معراج حسینی علیه السلام
سید احمد پورموسویان
«* معراج حسینی صفحه 3 *»
مجلس 1
(شب شنبه / 1 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 4 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
نَعَی النَّعِیُّ مُصابَ الهاشمیّینا | کَأنَّ عاشورَ بِالْاَحزانِ یَعنینا |
|
فَقُمْتُ فِی الْحالِ عَن تَمْییزِ رُزْئهِمِ | بِالْحـُزنِ اِذْ صَدَحَ النّٰاعیٖ بِه فینا |
|
لِلّٰـهِ رُزْءٌ جَلیــلٌ لایـُــــــــریٰ اَبــــــداً | اِلّا لِتَقْطیٖعِ اَکْبــادِ الْمُحِبّیٖنا |
به قسم احتیاج نداشته اما این بزرگوار میفرماید:
للّٰـه رزء جلیل لایری ابداً | الّا لتقطیع اکباد المحبّینا |
ما میدانیم که جگر دوستان حسین صلواتاللّهعلیه در این مصیبت جریحهدار است. خدا این سند را، سند کربلا را، در دلهای همه دوستان از زمان آدم تا انقراض عالم بهطور زنده قرار داده. همه دوستان حسین صلواتاللّهعلیه آن داغی را که در دل احساس میکنند، آن سوزی را که از این مصیبت در دل احساس میکنند، سندی زنده از حادثه کربلا در دل خود مییابند.
للّٰـه رزء جلیل لایری ابداً | الّا لتقطیع اکباد المحبینا |
|
رزء له فجعة طمّت فکان بها | عن کل نائبة نابت تأسینا |
کدامیک از ما است که در برابر مصیبتها، «یا اباعبداللّه» نگوید؟! میبینید پدر عزیز خود را از دست میدهند، «یا اباعبداللّه» میگویند و گریه میکنند. هریک از دوستان حسین صلواتاللّهعلیه که عزیزان خود را از دست میدهند، و یا در برابر هر مصیبتی، خود را به مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه تسلی میدهند و از مصائب
«* معراج حسینی صفحه 5 *»
حضرت یاد میکنند؛
رزء له فجعة طمّت فکان بها | عن کل نائبة نابت تأسینا |
مصیبتها در برابر این مصیبت عظمیٰ مصیبت نیست؛ مصیبتها درد و الم ندارد. همه دردها و المها و غمها، مال مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه است.
هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه | تدبّروا سورة الاسراء تالینا([1]) |
این طغیـــان بزرگ، این سرکشی بزرگ که از بنیامیه لعنهماللّه سر زد، بسیار پر درد و پر غم است و این مصیبت بر دلهای اهل ایمان خیلی سنگین است. بار این مصیبت است که پشت دوستان حسین را خمیده کرده، زندگی را بر آنها تلخ کرده، در سراسر سال در غمش مینالند و بخصوص در محرمش یکپارچه آتش میشوند و میسوزند.
هذا العلو الکبیر الخطب موقعه، خیلی این مصیبت پر درد است و بارِ غمِ این مصیبت بر دلهای اهل ایمان خیلی بزرگ است. این فرمایش فرمایش بزرگ شیعه است. قرآن هم که این حادثه را «عُلُوّ کبیر» نامیده؛ و لتعلنّ علوّاً کبیراً([2]) ای بنیامیه شما در تاریخ بشریت مرتکب یکچنین طغیان بزرگ و سرکشی بزرگی خواهید شد. هرچه بیشتر با عظمت حسین صلواتاللّهعلیه آشنا باشیم و هرچه بیشتر با بزرگی عداوت و دشمنی دشمنان حسین با حسین صلواتاللّهعلیه آشنا باشیم، سنگینی این بار غم را بیشتر میفهمیم و جراحت این مصیبت و سوزش این غم را بیشتر احساس میکنیم.
حال که توفیق یافتیم که باز در محرم حسین پرچم عزای حسین را برپا کنیم، چادر غم حسین را برپا کنیم و در زیر قبه حسینی بنشینیم و اشک بریزیم، خدا را به حق حسین قسم میدهیم و از خدای حسین به حق حسین میخواهیم که توفیق
«* معراج حسینی صفحه 6 *»
عزاداری حسین؟ع؟ را آنطوری که حسین میپسندد داشته باشیم. آنطوری که خدای حسین راضی است، در مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه بنالیم و بسوزیم.
یقیناً اهل ایمان در بهشت منتظرند؛ هر یک از مؤمنین که از دنیا رحلت میکنند، به طرف روح او شتاب میکنند و احوال دنیا و اهل دنیا را میپرسند، احوال دوستان و فامیلشان را سؤال میکنند. فلانی چطور بود؟ فلانی چطور بود؟ فلانیها چطور بودند؟ احوالپرسی میکنند.([3]) ما امیدواریم عزیزانی که اخیراً از دست دادهایم مشمول رحمت الهی باشند و بخصوص سرور معظممان مرحوم «میرزا جوادآقای باقری» خداوند ایشان را رحمت کند و با اولیائش محشور سازد و به بازماندگان ایشان صبر و اجر عنایت کند و سایه ایشان را بر سر ما مستدام داشته باشد. حتماً رفتگان از اهل ایمان با ایشان ملاقات میکنند و میپرسند فلانیها در چه حالند؟ احوال ما را میپرسند و ما مطمئنیم که ایشان میگویند آنها در ماه محرم و در سایر اوقات به یاد امامشان مظلوم کربلا صلواتاللّهعلیه اجتماع دارند، گریه میکنند؛ به یاد محبت بزرگان با یکدیگر اجتماع دارند، به یکدیگر محبت دارند، حالات ما را برای آنها ذکر میکنند و آنها هم برای ما دعا میکنند و توفیق ما را میخواهند و خدا هم دعایشان را مستجاب میکند و به ماها توفیق عنایت میکند.
انشاءاللّه مجالس ذکر مصائب و فضائل محمد و آلمحمد؟عهم؟ را قدر بدانید، در تحکیم این مجالس بکوشید، در تعظیم این مجالس بکوشید، از خدا بخواهید که این توفیقات را از برادران و خواهران ایمانی سلب نفرماید. این افتخار ما است که در میان عزاداران حسین صلواتاللّهعلیه ما با کاملین شیعه همناله هستیم. تمام شیعیان جهان بر حسین عزاداری میکنند و همچنین بسیاری از اهلسنت عزاداری میکنند و بسیاری از بیگانگان با اسلام در عزای حسین صلواتاللّهعلیه عزاداری دارند؛ و من این را از این جهت عرض میکنم که انشاءاللّه توجه داشته باشیم و اما
«* معراج حسینی صفحه 7 *»
بنعمة ربک فحدّث([4]) در این شب ابتدای اقامه عزای حسین صلواتاللّهعلیه در این محرم، به این نکته توجه بوده و انشاءاللّه همیشه هست اما باز هم برای تجدید ذکر نعمت و تعظیم نعمت و تعاهد با این نعمت الهی متذکر میشوم؛ امتیازی که خداوند در میان اینهمه عزاداران بر حسین صلواتاللّهعلیه به ما عنایت کرده، این است که انشاءاللّه ما با کاملین شیعه همناله هستیم. ما وقتیکه مینشینیم و مصیبتسُرایی میکنیم و اشک میریزیم، دعوت این مظلومین را اجابت کردهایم و ایشان را تأیید کردهایم.
اشعار مشایخ ما که در مصیبت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه فرمودهاند، میدانیم اشعاری است که از روح کمال سرچشمه گرفته. این اشعار و مصائب و مراثی و یا مواعظی که در مصیبت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه فرمودهاند، تمامی اینها از روح کمال سرچشمه میگیرد و چون از روح کمال سرچشمه میگیرد، از این جهت ایشان حقیقت مصیبت را دریافتهاند. بعد از محمد و آلمحمد؟عهم؟ و بعد از انبیاء، مصیبتزده حقیقی کاملین شیعه هستند. کاملین شیعه هستند که غم حسین صلواتاللّهعلیه را احساس میکنند. در موقع خودش ما این بحث را داشتهایم. سالهای قبل موفق بودیم و در این زمینه خیلی بحث کردیم. انشاءاللّه اجمالاً در خاطرتان هست که مصیبتزده ایشانند. از این جهت در فرمایشات آقای بزرگوار/ میبینیم که میفرماید ما صاحبعزا هستیم، مردم به تعزیت و تسلیت ما میآیند.([5]) البته فرزندان حقیقی و اولی محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین ایشانند و از نور مبارک آن بزرگوارانند. اثر مصیبت در نور و شعاع، آن هم شعاع اولی و شعاع حقیقی بیشتر تأثیر میگذارد. مصائب و مشکلاتی که بر مُنیر وارد میشود و انکساری که بر منیر وارد میشود، بر شعاع اولی و شعاع حقیقی بیشتر نمایان است؛ از این جهت انکسار و مصیبتزدگی برای ایشان از همه بیشتر است. حال از بین عزاداران چهکسانی هستند
«* معراج حسینی صفحه 8 *»
که با ایشان همناله شده و به عزای ایشان آمده باشند و ایشان را تعزیت و تسلیت بگویند؟ مگر ما که خدا ما را با مقام کاملین و رتبه ایشان آشنا فرموده. پس در واقع ما صاحبعزا را میشناسیم و ما با صاحبعزا روبرو هستیم. دیگران صاحبعزا را نمیشناسند؛ نمیدانند به چهکسی تسلیت و تعزیت بگویند. از این جهت چهبسا چون صاحبعزا را نمیشناسند، گاهگاهی در برابر صاحبعزاها از ایشان خلاف عزاداری صادر شود و خلاف تسلیت و تعزیت از آنها سر بزند. مشکلات آنها زیاد است و وظیفه ما سنگین.
ما که با صاحبعزاها آشنا هستیم، در تعزیهداری و تسلیتگفتن باید خیلی رعایت کنیم. اگر در مجلسی وارد شوید برای تعزیت و تسلیت کسانی که به مصیبتی مبتلا شدهاند، وقتی که صاحبعزا را بشناسید و بدانید که با او مواجه هستید، آداب عزاداری و شئونات مجلس را رعایت میکنید. اما اگر نشناختید که چهکسی عزادار است، چهبسا خلاف شئونات از شما سر بزند؛ ممکن است خندهای و یا گفتگویی در مجلس داشته باشید که خلاف شئون عزاداری آن صاحبعزاها است. اما وقتی که میشناسید و میبینید که به شما نگاه میکنند و با شما مواجهند، احترام میکنید؛ شؤن مجلس عزاداری و تسلیت و تعزیت را رعایت میکنید.
عرض کردم خدا این منت را بر ما گذارده که ما صاحبعزا شناسیم. الآن در محضر کاملین شیعه، در محضر ارواح مشایخ عظام+ ــ کاملین شیعه در زمانهای گذشته ــ و بخصوص در محضر مبارک حجة بن الحسن المهدی عجل اللّه تعالی فرجه قرار داریم و صاحبعزای اولی و اصلی ایشانند؛ بعد هم کاملین و بزرگانی که در این زمان در محضر ایشان هستند و از انوار مبارک ایشانند و بعد هم ارواح مشایخ و کاملین گذشته و انبیاء گذشته و ارواح مطهره محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین. انشاءاللّه در احترامکردن خیلی باید دقت داشته باشید. البته در همه ایام اینطور است اما بخصوص این دو ماه را باید بیشتر رعایت کنید. این دو ماه در احترام به این مجالس و تعظیم و تکریم این مجالس انشاءاللّه باید رعایت بیشتری داشته باشید. از
«* معراج حسینی صفحه 9 *»
حیث رفتوآمد بخصوص؛ رفتوآمد را طوری قرار دهید که اسباب زحمت و اذیت برای همسایگان نباشد. در موقع تمامشدن مجالس در سطح حیاط به صحبتکردن نایستید. مخصوصاً زنها انشاءاللّه توجه داشته باشند؛ هنگام خارجشدن از حسینیه، در کوچه اجتماع نکنند و نایستند به صحبتکردن. همسایهها صدای صحبت زنها را میشنوند، مردها در موقع رفتوآمد صدای زنها را میشنوند؛ اینها همه نامحرمند. بیجهت ایستادن و احوالپرسی کردن و صحبتهای متفرقه، هیچ صحیح نیست. حرفها و گفتگوها را داخل مجلس انجام بدهند و وقتی که از مجلس خارج میشوند انشاءاللّه زود متفرق شوند. بخصوص زنها جلوی درب حسینیه اجتماع نکنند. البته زنهایی که در مشهد مجاورند باخبرند؛ چهبسا زائرینی که برای زیارت آمدهاند بیخبر باشند و منتظر شوند. اینجا منتظر مردهای خود نشوند. هرجا در خیابان یا کوچه وسیلهشان است قرار بگذارند تشریف ببرند؛ اجتماع نکنند. این کار خلاف زیّ عزاداری حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه است. در پوشششان هم میگوییم انشاءاللّه رعایت کنند؛ پوششها کاملاً مورد رضای خدا و اولیاء خدا باشد. سعی کنند حیا و عفت و پوششهای صحیح داشته باشند که آبروی محل، آبروی مشایخ عظام و بزرگان دین و آبروی اهل ایمان را انشاءاللّه محافظت کنند.
آقایان موتورها را در این کوچههای کوچک روشن نکنند بخصوص صبحها که مردم در آسایش و استراحتند. صبحها که برادران برای اقامه عزا میآیند، حتماً موتورها را در کوچههای بزرگ خاموش کنند و در وقت رفتنشان هم موتورها را در کوچههای بزرگ روشن کنند. اینها که رعایت حقوق همسایگان، رعایت حقوق اخوان و رعایت حقوق الهی است، احترام به عزاداری سیدالشهداء است. همه اینها را انشاءاللّه ملاحظه داشته باشند. بخصوص در این دو ماه احترام این مجالس را رعایت کنند.
خدا به همه شما جزای خیر عنایت کند و همه ما را از عزاداران امام حسین؟ع؟
«* معراج حسینی صفحه 10 *»
قرار دهد. از سالهای قبل و همیشه این دعا را میکردیم و میکنیم که خدایا تا زنده هستیم در عزاداری بر حسین موفق باشیم و موقع رفتن از دنیا هم عزادار بر حسین از دنیا برویم. خدایا آرزوی ما این است. خدایا آرزوی ما این است که آخرین کلمهای که کرام کاتبین بر ما مینویسند، کلمه «یاحسین» باشد؛ خدایا آرزوی ما این است. چه میشود که از فضلت این توفیق را به ما کرامت کنی؟! خدایا آخرین عملی که برای ما مینویسند، عزای بر حسین و گریه بر حسین را بنویسند.
خوشا به حالتان. اگر این نعمت بزرگ را قدر بدانیم که با چه کسانی در مصیبت سیدالشهداء همناله هستیم، گمان نمیکنم ــ با توجه به این نعمت ــ خدا کسی از ما را از این خواستهای که داریم محروم کند. این خواسته ما که در درگاه خدا خیلی خرجی ندارد. در درگاه خدا از فضل خدا برای خدا زحمتی ندارد که این توفیق را به ما کرامت کند و یقیناً روی این الطاف و عنایاتی که تا به حال به ما فرموده، امیدواریم که این دعای ما مستجاب باشد.
البته کسی نگوید که ما میبینیم کسانی از ما از دنیا میروند و اینها در این افکار نیستند و گرفتار غم خود یا درد خودند یا در حالت بيهوشی از دنیا میروند. مثل ما کسی نباید اینها را بگوید؛ به جهت اینکه میدانیم اگر این حواس ظاهری هم از کار بیفتد، حواس باطنی کار خود را میکند؛ مرتبه بالاتر، مرتبه برزخی، بدن برزخی و حواس برزخی ما به فعلیت میآید. با همان چشمی که انشاءاللّه ائمه هدی؟عهم؟ را میبینیم، با همان چشم گریان باشیم. با همان زبانی که با آنها حرف میزنیم، با همان زبان یاحسین یاحسین بگوییم. با همان گوشی که صدای ایشان را میشنویم، انشاءاللّه قبولی فریادمان به یاحسین یاحسین را بشنویم و خود آن حضرت جواب بفرماید: لبیک؛ چه میگویی ای دوست من که در همه عمر به یاد من بودی؟
ما خدا را بر این نعمت شاکریم؛ از وقتی که فهمیدهایم و از این عالم چیزی درک کردهایم، با حسین آشنا شدهایم. خدا به پدران و مادران ما جزای خیر عنایت کند که
«* معراج حسینی صفحه 11 *»
حق پدری و مادری را انجام دادند. محبت به محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین و بخصوص محبت به سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه، گریه بر آن حضرت، احترام به آثار و شعائر حسینی صلواتاللّهعلیه را به ما یاد دادند. از کودکی مُهر کربلا را میبوسیم. بچههای کوچک ما مهر کربلا را میبوسند. بچههای کوچک ما یاد میگیرند سینه میزنند، حسین حسین میگویند و خود را شبیه گریهکنندگان میسازند. انشاءاللّه خودشان جزای خیر خواهند داد.
فرمودند: هل جزاء الاحسان الّا الاحسان([6]) خود خدا و اولیائش به ما احسان کردهاند و ما را با این غم بزرگ آشنا نمودهاند و امیدواریم که باز هم خودشان جزاءِ این احسان را بدهند و ما را با همین غم از دنیا ببرند. خدایا آن موقعی که روح از دل ما و از سینه ما خارج میشود، در همان موقع سینه و دلمان در غم حسین صلواتاللّهعلیه خروشان و نالان باشد.
هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه | تدبّروا سورة الاسراء تالینا |
طبق دستور خود این بزرگوار که میفرماید در سوره اسراء تدبر کنید و وقتیکه سوره اسراء را میخوانید در مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه تدبر کنید، فکر میکنم یکی دو سال در محرم موفق بودهایم که در این بیت از ابیات قصیده اول شیخ بزرگوار اعلی اللّه مقامه الشریف سخن میگفتیم. تدبّروا سورة الاسراء تالینا. چرا؟ چون هذا العلو الکبیر الخطب موقعه در آن سوره ذکر شده. خدا در سوره اسراء این مصیبت را ذکر فرموده و این طغیان بزرگی که از بنیامیه سر زد، در این سوره مطرح شده است. سوره عجیبی است؛ اولاً نام سوره، «اسراء» است و اولین آیه این سوره، این آیه شریفه است: سبحان الذی اسریٰ بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصير.([7]) در این آیه حادثه معراج و اسراء
«* معراج حسینی صفحه 12 *»
رسولاللّه؟ص؟ از مکه معظمه به بیتالمعمور ذکر شده.
مراد از «مسجد اقصی»، «بیتالمعمور» است. خدا رسولاللّه را از مکه به مسجد اقصای بیتالمقدس نبرده که از آنجا به آسمان برده باشد؛ گرچه نوع مفسرین مسجد اقصی را اینطور معنی کردهاند.([8]) اما در احادیث آلمحمد؟عهم؟ مسجد اقصی به بیتالمعمور تفسیر شده([9]) و از نظر قرار ظاهری و نظام ظاهری هم معلوم است همینطور است. خداوند از جایی که خیلی شرافت دارد ــ که مکه و مسجدالحرام باشد،ــ رسولاللّه را به مسجد اقصای بیتالمقدس ــ که در رتبه و مقام از مکه معظمه و مسجدالحرام پستتر است ــ نمیبرد که بعد از آنجا به آسمان ببرد. چون سیر است و سیردادن و ترقیدادن و بالابردن است، در آن ــ طبق نظام ــ نباید تنزل باشد. پس خدا رسول خودش را از مسجدالحرام به بیتالمعمور ــ که در آسمانها است ــ برد؛ پس از آنجا آن بزرگوار را صعود داد و معراج واقع شد.([10])
«* معراج حسینی صفحه 13 *»
خداوند در سراسر سوره اسراء امور عجیبی را ذکر فرموده و مخصوصاً خود جریان اسراء. گویا در این سوره خدا میخواهد عظمت و جلالت محمد بن عبداللّه؟ص؟ را بیان بفرماید. از عظمتها و جلالتهای رسولاللّه این است که خدا او را شبانه سیر داد و آن حضرت را در جمیع آسمانها و کرسی و عرش و سدرةالمنتهی و بهشت و جهنم و همه حجبِ خود سیر داد و آیات خود را به او نمود؛ لنریه من آیاتنا؛ این کار به این منظور بوده که به او آیات خودمان را بنمایانیم.
در همین سوره بعد از یکی دو آیه، حادثه کربلا ذکر شده. البته ابتداءً حادثه شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی ذکر میشود؛ لتفسدن فی الارض مرتین شما ای امت در زمین دو فساد خواهید کرد که یکی کشتن امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه باشد و دیگر صدمهای است که بر امام حسن صلواتاللّهعلیه وارد ساختند. خداوند اینها را بهعنوان فساد و اِفساد ذکر میکند لتفسدن فی الارض مرتین. بعد حادثه کربلا را به این شکل میفرماید: و لتعلنّ علواً کبیراً ([11]) ای بنیامیه، شما طغیان بسیار بزرگی خواهید کرد، علو و سرکشی بزرگی خواهید کرد. خدا میداند که مقدار این علو و سرکشی و طغیان چقدر بوده! مگر ما میتوانیم شدت عداوت دشمنان محمد و آلمحمد صلواتاللّهعلیهم را به ایشان بفهمیم؟! میتوانیم بفهمیم؟!
همینقدر میدانیم که فرمودهاند: و عدوّنا اصل کل شر و من فروعهم کل منکر و فاحشة([12]) دشمنان ما ریشه هر شری هستند و از فروع ایشان و از شاخههای ایشان است هر ناپسندی و هر زشتی؛ همه و همه فروع ایشان و شاخههای ایشان است. حالا میتوانیم بفهمیم که ظلمت کفر و شقاوت و عناد و دشمنی دشمنان محمد و آلمحمد؟عهم؟ چه مقدار است؟! همه دشمنی این دشمنان از اول خلقت تا انتهاء خلقت، در کربلا خلاصه شد و همه مصائبی که در کربلا بر اهلبیت و سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه وارد شد، همه
«* معراج حسینی صفحه 14 *»
و همه آثار آن دشمنی بیانتها بود. از این جهت خدا اسمش را «علوّ کبیر» گذارد. اجمالاً در این زمینهها عرایضی داشتهام و انشاءاللّه در خاطرتان هست.
خدا این سوره را سوره اسراء قرار داده و اولین آیه را اسراء و سیردادن شبانه رسولاللّه؟ص؟ قرار داده و جریان اسراء را ذکر میفرماید. بعد هم که سخن از اهلبیت و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین در میان میآید، میبینیم سخن از شهادت است. شهادت را خدا فضل آلمحمد؟عهم؟ قرار داده همانطور که اسراء را فضیلت رسولاللّه؟ص؟ قرار داده. در میان شهادت همه ائمه هدی؟عهم؟ هم میبینیم شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهداء ذکر شده و شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی صلواتاللّهعلیهما را به تعبیر «اِفساد» ذکر فرموده که: ای امت شما دو فساد میکنید که یکی کشتن امیرالمؤمنین و یکی کشتن امام حسن صلواتاللّهعلیهما و صدمه به ایشان است. بعد هم خدا حادثه کربلا و این شهادت عظمی را ذکر میفرماید.([13])
پس اسراء و سیردادن شبانه رسولاللّه؟ص؟ یکی از فضائل بسیار بسیار بزرگ برای ایشان است بهطوری که خدا میفرماید: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. اولاً تعبیر به «سبحاناللّه» در لسان عرب نوعاً برای تعجب است. در دعائی که رسیده دستور داده شده و لکل اعجوبة سبحان اللّه([14]) هر امر شگفتانگیزی که پیش میآید، برای آن سبحاناللّه بگویید و میگوییم. خدا امر معراج و اسراء و سیردادن رسولش را در یک شب و در لحظهای به تمام آسمانها و همه مراتب بالا ذکر میفرماید، آن هم ابتدا با سبحاناللّه. «تعجب است.» خدا به تعجب تعبیر آورده؛ سبحاناللّه، سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام، سبحان الذی اسری، «سبحانَ» هم تسبیح است، هم تنزیه است و هم اظهار شگفتی؛ امر شگفتانگیزی است.
«* معراج حسینی صفحه 15 *»
حادثه کربلا هم با اسراء و سیردادن نباید بیمناسبت باشد. هیچ بعید نیست و هیچ استبعادی ندارد که ما حادثه کربلا و حرکت حسین صلواتاللّهعلیه را از مدینه منوره به مکه معظمه و از آنجا به کربلا، «اسراء» بنامیم؛ سیردادن خدا است. خدا حسینش را از مدینه به مکه و از مکه به کربلا سیر داده؛ چرا؟ لنریه من آیاتنا که آیات خود را به حسین بنمایاند. خود حسین را به حسین نشان دهد و کاملینی را در عرصه کربلا به حسین نشان دهد! چه کاملینی! کاملین و بزرگان کربلا و شهداء کربلا آیات خدا هستند؛ آیات الهیه هستند صلوات اللّه علیهم اجمعین. خدا آیاتی مثل اباالفضل، علیاکبر، قاسم و زینب کبری سلام اللّه علیهم اجمعین را به حسین نشان بدهد؛ در چه حالتی؟! در چه مواقعی به حسین نشان بدهد؟! در بهترین حالت و باعظمتترین حالتها؛ آن شهادتها، آن اسارتها، آنهمه صدمات. حسین این آیات الهیه را که همه نشانههای حسین و آثار و اسماء حسین هستند ببیند. و خود حسین را به خود حسین در یکچنین حالت بزرگ و باعظمتی (در حالت شهادت) نشان دهد و بعد هم آن حالتهایی که برای سر مبارکش و بدن مطهرش پیش آمده. همه اینها را به حسین نشان بدهد.
سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا کربلا چقدر بابرکت است! کربلا و همه اطراف کربلا بابرکت است. آیات خدا در کربلا نمایان شد و ظاهر گردید.
بهمناسبت عیبی ندارد که این حدیث شریف را بخوانم.
مرحوم سید بن طاوس از حضرت صادق صلواتاللّهعلیه نقل میکند؛ میفرماید: جاء محمد بن الحنفیة الی الحسین؟ع؟ فی اللیلة التی اراد الحسین الخروج فی صبیحتها عن مکة در آن شبی که حضرت حسین صلواتاللّهعلیه صبح آن میخواستند از مکه خارج شوند، محمد بن حنفیه خدمت حضرت آمد، فقال له: یا اخی ان اهل الکوفة قدعرفت غدرهم بابیک و اخیک و قدخفت انیکون حالک کحال من
«* معراج حسینی صفحه 16 *»
مضی فان رأیت انتقیم فانک اعزّ من بالحرم و امنعه عرض کرد ای برادرم اهل کوفه را که شما میشناسید که اهل حیله و مکر بودهاند نسبت به پدرتان و برادرتان و من میترسم که حال شما هم مثل حال گذشتگان باشد. اگر صلاح میبینید و چنین میاندیشید، در همینجا بمانید؛ زیرا شما عزیزترین کسی هستید که در حرم خدا قرار دارد و از همه بیشتر مورد احترام هستید.
فقال: یا اخی قد خفت انیغتالنی یزید بن معاویة بالحرم فاکون الذی یستباح به حرمة هذا البیت فرمودند ای برادر میترسم که یزید بن معاویه مرا در حرم بهدست ایادیش به قتل برساند و من کسی باشم که حرمت این خانه بهوسیله او از بین برود.
فقال له ابنالحنفیة: فان خفت ذلک فصِر الی الیمن او بعض نواحی البر فانک امنع الناس به و لایقدر علیک احد بهظاهر برادری است که در مقام نصیحت و خیرخواهی امام برآمده و راه صلاح به امام نشان میدهد؛ حضرت هم احترامش میکردند و به سخنش گوش میدادند. عرض کرد اگر میترسید که در اینجا بمانید و خون شما را بریزند، به یمن یا بعضی از این بیابانها تشریف ببرید؛ گوشهای از بیابانی را بگیرید که هر کجا باشید بیشتر از همه مردم مورد احترام هستید و کسی بر شما تسلط و قدرت پیدا نمیکند. فقال: اَنظُرُ فیما قُلتَ فرمودند باشد فکرش را میکنم.
فلما کان السحر ارتحل الحسین؟ع؟ سحر آن شب که شد، حضرت دستور فرمودند ناقهها را آماده سازند و برای رفتن و خارج شدن از مکه آماده شدند. فبلغ ذلک ابنالحنفیة فاتاه خبر به گوش برادرشان محمد بن حنفیه رسید، آمد خدمت حضرت فأخذ بزمام ناقته مهار شتر حضرت را گرفت و قد رکبها حسین صلواتاللّهعلیه سوار شده بودند. فقال: یا اخی ألمتعدنی النظر فیما سألتک؟ محمد گفت ای برادر شما وعده نفرموده بودید که فکر کنید در آنچه از شما خواستار شدم؟! قال بلی چرا فکر کردم. قال: فما حداک علی الخروج عاجلاً؟ چهچیز شما را وادار کرده که با این سرعت و شتاب از مکه خارج شوید؟
«* معراج حسینی صفحه 17 *»
قال: اتانی رسولاللّه؟ص؟ بعد ما فارقتک فقال یا حسین اخرج فرمودند بعد از اینکه من از تو جدا شدم، رسولاللّه نزد من آمدند، ــ نمیفرماید در خواب. بعضی در خواب تفسیر کردهاند. اگر خواب بوده یا بیداری، برای ایشان خواب و بیداری و زندگی و مرگ یکسان است. ــ به من فرمود ای حسین خارج شو فان اللّه قد شاء انیراک قتیلاً خدا میخواهد تو را کشته ببیند.
قال محمد بن الحنفیة: انا للّه و انا الیه راجعون. فما معنی حملک هؤلاء النساء معک و انت تخرج علی مثل هذا الحال؟ کلمه استرجاع را گفت و اظهار مصیبت نمود ــ «انا للّه و انا الیه راجعون» در موقع مصیبت و یاد مصیبت و برخورد با مصیبت است ــ بعد عرض میکند که در یکچنین حالتی زنها را با خودتان بردن چه معنی دارد؟
قال فقال لی؟ص؟ ان اللّه قد شاء انیراهنّ سبایا رسولاللّه به من فرمود خدا میخواهد آنها را هم اسیر ببیند. معلوم است برای احیاء دین و زندهماندن اسلام و قرآن، نظام حکیمانه الهی و نجات عرصه ناقصین و همه نیازمندان به شفاعت، این امر لازم است. از این جهت رسولاللّه به من فرمودند خدا میخواهد که اینها را اسیر ببیند.
فسلّم علیه و مضی.([15]) خداحافظی کرد و از حضرت جدا شد.
قال: و جاءه عبداللّه بن العباس و عبداللّه بن الزبیر فاشارا علیه بالامساک فقال: لهما ان رسولاللّه قد امرنی بأمر و انا ماض فیه بعد عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن زبیر خدمت حضرت آمدند و عرض کردند آقا بمانید. فرمودند رسولاللّه مرا به دستوری دستور دادهاند و من باید بروم. قال: فخرج ابنالعباس و هو یقول: واحسیناه عبداللّه بن عباس از خدمت حضرت رفت اما واحسیناه واحسیناه میگفت.
ثم جاء عبداللّه بن عمر فاشار علیه بصلح اهل الضلال و حذّره من القتل و القتال بعد عبداللّه بن عمر آمد و حضرت را اینطور نصیحت کرد که آقا با اهل ضلال صلح بفرمایید و از کشت و کشتار بر حذر باشید.
«* معراج حسینی صفحه 18 *»
فقال: یا اباعبدالرحمن اما علمت ان من هوان الدنیا علی اللّه تعالی ان رأس یحیی بن زکریا اهدی الی بغیّ من بغایا بنیاسرائیل؟! حضرت نیت عبداللّه بن عمر را دانستند که برای دنیا و این زندگی چند روزه، به امام دستور میدهد که با اهل ضلال صلح کنید؛ برای دنیا. امام؟ع؟ این جواب را به او میفرمایند که دنیا را نباید ملاک قرار داد و بر محور دنیا صلح کرد یا جنگ کرد. محور، رضای خداست. ملاک، خشنودی خدا و احیاء دین خدا است. دنیا چه ارزشی دارد که انسان آن را در امور ملاک و محور قرار دهد؟! از این جهت به اینطور فرمود.
او را به کنیه صدا زد، فرمود: یا اباعبدالرحمن آیا نمیدانی که از پستی دنیا و بیارزشی دنیا بر خدا این است که سر یحیی بن زکریا برای یک ستمگر و یک جانی و جنایتکار از بنیاسرائیل هدیه برده شد؟! اما تعلم ان بنیاسرائیل کانوا یقتلون مابین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیاً ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کأن لمیصنعوا شیئاً؟ دنیا و اهل دنیا چه ارزشی دارند که محور و ملاک باشند؟ آیا نمیدانی که بنیاسرائیل از بین طلوع صبح تا طلوع خورشید هفتاد پیغمبر را کشتند و بعد هم در بازارهای خود نشستند و مشغول داد و ستد شدند که گویا اصلاً هیچ کاری نکردهاند؟ حال این دنیا و یکچنین اهل دنیایی ارزش دارند که محور و ملاک باشند و انسان کار را برای خاطر آنها انجام بدهد؟! هرچه باشند. فلمیعجّل اللّه علیهم خدا هم عجله نفرمود که آنها را عذاب و عقاب کند بل اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذیانتقام اما خدا طبق نظام حکیمانه خود تدبیر میکند و کار میکند؛ هر موقع که انتقامِ از ظالمین اقتضا کرد، آنگاه انتقام میکشد اگرچه مهلت بدهد.
این جواب حضرت، مناسب حال عبداللّه بن عمر است که اگر تو دیدی که پدر من مظلوم واقع شد و پدر تو و اولی و سومی و معاویه حق او را گرفتند و مهلت پیدا کردند و زندگی کردند و حکومت کردند، همچنین حال که میبینی یزید مسلط است و حتی احتمال زیادی است که مرا بکشد، اینها را میدانست اما امام؟ع؟ به او تذکر
«* معراج حسینی صفحه 19 *»
میفرمایند که اگر خدا در انتقام عجله نمیفرماید و مهلت میدهد، طبق نظام حکیمانه او است. خدا در انتقام کشیدن عجله نفرمود بلکه بعد در موقع خودش بُخْتنَصَّر را مسلط کرد و او از بنیاسرائیل انتقام کشید.
بل اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذیانتقام خدا از بنیامیه انتقام میکشد همانطور که کشید؛ و انشاءاللّه در ظهور امام زمان صلواتاللّهعلیه بهوسیله آن حضرت و اعوان و انصار حضرت از همه قتله سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه انتقام خواهد کشید.
اتق اللّه یا اباعبدالرحمن و لاتدع نصرتی([16]) فرمود از خدا بترس و نصرت و یاری مرا رها مکن. حضرت بر او اتمام حجت فرمود وگرنه میدانست که عبداللّه بن عمر، زاده عمر است و میدانست که او همانطور که به نصرت امیرالمؤمنین و امام مجتبی نرفت، به نصرت سیدالشهداء هم نخواهد رفت اما اتماماً للحجة، برای اینکه للّه فیهم البداء،([17]) خدا در سجینیها بداء را قرار داده و تا از دنیا نرفتهاند میتوانند به نصرت اهل ایمان بیایند و اولیاء خدا را تأیید کنند و اهل نجات شوند. اما آن ملعون هم نصرت حضرت را قبول نکرد و به پدرش ملحق شد.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 20 *»
مجلس 2
(شب يکشنبه / 2 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 21 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
میفرماید در سوره مبارکه اسراء تدبر کنید که چطور خداوند در این سوره این مصیبت بزرگ را ذکر فرموده و آن را «علوّ کبیر» یعنی طغیان و سرکشی بزرگ نامیده. اگر تعبیر مناسب باشد در واقع میشود اینطور گفت ــ گرچه این تعبیر مناسب ساحت ربوبیت نیست، ولی این نوع تعبیرات رسیده است و ما بحمداللّه به برکت فرمایشات بزرگان+ مراد را میدانیم؛ ــ میشود اینطور گفت که خدا در این سوره و بخصوص در این آیهای که به مصیبت کربلا اشاره شده، در این مصیبت خروشیده؛ خدا در این مصیبت ناله فرموده. عرض کردم این تعبیر بهظاهر شایسته مقام ربوبیت نیست اما خدا ناله همه اولیائش را و خروش همه اولیائش را در اظهار این مصیبت و بیانکردن این مصیبت اظهار داشته.
اگر صاحبعزائی بخواهد از مصیبت وارده بر خود بنالد و بخواهد غم خود را و شدت غمی را که در مصیبت پیدا کرده اظهار کند، بايد مقابل شود با کسیکه این مصیبت را بر او وارد نموده و او را مبتلا به این غم کرده و از دست او شکایت کند. طرز شکایت او و بیان شکایت او، بیان مقدار غم این شخص است. بهاندازهای که غم دارد، شکایت میکند. به مقداری که میسوزد، شکایت میکند.
در مصائبی که از نظر زندگی طبیعی بر ما وارد میشود، چون میدانیم که نظام حکیمانه الهی است و خدا را مؤثر در هستی و فاعل مطلق میدانیم و معتقدیم که
«* معراج حسینی صفحه 22 *»
طبق نظام حکیمانه این جریانهای طبیعی را پیش میآورد، از این جهت از خدا شکایت نمیکنیم و دستور هم همین است که مؤمن از خدا به کسی شکایت نکند. ولی در هر بلائی و غمی و مصیبتی وقتیکه در برابر مؤمنی درد دل میکند و اظهار غم خود را مینماید، گویا غم خود را به خدا شکایت کرده.([18])
ما اگر به بلائی دچار شویم، به مصیبتی گرفتار شویم، مثلاً عزیزی را از دست بدهیم، مصیبتزده میشویم و در دل غم و اندوه پیدا میکنیم؛ اما چون این مصیبت را طبق نظام حکیمانه الهی میدانیم و میدانیم که نه ظلمی و نه ستمی است و خلاف عدلی نشده بلکه این مصائب عدالت است و عین حکمت است، از این جهت با اینکه میخروشیم اما شکایت نداریم. برای همین دستور داده شده که در مصائب اظهار جزع نکنیم که خود جزع شکایت از خدا است.([19]) در مصیبتها جزع نکنید. در مصیبتها صبر کنید اگرچه بهحسب اقتضاء عواطف، شما خواهنخواه تأثر پیدا میکنید و متأثر میشوید. برای اظهار تأسف و تأثر مانعی از گریه کردن نیست اما جزع نکنید. معنایش همین است که جزع شکایتِ بیجا و بیمورد است؛ باید در برابر نظام خداوندی که کاملاً مطابق حکمت و عدل است صبر کرد. اگر مرگ است، اگر گرفتاریها و مصائب دیگر است، همه و همه بر مبنای عدل و بر مبنای حکمت است؛ از این جهت باید صبر کرد.
اگر مصیبت و بلائی که بر انسان وارد میشود طرف مقابل داشته باشد، یعنی مصائب و بلاهای طبیعی نباشد، بهاصطلاح مقدرات الهیه طوری جاری شود که مصیبت ما مقابل داشته باشد، مثل اینکه کسی پدر ما را بکشد، کسی برادر ما را بکشد و نسبت به ما ظلم و جور کند، اظهار غم و درد و مصیبت را به اینطور میکنیم که از او شکایت میکنیم؛ او را به ظلم محکوم میکنیم، به جور و خلاف عدل محکوم
«* معراج حسینی صفحه 23 *»
میکنیم و تمام قوای خود را مصروف میداریم در اینکه بر او بخروشیم و از او شکایت کنیم و به هر تعبیری که گویاتر و رساتر باشد، جرم و جنایت او را بیان بنماییم.
حال در این آیهای که مورد بحث است و شیخ بزرگوار/ در این بیت به آن آیه اشاره دارند، خداوند در اظهار مصیبت و غمی که در حادثه کربلا برای اولیاء پیش آمده، میشود گفت که غم اولیاء غم خدا است، مصیبتزده شدن اولیاء مصیبتزده شدن خدا است، خدا مصیبتزده شد به مصیبتزده شدن اولیائش، خدا غم دید به غم دیدن اولیائش، خدا سوخت و دل خدا سوخت به سوختن دل اولیائش که دل اولیائش دل خدا است و سوزش دل اولیاء سوزش دل خدا است.
آری خدا میخواهد شدت غم و شدت مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه را اظهار نماید، این است که به ظالمین کربلا خطاب میفرماید و روی سخنش با آنها است و نهایتِ این غم را که بینهایت است در این تعبیر بازگو میفرماید و خطاب به ایشان میفرماید: لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلنّ علواً کبیراً ای سرکشان و ای طاغیان از بنیامیه، دو افساد در روی زمین میکنید، دو افساد در روی زمین خواهید داشت و سرکشی بزرگی خواهید داشت. چقدر با قرآن بیگانهاند آن کسانی که سعی میکنند این آیه را با تاریخ بنیاسرائیل و یهود تطبیق کنند و حال آنکه از لحن قرآن و بیان قرآن که خطاب به این امت است غافلند. درست است که در اول میفرمایـد: و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب آری این حادثه را ما با بنیاسرائیل و یهود در میان گذاردیم. آن موقعی که تورات را بر آنها نازل کردیم، این حادثه را در آنجا بازگو کردیم و به آنها خبر دادیم و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب به آنها گفتیم که شما ای امت محمد؟ص؟ و بخصوص ای بنیامیه، لتفسدن فی الارض مرتین شما در روی زمین و در میان این امت دو افساد خواهید کرد؛ امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را میکشید، ضربه بر پیکر مبارک امام مجتبی وارد میسازید و بعد از اینها و لتعلن علواً کبیراً.
دقت میفرمایید که چطور خدا از خروش دل اولیائش و از سوزش دل اولیائش
«* معراج حسینی صفحه 24 *»
زبان به شکایت گشوده! و قربان آن زبانی که زبان خدا است و این آیات را بر مردم تلاوت کرد. بر رسولاللّه؟ص؟ چه گذشت وقتیکه این آیه را برای مردم میخواند؟! با اینکه میدانیم کربلا جلوی چشم رسولاللّه بود، آن بزرگوار به جمیع مراتب قرآن عالم بود و قرآن علم او بود، نمیشود که بیخبر باشد و یا با مراتب عالیه خود، حادثه کربلا را نبیند.
انشاءاللّه نعمت معرفت و بصیرت را قدر بدانید و بدانید با این نالههای خودتان و گریههای خودتان و حالت حزن و انکسار دلها، در کنار وجود مبارک حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه هستید. با ایشان هممجلس هستید؛ در مجلس عزاءِ ایشان حاضرید. از برکت فرمایشات مشایخ عظام+ و از برکت این بصیرت، ما یقین میدانیم. درست است که رخساره مبارک مهدی صلواتاللّهعلیه را نمیبینیم، درست است که نالههای مهدی صلواتاللّهعلیه را نمیشنویم، اگر خدا این گوشهای ما را از شنیدن نالههای آن بزرگوار محروم کرده و این چشمهای ما را از دیدار آن رخساره محروم فرموده، اما بحمداللّه به برکت بصیرتها و نعمت معرفت و ایمان که خودش تفضل فرموده، در دل صدای نالههای مهدی صلواتاللّهعلیه را در این مصیبت میشنویم و در دل رخساره غمآلود مهدی را میبینیم؛ و به همین حزن و انکسارِ خاطر، حزن آن بزرگوار را احساس میکنیم و ادراک میکنیم و میدانیم که انشاءاللّه این حالت انکسار و حزن ما نیست مگر شعاع همان حزن و انکسار و این توفیق گریه و عزاداری نیست مگر شعاع آن گریه و عزاداری که در هر صبح و شام و در همه اوقات عزادار جد بزرگوارش است.
این چه نعمت بزرگی است که خدا نصیب ما کرده که با منتقم آلمحمد؟عهم؟ همناله هستیم! ائمه پیشین صلوات اللّه علیهم اجمعین همه علاوه بر انتظار ظهور مهدی صلواتاللّهعلیه، وجود مبارکش را هم انتظار میکشیدند. هم وجودش را انتظار میکشیدند هم ظهورش را. هم در انتظار ظهورش مینالیدند و هم در انتظار وجودش. شیعیان گذشته هم همینطور بودند؛ آرزو داشتند که خدا روزیشان کند که هم زمان
«* معراج حسینی صفحه 25 *»
وجود مهدی صلواتاللّهعلیه را درک کنند و هم زمان ظهور مهدی صلواتاللّهعلیه را.
خدا یک نعمت را بدون اینکه خودمان بدانیم و خواسته باشیم به ما عنایت کرده که آمدن ما را به دنیا تأخیر انداخته و در وقتی قرار داده که مهدی صلواتاللّهعلیه امام وقت است. خدایا بر این نعمت بزرگ تو را شاکریم که در زمان امامت و ولایت و زعامت کبرای مهدی صلواتاللّهعلیه واقع شدهایم. خدایا این نعمت را به نعمت ظهورش متصل بفرما. اگر این توفیق را نداریم و محروم خواهیم شد، خدایا این نعمت را به نعمت ملاقاتش در موقع مرگ متصل بفرما. خدایا آن بزرگوار را هنگام مرگ زیارت کنیم. خدایا موقع مرگ چهره مبارکش را بشّاش و خندان مشاهده کنیم در حالی که از ما راضی باشد. خدایا با رضایت مهدی صلواتاللّهعلیه و خشنودی او از ما از دنیا برویم.
میدانیم یکی از اسباب خشنودی مهدی صلواتاللّهعلیه همین حالت عزاء و بکاء بر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه است؛ این قطعی است. بهترین حالات ما و مرضیترین و محبوبترین حالات ما نزد حجة بن الحسن صلواتاللّهعلیه همین حالت انکسار ما، حالت حزن ما، حالت غم و حالت گریه و عزاداری ما بر حسین صلواتاللّهعلیه است. از این رو سعی کنید انشاءاللّه در هر موقعی که حالت حزن و انکسار پیدا میکنید، بدانید مورد توجه امام؟ع؟ هستید و نظر مبارک امام به شما است. قدر آن لحظه را بدانید. به نظر و توجه آن حضرت احترام کنید و از آن بزرگوار تمنا کنید و بخواهید که این غم و حزن ما ادامه داشته باشد و با همین غم و حزن از دنیا برویم.
چقدر غافلند آنهایی که میخواهند این آیات را با تاریخ یهود تطبیق کنند؛ میخواهند این دو اِفساد را و این علو کبیر را در تاریخ یهود پیاده کنند و حال آنکه لحن قرآن و تفسیر ائمه هدی سلام اللّه علیهم اجمعین درباره این آیه و اینکه این آیات درباره شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی و حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیهم است، کاملاً محکم است. عرض کردم خدا همه خروش اولیائش را در این مصیبت و همه غمهای اولیائش را در این مصیبت، در همین جمله و تعبیر فشرده فرموده و
«* معراج حسینی صفحه 26 *»
حالت شکایت از بنیامیه و طغیانگران این امت را تبیین فرموده بهطوری که برای این خروش بینهایت و این غم بینهایت اولیاء در این مصیبت، رساترین و گویاترین عبارت است؛ ای ستمگران بنیامیه و لتعلنّ علواً کبیراً.
شیخ بزرگوار/ میفرماید سوره اِسراء را که میخوانید تدبر کنید. این سوره مبارکه به سوره «اسراء» نامیده شده بهاعتبار اینکه اولین آیه آن گزارش معراج رسولاللّه؟ص؟ و سیر شبانه آن حضرت است؛ و سوره «بنیاسرائیل» نامیده شده به اعتبار آیاتی که اسمی از بنیاسرائیل بهمیان آمده؛ و سوره «سبحان» گفته شده به اعتبار اولین لفظ از آیات این سوره که سبحان الذی اسری بعبده باشد.
شیخ مرحوم/ در میان این اسماء، «اسراء» را انتخاب فرمودهاند؛ تدبّروا سورة الاسراء سوره اسراء را تدبر کنید تا ببینید خدا این مصیبت را «علوّ کبیر» نامیده. عرض شد مناسبت این حادثه با اسراء رسولاللّه؟ص؟ خیلی خیلی نزدیک است و بلکه اگر دقت داشته باشیم، ذکر اسراء رسولاللّه؟ص؟ در ابتداء این سوره، در واقع از طریق تخلص است. «تخلص» یکی از فنون ادبی است که وقتی انسان هدف و مقصودی دارد، مقدمةً مطلبی را مناسب با مقصود اصلی عنوان میکند و بعد مقصود اصلی را بیان میکند. کسی مقدمهای ذکر کند و در این مقدمه برای مقصد اصلی خود ربط و مناسبت درست کند و بعد مقصود اصلی خود را ذکر کند، این کار را «تخلص» میگویند.
مقصود اصلی در این سوره مبارکه، گزارش حال اهلبیت رسالت و رفتار این امت با ایشان است. البته بهمناسبتها مطالب و موضوعات مختلفی گفته میشود. وقتیکه بیان احوال آلمحمد؟عهم؟ شروع میشود، ابتدا میشود به ذکر حادثه شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهداء صلواتاللّهعلیهم. مقدمةً از جهت تخلص و فن تخلص، خداوند حادثه اسراء را ذکر میفرماید که همان سیردادن شبانه رسولاللّه؟ص؟ است از مسجدالحرام به مسجد اقصی ــ که همان بیتالمعمور است در آسمان ــ و از آنجا به سایر مراتب بالا و ملکوت اعلی. حادثه معراج در این آیه شریفه
«* معراج حسینی صفحه 27 *»
اجمالاً بیان شده: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر منزه است آن خداوندی که شبانه سیر داد ــ در یک شب، لیلاً، مقداری و اندکی از شب ــ بنده خود رسولاللّه؟ص؟ را از مسجدالحرام به مسجد اقصی که بیت المعمور است؛ چرا؟ لنریه من آیاتنا ــ اینجا تعبیر از غائب به متکلم تغییر یافته ــ لنریه من آیاتنا برای اینکه آیات خود را به رسولمان بنمایانیم؛ انه هو السمیع البصیر خدا شنوا و بینا است. این دو صفت و این دو اسم هم مناسبت دارد به اینکه خدا گفتار رسولش را شنوا است، خدا حالات رسولش را بینا است و رسولاللّه را شایسته این اسراء یافته؛ از این جهت این سیر شبانه را برای رسولاللّه انتخاب کرده و او را به این فضیلت فضیلت بخشیده.
در انه هو السمیع البصیر ظاهرِ ظاهر را بگیریم، این «عبد» و این بنده مرجع کنایه میشود. «الاقرب یمنع الابعد.» بهحسب تفسیر ظاهرِ ظاهر، عبد مرجع کنایه میشود. این سیر و اسراء شبانه به مراتب عالیه، از این جهت است که این لیاقت و شایستگی کاملاً در رسولاللّه وجود دارد؛ انه هو السمیع البصیر او است که میتواند سخنان خدا را و وحی خدا را بشنود و با خدا مناجات و گفتگو کند؛ گوش دیگری طاقت ندارد و این قابلیت برای گوش دیگری نیست. فقط گوش او است که میتواند ندا و صدای خدا را بشنود و آنهمه نداها را که در این سیرِ شبانه به آن حضرت شد بشنود. آن گوش طاقت داشت که در معراج «یا احمد، یا احمد» بشنود و خدا با او سخن بگوید.
انه هو السمیع البصیر. همچنین او است که به حقیقت بینایی بینا است و چشم او است که طاقت دیدار آیات الهیه را دارد؛ لنریه من آیاتنا. این آیات آیات اثبات نیست؛ به جهت اینکه او در همینجا هم آیات اثبات خدا را میدید. او در همینجا زمین و آسمان و ملکوت آسمان و زمین را میدید. لنریه من آیاتنا به او بنمایانیم از آیات خود یعنی آیات تعریف و تعرف. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را به او بنمایانیم و مقامات نورانی علی صلواتاللّهعلیه را به او بنمایانیم که آیات معرفت
«* معراج حسینی صفحه 28 *»
است. آن چشم میتواند آن آیات را ببیند. لنریه. چون به ارائه و نشان دادن آیات تعریف و تعرّف اشاره شده، از این جهت «بصیر» فرموده.
چون در این سیر گفتگوها و گفتوشنیدها خواهد بود، خواهنخواه رسولاللّه سؤالات میکند و جوابها خواهد شنید. از این جهت سخنی به میان نیامده که چون گفتگوهایی خواهد بود پس او شنوا است؛ نه، این قاعده است که وقتی انسان با شگفتیها روبرو میشود، سؤال و پرسش میکند و یا وقتیکه او را در مراتب سیر میدهند، برای او خصوصیاتی را بیان میکنند و خواهنخواه به شنوایی احتیاج است؛ روی این جهت هو السمیع؛ این رسول این عبد، شنوا است به حقیقت شنوایی که همه شنواییها شعاع شنوایی او است. هرکس میشنود به برکت شنوایی او میشنود؛ هرکس که صاحب گوش و صاحب شنوایی است و حق را میشنود و در برابر حق و شنوایی حق، تسلیم است، به برکت آن شنوایی است؛ هو السمیع.
همچنین فرمود: لنریه من آیاتنا پس ارائه هم هست. ما به او ارائه میدهیم به این منظور که آیات خودمان را به او نشان دهیم. ارائه دادن و نشان دادن، البته دیدن لازم دارد. به همین سبب بهحسب تفسیر ظاهر ظاهر، البصیر را در حق رسولاللّه فرمود که او به حقیقت بینایی بینا است و هر بینایی که برای دیگران است، شعاع او است و شعاع بینایی او است و بهبرکت بینایی او است. اگر کسی حق را میبیند، آیات خدایی را مشاهده میکند و تصدیق مینماید و تسلیم میشود، این دیدن به برکت دیدن رسولاللّه است؛ باید او را شاکر باشد و خود را در دیدن حق و تسلیم و تصدیق حق، شعاع او بداند و شاکر وجود مبارک رسولاللّه؟ص؟ باشد و بگوید: اللّهم ان هذا منک و من محمد و آلمحمد؟عهم؟([20]) و صاحب نعمت را فراموش نکند.
برای بیان حادثه معراج در این سوره مبارکه به همین یک آیه اکتفا شده و
«* معراج حسینی صفحه 29 *»
همانطور که عرض کردم اگر کسی انصاف و دقت داشته باشد، تصدیق میکند که باید این را اسمش را «تخلص» گذارد؛ به این معنی که خداوند اسراء رسولاللّه را مقدمه قرار داده و این جریان را بهعنوان مقدمه ذکر فرموده تا برای ذکر اسراء حسین صلواتاللّهعلیه از مدینه به مکه و از مکه به کربلا مناسبتی پیدا شود. این سیردادن، اولاً «اسراء» است یعنی سیردادن در شب است. چه شبی؟ شب ظلمات کفر معاویه و یزید لعنهمااللّه که دیگر ظلم و ظلمت و تاریکیِ ظلم و کفر و جور و عدوان و طغیان به بینهایت رسیده بود. برای آن ظلمت نهایت نبود؛ برای آن تاریکیِ کفر و شقاق و نفاق، انتهائی نبود؛ به نهایتِ از ظلمت رسیده بود که بینهایتی ظلمت بود. اسراء، سیر شبانه است در شب تاریک کفر یزید، در شب تاریک ظلم یزید. حسین صلواتاللّهعلیه در شب تاریک طغیان بنیامیه سیر شبانه داده شد.
من المسجد الحرام مدینه منوره برای حسین؟ع؟ حرمت و احترام دارد. فرمود اگر در مدینه بمانم، قصد کشتن مرا دارند؛ اولین احترام برای مدینه این است که من از مدینه خارج شوم. بهطرف مسجد اقصی حرکت میکند که همان مکه باشد که از نظر عظمت و جلالت نسبت به مدینه دورتر و بالاتر است؛ بهطرف مکه حرکت کرد. من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. اما از آنجا به بعد ذکر نشده به کجا.
اگر بخواهیم این آیه را تأویل کنیم، تأویلش درست است؛ ولی نمیخواهم این آیه را تفسیر و تأویل کنم و از باب تخلص و مناسبت عرض میکنم که اسراء حسین با آن اسراء مناسبت دارد. نه اینکه تأویل آیه باشد؛ تأویل آیه هم باشد درست است اما من آیه را تأویل نمیکنم بلکه از جهت تخلص و مناسبت عرض میکنم که اسراء حسین صلواتاللّهعلیه با این آیه شریفه و اسراء رسولاللّه؟ص؟ کاملاً مناسبت دارد.
ما میدانیم همانطور که ملکوت اعلی و مراتب عالیه بالا قابل ذکر نیست، کربلا هم از جهت عظمت و جلالت، فوق ذکر است؛ به دلها حواله میشود که خود دلها عظمت و جلالت کربلا را بفهمند.
«* معراج حسینی صفحه 30 *»
من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. چون مسجد اقصی ذکر شده، ذهنها بهحسب ظاهر متوجه بیتالمقدس میشود و ذهنهای ظاهری بسشان است. اما بپرسند که این مسجد اقصی کجاست؟ از آلمحمد؟عهم؟ سؤال کنند که آیا رسولاللّه را از مکه و مسجدالحرام به بیتالمقدس میبرند؟ معنی ندارد که از جای بهتر و عالیتر به جای پستتر تنزل دهند. این مسجد اقصی باید در عظمت و جلالت بالاتر باشد. در این گونه موارد باید از ائمه؟عهم؟ سؤال کنند و ائمه هم پاسخ بفرمایند و مشخص شود که مفسرین حقیقی و واقفین به مراد خدا ایشانند. از این جهت فرمودهاند مراد «بیتالمعمور» است که در آسمان است؛ یعنی آن کعبهای که ملائکه در گرد آن در طوافند و مقابل این کعبهای است که شما در گرد آن طواف میکنید.
و بعد به کجا؟ معلوم است که باید به دلها مراجعه کرد. بعد از مسجد اقصی مراتب عالیه است که در روایات بیان فرمودهاند؛ سدرةالمنتهی، دیدن بهشتها، دیدن جهنمها و سایر مراتب ملکوتی عالم هستی. از این جهت آن مقام عالی کربلا و مرتبه بلند کربلا اقتضا میکند که آن هم به دلها حواله شود و دلها موقعیت و عظمت و جلالت کربلا را بفهمند. خیلی حادثه اسراء با حادثه کربلا مناسب است! لنریه من آیاتنا به حسین صلواتاللّهعلیه آیات خودمان را نشان بدهیم و بنمایانیم؛ چه آیاتی؟ آیات تعریف و تعرف. در این عرصه به حسین آیاتی را بنمایانیم بهمانند خودش؛ آیاتی بهمانند علیاکبر، اباالفضل، قاسم، زینب کبری که در این عالم هرکدام جلوه تمام و کاملی از آیات تعریف و تعرف حقیقی و اولی محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین بودند.
سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه در این مسافرت و حرکت نوعاً به این اسراء اشاره میفرمودند. از جمله سید بن طاوس رحمةاللّهعلیه روایت میکند که واقدی و زرارة بن صالح گفتند: «لقینا الحسین بن علی؟عهما؟ قبل خروجه الی العراق بثلثة ایام» این دو راوی میگویند سه روز قبل از اینکه حضرت حسین صلواتاللّهعلیه بهطرف عراق خارج شود، ایشان را ملاقات کردیم؛ سه روز قبل از حرکت حضرت، با ایشان برخورد
«* معراج حسینی صفحه 31 *»
کردیم؛ «فاخبرناه بهوی الناس بالکوفة» از خواستههای مردم در کوفه و اینکه به یزید تمایل پیدا کردهاند، به او خبر دادیم؛ «و اَنّ قلوبهم معه و سیوفهم علیه» به حضرت خبر دادیم که مردم بهحسب فطرت اولیه و بهحسب خلقت الهی، دلهایشان با شما است.
معلوم است که اینطورند؛ حتی اعدیٰعدوّ آلمحمد؟عهم؟ اینطورند که بهحسب فطرت اولیه و خلقت خدایی، باید محمد و آلمحمد؟عهم؟ را دوست داشته باشند و دوست دارند؛ اصلاً بهحسب فطرت اولیه راه پیدا نمیکنند که با آلمحمد؟عهم؟ عناد بورزند. از این جهت در ملاک نصب و شناختن ناصب هم امام؟ع؟ همین را میفرماید که ناصب آن کسی نیست که با ما دشمنی کند؛ چون تو کسی را پیدا نمیکنی که بگوید من محمد و آلمحمد؟عهم؟ را دشمن دارم؛ اصلاً پیدا نمیکنی. بلکه ناصب کسی است که با شما دشمنی کند و حال آنکه بداند شما ما را دوست دارید و به ما محبت دارید. به این لحاظ اگر با شما دشمنی کند ناصب است و دشمنی به اینطور، ملاک ناصببودن است.
پس خدا بهحسب فطرت و خلقت اولیه همه را اینطور آفریده اما خودشان به تبعیت شیطان برای خود فطرت ثانویه درست میکنند و با محمد و آلمحمد؟عهم؟ عناد میورزند؛ آن هم در رتبه ایشان نیست چون در رتبه ایشان نیستند که با ایشان عنادِ مواجه داشته باشند. همه عنادها در عرصه پایین میآید. حتی اگر در تاریخ میبینیم که با خود این بزرگواران بهظاهر عناد میورزیدند، این مقام محمد و آلمحمد؟عهم؟ در این رتبه ظاهری، مقام شیعیان خودشان است. یعنی این بدن و این مرتبه ظاهریِ خودِ ایشان، شیعه محمد و آلمحمد؟عهم؟ است. برای همین میفرمایند اولین شیعه و شیعه حقيقی برای محمد و آلمحمد؟عهم؟، همین مقام ظاهرِ خود محمد و آلمحمد؟عهم؟ است.([21]) چون این مقام را برای خود بالعرض گرفتهاند، پس در
«* معراج حسینی صفحه 32 *»
این مقام که عناد میورزند، در واقع دشمنی با شیعیان است وگرنه کسی در رتبه خود ایشان نیست که بتواند عنادِ مواجه داشته باشد و متقابلاً دشمنی کند.
این دو راوی به حضرت خبر دادند و گفتند اوضاع اهل کوفه این است: «و اَنّ قلوبهم معه» دلهای همه با شما است و همه شما را دوست دارند؛ «و سیوفهم علیه» اما عدهای برای طمع و عدهای از خوف و ترس، شمشیرها را علیه شما کشیدهاند و آماده مقابله و جنگ با شما هستند. خواستند امام؟ع؟ را بترسانند و اینکه اگر شما با آنها مواجه شوید، قطعاً کشته خواهید شد و مغلوب و مقهور خواهید شد.
امام؟ع؟ در این برخوردها در حادثه کربلا، هر کسی را بهحسب آنچه که استحقاقش را داشته و باید آنطور با او صحبت شود، همانطور جواب میفرمودند. «فاومأ بیده نحو السماء ففُتحت ابواب السماء و نزلت الملائکة عدداً لایحصیهم الّا اللّه تعالی» امام بهطرف آسمان اشاره فرمودند؛ درهای آسمان باز شد. گاهگاهی اقتضا میکرده امام؟ع؟ این حوادث را اتماماً للحجة بنمایانند. درهای آسمان باز شد و ملائکه نازل شدند، به این معنی که امام؟ع؟ مرتبه ملکی این دو راوی را بالفعل ساختند و از حجابِ این مرتبه عنصریِ مختلط خارج کردند و آنها را بر دیدن ملائکه قادر کردند. به این اعتبار درهای آسمان باز شد وگرنه درهای آسمان که بسته نیست تا باز شود آن هم بر روی حسین صلواتاللّهعلیه.
درهای آسمان باز شد یعنی امام؟ع؟ آن مرتبه ملکی و سماوی این دو راوی را بالفعل کردند و آن چشمها باز شد؛ دیدند که درهای آسمان باز شده. در حال احتضار هم برای نوع ما آن چشم ملکی باز میشود و ملائکه را میبینیم؛ عزرائیل را مشاهده میکنیم. این برای ما مسلّم است. در قبر ملائکه را میبینیم که با ما گفتگو و از ما سؤال خواهند کرد. امام؟ع؟ در همین مرتبه هم از جهت اعجاز این کار را میفرمایند. در اینجا هم این حادثه را امام؟ع؟ به اعجاز و برای اتمام حجت انجام دادند؛ ملائکهای نازل شدند که عددشان را خدا میدانست و غیر از خدا نمیدانست که چقدر ملائکه بودند.
«* معراج حسینی صفحه 33 *»
فقال؟ع؟: لولا تقارب الاشیاء و حُبوط الاجر لقاتلتهم بهؤلاء اگر نظام حکیمانه الهی نبود؛ ــ «تقارب اشیاء» یعنی آنچه که زمان اقتضا میکند و آنچه که موقعیت من و اهل زمان و موقعیت هستی و نظام حکیمانه الهی اقتضا میکند؛ ــ اگر این نبود و اگر حبوط اجر و از دست رفتن مزد نبود، اگر مزد شهادت از دست نمیرفت، لقاتلتهم بهؤلاء با همین ملائکه با آنها مقاتله میکردم.
ما میدانیم اگر امام حسین صلواتاللّهعلیه کشته نمیشدند، یقیناً اجر شهادت به حضرت داده نمیشد. گرچه در مقام ذاتشان از این اعمال عَرَضی بینیازند اما در مقام اعراض به این اعمال نیازمندند؛ باید انجام دهند تا به ایشان داده شود. اگر این شهادت نبود، بهشت ما و شما کجا بود؟ ما میتوانستیم به بهشت برویم؟ ای خاک بر سر ما! حسین؟ع؟ در مقام عَرَضی باید شهادت را اکتساب کند و اجر شهادت حسین این است که دوستانش و اهل رتبه نقصان بتوانند نجات پیدا کنند. ٭ای کاش نمیشدی تو آن روز شهید٭ ای کاش تو آن روز برای خاطر ما کشته نشده بودی. میفرماید اگر حبوط اجر و نابودشدن مزد شهادت من نبود؛ اگر کشته نمیشد ما کی میتوانستیم گریه کنیم؟ اگر کشته نمیشد، ما کی میتوانستیم محزون شویم و دلهایمان بشکند و به برکت این انکسار و حزن و توجه و رو آوردن به حسین صلواتاللّهعلیه آمرزیده شویم؟
اگر این دو مطلب نبود؛ اگر اقتضاء نظام حکیمانه الهی نبود ــ به تعبیری که تقارب الاشیاء را به «اقتضاء این نظام حکیمانه الهی» ترجمه میکنم شاید گویا باشد. ــ و اگر «حبوط اجر» نبود و مزد شهادت از بین نمیرفت ــ یعنی اگر من کشته نشوم، مزد شهادت از بین میرود و در شهادت مزدی نخواهم داشت که نجات دوستانم باشد. ــ اگر این دو نبود، لقاتلتهم بهؤلاء. اگر قدرت ظاهری من را قبول نداشته باشید و نتوانید تصور کنید، این که محسوس است؛ اینهمه ملائکه، قدرت من هستند و یک دسته از لشکریان من هستند؛ با همینها با آنها مقاتله میکردم.
«* معراج حسینی صفحه 34 *»
لکن اعلم یقیناً ان هناک مصرعی و مصرع اصحابی اما من به علم یقین و علم احاطه میدانم و مشاهده میکنم که قتلگاه من و قتلگاه اصحاب من آنجا است؛ و لاینجو منهم الّا ولدی علی([22]) و هیچکس از اصحاب و مردان من نجات پیدا نمیکند مگر فرزندم علی بن الحسین صلواتاللّهعلیهما.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 35 *»
مجلس 3
(شب دوشنبه / 3 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 36 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
خدا را میخوانیم بهحق حسین؟ع؟ که دل ما را با غم حسین بیشتر آشنا کند. خدا را میخوانیم به حق حسین که جراحتهای دل ما را در این مصیبت عمیقتر سازد. خدایا تو را به مقام کاملین، آن هم به مقام کاملی مثل شیخ بزرگوار/ قسم میدهیم؛ خدایا از آن سوز و غمی که در دل آن بزرگوار بود، به ما هم بهحسب خودمان و رتبهمان نصیبی کرامت فرما.
هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه این طغیان بزرگ، این علو بزرگ، خیلی دردناک و مصیبتزا است. تدبروا سورة الاسراء تالینا اگر میخواهید شدت این مصیبت را و عظمت این مصیبت را بدانید، در سوره اسراء دقت کنید ببینید خدا چطور اظهار غم و مصیبت فرموده و خدا چطور عظمت این مصیبت را یاد کرده.
البته عرض کردم گاهی شدت مصیبت و عظمت مصیبت طوری است که دیگر عبارتها از ادای آن ناتوان و تعبیرها نارسا است؛ و واقعاً مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه اینطور است. آخر کدامیک از مصیبتها را ذکر کنند؟! اگر خدا بخواهد در این آیه از شهادت حسین و از مصائب حسین صلواتاللّهعلیه خبر دهد، کدام قسمتش را بفرماید؟ اینهمه مصیبت! کدام قسمت از مصیبتها مناسب بود در این آیه شریفه سوره اسراء گفته شود؟ خدا چه قسمت از مصیبتهای حسین را بگوید؟ همهاش بزرگ است!
«* معراج حسینی صفحه 37 *»
فرمایشی است از آقای شریف طباطبائی/ که علماء فکر کردهاند که بزرگترین مصائب کربلا را ذکر کنند؛ یکی شهادت حضرت را گفته، یکی اسارت اهلبیتش را گفته، یکی تشنگی حضرت را گفته؛ هرکدام چیزی گفتهاند. ایشان میفرمایند هریک از مصیبتهای حسین در جای خودش بزرگ است.([23])
خدا اینهمه مصائب را بخواهد در قرآن بگوید، آن هم بخواهد به امتهای پیشین خبر دهد که این امت و طاغیان این امت چه میکنند، کدام قسمت را بگوید؟ خداوند کدام قسمت از مصیبتهای حسین را ذکر کند؟ شهادت او را بگوید؟ اسارت اهلبیتش را بفرماید؟ کشتهشدن آن جوانان و آن عزیزان را بگوید؟ از این جهت بهحسب عادت بشری اینطور است که کسی که با مصائب زیادی روبرو شد، با مصیبت سخت و جانگدازی روبرو شد، اگر بخواهد عقده دل را خالی کند، به آن ستمگر و ظالم رو میکند و او را عتاب میکند و او را مورد عتاب و سرزنش قرار میدهد و ظلم او را میگوید. به جای مصیبت خودش و ذکر مصیبتهای خودش، بر ظالم و ستمگرِ بر خود پرخاش میکند و مظالم او را ذکر میکند. پرخاش بیانگر شدت حزن و غم و مصیبت است. هرچه پرخاش شدیدتر و جامعتر باشد، رساتر باشد و گویاتر باشد، بیشتر مصیبت را حکایت میکند تا اینکه تکتک مصیبتها ذکر شود.
سرّ آنکه شیخ مرحوم/ میفرمایند در این آیات تدبر کنید، همین است. خود این بزرگوار در مقام بررسی این مصیبت برآمدهاند؛ فقمت فی الحال عن تمییز رزئهم بعد از اینکه ندا به گوش من رسید و من از حادثه کربلا و آمدن عاشورا خبردار شدم، بهپا خاستم و بهمنظور بررسی این مصیبت و فهم این مصیبت آماده شدم. خصوصیات این مصیبت را ذکر فرمودهاند؛ از نظر قرآن بررسی این مصیبت اینطور است که هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه. این یک طغیان و سرکشی بزرگ بود که خیلی مصیبتزا و همراه با غم و حزن بود. خدا همین تعبیر را آورده و پرخاش فرموده؛ خدا در این آیات به
«* معراج حسینی صفحه 38 *»
جای ذکر مصیبتهای حسین و بیان بخش بخشهایی از این حادثه و قسمت قسمتهایی از این حادثه مصیبتزا، خطاب به بنیامیه پرخاش فرموده، پرخاشی در نهایت خشم و بینهایتی از خشمگینی آن هم خشم خدا.
و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علواً کبیراً([24]) در تورات ما به بنیاسرائیل خبر دادیم که شما امت در زمین دو افساد خواهید کرد که کشتن امیرالمؤمنین و ضربه زدن و صدمه وارد کردن بر امام مجتبی؟عهما؟ است؛ و دیگر آنکه علو و سرکشی و طغیان بزرگی خواهید کرد؛ و لتعلن علواً کبیراً. ببینید پرخاش است، پرخاشی که از نهایت خشم و بینهایتی خشم و خشمِ بینهایت سرچشمه میگیرد که همه دردها و غمها و آلام در این پرخاش بیان میشود و در این پرخاش شدت مصیبت بازگو میشود.
عرض کردم این تعبیر مناسب ساحت ربوبیت نیست؛ اما با توجه به اینکه خداوند آلام وارده بر دلهای اولیائش را و خشنودی آنان را به خود نسبت میدهد، از این جهت این تعبیر صحیح است که بگوییم خدا از نهایت مصیبتزدگی خود و از بینهایتی غم خود در مصیبت حسین، این پرخاش را به بنیامیه فرموده و آنها را مورد عتاب خود قرار داده: و لتعلن علواً کبیراً شما ای بنیامیه سرکشی بزرگ و طغیان بزرگی خواهید کرد.
نوعاً این تعبیرات دیده میشود. آنهایی که مصیبت را بیشتر درک میکنند و با مصائب حسین صلواتاللّهعلیه بیشتر انس دارند و در اثر شدت ارتباط، غم مصیبت حسین را بیشتر احساس میکنند، آنها در مصائب حسین صلواتاللّهعلیه متحیرند؛ از کجا بگویند و بر کجا و بر کدام قسمت گریه کنند؟ آنها هم غم و حزن خود را و شدت مصیبت خود را، بیشتر در همین پرخاش و بیان طغیانها قرار میدهند.
«* معراج حسینی صفحه 39 *»
شیخ بزرگوار ما اعلی اللّه مقامه الشریف در یکی از تعبیراتشان همین مطلب را میفرماید؛ میفرماید:
ألهفی له اذ خرّ من فوق مُهره | فخرّ التُقیٰ و الجود خرّةَ سائب |
تمام حزن و اندوه من و غصه و غم من برای آن بزرگوار از آن موقعی است که از روی اسب روی زمین افتاد؛ حسین که از بالای اسب روی زمین افتاد، حقیقت تقوی و حقیقت جود روی زمین قرار گرفت اما خیلی آسان؛ درست بهمانند آبی که از بلندی بهطرف زمین سرازیر شود و چقدر آسان و راحت فرود میآید، حقیقت تقوی و حقیقت جود و عظمت و جلالت هم با فرودآمدن حسین فرود آمد.
ألهفی له و الشمر یقطع رأسه آن قلب منور و نورانی، آن قلب لطیف که به لطافت نور حسین صلواتاللّهعلیه است، چطور در این مصیبت اظهار غم کند؟! جز پرخاش، جز خروشیدن بهروی طاغیان بنیامیه چاره دیگری ندارد.
ألهفـی له و الشمر یقطع رأسه | عناداً و کفراً راغباً غیرَ راهبٍ |
میخواهید بفهمید چقدر این مصیبت جانگداز است؟ از اینجا بفهمید که کشنده حسین وقتیکه حسین را میکشت، از روی عناد و کفر میکشت؛ منشأ این جنایت عناد بود آن هم عناد با حسین. منشأ این جنایت کفر بود. با کمال رغبت و میل این کار را انجام میداد و هیچ وحشت نداشت، هیچ مضطرب نبود. خدا لعنتش کند! اینقدر در سجینیبودن مطمئن شده بود و اینقدر در سجینیبودن تمکین یافته بود که بدون اضطراب و با کمال رغبت و میل این جنایت را انجام میداد.
این بزرگوار از کاملین شیعه است؛ ببینید این حادثه را که ذکر میفرماید، چطور میخروشد و پرخاش میکند! عناد و کفر و طغیان این ملعون را ذکر میفرماید در اینکه منشأ این جنایت است. از این جهت بعد میفرماید که:
فیا خبّرونی عن حریقٍ حُشاشَةً | بحزنٍ لِوَجدٍ فی الضمائِرِ ثاقبٍ |
حال شما بیایید به من خبر دهید؛ شما گزارش بدهید. من خودم که نمیتوانم گزارش
«* معراج حسینی صفحه 40 *»
دهم و از حال خودم نمیتوانم سخن بگویم. نمیتوانم بگویم که من در این مصیبت چه شدهام! شما به من خبر دهید. خبر بدهید به من از کسی که حالش این باشد که سراپا آتش گرفته و این آتش از برون نیست؛ آتش از اندرون سرچشمه گرفته. آتشی از اندرون، همه وجود مرا و سراپای مرا میسوزاند.
عن حریق کسیکه شعلهور شده حُشاشةً؛ این آتش از اندرون سرچشمه گرفته که چیست؟ بحزن، آتش این حزن، اندوه این غم و این مصیبت لِوَجدٍ فی الضمائِـرِ ثاقبٍ این مصیبت و غم، غمی است که نه فقط ظاهر انسان را مثلاً محزون میسازد، نه عاطفهای را مثلاً جریحهدار میکند، نه؛ فی الضمائر ثاقبٍ در آن سویدای دلها نفوذ میکند و انسان از آن سویدای دل میسوزد. خبر بدهید حالِ یکچنین کسی چیست؟
وَجیعٍ کَمثلـی قد تَحَیَّرَ فی البُکا | لِـمَن یَبکِ و الاشجانُ مَورِدُ ناحبٍ |
همچنین خبر بدهید از دردمندی بهمانند من که این دردمند در گریهکردن متحیر شده؛ لِمَن یبکِ؟ بر چهکسی گریه کند؟ بر کدام قسمت از این مصیبتها گریه کند؟ و الاشجانُ مَوردُ ناحبٍ شخص غمناک و دردمند و مصیبتزده هیچجا نمیتواند قرار بگیرد؛ دل خود را به هیچچیز نمیتواند آرام سازد؛ نمیتواند راحتی خاطر برای خود فراهم کند؛ بلکه لحظه به لحظه در غمها و اندوهها و مصیبتها بهسر میبرد.
خدایا ما را با این غم بیشتر آشنا بفرما. خدایا آثار غم حسین صلواتاللّهعلیه را در ظاهر و باطن ما نمایان ساز. خدایا ما را چنان در غم حسین قرار بده که امام زمان ما از ما راضی شوند؛ آن بزرگوار از ما مسرور گردند و ایشان ما را شریک مصیبت خود بدانند. خدایا ما را از مساعدتکنندگان و کمککنندگان ولیعصر صلواتاللّهعلیه در عزاداری بر جد بزرگوارش قرار بده. خدایا ما را با او در عزاداری حسین صلواتاللّهعلیه هممجلس قرار بده؛ و البته همینطور است. خدا را بر این نعمت بزرگ شاکریم؛ در زمانی هستیم که آن بزرگوار صاحب زعامت کلیه دینیه الهیه و صاحب ولایت مطلقه حقه الهیه است و در تحت لواء او بهسر میبریم و قطعاً انشاءاللّه در زیر لواء عزاداری
«* معراج حسینی صفحه 41 *»
آن بزرگوار هستیم و ما از کسانی هستیم که انشاءاللّه آن بزرگوار به گریههای ما و نالههای ما و حزنهای ما تسلی خاطر پیدا بفرماید و ما با همین نالهها و گریهها و حزنمان آن بزرگوار را تعزیهگو باشیم.
فواللّهِ ربِّ العرش کامل قسم میخورد!
فواللّهِ ربِّ العرش انّی لَحائرٌ | فعلّ حفیّاً مخبراً فی البکاء بی([25]) |
به خدا به پرورنده عرش قسم که من حیرانم و نمیدانم. این مصیبت مصیبتی است که مرا حیران ساخته؛ بر کدامیک از این مصیبتها گریه کنم؟! شاید یک شخص مهربان با من و آشنا با گریهکردن و راههای گریهکردن و موارد گریهکردن، به من کمک کند و مرا راهنمایی کند.
وقتیکه یکی از کاملین شیعه اینطور مصیبت را اظهار میکند و جز خروشیدن و پرخاش و ذکر طغیانها و سرکشیهای اعداء، راه دیگری ندارد، ــ اگر قسمتهایی از مصیبتها را هم ذکر میکند، باز برای احیاء این مصائب و باقیماندن آنها است وگرنه اینها شفاء خاطر نیست؛ اینها درد را تمام نمیکند. ــ وقتیکه یکی از کاملین شیعه اینطور باشد، آنوقت ببینید محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین در این مصیبت چه حالی داشتند! و خدا که میخواهد آن حال را و آن غم و مصیبت را بازگو بفرماید، چطور بازگو کند؟! این است که در این آیه در سوره اسراء، مطلب به شکل پرخاش بیان شده: و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب در تورات ما حالت شما را به بنیاسرائیل و قوم موسی گفتیم و بیان کردیم که لتفسدن فی الارض مرتین ای امت، شما در زمین دو افساد خواهید کرد.
انشاءاللّه در خاطرها هست که ما این آیات را بهبرکت احادیث آلمحمد؟عهم؟ بیان کردیم که از اینجا خطاب به این امت است و عرض کردم که نوع مفسرین میخواهند این آیات را با تاریخ یهود تطبیق کنند؛ با اقوال مختلف و جهات مختلف
«* معراج حسینی صفحه 42 *»
خواستهاند تطبیق کنند و نمیشود، هرچه زور میزنند درست درنمیآید. اینطور خاطرم میآید که اجمالاً عرض کردهام. به هر حال آنچه که از نظر آلمحمد؟عهم؟ و احادیثی که در تفسیر این آیات رسیده مسلّم است، این آیه مربوط به این امت است و خطاب به این امت میباشد.
لحن قرآن هم طوری است که خیلی جالب است. تعجب است از آنهایی که در اثر انحراف طبع و قریحه فکر میکنند که اگر اینطور که در احادیث رسیده معنی شود نامناسب است؛ و چون در احادیث رسیده ناچار شدهاند که بگویند تأویل است و یا باطنی است که ذکر شده؛ نه تأویل است، نه باطن است؛ تنزیل است. و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین در تورات به یهود (بنیاسرائیل ــ قوم موسی) خبر دادیم که شما ای امت در روی زمین دو افساد خواهید کرد؛ کشتن امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و طعن و صدمه و ضربه زدن به امام مجتبی صلواتاللّهعلیه. و لتعلن علواً کبیراً و شما هستید که علو و طغیان و سرکشی خواهید داشت که در تاریخ بشریت بیسابقه است؛ که چه باشد؟ حادثه کربلا.
این بزرگوار میفرمایند سوره اسراء را مطالعه کنید و در موقع مطالعه تدبر کنید؛ در این آیه فکر کنید. خدا این آیه را در سوره اسراء قرار داده و قبل از ذکر این آیه و حکایتِ حادثه کربلا، خداوند سخن از اسراء رسولاللّه میفرماید.
سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر ابتداءً حادثه اسراء و سیردادن شبانه رسولاللّه؟ص؟ به مقامات عالیه و مراتب بالا ذکر میشود. آن بزرگوار در شب از مسجدالحرام به مسجد اقصی ــ که بیتالمعمور است ــ و از بیتالمعمور به سدرةالمنتهی و از سدرةالمنتهی به جنةالمأوی و از جنةالمأوی به عرش و همه عوالم و ملکوت هستی، سیر داده شد.
خداوند ابتداءً این را ذکر میفرماید که عرض کردم کاملاً با حادثه کربلا مناسب
«* معراج حسینی صفحه 43 *»
است. چون حادثه کربلا میخواهد ذکر بشود، خداوند بهمنظور ذکر فضیلتی از فضائل محمد؟ص؟، اسراء را مقدم میدارد که آن بزرگوار از میان انبیاء به این فضیلت ممتاز شده. فضیلت اسراء و فضیلت معراج از خصوصیات رسولاللّه؟ص؟ است. خدا این فضیلت را مقدمتاً برای رسولاللّه ذکر میفرماید. ببینید حادثه کربلا چقدر عظمت دارد! شهادت حسین صلواتاللّهعلیه چقدر جلالت دارد که ذکر اسراء و فضیلت اسراء و سیردادن شبانه رسولاللّه مقدمه شده برای ذکر حادثه کربلا. فضیلت رسولاللّه که اسراء و معراج است، مقدمه قرار میگیرد برای ذکر معراج و اسراء حسین صلواتاللّهعلیه و سیردادن خدا حسین را از مدینه به مکه و از مکه به کربلا.
در احادیث هم ذکر شده که این فضیلت مخصوص رسولاللّه؟ص؟ است. این حدیث شریف را که مرحوم طبرسی در احتجاج از ابنعباس نقل میکند، میخوانم. میگوید که «قالت الیهود للنبی؟ص؟: موسی خیر منک» یکدسته از یهود خدمت رسولاللّه؟ص؟ آمده بودند و مرتب فضائل انبیاء گذشته را ذکر میکردند و میخواستند بگویند که انبیاء گذشته بر حضرت رسول؟ص؟ فضیلت دارند. مقصودشان هم این بود که رسولاللّه؟ص؟ در مقام جواب بربیایند و فضیلت خود را بر هریک از انبیاء گذشته بیان کنند تا اینکه برای آنها روشن شود که رسولاللّه و خاتمالنبیین ایشانند. فضائل ایشان در تورات ذکر شده بود و آنها اجمالاً خبر داشتند ولی مخصوصاً فضیلت انبیاء گذشته را ذکر میکردند که حضرت در مقابل، فضیلت خود را بر آن انبیاء بیان کنند و بر آنها روشن شود که خاتمالرسل و خاتمالانبیاء که انتظارش را میکشیدند ایشانند. از این جهت در حرفهایشان گفتند که موسی از شما بهتر بود.
قال النبی؟ص؟: و لِمَ؟ حضرت فرمودند چرا بهتر باشد؟ «قالوا: لان اللّه عزوجل کلّمه اربعة آلاف کلمة و لمیکلّمک بشیء.» جواب دادند زیرا خدا با موسی چهارهزار کلمه سخن گفت و با تو سخنی نگفته و چیزی نگفته؛ یعنی گفتگویی بین تو و خدا واقع نشده. البته ممکن است جبرئیل برایت وحی آورده باشد اما گفتگو با خدا برای
«* معراج حسینی صفحه 44 *»
موسی واقع شده و به همین جهت هم موسی را «کلیماللّه» گفتهاند یعنی همسخن با خدا؛ ولی خدا با تو سخن نگفته.
فقال النبی؟ص؟: لقد اُعطیتُ انا افضل من ذلک. رسولاللّه فرمودند من داده شدهام بهتر از آنچه به موسی داده شد. «قالوا: و ما ذاک؟» چیست؟ قال: قوله عزوجل رسولاللّه این آیه شریفه را خواندند که خدا فرموده: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله خدا مرا شبانه به همه عوالم سیر داد و حُمِلتُ علی جناح جبرئیل من بر بال جبرئیل حمل داده شدم و سوار شدم حتی انتهیت الی السماء السابعة تا به آسمان هفتم؛ فجاوزت سدرةالمنتهی عندها جنةالمأوی من از سدرةالمنتهی گذشتم که در نزد آن سدره، جنةالمأوی بود؛ حتی تعلّقت بساق العرش تا اینکه من به قائمه و ساق عرش تعلق یافتم و دست گرفتم فنودیتُ من ساق العرش از ساق عرش به من ندا شد: انی انا اللّه لا اله الّا انا السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر الرءوف الرحیم. سخن خدا را شنیدم و رأیته بقلبی و مارأیته بعینی خدا خود را به من نشان داد، به قلب من و دل من؛ با چشم دل خدا را دیدم نه با چشم ظاهری. مقصود همان معرفت نورانیت و دیدن حقیقت طیبه خودش در چهره علی صلواتاللّهعلیه و در مقام ولایت کلیه است. لنریه من آیاتنا که رسولاللّه در این اسراء و سیر شبانه، آیات معرفت را دیدار فرمودند. فهذا افضل من ذلک این دیدار و این گفتگو بالاتر است از آنچه که شما گفتید به موسی داده شده.
«فقالت الیهود: صدقتَ یا محمد» گفتند راست میفرمایی «و هو مکتوب فی التوریٰة»([26]) این فضیلت تو بر موسی، در تورات نوشته شده.
در این آیه شریفه میبینید که خداوند فضیلتی را که به رسولاللّه؟ص؟ مخصوص فرموده، مقدمه قرار داده؛ ذکر محمد؟ص؟ با این فضیلت در ابتداء این سوره مبارکه، مقدمه است؛ تکریم محمد؟ص؟ در این سوره و سایر اموری که در این آیه ذکر شده،
«* معراج حسینی صفحه 45 *»
مقدمه است. تسبیح خدا بهواسطه عبودیت محمد؟ص؟، همچنین مقام عبودیت رسولاللّه؟ص؟، همچنین ارائه آیات و نشان دادن آیات تعریف و تعرفِ خدا به رسولاللّه؟ص؟، ذکر صفت سمیع و بصیر به ظاهر و در تفسیر ظاهر برای خدا و ذکر صفت سمیع و بصیر برای رسولاللّه؟ص؟ در ظاهر ظاهرِ این آیه، همه مقدمه است برای ذکر حادثه کربلا.
البته از حضرت موسی و فضیلت ایشان هم ذکری شده به اینکه به او کتاب داده شده؛ میفرماید: و آتینا موسی الکتاب و جعلناه هدیً لبنیاسرائیل اَلّاتتخذوا من دونی وکیلاً.([27]) مطلب دیگر که بهعنوان مقدمه ذکر شده این است که: ما کتاب یعنی تورات را به موسی دادیم و ما این کتاب را هدایت برای بنیاسرائیل قرار دادیم و در آن کتاب اینطور به آنها فهمانیدیم و آموختیم و هدایت را بر این مبنا قرار دادیم الّاتتخذوا من دونی وکیلاً غیر از مرا وکیل نگیرید، غیر از مرا مورد اعتماد و اطمینان خود نگیرید، بر غیر من تکیه نکنید، به من مطمئن باشید و امورتان را به من واگذار کنید؛ و این یکی از مبانی مهم توحید است که خداوند در اینجا ذکر فرموده و این مبنای توحید هم کاملاً با حادثه کربلا مناسبت و سازش دارد که چطور امام حسین صلواتاللّهعلیه در تمام این سیر هرگاه سخنی گفته میشد و نصیحتی به حضرت میشد و حضرت به امری از امور راهنمایی میشد، ایشان طوری بیان میفرمودند که اعتماد خود را بر خدا و تکیهکردن خود را بر خدا بیان میکردند و حضرت عملاً این مبنای توحیدی را نشان میدادند که من کارم را به خدا واگذار کردهام؛ او است وکیل من.
بعد میفرماید: ذریة من حملنا مع نوح انه کان عبداً شکوراً([28]) این بنیاسرائیل و این قوم موسی ذریههایی بودند از کسانی که ما آنها را با نوح حمل کردیم و بهوسیله آن کشتی از غرقشدن نجات یافتند و باقی ماندند. اینها اولاد و ذریه همانها هستند.
«* معراج حسینی صفحه 46 *»
نوح بنده شکور بود، بندهای شاکر و نعمتشناس بود. حق نعمت را میشناخت و منعم را هم از خود راضی میفرمود؛ نعمت منعم را در راه رضای منعم بهکار میبرد؛ شکور بود.
این هم با حادثه کربلا مناسبت دارد. سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه عبودیتش معلوم، شاکر بودنش هم معلوم؛ مرتب شکر و در همه حالات شکر. هر نعمتی که داشت در راه رضای خدا میداد و مرتب شاکر بود که راوی گفت هرچه نائره حرب و آتش جنگ بیشتر مشتعل میشد، رخساره حسین صلواتاللّهعلیه برافروختهتر میشد؛([29]) یعنی حالت شکر است که موفق شده به اینکه نعمتهای خدا را در راه رضای خدا بهکار ببرد.
بعد از این مقدمات، آنگاه خدا میفرماید: و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن. فضیلت رسولاللّه بیان شد آن هم بهشکل اسراء؛ یعنی در میان فضائل رسولاللّه؟ص؟ که اینهمه فضائل برای آن بزرگوار است، در این سوره فضیلت معراج و سیردادن شبانه انتخاب شده که عرض کردم کاملاً با حادثه کربلا مناسبت دارد. شما فکر کنید ببینید در بین فضائل رسولاللّه؟ص؟ میتوانید فضیلتی پیدا کنید که از این فضیلت مناسبتر باشد از جهت سیر شهادت و اینکه شهادت حسین صلوات اللّه علیه سیر الی اللّه و حرکت بهسوی خدا است؟ میتوانید فضیلتی از فضائل رسولاللّه؟ص؟ را پیدا کنید که از اسراء و جریان معراج مناسبتر باشد با حادثه شهادت؟ شهادت حسین و اصحاب حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین در واقع سیردادن خدا بود این بندگان خالص خود را بهسوی خود. پس همانطور که اسراء فضیلت رسولاللّه است، شهادت فضیلت اهلبیت رسولاللّه است.
امام سجاد صلواتاللّهعلیه هم در کوفه که با ابنزیاد گفتگو داشتند، به همین اشاره کردند. او قصد کشتن حضرت را کرد، حضرت فرمودند ما را از شهادت
«* معراج حسینی صفحه 47 *»
میترسانی؟! شهادت دأب ماست؛ ما به شهادت فضیلت داده شدهایم.([30])
در این آیه شریفه، خداوند بعد از ذکر فضیلت رسولاللّه و ذکر فضیلت موسی، فضیلت آلمحمد؟عهم؟ را ذکر میفرماید. البته خداوند به موسی هم عظمت و فضیلت بخشید به اینکه کتاب یعنی تورات را به او عنایت کرد؛ اما دیگر او را سیر شبانه نداد و معراج نبرد؛ فقط کتاب عنایت کرد. نهایت مقامی که موسی داشت این بود که شایسته اعطاء تورات شد و خدا به او تورات کرامت کرد و فضیلت اعطاء تورات را برای او قرار داد.
حال اهلبیت رسولاللّه به چه فضیلت داده شدند؟ به شهادت. اول امیرالمؤمنین و امام مجتبی صلواتاللّهعلیهما و بعد هم حسین صلواتاللّهعلیه؛ ذکر شهادت این سه بزرگوار. لتفسدن فی الارض مرتین دو افساد در روی زمین خواهید کرد و لتعلنّ علواً کبیراً و بعد هم این سرکشی بزرگ و طغیان بزرگ را انجام خواهید داد که کشتن سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه باشد.
اسراء است و کاملاً مناسبت دارد و از این جهت که اسراء و سیردادن بهسوی خدا بوده در شب ظلمات کفر و طغیان بنیامیه که به بینهایت از تاریکی رسیده بود، خدا حسین و اهلبیت او و اصحاب او را شبانه سیر داد؛ آنها را از مدینه طیبه به مکه معظمه و از آنجا به کربلا حرکت داد.
امام حسین صلواتاللّهعلیه نوعاً از این سیر و این حرکت خبر میدادند تا آن کسانی که قابلیتی در آنها است آماده شوند؛ آنها هم در این سیردادن و در این اسراء و معراج با حسین همراه شوند و حرکت کنند. یا اتمام حجت بود که آن کسانی که میخواهند فاصله بگیرند و خود را از این نعمت بزرگ محروم کنند، با بصیرت محروم شده باشند و آنهایی هم که قابلیت دارند و ملحق میشوند، با بصیرت ملحق شوند. نوعاً ذکر میفرمودند.
«* معراج حسینی صفحه 48 *»
از جمله روایتی است که مرحوم سید بن طاوس روایت میکند و در کتاب «کشفالغُمّه» هم روایت شده و مرحوم مجلسی از هر دو کتاب نقل میکند؛ هم از «ملهوفِ» سید بن طاوس و هم از کشفالغمه.
«روی انه صلواتاللّهعلیه لما عزم علی الخروج الی العراق قام خطیباً» روایت شده که چون حسین صلواتاللّهعلیه تصمیم گرفتند که از مکه بهطرف عراق حرکت کنند، در میان اصحابشان ایستادند و خطبه خواندند و فرمایشاتی فرمودند؛ فقال: الحمد للّه و ما شاء اللّه و لاحول و لاقوة الّا باللّه و صلی اللّه علی رسوله و سلم. این خطبه، به حمد و ثناء خدا و صلوات بر رسولاللّه؟ص؟ شروع میشود.
بعد فرمود: خُطَّ الموتُ علی ولد آدم مَخَطَّ القِلادَة علی جِیٖد الفتاة مرگ چنان با فرزندان آدم ملازم و همراه است و زیبنده و زیبا و بجا است که مثل گردنبند که بر گردن دختران جوان چقدر زیبا و بجا و بهمورد است، مرگ هم برای فرزندان آدم یکی از نظامهای حکیمانه الهی است که مردن لازم و بجا است و ملازم است. به این معنی که باخبر باشید بالاخره خواهید مُرد؛ مردن قطعی است. جز معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین که به اراده و اختیار خود مرگ را میپذیرند، مرگ برای دیگران یک امر جبری و قهری و طبیعی است؛ ملازم است. مرگ بر گردن انسانها و فرزندان آدم نوشته شده و انداخته شده و ملازم شده. از همان موقعی که بهوجود میآید و در این دنیا تعین پیدا میکند، مرگش از همانجا شروع میشود و با مرگ همراه است؛ آن به آن و لحظه به لحظه با مرگ جلو میرود.
حال که اینطور است، امام؟ع؟ حالِ خودشان را نسبت به مرگ بیان میکنند. مؤمن هم باید به امام؟ع؟ اقتدا کند و با مرگ اینطور باشد و اینطور آماده باشد؛ آن هم مؤمنین معتقد، مؤمنین بابصیرت، مؤمنین بامعرفت. اینها باید مرگ را طوری برای خود قرار بدهند که وحشتانگیز نباشد.
خدا مرحوم «میرزا جوادآقای باقری» را رحمت کند. خدا به بازماندگان ایشان
«* معراج حسینی صفحه 49 *»
صبر و اجر عنایت کند و انشاءاللّه سایه آقازادگان محترم ایشان را بر سرمان باقی بدارد. هیچ نگران نبود؛ با آن حال عجیب دیده نمیشد که نگران و مضطرب باشد. همین روز عید غدیر موفق شدم به زیارت ایشان رفتم، هیچ اضطرابی در ایشان دیده نمیشد با اینکه من مرگ را به چهره ایشان دیدم؛ یعنی واقعاً یقینم شد که همین چند روزه ایشان فوت خواهند کرد. آنقدر حال ضعف و نقاهت بر ایشان مستولی شده بود که وقتی میخواستند بلند شوند و بنشینند، من زیر بغل ایشان را میگرفتم و من یقین کردم که همین چند روزه ایشان فوت خواهند کرد. رنگ رخساره نشان میداد. اما هیچ اضطراب و دلهره و نگرانی نداشتند؛ فقط حالت گریه داشتند که امروز روز عید است و مناسب بود من به منزل شما بیایم و شما آمدهاید. عرض کردم آقا وظیفه ما است. اما ایشان اضطراب از مرگ را اظهار نمیکردند.
انسان وقتیکه معتقد است که از اینجا که چشم ببندد، انشاءاللّه به روی اولیاء خدا چشم باز میکند، واللّه باید مرگ برای او از زندگی محبوبتر باشد. مرگ باید برای ما محبوبتر باشد؛ چون الحمدلله با این اعتقادیم. البته باید مضطرب باشیم که خدای نکرده شیطان در ایمان ما رخنه نکند؛ این مهم است. باید از این مضطرب باشیم و پناه به خدا ببریم و بخواهیم که ایمان ما صدمه نخورد و از شر شیطان حفظ شود و با دین درست و ایمان سالم از دنیا برویم. اما چرا انسان از خود مرگ ــ من حیث هو هو ــ مضطرب باشد؟ چرا مرگ را دوست نداشته باشد؟ مرگی که عبارت است از ملاقات با اولیاء، چرا انسان دوستش نداشته باشد؟
از این جهت به منظور اینکه شیعیان و دوستان حضرت اقتدا کنند، میفرماید: و ما اَوْلَهَنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف چقدر من برای ملاقات گذشتگانم مشتاقم شدیدتر از اشتیاق یعقوب نسبت به یوسف و دیدار او! و خُیِّرَ لی مصرعٌ انا لاقیه امام؟ع؟ از این اسراء الهی خبر میدهد. این سیر و حرکت بر این مبنا است که برای من قتلگاهی برگزیده شده که من آن قتلگاه را ملاقات خواهم کرد و به آنجا خواهم
«* معراج حسینی صفحه 50 *»
رسید. کأنّی باَوصالی یَتَقَطَّعُها عَسَلان الفَلَوات بین النَّواویس و کربلاء گویا میبینم که مفاصل این بدن مرا گرگان و درندگان بیابانهایی از هم جدا میکنند که آن بیابانها بین نواویس و کربلا قرار دارد. فَیَملَأَنَّ مِنّی اَکراشاً جُوفاً و اَجرِبَةً سُغْباً این گرگان درنده بشری، این طغیانگران بنیامیه، این ملعونها، شکمهای آمال و آرزوهای خود را و تُهیگاههای آرزوهای خود را که تا به حال خالی مانده بود، از من و از کشتن من انباشته میکنند. آنها که به انوار خدا دسترسی پیدا نکرده بودند تا آنطوری که میخواهند عقده دل را خالی کنند، به من دست مییابند؛ یعنی همه عنادها و کفرها و شقاوتها و نفاقها اجتماع کرده و جمع شده، انتظار مرا میکشند که همه آنها را بر من وارد سازند.
لامَحیصَ عن یومٍ خُطَّ بالقلم قلم قضاء و قدر و نظام حکیمانه الهی بر این جریان یافته که آن روز بیاید و فراهم شود و در پیش است و خواه نخواه باید بیاید. اما در برخورد با یکچنین حادثهای ما چگونه هستیم؟ رضی اللّه رضانا اهلالبیت او خواسته و پسندیده و در نظام حکیمانه خود قرار داده، رضای ما رضای او است؛ نصبر علی بلائه بر بلاها صبر میکنیم و یوفّینا اجورَ الصابرین او هم به ما وعده فرموده که اجرهای صبرکنندگان را به ما عنایت کند و خواهد کرد.
بعد امام؟ع؟ موقعیت خودش را بیان میفرماید که حتی آنهایی که معرفت هم ندارند، بتوانند با ملاک ظاهری موقعیت حسین را بشناسند و بدانند که نتیجه این سیر و حرکت با حسین کجا است. از این جهت فرمود: لنتَشُذَّ عن رسولاللّه لُحمتُه من پاره تن رسولاللّه هستم و یقیناً من از رسولاللّه دور نخواهم ماند و جدا نخواهم شد؛ و هی مجموعةٌ له فی حظیرة القدس یقیناً این پاره تن رسولاللّه در حظیره قدس و در بهشت علیین با رسولاللّه خواهد بود؛ تَقَرُّ بهم عَینُه ما فرزندان او هستیم، ما پارههای تن او هستیم و با او در بهشت اجتماع خواهیم کرد. چشم آن بزرگوار به ما روشن خواهد بود؛ و يُنجَز لهم وعدُه وعدههایی که رسولاللّه برای اهلبیتشان دادهاند، همه و همه انجام خواهد شد.
«* معراج حسینی صفحه 51 *»
بعد از اعلام این مطلب و معرفی این سیر و این حرکت بهطرف کربلا، آنگاه فرمود: مَن کان فینا باذِلاً مُهجَتَه مُوَطِّناً علی لقاء اللّه نفسَه فلْیَرحل معنا. ــ «یا لیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً» ــ هرکس که آماده است در راه ما خون دل خود را بریزد و کشته شود و خود را برای لقاء خدا و دیدار خدا آماده ساخته، فلیرحل معنا آماده شود با ما حرکت کند؛ فانی راحلٌ مُصبِحاً انشاءاللّه([31]) من همینکه صبح شود حرکت خواهم کرد اگر خدا بخواهد.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 52 *»
مجلس 4
(شب سهشنبه / 4 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 53 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
عرض شد خداوند در این آیه سوره اسراء که از حادثه کربلا سخن فرموده، بهطور پرخاش و اظهار خشم شدید بر روی بنیامیه لعنهماللّه ــ که عاملین اصلی این حادثه و این مصیبت بودهاند، ــ به این شکل عظمت این مصیبت را یاد فرموده که لتفسدنّ فی الارض مرتین و لتعلنّ علواً کبیراً خداوند عظمت مصیبت را به اینطور تعبیر آورده که طرف مقابل را یعنی ظالمین و طاغیان بنیامیه را مورد خطاب قرار داده و آنها را به این دو صفت متصف ساخته که دو افساد خواهید کرد و سرکشی و علو بزرگی خواهید داشت.
عبارت که به این شکل است، برای این است که دوستان حسین صلواتاللّهعلیه متذکر باشند که عاملین این حادثه و مسبّبین این مصیبت، اهل افساد و اهل علو و طغیانند؛ و با توجه به این مطلب در دوری از فساد و علو و استکبار و استعلاء سعی کنند. از این جهت است که میگویند حادثه کربلا و کشتهشدن سیدالشهداء صلوات اللّه علیه سبب آمرزش گناهان است. دوستان حسین صلواتاللّهعلیه به هر طوری که متذکر امر حسین میشوند، ــ حال یا به انکسار و شکستن دل باشد یا به حزن و اندوه و یا به گریهکردن و نالیدن، ــ به هر طور که در این مصیبت متأثر شوند، آمرزیده میشوند. معنای این سخن همین است که میفهمند و متذکر میشوند که دشمنان حسین صلواتاللّهعلیه اهل افساد و اهل علوند. از این جهت میفهمند که منشأ همه فسادها و اصل و ریشه همه علوها و استکبارها و استعلاها ایشانند؛ از ایشان بیزار میشوند و در
«* معراج حسینی صفحه 54 *»
نتیجه از فروع ایشان هم بیزار و متنفر میشوند و بهواسطه این حالت تأثر و انکسار، پرخاشوار به روی این دشمنان میخروشند و آنها را لعن میکنند و در نتیجه با همین تأثر و انکسار و توجه به حسین صلواتاللّهعلیه خودشان را از داشتن هر گونه فسادی و افسادی و یا علو و استکبار و استعلائی پاکیزه میسازند.
اینکه وعده آمرزش داده شده از این جهت است. چون میدانیم تمام معاصی، افساد در ملک خدا است. کوچکترین معصیت، بزرگترین معصیت، همه و همه افساد در ملک خدا است؛ ضایع کردن و فاسد نمودن نعمتهای الهی است و بهکاربردن نعمتها بر خلاف رضای خدا است. این است که افساد است؛ و همچنین هرگونه معصیتی هرگونه طغیانی، علو و استعلاء است و سرکشیکردن در برابر خدا و اولیاء خدا است و استعلاء نشان دادن است.
در فرمایشاتی که بزرگان ما معصیت را توضیح میدهند و معنای معصیت را برای ما باز میکنند دقت بفرمایید؛ چقدر بشر در حال معصیت خطرناک است و چقدر ما از عصیان غافلیم که زمان انجام معصیت در نزد اولیاء خدا چه چهرهای داریم! هنگام معصیت در نزد حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه ما به چه شکلی هستیم! آنچه که مایه امید ما است، همین است که ما از معاصی متنفر و از این چهرههایی که در حال عصیان برای ما فراهم میشود منزجریم؛ از خودمان و از معصیتمان بیزاریم و این بیزاری را به این شکل اظهار میکنیم که بر اصول همه عصیانها و معصیتها و استعلاها و استکبارها لعن میفرستیم و به رخساره آنها میخروشیم؛ و از این طرف در برابرِ صدماتی که بر اصل خیر و اصل طاعت و ریشه عبودیت ــ سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه ــ وارد شده مینالیم و متأثر میشویم و میگرییم. این گریه و این نالیدن و این تذکر و توجه است که آمرزش گناهان است و ما را از گناهان پاکیزه میسازد. از همین جهت بوده که ائمه هدی صلوات اللّه علیهم اجمعین گریهکردن و نالیدن را دوست داشتهاند و جزع را اجازه فرمودهاند. ائمه ما؟عهم؟
«* معراج حسینی صفحه 55 *»
جزع را در هر مصیبت و بلائی ناپسند دانستهاند اما جزع در مصیبت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه محبوب و مطلوب است.
البته حالت عادی ما یک حالتی است که شاید نوعاً ــ بخصوص در مجالس ــ از اظهار جزع حیا میکنیم و از اینکه بلند ناله کنیم و صدا را به نالیدن بلند کنیم شرممان میآید. از این جهت در بین شیعه بحمداللّه این نوحهسراییها که همه بنالند و همه با هم ذکر بگویند، مرسوم شده. همین دَمی که میگویند، همه با هم بگویند که همه نالیده باشند. و چون حالت عادی ما طوری است که اقتضا میکند که شرم داشته باشیم و یا بهطور طبیعی نتوانیم دست بلند کرده به سر و صورت و سینه بزنیم، این سینه زدن همان اظهار جزع است. نکند خدای نکرده با بیتوجهی این سینهزنیها انجام شود و یا با بیتوجهی این دمها گفته شود؛ باید کاملاً متذکر باشیم که با این برنامه تقریباً رفع حیا و خجالت و شرم میشود و در مجلس به انسان آزادی داده میشود که به سینه بزند؛ آزادی داده میشود که بنالد و در این نالیدن محبوبهای خود را یاد کند؛ بزرگان خود را و عظیمهای خود را و صدمهدیدگان در این مصیبت و در این حادثه را یاد کند.
خداوند به نوحهسُراها و آنهایی که نوحهها را میخوانند جزای خیر عنایت کند. خدا به روضهخوانها و ذاکرین ما جزای خیر بدهد. خدا به همه برادران و خواهران ایمانی ما جزای خیر عنایت کند که هر کدام بهاندازه خود و به مقدار توانایی و قدرت خود، در احیاء این مجالسِ یقیناً مورد توجه ولی عصر صلواتاللّهعلیه سهیمند و شریکند؛ در برپایی این مجالس زحمت کشیدهاند و میکشند و خدمت کردهاند و میکنند و میدانیم بحمداللّه مجالسی است که از هر گونه شائبه ریاء خالی است. همهشان خالصانه خدمتگزارند و هر نوع خدمتی که میکنند، برای احیاء امر حسین صلواتاللّهعلیه خدمت میکنند. البته از همه قبول است؛ یقیناً قبول است. امیدواریم خداوند همه این اعمال را ذخیره قبر و قیامت همه قرار دهد و امیدواریم
«* معراج حسینی صفحه 56 *»
وسیله آمرزش برای همه ما باشد. از این جهت انشاءاللّه قدر میدانید و از این مجالس تعظیم میکنید و حق این مجالس را انشاءاللّه رعایت میکنید.
این جزع و این نالیدن به هر شکلی که باشد، نشان این است که عظمت مصیبت را دریافتهایم و به یاد مصیبتزدگانمان مینالیم و متأثر میشویم و به دشمنان میفهمانیم که خیال نکنید که شما کار کوچکی انجام دادید؛ گمان نکنید که ما کار شما را کوچک میبینیم. درست است که شما خودتان فکر میکردید که کار کوچکی کردهاید؛ شما خودتان گمان میکردید که کار مهمی نکردهاید که حسین را کشتهاید و اصحاب حسین را کشتهاید و زن و فرزندانش را اسیر کردهاید؛ خیال میکنید که کار کوچکی کردهاید. ما چطور بزرگی کار شما را به شما بفهمانیم و یا به شما بفهمانیم که ما بزرگی کار شما را میفهمیم؟ چگونه بفهمانیم؟ غیر از این است که به سرها بزنیم؟ غیر از این است که به سینهها بزنیم؟ غیر از این است که بنالیم، فریاد بزنیم و واحسیناه واحسیناه بگوییم؟ از این جهت است که جزع در نزد ائمه هدی؟عهم؟ مطلوب است.
عبداللّهبن غالب است میگوید: «دخلت علی ابیعبداللّه؟ع؟ فانشدتُه مرثیةَ الحسین» خدمت امام صادق صلواتاللّهعلیه رسیدم و شروع کردم به ذکر مرثیه بر حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه؛ «حتی انتهیتُ الی هذا الموضع:
لَبلیةٌ تَسقوا حسیناً | بِمسقاةِ الثریٰ غیرَ التراب» |
به اینجا که رسیدم و یاد از عظمت و بزرگی این مصیبت و بلا نمودم، «فصاحت باکیةٌ من وراء السِتر: یا ابتاه» میگوید یکمرتبه صدای زنی را شنیدم که از پشت پرده صیحه میزند؛ صیحه چیست؟ «فَصاحَت» از ته دل فریاد میزد: «یاابتاه»([32]) حسین
«* معراج حسینی صفحه 57 *»
صلواتاللّهعلیه را صدا میزد؛ امیرالمؤمنین را صدا میزد؛ رسولاللّه را صدا میزد.
یکی از شعراء اهلبیت به نام «عبدی» رحمهاللّه میگوید: خدمت امام صادق صلواتاللّهعلیه آمدم. حضرت دستور فرمودند من در مصیبت جدشان حسین؟ع؟ شعر بخوانم. حضرت مینالیدند، گریه میکردند و فریادشان بلند بود. زنها در میان اتاق دیگر فریادشان بلند بود، صیحه میزدند و ناله میکردند. اینقدر نالهها بلند شده بود که همسایگانشان پشت در منزل حضرت آمدند که چه خبر است؟ حضرت چون در تقیه بودند فرمودند بگویید یکی از فرزندان ما از هوش رفته و غش کرده؛ برای او گریه میکنیم.([33]) امام که دروغ نمیفرمایند؛ معلوم میشود توی بچهها کسی بوده که از شدت گریه غش کرده.
ما چطور به دشمنان بفهمانیم که عظمت کار شما و بزرگی کار شما را دانستهایم و میفهمیم که شما چه مصیبت بزرگی را بر ما وارد ساختید؟! و لتعلن علواً کبیراً خداوند از همین راه به ما آموخته و حادثه کربلا را در این سوره مبارکه اسراء ذکر فرموده و بر دشمنان خروشیده و بر آنها پرخاش فرموده. و لتعلن علواً کبیراً ای بنیامیه شما در آینده این سرکشی و طغیان بزرگ را انجام خواهید داد.
اجمالاً عرض کردهام و بحمداللّه روشن است که این آیه مسلماً درباره این امت است، گرچه خدا در تورات وحی فرموده و گزارش این حوادث را در تورات برای بنیاسرائیل بیان فرموده. بحمداللّه از نظر ما مسلم است که این آیه و این مطالب مربوط به این امت است. لتفسدن فی الارض مرتین خطاب به این امت است که شما دو افساد در این زمین خواهید کرد، و همين، ذکر فضائل محمد و آلمحمد؟عهم؟ است، ذکر فضیلت اهلبیت است و بهترین فضیلت ایشان شهادت است. عالیترین فضیلت ایشان که در این آیات ذکر شده، شهادت این بزرگواران است که شهادت ایشان ــ مخصوصاً سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه که اصل همه شهداء است و سید و آقای همه شهداء است، ــ وسیله نجات است و از نظر نظام حکیمانه الهی برای این بشر لازم؛ و اگر نبود، نجات برای این بشر میسر نبود.
«* معراج حسینی صفحه 58 *»
چه اشتباه بزرگی میکنند کسانی که این مطلب را نمیفهمند! وقتی گفته میشود شهادت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه از اسباب نجات بشر است و وسیله نجات عاصیان است، این مطلب را نمیفهمند و فکر میکنند ما که میگوییم و یا آنهایی که میگویند، مقصودشان این است که شما عصیان بکنید، آمرزیده میشوید! معنایش این نیست. معنایش این نیست که حسین کشته شده برای اینکه نعوذباللّه ما معصیت کنیم! این برداشت را دارند و طعنه میزنند بر کسانی که معتقدند و حال آنکه این اعتقاد را که «امر شهادت، جزاء و اجرش شفاعت است» از خود ائمه گرفتهاند؛ از قرآن گرفتهاند. این را نفهمیدهاند؛ فکر میکنند که معنای این سخن این است که حسین کشته شده که ما معصیت کنیم. چون او کشته شدنش وسیله نجات ما است، دیگر ما با خیال راحت معصیت کنیم! این حرف مقصود نیست.
مقصود این است که این بشر معصیتکار است؛ چون بشر معصیتکار بود، وسیله نجات و اسباب سعادت و ترقی لازم داشت. بشر معصیتکار است. ما بخصوص در رتبه نقصان واقع شدهایم و لازمه رتبه ما عصیان است. در این رتبه اگر کسی ادعای عصمت کند، همه افراد بشر او را محکوم میکنند که تو دروغ میگویی؛ این رتبه رتبهای نیست که لازمهاش عصمت باشد. این رتبه رتبهای است که همه انسان را در این رتبه ملازم با عصیان و ملازم با نسیان و ملازم با بُعد و دوری از مبدأ فیض میدانند؛ همه و همه.
پس چون رتبه رتبه نقصان است و سخن در ما است، از این جهت این بشر به یکچنین وسیلهای نیازمند بود که اگر این وسیله فراهم نبود، سیر کردن از خودی و انیت و این عرصه عصیان و طغیان و ظلمت بهطرف خدا میسر نبود. اگر هم سیر و سلوک داشته باشند، سیر و سلوک نیست؛ ترقی نخواهد بود؛ خیالاتی است. آنچه که میتواند انسان را سیر حقیقی بدهد، همین امر است که انسان با یاد مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه و متذکر امر آن بزرگوار شدن متأثر میشود؛ زیرا او به این تدبیر و به این
«* معراج حسینی صفحه 59 *»
مظلومیت ظاهر شد. چون از نظر نظام هستی، همه آثار به مؤثرشان متصلند و او در همه هستی مؤثر است، از این جهت او مظلوم شد که همه آثار به مظلومیت او متأثر شوند و به او متوسل و متوجه شوند و به حقیقت هستی و وجود خود با حسین سیر کنند و با حسین حرکت کنند و به مبدأ فیض متصل گردند تا این دوریها برطرف شود، این ظلمتها و این نقصانها برطرف شود و هر انسانی به حد خودش و در مرتبه خودش به کمال برسد.
این تدبیری حکیمانه است و معنای آمرزش و معنای توجه و توسل هم همین است؛ که ما با توجه به این بزرگوار و به هرطور متأثر شدنی، بهطرف مبدأ سیر داده میشویم؛ به همین توجه و توسل حرکت میکنیم و از این ظلمت عصیان و طغیان نجات پیدا میکنیم. پس خیلی مناسب است که این سوره را «اسراء» بگویند و حادثه حسین صلواتاللّهعلیه را اسراء بنامند که این حادثه، سیردادن خدا است او را؛ و سیردادن حسینیها به رهبری حسین صلواتاللّهعلیه به ملکوت اعلی و به مقامات عالیه است.
پس معنای این حدیث شریف و امثال این حدیث شریف روشن شد که وقتی میفرمایند: من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنة([34]) ــ به این مفاد و مضمون احادیثی داریم ــ و یا میفرمایند: انا قتیل العبرة([35]) من برای گریهکردن کشته شدهام و کشتهِ گریه هستم و یا میفرمایند اگر کسی درباره ما شعری بگوید و یک نفر را بگریاند یا ده نفر را بگریاند یا خود بگرید، بهشت بر او لازم و واجب میشود و برای او حتم است؛([36]) همه احاديثی که به اين مضمون است، معنایش این است که در همان لحظه توجه و در همان آنِ توسل به حسین و اتصال یافتن به آن بزرگوار، همان آن انسان در بهشت
«* معراج حسینی صفحه 60 *»
است؛ سیر انجام شده. این نبود و نمیشد مگر به برکت همین امر شهادت که خدا حسین را به این امر اکرام کرد و ما را هم بهبرکت حسین صلواتاللّهعلیه اکرام فرمود که با این جزعها، نالهها و گریهها، این سیر از خود و خودی را و این سیر از این مقام نقصان و عصیان را انجام دهیم و به آن بزرگوار متصل شویم و او هم که به خدا متصل است، از این جهت به خدا متصل شده باشیم و اتصال به خدا از بین رفتن همه گناهان است؛ دیگر گناهی نمیماند، بُعد و دوری نخواهد ماند.
از این رو باید قدر حالاتتان را بدانید؛ قدر مجالستان را بدانید و دعا کنید که خداوند درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید که چطور ما را در امر شهادت حسین صلواتاللّهعلیه بصیر فرمودند و امر شهادت را برای ما به حقیقت و سرّش واضح فرمودند که انشاءاللّه ما بامعرفت گریه میکنیم، بامعرفت به مجالس حاضر میشویم و امیدواریم خداوند این نعمت را در دنیا از ما نگیرد و در آخرت هم ما را از این نعمت بهطور کامل و تمام بهرهمند فرماید.
مناسبت این سیر حسینی صلواتاللّهعلیه و اسراء حسینی ــ که خدا این بزرگوار را سیر داد ــ با اسراء رسولاللّه؟ص؟ اجمالاً برای ما روشن است. هدف و مقصود از اسراء رسولاللّه؟ص؟ و سیردادن شبانه، آنطوری که در قرآن در همین سوره مبارکه در اولین آیه میفرماید، این است که لنریه من آیاتنا «به او آیات خودمان را بنمایانیم.» و این آیات عرض شد آیات تعریف و تعرف خدا است؛ از این جهت در نوع احادیث معراجیه که بیان حال رسولاللّه؟ص؟ در معراج است، بحثهایی از معرفت و شناخت رسولاللّه؟ص؟ پیش آمده و اشاره شده به اینکه آن بزرگوار خدا را مشاهده کرد؛ البته معلوم است با چشم فؤادی مشاهده کرد و با معرفت فؤادی خدا را شناخت و خدا به مقام فؤادی رسولاللّه برای رسولاللّه جلوهگر شد؛ و این جلوهگری در تجلیات عَلَوی صلواتاللّهعلیه انجام شد که نوعاً گفتگو از علی بود؛ و آیه تعریف و تعرف خدا در آسمانها و در همه مراتب عالیه برای رسولاللّه؟ص؟ در چهره علی و جلوه علوی بود.
«* معراج حسینی صفحه 61 *»
بحمداللّه در روایات شیعه زیاد است؛ در روایات اهلسنت هم بحمداللّه زیاد است. بخصوص درباره معراج احادیثی دارند که در آنجا مقام و جلالت و عظمت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بازگو شده. مطلب تا اندازهای روشن است؛ برای اینکه روشنتر باشد، یکی دو حدیث از آنها را میخوانم.
«سید هَمْدانی»([37]) که یکی از علماء اهلسنت است، در «مودةالقربی» این حدیث را نقل میکند که رسولاللّه؟ص؟ به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه فرمودند: انی رأیت اسمک مقروناً باسمی فی اربعة مواطن من در معراج اسم تو را همراه با اسم خودم در چهار جا دیدم. ما میدانیم که اسم صفت است، ظهور است. یعنی ظهور تو را و تجلی تو را با ظهور و تجلی خودم و وصف خودم در چهار جا دیدم. فلما بلغت البیتالمقدس فی معراجی الی السماء وجدت علی صخرة بها: لااله الّا اللّه محمد رسولاللّه ایدته بعلیّ وزیره یکی از آن موارد وقتی بود که به بیتالمقدس رسیدم.
البته عرض کردم اهلسنت چون این مسجدالاقصی را بیتالمقدس میدانند، از این رو چهبسا روایاتشان را تحریف کرده باشند و مسجدالاقصی را بیتالمقدس بگویند. این مسجد اقصایی که در آیه شریفه است، مراد بیتالمعمور است نه بیتالمقدس؛ مقصود مسجد اقصی در بیتالمقدس نیست ولی نوع اهلسنت در تفسیرشان به بیتالمقدس معنی میکنند. به همین جهت در روایاتشان هم تحریف شده و مسجد اقصی را همان بیتالمقدس معنی کردهاند و تعبیر آوردهاند.
در معراجم به آسمان وقتیکه به بیتالمقدس رسیدم، در آنجا صخرهای یافتم که بر آن صخره نوشته شده بود: لا اله الّا اللّه محمد رسولاللّه ایدته بعلی وزیره من او را به علی که وزیر اوست تأیید کردهام.
و لما انتهیت الی سدرةالمنتهی وجدت علیها: انی انا اللّه لا اله الّا انا وَحدی، محمد صفوتی من خلقی، ایدته بعلی وزیره و نَصَرتُه به وقتیکه به سدرةالمنتهی رسیدم، این
«* معراج حسینی صفحه 62 *»
جمله را هم آنجا یافتم که خدا میفرماید: من هستم خدایی که نیست خدایی مگر منْ تنها؛ محمد برگزیده من است از میان خلقم؛ او را به علی وزیرش تأیید کردهام و او را به علی یاری کردهام.
و لما انتهیت الی عرش رب العالمین فوجدت مکتوباً علی قوائمه: انی انا اللّه لا اله الّا انا، محمد حبیبی من خلقی، ایدته بعلی وزیره و نصرته به وقتی که به عرش خداوند رسیدم، یافتم که بر قوائم و پایههای عرش این جملات نوشته شده بود.
فلما وصلت الجنة وجدت مکتوباً علی باب الجنة: لااله الّا انا و محمد حبیبی من خلقی ایدته بعلی وزیره و نصرته به به بهشت هم که رسیدم، دیدم این جملات بر در بهشت نوشته شده.([38])
این حدیث را خود اهلسنت میگویند حدیثی معتبر است و از نظر فن رجالیِ خودشان صحیح و قابل اعتماد است. اینکه در این حدیث هم نوعاً ایدته بعلی وزیره و نصرته به بیان شده، مطابق است با آیه شریفهای که خدا در وصف امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه فرموده؛ هو الذی ایّدک بنصره و بالمؤمنین([39]) خدا است که تو را تأیید کرد به نصر خود و به دست مؤمنین که هم در شیعه و هم در اهلسنت تفسیر شده به اینکه خدا رسولاللّه؟ص؟ را به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه یاری فرمود. این یک حدیث.
«کَنجی» در «کفایه»([40]) حدیث دیگری را ذکر میکند. او هم یکی از علماء نامی اهلسنت است که از انس بن مالک نقل میکند که رسولاللّه؟ص؟ فرمودند: مررت لیلةً اُسرِیَ بی الی السماء فاذا انا بملک جالس علی منبر من نور و الملائکة تَحدِق به رسولخدا؟ص؟ میفرماید در شب معراج که مرا به آسمانها سیر دادند، گذر کردم به ملکی که نشسته بود بر منبری از نور و ملائکه اطراف او را گرفته بودند و دور او
«* معراج حسینی صفحه 63 *»
میچرخیدند. فقلت: یا جبرئیل من هذا الملک؟ از جبرئیل پرسیدم این ملک کیست؟ قال: اُدْنُ منه و سلّمْ علیه گفت شما نزدیک بروید و بر او سلام کنید. فدنوت و سلّمت علیه رفتم جلو و بر او سلام کردم. فاذا انا بأخی و ابنعمی علی بن ابیطالب به آن ملک نگاه کردم، دیدم برادرم و پسر عمویم من علی بن ابیطالب؟ع؟ است. فقلت: یا جبرئیل سبقنی علیّ الی السماء الرابعة؟! به جبرئیل گفتم علی قبل از من به آسمان چهارم آمده؟! فقال لی: یا محمد لا جبرئیل گفت نه اینطور نیست ولکن الملائکة شکتْ حُبَّها لعلیّ ملائکه محبت خود را به علی صلواتاللّهعلیه، به خدا شکایت کردند؛ یعنی به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه محبت داشتند، از دوری و مفارقت علی نالیدند و شکایت کردند. فخلق اللّه تعالی هذا الملک من نور علیّ علیٰ صورة علیّ خدا این ملک را از نور امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بر صورت علی بن ابیطالب آفرید. فالملائکة تزوره فی کل لیلة جمعة و یوم جمعة سبعین الف مرة ملائکه در هر شب و روز جمعه، هفتادهزار بار این رخساره مبارک و این مَثَل و مثال امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را زیارت میکنند.
البته میدانیم مقصود از این مثال، همان جلوه آن بزرگواران در رتبه ملائکه است که، ملائکه خداوند را در آن رتبه به آن جلوه عبادت میکنند. یسبحون اللّه و یقدّسونه و یُهدون ثوابه لمحب علی؟ع؟([41]) در این هفتادهزار بار زیارتکردن، ملائکه خدا را تسبیح میکنند و تقدیس میکنند؛ و ثواب این تسبیح و تقدیس خود را برای دوستان علی صلواتاللّهعلیه هدیه میکنند.
از این سبحانَ که در اول این سوره آمده: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا، معلوم میشود که در این اسراء و سیردادن، تسبیح و تقدیس ذات مقدس خداوندی است. خدا به صفت سبوحیت ظاهر میشود و این اسراء بهمنظور تسبیح بوده که خدا را تنزیه کنند
«* معراج حسینی صفحه 64 *»
از اینکه صفات نقص و صفات عیب و سایر اموری را که لایق شأن ربوبی نیست برای او تصور کنند. اینطور تسبیح و تقدیس بود.
در اسراء حسینی صلواتاللّهعلیه هم همینطور است. باید در اثر توجه به کربلا و حادثه عاشورا، خداوند تسبیح شود؛ و تسبیح و تنزیه خداوند و اینکه او از صفات ناشایست مبرا است، باید نتیجه این اسراء باشد. همانطور که نتیجه اسراء رسولاللّه؟ص؟، سبحاناللّه است؛ سبحان الذی اسری. خدا خود را تسبیح و تقدیس میفرماید به ذکر این حادثه اسراء.
در حادثه کربلا و اسراء حسینی هم باید خدا تسبیح شود و نتیجهاش تسبیح و تقدیس خداوندی است. در این مطلب تردیدی نیست؛ زیرا خداوند تقدیس و تسبیح شد از صفاتی که شایسته او نبود. چطور؟ به اینکه سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه در این حرکت و سیر خود و جنگیدن و کشته شدن و سایر اموری که پیش آمد، در تمام اینها بطلان یزید را، بطلان معاویه را و بطلان سومی و دومی و اولی را نشان داد که اینها خلیفه رسولخدا نیستند؛ اینها حاملان دین خدا نیستند؛ اینها کسانی نیستند که بتوانند آیات تعریف و تعرف خداوند باشند که اطاعتشان اطاعت خدا، معصیتشان معصیت خدا، محبتشان محبت خدا و بغض با آنها بغض با خدا باشد. حسین صلواتاللّهعلیه اینطور خدا را تسبیح فرمود و تقدیس و تنزیه کرد از اینکه یکچنین کسانی آیات تعریف و تعرف او و حاملان دین و انوار او باشند.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 65 *»
مجلس 5
(شب چهارشنبه / 5 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 66 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
خداوند در سوره اسراء در آیهای که شرح حال ائمه هداة معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین و فضیلت اهلبیت عصمت و طهارت را ذکر میفرماید، فضیلت شهادت را ــ که در واقع اِسراء و سیردادن ایشان به مقامات عالیه است، ــ انتخاب فرموده؛ و از بین ائمه هدی؟عهم؟ به شهادت امیرالمؤمنین و صدمه وارد شدن بر امام مجتبی صلواتاللّهعلیهما اشاره میفرماید و بعد هم از حادثه کربلا و شهادت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه خبر میدهد؛ آن هم بهطور پرخاش و اظهار خشم از اعداء و دشمنان و کشندگان این بزرگواران.
در این آیه روی خطاب به بنیامیه است: و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب در تورات به بنیاسرائیل وحی کردیم لتفسدن فی الارض مرتین ای بنیامیه شما دو افساد در روی زمین خواهید کرد و لتعلن علواً کبیراً و بعد علو و سرکشی بزرگی خواهید نمود.
عرض شد خطاب به اینطور و به این تعبیر را خیلی باید در آن تدبر و دقت کرد. اینطور که شیخ بزرگوار در این بیت از قصیده دستور میفرمایند که تدبّروا سورة الاسراء تالینا، هرچه انسان در این تعبیر بیشتر تدبر کند، به خیلی از جهات آشنا میشود. از جمله اینکه و لتعلن علواً کبیراً که خدا به بنیامیه فرموده، مطلب دقیقی را در این عبارت و تعبیر به ما میفهماند. علو سرکشی است؛ علو طغیان است؛ علو برتریجویی است؛ علو استعلاء و استکبار است؛ کسی که امری را اظهار کند که شأن او نیست و
«* معراج حسینی صفحه 67 *»
بالاتر از شأن او است، این را «علو» میگویند. همه طغیانها و سرکشیها علو است اما هرچه شخص پستتر باشد و زبونتر و خوارتر و بیارزشتر باشد، علو و سرکشی او و استعلاء و تکبر و استکبار او، زنندهتر و نارواتر و ناشایستهتر است.
چون خطاب به بنیامیه است، خداوند میفرماید: و لتعلن علواً کبیراً شما ای بنیامیه که از جهت نسب، از جهت حسب، از هر حیث که حساب کنیم، بیارزشترین خاندانهای بشری هستید؛ شما با سوابق تاریخیتان هیچ ارزشی ندارید؛ شما بیارزشترین طوایف و قبایل و بیارزشترین افراد از نظر مزایای انسانی هستید؛ و شما یکچنین علو و سرکشی و طغیان و استعلاء و استکباری نشان خواهید داد و از شما بروز خواهد کرد. از این جهت است که این حادثهای را که احداث میکنید و این مصیبتی را که ایجاد میکنید و این غمی را که بر دلها میگذارید، بسیار دردناک است و بسیار مصیبتزا است. چرا؟ چون این حادثه از ناحیه پستترین افراد بشری و بیارزشترین افراد انسانی وارد میشود بر ارزندهترین افراد انسانی و شایستهترین خاندان بشری یعنی خاندان عصمت و طهارت؛ آن هم با همه فضائل و عظمتها و جلالتها که در حسین و اصحاب حسین و اهلبیت حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین خلاصه شده. از این جهت است که این مصیبت بسیار بسیار دردناک است.
فرض بفرمایید اگر شخص شریفی، شخص بیارزشی را توهین کند یا ضربه بزند و یا بکشد، اینها صدمهاش زیاد نیست. شرافت او و بزرگی او مانع میشود از اینکه در این توهین یا مثلاً ضربه یا شکنجه و یا کشتن، احساس دردی شود. بلکه در تاریخ نشان داده شده که مقتولین و کسانی که مورد صدمه قرار میگرفتند یا ضربه میخوردند و یا شکست میخوردند، وقتی طرفِ خود را شریف و عظیم میدیدند، به این شکستها افتخار میکردند. حتی به کشتهشدن به دست افراد شریف و باارزش و باعظمت افتخار میکردند. در جنگهای اسلامی دیده شده که وقتی دشمنها و کفار با امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه روبرو میشدند و عظمت و شجاعت و مردانگی و
«* معراج حسینی صفحه 68 *»
گذشت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را میدیدند، افتخار میکردند؛ با اینکه کافر بودند اما افتخار میکردند که به دست یکچنین شخصیتی شکست خوردهاند. حتی اگر کشته میشدند، به آن کشتهشدن افتخار میکردند که ما به دست مرد کشته شدیم؛ به دست شریف و باارزش کشته شدیم. از آن کشتهشدن و از آن شکستخوردن احساس درد نمیکردند؛ بلکه احساس شرافت میکردند که شخص شریفی ما را شکست داده یا مثلاً شخص عظیمی ما را میکشد.
اما بهعکس اگر شخص شریفی از طرف شخص وضیع و پستی مورد توهین قرار بگیرد، هرچند توهینش دردمند است اما بیارزشی آن شخص توهینکننده دردناکتر است. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه در برخورد با معاویه بارها مینالیدند و میفرمودند: الدهر انزلنی ثم انزلنی حتی قیل معاویة و علی([42]) زمانه و روزگار ــ یعنی اهل روزگار ــ اینقدر مرا پایین آوردند و پست کردند، اینقدر مرا خذلان کردند که کار به جایی رسیده که میگویند معاویه و علی؛ ما دو نفر را با هم میشمرند و در طراز یکدیگر میشمرند و مقابل یکدیگر میدانند. ببینید چقدر دل مولا امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به درد آمده! از این جهت است که علی کیست؟! و معاویه کیست؟!
معاویه در زمان خودش پستترین افراد از نظر حسب و از نظر نسب است؛ و صرفنظر از مقامات عالیه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه اگر فقط به چشم ظاهر بشری به ایشان نگاه کنیم، عالیترین افراد انسانی و باارزشترین فرد بشری از نظر نسب، از نظر حسب، از نظر فضائل و ملکات انسانی و ارزشهای انسانی، امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است بهحسب ظاهر امر؛ وگرنه مقامات ایشان معلوم است و بحمداللّه بهبرکت مشایخ عظام+ معرفت ما نسبت به فضائل باطنی حضرت روشن است.
درد دل امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه این است که اگر توهین میشنود از مثل معاویه میشنود؛ اگر به جنگ با او میآیند مثل معاویه و اطرافیان و طرفداران معاویه به
«* معراج حسینی صفحه 69 *»
جنگ او میآیند. درد اینجا است و مصیبت این است. از این جهت وقتی خداوند میخواهد از پستی بنیامیه و طاغیان این امت تعبیر بیاورد، میگوید: و لتعلن علواً کبیراً. این کار شما، علو و سرکشی و برتریجویی و استعلائی است که بسیار بسیار بزرگ است و کبیر است. یعنی دیگر مقابل ندارد که آن کبیر باشد و این اکبر. این علو، کبیر است و بیمانند و بیمقابل است و این بیمقابلی و بیمانندی از اینجا سرچشمه میگیرد که شما که این علو کبیر را اظهار میکنید، پستترین افراد انسانی هستید و بیارزشترین بشرهای روزگار در تاریخ انسانیت میباشید.
دلیل بر این مطلب این است که وقتی خداوند میخواهد تسلط بنیامیه را بر این امت، ــ بعد از رحلت رسولاللّه؟ص؟ در دوران عثمان به بعد تا حکومت بنیعباس ــ به رسولاللّه نشان بدهد و باطن ایشان را بنمایاند، تمام ایشان را بر صفت «قِرَدَة» (بوزینهها) مینمایاند.
در میان حیوانات ببینید بوزینهها چقدر بیارزشند! ممکن است که حرکات انساننما داشته باشند و از این جهت هم بعضی از آنها را اینقدر به انسان نزدیک دانستهاند که دانشمندان بحث تکامل روی اشتباهاتی که برایشان پیش آمده بود، این انسان را فرزندان همین میمونها و بوزینهها میدانستند! البته اشتباه کرده بودند و بعدها هم به اشتباه خود پی بردند و رشتههای مختلف علم حرفشان را باطل کرد. اما سخن در این است که اینقدر اینها انساننما هستند و حرکات و اعمالشان به انسان نزدیک است که این شبهه را در ذهن بعضی از زیستشناسها ایجاد کرده بود. حرکات، شبیه به انسانها و انساننما؛ اما روحیه و روح و روان، حیوان محض.
تشبیه به بوزینهها نه از این جهت است که بنیامیه واقعاً بوزینه و در رتبه بوزینه باشند؛ نه. یعنی در عرصه نفوس و در عرصه انسان، اینها اینقدر بیارزشند که اگر بنا باشد نفوس اماره بالسوء که بر هیئتهای حیوانات است، ظاهر شود؛ ــ حیوانات این عرصه، نه حیوانات عرصه حیوانها و موالید این عالم؛ حیوانات عرصه نفوس ــ اگر بنا باشد بنیامیه به چهرههای اصلی خود ظاهر شوند، بوزینههای عرصه انسانی هستند که
«* معراج حسینی صفحه 70 *»
چقدر زشت، چقدر کثیف، چقدر پلید و چقدر بیارزشند! اینها یکچنین علو و یکچنین سرکشی بزرگی را انجام دادند و اینطور بر وجود مبارک حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه و اصحاب و اهلبیت او شوریدند و اینطور استعلاء بر او نشان دادند و به آن حضرت برتریجویی نشان دادند و خواستند بگویند که تو برای ما بیارزشی؛ تو در نزد ما ارزش نداری و ما چون برای تو ارزشی قائل نیستیم، حاضریم تو را زیر پای اسبان خود لگدکوب کنیم بهطوری که از تو اثری باقی نگذاریم. این پستی بنیامیه، این رذالت و دنائت بنیامیه و این خساست بنیامیه امر را اینطور سنگین کرده؛ و از آن طرف در مقابل، جلالت و عظمت حسین و اصحاب حسین و اهلبیت حسین؟عهم؟ مصیبت را اینطور عظیم و بزرگ کرده که این بزرگوار در این تعبیرشان میفرمایند: هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه این علو بزرگ، وقوع و انجام یافتنش خیلی دردناک و مصیبتزا بود.
خداوند پستی بنیامیه و رذالت و دنائت و خساست آنها را به رسولاللّه؟ص؟ نشان داد؛ و بهتعبیری حضرت بنیامیه را در خواب دیدند که بعد از وفاتشان بر این امت مسلط میشوند. ما میدانیم خواب رسولاللّه؟ص؟ همان وحی است و همان ارائه الهیه است. یکوقت است خداوند حادثه را یاد میکند و وحی میفرماید که به این شکل است: و قضینا الی بنیاسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علواً کبیراً. این آیه را برای شرح حال بنیامیه در این امت نازل میفرماید و کارهایی که انجام میدهند ذکر شده. این وحیی است که خود حادثه را بیان میکند.
یک نوع وحی هم هست که نشاندادن است و مینمایاند. مثل اینکه حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیهالسلام در خواب دیدند که اسماعیل را ذبح میکنند. این ذبحکردن اسماعیل را که در خواب دیدند، وحی بود. ابراهیم خود حادثه را در خواب مشاهده کرد. آن نوع خواب، خوابهای مخصوص انبیاء است؛ مانند خوابهای معمولی ما نیست. اگر خواب گفته میشود، ذهنمان متوجه این خوابهای
«* معراج حسینی صفحه 71 *»
معمولی خودمان نباشد. خوابهایی است که بعد از مبعوثشدن به نبوت، آن خوابها ردیف وحی است و با وحی فرق نمیکند؛ و از این جهت ابراهیم به اسماعیل گفت: انی اری فی المنام انی اذبحک من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم. اسماعیل فهمید که این وحی است؛ عرض کرد: فافعل ما تؤمر ستجدنی انشاءاللّه من الصابرین([43]) آنچه که امر شدهای انجام بده؛ آنچه خدا به تو فرمان داده انجام بده. اسماعیل فهمید و دانست که این خواب وحی است و خواب نبی وحی است.
خداوند حادثه بنیامیه را و تسلط بنیامیه را در خواب به رسولاللّه؟ص؟ نمایاند اما نه اینکه فکر کنید خوابی مثل خوابهای ما؛ یعنی بهطور مکاشفه بوده. چهره مبارک رسولاللّه بهظاهر در اینجا به خواب رفت. دیده میشد که مثلاً چشمهایشان روی هم رفت و رخساره مبارکشان خواب است؛ اما در واقع مکاشفه بود و رسولاللّه ایشان را به همان صفت پستِ قردة (بوزینهها) دیدند. آنها را به آن شکل و بر آن صفت مشاهده کردند؛ صفت بوزینه، حیلهگری و مکر اما بهظاهر انساننمایی و کارهای انساننمایی. از این جهت بود که باعث فتنه شدند و امت به آنها آزمایش گردیدند. معاویه در کارها و رفتارش بهظاهر یک انسان باتدبیر بود و حتی بعضی از صفاتش فریبنده بود. حلم داشت و حلم نشان میداد؛ سخاوت نشان میداد؛ برای اسلام و امت اسلام دلسوزی نشان میداد و از این قبیل حالاتی داشت که باعث فریب شد.
حادثهای که واقع شد و آن خوابی که رسولاللّه؟ص؟ دیدند و بعد باعث نازلشدن آیاتی از قرآن از جمله سوره مبارکه «اناانزلناه» شد، اجمالش به این شکل است که البته مورد تصدیق شیعه و سنی است و روایاتش را هم شیعیان و هم اهلسنت در کتابها ذکر کردهاند. این حادثه را به عبارات مختلف ذکر کردهاند؛ ما عبارت را از سند صحیفه سجادیه میخوانیم. میدانیم که صحیفه سجادیه از کتابهای معتبر شیعه
«* معراج حسینی صفحه 72 *»
است و این کتاب بعد از قرآن معتبرترین کتابها است؛ به املاء حضرت سجاد و به کتابت حضرت باقر و به روایت حضرت صادق صلوات اللّه علیهم اجمعین. این کتاب بسیار بسیار معتبر است. حضرت صادق صلواتاللّهعلیه در سند این کتاب میفرمایند که ان ابی حدّثنی عن ابیه عن جده عن علی؟ع؟ پدرم مرا حدیث کرد از پدرش، از جدش، از علی صلواتاللّهعلیه؛ یعنی حضرت باقر، از حضرت سجاد، از حضرت حسین، از امیرالمؤمنین؟عهم؟؛ انّ رسولاللّه؟ص؟ اَخَذتْهُ نَعسَةٌ و هو علی منبره فرأی فی منامه رجالاً یَنْزُون علی منبره نَزْوَ القِرَدَة یَرُدّونَ الناس علی اعقابهم القَهقَریٰ امیرالمؤمنین میفرمایند رسولاللّه؟ص؟ بر منبر که بودند، ایشان را حالتی عارض شد که اگر ما بخواهیم از آن حالت تعبیری بیاوریم، مثل حالت چرت که به کسی دست بدهد یکچنین حالتی به حضرت عارض شد و در همان حالت کسانی را دیدند که بر منبر ايشان میجهند بهمانند جهیدن بوزینهها؛ و مردم را بهطور قهقری به پشت سر برمیگردانند؛ یعنی بهسوی کفر و جاهلیت و شقاق و نفاق.
بعد از دیدن این حالت، فاستوی رسولاللّه؟ص؟ جالساً و الحزن یُعرَف فی وجهه بعد از اینکه این حالت از حضرت برطرف شد، حضرت بهحالت نشستن و جلوس قرار گرفتند اما غم و اندوه از رخساره مبارکش نمایان بود. فَاَتاهُ جبرئیل بهذه الآیة جبرئیل بر حضرت نازل شد و همان موقع این آیه را برای رسولاللّه؟ص؟ آورد: و ماجعلنا الرؤیا التی اریناک الّا فتنةً للناس و الشجرةَ المَلعونةَ فی القرآن و نخوّفهم فما یزیدهم الّا طغیاناً کبیراً([44]) و این آیه در همین سوره اسراء است؛ یعنی همانطور که در اول این سوره ذکر شد که لتفسدنّ فی الارض مرتین، در آیات بعدی هم به این شکل سخن از بنیامیه است. ما این خوابی را که الآن دیدی، قرار ندادیم مگر آزمایش برای مردم؛ یعنی تسلط بنیامیه را قرار ندادیم مگر بهمنظور آزمایش؛ و این شجره لعنتشده در قرآن را که خاندان بنیامیه باشد، قرار ندادیم مگر برای آزمایش مردم؛ و ما ایشان را میترسانیم. حتی
«* معراج حسینی صفحه 73 *»
بنیامیه را هم میترسانیم که از این طغیانها دست بردارند. اما این ترسانیدن ما ایشان را، زیاده نمیکند ایشان را مگر طغیان بزرگ. یعنی با اینهمه ترسانیدنِ ایشان، باز هم امر را به حادثه کربلا منجر میکنند و آن طغیان بزرگ را انجام میدهند.
و ظاهرِ ظاهرِ آیه هم معنایش معلوم است؛ فما یزیدهم الّا طغیاناً کبیراً یعنی یزید بنیامیه نیست مگر طغیان بزرگ، مگر آنکسی که استعلاء و سرکشی و آن برتریجویی بزرگ را انجام خواهد داد.
امام؟ع؟ معنی میفرمایند یعنی بنیامیه. مراد از این شجره ملعونه و این درخت سجینی لعنتشده که خدا در قرآن لعنتش کرده، بنیامیه است.([45])
وقتیکه جبرئیل این آیه را نازل کرد و خداوند خواب رسولاللّه؟ص؟ را یا بهتر بگوییم مکاشفه رسولاللّه را در این آیه توضیح داد، رسولاللّه؟ص؟ فرمودند: یا جبرئیل أعَلی عهدی یکونون و فی زَمَنی آیا بنیامیه در زمان من و در دوران من مسلط میشوند و این رفتار را با امت من خواهند داشت؟ قال: لا عرض کرد نه؛ ولکن تَدُورُ رَحَی الاسلامِ مِن مُهاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بذلک عَشراً جبرئیل توضیح میدهد که آسیاب اسلام بدون هیچگونه انحراف و خطری به حال خود میگردد از وقتیکه شما هجرت فرمودهاید تا ده سال که دوران ماندن رسولاللّه در مدینه بود. ده سال آسیاب اسلام به حال خود میگردد و انحرافی برایش نیست. ثم تدور رحی الاسلام علی رأس خمس و ثلاثین من مهاجرک فتلبث بذلک خمساً بعد آسیاب اسلام از وقت هجرت شما به مدینه تا 35سال میچرخد. 35سال آسیاب اسلام میچرخد اما در 5سال پس از این 35سال به حال خود خواهد بود. 10سال از هجرت تا رحلت رسولاللّه که گذشت و دوران خلافت غاصبانه را هم که 25 سال حساب کنیم، 35سال میشود. 5سال هم حکومت ظاهری امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بوده. در دوران بعد از وفات رسولاللّه که دوران خلفاء غاصبین و حکام غاصب بود، ظاهری از اسلام باقی ماند و حکومت
«* معراج حسینی صفحه 74 *»
ظاهری فقط 5سال به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه رسید. اسلام و آسیاب اسلام در این مدت فقط در 5سال به حال خود بود و انحرافی برایش نبود.([46])
ثم لابد من رحی ضلالة هی قائمة علی قطبها بعد از آن دوران، دوران ضلالت پیش میآید و آسیاب ضلالت به گردش میآید و بر قطب و محور خود میچرخد ــ که دوران حکومت بنیامیه است. ــ ثم مُلک الفراعنة سپس لابد از مملکتداری فراعنه است که بنیالعباس هستند.
امام صادق؟ع؟ بعد از این توضیح فرمودند: انزل اللّه تعالی فی ذلک: انا انزلناه فی لیلة القدر و ماادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر([47]) تَملِکُها بنوامیة لیس فیها لیلة القدر. خداوند همان موقع بهمناسبت همین رؤیای رسولاللّه؟ص؟، سوره مبارکه «اناانزلناه» را هم نازل فرمود. مراد از این هزار ماه که در این سوره ذکر شده، حکومت هزارماهه بنیامیه است. یک شب قدر که فضائل امامان ما سلام اللّه علیهم اجمعین در آن شب مشخص میشود و نور اناانزلناه به امام تعلق میگیرد و امام به آن نور همه حوادث را تا سال آینده میدانند، آن یک شب بر هزار ماه حکومت بنیامیه شرافت دارد که در این حکومت هیچگونه شب قدری برای آن حکام غاصب جائر ظالم نبود و ملکی، روحی و نوری بر آنها نازل نمیشد مگر نزول شیاطین که انجام میشد.
قال: فاَطْلَع اللّه عزوجل نبیه؟ص؟ اَنَّ بنیامیة تملک سلطان هذه الامة و مُلکَها طولُ هذه المدة خدا به رسولاللّه خبر داد که بنیامیه مملکتدار میشوند و سلطنت پیدا میکنند و مُلک بنیامیه، هزار ماه طول میکشد؛ فلو طاولتْهم الجبال لطالوا علیها حتییأذن اللّه تعالی بزوال ملکهم اینقدر اینها قدرت بهدست میآورند و اینقدر مردم تسلیم اینها میشوند و اینقدر مردم ــ در اثر واگذاردن حجج الهیه ــ استحقاق پیدا
«* معراج حسینی صفحه 75 *»
میکنند که بنیامیه بر آنها حکومت داشته باشند که کار به جایی میکشد که اگر کوههای عالم بخواهند با بنیامیه و ملک و حکومت بنیامیه مطاوله و مقابله کنند، هرچه کوههای عالم بالا بیایند که در مقابل حکومت بنیامیه مقاومت کنند، حکومت بنیامیه بالاتر میرود و مسلطتر میشود؛ تا وقتیکه خدا بخواهد و اذن بفرماید آنوقت ملکشان زائل شود و حکومت از دستشان گرفته شود.
و هم فی ذلک یَستشعِرون عداوتَنا اهلَالبیت و بغضَنا امام صادق میفرمایند در این دوران هزار ماهه حکومت بنیامیه، کارشان این است که دشمنی ما را ظاهر سازند، دشمنی ما را آشکار کنند و بغض ما را در بین مردم رواج دهند. هم خودشان بغض ما را دارند و هم دلها را بر بغض و دشمنی ما بپرورانند. اخبر اللّه نبیّه بما یَلقی اهلُبیت محمد و اهلُ مودتهم و شیعتُهم منهم فی ایامهم و ملکهم خدا به پیغمبرش؟ص؟ خبر داده آنچه را که اهلبیت محمد و اهل مودت و شیعیان ایشان در دوران حکومت و مملکتداری بنیامیه میبینند.
فانزل اللّه تعالی فیهم خدا این آیه را درباره ایشان نازل فرمود: الم تر الی الذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و احلّوا قومهم دار البوار جهنم یصلونها و بئس القرار([48]) خدا این آیه را در وصف بنیامیه نازل کرده و اینکه چطور نعمتهای الهیه را تغییر دادند و چطور آلمحمد را از مردم گرفتند و خود را برای مردم قرار دادند، و مردم هم آنها را پذیرفتند و آلمحمد؟عهم؟ را از دست دادند. البته معلوم است کسی که علی را از دست بدهد و معاویه را بگیرد، حسین را از دست بدهد و یزید را بگیرد، او داخل جهنم خواهد شد؛ و همینطور مردم یکیک ائمه ما را در دوران حکومت بنیامیه از دست میدادند و به جای ایشان حکام غاصب و ظالم و پلید بنیامیه را برای خود میگرفتند و انتخاب میکردند. آیه شریفه به همین اشاره دارد؛ میفرماید که آیا نگاه نمیکنی به کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند؟ نعمتهای خدا را از دست دادند و کفر را انتخاب
«* معراج حسینی صفحه 76 *»
کردند؛ و احلّوا قومهم دار البوار و گروههای خود را و جمعیتهای خود را در دار بَوار و خانه هلاکت داخل ساختند. دار هلاکت و خانه نابودی چیست؟ جهنم جهنم است؛ یصلونها داخل آن جهنم خواهند شد؛ و بئس القرار جهنم بد جایگاهی است برای قرار گرفتن و ماندن همیشگی و جاوید!
امام صادق صلواتاللّهعلیه این آیه را تفسیر میفرمایند و توضیح میدهند؛ میفرمایند که و نعمة اللّه محمد؟ص؟ و اهلبیته نعمت خدا بر این بندگان، بر این مردمان و بهطور کلی بر بشر و بهطور کلیتر بر همه موجودات، نعمت خدا محمد و اهلبیت محمد سلاماللّهعلیهماجمعین هستند. حبهم ایمان یُدخِل الجنة محبت به ایشان اصل ایمان است که باعث میشود انسان داخل بهشت شود؛ و بغضهم کفر و نفاق یُدخِل النار بغض ایشان و دشمنی ایشان کفر است و نفاق است که انسان را داخل آتش میسازد.
فاسرّ رسولاللّه؟ص؟ ذلک الی علیّ و اهلبیته([49]) رسولاللّه بهطور پنهانی این جریان را به علی و اهلبیتشان گفتند و حادثههای آینده را برای ایشان بیان کردند؛ و اهلبیت دانستند که از بنیامیه چه خواهند دید و چه خواهند کشید.
حال ببینید خدا در این آیه و در این تعبیرِ و لتعلن علواً کبیراً، ضمناً اشاره میفرماید که این، علوِ کبیر است به جهت اینکه انجامدهندگان حادثه قتل امیرالمؤمنین و حادثه ضربتزدن بر امام مجتبی صلواتاللّهعلیه و بعد حادثه کربلا، بسیار بیارزشند. از این جهت که انجامدهندگان این حوادث چه افراد پست و بیارزشی بودند، علوِ کبیر است. بنیامیه و بخصوص معاویه و یزید، از نظر نسب کاملاً پست؛ زنازادگان مشهور و خاندانی که اصل و اساسش بر مبنای زنا بود. این از نظر نسب. از نظر حسب، هیچ ارزش انسانی در آنها دیده نمیشد؛ از همه جهت پست و بیارزش. ابوسفیان در بیارزشی و لایبالیگری در مکه و مدینه مشهور بود. معاویه بدتر از او بود؛ یزید پلیدتر از او بود. اینقدر این بیارزش بود؛ با اینکه مقام حکومت به او رسیده بود و بهاصطلاح او را ــ
«* معراج حسینی صفحه 77 *»
نعوذبالله ــ «خلیفة رسولاللّه» میگفتند اما این ملعون از شرابخواری، سگبازی، بوزینهبازی، زناکاری و این نوع رذالتها هیچ پروا نداشت؛ بیارزشِ بیارزش. یکچنین افراد بیارزش و آنگاه اطرافیانشان بیارزشتر از خودشان؛ مثل عمر سعد و ابنزیاد و این ناپاکان اینها همه مشهور به زنازادگی و مشهور به بیارزشی بودند. این طغیان از یکچنین کسانی سر میزند. این مصیبت و توهینی که از اینها بر خاندان عصمت و رسالت و جلالت و عظمت وارد میشود، چقدر دردناک است! و لتعلن علواً کبیراً.
خود سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه بیارزشی و پستی بنیامیه را در عبارات مختلف بیان میفرمودند و حادثهای را هم که بنا بود بر ایشان وارد شود ــ که حادثه کربلا بود، ــ آن را هم مرتب میفرمودند که این حادثه از ناحیه چهکسانی بر من وارد میشود. یعنی آن بزرگوار، هم مصیبت خود را میفرمودند و هم مصیبتِ در مصیبت را میفرمودند که خود کشتهشدن در راه خدا، صدمهدیدن در راه خدا و این امور همه مصیبت است؛ اما مصیبت در مصیبت این است که این مصائب از یکچنین افراد پستی باید بر ما وارد شود. درد این مصیبت دو تا است؛ یکی خود مصیبت، یکی هم دیدن این توهین و صدمات از این افراد بیارزش که بیان میفرمودند.
از جمله شخصی بهنام «اباهِرّه» ــ بعد از اینکه حضرت از مکه خارج شده بودند و بهطرف کربلا میرفتند ــ خدمت حضرت رسید؛ نقلی است و این خودش خیلی مطلب بزرگ و مصیبت بزرگی است. حرم مکه و حرم مدینه بهواسطه اسلام و آوردنِ توحید و قرآن محترم شد و الآن حسین صلواتاللّهعلیه فرزند رسولاللّه، حامل آن اسلام و مظهر کامل و تمام اسلام است. چرا باید حسین از این دو حرم آواره باشد؟! چرا در حرم جدش رسولاللّه و یا در حرم خدا که حتی برای حیوانات امن است و در امن و امانند، حسین نتواند در امان باشد؟! نوعاً خبرها منتشر شده؛ کوفه برای وجود مبارک حسین صلواتاللّهعلیه یکپارچه خطر است و همه باخبر بودند. اکثراً میدانند و باخبرند و در جریانند که مسلم را کشتهاند، هانی را کشتهاند، ابنزیاد به کوفه آمده و برای یزید بیعت
«* معراج حسینی صفحه 78 *»
گرفته و کوفه را یکپارچه بر حسین صلواتاللّهعلیه شورانیده است. همه میدانند یکچنین خطر بزرگی با حسین مواجه است؛ از این جهت همه مضطربند. هرکس با حسین صلواتاللّهعلیه برخورد میکرد، مضطرب بود و نگران آینده سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه. از جمله ایشان، اباهِرّه است. به حضرت رسید؛ دید که حضرت از مکه خارج شدهاند. روی سوابق دانست که حضرت تصمیم کوفه را دارند و بهطرف کوفه میروند. عرض کرد آقا چه شده که شما از حرم خدا و از حرم جد خود محمد مصطفی؟ص؟ خارج شدهاید؟ آخر چه امری باعث شده که شما از این دو حرم بیرون بیایید؟
فقال؟ع؟: وَیْحَک یا اباهِرَّة از این دلسوزی تو و از اینکه به فکر من هستی متشکرم. کلمه «ویحک» هم برای مدح است، هم برای ذم است. در اینجا امام؟ع؟ قدردانی میفرمایند؛ از دلسوزی اباهره تشکر میکنند و از اینکه به فکر حضرت افتاده و از اینکه دلش میسوزد که چرا امام؟ع؟ آواره شده است. فرمودند: ویحک یا اباهرة ان بنیامیة اخذوا مالی فصبرت من وقتی مدینه بودم، عمال بنیامیه اموال مرا مصادره کردند و برای من چیزی نگذاشتند؛ من صبر کردم. فشتموا عِرضی فصبرت به من دشنام دادند، آبرو و عِرْض مرا در معرض اهانت قرار دادند، اما من صبر کردم. فطلبوا دمی خواستند مرا بکشند و در مقام کشتن من برآمدند ــ هم در مدینه هم در مکه ــ فهربتُ فرار کردهام.
اما این فرار من نه از این است که جان خودم را دوست داشتم. ــ البته جان حسین دوستداشتنی است؛ جان حسین جان خدا است. خود حسین هم جانش را دوست دارد؛ چون جان حسین جان خدا است. ــ ولی نظام و حکمت الهی اقتضا میکند که من در مدینه و در مکه کشته نشوم؛ که اگر در آنجاها کشته شوم، آنطوری که کشتهشدن من میبایست در اسلام اثر ببخشد و برای ابد بماند، اثر نمیبخشد و نمیمانَد. کشتهشدن من حسابشده است و یکی از برنامههای نظام الهی است! همانطور که رسالت رسولاللّه از برنامههای نظام الهی است، کشتهشدن من هم همینطور است؛ جای معین دارد، وقت معین دارد، افراد معین دارد، خصوصیات
«* معراج حسینی صفحه 79 *»
معینی دارد که من باید در آن مکان و در آن زمان و با آن افراد و با آن خصوصیات کشته شوم. واللّه حادثه کربلا مو به مو از تقدیرات و نظامهای حکیمانه الهیه بوده؛ این حادثه مو به مو زیر نظر خدا تنظیم شده و تحت نظام حکیمانه الهیه معین شده.
و اَیمُ اللّه لَتَقتُلنی الفئةُ الباغیة فکر نکنی من از ترس جانم فرار میکنم و بر جانم میترسم؛ نه، بهخدا سوگند گروه طغیانگر و ستمگر مرا خواهند کشت. آنها مرا خواهند کشت و چون آنها یکچنین علو و یکچنین سرکشی بزرگ و یکچنین استعلاء و استکباری نشان میدهند، ــ کشتن من امر کوچکی نیست، ــ چون مرا میکشند و این علو بزرگ را نشان میدهند، خدا هم بعد از این استعلاء و برتریجویی، بعد از یکچنین مُلک و مهلتی که به ایشان میدهد، آنها را خوار خواهد فرمود؛ و لَیُلبِسَنَّهم اللّه ذُلّاً شاملاً خدا بر آنها ذلت و خواریِ فراگیری را خواهد پوشانید که بزرگ و کوچکشان و زن و مردشان را فرا بگیرد؛ و سیفاً قاطعاً شمشیر کُشندهای در بین آنها خواهد گذاشت که همه آنها را نابود کند؛ و لَیُسَلِّطَنَّ علیهم من یُذلّهم حتییکونوا اذلَّ من قوم سبا اذ مَلَکَتْهم امرأةٌ منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم([50]) و خدا بر ایشان کسی را مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل گرداند؛ طوری ذلیل شوند که از قوم سبا ذلیلتر گردند و قوم سبا ذلتشان همان بس که زنی بر آنها مسلط و حاکم بود و در مال و خون آنها حکومت میکرد؛ از آنها ذلیلتر خواهند شد. ذلتشان، هم در زمان مختار و هم در دوران تسلط بنیالعباس بر بنیامیه ظاهر شد و امیدواریم ذلت اصلی و حقیقی آنها را انشاءاللّه در دوران ظهور مهدی آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین بهچشم خود ببینیم و انشاءاللّه ما هم از کسانی باشیم که در رکاب آن بزرگوار، انتقام خون حسین و اصحاب حسین و اهلبیت حسین و همه مظلومین در اسلام و در دین را بگیریم.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 80 *»
مجلس 6
(شب پنجشنبه / 6 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 81 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
اِسراء و سیردادن خدا حسین صلواتاللّهعلیه را در شب تاریک ظلمات کفر بنیامیه و طغیان و ظلم ایشان، مناسبت پیدا کرد که خداوند در سوره «اسراء» این آیه را عنوان بفرماید و در بعضی از قسمتهای این سوره، سخن از بنیامیه بهمیان آوَرَد؛ و مناسبت اقتضا کرده که خداوند ابتداءً به اسراء رسولاللّه؟ص؟ اشاره نموده و سیردادن آن حضرت را در شب به مراتب عالیه عالَم و انجامیافتن جریان معراج را بیان فرماید.
برنامه در اسراء و سیردادن خدا حسین صلواتاللّهعلیه را بهطوری بوده که این اسراء و سیردادن وسیله شود برای سیردادن بندگانی که میخواهند بهسوی مبدأ سیر کنند اما لوازم رتبه و مقتَضَیات رتبه مانع از سیر ایشان است. رتبه نقصان رتبهای است که اقتضا میکند انسان از مبدأ فیض دور باشد. لازمه این رتبه عصیان است و عصیان هم از نورانیشدن و از سیر و صعود و ترقینمودن مانع است.
خداوند با اسراء حسین و سیردادن حسین صلواتاللّهعلیه، تدبیری فرمود که دوستان حسین صلواتاللّهعلیه از ترقی و صعود متمکن شوند. دوستان حسین هم از سیرکردن از خودی و گذشتن از خود و سیرکردن بهسوی مبدأ و رسیدن و متصلشدن به مبدأ فیض، متمکن شدند؛ و میتوان گفت مسئله معراج و صعودکردن و ترقینمودن، بهبرکت سیر حسین صلواتاللّهعلیه برای همه ناقصین فراهم شد و عروج و معراج، برای هر فردی از افراد ناقص ــ گرچه در نهایتِ از عصیان و نقصان باشد، ــ
«* معراج حسینی صفحه 82 *»
مسئلهای قابل وصول شد و این تدبیر، تدبیر عجیبی است.
بحمداللّه نوعاً با مقدماتی که در این تدبیر لازم بوده آشنا هستید. مشایخ عظام+ مقدماتی را که در این تدبیر لازم بوده و انجام شده، در فرمایشاتشان بیان فرمودهاند؛ اینکه خدا او را قطب عالم هستی و مؤثر در عالم هستی قرار داده، و او را رکن حیات قرار داده، و نور ایمان را بهوسیله آن بزرگوار منتشر کرده. هرکس حیات ایمانی پیدا کرده، بهبرکت آن بزرگوار است و اثری از آن مؤثر است و نوری از آن منیر است. وقتیکه ایمان در دلها پیدا شد و به خدا مؤمن شدند، به سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه متصل و وصلند و اثر آن بزرگوار میشوند؛ و چون همه در عرصه ایمان، آثار او هستند، بهطور اجمال میدانیم هرگاه حالت انکساری برای آن مؤثر و منیرِ کل رخ دهد، برای همه آثار پیدا خواهد شد.
اینها مقدماتی بوده که خداوند در این تدبیر بهکار برده تا اینکه هرگاه حسین صلواتاللّهعلیه سیر داده شد و با این مصیبت بزرگ روبرو گشت، شیعیان و دوستان او هم سیر داده شوند؛ و غیر از این هم نمیشد که آثار منکسر شوند و متألم و متأثر شوند و غیر از این نمیشد که آثار بتوانند به مبدأ متصل شوند. مظلومیت را پذیرفت، مقهوریت را پذیرفت، شکست را بهظاهر پذیرفت تا دلها بشکند، آثار منکسر شوند و به این وسیله به مبدأ متصل گردند و رفع نقصانها و ظلمتهای عصیانها شود.
وقتی انسان در این نکته دقت میکند، چقدر از حسین صلواتاللّهعلیه شرمسار میشود که بهخاطر آنکه سیر بهسوی خدا و حرکت به مراتب عالیه و روبروشدن با آیات تعریف و تعرف خدا برای یک فرد ناقص و عاصی مثل ما میسر شود، متحمل این سیر شد. فرق نمیکند؛ همانطور که در معراج رسولاللّه؟ص؟، لنریه من آیاتنا بود و هدف از معراج، ارائه آیات و نشانههای تعریف و تعرف خدا بود، در اسراء حسینی صلواتاللّهعلیه هم همینطور بود. کربلا نظیر ندارد، شهداء کربلا نظیر ندارند؛ اینها همه اسماء حسین صلواتاللّهعلیه یعنی آیات تعریف و تعرف خدا شدند. خدا در
«* معراج حسینی صفحه 83 *»
این اسراء و سیردادن، آیات خود را به حسین نمایاند. ما هم هرگاه به برکت این سیردادن حسین، به «سیرالی اللّه» موفق شویم، در همان حال انکسار و حال تأثر و گریه، آیات تعریف و تعرف خدا به ما هم نمایانده میشود. همان حالت، عین ارائه آیات تعریف و تعرف خدا است. در همان موقع، نور آیات خدا و نور نشانههای خدا در دل ما منعکس میشود؛ اصل معرفت و ریشه عرفان است و به برکت این معرفت و عرفان ما آمرزیده میشویم. به برکت همین معرفت است که ما اهل جنت میشویم وگرنه غیر عارف را به بهشت راه نمیدهند. عارف را به بهشت راه میدهند؛ اهل معرفتِ به خدا و اولیاء خدا را به بهشت راه میدهند و بهشت جای عارفین باللّه و عارفین به اولیاءاللّه است. کسی که معرفت خدا و معرفت اولیاء را ندارد، او را به بهشت نخواهند برد.
پس ببینید حالت گریه و حالت تأثر و توجه به حسین صلواتاللهعلیه، چه حالتی است که میفرمایند در همان حال در بهشتی، و همان حالت، حالت بهشت است، و انسان در همان حالت توفیق معرفت پیدا کرده و سیر الی اللّه نصیبش شده و عروج و معراج برایش دست داده؛ از این عالم خاکی و تعلقات نفسانی کنده شده، به مبدأ نور یعنی حسین صلواتاللّهعلیه متصل شده. این مصیبت برای این جریانها است و سیردادن ناقصین و کمک به ناقصین و رفع نقصان و لوازم نقصان ایشان و متمکن شدن از سیر بهسوی خدا است.
از این جهت انشاءاللّه هرچه در این مصیبت دقیقتر شویم و بیشتر در اطراف و جوانبش فکر کنیم، امیدواریم که حسین صلواتاللّهعلیه را کمک کرده باشیم و آن بزرگوار را در آن هدفی که بهواسطه همان هدف از مدینه به مکه و از مکه به کربلا سیر داده شد، نصرت کرده باشیم. بهترین کمک همین است که با خصوصیات و امور مربوط به این مصیبت آشنا شویم و به این مصیبت معرفت پیدا کنیم. خداوند درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید که چه حق بزرگی بر ما ناقصین دارند که
«* معراج حسینی صفحه 84 *»
ما را اهل معرفت و شناخت نسبت به مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه قرار دادهاند که انشاءاللّه اگر گریه میکنیم با معرفت است؛ اگر اشک میریزیم با ایمان است و از ایمان سرچشمه میگیرد و چنین اشک و چنین تأثری باعث نجات است و گرنه هر گریهای که باعث نجات نیست. گریهای که از ایمانِ بالفعل و موجود سرچشمه میگیرد، باعث نجات است؛ اگر نه یزید هم گریه کرد، عمر سعد هم گریه کرد، خدا لعنتشان کند. کدام دشمن بوده که گریه نکند؟! دوستان که جای خود داشتند. دشمنان با آن قساوت و رذالت و دنائت و خساست گریه میکردند خصوصاً وقتیکه مظلومیت این بزرگواران و تحمل و صبرشان را در برابر اینهمه مصائب میدیدند.
آن عزیزان طوری در دامن سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه پرورش یافته بودند که از هیچیک از ایشان جزع و شکایت شنیده نمیشد و دیده نمیشد. همهاش تحمل، همهاش صبر، همهاش خدا را یادکردن و رسولاللّه را صدازدن بود. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و امام مجتبی و فاطمه زهراء سلام اللّه علیهم اجمعین را به کمک خود میطلبیدند. هیچگاه حالت ذلت در برابر آن اشقیاء نشان ندادند، به آنها متوسل و متوجه نشدند، به آنها پناه نمیبردند، از آنها تقاضای رحم نمیکردند؛ چون میدانستند که آنها رحم ندارند، بیحیا هستند و حیا ندارند.
از این جهت اگر هم در فرمایش شیخ مرحوم/ در بعضی از قصائد کلمه «شَکیٰ» و «شکایة» دیده میشود، نباید شکایت معنی شود. کلمه و ماده «شکایة» را در عربی بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم، باید بگوییم نالیدن. «اِشتکی المریض.» وقتی شخص مریض مینالد، عرب میگوید «اشتکیٰ»؛ از مرضش ناله میکند. نالهکردن غیر از شکایتکردن است. بله، به خدا شکایت میکردند و باید همه مؤمنین شکایت کنند. از این مصائبی که اعداء و اشقیاء بر حسین و اصحاب حسین و اهلبیت حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین وارد کردند، باید به خدا و به سوی خدا شکایت کنند و در این مصیبتها بنالند.
«* معراج حسینی صفحه 85 *»
گریه اگر از ایمان سرچشمه بگیرد، باعث نجات است و ما خدا را شاکریم که به برکت فرمایشات ایشان، مؤمن به حسین هستیم و به مبانی ایمان مؤمن و معتقد هستیم و اعتقاد داریم که وسیله نجات، توجه و توسل و روآوردن به حسین است و وسیله نجاتی غیر از این برای ما نیست؛ اعمال صالحه نمیتواند ما را نجات دهد؛ زیرا ما نمیتوانیم عمل صالح خالصی داشته باشیم. درست است اعمال صالحه ما بهظاهر صالح است؛ اعمال صالحه، طاعات و حسناتمان را بهصورت ظاهر، «طاعت» میگوییم ، ــ البته بهصورت ظاهر انشاءالله طاعت است ــ اما روح عبودیت در ما نیست.
روح عبودیت آن است که میفرماید: حروف العبد ثلاثة کلمه «عبد» سه حرف است. عبد و عبودیت هنگامی درباره ما تحقق پیدا میکند که این سه حرف به واقعیت خودش در ما پیدا شود. میفرماید: العین علمه باللّه حرف «عین» در کلمه عبد اشاره است به مقام معرفت و علم و عرفان به خدا. کدامیک ما به خدا معرفت داریم؟ همه ما وجود خدا را اثبات میکنیم ولی معرفت نداریم. معرفت از فؤاد سرچشمه میگیرد و فؤاد در ما فعلیت ندارد؛ آن چشم خدابین در ما نیست. بلکه ما به کسانی که آن چشم در آنها بالفعل است معرفت داریم و آنها را آیات تعریف و تعرف خدا میدانیم که محمد و آلمحمد؟عهم؟ و انبیاء و کاملین شیعه هستند. این معرفت از ما خواسته شده و بحمداللّه داریم. العین علمه باللّه و الباء بَونه عمّن سواه. «باءِ» کلمه عبد، نشانه این است که شخصِ عبد و بنده، از خلق جدا است و به خدا متصل است؛ و الدال دنوّه من الله تعالی([51]) «دال» هم نزدیکی او را به خالق و خدا میرساند. این سه، حقیقت و روح عبودیت است.
باید در اعمال صالحه ما روح عبودیت باشد تا به ما «عبد» گفته شود و به این طاعت ما، «عبادت» و «طاعت» گفته شود و میبینیم که نداریم. وقتیکه امام حسین
«* معراج حسینی صفحه 86 *»
صلواتاللّهعلیه میفرماید: من کانت حقائقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی([52]) کسی که حقیقتهای او ادعای صرف است و توخالی است، چطور دعاوی و ادعاهایش، ادعاء و دعاوی نباشد؟ معلوم است از زبان ما است و بیان حال ما است که امام حسین صلواتاللّهعلیه میفرماید. وقتیکه نمازهای ما نماز نباشد، نماز نخواندنهای ما چیست؟ و معاصیمان هم که معلوم است. پس نمیتوانیم به اعمال صالحه خود مطمئن باشیم که بماند؛ اگر خدا ما را به همین اعمال صالحه که اسمش را اعمال صالحه میگذاریم مؤاخذه کند، معلوم است تا عمر داریم و خداوند به ما عمر بدهد ــ که در آخرت همیشه عمر هست ــ باید معذب باشیم.
این نمازی که اول تا به آخرش استهزاء است؛ در حضور خدا ایستادهایم و خدا را به «رب العالمین»، «مالک یوم الدین» و «الرحمن الرحیم» میخوانیم و همینطور سایر صفات را میگوییم، اما با اقرار به اینهمه صفات کمالیه الهیه، در نماز متوجه امور و جهاتی هستیم که هیچ زیبنده ساحت قدس ربوبی نیست و مناسب با حضور در محضر اولیاء خدا نیست. کفایت میکند که خدا ما را به یک نماز مؤاخذه کند و تا خدا خدایی میکند، ما را معذب بفرماید. پس ما نمیتوانیم به طاعاتمان مطمئن شویم.
آنی که اسباب نجات و وسیله نجات است، بحمداللّه بهبرکت فرمایشات روشن است. انشاءاللّه فقط برای این است که متذکر شویم که چه امر بزرگی است و سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه چه حق بزرگی بر گردن ما پیدا کرده که ما بهواسطه این اسراء و سیردادن، متوجه میشویم و سیر میکنیم؛ از خود و از آنچه که بسته به ما است و متعلق به ما است، کنده میشویم و همین حال تأثر و انکسار و گریه، کندهشدن از خود و انیتها است و متصلشدن به نور خدا است که حسین صلواتاللّهعلیه باشد. اینقدر آسان! خدا این سیر را چقدر آسان و چقدر طبیعی قرار داده که هیچ تصنع نمیخواهد. این کلمه «تباکی» هم، معنایش تصنع نیست که خیلیها اشتباه
«* معراج حسینی صفحه 87 *»
میکنند، فکر میکنند معنایش این است که هرکس گریه کرد یا گریانید و یا خود را به گریه داشت، میگویند یعنی خودش را به گریهکنندگان شبيه کند؛ همان تصنع. اما این مقصود نیست. خود را به گریهداشتن یعنی حالتی برای خود بگیرد تا منجر شود به گریهکردن؛ مثل اینکه شروع کند به زمزمهکردن، به نالیدنِ آهسته آهسته تا رقت دل برایش پیدا شود؛ یا اینکه مصائب وارده بر خودش را متذکر شود و آنها را بهیاد بیاورد. حتی این را اجازه دادهاند. ببینید چقدر امر مهم است که انسان برای خودش از هر راهی که شده و به هر وسیلهای که شده، حالت تأثر و انکسار در مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه را فراهم کند؛ اگر چه به اینکه عزیزی را که از دست داده یاد کند و دلش برای او نرم شود و رقت پیدا کند و به این وسیله خودش را به حادثه کربلا برساند. اینقدر مطلب را برای ما آسان کردهاند و این سیر الی اللّه را اینگونه برای ما ميسر قرار دادهاند. از این جهت هرچه انشاءاللّه بیشتر تدبر کنیم، به خود سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه کمک کردهایم؛ همانطور که همه اموری که در احیاء امر حسین انجام میشود، همهاش کمک و نصرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه است.
بحمداللّه این مجالس و فراهمشدن این مراکز (حسینیهها)، همهاش نصرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه است. خود همین اجتماع و جمعشدن، معنایش نصرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه است. یکنفر که در بین ما گریان و متأثر باشد، بهبرکت گریه او و تأثر او، همه ما آمرزیده میشویم. این چه کمکی است به سیدالشهداء! آیا غیر از این است؟! وقتیکه نوحه خوانده میشود یا مصیبت ذکر میشود و دلها میشکند، اینها همه کمک به سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه است. خدا به همه برادران و خواهران ایمانی اجر عنایت کند. خدا از همه ایشان زحماتی را که کشیدهاند و میکشند قبول کند. به هر نوعی که در احیاء مجالس و امر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه خدمت کردهاند، زحمت کشیدهاند، پول میدهند، به هرطور کار میکنند، خدا از همهشان قبول بفرماید. خداوند بخصوص عمر
«* معراج حسینی صفحه 88 *»
نوحهخوانها و همینطور ذاکرین ما را که مصیبت ذکر میکنند زیاد کند. خدا همهشان را در احیاء امر حسین صلواتاللّهعلیه تأیید و نصرت کند. خدا همه برادران و خواهران را در اجتماعکردن و توفیق در اجتماع و احیاء امر محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین و نصرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه نصرت کند. اینها تعظیم شعائر خدا است؛ همین چراغی که روشن است و همین پرده و چادری که برقرار است و همین قبهای که ساخته شده و خدا این توفیق را به ما کرامت کرده که زیر این قبه بنشینیم و حسین را یاد کنیم و بر مظلومیت حسین گریه کنیم. ما که محرومیم که در یکچنین اوقاتی در زیر قبه مبارکه ــ که در این عکس زیارت میکنید ــ جمع شویم. خدا به حاجآقای محققی جزای خیر عنایت کند که این عکس را منتشر کردهاند. امسال که ما به اصفهان و جندق و گنبد رفتیم، هرکجا که رفتیم دیدیم بحمداللّه نوع برادران از این عکس در قبلههای خانهها و حسینیهها زدهاند؛ یعنی خدایا در همه عمر ما به حسین رو داریم انشاءاللّه. خدایا موقع مرگ هم روی ما به حسین باشد و آن بزرگوار هم رویش به ما باشد؛ مورد نظر و عنایتش باشیم.
خدایا ما چطور محبتمان را به حسین و اهلبیت حسین اظهار کنیم؟ چطور نشان دهیم که دلهایمان در این مصیبت جریحهدار است؟ خدایا ما طبیعتهای خودمان را محکوم میکنیم، از طبیعتهای خودمان اظهار نارضایتی داریم، این طبیعتهای ما به ما کمک نمیکند. ما میخواهیم اشک چشممان در مصیبت حسین خشک نشود. ما میخواهیم دلهایمان در دنیا شادی نبیند، ما میخواهیم سرور نداشته باشیم، ما میخواهیم همه نعمتهای دنیا در کام ما تلخ باشد، اما غفلت عارض میشود، طبیعت کمک نمیکند، غافل میشویم؛ از خوردنیها لذت میبریم، از آشامیدنیها لذت میبریم، از زیر سایه بودن لذت میبریم، از خوابیدن در رختخواب لذت میبریم و حال آنکه دوست حسین و مصیبتزده در غم حسین، باید قرار نگیرد و از نعمتهای دنیا لذت نبرد. شما ببینید زینالعابدین صلواتاللّهعلیه
«* معراج حسینی صفحه 89 *»
چه حالتی داشتند! چون آن بزرگوار امام بودند. ما همه اینها را پای طبیعت میگذاریم و از طبایع خود ناراضی هستیم. ما نباید این غم را فراموش کنیم. چه غم بزرگی! چه مصیبت بزرگی!
هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه | تدبّروا سورة الاسراء تالینا |
عرض کردم خداوند در این کلمه و در این جمله و لتعلن علواً کبیراً که خطاب به بنیامیه است، اینطور پرخاش میفرماید و خشم بینهایت خود را اظهار فرموده که شما طغیان بزرگ میکنید، استکبار بزرگ را نشان میدهید و برتریجویی و خودخواهی و استعلائی را نشان میدهید که بسیار بزرگ است؛ یعنی استکبارِ بزرگ، استعلاء بزرگ، علو بزرگ همین است؛ نه اینکه در برابرش بزرگی باشد و این بزرگتر باشد؛ نه، اصلاً بزرگ همین است.
از این جهت همه سرکشیها و استعلاها و استکبارهایی که در برابر اهل حق در طول تاریخ بشریت اظهار شده، همه و همه در نزد این استعلاء و استکبار، کوچک است. در آن مصیبتی که جبرئیل برای آدم میخواند، وقتی که مصیبت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه را یاد میکند، عرض میکند: این فرزند تو حسین، مبتلا میشود به مصیبتی که تصغر عندها المصائب([53]) همه مصیبتها در نزد مصیبت او کوچک است. بنابراین تمام علوها و استکبارها و استعلاها که از فراعنه بشری در تاریخ بشریت در برابر اهل حق اظهار شده، همه و همه در برابر این استعلاء و این استکبار، کوچک است.
در ضمن عرض کردم که بیان این مطلب است که بزرگی این استعلاء، یک جهتش هم این است که از افرادی سر میزند که این افراد در تاریخ بشریت پستترین و بیارزشترین افرادند؛ رذلترین و ناپاکترین و پلیدترین خاندانند. این، درد مصیبت را بیشتر میکند. وقتی که متوجه پستی و رذالت و خساست و دنائت خاندان پست بنیامیه میشویم، الم مصیبت بیشتر احساس میشود. سیلیخوردن از یک آدم شریف
«* معراج حسینی صفحه 90 *»
و محترم، کشتهشدن به دست یک آدم شریف و محترم، چندان دردی ندارد. عرض کردم مقتولینِ به دست امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، کفار و بزرگان کفر که در جنگهای اسلام کشته میشدند، آنها وقتی عظمت و جلالت علی صلواتاللّهعلیه را میدیدند، افتخار میکردند که کشنده ما یکچنین شخصیتی است. اما وقتی که طرف مقابل، کافر، مشرک، پست، رذل، نانجیب، زنازاده و اهل همه فسوق و فجور باشد که ذرهای در او خیر وجود نداشته باشد و اصل و منبع شر باشد، یک توهین از او نسبت به یک مؤمن عادی چقدر بزرگ است! تا چه رسد به مؤمنین کاملین! تا چه رسد به معصومین کلی! تا چه رسد به کسی که مثل حسین صلواتاللّهعلیه جامع جمیع عصمتها و کمالاتِ رتبه عصمت کلیه بود که در او جمیع فضائل و مناقب خلاصه شد.
فرمایشی است از حضرت امیر صلواتاللّهعلیه که انشاءاللّه دقت میکنید. در جنگ صفین در موقعی که به تعبیر حضرت صادق صلواتاللّهعلیه فی اصعب موقف بصفین، مشکلترین ساعات و لحظات جنگ صفین بود و خیلی سخت بود، شخصی از اصحاب حضرت که از قبیله بنیاسد بود برخاست و به حضرت عرض کرد: «کیف دَفَعَکُم قَومُکُم عن هذا المقام و انتم احق به؟» از امام؟ع؟سؤال کرد: آقا چطور قوم شما و خویشان شما، شما را از این مقام دور کردند و از حکومت کنار گذاشتند و حال آنکه شما به حکومت سزاوارتر بودید؟ ظاهراً این شخص شیعه نبوده و اهلسنت بوده؛ به دلیل اینکه نمیگوید شما از طرف خدا و رسولخدا منصوص به امامت و حکومت هستید و به عصمت کلیه معصومید و در عصمت مثل رسولاللّه؟ص؟ هستید و از این جهت شما باید خلیفه رسولاللّه باشید؛ اینطور استدلال نمیکند و از کلماتش برمیآید که معتقد به امامت و عصمت حضرت نبوده، بلکه فقط همین فضیلت ظاهری حضرت را ــ که انتساب به رسولاللّه؟ص؟ و علم ظاهر امام و عدالت ظاهری حضرت باشد ــ میدیده؛ به این جهت میگوید شما احق و سزاوارتر بودید به اینکه بعد از رسولاللّه؟ص؟ حکومت کنید. و در روایتی هم بخصوص میگوید؛
«* معراج حسینی صفحه 91 *»
تعبیرش به نقل امام صادق؟ع؟ این است: «و انتم الاَعْلَون نَسَباً و اشد نَوطاً بالرسول؟ص؟ و فَهْماً بالکتاب و السنة.» تعبیرش را ببینید؛ میگوید شما از حیث نسب از همه بالاتر بودید. نسب شما نسب شریفی است و مثل نسب شما در شرافت در بین عرب نبود؛ و همچنین در قرابت و نزدیکی به رسولاللّه؟ص؟، از شما کسی نزدیکتر نبود؛ و دیگر اینکه در فهم قرآن و سنت رسولاللّه کسی از شما فهمیدهتر نبود که قرآن و سنت رسولاللّه؟ص؟ را بهتر بفهمد. از این تعبیر و استدلالش برمیآید که معرفتش نسبت به آن بزرگوار همیناندازه بوده و این، معرفتِ نوع اهلسنت به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است که اگر با حضرت و شیعیان حضرت نصب و عداوتی نداشته باشند، این مقدارها را اعتراف میکنند. حتی نصابشان هم این مقدارها و بیشتر از اینها را اعتراف میکنند. همانهایی که با شیعیان امیرالمؤمنین دشمنند که واقعاً ناصبی هستند، مثل ابن ابیالحدید معتزلی و فخر رازی و امثال اینها که خدا لعنتشان کند، اینها فضائل را اقرار دارند. خدا مخصوصاً فخر رازی ملعون را لعنت کند که نوعاً در تعبیراتش این است که «روافض لعنهماللّه»؛ رسماً شیعه را لعنت میکند. این ملعون که ناصبی بهحقیقت معنی است، فقط فضائل امیرالمؤمنین؟ع؟ را اظهار میکند و اقرار میکند، اما با یکعداوتی اسم شیعه را میبرد و وقتیکه کلمه «روافض» را میگوید، یک «لعنهماللّه» پشتش میگذارد.([54]) خدا لعنتش کند. آنها و حتی نصابشان، این فضائل را و بالاتر از این فضائل را اقرار دارند.
در یکچنین موقعیتی که امام صادق؟ع؟ فرمود سختترین لحظات جنگ صفین بود، آن شخص این اعتراض و این سؤال را میکند. فقال: یا اخا بنیاسد انک لَقَلِقُ الوَضین تُرسل فی غیر السَدَد. امام؟ع؟ با مهربانی میفرمایند ای برادری که از خاندان بنیاسد و از قبیله بنیاسدی، تو باری بر دوش داری؛ در یکچنین موقعیتی این سؤال را میکنی که بارت مضطرب است. ــ این تعبیر از نظر بلاغت است، فرض
«* معراج حسینی صفحه 92 *»
بفرمایید درباره حیوان وقتی که زینی رویش باشد و این زین را محکم نبسته باشند و زین در حال حرکت مضطرب و متزلزل باشد، اینطور تعبیر میآورند. ــ یعنی این مطلبی که در ذهنت بود، این را نتوانستی حفظ کنی و در موقع مناسب از من سؤال کنی؛ نتوانستی در موقع مناسب از اشکالی که داری سؤال کنی؛ و لَکَ بعدُ ذِمامَةُ الصِّهْرِ و حقُّ المسألةِ و قد استَعلَمْتَ فاعلم اما چون به طوری با ما پیوند داری و بهعلاوه که حق سؤالکردن داری و از من سؤالی کردی و قد استعلمت فاعلم طلب کردی که بفهمی حال جوابت را بدان، اما الاستبدادُ عَلَینا بهذا المقام و نحن الاَعلَون نَسَبَاً و الاَشَدُّونَ بالرسول؟ص؟ نَوطاً فانها کانت اَثَرَةً شَحَّت علیها نفوسُ قومٍ و سَخَت عَنها نفوسُ آخرین و الحَکَمُ اللّه و المَعْوَدُ الیه القیامة فرمودند اما اینکه پرسیدی که چرا قوم و خویشان ما بر ما پیشی گرفتند و ما را از حکومت کنار گذاشتند و خودشان حکومت کردند و حال آنکه ما نسبمان از آنها بالاتر و نزدیکیمان به رسولاللّه؟ص؟ شدیدتر از همه و بیشتر از همه بود، علتش این بود که این حکومت ظاهری و حکومتکردن بر یکعده مردمی که در دلهای آنها ایمان رسوخ نکرده بود، این مطلبی مورد خواست بود. حکومت بر مردمی که به حقیقت معنی ایمان نیاورده بودند و به لفظ و زبان ایمان آورده بودند، ــ دلیلش همینکه بعد از رسولاللّه؟ص؟ ایمان از دلهای آنها رفت؛ چند نفری بر ایمان باقی ماندند و مؤمن حقیقی بودند وگرنه بقیه ارتداد یافتند و به کفر و جاهلیت برگشتند، ــ حکومتکردن بر یکچنین افرادی و رئیسبودن بر یکچنین افرادی، این مطلبی مورد خواست بود؛ یعنی حکومتی بود که دلها آن را میخواست؛ مقام است و ریاست است و بشر هم طالب آن است و آن را میخواهد اما شَحَّت علیها نفوس قوم یکعده بر این مقام و حکومت و ریاست چنان خاطرخواه شدند که از همهچیز دست شستند، ــ حتی از ایمان ــ و بهطرف این حکومت و ریاست رو آوردند؛ و سَخَت عنها نفوسُ آخرین اما ما خیلی راحت از یکچنین حکومتی گذشتیم و خیلی راحت به آنها بخشیدیم. چنین حکومتی برای امیرالمؤمنین ارزش ندارد. علی که
«* معراج حسینی صفحه 93 *»
نمیخواهد پیشوای منافقین باشد. علی که نمیتواند رئیس کفار باشد. علی که نمیتواند رئیس اراذل باشد که هرچه آنها خواستند، به خواست آنها حکم کند و فرمان دهد و با آنها قدم به قدم در خیانت و جنایت به اسلام و مسلمین قدم بردارد؛ نه، و سخت عنها نفوس آخرین عدهای هم که ما بودیم، سخاوت نشان دادیم و به اهلش بخشیدیم. حَکَم، خدا است که حُکم خواهد کرد و بازگشت، قیامت است، بازگشت بهسوی خدا در قیامت است.
امام؟ع؟ تا به اینجا سرّ این را بیان فرمودند که چرا خویشان امیرالمؤمنین ــ که بهظاهر خویش بودند و خودشان را از قریش معرفی میکردند، ــ حضرت را خانهنشین کردند و خودشان مقام ریاست و حکومت را بهدست گرفتند. بعد که امام؟ع؟ این نکته را میفرمایند، آنوقت میفرمایند: و دَعْ عنکَ نَهْبَاً صِیحَ فی حَجَراتِه واگذار این غارتی را که انجام شد و فریادهایی در این غارت بلند شد و در اطراف و جوانب این غارتگری و شوریدنِ بر ما، سر و صدای زیادی بلند شد؛ این را رها کن و فعلاً حرفش را نزن؛ و هَلُمَّ الخَطبَ فی ابن ابیسفیان درد دل علی صلواتاللّهعلیه اینجا است. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه از اوضاع گذشته خیلی اظهار دلتنگی و نگرانی نمیفرمایند. گذشته هرچه بود مردم خواستند و جمع شدند و عدهای با ابوبکر بیعت کردند و بعد هم عمر را معین کرد و مسلط بود و بعد هم عثمان معین شد. به هر حال مردم خواستند و تا آن زمان هم میخواستند؛ اما بعد از عثمان که همه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را میخواستند و همه بیعت کردند، خیلی درد است که معاویهمانندی در مقابل حضرت بایستد. اینجا امام؟ع؟ اظهار درد و مصیبت میفرمایند: و هَلُمَّ الخَطبَ فی ابن ابیسفیان بیا همراه من به سراغ مشکل بزرگ و درد بزرگ برویم که معاویه است؛ و لقد اَضحَکَنی الدهرُ بعد ابکائه بعد از اینکه روزگار یعنی اهل روزگار، مرا در اثر خیانت و بیوفائی گریانیدند، ــ چقدر ظلم بر امیرالمؤمنین وارد کردند! ــ بعد از اینکه اهل روزگار مرا گریانیدند، حال روزگار و اهل روزگار مرا
«* معراج حسینی صفحه 94 *»
میخندانند؛ و میدانیم خنده از تعجب است. روزگار یعنی اهل روزگار، از شدت تعجب و شگفتی مرا به خنده آوردهاند! چرا؟ چون مرا در مقابل معاویه قرار میدهند و معاویه را در برابر من! علی کجا و معاویه کجا؟!
علی بن ابیطالب صلواتاللّهعلیه بعد از رسولاللّه در اسلام درخشانترین چهره را دارد. این مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی است. از اسلام گذشته، در بین تمامی ادیان که درباره اسلام مطالعه دارند، بزرگترین چهره و درخشانترین چهره در اسلام بعد از چهره رسولاللّه، چهره امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است. اما ابوسفیان و معاویه؛ جمیع فرق اسلام و همچنین بیگانگانی که در اسلام مطالعه دارند، همهشان میدانند که ننگینترین چهرهها در اسلام و بلکه در تاریخ بشریت، چهره ابوسفیان و معاویه و یزید است. پستترین چهرهها و رذلترین چهرهها و ناپاکترین چهرهها، آنانند. درد امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه اینجا است.
بعد میفرماید: و لاغَرْوَ هیچ شگفتی ندارد؛ اصلاً بازی اهل روزگار همین است. اهل روزگار سفهاء هستند و کارشان همین است. و لاغَروَ وَاللّهِ فَیا لَهُ خَطباً به خدا قسم هیچ شگفتی ندارد.، اما خیلی مشکل است و این مطلب خیلی بزرگ است. یَستَفرِغُ العَجَبَ و یُکثر الاَوَد خیلی این حادثه بزرگ است؛ بهطوری است که دیگر شگفتی برای چیزی نمیماند. شگفت در تاریخ انسانیت همین است که معاویه را در مقابل علی گذاردهاند. این، شگفت است؛ و دیگر همه شگفتیها از شگفتبودن میافتد و چقدر گرفتاریها را مشکل میکند و بزرگ میسازد و زیاد میکند. حاوَلَ القَومُ اِطفاءَ نورِ اللّه مِن مِصباحِه و سَدَّ فَوّارِه مِن یَنبُوعِه و جَدَحوا بینی و بینهم شِرباً وَبیئاً این گروه به رهبری معاویه ــ خدا لعنتش کند ــ تصمیم گرفتند که نور خدا را از محل تابش آن خاموش سازند و فواره نور خدا را از مرکز و سرچشمه آن ببندند. از این جهت بین من و بین خودشان، این آب وباآلود را ــ سبحاناللّه تعبیر عجیب است! ــ این آب وباآلود را جاری ساختهاند. یک آب وباآلود (آلوده به میکروب وبا) چه میکند؟ هرکس از این آب
«* معراج حسینی صفحه 95 *»
بیاشامد و بهطوری نزدیک به این آب بشود، آلوده میشود و این میکروب در او اثر میگذارد. کار معاویه این بوده؛ عدهای را با پول و عدهای را از راه ترس، از امام؟ع؟ جدا میکرد؛ یزید ملعون هم همینطور. اینها برنامهای درست کرده بودند که هرکس نزدیک اینها و نزدیک جریان اینها میشد، آلوده میشد و بهطرف معاویه میرفت. امام مجتبی صلواتاللّهعلیه بعد از شهادت امیرالمؤمنین، هرکس را برای مقابله با لشکر معاویه میفرستادند، به معاویه ملحق و متصل میشدند؛ دوستانی که چقدر اظهار محبت میکردند و با حضرت بیعت کرده بودند اما همینکه نزدیک میرفتند، ملحق میشدند. از این جهت میفرماید: جَدَحوا بینی و بینهم شِرباً وَبیئاً یک آبی بین من و خودشان جاری ساختهاند که وبا آلود است.
امام؟ع؟ باز هم این مطلب را اظهار میفرماید: فَاِن تَرتَفِع عنّا وَ عنهُم مِحَنُ البَلوی اَحْمِلْهُم مِن الحقِ عَلی مَحضِه اما من وظیفهای دارم؛ فعلاً با من بیعت شده و مسلمین مرا امام بر خود قرار دادهاند؛ از این جهت برای حفظ حقوق اسلام و حقوق این مسلمین و مظلومین، وظیفه دارم که با معاویه بجنگم تا جایی که میجنگم. اگر این بلویها و بلاهایی که بین ما و خودشان ساز کردهاند، برطرف شد و من بر آنها غلبه یافتم، آنها را بر خالص حق و حق خالص وا میدارم که هیچ مشوب به هویٰ و هوس و خواستههای دیگران نباشد. حق خالص را در بینشان جاری خواهم ساخت.
و ان تکن الاخری اما اگر نه، طور دیگری شود، یعنی معاویه بر من غلبه کند و من شکست بخورم که همانطور هم شد و آن ملعون با حیله غلبه کرد و با تدبیر و حیله عمرو بن عاص لعنهاللّه قرآنها را سر نیزه کردند و باعث عقبنشینی لشکر امیرالمؤمنین و پیدایش حزب خوارج و همینطور مشکلات دیگر شدند تا اینکه به شهادت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه منجر شد. و ان تکن الاخری اگر جریان طور دیگری شود، فلاتذهب نفسُک علیهم حسرات ان اللّه علیم بما یصنعون.([55]) حضرت
«* معراج حسینی صفحه 96 *»
این آیه را خواندند. هنگامی که کفار علیه اسلام شوریده بودند، رسولاللّه چنان غمگین و اندوهگین شده بودند که نزدیک بود برای خاطر اسلام و محبت به اسلام و مسلمین جان بدهند. خدا فرمود نه؛ بهواسطه حسرت و اندوه بر ایشان، نمیخواهد جانت را از دست بدهی. فلاتذهب نفسک علیهم حسرات مبادا برای خاطر حسرت و اندوه بر ایشان، جانت از دستت برود که چرا اسلام نمیآورند و چرا اینقدر با اسلام میجنگند و مخالفت میکنند. نه، ان اللّه علیم بما یصنعون([56]) خدای تو میداند که چه میکنند. یعنی خدای تو آنها را بس است و خدای تو آنها را کفایت میکند. آنها را به ما واگذار کن و خیلی نگران و مضطرب نباش.
البته این آیه درس است برای کسانی که در مسیر حق قدم برمیدارند و بیوفائیها و خیانتها و جنایتها را میبینند. حسرت اینها را از پا در نیاورد. به کار خودشان ادامه دهند، محکم باشند، مضطرب نشوند و بهواسطه بدرفتاریها و خلافکاریها صدمه بر خود وارد نسازند. خدا کافی است و ایشان را کفایت میکند؛ هیچ اضطرابی نیست، هیچ نگرانی نیست. دین مال خدا است، آیین مال خدا است، حسین مال خدا است، کاملین شیعه مال خدا هستند؛ به عهده ما نیست. ما وظیفه داریم تا جایی که میسر و ممکنمان است، امر خدا را احیا داشته باشیم؛ اما بقیه امور به ما مربوط نیست. خائن، سزای خود را خواهد دید. جانی، سزای خود را خواهد دید. بیوفا، سزای خود را خواهد دید. حسرت و نگرانی و اندوه نباید ما را از پا درآورد؛ نه، کار مال ما نیست و دست ما نیست؛ دست خدا و اولیاء خدا و کاملین شیعه است؛ آنها حافظ و نگهبانند. به ما ربطی ندارد. ما باید کار خودمان را ادامه بدهیم و برنامه خودمان را داشته باشیم؛ به همه اهل اسلام این دستور داده شده: فلاتذهب نفسک علیهم حسرات.
امیرالمؤمنین میفرماید اگر نشد و من غلبه نکردم، من پیروز نشدم، معاویه بر من
«* معراج حسینی صفحه 97 *»
غلبه کرد و پیروز شد، فلاتذهب نفسک علیهم حسرات من که نباید برای اینکه معاویه میخواهد به جهنم برود، غصه بخورم که چرا میخواهد به جهنم برود! برود جهنم؛ به جهنم که میخواهد برود جهنم! چرا من غصه او را بخورم؟! چرا جان من بهخاطر اندوه و غصه بر معاویه و امثال معاویه از بین برود؟! فلاتذهب نفسک علیهم حسرات ان اللّه علیم بما یصنعون خدا دانا است به آنچه که انجام میدهند. خدا قدم به قدمشان را، حرف به حرفشان را و خاطرههاشان را عالم است و کفایت میکند. خدا کافی است و اولیاء خدا کافی هستند. این درسی است که امام؟ع؟ میدهند.
ببینید امام چطور از مقابلشدن با معاویه مینالند! چرا؟ علتش پستی خاندان معاویه و رذالت و ناپاکی آنها است. مصیبت هم اینجا است که از یکچنین خاندانی و اطرافیان پستتر از یکچنین خاندانی، این مصیبت بر حسین و اصحاب حسین و اهلبیت حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین وارد شد. در تاریخ کربلا مطالعه کنید. روبرو شدن اهلبیت با این طاغیان و یاغیان را مطالعه کنید. فرمایشات خود امیرالمؤمنین را با معاویه مطالعه کنید. نامههایی را که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه به معاویه نوشتهاند و در نهجالبلاغه ضبط شده، مطالعه کنید و ببینید چطور در آن فرمایشات مرتب پستی این خاندان را متذکر میشوند.
همینطور فرمایشاتی را که حسین؟ع؟ و اهلبيت با یزید، عمر سعد و ابن زیاد دارند، مطالعه کنید؛ فرمایشات اهلبیت و بخصوص زینب کبری و حضرت سیدالساجدین صلواتاللّهعلیه همینطور و همچنین فرمایشات سکینه؟سها؟ دختر امام حسین با یزید در مجلس خود یزید که چطور به پستی آن ملعون و رذل و نانجیب و پلیدبودن آن ملعون اشاره میکند و به این وسیله به ما میرسانند و میفهمانند که ببینید برای خاطر شما، ما از چه کسانی اهانتها دیدیم. ببینید برای خاطر نجات شما، ما از چه کسانی صدمه دیدیم. آن هم چه صدماتی! چه صدماتی! در حضور فرزندان آن بزرگوار با آنهمه مصیبتهایی که دیدهاند، آن ملعون حیا نمیکرد، سر
«* معراج حسینی صفحه 98 *»
مطهر امام را جلو خودش گذارده بود و چوب به دستش گرفته بود؛ خاک بر سر ما که آن بزرگواران صدای خوردن چوب را بر لب و دندان امام؟ع؟ میشنیدند. بیجهت نبود که سکینه؟سها؟ فرمود: واللّه مارأیت اقسیٰ قلباً من یزید به خدا قسم من ندیدهام کسی را که قلبش از یزید قسیتر باشد و از یزید قساوت بیشتری داشته باشد؛ و لارأیت کافراً و لامشرکاً شراً منه من کافر و مشرکی بدتر از یزید ندیدهام؛ و لا اجفیٰ منه([57]) و باجفاتر و خائنتر و بیوفاتر از یزید را هم ندیدهام.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 99 *»
مجلس 7
(شب جمعه / 7 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 100 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
عرض شد خداوند حادثه کربلا را در سوره اسراء ذکر میفرماید و بهمناسبتِ اسراء حسین صلواتاللّهعلیه ــ یعنی شبانه سیردادن خداوند حسین و اهلبیت و اصحاب او را، ــ اسراء رسولاللّه؟ص؟ و شبانه سیردادن خداوند حضرت را، در ابتدای این سوره قرار گرفته. سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر.
میشود گفت این تناسب از دو جهت بوده است؛ یکی اینکه اسراء رسولاللّه در شب انجام شد. هم بهظاهر شب بود و هم در باطن شب بود؛ زیرا کفر جاهلیت و کفر اهل جاهلیت، فضای عالم انسانی را تیره و تار کرده بود؛ هم بهظاهر و هم در واقع و در باطن، شب بود. خدا شبانه رسول خود را سیر داد و در آن تاریکیهای ظلمت و کفرِ جاهلیت، خدا به رسول خود؟ص؟ آیات تعریف و تعرف خود را نمایاند. لنریه من آیاتنا آیات تعریف و تعرف خود را به رسولاللّه؟ص؟ نمایاند.
ما میدانیم که رسولاللّه؟ص؟ آیه تعریف و تعرف خدا هستند و ایشانند آن نشانهای که هرکس ایشان را شناخت، خدا را شناخته و هرکس ایشان را نشناخته، خدا را نشناخته. پس ارائه و نشاندادن آیات خدا به رسولاللّه در معراج به چه کیفیتی بوده؟ اجمالاً میدانیم که رسولاللّه، آیه تعریف و تعرف خدا را که در معراج دید، همان حقیقت خود را دید اما در آیینه علوی صلواتاللّهعلیه. رسولاللّه در آیینه وجود مبارک
«* معراج حسینی صفحه 101 *»
امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه حقیقت خود را مشاهده فرمود و از این ارائه و نشاندادن تعبیر آمده به اینکه خداوند آیات خود را به آن بزرگوار نشان داد و البته مِن آیاتنا؛ حقیقت محمدیه؟ص؟ در چهره علوی و در مقام علویت نمودار شد.
پس انشاءاللّه امشب اجمالاً باید به دو نکته توجه کنیم. در این شب جمعه اول ماه محرم و ظاهراً مصادف با شب هفتم محرم، در کنار قبر علی بن موسی صلواتاللّهعلیه و در زیر قبه حسینی صلواتاللّهعلیه اجتماع کردهایم و مجلس عزای حسین صلواتاللّهعلیه را برپا ساختهایم. امیدواریم نظر مبارک حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه متوجه همه ما باشد که هست. در حضور آن بزرگوار، آن عزادار حقیقی جد بزرگوارش حسین صلواتاللّهعلیه، میخواهیم به مقامات شامخ اصحاب کربلا صلوات اللّه علیهم اجمعین احترام بگذاریم.
برای مناسبت اسراء رسولاللّه؟ص؟ که اول این سوره «اسراء» قرار گرفته و مناسبت اسراء حسین صلواتاللّهعلیه، انشاءاللّه امشب به دو نکته باید توجه کامل داشته باشیم. یکی آنکه عرض کردم اسراء رسولاللّه و سیردادن آن حضرت را در شب، ظاهراً و باطناً در شب بوده؛ و دیگر نمایاندن آیات تعریف و تعرف خدا به آن بزرگوار بوده آن هم به اینطور که حقیقت خودش را در آیینه وجود امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه دیدار نماید و رسولاللّه؟ص؟ خدا را به آن آیات بشناسد و ایشان همیشه خدا را به آن آیات میشناختهاند. این مسائل روشن است و تذکر دادهام.
در حادثه کربلا و اسراء حسینی هم انشاءاللّه به این دو نکته باید توجه کنیم. اولاً اسراء حسین صلواتاللّهعلیه هم به ظاهر و هم به باطن شب بوده. از مدینه که حرکت کرد، در نیمه شب بود. حسین؟ع؟ مخفیانه، «خائفاً یترقّب» با حالت ترس و وحشت از مدینه خارج شد. کسی که امان اهل آسمان و زمین است، کسی که امان همه خلق است، از شر بنیامیه لعنهماللّه باید شبانه از مدینه کوچ کند؛ «خائفاً یترقّب» روضه مبارکه جدش رسولاللّه؟ص؟ را واگذارَد و به طرف مکه حرم امن خدا
«* معراج حسینی صفحه 102 *»
حرکت کند. در مکه هم ایمن نیست؛ از مکه هم هنگام سحر حرکت فرمود. اگر هم صبح بوده یعنی طلوع فجر، و به هرحال هنوز هم شب گفته میشد. به همین سبب در آن خطبهای که در آن شب خواند، فرمود: من کان فینا باذلاً مُهجتَهُ مُوَطِّنَاً علی لقاء اللّه نَفْسَهُ، فَلْیَرحَل معنا فانی راحل مصبحاً انشاءاللّه([58]) هرکس آماده است که جانش را فدای ما کند و خون دل خود را در راه ما ببخشاید، یعنی هرکس میتواند آماده شود و برای چهره من آیینه شود که من در او نمایان شوم و آیه تعریف و تعرف خدا شود و خود را برای لقاء خدا و دیدار خدا آماده کرده، با ما حرکت کند که من صبحگاه حرکت میکنم. اینکه شب از نظر ظاهر.
از نظر باطن هم، در اثر ظلم و کفر بنیامیه لعنهماللّه چنان فضای عرصه اسلام و مسلمین و انسان و انسانیت تاریک شده بود که نوری بهمانند حسین، آن نور تمامنمای خدا را نمیدیدند. اینقدر فضا تاریک شده بود که آن نور را نمیدیدند. حسین تنها بود. اینقدر تاریکی غلبه کرده بود و مسلط شده بود که نوری را که خداوند در وصف آن در قرآن بیانات فرموده، نمیدیدند. اللّه نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درّیّ یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة یکاد زیتها یضیء و لو لمتمسسه نار نور علی نور یهدی اللّه لنوره من یشاء و یضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بکل شیء علیم، فی بیوت اذن اللّه انترفع و یذکر فیها اسمه یسبّح له فیها بالغدو و الآصال، رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر اللّه و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوماً تتقلّب فیه القلوب و الابصار.
این آیات در توصیف انوار محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین است که در حسین به جمیع کمالاتش ظاهر بود. یکچنین نوری در آن فضای تاریک از ظلم و کفر بنیامیه لعنهماللّه دیده نمیشد. ببینید چه کفری بوده و چه ظلمتی بوده و چه طغیانی بوده که این انوار مبارکه را فراگرفته بود و این انوار مبارکه مغلوب شده بود! به
«* معراج حسینی صفحه 103 *»
باطن، یکچنین ظلمتی. خدا این ظلمت را توصیف میکند و سخن قرآن در توصیف این ظلمت عجیب است. چه شب تاریکی! خدا در خصوص بنیامیه آیه نازل فرمود.
بعد از این آیات که خواندم میفرماید: لیجزیهم اللّه احسن ما عملوا و یزیدَهم من فضله و اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب.([59]) بعد از ذکر همین مقاماتِ انوارِ جلال و کبریاء خود ــ محمد و آلمحمد؟عهم؟ ــ و جزائی که خدا برای ایشان معین فرموده، بعد از ذکر مقامات انوار خود ــ محمد و آلمحمد؟عهم؟، ــ آنگاه به بیان ظلمت بنیامیه میپردازد که اینها همانطور که بهحسب ظاهر از حیث حسب و نسب ناپاکترین خلق روزگار و پلیدترین خلق روزگار بودند، از نظر باطن و واقعیت و مرتبهای هم که در عالم خلقت برای خود فراهم کردهاند، دارای آن مقام و آن منزلتی هستند که در اسفل سجین قرار دارد و قرآن بعد از ذکر همین آیاتِ نور، آن را بیان میفرماید.
میفرماید: و الذین کفروا؛ امام میفرماید مراد بنیامیه هستند.([60]) اینها به نعمتهای خدا کفر ورزیدند و با امامان حق صلوات اللّه علیهم اجمعین منازعه کردند. اینها اعمالهم کسراب بِقیعة یحسبه الظمآن ماءً اعمال اینها، خدمات اینها، کارهایی که اینها کردهاند، هر قدمی که برمیداشتهاند، افراد بیگانه با حق فکر میکردند اینها آب است و رفع تشنگی آنها را میکند و ترقی و کمالی برای آنها فراهم میسازد. اطرافیان و طرفداران آنها در یکچنین گمان باطلی هستند؛ اما اعمالهم کسراب بقیعة درست مثل یک سراب در بیابانی، از دور آبنمای عجیب و غریب، بهطوری که طرفدارانشان یا خودشان آنقدر در اشتباه بودند که فکر میکردند هر قدمی که بردارند، ثوابی و اجری خواهند داشت و نتیجه دنیوی و اخروی خواهند گرفت. اما نه، حتی اذا جاءه لمیجده شیئاً وقتی که میرسیدند و آن عمل را به انجام میرسانیدند، میدیدند نه، هیچ نیست. و وجد اللّه عنده نزد آن آمدن خدا را مییافتند، فوفّاه حسابه
«* معراج حسینی صفحه 104 *»
خدا هم جزائشان را میداد و صدمات میدیدند. و اللّه سریع الحساب خدا زود جزا میدهد؛ خیلی زود! یک قدم در کفر بردارند، همان مقدار درکشان پایین میرود و لعنت خدا شاملشان میشود. و اللّه سریع الحساب.
حال قرآن ظلمت بنیامیه را توضیح میفرماید: او کظلمات به بیان و تعبیرِ رساتر ــ و بلکه باید اینطور گفت که ــ برنامههای اینها، اعمال اینها، خود اینها، حقیقتهای اینها و اعمالی که از حقیقتهای اینها سر میزند، همه و همه ظلماتی است که امام فرمود مراد اولی و دومی هستند. فی بحر لجّیّ در دریایی که آن دریا دریای دنیا باشد یا اینکه مراد، حیلهها و خدعهها و مکرهای دومی و تدبیرهای سوء او باشد که دریایی خروشان و مواج از ظلمت و تاریکی بود. یغشاه موج بالای این دریا را موجی فرا گرفته بود که آن موج بسیار تاریک و تاریککننده، کفر و ظلم سومی بود. امام میفرمایند مراد سومی است. من فوقه موج باز بالای آن را موجی تاریکتر فرا گرفته بود که فتنه طلحه و زبیر بود. من فوقه سحاب ابری غلیظ و تاریک و سیاه، روی این امواج خروشانِ این دریای ظلمت و سراسر تاریکی را فراگرفته بود که معاویه و فتنههای معاویه باشد. قرآن اینهمه ظلمات را دارد میفرماید؛ ظلمات بعضها فوق بعض این تاریکیها و امواج متلاطمِ این دریای تاریک کفر و ظلم و جور، روی یکدیگر قرار گرفته. اینقدر فضای انسانیت تاریک شده بود، اینقدر تاریک شده بود که این بیان قرآن است: اذا اخرج یده لمیکد یراها. در شب بسیار تاریک اینطور شده که حتی دست خود را نبینید؟ حتی دست خود را مشاهده نکنید؟ تاریکیها و ظلمت به این شدت رسیده بود که شخص وقتی که دستش را دراز میکرد، اینقدر تاریک بود که حتی سایه دستش را نمیدید؛ بهاصطلاح ما شبح دست را هم نزدیک بود نبیند. البته در حدیث فرمودهاند که اذا نطق (امیرالمؤمنین؟ع؟) بالحکمة بینهم لمیقبلها منه احد([61]) اینقدر تاریکی و ظلمت کفر بنیامیه همهجا را گرفته بود که اگر امیرالمؤمنین به حکمت سخن
«* معراج حسینی صفحه 105 *»
میگفتند، پذیرفته نمیشد. و من لمیجعل اللّه له نوراً کسی که خدا برای او نور را قرار ندهد، فما له من نور.([62]) خدا برای بندگان نور را قرار میدهد اما وقتی که بندگان نور را نخواستند و نور را از خود دفع کردند، خدا هم برای آنها نور قرار نمیدهد. وقتی که امامی مثل امیرالمؤمنین را نمیپذیرند، مثل امام مجتبی را نمیپذیرند، مثل سیدالشهداء را نمیپذیرند، خدا هم برای آنها در آخرت نوری قرار نخواهد داد. و من لمیجعل اللّه له نوراً فما له من نور کسی که در دنیا علی نخواهد، حسن نخواهد، حسین نخواهد، در آخرت هم نور نخواهد داشت و در ظلمات قرار خواهد گرفت که ظلمات سجین باشد.
این بیانی بود از قرآن درباره تاریکیِ شبی که حسین در آن شب سیر داده شد. از نظر واقعیت و فضای عرصه انسانیت، حسین در یکچنین شب تاریکی از مدینه به مکه و از مکه به کربلا سیر داده شد. چرا؟ برای ارائه آیات خدا؛ برای اینکه حسین آیات خدا را ببیند، همانطور که رسولاللّه آیات خدا را دیدند. به چطور دیدند؟ حقیقت خود را دیدند اما در آیینه وجود ولایت و مقام امامت کلیه، امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه. حسین هم سیر داده شد که در این حادثه کربلا و بخصوص در روز عاشورا، حقیقت خود را در آیینههای وجود نقباء کلی، نجباء و اصحاب کربلا صلوات اللّه علیهم اجمعین مشاهده کند و بیابد. این سیر برای ارائه آیات خدا بود. خدا بخواهد به حسین آیات خود را نشان دهد، چگونه در آن زمان و در آن تاریکیها نشان دهد؟ اینقدر تاریک بود که نزدیک بود حتی حسین دیگر کاملین شیعه را نبیند. اذا اخرج یده لمیکد یراها اینقدر تاریکی فرا گرفته بود! باید زمینهای فراهم شود، موقعیت و عرصهای فراهم شود و زمانی و مکانی فراهم گردد که در آن زمان و مکان، موقعیت پیش بیاید که آیینههای صیقلیشده حقیقتهای کاملین کربلا، در برابر رخساره و حقیقت حسین صلواتاللّهعلیه واقع شوند. حسین نگاه کند و خود را ــ که
«* معراج حسینی صفحه 106 *»
آیه تعریف و تعرف خدا است ــ در آن چهرهها و در آن آیینهها مشاهده کند و آیات خدا را ببیند. ما این آیات را چطور توصیف کنیم؟ این آیات را چطور بگوییم؟!
نهتنها همان آیات کربلا، بلکه حسین با این اسراء و سیرش، در هر دلی که جا گرفت و بر هر دلی که حکومت کرد، آن را ــ بهحسب همان شخص ــ برای خود آیینه گرفت. والله در دلهایی که در غم حسین میشکند، چهره حسین نمودار میشود. حسین خودش را بهحسب آن شخص و آن مقام در آنجا میبیند. اسراء حسین یکچنین سرّ بزرگی داشته و همه آیات حسینی از آدم گرفته تا خاتم؟ص؟ و تا قیامت، تمام کسانی که در غم حسین مینالند، بهحسب خودشان آیه حسین میشوند؛ بهحسب خودشان حسین را در خود مییابند و حسین هم خود را در آن دلها مییابد؛ چنانکه فرموده قلوب من والاه قبره([63]) دل هرکس که حسین را دوست دارد، قبر حسین است.
فرق بین این قبرها يعنی دلهای ما، و قبرها و دلهای کاملین این است که ما حسین را میپوشانیم اما آنها حسین را آشکار کردند. ما حسین را در دلمان دفن میکنیم اما آنها حسین را آیینهوار نمایاندند؛ به همین دلیل که آنها آیات تعریف و تعرف برای ما شدند. کارشان و مقامشان به جایی رسیده که معصومین در مقابلشان بایستند و بگویند السلام علیکم السلام علیکم السلام علیکم بابی انتم و امی بابی انتم و امی.([64]) حال ما چطور یکچنین آیاتی را وصف کنیم؟ ما کجا میتوانیم یکچنین آیینههایی را توصیف نماییم؟ اسراء حسینی برای این بوده که خدا این آیات را به او نشان دهد؛ ما چطور میتوانیم از این آیات سخن بگوییم؟! هیچ چارهای نداریم مگر اینکه به ذیل عنایت کاملین شیعه پناهنده شویم؛ از زبان شیخ بزرگوار اعلی اللّه مقامه الشریف که با کاملین کربلا همعرصه است، حالِ اصحاب کربلا را بشنویم. آن حالتی
«* معراج حسینی صفحه 107 *»
را که برای ایشان پیش آمد بشنویم و اینکه خدا چطور این آیات را به حسین ارائه داد و چطور آیات خود را به سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه نشان داد. باید از زبان ایشان بشنویم. نمیدانم چقدر طول بکشد و آیا امکان دارد؟! هرچه طول بکشد، شب جمعه است؛ فرض کنید که انشاءاللّه موفق شدهایم و در این قبه منوره که در این عکس شریف مشاهده میکنید در حرمش هستیم. خدا روزیمان کند.
خدایا ما که نمیتوانیم نعمتهای تو را شکر کنیم؛ خود همین عکس چه نعمت بزرگی است که به این قبر مطهر و حرم مطهر توجه پیدا میکنیم. خدا به حاجآقای محققی جزای خیر عنایت کند و حوائجشان را برآورده کند. ایشان خدمت بزرگی کردند. الحمدلله این عکس در خانههای همه برادران رو به قبله گذارده شده. گاهگاهی که من به ملاقات مرحوم «میرزا جوادآقای باقری؟رح؟» میرفتم، میدیدم این عکس را روبرویشان گذاشتهاند و رختخوابشان را و میزشان را طوری گذاشتهاند که با این عکس شریف مقابلند. خدا ایشان را رحمت کند. خدا همه رفتگان ما را، مخصوصاً تازهگذشتگان ما و آنهایی که در این یکی دو سال اخیر فوت شدهاند، خدا همهشان را غریق رحمت بفرماید. خداوند مخصوصاً مرحوم حاجآقای «مشیری» را که از ذاکرین سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه بودند، رحمت کند. خدا همه رفتگان از اخوان و اخوات ایمانی را غریق رحمت فرماید. خدا به همه ما هم توفیق عزاداری عنایت کند. ما هم که از دنیا میرویم، انشاءاللّه آمرزیده از دنیا برويم.
انشاءاللّه خسته نخواهید شد. اولاً در این ایام، خستگی معنی ندارد؛ برای عزاداری آماده هستید. عرض کردم اگر خدا توفیق کرامت کند و موفق شویم به این حرم مطهر برویم، ــ این قسمت ضریح مطهر که در عکس میبینید، اینجا پشت سر مبارک امام؟ع؟ است؛ ــ ما اگر به عزاداری و گریهکردن بنشینیم، قطعاً جایی مینشینیم که این قسمت را زیارت کنیم. پایین پای مطهر امام، قبر مطهر علیاکبر صلواتاللّهعلیه است و آن مقدار دیگر قبور شهداء است و پایین پای شهداء، قبر مطهر
«* معراج حسینی صفحه 108 *»
سید بزرگوار و آقای بزرگوار! میباشد. خیلی نعمت است! حال فرض کنیم یکچنین شب جمعهای در آنجا هستیم. شیعیان عراق و نوعاً آنهایی که نزدیکند سعی میکنند خودشان را شب جمعه به کربلا برسانند؛ آن هم این شب جمعه که بهظاهر هفتم محرم است.
انشاءاللّه خداوند توفیق خواهد داد و تأیید خواهد کرد که این فرمایشات را بشنویم و انشاءاللّه مقداری با مقامات شهداء کربلا، آن آیینهها و آیههایی که خدا در کربلا به حسین ارائه فرمود، آشنا شویم. بعد از اینکه این بزرگوار از اهل روزگارها مینالند و شکایت میکنند و بیوفائیهای آنها را بازگو میفرمایند، از جمله میفرمایند:
فخالَ آلَ المصطفی صَفوَةً | فَخَصَّهُم مِنَ البَلا ما حَویٰ |
روزگار که مقصود همان اهل روزگارها است، اینها در میان تاریخ انسانیت یقین دانستند که آل مصطفی اهلبیت محمد؟ص؟ برگزیدگان خدا هستند؛ از این جهت آنچه از بلاها داشت، به اهلبیت مخصوص کرد.
رَمی حُسَیناً بخطوبٍ عَلَت | به و جَلَّت کَعُلُوِّ العُلیٰ |
همانطور که حسین بلند و بلندمرتبه است و اصلاً بلندمرتبگی به حسین بلندمرتبگی یافته، آن بلاهایی هم که به سراغ حسین آمد، از نظر سختی و دشواری بسیار بلند بود به بلندی حسین.
از جمله به اینطور شروع میفرماید به ذکر مصائب:
اذ سارَ للقَتلِ بقَومٍ بِهِم | یَمحُو لِما شاءَ نَعَمْ لَمْیشا |
حسین حرکت کرد و سیر کرد ــ سیر حسینی صلواتاللّهعلیه؛ ــ حسین سیر کرد اما قومی را با خود سیر داد و گروهی را همراه خود برد که اینها کسانی بودند که چون اسماء حسینی شده بودند، حسین بهوسیله اینها که اسمائش بودند، میتوانست همه هستی را نابود کند. یمحو لما شاء هرچه را که میخواهد، محو و نابود سازد. با یکچنین اسمائی حرکت کرد اما نمیخواست که نابود کند؛ حسین برای «بود» سیر داده شد و
«* معراج حسینی صفحه 109 *»
سیر کرد؛ برای اینکه انسانها به زندگی ایمانی زندگی پیدا کنند. زیاد توضیح نمیدهم که انشاءاللّه تا آنجایی که مقصود است، بتوانیم ابیات را بخوانیم.
و قالَ سیروا لِلمَنایا و هُوْ | فی البدءِ اَخفـی وَ هْوَ سِرُّ البَدا |
به آنها گفت برای کشتهشدن سیر کنید و حرکت کنید. اما حسین در ابتدا، خصوصیات این اصحاب را مخفی کرد و نشان نداد که اینها چهکسانی هستند. وقتی میخواست اینها را حرکت بدهد، نگفت اینهایی که من همراه میبرم چهکسانیند. بشرها که نمیدانستند اینها کیانند؛ از آنها پنهان کرد. ــ بعضی از این ابیات آنطوری که من میفهمم، ترجمه نشده. من اینطور ترجمه میکنم؛ نمیدانم، بعدها انشاءاللّه خودتان مطالعه کنید ببینید درست است یا نه. من اینطور ترجمه میکنم. ــ به آنها گفت برای کشتهشدن و برای مرگ حرکت کنید. اما آن بزرگوار در ابتداء کار، مخفی ساخت؛ چهچیز را؟ چهکسانی را مخفی کرد؟ همین آیات را. اینها را نشان نداد که کیاننـــد و حسین چه گوهرهایی را دارد به کربــــلا میبرد. نشان نداد و مخفی ساخــت. و هْوَ سِرُّ البدا و همین کار سر آشکارشدن مقامات اینها بود. تا اینها را به کربلا نبرد و شهادت کربلا نصیبشان نشد، آشکارا نشد که اینها چهکسانی بودند.
یَسعیٰ بِهِم سَعیَ القَضا فی الاُولیٰ | حیاتُهُم فی مَوتِهِم بالرِّضیٰ |
اینها را با شتاب میبرد؛ با شتاب اما شتابی که کاملاً مطابق با قضاء الهی و تقدیر و تدبیر الهی بود نه شتاب بیجا؛ شتابی همراه با تقدیر و هماهنگ با نظام حکیمانه خدا؛ ساعت معین، زمین معین، افراد معین، نه یکی کم، نه یکی زیاد، مشخص؛ یسعی بهم سعی القضا فی الاولی شتابانه حرکت کرد با چهکسانی؟ آنها کسانی بودند که حیاتُهُم فی موتهم بالرضیٰ کاملاً با رضایت و خشنودی آماده بودند و زندگی خود را در شهادت میدیدند و اينکه اگر بخواهند جلوه حسین باشند و نشان دهند که آیات خدا و آیینههای حسینند، باید کشته شوند و در کشتهشدن، حسین؟ع؟ نمودار میشود.
«* معراج حسینی صفحه 110 *»
حَلَّ الحَقیقاتُ بِهِم ظاهراً | وَ باطِناً حَتّی اَتیٰ کربلا |
حسین صلواتاللّهعلیه بهوسیله این آیات کامل خود، کسانی را جمعآوری کرد که شایستگی داشتند که حقیقت او در آنها جلوهگر شود و رخساره حسین در آنها نمودار شود؛ هم بهحسب ظاهر، هم بهحسب باطن. ظاهراً هم اسم حسین شوند؛ شهداء کربلا همه اسم حسینند؛ کاملینشان و ناقصینشان بهحسب خودشان. ــ در این عکس هم نشان داده میشود که چطور اتصال پیدا کردهاند. شهداء کربلا به قبر حسین صلواتاللّهعلیه متصلند. ظاهراً هم در زیر پای حسین صلواتاللّهعلیه قرار دارند و زیر پای علیاکبر واقع شدهاند. ــ تا آنکه به کربلا رسید. عرض کردم این ابیات را زیاد توضیح نمیدهم که شاید تا آنجایی که قصد داریم امشب به مقام شهداء کربلا، اصحاب حسین صلواتاللّهعلیه احترام کنیم، انشاءاللّه موفق شویم.
فَجالَتِ الاَعدا علیهِم بِها | مِن کُلِ وِجْهَةٍ فَسَدُّوا الفضا |
دشمنان هم در برابر؛ هرچه اینها نورانی بودند، آنها ظلمانی بودند. هرچه اینها در علیین، بزرگ بودند، آنها در سجین، بزرگ بودند. فجالت الاعداء در صحرای کربلا همه دشمنان از هرسو جَوَلانکننده بر آنها هجوم آوردند بهطوری که فضا را بستند. البته آنهمه جمعیت آمدهاند و اینها قلیل اما جوانمرد، اما همه کامل و بزرگ؛ و ناقصینشان متصل به کاملینشان و نورانی در تبعیت کاملینشان.
فَجادَلوهُم دونَه فِتیَةٌ | شُوسٌ بَهالیٖلُ اُسودُ الشَّرا |
این اصحاب در برابر دشمنان امام؟ع؟ ایستادند و شروع کردند به جنگ؛ و اینها همه جوانمردان و دلاورانی بودند و شیرانی بودند که برای حفاظت وجود مبارک حسین صلواتاللّهعلیه با آن دشمنان میجنگیدند.
یَدَّرِعون اَنْفُساً زَانَها | فی العِلم جودٌ و المَعالیٖ تُقـیٰ |
اینها برای خود، از جانهای خود زره جنگ فراهم کرده بودند؛ زره جنگشان
«* معراج حسینی صفحه 111 *»
جانهایشان بود؛ از جان برای خود زره درست کرده بودند. کدام جانها؟ جانهایی که گذشته از علم و معرفتِ به حسین صلواتاللّهعلیه، به جود، سخاوت و بخشش زینت داده شده بود که از عالیترین بخششها، بخشش جانشان بود. به بخششها و معالی و ارزشهای انسانی و تقوی زینت داده شده بود.
غَلَتْ فَباعوها عَلی رَبِّهم | بَیعَةَ رِضوانٍ له فاشتریٰ |
این جانها، بیاندازه گرانقیمت و باارزش بود و با همه آن ارزش، به پرورندهشان فروختند؛ فروختنی که سراپا رضایت و خشنودی بود و خدا هم آن جانها را خرید.
نقداً فَمِن ذا لمیذوقوا بها | حرَّ الظُّبا و لمیَخافوا العِدا |
این داد و ستد، نقد انجام شد و طول نکشید؛ هیچیک نسیه نبود و اینقدر نقد بود که اینها در موقع جنگ دیگر حرارت شمشیرها را نمیچشیدند و احساس نمیکردند؛ و حتی آنهمه جمعیت، در دلهای اینها ترس ایجاد نکرد. این بهحسب خود این اصحاب که آیینه قابلیتشان اینقدر آماده شده بود و اینقدر صیقلی و نورانی شده بود. این نورانیت و این قابلیت، نتیجهاش این بود:
لَهُم تَجَلّیٰ فی الوَغا رَبُّهُم | فی ابــنِالنبیِ طالبــاً مَا ارتــــضیٰ |
آن آمادگی و قابلیت اصحاب حسین صلواتاللّهعلیه از سوی آنان و از این طرف فضل خدا و فیض خدا. این بود که خدا در آن میدان کارزار کربلا تجلی کرد؛ خدا برای آنها تجلی کرد اما در چهره حسین صلواتاللّهعلیه. در حسین صلواتاللّهعلیه ظهور خدا را میدیدند. نه آنکه فقط حسین را ببینند و نه آنکه حسین را آيینه خدا ببینند؛ نه. در آن چهره خدا را نمایان میدیدند نه غیر؛ حتی نه حسین را. این توحید محض بود و این معرفت فؤادی بود. سالهای قبل عرض کردهام و انشاءاللّه به فرمایشات مشایخ+ هم توجه دارید که عرض کردهام خصوصیت اصحاب حسین صلواتاللّهعلیه در این معرفت فؤادی، این بود که مولای خود را در آن اضطراب میدیدند و آن حوادث آنها را صیقلی کرده بود. ــ الحمدلله سالهای قبل موفق بودهایم
«* معراج حسینی صفحه 112 *»
و گفتهام؛ ادامه آن طول میکشد. ــ خدا برای آنها در حسین جلوهگر شد؛ اما خدا به چطور جلوه کرده بود؟ عرض کردم این ترجمهها آنطوری که من ترجمه میکنم ترجمه نشده؛ حال یا من اشتباه میکنم یا هردو صحیح است؛ کاری ندارم. اما اینطور که من الآن عرض میکنم دقت کنید.
خدایشان در فرزند پیغمبر تجلی کرد اما طالباً؛ خدا در آن تجلی از اینها چه میخواست؟ خدا در حالی تجلی کرده بود که طالباً ما ارتضـیٰ، از اینها میخواست همانی را که پسندیده بود و نظام حکیمانه او بود و خرسندی و شادی خدا در آن بود که اینها کشته شوند. کشتن را و کشتهشدن را از اینها میخواست. به اینجهت، خدا طالباً ما ارتـضیٰ. شما خودتان تصدیق کنید! یکچنین آیینههایی، یکچنین عاشقانی، یکچنین محبانی با یکچنین معرفتی، به حسین که نگاه میکنند خدا میبینند؛ نه آنکه حسین و خدا ببینند؛ خدا میبینند.
حال، خدا میبینند آن هم در این چهره مظلومیت؛ یعنی اگر بنا بود خدا بیاید و در کربلا بایستد، همین را خدا در چهره حسین و در مظلومیت حسین نشان داد. من در بحثهای سالهای قبل گفتهام اگر نعوذباللّه خدا ــ اگر است! ــ اگر خدا میآمد در صحرای کربلا میایستاد، البته محال است! اما اگر این امرِ محال، میشد و ممکن بود؛ ــ چون از خود اذن دخول میگیریم، الحمدللّه الذی منّ علینا بحکام یقومون مقامه لو کان حاضراً فی المکان([65]) اگر بنا بود خدا بیاید در مکان بایستد، همین حکام، محمد و آلمحمد، همانجا ایستادهاند که خدا میایستاد. این بیانی است که در اذن دخول رسیده و بحمداللّه همه علماء نقل کردهاند. ــ اگر بنا بود خدا بیاید و در صحرای کربلا بایستد، آن دشمنان، خدا را پاره پاره میکردند؛ یکچنین دشمنانی بودند! حال خدا میخواهد بگوید این دشمنان یکچنین دشمنانی هستند که اگر
«* معراج حسینی صفحه 113 *»
من متجسّد شوم و نعوذباللّه برای خود جسد بگیرم و بیایم در میان اینها بایستم، مرا قطعه قطعه خواهند کرد. خدا همین را در چهره حسین گفت. خدا همین را در مظلومیت حسین و در بیکسی حسین گفت که ببینید این حسین، منم و من حسینم و او در این مظلومیت است.
فکر میکنم در ترجمه کوتاهی شده. ترجمههای زیادی شده؛ الآن چند ترجمه بر مراثی شیخ مرحوم داریم که در آنها به این نکته توجه نشده. این طالباً ما ارتضـیٰ معنایش این است: وقتیکه خدا در حسین جلوه کرد، اینطور جلوه کرد و جلوه حسینی اینطور بود که خدا با تمامیِ مظلومیت در صحرای کربلا ایستاده؛ خدا با بینهایت مظلومیت در صحرای کربلا ایستاده، طالباً ما ارتضـیٰ. حال آنکسی که خدا را دوست دارد، اگر خدا را مظلوم ببیند، طاقت میآورد؟! خدا که مظلوم نمیشود؛ به مظاهرش مظلوم است، به قرآنش مظلوم است، به اسلامش مظلوم است، به حسینش مظلوم است و در هیچیک از مظاهرش به مظلومیتِ حسین ظاهر نشده. به کمال مظلومیت، فقط در حسین ظاهر شده.
حال ببینید این اصحاب چه میدیدند! آیا جنگ میفهمند چیست؟! شمشیر میفهمند چیست؟! شما اگر مؤمن مظلومی را ببینید که در راه ایمان به او ظلم میشود، به او توهین میشود، به او جسارت میشود، طاقت میآورید؟ مؤمن ناقص عرصه خودمان که برای دین حرف بزند و برای دین قدم بردارد، اگر توهینش کنند یا سیلیاش بزنند یا خدای نکرده عِرضش را مورد تعرض قرار دهند و شما بتوانید و از دستتان هم کاری بربیاید، طاقت میآورید؟ اینکه عرصه نقصان. اگر یک کامل را ببینید و ایمان به کامل هم داشته باشید و کمال کامل هم باورتان شده باشد و نعوذباللّه توهین شود، نعوذباللّه صدمه ببیند، چکار میکنید؟ چطور از خود بیخود میشوید! و ببینید خدای نکرده امامتان صدمه ببیند و به امامتش معترف باشید و معرفت داشته باشید، چگونه میشوید؟ و ببینید مثلاً رسولاللّه و ببینید خدا، ــ فرضِ
«* معراج حسینی صفحه 114 *»
محال است اما به تبعیت آن اذن دخول عرض میکنم، ــ اگر ببینید به خدا توهین میشود و طوری باشد که این باورتان شود، بر شما چه میگذرد؟
اصحاب کربلا، خدا میدیدند و خدا را در بینهایت مظلومیت میدیدند؛ حال آنها که کاملند و معرفتشان هم این معرفت است، به آنها چه میگذرد و آنها در برابر آن قوم و آن کفار چطورند؟! از اینجهت شیخ بزرگوار ما/ خبر میدهند:
فالبیٖضُ و السُّمْرُ لهم مَعْرَجٌ | لِلّٰـهِ کم تَسابَقوا المُرتَقـیٰ |
تمام آن شمشیرها و نیزهها، همه و همه، برای آنها نردبانهای عروج بهسوی خدا بود؛ نردبانهای معراج و سیر بهسوی خدا بود و عجیب است! کلمه «للّه» در مقام تعجب است. «للّه» یعنی چه بگوییم؟! جزایشان با خدا باد، کارشان برای خدا باد و عجب بزرگانی برای خدا بودند! تسابقوا المرتقـیٰ اینها بر یکدیگر سبقت میگرفتند که از این نردبان عروج کنند و بالا روند. اما از آن طرف،
و السّبطُ فی القصد لهم غایةٌ | الیه و اللّهُ لهم منتهیٰ |
اما چشم از حسین برنمیداشتند. در هر لحظه و در هر قدم، قصد و مقصودشان و غایت نظرشان و دیدشان، حسین صلواتاللّهعلیه بود. اما در حرکت در پناه حسین و با حسین، خدا هدف و منتهیٰ بود و به خدا میرسیدند. البته میدانیم به ذات خدا که نمیرسیدند؛ به نور خدا و مظهر خدا و به ظاهرِ در مظهرش که حسین صلواتاللّهعلیه است میرسیدند.
خوفاً علیه یَصطَلون الوَغا | و هُم بذاک الثَّلِجون الرِّوا |
اینها از ترس اینکه مبادا صدمهای بر پیکر مبارک سیدالشهداء وارد شود، خودشان را در میدان کارزار میانداختند و با وجود این در آن حرارت جنگ، اینها بسیار خنک و سیراب بودند؛ سیراب از آب ولایت حسین صلواتاللّهعلیه.
«* معراج حسینی صفحه 115 *»
رَأَوا عذابَ الحَربِ فی حُبِّهِ | عَذْباً و بَرْداً یَجِدون الصَّلا |
اینها تمام سختیهای جنگ را در راه محبت حسین صلواتاللّهعلیه گوارا و خنک میدیدند؛ و صلهها از امامشان مییافتند. مرتب از امامشان به ایشان افاضه فیض میشد و مرتب درجه به درجه بالا میرفتند.
حتّی قَضَوا و ما علیهم قَضَوا | اکبادُهم ناشِفةٌ بالظَّما |
تا اینکه کشته شدند. کشته شدند اما حق و وظیفهای را که داشتند ادا کردند؛ وظیفه خود را ادا نمودند. کشته شدند اما جگرها همه از شدت تشنگی تفتیده و خشکیده بود.
البته این حالت یک حالت بسیار ارزنده است. شما ببینید این آیینههای حسینی که روی زمین افتادهاند و پاره پاره شدهاند، کسی که معرفت داشته باشد چه حالی برای آنها دارد؟ خدایا معرفت و محبتشان را در دلهای ما زیاد کن. اگر محبت و معرفتشان در دلهای ما زیاد باشد، حزنمان ابدی خواهد بود. از این جهت ملأ اعلی که به مقام ایشان آشنا بودند، بر ایشان گریه میکردند. این بزرگوار ملأ اعلی را گزارش میفرماید:
للملأ الاعلیٰ علیهم بُکا | تَندُبُهم بین الثریٰ بالرِّثا |
ملأ اعلی بر ایشان گریه میکردند و ساکنان میان زمین و آسمان بر اینها ندبه میکردند و مرثیهسرایی مینمودند.
از اینجا، سخن از امام حسین صلواتاللّهعلیه است. حیفم میآید که این عبارات را نخوانم. اگر خسته شدید انشاءاللّه عفو میفرمایید. ما که نمیدانیم هفتم محرم سال آینده را درک خواهیم کرد یا نه. البته ایام، همیشه ایام حسین است؛ اما بخصوص این اوقات، این محرم و صفر، مخصوص تجدید عهد با مصائب حسین است. از این جهت چون دوران با زمان مصیبت حضرت مصادف میشود، باید احترام و اجلال بیشتر و آمادگی بیشتر نشان داد.
«* معراج حسینی صفحه 116 *»
فَمُذ رَآهُم سَیِّدی صُرّعوا | فوق الثَّریٰ و نورُهم فی السَّما |
وقتی که آقای من حسین آنها را مشاهده کرد که پاره پاره روی زمین افتادهاند اما نورهای ایشان در آسمان است،
اَنْشا لقد فاز الاُولیٰ هَمُّهُم | نصرُ ابنِ بنتِ المصطفیٰ و الوِلا |
حسین شهادت آنها را امضا میکند. آقا ما هم در این شب جمعه انتظار داریم؛ به این نامههای عمل ما که همه از گناهانمان سیاه شده، عنایتی بفرما. این نالههای ما و حزن و گریههای ما را در نامههای عمل ما امضا کن که اینها بر من عزاداری کردهاند، بر من گریه کردهاند و نالیدهاند. امام؟ع؟ اینطور فرمود؛ فرمود رستگار شدند کسانی که همتشان نصرت فرزند دختر پیغمبرشان بود و همتشان نصرت امر ولایت بود. رستگار شدند و به مقصد خود رسیدند و شاهدِ مقصود را بهدست آوردند. یا حسین، یا حسین!
ثم بکیٰ شَوقاً الی وِرْدِهِم | فی کل صابٍ سَلسَبیلاً حَلا |
امام؟ع؟ از شدت اشتیاق و خرسندی و خوشحالی که یکچنین اصحاب و یکچنین بزرگوارانی را دارد، از شدت خوشحالی گریه کرد. ثم بکی شوقاً از جهت شوق گریه کرد. الی وردهم؛ این اشتیاق از کجا سرچشمه میگرفت؟ از اینکه آنها خود را با آنهمه شتاب و آنهمه عجله به این سرچشمه شهادت رسانیدند که چقدر سلسبیل گوارایی است! خدایا شهادت در رکاب حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه را نصیب همه ما بفرما. خدایا ما میخواهیم در رکاب آن بزرگوار کشته شویم. خدایا این نعمت را نصیب ما بفرما.
دقت کنید امام چه میفرماید. حق این ابیات شیخ بزرگوار در همه ترجمهها ادا نشده؛ و من اینطور که ترجمه میکنم، امیدواریم که بهاندازه رتبهمان و معرفتمان، حق این ابیات را ادا کرده باشیم و شیخ بزرگوار در دنیا و آخرت دستگیر همه ما باشند.
«* معراج حسینی صفحه 117 *»
اللّهُ انصاری بقلبی لقد | سار الیکم قَبْلَ سیری الیٰ |
انشاءاللّه این بیت در خاطرتان بماند؛ عظمت شهداء کربلا در دلهایتان نقش شود و از خاطرتان نرود. یادگاری امشب باشد. لطف شیخ بزرگوار بر همه ما باشد که انشاءاللّه این بیت و مضمون و مُفاد این بیت از دلهایمان نرود و عظمت و جلالت شهداء کربلا همیشه در مقابل چشممان باشد. چهکسی این عبارت را میگوید؟ اگر یک شاعر ناقص و در رتبه نقصان بگوید، میتوانیم بگوییم خودش نفهمیده چه گفته؛ اما کاملی مثل شیخ بزرگوار، همعرصه با کاملین کربلا، او میبیند و میگوید و ما هم به برکت نور او، انشاءاللّه میفهمیم که چه میگوید.
اللّهُ انصاری بقلبی لقد | سار الیکم قبل سیری الی |
چقدر این بیت بزرگ است! چقدر بزرگ است! خدایا درجات این بزرگوار عالی است، متعالی فرما. خدایا الساعه به عدد موجوداتت رحمتهای خاصت را بر روح منورش نازل بفرما.
اللّهُ انصاری بقلبی لقد | سار الیکم قبل سیری الی |
به به؛ دلهایتان آماده کربلا باشد. دلهایتان کنار این قبور مطهر شهداء برود. گوینده، شیخ بزرگوار، نقل میکند از حسینش در کنار پارههای بدن شهدائش. چقدر این تعبیر بزرگ است! به بزرگی خود شیخ بزرگوار است! اهل فضل انشاءاللّه روی این بیت دقتی داشته باشند، ببینند اینطور که من ترجمه میکنم درست است یا نه؟ و قطعاً این است نه غیر این. میدانیم در قبل سیری الی، «الی» حرف جر است و مجرورش محذوف شده؛ نوعاً مجرورش که محذوف شود، باید قبلاً در خود عبارت یکطوری ذکر شده باشد که ذکرش تقریباً زیادی است و حذف میشود. سار الیکم قبل سیری الی؛ الی قاعدتاً باید «الیکم» باشد. این محذوف یعنی این مجروری که حذف شده، قاعدتاً مناسبترین مجرورهایی که بتوانیم در نظر بگیریم، «کُم» است؛ «الیکم». حال با این توجه دقت کنید. حیف، آقایانی که عربی نمیدانند تا عظمت این تعبیر را
«* معراج حسینی صفحه 118 *»
ببینند چقدر است! دوباره تعبیر را میخوانم.
اللّهُ، ــ انصاری! ــ بقلبـی لقد | سار الیکم قبل سیری الی |
یعنی «قبل سیری الیکم»؛ یعنی «قبل سیری الیکم، سار اللّه بقلبی الیکم»؛ یعنی قبل از اینکه من کنار این بدنهای پاره پاره بیایم، خدا آمد؛ اما خدا با قلب من آمد. یا حسین! خدا با قلب من کنار شما آمد قبل از آنکه من کنار شما بیایم. خدا بهسوی شما آمد اما به قلب من؛ یعنی خدا به حقیقت من بهسوی شما آمد، قبل از اینکه من با این پیکرم و با این جسمم حرکت کنم و بیایم کنار این بدنهای پاره پاره شما بایستم و بر این فوز و سعادت شما اشک شوق بریزم. آه! شما از این عبارت چه میفهمید؟ از این جلالت و عظمت چه مییابید؟ چه مییابید؟ یعنی خدا به قلب و حقیقت من در همه شما متجلی شده.
آمدن خدا بهسوی بنده چیست؟ لایزال عبدی یتقرّب الیّ بالنوافل حتیاُحبّه فاذا احببتُه کنتُ سمعَه الذی یسمع به و بصره الذی یُبصر به([66]) تا آخر حدیث. رفتن بنده بهسوی خدا و آمدن خدا بهسوی بنده اینطوری است. قبل از اینکه من کنار شما بیایم، خدا در همه شما تجلی کرده و بهسوی شما آمده اما به حقیقت من؛ ای آیینههای من، ای آیات من، ای آیات خدا. حال ببینید خدا در این اسراء حسینی و سیردادن حسین از مدینه به مکه و از مکه به کربلا، چه آیاتی را به حسین نمایانده؟! لنریه من آیاتنا آنگاه میفرماید:
فَدَیتُمونی و انا انّما | جئتُ لکی اَفدِیَکُم من لَظیٰ |
ای وای! شما خود را فدای من کردید و حال آنکه من آمده بودم که خودم را فدای شما سازم و شما را نجات بدهم؛ شما خودتان را فدای من کردید. این جمله یعنی چه؟ ــ قربان حسین شویم؛ حسین آنجا از زبان ما این فرمایش را دارد میگوید. ــ حسین که
«* معراج حسینی صفحه 119 *»
فدائی نمیخواهد. حسین آمده بود که خود را فدا کند اما شما خود را برای حسین فدا کردید یعنی چه؟ـــ ای مولای ما چقدر تو رؤف و مهربانی! حسین از زبان تمام ناقصین سخن میگوید و تشکر میکند؛ از زبان همه ما ناقصین حسین از شهدائش تشکر میکند. ـــ من آمده بودم جانم را فدای شما کنم اما شما جانتان را برای من فدا کردید. این «من» که حسین میگوید، یعنی شیعیانم. قبل از فداکاری من برای شیعیانم، قبل از اینکه من فدای آنها شوم و آنها را نجات دهم، شما خودتان را فدا کردید و آنها را نجات دادید. اینجا حسین خود را در مقام ناقصین از شیعیانش تنزل میدهد و با آن زبان از شهداء کربلا و کاملینی که قبل از او شربت شهادت نوشیدند و از اسباب سعادت و نجات ما شدند، تشکر میکند. آن بزرگوار از طرف ما تشکر میکند. این هم دقتی در این بیت است که عرض میکنم به آن توجه نشده.
بِمُهجَتِی اشْتَرَیتُکُم فادیاً | کیف سَبَقْتُم بالشِّرا و الفِدا |
من با خون دلم آماده شده بودم خود را فدا کنم و جان شماها را بخرم؛ اما شما چطور به خریدن جان شیعیان ناقص من و به فداکاری در راه نجات آنها سبقت گرفتید و نجات آنها را فراهم کردید؟! شما جان شیعیان مرا خریدید؛ در این خریداری سبقت گرفتید و قبل از خریداری من، شما جانهای شیعیان مرا خریدید. اینجا بود که امام؟ع؟ تنهایی خود را که دیدند،
و استَوحَشَ الدنیا و نادیٰ اَیا | احبّتی دونَ الوریٰ ما جریٰ([67]) |
تا اینکه شیخ مرحوم در ذکر مصائب خود حسین صلواتاللّهعلیه وارد میشوند. این مقدار از ابیات این قصیده شریفه، در ذکر مقامات کاملین و اصحاب کربلا گذشت و در این بیانات دیدیم که چطور اصحاب کربلا آیات تعریف و تعرف خدا شدند و آیاتی شدند که خدا در این اسراء حسینی و سیردادن و معراج حسینی، به حسین نمایاند.
«* معراج حسینی صفحه 120 *»
اما ای عزیزان، شب هفتم محرم است؛ چه کنیم؟! در میان این آیات همه یکسان نبودند. این آیات آیاتی بودند که خداوند هدف از اسراء حسینی قرار داده؛ لنریه من آیاتنا. بهمناسبت این آیه عرض میکنیم که اینها هدف بودند تا نمایانده شوند. اینها در برابر چهره حسین صلواتاللّهعلیه آیینههای تمامنما شدهاند و هرکدام اسمی شدهاند اما متفاوتند. حسین هم در چهره خودش متفاوت است؛ در یک چهره، «محمد» است به تمام معنی. در یک چهره، «علی» است به تمام معنی. در یک چهره، «حسن» است به تمام معنی. در یک چهره، «فاطمه» است به تمام معنی. در یک چهره هم «حسین» است به تمام معنی.
حال این آیات هم باید متفاوت باشند. در میان این آیات، یک چهره و یک آیینه است که تمامنمای چهرهِ محمدیِ حسینی است؛ این آیه، «علیاکبر» است؛ و ما میدانیم چهره محمدی و تعین محمدی، در همه تعیناتِ چهارده معصوم صلوات اللّه علیهم اجمعین، افضل و از همه بالاتر است. اگرچه همه یکرتبه هستند، چهارده معصوم یکرتبه هستند، اما چهره محمدی و تعین محمدی از همه افضل است و همه تحتالشعاع آن چهره هستند؛ و همه با اینکه از یک عرصه هستند، با اینکه از یک عرصه، یک حقیقت و یک نورند، اما اینطوری است. حال عرصه کاملین کربلا هم یک عرصه است؛ مقام، یکی است؛ رتبه، یکی است؛ کاملین و نقباء کلی است؛ اما آن تعینی که برای علیاکبر پیدا شد، آن مقامی که برای علیاکبر پیدا شد، از همه تعینات شهداء کربلا افضل شد. این است که خود حسین شهادت داده. این شهادت خود آن بزرگوار است که بحمداللّه تاریخ ثبت کرده و ضبط کرده.
وقتی جوان خود را آماده میکرد، زرهی از امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بود، خودی از امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بود و یک لباس چرمین که روی زره یا زیر زره پوشیده میشده؛ اینها را با دست مبارک خودش بر علی پوشانید. اسب مخصوص خود را که مخصوص جنگ است، به علی داده؛ علی سوار بر اسب به طرف میدان
«* معراج حسینی صفحه 121 *»
حرکت میکند. حسین چه میبیند؟ حسین صلواتاللّهعلیه چه میبیند؟
اگر بنا بود محمد بن عبداللّه؟ص؟ با تمام جامعیت و کاملیت خود، بیاید در عرصه نقبا؛ ــ «بنا بود» ندارد! آمد. ــ علیاکبر یعنی محمد مصطفی در آن عرصه به تمامیت و جامعیت و کاملیت؛ تمام، هیچ کم نداشت؛ و اگر بنا بود علیاکبر صعود کند و بشود ــ محال و نشدنی است ــ بشود که از رتبه خودش بالاتر رود، واللّه محمد میشد؛ خودِ محمد؟ص؟ میشد. یکچنین آینهای! حسین، در چهره علی «آیةاللّه العظمی» را زیارت میکند. محمد بن عبداللّه؟ص؟ را با تمام جامعیت و کاملیتش بدون کم و زیاد، در مقام علی مشاهده میکند. علی در امری از امور، به غیر از خودش در رتبه خودش، نیازمند نبود؛ تمام، کامل و جامع. در آن مقام، واسطه کلیه فیض شده. همه شهداء کربلا، همه کاملین کربلا، ــ به اعتراف و شهادت خود حسین ــ تحتالشعاع این چهره قرار گرفتهاند؛ وقتی علی میرفت، حسین صلواتاللّهعلیه اشک میریخت؛ انگشت سبابه را به طرف آسمان بلند کرد: اللّهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس؛ «اشبه» افعل تفضیل است. افعل تفضیلی را در جمیع شئونات پیاده کنید؛ افضل، اعلم، اتقی، اورع؛ همه کمالات محمدی را بهشکل افعل تفضیلی در رتبه علی صلواتاللّهعلیه تطبیق کنید. اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الی وجهه ما هرگاه مشتاق میشدیم که رسولت را زیارت کنیم، به چهره علی نگاه میکردیم.
آنگاه ببینید چطور قلب امام از درد و اندوه پر شده که میگوید: اللّهم امنعهم برکاتِ الارض خدایا اینها را از برکات زمین ممنوع کن و محروم فرما. و فرّقْهم تفریقاً و مزّقْهم تمزیقاً خدایا اینها را پراکنده و آواره و دربهدر و متشتّت کن. و اجعلهم طرائقَ قِدَداً خــــــدایا اینها را در گمراهــیها و طریقــههای ضلالــــت سجینــی متفرقشـــــان ساز. و لاتُرضِ الوُلاةَ عنهم ابداً خدایا هیچگاه والیان اینها را از اینها راضی نگردان. عجب نفرینی! اگر والی از رعیت راضی نشود، هرچه در راهش انجام دهند راضی نمیشود؛
«* معراج حسینی صفحه 122 *»
مال بدهند راضی نمیشود؛ جان بدهند راضی نمیشود؛ عِرض بدهند راضی نمیشود؛ دین بدهند راضی نمیشود. امان از وقتی که والی از رعیت راضی نشود و چشمش را پر نکند! و لاترض الولاة عنهم خدایا والیان اینها را از اینها راضی و خشنود نکن؛ یعنی همیشه والی بر ایشان غضبناک و خشمگین باشد و مرتب بر اینها ستم کند. فانهم دعَونا لینصرونا اینها ما را دعوت کردند که ما را نصرت کنند. ثم عَدَوا علینا یقاتلونا([68]) بعد اینها بر ما شوریدند و با ما جنگیدند.
علی به این شهادت پدر بزرگوارش، چه آیهای شده؟! چه آیهای! جلالت و عظمت علی را جز خود حسین چهکسی میتواند بگوید؟ اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک تمام زیباییها و جلالتها و کمالهای عرصه کمال، همه در علی مجتمع شده بود و علی آیهای از محمد در آن عرصه شده بود؛ محمدنما؟ص؟ از همه بیشتر و کاملتر و جامعتر. چطور توصیف کنیم؟! و من امشب چطور میتوانم دلهای شما را متزلزل کنم؟ من با چه بیانی میتوانم شرح حال علی را بگویم که دلهای شما از جا کنده شود؟! من که عاجزم؛ اما خودتان به خود علیاکبر صلواتاللّهعلیه متوسل شوید و از خودش بخواهید که آقا امشب که بهظاهر شب هفتم محرم است، ما میخواهیم به مقام و جلالت تو احترام کنیم؛ ای آقا تو دلهای ما را متذکر کن و در مصیبتت متزلزل کن. چه بگویم از جلال علی؟! مگر اینکه بعضی از ابیات شاعری که در مقام معرفت و عرفان برای محبوب خودش سروده، خیلی مناسب است؛ و من میبینم مناسبتر از همه این است که از زبان حال امام حسین صلواتاللّهعلیه این کلمات و جملات را در وصف علی بشنویم. میگوید:
وَ صَرِّحْ بِـاِطْلاقِ الجَمالِ و لاتقُلْ | بِتَقییده مَیلاً لِزُخْرُفِ زینَة |
زیباییها و جمال را بهطور مطلق درباره محبوب من علی بگو؛ به طور مطلق. میل نکنید به اینکه این جمال را و این زیبایی را، به یک تعین خاصی مقید سازید؛
«* معراج حسینی صفحه 123 *»
نه، مطلقاً جمال محمدی و کمالات محمدی را در علی من بگو؛ در علی من بگو. یکچنین علیی من دارم؛ به قیدی مقیدش نکن. مبادا زیباییهای سایر کاملین، تو را مانع شود از اینکه بهطور مطلق، کمال و جمال و جلال محمدی را برای علی من اثبات کنی. درست است اباالفضل بزرگ است، قاسم بزرگ است، زینب بزرگ است، سُکینه بزرگ است؛ بزرگان همهشان بزرگند اما در جای خودشان. مبادا بزرگی آنها باعث شود که علی مرا و جمال و جلال و کمال علی مرا مقید کنی؛ نه، مطلق بگو: علی، محمد است. مطلق، محمد است.
فکلُّ ملیحٍ حُسْنُه مِنْ جَمالِها | مُعارٌ له بل حُسنُ کُلِّ ملیحة |
درست است در میان کاملین شیعه، نقباء کلی، نجباء کلی، نقباء جزئی، نجباء جزئی، زن و مرد، اینها هرکدام بهحسب خودشان صاحب حسن و جمال و کمال مقامات محمدی هستند؛ اما بِدان در این مقام که علی من قرار گرفته، تمام آنها هرچه دارند، عاریه و از علی است؛ علی واسطهِ فرد برای همه آن عرصه شده. علی در آن عرصه واسطه فرد برای همه آن کاملین شده، به دلیل اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک.
بِها قیسُ لُبْنیٰ هامَ بل کلُّ عاشق | کَمجنونِ لیلیٰ او کُثَیِّرِ عَزَّة |
تمام عشاق و دلباختگان عرصه کربلا، همه آن کاملین، هرچه از عشق حسین و از محبت حسین دارند، همه و همه بهواسطه علی است، بهبرکت علی است.
فکلُّ صَبا منهم الی وَصفِ لَبْسِها | بِصورةِ حُسْنٍ لاحَ فی حُسنِ صورة | |
و ما ذاکَ الّا اَنْ بَدَتْ بِمظاهرَ | فظَنّوا سِواها و هی فیها تَجَلَّت |
همه آنهای دیگر، مظاهر علی شدهاند؛ همه آنهای دیگر، از علی بهرهمند شدهاند. کسی گمان نکند که آنها خودشان هم حُسنی دارند؛ هرچه دارند از علی است. علی در آن مقام دارد وساطت میکند و به آنها میرساند؛ گرچه در یک رتبه هستند اما مانعی نیست و جایی عیب نمیکند. برای همین هم بزرگ ما/ در رد وجوب و لزوم وحدت ناطق شیعی میفرماید ما میگوییم که واجب و لازم نیست؛ اما ممکن است
«* معراج حسینی صفحه 124 *»
بشود. ممکن است بشود که در عرصه نقباء، یک نقیب کلی بتواند واسطه جمیع فیوضات به سایر نقباء شود؛ ممکن است. اما آن ملحد میگوید لازم و واجب است که همیشه این وحدت باشد و در همه عرصهها هم بوده و هست. ما این را خلاف ضرورت میدانیم و الحاد و بدعت میدانیم.([69])
بَدَتْ بِاحْتِجابٍ و اخْتَفَتْ بمظاهرَ | عَلیٰ صِبَغِ التَّلوینِ فی کلِّ بَرْزَة([70]) |
تمام اینهای دیگر، همه و همه تحتالشعاع این چهره هستند؛ تحتالشعاع این کمال و این تعین هستند. بیجهت نیست که حسین مینالد و اشک میریزد. این اشکها همه از این جهت است که حسین یکچنین آیهای را دارد میبیند و حسین در مقام عبودیت و بندگی، باید به این آیه ــ که در او خدا و حسین نمودار شدهاند ــ به خدا توجه کند؛ حقیقت خودش در او آشکار گردیده است.
فعِندی لِسُکری فاقَةٌ لِاِفاقَةٍ | لها کَبِدی لولا الهَویٰ لمتُفَتَّت |
میفرماید من در دیدار علی و در زیارت رخساره علی، رسولاللّه؟ص؟ را میبینم. اذا اشتقنا الی نبیک یعنی چه؟ مگر حسین؟ع؟ نیازمند است که به دیگری نگاه کند؟! خودش یادگار رسولاللّه و چهره تمامنمای رسولاللّه است. اما در مقام عبودیت، حسین؟ع؟ از کسانی است که وقتی نان را میبوسند، میگویند: بابی انت و امی؛ چون نان نعمت خدا است.([71]) مارأیتُ شیئاً الّا و رأیت اللّه قبله و بعده و معه([72]) آیا وقتی به علی نگاه میکند، چه میبیند؟ این است که میگوید من چنان از دیدار علی لذت میبرم و چنان از هوش میروم که نیازمندم به اینکه مرا به هوش بیاورند. برای همین محبت است که دل من پارهپاره شد؛ اگر این محبت نبود، دل من در غم علی پارهپاره نمیشد.
«* معراج حسینی صفحه 125 *»
و لو اَنَّ ما بی بِالجبالِ و کان طورَ | سینا بها قبلَ التّجلّی لَدُکَّت |
حسین وقتی علی را نگاه میکند، نه به این عنوان که پسرش است نگاه میکند و اشک میریزد و گریه میکند. وقتی به علی نگاه میکند، یعنی تجلیگاه الهیه در چهره محمدیه در مقام نقابت کلیهِ علیاکبریه؛ اینطور میبیند. از این جهت میگوید اگر آن حالتی که به من دست میدهد و آن غمی که بر من فرود آمده، اگر بر کوهها فرود میآمد و آن کوهها کوه طور سینا هم بود، قبل از تجلی ذره ذره میشد و اندکاک پیدا میکرد؛ قبل از تجلی. این کوهِ وجود حسین است که محبت علیاکبر را میتواند تحمل کند و ادراکِ عظمت و جلال علیاکبر را میتواند تحمل کند.
ای علیاکبر که در این عکس شریف گوشه قبر تو را میبینیم، آرزوی ما این است که صورتهای گنهکار خود را بر این خاک مطهر بگذاریم و به فضل عنایتت آمرزیده شویم. ما چطور امشب حق تو را ادا کنیم؟ چطور به مقام تو احترام کنیم ای علی؟!
هَویً عَبْرَةٌ نَمَّتْ به و جَویً نَمَّتْ | به حَرْقٌ اَدْواؤها هی اَوْدَت |
محبتی است که آتش این محبت فرو نمینشیند مگر به اشکهای چشم من که گریه کنم و این حرارتِ محبت علی را با گریه قدری تخفیف دهم و این دردها را مقداری ساکن گردانم.
فطوفانُ «نوحݫݫݫݫݫݫݬٍ» عند نَوحی کَأدْمُعیٖ | و ایقادُ نیرانِ «الخلیلِ» کَلَوعَتیٖ |
اگر غیر از این بود، باید میگفت شاعر اینجا اغراق کرده؛ اما هیچ اغراقی نیست و بجا است. طوفان نوح در نزد نَوح و نوحهسُرایی و گریههای من، نیست مگر قطراتی از اشک چشم من. در زمان نوح، آب عالم را فرا گرفت؛ میگوید آن آبی که روی زمین را فرا گرفت، مانند چند قطره اشکی در برابر اشک ریزان من است. و آتش حالت نوحهسرایی من برای علی من، آنچنان است که آتش ابراهیم ــ که در تاریخ انسانیت، نمونهای از بزرگی و زیادی شده، ــ آن آتش نیست مگر یک شعله از غمهای دل من در غم علی من صلواتاللّهعلیه.
«* معراج حسینی صفحه 126 *»
و لولا زَفیریَ اَغْرَقَتْنیَ اَدْمُعیٖ | و لولا دُموعیَ اَحْرَقَتْنیَ زَفرتی |
اگر نالههای دل من نبود، اگر این حرارت سوزان دل من نبود، اشکهای من مرا غرق میکرد؛ یعنی آن حرارت، اشکهای مرا میخشکانَد. و اگر این اشکهای دو چشم من نبود، حرارت قلب من مرا میسوزانید؛ اما این اشکها مانع میشود از اینکه آن حرارت و آن شعله دل من، مرا بسوزاند. چه بگوییم؟!
و حُزنیَ ما یعقوبُ بَثَّ اَقَلَّه | و کلُّ بَلیٰ ایّوبَ بعضُ بلیّتیٖ |
میخواهید بفهمید که غم دل من در غم علی چیست؟! آنچه که یعقوب در فراق یوسف داشت، اندکی از حزن من بود. آن، اندکی از حزن دل من بود در اینکه علی بهطرف میدان دارد میرود. و آن بلائی که ایوب کشید، پارهای است از بلائی که من در غم علی و در از دست دادن علی میکشم.
و آخِرُ ما لاقَی الاُلیٰ عَشَقوا الی | الرَّدیٰ بعضُ ما لاقَیتُ اولَ محنتی |
انبیاء هرچه که از بلاها و محنتها کشیدند، آن نهایت نهایتش، اولبلا و اولمصیبت من است در این مصیبت.
فلو سَمِعَتْ اُذُنُ الدلیل تَأَوّݧُهیٖ | لِآلام اَسْقامٍ بِجسمی اَضَرَّت |
این دردهایی که بر جسم من وارد شده و اینطور جسم مرا در غم علی کاهیده، اگر پیشروان قافلههای انسانی اینها را بدانند و بشنوند، آنها اگر صدای ناله مرا بشنوند، خواهند دانست و خواهند فهمید که هرچه در راه بلا ببینند، ناچیز دیدهاند.
لِاذکُرَه کَربیَ اَذیٰ عَیشِ اَزْمَة | بمنقطعی رَکْبٍ اذا العیسُ زَمَّت | |
و قد بَرِحَ التَّبریحُ بی و اَبادَنیٖ | و اَبْدَی الضَّنیٰ مِنّی خَفِیَّ حَقیقتیٖ ([73]) |
اما این لاغرشدن و فرسودهشدن در غم علی و این نابودشدن در غم علی، اینها همه آن حقیقت پنهان مرا در چهره شهداء دیگر ظاهر کرد و آنها غم مرا فهمیدند و آنها در راه
«* معراج حسینی صفحه 127 *»
آشکارساختن حقیقت من، قدم برداشتند و پا جلو گذاردند.
علی رفت. حسین اشک میریخت؛ اما منتظر است. شنیدهاید که برگشت و چه شد و دوباره برگشت؛ تا اینکه صدای علی را شنید. وقتی صدای علی را شنید و دانست که علی خداحافظی میکند، آن بزرگوار لب به نفرین گشود؛ با صدای بلند صدا زد: یا ابن سعد ما لک قطع اللّه رَحِمَک و لابارَک اللّه لک فی امرک و سلّط علیک من یَذْبَحک بعدی علی فراشک کما قطعتَ رحمی و لمتَحفَظ قرابتی من رسولاللّه ای پسر سعد، خدا رَحِمَت را قطع کند؛ خدا امرت را برای تو مبارک نگرداند و کسی را بر تو مسلط کند که بعد از من تو را در رختخوابت بکشد، همانطور که رَحِم مرا قطع کردی و قرابت مرا نسبت به رسولاللّه؟ص؟ حفظ و رعایت نکردی. این سخنان از داغ دل حسین صلواتاللّهعلیه خبر میدهد.
آنوقت امام؟ع؟ سر به طرف آسمان بلند کردند و با صدای بلند این آیه را قرائت فرمودند: ان اللّه اصطفیٰ آدمَ و نوحاً و آلَابرٰهیم و آلَعمران علی العالمین ذریةً بعضُها من بعض و اللّه سمیع علیم.([74]) در این آیه هم اشاره به عظمت و جلالت مقام علیاکبر است که اگر علی کشته شد و کشته میشود، خدایا ما به یاد آیات بزرگ تو میافتیم. چرا حسین سخن از انبیاء به میان میآورد؟ چون محمد را در این عرصه از دست داده. از این جهت اگر در مصیبت علی مینالیم، باید به «وامحمداه» بنالیم؛ همانطور که زنها در نوع مصیبتها که از خیمهها بیرون میآمدند، «وامحمداه» میگفتند.([75])
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 128 *»
مجلس 8
(شب شنبه / 8 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 129 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
امیدواریم نظر مبارک امام زمان صلواتاللّهعلیه متوجه همه ما باشد و با نظر عنایت به همه ما بنگرد و مشمول دعاهای آن بزرگوار باشیم. دعاهایی که برای عزاداران حسین میفرماید، دعاهایی که برای زائرین حسین میفرماید، دعاهایی که برای گریهکنندگان بر حسین میفرماید، دعاهایی که برای نالهکنندگان در غم حسین میفرماید، دعاهایی که برای کسانی که در غم حسین اندوهگین میشوند میفرماید، دعاهایی که برای خدمتگزاران حسین و احیاءکنندگان امر حسین میفرماید، انشاءاللّه همه آن دعاها شامل همه ما باشد. انشاءاللّه همه برادران و خواهران ایمانی مشمول دعاهای آن بزرگوار در همه اوقات باشند؛ بخصوص در این ایام که تجدید عهد با شهادت است.
در حدیثی معاویة بن وهب میگوید خدمت حضرت صادق صلواتاللّهعلیه رسیدم؛ دیدم در محل نمازشان هستند؛ اشک میریزند و ناله میکنند و دعا میکنند. به دعاهای حضرت گوش دادم؛ دیدم حضرت برای کسانی که به زحمت میافتند و به زیارت حسین صلواتاللّهعلیه میروند، دعا میفرماید.
خدایا ما هم آرزو داریم و در زیر این قبه هم که اجتماع میکنیم، به همین نیتیم که به زیارت حسین آمدهایم. خدایا کوچک و بزرگ ما، زن و مرد ما، اسم حسینیه را که میبرند، به طرف حسینیه که میآیند، مطمئنند که به زیارت حسین میآیند.
«* معراج حسینی صفحه 130 *»
حضرت در دعا عرض میکردند خدایا بر کسانی که در غم و مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه گریانند، ترحم فرما. همینطور برای کسانی که در مصیبت جدشان حسین صلواتاللّهعلیه نالانند، طلب رحمت میکردند. حتی در عبارت حدیث دارد که خدایا رحم کن صَرْخه آنها را. صرخه یعنی همان فریاد و ناله؛ نالهای که از دل کنده شود و همراه با فریاد باشد. و همینطور دعا میفرمودند خدایا رحم کن بر اشکهای چشم آنها.([76])
وقتی که امام صادق؟ع؟ در زمان حیات خود و در زمان زعامت و امامت خود به یاد شیعیان باشند و شیعیان را دعا بفرمایند و به گریهها و نالههای آنها و به حرکت آنها از منزلهای خود بهطرف حسین صلواتاللّهعلیه توجه داشته باشند و به هرچه که به هرطور احیاء امر حسین صلواتاللّهعلیه شود توجه داشته باشند، آیا میشود امام عصر حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه به ما توجه نداشته باشند؟! میشود نعوذباللّه از ما غافل باشند و این حرکت ما را از خانهها یا از بازار بهطرف حسینیه نبینند؟! آیا میشود نعوذباللّه این نالهها و صداهای ما را که به گریه و ناله بلند است نشنوند؟ آیا امام ما از حزن دل ما خبر ندارند؟! آیا آن بزرگوار اشکهای چشم ما را نمیبیند؟! محال است که آن بزرگوار بر ما ترحم نفرماید و برای ما دعا نکند و از خدا رحمت را برای ما نخواهد. انشاءاللّه قدر بدانید و بحمداللّه قدر میدانید.
خدا توفیق کرامت کرده و از برکات امام زمان صلواتاللّهعلیه و الطاف خاص بزرگان دین، موفق هستیم به اقامه امر سیدالشهداء و فراهمکردن امر عزاء حسین صلواتاللّهعلیه و اجتماع در امر عزاء آن حضرت و نشر امر آن بزرگوار. این توفیق را شاکریم و از نعمتها و برکات وجود مبارک حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه میدانیم. از الطاف خاص بزرگان دین+ است. برادران و خواهرانی که زائر هستند و به قصد زیارت قبر مطهر علی بن موسی؟ع؟ به مشهد مشرف شدهاند و همچنین به
«* معراج حسینی صفحه 131 *»
منظور شرکت در احیاء امر سیدالشهداء و اقامه عزاء آن بزرگوار تشرف پیدا کردهاند، قدم همه آنها بر چشم همه ما. خدا زیارت همه آنها را قبول بفرماید و با زیارتهای قبولشده و حاجتهای برآوردهشده بهسلامتی و عافیت انشاءاللّه به وطنهای خود بازگردند و نامشان جزء عزاداران سیدالشهداء ثبت شده باشد. همچنین از مجاورین، برادران و خواهران مجاور که زحمت میکشند میآیند و در اینجا به انواع مختلف زحمت میکشند، از طرف همه از آنها تشکر میکنم. خدا به همه جزای خیر عنایت کند و اجر همه با خود سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه. راستی متشکریم.
ما محرم سال گذشته به سرویسی برای بچههای مدرسه احتیاج داشتیم و خیلی زود فراهم شد. در ماه مبارک رمضان به این منزل احتیاج داشتیم؛ آن هم در کمتر از یکماه برادرها و خواهرهای ایمانی اقدام فرمودند و این محل خریده شد. تمام این زحمات و نیات خیر در احیاء امر سیدالشهداء همه و همه مورد عنایت و توجه امام زمان صلواتاللّهعلیه است و یقیناً مورد قبول خواهد بود. انشاءاللّه ذخیره قبر و قیامت همه ما باشد و خداوند به همه عافیت دائم عنایت فرماید. همچنین از برادران ذاکر تشکر میکنیم که ذکر مصیبت و نوحهسرایی میکنند و ما را هم با ذاکرین شریک میکنند. همانطور که ذاکر ذکر مصیبت میکند، ما هم که این ابیاتِ بهاصطلاح «دَم» را جواب میدهیم، در ذکر مصیبت شریکیم و ما هم ذاکر حسین صلواتاللّهعلیه خواهیم بود. خدا به همه ایشان جزای خیر عنایت کند. خدا این نوحهها و این ذکر مصیبتها را از همهشان قبول فرماید و توفیقشان را زیاده فرماید و وجودشان را محافظت کند. هرچه توفیق داریم، ظاهر و باطن همه ما و همه برنامهها بحمداللّه نعمت است؛ خدا این نعمتها را از ما نگیرد و این نعمتها را بر ما زیاده فرماید و به نعمتهای آخرت متصل کند به شفاعت حسین صلواتاللّهعلیه و به رضایت اولیاء و بزرگان دین صلواتاللّهعلیهم.
عرض شد جریان اسراء حسین صلواتاللّهعلیه و سیردادن حضرت از مدینه به
«* معراج حسینی صفحه 132 *»
مکه و از مکه به کربلا، با مقدمه قراردادن اسراء رسولاللّه؟ص؟ در این سوره مبارکه و اینکه خدا آن بزرگوار را از مسجدالحرام به مسجد اقصی و از آنجا به عوالم بالا و سایر مراتب عالیه سیر داده، خیلی مناسب شده.
دو نکته را عرض کردم که انشاءاللّه توجه داشته باشید. یکی آنکه همانطور که سیر رسولاللّه؟ص؟ در شب بوده، سیر حسینی صلواتاللّهعلیه هم در شب بوده؛ هم به ظاهر هم به باطن.
نکته دیگر آنکه همانطور که مقصد و هدف در اسراء رسولاللّه؟ص؟، ارائه آیات الهیه بود، لنریه من آیاتنا، در سیر حسینی هم همینطور مقصود و هدف، ارائه آیات الهیه و نشانههای خداوندی است.
اینکه میگوییم سیر حسین صلواتاللّهعلیه در شب بود ــ هم شب ظاهری و هم شب باطنی ــ و بهمناسبت همین جهت هم خداوند در آیه شریفه خبر داد: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً؛ با اینکه اَسری یعنی سیر شبانه، قید لیلاً برای چه؟ بخصوص تأکید است که این اسراء در شب بوده؛ تأکید شببودن است. از اینجا باید به این نکته توجه داشته باشیم که سیر حسینی هم در شب بوده ــ ظاهراً و باطناً ــ و این تأکید برای این است که شُبُهاتی در امر شهادت پیش آمده و بخصوص آن شبهات بستگی دارد به اینکه بعضی جهال و یا مغرضین میخواهند امر سیدالشهداء و شهادت حضرت را از آن جهت معنویت و جهت الهیتی که دارد، منسلخ کنند. سعی میکنند این جریان را یک جریان اتفاقی نشان دهند. میکوشند که بگویند حسین صلواتاللّهعلیه، طبق یک امر عادی و جریان عادی حرکت کرده. چون دعوتش کردند و نامهها نوشتند، حضرت باورشان شد حرکت کردند و آمدند که شاید بتوانند مقام حکومت و سلطنت را بهدست بیاورند و یزید را برکنار کنند. خیلیها تحت عناوین مختلف و امور مختلف و بیانات مختلف، میکوشند این مطلب را به اثبات برسانند که امر حسین یک امر اتفاقی و عادی و یک جریان معمولی است؛ سرّی و جهتی ندارد؛
«* معراج حسینی صفحه 133 *»
از اسرار شمردن آن و اینکه در عالم ذر، بر آن عهد گرفته شده و از اين قبيل امور، معنی ندارد. کوشش میکنند و تلاش میکنند که این مطلب را به اثبات برسانند که کاملاً عادی بوده.
اما توجه به این نکته که این سیر در شبِ ظاهر و باطن انجام شد، این مسئله را برای ما روشن میکند و بحمداللّه از برکات فرمایشات مشایخ عظام+ روشن است؛ امری است از اسرار و سرّی است که خدا برای شهادت این بزرگوار قرار داده و اتفاقی نبوده. اینطور نبوده که چون با او بیعت کرده و دعوتش کردهاند، آن بزرگوار باورش آمده باشد و از مدینه و مکه بهطرف کربلا حرکت کرده باشد تا شاید بتواند بر یزید غلبه کند؛ و اتفاقاً نتوانست غلبه کند و یزید بر او غلبه کرد و اتفاقاً کشته شد.
برای اینکه این مطلب را بدانیم که امام؟ع؟ کاملاً واقف بودند، ــ البته تذکر است و ذکر فضیلتی است ــ از نظر علم امامت که معلوم، از نظر اِخبار الهی هم که معلوم، از نظر اخبار رسولاللّه و سایر ائمه؟عهم؟ هم که معلوم است. از همه این جهات معلوم است و با توجه به اسراری که ذکر فرمودهاند و ما هم موفق شدهایم و شنیدهایم، امری بوده که باید اتفاق میافتاده و جزء نظام حکمت و نظام هستی است.
از اینها گذشته، تاریکی عرصه و فضاء انسانیت در عصر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه، اینقدر شدید بود که حتی احتیاج نداشت به آن حضرت خبر بدهند و یا آن بزرگوار به علم امامت بداند که نتیجه این سفر و حرکتکردن، کشتهشدن خودشان و اصحابشان و اسیرشدن اهلبیتشان است. شب بود بهحقیقتِ شب؛ عرصه انسانیت و فضاء انسانیت در آن زمان تاریک بود بهحقیقت تاریکی؛ ظلمات روی یکدیگر؛ همانطور که آیه شریفه را دیشب قرائت کردم و با توجه به فضائل ائمه هدی؟عهم؟ اجمالاً روشن شد.
در دورانی که امیرالمؤمنین؟ع؟ در کوفه ساکن بودند، سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه با پدر بزرگوارشان و برادر بزرگوارشان همراه بودند تا پدر بزرگوارشان
«* معراج حسینی صفحه 134 *»
شهید شدند؛ و بعد هم ابتداء امر امامت امام حسن؟ع؟، مدتی در کوفه بودند. خودِ روحیهشناسی و آشنایی با روحیات و خصوصیات روانی اشخاص، مسئلهای است که نوع افراد بصیر، افراد روشن، افراد دقیق میفهمند؛ مسئله خیلی عادی است. آشنایی با یک جمعیت! آن هم با دیدن چند تجربه! آن هم مثل امام حسین صلواتاللّهعلیه صرفنظر از مقامات باطنی و شئونات ولایت و امامت که بر جمیع خلق احاطه کلیه دارند! گذشته از اینها، خودِ بودنِ امام، ــ حال صرفنظر از مقام امامت ـــ از نظر بشری هم که به امام حسین صلواتاللّهعلیه نگاه کنند، یعنی اگر یک تاریخنویس خارج از اسلام هم به حسین و زندگی حسین و خصوصیات داخلی و خارجی حسین و موقعیت خاندانی حسین نگاه کند، میفهمد که آدمی بصیر و مردمشناس بوده؛ آن هم با اینهمه تجربه که پدرش مدتی در کوفه حاکم و خلیفه بوده، جنگهایی از قبیل جنگ جمل و جنگ صفین پیش آمده و همچنین سایر خصوصیاتی که بر این بزرگوار در دوران زندگی پدر و برادر بزرگوارش گذشته. اگر کوفیان و اهل عراق را این مقدارها نشناخته باشد، خیلی بعید است! چقدر نعوذباللّه شخص باید ساده و بیتجربه باشد که ایشان را نشناسد. آن بزرگوار آنها را کاملاً میشناخت. بهحسب عادت بشری، صرفنظر از مقامات و شئونات امامت هم که نگاه کنیم، آن بزرگوار خوب میدانست که آنها چهکسانی هستند.
تاریکی فکری، تاریکی جور و ظلم و بیوفائی آنها کاملاً مشهود بود و دیده میشد. یک انسان معمولی اما مقداری بصیر، مقداری مردمشناس، مقداری متوجه روحیات و آشنا با روان انسانی، میفهمید که اینها چکاره هستند؛ تا چه رسد به آن بزرگوار، معصوم کلی، واقف به جمیع ماکان و مایکون و باخبر از همه موجودات و ذرات هستی؛ میشود بیخبر بماند از اینکه عاقبت این سیر و حرکت چیست؟! میشود نداند که نتیجه این سیر و حرکت، کشتهشدن خودش و اصحابش و اسیرشدن اهلبیتش است؟! میشود نداند؟! بماند که بارها در این سفر گفته است
«* معراج حسینی صفحه 135 *»
که جدم رسولاللّه؟ص؟ را در خواب دیدهام که خبر دادهاند من کشته خواهم شد و شما کشته خواهید شد و اهلبیت من اسیر خواهند شد. همینطور خبرهایی که در بین راه به ایشان میرسید که مسلم را کشتند، هانی را کشتند. چند فرستاده دیگر امام داشتند که نامه فرستاده بودند؛ اینها را هم گرفته بودند و به دستور ابنزیاد کشته بودند و این خبرها به امام میرسید؛ این خبرها بهحسب ظاهر هم میرسید و در عین حال باز از مسیر خود برنمیگشتند.
از این بگذریم؛ نوع آدمهای بسیار روشنِ آن زمان، بهاصطلاح ما روشنفکر، کسانی که با جوّ سیاسی زمانشان آشنا بودند از قبیل محمد بن حنفیه، عبداللّه بن زبیر، عبداللّه بن عمر، عبدالله بن عباس و امثال اینها که نبض سیاسی زمان کاملاً در دستشان بود و روی آن تدبیر و یا نفوذی که داشتند همه اوضاع را میدانستند. اینها بهحسب ظاهر آدمهای کوچکی که در نزد مردم نبودند. همه به زبانهای مختلف مرتب با امام؟ع؟ گفتگو میکردند؛ امام را از این حرکت منصرف میکردند و از این مسیر باز میداشتند؛ به زبانهای مختلف نصیحت میکردند؛ تدابیر مختلف میکردند که امام حرکت نکنند و به کوفه نروند. ولی امام؟ع؟ هرکدام را به طوری جواب میفرمودند و راه خودشان را ادامه میدادند. میشود نداند؟! میشود آينده کار را نداند و حرکت کند؟ در کوفه، اینهمه فرمایشات پدر بزرگوارش را درباره اهل کوفه شنیده. فرمایشاتی را که امام؟ع؟ با اهل کوفه دارند و در نهجالبلاغه آمده، ببینید که امام؟ع؟ چطور محیط تاریک آن زمان را بیان میکنند!
اطرافیان معاویه که در آن ظلمات کفر و طغیان قرار گرفته بودند، ــ خدا او را و همه اطرافیانش را لعنت کند ــ آنها که جای خود معلوم؛ از این طرف کسانی که ادعای علاقه و محبت به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه را داشتند و فعلاً او را امیر میگفتند و بیعت با او را بیعت حق میدانستند و حکومت او را حکومت حق و بجا میدانستند، چقدر با آن بزرگوار بیوفائی میکردند. اگر او را معصوم نمیدانستند، امام و حجت
«* معراج حسینی صفحه 136 *»
خدا نمیدانستند، ولی این مقدار بود که الآن بر حق است و این مقام، حق او است؛ با وجود این، چقدر با آن بزرگوار بیوفائی میکردند و چقدر خلاف رضای او سلوک میکردند و علیه او کار میکردند! و امام؟ع؟ مرتب آنها را نصیحت میفرمود؛ گاهی تهدید میفرمود؛ گاهی تعریض میفرمود و به تعبیرات مختلف بیوفایی آنها را بیان میکرد و امام حسین میشنید. این مقدار کوفیان و اهل کوفه را نباید شناخته باشد؟! این اندازهها نباید بفهمد که اینها کیانند؟! و در عین حال حرکت میکند و بهطرف همین کوفیان میرود.
برای اینکه ما بدانیم و الحمدللّه میدانیم، برای اینکه از این جهت ذکری شده باشد، تاریکی فضای انسانیت را در آن زمان از فرمایشات خود امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بیان میکنیم و امیدواریم که اینها برای ما درس باشد. ما که در این زمان در پیشگاه حجة بن الحسن صلواتاللّهعلیه، محمد زمان، علی زمان، حسن زمان، حسین زمان و همه ائمه زمان قرار داریم و تحت لواء زعامت و امامت و ولایت آن بزرگواریم، این فرمایشات برای ما درس باشد که انشاءاللّه به امر ولایت او و امر ولایت کاملین و بزرگانمان وفادار باشیم. درس بگیریم که خدای نکرده بیوفایی از ما سر نزند. اگر خدای نکرده گاهگاهی برخلاف میل و رضای ما و خواست و هوای ما، با ما رفتاری شود، ما باید خود و هوای خود را زیر پا بگذاریم و نکند نسبت به امر حسین و امر بزرگان دین و امر نشر فضائل ایشان، خدای نکرده بیوفایی یا خیانت و جنایتی را مرتکب شویم. باید درس باشد و بفهمیم.
بشر ناقص در معرض خطر است. خطر، تعارف نیست. هرچه هستیم ناقصیم؛ ناقص که ضمانت نشده محافظت شود و عصمت داشته باشد، مگر آنکه خودش را به دامن معصومین بیندازد، خود و خواستههای خود را زیر پا بگذارد و از خود فراموش کند؛ آنوقت حفظش میکنند و نگهش میدارند. اینها درس است. خدای نکرده، خدای نکرده نکند طوری باشد که اگر ما هم آن زمان در کوفه در محضر امیرالمؤمنین
«* معراج حسینی صفحه 137 *»
صلواتاللّهعلیه بودیم، از کسانی بودیم که این فرمایشات حضرت شامل حالمان بود.
امام؟ع؟ در یکی از سخنرانیهای خود در مسجد کوفه میفرماید: اَحمَدُ اللّهَ علی ما قَضیٰ مِن امرٍ و قَدَّرَ مِن فِعْلٍ و علی ابتلائی بکم ایتها الفرقة التی اذا اَمَرتُ لمتُطِع و اذا دعوتُ لمتُجِب خدا را حمد میکنم و سپاسگزاری میکنم بر آنچه که حکم فرموده از کارها و تقدیر فرموده از برنامهها؛ و خدا را شکر میکنم و حمد میکنم بر اینکه مبتلا شدهام و گرفتار شدهام به شما ای گروهی که متفرقید و دلهای شما از یکدیگر پراکنده است بهطوری که هرگاه دستوری میدهم و فرمانی صادر میکنم، اطاعت نمیکنید و هرگاه شما را میخوانم، جوابم را نمیدهید.
اِن اُمهِلتم خُضتم و اِن حُوربتم خُرتم اگر مهلتتان بدهم، در افکار و هواها و بازیگریهای خودتان فرو میروید. اگر مهلت داده میشوید، برنامه شما این است و اگر در مقام جنگ با شما برمیآیند و در فشار قرار میگیرید، فریادهای اعتراض برمیآورید و یا ضعف و سستی نشان میدهید. و اِن اجتَمَعَ الناسُ علی امامٍ طَعَنتُم و اِن اَجَبتُم اِلی مُشاقَّةٍ نَکَصتُم اگر مردم بر اطرافِ امامی اجتماع کنند و او را رهبر خود قرار دهند، شما بر ايشان طعن میزنيد و اگر یکوقتی اجابت کنید و برای انجام یک امر مشکلی بیایید، از بین راه برمیگردید و پشت میکنید. لا اَباً لغیرکم؛ امام؟ع؟ به اینها نفرین نمیکنند. لا اَباً لغیرکم غیر شما ــ یعنی اطرافیان معاویه ــ بیپدر باد. امام؟ع؟ به این گروهی که مخاطب حضرتند، نفرین نمیکند.
ما تَنتَظِرون بِنَصرکُم و الجهادِ عَلی حَقِّکم الموتَ او الذُّلَ لکم دقتی در اینجا است که فکر میکنم دیگران برنخورده باشند؛ ندیدهام که به دقتی که امام در این جمله دارند، برخورده باشند. ما تنتظرون ــ در بعضی نسخهها أ تنتظرون ــ آیا به اینکه مرا نصرت کنید و بر این حقی که در دست دارید جهاد کنید، مرگ را انتظار میکشید؟ یعنی فکر میکنید که اگر مرا نصرت کنید و جهاد کنید، هدر شدهاید و از بین رفتهاید؟ معنایش این است که فکر میکنید اگر مرا نصرت کردید و بر این حقی که در
«* معراج حسینی صفحه 138 *»
دست دارید جهاد کردید و کشته شدید، این کشتهشدن شهادت نیست. اینطور فکر میکنید و این را شهادت نمیدانید؟! مرگ میدانید، نفلهشدن میدانید، هدرشدن و از بین رفتن میدانید که در نصرت من و جهاد در راه حقی که دارید، کوتاهی میکنید؟! او الذلَّ لکم یا فکر میکنید اگر مثلاً در مقام نصرت و جهاد برآمدید و کشته نشدید، ذلیل و خوار خواهید شد؟ اگر باقی بمانید به ذلت خواهید افتاد؟
فواللّهِ لَئِن جاء یومی و لَیَأْتِیَنّی لَیُفَرِّقَنَّ بینی و بینکم و انا لِصُحبَتِکم قالٍ خدایا، نکند ما نسبت به امام زمانمان اینطور باشیم؛ در این دورانی که با این بزرگوار بهسر میبریم، در نصرتشان کوتاهی داشته باشیم و خدای نکرده برخلاف میل او قدم برداریم! میفرماید به خدا سوگند اگر مرگ من بیاید و من بمیرم و روز مردنم فرا رسد و به همین زودی حتماً خواهد رسید، اگر روز مرگ من برسد، بین من و شما جدایی میاندازد؛ اما بدانید که طوری جدایی میافتد که من بودنم با شما را نمیپسندم و به خواستهام میرسم که از شما جدا شوم؛ چون انتظار مرگم را میکشم، نمیخواهم با شما باشم، دلم میخواهد از بین شما بروم. مرگ من میآید و من از شما جدا میشوم و حال آنکه من، بودن با شما را دشمن دارم و نمیخواهم. و بِکُم غیرُ کثیر و با اینکه شما بهظاهر اطراف من هستید و گرد مرا گرفتهاید، اما من باز هم خودم را تنها میبینم نه با شما.
للّه انتم! امیرالمؤمنین تعجب میکند. للّه انتم! میفرماید من از شما تعجب میکنم؛ أ ما دینٌ یَجمَعُکُم و لا حَمیّةٌ تَشحَذُکم در بین شما نه دین میبینم که شما را گرد هم جمع کند؛ یعنی انسانها بهبرکت دین گرد هم جمع میشوند و اگر بنا بر هوی و هوس باشد، متفرق میشوند. دین است که همه را مجتمع میکند و همه خواستهها و هواها، بهخاطر دین زیر پا گذاشته میشود. به احترام دین، اجتماع حاصل میشود و شما دین ندارید که شما را مجتمع کند و گرد هم جمع نماید. و نه هم غیرت و حمیّت و تعصبی دارید که در انجام برنامههای خیر، شما را تیز و محکم کند؛ یعنی امام؟ع؟ به غیرت قانع شدهاند. بیغیرتی بد است؛ بیحمیتی بد است؛ تعصب در
«* معراج حسینی صفحه 139 *»
حق و تعصب در خیر لازم است. در امر خیر، نباید بیغیرتی نشان داد. در امر خیر و حق، نباید بیتعصبی نشان داد. حق و خیر طوری است که تعصب و حمیت در آن پسندیده است؛ از صفات اولیاء است.
أو لیس عجباً اَنَّ معاویةَ یدعو الجُفاةَ الطَّغامَ فیَتَّبِعونَه علی غیر مؤنة و لاعطاء خیلی تعجب است! امام میفرمایند جای تعجب نیست؟! نباید به شگفت افتاد که معاویه، جفاکاران و بیوفاها را و طاغیان و سرکشان را بهطرف خود و برای انجام برنامههای باطل خود دعوت میکند بدون اینکه مایهای برود؟! بدون عطا و بخشش، بدون زحمت، اینها همه و همه از او متابعت میکنند و گرد او جمع میشوند و در اجرای برنامههای باطل او قوی و محکمند بهطوری که در میان میدانها میآیند و کشته میشوند. همه هم میدانند که او معاویه است، پسر ابوسفیان است؛ همه میدانند که زنازاده است؛ پدرش زناکار، خودش زناکار و همه میدانند که اینها با اسلام مخالف بودند و دشمن اسلام بودند و اینها در تاریخ اسلام «طُلَقاء» هستند. یعنی اینها بعد از فتح مکه و داخلشدن رسولاللّه در آنجا، پناهنده شدند. نه اینکه با طوع و رغبت و میل، اسلام آورند؛ نه، اصلاً یک لحظه اسلام نیاوردند. پناه آوردند و بهظاهر گفتند ما اسلام را قبول میکنیم؛ حال که بنای کشتهشدن است، اسلام را قبول میکنیم. چون بهظاهر قبول کردند، رسولاللّه آنها را از مرگ آزاد کردند. زینب کبری؟سها؟ به همینها و امثال اینها فرمود: یابن الطلقاء.([77])
با اینکه میدانستند اینها، يکچنين افرادی هستند و بدون اینکه معاویه زحمتی بکشد، مایهای برود و از جیبش عطا و بخششی داشته باشد، آنها را برای اجراء برنامههای شوم خود دعوت میکرد، همه هم متابعت میکردند. امیرالمؤمنین میفرماید نباید از این امر تعجب کرد که آنها نسبت به معاویه اینطورند؟!
و اما من و انا ادعوکم و انتم تَریکةُ الاسلام و بقیةُ الناس الی المعونة و طائفةٍ من
«* معراج حسینی صفحه 140 *»
العطاء، فَتَتَفَرَّقونَ عنّی و تَخْتَلِفون عَلَیَّ اما من شما را به چه چیز دعوت میکنم؟ اولاً مرا میشناسید که در اسلام بعد از چهره رسولاللّه، منم. هیچکس انکار ندارد؛ همه کس میدانند حتی معاویه که بعد از چهره رسولاللّه؟ص؟ منم. خدماتم را در اسلام، عدالتم، ایمانم و فضائلم را همه میدانند. من با این سوابق و فضائل و شما هم که مدعی هستید تَرَکه اسلام یعنی باقیماندگان مردان حق و خداپرست و مسلمان هستید؛ شما را برای چه چیز دعوت میکنم؟ احقاق حق و ابطال باطل. دعوتتان میکنم، مایه هم میروم، مؤنه صرف میکنم، خرجتان میکنم و بر شما بخشش و عطاء دارم؛ میآیید بخششهای مرا میگیرید، مؤنه و خرجهایی را که میکنم، میپذیرید و میگیرید؛ اما تتفرقون عنی از من متفرق میشوید و از گرد من پراکنده میشوید و تختلفون عَلَیَّ بر ضرر من اختلاف میکنید و علیه من همدست میشوید. و اِنَّ اَحَبَّ ما اَنَا لاقٍ الیَّ الموتُ بهترین چیزهایی که آرزویش را میکشم که با آن برخورد کنم، مرگ است. اینها نالههای امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است!
امام حسین میشنیدند که پدر بزرگوارشان این فرمایشات را با اهل کوفه میفرمایند؛ میشود کوفیان را نشناخته باشند؟ میشود امام حسین به آن نامهها و امضاها فریب خورده باشند و باورشان شده باشد و بخواهند بیایند بر اینها حکومت کنند و یزید را کنار بگذارند؟! میشود؟! انصاف بدهید، اگر من و شما پای منبر امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بودیم و حضرت این فرمایشات را به آن مردم بفرماید، بعد همان مردم ما را دعوت کنند و نسبت به ما اظهار وفاداری کنند، باورمان میشد؟ انصاف بدهید! من تعجب میکنم از این مغرضین و یا جهالی که میخواهند امر حسین صلواتاللّهعلیه را یک امر عادی جلوه بدهند و شهادت حسین؟ع؟ را یک امر اتفاقی معرفی کنند و امام را از حادثه آینده بیخبر معرفی کنند! تعجب میکنم؛ اینها را چه میکنید؟ شما حسین را نعوذبالله اینقدر ساده و بیتجربه و بیفکر و اینقدر مردمنشناس و بشرنشناس میگیرید!
«* معراج حسینی صفحه 141 *»
قد دارَستُکُم الکتاب من در دوران حکومتم کوتاهی نکردم؛ به شما قرآن آموختم، شما را با علم قرآن آشنا کردم و به مرادهای خدا در قرآن واقف کردم؛ و فاتَحْتُکُمُ الحِجاج من به شما حجت یاد دادم، به شما برهان تعلیم کردم، شما را با دلیل آشنا کردم، حق و باطل را به شما شناسانیدم، با مدرک و برهان با شماها حرف زدم؛ و عَرَّفْتُکُم ما انکرتم آنچه سرتان نمیشد یادتان دادم و آنچه نمیفهمیدید به شما آموختم؛ و سَوَّغْتُکُم ما مَجَجْتُم بهعلاوه از جهت امور دنیوی آنچه که نمیتوانستید بخورید و از گلویتان پایین نمیرفت، برای شما آماده ساختم بهطوری که توانستید بخورید. یعنی حقوقی را که عثمان از شما پایمال کرده بود و حق شما و بیتالمال را مخصوص بنیامیه کرده بود و به شماها نمیداد، به شما رد کردم. در برنامههای دنیوی نسبت به احدی از شما ظلم نکردم. لو کان الاعمی یَلْحَظُ او النائمُ یَستَیقِظ برنامه من با شما طوری بود که اگر آدم کوری هم بود میفهمید؛ و اگر در بین شماها کسی نبیند که از کور هم کورتر است! اگر آدم خوابیدهای بود بیدار میشد؛ و اگر کسی در بین شما بیدار نشده باشد که واللّه او مرده است!
و اَقْرِب بقومٍ مِنَ الجَهلِ باللّه قائِدُهُم معاویة و مُؤَدِّبُهُم ابنُالنابغة([78]) باز هم امام؟ع؟ در این جمله به آنها توجه میدهد که درست است که معاویه الآن در شام است و شما در شام نیستید، در کوفه هستید و گرد علی؛ اما فردا که معاویه، یزید را بر شما مسلط کند و من از بین شماها بروم، حسن من، مظلوم و بیکس و تنها از بین شما به مدینه برود و حتی چهلنفر همراه پیدا نکند. ناچار شود کوفه را بگذارد و به مدینه برود و یزید بر شماها مسلط شود. اما بدانید که اگر مثل معاویه و یزید بر شماها مسلط شوند، همینطور است که میفرماید: و اَقْرِب بقوم من الجهل باللّه. عبارت با تعجب ادا میشود؛ تعجب است! چقدر نزدیکند به خدانشناسی و به جهالت به امر خدا، کسانی که پیشوای آنها و رهبر آنها معاویه باشد؛ ادبکننده آنها، زنازاده و فرزند زن
«* معراج حسینی صفحه 142 *»
زناکاری بهمانند عمرو بن عاص است. اساس فرهنگی آنها و امور فرهنگی و تأدیب و ادب آنها در دست او و رهبری و قائدبودن در دست مثل معاویه. اینچنین اشخاصی چه خواهند بود؟! امیرالمؤمنین تعجب میفرماید و اقرب بقوم من الجهل باللّه اینها چقدر از خدا دورند! چقدر باید یکچنین انسانهایی خدانشناس باشند! امام؟ع؟ این فرمایشات را درباره جوّ آن زمان میفرمایند؛ و بعد در زمان یزید، جوّ بدتر شد. تاریکی و ظلمت بنیامیه، بهتر که نشد، بدتر شد! تهدیدها و تطمیعهای یزید خیلی شدیدتر بود. مثل ابنزیادها کمککار یزید شدند؛ مثل ابنسعدها کمککار او شدند!
آنگاه امام حسین؟ع؟ از جوّ سیاسی بیخبر باشند و نعوذباللّه ندانند که اگر در این شب تاریک در این مسیر، حرکت کردند، این مسیر خار دارد، این مسیر سنگ دارد، این مسیر چاه دارد؟! ندانند که این خارها به پاها خواهد رفت، پاها به این سنگها خواهد خورد و در این چاهها خواهند افتاد؟! امام بیخبر از چاهها و خارها و سنگها حرکت کنند و این مسیر را طی کنند؟ اینطور است؟!
یا نه، شهادت یک امر لازمی در نظام حکیمانه الهیه بود برای سیردادن انسانهایی که براساس ایمان قدم برمیدارند ولی به رتبه نقصان مبتلا هستند و در ظلمات عصیان بهسر میبرند تا بتوانند با توجه و حرکت پشت سر حسین، سیر الی اللّه داشته باشند؛ خود و همه متعلقات خود را زیر پا گذارند و حسینی شوند؛ حسینی و اهل نجات بشوند.
و دیگر اینکه به مقامات کاملین کربلا واقف شوند و آیات خدا را ــ که خدا به حسین نمایاند ــ ببینند و معرفت پیدا کنند؛ وگرنه ما کجا علیاکبر میشناختیم، ما کجا اباالفضل میشناختیم، ما کجا زینبشناس بودیم؟! اگر حادثه کربلا نبود، اسماء حسین را کجا میشناختیم و کجا به آیات خدانمای حسین، معرفت پیدا میکردیم؟
لنریه من آیاتنا. باید اینطور باشد، باید این سیر انجام شود. باید حسین حرکت کند و به کربلا بیاید و آیه خدا یعنی علیاکبر را ببیند؛ و حسین به جلوه محمدی، در او
«* معراج حسینی صفحه 143 *»
متجلی شود که جلوه محمدیِ حسین، حامل جلوه علوی و جلوه حسنی و جلوه حسینی و جلوه فاطمی و سایر جلوهها است. او به مقام محمدیت خود و به جلوه محمدیت خود ــ که مقام جامعیت و کاملیت است ــ در علیاکبر ظاهر شود. به آن مقام جامعیت خود، در عرصه و رتبه علی صلواتاللّهعلیه متجلی شود؛ و چهکسی میتواند علی را بشناسد؟ اینهمه اسرار که در مقام جامعیت محمدی قرار دارد، در آن عرصه همه در علیاکبر ظاهر شده.
میدانیم مقام محمدی نسبت به مقام علوی و حسنی و حسینی و فاطمی و قائمی عجل اللّه تعالی فرجه، نسبت به این مقامات، مقام عرش است. خمسه آلعبا صلوات اللّه علیهم اجمعین چهارتایشان ارکانند که البته وقتی مقام ارکانبودن ذکر میشود، بهجای فاطمه، قائم آلمحمد؟عهم؟ ذکر میشود. چهار رکن برای عرش هستند و خود عرش مقام محمدی است؛ و الرحمن علی العرش استوی([79]) خدا به مقام رحمانیت خود، بر عرش محمدی ــ صلوات اللّه علیه و علی اهلبیته ــ ظاهر شده.
آری، علیاکبر در عرصه خود و رتبه خود، حامل مقام محمدی است؛ یعنی حسین به چهره محمدی در او جلوهگر شده؛ و مقام محمدی در خمسه طیبه صلوات اللّه علیهم اجمعین، عرش است؛ و چون عرش است، خدا به رحمانیت خود بر عرش علیاکبری مستولی شده و حسین دارد این مقام را مشاهده میکند. چه میگذرد بر چنین پدری که یکچنین پسری را دارد به میدان میفرستد و یا این حالت را بر آن بزرگوار میبیند که «فقطّعوه بسیوفهم اِرباً اربا».
شنیدید حدیث معاویة بن وهب را که امام صادق صلواتاللّهعلیه دعا میکردند و یقیناً امام زمان هم در این زمان دعا میکنند و از خدا طلب رحمت میکنند برای کسانی که دلشان در این مصیبت میسوزد؛ دعا میکنند برای کسانی که در این مصیبت ناله میکنند، برای کسانی که گریه میکنند، برای کسانی که فریاد
«* معراج حسینی صفحه 144 *»
میکنند. اما طبیعتها کمک نمیکند که گریه کنیم؛ گناهان ما دلهای ما را قسی کرده، نمیگذارد با انوار طیبه مرتبط و به آنها متصل شویم، اشک و یا حزن شدید پیدا کنیم؛ ولی تباکی که میتوانیم بکنیم. تباکی یعنی خودمان را به گریه واداریم، به حزن واداریم؛ چطور؟ به همینکه به سینه بزنیم.
بهمنظور اظهار غم و همدرد شدن و شریکشدن در مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه در مصیبت علیاکبرش، به سینه بزنیم و چون جلوه محمدی است، راه داریم بگوییم وامحمداه وامحمداه وامحمداه؛ و چون نامش علی است، میتوانیم بگوییم واعلیاه واعلیاه وامحمداه وامحمداه. در خاطر بیاوریم آن ساعتی را که امام کنار آن بدن پاره پاره بودند و به فرمایش حضرت توجه کنیم که چطور مقامات علی را در این مصیبت ذکر میکند. مبادا بگوییم حسین برای پسرش گریه میکند؛ حسین اسیر عواطف پدری شده و بر علی مینالد! نه؛ حسین، در چهره علی، آیه بزرگ خدا را مشاهده میکند.
قتل اللّه قوماً قتلوک مااجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمة الرسول در این فرمایش امام دقت کنید و برای شکستن دلها و توجه به آن حضرت، از خود امام؟ع؟ کمک بگیرید. خدا بکشد آن کسانی را که تو را کشتند؛ چقدر جرأت داشتند بر رحمن! الرحمـن علی العرش استـوی حسین، رحمن را بر عرش مقام علی مستوی میبیند. الرحمــن علی العرش استــوی و چون این عـــرش، تنزل مقام محمــــدی است، میگویــــد و علی انتهاک حرمة الرسول چقدر اینها جرأت دارند! چقدر اینها جری و جسور بودند که حرمت رسول را از بین بردند و پرده احترام حضرت را دریدند و به خدا و رسولخدا بیاحترامی کردند.
بعد فرمود علی الدنیا بعدک العَفا.([80]) وامحمداه، واعلیاه، وامحمداه، واعلیاه، وامحمداه واعلیاه. بلند بگویید وامحمداه. خواهش میکنم ناله کنید. ما ناله داریم،
«* معراج حسینی صفحه 145 *»
ما فریاد داریم. وامحمداه. این یک آیه بود. این یک آیه از آیاتی بود که خدا در کربلا به حسین؟ع؟ نشان داد.
یک آیه دیگر هم دارد. وقت میگذرد؛ ناچاریم آیات را ذکر کنیم و با این آیات الهیه آشنا شویم. بحمداللّه آشنا هستیم. آیه دیگری که خدا در کربلا به حسین ارائه داد، آن قابلیت و آن آیینهای بود که توانست حسین را در خود نمودار سازد اما به جلوه حسنی و در تجلی حسنی، رکن دوم عرش الهی. حسین در او به مقام حسنی و جلوه حسنی متجلی شد. او قاسم بن الحسن صلواتاللّهعلیه است.
«ثم خرج القاسمُ بن الحسن» نوع کسانی که مقتل نوشتهاند، شهادت قاسم را بعد از علیاکبر نوشتهاند و از فرمایشات حضرت هادی صلواتاللّهعلیه هم استفاده میشود که اول کسی که از اهلبیت کشته شد، علیاکبر صلواتاللّهعلیه بود. بنابراین، رتبه بعد، رتبه قاسم است؛ البته نه بعد که یعنی متصل. بعد از آن حضرت، این بزرگوار آماده رفتن به میدان، به حضور عموی بزرگوارش آمد. اکثراً نوشتهاند: «و هو غلام صغیر لمیبلُغ الحُلُم» بچهای که هنوز به حد تکلیف نرسیده.
ای امام مجتبی، ما میدانیم که امام حسین صلواتاللّهعلیه امامِ معصومند، معصوم کلی هستند؛ اینها را برای شهادت آوردهاند. تأثرات و غمها و غصهها و گریهها، عواطف نیست؛ از عاطفه عموبودن نیست؛ از جهت دلسوزی بر یتیمبودن قاسم نیست. زیرا این امور، امور عاطفی بشری است و ممکن است در مقام بشریت باشد؛ اما در یکچنین امر بزرگی که امر شهادت است، با آنهمه اَسرار الهیه و اِصرار خدا در انجامشدن این امر، آیا این حالات حسین را میشود گفت عاطفه است؟! اینها نیست مگر برای توجهدادن ما به مقامات و شئونات این شهداء و آیات الهی.
اکثراً نوشتهاند: «فلما نظر الحسین؟ع؟ الیه قد برز، اعتنقه و جعلا یبکیان حتی غُشِیَ علیهما.» هنگامی که ترجمه کردم، برای احترام و تعظیم مقام قاسم و آشنایی با این آیه بزرگ خدا، چون تجلی مقام حسنی است، واحسناه و واقاسماه میگویید.
«* معراج حسینی صفحه 146 *»
وقتیکه امام حسین نگاه کردند به این آقازاده برادرشان که آماده رفتن به میدان است، دست به گردن یکدیگر کردند و یکدیگر را در بغل گرفتند؛ هر دو شروع کردند به گریهکردن، طوری که از هوش رفتند. واحسناه، واقاسماه، واقاسماه، واحسناه. شرم نکنید، شرم نکنید. امام زمان دارند ما را مینگرند. واحسناه، واقاسماه.
«ثم استأذن الحسینَ؟ع؟ فی المبارزة فابی الحسین؟ع؟ انیأذن له» از عموی بزرگوارش برای رفتن به میدان اذن میگیرد؛ امام اجازه نمیدهند. مگر نمیدانند این قاسم کشته خواهد شد، چرا اجازه نمیدهند؟ یعنی من در مقام عبودیت راضی نیستم این آیه بزرگ الهی، پایمال سم ستوران شود. واحسناه، واقاسماه.
«فلمیزل الغلامُ یقبّل یدیه و رجلیه حتی اذن له» قاسم چه کرد؟ قاسم افتاده روی دست و پای عمو، دست و پای عمویش را میبوسد. اما ما میدانیم وقتی قاسم از عمویش از این تجلی الهی جدا میشود، از این تجلی کلی خدا جدا میشود، چطور جدا میشود؟ «فخرج و دموعه تَسیل علی خدّیه»([81]) میرود اما گریه میکند.
در این شب با امام زمان همناله میشویم، از این حسینیه از کنار قبر علی بن موسی الرضا صلواتاللّهعلیه زیر لواء کاملین شیعه از زبان امام هادی صلواتاللّهعلیه سلام عرض میکنیم. زیارت ناحیه است که از ناحیه مقدسه صادر شده؛ ایشان یادمان دادهاند که اینطور به قاسم سلام عرض کنیم: السلام علی القاسم بن الحسن بن علی، المضروبِ هامَتُه بر فرقش ضربه وارد کردند؛ المسلوبِ لامَتُه؛ در چه موقع سلام عرض میکنیم؟ به قاسم در چه حالتی سلام میکنیم؟ حین نادی الحسینَ عَمَّهُ موقعی که عمویش را صدا زد، فَجَلیٰ علیه عَمُّه عمویش آمد اما چطور؟ کالصَّقْر حسین مثل باز شکاری به بالین قاسم آمد؛ قاسم را در چه حال دید؟ و هو یَفْحَصُ بِرِجْله التّرابَ قاسم پاهایش را به زمین میکشید؛ و الحسین یقول ــ غم حسین را بشنوید ــ حسین میفرمود: بُعداً لِقومٍ قَتَلوک هلاک و نابود شوند کسانی که تو را کشتند و مَن
«* معراج حسینی صفحه 147 *»
خَصْمُهُم یومَ القیمة جدُّک و ابوک و از رحمت خدا دور شوند کسانی که خصم آنها و دشمن آنها در روز قیامت، جد تو و پدر تو هستند. اشاره به مقام قاسم است. اینجا نفرموده ما اجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمة الرسول. فرمود دشمن اینها، جد تو و پدر تو خواهند بود. اشاره به مقام قاسم است. ثم قال: عَزَّ واللّهِ عَلی عَمِّکَ انتدعوه فلایُجیبَکَ او یُجیبَکَ و انت قتیلٌ جَدیلٌ فلایَنفَعَک بر عموی تو خیلی گران است؛ این مصیبت بر عموی تو خیلی سنگین است که عمویت را صدا بزنی و نتواند جوابت را بدهد. بلکه وقتی جوابت را میدهد و به فریادت میرسد، تو کشته شدهای و در زیر پای اسبها لگدکوب شدهای و فایدهای به تو نمیبخشد. هذا واللّهِ یومٌ کَثُرَ واتِرُهُ مصیبتهای من امروز زیاد است و قَلَّ ناصِرُهُ یاور ندارم.
امام هادی؟ع؟ یادمان میدهند که به قاسم عرض کنیم: جعلنی اللّهُ مَعَکُما یومَ جَمعِکُما ای قاسم و ای عموی قاسم، خدا مرا با شما قرار دهد در روز اجتماع شما ؛ و بَوَّأَنی مُبَوَّأَکُما خدا مرا با شما در یکجا قرار دهد؛ و لعن اللّه قاتلک خدا کشنده تو را لعنت کند عُمَرَ بنَ سَعدِ بنِ عُروَةَ بنِ نُفَیلٍ الاَزدی خدا لعنتش کند و اَصلاه جَحیماً خدا او را به آتش جهنم داخل کند و اَعَدَّ له عذاباً الیماً([82]) خدا عذابی دردناک برای او آماده کند. اللّهم عذّبه عذاباً الیما.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 148 *»
مجلس 9
(شب یکشنبه / 9 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 149 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
در مطالعه و تدبر حادثه کربلا هستیم؛ خدا در سوره مبارکه اسراء از این حادثه سخن گفته و عرض شد این سوره را، سوره «اسراء» و «بنیاسرائیل» میگویند. چون در اولین آیه آن، سخن از اسراء رسولاللّه؟ص؟ به آسمانها و مراتب عالیه است، به آن «اسراء» میگویند.
عرض شد این حادثه با حادثه کربلا ــ که سیردادن امام حسین صلواتاللّهعلیه از مدینه به مکه و از مکه به کربلا است ــ مناسبت دارد.
همچنین عرض شد که دو مطلب را فعلاً باید توجه داشته باشیم؛ مطلب اول اینکه اسراء رسولاللّه؟ص؟ در شب بوده و دیگر آنکه منظور از آن، ارائه آیات خداوندی بوده است. در حادثه کربلا هم همین دو مطلب را باید در نظر داشت که در زمان امام حسین صلواتاللّهعلیه، این سیردادن، در شبِ ظلمات کفر و طغیان و ظلم و جور بنیامیه بود. مطلب دیگر هم، ارائه آیات الهیه به حسین صلواتاللّهعلیه بود.
درباره اینکه به لیلاً تعبیر آمده و تأکید شده که سیر در شب بوده، دقتی داشتیم که خیلیها میخواهند حادثه کربلا را یک حادثه اتفاقی معرفی کنند؛ حادثهای اتفاقی که اتفاق افتاده و تدبیری و سرّی در آن نیست، مثل سایر اتفاقیات که پیش میآمده. اینهمه آیات و روایات رسیده که این حادثه، تعمّد بوده و از اسرار الهیه است و روی جهاتی بوده. اما بیخبران، مغرضان و جهال سعی و تلاش میکنند که حادثه کربلا را
«* معراج حسینی صفحه 150 *»
یک حادثه اتفاقی معرفی کنند.
عرض شد صرفنظر از مقامات باطنیه و شئونات ولایتی حسین صلواتاللّهعلیه، اگر آن بزرگوار را یک انسان معمولیِ باشعور، باادراک و فهمیده هم حساب کنند، حسین؟ع؟ موقعیت و جوّ آن زمان را میدانست و لااقل بهاندازه عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن عباس و محمد بن حنفیه راه میبرد و جریانهای سیاسی برایش روشن بود. میفهمیدند که فریب نخورده است. او کوفیان را میشناخت؛ حسین دوران حکومت پدرش و مقداری از دوران حکومت برادرش را با کوفیان بهسر برد و با خیلی از رجال نامی کوفه آشنا بود و خصوصیات روانی آنها را میدانست. از اینها گذشته فرمایشات پدر بزرگوارش را درباره آنها میشنید. چطور این بزرگوار گول خورده باشد، فریب خورده باشد و ندانسته و مطالعهنکرده، به کربلا آمده باشد و این حادثه اتفاقاً رخ داده باشد؟! به قصد شکستدادن یزید آمده اما شکست خورده! به نیت اینکه حکومت را بگیرد آمده، اما نتوانسته، شکست خورده و کشته شده!
اینها کسانی هستند که به تاریخ کربلا ظلم میکنند؛ به مقام سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه ظلم میکنند و سعی و تلاش دارند که این حادثه را اینطور معرفی کنند. خدا درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید. خدا به ایشان جزای خیر عنایت کند. نوع مباحث اعتقادی را برای ما روشن ساختهاند و حق و واقع را بیان فرمودهاند که از جمله، حادثه کربلا است. این بزرگواران، حادثه کربلا را هم به حاقّ و واقع و حقیقت آن بیان فرمودهاند و بعضی از اسرارش را ذکر کردهاند.
انشاءاللّه امشب به نکتهای در همین زمینه توجه میکنیم. از نظر ائمه ما و طبق بیانات محکم بخصوص بیانات امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و حوادثی که در دوران حکومتی حضرت واقع شد، برنامه معصومین تا زمان امام عسکری صلوات اللّه علیهم اجمعین در دوران حکومتهای ظالم و غاصب که بعد از رحلت رسولخدا؟ص؟ شروع شد، این بود که وقتی مسلمین با شخصی بیعت میکردند و او را بر خود امیر قرار
«* معراج حسینی صفحه 151 *»
میدادند، معصومین ما سلام اللّه علیهم اجمعین در بیعت داخل میشدند و بهظاهر بیعت میکردند؛ اگرچه در مقامات مختلف و شئونات مختلف، امر به معروف میفرمودند، نهی از منکر میکردند و افرادی را که طالب بصیرت بودند، بصیر میفرمودند؛ کسانی را که قابلیت نورانیت داشتند، نورانی میفرمودند؛ اما از نظر عمومی مسلمین، وقتیکه مسلمین با شخصی بیعت میکردند، ایشان هم در بیعت داخل میشدند. همه معصومین ما بعد از رسولاللّه؟ص؟، غیر از امام زمان صلواتاللّهعلیه، بقیه همهشان با طواغیت زمانشان و با امراء و خلفاء زمانشان بیعت داشتند؛ گرچه به اکراه بوده و به رضایت نبوده، اما این برنامه را داشتهاند.
امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه با ابوبکر ظاهراً بیعت کردند، با عمر بیعت کردند، با عثمان بیعت فرمودند و بعد از کشتهشدن عثمان هم آماده بودند و میفرمودند که شما مسلمین با هرکس بیعت کنید، من هم بیعت میکنم. وظیفه من نصیحت و خیرخواهی مسلمین است؛ در هرجا وظیفه داشتم امر به معروف و نهی از منکر میکنم. من در میان شما مسلمین و در برابر دستگاه حاکم بین ما، وزیر باشم بهتر است از اینکه امیر باشم.([83])
علتش معلوم است؛ مردم بعد از رسولخدا؟ص؟ کفرهای باطنی و نفاق باطنی خود را ظاهر کردند و امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه حکومت بر یکچنین اشخاصی را نمیخواستند؛ و بهعلاوه از نظر نظام حکیمانه الهی، اقتضا میکرد که بعد از آوردن اسلام و تبلیغ اسلام، معصوم کلی حکومت رسمی نداشته باشد تا مردم به حرارت ولایت او نسوزند و نابود نشوند. بشر بهتدریج سیر خودش را بکند و به آن حد برسد که برای پذیرش حکومت معصوم لیاقت و قابلیت کلی پیدا کند که دوران ظهور امام زمان صلواتاللّهعلیه است و اسرارش در فرمایشات مشایخ+ بیان شده.
مطلبی که مسلم است، این است که تمام معصومین ما غیر از امام زمان صلواتاللّهعلیه بعد از رسولاللّه؟ص؟ همه با امراء زمان بیعت داشتهاند؛ امام حسن
«* معراج حسینی صفحه 152 *»
بیعت کردند؛ امام حسین با عمر و با عثمان بیعت کردند و همینطور از امام سجاد تا امام عسکری صلوات اللّه علیهم اجمعین به اکراه یا تقیه ــ اسمش را هرچه بگذاریم ــ بیعت میفرمودند. هیچگاه در مقام برنمیآمدند که حکومت را بهدست بیاورند. حتی امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه موقعی که مشغول غسلدادن بدن مطهر رسولاللّه؟ص؟ بودند و جریان سقیفه انجام میشد، خود ابوسفیان و چند نفر امثال او ریختند خانه حضرت که ما آماده هستیم، شمشیر در دست داریم که نگذاریم حق تو را پایمال کنند. دروغ میگفتند و مقصودشان فتنه بود. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه ابوسفیان را از خود ابوسفیان بهتر میشناختند؛ از این جهت فرمودند فتنه نکنید؛ حق من مال من است و اگر بنا به گرفتن حق باشد، خودم اولی هستم که شمشیر بهدست بگیرم. حضرت به این سخنان اعتنا نفرمودند و آنها هم ناامید شدند از اینکه بتوانند حضرت را در جریان فتنه قرار دهند و به شمشیرکشیدن و جنگیدن وادار کنند.([84])
امر امام حسین صلواتاللّهعلیه بعد از بهدرک رفتن معاویه و برخورد با حکومت یزید، امر دیگری است. بیعتنکردن امام حسین صلواتاللّهعلیه با یزید، امر دیگری است و آن بزرگوار، مقدماتی را فراهم میکردند که این حادثه شهادت و این حادثه کربلا پیش بیاید. در این حادثه، تعمد بود. گرچه حضرت مرتب میگفتند من به شما کار ندارم، شما هم با من کاری نداشته باشید؛ ولی آنها دشمنی را بهاندازهای رسانیده بودند و عداوت را به درجهای رسانیده بودند که قانع نمیشدند حسین؟ع؟ با آنها کاری نداشته باشد و آنها هم با حسین کاری نداشته باشند؛ نه، حسین را باید نابود کنند؛ این تصمیم را داشتند. چون عداوت به این درجه رسیده بود، امام؟ع؟ هم روی اسرار و جهات دیگر، امر شهادت را قبول فرموده بودند و به انجام رسید.
امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه قانونی بیان میفرمایند که این قانون بعد از رحلت رسولاللّه؟ص؟ بهعنوان قانون ثانوی الهی درست شد. رسولاللّه، قانون اولی الهی را قرار
«* معراج حسینی صفحه 153 *»
دادند و فرمودند بعد از من، علی امام شما است. این، قانونِ اولی الهی بود. بعد از علی حسن، بعد از حسن حسین، همینطور فرمودند تا امام زمان صلواتاللّهعلیهم. هم سنیها در روایات زیادی نقل کردهاند و هم شیعه که بعد از من مقام امامت، زعامت، ولایت، وصایت و خلافت، مال این بزرگواران است به همان ترتیبی که ذکر فرمودند. این حکم اولی الهی بود که رسولاللّه برای بشر آوردند و خدا قرار داده بود. چون باید امام و خلیفه و وصی، به عصمت کلیه معصوم باشد و در غیر از نبوت مثل رسولاللّه؟ص؟ باشد، چون اینطور بود، به تنصیص و معرفیکردن احتیاج بود و شخص را بخصوص باید مشخص میکردند؛ و رسولاللّه انجام دادند و کوتاهی نفرمودند. این حکم اولی الهی بود.
وقتی بشر زیر بار حکم اولی الهی نمیرود و خواهنخواه باید نظام زندگیش هم بگذرد، اینجا حکم ثانوی و قانون ثانوی درست میشود؛ و آن قانون ثانوی، این قانونی است که ما از زبان امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه میشنویم و امام حسین صلواتاللّهعلیه که خودشان مثل امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه امامِ معصوم هستند، قطعاً و یقیناً از آن متابعت میکنند. اگر کسی هم این سخن را قبول نمیکند که امام معصوم هستند، لااقل مطیع امیرالمؤمنین که هستند و از پدرشان که اطاعت میکنند، پس قانونی را که پدرشان قرار بدهند، متابعت میکنند. و این قانونی است که همه اعتراف کردهاند که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، مؤسس این قانون هستند.
دقت بفرمایید؛ حتی سنیها میگویند که مؤسس این قانون، امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه هستند؛ چون دوران حکومت امیرالمؤمنین اقتضا کرد که این بیانات بشود. زیرا در زمان ابوبکر، در زمان عمر، در زمان عثمان ــ ابتدا و اول حکومتش، ــ کسی در مقام مخالفت با حاکم و امیر برنیامد و هیچکس مخالفت نکرد؛ فقط امیرالمؤمنین صلـواتاللّهعلیه بودند و چند نفر از رؤساء قبایل که آنها هم ادعا داشتنــد و بعد از آنکه ــ بهحساب خودشان ــ بیعت انجام شد و تمام شد، آنها را هم منزوی کردند و کنار
«* معراج حسینی صفحه 154 *»
گذاشتند و مطلب تمام شد. در آن موقع احتیاج به جعل این قانون پیدا نشد که ابوبکر این قانون را درست کند یا عمر و یا عثمان درست کنند.
امیرالمؤمنین در دوران حکومتشان از ابتداء حکومتشان با این حوادث برخورد کردند و ایشان این قانون را جعل فرمودند. امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه این قانون دوم و این حکم الهی ثانوی را درست کردند.
کسانی که حادثه کربلا را اتفاقی میگویند، اگر حسین صلواتاللّهعلیه را معصوم نمیدانند، لااقل مطیع امیرالمؤمنین که باید بدانند. این بزرگوار قطعاً این قانونی را که امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه تأسیس فرمودهاند، اتباع میکنند و با قانونی که پدرشان تأسیس کردهاند، مخالفت نمیکنند.
یکی از خطبههای حضرت امیر صلواتاللّهعلیه است که میفرماید: امینُ وحیِه و خاتَمُ رسله و بَشیرُ رحمتِه و نَذیرُ نِقْمَتِه. فرمایش خود را به ذکر صفات رسولالله؟ص؟ ابتدا میکند. او امین وحی خدا و خاتم فرستادگان خدا بود؛ او بشارتدهنده بود به رحمت خدا و ترساننده بود از عذاب خدا. البته این چند صفتی که از رسولاللّه؟ص؟ ذکر میفرمایند، با مطالبی که بعد ذکر میفرمایند بسیار مناسب است که تطبیقش طول میکشد.
میفرمايند: ایها الناس ان احقَّ الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر اللّه فیه. ابتداءً شأن و مقام امیر را معرفی میکنند، نه امیر و امامی که حکم اولی خدا، او را قرار داده؛ آن نه. چون امیرالمؤمنین که در مقام حکومت قرار گرفتند و بعد از کشتن عثمان با حضرت بیعت شد، نه به این منظور بود که او حجت خدا است؛ نه به این منظور بود که او امام معصوم است؛ نه به این جهت بود که او عالم به ماکان و مایکون است و سایر فضائلی که ما شیعیان معتقدیم.
به این عنوان بود که او هم مثل ابوبکر است، مثل عمر است، مثل عثمان است، مثل طلحه است، مثل زبیر است؛ اما یکمقدار از آنها مقدستر، یکمقدار از آنها
«* معراج حسینی صفحه 155 *»
زاهدتر، یکمقدار از آنها عابدتر و یکمقدار از آنها عالمتر است. به این عنوان با امیرالمؤمنین بیعت شد و آن حضرت را، امام و امیر گفتند به این معنی؛ نه به آن معنایی که شیعه میگفت. سه چهار نفر بیشتر نبودند که امیرالمؤمنین را حجت خدا میدانستند، امام میدانستند و معصوم میدانستند. سه چهار نفر بیشتر نبودند.
الآن همین وهابیهایی که هستند ــ خدا لعنتشان کند ــ اینها با شیعیان خیلی دشمنند؛ میگویند در میان طوایف اسلامی برای اولین بار، شیعه شرک را داخل اسلام کرده؛ چون به عصمت علی معتقد شده و علی را معصوم میداند. اسم این را شرک گذاشتهاند و از این جهت شیعیان را مشرک میدانند.
نسبت به امیرالمؤمنین اینطور نظر داشتند. حال این امیرالمؤمنین با مردمی که در کوفه هستند صحبت میفرماید؛ با آنهایی که معتقدند او مثل ابوبکر و عمر و عثمان و سایر صحابه است و فقط چند امتیاز کوچک محدود دارد؛ علم بیشتری، زهد بیشتری، عبادت بیشتری و عدالت بیشتری؛ با همین فضائل محدود و مشخص. این اشخاص پای منبر او نشستهاند و او برای اینها دارد از مقام حاکم و امیر و امام سخن میفرماید. از این رو نمیخواهد امامِ معصومِ کلی را معرفی کند؛ آنها این حرفها را قبول ندارند. آنها میگویند امیر و امام یعنی کسی که ما خودمان جمع شویم و انتخابش کنیم و بگوییم تو بر ما امیر و امام باش. این معنی امیر و امام است و تو هم به ما معرفی کن که چهکسی برای چنین مقامی شایسته است. از این جهت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، یکچنین امیر و امام و رهبری را معین و مشخص میکنند نه امامتی را که شیعه معتقد است.
فرمود ای مردم، سزاوارترین مردم از بین شما به اینکه عهدهدار امر امامت و رهبری و امیربودن بر شما شود، آنکسی است که در انجام این امر از همه شما قویتر باشد؛ یعنی اسیر عواطف نباشد؛ در جایی که باید خشم کند خشم کند و در جایی که باید عفو و بخشش داشته باشد عفو و بخشش داشته باشد؛ در اجراء برنامهها
«* معراج حسینی صفحه 156 *»
قوی باشد؛ ضعیفالنفس نباشد. این یک. دیگر آنکه از همه بیشتر با قرآن و فرمایشات رسولخدا؟ص؟ آشنا باشد که بتواند احکام اسلام را بشناسد و در موقع تطبیق، تطبیق کند.
حال از اینجا قانون میگذارند؛ یعنی شما هروقت یکچنین کسی را پیدا کردید و با او بیعت کردید و او را بر خود امیر و امام قرار دادید، او قاعدتاً امیر و امام است؛ اما برخورد با حوادث پیش میآید، فان شَغَبَ شاغبٌ اُستُعتِبَ، فاِن اَبیٰ قوتِلَ. قانون است؛ دقت کنید که امام این قانون را میگذارد. اگر مخالفتکنندهای مخالفت کند، تسلیم نشود و سرکشی کند، از او خواسته میشود که از سرکشی خود دست بردارد و در بیعت داخل شود و مطابق سایر مسلمین بیعت کند؛ فان اَبیٰ اگر قبول نکرد، قوتل باید با او کشتار شود و او را بکشند.
امیرالمؤمنین قانون میگذارد و این قانون، حکم ثانوی الهی است. بشر حکم اولی را نخواست، بشر امامی را که خدا معین کرده نخواست، حال چه کند؟ نمیشود که نظام زندگیش از هم بپاشد، هر روز سری بلند شود و بخواهد سروری کند؛ نمیشود. چون نمیشود، قانونگذار باید قانون بگذارد؛ و بحمداللّه این قانون را امیرالمؤمنین گذاشتند. دوران حکومت امیرالمؤمنین اقتضا کرد که این قانون را بگذارند.
البته خود حضرت بعد از رحلت رسولاللّه به این قانون عمل کرد، ولی برای اینکه نشان دهد که من به این بیعت راضی نیستم، خودش با میل و رضایت برای بیعت نرفت؛ با مظلومیت رفت که اولاً بفهماند که به این بیعت راضی نیست و این برنامه برنامه خدایی نیست؛ دیگر اینکه حال که شما بیعت کردید و مرا هم وادار میکنید، ظاهراً و از روی ناچاری بیعت میکنم! چون اگر بیعت نکنم، با من چه میکنید؟ عمر در مسجد رسولاللّه شمشیر را بالای سر امیرالمؤمنین گرفته بود و گفت اگر با ابوبکر بیعت نکنی، با همین شمشیر گردنت را میزنم. باز هم حضرت مقاومت میکردند، نه اینکه شمشیر بکشد؛ اینطور مقاومت نه! چون بیعت را مورد رضای خدا
«* معراج حسینی صفحه 157 *»
نمیداند، بیعت نمیکند. دست امیرالمؤمنین را گرفتند و بالا بردند و به دست ابوبکر زدند و گفتند علی بیعت کرد. امیرالمؤمنین شمشیر نکشید و مخالفت نکرد؛ با اینکه میتوانست در مقام جنگ و کشتار برآید. این قانون را گذارد و خودش هم به این قانون عمل کرد.
بعد میفرماید: و لعمری لئن کانت الامامة لاتَنعَقِد حتیتَحضُرَها عامةُ الناس ما الی ذلک سبیل ولکن اهلُها یَحکُمون علی من غاب عنها ثم لیس للشاهد انیَرجِع و لا للغائب انیَختار چون معاویه و طرفدارانش به امیرالمؤمنین میگفتند ما که با تو بیعت نکردیم؛ آنها که با تو بیعت کردند تو را امیر و امام میدانند. ما با تو بیعت نکردیم و تو را امیر و امام نمیدانیم. معاویه و طرفداران او اینطور میگفتند. امیرالمؤمنین؟ع؟ اینجا قانون را تکمیلش میکنند که قانون ثانوی الهی به این بیان تکمیل میشود؛ میفرماید به جان خودم سوگند اگر بنا باشد این امامتی که شما درست میکنید، یعنی این امارت و امامتی را که خودتان میپسندید و انجام میدهید، ــ امامت به معنای دوم، در قانون ثانوی، ــ اگر بنا باشد که تشکیل نشود مگر به اینطور که همه مسلمین بیایند و بیعت کنند، یکچنین امامتی انجام نخواهد شد. چرا؟ چون مسلمین در بلاد مختلف متفرقند و میسر نیست که همه آنها بیایند با این امامی که تعیین شده و امیری که انتخاب شده، بیعت کنند؛ نمیشود. تا وقتی که بخواهند تکتک از همه بلاد بیایند، عمر این امیر هم تمام میشود و از دنیا خواهد رفت. وقتی نمیماند؛ برای این امور فرصتی نیست.
پس تبصره قانون چیست؟ قانون به اینطور تکمیل میگردد که کسانی که در بین شما برای انتخاب امیر و امام اهلیت دارند، اگر امام و امیری انتخاب کردند، همانهایی که حاضرند بیعت میکنند و بعد از بیعتکردن، حق برگشت از بیعت ندارند. مگر باز همان کسانی که برای انتخاب امام و رهبر و امیر اهلیت دارند، ببینند مصلحت نیست که این شخص، امیر و امام باشد، او را کنار بگذارند و کس دیگری را
«* معراج حسینی صفحه 158 *»
معین کنند. بدون تصمیمگیری آنها، هرکس از حاضرین که با یکچنین امام و امیری بیعت کرده، حق رجوع از بیعت ندارد.
اما آنهایی که در سایر بلادند و در بلد و شهری که امام انتخاب شد و با او بیعت انجام شد نبودند، وظیفه آنها چیست؟ وظیفه غائبها چیست؟ آنها هم اجازه ندارند که خودشان بگویند ما هم امیر انتخاب میکنیم، ما هم میرویم مینشینیم فکر میکنیم و برای خود امامی میسازیم. نه، حق ندارند!
به این بیان و با تکمیلشدن قانون، معاویه محکوم شد. از نظر همه سنیها، معاویه محکوم است. در حکومت امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، معاویه محکوم است؛ مگر چند نفر ناصبی مثل ابنحَجَر عَسْقَلانی لعنهاللّه پیدا شوند و بخواهند معاویه را تبرئه کنند و بگویند معاویه مجتهد بود؛ اجتهاد کرد و دید صلاح مسلمین در این است که با علی بجنگد و با او مخالفت کند؛ از این جهت به اجتهادش رفتار کرده و نزد خدا اجر دارد. اینها ناصبی هستند و حتی خود سنیها و ملاهای سنی، اینها را رد میکنند و میگویند این نصب و عداوت شما با علی است که شما را وادار کرده به این حرف وگرنه این قانون از نظر همه تمام است. با این تکمله اخیر، مطلب تمام است.
امام؟ع؟ این فرمایش بعد را هم برای تحکیم این قانون میفرمایند: الا و انی اُقاتل رجلَین، رجلاً ادّعی ما لیس له و آخَرَ مَنَعَ الذی علیه آگاه باشید من با دو کس میجنگم؛ یکی آن کسی که حقی ندارد و ادعای حق میکند؛ و دیگر کسی که حقی بر او قرار گرفته و از انجام و ادای آن حق خودداری میکند؛ من با این دو میجنگم. از نظر تطبیقِ تاریخی، اولی معاویه لعنةاللّهعلیه است که هیچ حقی در اسلام و مسلمین نداشت؛ هیچ حقی.
تمام شورشیان بر علیه عثمان و کشندگان عثمان و تمام نمایندگانی که در آن زمان، برای تأیید شورشیان بر کشتن عثمان، از همه شهرها به مرکز اسلام ــ مدینه منوره ــ
«* معراج حسینی صفحه 159 *»
آمده بودند، همه و همه با امیرالمؤمنین بیعت کردند. البته حضرت حاضر نمیشدند؛ به خانه حضرت هجوم آوردند طوری که خودش میفرماید چنان هجوم آوردید که نزدیک بود حسن و حسین مرا زیرِ پا بگیرید. اینطور برای بیعت با من هجوم آوردید!([85]) شورشیان به ضمیمه تمام نمایندگانِ همه بلاد اسلام در آن زمان، با امیرالمؤمنین بیعت کردند. حالا معاویه از شام میگوید نه؛ ما حکومت علی را و امارت علی را نمیپذیریم. امیرالمؤمنین میفرماید من با یکچنین شخصی مقاتله میکنم، جنگ میکنم و او را میکشم؛ چرا؟ چون حقی را که ندارد ادعا میکند.
دیگری طلحه، زبیر، عایشه و امثال اینها بودند که چون بیعت کرده بودند، وظیفهشان بود که حق امیرالمؤمنین را ادا کنند. طلحه و زبیر از رؤساء شورشیان بر علیه عثمان بودند و در بیعت با امیرالمؤمنین پیشقدم بودند و از همه جلوتر بودند؛ اینها وظیفهشان این بود که حق آن بزرگوار را ادا کنند و بیعت را نشکنند. اما آنچه را که بر گردن آنها بود و وظیفهشان بود، ادا نکردند. میفرماید من با یکچنین کسی هم مخالفت دارم، مقاتله میکنم و او را میکشم.
بعد از بیان این قانون، فرمایشاتی دارند که حیفم میآید نخوانم. امشب برای احترام به شب تاسوعا و تعظیم امر حسین صلواتاللّهعلیه آماده هستید و سخن، سخن امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه است و از آن نتیجهگیری میکنیم که امر شهادت سیدالشهداء، امر اتفاقی نبوده؛ بلکه تدبیری لازم در نظام حکیمانه الهی است.
میفرماید: اوصیکم عبادَ الله بتقوی اللّه فانها خیرُ ما تَواصَی العِبادُ به و خیرُ عواقبِ الامور عند اللّه. برای برقراربودن نظام مسلمین و باقیبودن حیات اسلام، باید به این نصیحت عمل شود. هر مجتمعی و بخصوص ــ انشاءاللّه ــ اجتماع ما که تحت لواء کاملین شیعه است و بحمداللّه نسبت به ولایت و زعامت و امامت کلیه حجة بن
«* معراج حسینی صفحه 160 *»
الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه بابصیرت است، ما باید این فرمایش را بهعنوان یک اساسنامه در نظر داشته باشیم.
میفرماید ای بندگان خدا شما را به تقوای خدا وصیت میکنم، خدادار باشید و رضای خدا را از دست ندهید؛ چون تقوی بهترین چیزی است که بندگان، یکدیگر را به آن وصیت میکنند؛ تقوی، بهترین وصیتهای به یکدیگر و بهترین نصیحتهای به یکدیگر است؛ و تقوی، بهترین عاقبتهای کارها در نزد خدا است.
بعد از اینکه این الفاظ را ذکر میفرماید، به موقعیت مسلمین در زمان خودش توجه میدهد و میخواهد آنها را بصیر و روشن سازد. اگر در دل کسی تزلزلی باشد از مخالفتهای معاویه با امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه و اینکه حضرت برای کشتن آنها و یا کشتن اصحاب جمل و یا اصحاب نهروان ــ خوارج ــ و از این قبیل آماده میشود، اگر از اینها در دل کسی تزلزلی باشد، میخواهد تزلزل آنها را برطرف نماید که این امر خودش مطلب خیلی مهمی است.
یکی از اسباب تزلزل خاطرها همین است که معاند و مخالف به همین که میگوید «اشهد ان لاالهالّااللّه، اشهد ان محمداً رسولاللّه؟ص؟» و نماز اقامه میکند و به قبله رو میکند، سعی میکند به همینها خودش را اسلامی و طرفدار اسلام نشان دهد. اینها از اسباب تزلزل خاطرها است. نوعاً کسانی که در دینشان ضعیف میشوند، شیطان از همین راه برای گولزدن آنها استفاده میکند. مثلاً ای آقا، چرا فلانی بد باشد و حال آنکه نماز میخواند؟! ای آقا، فلانی حرم مشرف میشود؛ چرا بد باشد؟ ای آقا، فلانی انفاق میکند، احسان میکند؛ چرا بد باشد؟! ای آقا چرا فلانی بد باشد در حالی که گریه میکند و در روضه صدایش به گریه بلند است؟! مرتب ای آقا، ای آقا، اینها همه از شیطان است برای تضعیف ایمانها.
نماز خواندن، رو به قبله کردن، شهادتدادن، گریهکردن، احسانکردن، اینها هیچکدام ملاک نیست. ملاک، تسلیمبودن است نه مخالفتکردن و معاندتکردن و
«* معراج حسینی صفحه 161 *»
بعد گریهکردن، حرمرفتن، نمازخواندن و شهادتدادن. گریهات به کمرت بزند؛ حرمرفتن به کمرت بزند؛ نمازخواندن و شهادتدادن به کمرت بزند. اینها ملاک نیست. ملاک، تسلیمبودن است و طغیاننکردن و دین خدا را دین خدا دانستن و حکم خدا را حکم خدا دانستن از کلی حکم خدا تا جزئی. یک سر مو تخلف کنی، به دین خدا توهین کنی، به دین خدا استخفاف کنی، از دین خارجی اگرچه نماز بخوانی، حرم بروی و گریه کنی! از دین خارجی، مگر توبه کنی و برگردی. مطلب خیلی مهم است!
در زمان امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه، یکی از مشکلات حضرت، همین بود. مثل طلحه و زبیری که در کنار خودِ علی در میدانهای جنگ بهروی کفار شمشیر میکشیدند و از نظر شجاعت بهظاهر مثل خود علی دلاور بودند، حال در مقابل علی میایستند! مثل معاویه که امامت جمعه و جماعت دارد، رو به قبله میایستد، نماز میخواند، از مکر و حیله خود حلم نشان میدهد، سخاوت نشان میدهد، حال این در مقابل علی ایستاده! ببینید شیطان چقدر در کمین مسلمین بود و چه زحماتی برای امیرالمؤمنین درست کردند؛ میگفتند ما چطور برویم با کسانی که نماز میخوانند بجنگیم؛ به قبله رو میکنند، به «لاالهالّااللّه، محمدٌ رسولاللّه» شهادت میدهند، چطور به روی اینها شمشیر بکشیم؟!
در تاریخ زندگی همین «خواجهربیع» ذکر میکنند که یکی از سرداران لشکر امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بود؛ حضرت به او مأموریت دادند که برای جنگ با معاویه حرکت کند. گفت آقا، مرا از ریختن خون مسلمین معاف بفرمایید؛ من آماده نیستم خون مسلمین را بریزم. ببینید! خواجهربیع یکی از «زهّاد ثمانیه» است و اکثرشان هم سنی بودند؛ اکثر این زهاد هشتگانه، سنی و صوفی بودند. یک زهدی داشته! این زهد به چه درد میخورد؟ تو فرمان امیرالمؤمنین را زیر پا بگذاری و بگویی مرا نفرستید؟! معاف بدارید از اینکه با مسلمین جنگ کنم؛ اجازه بدهید من بروم در
«* معراج حسینی صفحه 162 *»
مرزی قرار بگیرم و آنجا مرزبان باشم. حضرت فرمود اگر میخواهی مرزبانی کنی، برو. او را برای مرزبانی ری و این مقدار از بلاد ایران فرستادند.([86]) ببینید مطلب چه بوده!
روی این جهت، امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه این مطلب را میفرماید: و قد فُتح بابُ الحرب بینکم و بین اهل القبلة این مشکلات در زمان حکومت امیرالمؤمنین پیش آمد که این قوانین گذارده شود و این بیانات معلوم شود و شیعیان علی در طول تاریخ بصیر و باخبر باشند و از شیطان فریب نخورند؛ در دینشان محکم باشند؛ به یکچنین استدلالهای واهی شیطان، در دین ضعیف نشوند و محکم باشند؛ گول زهدها، گریهها، حرمها، انفاقها، احسانها و شهادتها را نخورند؛ محکم باشند. هزار بگوید «اشهد ان لاالهالّااللّه»، فریبش را نخورند. ملاک این است که در دین خدا چکاره است! اهل رأی و هوی و هوس است یا تسلیم!
انشاءاللّه اذهانتان را از این سطحِ پایین، بالا بیاورید؛ سطح پایین ارزش ندارد که به آن توجه کنيد. ما داریم در سطح اسلام صحبت میکنیم، علی و معاویه، ما داریم در آن سطح حرف میزنیم. یکوقت خدای نکرده اذهان اینطرف و آنطرف نرود؛ حرفهای بچگی نزنید. ما داریم درباره اسلام و امر امیرالمؤمنین و حادثه کربلا صحبت میکنیم. یکوقت مطلب را کوچک نکنید! هیچ ذهنتان اینطرف و آنطرف نرود. اینها ارزش ندارند؛ این خار و خسکها ارزش ندارند. در سطح اسلام و حکومت علی و حادثه حسین داریم سخن میگوییم؛ خیلی ذهنتان را بلند کنید؛ افکار بلند شود. خدای نکرده با اين سطح پايين تطبیق نشود. این حرفها را کنار بگذارید. میخواهیم با یک مبنای عالی اسلام بهتعلیم علی صلواتاللّهعلیه آشنا شویم و بعد در امر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه نتیجهگیری داشته باشیم. البته هرجا تطبیق میشود، بشود؛ من کاری به تطبیقش ندارم. اگر هر مورد، بزرگ، کوچک، در هرجا تطبیق میشود، دین خدا و حکم خدا است و به من مربوط نیست؛ تطبیقش
«* معراج حسینی صفحه 163 *»
قهری است؛ «قضایا قیاساتها معها.» معلوم است.
و قد فُتح بابُ الحرب بینکم و بین اهل القبلة در زمان حکومت من، بین شما و بین اهل قبله و کسانی که نمازگزارند، جنگ برپا شد؛ و لایـَحمِل هذا العِلْمَ الّا اهلُ البَصَر و الصبر و کسی نمیتواند متحمل یکچنین درک صحیح و یکچنین رشد عالی فکری شود مگر کسی که اهل بصیرت و اهل صبر باشد؛ ببیند و تحمل کند. این درک صحیح است که بتواند بهروی اهل قبله شمشیر بکشد، نمازگزار را بکُشد، گوینده «اشهد ان لاالهالّااللّه و اشهد ان محمداً رسولاللّه؟ص؟» را بکشد و این را رضای خدا و رضای رسولاللّه؟ص؟ بداند و بداند که دارد او را به جهنم میفرستد. این خیلی درک عالیی است! این خیلی رشد عقلانی است!
ما شیعیان باید مجهز شویم. امر امام زمان همینطور است؛ کسانی که میآیند و در مقابل امام زمان قرار میگیرند، قرآن حمایل خود کردهاند و هرچه میگویند قرآن میخوانند و به قرآن با امام زمان محاجّه میکنند؛ قرآن میگیرند جلو امام و میخواهند امام را با قرآن محکوم کنند. انشاءاللّه روی یکچنین کسانی باید شمشیر بکشیم. انشاءاللّه یکچنین کسانی را باید به جهنم بفرستیم. این رشد میخواهد، بصیرت میخواهد، درک عالی میخواهد. از این رو میفرماید: و لایَحمِل هذا العِلْمَ الّا اهلُ البصر و الصبر این درک عالی را متحمل نمیشود مگر آنکسی که بصیرت و بینایی و چشم داشته باشد و صبر داشته باشد؛ و العِلمِ بمواقع الحق به به! بداند جایگاههای حق کجا است؛ مواقع حق را بشناسد؛ به مواقع حق عالم باشد.
بعد از این بیان، آنگاه میفرماید: فامضوا لِما تُؤمَرون به و قِفوا عند ما تُنهَون عنه حال که مطلب را دانستید، و البته همه با اینکه به عصمت امام و امامت و حجتبودن امام معتقد نبودند، با وجود این، همه میدانستند که در آن زمان، به قرآن و فرمایشات رسولاللّه، کسی از علی آشناتر نیست. موقع و جایگاهی که حق در آنجا صدق کند و در آنجا باشد، سزاوارتر و شایستهتر از علی نیست. همه در خاطرشان بود
«* معراج حسینی صفحه 164 *»
که رسولاللّه فرموده: الحق مع علی و علی مع الحق یدور حیثما دار([87]) علی هر کاری بکند حق با او است و حق هرجا برود علی با او است. اگر میجنگد حق است؛ اگر در خانه مینشیند حق است؛ اگر خشم میکند حق است؛ اگر حرف میزند حق است.
به همین سبب میفرماید پس بروید بهسوی آنچه که امر میشوید؛ حرکت کنید بهسوی آنچه که به شما دستور داده میشود؛ و از آنچه که باز داشته میشوید بایستید. یعنی هرجا گفتم بروید، بروید و هرجا گفتم بایستید، بایستید. و لاتَعجَلوا فی امرٍ حتیتتبیّنوا فان لنا مع کل امرٍ تُنکِرونه غِیَراً در کارهایی که پیش میآید عجله نکنید. مبادا در قضاوتها شتاب کنید و در پیشامدها ــ فکرنکرده و تحقیقنکرده ــ عجله و شتاب کنید! هرچه را که شما بر من نمیپسندید و از من عیب میگیرید، پیش خود من بیایید تا برای شما روشن کنم بهطوری که بدانید پسندیده است و بدانید که بجا است. صِرف همینکه از دور دیدید کاری و یا حرفی از من صادر شد و شما نپسندیدید، یعنی با موازینی که در دست داشتید جور در نیامد و نپسندیدید، مبادا نادرست قضاوت کنید و شتاب و عجله کنید و به خواست خود حرکت نمایید. نه، به من رجوع کنید؛ فان لنا مع کل امر تُنکرونه غِیَراً. ــ من ندیدهام که این فقره، بهطوری که من عرض کردم ترجمه و معنی شده باشد. همه اینطور گفتهاند که اگر کاری را شما نپسندیدید، به ما رجوع کنید ما تغییرش میدهیم؛ راه تغییرش در دست ما است؛ مثلاً با برهان تغییرش میدهیم یا هرچه. اینطور که من عرض میکنم صحیح بهنظر میرسد. ــ هرچه را که شما از کارهای من و حرفهای من نمیپسندید، خودتان قضاوت نکنید؛ شتاب نکنید؛ به من رجوع کنید. من برای شما توضیح میدهم بهطوری که شما بفهمید و یقین کنید که پسندیده است، درست و بجا است، همینطور شایسته بود.
بعد نصیحت میفرماید که اساس تمام اختلافها و بیچارگیهای بشرها، اینجا
«* معراج حسینی صفحه 165 *»
است. الا و ان هذه الدنیا التی اصبحتُم تَمَنَّونَها و ترغَبون فیها و اَصبَحَتْ تُغضِبُکم و تُرضیکم، لیست بدارکم و لا منزلکم الذی خُلِقتم له آگاه باشید! این دنیایی را که شما فعلاً امروز اینطور شدهاید که آرزو میکنید و میخواهید و تمنای این دنیا را دارید و به آن میل و رغبت دارید و این دنیا بهعکس، الآن طوری شده است که گاهی شما را به غضب و خشم میآورد و گاهی شما را خشنود میسازد؛ به این معنی که همیشه به شما روی خوش نشان نمیدهد، همیشه با شما وفاداری نمیکند؛ گاهی شما را خشنود میکند، گاهی نه برخلاف میل شما با شما رفتار میکند و شما را به خشم میآورد؛ یعنی یار وفاداری نیست که شما اینقدر به او دل باختهاید. یکچنین دنیایی خانه و دار شما نیست و منزلی نیست که شما برای آن آفریده شده باشید. و لا الذی دُعیتُم الیه خانهای نیست که به آن دعوت شده باشید.
اَلا و اِنّها لیستْ بباقیةٍ لکم این دنیا برای شما باقی نمیماند؛ و لاتَبقون علیها شما هم بر این دنیا باقی نخواهید ماند؛ و هی و اِنْ غَرَّتْکم منها فقد حَذَّرَتْکم شرَّها اگر این دنیا شما را به بعضی از امور خود میفریبد، باز خود همین دنیا شما را پرهیز میدهد از حوادث ناگواری که نشانتان میدهد. از این جهت فَدَعوا غُرورَها لتَحذیرِها حال دیگر شما بهفکر بربیایید؛ بهواسطه آن اموری که دنیا شما را پرهیز میدهد، از آن امور عبرت بگیرید و درباره آنچه شما را فریب میدهد، فریبش را نخورید؛ و اِطْماعَها لتخویفها واگذارید آنچه را که دنیا شما را بهطمع انداخته، به جهت آنچه که شما را از آنها ترسانیده. و سارِعوا فیها الی الدار التی دُعیتم الیها سرعت کنید بهسوی آن خانهای که به آن خانه دعوت شدهاید. و انْصَرِفوا بقلوبِکم عنها دلهای خود را از این دنیا بردارید و برگردانید. و لایَخِنَّنَّ احدُکم خنینَ الاَمَةِ علی ما زُوِیَ عنه منها آن کنیزکانی که مولا نعمتی به آنها میدهد و بعد از آنها میگیرد، چطور زار زار گریه میکنند و اینقدر گریه میکنند که نَفَس در بینی آنها میافتد و هقهق میکنند؛ اگر یکوقتی امری از امور دنیوی شما از شما گرفته شد، شما اینگونه
«* معراج حسینی صفحه 166 *»
زاری نکنید. اگر یکناراحتی در دنیا پیدا میکنید یا چیزی از امور دنیوی شما ضایع میشود، اینهمه ناله و فریاد چهخبر است؟!
و استَتِمّوا نعمةَ اللّه علیکم بالصبر علی طاعة اللّه و المحافظةِ علی ما اسْتَحْفَظَکم من کتابه ــ امیدواریم که در این شب تاسوعا، فرمایشات امام؟ع؟ دلهای ما را نورانی کند و به برکت این فرمایشات، ما را در مسیر زندگی روشن سازد تا به رضای خدا سلوک کنیم و در راه رضای اولیاء قدم برداریم و نتیجه عزاداری ما، انشاءاللّه آمرزش گناهانمان و بصیرت در دینمان باشد. ــ میفرماید نعمت خدا را تمام کنید؛ خدا به شما نعمتها را داده، این نعمتها را تمام کنید به اینطور که در طاعت خدا صبر کنید و محافظت کنید آنچه را که خدا از شما محافظت و نگهبانی آن را خواسته. خدا از ما چه خواسته؟ نگهداری قرآن، نگهبانی سنت رسولخدا، نگهبانی امر ولایت اولیاء، نگهداری دوستی دوستان خدا و دشمنی دشمنان خدا. این را نگهداری کنیم و نگذاریم روی هویها و هوسها ضایع شود و از بین برود.
الا و انه لایضرّکم شیء من دنیاکم بعد حِفْظِکم قائمةَ دینکم آگاه باشید اگر شما پایههای دینتان را محکم نگه داشتید، دنیای شما به شما ضرر نخواهد زد؛ هیچ ضرری نخواهد زد. تمام دنیا را آب ببرد، شما ضرر نکردهاید؛ چون دین و پایههای دینتان برقرار است. الا و انه لاینفعکم بعد تضییع دینکم شیءٌ حافَظْتُم علیه من امر دنیاکم و هرچه دنیایتان را محافظت کنید اما دین را محافظت نکنید و دینتان ضایع شود، بدانید آن دنیایِ محافظتشده، به شما نفعی نخواهد بخشید و سود و بهرهای از آن نخواهید برد.
اَخَذَ اللّهُ بقلوبنا و قلوبکم الی الحق. خدایا به حق علی و حسینِ علی، امشب این دعای امیرالمؤمنین را درباره همه ما مستجاب فرما. خدایا این دعای آن بزرگوار را درباره ما شامل فرما. یقیناً انشاءاللّه امام زمان ما هم این دعا را میفرمایند. یقیناً آن بزرگوار در روزهای جمعه برای همان اصحابی که در حضورش هستند و آن نقبائی که
«* معراج حسینی صفحه 167 *»
در محضرش بهسر میبرند، نماز جمعه را اقامه میکنند و این حق او است و او باید در دنیا نماز جمعه را اقامه کند و شأن او است. خدایا ما هم نَمیریم و انشاءاللّه در جمعه امام شرکت کنیم و وقتیکه امام در آن جمعه در نماز جمعهاش دعا میکند، خدایا ما را لایق آن دعاها قرار بده و آن دعاها را شامل حال ما بفرما.
اخذ اللّه بقلوبنا و قلوبکم الی الحق. دعا میفرماید؛ خدا دل ما و شما را بگیرد و بهطرف حق بکشد. و اَلْهَمَنا و ایاکمُ الصبرَ([88]) خدا به ما و شما صبر را الهام کند که بتوانیم شکیبا باشیم و شخصیت ایمانی خود را در برابر حوادث و پیشامدها نبازیم و مفت از دست ندهیم.
حال قضاوت بفرمایید؛ امام حسین از یکچنین قانونی سر باز میزند؟! اکثر بلاد با یزید بیعت کردهاند؛ بلکه معاویه در زمان زندگیش برای یزید بیعت گرفت؛ در مکه آمد، در مدینه آمد و به عمالش هم دستور داده بود که قبل از بهدرک واصلشدنش برای یزید بیعت بگیرند. اما الحمدللّه اجل مهلتش نداد که بیعتها تمام شود و بعد بهدرک واصل شود. هنوز تمام نشده به درک واصل شد.
با اینکه نوع بلاد اسلامی در آن زمان بیعت کرده بودند، اما امام حسین صلواتاللهعلیه با یزید بیعت نکردند. آیا حسین با پدرش مخالفت کرده؟! پدرش در تکمله این قانون فرمود حاضرینی که بیعت کردهاند حق برگشت ندارند و غائبها حق اختیار و انتخاب ندارند. حسین انتخاب نکرد، بیعت هم نکرد. نه کسی را بهعنوان حکومت انتخاب کرد و نه هم حتی خودش را در معرض قرار داد. فقط فرمود مرا به کوفه دعوت کردهاند که با من بیعت کنند؛ مسلم را هم فرستادهام که بهعوض من و نمایندگی از من، با مسلم بیعت کنند و بعد هم فوراً به حضرت خبر رسید که بیعت را شکستند و مسلم را کشتند. با وجود این، دارد بهطرف کوفه میرود؛ با وجود اینهمه نصیحتها، بهطرف کوفه میرود. این رفتنها چیست؟!
«* معراج حسینی صفحه 168 *»
کسی استفاده نکند و بگوید چون باید این کار میشده، بنابراین شمر هم حتماً باید باشد، پس شمر مجبور است. نه، همهاش اختیار است. حسین هم تا لحظات آخر حسینبودن را مختارانه انتخاب کرد اما چون نظام حکیمانه اقتضا میکند، حسین تسلیم است. شمر هم باز مختارانه با کمال اختیار شمربودن را انتخاب کرد؛ وگرنه معنا ندارد که حضرت سیدالشهداء اینهمه موعظه کنند یا اباالفضل را بفرستند که موعظه کند. معنی ندارد که مرتب دعوت کنند، مرتب طلب یاری کنند، مرتب مظلومیت را اظهار کنند.
اینهمه اسرار که ذکر فرمودهاند برای این است که این امری است که ــ در کمال اختیار و انتخاب ــ از نظر نظام الهی میبایست بشود؛ به همین سبب، امرِ اتفاقی نبوده و روی آن مطالعه شده. این حادثه از زمان آدم اعلام شده و در حاقّ خلقت و اصل خلقت مؤثر بوده است و هست و خواهد بود.
این را اجمالاً میدانید؛ انشاءاللّه مطالعه کنید و به حرفهای مغرضین و جهال گوش ندهید که این حادثه اتفاقی بوده! حسین اتفاقاً به این حادثه مبتلا شده و نمیخواسته، اما شده! فکر نمیکرده اینطور شود، شده! اینها را انشاءاللّه باور نکنید و الحمدللّه برای جمعیت ما معلوم است.
در یکچنین شب ظلمانی کفر و طغیان معاویه و یزید و کلیه بنیامیه، حسین باید حرکت کند و این سیر نورانی را انجام دهد و آیات نورانی خدا را نمایان سازد.
از جمله آیاتی که خدا در این حادثه و سیر الی الله، به حسین ارائه داد، آیهای است که نشانه چهره علوی حسین است. حسین؟ع؟ در رتبه کاملین، به مقام محمدی خود؟ص؟ در علیاکبر جلوهگر شد و به چهره علوی خود، در قابلیت و آیینه اباالفضل ظاهر شد. اباالفضل در آن عرصه به تمام معنی علی شد. چنان جلوهای انجام شده و یکچنین قابلیت و آیینهای است که اباالفضل العباس صلواتاللّهعلیه در آن عرصه به تمام معنی علی شده و در آن عرصه، مقام رکن خلق را حائز شده.
«* معراج حسینی صفحه 169 *»
جهاتی دارد که اینها همه نشانه است. او را «عبّاس» میگویند به جهت اینکه بر کفار و مشرکین خشمگین است؛ چون علی صلواتاللّهعلیه هم آیه قهر و غضب خدا بر کفار و مشرکین است. از این جهت فرمود انا عذاب اللّه علی الفُجّار و رحمة اللّه علی الابرار([89]) من عذاب خدا هستم بر فجّار و بدکاران و رحمت خدا هستم برای نیکان و نیکوکاران. این یک.
دیگر اینکه او را «قمر بنیهاشم» لقب دادهاند و مقام قمر، مقام ولایت است، مقام علی است. در قرآن در اکثر جاها، قمر به امیرالمؤمنین معنی شده؛ و الشمس و ضحیٰها و القمر اذا تلیٰها.([90]) علی، ماه ولایت است و اباالفضل، قمر بنیهاشم است؛ در رتبه کاملین، قمر بنیهاشم است؛ حاملِ مقامِ ولایتِ علی است؛ آیه علی صلواتاللّهعلیه است. از این جهت گفتهاند که از القاب اباالفضل، قمر بنیهاشم است.
«ابوالفضل» کنیه او است؛ یعنی پدر و اصل فضل و فضیلتها. ما میدانیم امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه اصل و ریشه فضائلند؛ به این جهت آن بزرگوار را هم «ابوالفضل» میگویند؛ اصل فضائل و ریشه فضائل.
یکی دیگر از القاب اباالفضل، «سقّاء» است. آیا آب آورد؟!
انشاءاللّه متذکرید که شب تاسوعا است. خدا روزی همه ما بفرماید که چنین شبی را در کنار قبرش باشیم. در همین سفر اخیر که من مشرف بودم، پیرمردی بود در حرم مطهر حضرت اباالفضل صلواتاللّهعلیه روضه میخواند؛ روضهای که در اکثر اوقات میخواند، این ابیات بود:
احقُّ الناس انیُبکیٰ علیه | فتیً ابکی الحسینَ بکربلاء |
سزاوارترین کس به اینکه بر او گریه شود، آن جوانمردی است که حسین را در کربلا گریانید.
«* معراج حسینی صفحه 170 *»
اخوه و ابنُ والده علیّ | ابوالفضلِ المُضَرَّجُ بالدّماء([91]) |
برادر او، پسر پدر او، پسر امیرالمؤمنین، کنیه مبارکش اباالفضل که تمام بدنش در خون مطهرش غرق شد.
انشاءاللّه امشب به مقام جلیل و بزرگ اباالفضل صلواتاللّهعلیه احترام میکنیم. اگر خسته شدهاید، حق دارید؛ مجلس طول کشیده. اما دیداری است با زوارمان ــ که خدا همهشان را محافظت کند و زیاراتشان را قبول فرماید، حوائجشان برآورده شود و انشاءاللّه با زیارت مقبول و حاجات برآوردهشده به وطن برگردند ــ و همچنین دیداری است با بعضی از مجاورین ما که در ایام سال آنها را کمتر میبینیم و حتی خودمان هم کم با این موقعیت برخورد میکنیم؛ شب تاسوعا باشد و زیر قبه منوّره حسین صلواتاللّهعلیه باشیم و موفق به ذکر فضائل آیات کربلا و آیات خداوندی که در این سیر الی اللّه به حسین نمایانده شد.
او را «سقّاء» گفتهاند. من نمیدانم بخصوص در کربلا این لقب به حضرت داده شده یا قبلاً هم سابقه داشته؟! فکر میکنم علیالقاعده اینطور بوده که اگر در مجلسی حسن بوده، حسین بوده و این بزرگواران تشنه بودند آب میخواستند، بهحسب ادبِ اباالفضل یقین دارم که افتخار خدمت حسن و حسین و زینب و امکلثوم؟عهم؟ را داشته. آخر اینها دختران و پسران فاطمه هستند، اباالفضل پسر امالبنین است؛ یقیناً به زینب کبری و به امکلثوم احترام میگذارده؛ افتخار آبدادن و سقائی را بهعهده داشته.
ما میدانیم یکی از القاب امیرالمؤمنین «ساقی کوثر» است که در روز قیامت به شیعیانش آب میآشاماند و دشمنانش را از آب کوثر، دفع میفرماید. این هم یکی از جهاتی است که تأیید میکند که اباالفضل، حامل مقام علویّت است و آیهای است
«* معراج حسینی صفحه 171 *»
که خدا به حسین ارائه داده؛ یعنی علی را به تمام معنی در آن رتبه به حسین مینمایانیده است.
دیگر از مقامات اباالفضل که با مقامات امیرالمؤمنین شبیه و متناسب است، اینکه حسین او را صاحبلواء خود قرار داد و رسولاللّه علی را صاحبلواء خود قرار داد. صاحبلواء رسولاللّه، امیرالمؤمنین بود؛ صاحب لواء حسین، اباالفضل العباس است. «و کان العباس السّقاء قمرُ بنیهاشم صاحبَ لواءِ الحسین.» تاریخ و اکثر مقاتل این القاب را ذکر کردهاند؛ عباس که سقا بود و قمر بنیهاشم بود، او حامل و صاحب پرچم و لواء حسینی بود؛ «و هو اکبر الاخوان» بین برادرانش که چهار نفر بودند، از همه بزرگتر بود.
«مضی یطلب الماء.» امام که اجازه میدان نمیدادند؛ مصلحت هم نیست؛ نیامدهاند که اینها را بکشند. این مقدار هم که کشته شدند، کسانی بودند که دیگر ختم اجل و ختم عمرشان شده بود و میبایست به جهنم بروند که رفتند. بقیه که مؤمنینی در اصلابشان بودند، آنها ماندند. از این جهت حضرت اباالفضل بهعنوان آبآوردن حرکت کرده.
«فحَمَلوا علیه» بر او حملهور شدند، «فحَمَل علیهم» او هم بر آنها حمله کرد «و جعل یقول» چه میگفت؟!
لا اَرْهَبُ الموت اِذِ الموتُ رَقا |
حتی اُواریٰ فی المَصالیتِ لَقا |
من از مرگ نمیترسم؛ مرگ برای من بالا رفته و رتبه بلندی است که میدانم شهادت است؛ تا جایی که ترس ندارم که من هم در میان این کشتهها قرار بگیرم و بر روی زمین بیفتم و مرگ را ملاقات کنم.
یکی از مقاماتی که اظهار میکند، ــ انشاءاللّه دقت کنید ــ هم روضه است که انشاءاللّه دلهایتان متوجه باشد و هم ذکر فضائل است. ما باید با فضائل این آیات الهیه که به حسین ارائه شده، آشنا شویم.
«* معراج حسینی صفحه 172 *»
نَفسی لنفسِ المصطفَی الطُّهرِ وَقا |
اِنّی اَنا العبّاس اَغدو بالسِّقا |
جان من فدای جان مصطفی! مقام خودش را دارد میگوید؛ یعنی الآن من نسبت به حسین، مثل علی نسبت به رسولاللّه؟ص؟ شدهام. چطور علی در رختخواب رسولاللّه خوابید و آماده شد جانش را فدای رسولاللّه کند و از این جهت افتخار پیدا کرد که رسولاللّه او را انفسنا بگوید و نفس خود بخواند؟! به همین مناسبت من هم نفس حسین شدهام. مقامی را که علی نسبت به رسولاللّه داشت، من نسبت به حسین پیدا کردهام؛ او را مصطفی میخوانم و خود را هم فدائی او. نفسی لنفس المصطفی الطُّهرِ وَقا.
انی انا العباس من عباسم؛ من شیر خشمگین خدایی و حسینی بر روی کفار و مشرکین هستم؛ اغدو بالسِّقا اما آمدهام آب ببرم؛ آمدهام آب ببرم! وَ لااخافُ الشّرَّ یومَ المُلْتَقیٰ دیگر من ترس ندارم؛ روز قیامت برای من ترسی نیست؛ من از ایمنهای روز قیامت و امانبخشهای روز قیامتم.
ای امانخواهها، ای کسانی که از آتش جهنم امان میخواهید، امشب شب اباالفضل است. شیعیان نوعاً در هر کجای دنیا هستند، امشب نالهشان بلند است به یااباالفضل، یااباالفضل، یااباالفضل. یا اباالفضل، ما امشب اماننامه میخواهیم؛ آقا به حق حسین به ما اماننامه بده؛ اماننامه از عذابهای دنیا، بلاهای دنیا و عذاب آخرت. «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، اکشف کربنا بحق اخیک الحسین.»
«ففرَّقَهم» آنها را متفرق کرد، میخواهد برود و آب را بهطرف خیمهها ببرد؛ «فکَمَنَ له زیدُ بنُ وَرْقاء من وراء نخلة» این ملعون، پشت نخلهای کمین کرد؛ «و عاونه حکیم بن الطفیل» این ملعون او را کمک کرد؛ «فضربه علی یمینه» دست راست اباالفضل را قطع کردند. یااباالفضل، یااباالفضل، یااباالفضل. «فأخذ السیف بشماله» شمشیر را به دست چپ گرفت؛ «و هو یرتجز» رجز میخوانَد:
واللّهِ ان قَطَعْتُمُ یَمینی | انی اُحامیٖ ابداً عن دینی | |
و عن امامٍ صادقِ الیقینِ | نَجْلِ النبیّ الطاهرِ الامینِ |
«* معراج حسینی صفحه 173 *»
«فقاتل حتی ضعُف» با دست چپ میجنگد؛ جنگید تا اینکه ضعیف شد. بهحسب ظاهر از بازوی او خون میریزد و ضعف به حضرت دست داد؛ «فکَمَنَ له الحکیمُ بن الطفیل من وراء نخلة» این ملعون در پشت نخلی کمین کرده؛ «فضربه علی شماله» دست چپش را هم قطع کرد؛ «فقال» اما اباالفضل میگوید:
یا نفس لاتَخْشَیْ من الکفّارِ |
و اَبشِری برحمة الجبارِ |
ببینید امیرالمؤمنین میفرماید از معاویه و اصحاب معاویه به اینکه اهل قبله هستند و نماز را بهطرف قبله میخوانند، گول نخورید. اینجا هم اباالفضل آن مقام علویّت و آن بصیرت و علم الهی را نشان میدهد و میگوید یا نفس لاتَخْشَیْ من الکفّار. به خودش خطاب میکند: از کفار نترس؛ و ابشری برحمة الجبار بشارت باد تو را ای نفس به رحمت خداوند؛ همراه با چه کسی؟
مع النبیّ السیدِ المختارِ |
قد قطعوا بِبَغْیِهم یَساری |
با رسولاللّه خواهم بود. اینها به بغی و ستمگری خود، دست چپ مرا هم قطع کردند. فَاَصْلِهم یا ربِّ حَرَّ النّارِ خدایا به آنها حرارت آتش جهنم را بچشان.
دیگر شنیدهاید چه حالتی به اباالفضل دست داد و چه مصائبی بر او وارد آوردند!
اباالفضل صدایش بلند شد، آقا را صدا زد، مولا را طلب کرد. حسین؟ع؟ آمده، اما چه میبیند؟ «فلما رآه الحسین؟ع؟ صریعاً علی شاطئ الفرات» دید اباالفضل کنار آب افتاده؛ در ساحل آب و لب آب است. قربان لبهای تشنهاش! آن وفاداری و تعصب در حق! بهاحترام لبهای خشک برادر و اهلبیتش آب نیاشامید. حسین اشک میریزد.
از اولی که اباالفضل از خیمه ها حرکت کرده حسین اشک میریزد و تا اینجا هم اشک میریزد و در مصیبت اباالفضل مرثیهسُرایی میکند. اما مقام اباالفضل را دقت کنید. ــ انشاءاللّه خداوند این زحمات شما و این تحمل شما را، ذخیره قبر و قیامت شما گرداند و همه را با اباالفضل محشور فرماید. امشب بهبرکت اباالفضل، همه را از
«* معراج حسینی صفحه 174 *»
رحمتهای خاصش بهرهمند فرماید. حوائج همه ما را برآورده فرماید. بهبرکت اباالفضل، خیر دنیا و آخرت را به همه ما عنایت کند. ــ با سیدالشهداء همناله شوید؛ در غم حسین شریک شوید که علی صلواتاللهعلیه را در این حال میبیند. قبلاً امام حسین؟ع؟ وقتیکه علیاکبر را دید، محمد؟ص؟ را در آن حال دید؛ حالا علی را در این حال میبیند. از این جهت در این نالههایی که حسین دارد دقت کنید و نالههای او را بشنوید؛
تَعَدَّیتُمُ یا شرَّ قومٍ بِبَغْیِکُم |
و خالَفْتمُ دینَ النبیِّ محمّدٍ |
شما خیلی تجاوز کردید! ای بدترین مردم به ستمگریتان خیلی از حد گذراندید و با دین محمد؟ص؟ مخالفت کردید!
اَما کان خیرُ الرّسْلِ اَوصاکمُ بنا |
اَما نحنُ من نَجْلِ النّبیّ المُسدَّدِ |
آیا پیغمبر که بهترین فرستادگان خدا است، درباره ما به شماها وصیت نکرد؟! ما از فرزندان او نیستیم؟! ببینید اباالفضل را به خود نسبت میدهد و به خود میبندد.
اما کانت الزهراءُ اُمّیَ دونَکم |
اما کان من خیرِ البریّة احمد |
آیا زهراء مادر من نبود؟! آیا رسولخدا احمد بهترین خلق خدا نبود؟! اینجا حضرت را احمد مینامد و ذکر احمد؟ص؟ میکند.
لُعِنْتُم و اُخْزیتُم بما قد جَنَیْتُمُ | فسوف تُلاقُوا حرَّ نارٍ تَوَقَّدُ([92]) |
شما به این جنایتی که مرتکب شدید، ملعون شدید و مورد لعنت خدا و خزی و خواری قرار گرفتید و به همین زودی ملاقات خواهید کرد حرارت آن آتشی را که شعلهور است.
اللّهم عذّبهم عذاباً الیماً، اللّهم عذّبهم عذاباً الیماً، اللّهم عذّبهم عذاباً الیماً.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 175 *»
مجلس 10
(شب دوشنبه / 10 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 176 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
اللّهم کنّ لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة
و فــی کــلّ ساعـة ولیـاً و حافـظاً و قائـداً و ناصـراً و دلیـلاً و عینـــاً
حتّی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طویـلاً.
آقا نظر لطفی بفرمایید بر این رخسارههایی که گَرد عزا بر آنها نشسته، بر این دلهایی که از آتش غم و غصه میسوزد و میگدازد. آقا ما که به مجلس شما راه نداریم. آقا ما نمیدانیم کجا مجلس عزاء جد بزرگوارتان را برپا کردهاید؛ آیا در کربلا هستید؟ آیا در مدینه هستید؟ در کربلا در میان خیمهگاه هستید یا در حرم مطهر جدتان؟ آقا ما که از دیدارتان محرومیم و نمیتوانیم در مجلس عزاء شما خدمت شما برسیم و تسلیت بگوییم و عرض کنیم: «آجرک اللّه یا مولانا»؛ اما شما آقایی دارید، شما بزرگواری دارید، به مجلس عزاء ما نظر لطف بفرمایید؛ آقا ما را از عزاداران جدتان بشمارید. آقا همانطوری که احسان فرمودهاید و توفیق دادهاید و ما را به لطف خودتان به عزاداری جد بزرگوارتان موفق فرمودهاید، عنایت بفرمایید و جزاء این احسان را هم خودتان عنایت کنید؛ ما را امشب از عزاداران بر جدتان محسوب بفرمایید؛ نظر لطف فرموده، قبول کنید. انشاءاللّه همه رفتگان ما و خود ما آمرزیده شویم و حوائج همه ما برآورده شود. مریضهای ما شفا پیدا کنند. بخصوص طفل مریضی در اصفهان و طفل مریضی در اینجا است، التماس دعا دارند و امشب انتظار دارند شفا عائدشان شود.
«* معراج حسینی صفحه 177 *»
یا اباالحسن یا علی بن موسی، آقا در جوار شما هستیم و عزاء جدتان را اقامه کردهایم؛ اگر در اینجا ما محروم شویم و رحمت شامل حال ما نشود، اگر در کنار قبر شما، در حرم شما، عزاداری ما قبول نشود، کجا برویم؟ اگر اشکهای چشم ما پذیرفته نشود، اگر این دلهای سوزان مورد عنایتتان نباشد، کجا اقامه عزا کنیم؟ کجا برویم خاک غم بر سر بریزیم و بر سر و صورت بزنیم؟ ما یقین داریم در حرم شما هستیم، در زیر سایه عنایت شما هستیم، امیدواریم خداوند این کرم و این فضلی را که بر ما فرموده، این فضل را به قبولشدن اعمال صالحه ما و قبولشدن عزاداری ما و آمرزش گناهان ما و به برآوردهشدن حاجات ما و آمرزش رفتگانمان تمام فرماید. انشاءاللّه به این نعمتها تمام شود و همینطور موفقیتها به عمر زیاد و به عزاداری بر حسین؟ع؟ تمام شود و اینکه در حال عزاداری از دنیا برویم و سر از قبر هم که برمیداریم، آنجا هم حسین حسین بگوییم. یا اباعبداللّه.
قال/:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
هذا العلو الکبیر الخطب موقعه؛ چه مصیبت بزرگی است که ما رخساره امام زمان و رخساره کاملین شیعه را نمیبینیم که بدانیم این مصیبت با آنان چه کرده! همینقدر این بزرگوار میفرماید: هذا العلو الکبیر الخطب موقعه. صادق است، واللّه صدق میفرماید؛ اما گناهان ما مانع است، نقصان ما مانع است از اینکه چهره امام زمانمان را ببینیم که در غم مصیبت جد بزرگوارش بر او چه میگذرد! چطور آثار غم و حزن، رخساره مبارک او را زرد کرده! کسی که شب و صبح میگرید و مینالد، این مصیبت با او چه کرده؟! همچنین آن کاملینی که در حضور آن بزرگوارند و با او مأنوس هستند، بر آنها چه میگذرد؟! آنها در این مصیبت چه حالی دارند؟! شما ببینید ما چقدر مصیبتزده هستیم؟ چقدر باید در مصیبتِ بر خودمان بگرییم! چقدر باید بر این نقصان و عصیان و بر این ظلمتی که ما را فرا گرفته و ما را دور کرده، بگرییم! چقدر
«* معراج حسینی صفحه 178 *»
ما باید دور باشیم که حقیقت این مصیبت و واقعیت این مصیبت از جهت عقلانی و معرفت، برای ما حزنآور نیست! مصیبت بزرگی داریم! اگر بنشینیم و فضائل کاملین کربلا را بگوییم، گریان نمیشویم. یعنی اگر بگوییم علیاکبرِ حسین صلواتاللّهعلیه، نماینده جنبه محمدی حسین شد و آنوقت همین علیاکبر را پارهپاره کردند، ببینید به آنطور که باید متأثر شویم، متأثر نمیشویم. چرا؟ چون عقل در ما ضعیف است، آن نورانیتِ معرفت در ما ضعیف است. شما میدانید کاملینی که در حضور امام هستند، آنها وقتی میبینند امام زمان صلواتاللّهعلیه از علیاکبر یاد میکنند، از اباالفضل یاد میکنند، از قاسم یاد میکنند و گریه میکنند، آنها به آن معرفتی که به مقام نورانیت آن عزیزان دارند، متوجه میشوند و اشک میریزند. آن اشک، اشکِ معرفت به مقام نورانیت است.
ما بحمداللّه به مقام نورانیت ایشان مقریم؛ به مقامات و فضائل باطنی این بزرگواران مقریم و بحمداللّه توفیق داشتهایم و به ذکر فضائل کاملین کربلا موفق بودهایم. خدا این توفیق را کرامت کرده که سالها است فضائل و مقامات نورانی شهداء کربلا و کاملین عاشورا را ذکر میکنیم. اما اگر معرفت در ما بالفعل بود، گریه ما بر ایشان از این طریق بود که تا آنها را آیه حسین، اسم حسین، آیینههای نماینده مقامات و فضائل حسین صلواتاللّهعلیه تصور میکردیم، طاقتمان تمام میشد، اشک میریختیم و چهبسا از شدت احساس غم و مصیبت جان میدادیم! اما ببینید مصیبتمان در چیست که نوع نوحهها، نوع مصیبتهایی که سروده شده و نوع مصائبی که ذاکرین ما ذکر میکنند که گریه کنیم و متأثر شویم، نوع اینها جنبههای عاطفی دارد که اصلاً در کربلا مطرح نبوده. ببینید ما چقدر مصیبت داریم! ببینید مصیبت ما کجا است و چقدر باید بر مصیبت خود گریه کنیم؟! در کربلا، پدر و پسر و این جهاتی که ذکر میشود، اصلاً مطرح نبود.
خدا به نوحهسُرایان، مرثیهسرایان، مرثیهخوانان، روضهخوانان و ذاکرین، جزای
«* معراج حسینی صفحه 179 *»
خیر عنایت کند. ما نمیتوانیم از ایشان قدردانی کنیم. خدا وجودشان را از بلیّات حفظ بفرماید و توفیقاتشان را زیاد کند. عزیزانی هستند که خدا به ما اِنعام فرموده و با ایشان آشنایی پیدا کردهایم و بحمداللّه یکی از نعمتهای بزرگ، وجود اینها است.
ببینید امر مصیبت اینجا است و از اینجا است؛ و علتش همین نقصان و عصیان ما است. ما اینقدر از ساحت قدس حسین و شهداء کربلا دوریم! اینقدر فاصله داریم! خدا میداند ما چقدر دوریم! اگر ما بهواسطه داشتن مرتبه و مقامی، نزدیک بودیم، آنوقت در غم حسین صلواتاللّهعلیه و شهداء کربلا طور دیگری بودیم. طرز گریه، مبدأ و منشأ گریه و انگیزه گریه در ما چیز دیگری بود. مثلاً تا میگفتیم علیاکبر اسم حسین است، اباالفضل اسم حسین است، آنها مظاهر حسین صلوات اللّه علیه هستند و بعد گریه و حزن میآمد، آن تأثر تأثری بود که از حقیقت ما سرچشمه گرفته بود.
ولی مصیبت ما اینجا است! هر وقت گریه میکنیم، در این مرثیهها و روضههایی است که خوانده میشود و بر مبنای عواطف است؛ مثلاً پسرت، پدرت، خواهرت، برادرت و از این قبیل که ما از جنبههای عاطفی به هیجان میآییم و گریه میکنیم. باید شرمنده باشیم و البته ما چارهای جز این نداریم و اشکالی ندارد؛ ما چطور باید گریه کنیم؟ رتبه نقصان و این عصیانها، غیر از این اقتضا نمیکند. ما میتوانیم طور دیگری گریه کنیم؟! حالا شما بنشینید و فضائلشان را بیان بفرمایید؛ مسرور میشویم و سرور پیدا میکنیم. وقتی هم بالفرض تصور کنیم که صاحبان این فضائل کشته شدهاند، تأثر مختصری پیدا میشود. این هیجان، این گریهها، این نالهها، بهواسطه همین جنبههای عاطفی است؛ به جهت اینکه آنچه که در ما غلبه دارد، نفس است؛ و نفس، زمینهاش زمینه عواطف است. عقل در ما غالب نیست که اگر عقل غالب بود، زمینهاش زمینه عواطف نبود؛ زمینهاش زمینه علم، معرفت و کمال بود.
«* معراج حسینی صفحه 180 *»
از این جهت مصیبت بزرگی داریم که مجبوریم خودمان را متذکر جهات عاطفی کربلا کنیم و سر قلم دشمنان را بر خود تیز کنیم و یا زبان دشمنان را متوجه خود سازیم که مثلاً چرا شما اینطور مصیبتها را میخوانید؟ چرا اینطور گریه میکنید؟ چرا برای این امور گریه میکنید؟ اصلاً چرا گریه میکنید؟ ما میگوییم باید گریه کرد! برای ما جز گریهکردن بر حسین چاره دیگری نیست. باید گریه کنیم؛ و چون به عرصه عصیان و نقصان مبتلا هستیم، راه گریه برای ما، همین جهات عاطفی کربلا است. چه کنیم؟ اگر نگوییم وای پسرم، وای پسرم، چطور دل ما بسوزد و گریه کنیم؟ اگر نگوییم وای پدرم، وای پدرم، چطور گریه کنیم؟ باید همین قسمتها را متذکر باشیم و ذاکرین بگویند و نوحهسُرایان نوحهسُرایی کنند و مرثیهسرایان مرثیهسرایی کنند و ما هم از این طریق متوجه و متذکر شویم.
این نکتهای است که لازم بود عرض کنم. وقتی این مصائب را میشنویم و با این زمینهها خودمان را به ساحت قدس سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه میرسانیم و از این طریق به کربلا میرویم و با این برنامه، حسینی میشویم و به هیجان میآییم و اشک میریزیم و دلمان میشکند، باید متوجه رتبه نقصانمان شویم که به چه مصیبت بزرگی دچاریم؛ و با زبان عذرخواهی به پیشگاه حسین صلواتاللهعلیه عرض کنیم که آقا، آن جنبه نورانیت و معرفت در ما بالفعل نیست که ما علیاکبر تو را ببینیم آنطوری که اباالفضل علیاکبر را میدید، یا اباالفضل تو را ببینیم آنطوری که علیاکبر اباالفضل را میدید، یا زینب تو را ببینیم به آنطوری که اباالفضل و علیاکبر میدیدند. آقا عذر میخواهیم که به زینب بهعنوان اینکه خواهر شما است و به علیاکبر بهعنوان اینکه فرزند شما است نگاه میکنیم و جهات عاطفی است که ما را به گریه میآورد.
باید به پیشگاه حسین صلواتاللهعلیه عذرخواهی داشته باشیم که آقا، عذرِ ما خواسته است؛ چاره دیگری نداریم. ما معذوریم «و العذر عند کِرام الناس مقبول.» شما که اکرمِ کرامید و کرمِ همه شعاع کرم شما است، عفو میفرمایید و به لطف و
«* معراج حسینی صفحه 181 *»
آقایی و بزرگواری خودتان، ما را و این قلیل عزاداریهای ما را به درگاهتان میپذیرید که واقعاً قلیل هم نباید گفت! اسمش را قلیل هم نمیشود گذاشت! این عزاداری را نمیتوانیم بگوییم عزاداری! در درگاه شما خیلی ناقابل و خیلی بیارزش است؛ اما آیا چاره دیگری هم داریم؟! راه دیگری که نداریم، طور دیگری که نمیتوانیم. با عذرِ تقصیر، این اشکهای ناقابل و این نالهها و سوز دلهای ناقابل را به پیشگاه مقدستان تقدیم میداریم.
البته میدانیم که این اندازه هم به برکت خود ایشان است وگرنه همین هم برای ما میسّر نبود. به برکت خود ایشان است که توفیق ایمان پیدا کردهایم. از برکات نور آن بزرگوار است که الحمدلله دلهای ما به حیات ایمانی زنده شده است. به برکت شهادت آن بزرگوار است که همیناندازه ارتباط و نسبت پیدا کردهایم که تا به آن بزرگوار ــ که مظهر مظلومیت و اصل و ریشه مظلومیت است ــ توجه میکنیم، انکسار و شکست خاطر و حالت حزن در ما پیدا میشود؛ و خدا را بر این لطف و فضلش شاکریم که انشاءاللّه اهل ایمانیم و معتقد به حسین صلواتاللّهعلیه؛ و امیدواریم که از اصحاب و اعوان آن حضرت و از عزاداران بر آن حضرت محسوب شویم.
نکتهای که متذکر شدیم، از این جهت است که برای ما گفتهاند که به هر طوری که با اعتقاد و ایمان، خودتان را به امام حسین صلواتاللّهعلیه متصل کنید، شما را میپذیرد؛ اگر گریه کنید یا دلتان محزون شود یا به زیارت حضرت بروید یا زیارت حضرت را نیت کنید، از شما پذیرفته میشود. اگر هیچ کار نمیتوانید انجام دهید، آن حضرت را یاد کنید و بگویید «صلی اللّه علیک یا اباعبداللّه، صلی اللّه علیک یا اباعبداللّه، صلی اللّه علیک یا اباعبداللّه.» رو به قبله که میایستید، یاد کنید که الآن مسیرتان بهطوری است که اگر بال و پر داشته باشید و پرواز کنید، مستقیم به کربلا میروید و وارد حرمش شده و در پشت ضریح، پشت سر مبارک قرار میگیرید. مقابل همین عکس، همینجا واقع میشویم؛ قبله ما همین است. به یاد این قبله، سلامی
«* معراج حسینی صفحه 182 *»
عرض کنیم و بگوییم «السلام علیک یا ثاراللّه»، پذیرفته میشویم. برای اتصال به حسین صلواتاللهعلیه و افتادن در دریای رحمت حسینی و آمرزیدهشدن و پاکشدن از گناهان، اینقدر برای ما دامنه را وسعت دادهاند؛ به همین مقدار، چقدر فضل است؟! و همه از فضل خودشان است.
از این جهت آرزوی ما این است که همینطور که در دنیا بحمداللّه گاه و بیگاه یا نوعاً موفقیم و به حضرت سلام عرض میکنیم یا روضه حاضر میشویم یا مصائب را ذکر میکنیم، آرزو داریم ــ در این شب عاشورا زیر این قبه منوره حسینی در کنار قبر مطهر علی بن موسی صلواتاللّهعلیه ــ که در برزخ و آخرت هم از شفاعتش بهرهمند باشیم.
بحمدالله در حرم مشهد، واقع هستیم. هر کجای مشهد هستیم، در حرمیم. دعا در این حرم مستجاب میشود. خدا این نعمت عُظمیٰ را از ما نگیرد و همه برادرانی که آرزومند مجاورت این قبر مطهرند، خدا بهآسانی نصیبشان بفرماید. انشاءاللّه وسیله برایشان فراهم شود و مجاورت این قبر مطهر نصیبشان گردد؛ البته با معرفت و با ادای وظایف و حقوق عبودیت که ما عاجزیم و قاصریم و امید عفو داریم.
در این شب شریف میدانیم قلب مطهر امام ما منکسر است و هر قلبی به هر طوری که منکسر و شکسته شود، در کنار امامش قرار میگیرد و امام به او نظر لطف میفرمایند و حاجتها برآورده میشود. خدایا در این مجلس ما، خیلی دلِ شکسته هست. میدانیم. حتی ببینید، ــ عجیب است! ــ در حدیث است که برای نرمشدن دل در مناجات و دعا اجازه میفرمایند که از امواتمان یاد کنیم و برای آنها گریان شویم و بعد دعا کنیم.([93]) من عرض میکنم برای مثل من که دلم سخت است و نوعاً نمیشود که به یاد مصائب امام حسین؟ع؟ گریه کنم و دلم دیر میشکند، آیا اجازه
«* معراج حسینی صفحه 183 *»
دارم از عزیزان خودم که از دستم رفتهاند یاد کنم و دلم در مصیبت آنها و بلائی که مبتلا شدهاند بشکند و بعد متوجه امام حسین شوم؟! آیا آمرزیده میشوم؟! آیا قبول میشود؟! برای دعا و مناجات که اجازه فرمودهاند پس میشود گفت آری! اینقدر برای ما دامنه را وسعت دادهاند و راه را باز کردهاند که انسان عزیزش را ــ که درگذشته ــ یاد کند و وقتیکه یاد عزیزش میافتد و دلش میشکند، آنگاه دعا کند؛ در اینجا هم میتواند بگوید: «صلی الله علیک یا اباعبداللّه».
خیلی از شماها، عزیزی را از دست دادهاید؛ در میان مجلس ما کسانی هستند که داغها دیدهاند، داغ جوان دیدهاند، داغ پدر دیدهاند، داغ مادر دیدهاند، داغ خواهر دیدهاند، داغ فرزند دیدهاند، اینها هرگاه متذکر شوند و دلشان بشکند و فوراً بگویند: «السلام علیک یا اباعبداللّه، لایوم کیومک یا اباعبداللّه؛ آقا در نزد مصیبتهای شما مصیبتهای ما ناچیز است»، قطعاً این انکسار خاطرشان مورد توجه امام؟ع؟ است و امام زمان صلواتاللّهعلیه به آنها نظر رحمت میفرمایند.
بخصوص به خاطرم رسید که دو نفر از برادرانمان را امشب یاد کنیم. خدا همهشان را غریق رحمت بفرماید. همه برادران و خواهران ایمانی که از دنیا رفتهاند، خدا همهشان را غریق رحمت کند. بخصوص وقتی چشمم به این عکس مطهر افتاد، یادم آمد از مرحوم «میرزا جواد آقای باقری». ایامی که من به عیادتشان میرفتم، میدیدم ایشان رختخواب استراحتشان را طوری انداختهاند که این عکس شریف مقابل ایشان بود. آنطوری که نقل میکنند، ایشان صبح برای تجدید وضو آمدهاند و خودشان برگشتهاند بالا و سر جایشان نشستهاند و آب گرمی خوردهاند. معمول برادران ما است خصوصاً کسانی که به آداب و سنن مؤدبند که بعد از وضو به طرف قبله به سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه سلام عرض میکنند و یقیناً ایشان هم که وضو گرفتهاند، وقتی آمدهاند، رو به قبله و روبروی این عکس نشستهاند؛ میشود نگویند السلام علیک یا اباعبداللّه؟! چه مرگهای خوبی! به به! معلوم است این حالت تأثر که دست
«* معراج حسینی صفحه 184 *»
میدهد، ــ این حرم مطهر و مرقد مطهر در آن حرم، در کنار قبر علی بن موسی، ــ میشود شخص متوسل نشود و متوجه نشود؟! بهبه! این مرگها چقدر خوب است!
خدایا ما هم میخواهیم اینطور بمیریم که در موقع مردن، چشمهای ما به این عکس مطهر باشد. ما که راه دیگری نداریم. زبانهای ما به «یاحسین» گویا باشد و دلمان در غم حسین شکسته و منکسر باشد. خدایا در شب عاشورا با این دلهای شکسته، این حاجت ما است. حاجتهای دنیوی هم داریم؛ عمر طولانی در طاعت تو و اولیاء تو میخواهیم، همچنین توفیق تعلیم و تعلّم و نصرت دین تو و سایر حاجتهای دنیوی و اصلاح امور دنیوی را از تو میخواهیم، شفاء مرضیٰ را از تو میخواهیم. اینها حاجتهای ما است و باید در همین مجالس برآورده شود. جای دیگری که نداریم؛ کجا حاجتهای ما برآورده میشود؟ کجا گناهان ما آمرزیده میشود؟ کجا دنیا و آخرت ما آباد میشود؟ در همین حسینیهها و تحت ظلّ عنایت حسینی امید است که برآورده شود. خدا وعده داده و آن را یکی از ثمرات و آثار شهادت او قرار داده؛ و اجابة الدعاء تحت قبته؛([94]) زیر قبه او دعا مستجاب میشود.
خدا درجات مشایخ ما عالی است، متعالی فرماید. ایشان میفرمایند هرجا که عزاء حسین برپا شود و بلکه در هرجا هر قلبی در غم حسین بشکند، همانجا قبه حسینی است؛ همانجا دعا مستجاب میشود.
حق «حاجآقای محققی» بهواسطه نشر این عکس، به گردن همه ما زیاد است. بحمداللّه خیلی نعمتها داریم. هر یک از برادران که به هرطور، نعمتی از دست او بر ما جاری میشود، بر ما صاحب حق میشود. خدایا حقوق این اِخْوان و اَخَوات ایمانی را تو ادا کن. خدایا جزای خیر به همه عنایت فرما. خدایا هرکس هر قدمی که در احیاء امر بزرگان و نشر فضائل و مصائب محمد و آلمحمد؟عهم؟ برمیدارد، به هرطور که خدمتگزار است، تو بر او تفضل کردهای و او را توفیق دادهای؛ خدایا از همه قبول بفرما و
«* معراج حسینی صفحه 185 *»
ذخیره قبر و قیامتشان و وسیله اصلاح امور دنیا و آخرتشان قرار بده.
اینهمه نعمتها الحمدللّه بهوسیله برادران بر ما جاری میشود، از جمله، نعمت همین منزل است. خدا «حاجآقای مشیری» را رحمت کند. مدتها بود که برای خرید این خانه مبتلا بودیم و توافق نمیشد. یکی از فرزندان ایشان که آشنایی با خاندان این خانه دارد، روی رفاقت و صمیمیت و یا ارتباطی که با هم داشتند و ما بیخبر بودیم، خیلی آسان وساطت کرد و یکمرتبه باخبر شدیم که بحمدالله به مبلغ نهصد هزار تومان خریداری شد. همینطور سایر اموری که پیش میآید و نعمتهایی که بر ما جاری میشود، اینها همه به برکت اجتماع ما است؛ به برکت همین همدل بودن و همفکر بودن ما است. خدایا دلهای ما را به یکدیگر نزدیک و مهربان فرما؛ افکار ما را به یکدیگر نزدیک و مهربان فرما؛ خدایا تشتّت فکری و قلبی را از میان ما بردار و این نعمتها را بر ما زیاده فرما.
در مشهد و سایر جاهایی که ما رفتیم و دیدیم، در منزلها نوعاً این عکس قرار گرفته. خیلی نعمت است! ما کجا میتوانستیم یکچنین عکسی را فراهم کنیم و به فکر عکس کربلا با این خصوصیت باشیم؟ با این خصوصیت که ــ من عرض کردم ــ جامع حرم است؛ فقط قتلگاه که فاصله داشته در این تصویر نیست وگرنه ببینید ضریح مطهر تمامش نمایان است؛ قبور شهداء و قبر مبارک علیاکبر پایین پای مبارک امام نمایان است. خود این چه نعمتی است! دیدار خود این در داخل خانهها برای ما ثواب است. تا چشمتان به آن میافتد، سلام عرض کنید، به سینه بزنید و یاحسین بگویید. و میدانیم حاجآقای محققی در این ثواب شریکند.
خدا اینطور قرار داده و اینها همه فضل است؛ یک قدم خیر که کسی برمیدارد، هرکس به آن خیر عمل کند، او در ثواب همه آنها شریک است. تا قیامت که به آن خیر عمل شود، این شخص در اعمال همه شریک است و هیچ از آنها هم کم نمیشود. چرا در ایجاد برنامههای خیر در بین خودتان کوشش نمیکنید؟! الحمدللّه کوشش
«* معراج حسینی صفحه 186 *»
دارید. خدا از همه شما قبول بفرماید. اینها همه کوشش و زحمت است. در ظرف چند سال که ما بحمدالله به اینهمه آثار خیر موفق شدهایم، همه بهواسطه قدمهای خیر شما است. خدا از همه شما بپذیرد و از همه شما قبول کند. باز هم الحمدللّه انشاءاللّه در فکر هستید و احتیاجات ما هم زیاد است. همانطور که ایشان امروز تذکر دادند، احتیاجات ما خیلی است. میدانم بعضی از برادران و خواهران ایمانی هستند که تقریباً در سنین پیری هستند، چهبسا پولهایی را برای خرج کفن و دفنشان کنار گذاشتهاند. میدانیم که برای همین کار کنار گذاشتهاند. آنها این پولها را بهطور قرضالحسنه به حسینیه بدهند و برگه قرضه را هم بگیرند. انشاءاللّه که عمرشان طولانی میشود. خود قرضالحسنه دادن، باعث طول عمر است و صله رحم آلمحمد؟عهم؟ و همه اخوان است. همه برادرانی که برای این برنامههای ساختمانی انشاءاللّه قرضه میدهند، عمرشان زیاد میشود، و اگر خدای نکرده حادثهای پیش آمد، فوراً قرضه را بیاورند و حسینیه موجودی دارد پرداخت میکند و خرج کفن و دفن موجود است. این یک.
خیلی از اِخوان و اَخَوات هستند که مثلاً وصیت شده که پدر یا مادرشان را بعد از فوتشان به کربلا منتقل کنند و الآن میسر نیست. گاهگاهی آن پولها پیششان است و یا بیجهت به بعضیها میدهند. آنها را هم میتوانند قرضالحسنه بدهند و قرضه بگیرند و هروقت احتیاجی شد، به ایشان پرداخت میشود. اگر بردن اجساد امواتشان به کربلا میسر نشد، بهترین راهِ مصرف آن پولها، همین حسینیهها است. چون میسر نیست، بهترین راه، همین حسینیهها است.
همچنین کسانی که پولهایی دارند و خیلی مورد استفاده نیست، به بانک میگذارند. لزومی ندارد به بانک بگذارید؛ بحمداللّه به برادران اطمینان هست، بحمداللّه خدا در این جریان، برادران موثق و آبرومندی برای ما قرار داده. خدا همهشان را محافظت کند. همین حاجآقای محققی که گاهی برای امور حسینیه گدایی
«* معراج حسینی صفحه 187 *»
میکنند، من عرض میکنم که بحمداللّه واقعاً این برای ایشان عزت است که خدا به ایشان آبرویی داده که بتوانند گدایی کنند! این خودش خیلی نعمت است! این عزت حسینی است که خدا به ایشان کرامت کرده که آبروی گدایی داشته باشند و بحمداللّه گداییشان هم مثمر ثمر است؛ میبینیم هروقت هم که گدايی کردهاند، دست خالی برنگشتهاند. خدا این نعمت را و این توفیق را از ایشان نگیرد.
خود همین جریانهای مادی و پولی ما، دست برادرانی است که بحمداللّه آبرو دارند، موجّهند، محترمند، مورد توجه و احترام همه برادران هستند؛ از این جهت بحمدالله محل نگرانی نیست. پولهایی که بیجهت و بیمورد در بانک گذاشته شده، بیاورند اینجا صندوق قرضالحسنه هست و قرض داده میشود. مخصوصاً صندوق قرضالحسنه متعلمین که بحمداللّه بهوسیله چند نفر جوان اداره میشود، اینها هم دارند خدمت میکنند و واقعاً هم احتیاج دارند که به ایشان کمک شود و به ایشان قرضالحسنه داده شود تا آنها هم در صندوقشان قرضالحسنه پرداخت کنند؛ و خیلی هم کار میکنند. خدا توفیقشان بدهد و خدا به ما هم توفیق دهد تا به هر برادری که قدم خیر برمیدارد کمک کنیم.
برادرانی هم که سهم امام؟ع؟ به گردنشان است و الآن ندارند که پرداخت کنند، با حسینیه قرار بگذارند. آنهایی که دارند که حتماً پرداخت کنند و به تأخیر نیندازند که به دنیا اعتباری نیست؛ فردا دستشان خالی میشود و خدای نکرده خدای نکرده مدیون امام زمان صلواتاللّهعلیه و مدیون سادات خواهند شد. لااقل سهم امامشان را پرداخت کنند. سهم سادات را به هرکس که خودشان میدانند بهتدریج پرداخت کنند، یا به اینجا ارجاع دهند و از اینجا پرداخت میشود. سهم امام؟ع؟ را برای همین امور پرداخت کنند. آن کسانی که ندارند و نمیتوانند نقد پرداخت کنند و مدیون امام؟ع؟ هستند، با حسینیه قرار بگذارند که مثلاً ماهیانه هرچه برایشان میسر است بفرستند و یا آنهایی که در مشهدند بپردازند که خرج همین
«* معراج حسینی صفحه 188 *»
ساختمانها میشود و در ضمن از دین هم راحت میشوند و آهسته آهسته دینشان ادا میشود. انشاءاللّه از این مسائل فراموش نکنید که خیلی مورد احتیاج است؛ مواردی است که میبینید. مثل زمین مدرسه که انشاءالله آمادهساختن است و هزینههای آن باید پرداخت شود و هیچ راه دیگری ندارد؛ قرضالحسنه هم نمیخواهیم و فقط باید از مسیر سهم مبارک امام؟ع؟ یا سایر احساناتی که برادران دارند انجام شود. چون بحمدالله فقط زمینش را توانستهایم رایگان بهدست بیاوریم ولی ساختمانش را دیگر نمیتوانیم. قرض را هم نمیتوانیم ادا کنیم و باید حتماً از طریق سهم مبارک امام؟ع؟ انجام شود که مخصوص کارگاه متعلمین و محل آسایش و درسخواندن متعلمین باشد.
خدا همه را نصرت و تأیید بفرماید تا بتوانیم دین خدا را نصرت کنیم و امر بزرگان و امر فضائل و مصائب ائمه هدی؟عهم؟ را تا زنده هستیم احیا بداریم. خدا این نعمت را از ما نگیرد و اسبابی که خدای نکرده باعث ضعف این امور میشوند، آن اسباب را خودش به احسن وجه اصلاح و برطرف بفرماید. ما باید همیشه اینطور بگوییم «اللّهم اصلح امورنا، اللّهم اصلح امورنا، اللّهم اصلح امورنا، اللّهم غیّر سوء حالنا بحسن حالک» و اگر اسبابی است که قابل اصلاح نیست، بگوییم «اللّهم من ارادنا بسوء فاَرِدْهُ و من کادنا فکِدْه» هرکس درباره ما نیت سوئی دارد و اصلاح نمیشود و قابل اصلاح نیست، خدایا تو هم برای او بد بخواه و برای او در دنیا و آخرت بد پیش بیاور. خدایا هرکس کید و مکری درباره ما میکند و قابل اصلاح نیست، تو را به حق حسین قسم میدهیم که او را به حیله و مکرش اخذ بفرما اخذ شدید و مؤاخذه بفرما مؤاخذه شدید. «اللّهم انتقم منهم.» این هم لازم بود که عرض کنم.
و اما در این شب چه بگوییم و چه بکنیم؟! خاک غم و خاک عزاء در همه عمر بر سر همه ما ریخته شده؛ اما در یکچنین شبها و روزهایی، با این مصائب برخورد میکنیم؛ بلکه تجدید عهد است و خودِ ایامی است که مصائب را تجدید میکند.
«* معراج حسینی صفحه 189 *»
حالِ ما، باید حال دیگری باشد؛ وضع ما، وضع دیگری باشد و به خودمان بباورانیم و تلقین کنیم و بگوییم که واقعاً مصیبتزده هستیم.
اینکه عرض کردم دوتا از برادرانمان را نام ببرم، یکی هم مرحوم «حاج عبدالرحیم متینفر» بود. خدا رحمتش کند. چه مرد خوبی بود! نشسته بودیم بعد از صبحانه صحبت میکردیم، ــ اینطور مردن خیلی خوب است! ــ بعد از صبحانه بود و از کربلا صحبت میکردیم که امروز بنا است چند نفر از اردن بیایند و خبر بدهند که آیا ویزای کربلا میدهند؟! صبحانه را خوردیم و برخاستیم که برای زیارت حضرت زینب کبری سلاماللّهعلیها تجدید وضو کنیم. ایشان برخاست آمد میان حیاط منزل؛ آن چند مسافری که بنا بود از اردن خبر بیاورند، آمدند و وارد شدند. ایشان با همان حالی که داشت و قلبش ناراحت بود، با شتاب جلو دوید که چه خبر آوردهاید؟ آنان خبر ناامیدی دادند. نمیدانید چه حالی به این پیرمرد دست داد! گفت ما که دیگر امیدمان قطع شد و امروز یا فردا باید حرکت کنیم برویم ایران. رفت به نیت زیارت زینب کبری سلاماللّهعلیها وضو گرفت و مسح سر و پا کشید. این پیرمرد سعی داشت که وضو را رو به قبله بگیرد. در همان منزل که بودیم، آشپزخانه کنار اتاقمان بود و دستشویی داشت و دستشوییش از دستشویی حیاط راحتتر بود؛ چون داخل حیاط باید روی یکپله میرفتیم و بعد از دستشویی حیاط برای وضو استفاده میکردیم. اما چون دستشویی حیاط رو به قبله بود، ایشان قبول نمیکرد که در آشپزخانه وضو بگیرد. هرچه میگفتیم اینجا راحتتر میتوانید وضو بگیرید، میگفت نه، من باید رو به قبله وضو بگیرم. رو به قبله در حال وضو ــ برای چه؟ برای زیارت زینب کبری سلاماللّهعلیها ــ سکته عارض شد افتاد زمین و وفات یافت. خدا رحمتش کند. کنار قبر زینب کبری دفن شد.
چه مردنهای خوبی! باور کنید من حسرت میخورم. شما چه فکر میکنید؟! اگر کسی در آمرزیدهشدن این اشخاص شک داشته باشد، اگر کسی در این نوع مردنها و پاک و پاکیزه از دنیا رفتنها شک داشته باشد، چه عرض کنم؟! پناه به خدا
«* معراج حسینی صفحه 190 *»
میبریم. خدایا ما هم آرزو داریم که در وقت مردنمان به یاد حسین باشیم و زائر حسین باشیم. ختم عمل ما که در نامه عمل ما نوشته میشود، نوشته شود که این زائر حسین است و میگوید السلام علیک یا اباعبداللّه و میگوید یاحسین و بر حسین مینالد.
امشب عذر میخواهم از اینکه وارد بحثی شویم. میخواستم بحث دیشب را ادامه دهم که تتمه بحث باشد اما دیگر مجلس مقتضی نیست و تقدیر نبود. حدیثی است میخوانم.
مرحوم مجلسی از «کاملالزیارات» که از کتب معتبر شیعه است از «عبداللّه بن حَمّاد بصری» از امام صادق صلواتاللهعلیه نقل میکند؛ میگوید «قال لی: ان عندکم او قال: فی قربکم لَفضیلةً ما اُوتِیَ احدٌ مثلها و ما اَحسَبُکُم تَعرِفونها کنهَ معرفتها و لاتُحافِظون علیها و لا علی القیام بها و ان لها لَاهلاً خاصةً قد سُمُّوا لَها و اُعطُوها بلاحولٍ منهم و لا قوة الّا ما کان مِنْ صُنْعِ اللّه لهم و سعادةٍ حَباهُم اللّهُ بها و رحمـةٍ و رأفةٍ و تقدُّم.»
میگوید امام صادق فرمودند در نزد شما یا فرمودند در نزدیکی شما، یکفضیلتی است که هیچکس مثل آن فضیلت داده نشده و من فکر نمیکنم شما آن فضیلت را بهحق شناختن و کنه شناختن بشناسید و آن را محافظت کنید؛ و همچنین فکر نمیکنم که حق آن فضیلت را انجام دهید؛ و برای آن فضیلت، اهلی است که خدا آنها را به آن مخصوص کرده که برای آن فضیلت نامیده شدهاند و نام برده شدهاند؛ و آن فضیلت به آنها داده شده بدون هیچ زحمتی و بدون هیچ تلاشی؛ و این نیست مگر کار خدا و لطف خدا درباره آنها و سعادتی است که خدا به آنها داده و رحمت و رأفتی است که خدا شامل حال آنها کرده و پیشقدمی است که خدا درباره آنها رفتار کرده.
البته میدانیم این فرمایشات اینطور نیست که بدون اسباب باشد؛ البته آنها به اسباب متوسل شدهاند که این فضل شامل حالشان شده.
«قلت: جُعلت فداک و ما هذا الذی وصفتَ و لمتُسَمِّه؟» این فضیلت که اینطور آن را وصف میفرمایید و نام نمیبرید، چیست؟ قال: زیارةُ جدی الحسین فانه
«* معراج حسینی صفحه 191 *»
غریب بارضِ غربة. فرمودند زیارت جدم حسین؟ع؟ است که غریب است و در سرزمین غربت است؛ یَبکیه من زارَه هرکس او را زیارت میکند، بر او گریه میکند؛ و یَحْزَن له من لمیَزُرْهُ و یَحتَرِقُ له من لمیَشهَدْه و یَرحَمُه من نظر الی قبرِ ابْنِه عند رِجلَیه فی ارضِ فلاة لاحمیمَ قربَه و لا قریب هرکس زیارت میکند جدم حسین را، بر او گریه میکند و هرکس او را زیارت نمیکند، بر او اندوهگین است و کسی که به زیارت قبر جدم نرفته است و آن سرزمین را زیارت نکرده است، دلش میسوزد و آتش میگیرد؛ و هرکس که به زیارت جدم میرود، همین که چشمش به قبر فرزند او ــ علیاکبر ــ که پایین پای او قرار دارد میافتد، دلش بر جدم حسین میسوزد؛ ــ خاک بر سر ما ــ میفرماید بر حسین رحم میکند! در کجا؟ در سرزمینی که آن سرزمین، بیابانی بود که در آن بیابان، دوست مهربانی برای جدم نبود؛ قریب و خویشی نبود.
در آن سرزمین ثم مُنِع الحق و تَوازَر علیه اهل الرِّدَّة حتی قتلوه و ضیّعوه و عَرَضوه للسِّباع و منعوه شُربَ ماءِ الفرات الذی یَشرَبه الکلاب. ــ امشب روضهخوان ما، حضرت صادق هستند؛ حال مستمع باشید و از زبان امام صادق روضه بشنوید. ــ در آن بیابان که جد من غریب و بیکس بود، حق او را گرفتند؛ اهل رِدّه و ارتداد و کفر، بر علیه او با یکدیگر سازش کردند و همدست شدند تا اینکه او را کشتند و او را ضایع کردند و حقش را پامال کردند و بعد او را در آن بیابان در معرض درندگان گذاردند؛ ــ خدا آن بدنهای مطهر را حفظ کرد ــ و او را از آشامیدن آب فرات منع کردند، آن آب فراتی که حیوانات، آزادانه میآشامیدند.
و ضیّعوا حقَّ رسولِاللّه و وصیّتَه به و باهلِبیته ضایع کردند حق رسولخدا را درباره او و وصیت رسولخدا را نسبت به او و نسبت به اهلبیت او؛ فامسی مَجْفُوّاً فی حفرته، صریعاً بین قَرابته و شیعتِه بین اَطْباقِ التّراب قد اُوحِشَ قُربُه فی الوحدةِ و البعدِ عن جدّه این بزرگوار در میان آنها به این حال درآمد که مورد جفا و بیوفائی آنها قرار گرفت و جفادیده و ستمکشیده و مظلومواقعشده، در قبر مطهرش دفن شد. او را به
«* معراج حسینی صفحه 192 *»
زمین انداختند و در میان سایر اهلبیتش، در مقابل چشم خاندانش، او را بر روی خاک کشتند؛ تنها و دور از جدش؛ و المنزلِ الذی لایأتیه الّا من امتحن اللّه قلبَه للایمان و عرّفه حقَّنا او را در جایی گذاردند و در سرزمین و منزلی کشتند که کسی به آن منزل نمیرود که او را زیارت کند، مگر اینکه خدا دل او را برای ایمان آماده فرموده باشد و حق ما را به او شناسانیده باشد.
«فقلت له: جُعلت فداک قد کنتُ آتیه حتی بُلیتُ بالسلطان و فی حفظِ اموالهم و انا عندهم مشهور فترکتُ للتقیة اِتیانَه و انا اعرفُ ما فی اتیانِه من الخیر.» عرض کردم آقا من به زیارت این قبر مطهر میرفتم تا اینکه فعلاً به حکام مبتلا شدهام و حفاظت اموالشان را در اختیار من گذاردهاند و من در بین آنها مشهور شدهام؛ از این جهت تقیه میکنم و برای تقیه زیارت حضرت را ترک کردهام اما میدانم که رفتن به زیارت آن قبر مطهر چقدر خیر و فضیلت دارد! این را عرض کردم.
فقال: هل تدری ما فضلُ من اَتاه و ما له عندنا من جَزیلِ الخیر؟ ــ ما که فعلاً محرومیم؛ اما عرض کردم با همین سلام عرضکردن بخصوص در این حرم مطهرِ امام ثامنالحجج صلواتاللّهعلیه، قطعاً انشاءالله زیارت حسین صلواتاللّهعلیه برای همه ما نوشته میشود. ــ حضرت فرمودند آیا میدانی چه فضلی است برای کسیکه به زیارت آن قبر مطهر برود و برای او نزد ما از جزای خیر و پاداش خوب چه خواهد بود؟! «فقلت لا.» عرض کردم نه.
فقال: اما الفضل فیُباهیهِ ملائکةُ السماء؛ ظاهراً «فیُباهی اللّهُ به ملائکةَ السماء»؛ فضلی که برای او است این است که خدا در نزد ملائکه آسمان، به یکچنین بندهای که به زیارت حسین صلواتاللّهعلیه برود، مباهات میفرماید. و اما ما له عندنا فالترحم علیه کلَّ صباح و مساء اما آنچه که این شخص نزد ما دارد، این است که در هر صبح و شب ما برای او رحمت را طلب میکنیم و بر او رحم میکنیم؛ و قد حدّثنی ابی انه لمیَخْلُ مکانُه منذُ قُتِلَ من مُصَلٍّ یصلّی علیه من الملائکة او من الجن او من الانس او
«* معراج حسینی صفحه 193 *»
من الوحش. فرمود: پدرم مرا حدیث کرد و به من فرمود که از وقتی حسین صلواتاللّهعلیه کشته شده، آن مکان شریف خالی نیست از کسیکه بر حسین صلوات میفرستد از ملائکه که یا ملائکه آنجا هستند، یا جن، یا انس و یا حیوانات. و ما من شیء الّا و هو یَغْبِط زائرَه و یتمسّح به و یَرجو فی النظر الیه الخیر لنظره الی قبره. ــ حال ببینید نگاهکردن به این عکس شریف، چقدر فضیلت دارد؟! البته عکس هم شبح است. ــ میفرماید چیزی از اشیاء و چیزها نیست مگر اینکه به حال زیارتکننده قبر حسین غبطه میخورد و مسح میکند و میخواهد که این زائر حسین، بهطوری با او برخورد داشته باشد؛ و همچنین به نگاهکردن به این شخص، امید خیر دارد؛ چرا؟ چون او به قبر حسین نگاه کرده و چشمش به آن قبر مطهر افتاده.
ثم قال؛ بعد امام صادق فرمودند: بلغنی اَنّ قوماً یأتونه من نواحِی الکوفة و ناساً من غیرهم و نساءً یَنْدُبْنَهم و ذلک فی النصف من شعبان فمِنْ بَینِ قارئٍ یقرأ و قاصٍّ یقُصّ و نادبٍ یندُب و قائلٍ یقول المراثی. حضرت فرمودند به من خبر رسیده که در مثل نیمه شعبان کسانی هستند که از اطراف کوفه و عده دیگری از غیر اینها کنار آن قبر میآیند و زنهایی هستند که کنار آن قبر میآیند و ندبه میکنند و گریه و ناله میکند. همچنین کسانی هستند که «قرائت» میکنند؛ یعنی مصیبت را ذکر میکنند.
«قرائت» یعنی ذکر مصیبت؛ از این جهت هم عزاداری و گریهکردن و مجلس روضهخوانی که ما میگوییم، در عرب الآن اصطلاح شده میگویند «مجلس القراءه». وقتی دعوت میکنند، میگویند مجلس قرائت یعنی مجلس روضه داریم. از همین فرمایش امام گرفتهاند. فکر میکنم عراقیها هم همینطور میگویند؛ مدینه که اینطور میگویند. شیعیان مدینه وقتیکه میخواهند بگویند مجلس روضه داریم، میگویند «مجلس القراءه» یا میگویند «مجلس الماتم».
میفرماید اینهایی که در کنار آن قبر مطهر میآیند، بعضیها مصائب را ذکر میکنند، بعضیها قصه و داستان کربلا را ذکر میکنند، بعضیها هم گریه میکنند.
«* معراج حسینی صفحه 194 *»
خلاصه هرکس بهطوری امر حسین صلواتاللّهعلیه را احیاء میکند. اینطور به من خبر رسیده. «فقلت له: نعم جعلت فداک؛ قد شهدتُ بعضَ ما تصف.» آری، همینطور که میفرمایید من هم دیدهام.
فقال: الحمدللّه الذی جعل فی الناس من یَفد الینا. ببینید آمدن به حسینیه یعنی چه؟ ببینید برپاکردن حسینیه یعنی چه؟ ببینید اقامه عزاء حسین یعنی چه؟ ببینید چطور امام خوشحال میشوند و در زمان ما امام زمان ما از این اقامه عزاء و احیاء امر مجالس حضرت و این خدمتهایی که میکنید و قدمهایی که برمیدارید، چقدر مسرور میشوند؟!
الحمدللّه الذی جعل فی الناس من یفد الینا و یَمدَحنا و یَرثِی لنا خدا را شکر که کسانی را در بین مردم قرار داده که اینها بهطرف ما میآیند، مهمان ما میشوند، بر ما وارد میشوند و اینها ما را مدح میکنند و همچنین برای ما مرثیهسُرایی میکنند. و جعل عدوَّنا مَن یُطعَن علیهم مِن قرابتِنا او غیرهم و شکر خدا را که دشمنان ما را طوری قرار داده است که مردم بر آنها طعنه میزنند و عیبهای آنان را میگویند. حال آن دشمنان ما، نزدیکان ما و از خویشان ما باشند مثل بنیالعباس لعنهماللّه و یا غیر خویشان ما باشند، مردم بر آنها طعن وارد میکنند. یَهدُرونهم اینها را طوری میشناسند که خونشان را هدر میدانند. مگر مختار تمام مجرمین کربلا و جنایتکاران کربلا را نکشت؟ اگرچه دشمنان ما کشته شدند؛ ولی کسی هست که بر آنها گریه کند؟ مردم، همه آن خونهای نجس و پلید را هدرشده میدانند؛ همه آن ملعونها را نفلهشده میدانند؛ کسی بر آنها گریه نمیکند؛ کسی برای آن خونهای پلید ارزش قائل نیست. به نسخه دیگری و یَهذون بهم یعنی مردم آنها را استهزاء میکنند؛ و یُقَبِّحون ما یَصنعون([95]) و تمام آن کارهایی را که انجام دادهاند و آن جنایتهایی را که مرتکب شدهاند، تقبیح میکنند و اعمال زشت میشمرند.
«* معراج حسینی صفحه 195 *»
این بیان امام صادق صلواتاللّهعلیه بود. خدا عبداللّه بن حَمّاد بصری را رحمت کند که این حدیث را روایت کرده و به ما رسید و بهرهمند شدیم و بحمداللّه مبانی ایمان ما است.
اما بحث ما به اینطور که مناسب امشب باشد؛ عرض میکنم که مقصود از سیر حسین صلواتاللّهعلیه در کربلا مثل سیر رسولاللّه به ملأ اعلی، ارائه آیات خدا بود؛ خدا حسین را به کربلا آورد که آیات خود را به او بنمایاند و وقتیکه به حسین نمایاند، تمام بشر از آیات خدا باخبر شوند؛ همان آیات تعریف و تعرّف خدا که خدا به ایشان شناخته میشود و بهبرکت سیر ایشان بهسوی خدا، بندگان به سیر بهسوی خدا موفق میشوند.
این آیاتی که خدا ارائه فرمود، عرض کردم آن قابلیتهایی بود که به مرتبهای رسید که هرکدام بهسهم و نوبه خود، توانستند جهتی از جهات حسینی را حکایت کنند. عرض کردم علیاکبر، حیث محمدی حسین را حکایت کرد؛ اباالفضل صلواتاللّهعلیه حیث علوی حسین را حکایت کرد و آیه و آیینه شد برای نمایاندن آن حیث و جهت؛ قاسم حیث حسنی حسین را حکایت کرد.
اما آن آیه عظمیٰ که خدا درباره رسولش در همین جریان اسراء و معراج فرموده لقد رأی من آیات ربه الکبری.([96]) درباره معراج رسولالله، دو تعبیر داریم: لنریه من آیاتنا و در آیهای دیگر در سوره «النجم» لقد رأی من آیات ربه الکبری؛ رسول ما؟ص؟ در معراج آیه کبری را دید. در حادثه کربلا هم، خدا به حسین آیه کبرای خود را ارائه داد. آیه کبرایی که به حسین نمایانده شد، خود حسین بود؛ و این آیه کبری، کبریبودنش و بزرگبودنش به این اعتبار است که میدانیم معصوم کلی است و امام زمان بود و در زمان خودش بر جمیع موجودات امام بود و در جمیع عوالم و مراتب، قطب آن عالم بود.
شب عاشورا است؛ انشاءالله دلها باید آماده باشد و مصیبت را با دل و جان ادراک کنید؛ انشاءاللّه با آن حقیقتِ قلب ادراک کنید؛ گریه کردید کردید، نکردید
«* معراج حسینی صفحه 196 *»
نکردید؛ قطعاً گریهکننده محسوب میشوید و چون آن حزن، حزن سِرّ و دل است، نترسید؛ گریه کنید، ناله کنید و صدا را بلند کنید. در حدیثی، همین امام صادق صلواتاللّهعلیه در سجده دعا میفرمودند که خدایا رحم کن بر کسانی که نالههایشان بلند است، گریههایشان بلند است، اشکهایشان ریزان است و همینطور مرتب دعا کردند؛([97]) و یقیناً امام زمان هم، این دعاها را درباره ما دارند.
پس آن بزرگوار آیه کبرای خدا است یعنی در جمیع عوالم و جمیع مراتب، قطب بود. معنای قطب، یعنی تمام موجوداتِ هر عالم و عرصهای، بهحسب خودشان و در رتبه خودشان، با آن حضرت مرتبطند و بر گرد وجود آن حضرت در آن مرتبه در طوافند و مراتب وجودی خود را استمداد میکنند و امام همه نیازمندی آن مرتبه را به آن موجودات افاضه میفرمایند.
در جمیع این مراتب، برای امام بدنی مناسب آن مرتبه است؛ اینها بحمداللّه اجمالاً بحثش شده. در همین بحثهایی که داشتیم، به برکت خود فرمایشات مشایخ همهاش ثابت و محکم شده. من اگر در این منبر و در این مکتب بخواهم چیزی بگویم که مدرک محکم نداشته باشد، میگویم این حرف خودم است، برداشت خودم است، استفاده خودم است و دلیل صریح ندیدهام؛ هروقت دلیل پیدا کردید، قبول کنید؛ اگر پیدا نکردید، گفتهام مال خودم. هرموقع هم که مطلب، با دلیل بود و محکم بود، به مکتب نسبت دادهام و گفتهام فرمایشات بزرگان است. این مباحثی که راجع به بدنهای معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین داشتیم، بحمداللّه با چند مورد محکم از فرمایشات بزرگان حل شد و همانجا گفتم که اگر کسی در دلش شک بماند و یا تردیدی درباره این بحث داشته باشد که غیر از این باشد ــ که البته همین است، ــ باید برود در اعتقاداتش مطالعه داشته باشد و برگردد اعتقاداتش را از سر بگیرد. توهین نمیکنم و طور دیگری نمیگویم؛ میگویم برگردد دوباره مطالعه کند.
«* معراج حسینی صفحه 197 *»
برای امام در هر مرتبهای از مراتب خلقت، بدن است. این مراتب را با تعبیرات مختلف گفتهاند؛ به یکتعبیر هزارهزار عالم گفتهاند. در این هزارهزار عالم در آن زمان، حسین صلواتاللّهعلیه قطب بود. الآن امام زمان ما صلواتاللّهعلیه، در این هزارهزار عالم، قطب است و در این هزارهزار عالم، بدن دارد و در هر مرتبه برای آن بدن، مثل این بدن، چشم، گوش و حواس ظاهره وجود دارد. یعنی همانطور که با این چشم میبیند، با چشم بدنهای هزارهزارگانه خود، موجودات آن عوالم را میبیند؛ صداهای آن عوالم را از آن موجودات میشنود؛ رایحه آن موجودات را در آن عوالم میبوید؛ مزههای آن عوالم را با ذائقه میچشد؛ و لمسشدنیها را لمس میفرماید. موجودات آن عوالم هم میدانند و میفهمند و نسبت به امامشان معرفت دارند. امام؟ع؟ اینطوری است. این بدن ما، معرفت خودش را به امامش دارد اما ما نمیفهمیم؛ همانطور که ما الآن در مرتبه روح، اماممان را میشناسیم و میدانیم پناه ما است، به او رو میآوریم، آهسته در دل او را میخوانیم و مطمئنیم که صدایمان را میفهمد و جوابمان را میدهد؛ همینطور سایر امور. البته چون در ما سایر مرتبهها در تحت این مرتبه مخفی و محبوس شده، آن مراتب دیگر ماها بالفعل نیست.
حسین؟ع؟ در کربلا شهادت را قبول کرده، تمام آن آلام و همه آن مصائب را قبول کرده؛ و هر حادثه و مصیبتی که بر این بدن در این عالم وارد شد، چون پذیرفته بود و قطب همه این عوالم هزارهزارگانه بود، پذیرفت که این مصائب بر جمیع آن مراتب وارد شود؛ و طوری هم بود که میبایست اینطور باشد. چرا؟ چون اعداء او هم که در آنجا اجتماع کرده بودند، اینها در عداوت و دشمنی و در کفر و عناد به حدی رسیده بودند که کفر و عناد و عداوتشان، ذاتیِ آنها شده بود؛ از ذات و حقیقتشان سرچشمه میگرفت. اگر با دست شمشیر میزد، این شمشیری بود که با حقیقتش میزد، با همه مراتبش میزد. از این جهت «حسین؟ع؟» باید این مصائب را بپذیرد؛ برای چه؟ چون قطب همه این عوالم است و این مصیبت و این مظلومیت باید در
«* معراج حسینی صفحه 198 *»
همه عوالم ظاهر شود و اهل هزارهزار عالم متوجه مظلومیت او شوند و مصیبت او را در خود بیابند و در غم او محزون شوند و بهحسب رتبه و مقام خودشان در غم او بنالند و بهحسب رتبه و مقام خودشان گریه کنند. حال بروید آن احادیثی را که همه اشیاء بر حسین گریه کردند بخوانید.
ملائکه گریه کردند؛ یعنی باید رتبه مَلَکی حسین، در رتبه ملائکه آن مصائب را بپذیرد تا مَلَک منکسر شود، تا ملک متأثر شود و بهحسب رتبه خودش گریه کند و اگر تنها در اینجا بود، چرا ملک متأثر شود؟! چرا ملک گریه کند؟! ملک رتبه مخصوصی دارد. جن در رتبه خودشان متأثر شدند و گریه کردند و نالههای جن را و اشعار و مراثی را که جن خواندند، زیاد شد که شنیدند. آقای مرحوم هم در مقتلشان، چندین مورد از نوحهها و مرثیههای جن را ذکر کردهاند. پس در عرصه جن باید رتبهای برای امام باشد که آن رتبه، این مصائب را بپذیرد و جن بهواسطه آن قطب، متأثر و منکسر شود و محزون شود و گریه کند.
بکیٰ علیه ما یُریٰ و ما لایریٰ([98]) هرچه دیده میشود و دیده نمیشود، بر حسین گریه کردند. یعنی همه عوالم تا میرسد به بهشت اصلی، تا آنجا همه عوالم و مراتب موجودات، همه و همه قبول کردند؛ یعنی احساس و ادراک کردند و غم حسین را بهدل گرفتند. چرا؟ علتش چه بود؟ علت این بود که حسین؟ع؟ همه این مصائب را قبول کرد و به جمیع بدنهای هزارهزارگانه خود پذیرفت مگر بدنی که مخصوص بهشت اصلی است و مربوط به بهشت اصلی است. غم حسین تا قیامت رفته ولی وارد بهشت آخرت نشده و تا دم در بهشت رفته؛ به دلیل اینکه فاطمه زهراء در قیامت ناله میکند و برای حسین مینالد؛ پس باید آن رتبه حسینی در آنجا پذیرفته باشد و آن بدن حسینی تا به آنجا این آلام و این شهادت را پذیرفته باشد. این است که در عرصه قیامت هم که میآید، سرش روی دستش است و یا پیراهنش دست مادرش
«* معراج حسینی صفحه 199 *»
فاطمه؟سها؟ است و خودش بدون سر به همان هیئتِ در کربلا با همان بدن پارهپاره و برهنه داخل محشر میشود.([99])
عزیزان من، هرچه بیشتر به بدبختی خودمان پی ببریم، بیشتر به نیازمان به حسین پی میبریم که چقدر به حسین احتیاج داریم؛ چقدر به اصحاب حسین و به فرزندان حسین صلواتاللّهعلیه احتیاج داریم. انشاءاللّه دلهایتان متوجه باشد. دلهایتان را آماده سازید. هیچ عیب ندارد؛ تباکی اجازه دادهاند؛ صرخه و ناله و فریاد را اجازه دادهاند و در دوران عمرمان ما لااقل این یکی دو شب را انشاءاللّه در مظلومیت حسین فریاد برآوریم.
چه عرض کنم؟! حسین در همه این هزارهزار عالم ــ مگر آنچه که استثناء کردم ــ در همه این عالمها قطب است و باید همه این مصائب را بپذیرد؛ یعنی حسین در هزارهزار عالم تشنگی دید. حسین در هزارهزار عالم الم و درد پیکان و تیر را در دل مبارکش و سینه مبارکش احساس کرد. حسین در هزارهزار عالم، در جمیع این عوالم و مراتب، ذره ذره مصیبات کربلا را ــ از آلام و مصائبِ ظاهری و باطنی ــ قبول کرد. حال چهکسی میتواند بفهمد که چه مصیبتی است؟! چرا رسولاللّه اینقدر گریه میکردند؟! چرا امام زمان میفرماید من این غم را فراموش نمیکنم، من در این غم گریانم و بهجای اشک چشمم، خون گریه میکنم؟! مگر مصیبت کوچکی است؟!
در کربلا، آیه کبرای الهی میخواهد به حسین نمایانده شود و حسین در سیر بهسوی خدا و سیردادن همه خلقِ مؤمن بهسوی خدا، آیه بزرگ خدا را ببیند. این آیه کبرای خدا است اما حسین با چه چشمی میخواهد ببیند؟ با کدام چشم؟ این چشم که خودش دارد مصیبت میبیند؛ با کدام چشم نگاه کند و این آیه کبرای خدا را در این مصائبِ هزارهزار عالم ببیند؟ چه بگوییم؟! آری، خدا چشمِ حسینی در روز عاشورا در کنار حسین قرار داد که حسین با آن چشم به خود نگاه کند؛ آن چشم چشم
«* معراج حسینی صفحه 200 *»
رسولاللّه بود، آن چشم چشم امیرالمؤمنین بود، آن چشم چشم امام مجتبی بود، آن چشم چشم فاطمه زهراء بود؛ حسین با آن چشم، حسین کربلا را میدید؛ آیه کبرای خدا، شهید هزارهزار عالم، تشنه هزارهزار عالم، صدمهدیده هزارهزار عالم را میدید. حسین، حسین، حسین… این حسین حسینها را از زبان رسولاللّه بگویید، از زبان امیرالمؤمنین بگویید، از زبان فاطمه زهراء بگویید. حسین، حسین، حسین…
آقای بزرگوار ما آقای مرحوم میفرمایند کار حسین به جایی کشیده بود که خدا دلش بر حسین سوخت. خدا که دل ندارد؛ دل خدا بر حسین سوخت یعنی دل رسولاللّه، دل امیرالمؤمنین، دل امام مجتبی، دل فاطمه زهراء چنان بر حسین سوخت که به حسین فرمودند بس است، بهطرف ما عجله کن، بهطرف ما شتاب کن.([100]) حسین آماده شهادت شد و شهادت را در هزارهزار عالم قبول کرد. حسین، وامظلوماه، وامظلوماه.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 201 *»
مجلس 11
(شب سهشنبه / 11 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 202 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
اللّهم کنّ لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة
و فــی کــلّ ساعـة ولیـاً و حافـظاً و قائـداً و ناصـراً و دلیـلاً و عینـــاً
حتّی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طویـلاً.
صاحبعزاء حجة بن الحسن المهدی صلوات اللّه و سلامه علیه است. ما که از زیارت و ملاقات حضرت محرومیم و نمیتوانیم از نزدیک رخساره مبارکش را مشاهده کنیم و تسلیت و تعزیت عرض نماییم. کاملین محضرش را واسطه قرار میدهیم و از مقرّبین درگاهش تقاضا داریم که در این شب عزاء به ما بیچارگان عنایت بفرمایند و عرض سلام و تسلیت و تعزیت ما را خدمت امام عرض کنند.
عرض میکنیم: «السلام علی اولیاءِ اولیاءِ اللّه، السلام علی حجج حجج اللّه، السلام علی انوار انوار اللّه، السلام علیکم ایها القری الظاهرة، صلی اللّه علیکم، احسن اللّه لکم العزاء فی مصیبة مولاکم الحسین و اصحابه؟عهم؟.»
انشاءاللّه مقرّبین درگاه امام؟ع؟، واسطگان و کاملینی که در محضر آن بزرگوار بهسر میبرند عنایت میفرمایند و در این ایام مصیبت که از زبان امامشان ذکر مصیبت میشنوند و شریک غم و مصیبت آن بزرگوارند، عنایت میفرمایند و سلام و تعزیت ما را به پیشگاه اماممان عرضه میدارند.
عرض میکنیم: «السلام علیک یا بقیة اللّه، السلام علیک یا حجة اللّه، السلام
«* معراج حسینی صفحه 203 *»
علیک یا خلیفة اللّه، السلام علیک یا ولی اللّه، احسن اللّه لک العزاء فی مصیبة جدک الحسین و اصحابه صلوات اللّه علیهم اجمعین.»
آقا ما خیلی حسرت داریم؛ کاش امشب در کربلا در محضرتان میبودیم و شما ذکر مصیبت میفرمودید و ما گریه میکردیم. آقا همراه شما در زمین کربلا و در زیارتگاههای آن راه میافتادیم و شما میفرمودید اینجا جدم از اسب بر زمین افتاد، اینجا جدم برای طلب آب بهطرف فرات میرفت و او را تیرباران کردند، اینجا عمویم عباس را به درجه رفیعه شهادت رساندند. آقا این آرزو را داریم که انشاءالله در کربلا در محضرتان باشیم و شما ذکر مصیبت کنید؛ بفرمایید اینجا عمهام را کتک زدند، اینجا بچههای جدم را پامال کردند، اینجا بود که عمهام فریادش بلند بود به وامحمداه، وامحمداه، واعلیاه، واعلیاه، واحسیناه، واحسیناه… (ضجه و فریاد مستمعین)
امیدوارم امام زمان به ما نظر رحمت و عنایت بفرمایند. آقا مگر کسی نبود که جد بزرگوارتان امام سجاد را از روی زمین بلند کند و بنشاند؟! مگر آن هشتاد زن و بچه کجا بودند؟ همه آواره بیابانها! یا حسین، یا حسین… وامصیبتاه، وامصیبتاه… میفرمایند وقتی به خیمه برگشتیم ــ آن خیمه نیمسوخته ــ امام سجاد بهرو بر زمین افتاده بودند. واحسیناه… (ضجه و فریاد مستمعین)
ای کاش در کربلا در محضر اماممان بودیم؛ امام ما به ما نشان میدادند که این زنها از قتلگاه تا خیمهگاه را چگونه پیمودند. آه آه… یا حسین… یا صاحبالزمان، یا بقیةاللّه، آقا آجرک اللّه؛ آقا ساعد الله قلبک. واحسیناه… (ضجه و فریاد مستمعین) آرام باشید. ساعد اللّه قلبک یا بقیةاللّه.
این فرمایش امام زمان است؛([101]) توجه بفرمایید که اگر آن بزرگوار نفرموده بود ما چه میدانستیم کربلا چه بود؟ امام صادق؟ع؟ که حادثه روز عاشورا را ذکر فرمودهاند، به اینجا که رسیدهاند دیگر ذکر نفرمودهاند. خدا بنیامیه را لعنت کند که این خاک
«* معراج حسینی صفحه 204 *»
عزاء را بر سر ما کردند. چرا اینقدر ما را خاکبرسر کردند؟! چرا اینقدر ما را مصیبتزده کردند؟!
امام صادق صلواتاللّهعلیه که حادثه کربلا را ذکر میکنند، مخصوصاً حادثه قتلگاه و آمدن زنها را بیان نمیفرمایند که چگونه انجام شد. امام صادق ما نفرمودهاند که این زنها که از خیمهها بیرون ریختند، چه کردند، کجا آمدند و بعد حادثه چطور انجام شد. شرحش در فرمایشات صاحبالامر امام زمان صلواتاللهعلیه است.
بعضیها فکر کردهاند که چون امام صادق نفرمودهاند، با کلام امام زمان معارض است؛ از این جهت باید آن فرمایش را کنار گذارد و فقط فرمایش امام صادق را گرفت. نه، امام صادق اگر خلافش را میفرمودند، معارض بود؛ ولی چون سکوت فرمودهاند معارض نیست. امام صادق نفرمودهاند چه شده ولی امام زمان این خصوصیات را در زیارتی که انتساب به آن بزرگوار دارد فرمودهاند. نباید تشکیک کرد و باید پذیرفت و قبول کرد. این زیارتی که به حضرت منسوب است، مشخص است که امام زمان فرمودهاند.
نوعاً متوجهیم و شبهای یازدهم بحمدالله به همین جهت توجه میکنیم و اینطور در مصیبت زینب کبری انقلاب حالت داریم. حق آن مخدّره معظمه همین است و باید همه متوجه باشیم که اینهمه بار غم مصیبت را آن مخدّره تحمل فرمودند و به ما رسانیدند.
حال برای آنکه انشاءاللّه بحثمان به بحثهای قبل مربوط شود که توجه به فضائل و مقامات کاملین کربلا و شهداء عاشورا بود، عرض میکردم یکی از جهات سیر سیدالشهداء به کربلا ارائه آیات الهیه بود؛ خدا میخواست آیات خود را بنمایاند؛ و آیات خدا که به حسین نمایانده شد، مقامات کاملین بود که آنها در اثر قابلیت و صافیشدن مرآت قابلیتشان، نماینده جهتی از جهات حسینی شدند و هرکدام برای آن بزرگوار ــ که آیه تعریف و تعرّف خدا است ــ آیهای شدند.
«* معراج حسینی صفحه 205 *»
ای کاش درباره این جهتها مینالیدیم و البته همینطور هم هست؛ بهبرکت مشایخ عظام+ با مقامات کاملین و بزرگان آشنا شدهایم و بحمداللّه ما هستیم که مقام کاملین کربلا را میشناسیم و شناختهایم و دانستهایم که اینها اسماء حسینی شدند و این هفتاد و یک نفر با آن بزرگوار که هفتاد و دو نفر شدند، مجموعه اسماء و صفات الهیه بودند صلوات اللّه علیهم اجمعین.
عرض کردم حسین به مقام محمدی و جهت محمدی خود در علیاکبر متجلی شد؛ از این جهت خصوصیاتی که آن بزرگوار دارد فوق همه شهداء است. در این عکس مبارک و حرم مطهر نگاه کنید که قبرش از سایر شهداء جدا است؛ شهداء دیگر همه پایین پای ایشانند. حضرت سجاد صلواتاللّهعلیه تمام شهداء را پایین پای مبارک علیاکبر دفن کردند؛ اما علیاکبر را پایین پای پدر بزرگوارشان قرار دادند. در این زیارتها که میخوانید ببینید در هر زیارتی که امام حسین را زیارت میکنیم، بخصوص علی بن الحسین یعنی حضرت علیاکبر را زیارت میکنیم. در هر زیارتی بعد از زیارت حسین؟ع؟ زیارت علی بن الحسین است که همین آقازاده علیاکبر باشند.
بعد به جهت علویت خود در اباالفضل جلوه فرمود و ایشان آیینه علینمایی حسینی صلواتاللّهعلیه شد.
بعد حضرت قاسم جهت نمایندگی حسنی از حسین صلواتاللّهعلیه شد به همان تعبیراتی که عرض شد.
مقام فاطمه زهراء؟سها؟ در چهارده معصوم کلی صلوات اللّه علیهم اجمعین، مقام مادر است نسبت به حسن و حسین و مقام زوجه است نسبت به امیرالمؤمنین و مقام دختری است نسبت به رسولاللّه؟ص؟. این خصوصیتی که ایشان دارد، جهتِ ربط است؛ بین رسولاللّه و فاطمه نسبت دختری است، بین امیرالمؤمنین و فاطمه نسبت زوجیت است، بین امام حسن و امام حسین و فاطمه سلاماللّهعلیهم نسبت مادری است. همهاش ربط است بین ایشان.
«* معراج حسینی صفحه 206 *»
از جهتی هم میشود گفت وِعائی است که همه اینها را در بر گرفته، ظرفی است که همه اینها را در بر گرفته؛ پدر را بهعنوان پدری در بر گرفته؛ از این جهت به او امابیها لقب دادهاند یعنی مادر پدرش. امیرالمؤمنین را بهعنوان زوجیت در خود جای داده و در بر گرفته؛ زن او و زوجه او است. حسن و حسین را بهعنوان مادر در بر گرفته؛ قشر است و وعاء است برای این انوار چهارگانه و خودش پنجمین آنها است. خمسه طیبه سلام اللّه علیهم اجمعین در زهراء مجتمعند و در زهراء مرتبطند و زهراء جهت ربط است.
از این جهت است که در این «حدیث کساء» که میخوانیم و میخوانند، آن اجتماع در منزل حضرت زهراء؟سها؟ بوده. بحمداللّه حدیثی است که به مضامین مختلف هم در بین سنیها و هم در بین شیعیان شهرت دارد که در چند مورد این حادثه رخ داده و به تعبیرات گوناگون این حدیث شریف روایت شده که البته سنیها اجتماعشان را در منزل «امّسلمه» و جاهای دیگر نقل میکنند اما شیعه بخصوص نقل میکنند که اجتماع این خمسه طیبه در منزل فاطمه زهراء؟سها؟ انجام شده؛([102]) و این دقتی بوده که انجام شده تا ما متوجه آن مقام فاطمه زهراء؟سها؟ شویم که او محل اجتماع است و در خانه او این اجتماع رخ میدهد. پدر بر او وارد میشود، شوهر بر او وارد میشود، فرزندان بر او وارد شدند، جبرئیل در خانه او وارد شد و این اجتماع مقدس در آنجا انجام شد. این جهت ربط است که الآن موقعیتی برای توضیحی زیاده از این نیست؛ همیناندازه مقدمه باشد برای توجه به این نکته. انشاءاللّه این دقت را که فرمودید و این مقدمه را که توجه کردید، این مقدمه دیگر را هم توجه کنید؛ به من توجه داشته باشید.
مقدمه دیگر اینکه ما میدانیم این خمسه طیبه سلام اللّه علیهم اجمعین در حسین صلواتاللهعلیه مجتمع شدهاند. امام؟ع؟ فرمایشی دارند که چرا اینقدر مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه بزرگ است و حال آنکه رسولاللّه از دنیا رحلت
«* معراج حسینی صفحه 207 *»
کردند، امیرالمؤمنین از دنیا رحلت فرمودند، حضرت فاطمه از دنیا رحلت کردند، امام حسن از دنیا رفتند و این خمسه طیبه در حقیقت و طینت یکی هستند؛ مصیبت حسین صلواتاللّهعلیه چه خصوصیتی دارد؟!
مردم به خمسه طیبه دلخوش بودند. بعد از وفات رسولخدا؟ص؟ مردم به دیدار بقیه ایشان دلخوش بودند. بعد از اینکه فاطمه زهراء؟سها؟ از دنیا رحلت فرمودند، مردم به امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین دلخوش بودند و ایشان را زیارت میکردند. بعد از اینکه حضرت امیر از دنیا رحلت فرمودند، مردم به امام مجتبی و حضرت حسین صلواتاللهعلیهما دلخوش بودند و بعد از امام مجتبی مردم به امام حسین دلخوش بودند. اما بعد از شهادت امام حسین صلواتاللّهعلیه، مردم همه خمسه طیبه را از دست دادند.([103]) از این فرمایش روشن میشود که جمیع صفات و خصوصیات خمسه طیبه در حسین مجمتع شد؛ پس در حسین تجلی محمد و علی و فاطمه و حسن صلواتاللّهعلیهم بود.
در حسین؟ع؟ تجلی فاطمی بود و جهتِ فاطمی بود و یادگار مادرش فاطمه زهراء؟سها؟ هم بود. چطور خدا کربلا را محل نشاندادن آیات خود قرار داده؟! و حسین در روز عاشورا و در همه دوران، در این کاملینِ حضورش، بخصوص یادگار وجودات مبارکهای را که نام بردیم میدید و تجلیات آنها را میدید.
زینب کبری؟سها؟ کامله و نقیبه کلیه است؛ در نقابت مقام کلیت را دارد و در میان نقباء کلی هم مقام و رتبهاش بهحدی است که آن کاملین عرصه کربلا خصوصیات زینب را نداشتند؛ از صلب امیرالمؤمنین و از رحم فاطمه زهراء. درباره زینب چه میتوانیم بگوییم؟! زینب با این مقام و منقبت بهحدی از کمال و اعتدال رسیده که لایق شده است برای اینکه حسین صلواتاللّهعلیه در او به مقام فاطمی متجلی شود؛ از این جهت هرگاه حسین صلواتاللّهعلیه به زینب نگاه میکند،
«* معراج حسینی صفحه 208 *»
مادرش فاطمه بهخاطرش میآید؛ چرا نیاید؟! چرا فاطمه را یاد نکند؟! حرکات، گفتار، جمال و چهره، یادگار مادر؛ کمالات، فضائل و مناقب، یادگار مادر و پدر؛ خودش هم در او به مقام فاطمی متجلی است؛ از این جهت زینب کبری؟سها؟ بین حسین و بین همه کاملین کربلا مقام ربط را دارد و بین خود کاملین هم مقام ربط را دارد.
اگر در روز تاسوعا هجوم لشکر را میفهمد، او میآید خبر میدهد که برادر چرا شما در اینجا آرام نشستهاید و لشکر هجوم آوردهاند؟! همینطور در همه حالات که تاریخ ذکر میکند، زینب کبری در همهجا نمودار است. آن مقام و آن جهت به شکلهای مختلف خودش را نشان میدهد.
طبق نقلی همان روز اولی که وارد کربلا شدند، امام؟ع؟ دستور فرمودند که اسلحهشان و شمشیرهایشان را تیز کنند و آماده جهاد شوند و همانجا یا دهر افّ لک من خلیل را خواندند و به نقلی زینب کبری همان روز اول متوجه این اشعار و حادثه شهادت شدند و آنجا شروع کردند به گریهکردن و نالیدن؛ و برای ربط حسین با کربلا و ربط حسین با سایر کاملین، زینب کبری با حسین سخن میگوید؛ اباالفضل هم شاید شنیده، علیاکبر هم شاید شنیده، اما چرا ایشان هیچ نگفتهاند؟! گویا حزن و غم در چهره حسین صلواتاللّهعلیه آنقدر فراوان بود و آنقدر چهره مبارک سیدالشهداء از غم و اندوه و از جلالت و عظمت پر بود که شاید اباالفضل و علیاکبر جلو نیامدند سؤال کنند و پرسشی داشته باشند. اما زینب کبری جلو میآید و سؤال میکند؛ چهخبر است که شما این اشعار را میخوانید و این ابیات را قرائت میکنید؟!([104])
شب عاشورا هم همینطور؛ شب عاشورا بعد از آنکه امام؟ع؟ آنانی را که باید از میان صحابه و اهلبیت خارج کنند، خارج کردند و آنها هم رفتند؛ امان امان امان از قلبهای آلوده و افکار آلوده! امان امان! قلب و فکر آلوده اینقدر آلوده و ظلمانی و کدر است که جَوّی را کدر میکند! جوّی را ظلمانی میکند! شیاطین ــ شیاطین جن و انس ــ
«* معراج حسینی صفحه 209 *»
اطراف آن قلب و آن فکر را میگیرند و آن قلب و فکر را مرتب رشد و نمو میدهند و بهوسیله ظلمات و تاریکی آن قلب و فکر، جوّی را کدر و کثیف میکنند. اولیاء خدا و اهل حق نوعاً مبتلا بودهاند و مؤمنین صادق و خالص هم بهپای این افراد میسوختند. البته این سوختن، جبران گناهان مؤمنین بود و خذلان آن آلودگان؛ خذلان آنها بود و تخفیف گناهان و جبران گناهان مؤمنین که از خیلی فیوضات ظاهری و باطنی محروم میشدند و این محرومیت برای آنها اجر داشت و برای آن آلودگان خذلان.
از این جهت تا وقتیکه این آلودههایی که با اغراض مختلف به کربلا آمده بودند، تا اینها بودند، امام؟ع؟ با اصحابشان خیلی عادی و معمولی رفتار میکردند، خیلی عادی و معمولی! اما همینکه آنهایی که باید بروند رفتند، آن آلودهها که رفتند، خالصین و صادقین ماندند؛ هفتاد و دو نفر که مقام کمال دارند، در میان زنها هم که از نقباء و نجباء هستند و بعضی صاحبان مقام کمالند. بقیه شهداء و زنها هم که صاحبان مقام نبوده و در رتبه نقصان بودند ولی در همان رتبه نقصان، ایمانشان در همان رتبه تا موقع شهادت به کمال خود رسید، آن یقینی که نصیب عرصه نقصان است برایشان فراهم شد؛ به آن ایمانی که باید برای یکفرد ناقص در دنیا فراهم شود و ایمانش به مقام دهم در رتبه خودش برسد رسیدند و به مقام شهادت رسیدند؛ از این جهت اینطور با این بزرگواران و کاملین شریک شدهاند و اینطور گوشت و پوست و خون آنها با خون کاملین مخلوط شده است. خوشا به حالشان! خوشا به حالشان!
ای امام زمان آرزوی ما این است که به ما ترحم بفرمایید ما هم که از دنیا میرویم، در ایمانِ همین رتبه خودمان به درجه کمال رسیده باشیم؛ ما را در همین رتبه نقصان به آن ایمان کاملی ــ که باید به آن درجه برسیم و دعوت شدهایم به آن درجه برسیم ــ برسانید. آقا وقتیکه ما از این دنیا میرویم، آن یقین کاملی را که نصیب عرصه نقصان است نصیب ما بفرما؛ ما هم با یقین و با ایمان از دنیا برویم.
آنهایی که باید بروند رفتند و محضر امام؟ع؟ مخصوص یکچنین کسان صادق
«* معراج حسینی صفحه 210 *»
و خالصی شد. آنگاه امام فرمودند سرهای خود را بلند کنید و مقامهای خود را ببینید.([105]) آن بزرگوار برای آنها به مقامات آنها تجلی فرمود. ــ بهشت نور حسین است ــ مقامات خود را دیدند، یعنی هرکدام نوری از حسین را که نصیب و سهم آنها بود مشاهده کردند.
بعد امام؟ع؟ تنها با غلامی که شمشیرشان را صیقل میزد در میان خیمه خود نشستند و خیمه حضرت کنار خیمهای بود که در آن امام سجاد صلواتاللهعلیه بستری بودݢݢند. خدا نصیب و روزی همه ما بفرماید. الآن ظاهراً جای خیمهها مشخص است. خیمه بزرگ امام؟ع؟ را در وسط قرار دادهاند که محل اجتماع بوده، نماز جماعت بوده، موعظه میفرمودند و دستور صادر میشده. خیمه نسبتاً بزرگی است و خیمههای کوچکتر در اطراف آن که هرکدام به خانوادهای متعلق بوده. جدا و با فاصله بیشتری اصحاب بودهاند و در بین خیمههای اصحاب و خیمه امام حسین؟ع؟، خیمههای بنیهاشم بوده؛ خیمه علیاکبر بوده، خیمه اباالفضل بوده و همینطور. معلوم است که اینها به خیمه امام؟ع؟ خیلی نزدیک بوده؛ از جمله خیمه امام سجاد صلواتاللّهعلیه به خیمه امام متصل بوده و الآن هم طوری است که آن محلی که حضرت سجاد در آنجا استراحت میفرمودند، آنجا را «مقام زینالعابدین» میگویند؛ محراب کوچکی است که شیعیان آنجا نماز میخوانند و برای امام سجاد صلواتاللّهعلیه گریه میکنند.
امام سجاد میفرماید وقتیکه خیمه پدرم خلوت شد و صحابه و بنیهاشم و جوانها و دیگران رفتند برای آمادهشدن و بیتوتهکردن و رفتند برای غسل و عبادت و مناجات با خدا، وقتی پدرم تنها شدند، میفرماید شنیدم پدرم این اشعار را مکرر میفرمودند: یا دهر افّ لک من خلیل ای روزگار از دوستی با تو خسته شدم؛ دیگر از همنشینی با تو خسته شدم! کم لک بالاشراق و الاصیل تا چه اندازه صبح و شام
«* معراج حسینی صفحه 211 *»
داری؟! میفرماید من فهمیدم که بلا نازل شده، دانستم که بلا نازل شده. میفرمایند که عمهام زینب متوجه شد و بیتاب شد.
مصیبت کوچک نیست! مقام زینب هرچه بزرگ باشد، مصیبت کوچک نیست. زینب باید در این مصیبت بیتاب شود. ماها که نمیفهمیم مصیبت یعنی چه؟ فکر میکنیم بیتابشدن، مقام نقصان است. نه، اگر رسولاللّه اجازه میداشت، واللّه در این مصیبت قالب تهی میکرد. اگر امیر المؤمنین اجازه داشت، در ذکر این مصیبت و یاد این مصیبت قالب تهی میکرد؛ فاطمه زهراء همینطور. آخر چرا اینها اینقدر بیتاب میشدند؟! همینقدر که چشمشان به حسین میافتاد و یا یاد حادثه کربلا میکردند، آنقدر بیتاب میشدند؛ چرا؟! زینب کبری؟سها؟ بیتابانه خودشان را کنار برادر رسانیدند و جملاتی را عرض کردند که مفادش این بود که آماده مرگ شدهای؟! امام؟ع؟ برای تسلی خاطر خواهر فرمودند از من بهترها از دنیا رفتند؛ جدم، پدرم، مادرم، برادرم. همه باید بروند.([106])
ببینید زینب؟سها؟ چطور مقام ربط به یکدیگر است و چطور حامل این مصیبت میشود و این مصیبت را در برمیگیرد؟! زینب در کربلا مقام فاطمه را دارد و حامل جهت فاطمی حسین است و به همین سبب در این جریانها در همهجا این مخدره در جریان است. در روز عاشورا هر یک از اصحاب که کشته میشوند، زینب کبری متوجه برادر است و ایشان را مرتب تسلیت و تعزیت میدهد؛ همینطور هریک از جوانها.
راوی میگوید وقتی که علیاکبر را به آن حالت درآوردند و پدرش کنار آن بدن مطهر قرار گرفت، دیدم زنی مجلّله و معظّمه از خیمهها بیرون دوید و فریاد بلند کرد به یا اخیّاه و ابن اخیّاه.([107]) میگوید بعد از تفحص فهمیدم که عمهاش زینب است.([108])
«* معراج حسینی صفحه 212 *»
چرا؟ روی همین جهت که با اینکه امکلثوم هم خواهر زینب است و در مقامات شاید قرین زینب باشد، اما مقام و موقعیت زینب طوری است و جهاتی دارد که حتی امکلثوم تقریباً در پرتو او قرار گرفته است. زندگی آن مخدره در دوران حیاتش بهپنهانی گذشت و پنهان بود. امیرالمؤمنین سعی میکردند این مخدره را مخفی بدارند؛ چون عمر طالب ازدواج با این مخدره شده بود و حضرت را بر این تزویج مجبور کرده بود. و آنچه که حق در مسئله و واقع در مسئله است این است که امام؟ع؟ زنی از جنیان را بهشکل امکلثوم بهتزویج دومی درآورده بودند و خود آن مخدره را مخفی داشتند.([109]) این نانجیبها خیلی اذیت کردند.
زینب کبری؟سها؟ در کربلا مقام فاطمه را دارد. از این جهت آیه دیگری که خدا در این معراج و سیر بهسوی کربلا و در کربلا به حسین نمایاند، آیه فاطمی بود؛ این آیه را به حسین نشان داد. حسین زینب را در چه حالاتی دید؟! در چه حالاتی! آن حالتی که دل امام زمان را سوزانیده و امشب باید به یاد آن حالت دوستان زینب و شاکران مقام زینب بنالند، همان حالتی بوده که زینب؟سها؟ و سایر این مخدرات، ــ این زنها و بچهها کم که نبودند ــ اینهمه زن و بچه و اینهمه داغدیدگان وقتیکه میبینند اسبِ بیصاحب آمده، یقین میکنند که آقا و مولایشان روی زمین افتاده؛ اینها هجوم آوردهاند و خودشان را به قتلگاه رسانیدهاند. این حادثه میخواهد انجام شود. آن حادثهای که اولین و آخرین را سوزانیده، در حال انجامشدن است. این زن و بچه ــ طبق نقل امام زمان صلواتاللهعلیه ــ خودشان را روی پیکر امام؟ع؟ انداختهاند و نمیگذارند این حادثه انجام شود.([110]) حال شما ببینید آن ظالمین، آن معاندین، آن
«* معراج حسینی صفحه 213 *»
کفار، اینها را چطور جدا میکردهاند و از همه شدیدتر چه کسی بوده؟! از همه شدیدتر که از حسین جدا نمیشده، زینب بوده. ــ توجه کنید ــ اگر زینب نبود، چرا فاطمه دختر حسین؟ع؟ میگوید وقتیکه من بههوش آمدم، عمهام را مثل خودم سر برهنه دیدم؛ بهعلاوه همه بدن عمهام سیاه و کبود بود.([111]) یازینب، یازینب. ــ اجازه بفرمایید ــ با این بیان فاطمه؟سها؟، حالا شما توجه کنید که زینب چطور به حسین چسبیده بوده! حسین صلواتاللهعلیه در آن حالت چه میدیده؟! آیا زهراء میدیده یا زینب میدیده؟ یازینب. آرام باشید؛ بشنوید و ناله کنید؛ توجه کنید.
عرض کردم که امشب میخواهم حدیث معاویة بن وهب را بخوانم و به خواندن این حدیث اکتفا کنم؛ اما ذکر مصیبت پیش آمد. معاویة بن وهب میگوید به خانه امام صادق؟ع؟ رفتم و دیدم حضرت نماز میخوانند و بعد از نماز سر به سجده گذاردهاند، میگریند و ناله میکنند و دعا میفرمایند برای شیعیان، برای زیارتکنندگان حسین، برای دوستانی که در غم حسین ناله میکنند؛ حتی میفرماید خدایا ترحم کن بر آن اشکهایی که بر گونههای شیعیان ما میریزد. خدایا رحم کن بر نالههای شیعیان ما که در عزاء ما بلند میشود.([112]) اجر همه شما با زینب کبری؟سها؟.
ــ توجه کنید ــ مجالس ما بحمداللّه مورد عنایت امام زمان است. یکی از برادران ما که موفق است و بحمدالله مورد اطمینان است، روز تاسوعا نزدیک زوال ظهر در همین حسینیه در خواب قیلوله بودهاند؛ خواب دیدهاند که عدهای هستیم در محلی و برای انجام یک مأموریت بسیار بزرگ از طرف امام؟ع؟ آماده هستیم. خودشان هم نمیدانستند که این مأموریت چیست ولی همه خوشحال و با یکفرح و انبساط زیاد، برای انجام این مأموریت آماده بودهاند. در همین موقع کسی میآید و ایشان را صدا میزند که حضرت علیاکبر شما را میخواهند! ایشان وارد میشود و میبیند حضرت
«* معراج حسینی صفحه 214 *»
علیاکبر صلواتاللّهعلیه در میان جمعی ایستادهاند و آن بزرگوار از همه بلندتر و رشیدتر و خیلی قوی دیده میشوند؛ صدا میزنند فلانی بیا، این هم کاغذ تو و نامه تو. ایشان کاغذ را میگیرد. خوشحال از این امر دارد میآید؛ یکدفعه به گوشش میخورد که میگویند فلان رفیقتان ــ و او را اسم میبرند. ــ این را میشنود و برمیگردد میگوید فعلاً نیستند؛ آقا نامهاش را به من بدهید تا من به او بدهم. بعد حضرت نامههای زیادی بهدست ایشان میدهند و میفرمایند اینها مال رفقا و برادران حسینیه است.
آقا اینها دعوتنامه کربلا است؛ آقا برائت و امان از آتش جهنم است. ما میدانیم خیر دنیا و آخرتمان در دست علیاکبر است.
عزیزان من قدر خودتان را بدانید که بهبرکت بزرگان شیعه و مشایخ عظام+ نسبت به ائمهتان اهل معرفتید، نسبت به کاملین شیعه و بزرگان زمانتان اهل معرفتید. خوشا به حالتان! یقین بدانید که آن بزرگانی که الآن در محضر امام زمانند، به ما نظر رحمت دارند، به ما نظر شفقت دارند، به ما عنایت خاصی دارند. از این جهت انشاءاللّه به این عبارتی که عرض میکنم توجه کنید تا بهتر محزون و غمگین شوید. اگر هم اشک نمیآید و طبیعت کمکتان نمیکند، ناله کنید. امشب شب آخر عزاء ظاهری است که دیگر در کربلا حوادث تمام شد و از فردا به بعد در خارج از کربلا شروع میشود. زینب کبری حوادث آینده را میداند؛ به این اطفال نگاه میکند، به این زنها نگاه میکند و با خودش فکر میکند، میگوید از فردا اینها چه خواهند شد؟! اینها را چهل منزل به اسیری میبرند. وای، وای، وای. «ساعداللّه قلبک یا زینب.»
آرام باشید. این مصیبتی را که عرض میکنم بشنوید و تا سال آینده هر موقعی که از این جمله یاد کردید، بسوزید و بگدازید. انشاءاللّه خدا به همه ما و به همه برادران و خواهران ایمانی ما عمر و عزّت و عافیت عنایت کند.
شما ببینید وقتی که امام؟ع؟ با آن حالت در قتلگاه افتادهاند، امام زمان میفرمایند ای جد من شما در حالتی بودید که بهتعبیر ما داشتید جان میدادید و در
«* معراج حسینی صفحه 215 *»
حال احتضار بودید. ــ توجه کنید ــ امام در یکچنین حالتی، این زنها و بچهها بر روی بدن او، و بدن امام هم پارهپاره ــ توجه کنید ــ این اعداء و دشمنان که میخواهند هرچه زودتر این حادثه را انجام دهند، آنها را از این بدن جدا میکنند ــ توجه کنید ــ چطور جدا میکنند؟! معلوم است چطور جدا میکنند! آنوقت حسین؟ع؟ به همه آن زنها و بچهها نگاه میکند و با چشم این آیات الهیه را میبیند. از جمله، آیه کبرای خدا را در زینب کبری میبیند؛ یا بگویید زهراء را زیر لگدهای دشمنان میبیند! وازینباه…
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 216 *»
مجلس 12
(شب سهشنبه / 12 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 217 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
عرض شد مقصود از سیردادن سیدالشهداء به کربلا، ارائه آیات خداوندی به آن بزرگوار بوده تا ایشان آن آیات را به جمیع انسانهای اولین و آخرین نشان دهد و معرفت آن آیات برای ایشان حاصل گردد. این ارائه آیات خداوندی، علت است و از اسباب بسیار بسیار مؤثری است که ما اهل عرصه نقصان و عصیان متوجه آن آیات شویم و از آنها بهرهمند گردیم.
یکی از آن آیاتی که ارائه شد، آیهای بود که عرض شد مقام فاطمی حقیقت محمدیه و مقام فاطمی سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه در او جلوهگر شده و آن مخدّره معظّمه زینب کبری؟سها؟ بود.
همانطور که مقام صدیقه کبری فاطمه زهراء؟سها؟ نسبت به خمسه طیبه بلکه نسبت به همه آلمحمد؟عهم؟ و خود رسولاللّه، مقام ربط و مقام عطف و محبت و شفقت بود که تحت عنوان مادری در میآید و کلمه مادر گویای همه آن جهات است و از این جهت حتی کنیه آن معظّمه معصومه را «امابیها» گفتهاند که بیان ربط و عطف و رحمت و شفقت است؛ این مقام و موقعیت در زینب کبری؟سها؟ هم متجلی شد که او را «امالمصائب» گفتهاند. این مخدره معظمه مصائب وارده بر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه و اصحاب و اهلبیت آن حضرت را با مقام ربط و عطف و رحمت و شفقتی که داشت تحمل فرمود و این بار غم و الم را با دل مطهر خود به همه شیعیان عرصه نقصان ایصال کرد و رسانید.
«* معراج حسینی صفحه 218 *»
ما بهبرکت فرمایشات مشایخمان+ انشاءاللّه عزادارانی هستیم که با معرفت گریه میکنیم، اگرچه از اسباب گریه ما ذکر امور عاطفی باشد. ما چون اسیر این عرصه هستیم، آن رشدی که از نظر عقلانی باید در ما باشد نیست؛ اما بحمداللّه همیناندازه هم که در این عرصه نقصان اکتساب معرفت برای ما میسر است، بهبرکت این فرمایشات فراهم شده. ولی باید مرتب متذکر باشیم و در این فرمایشات انشاءاللّه تفکر و تدبر داشته باشیم که همانطور که خدا بهبرکت ایشان این انعام و احسان را بر ما فرموده که ما را نسبت به مقامات کاملین و بزرگان اهل معرفت قرار داده، انشاءاللّه این معرفت مرتب زیاده شود.
بهبرکت این معرفت است که انشاءاللّه گریههای ما، نالههای ما، عزاداریهای ما، همه با معرفت در نامه عمل ما ثبت خواهد شد. جنبههای عاطفی در گریههای ما و عزاداریهای ما ملاک نیست و اینها را باید از اسباب ظاهری بدانیم. اینطور نباشیم که بنالیم و بگرییم در اینکه این بزرگوار خواهر سیدالشهداء است و ایشان برادرند و مثلاً آلام و مصیبات اینها را فکر کنیم که براساس خواهری و برادری است. مسئله کربلا تمام این امور را محو ساخته، اگر آیه باشند، دیگر خواهربودن و برادربودن معنی ندارد. آیه آن است که جز ذیالآیه را ننماید و اگر در آیه جنبه انیت خود او دیده شد، آیه نیست.
این مطلب بحمداللّه برای ما روشن است. از نظر مبانی عرفان و معرفتی که خدا بهبرکت بزرگانمان نصیب ما فرموده، آیه یعنی آن حقیقتی که آنچنان خود را مضمحل کرده و جهات انیت خود را زدوده که جز ذیالآیه را نمینمایاند. الآن شما که به دیدن برادرتان میروید، به دیدن رفیق مؤمنتان میروید، چون هدف دیدار او است، در این عالم راهی ندارید و چارهای ندارید جز اینکه او را و حقیقت او را در این بدن ظاهری ملاقات کنید و دست در دست او گذارید و مصافحه و یا معانقه با همین بدن ظاهری انجام دهید؛ ولی ببینید که چطور در این عالم طبیعت و در این
«* معراج حسینی صفحه 219 *»
عالم عادت و در این عالم اُنس، این ظاهر در مقابل باطن برادرتان و رفیق مؤمنتان محو است؟! بهطوری که وقتی دست در دست او گذاردهاید، اصلاً این تصور پیش نمیآید که شما فعلاً با یکمظهر جسمانی دنیوی عنصری از مظاهر حقیقت رفیقتان و یا برادر مؤمنتان مصافحه میکنید و ملاقات دارید. نه، بلکه میگویید برادرم را دیدم، رفیق مؤمنم را دیدم، با او مصافحه کردم، با او معانقه کردم، از دیدارش خوشحال شدم و خدا هم بهبرکت این سرور قلبی و این دیدار، گناهان هردو را ــ طبق وعدهای که دادهاند ــ آمرزید.
این مقامِ آیه و ذیالآیه است؛ بهطوری آیه خود را مضمحل میکند که دیگر اثری از او نیست و نشانی از او نیست؛ و اگر کسی در مقام دیدن آیه خداوند، متوجه انیت خود آیه باشد و آن را پرستش کند، این کفر است. اگر متوجه ذیالآیه و آیه باشد و هردو را پرستش نماید، شرک است. وقتی توحید است و خالصانه دیدار ذیالآیه است که خدا را پرستش کند بهطوری که اصلاً نشانی و خصوصیتی از آیه نبیند و آن را جهت و موقع پرستش قرار دهد.
حال شما با این مقدمه دقت دارید که در سیر حسینی صلواتاللّهعلیه به کربلا و در این اسراء، ارائه آیات خدایی به حسین صلواتاللّهعلیه و یا ارائه آیات خدا به اصحاب حسین و کاملین محضرش و شهداء از کاملین اصحابش طوری بوده که نه شرک بوده و نه کفر؛ بلکه توحید خالص بوده و دیدار خدا بوده. از این جهت اگر به علیاکبر نگاه میکرده، نه اینکه «فرزندی» میدیده و «آیه خدا». اگر علیاکبر به پدر نگاه میکرده، نه اینکه «پدری» ببیند ــ که کفر است ــ و نه اینکه «پدری» ببیند و خدا را ــ که شرک است؛ ــ بلکه به مقام و رتبهای از کمال و معرفت رسیده بودند که جز خدا در یکدیگر نمیدیدند. اصلاً اساس عاطفی برچیده شده بود. زینب که به برادر نگاه میکرد، اگر فقط برادر میدید کفر بود؛ اگر برادر میدید و خدا، شرک بود؛ و شرک میورزید. زینب جز خدا در چهره برادر نمیدید و برادر هم در چهره زینب؟سها؟ زینب
«* معراج حسینی صفحه 220 *»
نمیدید که نعوذباللّه کفر بورزد؛ زینب و خدا نمیدید که نعوذباللّه شرک بورزد؛ در چهره مبارکه زینب؟سها؟ خالصانه خدا را میدید؛ خدا را در چهره و جلوه فاطمی میدید که در رتبه کمال تجلی و تنزل کرده بود. خدا در رتبه کمال که به چهره زهرائی و جلوه فاطمی ظاهر شده بود، در زینب متجلی شده بود. اگر سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه میدید که به زینب توهین میشود، میدید که توهین به خدا است؛ اگر میدید که زینب کتک میخورد، میدید که خدا کتک میخورد.
مگر میشود خدا کتک بخورد؟! آری، چنانکه در حدیث میفرماید خدا در فردای قیامت از بندهای مؤاخذه میکند که من مریض شدم چرا به عیادت من نیامدی؟! بنده عرض میکند که خدایا تو از مریضشدن منزّه بودی. میفرماید برادر مؤمنت مریض شده بود و به عیادت او نرفتی؛ یعنی تو اینقدر در معرفت من کوتاهی کرده بودی که مرا در آن برادر مؤمن ندیدی و از این جهت مؤاخذهات میکنم که من مریض شدم چرا به دیدار و عیادت من نیامدی؟!
میگوید من تشنه شدم به من آب ندادی. عرض میکند خدایا تو از تشنهشدن منزهی. میفرماید آری، من از تشنهشدن منزهم؛ اما تو اینقدر در معرفت و اکتساب معارف و ایمان کوتاهی کردی که نور مرا در چهره برادرت متجلی ندیدی. نور من عبارت بود از نور محبت به محمد و آلمحمد؟عهم؟ که آیات تعریف و تعرّف من بودند و چون تو در چهره برادر ناقص خود ــ که به ما مؤمن بود و محبّ ما بود ــ نور ایمان و نور محبت ما را ندیدی، از این جهت مؤاخذه میشوی که چرا به من ــ که تشنه شدم در آن برادر مؤمنت که تشنه شده بود ــ آب ندادی؟! همینطور گرسنگی و سایر امور.([113])
پس وقتیکه یکمؤمن ناقص مریض میشود و عیادت او تحت عنوان ایمان و ولایت و محبت او به محمد و آلمحمد؟عهم؟ عیادت خدا میشود و ترک عیادت بر این اساس و مبنا، ترک عیادت خدا است، چگونه حسین صلواتاللّهعلیه در چهره
«* معراج حسینی صفحه 221 *»
زینب، زهراء صلواتاللّهعلیها را ــ که آیه تعریف و تعرّف خدا است ــ نبیند؟! انها لاحدی الکبر([114])خود زهراء یکی از آیات بزرگ خدا است و آن آیه بزرگ خدا قطعاً در صحرای کربلا در رتبه کاملین تنزل کرده و ظاهر شده در چهره زینب؟سها؟؛ از این جهت حسین خواهر و خدا را نمیبیند تا شرک بشود. حسین در چهره زینب کبری؟سها؟ خدا را میبیند.
خدا لعنت کند آنکسی را که منکر این معنی باشد که عین نصب و عداوت است؛ و چقدر ما باید خدا را بر این معرفت شاکر باشیم که اگر در این مصائب وارده بر زینب کبری؟سها؟ بر آن مظلومه گریه میکنیم، براساس عاطفه نیست که چون خواهر حسین صلواتاللّهعلیه بود حسین متأثر بود و یا چون حسین برادر زینب بود متأثر بودند. اساس بر این نبوده؛ اساس بر تقدیم این جانهای مطهر بوده؛ آنوقت بخواهند گریه کنند بر اینکه برادرم صدمه میخورَد، پسرم صدمه میخورد، پدرم ضربه خورده، پدرم شهید شده، اینها برای ایشان نبوده.
البته برای ناقصینشان ممکن است؛ ناقص به این عرصه نقصان مبتلا است . اگر ناقصانی در بین آنها بودهاند و بر جنبه عاطفی و الهی هردو میگریستهاند و متأثر بودهاند، این شرکها از ناقص عفوشده است؛ نمیتوانیم غیر از این باشیم؛ این نوع شرک در عرصه نقصان وجود دارد و آن توحید خالص و آن دید فؤادی اصلاً برای ما میسّر نیست.
اگر الآن خدا زیارت امام زمانمان را و ملاقات آن چهره منور را روزی ما کند، برای ما و شما تردیدی نیست که او آیه تعریف و تعرّف خدا است. غیر از این است؟! هیچ تردیدی نیست و این بحمداللّه از مبانی محکم اعتقادی ما است که آیینه تمامنمای خدایی امروز روی زمین، وجود مبارک صاحبالامر صلواتاللّهعلیه است و الآن در روی زمین آیهای بزرگتر از آن بزرگوار برای معرفت خدا نیست. این که اعتقاد ما است و
«* معراج حسینی صفحه 222 *»
در آن شکی نیست. اما انصاف بدهید اگر دیدار اماممان برای ما میسر بود همانطور که برای شیعیان گذشته در دوران ائمه هدی؟عهم؟ میسر بود و میدیدند، انصاف بدهید حالا ما که در رتبه نقصانیم، وقتیکه این بزرگوار را ببینیم چطور میبینیم؟ میبینیم ایشان حجت خدا است، نام مبارکشان محمد و کنیه مطهرهشان ابوالقاسم است و فرزند امام عسکری صلواتاللّهعلیه میباشند؛ این خصوصیات را میبینیم. همچنین این چهره ظاهری را هم میبینیم؛ حال فربه باشند یا نه، صورت مبارکشان و رنگ مبارکشان را مشاهده میکنیم و همه خصوصیات ایشان را میبینیم؛ ایشان امامند، ایشان حجتند، ایشان خلیفه خدا هستند؛ همه اینها را میبینیم و در ضمن هم معتقدیم که خدا شناخته نمیشود مگر به ایشان و ایشان حامل جمیع اسماء و صفات خدا و حامل مقام نورانیتند بهطوری که «من عرفه فقد عرف اللّه و من لمیَعرِفْه بالنورانیة لمیعرفِ اللّه»؛ این را هم معتقدیم. ببینید چطور شرک است؟! ببینید چطور شریک کردیم؟! اصلاً آن چشمی را نداریم که تا او را دیدیم، خدا را دیده باشیم و بس. اعتقاد داریم که اینطوری است اما همراه با این اعتقاد، اینطور ادراک داریم که میبینیم ایشان مظهرند؛ یعنی هم از نظر اعتقادی ظاهر را میبینیم، هم مظهر را میبینیم. غیر از این است؟!
تازه همین اعتقادش را مشایخ به چه سختی برای ما آوردند و با این انسانها و بشرها و با این ملاها و داناها ــ که ادعای علم و معرفت دارند ــ با چه مشکلاتی روبرو شدند! با چه مشکلی روبرو شدند تا توانستند این معنی را ثابت کنند که ایشان مظاهر خدا هستند، آیات تعریف و تعرّف خدا هستند، شناختشان شناخت خدا است، نشناختنشان نشناختن خدا است. ببینید در نوع فرمایشاتشان که همین مسئله را مطرح میفرمایند، چقدر بهاصطلاح ما زور میزنند که برای ما روشن کنند.
الحمدللّه رب العالمین به برکات زحمات ایشان و توضیحات و فرمایشات و شرحهایی که فرمودهاند، این اعتقاد برای ما پیدا شده؛ اما اعتقاد است و فقط
«* معراج حسینی صفحه 223 *»
معتقدیم؛ نمیبینیم. الآن او را شرکت میدهیم، شریک است، میگوییم این آیه خدا است؛ اینیکه میبینم و مثل خودم میبینم و خودش هم میگوید انما انا بشر مثلکم،([115]) این آیه خدا است؛ معتقدم که خدا به شناخت او شناخته میشود، به اطاعت او اطاعت میشود، به محبت به او محبت ورزیده میشود، به نشناختن او به این مقامات، خدا شناخته نمیشود؛ به اطاعتنکردن او خدا اطاعت نشده، به معصیتکردن او خدا معصیت شده، نعوذبالله به بغضورزیدن به او، با خدا دشمنی ورزیده شده است؛ این را معتقدیم ولی میبینید که چطور همراه شرک است! اما این را خدا میآمرزد؛ چون برای ما بیش از این میسّر نیست. این شرک آمرزیده است.
حال در عرصه کاملین شیعه هم نعوذباللّه این شرک هست؟! سلمان که به امیرالمؤمنین نگاه میکند، دو چیز میبیند؟ مظهر و ظاهر را میبیند؟ علی و خدا میبیند؟ نه، جز خدا نمیبیند؛ او معرفتش معرفت نورانیت است و غیر از خدا نمیبیند.
همینطور وقتی هم که بنا باشد علی صلواتاللهعلیه در مقام عبودیت و بندگی به سلمان نگاه کند و او را مظهری از مظاهر خودش ببیند یعنی آیه تعریف و تعرّف خدا ببیند، دیگر سلمان نمیبیند و خدا؛ او هم خدا میبیند. بحمداللّه این مطلب روشن است و هیچ احتیاج به استدلال ندارد. اینقدر روشن است که اگر بیشتر توضیح دهم شاید خسته شوید.
جریانهای کربلا و حادثه عاشورا اصلاً از جنبههای عاطفی خالی شده؛ این حرفها آنجا مطرح نیست. عرض کردم اینکه میبینید در ذکر ذاکرین و در نوحه نوحهسُرایان و یا مرثیههایی که سرودهاند گفته میشود خواهر، برادر، پدر، فرزند و از این قبیل عنوانها هست، اینها فقط از جهت گرفتاری ما است، ابتلاء ما است، مصیبت ما است که ما از این راه میتوانیم متأثر شویم و شکستهخاطر شویم.
امام صادق صلواتاللّهعلیه فرمایشی دارند؛ ــ خاطرم نیست که راوی حدیث
«* معراج حسینی صفحه 224 *»
کیست ــ میگوید روز عاشورا بود خدمت حضرت صادق صلواتاللّهعلیه رسیدم؛ حضرت را بسیار مغموم و محزون دیدم و اشکهای مبارکشان میریخت؛ خیلی محزون! علت حزنشان را سؤال کردم؛ فرمودند مگر نمیدانی امروز چه روزی است؟ ذکر فرمودند که روز عاشورا است و اجمالاً به مصائب کربلا اشاره کردند. وقتیکه امام ذکر میفرمایند، میبینیم در آنجا هیچ جنبه عاطفی ذکر نشده. میفرماید مثل امروز حسین شهید شد و سینفر از اصحاب او ــ که در روی زمین مثل نداشتند ــ کشته شدند و روی زمین افتادند.([116]) جنبه عاطفی در کار نیست.
سینفر روی زمین افتادند؛ و این سینفر شاید به نقباء کلیه اشاره باشد همانطور که حضرت صادق درباره امام زمان صلواتاللّهعلیه فرمودند: و ما بثلاثین من وحشة([117]) و مشایخ ما هم بیان فرمودهاند که اینها کسانی هستند که در حضور امامند و امام را ملاقات میکنند و امام با ایشان مأنوسند. حال یا همیشه خدمت امامند یا نه موفقند و دیدار امام برایشان میسر است و امام هم گاهگاهی که با آنها ملاقات دارند، به همین ملاقات انس میگیرند و وحشت حضرت و تنهایی حضرت برطرف میشود. شاید در این حدیث هم به نقباء کلیه اشاره فرموده باشند که سی نقیب کلی در کربلا و در اصحاب حسین صلواتاللّهعلیه بودند.
چه میدانیم نقیب کلی یعنی چه؟! همین مصیبت ما است که تا میگوییم برادرش کشته شد، متأثر میشویم و به سینه میزنیم. عرض کردم لازمه رتبهمان است و این ظلم نیست؛ از اسباب توجه است؛ ظلمی نیست. میخواهم مصیبتمان را بگویم چیست که تا میگوییم خواهرش، به سینه میزنیم و گریه میکنیم؛ اما این خواهر «نقیبه کلیه» است، تأثر پیدا نمیکنیم.
«* معراج حسینی صفحه 225 *»
آن معرفت است که ببینید امام صادق میفرماید سینفر از اصحابش در برابر دیدگان مطهرش روی زمین افتادند که در روی زمین مثل و شبیه نداشتند. این مبنای معرفت نورانیت است و اینطور باید گریه کرد و اینطور باید متأثر شد.
حال زینب کبری؟سها؟ دیروز در قتلگاه چه دیده؟ و مثل امروزی در قتلگاه چه دیده؟ آیا وقتیکه او بدن برادر را با آن حالات میبیند، اگر تأثرش از جنبه عاطفه و دیدنِ برادر باشد، مگر چقدر میتواند تحمل کند و طاقت بیاورد؟! بلکه زود خسته میشود. چون جنبههای عاطفی خیلی زود متأثر میشود اما زود هم حالت سکون و رکود پیدا میشود.
جنبههای عاطفی اینطور است که ما وقتی پدر از دست میدهیم گریه میکنیم؛ جنبه عاطفه جریحهدار شده و تا مدتی اشک میریزیم؛ ولی میبینیم این بدن مرده است. تا احساس مردهبودنش را میکنیم، هرچه هم که بخواهیم صورت روی صورتش بگذاریم و گریه کنیم، هرچه هم که محبت عاطفی زیاد باشد، خسته میشویم و سرمان را برمیداریم. دیگر چقدر میخواهیم او را نگه داریم؟! عجله میکنیم که هرچه زودتر دفنش کنیم. جنبههای عاطفی اینطور است. مادر است همینطور؛ فرزند است همینطور؛ ــ فرزند که خیلی عزیز است. ــ زن و شوهر که چقدر به یکدیگر مهربانند و معلوم است که اساسیترین و شدیدترین جنبههای عاطفی، رابطه زن و شوهری است که چقدر عاطفی و شدید است! زن شوهر را از دست میدهد، همیناندازه گریه میکند و عاطفه جریحهدار است. اما اگر بگویند یکشب در همین خانه بمان و کنار این بدن بنشین و مثلاً قرآن بخوان، این مرده است کنارش قرآن بخوان، حاضر نیست. شوهر هم همینطور؛ او هم خسته میشود. جنبههای عاطفی چون مبنایش بر همین نفس انسانی است، خیلی محدود است؛ خیلی محدود است!
حتی قبل از مردن در همین دنیا اگر این عاطفهها با یکدیگر تصادم پیدا کنند،
«* معراج حسینی صفحه 226 *»
عاطفه زود تمام میشود؛ محبت براساس عاطفه زود تمام میشود. زنش را دوست دارد اما مثلاً همینقدر بیوفائی میبیند یا فرض کنید مطابق میلش سلوک نکرده، محبت کم میشود. شوهر مطابق میل زن رفتار نکند، محبت کم میشود. فرزند و پدر همینطور، پدر و فرزند همینطور. اساس عاطفه اینطوری است.
انصاف دهید که اگر جریان کربلا براساس عاطفه بود، بدنِ پارهپاره بهحسب ظاهر نعوذباللّه نعوذباللّه خونآلود، خاکآلود، چقدر انسان میتواند تحمل کند و او را ببوسد؟! اگر براساس عاطفه باشد، چقدر میتواند تحمل کند؟ عاطفه جریحهدار است، اما همانطور که برادرش را از نظر عاطفه دوست میدارد، از نظر همین حالت نفسانی از خون متنفر است، از بوی خون متنفر است، از گرد و خاک متنفر است، از مرده و کشتهشده متنفر استٰ؛ نمیتواند دوام بیاورد. هرچه که عاطفه قوی باشد محدود است. انشاءاللّه دقت دارید که حقیقت مصیبت را درک کنید که چه بوده! جریان کربلا فوق این حرفها است و عاطفی نبوده.
زینب کبری که به آن بدن پارهپاره خاکآلود خونآلود نگاه میکند ــ آن هم بعد از دوبار پارهپاره شدن ــ آیا از این کار خسته میشود و تحملش تمام میشود؟! امروز که زینبکبری آن بدن را زیارت کرده، آن بدن مطهر دوبار پامال اسبها شده؛ طبق بیان امام زمان صلواتاللّهعلیه در زیارت ناحیه که آن بزرگوار آن حالات را میفرمایند، یکبارش در حال حیات بوده که هنوز حضرت را شهید نکرده بودند.([118])
من از مرحوم مجلسی تعجب میکنم که وقتی این زیارت ناحیه را ذکر میکند میگوید ظاهراً از تألیفات مرحوم مفید و سید مرتضی است.([119]) از ایشان تعجب است. اولاً که زیارت ناحیه به دست مثل شیخ مفید برسد که مانعی ندارد؛ بهجهت اینکه توقیع به دست او میرسیده. درست است که در اوائل غیبت کبری بوده، اما توقیع به
«* معراج حسینی صفحه 227 *»
شیخ مفید رسیده و همه قبول کردهاند و این زیارت را در کتابهایی که از توقیعات بحث شده ذکر کردهاند؛ پس چه مانعی دارد که همانطور که به شیخ مفید توقیع میرسید، این زیارت را هم ــ با همین دستوراتی که دارد ــ امام زمان به شیخ مفید داده باشند و سید مرتضی هم که شاگرد شیخ مفید است نقل کند؟ چه مانعی دارد؟! مرحوم مجلسی میگوید این زیارت ظاهراً از تألیفات و انشاءات شیخ مفید و یا سید مرتضی است. بیشتر احتمال میدهند که از سید مرتضی است.
من عرض میکنم خیلی بعید است که مثل شیخ مفید و مثل سید مرتضی شروع کنند به گفتن یکامور و دقتکاریهایی در جریان کربلا که کسی نمیتواند این خصوصیات را بگوید جز معصوم که دیده و یا الآن آن حالت را میبیند. این خصوصیات را که در چه موقع این زنها از خیمهها بیرون ریختند و با چه حالتی بیرون ریختند، این حالات جزئی را مثل شیخ مفید میتواند بگوید؟ از کجا؟ مگر بگوید زبان حال است؛ وگرنه بیانکردن به این خصوصیت جرأت میخواهد و شیخ مفید شأنش اجلّ است از اینکه خودش انشاء کند و شروع کند به گفتن؛ مگر اینکه مرثیهسُرایی کند. سید مرتضی بلد بوده شعر بگوید و خیلی هم شعر میگفته. اما بهعنوان زیارت که امام حسین را اینطور زیارت کن؛ کجا؟ در مقابل قبرش اینطور بگو؛ بعد از زیارتش این نماز را بخوان؛ کجا بایست و اینطور بگو؛ کجا بایست و اینطور بگو؛ اینها از شیخ مفید و از سید مرتضی دو عالم جلیلالقدر شیعه خیلی بعید است که بخواهند این جزئیات حادثه کربلا را از خودشان بسازند مثل ــ نعوذباللّه نعوذباللّه ــ بعضی از روضهخوانها که گویا اصلاً آنجا بودهاند و از زبان هرکدام از آنها چیزی شنیدهاند که مثلاً امام؟ع؟ نشسته بود و مرتب میگفت به من آب بدهید، به من آب بدهید!
امام که طلب آب میکردند نه اینکه بفرمایند به من آب بدهید! نه، خود حضرت وقتی بر اسب سوار بودند، مرتب بهطرف آب میرفتند که آب بیاشامند یا بتوانند آب بردارند و به خیمهها برسانند. حضرت به رفتن بهطرف فرات طلب آب
«* معراج حسینی صفحه 228 *»
میکردند و آنها مانع میشدند، حائل میشدند و تیرباران میکردند؛ حضرت هم بازمیگشتند. باز تا آنها یکقدری بهطرف حضرت میآمدند، حضرت از طرف دیگری میرفتند که بهسمت آب بروند. به اینطور طلب آب میکردند. ولی بعضی از روضهخوانها گویا آنجا بودهاند و از لبهای مبارکشان شنیدهاند که میگفتند به من آب بدهید. نوع این تعبیراتی که روضهخوانها دارند، ممکن است بعضی از روضهخوانها این حرفها را بسازند؛ اما آیا شیخ مفید هم روضهخوان بوده که بنشیند و این حرفها را بسازد؟! شیخ مفیدی که از امام زمان صلواتاللّهعلیه برایش توقیع میآید و مثل سید مرتضی که شاگرد ایشان بوده، اینها بنشینند و این جزئیات را بسازند؟! خیلی جرأت میخواهد! من که نمیدانم و از مرحوم مجلسی تعجب میکنم که ایشان این احتمال را درباره مثل شیخ مفید و سید مرتضی بدهد و بعضیها هم این احتمال ایشان را بپذیرند و تأیید کنند و بگویند همینطور است که ایشان گفته و ظاهراً این ساختهشده است. ولی چون بزرگان ما+ به آن متمسک میشوند و بخصوص در روضه و ذکر مصیبت ذکر میکنند، این زیارت برای ما حجت است. ما به مرحوم شیخ مفید و سید مرتضی و به مشایخمان+ وثوق داریم که این زیارت را به امام زمان صلواتاللّهعلیه نسبت میدهند و در این نسبت تشکیک نمیکنیم؛ شک نمیکنیم که از امام زمان نیست و از انشاءات شیخ مفید و یا سید مرتضی است.
در آن زیارت دارد که امام؟ع؟ را قبل از شهیدکردن پامال اسبها کردند و این عمداً نبود؛ از جهت سرور و خوشحالی بود که حسین صلواتاللّهعلیه از اسب به زمین افتاده! از جهت سروری که به آنها دست داد، اسبها به جولان آمدند. همین مصیبت است که آقای بزرگوار ما میفرمایند در این مصیبت دقت کن؛ آخر اسب که شعور ندارد؛ پا روی سر میگذارد، ــ ببینید هنوز امام شهید نشدهاند که اینطور میگویند ــ پا روی چشم میگذارد، پا روی صورت میگذارد، پا روی سینه میگذارد، پا
«* معراج حسینی صفحه 229 *»
روی دست میگذارد.([120])
بعد از شهادت حضرت هم بدن مبارک حضرت را پایمال کردند که در آن مصیبتی که از حلقوم مبارک خود آن بزرگوار شنیده شد، میفرمایند:
و انا السبط الذی من غیر جرم قتلونی | و بجرد الخیل بعد القتل عمداً سَحَقونی([121]) |
این اشاره به اسبدوانیدن دیروز است که بعد از شهادت بوده.
البته اجمالاً عرض کردهام این ملعونها قصد داشتند که امروز هم هرکس از آن لشکر اعداء که باقی مانده حرکت کنند و مسیر را طوری قرار دهند که از روی این اجساد مطهره رد شوند؛ اینهمه اسب از روی این اجساد مطهره رد شوند که اصلاً اثری نماند؛ حتی از خونها، حتی از پوست بدنها و از استخوانها هیچ اثری نماند که قبری ساخته شود و حرمی و روضه مبارکهای درست شود. چون شنیده بودند و میدانستند. از فرمایشات رسولاللّه به گوش بعضی از پیرمردهایشان رسیده بود و نقل کرده بودند که این محل شریف، این کربلا، محل زیارت دوستان خواهد شد که اجتماع میکنند و از راههای دور میآیند و آنجا آن قبور مطهره را زیارت میکنند و بر جمیع اعداء آلمحمد لعن میکنند. این را میدانستند.
ملعونِ عمر سعد و شمر و سایرین تصمیم داشتند کاری کنند که اصلاً همانطور که در صحرای کربلا قبل از حادثه عاشورا هیچ اثری و نشانی از کشتهای نبود، همانطور باشد. به این قصد بودند اما بیخبر از اینکه مگر زمین از حجت خدا خالی شده؟ هنوز مثل امام سجاد معصوم کلی و مثل زینب کبری نقیبه کلیه وجود دارند و حتی مثل فضهای ــ که او هم در رتبه خودش صاحب مقامات است و از کاملین شیعه است ــ هستند و از افکار شماها باخبرند و میدانند که چیست. مثل امروز آن شیر بهکرامت ایشان آمد و در کنار آن اجساد مطهره قرار گرفت و همینکه
«* معراج حسینی صفحه 230 *»
لشکریان عمر سعد حرکت کردند که بهطرف قتلگاه بیایند و این اجساد مطهره را پامال کنند، دیدند شیری ایستاده، خروشان و غُرّان! ــ حال یا واقعاً از حیوانات ظاهری این عالم بوده یا جنی را دستور فرمودند که بهشکل شیر شد. ــ دانستند که میسّر نیست؛ اسبها رم خواهند کرد و صدمه خواهند دید. از این جهت مسیر را عوض کردند که اسبها به اینطرفها نیایند و حتی عمر سعد ملعون دستور داد که این حادثه را کتمان کنید و نقل نکنید؛ این حادثه حادثه عادی نیست.([122])
بنابراین آن بدن مطهر دوبار پامال شده. شما از نظر ظاهر ببینید همان تعبیری که خود حسین صلواتاللّهعلیه دارند ــ سحقونی ــ یکوقت هست که چیزی را در هاون میکوبند؛ ــ دقت کنید! ــ یکوقت هست که میسایند. امام؟ع؟ میفرمایند با سمهای اسبهایشان بدن مرا ساییدند. بدنِ ساییدهشده، دوبار زیر سم اسب قرار گرفته، خون و پوست و گوشت و خاک و…، حال شما یکچنین بدنی را در نظر بگیرید؛ اگر بر مبنای عاطفه باشد و خواهری کنار این بدن بیاید، ــ بر مبنای عاطفه و محبت خواهری و برادری باشد ــ چقدر میتواند در برابر این بدن تحمل کند و صورت روی آن بدن بگذارد و یا لبها را روی آن بدن پارهپارهشده پامالشده اسبان قرار دهد؟! چقدر میتواند طاقت بیاورد؟! یا فرزندش مثل سکینه چقدر میتواند این بدن را تحمل کند و ببوسد و کنار آن بدن بایستد؟ چقدر؟! خودتان تصدیق کنید که اگر بنای عاطفه باشد، زود خسته میشود؛ خاک است، خون است، میرود کنار. اما این حسابها نیست.
زینب به این ذرات بدن که نگاه میکند، میبیند که آن ذرات بدن هم به زینب نگاه میکنند. ای وای! ای وای! زینب که با آن ذرات بدن حرف میزند، آن ذرات بدن هم با زینب حرف میزنند. همانطور که زینب درک میکند که این ذرات بدن حسین یعنی آیه بزرگ خدا، همانطور آن ذرات بدن هم ادراک میکند و تعقل میکند که
«* معراج حسینی صفحه 231 *»
زینبش آیه خدا است و مظهری از مظاهر فاطمی است و در آن عرصه جلوه تمام از فاطمه است. یکچنین اساسی است! بر این اساس است که زینب از آن بدن کنده نخواهد شد. اگر زینب را میگذاشتند، تا عمر داشت لبها را از آن بدن حرکت نمیداد و برنمیداشت. سکینهاش هم همینطور؛ واللّه تا عمر داشت لبهایش را از آن بدن پامالشده سم ستوران و آلوده به خاک و خون برنمیداشت. این بود که آنها را میزدند که جدا کنند؛ با کتکها جدا کردند، با تازیانهها جدا کردند.
حسین صلواتاللّهعلیه نهتنها با حلقوم مطهرش با سکینه و یا خواهرش حرف زد، بلکه با همه ذرات آن بدن تعقل میکردند و گفتگو داشتند و همدیگر را میدیدند. چرا سکینه میگفت پدر ببین؟! ــ بیجهت که نمیگفت ــ پدر ببین که عمهام را میزنند؛ عمهام به من پناه میآورد، من به عمهام پناه میبرم! یا زینب کبری که عرض میکرد برادر ببین، فرزندت را ببین! این هم که گفت «ببین»، نه اینکه نمیبینی؛ یعنی داری میبینی و میدانم که میبینی، با همین بدن میبینی.
خدا لعنت کند کسانی را که نسبت به این مقام و موقعیت امام؟ع؟ شک داشته باشند و بدن امام را اینطور ندانند، یا اگر بگوییم بگویند غلو است. بدن امام است! امام اگر غیر از این باشد امام نیست! باید بدن مطهر امام اینطور باشد که ذرهذرهاش تعقل کند؛ عقلش بالفعل است؛ حیاتش مثل زمان زندگیش بالفعل است و چیزی از او کم نشده. با آنکه سرش را بریدهاند و از بدن جدا کردهاند، از آن کمالاتی که برای آن بدن است هیچ کم نشده. چرا در زیارتش میخوانیم که این خون در عرش قرار گرفت؟! اشهد انّ دمک سکن فی الخلد و اقشعرّت له اظلّة العرش پایههای عرش از این خون بهلرزه درآمد. این بدن باید اینقدر لطافت داشته باشد که وقتی به این بدن صدمه وارد میشود، عرش خبردار گردد و متزلزل شود. و بکیٰ له جمیع الخلائق. نه انسانها، نه جنها، نه ملائکه، نه فقط اینها بلکه جمیع الخلائق همه ذرات هستی از این حادثهای که بر آن پیکره واقع شد خبردار شدند و بکیٰ گریه کردند. و بکت له السموات السبع و
«* معراج حسینی صفحه 232 *»
الارضون السبع([123]) آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه بر آن بدن گریه کردند.
اگر شما هم گریه نکنید ولی این معرفت و این تأثر و این حزن را در دل دارید. وقتی هم که براساس این معرفت موفقیم به گریه، انشاءاللّه ما از گریهکنندگان و عزاداران بامعرفت درباره سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه و اصحاب او هستیم. پس اگر خواهر میگویید برادر میگویید، انشاءاللّه متوجهید که بر این اساس نیست؛ این برای آن است که ما را متأثر کنند و چارهای هم غیر از این نداریم. باید سعی کنیم و امیدواریم که تا آن اندازهای که خدای نکرده خلاف مقام عصمت و طهارتشان باشد نرفته باشیم. تا اندازهای که با نقلها و فرمایشات مطابق باشد و بخصوص به مقداری که در تأثر و حزن ما لازم است اکتفا کنیم. امیدواریم که خداوند از گناهان همه ما بگذرد و زیارات ما و گریهها و عزاداریهای ما را قبول فرماید. درجات مشایخ ما عالی است متعالی فرماید.
من امشب اصلاً قصد صحبت نداشتم. چون وعده داده بودم که حدیث طولانی معاویة بن وهب را بخوانم که ذکر حالت امام صادق؟ع؟ است در گریهکردن در سجده و دعاکردن برای زائرین قبر جدش حسین صلواتاللّهعلیه. الحمدلله این ایام موفق بودیم و مرتب با حالت تأثر عرض کردیم: «السلام علیک یا اباعبداللّه» و بخصوص روز عاشورا را بحمداللّه درک کردیم و موفق بودیم زیارت عاشورا را تحت قبه حسینی بخوانیم. خواستم این حدیث شریف را بخوانم که هم چشمروشنی مؤمنین باشد و هم ازدیاد یقین برای همهمان. اینجا که نشستم قصدم همین بود که این حدیث را شروع کنم. چون طولانی هم بود گفتم امشب را به ذکر این حدیث شریف اختصاص بدهیم.
قصدم همان بود؛ اما عبارتی را از آقای مرحوم/ به من نشان دادند که امروز در موعظه خوانده شده و اشاره به مقام بدن مطهر ائمه معصومین؟عهم؟ است که این بدنشان را، همین را، همهاش را میگوییم چشم خدا. اینطور فرمودهاند که همه این
«* معراج حسینی صفحه 233 *»
بدن را میگوییم چشم خدا. چرا؟ چون این بزرگواران نهتنها با چشم میدیدند، با همه جوارح میدیدند؛ از این رو همه را میگوییم چشم خدا. امام نهتنها با گوش میشنیده، با همه این اعضاء و جوارح میشنیده؛ از این جهت همهاش را میگوییم گوش خدا. نهتنها با بازو قدرت داشته، با چشم هم کار بازو را میتوانسته بکند! ما نمیتوانیم بفهمیم که بدن امام چیست! با بازو کار میکرد؛ قدرت است؛ میتوانیم بگوییم قدرت بازویش قدرت خدا است بلکه اصلاً همه آن پیکره قدرت خدا است! چون با یکمویش میتواند کاری را بکند که با بازو میکرده. امام معنایش این است.([124])
چون این عبارت را نشانم دادند، خواستم یکاجمالی درباره این موضوع توضیح بدهم و متذکر مصیبت ایشان شویم که این علاقه و محبت و اینطور تأثری که زینب در مقابل این بدن مطهر نشان میدهد، او چه بدنی میدیده؟! زینب کبری؟سها؟ به آن بدن چه معرفتی داشته؟! و آن بدن در مقابل مصائبی که بر خواهرش و فرزندش وارد میشده چه حالی داشته؟! البته نه بهعنوان خواهر! ــ ما چه کنیم؛ گرفتار عواطفیم ــ زینب نه بهعنوان خواهر، سکینه نه بهعنوان دختر! همین دختر کسی است که حسین؟ع؟ دربارهاش شهادت میدهد و میفرماید: یا خَیرةَ النّسوان ای بهترین زنان، یعنی از نظر مقام، منزلت و رتبه. حالا ناچاریم از جهت عواطف مثلاً بگوییم دخترِ نازدانه حسین، دختر نازپرورده حسین. البته این تا اندازهای که ما را متأثر کند لازم است اما نباید این را معرفت و اساس کربلا قرار دهیم که تأثرِ حسین را که میگوید:
لاتُحْرِقیٖ قَلبیٖ بِدمعکِ حَسْرَةً | مادام مِنِّی الرّوح فی جُثْمانیٖ([125]) |
این را بر مبنای عاطفه قرار دهیم، یعنی چون دختر من هستی؛ مثل اینکه اگر بچه ما
«* معراج حسینی صفحه 234 *»
گریه کند، چون بچه ما است دلمان میسوزد. نعوذباللّه که از آن جهت باشد و بر آن مبنا باشد، نعوذباللّه که حسین دختری را که در راه خدا به اسیری میدهد، چون دخترش است متأثر باشد و بگوید قلبم را به گریهات آتش نزن.
نه، حسین این را آیه خدا میبیند و آیه خدا در برابر این اعداء خدا میباشد در آن عداوتی که نسبت به خدا و آیات خدا بیانتها است؛ از این جهت حسین متزلزل و مضطرب است. حسین در مقام عبودیتش باید مضطرب باشد. حسین عبد خدا است بهحقیقت عبودیت، آیه خدا را در این اضطراب میبیند میگوید قلب مرا آتش نزن. بر آن اساس است. آن سیلی که به صورت سکینه میخورد، حسین میبیند که به صورت خدا خورده؛ چه در حالی که حیات دارد، چه در حالی که سرش را از بدن جدا کردهاند؛ به ذرهذره بدن مطهرش میبیند و ادراک میکند و تعقل میکند که سیلی به صورت خدا میخورد.
انشاءاللّه گریههایمان و معرفتمان و سوز دلمان براساس این معرفت است. خدا درجات مشایخ ما عالی است متعالی کند. خدا به ایشان اجر بدهد که بحمدالله ما را به این نعمت متنعّم فرمودهاند و بهبرکت ایشان این نعمت معرفت شامل ما شده است. شاید انشاءاللّه فرداشب حدیث معاویة بن وهب را بخوانیم.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 235 *»
مجلس 13
(شب پنجشنبه / 13 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 236 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
عرض شد تناسبی که بین حادثه کربلا و سوره مبارکه اسراء است، این است که در اول این سوره سخن از اسراء رسولاللّه؟ص؟ و سیرکردن آن حضرت در شب معراج است بهمنظور نمایانیدن آیات تعریف و تعرّف به آن حضرت. این سیر برای ارائه و نشاندادن آیات خدا انجام شد و میدانیم این آیات، آیات تعریف و تعرّف خداوند است، نه آیات اثبات وجود خدا. چون فرق است بین آیات اثبات و آیات تعریف و تعرّف. در این سیر، خداوند آیات و نشانههای خود را که به آن آیات و نشانهها شناخته میشود، به رسولاللّه؟ص؟ نشان داده، نه آیاتی را که خدا به آنها و بهوسیله آنها اثبات میشود؛ اینگونه آیات، به سیر و صعود احتیاج ندارد. ما هم که انسانهای ناقصی هستیم، بهحسب همین رتبه خودمان، آیات اثبات خدا را مشاهده میکنیم؛ این آسمانها، زمینها و همه موجوداتی که میبینیم و آنچه که نمیبینیم و میدانیم وجود دارند، اینها آیات اثبات وجود خداوند هستند. مشاهدهکردن آیات تعریف و تعرّف خداوند، این مقام، مقام ارزندهای است. دیدار آیات تعریف و تعرّف خدا، برای بشر مقامی بسیار بسیار بزرگ و عالی است.
حال خداوند میفرماید سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا.([126]) این سیر که انجام شد به این منظور
«* معراج حسینی صفحه 237 *»
بود که ما آیات خود را به آن بزرگوار نشان دهیم؛ یعنی آیات تعریف و تعرّف خود را، حقیقت محمد و آلمحمد؟عهم؟ را در تجلیات گوناگون، نشان دهیم. نکته مهمی که در اینجا است، این است که به سبحان الذی توجه کنیم.
سبحان الذی اسری بعبده. انسان تا آیات تعریف و تعرّف را نشناسد، نمیتواند بهحقیقتِ تسبیح و حقیقت تنزیه، خدا را تنزیه کند. با دیدن آیات اثبات، خدا را تسبیح و تنزیه میکنیم اما به تسبیح و تنزیه ناقص؛ تسبیح و تنزیهِ کامل و حقیقی نیست. شما وقتی خودتان را دیدید که عاجزید، بشر وقتی خودش را یافت که عاجز است، خدای خود را از عجز تسبیح میکند که او عاجز نیست. وقتی خودش را یافت که جاهل است، خدای خود را از جهل تسبیح و تنزیه میکند و میگوید خدای من جاهل نیست؛ چون اگر جاهل باشد نمیتواند در وجود من علم بیافریند. پس چون مرا جاهل آفرید و بعد برای من علم آفرید و کمال علم را به من عنایت کرد، من میدانم که پس او منزه است از اینکه جاهل باشد. و همینطور در هریک از مخلوقات که نگاه میکنیم و جهات نقص را در مخلوقات میبینیم، خدا را از آن نقائص تسبیح میکنیم و تنزیه مینماییم. این تنزیه و تسبیح، تنزیه و تسبیح ناقص است؛ حقیقتِ تسبیح و تنزیه نیست.
خوب دقت بفرمایید! تسبیح و تنزیه خداوند بهطور حقیقت و واقعیت، وقتی است که او را در آیات تعریف و تعرف او و در نشانههای معرفت او بشناسیم؛ و در آن آیات نقص نیست. خدا را به آیات کمال میشناسیم؛ در آنها نقص نمیبینیم تا خدا را از آن نقص منزه کنیم. وقتیکه ما آیات و نشانههای معرفت خدا را شناختیم که کمال محض است و کمالات محضه از آنِ ایشان است، دیگر خدا را به نقص نشناختهایم و از این رو تسبیح و تنزیه حقیقی انجام میشود.
یک مثالی عرض میکنم انشاءاللّه دقت بفرمایید. اگر شما دوستی داشته باشید و این دوست شما بسیار بسیار مورد توجه و اطمینان شما باشد، از حیث
* معراج حسینی صفحه 238 *»
امانتداری او را کاملاً امین میدانید و اینقدر به او اطمینان دارید که میدانید از حیث مال و جاه و عِرض و آبرو و همهچیز، درباره شما خیانت نمیکند و به او اطمینان کامل دارید؛ وقتیکه او را بهعنوان رفاقت و صمیمیت لحاظ میکنید، آیا اصلاً به خاطرتان میگذرد که ممکن است او دزدی کند؟ آنچه به خاطرتان نمیگذرد، سرقت و دزدی است. از این جهت شما در این حالتی که او را لحاظ میکنید و به فکرتان میآورید که چنین دوست صمیمی و امینی دارم، هیچ دزدیی به ذهنتان نمیخورد که بعد بگویید این رفیق من از دزدیکردن منزه است و ساحت او پاکیزه است از اینکه دزدی کند؛ چون آنچه که به ذهنتان نمیخورد، دزدی است. از بس او در نظر شما دارای امانت است و کمال اطمینان را به او دارید، اصلاً به ذهنتان نمیخورد تا او را تنزیه کنید.
یکوقت هست نه، رفیقی است که گاهگاهی از او مثلاً خیانتی دیدهاید و ممکن است بعضی خیانتها از او سر زده باشد؛ از این جهت امر دزدی هم ممکن است گاهی به ذهنتان بخورد که کسی که چنین خیانتی از او سر زده، ممکن است دزدی هم بکند. ولی میبینید نه، به هرحال رفیق است و صمیمیت نشان میدهد؛ حال یکوقت خیانتی انجام داده، چه ربطی به دزدی دارد؟! اینجا است که میگویید نه، دزد نیست؛ او دزدی نمیکند.
بین این دو صورت چقدر فرق است؟! در آن صورت اول، اصلاً به ذهن شما نقص نخورده تا او را از نقص تنزیه کنید؛ به ذهن شما اصلاً دزدی نخورده تا او را از دزدی تنزیه کنید و بگویید دزد نیست. اما در صورت دوم، همراه او و با تصور و لحاظ او، نقص دزدی هم به خاطرتان رسید و اینجا همراه با او و در رتبه او، امانتی است مخلوط و همراه با احتمال دزدی و امکان خیانت. اینجا تنزیه میکنید، میگویید نه، انشاءاللّه دزد نیست، فکر نمیکنم دزد باشد.
این دو تسبیحکردن و تنزیه شأنِ شخص، چقدر با هم فرق دارد؟! خیلی با هم
«* معراج حسینی صفحه 239 *»
تفاوت دارد! در آن مورد اول، او پاک و پاکیزه و بدون هیچ آلایشی به ذهنتان میخورد؛ رفیق صمیمیِ قطعی مثل چشمتان، ــ چقدر به چشمتان اطمینان دارید؟! ــ مثل دستتان، ــ چقدر به دستتان اطمینان دارید؟! ــ
از این جهت برادران ثقه را که کاملاً مورد اطمینان انسان هستند و انسان همه چیز خود را با آنها در میان میگذارد و از آنها هیچچیزی را پنهان نمیکند، برادر اینطوری را امام؟ع؟ میفرمایند مثل بازوی تو و مثل چشم تو است که اینقدر به او اطمینان داری.([127]) چطور به چشمت و به دستت مطمئن هستی؟ او را هم همینطور مطمئنی. انسان یکچنین برادران ثقه و رفقای ثقه و مورد اطمینان که داشته باشد، تا آنها را لحاظ میکند و بهخاطرش میآورد، نقص دزدی و نقص خیانت در کنار آنها و ردیف آنها قرار نمیگیرد تا بعد انسان آنها را تنزیه کند و ساحتشان را تسبیح کند و بگوید نه، منزه است از اینکه خیانت کند، منزه است از اینکه دزدی کند، منزه است از اینکه مثلاً این نقص در او باشد. این تسبیح و تنزیه حقیقی است که هیچ در کنار آن نقص نیاید.
اما صورت دوم تسبیحی است ناقص، تنزیهی است ناقص، یعنی مشوب. فرض بفرمایید این رفیقی که گاهگاهی از او خیانت دیده شده، حال به فکرتان میرسد که ممکن است او دزدی هم بکند؟ ببینید چطوری است! اینقدر مقامش پایین است که با احتمال نقصِ دزدی همراه میشود. ابتداءً این تصور را میکنید، بعد میگویید نه، دزد نیست؛ تسبیحش میکنید، تقدیسش میکنید و از دزدی تنزیهش میکنید، اما یکچنین تسبیح و تقدیس و تنزیهی، خیلی ناقص و مشوب است.
حال، تسبیحات و تنزیهاتی که درباره خدا داریم و میگوییم خدا منزه است از اینکه جاهل باشد، خدا منزه است از اینکه عاجز باشد، خدا منزه است از اینکه به صفات جسمانی و یا صفات خلقی متصف باشد، اینها مثل صورت دوم است. یعنی
«* معراج حسینی صفحه 240 *»
ما خدا را که میخواهیم تسبیح کنیم، خدا و جهل را ملاحظه میکنیم، بعد میگوییم خدا جاهل نیست. چرا؟ چون از آیه اثبات داریم خدا را میشناسیم که جاهل نیست. آیه اثبات خودمانیم؛ در خودمان جهل دیدیم، حال میگوییم خدای ما منزه است از اینکه مثل ما جاهل باشد.
پس ببینید طوری است که جهل را در ردیف خدا لحاظ کردیم، تصور کردیم، بعد خدا را از چنین جهلی تنزیه کردیم؛ همینطور سایر صفاتِ نقصان. این تسبیحات و تنزیهات و تقدیسات، همه و همه ناقص است و به رتبه نقصان مربوط است؛ بیش از این هم نمیتوانیم. آیات تعریف و تعرف را هم آنطور که باید بشناسیم که نمیشناسیم. آیات تعریف و تعرف خدا و آیات شناخت خدا که غیر از آیات اثبات خدا هستند و اینها محمد و آلمحمدند؟عهم؟ و در مرتبه بعد انبیاء و در مرتبه بعد کاملین شیعه، اینها را هم اگر ما ببینیم، باز آن معرفت و آن چشم را نداریم که تا به آنها نگاه کردیم، فقط ظاهرِ در آنها را ببینیم نه ظاهر و مَظهر را؛ و بماند که اصلاً ما ظاهر را نمیبینیم؛ فقط معتقدیم که خدا در ایشان جلوه کرده به خود ایشان نه به ذات مقدسش به آنطوری که صوفیه لعنهمالله میگویند. خدا به خود ایشان در ایشان جلوه فرموده و ایشان را آیات تعریف و تعرف و شناخت خود قرار داده و فرموده شناخت ایشان به این مقام، شناخت من است و نشناختن ایشان به این مقام، نشناختن من است.
ما آن چشم را نداریم که وقتی به امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه نگاه کنیم یا اگر در این زمان و در زمان ظهور به حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه نگاه کنیم، خدا را ببینیم. اینطور که نیست! فقط معتقدیم که شناخت ایشان شناخت خدا است؛ نداریم آن چشمی را که فقط ظاهر را ببینیم نه مظهر را. ما مظهر را میبینیم اما معتقدیم که خدا در این مظهر ظاهر است؛ و از ما همیناندازه توحید پذیرفته شده، همین مقدار معرفت از ما پذیرفته شده. ما ظاهر و مظهر را هم نمیبینیم که لااقل شرک
«* معراج حسینی صفحه 241 *»
باشد! ما فقط مظهر را میبینیم اما معتقدیم که این مظهر، مظهر خدا است؛ خدا در این مظهر، ظاهر است؛ خدا به این، متجلی است؛ خدا را به این میشود شناخت؛ خدا را به این میشود اطاعت کرد؛ خدا را به این میشود محبت ورزید و از این قبیل امور. همه اینها اعتقادی است.
از این جهت این تسبیحات و تنزیهات و تقدیسات ما، همه تسبیحات ناقص و مربوط به رتبه خودمان است. هرچه در این مظاهر میبینیم، بهظاهر مثل خودمان میبینیم؛ چشم او را مثل چشم خودمان میبینیم؛ گوش او را مثل گوش خودمان میبینیم؛ قدرت او را فکر میکنیم مثل قدرت ما است؛ علم او را فکر میکنیم مثل علم ما است و به همینطور؛ نهایت چون به فرمایشاتشان معتقد هستیم، وقتیکه میفرمایند علم ما علم خدا است، معتقد میشویم که علمشان علم خدا است. وقتی میفرمایند قدرت ما قدرت خدا است، معتقد میشویم که قدرتشان قدرت خدا است. میفرمایند مشیت ما مشیت خدا است، معتقد میشویم که مشیتشان مشیت خدا است؛ بلکه خدا را قدرتی نیست مگر ما. معنی ندارد که ذات مقدسش قدرتی حادث باشد. قدرت خلقی خدا، قدرت در عرصه خلقت، تمام صفات فعلی خدا ما هستیم. علمی که به خلق تعلق میگیرد، ما هستیم. قدرتی که به خلق تعلق میگیرد، ما هستیم. مشیتی که به خلق تعلق میگیرد، ما هستیم. بصیربودن خدا که به خلق تعلق میگیرد، ما هستیم. سمیعبودن خدا که صدا و ندای خلق را میشنود، ما هستیم. آن سمع خدا و گوش خدا و چشم خدا و قدرت خدا ما هستیم.
ما همینطور معتقد میشویم و این تسبیح ناقص است. باید آنها را اینطور ببینیم که به امام که نگاه کنیم، او را چشم خدا ببینیم، نه امامی که خدا ما را به این چشم نگاه میکند. این هم تسبیحی است که دوباره ظاهر و مظهر را با هم ردیف و قرین کردهایم و میگوییم امامی که خدا با این چشم، ما را میبیند؛ خدا گوش امام را طوری قرار داده که با آن گوش، صدای ما را میشنود؛ قلب امام را طوری قرار داده که با
«* معراج حسینی صفحه 242 *»
آن قلب، ما را دوست دارد؛ دست امام را طوری قرار داده که با آن دست، حاجات ما و خواستههای ما را انجام میدهد. در همه اینها باز ظاهر و مظهر را قرین کردهایم و اینطور تسبیح کردن باز هم نقصان دارد.
وقتی که او را ندیدیم جز چشم خدا، او را ندیدیم جز گوش خدا، او را ندیدیم جز قدرت خدا، او را ندیدیم جز علم خدا، این تسبیح، تسبیح کامل است؛ خدا را بهحقیقت شناسایی شناختهایم و او را بهحقیقت تسبیح و تنزیه، از صفات خلقی تسبیح و تنزیه کردهایم. و این از ما بر نمیآید! اعتقادش را داریم. این که میگوییم، اعتقاد است؛ فکر نکنیم اگر انشاءاللّه خدا زیارت حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه را روزیمان کرد و چشم ما به چهره آن بزرگوار افتاد، آنجا این معرفت فؤادی فوراً برای ما حاصل میشود و ما تا او را دیدیم، خدا را دیده باشیم؛ تا او را دیدیم، علم خدا را دیده باشیم، مشیةاللّه را دیده باشیم، قدرةاللّه را دیده باشیم، عیناللّه را دیده باشیم، اُذُناللّه را دیده باشیم؛ اینطورها نیست. بلکه او را مثل خودمان میبینیم؛ چهبسا بعضی از ما بهظاهر از او زیباتر باشیم! بهظاهرِ شکل ممکن است او رنگ رخسارهاش سبزه باشد و ما سفیدپوست باشیم؛ آنوقت حتماً ما از او قشنگتریم!
آری، این علتش همین است که در رتبه نقصان واقع شدهایم؛ از این جهت آیات تعریف و تعرف خدا را که ببینیم، ظاهر او را میبینیم. ظاهر را که دیدیم، همین عالم ظاهر را که مشاهده کردیم، همین بدن ظاهری را که دیدیم، نمیتوانیم آن معرفت فؤادی را داشته باشیم. از ما هم نخواستهاند اما بحمداللّه اعتقادش را بهبرکت فرمایشات مشایخ عظام+ یاد گرفتهایم و معتقد شدهایم که این آقایی که میگوید من حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه هستم، یا هریک از ائمه هدی؟عهم؟ با اینکه او را میشناسیم که پسر فلانی است، همین علمالله است.
بعضی شیعیان که خانه حضرت موسی بن جعفر؟عهما؟ میرفتند، میدیدند حضرت رضا کودکی هستند و امام میفرمودند این فرزند من است و اسمش علی
«* معراج حسینی صفحه 243 *»
است و لقبش رضا است و بعد از من حجت خدا است.([128]) شیعیانی که پیرمرد بودند میدیدند این کودک بهتدریج بزرگ میشود، پدرش فوت میشود و ایشان امام میشود. این شخص پیرمرد چطور ببیند که همین کودکی که بزرگ شده، این علماللّه است؟ این قدرةاللّه است؟ این سمعاللّه و بصراللّه است؟ چطور ببیند؟ او باید معتقد باشد، او نمیتواند ببیند واقع را نمیبیند، آن چشم را ندارد! فقط معتقد میشود. این تسبیحات، تسبیحاتی ناقص است.
اما تسبیح حقیقی و تنزیه حقیقی یا معرفت حقیقی، مال آن کسانی است که وقتی نگاه میکنند، او را نمیبینند مگر ظهور خدا. ظهور خدا، یعنی او را نمیبینند در اینجا مگر خدا. ــ دقت میکنید؟ ــ او را نمیبینند مگر ظهور خدا که خدا قرارش داده که هرکس او را شناخت، خدا را شناخته؛ هرکس او را دید، خدا را دیده. رسولاللّه که میفرمایند من رآنی فقد رأی الحق([129]) هرکس مرا دید، خدا را دیده یعنی چه؟ خدا که از دیدهشدن منزه است. یعنی اگر دیدن خدا ممکن باشد، برای ممکنات به اینطور ممکن است که خدا این آیه تعریف و تعرف خود را در بین ما بیاورد، دیدنش دیدن خدا است، زیارتش زیارت خدا است. من زار الحسین بکربلاء فقد زار اللّه.([130]) حال در قبرش هم باشد، باشد. برای ما که فرقی نمیکند چه در قبر خوابیده باشد، چه کنار اتاقش نشسته باشد.
از این رو شماها هم که زائر هستید و از مشهد بیرون میروید، فکر نکنید امامتان مرده و اینجا دفن شده، سالی یکمرتبه هم که برویم زیارتش کنیم بسش است! نه اینطور نباشید. واللّه بدن امام الآن هیچ فرق ندارد با آنوقتی که در همین خراسان، حضرت در حال حیات بودند و در منزلشان بودند. حال شما بگویید و انصاف دهید!
«* معراج حسینی صفحه 244 *»
اگر یکچنین حالتی باشد که بدانید امام رضا؟ع؟ در منزلشان هستند و طوری هم هست که هرکس هروقت بیاید در بزند، آقا در را باز میکنند و میفرمایند بیا تو، دست مرا ببوس، پای مرا، صورت مرا ببوس و حاجتی داری بطلب، مسئلهای داری سؤال کن، هرچه؛ اگر اینطور بود، آقایانی که مثلاً تهران هستند، برادران آنجا، اگر اوضاع امام رضا؟ع؟ اینطور بود، شما چکار میکردید؟ اولاً که مشهدی میشدید، میآمدید ساکن مشهد میشدید؛ میگفتید که روزی یکدفعه بروم آقا را ببینم. اگر نه، لااقل هر ماه یکدفعه بیایم مشهد. نه، خرجش زیاد است، هر دو سه ماه یکبار بیایم. باز هم خرجش زیاد است، لااقل هر شش ماه یکبار بیایم. از این جهت فرمودند آن کسانی از شیعیان ما که توانایی ندارند، سالی یکبار بروند کربلا به زیارت حسین صلواتاللّهعلیه؛ آنهایی که توانایی دارند، سالی دوبار به زیارت قبر جدم حسین صلواتاللّهعلیه بروند.([131])
واللّه با زمان حیاتشان هیچ فرق نمیکند؛ تفاوتش این است که ما الآن چشمهایمان بدن مطهر امام را که در قبر دفن شده، نمیبیند؛ ولی این بدن همان بدن است بدون هیچ تفاوتی. همانطور که در حال حیات با این بدن میدید، با این بدن میشنید و با این بدن قدرت خدا بود، الآن هم همانطور است. با کشتهشدن و مسمومشدن و رحلتکردن و از دنیا رفتنش هیچ نقصانی برای بدن امام پیش نمیآید؛ این بدنش هیچ تفاوت نمیکند. واللّه با همین بدنِ در قبر، صدای من و شما را میشنود. روحش که جای خود دارد و در بهشتش بهسر میبرد. این بدن دفنشده در قبر مطهرش، همین صدایی که از دهانمان درمیآید و میگوییم: «السلام علیک یا علی بن موسی»، همین صدا را واللّه مثل زمان حیاتش میشنود؛ فرق نمیکند. با همین چشم و با همه بدنش میبیند، همانطوری که در زمان حیاتش میدید.
از این جهت وظیفه ما خیلی سنگین است! احترامکردن ما نسبت به این قبور مطهره، طور دیگری باید باشد. اشتیاق ما به زیارت اماممان، طور دیگری باید باشد.
«* معراج حسینی صفحه 245 *»
در هر صورت، عرض کردم ما چون آن چشم بصیرت و آن معرفت نورانیت و آن چشم فؤادی را نداریم، از این جهت امام را که میبینیم، یکشخص معمولی میبینیم؛ ولی معتقدیم که صاحب این مقامات است. اعتقاد داریم و خدا را بر این اعتقاد شاکریم. این اعتقاد نعمت خیلی بزرگی است که خدا به شیعیان اثناعشری کرامت فرموده؛ خصوصاً شیعیان مستبصر که نسبت به شئونات معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین بابصیرتند.
این تسبیحات ما تسبیحات ناقص و این معرفتهای ما معرفتهای ناقص است؛ و خدا را با این نقصانها ردیف قرار میدهیم و بعد تسبیح میکنیم، تنزیه میکنیم. همانطور که گفتم مانند مثال دومی که رفیقی را در نظر بگیریم بعد بگوییم دزدی به او زیبنده نیست؛ او منزه است از اینکه دزدی کند. از نظر مثال، معرفتهای ما اینطور است. از این جهت است که باید معتقد باشیم که تسبیح حقیقی خدا ممکن است. امکان دارد که خدا را از جمیع نواقص و نقصانها، تسبیح و تنزیه کنیم بهحقیقت تسبیح و تنزیه؛ که آن حقیقتِ تسبیح و تنزیه، به شناخت آیات تعریف و تعرف خدا بستگی دارد و برای ما میسر نیست. این را باید اقرار کنیم که برای ما میسر نیست؛ اعتقادش ما را بس است.
آن کسانی که دارای چشم نورانی و چشم فؤادی هستند، وقتی به ائمه هدی؟عهم؟ نگاه میکنند، یا خود ائمه که به خودشان نگاه میکنند یا به مظاهر خودشان نگاه میکنند و در مقام عبودیت، خدا را در آن مظاهر میبینند، آنها تسبیح حقیقی دارند. با خدا چیزی از نقصانها ردیف نمیشود و اصلاً از خلق چیزی با خدا ردیف نمیشود تا خدا را از آن خلق و اقتران به خلق و انتساب به خلق تسبیح کنند. ما نمیفهمیم چطور میشود ولی معتقدیم که یکچنین تسبیحی برای خدا هست؛ و آن تسبیحی است که رسولاللّه فرموده: سبحان ربی العظیم و بحمده، سبحان ربی الاعلی و بحمده.([132]) هروقت
«* معراج حسینی صفحه 246 *»
رسولاللّه میفرمود سبحاناللّه، خدا را بهحقیقت تسبیح، تسبیح میکرد؛ خدا را بهحقیقت تنزیه، تنزیه میکرد؛ او را از همه نقصانها و اقترانهای به خلق و از همه شئونات خلقی پاکیزه میدید و میدانست. او بهحقیقت تسبیح میکرد. امیرالمؤمنین همینطور، معصومین ما همینطور و امروز امام زمان صلواتاللّهعلیه که خدا را تسبیح میکند، تسبیح میکند بهحقیقت تسبیح و تنزیه و تقدیس؛ و بعد از او ارکان، مقامات انبیاء اینطوری هستند. آنها هم بهحسب رتبه خودشان، صاحب چشم فؤادی هستند. آنها هم که آیات تعریف و تعرف خدا را میبینند، بالنسبه به رتبه خودشان تسبیح و تنزیه حقیقی دارند و کاملین شیعه هم همینطور. دیگر از کاملین شیعه که بگذرد، همه ما که در رتبه نقصانیم، عارفمان، جاهلمان، حکیم و غیرحکیم، همه و همه، به تسبیح ناقص، به تنزیه ناقص مبتلا هستیم.
این است که عرفاء ــ عرفاء اصطلاحی ــ و صوفیه لعنهماللّه با اینکه بهقول خودشان در معرفت خیلی سیر کردهاند، خیلی بالا رفتهاند و بهقول خودشان، حقیقت وجود برایشان کشف شده و حقیقت خدا را نعوذباللّه دیدهاند، البته خیالات میبینند. نوع مکاشفههایشان اینطوری است که در عالم صعود کردم، بالا رفتم، از آسمان گذشتم، به کجا رفتم، به دریای نور رفتم، دانستم که در خدا غرق شدهام! دریای نور که خدا نیست؛ حال در عالم خیال باشد یا در عالم مکاشفه باشد یا هرچه. اگر دریای نور در عالم خیال و مکاشفه باشد، تازه باز هم خلق خدا است؛ مثل همین آسمانها. اینکه خدا نشد. میگوید نه، به دریایی از نور رسیدم، فهمیدم که به خدا متصل شدهام و خدا را یافتهام. دریای نور هم مثل دریای آب است؛ فرقی نمیکند. اگر کسی درون دریای آب رفت، میتواند بگوید من به خدا متصل شدهام؟! دریای نور هم همینطور است.
خدا خالق نور است، منزه است از اینکه نور باشد، همانطور که منزه است از اینکه آب باشد. اما آن بدبخت میگوید چون حقیقةالوجود و صِرْفالوجود خدا است،
«* معراج حسینی صفحه 247 *»
از این جهت من از این تعینات که گذشتم، از تعین آسمانی رد شدم، از تعین عرشی و کرسی رد شدم، ــ در عالم خیالاتش این حرفها را میزند ــ بعد به دریای نور رسیدم! این دریای نور چیست و کجا است؟ این همان خدا است!
اینها با این ادعاهایی که دارند و با این مکاشفهشان و چه و چه، این بدبختها فکر میکنند، ــ ببینید چقدر بیچاره هستند! ــ فکر میکنند اگر کسی تنزیهِ تنها و صرف، تسبیح تنها و محض درباره خدا داشته باشد، خدا را محدود کرده است؛ از این رو ناچار است میگوید برای اینکه خدا را محدود نکنیم، تشبیه را هم باید ضمیمه کنیم. نه تشبیهِ تنها که خدا را به چیزی تشبیه بکنیم، نه تنزیهِ تنها؛ بلکه تشبیه و تنزیه را با هم ضمیمه کن، آنوقت میشود توحید. یعنی مثلاً با بول وضو بگیر، برو به نماز. تشبیه و تنزیه را با هم که ضمیمه کردی، میشود توحید؛
فان قلتَ بالتنزیه کنتَ مُحدِّدا | و ان قلت بالتشبیه کنت مجسِّما | |
و ان قلت بالامرین کنت موحِّدا | و کنت اماماً فی المعارف سیّدا([133]) |
این حرف «ابنعربی» است، رئیس کل فی الکلشان. ــ خدا لعنتشان کند؛ اللّهم العنهم بعدد ما فی علمک من شیء. ــ میگوید اگر خدا را تنزیه کردی، مثلاً گفتی خدا آسمان نیست، خدا زمین نیست، خدا انسان نیست، خدا حیوان نیست، خدا خاک نیست، خدا چه نیست، خدا چه نیست، مرتب گفتی نیست نیست، داری حد میبندی و مرز درست میکنی؛ محدودش کردهای؛ او را در مرزی قرار دادهای که آن مرز این است: «او انسان نیست» پس با انسان هممرز شد. مثل اینکه شما اگر بگویید مثلاً مرز مشهد و مرز شاهرود، از اینجا مشهد جدا است، از اینجا شاهرود جدا است، تا گفتید مشهد شاهرود نیست و شاهرود مشهد نیست، ببینید مرز قرار دادید. یعنی حدی معین کردید؛ هم مشهد را به حدی محدود کردید و هم شاهرود را به حدی محدود کردید. این معنای تنزیه است. وقتی گفتید خدا انسان نیست، یعنی خدا در
«* معراج حسینی صفحه 248 *»
یک مرزِ خدایی است، انسان در یک مرز انسانی؛ کنار هم ولی جدا؛ یک حد و مرز و سیم خاردار کشیدهاید. همینطور اگر گفتید خدا آسمان نیست، آسمان را کنار خدا گذاشتید میگویید آسمان آسمان است و خدا آسمان نیست، همانطور که آسمان خدا نیست؛ و همینطور.
هرچه را که شما میگویید خدا نیست و خدا را تسبیح و تنزیه میکنید، اینجا خدا را در حدی محدود کردهاید و مرز قرار دادهاید. اگر خدا را محدود کنید که نمیشود؛ خدا که محدود نیست. پس باید چکار کنید؟ حالا بیایید تشبیه هم بکنید تا از محدودیت راحت شوید. خدا را تشبیه هم بکنید و همین است معنای «بسیط الحقیقة کل الاشیاء».
ببینید اینها حرفهایشان یکی است، شکلهایش عوض میشود. «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» همین است که به این شکل درمیآید. این به دست و بال ملاصدرا که میرسد، میشود «بسیط الحقیقة کل الاشیاء». همین حرف ابنعربی، دست این که میافتد اینطور ساخته میشود: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء». یعنی آنیکه حقیقت همهچیز است و صِرف وجود است، او باید همهچیز باشد؛ چون اگر بخواهی بگویی آن نیست، آن نیست، آن نیست، محدودش کردهای! پس بگو با اینکه همه نیست، همه هست. اینطور بگو: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیست بها.» کل اشیاء است و اشیاء نیست؛ کل همهچیز است و هیچچیز نیست؛ همهچیز است و هیچچیز هم نیست؛ آسمان نیست، زمین نیست، انسان نیست، چه نیست، چه نیست و همهچیز است!
اگر قائل به تنزیه تنها شوی که خدا را تسبیح کنی و مرتب نیست نیست بگویی، محدودش کردهای. اگر تنزیه نکنی، فقط بگویی تشبیه، همهچیز است، چه است، چه است، «کنتَ مجسّما» ناچاری بگویی جسم هم هست. اما نه، نه فقط آن را بگو، نه فقط این را بگو، هر دو را با هم ضمیمه کن؛ آنوقت «و ان قلتَ بالامرین کنت
«* معراج حسینی صفحه 249 *»
موحّدا» اگر هر دو را گفتی، توحید داری!
این توحید شد؟ این توحیدی است که انبیاء آوردهاند؟ این توحید توحیدی است که قرآن میفرماید؟ این توحیدی است که ائمه هدی فرمودهاند؟ «و کنت اماماً فی المعارف سیدا» آنگاه در معارف امام و آقا میشوی که دیگران تو را تبعیت بکنند و پشت سرت باشند. این بدبختها علت بیچارگیشان همین است که دور از جان ما، همهشان حتی آن بالا بالاییشان مثل من و شما ناقص و در رتبه نقصانند. آن بالا بالاییشان که ابنعربی است و امام و شیخ اکبرشان است، عارف کبیر اسمش را میگذارند، حتی او مثل من و شما یک آدم بیچاره است. او چشم فؤادی ندارد؛ حتی در اولین درجه از مقامات کاملین قرار نگرفته بلکه سجینی شده و از کاملین سجینی شده و امام سجینیها شده. چون آن چشم را ندارند، از این جهت اصلاً تسبیح حقیقی را نمیدانند چیست و میگویند نمیشود؛ اگر بخواهی تسبیح حقیقی داشته باشی، خدا را محدود کردهای!
ما میگوییم ای بیچاره! آری، ما افراد ساکن عرصه نقصان، تسبیح حقیقی و تنزیه حقیقی خداوند متعال، برایمان میسر نیست. همین تسبیحهای ناقص و تنزیههای ناقص، از ما پذیرفته شده و مورد قبول است. همین که بگوییم خدای ما خالق همهچیز است و منزه است از اینکه صفات خلقی داشته باشد، شئونات خلقی داشته باشد، از جمیع شئونات خلقی منزه است، همیناندازه ما را بس است و در اعتقادمان معتقد هستیم که برای خدا تسبیحی و تنزیهی است و آن تسبیحی است که رسولاللّه و ائمه هدی؟عهم؟ و در درجه بعد انبیاء و در درجه بعدتر کاملین شیعه دارند که آنها خدا را بهحقیقت تسبیح تسبیح میکنند و بهحقیقت تنزیه تنزیه میکنند؛ یعنی خدا را میشناسند بدون اینکه خلقی را در ردیف او آیه او بدانند. او را در آیات او میشناسند بهطوری که خود آیه و انیت آیه به نظرشان نمیآید؛ دیگر این را نمیبینند که بگویند این، آیه خدا است؛ حضرت محمد؟ص؟ را نمیبینند که هم
«* معراج حسینی صفحه 250 *»
محمد باشد و هم آیه خدا باشد و خدا را به او بشناسند. نه، او را که دیدند خدا را دیدهاند. فرمود من رآنی هرکه مرا به آن مقام نورانیت ببیند، فقد رأی الحق حق را دیده است. ما هم میگوییم فقد رأی الحق اما به اعتقاد؛ نه آنکه دیدن ما هم فقد رأی الحق باشد. ما که میبینیم، اندام چند وجب در چند وجب میبینیم، خدا که چند وجب در چند وجب نیست. من رآنی یعنی کسی که مرا به مقام نورانیتم ببیند. آری والله محمد نیست مگر همان آیه تعریف و تعرف خدا. خدا به این بزرگواران شناخته میشود بهحقیقت شناسایی، بدون هیچ اقتران که ایشان باشند و او. اصلاً خدا را طور دیگری نمیشود شناخت مگر به حقیقت اینها و حقیقت اینها طوری است که اینها و خدا با هم نیست که شرک بشود؛ تنها هم نیست که کفر بشود. در مقام شناسایی و در مقام شناختن، جز خدا نیستند! همان فرمایش که حضرت حجة بن الحسن المهدی صلواتاللّهعلیه در دعا فرموده: اللهم انی اسألک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاة امرک، بعد فرموده: لا فرق بینک و بینها؛([134]) در مقام معرفت، هیچ فرق نیست. این را بحمدالله ما معتقدیم.
حالا ببینید کربلا چه حقی به گردن ما دارد! ما که در این رتبه نقصان واقع شدهایم و تسبیح حقیقی اصلاً برای ما امکان ندارد و در رتبه ما نیست، اما بهبرکت همین توجه، همین که دل میشکند و به حسین؟ع؟ رو میکنیم، معرفت حقیقی و تسبیح حقیقی خداوند نسبت به ما و در رتبه ما میباشد. حال اسباب دلشکستن هرچه میخواهد باشد. عرض کردم این امور عاطفی که گفته میشود و از اسباب دلشکستن ما است، این اسباب عاطفی و اسباب ظاهری، خود این اسباب ظاهری، ملاک نیست. در اثر نقصان ما و گرفتاربودن در عرصه نقصان، راه توجه و شکستهشدن دل و حالت اتصال به سیدالشهداء صلواتاللهعلیه در ما، همین
اسباب ظاهری و عاطفی است.
«* معراج حسینی صفحه 251 *»
اما وقتی بهواسطه تذکر مصائب حسین بهگریه افتادیم و به حسین صلواتاللّهعلیه متصل شدیم، آن حالت اتصال نباید کار عاطفه باشد. آن در واقع همان معرفتی است که باید نصیب ما بشود؛ همان تسبیح و تنزیهی است که نصیب ما شده. یعنی ما وقتیکه به حسین صلواتاللّهعلیه و کاملین کربلا توجه کردیم، متأثر میشویم؛ حالا این تأثر ما از هرچه فراهم شده باشد. یکوقت هست توجه میکنیم به اینکه علیاکبر جوان رشیدی بوده و امام حسین؟ع؟ دوستش داشتند؛ پسرشان بوده؛ مثلاً از راه عاطفه پدری و پسری دلمان میسوزد و توجه میکنیم. ــ ببینید ــ سبب، عاطفه است. اما شکستهشدن دل و حالت اتصال نورانیت و توجه، این یک امر معنوی و معرفت حقیقی میشود؛ و وقتی ما به همین مقدار توجه کردیم و دل ما این آیات تعریف و تعرف خدا را دید و متصل شد، معرفت حقیقیِ در رتبه ما و ممکنِ برای ما میسر شده؛ تسبیح حقیقی برای ما میسر شده؛ خدا را تنزیه کردهایم بهحقیقت تنزیه در رتبه خودمان. چه حق بزرگی حسین بر گردن ما دارد! صلواتاللّهعلیه. بهبرکت همین امر شهادت که اگر این امر شهادت و بهطور کلی حادثه کربلا نبود و فقط امر فضائل بود، نمیتوانستیم با فضائل، اینطور از این عرصه نقصان و از این تعلقات عصیان و طغیان کنده شویم و از این تاریکیها و ظلمت معاصی کنده شویم و به حقیقت نور و مبدأ نور متصل شویم.
این تذکری بود که عرض کردم و لازم هم بود. لازم بود که این مطلب را عرض کنم برای اینکه بفهمیم که در عرصه کربلا در روز عاشورا و سایر ایام مصیبت، در جریانات مابین سیدالشهداء و کاملین کربلا، آن تأثرهایی را که خودشان داشتند بر مبنای عاطفه ندانیم. خیلیها در این اشتباهند؛ فکر میکنند مثلاً وقتیکه حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه، بدن برادر را مشاهده کردند و آن حالات را دیدند، «فبانَ الانکسار فی وجه الحسین» آنهایی که دیدهاند نقل کردهاند که دیگر شکست در رخساره حضرت نمودار شد. یا اگر این تعبیر را خودشان فرموده باشند الآن انکسر ظهری([135]) حالا پشتم
«* معراج حسینی صفحه 252 *»
شکست. این تعبیرات که رسیده، ندیدهایم که کسی اینها را بر غیر جهات عاطفی حمل کند؛ همه نوعاً اینها را بر همین جریان عاطفی حمل میکنند؛ سیدالشهداء برادر رشیدی از دست داده، شکستهدل شده و پشتش شکسته. یا علیاکبر صلواتاللهعلیه را که به آن حال دیده، علی الدنیا بعدک العفا([136]) که گفته، یعنی یکچنین پسری را من از دست دادهام؛ دیگر دنیا به چه درد من میخورد؟! از دنیا سیر شدهام. پسر را کجا از دست داده؟ برای چه از دست داده؟ یا آن برادر را برای چه از دست داده؟ نوعاً این عبارات را به جهات عاطفی توجیه میکنند.
من خواستم این تذکر را عرض کرده باشم که کربلا اصلاً از جهات عاطفی مبرّا بود، هیچ، اصلاً اینها محو شده بود. لنریه من آیاتنا. عرصه توحید بود، عرصه تسبیح بود، عرصه تنزیه خدا بود، نه عرصه عاطفی. اصلاً جهات عاطفی محو بود؛ آنچه دیده نمیشد این جهات بود. تمام، آیات خدا نمودار بود؛ یعنی حسین که به علیش به عباسش به قاسمش به زینبش سلام اللّه علیهم اجمعین نگاه میکرد، جز آیات خدا را نمیدید به همین توضیحی که عرض کردم؛ نه آنکه آیه و ذیالآیه با هم دیده شود که این شرک است. اصلاً آیه یعنی نشاندادن ذیالآیه؛ اگر غیر از این باشد، آیه نیست.
این «در» را چرا «در» میگویند؟ چون باز است و آنطرف دیده میشود. اگر ما این «در» را ببندیم و پرده را بکشیم، در اصطلاح عرفان اینجا را «در» نمیگویند؛ میشود جزء دیوار؛ چون آنطرف را نشان نمیدهد. اما وقتی باز است و اینجا و آنجا را میبینیم، میگوییم «در» است. آیه اینطوری است. آیه که نماینده ذیالآیه است و ذیالآیه را نشان میدهد، طوری است که تا نگاهش میکنند، اصلاً خودش را نمینمایاند؛ ذیالآیه دیده میشود. و ما اینطور معرفت را نداریم؛ چون در عالم جسم نمونهاش را نداریم مگر همین نمونههای اینطوری؛ وگرنه در عالم جسم نداریم و برای خود ما هم معرفت حقیقی میسر نیست.
«* معراج حسینی صفحه 253 *»
این صحابه وقتی کاملینشان به سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه نگاه میکردند، نه اینکه حسین ببینند و خدا؛ آنها خدا میدیدند و تمام. یکچنین معرفتی! به همین سبب، تسبیحشان هم یکچنین تسبیح حقیقی بوده است. از همین جهت است که در جریان معراج که خدا میگوید ما آیات خودمان را به عبد خودمان رسولاللّه؟ص؟ ارائه دادیم و اصلاً معراج برای ارائه آیات بود، در آیه معراج ابتدا میشود به سبحان الذی؛ و تسبیح حقیقی انجام نمیشود مگر با دیدن آیه، آن هم آیه به چشم معرفت حقیقی. پس تسبیح حقیقی، تنزیه حقیقی، فرع بر معرفت حقیقی است و کربلا اینطور بود.
ما هم که با همین اسباب ظاهری و اسباب عاطفی به کربلا و حادثه کربلا توجه میکنیم و متأثر میشویم و دلمان میشکند و گریه میکنیم، همان حالت برای ما معرفت حقیقی است؛ و بهبرکت آن معرفت حقیقیِ در رتبه خودمان، خدا را از همهگونه آلایشها و از همهگونه نقصانها، تسبیح حقیقی و تنزیه حقیقی میکنیم. حسین صلواتاللّهعلیه بهبرکت کربلائش، برای ما ناقصین و ساکنین عرصه عصیان و طغیان و مبتلای بهظلمت معاصی، معرفت حقیقی و تسبیح حقیقی را مهیا کرد. اسباب ظاهری مثل همین سیاهپوشی که میکنیم؛ تا چشممان به این پارچههای سیاه میافتد، احساس میکنیم غم حسین عالم را فرا گرفته و ایام ماتم حسین فرا رسیده؛ دلمان میشکند؛ درست است که سببِ عاطفی است. یا یاد میکنیم رابطه بین حسین و علیاکبر صلواتاللّهعلیهما را که رابطه پدری و پسری است، آن هم آن پسر آن هم آن پدر، دلمان میشکند؛ درست است که سبب سبب عاطفی است اما آن حالت تأثر را قدر بدانید. آن میشود معرفت معنوی، اتصال حقیقی و رابطه نوری با سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه و اصحاب کربلا که آیات تعریف و تعرف خدا هستند و معرفت حقیقی برای ما فراهم میشود، تسبیح و تنزیه حقیقی هم برای ما فراهم میشود و توحید این است؛ و چقدر دورند عرفاء اصطلاحی و صوفیه از تسبیح حقیقی همانطور که دورند از معرفت حقیقی!
«* معراج حسینی صفحه 254 *»
یکی از اسباب توجه و تأثر هم این است که اگر ما مثل امروزی در کربلا بودیم، میدیدیم و متأثر میشدیم؛ در همین ایام رسم است که بنیاسد ــ همان فرزندان و ذریههایی که ماندهاند و در دِه نزدیک کربلا هستند، ــ اینها در صبح روز سوم امام؟ع؟ که روز دوازدهم است، رسمشان است که زنها و مردها و بچههایشان، از محلشان، از همان دهی که به بنیاسد منسوب است و آن قبیله هنوز هم همانجا هستند، حرکت میکنند و اگر مهاجرینی هم آنجا رفتهاند با آنها حرکت میکنند و به کربلا میآیند. زنها روی سرشان زنبیلها است و درون زنبیلها مقداری خوراکی برای بچههایشان و برای خودشان و مردهایشان است. مردهایشان هم همینطور، در زنبیل کلنگ و بیل گذاشتهاند. خاک عزا بر سر خودشان ریختهاند، زن و مرد سینهزنان و حسینحسینگویان با پای برهنه به کربلا میآیند. نزدیکیهای ظهر به کربلا میرسند. دیگر نمیدانید کربلا چه وضعی است! در روز دوازدهم سراسر کربلا ضجه بلند است. اینها میآیند در حرم امام حسین؟ع؟، همینطور در صحن دور میزنند و حسینحسین میگویند. بعد میروند حرم حضرت اباالفضل صلواتاللّهعلیه؛ اطراف صحن مطهر اباالفضل صلواتاللّهعلیه به سینه میزنند و ابوالفضل ابوالفضل میگویند یا بهتعبیر خودشان ابوفاضل ابوفاضل. عصر که میشود، به محل خودشان برمیگردند. معنای این کارشان این است که قبیله بنیاسد این توفیق را پیدا کردند که اجساد مطهره آن بزرگواران را مثل امروز دوازدهم محرم بهخاک بسپارند.
خدا بنیامیه را لعنت کند. این ملعونها خیال میکردند که اگر این اجساد مطهره را دفن نکنند، حیوانات بیابانها میآیند گوشتها و استخوانهای آنها را میخورند و اثری از آن ابدان مطهره نخواهد ماند. اما اِعجاز حسین صلواتاللّهعلیه و کرامت آن بزرگوار بر خدا این بود که تمام بدنهای مطهره شهداء، همانطور مانده بود. با اینکه دو سه روز بر آن بدنها آفتاب تابیده بود، خاک بر آن بدنها نشسته بود، آن جراحتها، پایمال اسب شدنها، ولی ذرهای تعفن برای آن بدنها فراهم نشد. طوری
«* معراج حسینی صفحه 255 *»
بوده این بدنها که سبب تعجب بنیاسد شده؛ این بدنها، بدنهای عادی که نیست؛ اینها مورد عنایت و توجه خدا است که با این وضعی که دارد، اینقدر جذّاب و مایه تأثر است و مخصوصاً وقتیکه بنا بر مشهور متوجه شدند که آقا زینالعابدین صلواتاللّهعلیه برای کمککردن تشریف آوردهاند.
البته ما معتقدیم بدن امام را امام دفن میکند. آن بزرگوار بدن پدر خود را چطور دفن کرده؟! ما که عاجزیم از اینکه تصور کنیم چطور دفن کرده. بر آن امام مظلوم صلواتاللّهعلیه چه میگذشته؟! او که بدن پدر را میبیند، غیر از دیدن ما است. او با همان بدن حرف میزند و آن بدن با او حرف میزند. واللّه آن بدن، آن بزرگوار را میدیده، همانطور که آن بزرگوار آن بدن را میدیده؛ بدون فرق. امام حسین با آن بدن پاره پاره خود میدیدند که با این فرزند معصوم و بیمارش در این چند روز چه رفتاری کردهاند و غل جامعه چه اثری بر کتف مبارکش و بر آن پاهای مبارکش گذارده. امام اینها را میدیدند و متأثر میشدند مثل زمان حیاتشان.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
«* معراج حسینی صفحه 256 *»
مجلس 14
(شب جمعه / 14 محرّمالحرام / 1407 هـ ق)
«* معراج حسینی صفحه 257 *»
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین
و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین
قال اعـلی الله مقامه:
هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه | تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا |
چند بار از حدیث معاویة بن وهب سخن به میان آمد. در آن حدیث فضیلت زیارت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه ذکر شده است. برای روشنی چشم اهل ایمان و انشاءاللّه ازدیاد یقین و برای شکرگزاری از توفیق زیارت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه در همه ایام بخصوص در عاشوراء، و همچنین برای شکرگزاری از این توفیق بزرگی که داریم که در شبهای جمعه بهطور اجتماع در تحت قبه حسینی صلواتاللّهعلیه به آن قبر مطهر توجه میکنیم و سلام عرض میکنیم، این حدیث شریف را میخوانم و امیدواریم بهحق آن زائرِ اولِ قبر حسین؟ع؟، اولکسی که آن قبر مطهر را زیارت کرد و بهوسیله او آن قبر مطهر ساخته شد و صورت مبارک را بر آن قبر مطهر گذارد ــ یعنی امام سجاد صلواتاللّهعلیه ــ که همه ما از زائرین سیدالشهداء محسوب شویم و خداوند ما را زائر حسین از دنیا ببرد. همانطور که بارها خواستهایم، خداوند ختم عمل ما را به این قرار دهد که حسین؟ع؟ را زیارت کرد و بر مصیبت حسین؟ع؟ ناله کرد و ذاکر حسین بود و از دنیا رفت. انشاءاللّه نامه عمل ما به این امور ختم شود و ملائکه برای ما چنین بنویسند.
حدیث را مرحوم مجلسی از کتاب «کاملالزیارات» نقل میکند که از کتب معتبره شیعه است. معاویة بن وهب میگوید خدمت امام صادق صلواتاللّهعلیه رسیدم و اجازه ورود و داخلشدن در منزلشان را گرفتم. حضرت اجازه فرمودند.
«* معراج حسینی صفحه 258 *»
«دخلتُ علی ابیعبداللّه؟ع؟ و هو فی مصلّاه، فجلستُ حتی قَضیٰ صلوتَه فسمعتُه و هو یُناجی ربَّه و یقول» بر حضرت صادق؟ع؟ وارد شدم و حال آنکه حضرت در مصلّیٰ (جایی که نماز میخواندند) بودند. نمازشان را تمام فرمودند. شنیدم که حضرت مناجات میفرمودند و میگفتند: یا من خَصَّنا بالکرامة و وَعَدَنا الشّفاعة و حمّلنا الرسالة و جعلنا ورثة الانبیاء و ختَم بنا الاُمَمَ السالفة و خصّنا بالوصیة و اعطانا علمَ ما مضیٰ و علم ما بقی و جعل افئدةً من الناس تَهویٖ الینا ای کسی که ما را به کرامت و بزرگداشت مخصوص فرمود و به ما شفاعت را وعده فرمود و رسالت را بر دوش ما نهاد و ما را ورثه و وارثین انبیاء قرار داد و به ما امتهای پیشین را ختم فرمود و ما را به وصیت مخصوص فرمود و وصی رسولخدا؟ص؟ قرار داد و به ما علم گذشته و علم آینده را بخشید.
بعد از اینکه این فضائل خودشان را میفرمایند، اشاره میفرمایند به این فضیلتی که خدا برای ایشان قرار داده، که اصلِ اهل ایمان و ریشه اهل ایمانند و اهل ایمان به برکت ایمان، به ایشان توجه دارند و به ایشان محبت دارند؛ «و قرار داد دلهایی از مردم را که بهسوی ما مایل است و به ما محبت دارد.»
در دعا کردن هم دستور همین است که انسان ابتداءً نعمتهای خدا را یاد کند. خدا را به آن نعمتهایی که انعام فرموده شکرگزاری کند و بعد دعا کند.
امام ابتداءً این نعمتهایی را که خدا بر ایشان تفضل فرموده ذکر میفرمایند؛ بعد عرض میکنند: اغفر لی و لاخوانی و زوارِ قبر ابی، الحسینِ بن علی صلواتاللّهعلیه. بیامرز مرا و برادران مرا. ــ مراد از برادران، انبیاء و کاملین شیعه هستند؛ و معلوم است که آمرزش گناهان آنها، آمرزش گناهان دوستانشان و ناقصین از عرصه عصیان است. ــ و زائرین و زیارتکنندگان قبر پدرم حسین؟ع؟ را بیامرز. الذین انفقوا اموالَهم و اَشخصوا ابدانَهم رَغبةً فی بِرّنا و رجاءً لما عندک فی صِلَتِنا و سُروراً اَدخلوه علی نبیّک محمد؟ص؟ و اجابةً منهم لامرنا و غیظاً اَدخلوه علی عدوّنا، ارادوا بذلک رضوانَک زوار قبر پدرم حسین؟ع؟، آن کسانی که اموالشان را خرج میکنند و بدنهایشان را بهزحمت
«* معراج حسینی صفحه 259 *»
میاندازند، بهمنظور اینکه میل دارند در نیکی به ما؛ و در صله ما امید دارند به آنچه که در نزد تو است ای خدا. اینکه ما را صله میکنند و به زیارت ما میآیند و بهسوی ما حرکت میکنند، امید دارند به آن فضلی که نزد تو است برای ایشان. همچنین منظورشان این است که رسولخدا؟ص؟ را مسرور کنند؛ و چون ما به ایشان دستور دادهایم که ما را زیارت کنند، اینها هم دستور ما را اجابت میکنند. بهمنظور اجابتکردن دستور ما و فرمان ما و نیز به این منظور که دشمنان ما را به غیظ بیاورند، ما را صله میکنند.
چون دشمنان وقتی میبینند که دوستان اینطور نسبت به قبور مطهره ائمه؟عهم؟ اظهار محبت میکنند، غیظ آنها را میگیرد. نوعاً دشمنان ائمه همینطورند. وقتی که میبینند امر ایشان نشر میشود و مقام ائمه؟عهم؟ تجلیل میشود و نور خدا مرتب درخشان میشود و دلها متوجه میشود، اینها غیظ میکنند، ناراحت میشوند، خشم میکنند و در اطفاء نور خدا و خاموشکردن اساس نشر فضائل و مصائب سعی میکنند. از این جهت باید به ایشان گفت موتوا بِغَیظِکم([137]) هرچه غیظ کنید، هرچه خشم کنید، چارهای ندارید مگر اینکه به همان خشمتان بمیرید، دق کنید و از بین بروید! خدا خواسته است که امر دینش منتشر شود. خدا خواسته است این مقامات و مشاهد مشرفه بحمداللّه مورد توجه شیعیان باشد. شیعهها و دوستان با دلِ کندهشده از وطنهای خود به زیارت این قبور مطهره میآیند. حال آنکسی که نمیتواند ببیند، او به غیظش بمیرد. چطور کوچک، بزرگ، زن و مرد اجتماع میکنند و این ضریحهای مطهر را میبوسند و تقرب میجویند! اینها همه آثار ولایت است؛ آثار محبت است. دشمنان غیظشان میگیرد.
از این جهت وقتی مشرف میشوید و حرم را شلوغ میبینید، خدا را شکر کنید؛ الحمدللّه که این عظمت را به این مقام بخشیده و به این مقام این جلالت را داده. درباره زیارت خانه خدا دستور همین است که وقتی انسان وارد مسجدالحرام میشود
«* معراج حسینی صفحه 260 *»
و کعبه را میبیند، بگوید الحمدللّه الذی عظّمکِ و کرّمکِ و شرّفکِ و جعلکِ مَثابةً للناس و امناً.([138])
آن خانه ظاهری جز خشت و گل چیز دیگری نیست؛ اما چون خدا آنجا را روی آن جهاتی که مصلحت دانسته و این عالم مادی ظاهری اقتضا میکرده خانه خود قرار داده، پس وقتی که تعظیم میبینیم، عظمت و جلالت میبینیم، خدا را باید شکر کنیم که دشمنان خدا و منکرین خدا غیظ میکنند. آنها میگویند این چیست؟! دور این خانه خشتی گردیدن یعنی چه؟! برای اینکه آنها به غیظ خودشان بمیرند، مؤمنین و مسلمین باید آنجا را آباد داشته باشند، بروند و عظمت آن را احیاء کنند و باقی بدارند.
آنگاه در این مشاهد مشرفه که ابدان مطهره اهلبیت عصمت صلوات اللّه علیهم اجمعین در آنجاها به خاک سپرده شده و این ابدان مطهره هم بیتهایی از نور بود که ارواح مطهرهشان و مقامات عالیهشان در این بدنها ظاهر بود و این بدنها بیوتی بود که اذن اللّه انتُرفَع و یذکر فیها اسمه،([139]) وقتی که این شلوغیها و این جمعیت و ازدحام را میبینید، خدا را شکر کنید و بگویید الحمدللّه. به زمین مطهر، به ضریح مطهر، به قبر مطهر که نگاه میکنید بگویید خدا را شکر که شما را عظمت بخشیده و این مکانهای شریف را جلالت بخشیده و اینطور بحمدالله در مقابل اینهمه منکرین فضائل و اینهمه ناصبیان، خدا این مقامات را اینطور مورد تعظیم و تکریم شیعه قرار داده. الحمدللّه رب العالمین.
از این جهت امام صادق؟ع؟ میفرمایند مؤمنین و شیعیان ما که به زیارت قبر پدرم حسین؟ع؟ میروند، اینها در واقع یکنظرشان این است که فرمان ما را اجابت کردهاند و ما به ایشان دستور دادهایم؛ و دیگر اینکه میخواهند در دل دشمنان ما غیظ داخل کنند و آنها را به غیظ بیاورند.
«* معراج حسینی صفحه 261 *»
ارادوا بذلک رضوانک مقصودشان هم همهاش این است که رضای خدا بهدست بیاید و رضای خدا بهدست نمیآید مگر بهرضای اولیاء. چون خدا رضای خودش را رضای اولیاء قرار داده. ائمه هدی؟عهم؟ اگر از انسان راضی شدند، خدا راضی است؛ اگر ایشان راضی نشدند، خدا راضی نیست. خدا را رضایتی و نارضایتی نیست مگر رضایت و نارضایتی ایشان. از این جهت عرض میکنیم: ان بینی و بین اللّه ذنوباً لایأتی علیها الّا رضاک([140]) ای امام من، بین من و خدا گناهانی است که آن گناهان را از بین نمیبرد مگر خشنودی تو. تو باید از من راضی شوی تا خدا از من راضی شده باشد. از این رو امام میفرمایند: ارادوا بذلک رضوانک خدایا اینها به این کارشان رضای تو را میخواهند.
بعد امام اینطور دعا میکنند: فَکافِهم عنّا بالرضوان و اکْلَأْهم باللیل و النهار و اخْلُف علی اَهالیهم و اولادِهم الذین خلّفوا باحسن الخَلَف و اصْحَبْهم و اکْفِهم شرَّ کلِّ جبّار عنید و کل ضعیف من خلقک او شدید و شرَّ شیاطین الانس و الجن و اَعطِهم افضلَ ما امّلوا منک فی غربتهم عن اوطانهم و ما آثرونا علی ابنائهم و اهالیهم و قراباتهم. خدایا تو از طرف ما جزاء آنها را بده. تو از طرف ما با آنها به رضایت و خشنودی مکافات کن. خدایا از آنها راضی شو. خدایا آنها را در شب و روز حفظ کن. خدایا آنها اهل و اولاد خودشان را گذاردهاند و به زیارت آن قبر مطهر آمدهاند، تو جانشین آنها باش و اهل و اولاد آنها را محافظت کن به بهترین جانشینی و محافظتکردن. خدایا آنها را همراهی کن و همراه آنها باش. خدایا آنها را از شر هر جبار سرکشی حفظشان کن؛ و از شر هر ضعیف و توانایی از خَلقت و از شر شیاطین انس و جن حفاظت کن. خدایا بده به آنها بهتر از آنچه که از تو امید دارند در اینکه از شهرهای خود خارج شدهاند و در غربت بهسر میبرند و از اینکه ما را بر فرزندان و اهل و خویشان خود مقدم داشتهاند. احترام ما را رعایت کردهاند، از اهل و فرزندان و خویشان خود دست کشیدهاند و بهسوی ما حرکت کردهاند و آمدهاند. چون ما را مقدم داشتهاند، خدایا تو ایشان را به اینطورها مکافات کن.
«* معراج حسینی صفحه 262 *»
اللّهم انّ اعداءَنا عابوا علیهم خروجَهم فلمیَنْهَهُم ذلک عن النهوض و الشخوص الینا خلافاً علیهم. خدایا دشمنان ما بر اینها عیب وارد میکنند؛ از اینها عیب میگیرند که چرا از خانههای خود خارج میشوید؟ چرا کسب و کار و زندگی را میگذارید و این راه مشکل را طی میکنید؟
آن زمانها مسافرت خیلی سخت بوده! آن زمانها طور دیگری بوده. کسی از مدینه میخواسته به کربلا بیاید یا از خراسان میخواسته به کربلا برود، به چه سختی میرفته! چقدر طول میکشیده! دشمنان عیب میگرفتند، سرزنش میکردند: زن و زندگی و فرزند را میگذارید و حرکت میکنید و این مدت میروید؛ معلوم نیست چه به سرتان بیاید! مریضیها و سختیها بوده. این سفرها نوعاً هم طول میکشیده. مثلاً از خراسان به کربلا رفتن و برگشتن با آن سختیهایی که در آن زمانها بوده، پنجشش ماه طول میکشیده. از این رو عیب میگرفتند.
امام میفرمایند خدایا دشمنان ما بر اینها خارجشدنشان را عیب میگیرند و در عین حال که اینهمه آنها را سرزنش میکنند و عیب میگیرند، این عیبگیری آنها را از حرکتکردن و متوجهشدن بهسوی ما باز نمیدارد، به منظور اینکه با دشمنان ما مخالفت کرده باشند و به اینها بفهمانند که شما هرچه عیب بگیرید، در ما اثر نمیگذارد. این محبت محبتی است در دل و انگیزهای است در ذات؛ عیبگیریها نمیتواند ما را از این مسیرمان باز دارد.
فارحم تلک الوجوهَ التی غیّرتْها الشمس و ارحم تلک الخُدودَ التی تَقَلَّبُ علی قبر ابیعبداللّه؟ع؟ خدایا رحم کن و مورد رحمت خود قرار بده آن رخسارههایی را که در اثر تابش آفتاب در این مسافرتها دگرگون میشود. خدایا مورد رحم خود قرار بده آن رخسارههایی را که اینطرف و آنطرف صورتهایشان بر قبر امام حسین؟ع؟ گذارده میشود. و ارحم تلک الاعینَ التی جرت دُموعُها رحمةً لنا خدایا مورد رحمت خود قرار بده آن چشمهایی را که بهواسطه رحم بر ما و محبت به ما اشکهایش ریزان است.
«* معراج حسینی صفحه 263 *»
اللّهم انّی استودعک تلک الانفسَ و تلک الابدانَ حتیتُروّیَهم من الحوض یومَ العطش خدایا من آن جانها و آن بدنها را به تو میسپارم.
الآن این دعا را امام زمان صلواتاللّهعلیه میفرمایند. آن زمان امام صادق برای شیعیان دعا میفرمودند، حالا امام زمان صلواتاللّهعلیه برای شیعیانشان و دوستانشان این دعاها را میفرمایند. خدایا ما که قابل نیستیم، اعمال ما که قابل نیست، اما امیدواریم که مشمول دعاهای اماممان باشیم و دعاهای آن بزرگوار از فضل و عنایتش شامل حال ما هم باشد. حال برای ما رفتن به کربلا میسر نیست، ولی همیناندازه که بحمداللّه موفقیم به زیارت قبر حضرت رضا صلواتاللّهعلیه، و یا سایر توجهات و توسلاتی که به حضرت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه داریم، قطعاً و یقیناً امام زمان درباره دوستان و شیعیانشان که هرگونه توجه و توسلی به اعتاب مقدسه این بزرگواران دارند، دعا میفرمایند. خدایا ما را از آن دعاها محروم نفرما. آن دعاها را شامل حال همه برادران و خواهران ایمانی بفرما.
عرض میکند خدایا من به تو میسپرم آن جانها و آن بدنها را تا وقتیکه اینها را از حوض کوثر سیراب بفرمایی در روز قیامت که روز عطش است.
معاویة بن وهب میگوید: «فمازال صلواتاللّهعلیه یدعو بهذا الدعاء و هو ساجد» همینطور امام به این کیفیت دعا میفرمودند و در سجده بودند. «فلما انصرف قلت له: جعلت فداک؛ لو ان هذا الذی سمعته منک کان لمن لایعرف اللّه، لظننتُ ان النار لاتَطْعَم منه شیئاً ابداً.» میگوید همینکه حضرت از سجده سر برداشتند، عرض کردم فدای شما شوم؛ این دعائی که از شما شنیدم و این نالههایی که میفرمودید، اگر کسی باشد که خدا را نشناسد و در عین حال به زیارت حضرت برود، این دعاء شما طوری است که شامل او هم میشود. من قطع و یقین دارم که حتی اگر خدا را هم نمیشناسد، اما اگر به این عمل موفق شود، آتش بدن او را نمیخورد. «واللّه لقد تمنّیتُ اَنّی کنت زرتُه و لماَحُجّ» ظاهراً معاویة بن وهب از سفر
«* معراج حسینی صفحه 264 *»
حج برمیگشته که در مدینه خدمت امام صادق؟ع؟ آمده تا آقا را زیارت کند و به شهر خودش برگردد. عرض میکند آقا به خدا قسم من حالا آرزویم این است که ای کاش حج نرفته بودم و زیارت امام حسین صلواتاللّهعلیه رفته بودم. معلوم میشود که حجش هم حج مستحبی بوده است.
فقال لی: مااقربک منه! فما الذی یمنعک من زیارته؟ یا معاویة لاتدع ذلک. حضرت فرمودند که چقدر راه تو به حسین صلواتاللهعلیه نزدیک است! چه مانع تو است که آن حضرت را زیارت کنی؟ فرمودند این کار را ترک نکن؛ زیارت حضرت را ترک نکن. «قلت: جعلت فداک فلماَدرِ اَنّ الامر یبلُغ هذا کلَّه.» آقا نمیدانستم که مطلب اینقدر مهم است. فکر نمیکردم که زیارت حضرت اینقدر مورد توجه شما است و اینقدر شما به این عمل محبت دارید.
فقال: یا معاویة و من یدعو لزواره فی السماء اکثر ممن یدعو لهم فی الارض. فرمودند کسانی که در آسمانها برای زائرین قبر حسین صلواتاللّهعلیه دعا میکنند، بیشترند از آن کسانی که در زمین برای ایشان دعا میکنند. معلوم است اهل آسمانها بیشترند؛ تمامِ ارواح معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین و همه انبیاء و همه اولیاء و همه ملائکه درباره زائرین قبر حسین صلواتاللّهعلیه دعا میکنند. لاتَدَعْه لخوف من احد، فمن ترکه لخوف رأی من الحسرة ما یتمنّیٰ اَنّ قبره کان بیده فرمود مبادا زیارت حضرت را از ترس ترک کنی که از کسی بترسی و زیارت را ترک کنی.
آن زمانها عُمّال مختلف از حکام مختلف بودهاند و از این جهت ترس بوده و با وجود ترسی که بوده، وقتی که سؤال میشد که با بودن ترس چه کنیم؟ زیارت برویم یا نرویم؟ حضرت مرتب میفرمودند زیارت کنید که ترس در راه زیارت حسین صلواتاللّهعلیه باعث امنیت در روز قیامت است و زائر امام حسین؟ع؟ روز قیامت ترس نخواهد داشت.
البته ترس غیر از مسائل دیگر است. یکوقتی است که ترس هست از جهت
«* معراج حسینی صفحه 265 *»
اینکه مانع زیارت میشدند. یکوقت است نه؛ مثل حالا است که اگر کسی بخواهد به زیارت برود، ممکن است او را به عناوین مختلف مثل جاسوسی بگیرند و بکشند. آن زمانها مانع زیارت میشدند چون تمام بلاد، بلاد اسلام بود؛ مرز و حدّ و این حرفها نبود که مثلاً اگر کسی از خراسان به کربلا رفت، مأمورین دولت او را بهعنوان یک خارج از مملکت و این ملت بگیرند. نه، یکمسلمان بود که در کشور اسلامی و در مملکت اسلامی به زیارت حسین آمده و زیارت ممنوع است. به آن عنوانها او را اذیت میکردند، نه بهعنوان اینکه از کشور دیگری است و اصلاً خارج از این کشور است. این عناوین نبود. همه بلاد اسلامی، همه و همه مملکت اسلام بود و بلاد اسلام گفته میشد و مثلاً یک خلیفه و حاکم داشت و این حاکم در بلدهای دیگر عمال داشت. همینطور تا زمانهای مختلف ادامه داشت و حتی تا زمانهای قبل از رژیم بعثی، طوری بود که اگر کسی ایرانی یا غیر ایرانی را آنجاها میگرفتند، به این عنوان بود که این زائر حسین صلواتاللّهعلیه است؛ فوقش زندان و جریمه بود و بعد هم مرخصش میکردند.
الآن غیر از وقتهای دیگر است؛ ممکن است که بهعنوان جاسوسی یا سایر عناوین سیاسی دستگیر کنند و بکشند و اینطور مجازاتها باشد. در این صورتها جایز نیست. فقط به این معنی درست است که اگر او را گرفتند، این زائری است که به زیارت آمده و زیارت ممنوع است؛ آنوقت زمان خوف است و این فرمایش امام؟ع؟ مال آن زمانها است.
میفرماید اگر کسی زیارت حسین صلواتاللّهعلیه را از جهت ترس از کسی ترک کند، او حسرتی را خواهد دید که در آن صورت آرزو میکند ای کاش من به زیارت حسین میرفتم اگرچه مرا میکشتند و خودم با دست خودم قبرم را میکندم. شاید مراد مثلاً اینطور باشد.
این جمله یتمنّی ان قبره کان بیده مورد گفتگو قرار گرفته که مراد چیست؟
«* معراج حسینی صفحه 266 *»
مرحوم مجلسی احتمالاتی میدهد؛ ایشان میفرماید که یعنی اگر بر فرض طوری بود که مرا میکشتند یا مثلاً خودم بهدست خودم قبرم را میکندم، باز هم ترک نمیکردم و به زیارت حضرت میرفتم. این احتمالی است.
یا اینکه مراد این باشد که خارجشدن از قبر، به دست خودم و اختیار خودم باشد و حالا از قبر بیرون بیایم و بروم به زیارت حضرت. یکچنین حسرتی به دلش مانده! البته این خیلی بعید است.
احتمال دیگری هم که داده شده این است که ان قبره کان بیده یعنی ان قبره کان عنده؛ معنی اینطور باشد. کاش من به زیارت حضرت میرفتم اگرچه همانجا مرا میکشتند و کنار حضرت دفنم میکردند. یکچنین احتمالی هم دادهاند. یا اینکه ای کاش من به زیارت حضرت میرفتم و قبرم همین پیش پایم بود و مثلاً مرا همینجا دفن میکردند و میکشتند. این احتمالات درباره این جمله داده شده. یا اینکه در اصل، ان قبره کان عنده بوده و بعد در اثر اشتباه نُسّاخ و نسخههای متعدد، بیده شده. در هر صورت مطلب معلوم است.
اَمٰا تحب انیری اللّه شخصک و سوادک فیمن یدعو له رسولاللّه؟ص؟ آیا تو امید نداری، آرزو نمیکنی، دوست نداری که خدا تو را از جمله کسانی که رسولخدا؟ص؟ درباره ایشان دعا میفرمایند ببیند؟! اما تحب انتکون غداً ممن تصافحه الملائکة آیا دوست نداری که در فردای قیامت یا فردای مرگت ــ فردا یعنی بعد از مردنت ــ از کسانی باشی که ملائکه با او مصافحه کنند؟! اما تحب انتکون غداً فیمن یأتی و لیس علیه ذنب فیُتَّبَعَ به آیا دوست نداری که فردا از کسانی باشی که بیاید در قیامت و گناهی بر او نباشد که تبعه آن گناه را بکشد و بار آن گناه را به دوش داشته باشد؟! اما تحب انتکون غداً فیمن یصافح رسولَاللّه([141]) آیا دوست نداری که فردا از کسانی و در بین کسانی باشی که اینها با رسولاللّه؟ص؟ مصافحه خواهند کرد؟!
«* معراج حسینی صفحه 267 *»
اینها همه وعدههایی است که برای زائرین داده شده و امیدواریم حال که برای ما زیارت قبر حضرت میسر نیست، زائر امام رضا؟ع؟ باشیم؛ زیرا وقتیکه از حضرت جواد راجع به فضیلت زیارت سیدالشهداء صلواتاللّهعلیه و زیارت قبر مطهر پدرشان سؤال میکنند، میفرمایند: زیارة ابی افضل؛([142]) زیارت پدرم افضل است. در صورتی که امام صادق؟ع؟ برای زائرین سیدالشهداء این دعاها را کنند و این وعدهها را بفرمایند، آیا برای زائر قبر حضرت رضا صلواتاللّهعلیه این دعاها و این فضائل نیست؟ قطعاً و مسلماً هست. خدا ما را زائر این بزرگوار بمیراند و در دوران مجاورت، این نعمت را از ما نگیرد و بیادبیها و بیاحترامیهای ما را نسبت به این قبر مطهر عفو بفرماید.
همچنین خود ائمه؟عهم؟ وعده فرمودهاند که هرکس نیت عملی را داشته باشد، آن عمل برای او نوشته میشود. انما الاعمال بالنیات یا نیة المؤمن خیر من عمله یا لکل امرء ما نویٰ.([143]) این روایات و آیاتی که هست، بحمداللّه مژده بزرگ و بشارت بزرگی است که اگر برای ما رفتن به زیارت قبر مطهر سیدالشهداء میسر نیست، نیتش را داریم که اگر میسر شد و موفق شدیم برویم و خود همین نیت انشاءاللّه برای ما زیارت نوشته میشود. از این جهت این حدیث شریف مژدهای بود و انشاءاللّه باعث روشنایی و نورانیشدن دلها و زیادشدن یقین است در انجام این مراسمی که موفقیم.
اینها خیلی توفیق است. اسم اینها را توفیق نگذاریم چه بگذاریم؟! آمدن به حسینیه را اسمش را توفیق نگذاریم، نعوذباللّه اسمش را خذلان بگذاریم؟! توفیقِ نشستن و شنیدن ذکر فضائل یا مصائب، اسم این را توفیق نگذاریم، اسمش را خذلان بگذاریم نعوذباللّه؟! دیدار برادرانی که خالصاً لوجه اللّه و لوجه الحسین؟ع؟ میآیند و اینها را ما دیدار میکنیم و ملاقات میکنیم، اینکه اینقدر فرمودند ملاقات مؤمن با
«* معراج حسینی صفحه 268 *»
مؤمن باعث آمرزش گناهان است،([144]) این را اسمش را توفیق نگذاریم، اسمش را خذلان بگذاریم؟! و بخصوص تحت لواء معرفت کاملین شیعه و بزرگان دین و تحت لواء ولایت اولیاء و برائت از اعداء؛ این دیگر رکن چهارم ایمان و چهارمین پایه از اسماء الهی است و جزء اسم اعظم خدا است که حضرت کاظم؟ع؟ فرمودند: الرابع شیعتنا.([145]) تحت این لواء اجتماع میکنیم، این را اسمش را توفیق بگذاریم یا خذلان؟! اسمش را چه بگذاریم؟ بهبرکت شنیدن فضائل نورانی میشویم و به اینکه در ذکر مصائب این بزرگواران دلمان میشکند و اشکی میریزیم انشاءاللّه آمرزیده میشویم؛ چیزی نباشد، به سر و سینه میزنیم و به هرحال در عزاداران داخل هستیم و انشاءاللّه مورد رحمت. اسم این را توفیق نگذاریم، خذلان بگذاریم؟!
همه اینها توفیق است و خدا را شاکریم. امیدواریم این توفیقات از ما گرفته نشود و تا عمر داریم موفق به همین توفیقات و بیش از اینها باشیم. حال هرکس نمیتواند اینها را توفیق ببیند و نعوذباللّه خذلان میبیند، خدا این خذلانها را از او بگیرد! اگر این امور را خذلان میبیند، خدا این خذلانها را از او بگیرد که مخذول نباشد و به این خذلانها مبتلا نباشد! ما که اینها را توفیق میدانیم و از خدا هم میخواهیم که تا عمر داریم از ما نگیرد و روز به روز این توفیقات ما را بیشتر بفرماید. درست است که ممکن است ما قدردانی نکنیم اما به توفیقبودنش معتقدیم. حال در قدردانی کوتاهی کنیم اما ما اینها را توفیق میدانیم. در دین خدا غیر از اینها چیز دیگری توفیق است که بدانیم چیست؟
خدا را بر این نعمتها شاکریم و امیدواریم خداوند همه برادران و خواهران ایمانی را به این تأییدات و توفیقات موفق و به این تسدیدات مسدد بفرماید؛ و هرکس هم نمیپسندد و نمیخواهد و خذلان میبیند، خدا هرچه زودتر از او بگیرد تا بفهمد
«* معراج حسینی صفحه 269 *»
که خذلان چیست و توفیق چیست!
امر هم بیشتر از دوتا نیست؛ یا توفیق است یا خذلان است. بین این دو چیزی نیست که نه توفیق باشد نه خذلان؛ معنی ندارد. امدادات خداوندی و افاضات فیض خدا یا توفیق است یا خذلان است. کلاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء([146]) طور دیگری نمیشود باشد. خدا مدد بدهد، این نور چشم را بدهد و انسان ببیند و این دیدن نه توفیق باشد نه خذلان، نمیشود. این یا در طاعت خدا است که میشود توفیق یا نعوذباللّه در معصیت خدا است که میشود خذلان. دو دو تا چهار تا! اگر ما با نور چشم، خدا را طاعت کردیم، این توفیق است؛ با همین نور چشم نعوذباللّه معصیت کردیم، میشود خذلان. به آنچه خدا راضی است گوش دادیم، میشود طاعت؛ به آنچه خدا ناراضی است گوش دادیم، میشود معصیت. همین امداد و مددِ گوشکردن و شنیدن، این خودش مددکردن خدا است؛ اگر در راه خدا و رضای خدا باشد، میشود توفیق؛ اگر در راه معصیت باشد، میشود خذلان.
ما که اینجا میآییم و ذکر فضائل و مصائب را میشنویم، آیا اینها مورد رضای خدا است یا نه؟ یا نعوذباللّه ذکر فضائل عمر و ابوبکر و ساير دشمنان را میشنویم؟! معنی ندارد؛ آدم عاقل که این حرف را نمیزند که از کجا معلوم این تسدید باشد، این تأیید باشد، از کجا معلوم؟ در دنیا باید معلوم باشد؛ اگر معلوم نباشد که دین خدا نامعلوم است. باید برای تو معلوم باشد که این که میشنوی و اینجا که میآیی و با این برادران مجتمع میشوی، آیا این مورد رضای خدا است یا نیست؟ اگر نیست، نَیا که خذلان است! اگر هست بیا و خدا را هم شاکر باش که توفیق است. کلاً نمد هؤلاء و هؤلاء.
برای ما که بحمداللّه دین خدا روشن است و بر یقین و بصیرت هستیم و میدانیم که تحت لواء کاملین شیعه و امر ولایت اولیاء و برائت اعداء است که دین خدا نصرت میشود و امام زمان صلواتاللّهعلیه نصرت میشوند. امروز اگر کسی
«* معراج حسینی صفحه 270 *»
بخواهد واقعاً محمد و آلمحمد؟عهم؟ را نصرت کند، چطور نصرت کند و کجا نصرت کند؟ نشان بدهد که کجا نصرت کند و چطور. الحمدللّه رب العالمین این توفیق بزرگی است؛ امیدواریم و خدا را قسم میدهیم به حق محمد و آلمحمد صلوات اللّه علیهم اجمعین که تا هستیم، ما را به این توفیقات موفق بدارد و از دنیا هم که میرویم، تحت شفاعت و عنایتشان باشیم؛ همانطور که در دنیا تحت هدایتشان و لطفشان بهسر میبریم.
و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین
و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین
([1]) دیوان مراثی، قصیده اول ــ جوامعالکلم ج9 ص3ــ 292
([5]) مواعظ محرم الحرام 1264هـ ق، مجلس ششم
([8]) عن اسماعیل الجعفی قال: کنت فی المسجد الحرام قاعداً و ابوجعفر؟ع؟ عند ناحیة ــ الی ان قال ــ ثم التفت (ابوجعفر؟ع؟) الیّ فقال: ایّ شیء یقول اهل العراق فی هذه الآیة یا عراقی؟ قلت: یقولون اسری به من المسجد الحرام الى البیت المقدس. فقال: لیس هو كما یقولون و لكنه اسری به من هذه الى هذه و اشار بیده الى السماء و قال: ما بینهما حرم. (بحارالانوار ج18 ص373)
عن رجل عن ابیعبدالله؟ع؟ قال: سألته عن المساجد التی لها الفضل؛ فقال: المسجد الحرام و مسجد الرسول. قلت: و المسجد الاقصى جعلت فداک. فقال: ذاک فی السماء الیه اسری رسولالله؟ص؟. فقلت: ان الناس یقولون انه بیت المقدس. (همان ص385)
([10]) این مطلب با مطلبی که در کتاب مبارک ارشاد (چ مشهد ج2 ص230) میفرمایند منافاتی ندارد. در اینجا درباره آیه بحث میشود و معلوم است که مسجد اقصی در آسمان است و منظور بیتالمقدس نیست؛ و حضرت از مسجدالحرام به بیتالمقدس تشریف بردند و این بخش از سیر حضرت، جزء معراج نبوده؛ زیرا عروج و صعود نبوده بلکه به این منظور بوده که میفرمایند چون بیتالمقدس باب و درگاه آسمان است، حضرت از آنجا متوجه آسمانها و از جمله مسجد اقصی (بیتالمعمور) شدند؛ و جهات دیگری که در نظر مبارک حضرت بوده است.
([15]) بحارالانوار ج44 ص364ــ اللهوف علی قتلی الطفوف ص65
([16]) بحارالانوار ج44 ص365 ــ اللهوف علی قتلی الطفوف ص32
([17]) البرهان فی تفسیر القرآن ج3 ص340
(1) کفایةالمسائل ج2 ص60 ــ اللّهم هذا منک و من محمد رسولک اللهم لک الحمد صل علی محمد و آلمحمد. (الکافی ط ــ الاسلامیة ج6 ص296)
([21]) مواعظ آقای مرحوم کرمانی/ ــ صفر المظفر 1280هـ ق، مجلس چهارم
([23]) مواعظ محرم الحرام 1297هـ ق، مجلس نوزدهم
([25]) دیوان مراثی، قصیده یازدهم ــ جوامعالکلم ج9 ص3ــ 472
([30]) أ بالقتل تهدّدنی یا ابنزیاد أ ماعلمت انّ القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة؟! (بحارالانوار ج45 ص118)
([33]) الکافی (ط ــ الاسلامیة) ج8 ص216
([34]) بحارالانوار ج44 ص288 و 308
([37]) سید علی بن شهاب الدین همدانی (متوفّی786هـ ق)
([38]) بحارالانوار ج27 ص3 (با کمی تفاوت عبارات)
([40]) كفایةالطالب فی مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب؟ع؟، ابوعبدالله حافظ محمد بن یوسف كنجی شافعی (متوفّی658هـ ق)
([41]) بحارالانوار ج18 ص386 (با کمی تفاوت عبارات)
([42]) منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ج10 ص9
([46]) حكومت ظاهری امیرالمؤمنین7 از سال 35هجری ـــ یعنی 25سال بعد از شهادت رسولاللّه؟ص؟ ــ شروع شد و ایشان در سال 40 هجری به شهادت رسیدند.
([50]) اللهوف علی قتلی الطفوف ص71
([51]) مصباح الشريعة، باب فی العبودية
([63]) مواعظ آقای مرحوم کرمانی/ ــ محرمالحرام 1264هـ ق، مجلس سوم ـــ زادالمعاد و مفتاحالجنان ص511
([67]) دیوان مراثی، قصیده ششم ــ جوامعالکلم ج9 ص378الی382
([69])رساله توضیح ـــ دره نجفیه ج2 برهان22
([71]) حدیقة الاخوان، حدیقه1376
([72]) مواعظ آقای مرحوم کرمانی/ ــ ماه مبارک رمضان 1280 هـ ق، مجلس چهارم
([73]) دیوان ابنالفارض، ص27و 28
([74]) بحارالانوار ج101 ص201 ــ آلعمران: 33و34
([84]) بحارالانوار ج22 ص520 و ج28 ص234
([85]) فما راعنی الا و الناس كعرف الضبع الیّ ینثالون علیّ من كل جانب حتى لقد وطئ الحسنان و شقّ عطفای مجتمعین حولی كربیضة الغنم. (نهجالبلاغة، خطبة الشقشقیة)
([89]) السلام علی نعمة الله علی الابرار و نقمته علی الفجّار. (بحارالانوار ج100 ص305)
([91]) اللهوف علی قتلی الطفوف ص118
([93]) قال اسحاق بن عمار: قلت لابیعبدالله؟ع؟: اکون ادعو و اشتهی البکاء فلایجیئنی و ربما ذکرت من مات من بعض اهلی فارقّ و ابکی؛ فهل یجوز ذلک؟! فقال: نعم، تذکرهم فاذا رققتَ فابک و ادع ربک تبارک و تعالی. (بحارالانوار ج93 ص334)
([99]) بحارالانوار ج43 ص221و224
([100]) مواعظ محرم الحرام 1281هـ ق ــ آخر مجلس نهم
([102]) عوالم ج11، قسم2ــ فاطمة؟عها؟، ص931
([104]) اللهوف علی قتلی الطفوف ص82
([107]) اِعلام الوری (ط ــ القدیمة) ص246
([110]) فلما رأین النساء جوادک مخزیّاً و ابصرن سرجک علیه ملویّاً برزن من الخدور للشعور ناشرات و للخدود لاطمات و للوجوه سافرات و بالعویل داعیات و بعد العزّ مذلّلات و الى مصرعک مبادرات الخ.(همان ج101 ص240)
در فرمایش حضرت رضا؟ع؟: ما لهم فی الارض شبیهون. (همان، ج44 ص286)
([120]) مجلس پنجم از مواعظ محرم الحرام 1278هـ ق و مجلس اول از مواعظ محرم الحرام 1286 هـ ق
([121]) اسرار الشهاده سید جلیل/ ــ جواهرالحکم ج12 ص225
([124]) مواعظ محرم الحرام 1281هـ ق ــ مجلس دوم
([125]) مناقب آل ابیطالب؟عهم؟ لابن شهرآشوب ج4 ص109
سیطول بعدی یا سُکینة فاعلمی | منکِ البکاء اذا الحَمٰام دَهانیٖ | |
لاتُحرقی قلبی بدمعکِ حسرةً | مادام منّی الروح فی جثمانیٖ | |
و اذا قُتِلتُ فانتِ اولیٰ بالّذی | تأتینه یا خیرة النسوان |
([127]) بحارالانوار ج74 ص225و237
([133]) رسالة فی جواب السیدعلی البهبهانی، جواهرالحکم ج2 ص490
([144]) الکافی (ط ــ الاسلامية) ج2 ص175 باب زيارة الاخوان