23 گفتاري پيرامون نيايش ـ چاپ

 

گفتاری پیرامون

 

نيايش

 

سید احمد پورموسویان

 

بسمه تعالى

فهرست مطالب

 

مقدمه ………………………………………………………….. 3
در حال نیایش انسان به ارزش خود پی می‏برد ……………………….6
پدیده‏های معنوی انسان ………………………………………….12
پدیده‏های معنوی ملاک امتیاز انسان‌ها است ……………………..16
اندیشه و عشق………………………………………………….. 19
هماهنگی کامل ……………………………………………….. 22
احساس عرفانی  ……………………………………………….. 27
تجلّی‏گاه احساس عرفانی (یا نیایش) …………………………….. 31
نیایش از کجا سرچشمه می‏گیرد؟ ………………………………. 35
منشأ دیگر نیایش ………………………………………………. 45
نکته دقیق ……………………………………………………. 50
نیایش از دید انتقادکنندگان …………………………………….. 56
نیایش هم یکی از اسباب و علل است …………………………… 63
رشد معنویت‌های انسانی  ………………………………………. 96
تأثیر نیایش در تکامل همه‏جانبی انسان ………………………….. 110
روپوش روحیّات ……………………………………………….. 120

ادعیه مأثوره، سرشار از چگونگی نیایش‌ها است …………………. 128
تکامل اجتماعی در پرتو نیایش ………………………………… 145
نیایش الهام‏بخش است ………………………………………. 149
لازمه نیایش، تن‏پروری نیست ………………………………….. 154
نیایش و بیمار ………………………………………………… 157
نیایش و شکوفایی استعدادهای نهفته ………………………….. 166
بهترها در نیایش ……………………………………………….. 170
شایسته‏ها برای نیایشگر ……………………………………….. 175
نکات آموزنده ……………………………………………….. 184
پایان سخن …………………………………………………… 189
ضمیمـه‏ها …………………………………………………….. 192
(1) آلکسیس کارل ………………………………………… 193
(2) ارزش کار آلکسیس کارل ………………………………. 195
(3) موضوع تکامل ……………………………………….. 198
(4) طرز تفکر …………………………………………….. 200
(5) قانون وراثت ………………………………………….. 212
(6) بالاترین مرتبه کمال اخلاقی ……………………………. 216
(7) نیایش از نظر شخصیت‌های نامی ……………………… 220

 

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 3 *»

 

 

قال الله تعالی: و قال ربّکم ادعونی استجب لکم انّ الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنّم داخرین،([1]) انّ ربّی لسمیع الدعاء،([2]) ربّنا و تقـبّل دعاء.([3])

قال امیرالمؤمنین؟ع؟: … الدعاء مَفاتیح النَّجاح و مَقالید الفَلاح و خیر الدعاء ما صدر عن صدرٍ نقیّ و قلب تقیّ، و فی المناجاة سبب النَّجاة و بالاخلاص یکون الخلاص، فاذا اشتدّ الفَزَع فإلی الله المَفْزَع.([4])

(… نیایش کلیدهای پیروزی و گنجینه‏های رستگاری است و بهترین نیایش‌ها آن نیایشی است که از سینه پاک و دلی باتقوی سرچشمه بگیرد، راز و نیاز با خدا وسیله نجات است و خلاصی‏یافتن از مهلکه‏ها به خالص‏شدن برای خدا بستگی دارد، و در سختی و دشواری‌های هراس‏انگیز، پناهگاه خدای یکتا است …)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 4 *»

در سال‌های 1343 به بعد با جمعی از دانشجویان در جلسات هفتگی مباحثی را مطرح می‏کردیم. یکی از آن مباحث مسأله نیایش بود. مباحثی که در این‏باره مطرح می‏شد یادداشت می‏گردید. و مقداری از آن یادداشت‌ها را یکی از آنها به عنوان پایان‏نامه تحصیلی خود در سال 1349 به دانشکده الهیّات تقدیم نمود. بدیهی است که جوّ آن جلسات اقتضاء می‏کرد که برای توضیح یا تأکید مطلبی به گفتار و یا نظریات بعضی از دانشمندان اروپایی استدلال و یا استشهاد شود و بخصوص از کتاب نیایش آلکسیس کارل([5]) بیش از دیگران استفاده گردد؛ زیرا این مباحث تقریباً با انتشار ترجمه آن کتاب همزمان و بلکه می‏توان گفت که زمینه‏ساز شروع این مباحث همان کتاب بود. و انصاف آن است که اگر آلکسیس کارل برای آنچه که در آن کتاب نوشته از منابع اسلامی استفاده نکرده و خود به آنچه نوشته رسیده باشد، واقعاً اعجاب‏انگیز است و از نبوغ فوق‌العاده او حکایت می‏کند زیرا نوع مطالب او در این کتاب حقایقی است که به‌طور کامل و جامع درباره آداب و شرایط دعاء در متون اسلامی موجود است که به‌طور قطع و یقین در مسیحیت یافت نمی‏شود. درباره این کتاب در بخش ضمیمه‏ها (ضمیمه 2) ما چنین آورده‏ایم: «راستی جای تعجب است که یک جراح و فیزیولوژیست آن هم مسیحی و در محیط اروپا مسأله نیایش را این چنین مورد بررسی قرار دهد و آثار آن را در

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 5 *»

افراد سالم و بیمار و مجروح و دیندار و غیر دیندار مشاهده و رسیدگی نماید. ولی عیب کار آن است که او به نیایش از دیدگاه مسیحیتِ منحرف نگریسته و بر اساس دریافت‌ها و برداشت‌های انحرافی آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. و اگر با نیایش از دیدگاه اسلام روبه‌رو می‏شد و یا اگر با متون نیایش‌های اسلام ــ تشیّع آشنایی می‏داشت قطعاً به نتایج عالی‌تر و صحیح‌تری دست می‏یافت».

در هر صورت مجموعه آن یادداشت‌ها با اندکی تغییرات به عنوان مقدمه ترجمه و شرح بعضی از دعاهای مأثوره تقدیم گردید به امید آنکه از برکات وجود مبارک بقیة‌الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه و صلوات الله علیه برای برادران ایمانی مفید باشد. و نظر به اینکه گاهی به‌واسطه تعطیل‏شدن جلسات به مناسبت‌هایی و یا پیش‏آمدن بحث‌های ضروری مباحث پی‌درپی صورت نمی‏گرفت، پاره‏ای از مباحث تکرار می‏شد و چون تکرارها هم خالی از فایده نبود به همان صورت آورده شد.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 6 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ در حال نیایش انسان به ارزش خود پی می‏برد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 7 *»

نیایش دارای جوانب و جهاتی است که بررسی آنها فرصت بیشتری می‏خواهد، ولی به مقداری که شرایط این جلسات اجازه می‏دهد به بررسی پاره‏ای از آنها می‏پردازیم:

یکی از دستورات عبادی شرایع الهی «دعاء» (نیایش) است و از زمانی که سابقه خداشناسی و خداپرستی در دسترس است نیایش هم از مراسم عبودیّت به شمار رفته است.

در قرآن از نیایش‏های آدم؟ع؟ و سایر پیامبران و از نیایش‌های امّت‌ها و اقوام آنها بازگو شده، پاره‏ای از نیایش‌های رسول‌خدا؟ص؟ و نیایش‌های مؤمنان در قرآن یادآوری شده است.

اینها برای روشن‏ساختن اهمیت و ارزش فوق‌العاده این برنامه است. در روایات اسلامی برای نیایش پاداش‌های زیادی بیان شده است که راستی راستی انسان مؤمن را به انجام این برنامه ترغیب می‏نماید و وعده‏های اجابت نیایش و دعاء فراوان به چشم می‏خورد به‌طوری که فرموده‏اند که خود توفیق‏یافتن به دعا ‌کردن نشان اجابت دعاء است.([6]) و در روایات سفارش شده که نیایش‌ها از ظَهر قلب نباشد؛ یعنی زبانی صرف نباشد بلکه دل و جان هم با زبان همراه گردد([7]) و در وقت نیایش حالتی روحانی برای انسان فراهم گردد که خواه و ناخواه در این صورت

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 8 *»

است که شخص نیایش‏کننده خود را غرق نور می‏یابد. آلکسیس کارل می‏گوید: «به هر حال مثل این است که هنگام نیایش، خدا به انسان گوش می‏دهد و به او جواب می‏گوید». و در جای دیگر می‏گوید: «چنین به نظر می‏رسد که اجابت دعاء بستگی به شدّت و حالت (کیفیّت) آن دارد. امروز کرامات و معجزات در لورد([8]) بسیار کمتر از چهل یا پنجاه سال پیش صورت می‏گیرد؛ زیرا بیماران امروز آن معنویّت عمیق و پرخلسه‏ای را که در گذشته بر لورد حکومت می‏کرد نمی‏یابند، زوّار سیّاح شده‏اند و دعاهایشان ابتر گشته است».

و در پرتوی این نورانیت و تأثیر این روحانیّت است که انسان به شرافت و نفاست گوهر انسانی خود پی می‏برد و می‏یابد که تا چه اندازه این زندگی مادّی زمینی، فریبنده و بازدارنده از توجه به کمالات و معنویّات انسانی او است. و می‏بیند که در غیر حال عبودیّت و نیایش به چه چیزهای بی‏ارزش دنیوی سرگرم و دلخوش است و در اثر گرفتاری به آن چیزهای پست تا چه درجه پست و منحطّ می‏گردد که کم و بیش و یا زود و دیر، آنها موجب خوشنودی و یا آزردگی خاطرش می‏شود. و با توجه به همین جهات است که خود عبودیّت و نیایش مطلوب انسان می‏گردد و برای آن اهمیت و ارزش قائل می‏شود اگرچه در ظاهر کار خواسته‏هایش

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 9 *»

برآورده نگردد و به اصطلاح ما دعائش مستجاب نشود، بلکه می‏یابد خودِ موفّق شدن به پرستش و ستایش خداوند متعال و نیایش به درگاه او عالی‌ترین اجابت‌ها و عنایت‌های خداوند به انسان است. حکایت جالبی است که در لباس این اشعار آورده شده و نقل آن مفید به نظر می‏رسد:

آن یکی الله می‏گفتی شبی   تا که شیرین می‏شد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیارگو   این‌همه اللّه را لبّیک کو؟
می‏نیاید یک جواب از پیش تخت   چند اللَّـه می‏زنی با روی سخت؟!
او شکسته‏دل شد و بنهاد سر   دید در خواب او خِضِر را در خُضَر
گفت هین از ذکر چون وامانده‏ای   چون پشیمانی از آن کش خوانده‏ای؟!
گفت لبّیکم نمی‏آید جواب   زان همی ترسم که باشم ردّ باب
گفت آن الله تو لبّیک ماست   و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیله‏ها و چاره‏جویی‌های تو   جذب ما بود و گشاد آن پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست   زیر هر یا ربّ تو لبّیک‏هاست

در حال نیایش انسان واقعیت خویش را درک می‏کند، اما مشروط بر اینکه دل و جان همراه و هماهنگ با زبان باشد. در آن هنگام است که از تمام قیود طبیعت رهایی یافته از خودی خود، دور گردیده و خود را در برابر اراده قهّار حقّ متعال، چون پر کاهی می‏یابد و آن‌وقت است که سرّ زندگانی در این سرای فانی برایش هویدا می‏گردد و به راز آفرینش پی می‏برد و شئون و تطوّرات هستی برای عقلش تفسیر و قابل توجیه می‏شود.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 10 *»

اگر این‏گونه نیایش استمرار بیابد و به صورتی مأنوس درآید، دل و جان انسان با عالم قدس و گستردگی معنوی اُنس خواهد گرفت و دیگر به پستی و انحطاط تن نخواهد داد و دوباره اسیر این زندگی پست نخواهد شد. مرغ جان پس از آن رهایی یافتن از قفس تنگ زندگی مادی و پرواز در عالم پهناور لطف و صفاء حق‏شناسی و حق‏پرستی و کرنش و نیایش حاضر نیست دوباره به این زندگی محقّر خاکی برگردد و پس از آن شیدایی به این خاکدان دل بندد.

تنگ‌تر آمد خیالات از عدم   زان سبب باشد خیال اسباب غم
باز هستی تنگ‌تر بود از خیال   زان شود در وی قمر همچون هلال
باز هستی جهان حسّ و رنگ   تنگ‌تر آمد که زندانیست تنگ

پس هدف در نیایش تنها برآورده شدن خواسته‏های حیوانی و مادی انسان نیست و فراهم شدن لذایذ پست و کامیابی چند روزه زندگانی نمی‏باشد. بلکه هدف عمده در نیایش و به‌طور کلّی در پرستش و کرنش، آشنایی با عوالم غیبی و ماوراء طبیعی است که سراسرش لطف و صفاء و معنویت می‏باشد و پرواز جان به سوی عالم بی‏نهایت ربوبیّت و شناور شدن در دریای رحمت و عنایت خدای متعال است و دریافت نیرو برای ادامه تکامل انسانیّت و بازیابی نشاط کامل برای برخورد با قوانین حیات و بهره‏گیری از سنن الهی در پیمودن این رهگذر پرخطر زندگانی دنیایی است. و بدیهی است که یک‌چنین شور و شیدایی و یک‌چنین ارتباط و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 11 *»

اتصال با ساحت قدس ربوبی جز از راه پرستش و نیایش به‌دست نمی‏آید. انسان هرچند ممکن است با مطالعه براهین عقلی برای اثبات وجود خدا و یا اثبات صفات کمالیه او لذّت عقلانی ببرد ولی هیچ‌گاه از آن راه به چنین شور و ابتهاجی نخواهد رسید. آلکسیس کارل می‏گوید: «برای نیایش تنها باید کوشید تا به سوی خدا کشیده شد. این کوشش باید به دل باشد نه به دِماغ، مثلاً تعمق در عظمت خدا نیایشی محسوب نمی‏شود مگر اینکه این تعمق در عین حال با عصاره‏ای از عشق و ایمان همراه باشد».

در نیایش است که انسان احساس می‏کند تقرّب به خدای متعال یافته و این احساس در تفکّرات و تعقّلات و اندیشه‏های علمی الهی به انسان دست نمی‏دهد، از این رو می‏بینیم اولیاء ما؟عهم؟ به اندازه نیایش عبادتی را اهمیت نمی‏دادند تا جایی که فرموده‏اند: الدعاء مخّ العبادة؛([9]) نیایش مغز پرستش است و همه خواسته‏های خود را به درگاه خداوند متعال عرضه می‏داشتند و بیشتر از توجه به خواسته‏های خود به خود نیایش‏کردن توجه می‏فرمودند و راز و نیاز با خدای بی‏نیاز را بر هرگونه رسمی از رسوم عبودیت ترجیح می‏دادند. دعاهایی که از امیرالمؤمنین؟ع؟ و امام زین العابدین؟ع؟ بخصوص صحیفه مبارکه سجادیه در دست است، نشان زنده‏ای است از روحیه و رویه مقدس نیایش آن بزرگواران؟

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 12 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ پدیده‏های معنوی انسان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 13 *»

انسان موجودی است مرکّب از روح و بدن و از همه موجودات جهان بالاتر بوده ممتاز از سایر جانداران است. در برتری او همین بس که خالقش به آفرینش او افتخار کرده و به خود تبریک گفته است و پس از بیان مراحل خلقت انسان می‏فرماید: فتبارک الله احسن الخالقین.([10]) هریک از روح و بدن انسان دارای یک عدّه خواصّ مخصوص به خود بوده، زندگی او محکوم همین خاصیت‌ها و غرائز می‏باشد و از این جهت زندگی انسانی را دو جنبه معنویات و مادیات احاطه کرده، انسان را مجبور به ارضاء آنها می‏نمایند.

همان‏طوری که برای رفع گرسنگی لازم است غذا بخورد برای رفع نیازمندی‌های معنوی هم باید بکوشد و نمی‏تواند از هیچ‏یک از این دو جنبه چشم بپوشد و این نکته را باید توجه داشت که زندگی صحیح انسانی در صورت تعادل این دو جنبه عملی می‏گردد و افراط و یا تفریط در هر قسمت باعث ناراحتی و برهم خوردن تعادل زندگی او خواهد بود.

در گذشته غرب به این حقیقت توجه نداشت و پس از افراط در قسمت روحیّات به جنبه مادیّات پرداخت و باز به اندازه‏ای در این جهت نیز افراط نمود که غیر از ماده و پدیده‏های آن به چیزی معتقد نگشته، همه چیز جهان را به یک عده علل مادی توجیه و تفسیر نمود. دیری نپایید که متوجه این اشتباه گردید. دانشمندان آنها برای جبران این ستمی که به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 14 *»

عالم انسانیت شده بود قلم در دست گرفته و خواسته‏اند روی هر دو جنبه به انسان توجه کنند و هنوز هم موفق نگشته‏اند. اما دین اسلام از همان ابتداء صدور احکام و شروع به تربیت انسان به هر دو جنبه توجه نموده، مبانی و اصول خود را روی هر دو جهت استوار کرده است و از همین نظر است که دین اسلام دینی فطری و آئینی است کاملاً هماهنگ با سرشت انسانی.

از این رو قرآن هنگام معرفی دین اسلام جمله بسیار زیبایی به‌کار برده که این جمله نمودار واقعیت و مقام بس ارجمند دین اسلام می‏باشد. می‏گوید: فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها.([11]) فطرت همان مقتضای آفرینش است و این دین روی اصول فطری و طبیعی بشری پایه‏گذاری شده است که نشان می‏دهد که فرستنده این دین همان آفریدگار انسان است.

دین اسلام می‏گوید انسان از جهت کمال عضوی در نهایت درجه کمال بوده و کیان فعلی او بالاترین مراحل کمال او است. پس باید همین مقدار که برای رفع نقص در خلقت او اهمیت داده شده، برای رفع نقص روحی او اهمیت داد و نیازمندی‌های روانی او را برطرف نمود و روی این حساب برای توضیح مطلب قبلی این جمله را هم اضافه می‏کند و می‏گوید: ذلک الدین القیّم.([12]) عجیب‏ترین اوصاف درباره این دین کلمه

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 15 *»

«قیّم» است؛ یعنی افراط و تفریط در آن نیست؛ یعنی به اندازه رفع نیازمندی‌های روحی و بدنی و به دست آوردن سعادتی واقعی نه خیالی و اَحلامی، دستوراتی آورده است، این دین قیّم همه‏جانبه است، قیّم است به حاجات فردی و قیّم است به نیازمندی‌های اجتماعی، قیّم برای ارتباط افراد و ایجاد علاقه وجدانی بین هم‌نوع و مرتبط‌ساختن بشر با پروردگارش. پس چنین دینی را نمی‏توان دین یک جامعه بخصوص و یا حاکم در یک عصر ویژه‏ای دانست، بلکه دین اسلام دینی است همیشگی و همگانی و یا به تعبیری که مناسب با این آیه باشد، دین انسان و شریعت فطرت است و آئینی است زندگی‏ساز و قانونی است دمساز با زندگی.

اسلام بین کفّه معنویات و مادیّات توازن ایجاد میکند و بین تمایلات دوجانبه تعادل برقرار می‏سازد. اصول انسانی و روحیات عالیه بشر را تقویت کرده، روان آدمی را تکمیل می‏نماید، رذائل را نابود نموده و خلاصه نیازمندی‌های هر دو جنبه را برطرف و انسان را همان انسان فطری ـــ  فطر الناس علیها  ـــ  می‏سازد. و تردیدی نیست تا انسان همین فطرت را دارد محتاج به این دین بوده و تا هست باید پایبند بدان باشد وگرنه از مسیر طبیعی و فطری خود منحرف گردیده و از انسانیت خارج خواهد شد.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 16 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ پدیده‏های معنوی ملاک امتیاز انسان‌ها است

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 17 *»

گفتیم انسان از حیوانات دیگر ممتاز است و ملاک این امتیاز را گویابودن ، و راست‏بالایی، و یا خندان‏بودنش ذکر کرده‏اند. ولی با دقت کامل می‏بینیم که در تمام جهات حتی در همان جهات مشترک هم میانشان فرق است. اما مطلبی که قابل انکار نیست این است که انسان هم مانند جانداران دیگر در اختلافات مادی و محسوس‏بین هم‏نوع خود محدود بوده و غیر قابل توجه است یعنی همان‏طوری که بین دو اسب فرق است و یکی از آنها نیرومندتر و تندروتر و زیباتر است و دیگری چنین نیست، افراد انسان هم در جهات مادی این تفاوت محدود را دارند.

لکن هنگامی که نوبت به امور معنوی می‏رسد و پدیده‏های اخلاقی و روانی پیش می‏آید نه تنها امتیاز فوق العاده‏ای بر سایر جانداران پیدا کرده بلکه بین نوع خود انسان هم این تفاوت فوق العاده به طور محسوس به چشم می‏خورد. یکی نمونه عالی انسانیت شده و دیگری ننگ عالم بشریت می‏گردد. یکی قرب‏نشین سایه الوهیت و دیگری آفتاب‏نشین صحرای پلیدی و شیطنت. یکی به منظور جانبداری از حق و حقیقت به سر دار رفته و یا با شمشیر کین کشته شده و دیگری برای کوبیدن همان حق و حقیقت فرزندانی را بی‏پدر و زنانی را بی‏شوهر کرده مملکتی را به آب و آتش می‏کشد.

آیا غرب و غرب‏زده‏ها می‏توانند از این همه روحیات متناقض و پدیده‏های متضاد چشم بپوشند و با گفتن جمله‏های ارتجاعی قلم قرمز بر روی این همه واقعیت‌های مسلم بکشند؟!

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 18 *»

نیروهای انسانی به دو دسته عمده تقسیم می‏شوند: نیروی اندیشه و نیروی عواطف و اخلاقیات. امروزه متوجه گشته‏اند که همان‏طوری که تقویت نیروی اندیشه لازم است باید برای تقویت عواطف و احساسات قلبی و نیروهای معنوی نیز دست‏بکار شد. و همچنان که فقر و ضعف اندیشه به کمال انسانی صدمه می‏زند، نیازمندی دسته دیگر روحیات هم انسان را ناقص می‏سازد. و جوامع غربی بعد از آن سرخوردگی عجیب از روحیات و پدیده‏های روانی دوباره به این حقیقت اعتراف کرده‏اند. دکتر آلکسیس کارل دانشمند مشهور و فیزیولوژیست عالی‏رتبه فرانسوی در کتاب نیایش خود چنین می‏گوید: «ضعف این غرایز عمیق بصیرت انسان متجدد را کور کرده است، یک چنین نقصی به او میدان نمی‏دهد که برای ساختمان بنای اجتماع بتواند عنصر شایسته‏ای به شمار آید. این یک حالت بسیار ناپسندی است که از تمدن ما کاملاً می‏بایست ریشه‏کن گردد، به هر حال، معنویت در موضوع کامیابی و توفیق در حیات، خود را هم‏ارز تعقل مؤثّر نشان می‏دهد. بسیار ضروری است که آن نیروهای معنوی را که به مراتب بیش از نیروی دماغی در تقویت و کمال شخصیت و فطرت مؤثّر است دوباره احیاء کنیم و رونق بخشیم».

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 19 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ اندیشه و عشق

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 20 *»

نیروی اندیشه که سرچشمه آن دماغ و جذبه عشق و احساسات که از قلب و دل برمی‏خیزند، دو نیروی فوق‌العاده حسّاسی است که باید اساس زندگی معنوی انسان قرار گیرند. اگر زندگی معنوی انسان روی این دو نیروی طبیعی قرار گرفت یک زندگی کامل و موفقیت‏بار و سعادت‏خیز خواهد بود. و اگر زندگی فاقد یکی از آن دو بوده یا یکی از آنها ضعیف باشد، زندگی دشوار و صورت طبیعی خود را از دست خواهد داد. آفریدگار انسان او را این‏طور آفریده که باید این دو نیرو در او تقویت گردند و هرچه بیشتر تکامل یابند انسانیت او را کامل‌تر ساخته و بشر را به سعادت مطلوب و منظور می‏رسانند. پیشرفت سرسام‏آور تمدّن و ترقی و تکامل نیروی اندیشه در جهت مادّیات، بشریت را از توجه به عشق و عواطف و احساسات بازداشته، این دسته از روحیات بشری رو به ضعف نهاده، عواطف انسانی خاموش گشته، جذبه‏های روحانی در انسان‌ها رکود یافته است. البته این حوادث تلخ اول در غرب و بعد به غرب‏زده‏ها سرایت نمود. احساسات و عواطف، آثار ضعف شناخته شده و انسان بافضیلت و مقیّد به اصول اخلاقی و دارای روحیات عالیه انسانی مرتجع شناخته شده به‌طوری که به این پدیده‏های واقعی به چشم تمسخر می‏نگرند.

سعادت انسانی مرهون این دو دسته نیرو است. برای شناختن شخصیت اصیل انسانی باید با دسته دوم بیشتر آشنا شد و نمی‏توان از عواطف و احساسات و جذبه‏های روحانی دست برداشت. کارل نیز گوید: «در نظر ما غربی‌ها *جناب عقل را درگه بسی بالاتر از عشق است.* ما

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 21 *»

داشتن نیروی دماغی را بر قدرت مکاشفه و احساس ترجیح می‏دهیم. علم می‏درخشد در صورتی که مذهب به خاموشی می‏گراید. ما از دکارت پیروی می‏کنیم اما پاسکال را رها کرده‏ایم. ما همچنان در توسعه و تقویت قدرت مغزی خود می‏کوشیم اما کوشش‏های معنوی روح مانند احساس اخلاقی، احساس جمال و بخصوص احساس عرفانی از تکامل باز ایستاده است».

 

 

 

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 22 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ هماهنگی کامل

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 23 *»

عشق و جذبه روحانی، شور و احساس درونی، انسان را با ملکوت آسمان مرتبط می‏سازد، پرده‏های آویخته بین عالم غیب و شهود را بالا زده، انسان را متصل به آن عالم می‏نماید. چنین انسانی همه اعتبارات دنیایی را زیر پای خود دیده و دیده دل را به یک افق دورتری دوخته و واقعیت مافوق این جهان را مشاهده می‏نماید.

احساسات و عواطف یگانه ‏پل عبور از این عالم مادی است. همان‏طوری که نیروی اندیشه را برای ادامه حیات باید تقویت نمود و در پرتو علم به حقایق این جهان ماده رسید، روحیات عالی و فضائل انسانی و عشق و جذبه‏های روحی را نیز برای یک زندگی موفق و رسیدن به مقام انسانی باید تقویت کرد.

قرآن که مشعل جهان‏افروز ابدی است می‏کوشد که دل و نیروهای آن را تحریک و تکمیل نماید و به موازات پیشبرد نیروی عقل، قلب را هم پیش ببرد. قرآن ایمان و بلکه کلیه اعمال و افکار انسانی را روی توازن معقول و محسوس قرار داده نه تنها جنبه غیبی را مورد اهمیت دانسته و نه جنبه مادی صرف را بلکه انسان را در برزخ بین غیب و شهود قرار می‏دهد.

البته باید توجه نمود که اگر احساسات و تمایلات دل و عشق و جذبه‏های معنوی تهذیب گردند و پرورش صحیح یابند افکار هم منظم شده و نیروی عقل باعث تکامل و سعادت انسان خواهد بود؛ زیرا انسانی که متوجه اعتبارات دنیایی باشد و این جهان ماده را دیدگاه خود قرار دهد تردیدی نیست که یک حیوان مکانیکی شده و ارزش واقعی و انسانی خود

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 24 *»

را از دست خواهد داد و نیروی اندیشه را فقط در پیشرفت زندگی مادّی به‌کار می‏گیرد و همه عواطف و احساسات را نابود ساخته و روحیات عالیه او رو به نقص نهاده، کم‏کم یک رکن مهم انسانیتش به خاموشی می‏گراید.

از این جهت می‏بینیم پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام یگانه ‏نقطه توجه خود را قلب انسانی قرار داده و برای بیان موقعیّت دل این جمله عجیب را می‏فرماید: الا و انّ فی الجسد مضغةً اذا صلحت صلح الجسد کلّه و اذا فسدت فسد الجسد کله الا و هی القلب.([13]) دل پاک منشأ اعمال و افکار پاک است و دل ناپاک باعث فساد فکر و عمل خواهد بود. کلمه «مضغة» (گوشت جویده شده) از شگفت‏انگیزترین عباراتی است که در وصف دل گفته شده و زیباترین تعبیر را در این فرمایش می‏بینیم؛ زیرا گوشت جویده شده آمادگی و کمال و استعداد فوق‌العاده‏ای برای هضم‌شدن و در نتیجه مفیدبودن و یا فاسدشدن و مضرّ بودن را دارد و مانند این جمله برای بیان مقدار حساسیت دل نسبت به خوبی و بدی و پاکی و ناپاکی در میان گفته‏های بشری سراغ نداریم.

اسلام عقل و قلب را با هم برانگیخته تا با یکدیگر مشغول فعالیت گشته، آن یکی در قسمت فکر و دیگری در مورد عاطفه پیشروی نمایند و انسان را در زندگی کامیاب سازند. درست است که بحث از آثار دل و گفتگوی در جنبه‏های معنوی انسان و بررسی جذبه‏های روحی خارج از

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 25 *»

علوم و مباحث جدی امروز غرب و غرب‏زده‏ها است، ولی به گفته کارل «قلمرو علم خوشبختانه تا دامنه همه محسوسات کشیده شده است و می‏توان با واسطه فیزیولوژی روح را نیز جزء این قلمرو آورد».

عشق هرچه باشد تردیدی نیست که آثار و تظاهرات آن مشهود و محسوس است. و هرچه محسوس و مشهود باشد بالأخره موضوع علم قرار خواهد گرفت و از هر جهت که باشد قابل توجه می‏باشد. واقعیت عشق و جاذبیت آن، امری است کاملاً حقیقی و طبیعی، احساسات را به جوش آورده، در عواطف شور و هیجان ایجاد کرده، استعدادهای درونی را ظاهر و بارز می‏گرداند و همین تحوّل همه‏جانبه است که به انسان طراوت و نشاط می‏بخشد.

این حقیقت نه تنها در گفتار عرفاء و هنرمندان و نویسندگان و عشّاق آشفته‏دل غوغا به راه انداخته بلکه آورندگان ادیان که مسلّم است رعایت حقیقت و واقعیت را کرده و به منظور تربیت بشر خود را ملزم می‏دانند که واقعیت‌ها را در نظر گیرند، پای عشق را به میان آورده و آن را یک حقیقت واقعی می‏دانند. در متن‌های دینی کلمه عشق کمتر به چشم می‏خورد اما عواطف و احساسات و جذبه‏های روحی، محبّت و مودّت یک نقش اساسی را به عهده دارند. در قرآن ایمان بالاتر از اسلام قرار گرفته و تا وارد دل نگردد و یا از دل سرچشمه نگیرد مقبول درگاه الهی نیست. ایمان را کار دل دانسته و محبت به خدا و اولیاء خدا را از صفات بارز مؤمن می‏داند و پیشوایان دینی هم که نظرشان تربیت جان بنده است و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 26 *»

پرورش روان انسانی در دعاها با یادآوری صفات جلال و جمال آفریدگار محبت او را در دل و قلب بنده زیاد می‏کنند و می‏بینیم حضرت سجاد؟ع؟ در دعاء ابوحمزه ثمالی می‏گوید: اللهم انی اسألک ان‌تملأ قلبی حباً لک.([14]) (خدایا از تو می‏خواهم که دلم را از محبت خود پر کنی) و حتی پیغمبر اسلام بهترین مردم را کسی می‏داند که عبادت او از انگیزه‏ای درونی و جذبه‏ای روحی سرچشمه گیرد و جالب اینکه حضرت تعبیر به لفظ عشق فرموده است و کلینی که از دانشمندان ارجمند شیعه است در کتاب ارج‌دار کافی از پیغمبر نقل کرده که فرمود: افضل الناس من عشق العبادة.([15])

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 27 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ احساس عرفانی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 28 *»

یکی از پدیده‏های روحی و جذبه‏های معنوی، احساس عرفانی است و آن احساسی است کاملاً لطیف و همگانی‏تر از احساس‌های دیگر. گرچه امروز اکثر مردم این احساس عمیق و ریشه‏دار را در خود ضعیف و یا نابود ساخته‏اند، اما تردیدی نیست که به روح خویش خیلی صدمه و راستی به روان و جان خود ظلم نموده‏اند.

این احساس، ظریف‌ترین و عمیق‌ترین نیاز روانی است و وظیفه هر انسانی است که به نیازهای روانی رسیدگی نموده و روان خود را با پاسخ‏گویی به نیازهای آن کامل و کامیاب و در نتیجه زندگی موفقیت‏باری را به‌دست آورد. اصولاً حواسّ و احساساتی را که آفریدگار بشر در وجود انسان قرار داده ابزارهای زندگی است و باید از هریک از آنها کمال بهره‏گیری را نمود و برای این منظور تقویت آنها کاملاً ضروری به نظر می‏رسد. در این حقیقت مسلّم و طبیعی حواسّ و احساسات یکی هستند؛ یعنی احساسات پنهانی هم که جنبه روحی دارند مانند حواسّ ظاهری می‏باشند، اگر کسی حسّ شنوایی و یا بینایی و یا بویایی و یا… او ضعیف گردد، فوراً به پزشک مخصوص مراجعه نموده و برای رفع آن ضعف می‏کوشد؛ زیرا احساس می‏کند که به همین مقدار ناقص است و بر خود لازم می‏داند که خود را کامل سازد. پرورش احساسات هم بر هر شخصی لازم و ضروری است، چون ضعف احساسات هم به انسانیت صدمه می‏زند همان‏طوری که ضعف نیروی اندیشه زیان وارد می‏کند. کارل گوید: «ضعف احساس عرفانی و احساس اخلاقی به اندازه ضعف

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 29 *»

نیروی دماغی زیان‏آور است».

چقدر در اشتباهند آن جوامعی که احساس عرفانی را در خود خفه کرده‏اند! این احساس پایه و اساس احساس اخلاقی است. حسّ دینی که امروز به عنوان بُعد چهارم روح مورد بررسی قرار گرفته و علوم تجربی هم آن را تثبیت نموده از این احساس سرچشمه می‏گیرد. و همین احساس می‏باشد که یک روح مغناطیسی به آثار هنری هنرمندان و نویسندگان و یک شور و جذبه‏ای به اشعار شاعران می‏بخشد و خلاصه همین احساس است که انسان را از سایر جانداران ممتاز می‏نماید. اروپا متوجه اشتباه خود گردیده که چرا این احساس را از صحنه زندگی بیرون نموده و زندگی را که باید بر اساس اخلاق و فضیلت استوار باشد، تبدیل به یک ماشین صنعتی نموده است که نامی از اخلاق و نشانی از فضیلت در آن دیده نمی‏شود. و اکنون نویسندگان بیدار و دانشمندان هشیار آنان متوجه این نیاز طبیعی شده و در فکر چاره‏جویی برآمده‏اند و با انتشار کتاب‌ها و مقالات می‏خواهند دوباره این احساس خفته‏شده را بیدار سازند و این احساس عرفانی را که بزرگ‌ترین وسیله تکامل انسانیت است به انسان اروپایی بازگردانند. کارل نیز می‏گوید: «پس از اضمحلال عقاید اجدادی و محو احترام و تعصّب نسبت به عادات و رسوم خانوادگی با تجربه‏ای سخت و دردناک و تلخ آموختیم که فقدان احساس اخلاقی و عرفانی از میان اکثریت عناصر فعّال یک ملت، زمینه زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک می‏بیند؛ سقوط یونان قدیم معلول چنین عاملی بود.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 30 *»

بدیهی است که اضمحلال فعالیت‌های اخلاقی و مذهبی عملاً با یکدیگر بستگی دارند. احساس اخلاقی پس از مرگِ احساس عرفانی دیری نمی‏پاید. انسان در ساختن یک سیستم اخلاقی مستقل از مذهب آن‌چنان که سقراط می‏خواست موفق نشده است».

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 31 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ تجلّی‏گاه احساس عرفانی (یا نیایش)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 32 *»

هریک از احساسات انسانی که از روح و روان سرچشمه می‏گیرد دارای مظاهر و تجلّی‏گاه‌های مخصوص به خود می‏باشد. این مظاهر دورنماهای احساسات انسانی است و باید آن احساسات را در پرتو همین مظاهر مطالعه نمود. روشن‏ترین تجلّی‏گاه احساس عرفانی نیایش است. برای پی‏بردن به حقیقت این احساس باید نیایش و سابقه تاریخی آن را مورد بررسی قرار داد، گرچه این بررسی از عهده این رساله خارج است ولی به مقدار مناسب مطالبی را تقدیم پژوهندگان می‏نماییم.

هر بشری روی احساس درونی و ادراک عقلانی خویش به وجود یک موجود سزاوار احترام و ستایش اعتراف نموده و بر خود لازم می‏بیند که به او نزدیک شده و برای به‌دست آوردن رضایت او بکوشد. زیرا در غیر این صورت خویش را مقهور قدرت‌های طبیعی می‏یابد و نیز به منظور رهایی از شکست‌های زندگی به مهر و لطف خدایی متوکل می‏شود که قدرت او مافوق قدرت‌های طبیعی و حاکم بر آنها است و به‌وسیله پناهنده‌شدن به خدا که به عنوان پشتیبان نهایی شناخته شده، خود را تسلّی داده و شخصیت خویش را حفظ می‏نماید.

این احساس عرفانی و این عشق ملکوتی به صورت نیایش جلوه‏گر می‏گردد و همین نیایش است که وسیله ارتباط با آن موجود سزاوار پرستش می‏شود. روح، انسان مادی را از این عالم حسّ ظلمانی جدا ساخته و با عالم پاک روحانی مرتبط می‏سازد و انسانیت را صورتی عاشقانه می‏بخشد و او را به سوی عالم لایتناهی از معنی و روحیات سوق می‏دهد. کارل

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 33 *»

گوید: «چنین به نظر می‏رسد که نیایش اصولاً  کشش روح است به سوی کانون غیر مادی جهان به‌طور معمول نیایش عبارت است از تضرّع و ناله مضطربانه و طلب یاری و استعانت و گاهی یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونی و مستمرّ و دورتر از اقلیم همه محسوسات. به عبارت دیگر می‏توان گفت که نیایش پرواز روح است به سوی خدا و یا حالت پرستش عاشقانه‏ای است نسبت به آن مبدئی که معجزه حیات از او سرزده است و بالأخره نیایش نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی، آفریدگار همه هستی، عقل کل، قدرت مطلق، خیر مطلق، پدر و منجی هریک از ما».([16])

از اینجا است که اهمیت و ارزش احساس عرفانی در میان سایر فعالیت‌های روانی کاملاً روشن می‏شود؛ زیرا در اثر همین احساس است که انسان با عالم بالاتری از مادیات و محسوسات آشنا می‏گردد و از اسرار جهان مافوق الطبیعه باخبر شده و به همین میزان بر ارزش خویش می‏افزاید. ما نمی‏توانیم حقیقت نیایش و حالت پرسوز و گداز دعاء را مجسّم نموده و یا اینکه آن را بیان کنیم، ولی نمی‏شود انکار کرد که لذّت این حالت را کم و بیش در زندگی چشیده‏ایم و جان و روان ما به شیرینی آن آشنا است، گرچه عقل و اندیشه نتواند حقیقت آن را دریابد؛ زیرا

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 34 *»

نیایش قلّه‏ای بس عالی‌تر از کاوش‌های عقلی را دارا بوده و در عالمی نورانی‏تر از حقایق عقلانی وجود می‏یابد.

نظر به اینکه احساس عرفانی پدیده‏ای است همگانی، تجلی‏گاه آن هم که نیایش می‏باشد همگانی و همه‏آنی خواهد بود. در نیایش تشریفات مادی و توسّل به ‏تقدیم جان و نثار خون لازم نیست. نیایش یک حالت عاشقانه توأم با گداز و همراه با ایمان است و این حالت هیچ‏گونه ارتباطی با نیروی اندیشه و کاوش‌های خرد ندارد. ممکن است یک نفر چوپان که دور از هرگونه تعقل و بی‏خبر از نیروی دماغ است دارای حالتی عرفانی و صاحب نیایش فوق‌العاده حقیقی باشد. و این معنی را خواسته‏اند در داستان حضرت موسی و آن چوپان نشان دهند([17]) و امروز هم در افکار پایین و حتی افکار متوسط نمونه‏هایی یافت می‏شود. درست است که ما انسان را در چهار بُعد فضاء و زمان احساس می‏کنیم ولی نمی‏توانیم از جزء مهمّ انسان که روح و جان و دل او است چشم بپوشیم و از طرفی همین جزء مستقل و این کانون معنوی در این جهان مادی غیر قابل درک بوده و با وسایل طبیعی نمی‏توانیم آن را احساس کنیم. پس ناچاریم با حقیقت نیایش که مأمور ارتباط روح با آفریدگار است آشنا گردیم و آن را یک نوع فعالیت معنوی که در عین حال حیاتی و متعلق به وجود انسان است بشناسیم و آن را یک عمل کاملاً طبیعی و از لوازم حیات انسانی بدانیم.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 35 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ نیایش از کجا سرچشمه می‏گیرد؟

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 36 *»

مطالعه در وجود انسان و کاوش‌های علمی و بررسی‌های تجربی در حقایق وجودی انسان این مطلب را مسلّم نموده که سراپای انسان را فقر و احتیاج فرا گرفته است. این مطلب از نظر جسم بدون تردید بوده، زیرا جسم انسانی احتیاج فوق‌العاده‏ای به انواع املاح معدنی داشته، کمبود ویتامین‌های لازم و سایر مواد حیاتی باعث فرسوده شدن اعضاء و جوارح می‏گردد. مثلاً تعادلی که بین اکسیژن و گاز کربنیک در هوا واقع شده است که قدرت الهی آن را ایجاد نموده که اگر کمی به‌هم بخورد زندگی برای انسان غیر قابل تحمّل و شاید منجر به نابودی گردد. و همچنین از نظر جان هم محتاج و نیازمند است. احساسات و عواطف احتیاج شدیدتری به پاسخ‏گویی صحیح دارند، غرائز پیوسته نیازمند کامیابی می‏باشند. این نیازمندی‌های روحی و بدنی جزء لوازم هستی انسان است. و در اصطلاح علم کلام انسان از دسته افراد ممکن‌الوجود بوده و همین امکان نمودار نیاز و احتیاج بشر است و در قرآن آیه‏ای است که این حقیقت مسلّم را چنین بیان می‏کند: یا ایّها الناس انتم الفقراء (ای مردم شما همه نیازمندید). منطق این آیه کاملاً قاطع و محکم است و یک مطلب طبیعی و جبلّی را بیان می‏دارد، به طوری که گویا کسی را در آن تردیدی نیست. بیشتر از این شاید لازم نباشد این مطلب را تشریح کنیم.

این انسان فقیر و محتاج از طرفی احساس می‏کند که یک قادر توانایی هست که او همه‏چیز را به انسان داده و قدرت و اراده او سرچشمه همه‏چیز است. زیرا می‏بیند انسان‌هایی که مثل خود او هستند آنها هم

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 37 *»

نیازمند و محتاجند، و نمی‏توانند نیازمندی خویش را برطرف سازند تا چه رسد به رفع نیازمندی دیگری، فوراً به سراغ آن موجود مقتدر و توانا رفته برای رفع نیاز خود به او پناه می‏برد و از او استمداد می‏جوید و او را می‏خواند و توانایی او را می‏ستاید و می‏خواهد از دریای بی‏کران قدرت و عنایت او کامیاب گردد و نیازمندی و احتیاج خویش را مرتفع سازد.

این مطلبی است کاملاً طبیعی و احساسی است که جزء وجدانیات و یافته‏های دل انسان می‏باشد و برای عقل یک ادراکی است به تمام معنی ضروری و لازم. حتی احتیاج و نیاز به اندازه‏ای بشر را احاطه نموده است که در تشخیص این موجود قادر و توانا هم نیازمند به راهنمایی بوده وگرنه در این تشخیص دچار گمراهی شده موجوداتی مانند خود را به جای آن قادر توانا پنداشته و بدانها پناهنده می‏گردد. انبیاء آمده‏اند تا بگویند آن موجود قادر توانا کسی است که نیازمندی در او راه ندارد. او هستی‏آفرین و اراده و قدرت او منشأ هستی‏ها است. همه‏چیز از جانب او و به اراده او و برای او است. زیرا طبیعی است که موجودی که سراپا احتیاج و نیاز است بلکه فقر عین ذات او بوده، باید به کسی پناه برد و از کسی استمداد جوید و کسی را پشتیبان خود داند که توانای محض بوده و احتیاج و فقر در او راه نداشته باشد. قرآن می‏فرماید: و الله هو الغنیّ (خدا بی‏نیاز است). و عجیب اینکه این جمله را بعد از جمله قبلی بیان می‏کند: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنیّ الحمید.([18]) چند

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 38 *»

مطلب مهم در این آیه شریفه ذکر شده است:

(1) افراد بشر همه نیازمند و محتاجند و این احتیاج ذاتی آنها است.

(2) خدا بی‏نیاز بوده و بی‏نیازی عین ذات او است.

(3) از نظر عقل سالم موجودی که محتاج بالذات است، باید روی نیاز به کسی بیاورد که غنی بالذات باشد.

(4) آری، عقل انسان یک‌چنین موجود بی‏نیازی را برای پشتیبانی و استغاثه به درگاه او می‏پذیرد و او را می‏ستاید: الحمید. شکی نیست که احساس نیازمندی ایجاد یک خلأ و کمبودی در روح انسان می‏نماید، روی‌آوردن به خدا و خواندن و نیایش او جبران این خلأ و کمبود را می‏کند. زیرا انسان نیایشگر احساس می‏کند که به‌وسیله نیایش با یک دریای بی‏پایان قدرت و با یک حقیقت بدون نهایت بی‏نیازی مرتبط می‏شود و متصل به عالمی نامحدود می‏گردد و از همین نظر است که می‏فهمیم نیایش از فقر و نیاز سرچشمه می‏گیرد و باعث کامیابی روح و روان می‏گردد. کلینی در اصول کافی کتاب دعاء روایت جالبی را از امام صادق؟ع؟ نقل می‏کند که کاملاً مطالب فوق را تأیید می‏نماید: عن ابی‌عبدالله؟ع؟ قال: من لم‏یسأل الله عزوجل من فضله فقد افتقر([19]) (هرکس به‌وسیله درخواست از فضل خداوند خود را کامیاب و بی‏نیاز نکند، حتماً در نیازمندی باقی خواهد ماند).

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 39 *»

با نیایش است که انسان مؤمن با قدرت بی‏نهایت حقّ متعال خود را روبه‌رو می‏بیند و با اراده و مشیّت مطلقه او برابر می‏شود که می‏یابد هیچ مانعی در مقابل آن قدرت نبوده و از آن اراده موجودی نمی‏تواند سرپیچی نماید، به‌طوری که حتی نظام حتمی و علّی و معلولی جهان هم آن قدرت را محدود نمی‏سازد و اراده و مشیّت مطلقه او را مقیّد نمی‏نماید. و حقّ مطلب همان است که اولیاء او؟عهم؟ فرموده‏اند: الدعاء یردّ القضاء بعد ما ابرم ابراماً ([20]) (نیایش قضاء و قدر را برطرف و دگرگون می‏نماید پس از آنکه قطعی و حتمی شده باشد). اکنون شما ببینید این برداشت و طرز تفکر کجا و آنچه فیلسوف‏نماها می‏اندیشند و با خرد آلوده و ناتوان خود می‏یابند کجا؟ موریس مترلینگ می‏گوید: «سیستم جهان هستی آن‌چنان سخت و غیر قابل انعطاف است که هیچ نیرویی نمی‏تواند آن را تغییر دهد، پس نیایش چگونه می‏تواند این سیستم شکست‏ناپذیر را تغییر بدهد؟!» آلکسیس کارل می‏گوید: «کوتاه‏ترین اندیشه‏ای که در مغز خطور می‏کند و یا درخواستی که پنهانی در ذهن آدمی می‏گذرد می‏تواند انسان را در برابر خدا قرار دهد، در این‏صورت برای یافتن هر راهی از نیایش می‏توان الهام گرفت. و بنابراین نیایش خود یک طریقه زندگی کردن است. نیایش اگر در شرایط مناسبی انجام شود همواره نتیجه‏ای به دنبال خواهد داشت.» رالف والدو امرسون([21]) می‏نویسد: «هیچ‌کس هیچ‏وقت نیایش نکرده است مگر آنکه

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 40 *»

چیزی دستگیرش شده است.»

بدیهی است که اگر نیایش سبب تغییر و دگرگونی تقدیری شود باز هم به اراده و مشیّت و قدرت نامتناهی خداوند متعال و سبب‏سازی او است. انسان نیایشگر اعتقاد خود را به چنین اراده و مشیّت وقدرت خدای خود در نیایش اظهار می‏کند و این تغییر و دگرگونی تأثیر مستقیم نیایش و یا قوّت روح نیایشگر نیست که سیستم شکست‏ناپذیر جهان هستی را شکسته و نظام آن را تغییر داده باشد. و می‏توان گفت که تغییر و دگرگون شدن تقدیرات به‌وسیله نیایش خودش جزئی از اجزاء نظام این سیستم شکست‏ناپذیر جهان هستی است که به‌واسطه حکمت صانع حکیم نهاده شده است و از همین جهت است که در دل بندگان خود کشش به پرستش و نیایش را قرار داده و راهی به‌سوی درگاه خود از دل‌ها برای آنها باز فرموده است، به‌طوری که شقی‏ترین افراد انسانی در موارد درماندگی (اضطرار) این در را به روی خود گشوده می‏بینند و دست التجاء به درگاه خدا دراز می‏نمایند. و این در وقتی است که از اسباب و علل طبیعی و غیر طبیعی ناامید گردیده و از این عالم مادّه منقطع می‏شوند و همین کشش طبیعی به نیایش و کرنش است که در ناامیدی‌ها انسان شکست‏خورده را حفاظت می‏کند و او را به اراده و مشیّت و قدرت نامحدود و عنایت و مهر نامتناهی حقّ متعال دل‏گرم می‏سازد و گرمای نیایش او وجود سردشده او را گرم کرده و نشاط تازه‏ای برایش فراهم می‏سازد.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 41 *»

امام حسین؟ع؟ در دعاء پرمحتوای توحیدی و عرفانی روز عرفه خود این جمله را عرضه می‏دارد: و اوقفنی علی مراکز اضطراری([22]) (خدایا مرا بر جایگاه‌های بیچارگی و درماندگیم آگاه گردان). روشن است که تا انسان بر درماندگی و بیچارگی خود آگاه نگردد، در مقام نیایش و اظهار عجز و فقر برنمی‏آید و اگر به نیایش هم بپردازد شاید از حدّ نیایش زبانی تجاوز نکند و با دل و جان همراه زبان خود نخواهد بود. و چه بهتر آنکه انسان با تداومِ کرنش و نیایش به درگاه خدای متعال تمرین کند تا بتواند انقطاع اختیاری را به‌دست آورد و چندان نیاز به حالت اضطرار نداشته باشد و راه آن تقویت ایمان و عشق‌ورزیدن به پرستش و نیایش و کرنش است که هر اندازه این دو خصیصه در انسان شدّت یابد انقطاع خالص برای انسان بیشتر فراهم می‏گردد. آلکسیس کارل می‏گوید: «نیایش در روح و جسم ما تأثیر می‏گذارد. این تأثیر با کیفیت، شدت و تواتر نیایش بستگی دارد. شناختن اینکه تواتر چیست آسان است و تا حدودی شدت را نیز می‏توان دریافت، اما کیفیت آن، سرزمین ناشناخته‏ای است؛ زیرا ما وسیله‏ای برای سنجش ایمان و میزان عشق دیگران در دست نداریم مع‌ذلک طریقه زندگی کسی‌که به نیایش می‏پردازد می‏تواند ما را با کیفیت دعائی که وی در پیشگاه خدا می‏کند آشنا سازد». و نیز کسانی در مقام انتقاد از نیایش برآمده و می‏گویند: «خداوند به تمام جزئیات و کلیات جهان هستی آگاه

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 42 *»

است و از جمله آنها نیازمندی‌های ما هم از او پوشیده نیست، پس نیایش و عرض حاجات به درگاه خدا بیجا است». موریس مترلینگ هم شبیه این اعتراض را دارد، او می‏گوید: «آیا استرحام از درگاه خدا و دعاء کردن، به منزله جسارت به درگاه خدا نیست؟ زیرا وقتی ما از درگاه خدا خواهش کردیم که فلان چیز را به ما بده، معنایش این است که به وظیفه خویش آشنا نیست و به عبارت دیگر نمی‏داند که ما چه احتیاجی داریم که باید برآورد، وقتی که ما انجام وظیفه را به او تذکر دادیم معنایش این است که به او بفهمانیم که عادل نیست بلکه ظالم است و دقت و انضباط ندارد. ما وقتی دعاء کردیم و چیزهایی از او خواستیم معنایش این است که تقاضا کنیم قواعد ازلی و ابدی جهان را به سود ما تغییر دهد و معنای دیگرش این است که او را سرزنش می‏نماییم که چرا دیگران را از مواهب خود برخوردار می‏نماید و ما محروم هستیم؟»

این اعتراض هم کاملاً سفیهانه است اگرچه در قالب استدلال و بیانی فریبنده گنجانیده شده است. آنچه مسلّم هر خداپرستی است آن است که او روزی‏دهنده است و در کتاب‌های آسمانی به بندگانش خود را «رازق» معرفی فرموده است و اولیاء او از این‏گونه اسماء و صفات و تدبیر و عنایات او خبر داده‏اند. حال با توجه به این نکته کدامیک از پیامبران او و یا کدامیک از بندگان عارف و برگزیده او چنین فکر می‏کرده‏اند که چون خداوند روزی‏دهنده است و روزی هرکس را او عهده‏دار است و به‌حسب حکمت خود روزی‌ها را معیّن و مقدّر فرموده، پس کارکردن و در طلب

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 43 *»

روزی تلاش‌نمودن در حقیقت جسارت به خداوند است و نشان بی‏اعتمادی به او و تکذیب وعده و تعهّد خداوند را اقتضاء می‏کند که انسان در طلب روزی برنیاید و کسب و کار را تعطیل نموده و منتظر آن شود که روزی او از آسمان برایش فرود آید، بخصوص که اگر به این آیه قرآنی هم توجه کند که فرموده: و فی السماء رزقکم و ما توعدون([23]) (در آسمان است روزی شما و آنچه وعده داده شده‏اید). و نشان ایمان کامل آن است که انسان بیکار باشد و دست به هیچ‏کاری نزند و اگر چنین فکر می‏کردند و دیگران را هم به این طرز تفکر وامی‏داشتند چرخ زندگی نمی‏گردید و نظام معیشت از هم می‏پاشید و توقف کامل دست می‏داد و نوع بشر به نابودی می‏انجامید. در صورتی که پیامبران و بندگان برگزیده خدای متعال با ایمان کامل و اطمینان صددرصد به رزاقیّت حقّ متعال در مقام طلب روزی برمی‏آمدند و دیگران را هم به کار و کسب برای ادامه معیشت وامی‏داشتند به‌طوری که فرمودند: من لا معاش له لا معاد له،([24]) و فرمودند: الکادّ على عیاله کالمجاهد فی سبیل الله.([25]) البته خدا روزی‏دهنده است ولی بنده باید با کسب حلال خویش را در معرض روزی قرار دهد و نیز سایر امور و جریان‌های این عالم را خداوند براساس سبب و مسبّب و علّت و معلول قرار داده است. و از طریق حکمت خود بندگان را با اسباب طبیعی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 44 *»

آشنا فرموده و خواسته که از راه اسباب و به‌وسیله اسباب به خواسته‏های خود برسند و بدانند که اراده و مشیت خداوند همراه با اسباب بوده و او است مسبّب‌الاسباب. و خود او خواسته که بندگان مثلاً با کار و کسب به روزی خویش نایل شوند و پیامبر او که با خواست او آشنا است و از سنّت‌های او کاملاً باخبر است و قوانین ازلی و ابدی هستی را می‏داند و سیستم جهان را به‌طور دقیق دریافته است می‏فرماید: کلیدِ خزانه روزی، کسب و کار است.

گفت پیغمبر که بر رزق ای فتیٰ   در فرو بسته است و بر در قفل‌ها
جنبش و آمد شدِ ما و اکتساب   هست مفتاحی بر این قفل و حجاب
بی کلید این در گشادن راه نیست   بی سبب نان سنّتِ الله نیست

از اینها گذشته مگر اسباب در این نظام ظاهری منحصر است به آنچه بشر به آن پی برده است که نیایش به درگاه خدا و خواستن حوائج از او، معنایش تغییر نظام و دگرگون ساختن سیستم جهان هستی باشد؟ علم بی‏حدّ و قدرت نامحدود خدای متعال را نمی‏شود محدود به همین اسباب ظاهری و نظام سطحی این جهان دانست. او می‏داند و می‏تواند سببی را جایگزین سببی دیگر گرداند و با اسباب پوشیده‏ای که خود بر آنها آگاه است برای برطرف ساختن نیازمندی‌های بندگان تقدیر خویش را جاری سازد.

 

 

 

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 45 *»

 

 

 

 

 

 

þ منشأ دیگر نیایش

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 46 *»

حسّ دینی یکی از اصیل‏ترین احساسات انسانی است. سابقه این حسّ را می‏توان از ابتداء پیدایش انسان روی کره زمین به‌دست آورد. در تاریخ ملل اولین فصلی که به چشم می‏خورد فصل خداپرستی است. امروز در جهان علم این مطلب کاملاً حل شده به نظر می‏رسد که احساس دینی دارای واقعیت مسلّمی است که صحنه زندگی انسان را احاطه نموده و در همه شئون زندگی دست دارد. ادیان این حس را به عنوان فطرت نام نهاده‏اند و آن را همگانی می‏دانند، جمله عجیبی از پیغمبر اسلام نقل گردیده که بیانگر این حقیقیت است، در چهارده قرن قبل به این حقیقت اشاره فرموده و می‏گوید: کل مولود یولد علی الفطرة.([26]) هر نوزادی دارای این احساس دینی بوده و این حس از خاصیت‌های هر انسان است. در سالنامه مکتب تشیع شماره اول مقاله‏ای را از یک مجله پاریسی ترجمه کرده که لازم می‏دانم مقداری از آن را نقل کنم:

«در قرن حاضر پیشرفت‌های علوم درباره تجربه دینی منجر به اکتشافاتی شده است که به سبب آنها می‏توان هم‏اکنون درباره مسأله مورد بحث نتایج طراز اولی به‌دست آورد، از طرفی تاریخ ادیان به اتکاء تعداد معتنیٰ‌به اسناد و مدارک جدیدی را که به‌توسط دانشمندان جامعه‏شناسی و باستان‏شناسی جمع‏آوری شده است، حسّ دینی را به سبک تازه‏ای تجزیه و تحلیل می‏کند که با توجهات سابق کاملاً مغایر است. از طرف دیگر روانشناسی به‌وسیله جستجو در روان ناخودآگاه بشر

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 47 *»

که توسط فروید شروع و به مدد ادلر([27]) و یونگ([28]) ادامه یافت در اعماق روح انسانی به عالم تازه‏ای از قوای مستور و اتحاد درک و معرفت وراء عقل رسیده است که ممکن است یکی از کلیدهای حلّ معمای حسّ دینی شده، هرچند در این‏باره هنوز از اتفاق نظر دوریم مع‌ذلک هم‏اکنون جریان فکری وجود دارد که روز به روز تعداد متفکرین زیادتری از مکتب‌های گوناگون را به تعریضی مانند آنچه ذیلاً بیان می‏شود معتقد می‏سازد:

حس دینی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است. اصیل‏ترین و ماهرترین قسمت آن به هیچ‏یک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست بلکه نحوه ادراک فطری وراء عقل است که یکی از چشمه‏های آن از ژرفای روان ناخودآگاه فوران می‏کند و نسبت به مفاهیم زیبایی (مربوط به هنر) نیکی (مربوط به اخلاق) و راستی (مربوط به علم) مفهوم دینی یا به‌طور صحیح‌تر مفهوم مقدس (sacre) مقوله چهارمی است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است.»

این حسّ دینی یا به اصطلاح ادیان «فطرت»، نیرویی است کاملاً طبیعی که ایجاد یک نورانیت فوق‌العاده‏ای نموده و روح را با این نورانیت روشن می‏سازد و انسان را از این عالم ظلمانی به پرواز درآورده و او را به عالم معنوی و عقیده و پرستش می‏کشاند.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 48 *»

عقیده و عشق به پرستش خدا انسان را وادار می‏کند در عالم دیگری قدم زده و در آنجا بیشتر از این جهان مادی گام بردارد. عقیده عینکی نیرومند است برای دیدن جهان، هرکسی از پشت عینک عقیده به همه‏چیز می‏نگرد و همین معنی است که نیرومندی عقیده و عشق و تسلط عجیب آنها را به ما نشان می‏دهد. اینشتین دانشمند مشهور غرب می‏گوید: «حسّ دینی جهانی قوی‌ترین و شریف‌ترین سرچشمه تحقیقات علمی است». این عقیده و عشق به پرستش خدا از همان حس دینی یا به عبارت دینی (فطرت) سرچشمه می‏گیرد. فطرت ودیعه الهی است که در نهاد همه‏کس نهفته شده تا بشر بتواند نیاز مطلق‏جویی خود را برطرف سازد و با ابراز این حس به‌وسیله عشق به پرستش آن را کامیاب سازد. ژان ژاک روسو چنین می‏گوید: «راه خداشناسی منحصر به عقل و شکوک و توهّمات او نیست، بلکه شعور فطری بهترین راهی است برای اثبات این موضوع».

این جمله هم از امیرالمؤمنین علی؟ع؟ نقل شده که فرمود: و فاطرهم علی معرفة ربوبیّته([29]) (آشنایی با پروردگار جزء سرشت انسان است).

فطرت به‌وسیله عقیده و عشق به پرستش روح را با درگاه قدس خدا، آن موجود باقی و قادر و ابدی و نامتناهی مرتبط ساخته، به انسان نیروی سیر در عالم نامحدود و خارج از ماده را می‏دهد. باز هم اینشتین می‏گوید: «دیانت من عبارت از ستایش ناقابل نسبت به روح فائق لاحدی است که خود را ظاهر می‏سازد تا بتوانیم با مشاعر ضعیف خود درک کنیم، آن ایمان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 49 *»

عمیق درونی و وجود یک‌چنین قدرت شاعر فائق که خود را در جهان غیر قابل درک ظاهر کرده اعتقادات ما را نسبت به خدا تشکیل می‏دهد».

از طرف دیگر انسان که دارای بدن مادّی محض است و از خاصیت‌های ذاتی بدن او ارتباط و بستگی تامّ و تمام آن است به این جهان مادی؛ زیرا به‌واسطه احتیاج دائمی به اکسیژن هوا و غذایی که زمین برایش تهیه می‏بیند، صمیمانه وابسته به ماده است، روح هم که کاملاً بسته به بدن بوده و بالواسطه علاقه شدیدی به این آب و خاک دارد. و تردیدی نیست که عقیده و عشق هم از روح دست‏بردار نبوده و دائماً او را به طرف دیگر می‏کشند. اینجا است که احساس می‏کنیم رشته‏ای قوی و نیرومند لازم است تا انسانیت را به عالم نامحدود متصل سازد و همان رشته وسیله ارتباط روح با درگاه خدایی که معبود و محبوب انسان است می‏گردد، و اینجا است که به پایه دیگر نیایش که عشق به پرستش خدا است پی می‏بریم. و در روایات اسلامی هم جمله‏ای است که این معنی را به خوبی نشان می‏دهد و آن این است: الدعاء مخ العبادة([30]) (نیایش مغز و حقیقت پرستش است). کارل می‏گوید: «نیایش در نهایت وضوح یک پدیده روحی است» و نیز در جای دیگر گوید: «دعاهایی که همچون ابر غلیظی از سطح زمین به سوی خدا برمی‏خیزند به همان نسبت که نیایشگران از نظر شخصیت مختلفند با یکدیگر اختلاف دارند، اما همه این دعاها بر دو اصل مبتنی است: فقر و عشق».

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 50 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ نکته دقیق

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 51 *»

نکته‏ای که باید متذکر آن بود این است که تمام نیایش‌ها برای تغییر وضع موجود نیست. البته پاره‏ای از نیایش‌ها از پاره‏ای از نیایشگران برای دگرگون ساختن وضع موجود آنها است، ولی در نوع نیایش‌ها از نیایشگران سپاسگزاری از نعمت‌های موجود و طلب زیادتی نعمت‌ها و ترقیات معنوی و تکامل یافتن سجایای انسانی است و به‌طور کلی ارضاءنمودن کشش و میل طبیعی به راز و نیاز با پروردگار است و ارتباط‌یافتن با خدای مهربان و مشمول عنایات او شدن می‏باشد. آلکسیس کارل می‏گوید: «به‌طور معمول نیایش عبارت است از تضرّع، ناله مضطربانه و طلب یاری و استعانت و گاهی یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونی و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات. به عبارت دیگر می‏توان گفت که نیایش پرواز روح است به سوی خدا و یا حالت پرستش عاشقانه‏ای است نسبت به آن مبدئی که معجزه حیات از او سر زده است و بالأخره نیایش نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی، آفریدگار همه هستی، عقل کلّ، قدرت مطلق، خیر مطلق، پدر و منجی هریک از ما. صرف‌نظر از نقل اوراد فرمولی، حقیقت نیایش یک حالت عرفانی پرگدازی را مجسّم می‏کند که در آن دل به خدا جذب می‏شود».([31])

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 52 *»

نوع نیایشگران از حقیقت این کشش درونی خود و آثار و تأثیر آن بر جسم و روح خود بی‏خبرند و دانشمندان هم کمتر به بررسی این حقایق پرداخته‏اند. از این جهت است که کمتر از این موهبت الهی نتیجه‏گیری و بهره‏برداری شده است. مولوی تشبیه جالبی در این مورد دارد که حقیقت این بی‏خبری را در بشر نشان می‏دهد، می‏گوید:

همچو میل کودکان با مادران   سرّ میل خود نداند در لبان

این تشبیه برای آن است که کشش‌هایی در انسان وجود دارد گرچه خود انسان حقیقت آنها و هدف در خلقت و آثار و تأثیر آنها را نمی‏شناسد؛ درست مانند کودک نوزادی که در هنگام گرسنگی کشش به سوی پستان مادر در او تحریک می‏شود و او را وامی‏دارد که از پستان مادر جستجو کند، در صورتی که از حقیقت این کشش و هدف از خلقت آن و آثار و تأثیر آن بر جسم و جانش کاملاً بی‏خبر است. آثار این کشش گریه و زاری و بی‏قراری و دهان باز کردن و دست و پا زدن است، و تمام این آثار استمداد کودک است از مادری که او را نمی‏شناسد و درک نمی‏کند و حتی هیچ آگاهی نسبت به این آثار هم ندارد. او چه می‏داند که بدن او نیازمند به شیر است، دستگاه هاضمه او غذا می‏خواهد. او چه می‏داند مادری دارد که خدا در پستان آن مادر غذای مناسب این‏هاضمه فراهم فرموده و اصلاً چه می‏داند که بین کشش طبیعی او و مادر و پستان و شیر آن ارتباط و نسبت است. انسان نسبت به کشش‌های درونی خود از قبیل کشش به خداشناسی (احساس عرفانی) و خداپرستی، نیایش و التجاء به درگاه خدا و مانند

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 53 *»

اینها، مانند همان نوزاد است نسبت به آنچه گذشت. پس این کشش‌ها درونی و بی‏فایده نبوده و از حکمت صانع حکیم سرچشمه گرفته و عهده‏دار رفع نیازمندی‌های درونی وبیرونی انسان است.

این کشش‌ها نشان آن است که میان جان انسان با عوالم غیبی ومعنوی ارتباط و پیوستگی کامل برقرار است، اگرچه انسان آن عوالم را نمی‏بیند و از آنها آگاهی ندارد. و این ارتباط و بستگی حکایت می‏کند از اینکه جان انسان از جنس آن عوالم بوده و بلکه جایگاه اصلی او آن عوالم است و این زندگی مادی است که او را سرگرم خود ساخته و از توجّه و انس با آن عوالم باز می‏دارد ولی در حال نیایش واقعی (نه لقلقه زبانی) در آن عوالم به‌سر می‏برد و از صفاء آنها احساس لذّت می‏نماید.

مایزر در نامه‏ای که به یکی از دوستان خود نوشته، می‏نویسد: «بسیار خوشحالم که عقیده مرا درباره دعاء پرسیده‏اید؛ زیرا که من در این موضع عقیده محکم و تردیدناپذیر دارم. نخست ببینیم واقعیات در این موضوع کدامند؟ در پیرامون ما جهان معنوی وجود که ارتباط بسیار نزدیکی با جهان مادی دارد از اولی؛ یعنی جهان معنوی نیرویی فیضان دارد که دومی یعنی عالم ماده را نگهداری می‏کند و این همان نیرویی است که روح ما را زنده نگه می‏دارد، معنویات از آنجا برقرار است که سیّاله‏ای لاینقطع از این نیرو در ما وارد می‏شود، شدّت این سیّاله معنوی مدام متغیر است».

نیایش در حقیقت تجسّم‌یافتن بخش معنوی انسان است که در آئینه این بخش ظاهری او آشکار می‏شود و در این عرصه مادی خود را

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 54 *»

نمایان می‏سازد و حتی می‏توان گفت که کیفیّت و پایه نیایش مشخِّص رشد و کمال آن بخش معنوی است، از نیایش یک روان ساده ابتدائی گرفته تا نیایش جان‌های بی‏اندازه کامل برگزیدگان آفرینش.

آلکسیس کارل بعد از آنکه از اهمیّت رشد همه فعالیت‌های باطنی و درونی چه در مردم دین‏دار و چه برای متمدّنان بی‏ایمان بحث می‏کند و به لزوم دلبستگی به این مسأله برای یک موجود انسانی اشاره می‏نماید می‏گوید: «چگونه و روی چه اصلی احساس عرفانی چنین رل مهمی را در موفقیت زندگی بازی می‏کند؟ با چه مکانیسمی نیایش بر روی ما تأثیر می‏گذارد؟ فرضیه و حتی تصادف نیز در پیشرفت علم و معرفت ضروری است. باید ابتداء به‌خاطر داشته باشیم که انسان واحدی است نیمش ز آب و گل، نیمش ز جان و دل. بنابراین نمی‏توان او را به‌طور کامل در چهار بعد فضاء و زمان درک کرد؛ زیرا آن نیمه دوم یعنی شعور و روح انسانی گرچه در اندام ما قرار دارد ولی در عین حال دنباله‏اش به خارج از این جهان ماده کشیده می‏شود. از طرف دیگر بدن زنده که مستقل از مکان مادیش یعنی جهان طبیعت خودنمایی می‏کند جزء لاینفکّ آن است؛ زیرا همین بدن از نظر احتیاج دائمیش به اکسیژن هوا و غذایی که زمین برایش فراهم می‏آورد بدان صمیمانه بستگی دارد. ما می‏توانیم چنین معتقد باشیم که ما در یک کانون معنوی غرقه‏ایم که در آن بیشتر از جهان مادی (هوا، زمین) گام برمی‏داریم. این کانون معنوی جز آن موجود باقی و فاعل ما یرید و ابدی در میان همه و برتر و بالاتر از

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 55 *»

همه که او را خدا می‏خوانیم نخواهد بود.([32]) بنابراین می‏توان نیایش را مأمور روابط طبیعی میان انسانی با موطن مألوف و جایگاه اصلیش دانست و آن را همچون یک فعالیت حیاتی که به ساختمان وجودی ما متعلق است تلقّی کرد و به عبارت دیگر نیایش را به چشم یک عمل عادی جسم و روحمان نگریست».

بیان بهتر و دورتر از تعبیرات انحرافی فلسفی و مذهبی آلکسیس کارل درباره نیایش، بیان ویلیام جیمز است. او می‏گوید: «اگرچه من نمی‏توانم عقیده مردم عادی مسیحی را بپذیرم و یا الوهیتی را که دانشمندان طریقه اسکولاستیک در قرون وسطی از آن دفاع می‏کردند قبول کنم، اما خود را جزء فلاسفه ماوراء الطبیعه خشن می‏دانم. در حقیقت من معتقدم که در اثر ارتباط با عالم غیب نیروی جدیدی در این دنیا حاصل شده و حوادث نوی را باعث می‏گردد. دسته فلاسفه ظریف به نظر من بسیار تسلیم حکم‌فرمایی طبیعت شده‏اند، این فلاسفه امور طبیعی را دربست و بدون اینکه درباره ارزش آن رسیدگی کنند قبول می‏نمایند». و در جای دیگر می‏گوید: «آدمی در این حال (نیایش) حس می‏کند که نیرویی وارد بدن او می‏شود؛ درست مثل اینکه در آفتاب که می‏نشینیم گرمی آن را احساس می‏کنیم، از این نیرو می‏توان به‌طور مؤثر استفاده کرد، عیناً مانند اینکه از اشعه خورشید برای آتش‌زدن قطعه چوبی به‌وسیله ذره‏بین استفاده می‏کنیم».

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 56 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ نیایش از دید انتقادکنندگان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 57 *»

تا به اینجا کاملاً روشن گردید که نیایش امری است طبیعی و پدیده‏ای است روحی. معنی این جمله این است که از لوازم زندگی بشر بوده و انسان بدون آن نمی‏تواند زندگی کند. تاریخ بشریت این موضوع را به ما نشان می‏دهد که نیایش در شمار احتیاجات اولیه مانند آب، نان، مسکن، کار و… بوده و جزء مایحتاج زندگی محسوب می‏شود. روی این بیان بر هر انسانی که به رشد همه‏جانبه خود علاقه دارد و می‏خواهد انسانیت خود را کامل سازد و در زندگی موفق و کامیاب شود، لازم است به این‏طور مطالبی که مربوط به تکامل آنها است به دیده احترام نگریسته و در فکر تحقیق و بررسی باشد، نه اینکه روی خیالات واهی و خودباختگی در برابر بعضی گفتارها و مبانی بی‏اعتبار نسبت به این حقایق و رسوم مقدس بی‏اعتناء گردد و زبان به انتقاد گشاید، بلکه باید در عوض خرده‏گیری قدری در اصل مطلب دقیق شده حقیقت موضوع را درک کند و خود را از سقوط‌یافتن از مقام انسانیت نجات دهد، چون روشن است که اندکی‏کوتاهی نسبت به تکمیل فضائل و صفات ارزنده انسانی، حقیقت انسانیت را در خطر انداخته و سیرت آدمی را تغییر می‏دهد. کارل می‏گوید: «اجتماعاتی که احتیاج به نیایش را در خود کشته‏اند معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهند بود، این از آن جهت است که متمدّنین بی‏ایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسأله رشد همه فعالیت‌های باطنی و درونی خود که لازمه یک موجود انسانی است دلبستگی
پیدا کنند».

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 58 *»

ولی برخلاف این وظیفه می‏بینیم عده‏ای نیایش را به دیده تحقیر نگریسته و این نظر خود را با یک جمله به ظاهر حق به‌جانب بیان می‏دارند. ما برای نمونه جمله‏ای را ازموریس مترلینگ نقل می‏کنیم تا اگر در میان خوانندگان این نوشته کسانی باشند که در دل خود چنین احساسی دارند درست موضوع را رسیدگی فرمایند. می‏گوید: «آیا استرحام از درگاه خدا و دعاء کردن به منزله جسارت به درگاه خدا نیست؟! زیرا وقتی ما از درگاه خدا خواهش کردیم که فلان‏چیز را به ما بده معنایش این است که به وظیفه خویش آشنا نیست و به عبارت دیگر نمی‏داند که ما چه احتیاجی داریم که باید برآورد. وقتی‌که ما انجام وظیفه را به او تذکر دادیم معنایش این است که به او بفهمانیم که عادل نیست بلکه ظالم است و دقت و انضباط ندارد. ما وقتی دعاء کردیم و چیزهایی از او خواستیم معنایش این است که تقاضا کنیم قواعد ازلی و ابدی جهان را به سود ما تغییر دهد و معنای دیگرش این است که او را سرزنش می‏نماییم که چرا دیگران را از مواهب خود برخوردار می‏نماید و ما محروم هستیم».

ما قبل از اینکه جواب این اعتراض را بدهیم علّت این‏گونه اعتراض‌ها را بیان می‏کنیم تا ببینیم ریشه این‏گونه مشکل‏ها چیست.

یکی از صفات رذیله و ناپسند، غرور و خودخواهی است. غرور از غریزه حبّ ذات و خوددوستی ناشی می‏شود؛ زیرا برای هرکسی طبیعی است که به شخصیت خود علاقه داشته و خود را مستقل دانسته و همه‏چیز را برای خودش می‏داند، مولوداتِ فکری خویش را هم دوست

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 59 *»

داشته و به آنها احترام گذارده و بااستقلال می‏داند، میل دارد همه‏چیز را طبق خواسته و موافق با ایده خود تطبیق و یا تفسیر و تحلیل نماید. از این جهت حتی ممکن است موضوعی را که صددرصد باطل می‏داند ولی نظر به اینکه مطابق میل و مورد پذیرش فکر او است رویش پافشاری کرده و به هزار و یک دلیل برای اثبات آن موضوع باطل استدلال می‏کند و ممکن است به عکس باشد، یک مطلب را صددرصد حقّ و حقیقت دانسته ولی روی حسّ خودخواهی و غرور منکرش شده و در بطلان آن می‏کوشد و می‏خروشد.

کسانی‌که منکر خدا و یا به‌طور عموم منکر عالم ماوراء الطبیعه شده‏اند و حاضر نیستند اعتراف کنند که خدایی وجود دارد و یا عوالمی وراء این عالم طبیعت و روحی وراء این بدن انسانی وجود دارد از همین قبیلند. غرور و خودخواهی به آنها مجال نمی‏دهد که در مقابل دلیل الهیون خضوع نموده و آن را بررسی کنند. و یا اینکه مفهوم ناپسندی از خدا و دین را در نظر خویش تصویر نموده و چون با عقل سازش ندارد در مقام انکار و اعتراض بر آن برآمده و شدیداً به طرفداران آنها حمله کرده و با قلم و زبان می‏خواهند آنها را بکوبند، باز هم خودخواهی و غرور نمی‏گذارد دنبال اصل مطلب رفته و واقع امر را دریابند. شما یکبار دیگر گفتار مترلینگ را بخوانید، آن‌وقت تصدیق خواهید فرمود که ایشان یک معنایی را از دعاء در ذهن تصویر کرده و این جمله را متوجه همان معنی ساخته است، اگر جهت و یا جهات دیگری درکار نبوده می‏توان گفت غرور و خودخواهی است که این نویسنده نامی را واداشته که برداشت خود را از دعاء حقیقت

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 60 *»

و واقع شمرده و این‏طور در راه اثبات آن سخن بگوید. انسان مغرور و خودخواه برای برداشت‌های خود احترام فوق‌العاده‏ای قائل است و با آنچه که نمی‏داند عناد و دشمنی می‏ورزد: الانسان عدو لما جهله([33]) (انسان با آنچه که نمی‏داند دشمن است).

قرآن کتابی است که با زبان فطرت و طبیعت سخن می‏گوید و نیازمندی‌های طبیعی انسان را بیان کرده و به پاسخگویی می‏پردازد. قرآن روشن می‏کند که نیایش یک نیاز روانی است و انسان طبیعی باید نیایش نماید؛ زیرا لازم است جواب خواسته‏های جسم و روان خود را بدهد، از این نظر تصریح می‏کند که این عمل طبیعی را انجام دهید و قطعاً بدانید عملی بیهوده نیست و آن‌کس که این نیاز و خاصیت را به روان شما داده، خود آن‌کس هم وعده داده به نیایش شما توجه کند و نیایش شما را بپذیرد و اصولاً این نیایش که به شکل پدیده‏ای روانی در شما دیده می‏شود یک دعوت خدایی است که او را بخوانید تا بدین وسیله رفع نیاز خویش را بکنید؛ و قال ربکم ادعونی استجب لکم. و باز همین قرآن سبب روانی انتقاد از دعاء را بیان می‏کند و آن همان است که بیان کردیم، می‏گوید: ان الذین یَسْتَکبِرون عن عبادتی؛ دقت کنید: درباره کسانی‌که اعتناء به دعاء و توجهی به پرستش ندارند لغتی را به کار برده «یستکبرون» که غرور و خودخواهی را می‏رساند قرآن نه تنها اعراض از نیایش را معلول تکبّر و غرور می‏داند بلکه کفر و انکار خدا را هم معلول همین صفت پست و پلید

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 61 *»

می‏داند آنجا که می‏گوید: أفکلما جاءکم رسولٌ بما لاتَهویٰ انفسُکم استکبرتم([34]) (آیا هرگاه پیغمبری برایتان چیزی آورد که دل‌های شما آن را نخواست و نپسندید شما تکبر کردید. سوره بقره) به اندازه‏ای این صفت بر انسان مسلّط است که بنا به فرمایش علی؟ع؟ نه دانش دانشمند می‏تواند او را از تکبر برکنار کند و نه پریشانی ژنده‏پوش.(2) همین صفت است که این‌همه اختلافات را در بین مکاتب فلسفی ایجاد کرده و افکار بشری را  علیه هم تحریک کرده است، در صورتی که با اندک دقت و تواضع و فروتنی همه این اختلافات از بین می‏رود. دانشمندان مادی در اثر غرور بیجا و خودخواهی بی‏مورد علیه مکتب‌های غیر مادی قیام کرده و موقعیت خود را هم از یاد برده‏اند؛ زیرا آنها مطالعاتی مخصوص اصول مادی داشته و فقط در رشته‏ای قدم زده‏اند که با ابزار مادی در آن کار کرده‏اند و از این جهت حق ندارند در غیر  رشته خود مداخله کنند و مطلبی را که از محیط مطالعات آنها خارج است اثبات و یا نفی نمایند. همین‏طور علماء غیر مادی حق دخالت در علوم تجربی را نداشته و هر دو وظیفه دارند جنبه‏های اثباتی طرف را تصدیق کرده تا اختلافات برطرف گردیده و در محیطی همراه با صلح و صفاء بدون هیچ دشمنی و خصومتی اصل هر مطلب را بررسی کنند. یک فیلسوف چنین می‏گوید: «اگر ما قسمت‌های اثباتی همه مکاتب فلسفی را بگیریم و جنبه منفی آنها را کنار بگذاریم سازش بین همه فلسفه‏های مختلف ممکن خواهد شد».

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 62 *»

فروغی در «سیر حکمت در اروپا» جمله‏ای از اسپنسر نقل می‏کند و می‏گوید: «اینکه در این زمان می‏بینیم دین با علم و حکمت معارضه دارند از این جهت است که ارباب ادیان و اهل علم در قلمرو یکدیگر مداخله‏های ناروا می‌کنند و هر دو گروه ادعاء بیجا دارند».([35]) آن قدرت فوق‌العاده ارباب کلیسا و آن عقب‏نشینی رسوای آنها معلول همین غرور بوده زیرا کشیش‌های مغرور حاضر نبودند علماء طبیعی را آزاد گذارده تا کشفیات خود را به‌وسیله دلیل روشن سازند و بعد از شکست‌خوردن ارباب کلیسا باز دانشمندان مادی علیه آنها قیام کرده و حاضر نشدند قدری با احتیاط قدم برداشته و در مفهوم دین و معنای خداپرستی و مقدسات اندکی دقت کرده و آن‌طور با عجله به اساس خداپرستی و احترام به مقدسات حمله‏ور نگردند و حالا می‏بینیم نتیجه آن دو غرور این شد که ارباب کلیسا خود را ناچار می‏بینند که از علوم طبیعی کاملاً طرفداری کرده و بلکه فراگرفتن آنها را هم بر خود فرض و لازم می‏دانند، و از طرف دیگر هم دانشمندان طبیعی خود را ملزم می‏بینند که از اصل مسلّم حسّ دینی طرفداری کرده و در راه اثبات آن قدم بردارند.

پس مترلینگ که دعاء را جسارت به خدا می‏داند، چون معنی دعاء را ندانسته است چنین سخنی را گفته و خودخواهی و غرور مانعش گردیده که درست مطلب را رسیدگی کند و ببیند معنای نیایشی را که در ادیان می‏بینیم دستور داده‏اند چیست.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 63 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ نیایش هم یکی از اسباب و علل است

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 64 *»

یکی از خصایص انسان عاقل پی‏جویی از علل اشیاء است، هر چیزی را که می‏بیند در فکر برمی‏آید که از علت طبیعی آن باخبر شود. از وقتی‌که بشر به موجودات عالم و جهان هستی که خود هم جزئی از آن است متوجه شده به اصل مسلّم علّیت آشنا گشته است؛ زیرا عقل انسان درمی‏یابد که هر پدیده و موجودی که در جهان هستی است قطعاً بدون علت طبیعی لباس هستی نخواهد پوشید و این مطلب که به زبان علمی در بخش علّت و معلول فلسفه مورد بحث است مطلبی است مسلّم و هر عقلی به ضروری‌بودن آن حکم می‏کند. از نظر منطق دین و قرآن تمام حوادث طبیعی معلول علل طبیعی بوده و پیدایش همه موجودات با تأثیر متقابل و روی میزان و سنن طبیعی قرار گرفته‏اند. البته باید دانست که بین منطق دین و منطق مادیت این فرق هست که دین این علل و عوامل طبیعی و قوانین ثابت در جهان هستی را متّکی به یک عده علل غیبی و ماوراء طبیعی دانسته و معتقد است پدیدآورنده آنها با آن علل آفریدگار آنها است. و یکی از راه‌های اثبات وجود خدا در گفته‏های پیشوایان دین و قرآن بیان علل حوادث است و از آنها این‏طور استفاده می‏شود که خداوند بزرگ بنا دارد هر پدیده و موجودی را از طریق علل و اسباب ایجاد کند و حتی این جمله به عنوان روایت در کتاب‌های دینی ما به چشم می‏خورد؛ ابی الله ان‌یجری الاشیاء الا باسبابها([36]) (خدا اباء دارد که جاری کند اشیاء را مگر از راه سبب آنها). پس تردیدی نیست که انسان با سرشت

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 65 *»

خدادادی خود از برای هر پدیده‏ای علتی اثبات می‏کند و هرچه به چشمش بخورد درصدد کنجکاوی از علت پیدایش وی برمی‏آید و هر صدایی که به گوشش برسد برگشته و از سبب وی بحث و جستجو می‏کند. همه این کنجکاوی‌های علمی روی اساس اعتقاد به قانون علیت عمومی است. هرگز فطرت انسان حاضر نیست بپذیرد که امری بدون جریان قبلی پیدایش یابد. هرگز انسان رابطه عمومی میان حوادث و اجزاء این عالم را قابل تردید ندانسته، نه تنها انسان بلکه این مطلب (عمومی‌بودن قانون علیت) جزء مرتکزات غریزی هر حیوانی است؛ حیوانی که برای سیری به طرف علف و برای سیرابی به طرف آب و برای بقاء نسل به طرف جفت خویش می‏رود به علت جریان رابطه میان حوادث و اجزاء این جهان است. قرآن برای حوادث طبیعی عللی ذکر می‏کند و قانون علیت عامه را روشن می‏نماید آیاتی که دلالت دارد بر حرکت ابرها بر اثر وزش باد و ریزش باران به‌وسیله ابر و زنده‌شدن زمین بر اثر بارش باران و روییدن گیاهان و روزی‌خوردن انسان در اثر آن، همچنین حرکت کشتی‌ها به وسیله جریان بادها و روشنی جهان به سبب خورشید و ماه و ستارگان و… این حکم و سنت الهی (عمومیت قانون علت و معلول) را گوشزد کرده، به این معنی که هر زمان سببی با جمیع شرایط لازمه موجود گردد و مانعی هم در میان نباشد معلول و مسبَّب آن به اذن خداوند متعال وجود پیدا می‏کند و همچنین هرگاه معلولی موجود شد از وجود علتش حکایت می‏کند.

اکنون که جریان علّیت عمومی به عنوان یک قانون همگانی روشن

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 66 *»

گردید، می‏گوییم ما خدا را موجودی می‏دانیم توانای بی‏نهایت که در قلمرو قدرت او هیچ مانعی به چشم نمی‏خورد، فعّال ما یشاء بوده هرچه می‏خواهد می‏کند، دارای قدرتی است بی‏پایان که هیچ موجودی نمی‏تواند شانه از خواست و اراده او خالی کرده و سرباز زند، تمامی کارها با خواست و اراده او انجام می‏پذیرد. قانون علّیت عمومی هم یکی از کارهای او است که با اراده و خواست او به عنوان یک رابطه همگانی در عالم طبیعت به چشم می‏خورد، خودش خواسته است که این قانون همیشه محترم باشد و هیچ قدرتی هم نمی‏تواند در این قانون تصرفی کرده و یا آن را تغییر دهد؛ سنة الله التی قد خلت من قبل و لن‏تجد لسنة الله تبدیلاً.([37]) لاتبدیل لخلق الله.(2)

و خود خدا هم با آن قدرت نامتناهی این قانون را در همه‏جا جاری ساخته و هیچ کاری را بدون سبب و علتی انجام نمی‏دهد، درست دقت کنید: نمی‏گوییم نمی‏تواند کاری را بدون علت و سبب انجام دهد بلکه می‏گوییم نمی‏خواهد کاری را بدون سبب انجام دهد، ابی الله ان‌یجری الاشیاء الا باسبابها. نیایش هم سببی است که به بندگان خود آن را معرفی کرده همچنان‌که آفریدن فرزند که به قدرت او انجام می‏پذیرد سببی دارد که پدر و مادر می‏باشند، روییدن نباتات هم به قدرت او است اما علتی دارد که کشت کشاورزان است. و همچنین شفاء بیماران که با قدرت و خواست او می‏باشد دارای سببی است که مراجعه به پزشک و خوردن دارو است. دعاء و نیایش هم دارای آثار و نتایجی است که خدا می‏دهد اما

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 67 *»

به‌وسیله نیایش، و جالب اینکه همان خدایی را که در صورت نیایش و دعا کردن موریس مترلینگ او را غیر آشنای با وظیفه می‏پندارد و یا ظالم تصور می‏کند، خود، نیایش را به ما دستور داده است و اگر این دستور خود او به‌وسیله فرستادگانش که آشناترین مردم به قوانین آفرینش و یا به قول مترلینگ به قوانین ازلی و ابدی جهان می‏باشند به ما نرسیده بود، ما نیایش را نمی‏دانستیم چیست. پس آنهایی که مانند موریس مترلینگ دعاء و نیایش را جسارت به درگاه خدا می‏دانند و کسانی‌که مانند نیچه دعاء را شرم‏آور می‏شمارند سخت در اشتباهند؛ زیرا روشن شد که نیایش یک سببی است از اسباب و توسّل به اسباب لازمه زندگی است و نیایش نه تنها جسارت به خدا و سرزنش او نیست بلکه اطاعتی است از فرمان او و اجابت دعوت خود او است و احترامی است به خواست او و اجراء سنت خداوند بی‏همتا می‏باشد.

و از همین مطلب به خوبی استفاده می‏شود که نیایش هم یکی از اسباب و وسائلی است که خدای متعال در نظام این عالم مانند اسباب دیگر در اختیار بندگان خود قرار داده و بندگان در هر درجه از معرفت و ایمان که باشند می‏توانند از این وسیله استفاده کنند و حتی کسانی‌که از طریق صحیح بندگی هم منحرف هستند، از آن مانند سایر اسباب و وسائل طبیعی می‏توانند استفاده نمایند و نیایش سببی نیست که مشروط باشد به شناخت کامل و یا هدایت‌یافتن به راه مستقیم بندگی، بلکه:

گفت حق گر فاسقی و اهل صنم   چون مرا خوانی اجابت‌ها کنم

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 68 *»

راستی پیش آر یا خاموش کن   وانگهان رحمت ببین و نوش کن
تو مشو هیچ از دعا کردن ملول   عاقبت برهاندت از دست غول

هرکس گرچه فاسق و یا از شناخت صحیح خدای متعال منحرف باشد و به جای خدای صمد، صنم بپرستد و نزد آن کرنش نماید و نیایش کند، خدای متعال از راه رحمت واسعه خود نیازهای او را برطرف می‏سازد و جواب او را می‏دهد. آنگاه اگر بنده از راه راستی و درستی درآید و اگر راه نمی‏یابد از ورود در زندقه خودداری کند و توقف نماید، البته بدیهی است که از رحمت‌های الهی نصیب بیشتر وبهره کامل‌تر به‌دست می‏آورد و خداوند به زبان اولیاء خود بندگانش را سفارش فرموده که از نیایش و دعاکردن و به درگاهش التجاءبردن خسته و کسل نگردند که بالأخره «مَن قَرَعَ باباً و لَجَّ، وَلَجَ»([38]) (هرکه دری را بکوبد و لجاجت نشان دهد به روی او گشوده خواهد شد و در آن داخل می‏شود). آلکسیس کارل می‏گوید: «برای اجابت دعاء نیازی به فصاحت نیست، از آن‌رو که ارزش دعاء را نسبت به فوایدی که دربر دارد می‏سنجند ساده‏ترین کلمات ما که تضرّع و ستایش را بیان می‏کند همچون زیباترین استغاثه‏ها و دعاها در پیشگاه خداوندگار هرچه هست مقبول به نظر می‏رسد، فرمول‌های حفظی که به‌طور غیر ارادی بیان می‏شود و نیز یک شعله شمع خود نیز یک نوع نیایش است. این فرمول‌های بی‏رمق و این شعله مادّی شمع برای آنکه سمبل پرواز یک موجود انسانی به سوی خدا باشد کافی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 69 *»

است». و در جای دیگر می‏گوید: «نیایش هرچقدر عجیب به نظر بنماید ما ناچاریم او را همچون واقعیتی بنگریم که هرچه بخواهد می‏یابد و هر دری را بکوبد در برابرش گشوده می‏شود».

نکته‏ای را که در این جهت نیایش باید در نظر داشت آن است که از نیایش باید به صورت یک سبب و وسیله‏ای استفاده کرد که با نظام تکوینی و نظام تشریعی الهی مخالفت نداشته باشد. نظام تکوین و نظام تشریع نظر به اینکه هر دو از اراده حکیمانه الهی سرچشمه می‏گیرد کاملاً به صلاح بندگان بوده و نباید از آنها تخلف نمود، و نیایش در واقع وسیله و سببی است که انسان بخواهد به توسط آن به یکی از نیازهای طبیعی و یا شرعی خود از خدای متعال کمک جوید و یا مدد طلبد، پس هدفی و مقصودی را که در نیایش در نظر دارد باید برخلاف نظام تکوینی و یا نظام تشریعی نباشد وگرنه انتظار اجابت بی‏مورد است. مانند آنکه بخواهد نمیرد و یا جوانی و نیروهایش به پیری و ناتوانی نیانجامد و یا انجام نافرمانی برایش آسان و شرایط آن برایش مهیّا گردد. بنابراین فیض‏خواهی و مددطلبی از خدای متعال باید حساب شده و با نظام تکوینی و نظام تشریعی الهی هماهنگی داشته باشد، گرچه فیض‏بخشی و مددرسانی خدای متعال به فیض‏خواهی و مددطلبی بندگان بستگی دارد، ولی نیایش و اجابت آن باید با آن هماهنگی و ارتباط کامل داشته باشد و در غیر این صورت آن را نیایش نمی‏گویند وقابل اجابت هم نخواهد بود.

جهت دیگر رعایت این نکته آن است که انسان نظر به اینکه بر

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 70 *»

جمیع مصالح و مفاسد خود احاطه ندارد، پس اگر حساب‏نشده و نسنجیده مقصود و هدفی را در نیایش خود منظور نماید و از خدای متعال درخواست اجابت آن را نماید، چه بسا مصلحت او در آن نباشد و در این‏گونه موارد است که خدای متعال دعاء او را اجابت نمی‏فرماید و بنده فکر می‏کند (نعوذ بالله) خدا درباره او بخل ورزیده و او را از خواسته‏اش محروم ساخته است و در نتیجه به خدای خود بدگمان می شود، و نسبت به دعاء و نیایش هم سست شده و دلسرد می‏گردد. در قرآن، خدای متعال از این اشتباه‏کاری بشر خبر داده و فرموده: و یدع الانسان بالشرّ دعاءَه بالخیر…([39]) و امام صادق فرمود: و اعرف طریق نجاتک و هلاکک کی لاتدعو الله بشىء عسی فیه هلاکک و انت تظنّ انّ فیه نجاتک. قال الله تعالی:
و یدع الانسان بالشر دعاءه بالخیر و کان الانسان عجولاً
(2) (بشناس راه نجات و هلاکت خود را (درباره اسباب پیروزی و اسباب نابودی خود فکر کن) برای آنکه مبادا از خدا چیزی را بخواهی که ممکن است هلاکت تو در آن باشد و تو گمان می‏بری که نجات تو در آن است. خدای متعال فرموده: و دعاء می‏کند انسان به بدی مانند دعاء او به خوبی و انسان شتابزده است). مولوی داستانی آورده که مناسب است نقل شود:

دزدکی از مارگیری مار برد   ز ابلهی آن را غنیمت می‏شمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار   مار کشت آن دزد خود را زار زار
مارگیرش دید و پس بشناختش   گفت از جان مار من پرداختش

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 71 *»

در دعا می‏خواستی جانم از او   کش بیایم مار بستانم از او
شکر حق را کان دعا مردود شد   من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها کان زیان است و هلاک   وز کرم می‏نشنود یزدان پاک
مصلح است و مصلحت را داند او   کان دعا را باز می‏گرداند او
وان دعاگوینده شاکی می‏شود   می‏برد ظنّ بدو، آن بد بود
می‏نداند کاو بلای خویش خواست   وز کرم حق آن بدو ناورد راست

به این گزارش آلکسیس کارل توجه کنید: «با وجود اینکه مردم متجدد به نیایش به دیده یک عادت متروک می‏نگرند و آن را یک رسم خرافی و باقیمانده‏ای از دوران توحّش می‏پندارند در حقیقت می‏توان گفت امروز ما تقریباً ازهمه ثمرات نیایش محروم مانده‏ایم. حال ببینیم علل این محرومیّت‏ها چیست؟ اوّلین علّت آن این است که نیایش امروز بسیار به ندرت انجام می‏شود، احساس عرفانی در میان متمدنین در شرف نابودی است، می‏توان گفت عده فرانسوی‌هایی که نیایش می‏کنند از چهار یا پنج درصد مردم تجاوز نمی‏کند. ثانیاً، نیایش امروز غالباً بی‏تأثیر است چه بیشتر کسانی‌که اهل عبادت هستند خودخواه، دروغگو، متکبر و مغرورند و ریاکارانی هستند که شایستگی عشق و ایمان را ندارند. به هر حال آثار نیایش و لو آنکه پدید آید غالباً به ما نمی‏رسد. پاسخ خواهش‌های ما و عشق ما معمولاً به صورت بطی‏ء، نامحسوس و تقریباً غیر مسموع داده می‏شود.([40]) این پاسخ که با زمزمه بسیار نرمی به اندرون ما

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 72 *»

پا می‏گذارد با قیل و قال جهان خارج به آسانی خفه می‏گردد. نتایج مادّی نیایش نیز مبهم و ناآشکار است و معمولاً با دیگرپدیده‏ها آمیخته می‏شود. در میان مردم حتی کشیشان بسیار اندکند کسانی‌که این حالت را داشته‏اند که بتوانند این آثار را به صورت روشنی مشاهده کنند. و پزشکان از نظر اینکه برایشان جالب توجه نبوده است اجازه داده‏اند حالاتی که در دسترسشان واقع می‏شده است بی‏آنکه آن را مورد تحقیق و بررسی قرار بدهند از میان بروند. علاوه بر این کسانی‌که به بررسی این آثار می‏پردازند غالباً به این علت به اشتباه می‏افتند و منحرف می‏شوند که در اغلب اوقات نتیجه حاصله با آنچه حدس زده می‏شود اختلاف دارد. مثلاً  کسی دعاء می‏کند تا خدا او را از یک بیماری عضوی شفاء دهد، بیمار می‏ماند ولی در عوض یک تحول عمیق و تفسیرناپذیر روحی و اخلاقی به وی دست می‏دهد».

البته گاهی و درباره پاره‏ای از نیایشگران و نیایش آنها، کندی اجابت و یا به‌طور کلی عدم اجابت جهت دیگری دارد که با منطق ظاهر و معیارهای عادی قابل توجیه نیست. تضرّع و زاری آنها به درگاه خدای متعال آن‌چنان از اعماق جان و دلشان برمی‏خیزد و آن‌چنان با گرمی عشق به پرستش حق و ستایش و کرنش همراه است که ساکنان ملکوت اعلی و قدّوسیان درگاه قرب الهی را حیرت‏زده می‏نماید، وجودشان سرشار از آن گرمی می‏شود که دست نیاز به درگاه بی‏نیاز برآورده که خداوندا اجابت دعاء این بندگان را به تأخیر انداز، زیرا ما از نیایش آنها لذّت می‏بریم و گرمای عشق آنان ما را گرم می‏کند. خداوند متعال هم می‏فرماید: من هم

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 73 *»

دوست دارم زاری‌های آنان را بشنوم. تأخیر اجابت دعاء و یا عدم اجابت دعاء این‏گونه بندگان را از نیایش و کرنش سرد که نمی‏کند بماند گویا بر آتش عشق ایشان به پرستش و نیایش می‏دمد و آن را مشتعل‏تر می‏سازد و لذّت مناجات آنها اشتداد می‏یابد. آلکسیس کارل می‏گوید: «نیایش در مرحله عالی‌ترش از سطح درخواست و عرض حال فراتر می‏رود، انسان در برابر خداوندگار هستی نشان می‏دهد که او را دوست دارد، نعمات او را سپاس می‏گزارد و آماده است تا خواست او را هرچه باشد انجام دهد. در اینجا نیایش به صورت یک سیر روحانی و مکاشفه درونی درمی‏آید. بر روی آخرین نیمکت یک کلیسای خلوت، یک روستاییِ پیر نشسته بود. به وی گفتند: شما منتظر چه هستید؟ گفت : من او را می‏نگرم و او مرا می‏نگرد».

گرمی نیایش و تأثیر معنوی و ظاهری آن به یقین و اطمینان و حسن ظنّ به اجابت و قبولی بستگی کامل دارد. یقین به رحمت و عنایت بی‏منتهای حقّ متعال و اطمینان به وفاءنمودن او به وعده‏های خود از قبیل ادعونی استجب لکم…([41])  و  و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان...(2) ایمان به قدرت نامحدود خدای متعال برای نیایشگر اطمینان فراهم می‏سازد که از جانب او منعی و بخلی نیست و برای رفع نیاز بندگان خود نیازی به غیر ندارد، فیض‏بخشی او تعطیل‏پذیر نیست، درِ رحمت او بر روی کسی بسته نخواهد شد: و قالت الیهود ید الله مغلولة، غلّت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء…(3) و از طرفی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 74 *»

می‏داند که هرچه قصور و تقصیری است از ناحیه خود بنده است. از این جهت در دستوراتی که از اولیاء اسلام؟عهم؟ رسیده می‏بینیم بر حسن ظنّ به اجابت دعاء بسیار تکیه شده است. می‏فرمایند: اذا دعوت فظنّ حاجتک بالباب([42]) (هنگامی‌که دعاء می‏کنی خواسته‏ات را بر در سرای خود گمان کن). یعنی گویا منتظر است که تو از خدا بخواهی و فورا به سراغت آید. فقراتی از دعاء شریف امام سجاد؟ع؟ به نقل ابوحمزه ثمالی این حالت را به‌طور کامل مجسّم می‏سازد: اللّهم انی اجد سبل المطالب الیک مشرعة و مناهل الرجاء لدیک مترعة و الاستعانة بفضلک لمن امّلک مباحة و ابواب الدعاء الیک للصارخین مفتوحة، و اعلم انّک للراجین بموضع اجابة و للملهوفین بمرصد اغاثة و انّ فی اللهف الی جودک و الرضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحة عمّا فی ایدی المستأثرین، و ان الراحل الیک قریب المسافة و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الامال دونک.(2)

(خدایا! من راه‌های برآورده‌شدن خواسته را و روی نیازمندی‌های خود را به درگاهت بر روی خود باز می‏بینم و آبشخورهای امید به تو را سرشار می‏یابم، یاری‏جستن از تو را به‌واسطه فضل و کرمت بر خود جایز و روا می‏دانم. و درهای نیایش را بر روی آنانی که تو را با فریاد می‏خوانند گشوده مشاهده می‏کنم و خوب می‏دانم که برای اجابت دعاء امیدوارانِ به بخشش و عنایتت کاملاً آماده هستی و برای پناهندگان به درگاهت در انتظار می‏باشی. و نیز خوب می‏دانم که برای جبران بخل‏ورزیدن‌های

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 75 *»

بخیلان، پناه بردن به بخشندگی تو و خشنودی به تقدیر و قضاء تو بهترین چیزها است و خوب راهی است برای برطرف‌شدن کمبودهایی که از ناحیه دریغ داشتن مال‏داران فراهم می‏گردد. و همچنین به خوبی می‏دانم که کسی‌که به سوی تو در حرکت است چندان راه برایش دور نیست، و تو از بندگان خود در پرده نیستی، بلکه آرزوهای نابجا و کارهای ناشایست آنها است که آنها را از دیدار تو در پرده قرار داده است).

آلکسیس کارل می‏گوید: «برای نیل به خدا به انجام تشریفات پیچیده و از خودگذشتگی و ایثار خون نیازی نیست، نیایش آسان و طریقه‏اش نیز ساده است»، و در جای دیگر می‏گوید: «نیایش هرچه باشد طولانی یا کوتاه، بیرونی (زبانی) یا درونی (از دل) باید همچون گفتگوی طفلی با پدرش باشد (خود را آن‌چنان بنماید که هست). این سخن را یک خواهر مسیحی خردسالی گفته است که سی سال زندگیش را وقف خدمت درماندگان کرد: با تمام وجودشان آن‌چنان نیایش می‏کنند که دوست دارند».

شکل دیگر نیایش امتثال تکالیف الهی است. انجام مراسم عبودیت، انجام وظائف شخصی، رعایت مقرّرات و نظام اجتماعی که در شرایع الهی بیان می‏شده در واقع نیایش به درگاه خدای متعال است. زیرا هریک در جای خود اظهار خشوع و خضوع و یک نوع بندگی و تعظیم و تکریم حقّ و شأن ربوبیت است و می‏شود گفت که نیایش عملی می‏باشد. آلکسیس کارل می‏گوید: «با عمل نیز نیایش می‏کنند». سن لوئی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 76 *»

گنزاک می‏گوید: «انجام وظیفه هم‏ارز نیایش است. بی‏شک بهترین طریقه ارتباط با خدا انجام‌دادن کامل خواست او است. «ای پدر ما حکومت شما فرا رسد، اراده شما درزمین همچون آسمان حاکم گردد»([43]) (از کتاب مقدس). بی شک انجام خواست خدا عبارت است از پیروی قوانین حیات، قوانینی که در تار و پود بدن ما، خون و روح ما ثبت شده است».

آنچه مهم است در نیایش هماهنگی حالات و شئون نیایشگر است با مضمون نیایش او، یعنی باید بین مضمون نیایشش و صفات و روحیّاتش تضادّ نباشد. مثلاً اگر از خدای متعال رحمت و مغفرت می‏طلبد خودش هم اهل ترحّم باشد نسبت به کسانی‌که باید بر آنها ترحّم داشت، و گذشت داشته باشد درباره بدرفتاری‌های کسانی‌که باید از آنها گذشت نمود و بدرفتاری و یا بدگفتاری آنها را باید ندیده گرفت؛ و نیز اگر مثلاً اظهار پشیمانی می‏کند به درگاه خدای متعال از بدرفتاری خود درباره دیگران و از ضایع‌نمودن حقوق صاحب حقوق باید در مقام تدارک و جبران هم برآید و صرف پشیمانی خود را به زبان اظهار نکند. در هر صورت صفات باطنی و اعمال ظاهری نیایشگر باید با مضامین نیایش او هماهنگی داشته باشد، در دل نسبت به اهل ایمان و تقوی کینه نداشته باشد، از هدف‌های تکوینی و تشریعی الهی احترام نماید، در مسیر خلاف با آنها قدم برندارد، ظاهر و باطن خود را با آن هدف‌ها و قوانین تکوینی و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 77 *»

تشریعی خداوند هماهنگ سازد، دل او پاک و سریره او صاف و کسب معیشت او حلال، زیر بار مظالم اشخاص نرود. در یکی از دستورات اسلامی چنین رسیده است: اذا اراد احدکم ان‌یستجاب له فلیطیّب کسبه و لیخرج من مظالم الناس. و ان الله لایرفع دعاء عبد و فی بطنه حرام او عنده مظلمة لاحد من خلقه([44]) (هریک از شما که بخواهد دعائش مستجاب شود وظیفه دارد که درآمد و روزی خود را از راه حلال به‌دست آورد و از مظلمه‏های مردم که بر عهده او است بیرون رود؛ زیرا دعاء بنده‏ای که در شکم او حرام باشد به سوی خدا بالا برده نمی‏شود).

مطلب دیگری را که در اینجا باید یادآور شویم آن است که نیایش نباید به تنهایی جایگزین کار گردد، بلکه در مواردی که از طریق کار و فعالیت و تلاش می‏توان مقصود و مطلوب را به‌دست آورد نباید به نیایش تنها اکتفاء نمود و برخلاف نظام حاکم بر این عالم رفتار کرد. نیایش به تنهایی در موردی صحیح و بجا است که یگانه‏وسیله و کلید برآمدن حاجت باشد، ولی اگر برای به‌دست آوردن حاجت و مقصودی خدای متعال وسیله‏ای و سببی قرار داده و در اختیار بندگان گذارده، در این صورت به نیایش تنها نباید اکتفاء کرد بلکه باید آن حاجت را از همان راهی که خدا نشان داده و مقرر فرموده طلب کرد و نیایش هم باید نمود که اقدام ما با موفقیّت و عافیت و نتیجه‏بخشی همراه باشد.

در روایات نمونه‏هایی رسیده است. یکی از آنها این حدیث است

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 78 *»

که پنج نفر هستند که دعاء آنها به اجابت نمی‏رسد. اول شخصی که زن بی‏پروای بی‏باکی دارد به‌طوری که از او به تنگ آمده باشد و بتواند او را طلاق دهد ولی طلاق نمی‏دهد و دعاء می‏کند که خدایا مرا از دست این زن خلاص کن. دوّم کسی‌که برده‏ای دارد که مرتب فرار می‏کند و این شخص او را نزد خود نگه داشته و دعاء می‏کند که خدایا مرا از شرّ این برده راحت کن. سوّم کسی‌که در کنار دیواری که مشرف بر خرابی است درنگ کرده و دعاء کند که خدایا مرا حفظ فرما. چهارم کسی‌که مالی را به کسی قرض داده ولی بدون سند و شاهد و او نمی‏دهد مالش را و این شخص پیوسته دعاء می‏کند و از خدا می‏خواهد که مدیون مالش را برگرداند. پنجم کسی‌که بیکار می‏گذراند و برای معیشت به کار و کسبی مشغول نمی‏شود و دعاء می‏کند که خدایا روزی مرا برسان.([45])

در این حدیث شریف مواردی بیان شده که هریک برای حاجت و مقصود خود طریق و وسیله طبیعی و عادی در اختیار دارند و با وجود این از آن استفاده نکرده و به نیایش و دعاء اکتفاء کرده‏اند و بدیهی است که در این‏گونه موارد دعاء به اجابت نخواهد رسید؛ زیرا عملاً  گویا از خدا می‏خواهند که به وضع موجود آنها ادامه دهد و آن حالتشان تغییر نکند. پس به‌طور کلّی در این‏گونه موارد نیایشگر باید با پرداختن به عمل و کار و استفاده از قوانین تکوینی و تشریعی الهی از نیایش و دعاء و استمداد از درگاه خدا و التجاء به کرم و اراده و قدرت او در مقام طلب خواسته خود

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 79 *»

برآید. آلکسیس کارل می‏گوید: «ما نباید نیایش را بهانه‏ای برای تن‌دادن به ضعف‏های اخلاقی، فقر و زبونی‏ها و سستی‏های خود قرار دهیم».

دعاء و نیایش را نباید وسیله تنبلی و تن‏پروری قرار داد و در جایی که نیازمندی‌های ما از طرق عادی و اسباب طبیعی به‌دست می‏آید باید با توکل بر رحمت خدا و امید به فضل و کرم او کوتاهی نکرد و نیایش را جانشین عمل و فعالیت قرار نداد. در این جاها دعاء به منزله بسم‌الله گفتن در کارها است. یعنی همچنان‌که هر کاری را باید به نام خدای متعال شروع کرد تا آن کار به طور کامل و ثمربخش به انجام رسد، دعاء هم مکمّل و متمّم کار و فعالیت باید باشد نه آنکه جایگزین کار و عمل گردد.

و باز باید توجه داشت که برای حاجات و خواسته‏های سفیهانه و یا غیرمشروع نباید به نیایش پرداخت و از خدای متعال نباید خواست که اسباب معصیت و یا مقصودی سفیهانه را فراهم سازد؛ همچنان‌که نیایش برای تغییر نظام طبیعی و واقع‌شدن امور غیرعادی و یا غیرممکن بیجا است و نباید برای این‏گونه نیایش‌ها انتظار اجابت داشت. آلکسیس کارل می‏گوید: «کاملاً مشروع است که برای کسب نیازمندی‌های خود از خداکمک بگیریم، ولی در عین حال نامعقول است که از او بخواهیم تا به هوس‌های ما جامه عمل بپوشاند و یا آنچه را به کوشش میسّر است به دعاء عطاء کند».

و در این‏گونه موارد است که اگر از طرق عادی و اسباب طبیعی برای رفع نیازمندی‌ها نتیجه‏ای گرفته نشد و یا برخلاف مقصود نتیجه‏ای به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 80 *»

دست آمد بر تداوم نیایش باید افزود و به درگاه خدای متعال باید الحاح نمود؛ با توجه به اینکه این الحاح و سماجت به آن معنی نیست که خدا را بر انجام خلاف نظام حکمت او وابدارد؛ زیرا از نظر اصول اعتقادی درباره خدای متعال باید معتقد باشیم که یا مَن لا یُبرِمُهُ اِلحاحُ المُلحّین.([46]) سماجت او را به انجام خلاف حکمت و نظام تکوین و تشریعش وانمی‏دارد؛ بلکه سماجت نیایشگر در این‏گونه موارد برای رفع موانع و فراهم ساختن موجبات عنایت خداوند است؛ یعنی در الحاح و اصرار و تداوم دعاء، خود را بیشتر در معرض رحمت و فضل و کرم خداوند قرار می‏دهد و این خود یک سببی است از اسباب برای رسیدن به مقصد و مطلوب. و گویا با این الحاح و تداوم و اصرار می‏خواهد انقطاع خود را از همه‏چیز و از همه‏جا نشان دهد و از این جهت برای دست‌ها در حالت نیایش شکل‌هایی تعلیم داده شده که هر شکلی نامی و جهتی و سرّی دارد که بیانگر این انقطاع و توجّه کامل به درگاه خدای متعال است. آلکسیس کارل می‏گوید: «خواهش اگر مداوم و سمج باشد و صورت یک نوع تهاجم را به خود بگیرد برآورده می‏شود. کوری کنار راه نشسته بود و علی‌رغم کسانی‌که می‏خواستند آرامش کنند با تمام قوا از جگر فریاد می‏کشید، عیسی که از آنجا می‏گذشت گفت: ایمانت تو را شفاء داده است».

و شاید از این جهت است که تجمّع در نیایش هم دستور داده شده است زیرا تجمع در نیایش خود نوعی از الحاح است و به گفته آلکسیس

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 81 *»

کارل نوعی تهاجم گفته می‏شود و بخصوص چهل بار یا چهل نفر با هم نیایش‌کردن بسیار امید اجابت می‏رود.

به احتمال قوی ساختن معابد درامت‌های گذشته و مساجد در این امت برای تجمّع در نیایش‌ها و کرنش‌ها و مراسم عبودیّت بوده و مراسم حجّ خود گواهی است زنده که پیروان پیامبران الهی خود را مقیّد می‏دیدند به شرکت در این‏گونه مراسم و کرنش‌ها و نیایش‌های دسته‏جمعی به امید اجابت سریع‌تر. آلکسیس کارل می‏گوید: «تقریباً در تمام ادوار مردم غرب نیایش کرده‏اند. جامعه قدیم اصولاً یک سازمان مذهبی بود. رومی‌ها همه‏جا معابد را برپا می‏داشتند. اجداد قرون وسطای ما سرزمین مسیحیت را با کلیساهای بزرگ و محراب‌ها([47]) را با گتیک([48]) می‏پوشاندند. در زمان ما هنوز بر فراز هر دهکده‏ای ناقوسی بر پا است. مهاجرانی که از اروپا آمده‏اند نه تنها با دانشگاه‏ها و کارخانه‏ها بلکه به وسیله کلیساها نیز در قارّه جدید (آمریکا) تمدّن غربی را برپا کرده‏اند».

تجمّع در دعاء و مراسم عبودیت برای توجه به جنبه اجتماعی و سیاسی نیایش است که در این‏گونه نیایش و کرنش‌ها و مراسم همه به‌طور دسته‏جمعی متوجه نیازمندی‌های اجتماعی خویش شوند و از خداوند متعال برای رفع آنها خواهش دسته‏جمعی داشته باشند. همه همدرد و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 82 *»

هم‌نوا و هماهنگ به فکر یکدیگر باشند، افکار اجتماعی در این فرصت‌ها به همه تلقین می‏شود. خواسته‏های اجتماعی به صورت مشترک در مغزها و دل‌ها جلوه می‏کند و همدردی و همفکری در افراد جامعه نفوذ می‏یابد و بزرگ و کوچک، مرد و زن، دانشمند و بی‏دانش همه و همه خبر می‏شوند و به آنها آگاهی می‏یابند. بحران‌های سیاسی، فشارهای بیجای حکومتی، اختناق‌ها، خودبه‌خود کم می‏شود، زندگی اجتماعی آنان رنگ صلح و صفاء خواهد یافت. در نیایش‌هایی که به شرایع الهی مستند است در ردیف مسائل فردی و اجتماعی دنیوی و آخرتی مسائل سیاسی هم مطرح است. شعارها و ستیز با باطل و طرفداری از حق، صلاح و خیر جوامع، مبارزه با فساد و شرارت، راهنمایی به سعادت و نکوهش از شقاوت، تلقین شهامت و مروّت و عزّت و مناعت، نفرت از ستم و ستمگر، برائت از دشمن حق و دشمنی با اهل حق، دوری از خیانتکار و بالأخره پاسداری از صدق، اخلاص و نصیحت و خیرخواهی و ثبات قدم در راه حق و وفاداری با مقام رهبری الهی، و آرزوی خوشبختی و عاقبت‏به‌خیری و پیروزی برای تمام افراد جامعه از درگاه خدای متعال.

و نیز در آن نیایش‌ها روحیه تسلیم و خضوع و خشوع در برابر کبریائیت و عظمت و جلال حق‌تعالی در بندگان قوّت می‏گیرد و آنها را وامی‏دارد به اینکه فقط در برابر قدرت خدا خود را ناچیز ببینند و به خیر از ناحیه او اتّکاء داشته باشند و به غیر او متّکی نباشند و با اطمینان و ایمان کامل جبهه به درگاه عظمت او بر زمین گذارند و با هر قدرتی و جلالی که در

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 83 *»

جهت مخالفت با خدای متعال دارد، در ستیز و نبرد باشند و سر تسلیم در برابر آن فرود نیاورند.

و در آن نیایش‌ها است که بندگان با توجه کامل از خداوند توفیق می‏طلبند و رسیدن به هر خیری را منوط به توفیق او می‏دانند. یعنی از خدا می‏خواهند که اسباب و وسائل و شرایط را با اهداف عالیه انسانی آنها وفق دهد و موانع رابرطرف سازد، انگیزه‏های خالصانه همراه با کوشش‌های گسترده در راه تکامل معنوی و رشد عقلانی و بالأخره خیرات دنیوی و اخروی در بندگان جمع گردد و به نحو احسن و اکمل و اتمّ از نعمت‌ها و فرصت‌ها بهره‏برداری نمایند. توفیق‏طلبی از خداوند متعال با اختیار و اراده انسان هیچ منافات ندارد بلکه روحیّات بشری را تعدیل می‏کند و او را از غرور و خودبینی و خودخواهی باز می‏دارد، به قدرت بی‏منتهای خداوند او را معترف می‏سازد. و از همین‏جا است که روحیه مقدس «تفویض» یعنی امور را به خدای متعال واگذاردن و در برابر خواست و رضای او تسلیم‌شدن و خوشنودبودن، برای بنده فراهم می‏گردد. و این روحیه است که او را از سطح این دنیا و شئون پوشالی آن مانند لذت‌ها و دردها و فقرها و غناها بالاتر می‏برد و از اسارت این خیالات واهی و اندیشه‏های سست می‏رهاند. وضع روانی چنین بنده‏ای در این جمله ارزنده بیان شده است: و اُفَوِّضُ امری الی الله انّ الله بصیر بالعباد.([49]) نظر به اینکه بنده احاطه علمی حق‌تعالی را به تمام خلق نامحدود می‏داند و از

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 84 *»

طرفی از تشخیص صلاح و خیر خود عاجز می‏باشد، صلاح و خیر خود را به خدای خود «تفویض» می‏نماید و با کمال اطمینان از خواست الهی خوشنود می‏گردد. و جالب اینجا است که روحیه «تفویض» از نیایش فراهم می‏گردد و بنابراین نیایش با اعتراف به تقدیر و قضاء الهی معارض نبوده بلکه در دايره تقدیر و قضاء است و خود آن سببی است برای به امضاء رسیدن تقدیرها و قضاها و یا تغییر آنها و با حکمت الهی هم مخالفت ندارد و با رضای بنده به قضاء حق هم سازش کامل دارد. تسلیم و خشنودی اولیاء خدا در برابر بلاهای فوق توان و طاقت بشری گواه آن است که آنها از نیایش عالی‌ترین بهره‏ها را برده‏اند.

آثار روانی نیایش است که آنها را به این درجه از «تفویض» رسانیده است. آلکسیس کارل می‏گوید: «… رفته‌رفته یک صلح درونی، یک هماهنگی و سازش خوش فعالیت‌های عصبی و اخلاقی، بزرگ‌ترین ظرفیت تحمل در برابر محرومیت، اتهام، اندوه، قدرت شکست‏ناپذیر و سستی‏نشناس، بردباری در قبال از دست دادن همه‏چیز، درد، بیماری و مرگ به سراغ وی (نیایشگر) می‏آید».

و همین روحیه «تفویض» است که گاهی در اولیاء خدا؟عهم؟ چنان اوج می‏گیرد که نیایش از حال عادی و طبیعی خود خارج می شود و به شکل نیایش حالی در مقابل نیایش مقالی درمی‏آید. در این صورت ظاهر و باطن نیایشگر در حالتی قرار می‏گیرد که چنین احساس می‏کند که سراسر وجودش لسان نیایش و اظهار خشوع و خضوع به درگاه خداوند است و در

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 85 *»

این حال است که از به زبان آوردن خواسته خود و از طلب صلاح و خیر خود لب می‏بندد و می‏گوید: علمک بحالی کفی عن سؤالی.([50]) مولوی به این دسته از اولیاء اشاره کرده و می‏گوید:

قوم دیگر می‏شناسم ز اولیا   که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام   جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همی بینند خاص   کفرشان آید طلب‌کردن خلاص
حسن ظنّی بر دل ایشان گشود   که نپوشد از غمی جامه کبود
هرچه آید پیش ایشان خوش بود   آب حیوان گردد ار آتش بود
زهر در حلقومشان شکّر بود   سنگ اندر راهشان گوهر بود
جملگی یکسان بودشان نیک و بد   ار چه باشد این ز حسن ظنّ خود
کفر باشد نزدشان کردن دعا   کای اله، از ما بگردان این قضا

بدیهی است که ترک دعاء مقصود ترک نیایش به‌طور کلی نیست، بلکه نیایش به صورت تفویض کامل است یعنی رضامندی به قضاء الهی و تسلیم‌بودن در برابر صلاحدید حقّ متعال و این حالت اولیاء را آرام می‏سازد و از تقاضای دفع یا رفع قضاء باز می‏دارد. مناجات سرور شهیدان در آن شدّت بلای بی‏نهایت نمونه کامل این تفویض مقدس است: صورت خونین با پیشانی شکسته روی خاک کربلا گذارده و به درگاه خدای متعال عرضه می‏دارد: الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لامرک
لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین.
آیا این نیایش نیست؟ بلکه آن

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 86 *»

بزرگوار در آن حالت به ظاهر و باطن خود با جسم و روح خود حتی با قطره قطره خون خود حقیقت نیایش و کرنش و پرستش خدای متعال بود. و از این جهت به تأثیر شگفت‏انگیز نیایش در روح و عقل و نفس و جسم نیایشگر می‏توان پی برد.

آلکسیس کارل می‏گوید: «مسلّم به نظر می‏رسد که در صورت تساوی قدرت مغزی و علمی میان دو نفر، سجایا و خصائل آن که حتی به صورت بسیار معمولی و متوسطی نیایش می‏کند تکامل‏یافته‏تر از دیگری است».

نیایش از ابتداء و پایین‏ترین درجه آن، با عشق به پرستش و کرنش به درگاه خدای متعال همراه است و به تدریج بر این عشق افزوده می‏شود. و جالب این است که در لغت عربی نیایش را «دعاء» می‏گویند و معنی «دعاء» درخواست از خدای متعال است که به بنده دعاکننده رو کند و توجه نماید و تا بنده به این معنی توجه نکند و این معنی را در جان خود وجدان نکند در مقام نیایش برنمی‏آید، پس به حکم فطرت در اعماق جان خود شیفته خدا می‏شود و به‌واسطه عشق درونی خود به پرستش و کرنش به درگاه او، از او می‏خواهد که به او رو کند و از راه رحمت و شفقت به او توجه نماید. و باز نکته قابل ملاحظه این است که تا انسان در مقام نیایش برنیاید و از خدای متعال تقاضا و خواهشی نداشته باشد فیضی به او نمی‏رسد و در قرآن به این مطلب تصریح شده است: قل مایَعبَؤُ بکم ربّی لولا دعاؤکم([51]) (بگو پرورنده من به شما اعتنائی ندارد اگر خواندن شما او را،

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 87 *»

نباشد). پس باید او را خواند و از این جهت برای خود اسماء حسنائی قرار داده و آنها را به بندگانش به توسط پیامبران آموخته تا او را به آن اسماء بخوانند و در قرآن هم دستور داده که: قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایّاًما تدعوا فله الاسماء الحسنی([52]) (بگو بخوانید الله را یا رحمن را. هریک را که بخوانید پس برای او نام‌های نیکویی است).

بنابراین نیروی عشق به پرستش و کرنش و اظهار خضوع و خشوع به درگاه خدا در مسأله نیایش مؤثرتر است تا استدلال و برهان عقلی و نیروی اندیشه. ممکن است شخصی نتواند با دلیل و برهان عقلی وجود خدای متعال را برای خود و یا دیگری اثبات نماید. اما همان شخص گاهی در مقام نیایش آن‌چنان با یقین و اطمینان کامل خدا را می‏خواند که گویی وجود او را در اعماق ذات خود احساس و وجدان می‏نماید و این همان کشش فطری به سوی خدای متعال است و عشق به پرستش او است. آلکسیس کارل می‏گوید: «این حالت (نیایش) از طبیعت عقل سرچشمه نمی‏گیرد و از همین رو است که تا آنجا که غیر قابل ادراک است در نظر اهل فلسفه و استدلال غیر قابل قبول باقی می‏ماند. همان‏طور که حدیث جمال و عشق در دفتر نیست و به درس و تعلیم نیاز ندارد آنها که دلی خالی از اندیشه دارند خدا را همچون گرمای خورشید و یا عطر گل به‌طور طبیعی احساس می‏کنند. اما همین خدایی که این‏چنین با کسی که (دوست داشتن) را می‏داند به آسانی کنار می‏آید، خود را از چشم آن که جز

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 88 *»

«فهمیدن» چیزی نمی‏داند پنهان می‏دارد. کمیت اندیشه و بیان آنجا که پای نیایش فرا می‏رسد درمی‏ماند، زیرا نیایش بلندترین قلّه تعبیر را در پرواز عشق از میان شب ظلمانی عقل پیدا می کند».

بدیهی است که ذات مقدس حق‌تعالی را هیچ بنده‏ای از بندگان و در هیچ حالی از حالات در هیچ‌کجا (دنیا، برزخ، آخرت) درک نخواهد کرد بلکه جلوه خدا را انسان درک می‏کند آن هم با مشعری که از آن به «دل» می‏توان تعبیر آورد. و آن‏طوری که خدا بر «دل» بنده تجلی می‏کند بر «عقل» و «نفس» او جلوه نمی‏نماید. و در تعبیرآلکسیس کارل «شب ظلمانی عقل» دقتی به کار رفته که شاید خودش هم متوجه این دقت و نکته نبوده است. در حدیث مشهور «حقیقت» که کمیل از حضرت امیر مؤمنان علی؟ع؟ نقل می‏کند ریشه این‏گونه تعبیرات دیده می‏شود. در آن حدیث بعد از آنکه کمیل؟رح؟ از آن بزرگوار درباره «حقیقت» سؤال می‏کند؛ «یا سیدی ما الحقیقة؟» و حضرت بیاناتی می‏فرماید، در آخر سخنان خود می‏فرماید: اطفئ السراج فقد طلع الصبح؛([53]) یعنی در معرفت خدای متعال تا وقتی‌که با مشاعر نفسانی و حتی عقلانی سیر می‏کنی، در شب و تاریکی‌های آن به‌سر می‏بری ولی اگر خدای متعال بر «دل» و مشاعر نوری بنده تجلی فرماید برای او صبح حقیقت طلوع کرده و به شمع و چراغ سایر مشاعر و مدارک خود نیازمند نیست. با توجه به این جهات است که کوتاه‏فکری و تنگ‏نظری امثال موریس مترلینگ و نیچه و اگوست‌کنت(2)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 89 *»

روشن می‏شود که اولی می‏گوید: «آیا استرحام از درگاه خدا و دعاء کردن، به‏منزله جسارت به درگاه خدا نیست؟!» و دومی می‏گوید: «دعاء کردن شرم‏آور است». و سومی دعاء را کار بیهوده‏ای می‏انگارد و می‏گوید: «به جای پرستش خدا باید پرستاری انسانیت یعنی خدمت به بشر نمود».

در صورتی که در فرمایشات اولیاء اسلام؟عهم؟ تأکید شده که برای هر خواسته‏ای اگرچه ناچیز باشد دعاء کنیم و آن را از خدا بخواهیم حتی نمک طعام خود را هم از خدا درخواست نماییم.([54]) و به تعبیری که من مناسب می‏بینم بنده باید برای خدای خود فروتنی نماید و هرگونه می‏تواند نیازمندی اظهار کند؛ زیرا او خود را «ارحم الراحمین» و «اکرم الاکرمین» و «خیر الغافرین» و «انیس اللاجین» و… معرفی فرموده است. عبارتی را در گذشته از آلکسیس کارل نقل کردیم که «نیایش هرچه باشد، طولانی یا کوتاه، بیرونی یا درونی، باید همچون گفتگوی طفلی با پدرش باشد، خود را آن‏چنان بنماید که هست». و در جای دیگر می‏گوید: نیچه می‏نویسد: «دعاء کردن شرم‏آور است. در صورتی که دعاء کردن همچون آشامیدن و دم‌زدن هیچ‌گاه شرم‏آور نیست. انسان همچنان‌که به آب و اکسیژن نیازمند است به خدا نیز محتاج است».

در شرایع الهی بی‏اعتنائی به دعاء و نیایش‌نکردن، تکبّر یعنی بزرگی‌ورزیدن در برابر خدای متعال معرفی شده است و نافرمانی بزرگی به حساب آمده است؛ ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 90 *»

و در واقع نیایش روح و مغز و حقیقت و سرّ هر عبادتی است از این جهت وقتی‌که از امام باقر؟ع؟ سؤال شد چه عبادتی بهتر است؟ فرمود: هیچ چیزی نزد خداوند بهتر از این نیست که از او سؤال شود و از آنچه نزد او است خواسته شود».([55]) و امام صادق؟ع؟ فرمود: دعاء کنید که به چیزی مانند آن تقرب (به درگاه خدا) نمی‏یابید.(2)

در شرایع الهی خداوند را به صفت کبریائیت (بزرگی ظاهری از قبیل سلطنت و تصرّف و فرماندهی مطلق و مطاع محض بودن)، و به صفت عظمت (بزرگی معنوی، بزرگواری)، و به صفت جلال (بزرگی بالاتر، برتری از همه خلق)، و به صفت بهاء (بزرگی بی‏نهایت والا، پاکی و پاکیزگی از آلایش‌های خلقی) یعنی سبّوحیت و قدّوسیت معرفی کرده و ثابت نموده‏اند که خدای متعال به این بزرگی‌های چهارگانه برای بندگان خود تجلی می‏فرماید و بندگان با مراتبی که دارند با این بزرگی‌ها آشنایی فطری داشته و برای هریک از این تجلیات خضوع و خشوع مناسبی را باید اظهار نمایند و شرایع عهده‏دار تعلیم همین خضوع‌ها و خشوع‌ها می‏باشند و هماهنگ با فطرت بندگان آنها را به وظائف بندگی در برابر این تجلیات ربوبی راهنمایی کرده‏اند.

تسبیحات اربعه، ارکان اسلام، «سبحان الله» و «الحمد لله» و «لا اله الا الله» و «الله اکبر» گزارش از همان چهار نوع بزرگی‌های خداوند متعال است. در اسلام که آخرین و کامل‌ترین شرایع الهی است با بیان اسماء

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 91 *»

حسنای الهی بشر را با این تجلّیات چهارگانه آشنا می‏کند و همراه با تنزیه ذات مقدس خداوندی از هرگونه آلایش خلقی بشر را در معرض آن تجلیات قرار می‏دهد و او را از لذت مناجات و راز و نیاز با خدای خویش کامیاب می‏سازد. به این فقره از دعاء شریف افتتاح توجه کنید: اللهم اذنت لی فی دعائک و مسألتک فاسمع یا سمیع مدحتی و اجب یا رحیم دعوتی و اقل یا غفور عثرتی([56]) (خدایا اجازه داده‏ای به من در نیایش و دعاء و خواستن نیازمندی‌هایم را از تو. پس بشنو ای شنوا ستایش مرا و پاسخ بده ای مهربان نیایش مرا و ببخش ای بخشنده لغزش مرا). خدایی را که قرآن به بشر می‏شناساند این‌چنین است که: و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان (هرگاه بندگان من درباره من از تو پرسیدند (به آنها بگو) من به همه نزدیکم، دعاء دعاکننده را هرگاه بخواند مرا اجابت می‏نمایم). این نزدیکی همان جلوه‏گری خداوند است برای بندگان خود به آن چهار نوع بزرگی به‌وسیله اسماء حسنای خود نه به ذات مقدسش که از هرگونه نسبت و بی‏نسبتی با خلق منزّه و مبرّی است. و آلکسیس کارل و امثال او تا چه اندازه خود را از این تعالیم عالیه محروم نموده و با بی‏اعتنائی به اسلام و تعصب‌ورزیدن به آئین انحرافی خود این راه را بر خود مسدود نموده‏اند و با توجه به این مطلب باید عبرت گرفت که دانشمندی با آن نبوغ چطور توانسته به خرافاتی که در مسیحیّت منحرف وجود دارد خود را قانع نماید و آنچه را که در خود به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 92 *»

طور فطری می‏یابد با این خرافات منطبق سازد؟! می‏گوید: «ما فنّ نیایش را از زمان سن پُل([57]) تا سن بنوا(2) از زهّاد مسیحی و جمعیت مروجین گمنامی که مدت 20 قرن ملل غربی را به زندگی مذهبی آشنا ساخته‏اند فرا گرفته‏ایم. خدای افلاطون در آن قلّه عظمتش قابل درک نبود. خدای اپیکتت(3) با روح اشیاء اشتباه می‏شد. یَهَُوَه یک سلطان مستبد شرقی بود که در دل‌ها وحشت می‏افکند نه عشق. اما مسیحیت برعکس خدا را در دسترس فهم انسانی گذاشته است. او به خدا صورتی بخشیده و از او پدر ما، برادر ما و منجی ما را ساخته است».

شرایع الهی هماهنگ فطرت انسانی است. در شرایع اصلی الهی خدای متعال از هرگونه ادراک خلقی برتر معرفی شده است: و ماقدروا الله حق قدره،(4) و یحذّرکم الله نفسه،(5)  کلّ ما میّزتموه بأوهامکم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلکم…(6) زیرا هیچ‌گونه سنخیّتی بین ذات حق و خلق وجود ندارد بنابراین از ادراک همه خلایق برتر است و با وجود این از نظر آگاهی و احاطه و تسلط و تصرّف و قدرت و قیمومیّت از هر مخلوقی به آن مخلوق نزدیک‌تر و از او در مکان او و زمان او و نزد او حاضرتر از او و موجودتر از او می‏باشد و بدون آنکه صورتی پیدا کند و یا پدر کسی و یا برادر کسی گردد خدای مهربان و بخشنده هر مخلوقی است، و هر مخلوقی در عمق ذات خود این جلوه‏گری حقّ متعال را می‏یابد که از آن به فطرت

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 93 *»

تعبیر آورده می‏شود و امروز در اصطلاح دانشمندان روان‏شناسی به عنوان «احساس عرفانی» شهرت یافته است. دراثر تربیت‌های نادرست ممکن است این احساس تحوّلات و تغیّراتی پیدا کند ولی آن‌طور نیست که ریشه‏کن گردد؛ زیرا در اعماق وجود مخلوق جا دارد و حجت خدای متعال است که به آن بر بندگان خود احتجاج می‏فرماید و آنها را به‌وسیله آن محاکمه می‏نماید. و نیایش از همین احساس سرچشمه می‏گیرد و ما بعد از این در این‏باره بیشتر بحث خواهیم کرد و در اینجا به نقل عبارت آلکسیس کارل در این‏‌باره اکتفاء می‏کنیم. او می‏گوید: «در طول تاریخ ما نیایش در شمار احتیاجات اولیه‏ای در ردیف جنگ، ساختمان، کار و دوست‌داشتن قرار داشته است. حقیقةً چنین به نظر می‏رسد که احساس عرفانی جنبشی است که از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است. تغییرات و تحولات این احساس همواره با تحولات و فعالیت‌های دیگر باطنی انسان، احساس اخلاقی، سجیّه و خوی و گاهی احساس زیبایی بستگی دارد. این احساس جزء بسیار مهمی از هستی خود ما است که ما اجازه داده‏ایم به ضعف گراید و غالباً به کلی نابود گردد». اشتباهی که برای این دانشمند دست داده آن است که فکر کرده که این احساس نابودشدنی است در صورتی که مانند سایر خواص ذاتی موجودات نابودشدنی نیست، اگرچه ممکن است تغییرات و تحولاتی پیدا کند و یا در راه‌های دیگری از آن بهره‏برداری گردد.

پلوتارک تاریخدان مشهور می‏گوید: «اگر شما به صفحه گیتی نظری

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 94 *»

بیندازید، بسیاری از محل‌ها و اماکن را خواهید یافت که در آنجا نه آبادی است و نه سیاست، نه علم است و نه صناعت، نه حرفه است و نه دولت، اما یکی که در آن خدا نباشد نمی‏توان پیدا کرد». مکس مولر می‏گوید: «اسلاف ما از آن موقع به درگاه خدا سر فرود آورده بودند که حتی برای خدا، نام هم نتوانسته بودند بگذارند».

این‏گونه تعابیر و تحقیقات نشان اصالت‌داشتن «احساس عرفانی» و به‌طور کلی خاصیت خداجویی و خداخواهی و پرستش خدا و نیایش به درگاه او در وجود بشر است که اگر در تقویت و تربیت این خاصیت به‌طور صحیح کوشش شود قسمت اعظم و مهمی از شخصیت معنوی انسان احیاء می‏گردد و کوتاهی و سهل‏انگاری و بی‏اعتنائی نسبت به این خاصیت در واقع مهمل‌گذاردن آن قسمت و در نتیجه پوچ‌بودن و بی‏مصرف‌شدن آن قسمت اعظم و مهم معنوی انسان خواهد بود. آلکسیس کارل بعد از آنکه این احساس عرفانی را جزء بسیار مهمی از هستی ما می‏شمرد و از ضعیف‌شدن آن اظهار تأسف می‏کند، برای توضیح آثار ناشی از ضعف این احساس چنین می‏گوید: «باید به خاطر داشت که انسان نمی‏تواند بدون خطر به میل دل خود رفتار کند. برای کسب موفقیت در زندگی باید از قوانین ثابتی که نظام علم آن را ایجاب می‏کند پیروی نمود. ما یک ریسک خطرناکی می‏کنیم وقتی می‏گذاریم چند فعالیت اصلی که جزئی از سازمان فیزیولوژی فکری و عاطفی به‌شمار می‏رود در ما بمیرد؛ مثلاً عدم رشد عضلات، اسکلت و فعالیت‌های

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 95 *»

حیاتی (نه قوای عقلی) در مردمی که صاحب نیروی عقلی هستند همان‌قدر شوم و بدفرجام است که ضعف قوای عقلی و احساس اخلاقی در میان ورزشکاران و پهلوانان. نمونه‏های بسیاری از خانواده‏های پر زاد و ولد و نیرومند هستند که یا جز ثمره معیوب به بار نمی‏آورند و یا رو به انقراض هستند».

در شرایع الهی دستوراتی رسیده که با رعایت آنها خاصیت‌های معنوی انسان بخصوص «احساس عرفانی» احیاء و تقویت می‏گردد و در پرتو آنها کرنش‌ها و نیایش‌های ثمربخشی تحقق می‏یابد که هم در زندگی مادی و هم در زندگی معنوی انسان مؤثر است. وظیفه اولی انسان آن است که با موقعیت و ارزش این احساس و آثار نیایش ناشی از آن کاملاً آشنا شود. اینها مسائلی است که در درجه اول زندگی معنوی ما قرار دارد. آلکسیس کارل می‏گوید: «آثار نیایش واهی و خیالی نیست، نباید احساس عرفانی را تا سطح اضطراب یک انسان در برابر خطرات و مجهولات جهان پایین آورد و نیز نباید از نیایش به آسانی یک شربت مسکّن، یک داروی ضد ترس، ترس از درد، بیماری و مرگ تهیه کرد. پس معنی احساس عرفانی چیست؟ طبیعت کجا را در زندگی ما برای نیایش اختصاص می‏دهد؟ به هر حال این جایگاه بسیار قابل اهمیت است».

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 96 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ رشد معنویت‌های انسانی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 97 *»

در مطالبی که گذشت بیان کردیم که نیایش از عمق روح برمی‏خیزد ولی اگر بخواهیم کیفیت نیایش را دریابیم، باید مقدار ایمان و اندازه عشق نیایشگر را به پرستش به‌دست آوریم ولی هنوز در این زمینه فعالیتی آغاز نشده در صورتی که لازم به نظر می‏رسد که در این مطلب باید بیشتر بررسی و تحقیق به عمل آید، زیرا بسیار سودمند بوده و می‏توان نتایج ارزنده از آن گرفت و شاید اکنون مشغول مطالعه در این زمینه باشند، لکن آنچه ما می‏توانیم امروز با کمال اطمینان بگوییم این است که کیفیت نیایش هر نیایشگری در پیشگاه خدا بهترین سنجشی است برای به‌دست آوردن طرز فکر او نسبت به خدا. می‏بینیم نیایشگرهایی را که مثلاً در دعاء خود شفاء بیمارشان و یا اداء شدن دیون و سلامتی مسافر و زندگی مرفّه و آسایش و راحتی آن، آپارتمان مجلّل، داشتن یک زندگی اشرافی و…  را طلب می‏کنند. نیایش این دسته مردم معرف طریقه زندگی آنها است که صرف تن‏پروری و سودجویی است و دارای فکری کوتاه هستند و میزان ایمان و عشق آنها به‌دست می‏آید که خدا را برای زندگی راحت و برآوردن آمال دنیوی خود می‏خواهند.

گروه دیگری هستند که فکر آنان اطراف ثروت و فقر، صحت و بیماری، عیش و عشرت گردش نکرده بلکه به این عالم پایین هم نمی‏اندیشند، آنها نظر به جای دیگری دوخته و نیازهای عالی‌تری را در خود احساس می‏کنند، آنها آرزوی کمال داشته، عشقی عمیق بر روانشان سایه افکنده که شور دیگری را در دلشان ایجاد کرده است و گاهی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 98 *»

صاحب چنین فکر و دلی چنان به هیجان می‏آید که نیایشش به صورت یک ناله سوزنده و آه‌های آتشینی جلوه‏گر می‏شود، او با شدت و سماجت دعاء می‏کند، او در نیایش دارای یک حالت عاشقانه‏ای است که لذت آن حالت او را از اندیشیدن به این خاکدان خاکی‏پرور منصرف داشته، او قرب به خدا را می‏خواهد و در روانش غیر از خدا کسی و چیز دیگری حکومت نمی‏کند. درست است که ما ثابت کردیم نیایش از هرکس و در هر مرتبه از عشق و نیاز سرچشمه می‏گیرد اما نباید این را از نظر دور داشت که نیاز دسته دوم نیازی است عالی‌تر و عشق آنها هم عشقی است جدّی‏تر و عمیق‏تر.

فغان بلبلی کز عشق می‏نالد اثر دارد

نه هر مرغی که فریادی کشد شوری به‌سر دارد

به گلشن ناله مرغ چمن شورافکن است امّا

صدایی کز قفس آید برون شوری دگر دارد

میان خون دل غرق است همچون لاله لبخندم

چنین خندد کسی کز عشق داغی بر جگر دارد

ز هر موجی به بحر عشق صد طوفان به‌پا گردد

نگون‏بخت آن که در این راه سودای سفر دارد([58])

صاحب این عشق و شور، زندگی در این دنیا را معبری دانسته که امروز و فردا رخت از آن برخواهد بست و خود را آماده سرای دیگر نموده و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 99 *»

برای کمال خویش می‏کوشد و از این جهت در نیایش او اثر دیگری و سوز و گداز عجیب‏تری دیده می‏شود. او خدا را موجودی می‏داند سزاوار پرستش و عشق ورزیدن به پرستش او و از این جهت عاشقانه می‏نالد و نیایش می‏کند و پرستش می‏نماید، این جمله منحصراً از مولا امیرالمؤمنین؟ع؟ و فرزندان معصوم او؟عهم؟ شنیده شده که ماعبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک بل وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک([59]) (پرستش من تو را از ترس آتش و یا طمع به بهشت نیست بلکه تو را سزاوار پرستش یافته و پرستشت می‏کنم).

رشد کامل معنویت انسانی به تکامل قوای عقلانی همگام با تکامل احساسات انسان بستگی دارد. این دو نوع قوای انسانی باید همگام با یکدیگر تقویت شوند. بشر همان‏طوری که می‏اندیشد، عشق می‏ورزد و همان‏طوری که فکر می‏کند احساس دارد. تقویت نیروی اندیشه قوای عقلانی را شکوفا می‏سازد؛ الفکر دلیل العقل(2) و تقویت عشق‌ورزیدن به معنویت‌ها و حقایق و دوستی با خدا و اولیاء خدا و دل‌دادن به نیکان و نیکی‌ها احساسات و عواطف را شکوفایی می‏بخشد و بخش مهم دیگری ازانسانیت را فعال می‏نماید.

آلکسیس کارل می‏گوید: «احساس عرفانی در ردیف قدرت مکاشفه احساس اخلاقی، احساس جمال و نور عقل به شخصیت بشری شکفتگی و انبساط پرمعنا و کاملی را می‏بخشد. شک نیست که توفیق در زندگی به رشد کامل هریک از فعالیت‌های فیزیولوژیکی، عقلی، روانی و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 100 *»

معنوی ما بستگی دارد. روح نیمش از عقل است و نیم دیگرش احساس. ما باید هم زیبایی دانش را دوست بداریم و هم زیبایی خدا را و ما باید به پاسکال با همان ایمان گوش فرا دهیم که به دکارت». و در واقع باید گفت که زیبایی‌های دانش راهنمای به زیبایی‌های خدای متعال است. و به‌طور کلی دانش باید بازگوکننده بزرگی و بزرگواری‌های خداوند باشد و بشر را عاشق بزرگی و بزرگواری او سازد. در اسلام در کنار قرآن و نهج البلاغه، صحیفه علویّه و صحیفه سجادیّه و دعاء عرفه و دعاء ابوحمزه ثمالی وجود دارد. نیروی اندیشه یک شیعه همان‏طوری که از قرآن و نهج البلاغه نیرو می‏گیرد و رشد می‏کند، از نیایش‌های امیرالمؤمنین و امام حسین و امام سجاد؟عهم؟ احساسات او کامیاب می‏گردد و دل او جلاء می‏یابد و صفاء سریره همراه با رشد عقل برایش فراهم می‏گردد. و هرچه این رشد و جلاء و صفاء شدّت بیابد میزان شناخت و عشق به پرستش و نیایش ازدیاد می‏یابد و هرچه بنده درپرتو این شناخت و عشق ترقی کند بر شوق او افزوده می‏شود و آرامش را از او می‏گیرد و قرار و راحت را از او سلب می‏نماید. در دعاء رسیده تدلج بین یدی المدلج من خلقک.([60]) خدا برای چنین بنده‏ای مرتب در جلوه‏گری است.

و نیازها و ترس‌ها و عشق‏ورزیدن‌های این‏گونه بندگان مافوق تصور ما انسان‌های معمولی است که پایه‏های شناخت و پرستش و نیایش‌هایمان را نیازهای سطحی مادی و عشق‌های طبیعی نفسانی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 101 *»

کودکانه تشکیل می‏دهد. هر اندازه نیروی اندیشه همگام احساس عرفانی و عشق به پرستش و نیایش بالاتر رود نیازهای عالی‌تر و گسترده‏تر برای انسان فراهم می‏گردد و اشتیاق به عبودیت در بنده قوت می‏گیرد. ترس چنین بندگانی از فقر و فاقه، درد و گرفتاری و حتی ترس از آتش غضب خداوندی نیست بلکه ترس از مهجوریت از مقام قرب و محرومیت از لقاء حق تعالی و دورشدن از محفل انس با او است. و به همین مقیاس است شوق و تقاضاهای آنان در پرستش‌ها و نیایش‌هایشان. مضامین پاره‏ای از دعاهای اولیاء اسلام؟عهم؟ و برخی حالات ایشان در حال عبادت‌ها از قبیل پریدن رنگ چهره، لرزه‌افتادن بر اندام، و بالأخره از هوش‏رفتن‌ها شواهد زنده‏ای بر این مطالب است.

خدای متعال بعضی آثار را لوازم بعضی چیزها قرار داده و آنها را بر آن چیزها مترتّب فرموده و از باب فضل و عدل خود آنها را از ملزوماتشان جدا نمی‏فرماید. آثار نیایش و لوازم مترتب بر دعاء و نتایج پرستش و کرنش اموری هستند که از این قاعده و قانون و سنت آفرینش بیرون نیستند و از این جهت جای تعجب نیست اگر می‏بینیم منحرفان از صراط مستقیم را که از پاره‏ای اعمال و نیایش و عبادت‌های خود بهره می‏برند و به نتایجی عجیب دست می‏یابند. داستان آن شخصی که در زمان امام کاظم؟ع؟ اهل ریاضت بود و مشهور است به‌واسطه مخالفت با خواسته‏های نفسانی حالتی پیدا کرده بود که بر همه‏جا و همه‏چیز می‏توانست احاطه پیدا کند و آگاهی یابد و در کتاب‌های معتبر نقل شده، در صورتی که اسلام را هم نپذیرفته بود و بعد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 102 *»

از آنکه به پیشنهاد حضرت اسلام آورد آن حالت از او گرفته شد و علت آن را حضرت فرمودند که نتیجه مخالفت‌کردن با خواسته‏های نفسانی پیداشدن این حالت در تو بوده و نظر به آنکه مسلمان نبودی پاداش تو را در دنیا به تو داده بودند و بعد از آنکه مسلمان شدی پاداش تو را برای آخرت تو قرار داده‏اند و دیگر این حالت در دنیا از تو گرفته شده است.

در هر صورت آثار نیایش و لوازم مترتب بر آن و به‌طور کلی نتایج پرستش و کرنش همراه با آنها است و از آنها انفکاک نمی‏یابد. به هر صورتی که حکمت الهی اقتضاء کند آن آثار و لوازم و نتایج بر نیایش و پرستش مترتب خواهد شد. شاید از همین باب است آنچه را که آلکسیس کارل از نتایج و آثار نیایش در کتاب خود یادآور شده است و در آخر بررسی‌های خود به آن اشاره می‏کند و می‏گوید: «اینها است آن دسته از آثار نیایش که من نسبت بدان‌ها یک نوع شناخت مسلّم و قطعی دارم و علاوه بر آن بسیاری نتایج دیگر نیز هست. تاریخ حیات اولیاء خدا و حتی مردم متجدد امروز حاوی نکات معجزه‏آسای بسیاری است. شک نیست که غالب کراماتی که به کشیش آرس نسبت می‏دهند حقیقت دارد. هنگامی‌که این‏همه حوادث خارق العاده دست‌به‌دست هم داده از پیش چشم ما می‏گذرد، ما را وارد سرزمین تازه‏ای می‏کنند که کاوش در آن هنوز آغاز نشده است و دست‌یافتن بر آن بسیار سودمند است. آنچه تاکنون به‌طور مطمئنی می‏دانیم این است که نیایش ثمرات مخصوص و لمس‏شدنی بسیار به بار می‏آورد».

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 103 *»

برای نیایش وقتی معیّن و جایی معیّن لازم نیست در هر حال و در هرجا و در هر وقت نیایش محبوب خدا است ولی در شریعت مقدسه اوقاتی و امکنه‏ای برای نیایش برگزیده شده که قطعاً در اجابت مدخلیت دارد و در ظاهر و باطن نیایشگر مؤثر می‏باشد. ولی باید دانست که تعیین آن اوقات و امکنه نه به این معنی است که نیایش باید منحصراً در آن اوقات و در آن امکنه انجام شود. از این فقره مبارکه دعاء افتتاح الهی اذنت لی فی دعائک و مسألتک می‏توانیم استفاده کنیم که اذن و اجازه الهی در نیایش مشروط به وقتی و مکانی و حتی حالتی خاص نیست. همین‏مقدار که انسان بتواند به خدای متعال توجه کند و او را بخواند کفایت می‏کند در شروع به نیایش. آلکسیس کارل می‏گوید: «در کوچه، اتومبیل، ترن، اداره، مدرسه و کارخانه می‏توان نیایش کرد ولی بهتر است هرکس در اتاق‌ها، کوهستان‌ها و جنگل‌ها یا در خلوت اتاقش نیایش کند و نیز عباداتی هست که باید طیّ مراسم خاصی در کلیساها انجام شود. ولی جای نیایش هرکجا باشد خدا با انسان سخن نمی‏گوید، مگر هنگامی که آرامش بر درونش مستولی شود. آرامش درون به حالت عضوی و مادی و محیطی که در آن به‌سر می‏بریم بستگی دارد». و در جای دیگر می‏گوید: «ارزش هر فنّ بسته به نتایج آن است، هر طریقه‏ای برای نیایش اگر انسان را با خدا مواجه سازد پسندیده است».

با توجه به این حقایق بدیهی است که کسانی‌که خویش را از این نعمت بزرگ محروم کرده‏اند چه ستم بزرگی بر خود و کسان خود نموده‏اند.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 104 *»

بی‏اعتنائی به نیایش و ترس سؤال و تقاضا از درگاه خدا، احساس عرفانی را تضعیف می‏نماید و در واقع نوعی خودداری از انجام عبودیت و اظهار خشوع و خضوع به درگاه خدا است و این حال با مقتضای آفرینش هر مخلوقی منافات دارد و در حکم بی‏اعتنائی و مهمل‌گذاردن آن مقتضىٰ می‏باشد و آثار بسیار بد و نتایج بی‏اندازه تلخ به دنبال خواهد داشت. آلکسیس کارل از این مطلب شکایت دارد و می‏گوید: «از میان این نیروهای معنوی بر روی احساس عرفانی یا احساس مذهبی از همه بیشتر گرد فراموشی نشسته است. احساس عرفانی غالباً در نیایش تجلی می‏کند».

خوشبختانه در میان جوامع نوعاً خانواده‏های مذهبی هستند که این سنت مذهبی را ترک نکرده‏اند و گاه و بی‏گاه در خانه و یا در جاهای مناسب به نیایش می‏پردازند و از نیایش‏های خود کم و بیش بهره‏ها می‏برند و چه‏بسا مایه غبطه کسانی می‏باشند که نسبت به این سنت وفادار نمانده‏اند. و به همین‌مقدار می‏توان گفت که آنها حجت خواهند بود بر کسانی‌که این سنت را ترک کرده و فراموش نموده‏اند. آلکسیس کارل می‏گوید: «عادت نیایش هرچند در میان عموم مردم حالت استثنائی دارد، ولی در میان گروه‌هایی که نسبت به مذهب اجدادی وفادار مانده‏اند نسبتاً فراوان است. در این گروه‌ها است که می‏توان هنوز تأثیرات نیایش را امروز مطالعه کرد».

در هر صورت نیایش از هرکس و در هر حدی که باشد نیایش است و مطابق وعده الهی که اجیب دعوة الداع اذا دعان اجابت با آن همراه است.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 105 *»

نیایش در سطح ابتدائی آن همان توجه و رو آوردن به درگاه قدس الهی و اظهار خضوع و خشوع در برابر بزرگی خدای متعال است. از دورترین و بیگانه‏ترین بندگان شروع می‏شود تا به نزدیک‌ترین و آشناترین آنان با خدای بخشنده و مهربان، همه و همه در حدّ و در جای خود نیایش است و پرستش و به‌حسب خود دارای آثار و نتایج. آلکسیس کارل می‏گوید: «اما درباره فرم نیایش، از یک توجه کوتاه به خدا گرفته تا سیر روحانی و از کلمات بسیار ساده مغایر همی که از زبان یک روستایی در مقابل کالْوِر([61]) بیرون می‏آید تا جلال سرود مذهب گِرِگواری([62]) در زیر رواق‌های یک کلیسای بزرگ، فرم نیایش تغییر می‏کند. تشریفات، عظمت و شکوه در تأثیر نیایش لازم نیست، کمتر کسی همچون سن‏ژان دولاکروا([63]) یا سن‌برنارد دوکلروو([64]) نیایش را تشریفاتی دانسته‏اند».

آنچه مهم و لازم است در تحقق و پیدایش نیایش، حالت توجه و انقطاع از غیر خدای متعال و متصل‌گردیدن به عالم قدس الهی می‏باشد و انگیزه این حالت متفاوت، ممکن است امور درونی و یا بیرونی باشد. یکی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 106 *»

از اموری که می‏تواند آن حالت را به راحتی در دل نیایشگر فراهم سازد تعقل و تصور اسماء حسنای الهی است، مخصوصاً اسمائی که حاوی بزرگواری‌های او است از قبیل رحمن، رحیم، منعم، عطوف، ودود، حنّان، منّان، غفور، شکور، محسن و… و تدبر در معانی این اسماء و مشاهده آثار آنها در این عالم طبیعت و حتی تکرار آنها نیایشگر را کمک می‏کند تا نیایشش همراه با شوق بیشتر و توجه کامل‌تری انجام یابد. معنای هریک از این‏گونه اسماء، امید به فضل و کرم و رحمت خدای متعال را در دل نیایشگر قوت می‏بخشد. و تأثیر این امیدواری‌ها در زندگی نیایشگران و فراهم‌شدن نشاط روحی و قدرت تحمل شدائد برای آنان قابل انکار نیست و چه‏بسا بیماری‌های سخت از این راه درمان می‏شود. آلکسیس کارل می‏گوید: «در میان آثار بی‏شمار نیایش، طبیب موقعیت بسیار مناسبی پیدا می‏کند که آثار پسیکوفیزیولوژی و درمانی آن را مورد بررسی قرار دهد».

در روایات برای نیایش دستوراتی داده شده که اگر رعایت شود آثار و نتایج آن بیشتر و عمیق‌تر و گسترده‏تر خواهد شد. یکی از آن دستورات این است که پیش از سؤال‌کردن حوائج از خدای متعال او را مدح و ثناء گوییم یعنی او را به اسماء و صفات حسنایش بخوانیم و نتیجه‏ای که مترتب بر این می‏شود این است که بنده می‏کوشد خود را متصف کند به آن صفات و متخلّق گردد به آن اخلاقی که خدای خود را به آنها می‏ستاید و ثناء می‏گوید. و چه اندازه کودکانه است آنچه مترلینگ در این‏باره می‏گوید که «شما اگر در برابر بزرگی بایستید و مکرر و همه‏روزه او را بستایید و به او

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 107 *»

بگویید که تو چنین و چنانی، آیا مسخره نخواهد پنداشت؟». این‏گونه خیالات همه از اینجا ناشی می‏شود که مترلینگ و امثال او خدا را به خلق قیاس کرده و احکام خلق را درباره او جاری می‏سازد. خدایی را که شرایع الهی معرفی کرده‏اند آن خدایی است که پرستش و ایمان و کرنش و نیایش بندگان به او نفعی نمی‏بخشد و کفر و سرکشی و استکبار بندگان بر او ضرری وارد نمی‏سازد. این خود بندگان هستند که از ایمان و بندگی خود سود می‏برند و از کفر و سرکشی خود زیان می‏بینند.

در هر صورت نیایشگر در ابتداء نیایش به تمجید و تقدیس حقّ متعال می‏پردازد و اگرچه اول کار جنبه تعقلی پیدا می‏کند و یادآوری اعتقادات است، اما خود این تعقل مقدمه می‏شود برای پیدایش حالت توجه و خضوع و انقطاع. آلکسیس کارل بعد از اینکه یادآور می‏شود که در نیایش باید کوشید تا به سوی خدا کشیده شد و این کوشش به‌وسیله دل فراهم می‏شود نه به‌وسیله اندیشیدن و اگر از طریق اندیشیدن بخواهد باشد باید با عصاره‏ای از عشق و ایمان همراه باشد می‏گوید: «بدین طریق که دعاء طبق متد لاسال([65]) با یک توجه عقلی آن‏چنان آغاز گردد که بتواند به سرعت به یک حالت اشراقی و روحی منجر شود».

آلکسیس کارل می‏گوید: «نیایشی که به خاطر دیگری انجام شود همواره اثربخش‏تر است». در نوع دعاهایی که رسیده این دستور عملاً به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 108 *»

چشم می‏خورد و می‏توان گفت که دعاهای مأثور خزائنی است از آداب و شرایط عملی نیایش که از پیشوایان ما؟عهم؟ به ما رسیده است و از آنها باید بهره کامل برد. در حدیث است که حضرت فاطمه3 در نیایش‌های خود برای دیگران از خداوند متعال مسألت می‏فرمود به‌طوری که فرزندان آن حضرت عرض می‏کردند: ای مادر چرا برای خود ما از خدا درخواستی نمی‏کنی؟ می‏فرمود: الجار ثم الدار([66]) یعنی اول باید برای دیگران دعاء کنم بعد نوبت به خود ما می‏رسد. و روایت شده که خداوند به موسی؟ع؟ وحی فرمود: یا موسی ادعنی علی لسان لم‏تعصنی به، فقال یا ربّ انّیٰ لی بذلک، فقال ادعنی علی لسان غیرک(2) (ای موسی مرا با زبانی بخوان که با آن مرا معصیت نکرده باشی. عرض کرد: ای پرورنده من! کجا مرا چنین زبانی است؟! خداوند فرمود: مرا با زبان غیر بخوان). و این مطلب به طورهای زیر امکان‏پذیر است و مولوی در ضمن داستانی این‏طورها را چنین شرح کرده است:

گر نداری تو دم خوش در دعا   رو دعا می‏خواه ز اخوان صفا
بهر این فرمود موسی را خدا   وقت حاجت خواستن اندر دعا
کای کلیم الله ز من می ‏جو پناه   با دهانی که نکردی تو گناه
گفت موسی من ندارم آن دهان   گفت ما را از دهان غیر خوان
از دهان غیر کی کردی گناه؟   از دهان غیر برخوان کای اله

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 109 *»

روشن است که دعاء برای دیگران ترحّم بر دیگران است و خداوند رحم می‏فرماید بر کسی‌که بر بندگان او رحم کند. و طور دیگر آنکه انسان باید بکوشد تا خود را در معرض دعاء دیگران قرار دهد تا دعاء آنها شامل حالش گردد و از اجابت دعاء آنان بهره‏مند گردد؛ «رو دعا می‏خواه ز اخوان صفا» و باز می‏گوید:

آن‏چنان کن که دهان‌ها مر تو را   در شب و در روزها آرد دعا
آن دهانی که نکردستی گناه   آن دهان غیر باشد عذر خواه

و طور معمولی آن هم این است که:

یا دهان خویشتن را پاک کن   روح خود را چابک و چالاک کن
ذکر حق پاکست چون پاکی رسید   رخت بربندد برون آید پلید
می‏گریزد ضدّها از ضدّها   شب گریزد چون برافروزد ضیا
چون برآید نام پاک اندر دهان   نه پلیدی ماند و نی آن دهان

 

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 110 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ تأثیر نیایش در تکامل همه‏جانبی انسان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 111 *»

هر يک از افراد انسان روی فطرت و طبیعت خود دلباخته کمال بوده و این موضوع قانونی است کلی که تمامی افراد انسان را شامل گردیده و همه را در هر شرایطی که باشند به مقتضای عقل و به حکم فطرت اصلی وادار می‏کند که برای رسیدن به کمال خویش تلاش کنند. غریزه شوق به کمال، مخصوص انسان نبوده حیوانات هم مشمول این قانون کلی طبیعی می‏باشند. تمامی با موانع و مشکلات راه تکامل خود می‏جنگند و منافع خویش را به‌دست آورده شرایط را مساعد می‏سازند، نهایت این است که این غریزه در انسان به‌واسطه هدایت‌های عقلی که ویژه انسان است قوی‌تر از سایر حیوانات می‏باشد، امروز مسلّم شده که در صحنه جهان هستی همه موجودات قدم به قدم رو به کمال می‏روند؛ خاک، گل و گیاه می‏شود عناصر ساده زمین به انواع مواد عالی و محصولات و مأکولات تبدیل می‏گردد، مواد زمینی نفت، طلا، نقره و برلیان می‏شود و در اعماق دریای بیکران و در دل سخت خاک انواع جواهر درخشنده و تابناک به  وجود می‏آید.

در عصر ما مسأله تکامل انواع([67]) یک اصل مسلّم و امری محقّق شناخته شده است. انسان هم که پیشتاز این قافله است با این کاروان هماهنگ بوده و یقیناً به تکاملی که شایسته آن است می‏رسد. آری، انسان بالفطره عاشق کمال است و شیفته آن، انسان خواه‌ناخواه خود را ملزم

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 112 *»

می‏بیند که این نداء طبیعی و دعوت فطری خویش را جواب گوید و هر آن به طرف کمال مطلوب خویش پیش رود و از این هدف سرشتی خود دنبال نماید و یگانه شوق و پشتیبان او در این مسافرت ضروری، حکم فطری و الزام عقلی او است. اگرچه ممکن است گاهی در مصداق کمال اشتباه کرده راه نقصان پیش گیرد به گمان اینکه راه کمال را می‏پیماید، اما این اشتباه که در اثر آموزش‌ها و پرورش‌های غلط و تبلیغات مسموم و آمیزش‌های ناهنجار و… پیش می‏آید عمومیت این قانون را نمی‏تواند به‌هم بزند و آن را محدود سازد؛ زیرا همان‏طوری که بیان شد این اشتباه در مصداق است؛ یعنی مفهوم کمال برای این‏طور اشخاص نامعلوم بوده و گمان کرده‏اند به طرف کمال می‏روند. تا اینجا روشن شد که انسان در هر مرتبه‏ای که باشد خواهان کمال است. اکنون می‏خواهیم در این قسمت از بحث، اثر مستقیم نیایش را در کمال انسانی مطالعه کنیم و ثابت نماییم که کمال انسان مرهون نیایش هم می‏تواند باشد و برای این منظور این‏طور به بحث ادامه می‏دهیم. انسان صرف‌نظر از شئون اجتماعی دارای سه جهت فردی است:

الف) طرز تفکر

ب) اخلاق و صفات و ملکات

ج) عمل

اینک اثر نیایش را درباره کمال هریک از این سه جهت
بررسی می‏کنیم.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 113 *»

الف) طرز تفکر

اگر بخواهیم شخصیت افراد را به‌دست آوریم و به میزان شخصیت آنها آشنا گردیم باید به طرز تفکر آنها پی ببریم؛ زیرا طرز تفکر انسانی است که بزرگ‌ترین معرّف شخصیت او است. سرنوشت زندگی انسان به دست یک عامل مجهولی سپرده شده که خواه و ناخواه به طرف آن سرنوشت رهسپار است. آن عامل مجهول همان طرز تفکر و اندیشه انسان می‏باشد. مارک اورل که مدتی بر روم حکومت کرده و فیلسوف نابغه‏ای است می‏گوید: «زندگی ما زاییده اندیشه ما است». نیسنت پیل می‏گوید: «شما آن نیستید که فکر می‏کنید بلکه آن‌طور که فکر می‏کنید هستید». امرسون گوید: «زندگی انسان یعنی افکار روزانه او». انسان هرچه بیشتر زندگی افراد را مطالعه کند و عمیقانه‏تر به زندگی خود بيندیشد نسبت به قدرت فکر و اندیشه انسان شناخت بیشتر و آشنایی او به این عامل قوی زیادتر می‏گردد. طرز تفکر انسانی به اندازه‏ای صاحب نفوذ و دارای قدرتی شگرف است که همه شئون انسان را در قلمروی خود درآورده و بر همه‏چیز انسان سایه افکنده است. مولوی گوید:

ای برادر تو همه اندیشه‏ای   مابقی را استخوان و ریشه‏ای

جمله‏ای از امام علی؟ع؟ نقل شده که عظمت این موضوع را می‏رساند، می‏فرماید: لسان العاقل وراء قلبه.([68]) سیطره طرز تفکر به اندازه‏ای است که حتی گفتار انسان را هم تحت نفوذ درآورده است.(2)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 114 *»

خوشبختی و بدبختی، آسایش و اضطراب در زندگی بستگی کامل به طرز تفکر انسان دارند. میلتون شاعر معروف انگلیسی در سیصد سال پیش در حال کوری این حقیقت را گفته که «مغز بشر در هر حال می‏تواند بهشتی از جهنم و جهنمی از بهشت به وجود آورد».

جیمس آلن در کتاب «آن‏طور که یک مرد فکر می‏کند» می‏نویسد: «هرجور که یک مردی افکار خود را درباره مردم و اشیاء تغییر دهد، می‏فهمد که آنها هم رفتارشان نسبت به او تغییر می‏کند و هرگاه مردی به طور اساسی افکار خود را تغییر دهد، از تحوّل سریعی که در شئون زندگی مادی او پیش می‏آید تعجب خواهد کرد. آنچه را که بشر می‏خواهد جالب نیست، بلکه آنچه که هست جالب است. قدرتی که سرنوشت را تعیین می‏کند در خود ما است، آنچه که بشر انجام می‏دهد زاییده مستقیم اندیشه‏های او است. آدمی می‏تواند با به‌کار انداختن اندیشه خود ترقی کرده پیروز شده و کارهای شگرفی انجام دهد و هم می‏تواند با راکدگذاشتن اندیشه‏های خود و عاطل‌گذاشتن آنها خویش را تیره‏روز، ضعیف و درمانده سازد».

طرز تفکر انسان می‏تواند سراسر زندگی را تبدیل به باغ بهشت نموده و بشر را خوشبخت گرداند، به هرچه بنگرد خیر و خوبی ببیند و اضطراب و نگرانی و ناراحتی‌ها را از خود دور کند. ویلیام جیمس می‏گوید: «اغلب آن چیزهایی را که ما شرّ می‏دانیم می‏توان به چیزهای واقعاً خیر مبدّل کرد و این در صورتی است که افکار درونی خویش را از وضع ترس‏آور خود به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 115 *»

حالت جنگ و مبارزه درآوریم». شاید مقصود حرت مولا امیرالمؤمنین؟ع؟ هم از درد و دوائی که می‏گوید در خود انسان نهفته شده همین طرز تفکر او باشد.

دواؤک فیک و ماتشعر   و داؤُک منک و ماتبصر([69])

حال که اهمیت طرز فکر در زندگی انسان معلوم شد و با این بیانات نشان دادیم که قلمرو طرز فکری انسان در کشور وجود او چقدر است، به این نتیجه می‏رسیم که هرچه طرز فکر انسان کامل‏تر گردد انسانیت آدمی به کمال خویش نزدیک‌تر می‏شود. باید ببینیم که کمال طرز فکری انسان چیست؟ و چه چیز است که می‏تواند طرز فکر انسانی را کامل نماید؟ بدیهی است که هر فکری که محتویاتش کامل‌تر باشد آن فکر کامل‌تر است و هر فکری که دارای محتویات ناقص و پست باشد آن فکر به همان میزان ناقص و پست است. بنابراین خداشناسی صحیح و خداپرستی است که می‏تواند محتویات باارزش فکری برای انسان فراهم سازد و انسان خداشناس و خداپرست است که عالی‌ترین طرز تفکر را دارا است و به هر مقدار در خداشناسی و خداپرستی کامل شود طرز تفکر او هم کامل می‏گردد.

روی این حساب اگر انسان نیایشگر را که در مقام نیایش برآمده در نظر بگیریم می‏بینیم فکر او از این خانه خاکی و جهان تیره مادیات اوج گرفته و با یک عالم نامحدود معنوی ارتباط یافته و توجه به یک موجود بی‏پایانی نموده است و هر لحظه می‏خواهد خود را به او بیشتر نزدیک سازد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 116 *»

و از این خاکدان ظلمانی زیادتر کناره می‏گیرد. یک‌چنین فکری تا چه اندازه کمال یافته و ارزش پیدا کرده؟ جوابش روشن است که این فکر درست نقطه مقابل همه تیرگی‌ها و کثافات و پلیدی‌ها است. این فکر سراسر جهان مادی را پیموده و اکنون از همه آنها گذشته است. ما نمی‏توانیم برای او ارزش تعیین کنیم به همین میزان انسانی که دارای چنین فکر عالی و بلندی است از آن انسانی که فاقد این فکر ارزنده است از زمین تا آسمان تفاوت داشته و بلکه باید گفت این شخص کامل و آن دیگری ناقص است. اپیکتت می‏گفت: «بیش از آنچه نفس می‏کشی به خدا بیندیش».

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 117 *»

ب) اخلاق و صفات:

مجموع صفات و ملکاتی که انسانیت را قوی می‏سازد و روح انسانی را در سطح عالی‌تری قرار می‏دهد و منشأ آثار برجسته‏ای در رفتار و گفتار می‏گردد و خلاصه ارزش واقعی و ارزش اجتماعی انسان را زیادتر می‏کند اخلاق نامیده می‏شود. صفاتی که در انسان حکومت دارند بر دو دسته تقسیم می‏شوند: یک‌دسته غرایز حیاتی است که به منظور ادامه حیات در انسان نهفته شده و برای ادامه زندگی در روی این زمین لازم می‏باشند غضب، شهوت، حبّ ذات، حبّ مال و…، اینها مانند ابزار کاری هستند که کار، بدون آنها صورت‏پذیر نیست، ولی باید دانست در صورتی اینها می‏توانند برای زندگی انسان مفید باشند که در حد اعتدال باشند؛ زیرا افراط و تفریط در آنها موجب از هم پاشیدن نظام زندگی است. پس اولین راه برای به‌دست آوردن صفات کامل تعدیل غرایز حیاتی است، زیرا کمال آنها معتدل‌بودن آنها است. دسته دوم از صفات انسانی صفاتی هستند که به منظور کمال انسانیت در انسان نهفته شده و روی این حساب کمال آنها در تقویت و ازدیاد آنها است مانند عدالت، وظیفه‏شناسی، حقیقت‏دوستی و… و دومین راه برای رسیدن به کمال اخلاقی تقویت این صفات و روحیات عالیه انسانی است. پس کمال اخلاقی و صفات و ملکات عالیه انسانی از این دو راه به‌دست می‏آید.

و چون نیایش برای انسان یک حالت روحانی و معنوی ایجاد می‏نماید خود‌به‌خود غرایز تعدیل شده، و روحیات عالیه انسانی رو به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 118 *»

کمال می‏رود. توجه به عالم معنوی خواهش‌های دل را منکوب می‏سازد و به تمایلات نفسانی یک حالت اعتدالی می‏بخشد و خصائل انسانی را نیرومند کرده و کامل می‏سازد. آلکسیس کارل می‏گوید: «نیایش بر روی صفات و خصائل انسان اثر می‏گذارد بنابراین باید نیایش را پیوسته انجام داد». و در جای دیگر می‏گوید: «حتی وقتی‌که دعاء تا سطح بسیار پایینی تنزل می‏کند و به صورت بیان طوطی‏وار، فرمول‌های معینی درمی‏آید تمرینی برای پیدایش یک زمینه کاملاً لازم روحی به‌شمار می‏رود و احساس عرفانی و احساس اخلاقی را همراه با هم تقویت می‏کند. در چهره کسانی که به نیایش می‏پردازند تا حدود تقریباً ثابتی حسّ وظیفه‏شناسی، کمی حسد و شرارت و تا اندازه‏ای حسّ نیکی و خیرخواهی نسبت به دیگران خوانده می‏شود».

نکته‏ای که باید به آن توجه داشت این است که چون اخلاق خوب و فضائل و ملکات انسانی وسیله خوبی است برای رسیدن به یک عده آثار نیک خارجی و همیشه با یک دسته نتیجه‏های مفید اجتماعی همراهند، پس باید اخلاق را به عنوان وسیله رسیدن به آن آثار و نتایج محترم بدانیم و در تکامل آن بکوشیم، بلکه نکته عالی‌تر آن است که باید دانست که اخلاق نیک و ملکات فاضله و روحیات عالیه انسانی خودبه‌خود صرف نظر از آن آثار دارای ارزش بوده و وجود خود این صفات پاک موجب تکامل شخصیت انسان می‏شود. پس ذاتاً  اخلاق نیک و ارزنده از نظر رسیدن به کمال دارای ارزش فراوانی هستند.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 119 *»

مطلب دیگری که باید در اینجا یادآور شد این است که عده‏ای گمان کرده‏اند که اخلاق فقط مربوط به روابط اجتماعی بوده و از نظر فردی دارای ارزشی نیست؛ زیرا تجلیات صفات پاک انسانی و مظهر اصول اخلاقی اجتماع انسان‌ها است و از این جهت اگر اجتماعی در کار نباشد و فرضاً یک فرد فقط در روی زمین زندگی کند اصول اخلاقی و ملکات فاضله برای آن یک فرد مفهومی نخواهد داشت.

و چون بحث ما درباره اخلاق از نظر فرد است به این اشتباه اشاره کرده و به جواب آن می‏پردازیم. با مطالعه دقیق درباره صفات و ملکات انسانی و اصول اخلاقی درمی‏یابیم که اگرچه بیشتر اصول اخلاقی مانند عدالت، ترحّم، تواضع، فداکاری، محبت، نوع‏دوستی و… مربوط به جنبه‏های اجتماعی انسان است، ولی با توجه به این قبیل صفات و ملکات نمی‏توانیم اخلاق را منحصر به اجتماع بدانیم؛ زیرا صرف نظر از این قبیل روابط اجتماعی یک سلسله اصول اخلاقی مربوط به روابط انسان با خالق جهان است مانند ستایش، نیایش، تسلیم، خشوع، شکرگزاری و… و یک سلسله هم مربوط به وظایف خود انسان درباره خودش می‏باشد. یعنی اگر زندگی در روی زمین به یک انسان منحصر باشد و حتی پایبند به اصل خداپرستی و توحید هم نباشد اما به حکم وجدان و نیروی خرد خود را موظّف می‏داند که از وظایف مربوط به خود از قبیل پاکی و پاکیزگی دل و صفاء باطن و جدیت، و اشتیاق به علم و تحصیل دانش و دوری از کسالت و تنبلی و… که یک عده اصول اخلاقی و روحیات عالیه انسانی هستند استفاده کند.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 120 *»

روپوش روحیّات

یک‌دسته عوامل اجتماعی و فردی موجب می‏گردد که انسان واقعیت و روحیّات خویش را نبیند. توجه به مقررات اجتماعی و روابط افراد اجتماع با یکدیگر، توجه به قدرت‌های ظاهری و زندگی سراسر فریبنده جامعه و… باعث می‏شود که روی صفات و اخلاق و خصائل ذاتی انسان روپوش بسیار ضخیمی قرار گیرد که مانع از دیدن رخسار حقیقی جان و دل می‏گردد. انسان خود را ملزم می‏بیند که برای اجتماع و افراد مرتبط با او رفتارهایی تصنّعی و اعمالی کاملاً ساختگی انجام دهد، می‏کوشد آنچه که اجتماع می‏پسندد و افراد مربوط با او می‏خواهند در خود ایجاد کند و روحیّات حقیقی و خصائل واقعی خویش را در پشت پرده بسیار ضخیمی از دیدگاه افراد دور بدارد و در نتیجه خودش هم از درک واقعیت خود دور خواهد ماند.

در لسان دین این حقیقت به عنوان غفلت یاد شده است. این حالت حالتی است کاملاً غیر طبیعی، حالتی است کاذب و دروغین، هیچ مبدأ اساسی در سرشت انسان ندارد. و با منش حقیقی انسان به تمام معنی مغایر است. و چون دین اسلام تمامی اساس و مبانی تربیتی خود را روی حقایق و واقعیت‌های طبیعی قرار داده، از این رو شدیداً تظاهرات پوشالی را محکوم کرده و با نفاق و دورویی مبارزه می‏کند، و حربه‏های کاری و محکمی برای برطرف‌کردن پرده‏های غفلت و روپوش فطرت و طبیعت انسان همراه دارد؛ زیرا در اثر کوچک‌ترین توجهی و با برخوردنمودن با یک محرّک فطری، انسان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 121 *»

به عالم طبیعی خود برمی‏گردد و می‏تواند منش و طبیعت خود را به شکل واقعی و حقیقی خود ببیند و آن‏طوری که هست باشد.

ویلیام جیمس می‏گوید: «اگر خود را با آنچه که باید باشیم مقایسه کنیم. می‏بینیم که نیمی از وجود ما هرز افتاده است. ما فقط قسمت کوچکی از قوای بدنی و دماغی خود را مورد استفاده قرار می‏دهیم. روشن‏تر بگویم بشر خود را میان محوّطه کوچکی محدود کرده است. او صاحب قدرت‌های گوناگونی است که برحسب عادت استفاده از آنها را متروک گذاشته است». آفریننده انسان نیروهای فوق‌العاده‏ای در انسان قرار داده است که همه آنها مایه تکامل او است و حقیقت انسانیت بستگی کاملی به بروز آن نیروها دارد. کسی که این واقعیات و استعدادهای ذاتی و خصایص شخصی خود را پشت آن روپوش ضخیم قرار دهد، به تکامل خود صدمه می‏زند و رشد و نمو واقعی خود را عقب انداخته، نمی‏گذارد شخصیت او آن‌طور که هست نمودار گردد و از این جهت یک شخصیت دروغینی در خود ایجاد کرده که هیچ‌نوع وابستگی به حقیقت او ندارد، و از نظر حالاتش استثنائی و زودگذر خواهد بود. آنژلو پارتی([70]) می‏گوید: «در دنیا کسی بدبخت‏تر از آن آدمی نیست که پیوسته می‏کوشد خود را به صورتی درآورد که جسماً و روحاً هرگز آن‌طور نیست».

خودندیدن و به حقیقت خویش آشنانگشتن بدترین خودکشی‏ها است که انسان در زندگی مرتکب می‏شود و دوری از واقعیت درونی یک

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 122 *»

عده نتایج خطرناکی به دنبال دارد که ظاهرترین آنها غفلت و دور ماندن انسان است از استعدادهای ذاتی و نیروهای سرشار انسانی خود و از این جهت حضرت مولا امیرالمؤمنین؟ع؟ می‏فرماید: رحم الله امرأً عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً ان‏ لایعرف قدره([71]) (رحمت خدا و کامیابی زندگی با کسی باد که به‌وسیله نورافکن‌های خرد به درون‏شناسی خود پرداخته تا راز درون خود را بیابد و نادان کسی است که از این خودشناسی به دور مانده باشد). یگانه‏عامل پیروزی و موفقیت آشناشدن با درون و استعدادهای نهفته خویش است. امرسون در مقاله «اعتماد به نفس» چنین می‏گوید: «در زندگی آدمی زمانی فرا می‏رسد که می‏فهمد حسادت قسمتی از نادانی و تقلید یک نوع خودکشی است و او باید به آنچه که دارد بد یا خوب دلخوش کند اگرچه دنیا پر از فراوانی و زیبایی باشد جز همان چیزی را که کاشته است دانه‏ای زیاد یا کم نصیب او نخواهد شد. او نمی‏فهمد که وجود مخصوص وی یک چیز تازه و نوظهوری در طبیعت است و هیچ‏کس جز خود او نمی‏داند که از این (وجود او) چه کارهایی ساخته است و غیر از خود او هیچ‏کس برای کشف این موضوع کوشش نخواهد کرد».(2)

اولیاء اسلام که یگانه واقع‏بینان بشری هستند، با توجه به این حقیقت تلخ یعنی غفلت یا بدترین خودکشی‏ها و با توجه به جامعه بشری که مبتلای به این بیماری روانی است، به منظور بیدارباش بشر از غفلت و فراموش‌نمودن از خود بسیار نکوهش فرموده‏اند. در دعاهای وارده زیاد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 123 *»

می‏بینیم: اللهم و لاتجعلنی من الغافلین المبعدین([72]) غفلت و روپوش روحیات گاهی به اندازه‏ای ضخیم می‏گردد که به این زودی‌ها و آسانی‌ها هیچ نیرویی نمی‏تواند آن را برطرف سازد و توجه انسانی را به واقعیت انسانی و نیروهای درونی و نیازمندی‌های ذاتیش جلب نماید. به اندازه‏ای هاله‏های غرور و پرده ضخیم غفلت بعضی افراد را احاطه کرده است که این‌همه حوادث زندگی و این‌قدر پیش‏آمدهای گوناگون نمی‏تواند روح آنان را تکان داده و آنها را متوجه خداپرستی و حتی ارزش انسانی خود کند، اما روح حسّاس و روان لطیف در اثر برخورد با کوچک‌ترین حادثه و پیش‏آمدی متوجه ارزش‌های انسانی خود شده، واقعیت خود را دریافته، در فکر تکمیل‌نمودن استعدادهای درونی و ظاهرساختن نیروهای انسانی خود می‏شود. از این جهت آنهایی که بیدارند و برای بیداری جهانیان علم برافراشته‏اند؛ یعنی انبیاء و اولیاء خدا، با گفتن و لاتجعلنی من الغافلین المبعدین خود را در معرض تکان‌خوردن قرار داده و به روان خود بیدارباش می‏دهند که به هوش باشند و به مجرد برخورد با حادثه‏ای راستی تکان بخورند و به خود آیند. رسم آسمانی نیایش و خوی عالی دعاء یکی از محرک‌های نیرومندی است که می‏تواند پرده‏های بسیار ضخیم غفلت را پاره کند و رخسار واقعی فطرت را نشان دهد، انسان را با روحیّات واقعی (نه تصنّعی) خود روبه‌رو سازد. در حال نیایش است که انسان به فقر ذاتی خود و نیازمندی‌های واقعی خود آشنا می‏گردد و می‏تواند میزان ارزش خود

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 124 *»

را درک کرده و برای تکمیل روحیات و استعدادهای درونی خود بکوشد.

انسان نیایشگر از اولین مرحله نیایش گویا قدم به عالم درونی خود می‏گذارد، خصائل ذاتی او پیش رویش رژه می‏روند. این عالم همان عالمی است که پشت آن روپوش ضخیم قرار گرفته و انسان نمی‏توانست چهره حقیقی آنها را ببیند. حال این چهره نمودار گشته و رخسار واقعی خویش را نشان می‏دهند. از شما می‏پرسم ای خواننده عزیز در یک‌چنین حالتی که انسان زشتی‌ها و زیبایی‌های واقعی خود را می‏نگرد و مشغول تماشای چهره حقیقی خود است، آیا در این فکر برنمی‏آید که زشتی‌ها را مبدّل به زیبایی سازد و زیبایی‌ها را بیشتر گرداند؟ آیا در فکر برنمی‏آید که غرایز حیاتی را تعدیل و روحیات عالیه خویش را تکمیل نماید؟ آیا در این وقتی که همه تظاهرات و تصنّعات کنار رفته و انسان با درون خود آشنا شده از صفات پست و روحیات ناپسند خود متنفّر نمی‏گردد؟ آیا از زیبایی‌های روح خود لذت نمی‏برد؟ مسلّم جواب مثبت است.

نقد جان خویش را گر پی بریم   هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریم

آلکسیس کارل می‏گوید: «گفته‏اند که در عمق وجدان شعله‏ای فروزان است. انسان خود را آن‌چنان که هست می‏بیند، از خودخواهیش، حرصش، گمراهی‌ها و کج‏فکری‌هایش و از غرور و نخوتش پرده برمی‏دارد، برای انجام تکالیف اخلاقی رام می‏شود، بر کسب خضوع فکری اقدام می‏کند و در همین هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پدیدار می‏گردد».([73])

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 125 *»

ج) کمال عمل

هرعملی از اعمال انسان دارای یک انگیزه درونی و یک اصل اخلاقی است. اعمال عکس‌العمل روحیّات و خصائل انسانی است. این مطلب در بحثی که تحت عنوان «طرز تفکر» بیان نمودیم کاملاً روشن و مسلم گردید و جای شکی باقی نماند و البته حالات تصنّعی و رفتار ساختگی که هیچ اصل اخلاقی و انگیزه درونی همراه ندارند حالاتی هستند زودگذر و استثنائی و نمی‏شود برای آنها جایی باز کرد.

روی این میزان کمال عملی منوط به کمال احساس عرفانی و احساس اخلاقی بوده و هرچه درجه معرفت و رشد اخلاقیات بیشتر رو به کمال رود اعمال انسان کامل‌تر می‏شود، و هرچه در مورد کمال خصائل و صفات انسانی گفتیم در اینجا هم جریان دارد. انسان نیایشگری که دارای عقیده محکم و معرفت صحیح و صفات پاک و خصائل ارزنده انسانی است و اعمالش مطابق با عقاید و اصول اخلاقی او می‏باشد، از جاده انسانیت قدم بیرون نمی‏گذارد، نقطه ضعف در کردارش دیده نمی‏شود، مظهری است از ارزش‌های انسانی. و در اسلام هم که برای هر حالتی، دعائی وارد شده و چنین دستور داده‏اند که علیکم بالدعاء فانکم لاتقربون بمثله.([74]) و امام صادق؟ع؟ می‏فرماید: بر شما است که نیایش را زیاد انجام دهید.(2) شاید نظر به همین معنی است که انسان در اثر نیایش زیاد عقاید و صفات ارزنده انسانی را در خود تقویت کرده و در نتیجه اعمالش که آثار

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 126 *»

همان عقاید و صفات می‏باشند ارزنده و باارزش خواهد بود. آلکسیس کارل می‏گوید: «صبح نیایش‌کردن و بقیه روز را همچون یک وحشی به‌ سر بردن بیهوده است». آری اگر نیایش از احساس عرفانی و شور دل و ادراک نیازمندی سرچشمه گیرد مداوم و پرشور خواهد بود و نتایج نامبرده را به دنبال خواهد داشت. من مناسب‌تر از تعبیر آلکسیس کارل در این مورد تعبیری بشری سراغ ندارم. او می‏گوید: «نیایش هنگامی که مداوم و پرشور و حرارت است تأثیرش بهتر آشکار می‏شود، این‏گونه نیایش اندکی با غدد مترشحه داخلی مانند تیروئید و سورنال قابل تشبیه است. این غدد موجب یک نوع دگرگونی و تحولی می‏شوند و این تحول به صورت پیشرفت تدریجی آشکار می‏شود».

نیایش است که انسان را مسلّط بر کردار و اعمال خود می‏سازد. تسلط بر خود کاری مشکل و برای افراد عادی بسیار دشوار است، فقط عده‏ای انگشت‏شمارند که تسلّط بر خود برای آنها کاری آسان است و آنها پیامبران و اولیاء خدایند که مؤیّد به تأییدات الهی می‏باشند. آنها در اثر خلوص در خداپرستی و کوشش در زندگی توانسته‏اند دارای این مقام بشوند. تسلّط بر نفس و خودداری از اجراء تمایلات سرکش انسانی مقامی بس ارجمند شمرده می‏شود، در این صورت است که تمامی اعمال با کنترل شدیدی انجام می‏گیرد و بهترین عاملی است برای جلوگیری از تبه‏کاری‌ها و تجاوزات و ستمگری‌ها. پیامبر اکرم؟ص؟ تسلّط بر خویشتن را پیکاری بزرگ‌تر از نبرد با شمشیر در میدان‌های وحشت‏انگیز جنگ

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 127 *»

معرفی می‏کند.([75]) قرآن رسیدن به این مقام را موجب رستگاری و فلاح می‏داند: قد افلح من زکّیٰها.(2)

برتراند راسل سه نوع پیکار برای انسانی قائل است که سراسر فعالیت‌های بشری را فرا گرفته است؛ یکی پیکار با طبیعت و یکی پیکار با همنوعان، سومی هم پیکار با نفس و جالب اینکه پیروزی در دو قسمت اول را منوط به پیروزی در قسمت سوم می‏داند.(3)

نیایشی که در برابر آفریدگار این جهان هستی با احساس عشق به پرستش و اظهار نیازمندی به درگاه آن غنیّ مطلق انجام گیرد قطعاً قدرت پیروزی در این پیکار را به انسان می‏بخشد و آدمی را برای مبارزه با طغیان نفس و سرکشی‌های دل آماده می‏سازد، تمایلات تعدیل گردیده و اعمال در کنترل انسان قرار می‏گیرد. راستی بجا است که در این پیکار هولناک ما نیایش را به عنوان سپر بشناسیم که به‌وسیله این سپر فوق‌العاده نیرومند همه ضربات دشمن یعنی خواهش‌های افراطی دل را برطرف ساخته، خود را از حملات کشنده تمایلات سرکش نفس برهانیم و جالب‏تر اینکه در روایات اسلامی نیایش به عنوان اسلحه پیامبران و مؤمنان(4) یا در روایتی هم به عنوان سپر مؤمن معرفی گردیده است.(5) حضرت رسول؟ص؟ می‏فرماید: الدعاء سلاح المؤمن.(6)

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 128 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ ادعیه مأثوره، سرشار از چگونگی نیایش‌ها است

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 129 *»

ادعیه‏ای که در میان شیعیان از پیشوایان بزرگوار شیعه؟عهم؟ در دسترس است، سرشار از فصاحت و بلاغت و مجموعه‏ای می‏باشد از اعتقادات صحیح و جامع درباره همه اصول دین از توحید و نبوت و امامت و معاد و صفات حقّ‌ متعال و حاوی دستورات اجتماعی و اخلاقی و آداب و رسوم زندگی ظاهری و معنوی و شناخت حقوق صاحبان حقوق و راه ترقی و تکامل و حتی روش تمدن و سیاست مدن و منزل است. نیایش به‌وسیله این دعاها علاوه بر انجام‌یافتن این عبادت از زبان اولیاء خدا؟عهم؟ فراگیری اعتقادات و آشنایی با اخلاق و روش حجت‌های خدا و بالأخره تقویت ایمان و تزکیه نفس و صفاء یافتن دل و زدودن شک و حصول یقین را همراه دارد. و چه ستم بزرگی به نوع شیعیان شده که از نعمت آشنایی با لغت عرب و فهم ظاهر قرآن و روایات و دعاها محروم مانده‏اند و نمی‏توانند به آسانی از این‌همه خزائن فرهنگی شیعه بهره‏مند گردند. از برکت این دعاها شناخت ما نسبت به اسماء و صفات خدای متعال تکمیل می‏شود، ایمان ما قوّت می‏گیرد، روح ما پاک و پاکیزه و زندگی ظاهری ما اصلاح می‏شود.

پیامبر اسلام؟ص؟ فرمود: کسی که دوست دارد دعائش مستجاب شود باید خوراکش و کسبش را پاکیزه نماید.([76]) در این دعاها به انسان تلقین می‏شود که از خدای خود برای انجام کارهای مفید و خیر توفیق بخواهد و نیز تلقین می‏گردد که از خدای خود برای تزکیه نفسش و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 130 *»

متخلّق‌شدن به اخلاق نیکان کمک بخواهد و تأثیر تلقین قابل انکار نیست. کاظم‌زاده ایران‌شهر در کتاب تداوی روحی درباره «مسیو گوئه» و معالجات او به‌وسیله تلقین به طور مبسوط بحث کرده و می‏گوید: «این مرد طبّ نخوانده بود و در گذشته احضار ارواح می‏کرد. ضمن این عمل به قدرت فوق‌العاده روح پی برد. آنگاه امراض علاج‏ناپذیر را، پس از اظهار عجز همه پزشکان نامی، با اسلوب خاصی معالجه می‏کرد. از جمله روش‌های او این بود که جملاتی می‏ساخت و بیمار را موظف می‏کرد که آنها را در اوقات و شرایط معینی به‌ویژه صبح به محض بیدارشدن، تکرار نماید. کار این مرد به جایی رسید که دانشجویان پزشکی پس از فراغت از تحصیل طبّ نزد او می‏رفتند و مدتی شاگردی این پزشک فرانسوی طبّ‏ناخوانده را می‏کردند…».

در نوع این دعاها تحقیر نفس و سرکوبی انیّت و جلوگیری از طغیان و سرکشی مطرح است. نکوهش تکبّر و نخوت و خودخواهی و خودپسندی را در بر دارد. مذمّت از عُجب و خوشنودی و راضی‌بودن از خود و کامل‌دیدن خود و بی‏نیازی از طلب و استکمال را دارا است. و اینکه راه ریشه‏کن ساختن تمام معایب اخلاقی و مفاسد فردی و اجتماعی برطرف‌کردن خوی پلید شیطانی یعنی غرور و خودخواهی است. در پرتو نیایش آن هم به‌وسیله دعاهایی که از اولیاء دین؟عهم؟ در دست است ایمان قوت می‏گیرد، فروتنی در برابر بزرگی‌ها و بزرگواری‌های خدای متعال در انسان شدّت می‏یابد و تسلط بر نفس را برای او فراهم می‏سازد. بوسوئه

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 131 *»

می‏گوید: «علم ما را تنها بر طبیعت مسلّط و پیروز می‏گرداند و این فقط ایمان است که ما را بر خویشتن تسلّط می‏بخشد».

از آیات قرآنی و روایات اسلامی استفاده می‏شود که وظیفه نیایش نه تنها در انسان‌ها وجود دارد بلکه همه موجودات به‌حسب عالم و مرتبه خود دارای رسوم عبودیت بوده و به درگاه پرورنده خود نیایش دارند؛ و ان من شی‏ء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم،([77])  کل قد علم صلوته و تسبیحه.(2)

جمله ذرّات در عالم نهان   با تو گویانند روزان و شبان
که سمیعیم و بصیر و باهشیم   با شما نامحرمان ما خامشیم
نطق آب و نطق خاک و نطق گل   هست محسوس حواس اهل دل
فاش تسبیح جمادات آیدت   وسوسه تأویل‌ها بزدایدت

پس نیایش یک حالتی عمومی و همگانی است در نظام آفرینش که در انسان به‌واسطه کمال آفرینش او کاملاً نمودار است که از اعماق روان انسانی سرچشمه می‏گیرد و یک پدیده صددرصد روحانی محسوب می‏شود. آلکسیس کارل می‏گوید: «نیایش در نهایت وضوح یک پدیده روحی است. حال که جهان روح خارج از دسترس علوم و فنون مادی ما است پس چگونه می‏توان درباره نیایش شناخت قطعی و تجربی به‌دست آورد؟ قلمرو علم خوشبختانه تا دامنه همه محسوسات کشیده شده است و می‏توان با واسطه فیزیولوژی تظاهرات روح را نیز جزء این قلمرو آورد. بنابراین از راه بررسی منطقی انسانی که نیایش می‏کند می‏توانیم دریابیم که

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 132 *»

پدیده نیایش برچه اساسی مبتنی است، از چه راهی به ثمر می‏رسد و آثار آن کدام است». این کشش و تمایل به نیایش را خدای متعال در ذات موجودات و بخصوص انسان به ودیعت گذارده و یکی از اسباب ترقی و تکامل آنها به‌حسب حال آنها قرار داده است. حال اگر نبود این صنعت و حکمت و این وضع حکیمانه الهی از خود موجودات این حالت ساخته نبود و از آنها برنمی‏آمد. به همین نکته اشاره دارد این دو بیت مولوی:

این دعا هم بخشش و تعلیم توست   ورنه در گلخن گلستان از چه رست
در میان خون و روده فهم و عقل   جز ز اکرام تو نتوان کرد نقل

همچنان‌که در رحم مادر خلقت اعضاء و جوارح برای خارج از رحم منظور می‏گردد، این خواصّ معنوی انسان هم در این زندگی مادی دنیوی برای عالم دیگری منظور شده است. و همین خواصّ معنوی و روحانی است که ما را در ایمان به وجود خدای متعال و حکمت او و اراده و مشیّت و تصرف و تسلط و آگاهی او ترقی می‏دهد که تعمد کرده و این خواصّ را در این وجود مادی ما قرار داده است که این خواص شأن این ماده نبوده و نیست و از این ماده هم سرچشمه نمی‏گیرد.

سخن خوبی دارد رنه دکارت در توجیه و تحلیل روحیه گرایش انسان به خدا، با توجه به محدودیت و ناچیزی و پستی ابزار ادراکی انسان. می‏گوید: «اکنون فقط ایده خدا می‏ماند که ببینیم او حقیقتی است یا دارای حقیقتی است که تصورکننده یا ایجادکننده‏اش من نیستم. مقصودم از لفظ «اللّه» جوهر لایتناهی و ازلی و ابدی و پاک از تغیّرات و قائم

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 133 *»

به ذات و محیط به همه اشیاء و توانای مطلق به همه موجودات است که مر او همه موجودات دیگر را آفریده است ــ  اگر این مطلب صحیح باشد که موجودات دیگر واقعیت دارند ــ  و این اوصاف عالیه به مرتبه‏ای از جلال و شرف و عظمت هستند که هرچه دقت می‏کنم تمایلم به این اعتقاد که این من هستم که سازنده آن حقیقت عظمی با اوصاف برترین می‏باشم از بین می‏رود. پس لازم است که این نتیجه را بگیریم که خدا وجود دارد؛ زیرا اگرچه ایده جوهر را از آن جهت که خودم جوهری هستم می‏توانم به خودم نسبت بدهم، اما جوهر یا ذات بی‏نهایت با آن اوصاف نمی‏تواند ساخته‏شده فعالیت‌های فکری من بوده باشد. پس خود خدا است که ایده موجود برترین را با آن اوصاف باعظمت در درون من به ودیعت نهاده است». این عبارت دکارت گزارش از فطری‌بودن گرایش به خداپرستی و اعتقاد به داشتن خدا است و خود وجود این نیروی فطرت و این کشش‌های درونی ما دلیل بر وجود خداوند متعال است. او این کشش‌ها را در اعماق وجود همه موجودات قرار داده و به‌وسیله این کشش‌ها بندگانش را به سوی خویش دعوت فرموده و وعده اجابت و پذیرایی به آنها داده است.

در یکی از زیارت‌های مطلقه (یعنی هریک از امامان؟عهم؟ را با آن زیارت می‏توان زیارت نمود) که مشهور است به «امین الله» و سندش معتبر است بعد از عرض سلام به امام؟ع؟ در مقام نیایش برآمده و از عنایات و الطاف و نعمت‌های سرشار حقّ متعال یادآوری و سپاسگزاری شده و از او حوائجی را درخواست می‏نماییم. این مطالب در دو بخش قرار گرفته؛ بخش اول عبارت

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 134 *»

است از: اللهم فاجعل نفسی مطمئنة بقدرک، راضیة بقضائک، مولعة بذکرک و دعائک، محبّة لصفوة اولیائک، محبوبة فی ارضک و سمائک، صابرة علی نزول بلائک، شاکرة لفواضل نعمائک، ذاکرة لسوابغ آلائک، مشتاقة الی فرحة لقائک، متزوّدة التقوی لیوم جزائک، مستنّة بسنن اولیائک، مفارقة لاخلاق اعدائک، مشغولة عن الدنیا بحمدک و ثنائک. (خدایا نفس مرا به تقدیرهای خود آسوده‏خاطر ساز؛ و به حکم خود خشنود گردان، و آن را در یاد تو بودن و نیایش به درگاه تو نمودن حریص فرما، و دوستدار اولیاء برگزیده خود نما، و آن را در زمین و آسمان خویش ــ  در دل مؤمنان و نزد ملائکه ــ  محبوب قرار بده، بر  واردشدن گرفتاری‌ها شکیبایش فرما و بر فزونی‌های نعمت‌هایت سپاسگزارش نما، یادکننده بخشش‌های سرشارت کن، به شادمانی دیدارت آن را مشتاق گردان، توشه‏بردارنده تقوی برای روز پاداشت ساز، پیروی‏کننده روش‌های اولیائت قرارش ده، جداشونده از اخلاق دشمنانت نما، و از پرداختن به دنیا آن را به سپاسگزاری و ستایشت مشغول فرما).

در این فقرات از این زیارت گویا حدود و شئون و جهات و خصوصیات یک انسان کامل و خداپسند ترسیم گردیده است و زائر هریک از امامان؟عهم؟ که در حرم قدس آن امام در برابر قبر او از خدای خود چنین صفات حمیده و خصائل شریفه را طلب می‏کند، در حقیقت دارد اقرار می‏کند که یک دوست معتقد و خالص و عارف باید متصّف به این صفات باشد و در محضر امام؟ع؟ در مقام نیایش برآمده و از خدا به وساطت آن امام این آرزوها را درخواست می‏نماید.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 135 *»

و اما بخش دوم این فقرات است، در حالی که روی خود را بر قبر (ضریح) گذارده می‏گوید: اللهم ان قلوب المخبتین الیک والهة و سبل الراغبین الیک شارعة و اعلام القاصدین الیک واضحة و افئدة العارفین منک فازعة و اصوات الداعین الیک صاعدة و ابواب الاجابة لهم مفتحة و دعوة من ناجاک مستجابة و توبة من اناب الیک مقبولة و عبرة من بکی من خوفک مرحومة و الاغاثة لمن استغاث بک موجودة و الاعانة لمن استعان بک مبذولة و عداتک لعبادک منجزة و زلل من استقالک مقالة و اعمال العاملین لدیک محفوظة و ارزاق الخلائق من لدنک نازلة و عوائد المزید الیهم واصلة و ذنوب المستغفرین مغفورة و حوائج خلقک عندک مقضیة و جوائز السائلین عندک موفرة و عوائد المزید متواترة و موائد المستطعمین معدة و مناهل الظماء لدیک مترعة. اللهم فاستجب دعائی و اقبل ثنائی و اجمع بینی و بین اولیائی بحق محمّد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین انک ولیّ نعمائی و منتهی منای و غایة رجائی فی منقلبی و مثوای انت الهی و سیدی و مولای اغفر لاولیائنا و کفّ عنا اعداءنا و اشغلهم عن اذانا و اظهر کلمة الحق و اجعلها العلیا و ادحض کلمة الباطل و اجعلها السفلی انک علی کل شی‏ء قدیر([78]) (خداوندا دل‌های تسلیم در برابر تو به سوی تو سرگشته‏اند و در تو حیرانند، و راه‌های مشتاقان به سوی تو باز و قابل پیمودن است. و نشانه‏های آهنگ‏کنندگان به سوی تو نمایان می‏باشد، و جان‌های عارفان از تو بیمناکند. و فریادهای نیایش‏کنندگان به سوی تو بلند است. و درهای پاسخگویی و پذیرش برای آنها گشوده شده است. و خواسته‏های

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 136 *»

کسی‌که با تو راز می‏گوید برآورده گردیده و بازگشت کسی‌که به سوی تو بازگشته است پذیرفته شده است. و اشک کسی‌که از بیم تو می‏گرید مشمول رحمت است. و فریادرسی کسی‌که به درگاه تو به دادخواهی آمده فراهم است و یاری‌کردن برای کسی‌که از تو یاری طلبد رایگان و در دسترس می‏باشد. و عذرهایی که به بندگان داده‏ای رواشدنی است. و لغزش کسی‌که از تو پوزش خواسته گذشتنی است. و کارهای کارکنان نزد تو نگهداری شده، و روزی‌هایت به سوی آفریده‏هایت از جانب تو فرود آمده است. و بهره‏های افزون به سوی آنها رسیده و گناهان آمرزش‏خواهان آمرزیده، و نیازمندی‌های آفریده‏های در پیشگاهت برآورده شده و جایزه‏های درخواست‏کنندگان نزد تو سرشار و فراوان، و سودهای روزافزون پی‌درپی، و سفره‏های طعام‏خواهان آماده، و چشمه‏های آب برای تشنگان در نزد تو پرآب و سرریز است. خدایا! ــ  بنابراین ــ  پس دعاء مرا مستجاب فرما و ثناء مرا بپذیر و میان من و میان دوستانم را جمع نما. سوگند می‏دهم تو را به حقّ محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین صلی الله علیه و علیهم؛ زیرا تو صاحب نعمت‌های من و منتهای آرزوی من و نهایت امید منی در برگشتگاه من و اقامتگاه من، تو خدا و آقا و صاحب‏اختیار منی. بیامرز دوستان ما را و شرّ دشمنان ما را از ما برطرف فرما و آنها را از آزاردادن به ما بازگردان و به خود مشغولشان ساز. و کلمه حق را آشکار فرما و آن را برتر و بالاتر گردان و کلمه باطل را نابود گردان و آن را پست و خوار و پایین بیاور، زیرا تو بر هر کاری توانایی).

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 137 *»

در این نیایش‌ها که در مشاهد مشرّفه حجت‌های الهی و پیشوایان معصوم دین انجام می‏یابد آشنایی کامل با فضائل اخلاقی و حقایق اعتقادی و نظام عملی خداپسندانه برای زائر ایشان فراهم می‏گردد. و با توجه به آنچه پیش از این بیان کردیم از تأثیرات روانی تلقین و معالجات روحی از این‏گونه تعابیر بهره‏های بسیاری نصیب اهل ایمان می‏شود. زائر از این نیایش‌ها می‏آموزد که باید دارای روحیّه «اِخبات»([79]) باشد که یکی از صفات برجسته مؤمنان و صالحان است. بعضی از اصحاب امام صادق؟ع؟ می‏گویند حضرت از ما پرسید: أتدرون ما التسلیم؟ فسکتنا. فقال: هو والله الاخبات قول الله عزّوجلّ: الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الی ربهم([80]) (آیا می‏دانید تسلیم چیست؟ پس ما ساکت ماندیم ــ  ندانستیم چه بگوییم ــ  پس فرمود: آن به خدا سوگند «اخبات» است. فرمایش خدای باعزت و جلالت این است: کسانی‌که ایمان آورده‏اند و کردار شایسته دارند و در برابر پرورنده خود تسلیم و به او مطمئنّ و خاشعند). و نیز می‏آموزد که اگر به مقام تقرّب‌یافتن به درگاه خدا شوق و رغبت راستین داشته باشد به‌طور یقین راه‌های قرب به او برایش گشوده می‏شود و به آسانی می‏تواند به مقام قرب نائل گردد. و به راستی اگر آهنگ تقرّب به خدا نماید نشانه‏های روشن و آشکار برایش نمودار می‏گردد و راهنمایان حقیقی نه فریبنده و راهزن به کمک او می‏شتابند و می‏یابد که

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 138 *»

در اثر معرفت و شناخت خدای خود بی‏تاب و بی‏قرار خواهد بود و دیگر دل به این دنیا و شئونات پست آن نمی‏بندد تا آنکه از کاروان تکامل انسانیت بازماند و یا عقب افتد و دیرتر به مقصد برسد. احساس بازماندن از کمال وصول به مقام قرب خداوندی و دورماندن از جوار اولیاء گرامی او و محروم‌شدن از نعمت بقاء و حیات طیّبه، و محظوظ‌شدن از دیدار زیبایی‌های الهی در مظاهر آنها، در دل اهل معرفت و محبت، چنان بیم و هراس و وحشتی ایجاد می‏کند که به کلی راحت و قرار را از آنها می‏گیرد. نگرانی‌ها و اضطراب‌های امامان شیعه و حالاتی که برای آنها در هنگام عبادت و نیایش پیش می‏آمده، نشانه همین «فزع» بوده که در این فقره یادآوری می‏شود؛ و قلوب العارفین منک فازعة.

و نیز می‏آموزد که در نیایش باید از آبروی آبرومندان درگاه الهی بهره گرفت و با واسطه قراردادن آنها و تمسّک به دامن ولایت و محبت آن بزرگواران نزد خدای متعال عزت و حرمت به‌دست آورد که برجسته‏ترین آنان و نزدیک‌ترین آنان به درگاه خدای منّان، خاتم پیامبران و اهل‌بیت آن سرور می‏باشند. و باز در میان ایشان سرور شهیدان خامس آل‌عبا حضرت ابی‌عبدالله الحسین؟ع؟ سبب اعظم است برای استجابت دعاء و قبولی عبادت و آمرزش گناهان. پس توسل به آن حضرت و گریستن بر مظلومیت و به یاد مصائب او بودن در هنگام نیایش بهترین وسیله‏ای است که شیعیان باید از آن بهره کامل ببرند، زیرا آن بزرگوار اصل هر عبادت و خضوعی است که در عالم امکان موجود شده و می‏شود و همه پرستش‌ها

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 139 *»

و نیایش‌ها از برکت پرستش و نیایش و خضوع و خشوع آن سرور است. ترجمه حدیثی را در اینجا نقل می‏کنم: حضرت رسول؟ص؟ فرمود: خداوند می‏فرماید ای بندگان من، اگر کسی حاجتی نزد شما داشته باشد و شما را به کسی‌که دوست می‏دارید بخواند خواسته او را اجابت خواهید کرد. آگاه باشید که محبوب‌تر بندگان من و گرامی‏تر آنها نزد من محمّد و علی حبیب و ولیّ من هستند و هر کس حاجتی به من دارد به آنها متوسل بشود. و من سؤال سائلی که به آنها و به پاکان از عترت آنها مرا بخواند، رد نمی‏کنم.([81])

روی همین جهت دستور داده‏اند که در ابتداء نیایش و در آخر آن بر محمّد و آل‌محمّد صلوات بفرستیم؛(2) یعنی از خدا برای ایشان رحمت بخواهیم که البته این رحمت خواستن برای آنان سبب می‏شود خدا بر ما ترحّم فرماید و به برکت آنان و وساطت آنان دعاء ما را اجابت نماید.

و نظر به اینکه شیعیان کامل ایشان ابواب و راه‌های توسل به آن بزرگواران می‏باشند و در درگاه ایشان آبرو دارند، مناسب است آنان را واسطه قرار دهیم و از آنها استدعاء نماییم که برای ما آمرزش بخواهند و به ما نظر رحمت فرمایند. و از این جهت در روایات دستور داده‏اند که برای استجابت دعا، پیش از آنکه برای خود دعاء کنید، برای مؤمنان دعاء نمایید(3) و فرموده‏اند: هرکس چهل نفر را بر خود مقدّم دارد در دعاء خداوند دعاء او را اجابت می‏فرماید.(4)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 140 *»

در هر صورت باید بدانیم که ابواب اجابت خدای متعال در درجه اول، حضرات محمّد و آل‌محمد صلی‌الله‌علیهم و درجه بعد شیعیان کامل ایشان و درجه بعد شیعیان ناقص و ضعیف ایشانند. و با توجه به مقامات و درجات آنان و طلب رحمت و دعاء برای آنان به درگاه خدای متعال تقرب بجوییم و سبب اجابت دعاء خود را فراهم سازیم، آنگاه با توکّل بر فضل و کرم خدای متعال مترقّب مستجاب‌شدن دعاء درباره خود باشیم که ان‌شاءالله مستجاب خواهد شد.

نیایش را باید با چاشنی تضرّع و شکستگی دل، در نزد خدای متعال جذّاب ساخت و باید به ذلت و خواری و پستی خود در حال نیایش توجه کامل داشت؛ یعنی باید کاملاً در نظر داشت که از بنده این‌چنین کاری ساخته نیست، بنده نه مالک زندگی خود است و نه مالک مرگ خود و هرچه دارد در دست قدرت خدای او است و خداوند است مالک الملک و مالک الرقاب.

برای اظهار خضوع و خشوع و تضرّع و انکسار در حال نیایش حالاتی دستور داده شده که بهترین آن حالات گریان‌بودن و در حالت سجده بودن است.([82]) و در غیر حالت سجده، انگشت سبابه دست راست را به سمت راست و چپ حرکت‌دادن، همان‏طوری که در ماه رجب در هنگام خواندن این دعاء به عنوان تعقیب نمازهای واجب، یا من ارجوه لکل خیر…، در قسمت آخر آن دست چپ را به چانه خود گرفته و انگشت

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 141 *»

سبابه دست راست را به طرف راست و چپ حرکت داده و می‏گوییم: یا ذا الجلال و الاکرام…([83])

حالت دیگر: در هنگام نیایش انگشت سبابه دست چپ را به طرف پایین و بالا حرکت‌دادن.

حالت دیگر: کف دست‌ها را به طرف آسمان گرفتن. و اگر نیایش برای پناه‌بردن به خداوند از شرّی است، چشم‌ها را باید به پایین انداخت و پشت دست‌ها را به طرف آسمان بالا برد.(2)

برای این حالات در روایات اسامی مختلف رسیده است که همه اظهار خشوع و خضوع و عجز و انکسار به درگاه خداوند است که جلب ترحّم می‏نماید. و اگر در حال نیایش از انگشتری که نگین آن فیروزه و یا عقیق باشد استفاده شود بهتر است؛(3) زیرا خداوند تختّم به چنین انگشتری را دوست می‏دارد و خواسته دعاء کننده را ردّ نمی‏فرماید. و شاید از این جهت باشد که احجار کریمه (سنگ‌های گرامی) به‌واسطه اقرار به ولایت اولیاء خدا؟عهم؟ گرامی شده‏اند و شخص نیایش‏کننده با استفاده از آنها و زینت‌کردن به آنها مراتب محبّت و مودّت خود را نسبت به اولیاء خدا؟عهم؟ اظهار نموده و این خود در حقیقت همان خضوع و خشوعی است که از بنده سر زده و مورد توجه و عنایت حق قرار می‏گیرد.

نیایش نباید حتماً با صدای بلند باشد بلکه می‏توان آهسته نیایش نمود. حضرت رضا؟ع؟ فرمود: یک دعاء در پنهانی برابر است با هفتاد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 142 *»

دعاء در علانیه.([84])

اوقاتی و مکان‌هایی را برای نیایش سفارش فرموده‏اند؛ بعد از نمازهای واجب، در نماز وتر، بعد از زوال، بعد از مغرب و بعد از نماز عشاء، روزهای جمعه، شب‌های جمعه و مخصوصاً در سحرها. در قرآن از موقعیت سحر یادآوری شده، نجّیناهم بسحر.(2) و در میان طلوع صبح و طلوع خورشید دعاء برای وسعت رزق وقت مناسبی است و هنگام تقسیم ارزاق است. بعد از نافله صبح، پیش از غروب، هنگام قرائت قرآن، هنگام شنیدن اذان، هنگامی‌که باران می‏بارد، هنگامی‌که برای جنگ دو صف به یکدیگر می‏رسند، در ماه رمضان که ابواب رحمت باز و ابواب عذاب بسته است و وعده استجابت دعاء در آن ماه داده شده است، در مساجد، در نزد قبر پدر و مادر ، در عرفات و در مشاهد مشرفه امامان؟عهم؟ و نزد قبور امامزادگانِ صاحب مقام. در اینجا مناسب است فقره‏ای از دعائی که بعد از زیارت هریک از امامان؟عهم؟ خوانده می‏شود نقل نمایم: اللهم ان هذا مشهد لایرجو من فاتته فیه رحمتک ان‌ینالها فی غیره و لا احد اشقی من امرء قصده مؤمّلاً فآب عنه خائباً اللهم انی اعوذ بک من شرّ الایاب و خیبة المنقلب و المناقشة عند الحساب و حاشاک یا ربّ ان‌تقرن طاعة ولیک بطاعتک و موالاته بموالاتک و معصیته بمعصیتک ثم تؤیِسَ زائره و المتحمل من بعد البلاد الی قبره وعزتک یا ربّ لاینعقد علی ذلک ضمیری اذ کانت القلوب الیک بالجمیل تشیر.(3)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 143 *»

(خدایا اینجا محضری است که هرکس در اینجا، رحمت و بخشش تو از او فوت شود و به‌دست نیاورد، امید نخواهد داشت که در جای دیگر آن را به‌دست آورد. و کسی بدبخت‏تر نیست از کسی‌که به امیدی آهنگ این محضر را نموده باشد ولی ناامید از اینجا برگردد خدایا من راستی به تو پناه می‏برم از بازگشت بد و از ناامیدی در هنگام بازگشت و از سخت‏گیری در هنگام بازپرسی و حساب، و از فضل و کرم تو دور است که طاعت ولیّ خود را با طاعت خود همدوش قرار دهی و دوستی او را همدوش دوستی خود و نافرمانی او را همدوش نافرمانی خود سازی، و سپس زیارت‏کننده او را و آن کسی را که از راه دور برای زیارت قبر او رنج سفر را به دوش کشیده، ناامید گردانی. به عزتت سوگند ای پرورنده من که دل من به این ناامیدی تن درنمی‏دهد؛ زیرا دل‌ها به سوی تو به زیبایی‌ها و نیکی‌ها و نیکوکاری‏ها اشاره دارند).

گواه زنده برای راستی و درستی این فقره مبارکه آن است که شیعیان در این مشاهد مشرّفه به نتایج حیرت‏انگیزی از دعاء و نیایش خود نائل می‏شوند که در جاهای مقدس دیگر کمتر از آن‏گونه نتایج نصیبشان می‏گردد. و در میان این مشاهد مشرفه قبّه حضرت سیدالشهداء؟ع؟ خصوصیت دیگری دارد و بلکه با یک نظر دقیق می‏توان گفت که استجابت دعاء در هر مکانی و در هر زمانی و نسبت به هر فردی از افراد از برکت قبه مقدسه حسینی؟ع؟ است؛ زیرا یکی از پاداش‌های حق‌تعالی به آن حضرت در برابر شهادت آن بزرگوار این

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 144 *»

است که و اجابة الدعاء تحت قبّته.([85]) همچنان‌که هر شفائی در هر دوائی از برکت تربت مقدسه او است که آن هم از پاداش‌های خداوند است در برابر شهادت آن مظلوم که جعل الشفاء فی تربته.([86]) و مطابق تحقیق شیخ مرحوم­ مراد از این قبه که اجابت دعاء منحصراً در زیر آن قبّه قرار داده شده، قبّه خضوع و خشوع و انکسار و تذلل در برابر عظمت و جلالت حق‌تعالی که در هر جا و در هر زمان و برای هرکس که خضوعی و خشوعی و انکساری دست داده و دست دهد، آن خضوع و خشوع و انکسار فرع خضوع و خشوع و انکسار حضرت سیّدالشهداء؟ع؟ است که در کربلا و در روز عاشورا در سال 61 هجری به آن شهادت عظمی شهید گردید و نظر به اینکه کلیّت داشت آن شهادت در گذشته و آینده تأثیر گذارده است.([87]) بنابراین هرجایی که برای کسی انکسار و تذلّلی به درگاه خدای متعال دست دهد، همان‏جا کربلا است و همان لحظه هم عاشورا است و آن انکسار و تذلّل هم پرتو حضرت حسین؟ع؟ است که بر آن شخص تابیده و گویا آئینه‏ای است که در برابر آن شاخص کلّی انکسار و خضوع و خشوع قرار گرفته است، و این است یک معنای این عبارت که مشهور است: «کل ارض کربلاء و کل یوم عاشوراء».

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 145 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ تکامل اجتماعی در پرتو نیایش

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 146 *»

اجتماع از تجمّع افراد انسانی به وجود می‏آید و به حکم اجتماعی‌بودن انسان همه در آن شرکت کرده و می‏خواهند لوازم زندگی و ضروریات حیاتی را برای ادامه زندگی در اختیار گیرند؛ زیرا نیروهای هر فردی به تنهایی محدود بوده و قادر بر کامیاب‌ساختن تمام جهات زندگی آن فرد نیست. از این جهت به حکم ضرورت با دیگران همکاری کرده و از نیروهای دیگران هم استفاده نموده، با مبادله استعدادهای فکری و نتایج عملی دیگران مشکلات زندگی را برطرف کرده و راه را برای زندگی‌کردن هموار می‏سازند. و چون پای استفاده از دسترنج دیگران به میان می‏آید نتیجه‏اش اصطکاک و تزاحم منافع می‏باشد برای رفع این تزاحم باید افراد اجتماع پایبند به یک سلسله مقررات اجتماعی بوده و اصول انسانیت را کاملاً رعایت کنند تا ستمگری‌ها و تجاوزات از صحنه اجتماع کنار رود و اجتماع از اصطکاکات و تزاحم سالم ماند. این مقررات و اصول اجتماعی است که می‏تواند روابط افراد را با یکدیگر مستحکم ساخته و حقوق افراد را کاملاً محترم قرار دهد و برای تربیت افراد شرایط مساعد را ایجاد نماید، اگر در اجتماع این مقررات و اصول حکومت کند آن اجتماع کامل خواهد بود.

روشن است که اصول مادی و مقررات زمینی نخواهد توانست این اختلافات و تزاحمات را کاملاً برطرف سازد؛ زیرا که همین منافع مادی منشأ آن اختلافات و اصطکاک می‏گردد؛ پس باید از یک سلسله مقررات غیر مادی کمک گرفت و دست به دامان یک رشته اصول مقدّس شد که وابسته به مادیات و شئون مختلف آن نباشند. این مقررات و اصول عالیه

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 147 *»

را می‏توان در نیایش جستجو کرد؛ زیرا انسانی که به طرف خدا رو آورد و دست نیاز به درگاه او دراز کند، حسن نیت در وجود او شعله‏ور شده و افراد دیگر اجتماع را هم مثل خود می‏داند، برای آنها هم دعاء می‏کند، وسایل لازم زندگی و تکامل روحی را هم برای آنها می‏طلبد. حسن نیّت که به وجود آمد روابط افراد با یکدیگر مستحکم می‏شود، اخلاص، قدم به صحنه دل‌ها می‏گذارد، روی این زمینه شرایط مساعد برای تکامل افراد اجتماع فراهم شده همه دسته‏جمعی رو به کمال می‏روند. نیایش وحدت عقیده را در بین افراد ایجاد کرده، مقاصد مادی را تعدیل می‏نماید، حسّ منفعت‏طلبی را اندازه‏گیری می‏کند. نیایش به انسان نیایشگر می‏آموزد که دیگران هم مانند او بشرند، آنها هم احتیاج دارند و همان‏طور که تو برای رفع نیازمندی در اجتماع آنها شرکت کرده‏ای، آنها هم برای رفع نیازمندی خود با تو همکاری می‏نمایند، پس مواظب باش نسبت به حقوق آنان تجاوز نکنی، حق آنها را محترم بشمار. نیایش در دل‌ها ایجاد مهر و محبت می‏کند علل اختلاف را از بین می‏برد و انسان را به اجتماع خوش‏بین ساخته او را وادار به همکاری و تعاون با دیگران می‏نماید.

در اجتماعی که افراد آن پایبند به نیایش باشند، روح تعاون در آنها زیاد است در نتیجه آن اجتماع صحنه تنازع بقاء نخواهد بود، بلکه سراسر آن را تعاون و فعالیت فرا گرفته همه با هم برای نفع هم می‏کوشند، آزادی افراد محفوظ مانده حقوق آنها احترام می‏شود، افراد دارای رشد و تکامل گردیده شرایط مساعد فراهم و وسایل زندگی مجهّز است. اما برعکس

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 148 *»

اجتماعی که از این پدیده عالی روحی خالی باشد، رشد فکری و تکامل اخلاقی و عملی در آن اجتماع غیر ممکن خواهد بود، زیرا زمینه همفکری و همکاری برای ترقی افراد در این‏گونه اجتماعات مهیّا نیست.

کارل می‏گوید: «اجتماعاتی که احتیاج به نیایش را در خود کشته‏اند معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهند بود. این از آن جهت است که متمدنین بی‏ایمان نیز همچون مردم دین‏دار وظیفه دارند که به مسأله رشد همه فعالیت‌های باطنی و درونی خود که لازمه یک موجود انسانی است دلبستگی پیدا کنند».

نیایش در صورتی اثرش عمیق‌تر است که به‌طور عموم انجام گیرد؛ یعنی شخص نیایشگر در اثر تمرین و نیایش دارای صفاء باطن و صلح درونی گردیده، هنگام نیایش تمامی افراد را در نظر گرفته نیایش را به صورتی انجام دهد که دیگران را هم شامل گردد. از این جهت در دستورات دینی ما از اولیاء اسلام؟عهم؟ این مطلب کاملاً تأیید شده است. در آداب نیایش این جمله از امام صادق؟ع؟ به چشم می‏خورد؛ قال رسول‌الله؟ص؟: اذا دعا احدکم فلیعمّ فانه اوجب للدعاء([88]) (پیامبر اسلام فرمود: هنگام نیایش به طور عموم باید نیایش بشود تا اثرش سریع‌تر باشد).

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 149 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ نیایش الهام‏بخش است

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 150 *»

زندگی ماشینی در قرن حاضر قدرت تحمّل در مقابل حوادث گوناگون زندگی را تا درجه محسوسی پایین آورده است و از طرفی خود این طرز زندگی بر ناراحتی‌ها و اضطراب‌ها و تشویش‌ها افزوده و صحنه زندگی بر افراد تنگ شده است و در نتیجه آمار خودکشی‌ها و دیوانگی‌ها روزبه‌روز رو به افزایش بوده و آرامش‌های فکری قوس نزولی می‏پیمایند. تمدّن به میزان پیشرفت سریع خود قدرت‌های معنوی انسان و مایه‏های خداپرستی او را ضعیف ساخته و خواه ناخواه موجب گردیده که بشریت نسبت به سرمایه‏های انسانی خود بی‏علاقه باشد و نیروهای انسانی را فداء پیشرفت‌های صنعتی و ماشینی نماید. روح دلیری و قدرت تحمل مصائب و مشکلات زندگی بسیار کم شده و هر روز خبرهایی از انتحارها و جنون جوانان در جراید منعکس می‏شود.

همهمه و شلوغی اجتماع اعصاب را ضعیف، و قدرت تفکر و نیروهای دماغی را از صحنه زندگی کنار زده است. آرامش فکری و استراحت روانی در میان ازدحام اجتماع کاری بس مشکل و نیروهای مغزی بشریت فرسوده شده است. به ناچار بشر در جستجوی پناهگاه می‏باشد و نمی‏یابد.

زندگی مانند دریا است گاهی آرام و گاهی با طوفان‌های شدیدی همراه است. حوادث زندگی در کمین انسانی نشسته، با پیش‏آمد موقعیت حوادث به سراغ انسان آمده و بر پیکره او هجوم می‏آورند. هر انسانی برای رهایی از این حوادث و پنجه‏نرم کردن با وقایع زندگی احتیاج

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 151 *»

به یک روح نیرومند و قدرت فوق‌العاده‏ای دارد تا بتواند با فکر آرام و خاطری آسوده به تعمّق پرداخته و از نیروی خرد و قدرت‌های دماغی خود استمداد جوید و برای حلّ مشکلات زندگی قوی گردد.

روان نیرومند و قدرت تفکر است که می‏تواند دست بشر را گرفته، از سختی‏ها و مصائب زندگی برهاند و او را در صحنه نبرد با حوادث کامیاب و موفق سازد. روح قوی و قدرت‌های دماغی است که می‏تواند الهام‏بخش باشد و انسان را در این میدان پیکار پیشروی دهد. اما روان فرسوده و مغز تهی و اعصاب ضعیف بیشتر حوادث را قوی جلوه داده و قدرت تحمّل انسانی را در برابر آنها می‏کاهد، در نتیجه انسان در این کارزار شکست خورده یگانه راه نجات را در انتحار دیده و اگر به این کار هم متوسل نگردد، قطعاً راه تیمارستان را در پیش خواهد گرفت.

روان‌های خسته، افکار فرسوده، نیروهای به‌خواب‌رفته، به آرامش و استراحت و پیداکردن یک پشتیبان و یک پناهگاهی نیرومند نیاز شدید دارند، که آنها را سبکبار کرده نیروی عقلانی را پرورش دهد تا برای یافتن روش و راه زندگی آماده گردیده و کامیاب گردند.

یگانه ‏قدرتی که می‏تواند به انسان نیرو بخشد و او را در برابر حوادث زندگی مدد و کمک نماید و به آرامش روانی برساند ایمان است و بس. ویلیام جیمس می‏گوید: «ایمان از نیروهایی است که بشر به کمک آن زنده است و فقدان آن یعنی مرگ و نابودی». دکتر بریل که از پیشروان علم پزشکی رومی است می‏گوید: «کسی‌که پایبند مذهبی باشد هرگز رنگ

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 152 *»

امراض عصبی را نخواهد دید». کانت فیلسوف بزرگ آلمانی می‏گوید: «به خدا ایمان بیاورید؛ زیرا به چنین چیزی احتیاج دارید».

اگر بشر دوستدار خوشبختی و نجات خویش است، باید به طرف ایمان و عقیده روآور شده تا از سرچشمه ایمان بهره‏مند گردد، شهامت و قدرت تحمل خود را بازیابد، نیروی تفکر و روان قوی و آرامش روحی به دست آورد، قوه سنجش جلاء یافته، هدف مشخصی را دیدگاه قرار داده، در میان طوفان وحشتناک زندگی راه یابد. تاکنون چند نمونه از قضاوت روان‏شناسان را مشاهده نمودید اینک نمونه‏ای هم از این قضاوت دین را ملاحظه فرمایید.

خدای متعال در قرآن می‏فرماید: یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم([89]) خدا و پیامبرش بشریت را به سوی یک زندگی روحی و یک حیات معنوی دعوت می‏کند. قطعاً بشر از این زندگی ظاهری خسته می‏شود، او نیازمند به یک زندگی عمیق‏تر و با قدرت‏تری است، آن زندگی زندگی عقلانی است، قدرت تعقل و نیروی تفکر در آن زندگی تقویت می‏گردد. ویلیام جیمس می‏گوید: «ما و خداوند به ‌هم سر و کار داریم و هنگامی‌که قلب خود را به سادگی و یکرنگی به او عرضه داریم سرنوشت ما روشن خواهد بود».

ستایش و نیایش انسان را با این قدرت بی‏انتهاء مربوط ساخته و تمام نتایج نامبرده را در اختیار او قرار می‏دهد. به‌وسیله نیایش انسان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 153 *»

آرامش یافته، قوای عقلانی تجدید نیرو می‏نمایند. انسان نیایشگر احساس نشاط شورانگیزی می‏کند و همین سبکباری او را در پیمودن راه پر پیچ و خم زندگی نیرومند می‏سازد. قرآن می‏فرماید: الا بذکر الله تطمئن القلوب.([90])

یاد خدا که در ضمن نیایش انجام می‏گیرد موجب آرامش خاطر می‏شود. در این هنگام است که آن‌همه سر و صداها و شلوغی و ازدحام‌ها مبدّل به سکوت محض شده، هیاهوی شهر به گوش نمی‏رسد. در این سکوت و پناهگاه است که اندیشه انسان به سوی خدا پرواز کرده اعضاء بدن آرامش می‏یابند و روان آدمی نیرو و نشاط تازه‏ای به‌دست می‏آورد، در نتیجه قدرت تفکر و نیروهای مغزی با دریافت انرژی کافی دوباره مشغول فعالیت گردیده و با قدرت تحمل مشکلات، زندگی را از نو شروع می‏کند.([91])

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 154 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ لازمه نیایش، تن‏پروری نیست

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 155 *»

کسی گمان نکند که معنای این سخن آن است که نیایش یک نوع تن‏پروری و یا تن‏دادن به ذلّت و خواری‌ها است و کوشش و فعالیت را کنارگذاردن است و همین است معنای رسیدن به فضائل و کمالات و خصائص انسانی، و یا آنکه برای حلّ مشکلات زندگی و پیکار با حوادث و پیش‏آمدهای گوناگون فقط باید انسان به نیایش بپردازد؛ این منظور ما نیست بلکه می‏گوییم آنچه را که با کوشش و کار به انسان می‏دهند با نیایش نخواهند داد و آنچه را که انسان به‌وسیله نیروی تفکّر به‌دست می‏آورد از نیایش تحصیل نمی‏شود، اما چیزهایی را می‏توان از نیایش کسب کرد که از راه‌های دیگر به‌دست نمی‏آید. مثلاً برای مبارزه با مشکلات و پیکار با حوادث زندگی انسان نیازمند به یک قدرت سنجشی است که بتواند راه تسلّط بر مشکلات را بیابد و احتیاج به یک کوشش و فعالیتی دارد که برنامه‏های پرمنفعتی را در شئون مختلف زندگی عملی سازد، و موقعی‌که این قوه سنجش جلاء یابد البته بهتر می‏تواند به‌طور صحیح کار کند و هنگامی انسان بانشاط می‏شود و برای عملی‌کردن برنامه‏های خود آماده می‏شود که از نیایش استمداد بگیرد و از این نیروی شگرفی که در اختیار او است استفاده کند. نیایش به انسان نیروی استقامت در راه هدف و اطمینان به نفس می‏دهد، انسان را در مقابل مشکلات و حوادث متهوّر ساخته و آدمی را قوی می‏کند. ژاک دِمی از دلاورترین مردان عصر خود می‏گوید: «دعاء به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 156 *»

من قوت قلب و اطمینان می‏دهد تا با شجاعت و تهوّر بجنگم». این مرد بدون خواندن دعاء به بستر نمی‏رود، قبل از اداء شکر خدا غذا نمی‏خورد، قبل از انجام ورزش دعاء می‏خواند و قبل از آغاز هر دور مسابقه مشت‏زنی از ذکر غافل نیست!

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 157 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ نیایش و بیمار

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 158 *»

این حقیقت کاملاً امروز به ثبوت رسیده که نیایش بر روی روان مریض اثرات شگرفی دارد، بخصوص برای بیماری‌های بی‏درمان از این نیرو استفاده می‏کنند. نقل کردیم که مسیو گوئه فرانسوی که مردی بود طب‏نخوانده، ولی در قسمت احضار ارواح زحمت کشیده و نتایج فوق‌العاده‏ای به‌دست آورده بود، ضمن این عملیات به قدرت خارق‌العاده روح متوجه شده و مشغول مداوای بیمارانی شده که مبتلا به بیماری‌های علاج‏ناپذیر بوده‏اند و پزشکان نامی از معالجه آنها اظهار عجز کرده بودند.

هنگامی‌که طبیب از معالجه بیمارش ناتوان می‏شود یک ناامیدی کشنده‏ای در وجود بیمارش شعله می‏کشد که در شدّت بیماری تأثیر مستقیمی دارد. نشاط به کلی از بین می‏رود، آرامش از خاطر رخت برمی‏بندد، بیمار می‏ماند و یک کابوس وحشت، مرگ با قیافه وحشت‏انگیز خود مقابل او ایستاده و نزدیک است که او را ببلعد و با خود به دیار نابودی ببرد. در اینجا است که طبیب هم به‌طور کلّی از درمان چنین بیماری به راستی عاجز است و بدون تردید معالجات پزشک با یک‌چنین حالت درونی بی‏نتیجه است.

آری اینجا است که نیایش به بیمار نوید می‏دهد و روحیه امید او را تقویت می‏کند و در او نشاط ایجاد می‏نماید. یک آرامش همراه با امید بر وجودش سایه می‏افکند، آن ناامیدی و یأس مبدّل به امید می‏گردد، شعله فروزان امید به او قدرت زندگی می‏بخشد.

کارل می‏گوید: «طبیب نیز هنگامی‌که بیماری را دید که دست به

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 159 *»

دامان دعاء و توسل شده است می‏تواند خرسند باشد. چه آرامشی که نیایش به ارمغان آورده است کمک شایانی در مداوای وی به‌شمار می‏آید». و باز می‏گوید: «آثار درمانی نیایش که در تمام ادوار دقت مردم را به خود جلب کرده است، امروزه نیز در جاهایی که به نیایش می‏پردازند از شفاهايی که با تضرّع و توسّل به خدا و اولیاء خدا نصیب شده است بسیار سخن به میان می‏آید، اما وقتی که مسأله شفاء یافتن امراض مشکوک به‌طور خودبه‌خودی و یا به کمک مداوای معمولی پیش می‏آید، بسیار مشکل است که بدانیم عامل واقعی این شفاء چه بوده است. تنها در مواردی نتایج نیایش می‏تواند مطمئناً به تحقیق برسد که همه راه‌های درمانی، غیر عملی و یا مردود باشد.

سازمان طبّی لورد خدمت بزرگی به علم کرده که واقعیت این‏گونه شفاها را به اثبات رسانده است. نیایش گاهی تأثیرات شگفت‏آوری دارد. بیمارانی بوده‏اند که تقریباً به‌طور آنی از دردهایی چون خوره، سرطان و عفونت کلیه و زخم‌های مزمن و سل ریوی و سل استخوانی و سل پریتونئال([92]) نجات یافته‏اند. چگونگی این‏گونه شفایافتن‏ها تقریباً هماره یکسان است. یک درد بسیار شدید و بعد احساس شفاء یافتن در چند دقیقه و حداکثر تا چند ساعت آثار بیماری محو می‏شود و جراحات و صدمات جسمی و آناتومیک آن نیز التیام می‏یابد. این معجزه با چنان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 160 *»

سرعتی سلامت را به بیمار باز می‏دهد که هرگز حتی امروز جراحان و فیزیولوژیست‌ها در طول تجربیاتشان مشاهده نکرده‏اند».([93])

آلکسیس کارل معتقد است و می‏گوید: «برای اینکه این پدیده‏ها بروز کند نیازی نیست که حتماً خود بیمار نیایش کند، اطفال کوچکی که هنوز قدرت حرف‌زدن نداشته‏اند و همچنین مردم بی‏عقیده نیز در لورد شفاء یافته‏اند، لیکن در کنار آنها کسی نیایش می‏کرده است».

در اینکه نیایش در وجود بیمار چگونه تأثیر می‏کند و چطور باعث نجات بیمار از چنگال مرگ و نابودی می‏شود ما نمی‏دانیم، ولی مطالبی است صددرصد مسلم و ثبوت آن را هم در گفتار فوق ملاحظه فرمودید و بر دانشمندان و روان‏شناسان است که در این قسمت تحقیقات بیشتری کرده طرز اثر سریع نیایش را به‌دست آورند. آنچه که ما می‏توانیم در این مورد اظهار نظر کنیم همان چیزی است که حقیقت نیایش را می‏آموزد. انسان نیایشگر در حال نیایش مرتبط با یک نیروی بی‏انتهائی گردیده و به قدرتی بی‏پایان نزدیک می‏شود. کسی‌که در خود کوچک‌ترین قوتی برای کنترل قوای دماغی نداشت به‌طوری که نمی‏توانست امید به زندگی را هم در خود زنده نگه بدارد، چنین انسانی اکنون احساس می‏کند با عالمی غیر متناهی که همه قدرت‌ها آنجا متمرکز است پیوند یافته، از این نظر است

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 161 *»

که قوای مغزی او منظّم شده، آرامش یافته و قطعاً چنین حالتی اثر عمیق و سریعی در بهبودی بیمار دارد.

آلکسیس کارل ضمن مقاله‏ای در مجله ریدرز دایجست([94]) می‏نویسد: «قوی‌ترین قدرتی که ممکن است انسان تولید کند همانا دعاء و عبادت است. قدرتی که مانند نیروی جاذبه زمین وجودش حقیقی و قابل احساس است. در زندگی پزشکی خود به کسانی برخورد کرده‏ام که هیچ‌کدام از وسائل مداوا برایشان مؤثر نبوده است، ولی به مدد عبادات و ادعیه نجات یافته‏اند. فایده این اعمال این است که آدمی می‏تواند به کمک آنها نیروی مختصر خود را با توسل به نیروی شگرف و بی‏پایان دیگری تا اندازه زیادی توسعه و قدرت دهد. وقتی‌که مشغول دعاء خواندنیم، معنیش این است که خود را با نیروی بی‏پایان مربوط ساخته‏ایم که تمام کائنات را می‏گرداند»؛ تا اینکه می‏گوید: «ما از آن نیرو استدعاء می‏کنیم که مقداری از خود را صرف رفع حوائج ما نماید. فقط همین تمنای تنها کافی است که مشکلات و کمبودی کارمان برطرف شده و قدرتمان افزون‌تر گردد».([95])

در روایات اسلامی نیایش به عنوان شفاء برای هر بیماری یاد شده است، نه تنها بیماری‌های علاج‏ناپذیر بلکه هر بیماری شفائش نیایش است. علاء بن کامل می‏گوید: قال لی ابوعبدالله؟ع؟: علیک بالدعاء فانه شِفاءٌ من کل داء.(3)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 162 *»

اشتباه نشود، مراد این نیست که هنگام بیماری به پزشک مراجعه نکنیم، بلکه خود اولیاء اسلام نیز هنگام ابتلاء به بیماری به طبیب مراجعه می‏کرده‏اند([96])  که به ما بیاموزند طبیب و دارو از وسایل طبیعی است و باید از وسایل طبیعی استفاده نمود، اما تا نیایش انجام نگیرد بیماری یا علاج‏ناپذیر می‏شود و یا اینکه به طور بطی‏ء بهبودی حاصل می‏گردد، ولی نیایش بیماری‌های علاج‏ناپذیر را درمان کرده و بیماری‌های علاج‏پذیر را هم زود به درمان می‏رساند؛ پس نیایش شفاء هر بیماری است. در دعائی که کمیل از حضرت امیرالمؤمنین علی؟ع؟ روایت کرده و به دعاء کمیل مشهور شده است این دو فقره رسیده است: یا من اسمه دواء و ذکره شِفاء.(2) (ای کسی‌که اسم او داروی دردها است و یاد او شفاء بیماری‌ها است). توسّل به اسماء الهی، چه لفظی آنها و چه حقیقی و معنوی آنها (که اولیاء او هستند) داروی تمامی دردهای ظاهری و باطنی است و یاد خدای متعال شفاء هرگونه بیماری است.

در نیایش کمترین چیزهایی که باید در نظر داشت چهار چیز است که حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب؟ع؟ فرموده است؛ آن بزرگوار فرمود: دعاء چهار شرط دارد: اول احضار نیت (توجّه کامل و حضور قلب). دوم اخلاص باطن (فقط برای بندگی و اظهار خضوع و خشوع راستین). سوم شناختن کسی را که از او سؤال می‏کنی. چهارم انصاف در سؤال.(3)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 163 *»

و انصاف در سؤال آن است که دعاءکننده حدّ و اندازه خود را بشناسد و مناسب با حال و شأن خود دعاء کند و بی‏انصافی نکند در سؤال‌نمودن و از درگاه خدای متعال درخواست‌داشتن. و این مطلب با طمع‌داشتن به فضل و کرم خداوند منافات ندارد؛ زیرا معنای بی‏انصافی در دعاء آن است که خداوند به مقتضای حکمت رفتار نفرماید و از نظام مقرّر و مقدّر خود صرف نظر نماید و خواسته بنده را برآورده فرماید. ولی معنای طمع داشتن به فضل و کرم خداوند آن است که بنده به‌واسطه نافرمانی خود را شایسته تفضّل و ترحّم و تلطّف خدای متعال نبیند بلکه خود را مستحقّ عذاب و نقمت و شدّت و ابتلاء بداند و با وجود این خویش را مستغرق نعمت‌های بی‏حدّ و بی‏پایان خدا مشاهده می‏نماید؛ در این صورت است که به فضل و کرم خدا طمع می‏یابد و به خود اجازه می‏دهد که از خدا خواهش کند و حوائج خود را به پیشگاه او عرضه نماید. به این فقره از دعاء شریف افتتاح توجه کنید: اللهم ان عفوک عن ذنبی و تجاوزک عن خطیئتی و صفحک عن ظلمی و سترک علی قبیح عملی و حلمک عن کثیر جرمی عند ما کان من خطأی و عمدی اطمعنی فی ان‌اسألک ما لااستوجبه منک([97]) (خدایا به راستی گذشت تو از گناه من و چشم‏پوشی تو از لغزش‌های من و به رونیاوردن از ستم‌های من و پرده‏پوشی تو بر کارهای زشت من و بردباری تو در برابر بسیاری از تبهکاری‌های من، چه آنهایی را که از روی خطاء انجام داده‏ام و چه آنهایی را که از روی عمد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 164 *»

مرتکب شده‏ام، مرا به این طمع انداخته است که آنچه را که شایسته من نیست و استحقاق آن را ندارم از تو بخواهم).

در نیایش‌ها اگر از دعاهای مأثوره استفاده می‏شود باید سعی کرد که الفاظ صحیح اداء شود؛ زیرا فرموده‏اند: الدعاء الملحون لایرفع([98]) (دعاء غلط بالا نمی‏رود). از این‌جهت در روایات دستور اکید داده شده که لغت عرب را فرا بگیرند.([99]) امام صادق؟ع؟ فرمود: عربی را فرا بگیرید و آن کلام خدا است که با خلق خود با آن لغت تکلّم فرموده است،([100]) و برای گذشتگان هم با آن لغت سخن گفته است. و اگر کسی تلاش خود را کرد و نتوانست حروف را به‌طور صحیح از مخارج آنها اداء نماید معذور خواهد بود و ملائکه به‌طور صحیح بالا می‏برند.

و کسانی‌که چندان بصیرت و تسلّطی ندارند، به همان عبارات مأثوره اکتفاء نمایند؛ زیرا دعاء مانند دواء است و دوائی را که داروساز بسازد البته بهتر است از دوائی که کسی بسازد که تخصّص ندارد. ولی برای اهل بصیرت و علم اجازه داده‏اند که برای حوائج خود دعاء
انشاء کنند.([101])

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 165 *»

و همان‏طوری که پیش از این یادآور شدیم در دعاهای مأثوره هم باید دقت داشت و هر دعائی از آنها را هم نمی‏توان به نیت خود و از زبان خود بخوانیم؛ زیرا در بسیاری از موارد خلاف واقع و دروغ خواهد بود و بلکه جرأت و جسارت و استهزاء حقّ متعال نعوذ بالله لازمه آنها می‏باشد. از این جهت در این‏گونه دعاها باید از زبان همان اولیاء؟عهم؟ بخوانیم و یا به این نیت بخوانیم که خدایا عارفان تو و آشنایان با تو و زبدگان از خلق تو با تو به این‏طور نیایش و راز و نیاز داشته‏اند.

و نظر به اینکه روح نیایش و بلکه روح هر عبادت و عبودیتی، ولایت و محبت محمّد و آل‌محمّد صلی الله علیه و علیهم و دوستان ایشان و برائت از دشمنان ایشان و از دشمنان دوستان ایشان است، امید استجابت دعاها و قبولی عبادت‌ها و اطاعت‌ها و آمرزش گناهان در دل‌های شیعیان قوت دارد و اگر نسبت به شرايط دیگر قصور و تقصیری داشته باشند ان‌شاءالله جبران می‏شود.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 166 *»

 

 

 

 

 

 

þ نیایش و شکوفایی استعدادهای نهفته

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 167 *»

روان انسانی عالمی است مجهول و پر اسرار. افکار دانشمندان مشغول پرده‏برداری از این عالم ناپیدا است. این روح دارای گنجینه‏های فراوان است و استعدادهای شگرف و شگفت‏انگیزی در زوایای این موجود نهفته شده است. برای بروز این استعدادها باید روان در شرایط کاملاً مناسبی قرار گیرد. اضطراب و نگرانی، ترس و وحشت، دلهره و تشویش، مانع از کارهای فکری می‏شود، نیروی خرد در چنین جاها از تدبیر و تفکر باز می‏ایستد، قوای عقلانی قدرت نفوذ پراحساسات را از دست می‏دهند و روشن است در چنین شرایطی این استعدادهای نهفته ظاهر نمی‏شوند و از این جهت اسلام با عواملی که موجب این حالات می‏شود مبارزه نموده و آنها را کاملاً مانع پیشرفت انسانیت می‏داند.

حوادث زندگی روان را در شرایط نامساعدی قرار می‏دهد. امروز روزگار مردم به این درجه رسیده است که ترس و اضطراب، تشویش و نگرانی، دلهره و وحشت همگانی شده، غبار غم سراسر جامعه را گَردآلود نموده و بدیهی است در چنین شرایطی استعدادهای انسانی خفته و گنجینه‏های روان مردم با خود آنها رو به نابودی است.

یگانه‏ عاملی که می‏تواند انسانی را نشاط بخشیده و آرامش دهد گفتیم نیایش است. نیایش به انسان امید داده یأس را از بین می‏برد، به بشر اطمینان داده اضطراب و وحشت را زایل می‏کند. وقتی که دلهره و تشویش از صحنه دل بیرون رفت قوای عقلانی به‌کار افتاده و آرامش بر روان انسان حکومت می‏کند و در نتیجه استعدادهای نهفته آشکار گردیده،

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 168 *»

روان انسانی قدرت‌های خود را به‌کار انداخته، گنجینه‏های نهفته یکی پس از دیگری خودنمایی می‏کنند. نیایش موجب بروز استعدادهای نهفته است. نیایش کمک بزرگی به روان انسانی کرده و انسان را در پیروی از مطالب عالی ادراکی مدد می‏کند. انسان نیایشگر بهتر می‏تواند از نیروهای عقلی و ادراکات مغزی خود استفاده کرده و در بهره‏برداری از استعدادهای روانی هدایت یابد؛ زیرا در سایه نیایش است که نشاط واقعی خود را به‌دست آورده و با کمال آرامش نیروهای عقلانی او به‌کار افتاده استعدادها یکی پس از دیگری به‌کار می‏افتند.

کارل می‏گوید: «در اینجا نیایش را نباید با مرفین هم‌ردیف دانست؛ زیرا نیایش در همین حال که آرامش را پدید آورده است، به‌طور کامل و صحیحی در فعالیت‌های مغزی انسان یک نوع شکفتگی و انبساط باطنی و گاه قهرمانی و دلاوری را تحریک می‏کند. نیایش خصائل خویش را با علامات بسیار مشخص و منحصر بفردی نشان می‏دهد؛ صفاء نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادی بی‏دغدغه، چهره پر از یقین، استعداد هدایت و نیز استقبال از واقعه‏ها به سادگی در آغوش‌گرفتن یک سرباز یا یک شهید مرگ را، اینها است که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق جسم و روح ما حکایت می‏کند. تحت این قدرت و سلطنت حتی مردم غافل عقب‏مانده، ضعفاء و کم‏استعدادها نیز می‏توانند نیروی عقلی و اخلاقی خویش را بهتر به‌کار بندند و از آن بیشتر بهره گیرند».

استعدادهای نهفته که هویدا گردید انسان جدیدی درست می‏شود

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 169 *»

که با محیط خود فرق بسیار دارد و به مقتضای همین استعدادها شخصیتی بالاتر و ارجمندتر به‌دست می‏آورد.

کارل می‏گوید: «چنین به نظر می‏رسد که نیایش انسان‌ها را آن‌چنان رشد می‏دهد که جامه‏ای که وراثت و محیط به قامتشان دوخته است برایشان کوتاه می‏گردد. ملاقات پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبریز می‏سازد به‌طوری که شعشعه پرتو این صلح از چهره‏شان نمودار است و آن را هرجا که روند با خود می‏برند. اما دریغا که امروز در دنیای ما جز اندکی نیستند کسانی‌که نیایش را در چهره حقیقیش بشناسند».

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 170 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ بهترها در نیایش

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 171 *»

در نیایش بهتر آن است که مقدمةً نیایشگر استغفار نماید. و مقصود از آن این است که از گناهان خود اظهار پشیمانی نماید و حالت انابه و توبه، یعنی بازگشت از گناه داشته باشد. نیایشگر باید از گناهان خود فراموش نکند و بداند که اعمال او چه خوب و چه بد برای او ثبت شده است. فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره.([102]) و به‌واسطه روح الایمان از گناهان خود منزجر و متنفّر باشد. و هرگاه متوجه آنها می‏شود از آنها توبه نماید، یعنی به سوی خدا از آنها برگردد و به رحمت حقّ و عنایت و عفو الهی رو آورد و از خدای خود بخواهد آنها را بپوشاند و کسی را بر آنها آگاه نسازد. و همین که راستی این حالت برای او دست دهد، خدای مهربان و آمرزنده هم خواسته او را برمی‏آورد و کارهای زشت او را از یاد ملائکه حَفَظه و کَتَبه او می‏برد و به اعضاء و جوارح او و بقعه‏ها و زمان‌هایی که در آنها مرتکب آن کارها شده دستور می‏فرماید که آنها را بر او بپوشانند و کسی را بر آنها آگاه نسازند و در قیامت هم کسی بر ضرر و رسوایی او شهادت نخواهد داد.

و همه این آثار برای استغفارِ نیایشگری است که مؤمن باشد و ایمان ذاتی او شده باشد و نشانه ایمان ذاتی آن است که همچنان‌که کارهای زشت از او سر زده، کارهای خوب هم از او سرزده باشد و عمده آن کارهای خوب همین حالت تنفّر و انزجار او است از کارهای زشت و ناپسندش، که تنها به زبان استغفار نمی‏کند بلکه به همه مراتب خود از گناهان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 172 *»

پشیمان است و از آنها نفرت دارد و از کارهای خوب خود خرسند است و خدا را بر توفیق‌یافتن به انجام آنها سپاسگزار می‏باشد و از این جهت در مقام تدارک و جبران گذشته‏ها برمی‏آید و از خدای متعال توفیق اصلاح ظاهر و باطن خود را می‏طلبد. و این توبه را توبه نصوح گویند؛ یعنی توبه خالص ظاهری و باطنی، و چنین توبه‏ای واجب و از نشانه‏های ایمان است. پیامبر اسلام؟ص؟ فرمود: برای هر دردی دوائی است و دواء گناهان استغفار است.([103]) در اینجا مناسب است این حدیث شریف را نقل نمایم: «هرکس دوماه پی‌درپی که شصت روز باشد، هر روزی چهارصد بار این استغفار را بخواند، یا گنجی از علم و یا گنجی از مال نصیب او می‏شود: استغفر الله الذی لا اله الّا هو الحیُّ القَیّومُ الرحمنُ الرحیم بدیعُ السموات و الارض مِن جَمیع ظلمی و جرمی و اِسرافی علی نفسی و اَتوبُ الیه.(2)

و همچنین در نیایش سزاوار است نیایشگر خدای متعال را بر نعمت‌های ظاهری و باطنی او سپاسگزاری نماید و یادآور شود که و اَسْبَغَ علیکم نعمه ظاهرةً و باطنةً(3) (نعمت‌های ظاهری و باطنی خود را بر شما به‌طور سرشار ارزانی فرموده است).

در این سپاسگزاری نیایشگر از خدای خود حق‏شناسی نموده و باید کوشش کند که نعمت‌های او را صرف بندگی او نماید. و در این سپاسگزاری باید عجز خود را از شکر نعمت‌های بی‏منتهای او اظهار کند و همین توفیق بر سپاسگزاری را نعمتی بداند که شکری لازم دارد. و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 173 *»

حقیقت این سپاسگزاری آن است که بداند همه نعمت‌ها از جانب خدای متعال است که به فضل و کرم خود بر بنده خود انعام و احسان فرموده است و بنده وظیفه دارد که نعمت‌های خدا را در راه رضا و فرمانبرداری او صرف کند، و بداند که سپاسگزاری سبب زیادشدن نعمت‌های خدا بر او خواهد بود. در قرآن فرموده است: لئن شکرتم لازیدنّکم و لئن کفرتم انّ عذابی لشدید([104]) (اگر سپاسگزاری کردید البته بر شما زیاد می‏کنم و اگر ناسپاسی نمودید البته عذاب من سخت خواهد بود).

و سزاوار است نیایشگر سپاسگزار، متوجه وسائط فیض و ابواب نعمت‌ها باشد و بداند که خداوند به برکت آنها و به وساطت آنها و به دست باکفایت ولایتی آنها، تمام نعمت‌های خود را بر جمیع خلق جاری فرموده و می‏فرماید. امام صادق؟ع؟ فرمود: از حقّ سپاسگزاری خدا این است که سپاسگزاری کنی کسی را که خداوند به دست او نعمت را بر تو جاری کرده است.(2) و باید بداند که این وسائط و ابواب نعمت‌های الهی در درجه اول محمّد و آل‌محمّد صلی الله علیهم و در درجه بعد انبیاء؟عهم؟ و در درجه بعد اولیاء می‏باشند. و از این جهت در نزد هر نعمتی بگوید: اللهم ان هذا منک و من محمّد و آل‌محمّد؟ص؟.(3) در حدیث قدسی است که خداوند فرمود: سوگند خورده‏ام به خودم که سپاس بنده‏ای را برای نعمتی نپذیرم مگر آنکه سپاس گوید آن کسی را از خلق من که آن را به او رسانیده است.(4)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 174 *»

سپاسگزاری به این تعابیر رسیده است: الحمد لله، و الحمد لله علی هذه النعمة (این عبارت را رسول‌خدا؟ص؟ نزد هرچه باعث سرورش می‏شد می‏فرمود)، و الحمد لله علی کل حال (و این عبارت را نزد هرچه مایه اندوهش می‏شد می‏فرمود).([105])  گفتن الحمد لله ربّ العالمین چهار بار در صبح و چهار بار در عصر، شکر نعمت‌های روز و نعمت‌های شب
خواهد بود.(2)

کمال سپاسگزاری آن است که سجده کند و خدا را سپاس گوید. و در سجده نیایشگر از همه حالات به خداوند نزدیک‌تر است.(3) بعد از انجام نمازها دستور داده‏اند که سجده کنیم و کمترچیزی که بگوییم سه مرتبه شکراً لله، است.(4) و در نزد هر نعمتی سجده شکر دستور است و اگر میسر نباشد و یا از شهرت بترسد، دست بر شکم خود گذارد و سر را اندکی خم کند و خدا را سپاس گوید.(5)

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 175 *»

 

 

 

 

 

þ شایسته‏ها برای نیایشگر

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 176 *»

نیایشگر باید به صفت درستکاری و امانت‏داری متّصف باشد و به پیمان‌های خود در برابر خالق و مخلوق وفاء نماید. شخصی در نزد امیرالمؤمنین؟ع؟ از مستجاب‌نشدن دعائش شکایت کرد و گفت: چرا ما که دعاء می‏کنیم به اجابت نمی‏رسد در صورتی که خداوند وعده فرموده که دعاء کنید، من اجابت می‏کنم؟ امام؟ع؟ در پاسخ او چنین فرمود: ان قلوبکم خانت بثمان خصال؛ اولها انکم عرفتم الله فلم‏تؤدّوا حقّه کما اوجب علیکم فمااغنت عنکم معرفتکم شیئاّ. و الثانیة انکم آمنتم برسوله ثم خالفتم سنته و امتّم شریعته فاین ثمرة ایمانکم. و الثالثة انکم قرأتم کتابه المنزل علیکم فلم‏تعملوا به و قلتم سمعنا و اطعنا ثم خالفتم. و الرابعة انکم قلتم انکم تخافون من النار و انتم فی کل وقت تقدمون الیها بمعاصیکم، فاین خوفکم؟ و الخامسة انکم قلتم انکم ترغبون فی الجنة و انتم فی کل وقت تفعلون ما یباعدکم منها فاین رغبتکم فیها؟ و السادسة انکم اکلتم نعمة المولی فلم‏تشکروا علیها. و السابعة ان الله امرکم بعداوة الشیطان و قال ان الشیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّاً فعادیتموه بلاقول و والیتموه بلامخالفة. و الثامنة انکم جعلتم عیوب الناس نصب اعینکم و عیوبکم وراء ظهورکم تلومون من انتم احقّ باللوم منه فایّ دعاء یستجاب لکم مع هذا و قد سددتم ابوابه و طرقه؟ فاتقوا الله و اَصْلِحوا اعمالکم و اَخْلِصوا سرائرکم
و امروا بالمعروف و انهوا عن المنکر فیستجیب اللّه لکم دعائکم.
([106])

(سبب مستجاب‌نشدن دعاء شما، خیانت دل‌ها و اندیشه‏های شما است در هشت چیز؛ اول: خدا را شما شناخته‏اید اما حقّ او را اداء

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 177 *»

نمی‏کنید؛ از این جهت شناخت شما برای شما سودی نمی‏بخشد. دوم: شما به فرستاده او ایمان آورده‏اید، ولی با روش او به مخالفت برخاسته‏اید و شریعت او را میرانده‏اید. نتیجه این ایمان چه شد؟ سوّم: کتاب او را خوانده‏اید ولی به آن عمل نکرده‏اید، گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم سپس به مخالفت برخاستید. چهارم: شما می‏گویید از مجازات و کیفر خدا می‏ترسید، اما همواره کارهایی می‏کنید که شما را به کیفر خدا نزدیک می‏سازد؛ پس ترس شما کجاست؟ پنجم: می‏گویید به پاداش الهی علاقه‏مندید، اما همیشه کارهایی انجام می‏دهید که شما را از آن دور می‏گرداند. ششم: نعمت خدا را می‏خورید و حقّ سپاس او را اداء نمی‏کنید. هفتم: به شما دستور داده که دشمن شیطان باشید ولی شما با او از در دوستی درمی‏آیید؛ ادعاء دشمنی با شیطان دارید اما در اعمال با او مخالفت نمی‏کنید. هشتم: عیب‌های دیگران را در برابر چشم خود مجسّم کرده و عیب‌های خود را پشت سر افکنده‏اید (به عیب‌های دیگران پرداخته و به عیب‌های خود اعتناء ننموده و آنها را ندیده می‏گیرید)؛ در این صورت چگونه انتظار دارید که دعایتان به اجابت برسد، در حالی که خودتان درهای آن را بسته‏اید؟ تقوی پیشه کنید، اعمال خویش را اصلاح نمایید، امر به معروف و نهی از منکر کنید تا دعاء شما به اجابت برسد).

نتیجه این حدیث شریف این است که وعده خدایی برای اجابت دعاء بندگان به‌طور مطلق نیست، و حتماً مشروط به شرایطی است، که خود او بندگانش را با آن شرایط به‌توسط شرایع آشنا فرموده و با بندگان خود

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 178 *»

پیمان‌ها بسته و از آنان وفاء به آنها را خواسته است. ولی بندگانی که از مصادیق این حدیث شریف می‏باشند و از آن هشت راه پیمان‏شکنی می‏کنند، چرا از خداوند گله دارند که خدا دعاء ما را اجابت نمی‏کند و مطابق وعده خود رفتار نمی‏کند، در صورتی که اگر به پیمان‌های خود با خدا وفادار باشند، خود، اسباب و شرایط استجابت دعاء خود را فراهم ساخته و بندگانی تربیت‏شده و مستحقّ و سزاوار عنایات خدای متعال خواهند بود. متعبّدبودن به نیایش با توجه به این شرایط در برنامه‏های زندگی نیایشگر تأثیر عمیق می‏گذارد و زندگانی او را دگرگون می‏سازد و به‌طور کلی روحیّات او را نوسازی می‏کند و او را به تجدید نظر نسبت به گذشته‏اش وامی‏دارد.

کتاب‌های بسیاری درباره آداب و شرایط دعاء و نقل دعاهای وارده از رهبران شیعه؟عهم؟ و نیز نقل نمازها و اذکار در روز و شب و هفته و ماه و سال نوشته شده است که بعضی فارسی و بعضی عربی می‏باشد. از آنها مجموعه‏ای است که مرحوم سید بن طاوس جمع‏آوری کرده و قسمت اول آنها را به نام «فَلاح‌السائل و نَجاح‌المسائل» نامیده است و درباره احکام و اسرار نماز روایات و تحقیقاتی دارد.

در فصلی که برای بیان صفات شایسته نیایشگر قرار داده، حدیثی نقل کرده که مناسب است آن را نقل کنیم: راوی می‏گوید به امام صادق؟ع؟ عرض کردم: آیتان فی کتاب الله لاادری ما تأویلهما فقال ما هما؟ قال قلت قوله تعالی: ادعونی استجب لکم ثم ادعو فلااری الاجابة.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 179 *»

قال فقال لی افتری الله تبارک و تعالی اخلف وعده؟! قال قلت لا. فقال الآیة الاخری؟ قال قلت قوله تعالی و ما انفقتم من شی‏ء فهو یخلفه و هو خیر الرازقین فانفق فلااری خلفاً. قال افَتَری الله اخلف وعده؟! قال قلت لا. قال فمه؟ قلت لاادری. قال لکنّی اخبرک ان شاء الله تعالی.

(دو آیه است در کتاب خدا که من معنای آنها را نمی‏فهمم. فرمود: آن دو کدام‏اند؟ می‏گوید گفتم: فرموده خدای تعالی بخوانید مرا که دعاء شما را اجابت می‏کنم؛ پس من دعاء می‏کنم ولی اجابت نمی‏بینم. می‏گوید به من فرمود: آیا این‏طور فکر می‏کنی که خدای تبارک و تعالی خلاف وعده می‏کند؟! می‏گوید گفتم: نه. پس فرمود: آیه دیگر کدام است؟! می‏گوید گفتم: فرموده خدای تعالی آنچه را که در راه خدا می‏بخشید ــ  انفاق می‏کنید ــ  پس خدا به جای آن به شما می‏دهد و او بهترین روزی‏دهندگان است، و من در راه خدا چیزی می‏بخشم و عوض آن را نمی‏بینم. فرمود: آیا این‏طور فکر می‏کنی که خدا خلاف وعده‏اش می‏کند؟! می‏گوید گفتم: نه. فرمود: پس چه؟ گفتم: نمی‏دانم، فرمود: لیکن من تو را باخبر می‏سازم ان‌شاءالله تعالی).

اما انکم لو اطعتموه فیما امرکم به ثم دعوتموه لاجابکم ولکن تخالفونه و تعصونه فلایجیبکم. و اما قولک تنفقون فلاترون خلفاً اما انکم لو کسبتم المال من حلّه ثم انفقتموه فی حقّه لم‏ینفق رجل درهماً الا اخلفه الله علیه و لو دعوتموه من جهة الدعاء لاجابکم و ان کنتم عاصین. قال قلت و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 180 *»

ما جهة الدعاء؟ قال اذا ادّیت الفریضة مجّدت الله و عظّمته و تمدحه بکل ما تقدر علیه و تصلّی علی النبی؟ص؟ و تجتهد فی الصلوة علیه و تشهد له بتبلیغ الرسالة و تصلّی علی ائمة الهدی؟عهم؟ ثم تذکر بعد التحمید لله والثناء علیه و الصلوة علی النبی؟ص؟ ما ابلاک و اولاک و تذکر نعمه عندک و علیک و ما صنع بک فتحمده و تشکره علی ذلک ثم تعترف بذُنوبِک ذَنْبٍ ذَنْبٍ و تُقِرُّ بها او بما ذکرتَ منها و تُجمِل ما خفی علیک منها فتتوب الی الله عن جمیع معاصیک و انت تنوی ان لاتعود و تستغفر منها بندامة و صدق نیّة و خوف و رجاء و یکون من قولک… .

(آگاه باشید اگر شما خدا را در آنچه شما را به آن فرمان داده، فرمانبرداری نمایید و پس از آن او را بخوانید یقیناً اجابت می‏کند. ولی شما با او مخالفت می‏کنید و نافرمانی می‏کنید او را، پس او هم دعاء شما را اجابت نمی‏نماید. و اما اینکه گفتی که شما انفاق می‏کنید و عوض آن را نمی‏بینید؛ آگاه باشید که اگر مال را از راه حلالش به‌دست آورید و در جای بجا و شایسته و سزاوار بخشش کنید، درهمی را کسی بخشش نخواهد کرد مگر آنکه خدا عوض آن را خواهد داد و اگر بخوانید او را از آن جهتی که برای دعاء قرار داده، یقیناً دعاء شما را اجابت می‏کند، اگرچه نافرمان و معصیت‏کار باشید. می‏گوید گفت: جهتی را که برای دعاء قرار داده کدام است؟ فرمود: هنگامی که نماز واجب را انجام دادی، خدا را تمجید و تعظیم نموده و او را ستایش می‏نمایی به آن اندازه که بتوانی و صلوات می‏فرستی بر پیامبر؟ص؟، و کوشش می‏کنی در صلوات‌فرستادن بر

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 181 *»

او و گواهی می‏دهی برای او به اینکه رسالت خود را به همه رسانیده و کوتاهی نفرموده است و صلوات بر امامان هدایت؟عهم؟، سپس یادآور می‏شوی پس از ستایش خدا و سپاسگزاری او و صلوات‌فرستادن بر پیامبر؟ص؟ نعمت‌هایی را که به تو بخشیده و نیکی‌هایی را که نسبت به تو فرموده و همراه با یادآوری نعمت‌های او را بر تو و در نزد تو و آنچه از خوبی‌ها که درباره تو انجام داده، او را سپاسگزاری نموده و ستایش می‏کنی بر تمامی آنها و پس از اینها همه به گناهان خود یک‌یک اعتراف نموده و به همه آنهایی را که نام می‏بری اقرار می‏نمایی، و با همه اینها به طور اجمال هم به گناهانی که بر تو پوشیده مانده و خود متوجه انجام آنها نبوده‏ای ــ  و از روی سهل‏انگاری چه‌بسا آنها را گناه نمی‏شمرده‏ای ــ  به سوی خدا بازگشت می‏کنی، در حالتی‌ که تصمیم گرفته باشی که به آن گناهان بازگشت ننمایی، و از برای همه آنها از خدا آمرزش بخواهی همراه با پشیمانی از انجام آنها و ترس و هراس از کیفرهای الهی و امیدواری به رحمت و مغفرت او و از جمله آنچه می‏گویی این باشد:)

اللهم انی اعتذر الیک من ذنوبی و استغفرک و اتوب الیک فاعنّی علی طاعتک و وفّقنی لما اوجبت علیّ من کل ما یرضیک فانی لم‏ار احداً بلغ شیئاً من طاعتک الا بنعمتک علیه قبل طاعتک فَاَنْعِم علیّ بنعمة انال بها رضوانک و الجنّة ثم تسأل بعد ذلک حاجتک فانّی ارجو ان لایخیبک ان‌‌شاءالله تعالی. (خدایا من از درگاه تو پوزش می‏خواهم و از گناهانم عذرخواهی می‏نمایم و از تو آمرزش می‏طلبم و به سوی تو بازگشت می‏کنم؛ پس مرا به انجام

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 182 *»

فرمانت کمک نما و برای انجام آنچه را بر من واجب گردانیده‏ای از آنچه تو را از من خشنود می‏سازد توفیقم بده؛ زیرا من نمی‏بینم کسی را که به انجام فرمان تو رسیده باشد مگر به نعمتی ــ  توفیقی، اعانتی ــ  که تو به او عنایت فرموده‏ای پیش از آنکه به اطاعت تو پرداخته باشد. بنابراین بر من هم نعمتت ــ  توفیقت، اعانتت ــ  را انعام بفرما تا من به‌واسطه آن به خوشنودی تو از من و بهشت ــ  پاداش اطاعت از تو ــ  برسم. و پس از این نیایش حاجت خود را بخواه که من امیدوارم که تو را ناامید نخواهد فرمود ان‌شاءالله تعالی).

مرحوم سید بن طاوس پس از نقل این حدیث شریف به توضیح دو قسمت آن می‏پردازد که ترجمه مختصر آن این است: سرّ اینکه خدای متعال اجابت دعاء معصیت‏کار را تأخیر می‏اندازد این است که خدا از او توبه از معصیت را مطالبه می‏کند که حقّ خدا است بر بنده، و نیایشگر معصیت‏کار از خدا حاجت خود را مطالبه می‏کند که هیچ استحقاق آن را ندارد و به‌واسطه معصیت مستحقّ کیفر است نه احسان و انعام و اکرام از جانب خدای متعال؛ پس گویا زبان حالش این است که خدا به او می‏فرماید: من از تو مطالبه می‏کنم آنچه را که حقّ من است (توبه و بازگشت از معصیت) و تو خواست مرا به من نمی‏پردازی، و تو از من مطالبه می‏کنی آنچه را مالک آن نیستی و استحقاق آن را هم نداری (حاجتت را)  و من از جهت کیفر گناه تو خواسته‏ات را نمی‏دهم، چرا از من شکایت داری و چرا انصاف نمی‏دهی؟! پس سزاوار است که بنده

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 183 *»

ابتداءاً خواسته خدا را که حقّ او است (توبه) بپردازد و آنگاه خواسته خود را از درگاه خدا مطالبه کند؛ یعنی به‌واسطه توبه و پشیمانی از انجام گناه، خود را مشمول رحمت و مستحقّ عنایت خداوند قرار دهد. و نیز در مورد انفاق مراد امام؟ع؟ آن است که از راه حلال کسب کنید و در مواردی که خدا اجازه داده و راضی است صرف کنید، آنگاه خدا عوض خواهد داد. ولی اگر بنده برای خواهش‌های نفسانی و به میل و هوای خود کسب کند و مالی به‌دست آورد و قصد او معامله با خدا نباشد و در صرف مال هم رضایت و خشنودی خدا را در نظر نگیرد و هرجا خواسته و میل نفسانی او باشد مال را صرف کند، خداوند نه تنها به او عوض نخواهد داد که او را عقوبت هم خواهد کرد و از کیفر الهی خلاصی نخواهد داشت؛ زیرا در صورتی خدای متعال ضامن عوض‌دادن است که کسب مال و صرف آن برای خدا با رضایت و رخصت او باشد.([107])

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 184 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

þ نـکـات آمـوزنـده

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 185 *»

نکات آموزنده‏ای که از این حدیث شریف می‏توان به‌طور اجمال بازگو نمود، عبارتند از:

(1) توجه به روحیه ناسپاسی بشر ــ  ان الانسان لکفور  ــ  در برابر نعمت‌های بی‏پایان خدای متعال که بدون استحقاق بلکه از احسان و ابتداء به انعام و اکرام بر بشر ارزانی داشته است و بشر به جای سپاسگزاری، ناسپاسی نموده و نعمت‌های او را در راه خشم و نافرمانی او صرف می‏نماید. و بعد از توجه به این روحیه باید شرمسار باشد و از کردار خود اظهار پشیمانی نماید.

(2) پس از توجه به نکته اول باید کوشش کند که در دل احساس کند که از خود متنفّر گردیده و بر خود خشمگین است و در نتیجه حالت ناامیدی از خیر خویش برایش فراهم گردد، و تا دلش نشکند از خشم خود دست نکشد که این حالت موجب جذب رحمت الهی و جلب مغفرت او خواهد بود.

(3)  با توجه به گناهان گذشته خود، در گناه‏شناسی و تشخیص اسباب خذلان الهی آگاهی بیشتری برایش فراهم می‏گردد و از گذشته خود عبرت می‏گیرد و سعی می‏کند که از نزدیک‌شدن به آن اسبابِ خذلان خودداری کند که مبادا بار دیگر گرفتار انجام گناه گردد و در برابر با اسباب توفیق بندگی آشناتر می‏شود و خود را به آن اسباب نزدیک‌تر می‏سازد و از فرصت‌های زندگی برای اطاعت و بندگی استفاده بیشتری خواهد کرد.

(4) به‌واسطه یادآوری گناهان گذشته خود، از عجب و خودپسندی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 186 *»

و رضامندی از خود محفوظ و مصون خواهد بود و به اعمال خوب و صفات حمیده و ملکات ارزنده‏ای که دارد مغرور نمی‏گردد. و اگر خوبی‌های ظاهری و معنوی او مایه محبوبیتش در میان مردم گردیده، یادآوری گناهان گذشته، موجب تعدیل او می‏شود و به این جمله از روی صداقت و باور گویا می‏گردد: یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح، یا من لم‏یؤاخذ بالجریرة یا من لم‏یهتک الستر([108]) و نیز به مضمون این فقره از دعاء کمیل: کم من قبیح سترته و کم من جمیل لست اهلاً له نشرته. خوبی‌های خود را در خود اصیل نمی‏بیند، از برکت ستر الهی و پرده‏پوشی خدای متعال می‏داند و خدا را سپاسگزاری می‏کند و در دل از گناهان خود شرمنده است و می‏کوشد که به طرف آنها برنگردد.

(5) یادآوری گناهان او را بار دیگر متوجّه زیان‌های ناشی از گناهان می‏گرداند و تلخی آن زیان‌ها را دوباره می‏چشد و در برابر به سود طاعت‌ها می‏اندیشد و شیرینی آن سودها دوباره کامش را شیرین می‏نماید. و در این صورت است که بدی‌ها را به خوبی‌ها مبدّل می‏کند و به جای گناه به انجام طاعت رو می‏آورد.

(6) یادآوری گذشته‏ها انسان را به یاد همگامان در گنه‌کاری و تبهکاری می‏اندازد و در دل نسبت به آنان و کارهایشان تنفّر پیدا می‏شود و همچنین به یاد نیکوکاران و صالحان می‏اندازد و در دل نسبت به آنان مهر و دوستی فراهم می‏گردد و به سعادت و توفیقات آنان غبطه می‏خورد و آرزوی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 187 *»

همگام‌شدن با آنان را در مسیر زندگی در دل می‏یابد. صلاح ظاهر و پاکی سیرت، سلوک راه تقوی، تقید، انضباط، بصیرت، در او قوت می‏گیرد.

(7) از برکت توبه و ندامت از گناهان گذشته، بینایی خاصّی ‏نصیب نیایشگر می‏گردد که قابلیت مجاورت با نیکان را پیدا می‏کند و طبعاً به سوی اهل تقوی تمایل می‏یابد و از بدکاران منزجر و متنفّر می‏شود و با آنان انس گرفته و از اینان گریزان می‏گردد و آهسته‌آهسته با آنان سنخیّت می‏یابد و با اینان بیگانه می‏شود. و خواه و ناخواه مشمول مهر و محبت و دعاء خیر آنان می‏گردد و اینان هم به تدریج از او ناامید گردیده و گرد او نمی‏گردند و در نتیجه از خیر آنان بهره‏مند و از شرّ اینان آسوده خواهد شد.

(8) با توجه به گناهان گذشته خود را مستحقّ کیفرها دیده وسزاوار سلب هرگونه نعمتی (چه ظاهری و چه معنوی) می‏بیند و از طرفی خود را در نعمت‌های موجود بدون استحقاق مشاهده می‏نماید؛ در نتیجه حالت آرامش و رضامندی از قضاء و قدر الهی برایش پیدا می‏شود، به‌طوری که دیگر شاید به خود اجازه ندهد که از وضع موجود خود ناراضی و گله‏مند باشد و یا برای تقاضای نعمت‌های دیگر لب بگشاید. در این‏صورت است که آرامش ظاهری و باطنی پیدا می‏کند و دائماً به ثناء و سپاس خدای خود می‏پردازد.

(9) با یادآوری گناهان گذشته حالت شرمندگی و شکستگی در بنده پیدا می‏شود و خود را در قصور و تقصیر می‏بیند و بر زیردستان خود تکبّر و تجبّر نخواهد کرد، بلکه متواضع خواهد بود. اگر عالم است بر جاهلان کبر نمی‏ورزد، و اگر دارای مقام است، خود را خدمتگزار دیگران

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 188 *»

ببیند و به‌واسطه داشتن مقام در خود کبریائیتی مشاهده نکند، بلکه خود را همان بنده نافرمان و گنه‌کار ببیند که به عفو و مغفرت الهی نیازمند است و به مضمون این فقره از دعاء امام زین‌العابدین؟ع؟ خود را متّصف سازد: اللهم صلّ علی محمّد و آله و لاترفعنی فی الناس درجة الا حططتنی عند نفسی مثلها و لاتُحْدِثْ لی عزّاً ظاهراً الا احدثتَ لی ذلّة باطنة عند نفسی بقدرها([109]) (خدایا بر محمّد و آل‌محمّد درود فرست و مقام مرا در نزد مردم درجه‏ای بالا مبر مگر آنکه در نزد خودم مانند همان مرا پست گردانی، و برای من عزّتی ظاهری فراهم مساز مگر آنکه به اندازه آن برای من در نزد خودم ذلّت باطنی فراهم سازی). بدیهی است که انسان وقتی خود را پایین و پست‏تر از دیگران می‏بیند که عیوب نفسانی و کمبودها و گناهان و بالأخره قصورها و تقصیرهای خود را متوجه باشد، و در این‏صورت است که گرفتار تکبّر و تجبّر نخواهد شد.

(10) فریب ستایش‌های دیگران را نخواهد خورد و از تکامل باز نخواهد ماند. چاپلوسی‏ها او را از تلاش و کوشش در استکمال مانع نمی‏گردد و در جواب تمجیدها و ثناگویی‏های دیگران به زبان و دل می‏گوید: اللهم لاتؤاخذنی بما یقولون و اجعلنی خیراً مما یظنون و اغفر لی ما لایعلمون(2) خدایا مرا به آنچه درباره من می‏گویند مؤاخذه مکن، و از آنچه نسبت به من گمان می‏برند، مرا بهتر قرار بده و آنچه را از گناهان من نمی‏دانند بیامرز).

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 189 *»

 

 

 

 

 

 

 

 

þ پایان سخن

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 190 *»

عــزیــــزان؛ حوادث گوناگون و پیش‏آمدهای مختلف، نگرانی‌ها، دلهره‏ها، رنج‌ها، ناکامی‌ها، ویرانی‌ها و نابسامانی‌ها، همه جوامع بشری را احاطه کرده زندگی راحت را از انسان‌ها سلب نموده و در گرداب گرفتاری‌ها همه را مبتلا ساخته است. در چنین شرایط سخت هر انسانی در جستجوی پناهگاه محکمی می‏باشد؛ پناهگاهی که بتواند شخصیت او را حفظ نموده و روحیّاتش را رشد دهد و تقویت نماید، پناهگاهی که مبانی ایمان را کامل سازد، انسان را با جهانی نیرومندتر از عالم مادّه مرتبط گرداند، پناهگاهی که او را در برابر هر پیش‏آمدی نیرومند ساخته و قدرت نبرد با حوادث زندگی را در او زنده نگاه دارد، پناهگاهی که رابطه او و آفریدگار بزرگ را مستحکم نموده و هرچه بیشتر او را به عالم قرب متّصل نماید.

امید است با توجه به آنچه گفته شد که در واقع نمونه ناچیزی از حالت باعظمت و ملکوتی نیایش است، روشن شده باشد که نیایش بهترین پشتیبان و طبیعی‏ترین پناهگاه و عملی‏ترین وسیله برای درک هر فضیلتی و نیرومندترین عامل پیروزی می‏باشد و بهتر این است که باز کلام ملکوتی علی؟ع؟ را تکرار کنم: الدعاء مفاتیح النجاح و مقالید الفلاح. از این‌رو خوشوقتیم که با تذکّر این مطالب باعث تشویق شما عزیزان شده و زمینه نیایش را با توجه به حقیقت و فوائد آن فراهم ساخته باشیم.

و متذکر می‏شویم که شما جوانان شیعه وظیفه دارید با مطالعه دقیق‌تر و پشتکار جدّی‏تری از متون دینی اصیل (قرآن ــ  روایات) باخبر

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 191 *»

شده و حقایق دینی را کاملاً بررسی کنید، آن وقت است که توانسته‏اید مفاهیم صحیح دین را دریافت کرده و عظمت آنها را درک نمایید. ما در این مباحث مجال نیافتیم یک بخش کامل از کتاب کافی را (یکی از متون اصیل دینی) که مربوط به دعاء است بررسی کنیم. و آخرین تذکری که یادآور می‏شوم این است که برای درک صحیح‏تر نسبت به نیایش و فوائد آن به نیایش‌های پیشوایان دینی مراجعه کرده تا بیشتر با عظمت نیایش آشنا شده و ضمناً به میزان ارتباط آن بزرگواران با خداوند بزرگ پی‌برده که مافوق درک بشری است، ولی به مقدار توان فکری خود مطالب آموختنی و تربیتی آنها را دریابید.([110]) با چند دعاء از زبان پیامبران بزرگ الهی که قرآن یادآور شده این مباحث را خاتمه می‏دهیم.

ربّنا لاتؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا ربّنا و لاتحمل علینا اصراً  کما حملته علی الذین من قبلنا ربنا و لاتحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین.                  (سوره بقره آیه 286)

ربّ اوزعنی ان‌اشکر نعمتک التی انعمت علیّ و علی والدی و ان‌اعمل صالحاً ترضاه و اصلح لی فی ذریّتی.                                     (سوره احقاف آیه 15)

ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انّک
انت الوهاب.                                                                                            
(آل عمران آیه 8)

ربّنا آتنا من لدنک رحمةً و هیّئ لنا من امرنا رشداً.             (کهف آیه 10)

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 192 *»

 

 

 

ضميمه‌ها

 

 

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 193 *»

 (1) آلکسیس کارل

نظر به اینکه در این مباحث از آلکسیس کارل مطالب زیادی نقل شده مناسب است او را بیشتر بشناسیم. دکتر آلکسیس کارل طبیب و جرّاح و فیزیولوژیست و زیست‏شناس مشهور فرانسوی در 28 ژوئن 1873 در سن فوالیه لیون متولد شده و در 5 نوامبر 1944 در پاریس در سن 70 سالگی از دنیا رفته است. در سال 1900 دکترای پزشکی خود را از دانشکده لیون گرفت و در 1905 به آمریکا رفت و یک سال در شیکاگو به مطالعه پرداخت و از سال 1906 در انستیتو راکفلر([111]) برای تحقیقات پزشکی به دعوت رئیس آن مؤسسه مشغول کار و تحقیقات بیولوژی شد. در سال 1912 به خاطر موفقیتی که در بخیه رگ‌ها و پیوند اعضاء به‌دست آورد جايزه نوبل گرفت. و این نخستین باری بود که این جايزه به دانشمندی در آمریکا عطاء می‏شد. در جریان جنگ جهانی اول در ارتش فرانسه انجام وظیفه نمود و با روش‌های ابداعی خود در لابراتواری که برایش ترتیب داده بودند، جان هزاران مجروح را نجات داد. از سال 1919 دوباره به نیویورک بازگشت و مطالعات خود را در انستیتو راکفلر که پادشاه نفت مؤسس آن همه‏ گونه ابزار و وسايل کار و موجبات فراغت خاطر را، مردانه، در اختیار دانشمندان گذارده بود دنبال نمود و روش‌های جدیدی برای پیوند اعضاء و کشت بافت‌های زنده در خارج از بدن ابداع کرد و طرز پرورش این قبیل انساج را به صورتی تازه درآورد و تمام معایب کار را مرتفع ساخت و راه‌ها و

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 194 *»

دستورهایی یافت که مبنای کار کلیه جرّاحانی شد که در تمام لابراتوارهای دنیا به عمل پرورش انساج در خارج از جسم موجود زنده مشغولند.

در سال 1935 با همکاری سرهنگ لیندبرگ هوانورد معروف آمریکایی که در کارهای علمی یاریش می‏کرد، توانست قلب و کلیه و غدد جانوران را به‌وسیله جریان خون مصنوعی در آزمایشگاه زنده نگه دارد. کارل با شهرت جهانگیر خود، در بیشتر مؤسسات علمی جهان راه یافت، چنان‌که عضو انجمن پزشکان آمریکا، عضو آکادمی علوم فرانسه، عضو آکادمی پزشکی فرانسه، عضو انجمن آمریکایی جرّاحی، عضو انجمن بیماری‏شناسی تجربی و فیزیولوژی و فلسفه و جراحی کلینیکی در آمریکا و همچنین عضو افتخاری انجمن پادشاهی طبّ انگلستان، عضو وابسته به انجمن علوم ایتالیا و بسیاری از آکادمی‌ها و انجمن‌های علمی دیگر دنیا بود و به مقام دکترای افتخاری علوم از دانشگاه‌های کولومبیا و برینستون و نیویورک و کالج مانهاتان و دکتر افتخاری طبّ از بلغارست و دکتر افتخاری حقوق از دانشگاه کالیفرنیا نائل آمد. و علاوه بر جايزه نوبل در سال 1931 جايزه سرطان دکتر سافینوردوف یونک و در سال 1937 جايزه نیومن و نیز مدال طلا از طرف راتری کلوپ نیویورک به او اعطاء شد، و افتخارات و امتیازات و نشان‌ها و مدال‌ها و مقامات عالی بسیار و فراوان دیگری که از حوصله این مقاله خارج است. این نابغه کم‏نظیر علاوه بر مزایا و هنرهای دیگر نویسنده توانایی است که آثارش شهرت جهانی دارد. از جمله آثار او «درمان زخم‌های آلوده» و «کشت بافت‌ها» و دو اثر بزرگ او «انسان موجود ناشناخته» و «راه و رسم زندگی» است.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 195 *»

 (2) ارزش کار آلکسیس کارل

خود او در مقدمه کتاب نیایش خود برای روشن شدن ارزش کارش در آن کتاب چنین می‏نویسد: «در دسامبر 1940 نویسنده این سطور مقاله‏ای راجع به «قدرت نیایش» در مجله بزرگ آمریکایی به نام ریدرز دایجست به زبان انگلیسی نوشت. این مقاله در آغاز 1941 پس از اختصار و اصلاحی که در آن به عمل آمد، به‌وسیله یکی از بنگاه‌های نشر کتاب انتشار یافت. پس از آن گویا در سویس به فرانسه ترجمه شد و در «ژورنال دوژنو» منتشر گردید. اندکی بعد یک مجله هفتگی مذهبی دوباره آن را در فرانسه منتشر ساخت و در این موقع بود که نویسنده به نارسایی این ترجمه پی برد، وی آن را نپسندید و از این‌رو در آغاز ژانویه 1944 تصمیم گرفت مسأله نیایش را یکبار دیگر مورد بررسی و تحقیق قرار دهد. نویسنده نه عارف است و نه فیلسوف، او آنچه را در دل دارد به زبان معمول بیان می‏کند و کلمات را در معانی متداول و گاهی به صورت یک اصطلاح علمی به‌کار می‏برد. او می‏خواهد که علماء الهی نسبت به وی همان اغماض را روا دارند که او هرگاه از طرف آنان یک مسأله مربوط به فیزیولوژی مطرح شد روا خواهد داشت، این تحقیق درباره نیایش عصاره مطالعات و بررسی‏های بی‏شماری است که در طول یک زندگی دراز بر روی طبقات گوناگون به عمل آمده است. غربی‏ها و شرقی‏ها، مردم بیمار و تندرست، کشیشان کاتولیک، زنان و مردان متدین از هر طبقه، کشیشان پروتستان از هر درجه و مقامی، خاخام‏ها، پزشکان و زنان پرستار،

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 196 *»

مردان و زنان از هر شغل و از هر طبقه و اجتماع، علاوه بر این، مطالعات جرّاحی فیزیولوژی و تحقیقات و آزمایش‌های لابراتواری درباره احیاء بافت‌ها و التیام جراحات که روزگاری است بدان سرگرم است به وی اجازه داده است که بعضی تأثیرات درمانی نیایش را ارجمند بداند.

او تنها از مسائلی سخن می‏گوید که خود تحقیق کرده و یا از مردانی که شایستگی تحقیقات دقیق و آزادانه‏ای داشته‏اند اقتباس نموده است. او ترجیح داده که کاری را که آغاز کرده ناتمام بگذارد اما به دلایلی که مستحکم نمی‏نماید استناد نجوید. قبل از هر چیز وی می‏کوشد تا در جایگاه حقیقت استوار بماند. در وهله اول این فکر پیش می‏آید که با طبقه متجدّد از نیایش سخن‌گفتن کوشش کاملاً بی‏فائده‏ای است. مع‌ذلک آیا ضروری نیست که ما کلیه کوشش‌هایی را که قادر به انجام آن هستیم تشخیص بدهیم؟ چه ما نمی‏توانیم هیچ‏یک از این کوشش‌ها را عاطل بگذاریم، بی‏آنکه خطر بسیار بزرگی برای ما یا نسل آینده‏مان دربر نداشته باشد. ضعف احساس عرفانی و احساس اخلاقی به اندازه ضعف نیروی دماغی زیان‏آور است. اینها راه‌هایی است که پیش پای همه نهاده شده است، چه آنها که ایمان دارند و چه آنها که ندارند. بالأخره زندگی برای آنکه به توفیق بیانجامد به همه یک نوع تکالیف جبری را تحمیل می‏کند. او می‏خواهد که ما از نظر ساختمان بدنی و روانی خود از یک خط مشی لازم و مسلّمی پیروی کنیم و این از آن جهت است که هیچ‏کس نباید از عمیق‏ترین و ظریف‌ترین نیازهای فطری غافل بماند».

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 197 *»

منظور از نقل این دو قسمت این است که نویسنده نیایش و امثال او با وجود آنکه از دانشمندان نامی و جهانی اروپا هستند، به یک‌چنین حقایقی رسیده‏اند که در شرایع پیامبران الهی از دیرزمان مطرح بوده است. یکی از این حقایق مسأله نیایش است که تا اندازه‏ای با حقیقت و فوائد و آثار معنوی و اخلاقی و ظاهری آن آشنایی پیدا کرده‏اند و این‏گونه در بهره‏برداری از این حقیقت تأکید دارند، و نیز خود دینداری و پرستش و یا پاره‏ای از احکام دین را که با روش‌های علمی و تجربی تحقیق و تثبیت نموده‏اند. راستی جای تعجب است که یک جراح و فیزیولوژیست آن هم مسیحی و در محیط اروپا، مسأله نیایش را این‌چنین مورد بررسی قرار دهد و آثار آن را در افراد سالم و بیمار و مجروح و دیندار و غیر دیندار مشاهده و رسیدگی نماید. ولی عیب کار آن است که او به نیایش از دیدگاه مسیحیت منحرف نگریسته و براساس دریافت‌ها و برداشت‌های انحرافی، آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است، و اگر با نیایش از دیدگاه اسلام روبه‌رو می‏شد و یا اگر با متون نیایش‌های اسلام‌ــ‌‌ تشیع آشنایی می‏داشت قطعاً به نتایج عالی‌تر و صحیح‌تری دست می‏یافت.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 198 *»

 (3) موضوع تکامل([112])

فلاسفه قدیم یونان موضوع «تکامل تدریجی» را عنوان کرده و لامارک و داروین خواستند با دلائل علمی آن را ثابت نمایند، و مادی‌های افراطی هم از این طرز تفکر سوء استفاده کرده، به سراغ پیداکردن اسب‌ها و آدم‌ها رفته، حتّی مسلّم گرفتند که انسان از نسل میمون است. لکن این موضوع «تکامل تدریجی» امروز از بین رفته و به جای آن موضوع «تکامل دفعی» آمده است. باید دانست که از دیرزمان است که دانشمندان روی این موضوع بحث و کنجکاوی می‏کرده‏اند که آیا یک موجود زنده با تمامی اعضاء و جوارح خود در تخم زن یا سلّول مرد وجود داشته، منتهىٰ ریز و کوچک و بعدها رشد و نموّ نموده است، و یا آنکه ماده‏ای که منشأ یک موجود زنده است از اول یکنواخت و ساده بوده و بعد قسمت شده و به صورت اعضاء و جوارح گوناگون درمی‏آید؟ واقعاً جای تعجب است که در عصر جدید قریب ده قرن اکثریت دانشمندان تابع عقیده اول بوده‏اند! به‌طوری این خیال قوّت گرفت که مالپیقی در 1689 تخم مرغ را قبل از اینکه مرغ روی آن بنشیند مورد مطالعه قرار داد و اظهار داشت که حتی شکل جوجه را روی آن دیده است.(2) و حتی دیگری (فرانسوا دوپلانتاد منشی آکادمی علوم مون‏پلیه) برای اثبات اینکه اساس بشریت در داخل تخم نر (اسپرماتوزوئید) است نه تخم ماده، اظهار می‏دارد که دلیل این موضوع این است که من در زیر میکروسکوپ یک اسپرماتوزوئید را امتحان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 199 *»

 

کرده، دیدم که یک آدم کوچک و کامل از داخل آن بیرون آمد!([113])

آری، عده زیادی از دانشمندان قرن هفدهم بدون هیچ تجربه و دلیلی این تئوری (تشکیل قبلی) را به وجود آوردند و به گفته پی‏یر روسو نویسنده تاریخ علوم، آیا این مطالب را باور کردند؟ بلی حیات‏شناسان به این شوخی‌های بی‏معنی و شجاعانه ایمان آوردند و بحث بسیار شدیدی شروع شد که آیا اساس بشریت در داخل تخم حوّا وجود داشته است یا در داخل (اسپرماتوزوئید) آدم؛ تا اینکه می‏گوید: «با این‏حال تئوری تشکیل قبلی که به‌وسیله دانشمندان بزرگی از قبیل هالر و شارل بونه ستوده شده بود، تقریباً غالب دانشمندان بزرگ را هواخواه خود کرده بود و حتی کوویه (دانشمند بزرگ زیست‏شناس نیمه دوم قرن هیجدهم و نیمه اول قرن نوزدهم) هم نیز بعدها خود را از پیروان آن دانست». اما علت اینکه دانشمندان زیادی قائل به این تئوری شده‏اند چیست؟ معلوم نیست و پی‏یر روسو فقط می‏گوید: «به این شوخی‌های بی‏معنی…».

در هر صورت چه تکامل تدریجی مورد قبول باشد یا تکامل دفعی، اصل موضوع تکامل امری است مسلّم، و بحث و تحقیق در این مسأله که تکامل تدریجی است یا دفعی بر عهده دانشمندان زیست‏شناسی است. ولی خواننده عزیز بداند که از شاهکارهای خلقت و از قدرت بی‏نهایت آفریدگار این است که از ماده‏ای ساده و بسیط، موجودی متنوّع و دارای اعضاء مختلف پیدا می‏شود و همین مطلب بهترین شاهد بر تسخیر الهی و هدایت‌های خدایی در سراسر دستگاه آفرینش است.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 200 *»

 (4) طرز تفکر([114])

گویا مطلب کاملاً روشن گردیده و نیازی به توضیح بیشتر نیست، ولی روی جهاتی این ضمیمه را هم به اصل مطلب اضافه می‏کنیم که یکی از راه‌های کشف‌کردن رازهای درونی که در روانکاوی امروز مورد دقّت قرار گرفته، تغییر رنگ چهره و حرکت غیر عادی اشخاص در بعضی از مواقع می‏باشد و این حالات از طرز تفکر اصیل شخص حکایت می‏کند.

«برای این کار باید درصدد کشف شواهد و امارات برآمد و همان‏طوری که در سطح صاف اقیانوس که در تاریکی اسرارآمیزی مستور گردیده، از بعضی حرکات آب یا برآمدگی موقّتی می‏توان پی برد حیوان عظیمی زیر آن شناور است. ممارست و دقّت زیادی لازم است که از بعضی تظاهرات موقّت پی به اسرار نهانی ببرند و بالأخره ممکن است مترصّد باشند و با صبر و حوصله زیاد، آن دقیقه که طرف از خود بیخود می‏شود و دیگر تحت فرمان اراده مستشعری نیست راز پنهان فاش گردد».([115])

فروید برای پی‌بردن به رازهای پنهانی و درونی از دو راه بیش از سایر راه‌ها استفاده نموده است؛ یکی حرف‌ها یا کارهای غیر عادی که سهواً و بدون اراده صورت می‏گیرد و دیگر از راه تعبیر خواب.

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 201 *»

 

«یکی از کوره‏راه‌هایی که فروید در بدو اختراع خودش مورد مطالعه قرار داد عبارت است از کارهای بیخودی، منظور از کارهای بیخودی در اصطلاح اهل فنّ کارهايی است که از انسان سر می‏زند و در بادی امر فاقد اهمیّت است مثلاً اشتباه در استعمال لغات یا عبارات. فنّ روانشناسی قدیمی بیهوده حوادث این اشتباهات را معلول اتفاق و خستگی دماغ، گیجی و عدم دقّت شخص می‏دانست. فروید به این توضیحات اکتفاء نکرده، دقیق‌تر شد گیجی از چه ناشی می‏شود؟ اصلاً  گیجی یعنی چه؟ آیا غیر از این است که افکار و توجیهاتی که نمی‏خواهند در وقت مخصوصی ابراز شوند ظاهر می‏گردند؟ چرا یک عمل ارادی صورت نمی‏گیرد و به جایش کاری بدون اینکه شخص اراده کرده باشد صورت می‏دهد.

ما فکر می‏کنیم حرفی می‏خواهیم بزنیم، ناگاه عبارت دیگری غیر از آنچه در مغز خود تهیه دیده بودیم بیان می‏کنیم؛ چرا؟ لابد یک مکانیسم خاصّی باید وجود داشته باشد که به جای کلمه منظور کلمه دیگری که به کلی از نهاد ما دور است و مانند سکه قلبی محسوب می‏شود به زبان ما بیاورد. باید یک مکانیسم خاصّی باشد که در همان لحظه مخصوص که ما می‏خواهیم کلمه مستشعری اداء کنیم تحریفی در خاطر ما ایجاد کند. عمل بیهوده و بیخودی بر خلاف آنچه ظن غالب است یک عمل ناشی از گیجی و عبث‌بودن فکر نیست، بلکه یکی از آن مواردی است که فکر خودداری شده از اعماق وادی غیر مستشعر به‌طور ناگهانی ظاهر می‏شود. این اشتباهات نمونه‏ای هستند از چیزهایی که اراده مستشعر ما می‏خواهد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 202 *»

آنها را پیوسته پنهان نگاه دارد. از اینجا نتیجه می‏گیریم که تقریباً همیشه عمل بیخودی مشت گوینده را باز می‏کند».([116]) فروید به این نکته توجه پیدا نموده و سخنان بیخودی و اعمال غیر ارادی را کلید گشایش رازهای درونی تشخیص داده. فلیسین شاله درباره سهو، خبط، عدم دقّت، غفلت، چنین می‏گوید: «فروید به تمام این افعال که در نظر اول اتفاقی و عادی است، جنبه‏ای که تا آن‌هنگام به فکر کسی نرسیده بود نسبت می‏دهد و در پس آن یک «قصه واپس‏زده» یک «عدم تمایل» یا یک «میل متقابل» کشف می‏کند».([117])

خود فروید برای حرف بیخودی مثلی آورده و آن اینکه: «معلمی در موضوع انشائی که یکی از شاگردانش تهیه کرده بر سبیل تعریف اشتباهاً می‏گوید: من نمی‏دانم چقدر خدمت کنم. معلّم بنا به فحوای ارادی و تمایل مستشعر چون در مقام تمجید بوده است لابد می‏خواسته بگوید تمجید کنم، اما باطناً چون واقف به بی‏ارزشی شاگردش بوده مقصود و نیت باطنیش همان «خدمت» بوده است. بنابراین سخن بیخودی، نیّت اصلی و باطن معلم را فاش کرده است. همان نیّتی که بنا به مقتضیاتی می‏خواست با اراده مستشعر پرده‏پوشی کند و به صورت و لباس تعریف و تمجید درآورد؛ یعنی در حقیقت در حین ارتکاب این اشتباه آن چیزی که معناً عقیده داشته ولی نمی‏خواسته به زبان بیاورد گفته است؛ یعنی

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 203 *»

مطلبی را که می‏خواست به صورت قلب اظهار کند فراموش کرده و به صورت اصلی بیان نموده».([118])

دومین راهی که فروید برای راه‌یافتن به ضمیر باطن و راز درون از آن استفاده کرده، رؤیا و تعبیر خواب است. البته باید قبلاً عقاید مختلفی که درباره رؤیا اظهار شده دانست و خود فروید هم در کتاب رؤیا و دیگرانی که عقاید فروید را نوشته‏اند در ضمن سخنان فروید، عقاید سایرین را هم کم و بیش ذکر کرده‏اند. از این جهت لازم است مختصری از آن عقاید را از نظر خوانندگان محترم بگذرانیم: «در ازمنه قدیم می‏گفتند رؤیا به‌وسیله قدرت مافوق انسانی به نفس الهام می‏شود. منشأ الهام را وجود غیر زمینی و مافوق انسانی می‏دانستند و چون مظهر هر اراده فوق انسان و فوق زمین را خدایان و ارباب انواع می‏دانستند، ناچار رؤیا را یک نوع تظاهر جسمانی اراده آنها می‏دانستند که در حین خواب شادی و امید یا وقوع حوادث شوم و بدبختی را وعده می‏دادند رفته‌رفته کَهَنه در تأویل و تفسیر اشارات مرموز و دقایق اسرارآمیزش عَلَمی برافراشتند، این بود که علم تعبیر رؤیا یکی از علوم اولیه جامعه‏های انسانی شد. علمی که در زندگی روزمره خلایق اهمیت بسزایی داشت؛ زیرا کهنه برخلاف روانشناسان امروزی که در تعبیر رؤیا سعی می‏کنند گذشته انسان را مورد مطالعه قرار دهند، می‏کوشیدند در تعبیر رؤیا از زبان ارباب رجوع انواع و غیره از آتیه خبرهایی بسازند و منتشر کنند».([119])

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 204 *»

«برخی از فلاسفه از طریق کَهَنه که خواب را به عوالم ماوراء طبیعت می‏رساندند دور نشده‏اند و می‏گویند منشأ خواب فعالیت خاصّ روح است که به عالم بالا صعود می‏کند؛ چنان‌که شوبر می‏گوید: خواب آزادی خاطر از قید عالم بیرون و خلاصی روان از زنجیر ماده است.»([120])

«اما پزشکانی که راجع به خواب می‏نویسند، به‌خلاف فلاسفه، رؤیا را عمل روحی نمی‏دانند و بر آنند که صور خواب تنها مولود تحریکات جسم و حواسّ است که از عالم بیرون و یا از اختلاج اعضاء درون به خفته می‏رسد. بنابراین خواب را باید همچون صدایی که شخص نابلد از سازی بیرون می‏آورد بی‏معنی و مقصود دانست؛ چنان‌که بینز می‏گوید: خواب عملی است جسمانی همیشه بی‏مقصود و اغلب ناشی از مرض. می‏گویند عوالم خاصّ رؤیا همه زاییده فعالیت نامربوط یاخته‏هایی است که در دماغ شخص خواب رفته بیدار مانده و در اثر تحریکات جسمانی به جنبش درآمده است».([121])

به عقیده فروید رؤیا برزخی است بین حیات پنهانی ما و حیات معقول و منطقی ما و به همین جهت اگر در آن دقیق شویم و از نزدیک مورد مداقّه قرار دهیم، چیزهای مهمی ممکن است دستگیرمان شود.

«به عقیده فروید هیچ خوابی را نمی‏توان عبث و باطل و بی‏معنی دانست، بلکه به عکس چون نتیجه یک عمل روحی است باید دارای یک

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 205 *»

معنی و مفهوم خاصّی باشد. بالأخره خواب تظاهری از اراده مافوق بشر نیست، بلکه غالباً نمونه‏ای است از اراده مخفی و مستور انسان.» ([122])

«رؤیای شخص بالغ در زیر هزاران پرده دروغگویی، تزویر، پرده‏سازی، اخلاق، مقرّرات اجتماعی نهفته شده. یک نوع «فوق من» ناظر اعمال شخصی است و لو در عالم رؤیا؛ از این رو شخص جنایت خود را و لو در عالم خواب در پشت پرده و مستور از «فوق من» می‏خواهد انجام دهد، خود را از خود پنهان می‏کند. در چنین عالمی که همه‏چیز به کنایه و استعاره و پنهانی، روپوش صورت می‏گیرد تعبیر راست و ساده از وقایعی که بدون پرده‏سازی در ضمیر انسان ظاهر می‏شود دیگر امکان‏پذیر نیست. در رؤیای شخص بالغ حیاتی می‏خواهد نمایان شود، اما جرأت نمی‏کند علناً و آزادانه خودنمایی کند؛ چه که از «فوق من» اخلاقی و اجتماعی پرهیز می‏کند، ناچار است پیش‏درآمدهای گوناگون و تصاویر فریب‏دهنده و متغایری به ضمیر ما بفرستد.» ([123])

«بین تاریکی صورت ظاهر خواب و حالت «پس‏رانی» رابطه علّت
و معلولی وجود دارد. نتیجه آنکه اگر خواب تاریک است برحسب اجبار و برای این است که از ظهور پاره‏ای افکار پنهان و مردود وجدان جلوگیری شده.» ([124])

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 206 *»

«تعبیر خواب‌ها صحیح‌ترین راهی است که به شناسایی ضمیر مخفی در حیات نفسانی منتهی می‏شود. این فرمول اغراق‏آمیز را می‏توان در اولین اثر فروید راجع به خواب ملاحظه کرد. وی در یکی از نوشته‏های خود که در دومین قسمت زندگانیش انتشار یافت، ظهور آن را مربوط به پسیکانالیز دانست. این علم جدید هیچ دکترینی قابل توجه‏تر و اساسی‏تر  یا حتی قابل مقایسه با اصول خواب‌ها به وجود نیاورده است. این قطعه زمین ناشناسی است که از اعتقادات عمومی و تصوّف تولید  شده است.» ([125])

«رؤیا یک نوع اعتراف است منتهی اعترافی که با لحن مناسبی صورت گرفته است؛ بنابراین باید آن را تصحیح کرد. این اندیشه‏های پنهانی به محض کشف، شعاع خیره‏کننده‏ای بر تمام قطعات خواب می‏افکند و نواقصی را که بین آنها موجود است برطرف کرده و مجموعه غیر عادی آنها را قابل فهم می‏سازد. این روشی است که فروید برای تعبیر خواب به‌کار می‏برد.» ([126])

«اما عمده مطلب بر این است که چطور در این بحر ژرف و بی‏انتهاء بتوانیم لنگر اندازیم؟ چگونه یک چیزی را که هرگز به‌طور واضح دیده نمی‏شود بسط دهیم؟ چگونه نور ضعیف و لرزانی که در صفحه تاریک

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 207 *»

رؤیا چند لحظه نمایان می‏شود، می‏تواند حقیقت بسیار مرموز و پوشیده‏ای را برای ما روشن کند؟ کشف این مرموز و معرفت به این دقایق تاریک و مبهم حقیقتاً فراست و ذکاء یک نفر ساحر زبردست یا غیب‌گوی عدیم النظیری را لازم دارد؛ اما فروید بدون اینکه به سحر متشبّث شود یا بخواهد خود را غیب‌گو معرفی کند، رمزی در کارهایش هست که در مقابل هیچ رادع و مانعی عاجز نمی‏ماند. رموز موفقیت کار فروید این است که در حل بزرگ‌ترین معمّاها از ساده‏ترین مقدمات آغاز می‏کند.» ([127])

«فروید معتقد است کسانی‌که دارای فرهنگ واحدی هستند علائم و اشارات مشابهی را در تظاهرات وجدان باطن خود به‌کار می‏برند و باید این اشارات و رموز (سمبل) را از خلال رؤیاهای انسان کشف کرد.»([128])

«طرز مکالمه و لهجه این رابط دنیای غیر مستشعر لابد با لهجه دنیای ظاهری که ما با آن خو گرفته‏ایم تفاوت بَیّنی دارد. ما در بادی امر از درک منظور و پیام این رابطه قاصریم، باید اول وهله سعی کنیم تظاهراتش را با الفبای مصطلح خویش توجیه و تفسیر کنیم؛ زیرا زبان خواب هم مانند زبان‌های اولیه بشر مثل زبان‌های مصری‌ها، کلدانی‌ها، مکزیکی‌ها عبارت از رموز و علائمی است و باید هر بار این علائم و رموز را به اصطلاح جاری و معمول خودمان تعبیر نماییم.» ([129])

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 208 *»

«تبدیل صورت باطن به صورت ظاهر را عمل خواب می‏گوییم و عمل معکوس آن یعنی تبدیل صورت ظاهر را به باطن عمل تحلیل می‏خوانیم.» ([130])

منظور اصلی از نقل این مطالب در این ضمیمه این بود که توجه خوانندگان عزیز را نسبت به مطلب متن جلب کرده و نشان دهیم که قدرت فکری و توانایی طرز تفکر انسان تا چه درجه دارای اهمیت است. تغییر رنگ چهره، انجام حرکات غیر عادی و اعمال بدون اراده، خواب‌های گوناگون، همه از یک منشأ طبیعی سرچشمه گرفته که همان طرز تفکر یا ضمیر درونی و یا از پنهانی ـــ  هرچه می‏خواهید بنامید ــ می‏باشد. مخصوصاً تصریح کردند که اعمال بیهوده و غیر عادی ناشی از گیجی نبوده، بلکه یکی از آن مواردی است که فکر خودداری شده به‌طور ناگهانی ظاهر می‏شود. اگر در این‏باره تردیدی دارید دوباره مطالب گذشته را مطالعه فرمایید.

مطلب دیگری را که نباید از آن بگذریم این است که غربی‌هایی که کمتر مطالعه کرده‏اند و غرب‏زده‏های خودمان گمان نموده‏اند فروید اول کسی است که به این نکته توجه نموده است و کلمات بیخودی را کلید راه‌یافتن به رازهای درونی تشخیص داده است، در صورتی که حضرت امیرالمؤمنین علی؟ع؟ در چهارده قرن پیش، در آن عصر تیره و سیاه بی‏علمی به این حقیقت صددرصد علمی با یک بیان صریح و روشن و عبارتی کوتاه و پرمغز تصریح فرموده و می‏فرماید: مااضمر احد

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 209 *»

شیئاً الا ظهر فی فَلَتات لسانه و صَفَحات وجهه([131]) (هیچ‏کس در باطن خود رازی را پنهان نمی‏کند مگر آنکه از حرف‌های بیخودی او و رنگ چهره‏اش آشکار می‏شود).

و اما داستان رؤیا هم از ابتکارات فروید نبوده؛ از دیر زمانی است که در جامعه اسلامی به این حقیقت توجه شده است و مخصوصاً اولیاء اسلام آن‌طور با تعبیرهایی که از خواب‌ها نموده‏اند نشان داده‏اند که رؤیا کلید صندوقچه اسرار بوده و می‏توان به‌وسیله آن به ضمیر باطن انسان پی برد. حضرت رسول اکرم؟ص؟ فرمود: الرؤیا ثلثة بشری من الله و تحزین من الشیطان و الذی یحدّث به الانسان نفسه فیراه فی منامه(2) (یعنی خواب سه قسم است؛ یک قسم مژده است از طرف خدا و یک قسم غمگین‏کننده است از طرف شیطان و یک قسم افکاری است که انسان گرفتار آنها است و با خود درباره آنها گفتگو می‏کند و در خواب آنها را می‏بیند).

و در حدیث است: للرؤیا کنی و اسماء فکنوها بکناها و اعتبروها باسمائها(3) (خواب‌ها کنیه‏ها و اسم‌هایی دارند، برای تفسیر رؤیا باید از آنها به‌طور صحیح استفاده کرد). برای اینکه خواننده عزیز متوجه باشد که این مطلب در اسلام سوابق مفصلی دارد به چند حدیث اشاره می‏کنیم:

1) قال رجل لعلی بن الحسین؟ع؟: رأیت کأنّی ابول فی یدی قال تحتک محرم فنظروا فاذا بینه و بین امرأته رضاع(4) (مردی به حضرت

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 210 *»

سجاد؟ع؟ عرض کرد: خواب دیدم مثل اینکه در دست خود ادرار می‏کنم. حضرت فرمود: زنی که در خانه داری و با او هم‏بستر می‏شوی با تو محرم است. تحقیق کردند معلوم شد زن خواهر رضاعی شوهر است.)

2)‌ اتی الی ابی‌عبدالله؟ع؟ رجل فقال: یابن رسول الله رأیت فی منامی کأنی خارج من مدینة الکوفة فی موضع أعرفه و کأنّ شیخاً من خشب او رجلاً منحوتاً من خشب علی فرس من خشب یلوّح بسیفه و انا اشاهده فزعاً مرعوباً. فقال له؟ع؟: انت رجل ترید اغتیال رجل فی معیشته فاتق الله الذی خلقک ثم یمیتک. فقال الرجل اشهد انک قد اوتیت علماً و استنبطته من معدنه اخبرک یا ابن رسول‌الله عما قد فسّرتَ لی ان رجلاً من جیرانی جاءنی و عرض علیّ ضیعته فهممت ان‌املکها بوکس کثیر لما عرفتُ انه لیس لها طالب غیری([132]) (مردی حضور حضرت صادق؟ع؟ شرفیاب شد. عرض کرد: یا ابن رسول‌الله در خواب دیدم مثل اینکه در خارج شهر کوفه هستم در نقطه‏ای که می‏دانم کجا است. مردی را دیدم که از چوب تراشیده شده و بر اسب چوبی سوار است و شمشیر براق خود را جولان می‏دهد و من در شدّت وحشت و ترس او را تماشا می‏کنم. حضرت فرمود: تو قصد داری مردی را در امر زندگیش گول بزنی، از خدایی که تو را آفریده و سپس می‏میراند بترس. مرد به حضرت عرض کرد: شهادت می‏دهم که دانش را از معدن آن فرا گرفته‏ای، اینک شما را از تفسیری که برای رؤیای من نمودی آگاه می‏کنم. یکی از همسایگان من ملک خود را بر

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 211 *»

من برای فروش عرضه کرده بود و چون غیر از من کسی طالب آن نیست تصمیم داشتم به قیمت خیلی نازلی از او خریداری کنم.)

این قسم رؤیا و خواب‌ها است که به منزله پل بوده که وادی پنهان طرز تفکر و نفس انسانی را به وادی آشکار آن مرتبط می‏سازد و در حدیث پیغمبر؟ص؟ به جمله و الذی یحدّث به الانسان نفسه فیراه فی منامه، تعبیر شده است. از این جهت پیغمبر اکرم؟ص؟ فرموده است: لاتقصّها الّا علی وادّ او ذی ‏رأی. الوادّ لایحب ان‏یستقبلک فی تفسیرها الّا بما تحب و ان لم‏یکن عالماً بالعبارة لم‏یعجل لک بما یغمّک. و اما ذو الرأی فمعناه ذو العلم بعبارتها فهو یخبرک بحقیقة تفسیرها او باقرب مما تعلم منها و لعلّه ان‏یکون فی تفسیرها موعظة یردعک عن قبیح ما انت علیه([133]) (خواب خود را یا برای دوست صمیمی خود نقل کن و یا برای کسی که علم تعبیر می‏داند. اما دوستت اگر زبان خواب را نفهمید در تفسیر خوابت خاطره بدی در تو ایجاد نمی‏کند و باعث تیرگی روانت نمی‏گردد. اما کسی که علم تعبیر می‏داند از خواب تو به ضمیر باطنت پی می‏برد و افکار درونیت را می‏فهمد، شاید از این راه به تو نصیحت و اندرزی گوید و از گناهی که محرمانه به آن آلوده هستی برکنارت نماید.)

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 212 *»

 (5) قانون وراثت:

بشر از دیرزمانی است که به این نکته متوجه شده است که هر نسلی از نسل پیش، چه در عالم گیاه و چه در عالم حیوانات بسیاری از صفات و خصایص نوعی خود را به ارث می‏برد. و تقریباً برایش مسلّم گردید که یکی از قوانین مهم در جهان موجودات زنده قانون وراثت است. این قانون حافظ صورت نوعیه نبات و حیوان و انسان می‏باشد. به موجب همین قانون مقداری از صفات و خصایص انسانی که در تشکیل شخصیت او مؤثرند بدون کوچک‌ترین فعالیت اختیاری به همراه خود آورده و با همان ممیّزات به وجود می‏آید.

علوم تجربی و حسّی در همه مراحل طبیعت و مظاهر آفرینش پیشروی کرده و حقایق بسیاری را برای دانشمندان روشن ساخته است. جنین‏شناسی و سلّول‏شناسی هم دوش‌به‌دوش این علوم پیشرفت نموده دانشمندان به‌وسیله ذره‏بین‌های نیرومند مشغول تحقیق شده و متوجه شدند که منشأ پیدایش موجود زنده، واحد بسیار کوچکی است به نام سلّول که در شرایط مخصوصی تکامل می‏یابد و به صورت یک موجود زنده درمی‏آید. این ذرّه است؟ «حیات‏شناسان به امید کشف این معما وقت خود را به سلّول‏شناسی گذراندند و در پشت میکروسکوپ‌ها صرف وقت کردند. مسأله پر از مشکلات فراوان بود؛ از یک طرف با سلّول سر و کار داشتند که عضو مادی و واجد خواصّ فیزیکی و شیمایی بود و از طرف دیگر با موضوع وراثت مواجه بودند که طبق قوانین مستدل کاملاً با

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 213 *»

روش ریاضی مشخص می‏گردید و نتیجه مزبور به هیچ‌وجه از جنبه اسرارآمیز آن نکاسته بود. عامل وراثت در کجا مقام دارد؟ در کدام قسمت از سلّول؟ مسئولیت آن را به کدام یک از اعضاء نسبت دهیم؟ چه قسمتی از پروتوپلاسم و کدام‌یک از قطعات هسته موجب می‏گردد که مثلاً پسری، بینی مادر و چشمان پدر را به ارث برده و فلان کیفیت را از اجداد خویش اخذ کند؟».([134])

پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که در سلّول هسته‏ای بیضی‏شکل با جدار قابل ارتجاعی وجود دارد و در آن هسته قطعات کوچکی را یافتند که در موقع تقسیم سلّول در هسته پدیدار می‏شوند و آنها را کروموزوم نامیدند. «بسیاری از دانشمندان حیات‏شناسی موفق به شمارش اینها شدند و ثابت کردند که هسته هر یک از سلّول‌های بدن دارای چهل و شش کروموزوم است. سلّول موش چهل و سلّول مگس دوازده و نخود چهارده و گوجه‏فرنگی بیست و چهار و زنبور عسل سی و دو و … کروموزوم دارد».([135])

در اثر تحقیقات بیشتری دانشمندان متوجه شدند که در کروموزوم‏ها ذرّات بسیار کوچکی است که آنها را ژن نامیده‏اند، و به‌دست آوردند که عامل وراثت همین ذرات هستند؛ همین ژن‌ها صفات چشم، بینی، پوست، مو و سایر صفات قابل وراثت را از پدران و مادران به فرزندان

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 214 *»

منتقل می‏کنند. «علم جدید وراثت ثابت کرده است که خواصّ موروثی از پدر و مادر به اخلاف به‌وسیله توزیع کروموزوم‏هایی که در هسته یاخته‏ها هستند منتقل می‏شود. از این‌رو کروموزوم‏ها بر حسب ابعاد خود ده‌ها یا صدها جزء دارند که همان ژن‌ها یا واحدهای موروثی می‏باشند. در مگس با دقت تعیین کرده‏اند که در کروموزوم‏ها چه ژن‌هایی یافته می‏شود و این ژن‌ها در چه نقطه از کروموزوم‏ها جا گرفته‏اند و فاصله آنها نسبت به یکدیگر چه اندازه است».([136])

«خواصّ ارثی مربوط به عواملی هستند که به نام ژن موسوم و تعدادشان خیلی زیاد و مانند دانه‏های تسبیحی در کروموزوم‏های هسته جای گرفته‏اند. ژن‌ها در روی یکدیگر بی‏تأثیر نمی‏باشند و ممکن است یک خاصیّت به چندین ژن بستگی داشته باشد، بدین معنی که هریک از آنها یک قسمت معیّنی از خواص و صفات مشخص را تولید کنند.»(2)

در روایات اسلامی هم به این حقیقت اشاره شده است و همان‏طوری که امروز معنی وراثت و عامل آن را از کلمه ژن استفاده می‏کنند، اولیاء اسلام همین معنی را از کلمه عِرْق استفاده نموده‏اند. پیامبر اسلام فرموده است: انظر فی ایّ شی‏ء تضع ولدک فان العِرْق دَسّاس.(3) در لغت می‏گویند: «العِرْقُ دَسّاس ای ان اخلاق الآباء تتّصل الی الابناء».(4)

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 215 *»

و معلوم شده است که هر انسانی از 46 کروموزوم به‌دست آمده که 23 آنها از طرف پدر و 23 دیگر از طرف مادر بوده است، و هرکس هرچه هست محصول تشکیل این 46 کروموزوم می‏باشد. آمران شنیفلد نویسنده کتاب «شما و وراثت» می‏گوید: «هر کروموزوم محتوی صدها ژن است که در پاره‏ای موارد یک ژن به تنهایی می‏تواند سراسر زندگی ما را دگرگون سازد؛ حتی پس از تماس پدر و مادر شما که می‏شود از آنها مثلاً 300هزار بیلیون برادر و خواهر داشته باشید تمام آنها با شما به‌طور کلی اختلاف دارند».

پس هر انسانی دارای استعدادهای ذاتی بوده که مثل و مانند ندارد. اگر غفلت و روپوش روحیّات نباشد و انسان استعدادهای نهفته خود را به مرحله فعلیت برساند، خصائل ذاتی و نیروهای درونی خود را به معرض دید اجتماع درآورد، قهراً از نتایج نیک آن بهره خواهد برد؛ یعنی اجتماع و خودش توانسته‏اند به یک شخصیت واقعی پی برند و یک انسان حقیقی را بشناسند. باز هم از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی؟ع؟ استفاده می‏کنم: العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً ان لایعرف قدره.([137])

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 216 *»

 (6) بالاترین مرتبه کمال اخلاقی:

یکی از دستوراتی که اولیاء دین به ما داده‏اند این است: تخلّقوا باخلاق الله([138]) (خود را به صفات خدا بیارایید). این دستور را اگر ما عملی کنیم قطعاً روحیّات و خصائل پسندیده ما به بالاترین مراحل تکامل خواهد رسید و کوچک‌ترین نقصی در صفات ما یافت نخواهد شد؛ زیرا ما معتقدیم خداوند متعال از جمیع جهات کامل بوده و هیچ نقصی و کمبودی در ذاتش راه ندارد، صفات خدایی هم به همین میزان کمال محض می‏باشند. بشری که بتواند خود را به یک‌چنین صفات عالی و کامل بیاراید، بدون تردید آن کمالی را که برای بشر می‏توان تصوّر کرد به‌دست خواهد آورد. به‌دست آمدن این مقام و رسیدن به چنین درجه معنوی جز در سایه نیایش امکان‏پذیر نیست؛ زیرا نیایش انسان را با یک عالمی لایتناهی از کمال (عالم اسماء حسنای الهی) آشنا می‏سازد و در همین هنگام است که انسان می‏تواند از صفات کامل حقّ متعال نقشه‏برداری کند و روح جذّاب انسانی از آن منبع کمال عکس‏برداری کرده و خلاصه متّصف به صفات خدایی و متخلّق به اخلاق الهی گردد. و جالب اینکه درروایات اسلامی هم این‏طور دستور داده‏اند که هنگام نیایش اوصاف خدا را یاد کنید و اخلاق‌های پروردگار را بازگو نمایید. کلینی در اصول کافی در قسمت دعاء نقل می‏کند که در همه آنها با عبارات گوناگون‏دستور داده‏اند که قبل از دعاء ثناء و مدح کنید خدا را و تمجید نمایید او را. به عنوان

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 217 *»

نمونه به یکی از آنها اشاره می‏کنم. قال ابوعبدالله؟ع؟: اذا اردت ان‏تدعو فمجّد الله عزوجل و احمده و سبّحه و هلّله و اَثْنِ علیه و صلّ علی محمّد النّبی و آله ثم سل تُعْطَ([139]) (امام صادق؟ع؟ می‏فرماید: هرگاه خواستی نیایش کنی، خدا را به بزرگواری یاد کن، ثناء او را بگو، از نقایص او را پاک گردان، او را به یگانگی بخوان و بر پیامبر او محمّد؟ص؟ و خاندانش درود بفرست؛ آنگاه حاجت‌های خود را بخواه تا برآورده گردد). و باید دانست که تمجید خدا و مدح و ثناخوانی او جز به ذکر اوصاف او امکان‏پذیر نیست و ذکر همین اوصاف است که اثر عمیقی در روح جذّاب انسان می‏گذارد. و شاید عمده مطلب در این دستور همین عکس‏برداری روح باشد از آن صفات، پس بالاترین مراحل کمال اخلاقی هم‏خُلقی با خدا و هماهنگی با اوصاف او است. آلکسیس کارل می‏گوید: «روی‌هم‏رفته احساس عرفانی نسبت به دیگر فعالیت‌های روحی یک اهمیت فوق‌العاده‏ای را دارا است؛ زیرا این احساس ما را با عظمت اسرار عالم معنی آشنا می‏سازد. به وسیله نیایش است که انسان به خدا می‏رود و خدا در انسان حلول می‏کند».

آلکسیس کارل حقایقی را در کتاب نیایش خود بیان می‏کند که قطعاً در دین او نبوده و باید از جای دیگر گرفته باشد، و اگر دریافت‌های شخصی خودش باشد واقعاً اعجاب‏انگیز است؛ زیرا نوع این حقایق در نیایش‏های اسلام‌ـــ‌ تشیع موجود است. ولی این جمله اخیری که از او در متن نقل کردیم، «به‌وسیله نیایش است که انسان به خدا می‏رود و خدا در

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 218 *»

انسان حلول می‏کند»، با همین ظاهرش مخالف عقل و منطق ادیان آسمانی است. این عقیده خرافی از افکار انحرافی دیگران در بین مردم دیندار رسوخ کرده و مخصوصاً قرآن شدیداً با این‏گونه خرافات مبارزه کرده و با دلائل محکم ضربه‏های فراوانی بر آنها وارد ساخته است.

باید دانست که ما تا جایی نسبت به افکار آلکسیس کارل و اصولاً هر دانشمندی احترام می‏گذاریم که سخنی برخلاف منطق عقل نگویند. ما هر سخنی را که دین و عقل نپذیرد آن را مردود می‏شناسیم.

و من نمی‏دانم خود کارل با آن روشن‏فکری چطور این مطلب را پذیرفته است! یکی از مطالب اسف‏انگیز این است که هنوز شیعه نتوانسته است معارف عالیه اسلام را آن‏طوری که از طریق اهل‌بیت پیامبر؟عهم؟ رسیده است به جهان عرضه بدارد، و تاکنون اسلام‏شناسی فقط از مدارک اهل تسنّن و یا تصوّف انجام گرفته و کاملاً موجب تأسّف است. در یکی از مقالات دانشگاهی در بررسی اسلام، اسلام را دو دسته دانسته؛ یکی سنی و دیگری صوفی. خلاصه عبارت نامبرده کاملاً برخلاف منطق دین و عقل است و در ردّ این عقیده خرافی برهان‌های فراوانی ذکر شده است که ما به یکی از آن براهین که به شکل شعر است اشاره کرده و می‏گذریم.

عاشق به مکان در طلب جانان است

معشوق برون ز حیّز امکان است

ناید به مکان آن، نرود این ز مکان

این است که درد عشق بی‏درمان است

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 219 *»

و البته این درد به تدبیر حقّ متعال درمان گردیده است و آن عبارت است از قراردادن آیات تعریف و تعرّف حقّ متعال که حجّت‌های الهی می‏باشند؛ آن کسانی‌که در وصف آنها گفته‏اند: السلام علی الذین من عرفهم فقد عرف الله([140]) (سلام بر کسانی‌که هرکه ایشان را شناخت خدا را شناخته است). و با توجه به این مطلب در جواب رباعی بالا گفته‏ام:

دردی که نصیب عاشق جانان است

هرگز نتوان گفت که بی‏درمان است

در بین بشر جلوه حق حجّت اوست

درمان بنگر چه بر خدا آسان است

برای آشنایی بیشتر با این مطلب به کتب اعتقادی مکتب استبصار رجوع کنید.

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 220 *»

 (7) نیایش از نظر شخصیت‌های نامی:

نیایش خدا را عوض نمی‏کند، بلکه نیایش‏کننده را عوض می‏کند.

سورن کایر کگارت

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش سرگرمی یک پیرزن از کار افتاده نیست، بلکه نیایش اگر درست فهمیده شود و به‌کار گرفته شود، قوی‌ترین ابزار برای عمل است.

مهاتما گاندی

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش، به نظر من یکی از احتیاجات اولیه انسان است، مانند آفتاب، غذا و آب و حتی به نیایش محتاج‏تر است. منظور من از نیایش کوشش انسان برای متّصل‌شدن به بی‏نهایت است. ما می‏دانیم که نیایش‌های ما ناقص است. قطعاً همین‏طور است؛ چون ما انسان‌های ناقصیم. هزاران تجربه مرا به این یقین رسانده که نیایش قدرت شخص را چندین برابر می‏کند و او را بر انجام هر کار ممکنی قادر می‏سازد.

دوایت آیزنهاور

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش نه به معنی حالتی است که انسان به خدا نزدیک است؛ زیرا آن همیشه است، بلکه وقتی است که انسان بخصوص حضور خدا را پاسخ می‏گوید.

رابرت کِکْ

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 221 *»

نیایش در ساده‏ترین تعریفش، آرزویی است که به سوی خدا جهت گرفته باشد.

فیلیپس بروکس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

در زندگی انسان لحظاتی هست که در آنها رفتار بدن هر طور که باشد، روح به زانو درآمده و مشغول نیایش است.

ویکتور هوگو

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش نه جادوی سیاه است و نه نوعی از تقاضانامه، نیایش یک رابطه است. عمل نیایش را باید تشبیه کرد به برداشتن موانعی که راه یک نوع بینش را سدّ می‏کند، نه به گدایی‌کردن در کنار خیابان. نیایش طورهای مختلف دارد ولی هدف در همه آنها یکی است. ما دعاء نمی‏کنیم که چیزی به‌دست آوریم بلکه دعاء می‏کنیم که بتوانیم یک جاده دوطرفه بین خدا و خودمان ایجاد کنیم و به این واسطه برای خود شخصیّتی تحصیل کنیم.

جان هیوس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نعمت دعاءکردن به نظر من یکی از باارزش‌ترین دارایی‏ها است؛ زیرا ایمان و تجربه توأماً مرا بر این باور داشته که خدا می‏بیند و پاسخ می‏گوید و من هرگز به پاسخ‌های خدا اعتراضی ندارم. وظیفه من فقط این است که

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 222 *»

سؤال کنم، اگر غیر از این بود من هیچ‌گاه جرأت نمی‏کردم که دعاء کنم.

ویلفرد گرنفل

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

آن‌قدر نیایش کن که خواسته خود را فراموش کنی و آن را رها کنی، یا آن را در خواسته خدا مضمحل کنی.

فردریک رابرتسون

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

ارزش نیایش مداوم در این نیست که خدا بالأخره صدای ما را می‏شنود، بلکه در این است که ما نهایتاً صدای خدا را می‏شنویم.

ویلیام  مک‏گیل

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

خداوند دعاهایی را که از دل‌های خالص امّا در الفاظ ناموزون و ناپسند اداء می‏شود بر دعاهای زیبا و موزونِ اشخاص ناخالص ترجیح می‏دهد …

ولتر

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

هربار که دعاء می‏کنی اگر خالصانه باشد، احساسی جدید و معنایی جدید در وجود تو پیدا می‏شود که در تو امید تازه‏ای ایجاد می‏کند و از این جهت درک می‏کنی که نیایش خود یک آموزش است.

تئودور داستایوفسکی

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 223 *»

هیچ امیدی نیست مگر در نیایش.

اندرو بونار

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

هیچ دعائی باارزش‌تر و پسندیده‏تر از دعائی نیست که در آن چیزی از خدا خواسته نشود.

اُ. ج. سیمون

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش تنها عمل و فعلیت حقیقی است ــ  به معنای واقعی عمل، ــ  زیرا نیایش تنها چیزی است که شخصیت را عوض می‏کند و عوض‌شدن شخصیت یا روح یک تغییر حقیقی است و از همین جهت این تغییر که رخ داد، چگونگی عمل شما بعد از دعاء با چگونگی عمل شما قبل از دعاء فرق می‏کند. به عبارت دیگر شما شخص دیگری می‏شوید. البته مقدار این تغییر ممکن است برای هربار دعاءکردن ناچیز و نامحسوس باشد، اما وجود دارد و اصلاً شما نمی‏توانید دعاء بکنید، مگر اینکه این تغییر در شما حاصل شود اگرچه جزئی باشد.

امت فاکس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش یعنی قوی‌شدن دل به‌طوری که ترس و اضطراب در آن
نفوذ نکند.

ماتیو فاکس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 224 *»

من در خود انگیزه‏ای نمی‏یابم که در کتاب‌های دعاء به دنبال دعاهای زیبا بگردم و قادر هم نیستم که از روی کتاب همه آنها را بخوانم یا از بین آن‌همه یکی را انتخاب کنم و آن را بخوانم؛ بلکه مانند کودکی که خواندن بلد نیست عمل می‏کنم؛ هرچه را بخواهم به خدا بگویم خیلی ساده می‏گویم و هیچ‌گاه نشده که او مرا درنیابد.

سنت تریس لیسیوکس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش خواسته خالصانه روح است، چه به زبان بیاید و چه نیاید، حرکت آتشی است پنهانی که در سینه شعله می‏کشد. نیایش سنگینی نَفَس است، فروچکیدن اشکی، نگاهی به بالا، وقتی‌که هیچ‌کس جز خدا نزدیک نیست.

جیمز مونتگومری

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

گاهی من خدا را شکر می‏کنم به خاطر دعاهایی که مستجاب نشده. وقتی شما با کسی صحبت می‏کنید که بالاتر قرار گرفته، پاسخ‌ندادن او دلیل این نیست که او به شما توجه ندارد. بعضی از بزرگ‌ترین موهبت‌های الهی دعاهای مستجاب‏نشده است.

گارت بروکس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

درماندگی و گرفتاری مرا به سوی نیایش می‏کشاند در حالی که

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 225 *»

نیایش مرا از درماندگی و گرفتاری بیرون می‏کشاند.

فیلیپ ملانشتون

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش به خاطر متاع‌های دنیوی بدتر است از بی‏ثمری. اما نیایش به خاطر قوی‌شدن روح، برانگیختگی روح است که به نتیجه دلخواه می‏رسد.

جورج مریدیت

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

من هیچ‌گاه برای بار سبک‌تر دعاء نمی‏کنم، بلکه برای پشت قوی‌تر دعاء می‏کنم.

فیلیپ بروکس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

نیایش مسلّط‌شدن و غلبه‌کردن بر ناخواسته‏های خدا نیست، بلکه جلب‌کردن خواسته‏های خدا است.

فیلیپ بروکس

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

هرگز یک نیایش خالصانه گم نشده و بی‏ثمر نمانده است. بعضی دعاها مسیر طولانی‏تری را طی می‏کنند تا به ثمر برسند، اما خیلی پربارتر هستند. از این جهت روح نیایشگر در صبرکردن برای گرفتن پاسخ خود ضرر نمی‏کند.

ویلیام گورنال

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 226 *»

نیایش سراسر زندگی ما را فرا گرفته. هیچ فکری، احساسی یا خواسته‏ای که به گونه‏ای در منافع و خوشبختی ما تأثیر بگذارد ــ  اگرچه خیلی ناچیز و بی‏ارزش باشد ــ  یافت نمی‏شود که نتوان در پیشگاه خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که با مرحمت پاسخگویی می‏شود. عرض حاجات و خواسته‏های پی‌درپی خدا را خسته نمی‏کند. تمام بار گران زندگی همه انسان‌ها اگر در پیشگاه خدا عرضه شود ناچیز است، اگرچه ذرّه‏ای از آن ما را از پا درمی‏آورد.

هنری وارد بیچر

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

هر روز به مقدار کمی دعاء کن مانند یک کودک، برای روح نیایش. اگر احساس می‏کنی آنچه که از عمق و حقیقت نیایش می‏دانی خیلی کم است، پس برای روح نیایش دعاء کن. آن‏وقت خدا بر تو زیبایی نیایش را منکشف می‏سازد.

هالسبی

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

هرگاه دعاء می‏کنیم باید خدا را شکر کنیم که روح خود را در ما قرار داده و راه دعاءکردن را به ما تعلیم کرده است. شکرگزاری دل‌های ما را به سوی خدا می‏کشد و ما را به خدا مشغول می‏کند، توجه‌کردن به خودمان را از دل‌های ما می‏برد و از این جهت روح می‏تواند در دل‌های ما ساکن شود.

اندرو موری

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

 

«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 227 *»

هنگام نیایش سزاوار است که شکر نعمت‌های خدا بر عرضه خواسته‏ها مقدم شود.

آنون

٭    ٭    ٭    ٭    ٭

 

ارزش این تعابیر از آن جهت است که نوع این‏گونه حقایق و مضامین را می‏توان در متون دینی مشاهده کرد و از نظر دین نوعاً  آنها تأیید می‏شود. حال ممکن است که صاحبان این تعابیر هم بالأخره به‌طوری از متون دینی استفاده کرده و یا خود به‌حسب فطرت و یا تجربه به این حقایق رسیــده باشنــد.

 

 

([1]) غافر: 60

([2]) ابراهيم: 39

([3]) همان: 40

([4]) بحارالانوار ج90 ص342

([5]) تاریخ مختصری از او را در بخش ضمیمه‏ها مطالعه کنید؛  «آلکسیس کارل»

([6]) بحارالانوار  ج6 ص21

([7]) همان  ج90 ص305

([8])Lourdes  محلی است که زوّار مسیحی برای توسّل و زیارت به آنجا می‏روند و از حضرت مریم حاجات خود را می‏خواهند.

([9]) بحارالانوار ج90 ص300

([10]) المؤمنون: 14

([11]) الروم: 30

([12]) همان

([13]) بحارالانوار  ج58 ص23

([14]) بحارالانوار ج88 ص83

([15]) همان  ج67 ص253 ـــ  الکافى ج2 ص83

([16]) این تعبیرات کارل نشان اطلاعات او است از فلسفه‏های گوناگون شرقی و غربی و حتی مذاهب و ادیان مختلف و چنین کسی در نزد خداوند متعال معذور نخواهد بود از نپذیرفتن اسلام و ایمان‌نیاوردن به دین رسول‌الله؟ص؟.

([17]) مثنوى مولوى، دفتر دوم، بخش 35 (انکار کردن موسى؟ع؟ بر مناجات شبان)

([18]) الفاطر: 15

([19]) الکافى ج2 ص467

([20]) بحارالانوار ج90 ص295

([21]) Ralph Waldo Emerson

([22]) بحارالانوار ج95 ص226

([23]) الذاريات: 22

([24]) مفتاح السعادة فى شرح نهج‌البلاغة ج5 ص57

([25]) بحارالانوار ج93 ص324

([26]) بحارالانوار ج3 ص279

([27]) Adler

([28]) Yung

([29]) بحارالانوار ج4 ص284

([30]) بحارالانوار ج90 ص300

([31]) نوع تعبیراتی که آلکسیس کارل درباره خدای متعال دارد برگرفته از فلسفه‏های گوناگون اروپایی و یا از عقیده منحرف مسیحیت درباره خدا است و از نظر اسلام و عرفان قرآنی شایسته حقّ متعال نیست.

([32]) این تعبیرات هم بستگی دارد به طرز تفکر فلسفی و مذهبی او، و شایسته حقّ متعال نیست.

([33]) المرء عدو ما جهل. (غررالحکم و دررالکلم ص33)

([34]) البقرة: 87                                                                  (2) نهج‌البلاغة ص294

([35]) سير حکمت در اروپا  ج3 ص178

([36]) بحارالانوار ج2 ص90

([37]) الفتح: 23                                                        (2) الروم: 30

([38]) تاج‌العروس ج11 ص359 ـــ  مضمون حديث غررالحکم و دررالکلم ص665

([39]) الاسراء: 11                     (2) بحارالانوار ج90 ص322 ـــ  تفسير الصافى ج3 ص181

([40]) شاید می‏خواهد بگوید نشانه استجابت دیده نمی‏شود.

([41]) غافر: 60                                          (2) البقرة: 186                                    (3) المائدة: 64

([42]) بحارالانوار ج90 ص305                                        (2) همان ج95 ص83

([43]) تعبیر «ای پدر ما…» از نوع تعبیراتی است که در مسیحیت انحرافی درباره خدای متعال به‌کار می رود و مضمون عبارت به دوره ظهور امام عصر؟عج؟ اشاره دارد.

([44]) بحارالانوار  ج90 ص321

([45]) بحارالانوار  ج90 ص356

([46]) ای کسی که پافشاری و سماجت دعاکنندگان او را به تنگ نمی‏آورد. (بحارالانوار ج83 ص90)

([47]) Chapel  محراب، کلیسای کوچک

([48])othique    یک نوع استیل است که در قرون وسطی برای روپوش ساختمان به‌کار می‏رفته و به قبیله «گت» نسبت دارد.

([49]) غافر: 44

([50]) بحارالانوار  ج68 ص156 ـــ  زادالمعاد ص163

([51]) الفرقان: 77

([52]) الاسراء: 110

([53]) الکلمات المکنونة ص60                                                                       (2) مؤسس فلسفه تحققی

([54]) بحارالانوار  ج90 ص303

([55]) بحارالانوار  ج90 ص294                                                  (2) همان ج90 ص303

([56]) بحارالانوار ج94 ص337

([57]) St. paul        (2) St. benoit         (3) Epictetus فیلسوف رواقی قرن اول میلادی در رم

(4) الانعام: 91                           (5) آل‌عمران: 28                                  (6) الوافى ج1 ص408

([58]) دکتر ایرج دهقان

([59]) بحارالانوار  ج67 ص186                                                                    (2) همان  ج68 ص306

([60]) بحارالانوار ج84 ص187

([61])Le calvaire   تپه کوچکی که محل نصب صلیب است.

([62]) Gregorien سرود مذهبی که به‌وسیله سن گرگوار اول تنظیم شده است.

([63]) St Jean de la croix (1591-1542) نویسنده آثاری در تصوف و زهد و بانی یکی از مراسم معمول مذهبی.

([64]) St. Bernard de Clairvaue (1153-1091)  از بزرگ‌ترین شخصیت‌های دین مسیح که بانی دیرها و نویسنده آثار مشهوری است. او در مسیحیت مانند غزالی در مسلمین علیه عقلیّون به مجادله پرداخته است.

([65])  La salle (Jean Baptise)  مبشّر مذهب مسیح و کسی‌که عیسی را غسل تعمید داده است. در حدود سال 31 به خواهش یک شاه‌دخت یهودی سرش  را بریدند.

([66]) بحارالانوار ج43 ص82                                                  (2) همان  ج90 ص342

([67]) رجوع شود به بخش ضمیمه‏ها؛ «مسأله تکامل»

([68]) بحارالانوار  ج1 ص159                (2) رجوع شود به بخش ضمیمه‏ها؛ «طرز تفکر»

([69]) الوافى ج2 ص319

([70]) نویسنده سیزده کتاب و هزاران مقاله درباره تربیت کودکان

([71]) بحارالانوار   ج2 ص100               (2) رجوع شود به بخش ضمیمه‏ها؛ «قانون وراثت»

([72]) بحارالانوار  ج95 ص389

([73]) رجوع شود به بخش ضمیمه‏ها؛ «بالاترین مرتبه کمال اخلاقی»

([74]) بحارالانوار  ج90 ص303                                                                 (2) همان ج90 ص299

([75]) بحارالانوار  ج19 ص182                                                 (2) الشمس: 9

(3) کتاب «امیدهای نو»، ترجمه دکتر سیدعلی شایگان               (4) الکافى ج2 ص496

(5) همان                                                                                                 (6) بحارالانوار  ج90 ص288

([76]) بحارالانوار  ج90 ص372

([77]) الاسراء: 44                                                      (2) النور: 41

([78]) بحارالانوار  ج97 ص264و 265

([79]) «اِخبات» همان تسلیم‌بودن است به اضافه اطمینان‌داشتن و خاشع و منکسر بودن.

([80]) بحارالانوار  ج2 ص203

([81]) وسائل‌الشيعة ج7 ص102                                                            (2) مستدرک‌الوسائل ج5 ص226

(3) وسائل‌الشيعة ج7 ص114                                                              (4) بحارالانوار  ج90 ص317

([82]) بحارالانوار  ج90 ص334

([83]) بحارالانوار ج95 ص390        (2) وسائل‌الشيعة ج7 ص48      (3) بحارالانوار ج90 ص321

([84]) بحارالانوار  ج90 ص318                                  (2) القمر: 34                  (3) بحارالانوار ج99 ص172

([85]) وسائل‌الشيعة ج14 ص537

([86]) همان

([87]) جوامع‌الکلم ج8 (الرسالة القطيفية) ص649

([88]) بحارالانوار ج90 ص386

([89]) الانفال: 24

([90]) الرعد: 28

([91]) آلکسیس کارل می‏گوید: «یافتن آرامش بدن و روح در میان ازدحام و همهمه و شلوغی جامعه امروز کار دشواری است. امروز به جایگاه‌های خاصی برای نیایش نیازمندیم. کلیساها بهترین جایی است که سکنه شهرها می‏توانند پیدا کنند. تأسیس چنین پناهگاه‌های خیر و صلح در میان هیاهوی شهر نه گران خواهد بود و نه دشوار. در سکوت این پناهگاه‌ها انسان می‏تواند در حالی‌که اندیشه‏اش به سوی خدا در پرواز است عضلات و اعضائش را آرامش بخشد، روحش را سبکبار کند و نیروی سنجش و تشخیصش را خلوص و جلاء دهد و قدرت تحمّل زندگی دشواری که تمدّن جدید بر دوش او بار کرده و به زانویش درآورده است به‌دست آورد».

و اگر آلکسیس کارل با مساجد و اماکن مقدّسه و مشاهد مشرّفه اسلام‌ـــ‌ تشیع آشنا بود و از ضلالت‌های مسیحیت انحرافی نجات یافته بود، تا چه اندازه شیفته نیایش در آنها بود، خدا می‏داند!

([92])  Pritoneal  سل پرده صفاق

([93]) در مشاهد مشرفّه امامان بزرگوار شیعیان: و حتی حرم‌های امامزادگان از این‏گونه کرامات در ‌همه زمان‌ها بوده و هست و در دفاتر آنها ثبت شده و در این‏باره کتاب‌ها نوشته شده است و این تأثیرات نیایش‌ها و توسّل‌ها غیر قابل تردید و انکار است.

([94]) Readers Digest

([95]) چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور کنیم؟                 (3) بحارالانوار  ج59 ص89

([96]) مستدرک‌الوسائل ج16 ص437   (2) بحارالانوار  ج87 ص62    (3) ارشادالقلوب ج1 ص149

([97]) بحارالانوار  ج91 ص132

([98]) وسائل‌الشيعة ج7 ص56

([99]) الفصول‌المهمة ج1 ص678 (باب انه ينبغى تعلم علوم العربية و ترک الاکثار منها و الافراط فيها)

([100]) بحارالانوار  ج1 ص212

([101]) ملاذ الاخيار  ج1 ص433

([102]) الزلزلة: 8 و7

([103]) بحارالانوار  ج90 ص279                                   (2) همان ج84 ص20                          (3) لقمان: 20

([104]) ابراهيم: 7                                                                      (2) بشارة‌المصطفىٰ ص222

(3) کفاية‌المسائل ج2 ص60                                        (4) بحارالانوار  ج7 ص224

([105]) بحارالانوار ج68 ص33                                                        (2) همان ج90 ص216

(3) همان ج90 ص334                                            (4) همان ج83 ص198

(5) وسائل‌الشيعة ج7 ص19

([106]) بحارالانوار ج90 ص376

([107]) فلاح‌السائل و نجاح‌المسائل ص  40-38

([108]) بحارالانوار  ج51 ص304                                                                (2) زادالمعاد ص61

([109]) الصحيفة السجادية ص92                                          (2) بحارالانوار ج64 ص343

([110]) و مناسب دیده شد که ضمیمه‏ای اضافه گردد و نظر بعضی از شخصیت‌های نامی غرب را هم یادآور شویم. به بخش ضمیمه‏ها رجوع شود؛ «نیایش از نظر شخصیت‌های نامی».

([111]) Rockefeller

([112]) اگرچه این ضمیمه چندان ارتباطی با نیایش ندارد ولی به منظور اطلاع بیشتر از مسأله «تکامل» آورده شد.                                                                         (2) تاریخ علوم صفحه 388

([113])  تاریخ علوم صفحه 388

([114]) این ضمیمه را که نسبتاً طولانی هم شده برای نشان دادن گسترش قلمروی «طرز تفکر» از دیدگاه «روانکاوی» آوردیم و امید است سودمند باشد.

([115]) فروید ص34

([116]) فروید ص 35

([117]) فروید و فرویدیسم ص48

([118]) فروید ص37

([119]) همان ص 38

([120]) رؤیا ص4

([121]) همان ص 5

([122]) فروید ص 36

([123]) همان ص 43

([124]) رؤیا ص 71

([125]) فروید و فرویدیسم ص 58

([126]) همان ص 61

([127]) فروید ص 4

([128]) اندیشه‏های فروید ص 38

([129]) فروید ص 39

([130]) رؤیا ص 18

([131]) بحارالانوار  ج72 ص204                                              (2) همان ج58 ص191

(3) همان ص173                                                   (4) متشابه‌ القرآن و مختلفه ج1 ص38

([132]) بحارالانوار  ج47 ص155

([133]) بحارالانوار  ج58 ص175

([134]) تاریخ علوم ص707

([135]) همان

([136]) چه می‏دانم؟ بنیاد انواع ص 69                               (2) چه می‏دانم؟ سرطان ص 42

(3) نهج‌الفصاحة ص266                                                         (4) المنجمد

([137]) بحارالانوار  ج2 ص58

([138]) بحارالانوار  ج58 ص130

([139]) الکافى ج2 ص485

([140]) بحارالانوار  ج97 ص408