گفتاری پیرامون
نيايش
سید احمد پورموسویان
بسمه تعالى
فهرست مطالب
مقدمه ………………………………………………………….. 3
در حال نیایش انسان به ارزش خود پی میبرد ……………………….6
پدیدههای معنوی انسان ………………………………………….12
پدیدههای معنوی ملاک امتیاز انسانها است ……………………..16
اندیشه و عشق………………………………………………….. 19
هماهنگی کامل ……………………………………………….. 22
احساس عرفانی ……………………………………………….. 27
تجلّیگاه احساس عرفانی (یا نیایش) …………………………….. 31
نیایش از کجا سرچشمه میگیرد؟ ………………………………. 35
منشأ دیگر نیایش ………………………………………………. 45
نکته دقیق ……………………………………………………. 50
نیایش از دید انتقادکنندگان …………………………………….. 56
نیایش هم یکی از اسباب و علل است …………………………… 63
رشد معنویتهای انسانی ………………………………………. 96
تأثیر نیایش در تکامل همهجانبی انسان ………………………….. 110
روپوش روحیّات ……………………………………………….. 120
ادعیه مأثوره، سرشار از چگونگی نیایشها است …………………. 128
تکامل اجتماعی در پرتو نیایش ………………………………… 145
نیایش الهامبخش است ………………………………………. 149
لازمه نیایش، تنپروری نیست ………………………………….. 154
نیایش و بیمار ………………………………………………… 157
نیایش و شکوفایی استعدادهای نهفته ………………………….. 166
بهترها در نیایش ……………………………………………….. 170
شایستهها برای نیایشگر ……………………………………….. 175
نکات آموزنده ……………………………………………….. 184
پایان سخن …………………………………………………… 189
ضمیمـهها …………………………………………………….. 192
(1) آلکسیس کارل ………………………………………… 193
(2) ارزش کار آلکسیس کارل ………………………………. 195
(3) موضوع تکامل ……………………………………….. 198
(4) طرز تفکر …………………………………………….. 200
(5) قانون وراثت ………………………………………….. 212
(6) بالاترین مرتبه کمال اخلاقی ……………………………. 216
(7) نیایش از نظر شخصیتهای نامی ……………………… 220
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 3 *»
قال الله تعالی: و قال ربّکم ادعونی استجب لکم انّ الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنّم داخرین،([1]) انّ ربّی لسمیع الدعاء،([2]) ربّنا و تقـبّل دعاء.([3])
قال امیرالمؤمنین؟ع؟: … الدعاء مَفاتیح النَّجاح و مَقالید الفَلاح و خیر الدعاء ما صدر عن صدرٍ نقیّ و قلب تقیّ، و فی المناجاة سبب النَّجاة و بالاخلاص یکون الخلاص، فاذا اشتدّ الفَزَع فإلی الله المَفْزَع.([4])
(… نیایش کلیدهای پیروزی و گنجینههای رستگاری است و بهترین نیایشها آن نیایشی است که از سینه پاک و دلی باتقوی سرچشمه بگیرد، راز و نیاز با خدا وسیله نجات است و خلاصییافتن از مهلکهها به خالصشدن برای خدا بستگی دارد، و در سختی و دشواریهای هراسانگیز، پناهگاه خدای یکتا است …)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 4 *»
در سالهای 1343 به بعد با جمعی از دانشجویان در جلسات هفتگی مباحثی را مطرح میکردیم. یکی از آن مباحث مسأله نیایش بود. مباحثی که در اینباره مطرح میشد یادداشت میگردید. و مقداری از آن یادداشتها را یکی از آنها به عنوان پایاننامه تحصیلی خود در سال 1349 به دانشکده الهیّات تقدیم نمود. بدیهی است که جوّ آن جلسات اقتضاء میکرد که برای توضیح یا تأکید مطلبی به گفتار و یا نظریات بعضی از دانشمندان اروپایی استدلال و یا استشهاد شود و بخصوص از کتاب نیایش آلکسیس کارل([5]) بیش از دیگران استفاده گردد؛ زیرا این مباحث تقریباً با انتشار ترجمه آن کتاب همزمان و بلکه میتوان گفت که زمینهساز شروع این مباحث همان کتاب بود. و انصاف آن است که اگر آلکسیس کارل برای آنچه که در آن کتاب نوشته از منابع اسلامی استفاده نکرده و خود به آنچه نوشته رسیده باشد، واقعاً اعجابانگیز است و از نبوغ فوقالعاده او حکایت میکند زیرا نوع مطالب او در این کتاب حقایقی است که بهطور کامل و جامع درباره آداب و شرایط دعاء در متون اسلامی موجود است که بهطور قطع و یقین در مسیحیت یافت نمیشود. درباره این کتاب در بخش ضمیمهها (ضمیمه 2) ما چنین آوردهایم: «راستی جای تعجب است که یک جراح و فیزیولوژیست آن هم مسیحی و در محیط اروپا مسأله نیایش را این چنین مورد بررسی قرار دهد و آثار آن را در
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 5 *»
افراد سالم و بیمار و مجروح و دیندار و غیر دیندار مشاهده و رسیدگی نماید. ولی عیب کار آن است که او به نیایش از دیدگاه مسیحیتِ منحرف نگریسته و بر اساس دریافتها و برداشتهای انحرافی آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است. و اگر با نیایش از دیدگاه اسلام روبهرو میشد و یا اگر با متون نیایشهای اسلام ــ تشیّع آشنایی میداشت قطعاً به نتایج عالیتر و صحیحتری دست مییافت».
در هر صورت مجموعه آن یادداشتها با اندکی تغییرات به عنوان مقدمه ترجمه و شرح بعضی از دعاهای مأثوره تقدیم گردید به امید آنکه از برکات وجود مبارک بقیةالله الاعظم عجل الله تعالی فرجه و صلوات الله علیه برای برادران ایمانی مفید باشد. و نظر به اینکه گاهی بهواسطه تعطیلشدن جلسات به مناسبتهایی و یا پیشآمدن بحثهای ضروری مباحث پیدرپی صورت نمیگرفت، پارهای از مباحث تکرار میشد و چون تکرارها هم خالی از فایده نبود به همان صورت آورده شد.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 6 *»
þ در حال نیایش انسان به ارزش خود پی میبرد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 7 *»
نیایش دارای جوانب و جهاتی است که بررسی آنها فرصت بیشتری میخواهد، ولی به مقداری که شرایط این جلسات اجازه میدهد به بررسی پارهای از آنها میپردازیم:
یکی از دستورات عبادی شرایع الهی «دعاء» (نیایش) است و از زمانی که سابقه خداشناسی و خداپرستی در دسترس است نیایش هم از مراسم عبودیّت به شمار رفته است.
در قرآن از نیایشهای آدم؟ع؟ و سایر پیامبران و از نیایشهای امّتها و اقوام آنها بازگو شده، پارهای از نیایشهای رسولخدا؟ص؟ و نیایشهای مؤمنان در قرآن یادآوری شده است.
اینها برای روشنساختن اهمیت و ارزش فوقالعاده این برنامه است. در روایات اسلامی برای نیایش پاداشهای زیادی بیان شده است که راستی راستی انسان مؤمن را به انجام این برنامه ترغیب مینماید و وعدههای اجابت نیایش و دعاء فراوان به چشم میخورد بهطوری که فرمودهاند که خود توفیقیافتن به دعا کردن نشان اجابت دعاء است.([6]) و در روایات سفارش شده که نیایشها از ظَهر قلب نباشد؛ یعنی زبانی صرف نباشد بلکه دل و جان هم با زبان همراه گردد([7]) و در وقت نیایش حالتی روحانی برای انسان فراهم گردد که خواه و ناخواه در این صورت
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 8 *»
است که شخص نیایشکننده خود را غرق نور مییابد. آلکسیس کارل میگوید: «به هر حال مثل این است که هنگام نیایش، خدا به انسان گوش میدهد و به او جواب میگوید». و در جای دیگر میگوید: «چنین به نظر میرسد که اجابت دعاء بستگی به شدّت و حالت (کیفیّت) آن دارد. امروز کرامات و معجزات در لورد([8]) بسیار کمتر از چهل یا پنجاه سال پیش صورت میگیرد؛ زیرا بیماران امروز آن معنویّت عمیق و پرخلسهای را که در گذشته بر لورد حکومت میکرد نمییابند، زوّار سیّاح شدهاند و دعاهایشان ابتر گشته است».
و در پرتوی این نورانیت و تأثیر این روحانیّت است که انسان به شرافت و نفاست گوهر انسانی خود پی میبرد و مییابد که تا چه اندازه این زندگی مادّی زمینی، فریبنده و بازدارنده از توجه به کمالات و معنویّات انسانی او است. و میبیند که در غیر حال عبودیّت و نیایش به چه چیزهای بیارزش دنیوی سرگرم و دلخوش است و در اثر گرفتاری به آن چیزهای پست تا چه درجه پست و منحطّ میگردد که کم و بیش و یا زود و دیر، آنها موجب خوشنودی و یا آزردگی خاطرش میشود. و با توجه به همین جهات است که خود عبودیّت و نیایش مطلوب انسان میگردد و برای آن اهمیت و ارزش قائل میشود اگرچه در ظاهر کار خواستههایش
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 9 *»
برآورده نگردد و به اصطلاح ما دعائش مستجاب نشود، بلکه مییابد خودِ موفّق شدن به پرستش و ستایش خداوند متعال و نیایش به درگاه او عالیترین اجابتها و عنایتهای خداوند به انسان است. حکایت جالبی است که در لباس این اشعار آورده شده و نقل آن مفید به نظر میرسد:
آن یکی الله میگفتی شبی | تا که شیرین میشد از ذکرش لبی | |
گفت شیطان آخر ای بسیارگو | اینهمه اللّه را لبّیک کو؟ | |
مینیاید یک جواب از پیش تخت | چند اللَّـه میزنی با روی سخت؟! | |
او شکستهدل شد و بنهاد سر | دید در خواب او خِضِر را در خُضَر | |
گفت هین از ذکر چون واماندهای | چون پشیمانی از آن کش خواندهای؟! | |
گفت لبّیکم نمیآید جواب | زان همی ترسم که باشم ردّ باب | |
گفت آن الله تو لبّیک ماست | و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست | |
حیلهها و چارهجوییهای تو | جذب ما بود و گشاد آن پای تو | |
ترس و عشق تو کمند لطف ماست | زیر هر یا ربّ تو لبّیکهاست |
در حال نیایش انسان واقعیت خویش را درک میکند، اما مشروط بر اینکه دل و جان همراه و هماهنگ با زبان باشد. در آن هنگام است که از تمام قیود طبیعت رهایی یافته از خودی خود، دور گردیده و خود را در برابر اراده قهّار حقّ متعال، چون پر کاهی مییابد و آنوقت است که سرّ زندگانی در این سرای فانی برایش هویدا میگردد و به راز آفرینش پی میبرد و شئون و تطوّرات هستی برای عقلش تفسیر و قابل توجیه میشود.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 10 *»
اگر اینگونه نیایش استمرار بیابد و به صورتی مأنوس درآید، دل و جان انسان با عالم قدس و گستردگی معنوی اُنس خواهد گرفت و دیگر به پستی و انحطاط تن نخواهد داد و دوباره اسیر این زندگی پست نخواهد شد. مرغ جان پس از آن رهایی یافتن از قفس تنگ زندگی مادی و پرواز در عالم پهناور لطف و صفاء حقشناسی و حقپرستی و کرنش و نیایش حاضر نیست دوباره به این زندگی محقّر خاکی برگردد و پس از آن شیدایی به این خاکدان دل بندد.
تنگتر آمد خیالات از عدم | زان سبب باشد خیال اسباب غم | |
باز هستی تنگتر بود از خیال | زان شود در وی قمر همچون هلال | |
باز هستی جهان حسّ و رنگ | تنگتر آمد که زندانیست تنگ |
پس هدف در نیایش تنها برآورده شدن خواستههای حیوانی و مادی انسان نیست و فراهم شدن لذایذ پست و کامیابی چند روزه زندگانی نمیباشد. بلکه هدف عمده در نیایش و بهطور کلّی در پرستش و کرنش، آشنایی با عوالم غیبی و ماوراء طبیعی است که سراسرش لطف و صفاء و معنویت میباشد و پرواز جان به سوی عالم بینهایت ربوبیّت و شناور شدن در دریای رحمت و عنایت خدای متعال است و دریافت نیرو برای ادامه تکامل انسانیّت و بازیابی نشاط کامل برای برخورد با قوانین حیات و بهرهگیری از سنن الهی در پیمودن این رهگذر پرخطر زندگانی دنیایی است. و بدیهی است که یکچنین شور و شیدایی و یکچنین ارتباط و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 11 *»
اتصال با ساحت قدس ربوبی جز از راه پرستش و نیایش بهدست نمیآید. انسان هرچند ممکن است با مطالعه براهین عقلی برای اثبات وجود خدا و یا اثبات صفات کمالیه او لذّت عقلانی ببرد ولی هیچگاه از آن راه به چنین شور و ابتهاجی نخواهد رسید. آلکسیس کارل میگوید: «برای نیایش تنها باید کوشید تا به سوی خدا کشیده شد. این کوشش باید به دل باشد نه به دِماغ، مثلاً تعمق در عظمت خدا نیایشی محسوب نمیشود مگر اینکه این تعمق در عین حال با عصارهای از عشق و ایمان همراه باشد».
در نیایش است که انسان احساس میکند تقرّب به خدای متعال یافته و این احساس در تفکّرات و تعقّلات و اندیشههای علمی الهی به انسان دست نمیدهد، از این رو میبینیم اولیاء ما؟عهم؟ به اندازه نیایش عبادتی را اهمیت نمیدادند تا جایی که فرمودهاند: الدعاء مخّ العبادة؛([9]) نیایش مغز پرستش است و همه خواستههای خود را به درگاه خداوند متعال عرضه میداشتند و بیشتر از توجه به خواستههای خود به خود نیایشکردن توجه میفرمودند و راز و نیاز با خدای بینیاز را بر هرگونه رسمی از رسوم عبودیت ترجیح میدادند. دعاهایی که از امیرالمؤمنین؟ع؟ و امام زین العابدین؟ع؟ بخصوص صحیفه مبارکه سجادیه در دست است، نشان زندهای است از روحیه و رویه مقدس نیایش آن بزرگواران؟
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 12 *»
þ پدیدههای معنوی انسان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 13 *»
انسان موجودی است مرکّب از روح و بدن و از همه موجودات جهان بالاتر بوده ممتاز از سایر جانداران است. در برتری او همین بس که خالقش به آفرینش او افتخار کرده و به خود تبریک گفته است و پس از بیان مراحل خلقت انسان میفرماید: فتبارک الله احسن الخالقین.([10]) هریک از روح و بدن انسان دارای یک عدّه خواصّ مخصوص به خود بوده، زندگی او محکوم همین خاصیتها و غرائز میباشد و از این جهت زندگی انسانی را دو جنبه معنویات و مادیات احاطه کرده، انسان را مجبور به ارضاء آنها مینمایند.
همانطوری که برای رفع گرسنگی لازم است غذا بخورد برای رفع نیازمندیهای معنوی هم باید بکوشد و نمیتواند از هیچیک از این دو جنبه چشم بپوشد و این نکته را باید توجه داشت که زندگی صحیح انسانی در صورت تعادل این دو جنبه عملی میگردد و افراط و یا تفریط در هر قسمت باعث ناراحتی و برهم خوردن تعادل زندگی او خواهد بود.
در گذشته غرب به این حقیقت توجه نداشت و پس از افراط در قسمت روحیّات به جنبه مادیّات پرداخت و باز به اندازهای در این جهت نیز افراط نمود که غیر از ماده و پدیدههای آن به چیزی معتقد نگشته، همه چیز جهان را به یک عده علل مادی توجیه و تفسیر نمود. دیری نپایید که متوجه این اشتباه گردید. دانشمندان آنها برای جبران این ستمی که به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 14 *»
عالم انسانیت شده بود قلم در دست گرفته و خواستهاند روی هر دو جنبه به انسان توجه کنند و هنوز هم موفق نگشتهاند. اما دین اسلام از همان ابتداء صدور احکام و شروع به تربیت انسان به هر دو جنبه توجه نموده، مبانی و اصول خود را روی هر دو جهت استوار کرده است و از همین نظر است که دین اسلام دینی فطری و آئینی است کاملاً هماهنگ با سرشت انسانی.
از این رو قرآن هنگام معرفی دین اسلام جمله بسیار زیبایی بهکار برده که این جمله نمودار واقعیت و مقام بس ارجمند دین اسلام میباشد. میگوید: فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها.([11]) فطرت همان مقتضای آفرینش است و این دین روی اصول فطری و طبیعی بشری پایهگذاری شده است که نشان میدهد که فرستنده این دین همان آفریدگار انسان است.
دین اسلام میگوید انسان از جهت کمال عضوی در نهایت درجه کمال بوده و کیان فعلی او بالاترین مراحل کمال او است. پس باید همین مقدار که برای رفع نقص در خلقت او اهمیت داده شده، برای رفع نقص روحی او اهمیت داد و نیازمندیهای روانی او را برطرف نمود و روی این حساب برای توضیح مطلب قبلی این جمله را هم اضافه میکند و میگوید: ذلک الدین القیّم.([12]) عجیبترین اوصاف درباره این دین کلمه
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 15 *»
«قیّم» است؛ یعنی افراط و تفریط در آن نیست؛ یعنی به اندازه رفع نیازمندیهای روحی و بدنی و به دست آوردن سعادتی واقعی نه خیالی و اَحلامی، دستوراتی آورده است، این دین قیّم همهجانبه است، قیّم است به حاجات فردی و قیّم است به نیازمندیهای اجتماعی، قیّم برای ارتباط افراد و ایجاد علاقه وجدانی بین همنوع و مرتبطساختن بشر با پروردگارش. پس چنین دینی را نمیتوان دین یک جامعه بخصوص و یا حاکم در یک عصر ویژهای دانست، بلکه دین اسلام دینی است همیشگی و همگانی و یا به تعبیری که مناسب با این آیه باشد، دین انسان و شریعت فطرت است و آئینی است زندگیساز و قانونی است دمساز با زندگی.
اسلام بین کفّه معنویات و مادیّات توازن ایجاد میکند و بین تمایلات دوجانبه تعادل برقرار میسازد. اصول انسانی و روحیات عالیه بشر را تقویت کرده، روان آدمی را تکمیل مینماید، رذائل را نابود نموده و خلاصه نیازمندیهای هر دو جنبه را برطرف و انسان را همان انسان فطری ـــ فطر الناس علیها ـــ میسازد. و تردیدی نیست تا انسان همین فطرت را دارد محتاج به این دین بوده و تا هست باید پایبند بدان باشد وگرنه از مسیر طبیعی و فطری خود منحرف گردیده و از انسانیت خارج خواهد شد.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 16 *»
þ پدیدههای معنوی ملاک امتیاز انسانها است
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 17 *»
گفتیم انسان از حیوانات دیگر ممتاز است و ملاک این امتیاز را گویابودن ، و راستبالایی، و یا خندانبودنش ذکر کردهاند. ولی با دقت کامل میبینیم که در تمام جهات حتی در همان جهات مشترک هم میانشان فرق است. اما مطلبی که قابل انکار نیست این است که انسان هم مانند جانداران دیگر در اختلافات مادی و محسوسبین همنوع خود محدود بوده و غیر قابل توجه است یعنی همانطوری که بین دو اسب فرق است و یکی از آنها نیرومندتر و تندروتر و زیباتر است و دیگری چنین نیست، افراد انسان هم در جهات مادی این تفاوت محدود را دارند.
لکن هنگامی که نوبت به امور معنوی میرسد و پدیدههای اخلاقی و روانی پیش میآید نه تنها امتیاز فوق العادهای بر سایر جانداران پیدا کرده بلکه بین نوع خود انسان هم این تفاوت فوق العاده به طور محسوس به چشم میخورد. یکی نمونه عالی انسانیت شده و دیگری ننگ عالم بشریت میگردد. یکی قربنشین سایه الوهیت و دیگری آفتابنشین صحرای پلیدی و شیطنت. یکی به منظور جانبداری از حق و حقیقت به سر دار رفته و یا با شمشیر کین کشته شده و دیگری برای کوبیدن همان حق و حقیقت فرزندانی را بیپدر و زنانی را بیشوهر کرده مملکتی را به آب و آتش میکشد.
آیا غرب و غربزدهها میتوانند از این همه روحیات متناقض و پدیدههای متضاد چشم بپوشند و با گفتن جملههای ارتجاعی قلم قرمز بر روی این همه واقعیتهای مسلم بکشند؟!
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 18 *»
نیروهای انسانی به دو دسته عمده تقسیم میشوند: نیروی اندیشه و نیروی عواطف و اخلاقیات. امروزه متوجه گشتهاند که همانطوری که تقویت نیروی اندیشه لازم است باید برای تقویت عواطف و احساسات قلبی و نیروهای معنوی نیز دستبکار شد. و همچنان که فقر و ضعف اندیشه به کمال انسانی صدمه میزند، نیازمندی دسته دیگر روحیات هم انسان را ناقص میسازد. و جوامع غربی بعد از آن سرخوردگی عجیب از روحیات و پدیدههای روانی دوباره به این حقیقت اعتراف کردهاند. دکتر آلکسیس کارل دانشمند مشهور و فیزیولوژیست عالیرتبه فرانسوی در کتاب نیایش خود چنین میگوید: «ضعف این غرایز عمیق بصیرت انسان متجدد را کور کرده است، یک چنین نقصی به او میدان نمیدهد که برای ساختمان بنای اجتماع بتواند عنصر شایستهای به شمار آید. این یک حالت بسیار ناپسندی است که از تمدن ما کاملاً میبایست ریشهکن گردد، به هر حال، معنویت در موضوع کامیابی و توفیق در حیات، خود را همارز تعقل مؤثّر نشان میدهد. بسیار ضروری است که آن نیروهای معنوی را که به مراتب بیش از نیروی دماغی در تقویت و کمال شخصیت و فطرت مؤثّر است دوباره احیاء کنیم و رونق بخشیم».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 19 *»
þ اندیشه و عشق
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 20 *»
نیروی اندیشه که سرچشمه آن دماغ و جذبه عشق و احساسات که از قلب و دل برمیخیزند، دو نیروی فوقالعاده حسّاسی است که باید اساس زندگی معنوی انسان قرار گیرند. اگر زندگی معنوی انسان روی این دو نیروی طبیعی قرار گرفت یک زندگی کامل و موفقیتبار و سعادتخیز خواهد بود. و اگر زندگی فاقد یکی از آن دو بوده یا یکی از آنها ضعیف باشد، زندگی دشوار و صورت طبیعی خود را از دست خواهد داد. آفریدگار انسان او را اینطور آفریده که باید این دو نیرو در او تقویت گردند و هرچه بیشتر تکامل یابند انسانیت او را کاملتر ساخته و بشر را به سعادت مطلوب و منظور میرسانند. پیشرفت سرسامآور تمدّن و ترقی و تکامل نیروی اندیشه در جهت مادّیات، بشریت را از توجه به عشق و عواطف و احساسات بازداشته، این دسته از روحیات بشری رو به ضعف نهاده، عواطف انسانی خاموش گشته، جذبههای روحانی در انسانها رکود یافته است. البته این حوادث تلخ اول در غرب و بعد به غربزدهها سرایت نمود. احساسات و عواطف، آثار ضعف شناخته شده و انسان بافضیلت و مقیّد به اصول اخلاقی و دارای روحیات عالیه انسانی مرتجع شناخته شده بهطوری که به این پدیدههای واقعی به چشم تمسخر مینگرند.
سعادت انسانی مرهون این دو دسته نیرو است. برای شناختن شخصیت اصیل انسانی باید با دسته دوم بیشتر آشنا شد و نمیتوان از عواطف و احساسات و جذبههای روحانی دست برداشت. کارل نیز گوید: «در نظر ما غربیها *جناب عقل را درگه بسی بالاتر از عشق است.* ما
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 21 *»
داشتن نیروی دماغی را بر قدرت مکاشفه و احساس ترجیح میدهیم. علم میدرخشد در صورتی که مذهب به خاموشی میگراید. ما از دکارت پیروی میکنیم اما پاسکال را رها کردهایم. ما همچنان در توسعه و تقویت قدرت مغزی خود میکوشیم اما کوششهای معنوی روح مانند احساس اخلاقی، احساس جمال و بخصوص احساس عرفانی از تکامل باز ایستاده است».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 22 *»
þ هماهنگی کامل
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 23 *»
عشق و جذبه روحانی، شور و احساس درونی، انسان را با ملکوت آسمان مرتبط میسازد، پردههای آویخته بین عالم غیب و شهود را بالا زده، انسان را متصل به آن عالم مینماید. چنین انسانی همه اعتبارات دنیایی را زیر پای خود دیده و دیده دل را به یک افق دورتری دوخته و واقعیت مافوق این جهان را مشاهده مینماید.
احساسات و عواطف یگانه پل عبور از این عالم مادی است. همانطوری که نیروی اندیشه را برای ادامه حیات باید تقویت نمود و در پرتو علم به حقایق این جهان ماده رسید، روحیات عالی و فضائل انسانی و عشق و جذبههای روحی را نیز برای یک زندگی موفق و رسیدن به مقام انسانی باید تقویت کرد.
قرآن که مشعل جهانافروز ابدی است میکوشد که دل و نیروهای آن را تحریک و تکمیل نماید و به موازات پیشبرد نیروی عقل، قلب را هم پیش ببرد. قرآن ایمان و بلکه کلیه اعمال و افکار انسانی را روی توازن معقول و محسوس قرار داده نه تنها جنبه غیبی را مورد اهمیت دانسته و نه جنبه مادی صرف را بلکه انسان را در برزخ بین غیب و شهود قرار میدهد.
البته باید توجه نمود که اگر احساسات و تمایلات دل و عشق و جذبههای معنوی تهذیب گردند و پرورش صحیح یابند افکار هم منظم شده و نیروی عقل باعث تکامل و سعادت انسان خواهد بود؛ زیرا انسانی که متوجه اعتبارات دنیایی باشد و این جهان ماده را دیدگاه خود قرار دهد تردیدی نیست که یک حیوان مکانیکی شده و ارزش واقعی و انسانی خود
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 24 *»
را از دست خواهد داد و نیروی اندیشه را فقط در پیشرفت زندگی مادّی بهکار میگیرد و همه عواطف و احساسات را نابود ساخته و روحیات عالیه او رو به نقص نهاده، کمکم یک رکن مهم انسانیتش به خاموشی میگراید.
از این جهت میبینیم پیغمبر عظیمالشأن اسلام یگانه نقطه توجه خود را قلب انسانی قرار داده و برای بیان موقعیّت دل این جمله عجیب را میفرماید: الا و انّ فی الجسد مضغةً اذا صلحت صلح الجسد کلّه و اذا فسدت فسد الجسد کله الا و هی القلب.([13]) دل پاک منشأ اعمال و افکار پاک است و دل ناپاک باعث فساد فکر و عمل خواهد بود. کلمه «مضغة» (گوشت جویده شده) از شگفتانگیزترین عباراتی است که در وصف دل گفته شده و زیباترین تعبیر را در این فرمایش میبینیم؛ زیرا گوشت جویده شده آمادگی و کمال و استعداد فوقالعادهای برای هضمشدن و در نتیجه مفیدبودن و یا فاسدشدن و مضرّ بودن را دارد و مانند این جمله برای بیان مقدار حساسیت دل نسبت به خوبی و بدی و پاکی و ناپاکی در میان گفتههای بشری سراغ نداریم.
اسلام عقل و قلب را با هم برانگیخته تا با یکدیگر مشغول فعالیت گشته، آن یکی در قسمت فکر و دیگری در مورد عاطفه پیشروی نمایند و انسان را در زندگی کامیاب سازند. درست است که بحث از آثار دل و گفتگوی در جنبههای معنوی انسان و بررسی جذبههای روحی خارج از
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 25 *»
علوم و مباحث جدی امروز غرب و غربزدهها است، ولی به گفته کارل «قلمرو علم خوشبختانه تا دامنه همه محسوسات کشیده شده است و میتوان با واسطه فیزیولوژی روح را نیز جزء این قلمرو آورد».
عشق هرچه باشد تردیدی نیست که آثار و تظاهرات آن مشهود و محسوس است. و هرچه محسوس و مشهود باشد بالأخره موضوع علم قرار خواهد گرفت و از هر جهت که باشد قابل توجه میباشد. واقعیت عشق و جاذبیت آن، امری است کاملاً حقیقی و طبیعی، احساسات را به جوش آورده، در عواطف شور و هیجان ایجاد کرده، استعدادهای درونی را ظاهر و بارز میگرداند و همین تحوّل همهجانبه است که به انسان طراوت و نشاط میبخشد.
این حقیقت نه تنها در گفتار عرفاء و هنرمندان و نویسندگان و عشّاق آشفتهدل غوغا به راه انداخته بلکه آورندگان ادیان که مسلّم است رعایت حقیقت و واقعیت را کرده و به منظور تربیت بشر خود را ملزم میدانند که واقعیتها را در نظر گیرند، پای عشق را به میان آورده و آن را یک حقیقت واقعی میدانند. در متنهای دینی کلمه عشق کمتر به چشم میخورد اما عواطف و احساسات و جذبههای روحی، محبّت و مودّت یک نقش اساسی را به عهده دارند. در قرآن ایمان بالاتر از اسلام قرار گرفته و تا وارد دل نگردد و یا از دل سرچشمه نگیرد مقبول درگاه الهی نیست. ایمان را کار دل دانسته و محبت به خدا و اولیاء خدا را از صفات بارز مؤمن میداند و پیشوایان دینی هم که نظرشان تربیت جان بنده است و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 26 *»
پرورش روان انسانی در دعاها با یادآوری صفات جلال و جمال آفریدگار محبت او را در دل و قلب بنده زیاد میکنند و میبینیم حضرت سجاد؟ع؟ در دعاء ابوحمزه ثمالی میگوید: اللهم انی اسألک انتملأ قلبی حباً لک.([14]) (خدایا از تو میخواهم که دلم را از محبت خود پر کنی) و حتی پیغمبر اسلام بهترین مردم را کسی میداند که عبادت او از انگیزهای درونی و جذبهای روحی سرچشمه گیرد و جالب اینکه حضرت تعبیر به لفظ عشق فرموده است و کلینی که از دانشمندان ارجمند شیعه است در کتاب ارجدار کافی از پیغمبر نقل کرده که فرمود: افضل الناس من عشق العبادة.([15])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 27 *»
þ احساس عرفانی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 28 *»
یکی از پدیدههای روحی و جذبههای معنوی، احساس عرفانی است و آن احساسی است کاملاً لطیف و همگانیتر از احساسهای دیگر. گرچه امروز اکثر مردم این احساس عمیق و ریشهدار را در خود ضعیف و یا نابود ساختهاند، اما تردیدی نیست که به روح خویش خیلی صدمه و راستی به روان و جان خود ظلم نمودهاند.
این احساس، ظریفترین و عمیقترین نیاز روانی است و وظیفه هر انسانی است که به نیازهای روانی رسیدگی نموده و روان خود را با پاسخگویی به نیازهای آن کامل و کامیاب و در نتیجه زندگی موفقیتباری را بهدست آورد. اصولاً حواسّ و احساساتی را که آفریدگار بشر در وجود انسان قرار داده ابزارهای زندگی است و باید از هریک از آنها کمال بهرهگیری را نمود و برای این منظور تقویت آنها کاملاً ضروری به نظر میرسد. در این حقیقت مسلّم و طبیعی حواسّ و احساسات یکی هستند؛ یعنی احساسات پنهانی هم که جنبه روحی دارند مانند حواسّ ظاهری میباشند، اگر کسی حسّ شنوایی و یا بینایی و یا بویایی و یا… او ضعیف گردد، فوراً به پزشک مخصوص مراجعه نموده و برای رفع آن ضعف میکوشد؛ زیرا احساس میکند که به همین مقدار ناقص است و بر خود لازم میداند که خود را کامل سازد. پرورش احساسات هم بر هر شخصی لازم و ضروری است، چون ضعف احساسات هم به انسانیت صدمه میزند همانطوری که ضعف نیروی اندیشه زیان وارد میکند. کارل گوید: «ضعف احساس عرفانی و احساس اخلاقی به اندازه ضعف
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 29 *»
نیروی دماغی زیانآور است».
چقدر در اشتباهند آن جوامعی که احساس عرفانی را در خود خفه کردهاند! این احساس پایه و اساس احساس اخلاقی است. حسّ دینی که امروز به عنوان بُعد چهارم روح مورد بررسی قرار گرفته و علوم تجربی هم آن را تثبیت نموده از این احساس سرچشمه میگیرد. و همین احساس میباشد که یک روح مغناطیسی به آثار هنری هنرمندان و نویسندگان و یک شور و جذبهای به اشعار شاعران میبخشد و خلاصه همین احساس است که انسان را از سایر جانداران ممتاز مینماید. اروپا متوجه اشتباه خود گردیده که چرا این احساس را از صحنه زندگی بیرون نموده و زندگی را که باید بر اساس اخلاق و فضیلت استوار باشد، تبدیل به یک ماشین صنعتی نموده است که نامی از اخلاق و نشانی از فضیلت در آن دیده نمیشود. و اکنون نویسندگان بیدار و دانشمندان هشیار آنان متوجه این نیاز طبیعی شده و در فکر چارهجویی برآمدهاند و با انتشار کتابها و مقالات میخواهند دوباره این احساس خفتهشده را بیدار سازند و این احساس عرفانی را که بزرگترین وسیله تکامل انسانیت است به انسان اروپایی بازگردانند. کارل نیز میگوید: «پس از اضمحلال عقاید اجدادی و محو احترام و تعصّب نسبت به عادات و رسوم خانوادگی با تجربهای سخت و دردناک و تلخ آموختیم که فقدان احساس اخلاقی و عرفانی از میان اکثریت عناصر فعّال یک ملت، زمینه زوال قطعی ملت و انقیاد او را در بند بیگانه تدارک میبیند؛ سقوط یونان قدیم معلول چنین عاملی بود.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 30 *»
بدیهی است که اضمحلال فعالیتهای اخلاقی و مذهبی عملاً با یکدیگر بستگی دارند. احساس اخلاقی پس از مرگِ احساس عرفانی دیری نمیپاید. انسان در ساختن یک سیستم اخلاقی مستقل از مذهب آنچنان که سقراط میخواست موفق نشده است».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 31 *»
þ تجلّیگاه احساس عرفانی (یا نیایش)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 32 *»
هریک از احساسات انسانی که از روح و روان سرچشمه میگیرد دارای مظاهر و تجلّیگاههای مخصوص به خود میباشد. این مظاهر دورنماهای احساسات انسانی است و باید آن احساسات را در پرتو همین مظاهر مطالعه نمود. روشنترین تجلّیگاه احساس عرفانی نیایش است. برای پیبردن به حقیقت این احساس باید نیایش و سابقه تاریخی آن را مورد بررسی قرار داد، گرچه این بررسی از عهده این رساله خارج است ولی به مقدار مناسب مطالبی را تقدیم پژوهندگان مینماییم.
هر بشری روی احساس درونی و ادراک عقلانی خویش به وجود یک موجود سزاوار احترام و ستایش اعتراف نموده و بر خود لازم میبیند که به او نزدیک شده و برای بهدست آوردن رضایت او بکوشد. زیرا در غیر این صورت خویش را مقهور قدرتهای طبیعی مییابد و نیز به منظور رهایی از شکستهای زندگی به مهر و لطف خدایی متوکل میشود که قدرت او مافوق قدرتهای طبیعی و حاکم بر آنها است و بهوسیله پناهندهشدن به خدا که به عنوان پشتیبان نهایی شناخته شده، خود را تسلّی داده و شخصیت خویش را حفظ مینماید.
این احساس عرفانی و این عشق ملکوتی به صورت نیایش جلوهگر میگردد و همین نیایش است که وسیله ارتباط با آن موجود سزاوار پرستش میشود. روح، انسان مادی را از این عالم حسّ ظلمانی جدا ساخته و با عالم پاک روحانی مرتبط میسازد و انسانیت را صورتی عاشقانه میبخشد و او را به سوی عالم لایتناهی از معنی و روحیات سوق میدهد. کارل
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 33 *»
گوید: «چنین به نظر میرسد که نیایش اصولاً کشش روح است به سوی کانون غیر مادی جهان بهطور معمول نیایش عبارت است از تضرّع و ناله مضطربانه و طلب یاری و استعانت و گاهی یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونی و مستمرّ و دورتر از اقلیم همه محسوسات. به عبارت دیگر میتوان گفت که نیایش پرواز روح است به سوی خدا و یا حالت پرستش عاشقانهای است نسبت به آن مبدئی که معجزه حیات از او سرزده است و بالأخره نیایش نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی، آفریدگار همه هستی، عقل کل، قدرت مطلق، خیر مطلق، پدر و منجی هریک از ما».([16])
از اینجا است که اهمیت و ارزش احساس عرفانی در میان سایر فعالیتهای روانی کاملاً روشن میشود؛ زیرا در اثر همین احساس است که انسان با عالم بالاتری از مادیات و محسوسات آشنا میگردد و از اسرار جهان مافوق الطبیعه باخبر شده و به همین میزان بر ارزش خویش میافزاید. ما نمیتوانیم حقیقت نیایش و حالت پرسوز و گداز دعاء را مجسّم نموده و یا اینکه آن را بیان کنیم، ولی نمیشود انکار کرد که لذّت این حالت را کم و بیش در زندگی چشیدهایم و جان و روان ما به شیرینی آن آشنا است، گرچه عقل و اندیشه نتواند حقیقت آن را دریابد؛ زیرا
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 34 *»
نیایش قلّهای بس عالیتر از کاوشهای عقلی را دارا بوده و در عالمی نورانیتر از حقایق عقلانی وجود مییابد.
نظر به اینکه احساس عرفانی پدیدهای است همگانی، تجلیگاه آن هم که نیایش میباشد همگانی و همهآنی خواهد بود. در نیایش تشریفات مادی و توسّل به تقدیم جان و نثار خون لازم نیست. نیایش یک حالت عاشقانه توأم با گداز و همراه با ایمان است و این حالت هیچگونه ارتباطی با نیروی اندیشه و کاوشهای خرد ندارد. ممکن است یک نفر چوپان که دور از هرگونه تعقل و بیخبر از نیروی دماغ است دارای حالتی عرفانی و صاحب نیایش فوقالعاده حقیقی باشد. و این معنی را خواستهاند در داستان حضرت موسی و آن چوپان نشان دهند([17]) و امروز هم در افکار پایین و حتی افکار متوسط نمونههایی یافت میشود. درست است که ما انسان را در چهار بُعد فضاء و زمان احساس میکنیم ولی نمیتوانیم از جزء مهمّ انسان که روح و جان و دل او است چشم بپوشیم و از طرفی همین جزء مستقل و این کانون معنوی در این جهان مادی غیر قابل درک بوده و با وسایل طبیعی نمیتوانیم آن را احساس کنیم. پس ناچاریم با حقیقت نیایش که مأمور ارتباط روح با آفریدگار است آشنا گردیم و آن را یک نوع فعالیت معنوی که در عین حال حیاتی و متعلق به وجود انسان است بشناسیم و آن را یک عمل کاملاً طبیعی و از لوازم حیات انسانی بدانیم.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 35 *»
þ نیایش از کجا سرچشمه میگیرد؟
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 36 *»
مطالعه در وجود انسان و کاوشهای علمی و بررسیهای تجربی در حقایق وجودی انسان این مطلب را مسلّم نموده که سراپای انسان را فقر و احتیاج فرا گرفته است. این مطلب از نظر جسم بدون تردید بوده، زیرا جسم انسانی احتیاج فوقالعادهای به انواع املاح معدنی داشته، کمبود ویتامینهای لازم و سایر مواد حیاتی باعث فرسوده شدن اعضاء و جوارح میگردد. مثلاً تعادلی که بین اکسیژن و گاز کربنیک در هوا واقع شده است که قدرت الهی آن را ایجاد نموده که اگر کمی بههم بخورد زندگی برای انسان غیر قابل تحمّل و شاید منجر به نابودی گردد. و همچنین از نظر جان هم محتاج و نیازمند است. احساسات و عواطف احتیاج شدیدتری به پاسخگویی صحیح دارند، غرائز پیوسته نیازمند کامیابی میباشند. این نیازمندیهای روحی و بدنی جزء لوازم هستی انسان است. و در اصطلاح علم کلام انسان از دسته افراد ممکنالوجود بوده و همین امکان نمودار نیاز و احتیاج بشر است و در قرآن آیهای است که این حقیقت مسلّم را چنین بیان میکند: یا ایّها الناس انتم الفقراء (ای مردم شما همه نیازمندید). منطق این آیه کاملاً قاطع و محکم است و یک مطلب طبیعی و جبلّی را بیان میدارد، به طوری که گویا کسی را در آن تردیدی نیست. بیشتر از این شاید لازم نباشد این مطلب را تشریح کنیم.
این انسان فقیر و محتاج از طرفی احساس میکند که یک قادر توانایی هست که او همهچیز را به انسان داده و قدرت و اراده او سرچشمه همهچیز است. زیرا میبیند انسانهایی که مثل خود او هستند آنها هم
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 37 *»
نیازمند و محتاجند، و نمیتوانند نیازمندی خویش را برطرف سازند تا چه رسد به رفع نیازمندی دیگری، فوراً به سراغ آن موجود مقتدر و توانا رفته برای رفع نیاز خود به او پناه میبرد و از او استمداد میجوید و او را میخواند و توانایی او را میستاید و میخواهد از دریای بیکران قدرت و عنایت او کامیاب گردد و نیازمندی و احتیاج خویش را مرتفع سازد.
این مطلبی است کاملاً طبیعی و احساسی است که جزء وجدانیات و یافتههای دل انسان میباشد و برای عقل یک ادراکی است به تمام معنی ضروری و لازم. حتی احتیاج و نیاز به اندازهای بشر را احاطه نموده است که در تشخیص این موجود قادر و توانا هم نیازمند به راهنمایی بوده وگرنه در این تشخیص دچار گمراهی شده موجوداتی مانند خود را به جای آن قادر توانا پنداشته و بدانها پناهنده میگردد. انبیاء آمدهاند تا بگویند آن موجود قادر توانا کسی است که نیازمندی در او راه ندارد. او هستیآفرین و اراده و قدرت او منشأ هستیها است. همهچیز از جانب او و به اراده او و برای او است. زیرا طبیعی است که موجودی که سراپا احتیاج و نیاز است بلکه فقر عین ذات او بوده، باید به کسی پناه برد و از کسی استمداد جوید و کسی را پشتیبان خود داند که توانای محض بوده و احتیاج و فقر در او راه نداشته باشد. قرآن میفرماید: و الله هو الغنیّ (خدا بینیاز است). و عجیب اینکه این جمله را بعد از جمله قبلی بیان میکند: یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنیّ الحمید.([18]) چند
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 38 *»
مطلب مهم در این آیه شریفه ذکر شده است:
(1) افراد بشر همه نیازمند و محتاجند و این احتیاج ذاتی آنها است.
(2) خدا بینیاز بوده و بینیازی عین ذات او است.
(3) از نظر عقل سالم موجودی که محتاج بالذات است، باید روی نیاز به کسی بیاورد که غنی بالذات باشد.
(4) آری، عقل انسان یکچنین موجود بینیازی را برای پشتیبانی و استغاثه به درگاه او میپذیرد و او را میستاید: الحمید. شکی نیست که احساس نیازمندی ایجاد یک خلأ و کمبودی در روح انسان مینماید، رویآوردن به خدا و خواندن و نیایش او جبران این خلأ و کمبود را میکند. زیرا انسان نیایشگر احساس میکند که بهوسیله نیایش با یک دریای بیپایان قدرت و با یک حقیقت بدون نهایت بینیازی مرتبط میشود و متصل به عالمی نامحدود میگردد و از همین نظر است که میفهمیم نیایش از فقر و نیاز سرچشمه میگیرد و باعث کامیابی روح و روان میگردد. کلینی در اصول کافی کتاب دعاء روایت جالبی را از امام صادق؟ع؟ نقل میکند که کاملاً مطالب فوق را تأیید مینماید: عن ابیعبدالله؟ع؟ قال: من لمیسأل الله عزوجل من فضله فقد افتقر([19]) (هرکس بهوسیله درخواست از فضل خداوند خود را کامیاب و بینیاز نکند، حتماً در نیازمندی باقی خواهد ماند).
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 39 *»
با نیایش است که انسان مؤمن با قدرت بینهایت حقّ متعال خود را روبهرو میبیند و با اراده و مشیّت مطلقه او برابر میشود که مییابد هیچ مانعی در مقابل آن قدرت نبوده و از آن اراده موجودی نمیتواند سرپیچی نماید، بهطوری که حتی نظام حتمی و علّی و معلولی جهان هم آن قدرت را محدود نمیسازد و اراده و مشیّت مطلقه او را مقیّد نمینماید. و حقّ مطلب همان است که اولیاء او؟عهم؟ فرمودهاند: الدعاء یردّ القضاء بعد ما ابرم ابراماً ([20]) (نیایش قضاء و قدر را برطرف و دگرگون مینماید پس از آنکه قطعی و حتمی شده باشد). اکنون شما ببینید این برداشت و طرز تفکر کجا و آنچه فیلسوفنماها میاندیشند و با خرد آلوده و ناتوان خود مییابند کجا؟ موریس مترلینگ میگوید: «سیستم جهان هستی آنچنان سخت و غیر قابل انعطاف است که هیچ نیرویی نمیتواند آن را تغییر دهد، پس نیایش چگونه میتواند این سیستم شکستناپذیر را تغییر بدهد؟!» آلکسیس کارل میگوید: «کوتاهترین اندیشهای که در مغز خطور میکند و یا درخواستی که پنهانی در ذهن آدمی میگذرد میتواند انسان را در برابر خدا قرار دهد، در اینصورت برای یافتن هر راهی از نیایش میتوان الهام گرفت. و بنابراین نیایش خود یک طریقه زندگی کردن است. نیایش اگر در شرایط مناسبی انجام شود همواره نتیجهای به دنبال خواهد داشت.» رالف والدو امرسون([21]) مینویسد: «هیچکس هیچوقت نیایش نکرده است مگر آنکه
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 40 *»
چیزی دستگیرش شده است.»
بدیهی است که اگر نیایش سبب تغییر و دگرگونی تقدیری شود باز هم به اراده و مشیّت و قدرت نامتناهی خداوند متعال و سببسازی او است. انسان نیایشگر اعتقاد خود را به چنین اراده و مشیّت وقدرت خدای خود در نیایش اظهار میکند و این تغییر و دگرگونی تأثیر مستقیم نیایش و یا قوّت روح نیایشگر نیست که سیستم شکستناپذیر جهان هستی را شکسته و نظام آن را تغییر داده باشد. و میتوان گفت که تغییر و دگرگون شدن تقدیرات بهوسیله نیایش خودش جزئی از اجزاء نظام این سیستم شکستناپذیر جهان هستی است که بهواسطه حکمت صانع حکیم نهاده شده است و از همین جهت است که در دل بندگان خود کشش به پرستش و نیایش را قرار داده و راهی بهسوی درگاه خود از دلها برای آنها باز فرموده است، بهطوری که شقیترین افراد انسانی در موارد درماندگی (اضطرار) این در را به روی خود گشوده میبینند و دست التجاء به درگاه خدا دراز مینمایند. و این در وقتی است که از اسباب و علل طبیعی و غیر طبیعی ناامید گردیده و از این عالم مادّه منقطع میشوند و همین کشش طبیعی به نیایش و کرنش است که در ناامیدیها انسان شکستخورده را حفاظت میکند و او را به اراده و مشیّت و قدرت نامحدود و عنایت و مهر نامتناهی حقّ متعال دلگرم میسازد و گرمای نیایش او وجود سردشده او را گرم کرده و نشاط تازهای برایش فراهم میسازد.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 41 *»
امام حسین؟ع؟ در دعاء پرمحتوای توحیدی و عرفانی روز عرفه خود این جمله را عرضه میدارد: و اوقفنی علی مراکز اضطراری([22]) (خدایا مرا بر جایگاههای بیچارگی و درماندگیم آگاه گردان). روشن است که تا انسان بر درماندگی و بیچارگی خود آگاه نگردد، در مقام نیایش و اظهار عجز و فقر برنمیآید و اگر به نیایش هم بپردازد شاید از حدّ نیایش زبانی تجاوز نکند و با دل و جان همراه زبان خود نخواهد بود. و چه بهتر آنکه انسان با تداومِ کرنش و نیایش به درگاه خدای متعال تمرین کند تا بتواند انقطاع اختیاری را بهدست آورد و چندان نیاز به حالت اضطرار نداشته باشد و راه آن تقویت ایمان و عشقورزیدن به پرستش و نیایش و کرنش است که هر اندازه این دو خصیصه در انسان شدّت یابد انقطاع خالص برای انسان بیشتر فراهم میگردد. آلکسیس کارل میگوید: «نیایش در روح و جسم ما تأثیر میگذارد. این تأثیر با کیفیت، شدت و تواتر نیایش بستگی دارد. شناختن اینکه تواتر چیست آسان است و تا حدودی شدت را نیز میتوان دریافت، اما کیفیت آن، سرزمین ناشناختهای است؛ زیرا ما وسیلهای برای سنجش ایمان و میزان عشق دیگران در دست نداریم معذلک طریقه زندگی کسیکه به نیایش میپردازد میتواند ما را با کیفیت دعائی که وی در پیشگاه خدا میکند آشنا سازد». و نیز کسانی در مقام انتقاد از نیایش برآمده و میگویند: «خداوند به تمام جزئیات و کلیات جهان هستی آگاه
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 42 *»
است و از جمله آنها نیازمندیهای ما هم از او پوشیده نیست، پس نیایش و عرض حاجات به درگاه خدا بیجا است». موریس مترلینگ هم شبیه این اعتراض را دارد، او میگوید: «آیا استرحام از درگاه خدا و دعاء کردن، به منزله جسارت به درگاه خدا نیست؟ زیرا وقتی ما از درگاه خدا خواهش کردیم که فلان چیز را به ما بده، معنایش این است که به وظیفه خویش آشنا نیست و به عبارت دیگر نمیداند که ما چه احتیاجی داریم که باید برآورد، وقتی که ما انجام وظیفه را به او تذکر دادیم معنایش این است که به او بفهمانیم که عادل نیست بلکه ظالم است و دقت و انضباط ندارد. ما وقتی دعاء کردیم و چیزهایی از او خواستیم معنایش این است که تقاضا کنیم قواعد ازلی و ابدی جهان را به سود ما تغییر دهد و معنای دیگرش این است که او را سرزنش مینماییم که چرا دیگران را از مواهب خود برخوردار مینماید و ما محروم هستیم؟»
این اعتراض هم کاملاً سفیهانه است اگرچه در قالب استدلال و بیانی فریبنده گنجانیده شده است. آنچه مسلّم هر خداپرستی است آن است که او روزیدهنده است و در کتابهای آسمانی به بندگانش خود را «رازق» معرفی فرموده است و اولیاء او از اینگونه اسماء و صفات و تدبیر و عنایات او خبر دادهاند. حال با توجه به این نکته کدامیک از پیامبران او و یا کدامیک از بندگان عارف و برگزیده او چنین فکر میکردهاند که چون خداوند روزیدهنده است و روزی هرکس را او عهدهدار است و بهحسب حکمت خود روزیها را معیّن و مقدّر فرموده، پس کارکردن و در طلب
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 43 *»
روزی تلاشنمودن در حقیقت جسارت به خداوند است و نشان بیاعتمادی به او و تکذیب وعده و تعهّد خداوند را اقتضاء میکند که انسان در طلب روزی برنیاید و کسب و کار را تعطیل نموده و منتظر آن شود که روزی او از آسمان برایش فرود آید، بخصوص که اگر به این آیه قرآنی هم توجه کند که فرموده: و فی السماء رزقکم و ما توعدون([23]) (در آسمان است روزی شما و آنچه وعده داده شدهاید). و نشان ایمان کامل آن است که انسان بیکار باشد و دست به هیچکاری نزند و اگر چنین فکر میکردند و دیگران را هم به این طرز تفکر وامیداشتند چرخ زندگی نمیگردید و نظام معیشت از هم میپاشید و توقف کامل دست میداد و نوع بشر به نابودی میانجامید. در صورتی که پیامبران و بندگان برگزیده خدای متعال با ایمان کامل و اطمینان صددرصد به رزاقیّت حقّ متعال در مقام طلب روزی برمیآمدند و دیگران را هم به کار و کسب برای ادامه معیشت وامیداشتند بهطوری که فرمودند: من لا معاش له لا معاد له،([24]) و فرمودند: الکادّ على عیاله کالمجاهد فی سبیل الله.([25]) البته خدا روزیدهنده است ولی بنده باید با کسب حلال خویش را در معرض روزی قرار دهد و نیز سایر امور و جریانهای این عالم را خداوند براساس سبب و مسبّب و علّت و معلول قرار داده است. و از طریق حکمت خود بندگان را با اسباب طبیعی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 44 *»
آشنا فرموده و خواسته که از راه اسباب و بهوسیله اسباب به خواستههای خود برسند و بدانند که اراده و مشیت خداوند همراه با اسباب بوده و او است مسبّبالاسباب. و خود او خواسته که بندگان مثلاً با کار و کسب به روزی خویش نایل شوند و پیامبر او که با خواست او آشنا است و از سنّتهای او کاملاً باخبر است و قوانین ازلی و ابدی هستی را میداند و سیستم جهان را بهطور دقیق دریافته است میفرماید: کلیدِ خزانه روزی، کسب و کار است.
گفت پیغمبر که بر رزق ای فتیٰ | در فرو بسته است و بر در قفلها | |
جنبش و آمد شدِ ما و اکتساب | هست مفتاحی بر این قفل و حجاب | |
بی کلید این در گشادن راه نیست | بی سبب نان سنّتِ الله نیست |
از اینها گذشته مگر اسباب در این نظام ظاهری منحصر است به آنچه بشر به آن پی برده است که نیایش به درگاه خدا و خواستن حوائج از او، معنایش تغییر نظام و دگرگون ساختن سیستم جهان هستی باشد؟ علم بیحدّ و قدرت نامحدود خدای متعال را نمیشود محدود به همین اسباب ظاهری و نظام سطحی این جهان دانست. او میداند و میتواند سببی را جایگزین سببی دیگر گرداند و با اسباب پوشیدهای که خود بر آنها آگاه است برای برطرف ساختن نیازمندیهای بندگان تقدیر خویش را جاری سازد.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 45 *»
þ منشأ دیگر نیایش
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 46 *»
حسّ دینی یکی از اصیلترین احساسات انسانی است. سابقه این حسّ را میتوان از ابتداء پیدایش انسان روی کره زمین بهدست آورد. در تاریخ ملل اولین فصلی که به چشم میخورد فصل خداپرستی است. امروز در جهان علم این مطلب کاملاً حل شده به نظر میرسد که احساس دینی دارای واقعیت مسلّمی است که صحنه زندگی انسان را احاطه نموده و در همه شئون زندگی دست دارد. ادیان این حس را به عنوان فطرت نام نهادهاند و آن را همگانی میدانند، جمله عجیبی از پیغمبر اسلام نقل گردیده که بیانگر این حقیقیت است، در چهارده قرن قبل به این حقیقت اشاره فرموده و میگوید: کل مولود یولد علی الفطرة.([26]) هر نوزادی دارای این احساس دینی بوده و این حس از خاصیتهای هر انسان است. در سالنامه مکتب تشیع شماره اول مقالهای را از یک مجله پاریسی ترجمه کرده که لازم میدانم مقداری از آن را نقل کنم:
«در قرن حاضر پیشرفتهای علوم درباره تجربه دینی منجر به اکتشافاتی شده است که به سبب آنها میتوان هماکنون درباره مسأله مورد بحث نتایج طراز اولی بهدست آورد، از طرفی تاریخ ادیان به اتکاء تعداد معتنیٰبه اسناد و مدارک جدیدی را که بهتوسط دانشمندان جامعهشناسی و باستانشناسی جمعآوری شده است، حسّ دینی را به سبک تازهای تجزیه و تحلیل میکند که با توجهات سابق کاملاً مغایر است. از طرف دیگر روانشناسی بهوسیله جستجو در روان ناخودآگاه بشر
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 47 *»
که توسط فروید شروع و به مدد ادلر([27]) و یونگ([28]) ادامه یافت در اعماق روح انسانی به عالم تازهای از قوای مستور و اتحاد درک و معرفت وراء عقل رسیده است که ممکن است یکی از کلیدهای حلّ معمای حسّ دینی شده، هرچند در اینباره هنوز از اتفاق نظر دوریم معذلک هماکنون جریان فکری وجود دارد که روز به روز تعداد متفکرین زیادتری از مکتبهای گوناگون را به تعریضی مانند آنچه ذیلاً بیان میشود معتقد میسازد:
حس دینی یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسانی است. اصیلترین و ماهرترین قسمت آن به هیچیک از رویدادهای دیگر قابل تبدیل نیست بلکه نحوه ادراک فطری وراء عقل است که یکی از چشمههای آن از ژرفای روان ناخودآگاه فوران میکند و نسبت به مفاهیم زیبایی (مربوط به هنر) نیکی (مربوط به اخلاق) و راستی (مربوط به علم) مفهوم دینی یا بهطور صحیحتر مفهوم مقدس (sacre) مقوله چهارمی است که دارای همان اصالت و استقلال سه مفهوم دیگر است.»
این حسّ دینی یا به اصطلاح ادیان «فطرت»، نیرویی است کاملاً طبیعی که ایجاد یک نورانیت فوقالعادهای نموده و روح را با این نورانیت روشن میسازد و انسان را از این عالم ظلمانی به پرواز درآورده و او را به عالم معنوی و عقیده و پرستش میکشاند.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 48 *»
عقیده و عشق به پرستش خدا انسان را وادار میکند در عالم دیگری قدم زده و در آنجا بیشتر از این جهان مادی گام بردارد. عقیده عینکی نیرومند است برای دیدن جهان، هرکسی از پشت عینک عقیده به همهچیز مینگرد و همین معنی است که نیرومندی عقیده و عشق و تسلط عجیب آنها را به ما نشان میدهد. اینشتین دانشمند مشهور غرب میگوید: «حسّ دینی جهانی قویترین و شریفترین سرچشمه تحقیقات علمی است». این عقیده و عشق به پرستش خدا از همان حس دینی یا به عبارت دینی (فطرت) سرچشمه میگیرد. فطرت ودیعه الهی است که در نهاد همهکس نهفته شده تا بشر بتواند نیاز مطلقجویی خود را برطرف سازد و با ابراز این حس بهوسیله عشق به پرستش آن را کامیاب سازد. ژان ژاک روسو چنین میگوید: «راه خداشناسی منحصر به عقل و شکوک و توهّمات او نیست، بلکه شعور فطری بهترین راهی است برای اثبات این موضوع».
این جمله هم از امیرالمؤمنین علی؟ع؟ نقل شده که فرمود: و فاطرهم علی معرفة ربوبیّته([29]) (آشنایی با پروردگار جزء سرشت انسان است).
فطرت بهوسیله عقیده و عشق به پرستش روح را با درگاه قدس خدا، آن موجود باقی و قادر و ابدی و نامتناهی مرتبط ساخته، به انسان نیروی سیر در عالم نامحدود و خارج از ماده را میدهد. باز هم اینشتین میگوید: «دیانت من عبارت از ستایش ناقابل نسبت به روح فائق لاحدی است که خود را ظاهر میسازد تا بتوانیم با مشاعر ضعیف خود درک کنیم، آن ایمان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 49 *»
عمیق درونی و وجود یکچنین قدرت شاعر فائق که خود را در جهان غیر قابل درک ظاهر کرده اعتقادات ما را نسبت به خدا تشکیل میدهد».
از طرف دیگر انسان که دارای بدن مادّی محض است و از خاصیتهای ذاتی بدن او ارتباط و بستگی تامّ و تمام آن است به این جهان مادی؛ زیرا بهواسطه احتیاج دائمی به اکسیژن هوا و غذایی که زمین برایش تهیه میبیند، صمیمانه وابسته به ماده است، روح هم که کاملاً بسته به بدن بوده و بالواسطه علاقه شدیدی به این آب و خاک دارد. و تردیدی نیست که عقیده و عشق هم از روح دستبردار نبوده و دائماً او را به طرف دیگر میکشند. اینجا است که احساس میکنیم رشتهای قوی و نیرومند لازم است تا انسانیت را به عالم نامحدود متصل سازد و همان رشته وسیله ارتباط روح با درگاه خدایی که معبود و محبوب انسان است میگردد، و اینجا است که به پایه دیگر نیایش که عشق به پرستش خدا است پی میبریم. و در روایات اسلامی هم جملهای است که این معنی را به خوبی نشان میدهد و آن این است: الدعاء مخ العبادة([30]) (نیایش مغز و حقیقت پرستش است). کارل میگوید: «نیایش در نهایت وضوح یک پدیده روحی است» و نیز در جای دیگر گوید: «دعاهایی که همچون ابر غلیظی از سطح زمین به سوی خدا برمیخیزند به همان نسبت که نیایشگران از نظر شخصیت مختلفند با یکدیگر اختلاف دارند، اما همه این دعاها بر دو اصل مبتنی است: فقر و عشق».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 50 *»
þ نکته دقیق
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 51 *»
نکتهای که باید متذکر آن بود این است که تمام نیایشها برای تغییر وضع موجود نیست. البته پارهای از نیایشها از پارهای از نیایشگران برای دگرگون ساختن وضع موجود آنها است، ولی در نوع نیایشها از نیایشگران سپاسگزاری از نعمتهای موجود و طلب زیادتی نعمتها و ترقیات معنوی و تکامل یافتن سجایای انسانی است و بهطور کلی ارضاءنمودن کشش و میل طبیعی به راز و نیاز با پروردگار است و ارتباطیافتن با خدای مهربان و مشمول عنایات او شدن میباشد. آلکسیس کارل میگوید: «بهطور معمول نیایش عبارت است از تضرّع، ناله مضطربانه و طلب یاری و استعانت و گاهی یک حالت کشف و شهود روشن و آرام درونی و مستمر و دورتر از اقلیم همه محسوسات. به عبارت دیگر میتوان گفت که نیایش پرواز روح است به سوی خدا و یا حالت پرستش عاشقانهای است نسبت به آن مبدئی که معجزه حیات از او سر زده است و بالأخره نیایش نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی، آفریدگار همه هستی، عقل کلّ، قدرت مطلق، خیر مطلق، پدر و منجی هریک از ما. صرفنظر از نقل اوراد فرمولی، حقیقت نیایش یک حالت عرفانی پرگدازی را مجسّم میکند که در آن دل به خدا جذب میشود».([31])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 52 *»
نوع نیایشگران از حقیقت این کشش درونی خود و آثار و تأثیر آن بر جسم و روح خود بیخبرند و دانشمندان هم کمتر به بررسی این حقایق پرداختهاند. از این جهت است که کمتر از این موهبت الهی نتیجهگیری و بهرهبرداری شده است. مولوی تشبیه جالبی در این مورد دارد که حقیقت این بیخبری را در بشر نشان میدهد، میگوید:
همچو میل کودکان با مادران | سرّ میل خود نداند در لبان |
این تشبیه برای آن است که کششهایی در انسان وجود دارد گرچه خود انسان حقیقت آنها و هدف در خلقت و آثار و تأثیر آنها را نمیشناسد؛ درست مانند کودک نوزادی که در هنگام گرسنگی کشش به سوی پستان مادر در او تحریک میشود و او را وامیدارد که از پستان مادر جستجو کند، در صورتی که از حقیقت این کشش و هدف از خلقت آن و آثار و تأثیر آن بر جسم و جانش کاملاً بیخبر است. آثار این کشش گریه و زاری و بیقراری و دهان باز کردن و دست و پا زدن است، و تمام این آثار استمداد کودک است از مادری که او را نمیشناسد و درک نمیکند و حتی هیچ آگاهی نسبت به این آثار هم ندارد. او چه میداند که بدن او نیازمند به شیر است، دستگاه هاضمه او غذا میخواهد. او چه میداند مادری دارد که خدا در پستان آن مادر غذای مناسب اینهاضمه فراهم فرموده و اصلاً چه میداند که بین کشش طبیعی او و مادر و پستان و شیر آن ارتباط و نسبت است. انسان نسبت به کششهای درونی خود از قبیل کشش به خداشناسی (احساس عرفانی) و خداپرستی، نیایش و التجاء به درگاه خدا و مانند
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 53 *»
اینها، مانند همان نوزاد است نسبت به آنچه گذشت. پس این کششها درونی و بیفایده نبوده و از حکمت صانع حکیم سرچشمه گرفته و عهدهدار رفع نیازمندیهای درونی وبیرونی انسان است.
این کششها نشان آن است که میان جان انسان با عوالم غیبی ومعنوی ارتباط و پیوستگی کامل برقرار است، اگرچه انسان آن عوالم را نمیبیند و از آنها آگاهی ندارد. و این ارتباط و بستگی حکایت میکند از اینکه جان انسان از جنس آن عوالم بوده و بلکه جایگاه اصلی او آن عوالم است و این زندگی مادی است که او را سرگرم خود ساخته و از توجّه و انس با آن عوالم باز میدارد ولی در حال نیایش واقعی (نه لقلقه زبانی) در آن عوالم بهسر میبرد و از صفاء آنها احساس لذّت مینماید.
مایزر در نامهای که به یکی از دوستان خود نوشته، مینویسد: «بسیار خوشحالم که عقیده مرا درباره دعاء پرسیدهاید؛ زیرا که من در این موضع عقیده محکم و تردیدناپذیر دارم. نخست ببینیم واقعیات در این موضوع کدامند؟ در پیرامون ما جهان معنوی وجود که ارتباط بسیار نزدیکی با جهان مادی دارد از اولی؛ یعنی جهان معنوی نیرویی فیضان دارد که دومی یعنی عالم ماده را نگهداری میکند و این همان نیرویی است که روح ما را زنده نگه میدارد، معنویات از آنجا برقرار است که سیّالهای لاینقطع از این نیرو در ما وارد میشود، شدّت این سیّاله معنوی مدام متغیر است».
نیایش در حقیقت تجسّمیافتن بخش معنوی انسان است که در آئینه این بخش ظاهری او آشکار میشود و در این عرصه مادی خود را
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 54 *»
نمایان میسازد و حتی میتوان گفت که کیفیّت و پایه نیایش مشخِّص رشد و کمال آن بخش معنوی است، از نیایش یک روان ساده ابتدائی گرفته تا نیایش جانهای بیاندازه کامل برگزیدگان آفرینش.
آلکسیس کارل بعد از آنکه از اهمیّت رشد همه فعالیتهای باطنی و درونی چه در مردم دیندار و چه برای متمدّنان بیایمان بحث میکند و به لزوم دلبستگی به این مسأله برای یک موجود انسانی اشاره مینماید میگوید: «چگونه و روی چه اصلی احساس عرفانی چنین رل مهمی را در موفقیت زندگی بازی میکند؟ با چه مکانیسمی نیایش بر روی ما تأثیر میگذارد؟ فرضیه و حتی تصادف نیز در پیشرفت علم و معرفت ضروری است. باید ابتداء بهخاطر داشته باشیم که انسان واحدی است نیمش ز آب و گل، نیمش ز جان و دل. بنابراین نمیتوان او را بهطور کامل در چهار بعد فضاء و زمان درک کرد؛ زیرا آن نیمه دوم یعنی شعور و روح انسانی گرچه در اندام ما قرار دارد ولی در عین حال دنبالهاش به خارج از این جهان ماده کشیده میشود. از طرف دیگر بدن زنده که مستقل از مکان مادیش یعنی جهان طبیعت خودنمایی میکند جزء لاینفکّ آن است؛ زیرا همین بدن از نظر احتیاج دائمیش به اکسیژن هوا و غذایی که زمین برایش فراهم میآورد بدان صمیمانه بستگی دارد. ما میتوانیم چنین معتقد باشیم که ما در یک کانون معنوی غرقهایم که در آن بیشتر از جهان مادی (هوا، زمین) گام برمیداریم. این کانون معنوی جز آن موجود باقی و فاعل ما یرید و ابدی در میان همه و برتر و بالاتر از
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 55 *»
همه که او را خدا میخوانیم نخواهد بود.([32]) بنابراین میتوان نیایش را مأمور روابط طبیعی میان انسانی با موطن مألوف و جایگاه اصلیش دانست و آن را همچون یک فعالیت حیاتی که به ساختمان وجودی ما متعلق است تلقّی کرد و به عبارت دیگر نیایش را به چشم یک عمل عادی جسم و روحمان نگریست».
بیان بهتر و دورتر از تعبیرات انحرافی فلسفی و مذهبی آلکسیس کارل درباره نیایش، بیان ویلیام جیمز است. او میگوید: «اگرچه من نمیتوانم عقیده مردم عادی مسیحی را بپذیرم و یا الوهیتی را که دانشمندان طریقه اسکولاستیک در قرون وسطی از آن دفاع میکردند قبول کنم، اما خود را جزء فلاسفه ماوراء الطبیعه خشن میدانم. در حقیقت من معتقدم که در اثر ارتباط با عالم غیب نیروی جدیدی در این دنیا حاصل شده و حوادث نوی را باعث میگردد. دسته فلاسفه ظریف به نظر من بسیار تسلیم حکمفرمایی طبیعت شدهاند، این فلاسفه امور طبیعی را دربست و بدون اینکه درباره ارزش آن رسیدگی کنند قبول مینمایند». و در جای دیگر میگوید: «آدمی در این حال (نیایش) حس میکند که نیرویی وارد بدن او میشود؛ درست مثل اینکه در آفتاب که مینشینیم گرمی آن را احساس میکنیم، از این نیرو میتوان بهطور مؤثر استفاده کرد، عیناً مانند اینکه از اشعه خورشید برای آتشزدن قطعه چوبی بهوسیله ذرهبین استفاده میکنیم».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 56 *»
þ نیایش از دید انتقادکنندگان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 57 *»
تا به اینجا کاملاً روشن گردید که نیایش امری است طبیعی و پدیدهای است روحی. معنی این جمله این است که از لوازم زندگی بشر بوده و انسان بدون آن نمیتواند زندگی کند. تاریخ بشریت این موضوع را به ما نشان میدهد که نیایش در شمار احتیاجات اولیه مانند آب، نان، مسکن، کار و… بوده و جزء مایحتاج زندگی محسوب میشود. روی این بیان بر هر انسانی که به رشد همهجانبه خود علاقه دارد و میخواهد انسانیت خود را کامل سازد و در زندگی موفق و کامیاب شود، لازم است به اینطور مطالبی که مربوط به تکامل آنها است به دیده احترام نگریسته و در فکر تحقیق و بررسی باشد، نه اینکه روی خیالات واهی و خودباختگی در برابر بعضی گفتارها و مبانی بیاعتبار نسبت به این حقایق و رسوم مقدس بیاعتناء گردد و زبان به انتقاد گشاید، بلکه باید در عوض خردهگیری قدری در اصل مطلب دقیق شده حقیقت موضوع را درک کند و خود را از سقوطیافتن از مقام انسانیت نجات دهد، چون روشن است که اندکیکوتاهی نسبت به تکمیل فضائل و صفات ارزنده انسانی، حقیقت انسانیت را در خطر انداخته و سیرت آدمی را تغییر میدهد. کارل میگوید: «اجتماعاتی که احتیاج به نیایش را در خود کشتهاند معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهند بود، این از آن جهت است که متمدّنین بیایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسأله رشد همه فعالیتهای باطنی و درونی خود که لازمه یک موجود انسانی است دلبستگی
پیدا کنند».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 58 *»
ولی برخلاف این وظیفه میبینیم عدهای نیایش را به دیده تحقیر نگریسته و این نظر خود را با یک جمله به ظاهر حق بهجانب بیان میدارند. ما برای نمونه جملهای را ازموریس مترلینگ نقل میکنیم تا اگر در میان خوانندگان این نوشته کسانی باشند که در دل خود چنین احساسی دارند درست موضوع را رسیدگی فرمایند. میگوید: «آیا استرحام از درگاه خدا و دعاء کردن به منزله جسارت به درگاه خدا نیست؟! زیرا وقتی ما از درگاه خدا خواهش کردیم که فلانچیز را به ما بده معنایش این است که به وظیفه خویش آشنا نیست و به عبارت دیگر نمیداند که ما چه احتیاجی داریم که باید برآورد. وقتیکه ما انجام وظیفه را به او تذکر دادیم معنایش این است که به او بفهمانیم که عادل نیست بلکه ظالم است و دقت و انضباط ندارد. ما وقتی دعاء کردیم و چیزهایی از او خواستیم معنایش این است که تقاضا کنیم قواعد ازلی و ابدی جهان را به سود ما تغییر دهد و معنای دیگرش این است که او را سرزنش مینماییم که چرا دیگران را از مواهب خود برخوردار مینماید و ما محروم هستیم».
ما قبل از اینکه جواب این اعتراض را بدهیم علّت اینگونه اعتراضها را بیان میکنیم تا ببینیم ریشه اینگونه مشکلها چیست.
یکی از صفات رذیله و ناپسند، غرور و خودخواهی است. غرور از غریزه حبّ ذات و خوددوستی ناشی میشود؛ زیرا برای هرکسی طبیعی است که به شخصیت خود علاقه داشته و خود را مستقل دانسته و همهچیز را برای خودش میداند، مولوداتِ فکری خویش را هم دوست
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 59 *»
داشته و به آنها احترام گذارده و بااستقلال میداند، میل دارد همهچیز را طبق خواسته و موافق با ایده خود تطبیق و یا تفسیر و تحلیل نماید. از این جهت حتی ممکن است موضوعی را که صددرصد باطل میداند ولی نظر به اینکه مطابق میل و مورد پذیرش فکر او است رویش پافشاری کرده و به هزار و یک دلیل برای اثبات آن موضوع باطل استدلال میکند و ممکن است به عکس باشد، یک مطلب را صددرصد حقّ و حقیقت دانسته ولی روی حسّ خودخواهی و غرور منکرش شده و در بطلان آن میکوشد و میخروشد.
کسانیکه منکر خدا و یا بهطور عموم منکر عالم ماوراء الطبیعه شدهاند و حاضر نیستند اعتراف کنند که خدایی وجود دارد و یا عوالمی وراء این عالم طبیعت و روحی وراء این بدن انسانی وجود دارد از همین قبیلند. غرور و خودخواهی به آنها مجال نمیدهد که در مقابل دلیل الهیون خضوع نموده و آن را بررسی کنند. و یا اینکه مفهوم ناپسندی از خدا و دین را در نظر خویش تصویر نموده و چون با عقل سازش ندارد در مقام انکار و اعتراض بر آن برآمده و شدیداً به طرفداران آنها حمله کرده و با قلم و زبان میخواهند آنها را بکوبند، باز هم خودخواهی و غرور نمیگذارد دنبال اصل مطلب رفته و واقع امر را دریابند. شما یکبار دیگر گفتار مترلینگ را بخوانید، آنوقت تصدیق خواهید فرمود که ایشان یک معنایی را از دعاء در ذهن تصویر کرده و این جمله را متوجه همان معنی ساخته است، اگر جهت و یا جهات دیگری درکار نبوده میتوان گفت غرور و خودخواهی است که این نویسنده نامی را واداشته که برداشت خود را از دعاء حقیقت
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 60 *»
و واقع شمرده و اینطور در راه اثبات آن سخن بگوید. انسان مغرور و خودخواه برای برداشتهای خود احترام فوقالعادهای قائل است و با آنچه که نمیداند عناد و دشمنی میورزد: الانسان عدو لما جهله([33]) (انسان با آنچه که نمیداند دشمن است).
قرآن کتابی است که با زبان فطرت و طبیعت سخن میگوید و نیازمندیهای طبیعی انسان را بیان کرده و به پاسخگویی میپردازد. قرآن روشن میکند که نیایش یک نیاز روانی است و انسان طبیعی باید نیایش نماید؛ زیرا لازم است جواب خواستههای جسم و روان خود را بدهد، از این نظر تصریح میکند که این عمل طبیعی را انجام دهید و قطعاً بدانید عملی بیهوده نیست و آنکس که این نیاز و خاصیت را به روان شما داده، خود آنکس هم وعده داده به نیایش شما توجه کند و نیایش شما را بپذیرد و اصولاً این نیایش که به شکل پدیدهای روانی در شما دیده میشود یک دعوت خدایی است که او را بخوانید تا بدین وسیله رفع نیاز خویش را بکنید؛ و قال ربکم ادعونی استجب لکم. و باز همین قرآن سبب روانی انتقاد از دعاء را بیان میکند و آن همان است که بیان کردیم، میگوید: ان الذین یَسْتَکبِرون عن عبادتی؛ دقت کنید: درباره کسانیکه اعتناء به دعاء و توجهی به پرستش ندارند لغتی را به کار برده «یستکبرون» که غرور و خودخواهی را میرساند قرآن نه تنها اعراض از نیایش را معلول تکبّر و غرور میداند بلکه کفر و انکار خدا را هم معلول همین صفت پست و پلید
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 61 *»
میداند آنجا که میگوید: أفکلما جاءکم رسولٌ بما لاتَهویٰ انفسُکم استکبرتم([34]) (آیا هرگاه پیغمبری برایتان چیزی آورد که دلهای شما آن را نخواست و نپسندید شما تکبر کردید. سوره بقره) به اندازهای این صفت بر انسان مسلّط است که بنا به فرمایش علی؟ع؟ نه دانش دانشمند میتواند او را از تکبر برکنار کند و نه پریشانی ژندهپوش.(2) همین صفت است که اینهمه اختلافات را در بین مکاتب فلسفی ایجاد کرده و افکار بشری را علیه هم تحریک کرده است، در صورتی که با اندک دقت و تواضع و فروتنی همه این اختلافات از بین میرود. دانشمندان مادی در اثر غرور بیجا و خودخواهی بیمورد علیه مکتبهای غیر مادی قیام کرده و موقعیت خود را هم از یاد بردهاند؛ زیرا آنها مطالعاتی مخصوص اصول مادی داشته و فقط در رشتهای قدم زدهاند که با ابزار مادی در آن کار کردهاند و از این جهت حق ندارند در غیر رشته خود مداخله کنند و مطلبی را که از محیط مطالعات آنها خارج است اثبات و یا نفی نمایند. همینطور علماء غیر مادی حق دخالت در علوم تجربی را نداشته و هر دو وظیفه دارند جنبههای اثباتی طرف را تصدیق کرده تا اختلافات برطرف گردیده و در محیطی همراه با صلح و صفاء بدون هیچ دشمنی و خصومتی اصل هر مطلب را بررسی کنند. یک فیلسوف چنین میگوید: «اگر ما قسمتهای اثباتی همه مکاتب فلسفی را بگیریم و جنبه منفی آنها را کنار بگذاریم سازش بین همه فلسفههای مختلف ممکن خواهد شد».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 62 *»
فروغی در «سیر حکمت در اروپا» جملهای از اسپنسر نقل میکند و میگوید: «اینکه در این زمان میبینیم دین با علم و حکمت معارضه دارند از این جهت است که ارباب ادیان و اهل علم در قلمرو یکدیگر مداخلههای ناروا میکنند و هر دو گروه ادعاء بیجا دارند».([35]) آن قدرت فوقالعاده ارباب کلیسا و آن عقبنشینی رسوای آنها معلول همین غرور بوده زیرا کشیشهای مغرور حاضر نبودند علماء طبیعی را آزاد گذارده تا کشفیات خود را بهوسیله دلیل روشن سازند و بعد از شکستخوردن ارباب کلیسا باز دانشمندان مادی علیه آنها قیام کرده و حاضر نشدند قدری با احتیاط قدم برداشته و در مفهوم دین و معنای خداپرستی و مقدسات اندکی دقت کرده و آنطور با عجله به اساس خداپرستی و احترام به مقدسات حملهور نگردند و حالا میبینیم نتیجه آن دو غرور این شد که ارباب کلیسا خود را ناچار میبینند که از علوم طبیعی کاملاً طرفداری کرده و بلکه فراگرفتن آنها را هم بر خود فرض و لازم میدانند، و از طرف دیگر هم دانشمندان طبیعی خود را ملزم میبینند که از اصل مسلّم حسّ دینی طرفداری کرده و در راه اثبات آن قدم بردارند.
پس مترلینگ که دعاء را جسارت به خدا میداند، چون معنی دعاء را ندانسته است چنین سخنی را گفته و خودخواهی و غرور مانعش گردیده که درست مطلب را رسیدگی کند و ببیند معنای نیایشی را که در ادیان میبینیم دستور دادهاند چیست.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 63 *»
þ نیایش هم یکی از اسباب و علل است
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 64 *»
یکی از خصایص انسان عاقل پیجویی از علل اشیاء است، هر چیزی را که میبیند در فکر برمیآید که از علت طبیعی آن باخبر شود. از وقتیکه بشر به موجودات عالم و جهان هستی که خود هم جزئی از آن است متوجه شده به اصل مسلّم علّیت آشنا گشته است؛ زیرا عقل انسان درمییابد که هر پدیده و موجودی که در جهان هستی است قطعاً بدون علت طبیعی لباس هستی نخواهد پوشید و این مطلب که به زبان علمی در بخش علّت و معلول فلسفه مورد بحث است مطلبی است مسلّم و هر عقلی به ضروریبودن آن حکم میکند. از نظر منطق دین و قرآن تمام حوادث طبیعی معلول علل طبیعی بوده و پیدایش همه موجودات با تأثیر متقابل و روی میزان و سنن طبیعی قرار گرفتهاند. البته باید دانست که بین منطق دین و منطق مادیت این فرق هست که دین این علل و عوامل طبیعی و قوانین ثابت در جهان هستی را متّکی به یک عده علل غیبی و ماوراء طبیعی دانسته و معتقد است پدیدآورنده آنها با آن علل آفریدگار آنها است. و یکی از راههای اثبات وجود خدا در گفتههای پیشوایان دین و قرآن بیان علل حوادث است و از آنها اینطور استفاده میشود که خداوند بزرگ بنا دارد هر پدیده و موجودی را از طریق علل و اسباب ایجاد کند و حتی این جمله به عنوان روایت در کتابهای دینی ما به چشم میخورد؛ ابی الله انیجری الاشیاء الا باسبابها([36]) (خدا اباء دارد که جاری کند اشیاء را مگر از راه سبب آنها). پس تردیدی نیست که انسان با سرشت
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 65 *»
خدادادی خود از برای هر پدیدهای علتی اثبات میکند و هرچه به چشمش بخورد درصدد کنجکاوی از علت پیدایش وی برمیآید و هر صدایی که به گوشش برسد برگشته و از سبب وی بحث و جستجو میکند. همه این کنجکاویهای علمی روی اساس اعتقاد به قانون علیت عمومی است. هرگز فطرت انسان حاضر نیست بپذیرد که امری بدون جریان قبلی پیدایش یابد. هرگز انسان رابطه عمومی میان حوادث و اجزاء این عالم را قابل تردید ندانسته، نه تنها انسان بلکه این مطلب (عمومیبودن قانون علیت) جزء مرتکزات غریزی هر حیوانی است؛ حیوانی که برای سیری به طرف علف و برای سیرابی به طرف آب و برای بقاء نسل به طرف جفت خویش میرود به علت جریان رابطه میان حوادث و اجزاء این جهان است. قرآن برای حوادث طبیعی عللی ذکر میکند و قانون علیت عامه را روشن مینماید آیاتی که دلالت دارد بر حرکت ابرها بر اثر وزش باد و ریزش باران بهوسیله ابر و زندهشدن زمین بر اثر بارش باران و روییدن گیاهان و روزیخوردن انسان در اثر آن، همچنین حرکت کشتیها به وسیله جریان بادها و روشنی جهان به سبب خورشید و ماه و ستارگان و… این حکم و سنت الهی (عمومیت قانون علت و معلول) را گوشزد کرده، به این معنی که هر زمان سببی با جمیع شرایط لازمه موجود گردد و مانعی هم در میان نباشد معلول و مسبَّب آن به اذن خداوند متعال وجود پیدا میکند و همچنین هرگاه معلولی موجود شد از وجود علتش حکایت میکند.
اکنون که جریان علّیت عمومی به عنوان یک قانون همگانی روشن
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 66 *»
گردید، میگوییم ما خدا را موجودی میدانیم توانای بینهایت که در قلمرو قدرت او هیچ مانعی به چشم نمیخورد، فعّال ما یشاء بوده هرچه میخواهد میکند، دارای قدرتی است بیپایان که هیچ موجودی نمیتواند شانه از خواست و اراده او خالی کرده و سرباز زند، تمامی کارها با خواست و اراده او انجام میپذیرد. قانون علّیت عمومی هم یکی از کارهای او است که با اراده و خواست او به عنوان یک رابطه همگانی در عالم طبیعت به چشم میخورد، خودش خواسته است که این قانون همیشه محترم باشد و هیچ قدرتی هم نمیتواند در این قانون تصرفی کرده و یا آن را تغییر دهد؛ سنة الله التی قد خلت من قبل و لنتجد لسنة الله تبدیلاً.([37]) لاتبدیل لخلق الله.(2)
و خود خدا هم با آن قدرت نامتناهی این قانون را در همهجا جاری ساخته و هیچ کاری را بدون سبب و علتی انجام نمیدهد، درست دقت کنید: نمیگوییم نمیتواند کاری را بدون علت و سبب انجام دهد بلکه میگوییم نمیخواهد کاری را بدون سبب انجام دهد، ابی الله انیجری الاشیاء الا باسبابها. نیایش هم سببی است که به بندگان خود آن را معرفی کرده همچنانکه آفریدن فرزند که به قدرت او انجام میپذیرد سببی دارد که پدر و مادر میباشند، روییدن نباتات هم به قدرت او است اما علتی دارد که کشت کشاورزان است. و همچنین شفاء بیماران که با قدرت و خواست او میباشد دارای سببی است که مراجعه به پزشک و خوردن دارو است. دعاء و نیایش هم دارای آثار و نتایجی است که خدا میدهد اما
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 67 *»
بهوسیله نیایش، و جالب اینکه همان خدایی را که در صورت نیایش و دعا کردن موریس مترلینگ او را غیر آشنای با وظیفه میپندارد و یا ظالم تصور میکند، خود، نیایش را به ما دستور داده است و اگر این دستور خود او بهوسیله فرستادگانش که آشناترین مردم به قوانین آفرینش و یا به قول مترلینگ به قوانین ازلی و ابدی جهان میباشند به ما نرسیده بود، ما نیایش را نمیدانستیم چیست. پس آنهایی که مانند موریس مترلینگ دعاء و نیایش را جسارت به درگاه خدا میدانند و کسانیکه مانند نیچه دعاء را شرمآور میشمارند سخت در اشتباهند؛ زیرا روشن شد که نیایش یک سببی است از اسباب و توسّل به اسباب لازمه زندگی است و نیایش نه تنها جسارت به خدا و سرزنش او نیست بلکه اطاعتی است از فرمان او و اجابت دعوت خود او است و احترامی است به خواست او و اجراء سنت خداوند بیهمتا میباشد.
و از همین مطلب به خوبی استفاده میشود که نیایش هم یکی از اسباب و وسائلی است که خدای متعال در نظام این عالم مانند اسباب دیگر در اختیار بندگان خود قرار داده و بندگان در هر درجه از معرفت و ایمان که باشند میتوانند از این وسیله استفاده کنند و حتی کسانیکه از طریق صحیح بندگی هم منحرف هستند، از آن مانند سایر اسباب و وسائل طبیعی میتوانند استفاده نمایند و نیایش سببی نیست که مشروط باشد به شناخت کامل و یا هدایتیافتن به راه مستقیم بندگی، بلکه:
گفت حق گر فاسقی و اهل صنم | چون مرا خوانی اجابتها کنم |
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 68 *»
راستی پیش آر یا خاموش کن | وانگهان رحمت ببین و نوش کن | |
تو مشو هیچ از دعا کردن ملول | عاقبت برهاندت از دست غول |
هرکس گرچه فاسق و یا از شناخت صحیح خدای متعال منحرف باشد و به جای خدای صمد، صنم بپرستد و نزد آن کرنش نماید و نیایش کند، خدای متعال از راه رحمت واسعه خود نیازهای او را برطرف میسازد و جواب او را میدهد. آنگاه اگر بنده از راه راستی و درستی درآید و اگر راه نمییابد از ورود در زندقه خودداری کند و توقف نماید، البته بدیهی است که از رحمتهای الهی نصیب بیشتر وبهره کاملتر بهدست میآورد و خداوند به زبان اولیاء خود بندگانش را سفارش فرموده که از نیایش و دعاکردن و به درگاهش التجاءبردن خسته و کسل نگردند که بالأخره «مَن قَرَعَ باباً و لَجَّ، وَلَجَ»([38]) (هرکه دری را بکوبد و لجاجت نشان دهد به روی او گشوده خواهد شد و در آن داخل میشود). آلکسیس کارل میگوید: «برای اجابت دعاء نیازی به فصاحت نیست، از آنرو که ارزش دعاء را نسبت به فوایدی که دربر دارد میسنجند سادهترین کلمات ما که تضرّع و ستایش را بیان میکند همچون زیباترین استغاثهها و دعاها در پیشگاه خداوندگار هرچه هست مقبول به نظر میرسد، فرمولهای حفظی که بهطور غیر ارادی بیان میشود و نیز یک شعله شمع خود نیز یک نوع نیایش است. این فرمولهای بیرمق و این شعله مادّی شمع برای آنکه سمبل پرواز یک موجود انسانی به سوی خدا باشد کافی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 69 *»
است». و در جای دیگر میگوید: «نیایش هرچقدر عجیب به نظر بنماید ما ناچاریم او را همچون واقعیتی بنگریم که هرچه بخواهد مییابد و هر دری را بکوبد در برابرش گشوده میشود».
نکتهای را که در این جهت نیایش باید در نظر داشت آن است که از نیایش باید به صورت یک سبب و وسیلهای استفاده کرد که با نظام تکوینی و نظام تشریعی الهی مخالفت نداشته باشد. نظام تکوین و نظام تشریع نظر به اینکه هر دو از اراده حکیمانه الهی سرچشمه میگیرد کاملاً به صلاح بندگان بوده و نباید از آنها تخلف نمود، و نیایش در واقع وسیله و سببی است که انسان بخواهد به توسط آن به یکی از نیازهای طبیعی و یا شرعی خود از خدای متعال کمک جوید و یا مدد طلبد، پس هدفی و مقصودی را که در نیایش در نظر دارد باید برخلاف نظام تکوینی و یا نظام تشریعی نباشد وگرنه انتظار اجابت بیمورد است. مانند آنکه بخواهد نمیرد و یا جوانی و نیروهایش به پیری و ناتوانی نیانجامد و یا انجام نافرمانی برایش آسان و شرایط آن برایش مهیّا گردد. بنابراین فیضخواهی و مددطلبی از خدای متعال باید حساب شده و با نظام تکوینی و نظام تشریعی الهی هماهنگی داشته باشد، گرچه فیضبخشی و مددرسانی خدای متعال به فیضخواهی و مددطلبی بندگان بستگی دارد، ولی نیایش و اجابت آن باید با آن هماهنگی و ارتباط کامل داشته باشد و در غیر این صورت آن را نیایش نمیگویند وقابل اجابت هم نخواهد بود.
جهت دیگر رعایت این نکته آن است که انسان نظر به اینکه بر
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 70 *»
جمیع مصالح و مفاسد خود احاطه ندارد، پس اگر حسابنشده و نسنجیده مقصود و هدفی را در نیایش خود منظور نماید و از خدای متعال درخواست اجابت آن را نماید، چه بسا مصلحت او در آن نباشد و در اینگونه موارد است که خدای متعال دعاء او را اجابت نمیفرماید و بنده فکر میکند (نعوذ بالله) خدا درباره او بخل ورزیده و او را از خواستهاش محروم ساخته است و در نتیجه به خدای خود بدگمان می شود، و نسبت به دعاء و نیایش هم سست شده و دلسرد میگردد. در قرآن، خدای متعال از این اشتباهکاری بشر خبر داده و فرموده: و یدع الانسان بالشرّ دعاءَه بالخیر…([39]) و امام صادق فرمود: و اعرف طریق نجاتک و هلاکک کی لاتدعو الله بشىء عسی فیه هلاکک و انت تظنّ انّ فیه نجاتک. قال الله تعالی:
و یدع الانسان بالشر دعاءه بالخیر و کان الانسان عجولاً (2) (بشناس راه نجات و هلاکت خود را (درباره اسباب پیروزی و اسباب نابودی خود فکر کن) برای آنکه مبادا از خدا چیزی را بخواهی که ممکن است هلاکت تو در آن باشد و تو گمان میبری که نجات تو در آن است. خدای متعال فرموده: و دعاء میکند انسان به بدی مانند دعاء او به خوبی و انسان شتابزده است). مولوی داستانی آورده که مناسب است نقل شود:
دزدکی از مارگیری مار برد | ز ابلهی آن را غنیمت میشمرد | |
وارهید آن مارگیر از زخم مار | مار کشت آن دزد خود را زار زار | |
مارگیرش دید و پس بشناختش | گفت از جان مار من پرداختش |
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 71 *»
در دعا میخواستی جانم از او | کش بیایم مار بستانم از او | |
شکر حق را کان دعا مردود شد | من زیان پنداشتم آن سود شد | |
بس دعاها کان زیان است و هلاک | وز کرم مینشنود یزدان پاک | |
مصلح است و مصلحت را داند او | کان دعا را باز میگرداند او | |
وان دعاگوینده شاکی میشود | میبرد ظنّ بدو، آن بد بود | |
مینداند کاو بلای خویش خواست | وز کرم حق آن بدو ناورد راست |
به این گزارش آلکسیس کارل توجه کنید: «با وجود اینکه مردم متجدد به نیایش به دیده یک عادت متروک مینگرند و آن را یک رسم خرافی و باقیماندهای از دوران توحّش میپندارند در حقیقت میتوان گفت امروز ما تقریباً ازهمه ثمرات نیایش محروم ماندهایم. حال ببینیم علل این محرومیّتها چیست؟ اوّلین علّت آن این است که نیایش امروز بسیار به ندرت انجام میشود، احساس عرفانی در میان متمدنین در شرف نابودی است، میتوان گفت عده فرانسویهایی که نیایش میکنند از چهار یا پنج درصد مردم تجاوز نمیکند. ثانیاً، نیایش امروز غالباً بیتأثیر است چه بیشتر کسانیکه اهل عبادت هستند خودخواه، دروغگو، متکبر و مغرورند و ریاکارانی هستند که شایستگی عشق و ایمان را ندارند. به هر حال آثار نیایش و لو آنکه پدید آید غالباً به ما نمیرسد. پاسخ خواهشهای ما و عشق ما معمولاً به صورت بطیء، نامحسوس و تقریباً غیر مسموع داده میشود.([40]) این پاسخ که با زمزمه بسیار نرمی به اندرون ما
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 72 *»
پا میگذارد با قیل و قال جهان خارج به آسانی خفه میگردد. نتایج مادّی نیایش نیز مبهم و ناآشکار است و معمولاً با دیگرپدیدهها آمیخته میشود. در میان مردم حتی کشیشان بسیار اندکند کسانیکه این حالت را داشتهاند که بتوانند این آثار را به صورت روشنی مشاهده کنند. و پزشکان از نظر اینکه برایشان جالب توجه نبوده است اجازه دادهاند حالاتی که در دسترسشان واقع میشده است بیآنکه آن را مورد تحقیق و بررسی قرار بدهند از میان بروند. علاوه بر این کسانیکه به بررسی این آثار میپردازند غالباً به این علت به اشتباه میافتند و منحرف میشوند که در اغلب اوقات نتیجه حاصله با آنچه حدس زده میشود اختلاف دارد. مثلاً کسی دعاء میکند تا خدا او را از یک بیماری عضوی شفاء دهد، بیمار میماند ولی در عوض یک تحول عمیق و تفسیرناپذیر روحی و اخلاقی به وی دست میدهد».
البته گاهی و درباره پارهای از نیایشگران و نیایش آنها، کندی اجابت و یا بهطور کلی عدم اجابت جهت دیگری دارد که با منطق ظاهر و معیارهای عادی قابل توجیه نیست. تضرّع و زاری آنها به درگاه خدای متعال آنچنان از اعماق جان و دلشان برمیخیزد و آنچنان با گرمی عشق به پرستش حق و ستایش و کرنش همراه است که ساکنان ملکوت اعلی و قدّوسیان درگاه قرب الهی را حیرتزده مینماید، وجودشان سرشار از آن گرمی میشود که دست نیاز به درگاه بینیاز برآورده که خداوندا اجابت دعاء این بندگان را به تأخیر انداز، زیرا ما از نیایش آنها لذّت میبریم و گرمای عشق آنان ما را گرم میکند. خداوند متعال هم میفرماید: من هم
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 73 *»
دوست دارم زاریهای آنان را بشنوم. تأخیر اجابت دعاء و یا عدم اجابت دعاء اینگونه بندگان را از نیایش و کرنش سرد که نمیکند بماند گویا بر آتش عشق ایشان به پرستش و نیایش میدمد و آن را مشتعلتر میسازد و لذّت مناجات آنها اشتداد مییابد. آلکسیس کارل میگوید: «نیایش در مرحله عالیترش از سطح درخواست و عرض حال فراتر میرود، انسان در برابر خداوندگار هستی نشان میدهد که او را دوست دارد، نعمات او را سپاس میگزارد و آماده است تا خواست او را هرچه باشد انجام دهد. در اینجا نیایش به صورت یک سیر روحانی و مکاشفه درونی درمیآید. بر روی آخرین نیمکت یک کلیسای خلوت، یک روستاییِ پیر نشسته بود. به وی گفتند: شما منتظر چه هستید؟ گفت : من او را مینگرم و او مرا مینگرد».
گرمی نیایش و تأثیر معنوی و ظاهری آن به یقین و اطمینان و حسن ظنّ به اجابت و قبولی بستگی کامل دارد. یقین به رحمت و عنایت بیمنتهای حقّ متعال و اطمینان به وفاءنمودن او به وعدههای خود از قبیل ادعونی استجب لکم…([41]) و و اذا سألک عبادی عنّی فانّی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان...(2) ایمان به قدرت نامحدود خدای متعال برای نیایشگر اطمینان فراهم میسازد که از جانب او منعی و بخلی نیست و برای رفع نیاز بندگان خود نیازی به غیر ندارد، فیضبخشی او تعطیلپذیر نیست، درِ رحمت او بر روی کسی بسته نخواهد شد: و قالت الیهود ید الله مغلولة، غلّت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء…(3) و از طرفی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 74 *»
میداند که هرچه قصور و تقصیری است از ناحیه خود بنده است. از این جهت در دستوراتی که از اولیاء اسلام؟عهم؟ رسیده میبینیم بر حسن ظنّ به اجابت دعاء بسیار تکیه شده است. میفرمایند: اذا دعوت فظنّ حاجتک بالباب([42]) (هنگامیکه دعاء میکنی خواستهات را بر در سرای خود گمان کن). یعنی گویا منتظر است که تو از خدا بخواهی و فورا به سراغت آید. فقراتی از دعاء شریف امام سجاد؟ع؟ به نقل ابوحمزه ثمالی این حالت را بهطور کامل مجسّم میسازد: اللّهم انی اجد سبل المطالب الیک مشرعة و مناهل الرجاء لدیک مترعة و الاستعانة بفضلک لمن امّلک مباحة و ابواب الدعاء الیک للصارخین مفتوحة، و اعلم انّک للراجین بموضع اجابة و للملهوفین بمرصد اغاثة و انّ فی اللهف الی جودک و الرضا بقضائک عوضاً من منع الباخلین و مندوحة عمّا فی ایدی المستأثرین، و ان الراحل الیک قریب المسافة و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الامال دونک.(2)
(خدایا! من راههای برآوردهشدن خواسته را و روی نیازمندیهای خود را به درگاهت بر روی خود باز میبینم و آبشخورهای امید به تو را سرشار مییابم، یاریجستن از تو را بهواسطه فضل و کرمت بر خود جایز و روا میدانم. و درهای نیایش را بر روی آنانی که تو را با فریاد میخوانند گشوده مشاهده میکنم و خوب میدانم که برای اجابت دعاء امیدوارانِ به بخشش و عنایتت کاملاً آماده هستی و برای پناهندگان به درگاهت در انتظار میباشی. و نیز خوب میدانم که برای جبران بخلورزیدنهای
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 75 *»
بخیلان، پناه بردن به بخشندگی تو و خشنودی به تقدیر و قضاء تو بهترین چیزها است و خوب راهی است برای برطرفشدن کمبودهایی که از ناحیه دریغ داشتن مالداران فراهم میگردد. و همچنین به خوبی میدانم که کسیکه به سوی تو در حرکت است چندان راه برایش دور نیست، و تو از بندگان خود در پرده نیستی، بلکه آرزوهای نابجا و کارهای ناشایست آنها است که آنها را از دیدار تو در پرده قرار داده است).
آلکسیس کارل میگوید: «برای نیل به خدا به انجام تشریفات پیچیده و از خودگذشتگی و ایثار خون نیازی نیست، نیایش آسان و طریقهاش نیز ساده است»، و در جای دیگر میگوید: «نیایش هرچه باشد طولانی یا کوتاه، بیرونی (زبانی) یا درونی (از دل) باید همچون گفتگوی طفلی با پدرش باشد (خود را آنچنان بنماید که هست). این سخن را یک خواهر مسیحی خردسالی گفته است که سی سال زندگیش را وقف خدمت درماندگان کرد: با تمام وجودشان آنچنان نیایش میکنند که دوست دارند».
شکل دیگر نیایش امتثال تکالیف الهی است. انجام مراسم عبودیت، انجام وظائف شخصی، رعایت مقرّرات و نظام اجتماعی که در شرایع الهی بیان میشده در واقع نیایش به درگاه خدای متعال است. زیرا هریک در جای خود اظهار خشوع و خضوع و یک نوع بندگی و تعظیم و تکریم حقّ و شأن ربوبیت است و میشود گفت که نیایش عملی میباشد. آلکسیس کارل میگوید: «با عمل نیز نیایش میکنند». سن لوئی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 76 *»
گنزاک میگوید: «انجام وظیفه همارز نیایش است. بیشک بهترین طریقه ارتباط با خدا انجامدادن کامل خواست او است. «ای پدر ما حکومت شما فرا رسد، اراده شما درزمین همچون آسمان حاکم گردد»([43]) (از کتاب مقدس). بی شک انجام خواست خدا عبارت است از پیروی قوانین حیات، قوانینی که در تار و پود بدن ما، خون و روح ما ثبت شده است».
آنچه مهم است در نیایش هماهنگی حالات و شئون نیایشگر است با مضمون نیایش او، یعنی باید بین مضمون نیایشش و صفات و روحیّاتش تضادّ نباشد. مثلاً اگر از خدای متعال رحمت و مغفرت میطلبد خودش هم اهل ترحّم باشد نسبت به کسانیکه باید بر آنها ترحّم داشت، و گذشت داشته باشد درباره بدرفتاریهای کسانیکه باید از آنها گذشت نمود و بدرفتاری و یا بدگفتاری آنها را باید ندیده گرفت؛ و نیز اگر مثلاً اظهار پشیمانی میکند به درگاه خدای متعال از بدرفتاری خود درباره دیگران و از ضایعنمودن حقوق صاحب حقوق باید در مقام تدارک و جبران هم برآید و صرف پشیمانی خود را به زبان اظهار نکند. در هر صورت صفات باطنی و اعمال ظاهری نیایشگر باید با مضامین نیایش او هماهنگی داشته باشد، در دل نسبت به اهل ایمان و تقوی کینه نداشته باشد، از هدفهای تکوینی و تشریعی الهی احترام نماید، در مسیر خلاف با آنها قدم برندارد، ظاهر و باطن خود را با آن هدفها و قوانین تکوینی و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 77 *»
تشریعی خداوند هماهنگ سازد، دل او پاک و سریره او صاف و کسب معیشت او حلال، زیر بار مظالم اشخاص نرود. در یکی از دستورات اسلامی چنین رسیده است: اذا اراد احدکم انیستجاب له فلیطیّب کسبه و لیخرج من مظالم الناس. و ان الله لایرفع دعاء عبد و فی بطنه حرام او عنده مظلمة لاحد من خلقه([44]) (هریک از شما که بخواهد دعائش مستجاب شود وظیفه دارد که درآمد و روزی خود را از راه حلال بهدست آورد و از مظلمههای مردم که بر عهده او است بیرون رود؛ زیرا دعاء بندهای که در شکم او حرام باشد به سوی خدا بالا برده نمیشود).
مطلب دیگری را که در اینجا باید یادآور شویم آن است که نیایش نباید به تنهایی جایگزین کار گردد، بلکه در مواردی که از طریق کار و فعالیت و تلاش میتوان مقصود و مطلوب را بهدست آورد نباید به نیایش تنها اکتفاء نمود و برخلاف نظام حاکم بر این عالم رفتار کرد. نیایش به تنهایی در موردی صحیح و بجا است که یگانهوسیله و کلید برآمدن حاجت باشد، ولی اگر برای بهدست آوردن حاجت و مقصودی خدای متعال وسیلهای و سببی قرار داده و در اختیار بندگان گذارده، در این صورت به نیایش تنها نباید اکتفاء کرد بلکه باید آن حاجت را از همان راهی که خدا نشان داده و مقرر فرموده طلب کرد و نیایش هم باید نمود که اقدام ما با موفقیّت و عافیت و نتیجهبخشی همراه باشد.
در روایات نمونههایی رسیده است. یکی از آنها این حدیث است
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 78 *»
که پنج نفر هستند که دعاء آنها به اجابت نمیرسد. اول شخصی که زن بیپروای بیباکی دارد بهطوری که از او به تنگ آمده باشد و بتواند او را طلاق دهد ولی طلاق نمیدهد و دعاء میکند که خدایا مرا از دست این زن خلاص کن. دوّم کسیکه بردهای دارد که مرتب فرار میکند و این شخص او را نزد خود نگه داشته و دعاء میکند که خدایا مرا از شرّ این برده راحت کن. سوّم کسیکه در کنار دیواری که مشرف بر خرابی است درنگ کرده و دعاء کند که خدایا مرا حفظ فرما. چهارم کسیکه مالی را به کسی قرض داده ولی بدون سند و شاهد و او نمیدهد مالش را و این شخص پیوسته دعاء میکند و از خدا میخواهد که مدیون مالش را برگرداند. پنجم کسیکه بیکار میگذراند و برای معیشت به کار و کسبی مشغول نمیشود و دعاء میکند که خدایا روزی مرا برسان.([45])
در این حدیث شریف مواردی بیان شده که هریک برای حاجت و مقصود خود طریق و وسیله طبیعی و عادی در اختیار دارند و با وجود این از آن استفاده نکرده و به نیایش و دعاء اکتفاء کردهاند و بدیهی است که در اینگونه موارد دعاء به اجابت نخواهد رسید؛ زیرا عملاً گویا از خدا میخواهند که به وضع موجود آنها ادامه دهد و آن حالتشان تغییر نکند. پس بهطور کلّی در اینگونه موارد نیایشگر باید با پرداختن به عمل و کار و استفاده از قوانین تکوینی و تشریعی الهی از نیایش و دعاء و استمداد از درگاه خدا و التجاء به کرم و اراده و قدرت او در مقام طلب خواسته خود
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 79 *»
برآید. آلکسیس کارل میگوید: «ما نباید نیایش را بهانهای برای تندادن به ضعفهای اخلاقی، فقر و زبونیها و سستیهای خود قرار دهیم».
دعاء و نیایش را نباید وسیله تنبلی و تنپروری قرار داد و در جایی که نیازمندیهای ما از طرق عادی و اسباب طبیعی بهدست میآید باید با توکل بر رحمت خدا و امید به فضل و کرم او کوتاهی نکرد و نیایش را جانشین عمل و فعالیت قرار نداد. در این جاها دعاء به منزله بسمالله گفتن در کارها است. یعنی همچنانکه هر کاری را باید به نام خدای متعال شروع کرد تا آن کار به طور کامل و ثمربخش به انجام رسد، دعاء هم مکمّل و متمّم کار و فعالیت باید باشد نه آنکه جایگزین کار و عمل گردد.
و باز باید توجه داشت که برای حاجات و خواستههای سفیهانه و یا غیرمشروع نباید به نیایش پرداخت و از خدای متعال نباید خواست که اسباب معصیت و یا مقصودی سفیهانه را فراهم سازد؛ همچنانکه نیایش برای تغییر نظام طبیعی و واقعشدن امور غیرعادی و یا غیرممکن بیجا است و نباید برای اینگونه نیایشها انتظار اجابت داشت. آلکسیس کارل میگوید: «کاملاً مشروع است که برای کسب نیازمندیهای خود از خداکمک بگیریم، ولی در عین حال نامعقول است که از او بخواهیم تا به هوسهای ما جامه عمل بپوشاند و یا آنچه را به کوشش میسّر است به دعاء عطاء کند».
و در اینگونه موارد است که اگر از طرق عادی و اسباب طبیعی برای رفع نیازمندیها نتیجهای گرفته نشد و یا برخلاف مقصود نتیجهای به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 80 *»
دست آمد بر تداوم نیایش باید افزود و به درگاه خدای متعال باید الحاح نمود؛ با توجه به اینکه این الحاح و سماجت به آن معنی نیست که خدا را بر انجام خلاف نظام حکمت او وابدارد؛ زیرا از نظر اصول اعتقادی درباره خدای متعال باید معتقد باشیم که یا مَن لا یُبرِمُهُ اِلحاحُ المُلحّین.([46]) سماجت او را به انجام خلاف حکمت و نظام تکوین و تشریعش وانمیدارد؛ بلکه سماجت نیایشگر در اینگونه موارد برای رفع موانع و فراهم ساختن موجبات عنایت خداوند است؛ یعنی در الحاح و اصرار و تداوم دعاء، خود را بیشتر در معرض رحمت و فضل و کرم خداوند قرار میدهد و این خود یک سببی است از اسباب برای رسیدن به مقصد و مطلوب. و گویا با این الحاح و تداوم و اصرار میخواهد انقطاع خود را از همهچیز و از همهجا نشان دهد و از این جهت برای دستها در حالت نیایش شکلهایی تعلیم داده شده که هر شکلی نامی و جهتی و سرّی دارد که بیانگر این انقطاع و توجّه کامل به درگاه خدای متعال است. آلکسیس کارل میگوید: «خواهش اگر مداوم و سمج باشد و صورت یک نوع تهاجم را به خود بگیرد برآورده میشود. کوری کنار راه نشسته بود و علیرغم کسانیکه میخواستند آرامش کنند با تمام قوا از جگر فریاد میکشید، عیسی که از آنجا میگذشت گفت: ایمانت تو را شفاء داده است».
و شاید از این جهت است که تجمّع در نیایش هم دستور داده شده است زیرا تجمع در نیایش خود نوعی از الحاح است و به گفته آلکسیس
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 81 *»
کارل نوعی تهاجم گفته میشود و بخصوص چهل بار یا چهل نفر با هم نیایشکردن بسیار امید اجابت میرود.
به احتمال قوی ساختن معابد درامتهای گذشته و مساجد در این امت برای تجمّع در نیایشها و کرنشها و مراسم عبودیّت بوده و مراسم حجّ خود گواهی است زنده که پیروان پیامبران الهی خود را مقیّد میدیدند به شرکت در اینگونه مراسم و کرنشها و نیایشهای دستهجمعی به امید اجابت سریعتر. آلکسیس کارل میگوید: «تقریباً در تمام ادوار مردم غرب نیایش کردهاند. جامعه قدیم اصولاً یک سازمان مذهبی بود. رومیها همهجا معابد را برپا میداشتند. اجداد قرون وسطای ما سرزمین مسیحیت را با کلیساهای بزرگ و محرابها([47]) را با گتیک([48]) میپوشاندند. در زمان ما هنوز بر فراز هر دهکدهای ناقوسی بر پا است. مهاجرانی که از اروپا آمدهاند نه تنها با دانشگاهها و کارخانهها بلکه به وسیله کلیساها نیز در قارّه جدید (آمریکا) تمدّن غربی را برپا کردهاند».
تجمّع در دعاء و مراسم عبودیت برای توجه به جنبه اجتماعی و سیاسی نیایش است که در اینگونه نیایش و کرنشها و مراسم همه بهطور دستهجمعی متوجه نیازمندیهای اجتماعی خویش شوند و از خداوند متعال برای رفع آنها خواهش دستهجمعی داشته باشند. همه همدرد و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 82 *»
همنوا و هماهنگ به فکر یکدیگر باشند، افکار اجتماعی در این فرصتها به همه تلقین میشود. خواستههای اجتماعی به صورت مشترک در مغزها و دلها جلوه میکند و همدردی و همفکری در افراد جامعه نفوذ مییابد و بزرگ و کوچک، مرد و زن، دانشمند و بیدانش همه و همه خبر میشوند و به آنها آگاهی مییابند. بحرانهای سیاسی، فشارهای بیجای حکومتی، اختناقها، خودبهخود کم میشود، زندگی اجتماعی آنان رنگ صلح و صفاء خواهد یافت. در نیایشهایی که به شرایع الهی مستند است در ردیف مسائل فردی و اجتماعی دنیوی و آخرتی مسائل سیاسی هم مطرح است. شعارها و ستیز با باطل و طرفداری از حق، صلاح و خیر جوامع، مبارزه با فساد و شرارت، راهنمایی به سعادت و نکوهش از شقاوت، تلقین شهامت و مروّت و عزّت و مناعت، نفرت از ستم و ستمگر، برائت از دشمن حق و دشمنی با اهل حق، دوری از خیانتکار و بالأخره پاسداری از صدق، اخلاص و نصیحت و خیرخواهی و ثبات قدم در راه حق و وفاداری با مقام رهبری الهی، و آرزوی خوشبختی و عاقبتبهخیری و پیروزی برای تمام افراد جامعه از درگاه خدای متعال.
و نیز در آن نیایشها روحیه تسلیم و خضوع و خشوع در برابر کبریائیت و عظمت و جلال حقتعالی در بندگان قوّت میگیرد و آنها را وامیدارد به اینکه فقط در برابر قدرت خدا خود را ناچیز ببینند و به خیر از ناحیه او اتّکاء داشته باشند و به غیر او متّکی نباشند و با اطمینان و ایمان کامل جبهه به درگاه عظمت او بر زمین گذارند و با هر قدرتی و جلالی که در
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 83 *»
جهت مخالفت با خدای متعال دارد، در ستیز و نبرد باشند و سر تسلیم در برابر آن فرود نیاورند.
و در آن نیایشها است که بندگان با توجه کامل از خداوند توفیق میطلبند و رسیدن به هر خیری را منوط به توفیق او میدانند. یعنی از خدا میخواهند که اسباب و وسائل و شرایط را با اهداف عالیه انسانی آنها وفق دهد و موانع رابرطرف سازد، انگیزههای خالصانه همراه با کوششهای گسترده در راه تکامل معنوی و رشد عقلانی و بالأخره خیرات دنیوی و اخروی در بندگان جمع گردد و به نحو احسن و اکمل و اتمّ از نعمتها و فرصتها بهرهبرداری نمایند. توفیقطلبی از خداوند متعال با اختیار و اراده انسان هیچ منافات ندارد بلکه روحیّات بشری را تعدیل میکند و او را از غرور و خودبینی و خودخواهی باز میدارد، به قدرت بیمنتهای خداوند او را معترف میسازد. و از همینجا است که روحیه مقدس «تفویض» یعنی امور را به خدای متعال واگذاردن و در برابر خواست و رضای او تسلیمشدن و خوشنودبودن، برای بنده فراهم میگردد. و این روحیه است که او را از سطح این دنیا و شئون پوشالی آن مانند لذتها و دردها و فقرها و غناها بالاتر میبرد و از اسارت این خیالات واهی و اندیشههای سست میرهاند. وضع روانی چنین بندهای در این جمله ارزنده بیان شده است: و اُفَوِّضُ امری الی الله انّ الله بصیر بالعباد.([49]) نظر به اینکه بنده احاطه علمی حقتعالی را به تمام خلق نامحدود میداند و از
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 84 *»
طرفی از تشخیص صلاح و خیر خود عاجز میباشد، صلاح و خیر خود را به خدای خود «تفویض» مینماید و با کمال اطمینان از خواست الهی خوشنود میگردد. و جالب اینجا است که روحیه «تفویض» از نیایش فراهم میگردد و بنابراین نیایش با اعتراف به تقدیر و قضاء الهی معارض نبوده بلکه در دايره تقدیر و قضاء است و خود آن سببی است برای به امضاء رسیدن تقدیرها و قضاها و یا تغییر آنها و با حکمت الهی هم مخالفت ندارد و با رضای بنده به قضاء حق هم سازش کامل دارد. تسلیم و خشنودی اولیاء خدا در برابر بلاهای فوق توان و طاقت بشری گواه آن است که آنها از نیایش عالیترین بهرهها را بردهاند.
آثار روانی نیایش است که آنها را به این درجه از «تفویض» رسانیده است. آلکسیس کارل میگوید: «… رفتهرفته یک صلح درونی، یک هماهنگی و سازش خوش فعالیتهای عصبی و اخلاقی، بزرگترین ظرفیت تحمل در برابر محرومیت، اتهام، اندوه، قدرت شکستناپذیر و سستینشناس، بردباری در قبال از دست دادن همهچیز، درد، بیماری و مرگ به سراغ وی (نیایشگر) میآید».
و همین روحیه «تفویض» است که گاهی در اولیاء خدا؟عهم؟ چنان اوج میگیرد که نیایش از حال عادی و طبیعی خود خارج می شود و به شکل نیایش حالی در مقابل نیایش مقالی درمیآید. در این صورت ظاهر و باطن نیایشگر در حالتی قرار میگیرد که چنین احساس میکند که سراسر وجودش لسان نیایش و اظهار خشوع و خضوع به درگاه خداوند است و در
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 85 *»
این حال است که از به زبان آوردن خواسته خود و از طلب صلاح و خیر خود لب میبندد و میگوید: علمک بحالی کفی عن سؤالی.([50]) مولوی به این دسته از اولیاء اشاره کرده و میگوید:
قوم دیگر میشناسم ز اولیا | که دهانشان بسته باشد از دعا | |
از رضا که هست رام آن کرام | جستن دفع قضاشان شد حرام | |
در قضا ذوقی همی بینند خاص | کفرشان آید طلبکردن خلاص | |
حسن ظنّی بر دل ایشان گشود | که نپوشد از غمی جامه کبود | |
هرچه آید پیش ایشان خوش بود | آب حیوان گردد ار آتش بود | |
زهر در حلقومشان شکّر بود | سنگ اندر راهشان گوهر بود | |
جملگی یکسان بودشان نیک و بد | ار چه باشد این ز حسن ظنّ خود | |
کفر باشد نزدشان کردن دعا | کای اله، از ما بگردان این قضا |
بدیهی است که ترک دعاء مقصود ترک نیایش بهطور کلی نیست، بلکه نیایش به صورت تفویض کامل است یعنی رضامندی به قضاء الهی و تسلیمبودن در برابر صلاحدید حقّ متعال و این حالت اولیاء را آرام میسازد و از تقاضای دفع یا رفع قضاء باز میدارد. مناجات سرور شهیدان در آن شدّت بلای بینهایت نمونه کامل این تفویض مقدس است: صورت خونین با پیشانی شکسته روی خاک کربلا گذارده و به درگاه خدای متعال عرضه میدارد: الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لامرک
لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین. آیا این نیایش نیست؟ بلکه آن
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 86 *»
بزرگوار در آن حالت به ظاهر و باطن خود با جسم و روح خود حتی با قطره قطره خون خود حقیقت نیایش و کرنش و پرستش خدای متعال بود. و از این جهت به تأثیر شگفتانگیز نیایش در روح و عقل و نفس و جسم نیایشگر میتوان پی برد.
آلکسیس کارل میگوید: «مسلّم به نظر میرسد که در صورت تساوی قدرت مغزی و علمی میان دو نفر، سجایا و خصائل آن که حتی به صورت بسیار معمولی و متوسطی نیایش میکند تکاملیافتهتر از دیگری است».
نیایش از ابتداء و پایینترین درجه آن، با عشق به پرستش و کرنش به درگاه خدای متعال همراه است و به تدریج بر این عشق افزوده میشود. و جالب این است که در لغت عربی نیایش را «دعاء» میگویند و معنی «دعاء» درخواست از خدای متعال است که به بنده دعاکننده رو کند و توجه نماید و تا بنده به این معنی توجه نکند و این معنی را در جان خود وجدان نکند در مقام نیایش برنمیآید، پس به حکم فطرت در اعماق جان خود شیفته خدا میشود و بهواسطه عشق درونی خود به پرستش و کرنش به درگاه او، از او میخواهد که به او رو کند و از راه رحمت و شفقت به او توجه نماید. و باز نکته قابل ملاحظه این است که تا انسان در مقام نیایش برنیاید و از خدای متعال تقاضا و خواهشی نداشته باشد فیضی به او نمیرسد و در قرآن به این مطلب تصریح شده است: قل مایَعبَؤُ بکم ربّی لولا دعاؤکم([51]) (بگو پرورنده من به شما اعتنائی ندارد اگر خواندن شما او را،
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 87 *»
نباشد). پس باید او را خواند و از این جهت برای خود اسماء حسنائی قرار داده و آنها را به بندگانش به توسط پیامبران آموخته تا او را به آن اسماء بخوانند و در قرآن هم دستور داده که: قل ادعوا الله او ادعوا الرحمن ایّاًما تدعوا فله الاسماء الحسنی([52]) (بگو بخوانید الله را یا رحمن را. هریک را که بخوانید پس برای او نامهای نیکویی است).
بنابراین نیروی عشق به پرستش و کرنش و اظهار خضوع و خشوع به درگاه خدا در مسأله نیایش مؤثرتر است تا استدلال و برهان عقلی و نیروی اندیشه. ممکن است شخصی نتواند با دلیل و برهان عقلی وجود خدای متعال را برای خود و یا دیگری اثبات نماید. اما همان شخص گاهی در مقام نیایش آنچنان با یقین و اطمینان کامل خدا را میخواند که گویی وجود او را در اعماق ذات خود احساس و وجدان مینماید و این همان کشش فطری به سوی خدای متعال است و عشق به پرستش او است. آلکسیس کارل میگوید: «این حالت (نیایش) از طبیعت عقل سرچشمه نمیگیرد و از همین رو است که تا آنجا که غیر قابل ادراک است در نظر اهل فلسفه و استدلال غیر قابل قبول باقی میماند. همانطور که حدیث جمال و عشق در دفتر نیست و به درس و تعلیم نیاز ندارد آنها که دلی خالی از اندیشه دارند خدا را همچون گرمای خورشید و یا عطر گل بهطور طبیعی احساس میکنند. اما همین خدایی که اینچنین با کسی که (دوست داشتن) را میداند به آسانی کنار میآید، خود را از چشم آن که جز
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 88 *»
«فهمیدن» چیزی نمیداند پنهان میدارد. کمیت اندیشه و بیان آنجا که پای نیایش فرا میرسد درمیماند، زیرا نیایش بلندترین قلّه تعبیر را در پرواز عشق از میان شب ظلمانی عقل پیدا می کند».
بدیهی است که ذات مقدس حقتعالی را هیچ بندهای از بندگان و در هیچ حالی از حالات در هیچکجا (دنیا، برزخ، آخرت) درک نخواهد کرد بلکه جلوه خدا را انسان درک میکند آن هم با مشعری که از آن به «دل» میتوان تعبیر آورد. و آنطوری که خدا بر «دل» بنده تجلی میکند بر «عقل» و «نفس» او جلوه نمینماید. و در تعبیرآلکسیس کارل «شب ظلمانی عقل» دقتی به کار رفته که شاید خودش هم متوجه این دقت و نکته نبوده است. در حدیث مشهور «حقیقت» که کمیل از حضرت امیر مؤمنان علی؟ع؟ نقل میکند ریشه اینگونه تعبیرات دیده میشود. در آن حدیث بعد از آنکه کمیل؟رح؟ از آن بزرگوار درباره «حقیقت» سؤال میکند؛ «یا سیدی ما الحقیقة؟» و حضرت بیاناتی میفرماید، در آخر سخنان خود میفرماید: اطفئ السراج فقد طلع الصبح؛([53]) یعنی در معرفت خدای متعال تا وقتیکه با مشاعر نفسانی و حتی عقلانی سیر میکنی، در شب و تاریکیهای آن بهسر میبری ولی اگر خدای متعال بر «دل» و مشاعر نوری بنده تجلی فرماید برای او صبح حقیقت طلوع کرده و به شمع و چراغ سایر مشاعر و مدارک خود نیازمند نیست. با توجه به این جهات است که کوتاهفکری و تنگنظری امثال موریس مترلینگ و نیچه و اگوستکنت(2)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 89 *»
روشن میشود که اولی میگوید: «آیا استرحام از درگاه خدا و دعاء کردن، بهمنزله جسارت به درگاه خدا نیست؟!» و دومی میگوید: «دعاء کردن شرمآور است». و سومی دعاء را کار بیهودهای میانگارد و میگوید: «به جای پرستش خدا باید پرستاری انسانیت یعنی خدمت به بشر نمود».
در صورتی که در فرمایشات اولیاء اسلام؟عهم؟ تأکید شده که برای هر خواستهای اگرچه ناچیز باشد دعاء کنیم و آن را از خدا بخواهیم حتی نمک طعام خود را هم از خدا درخواست نماییم.([54]) و به تعبیری که من مناسب میبینم بنده باید برای خدای خود فروتنی نماید و هرگونه میتواند نیازمندی اظهار کند؛ زیرا او خود را «ارحم الراحمین» و «اکرم الاکرمین» و «خیر الغافرین» و «انیس اللاجین» و… معرفی فرموده است. عبارتی را در گذشته از آلکسیس کارل نقل کردیم که «نیایش هرچه باشد، طولانی یا کوتاه، بیرونی یا درونی، باید همچون گفتگوی طفلی با پدرش باشد، خود را آنچنان بنماید که هست». و در جای دیگر میگوید: نیچه مینویسد: «دعاء کردن شرمآور است. در صورتی که دعاء کردن همچون آشامیدن و دمزدن هیچگاه شرمآور نیست. انسان همچنانکه به آب و اکسیژن نیازمند است به خدا نیز محتاج است».
در شرایع الهی بیاعتنائی به دعاء و نیایشنکردن، تکبّر یعنی بزرگیورزیدن در برابر خدای متعال معرفی شده است و نافرمانی بزرگی به حساب آمده است؛ ان الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 90 *»
و در واقع نیایش روح و مغز و حقیقت و سرّ هر عبادتی است از این جهت وقتیکه از امام باقر؟ع؟ سؤال شد چه عبادتی بهتر است؟ فرمود: هیچ چیزی نزد خداوند بهتر از این نیست که از او سؤال شود و از آنچه نزد او است خواسته شود».([55]) و امام صادق؟ع؟ فرمود: دعاء کنید که به چیزی مانند آن تقرب (به درگاه خدا) نمییابید.(2)
در شرایع الهی خداوند را به صفت کبریائیت (بزرگی ظاهری از قبیل سلطنت و تصرّف و فرماندهی مطلق و مطاع محض بودن)، و به صفت عظمت (بزرگی معنوی، بزرگواری)، و به صفت جلال (بزرگی بالاتر، برتری از همه خلق)، و به صفت بهاء (بزرگی بینهایت والا، پاکی و پاکیزگی از آلایشهای خلقی) یعنی سبّوحیت و قدّوسیت معرفی کرده و ثابت نمودهاند که خدای متعال به این بزرگیهای چهارگانه برای بندگان خود تجلی میفرماید و بندگان با مراتبی که دارند با این بزرگیها آشنایی فطری داشته و برای هریک از این تجلیات خضوع و خشوع مناسبی را باید اظهار نمایند و شرایع عهدهدار تعلیم همین خضوعها و خشوعها میباشند و هماهنگ با فطرت بندگان آنها را به وظائف بندگی در برابر این تجلیات ربوبی راهنمایی کردهاند.
تسبیحات اربعه، ارکان اسلام، «سبحان الله» و «الحمد لله» و «لا اله الا الله» و «الله اکبر» گزارش از همان چهار نوع بزرگیهای خداوند متعال است. در اسلام که آخرین و کاملترین شرایع الهی است با بیان اسماء
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 91 *»
حسنای الهی بشر را با این تجلّیات چهارگانه آشنا میکند و همراه با تنزیه ذات مقدس خداوندی از هرگونه آلایش خلقی بشر را در معرض آن تجلیات قرار میدهد و او را از لذت مناجات و راز و نیاز با خدای خویش کامیاب میسازد. به این فقره از دعاء شریف افتتاح توجه کنید: اللهم اذنت لی فی دعائک و مسألتک فاسمع یا سمیع مدحتی و اجب یا رحیم دعوتی و اقل یا غفور عثرتی([56]) (خدایا اجازه دادهای به من در نیایش و دعاء و خواستن نیازمندیهایم را از تو. پس بشنو ای شنوا ستایش مرا و پاسخ بده ای مهربان نیایش مرا و ببخش ای بخشنده لغزش مرا). خدایی را که قرآن به بشر میشناساند اینچنین است که: و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان (هرگاه بندگان من درباره من از تو پرسیدند (به آنها بگو) من به همه نزدیکم، دعاء دعاکننده را هرگاه بخواند مرا اجابت مینمایم). این نزدیکی همان جلوهگری خداوند است برای بندگان خود به آن چهار نوع بزرگی بهوسیله اسماء حسنای خود نه به ذات مقدسش که از هرگونه نسبت و بینسبتی با خلق منزّه و مبرّی است. و آلکسیس کارل و امثال او تا چه اندازه خود را از این تعالیم عالیه محروم نموده و با بیاعتنائی به اسلام و تعصبورزیدن به آئین انحرافی خود این راه را بر خود مسدود نمودهاند و با توجه به این مطلب باید عبرت گرفت که دانشمندی با آن نبوغ چطور توانسته به خرافاتی که در مسیحیّت منحرف وجود دارد خود را قانع نماید و آنچه را که در خود به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 92 *»
طور فطری مییابد با این خرافات منطبق سازد؟! میگوید: «ما فنّ نیایش را از زمان سن پُل([57]) تا سن بنوا(2) از زهّاد مسیحی و جمعیت مروجین گمنامی که مدت 20 قرن ملل غربی را به زندگی مذهبی آشنا ساختهاند فرا گرفتهایم. خدای افلاطون در آن قلّه عظمتش قابل درک نبود. خدای اپیکتت(3) با روح اشیاء اشتباه میشد. یَهَُوَه یک سلطان مستبد شرقی بود که در دلها وحشت میافکند نه عشق. اما مسیحیت برعکس خدا را در دسترس فهم انسانی گذاشته است. او به خدا صورتی بخشیده و از او پدر ما، برادر ما و منجی ما را ساخته است».
شرایع الهی هماهنگ فطرت انسانی است. در شرایع اصلی الهی خدای متعال از هرگونه ادراک خلقی برتر معرفی شده است: و ماقدروا الله حق قدره،(4) و یحذّرکم الله نفسه،(5) کلّ ما میّزتموه بأوهامکم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق مثلکم…(6) زیرا هیچگونه سنخیّتی بین ذات حق و خلق وجود ندارد بنابراین از ادراک همه خلایق برتر است و با وجود این از نظر آگاهی و احاطه و تسلط و تصرّف و قدرت و قیمومیّت از هر مخلوقی به آن مخلوق نزدیکتر و از او در مکان او و زمان او و نزد او حاضرتر از او و موجودتر از او میباشد و بدون آنکه صورتی پیدا کند و یا پدر کسی و یا برادر کسی گردد خدای مهربان و بخشنده هر مخلوقی است، و هر مخلوقی در عمق ذات خود این جلوهگری حقّ متعال را مییابد که از آن به فطرت
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 93 *»
تعبیر آورده میشود و امروز در اصطلاح دانشمندان روانشناسی به عنوان «احساس عرفانی» شهرت یافته است. دراثر تربیتهای نادرست ممکن است این احساس تحوّلات و تغیّراتی پیدا کند ولی آنطور نیست که ریشهکن گردد؛ زیرا در اعماق وجود مخلوق جا دارد و حجت خدای متعال است که به آن بر بندگان خود احتجاج میفرماید و آنها را بهوسیله آن محاکمه مینماید. و نیایش از همین احساس سرچشمه میگیرد و ما بعد از این در اینباره بیشتر بحث خواهیم کرد و در اینجا به نقل عبارت آلکسیس کارل در اینباره اکتفاء میکنیم. او میگوید: «در طول تاریخ ما نیایش در شمار احتیاجات اولیهای در ردیف جنگ، ساختمان، کار و دوستداشتن قرار داشته است. حقیقةً چنین به نظر میرسد که احساس عرفانی جنبشی است که از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است. تغییرات و تحولات این احساس همواره با تحولات و فعالیتهای دیگر باطنی انسان، احساس اخلاقی، سجیّه و خوی و گاهی احساس زیبایی بستگی دارد. این احساس جزء بسیار مهمی از هستی خود ما است که ما اجازه دادهایم به ضعف گراید و غالباً به کلی نابود گردد». اشتباهی که برای این دانشمند دست داده آن است که فکر کرده که این احساس نابودشدنی است در صورتی که مانند سایر خواص ذاتی موجودات نابودشدنی نیست، اگرچه ممکن است تغییرات و تحولاتی پیدا کند و یا در راههای دیگری از آن بهرهبرداری گردد.
پلوتارک تاریخدان مشهور میگوید: «اگر شما به صفحه گیتی نظری
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 94 *»
بیندازید، بسیاری از محلها و اماکن را خواهید یافت که در آنجا نه آبادی است و نه سیاست، نه علم است و نه صناعت، نه حرفه است و نه دولت، اما یکی که در آن خدا نباشد نمیتوان پیدا کرد». مکس مولر میگوید: «اسلاف ما از آن موقع به درگاه خدا سر فرود آورده بودند که حتی برای خدا، نام هم نتوانسته بودند بگذارند».
اینگونه تعابیر و تحقیقات نشان اصالتداشتن «احساس عرفانی» و بهطور کلی خاصیت خداجویی و خداخواهی و پرستش خدا و نیایش به درگاه او در وجود بشر است که اگر در تقویت و تربیت این خاصیت بهطور صحیح کوشش شود قسمت اعظم و مهمی از شخصیت معنوی انسان احیاء میگردد و کوتاهی و سهلانگاری و بیاعتنائی نسبت به این خاصیت در واقع مهملگذاردن آن قسمت و در نتیجه پوچبودن و بیمصرفشدن آن قسمت اعظم و مهم معنوی انسان خواهد بود. آلکسیس کارل بعد از آنکه این احساس عرفانی را جزء بسیار مهمی از هستی ما میشمرد و از ضعیفشدن آن اظهار تأسف میکند، برای توضیح آثار ناشی از ضعف این احساس چنین میگوید: «باید به خاطر داشت که انسان نمیتواند بدون خطر به میل دل خود رفتار کند. برای کسب موفقیت در زندگی باید از قوانین ثابتی که نظام علم آن را ایجاب میکند پیروی نمود. ما یک ریسک خطرناکی میکنیم وقتی میگذاریم چند فعالیت اصلی که جزئی از سازمان فیزیولوژی فکری و عاطفی بهشمار میرود در ما بمیرد؛ مثلاً عدم رشد عضلات، اسکلت و فعالیتهای
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 95 *»
حیاتی (نه قوای عقلی) در مردمی که صاحب نیروی عقلی هستند همانقدر شوم و بدفرجام است که ضعف قوای عقلی و احساس اخلاقی در میان ورزشکاران و پهلوانان. نمونههای بسیاری از خانوادههای پر زاد و ولد و نیرومند هستند که یا جز ثمره معیوب به بار نمیآورند و یا رو به انقراض هستند».
در شرایع الهی دستوراتی رسیده که با رعایت آنها خاصیتهای معنوی انسان بخصوص «احساس عرفانی» احیاء و تقویت میگردد و در پرتو آنها کرنشها و نیایشهای ثمربخشی تحقق مییابد که هم در زندگی مادی و هم در زندگی معنوی انسان مؤثر است. وظیفه اولی انسان آن است که با موقعیت و ارزش این احساس و آثار نیایش ناشی از آن کاملاً آشنا شود. اینها مسائلی است که در درجه اول زندگی معنوی ما قرار دارد. آلکسیس کارل میگوید: «آثار نیایش واهی و خیالی نیست، نباید احساس عرفانی را تا سطح اضطراب یک انسان در برابر خطرات و مجهولات جهان پایین آورد و نیز نباید از نیایش به آسانی یک شربت مسکّن، یک داروی ضد ترس، ترس از درد، بیماری و مرگ تهیه کرد. پس معنی احساس عرفانی چیست؟ طبیعت کجا را در زندگی ما برای نیایش اختصاص میدهد؟ به هر حال این جایگاه بسیار قابل اهمیت است».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 96 *»
þ رشد معنویتهای انسانی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 97 *»
در مطالبی که گذشت بیان کردیم که نیایش از عمق روح برمیخیزد ولی اگر بخواهیم کیفیت نیایش را دریابیم، باید مقدار ایمان و اندازه عشق نیایشگر را به پرستش بهدست آوریم ولی هنوز در این زمینه فعالیتی آغاز نشده در صورتی که لازم به نظر میرسد که در این مطلب باید بیشتر بررسی و تحقیق به عمل آید، زیرا بسیار سودمند بوده و میتوان نتایج ارزنده از آن گرفت و شاید اکنون مشغول مطالعه در این زمینه باشند، لکن آنچه ما میتوانیم امروز با کمال اطمینان بگوییم این است که کیفیت نیایش هر نیایشگری در پیشگاه خدا بهترین سنجشی است برای بهدست آوردن طرز فکر او نسبت به خدا. میبینیم نیایشگرهایی را که مثلاً در دعاء خود شفاء بیمارشان و یا اداء شدن دیون و سلامتی مسافر و زندگی مرفّه و آسایش و راحتی آن، آپارتمان مجلّل، داشتن یک زندگی اشرافی و… را طلب میکنند. نیایش این دسته مردم معرف طریقه زندگی آنها است که صرف تنپروری و سودجویی است و دارای فکری کوتاه هستند و میزان ایمان و عشق آنها بهدست میآید که خدا را برای زندگی راحت و برآوردن آمال دنیوی خود میخواهند.
گروه دیگری هستند که فکر آنان اطراف ثروت و فقر، صحت و بیماری، عیش و عشرت گردش نکرده بلکه به این عالم پایین هم نمیاندیشند، آنها نظر به جای دیگری دوخته و نیازهای عالیتری را در خود احساس میکنند، آنها آرزوی کمال داشته، عشقی عمیق بر روانشان سایه افکنده که شور دیگری را در دلشان ایجاد کرده است و گاهی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 98 *»
صاحب چنین فکر و دلی چنان به هیجان میآید که نیایشش به صورت یک ناله سوزنده و آههای آتشینی جلوهگر میشود، او با شدت و سماجت دعاء میکند، او در نیایش دارای یک حالت عاشقانهای است که لذت آن حالت او را از اندیشیدن به این خاکدان خاکیپرور منصرف داشته، او قرب به خدا را میخواهد و در روانش غیر از خدا کسی و چیز دیگری حکومت نمیکند. درست است که ما ثابت کردیم نیایش از هرکس و در هر مرتبه از عشق و نیاز سرچشمه میگیرد اما نباید این را از نظر دور داشت که نیاز دسته دوم نیازی است عالیتر و عشق آنها هم عشقی است جدّیتر و عمیقتر.
فغان بلبلی کز عشق مینالد اثر دارد
نه هر مرغی که فریادی کشد شوری بهسر دارد
به گلشن ناله مرغ چمن شورافکن است امّا
صدایی کز قفس آید برون شوری دگر دارد
میان خون دل غرق است همچون لاله لبخندم
چنین خندد کسی کز عشق داغی بر جگر دارد
ز هر موجی به بحر عشق صد طوفان بهپا گردد
نگونبخت آن که در این راه سودای سفر دارد([58])
صاحب این عشق و شور، زندگی در این دنیا را معبری دانسته که امروز و فردا رخت از آن برخواهد بست و خود را آماده سرای دیگر نموده و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 99 *»
برای کمال خویش میکوشد و از این جهت در نیایش او اثر دیگری و سوز و گداز عجیبتری دیده میشود. او خدا را موجودی میداند سزاوار پرستش و عشق ورزیدن به پرستش او و از این جهت عاشقانه مینالد و نیایش میکند و پرستش مینماید، این جمله منحصراً از مولا امیرالمؤمنین؟ع؟ و فرزندان معصوم او؟عهم؟ شنیده شده که ماعبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک بل وجدتک اهلاً للعبادة فعبدتک([59]) (پرستش من تو را از ترس آتش و یا طمع به بهشت نیست بلکه تو را سزاوار پرستش یافته و پرستشت میکنم).
رشد کامل معنویت انسانی به تکامل قوای عقلانی همگام با تکامل احساسات انسان بستگی دارد. این دو نوع قوای انسانی باید همگام با یکدیگر تقویت شوند. بشر همانطوری که میاندیشد، عشق میورزد و همانطوری که فکر میکند احساس دارد. تقویت نیروی اندیشه قوای عقلانی را شکوفا میسازد؛ الفکر دلیل العقل(2) و تقویت عشقورزیدن به معنویتها و حقایق و دوستی با خدا و اولیاء خدا و دلدادن به نیکان و نیکیها احساسات و عواطف را شکوفایی میبخشد و بخش مهم دیگری ازانسانیت را فعال مینماید.
آلکسیس کارل میگوید: «احساس عرفانی در ردیف قدرت مکاشفه احساس اخلاقی، احساس جمال و نور عقل به شخصیت بشری شکفتگی و انبساط پرمعنا و کاملی را میبخشد. شک نیست که توفیق در زندگی به رشد کامل هریک از فعالیتهای فیزیولوژیکی، عقلی، روانی و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 100 *»
معنوی ما بستگی دارد. روح نیمش از عقل است و نیم دیگرش احساس. ما باید هم زیبایی دانش را دوست بداریم و هم زیبایی خدا را و ما باید به پاسکال با همان ایمان گوش فرا دهیم که به دکارت». و در واقع باید گفت که زیباییهای دانش راهنمای به زیباییهای خدای متعال است. و بهطور کلی دانش باید بازگوکننده بزرگی و بزرگواریهای خداوند باشد و بشر را عاشق بزرگی و بزرگواری او سازد. در اسلام در کنار قرآن و نهج البلاغه، صحیفه علویّه و صحیفه سجادیّه و دعاء عرفه و دعاء ابوحمزه ثمالی وجود دارد. نیروی اندیشه یک شیعه همانطوری که از قرآن و نهج البلاغه نیرو میگیرد و رشد میکند، از نیایشهای امیرالمؤمنین و امام حسین و امام سجاد؟عهم؟ احساسات او کامیاب میگردد و دل او جلاء مییابد و صفاء سریره همراه با رشد عقل برایش فراهم میگردد. و هرچه این رشد و جلاء و صفاء شدّت بیابد میزان شناخت و عشق به پرستش و نیایش ازدیاد مییابد و هرچه بنده درپرتو این شناخت و عشق ترقی کند بر شوق او افزوده میشود و آرامش را از او میگیرد و قرار و راحت را از او سلب مینماید. در دعاء رسیده تدلج بین یدی المدلج من خلقک.([60]) خدا برای چنین بندهای مرتب در جلوهگری است.
و نیازها و ترسها و عشقورزیدنهای اینگونه بندگان مافوق تصور ما انسانهای معمولی است که پایههای شناخت و پرستش و نیایشهایمان را نیازهای سطحی مادی و عشقهای طبیعی نفسانی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 101 *»
کودکانه تشکیل میدهد. هر اندازه نیروی اندیشه همگام احساس عرفانی و عشق به پرستش و نیایش بالاتر رود نیازهای عالیتر و گستردهتر برای انسان فراهم میگردد و اشتیاق به عبودیت در بنده قوت میگیرد. ترس چنین بندگانی از فقر و فاقه، درد و گرفتاری و حتی ترس از آتش غضب خداوندی نیست بلکه ترس از مهجوریت از مقام قرب و محرومیت از لقاء حق تعالی و دورشدن از محفل انس با او است. و به همین مقیاس است شوق و تقاضاهای آنان در پرستشها و نیایشهایشان. مضامین پارهای از دعاهای اولیاء اسلام؟عهم؟ و برخی حالات ایشان در حال عبادتها از قبیل پریدن رنگ چهره، لرزهافتادن بر اندام، و بالأخره از هوشرفتنها شواهد زندهای بر این مطالب است.
خدای متعال بعضی آثار را لوازم بعضی چیزها قرار داده و آنها را بر آن چیزها مترتّب فرموده و از باب فضل و عدل خود آنها را از ملزوماتشان جدا نمیفرماید. آثار نیایش و لوازم مترتب بر دعاء و نتایج پرستش و کرنش اموری هستند که از این قاعده و قانون و سنت آفرینش بیرون نیستند و از این جهت جای تعجب نیست اگر میبینیم منحرفان از صراط مستقیم را که از پارهای اعمال و نیایش و عبادتهای خود بهره میبرند و به نتایجی عجیب دست مییابند. داستان آن شخصی که در زمان امام کاظم؟ع؟ اهل ریاضت بود و مشهور است بهواسطه مخالفت با خواستههای نفسانی حالتی پیدا کرده بود که بر همهجا و همهچیز میتوانست احاطه پیدا کند و آگاهی یابد و در کتابهای معتبر نقل شده، در صورتی که اسلام را هم نپذیرفته بود و بعد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 102 *»
از آنکه به پیشنهاد حضرت اسلام آورد آن حالت از او گرفته شد و علت آن را حضرت فرمودند که نتیجه مخالفتکردن با خواستههای نفسانی پیداشدن این حالت در تو بوده و نظر به آنکه مسلمان نبودی پاداش تو را در دنیا به تو داده بودند و بعد از آنکه مسلمان شدی پاداش تو را برای آخرت تو قرار دادهاند و دیگر این حالت در دنیا از تو گرفته شده است.
در هر صورت آثار نیایش و لوازم مترتب بر آن و بهطور کلی نتایج پرستش و کرنش همراه با آنها است و از آنها انفکاک نمییابد. به هر صورتی که حکمت الهی اقتضاء کند آن آثار و لوازم و نتایج بر نیایش و پرستش مترتب خواهد شد. شاید از همین باب است آنچه را که آلکسیس کارل از نتایج و آثار نیایش در کتاب خود یادآور شده است و در آخر بررسیهای خود به آن اشاره میکند و میگوید: «اینها است آن دسته از آثار نیایش که من نسبت بدانها یک نوع شناخت مسلّم و قطعی دارم و علاوه بر آن بسیاری نتایج دیگر نیز هست. تاریخ حیات اولیاء خدا و حتی مردم متجدد امروز حاوی نکات معجزهآسای بسیاری است. شک نیست که غالب کراماتی که به کشیش آرس نسبت میدهند حقیقت دارد. هنگامیکه اینهمه حوادث خارق العاده دستبهدست هم داده از پیش چشم ما میگذرد، ما را وارد سرزمین تازهای میکنند که کاوش در آن هنوز آغاز نشده است و دستیافتن بر آن بسیار سودمند است. آنچه تاکنون بهطور مطمئنی میدانیم این است که نیایش ثمرات مخصوص و لمسشدنی بسیار به بار میآورد».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 103 *»
برای نیایش وقتی معیّن و جایی معیّن لازم نیست در هر حال و در هرجا و در هر وقت نیایش محبوب خدا است ولی در شریعت مقدسه اوقاتی و امکنهای برای نیایش برگزیده شده که قطعاً در اجابت مدخلیت دارد و در ظاهر و باطن نیایشگر مؤثر میباشد. ولی باید دانست که تعیین آن اوقات و امکنه نه به این معنی است که نیایش باید منحصراً در آن اوقات و در آن امکنه انجام شود. از این فقره مبارکه دعاء افتتاح الهی اذنت لی فی دعائک و مسألتک میتوانیم استفاده کنیم که اذن و اجازه الهی در نیایش مشروط به وقتی و مکانی و حتی حالتی خاص نیست. همینمقدار که انسان بتواند به خدای متعال توجه کند و او را بخواند کفایت میکند در شروع به نیایش. آلکسیس کارل میگوید: «در کوچه، اتومبیل، ترن، اداره، مدرسه و کارخانه میتوان نیایش کرد ولی بهتر است هرکس در اتاقها، کوهستانها و جنگلها یا در خلوت اتاقش نیایش کند و نیز عباداتی هست که باید طیّ مراسم خاصی در کلیساها انجام شود. ولی جای نیایش هرکجا باشد خدا با انسان سخن نمیگوید، مگر هنگامی که آرامش بر درونش مستولی شود. آرامش درون به حالت عضوی و مادی و محیطی که در آن بهسر میبریم بستگی دارد». و در جای دیگر میگوید: «ارزش هر فنّ بسته به نتایج آن است، هر طریقهای برای نیایش اگر انسان را با خدا مواجه سازد پسندیده است».
با توجه به این حقایق بدیهی است که کسانیکه خویش را از این نعمت بزرگ محروم کردهاند چه ستم بزرگی بر خود و کسان خود نمودهاند.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 104 *»
بیاعتنائی به نیایش و ترس سؤال و تقاضا از درگاه خدا، احساس عرفانی را تضعیف مینماید و در واقع نوعی خودداری از انجام عبودیت و اظهار خشوع و خضوع به درگاه خدا است و این حال با مقتضای آفرینش هر مخلوقی منافات دارد و در حکم بیاعتنائی و مهملگذاردن آن مقتضىٰ میباشد و آثار بسیار بد و نتایج بیاندازه تلخ به دنبال خواهد داشت. آلکسیس کارل از این مطلب شکایت دارد و میگوید: «از میان این نیروهای معنوی بر روی احساس عرفانی یا احساس مذهبی از همه بیشتر گرد فراموشی نشسته است. احساس عرفانی غالباً در نیایش تجلی میکند».
خوشبختانه در میان جوامع نوعاً خانوادههای مذهبی هستند که این سنت مذهبی را ترک نکردهاند و گاه و بیگاه در خانه و یا در جاهای مناسب به نیایش میپردازند و از نیایشهای خود کم و بیش بهرهها میبرند و چهبسا مایه غبطه کسانی میباشند که نسبت به این سنت وفادار نماندهاند. و به همینمقدار میتوان گفت که آنها حجت خواهند بود بر کسانیکه این سنت را ترک کرده و فراموش نمودهاند. آلکسیس کارل میگوید: «عادت نیایش هرچند در میان عموم مردم حالت استثنائی دارد، ولی در میان گروههایی که نسبت به مذهب اجدادی وفادار ماندهاند نسبتاً فراوان است. در این گروهها است که میتوان هنوز تأثیرات نیایش را امروز مطالعه کرد».
در هر صورت نیایش از هرکس و در هر حدی که باشد نیایش است و مطابق وعده الهی که اجیب دعوة الداع اذا دعان اجابت با آن همراه است.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 105 *»
نیایش در سطح ابتدائی آن همان توجه و رو آوردن به درگاه قدس الهی و اظهار خضوع و خشوع در برابر بزرگی خدای متعال است. از دورترین و بیگانهترین بندگان شروع میشود تا به نزدیکترین و آشناترین آنان با خدای بخشنده و مهربان، همه و همه در حدّ و در جای خود نیایش است و پرستش و بهحسب خود دارای آثار و نتایج. آلکسیس کارل میگوید: «اما درباره فرم نیایش، از یک توجه کوتاه به خدا گرفته تا سیر روحانی و از کلمات بسیار ساده مغایر همی که از زبان یک روستایی در مقابل کالْوِر([61]) بیرون میآید تا جلال سرود مذهب گِرِگواری([62]) در زیر رواقهای یک کلیسای بزرگ، فرم نیایش تغییر میکند. تشریفات، عظمت و شکوه در تأثیر نیایش لازم نیست، کمتر کسی همچون سنژان دولاکروا([63]) یا سنبرنارد دوکلروو([64]) نیایش را تشریفاتی دانستهاند».
آنچه مهم و لازم است در تحقق و پیدایش نیایش، حالت توجه و انقطاع از غیر خدای متعال و متصلگردیدن به عالم قدس الهی میباشد و انگیزه این حالت متفاوت، ممکن است امور درونی و یا بیرونی باشد. یکی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 106 *»
از اموری که میتواند آن حالت را به راحتی در دل نیایشگر فراهم سازد تعقل و تصور اسماء حسنای الهی است، مخصوصاً اسمائی که حاوی بزرگواریهای او است از قبیل رحمن، رحیم، منعم، عطوف، ودود، حنّان، منّان، غفور، شکور، محسن و… و تدبر در معانی این اسماء و مشاهده آثار آنها در این عالم طبیعت و حتی تکرار آنها نیایشگر را کمک میکند تا نیایشش همراه با شوق بیشتر و توجه کاملتری انجام یابد. معنای هریک از اینگونه اسماء، امید به فضل و کرم و رحمت خدای متعال را در دل نیایشگر قوت میبخشد. و تأثیر این امیدواریها در زندگی نیایشگران و فراهمشدن نشاط روحی و قدرت تحمل شدائد برای آنان قابل انکار نیست و چهبسا بیماریهای سخت از این راه درمان میشود. آلکسیس کارل میگوید: «در میان آثار بیشمار نیایش، طبیب موقعیت بسیار مناسبی پیدا میکند که آثار پسیکوفیزیولوژی و درمانی آن را مورد بررسی قرار دهد».
در روایات برای نیایش دستوراتی داده شده که اگر رعایت شود آثار و نتایج آن بیشتر و عمیقتر و گستردهتر خواهد شد. یکی از آن دستورات این است که پیش از سؤالکردن حوائج از خدای متعال او را مدح و ثناء گوییم یعنی او را به اسماء و صفات حسنایش بخوانیم و نتیجهای که مترتب بر این میشود این است که بنده میکوشد خود را متصف کند به آن صفات و متخلّق گردد به آن اخلاقی که خدای خود را به آنها میستاید و ثناء میگوید. و چه اندازه کودکانه است آنچه مترلینگ در اینباره میگوید که «شما اگر در برابر بزرگی بایستید و مکرر و همهروزه او را بستایید و به او
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 107 *»
بگویید که تو چنین و چنانی، آیا مسخره نخواهد پنداشت؟». اینگونه خیالات همه از اینجا ناشی میشود که مترلینگ و امثال او خدا را به خلق قیاس کرده و احکام خلق را درباره او جاری میسازد. خدایی را که شرایع الهی معرفی کردهاند آن خدایی است که پرستش و ایمان و کرنش و نیایش بندگان به او نفعی نمیبخشد و کفر و سرکشی و استکبار بندگان بر او ضرری وارد نمیسازد. این خود بندگان هستند که از ایمان و بندگی خود سود میبرند و از کفر و سرکشی خود زیان میبینند.
در هر صورت نیایشگر در ابتداء نیایش به تمجید و تقدیس حقّ متعال میپردازد و اگرچه اول کار جنبه تعقلی پیدا میکند و یادآوری اعتقادات است، اما خود این تعقل مقدمه میشود برای پیدایش حالت توجه و خضوع و انقطاع. آلکسیس کارل بعد از اینکه یادآور میشود که در نیایش باید کوشید تا به سوی خدا کشیده شد و این کوشش بهوسیله دل فراهم میشود نه بهوسیله اندیشیدن و اگر از طریق اندیشیدن بخواهد باشد باید با عصارهای از عشق و ایمان همراه باشد میگوید: «بدین طریق که دعاء طبق متد لاسال([65]) با یک توجه عقلی آنچنان آغاز گردد که بتواند به سرعت به یک حالت اشراقی و روحی منجر شود».
آلکسیس کارل میگوید: «نیایشی که به خاطر دیگری انجام شود همواره اثربخشتر است». در نوع دعاهایی که رسیده این دستور عملاً به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 108 *»
چشم میخورد و میتوان گفت که دعاهای مأثور خزائنی است از آداب و شرایط عملی نیایش که از پیشوایان ما؟عهم؟ به ما رسیده است و از آنها باید بهره کامل برد. در حدیث است که حضرت فاطمه3 در نیایشهای خود برای دیگران از خداوند متعال مسألت میفرمود بهطوری که فرزندان آن حضرت عرض میکردند: ای مادر چرا برای خود ما از خدا درخواستی نمیکنی؟ میفرمود: الجار ثم الدار([66]) یعنی اول باید برای دیگران دعاء کنم بعد نوبت به خود ما میرسد. و روایت شده که خداوند به موسی؟ع؟ وحی فرمود: یا موسی ادعنی علی لسان لمتعصنی به، فقال یا ربّ انّیٰ لی بذلک، فقال ادعنی علی لسان غیرک(2) (ای موسی مرا با زبانی بخوان که با آن مرا معصیت نکرده باشی. عرض کرد: ای پرورنده من! کجا مرا چنین زبانی است؟! خداوند فرمود: مرا با زبان غیر بخوان). و این مطلب به طورهای زیر امکانپذیر است و مولوی در ضمن داستانی اینطورها را چنین شرح کرده است:
گر نداری تو دم خوش در دعا | رو دعا میخواه ز اخوان صفا | |
بهر این فرمود موسی را خدا | وقت حاجت خواستن اندر دعا | |
کای کلیم الله ز من می جو پناه | با دهانی که نکردی تو گناه | |
گفت موسی من ندارم آن دهان | گفت ما را از دهان غیر خوان | |
از دهان غیر کی کردی گناه؟ | از دهان غیر برخوان کای اله |
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 109 *»
روشن است که دعاء برای دیگران ترحّم بر دیگران است و خداوند رحم میفرماید بر کسیکه بر بندگان او رحم کند. و طور دیگر آنکه انسان باید بکوشد تا خود را در معرض دعاء دیگران قرار دهد تا دعاء آنها شامل حالش گردد و از اجابت دعاء آنان بهرهمند گردد؛ «رو دعا میخواه ز اخوان صفا» و باز میگوید:
آنچنان کن که دهانها مر تو را | در شب و در روزها آرد دعا | |
آن دهانی که نکردستی گناه | آن دهان غیر باشد عذر خواه |
و طور معمولی آن هم این است که:
یا دهان خویشتن را پاک کن | روح خود را چابک و چالاک کن | |
ذکر حق پاکست چون پاکی رسید | رخت بربندد برون آید پلید | |
میگریزد ضدّها از ضدّها | شب گریزد چون برافروزد ضیا | |
چون برآید نام پاک اندر دهان | نه پلیدی ماند و نی آن دهان |
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 110 *»
þ تأثیر نیایش در تکامل همهجانبی انسان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 111 *»
هر يک از افراد انسان روی فطرت و طبیعت خود دلباخته کمال بوده و این موضوع قانونی است کلی که تمامی افراد انسان را شامل گردیده و همه را در هر شرایطی که باشند به مقتضای عقل و به حکم فطرت اصلی وادار میکند که برای رسیدن به کمال خویش تلاش کنند. غریزه شوق به کمال، مخصوص انسان نبوده حیوانات هم مشمول این قانون کلی طبیعی میباشند. تمامی با موانع و مشکلات راه تکامل خود میجنگند و منافع خویش را بهدست آورده شرایط را مساعد میسازند، نهایت این است که این غریزه در انسان بهواسطه هدایتهای عقلی که ویژه انسان است قویتر از سایر حیوانات میباشد، امروز مسلّم شده که در صحنه جهان هستی همه موجودات قدم به قدم رو به کمال میروند؛ خاک، گل و گیاه میشود عناصر ساده زمین به انواع مواد عالی و محصولات و مأکولات تبدیل میگردد، مواد زمینی نفت، طلا، نقره و برلیان میشود و در اعماق دریای بیکران و در دل سخت خاک انواع جواهر درخشنده و تابناک به وجود میآید.
در عصر ما مسأله تکامل انواع([67]) یک اصل مسلّم و امری محقّق شناخته شده است. انسان هم که پیشتاز این قافله است با این کاروان هماهنگ بوده و یقیناً به تکاملی که شایسته آن است میرسد. آری، انسان بالفطره عاشق کمال است و شیفته آن، انسان خواهناخواه خود را ملزم
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 112 *»
میبیند که این نداء طبیعی و دعوت فطری خویش را جواب گوید و هر آن به طرف کمال مطلوب خویش پیش رود و از این هدف سرشتی خود دنبال نماید و یگانه شوق و پشتیبان او در این مسافرت ضروری، حکم فطری و الزام عقلی او است. اگرچه ممکن است گاهی در مصداق کمال اشتباه کرده راه نقصان پیش گیرد به گمان اینکه راه کمال را میپیماید، اما این اشتباه که در اثر آموزشها و پرورشهای غلط و تبلیغات مسموم و آمیزشهای ناهنجار و… پیش میآید عمومیت این قانون را نمیتواند بههم بزند و آن را محدود سازد؛ زیرا همانطوری که بیان شد این اشتباه در مصداق است؛ یعنی مفهوم کمال برای اینطور اشخاص نامعلوم بوده و گمان کردهاند به طرف کمال میروند. تا اینجا روشن شد که انسان در هر مرتبهای که باشد خواهان کمال است. اکنون میخواهیم در این قسمت از بحث، اثر مستقیم نیایش را در کمال انسانی مطالعه کنیم و ثابت نماییم که کمال انسان مرهون نیایش هم میتواند باشد و برای این منظور اینطور به بحث ادامه میدهیم. انسان صرفنظر از شئون اجتماعی دارای سه جهت فردی است:
الف) طرز تفکر
ب) اخلاق و صفات و ملکات
ج) عمل
اینک اثر نیایش را درباره کمال هریک از این سه جهت
بررسی میکنیم.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 113 *»
الف) طرز تفکر
اگر بخواهیم شخصیت افراد را بهدست آوریم و به میزان شخصیت آنها آشنا گردیم باید به طرز تفکر آنها پی ببریم؛ زیرا طرز تفکر انسانی است که بزرگترین معرّف شخصیت او است. سرنوشت زندگی انسان به دست یک عامل مجهولی سپرده شده که خواه و ناخواه به طرف آن سرنوشت رهسپار است. آن عامل مجهول همان طرز تفکر و اندیشه انسان میباشد. مارک اورل که مدتی بر روم حکومت کرده و فیلسوف نابغهای است میگوید: «زندگی ما زاییده اندیشه ما است». نیسنت پیل میگوید: «شما آن نیستید که فکر میکنید بلکه آنطور که فکر میکنید هستید». امرسون گوید: «زندگی انسان یعنی افکار روزانه او». انسان هرچه بیشتر زندگی افراد را مطالعه کند و عمیقانهتر به زندگی خود بيندیشد نسبت به قدرت فکر و اندیشه انسان شناخت بیشتر و آشنایی او به این عامل قوی زیادتر میگردد. طرز تفکر انسانی به اندازهای صاحب نفوذ و دارای قدرتی شگرف است که همه شئون انسان را در قلمروی خود درآورده و بر همهچیز انسان سایه افکنده است. مولوی گوید:
ای برادر تو همه اندیشهای | مابقی را استخوان و ریشهای |
جملهای از امام علی؟ع؟ نقل شده که عظمت این موضوع را میرساند، میفرماید: لسان العاقل وراء قلبه.([68]) سیطره طرز تفکر به اندازهای است که حتی گفتار انسان را هم تحت نفوذ درآورده است.(2)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 114 *»
خوشبختی و بدبختی، آسایش و اضطراب در زندگی بستگی کامل به طرز تفکر انسان دارند. میلتون شاعر معروف انگلیسی در سیصد سال پیش در حال کوری این حقیقت را گفته که «مغز بشر در هر حال میتواند بهشتی از جهنم و جهنمی از بهشت به وجود آورد».
جیمس آلن در کتاب «آنطور که یک مرد فکر میکند» مینویسد: «هرجور که یک مردی افکار خود را درباره مردم و اشیاء تغییر دهد، میفهمد که آنها هم رفتارشان نسبت به او تغییر میکند و هرگاه مردی به طور اساسی افکار خود را تغییر دهد، از تحوّل سریعی که در شئون زندگی مادی او پیش میآید تعجب خواهد کرد. آنچه را که بشر میخواهد جالب نیست، بلکه آنچه که هست جالب است. قدرتی که سرنوشت را تعیین میکند در خود ما است، آنچه که بشر انجام میدهد زاییده مستقیم اندیشههای او است. آدمی میتواند با بهکار انداختن اندیشه خود ترقی کرده پیروز شده و کارهای شگرفی انجام دهد و هم میتواند با راکدگذاشتن اندیشههای خود و عاطلگذاشتن آنها خویش را تیرهروز، ضعیف و درمانده سازد».
طرز تفکر انسان میتواند سراسر زندگی را تبدیل به باغ بهشت نموده و بشر را خوشبخت گرداند، به هرچه بنگرد خیر و خوبی ببیند و اضطراب و نگرانی و ناراحتیها را از خود دور کند. ویلیام جیمس میگوید: «اغلب آن چیزهایی را که ما شرّ میدانیم میتوان به چیزهای واقعاً خیر مبدّل کرد و این در صورتی است که افکار درونی خویش را از وضع ترسآور خود به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 115 *»
حالت جنگ و مبارزه درآوریم». شاید مقصود حرت مولا امیرالمؤمنین؟ع؟ هم از درد و دوائی که میگوید در خود انسان نهفته شده همین طرز تفکر او باشد.
دواؤک فیک و ماتشعر | و داؤُک منک و ماتبصر([69]) |
حال که اهمیت طرز فکر در زندگی انسان معلوم شد و با این بیانات نشان دادیم که قلمرو طرز فکری انسان در کشور وجود او چقدر است، به این نتیجه میرسیم که هرچه طرز فکر انسان کاملتر گردد انسانیت آدمی به کمال خویش نزدیکتر میشود. باید ببینیم که کمال طرز فکری انسان چیست؟ و چه چیز است که میتواند طرز فکر انسانی را کامل نماید؟ بدیهی است که هر فکری که محتویاتش کاملتر باشد آن فکر کاملتر است و هر فکری که دارای محتویات ناقص و پست باشد آن فکر به همان میزان ناقص و پست است. بنابراین خداشناسی صحیح و خداپرستی است که میتواند محتویات باارزش فکری برای انسان فراهم سازد و انسان خداشناس و خداپرست است که عالیترین طرز تفکر را دارا است و به هر مقدار در خداشناسی و خداپرستی کامل شود طرز تفکر او هم کامل میگردد.
روی این حساب اگر انسان نیایشگر را که در مقام نیایش برآمده در نظر بگیریم میبینیم فکر او از این خانه خاکی و جهان تیره مادیات اوج گرفته و با یک عالم نامحدود معنوی ارتباط یافته و توجه به یک موجود بیپایانی نموده است و هر لحظه میخواهد خود را به او بیشتر نزدیک سازد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 116 *»
و از این خاکدان ظلمانی زیادتر کناره میگیرد. یکچنین فکری تا چه اندازه کمال یافته و ارزش پیدا کرده؟ جوابش روشن است که این فکر درست نقطه مقابل همه تیرگیها و کثافات و پلیدیها است. این فکر سراسر جهان مادی را پیموده و اکنون از همه آنها گذشته است. ما نمیتوانیم برای او ارزش تعیین کنیم به همین میزان انسانی که دارای چنین فکر عالی و بلندی است از آن انسانی که فاقد این فکر ارزنده است از زمین تا آسمان تفاوت داشته و بلکه باید گفت این شخص کامل و آن دیگری ناقص است. اپیکتت میگفت: «بیش از آنچه نفس میکشی به خدا بیندیش».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 117 *»
ب) اخلاق و صفات:
مجموع صفات و ملکاتی که انسانیت را قوی میسازد و روح انسانی را در سطح عالیتری قرار میدهد و منشأ آثار برجستهای در رفتار و گفتار میگردد و خلاصه ارزش واقعی و ارزش اجتماعی انسان را زیادتر میکند اخلاق نامیده میشود. صفاتی که در انسان حکومت دارند بر دو دسته تقسیم میشوند: یکدسته غرایز حیاتی است که به منظور ادامه حیات در انسان نهفته شده و برای ادامه زندگی در روی این زمین لازم میباشند غضب، شهوت، حبّ ذات، حبّ مال و…، اینها مانند ابزار کاری هستند که کار، بدون آنها صورتپذیر نیست، ولی باید دانست در صورتی اینها میتوانند برای زندگی انسان مفید باشند که در حد اعتدال باشند؛ زیرا افراط و تفریط در آنها موجب از هم پاشیدن نظام زندگی است. پس اولین راه برای بهدست آوردن صفات کامل تعدیل غرایز حیاتی است، زیرا کمال آنها معتدلبودن آنها است. دسته دوم از صفات انسانی صفاتی هستند که به منظور کمال انسانیت در انسان نهفته شده و روی این حساب کمال آنها در تقویت و ازدیاد آنها است مانند عدالت، وظیفهشناسی، حقیقتدوستی و… و دومین راه برای رسیدن به کمال اخلاقی تقویت این صفات و روحیات عالیه انسانی است. پس کمال اخلاقی و صفات و ملکات عالیه انسانی از این دو راه بهدست میآید.
و چون نیایش برای انسان یک حالت روحانی و معنوی ایجاد مینماید خودبهخود غرایز تعدیل شده، و روحیات عالیه انسانی رو به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 118 *»
کمال میرود. توجه به عالم معنوی خواهشهای دل را منکوب میسازد و به تمایلات نفسانی یک حالت اعتدالی میبخشد و خصائل انسانی را نیرومند کرده و کامل میسازد. آلکسیس کارل میگوید: «نیایش بر روی صفات و خصائل انسان اثر میگذارد بنابراین باید نیایش را پیوسته انجام داد». و در جای دیگر میگوید: «حتی وقتیکه دعاء تا سطح بسیار پایینی تنزل میکند و به صورت بیان طوطیوار، فرمولهای معینی درمیآید تمرینی برای پیدایش یک زمینه کاملاً لازم روحی بهشمار میرود و احساس عرفانی و احساس اخلاقی را همراه با هم تقویت میکند. در چهره کسانی که به نیایش میپردازند تا حدود تقریباً ثابتی حسّ وظیفهشناسی، کمی حسد و شرارت و تا اندازهای حسّ نیکی و خیرخواهی نسبت به دیگران خوانده میشود».
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که چون اخلاق خوب و فضائل و ملکات انسانی وسیله خوبی است برای رسیدن به یک عده آثار نیک خارجی و همیشه با یک دسته نتیجههای مفید اجتماعی همراهند، پس باید اخلاق را به عنوان وسیله رسیدن به آن آثار و نتایج محترم بدانیم و در تکامل آن بکوشیم، بلکه نکته عالیتر آن است که باید دانست که اخلاق نیک و ملکات فاضله و روحیات عالیه انسانی خودبهخود صرف نظر از آن آثار دارای ارزش بوده و وجود خود این صفات پاک موجب تکامل شخصیت انسان میشود. پس ذاتاً اخلاق نیک و ارزنده از نظر رسیدن به کمال دارای ارزش فراوانی هستند.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 119 *»
مطلب دیگری که باید در اینجا یادآور شد این است که عدهای گمان کردهاند که اخلاق فقط مربوط به روابط اجتماعی بوده و از نظر فردی دارای ارزشی نیست؛ زیرا تجلیات صفات پاک انسانی و مظهر اصول اخلاقی اجتماع انسانها است و از این جهت اگر اجتماعی در کار نباشد و فرضاً یک فرد فقط در روی زمین زندگی کند اصول اخلاقی و ملکات فاضله برای آن یک فرد مفهومی نخواهد داشت.
و چون بحث ما درباره اخلاق از نظر فرد است به این اشتباه اشاره کرده و به جواب آن میپردازیم. با مطالعه دقیق درباره صفات و ملکات انسانی و اصول اخلاقی درمییابیم که اگرچه بیشتر اصول اخلاقی مانند عدالت، ترحّم، تواضع، فداکاری، محبت، نوعدوستی و… مربوط به جنبههای اجتماعی انسان است، ولی با توجه به این قبیل صفات و ملکات نمیتوانیم اخلاق را منحصر به اجتماع بدانیم؛ زیرا صرف نظر از این قبیل روابط اجتماعی یک سلسله اصول اخلاقی مربوط به روابط انسان با خالق جهان است مانند ستایش، نیایش، تسلیم، خشوع، شکرگزاری و… و یک سلسله هم مربوط به وظایف خود انسان درباره خودش میباشد. یعنی اگر زندگی در روی زمین به یک انسان منحصر باشد و حتی پایبند به اصل خداپرستی و توحید هم نباشد اما به حکم وجدان و نیروی خرد خود را موظّف میداند که از وظایف مربوط به خود از قبیل پاکی و پاکیزگی دل و صفاء باطن و جدیت، و اشتیاق به علم و تحصیل دانش و دوری از کسالت و تنبلی و… که یک عده اصول اخلاقی و روحیات عالیه انسانی هستند استفاده کند.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 120 *»
روپوش روحیّات
یکدسته عوامل اجتماعی و فردی موجب میگردد که انسان واقعیت و روحیّات خویش را نبیند. توجه به مقررات اجتماعی و روابط افراد اجتماع با یکدیگر، توجه به قدرتهای ظاهری و زندگی سراسر فریبنده جامعه و… باعث میشود که روی صفات و اخلاق و خصائل ذاتی انسان روپوش بسیار ضخیمی قرار گیرد که مانع از دیدن رخسار حقیقی جان و دل میگردد. انسان خود را ملزم میبیند که برای اجتماع و افراد مرتبط با او رفتارهایی تصنّعی و اعمالی کاملاً ساختگی انجام دهد، میکوشد آنچه که اجتماع میپسندد و افراد مربوط با او میخواهند در خود ایجاد کند و روحیّات حقیقی و خصائل واقعی خویش را در پشت پرده بسیار ضخیمی از دیدگاه افراد دور بدارد و در نتیجه خودش هم از درک واقعیت خود دور خواهد ماند.
در لسان دین این حقیقت به عنوان غفلت یاد شده است. این حالت حالتی است کاملاً غیر طبیعی، حالتی است کاذب و دروغین، هیچ مبدأ اساسی در سرشت انسان ندارد. و با منش حقیقی انسان به تمام معنی مغایر است. و چون دین اسلام تمامی اساس و مبانی تربیتی خود را روی حقایق و واقعیتهای طبیعی قرار داده، از این رو شدیداً تظاهرات پوشالی را محکوم کرده و با نفاق و دورویی مبارزه میکند، و حربههای کاری و محکمی برای برطرفکردن پردههای غفلت و روپوش فطرت و طبیعت انسان همراه دارد؛ زیرا در اثر کوچکترین توجهی و با برخوردنمودن با یک محرّک فطری، انسان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 121 *»
به عالم طبیعی خود برمیگردد و میتواند منش و طبیعت خود را به شکل واقعی و حقیقی خود ببیند و آنطوری که هست باشد.
ویلیام جیمس میگوید: «اگر خود را با آنچه که باید باشیم مقایسه کنیم. میبینیم که نیمی از وجود ما هرز افتاده است. ما فقط قسمت کوچکی از قوای بدنی و دماغی خود را مورد استفاده قرار میدهیم. روشنتر بگویم بشر خود را میان محوّطه کوچکی محدود کرده است. او صاحب قدرتهای گوناگونی است که برحسب عادت استفاده از آنها را متروک گذاشته است». آفریننده انسان نیروهای فوقالعادهای در انسان قرار داده است که همه آنها مایه تکامل او است و حقیقت انسانیت بستگی کاملی به بروز آن نیروها دارد. کسی که این واقعیات و استعدادهای ذاتی و خصایص شخصی خود را پشت آن روپوش ضخیم قرار دهد، به تکامل خود صدمه میزند و رشد و نمو واقعی خود را عقب انداخته، نمیگذارد شخصیت او آنطور که هست نمودار گردد و از این جهت یک شخصیت دروغینی در خود ایجاد کرده که هیچنوع وابستگی به حقیقت او ندارد، و از نظر حالاتش استثنائی و زودگذر خواهد بود. آنژلو پارتی([70]) میگوید: «در دنیا کسی بدبختتر از آن آدمی نیست که پیوسته میکوشد خود را به صورتی درآورد که جسماً و روحاً هرگز آنطور نیست».
خودندیدن و به حقیقت خویش آشنانگشتن بدترین خودکشیها است که انسان در زندگی مرتکب میشود و دوری از واقعیت درونی یک
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 122 *»
عده نتایج خطرناکی به دنبال دارد که ظاهرترین آنها غفلت و دور ماندن انسان است از استعدادهای ذاتی و نیروهای سرشار انسانی خود و از این جهت حضرت مولا امیرالمؤمنین؟ع؟ میفرماید: رحم الله امرأً عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً ان لایعرف قدره([71]) (رحمت خدا و کامیابی زندگی با کسی باد که بهوسیله نورافکنهای خرد به درونشناسی خود پرداخته تا راز درون خود را بیابد و نادان کسی است که از این خودشناسی به دور مانده باشد). یگانهعامل پیروزی و موفقیت آشناشدن با درون و استعدادهای نهفته خویش است. امرسون در مقاله «اعتماد به نفس» چنین میگوید: «در زندگی آدمی زمانی فرا میرسد که میفهمد حسادت قسمتی از نادانی و تقلید یک نوع خودکشی است و او باید به آنچه که دارد بد یا خوب دلخوش کند اگرچه دنیا پر از فراوانی و زیبایی باشد جز همان چیزی را که کاشته است دانهای زیاد یا کم نصیب او نخواهد شد. او نمیفهمد که وجود مخصوص وی یک چیز تازه و نوظهوری در طبیعت است و هیچکس جز خود او نمیداند که از این (وجود او) چه کارهایی ساخته است و غیر از خود او هیچکس برای کشف این موضوع کوشش نخواهد کرد».(2)
اولیاء اسلام که یگانه واقعبینان بشری هستند، با توجه به این حقیقت تلخ یعنی غفلت یا بدترین خودکشیها و با توجه به جامعه بشری که مبتلای به این بیماری روانی است، به منظور بیدارباش بشر از غفلت و فراموشنمودن از خود بسیار نکوهش فرمودهاند. در دعاهای وارده زیاد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 123 *»
میبینیم: اللهم و لاتجعلنی من الغافلین المبعدین([72]) غفلت و روپوش روحیات گاهی به اندازهای ضخیم میگردد که به این زودیها و آسانیها هیچ نیرویی نمیتواند آن را برطرف سازد و توجه انسانی را به واقعیت انسانی و نیروهای درونی و نیازمندیهای ذاتیش جلب نماید. به اندازهای هالههای غرور و پرده ضخیم غفلت بعضی افراد را احاطه کرده است که اینهمه حوادث زندگی و اینقدر پیشآمدهای گوناگون نمیتواند روح آنان را تکان داده و آنها را متوجه خداپرستی و حتی ارزش انسانی خود کند، اما روح حسّاس و روان لطیف در اثر برخورد با کوچکترین حادثه و پیشآمدی متوجه ارزشهای انسانی خود شده، واقعیت خود را دریافته، در فکر تکمیلنمودن استعدادهای درونی و ظاهرساختن نیروهای انسانی خود میشود. از این جهت آنهایی که بیدارند و برای بیداری جهانیان علم برافراشتهاند؛ یعنی انبیاء و اولیاء خدا، با گفتن و لاتجعلنی من الغافلین المبعدین خود را در معرض تکانخوردن قرار داده و به روان خود بیدارباش میدهند که به هوش باشند و به مجرد برخورد با حادثهای راستی تکان بخورند و به خود آیند. رسم آسمانی نیایش و خوی عالی دعاء یکی از محرکهای نیرومندی است که میتواند پردههای بسیار ضخیم غفلت را پاره کند و رخسار واقعی فطرت را نشان دهد، انسان را با روحیّات واقعی (نه تصنّعی) خود روبهرو سازد. در حال نیایش است که انسان به فقر ذاتی خود و نیازمندیهای واقعی خود آشنا میگردد و میتواند میزان ارزش خود
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 124 *»
را درک کرده و برای تکمیل روحیات و استعدادهای درونی خود بکوشد.
انسان نیایشگر از اولین مرحله نیایش گویا قدم به عالم درونی خود میگذارد، خصائل ذاتی او پیش رویش رژه میروند. این عالم همان عالمی است که پشت آن روپوش ضخیم قرار گرفته و انسان نمیتوانست چهره حقیقی آنها را ببیند. حال این چهره نمودار گشته و رخسار واقعی خویش را نشان میدهند. از شما میپرسم ای خواننده عزیز در یکچنین حالتی که انسان زشتیها و زیباییهای واقعی خود را مینگرد و مشغول تماشای چهره حقیقی خود است، آیا در این فکر برنمیآید که زشتیها را مبدّل به زیبایی سازد و زیباییها را بیشتر گرداند؟ آیا در فکر برنمیآید که غرایز حیاتی را تعدیل و روحیات عالیه خویش را تکمیل نماید؟ آیا در این وقتی که همه تظاهرات و تصنّعات کنار رفته و انسان با درون خود آشنا شده از صفات پست و روحیات ناپسند خود متنفّر نمیگردد؟ آیا از زیباییهای روح خود لذت نمیبرد؟ مسلّم جواب مثبت است.
نقد جان خویش را گر پی بریم | هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریم |
آلکسیس کارل میگوید: «گفتهاند که در عمق وجدان شعلهای فروزان است. انسان خود را آنچنان که هست میبیند، از خودخواهیش، حرصش، گمراهیها و کجفکریهایش و از غرور و نخوتش پرده برمیدارد، برای انجام تکالیف اخلاقی رام میشود، بر کسب خضوع فکری اقدام میکند و در همین هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پدیدار میگردد».([73])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 125 *»
ج) کمال عمل
هرعملی از اعمال انسان دارای یک انگیزه درونی و یک اصل اخلاقی است. اعمال عکسالعمل روحیّات و خصائل انسانی است. این مطلب در بحثی که تحت عنوان «طرز تفکر» بیان نمودیم کاملاً روشن و مسلم گردید و جای شکی باقی نماند و البته حالات تصنّعی و رفتار ساختگی که هیچ اصل اخلاقی و انگیزه درونی همراه ندارند حالاتی هستند زودگذر و استثنائی و نمیشود برای آنها جایی باز کرد.
روی این میزان کمال عملی منوط به کمال احساس عرفانی و احساس اخلاقی بوده و هرچه درجه معرفت و رشد اخلاقیات بیشتر رو به کمال رود اعمال انسان کاملتر میشود، و هرچه در مورد کمال خصائل و صفات انسانی گفتیم در اینجا هم جریان دارد. انسان نیایشگری که دارای عقیده محکم و معرفت صحیح و صفات پاک و خصائل ارزنده انسانی است و اعمالش مطابق با عقاید و اصول اخلاقی او میباشد، از جاده انسانیت قدم بیرون نمیگذارد، نقطه ضعف در کردارش دیده نمیشود، مظهری است از ارزشهای انسانی. و در اسلام هم که برای هر حالتی، دعائی وارد شده و چنین دستور دادهاند که علیکم بالدعاء فانکم لاتقربون بمثله.([74]) و امام صادق؟ع؟ میفرماید: بر شما است که نیایش را زیاد انجام دهید.(2) شاید نظر به همین معنی است که انسان در اثر نیایش زیاد عقاید و صفات ارزنده انسانی را در خود تقویت کرده و در نتیجه اعمالش که آثار
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 126 *»
همان عقاید و صفات میباشند ارزنده و باارزش خواهد بود. آلکسیس کارل میگوید: «صبح نیایشکردن و بقیه روز را همچون یک وحشی به سر بردن بیهوده است». آری اگر نیایش از احساس عرفانی و شور دل و ادراک نیازمندی سرچشمه گیرد مداوم و پرشور خواهد بود و نتایج نامبرده را به دنبال خواهد داشت. من مناسبتر از تعبیر آلکسیس کارل در این مورد تعبیری بشری سراغ ندارم. او میگوید: «نیایش هنگامی که مداوم و پرشور و حرارت است تأثیرش بهتر آشکار میشود، اینگونه نیایش اندکی با غدد مترشحه داخلی مانند تیروئید و سورنال قابل تشبیه است. این غدد موجب یک نوع دگرگونی و تحولی میشوند و این تحول به صورت پیشرفت تدریجی آشکار میشود».
نیایش است که انسان را مسلّط بر کردار و اعمال خود میسازد. تسلط بر خود کاری مشکل و برای افراد عادی بسیار دشوار است، فقط عدهای انگشتشمارند که تسلّط بر خود برای آنها کاری آسان است و آنها پیامبران و اولیاء خدایند که مؤیّد به تأییدات الهی میباشند. آنها در اثر خلوص در خداپرستی و کوشش در زندگی توانستهاند دارای این مقام بشوند. تسلّط بر نفس و خودداری از اجراء تمایلات سرکش انسانی مقامی بس ارجمند شمرده میشود، در این صورت است که تمامی اعمال با کنترل شدیدی انجام میگیرد و بهترین عاملی است برای جلوگیری از تبهکاریها و تجاوزات و ستمگریها. پیامبر اکرم؟ص؟ تسلّط بر خویشتن را پیکاری بزرگتر از نبرد با شمشیر در میدانهای وحشتانگیز جنگ
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 127 *»
معرفی میکند.([75]) قرآن رسیدن به این مقام را موجب رستگاری و فلاح میداند: قد افلح من زکّیٰها.(2)
برتراند راسل سه نوع پیکار برای انسانی قائل است که سراسر فعالیتهای بشری را فرا گرفته است؛ یکی پیکار با طبیعت و یکی پیکار با همنوعان، سومی هم پیکار با نفس و جالب اینکه پیروزی در دو قسمت اول را منوط به پیروزی در قسمت سوم میداند.(3)
نیایشی که در برابر آفریدگار این جهان هستی با احساس عشق به پرستش و اظهار نیازمندی به درگاه آن غنیّ مطلق انجام گیرد قطعاً قدرت پیروزی در این پیکار را به انسان میبخشد و آدمی را برای مبارزه با طغیان نفس و سرکشیهای دل آماده میسازد، تمایلات تعدیل گردیده و اعمال در کنترل انسان قرار میگیرد. راستی بجا است که در این پیکار هولناک ما نیایش را به عنوان سپر بشناسیم که بهوسیله این سپر فوقالعاده نیرومند همه ضربات دشمن یعنی خواهشهای افراطی دل را برطرف ساخته، خود را از حملات کشنده تمایلات سرکش نفس برهانیم و جالبتر اینکه در روایات اسلامی نیایش به عنوان اسلحه پیامبران و مؤمنان(4) یا در روایتی هم به عنوان سپر مؤمن معرفی گردیده است.(5) حضرت رسول؟ص؟ میفرماید: الدعاء سلاح المؤمن.(6)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 128 *»
þ ادعیه مأثوره، سرشار از چگونگی نیایشها است
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 129 *»
ادعیهای که در میان شیعیان از پیشوایان بزرگوار شیعه؟عهم؟ در دسترس است، سرشار از فصاحت و بلاغت و مجموعهای میباشد از اعتقادات صحیح و جامع درباره همه اصول دین از توحید و نبوت و امامت و معاد و صفات حقّ متعال و حاوی دستورات اجتماعی و اخلاقی و آداب و رسوم زندگی ظاهری و معنوی و شناخت حقوق صاحبان حقوق و راه ترقی و تکامل و حتی روش تمدن و سیاست مدن و منزل است. نیایش بهوسیله این دعاها علاوه بر انجامیافتن این عبادت از زبان اولیاء خدا؟عهم؟ فراگیری اعتقادات و آشنایی با اخلاق و روش حجتهای خدا و بالأخره تقویت ایمان و تزکیه نفس و صفاء یافتن دل و زدودن شک و حصول یقین را همراه دارد. و چه ستم بزرگی به نوع شیعیان شده که از نعمت آشنایی با لغت عرب و فهم ظاهر قرآن و روایات و دعاها محروم ماندهاند و نمیتوانند به آسانی از اینهمه خزائن فرهنگی شیعه بهرهمند گردند. از برکت این دعاها شناخت ما نسبت به اسماء و صفات خدای متعال تکمیل میشود، ایمان ما قوّت میگیرد، روح ما پاک و پاکیزه و زندگی ظاهری ما اصلاح میشود.
پیامبر اسلام؟ص؟ فرمود: کسی که دوست دارد دعائش مستجاب شود باید خوراکش و کسبش را پاکیزه نماید.([76]) در این دعاها به انسان تلقین میشود که از خدای خود برای انجام کارهای مفید و خیر توفیق بخواهد و نیز تلقین میگردد که از خدای خود برای تزکیه نفسش و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 130 *»
متخلّقشدن به اخلاق نیکان کمک بخواهد و تأثیر تلقین قابل انکار نیست. کاظمزاده ایرانشهر در کتاب تداوی روحی درباره «مسیو گوئه» و معالجات او بهوسیله تلقین به طور مبسوط بحث کرده و میگوید: «این مرد طبّ نخوانده بود و در گذشته احضار ارواح میکرد. ضمن این عمل به قدرت فوقالعاده روح پی برد. آنگاه امراض علاجناپذیر را، پس از اظهار عجز همه پزشکان نامی، با اسلوب خاصی معالجه میکرد. از جمله روشهای او این بود که جملاتی میساخت و بیمار را موظف میکرد که آنها را در اوقات و شرایط معینی بهویژه صبح به محض بیدارشدن، تکرار نماید. کار این مرد به جایی رسید که دانشجویان پزشکی پس از فراغت از تحصیل طبّ نزد او میرفتند و مدتی شاگردی این پزشک فرانسوی طبّناخوانده را میکردند…».
در نوع این دعاها تحقیر نفس و سرکوبی انیّت و جلوگیری از طغیان و سرکشی مطرح است. نکوهش تکبّر و نخوت و خودخواهی و خودپسندی را در بر دارد. مذمّت از عُجب و خوشنودی و راضیبودن از خود و کاملدیدن خود و بینیازی از طلب و استکمال را دارا است. و اینکه راه ریشهکن ساختن تمام معایب اخلاقی و مفاسد فردی و اجتماعی برطرفکردن خوی پلید شیطانی یعنی غرور و خودخواهی است. در پرتو نیایش آن هم بهوسیله دعاهایی که از اولیاء دین؟عهم؟ در دست است ایمان قوت میگیرد، فروتنی در برابر بزرگیها و بزرگواریهای خدای متعال در انسان شدّت مییابد و تسلط بر نفس را برای او فراهم میسازد. بوسوئه
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 131 *»
میگوید: «علم ما را تنها بر طبیعت مسلّط و پیروز میگرداند و این فقط ایمان است که ما را بر خویشتن تسلّط میبخشد».
از آیات قرآنی و روایات اسلامی استفاده میشود که وظیفه نیایش نه تنها در انسانها وجود دارد بلکه همه موجودات بهحسب عالم و مرتبه خود دارای رسوم عبودیت بوده و به درگاه پرورنده خود نیایش دارند؛ و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم،([77]) کل قد علم صلوته و تسبیحه.(2)
جمله ذرّات در عالم نهان | با تو گویانند روزان و شبان | |
که سمیعیم و بصیر و باهشیم | با شما نامحرمان ما خامشیم | |
نطق آب و نطق خاک و نطق گل | هست محسوس حواس اهل دل | |
فاش تسبیح جمادات آیدت | وسوسه تأویلها بزدایدت |
پس نیایش یک حالتی عمومی و همگانی است در نظام آفرینش که در انسان بهواسطه کمال آفرینش او کاملاً نمودار است که از اعماق روان انسانی سرچشمه میگیرد و یک پدیده صددرصد روحانی محسوب میشود. آلکسیس کارل میگوید: «نیایش در نهایت وضوح یک پدیده روحی است. حال که جهان روح خارج از دسترس علوم و فنون مادی ما است پس چگونه میتوان درباره نیایش شناخت قطعی و تجربی بهدست آورد؟ قلمرو علم خوشبختانه تا دامنه همه محسوسات کشیده شده است و میتوان با واسطه فیزیولوژی تظاهرات روح را نیز جزء این قلمرو آورد. بنابراین از راه بررسی منطقی انسانی که نیایش میکند میتوانیم دریابیم که
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 132 *»
پدیده نیایش برچه اساسی مبتنی است، از چه راهی به ثمر میرسد و آثار آن کدام است». این کشش و تمایل به نیایش را خدای متعال در ذات موجودات و بخصوص انسان به ودیعت گذارده و یکی از اسباب ترقی و تکامل آنها بهحسب حال آنها قرار داده است. حال اگر نبود این صنعت و حکمت و این وضع حکیمانه الهی از خود موجودات این حالت ساخته نبود و از آنها برنمیآمد. به همین نکته اشاره دارد این دو بیت مولوی:
این دعا هم بخشش و تعلیم توست | ورنه در گلخن گلستان از چه رست | |
در میان خون و روده فهم و عقل | جز ز اکرام تو نتوان کرد نقل |
همچنانکه در رحم مادر خلقت اعضاء و جوارح برای خارج از رحم منظور میگردد، این خواصّ معنوی انسان هم در این زندگی مادی دنیوی برای عالم دیگری منظور شده است. و همین خواصّ معنوی و روحانی است که ما را در ایمان به وجود خدای متعال و حکمت او و اراده و مشیّت و تصرف و تسلط و آگاهی او ترقی میدهد که تعمد کرده و این خواصّ را در این وجود مادی ما قرار داده است که این خواص شأن این ماده نبوده و نیست و از این ماده هم سرچشمه نمیگیرد.
سخن خوبی دارد رنه دکارت در توجیه و تحلیل روحیه گرایش انسان به خدا، با توجه به محدودیت و ناچیزی و پستی ابزار ادراکی انسان. میگوید: «اکنون فقط ایده خدا میماند که ببینیم او حقیقتی است یا دارای حقیقتی است که تصورکننده یا ایجادکنندهاش من نیستم. مقصودم از لفظ «اللّه» جوهر لایتناهی و ازلی و ابدی و پاک از تغیّرات و قائم
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 133 *»
به ذات و محیط به همه اشیاء و توانای مطلق به همه موجودات است که مر او همه موجودات دیگر را آفریده است ــ اگر این مطلب صحیح باشد که موجودات دیگر واقعیت دارند ــ و این اوصاف عالیه به مرتبهای از جلال و شرف و عظمت هستند که هرچه دقت میکنم تمایلم به این اعتقاد که این من هستم که سازنده آن حقیقت عظمی با اوصاف برترین میباشم از بین میرود. پس لازم است که این نتیجه را بگیریم که خدا وجود دارد؛ زیرا اگرچه ایده جوهر را از آن جهت که خودم جوهری هستم میتوانم به خودم نسبت بدهم، اما جوهر یا ذات بینهایت با آن اوصاف نمیتواند ساختهشده فعالیتهای فکری من بوده باشد. پس خود خدا است که ایده موجود برترین را با آن اوصاف باعظمت در درون من به ودیعت نهاده است». این عبارت دکارت گزارش از فطریبودن گرایش به خداپرستی و اعتقاد به داشتن خدا است و خود وجود این نیروی فطرت و این کششهای درونی ما دلیل بر وجود خداوند متعال است. او این کششها را در اعماق وجود همه موجودات قرار داده و بهوسیله این کششها بندگانش را به سوی خویش دعوت فرموده و وعده اجابت و پذیرایی به آنها داده است.
در یکی از زیارتهای مطلقه (یعنی هریک از امامان؟عهم؟ را با آن زیارت میتوان زیارت نمود) که مشهور است به «امین الله» و سندش معتبر است بعد از عرض سلام به امام؟ع؟ در مقام نیایش برآمده و از عنایات و الطاف و نعمتهای سرشار حقّ متعال یادآوری و سپاسگزاری شده و از او حوائجی را درخواست مینماییم. این مطالب در دو بخش قرار گرفته؛ بخش اول عبارت
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 134 *»
است از: اللهم فاجعل نفسی مطمئنة بقدرک، راضیة بقضائک، مولعة بذکرک و دعائک، محبّة لصفوة اولیائک، محبوبة فی ارضک و سمائک، صابرة علی نزول بلائک، شاکرة لفواضل نعمائک، ذاکرة لسوابغ آلائک، مشتاقة الی فرحة لقائک، متزوّدة التقوی لیوم جزائک، مستنّة بسنن اولیائک، مفارقة لاخلاق اعدائک، مشغولة عن الدنیا بحمدک و ثنائک. (خدایا نفس مرا به تقدیرهای خود آسودهخاطر ساز؛ و به حکم خود خشنود گردان، و آن را در یاد تو بودن و نیایش به درگاه تو نمودن حریص فرما، و دوستدار اولیاء برگزیده خود نما، و آن را در زمین و آسمان خویش ــ در دل مؤمنان و نزد ملائکه ــ محبوب قرار بده، بر واردشدن گرفتاریها شکیبایش فرما و بر فزونیهای نعمتهایت سپاسگزارش نما، یادکننده بخششهای سرشارت کن، به شادمانی دیدارت آن را مشتاق گردان، توشهبردارنده تقوی برای روز پاداشت ساز، پیرویکننده روشهای اولیائت قرارش ده، جداشونده از اخلاق دشمنانت نما، و از پرداختن به دنیا آن را به سپاسگزاری و ستایشت مشغول فرما).
در این فقرات از این زیارت گویا حدود و شئون و جهات و خصوصیات یک انسان کامل و خداپسند ترسیم گردیده است و زائر هریک از امامان؟عهم؟ که در حرم قدس آن امام در برابر قبر او از خدای خود چنین صفات حمیده و خصائل شریفه را طلب میکند، در حقیقت دارد اقرار میکند که یک دوست معتقد و خالص و عارف باید متصّف به این صفات باشد و در محضر امام؟ع؟ در مقام نیایش برآمده و از خدا به وساطت آن امام این آرزوها را درخواست مینماید.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 135 *»
و اما بخش دوم این فقرات است، در حالی که روی خود را بر قبر (ضریح) گذارده میگوید: اللهم ان قلوب المخبتین الیک والهة و سبل الراغبین الیک شارعة و اعلام القاصدین الیک واضحة و افئدة العارفین منک فازعة و اصوات الداعین الیک صاعدة و ابواب الاجابة لهم مفتحة و دعوة من ناجاک مستجابة و توبة من اناب الیک مقبولة و عبرة من بکی من خوفک مرحومة و الاغاثة لمن استغاث بک موجودة و الاعانة لمن استعان بک مبذولة و عداتک لعبادک منجزة و زلل من استقالک مقالة و اعمال العاملین لدیک محفوظة و ارزاق الخلائق من لدنک نازلة و عوائد المزید الیهم واصلة و ذنوب المستغفرین مغفورة و حوائج خلقک عندک مقضیة و جوائز السائلین عندک موفرة و عوائد المزید متواترة و موائد المستطعمین معدة و مناهل الظماء لدیک مترعة. اللهم فاستجب دعائی و اقبل ثنائی و اجمع بینی و بین اولیائی بحق محمّد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین انک ولیّ نعمائی و منتهی منای و غایة رجائی فی منقلبی و مثوای انت الهی و سیدی و مولای اغفر لاولیائنا و کفّ عنا اعداءنا و اشغلهم عن اذانا و اظهر کلمة الحق و اجعلها العلیا و ادحض کلمة الباطل و اجعلها السفلی انک علی کل شیء قدیر([78]) (خداوندا دلهای تسلیم در برابر تو به سوی تو سرگشتهاند و در تو حیرانند، و راههای مشتاقان به سوی تو باز و قابل پیمودن است. و نشانههای آهنگکنندگان به سوی تو نمایان میباشد، و جانهای عارفان از تو بیمناکند. و فریادهای نیایشکنندگان به سوی تو بلند است. و درهای پاسخگویی و پذیرش برای آنها گشوده شده است. و خواستههای
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 136 *»
کسیکه با تو راز میگوید برآورده گردیده و بازگشت کسیکه به سوی تو بازگشته است پذیرفته شده است. و اشک کسیکه از بیم تو میگرید مشمول رحمت است. و فریادرسی کسیکه به درگاه تو به دادخواهی آمده فراهم است و یاریکردن برای کسیکه از تو یاری طلبد رایگان و در دسترس میباشد. و عذرهایی که به بندگان دادهای رواشدنی است. و لغزش کسیکه از تو پوزش خواسته گذشتنی است. و کارهای کارکنان نزد تو نگهداری شده، و روزیهایت به سوی آفریدههایت از جانب تو فرود آمده است. و بهرههای افزون به سوی آنها رسیده و گناهان آمرزشخواهان آمرزیده، و نیازمندیهای آفریدههای در پیشگاهت برآورده شده و جایزههای درخواستکنندگان نزد تو سرشار و فراوان، و سودهای روزافزون پیدرپی، و سفرههای طعامخواهان آماده، و چشمههای آب برای تشنگان در نزد تو پرآب و سرریز است. خدایا! ــ بنابراین ــ پس دعاء مرا مستجاب فرما و ثناء مرا بپذیر و میان من و میان دوستانم را جمع نما. سوگند میدهم تو را به حقّ محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین صلی الله علیه و علیهم؛ زیرا تو صاحب نعمتهای من و منتهای آرزوی من و نهایت امید منی در برگشتگاه من و اقامتگاه من، تو خدا و آقا و صاحباختیار منی. بیامرز دوستان ما را و شرّ دشمنان ما را از ما برطرف فرما و آنها را از آزاردادن به ما بازگردان و به خود مشغولشان ساز. و کلمه حق را آشکار فرما و آن را برتر و بالاتر گردان و کلمه باطل را نابود گردان و آن را پست و خوار و پایین بیاور، زیرا تو بر هر کاری توانایی).
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 137 *»
در این نیایشها که در مشاهد مشرّفه حجتهای الهی و پیشوایان معصوم دین انجام مییابد آشنایی کامل با فضائل اخلاقی و حقایق اعتقادی و نظام عملی خداپسندانه برای زائر ایشان فراهم میگردد. و با توجه به آنچه پیش از این بیان کردیم از تأثیرات روانی تلقین و معالجات روحی از اینگونه تعابیر بهرههای بسیاری نصیب اهل ایمان میشود. زائر از این نیایشها میآموزد که باید دارای روحیّه «اِخبات»([79]) باشد که یکی از صفات برجسته مؤمنان و صالحان است. بعضی از اصحاب امام صادق؟ع؟ میگویند حضرت از ما پرسید: أتدرون ما التسلیم؟ فسکتنا. فقال: هو والله الاخبات قول الله عزّوجلّ: الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الی ربهم([80]) (آیا میدانید تسلیم چیست؟ پس ما ساکت ماندیم ــ ندانستیم چه بگوییم ــ پس فرمود: آن به خدا سوگند «اخبات» است. فرمایش خدای باعزت و جلالت این است: کسانیکه ایمان آوردهاند و کردار شایسته دارند و در برابر پرورنده خود تسلیم و به او مطمئنّ و خاشعند). و نیز میآموزد که اگر به مقام تقرّبیافتن به درگاه خدا شوق و رغبت راستین داشته باشد بهطور یقین راههای قرب به او برایش گشوده میشود و به آسانی میتواند به مقام قرب نائل گردد. و به راستی اگر آهنگ تقرّب به خدا نماید نشانههای روشن و آشکار برایش نمودار میگردد و راهنمایان حقیقی نه فریبنده و راهزن به کمک او میشتابند و مییابد که
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 138 *»
در اثر معرفت و شناخت خدای خود بیتاب و بیقرار خواهد بود و دیگر دل به این دنیا و شئونات پست آن نمیبندد تا آنکه از کاروان تکامل انسانیت بازماند و یا عقب افتد و دیرتر به مقصد برسد. احساس بازماندن از کمال وصول به مقام قرب خداوندی و دورماندن از جوار اولیاء گرامی او و محرومشدن از نعمت بقاء و حیات طیّبه، و محظوظشدن از دیدار زیباییهای الهی در مظاهر آنها، در دل اهل معرفت و محبت، چنان بیم و هراس و وحشتی ایجاد میکند که به کلی راحت و قرار را از آنها میگیرد. نگرانیها و اضطرابهای امامان شیعه و حالاتی که برای آنها در هنگام عبادت و نیایش پیش میآمده، نشانه همین «فزع» بوده که در این فقره یادآوری میشود؛ و قلوب العارفین منک فازعة.
و نیز میآموزد که در نیایش باید از آبروی آبرومندان درگاه الهی بهره گرفت و با واسطه قراردادن آنها و تمسّک به دامن ولایت و محبت آن بزرگواران نزد خدای متعال عزت و حرمت بهدست آورد که برجستهترین آنان و نزدیکترین آنان به درگاه خدای منّان، خاتم پیامبران و اهلبیت آن سرور میباشند. و باز در میان ایشان سرور شهیدان خامس آلعبا حضرت ابیعبدالله الحسین؟ع؟ سبب اعظم است برای استجابت دعاء و قبولی عبادت و آمرزش گناهان. پس توسل به آن حضرت و گریستن بر مظلومیت و به یاد مصائب او بودن در هنگام نیایش بهترین وسیلهای است که شیعیان باید از آن بهره کامل ببرند، زیرا آن بزرگوار اصل هر عبادت و خضوعی است که در عالم امکان موجود شده و میشود و همه پرستشها
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 139 *»
و نیایشها از برکت پرستش و نیایش و خضوع و خشوع آن سرور است. ترجمه حدیثی را در اینجا نقل میکنم: حضرت رسول؟ص؟ فرمود: خداوند میفرماید ای بندگان من، اگر کسی حاجتی نزد شما داشته باشد و شما را به کسیکه دوست میدارید بخواند خواسته او را اجابت خواهید کرد. آگاه باشید که محبوبتر بندگان من و گرامیتر آنها نزد من محمّد و علی حبیب و ولیّ من هستند و هر کس حاجتی به من دارد به آنها متوسل بشود. و من سؤال سائلی که به آنها و به پاکان از عترت آنها مرا بخواند، رد نمیکنم.([81])
روی همین جهت دستور دادهاند که در ابتداء نیایش و در آخر آن بر محمّد و آلمحمّد صلوات بفرستیم؛(2) یعنی از خدا برای ایشان رحمت بخواهیم که البته این رحمت خواستن برای آنان سبب میشود خدا بر ما ترحّم فرماید و به برکت آنان و وساطت آنان دعاء ما را اجابت نماید.
و نظر به اینکه شیعیان کامل ایشان ابواب و راههای توسل به آن بزرگواران میباشند و در درگاه ایشان آبرو دارند، مناسب است آنان را واسطه قرار دهیم و از آنها استدعاء نماییم که برای ما آمرزش بخواهند و به ما نظر رحمت فرمایند. و از این جهت در روایات دستور دادهاند که برای استجابت دعا، پیش از آنکه برای خود دعاء کنید، برای مؤمنان دعاء نمایید(3) و فرمودهاند: هرکس چهل نفر را بر خود مقدّم دارد در دعاء خداوند دعاء او را اجابت میفرماید.(4)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 140 *»
در هر صورت باید بدانیم که ابواب اجابت خدای متعال در درجه اول، حضرات محمّد و آلمحمد صلیاللهعلیهم و درجه بعد شیعیان کامل ایشان و درجه بعد شیعیان ناقص و ضعیف ایشانند. و با توجه به مقامات و درجات آنان و طلب رحمت و دعاء برای آنان به درگاه خدای متعال تقرب بجوییم و سبب اجابت دعاء خود را فراهم سازیم، آنگاه با توکّل بر فضل و کرم خدای متعال مترقّب مستجابشدن دعاء درباره خود باشیم که انشاءالله مستجاب خواهد شد.
نیایش را باید با چاشنی تضرّع و شکستگی دل، در نزد خدای متعال جذّاب ساخت و باید به ذلت و خواری و پستی خود در حال نیایش توجه کامل داشت؛ یعنی باید کاملاً در نظر داشت که از بنده اینچنین کاری ساخته نیست، بنده نه مالک زندگی خود است و نه مالک مرگ خود و هرچه دارد در دست قدرت خدای او است و خداوند است مالک الملک و مالک الرقاب.
برای اظهار خضوع و خشوع و تضرّع و انکسار در حال نیایش حالاتی دستور داده شده که بهترین آن حالات گریانبودن و در حالت سجده بودن است.([82]) و در غیر حالت سجده، انگشت سبابه دست راست را به سمت راست و چپ حرکتدادن، همانطوری که در ماه رجب در هنگام خواندن این دعاء به عنوان تعقیب نمازهای واجب، یا من ارجوه لکل خیر…، در قسمت آخر آن دست چپ را به چانه خود گرفته و انگشت
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 141 *»
سبابه دست راست را به طرف راست و چپ حرکت داده و میگوییم: یا ذا الجلال و الاکرام…([83])
حالت دیگر: در هنگام نیایش انگشت سبابه دست چپ را به طرف پایین و بالا حرکتدادن.
حالت دیگر: کف دستها را به طرف آسمان گرفتن. و اگر نیایش برای پناهبردن به خداوند از شرّی است، چشمها را باید به پایین انداخت و پشت دستها را به طرف آسمان بالا برد.(2)
برای این حالات در روایات اسامی مختلف رسیده است که همه اظهار خشوع و خضوع و عجز و انکسار به درگاه خداوند است که جلب ترحّم مینماید. و اگر در حال نیایش از انگشتری که نگین آن فیروزه و یا عقیق باشد استفاده شود بهتر است؛(3) زیرا خداوند تختّم به چنین انگشتری را دوست میدارد و خواسته دعاء کننده را ردّ نمیفرماید. و شاید از این جهت باشد که احجار کریمه (سنگهای گرامی) بهواسطه اقرار به ولایت اولیاء خدا؟عهم؟ گرامی شدهاند و شخص نیایشکننده با استفاده از آنها و زینتکردن به آنها مراتب محبّت و مودّت خود را نسبت به اولیاء خدا؟عهم؟ اظهار نموده و این خود در حقیقت همان خضوع و خشوعی است که از بنده سر زده و مورد توجه و عنایت حق قرار میگیرد.
نیایش نباید حتماً با صدای بلند باشد بلکه میتوان آهسته نیایش نمود. حضرت رضا؟ع؟ فرمود: یک دعاء در پنهانی برابر است با هفتاد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 142 *»
دعاء در علانیه.([84])
اوقاتی و مکانهایی را برای نیایش سفارش فرمودهاند؛ بعد از نمازهای واجب، در نماز وتر، بعد از زوال، بعد از مغرب و بعد از نماز عشاء، روزهای جمعه، شبهای جمعه و مخصوصاً در سحرها. در قرآن از موقعیت سحر یادآوری شده، نجّیناهم بسحر.(2) و در میان طلوع صبح و طلوع خورشید دعاء برای وسعت رزق وقت مناسبی است و هنگام تقسیم ارزاق است. بعد از نافله صبح، پیش از غروب، هنگام قرائت قرآن، هنگام شنیدن اذان، هنگامیکه باران میبارد، هنگامیکه برای جنگ دو صف به یکدیگر میرسند، در ماه رمضان که ابواب رحمت باز و ابواب عذاب بسته است و وعده استجابت دعاء در آن ماه داده شده است، در مساجد، در نزد قبر پدر و مادر ، در عرفات و در مشاهد مشرفه امامان؟عهم؟ و نزد قبور امامزادگانِ صاحب مقام. در اینجا مناسب است فقرهای از دعائی که بعد از زیارت هریک از امامان؟عهم؟ خوانده میشود نقل نمایم: اللهم ان هذا مشهد لایرجو من فاتته فیه رحمتک انینالها فی غیره و لا احد اشقی من امرء قصده مؤمّلاً فآب عنه خائباً اللهم انی اعوذ بک من شرّ الایاب و خیبة المنقلب و المناقشة عند الحساب و حاشاک یا ربّ انتقرن طاعة ولیک بطاعتک و موالاته بموالاتک و معصیته بمعصیتک ثم تؤیِسَ زائره و المتحمل من بعد البلاد الی قبره وعزتک یا ربّ لاینعقد علی ذلک ضمیری اذ کانت القلوب الیک بالجمیل تشیر.(3)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 143 *»
(خدایا اینجا محضری است که هرکس در اینجا، رحمت و بخشش تو از او فوت شود و بهدست نیاورد، امید نخواهد داشت که در جای دیگر آن را بهدست آورد. و کسی بدبختتر نیست از کسیکه به امیدی آهنگ این محضر را نموده باشد ولی ناامید از اینجا برگردد خدایا من راستی به تو پناه میبرم از بازگشت بد و از ناامیدی در هنگام بازگشت و از سختگیری در هنگام بازپرسی و حساب، و از فضل و کرم تو دور است که طاعت ولیّ خود را با طاعت خود همدوش قرار دهی و دوستی او را همدوش دوستی خود و نافرمانی او را همدوش نافرمانی خود سازی، و سپس زیارتکننده او را و آن کسی را که از راه دور برای زیارت قبر او رنج سفر را به دوش کشیده، ناامید گردانی. به عزتت سوگند ای پرورنده من که دل من به این ناامیدی تن درنمیدهد؛ زیرا دلها به سوی تو به زیباییها و نیکیها و نیکوکاریها اشاره دارند).
گواه زنده برای راستی و درستی این فقره مبارکه آن است که شیعیان در این مشاهد مشرّفه به نتایج حیرتانگیزی از دعاء و نیایش خود نائل میشوند که در جاهای مقدس دیگر کمتر از آنگونه نتایج نصیبشان میگردد. و در میان این مشاهد مشرفه قبّه حضرت سیدالشهداء؟ع؟ خصوصیت دیگری دارد و بلکه با یک نظر دقیق میتوان گفت که استجابت دعاء در هر مکانی و در هر زمانی و نسبت به هر فردی از افراد از برکت قبه مقدسه حسینی؟ع؟ است؛ زیرا یکی از پاداشهای حقتعالی به آن حضرت در برابر شهادت آن بزرگوار این
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 144 *»
است که و اجابة الدعاء تحت قبّته.([85]) همچنانکه هر شفائی در هر دوائی از برکت تربت مقدسه او است که آن هم از پاداشهای خداوند است در برابر شهادت آن مظلوم که جعل الشفاء فی تربته.([86]) و مطابق تحقیق شیخ مرحوم مراد از این قبه که اجابت دعاء منحصراً در زیر آن قبّه قرار داده شده، قبّه خضوع و خشوع و انکسار و تذلل در برابر عظمت و جلالت حقتعالی که در هر جا و در هر زمان و برای هرکس که خضوعی و خشوعی و انکساری دست داده و دست دهد، آن خضوع و خشوع و انکسار فرع خضوع و خشوع و انکسار حضرت سیّدالشهداء؟ع؟ است که در کربلا و در روز عاشورا در سال 61 هجری به آن شهادت عظمی شهید گردید و نظر به اینکه کلیّت داشت آن شهادت در گذشته و آینده تأثیر گذارده است.([87]) بنابراین هرجایی که برای کسی انکسار و تذلّلی به درگاه خدای متعال دست دهد، همانجا کربلا است و همان لحظه هم عاشورا است و آن انکسار و تذلّل هم پرتو حضرت حسین؟ع؟ است که بر آن شخص تابیده و گویا آئینهای است که در برابر آن شاخص کلّی انکسار و خضوع و خشوع قرار گرفته است، و این است یک معنای این عبارت که مشهور است: «کل ارض کربلاء و کل یوم عاشوراء».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 145 *»
þ تکامل اجتماعی در پرتو نیایش
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 146 *»
اجتماع از تجمّع افراد انسانی به وجود میآید و به حکم اجتماعیبودن انسان همه در آن شرکت کرده و میخواهند لوازم زندگی و ضروریات حیاتی را برای ادامه زندگی در اختیار گیرند؛ زیرا نیروهای هر فردی به تنهایی محدود بوده و قادر بر کامیابساختن تمام جهات زندگی آن فرد نیست. از این جهت به حکم ضرورت با دیگران همکاری کرده و از نیروهای دیگران هم استفاده نموده، با مبادله استعدادهای فکری و نتایج عملی دیگران مشکلات زندگی را برطرف کرده و راه را برای زندگیکردن هموار میسازند. و چون پای استفاده از دسترنج دیگران به میان میآید نتیجهاش اصطکاک و تزاحم منافع میباشد برای رفع این تزاحم باید افراد اجتماع پایبند به یک سلسله مقررات اجتماعی بوده و اصول انسانیت را کاملاً رعایت کنند تا ستمگریها و تجاوزات از صحنه اجتماع کنار رود و اجتماع از اصطکاکات و تزاحم سالم ماند. این مقررات و اصول اجتماعی است که میتواند روابط افراد را با یکدیگر مستحکم ساخته و حقوق افراد را کاملاً محترم قرار دهد و برای تربیت افراد شرایط مساعد را ایجاد نماید، اگر در اجتماع این مقررات و اصول حکومت کند آن اجتماع کامل خواهد بود.
روشن است که اصول مادی و مقررات زمینی نخواهد توانست این اختلافات و تزاحمات را کاملاً برطرف سازد؛ زیرا که همین منافع مادی منشأ آن اختلافات و اصطکاک میگردد؛ پس باید از یک سلسله مقررات غیر مادی کمک گرفت و دست به دامان یک رشته اصول مقدّس شد که وابسته به مادیات و شئون مختلف آن نباشند. این مقررات و اصول عالیه
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 147 *»
را میتوان در نیایش جستجو کرد؛ زیرا انسانی که به طرف خدا رو آورد و دست نیاز به درگاه او دراز کند، حسن نیت در وجود او شعلهور شده و افراد دیگر اجتماع را هم مثل خود میداند، برای آنها هم دعاء میکند، وسایل لازم زندگی و تکامل روحی را هم برای آنها میطلبد. حسن نیّت که به وجود آمد روابط افراد با یکدیگر مستحکم میشود، اخلاص، قدم به صحنه دلها میگذارد، روی این زمینه شرایط مساعد برای تکامل افراد اجتماع فراهم شده همه دستهجمعی رو به کمال میروند. نیایش وحدت عقیده را در بین افراد ایجاد کرده، مقاصد مادی را تعدیل مینماید، حسّ منفعتطلبی را اندازهگیری میکند. نیایش به انسان نیایشگر میآموزد که دیگران هم مانند او بشرند، آنها هم احتیاج دارند و همانطور که تو برای رفع نیازمندی در اجتماع آنها شرکت کردهای، آنها هم برای رفع نیازمندی خود با تو همکاری مینمایند، پس مواظب باش نسبت به حقوق آنان تجاوز نکنی، حق آنها را محترم بشمار. نیایش در دلها ایجاد مهر و محبت میکند علل اختلاف را از بین میبرد و انسان را به اجتماع خوشبین ساخته او را وادار به همکاری و تعاون با دیگران مینماید.
در اجتماعی که افراد آن پایبند به نیایش باشند، روح تعاون در آنها زیاد است در نتیجه آن اجتماع صحنه تنازع بقاء نخواهد بود، بلکه سراسر آن را تعاون و فعالیت فرا گرفته همه با هم برای نفع هم میکوشند، آزادی افراد محفوظ مانده حقوق آنها احترام میشود، افراد دارای رشد و تکامل گردیده شرایط مساعد فراهم و وسایل زندگی مجهّز است. اما برعکس
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 148 *»
اجتماعی که از این پدیده عالی روحی خالی باشد، رشد فکری و تکامل اخلاقی و عملی در آن اجتماع غیر ممکن خواهد بود، زیرا زمینه همفکری و همکاری برای ترقی افراد در اینگونه اجتماعات مهیّا نیست.
کارل میگوید: «اجتماعاتی که احتیاج به نیایش را در خود کشتهاند معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهند بود. این از آن جهت است که متمدنین بیایمان نیز همچون مردم دیندار وظیفه دارند که به مسأله رشد همه فعالیتهای باطنی و درونی خود که لازمه یک موجود انسانی است دلبستگی پیدا کنند».
نیایش در صورتی اثرش عمیقتر است که بهطور عموم انجام گیرد؛ یعنی شخص نیایشگر در اثر تمرین و نیایش دارای صفاء باطن و صلح درونی گردیده، هنگام نیایش تمامی افراد را در نظر گرفته نیایش را به صورتی انجام دهد که دیگران را هم شامل گردد. از این جهت در دستورات دینی ما از اولیاء اسلام؟عهم؟ این مطلب کاملاً تأیید شده است. در آداب نیایش این جمله از امام صادق؟ع؟ به چشم میخورد؛ قال رسولالله؟ص؟: اذا دعا احدکم فلیعمّ فانه اوجب للدعاء([88]) (پیامبر اسلام فرمود: هنگام نیایش به طور عموم باید نیایش بشود تا اثرش سریعتر باشد).
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 149 *»
þ نیایش الهامبخش است
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 150 *»
زندگی ماشینی در قرن حاضر قدرت تحمّل در مقابل حوادث گوناگون زندگی را تا درجه محسوسی پایین آورده است و از طرفی خود این طرز زندگی بر ناراحتیها و اضطرابها و تشویشها افزوده و صحنه زندگی بر افراد تنگ شده است و در نتیجه آمار خودکشیها و دیوانگیها روزبهروز رو به افزایش بوده و آرامشهای فکری قوس نزولی میپیمایند. تمدّن به میزان پیشرفت سریع خود قدرتهای معنوی انسان و مایههای خداپرستی او را ضعیف ساخته و خواه ناخواه موجب گردیده که بشریت نسبت به سرمایههای انسانی خود بیعلاقه باشد و نیروهای انسانی را فداء پیشرفتهای صنعتی و ماشینی نماید. روح دلیری و قدرت تحمل مصائب و مشکلات زندگی بسیار کم شده و هر روز خبرهایی از انتحارها و جنون جوانان در جراید منعکس میشود.
همهمه و شلوغی اجتماع اعصاب را ضعیف، و قدرت تفکر و نیروهای دماغی را از صحنه زندگی کنار زده است. آرامش فکری و استراحت روانی در میان ازدحام اجتماع کاری بس مشکل و نیروهای مغزی بشریت فرسوده شده است. به ناچار بشر در جستجوی پناهگاه میباشد و نمییابد.
زندگی مانند دریا است گاهی آرام و گاهی با طوفانهای شدیدی همراه است. حوادث زندگی در کمین انسانی نشسته، با پیشآمد موقعیت حوادث به سراغ انسان آمده و بر پیکره او هجوم میآورند. هر انسانی برای رهایی از این حوادث و پنجهنرم کردن با وقایع زندگی احتیاج
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 151 *»
به یک روح نیرومند و قدرت فوقالعادهای دارد تا بتواند با فکر آرام و خاطری آسوده به تعمّق پرداخته و از نیروی خرد و قدرتهای دماغی خود استمداد جوید و برای حلّ مشکلات زندگی قوی گردد.
روان نیرومند و قدرت تفکر است که میتواند دست بشر را گرفته، از سختیها و مصائب زندگی برهاند و او را در صحنه نبرد با حوادث کامیاب و موفق سازد. روح قوی و قدرتهای دماغی است که میتواند الهامبخش باشد و انسان را در این میدان پیکار پیشروی دهد. اما روان فرسوده و مغز تهی و اعصاب ضعیف بیشتر حوادث را قوی جلوه داده و قدرت تحمّل انسانی را در برابر آنها میکاهد، در نتیجه انسان در این کارزار شکست خورده یگانه راه نجات را در انتحار دیده و اگر به این کار هم متوسل نگردد، قطعاً راه تیمارستان را در پیش خواهد گرفت.
روانهای خسته، افکار فرسوده، نیروهای بهخوابرفته، به آرامش و استراحت و پیداکردن یک پشتیبان و یک پناهگاهی نیرومند نیاز شدید دارند، که آنها را سبکبار کرده نیروی عقلانی را پرورش دهد تا برای یافتن روش و راه زندگی آماده گردیده و کامیاب گردند.
یگانه قدرتی که میتواند به انسان نیرو بخشد و او را در برابر حوادث زندگی مدد و کمک نماید و به آرامش روانی برساند ایمان است و بس. ویلیام جیمس میگوید: «ایمان از نیروهایی است که بشر به کمک آن زنده است و فقدان آن یعنی مرگ و نابودی». دکتر بریل که از پیشروان علم پزشکی رومی است میگوید: «کسیکه پایبند مذهبی باشد هرگز رنگ
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 152 *»
امراض عصبی را نخواهد دید». کانت فیلسوف بزرگ آلمانی میگوید: «به خدا ایمان بیاورید؛ زیرا به چنین چیزی احتیاج دارید».
اگر بشر دوستدار خوشبختی و نجات خویش است، باید به طرف ایمان و عقیده روآور شده تا از سرچشمه ایمان بهرهمند گردد، شهامت و قدرت تحمل خود را بازیابد، نیروی تفکر و روان قوی و آرامش روحی به دست آورد، قوه سنجش جلاء یافته، هدف مشخصی را دیدگاه قرار داده، در میان طوفان وحشتناک زندگی راه یابد. تاکنون چند نمونه از قضاوت روانشناسان را مشاهده نمودید اینک نمونهای هم از این قضاوت دین را ملاحظه فرمایید.
خدای متعال در قرآن میفرماید: یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم([89]) خدا و پیامبرش بشریت را به سوی یک زندگی روحی و یک حیات معنوی دعوت میکند. قطعاً بشر از این زندگی ظاهری خسته میشود، او نیازمند به یک زندگی عمیقتر و با قدرتتری است، آن زندگی زندگی عقلانی است، قدرت تعقل و نیروی تفکر در آن زندگی تقویت میگردد. ویلیام جیمس میگوید: «ما و خداوند به هم سر و کار داریم و هنگامیکه قلب خود را به سادگی و یکرنگی به او عرضه داریم سرنوشت ما روشن خواهد بود».
ستایش و نیایش انسان را با این قدرت بیانتهاء مربوط ساخته و تمام نتایج نامبرده را در اختیار او قرار میدهد. بهوسیله نیایش انسان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 153 *»
آرامش یافته، قوای عقلانی تجدید نیرو مینمایند. انسان نیایشگر احساس نشاط شورانگیزی میکند و همین سبکباری او را در پیمودن راه پر پیچ و خم زندگی نیرومند میسازد. قرآن میفرماید: الا بذکر الله تطمئن القلوب.([90])
یاد خدا که در ضمن نیایش انجام میگیرد موجب آرامش خاطر میشود. در این هنگام است که آنهمه سر و صداها و شلوغی و ازدحامها مبدّل به سکوت محض شده، هیاهوی شهر به گوش نمیرسد. در این سکوت و پناهگاه است که اندیشه انسان به سوی خدا پرواز کرده اعضاء بدن آرامش مییابند و روان آدمی نیرو و نشاط تازهای بهدست میآورد، در نتیجه قدرت تفکر و نیروهای مغزی با دریافت انرژی کافی دوباره مشغول فعالیت گردیده و با قدرت تحمل مشکلات، زندگی را از نو شروع میکند.([91])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 154 *»
þ لازمه نیایش، تنپروری نیست
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 155 *»
کسی گمان نکند که معنای این سخن آن است که نیایش یک نوع تنپروری و یا تندادن به ذلّت و خواریها است و کوشش و فعالیت را کنارگذاردن است و همین است معنای رسیدن به فضائل و کمالات و خصائص انسانی، و یا آنکه برای حلّ مشکلات زندگی و پیکار با حوادث و پیشآمدهای گوناگون فقط باید انسان به نیایش بپردازد؛ این منظور ما نیست بلکه میگوییم آنچه را که با کوشش و کار به انسان میدهند با نیایش نخواهند داد و آنچه را که انسان بهوسیله نیروی تفکّر بهدست میآورد از نیایش تحصیل نمیشود، اما چیزهایی را میتوان از نیایش کسب کرد که از راههای دیگر بهدست نمیآید. مثلاً برای مبارزه با مشکلات و پیکار با حوادث زندگی انسان نیازمند به یک قدرت سنجشی است که بتواند راه تسلّط بر مشکلات را بیابد و احتیاج به یک کوشش و فعالیتی دارد که برنامههای پرمنفعتی را در شئون مختلف زندگی عملی سازد، و موقعیکه این قوه سنجش جلاء یابد البته بهتر میتواند بهطور صحیح کار کند و هنگامی انسان بانشاط میشود و برای عملیکردن برنامههای خود آماده میشود که از نیایش استمداد بگیرد و از این نیروی شگرفی که در اختیار او است استفاده کند. نیایش به انسان نیروی استقامت در راه هدف و اطمینان به نفس میدهد، انسان را در مقابل مشکلات و حوادث متهوّر ساخته و آدمی را قوی میکند. ژاک دِمی از دلاورترین مردان عصر خود میگوید: «دعاء به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 156 *»
من قوت قلب و اطمینان میدهد تا با شجاعت و تهوّر بجنگم». این مرد بدون خواندن دعاء به بستر نمیرود، قبل از اداء شکر خدا غذا نمیخورد، قبل از انجام ورزش دعاء میخواند و قبل از آغاز هر دور مسابقه مشتزنی از ذکر غافل نیست!
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 157 *»
þ نیایش و بیمار
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 158 *»
این حقیقت کاملاً امروز به ثبوت رسیده که نیایش بر روی روان مریض اثرات شگرفی دارد، بخصوص برای بیماریهای بیدرمان از این نیرو استفاده میکنند. نقل کردیم که مسیو گوئه فرانسوی که مردی بود طبنخوانده، ولی در قسمت احضار ارواح زحمت کشیده و نتایج فوقالعادهای بهدست آورده بود، ضمن این عملیات به قدرت خارقالعاده روح متوجه شده و مشغول مداوای بیمارانی شده که مبتلا به بیماریهای علاجناپذیر بودهاند و پزشکان نامی از معالجه آنها اظهار عجز کرده بودند.
هنگامیکه طبیب از معالجه بیمارش ناتوان میشود یک ناامیدی کشندهای در وجود بیمارش شعله میکشد که در شدّت بیماری تأثیر مستقیمی دارد. نشاط به کلی از بین میرود، آرامش از خاطر رخت برمیبندد، بیمار میماند و یک کابوس وحشت، مرگ با قیافه وحشتانگیز خود مقابل او ایستاده و نزدیک است که او را ببلعد و با خود به دیار نابودی ببرد. در اینجا است که طبیب هم بهطور کلّی از درمان چنین بیماری به راستی عاجز است و بدون تردید معالجات پزشک با یکچنین حالت درونی بینتیجه است.
آری اینجا است که نیایش به بیمار نوید میدهد و روحیه امید او را تقویت میکند و در او نشاط ایجاد مینماید. یک آرامش همراه با امید بر وجودش سایه میافکند، آن ناامیدی و یأس مبدّل به امید میگردد، شعله فروزان امید به او قدرت زندگی میبخشد.
کارل میگوید: «طبیب نیز هنگامیکه بیماری را دید که دست به
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 159 *»
دامان دعاء و توسل شده است میتواند خرسند باشد. چه آرامشی که نیایش به ارمغان آورده است کمک شایانی در مداوای وی بهشمار میآید». و باز میگوید: «آثار درمانی نیایش که در تمام ادوار دقت مردم را به خود جلب کرده است، امروزه نیز در جاهایی که به نیایش میپردازند از شفاهايی که با تضرّع و توسّل به خدا و اولیاء خدا نصیب شده است بسیار سخن به میان میآید، اما وقتی که مسأله شفاء یافتن امراض مشکوک بهطور خودبهخودی و یا به کمک مداوای معمولی پیش میآید، بسیار مشکل است که بدانیم عامل واقعی این شفاء چه بوده است. تنها در مواردی نتایج نیایش میتواند مطمئناً به تحقیق برسد که همه راههای درمانی، غیر عملی و یا مردود باشد.
سازمان طبّی لورد خدمت بزرگی به علم کرده که واقعیت اینگونه شفاها را به اثبات رسانده است. نیایش گاهی تأثیرات شگفتآوری دارد. بیمارانی بودهاند که تقریباً بهطور آنی از دردهایی چون خوره، سرطان و عفونت کلیه و زخمهای مزمن و سل ریوی و سل استخوانی و سل پریتونئال([92]) نجات یافتهاند. چگونگی اینگونه شفایافتنها تقریباً هماره یکسان است. یک درد بسیار شدید و بعد احساس شفاء یافتن در چند دقیقه و حداکثر تا چند ساعت آثار بیماری محو میشود و جراحات و صدمات جسمی و آناتومیک آن نیز التیام مییابد. این معجزه با چنان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 160 *»
سرعتی سلامت را به بیمار باز میدهد که هرگز حتی امروز جراحان و فیزیولوژیستها در طول تجربیاتشان مشاهده نکردهاند».([93])
آلکسیس کارل معتقد است و میگوید: «برای اینکه این پدیدهها بروز کند نیازی نیست که حتماً خود بیمار نیایش کند، اطفال کوچکی که هنوز قدرت حرفزدن نداشتهاند و همچنین مردم بیعقیده نیز در لورد شفاء یافتهاند، لیکن در کنار آنها کسی نیایش میکرده است».
در اینکه نیایش در وجود بیمار چگونه تأثیر میکند و چطور باعث نجات بیمار از چنگال مرگ و نابودی میشود ما نمیدانیم، ولی مطالبی است صددرصد مسلم و ثبوت آن را هم در گفتار فوق ملاحظه فرمودید و بر دانشمندان و روانشناسان است که در این قسمت تحقیقات بیشتری کرده طرز اثر سریع نیایش را بهدست آورند. آنچه که ما میتوانیم در این مورد اظهار نظر کنیم همان چیزی است که حقیقت نیایش را میآموزد. انسان نیایشگر در حال نیایش مرتبط با یک نیروی بیانتهائی گردیده و به قدرتی بیپایان نزدیک میشود. کسیکه در خود کوچکترین قوتی برای کنترل قوای دماغی نداشت بهطوری که نمیتوانست امید به زندگی را هم در خود زنده نگه بدارد، چنین انسانی اکنون احساس میکند با عالمی غیر متناهی که همه قدرتها آنجا متمرکز است پیوند یافته، از این نظر است
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 161 *»
که قوای مغزی او منظّم شده، آرامش یافته و قطعاً چنین حالتی اثر عمیق و سریعی در بهبودی بیمار دارد.
آلکسیس کارل ضمن مقالهای در مجله ریدرز دایجست([94]) مینویسد: «قویترین قدرتی که ممکن است انسان تولید کند همانا دعاء و عبادت است. قدرتی که مانند نیروی جاذبه زمین وجودش حقیقی و قابل احساس است. در زندگی پزشکی خود به کسانی برخورد کردهام که هیچکدام از وسائل مداوا برایشان مؤثر نبوده است، ولی به مدد عبادات و ادعیه نجات یافتهاند. فایده این اعمال این است که آدمی میتواند به کمک آنها نیروی مختصر خود را با توسل به نیروی شگرف و بیپایان دیگری تا اندازه زیادی توسعه و قدرت دهد. وقتیکه مشغول دعاء خواندنیم، معنیش این است که خود را با نیروی بیپایان مربوط ساختهایم که تمام کائنات را میگرداند»؛ تا اینکه میگوید: «ما از آن نیرو استدعاء میکنیم که مقداری از خود را صرف رفع حوائج ما نماید. فقط همین تمنای تنها کافی است که مشکلات و کمبودی کارمان برطرف شده و قدرتمان افزونتر گردد».([95])
در روایات اسلامی نیایش به عنوان شفاء برای هر بیماری یاد شده است، نه تنها بیماریهای علاجناپذیر بلکه هر بیماری شفائش نیایش است. علاء بن کامل میگوید: قال لی ابوعبدالله؟ع؟: علیک بالدعاء فانه شِفاءٌ من کل داء.(3)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 162 *»
اشتباه نشود، مراد این نیست که هنگام بیماری به پزشک مراجعه نکنیم، بلکه خود اولیاء اسلام نیز هنگام ابتلاء به بیماری به طبیب مراجعه میکردهاند([96]) که به ما بیاموزند طبیب و دارو از وسایل طبیعی است و باید از وسایل طبیعی استفاده نمود، اما تا نیایش انجام نگیرد بیماری یا علاجناپذیر میشود و یا اینکه به طور بطیء بهبودی حاصل میگردد، ولی نیایش بیماریهای علاجناپذیر را درمان کرده و بیماریهای علاجپذیر را هم زود به درمان میرساند؛ پس نیایش شفاء هر بیماری است. در دعائی که کمیل از حضرت امیرالمؤمنین علی؟ع؟ روایت کرده و به دعاء کمیل مشهور شده است این دو فقره رسیده است: یا من اسمه دواء و ذکره شِفاء.(2) (ای کسیکه اسم او داروی دردها است و یاد او شفاء بیماریها است). توسّل به اسماء الهی، چه لفظی آنها و چه حقیقی و معنوی آنها (که اولیاء او هستند) داروی تمامی دردهای ظاهری و باطنی است و یاد خدای متعال شفاء هرگونه بیماری است.
در نیایش کمترین چیزهایی که باید در نظر داشت چهار چیز است که حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب؟ع؟ فرموده است؛ آن بزرگوار فرمود: دعاء چهار شرط دارد: اول احضار نیت (توجّه کامل و حضور قلب). دوم اخلاص باطن (فقط برای بندگی و اظهار خضوع و خشوع راستین). سوم شناختن کسی را که از او سؤال میکنی. چهارم انصاف در سؤال.(3)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 163 *»
و انصاف در سؤال آن است که دعاءکننده حدّ و اندازه خود را بشناسد و مناسب با حال و شأن خود دعاء کند و بیانصافی نکند در سؤالنمودن و از درگاه خدای متعال درخواستداشتن. و این مطلب با طمعداشتن به فضل و کرم خداوند منافات ندارد؛ زیرا معنای بیانصافی در دعاء آن است که خداوند به مقتضای حکمت رفتار نفرماید و از نظام مقرّر و مقدّر خود صرف نظر نماید و خواسته بنده را برآورده فرماید. ولی معنای طمع داشتن به فضل و کرم خداوند آن است که بنده بهواسطه نافرمانی خود را شایسته تفضّل و ترحّم و تلطّف خدای متعال نبیند بلکه خود را مستحقّ عذاب و نقمت و شدّت و ابتلاء بداند و با وجود این خویش را مستغرق نعمتهای بیحدّ و بیپایان خدا مشاهده مینماید؛ در این صورت است که به فضل و کرم خدا طمع مییابد و به خود اجازه میدهد که از خدا خواهش کند و حوائج خود را به پیشگاه او عرضه نماید. به این فقره از دعاء شریف افتتاح توجه کنید: اللهم ان عفوک عن ذنبی و تجاوزک عن خطیئتی و صفحک عن ظلمی و سترک علی قبیح عملی و حلمک عن کثیر جرمی عند ما کان من خطأی و عمدی اطمعنی فی اناسألک ما لااستوجبه منک([97]) (خدایا به راستی گذشت تو از گناه من و چشمپوشی تو از لغزشهای من و به رونیاوردن از ستمهای من و پردهپوشی تو بر کارهای زشت من و بردباری تو در برابر بسیاری از تبهکاریهای من، چه آنهایی را که از روی خطاء انجام دادهام و چه آنهایی را که از روی عمد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 164 *»
مرتکب شدهام، مرا به این طمع انداخته است که آنچه را که شایسته من نیست و استحقاق آن را ندارم از تو بخواهم).
در نیایشها اگر از دعاهای مأثوره استفاده میشود باید سعی کرد که الفاظ صحیح اداء شود؛ زیرا فرمودهاند: الدعاء الملحون لایرفع([98]) (دعاء غلط بالا نمیرود). از اینجهت در روایات دستور اکید داده شده که لغت عرب را فرا بگیرند.([99]) امام صادق؟ع؟ فرمود: عربی را فرا بگیرید و آن کلام خدا است که با خلق خود با آن لغت تکلّم فرموده است،([100]) و برای گذشتگان هم با آن لغت سخن گفته است. و اگر کسی تلاش خود را کرد و نتوانست حروف را بهطور صحیح از مخارج آنها اداء نماید معذور خواهد بود و ملائکه بهطور صحیح بالا میبرند.
و کسانیکه چندان بصیرت و تسلّطی ندارند، به همان عبارات مأثوره اکتفاء نمایند؛ زیرا دعاء مانند دواء است و دوائی را که داروساز بسازد البته بهتر است از دوائی که کسی بسازد که تخصّص ندارد. ولی برای اهل بصیرت و علم اجازه دادهاند که برای حوائج خود دعاء
انشاء کنند.([101])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 165 *»
و همانطوری که پیش از این یادآور شدیم در دعاهای مأثوره هم باید دقت داشت و هر دعائی از آنها را هم نمیتوان به نیت خود و از زبان خود بخوانیم؛ زیرا در بسیاری از موارد خلاف واقع و دروغ خواهد بود و بلکه جرأت و جسارت و استهزاء حقّ متعال نعوذ بالله لازمه آنها میباشد. از این جهت در اینگونه دعاها باید از زبان همان اولیاء؟عهم؟ بخوانیم و یا به این نیت بخوانیم که خدایا عارفان تو و آشنایان با تو و زبدگان از خلق تو با تو به اینطور نیایش و راز و نیاز داشتهاند.
و نظر به اینکه روح نیایش و بلکه روح هر عبادت و عبودیتی، ولایت و محبت محمّد و آلمحمّد صلی الله علیه و علیهم و دوستان ایشان و برائت از دشمنان ایشان و از دشمنان دوستان ایشان است، امید استجابت دعاها و قبولی عبادتها و اطاعتها و آمرزش گناهان در دلهای شیعیان قوت دارد و اگر نسبت به شرايط دیگر قصور و تقصیری داشته باشند انشاءالله جبران میشود.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 166 *»
þ نیایش و شکوفایی استعدادهای نهفته
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 167 *»
روان انسانی عالمی است مجهول و پر اسرار. افکار دانشمندان مشغول پردهبرداری از این عالم ناپیدا است. این روح دارای گنجینههای فراوان است و استعدادهای شگرف و شگفتانگیزی در زوایای این موجود نهفته شده است. برای بروز این استعدادها باید روان در شرایط کاملاً مناسبی قرار گیرد. اضطراب و نگرانی، ترس و وحشت، دلهره و تشویش، مانع از کارهای فکری میشود، نیروی خرد در چنین جاها از تدبیر و تفکر باز میایستد، قوای عقلانی قدرت نفوذ پراحساسات را از دست میدهند و روشن است در چنین شرایطی این استعدادهای نهفته ظاهر نمیشوند و از این جهت اسلام با عواملی که موجب این حالات میشود مبارزه نموده و آنها را کاملاً مانع پیشرفت انسانیت میداند.
حوادث زندگی روان را در شرایط نامساعدی قرار میدهد. امروز روزگار مردم به این درجه رسیده است که ترس و اضطراب، تشویش و نگرانی، دلهره و وحشت همگانی شده، غبار غم سراسر جامعه را گَردآلود نموده و بدیهی است در چنین شرایطی استعدادهای انسانی خفته و گنجینههای روان مردم با خود آنها رو به نابودی است.
یگانه عاملی که میتواند انسانی را نشاط بخشیده و آرامش دهد گفتیم نیایش است. نیایش به انسان امید داده یأس را از بین میبرد، به بشر اطمینان داده اضطراب و وحشت را زایل میکند. وقتی که دلهره و تشویش از صحنه دل بیرون رفت قوای عقلانی بهکار افتاده و آرامش بر روان انسان حکومت میکند و در نتیجه استعدادهای نهفته آشکار گردیده،
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 168 *»
روان انسانی قدرتهای خود را بهکار انداخته، گنجینههای نهفته یکی پس از دیگری خودنمایی میکنند. نیایش موجب بروز استعدادهای نهفته است. نیایش کمک بزرگی به روان انسانی کرده و انسان را در پیروی از مطالب عالی ادراکی مدد میکند. انسان نیایشگر بهتر میتواند از نیروهای عقلی و ادراکات مغزی خود استفاده کرده و در بهرهبرداری از استعدادهای روانی هدایت یابد؛ زیرا در سایه نیایش است که نشاط واقعی خود را بهدست آورده و با کمال آرامش نیروهای عقلانی او بهکار افتاده استعدادها یکی پس از دیگری بهکار میافتند.
کارل میگوید: «در اینجا نیایش را نباید با مرفین همردیف دانست؛ زیرا نیایش در همین حال که آرامش را پدید آورده است، بهطور کامل و صحیحی در فعالیتهای مغزی انسان یک نوع شکفتگی و انبساط باطنی و گاه قهرمانی و دلاوری را تحریک میکند. نیایش خصائل خویش را با علامات بسیار مشخص و منحصر بفردی نشان میدهد؛ صفاء نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادی بیدغدغه، چهره پر از یقین، استعداد هدایت و نیز استقبال از واقعهها به سادگی در آغوشگرفتن یک سرباز یا یک شهید مرگ را، اینها است که از وجود یک گنجینه پنهان در عمق جسم و روح ما حکایت میکند. تحت این قدرت و سلطنت حتی مردم غافل عقبمانده، ضعفاء و کماستعدادها نیز میتوانند نیروی عقلی و اخلاقی خویش را بهتر بهکار بندند و از آن بیشتر بهره گیرند».
استعدادهای نهفته که هویدا گردید انسان جدیدی درست میشود
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 169 *»
که با محیط خود فرق بسیار دارد و به مقتضای همین استعدادها شخصیتی بالاتر و ارجمندتر بهدست میآورد.
کارل میگوید: «چنین به نظر میرسد که نیایش انسانها را آنچنان رشد میدهد که جامهای که وراثت و محیط به قامتشان دوخته است برایشان کوتاه میگردد. ملاقات پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبریز میسازد بهطوری که شعشعه پرتو این صلح از چهرهشان نمودار است و آن را هرجا که روند با خود میبرند. اما دریغا که امروز در دنیای ما جز اندکی نیستند کسانیکه نیایش را در چهره حقیقیش بشناسند».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 170 *»
þ بهترها در نیایش
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 171 *»
در نیایش بهتر آن است که مقدمةً نیایشگر استغفار نماید. و مقصود از آن این است که از گناهان خود اظهار پشیمانی نماید و حالت انابه و توبه، یعنی بازگشت از گناه داشته باشد. نیایشگر باید از گناهان خود فراموش نکند و بداند که اعمال او چه خوب و چه بد برای او ثبت شده است. فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شرّاً یره.([102]) و بهواسطه روح الایمان از گناهان خود منزجر و متنفّر باشد. و هرگاه متوجه آنها میشود از آنها توبه نماید، یعنی به سوی خدا از آنها برگردد و به رحمت حقّ و عنایت و عفو الهی رو آورد و از خدای خود بخواهد آنها را بپوشاند و کسی را بر آنها آگاه نسازد. و همین که راستی این حالت برای او دست دهد، خدای مهربان و آمرزنده هم خواسته او را برمیآورد و کارهای زشت او را از یاد ملائکه حَفَظه و کَتَبه او میبرد و به اعضاء و جوارح او و بقعهها و زمانهایی که در آنها مرتکب آن کارها شده دستور میفرماید که آنها را بر او بپوشانند و کسی را بر آنها آگاه نسازند و در قیامت هم کسی بر ضرر و رسوایی او شهادت نخواهد داد.
و همه این آثار برای استغفارِ نیایشگری است که مؤمن باشد و ایمان ذاتی او شده باشد و نشانه ایمان ذاتی آن است که همچنانکه کارهای زشت از او سر زده، کارهای خوب هم از او سرزده باشد و عمده آن کارهای خوب همین حالت تنفّر و انزجار او است از کارهای زشت و ناپسندش، که تنها به زبان استغفار نمیکند بلکه به همه مراتب خود از گناهان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 172 *»
پشیمان است و از آنها نفرت دارد و از کارهای خوب خود خرسند است و خدا را بر توفیقیافتن به انجام آنها سپاسگزار میباشد و از این جهت در مقام تدارک و جبران گذشتهها برمیآید و از خدای متعال توفیق اصلاح ظاهر و باطن خود را میطلبد. و این توبه را توبه نصوح گویند؛ یعنی توبه خالص ظاهری و باطنی، و چنین توبهای واجب و از نشانههای ایمان است. پیامبر اسلام؟ص؟ فرمود: برای هر دردی دوائی است و دواء گناهان استغفار است.([103]) در اینجا مناسب است این حدیث شریف را نقل نمایم: «هرکس دوماه پیدرپی که شصت روز باشد، هر روزی چهارصد بار این استغفار را بخواند، یا گنجی از علم و یا گنجی از مال نصیب او میشود: استغفر الله الذی لا اله الّا هو الحیُّ القَیّومُ الرحمنُ الرحیم بدیعُ السموات و الارض مِن جَمیع ظلمی و جرمی و اِسرافی علی نفسی و اَتوبُ الیه.(2)
و همچنین در نیایش سزاوار است نیایشگر خدای متعال را بر نعمتهای ظاهری و باطنی او سپاسگزاری نماید و یادآور شود که و اَسْبَغَ علیکم نعمه ظاهرةً و باطنةً(3) (نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما بهطور سرشار ارزانی فرموده است).
در این سپاسگزاری نیایشگر از خدای خود حقشناسی نموده و باید کوشش کند که نعمتهای او را صرف بندگی او نماید. و در این سپاسگزاری باید عجز خود را از شکر نعمتهای بیمنتهای او اظهار کند و همین توفیق بر سپاسگزاری را نعمتی بداند که شکری لازم دارد. و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 173 *»
حقیقت این سپاسگزاری آن است که بداند همه نعمتها از جانب خدای متعال است که به فضل و کرم خود بر بنده خود انعام و احسان فرموده است و بنده وظیفه دارد که نعمتهای خدا را در راه رضا و فرمانبرداری او صرف کند، و بداند که سپاسگزاری سبب زیادشدن نعمتهای خدا بر او خواهد بود. در قرآن فرموده است: لئن شکرتم لازیدنّکم و لئن کفرتم انّ عذابی لشدید([104]) (اگر سپاسگزاری کردید البته بر شما زیاد میکنم و اگر ناسپاسی نمودید البته عذاب من سخت خواهد بود).
و سزاوار است نیایشگر سپاسگزار، متوجه وسائط فیض و ابواب نعمتها باشد و بداند که خداوند به برکت آنها و به وساطت آنها و به دست باکفایت ولایتی آنها، تمام نعمتهای خود را بر جمیع خلق جاری فرموده و میفرماید. امام صادق؟ع؟ فرمود: از حقّ سپاسگزاری خدا این است که سپاسگزاری کنی کسی را که خداوند به دست او نعمت را بر تو جاری کرده است.(2) و باید بداند که این وسائط و ابواب نعمتهای الهی در درجه اول محمّد و آلمحمّد صلی الله علیهم و در درجه بعد انبیاء؟عهم؟ و در درجه بعد اولیاء میباشند. و از این جهت در نزد هر نعمتی بگوید: اللهم ان هذا منک و من محمّد و آلمحمّد؟ص؟.(3) در حدیث قدسی است که خداوند فرمود: سوگند خوردهام به خودم که سپاس بندهای را برای نعمتی نپذیرم مگر آنکه سپاس گوید آن کسی را از خلق من که آن را به او رسانیده است.(4)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 174 *»
سپاسگزاری به این تعابیر رسیده است: الحمد لله، و الحمد لله علی هذه النعمة (این عبارت را رسولخدا؟ص؟ نزد هرچه باعث سرورش میشد میفرمود)، و الحمد لله علی کل حال (و این عبارت را نزد هرچه مایه اندوهش میشد میفرمود).([105]) گفتن الحمد لله ربّ العالمین چهار بار در صبح و چهار بار در عصر، شکر نعمتهای روز و نعمتهای شب
خواهد بود.(2)
کمال سپاسگزاری آن است که سجده کند و خدا را سپاس گوید. و در سجده نیایشگر از همه حالات به خداوند نزدیکتر است.(3) بعد از انجام نمازها دستور دادهاند که سجده کنیم و کمترچیزی که بگوییم سه مرتبه شکراً لله، است.(4) و در نزد هر نعمتی سجده شکر دستور است و اگر میسر نباشد و یا از شهرت بترسد، دست بر شکم خود گذارد و سر را اندکی خم کند و خدا را سپاس گوید.(5)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 175 *»
þ شایستهها برای نیایشگر
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 176 *»
نیایشگر باید به صفت درستکاری و امانتداری متّصف باشد و به پیمانهای خود در برابر خالق و مخلوق وفاء نماید. شخصی در نزد امیرالمؤمنین؟ع؟ از مستجابنشدن دعائش شکایت کرد و گفت: چرا ما که دعاء میکنیم به اجابت نمیرسد در صورتی که خداوند وعده فرموده که دعاء کنید، من اجابت میکنم؟ امام؟ع؟ در پاسخ او چنین فرمود: ان قلوبکم خانت بثمان خصال؛ اولها انکم عرفتم الله فلمتؤدّوا حقّه کما اوجب علیکم فمااغنت عنکم معرفتکم شیئاّ. و الثانیة انکم آمنتم برسوله ثم خالفتم سنته و امتّم شریعته فاین ثمرة ایمانکم. و الثالثة انکم قرأتم کتابه المنزل علیکم فلمتعملوا به و قلتم سمعنا و اطعنا ثم خالفتم. و الرابعة انکم قلتم انکم تخافون من النار و انتم فی کل وقت تقدمون الیها بمعاصیکم، فاین خوفکم؟ و الخامسة انکم قلتم انکم ترغبون فی الجنة و انتم فی کل وقت تفعلون ما یباعدکم منها فاین رغبتکم فیها؟ و السادسة انکم اکلتم نعمة المولی فلمتشکروا علیها. و السابعة ان الله امرکم بعداوة الشیطان و قال ان الشیطان لکم عدوّ فاتّخذوه عدوّاً فعادیتموه بلاقول و والیتموه بلامخالفة. و الثامنة انکم جعلتم عیوب الناس نصب اعینکم و عیوبکم وراء ظهورکم تلومون من انتم احقّ باللوم منه فایّ دعاء یستجاب لکم مع هذا و قد سددتم ابوابه و طرقه؟ فاتقوا الله و اَصْلِحوا اعمالکم و اَخْلِصوا سرائرکم
و امروا بالمعروف و انهوا عن المنکر فیستجیب اللّه لکم دعائکم.([106])
(سبب مستجابنشدن دعاء شما، خیانت دلها و اندیشههای شما است در هشت چیز؛ اول: خدا را شما شناختهاید اما حقّ او را اداء
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 177 *»
نمیکنید؛ از این جهت شناخت شما برای شما سودی نمیبخشد. دوم: شما به فرستاده او ایمان آوردهاید، ولی با روش او به مخالفت برخاستهاید و شریعت او را میراندهاید. نتیجه این ایمان چه شد؟ سوّم: کتاب او را خواندهاید ولی به آن عمل نکردهاید، گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم سپس به مخالفت برخاستید. چهارم: شما میگویید از مجازات و کیفر خدا میترسید، اما همواره کارهایی میکنید که شما را به کیفر خدا نزدیک میسازد؛ پس ترس شما کجاست؟ پنجم: میگویید به پاداش الهی علاقهمندید، اما همیشه کارهایی انجام میدهید که شما را از آن دور میگرداند. ششم: نعمت خدا را میخورید و حقّ سپاس او را اداء نمیکنید. هفتم: به شما دستور داده که دشمن شیطان باشید ولی شما با او از در دوستی درمیآیید؛ ادعاء دشمنی با شیطان دارید اما در اعمال با او مخالفت نمیکنید. هشتم: عیبهای دیگران را در برابر چشم خود مجسّم کرده و عیبهای خود را پشت سر افکندهاید (به عیبهای دیگران پرداخته و به عیبهای خود اعتناء ننموده و آنها را ندیده میگیرید)؛ در این صورت چگونه انتظار دارید که دعایتان به اجابت برسد، در حالی که خودتان درهای آن را بستهاید؟ تقوی پیشه کنید، اعمال خویش را اصلاح نمایید، امر به معروف و نهی از منکر کنید تا دعاء شما به اجابت برسد).
نتیجه این حدیث شریف این است که وعده خدایی برای اجابت دعاء بندگان بهطور مطلق نیست، و حتماً مشروط به شرایطی است، که خود او بندگانش را با آن شرایط بهتوسط شرایع آشنا فرموده و با بندگان خود
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 178 *»
پیمانها بسته و از آنان وفاء به آنها را خواسته است. ولی بندگانی که از مصادیق این حدیث شریف میباشند و از آن هشت راه پیمانشکنی میکنند، چرا از خداوند گله دارند که خدا دعاء ما را اجابت نمیکند و مطابق وعده خود رفتار نمیکند، در صورتی که اگر به پیمانهای خود با خدا وفادار باشند، خود، اسباب و شرایط استجابت دعاء خود را فراهم ساخته و بندگانی تربیتشده و مستحقّ و سزاوار عنایات خدای متعال خواهند بود. متعبّدبودن به نیایش با توجه به این شرایط در برنامههای زندگی نیایشگر تأثیر عمیق میگذارد و زندگانی او را دگرگون میسازد و بهطور کلی روحیّات او را نوسازی میکند و او را به تجدید نظر نسبت به گذشتهاش وامیدارد.
کتابهای بسیاری درباره آداب و شرایط دعاء و نقل دعاهای وارده از رهبران شیعه؟عهم؟ و نیز نقل نمازها و اذکار در روز و شب و هفته و ماه و سال نوشته شده است که بعضی فارسی و بعضی عربی میباشد. از آنها مجموعهای است که مرحوم سید بن طاوس جمعآوری کرده و قسمت اول آنها را به نام «فَلاحالسائل و نَجاحالمسائل» نامیده است و درباره احکام و اسرار نماز روایات و تحقیقاتی دارد.
در فصلی که برای بیان صفات شایسته نیایشگر قرار داده، حدیثی نقل کرده که مناسب است آن را نقل کنیم: راوی میگوید به امام صادق؟ع؟ عرض کردم: آیتان فی کتاب الله لاادری ما تأویلهما فقال ما هما؟ قال قلت قوله تعالی: ادعونی استجب لکم ثم ادعو فلااری الاجابة.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 179 *»
قال فقال لی افتری الله تبارک و تعالی اخلف وعده؟! قال قلت لا. فقال الآیة الاخری؟ قال قلت قوله تعالی و ما انفقتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الرازقین فانفق فلااری خلفاً. قال افَتَری الله اخلف وعده؟! قال قلت لا. قال فمه؟ قلت لاادری. قال لکنّی اخبرک ان شاء الله تعالی.
(دو آیه است در کتاب خدا که من معنای آنها را نمیفهمم. فرمود: آن دو کداماند؟ میگوید گفتم: فرموده خدای تعالی بخوانید مرا که دعاء شما را اجابت میکنم؛ پس من دعاء میکنم ولی اجابت نمیبینم. میگوید به من فرمود: آیا اینطور فکر میکنی که خدای تبارک و تعالی خلاف وعده میکند؟! میگوید گفتم: نه. پس فرمود: آیه دیگر کدام است؟! میگوید گفتم: فرموده خدای تعالی آنچه را که در راه خدا میبخشید ــ انفاق میکنید ــ پس خدا به جای آن به شما میدهد و او بهترین روزیدهندگان است، و من در راه خدا چیزی میبخشم و عوض آن را نمیبینم. فرمود: آیا اینطور فکر میکنی که خدا خلاف وعدهاش میکند؟! میگوید گفتم: نه. فرمود: پس چه؟ گفتم: نمیدانم، فرمود: لیکن من تو را باخبر میسازم انشاءالله تعالی).
اما انکم لو اطعتموه فیما امرکم به ثم دعوتموه لاجابکم ولکن تخالفونه و تعصونه فلایجیبکم. و اما قولک تنفقون فلاترون خلفاً اما انکم لو کسبتم المال من حلّه ثم انفقتموه فی حقّه لمینفق رجل درهماً الا اخلفه الله علیه و لو دعوتموه من جهة الدعاء لاجابکم و ان کنتم عاصین. قال قلت و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 180 *»
ما جهة الدعاء؟ قال اذا ادّیت الفریضة مجّدت الله و عظّمته و تمدحه بکل ما تقدر علیه و تصلّی علی النبی؟ص؟ و تجتهد فی الصلوة علیه و تشهد له بتبلیغ الرسالة و تصلّی علی ائمة الهدی؟عهم؟ ثم تذکر بعد التحمید لله والثناء علیه و الصلوة علی النبی؟ص؟ ما ابلاک و اولاک و تذکر نعمه عندک و علیک و ما صنع بک فتحمده و تشکره علی ذلک ثم تعترف بذُنوبِک ذَنْبٍ ذَنْبٍ و تُقِرُّ بها او بما ذکرتَ منها و تُجمِل ما خفی علیک منها فتتوب الی الله عن جمیع معاصیک و انت تنوی ان لاتعود و تستغفر منها بندامة و صدق نیّة و خوف و رجاء و یکون من قولک… .
(آگاه باشید اگر شما خدا را در آنچه شما را به آن فرمان داده، فرمانبرداری نمایید و پس از آن او را بخوانید یقیناً اجابت میکند. ولی شما با او مخالفت میکنید و نافرمانی میکنید او را، پس او هم دعاء شما را اجابت نمینماید. و اما اینکه گفتی که شما انفاق میکنید و عوض آن را نمیبینید؛ آگاه باشید که اگر مال را از راه حلالش بهدست آورید و در جای بجا و شایسته و سزاوار بخشش کنید، درهمی را کسی بخشش نخواهد کرد مگر آنکه خدا عوض آن را خواهد داد و اگر بخوانید او را از آن جهتی که برای دعاء قرار داده، یقیناً دعاء شما را اجابت میکند، اگرچه نافرمان و معصیتکار باشید. میگوید گفت: جهتی را که برای دعاء قرار داده کدام است؟ فرمود: هنگامی که نماز واجب را انجام دادی، خدا را تمجید و تعظیم نموده و او را ستایش مینمایی به آن اندازه که بتوانی و صلوات میفرستی بر پیامبر؟ص؟، و کوشش میکنی در صلواتفرستادن بر
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 181 *»
او و گواهی میدهی برای او به اینکه رسالت خود را به همه رسانیده و کوتاهی نفرموده است و صلوات بر امامان هدایت؟عهم؟، سپس یادآور میشوی پس از ستایش خدا و سپاسگزاری او و صلواتفرستادن بر پیامبر؟ص؟ نعمتهایی را که به تو بخشیده و نیکیهایی را که نسبت به تو فرموده و همراه با یادآوری نعمتهای او را بر تو و در نزد تو و آنچه از خوبیها که درباره تو انجام داده، او را سپاسگزاری نموده و ستایش میکنی بر تمامی آنها و پس از اینها همه به گناهان خود یکیک اعتراف نموده و به همه آنهایی را که نام میبری اقرار مینمایی، و با همه اینها به طور اجمال هم به گناهانی که بر تو پوشیده مانده و خود متوجه انجام آنها نبودهای ــ و از روی سهلانگاری چهبسا آنها را گناه نمیشمردهای ــ به سوی خدا بازگشت میکنی، در حالتی که تصمیم گرفته باشی که به آن گناهان بازگشت ننمایی، و از برای همه آنها از خدا آمرزش بخواهی همراه با پشیمانی از انجام آنها و ترس و هراس از کیفرهای الهی و امیدواری به رحمت و مغفرت او و از جمله آنچه میگویی این باشد:)
اللهم انی اعتذر الیک من ذنوبی و استغفرک و اتوب الیک فاعنّی علی طاعتک و وفّقنی لما اوجبت علیّ من کل ما یرضیک فانی لمار احداً بلغ شیئاً من طاعتک الا بنعمتک علیه قبل طاعتک فَاَنْعِم علیّ بنعمة انال بها رضوانک و الجنّة ثم تسأل بعد ذلک حاجتک فانّی ارجو ان لایخیبک انشاءالله تعالی. (خدایا من از درگاه تو پوزش میخواهم و از گناهانم عذرخواهی مینمایم و از تو آمرزش میطلبم و به سوی تو بازگشت میکنم؛ پس مرا به انجام
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 182 *»
فرمانت کمک نما و برای انجام آنچه را بر من واجب گردانیدهای از آنچه تو را از من خشنود میسازد توفیقم بده؛ زیرا من نمیبینم کسی را که به انجام فرمان تو رسیده باشد مگر به نعمتی ــ توفیقی، اعانتی ــ که تو به او عنایت فرمودهای پیش از آنکه به اطاعت تو پرداخته باشد. بنابراین بر من هم نعمتت ــ توفیقت، اعانتت ــ را انعام بفرما تا من بهواسطه آن به خوشنودی تو از من و بهشت ــ پاداش اطاعت از تو ــ برسم. و پس از این نیایش حاجت خود را بخواه که من امیدوارم که تو را ناامید نخواهد فرمود انشاءالله تعالی).
مرحوم سید بن طاوس پس از نقل این حدیث شریف به توضیح دو قسمت آن میپردازد که ترجمه مختصر آن این است: سرّ اینکه خدای متعال اجابت دعاء معصیتکار را تأخیر میاندازد این است که خدا از او توبه از معصیت را مطالبه میکند که حقّ خدا است بر بنده، و نیایشگر معصیتکار از خدا حاجت خود را مطالبه میکند که هیچ استحقاق آن را ندارد و بهواسطه معصیت مستحقّ کیفر است نه احسان و انعام و اکرام از جانب خدای متعال؛ پس گویا زبان حالش این است که خدا به او میفرماید: من از تو مطالبه میکنم آنچه را که حقّ من است (توبه و بازگشت از معصیت) و تو خواست مرا به من نمیپردازی، و تو از من مطالبه میکنی آنچه را مالک آن نیستی و استحقاق آن را هم نداری (حاجتت را) و من از جهت کیفر گناه تو خواستهات را نمیدهم، چرا از من شکایت داری و چرا انصاف نمیدهی؟! پس سزاوار است که بنده
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 183 *»
ابتداءاً خواسته خدا را که حقّ او است (توبه) بپردازد و آنگاه خواسته خود را از درگاه خدا مطالبه کند؛ یعنی بهواسطه توبه و پشیمانی از انجام گناه، خود را مشمول رحمت و مستحقّ عنایت خداوند قرار دهد. و نیز در مورد انفاق مراد امام؟ع؟ آن است که از راه حلال کسب کنید و در مواردی که خدا اجازه داده و راضی است صرف کنید، آنگاه خدا عوض خواهد داد. ولی اگر بنده برای خواهشهای نفسانی و به میل و هوای خود کسب کند و مالی بهدست آورد و قصد او معامله با خدا نباشد و در صرف مال هم رضایت و خشنودی خدا را در نظر نگیرد و هرجا خواسته و میل نفسانی او باشد مال را صرف کند، خداوند نه تنها به او عوض نخواهد داد که او را عقوبت هم خواهد کرد و از کیفر الهی خلاصی نخواهد داشت؛ زیرا در صورتی خدای متعال ضامن عوضدادن است که کسب مال و صرف آن برای خدا با رضایت و رخصت او باشد.([107])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 184 *»
þ نـکـات آمـوزنـده
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 185 *»
نکات آموزندهای که از این حدیث شریف میتوان بهطور اجمال بازگو نمود، عبارتند از:
(1) توجه به روحیه ناسپاسی بشر ــ ان الانسان لکفور ــ در برابر نعمتهای بیپایان خدای متعال که بدون استحقاق بلکه از احسان و ابتداء به انعام و اکرام بر بشر ارزانی داشته است و بشر به جای سپاسگزاری، ناسپاسی نموده و نعمتهای او را در راه خشم و نافرمانی او صرف مینماید. و بعد از توجه به این روحیه باید شرمسار باشد و از کردار خود اظهار پشیمانی نماید.
(2) پس از توجه به نکته اول باید کوشش کند که در دل احساس کند که از خود متنفّر گردیده و بر خود خشمگین است و در نتیجه حالت ناامیدی از خیر خویش برایش فراهم گردد، و تا دلش نشکند از خشم خود دست نکشد که این حالت موجب جذب رحمت الهی و جلب مغفرت او خواهد بود.
(3) با توجه به گناهان گذشته خود، در گناهشناسی و تشخیص اسباب خذلان الهی آگاهی بیشتری برایش فراهم میگردد و از گذشته خود عبرت میگیرد و سعی میکند که از نزدیکشدن به آن اسبابِ خذلان خودداری کند که مبادا بار دیگر گرفتار انجام گناه گردد و در برابر با اسباب توفیق بندگی آشناتر میشود و خود را به آن اسباب نزدیکتر میسازد و از فرصتهای زندگی برای اطاعت و بندگی استفاده بیشتری خواهد کرد.
(4) بهواسطه یادآوری گناهان گذشته خود، از عجب و خودپسندی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 186 *»
و رضامندی از خود محفوظ و مصون خواهد بود و به اعمال خوب و صفات حمیده و ملکات ارزندهای که دارد مغرور نمیگردد. و اگر خوبیهای ظاهری و معنوی او مایه محبوبیتش در میان مردم گردیده، یادآوری گناهان گذشته، موجب تعدیل او میشود و به این جمله از روی صداقت و باور گویا میگردد: یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح، یا من لمیؤاخذ بالجریرة یا من لمیهتک الستر([108]) و نیز به مضمون این فقره از دعاء کمیل: کم من قبیح سترته و کم من جمیل لست اهلاً له نشرته. خوبیهای خود را در خود اصیل نمیبیند، از برکت ستر الهی و پردهپوشی خدای متعال میداند و خدا را سپاسگزاری میکند و در دل از گناهان خود شرمنده است و میکوشد که به طرف آنها برنگردد.
(5) یادآوری گناهان او را بار دیگر متوجّه زیانهای ناشی از گناهان میگرداند و تلخی آن زیانها را دوباره میچشد و در برابر به سود طاعتها میاندیشد و شیرینی آن سودها دوباره کامش را شیرین مینماید. و در این صورت است که بدیها را به خوبیها مبدّل میکند و به جای گناه به انجام طاعت رو میآورد.
(6) یادآوری گذشتهها انسان را به یاد همگامان در گنهکاری و تبهکاری میاندازد و در دل نسبت به آنان و کارهایشان تنفّر پیدا میشود و همچنین به یاد نیکوکاران و صالحان میاندازد و در دل نسبت به آنان مهر و دوستی فراهم میگردد و به سعادت و توفیقات آنان غبطه میخورد و آرزوی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 187 *»
همگامشدن با آنان را در مسیر زندگی در دل مییابد. صلاح ظاهر و پاکی سیرت، سلوک راه تقوی، تقید، انضباط، بصیرت، در او قوت میگیرد.
(7) از برکت توبه و ندامت از گناهان گذشته، بینایی خاصّی نصیب نیایشگر میگردد که قابلیت مجاورت با نیکان را پیدا میکند و طبعاً به سوی اهل تقوی تمایل مییابد و از بدکاران منزجر و متنفّر میشود و با آنان انس گرفته و از اینان گریزان میگردد و آهستهآهسته با آنان سنخیّت مییابد و با اینان بیگانه میشود. و خواه و ناخواه مشمول مهر و محبت و دعاء خیر آنان میگردد و اینان هم به تدریج از او ناامید گردیده و گرد او نمیگردند و در نتیجه از خیر آنان بهرهمند و از شرّ اینان آسوده خواهد شد.
(8) با توجه به گناهان گذشته خود را مستحقّ کیفرها دیده وسزاوار سلب هرگونه نعمتی (چه ظاهری و چه معنوی) میبیند و از طرفی خود را در نعمتهای موجود بدون استحقاق مشاهده مینماید؛ در نتیجه حالت آرامش و رضامندی از قضاء و قدر الهی برایش پیدا میشود، بهطوری که دیگر شاید به خود اجازه ندهد که از وضع موجود خود ناراضی و گلهمند باشد و یا برای تقاضای نعمتهای دیگر لب بگشاید. در اینصورت است که آرامش ظاهری و باطنی پیدا میکند و دائماً به ثناء و سپاس خدای خود میپردازد.
(9) با یادآوری گناهان گذشته حالت شرمندگی و شکستگی در بنده پیدا میشود و خود را در قصور و تقصیر میبیند و بر زیردستان خود تکبّر و تجبّر نخواهد کرد، بلکه متواضع خواهد بود. اگر عالم است بر جاهلان کبر نمیورزد، و اگر دارای مقام است، خود را خدمتگزار دیگران
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 188 *»
ببیند و بهواسطه داشتن مقام در خود کبریائیتی مشاهده نکند، بلکه خود را همان بنده نافرمان و گنهکار ببیند که به عفو و مغفرت الهی نیازمند است و به مضمون این فقره از دعاء امام زینالعابدین؟ع؟ خود را متّصف سازد: اللهم صلّ علی محمّد و آله و لاترفعنی فی الناس درجة الا حططتنی عند نفسی مثلها و لاتُحْدِثْ لی عزّاً ظاهراً الا احدثتَ لی ذلّة باطنة عند نفسی بقدرها([109]) (خدایا بر محمّد و آلمحمّد درود فرست و مقام مرا در نزد مردم درجهای بالا مبر مگر آنکه در نزد خودم مانند همان مرا پست گردانی، و برای من عزّتی ظاهری فراهم مساز مگر آنکه به اندازه آن برای من در نزد خودم ذلّت باطنی فراهم سازی). بدیهی است که انسان وقتی خود را پایین و پستتر از دیگران میبیند که عیوب نفسانی و کمبودها و گناهان و بالأخره قصورها و تقصیرهای خود را متوجه باشد، و در اینصورت است که گرفتار تکبّر و تجبّر نخواهد شد.
(10) فریب ستایشهای دیگران را نخواهد خورد و از تکامل باز نخواهد ماند. چاپلوسیها او را از تلاش و کوشش در استکمال مانع نمیگردد و در جواب تمجیدها و ثناگوییهای دیگران به زبان و دل میگوید: اللهم لاتؤاخذنی بما یقولون و اجعلنی خیراً مما یظنون و اغفر لی ما لایعلمون(2) خدایا مرا به آنچه درباره من میگویند مؤاخذه مکن، و از آنچه نسبت به من گمان میبرند، مرا بهتر قرار بده و آنچه را از گناهان من نمیدانند بیامرز).
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 189 *»
þ پایان سخن
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 190 *»
عــزیــــزان؛ حوادث گوناگون و پیشآمدهای مختلف، نگرانیها، دلهرهها، رنجها، ناکامیها، ویرانیها و نابسامانیها، همه جوامع بشری را احاطه کرده زندگی راحت را از انسانها سلب نموده و در گرداب گرفتاریها همه را مبتلا ساخته است. در چنین شرایط سخت هر انسانی در جستجوی پناهگاه محکمی میباشد؛ پناهگاهی که بتواند شخصیت او را حفظ نموده و روحیّاتش را رشد دهد و تقویت نماید، پناهگاهی که مبانی ایمان را کامل سازد، انسان را با جهانی نیرومندتر از عالم مادّه مرتبط گرداند، پناهگاهی که او را در برابر هر پیشآمدی نیرومند ساخته و قدرت نبرد با حوادث زندگی را در او زنده نگاه دارد، پناهگاهی که رابطه او و آفریدگار بزرگ را مستحکم نموده و هرچه بیشتر او را به عالم قرب متّصل نماید.
امید است با توجه به آنچه گفته شد که در واقع نمونه ناچیزی از حالت باعظمت و ملکوتی نیایش است، روشن شده باشد که نیایش بهترین پشتیبان و طبیعیترین پناهگاه و عملیترین وسیله برای درک هر فضیلتی و نیرومندترین عامل پیروزی میباشد و بهتر این است که باز کلام ملکوتی علی؟ع؟ را تکرار کنم: الدعاء مفاتیح النجاح و مقالید الفلاح. از اینرو خوشوقتیم که با تذکّر این مطالب باعث تشویق شما عزیزان شده و زمینه نیایش را با توجه به حقیقت و فوائد آن فراهم ساخته باشیم.
و متذکر میشویم که شما جوانان شیعه وظیفه دارید با مطالعه دقیقتر و پشتکار جدّیتری از متون دینی اصیل (قرآن ــ روایات) باخبر
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 191 *»
شده و حقایق دینی را کاملاً بررسی کنید، آن وقت است که توانستهاید مفاهیم صحیح دین را دریافت کرده و عظمت آنها را درک نمایید. ما در این مباحث مجال نیافتیم یک بخش کامل از کتاب کافی را (یکی از متون اصیل دینی) که مربوط به دعاء است بررسی کنیم. و آخرین تذکری که یادآور میشوم این است که برای درک صحیحتر نسبت به نیایش و فوائد آن به نیایشهای پیشوایان دینی مراجعه کرده تا بیشتر با عظمت نیایش آشنا شده و ضمناً به میزان ارتباط آن بزرگواران با خداوند بزرگ پیبرده که مافوق درک بشری است، ولی به مقدار توان فکری خود مطالب آموختنی و تربیتی آنها را دریابید.([110]) با چند دعاء از زبان پیامبران بزرگ الهی که قرآن یادآور شده این مباحث را خاتمه میدهیم.
ربّنا لاتؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا ربّنا و لاتحمل علینا اصراً کما حملته علی الذین من قبلنا ربنا و لاتحملنا ما لا طاقة لنا به و اعف عنا و اغفر لنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین. (سوره بقره آیه 286)
ربّ اوزعنی اناشکر نعمتک التی انعمت علیّ و علی والدی و اناعمل صالحاً ترضاه و اصلح لی فی ذریّتی. (سوره احقاف آیه 15)
ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انّک
انت الوهاب. (آل عمران آیه 8)
ربّنا آتنا من لدنک رحمةً و هیّئ لنا من امرنا رشداً. (کهف آیه 10)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 192 *»
|
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 193 *»
(1) آلکسیس کارل
نظر به اینکه در این مباحث از آلکسیس کارل مطالب زیادی نقل شده مناسب است او را بیشتر بشناسیم. دکتر آلکسیس کارل طبیب و جرّاح و فیزیولوژیست و زیستشناس مشهور فرانسوی در 28 ژوئن 1873 در سن فوالیه لیون متولد شده و در 5 نوامبر 1944 در پاریس در سن 70 سالگی از دنیا رفته است. در سال 1900 دکترای پزشکی خود را از دانشکده لیون گرفت و در 1905 به آمریکا رفت و یک سال در شیکاگو به مطالعه پرداخت و از سال 1906 در انستیتو راکفلر([111]) برای تحقیقات پزشکی به دعوت رئیس آن مؤسسه مشغول کار و تحقیقات بیولوژی شد. در سال 1912 به خاطر موفقیتی که در بخیه رگها و پیوند اعضاء بهدست آورد جايزه نوبل گرفت. و این نخستین باری بود که این جايزه به دانشمندی در آمریکا عطاء میشد. در جریان جنگ جهانی اول در ارتش فرانسه انجام وظیفه نمود و با روشهای ابداعی خود در لابراتواری که برایش ترتیب داده بودند، جان هزاران مجروح را نجات داد. از سال 1919 دوباره به نیویورک بازگشت و مطالعات خود را در انستیتو راکفلر که پادشاه نفت مؤسس آن همه گونه ابزار و وسايل کار و موجبات فراغت خاطر را، مردانه، در اختیار دانشمندان گذارده بود دنبال نمود و روشهای جدیدی برای پیوند اعضاء و کشت بافتهای زنده در خارج از بدن ابداع کرد و طرز پرورش این قبیل انساج را به صورتی تازه درآورد و تمام معایب کار را مرتفع ساخت و راهها و
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 194 *»
دستورهایی یافت که مبنای کار کلیه جرّاحانی شد که در تمام لابراتوارهای دنیا به عمل پرورش انساج در خارج از جسم موجود زنده مشغولند.
در سال 1935 با همکاری سرهنگ لیندبرگ هوانورد معروف آمریکایی که در کارهای علمی یاریش میکرد، توانست قلب و کلیه و غدد جانوران را بهوسیله جریان خون مصنوعی در آزمایشگاه زنده نگه دارد. کارل با شهرت جهانگیر خود، در بیشتر مؤسسات علمی جهان راه یافت، چنانکه عضو انجمن پزشکان آمریکا، عضو آکادمی علوم فرانسه، عضو آکادمی پزشکی فرانسه، عضو انجمن آمریکایی جرّاحی، عضو انجمن بیماریشناسی تجربی و فیزیولوژی و فلسفه و جراحی کلینیکی در آمریکا و همچنین عضو افتخاری انجمن پادشاهی طبّ انگلستان، عضو وابسته به انجمن علوم ایتالیا و بسیاری از آکادمیها و انجمنهای علمی دیگر دنیا بود و به مقام دکترای افتخاری علوم از دانشگاههای کولومبیا و برینستون و نیویورک و کالج مانهاتان و دکتر افتخاری طبّ از بلغارست و دکتر افتخاری حقوق از دانشگاه کالیفرنیا نائل آمد. و علاوه بر جايزه نوبل در سال 1931 جايزه سرطان دکتر سافینوردوف یونک و در سال 1937 جايزه نیومن و نیز مدال طلا از طرف راتری کلوپ نیویورک به او اعطاء شد، و افتخارات و امتیازات و نشانها و مدالها و مقامات عالی بسیار و فراوان دیگری که از حوصله این مقاله خارج است. این نابغه کمنظیر علاوه بر مزایا و هنرهای دیگر نویسنده توانایی است که آثارش شهرت جهانی دارد. از جمله آثار او «درمان زخمهای آلوده» و «کشت بافتها» و دو اثر بزرگ او «انسان موجود ناشناخته» و «راه و رسم زندگی» است.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 195 *»
(2) ارزش کار آلکسیس کارل
خود او در مقدمه کتاب نیایش خود برای روشن شدن ارزش کارش در آن کتاب چنین مینویسد: «در دسامبر 1940 نویسنده این سطور مقالهای راجع به «قدرت نیایش» در مجله بزرگ آمریکایی به نام ریدرز دایجست به زبان انگلیسی نوشت. این مقاله در آغاز 1941 پس از اختصار و اصلاحی که در آن به عمل آمد، بهوسیله یکی از بنگاههای نشر کتاب انتشار یافت. پس از آن گویا در سویس به فرانسه ترجمه شد و در «ژورنال دوژنو» منتشر گردید. اندکی بعد یک مجله هفتگی مذهبی دوباره آن را در فرانسه منتشر ساخت و در این موقع بود که نویسنده به نارسایی این ترجمه پی برد، وی آن را نپسندید و از اینرو در آغاز ژانویه 1944 تصمیم گرفت مسأله نیایش را یکبار دیگر مورد بررسی و تحقیق قرار دهد. نویسنده نه عارف است و نه فیلسوف، او آنچه را در دل دارد به زبان معمول بیان میکند و کلمات را در معانی متداول و گاهی به صورت یک اصطلاح علمی بهکار میبرد. او میخواهد که علماء الهی نسبت به وی همان اغماض را روا دارند که او هرگاه از طرف آنان یک مسأله مربوط به فیزیولوژی مطرح شد روا خواهد داشت، این تحقیق درباره نیایش عصاره مطالعات و بررسیهای بیشماری است که در طول یک زندگی دراز بر روی طبقات گوناگون به عمل آمده است. غربیها و شرقیها، مردم بیمار و تندرست، کشیشان کاتولیک، زنان و مردان متدین از هر طبقه، کشیشان پروتستان از هر درجه و مقامی، خاخامها، پزشکان و زنان پرستار،
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 196 *»
مردان و زنان از هر شغل و از هر طبقه و اجتماع، علاوه بر این، مطالعات جرّاحی فیزیولوژی و تحقیقات و آزمایشهای لابراتواری درباره احیاء بافتها و التیام جراحات که روزگاری است بدان سرگرم است به وی اجازه داده است که بعضی تأثیرات درمانی نیایش را ارجمند بداند.
او تنها از مسائلی سخن میگوید که خود تحقیق کرده و یا از مردانی که شایستگی تحقیقات دقیق و آزادانهای داشتهاند اقتباس نموده است. او ترجیح داده که کاری را که آغاز کرده ناتمام بگذارد اما به دلایلی که مستحکم نمینماید استناد نجوید. قبل از هر چیز وی میکوشد تا در جایگاه حقیقت استوار بماند. در وهله اول این فکر پیش میآید که با طبقه متجدّد از نیایش سخنگفتن کوشش کاملاً بیفائدهای است. معذلک آیا ضروری نیست که ما کلیه کوششهایی را که قادر به انجام آن هستیم تشخیص بدهیم؟ چه ما نمیتوانیم هیچیک از این کوششها را عاطل بگذاریم، بیآنکه خطر بسیار بزرگی برای ما یا نسل آیندهمان دربر نداشته باشد. ضعف احساس عرفانی و احساس اخلاقی به اندازه ضعف نیروی دماغی زیانآور است. اینها راههایی است که پیش پای همه نهاده شده است، چه آنها که ایمان دارند و چه آنها که ندارند. بالأخره زندگی برای آنکه به توفیق بیانجامد به همه یک نوع تکالیف جبری را تحمیل میکند. او میخواهد که ما از نظر ساختمان بدنی و روانی خود از یک خط مشی لازم و مسلّمی پیروی کنیم و این از آن جهت است که هیچکس نباید از عمیقترین و ظریفترین نیازهای فطری غافل بماند».
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 197 *»
منظور از نقل این دو قسمت این است که نویسنده نیایش و امثال او با وجود آنکه از دانشمندان نامی و جهانی اروپا هستند، به یکچنین حقایقی رسیدهاند که در شرایع پیامبران الهی از دیرزمان مطرح بوده است. یکی از این حقایق مسأله نیایش است که تا اندازهای با حقیقت و فوائد و آثار معنوی و اخلاقی و ظاهری آن آشنایی پیدا کردهاند و اینگونه در بهرهبرداری از این حقیقت تأکید دارند، و نیز خود دینداری و پرستش و یا پارهای از احکام دین را که با روشهای علمی و تجربی تحقیق و تثبیت نمودهاند. راستی جای تعجب است که یک جراح و فیزیولوژیست آن هم مسیحی و در محیط اروپا، مسأله نیایش را اینچنین مورد بررسی قرار دهد و آثار آن را در افراد سالم و بیمار و مجروح و دیندار و غیر دیندار مشاهده و رسیدگی نماید. ولی عیب کار آن است که او به نیایش از دیدگاه مسیحیت منحرف نگریسته و براساس دریافتها و برداشتهای انحرافی، آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است، و اگر با نیایش از دیدگاه اسلام روبهرو میشد و یا اگر با متون نیایشهای اسلامــ تشیع آشنایی میداشت قطعاً به نتایج عالیتر و صحیحتری دست مییافت.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 198 *»
(3) موضوع تکامل([112])
فلاسفه قدیم یونان موضوع «تکامل تدریجی» را عنوان کرده و لامارک و داروین خواستند با دلائل علمی آن را ثابت نمایند، و مادیهای افراطی هم از این طرز تفکر سوء استفاده کرده، به سراغ پیداکردن اسبها و آدمها رفته، حتّی مسلّم گرفتند که انسان از نسل میمون است. لکن این موضوع «تکامل تدریجی» امروز از بین رفته و به جای آن موضوع «تکامل دفعی» آمده است. باید دانست که از دیرزمان است که دانشمندان روی این موضوع بحث و کنجکاوی میکردهاند که آیا یک موجود زنده با تمامی اعضاء و جوارح خود در تخم زن یا سلّول مرد وجود داشته، منتهىٰ ریز و کوچک و بعدها رشد و نموّ نموده است، و یا آنکه مادهای که منشأ یک موجود زنده است از اول یکنواخت و ساده بوده و بعد قسمت شده و به صورت اعضاء و جوارح گوناگون درمیآید؟ واقعاً جای تعجب است که در عصر جدید قریب ده قرن اکثریت دانشمندان تابع عقیده اول بودهاند! بهطوری این خیال قوّت گرفت که مالپیقی در 1689 تخم مرغ را قبل از اینکه مرغ روی آن بنشیند مورد مطالعه قرار داد و اظهار داشت که حتی شکل جوجه را روی آن دیده است.(2) و حتی دیگری (فرانسوا دوپلانتاد منشی آکادمی علوم مونپلیه) برای اثبات اینکه اساس بشریت در داخل تخم نر (اسپرماتوزوئید) است نه تخم ماده، اظهار میدارد که دلیل این موضوع این است که من در زیر میکروسکوپ یک اسپرماتوزوئید را امتحان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 199 *»
کرده، دیدم که یک آدم کوچک و کامل از داخل آن بیرون آمد!([113])
آری، عده زیادی از دانشمندان قرن هفدهم بدون هیچ تجربه و دلیلی این تئوری (تشکیل قبلی) را به وجود آوردند و به گفته پییر روسو نویسنده تاریخ علوم، آیا این مطالب را باور کردند؟ بلی حیاتشناسان به این شوخیهای بیمعنی و شجاعانه ایمان آوردند و بحث بسیار شدیدی شروع شد که آیا اساس بشریت در داخل تخم حوّا وجود داشته است یا در داخل (اسپرماتوزوئید) آدم؛ تا اینکه میگوید: «با اینحال تئوری تشکیل قبلی که بهوسیله دانشمندان بزرگی از قبیل هالر و شارل بونه ستوده شده بود، تقریباً غالب دانشمندان بزرگ را هواخواه خود کرده بود و حتی کوویه (دانشمند بزرگ زیستشناس نیمه دوم قرن هیجدهم و نیمه اول قرن نوزدهم) هم نیز بعدها خود را از پیروان آن دانست». اما علت اینکه دانشمندان زیادی قائل به این تئوری شدهاند چیست؟ معلوم نیست و پییر روسو فقط میگوید: «به این شوخیهای بیمعنی…».
در هر صورت چه تکامل تدریجی مورد قبول باشد یا تکامل دفعی، اصل موضوع تکامل امری است مسلّم، و بحث و تحقیق در این مسأله که تکامل تدریجی است یا دفعی بر عهده دانشمندان زیستشناسی است. ولی خواننده عزیز بداند که از شاهکارهای خلقت و از قدرت بینهایت آفریدگار این است که از مادهای ساده و بسیط، موجودی متنوّع و دارای اعضاء مختلف پیدا میشود و همین مطلب بهترین شاهد بر تسخیر الهی و هدایتهای خدایی در سراسر دستگاه آفرینش است.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 200 *»
(4) طرز تفکر([114])
گویا مطلب کاملاً روشن گردیده و نیازی به توضیح بیشتر نیست، ولی روی جهاتی این ضمیمه را هم به اصل مطلب اضافه میکنیم که یکی از راههای کشفکردن رازهای درونی که در روانکاوی امروز مورد دقّت قرار گرفته، تغییر رنگ چهره و حرکت غیر عادی اشخاص در بعضی از مواقع میباشد و این حالات از طرز تفکر اصیل شخص حکایت میکند.
«برای این کار باید درصدد کشف شواهد و امارات برآمد و همانطوری که در سطح صاف اقیانوس که در تاریکی اسرارآمیزی مستور گردیده، از بعضی حرکات آب یا برآمدگی موقّتی میتوان پی برد حیوان عظیمی زیر آن شناور است. ممارست و دقّت زیادی لازم است که از بعضی تظاهرات موقّت پی به اسرار نهانی ببرند و بالأخره ممکن است مترصّد باشند و با صبر و حوصله زیاد، آن دقیقه که طرف از خود بیخود میشود و دیگر تحت فرمان اراده مستشعری نیست راز پنهان فاش گردد».([115])
فروید برای پیبردن به رازهای پنهانی و درونی از دو راه بیش از سایر راهها استفاده نموده است؛ یکی حرفها یا کارهای غیر عادی که سهواً و بدون اراده صورت میگیرد و دیگر از راه تعبیر خواب.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 201 *»
«یکی از کورهراههایی که فروید در بدو اختراع خودش مورد مطالعه قرار داد عبارت است از کارهای بیخودی، منظور از کارهای بیخودی در اصطلاح اهل فنّ کارهايی است که از انسان سر میزند و در بادی امر فاقد اهمیّت است مثلاً اشتباه در استعمال لغات یا عبارات. فنّ روانشناسی قدیمی بیهوده حوادث این اشتباهات را معلول اتفاق و خستگی دماغ، گیجی و عدم دقّت شخص میدانست. فروید به این توضیحات اکتفاء نکرده، دقیقتر شد گیجی از چه ناشی میشود؟ اصلاً گیجی یعنی چه؟ آیا غیر از این است که افکار و توجیهاتی که نمیخواهند در وقت مخصوصی ابراز شوند ظاهر میگردند؟ چرا یک عمل ارادی صورت نمیگیرد و به جایش کاری بدون اینکه شخص اراده کرده باشد صورت میدهد.
ما فکر میکنیم حرفی میخواهیم بزنیم، ناگاه عبارت دیگری غیر از آنچه در مغز خود تهیه دیده بودیم بیان میکنیم؛ چرا؟ لابد یک مکانیسم خاصّی باید وجود داشته باشد که به جای کلمه منظور کلمه دیگری که به کلی از نهاد ما دور است و مانند سکه قلبی محسوب میشود به زبان ما بیاورد. باید یک مکانیسم خاصّی باشد که در همان لحظه مخصوص که ما میخواهیم کلمه مستشعری اداء کنیم تحریفی در خاطر ما ایجاد کند. عمل بیهوده و بیخودی بر خلاف آنچه ظن غالب است یک عمل ناشی از گیجی و عبثبودن فکر نیست، بلکه یکی از آن مواردی است که فکر خودداری شده از اعماق وادی غیر مستشعر بهطور ناگهانی ظاهر میشود. این اشتباهات نمونهای هستند از چیزهایی که اراده مستشعر ما میخواهد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 202 *»
آنها را پیوسته پنهان نگاه دارد. از اینجا نتیجه میگیریم که تقریباً همیشه عمل بیخودی مشت گوینده را باز میکند».([116]) فروید به این نکته توجه پیدا نموده و سخنان بیخودی و اعمال غیر ارادی را کلید گشایش رازهای درونی تشخیص داده. فلیسین شاله درباره سهو، خبط، عدم دقّت، غفلت، چنین میگوید: «فروید به تمام این افعال که در نظر اول اتفاقی و عادی است، جنبهای که تا آنهنگام به فکر کسی نرسیده بود نسبت میدهد و در پس آن یک «قصه واپسزده» یک «عدم تمایل» یا یک «میل متقابل» کشف میکند».([117])
خود فروید برای حرف بیخودی مثلی آورده و آن اینکه: «معلمی در موضوع انشائی که یکی از شاگردانش تهیه کرده بر سبیل تعریف اشتباهاً میگوید: من نمیدانم چقدر خدمت کنم. معلّم بنا به فحوای ارادی و تمایل مستشعر چون در مقام تمجید بوده است لابد میخواسته بگوید تمجید کنم، اما باطناً چون واقف به بیارزشی شاگردش بوده مقصود و نیت باطنیش همان «خدمت» بوده است. بنابراین سخن بیخودی، نیّت اصلی و باطن معلم را فاش کرده است. همان نیّتی که بنا به مقتضیاتی میخواست با اراده مستشعر پردهپوشی کند و به صورت و لباس تعریف و تمجید درآورد؛ یعنی در حقیقت در حین ارتکاب این اشتباه آن چیزی که معناً عقیده داشته ولی نمیخواسته به زبان بیاورد گفته است؛ یعنی
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 203 *»
مطلبی را که میخواست به صورت قلب اظهار کند فراموش کرده و به صورت اصلی بیان نموده».([118])
دومین راهی که فروید برای راهیافتن به ضمیر باطن و راز درون از آن استفاده کرده، رؤیا و تعبیر خواب است. البته باید قبلاً عقاید مختلفی که درباره رؤیا اظهار شده دانست و خود فروید هم در کتاب رؤیا و دیگرانی که عقاید فروید را نوشتهاند در ضمن سخنان فروید، عقاید سایرین را هم کم و بیش ذکر کردهاند. از این جهت لازم است مختصری از آن عقاید را از نظر خوانندگان محترم بگذرانیم: «در ازمنه قدیم میگفتند رؤیا بهوسیله قدرت مافوق انسانی به نفس الهام میشود. منشأ الهام را وجود غیر زمینی و مافوق انسانی میدانستند و چون مظهر هر اراده فوق انسان و فوق زمین را خدایان و ارباب انواع میدانستند، ناچار رؤیا را یک نوع تظاهر جسمانی اراده آنها میدانستند که در حین خواب شادی و امید یا وقوع حوادث شوم و بدبختی را وعده میدادند رفتهرفته کَهَنه در تأویل و تفسیر اشارات مرموز و دقایق اسرارآمیزش عَلَمی برافراشتند، این بود که علم تعبیر رؤیا یکی از علوم اولیه جامعههای انسانی شد. علمی که در زندگی روزمره خلایق اهمیت بسزایی داشت؛ زیرا کهنه برخلاف روانشناسان امروزی که در تعبیر رؤیا سعی میکنند گذشته انسان را مورد مطالعه قرار دهند، میکوشیدند در تعبیر رؤیا از زبان ارباب رجوع انواع و غیره از آتیه خبرهایی بسازند و منتشر کنند».([119])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 204 *»
«برخی از فلاسفه از طریق کَهَنه که خواب را به عوالم ماوراء طبیعت میرساندند دور نشدهاند و میگویند منشأ خواب فعالیت خاصّ روح است که به عالم بالا صعود میکند؛ چنانکه شوبر میگوید: خواب آزادی خاطر از قید عالم بیرون و خلاصی روان از زنجیر ماده است.»([120])
«اما پزشکانی که راجع به خواب مینویسند، بهخلاف فلاسفه، رؤیا را عمل روحی نمیدانند و بر آنند که صور خواب تنها مولود تحریکات جسم و حواسّ است که از عالم بیرون و یا از اختلاج اعضاء درون به خفته میرسد. بنابراین خواب را باید همچون صدایی که شخص نابلد از سازی بیرون میآورد بیمعنی و مقصود دانست؛ چنانکه بینز میگوید: خواب عملی است جسمانی همیشه بیمقصود و اغلب ناشی از مرض. میگویند عوالم خاصّ رؤیا همه زاییده فعالیت نامربوط یاختههایی است که در دماغ شخص خواب رفته بیدار مانده و در اثر تحریکات جسمانی به جنبش درآمده است».([121])
به عقیده فروید رؤیا برزخی است بین حیات پنهانی ما و حیات معقول و منطقی ما و به همین جهت اگر در آن دقیق شویم و از نزدیک مورد مداقّه قرار دهیم، چیزهای مهمی ممکن است دستگیرمان شود.
«به عقیده فروید هیچ خوابی را نمیتوان عبث و باطل و بیمعنی دانست، بلکه به عکس چون نتیجه یک عمل روحی است باید دارای یک
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 205 *»
معنی و مفهوم خاصّی باشد. بالأخره خواب تظاهری از اراده مافوق بشر نیست، بلکه غالباً نمونهای است از اراده مخفی و مستور انسان.» ([122])
«رؤیای شخص بالغ در زیر هزاران پرده دروغگویی، تزویر، پردهسازی، اخلاق، مقرّرات اجتماعی نهفته شده. یک نوع «فوق من» ناظر اعمال شخصی است و لو در عالم رؤیا؛ از این رو شخص جنایت خود را و لو در عالم خواب در پشت پرده و مستور از «فوق من» میخواهد انجام دهد، خود را از خود پنهان میکند. در چنین عالمی که همهچیز به کنایه و استعاره و پنهانی، روپوش صورت میگیرد تعبیر راست و ساده از وقایعی که بدون پردهسازی در ضمیر انسان ظاهر میشود دیگر امکانپذیر نیست. در رؤیای شخص بالغ حیاتی میخواهد نمایان شود، اما جرأت نمیکند علناً و آزادانه خودنمایی کند؛ چه که از «فوق من» اخلاقی و اجتماعی پرهیز میکند، ناچار است پیشدرآمدهای گوناگون و تصاویر فریبدهنده و متغایری به ضمیر ما بفرستد.» ([123])
«بین تاریکی صورت ظاهر خواب و حالت «پسرانی» رابطه علّت
و معلولی وجود دارد. نتیجه آنکه اگر خواب تاریک است برحسب اجبار و برای این است که از ظهور پارهای افکار پنهان و مردود وجدان جلوگیری شده.» ([124])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 206 *»
«تعبیر خوابها صحیحترین راهی است که به شناسایی ضمیر مخفی در حیات نفسانی منتهی میشود. این فرمول اغراقآمیز را میتوان در اولین اثر فروید راجع به خواب ملاحظه کرد. وی در یکی از نوشتههای خود که در دومین قسمت زندگانیش انتشار یافت، ظهور آن را مربوط به پسیکانالیز دانست. این علم جدید هیچ دکترینی قابل توجهتر و اساسیتر یا حتی قابل مقایسه با اصول خوابها به وجود نیاورده است. این قطعه زمین ناشناسی است که از اعتقادات عمومی و تصوّف تولید شده است.» ([125])
«رؤیا یک نوع اعتراف است منتهی اعترافی که با لحن مناسبی صورت گرفته است؛ بنابراین باید آن را تصحیح کرد. این اندیشههای پنهانی به محض کشف، شعاع خیرهکنندهای بر تمام قطعات خواب میافکند و نواقصی را که بین آنها موجود است برطرف کرده و مجموعه غیر عادی آنها را قابل فهم میسازد. این روشی است که فروید برای تعبیر خواب بهکار میبرد.» ([126])
«اما عمده مطلب بر این است که چطور در این بحر ژرف و بیانتهاء بتوانیم لنگر اندازیم؟ چگونه یک چیزی را که هرگز بهطور واضح دیده نمیشود بسط دهیم؟ چگونه نور ضعیف و لرزانی که در صفحه تاریک
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 207 *»
رؤیا چند لحظه نمایان میشود، میتواند حقیقت بسیار مرموز و پوشیدهای را برای ما روشن کند؟ کشف این مرموز و معرفت به این دقایق تاریک و مبهم حقیقتاً فراست و ذکاء یک نفر ساحر زبردست یا غیبگوی عدیم النظیری را لازم دارد؛ اما فروید بدون اینکه به سحر متشبّث شود یا بخواهد خود را غیبگو معرفی کند، رمزی در کارهایش هست که در مقابل هیچ رادع و مانعی عاجز نمیماند. رموز موفقیت کار فروید این است که در حل بزرگترین معمّاها از سادهترین مقدمات آغاز میکند.» ([127])
«فروید معتقد است کسانیکه دارای فرهنگ واحدی هستند علائم و اشارات مشابهی را در تظاهرات وجدان باطن خود بهکار میبرند و باید این اشارات و رموز (سمبل) را از خلال رؤیاهای انسان کشف کرد.»([128])
«طرز مکالمه و لهجه این رابط دنیای غیر مستشعر لابد با لهجه دنیای ظاهری که ما با آن خو گرفتهایم تفاوت بَیّنی دارد. ما در بادی امر از درک منظور و پیام این رابطه قاصریم، باید اول وهله سعی کنیم تظاهراتش را با الفبای مصطلح خویش توجیه و تفسیر کنیم؛ زیرا زبان خواب هم مانند زبانهای اولیه بشر مثل زبانهای مصریها، کلدانیها، مکزیکیها عبارت از رموز و علائمی است و باید هر بار این علائم و رموز را به اصطلاح جاری و معمول خودمان تعبیر نماییم.» ([129])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 208 *»
«تبدیل صورت باطن به صورت ظاهر را عمل خواب میگوییم و عمل معکوس آن یعنی تبدیل صورت ظاهر را به باطن عمل تحلیل میخوانیم.» ([130])
منظور اصلی از نقل این مطالب در این ضمیمه این بود که توجه خوانندگان عزیز را نسبت به مطلب متن جلب کرده و نشان دهیم که قدرت فکری و توانایی طرز تفکر انسان تا چه درجه دارای اهمیت است. تغییر رنگ چهره، انجام حرکات غیر عادی و اعمال بدون اراده، خوابهای گوناگون، همه از یک منشأ طبیعی سرچشمه گرفته که همان طرز تفکر یا ضمیر درونی و یا از پنهانی ـــ هرچه میخواهید بنامید ــ میباشد. مخصوصاً تصریح کردند که اعمال بیهوده و غیر عادی ناشی از گیجی نبوده، بلکه یکی از آن مواردی است که فکر خودداری شده بهطور ناگهانی ظاهر میشود. اگر در اینباره تردیدی دارید دوباره مطالب گذشته را مطالعه فرمایید.
مطلب دیگری را که نباید از آن بگذریم این است که غربیهایی که کمتر مطالعه کردهاند و غربزدههای خودمان گمان نمودهاند فروید اول کسی است که به این نکته توجه نموده است و کلمات بیخودی را کلید راهیافتن به رازهای درونی تشخیص داده است، در صورتی که حضرت امیرالمؤمنین علی؟ع؟ در چهارده قرن پیش، در آن عصر تیره و سیاه بیعلمی به این حقیقت صددرصد علمی با یک بیان صریح و روشن و عبارتی کوتاه و پرمغز تصریح فرموده و میفرماید: مااضمر احد
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 209 *»
شیئاً الا ظهر فی فَلَتات لسانه و صَفَحات وجهه([131]) (هیچکس در باطن خود رازی را پنهان نمیکند مگر آنکه از حرفهای بیخودی او و رنگ چهرهاش آشکار میشود).
و اما داستان رؤیا هم از ابتکارات فروید نبوده؛ از دیر زمانی است که در جامعه اسلامی به این حقیقت توجه شده است و مخصوصاً اولیاء اسلام آنطور با تعبیرهایی که از خوابها نمودهاند نشان دادهاند که رؤیا کلید صندوقچه اسرار بوده و میتوان بهوسیله آن به ضمیر باطن انسان پی برد. حضرت رسول اکرم؟ص؟ فرمود: الرؤیا ثلثة بشری من الله و تحزین من الشیطان و الذی یحدّث به الانسان نفسه فیراه فی منامه(2) (یعنی خواب سه قسم است؛ یک قسم مژده است از طرف خدا و یک قسم غمگینکننده است از طرف شیطان و یک قسم افکاری است که انسان گرفتار آنها است و با خود درباره آنها گفتگو میکند و در خواب آنها را میبیند).
و در حدیث است: للرؤیا کنی و اسماء فکنوها بکناها و اعتبروها باسمائها(3) (خوابها کنیهها و اسمهایی دارند، برای تفسیر رؤیا باید از آنها بهطور صحیح استفاده کرد). برای اینکه خواننده عزیز متوجه باشد که این مطلب در اسلام سوابق مفصلی دارد به چند حدیث اشاره میکنیم:
1) قال رجل لعلی بن الحسین؟ع؟: رأیت کأنّی ابول فی یدی قال تحتک محرم فنظروا فاذا بینه و بین امرأته رضاع(4) (مردی به حضرت
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 210 *»
سجاد؟ع؟ عرض کرد: خواب دیدم مثل اینکه در دست خود ادرار میکنم. حضرت فرمود: زنی که در خانه داری و با او همبستر میشوی با تو محرم است. تحقیق کردند معلوم شد زن خواهر رضاعی شوهر است.)
2) اتی الی ابیعبدالله؟ع؟ رجل فقال: یابن رسول الله رأیت فی منامی کأنی خارج من مدینة الکوفة فی موضع أعرفه و کأنّ شیخاً من خشب او رجلاً منحوتاً من خشب علی فرس من خشب یلوّح بسیفه و انا اشاهده فزعاً مرعوباً. فقال له؟ع؟: انت رجل ترید اغتیال رجل فی معیشته فاتق الله الذی خلقک ثم یمیتک. فقال الرجل اشهد انک قد اوتیت علماً و استنبطته من معدنه اخبرک یا ابن رسولالله عما قد فسّرتَ لی ان رجلاً من جیرانی جاءنی و عرض علیّ ضیعته فهممت اناملکها بوکس کثیر لما عرفتُ انه لیس لها طالب غیری([132]) (مردی حضور حضرت صادق؟ع؟ شرفیاب شد. عرض کرد: یا ابن رسولالله در خواب دیدم مثل اینکه در خارج شهر کوفه هستم در نقطهای که میدانم کجا است. مردی را دیدم که از چوب تراشیده شده و بر اسب چوبی سوار است و شمشیر براق خود را جولان میدهد و من در شدّت وحشت و ترس او را تماشا میکنم. حضرت فرمود: تو قصد داری مردی را در امر زندگیش گول بزنی، از خدایی که تو را آفریده و سپس میمیراند بترس. مرد به حضرت عرض کرد: شهادت میدهم که دانش را از معدن آن فرا گرفتهای، اینک شما را از تفسیری که برای رؤیای من نمودی آگاه میکنم. یکی از همسایگان من ملک خود را بر
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 211 *»
من برای فروش عرضه کرده بود و چون غیر از من کسی طالب آن نیست تصمیم داشتم به قیمت خیلی نازلی از او خریداری کنم.)
این قسم رؤیا و خوابها است که به منزله پل بوده که وادی پنهان طرز تفکر و نفس انسانی را به وادی آشکار آن مرتبط میسازد و در حدیث پیغمبر؟ص؟ به جمله و الذی یحدّث به الانسان نفسه فیراه فی منامه، تعبیر شده است. از این جهت پیغمبر اکرم؟ص؟ فرموده است: لاتقصّها الّا علی وادّ او ذی رأی. الوادّ لایحب انیستقبلک فی تفسیرها الّا بما تحب و ان لمیکن عالماً بالعبارة لمیعجل لک بما یغمّک. و اما ذو الرأی فمعناه ذو العلم بعبارتها فهو یخبرک بحقیقة تفسیرها او باقرب مما تعلم منها و لعلّه انیکون فی تفسیرها موعظة یردعک عن قبیح ما انت علیه([133]) (خواب خود را یا برای دوست صمیمی خود نقل کن و یا برای کسی که علم تعبیر میداند. اما دوستت اگر زبان خواب را نفهمید در تفسیر خوابت خاطره بدی در تو ایجاد نمیکند و باعث تیرگی روانت نمیگردد. اما کسی که علم تعبیر میداند از خواب تو به ضمیر باطنت پی میبرد و افکار درونیت را میفهمد، شاید از این راه به تو نصیحت و اندرزی گوید و از گناهی که محرمانه به آن آلوده هستی برکنارت نماید.)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 212 *»
(5) قانون وراثت:
بشر از دیرزمانی است که به این نکته متوجه شده است که هر نسلی از نسل پیش، چه در عالم گیاه و چه در عالم حیوانات بسیاری از صفات و خصایص نوعی خود را به ارث میبرد. و تقریباً برایش مسلّم گردید که یکی از قوانین مهم در جهان موجودات زنده قانون وراثت است. این قانون حافظ صورت نوعیه نبات و حیوان و انسان میباشد. به موجب همین قانون مقداری از صفات و خصایص انسانی که در تشکیل شخصیت او مؤثرند بدون کوچکترین فعالیت اختیاری به همراه خود آورده و با همان ممیّزات به وجود میآید.
علوم تجربی و حسّی در همه مراحل طبیعت و مظاهر آفرینش پیشروی کرده و حقایق بسیاری را برای دانشمندان روشن ساخته است. جنینشناسی و سلّولشناسی هم دوشبهدوش این علوم پیشرفت نموده دانشمندان بهوسیله ذرهبینهای نیرومند مشغول تحقیق شده و متوجه شدند که منشأ پیدایش موجود زنده، واحد بسیار کوچکی است به نام سلّول که در شرایط مخصوصی تکامل مییابد و به صورت یک موجود زنده درمیآید. این ذرّه است؟ «حیاتشناسان به امید کشف این معما وقت خود را به سلّولشناسی گذراندند و در پشت میکروسکوپها صرف وقت کردند. مسأله پر از مشکلات فراوان بود؛ از یک طرف با سلّول سر و کار داشتند که عضو مادی و واجد خواصّ فیزیکی و شیمایی بود و از طرف دیگر با موضوع وراثت مواجه بودند که طبق قوانین مستدل کاملاً با
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 213 *»
روش ریاضی مشخص میگردید و نتیجه مزبور به هیچوجه از جنبه اسرارآمیز آن نکاسته بود. عامل وراثت در کجا مقام دارد؟ در کدام قسمت از سلّول؟ مسئولیت آن را به کدام یک از اعضاء نسبت دهیم؟ چه قسمتی از پروتوپلاسم و کدامیک از قطعات هسته موجب میگردد که مثلاً پسری، بینی مادر و چشمان پدر را به ارث برده و فلان کیفیت را از اجداد خویش اخذ کند؟».([134])
پس از تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که در سلّول هستهای بیضیشکل با جدار قابل ارتجاعی وجود دارد و در آن هسته قطعات کوچکی را یافتند که در موقع تقسیم سلّول در هسته پدیدار میشوند و آنها را کروموزوم نامیدند. «بسیاری از دانشمندان حیاتشناسی موفق به شمارش اینها شدند و ثابت کردند که هسته هر یک از سلّولهای بدن دارای چهل و شش کروموزوم است. سلّول موش چهل و سلّول مگس دوازده و نخود چهارده و گوجهفرنگی بیست و چهار و زنبور عسل سی و دو و … کروموزوم دارد».([135])
در اثر تحقیقات بیشتری دانشمندان متوجه شدند که در کروموزومها ذرّات بسیار کوچکی است که آنها را ژن نامیدهاند، و بهدست آوردند که عامل وراثت همین ذرات هستند؛ همین ژنها صفات چشم، بینی، پوست، مو و سایر صفات قابل وراثت را از پدران و مادران به فرزندان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 214 *»
منتقل میکنند. «علم جدید وراثت ثابت کرده است که خواصّ موروثی از پدر و مادر به اخلاف بهوسیله توزیع کروموزومهایی که در هسته یاختهها هستند منتقل میشود. از اینرو کروموزومها بر حسب ابعاد خود دهها یا صدها جزء دارند که همان ژنها یا واحدهای موروثی میباشند. در مگس با دقت تعیین کردهاند که در کروموزومها چه ژنهایی یافته میشود و این ژنها در چه نقطه از کروموزومها جا گرفتهاند و فاصله آنها نسبت به یکدیگر چه اندازه است».([136])
«خواصّ ارثی مربوط به عواملی هستند که به نام ژن موسوم و تعدادشان خیلی زیاد و مانند دانههای تسبیحی در کروموزومهای هسته جای گرفتهاند. ژنها در روی یکدیگر بیتأثیر نمیباشند و ممکن است یک خاصیّت به چندین ژن بستگی داشته باشد، بدین معنی که هریک از آنها یک قسمت معیّنی از خواص و صفات مشخص را تولید کنند.»(2)
در روایات اسلامی هم به این حقیقت اشاره شده است و همانطوری که امروز معنی وراثت و عامل آن را از کلمه ژن استفاده میکنند، اولیاء اسلام همین معنی را از کلمه عِرْق استفاده نمودهاند. پیامبر اسلام فرموده است: انظر فی ایّ شیء تضع ولدک فان العِرْق دَسّاس.(3) در لغت میگویند: «العِرْقُ دَسّاس ای ان اخلاق الآباء تتّصل الی الابناء».(4)
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 215 *»
و معلوم شده است که هر انسانی از 46 کروموزوم بهدست آمده که 23 آنها از طرف پدر و 23 دیگر از طرف مادر بوده است، و هرکس هرچه هست محصول تشکیل این 46 کروموزوم میباشد. آمران شنیفلد نویسنده کتاب «شما و وراثت» میگوید: «هر کروموزوم محتوی صدها ژن است که در پارهای موارد یک ژن به تنهایی میتواند سراسر زندگی ما را دگرگون سازد؛ حتی پس از تماس پدر و مادر شما که میشود از آنها مثلاً 300هزار بیلیون برادر و خواهر داشته باشید تمام آنها با شما بهطور کلی اختلاف دارند».
پس هر انسانی دارای استعدادهای ذاتی بوده که مثل و مانند ندارد. اگر غفلت و روپوش روحیّات نباشد و انسان استعدادهای نهفته خود را به مرحله فعلیت برساند، خصائل ذاتی و نیروهای درونی خود را به معرض دید اجتماع درآورد، قهراً از نتایج نیک آن بهره خواهد برد؛ یعنی اجتماع و خودش توانستهاند به یک شخصیت واقعی پی برند و یک انسان حقیقی را بشناسند. باز هم از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی؟ع؟ استفاده میکنم: العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً ان لایعرف قدره.([137])
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 216 *»
(6) بالاترین مرتبه کمال اخلاقی:
یکی از دستوراتی که اولیاء دین به ما دادهاند این است: تخلّقوا باخلاق الله([138]) (خود را به صفات خدا بیارایید). این دستور را اگر ما عملی کنیم قطعاً روحیّات و خصائل پسندیده ما به بالاترین مراحل تکامل خواهد رسید و کوچکترین نقصی در صفات ما یافت نخواهد شد؛ زیرا ما معتقدیم خداوند متعال از جمیع جهات کامل بوده و هیچ نقصی و کمبودی در ذاتش راه ندارد، صفات خدایی هم به همین میزان کمال محض میباشند. بشری که بتواند خود را به یکچنین صفات عالی و کامل بیاراید، بدون تردید آن کمالی را که برای بشر میتوان تصوّر کرد بهدست خواهد آورد. بهدست آمدن این مقام و رسیدن به چنین درجه معنوی جز در سایه نیایش امکانپذیر نیست؛ زیرا نیایش انسان را با یک عالمی لایتناهی از کمال (عالم اسماء حسنای الهی) آشنا میسازد و در همین هنگام است که انسان میتواند از صفات کامل حقّ متعال نقشهبرداری کند و روح جذّاب انسانی از آن منبع کمال عکسبرداری کرده و خلاصه متّصف به صفات خدایی و متخلّق به اخلاق الهی گردد. و جالب اینکه درروایات اسلامی هم اینطور دستور دادهاند که هنگام نیایش اوصاف خدا را یاد کنید و اخلاقهای پروردگار را بازگو نمایید. کلینی در اصول کافی در قسمت دعاء نقل میکند که در همه آنها با عبارات گوناگوندستور دادهاند که قبل از دعاء ثناء و مدح کنید خدا را و تمجید نمایید او را. به عنوان
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 217 *»
نمونه به یکی از آنها اشاره میکنم. قال ابوعبدالله؟ع؟: اذا اردت انتدعو فمجّد الله عزوجل و احمده و سبّحه و هلّله و اَثْنِ علیه و صلّ علی محمّد النّبی و آله ثم سل تُعْطَ([139]) (امام صادق؟ع؟ میفرماید: هرگاه خواستی نیایش کنی، خدا را به بزرگواری یاد کن، ثناء او را بگو، از نقایص او را پاک گردان، او را به یگانگی بخوان و بر پیامبر او محمّد؟ص؟ و خاندانش درود بفرست؛ آنگاه حاجتهای خود را بخواه تا برآورده گردد). و باید دانست که تمجید خدا و مدح و ثناخوانی او جز به ذکر اوصاف او امکانپذیر نیست و ذکر همین اوصاف است که اثر عمیقی در روح جذّاب انسان میگذارد. و شاید عمده مطلب در این دستور همین عکسبرداری روح باشد از آن صفات، پس بالاترین مراحل کمال اخلاقی همخُلقی با خدا و هماهنگی با اوصاف او است. آلکسیس کارل میگوید: «رویهمرفته احساس عرفانی نسبت به دیگر فعالیتهای روحی یک اهمیت فوقالعادهای را دارا است؛ زیرا این احساس ما را با عظمت اسرار عالم معنی آشنا میسازد. به وسیله نیایش است که انسان به خدا میرود و خدا در انسان حلول میکند».
آلکسیس کارل حقایقی را در کتاب نیایش خود بیان میکند که قطعاً در دین او نبوده و باید از جای دیگر گرفته باشد، و اگر دریافتهای شخصی خودش باشد واقعاً اعجابانگیز است؛ زیرا نوع این حقایق در نیایشهای اسلامـــ تشیع موجود است. ولی این جمله اخیری که از او در متن نقل کردیم، «بهوسیله نیایش است که انسان به خدا میرود و خدا در
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 218 *»
انسان حلول میکند»، با همین ظاهرش مخالف عقل و منطق ادیان آسمانی است. این عقیده خرافی از افکار انحرافی دیگران در بین مردم دیندار رسوخ کرده و مخصوصاً قرآن شدیداً با اینگونه خرافات مبارزه کرده و با دلائل محکم ضربههای فراوانی بر آنها وارد ساخته است.
باید دانست که ما تا جایی نسبت به افکار آلکسیس کارل و اصولاً هر دانشمندی احترام میگذاریم که سخنی برخلاف منطق عقل نگویند. ما هر سخنی را که دین و عقل نپذیرد آن را مردود میشناسیم.
و من نمیدانم خود کارل با آن روشنفکری چطور این مطلب را پذیرفته است! یکی از مطالب اسفانگیز این است که هنوز شیعه نتوانسته است معارف عالیه اسلام را آنطوری که از طریق اهلبیت پیامبر؟عهم؟ رسیده است به جهان عرضه بدارد، و تاکنون اسلامشناسی فقط از مدارک اهل تسنّن و یا تصوّف انجام گرفته و کاملاً موجب تأسّف است. در یکی از مقالات دانشگاهی در بررسی اسلام، اسلام را دو دسته دانسته؛ یکی سنی و دیگری صوفی. خلاصه عبارت نامبرده کاملاً برخلاف منطق دین و عقل است و در ردّ این عقیده خرافی برهانهای فراوانی ذکر شده است که ما به یکی از آن براهین که به شکل شعر است اشاره کرده و میگذریم.
عاشق به مکان در طلب جانان است
معشوق برون ز حیّز امکان است
ناید به مکان آن، نرود این ز مکان
این است که درد عشق بیدرمان است
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 219 *»
و البته این درد به تدبیر حقّ متعال درمان گردیده است و آن عبارت است از قراردادن آیات تعریف و تعرّف حقّ متعال که حجّتهای الهی میباشند؛ آن کسانیکه در وصف آنها گفتهاند: السلام علی الذین من عرفهم فقد عرف الله([140]) (سلام بر کسانیکه هرکه ایشان را شناخت خدا را شناخته است). و با توجه به این مطلب در جواب رباعی بالا گفتهام:
دردی که نصیب عاشق جانان است
هرگز نتوان گفت که بیدرمان است
در بین بشر جلوه حق حجّت اوست
درمان بنگر چه بر خدا آسان است
برای آشنایی بیشتر با این مطلب به کتب اعتقادی مکتب استبصار رجوع کنید.
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 220 *»
(7) نیایش از نظر شخصیتهای نامی:
نیایش خدا را عوض نمیکند، بلکه نیایشکننده را عوض میکند.
سورن کایر کگارت
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش سرگرمی یک پیرزن از کار افتاده نیست، بلکه نیایش اگر درست فهمیده شود و بهکار گرفته شود، قویترین ابزار برای عمل است.
مهاتما گاندی
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش، به نظر من یکی از احتیاجات اولیه انسان است، مانند آفتاب، غذا و آب و حتی به نیایش محتاجتر است. منظور من از نیایش کوشش انسان برای متّصلشدن به بینهایت است. ما میدانیم که نیایشهای ما ناقص است. قطعاً همینطور است؛ چون ما انسانهای ناقصیم. هزاران تجربه مرا به این یقین رسانده که نیایش قدرت شخص را چندین برابر میکند و او را بر انجام هر کار ممکنی قادر میسازد.
دوایت آیزنهاور
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش نه به معنی حالتی است که انسان به خدا نزدیک است؛ زیرا آن همیشه است، بلکه وقتی است که انسان بخصوص حضور خدا را پاسخ میگوید.
رابرت کِکْ
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 221 *»
نیایش در سادهترین تعریفش، آرزویی است که به سوی خدا جهت گرفته باشد.
فیلیپس بروکس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
در زندگی انسان لحظاتی هست که در آنها رفتار بدن هر طور که باشد، روح به زانو درآمده و مشغول نیایش است.
ویکتور هوگو
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش نه جادوی سیاه است و نه نوعی از تقاضانامه، نیایش یک رابطه است. عمل نیایش را باید تشبیه کرد به برداشتن موانعی که راه یک نوع بینش را سدّ میکند، نه به گداییکردن در کنار خیابان. نیایش طورهای مختلف دارد ولی هدف در همه آنها یکی است. ما دعاء نمیکنیم که چیزی بهدست آوریم بلکه دعاء میکنیم که بتوانیم یک جاده دوطرفه بین خدا و خودمان ایجاد کنیم و به این واسطه برای خود شخصیّتی تحصیل کنیم.
جان هیوس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نعمت دعاءکردن به نظر من یکی از باارزشترین داراییها است؛ زیرا ایمان و تجربه توأماً مرا بر این باور داشته که خدا میبیند و پاسخ میگوید و من هرگز به پاسخهای خدا اعتراضی ندارم. وظیفه من فقط این است که
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 222 *»
سؤال کنم، اگر غیر از این بود من هیچگاه جرأت نمیکردم که دعاء کنم.
ویلفرد گرنفل
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
آنقدر نیایش کن که خواسته خود را فراموش کنی و آن را رها کنی، یا آن را در خواسته خدا مضمحل کنی.
فردریک رابرتسون
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
ارزش نیایش مداوم در این نیست که خدا بالأخره صدای ما را میشنود، بلکه در این است که ما نهایتاً صدای خدا را میشنویم.
ویلیام مکگیل
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
خداوند دعاهایی را که از دلهای خالص امّا در الفاظ ناموزون و ناپسند اداء میشود بر دعاهای زیبا و موزونِ اشخاص ناخالص ترجیح میدهد …
ولتر
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
هربار که دعاء میکنی اگر خالصانه باشد، احساسی جدید و معنایی جدید در وجود تو پیدا میشود که در تو امید تازهای ایجاد میکند و از این جهت درک میکنی که نیایش خود یک آموزش است.
تئودور داستایوفسکی
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 223 *»
هیچ امیدی نیست مگر در نیایش.
اندرو بونار
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
هیچ دعائی باارزشتر و پسندیدهتر از دعائی نیست که در آن چیزی از خدا خواسته نشود.
اُ. ج. سیمون
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش تنها عمل و فعلیت حقیقی است ــ به معنای واقعی عمل، ــ زیرا نیایش تنها چیزی است که شخصیت را عوض میکند و عوضشدن شخصیت یا روح یک تغییر حقیقی است و از همین جهت این تغییر که رخ داد، چگونگی عمل شما بعد از دعاء با چگونگی عمل شما قبل از دعاء فرق میکند. به عبارت دیگر شما شخص دیگری میشوید. البته مقدار این تغییر ممکن است برای هربار دعاءکردن ناچیز و نامحسوس باشد، اما وجود دارد و اصلاً شما نمیتوانید دعاء بکنید، مگر اینکه این تغییر در شما حاصل شود اگرچه جزئی باشد.
امت فاکس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش یعنی قویشدن دل بهطوری که ترس و اضطراب در آن
نفوذ نکند.
ماتیو فاکس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 224 *»
من در خود انگیزهای نمییابم که در کتابهای دعاء به دنبال دعاهای زیبا بگردم و قادر هم نیستم که از روی کتاب همه آنها را بخوانم یا از بین آنهمه یکی را انتخاب کنم و آن را بخوانم؛ بلکه مانند کودکی که خواندن بلد نیست عمل میکنم؛ هرچه را بخواهم به خدا بگویم خیلی ساده میگویم و هیچگاه نشده که او مرا درنیابد.
سنت تریس لیسیوکس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش خواسته خالصانه روح است، چه به زبان بیاید و چه نیاید، حرکت آتشی است پنهانی که در سینه شعله میکشد. نیایش سنگینی نَفَس است، فروچکیدن اشکی، نگاهی به بالا، وقتیکه هیچکس جز خدا نزدیک نیست.
جیمز مونتگومری
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
گاهی من خدا را شکر میکنم به خاطر دعاهایی که مستجاب نشده. وقتی شما با کسی صحبت میکنید که بالاتر قرار گرفته، پاسخندادن او دلیل این نیست که او به شما توجه ندارد. بعضی از بزرگترین موهبتهای الهی دعاهای مستجابنشده است.
گارت بروکس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
درماندگی و گرفتاری مرا به سوی نیایش میکشاند در حالی که
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 225 *»
نیایش مرا از درماندگی و گرفتاری بیرون میکشاند.
فیلیپ ملانشتون
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش به خاطر متاعهای دنیوی بدتر است از بیثمری. اما نیایش به خاطر قویشدن روح، برانگیختگی روح است که به نتیجه دلخواه میرسد.
جورج مریدیت
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
من هیچگاه برای بار سبکتر دعاء نمیکنم، بلکه برای پشت قویتر دعاء میکنم.
فیلیپ بروکس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
نیایش مسلّطشدن و غلبهکردن بر ناخواستههای خدا نیست، بلکه جلبکردن خواستههای خدا است.
فیلیپ بروکس
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
هرگز یک نیایش خالصانه گم نشده و بیثمر نمانده است. بعضی دعاها مسیر طولانیتری را طی میکنند تا به ثمر برسند، اما خیلی پربارتر هستند. از این جهت روح نیایشگر در صبرکردن برای گرفتن پاسخ خود ضرر نمیکند.
ویلیام گورنال
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 226 *»
نیایش سراسر زندگی ما را فرا گرفته. هیچ فکری، احساسی یا خواستهای که به گونهای در منافع و خوشبختی ما تأثیر بگذارد ــ اگرچه خیلی ناچیز و بیارزش باشد ــ یافت نمیشود که نتوان در پیشگاه خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که با مرحمت پاسخگویی میشود. عرض حاجات و خواستههای پیدرپی خدا را خسته نمیکند. تمام بار گران زندگی همه انسانها اگر در پیشگاه خدا عرضه شود ناچیز است، اگرچه ذرّهای از آن ما را از پا درمیآورد.
هنری وارد بیچر
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
هر روز به مقدار کمی دعاء کن مانند یک کودک، برای روح نیایش. اگر احساس میکنی آنچه که از عمق و حقیقت نیایش میدانی خیلی کم است، پس برای روح نیایش دعاء کن. آنوقت خدا بر تو زیبایی نیایش را منکشف میسازد.
هالسبی
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
هرگاه دعاء میکنیم باید خدا را شکر کنیم که روح خود را در ما قرار داده و راه دعاءکردن را به ما تعلیم کرده است. شکرگزاری دلهای ما را به سوی خدا میکشد و ما را به خدا مشغول میکند، توجهکردن به خودمان را از دلهای ما میبرد و از این جهت روح میتواند در دلهای ما ساکن شود.
اندرو موری
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
«* گفتاري پيرامون نيايش صفحه 227 *»
هنگام نیایش سزاوار است که شکر نعمتهای خدا بر عرضه خواستهها مقدم شود.
آنون
٭ ٭ ٭ ٭ ٭
ارزش این تعابیر از آن جهت است که نوع اینگونه حقایق و مضامین را میتوان در متون دینی مشاهده کرد و از نظر دین نوعاً آنها تأیید میشود. حال ممکن است که صاحبان این تعابیر هم بالأخره بهطوری از متون دینی استفاده کرده و یا خود بهحسب فطرت و یا تجربه به این حقایق رسیــده باشنــد.
([5]) تاریخ مختصری از او را در بخش ضمیمهها مطالعه کنید؛ «آلکسیس کارل»
([8])Lourdes محلی است که زوّار مسیحی برای توسّل و زیارت به آنجا میروند و از حضرت مریم حاجات خود را میخواهند.
([15]) همان ج67 ص253 ـــ الکافى ج2 ص83
([16]) این تعبیرات کارل نشان اطلاعات او است از فلسفههای گوناگون شرقی و غربی و حتی مذاهب و ادیان مختلف و چنین کسی در نزد خداوند متعال معذور نخواهد بود از نپذیرفتن اسلام و ایماننیاوردن به دین رسولالله؟ص؟.
([17]) مثنوى مولوى، دفتر دوم، بخش 35 (انکار کردن موسى؟ع؟ بر مناجات شبان)
([24]) مفتاح السعادة فى شرح نهجالبلاغة ج5 ص57
([31]) نوع تعبیراتی که آلکسیس کارل درباره خدای متعال دارد برگرفته از فلسفههای گوناگون اروپایی و یا از عقیده منحرف مسیحیت درباره خدا است و از نظر اسلام و عرفان قرآنی شایسته حقّ متعال نیست.
([32]) این تعبیرات هم بستگی دارد به طرز تفکر فلسفی و مذهبی او، و شایسته حقّ متعال نیست.
([33]) المرء عدو ما جهل. (غررالحکم و دررالکلم ص33)
([34]) البقرة: 87 (2) نهجالبلاغة ص294
([35]) سير حکمت در اروپا ج3 ص178
([37]) الفتح: 23 (2) الروم: 30
([38]) تاجالعروس ج11 ص359 ـــ مضمون حديث غررالحکم و دررالکلم ص665
([39]) الاسراء: 11 (2) بحارالانوار ج90 ص322 ـــ تفسير الصافى ج3 ص181
([40]) شاید میخواهد بگوید نشانه استجابت دیده نمیشود.
([41]) غافر: 60 (2) البقرة: 186 (3) المائدة: 64
([42]) بحارالانوار ج90 ص305 (2) همان ج95 ص83
([43]) تعبیر «ای پدر ما…» از نوع تعبیراتی است که در مسیحیت انحرافی درباره خدای متعال بهکار می رود و مضمون عبارت به دوره ظهور امام عصر؟عج؟ اشاره دارد.
([46]) ای کسی که پافشاری و سماجت دعاکنندگان او را به تنگ نمیآورد. (بحارالانوار ج83 ص90)
([47]) Chapel محراب، کلیسای کوچک
([48])othique یک نوع استیل است که در قرون وسطی برای روپوش ساختمان بهکار میرفته و به قبیله «گت» نسبت دارد.
([50]) بحارالانوار ج68 ص156 ـــ زادالمعاد ص163
([53]) الکلمات المکنونة ص60 (2) مؤسس فلسفه تحققی
([55]) بحارالانوار ج90 ص294 (2) همان ج90 ص303
([57]) St. paul (2) St. benoit (3) Epictetus فیلسوف رواقی قرن اول میلادی در رم
(4) الانعام: 91 (5) آلعمران: 28 (6) الوافى ج1 ص408
([59]) بحارالانوار ج67 ص186 (2) همان ج68 ص306
([61])Le calvaire تپه کوچکی که محل نصب صلیب است.
([62]) Gregorien سرود مذهبی که بهوسیله سن گرگوار اول تنظیم شده است.
([63]) St Jean de la croix (1591-1542) نویسنده آثاری در تصوف و زهد و بانی یکی از مراسم معمول مذهبی.
([64]) St. Bernard de Clairvaue (1153-1091) از بزرگترین شخصیتهای دین مسیح که بانی دیرها و نویسنده آثار مشهوری است. او در مسیحیت مانند غزالی در مسلمین علیه عقلیّون به مجادله پرداخته است.
([65]) La salle (Jean Baptise) مبشّر مذهب مسیح و کسیکه عیسی را غسل تعمید داده است. در حدود سال 31 به خواهش یک شاهدخت یهودی سرش را بریدند.
([66]) بحارالانوار ج43 ص82 (2) همان ج90 ص342
([67]) رجوع شود به بخش ضمیمهها؛ «مسأله تکامل»
([68]) بحارالانوار ج1 ص159 (2) رجوع شود به بخش ضمیمهها؛ «طرز تفکر»
([70]) نویسنده سیزده کتاب و هزاران مقاله درباره تربیت کودکان
([71]) بحارالانوار ج2 ص100 (2) رجوع شود به بخش ضمیمهها؛ «قانون وراثت»
([73]) رجوع شود به بخش ضمیمهها؛ «بالاترین مرتبه کمال اخلاقی»
([74]) بحارالانوار ج90 ص303 (2) همان ج90 ص299
([75]) بحارالانوار ج19 ص182 (2) الشمس: 9
(3) کتاب «امیدهای نو»، ترجمه دکتر سیدعلی شایگان (4) الکافى ج2 ص496
(5) همان (6) بحارالانوار ج90 ص288
([77]) الاسراء: 44 (2) النور: 41
([78]) بحارالانوار ج97 ص264و 265
([79]) «اِخبات» همان تسلیمبودن است به اضافه اطمینانداشتن و خاشع و منکسر بودن.
([81]) وسائلالشيعة ج7 ص102 (2) مستدرکالوسائل ج5 ص226
(3) وسائلالشيعة ج7 ص114 (4) بحارالانوار ج90 ص317
([83]) بحارالانوار ج95 ص390 (2) وسائلالشيعة ج7 ص48 (3) بحارالانوار ج90 ص321
([84]) بحارالانوار ج90 ص318 (2) القمر: 34 (3) بحارالانوار ج99 ص172
([87]) جوامعالکلم ج8 (الرسالة القطيفية) ص649
([91]) آلکسیس کارل میگوید: «یافتن آرامش بدن و روح در میان ازدحام و همهمه و شلوغی جامعه امروز کار دشواری است. امروز به جایگاههای خاصی برای نیایش نیازمندیم. کلیساها بهترین جایی است که سکنه شهرها میتوانند پیدا کنند. تأسیس چنین پناهگاههای خیر و صلح در میان هیاهوی شهر نه گران خواهد بود و نه دشوار. در سکوت این پناهگاهها انسان میتواند در حالیکه اندیشهاش به سوی خدا در پرواز است عضلات و اعضائش را آرامش بخشد، روحش را سبکبار کند و نیروی سنجش و تشخیصش را خلوص و جلاء دهد و قدرت تحمّل زندگی دشواری که تمدّن جدید بر دوش او بار کرده و به زانویش درآورده است بهدست آورد».
و اگر آلکسیس کارل با مساجد و اماکن مقدّسه و مشاهد مشرّفه اسلامـــ تشیع آشنا بود و از ضلالتهای مسیحیت انحرافی نجات یافته بود، تا چه اندازه شیفته نیایش در آنها بود، خدا میداند!
([93]) در مشاهد مشرفّه امامان بزرگوار شیعیان: و حتی حرمهای امامزادگان از اینگونه کرامات در همه زمانها بوده و هست و در دفاتر آنها ثبت شده و در اینباره کتابها نوشته شده است و این تأثیرات نیایشها و توسّلها غیر قابل تردید و انکار است.
([95]) چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور کنیم؟ (3) بحارالانوار ج59 ص89
([96]) مستدرکالوسائل ج16 ص437 (2) بحارالانوار ج87 ص62 (3) ارشادالقلوب ج1 ص149
([99]) الفصولالمهمة ج1 ص678 (باب انه ينبغى تعلم علوم العربية و ترک الاکثار منها و الافراط فيها)
([103]) بحارالانوار ج90 ص279 (2) همان ج84 ص20 (3) لقمان: 20
([104]) ابراهيم: 7 (2) بشارةالمصطفىٰ ص222
(3) کفايةالمسائل ج2 ص60 (4) بحارالانوار ج7 ص224
([105]) بحارالانوار ج68 ص33 (2) همان ج90 ص216
(3) همان ج90 ص334 (4) همان ج83 ص198
(5) وسائلالشيعة ج7 ص19
([107]) فلاحالسائل و نجاحالمسائل ص 40-38
([108]) بحارالانوار ج51 ص304 (2) زادالمعاد ص61
([109]) الصحيفة السجادية ص92 (2) بحارالانوار ج64 ص343
([110]) و مناسب دیده شد که ضمیمهای اضافه گردد و نظر بعضی از شخصیتهای نامی غرب را هم یادآور شویم. به بخش ضمیمهها رجوع شود؛ «نیایش از نظر شخصیتهای نامی».
([112]) اگرچه این ضمیمه چندان ارتباطی با نیایش ندارد ولی به منظور اطلاع بیشتر از مسأله «تکامل» آورده شد. (2) تاریخ علوم صفحه 388
([114]) این ضمیمه را که نسبتاً طولانی هم شده برای نشان دادن گسترش قلمروی «طرز تفکر» از دیدگاه «روانکاوی» آوردیم و امید است سودمند باشد.
([131]) بحارالانوار ج72 ص204 (2) همان ج58 ص191
(3) همان ص173 (4) متشابه القرآن و مختلفه ج1 ص38
([136]) چه میدانم؟ بنیاد انواع ص 69 (2) چه میدانم؟ سرطان ص 42
(3) نهجالفصاحة ص266 (4) المنجمد