20

 كعبه‏ ديگر بود در كربلا/ روح كعبه آن امام سر جدا

حج اين كعبه بود اعظم يقين/ حج كعبه چون تن و جان حجّ اين

غسل احرامش بود با خون دل/ نيّتش دل كندن از اين آب و گل

تلبيه از خود گذشتن باشدش/ دست و سر افكندن از جان بايدش

طوف آن از جسم تا عقل باختن/ شد نمازش هرچه بُت انداختن

سعى آن باشد تلاش زينبى/ شد خجل هاجر ز زهرا  و نبى 

شيعه دارد حجّ روحانى چنين/ شيعه دارد كعبه‏ها در آن زمين

كعبه‏ اعظم حسين تشنه ‏لب/ حاجيانى دارد او در روز و شب

حج اكبر حج سبط مصطفى است/ عيد اضحايش مناى كربلا است

شيعه مى‏نازد به اين حج قبول/ شيعه و عشق همين فرخ رسول 

—-

چند ساعت از سفر باقی مانده است. این اشعار حُسن ختام این سفرنامه است و تقدیم به خوانندگان بزرگوارِ «سفرنامه دانه‌های خرما».