی و چیزی بخواهی با وجودی که میدانی که اگر چیزی بدهد از آنچه دارد کم شده، معذلک پیش او میروی و التماس میکنی و میدهد، تو چرا پیش خدا میروی و التماس میکنی و نمیدهد؟ بدان عمداً نمیدهد به جهت مصلحتی است نگاه میدارد که اگر چیزی در تو هست به هیجان بیایی شرایطش را به دست بیاری راهش را پیدا کنی از راهش داخل شوی، کسانی را هم که نمیخواهد هدایت کند آنها کفارند و منافقین آنها را الی ابد الابد راه نشانشان نمیدهد.
پس بدانید که ایشانند اولیاء نعم، شما ببینید در هر عالمی همینجور متعارف است در میان هر شهری هر قومی هر جایی که چیزی انبار است وقتی میخواهند آن چیز را، میروند پیش انبارش و انباردارش، کسی گندم میخواهد میرود پیش انبار
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 521 *»
گندم و انباردار آن، برنج هم همینطور، حالا انبار خدا نیست انباردار هم خدا نیست گندم و برنج هم خدا نیست رزقِ خدا است هر رزقی را که میخواهد به کسی بدهد انبارداری دارد و انباری دارد معدنی دارد میروند از آنجا میآرند. پس ایشانند والله اولیای نعم، صاحبان نعمتند، هرچه نعمت خدا خلق کرده صاحبش آنها هستند پس ایشانند صاحبان نعمتهای خدا پس به هر کس هرچه میخواهند میدهند پس ایشانند که تمام نعمتها را خدا در ایشان انبار کرده.
دیگر فکر کنید انشاءالله و عرض کردم اگر درست فکر کنید خواهید یافت هیچ نعمتی خدا بزرگتر از هدایت ندارد به جهتی که جمیع خلق، ظاهر و باطن، روح و بدن، دنیا و آخرت، زمین و آسمان برای همین خلق شدهاند میفرماید ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون در حدیث قدسی میفرماید کنت کنزاً مخفیاً فاحببت اناعرف فخلقت الخلق لکی اعرف همه اینها برای این است که تو معرفت پیدا کنی. پس تعلیم معرفت از جمیع کارهایی که کردهای بزرگتر است پس حالا که تعلیمت کرده منّت خدا را هم داری که نعمت به این بزرگی را به تو داده، لکن پیش نظر این مردم آن نعمتهای دیگر عظمش بیشتر است آن نعمتهای دیگر هم باز بابش ایشانند.
اللهم المم به شعثنا خدایا هر پریشانی من دارم به واسطه امام من رفع کن و اشعب به صدعنا هرجا رخنهای در کار من هست به واسطه امام من سدّش کن، هر کاری که داری هر مطلبی و هر حاجتی در امور دنیا و آخرت باید پیش ایشان بروی حتی آنکه اگر دشمن داری به واسطه او رفع میشود.
باری پس دقت کنید انشاءالله، پس ایشانند قائمان مقام خدا، آنچه مقصود اصلی است این است که خدا ایشان را واداشته در جمیع عالمها، اولیای نعمتشان کرده، نعمتها را بر فرق مردم میریزند زمین را ساکن میکنند آسمان را میگردانند گیاه را میرویانند نعمتها را بر سر مردم میریزند شاید در میان اینها یک خداپرستی پیدا شود و خدا کفایت میکند به همان یک نفر، میفرماید اگر در جمیع روی زمین
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 522 *»
یک خداپرستی باشد من باکیم نیست که این آسمان را بگردانم این زمین را ساکن بگذارم. پس ملتفت باشید انشاءالله ایشان آن کاری که دارند و آن همّی که دارند و همه همّشان همان مقصود خدا است و مقصود خدا هم همین است که جن و انس برای عبادت خلق بشوند برای معرفت خلق شوند، ایشان هم همّشان و کار معظمشان این است که هدایت کنند مردم را، خدا را تعریف کنند برای مردم. ایشانند قائمان مقام خدا در جمیع زمانها.
شما مباشید مثل این ناصبیها، مثل این منّیها که همهݘ ایشان را خیال میکنند همین یک ذرع و نیم قد، آنوقت میگویند چون همین است پس ابتداش کی پیدا شد؟ آنوقتی که از مادرش در خانه کعبه متولد شد. کی از دنیا رفت؟ وقتی که شهید شد. ابتداش پیشتر نبود آخرش هم که مرد این که مرد حالا دیگر مثل منبری است که هیچکاری از او نمیآید. این روزها مثلها شنیدهام، گفتهاند يک احمقی يک الاغی مثل زده که این منبری که اینجا گذاشته آیا میشود جای دیگر باشد، نه نمیشود. پس امیرالمؤمنین یکشب چهل جا مهمان شدند این دروغ است. من اینجا نشستهام پای منبر نیستم، دیگر تسبیح دستش میگیرد میگوید این تسبیح وقتی در این دست من است در این دست من نیست، امیرالمؤمنین هم توی خانهاش که هست جای دیگر نیست.
شما غافل مباشید فکر کنید، عرض میکنم چهل جا کدام است دقت کنید امامی که در سر هر میتی در وقت احتضار حاضر نباشد امام نیست عمر است، علی اسمش نیست. امامی که از همه جا خبر ندارد امام نیست، بله عمر از جایی خبر ندارد. امیرالمؤمنین والله در سر هر محتضری حاضر است. این را هم شنیده بودند که من گاهی روی منبر گفتهام امام این را فرموده که شیطان جنی بیشتر نیست ابلیس کان من الجن و این شیطان به واسطه اسم اعظم ــ که آن اسم اعظم در حقیقت اسم ائمه طاهرین است سلام الله علیهم تعلیم گرفته ـــ عالم است به جمیع خیرات و عالم
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 523 *»
است به جمیع شرور، و به شرور امر میکند و از خیرات نهی میکند پس دانا است به جمیع خیرات و دانا است به جمیع شرور، خیرات چقدر است از حوصله شما بیرون است و نمیدانید آنها را، شرور چقدر است از حوصله شما بیرون است. میفرماید شیطان جمیع شرور را مطلع است جمیع خیرات را مطلع است از این جهت از جمیع خیرات نهی میکند و به جمیع شرور امر میکند و علاوه بر اینها میتواند مردم را از خیر منع کند، زورش میرسد و همچنین وامیدارد مردم را که به شرور عمل کنند، آن علمش این هم قدرتش که در شرق و غرب عالم هر کس هر غلطی میکند میگوید خدا لعنت کند شیطان را، هر کس هرجا کسالتی میکند و عمل خیری را ترک میکند مانع از خیری میشود میگوید خدا لعنت کند شیطان را پس این شیطان در شرق و غرب عالم تصرف دارد، عالم هم هست فضائلش را هم بگویی هیچکس نمیگوید کفر است. حالا گفته است يک خری يک خبيث نجسی در مسجدی بالای منبر گفته شیطان البته چنین هست البته عالم هست البته قادر هم هست تصرف دارد لکن ما میگوییم امیرالمؤمنین مثل شیطان نیست، ملعونی دست و پایی که کرده برای منّیهای خودش همین که شیطان باید چنین باشد و امیرالمؤمنین نباید چنین باشد چرا که نباید مثل شیطان باشد و حال آنکه امام تعلیم شیعیانش میکند که از مخالفین خود بپرسید که شیطان چقدر تصرف دارد و چقدر علم دارد؟ حالا خدا اجلّ و اعظم از این است که شیطان را به این تسلط و به این حیله و به این مکر مسلط کند بر مردم که بر دوش مردم سوار شود و مردم را به هر سمتی بخواهد ببرد و مقابل این قرار ندهد امامی هادیی که علمش بیش از این شیطان باشد آنقدر که نگذارد مردم گول شیطان را با آنهمه علمی که دارد بخورند و قدرتش بیش از قدرت شیطان باشد، زورش برسد بر سر شیطان.
پس همه خیرات را امام بیش از شیطان میداند، همه شرور را امام بیش از شیطان میداند، قوت شیطان به قدر قوت امام نیست البته، پس ایشانند مهد امن و
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 524 *»
امان و ایشانند محل التجای مردم، ایشانند قائم مقامان خدا در جمیع زمانها. پس ایشان نبودند کسانی که ابتدای خلقتشان در فلان سنه مخصوص بود و اختتامشان در فلان سنه و مردند و رفتند. بلکه ایشان اول ما خلق اللهند والله ایشان بودند و آدمی نبود و نوحی نبود، ایشان بودند و زمینی نبود آسمانی نبود، دنیایی نبود آخرتی نبود، جنتی نبود ناری نبود. حتی اینکه میفرمایند بودیم ما و لوحی نبود قلمی نبود آن لوح محفوظی که شنیدهای خلق نشده بود، ایشان بودند و لوحی و قلمی نبود، مکانی نبود زمانی نبود، میفرمایند بودیم ما و تسبیح میکردیم خدا را، امامان شما اینجورند خودشان فرمودهاند. امامان مردم، بله نبودهاند و پیدا شدهاند. امام مردم امام شافعی است مالکی است حنبلی است، امام آنها برای آنها خوب است. امام والله در هر زمانی مبلّغ است نه اینکه یک وقتی امر خدا را میرسانند وقتی دیگر نمیرسانند نه اینکه در یک زمانی رساندند وقتی دیگر خوابیدند یا اینکه سهو کردند یادشان رفت. شما بدانید امام سهو ندارد فراموشی ندارد به تکلیف خود عمل میکند تکلیفش این است که در هر زمانی با هر زبانی که بخواهد امر خدا را میرساند. میفرماید در حدیث که خدا پیغمبر را رسول کرد برای جمیع خلق و اینها حدیثهای خاصش است که عرض میکنم، میفرماید خدا پیغمبر را نذیر کرد برای کافه ناس میخواهید عرض کنم این چطور بر کافه مردم نذیر بود و حال آنکه بسیاری از مردم در حال حیاتش خدمتش نرسیدند و دیگر بعد از فوتش هم که معلوم است از دنیا رفته، حالا مردم صدایی به گوششان میخورد همین که میشنوند همچو پیغمبری بوده میپرسند این چطور پیغمبر است بر کل مردم و مأمور است از جانب خدا بر کل مردم؟ در جواب میفرمایند عالمی هست ـــ تو انشاءالله دقت کن و بدان عالمش غیر از اینجا هم نیست ــ عالمی بود خدا پیغمبر را آنجا آفرید و جمیع خلق را در حضور این خدا حاضر کردند و جمیع دین خدا را به زبان خودش به گوش تمام خلق رسانید و امر خدا را به همه رساند، به هر کس رساند دیگر او فهمید چه گفتند یا نفهمید و عرض میکنم تمام حجتهای خدا
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 525 *»
اینجورند. نیستند حجتهای خدا مانند سایر مردم که یک جا هستند جایی دیگر نباشند بلکه همینی که اینجا نشسته است خیلی مقامات دارد نهایت اینی که اینجا نشسته عبائی دوش گرفته و در میان شما آمده، ائمه شما کجا و سایر پیغمبران کجا؟ عرض میکنم والله نوح فخر میکند که نوکر امیرالمؤمنین هستم ابراهیم فخرها میکند که نسبتی دارد به پیغمبر؟ص؟، ابراهیم وقتی خانه کعبه را ساخت وحی شد به او که اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کل فجّ عمیق وقتی ساخت خانه کعبه را خدا به او گفت اذان بگو، اعلام کن او هم داد زد برای مردم که بیایید، میفرماید این صدا را خدا منتشر کرد به جمیع عالم و مقامی دارد ابراهیم که وقتی صدا میزند از آن زمان تا این زمان تا روز قیامت صدای ابراهیم را میشنوند مردم و این باطن ابراهیم است، در ظاهر صدای او را نمیشنوند سهل است پس این صدای ابراهیم، اعلام ابراهیم به جمیع خلق رسید. بعضی که عمداً نگفتند لبیک آنها مکه نخواهند رفت هر کس یکدفعه گفت لبیک یک دفعه به حج میرود هر کس دو دفعه گفت دو دفعه میرود هر کس بیشتر گفت بیشتر میرود هر کس هیچ لبیک نگفت هیچ نرفت و ابراهیم یک نفر بیشتر نیست و صدای او در آن زمان به همه جا رسید، در زمان بعد تا روز قیامت هم به همهجا رسید، دیگر شخص واحد در آن واحد چطور میشود در امکنه عدیده باشد، همانطوری که ابراهیم صدایی دارد و صداش میرسد. پس ابراهیم را خدا واداشته اذان گفته اعلام کرده. این حرف معنی هم دارد آن آخوند معنیش را نمیفهمد اگر این مردم انصاف را پیشه میکردند که هرچه نمیدانستند بگویند نمیدانیم خوب بود نه اینکه هرچه نمیدانند بگویند معنی ندارد، این کار آخرش آدم را بیدین میکند و به جهنم میبرد.
پس ایشان اعلامها میکنند پس بدانید پیغمبر؟ص؟ امر خدا را رسانیده به مردم و امر خدا را خودش رسانیده، باز به زبان ملایمی عرض میکنم اما واجب نیست کسی امری را به کسی برساند، شخصش را ببیند کسی بخواهد در دنیا امری را منتشر کند در
«* مواعظ ماه مبارك 1297 صفحه 526 *»
خانه خود بنشیند و هی رقعه بنویسد هی کاغذ بنویسد به یکی یکی اهل ولایت و آن امر را بنویسد مثلاً وعده از آنها بگیرد، آیا این منتشر نکرده آنچه میخواسته در همه بلد، آیا این وعده نگرفته؟ پس میشود به رقعهنوشتن تمام شهر را خبر کرد از مطلبی که داری. پس اگرچه حالا نمیبینی پیغمبر را لکن پیغمبر کتاب نوشته قرآن فرستاده تو را خبر کرده اگرچه امام را نمیبینی ائمه از دنیا رفتهاند آیا آنها نرسانیدهاند البته رساندهاند، چه جور؟ جوری رساندهاند که شکی شبههای ریبی در آن راهبر نیست. چراغی را که بالای مناری روشن کنند بگذارند مخفی نمیماند، خدا میفرماید امر من مانند چراغی است که بالای مناری باشد مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درّیّ اینها همه را بردهاند فی بیوت اذن الله انترفع بردهاند بالای عرش گذاردهاند هر کس خیری در او باشد والله همینقدر بخواهد خوب باشد بخواهد دین داشته باشد عمداً نخواهد خود را هلاک کند دین خدا واضح بیّن آشکار است. ایشانند معصوم و مطهر، هیچ سهو ندارند نسیان ندارند غفلت نمیکنند مسامحه در کار خدا نمیکنند. حجتهای خدا همیشه بیدارند خواب نیستند بیان میکنند دین خدا را، حق را واضح میکنند ظاهر میکنند باطل را واضح میکنند تا کسی از جهالت در باطل نیفتد و گمراه نشود. حق را واضح میکنند تا کسی عذری نداشته باشد که بگوید ما نمیدانستیم، چون نمیدانستیم جاهل ماندیم.
و صلّی الله علی محمّد و آله الطیبین الطاهرین