26 معراج حسينی ـ چاپ

معراج حسینی علیه السلام

 

سید احمد پورموسویان

 

 


   «* معراج حسینی صفحه 3 *»

مجلس 1

(شب شنبه / 1 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 4 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

نَعَی النَّعِیُّ مُصابَ الهاشمیّینا    کَأنَّ عاشورَ  بِالْاَحزانِ یَعنینا
فَقُمْتُ فِی الْحالِ عَن تَمْییزِ  رُزْئهِمِ   بِالْحـُزنِ اِذْ صَدَحَ النّٰاعیٖ بِه فینا
لِلّٰـهِ رُزْءٌ جَلیــلٌ لایـُــــــــریٰ اَبــــــداً   اِلّا لِتَقْطیٖعِ اَکْبــادِ الْمُحِبّیٖنا

به قسم احتیاج نداشته اما این بزرگوار می‌فرماید:

للّٰـه رزء جلیل لایری ابداً   الّا  لتقطیع اکباد المحبّینا

ما می‏دانیم که جگر دوستان حسین صلوات‌اللّه‌‌علیه در این مصیبت جریحه‏دار است. خدا این سند را، سند کربلا را، در دل‌های همه دوستان از زمان آدم تا انقراض عالم به‌طور زنده قرار داده. همه دوستان حسین صلوات‌اللّه‌علیه آن داغی را که در دل احساس می‏کنند، آن سوزی را که از این مصیبت در دل احساس می‏کنند، سندی زنده از حادثه کربلا در دل خود می‏یابند.

للّٰـه رزء جلیل لایری ابداً   الّا لتقطیع اکباد المحبینا
رزء له فجعة طمّت فکان بها   عن کل نائبة نابت تأسینا

کدام‌یک از ما است که در برابر مصیبت‌ها، «یا اباعبداللّه» نگوید؟! می‏بینید پدر عزیز خود را از دست می‏دهند، «یا اباعبداللّه» می‏گویند و گریه می‏کنند. هریک از دوستان حسین صلوات‌اللّه‌علیه که عزیزان خود را از دست می‏دهند، و یا در برابر هر مصیبتی، خود را به مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه تسلی می‌دهند و از مصائب

«* معراج حسینی صفحه 5 *»

حضرت یاد می‌کنند؛

رزء له فجعة طمّت فکان بها   عن کل نائبة نابت تأسینا

مصیبت‌ها در برابر این مصیبت عظمیٰ مصیبت نیست؛ مصیبت‌ها درد و الم ندارد. همه دردها و الم‌ها و غم‌ها، مال مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه است.

هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه   تدبّروا سورة الاسراء تالینا([1])

این طغیـــان بزرگ، این سرکشی بزرگ که از بنی‏امیه لعنهم‌اللّه سر زد، بسیار پر درد و پر غم است و این مصیبت بر دل‌های اهل ایمان خیلی سنگین است. بار این مصیبت است که پشت دوستان حسین را خمیده کرده، زندگی را بر آنها تلخ کرده، در سراسر سال در غمش می‏نالند و بخصوص در محرمش یک‏پارچه آتش می‏شوند و می‏سوزند.

هذا العلو الکبیر الخطب موقعه، خیلی این مصیبت پر درد است و بارِ غمِ این مصیبت بر دل‌های اهل ایمان خیلی بزرگ است. این فرمایش فرمایش بزرگ شیعه است. قرآن هم که این حادثه را «عُلُوّ کبیر» نامیده؛ و لتعلنّ علوّاً کبیراً([2]) ای بنی‏امیه شما در تاریخ بشریت مرتکب یک‌چنین طغیان بزرگ و سرکشی بزرگی خواهید شد. هرچه بیشتر با عظمت حسین صلوات‌اللّه‌علیه آشنا باشیم و هرچه بیشتر با بزرگی عداوت و دشمنی دشمنان حسین با حسین صلوات‌اللّه‌علیه آشنا باشیم، سنگینی این بار غم را بیشتر می‌فهمیم و جراحت این مصیبت و سوزش این غم را بیشتر احساس می‏کنیم.

حال که توفیق یافتیم که باز در محرم حسین پرچم عزای حسین را برپا کنیم، چادر غم حسین را برپا کنیم و در زیر قبه حسینی بنشینیم و اشک بریزیم، خدا را به حق حسین قسم می‏دهیم و از خدای حسین به حق حسین می‌خواهیم که توفیق

«* معراج حسینی صفحه 6 *»

عزاداری حسین؟ع؟ را آن‏طوری که حسین می‏پسندد داشته باشیم. آن‏طوری که خدای حسین راضی است، در مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه بنالیم و بسوزیم.

یقیناً اهل ایمان در بهشت منتظرند؛ هر یک از مؤمنین که از دنیا رحلت می‏کنند، به طرف روح او شتاب می‏کنند و احوال دنیا و اهل دنیا را می‏پرسند، احوال دوستان و فامیلشان را سؤال می‏کنند. فلانی چطور بود؟ فلانی چطور بود؟ فلانی‌ها چطور بودند؟ احوالپرسی می‏کنند.([3]) ما امیدواریم عزیزانی که اخیراً از دست داده‏ایم مشمول رحمت الهی باشند و بخصوص سرور معظممان مرحوم «میرزا جوادآقای باقری» خداوند ایشان را رحمت کند و با اولیائش محشور سازد و به بازماندگان ایشان صبر و اجر عنایت کند و سایه ایشان را بر سر ما مستدام داشته باشد. حتماً رفتگان از اهل ایمان با ایشان ملاقات می‏کنند و می‌پرسند فلانی‌ها در چه حالند؟ احوال ما را می‏پرسند و ما مطمئنیم که ایشان می‏گویند آنها در ماه محرم و در سایر اوقات به یاد امامشان مظلوم کربلا صلوات‌اللّه‌علیه اجتماع دارند، گریه می‏کنند؛ به یاد محبت بزرگان با یکدیگر اجتماع دارند، به یکدیگر محبت دارند، حالات ما را برای آنها ذکر می‏کنند و آنها هم برای ما دعا می‏کنند و توفیق ما را می‏خواهند و خدا هم دعایشان را مستجاب می‏کند و به ماها توفیق عنایت می‏کند.

ان‏شاءاللّه مجالس ذکر مصائب و فضائل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را قدر بدانید، در تحکیم این مجالس بکوشید، در تعظیم این مجالس بکوشید، از خدا بخواهید که این توفیقات را از برادران و خواهران ایمانی سلب نفرماید. این افتخار ما است که در میان عزاداران حسین صلوات‌اللّه‌علیه ما با کاملین شیعه هم‌ناله هستیم. تمام شیعیان جهان بر حسین عزاداری می‏کنند و همچنین بسیاری از اهل‌سنت عزاداری می‏کنند و بسیاری از بیگانگان با اسلام در عزای حسین صلوات‌اللّه‌علیه عزاداری دارند؛ و من این را از این جهت عرض می‏کنم که ان‏شاءاللّه توجه داشته باشیم و اما

«* معراج حسینی صفحه 7 *»

بنعمة ربک فحدّث([4]) در این شب ابتدای اقامه عزای حسین صلوات‌اللّه‌علیه در این محرم، به این نکته توجه بوده و ان‏شاءاللّه همیشه هست اما باز هم برای تجدید ذکر نعمت و تعظیم نعمت و تعاهد با این نعمت الهی متذکر می‏شوم؛ امتیازی که خداوند در میان این‌همه عزاداران بر حسین صلوات‌اللّه‌علیه به ما عنایت کرده، این است که ان‏شاءاللّه ما با کاملین شیعه هم‌ناله هستیم. ما وقتی‌که می‌نشینیم و مصیبت‌سُرایی می‌کنیم و اشک می‌ریزیم، دعوت این مظلومین را اجابت کرده‏ایم و ایشان را تأیید کرده‏ایم.

اشعار مشایخ ما که در مصیبت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه فرموده‌اند، می‌دانیم اشعاری است که از روح کمال سرچشمه گرفته. این اشعار و مصائب و مراثی و یا مواعظی که در مصیبت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه فرموده‌اند، تمامی اینها از روح کمال سرچشمه می‏گیرد و چون از روح کمال سرچشمه می‏گیرد، از این جهت ایشان حقیقت مصیبت را دریافته‏اند. بعد از محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و بعد از انبیاء، مصیبت‏زده حقیقی کاملین شیعه هستند. کاملین شیعه هستند که غم حسین صلوات‌اللّه‌علیه را احساس می‏کنند. در موقع خودش ما این بحث را داشته‏ایم. سال‌های قبل موفق بودیم و در این زمینه خیلی بحث کردیم. ان‏شاءاللّه اجمالاً در خاطرتان هست که مصیبت‏زده ایشانند. از این جهت در فرمایشات آقای بزرگوار/ می‏بینیم که می‏فرماید ما صاحب‌عزا هستیم، مردم به تعزیت و تسلیت ما می‏آیند.([5]) البته فرزندان حقیقی و اولی محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین ایشانند و از نور مبارک آن بزرگوارانند. اثر مصیبت در نور و شعاع، آن هم شعاع اولی و شعاع حقیقی بیشتر تأثیر می‏گذارد. مصائب و مشکلاتی که بر مُنیر وارد می‏شود و انکساری که بر منیر وارد می‏شود، بر شعاع اولی و شعاع حقیقی بیشتر نمایان است؛ از این جهت انکسار و مصیبت‏زدگی برای ایشان از همه بیشتر است. حال از بین عزاداران چه‌کسانی هستند

«* معراج حسینی صفحه 8 *»

که با ایشان هم‏ناله شده و به عزای ایشان آمده باشند و ایشان را تعزیت و تسلیت بگویند؟ مگر ما که خدا ما را با مقام کاملین و رتبه ایشان آشنا فرموده. پس در واقع ما صاحب‌عزا را می‌شناسیم و ما با صاحب‌عزا روبرو هستیم. دیگران صاحب‌عزا را نمی‏شناسند؛ نمی‏دانند به چه‌کسی تسلیت و تعزیت بگویند. از این جهت چه‌بسا چون صاحب‌عزا را نمی‏شناسند، گاه‏گاهی در برابر صاحب‌عزاها از ایشان خلاف عزاداری صادر شود و خلاف تسلیت و تعزیت از آنها سر بزند. مشکلات آنها زیاد است و وظیفه ما سنگین.

ما که با صاحب‌عزاها آشنا هستیم، در تعزیه‌داری و تسلیت‌گفتن باید خیلی رعایت کنیم. اگر در مجلسی وارد شوید برای تعزیت و تسلیت کسانی که به مصیبتی مبتلا شده‏اند، وقتی که صاحب‌عزا را بشناسید و بدانید که با او مواجه هستید، آداب عزاداری و شئونات مجلس را رعایت می‏کنید. اما اگر نشناختید که چه‌کسی عزادار است، چه‌بسا خلاف شئونات از شما سر بزند؛ ممکن است خنده‏ای و یا گفتگویی در مجلس داشته باشید که خلاف شئون عزاداری آن صاحب‌عزاها است. اما وقتی که می‏شناسید و می‏بینید که به شما نگاه می‏کنند و با شما مواجهند، احترام می‏کنید؛ شؤن مجلس عزاداری و تسلیت و تعزیت را رعایت می‏کنید.

عرض کردم خدا این منت را بر ما گذارده که ما صاحب‌عزا شناسیم. الآن در محضر کاملین شیعه، در محضر ارواح مشایخ عظام+ ــ کاملین شیعه در زمان‌های گذشته ــ و بخصوص در محضر مبارک حجة بن الحسن المهدی عجل اللّه تعالی فرجه قرار داریم و صاحب‌عزای اولی و اصلی ایشانند؛ بعد هم کاملین و بزرگانی که در این زمان در محضر ایشان هستند و از انوار مبارک ایشانند و بعد هم ارواح مشایخ و کاملین گذشته و انبیاء گذشته و ارواح مطهره محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین. ان‏شاءاللّه در احترام‌کردن خیلی باید دقت داشته باشید. البته در همه ایام این‏طور است اما بخصوص این دو ماه را باید بیشتر رعایت کنید. این دو ماه در احترام به این مجالس و تعظیم و تکریم این مجالس ان‏شاءاللّه باید رعایت بیشتری داشته باشید. از

«* معراج حسینی صفحه 9 *»

حیث رفت‌وآمد بخصوص؛ رفت‌وآمد را طوری قرار دهید که اسباب زحمت و اذیت برای همسایگان نباشد. در موقع تمام‌شدن مجالس در سطح حیاط به صحبت‌کردن نایستید. مخصوصاً زن‌ها ان‏شاءاللّه توجه داشته باشند؛ هنگام خارج‌شدن از حسینیه، در کوچه اجتماع نکنند و نایستند به صحبت‌کردن. همسایه‏ها صدای صحبت زن‌ها را می‏شنوند، مردها در موقع رفت‌وآمد صدای زن‌ها را می‏شنوند؛ اینها همه نامحرمند. بی‌جهت ایستادن و احوال‏پرسی کردن و صحبت‌های متفرقه، هیچ صحیح نیست. حرف‌ها و گفتگوها را داخل مجلس انجام بدهند و وقتی که از مجلس خارج می‏شوند ان‏شاءاللّه زود متفرق شوند. بخصوص زن‌ها جلوی درب حسینیه اجتماع نکنند. البته زن‌هایی که در مشهد مجاورند باخبرند؛ چه‌بسا زائرینی که برای زیارت آمده‏اند بی‏خبر باشند و منتظر ‏شوند. اینجا منتظر مردهای خود نشوند. هرجا در خیابان یا کوچه وسیله‏شان است قرار بگذارند تشریف ببرند؛ اجتماع نکنند. این کار خلاف زیّ عزاداری حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه است. در پوشششان هم می‏گوییم ان‏شاءاللّه رعایت کنند؛ پوشش‌ها کاملاً مورد رضای خدا و اولیاء خدا باشد. سعی کنند حیا و عفت و پوشش‌های صحیح داشته باشند که آبروی محل، آبروی مشایخ عظام و بزرگان دین و آبروی اهل ایمان را ان‏شاءاللّه محافظت کنند.

آقایان موتورها را در این کوچه‏های کوچک روشن نکنند بخصوص صبح‌ها که مردم در آسایش و استراحتند. صبح‌ها که برادران برای اقامه عزا می‏آیند، حتماً موتورها را در کوچه‏های بزرگ خاموش کنند و در وقت رفتنشان هم موتورها را در کوچه‏های بزرگ روشن کنند. اینها که رعایت حقوق همسایگان، رعایت حقوق اخوان و رعایت حقوق الهی است، احترام به عزاداری سیدالشهداء است. همه اینها را ان‏شاءاللّه ملاحظه داشته باشند. بخصوص در این دو ماه احترام این مجالس را رعایت کنند.

خدا به همه شما جزای خیر عنایت کند و همه ما را از عزاداران امام حسین؟ع؟

«* معراج حسینی صفحه 10 *»

قرار دهد. از سال‌های قبل و همیشه این دعا را می‏کردیم و می‏کنیم که خدایا تا زنده هستیم در عزاداری بر حسین موفق باشیم و موقع رفتن از دنیا هم عزادار بر حسین از دنیا برویم. خدایا آرزوی ما این است. خدایا آرزوی ما این است که آخرین کلمه‏ای که کرام کاتبین بر ما می‌نویسند، کلمه «یاحسین» باشد؛ خدایا آرزوی ما این است. چه می‏شود که از فضلت این توفیق را به ما کرامت کنی؟! خدایا آخرین عملی که برای ما می‏نویسند، عزای بر حسین و گریه بر حسین را بنویسند.

خوشا به حالتان. اگر این نعمت بزرگ را قدر بدانیم که با چه کسانی در مصیبت سیدالشهداء هم‌ناله هستیم، گمان نمی‏کنم ــ با توجه به این نعمت ــ خدا کسی از ما را از این خواسته‏ای که داریم محروم کند. این خواسته ما که در درگاه خدا خیلی خرجی ندارد. در درگاه خدا از فضل خدا برای خدا زحمتی ندارد که این توفیق را به ما کرامت کند و یقیناً روی این الطاف و عنایاتی که تا به حال به ما فرموده، امیدواریم که این دعای ما مستجاب باشد.

البته کسی نگوید که ما می‏بینیم کسانی از ما از دنیا می‏روند و اینها در این افکار نیستند و گرفتار غم خود یا درد خودند یا در حالت بيهوشی از دنیا می‏روند. مثل ما کسی نباید اینها را بگوید؛ به جهت اینکه می‏دانیم اگر این حواس ظاهری هم از کار بیفتد، حواس باطنی کار خود را می‏کند؛ مرتبه بالاتر، مرتبه برزخی، بدن برزخی و حواس برزخی ما به فعلیت می‏آید. با همان چشمی که ان‏شاءاللّه ائمه هدی؟عهم؟ را می‏بینیم، با همان چشم گریان باشیم. با همان زبانی که با آنها حرف می‏زنیم، با همان زبان یاحسین یاحسین بگوییم. با همان گوشی که صدای ایشان را می‏شنویم، ان‏شاءاللّه قبولی فریادمان به یاحسین یاحسین را بشنویم و خود آن حضرت جواب بفرماید: لبیک؛ چه می‏گویی ای دوست من که در همه عمر به یاد من بودی؟

ما خدا را بر این نعمت شاکریم؛ از وقتی که فهمیده‏ایم و از این عالم چیزی درک کرده‏ایم، با حسین آشنا شده‏ایم. خدا به پدران و مادران ما جزای خیر عنایت کند که

«* معراج حسینی صفحه 11 *»

حق پدری و مادری را انجام دادند. محبت به محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین و بخصوص محبت به سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه، گریه بر آن حضرت، احترام به آثار و شعائر حسینی صلوات‌اللّه‌علیه را به ما یاد دادند. از کودکی مُهر کربلا را می‏بوسیم. بچه‏های کوچک ما مهر کربلا را می‏بوسند. بچه‏های کوچک ما یاد می‏گیرند سینه می‏زنند، حسین حسین می‏گویند و خود را شبیه گریه‌کنندگان می‏سازند. ان‏شاءاللّه خودشان جزای خیر خواهند داد.

فرمودند: هل جزاء الاحسان الّا الاحسان([6]) خود خدا و اولیائش به ما احسان کرده‏اند و ما را با این غم بزرگ آشنا نموده‏اند و امیدواریم که باز هم خودشان جزاءِ این احسان را بدهند و ما را با همین غم از دنیا ببرند. خدایا آن موقعی که روح از دل ما و از سینه ما خارج می‏شود، در همان موقع سینه و دلمان در غم حسین صلوات‌اللّه‌علیه خروشان و نالان باشد.

هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه   تدبّروا سورة الاسراء تالینا

طبق دستور خود این بزرگوار که می‏فرماید در سوره اسراء تدبر کنید و وقتی‌که سوره اسراء را می‏خوانید در مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه تدبر کنید، فکر می‏کنم یکی دو سال در محرم موفق بوده‌ایم که در این بیت از ابیات قصیده اول شیخ بزرگوار اعلی اللّه مقامه الشریف سخن می‏گفتیم.  تدبّروا سورة الاسراء تالینا. چرا؟ چون هذا العلو الکبیر الخطب موقعه در آن سوره ذکر شده. خدا در سوره اسراء این مصیبت را ذکر فرموده و این طغیان بزرگی که از بنی‏امیه سر زد، در این سوره مطرح شده است. سوره عجیبی است؛ اولاً نام سوره، «اسراء» است و اولین آیه این سوره، این آیه شریفه است:  سبحان الذی اسریٰ بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصير.([7]) در این آیه حادثه معراج و اسراء

«* معراج حسینی صفحه 12 *»

رسول‌اللّه؟ص؟ از مکه معظمه به بیت‏المعمور ذکر شده.

مراد از «مسجد اقصی»، «بیت‌المعمور» است. خدا رسول‌اللّه را از مکه به مسجد اقصای بیت‌المقدس نبرده که از آنجا به آسمان برده باشد؛ گرچه نوع مفسرین مسجد اقصی را این‏طور معنی کرده‏اند.([8]) اما در احادیث آل‌محمد؟عهم؟ مسجد اقصی به بیت‌المعمور تفسیر شده([9]) و از نظر قرار ظاهری و نظام ظاهری هم معلوم است همین‌طور است. خداوند از جایی که خیلی شرافت دارد ــ که مکه و مسجدالحرام باشد،ــ رسول‌اللّه را به مسجد اقصای بیت‌المقدس ــ که در رتبه و مقام از مکه معظمه و مسجدالحرام پست‏تر است ــ نمی‌برد که بعد از آنجا به آسمان ببرد. چون سیر است و سیردادن و ترقی‌دادن و بالابردن است، در آن ــ طبق نظام ــ نباید تنزل باشد. پس خدا رسول خودش را از مسجدالحرام به بیت‌المعمور ــ که در آسمان‌ها است ــ برد؛ پس از آنجا آن بزرگوار را صعود داد و معراج واقع شد.([10])

«* معراج حسینی صفحه 13 *»

خداوند در سراسر سوره اسراء امور عجیبی را ذکر فرموده و مخصوصاً خود جریان اسراء. گویا در این سوره خدا می‏خواهد عظمت و جلالت محمد بن عبداللّه؟ص؟ را بیان بفرماید. از عظمت‏ها و جلالت‌های رسول‌اللّه این است که خدا او را شبانه سیر داد و آن حضرت را در جمیع آسمان‌ها و کرسی و عرش و سدرةالمنتهی و بهشت و جهنم و همه حجبِ خود سیر داد و آیات خود را به او نمود؛ لنریه من آیاتنا؛ این کار به این منظور بوده که به او آیات خودمان را بنمایانیم.

در همین سوره بعد از یکی دو آیه، حادثه کربلا ذکر شده. البته ابتداءً حادثه شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی ذکر می‌شود؛ لتفسدن فی الارض مرتین شما ای امت در زمین دو فساد خواهید کرد که یکی کشتن امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه باشد و دیگر صدمه‏ای است که بر امام حسن صلوات‌اللّه‌علیه وارد ساختند. خداوند اینها را به‌عنوان فساد و اِفساد ذکر می‏کند لتفسدن فی الارض مرتین. بعد حادثه کربلا را به این شکل می‏فرماید: و لتعلنّ علواً کبیراً ([11]) ای بنی‏امیه، شما طغیان بسیار بزرگی خواهید کرد، علو و سرکشی بزرگی خواهید کرد. خدا می‏داند که مقدار این علو و سرکشی و طغیان چقدر بوده! مگر ما می‏توانیم شدت عداوت دشمنان محمد و آل‌محمد صلوات‌اللّه‌علیهم را به ایشان بفهمیم؟! می‏توانیم بفهمیم؟!

همین‏قدر می‏دانیم که فرموده‏اند: و عدوّنا اصل کل شر و من فروعهم کل منکر و فاحشة([12]) دشمنان ما ریشه هر شری هستند و از فروع ایشان و از شاخه‏های ایشان است هر ناپسندی و هر زشتی؛ همه و همه فروع ایشان و شاخه‏های ایشان است. حالا می‏توانیم بفهمیم که ظلمت کفر و شقاوت و عناد و دشمنی دشمنان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ چه مقدار است؟! همه دشمنی این دشمنان از اول خلقت تا انتهاء خلقت، در کربلا خلاصه شد و همه مصائبی که در کربلا بر اهل‏بیت و سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه وارد شد، همه

«* معراج حسینی صفحه 14 *»

و همه آثار آن دشمنی بی‏انتها بود. از این جهت خدا اسمش را «علوّ کبیر» گذارد. اجمالاً در این زمینه‏ها عرایضی داشته‏ام و ان‏شاءاللّه در خاطرتان هست.

خدا این سوره را سوره اسراء قرار داده و اولین آیه را اسراء و سیردادن شبانه رسول‌اللّه؟ص؟ قرار داده و جریان اسراء را ذکر می‏فرماید. بعد هم که سخن از اهل‏بیت و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین در میان می‏آید، می‏بینیم سخن از شهادت است. شهادت را خدا فضل آل‌محمد؟عهم؟ قرار داده همان‏طور که اسراء را فضیلت رسول‏اللّه؟ص؟ قرار داده. در میان شهادت همه ائمه هدی؟عهم؟ هم می‏بینیم شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهداء ذکر شده و شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی صلوات‌اللّه‌علیهما را به تعبیر «اِفساد» ذکر فرموده که: ای امت شما دو فساد می‏کنید که یکی کشتن امیرالمؤمنین و یکی کشتن امام حسن صلوات‌اللّه‌علیهما و صدمه به ایشان است. بعد هم خدا حادثه کربلا و این شهادت عظمی را ذکر می‏فرماید.([13])

پس اسراء و سیردادن شبانه رسول‌اللّه؟ص؟ یکی از فضائل بسیار بسیار بزرگ برای ایشان است به‌طوری که خدا می‏فرماید: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. اولاً تعبیر به «سبحان‌اللّه» در لسان عرب نوعاً برای تعجب است. در دعائی که رسیده دستور داده شده و لکل اعجوبة سبحان اللّه([14]) هر امر شگفت‏انگیزی که پیش می‏آید، برای آن سبحان‌اللّه بگویید و می‏گوییم. خدا امر معراج و اسراء و سیردادن رسولش را در یک شب و در لحظه‏ای به تمام آسمان‌ها و همه مراتب بالا ذکر می‏فرماید، آن هم ابتدا با سبحان‌اللّه. «تعجب است.» خدا به تعجب تعبیر آورده؛ سبحان‌اللّه، سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام، سبحان الذی اسری، «سبحانَ» هم تسبیح است، هم تنزیه است و هم اظهار شگفتی؛ امر شگفت‌انگیزی است.

«* معراج حسینی صفحه 15 *»

حادثه کربلا هم با اسراء و سیردادن نباید بی‌مناسبت باشد. هیچ بعید نیست و هیچ استبعادی ندارد که ما حادثه کربلا و حرکت حسین صلوات‌اللّه‌علیه را از مدینه منوره به مکه معظمه و از آنجا به کربلا، «اسراء» بنامیم؛ سیردادن خدا است. خدا حسینش را از مدینه به مکه و از مکه به کربلا سیر داده؛ چرا؟ لنریه من آیاتنا که آیات خود را به حسین بنمایاند. خود حسین را به حسین نشان دهد و کاملینی را در عرصه کربلا به حسین نشان دهد! چه کاملینی! کاملین و بزرگان کربلا و شهداء کربلا آیات خدا هستند؛ آیات الهیه هستند صلوات اللّه علیهم اجمعین. خدا آیاتی مثل اباالفضل، علی‌اکبر، قاسم و زینب کبری سلام اللّه علیهم اجمعین را به حسین نشان بدهد؛ در چه حالتی؟! در چه مواقعی به حسین نشان بدهد؟! در بهترین حالت و باعظمت‏ترین حالت‌ها؛ آن شهادت‏ها، آن اسارت‌ها، آن‌همه صدمات. حسین این آیات الهیه را که همه نشانه‏های حسین و آثار و اسماء حسین هستند ببیند. و خود حسین را به خود حسین در یک‌چنین حالت بزرگ و باعظمتی (در حالت شهادت) نشان دهد و بعد هم آن حالت‌هایی که برای سر مبارکش و بدن مطهرش پیش آمده. همه اینها را به حسین نشان بدهد.

سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا کربلا چقدر بابرکت است! کربلا و همه اطراف کربلا بابرکت است. آیات خدا در کربلا نمایان شد و ظاهر گردید.

به‌مناسبت عیبی ندارد که این حدیث شریف را بخوانم.

مرحوم سید بن طاوس از حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه نقل می‏کند؛ می‏فرماید: جاء محمد بن الحنفیة الی الحسین؟ع؟ فی اللیلة التی اراد الحسین الخروج فی صبیحتها عن مکة در آن شبی که حضرت حسین صلوات‌اللّه‌علیه صبح آن می‏خواستند از مکه خارج شوند، محمد بن حنفیه خدمت حضرت آمد، فقال له: یا اخی ان اهل الکوفة قدعرفت غدرهم بابیک و اخیک و قدخفت ان‏یکون حالک کحال من

«* معراج حسینی صفحه 16 *»

مضی فان رأیت ان‏تقیم فانک اعزّ من بالحرم و امنعه عرض کرد ای برادرم اهل کوفه را که شما می‏شناسید که اهل حیله و مکر بوده‏اند نسبت به پدرتان و برادرتان و من می‏ترسم که حال شما هم مثل حال گذشتگان باشد. اگر صلاح می‏بینید و چنین می‏اندیشید، در همین‌جا بمانید؛ زیرا شما عزیزترین کسی هستید که در حرم خدا قرار دارد و از همه بیشتر مورد احترام هستید.

فقال: یا اخی قد خفت ان‌یغتالنی یزید بن معاویة بالحرم فاکون الذی یستباح به حرمة هذا البیت فرمودند ای برادر می‏ترسم که یزید بن معاویه مرا در حرم به‌دست ایادیش به قتل برساند و من کسی باشم که حرمت این خانه به‌وسیله او از بین برود.

فقال له ابن‌الحنفیة: فان خفت ذلک فصِر الی الیمن او بعض نواحی البر فانک امنع الناس به و لایقدر علیک احد به‌ظاهر برادری است که در مقام نصیحت و خیرخواهی امام برآمده و راه صلاح به امام نشان می‏دهد؛ حضرت هم احترامش می‏کردند و به سخنش گوش می‏دادند. عرض کرد اگر می‏ترسید که در اینجا بمانید و خون شما را بریزند، به یمن یا بعضی از این بیابان‌ها تشریف ببرید؛ گوشه‏ای از بیابانی را بگیرید که هر کجا باشید بیشتر از همه مردم مورد احترام هستید و کسی بر شما تسلط و قدرت پیدا نمی‏کند. فقال: اَنظُرُ فیما قُلتَ فرمودند باشد فکرش را می‏کنم.

فلما کان السحر ارتحل الحسین؟ع؟ سحر آن شب که شد، حضرت دستور فرمودند ناقه‏ها را آماده سازند و برای رفتن و خارج شدن از مکه آماده شدند. فبلغ ذلک ابن‌الحنفیة فاتاه خبر به گوش برادرشان محمد بن حنفیه رسید، آمد خدمت حضرت فأخذ بزمام ناقته مهار شتر حضرت را گرفت و قد رکبها حسین صلوات‌اللّه‌علیه سوار شده بودند. فقال: یا اخی ألم‌تعدنی النظر فیما سألتک؟ محمد گفت ای برادر شما وعده نفرموده بودید که فکر کنید در آنچه از شما خواستار شدم؟! قال بلی چرا فکر کردم. قال: فما حداک علی الخروج عاجلاً؟ چه‌چیز شما را وادار کرده که با این سرعت و شتاب از مکه خارج ‏شوید؟

«* معراج حسینی صفحه 17 *»

قال: اتانی رسول‌اللّه؟ص؟ بعد ما فارقتک فقال یا حسین اخرج فرمودند بعد از اینکه من از تو جدا شدم، رسول‌اللّه نزد من آمدند، ــ نمی‏فرماید در خواب. بعضی‏ در خواب تفسیر کرده‏اند. اگر خواب بوده یا بیداری، برای ایشان خواب و بیداری و زندگی و مرگ یکسان است. ــ به من فرمود ای حسین خارج شو فان اللّه قد شاء ان‏یراک قتیلاً خدا می‏خواهد تو را کشته ببیند.

قال محمد بن الحنفیة: انا للّه و انا الیه راجعون. فما معنی حملک هؤلاء النساء معک و انت تخرج علی مثل هذا الحال؟ کلمه استرجاع را گفت و اظهار مصیبت نمود ــ «انا للّه و انا الیه راجعون» در موقع مصیبت و یاد مصیبت و برخورد با مصیبت است ــ بعد عرض می‏کند که در یک‌چنین حالتی زن‌ها را با خودتان بردن چه معنی دارد؟

قال فقال لی؟ص؟ ان اللّه قد شاء ان‏یراهنّ سبایا رسول‌اللّه به من فرمود خدا می‏خواهد آنها را هم اسیر ببیند. معلوم است برای احیاء دین و زنده‌ماندن اسلام و قرآن، نظام حکیمانه الهی و نجات عرصه ناقصین و همه نیازمندان به شفاعت، این امر لازم است. از این جهت رسول‌اللّه به من فرمودند خدا می‏خواهد که اینها را اسیر ببیند.

فسلّم علیه و مضی.([15]) خداحافظی کرد و از حضرت جدا شد.

قال: و جاءه عبداللّه بن العباس و عبداللّه بن الزبیر فاشارا علیه بالامساک فقال: لهما ان رسول‌اللّه قد امرنی بأمر و انا ماض فیه بعد عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن زبیر خدمت حضرت آمدند و عرض کردند آقا بمانید. فرمودند رسول‌اللّه مرا به دستوری دستور داده‏اند و من باید بروم. قال: فخرج ابن‌العباس و هو یقول: واحسیناه عبداللّه بن عباس از خدمت حضرت رفت اما واحسیناه واحسیناه می‏گفت.

ثم جاء عبداللّه بن عمر فاشار علیه بصلح اهل الضلال و حذّره من القتل و القتال بعد عبداللّه بن عمر آمد و حضرت را این‌طور نصیحت کرد که آقا با اهل ضلال صلح بفرمایید و از کشت و کشتار بر حذر باشید.

«* معراج حسینی صفحه 18 *»

فقال: یا اباعبدالرحمن اما علمت ان من هوان الدنیا علی اللّه تعالی ان رأس یحیی بن زکریا اهدی الی بغیّ من بغایا بنی‏اسرائیل؟! حضرت نیت عبداللّه بن عمر را دانستند که برای دنیا و این زندگی چند روزه، به امام دستور می‏دهد که با اهل ضلال صلح کنید؛ برای دنیا. امام؟ع؟ این جواب را به او می‏فرمایند که دنیا را نباید ملاک قرار داد و بر محور دنیا صلح کرد یا جنگ کرد. محور، رضای خداست. ملاک، خشنودی خدا و احیاء دین خدا است. دنیا چه ارزشی دارد که انسان آن را در امور ملاک و محور قرار دهد؟! از این جهت به این‏طور فرمود.

او را به کنیه صدا زد، فرمود: یا اباعبدالرحمن آیا نمی‏دانی که از پستی دنیا و بی‏ارزشی دنیا بر خدا این است که سر یحیی بن زکریا برای یک ستمگر و یک جانی و جنایتکار از بنی‏اسرائیل هدیه برده شد؟! اما تعلم ان بنی‏اسرائیل کانوا یقتلون مابین طلوع الفجر الی طلوع الشمس سبعین نبیاً ثم یجلسون فی اسواقهم یبیعون و یشترون کأن لم‏یصنعوا شیئاً؟ دنیا و اهل دنیا چه ارزشی دارند که محور و ملاک باشند؟ آیا نمی‏دانی که بنی‏اسرائیل از بین طلوع صبح تا طلوع خورشید هفتاد پیغمبر را کشتند و بعد هم در بازارهای خود نشستند و مشغول داد و ستد شدند که گویا اصلاً هیچ کاری نکرده‌اند؟ حال این دنیا و یک‏چنین اهل دنیایی ارزش دارند که محور و ملاک باشند و انسان کار را برای خاطر آنها انجام بدهد؟! هرچه باشند. فلم‏یعجّل اللّه علیهم خدا هم عجله نفرمود که آنها را عذاب و عقاب کند بل اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی‌انتقام اما خدا طبق نظام حکیمانه خود تدبیر می‏کند و کار می‏کند؛ هر موقع که انتقامِ از ظالمین اقتضا کرد، آن‌گاه انتقام می‏کشد اگرچه مهلت بدهد.

این جواب حضرت، مناسب حال عبداللّه بن عمر است که اگر تو دیدی که پدر من مظلوم واقع شد و پدر تو و اولی و سومی و معاویه حق او را گرفتند و مهلت پیدا کردند و زندگی کردند و حکومت کردند، همچنین حال که می‏بینی یزید مسلط است و حتی احتمال زیادی است که مرا بکشد، اینها را می‏دانست اما امام؟ع؟ به او تذکر

«* معراج حسینی صفحه 19 *»

می‌فرمایند که اگر خدا در انتقام عجله نمی‏فرماید و مهلت می‏دهد، طبق نظام حکیمانه او است. خدا در انتقام کشیدن عجله نفرمود بلکه بعد در موقع خودش بُخْت‏نَصَّر را مسلط کرد و او از بنی‏اسرائیل انتقام کشید.

بل اخذهم بعد ذلک اخذ عزیز ذی‌انتقام خدا از بنی‏امیه انتقام می‏کشد همان‏طور که کشید؛ و ان‏شاءاللّه در ظهور امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه به‌وسیله آن حضرت و اعوان و انصار حضرت از همه قتله سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه انتقام خواهد کشید.

اتق اللّه یا اباعبدالرحمن و لاتدع نصرتی([16]) فرمود از خدا بترس و نصرت و یاری مرا رها مکن. حضرت بر او اتمام حجت فرمود وگرنه می‏دانست که عبداللّه بن عمر، زاده عمر است و می‏دانست که او همان‌طور که به نصرت امیرالمؤمنین و امام مجتبی نرفت، به نصرت سیدالشهداء هم نخواهد رفت اما اتماماً للحجة، برای اینکه للّه فیهم البداء،([17]) خدا در سجینی‏ها بداء را قرار داده و تا از دنیا نرفته‏اند می‏توانند به نصرت اهل ایمان بیایند و اولیاء خدا را تأیید کنند و اهل نجات شوند. اما آن ملعون هم نصرت حضرت را قبول نکرد و به پدرش ملحق شد.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 


   «* معراج حسینی صفحه 20 *»

مجلس 2

(شب يکشنبه / 2 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 21 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

می‏فرماید در سوره مبارکه اسراء تدبر کنید که چطور خداوند در این سوره این مصیبت بزرگ را ذکر فرموده و آن را «علوّ کبیر» یعنی طغیان و سرکشی بزرگ نامیده. اگر تعبیر مناسب باشد در واقع می‏شود این‏طور گفت ــ گرچه این تعبیر مناسب ساحت ربوبیت نیست، ولی این نوع تعبیرات رسیده است و ما بحمداللّه به برکت فرمایشات بزرگان+ مراد را می‏دانیم؛ ــ می‌شود این‌طور گفت که خدا در این سوره و بخصوص در این آیه‏ای که به مصیبت کربلا اشاره شده، در این مصیبت خروشیده؛ خدا در این مصیبت ناله فرموده. عرض کردم این تعبیر به‌ظاهر شایسته مقام ربوبیت نیست اما خدا ناله همه اولیائش را و خروش همه اولیائش را در اظهار این مصیبت و بیان‌کردن این مصیبت اظهار داشته.

اگر صاحب‌عزائی بخواهد از مصیبت وارده بر خود بنالد و بخواهد غم خود را و شدت غمی را که در مصیبت پیدا کرده اظهار کند، بايد مقابل شود با کسی‌که این مصیبت را بر او وارد نموده و او را مبتلا به این غم کرده و از دست او شکایت کند. طرز شکایت او و بیان شکایت او، بیان مقدار غم این شخص است. به‌اندازه‏ای که غم دارد، شکایت می‏کند. به مقداری که می‏سوزد، شکایت می‏کند.

در مصائبی که از نظر زندگی طبیعی بر ما وارد می‏شود، چون می‏دانیم که نظام حکیمانه الهی است و خدا را مؤثر در هستی و فاعل مطلق می‌دانیم و معتقدیم که

«* معراج حسینی صفحه 22 *»

طبق نظام حکیمانه این جریان‌های طبیعی را پیش می‏آورد، از این جهت از خدا شکایت نمی‏کنیم و دستور هم همین است که مؤمن از خدا به کسی شکایت نکند. ولی در هر بلائی و غمی و مصیبتی وقتی‌که در برابر مؤمنی درد دل می‏کند و اظهار غم خود را می‏نماید، گویا غم خود را به خدا شکایت کرده.([18])

ما اگر به بلائی دچار شویم، به مصیبتی گرفتار شویم، مثلاً عزیزی را از دست بدهیم، مصیبت‏زده می‏شویم و در دل غم و اندوه پیدا می‏کنیم؛ اما چون این مصیبت را طبق نظام حکیمانه الهی می‏دانیم و می‌دانیم که نه ظلمی و نه ستمی است و خلاف عدلی نشده بلکه این مصائب عدالت است و عین حکمت است، از این جهت با اینکه می‏خروشیم اما شکایت نداریم. برای همین دستور داده شده که در مصائب اظهار جزع نکنیم که خود جزع شکایت از خدا است.([19]) در مصیبت‌ها جزع نکنید. در مصیبت‌ها صبر کنید اگرچه به‌حسب اقتضاء عواطف، شما خواه‌نخواه تأثر پیدا می‏کنید و متأثر می‏شوید. برای اظهار تأسف و تأثر مانعی از گریه کردن نیست اما جزع نکنید. معنایش همین است که جزع شکایتِ بیجا و بی‏مورد است؛ باید در برابر نظام خداوندی که کاملاً مطابق حکمت و عدل است صبر کرد. اگر مرگ است، اگر گرفتاری‌ها و مصائب دیگر است، همه و همه بر مبنای عدل و بر مبنای حکمت است؛ از این جهت باید صبر کرد.

اگر مصیبت و بلائی که بر انسان وارد می‏شود طرف مقابل داشته باشد، یعنی مصائب و بلاهای طبیعی نباشد، به‌اصطلاح مقدرات الهیه طوری جاری شود که مصیبت ما مقابل داشته باشد، مثل اینکه کسی پدر ما را بکشد، کسی برادر ما را بکشد  و نسبت به ما ظلم و جور کند، اظهار غم و درد و مصیبت را به این‏طور می‏کنیم که از او شکایت می‏کنیم؛ او را به ظلم محکوم می‏کنیم، به جور و خلاف عدل محکوم

«* معراج حسینی صفحه 23 *»

می‏کنیم و تمام قوای خود را مصروف می‌داریم در اینکه بر او بخروشیم و از او شکایت کنیم و به هر تعبیری که گویاتر و رساتر باشد، جرم و جنایت او را بیان بنماییم.

حال در این آیه‏ای که مورد بحث است و شیخ بزرگوار/ در این بیت به آن آیه اشاره دارند، خداوند در اظهار مصیبت و غمی که در حادثه کربلا برای اولیاء پیش آمده، می‏شود گفت که غم اولیاء غم خدا است، مصیبت‌زده شدن اولیاء مصیبت‏زده شدن خدا است، خدا مصیبت‏زده شد به مصیبت‏زده شدن اولیائش، خدا غم دید به غم دیدن اولیائش، خدا سوخت و دل خدا سوخت به سوختن دل اولیائش که دل اولیائش دل خدا است و سوزش دل اولیاء سوزش دل خدا است.

آری خدا می‏خواهد شدت غم و شدت مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه را اظهار نماید، این است که به ظالمین کربلا خطاب می‏فرماید و روی سخنش با آنها است و نهایتِ این غم را که بی‏نهایت است در این تعبیر بازگو می‏فرماید و خطاب به ایشان می‌فرماید: لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلنّ علواً کبیراً ای سرکشان و ای طاغیان از بنی‏امیه، دو افساد در روی زمین می‏کنید، دو افساد در روی زمین خواهید داشت و سرکشی بزرگی خواهید داشت. چقدر با قرآن بیگانه‌اند آن کسانی که سعی می‌کنند این آیه را با تاریخ بنی‏اسرائیل و یهود تطبیق کنند و حال آنکه از لحن قرآن و بیان قرآن که خطاب به این امت است غافلند. درست است که در اول می‏فرمایـد: و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب آری این حادثه را ما با بنی‏اسرائیل و یهود در میان گذاردیم. آن موقعی که تورات را بر آنها نازل کردیم، این حادثه را در آنجا بازگو کردیم و به آنها خبر دادیم و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب به آنها گفتیم که شما ای امت محمد؟ص؟ و بخصوص ای بنی‏امیه، لتفسدن فی الارض مرتین شما در روی زمین و در میان این امت دو افساد خواهید کرد؛ امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را می‏کشید، ضربه بر پیکر مبارک امام مجتبی وارد می‏سازید و بعد از اینها و لتعلن علواً کبیراً.

دقت می‏فرمایید که چطور خدا از خروش دل اولیائش و از سوزش دل اولیائش

«* معراج حسینی صفحه 24 *»

زبان به شکایت گشوده! و قربان آن زبانی که زبان خدا است و این آیات را بر مردم تلاوت کرد. بر رسول‏اللّه؟ص؟ چه گذشت وقتی‌که این آیه را برای مردم می‏خواند؟! با اینکه می‏دانیم کربلا جلوی چشم رسول‌اللّه بود، آن بزرگوار به جمیع مراتب قرآن عالم بود و قرآن علم او بود، نمی‏شود که بی‏خبر باشد و یا با مراتب عالیه خود، حادثه کربلا را نبیند.

ان‏شاءاللّه نعمت معرفت و بصیرت را قدر بدانید و بدانید با این ناله‏های خودتان و گریه‏های خودتان و حالت حزن و انکسار دل‌ها، در کنار وجود مبارک حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه هستید. با ایشان هم‌مجلس هستید؛ در مجلس عزاءِ ایشان حاضرید. از برکت فرمایشات مشایخ عظام+ و از برکت این بصیرت، ما یقین می‏دانیم. درست است که رخساره مبارک مهدی صلوات‌اللّه‌علیه را نمی‏بینیم، درست است که ناله‏های مهدی صلوات‌اللّه‌علیه را نمی‏شنویم، اگر خدا این گوش‌های ما را از شنیدن ناله‏های آن بزرگوار محروم کرده و این چشم‌های ما را از دیدار آن رخساره محروم فرموده، اما بحمداللّه به برکت بصیرت‌ها و نعمت معرفت و ایمان که خودش تفضل فرموده، در دل صدای ناله‏های مهدی صلوات‌اللّه‌علیه را در این مصیبت می‌شنویم و در دل رخساره غم‏آلود مهدی را می‏بینیم؛ و به همین حزن و انکسارِ خاطر، حزن آن بزرگوار را احساس می‏کنیم و ادراک می‏کنیم و می‏دانیم که ان‏شاءاللّه این حالت انکسار و حزن ما نیست مگر شعاع همان حزن و انکسار و این توفیق گریه و عزاداری نیست مگر شعاع آن گریه و عزاداری که در هر صبح و شام و در همه اوقات عزادار جد بزرگوارش است.

این چه نعمت بزرگی است که خدا نصیب ما کرده که با منتقم آل‌محمد؟عهم؟ هم‌ناله هستیم! ائمه پیشین صلوات اللّه علیهم اجمعین همه علاوه بر انتظار ظهور مهدی صلوات‌اللّه‌علیه، وجود مبارکش را هم انتظار می‏کشیدند. هم وجودش را انتظار می‏کشیدند هم ظهورش را. هم در انتظار ظهورش می‌نالیدند و هم در انتظار وجودش. شیعیان گذشته هم همین‏طور بودند؛ آرزو داشتند که خدا روزیشان کند که هم زمان

«* معراج حسینی صفحه 25 *»

وجود مهدی صلوات‌اللّه‌علیه را درک کنند و هم زمان ظهور مهدی صلوات‌اللّه‌علیه را.

خدا یک نعمت را بدون اینکه خودمان بدانیم و خواسته باشیم به ما عنایت کرده که آمدن ما را به دنیا تأخیر انداخته و در وقتی قرار داده که مهدی صلوات‌اللّه‌علیه امام وقت است. خدایا بر این نعمت بزرگ تو را شاکریم که در زمان امامت و ولایت و زعامت کبرای مهدی صلوات‌اللّه‌علیه واقع شده‏ایم. خدایا این نعمت را به نعمت ظهورش متصل بفرما. اگر این توفیق را نداریم و محروم خواهیم شد، خدایا این نعمت را به نعمت ملاقاتش در موقع مرگ متصل بفرما. خدایا آن بزرگوار را هنگام مرگ زیارت کنیم. خدایا موقع مرگ چهره مبارکش را بشّاش و خندان مشاهده کنیم در حالی که از ما راضی باشد. خدایا با رضایت مهدی صلوات‌اللّه‌علیه و خشنودی او از ما از دنیا برویم.

می‏دانیم یکی از اسباب خشنودی مهدی صلوات‌اللّه‌علیه همین حالت عزاء و بکاء بر سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه است؛ این قطعی است. بهترین حالات ما و مرضی‏ترین و محبوب‏ترین حالات ما نزد حجة بن الحسن صلوات‌اللّه‌علیه همین حالت انکسار ما، حالت حزن ما، حالت غم و حالت گریه و عزاداری ما بر حسین صلوات‌اللّه‌علیه است. از این رو سعی کنید ان‏شاءاللّه در هر موقعی که حالت حزن و انکسار پیدا می‏کنید، بدانید مورد توجه امام؟ع؟ هستید و نظر مبارک امام به شما است. قدر آن لحظه را بدانید. به نظر و توجه آن حضرت احترام کنید و از آن بزرگوار تمنا کنید و بخواهید که این غم و حزن ما ادامه داشته باشد و با همین غم و حزن از دنیا برویم.

چقدر غافلند آنهایی که می‌خواهند این آیات را با تاریخ یهود تطبیق کنند؛ می‏خواهند این دو اِفساد را و این علو کبیر را در تاریخ یهود پیاده کنند و حال آنکه لحن قرآن و تفسیر ائمه هدی سلام اللّه علیهم اجمعین درباره این آیه و اینکه این آیات درباره‏ شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی و حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیهم است، کاملاً محکم است. عرض کردم خدا همه خروش اولیائش را در این مصیبت و همه غم‌های اولیائش را در این مصیبت، در همین جمله و تعبیر فشرده فرموده و

«* معراج حسینی صفحه 26 *»

حالت شکایت از بنی‏امیه و طغیان‏گران این امت را تبیین فرموده به‌طوری که برای این خروش بی‏نهایت و این غم بی‏نهایت اولیاء در این مصیبت، رساترین و گویاترین عبارت است؛ ای ستمگران بنی‏امیه و لتعلنّ علواً کبیراً.

شیخ بزرگوار/ می‏فرماید سوره اِسراء را که می‌خوانید تدبر کنید. این سوره مبارکه به سوره «اسراء» نامیده شده به‌اعتبار اینکه اولین آیه آن گزارش معراج رسول‌اللّه؟ص؟ و سیر شبانه آن حضرت است؛ و سوره «بنی‏اسرائیل» نامیده شده به اعتبار آیاتی که اسمی از بنی‏اسرائیل به‌میان آمده؛ و سوره «سبحان» گفته شده به اعتبار اولین لفظ از آیات این سوره که سبحان الذی اسری بعبده باشد.

شیخ مرحوم/ در میان این اسماء، «اسراء» را انتخاب فرموده‏اند؛ تدبّروا سورة الاسراء سوره اسراء را تدبر کنید تا ببینید خدا این مصیبت را «علوّ کبیر» نامیده. عرض شد مناسبت این حادثه با اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ خیلی خیلی نزدیک است و بلکه اگر دقت داشته باشیم، ذکر اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ در ابتداء این سوره، در واقع از طریق تخلص است. «تخلص» یکی از فنون ادبی است که وقتی انسان هدف و مقصودی دارد، مقدمةً مطلبی را مناسب با مقصود اصلی عنوان می‌کند و بعد مقصود اصلی را بیان می‏کند. کسی مقدمه‏ای ذکر کند و در این مقدمه برای مقصد اصلی خود ربط و مناسبت درست کند و بعد مقصود اصلی خود را ذکر کند، این کار را «تخلص» می‌گویند.

مقصود اصلی در این سوره مبارکه، گزارش حال اهل‏بیت رسالت و رفتار این امت با ایشان است. البته به‌مناسبت‌ها مطالب و موضوعات مختلفی گفته می‏شود. وقتی‌که بیان احوال آل‌محمد؟عهم؟ شروع می‏شود، ابتدا می‌شود به ذکر حادثه شهادت امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیهم. مقدمةً از جهت تخلص و فن تخلص، خداوند حادثه اسراء را ذکر می‏فرماید که همان سیردادن شبانه رسول‌اللّه؟ص؟ است از مسجدالحرام به مسجد اقصی ــ که همان بیت‌المعمور است در آسمان ــ و از آنجا به سایر مراتب بالا و ملکوت اعلی. حادثه معراج در این آیه شریفه

«* معراج حسینی صفحه 27 *»

اجمالاً بیان شده: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر منزه است آن خداوندی که شبانه سیر داد ــ در یک شب، لیلاً، مقداری و اندکی از شب ــ بنده خود رسول‌اللّه؟ص؟ را از مسجدالحرام به مسجد اقصی که بیت المعمور است؛ چرا؟ لنریه من آیاتنا ــ  اینجا تعبیر از غائب به متکلم تغییر یافته ــ لنریه من آیاتنا برای اینکه آیات خود را به رسولمان بنمایانیم؛ انه هو السمیع البصیر خدا شنوا و بینا است. این دو صفت و این دو اسم هم مناسبت دارد به اینکه خدا گفتار رسولش را شنوا است، خدا حالات رسولش را بینا است و رسول‌اللّه را شایسته این اسراء یافته؛ از این جهت این سیر شبانه را برای رسول‌اللّه انتخاب کرده و او را به این فضیلت فضیلت بخشیده.

در انه هو السمیع البصیر ظاهرِ ظاهر را بگیریم، این «عبد» و این بنده مرجع کنایه می‌شود. «الاقرب یمنع الابعد.» به‌حسب تفسیر ظاهرِ ظاهر، عبد مرجع کنایه می‏شود. این سیر و اسراء شبانه به مراتب عالیه، از این جهت است که این لیاقت و شایستگی کاملاً در رسول‌اللّه وجود دارد؛ انه هو السمیع البصیر او است که می‏تواند سخنان خدا را و وحی خدا را بشنود و با خدا مناجات و گفتگو کند؛ گوش دیگری طاقت ندارد و این قابلیت برای گوش دیگری نیست. فقط گوش او است که می‏تواند ندا و صدای خدا را بشنود و آن‌همه نداها را که در این سیرِ شبانه به آن حضرت شد بشنود. آن گوش طاقت داشت که در معراج «یا احمد، یا احمد» بشنود و خدا با او سخن بگوید.

انه هو السمیع البصیر. همچنین او است که به حقیقت بینایی بینا است و چشم او است که طاقت دیدار آیات الهیه را دارد؛ لنریه من آیاتنا. این آیات آیات اثبات نیست؛ به جهت اینکه او در همین‌جا هم آیات اثبات خدا را می‏دید. او در همین‌جا زمین و آسمان و ملکوت آسمان و زمین را می‏دید. لنریه من آیاتنا به او بنمایانیم از آیات خود یعنی آیات تعریف و تعرف. امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را به او بنمایانیم و مقامات نورانی علی صلوات‌اللّه‌علیه را به او بنمایانیم که آیات معرفت

«* معراج حسینی صفحه 28 *»

است. آن چشم می‏تواند آن آیات را ببیند. لنریه. چون به ارائه و نشان دادن آیات تعریف و تعرّف اشاره شده، از این جهت «بصیر» فرموده.

چون در این سیر گفتگوها و گفت‌وشنیدها خواهد بود، خواه‌نخواه رسول‌اللّه سؤالات می‏کند و جواب‌ها خواهد شنید. از این جهت سخنی به میان نیامده که چون گفتگوهایی خواهد بود پس او شنوا است؛ نه، این قاعده است که وقتی انسان با شگفتی‌ها روبرو می‌شود، سؤال و پرسش می‌کند و یا وقتی‌که او را در مراتب سیر می‏دهند، برای او خصوصیاتی را بیان می‌کنند و خواه‌نخواه به شنوایی احتیاج است؛ روی این جهت هو السمیع؛ این رسول این عبد، شنوا است به حقیقت شنوایی که همه شنوایی‌ها شعاع شنوایی او است. هرکس می‏شنود به برکت شنوایی او می‏شنود؛ هرکس که صاحب گوش و صاحب شنوایی است و حق را می‏شنود و در برابر حق و شنوایی حق، تسلیم است، به برکت آن شنوایی است؛ هو السمیع.

همچنین فرمود: لنریه من آیاتنا پس ارائه هم هست. ما به او ارائه می‏دهیم به این منظور که آیات خودمان را به او نشان دهیم. ارائه دادن و نشان دادن، البته دیدن لازم دارد. به همین سبب به‌حسب تفسیر ظاهر ظاهر، البصیر را در حق رسول‌اللّه فرمود که او به حقیقت بینایی بینا است و هر بینایی که برای دیگران است، شعاع او است و شعاع بینایی او است و به‌برکت بینایی او است. اگر کسی حق را می‏بیند، آیات خدایی را مشاهده می‏کند و تصدیق می‌نماید و تسلیم می‏شود، این دیدن به برکت دیدن رسول‌اللّه است؛ باید او را شاکر باشد و خود را در دیدن حق و تسلیم و تصدیق حق، شعاع او بداند و شاکر وجود مبارک رسول‏اللّه؟ص؟ باشد و بگوید: اللّهم ان هذا منک و من محمد و آل‌محمد؟عهم؟([20]) و صاحب نعمت را فراموش نکند.

برای بیان حادثه معراج در این سوره مبارکه به همین یک آیه اکتفا شده و

«* معراج حسینی صفحه 29 *»

همان‏طور که عرض کردم اگر کسی انصاف و دقت داشته باشد، تصدیق می‏کند که باید این را اسمش را «تخلص» گذارد؛ به این معنی که خداوند اسراء رسول‌اللّه را مقدمه قرار داده و این جریان را به‌عنوان مقدمه ذکر فرموده تا برای ذکر اسراء حسین صلوات‌اللّه‌علیه از مدینه به مکه و از مکه به کربلا مناسبتی پیدا شود. این سیردادن، اولاً «اسراء» است یعنی سیردادن در شب است. چه شبی؟ شب ظلمات کفر معاویه و یزید لعنهمااللّه که دیگر ظلم و ظلمت و تاریکیِ ظلم و کفر و جور و عدوان و طغیان به بی‌نهایت رسیده بود. برای آن ظلمت نهایت نبود؛ برای آن تاریکیِ کفر و شقاق و نفاق، انتهائی نبود؛ به نهایتِ از ظلمت رسیده بود که بی‏نهایتی ظلمت بود. اسراء، سیر شبانه است در شب تاریک کفر یزید، در شب تاریک ظلم یزید. حسین صلوات‌اللّه‌علیه در شب تاریک طغیان بنی‏امیه سیر شبانه داده شد.

من المسجد الحرام مدینه منوره برای حسین؟ع؟ حرمت و احترام دارد. فرمود اگر در مدینه بمانم، قصد کشتن مرا دارند؛  اولین احترام برای مدینه این است که من از مدینه خارج شوم. به‌طرف مسجد اقصی حرکت می‏کند که همان مکه باشد که از نظر عظمت و جلالت نسبت به مدینه دورتر و بالاتر است؛ به‌طرف مکه حرکت کرد. من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. اما از آنجا به بعد ذکر نشده به کجا.

اگر بخواهیم این آیه را تأویل کنیم، تأویلش درست است؛ ولی نمی‏خواهم این آیه را تفسیر و تأویل کنم و از باب تخلص و مناسبت عرض می‏کنم که اسراء حسین با آن اسراء مناسبت دارد. نه اینکه تأویل آیه باشد؛ تأویل آیه هم باشد درست است اما من آیه را تأویل نمی‏کنم بلکه از جهت تخلص و مناسبت عرض می‏کنم که اسراء حسین صلوات‌اللّه‌علیه با این آیه شریفه و اسراء رسول‏اللّه؟ص؟ کاملاً مناسبت دارد.

ما می‏دانیم همان‏طور که ملکوت اعلی و مراتب عالیه بالا قابل ذکر نیست، کربلا هم از جهت عظمت و جلالت، فوق ذکر است؛ به دل‌ها حواله می‏شود که خود دل‌ها عظمت و جلالت کربلا را بفهمند.

«* معراج حسینی صفحه 30 *»

من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. چون مسجد اقصی ذکر شده، ذهن‌ها به‌حسب ظاهر متوجه بیت‏المقدس می‏شود و ذهن‌های ظاهری بسشان است. اما بپرسند که این مسجد اقصی کجاست؟ از آل‌محمد؟عهم؟ سؤال کنند که آیا رسول‌اللّه را از مکه و مسجدالحرام به بیت‌المقدس می‌برند؟ معنی ندارد که از جای بهتر و عالی‌تر به جای پست‏تر تنزل دهند. این مسجد اقصی باید در عظمت و جلالت بالاتر باشد. در این گونه موارد باید از ائمه؟عهم؟ سؤال کنند و ائمه هم پاسخ بفرمایند و مشخص شود که مفسرین حقیقی و واقفین به مراد خدا ایشانند. از این جهت فرموده‌اند مراد «بیت‌المعمور» است که در آسمان است؛ یعنی آن کعبه‏ای که ملائکه در گرد آن در طوافند و مقابل این کعبه‏ای است که شما در گرد آن طواف می‏کنید.

و بعد به کجا؟ معلوم است که باید به دل‌ها مراجعه کرد. بعد از مسجد اقصی مراتب عالیه است که در روایات بیان فرموده‏اند؛ سدرة‌المنتهی، دیدن بهشت‌ها، دیدن جهنم‌ها و سایر مراتب ملکوتی عالم هستی. از این جهت آن مقام عالی کربلا و مرتبه بلند کربلا اقتضا می‏کند که آن هم به دل‌ها حواله شود و دل‌ها موقعیت و عظمت و جلالت کربلا را بفهمند. خیلی حادثه اسراء با حادثه کربلا مناسب است! لنریه من آیاتنا به حسین صلوات‌اللّه‌علیه آیات خودمان را نشان بدهیم و بنمایانیم؛ چه آیاتی؟ آیات تعریف و تعرف. در این عرصه به حسین آیاتی را بنمایانیم به‌مانند خودش؛ آیاتی به‌مانند علی‌اکبر، اباالفضل، قاسم، زینب کبری که در این عالم هرکدام جلوه تمام و کاملی از آیات تعریف و تعرف حقیقی و اولی محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین بودند.

سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه در این مسافرت و حرکت نوعاً به این اسراء اشاره می‏فرمودند. از جمله سید بن طاوس رحمةاللّه‌علیه روایت می‏کند که واقدی و زرارة بن صالح گفتند: «لقینا الحسین بن علی؟عهما؟ قبل خروجه الی العراق بثلثة ایام» این دو راوی می‏گویند سه روز قبل از اینکه حضرت حسین صلوات‌اللّه‌علیه به‌طرف عراق خارج شود، ایشان را ملاقات کردیم؛ سه روز قبل از حرکت حضرت، با ایشان برخورد

«* معراج حسینی صفحه 31 *»

کردیم؛ «فاخبرناه بهوی الناس بالکوفة» از خواسته‏های مردم در کوفه و اینکه به یزید تمایل پیدا کرده‏اند، به او خبر دادیم؛ «و اَنّ قلوبهم معه و سیوفهم علیه» به حضرت خبر دادیم که مردم به‌حسب فطرت اولیه و به‌حسب خلقت الهی، دل‌هایشان با شما است.

معلوم است که این‏طورند؛ حتی اعدیٰ‌عدوّ آل‌محمد؟عهم؟ این‌طورند که به‌حسب فطرت اولیه و خلقت خدایی، باید محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را دوست داشته باشند و دوست دارند؛ اصلاً به‌حسب فطرت اولیه راه پیدا نمی‏کنند که با آل‏محمد؟عهم؟ عناد بورزند. از این جهت در ملاک نصب و شناختن ناصب هم امام؟ع؟ همین را می‌فرماید که ناصب آن کسی نیست که با ما دشمنی کند؛ چون تو کسی را پیدا نمی‏کنی که بگوید من محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را دشمن دارم؛ اصلاً پیدا نمی‌کنی. بلکه ناصب کسی است که با شما دشمنی کند و حال آنکه بداند شما ما را دوست دارید و به ما محبت دارید. به این لحاظ اگر با شما دشمنی کند ناصب است و دشمنی به این‏طور، ملاک ناصب‌بودن است.

پس خدا به‌حسب فطرت و خلقت اولیه همه را این‏طور آفریده اما خودشان به تبعیت شیطان برای خود فطرت ثانویه درست می‏کنند و با محمد و آل‌محمد؟عهم؟ عناد می‌ورزند؛ آن هم در رتبه ایشان نیست چون در رتبه ایشان نیستند که با ایشان عنادِ مواجه داشته باشند. همه عنادها در عرصه پایین می‏آید. حتی اگر در تاریخ می‏بینیم که با خود این بزرگواران به‌ظاهر عناد می‏ورزیدند، این مقام محمد و آل‌محمد؟عهم؟ در این رتبه ظاهری، مقام شیعیان خودشان است. یعنی این بدن و این مرتبه ظاهریِ خودِ ایشان، شیعه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. برای همین می‏فرمایند اولین شیعه و شیعه حقيقی برای محمد و آل‌محمد؟عهم؟، همین مقام ظاهرِ خود محمد و آل‏محمد؟عهم؟ است.([21]) چون این مقام را برای خود بالعرض گرفته‌اند، پس در

«* معراج حسینی صفحه 32 *»

این مقام که عناد می‏ورزند، در واقع دشمنی با شیعیان است وگرنه کسی در رتبه خود ایشان نیست که بتواند عنادِ مواجه داشته باشد و متقابلاً دشمنی کند.

این دو راوی به حضرت خبر دادند و گفتند اوضاع اهل کوفه این است: «و اَنّ قلوبهم معه» دل‌های همه با شما است و همه شما را دوست دارند؛ «و سیوفهم علیه» اما عده‏ای برای طمع و عده‏ای از خوف و ترس، شمشیرها را علیه شما کشیده‏اند و آماده مقابله و جنگ با شما هستند. خواستند امام؟ع؟ را بترسانند و اینکه اگر شما با آنها مواجه شوید، قطعاً کشته خواهید شد و مغلوب و مقهور خواهید شد.

امام؟ع؟ در این برخوردها در حادثه کربلا، هر کسی را به‌حسب آنچه که استحقاقش را داشته و باید آن‌طور با او صحبت شود، همان‏طور جواب می‏فرمودند. «فاومأ بیده نحو السماء ففُتحت ابواب السماء و نزلت الملائکة عدداً لایحصیهم الّا اللّه تعالی» امام به‌طرف آسمان اشاره فرمودند؛ درهای آسمان باز شد. گاه‏گاهی اقتضا می‏کرده امام؟ع؟ این حوادث را اتماماً للحجة بنمایانند. درهای آسمان باز شد و ملائکه نازل شدند، به این معنی که امام؟ع؟ مرتبه ملکی این دو راوی را بالفعل ساختند و از حجابِ این مرتبه عنصریِ مختلط خارج کردند و آنها را بر دیدن ملائکه قادر کردند. به این اعتبار درهای آسمان باز شد وگرنه درهای آسمان که بسته نیست تا باز شود آن هم بر روی حسین صلوات‌اللّه‌علیه.

درهای آسمان باز شد یعنی امام؟ع؟ آن مرتبه ملکی و سماوی این دو راوی را بالفعل کردند و آن چشم‌ها باز شد؛ دیدند که درهای آسمان باز شده. در حال احتضار هم برای نوع ما آن چشم ملکی باز می‏شود و ملائکه را می‏بینیم؛ عزرائیل را مشاهده می‏کنیم. این برای ما مسلّم است. در قبر ملائکه را می‏بینیم که با ما گفتگو و از ما سؤال خواهند کرد. امام؟ع؟ در همین مرتبه هم از جهت اعجاز این کار را می‏فرمایند. در اینجا هم این حادثه را امام؟ع؟ به‌ اعجاز و برای اتمام حجت انجام دادند؛ ملائکه‌ای نازل شدند که عددشان را خدا می‏دانست و غیر از خدا نمی‏دانست که چقدر ملائکه بودند.

«* معراج حسینی صفحه 33 *»

فقال؟ع؟: لولا تقارب الاشیاء و حُبوط الاجر لقاتلتهم بهؤلاء اگر نظام حکیمانه الهی نبود؛ ــ «تقارب اشیاء» یعنی آنچه که زمان اقتضا می‌کند و آنچه که موقعیت من و اهل زمان و موقعیت هستی و نظام حکیمانه الهی اقتضا می‏کند؛ ــ اگر این نبود و اگر حبوط اجر و از دست رفتن مزد نبود، اگر مزد شهادت از دست نمی‏رفت، لقاتلتهم بهؤلاء با همین ملائکه با آنها مقاتله می‏کردم.

ما می‏دانیم اگر امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه کشته نمی‏شدند، یقیناً اجر شهادت به حضرت داده نمی‏شد. گرچه در مقام ذاتشان از این اعمال عَرَضی بی‏نیازند اما در مقام اعراض به این اعمال نیازمندند؛ باید انجام دهند تا به ایشان داده شود. اگر این شهادت نبود، بهشت ما و شما کجا بود؟ ما می‏توانستیم به بهشت برویم؟ ای خاک بر سر ما! حسین؟ع؟ در مقام عَرَضی باید شهادت را اکتساب کند و اجر شهادت حسین این است که دوستانش و اهل رتبه نقصان بتوانند نجات پیدا کنند. ٭ای کاش نمی‌شدی تو آن روز شهید٭ ای کاش تو آن روز برای خاطر ما کشته نشده بودی. می‏فرماید اگر حبوط اجر و نابودشدن مزد شهادت من نبود؛ اگر کشته نمی‏شد ما کی می‏توانستیم گریه کنیم؟ اگر کشته نمی‏شد، ما کی می‏توانستیم محزون شویم و دل‌هایمان بشکند و به برکت این انکسار و حزن و توجه و رو آوردن به حسین صلوات‌اللّه‌علیه آمرزیده شویم؟

اگر این دو مطلب نبود؛ اگر اقتضاء نظام حکیمانه الهی نبود ــ به تعبیری که تقارب الاشیاء را به «اقتضاء این نظام حکیمانه الهی» ترجمه می‏کنم شاید گویا باشد. ــ و اگر «حبوط اجر» نبود و مزد شهادت از بین نمی‏رفت ــ یعنی اگر من کشته نشوم، مزد شهادت از بین می‏رود و در شهادت مزدی نخواهم داشت که نجات دوستانم باشد. ــ اگر این دو نبود، لقاتلتهم بهؤلاء. اگر قدرت ظاهری من را قبول نداشته باشید و نتوانید تصور کنید، این که محسوس است؛ این‌همه ملائکه، قدرت من هستند و یک دسته از لشکریان من هستند؛ با همین‏ها با آنها مقاتله می‏کردم.

«* معراج حسینی صفحه 34 *»

لکن اعلم یقیناً ان هناک مصرعی و مصرع اصحابی اما من به علم یقین و علم احاطه می‏دانم و مشاهده می‏کنم که قتلگاه من و قتلگاه اصحاب من آنجا است؛ و لاینجو منهم الّا ولدی علی([22]) و هیچ‏کس از اصحاب و مردان من نجات پیدا نمی‏کند مگر فرزندم علی بن الحسین صلوات‌اللّه‌علیهما.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 35 *»

مجلس 3

(شب دوشنبه / 3 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

 

«* معراج حسینی صفحه 36 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

خدا را می‏خوانیم به‌حق حسین؟ع؟ که دل ما را با غم حسین بیشتر آشنا کند. خدا را می‏خوانیم به حق حسین که جراحت‌های دل ما را در این مصیبت عمیق‏تر سازد. خدایا تو را به مقام کاملین، آن هم به مقام کاملی مثل شیخ بزرگوار/ قسم می‏دهیم؛ خدایا از آن سوز و غمی که در دل آن بزرگوار بود، به ما هم به‌حسب خودمان و رتبه‏مان نصیبی کرامت فرما.

هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه این طغیان بزرگ، این علو بزرگ، خیلی دردناک و مصیبت‏زا است. تدبروا سورة الاسراء تالینا اگر می‏خواهید شدت این مصیبت را و عظمت این مصیبت را بدانید، در سوره اسراء دقت کنید ببینید خدا چطور اظهار غم و مصیبت فرموده و خدا چطور عظمت این مصیبت را یاد کرده.

البته عرض کردم گاهی شدت مصیبت و عظمت مصیبت طوری است که دیگر عبارت‌ها از ادای آن ناتوان و تعبیرها نارسا است؛ و واقعاً مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه این‏طور است. آخر کدام‌یک از مصیبت‌ها را ذکر کنند؟! اگر خدا بخواهد در این آیه از شهادت حسین و از مصائب حسین صلوات‌اللّه‌علیه خبر دهد، کدام قسمتش را بفرماید؟ این‌همه مصیبت! کدام قسمت از مصیبت‌ها مناسب بود در این آیه شریفه سوره اسراء گفته شود؟ خدا چه قسمت از مصیبت‌های حسین را بگوید؟ همه‏اش بزرگ است!

«* معراج حسینی صفحه 37 *»

فرمایشی است از آقای شریف طباطبائی/ که علماء فکر کرده‏اند که بزرگترین مصائب کربلا را ذکر کنند؛ یکی شهادت حضرت را گفته، یکی اسارت اهل‏بیتش را گفته، یکی تشنگی حضرت را گفته؛ هرکدام چیزی گفته‏اند. ایشان می‏فرمایند هریک از مصیبت‌های حسین در جای خودش بزرگ است.([23])

خدا این‌همه مصائب را بخواهد در قرآن بگوید، آن هم بخواهد به امت‌های پیشین خبر دهد که این امت و طاغیان این امت چه می‏کنند، کدام قسمت را بگوید؟ خداوند کدام قسمت از مصیبت‌های حسین را ذکر کند؟ شهادت او را بگوید؟ اسارت اهل‌بیتش را بفرماید؟ کشته‌شدن آن جوانان و آن عزیزان را بگوید؟ از این جهت به‌حسب عادت بشری این‌طور است که کسی‌ که با مصائب زیادی روبرو شد، با مصیبت سخت و جانگدازی روبرو شد، اگر بخواهد عقده دل را خالی کند، به آن ستمگر و ظالم رو می‌کند و او را عتاب می‌کند و او را مورد عتاب و سرزنش قرار می‌دهد و ظلم او را می‌گوید. به جای مصیبت خودش و ذکر مصیبت‌های خودش، بر ظالم و ستمگرِ بر خود پرخاش می‌کند و مظالم او را ذکر می‌کند. پرخاش بیانگر شدت حزن و غم و مصیبت است. هرچه پرخاش شدیدتر و جامع‌تر باشد، رساتر باشد و گویاتر باشد، بیشتر مصیبت را حکایت می‏کند تا اینکه تک‌تک مصیبت‌ها ذکر شود.

سرّ آنکه شیخ مرحوم/ می‏فرمایند در این آیات تدبر کنید، همین است. خود این بزرگوار در مقام بررسی این مصیبت برآمده‏اند؛ فقمت فی الحال عن تمییز رزئهم بعد از اینکه ندا به گوش من رسید و من از حادثه کربلا و آمدن عاشورا خبردار شدم، به‌پا خاستم و به‌منظور بررسی این مصیبت و فهم این مصیبت آماده شدم. خصوصیات این مصیبت را ذکر فرموده‏اند؛ از نظر قرآن بررسی این مصیبت این‌طور است که هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه. این یک طغیان و سرکشی بزرگ بود که خیلی مصیبت‌زا و همراه با غم و حزن بود. خدا همین تعبیر را آورده و پرخاش فرموده؛ خدا در این آیات به


«* معراج حسینی صفحه 38 *»

جای ذکر مصیبت‌های حسین و بیان بخش بخش‌هایی از این حادثه و قسمت قسمت‌هایی از این حادثه مصیبت‏زا، خطاب به بنی‏امیه پرخاش فرموده، پرخاشی در نهایت خشم و بی‏نهایتی از خشمگینی آن هم خشم خدا.

و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علواً کبیراً([24]) در تورات ما به بنی‏اسرائیل خبر دادیم که شما امت در زمین دو افساد خواهید کرد که کشتن امیرالمؤمنین و ضربه زدن و صدمه وارد کردن بر امام مجتبی؟عهما؟ است؛ و دیگر آنکه علو و سرکشی و طغیان بزرگی خواهید کرد؛ و لتعلن علواً کبیراً. ببینید پرخاش است، پرخاشی که از نهایت خشم و بی‏نهایتی خشم و خشمِ بی‏نهایت سرچشمه می‏گیرد که همه دردها و غم‌ها و آلام در این پرخاش بیان می‏شود و در این پرخاش شدت مصیبت بازگو می‏شود.

عرض کردم این تعبیر مناسب ساحت ربوبیت نیست؛ اما با توجه به اینکه خداوند آلام وارده بر دل‌های اولیائش را و خشنودی آنان را به خود نسبت می‏دهد، از این جهت این تعبیر صحیح است که بگوییم خدا از نهایت مصیبت‌زدگی خود و از بی‏نهایتی غم خود در مصیبت حسین، این پرخاش را به بنی‏امیه فرموده و آنها را مورد عتاب خود قرار داده: و لتعلن علواً کبیراً شما ای بنی‏امیه سرکشی بزرگ و طغیان بزرگی خواهید کرد.

نوعاً این تعبیرات دیده می‏شود. آنهایی که مصیبت را بیشتر درک می‏کنند و با مصائب حسین صلوات‌اللّه‌علیه بیشتر انس دارند و در اثر شدت ارتباط، غم مصیبت حسین را بیشتر احساس می‏کنند، آنها در مصائب حسین صلوات‌اللّه‌علیه متحیرند؛ از کجا بگویند و بر کجا و بر کدام قسمت گریه کنند؟ آنها هم غم و حزن خود را و  شدت مصیبت خود را، بیشتر در همین پرخاش و بیان طغیان‌ها قرار می‏دهند.

«* معراج حسینی صفحه 39 *»

شیخ بزرگوار ما اعلی اللّه مقامه الشریف در یکی از تعبیراتشان همین مطلب را می‏فرماید؛ می‏فرماید:

ألهفی له اذ خرّ من فوق مُهره   فخرّ التُقیٰ و الجود خرّةَ سائب

تمام حزن و اندوه من و غصه و غم من برای آن بزرگوار از آن موقعی است که از روی اسب روی زمین افتاد؛ حسین که از بالای اسب روی زمین افتاد، حقیقت تقوی و حقیقت جود روی زمین قرار گرفت اما خیلی آسان؛ درست به‌مانند آبی که از بلندی به‌طرف زمین سرازیر شود و چقدر آسان و راحت فرود می‏آید، حقیقت تقوی و حقیقت جود و عظمت و جلالت هم با فرودآمدن حسین فرود آمد.

ألهفی له و الشمر  یقطع  رأسه آن قلب منور و نورانی، آن قلب لطیف که به لطافت نور حسین صلوات‌اللّه‌علیه است، چطور در این مصیبت اظهار غم کند؟! جز پرخاش، جز خروشیدن به‌روی طاغیان بنی‏امیه چاره دیگری ندارد.

ألهفـی له و الشمر  یقطع رأسه   عناداً و کفراً راغباً غیرَ راهبٍ

می‏خواهید بفهمید چقدر این مصیبت جانگداز است؟ از اینجا بفهمید که کشنده حسین وقتی‌که حسین را می‏کشت، از روی عناد و کفر می‏کشت؛ منشأ این جنایت عناد بود آن هم عناد با حسین. منشأ این جنایت کفر بود. با کمال رغبت و میل این کار را انجام می‏داد و هیچ وحشت نداشت، هیچ مضطرب نبود. خدا لعنتش کند! این‏قدر در سجینی‌بودن مطمئن شده بود و این‏قدر در سجینی‌بودن تمکین یافته بود که بدون اضطراب و با کمال رغبت و میل این جنایت را انجام می‏داد.

این بزرگوار از کاملین شیعه است؛ ببینید این حادثه را که ذکر می‏فرماید، چطور می‏خروشد و پرخاش می‏کند! عناد و کفر و طغیان این ملعون را ذکر می‌فرماید در اینکه منشأ این جنایت است. از این جهت بعد می‏فرماید که:

فیا خبّرونی عن حریقٍ حُشاشَةً   بحزنٍ لِوَجدٍ فی الضمائِرِ ثاقبٍ

حال شما بیایید به من خبر دهید؛ شما گزارش بدهید. من خودم که نمی‏توانم گزارش

«* معراج حسینی صفحه 40 *»

دهم و از حال خودم نمی‌توانم سخن بگویم. نمی‏توانم بگویم که من در این مصیبت چه شده‏ام! شما به من خبر دهید. خبر بدهید به من از کسی که حالش این باشد که سراپا آتش گرفته و این آتش از برون نیست؛ آتش از اندرون سرچشمه گرفته. آتشی از اندرون، همه وجود مرا و سراپای مرا می‏سوزاند.

عن حریق کسی‌که شعله‌ور شده حُشاشةً؛ این آتش از اندرون سرچشمه گرفته که چیست؟ بحزن، آتش این حزن، اندوه این غم و این مصیبت لِوَجدٍ فی الضمائِـرِ ثاقبٍ این مصیبت و غم، غمی است که نه فقط ظاهر انسان را مثلاً محزون می‏سازد، نه عاطفه‏ای را مثلاً جریحه‏دار می‏کند، نه؛ فی الضمائر ثاقبٍ در آن سویدای دل‌ها نفوذ می‏کند و انسان از آن سویدای دل می‏سوزد. خبر بدهید حالِ یک‌چنین کسی چیست؟

وَجیعٍ کَمثلـی قد تَحَیَّرَ  فی البُکا   لِـمَن یَبکِ و الاشجانُ مَورِدُ ناحبٍ

همچنین خبر بدهید از دردمندی به‌مانند من که این دردمند در گریه‌کردن متحیر شده؛ لِمَن یبکِ؟ بر چه‌کسی گریه کند؟ بر کدام قسمت از این مصیبت‌ها گریه کند؟ و الاشجانُ مَوردُ ناحبٍ شخص غمناک و دردمند و مصیبت‏زده هیچ‌جا نمی‏تواند قرار بگیرد؛ دل خود را به هیچ‌چیز نمی‏تواند آرام سازد؛ نمی‏تواند راحتی خاطر برای خود فراهم کند؛ بلکه لحظه به لحظه در غم‌ها و اندوه‏ها و مصیبت‌ها به‌سر می‏برد.

خدایا ما را با این غم بیشتر آشنا بفرما. خدایا آثار غم حسین صلوات‌اللّه‌علیه را در ظاهر و باطن ما نمایان ساز. خدایا ما را چنان در غم حسین قرار بده که امام زمان ما از ما راضی شوند؛ آن بزرگوار از ما مسرور گردند و ایشان ما را شریک مصیبت خود بدانند. خدایا ما را از مساعدت‌کنندگان و کمک‌کنندگان ولی‌عصر صلوات‌اللّه‌علیه در عزاداری بر جد بزرگوارش قرار بده. خدایا ما را با او در عزاداری حسین صلوات‌اللّه‌علیه هم‌مجلس قرار بده؛ و البته همین‏طور است. خدا را بر این نعمت بزرگ شاکریم؛ در زمانی هستیم که آن بزرگوار صاحب زعامت کلیه دینیه الهیه و صاحب ولایت مطلقه حقه الهیه است و در تحت لواء او به‌سر می‏بریم و قطعاً ان‏شاءاللّه در زیر لواء عزاداری

«* معراج حسینی صفحه 41 *»

آن بزرگوار هستیم و ما از کسانی هستیم که ان‏شاءاللّه آن بزرگوار به گریه‏های ما و ناله‏های ما و حزن‌های ما تسلی خاطر پیدا بفرماید و ما با همین ناله‏ها و گریه‏ها و حزنمان آن بزرگوار را تعزیه‏گو باشیم.

فواللّهِ ربِّ العرش کامل قسم می‏خورد!

فواللّهِ ربِّ العرش انّی لَحائرٌ   فعلّ حفیّاً مخبراً فی البکاء بی([25])

به خدا به پرورنده عرش قسم که من حیرانم و نمی‏دانم. این مصیبت مصیبتی است که مرا حیران ساخته؛ بر کدام‌یک از این مصیبت‌ها گریه کنم؟! شاید یک شخص مهربان با من و آشنا با گریه‌کردن و راه‌های گریه‌کردن و موارد گریه‌کردن، به من کمک کند و مرا راهنمایی کند.

وقتی‌که یکی از کاملین شیعه این‏طور مصیبت را اظهار می‌کند و جز خروشیدن و پرخاش و ذکر طغیان‌ها و سرکشی‏های اعداء، راه دیگری ندارد، ــ اگر قسمت‌هایی از مصیبت‌ها را هم ذکر می‏کند، باز برای احیاء این مصائب و باقی‌ماندن آنها است وگرنه اینها شفاء خاطر نیست؛ اینها درد را تمام نمی‏کند. ــ وقتی‌که یکی از کاملین شیعه این‏طور باشد، آن‌وقت ببینید محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین در این مصیبت چه حالی داشتند! و خدا که می‏خواهد آن حال را و آن غم و مصیبت را بازگو بفرماید، چطور بازگو کند؟! این است که در این آیه در سوره اسراء، مطلب به شکل پرخاش بیان شده: و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب در تورات ما حالت شما را به بنی‏اسرائیل و قوم موسی گفتیم و بیان کردیم که لتفسدن فی الارض مرتین ای امت، شما در زمین دو افساد خواهید کرد.

ان‏شاءاللّه در خاطرها هست که ما این آیات را به‌برکت احادیث آل‌محمد؟عهم؟ بیان کردیم که از اینجا خطاب به این امت است و عرض کردم که نوع مفسرین می‏خواهند این آیات را با تاریخ یهود تطبیق کنند؛ با اقوال مختلف و جهات مختلف

«* معراج حسینی صفحه 42 *»

خواسته‏اند تطبیق کنند و نمی‏شود، هرچه زور می‏زنند درست درنمی‏آید. این‌طور خاطرم می‏آید که اجمالاً عرض کرده‏ام. به هر حال آنچه که از نظر آل‏محمد؟عهم؟ و احادیثی که در تفسیر این آیات رسیده مسلّم است، این آیه مربوط به این امت است و خطاب به این امت می‌باشد.

لحن قرآن هم طوری است که خیلی جالب است. تعجب است از آنهایی که در اثر انحراف طبع و قریحه فکر می‏کنند که اگر این‌طور که در احادیث رسیده معنی شود نامناسب است؛ و چون در احادیث رسیده ناچار شده‏اند که بگویند تأویل است و یا باطنی است که ذکر شده؛ نه تأویل است، نه باطن است؛ تنزیل است. و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین در تورات به یهود (بنی‏اسرائیل ــ قوم موسی) خبر دادیم که شما ای امت در روی زمین دو افساد خواهید کرد؛ کشتن امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و طعن و صدمه و ضربه زدن به امام مجتبی صلوات‌اللّه‌علیه. و لتعلن علواً کبیراً و شما هستید که علو و طغیان و سرکشی خواهید داشت که در تاریخ بشریت بی‏سابقه‌ است؛ که چه باشد؟ حادثه کربلا.

این بزرگوار می‏فرمایند سوره اسراء را مطالعه کنید و در موقع مطالعه تدبر کنید؛ در این آیه فکر کنید. خدا این آیه را در سوره اسراء قرار داده و قبل از ذکر این آیه و حکایتِ حادثه کربلا، خداوند سخن از اسراء رسول‌اللّه می‏فرماید.

سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر ابتداءً حادثه اسراء و سیردادن شبانه رسول‌اللّه؟ص؟ به مقامات عالیه و مراتب بالا ذکر می‌شود. آن بزرگوار در شب از مسجدالحرام به مسجد اقصی ــ که بیت‌المعمور است ــ و از بیت‌المعمور به سدرةالمنتهی و از سدرةالمنتهی به جنةالمأوی و از جنةالمأوی به عرش و همه عوالم و ملکوت هستی، سیر داده شد.

خداوند ابتداءً این را ذکر می‏فرماید که عرض کردم کاملاً با حادثه کربلا مناسب

«* معراج حسینی صفحه 43 *»

است. چون حادثه کربلا می‏خواهد ذکر بشود، خداوند به‌منظور ذکر فضیلتی از فضائل محمد؟ص؟، اسراء را مقدم می‏دارد که آن بزرگوار از میان انبیاء به این فضیلت ممتاز شده. فضیلت اسراء و فضیلت معراج از خصوصیات رسول‌اللّه؟ص؟ است. خدا این فضیلت را مقدمتاً برای رسول‌اللّه ذکر می‏فرماید. ببینید حادثه کربلا چقدر عظمت دارد! شهادت حسین صلوات‌اللّه‌علیه چقدر جلالت دارد که ذکر اسراء و فضیلت اسراء و سیردادن شبانه رسول‌اللّه مقدمه شده برای ذکر حادثه کربلا. فضیلت رسول‌اللّه که اسراء و معراج است، مقدمه قرار می‏گیرد برای ذکر معراج و اسراء حسین صلوات‌اللّه‌علیه و سیردادن خدا حسین را از مدینه به مکه و از مکه به کربلا.

در احادیث هم ذکر شده که این فضیلت مخصوص رسول‌اللّه؟ص؟ است. این حدیث شریف را که مرحوم طبرسی در احتجاج از ابن‏عباس نقل می‏کند، می‏خوانم. می‏گوید که «قالت الیهود للنبی؟ص؟: موسی خیر منک» یک‌دسته از یهود خدمت رسول‌اللّه؟ص؟ آمده بودند و مرتب فضائل انبیاء گذشته را ذکر می‏کردند و می‏خواستند بگویند که انبیاء گذشته بر حضرت رسول؟ص؟ فضیلت دارند. مقصودشان هم این بود که رسول‌اللّه؟ص؟ در مقام جواب بربیایند و فضیلت خود را بر هریک از انبیاء گذشته بیان کنند تا اینکه برای آنها روشن شود که رسول‌اللّه و خاتم‌النبیین ایشانند. فضائل ایشان در تورات ذکر شده بود و آنها اجمالاً خبر داشتند ولی مخصوصاً فضیلت انبیاء گذشته را ذکر می‏کردند که حضرت در مقابل، فضیلت خود را بر آن انبیاء بیان کنند و بر آنها روشن شود که خاتم‌الرسل و خاتم‌الانبیاء که انتظارش را می‏کشیدند ایشانند. از این جهت در حرف‌هایشان گفتند که موسی از شما بهتر بود.

قال النبی؟ص؟: و لِمَ؟ حضرت فرمودند چرا بهتر باشد؟ «قالوا: لان اللّه عزوجل کلّمه اربعة آلاف کلمة و لم‏یکلّمک بشی‏ء.» جواب دادند زیرا خدا با موسی چهارهزار کلمه سخن گفت و با تو سخنی نگفته و چیزی نگفته؛ یعنی گفتگویی بین تو و خدا واقع نشده. البته ممکن است جبرئیل برایت وحی آورده باشد اما گفتگو با خدا برای

«* معراج حسینی صفحه 44 *»

موسی واقع شده و به همین جهت هم موسی را «کلیم‌اللّه» گفته‏اند یعنی هم‏سخن با خدا؛ ولی خدا با تو سخن نگفته.

فقال النبی؟ص؟: لقد اُعطیتُ انا افضل من ذلک. رسول‌اللّه فرمودند من داده شده‏ام بهتر از آنچه به موسی داده شد. «قالوا: و ما ذاک؟» چیست؟ قال: قوله عزوجل رسول‌اللّه این آیه شریفه را خواندند که خدا فرموده: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله خدا مرا شبانه به همه عوالم سیر داد و حُمِلتُ علی جناح جبرئیل من بر بال جبرئیل حمل داده شدم و سوار شدم حتی انتهیت الی السماء السابعة تا به آسمان هفتم؛ فجاوزت سدرةالمنتهی عندها جنةالمأوی من از سدرةالمنتهی گذشتم که در نزد آن سدره، جنةالمأوی بود؛ حتی تعلّقت بساق العرش تا اینکه من به قائمه و ساق عرش تعلق یافتم و دست گرفتم فنودیتُ من ساق العرش از ساق عرش به من ندا شد: انی انا اللّه لا اله الّا انا السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر الرءوف الرحیم. سخن خدا را شنیدم و رأیته بقلبی و مارأیته بعینی خدا خود را به من نشان داد، به قلب من و دل من؛ با چشم دل خدا را دیدم نه با چشم ظاهری. مقصود همان معرفت نورانیت و دیدن حقیقت طیبه‏ خودش در چهره علی صلوات‌اللّه‌علیه و در مقام ولایت کلیه است. لنریه من آیاتنا که رسول‌اللّه در این اسراء و سیر شبانه، آیات معرفت را دیدار فرمودند. فهذا افضل من ذلک این دیدار و این گفتگو بالاتر است از آنچه که شما گفتید به موسی داده شده.

«فقالت الیهود: صدقتَ یا محمد» گفتند راست می‏فرمایی «و هو مکتوب فی التوریٰة»([26]) این فضیلت تو بر موسی، در تورات  نوشته شده.

در این آیه شریفه می‏بینید که خداوند فضیلتی را که به رسول‌اللّه؟ص؟ مخصوص فرموده، مقدمه قرار داده؛ ذکر محمد؟ص؟ با این فضیلت در ابتداء این سوره مبارکه، مقدمه است؛ تکریم محمد؟ص؟ در این سوره و سایر اموری که در این آیه ذکر شده،

«* معراج حسینی صفحه 45 *»

مقدمه است. تسبیح خدا به‌واسطه عبودیت محمد؟ص؟، همچنین مقام عبودیت رسول‌اللّه؟ص؟، همچنین ارائه آیات و نشان دادن آیات تعریف و تعرفِ خدا به رسول‌اللّه؟ص؟، ذکر صفت سمیع و بصیر به ظاهر و در تفسیر ظاهر برای خدا و ذکر صفت سمیع و بصیر برای رسول‌اللّه؟ص؟ در ظاهر ظاهرِ این آیه، همه مقدمه است برای ذکر حادثه کربلا.

البته از حضرت موسی و فضیلت ایشان هم ذکری شده به اینکه به او کتاب داده شده؛ می‏فرماید: و آتینا موسی الکتاب و جعلناه هدیً لبنی‏اسرائیل اَلّاتتخذوا من دونی وکیلاً.([27]) مطلب دیگر که به‌عنوان مقدمه ذکر شده این است که: ما کتاب یعنی تورات را به موسی دادیم و ما این کتاب را هدایت برای بنی‏اسرائیل قرار دادیم و در آن کتاب این‏طور به آنها فهمانیدیم و آموختیم و هدایت را بر این مبنا قرار دادیم الّاتتخذوا من دونی وکیلاً غیر از مرا وکیل نگیرید، غیر از مرا مورد اعتماد و اطمینان خود نگیرید، بر غیر من تکیه نکنید، به من مطمئن باشید و امورتان را به من واگذار کنید؛ و این یکی از مبانی مهم توحید است که خداوند در اینجا ذکر فرموده و این مبنای توحید هم کاملاً با حادثه کربلا مناسبت و سازش دارد که چطور امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه در تمام این سیر هرگاه سخنی گفته می‏شد و نصیحتی به حضرت می‏شد و حضرت به امری از امور راهنمایی می‌شد، ایشان طوری بیان می‏فرمودند که اعتماد خود را بر خدا و تکیه‌کردن خود را بر خدا بیان می‏کردند و حضرت عملاً این مبنای توحیدی را نشان می‏دادند که من کارم را به خدا واگذار کرده‏ام؛ او است وکیل من.

بعد می‏فرماید: ذریة من حملنا مع نوح انه کان عبداً شکوراً([28]) این بنی‏اسرائیل و این قوم موسی ذریه‏هایی بودند از کسانی که ما آنها را با نوح حمل کردیم و به‌وسیله آن کشتی از غرق‌شدن نجات یافتند و باقی ماندند. اینها اولاد و ذریه همان‌ها هستند.

«* معراج حسینی صفحه 46 *»

نوح بنده شکور بود، بنده‏ای شاکر و نعمت‏شناس بود. حق نعمت را می‏شناخت و منعم را هم از خود راضی می‏فرمود؛ نعمت منعم را در راه رضای منعم به‌کار می‏برد؛ شکور بود.

این هم با حادثه کربلا مناسبت دارد. سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه عبودیتش معلوم، شاکر بودنش هم معلوم؛ مرتب شکر و در همه حالات شکر. هر نعمتی که داشت در راه رضای خدا می‏داد و مرتب شاکر بود که راوی گفت هرچه نائره حرب و آتش جنگ بیشتر مشتعل می‏شد، رخساره حسین صلوات‌اللّه‌علیه برافروخته‏تر می‏شد؛([29]) یعنی حالت شکر است که موفق شده به اینکه نعمت‌های خدا را در راه رضای خدا به‌کار ببرد.

بعد از این مقدمات، آن‌گاه خدا می‌فرماید: و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب لتفسدن. فضیلت رسول‌اللّه بیان شد آن هم به‌شکل اسراء؛ یعنی در میان فضائل رسول‌اللّه؟ص؟ که این‌همه فضائل برای آن بزرگوار است، در این سوره فضیلت معراج و سیردادن شبانه انتخاب شده که عرض کردم کاملاً با حادثه کربلا مناسبت دارد. شما فکر کنید ببینید در بین فضائل رسول‌اللّه؟ص؟ می‌توانید فضیلتی پیدا کنید که از این فضیلت مناسب‌تر باشد از جهت سیر شهادت و اینکه شهادت حسین صلوات ‌اللّه‌ علیه سیر الی اللّه و حرکت به‌سوی خدا است؟ می‏توانید فضیلتی از فضائل رسول‌اللّه؟ص؟ را پیدا کنید که از اسراء و جریان معراج مناسب‏تر باشد با حادثه شهادت؟ شهادت حسین و اصحاب حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین در واقع سیردادن خدا بود این بندگان خالص خود را به‌سوی خود. پس همان‌طور که اسراء فضیلت رسول‌اللّه است، شهادت فضیلت اهل‏بیت رسول‌اللّه است.

امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه هم در کوفه که با ابن‌زیاد گفتگو داشتند، به همین اشاره کردند. او قصد کشتن حضرت را کرد، حضرت فرمودند ما را از شهادت

«* معراج حسینی صفحه 47 *»

می‏ترسانی؟! شهادت دأب ماست؛ ما به شهادت فضیلت داده شده‏ایم.([30])

در این آیه شریفه، خداوند بعد از ذکر فضیلت رسول‌اللّه و ذکر فضیلت موسی، فضیلت آل‌محمد؟عهم؟ را ذکر می‌فرماید. البته خداوند به موسی هم عظمت و فضیلت بخشید به اینکه کتاب یعنی تورات را به او عنایت کرد؛ اما دیگر او را سیر شبانه نداد و معراج نبرد؛ فقط کتاب عنایت کرد. نهایت مقامی که موسی داشت این بود که شایسته اعطاء تورات شد و خدا به او تورات کرامت کرد و فضیلت اعطاء تورات را برای او قرار داد.

حال اهل‏بیت رسول‌اللّه به چه فضیلت داده شدند؟ به شهادت. اول امیرالمؤمنین و امام مجتبی صلوات‌اللّه‌علیهما و بعد هم حسین صلوات‌اللّه‌علیه؛ ذکر شهادت این سه بزرگوار. لتفسدن فی الارض مرتین دو افساد در روی زمین خواهید کرد و لتعلنّ علواً کبیراً و بعد هم این سرکشی بزرگ و طغیان بزرگ را انجام خواهید داد که کشتن سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه باشد.

اسراء است و کاملاً مناسبت دارد و از این جهت که اسراء و سیردادن به‌سوی خدا بوده در شب ظلمات کفر و طغیان بنی‏امیه که به بی‏نهایت از تاریکی رسیده بود، خدا حسین و اهل‏بیت او و اصحاب او را شبانه سیر داد؛ آنها را از مدینه طیبه به مکه معظمه و از آنجا به کربلا حرکت داد.

امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه نوعاً از این سیر و این حرکت خبر می‏دادند تا آن کسانی که قابلیتی در آنها است آماده شوند؛ آنها هم در این سیردادن و در این اسراء و معراج با حسین همراه شوند و حرکت کنند. یا اتمام حجت بود که آن کسانی که می‏خواهند فاصله بگیرند و خود را از این نعمت بزرگ محروم کنند، با بصیرت محروم شده باشند و آنهایی هم که قابلیت دارند و ملحق می‏شوند، با بصیرت ملحق شوند. نوعاً ذکر می‏فرمودند.

«* معراج حسینی صفحه 48 *»

از جمله روایتی است که مرحوم سید بن طاوس روایت می‏کند و در کتاب «کشف‌الغُمّه» هم روایت شده و مرحوم مجلسی از هر دو کتاب نقل می‌کند؛ هم از «ملهوفِ» سید بن طاوس و هم از کشف‌الغمه.

«روی انه صلوات‌اللّه‌علیه لما عزم علی الخروج الی العراق قام خطیباً» روایت شده که چون حسین صلوات‌اللّه‌علیه تصمیم گرفتند که از مکه به‌طرف عراق حرکت کنند، در میان اصحابشان ایستادند و خطبه خواندند و فرمایشاتی فرمودند؛ فقال: الحمد للّه و ما شاء اللّه و لاحول و لاقوة الّا باللّه و صلی اللّه علی رسوله و سلم. این خطبه، به حمد و ثناء خدا و صلوات بر رسول‌اللّه؟ص؟ شروع می‏شود.

بعد فرمود: خُطَّ الموتُ علی ولد آدم مَخَطَّ القِلادَة علی جِیٖد الفتاة مرگ چنان با فرزندان آدم ملازم و همراه است و زیبنده و زیبا و بجا است که مثل گردن‏بند که بر گردن دختران جوان چقدر زیبا و بجا و به‌مورد است، مرگ هم برای فرزندان آدم یکی از نظام‌های حکیمانه الهی است که مردن لازم و بجا است و ملازم است. به این معنی که باخبر باشید بالاخره خواهید مُرد؛ مردن قطعی است. جز معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین که به اراده و اختیار خود مرگ را می‏پذیرند، مرگ برای دیگران یک امر جبری و قهری و طبیعی است؛ ملازم است. مرگ بر گردن انسان‌ها و فرزندان آدم نوشته شده و انداخته شده و ملازم شده. از همان موقعی که به‌وجود می‏آید و در این دنیا تعین پیدا می‏کند، مرگش از همان‌جا شروع می‏شود و با مرگ همراه است؛ آن به آن و لحظه به لحظه با مرگ جلو می‏رود.

حال که این‌طور است، امام؟ع؟ حالِ خودشان را نسبت به مرگ بیان می‏کنند. مؤمن هم باید به امام؟ع؟ اقتدا کند و با مرگ این‏طور باشد و این‏طور آماده باشد؛ آن هم مؤمنین معتقد، مؤمنین بابصیرت، مؤمنین بامعرفت. اینها باید مرگ را طوری برای خود قرار بدهند که وحشت‏انگیز نباشد.

خدا مرحوم «میرزا جوادآقای باقری» را رحمت کند. خدا به بازماندگان ایشان

«* معراج حسینی صفحه 49 *»

صبر و اجر عنایت کند و ان‌شاءاللّه سایه آقازادگان محترم ایشان را بر سرمان باقی بدارد. هیچ نگران نبود؛ با آن حال عجیب دیده نمی‌شد که نگران و مضطرب باشد. همین روز عید غدیر موفق شدم به زیارت ایشان رفتم، هیچ اضطرابی در ایشان دیده نمی‏شد با اینکه من مرگ را به چهره ایشان دیدم؛ یعنی واقعاً یقینم شد که همین چند روزه ایشان فوت خواهند کرد. آن‏قدر حال ضعف و نقاهت بر ایشان مستولی شده بود که وقتی می‌خواستند بلند شوند و بنشینند، من زیر بغل ایشان را می‏گرفتم و من یقین کردم که همین چند روزه ایشان فوت خواهند کرد. رنگ رخساره نشان می‏داد. اما هیچ اضطراب و دلهره و نگرانی نداشتند؛ فقط حالت گریه داشتند که امروز روز عید است و مناسب بود من به منزل شما بیایم و شما آمده‏اید. عرض کردم آقا وظیفه ما است. اما ایشان اضطراب از مرگ را اظهار نمی‏کردند.

انسان وقتی‌که معتقد است که از اینجا که چشم ببندد، ان‌شاءاللّه به روی اولیاء خدا چشم باز می‏کند، واللّه باید مرگ برای او از زندگی محبوب‏تر باشد. مرگ باید برای ما محبوب‏تر باشد؛ چون الحمدلله با این اعتقادیم. البته باید مضطرب باشیم که خدای نکرده شیطان در ایمان ما رخنه نکند؛ این مهم است. باید از این مضطرب باشیم و پناه به خدا ببریم و بخواهیم که ایمان ما صدمه نخورد و از شر شیطان حفظ شود و با دین درست و ایمان سالم از دنیا برویم. اما چرا انسان از خود مرگ ــ من حیث هو هو ــ مضطرب باشد؟ چرا مرگ را دوست نداشته باشد؟ مرگی که عبارت است از ملاقات با اولیاء، چرا انسان دوستش نداشته باشد؟

از این جهت به منظور اینکه شیعیان و دوستان حضرت اقتدا کنند، می‏فرماید: و ما اَوْلَهَنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف چقدر من برای ملاقات گذشتگانم مشتاقم شدیدتر از اشتیاق یعقوب نسبت به یوسف و دیدار او! و خُیِّرَ لی مصرعٌ انا لاقیه امام؟ع؟ از این اسراء الهی خبر می‏دهد. این سیر و حرکت بر این مبنا است که برای من قتلگاهی برگزیده شده که من آن قتلگاه را ملاقات خواهم کرد و به آنجا خواهم

«* معراج حسینی صفحه 50 *»

رسید. کأنّی باَوصالی یَتَقَطَّعُها عَسَلان الفَلَوات بین النَّواویس و کربلاء گویا می‏بینم که مفاصل این بدن مرا گرگان و درندگان بیابان‌هایی از هم جدا می‏کنند که آن بیابان‌ها بین نواویس و کربلا قرار دارد. فَیَملَأَنَّ مِنّی اَکراشاً جُوفاً و اَجرِبَةً سُغْباً این گرگان درنده بشری، این طغیان‏گران بنی‏امیه، این ملعون‏ها، شکم‌های آمال و آرزوهای خود را و تُهیگاه‌های آرزوهای خود را که تا به‌ حال خالی مانده بود، از من و از کشتن من انباشته می‏کنند. آنها که به انوار خدا دسترسی پیدا نکرده بودند تا آن‌طوری که می‏خواهند عقده دل را خالی کنند، به من دست می‏یابند؛ یعنی همه عنادها و کفرها و شقاوت‏ها و نفاق‌ها اجتماع کرده و جمع شده، انتظار مرا می‏کشند که همه آنها را بر من وارد سازند.

لامَحیصَ عن یومٍ خُطَّ بالقلم قلم قضاء و قدر و نظام حکیمانه الهی بر این جریان یافته که آن روز بیاید و فراهم شود و در پیش است و خواه نخواه باید بیاید. اما در برخورد با یک‌چنین حادثه‏ای ما چگونه هستیم؟ رضی اللّه رضانا اهل‌البیت او خواسته و پسندیده و در نظام حکیمانه خود قرار داده، رضای ما رضای او است؛ نصبر علی بلائه بر بلاها صبر می‏کنیم و یوفّینا اجورَ الصابرین او هم به ما وعده فرموده که اجرهای صبرکنندگان را به ما عنایت کند و خواهد کرد.

بعد امام؟ع؟ موقعیت خودش را بیان می‏فرماید که حتی آنهایی که معرفت هم ندارند، بتوانند با ملاک ظاهری موقعیت حسین را بشناسند و بدانند که نتیجه این سیر و حرکت با حسین کجا است. از این جهت فرمود: لن‏تَشُذَّ عن رسول‌اللّه لُحمتُه من پاره تن رسول‌اللّه هستم و یقیناً من از رسول‌اللّه دور نخواهم ماند و جدا نخواهم شد؛ و هی مجموعةٌ له فی حظیرة القدس یقیناً این پاره تن رسول‌اللّه در حظیره قدس و در بهشت علیین با رسول‌اللّه خواهد بود؛ تَقَرُّ بهم عَینُه ما فرزندان او هستیم، ما پاره‏های تن او هستیم و با او در بهشت اجتماع خواهیم کرد. چشم آن بزرگوار به ما روشن خواهد بود؛ و يُنجَز لهم وعدُه وعده‏هایی که رسول‌اللّه برای اهل‏بیتشان داده‏اند، همه و همه انجام خواهد شد.

«* معراج حسینی صفحه 51 *»

بعد از اعلام این مطلب و معرفی این سیر و این حرکت به‌طرف کربلا، آن‌گاه فرمود: مَن کان فینا باذِلاً مُهجَتَه مُوَطِّناً علی لقاء اللّه نفسَه فلْیَرحل معنا. ــ «یا لیتنا کنا معک فنفوز فوزاً عظیماً» ــ هرکس که آماده است در راه ما خون دل خود را بریزد و کشته شود و خود را برای لقاء خدا و دیدار خدا آماده ساخته، فلیرحل معنا آماده شود با ما حرکت کند؛ فانی راحلٌ مُصبِحاً ان‏شاءاللّه([31]) من همین‌که صبح شود حرکت خواهم کرد اگر خدا بخواهد.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 52 *»

مجلس 4

(شب سه‌شنبه / 4 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 53 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

عرض شد خداوند در این آیه‏ سوره اسراء که از حادثه کربلا سخن فرموده، به‌طور پرخاش و اظهار خشم شدید بر روی بنی‏امیه لعنهم‌اللّه ــ که عاملین اصلی این حادثه و این مصیبت بوده‏اند، ــ به این شکل عظمت این مصیبت را یاد فرموده که لتفسدنّ فی الارض مرتین و لتعلنّ علواً کبیراً خداوند عظمت مصیبت را به این‏طور تعبیر آورده که طرف مقابل را یعنی ظالمین و طاغیان بنی‏امیه را مورد خطاب قرار داده و آنها را به این دو صفت متصف ساخته که دو افساد خواهید کرد و سرکشی و علو بزرگی خواهید داشت.

عبارت‌ که به این شکل است، برای این است که دوستان حسین صلوات‌اللّه‌علیه متذکر باشند که عاملین این حادثه و مسبّبین این مصیبت، اهل افساد و اهل علو و طغیانند؛ و با توجه به این مطلب در دوری از فساد و علو و استکبار و استعلاء سعی کنند. از این جهت است که می‏گویند حادثه کربلا و کشته‌شدن سیدالشهداء صلوات ‌اللّه ‌علیه سبب آمرزش گناهان است. دوستان حسین صلوات‌اللّه‌علیه به هر طوری که متذکر امر حسین می‏شوند، ــ حال یا به انکسار و شکستن دل باشد یا به حزن و اندوه و یا به گریه‌کردن و نالیدن، ــ به هر طور که در این مصیبت متأثر شوند، آمرزیده می‏شوند. معنای این سخن همین است که می‏فهمند و متذکر می‏شوند که دشمنان حسین صلوات‌اللّه‌علیه اهل افساد و اهل علوند. از این جهت می‏فهمند که منشأ همه فسادها و اصل و ریشه همه علوها و استکبارها و استعلاها ایشانند؛ از ایشان بیزار می‏شوند و در

«* معراج حسینی صفحه 54 *»

نتیجه از فروع ایشان هم بیزار و متنفر می‏شوند و به‌واسطه این حالت تأثر و انکسار، پرخاش‏وار به روی این دشمنان می‏خروشند و آنها را لعن می‏کنند و در نتیجه با همین تأثر و انکسار و توجه به حسین صلوات‌اللّه‌علیه خودشان را از داشتن هر گونه فسادی و افسادی و یا علو و استکبار و استعلائی پاکیزه می‏سازند.

اینکه وعده آمرزش داده شده از این جهت است. چون می‏دانیم تمام معاصی، افساد در ملک خدا است. کوچکترین معصیت، بزرگترین معصیت، همه و همه افساد در ملک خدا است؛ ضایع کردن و فاسد نمودن نعمت‌های الهی است و به‌کاربردن نعمت‌ها بر خلاف رضای خدا است. این است که افساد است؛ و همچنین هرگونه معصیتی هرگونه طغیانی، علو و استعلاء است و سرکشی‌کردن در برابر خدا و اولیاء خدا است و استعلاء نشان دادن است.

در فرمایشاتی که بزرگان ما معصیت را توضیح می‏دهند و معنای معصیت را برای ما باز می‏کنند دقت بفرمایید؛ چقدر بشر در حال معصیت خطرناک است و چقدر ما از عصیان غافلیم که زمان انجام معصیت در نزد اولیاء خدا چه چهره‏ای داریم! هنگام معصیت در نزد حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه ما به چه شکلی هستیم! آنچه که مایه امید ما است، همین است که ما از معاصی متنفر و از این چهره‏هایی که در حال عصیان برای ما فراهم می‏شود منزجریم؛ از خودمان و از معصیتمان بیزاریم و این بیزاری را به این شکل اظهار می‏کنیم که بر اصول همه عصیان‌ها و معصیت‌ها و استعلاها و استکبارها لعن می‏فرستیم و به رخساره آنها می‏خروشیم؛ و از این طرف در برابرِ صدماتی که بر اصل خیر و اصل طاعت و ریشه عبودیت ــ  سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه ــ  وارد شده می‏نالیم و متأثر می‏شویم و می‏گرییم. این گریه و این نالیدن و این تذکر و توجه است که آمرزش گناهان است و ما را از گناهان پاکیزه می‏سازد. از همین جهت بوده که ائمه هدی صلوات اللّه علیهم اجمعین گریه‌کردن و نالیدن را دوست داشته‏اند و جزع را اجازه فرموده‏اند. ائمه ما؟عهم؟

«* معراج حسینی صفحه 55 *»

جزع را در هر مصیبت و بلائی ناپسند دانسته‏اند اما جزع در مصیبت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه محبوب و مطلوب است.

البته حالت عادی ما یک حالتی است که شاید نوعاً ــ  بخصوص در مجالس ــ  از اظهار جزع حیا می‏کنیم و از اینکه بلند ناله کنیم و صدا را به نالیدن بلند کنیم شرممان می‌آید. از این جهت در بین شیعه بحمداللّه این نوحه‏سرایی‏ها که همه بنالند و همه با هم ذکر بگویند، مرسوم شده. همین دَمی که می‌گویند، همه با هم بگویند که همه نالیده باشند. و چون حالت عادی ما طوری است که اقتضا می‏کند که شرم داشته باشیم و یا به‌طور طبیعی نتوانیم دست بلند کرده به سر و صورت و سینه بزنیم، این سینه زدن همان اظهار جزع است. نکند خدای نکرده با بی‏توجهی این سینه‌زنی‏ها انجام شود و یا با بی‏توجهی این دم‌ها گفته شود؛ باید کاملاً متذکر باشیم که با این برنامه تقریباً رفع حیا و خجالت و شرم می‏شود و در مجلس به انسان آزادی داده می‏شود که به سینه بزند؛ آزادی داده می‏شود که بنالد و در این نالیدن محبوب‏های خود را یاد کند؛ بزرگان خود را و عظیم‌های خود را و صدمه‌دیدگان در این مصیبت و در این حادثه را یاد کند.

خداوند به نوحه‏سُراها و آنهایی که نوحه‏ها را می‌خوانند جزای خیر عنایت کند. خدا به روضه‏خوان‌ها و ذاکرین ما جزای خیر بدهد. خدا به همه برادران و خواهران ایمانی ما جزای خیر عنایت کند که هر کدام به‌اندازه خود و به مقدار توانایی و قدرت خود، در احیاء این مجالسِ یقیناً مورد توجه ولی عصر صلوات‌اللّه‌علیه سهیمند و شریکند؛ در برپایی این مجالس زحمت کشیده‏اند و می‏کشند و خدمت کرده‏اند و می‏کنند و می‏دانیم بحمداللّه مجالسی است که از هر گونه شائبه ریاء خالی است. همه‏شان خالصانه خدمتگزارند و هر نوع خدمتی که می‏کنند، برای احیاء امر حسین صلوات‌اللّه‌علیه خدمت می‏کنند. البته از همه قبول است؛ یقیناً قبول است. امیدواریم خداوند همه این اعمال را ذخیره قبر و قیامت همه قرار دهد و امیدواریم

«* معراج حسینی صفحه 56 *»

وسیله آمرزش برای همه ما باشد. از این جهت ان‏شاءاللّه قدر می‏دانید و از این مجالس تعظیم می‏کنید و حق این مجالس را ان‏شاءاللّه رعایت می‏کنید.

این جزع و این نالیدن به هر شکلی که باشد، نشان این است که عظمت مصیبت را دریافته‏ایم و به یاد مصیبت‌زدگانمان می‏نالیم و متأثر می‏شویم و به دشمنان می‏فهمانیم که خیال نکنید که شما کار کوچکی انجام دادید؛ گمان نکنید که ما کار شما را کوچک می‏بینیم. درست است که شما خودتان فکر ‏می‌کردید که کار کوچکی کرده‌اید؛ شما خودتان گمان می‏کردید که کار مهمی نکرده‏اید که حسین را کشته‏اید و اصحاب حسین را کشته‏اید و زن و فرزندانش را اسیر کرده‏اید؛ خیال می‏کنید که کار کوچکی کرده‏اید. ما چطور بزرگی کار شما را به شما بفهمانیم و یا به شما بفهمانیم که ما بزرگی کار شما را می‏فهمیم؟ چگونه بفهمانیم؟ غیر از این است که به سرها بزنیم؟ غیر از این است که به سینه‏ها بزنیم؟ غیر از این است که بنالیم، فریاد بزنیم و واحسیناه واحسیناه بگوییم؟ از این جهت است که جزع در نزد ائمه هدی؟عهم؟ مطلوب است.

عبداللّه‌بن غالب است می‏گوید: «دخلت علی ابی‏عبداللّه؟ع؟ فانشدتُه مرثیةَ الحسین» خدمت امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه رسیدم و شروع کردم به ذکر مرثیه بر حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه؛ «حتی انتهیتُ الی هذا الموضع:

لَبلیةٌ تَسقوا حسیناً   بِمسقاةِ الثریٰ غیرَ التراب»

به اینجا که رسیدم و یاد از عظمت و بزرگی این مصیبت و بلا نمودم، «فصاحت باکیةٌ من وراء السِتر: یا ابتاه» می‏گوید یک‌مرتبه صدای زنی را شنیدم که از پشت پرده صیحه می‏زند؛ صیحه چیست؟ «فَصاحَت» از ته دل فریاد می‏زد: «یاابتاه»([32]) حسین

«* معراج حسینی صفحه 57 *»

صلوات‌اللّه‌علیه را صدا می‏زد؛ امیرالمؤمنین را صدا می‏زد؛ رسول‌اللّه را صدا می‏زد.

یکی از شعراء اهل‏بیت به نام «عبدی» رحمه‌اللّه می‏گوید: خدمت امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه آمدم. حضرت دستور فرمودند من در مصیبت جدشان حسین؟ع؟ شعر بخوانم. حضرت می‏نالیدند، گریه می‏کردند و فریادشان بلند بود. زن‌ها در میان اتاق دیگر فریادشان بلند بود، صیحه می‏زدند و ناله می‏کردند. این‏قدر ناله‏ها بلند شده بود که همسایگانشان پشت در منزل حضرت آمدند که چه خبر است؟ حضرت چون در تقیه بودند فرمودند بگویید یکی از فرزندان ما از هوش رفته و غش کرده؛ برای او گریه می‏کنیم.([33]) امام که دروغ نمی‏فرمایند؛ معلوم می‏شود توی بچه‏ها کسی بوده که از شدت گریه غش کرده.

ما چطور به دشمنان بفهمانیم که عظمت کار شما و بزرگی کار شما را دانسته‌ایم و می‏فهمیم که شما چه مصیبت بزرگی را بر ما وارد ساختید؟! و لتعلن علواً کبیراً خداوند از همین راه به ما آموخته و حادثه کربلا را در این سوره مبارکه اسراء ذکر فرموده و بر دشمنان خروشیده و بر آنها پرخاش فرموده. و لتعلن علواً کبیراً ای بنی‏امیه شما در آینده این سرکشی و طغیان بزرگ را انجام خواهید داد.

اجمالاً عرض کرده‏ام و بحمداللّه روشن است که این آیه مسلماً درباره این امت است، گرچه خدا در تورات وحی فرموده و گزارش این حوادث را در تورات برای بنی‏اسرائیل بیان فرموده. بحمداللّه از نظر ما مسلم است که این آیه و این مطالب مربوط به این امت است. لتفسدن فی الارض مرتین خطاب به این امت است که شما دو افساد در این زمین خواهید کرد، و همين، ذکر فضائل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است، ذکر فضیلت اهل‏بیت است و بهترین فضیلت ایشان شهادت است. عالی‌ترین فضیلت ایشان که در این آیات ذکر شده، شهادت این بزرگواران است که شهادت ایشان ــ مخصوصاً سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه که اصل همه شهداء است و سید و آقای همه شهداء است، ــ وسیله نجات است و از نظر نظام حکیمانه الهی برای این بشر لازم؛ و اگر نبود، نجات برای این بشر میسر نبود.

«* معراج حسینی صفحه 58 *»

چه اشتباه بزرگی می‏کنند کسانی که این مطلب را نمی‏فهمند! وقتی گفته می‏شود شهادت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه از اسباب نجات بشر است و وسیله نجات عاصیان است، این مطلب را نمی‏فهمند و فکر می‏کنند ما که می‏گوییم و یا آنهایی که می‏گویند، مقصودشان این است که شما عصیان بکنید، آمرزیده می‏شوید! معنایش این نیست. معنایش این نیست که حسین کشته شده برای اینکه نعوذباللّه ما معصیت کنیم! این برداشت را دارند و طعنه می‏زنند بر کسانی که معتقدند و حال آنکه این اعتقاد را که «امر شهادت، جزاء و اجرش شفاعت است» از خود ائمه گرفته‏اند؛ از قرآن گرفته‏اند. این را نفهمیده‏اند؛ فکر می‏کنند که معنای این سخن این است که حسین کشته شده که ما معصیت کنیم. چون او کشته شدنش وسیله نجات ما است، دیگر ما با خیال راحت معصیت کنیم! این حرف مقصود نیست.

مقصود این است که این بشر معصیت‏کار است؛ چون بشر معصیت‌کار بود، وسیله نجات و اسباب سعادت و ترقی لازم داشت. بشر معصیت‏کار است. ما بخصوص در رتبه نقصان واقع شده‏ایم و لازمه رتبه ما عصیان است. در این رتبه اگر کسی ادعای عصمت کند، همه افراد بشر او را محکوم می‏کنند که تو دروغ می‏گویی؛ این رتبه رتبه‏ای نیست که لازمه‏اش عصمت باشد. این رتبه رتبه‏ای است که همه انسان را در این رتبه ملازم با عصیان و ملازم با نسیان و ملازم با بُعد و دوری از مبدأ فیض می‏دانند؛ همه و همه.

پس چون رتبه رتبه نقصان است و سخن در ما است، از این جهت این بشر به یک‌چنین وسیله‏ای نیازمند بود که اگر این وسیله فراهم نبود، سیر کردن از خودی و انیت و این عرصه عصیان و طغیان و ظلمت به‌طرف خدا میسر نبود. اگر هم سیر و سلوک داشته باشند، سیر و سلوک نیست؛ ترقی نخواهد بود؛ خیالاتی است. آنچه که می‏تواند انسان را سیر حقیقی بدهد، همین امر است که انسان با یاد مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه و متذکر امر آن بزرگوار شدن متأثر می‌شود؛ زیرا او به این تدبیر و به این

«* معراج حسینی صفحه 59 *»

مظلومیت ظاهر شد. چون از نظر نظام هستی، همه آثار به مؤثرشان متصلند و او در همه هستی مؤثر است، از این جهت او مظلوم شد که همه آثار به مظلومیت او متأثر شوند و به او متوسل و متوجه شوند و به حقیقت هستی و وجود خود با حسین سیر کنند و با حسین حرکت کنند و به مبدأ فیض متصل گردند تا این دوری‌ها برطرف شود، این ظلمت‏ها و این نقصان‌ها برطرف شود و هر انسانی به حد خودش و در مرتبه خودش به کمال برسد.

این تدبیری حکیمانه است و معنای آمرزش و معنای توجه و توسل هم همین است؛ که ما با توجه به این بزرگوار و به‌ هرطور متأثر شدنی، به‌طرف مبدأ سیر داده می‏شویم؛ به همین توجه و توسل حرکت می‏کنیم و از این ظلمت عصیان و طغیان نجات پیدا می‏کنیم. پس خیلی مناسب است که این سوره را «اسراء» بگویند و حادثه حسین صلوات‌اللّه‌علیه را اسراء بنامند که این حادثه، سیردادن خدا است او را؛ و سیردادن حسینی‏ها به رهبری حسین صلوات‌اللّه‌علیه به ملکوت اعلی و به مقامات عالیه است.

پس معنای این حدیث شریف و امثال این حدیث شریف روشن شد که وقتی می‏فرمایند: من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنة([34]) ــ به این مفاد و مضمون احادیثی داریم ــ  و یا می‌فرمایند: انا قتیل العبرة([35]) من برای گریه‌کردن کشته شده‏ام و کشتهِ گریه هستم و یا می‌فرمایند اگر کسی درباره ما شعری بگوید و یک نفر را بگریاند یا ده نفر را بگریاند یا خود بگرید، بهشت بر او لازم و واجب می‏شود و برای او حتم است؛([36]) همه احاديثی که به اين مضمون است، معنایش این است که در همان لحظه توجه و در همان آنِ توسل به حسین و اتصال یافتن به آن بزرگوار، همان آن انسان در بهشت

«* معراج حسینی صفحه 60 *»

است؛ سیر انجام شده. این نبود و نمی‏شد مگر به برکت همین امر شهادت که خدا حسین را به این امر اکرام کرد و ما را هم به‌برکت حسین صلوات‌اللّه‌علیه اکرام فرمود که با این جزع‌ها، ناله‏ها و گریه‏ها، این سیر از خود و خودی را و این سیر از این مقام نقصان و عصیان را انجام دهیم و به آن بزرگوار متصل شویم و او هم که به خدا متصل است، از این جهت به خدا متصل شده باشیم و اتصال به خدا از بین رفتن همه گناهان است؛ دیگر گناهی نمی‏ماند، بُعد و دوری نخواهد ماند.

از این رو باید قدر حالاتتان را بدانید؛ قدر مجالستان را بدانید و دعا کنید که خداوند درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید که چطور ما را در امر شهادت حسین صلوات‌اللّه‌علیه بصیر فرمودند و امر شهادت را برای ما به حقیقت و سرّش واضح فرمودند که ان‏شاءاللّه ما بامعرفت گریه می‏کنیم، بامعرفت به مجالس حاضر می‏شویم و امیدواریم خداوند این نعمت را در دنیا از ما نگیرد و در آخرت هم ما را از این نعمت به‌طور کامل و تمام بهره‌مند فرماید.

مناسبت این سیر حسینی صلوات‌اللّه‌علیه و اسراء حسینی ــ که خدا این بزرگوار را سیر داد ــ با اسراء رسول‏اللّه؟ص؟ اجمالاً برای ما روشن است. هدف و مقصود از اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ و سیردادن شبانه، آن‌طوری که در قرآن در همین سوره مبارکه در اولین آیه می‏فرماید، این است که لنریه من آیاتنا «به او آیات خودمان را بنمایانیم.» و این آیات عرض شد آیات تعریف و تعرف خدا است؛ از این جهت در نوع احادیث معراجیه که بیان حال رسول‌اللّه؟ص؟ در معراج است، بحث‌هایی از معرفت و شناخت رسول‌اللّه؟ص؟ پیش آمده و اشاره شده به اینکه آن بزرگوار خدا را مشاهده کرد؛ البته معلوم است با چشم فؤادی مشاهده کرد و با معرفت فؤادی خدا را شناخت و خدا به مقام فؤادی رسول‌اللّه برای رسول‌اللّه جلوه‏گر شد؛ و این جلوه‏گری در تجلیات عَلَوی صلوات‌اللّه‌علیه انجام شد که نوعاً گفتگو از علی بود؛ و آیه تعریف و تعرف خدا در آسمان‌ها و در همه مراتب عالیه برای رسول‌اللّه؟ص؟ در چهره علی و جلوه علوی بود.

«* معراج حسینی صفحه 61 *»

بحمداللّه در روایات شیعه زیاد است؛ در روایات اهل‌سنت هم بحمداللّه زیاد است. بخصوص درباره معراج احادیثی دارند که در آنجا مقام و جلالت و عظمت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بازگو شده. مطلب تا اندازه‏ای روشن است؛ برای اینکه روشن‏تر باشد، یکی دو حدیث از آنها را می‌خوانم.

«سید هَمْدانی»([37]) که یکی از علماء اهل‌سنت است، در «مودةالقربی» این حدیث را نقل می‌کند که رسول‌اللّه؟ص؟ به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه فرمودند: انی رأیت اسمک مقروناً باسمی فی اربعة مواطن من در معراج اسم تو را همراه با اسم خودم در چهار جا دیدم. ما می‏دانیم که اسم صفت است، ظهور است. یعنی ظهور تو را و تجلی تو را با ظهور و تجلی خودم و وصف خودم در چهار جا دیدم. فلما بلغت البیت‌المقدس فی معراجی الی السماء وجدت علی صخرة بها: لااله الّا اللّه محمد رسول‌اللّه ایدته بعلیّ وزیره یکی از آن موارد وقتی بود که به بیت‌المقدس رسیدم.

البته عرض کردم اهل‌سنت چون این مسجدالاقصی را بیت‏المقدس می‏دانند، از این رو چه‌بسا روایاتشان را تحریف کرده باشند و مسجدالاقصی را بیت‏المقدس بگویند. این مسجد اقصایی که در آیه شریفه است، مراد بیت‏المعمور است نه بیت‏المقدس؛ مقصود مسجد اقصی در بیت‏المقدس نیست ولی نوع اهل‌سنت در تفسیرشان به بیت‏المقدس معنی می‏کنند. به همین جهت در روایاتشان هم تحریف شده و مسجد اقصی را همان بیت‏المقدس معنی کرده‌اند و تعبیر آورده‌اند.

در معراجم به آسمان وقتی‌که به بیت‏المقدس رسیدم، در آنجا صخره‏ای یافتم که بر آن صخره نوشته شده بود: لا اله الّا اللّه محمد رسول‌اللّه ایدته بعلی وزیره من او را به علی که وزیر اوست تأیید کرده‏ام.

و لما انتهیت الی سدرةالمنتهی وجدت علیها: انی انا اللّه لا اله الّا انا وَحدی، محمد صفوتی من خلقی، ایدته بعلی وزیره و نَصَرتُه به وقتی‌که به سدرةالمنتهی رسیدم، این

«* معراج حسینی صفحه 62 *»

جمله را هم آنجا یافتم که خدا می‏فرماید: من هستم خدایی که نیست خدایی مگر منْ تنها؛ محمد برگزیده من است از میان خلقم؛ او را به علی وزیرش تأیید کرده‏ام و او را به علی یاری کرده‌ام.

و لما انتهیت الی عرش رب العالمین فوجدت مکتوباً علی قوائمه: انی انا اللّه لا اله الّا انا، محمد حبیبی من خلقی، ایدته بعلی وزیره و نصرته به وقتی ‌که به عرش خداوند رسیدم، یافتم که بر قوائم و پایه‏های عرش این جملات نوشته شده بود.

فلما وصلت الجنة وجدت مکتوباً علی باب الجنة: لااله الّا انا و محمد حبیبی من خلقی ایدته بعلی وزیره و نصرته به به بهشت هم که رسیدم، دیدم این جملات بر در بهشت نوشته شده.([38])

این حدیث را خود اهل‌سنت می‏گویند حدیثی معتبر است و از نظر فن رجالیِ خودشان صحیح و قابل اعتماد است. اینکه در این حدیث هم نوعاً ایدته بعلی وزیره و نصرته به بیان شده، مطابق است با آیه شریفه‏ای که خدا در وصف امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه فرموده؛ هو الذی ایّدک بنصره و بالمؤمنین([39]) خدا است که تو را تأیید کرد به نصر خود و به دست مؤمنین که هم در شیعه و هم در اهل‌سنت تفسیر شده به اینکه خدا رسول‌اللّه؟ص؟ را به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه یاری فرمود. این یک حدیث.

«کَنجی» در «کفایه»([40]) حدیث دیگری را ذکر می‏کند. او هم یکی از علماء نامی اهل‌سنت است که از انس بن مالک نقل می‏کند که رسول‌اللّه؟ص؟ فرمودند: مررت لیلةً اُسرِیَ بی الی السماء فاذا انا بملک جالس علی منبر من نور و الملائکة تَحدِق به رسول‌خدا؟ص؟ می‏فرماید در شب معراج که مرا به آسمان‌ها سیر دادند، گذر کردم به ملکی که نشسته بود بر منبری از نور و ملائکه اطراف او را گرفته بودند و دور او

«* معراج حسینی صفحه 63 *»

می‏چرخیدند. فقلت: یا جبرئیل من هذا الملک؟ از جبرئیل پرسیدم این ملک کیست؟ قال: اُدْنُ منه و سلّمْ علیه گفت شما نزدیک بروید و بر او سلام کنید. فدنوت و سلّمت علیه رفتم جلو و بر او سلام کردم. فاذا انا بأخی و ابن‌عمی علی بن ابی‏طالب به آن ملک نگاه کردم، دیدم برادرم و پسر عمویم من علی بن ابی‏طالب؟ع؟ است. فقلت: یا جبرئیل سبقنی علیّ الی السماء الرابعة؟! به جبرئیل گفتم علی قبل از من به آسمان چهارم آمده؟! فقال لی: یا محمد لا جبرئیل گفت نه این‏طور نیست ولکن الملائکة شکتْ حُبَّها لعلیّ ملائکه محبت خود را به علی صلوات‌اللّه‌علیه، به خدا شکایت کردند؛ یعنی به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه محبت داشتند، از دوری و مفارقت علی نالیدند و شکایت کردند. فخلق اللّه تعالی هذا الملک من نور علیّ علیٰ صورة علیّ خدا این ملک را از نور امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بر صورت علی بن ابی‌طالب آفرید. فالملائکة تزوره فی کل لیلة جمعة و یوم جمعة سبعین الف مرة ملائکه در هر شب و روز جمعه، هفتادهزار بار این رخساره مبارک و این مَثَل و مثال امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را زیارت می‏کنند.

البته می‏دانیم مقصود از این مثال، همان جلوه آن بزرگواران در رتبه ملائکه است که، ملائکه خداوند را  در آن رتبه به آن جلوه عبادت می‌کنند. یسبحون اللّه و یقدّسونه و یُهدون ثوابه لمحب علی؟ع؟([41]) در این هفتادهزار بار زیارت‌کردن، ملائکه خدا را تسبیح می‏کنند و تقدیس می‏کنند؛ و ثواب این تسبیح و تقدیس خود را برای دوستان علی صلوات‌اللّه‌علیه هدیه می‏کنند.

از این سبحانَ که در اول این سوره آمده: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا، معلوم می‏شود که در این اسراء و سیردادن، تسبیح و تقدیس ذات مقدس خداوندی است. خدا به صفت سبوحیت ظاهر می‏شود و این اسراء به‌منظور تسبیح بوده که خدا را تنزیه کنند

«* معراج حسینی صفحه 64 *»

از اینکه صفات نقص و صفات عیب و سایر اموری را که لایق شأن ربوبی نیست برای او تصور کنند. این‌طور تسبیح و تقدیس بود.

در اسراء حسینی صلوات‌اللّه‌علیه هم همین‌طور است. باید در اثر توجه به کربلا و حادثه عاشورا، خداوند تسبیح شود؛ و تسبیح و تنزیه خداوند و اینکه او از صفات ناشایست مبرا است، باید نتیجه این اسراء باشد. همان‏طور که نتیجه اسراء رسول‌اللّه؟ص؟، سبحان‌اللّه است؛ سبحان الذی اسری. خدا خود را تسبیح و تقدیس می‏فرماید به ذکر این حادثه اسراء.

در حادثه کربلا و اسراء حسینی هم باید خدا تسبیح شود و نتیجه‏اش تسبیح و تقدیس خداوندی است. در این مطلب تردیدی نیست؛ زیرا خداوند تقدیس و تسبیح شد از صفاتی که شایسته او نبود. چطور؟ به اینکه سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه در این حرکت و سیر خود و جنگیدن و کشته شدن و سایر اموری که پیش آمد، در تمام اینها بطلان یزید را، بطلان معاویه را و بطلان سومی و دومی و اولی را نشان داد که اینها خلیفه رسول‌خدا نیستند؛ اینها حاملان دین خدا نیستند؛ اینها کسانی نیستند که بتوانند آیات تعریف و تعرف خداوند باشند که اطاعتشان اطاعت خدا، معصیتشان معصیت خدا، محبتشان محبت خدا و بغض با آنها بغض با خدا باشد. حسین صلوات‌اللّه‌علیه این‏طور خدا را تسبیح فرمود و تقدیس و تنزیه کرد از اینکه یک‌چنین کسانی آیات تعریف و تعرف او و حاملان دین و انوار او باشند.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 65 *»

مجلس 5

(شب چهار‌شنبه / 5 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 66 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

خداوند در سوره اسراء در آیه‏ای که شرح حال ائمه هداة معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین و فضیلت اهل‏بیت عصمت و طهارت را ذکر می‏فرماید، فضیلت شهادت را ــ که در واقع اِسراء و سیردادن ایشان به مقامات عالیه است، ــ انتخاب فرموده؛ و از بین ائمه هدی؟عهم؟ به شهادت امیرالمؤمنین و صدمه وارد شدن بر امام مجتبی صلوات‌اللّه‌علیهما اشاره می‌فرماید و بعد هم از حادثه کربلا و شهادت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه خبر می‌دهد؛ آن هم به‌طور پرخاش و اظهار خشم از اعداء و دشمنان و کشندگان این بزرگواران.

در این آیه روی خطاب به بنی‏امیه است: و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب در تورات به بنی‏اسرائیل وحی کردیم لتفسدن فی الارض مرتین ای بنی‏امیه شما دو افساد در روی زمین خواهید کرد و لتعلن علواً کبیراً و بعد علو و سرکشی بزرگی خواهید نمود.

عرض شد خطاب به این‏طور و به این تعبیر را خیلی باید در آن تدبر و دقت کرد. این‏طور که شیخ بزرگوار در این بیت از قصیده دستور می‏فرمایند که تدبّروا سورة الاسراء تالینا، هرچه انسان در این تعبیر بیشتر تدبر کند، به خیلی از جهات آشنا می‏شود. از جمله اینکه و لتعلن علواً کبیراً  که خدا به بنی‌امیه فرموده، مطلب دقیقی را در این عبارت و تعبیر به ما می‏فهماند. علو سرکشی است؛ علو طغیان است؛ علو برتری‏جویی است؛ علو استعلاء و استکبار است؛ کسی که امری را اظهار کند که شأن او نیست و

«* معراج حسینی صفحه 67 *»

بالاتر از شأن او است، این را «علو» می‏گویند. همه طغیان‌ها و سرکشی‏ها علو است اما هرچه شخص پست‏تر باشد و زبون‏تر و خوارتر و بی‏ارزش‏تر باشد، علو و سرکشی او و استعلاء و تکبر و استکبار او، زننده‌تر و نارواتر و ناشایسته‏تر است.

چون خطاب به بنی‏امیه است، خداوند می‏فرماید: و لتعلن علواً کبیراً شما ای بنی‏امیه که از جهت نسب، از جهت حسب، از هر حیث که حساب کنیم، بی‏ارزش‏ترین خاندان‌های بشری هستید؛ شما با سوابق تاریخیتان هیچ ارزشی ندارید؛ شما بی‏ارزش‏ترین طوایف و قبایل و بی‏ارزش‏ترین افراد از نظر مزایای انسانی هستید؛ و شما یک‌چنین علو و سرکشی و طغیان و استعلاء و استکباری نشان خواهید داد و از شما بروز خواهد کرد. از این جهت است که این حادثه‏ای را که احداث می‏کنید و این مصیبتی را که ایجاد می‏کنید و این غمی را که بر دل‌ها می‏گذارید، بسیار دردناک است و بسیار مصیبت‏زا است. چرا؟ چون این حادثه از ناحیه پست‏ترین افراد بشری و بی‏ارزش‏ترین افراد انسانی وارد می‌شود بر ارزنده‌ترین افراد انسانی و شایسته‏ترین خاندان بشری یعنی خاندان عصمت و طهارت؛ آن هم با همه فضائل و عظمت‌ها و جلالت‌ها که در حسین و اصحاب حسین و اهل‏بیت حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین خلاصه شده. از این جهت است که این مصیبت بسیار بسیار دردناک است.

فرض بفرمایید اگر شخص شریفی، شخص بی‌ارزشی را توهین کند یا ضربه بزند و یا بکشد، اینها صدمه‏اش زیاد نیست. شرافت او و بزرگی او مانع می‏شود از اینکه در این توهین یا مثلاً ضربه یا شکنجه و یا کشتن، احساس دردی ‏شود. بلکه در تاریخ نشان داده شده که مقتولین و کسانی که مورد صدمه قرار می‏گرفتند یا ضربه می‌خوردند و یا شکست می‏خوردند، وقتی طرفِ خود را شریف و عظیم می‏دیدند، به این شکست‌ها افتخار می‏کردند. حتی به کشته‌شدن به دست افراد شریف و باارزش و باعظمت افتخار می‌کردند. در جنگ‌های اسلامی دیده شده که وقتی دشمن‌ها و کفار با امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه روبرو می‏شدند و عظمت و شجاعت و مردانگی و

«* معراج حسینی صفحه 68 *»

گذشت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌‌علیه را می‏دیدند، افتخار می‏کردند؛ با اینکه کافر بودند اما افتخار می‏کردند که به دست یک‌چنین شخصیتی شکست خورده‏اند. حتی اگر کشته می‏شدند، به آن کشته‌شدن افتخار می‏کردند که ما به دست مرد کشته شدیم؛ به دست شریف و باارزش کشته شدیم. از آن کشته‌شدن و از آن شکست‌خوردن احساس درد نمی‏کردند؛ بلکه احساس شرافت می‏کردند که شخص شریفی ما را شکست داده یا مثلاً شخص عظیمی ما را می‏کشد.

اما به‌عکس اگر شخص شریفی از طرف شخص وضیع و پستی مورد توهین قرار بگیرد، هرچند توهینش دردمند است اما بی‏ارزشی آن شخص توهین‌کننده دردناک‏تر است. امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه در برخورد با معاویه بارها می‏نالیدند و می‏فرمودند: الدهر انزلنی ثم انزلنی حتی قیل معاویة و علی([42]) زمانه و روزگار ــ یعنی اهل روزگار ــ این‏قدر مرا پایین آوردند و پست کردند، این‏قدر مرا خذلان کردند که کار به جایی رسیده که می‏گویند معاویه و علی؛ ما دو نفر را با هم می‏شمرند و در طراز یکدیگر می‏شمرند و مقابل یکدیگر می‏دانند. ببینید چقدر دل مولا امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه به درد آمده! از این جهت است که علی کیست؟! و معاویه کیست؟!

معاویه در زمان خودش پست‏ترین افراد از نظر حسب و از نظر نسب است؛ و صرف‏نظر از مقامات عالیه امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه اگر فقط به چشم ظاهر بشری به ایشان نگاه کنیم، عالی‌ترین افراد انسانی و باارزش‌ترین فرد بشری از نظر نسب، از نظر حسب، از نظر فضائل و ملکات انسانی و ارزش‌های انسانی، امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است به‌حسب ظاهر امر؛ وگرنه مقامات ایشان معلوم است و بحمداللّه به‌برکت مشایخ عظام+ معرفت ما نسبت به فضائل باطنی حضرت روشن است.

درد دل امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه این است که اگر توهین می‏شنود از مثل معاویه می‏شنود؛ اگر به جنگ با او می‏آیند مثل معاویه و اطرافیان و طرفداران معاویه به

«* معراج حسینی صفحه 69 *»

جنگ او می‏آیند. درد اینجا است و مصیبت این است. از این جهت وقتی خداوند می‏خواهد از پستی بنی‏امیه و طاغیان این امت تعبیر بیاورد، می‏گوید: و لتعلن علواً کبیراً. این کار شما، علو و سرکشی و برتری‏جویی و استعلائی است که بسیار بسیار بزرگ است و کبیر است. یعنی دیگر مقابل ندارد که آن کبیر باشد و این اکبر. این علو، کبیر است و بی‏مانند و بی‏مقابل است و این بی‏مقابلی و بی‏مانندی از اینجا سرچشمه می‏گیرد که شما که این علو کبیر را اظهار می‏کنید، پست‏ترین افراد انسانی هستید و بی‏ارزش‏ترین بشرهای روزگار در تاریخ انسانیت می‌باشید.

دلیل بر این مطلب این است که وقتی خداوند می‏خواهد تسلط بنی‏امیه را بر این امت، ــ بعد از رحلت رسول‌اللّه؟ص؟ در دوران عثمان به بعد تا حکومت بنی‏عباس ــ به رسول‌اللّه نشان بدهد و باطن ایشان را بنمایاند، تمام ایشان را بر صفت «قِرَدَة» (بوزینه‏ها) می‏نمایاند.

در میان حیوانات ببینید بوزینه‏ها چقدر بی‏ارزشند! ممکن است که حرکات انسان‏نما داشته باشند و از این جهت هم بعضی از آنها را این‏قدر به انسان نزدیک دانسته‏اند که دانشمندان بحث تکامل روی اشتباهاتی که برایشان پیش آمده بود، این انسان را فرزندان همین میمون‌ها و بوزینه‏ها می‏دانستند! البته اشتباه کرده بودند و بعدها هم به اشتباه خود پی بردند و رشته‏های مختلف علم حرفشان را باطل کرد. اما سخن در این است که این‏قدر اینها انسان‏نما هستند و حرکات و اعمالشان به انسان نزدیک است که این شبهه را در ذهن بعضی از زیست‏شناس‌ها ایجاد کرده بود. حرکات، شبیه به انسان‌ها و انسان‏نما؛ اما روحیه و روح و روان، حیوان محض.

تشبیه به بوزینه‏ها نه از این جهت است که بنی‏امیه واقعاً بوزینه و در رتبه بوزینه باشند؛ نه. یعنی در عرصه نفوس و در عرصه انسان، اینها این‏قدر بی‏ارزشند که اگر بنا باشد نفوس اماره بالسوء که بر هیئت‏های حیوانات است، ظاهر شود؛ ــ حیوانات این عرصه، نه حیوانات عرصه حیوان‌ها و موالید این عالم؛ حیوانات عرصه نفوس ــ اگر بنا باشد بنی‏امیه به چهره‏های اصلی خود ظاهر شوند، بوزینه‏های عرصه انسانی هستند که

«* معراج حسینی صفحه 70 *»

چقدر زشت، چقدر کثیف، چقدر پلید و چقدر بی‏ارزشند! اینها یک‏چنین علو و یک‏چنین سرکشی بزرگی را انجام دادند و این‏طور بر وجود مبارک حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه و اصحاب و اهل‏بیت او شوریدند و این‏طور استعلاء بر او نشان دادند و به آن حضرت برتری‌جویی نشان دادند و خواستند بگویند که تو برای ما بی‏ارزشی؛ تو در نزد ما ارزش نداری و ما چون برای تو ارزشی قائل نیستیم، حاضریم تو را زیر پای اسبان خود لگدکوب کنیم به‌طوری که از تو اثری باقی نگذاریم. این پستی بنی‏امیه، این رذالت و دنائت بنی‏امیه و این خساست بنی‏امیه امر را این‏طور سنگین کرده؛ و از آن طرف در مقابل، جلالت و عظمت حسین و اصحاب حسین و اهل‏بیت حسین؟عهم؟ مصیبت را این‏طور عظیم و بزرگ کرده که این بزرگوار در این تعبیرشان می‏فرمایند: هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه این علو بزرگ، وقوع و انجام یافتنش خیلی دردناک و مصیبت‏زا بود.

خداوند پستی بنی‏امیه و رذالت و دنائت و خساست آنها را به رسول‌اللّه؟ص؟ نشان داد؛ و به‌تعبیری حضرت بنی‌امیه را در خواب دیدند که بعد از وفاتشان بر این امت مسلط می‏شوند. ما می‌دانیم خواب رسول‌اللّه؟ص؟ همان وحی است و همان ارائه الهیه است. یک‌وقت است خداوند حادثه را یاد می‏کند و وحی می‏فرماید که به این شکل است: و قضینا الی بنی‏اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الارض مرتین و لتعلن علواً کبیراً. این آیه را برای شرح حال بنی‏امیه در این امت نازل می‏فرماید و کارهایی که انجام می‏دهند ذکر شده. این وحیی است که خود حادثه را بیان می‌کند.

یک نوع وحی هم هست که نشان‌دادن است و می‏نمایاند. مثل اینکه حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه‌السلام در خواب دیدند که اسماعیل را ذبح می‏کنند. این ذبح‌کردن اسماعیل را که در خواب دیدند، وحی بود. ابراهیم خود حادثه را در خواب مشاهده کرد. آن نوع خواب، خواب‌های مخصوص انبیاء است؛ مانند خواب‌های معمولی ما نیست. اگر خواب گفته می‏شود، ذهنمان متوجه این خواب‌های

«* معراج حسینی صفحه 71 *»

معمولی خودمان نباشد. خو‌‌اب‌هایی است که بعد از مبعوث‌شدن به نبوت، آن خواب‌ها ردیف وحی است و با وحی فرق نمی‏کند؛ و از این جهت ابراهیم به اسماعیل گفت: انی اری فی المنام انی اذبحک من در خواب دیدم که تو را ذبح می‏کنم. اسماعیل فهمید که این وحی است؛ عرض کرد: فافعل ما تؤمر ستجدنی ان‏شاءاللّه من الصابرین([43]) آنچه که امر شده‏ای انجام بده؛ آنچه خدا به تو فرمان داده انجام بده. اسماعیل فهمید و دانست که این خواب وحی است و خواب نبی وحی است.

خداوند حادثه بنی‏امیه را و تسلط بنی‏امیه را در خواب به رسول‌اللّه؟ص؟ نمایاند اما نه اینکه فکر کنید خوابی مثل خواب‌های ما؛ یعنی به‌طور مکاشفه بوده. چهره مبارک رسول‌اللّه به‌ظاهر در اینجا به خواب رفت. دیده می‏شد که مثلاً چشم‌هایشان روی هم رفت و رخساره مبارکشان خواب است؛ اما در واقع مکاشفه بود و رسول‌اللّه ایشان را به همان صفت پستِ قردة (بوزینه‌ها) دیدند. آنها را به آن شکل و بر آن صفت مشاهده کردند؛ صفت بوزینه، حیله‏گری و مکر اما به‌ظاهر انسان‏نمایی و کارهای انسان‏نمایی. از این جهت بود که باعث فتنه شدند و امت به آنها آزمایش گردیدند. معاویه در کارها و رفتارش به‌ظاهر یک انسان باتدبیر بود و حتی بعضی از صفاتش فریبنده بود. حلم داشت و حلم نشان می‏داد؛ سخاوت نشان می‏داد؛ برای اسلام و امت اسلام دلسوزی نشان می‏داد و از این قبیل حالاتی داشت که باعث فریب شد.

حادثه‌ای که واقع شد و آن خوابی که رسول‌اللّه؟ص؟ دیدند و بعد باعث نازل‌شدن آیاتی از قرآن از جمله سوره مبارکه «اناانزلناه» شد، اجمالش به این شکل است که البته مورد تصدیق شیعه و سنی است و روایاتش را هم شیعیان و هم اهل‌سنت در کتاب‌ها ذکر کرده‏اند. این حادثه را به عبارات مختلف ذکر کرده‌اند؛ ما عبارت را از سند صحیفه سجادیه می‏خوانیم. می‏دانیم که صحیفه سجادیه از کتاب‌های معتبر شیعه

«* معراج حسینی صفحه 72 *»

است و این کتاب بعد از قرآن معتبرترین کتاب‌ها است؛ به املاء حضرت سجاد و به کتابت حضرت باقر و به روایت حضرت صادق صلوات اللّه علیهم اجمعین. این کتاب بسیار بسیار معتبر است. حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه در سند این کتاب می‏فرمایند که ان ابی حدّثنی عن ابیه عن جده عن علی؟ع؟  پدرم مرا حدیث کرد از پدرش، از جدش، از علی صلوات‌اللّه‌علیه؛ یعنی حضرت باقر، از حضرت سجاد، از حضرت حسین، از امیرالمؤمنین؟عهم؟؛ انّ رسول‌اللّه؟ص؟ اَخَذتْهُ نَعسَةٌ و هو علی منبره فرأی فی منامه رجالاً یَنْزُون علی منبره نَزْوَ القِرَدَة یَرُدّونَ الناس علی اعقابهم القَهقَریٰ امیرالمؤمنین می‏فرمایند رسول‌اللّه؟ص؟ بر منبر که بودند، ایشان را حالتی عارض شد که‏ اگر ما بخواهیم از آن حالت تعبیری بیاوریم، مثل حالت چرت که به کسی دست بدهد یک‌چنین حالتی به حضرت عارض شد و در همان حالت کسانی را دیدند که بر منبر  ايشان می‏جهند به‌مانند جهیدن بوزینه‏ها؛ و مردم را به‌طور قهقری به پشت سر برمی‌گردانند؛ یعنی به‌سوی کفر و جاهلیت و شقاق و نفاق.

بعد از دیدن این حالت، فاستوی رسول‌اللّه؟ص؟ جالساً و الحزن یُعرَف فی وجهه بعد از اینکه این حالت از حضرت برطرف شد، حضرت به‌حالت نشستن و جلوس قرار گرفتند اما غم و اندوه از رخساره مبارکش نمایان بود. فَاَتاهُ جبرئیل بهذه الآیة جبرئیل بر حضرت نازل شد و همان موقع این آیه را برای رسول‌اللّه؟ص؟ آورد: و ماجعلنا الرؤیا التی اریناک الّا فتنةً للناس و الشجرةَ المَلعونةَ فی القرآن و نخوّفهم فما یزیدهم الّا طغیاناً کبیراً([44]) و این آیه در همین سوره اسراء است؛ یعنی همان‏طور که در اول این سوره ذکر شد که لتفسدنّ فی الارض مرتین، در آیات بعدی هم به این شکل سخن از بنی‏امیه است. ما این خوابی را که الآن دیدی، قرار ندادیم مگر آزمایش برای مردم؛ یعنی تسلط بنی‏امیه را قرار ندادیم مگر به‌منظور آزمایش؛ و این شجره لعنت‌شده در قرآن را که خاندان بنی‏امیه باشد، قرار ندادیم مگر برای آزمایش مردم؛ و ما ایشان را می‏ترسانیم. حتی

«* معراج حسینی صفحه 73 *»

بنی‏امیه را هم می‏ترسانیم که از این طغیان‌ها دست بردارند. اما این ترسانیدن ما ایشان را، زیاده نمی‏کند ایشان را مگر طغیان بزرگ. یعنی با این‌همه ترسانیدنِ ایشان، باز هم امر را به حادثه کربلا منجر می‏کنند و آن طغیان بزرگ را انجام می‏دهند.

و ظاهرِ ظاهرِ آیه هم معنایش معلوم است؛ فما یزیدهم الّا طغیاناً کبیراً یعنی یزید بنی‏امیه نیست مگر طغیان بزرگ، مگر آن‌کسی که استعلاء و سرکشی و آن برتری‌جویی بزرگ را انجام خواهد داد.

امام؟ع؟ معنی می‏فرمایند یعنی بنی‏امیه. مراد از این شجره ملعونه و این درخت سجینی لعنت‌شده که خدا در قرآن لعنتش کرده، بنی‏امیه است.([45])

وقتی‌که جبرئیل این آیه را نازل کرد و خداوند خواب رسول‌اللّه؟ص؟ را یا بهتر بگوییم مکاشفه رسول‌اللّه را در این آیه توضیح داد، رسول‌اللّه؟ص؟ فرمودند: یا جبرئیل أعَلی عهدی یکونون و فی زَمَنی آیا بنی‏امیه در زمان من و در دوران من مسلط می‏شوند و این رفتار را با امت من خواهند داشت؟ قال: لا عرض کرد نه؛ ولکن تَدُورُ رَحَی الاسلامِ مِن مُهاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بذلک عَشراً جبرئیل توضیح می‏دهد که آسیاب اسلام بدون هیچ‏گونه انحراف و خطری به حال خود می‏گردد از وقتی‌که شما هجرت فرموده‏اید تا ده سال که دوران ماندن رسول‌اللّه در مدینه بود. ده سال آسیاب اسلام به حال خود می‏گردد و انحرافی برایش نیست. ثم تدور رحی الاسلام علی رأس خمس و ثلاثین من مهاجرک فتلبث بذلک خمساً بعد آسیاب اسلام از وقت هجرت شما به مدینه تا 35سال می‏چرخد. 35سال آسیاب اسلام می‏چرخد اما در 5سال پس از این 35سال به حال خود خواهد بود. 10سال از هجرت تا رحلت رسول‌اللّه که گذشت و  دوران خلافت غاصبانه را هم که 25 سال حساب کنیم، 35سال می‌شود. 5سال هم حکومت ظاهری امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بوده. در دوران بعد از وفات رسول‌اللّه که دوران خلفاء غاصبین و حکام غاصب بود، ظاهری از اسلام باقی ماند و حکومت

«* معراج حسینی صفحه 74 *»

ظاهری فقط 5سال به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه رسید. اسلام و آسیاب اسلام ‏در این مدت فقط در 5سال به حال خود بود و انحرافی برایش نبود.([46])

ثم لابد من رحی ضلالة هی قائمة علی قطبها بعد از آن دوران، دوران ضلالت پیش می‏آید و آسیاب ضلالت به گردش می‏آید و بر قطب و محور خود می‏چرخد ــ که دوران حکومت بنی‏امیه است. ــ ثم مُلک الفراعنة سپس لابد از مملکت‏داری فراعنه است که بنی‏العباس هستند.

امام صادق؟ع؟ بعد از این توضیح فرمودند: انزل اللّه تعالی فی ذلک: انا انزلناه فی لیلة القدر و ماادریک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر([47]) تَملِکُها بنوامیة لیس فیها لیلة القدر. خداوند همان موقع به‌مناسبت همین رؤیای رسول‌اللّه؟ص؟، سوره مبارکه «اناانزلناه» را هم نازل فرمود. مراد از این هزار ماه که در این سوره ذکر شده، حکومت هزارماهه بنی‏امیه است. یک شب قدر که فضائل امامان ما سلام اللّه علیهم اجمعین در آن شب مشخص می‏شود و نور اناانزلناه به امام تعلق می‏گیرد و امام به آن نور همه حوادث را تا سال آینده می‌دانند، آن یک شب بر هزار ماه حکومت بنی‏امیه شرافت دارد که در این حکومت هیچ‏گونه شب قدری برای آن حکام غاصب جائر ظالم نبود و ملکی، روحی و نوری بر آنها نازل نمی‏شد مگر نزول شیاطین که انجام می‌شد.

قال: فاَطْلَع اللّه عزوجل نبیه؟ص؟ اَنَّ بنی‏امیة تملک سلطان هذه الامة و مُلکَها طولُ هذه المدة خدا به رسول‌اللّه خبر داد که بنی‏امیه مملکت‏دار می‏شوند و سلطنت پیدا می‏کنند و مُلک بنی‏امیه، هزار ماه طول می‏کشد؛ فلو طاولتْهم الجبال لطالوا علیها حتی‌یأذن اللّه تعالی بزوال ملکهم این‏قدر اینها قدرت به‌دست می‏آورند و این‏قدر مردم تسلیم اینها می‏شوند و این‏قدر مردم ــ در اثر واگذاردن حجج الهیه ــ استحقاق پیدا

«* معراج حسینی صفحه 75 *»

می‏کنند که بنی‌امیه بر آنها حکومت داشته باشند که کار به جایی می‏کشد که اگر کوه‌های عالم بخواهند با بنی‏امیه و ملک و حکومت بنی‏امیه مطاوله و مقابله کنند، هرچه کوه‌های عالم بالا بیایند که در مقابل حکومت بنی‏امیه مقاومت کنند، حکومت بنی‏امیه بالاتر می‏رود و مسلط‏تر می‏شود؛ تا وقتی‌که خدا بخواهد و اذن بفرماید آن‌وقت ملکشان زائل شود و حکومت از دستشان گرفته شود.

و هم فی ذلک یَستشعِرون عداوتَنا اهل‏َالبیت و بغضَنا امام صادق می‏فرمایند در این دوران هزار ماهه حکومت بنی‏امیه، کارشان این است که دشمنی ما را ظاهر سازند، دشمنی ما را آشکار کنند و بغض ما را در بین مردم رواج دهند. هم خودشان بغض ما را دارند و هم دل‌ها را بر بغض و دشمنی ما بپرورانند. اخبر اللّه نبیّه بما یَلقی اهلُ‏بیت محمد و اهلُ مودتهم و شیعتُهم منهم فی ایامهم و ملکهم خدا به پیغمبرش؟ص؟ خبر داده آنچه را که اهل‏بیت محمد و اهل مودت و شیعیان ایشان در دوران حکومت و مملکت‌داری بنی‏امیه می‌بینند.

فانزل اللّه تعالی فیهم خدا این آیه را درباره ایشان نازل فرمود: الم تر الی الذین بدّلوا نعمة اللّه کفراً و احلّوا قومهم دار البوار جهنم یصلونها و بئس القرار([48]) خدا این آیه را در وصف بنی‏امیه نازل کرده و اینکه چطور نعمت‌های الهیه را تغییر دادند و چطور آل‏محمد را از مردم گرفتند و خود را برای مردم قرار دادند، و مردم هم آنها را پذیرفتند و آل‏محمد؟عهم؟ را از دست دادند. البته معلوم است کسی که علی را از دست بدهد و معاویه را بگیرد، حسین را از دست بدهد و یزید را بگیرد، او داخل جهنم خواهد شد؛ و همین‏طور مردم یک‌یک ائمه ما را در دوران حکومت بنی‏امیه از دست می‏دادند و به جای ایشان حکام غاصب و ظالم و پلید بنی‏امیه را برای خود می‏گرفتند و انتخاب می‌کردند. آیه شریفه به همین اشاره دارد؛ می‏فرماید که آیا نگاه نمی‏کنی به کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند؟ نعمت‌های خدا را از دست دادند و کفر را انتخاب

«* معراج حسینی صفحه 76 *»

کردند؛ و احلّوا قومهم دار البوار و گروه‏های خود را و جمعیت‌های خود را در دار بَوار و خانه هلاکت داخل ساختند. دار هلاکت و خانه نابودی چیست؟ جهنم جهنم است؛ یصلونها داخل آن جهنم خواهند شد؛ و بئس القرار جهنم بد جایگاهی است برای قرار گرفتن و ماندن همیشگی و جاوید!

امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه این آیه را تفسیر می‏فرمایند و توضیح می‏دهند؛ می‌فرمایند که و نعمة اللّه محمد؟ص؟ و اهل‌بیته نعمت خدا بر این بندگان، بر این مردمان و به‌طور کلی بر بشر و به‌طور کلی‌تر بر همه موجودات، نعمت خدا محمد و اهل‌بیت محمد سلام‌اللّه‌علیهم‌اجمعین هستند. حبهم ایمان یُدخِل الجنة محبت به ایشان اصل ایمان است که باعث می‏شود انسان داخل بهشت شود؛ و بغضهم کفر و نفاق یُدخِل النار بغض ایشان و دشمنی ایشان کفر است و نفاق است که انسان را داخل آتش می‏سازد.

فاسرّ رسول‌اللّه؟ص؟ ذلک الی علیّ و اهل‌بیته([49]) رسول‌اللّه به‌طور پنهانی این جریان را  به علی و اهل‌بیتشان گفتند و حادثه‏های آینده را برای ایشان بیان کردند؛ و اهل‏بیت دانستند که از بنی‌امیه چه خواهند دید و چه خواهند کشید.

حال ببینید خدا در این آیه و در این تعبیرِ و لتعلن علواً کبیراً، ضمناً اشاره می‏فرماید که این، علوِ کبیر است به جهت اینکه انجام‌دهندگان حادثه قتل امیرالمؤمنین و حادثه ضربت‌زدن بر امام مجتبی صلوات‌اللّه‌علیه و بعد حادثه کربلا، بسیار بی‌ارزشند. از این جهت که انجام‌دهندگان این حوادث چه افراد پست و بی‏ارزشی بودند، علوِ کبیر است. بنی‏امیه و بخصوص معاویه و یزید، از نظر نسب کاملاً پست؛ زنازادگان مشهور و خاندانی که اصل و اساسش بر مبنای زنا بود. این از نظر نسب. از نظر حسب، هیچ ارزش انسانی در آنها دیده نمی‏شد؛ از همه جهت پست و بی‏ارزش. ابوسفیان در بی‏ارزشی و لایبالی‏گری در مکه و مدینه مشهور بود. معاویه بدتر از او بود؛ یزید پلیدتر از او بود. این‏قدر این بی‏ارزش بود؛ با اینکه مقام حکومت به او رسیده بود و به‌اصطلاح او را ــ

«* معراج حسینی صفحه 77 *»

نعوذبالله ــ «خلیفة رسول‌اللّه» می‏گفتند اما این ملعون از شرابخواری، سگ‏بازی، بوزینه‏بازی، زناکاری و این نوع رذالت‏ها هیچ پروا نداشت؛ بی‏ارزشِ بی‏ارزش. یک‌چنین افراد بی‏ارزش و آن‌گاه اطرافیانشان بی‏ارزش‌تر از خودشان؛ مثل عمر سعد و ابن‌زیاد و این ناپاکان اینها همه مشهور به زنازادگی و مشهور به بی‏ارزشی بودند. این طغیان از یک‌چنین کسانی سر می‏زند. این مصیبت و توهینی که از اینها بر خاندان عصمت و رسالت و جلالت و عظمت وارد می‌شود، چقدر دردناک است! و لتعلن علواً کبیراً.

خود سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه بی‏ارزشی و پستی بنی‏امیه را در عبارات مختلف بیان می‏فرمودند و حادثه‏ای را هم که بنا بود بر ایشان وارد شود ــ که حادثه کربلا بود، ــ آن را هم مرتب می‏فرمودند که این حادثه از ناحیه چه‌کسانی بر من وارد می‏شود. یعنی آن بزرگوار، هم مصیبت خود را می‏فرمودند و هم مصیبتِ در مصیبت را می‏فرمودند که خود کشته‌شدن در راه خدا، صدمه‌دیدن در راه خدا و این امور همه مصیبت است؛ اما مصیبت در مصیبت این است که این مصائب از یک‌چنین افراد پستی باید بر ما وارد شود. درد این مصیبت دو تا است؛ یکی خود مصیبت، یکی هم ‌دیدن این توهین و صدمات از این افراد بی‌ارزش که بیان می‏فرمودند.

از جمله شخصی به‌نام «اباهِرّه» ــ بعد از اینکه حضرت از مکه خارج شده بودند و به‌طرف کربلا می‏رفتند ــ خدمت حضرت رسید؛ نقلی است و این خودش خیلی مطلب بزرگ و مصیبت بزرگی است. حرم مکه و حرم مدینه به‌واسطه اسلام و آوردنِ توحید و قرآن محترم شد و الآن‏ حسین صلوات‌اللّه‌علیه فرزند رسول‌اللّه، حامل آن اسلام و مظهر کامل و تمام اسلام است. چرا باید حسین از این دو حرم آواره باشد؟! چرا در حرم جدش رسول‌اللّه و یا در حرم خدا که حتی برای حیوانات امن است و در امن و امانند، حسین نتواند در امان باشد؟! نوعاً خبرها منتشر شده؛ کوفه برای وجود مبارک حسین صلوات‌اللّه‌علیه یک‌پارچه خطر است و همه باخبر بودند. اکثراً می‌دانند‏ و باخبرند و در جریانند که مسلم را کشته‏اند، هانی را کشته‏اند، ابن‏زیاد به کوفه آمده و برای یزید بیعت

«* معراج حسینی صفحه 78 *»

گرفته و کوفه را یک‏پارچه بر حسین صلوات‌اللّه‌علیه شورانیده است. همه می‏دانند یک‌چنین خطر بزرگی با حسین مواجه است؛ از این جهت همه مضطربند. هرکس با حسین صلوات‌اللّه‌علیه برخورد می‌کرد، مضطرب بود و نگران آینده سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه. از جمله ایشان، اباهِرّه است. به حضرت رسید؛ دید که حضرت از مکه خارج شده‏اند. روی سوابق دانست که حضرت تصمیم کوفه را دارند و به‌طرف کوفه می‏روند. عرض کرد آقا چه شده که شما از حرم خدا و از حرم جد خود محمد مصطفی؟ص؟ خارج شده‏اید؟ آخر چه امری باعث شده که شما از این دو حرم بیرون بیایید؟

فقال؟ع؟: وَیْحَک یا اباهِرَّة از این دلسوزی تو و از اینکه به فکر من هستی متشکرم. کلمه «ویحک» هم برای مدح است، هم برای ذم است. در اینجا امام؟ع؟ قدردانی می‏فرمایند؛ از دلسوزی اباهره تشکر می‌کنند و از اینکه به فکر حضرت افتاده و از اینکه دلش می‌سوزد که چرا امام؟ع؟ آواره شده است. فرمودند: ویحک یا اباهرة ان بنی‏امیة اخذوا مالی فصبرت من وقتی مدینه بودم، عمال بنی‏امیه اموال مرا مصادره کردند و برای من چیزی نگذاشتند؛ من صبر کردم. فشتموا عِرضی فصبرت به من دشنام دادند، آبرو و عِرْض مرا در معرض اهانت قرار دادند، اما من صبر کردم. فطلبوا دمی خواستند مرا بکشند و در مقام کشتن من برآمدند ــ هم در مدینه هم در مکه ــ فهربتُ فرار کرده‌ام.

اما این فرار من نه از این است که جان خودم را دوست داشتم. ــ البته جان حسین دوست‌داشتنی است؛ جان حسین جان خدا است. خود حسین هم جانش را دوست دارد؛ چون جان حسین جان خدا است. ــ ولی نظام و حکمت الهی اقتضا می‌کند که من در مدینه و در مکه کشته نشوم؛ که اگر در آنجاها کشته شوم، آن‌طوری که کشته‌شدن من می‌بایست در اسلام اثر ببخشد و برای ابد بماند، اثر نمی‌بخشد و نمی‏مانَد. کشته‌شدن من حساب‌شده است و یکی از برنامه‏های نظام الهی است! همان‏طور که رسالت رسول‌اللّه از برنامه‏های نظام الهی است، کشته‌شدن من هم همین‏طور است؛ جای معین دارد، وقت معین دارد، افراد معین دارد، خصوصیات

«* معراج حسینی صفحه 79 *»

معینی دارد که من باید در آن مکان و در آن زمان و با آن افراد و با آن خصوصیات کشته شوم. واللّه حادثه کربلا مو به مو از تقدیرات و نظام‌های حکیمانه الهیه بوده؛ این حادثه مو به مو زیر نظر خدا تنظیم شده و تحت نظام حکیمانه الهیه معین شده.

و اَیمُ اللّه لَتَقتُلنی الفئةُ الباغیة فکر نکنی من از ترس جانم فرار می‏کنم و بر جانم می‏ترسم؛ نه، به‌خدا سوگند گروه طغیانگر و ستمگر مرا خواهند کشت. آنها مرا خواهند کشت و چون آنها یک‌چنین علو و یک‌چنین سرکشی بزرگ و یک‌چنین استعلاء و استکباری نشان می‏دهند، ــ کشتن من امر کوچکی نیست، ــ چون مرا می‏کشند و این علو بزرگ را  نشان می‏دهند، خدا هم بعد از این استعلاء و برتری‌جویی، بعد از یک‌چنین مُلک و مهلتی که به ایشان می‏دهد، آنها را خوار خواهد فرمود؛ و لَیُلبِسَنَّهم اللّه ذُلّاً شاملاً  خدا بر آنها ذلت و خواریِ فراگیری را خواهد پوشانید که بزرگ و کوچکشان و زن و مردشان را فرا بگیرد؛ و سیفاً قاطعاً شمشیر کُشنده‏ای در بین آنها خواهد گذاشت که همه آنها را نابود کند؛ و لَیُسَلِّطَنَّ علیهم من یُذلّهم حتی‌یکونوا اذلَّ من قوم سبا اذ مَلَکَتْهم امرأةٌ منهم فحکمت فی اموالهم و دمائهم([50]) و خدا بر ایشان کسی را مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل گرداند؛ طوری ذلیل شوند که از قوم سبا ذلیل‌تر گردند و قوم سبا ذلتشان همان بس که زنی بر آنها مسلط و حاکم بود و در مال و خون آنها حکومت می‏کرد؛ از آنها ذلیل‌تر خواهند شد. ذلتشان، هم در زمان مختار و هم در دوران تسلط بنی‏العباس بر بنی‏امیه ظاهر شد و امیدواریم ذلت اصلی و حقیقی آنها را ان‏شاءاللّه در دوران ظهور مهدی آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین به‌چشم خود ببینیم و ان‏شاءاللّه ما هم از کسانی باشیم که در رکاب آن بزرگوار، انتقام خون حسین و اصحاب حسین و اهل‌بیت حسین و همه مظلومین در اسلام و در دین را بگیریم.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 80 *»

مجلس 6

(شب پنجشنبه / 6 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 81 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

اِسراء و سیردادن خدا حسین صلوات‌اللّه‌علیه را در شب تاریک ظلمات کفر بنی‏امیه و طغیان و ظلم ایشان، مناسبت پیدا کرد که خداوند در سوره «اسراء» این آیه را عنوان بفرماید و در بعضی از قسمت‌های این سوره، سخن از بنی‏امیه به‌میان آوَرَد؛ و مناسبت اقتضا کرده که خداوند ابتداءً به اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ اشاره نموده و سیردادن آن حضرت را در شب به مراتب عالیه عالَم و انجام‌یافتن جریان معراج را بیان فرماید.

برنامه در اسراء و سیردادن خدا حسین صلوات‌اللّه‌علیه را به‌طوری بوده که این اسراء و سیردادن وسیله شود برای سیردادن بندگانی که می‏خواهند به‌سوی مبدأ سیر کنند اما لوازم رتبه و مقتَضَیات رتبه مانع از سیر ایشان است. رتبه نقصان رتبه‏ای است که اقتضا می‏کند انسان از مبدأ فیض دور باشد. لازمه این رتبه عصیان است و عصیان هم از نورانی‌شدن و از سیر و صعود و ترقی‌نمودن مانع است.

خداوند با اسراء حسین و سیردادن حسین صلوات‌اللّه‌علیه، تدبیری فرمود که دوستان حسین صلوات‌اللّه‌علیه از ترقی و صعود متمکن شوند. دوستان حسین هم از سیرکردن از خودی و گذشتن از خود و سیرکردن به‌سوی مبدأ و رسیدن و متصل‌شدن به مبدأ فیض، متمکن شدند؛ و می‏توان گفت مسئله معراج و صعودکردن و ترقی‌نمودن، به‌برکت سیر حسین صلوات‌اللّه‌علیه برای همه ناقصین فراهم شد و عروج و معراج، برای هر فردی از افراد ناقص ــ گرچه در نهایتِ از عصیان و نقصان باشد، ــ

«* معراج حسینی صفحه 82 *»

مسئله‏ای قابل وصول شد و این تدبیر، تدبیر عجیبی است.

بحمداللّه نوعاً با مقدماتی که در این تدبیر لازم بوده آشنا هستید. مشایخ عظام+ مقدماتی را که در این تدبیر لازم بوده و انجام شده، در فرمایشاتشان بیان فرموده‏اند؛ اینکه خدا او را قطب عالم هستی و مؤثر در عالم هستی قرار داده، و او را رکن حیات قرار داده، و نور ایمان را به‌وسیله آن بزرگوار منتشر کرده. هرکس حیات ایمانی پیدا کرده، به‌برکت آن بزرگوار است و اثری از آن مؤثر است و نوری از آن منیر است. وقتی‌که ایمان در دل‌ها پیدا شد و به خدا مؤمن شدند، به سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه متصل و وصلند و اثر آن بزرگوار می‏شوند؛ و چون همه در عرصه ایمان، آثار او هستند، به‌طور اجمال می‏دانیم هرگاه حالت انکساری برای آن مؤثر و منیرِ کل رخ دهد، برای همه آثار پیدا خواهد شد.

اینها مقدماتی بوده که خداوند در این تدبیر به‌کار برده تا اینکه هرگاه حسین صلوات‌اللّه‌علیه سیر داده شد و با این مصیبت بزرگ روبرو گشت، شیعیان و دوستان او هم سیر داده شوند؛ و غیر از این هم نمی‏شد که آثار منکسر شوند و متألم و متأثر شوند و غیر از این نمی‌شد که آثار بتوانند به مبدأ متصل شوند. مظلومیت را پذیرفت، مقهوریت را پذیرفت، شکست را به‌ظاهر پذیرفت تا دل‌ها بشکند، آثار منکسر شوند و به این وسیله به مبدأ متصل گردند و رفع نقصان‌ها و ظلمت‌های عصیان‌ها شود.

وقتی انسان در این نکته دقت می‏کند، چقدر از حسین صلوات‌اللّه‌علیه شرمسار می‌شود که به‌خاطر آنکه سیر به‌سوی خدا و حرکت به مراتب عالیه و روبروشدن با آیات تعریف و تعرف خدا برای یک فرد ناقص و عاصی مثل ما میسر شود، متحمل این سیر شد. فرق نمی‏کند؛ همان‏طور که در معراج رسول‌اللّه؟ص؟، لنریه من آیاتنا بود و هدف از معراج، ارائه آیات و نشانه‏های تعریف و تعرف خدا بود، در اسراء حسینی صلوات‌اللّه‌علیه هم همین‏طور بود. کربلا نظیر ندارد، شهداء کربلا نظیر ندارند؛ اینها همه اسماء حسین صلوات‌اللّه‌علیه یعنی آیات تعریف و تعرف خدا شدند. خدا در

«* معراج حسینی صفحه 83 *»

این اسراء و سیردادن، آیات خود را به حسین نمایاند. ما هم هرگاه به برکت این سیردادن حسین، به «سیرالی اللّه» موفق شویم، در همان حال انکسار و حال تأثر و گریه، آیات تعریف و تعرف خدا به ما هم نمایانده می‌شود. همان حالت، عین ارائه آیات تعریف و تعرف خدا است. در همان موقع، نور آیات خدا و نور نشانه‏های خدا در دل ما منعکس می‏شود؛ اصل معرفت و ریشه عرفان است و به برکت این معرفت و عرفان ما آمرزیده می‏شویم. به برکت همین معرفت است که ما اهل جنت می‏شویم وگرنه غیر عارف را به بهشت راه نمی‏دهند. عارف را به بهشت راه می‏دهند؛ اهل معرفتِ به خدا و اولیاء خدا را به بهشت راه می‏دهند و بهشت جای عارفین باللّه و عارفین به اولیاءاللّه است. کسی که معرفت خدا و معرفت اولیاء را ندارد، او را به بهشت نخواهند برد.

پس ببینید حالت گریه و حالت تأثر و توجه به حسین صلوات‏الله‏علیه، چه حالتی است که می‏فرمایند در همان حال در بهشتی، و همان حالت، حالت بهشت است، و انسان در همان حالت توفیق معرفت پیدا کرده و سیر الی اللّه نصیبش شده و عروج و معراج برایش دست داده؛ از این عالم خاکی و تعلقات نفسانی کنده شده، به مبدأ نور یعنی حسین صلوات‌اللّه‌علیه متصل شده. این مصیبت برای این جریان‌ها است و سیردادن ناقصین و کمک به ناقصین و رفع نقصان و لوازم نقصان ایشان و متمکن شدن از سیر به‌سوی خدا است.

از این جهت ان‏شاءاللّه هرچه در این مصیبت دقیق‌تر شویم و بیشتر در اطراف و جوانبش فکر کنیم، امیدواریم که حسین صلوات‌اللّه‌علیه را کمک کرده باشیم و آن بزرگوار را در آن هدفی که به‌واسطه همان هدف از مدینه به مکه و از مکه به کربلا سیر داده شد، نصرت کرده باشیم. بهترین کمک همین است که با خصوصیات و امور مربوط به این مصیبت آشنا شویم و به این مصیبت معرفت پیدا کنیم. خداوند درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید که چه حق بزرگی بر ما ناقصین دارند که

«* معراج حسینی صفحه 84 *»

ما را اهل معرفت و شناخت نسبت به مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه قرار داده‌اند که ان‏شاءاللّه اگر گریه می‏کنیم با معرفت است؛ اگر اشک می‏ریزیم با ایمان است و از ایمان سرچشمه می‏گیرد و چنین اشک و چنین تأثری باعث نجات است و گرنه هر گریه‏ای که باعث نجات نیست. گریه‏ای که از ایمانِ بالفعل و موجود سرچشمه می‏گیرد، باعث نجات است؛ اگر نه یزید هم گریه کرد، عمر سعد هم گریه کرد، خدا لعنتشان کند. کدام دشمن بوده که گریه نکند؟! دوستان که جای خود داشتند. دشمنان با آن قساوت و رذالت و دنائت و خساست گریه می‌کردند خصوصاً وقتی‌که مظلومیت این بزرگواران و تحمل و صبرشان را در برابر این‌همه مصائب می‌دیدند.

آن عزیزان طوری در دامن سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه پرورش یافته بودند که از هیچ‌یک از ایشان جزع و شکایت شنیده نمی‏شد و دیده نمی‌شد. همه‏اش تحمل، همه‏اش صبر، همه‏اش خدا را یادکردن و رسول‌اللّه را صدازدن بود. امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و امام مجتبی و فاطمه زهراء سلام اللّه علیهم اجمعین را به کمک خود ‏می‌طلبیدند. هیچ‏گاه حالت ذلت در برابر آن اشقیاء نشان ندادند، به آنها متوسل و متوجه نشدند، به آنها پناه نمی‏بردند، از آنها تقاضای رحم نمی‏کردند؛ چون می‏دانستند که آنها رحم ندارند، بی‏حیا هستند و حیا ندارند.

از این جهت اگر هم در فرمایش شیخ مرحوم/ در بعضی از قصائد کلمه «شَکیٰ» و «شکایة» دیده می‏شود، نباید شکایت معنی شود. کلمه و ماده «شکایة» را در عربی بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم، باید بگوییم نالیدن. «اِشتکی المریض.» وقتی شخص مریض می‏نالد، عرب می‏گوید «اشتکیٰ»؛ از مرضش ناله می‏کند. ناله‌کردن غیر از شکایت‌کردن است. بله، به خدا شکایت می‏کردند و باید همه مؤمنین شکایت کنند. از این مصائبی که اعداء و اشقیاء بر حسین و اصحاب حسین و اهل‌بیت حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین وارد کردند، باید به خدا و به سوی خدا شکایت کنند و در این مصیبت‌ها بنالند.

«* معراج حسینی صفحه 85 *»

گریه اگر از ایمان سرچشمه بگیرد، باعث نجات است و ما خدا را شاکریم که به برکت فرمایشات ایشان، مؤمن به حسین هستیم و به مبانی ایمان مؤمن و معتقد هستیم و اعتقاد داریم که وسیله نجات، توجه و توسل و روآوردن به حسین است و وسیله نجاتی غیر از این برای ما نیست؛ اعمال صالحه نمی‏تواند ما را نجات دهد؛ زیرا ما نمی‏توانیم عمل صالح خالصی داشته باشیم. درست است اعمال صالحه ما به‌ظاهر صالح است؛ اعمال صالحه، طاعات و حسناتمان را به‌صورت ظاهر، «طاعت» می‏گوییم ، ــ البته به‌صورت ظاهر ان‌شاءالله طاعت است ــ اما روح عبودیت در ما نیست.

روح عبودیت آن است که می‏فرماید: حروف العبد ثلاثة  کلمه «عبد» سه حرف است. عبد و عبودیت هنگامی درباره ما تحقق پیدا می‌کند که این سه حرف به واقعیت خودش در ما پیدا شود. می‏فرماید: العین علمه باللّه حرف «عین» در کلمه عبد اشاره است به مقام معرفت و علم و عرفان به خدا. کدام‌یک ما به خدا معرفت داریم؟ همه ما وجود خدا را اثبات می‌کنیم ولی معرفت نداریم. معرفت از فؤاد سرچشمه می‏گیرد و فؤاد در ما فعلیت ندارد؛ آن چشم خدابین در ما نیست. بلکه ما به کسانی که آن چشم در آنها بالفعل است معرفت داریم و آنها را آیات تعریف و تعرف خدا می‏دانیم که محمد و آل‌محمد؟عهم؟ و انبیاء و کاملین شیعه هستند. این معرفت از ما خواسته شده و بحمداللّه داریم. العین علمه باللّه و الباء بَونه عمّن سواه. «باءِ» کلمه عبد، نشانه این است که شخصِ عبد و بنده، از خلق جدا است و به خدا متصل است؛ و الدال دنوّه من الله تعالی([51]) «دال» هم نزدیکی او را به خالق و خدا می‌رساند. این سه، حقیقت و روح عبودیت است.

باید در اعمال صالحه ما روح عبودیت باشد تا به ما «عبد» گفته شود و به این طاعت ما، «عبادت» و «طاعت» گفته شود و می‏بینیم که نداریم. وقتی‌که امام حسین

«* معراج حسینی صفحه 86 *»

صلوات‌اللّه‌علیه می‏فرماید: من کانت حقائقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی([52]) کسی که حقیقت‌های او ادعای صرف است و توخالی است، چطور دعاوی و ادعاهایش، ادعاء و دعاوی نباشد؟ معلوم است از زبان ما است و بیان حال ما است که امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه می‌فرماید. وقتی‌که نمازهای ما نماز نباشد، نماز نخواندن‏های ما چیست؟ و معاصیمان هم که معلوم است. پس نمی‏توانیم به اعمال صالحه خود مطمئن باشیم که بماند؛ اگر خدا ما را به همین اعمال صالحه که اسمش را اعمال صالحه می‏گذاریم مؤاخذه کند، معلوم است تا عمر داریم و خداوند به ما عمر بدهد ــ که در آخرت همیشه عمر هست ــ باید معذب باشیم.

این نمازی که اول تا به آخرش استهزاء است؛ در حضور خدا ایستاده‏ایم و خدا را به «رب العالمین»، «مالک یوم الدین» و «الرحمن الرحیم» می‏خوانیم و همین‏طور سایر صفات را می‏گوییم، اما با اقرار به این‌همه صفات کمالیه الهیه، در نماز متوجه امور و جهاتی هستیم که هیچ زیبنده ساحت قدس ربوبی نیست و مناسب با حضور در محضر اولیاء خدا نیست. کفایت می‏کند که خدا ما را به یک نماز مؤاخذه کند و تا خدا خدایی می‏کند، ما را معذب بفرماید. پس ما نمی‏توانیم به طاعاتمان مطمئن شویم.

آنی که اسباب نجات و وسیله نجات است، بحمداللّه به‌برکت فرمایشات روشن است. ان‏شاءاللّه فقط برای این است که متذکر شویم که چه امر بزرگی است و سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه چه حق بزرگی بر گردن ما پیدا کرده که ما به‌واسطه این اسراء و سیردادن، متوجه می‏شویم و سیر می‏کنیم؛ از خود و از آنچه که بسته به ما است و متعلق به ما است، کنده می‏شویم و همین حال تأثر و انکسار و گریه، کنده‌شدن از خود و انیت‏ها است و متصل‌شدن به نور خدا است که حسین صلوات‌اللّه‌علیه باشد. این‏قدر آسان! خدا این سیر را چقدر آسان و چقدر طبیعی قرار داده که هیچ تصنع نمی‏خواهد. این کلمه «تباکی» هم، معنایش تصنع نیست که خیلی‏ها اشتباه

«* معراج حسینی صفحه 87 *»

می‏کنند، فکر می‏کنند معنایش این است که هرکس گریه کرد یا گریانید و یا خود را به گریه داشت، می‏گویند یعنی خودش را به گریه‌کنندگان شبيه کند؛ همان تصنع. اما این مقصود نیست. خود را به گریه‌داشتن یعنی حالتی برای خود بگیرد تا منجر شود به گریه‌کردن؛ مثل اینکه شروع کند به زمزمه‌کردن، به نالیدنِ آهسته آهسته تا رقت دل برایش پیدا شود؛ یا اینکه مصائب وارده بر خودش را متذکر شود و آنها را به‌یاد بیاورد. حتی این را اجازه داده‏اند. ببینید چقدر امر مهم است که انسان برای خودش از هر راهی که شده و به هر وسیله‏ای که شده، حالت تأثر و انکسار در مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه را فراهم کند؛ اگر چه به اینکه عزیزی را که از دست داده یاد کند و دلش برای او نرم شود و رقت پیدا کند و به این وسیله خودش را به حادثه کربلا برساند. این‏قدر مطلب را برای ما آسان کرده‏اند و این سیر الی اللّه را این‌گونه برای ما ميسر قرار داده‏اند. از این جهت هرچه ان‏شاءاللّه بیشتر تدبر کنیم، به خود سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه کمک کرده‏ایم؛ همان‏طور که همه اموری که در احیاء امر حسین انجام می‏شود، همه‏اش کمک و نصرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه است.

بحمداللّه این مجالس و فراهم‌شدن این مراکز (حسینیه‌ها)، همه‏اش نصرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه است. خود همین اجتماع و جمع‌شدن، معنایش نصرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه است. یک‌نفر که در بین ما گریان و متأثر باشد، به‌برکت گریه او و تأثر او، همه ما آمرزیده می‏شویم. این چه کمکی است به سیدالشهداء! آیا غیر از این است؟! وقتی‌که نوحه خوانده می‏شود یا مصیبت ذکر می‏شود و دل‌ها می‏شکند، اینها همه کمک به سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه است. خدا به همه برادران و خواهران ایمانی اجر عنایت کند. خدا از همه ایشان زحماتی را که کشیده‏اند و می‏کشند قبول کند. به هر نوعی که در احیاء مجالس و امر سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه خدمت کرده‌اند، زحمت کشیده‏اند، پول می‏دهند، به هرطور کار می‏کنند، خدا از همه‏شان قبول بفرماید. خداوند بخصوص عمر

«* معراج حسینی صفحه 88 *»

نوحه‏خوان‌ها و همین‏طور ذاکرین ما را که مصیبت ذکر می‏کنند زیاد کند. خدا همه‏شان را در احیاء امر حسین صلوات‌اللّه‌علیه تأیید و نصرت کند. خدا همه برادران و خواهران را در اجتماع‌کردن و توفیق در اجتماع و احیاء امر محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین و نصرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه نصرت کند. اینها تعظیم شعائر خدا است؛ همین چراغی که روشن است و همین پرده و چادری که برقرار است و همین قبه‏ای که ساخته شده و خدا این توفیق را به ما کرامت کرده که زیر این قبه بنشینیم و حسین را یاد کنیم و بر مظلومیت حسین گریه کنیم. ما که محرومیم که در یک‌چنین اوقاتی در زیر قبه مبارکه ــ که در این عکس زیارت می‏کنید ــ جمع شویم. خدا به حاج‌آقای محققی جزای خیر عنایت کند که این عکس را منتشر کرده‌اند. امسال که ما به اصفهان و جندق و گنبد رفتیم، هرکجا که رفتیم دیدیم بحمداللّه نوع برادران از این عکس در قبله‏های خانه‏ها و حسینیه‌ها زده‏اند؛ یعنی خدایا در همه عمر ما به حسین رو داریم ان‏شاءاللّه. خدایا موقع مرگ هم روی ما به حسین باشد و آن بزرگوار هم رویش به ما باشد؛ مورد نظر و عنایتش باشیم.

خدایا ما چطور محبتمان را به حسین و اهل‏بیت حسین اظهار کنیم؟ چطور نشان دهیم که دل‌هایمان در این مصیبت جریحه‏دار است؟ خدایا ما طبیعت‏های خودمان را محکوم می‏کنیم، از طبیعت‌های خودمان اظهار نارضایتی داریم، این طبیعت‌های ما به ما کمک نمی‏کند. ما می‏خواهیم اشک چشممان در مصیبت حسین خشک نشود. ما می‏خواهیم دل‌هایمان در دنیا شادی نبیند، ما می‏خواهیم سرور نداشته باشیم، ما می‏خواهیم همه نعمت‌های دنیا در کام ما تلخ باشد، اما غفلت عارض می‏شود، طبیعت کمک نمی‏کند، غافل می‏شویم؛ از خوردنی‌ها لذت می‏بریم، از آشامیدنی‌ها لذت می‌بریم، از زیر سایه بودن لذت می‌بریم، از خوابیدن در رختخواب لذت می‏بریم و حال آنکه دوست حسین و مصیبت‏زده در غم حسین، باید قرار نگیرد و از نعمت‌های دنیا لذت نبرد. شما ببینید زین‏العابدین صلوات‌اللّه‌علیه

«* معراج حسینی صفحه 89 *»

چه حالتی داشتند! چون آن بزرگوار امام بودند. ما همه اینها را پای طبیعت می‏گذاریم و از طبایع خود ناراضی هستیم. ما نباید این غم را فراموش کنیم. چه غم بزرگی! چه مصیبت بزرگی!

هذا العلوّ الکبیر الخطب موقعه   تدبّروا سورة الاسراء تالینا

عرض کردم خداوند در این کلمه و در این جمله و لتعلن علواً کبیراً که خطاب به بنی‏امیه است، این‏طور پرخاش می‏فرماید و خشم بی‏نهایت خود را اظهار فرموده که شما طغیان بزرگ می‏کنید، استکبار بزرگ را نشان می‏دهید و برتری‏جویی و خودخواهی و استعلائی را نشان می‌دهید که بسیار بزرگ است؛ یعنی استکبارِ بزرگ، استعلاء بزرگ، علو بزرگ همین است؛ نه اینکه در برابرش بزرگی باشد و این بزرگتر باشد؛ نه، اصلاً بزرگ همین است.

از این جهت همه سرکشی‌ها و استعلاها و استکبارهایی که در برابر اهل حق در طول تاریخ بشریت اظهار شده، همه و همه در نزد این استعلاء و استکبار، کوچک است. در آن مصیبتی که جبرئیل برای آدم می‌خواند، وقتی که مصیبت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه را یاد می‏کند، عرض می‏کند: این فرزند تو حسین، مبتلا می‏شود به مصیبتی که تصغر عندها المصائب([53]) همه مصیبت‌ها در نزد مصیبت او کوچک است. بنابراین تمام علوها و استکبارها و استعلاها که از فراعنه بشری در تاریخ بشریت در برابر اهل حق اظهار شده، همه و همه در برابر این استعلاء و این استکبار، کوچک است.

در ضمن عرض کردم که بیان این مطلب است که بزرگی این استعلاء، یک جهتش هم این است که از افرادی سر می‏زند که این افراد در تاریخ بشریت پست‏ترین و بی‏ارزش‏ترین افرادند؛ رذل‏ترین و ناپاک‏ترین و پلیدترین خاندانند. این، درد مصیبت را بیشتر می‏کند. وقتی که متوجه پستی و رذالت و خساست و دنائت خاندان پست بنی‏امیه می‏شویم، الم مصیبت بیشتر احساس می‌شود. سیلی‌خوردن از یک آدم شریف

«* معراج حسینی صفحه 90 *»

و محترم، کشته‌شدن به دست یک آدم شریف و محترم، چندان دردی ندارد. عرض کردم مقتولینِ به دست امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، کفار و بزرگان کفر که در جنگ‌های اسلام کشته می‏شدند، آنها وقتی عظمت و جلالت علی صلوات‌اللّه‌علیه را می‏دیدند، افتخار می‏کردند که کشنده ما یک‌چنین شخصیتی است. اما وقتی که طرف مقابل، کافر، مشرک، پست، رذل، نانجیب، زنازاده و اهل همه فسوق و فجور باشد که ذره‏ای در او خیر وجود نداشته باشد و اصل و منبع شر باشد، یک توهین از او نسبت به یک مؤمن عادی چقدر بزرگ است! تا چه رسد به مؤمنین کاملین! تا چه رسد به معصومین کلی! تا چه رسد به کسی که مثل حسین صلوات‌اللّه‌علیه جامع جمیع عصمت‌ها و کمالاتِ رتبه عصمت کلیه بود که در او جمیع فضائل و مناقب خلاصه شد.

فرمایشی است از حضرت امیر صلوات‌اللّه‌علیه که ان‏شاءاللّه دقت می‏کنید. در جنگ صفین در موقعی که به تعبیر حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه فی اصعب موقف بصفین، مشکل‏ترین ساعات و لحظات جنگ صفین بود و خیلی سخت بود، شخصی از اصحاب حضرت که از قبیله بنی‏اسد بود برخاست و به حضرت عرض کرد: «کیف دَفَعَکُم قَومُکُم عن هذا المقام و انتم احق به؟» از امام؟ع؟سؤال کرد: آقا چطور قوم شما و خویشان شما، شما را از این مقام دور کردند و از حکومت کنار گذاشتند و حال آنکه شما به حکومت سزاوارتر بودید؟ ظاهراً این شخص شیعه نبوده و اهل‌سنت بوده؛ به دلیل اینکه نمی‏گوید شما از طرف خدا و رسول‌خدا منصوص به امامت و حکومت هستید و به عصمت کلیه معصومید و در عصمت مثل رسول‌اللّه؟ص؟ هستید و از این جهت شما باید خلیفه رسول‌اللّه باشید؛ این‏طور استدلال نمی‏کند و از کلماتش برمی‏آید که معتقد به امامت و عصمت حضرت نبوده، بلکه فقط همین فضیلت ظاهری حضرت را ــ که انتساب به رسول‌اللّه؟ص؟ و علم ظاهر امام و عدالت ظاهری حضرت باشد ــ می‏دیده؛ به این جهت می‏گوید شما احق و سزاوارتر بودید به اینکه بعد از رسول‌اللّه؟ص؟ حکومت کنید. و در روایتی هم بخصوص می‏گوید؛

«* معراج حسینی صفحه 91 *»

تعبیرش به نقل امام صادق؟ع؟ این است: «و انتم الاَعْلَون نَسَباً و اشد نَوطاً بالرسول؟ص؟ و فَهْماً بالکتاب و السنة.» تعبیرش را ببینید؛ می‏گوید شما از حیث نسب از همه بالاتر بودید. نسب شما نسب شریفی است و مثل نسب شما در شرافت در بین عرب نبود؛ و همچنین در قرابت و نزدیکی به رسول‌اللّه؟ص؟، از شما کسی نزدیکتر نبود؛ و دیگر اینکه در فهم قرآن و سنت رسول‌اللّه کسی از شما فهمیده‏تر نبود که قرآن و سنت رسول‌اللّه؟ص؟  را بهتر بفهمد. از این تعبیر و استدلالش برمی‏آید که معرفتش نسبت به آن بزرگوار همین‏اندازه بوده و این، معرفتِ نوع اهل‌سنت به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است که اگر با حضرت و شیعیان حضرت نصب و عداوتی نداشته باشند، این مقدارها را اعتراف می‏کنند. حتی نصابشان هم این مقدارها و بیشتر از اینها را اعتراف می‏کنند. همان‌هایی که با شیعیان امیرالمؤمنین دشمنند که واقعاً ناصبی هستند، مثل ابن ابی‏الحدید معتزلی و فخر رازی و امثال اینها که خدا لعنتشان کند، اینها فضائل را اقرار دارند. خدا مخصوصاً فخر رازی ملعون را لعنت کند که نوعاً در تعبیراتش این است که «روافض لعنهم‌اللّه»؛ رسماً شیعه را لعنت می‌کند. این ملعون که ناصبی به‌حقیقت معنی است، فقط فضائل امیرالمؤمنین؟ع؟ را اظهار می‌کند و اقرار می‏کند، اما با یک‌عداوتی اسم شیعه را می‏برد و وقتی‌که کلمه «روافض» را می‏گوید، یک «لعنهم‌اللّه» پشتش می‏گذارد.([54]) خدا لعنتش کند. آنها و حتی نصابشان، این فضائل را و بالاتر از این فضائل را اقرار دارند.

در یک‌چنین موقعیتی که امام صادق؟ع؟ فرمود سخت‏ترین لحظات جنگ صفین بود، آن شخص این اعتراض و این سؤال را می‏کند. فقال: یا اخا بنی‏اسد انک لَقَلِقُ الوَضین تُرسل فی غیر السَدَد. امام؟ع؟ با مهربانی می‏فرمایند ای برادری که از خاندان بنی‏اسد و از قبیله بنی‏اسدی، تو باری بر دوش داری؛ در یک‌چنین موقعیتی این سؤال را می‌کنی که بارت مضطرب است. ــ این تعبیر از نظر بلاغت است، فرض

«* معراج حسینی صفحه 92 *»

بفرمایید درباره حیوان وقتی که زینی رویش باشد و این زین را محکم نبسته باشند و زین در حال حرکت مضطرب و متزلزل باشد، این‏طور تعبیر می‏آورند. ــ یعنی این مطلبی که در ذهنت بود، این ‏را نتوانستی حفظ کنی و در موقع مناسب از من سؤال کنی؛ نتوانستی در موقع مناسب از اشکالی که داری سؤال کنی؛ و لَکَ بعدُ ذِمامَةُ الصِّهْرِ و حقُّ المسألةِ و قد استَعلَمْتَ فاعلم اما چون به طوری با ما پیوند داری و به‌علاوه که حق سؤال‌کردن داری و از من سؤالی کردی و قد استعلمت فاعلم  طلب کردی که بفهمی حال جوابت را بدان، اما الاستبدادُ عَلَینا بهذا المقام و نحن الاَعلَون نَسَبَاً و الاَشَدُّونَ بالرسول؟ص؟ نَوطاً فانها کانت اَثَرَةً شَحَّت علیها نفوسُ قومٍ و سَخَت عَنها نفوسُ آخرین و الحَکَمُ اللّه و المَعْوَدُ الیه القیامة فرمودند اما اینکه پرسیدی که چرا قوم و خویشان ما بر ما پیشی گرفتند و ما را از حکومت کنار گذاشتند و خودشان حکومت کردند و حال آنکه ما نسبمان از آنها بالاتر و نزدیکی‏مان به رسول‌اللّه؟ص؟ شدیدتر از همه و بیشتر از همه بود، علتش این بود که این حکومت ظاهری و حکومت‌کردن بر یک‌عده مردمی که در دل‌های آنها ایمان رسوخ نکرده بود، این مطلبی مورد خواست بود. حکومت بر مردمی که به حقیقت معنی ایمان نیاورده بودند و به لفظ و زبان ایمان آورده بودند، ــ دلیلش همین‌که بعد از رسول‌اللّه؟ص؟ ایمان از دل‌های آنها رفت؛ چند نفری بر ایمان باقی ماندند و مؤمن حقیقی بودند وگرنه بقیه ارتداد یافتند و به کفر و جاهلیت برگشتند، ــ حکومت‌کردن بر یک‌چنین افرادی و رئیس‌بودن بر یک‌چنین افرادی‏، این مطلبی مورد خواست بود؛ یعنی حکومتی بود که دل‌ها آن را می‏خواست؛ مقام است و ریاست است و بشر هم طالب آن است و آن را می‏خواهد اما شَحَّت علیها نفوس قوم یک‌عده بر این مقام و حکومت و ریاست چنان خاطرخواه شدند که از همه‌چیز دست شستند، ــ حتی از ایمان ــ و به‌طرف این حکومت و ریاست رو آوردند؛ و سَخَت عنها نفوسُ آخرین اما ما خیلی راحت از یک‌چنین حکومتی گذشتیم و خیلی راحت به آنها بخشیدیم. چنین حکومتی برای امیرالمؤمنین ارزش ندارد. علی که

«* معراج حسینی صفحه 93 *»

نمی‌خواهد پیشوای منافقین باشد. علی که نمی‏تواند رئیس کفار باشد. علی که نمی‏تواند رئیس اراذل باشد که هرچه آنها خواستند، به خواست آنها حکم کند و فرمان دهد و با آنها قدم به قدم در خیانت و جنایت به اسلام و مسلمین قدم بردارد؛ نه، و سخت عنها نفوس آخرین عده‏ای هم که ما بودیم، سخاوت نشان دادیم و به اهلش بخشیدیم. حَکَم، خدا است که حُکم خواهد کرد و بازگشت، قیامت است، بازگشت به‌سوی خدا در قیامت است.

امام؟ع؟ تا به اینجا سرّ این را بیان فرمودند که چرا خویشان امیرالمؤمنین ــ که به‌ظاهر خویش بودند و خودشان را از قریش معرفی می‏کردند، ــ حضرت را خانه‏نشین کردند و خودشان مقام ریاست و حکومت را به‌دست گرفتند. بعد که امام؟ع؟ این نکته را می‏فرمایند، آن‌وقت می‏فرمایند: و دَعْ عنکَ نَهْبَاً صِیحَ فی حَجَراتِه واگذار این غارتی را که انجام شد و فریادهایی در این غارت بلند شد و در اطراف و جوانب این غارتگری و شوریدنِ بر ما، سر و صدای زیادی بلند شد؛ این را رها کن و فعلاً حرفش را نزن؛ و هَلُمَّ الخَطبَ فی ابن ابی‏سفیان درد دل علی صلوات‌اللّه‌علیه اینجا است. امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه از اوضاع گذشته خیلی اظهار دلتنگی و نگرانی نمی‏فرمایند. گذشته هرچه بود مردم خواستند و جمع شدند و عده‌ای با ابوبکر بیعت کردند و بعد هم عمر را معین کرد و مسلط بود و بعد هم عثمان معین شد. به هر حال مردم خواستند و تا آن زمان هم می‏خواستند؛ اما بعد از عثمان که همه امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را می‌خواستند و همه بیعت کردند، خیلی درد است که معاویه‌مانندی در مقابل حضرت بایستد. اینجا امام؟ع؟ اظهار درد و مصیبت می‏فرمایند: و هَلُمَّ الخَطبَ فی ابن ابی‏سفیان بیا همراه من به سراغ مشکل بزرگ و درد بزرگ برویم که معاویه است؛ و لقد اَضحَکَنی الدهرُ بعد ابکائه بعد از اینکه روزگار یعنی اهل روزگار، مرا در اثر خیانت و بی‏وفائی گریانیدند، ــ چقدر ظلم بر امیرالمؤمنین وارد کردند! ــ بعد از اینکه اهل روزگار مرا گریانیدند، حال روزگار و اهل روزگار مرا

«* معراج حسینی صفحه 94 *»

می‏خندانند؛ و می‏دانیم خنده از تعجب است. روزگار یعنی اهل روزگار، از شدت تعجب و شگفتی مرا به خنده آورده‏اند! چرا؟ چون مرا در مقابل معاویه قرار می‏دهند و معاویه را در برابر من! علی کجا و معاویه کجا؟!

علی بن ابی‏طالب صلوات‌اللّه‌علیه بعد از رسول‌اللّه در اسلام درخشان‌ترین چهره را دارد. این مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی است. از اسلام گذشته، در بین تمامی ادیان که درباره اسلام مطالعه دارند، بزرگترین چهره و درخشان‌ترین چهره در اسلام بعد از چهره رسول‌اللّه، چهره امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است. اما ابوسفیان و معاویه؛ جمیع فرق اسلام و همچنین بیگانگانی که در اسلام مطالعه دارند، همه‏شان می‏دانند که ننگین‏ترین چهره‏ها در اسلام و بلکه در تاریخ بشریت، چهره ابوسفیان و معاویه و یزید است. پست‏ترین چهره‏ها و رذل‏ترین چهره‏ها و ناپاک‏ترین چهره‏ها، آنانند. درد امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه اینجا است.

بعد می‏فرماید: و لاغَرْوَ هیچ شگفتی ندارد؛ اصلاً بازی اهل روزگار همین است. اهل روزگار سفهاء هستند و کارشان همین است. و لاغَروَ وَاللّهِ فَیا لَهُ خَطباً به خدا قسم هیچ شگفتی ندارد.، اما خیلی مشکل است و این مطلب خیلی بزرگ است. یَستَفرِغُ العَجَبَ و یُکثر الاَوَد خیلی این حادثه بزرگ است؛ به‌طوری است که دیگر شگفتی برای چیزی نمی‏ماند. شگفت در تاریخ انسانیت همین است که معاویه را در مقابل علی گذارده‏اند. این، شگفت است؛ و دیگر همه شگفتی‌ها از شگفت‌بودن می‏افتد و چقدر گرفتاری‌ها را مشکل می‏کند و بزرگ می‏سازد و زیاد می‏کند. حاوَلَ القَومُ اِطفاءَ نورِ اللّه مِن مِصباحِه و سَدَّ فَوّارِه مِن یَنبُوعِه و جَدَحوا بینی و بینهم شِرباً وَبیئاً این گروه به رهبری معاویه ــ خدا لعنتش کند ــ تصمیم گرفتند که نور خدا را از محل تابش آن خاموش سازند و فواره نور خدا را از مرکز و سرچشمه آن ببندند. از این جهت بین من و بین خودشان، این آب وباآلود را ــ سبحان‌اللّه تعبیر عجیب است! ــ این آب وباآلود را جاری ساخته‏اند. یک آب وباآلود (آلوده به میکروب وبا) چه می‏کند؟ هرکس از این آب

«* معراج حسینی صفحه 95 *»

بیاشامد و به‌طوری نزدیک به این آب بشود، آلوده می‏شود و این میکروب در او اثر می‏گذارد. کار معاویه این بوده؛ عده‏ای را با پول و عده‏ای را از راه ترس، از امام؟ع؟ جدا می‌کرد؛ یزید ملعون هم همین‏طور. اینها برنامه‏ای درست کرده بودند که هرکس نزدیک اینها و نزدیک جریان اینها می‏شد، آلوده می‏شد و به‌طرف معاویه می‏رفت. امام مجتبی صلوات‌اللّه‌علیه بعد از شهادت امیرالمؤمنین، هرکس را برای مقابله با لشکر معاویه می‌فرستادند، به معاویه ملحق و متصل می‏شدند؛ دوستانی که چقدر اظهار محبت می‏کردند و با حضرت بیعت کرده بودند اما همین‌که نزدیک می‏رفتند، ملحق می‏شدند. از این جهت می‏فرماید: جَدَحوا بینی و بینهم شِرباً وَبیئاً یک آبی بین من و خودشان جاری ساخته‏اند که وبا آلود است.

امام؟ع؟ باز هم این مطلب را اظهار می‏فرماید: فَاِن تَرتَفِع عنّا وَ عنهُم مِحَنُ البَلوی اَحْمِلْهُم مِن الحقِ عَلی مَحضِه اما من وظیفه‏ای دارم؛ فعلاً با من بیعت شده و مسلمین مرا امام بر خود قرار داده‏اند؛ از این جهت برای حفظ حقوق اسلام و حقوق این مسلمین و مظلومین، وظیفه دارم که با معاویه بجنگم تا جایی که می‏جنگم. اگر این بلوی‏ها و بلاهایی که بین ما و خودشان ساز کرده‏اند، برطرف شد و من بر آنها غلبه یافتم، آنها را بر خالص حق و حق خالص وا می‌دارم که هیچ مشوب به هویٰ و هوس و خواسته‏های دیگران نباشد. حق خالص را در بینشان جاری خواهم ساخت.

و ان تکن الاخری اما اگر نه، طور دیگری شود، یعنی معاویه بر من غلبه کند و من شکست بخورم که همان‌طور هم شد و آن ملعون با حیله غلبه کرد و با تدبیر و حیله عمرو بن عاص لعنه‌اللّه قرآن‌ها را سر نیزه کردند و باعث عقب‏نشینی لشکر امیرالمؤمنین و پیدایش حزب خوارج و همین‏طور مشکلات دیگر شدند تا اینکه به شهادت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه منجر شد. و ان تکن الاخری اگر جریان طور دیگری شود، فلاتذهب نفسُک علیهم حسرات ان اللّه علیم بما یصنعون.([55]) حضرت

«* معراج حسینی صفحه 96 *»

این آیه را خواندند. هنگامی که کفار علیه اسلام شوریده بودند، رسول‌اللّه چنان غمگین و اندوهگین شده بودند که نزدیک بود برای خاطر اسلام و محبت به اسلام و مسلمین جان بدهند. خدا فرمود نه؛ به‌واسطه حسرت و اندوه بر ایشان، نمی‏خواهد جانت را از دست بدهی. فلاتذهب نفسک علیهم حسرات مبادا برای خاطر حسرت و اندوه بر ایشان، جانت از دستت برود که چرا اسلام نمی‏آورند و چرا این‏قدر با اسلام می‏جنگند و مخالفت می‏کنند. نه، ان اللّه علیم بما یصنعون([56]) خدای تو می‏داند که چه می‏کنند. یعنی خدای تو آنها را بس است و خدای تو آنها را کفایت می‏کند. آنها را به ما واگذار کن و خیلی نگران و مضطرب نباش.

البته این آیه درس است برای کسانی که در مسیر حق قدم برمی‏دارند و بی‏وفائی‏ها و خیانت‌ها و جنایت‌ها را می‏بینند. حسرت اینها را از پا در نیاورد. به کار خودشان ادامه دهند، محکم باشند، مضطرب نشوند و به‌واسطه بدرفتاری‌ها و خلاف‏کاری‌ها صدمه بر خود وارد نسازند. خدا کافی است و ایشان را کفایت می‏کند؛ هیچ اضطرابی نیست، هیچ نگرانی نیست. دین مال خدا است، آیین مال خدا است، حسین مال خدا است، کاملین شیعه مال خدا هستند؛ به عهده ما نیست. ما وظیفه داریم تا جایی که میسر و ممکنمان است، امر خدا را احیا داشته باشیم؛ اما بقیه امور به ما مربوط نیست. خائن، سزای خود را خواهد دید. جانی، سزای خود را خواهد دید. بی‏وفا، سزای خود را خواهد دید. حسرت و نگرانی و اندوه نباید ما را از پا درآورد؛ نه، کار مال ما نیست و دست ما نیست؛ دست خدا و اولیاء خدا و کاملین شیعه است؛ آنها حافظ و نگهبانند. به ما ربطی ندارد. ما باید کار خودمان را ادامه بدهیم و برنامه خودمان را داشته باشیم؛ به همه اهل اسلام این دستور داده شده: فلاتذهب نفسک علیهم حسرات.

امیرالمؤمنین می‏فرماید اگر نشد و من غلبه نکردم، من پیروز نشدم، معاویه بر من

«* معراج حسینی صفحه 97 *»

غلبه کرد و پیروز شد، فلاتذهب نفسک علیهم حسرات من که نباید برای اینکه معاویه می‏خواهد به جهنم برود، غصه بخورم که چرا می‏خواهد به جهنم برود! برود جهنم؛ به جهنم که می‏خواهد برود جهنم! چرا من غصه او را بخورم؟! چرا جان من به‌خاطر اندوه و غصه بر معاویه و امثال معاویه از بین برود؟! فلاتذهب نفسک علیهم حسرات ان اللّه علیم بما یصنعون خدا دانا است به آنچه که انجام می‏دهند. خدا قدم به قدمشان را، حرف به حرفشان را و خاطره‏هاشان را عالم است و کفایت می‏کند. خدا کافی است و اولیاء خدا کافی هستند. این درسی است که امام؟ع؟ می‏دهند.

ببینید امام چطور از مقابل‌شدن با معاویه می‌نالند! چرا؟ علتش پستی خاندان معاویه و رذالت و ناپاکی آنها است. مصیبت هم اینجا است که از یک‌چنین خاندانی و اطرافیان پست‏تر از یک‌چنین خاندانی، این مصیبت بر حسین و اصحاب حسین و اهل‏بیت حسین صلوات اللّه علیهم اجمعین وارد شد. در تاریخ کربلا مطالعه کنید. روبرو شدن اهل‏بیت با این طاغیان و یاغیان را مطالعه کنید. فرمایشات خود امیرالمؤمنین را با معاویه مطالعه کنید. نامه‏هایی را که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه به معاویه نوشته‏اند و در نهج‏البلاغه ضبط شده، مطالعه کنید و ببینید چطور در آن فرمایشات مرتب پستی این خاندان را متذکر می‏شوند.

همین‏طور فرمایشاتی را که حسین؟ع؟ و اهل‌بيت با یزید، عمر سعد و ابن زیاد دارند، مطالعه کنید؛ فرمایشات اهل‏بیت و بخصوص زینب کبری و حضرت سیدالساجدین صلوات‌اللّه‌علیه همین‌طور و همچنین فرمایشات سکینه؟سها؟ دختر امام حسین با یزید در مجلس خود یزید که چطور به پستی آن ملعون و رذل و نانجیب و پلیدبودن آن ملعون اشاره می‌کند و به این وسیله به ما می‏رسانند و می‏فهمانند که ببینید برای خاطر شما، ما از چه کسانی اهانت‏ها دیدیم. ببینید برای خاطر نجات شما، ما از چه کسانی صدمه دیدیم. آن هم چه صدماتی! چه صدماتی! در حضور فرزندان آن بزرگوار با آن‌همه مصیبت‌هایی که دیده‏اند، آن ملعون حیا نمی‏کرد، سر

«* معراج حسینی صفحه 98 *»

مطهر امام را جلو خودش گذارده بود و چوب به دستش گرفته بود؛ خاک بر سر ما که آن بزرگواران صدای خوردن چوب را بر لب و دندان امام؟ع؟ می‏شنیدند. بی‏جهت نبود که سکینه؟سها؟ فرمود: واللّه مارأیت اقسیٰ قلباً من یزید به خدا قسم من ندیده‏ام کسی را که قلبش از یزید قسی‏تر باشد و از یزید قساوت بیشتری داشته باشد؛ و لارأیت کافراً و لامشرکاً شراً منه من کافر و مشرکی بدتر از یزید ندیده‌ام؛ و لا اجفیٰ منه([57]) و باجفاتر و خائن‏تر و بی‏وفاتر از یزید را هم ندیده‌ام.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 99 *»

مجلس 7

(شب جمعه / 7 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 100 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

عرض شد خداوند حادثه کربلا را در سوره اسراء ذکر می‏فرماید و به‌مناسبتِ اسراء حسین صلوات‌اللّه‌علیه ــ یعنی شبانه سیردادن خداوند حسین و اهل‏بیت و اصحاب او را، ــ اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ و شبانه سیردادن خداوند حضرت را، در ابتدای این سوره قرار گرفته. سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انه هو السمیع البصیر.

می‌شود گفت این تناسب از دو جهت بوده است؛ یکی اینکه اسراء رسول‌اللّه در شب انجام شد. هم به‌ظاهر شب بود و هم در باطن شب بود؛ زیرا کفر جاهلیت و کفر اهل جاهلیت، فضای عالم انسانی را تیره و تار کرده بود؛ هم به‌ظاهر و هم در واقع و در باطن، شب بود. خدا شبانه رسول خود را سیر داد و در آن تاریکی‌های ظلمت و کفرِ جاهلیت، خدا به رسول خود؟ص؟ آیات تعریف و تعرف خود را نمایاند. لنریه من آیاتنا آیات تعریف و تعرف خود را به رسول‌اللّه؟ص؟ نمایاند.

ما می‏دانیم که رسول‌اللّه؟ص؟ آیه تعریف و تعرف خدا هستند و ایشانند آن نشانه‏ای که هرکس ایشان را شناخت، خدا را شناخته و هرکس ایشان را نشناخته، خدا را نشناخته. پس ارائه و نشان‌دادن آیات خدا به رسول‌اللّه در معراج به چه کیفیتی بوده؟ اجمالاً می‏دانیم که رسول‌اللّه، آیه تعریف و تعرف خدا را که در معراج دید، همان حقیقت خود را دید اما در آیینه علوی صلوات‌اللّه‌علیه. رسول‌اللّه در آیینه وجود مبارک

«* معراج حسینی صفحه 101 *»

امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه حقیقت خود را مشاهده فرمود و از این ارائه و نشان‌دادن تعبیر آمده به اینکه خداوند آیات خود را به آن بزرگوار نشان داد و البته مِن آیاتنا؛ حقیقت محمدیه؟ص؟ در چهره علوی و در مقام علویت نمودار شد.

پس ان‏شاءاللّه امشب اجمالاً باید به دو نکته توجه کنیم. در این شب جمعه اول ماه محرم و ظاهراً مصادف با شب هفتم محرم، در کنار قبر علی بن موسی صلوات‌اللّه‌علیه و در زیر قبه حسینی صلوات‌اللّه‌علیه اجتماع کرده‏ایم و مجلس عزای حسین صلوات‌اللّه‌علیه را برپا ساخته‌ایم. امیدواریم نظر مبارک حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه متوجه همه ما باشد که هست. در حضور آن بزرگوار، آن عزادار حقیقی جد بزرگوارش حسین صلوات‌اللّه‌علیه، می‏خواهیم به مقامات شامخ اصحاب کربلا صلوات اللّه علیهم اجمعین احترام بگذاریم.

برای مناسبت اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ که اول این سوره «اسراء» قرار گرفته و مناسبت اسراء حسین صلوات‌اللّه‌علیه، ان‏شاءاللّه امشب به دو نکته باید توجه کامل داشته باشیم. یکی آنکه عرض کردم اسراء رسول‌اللّه و سیردادن آن حضرت را در شب، ظاهراً و باطناً در شب بوده؛ و دیگر نمایاندن آیات تعریف و تعرف خدا به آن بزرگوار بوده آن هم به این‏طور که حقیقت خودش را در آیینه وجود امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه دیدار نماید و رسول‌اللّه؟ص؟ خدا را به آن آیات بشناسد و ایشان همیشه خدا را به آن آیات می‏شناخته‏اند. این مسائل روشن است و تذکر داده‌ام.

در حادثه کربلا و اسراء حسینی هم ان‏شاءاللّه به این دو نکته باید توجه کنیم. اولاً اسراء حسین صلوات‌اللّه‌علیه هم به ظاهر و هم به باطن شب بوده. از مدینه که حرکت کرد، در نیمه شب بود. حسین؟ع؟ مخفیانه، «خائفاً یترقّب» با حالت ترس و وحشت از مدینه خارج شد. کسی که امان اهل آسمان و زمین است، کسی که امان همه خلق است، از شر بنی‏امیه لعنهم‌اللّه باید شبانه از مدینه کوچ کند؛ «خائفاً یترقّب» روضه مبارکه جدش رسول‌اللّه؟ص؟ را واگذارَد و به طرف مکه حرم امن خدا

«* معراج حسینی صفحه 102 *»

حرکت کند. در مکه هم ایمن نیست؛ از مکه هم هنگام سحر حرکت فرمود. اگر هم صبح بوده یعنی طلوع فجر، و به هرحال هنوز هم شب گفته می‏شد. به همین سبب در آن خطبه‏ای که در آن شب خواند، فرمود: من کان فینا باذلاً مُهجتَهُ مُوَطِّنَاً علی لقاء اللّه نَفْسَهُ، فَلْیَرحَل معنا فانی راحل مصبحاً ان‏شاءاللّه([58]) هرکس آماده است که جانش را فدای ما کند و خون دل خود را در راه ما ببخشاید، یعنی هرکس می‏تواند آماده شود و برای چهره من آیینه شود که من در او نمایان شوم و آیه تعریف و تعرف خدا شود و خود را برای لقاء خدا و دیدار خدا آماده کرده، با ما حرکت کند که من صبحگاه حرکت می‏کنم. اینکه شب از نظر ظاهر.

از نظر باطن هم، در اثر ظلم و کفر بنی‏امیه لعنهم‌اللّه چنان فضای عرصه اسلام و مسلمین و انسان و انسانیت تاریک شده بود که نوری به‌مانند حسین، آن نور تمام‌نمای خدا را نمی‌دیدند. این‏قدر فضا تاریک شده بود که آن نور را نمی‏دیدند. حسین تنها بود. این‏قدر تاریکی غلبه کرده بود و مسلط شده بود که نوری را که خداوند در وصف آن در قرآن بیانات فرموده، نمی‌دیدند. اللّه نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب درّیّ یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة یکاد زیتها یضی‏ء و لو لم‏تمسسه نار نور علی نور یهدی اللّه لنوره من یشاء و یضرب اللّه الامثال للناس و اللّه بکل شی‏ء علیم، فی بیوت اذن اللّه ان‏ترفع و یذکر فیها اسمه یسبّح له فیها بالغدو و الآصال، رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر اللّه و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة یخافون یوماً تتقلّب فیه القلوب و الابصار.

این آیات در توصیف انوار محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین است که در حسین به جمیع کمالاتش ظاهر بود. یک‌چنین نوری در آن فضای تاریک از ظلم و کفر بنی‏امیه لعنهم‌اللّه دیده نمی‏شد. ببینید چه کفری بوده و چه ظلمتی بوده و چه طغیانی بوده که این انوار مبارکه را فراگرفته بود و این انوار مبارکه مغلوب شده بود! به

«* معراج حسینی صفحه 103 *»

باطن، یک‌چنین ظلمتی. خدا این ظلمت را توصیف می‏کند و سخن قرآن در توصیف این ظلمت عجیب است. چه شب تاریکی! خدا در خصوص بنی‏امیه آیه نازل فرمود.

بعد از این آیات که خواندم می‏فرماید: لیجزیهم اللّه احسن ما عملوا و یزیدَهم من فضله و اللّه یرزق من یشاء بغیر حساب.([59]) بعد از ذکر همین مقاماتِ انوارِ جلال و کبریاء خود ــ محمد و آل‌محمد؟عهم؟ ــ و جزائی که خدا برای ایشان معین فرموده، بعد از ذکر مقامات انوار خود ــ محمد و آل‌محمد؟عهم؟، ــ آن‌گاه به بیان ظلمت بنی‏امیه می‏پردازد که اینها همان‏طور که به‌حسب ظاهر از حیث حسب و نسب ناپاک‌ترین خلق روزگار و پلیدترین خلق روزگار بودند، از نظر باطن و واقعیت و مرتبه‏ای هم که در عالم خلقت برای خود فراهم کرده‏اند، دارای آن مقام و آن منزلتی هستند که در اسفل سجین قرار دارد و قرآن بعد از ذکر همین آیاتِ نور، آن را بیان می‏فرماید.

می‌فرماید: و الذین کفروا؛ امام می‏فرماید مراد بنی‏امیه هستند.([60]) اینها به نعمت‌های خدا کفر ورزیدند و با امامان حق صلوات اللّه علیهم اجمعین منازعه کردند. اینها اعمالهم کسراب بِقیعة یحسبه الظمآن ماءً اعمال اینها، خدمات اینها، کارهایی که اینها کرده‏اند، هر قدمی که برمی‏داشته‏اند، افراد بیگانه با حق فکر می‏کردند اینها آب است و رفع تشنگی آنها را می‏کند و ترقی و کمالی برای آنها فراهم می‏سازد. اطرافیان و طرفداران آنها در یک‌چنین گمان باطلی هستند؛ اما اعمالهم کسراب بقیعة درست مثل یک سراب در بیابانی، از دور آب‏نمای عجیب و غریب، به‌طوری که طرفدارانشان یا خودشان آن‏قدر در اشتباه بودند که فکر می‏کردند هر  قدمی که بردارند، ثوابی و اجری خواهند داشت و نتیجه دنیوی و اخروی خواهند گرفت. اما نه، حتی اذا جاءه لم‏یجده شیئاً وقتی که می‏رسیدند و آن عمل را به انجام می‏رسانیدند، می‏دیدند نه، هیچ نیست. و وجد اللّه عنده نزد آن آمدن خدا را می‏یافتند، فوفّاه حسابه

«* معراج حسینی صفحه 104 *»

خدا هم جزائشان را می‏داد و صدمات می‏دیدند. و اللّه سریع الحساب خدا زود جزا می‏دهد؛ خیلی زود! یک قدم در کفر بردارند، همان مقدار درکشان پایین می‏رود و لعنت خدا شاملشان می‏شود. و اللّه سریع الحساب.

حال قرآن ظلمت بنی‏امیه را توضیح می‌فرماید: او کظلمات به بیان و تعبیرِ رساتر ــ و بلکه باید این‏طور گفت که ــ برنامه‏های اینها، اعمال اینها، خود اینها، حقیقت‌های اینها و اعمالی که از حقیقت‌های اینها سر می‏زند، همه و همه ظلماتی است که امام فرمود مراد اولی و دومی هستند. فی بحر لجّیّ در دریایی که آن دریا دریای دنیا باشد یا اینکه مراد، حیله‏ها و خدعه‏ها و مکرهای دومی و تدبیرهای سوء او باشد که دریایی خروشان و مواج از ظلمت و تاریکی بود. یغشاه موج بالای این دریا را موجی فرا گرفته بود که آن موج بسیار تاریک و تاریک‌کننده، کفر و ظلم سومی بود. امام می‏فرمایند مراد سومی است. من فوقه موج باز بالای آن را موجی تاریک‌تر فرا گرفته بود که فتنه طلحه و زبیر بود. من فوقه سحاب ابری غلیظ و تاریک و سیاه، روی این امواج خروشانِ این دریای ظلمت و سراسر تاریکی را فراگرفته بود که معاویه و فتنه‏های معاویه باشد. قرآن این‌همه ظلمات را دارد می‏فرماید؛ ظلمات بعضها فوق بعض این تاریکی‌ها و امواج متلاطمِ این دریای تاریک کفر و ظلم و جور، روی یکدیگر قرار گرفته. این‏قدر فضای انسانیت تاریک شده بود، این‏قدر تاریک شده بود که این بیان قرآن است: اذا اخرج یده لم‏یکد یراها. در شب بسیار تاریک این‌طور شده که حتی دست خود را نبینید؟ حتی دست خود را مشاهده نکنید؟ تاریکی‌ها و ظلمت به این شدت رسیده بود که شخص وقتی که دستش را دراز می‏کرد، این‏قدر تاریک بود که حتی سایه دستش را نمی‌دید؛ به‌اصطلاح ما شبح دست را هم نزدیک بود نبیند. البته در حدیث فرموده‏اند که اذا نطق (امیرالمؤمنین؟ع؟) بالحکمة بینهم لم‏یقبلها منه احد([61]) این‏قدر تاریکی و ظلمت کفر بنی‏امیه همه‌جا را گرفته بود که اگر امیرالمؤمنین به حکمت سخن

«* معراج حسینی صفحه 105 *»

می‏گفتند، پذیرفته نمی‏شد. و من لم‏یجعل اللّه له نوراً  کسی که خدا برای او نور را قرار ندهد، فما له من نور.([62]) خدا برای بندگان نور را قرار می‏دهد اما وقتی که بندگان نور را نخواستند و نور را از خود دفع کردند، خدا هم برای آنها نور قرار نمی‏دهد. وقتی که امامی مثل امیرالمؤمنین را نمی‏پذیرند، مثل امام مجتبی را نمی‏پذیرند، مثل سیدالشهداء را نمی‏پذیرند، خدا هم برای آنها در آخرت نوری قرار نخواهد داد. و من لم‏یجعل اللّه له نوراً فما له من نور کسی که در دنیا علی نخواهد، حسن نخواهد، حسین نخواهد، در آخرت هم نور نخواهد داشت و در ظلمات قرار خواهد گرفت که ظلمات سجین باشد.

این بیانی بود از قرآن درباره تاریکیِ شبی که حسین در آن شب سیر داده شد. از نظر واقعیت و فضای عرصه انسانیت، حسین در یک‌چنین شب تاریکی از مدینه به مکه و از مکه به کربلا سیر داده شد. چرا؟ برای ارائه آیات خدا؛ برای اینکه حسین آیات خدا را ببیند، همان‏طور که رسول‌اللّه آیات خدا را دیدند. به چطور دیدند؟ حقیقت خود را دیدند اما در آیینه وجود ولایت و مقام امامت کلیه، امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه. حسین هم سیر داده شد که در این حادثه کربلا و بخصوص در روز عاشورا، حقیقت خود را در آیینه‏های وجود نقباء کلی، نجباء و اصحاب کربلا صلوات اللّه علیهم اجمعین مشاهده کند و بیابد. این سیر برای ارائه آیات خدا بود. خدا بخواهد به حسین آیات خود را نشان دهد، چگونه در آن زمان و در آن تاریکی‌ها نشان دهد؟ این‏قدر تاریک بود که نزدیک بود حتی حسین دیگر کاملین شیعه را نبیند. اذا اخرج یده لم‏یکد یراها این‏قدر تاریکی فرا گرفته بود! باید زمینه‏ای فراهم شود، موقعیت و عرصه‏ای فراهم شود و زمانی و مکانی فراهم گردد که در آن زمان و مکان، موقعیت پیش بیاید که آیینه‏های صیقلی‌شده حقیقت‌های کاملین کربلا، در برابر رخساره و حقیقت حسین صلوات‌اللّه‌علیه واقع شوند. حسین نگاه کند و خود را ــ که

«* معراج حسینی صفحه 106 *»

آیه تعریف و تعرف خدا است ــ در آن چهره‏ها و در آن آیینه‏ها مشاهده کند و آیات خدا را ببیند. ما این آیات را چطور توصیف کنیم؟ این آیات را چطور بگوییم؟!

نه‌تنها همان آیات کربلا، بلکه حسین با این اسراء و سیرش، در هر دلی که جا گرفت و بر هر دلی که حکومت کرد، آن را ــ به‌حسب همان شخص ــ برای خود آیینه گرفت. والله در ‌‌دل‌هایی که در غم حسین می‌شکند، چهره حسین نمودار می‏شود. حسین خودش را به‌حسب آن شخص و آن مقام در آنجا می‏بیند. اسراء حسین یک‌چنین سرّ بزرگی داشته و ‌همه آیات حسینی از آدم گرفته تا خاتم؟ص؟ و تا قیامت، تمام کسانی که در غم حسین می‏نالند، به‌حسب خودشان آیه حسین می‏شوند؛ به‌حسب خودشان حسین را در خود می‏یابند و حسین هم خود را در آن دل‌ها می‏یابد؛ چنان‏که فرموده قلوب من والاه قبره([63]) دل هرکس که حسین را دوست دارد، قبر حسین است.

فرق بین این قبرها يعنی دل‌های ما، و قبرها و دل‏های کاملین این است که ما حسین را می‏پوشانیم اما آنها حسین را آشکار کردند. ما حسین را در دلمان دفن می‏کنیم اما آنها حسین را آیینه‏وار نمایاندند؛ به همین دلیل که آنها آیات تعریف و تعرف برای ما شدند. کارشان و مقامشان به جایی رسیده که معصومین در مقابلشان بایستند و بگویند السلام علیکم السلام علیکم السلام علیکم بابی انتم و امی بابی انتم و امی.([64]) حال ما چطور یک‌چنین آیاتی را وصف کنیم؟ ما کجا می‏توانیم یک‌چنین آیینه‏هایی را توصیف نماییم؟ اسراء حسینی برای این بوده که خدا این آیات را به او نشان دهد؛ ما چطور می‏توانیم از این آیات سخن بگوییم؟! هیچ چاره‏ای نداریم مگر اینکه به ذیل عنایت کاملین شیعه پناهنده شویم؛ از زبان شیخ بزرگوار اعلی اللّه مقامه الشریف که با کاملین کربلا هم‌عرصه است، حالِ اصحاب کربلا را بشنویم. آن حالتی

«* معراج حسینی صفحه 107 *»

را که برای ایشان پیش آمد بشنویم و اینکه خدا چطور این آیات را به حسین ارائه داد و چطور آیات خود را به سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه نشان داد. باید از زبان ایشان بشنویم. نمی‏دانم چقدر طول بکشد و آیا امکان دارد؟! هرچه طول بکشد، شب جمعه است؛ فرض کنید که ان‌شاءاللّه موفق شده‏ایم و در این قبه منوره که در این عکس شریف مشاهده می‏کنید در حرمش هستیم. خدا روزیمان کند.

خدایا ما که نمی‏توانیم نعمت‌های تو را شکر کنیم؛ خود همین عکس چه نعمت بزرگی است که به این قبر مطهر و حرم مطهر توجه پیدا می‌کنیم. خدا به حاج‌آقای محققی جزای خیر عنایت کند و حوائجشان را برآورده کند. ایشان خدمت بزرگی کردند. الحمدلله این عکس در خانه‏های همه برادران رو به قبله گذارده شده. گاه‏گاهی که من به ملاقات مرحوم «میرزا جوادآقای باقری؟رح؟» می‏رفتم، می‏دیدم این عکس را روبرویشان گذاشته‏اند و رختخوابشان را و میزشان را طوری گذاشته‏اند که با این عکس شریف مقابلند. خدا ایشان را رحمت کند. خدا همه رفتگان ما را، مخصوصاً تازه‌گذشتگان ما و آنهایی که در این یکی دو سال اخیر فوت شده‌اند، خدا همه‏شان را غریق رحمت بفرماید. خداوند مخصوصاً مرحوم حاج‌آقای «مشیری» را که از ذاکرین سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه بودند، رحمت کند. خدا همه رفتگان از اخوان و اخوات ایمانی را غریق رحمت فرماید. خدا به همه ما هم توفیق عزاداری عنایت کند. ما هم که از دنیا می‏رویم، ان‏شاءاللّه آمرزیده از دنیا برويم.

ان‏شاءاللّه خسته نخواهید شد. اولاً در این ایام، خستگی معنی ندارد؛ برای عزاداری آماده هستید. عرض کردم اگر خدا توفیق کرامت کند و موفق شویم به این حرم مطهر برویم، ــ این قسمت ضریح مطهر که در عکس می‏بینید، اینجا پشت سر مبارک امام؟ع؟ است؛ ــ ما اگر به عزاداری و گریه‌کردن بنشینیم، قطعاً جایی می‏نشینیم که این قسمت را زیارت کنیم. پایین پای مطهر امام، قبر مطهر علی‌اکبر صلوات‌اللّه‌علیه است و آن مقدار دیگر قبور شهداء است و پایین پای شهداء، قبر مطهر

«* معراج حسینی صفحه 108 *»

سید بزرگوار و آقای بزرگوار! می‌باشد. خیلی نعمت است! حال فرض کنیم یک‌چنین شب جمعه‏ای در آنجا هستیم. شیعیان عراق و نوعاً آنهایی که نزدیکند سعی می‏کنند خودشان را شب جمعه به کربلا برسانند؛ آن هم این شب جمعه که به‌ظاهر هفتم محرم است.

ان‏شاءاللّه خداوند توفیق خواهد داد و تأیید خواهد کرد که این فرمایشات را بشنویم و ان‌شاءاللّه مقداری با مقامات شهداء کربلا، آن آیینه‏ها و آیه‏هایی که خدا در کربلا به حسین ارائه فرمود،‏ آشنا شویم. بعد از اینکه این بزرگوار از اهل روزگارها می‏نالند و شکایت می‏کنند و بی‏وفائی‏های آنها را بازگو می‏فرمایند، از جمله می‌فرمایند:

فخالَ آلَ المصطفی صَفوَةً   فَخَصَّهُم مِنَ البَلا ما حَویٰ

روزگار که مقصود همان اهل روزگارها است، اینها در میان تاریخ انسانیت یقین دانستند که آل مصطفی اهل‏بیت محمد؟ص؟ برگزیدگان خدا هستند؛ از این جهت آنچه از بلاها داشت، به اهل‏بیت مخصوص کرد.

رَمی حُسَیناً بخطوبٍ عَلَت   به و جَلَّت کَعُلُوِّ العُلیٰ

همان‏طور که حسین بلند و بلندمرتبه است و اصلاً بلندمرتبگی به حسین بلندمرتبگی یافته، آن بلاهایی هم که به سراغ حسین آمد، از نظر سختی و دشواری بسیار بلند بود به بلندی حسین.

از جمله به این‏طور شروع می‏فرماید به ذکر مصائب:

اذ سارَ للقَتلِ بقَومٍ بِهِم   یَمحُو  لِما شاءَ نَعَمْ لَمْ‏یشا

حسین حرکت کرد و سیر کرد ــ  سیر حسینی صلوات‌اللّه‌علیه؛ ــ  حسین سیر کرد اما قومی را با خود سیر داد و گروهی را همراه خود برد که اینها کسانی بودند که چون اسماء حسینی شده بودند، حسین به‌وسیله اینها که اسمائش بودند، می‏توانست همه هستی را نابود کند. یمحو لما شاء هرچه را که می‏خواهد، محو و نابود سازد. با یک‌چنین اسمائی حرکت کرد اما نمی‏خواست که نابود کند؛ حسین برای «بود» سیر داده شد و

«* معراج حسینی صفحه 109 *»

سیر کرد؛ برای اینکه انسان‌ها به زندگی ایمانی زندگی پیدا کنند. زیاد توضیح نمی‏دهم که ان‏شاءاللّه تا آنجایی که مقصود است، بتوانیم ابیات را بخوانیم.

و قالَ سیروا لِلمَنایا و هُوْ   فی البدءِ اَخفـی وَ هْوَ سِرُّ البَدا

به آنها گفت برای کشته‌شدن سیر کنید و حرکت کنید. اما حسین در ابتدا، خصوصیات این اصحاب را مخفی کرد و نشان نداد که اینها چه‌کسانی هستند. وقتی می‏خواست اینها را حرکت بدهد، نگفت اینهایی که من همراه می‏برم چه‌کسانیند. بشرها که نمی‏دانستند اینها کیانند؛ از آنها پنهان کرد. ــ بعضی از این ابیات آن‌طوری که من می‏فهمم، ترجمه نشده. من این‏طور ترجمه می‏کنم؛ نمی‏دانم، بعدها ان‌شاءاللّه‌ خودتان مطالعه کنید ببینید درست است یا نه. من این‏طور ترجمه می‏کنم. ــ به آنها گفت برای کشته‌شدن و برای مرگ حرکت کنید. اما آن بزرگوار در ابتداء کار، مخفی ساخت؛ چه‌چیز را؟ چه‌کسانی را مخفی کرد؟ همین آیات را. اینها را نشان نداد که کیاننـــد و حسین چه گوهرهایی را دارد به کربــــلا می‏برد. نشان نداد و مخفی ساخــت. و هْوَ سِرُّ البدا و همین کار سر آشکارشدن مقامات اینها بود. تا اینها را به کربلا نبرد و شهادت کربلا نصیبشان نشد، آشکارا نشد که اینها چه‌کسانی بودند.

یَسعیٰ بِهِم سَعیَ القَضا فی الاُولیٰ   حیاتُهُم فی مَوتِهِم بالرِّضیٰ

اینها را با شتاب می‏برد؛ با شتاب اما شتابی که کاملاً مطابق با قضاء الهی و تقدیر و تدبیر الهی بود نه شتاب بیجا؛ شتابی همراه با تقدیر و هماهنگ با نظام حکیمانه خدا؛ ساعت معین، زمین معین، افراد معین، نه یکی کم، نه یکی زیاد، مشخص؛ یسعی بهم سعی القضا فی الاولی شتابانه حرکت کرد با چه‌کسانی؟ آنها کسانی بودند که حیاتُهُم فی موتهم بالرضیٰ کاملاً با رضایت و خشنودی آماده بودند و زندگی خود را در شهادت می‌دیدند و اينکه اگر بخواهند جلوه حسین باشند و نشان دهند که آیات خدا و آیینه‏های حسینند، باید کشته شوند و در کشته‌شدن، حسین؟ع؟ نمودار می‏شود.

«* معراج حسینی صفحه 110 *»

حَلَّ الحَقیقاتُ بِهِم ظاهراً   وَ باطِناً حَتّی اَتیٰ کربلا

حسین صلوات‌اللّه‌علیه به‌وسیله این آیات کامل خود، کسانی را جمع‏آوری کرد که شایستگی داشتند که حقیقت او در آنها جلوه‏گر شود و رخساره حسین در آنها نمودار شود؛ هم به‌حسب ظاهر، هم به‌حسب باطن. ظاهراً هم اسم حسین شوند؛ شهداء کربلا همه اسم حسینند؛ کاملینشان و ناقصینشان به‌حسب خودشان. ــ در این عکس هم نشان داده می‏شود که چطور اتصال پیدا کرده‏اند. شهداء کربلا به قبر حسین صلوات‌اللّه‌علیه متصلند. ظاهراً هم در زیر پای حسین صلوات‌اللّه‌علیه قرار دارند و زیر پای علی‏اکبر واقع شده‏اند. ــ تا آنکه به کربلا رسید. عرض کردم این ابیات را زیاد توضیح نمی‏دهم که شاید تا آنجایی که قصد داریم امشب به مقام شهداء کربلا، اصحاب حسین صلوات‌اللّه‌علیه احترام کنیم، ان‏شاءاللّه موفق شویم.

فَجالَتِ الاَعدا علیهِم بِها   مِن کُلِ وِجْهَةٍ فَسَدُّوا الفضا

دشمنان هم در برابر؛ هرچه اینها نورانی بودند، آنها ظلمانی بودند. هرچه اینها در علیین، بزرگ بودند، آنها در سجین، بزرگ بودند. فجالت الاعداء در صحرای کربلا همه دشمنان از هرسو جَوَلان‌کننده بر آنها هجوم آوردند به‌طوری که فضا را بستند. البته آن‌همه جمعیت آمده‏اند و اینها قلیل اما جوانمرد، اما همه کامل و بزرگ؛ و ناقصینشان متصل به کاملینشان و نورانی در تبعیت کاملینشان.

فَجادَلوهُم دونَه فِتیَةٌ   شُوسٌ بَهالیٖلُ اُسودُ الشَّرا

این اصحاب در برابر دشمنان امام؟ع؟ ایستادند و شروع کردند به جنگ؛ و اینها همه جوانمردان و دلاورانی بودند و شیرانی بودند که برای حفاظت وجود مبارک حسین صلوات‌اللّه‌علیه با آن دشمنان می‏جنگیدند.

یَدَّرِعون اَنْفُساً زَانَها   فی العِلم جودٌ و المَعالیٖ تُقـیٰ

اینها برای خود، از جان‌های خود زره جنگ فراهم کرده بودند؛ زره جنگشان

«* معراج حسینی صفحه 111 *»

جان‌هایشان بود؛ از جان برای خود زره درست کرده بودند. کدام جان‌ها؟ جان‌هایی که گذشته از علم و معرفتِ به حسین صلوات‌اللّه‌علیه، به جود، سخاوت و بخشش زینت داده شده بود که از عالی‌ترین بخشش‌ها، بخشش جانشان بود. به بخشش‌ها و معالی و ارزش‌های انسانی و تقوی زینت داده شده بود.

غَلَتْ فَباعوها عَلی رَبِّهم   بَیعَةَ رِضوانٍ له فاشتریٰ

این جان‌ها، بی‌اندازه گران‏قیمت و باارزش بود و با همه آن ارزش، به پرورنده‏شان فروختند؛ فروختنی که سراپا رضایت و خشنودی بود و خدا هم آن جان‌ها را خرید.

نقداً فَمِن ذا لم‏یذوقوا بها   حرَّ الظُّبا و لم‏یَخافوا العِدا

این داد و ستد، نقد انجام شد و طول نکشید؛ هیچ‌یک نسیه نبود و این‏قدر نقد بود که اینها در موقع جنگ دیگر حرارت شمشیرها را نمی‏چشیدند و احساس نمی‏کردند؛ و حتی آن‌همه جمعیت، در دل‌های اینها ترس ایجاد نکرد. این به‌حسب خود این اصحاب که آیینه قابلیتشان این‏قدر آماده شده بود و این‌قدر صیقلی و نورانی شده بود. این نورانیت و این قابلیت، نتیجه‏‌اش این بود:

لَهُم تَجَلّیٰ فی الوَغا رَبُّهُم   فی ابــنِ‌النبیِ طالبــاً مَا ارتــــضیٰ

آن آمادگی و قابلیت اصحاب حسین صلوات‌اللّه‌علیه از سوی آنان و از این طرف فضل خدا و فیض خدا. این بود که خدا در آن میدان کارزار کربلا تجلی کرد؛ خدا برای آنها تجلی کرد اما در چهره حسین صلوات‌اللّه‌علیه. در حسین صلوات‌اللّه‌علیه ظهور خدا را می‏دیدند. نه آنکه فقط حسین را ببینند و نه آنکه حسین را آيینه خدا ببینند؛ نه. در آن چهره خدا را نمایان می‏دیدند نه غیر؛ حتی نه حسین را. این توحید محض بود و این معرفت فؤادی بود. سال‌های قبل عرض کرده‏ام و ان‏شاءاللّه به فرمایشات مشایخ+ هم توجه دارید که عرض کرده‏ام خصوصیت اصحاب حسین صلوات‌اللّه‌علیه در این معرفت فؤادی، این بود که مولای خود را در آن اضطراب می‏دیدند و آن حوادث آنها را صیقلی کرده بود. ــ الحمدلله سال‌های قبل موفق بوده‏ایم

«* معراج حسینی صفحه 112 *»

و گفته‌ام؛ ادامه آن طول می‏کشد. ــ خدا برای آنها در حسین جلوه‏گر شد؛ اما خدا به چطور جلوه کرده بود؟ عرض کردم این ترجمه‏ها آن‌طوری که من ترجمه می‏کنم ترجمه نشده؛ حال یا من اشتباه می‌کنم یا هردو صحیح است؛ کاری ندارم. اما این‏طور که من الآن عرض می‏کنم دقت کنید.

خدایشان در فرزند پیغمبر تجلی کرد اما طالباً؛ خدا در آن تجلی از اینها چه می‏خواست؟ خدا در حالی تجلی کرده بود که طالباً ما ارتضـیٰ، از اینها می‏خواست همانی را که پسندیده بود و نظام حکیمانه او بود و خرسندی و شادی خدا در آن بود که اینها کشته شوند. کشتن را و کشته‌شدن را از اینها می‏خواست. به این‌جهت، خدا طالباً ما ارتـضیٰ. شما خودتان تصدیق کنید! یک‌چنین آیینه‏هایی، یک‌چنین عاشقانی، یک‌چنین محبانی با یک‌چنین معرفتی، به حسین که نگاه می‏کنند خدا می‏بینند؛ نه آنکه حسین و خدا ببینند؛ خدا می‏بینند.

حال، خدا می‏بینند آن هم در این چهره مظلومیت؛ یعنی اگر بنا بود خدا بیاید و در کربلا بایستد، همین را خدا در چهره حسین و در مظلومیت حسین نشان داد. من در بحث‌های سال‌های قبل گفته‏ام اگر نعوذباللّه خدا ــ  اگر است! ــ  اگر خدا می‏آمد در صحرای کربلا می‏ایستاد، البته محال است! اما اگر این امرِ محال، می‏شد و ممکن بود؛ ــ چون از خود اذن دخول می‏گیریم، الحمدللّه الذی منّ علینا بحکام یقومون مقامه لو کان حاضراً فی المکان([65]) اگر بنا بود خدا بیاید در مکان بایستد، همین حکام، محمد و آل‌محمد، همان‌جا ایستاده‌اند که خدا می‏ایستاد. این بیانی است که در اذن دخول رسیده و بحمداللّه همه علماء نقل کرده‏اند. ــ اگر بنا بود خدا بیاید و در صحرای کربلا بایستد، آن دشمنان، خدا را پاره پاره می‏کردند؛ یک‌چنین دشمنانی بودند! حال خدا می‏خواهد بگوید این دشمنان یک‌چنین دشمنانی هستند که اگر

«* معراج حسینی صفحه 113 *»

من متجسّد شوم و نعوذباللّه برای خود جسد بگیرم و بیایم در میان اینها بایستم، مرا قطعه قطعه خواهند کرد. خدا همین را در چهره حسین گفت. خدا همین را در مظلومیت حسین و در بی‏کسی حسین گفت که ببینید این حسین، منم و من حسینم و او در این مظلومیت است.

فکر می‏کنم در ترجمه کوتاهی شده. ترجمه‏های زیادی شده؛ الآن چند ترجمه بر مراثی شیخ مرحوم داریم که در آنها به این نکته توجه نشده. این طالباً ما ارتضـیٰ معنایش این است: وقتی‌که خدا در حسین جلوه کرد، این‏طور جلوه کرد و جلوه حسینی این‏طور بود که خدا با تمامیِ مظلومیت در صحرای کربلا ایستاده؛ خدا با بی‌نهایت مظلومیت در صحرای کربلا ایستاده، طالباً ما ارتضـیٰ. حال آن‌کسی که خدا را دوست دارد، اگر خدا را مظلوم ببیند، طاقت می‏آورد؟! خدا که مظلوم نمی‏شود؛ به مظاهرش مظلوم است، به قرآنش مظلوم است، به اسلامش مظلوم است، به حسینش مظلوم است و در هیچ‌یک از مظاهرش به مظلومیتِ حسین ظاهر نشده. به کمال مظلومیت، فقط در حسین ظاهر شده.

حال ببینید این اصحاب چه می‏دیدند! آیا جنگ می‏فهمند چیست؟! شمشیر می‏فهمند چیست؟! شما اگر مؤمن مظلومی را ببینید که در راه ایمان به او ظلم می‏شود، به او توهین می‏شود، به او جسارت می‏شود، طاقت می‏آورید؟ مؤمن ناقص عرصه خودمان که برای دین حرف بزند و برای دین قدم بر‌دارد، اگر توهینش کنند یا سیلی‏اش بزنند یا خدای نکرده عِرضش را مورد تعرض قرار دهند و شما بتوانید و از دستتان هم کاری بربیاید، طاقت می‏آورید؟ اینکه عرصه نقصان. اگر یک کامل را ببینید و ایمان به کامل هم داشته باشید و کمال کامل هم باورتان شده باشد و نعوذباللّه توهین شود، نعوذباللّه صدمه ببیند، چکار می‌کنید؟ چطور از خود بی‌خود می‏شوید! و ببینید خدای نکرده امامتان صدمه ببیند و به امامتش معترف باشید و معرفت داشته باشید، چگونه می‏شوید؟ و ببینید مثلاً رسول‌اللّه و ببینید خدا، ــ فرضِ

«* معراج حسینی صفحه 114 *»

محال است اما به تبعیت آن اذن دخول عرض می‏کنم، ــ اگر ببینید به خدا توهین می‌شود و طوری باشد که این باورتان شود، بر شما چه می‏گذرد؟

اصحاب کربلا، خدا می‏دیدند و خدا را در بی‏نهایت مظلومیت می‏دیدند؛ حال آنها که کاملند و معرفتشان هم این معرفت است، به آنها چه می‏گذرد و آنها در برابر آن قوم و آن کفار چطورند؟! از این‌جهت شیخ بزرگوار ما/ خبر می‏دهند:

فالبیٖضُ و السُّمْرُ لهم مَعْرَجٌ   لِلّٰـهِ کم تَسابَقوا المُرتَقـیٰ

تمام آن شمشیرها و نیزه‏ها، همه و همه، برای آنها نردبان‌های عروج به‌سوی خدا بود؛ نردبان‌های معراج و سیر به‌سوی خدا بود و عجیب است! کلمه «للّه» در مقام تعجب است. «للّه» یعنی چه بگوییم؟! جزایشان با خدا باد، کارشان برای خدا باد و عجب بزرگانی برای خدا بودند! تسابقوا المرتقـیٰ اینها بر یکدیگر سبقت می‏گرفتند که از این نردبان عروج کنند و بالا روند. اما از آن طرف،

و السّبطُ فی القصد لهم غایةٌ   الیه و اللّهُ لهم منتهیٰ

اما چشم از حسین برنمی‏داشتند. در هر لحظه و در هر قدم، قصد و مقصودشان و غایت نظرشان و دیدشان، حسین صلوات‌اللّه‌علیه بود. اما در حرکت در پناه حسین و با حسین، خدا هدف و منتهیٰ بود و به خدا می‏رسیدند. البته می‏دانیم به ذات خدا که نمی‏رسیدند؛ به نور خدا و مظهر خدا و به ظاهرِ در مظهرش که حسین صلوات‌اللّه‌علیه است می‌رسیدند.

خوفاً علیه یَصطَلون الوَغا   و هُم بذاک الثَّلِجون الرِّوا

اینها از ترس اینکه مبادا صدمه‏ای بر پیکر مبارک سیدالشهداء وارد شود، خودشان را در میدان کارزار می‏انداختند و با وجود این در آن حرارت جنگ، اینها بسیار خنک و سیراب بودند؛ سیراب از آب ولایت حسین صلوات‌اللّه‌علیه.

«* معراج حسینی صفحه 115 *»

رَأَوا عذابَ الحَربِ فی حُبِّهِ   عَذْباً و بَرْداً یَجِدون الصَّلا

اینها تمام سختی‌های جنگ را در راه محبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه گوارا و خنک می‏دیدند؛ و صله‏ها از امامشان می‌یافتند. مرتب از امامشان به ایشان افاضه فیض می‏شد و مرتب درجه به درجه بالا می‏رفتند.

حتّی قَضَوا و ما علیهم قَضَوا   اکبادُهم ناشِفةٌ بالظَّما

تا اینکه کشته شدند. کشته شدند اما حق و وظیفه‏ای را که داشتند ادا کردند؛ وظیفه خود را ادا نمودند. کشته شدند اما جگرها همه از شدت تشنگی تفتیده و خشکیده بود.

البته این حالت یک حالت بسیار ارزنده است. شما ببینید این آیینه‏های حسینی که روی زمین افتاده‏اند و پاره پاره شده‏اند، کسی که معرفت داشته باشد چه حالی برای آنها دارد؟ خدایا معرفت و محبتشان را در دل‌های ما زیاد کن. اگر محبت و معرفتشان در دل‌های ما زیاد باشد، حزنمان ابدی خواهد بود. از این جهت ملأ اعلی که به مقام ایشان آشنا بودند، بر ایشان گریه می‌کردند. این بزرگوار ملأ اعلی را گزارش می‏فرماید:

للملأ  الاعلیٰ علیهم بُکا   تَندُبُهم بین الثریٰ بالرِّثا

ملأ اعلی بر ایشان گریه می‏کردند و ساکنان میان زمین و آسمان بر اینها ندبه می‏کردند و مرثیه‏سرایی می‏نمودند.

از اینجا، سخن از امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه است. حیفم می‏آید که این عبارات را نخوانم. اگر خسته شدید ان‏شاءاللّه عفو می‏فرمایید. ما که نمی‏دانیم هفتم محرم سال آینده را درک خواهیم کرد یا نه. البته ایام، همیشه ایام حسین است؛ اما بخصوص این اوقات، این محرم و صفر، مخصوص تجدید عهد با مصائب حسین است. از این جهت چون دوران با زمان مصیبت حضرت مصادف می‌شود، باید احترام و اجلال بیشتر و آمادگی بیشتر نشان داد.

«* معراج حسینی صفحه 116 *»

فَمُذ رَآهُم سَیِّدی صُرّعوا   فوق الثَّریٰ و نورُهم فی السَّما

وقتی که آقای من حسین آنها را مشاهده کرد که پاره پاره روی زمین افتاده‏اند اما نورهای ایشان در آسمان است،

اَنْشا لقد فاز الاُولیٰ هَمُّهُم   نصرُ ابنِ بنتِ المصطفیٰ و الوِلا

حسین شهادت آنها را امضا می‏کند. آقا ما هم در این شب جمعه انتظار داریم؛ به این نامه‏های عمل ما که همه از گناهانمان سیاه شده، عنایتی بفرما. این ناله‏های ما و حزن و گریه‏های ما را در نامه‏های عمل ما امضا کن که اینها بر من عزاداری کرده‌اند، بر من گریه کرده‌اند و نالیده‌اند. امام؟ع؟ این‏طور فرمود؛ فرمود رستگار شدند کسانی که همتشان نصرت فرزند دختر پیغمبرشان بود و همتشان نصرت امر ولایت بود. رستگار شدند و به مقصد خود رسیدند و شاهدِ مقصود را به‌دست آوردند. یا حسین، یا حسین!

ثم بکیٰ شَوقاً الی وِرْدِهِم   فی کل صابٍ سَلسَبیلاً حَلا

امام؟ع؟ از شدت اشتیاق و خرسندی و خوشحالی که یک‌چنین اصحاب و یک‌چنین بزرگوارانی را دارد، از شدت خوشحالی گریه کرد. ثم بکی شوقاً از جهت شوق گریه کرد. الی وردهم؛ این اشتیاق از کجا سرچشمه می‏گرفت؟ از اینکه آنها خود را با آن‌همه شتاب و آن‌همه عجله به این سرچشمه شهادت رسانیدند که چقدر سلسبیل گوارایی است! خدایا شهادت در رکاب حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه را نصیب همه ما بفرما. خدایا ما می‏خواهیم در رکاب آن بزرگوار کشته شویم. خدایا این نعمت را نصیب ما بفرما.

دقت کنید امام چه می‏فرماید. حق این ابیات شیخ بزرگوار در همه ترجمه‏ها ادا نشده؛ و من این‌طور که ترجمه می‏کنم، امیدواریم که به‌اندازه رتبه‏مان و معرفتمان، حق این ابیات را ادا کرده باشیم و شیخ بزرگوار در دنیا و آخرت دستگیر همه ما باشند.

«* معراج حسینی صفحه 117 *»

اللّهُ انصاری بقلبی لقد   سار الیکم قَبْلَ سیری الیٰ

ان‏شاءاللّه این بیت در خاطرتان بماند؛ عظمت شهداء کربلا در دل‌هایتان نقش شود و از خاطرتان نرود. یادگاری امشب باشد. لطف شیخ بزرگوار بر همه ما باشد که ان‏شاءاللّه این بیت و مضمون و مُفاد این بیت از دل‌هایمان نرود و عظمت و جلالت شهداء کربلا همیشه در مقابل چشممان باشد. چه‌کسی این عبارت را می‌گوید؟ اگر یک شاعر ناقص و در رتبه نقصان بگوید، می‏توانیم بگوییم خودش نفهمیده چه گفته؛ اما کاملی مثل شیخ بزرگوار، هم‏عرصه با کاملین کربلا، او می‏بیند و می‏گوید و ما هم به برکت نور او، ان‏شاءاللّه می‏فهمیم که چه می‏گوید.

اللّهُ انصاری بقلبی لقد   سار الیکم قبل سیری الی

چقدر این بیت بزرگ است! چقدر بزرگ است! خدایا درجات این بزرگوار عالی است، متعالی فرما. خدایا الساعه به عدد موجوداتت رحمت‌های خاصت را بر روح منورش نازل بفرما.

اللّهُ انصاری بقلبی لقد   سار الیکم قبل سیری الی

به به؛ دل‌هایتان آماده کربلا باشد. دل‌هایتان کنار این قبور مطهر شهداء برود. گوینده، شیخ بزرگوار، نقل می‏کند از حسینش در کنار پاره‏های بدن شهدائش. چقدر این تعبیر بزرگ است! به بزرگی خود شیخ بزرگوار است! اهل فضل ان‏شاءاللّه روی این بیت دقتی داشته باشند، ببینند این‏طور که من ترجمه می‏کنم درست است یا نه؟ و قطعاً این است نه غیر این. می‏دانیم در قبل سیری الی، «الی» حرف جر است و مجرورش محذوف شده؛ نوعاً مجرورش که محذوف شود، باید قبلاً در خود عبارت یک‌طوری ذکر شده باشد که ذکرش تقریباً زیادی است و حذف می‌شود. سار الیکم قبل سیری الی؛ الی قاعدتاً باید «الیکم» باشد. این محذوف یعنی این مجروری که حذف شده، قاعدتاً مناسب‌ترین مجرورهایی که بتوانیم در نظر بگیریم، «کُم» است؛ «الیکم». حال با این توجه دقت کنید. حیف، آقایانی که عربی نمی‏دانند تا عظمت این تعبیر را

«* معراج حسینی صفحه 118 *»

ببینند چقدر است! دوباره تعبیر را می‏خوانم.

اللّهُ، ــ انصاری! ــ بقلبـی لقد   سار الیکم قبل سیری الی

یعنی «قبل سیری الیکم»؛ یعنی «قبل سیری الیکم، سار اللّه بقلبی الیکم»؛ یعنی قبل از اینکه من کنار این بدن‌های پاره پاره بیایم، خدا آمد؛ اما خدا با قلب من آمد. یا حسین! خدا با قلب من کنار شما آمد قبل از آنکه من کنار شما بیایم. خدا به‌سوی شما آمد اما به قلب من؛ یعنی خدا به حقیقت من به‌سوی شما آمد، قبل از اینکه من با این پیکرم و با این جسمم حرکت کنم و بیایم کنار این بدن‌های پاره پاره شما بایستم و بر این فوز و سعادت شما اشک شوق بریزم. آه! شما از این عبارت چه می‏فهمید؟ از این جلالت و عظمت چه می‏یابید؟ چه می‏یابید؟ یعنی خدا به قلب و حقیقت من در همه شما متجلی شده.

آمدن خدا به‌سوی بنده چیست؟ لایزال عبدی یتقرّب الیّ بالنوافل حتی‌اُحبّه فاذا احببتُه کنتُ سمعَه الذی یسمع به و بصره الذی یُبصر به([66]) تا آخر حدیث. رفتن بنده به‌سوی خدا و آمدن خدا به‌سوی بنده این‌طوری است. قبل از اینکه من کنار شما بیایم، خدا در همه شما تجلی کرده و به‌سوی شما آمده اما به حقیقت من؛ ای آیینه‏های من، ای آیات من، ای آیات خدا. حال ببینید خدا در این اسراء حسینی و سیردادن حسین از مدینه به مکه و از مکه به کربلا، چه آیاتی را به حسین نمایانده؟! لنریه من آیاتنا آن‌گاه می‏فرماید:

فَدَیتُمونی و انا انّما   جئتُ لکی اَفدِیَکُم من لَظیٰ

ای وای! شما خود را فدای من کردید و حال آنکه من آمده بودم که خودم را فدای شما سازم و شما را نجات بدهم؛ شما خودتان را فدای من کردید. این جمله یعنی چه؟ ــ قربان حسین شویم؛ حسین آنجا از زبان ما این فرمایش را دارد می‏گوید. ــ حسین که

«* معراج حسینی صفحه 119 *»

فدائی نمی‏خواهد. حسین آمده بود که خود را فدا کند اما شما خود را برای حسین فدا کردید یعنی چه؟ـــ  ای مولای ما چقدر تو رؤف و مهربانی! حسین از زبان تمام ناقصین سخن می‏گوید و تشکر می‏کند؛ از زبان همه ما ناقصین حسین از شهدائش تشکر می‏کند. ـــ  من آمده بودم جانم را فدای شما کنم اما شما جانتان را برای من فدا کردید. این «من» که حسین می‏گوید، یعنی شیعیانم. قبل از فداکاری من برای شیعیانم، قبل از اینکه من فدای آنها شوم و آنها را نجات دهم، شما خودتان را فدا کردید و آنها را نجات دادید. اینجا حسین خود را در مقام ناقصین از شیعیانش تنزل می‌دهد و با آن زبان از شهداء کربلا و کاملینی که قبل از او شربت شهادت نوشیدند و از اسباب سعادت و نجات ما شدند، تشکر می‌کند. آن بزرگوار از طرف ما تشکر می‏کند. این هم دقتی در این بیت است که عرض می‏کنم به آن توجه نشده.

بِمُهجَتِی اشْتَرَیتُکُم فادیاً   کیف سَبَقْتُم بالشِّرا و الفِدا

من با خون دلم آماده شده بودم خود را فدا کنم و جان شماها را بخرم؛ اما شما چطور به خریدن جان شیعیان ناقص من و به فداکاری در راه نجات آنها سبقت گرفتید و نجات آنها را فراهم کردید؟! شما جان شیعیان مرا خریدید؛ در این خریداری سبقت گرفتید و قبل از خریداری من، شما جان‌های شیعیان مرا خریدید. اینجا بود که امام؟ع؟ تنهایی خود را که دیدند،

و استَوحَشَ الدنیا و نادیٰ اَیا   احبّتی دونَ الوریٰ ما جریٰ([67])

تا اینکه شیخ مرحوم در ذکر مصائب خود حسین صلوات‌اللّه‌علیه وارد می‌شوند. این مقدار از ابیات این قصیده شریفه، در ذکر مقامات کاملین و اصحاب کربلا گذشت و در این بیانات دیدیم که چطور اصحاب کربلا آیات تعریف و تعرف خدا شدند و آیاتی شدند که خدا در این اسراء حسینی و سیردادن و معراج حسینی، به حسین نمایاند.

«* معراج حسینی صفحه 120 *»

اما ای عزیزان، شب هفتم محرم است؛ چه کنیم؟! در میان این آیات همه یکسان نبودند. این آیات آیاتی بودند که خداوند هدف از اسراء حسینی قرار داده؛ لنریه من آیاتنا. به‌مناسبت این آیه عرض می‏کنیم که اینها هدف بودند تا نمایانده شوند. اینها در برابر چهره حسین صلوات‌اللّه‌علیه آیینه‏های تمام‏نما شده‏اند و هرکدام اسمی شده‏اند اما متفاوتند. حسین هم در چهره خودش متفاوت است؛ در یک چهره، «محمد» است به تمام معنی. در یک چهره، «علی» است به تمام معنی. در یک چهره، «حسن» است به تمام معنی. در یک چهره، «فاطمه» است به تمام معنی. در یک چهره هم «حسین» است به تمام معنی.

حال این آیات هم باید متفاوت باشند. در میان این آیات، یک چهره و یک آیینه است که تمام‏نمای چهرهِ محمدیِ حسینی است؛ این آیه، «علی‏اکبر» است؛ و ما می‏دانیم چهره محمدی و تعین محمدی، در همه تعیناتِ چهارده معصوم صلوات اللّه علیهم اجمعین، افضل و از همه بالاتر است. اگرچه همه یک‌رتبه هستند، چهارده معصوم یک‌رتبه هستند، اما چهره محمدی و تعین محمدی از همه افضل است و همه تحت‌الشعاع آن چهره هستند؛ و همه با اینکه از یک عرصه هستند، با اینکه از یک عرصه، یک حقیقت و یک نورند، اما این‌طوری است. حال عرصه کاملین کربلا هم یک عرصه است؛ مقام، یکی است؛ رتبه، یکی است؛ کاملین و نقباء کلی است؛ اما آن تعینی که برای علی‏اکبر پیدا شد، آن مقامی که برای علی‌اکبر پیدا شد، از همه تعینات شهداء کربلا افضل شد. این است که خود حسین شهادت داده. این شهادت خود آن بزرگوار است که بحمداللّه تاریخ ثبت کرده و ضبط کرده.

وقتی جوان خود را آماده می‌کرد، زرهی از امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بود، خودی از امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بود و یک لباس چرمین که روی زره یا زیر زره پوشیده می‏شده؛ اینها را با دست مبارک خودش بر علی پوشانید. اسب مخصوص خود را که مخصوص جنگ است، به علی داده؛ علی سوار بر اسب به طرف میدان

«* معراج حسینی صفحه 121 *»

حرکت می‌کند. حسین چه می‏بیند؟ حسین صلوات‌اللّه‌علیه چه می‏بیند؟

اگر بنا بود محمد بن عبداللّه؟ص؟ با تمام جامعیت و کاملیت خود، بیاید در عرصه نقبا؛ ــ «بنا بود» ندارد! آمد. ــ علی‏اکبر یعنی محمد مصطفی در آن عرصه به تمامیت و جامعیت و کاملیت؛ تمام، هیچ کم نداشت؛ و اگر بنا بود علی‏اکبر صعود کند و بشود ــ محال و نشدنی است ــ بشود که از رتبه خودش بالاتر رود، واللّه محمد می‏شد؛ خودِ محمد؟ص؟ می‏شد. یک‌چنین آینه‏ای! حسین، در چهره علی «آیةاللّه العظمی» را زیارت می‏کند. محمد بن عبداللّه؟ص؟ را با تمام جامعیت و کاملیتش بدون کم و زیاد، در مقام علی مشاهده می‏کند. علی در امری از امور، به غیر از خودش در رتبه خودش، نیازمند نبود؛ تمام، کامل و جامع. در آن مقام، واسطه کلیه فیض شده. همه شهداء کربلا، همه کاملین کربلا، ــ به اعتراف و شهادت خود حسین ــ تحت‌الشعاع این چهره قرار گرفته‏اند؛ وقتی علی می‏رفت، حسین صلوات‌اللّه‌علیه اشک می‏ریخت؛ انگشت سبابه را به طرف آسمان بلند کرد: اللّهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس؛ «اشبه» افعل تفضیل است. افعل تفضیلی را در جمیع شئونات پیاده کنید؛ افضل، اعلم، اتقی، اورع؛ همه کمالات محمدی را به‌شکل افعل تفضیلی در رتبه علی صلوات‌اللّه‌علیه تطبیق کنید. اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الی وجهه ما هرگاه مشتاق می‏شدیم که رسولت را زیارت کنیم، به چهره علی نگاه می‏کردیم.

آن‌گاه ببینید چطور قلب امام از درد و اندوه پر شده که می‏گوید: اللّهم امنعهم برکاتِ الارض خدایا اینها را از برکات زمین ممنوع کن و محروم فرما. و فرّقْهم تفریقاً و مزّقْهم تمزیقاً خدایا اینها را پراکنده و آواره و دربه‏در و متشتّت کن. و اجعلهم طرائقَ قِدَداً خــــــدایا اینها را در گمراهــی‌ها و طریقــه‏های ضلالــــت سجینــی متفرقشـــــان ساز. و لاتُرضِ الوُلاةَ عنهم ابداً خدایا هیچ‌گاه والیان اینها را از اینها راضی نگردان. عجب نفرینی! اگر والی از رعیت راضی نشود، هرچه در راهش انجام دهند راضی نمی‏شود؛

«* معراج حسینی صفحه 122 *»

مال بدهند راضی نمی‏شود؛ جان بدهند راضی نمی‏شود؛ عِرض بدهند راضی نمی‏شود؛ دین بدهند راضی نمی‏شود. امان از وقتی که والی از رعیت راضی نشود و چشمش را پر نکند! و لاترض الولاة عنهم خدایا والیان اینها را از اینها راضی و خشنود نکن؛ یعنی همیشه والی بر ایشان غضبناک و خشمگین باشد و مرتب بر اینها ستم کند. فانهم دعَونا لینصرونا اینها ما را دعوت کردند که ما را نصرت کنند. ثم عَدَوا علینا یقاتلونا([68]) بعد اینها بر ما شوریدند و با ما جنگیدند.

علی به این شهادت پدر بزرگوارش، چه آیه‏ای شده؟! چه آیه‌ای! جلالت و عظمت علی را جز خود حسین چه‌کسی می‏تواند بگوید؟ اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک تمام زیبایی‌ها و جلالت‌ها و کمال‌های عرصه کمال، همه در علی مجتمع شده بود و علی آیه‏ای از محمد در آن عرصه شده بود؛ محمدنما؟ص؟ از همه بیشتر و کامل‌تر و جامع‌تر. چطور توصیف کنیم؟! و من امشب چطور می‏توانم دل‌های شما را متزلزل کنم؟ من با چه بیانی می‏توانم شرح حال علی را بگویم که دل‌های شما از جا کنده شود؟! من که عاجزم؛ اما خودتان به خود علی‏اکبر صلوات‌اللّه‌علیه متوسل شوید و از خودش بخواهید که آقا امشب که به‌ظاهر شب هفتم محرم است، ما می‏خواهیم به مقام و جلالت تو احترام کنیم؛ ای آقا تو دل‌های ما را متذکر کن و در مصیبتت متزلزل کن. چه بگویم از جلال علی؟! مگر اینکه بعضی از ابیات شاعری که در مقام معرفت و عرفان برای محبوب خودش سروده، خیلی مناسب است؛ و من می‌بینم مناسب‌تر از همه این است که از زبان حال امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه این کلمات و جملات را در وصف علی بشنویم. می‌گوید:

وَ صَرِّحْ بِـاِطْلاقِ الجَمالِ و لاتقُلْ   بِتَقییده مَیلاً  لِزُخْرُفِ زینَة

زیبایی‌ها و جمال را به‌طور مطلق درباره محبوب من علی بگو؛ به طور مطلق. میل نکنید به اینکه این جمال را و این زیبایی را، به یک تعین خاصی مقید سازید؛

«* معراج حسینی صفحه 123 *»

نه، مطلقاً جمال محمدی و کمالات محمدی را در علی من بگو؛ در علی من بگو. یک‏چنین علیی من دارم؛ به قیدی مقیدش نکن. مبادا زیبایی‌های سایر کاملین، تو را مانع شود از اینکه به‌طور مطلق، کمال و جمال و جلال محمدی را برای علی من اثبات کنی. درست است اباالفضل بزرگ است، قاسم بزرگ است، زینب بزرگ است، سُکینه بزرگ است؛ بزرگان همه‏شان بزرگند اما در جای خودشان. مبادا بزرگی آنها باعث شود که علی مرا و جمال و جلال و کمال علی مرا مقید کنی؛ نه، مطلق بگو: علی، محمد است. مطلق، محمد است.

فکلُّ ملیحٍ حُسْنُه مِنْ جَمالِها   مُعارٌ له بل حُسنُ کُلِّ ملیحة

درست است در میان کاملین شیعه، نقباء کلی، نجباء کلی، نقباء جزئی، نجباء جزئی، زن و مرد، اینها هرکدام به‌حسب خودشان صاحب حسن و جمال و کمال مقامات محمدی هستند؛ اما بِدان در این مقام که علی من قرار گرفته، تمام آنها هرچه دارند، عاریه و از علی است؛ علی واسطهِ فرد برای همه آن عرصه شده. علی در آن عرصه واسطه فرد برای همه آن کاملین شده، به دلیل اشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک.

بِها قیسُ لُبْنیٰ هامَ بل کلُّ عاشق   کَمجنونِ لیلیٰ او کُثَیِّرِ عَزَّة

تمام عشاق و دل‌باختگان عرصه کربلا، همه آن کاملین، هرچه از عشق حسین و از محبت حسین دارند، همه و همه به‌واسطه علی است، به‌برکت علی است.

فکلُّ صَبا منهم الی وَصفِ لَبْسِها   بِصورةِ حُسْنٍ لاحَ فی حُسنِ صورة
و ما ذاکَ الّا اَنْ بَدَتْ بِمظاهرَ   فظَنّوا سِواها و هی فیها تَجَلَّت

همه آنهای دیگر، مظاهر علی شده‏اند؛ همه آنهای دیگر، از علی بهره‏مند شده‏اند. کسی گمان نکند که آنها خودشان هم حُسنی دارند؛ هرچه دارند از علی است. علی در آن مقام دارد وساطت می‏کند و به آنها می‏رساند؛ گرچه در یک رتبه هستند اما مانعی نیست و جایی عیب نمی‏کند. برای همین هم بزرگ ما/ در رد وجوب و لزوم وحدت ناطق شیعی می‏فرماید ما می‏گوییم که واجب و لازم نیست؛ اما ممکن است

«* معراج حسینی صفحه 124 *»

بشود. ممکن است بشود که در عرصه نقباء، یک نقیب کلی بتواند واسطه جمیع فیوضات به سایر نقباء شود؛ ممکن است. اما آن ملحد می‌گوید لازم و واجب است که همیشه این وحدت باشد و در همه عرصه‌ها هم بوده و هست. ما این را خلاف ضرورت می‏دانیم و الحاد و بدعت می‏دانیم.([69])

بَدَتْ بِاحْتِجابٍ و اخْتَفَتْ بمظاهرَ   عَلیٰ صِبَغِ التَّلوینِ فی کلِّ بَرْزَة([70])

تمام اینهای دیگر، همه و همه تحت‏الشعاع این چهره هستند؛ تحت‏الشعاع این کمال و این تعین هستند. بی‏جهت نیست که حسین می‏نالد و اشک می‏ریزد. این اشک‌ها همه از این جهت است که حسین یک‏چنین آیه‏ای را دارد می‏بیند و حسین در مقام عبودیت و بندگی، باید به این آیه ــ که در او خدا و حسین نمودار شده‌اند ــ به خدا توجه کند؛ حقیقت خودش در او آشکار گردیده است.

فعِندی لِسُکری فاقَةٌ لِاِفاقَةٍ   لها کَبِدی لولا الهَویٰ لم‌تُفَتَّت

می‏فرماید من در دیدار علی و در زیارت رخساره علی، رسول‌اللّه؟ص؟ را می‌بینم. اذا اشتقنا الی نبیک یعنی چه؟ مگر حسین؟ع؟ نیازمند است که به دیگری نگاه کند؟! خودش یادگار رسول‌اللّه و چهره تمام‏نمای رسول‌اللّه است. اما در مقام عبودیت، حسین؟ع؟ از کسانی است که وقتی نان را می‏بوسند، می‏گویند: بابی انت و امی؛ چون نان نعمت خدا است.([71]) مارأیتُ شیئاً الّا و رأیت اللّه قبله و بعده و معه([72]) آیا وقتی به علی نگاه می‏کند، چه می‏بیند؟ این است که می‏گوید من چنان از دیدار علی لذت می‏برم و چنان از هوش می‏روم که نیازمندم به اینکه مرا به هوش بیاورند. برای همین محبت است که دل من پاره‌پاره شد؛ اگر این محبت نبود، دل من در غم علی پاره‏پاره نمی‏شد.

«* معراج حسینی صفحه 125 *»

و لو اَنَّ ما بی بِالجبالِ و کان طورَ   سینا بها قبلَ التّجلّی لَدُکَّت

حسین وقتی علی را نگاه می‏کند، نه به این عنوان که پسرش است نگاه می‌کند و اشک می‏ریزد و گریه می‌کند. وقتی به علی نگاه می‏کند، یعنی تجلی‏گاه الهیه در چهره محمدیه در مقام نقابت کلیهِ علی‏اکبریه؛ این‏طور می‏بیند. از این جهت می‏گوید اگر آن حالتی که به من دست می‏دهد و آن غمی که بر من فرود آمده، اگر بر کوه‌ها فرود می‏آمد و آن کوه‏ها کوه طور سینا هم بود، قبل از تجلی ذره ذره می‏شد و اندکاک پیدا می‏کرد؛ قبل از تجلی. این کوهِ وجود حسین است که محبت علی‏اکبر را می‏تواند تحمل کند و ادراکِ عظمت و جلال علی‏اکبر را می‏تواند تحمل کند.

ای علی‏اکبر که در این عکس شریف گوشه قبر تو را می‏بینیم، آرزوی ما این است که صورت‌های گنهکار خود را بر این خاک مطهر بگذاریم و به فضل عنایتت آمرزیده شویم. ما چطور امشب حق تو را ادا کنیم؟ چطور به مقام تو احترام کنیم ای علی؟!

هَویً عَبْرَةٌ نَمَّتْ به و جَویً نَمَّتْ   به حَرْقٌ اَدْواؤها هی اَوْدَت

محبتی است که آتش این محبت فرو نمی‏نشیند مگر به اشک‌های چشم من که گریه کنم و این حرارتِ محبت علی را با گریه قدری تخفیف دهم و این دردها را مقداری ساکن گردانم.

فطوفانُ «نوحݫݫݫݫݫݫݬٍ» عند نَوحی کَأدْمُعیٖ   و ایقادُ نیرانِ «الخلیلِ» کَلَوعَتیٖ

اگر غیر از این بود، باید می‏گفت شاعر اینجا اغراق کرده؛ اما هیچ اغراقی نیست و بجا است. طوفان نوح در نزد نَوح و نوحه‏سُرایی و گریه‏های من، نیست مگر قطراتی از اشک چشم من. در زمان نوح، آب عالم را فرا گرفت؛ می‏گوید آن آبی که روی زمین را فرا گرفت، مانند چند قطره اشکی در برابر اشک ریزان من است. و آتش حالت نوحه‏سرایی من برای علی من، آن‌چنان است که آتش ابراهیم ــ که در تاریخ انسانیت، نمونه‏ای از بزرگی و زیادی شده، ــ آن آتش نیست مگر یک شعله از غم‌های دل من در غم علی من صلوات‌اللّه‌علیه.

«* معراج حسینی صفحه 126 *»

و لولا زَفیریَ اَغْرَقَتْنیَ اَدْمُعیٖ   و لولا دُموعیَ اَحْرَقَتْنیَ زَفرتی

اگر ناله‏های دل من نبود، اگر این حرارت سوزان دل من نبود، اشک‌های من مرا غرق می‏کرد؛ یعنی آن حرارت، اشک‌های مرا می‏خشکانَد. و اگر این اشک‌های دو چشم من نبود، حرارت قلب من مرا می‏سوزانید؛ اما این اشک‌ها مانع می‏شود از اینکه آن حرارت و آن شعله دل من، مرا بسوزاند. چه بگوییم؟!

و حُزنیَ ما یعقوبُ بَثَّ اَقَلَّه   و کلُّ بَلیٰ ایّوبَ بعضُ بلیّتیٖ

می‌خواهید بفهمید که غم دل من در غم علی چیست؟! آنچه که یعقوب در فراق یوسف داشت، اندکی از حزن من بود. آن،  اندکی از حزن دل من بود در اینکه علی به‌طرف میدان دارد می‌رود. و آن بلائی که ایوب کشید، پاره‏ای است از بلائی که من در غم علی و در از دست دادن علی می‏کشم.

و آخِرُ ما لاقَی الاُلیٰ عَشَقوا الی   الرَّدیٰ بعضُ ما لاقَیتُ اولَ محنتی

انبیاء هرچه که از بلاها و محنت‏ها کشیدند، آن نهایت نهایتش، اول‌بلا و اول‌مصیبت من است در این مصیبت.

فلو سَمِعَتْ اُذُنُ الدلیل تَأَوّݧُهیٖ   لِآلام اَسْقامٍ بِجسمی اَضَرَّت

این دردهایی که بر جسم من وارد شده و این‌طور جسم مرا در غم علی کاهیده، اگر پیشروان قافله‏های انسانی اینها را بدانند و بشنوند، آنها اگر صدای ناله مرا بشنوند، خواهند دانست و خواهند فهمید که هرچه در راه بلا ببینند، ناچیز دیده‏اند.

لِاذکُرَه کَربیَ اَذیٰ عَیشِ اَزْمَة   بمنقطعی رَکْبٍ اذا العیسُ زَمَّت
و قد بَرِحَ التَّبریحُ بی و اَبادَنیٖ   و اَبْدَی الضَّنیٰ مِنّی خَفِیَّ حَقیقتیٖ ([73])

اما این لاغرشدن و فرسوده‌شدن در غم علی و این نابودشدن در غم علی، اینها همه آن حقیقت پنهان مرا در چهره شهداء دیگر ظاهر کرد و آنها غم مرا فهمیدند و آنها در راه

«* معراج حسینی صفحه 127 *»

آشکارساختن حقیقت من، قدم برداشتند و پا جلو گذاردند.

علی رفت. حسین اشک می‌ریخت؛ اما منتظر است. شنیده‏اید که برگشت و چه شد و دوباره برگشت؛ تا اینکه صدای علی را شنید. وقتی صدای علی را شنید و دانست که علی خداحافظی می‏کند، آن بزرگوار لب به نفرین گشود؛ با صدای بلند صدا زد: یا ابن سعد ما لک قطع اللّه رَحِمَک و لابارَک اللّه لک فی امرک و سلّط علیک من یَذْبَحک بعدی علی فراشک کما قطعتَ رحمی و لم‏تَحفَظ قرابتی من رسول‌اللّه ای پسر سعد، خدا رَحِمَت را قطع کند؛ خدا امرت را برای تو مبارک نگرداند و کسی را بر تو مسلط کند که بعد از من تو را در رختخوابت بکشد، همان‏طور که رَحِم مرا قطع کردی و قرابت مرا نسبت به رسول‌اللّه؟ص؟ حفظ و رعایت نکردی. این سخنان از داغ دل حسین صلوات‌اللّه‌علیه خبر می‌دهد.

آن‌وقت امام؟ع؟ سر به طرف آسمان بلند کردند و با صدای بلند این آیه را قرائت فرمودند: ان اللّه اصطفیٰ آدمَ و نوحاً و آلَ‌ابرٰهیم و آلَ‌عمران علی العالمین ذریةً بعضُها من بعض و اللّه سمیع علیم.([74]) در این آیه هم اشاره به عظمت و جلالت مقام علی‏اکبر است که اگر علی کشته شد و کشته می‏شود، خدایا ما به یاد آیات بزرگ تو می‏افتیم. چرا حسین سخن از انبیاء به میان می‏آورد؟ چون محمد را در این عرصه از دست داده. از این جهت اگر در مصیبت علی می‏نالیم، باید به «وامحمداه» بنالیم؛ همان‌طور که زن‌ها در نوع مصیبت‌ها که از خیمه‌ها بیرون می‏آمدند، «وامحمداه» می‏گفتند.([75])

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 128 *»

مجلس 8

(شب شنبه / 8 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 129 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

امیدواریم نظر مبارک امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه متوجه همه ما باشد و با نظر عنایت به همه ما بنگرد و مشمول دعاهای آن بزرگوار باشیم. دعاهایی که برای عزاداران حسین می‌فرماید، دعاهایی که برای زائرین حسین می‌فرماید، دعاهایی که برای گریه‏کنندگان بر حسین می‌فرماید، دعاهایی که برای ناله‏کنندگان در غم حسین می‌فرماید، دعاهایی که برای کسانی که در غم حسین اندوهگین می‏شوند می‌فرماید، دعاهایی که برای خدمتگزاران حسین و احیاءکنندگان امر حسین می‌فرماید، ان‏شاءاللّه همه آن دعاها شامل همه ما باشد. ان‏شاءاللّه همه برادران و خواهران ایمانی مشمول دعاهای آن بزرگوار در همه اوقات باشند؛ بخصوص در این ایام که تجدید عهد با شهادت است.

در حدیثی معاویة بن وهب می‏گوید خدمت حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه رسیدم؛ دیدم در محل نمازشان هستند؛ اشک می‏ریزند و ناله می‏کنند و دعا می‏کنند. به دعاهای حضرت گوش دادم؛ دیدم حضرت برای کسانی که به زحمت می‏افتند و به زیارت حسین صلوات‌اللّه‌علیه می‏روند، دعا می‌فرماید.

خدایا ما هم آرزو داریم و در زیر این قبه هم که اجتماع می‏کنیم، به همین نیتیم که به زیارت حسین آمده‌ایم. خدایا کوچک و بزرگ ما، زن و مرد ما، اسم حسینیه را که می‏برند، به طرف حسینیه که می‏آیند، مطمئنند که به زیارت حسین می‏آیند.

«* معراج حسینی صفحه 130 *»

حضرت در دعا عرض می‏کردند خدایا بر کسانی که در غم و مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه گریانند، ترحم فرما. همین‏طور برای کسانی که در مصیبت جدشان حسین صلوات‌اللّه‌علیه نالانند، طلب رحمت می‏کردند. حتی در عبارت حدیث دارد که خدایا رحم کن صَرْخه آنها را. صرخه یعنی همان فریاد و ناله؛ ناله‏ای که از دل کنده شود و همراه با فریاد باشد. و همین‏طور دعا می‏فرمودند خدایا رحم کن بر اشک‌های چشم آنها.([76])

وقتی که امام صادق؟ع؟ در زمان حیات خود و در زمان زعامت و امامت خود به یاد شیعیان باشند و شیعیان را دعا بفرمایند و به گریه‏ها و ناله‏های آنها و به حرکت آنها از منزل‌های خود به‌طرف حسین صلوات‌اللّه‌علیه توجه داشته باشند و به هرچه که به هرطور احیاء امر حسین صلوات‌اللّه‌علیه شود توجه داشته باشند، آیا می‌شود امام عصر حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه به ما توجه نداشته باشند؟! می‏شود نعوذباللّه از ما غافل باشند و این حرکت ما را از خانه‏ها یا از بازار به‌طرف حسینیه نبینند؟! آیا می‌شود نعوذباللّه این ناله‏ها و صداهای ما را که به گریه و ناله بلند است نشنوند؟ آیا امام ما از حزن دل ما خبر ندارند؟! آیا آن بزرگوار اشک‌های چشم ما را نمی‏بیند؟! محال است که آن بزرگوار بر ما ترحم نفرماید و برای ما دعا نکند و از خدا رحمت را برای ما نخواهد. ان‏شاءاللّه قدر بدانید و بحمداللّه قدر می‏دانید.

خدا توفیق کرامت کرده و از برکات امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه و الطاف خاص بزرگان دین، موفق هستیم به اقامه امر سیدالشهداء و فراهم‌کردن امر عزاء حسین صلوات‌اللّه‌علیه و اجتماع در امر عزاء آن حضرت و نشر امر آن بزرگوار. این توفیق را شاکریم و از نعمت‌ها و برکات وجود مبارک حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه می‏دانیم. از الطاف خاص بزرگان دین+ است. برادران و خواهرانی که زائر هستند و به قصد زیارت قبر مطهر علی بن موسی؟ع؟ به مشهد مشرف شده‏اند و همچنین به

«* معراج حسینی صفحه 131 *»

منظور شرکت در احیاء امر سیدالشهداء و اقامه عزاء آن بزرگوار تشرف پیدا کرده‏اند، قدم همه آنها بر چشم همه ما. خدا زیارت همه آنها را قبول بفرماید و با زیارت‌های قبول‌شده و حاجت‌های برآورده‌شده به‌سلامتی و عافیت ان‏شاءاللّه به وطن‌های خود بازگردند و نامشان جزء عزاداران سیدالشهداء ثبت شده باشد. همچنین از مجاورین، برادران و خواهران مجاور که زحمت می‏کشند می‏آیند و در اینجا به انواع مختلف زحمت می‏کشند، از طرف همه از آنها تشکر می‏کنم. خدا به همه جزای خیر عنایت کند و اجر همه با خود سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه. راستی متشکریم.

ما محرم سال گذشته به سرویسی برای بچه‏های مدرسه احتیاج داشتیم و خیلی زود فراهم شد. در ماه مبارک رمضان به این منزل احتیاج داشتیم؛ آن هم در کمتر از یک‌ماه برادرها و خواهرهای ایمانی اقدام فرمودند و این محل خریده شد. تمام این زحمات و نیات خیر در احیاء امر سیدالشهداء همه و همه مورد عنایت و توجه امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه است و یقیناً مورد قبول خواهد بود. ان‏شاءاللّه ذخیره قبر و قیامت همه ما باشد و خداوند به همه عافیت دائم عنایت فرماید. همچنین از برادران ذاکر تشکر می‏کنیم که ذکر مصیبت و نوحه‏سرایی می‏کنند و ما را هم با ذاکرین شریک می‏کنند. همان‏طور که ذاکر ذکر مصیبت می‏کند، ما هم که این ابیاتِ به‌اصطلاح «دَم» را جواب می‏دهیم، در ذکر مصیبت شریکیم و ما هم ذاکر حسین صلوات‌اللّه‌علیه خواهیم بود. خدا به همه ایشان جزای خیر عنایت کند. خدا این نوحه‏ها و این ذکر مصیبت‌ها را از همه‏شان قبول فرماید و توفیقشان را زیاده فرماید و وجودشان را محافظت کند. هرچه توفیق داریم، ظاهر و باطن همه ما و همه برنامه‏ها بحمداللّه نعمت است؛ خدا این نعمت‌ها را از ما نگیرد و این نعمت‌ها را بر ما زیاده فرماید و به نعمت‌های آخرت متصل کند به شفاعت حسین صلوات‌اللّه‌علیه و به رضایت اولیاء و بزرگان دین صلوات‌اللّه‌علیهم.

عرض شد جریان اسراء حسین صلوات‌اللّه‌علیه و سیردادن حضرت از مدینه به

«* معراج حسینی صفحه 132 *»

مکه و از مکه به کربلا، با مقدمه قراردادن اسراء رسول‏اللّه؟ص؟ در این سوره مبارکه و اینکه خدا آن بزرگوار را از مسجدالحرام به مسجد اقصی و از آنجا به عوالم بالا و سایر مراتب عالیه سیر داده، خیلی مناسب شده.

دو نکته را عرض کردم که ان‏شاءاللّه توجه داشته باشید. یکی آنکه همان‏طور که سیر رسول‌اللّه؟ص؟ در شب بوده، سیر حسینی صلوات‌اللّه‌علیه هم در شب بوده؛ هم به ظاهر هم به باطن.

نکته دیگر آنکه همان‏طور که مقصد و هدف در اسراء رسول‌اللّه؟ص؟، ارائه آیات الهیه بود، لنریه من آیاتنا، در سیر حسینی هم همین‏طور مقصود و هدف، ارائه آیات الهیه و نشانه‏های خداوندی است.

اینکه می‏گوییم سیر حسین صلوات‌اللّه‌علیه در شب بود ــ هم شب ظاهری و هم شب باطنی ــ و به‌مناسبت همین جهت هم خداوند در آیه شریفه خبر داد: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً؛ با اینکه اَسری یعنی سیر شبانه، قید لیلاً برای چه؟ بخصوص تأکید است که این اسراء در شب بوده؛ تأکید شب‌بودن است. از اینجا باید به این نکته توجه داشته باشیم که سیر حسینی هم در شب بوده ــ ظاهراً و باطناً ــ و این تأکید برای این است که شُبُهاتی در امر شهادت پیش آمده و بخصوص آن شبهات بستگی دارد به اینکه بعضی جهال و یا مغرضین می‏خواهند امر سیدالشهداء و شهادت حضرت را از آن جهت معنویت و جهت الهیتی که دارد، منسلخ کنند. سعی می‏کنند این جریان را یک جریان اتفاقی نشان دهند. می‏کوشند که بگویند حسین صلوات‌اللّه‌علیه، طبق یک امر عادی و جریان عادی حرکت کرده. چون دعوتش کردند و نامه‏ها نوشتند، حضرت باورشان شد حرکت کردند و آمدند که شاید بتوانند مقام حکومت و سلطنت را به‌دست بیاورند و یزید را برکنار کنند. خیلی‏ها تحت عناوین مختلف و امور مختلف و بیانات مختلف، می‏کوشند این مطلب را به اثبات برسانند که امر حسین یک امر اتفاقی و عادی و یک جریان معمولی است؛ سرّی و جهتی ندارد؛

«* معراج حسینی صفحه 133 *»

از اسرار شمردن آن و اینکه در عالم ذر، بر آن عهد گرفته شده و از اين قبيل امور، معنی ندارد. کوشش می‌کنند و تلاش می‏کنند که این مطلب را به اثبات برسانند که کاملاً عادی بوده.

اما توجه به این نکته که این سیر در شبِ ظاهر و باطن انجام شد، این مسئله را برای ما روشن می‌کند و بحمداللّه از برکات فرمایشات مشایخ عظام+ روشن است؛ امری است از اسرار و سرّی است که خدا برای شهادت این بزرگوار قرار داده و اتفاقی نبوده. این‏طور نبوده که چون با او بیعت کرده و دعوتش کرده‌اند، آن بزرگوار باورش آمده باشد و از مدینه و مکه به‌طرف کربلا حرکت کرده باشد تا شاید بتواند بر یزید غلبه کند؛ و اتفاقاً نتوانست غلبه کند و یزید بر او غلبه کرد و اتفاقاً کشته شد.

برای اینکه این مطلب را بدانیم که امام؟ع؟ کاملاً واقف بودند، ــ البته تذکر است و ذکر فضیلتی است ــ از نظر علم امامت که معلوم، از نظر اِخبار الهی هم که معلوم، از نظر اخبار رسول‌اللّه و سایر ائمه؟عهم؟ هم که معلوم است. از همه این جهات معلوم است و با توجه به اسراری که ذکر فرموده‏اند و ما هم موفق شده‏ایم و شنیده‏ایم، امری بوده که باید اتفاق می‌افتاده و جزء نظام حکمت و نظام هستی است.

از اینها گذشته، تاریکی عرصه و فضاء انسانیت در عصر سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه، این‏قدر شدید بود که حتی احتیاج نداشت به آن حضرت خبر بدهند و یا آن بزرگوار به علم امامت بداند که نتیجه این سفر و حرکت‌کردن، کشته‌شدن خودشان و اصحابشان و اسیرشدن اهل‏بیتشان است. شب بود به‌حقیقتِ شب؛ عرصه انسانیت و فضاء انسانیت در آن زمان تاریک بود به‌حقیقت تاریکی؛ ظلمات روی یکدیگر؛ همان‌طور که آیه شریفه را دیشب قرائت کردم و با توجه به فضائل ائمه هدی؟عهم؟ اجمالاً روشن شد.

در دورانی که امیرالمؤمنین؟ع؟ در کوفه ساکن بودند، سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه با پدر بزرگوارشان و برادر بزرگوارشان همراه بودند تا پدر بزرگوارشان

«* معراج حسینی صفحه 134 *»

شهید شدند؛ و بعد هم ابتداء امر امامت امام حسن؟ع؟، مدتی در کوفه بودند. خودِ روحیه‏شناسی و آشنایی با روحیات و خصوصیات روانی اشخاص، مسئله‏ای است که نوع افراد بصیر، افراد روشن، افراد دقیق می‏فهمند؛ مسئله خیلی عادی است. آشنایی با یک جمعیت! آن هم با دیدن چند تجربه! آن هم مثل امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه صرف‏نظر از مقامات باطنی و شئونات ولایت و امامت که بر جمیع خلق احاطه کلیه دارند! گذشته از اینها، خودِ بودنِ امام، ــ  حال صرف‏نظر از مقام امامت ـــ  از نظر بشری هم که به امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه نگاه کنند، یعنی اگر یک تاریخ‏نویس خارج از اسلام هم به حسین و زندگی حسین و خصوصیات داخلی و خارجی حسین و موقعیت خاندانی حسین نگاه کند، می‏فهمد که آدمی بصیر و مردم‏شناس بوده؛ آن هم با این‌همه تجربه که پدرش مدتی در کوفه حاکم و خلیفه بوده، جنگ‌هایی از قبیل جنگ جمل و جنگ صفین پیش آمده و همچنین سایر خصوصیاتی که بر این بزرگوار در دوران زندگی پدر و برادر بزرگوارش گذشته. اگر کوفیان و اهل عراق را این مقدارها نشناخته باشد، خیلی بعید است! چقدر نعوذباللّه شخص باید ساده و بی‌تجربه باشد که ایشان را نشناسد. آن بزرگوار آنها را کاملاً می‏شناخت. به‌حسب عادت بشری، صرف‏نظر از مقامات و شئونات امامت هم که نگاه کنیم، آن بزرگوار خوب می‌دانست که آنها چه‌کسانی هستند.

تاریکی فکری، تاریکی جور و ظلم و بی‏وفائی آنها کاملاً مشهود بود و دیده می‏شد. یک انسان معمولی اما مقداری بصیر، مقداری مردم‏شناس، مقداری متوجه روحیات و آشنا با روان انسانی، می‏فهمید که اینها چکاره هستند؛ تا چه رسد به آن بزرگوار، معصوم کلی، واقف به جمیع ماکان و مایکون و باخبر از همه موجودات و ذرات هستی؛ می‏شود بی‏خبر بماند از اینکه عاقبت این سیر و حرکت چیست؟! می‏شود نداند که نتیجه این سیر و حرکت، کشته‌شدن خودش و اصحابش و اسیرشدن اهل‏بیتش است؟! می‏شود نداند؟! بماند که بارها در این سفر گفته است

«* معراج حسینی صفحه 135 *»

که جدم رسول‌اللّه؟ص؟ را در خواب دیده‏ام که خبر داده‌اند من کشته خواهم شد و شما کشته خواهید شد و اهل‏بیت من اسیر خواهند شد. همین‏طور خبرهایی که در بین راه به ایشان می‌رسید که مسلم را کشتند، هانی را کشتند. چند فرستاده دیگر امام داشتند که نامه فرستاده بودند؛ اینها را هم گرفته بودند و به دستور ابن‏زیاد کشته بودند و این خبرها به امام می‏رسید؛ این خبرها به‌حسب ظاهر هم می‏رسید و در عین حال باز از مسیر خود برنمی‏گشتند.

از این بگذریم؛ نوع آدم‌های بسیار روشنِ آن زمان، به‌اصطلاح ما روشن‏فکر، کسانی که با جوّ سیاسی زمانشان آشنا بودند از قبیل محمد بن حنفیه، عبداللّه بن زبیر، عبداللّه بن عمر، عبدالله بن عباس و امثال اینها که نبض سیاسی زمان کاملاً در دستشان بود و روی آن تدبیر و یا نفوذی که داشتند همه اوضاع را می‏دانستند. اینها به‌حسب ظاهر آدم‌های کوچکی که در نزد مردم نبودند. همه به زبان‌های مختلف مرتب با امام؟ع؟ گفتگو می‏کردند؛ امام را از این حرکت منصرف می‏کردند و از این مسیر باز می‏داشتند؛ به زبان‌های مختلف نصیحت می‏کردند؛ تدابیر مختلف می‏کردند که امام حرکت نکنند و به کوفه نروند. ولی امام؟ع؟ هرکدام را به طوری جواب می‏فرمودند و راه خودشان را ادامه می‏دادند. می‏شود نداند؟! می‏شود آينده کار را نداند و حرکت کند؟ در کوفه، این‌همه فرمایشات پدر بزرگوارش را درباره اهل کوفه شنیده. فرمایشاتی را که امام؟ع؟ با اهل کوفه دارند و در نهج‏البلاغه آمده، ببینید که امام؟ع؟ چطور محیط تاریک آن زمان را بیان می‏کنند!

اطرافیان معاویه که در آن ظلمات کفر و طغیان قرار گرفته بودند، ــ خدا او را و همه اطرافیانش را لعنت کند ــ آنها که جای خود معلوم؛ از این طرف کسانی که ادعای علاقه و محبت به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه را داشتند و فعلاً او را امیر می‏گفتند و بیعت با او را بیعت حق می‏دانستند و حکومت او را حکومت حق و بجا می‏دانستند، چقدر با آن بزرگوار بی‏وفائی می‏کردند. اگر او را معصوم نمی‏دانستند، امام و حجت

«* معراج حسینی صفحه 136 *»

خدا نمی‏دانستند، ولی این مقدار بود که الآن بر حق است و این مقام، حق او است؛ با وجود این، چقدر با آن بزرگوار بی‏وفائی می‏کردند و چقدر خلاف رضای او سلوک می‏کردند و علیه او کار می‏کردند! و امام؟ع؟ مرتب آنها را نصیحت می‏فرمود؛ گاهی تهدید می‏فرمود؛ گاهی تعریض می‏فرمود و به تعبیرات مختلف بی‏وفایی آنها را بیان می‏کرد و امام حسین می‏شنید. این مقدار کوفیان و اهل کوفه را نباید شناخته باشد؟! این اندازه‏ها نباید بفهمد که اینها کیانند؟! و در عین حال حرکت می‌کند و به‌طرف همین کوفیان می‌رود.

برای اینکه ما بدانیم و الحمدللّه می‏دانیم، برای اینکه از این جهت ذکری شده باشد، تاریکی فضای انسانیت را در آن زمان از فرمایشات خود امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بیان می‌کنیم و امیدواریم که اینها برای ما درس باشد. ما که در این زمان در پیشگاه حجة بن الحسن صلوات‌اللّه‌علیه، محمد زمان، علی زمان، حسن زمان، حسین زمان و همه ائمه زمان قرار داریم و تحت لواء زعامت و امامت و ولایت آن بزرگواریم، این فرمایشات برای ما درس باشد که ان‏شاءاللّه به امر ولایت او و امر ولایت کاملین و بزرگانمان وفادار باشیم. درس بگیریم که خدای نکرده بی‏وفایی از ما سر نزند. اگر خدای نکرده گاه‌گاهی برخلاف میل و رضای ما و خواست و هوای ما، با ما رفتاری شود، ما باید خود و هوای خود را زیر پا بگذاریم و نکند نسبت به امر حسین و امر بزرگان دین و امر نشر فضائل ایشان، خدای نکرده بی‏وفایی یا خیانت و جنایتی را مرتکب شویم. باید درس باشد و بفهمیم.

بشر ناقص در معرض خطر است. خطر، تعارف نیست. هرچه هستیم ناقصیم؛ ناقص که ضمانت نشده محافظت شود و عصمت داشته باشد، مگر آنکه خودش را به دامن معصومین بیندازد، خود و خواسته‏های خود را زیر پا بگذارد و از خود فراموش کند؛ آن‌وقت حفظش می‏کنند و نگهش می‏دارند. اینها درس است. خدای نکرده، خدای نکرده نکند طوری باشد که اگر ما هم آن زمان در کوفه در محضر امیرالمؤمنین

«* معراج حسینی صفحه 137 *»

صلوات‌اللّه‌علیه بودیم، از کسانی بودیم که این فرمایشات حضرت شامل حالمان بود.

امام؟ع؟ در یکی از سخنرانی‌های خود در مسجد کوفه می‏فرماید: اَحمَدُ اللّهَ علی ما قَضیٰ مِن امرٍ و قَدَّرَ مِن فِعْلٍ و علی ابتلائی بکم ایتها الفرقة التی اذا اَمَرتُ لم‏تُطِع و اذا دعوتُ لم‏تُجِب خدا را حمد می‏کنم و سپاسگزاری می‏کنم بر آنچه که حکم فرموده از کارها و تقدیر فرموده از برنامه‏ها؛ و خدا را شکر می‏کنم و حمد می‏کنم بر اینکه مبتلا شده‏ام و گرفتار شده‏ام به شما ای گروهی که متفرقید و دل‌های شما از یکدیگر پراکنده است به‌طوری که هرگاه دستوری می‏دهم و فرمانی صادر می‏کنم، اطاعت نمی‏کنید و هرگاه شما را می‏خوانم، جوابم را نمی‏دهید.

اِن اُمهِلتم خُضتم و اِن حُوربتم خُرتم اگر مهلتتان بدهم، در افکار و هواها و بازیگری‌های خودتان فرو می‏روید. اگر مهلت داده می‏شوید، برنامه شما این است و اگر در مقام جنگ با شما برمی‏آیند و در فشار قرار می‏گیرید، فریادهای اعتراض برمی‏آورید و یا ضعف و سستی نشان می‏دهید. و اِن اجتَمَعَ الناسُ علی امامٍ طَعَنتُم و اِن اَجَبتُم اِلی مُشاقَّةٍ نَکَصتُم اگر مردم بر اطرافِ امامی اجتماع کنند و او را رهبر خود قرار دهند، شما بر ايشان طعن می‌زنيد و اگر یک‌وقتی اجابت کنید و برای انجام یک امر مشکلی بیایید، از بین راه برمی‏گردید و پشت می‏کنید. لا اَباً لغیرکم؛ امام؟ع؟ به اینها نفرین نمی‏کنند. لا اَباً لغیرکم غیر شما ــ یعنی اطرافیان معاویه ــ بی‏پدر باد. امام؟ع؟ به این گروهی که مخاطب حضرتند، نفرین نمی‌کند.

ما تَنتَظِرون بِنَصرکُم و الجهادِ عَلی حَقِّکم الموتَ او الذُّلَ لکم دقتی در اینجا است که فکر می‏کنم دیگران برنخورده باشند؛  ندیده‏ام که به دقتی که امام در این جمله دارند، برخورده باشند. ما تنتظرون ــ در بعضی نسخه‏ها أ تنتظرون ــ آیا به اینکه مرا نصرت کنید و بر این حقی که در دست دارید جهاد کنید، مرگ را انتظار می‏کشید؟ یعنی فکر می‏کنید که اگر مرا نصرت کنید و جهاد کنید، هدر شده‌اید و از بین رفته‏اید؟ معنایش این است که فکر می‏کنید اگر مرا نصرت کردید و بر این حقی که در

«* معراج حسینی صفحه 138 *»

دست دارید جهاد کردید و کشته شدید، این کشته‌شدن شهادت نیست. این‏طور فکر می‏کنید و این را شهادت نمی‏دانید؟! مرگ می‏دانید، نفله‏شدن می‏دانید، هدرشدن و از بین رفتن می‏دانید که در نصرت من و جهاد در راه حقی که دارید، کوتاهی می‌کنید؟! او الذلَّ لکم یا فکر می‏کنید اگر مثلاً در مقام نصرت و جهاد برآمدید و کشته نشدید، ذلیل و خوار خواهید شد؟ اگر باقی بمانید به ذلت خواهید افتاد؟

فواللّهِ لَئِن جاء یومی و لَیَأْتِیَنّی لَیُفَرِّقَنَّ بینی و بینکم و انا لِصُحبَتِکم قالٍ خدایا، نکند ما نسبت به امام زمانمان این‏طور باشیم؛ در این دورانی که با این بزرگوار به‌سر می‏بریم، در نصرتشان کوتاهی داشته باشیم و خدای نکرده برخلاف میل او قدم برداریم! می‏فرماید به خدا سوگند اگر مرگ من بیاید و من بمیرم و روز مردنم فرا رسد و به همین زودی حتماً خواهد رسید، اگر روز مرگ من برسد، بین من و شما جدایی می‏اندازد؛ اما بدانید که طوری جدایی می‏افتد که من بودنم با شما را نمی‏پسندم و به خواسته‏ام می‏رسم که از شما جدا شوم؛ چون انتظار مرگم را می‏کشم، نمی‏خواهم با شما باشم، دلم می‏خواهد از بین شما بروم. مرگ من می‏آید و من از شما جدا می‏شوم و حال آنکه من، بودن با شما را دشمن دارم و نمی‏خواهم. و بِکُم غیرُ کثیر و با اینکه شما به‌ظاهر اطراف من هستید و گرد مرا گرفته‏اید، اما من باز هم خودم را تنها می‏بینم نه با شما.

للّه انتم! امیرالمؤمنین تعجب می‏کند. للّه انتم! می‏فرماید من از شما تعجب می‏کنم؛ أ ما دینٌ یَجمَعُکُم و لا حَمیّةٌ تَشحَذُکم  در بین شما نه دین می‏بینم که شما را گرد هم جمع کند؛ یعنی انسان‌ها به‌برکت دین گرد هم جمع می‏شوند و اگر بنا بر هوی و هوس باشد، متفرق می‏شوند. دین است که همه را مجتمع می‏کند و همه خواسته‏ها و هواها، به‌خاطر دین زیر پا گذاشته می‏شود. به احترام دین، اجتماع حاصل می‏شود و شما دین ندارید که شما را مجتمع کند و گرد هم جمع نماید. و نه هم غیرت و حمیّت و تعصبی دارید که در انجام برنامه‏های خیر، شما را تیز و محکم کند؛ یعنی امام؟ع؟ به غیرت قانع شده‏اند. بی‏غیرتی بد است؛ بی‏حمیتی بد است؛ تعصب در

«* معراج حسینی صفحه 139 *»

حق و تعصب در خیر لازم است. در امر خیر، نباید بی‏غیرتی نشان داد. در امر خیر و حق، نباید بی‏تعصبی نشان داد. حق و خیر طوری است که تعصب و حمیت در آن پسندیده است؛ از صفات اولیاء است.

أو لیس عجباً اَنَّ معاویةَ یدعو الجُفاةَ الطَّغامَ فیَتَّبِعونَه علی غیر مؤنة و لاعطاء خیلی تعجب است! امام می‏فرمایند جای تعجب نیست؟! نباید به شگفت افتاد که معاویه، جفاکاران و بی‏وفاها را و طاغیان و سرکشان را به‌طرف خود و برای انجام برنامه‏های باطل خود دعوت می‏کند بدون اینکه مایه‏ای برود؟! بدون عطا و بخشش، بدون زحمت، اینها همه و همه از او متابعت می‏کنند و گرد او جمع می‏شوند و در اجرای برنامه‏های باطل او قوی و محکمند به‌طوری که در میان میدان‌ها می‏آیند و کشته می‏شوند. همه هم می‏دانند که او معاویه است، پسر ابوسفیان است؛ همه می‏دانند که زنازاده است؛ پدرش زناکار، خودش زناکار و همه می‏دانند که اینها با اسلام مخالف بودند و دشمن اسلام بودند و اینها در تاریخ اسلام «طُلَقاء» هستند. یعنی اینها بعد از فتح مکه و داخل‌شدن رسول‌اللّه در آنجا، پناهنده شدند. نه اینکه با طوع و رغبت و میل، اسلام آورند؛ نه، اصلاً یک لحظه اسلام نیاوردند. پناه آوردند و به‌ظاهر گفتند ما اسلام را قبول می‏کنیم؛ حال که بنای کشته‌شدن است، اسلام را قبول می‏کنیم. چون به‌ظاهر قبول کردند، رسول‌اللّه آنها را از مرگ آزاد کردند. زینب کبری؟سها؟ به همین‏ها و امثال اینها فرمود: یابن الطلقاء.([77])

با اینکه می‏دانستند اینها، يک‌چنين افرادی هستند و بدون اینکه معاویه زحمتی بکشد، مایه‏ای برود و از جیبش عطا و بخششی داشته باشد، آنها را برای اجراء برنامه‏های شوم خود دعوت می‏کرد، همه هم متابعت می‏کردند. امیرالمؤمنین می‏فرماید نباید از این امر تعجب کرد که آنها نسبت به معاویه این‌طورند؟!

و اما من و انا ادعوکم و انتم تَریکةُ الاسلام و بقیةُ الناس الی المعونة و طائفةٍ من

«* معراج حسینی صفحه 140 *»

العطاء، فَتَتَفَرَّقونَ عنّی و تَخْتَلِفون عَلَیَّ اما من شما را به چه چیز دعوت می‏کنم؟ اولاً مرا می‏شناسید که در اسلام بعد از چهره رسول‌اللّه، منم. هیچ‏کس انکار ندارد؛ همه کس می‏دانند حتی معاویه که بعد از چهره رسول‌اللّه؟ص؟ منم. خدماتم را در اسلام، عدالتم، ایمانم و فضائلم را همه می‏دانند. من با این‏ سوابق و فضائل و شما هم که مدعی هستید تَرَکه اسلام یعنی باقیماندگان مردان حق و خداپرست و مسلمان هستید؛ شما را برای چه چیز دعوت می‏کنم؟ احقاق حق و ابطال باطل. دعوتتان می‏کنم، مایه هم می‏روم، مؤنه صرف می‏کنم، خرجتان می‏کنم و بر شما بخشش و عطاء دارم؛ می‏آیید بخشش‌های مرا می‏گیرید، مؤنه و خرج‌هایی را که می‏کنم، می‏پذیرید و می‏گیرید؛ اما تتفرقون عنی از من متفرق می‏شوید و از گرد من پراکنده می‏شوید و تختلفون عَلَیَّ بر ضرر من اختلاف می‏کنید و علیه من همدست می‏شوید. و اِنَّ اَحَبَّ ما اَنَا لاقٍ الیَّ الموتُ بهترین چیزهایی که آرزویش را می‏کشم که با آن برخورد کنم، مرگ است. اینها ناله‏های امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است!

امام حسین می‏شنیدند که پدر بزرگوارشان این فرمایشات را با اهل کوفه می‏فرمایند؛ می‏شود کوفیان را نشناخته باشند؟  می‏شود امام حسین به آن نامه‏ها و امضاها فریب خورده باشند و باورشان شده باشد و بخواهند بیایند بر اینها حکومت کنند و یزید را کنار بگذارند؟! می‌شود؟! انصاف بدهید، اگر من و شما پای منبر امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بودیم و حضرت این فرمایشات را به آن مردم بفرماید، بعد همان مردم ما را دعوت کنند و نسبت به ما اظهار وفاداری کنند، باورمان می‏شد؟ انصاف بدهید! من تعجب می‏کنم از این مغرضین و یا جهالی که می‏خواهند امر حسین صلوات‌اللّه‌علیه را یک امر عادی جلوه بدهند و شهادت حسین؟ع؟ را یک امر اتفاقی معرفی کنند و امام را از حادثه آینده بی‏خبر معرفی کنند! تعجب می‏کنم؛ اینها را چه می‏کنید؟ شما حسین را نعوذبالله این‏قدر ساده و بی‌تجربه و بی‏فکر و این‏قدر مردم‏نشناس و بشرنشناس می‌گیرید!

«* معراج حسینی صفحه 141 *»

قد دارَستُکُم الکتاب من در دوران حکومتم کوتاهی نکردم؛ به شما قرآن آموختم، شما را با علم قرآن آشنا کردم و به مرادهای خدا در قرآن واقف کردم؛ و فاتَحْتُکُمُ الحِجاج من به شما حجت یاد دادم، به شما برهان تعلیم کردم، شما را با دلیل آشنا کردم، حق و باطل را به شما شناسانیدم، با مدرک و برهان با شماها حرف زدم؛ و عَرَّفْتُکُم ما انکرتم آنچه سرتان نمی‏شد یادتان دادم و آنچه نمی‏فهمیدید به شما آموختم؛ و سَوَّغْتُکُم ما مَجَجْتُم به‌علاوه از جهت امور دنیوی آنچه که نمی‏توانستید بخورید و از گلویتان پایین نمی‏رفت، برای شما آماده ساختم به‌طوری که توانستید بخورید. یعنی حقوقی را که عثمان از شما پایمال کرده بود و حق شما و بیت‏المال را مخصوص بنی‏امیه کرده بود و به شماها نمی‏داد، به شما رد کردم. در برنامه‏های دنیوی نسبت به احدی از شما ظلم نکردم. لو کان الاعمی یَلْحَظُ او النائمُ یَستَیقِظ برنامه من با شما طوری بود که اگر آدم کوری هم بود می‏فهمید؛ و اگر در بین شماها کسی نبیند که از کور هم کورتر است! اگر آدم خوابیده‏ای بود بیدار می‏شد؛ و اگر کسی در بین شما بیدار نشده باشد که واللّه او مرده است!

و اَقْرِب بقومٍ مِنَ الجَهلِ باللّه قائِدُهُم معاویة و مُؤَدِّبُهُم ابنُ‌النابغة([78]) باز هم امام؟ع؟ در این جمله به آنها توجه می‌دهد که درست است که معاویه الآن در شام است و شما در شام نیستید، در کوفه هستید و گرد علی؛ اما فردا که معاویه، یزید را بر شما مسلط کند و من از بین شماها بروم، حسن من، مظلوم و بی‏کس و تنها از بین شما به مدینه برود و حتی چهل‌نفر همراه پیدا نکند. ناچار شود کوفه را بگذارد و به مدینه برود و یزید بر شماها مسلط شود. اما بدانید که اگر مثل معاویه و یزید بر شماها مسلط شوند، همین‌طور است که می‏فرماید: و اَقْرِب بقوم من الجهل باللّه. عبارت با تعجب ادا می‏شود؛ تعجب است! چقدر نزدیکند به خدانشناسی و به جهالت به امر خدا، کسانی که پیشوای آنها و رهبر آنها معاویه باشد؛ ادب‌کننده آنها، زنازاده و فرزند زن

«* معراج حسینی صفحه 142 *»

زناکاری به‌مانند عمرو بن عاص است. اساس فرهنگی آنها و امور فرهنگی و تأدیب و ادب آنها در دست او و رهبری و قائد‌بودن در دست مثل معاویه. این‌چنین اشخاصی چه خواهند بود؟! امیرالمؤمنین تعجب می‏فرماید و اقرب بقوم من الجهل باللّه اینها چقدر از خدا دورند! چقدر باید یک‌چنین انسان‌هایی خدانشناس باشند! امام؟ع؟ این فرمایشات را درباره جوّ آن زمان می‏فرمایند؛ و بعد در زمان یزید، جوّ بدتر شد. تاریکی و ظلمت بنی‏امیه، بهتر که نشد، بدتر شد! تهدیدها و تطمیع‌های یزید خیلی شدیدتر بود. مثل ابن‏زیادها کمک‏کار یزید شدند؛ مثل ابن‏سعدها کمک‏کار او شدند!

آن‌گاه امام حسین؟ع؟ از جوّ سیاسی بی‏خبر باشند و نعوذباللّه ندانند که اگر در این شب تاریک در این مسیر، حرکت کردند، این مسیر خار دارد، این مسیر سنگ دارد، این مسیر چاه دارد؟! ندانند که این خارها به پاها خواهد رفت، پاها به این سنگ‌ها خواهد خورد و در این چاه‌ها خواهند افتاد؟! امام بی‏خبر از چاه‌ها و خارها و سنگ‌ها حرکت کنند و این مسیر را طی کنند؟ این‌طور است؟!

یا نه، شهادت یک امر لازمی در نظام حکیمانه الهیه بود برای سیردادن انسان‌هایی که براساس ایمان قدم برمی‏دارند ولی به رتبه نقصان مبتلا هستند و در ظلمات عصیان به‌سر می‏برند تا بتوانند با توجه و حرکت پشت سر حسین، سیر الی اللّه داشته باشند؛ خود و همه متعلقات خود را زیر پا گذارند و حسینی شوند؛ حسینی و اهل نجات بشوند.

و دیگر اینکه به مقامات کاملین کربلا واقف شوند و آیات خدا را ــ که خدا به حسین نمایاند ــ ببینند و معرفت پیدا کنند؛ وگرنه ما کجا علی‏اکبر می‏شناختیم، ما کجا اباالفضل می‏شناختیم، ما کجا زینب‏شناس بودیم؟! اگر حادثه کربلا نبود، اسماء حسین را کجا می‏شناختیم و کجا به آیات خدانمای حسین، معرفت پیدا می‏کردیم؟

لنریه من آیاتنا. باید این‏طور باشد، باید این سیر انجام شود. باید حسین حرکت کند و به کربلا بیاید و آیه خدا یعنی علی‏اکبر را ببیند؛ و حسین به جلوه محمدی، در او

«* معراج حسینی صفحه 143 *»

متجلی شود که جلوه محمدیِ حسین، حامل جلوه علوی و جلوه حسنی و جلوه حسینی و جلوه فاطمی و سایر جلوه‏ها است. او به مقام محمدیت خود و به جلوه محمدیت خود ــ که مقام جامعیت و کاملیت است ــ در علی‌اکبر ظاهر شود. به آن مقام جامعیت خود، در عرصه و رتبه علی صلوات‌اللّه‌علیه متجلی شود؛ و چه‌کسی می‏تواند علی را بشناسد؟ این‌همه اسرار که در مقام جامعیت محمدی قرار دارد، در آن عرصه همه در علی‌اکبر ظاهر شده.

می‌دانیم مقام محمدی نسبت به مقام علوی و حسنی و حسینی و فاطمی و قائمی عجل اللّه تعالی فرجه، نسبت به این مقامات، مقام عرش است. خمسه آل‏عبا صلوات اللّه علیهم اجمعین چهارتایشان ارکانند که البته وقتی مقام ارکان‌بودن ذکر می‌شود، به‌جای فاطمه، قائم آل‌محمد؟عهم؟ ذکر می‌شود. چهار رکن برای عرش هستند و خود عرش مقام محمدی است؛ و الرحمن علی العرش استوی([79]) خدا به مقام رحمانیت خود، بر عرش محمدی ــ صلوات اللّه علیه و علی اهل‏بیته ــ ظاهر شده.

آری، علی‏اکبر در عرصه خود و رتبه خود، حامل مقام محمدی است؛ یعنی حسین به چهره محمدی در او جلوه‏گر شده؛ و مقام محمدی در خمسه طیبه صلوات اللّه علیهم اجمعین، عرش است؛ و چون عرش است، خدا به رحمانیت خود بر عرش علی‏اکبری مستولی شده و حسین دارد این مقام را مشاهده می‏کند. چه می‏گذرد بر چنین پدری که یک‌چنین پسری را دارد به میدان می‏فرستد و یا این حالت را بر آن بزرگوار می‌بیند که «فقطّعوه بسیوفهم اِرباً اربا».

شنیدید حدیث معاویة بن وهب را که امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه دعا می‏کردند و یقیناً امام زمان هم در این زمان دعا می‏کنند و از خدا طلب رحمت می‏کنند برای کسانی که دلشان در این مصیبت می‏سوزد؛ دعا می‌کنند برای کسانی که در این مصیبت ناله می‏کنند، برای کسانی که گریه می‏کنند، برای کسانی که فریاد

«* معراج حسینی صفحه 144 *»

می‏کنند. اما طبیعت‏ها کمک نمی‏کند که گریه کنیم؛ گناهان ما دل‌های ما را قسی کرده، نمی‏گذارد با انوار طیبه مرتبط و به آنها متصل شویم، اشک و یا حزن شدید پیدا کنیم؛ ولی تباکی که می‏توانیم بکنیم. تباکی یعنی خودمان را به گریه واداریم، به حزن واداریم؛ چطور؟ به همین‌که به سینه بزنیم.

به‌منظور اظهار غم و هم‌درد شدن و شریک‌شدن در مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه در مصیبت علی‏اکبرش، به سینه بزنیم و چون جلوه محمدی است، راه داریم بگوییم وامحمداه وامحمداه وامحمداه؛ و چون نامش علی است، می‌توانیم بگوییم واعلیاه واعلیاه وامحمداه وامحمداه. در خاطر بیاوریم آن ساعتی را که امام کنار آن بدن پاره پاره بودند و به فرمایش حضرت توجه کنیم که چطور مقامات علی را در این مصیبت ذکر می‏کند. مبادا بگوییم حسین برای پسرش گریه می‏کند؛ حسین اسیر عواطف پدری شده و بر علی می‏نالد! نه؛ حسین، در چهره علی، آیه بزرگ خدا را مشاهده می‏کند.

قتل اللّه قوماً قتلوک مااجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمة الرسول در این فرمایش امام دقت کنید و برای شکستن دل‌ها و توجه به آن حضرت، از خود امام؟ع؟ کمک بگیرید. خدا بکشد آن کسانی را که تو را کشتند؛ چقدر جرأت داشتند بر رحمن! الرحمـن علی العرش استـوی حسین، رحمن را بر عرش مقام علی مستوی می‏بیند. الرحمــن علی العرش استــوی و چون این عـــرش، تنزل مقام محمــــدی است، می‏گویــــد و علی انتهاک حرمة الرسول چقدر اینها جرأت دارند! چقدر اینها جری و جسور بودند که حرمت رسول را از بین بردند و پرده احترام حضرت را دریدند و به خدا و رسول‌خدا بی‏احترامی کردند.

بعد فرمود علی الدنیا بعدک العَفا.([80]) وامحمداه، واعلیاه، وامحمداه، واعلیاه، وامحمداه واعلیاه. بلند بگویید وامحمداه. خواهش می‏کنم ناله کنید. ما ناله داریم،

«* معراج حسینی صفحه 145 *»

ما فریاد داریم. وامحمداه. این یک آیه بود. این یک آیه از آیاتی بود که خدا در کربلا به حسین؟ع؟ نشان داد.

یک آیه دیگر هم دارد. وقت می‏گذرد؛ ناچاریم آیات را ذکر کنیم و با این آیات الهیه آشنا شویم. بحمداللّه آشنا هستیم. آیه دیگری که خدا در کربلا به حسین ارائه داد، آن قابلیت و آن آیینه‏ای بود که توانست حسین را در خود نمودار سازد اما به جلوه حسنی و در تجلی حسنی، رکن دوم عرش الهی. حسین در او به مقام حسنی و جلوه حسنی متجلی شد. او قاسم بن الحسن صلوات‌اللّه‌علیه است.

«ثم خرج القاسمُ بن الحسن» نوع کسانی که مقتل نوشته‏اند، شهادت قاسم را بعد از علی‏اکبر نوشته‏اند و از فرمایشات حضرت هادی صلوات‌اللّه‌علیه هم استفاده می‏شود که اول‌ کسی که از اهل‌بیت کشته شد، علی‏اکبر صلوات‌اللّه‌علیه بود. بنابراین، رتبه بعد، رتبه قاسم است؛ البته نه بعد که یعنی متصل. بعد از آن حضرت، این بزرگوار آماده رفتن به میدان، به حضور عموی بزرگوارش آمد. اکثراً نوشته‏اند: «و هو غلام صغیر لم‏یبلُغ الحُلُم» بچه‏ای که هنوز به حد تکلیف نرسیده.

ای امام مجتبی، ما می‏دانیم که امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه امامِ معصومند، معصوم کلی هستند؛ اینها را برای شهادت آورده‏اند. تأثرات و غم‌ها و غصه‏ها و گریه‏ها، عواطف نیست؛ از عاطفه عموبودن نیست؛ از جهت دلسوزی بر یتیم‌بودن قاسم نیست. زیرا این امور، امور عاطفی بشری است و ممکن است در مقام بشریت باشد؛ اما در یک‌چنین امر بزرگی که امر شهادت است، با آن‌همه اَسرار الهیه و اِصرار خدا در انجام‌شدن این امر، آیا این حالات حسین را می‏شود گفت عاطفه است؟! اینها نیست مگر برای توجه‌دادن ما به مقامات و شئونات این شهداء و آیات الهی.

اکثراً نوشته‏اند: «فلما نظر الحسین؟ع؟ الیه قد برز، اعتنقه و جعلا یبکیان حتی غُشِیَ علیهما.» هنگامی که ترجمه کردم، برای احترام و تعظیم مقام قاسم و آشنایی با این آیه بزرگ خدا، چون تجلی مقام حسنی است، واحسناه و واقاسماه می‏گویید.

«* معراج حسینی صفحه 146 *»

وقتی‌که امام حسین نگاه کردند به این آقازاده برادرشان که آماده رفتن به میدان است، دست به گردن یکدیگر کردند و یکدیگر را در بغل گرفتند؛ هر دو شروع کردند به گریه‌کردن، طوری که از هوش رفتند. واحسناه، واقاسماه، واقاسماه، واحسناه. شرم نکنید، شرم نکنید. امام زمان دارند ما را می‏نگرند. واحسناه، واقاسماه.

«ثم استأذن الحسینَ؟ع؟ فی المبارزة فابی الحسین؟ع؟ ان‏یأذن له» از عموی بزرگوارش برای رفتن به میدان اذن می‏گیرد؛ امام اجازه نمی‏دهند. مگر نمی‏دانند این قاسم کشته خواهد شد، چرا اجازه نمی‏دهند؟ یعنی من در مقام عبودیت راضی نیستم این آیه بزرگ الهی، پایمال سم ستوران شود. واحسناه، واقاسماه.

«فلم‏یزل الغلامُ یقبّل یدیه و رجلیه حتی اذن له» قاسم چه کرد؟ قاسم افتاده روی دست و پای عمو، دست و پای عمویش را می‏بوسد. اما ما می‏دانیم وقتی قاسم از عمویش از این تجلی الهی جدا می‏شود، از این تجلی کلی خدا جدا می‏شود، چطور جدا می‌شود؟ «فخرج و دموعه تَسیل علی خدّیه»([81]) می‏رود اما گریه می‏کند.

در این شب با امام زمان هم‌ناله می‏شویم، از این حسینیه از کنار قبر علی بن موسی الرضا صلوات‌اللّه‌علیه زیر لواء کاملین شیعه از زبان امام هادی صلوات‌اللّه‌علیه سلام عرض می‌کنیم. زیارت ناحیه است که از ناحیه مقدسه صادر شده؛ ایشان یادمان داده‏اند که این‏طور به قاسم سلام عرض کنیم: السلام علی القاسم بن الحسن بن علی، المضروبِ هامَتُه بر فرقش ضربه وارد کردند؛ المسلوبِ لامَتُه؛ در چه موقع سلام عرض می‌کنیم؟ به قاسم در چه حالتی سلام می‏کنیم؟ حین نادی الحسینَ عَمَّهُ موقعی که عمویش را صدا زد، فَجَلیٰ علیه عَمُّه عمویش آمد اما چطور؟ کالصَّقْر حسین مثل باز شکاری به بالین قاسم آمد؛ قاسم را در چه حال دید؟ و هو یَفْحَصُ بِرِجْله التّرابَ قاسم پاهایش را به زمین می‏کشید؛ و الحسین یقول ــ ‌غم حسین را بشنوید ــ حسین می‏فرمود: بُعداً لِقومٍ قَتَلوک هلاک و نابود شوند کسانی که تو را کشتند و مَن

«* معراج حسینی صفحه 147 *»

خَصْمُهُم یومَ القیمة جدُّک و ابوک و از رحمت خدا دور شوند کسانی که خصم آنها و دشمن آنها در روز قیامت، جد تو و پدر تو هستند. اشاره به مقام قاسم است. اینجا نفرموده ما اجرأهم علی الرحمن و علی انتهاک حرمة الرسول. فرمود دشمن اینها، جد تو و پدر تو خواهند بود. اشاره به مقام قاسم است. ثم قال: عَزَّ واللّهِ عَلی عَمِّکَ ان‏تدعوه فلایُجیبَکَ او ‏یُجیبَکَ و انت قتیلٌ جَدیلٌ فلایَنفَعَک بر عموی تو خیلی گران است؛ این مصیبت بر عموی تو خیلی سنگین است که عمویت را صدا بزنی و نتواند جوابت را بدهد. بلکه وقتی جوابت را می‏دهد و به فریادت می‏رسد، تو کشته شده‏ای و در زیر پای اسب‌ها لگدکوب شده‏ای و فایده‏ای به تو نمی‏بخشد. هذا واللّهِ یومٌ کَثُرَ واتِرُهُ مصیبت‌های من امروز زیاد است و قَلَّ ناصِرُهُ یاور ندارم.

امام هادی؟ع؟ یادمان می‏دهند که به قاسم عرض کنیم: جعلنی اللّهُ مَعَکُما یومَ جَمعِکُما ای قاسم و ای عموی قاسم، خدا مرا با شما قرار دهد در روز اجتماع  شما ؛ و بَوَّأَنی مُبَوَّأَکُما خدا مرا با شما در یک‌جا قرار دهد؛ و لعن اللّه قاتلک خدا کشنده تو را لعنت کند عُمَرَ بنَ سَعدِ بنِ عُروَةَ بنِ نُفَیلٍ الاَزدی خدا لعنتش کند و اَصلاه جَحیماً خدا او را به آتش جهنم داخل کند و اَعَدَّ له عذاباً الیماً([82]) خدا عذابی دردناک برای او آماده کند. اللّهم عذّبه عذاباً الیما.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 148 *»

مجلس 9

(شب یکشنبه / 9 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 149 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

در مطالعه و تدبر حادثه کربلا هستیم؛ خدا در سوره مبارکه اسراء از این حادثه سخن گفته و عرض شد این سوره را، سوره «اسراء» و «بنی‏اسرائیل» می‌گویند. چون در اولین آیه آن، سخن از اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ به آسمان‌ها و مراتب عالیه است، به آن «اسراء» می‌گویند.

عرض شد این حادثه با حادثه کربلا ــ که سیردادن امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه از مدینه به مکه و از مکه به کربلا است ــ مناسبت دارد.

همچنین عرض شد که دو مطلب را فعلاً باید توجه داشته باشیم؛ مطلب اول اینکه اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ در شب بوده و دیگر آنکه منظور از آن، ارائه آیات خداوندی بوده است. در حادثه کربلا هم همین دو مطلب را باید در نظر داشت که در زمان امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه، این سیردادن، در شبِ ظلمات کفر و طغیان و ظلم و جور بنی‏امیه بود. مطلب دیگر هم، ارائه آیات الهیه به حسین صلوات‌اللّه‌علیه بود.

درباره اینکه به لیلاً تعبیر آمده و تأکید شده که سیر در شب بوده، دقتی داشتیم که خیلی‌ها می‏خواهند حادثه کربلا را یک حادثه اتفاقی معرفی کنند؛ حادثه‌ای اتفاقی که اتفاق افتاده و تدبیری و سرّی در آن نیست، مثل سایر اتفاقیات که پیش می‏آمده. این‌همه آیات و روایات رسیده که این حادثه، تعمّد بوده و از اسرار الهیه است و روی جهاتی بوده. اما بی‏خبران، مغرضان و جهال سعی و تلاش می‏کنند که حادثه کربلا را

«* معراج حسینی صفحه 150 *»

یک حادثه اتفاقی معرفی کنند.

عرض شد صرف‌نظر از مقامات باطنیه و شئونات ولایتی حسین صلوات‌اللّه‌علیه، اگر آن بزرگوار را یک انسان معمولیِ باشعور، باادراک و فهمیده هم حساب کنند، حسین؟ع؟ موقعیت و جوّ آن زمان را می‏دانست و لااقل به‌اندازه عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن عباس و محمد بن حنفیه راه می‏برد و جریان‌های سیاسی برایش روشن بود. می‌فهمیدند که فریب نخورده است. او کوفیان را می‏شناخت؛ حسین دوران حکومت پدرش و مقداری از دوران حکومت برادرش را با کوفیان به‌سر برد و با خیلی از رجال نامی کوفه آشنا بود و خصوصیات روانی آنها را می‏دانست. از اینها گذشته فرمایشات پدر بزرگوارش را درباره آنها می‏شنید. چطور این بزرگوار گول خورده باشد، فریب خورده باشد و ندانسته و مطالعه‌نکرده، به کربلا آمده باشد و این حادثه اتفاقاً رخ داده باشد؟! به قصد شکست‌دادن یزید آمده اما شکست خورده! به نیت اینکه حکومت را بگیرد آمده، اما نتوانسته، شکست خورده و کشته شده!

اینها کسانی هستند که به تاریخ کربلا ظلم می‏کنند؛ به مقام سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه ظلم می‌کنند و سعی و تلاش دارند که این حادثه را این‏طور معرفی کنند. خدا درجات بزرگان ما عالی است متعالی فرماید. خدا به ایشان جزای خیر عنایت کند. نوع مباحث اعتقادی را برای ما روشن ساخته‏اند و حق و واقع را بیان فرموده‏اند که از جمله، حادثه کربلا است. این بزرگواران، حادثه کربلا را هم به حاقّ و واقع و حقیقت آن بیان فرموده‌اند‏ و بعضی از اسرارش را ذکر کرده‏اند.

ان‌شاءاللّه امشب به نکته‏ای در همین زمینه توجه می‏کنیم. از نظر ائمه ما و طبق بیانات محکم بخصوص بیانات امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و حوادثی که در دوران حکومتی حضرت واقع شد، برنامه معصومین تا زمان امام عسکری صلوات اللّه علیهم اجمعین در دوران حکومت‌های ظالم و غاصب که بعد از رحلت رسول‌خدا؟ص؟ شروع شد، این بود که وقتی مسلمین با شخصی بیعت می‏کردند و او را بر خود امیر قرار

«* معراج حسینی صفحه 151 *»

می‏دادند، معصومین ما سلام اللّه علیهم اجمعین در بیعت داخل می‏شدند و به‌ظاهر بیعت می‏کردند؛ اگرچه در مقامات مختلف و شئونات مختلف، امر به معروف می‏فرمودند، نهی از منکر می‏کردند و افرادی را که طالب بصیرت بودند، بصیر می‏فرمودند؛ کسانی را که قابلیت نورانیت داشتند، نورانی می‏فرمودند؛ اما از نظر عمومی مسلمین، وقتی‌که مسلمین با شخصی بیعت می‏کردند، ایشان هم در بیعت داخل می‏شدند. همه معصومین ما بعد از رسول‌اللّه؟ص؟، غیر از امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه، بقیه همه‏شان  با طواغیت زمانشان و با امراء و خلفاء زمانشان بیعت داشتند؛ گرچه به اکراه بوده و به رضایت نبوده، اما این برنامه را داشته‏اند.

امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه با ابوبکر ظاهراً بیعت کردند، با عمر بیعت کردند، با عثمان بیعت فرمودند و بعد از کشته‌شدن عثمان هم آماده بودند و می‌فرمودند که شما مسلمین با هرکس بیعت کنید، من هم بیعت می‏کنم. وظیفه من نصیحت و خیرخواهی مسلمین است؛ در هرجا وظیفه داشتم امر به معروف و نهی از منکر می‏کنم. من در میان شما مسلمین و در برابر دستگاه حاکم بین ما، وزیر باشم بهتر است از اینکه امیر باشم.([83])

علتش معلوم است؛ مردم بعد از رسول‌خدا؟ص؟ کفرهای باطنی و نفاق باطنی خود را ظاهر کردند و امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه حکومت بر یک‌چنین اشخاصی را نمی‌خواستند؛ و به‌علاوه از نظر نظام حکیمانه الهی، اقتضا می‏کرد که بعد از آوردن اسلام و تبلیغ اسلام، معصوم کلی حکومت رسمی نداشته باشد تا مردم به حرارت ولایت او نسوزند و نابود نشوند. بشر به‌تدریج سیر خودش را بکند و به آن حد برسد که برای پذیرش حکومت معصوم لیاقت و قابلیت کلی پیدا کند که دوران ظهور امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه است و اسرارش در فرمایشات مشایخ+ بیان شده.

مطلبی که مسلم است، این است که تمام معصومین ما غیر از امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه بعد از رسول‌اللّه؟ص؟ همه با امراء زمان بیعت داشته‌اند؛ امام حسن

«* معراج حسینی صفحه 152 *»

بیعت کردند؛ امام حسین با عمر و با عثمان بیعت کردند و همین‏طور از امام سجاد تا امام عسکری صلوات اللّه علیهم اجمعین به اکراه یا تقیه ــ اسمش را هرچه بگذاریم ــ بیعت می‏فرمودند. هیچ‏گاه در مقام برنمی‏آمدند که حکومت را به‌دست بیاورند. حتی امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه موقعی که مشغول غسل‌دادن بدن مطهر رسول‏اللّه؟ص؟ بودند و جریان سقیفه انجام می‏شد، خود ابوسفیان و چند نفر امثال او ریختند خانه حضرت که ما آماده هستیم، شمشیر در دست داریم که نگذاریم حق تو را پایمال کنند. دروغ می‏گفتند و مقصودشان فتنه بود. امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه ابوسفیان را از خود ابوسفیان بهتر می‏شناختند؛ از این جهت فرمودند فتنه نکنید؛ حق من مال من است و اگر بنا به گرفتن حق باشد، خودم اولی هستم که شمشیر به‌دست بگیرم. حضرت به این سخنان اعتنا نفرمودند و آنها هم ناامید شدند از اینکه بتوانند حضرت را در جریان فتنه قرار دهند و به شمشیرکشیدن و جنگیدن وادار کنند.([84])

امر امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه بعد از به‌درک رفتن معاویه و برخورد با حکومت یزید، امر دیگری است. بیعت‌نکردن امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه با یزید، امر دیگری است و آن بزرگوار، مقدماتی را فراهم می‏کردند که این حادثه شهادت و این حادثه کربلا پیش بیاید. در این حادثه، تعمد بود. گرچه حضرت مرتب می‏گفتند من به شما کار ندارم، شما هم با من کاری نداشته باشید؛ ولی آنها دشمنی را به‌اندازه‏ای رسانیده بودند و عداوت را به درجه‏ای رسانیده بودند که قانع نمی‏شدند حسین؟ع؟ با آنها کاری نداشته باشد و آنها هم با حسین کاری نداشته باشند؛ نه، حسین را باید نابود کنند؛ این تصمیم را داشتند. چون عداوت به این درجه رسیده بود، امام؟ع؟ هم روی اسرار و جهات دیگر، امر شهادت را قبول فرموده بودند و به انجام رسید.

امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه قانونی بیان می‏فرمایند که این قانون بعد از رحلت رسول‌اللّه؟ص؟ به‌عنوان قانون ثانوی الهی درست شد. رسول‌اللّه، قانون اولی الهی را قرار

«* معراج حسینی صفحه 153 *»

دادند و فرمودند بعد از من، علی امام شما است. این، قانونِ اولی الهی بود. بعد از علی حسن، بعد از حسن حسین، همین‏طور فرمودند تا امام زمان صلوات‌اللّه‌علیهم. هم سنی‌ها در روایات زیادی نقل کرده‏اند و هم شیعه که بعد از من مقام امامت، زعامت، ولایت، وصایت و خلافت، مال این بزرگواران است به همان ترتیبی که ذکر فرمودند. این حکم اولی الهی بود که رسول‌اللّه برای بشر آوردند و خدا قرار داده بود. چون باید امام و خلیفه و وصی، به عصمت کلیه معصوم باشد و در غیر از نبوت مثل رسول‌اللّه؟ص؟ باشد، چون این‏طور بود، به تنصیص و معرفی‌کردن احتیاج بود و شخص را بخصوص باید مشخص می‌کردند؛ و رسول‌اللّه انجام دادند و کوتاهی نفرمودند. این حکم اولی الهی بود.

وقتی بشر زیر بار حکم اولی الهی نمی‏رود و خواه‏نخواه باید نظام زندگیش هم بگذرد، اینجا حکم ثانوی و قانون ثانوی درست می‏شود؛ و آن قانون ثانوی، این قانونی است که ما از زبان امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه می‏شنویم و امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه که خودشان مثل امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه امامِ معصوم هستند، قطعاً و یقیناً از آن متابعت می‌کنند. اگر کسی هم این سخن را قبول نمی‌کند که امام معصوم هستند، لااقل مطیع امیرالمؤمنین که هستند و از پدرشان که اطاعت می‏کنند، پس قانونی را که پدرشان قرار بدهند، متابعت می‏کنند. و این قانونی است که همه اعتراف کرده‏اند که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، مؤسس این قانون هستند.

دقت بفرمایید؛ حتی سنی‌ها می‏گویند که مؤسس این قانون، امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه هستند؛ چون دوران حکومت امیرالمؤمنین اقتضا کرد که این بیانات بشود. زیرا در زمان ابوبکر، در زمان عمر، در زمان عثمان ــ ابتدا و اول حکومتش، ــ کسی در مقام مخالفت با حاکم و امیر برنیامد و هیچ‏کس مخالفت نکرد؛ فقط امیرالمؤمنین صلـوات‌اللّه‌علیه بودند و چند نفر از رؤساء قبایل که آنها هم ادعا داشتنــد و بعد از آنکه ــ  به‌حساب خودشان ــ  بیعت انجام شد و تمام شد، آنها را هم منزوی کردند و کنار

«* معراج حسینی صفحه 154 *»

گذاشتند و مطلب تمام شد. در آن موقع احتیاج به جعل این قانون پیدا نشد که ابوبکر این قانون را درست کند یا عمر و یا عثمان درست کنند.

امیرالمؤمنین در دوران حکومتشان از ابتداء حکومتشان با این حوادث برخورد کردند و ایشان این قانون را جعل ‏فرمودند. امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه این قانون دوم و این حکم الهی ثانوی را درست کردند.

کسانی که حادثه کربلا را اتفاقی می‏گویند، اگر حسین صلوات‌اللّه‌علیه را معصوم نمی‏دانند، لااقل مطیع امیرالمؤمنین که باید بدانند. این بزرگوار قطعاً این قانونی را که امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه تأسیس فرموده‌اند، اتباع می‏کنند و با قانونی که پدرشان تأسیس کرده‏اند، مخالفت نمی‌کنند.

یکی از خطبه‏های حضرت امیر صلوات‌اللّه‌علیه است که می‏فرماید: امینُ وحیِه و خاتَمُ رسله و بَشیرُ رحمتِه و نَذیرُ نِقْمَتِه. فرمایش خود را به ذکر صفات رسول‌الله؟ص؟ ابتدا می‏کند. او امین وحی خدا و خاتم فرستادگان خدا بود؛ او بشارت‌دهنده بود به رحمت خدا و ترساننده بود از عذاب خدا. البته این چند صفتی که از رسول‌اللّه؟ص؟ ذکر می‏فرمایند، با مطالبی که بعد ذکر می‌فرمایند بسیار مناسب است که تطبیقش طول می‏کشد.

می‌فرمايند: ایها الناس ان احقَّ الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر اللّه فیه. ابتداءً شأن و مقام امیر را معرفی می‏کنند، نه امیر و امامی  که حکم اولی خدا، او را قرار داده؛ آن نه. چون امیرالمؤمنین که در مقام حکومت قرار گرفتند و بعد از کشتن عثمان با حضرت بیعت شد، نه به این منظور بود که او حجت خدا است؛ نه به این منظور بود که او امام معصوم است؛ نه به این جهت بود که او عالم به ماکان و مایکون است و سایر فضائلی که ما شیعیان معتقدیم.

به این عنوان بود که او هم مثل ابوبکر است، مثل عمر است، مثل عثمان است، مثل طلحه است، مثل زبیر است؛ اما یک‌مقدار از آنها مقدس‏تر، یک‌مقدار از آنها

«* معراج حسینی صفحه 155 *»

زاهدتر، یک‌مقدار از آنها عابدتر و یک‌مقدار از آنها عالم‌تر است. به این عنوان با امیرالمؤمنین بیعت شد و آن حضرت را، امام و امیر گفتند به این معنی؛ نه به آن معنایی که شیعه می‏گفت. سه چهار نفر بیشتر نبودند که امیرالمؤمنین را حجت خدا می‏دانستند، امام می‏دانستند و معصوم می‏دانستند. سه چهار نفر بیشتر نبودند.

الآن همین وهابی‌هایی که هستند ــ خدا لعنتشان کند ــ اینها با شیعیان خیلی دشمنند؛ می‏گویند در میان طوایف اسلامی برای اولین بار، شیعه شرک را داخل اسلام کرده؛ چون به عصمت علی معتقد شده و علی را معصوم می‏داند. اسم این را شرک گذاشته‏اند و از این جهت شیعیان را مشرک می‏دانند.

نسبت به امیرالمؤمنین این‏طور نظر داشتند. حال این امیرالمؤمنین با مردمی که در کوفه هستند صحبت می‏فرماید؛ با آنهایی که معتقدند او مثل ابوبکر و عمر و عثمان و سایر صحابه است و فقط چند امتیاز کوچک محدود دارد؛ علم بیشتری، زهد بیشتری، عبادت بیشتری و عدالت بیشتری؛ با همین فضائل محدود و مشخص. این اشخاص پای منبر او نشسته‌اند و او برای اینها دارد از مقام حاکم و امیر و امام سخن می‌فرماید. از این رو نمی‏خواهد امامِ معصومِ کلی را معرفی کند؛ آنها این حرف‌ها را قبول ندارند. آنها می‏گویند امیر و امام یعنی کسی که ما خودمان جمع شویم و انتخابش کنیم و بگوییم تو بر ما امیر و امام باش. این معنی امیر و امام است و تو هم به ما معرفی کن که چه‌کسی برای چنین مقامی شایسته است. از این جهت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، یک‌چنین امیر و امام و رهبری را معین و مشخص می‏کنند نه امامتی را که شیعه معتقد است.

فرمود ای مردم، سزاوارترین مردم از بین شما به اینکه عهده‏دار امر امامت و رهبری و امیربودن بر شما شود، آن‌کسی است که در انجام این امر از همه شما قوی‌تر باشد؛ یعنی اسیر عواطف نباشد؛ در جایی که باید خشم کند خشم کند و در جایی که باید عفو و بخشش داشته باشد عفو و بخشش داشته باشد؛ در اجراء برنامه‏ها

«* معراج حسینی صفحه 156 *»

قوی باشد؛ ضعیف‌النفس نباشد. این یک. دیگر آنکه از همه بیشتر با قرآن و فرمایشات رسول‌خدا؟ص؟ آشنا باشد که بتواند احکام اسلام را بشناسد و در موقع تطبیق، تطبیق کند.

حال از اینجا قانون می‏گذارند؛ یعنی شما هروقت یک‌چنین کسی را پیدا کردید و با او بیعت کردید و او را بر خود امیر و امام قرار دادید، او قاعدتاً امیر و امام است؛ اما برخورد با حوادث پیش می‏آید، فان شَغَبَ شاغبٌ اُستُعتِبَ، فاِن اَبیٰ قوتِلَ. قانون است؛ دقت کنید که امام این قانون را می‏گذارد. اگر مخالفت‌کننده‏ای مخالفت کند، تسلیم نشود و سرکشی کند، از او خواسته می‏شود که از سرکشی خود دست بردارد و در بیعت داخل شود و مطابق سایر مسلمین بیعت کند؛ فان اَبیٰ اگر قبول نکرد، قوتل باید با او کشتار شود و او را بکشند.

امیرالمؤمنین قانون می‏گذارد و این قانون، حکم ثانوی الهی است. بشر حکم اولی را نخواست، بشر امامی را که خدا معین کرده نخواست، حال چه کند؟ نمی‏شود که نظام زندگیش از هم بپاشد، هر روز سری بلند شود و بخواهد سروری کند؛ نمی‏شود. چون نمی‏شود، قانون‌گذار باید قانون بگذارد؛ و بحمداللّه این قانون را امیرالمؤمنین گذاشتند. دوران حکومت امیرالمؤمنین اقتضا کرد که این قانون را بگذارند.

البته خود حضرت بعد از رحلت رسول‌اللّه به این قانون عمل کرد، ولی برای اینکه نشان دهد که من به این بیعت راضی نیستم، خودش با میل و رضایت برای بیعت نرفت؛ با مظلومیت رفت که اولاً بفهماند که به این بیعت راضی نیست و این برنامه برنامه خدایی نیست؛ دیگر اینکه حال که شما بیعت کردید و مرا هم وادار می‏کنید، ظاهراً و از روی ناچاری بیعت می‏کنم! چون اگر بیعت نکنم، با من چه می‏کنید؟  عمر در مسجد رسول‌اللّه شمشیر را بالای سر امیرالمؤمنین گرفته بود و گفت اگر با ابوبکر بیعت نکنی، با همین شمشیر گردنت را می‏زنم. باز هم حضرت مقاومت می‌کردند، نه اینکه شمشیر بکشد؛ این‏طور مقاومت نه! چون بیعت را مورد رضای خدا

«* معراج حسینی صفحه 157 *»

نمی‏داند، بیعت نمی‏کند. دست امیرالمؤمنین را گرفتند و بالا بردند و به دست ابوبکر زدند و گفتند علی بیعت کرد. امیرالمؤمنین شمشیر نکشید و مخالفت نکرد؛ با اینکه می‏توانست در مقام جنگ و کشتار برآید. این قانون را گذارد و خودش هم به این قانون عمل کرد.

بعد می‏فرماید: و لعمری لئن کانت الامامة لاتَنعَقِد حتی‌تَحضُرَها عامةُ الناس ما الی ذلک سبیل ولکن اهلُها یَحکُمون علی من غاب عنها ثم لیس للشاهد ان‏یَرجِع و لا للغائب ان‏یَختار چون معاویه و طرفدارانش به امیرالمؤمنین می‌گفتند ما که با تو بیعت نکردیم؛ آنها که با تو بیعت کردند تو را امیر و امام می‏دانند. ما با تو بیعت نکردیم و تو را امیر و امام نمی‏دانیم. معاویه و طرفداران او این‏طور می‏گفتند. امیرالمؤمنین؟ع؟ اینجا قانون را تکمیلش می‏کنند که قانون ثانوی الهی به این بیان تکمیل می‏شود؛ می‏فرماید به جان خودم سوگند اگر بنا باشد این امامتی که شما درست می‏کنید، یعنی این امارت و امامتی را که خودتان می‌پسندید و انجام می‏دهید، ــ امامت به معنای دوم، در قانون ثانوی، ــ اگر بنا باشد که تشکیل نشود مگر به این‏طور که همه مسلمین بیایند و بیعت کنند، یک‌چنین امامتی انجام نخواهد شد. چرا؟ چون مسلمین در بلاد مختلف متفرقند و میسر نیست که همه آنها بیایند با این امامی که تعیین شده و امیری که انتخاب شده، بیعت کنند؛ نمی‏شود. تا وقتی که بخواهند تک‏تک از همه بلاد بیایند، عمر این امیر هم تمام می‌شود و از دنیا خواهد رفت. وقتی نمی‏ماند؛ برای این امور فرصتی نیست.

پس تبصره قانون چیست؟ قانون به این‏طور تکمیل می‏گردد که کسانی که در بین شما برای انتخاب امیر و امام اهلیت دارند، اگر امام و امیری انتخاب کردند، همان‌هایی که حاضرند بیعت می‏کنند و بعد از بیعت‌کردن، حق برگشت از بیعت ندارند. مگر باز همان کسانی که برای انتخاب امام و رهبر و امیر اهلیت دارند، ببینند مصلحت نیست که این شخص، امیر و امام باشد، او را کنار بگذارند و کس دیگری را

«* معراج حسینی صفحه 158 *»

معین کنند. بدون تصمیم‏گیری آنها، هرکس از حاضرین که با یک‌چنین امام و امیری بیعت کرده، حق رجوع از بیعت ندارد.

اما آنهایی که در سایر بلادند و در بلد و شهری که امام انتخاب شد و با او بیعت انجام شد نبودند، وظیفه آنها چیست؟ وظیفه غائب‌ها چیست؟ آنها هم اجازه ندارند که خودشان بگویند ما هم امیر انتخاب می‏کنیم، ما هم می‏رویم می‏نشینیم فکر می‏کنیم و برای خود امامی می‏سازیم. نه، حق ندارند!

به این بیان و با تکمیل‌شدن قانون، معاویه محکوم شد. از نظر همه سنی‌ها، معاویه محکوم است. در حکومت امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، معاویه محکوم است؛ مگر چند نفر ناصبی مثل ابن‏حَجَر عَسْقَلانی لعنه‌اللّه پیدا شوند و بخواهند معاویه را تبرئه کنند و بگویند معاویه مجتهد بود؛ اجتهاد کرد و دید صلاح مسلمین در این است که با علی بجنگد و با او مخالفت کند؛ از این جهت به اجتهادش رفتار کرده و نزد خدا اجر دارد. اینها ناصبی هستند و حتی خود سنی‌ها و ملاهای سنی، اینها را رد می‏کنند و می‏گویند این نصب و عداوت شما با علی است که شما را وادار کرده به این حرف وگرنه این قانون از نظر همه تمام است. با این تکمله اخیر، مطلب تمام است.

امام؟ع؟ این فرمایش بعد را هم برای تحکیم این قانون می‏فرمایند: الا و انی اُقاتل رجلَین، رجلاً ادّعی ما لیس له و آخَرَ مَنَعَ الذی علیه آگاه باشید من با دو کس می‏جنگم؛ یکی آن کسی که حقی ندارد و ادعای حق می‏کند؛ و دیگر کسی که حقی بر او قرار گرفته و از انجام و ادای آن حق خودداری می‏کند؛ من با این دو می‏جنگم. از نظر تطبیقِ تاریخی، اولی معاویه لعنةاللّه‌علیه است که هیچ حقی در اسلام و مسلمین نداشت؛ هیچ حقی.

تمام شورشیان بر علیه عثمان و کشندگان عثمان و تمام نمایندگانی که در آن زمان، برای تأیید شورشیان بر کشتن عثمان، از همه شهرها به مرکز اسلام ــ مدینه منوره ــ

«* معراج حسینی صفحه 159 *»

آمده بودند، همه و همه با امیرالمؤمنین بیعت کردند. البته حضرت حاضر نمی‏شدند؛ به خانه حضرت هجوم آوردند طوری که خودش می‏فرماید چنان هجوم آوردید که نزدیک بود حسن و حسین مرا زیرِ پا بگیرید. این‏طور برای بیعت با من هجوم آوردید!([85]) شورشیان به ضمیمه تمام نمایندگانِ همه بلاد اسلام در آن زمان، با امیرالمؤمنین بیعت کردند. حالا معاویه از شام می‏گوید نه؛ ما حکومت علی را و امارت علی را نمی‏پذیریم. امیرالمؤمنین می‏فرماید من با یک‌چنین شخصی مقاتله می‏کنم، جنگ می‏کنم و او را می‏کشم؛ چرا؟ چون حقی را که ندارد ادعا می‏کند.

دیگری طلحه، زبیر، عایشه و امثال اینها بودند که چون بیعت کرده بودند، وظیفه‏شان بود که حق امیرالمؤمنین را ادا کنند. طلحه و زبیر از رؤساء شورشیان بر علیه عثمان بودند و در بیعت با امیرالمؤمنین پیش‏قدم بودند و از همه جلوتر بودند؛ اینها وظیفه‏شان این بود که حق آن بزرگوار را ادا کنند و بیعت را نشکنند. اما آنچه را که بر گردن آنها بود و وظیفه‏شان بود، ادا نکردند. می‏فرماید من با یک‌چنین کسی هم مخالفت دارم، مقاتله می‏کنم و او را می‏کشم.

بعد از بیان این قانون، فرمایشاتی دارند که حیفم می‏آید نخوانم. امشب برای احترام به شب تاسوعا و تعظیم امر حسین صلوات‌اللّه‌علیه آماده هستید و سخن، سخن امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه است و از آن نتیجه‏گیری می‌کنیم که امر شهادت سیدالشهداء، امر اتفاقی نبوده؛ بلکه تدبیری لازم در نظام حکیمانه الهی است.

می‏فرماید: اوصیکم عبادَ الله بتقوی اللّه فانها خیرُ ما تَواصَی العِبادُ به و خیرُ عواقبِ الامور عند اللّه. برای برقراربودن نظام مسلمین و باقی‌بودن حیات اسلام، باید به این نصیحت عمل شود. هر مجتمعی و بخصوص ــ ان‏شاءاللّه ــ اجتماع ما که تحت لواء کاملین شیعه است و بحمداللّه نسبت به ولایت و زعامت و امامت کلیه حجة بن

«* معراج حسینی صفحه 160 *»

الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه بابصیرت است، ما باید این فرمایش را به‌عنوان یک اساس‏نامه در نظر داشته باشیم.

می‌فرماید ای بندگان خدا شما را به تقوای خدا وصیت می‏کنم، خدادار باشید و رضای خدا را از دست ندهید؛ چون تقوی بهترین چیزی است که بندگان، یکدیگر را به آن وصیت می‏کنند؛ تقوی، بهترین وصیت‏های به یکدیگر و بهترین نصیحت‏های به یکدیگر است؛ و تقوی، بهترین عاقبت‌های کارها در نزد خدا است.

بعد از اینکه این الفاظ را ذکر می‏فرماید، به موقعیت مسلمین در زمان خودش توجه می‏دهد و می‌خواهد آنها را بصیر و روشن سازد. اگر در دل کسی تزلزلی باشد از مخالفت‌های معاویه با امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه و اینکه حضرت برای کشتن آنها و یا کشتن اصحاب جمل و یا اصحاب نهروان ــ خوارج ــ و از این قبیل آماده می‏شود، اگر از اینها در دل کسی تزلزلی باشد، می‌خواهد تزلزل آنها را برطرف نماید که این امر خودش مطلب خیلی مهمی است.

یکی از اسباب تزلزل خاطر‏ها همین است که معاند و مخالف به همین که می‏گوید «اشهد ان لااله‌الّااللّه، اشهد ان محمداً رسول‏اللّه؟ص؟» و نماز اقامه می‏کند و به قبله رو می‏کند، سعی می‏کند به همین‌ها خودش را اسلامی و طرفدار اسلام نشان دهد. اینها از اسباب تزلزل خاطرها است. نوعاً کسانی که در دینشان ضعیف می‏شوند، شیطان از همین راه برای گول‌زدن آنها استفاده می‏کند. مثلاً ای آقا، چرا فلانی بد باشد و حال آنکه نماز می‏خواند؟! ای آقا، فلانی حرم مشرف می‏شود؛ چرا بد باشد؟ ای آقا، فلانی انفاق می‏کند، احسان می‏کند؛ چرا بد باشد؟! ای آقا چرا فلانی بد باشد در حالی که گریه می‏کند و در روضه صدایش به گریه بلند است؟! مرتب ای آقا، ای آقا، اینها همه از شیطان است برای تضعیف ایمان‌ها.

نماز خواندن، رو به قبله کردن، شهادت‌دادن، گریه‌کردن، احسان‌کردن، اینها هیچ‌کدام ملاک نیست. ملاک، تسلیم‌بودن است نه مخالفت‌کردن و معاندت‌کردن و

«* معراج حسینی صفحه 161 *»

بعد گریه‌کردن، حرم‌رفتن، نمازخواندن و شهادت‌دادن. گریه‌ات به کمرت بزند؛  حرم‌رفتن به کمرت بزند؛ نمازخواندن و شهادت‌دادن به کمرت بزند. اینها ملاک نیست. ملاک، تسلیم‌بودن است و طغیان‌نکردن و دین خدا را دین خدا دانستن و حکم خدا را حکم خدا دانستن از کلی حکم خدا تا جزئی. یک سر مو تخلف کنی، به دین خدا توهین کنی، به دین خدا استخفاف کنی، از دین خارجی اگرچه نماز بخوانی، حرم بروی و گریه کنی! از دین خارجی، مگر توبه کنی و برگردی. مطلب خیلی مهم است!

در زمان امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه، یکی از مشکلات حضرت، همین بود. مثل طلحه و زبیری که در کنار خودِ علی در میدان‌های جنگ به‌روی کفار شمشیر می‏کشیدند و از نظر شجاعت به‌ظاهر مثل خود علی دلاور بودند، حال در مقابل علی می‏ایستند! مثل معاویه که امامت جمعه و جماعت دارد، رو به قبله می‏ایستد، نماز می‏خواند، از مکر و حیله خود حلم نشان می‏دهد، سخاوت نشان می‏دهد، حال این در مقابل علی ایستاده! ببینید شیطان چقدر در کمین مسلمین بود و چه زحماتی برای امیرالمؤمنین درست کردند؛ می‏گفتند ما چطور برویم با کسانی که نماز می‏خوانند بجنگیم؛ به قبله رو می‏کنند، به «لااله‌الّااللّه، محمدٌ رسول‌اللّه» شهادت می‏دهند، چطور به روی اینها شمشیر بکشیم؟!

در تاریخ زندگی همین «خواجه‏ربیع» ذکر می‏کنند که یکی از سرداران لشکر امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه بود؛ حضرت به او مأموریت دادند که برای جنگ با معاویه حرکت کند. گفت آقا، مرا از ریختن خون مسلمین معاف بفرمایید؛ من آماده نیستم خون مسلمین را بریزم. ببینید! خواجه‏ربیع یکی از «زهّاد ثمانیه» است و اکثرشان هم سنی بودند؛ اکثر این زهاد هشتگانه، سنی و صوفی بودند. یک زهدی داشته! این زهد به چه درد می‏خورد؟ تو فرمان امیرالمؤمنین را زیر پا بگذاری و بگویی مرا نفرستید؟! معاف بدارید از اینکه با مسلمین جنگ کنم؛ اجازه بدهید من بروم در

«* معراج حسینی صفحه 162 *»

مرزی قرار بگیرم و آنجا مرزبان باشم. حضرت فرمود اگر می‏خواهی مرزبانی کنی، برو. او را برای مرزبانی ری و این مقدار از بلاد ایران فرستادند.([86]) ببینید مطلب چه بوده!

روی این جهت، امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه این مطلب را می‌فرماید: و قد فُتح بابُ الحرب بینکم و بین اهل القبلة این مشکلات در زمان حکومت امیرالمؤمنین پیش آمد که این قوانین گذارده شود و این بیانات معلوم شود و شیعیان علی در طول تاریخ بصیر و باخبر باشند و از شیطان فریب نخورند؛ در دینشان محکم باشند؛ به یک‌چنین استدلال‌های واهی شیطان، در دین ضعیف نشوند و محکم باشند؛ گول زهدها، گریه‏ها، حرم‌ها، انفاق‌ها، احسان‌ها و شهادت‌ها را نخورند؛ محکم باشند. هزار بگوید «اشهد ان لااله‌الّااللّه»، فریبش را نخورند. ملاک این است که در دین خدا چکاره است! اهل رأی و هوی و هوس است یا تسلیم!

ان‏شاءاللّه اذهانتان را از این سطحِ پایین، بالا بیاورید؛ سطح پایین ارزش ندارد که به آن توجه کنيد. ما داریم در سطح اسلام صحبت می‏کنیم، علی و معاویه، ما داریم در آن سطح حرف می‏زنیم. یک‌وقت خدای نکرده اذهان این‌طرف و آن‌طرف نرود؛ حرف‌های بچگی نزنید. ما داریم درباره اسلام و امر امیرالمؤمنین و حادثه کربلا صحبت می‌کنیم. یک‌وقت مطلب را کوچک نکنید! هیچ ذهنتان این‌طرف و آن‌طرف نرود. اینها ارزش ندارند؛ این خار و خسک‏ها ارزش ندارند. در سطح اسلام و حکومت علی و حادثه حسین داریم سخن می‌گوییم؛ خیلی ذهنتان را بلند کنید؛ افکار بلند شود. خدای نکرده با اين سطح پايين تطبیق نشود. این حرف‌ها را کنار بگذارید. می‌خواهیم با یک مبنای عالی اسلام به‌تعلیم علی صلوات‌اللّه‌علیه آشنا شویم و بعد در امر سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه نتیجه‏گیری داشته باشیم. البته هرجا تطبیق می‏شود، بشود؛ من کاری به تطبیقش ندارم. اگر هر مورد، بزرگ، کوچک، در هرجا تطبیق می‏شود، دین خدا و حکم خدا است و به من مربوط نیست؛ تطبیقش

«* معراج حسینی صفحه 163 *»

قهری است؛ «قضایا قیاساتها معها.» معلوم است.

و قد فُتح بابُ الحرب بینکم و بین اهل القبلة در زمان حکومت من، بین شما و بین اهل قبله و کسانی که نمازگزارند، جنگ برپا شد؛ و لایـَحمِل هذا العِلْمَ الّا اهلُ البَصَر و الصبر و کسی نمی‏تواند متحمل یک‌چنین درک صحیح و یک‌چنین رشد عالی فکری شود مگر کسی که اهل بصیرت و اهل صبر باشد؛ ببیند و تحمل کند. این درک صحیح است که بتواند به‌روی اهل قبله شمشیر بکشد، نمازگزار را بکُشد، گوینده «اشهد ان لااله‌الّااللّه و اشهد ان محمداً رسول‌اللّه؟ص؟» را بکشد و این را رضای خدا و رضای رسول‏اللّه؟ص؟ بداند و بداند که دارد او را به جهنم می‏فرستد. این خیلی درک عالیی است! این خیلی رشد عقلانی است!

ما شیعیان باید مجهز شویم. امر امام زمان همین‏طور است؛ کسانی که می‏آیند و در مقابل امام زمان قرار می‏گیرند، قرآن حمایل خود کرده‏اند و هرچه می‏گویند قرآن می‏خوانند و به قرآن با امام زمان محاجّه می‏کنند؛ قرآن می‏گیرند جلو امام و می‏خواهند امام را با قرآن محکوم کنند. ان‏شاءاللّه روی یک‌چنین کسانی باید شمشیر بکشیم. ان‏شاءاللّه یک‌چنین کسانی را باید به جهنم بفرستیم. این رشد می‏خواهد، بصیرت می‏خواهد، درک عالی می‏خواهد. از این رو می‏فرماید: و لایَحمِل هذا العِلْمَ الّا اهلُ البصر و الصبر این درک عالی را متحمل نمی‏شود مگر آن‌کسی که بصیرت و بینایی و چشم داشته باشد و صبر داشته باشد؛ و العِلمِ بمواقع الحق به به! بداند جایگاه‌های حق کجا است؛ مواقع حق را بشناسد؛ به مواقع حق عالم باشد.

بعد از این بیان، آن‌گاه می‏فرماید: فامضوا لِما تُؤمَرون به و قِفوا عند ما تُنهَون عنه حال که مطلب را دانستید، و البته همه با اینکه به عصمت امام و امامت و حجت‌بودن امام معتقد نبودند، با وجود این، ‌همه می‏دانستند که در آن زمان، به قرآن و فرمایشات رسول‌اللّه، کسی از علی آشناتر نیست. موقع و جایگاهی که حق در آنجا صدق کند و در آنجا باشد، سزاوارتر و شایسته‏تر از علی نیست. همه در خاطرشان بود

«* معراج حسینی صفحه 164 *»

که رسول‌اللّه فرموده: الحق مع علی و علی مع الحق یدور حیثما دار([87]) علی هر کاری بکند حق با او است و حق هرجا برود علی با او است. اگر می‏جنگد حق است؛ اگر در خانه می‏نشیند حق است؛ اگر خشم می‏کند حق است؛ اگر حرف می‏زند حق است.

به همین سبب می‏فرماید پس بروید به‌سوی آنچه که امر می‏شوید؛ حرکت کنید به‌سوی آنچه که به شما دستور داده می‌شود؛ و از آنچه که باز داشته می‏شوید بایستید. یعنی هرجا گفتم بروید، بروید و هرجا گفتم بایستید، بایستید. و لاتَعجَلوا فی امرٍ حتی‌تتبیّنوا فان لنا مع کل امرٍ تُنکِرونه غِیَراً در کارهایی که پیش می‏آید عجله نکنید. مبادا در قضاوت‌ها شتاب کنید و در پیشامدها ــ فکرنکرده و تحقیق‌نکرده ــ عجله و شتاب کنید! هرچه را که شما بر من نمی‏پسندید و از من عیب می‏گیرید، پیش خود من بیایید تا برای شما روشن کنم به‌طوری که بدانید پسندیده است و بدانید که بجا است. صِرف همین‌که از دور دیدید کاری و یا حرفی از من صادر شد و شما نپسندیدید، یعنی با موازینی که در دست داشتید جور در نیامد و نپسندیدید، مبادا نادرست قضاوت کنید و شتاب و عجله کنید و به خواست خود حرکت نمایید. نه، به من رجوع کنید؛  فان لنا مع کل امر تُنکرونه غِیَراً. ــ من ندیده‌ام که این فقره، به‌طوری که من عرض کردم ترجمه و معنی شده باشد. همه این‌طور گفته‏اند که اگر کاری را شما نپسندیدید، به ما رجوع کنید ما تغییرش می‏دهیم؛ راه تغییرش در دست ما است؛ مثلاً با برهان تغییرش می‏دهیم یا هرچه. این‏طور که من عرض می‏کنم صحیح به‌نظر می‌رسد. ــ هرچه را که شما از کارهای من و حرف‌های من نمی‌پسندید، خودتان قضاوت نکنید؛ شتاب نکنید؛ به من رجوع کنید. من برای شما توضیح می‏دهم به‌طوری که شما بفهمید و یقین کنید که پسندیده است، درست و بجا است، همین‏طور شایسته بود.

بعد نصیحت می‏فرماید که اساس تمام اختلاف‌ها و بیچارگی‏های بشرها، اینجا

«* معراج حسینی صفحه 165 *»

است. الا و ان هذه الدنیا التی اصبحتُم تَمَنَّونَها و ترغَبون فیها و اَصبَحَتْ تُغضِبُکم و تُرضیکم، لیست بدارکم و لا منزلکم الذی خُلِقتم له آگاه باشید! این دنیایی را که شما فعلاً امروز این‏طور شده‏اید که آرزو می‏کنید و می‏خواهید و تمنای این دنیا را دارید و به آن میل و رغبت دارید و  این دنیا به‌عکس، الآن طوری شده است که گاهی شما را به غضب و خشم می‌آورد و گاهی شما را خشنود می‏سازد؛ به این معنی که همیشه به شما روی خوش نشان نمی‏دهد، همیشه با شما وفاداری نمی‏کند؛ گاهی شما را خشنود می‏کند، گاهی نه برخلاف میل شما با شما رفتار می‏کند و شما را به خشم می‏آورد؛ یعنی یار وفاداری نیست که شما این‏قدر به او دل باخته‌اید. یک‏چنین دنیایی خانه و دار شما نیست و منزلی نیست که شما برای آن آفریده شده باشید. و لا الذی دُعیتُم الیه خانه‏ای نیست که به آن دعوت شده باشید.

اَلا و اِنّها لیستْ بباقیةٍ لکم این دنیا برای شما باقی نمی‏ماند؛ و لاتَبقون علیها شما هم بر این دنیا باقی نخواهید ماند؛ و هی و اِنْ غَرَّتْکم منها فقد حَذَّرَتْکم شرَّها اگر این دنیا شما را به بعضی از امور خود می‏فریبد، باز خود همین دنیا شما را پرهیز می‌دهد از حوادث ناگواری که نشانتان می‏دهد. از این جهت فَدَعوا غُرورَها لتَحذیرِها حال دیگر شما به‌فکر بربیایید؛ به‌واسطه آن اموری که دنیا شما را پرهیز می‏دهد، از آن امور عبرت بگیرید و درباره آنچه شما را فریب می‌دهد، فریبش را نخورید؛ و اِطْماعَها لتخویفها واگذارید آنچه را که دنیا شما را به‌طمع انداخته، به جهت آنچه که شما را از آنها ترسانیده. و سارِعوا فیها الی الدار التی دُعیتم الیها سرعت کنید به‌سوی آن خانه‏ای که به آن خانه دعوت شده‏اید. و انْصَرِفوا بقلوبِکم عنها دل‌های خود را از این دنیا بردارید و برگردانید. و لایَخِنَّنَّ احدُکم خنینَ الاَمَةِ علی ما زُوِیَ عنه منها آن کنیزکانی که مولا نعمتی به آنها می‏دهد و بعد از آنها می‏گیرد، چطور زار  زار گریه می‏کنند و این‏قدر گریه می‏کنند که نَفَس در بینی آنها می‏افتد و هق‌هق می‏کنند؛ اگر یک‌وقتی امری از امور دنیوی شما از شما گرفته شد، شما این‌گونه

«* معراج حسینی صفحه 166 *»

زاری نکنید. اگر یک‌ناراحتی در دنیا پیدا می‏کنید یا چیزی از امور دنیوی شما ضایع می‏شود، این‌همه ناله و فریاد چه‌خبر است؟!

و استَتِمّوا نعمةَ اللّه علیکم بالصبر علی طاعة اللّه و المحافظةِ علی ما اسْتَحْفَظَکم من کتابه ــ امیدواریم که در این شب تاسوعا، فرمایشات امام؟ع؟ دل‌های ما را نورانی کند و به برکت این فرمایشات، ما را در مسیر زندگی روشن سازد تا به رضای خدا سلوک کنیم و در راه رضای اولیاء قدم برداریم و نتیجه عزاداری ما، ان‏شاءاللّه آمرزش گناهانمان و بصیرت در دینمان باشد. ــ می‏فرماید نعمت خدا را تمام کنید؛ خدا به شما نعمت‌ها را داده، این نعمت‌ها را تمام کنید به این‏طور که در طاعت خدا صبر کنید و محافظت کنید آنچه را که خدا از شما محافظت و نگهبانی آن را خواسته. خدا از ما چه خواسته؟ نگهداری قرآن، نگهبانی سنت رسول‌خدا، نگهبانی امر ولایت اولیاء، نگهداری دوستی دوستان خدا و دشمنی دشمنان خدا. این را نگهداری کنیم و نگذاریم روی هوی‏ها و هوس‌ها ضایع شود و از بین برود.

الا و انه لایضرّکم شی‏ء من دنیاکم بعد حِفْظِکم قائمةَ دینکم آگاه باشید اگر شما پایه‏های دینتان را محکم نگه داشتید، دنیای شما به شما ضرر نخواهد زد؛ هیچ ضرری نخواهد زد. تمام دنیا را آب ببرد، شما ضرر نکرده‏اید؛ چون دین و پایه‏های دینتان برقرار است. الا و انه لاینفعکم بعد تضییع دینکم شی‏ءٌ حافَظْتُم علیه من امر دنیاکم و هرچه دنیایتان را محافظت کنید اما دین را محافظت نکنید و دینتان ضایع شود، بدانید آن دنیایِ محافظت‌شده، به شما نفعی نخواهد بخشید و سود و بهره‏ای از آن نخواهید برد.

اَخَذَ اللّهُ بقلوبنا و قلوبکم الی الحق. خدایا به حق علی و حسینِ علی، امشب این دعای امیرالمؤمنین را درباره همه ما مستجاب فرما. خدایا این دعای آن بزرگوار را درباره ما شامل فرما. یقیناً ان‏شاءاللّه امام زمان ما هم این دعا را می‏فرمایند. یقیناً آن بزرگوار در روزهای جمعه برای همان اصحابی که در حضورش هستند و آن نقبائی که

«* معراج حسینی صفحه 167 *»

در محضرش به‌سر می‏برند، نماز جمعه را اقامه می‏کنند و این حق او است و او باید در دنیا نماز جمعه را اقامه کند و شأن او است. خدایا ما هم نَمیریم و ان‏شاءاللّه در جمعه امام شرکت کنیم و وقتی‌که امام در آن جمعه در نماز جمعه‏اش دعا می‌کند، خدایا ما را لایق آن دعاها قرار بده و آن دعاها را شامل حال ما بفرما.

اخذ اللّه بقلوبنا و قلوبکم الی الحق. دعا می‏فرماید؛ خدا دل ما و شما را بگیرد و به‌طرف حق بکشد. و اَلْهَمَنا و ایاکمُ الصبرَ([88]) خدا به ما و شما صبر را الهام کند که بتوانیم شکیبا باشیم و شخصیت ایمانی خود را در برابر حوادث و پیشامدها نبازیم و مفت از دست ندهیم.

حال قضاوت بفرمایید؛ امام حسین از یک‌چنین قانونی سر باز می‏زند؟! اکثر بلاد با یزید بیعت کرده‏اند؛ بلکه معاویه در زمان زندگیش برای یزید بیعت گرفت؛ در مکه آمد، در مدینه آمد و به عمالش هم دستور داده بود که قبل از به‌درک واصل‌شدنش برای یزید بیعت بگیرند. اما الحمدللّه اجل مهلتش نداد که بیعت‌ها تمام شود و بعد به‌درک واصل شود. هنوز تمام نشده به درک واصل شد.

با اینکه نوع بلاد اسلامی در آن زمان بیعت کرده بودند، اما امام حسین صلوات‌الله‌علیه با یزید بیعت نکردند. آیا حسین با پدرش مخالفت کرده؟! پدرش در تکمله این قانون فرمود حاضرینی که بیعت کرده‏اند حق برگشت ندارند و غائب‏ها حق اختیار و انتخاب ندارند. حسین انتخاب نکرد، بیعت هم نکرد. نه کسی را به‌عنوان حکومت انتخاب کرد و نه هم حتی خودش را در معرض قرار داد. فقط فرمود مرا به کوفه دعوت کرده‏اند که با من بیعت کنند؛ مسلم را هم فرستاده‏ام که به‌عوض من و نمایندگی از من، با مسلم بیعت کنند و بعد هم فوراً به حضرت خبر رسید که بیعت را شکستند و مسلم را کشتند. با وجود این، دارد به‌طرف کوفه می‏رود؛ با وجود این‌همه نصیحت‌ها، به‌طرف کوفه می‌رود. این رفتن‏ها چیست؟!

«* معراج حسینی صفحه 168 *»

کسی استفاده نکند و بگوید چون باید این کار می‏شده، بنابراین شمر هم حتماً باید باشد، پس شمر مجبور است. نه، همه‏اش اختیار است. حسین هم تا لحظات آخر حسین‌بودن را مختارانه انتخاب کرد اما چون نظام حکیمانه اقتضا می‏کند، حسین تسلیم است. شمر هم باز مختارانه با کمال اختیار شمربودن را انتخاب کرد؛ وگرنه معنا ندارد که حضرت سیدالشهداء این‌همه موعظه کنند یا اباالفضل را بفرستند که موعظه کند. معنی ندارد که مرتب دعوت کنند، مرتب طلب یاری کنند، مرتب مظلومیت را اظهار کنند.

این‌همه اسرار که ذکر فرموده‏اند برای این است که این امری است که ــ در کمال اختیار و انتخاب ــ از نظر نظام الهی ‏می‌بایست بشود؛ به همین سبب، امرِ اتفاقی نبوده و روی آن مطالعه شده. این حادثه از زمان آدم اعلام شده و در حاقّ خلقت و اصل خلقت مؤثر بوده است و هست و خواهد بود.

این را اجمالاً می‏دانید؛ ان‏شاءاللّه مطالعه کنید و به حرف‌های مغرضین و جهال گوش ندهید که این حادثه اتفاقی بوده! حسین اتفاقاً به این حادثه مبتلا شده و نمی‏خواسته، اما شده! فکر نمی‏کرده این‏طور شود، شده! اینها را ان‏شاءاللّه باور نکنید و الحمدللّه برای جمعیت ما معلوم است.

در یک‌چنین شب ظلمانی کفر و طغیان معاویه و یزید و کلیه بنی‏امیه، حسین باید حرکت کند و این سیر نورانی را انجام دهد و آیات نورانی خدا را نمایان سازد.

از جمله آیاتی که خدا در این حادثه و سیر الی الله، به حسین ارائه داد، آیه‏ای است که نشانه چهره علوی حسین است. حسین؟ع؟ در رتبه کاملین، به مقام محمدی خود؟ص؟ در علی‏اکبر جلوه‌گر شد و به چهره علوی خود، در قابلیت و آیینه اباالفضل ظاهر شد. اباالفضل در آن عرصه به تمام معنی علی شد. چنان جلوه‏ای انجام شده و یک‌چنین قابلیت و آیینه‏ای است که اباالفضل العباس صلوات‌اللّه‌علیه در آن عرصه به تمام معنی علی شده و در آن عرصه، مقام رکن خلق را حائز شده.

«* معراج حسینی صفحه 169 *»

جهاتی دارد که اینها همه نشانه است. او را «عبّاس» می‏گویند به جهت اینکه بر کفار و مشرکین خشمگین است؛ چون علی صلوات‌اللّه‌علیه هم آیه قهر و غضب خدا بر کفار و مشرکین است. از این جهت فرمود انا عذاب اللّه علی الفُجّار و رحمة اللّه علی الابرار([89]) من عذاب خدا هستم بر فجّار و بدکاران و رحمت خدا هستم برای نیکان و نیکوکاران. این یک.

دیگر اینکه او را «قمر بنی‏هاشم» لقب داده‏اند و مقام قمر، مقام ولایت است، مقام علی است. در قرآن در اکثر جاها، قمر به امیرالمؤمنین معنی شده؛ و الشمس و ضحیٰها و القمر اذا تلیٰها.([90]) علی، ماه ولایت است و اباالفضل، قمر بنی‏هاشم است؛ در رتبه کاملین، قمر بنی‏هاشم است؛ حاملِ مقامِ ولایتِ علی است؛ آیه علی صلوات‌اللّه‌علیه است. از این جهت گفته‏اند که از القاب اباالفضل، قمر بنی‏هاشم است.

«ابوالفضل» کنیه او است؛ یعنی پدر و اصل فضل و فضیلت‌ها. ما می‏دانیم امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه اصل و ریشه فضائلند؛ به این جهت آن بزرگوار را هم «ابوالفضل» می‏گویند؛ اصل فضائل و ریشه فضائل.

یکی دیگر از القاب اباالفضل، «سقّاء» است. آیا آب آورد؟!

ان‏شاءاللّه متذکرید که شب تاسوعا است. خدا روزی همه ما بفرماید که چنین شبی را در کنار قبرش باشیم. در همین سفر اخیر که من مشرف بودم، پیرمردی بود در حرم مطهر حضرت اباالفضل صلوات‌اللّه‌علیه روضه می‌خواند؛ روضه‏ای که در اکثر اوقات می‏خواند، این ابیات بود:

احقُّ الناس ان‏یُبکیٰ علیه   فتیً ابکی الحسینَ بکربلاء

سزاوارترین کس به اینکه بر او گریه شود، آن جوانمردی است که حسین را در کربلا گریانید.

«* معراج حسینی صفحه 170 *»

اخوه و ابنُ والده علیّ   ابوالفضلِ المُضَرَّجُ بالدّماء([91])

برادر او، پسر پدر او، پسر امیرالمؤمنین، کنیه مبارکش اباالفضل که تمام بدنش در خون مطهرش غرق شد.

ان‏شاءاللّه امشب به مقام جلیل و بزرگ اباالفضل صلوات‌اللّه‌علیه احترام می‌کنیم. اگر خسته شده‏اید، حق دارید؛ مجلس طول کشیده. اما دیداری است با زوارمان ــ که خدا همه‏شان را محافظت کند و زیاراتشان را قبول فرماید، حوائجشان برآورده شود و ان‏شاءاللّه با زیارت مقبول و حاجات برآورده‌شده به وطن برگردند ــ و همچنین دیداری است با بعضی از مجاورین ما که در ایام سال آنها را کمتر می‏بینیم و حتی خودمان هم کم با این موقعیت برخورد می‏کنیم؛ شب تاسوعا باشد و زیر قبه منوّره حسین صلوات‌اللّه‌علیه باشیم و موفق به ذکر فضائل آیات کربلا و آیات خداوندی که در این سیر الی اللّه به حسین نمایانده شد.

او را «سقّاء» گفته‏اند. من نمی‏دانم بخصوص در کربلا این لقب به حضرت داده شده یا قبلاً هم سابقه داشته؟! فکر می‏کنم علی‌القاعده این‏طور بوده که اگر در مجلسی حسن بوده، حسین بوده و این بزرگواران تشنه بودند آب می‏خواستند، به‌حسب ادبِ اباالفضل یقین دارم که افتخار خدمت حسن و حسین و زینب و ام‏کلثوم؟عهم؟ را داشته. آخر اینها دختران و پسران فاطمه هستند، اباالفضل پسر ام‏البنین است؛ یقیناً به زینب کبری و به ام‏کلثوم احترام می‌گذارده؛ افتخار آب‌دادن و سقائی را به‌عهده داشته.

ما می‏دانیم یکی از القاب امیرالمؤمنین «ساقی کوثر» است که در روز قیامت به شیعیانش آب می‏آشاماند و دشمنانش را از آب کوثر، دفع می‏فرماید. این هم یکی از جهاتی است که تأیید می‏کند که اباالفضل، حامل مقام علویّت است و آیه‏ای است

«* معراج حسینی صفحه 171 *»

که خدا به حسین ارائه داده؛ یعنی علی را به تمام معنی در آن رتبه به حسین می‏نمایانیده است.

دیگر از مقامات اباالفضل که با مقامات امیرالمؤمنین شبیه و متناسب است، اینکه حسین او را صاحب‌لواء خود قرار داد و رسول‌اللّه علی را صاحب‌لواء خود قرار داد. صاحب‌لواء رسول‌اللّه، امیرالمؤمنین بود؛ صاحب لواء حسین، اباالفضل العباس است. «و کان العباس السّقاء قمرُ بنی‏هاشم صاحبَ لواءِ الحسین.» تاریخ و اکثر مقاتل این القاب را ذکر کرده‏اند؛ عباس که سقا بود و قمر بنی‏هاشم بود، او حامل و صاحب پرچم و لواء حسینی بود؛ «و هو اکبر الاخوان» بین برادرانش که چهار نفر بودند، از همه بزرگتر بود.

«مضی یطلب الماء.» امام که اجازه میدان نمی‏دادند؛ مصلحت هم نیست؛ نیامده‏اند که اینها را بکشند. این مقدار هم که کشته شدند، کسانی بودند که دیگر ختم اجل و ختم عمرشان شده بود و می‏بایست به جهنم بروند که رفتند. بقیه که مؤمنینی در اصلابشان بودند، آنها ماندند. از این جهت حضرت اباالفضل به‌عنوان آب‌آوردن حرکت کرده.

«فحَمَلوا علیه» بر او حمله‏ور شدند، «فحَمَل علیهم» او هم بر آنها حمله کرد «و جعل یقول» چه می‏گفت؟!

لا اَرْهَبُ الموت اِذِ الموتُ رَقا
  حتی اُواریٰ فی المَصالیتِ لَقا

من از مرگ نمی‏ترسم؛ مرگ برای من بالا رفته و رتبه بلندی است که می‏دانم شهادت است؛ تا جایی که ترس ندارم که من هم در میان این کشته‏ها قرار بگیرم و بر روی زمین بیفتم و مرگ را ملاقات کنم.

یکی از مقاماتی که اظهار می‏کند، ــ ان‏شاءاللّه دقت کنید ــ هم روضه است که ان‏شاءاللّه دل‌هایتان متوجه باشد و هم ذکر فضائل است. ما باید با فضائل این آیات الهیه که به حسین ارائه شده، آشنا شویم.

«* معراج حسینی صفحه 172 *»

نَفسی لنفسِ المصطفَی الطُّهرِ وَقا
  اِنّی اَنا العبّاس اَغدو بالسِّقا

جان من فدای جان مصطفی! مقام خودش را دارد می‏گوید؛ یعنی الآن من نسبت به حسین، مثل علی نسبت به رسول‌اللّه؟ص؟ شده‏ام. چطور علی در رختخواب رسول‌اللّه خوابید و آماده شد جانش را فدای رسول‌اللّه کند و از این جهت افتخار پیدا کرد که رسول‌اللّه او را انفسنا بگوید و نفس خود بخواند؟! به همین مناسبت من هم نفس حسین شده‏ام. مقامی را که علی نسبت به رسول‌اللّه داشت، من نسبت به حسین پیدا کرده‌ام؛ او را مصطفی می‏خوانم و خود را هم فدائی او. نفسی لنفس المصطفی الطُّهرِ وَقا.

انی انا العباس من عباسم؛ من شیر خشمگین خدایی و حسینی بر روی کفار و مشرکین هستم؛ اغدو بالسِّقا اما آمده‏ام آب ببرم؛ آمده‏ام آب ببرم! وَ لااخافُ الشّرَّ یومَ المُلْتَقیٰ دیگر من ترس ندارم؛ روز قیامت برای من ترسی نیست؛ من از ایمن‏های روز قیامت و امان‏بخش‏های روز قیامتم.

ای امان‏خواه‏ها، ای کسانی که از آتش جهنم امان می‏خواهید، امشب شب اباالفضل است. شیعیان نوعاً در هر کجای دنیا هستند، امشب ناله‏شان بلند است به یااباالفضل، یااباالفضل، یااباالفضل. یا اباالفضل، ما امشب امان‏نامه می‏خواهیم؛ آقا به حق حسین به ما امان‏نامه بده؛ امان‏‌نامه از عذاب‌های دنیا، بلاهای دنیا و عذاب آخرت. «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، اکشف کربنا بحق اخیک الحسین.»

«ففرَّقَهم» آنها را متفرق کرد، می‏خواهد برود و آب را به‌طرف خیمه‏ها ببرد؛ «فکَمَنَ له زیدُ بنُ وَرْقاء من وراء نخلة» این ملعون، پشت نخله‌ای کمین کرد؛ «و عاونه حکیم بن الطفیل» این ملعون او را کمک کرد؛ «فضربه علی یمینه» دست راست اباالفضل را قطع کردند. یااباالفضل، یااباالفضل، یااباالفضل. «فأخذ السیف بشماله» شمشیر را به دست چپ گرفت؛ «و هو یرتجز» رجز می‏خوانَد:

واللّهِ ان قَطَعْتُمُ یَمینی   انی اُحامیٖ ابداً عن دینی
و عن امامٍ صادقِ الیقینِ   نَجْلِ النبیّ الطاهرِ الامینِ

 

«* معراج حسینی صفحه 173 *»

«فقاتل حتی ضعُف» با دست چپ می‏جنگد؛ جنگید تا اینکه ضعیف شد. به‌حسب ظاهر از بازوی او خون می‏ریزد و ضعف به حضرت دست داد؛ «فکَمَنَ له الحکیمُ بن الطفیل من وراء نخلة» این ملعون در پشت نخلی کمین کرده؛ «فضربه علی شماله» دست چپش را هم قطع کرد؛ «فقال» اما اباالفضل می‏گوید:

یا نفس لاتَخْشَیْ من الکفّارِ
  و اَبشِری برحمة الجبارِ

ببینید امیرالمؤمنین می‌فرماید از معاویه و اصحاب معاویه به اینکه اهل قبله هستند و نماز را به‌طرف قبله می‏خوانند، گول نخورید. اینجا هم اباالفضل آن مقام علویّت و آن بصیرت و علم الهی را نشان می‌دهد و می‏گوید یا نفس لاتَخْشَیْ من الکفّار. به خودش خطاب می‌کند: از کفار نترس؛ و ابشری برحمة الجبار بشارت باد تو را ای نفس به رحمت خداوند؛ همراه با چه کسی؟

مع النبیّ السیدِ المختارِ
  قد قطعوا بِبَغْیِهم یَساری

با رسول‌اللّه خواهم بود. اینها به بغی و ستمگری خود، دست چپ مرا هم قطع کردند. فَاَصْلِهم یا ربِّ حَرَّ النّارِ خدایا به آنها حرارت آتش جهنم را بچشان.

دیگر شنیده‏اید چه حالتی به اباالفضل دست داد و چه مصائبی بر او وارد آوردند!

اباالفضل صدایش بلند شد، آقا را صدا زد، مولا را طلب کرد. حسین؟ع؟ آمده، اما چه می‏بیند؟ «فلما رآه الحسین؟ع؟ صریعاً علی شاطئ الفرات» دید اباالفضل کنار آب افتاده؛ در ساحل آب و لب آب است. قربان لب‌های تشنه‏اش! آن وفاداری و تعصب در حق! به‌احترام لب‌های خشک برادر و اهل‏بیتش آب نیاشامید. حسین اشک می‏ریزد.

از اولی که اباالفضل از خیمه ها حرکت کرده حسین اشک می‏ریزد و تا اینجا هم اشک می‏ریزد و در مصیبت اباالفضل مرثیه‏سُرایی می‏کند. اما مقام اباالفضل را دقت کنید. ــ ان‌شاءاللّه خداوند این زحمات شما و این تحمل شما را، ذخیره قبر و قیامت شما گرداند و همه را با اباالفضل محشور فرماید. امشب به‌برکت اباالفضل، همه را از

«* معراج حسینی صفحه 174 *»

رحمت‌های خاصش بهره‏مند فرماید. حوائج همه ما را برآورده فرماید. به‌برکت اباالفضل، خیر دنیا و آخرت را به همه ما عنایت کند. ــ با سیدالشهداء هم‌ناله شوید؛ در غم حسین شریک شوید که علی صلوات‌الله‌علیه را در این حال می‏بیند. قبلاً امام حسین؟ع؟ وقتی‌که علی‏اکبر را دید، محمد؟ص؟ را در آن حال دید؛ حالا علی را در این حال می‌بیند. از این جهت در این ناله‏هایی که حسین دارد دقت کنید و ناله‏های او را بشنوید؛

تَعَدَّیتُمُ یا شرَّ قومٍ بِبَغْیِکُم
  و خالَفْتمُ دینَ النبیِّ محمّدٍ

شما خیلی تجاوز کردید! ای بدترین مردم به ستمگریتان خیلی از حد گذراندید و با دین محمد؟ص؟ مخالفت کردید!

اَما کان خیرُ الرّسْلِ اَوصاکمُ بنا
  اَما نحنُ من نَجْلِ النّبیّ المُسدَّدِ

آیا پیغمبر که بهترین فرستادگان خدا است، درباره ما به شماها وصیت نکرد؟! ما از فرزندان او نیستیم؟! ببینید اباالفضل را به خود نسبت می‏دهد و به خود می‏بندد.

اما کانت الزهراءُ اُمّیَ دونَکم
  اما کان من خیرِ البریّة احمد

آیا زهراء مادر من نبود؟! آیا رسول‌خدا احمد بهترین خلق خدا نبود؟! اینجا حضرت را احمد می‏نامد و ذکر احمد؟ص؟ می‏کند.

لُعِنْتُم و اُخْزیتُم بما قد جَنَیْتُمُ   فسوف تُلاقُوا حرَّ نارٍ تَوَقَّدُ([92])

شما به این جنایتی که مرتکب شدید، ملعون شدید و مورد لعنت خدا و خزی و خواری قرار گرفتید و به همین زودی ملاقات خواهید کرد حرارت آن آتشی را که شعله‏ور است.

اللّهم عذّبهم عذاباً الیماً، اللّهم عذّبهم عذاباً الیماً، اللّهم عذّبهم عذاباً الیماً.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 


«* معراج حسینی صفحه 175 *»

مجلس 10

(شب دوشنبه / 10 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 176 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

اللّهم کنّ لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة

و فــی کــلّ ساعـة ولیـاً و حافـظاً و قائـداً و ناصـراً و دلیـلاً و عینـــاً

حتّی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طویـلاً.

آقا نظر لطفی بفرمایید بر این رخساره‏هایی که گَرد عزا بر آنها نشسته، بر این دل‌هایی که از آتش غم و غصه می‏سوزد و می‏گدازد. آقا ما که به مجلس شما راه نداریم. آقا ما نمی‏دانیم کجا مجلس عزاء جد بزرگوارتان را برپا کرده‏اید؛ آیا در کربلا هستید؟ آیا در مدینه هستید؟ در کربلا در میان خیمه‏گاه هستید یا در حرم مطهر جدتان؟ آقا ما که از دیدارتان محرومیم و نمی‌توانیم در مجلس عزاء شما خدمت شما برسیم و تسلیت بگوییم و عرض کنیم: «آجرک اللّه یا مولانا»؛ اما شما آقایی دارید، شما بزرگواری دارید، به مجلس عزاء ما نظر لطف بفرمایید؛ آقا ما را از عزاداران جدتان بشمارید. آقا همان‌طوری که احسان فرموده‏اید و توفیق داده‏اید و ما را به لطف خودتان به عزاداری جد بزرگوارتان موفق فرموده‌اید، عنایت بفرمایید و جزاء این احسان را هم خودتان عنایت کنید؛ ما را امشب از عزاداران بر جدتان محسوب بفرمایید؛ نظر لطف فرموده، قبول کنید. ان‏شاءاللّه همه رفتگان ما و خود ما آمرزیده شویم و حوائج همه ما برآورده شود. مریض‌های ما شفا پیدا کنند. بخصوص طفل مریضی در اصفهان و طفل مریضی در اینجا است، التماس دعا دارند و امشب انتظار دارند شفا عائدشان شود.

«* معراج حسینی صفحه 177 *»

یا اباالحسن یا علی بن موسی، آقا در جوار شما هستیم و عزاء جدتان را اقامه کرده‏ایم؛ اگر در اینجا ما محروم شویم و رحمت شامل حال ما نشود، اگر در کنار قبر شما، در حرم شما، عزاداری ما قبول نشود، کجا برویم؟ اگر اشک‌های چشم ما پذیرفته نشود، اگر این دل‌های سوزان مورد عنایتتان نباشد، کجا اقامه عزا کنیم؟ کجا برویم خاک غم بر سر بریزیم و بر سر و صورت بزنیم؟ ما یقین داریم در حرم شما هستیم، در زیر سایه عنایت شما هستیم، امیدواریم خداوند این کرم و این فضلی را که بر ما فرموده، این فضل را به قبول‌شدن اعمال صالحه ما و قبول‌شدن عزاداری ما و آمرزش گناهان ما و به برآورده‌شدن حاجات ما و آمرزش رفتگانمان تمام فرماید. ان‏شاءاللّه به این نعمت‌ها تمام شود و همین‏طور موفقیت‌ها به عمر زیاد و به عزاداری بر حسین؟ع؟ تمام شود و اینکه در حال عزاداری از دنیا برویم و سر از قبر هم که برمی‏داریم، آنجا هم حسین حسین بگوییم. یا ابا‏عبداللّه.

قال/:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

هذا العلو الکبیر الخطب موقعه؛ چه مصیبت بزرگی است که ما رخساره امام زمان و رخساره کاملین شیعه را نمی‌بینیم که بدانیم این مصیبت با آنان چه کرده! همین‏قدر این بزرگوار می‏فرماید: هذا العلو الکبیر الخطب موقعه. صادق است، واللّه صدق می‏فرماید؛ اما گناهان ما مانع است، نقصان ما مانع است از اینکه چهره امام زمانمان را ببینیم که در غم مصیبت جد بزرگوارش بر او چه می‏گذرد! چطور آثار غم و حزن، رخساره مبارک او را زرد کرده! کسی که شب و صبح می‏گرید و می‏نالد، این مصیبت با او چه کرده؟! همچنین آن کاملینی که در حضور آن بزرگوارند و با او مأنوس‏ هستند، بر آنها چه می‏گذرد؟! آنها در این مصیبت چه حالی دارند؟! شما ببینید ما چقدر مصیبت‏زده هستیم؟ چقدر باید در مصیبتِ بر خودمان بگرییم! چقدر باید بر این نقصان و عصیان و بر این ظلمتی که ما را فرا گرفته و ما را دور کرده، بگرییم! چقدر

«* معراج حسینی صفحه 178 *»

ما باید دور باشیم که حقیقت این مصیبت و واقعیت این مصیبت از جهت عقلانی و معرفت، برای ما حزن‏آور نیست! مصیبت بزرگی داریم! اگر بنشینیم و فضائل کاملین کربلا را بگوییم، گریان نمی‏شویم. یعنی اگر بگوییم علی‏اکبرِ حسین صلوات‌اللّه‌علیه، نماینده جنبه محمدی حسین شد و آن‌وقت همین علی‏اکبر را پاره‌پاره کردند، ببینید به آن‏طور که باید متأثر شویم، متأثر نمی‌شویم. چرا؟ چون عقل در ما ضعیف است، آن نورانیتِ معرفت در ما ضعیف است. شما می‏دانید کاملینی که در حضور امام هستند، آنها وقتی می‏بینند امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه از علی‏اکبر یاد می‌کنند، از اباالفضل یاد می‏کنند، از قاسم یاد می‌کنند و گریه می‏کنند، آنها به آن معرفتی که به مقام نورانیت آن عزیزان دارند، متوجه می‏شوند و اشک می‏ریزند. آن اشک، اشکِ معرفت به مقام نورانیت است.

ما بحمداللّه به مقام نورانیت ایشان مقریم؛ به مقامات و فضائل باطنی این بزرگواران مقریم و بحمداللّه توفیق داشته‏ایم و به ذکر فضائل کاملین کربلا موفق بوده‏ایم. خدا این توفیق را کرامت کرده که سال‌ها است فضائل و مقامات نورانی شهداء کربلا و کاملین عاشورا را ذکر می‏کنیم. اما اگر معرفت در ما بالفعل بود، گریه ما بر ایشان از این طریق بود که تا آنها را آیه حسین، اسم حسین، آیینه‏های نماینده مقامات و فضائل حسین صلوات‌اللّه‌علیه تصور می‌کردیم، طاقتمان تمام می‏شد، اشک می‏ریختیم و چه‌بسا از شدت احساس غم و مصیبت جان می‌دادیم! اما ببینید مصیبتمان در چیست که نوع نوحه‏ها، نوع مصیبت‏هایی که سروده شده و نوع مصائبی که ذاکرین ما ذکر می‏کنند که گریه کنیم و متأثر شویم، نوع اینها جنبه‏های عاطفی دارد که اصلاً در کربلا مطرح نبوده. ببینید ما چقدر مصیبت داریم! ببینید مصیبت ما کجا است و چقدر باید بر مصیبت خود گریه کنیم؟! در کربلا، پدر و پسر و این جهاتی که ذکر می‌شود، اصلاً مطرح نبود.

خدا به نوحه‏سُرایان، مرثیه‏سرایان، مرثیه‏خوانان، روضه‌خوانان و ذاکرین، جزای

«* معراج حسینی صفحه 179 *»

خیر عنایت کند. ما نمی‏توانیم از ایشان قدردانی کنیم. خدا وجودشان را از بلیّات حفظ بفرماید و توفیقاتشان را زیاد کند. عزیزانی هستند که خدا به ما اِنعام فرموده و با ایشان آشنایی پیدا کرده‏ایم و بحمداللّه یکی از نعمت‌های بزرگ، وجود اینها است.

ببینید امر مصیبت اینجا است و از اینجا است؛ و علتش همین نقصان و عصیان ما است. ما این‏قدر از ساحت قدس حسین و شهداء کربلا دوریم! این‌قدر فاصله داریم! خدا می‏داند ما چقدر دوریم! اگر ما به‌واسطه داشتن مرتبه و مقامی، نزدیک بودیم، آن‌وقت در غم حسین صلوات‌اللّه‌علیه و شهداء کربلا طور دیگری بودیم. طرز گریه، مبدأ و منشأ گریه و انگیزه گریه در ما چیز دیگری بود. مثلاً  تا می‏گفتیم علی‏اکبر اسم حسین است، اباالفضل اسم حسین است، آنها مظاهر حسین صلوات ‌اللّه‌ علیه هستند و بعد گریه و حزن می‏آمد، آن تأثر تأثری بود که از حقیقت ما سرچشمه گرفته بود.

ولی مصیبت ما اینجا است! هر وقت گریه می‏کنیم، در این مرثیه‏ها و روضه‌هایی است که خوانده می‏شود و بر مبنای عواطف است؛ مثلاً پسرت، پدرت، خواهرت، برادرت و از این قبیل که ما از جنبه‏های عاطفی به هیجان می‏آییم و گریه می‏کنیم. باید شرمنده باشیم و البته ما چاره‏ای جز این نداریم و اشکالی ندارد؛ ما چطور باید گریه کنیم؟ رتبه نقصان و این عصیان‌ها، غیر از این اقتضا نمی‏کند. ما می‏توانیم طور دیگری گریه کنیم؟! حالا شما بنشینید و فضائلشان را بیان بفرمایید؛ مسرور می‏شویم و سرور پیدا می‏کنیم. وقتی هم بالفرض تصور کنیم که صاحبان این فضائل کشته شده‌اند، تأثر مختصری پیدا می‌شود. این هیجان، این گریه‏ها، این ناله‏ها، به‌واسطه همین جنبه‏های عاطفی است؛ به جهت اینکه آنچه که در ما غلبه دارد، نفس است؛ و نفس، زمینه‏اش زمینه عواطف است. عقل در ما غالب نیست که اگر عقل غالب بود، زمینه‏اش زمینه عواطف نبود؛ زمینه‏اش زمینه علم، معرفت و کمال بود.

«* معراج حسینی صفحه 180 *»

از این جهت مصیبت بزرگی داریم که مجبوریم خودمان را متذکر جهات عاطفی کربلا کنیم و سر قلم دشمنان را بر خود تیز کنیم و یا زبان دشمنان را متوجه خود سازیم که مثلاً چرا شما این‏طور مصیبت‌ها را می‏خوانید؟ چرا این‏طور گریه می‏کنید؟ چرا برای این امور گریه می‏کنید؟ اصلاً چرا گریه می‏کنید؟ ما می‏گوییم باید گریه کرد! برای ما جز گریه‌کردن بر حسین چاره دیگری نیست. باید گریه کنیم؛ و چون به عرصه عصیان و نقصان مبتلا هستیم، راه گریه برای ما، همین جهات عاطفی کربلا است. چه کنیم؟ اگر نگوییم وای پسرم، وای پسرم، چطور دل ما بسوزد و گریه کنیم؟ اگر نگوییم وای پدرم، وای پدرم، چطور گریه کنیم؟ باید همین قسمت‌ها را متذکر باشیم و ذاکرین بگویند و نوحه‌سُرایان نوحه‏سُرایی کنند و مرثیه‌سرایان مرثیه‌سرایی کنند و ما هم از این طریق متوجه و متذکر شویم.

این نکته‏ای است که لازم بود عرض کنم. وقتی این مصائب را می‏شنویم و با این زمینه‌ها خودمان را به ساحت قدس سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه می‌رسانیم و از این طریق به کربلا می‌رویم و با این برنامه، حسینی می‏شویم و به هیجان می‏آییم و اشک می‏ریزیم و دلمان می‏شکند، باید متوجه رتبه نقصانمان ‏شویم که به چه مصیبت بزرگی دچاریم؛ و با زبان عذرخواهی به پیشگاه حسین صلوات‌الله‌علیه عرض کنیم که آقا، آن جنبه نورانیت و معرفت در ما بالفعل نیست که ما علی‌اکبر تو را ببینیم آن‌طوری که اباالفضل علی‏اکبر را می‏دید، یا اباالفضل تو را ببینیم آن‌طوری که علی‏اکبر اباالفضل را می‏دید، یا زینب تو را ببینیم به آن‌طوری که اباالفضل و علی‏اکبر می‏دیدند. آقا عذر می‏خواهیم که به زینب به‌عنوان اینکه خواهر شما است و به علی‏اکبر به‌عنوان اینکه فرزند شما است نگاه می‏کنیم و جهات عاطفی است که ما را به گریه می‏آورد.

باید به پیشگاه حسین صلوات‌الله‌علیه عذرخواهی داشته باشیم که آقا، عذرِ ما خواسته است؛ چاره دیگری نداریم. ما معذوریم «و العذر عند کِرام الناس مقبول.» شما که اکرمِ کرامید و کرمِ همه شعاع کرم شما است، عفو می‏فرمایید و به لطف و

«* معراج حسینی صفحه 181 *»

آقایی و بزرگواری خودتان، ما را و این قلیل عزاداری‏های ما را به درگاهتان می‏پذیرید که واقعاً قلیل هم نباید گفت! اسمش را قلیل هم نمی‏شود گذاشت! این عزاداری را نمی‏توانیم بگوییم عزاداری! در درگاه شما خیلی ناقابل و خیلی بی‏ارزش است؛ اما آیا چاره دیگری هم داریم؟! راه دیگری که نداریم، طور دیگری که نمی‏توانیم. با عذرِ تقصیر، این اشک‌های ناقابل و این ناله‏ها و سوز دل‏های ناقابل را به پیشگاه مقدستان تقدیم می‏داریم.

البته می‌دانیم که این اندازه هم به برکت خود ایشان است وگرنه همین هم برای ما میسّر نبود. به برکت خود ایشان است که توفیق ایمان پیدا کرده‏ایم. از برکات نور آن بزرگوار است که الحمدلله دل‌های ما به حیات ایمانی زنده شده است. به برکت شهادت آن بزرگوار است که همین‌اندازه ارتباط و نسبت پیدا کرده‏ایم که تا به آن بزرگوار ــ که مظهر مظلومیت و اصل و ریشه مظلومیت است ــ توجه می‌کنیم، انکسار و شکست خاطر و حالت حزن در ما پیدا می‏شود؛ و خدا را بر این لطف و فضلش شاکریم که ان‏شاءاللّه اهل ایمانیم و معتقد به حسین صلوات‌اللّه‌علیه؛ و امیدواریم که از اصحاب و اعوان آن حضرت و از عزاداران بر آن حضرت محسوب شویم.

نکته‏ای که متذکر شدیم، از این جهت است که برای ما گفته‏اند که به هر طوری که با اعتقاد و ایمان، خودتان را به امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه متصل کنید، شما را می‏پذیرد؛ اگر گریه کنید یا دلتان محزون شود یا به زیارت حضرت بروید یا زیارت حضرت را نیت کنید، از شما پذیرفته می‏شود. اگر هیچ کار نمی‏توانید انجام دهید، آن حضرت را یاد کنید و بگویید «صلی اللّه علیک یا اباعبداللّه، صلی اللّه علیک یا اباعبداللّه، صلی اللّه علیک یا اباعبداللّه.» رو به قبله که می‏ایستید، یاد کنید که الآن مسیرتان به‌طوری است که اگر بال و پر داشته باشید و پرواز کنید، مستقیم به کربلا می‌روید و وارد حرمش شده و در پشت ضریح، پشت سر مبارک قرار می‏گیرید. مقابل همین عکس، همین‌جا واقع می‏شویم؛ قبله ما همین است. به یاد این قبله، سلامی

«* معراج حسینی صفحه 182 *»

عرض کنیم و بگوییم «السلام علیک یا ثاراللّه»، پذیرفته می‏شویم. برای اتصال به حسین صلوات‌الله‌علیه و افتادن در دریای رحمت حسینی و آمرزیده‌شدن و پاک‌شدن از گناهان، این‌قدر برای ما دامنه را وسعت داده‌اند؛ به همین مقدار، چقدر فضل است؟! و همه از فضل خودشان است.

از این جهت آرزوی ما این است که همین‏طور که در دنیا بحمداللّه گاه و ‏بی‏گاه یا نوعاً موفقیم و به حضرت سلام عرض می‏کنیم یا روضه حاضر می‏شویم یا مصائب را ذکر می‏کنیم، آرزو داریم ــ در این شب عاشورا زیر این قبه منوره حسینی در کنار قبر مطهر علی بن موسی صلوات‌اللّه‌علیه ــ که در برزخ و آخرت هم از شفاعتش بهره‌مند باشیم.

بحمدالله در حرم مشهد، واقع هستیم. هر کجای مشهد هستیم، در حرمیم. دعا در این حرم مستجاب می‌شود. خدا این نعمت عُظمیٰ را از ما نگیرد و همه برادرانی که آرزومند مجاورت این قبر مطهرند، خدا به‌آسانی نصیبشان بفرماید. ان‏شاءاللّه وسیله برایشان فراهم شود و مجاورت این قبر مطهر نصیبشان گردد؛ البته با معرفت و با ادای وظایف و حقوق عبودیت که ما عاجزیم و قاصریم و امید عفو داریم.

در این شب شریف می‏دانیم قلب مطهر امام ما منکسر است و هر قلبی به هر طوری که منکسر و شکسته شود، در کنار امامش قرار می‏گیرد و امام به او نظر لطف می‏فرمایند و حاجت‌ها برآورده می‏شود. خدایا در این مجلس ما، خیلی دلِ شکسته هست. می‌دانیم. حتی ببینید، ــ عجیب است! ــ در حدیث است که برای نرم‌شدن دل در مناجات و دعا اجازه می‌فرمایند که از امواتمان یاد کنیم و برای آنها گریان شویم و بعد دعا کنیم.([93]) من عرض می‏کنم برای مثل من که دلم سخت است و نوعاً نمی‌شود که به یاد مصائب امام حسین؟ع؟ گریه ‏کنم و دلم دیر می‏شکند، آیا اجازه

«* معراج حسینی صفحه 183 *»

دارم از عزیزان خودم که از دستم رفته‏اند یاد کنم و دلم در مصیبت آنها و بلائی که مبتلا شده‏اند بشکند و بعد متوجه امام حسین شوم؟! آیا آمرزیده می‏شوم؟! آیا قبول می‏شود؟! برای دعا و مناجات که اجازه فرموده‌اند پس می‌شود گفت آری! این‏قدر برای ما دامنه را وسعت داده‌اند و راه را باز کرده‏اند که انسان عزیزش را ــ که درگذشته ــ یاد کند و وقتی‌که یاد عزیزش می‌افتد و دلش می‏شکند، آن‌گاه دعا کند؛ در اینجا هم می‌تواند بگوید: «صلی الله علیک یا اباعبداللّه».

خیلی از شماها، عزیزی را از دست داده‏اید؛ در میان مجلس ما کسانی هستند که داغ‌ها دیده‏اند، داغ جوان دیده‏اند، داغ پدر دیده‏اند، داغ مادر دیده‏اند، داغ خواهر دیده‏اند، داغ فرزند دیده‏اند، اینها هرگاه متذکر شوند و دلشان بشکند و فوراً بگویند: «السلام علیک یا اباعبداللّه، لایوم کیومک یا اباعبداللّه؛ آقا در نزد مصیبت‌های شما مصیبت‌های ما ناچیز است»، قطعاً این انکسار خاطرشان مورد توجه امام؟ع؟ است و امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه به آنها نظر رحمت می‏فرمایند.

بخصوص به خاطرم رسید که دو نفر از برادرانمان را امشب یاد کنیم. خدا همه‏شان را غریق رحمت بفرماید. همه برادران و خواهران ایمانی که از دنیا رفته‏اند، خدا همه‏شان را غریق رحمت کند. بخصوص وقتی چشمم به این عکس مطهر افتاد، یادم آمد از مرحوم «میرزا جواد آقای باقری». ایامی که من به عیادتشان می‌رفتم، می‌دیدم ایشان رختخواب استراحتشان را طوری انداخته‌اند که این عکس شریف مقابل ایشان بود. آن‌طوری که نقل می‏کنند، ایشان صبح برای تجدید وضو آمده‌اند و خودشان برگشته‏اند بالا و سر جایشان نشسته‏اند و آب‏ گرمی خورده‏اند. معمول برادران ما است خصوصاً کسانی که به آداب و سنن مؤدبند که بعد از وضو به طرف قبله به سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه سلام عرض می‌کنند و یقیناً ایشان هم که وضو گرفته‏اند، وقتی آمده‏اند، رو به قبله و روبروی این عکس نشسته‏اند؛ می‏شود نگویند السلام علیک یا اباعبداللّه؟! چه مرگ‌های خوبی! به به! معلوم است این حالت تأثر که دست

«* معراج حسینی صفحه 184 *»

می‏دهد، ــ این حرم مطهر و مرقد مطهر در آن حرم، در کنار قبر علی بن موسی، ــ می‏شود شخص متوسل نشود و متوجه نشود؟! به‏به! این مرگ‌ها چقدر خوب است!

خدایا ما هم می‏خواهیم این‏طور بمیریم که در موقع مردن، چشم‌های ما به این عکس مطهر باشد. ما که راه دیگری نداریم. زبان‌های ما به «یاحسین» گویا باشد و دلمان در غم حسین شکسته و منکسر باشد. خدایا در شب عاشورا با این دل‌های شکسته، این حاجت ما است. حاجت‌های دنیوی هم داریم؛ عمر طولانی در طاعت تو و اولیاء تو می‌خواهیم، همچنین توفیق تعلیم و تعلّم و نصرت دین تو و سایر حاجت‌های دنیوی و اصلاح امور دنیوی را از تو می‏خواهیم، شفاء مرضیٰ را از تو می‏خواهیم. اینها حاجت‌های ما است و باید در همین مجالس برآورده شود. جای دیگری که نداریم؛ کجا حاجت‌های ما برآورده می‏شود؟ کجا گناهان ما آمرزیده می‏شود؟ کجا دنیا و آخرت ما آباد می‌شود؟ در همین حسینیه‌ها و تحت ظلّ عنایت حسینی امید است که برآورده شود. خدا وعده داده و آن را یکی از ثمرات و آثار شهادت او قرار داده؛ و اجابة الدعاء تحت قبته؛([94]) زیر قبه او دعا مستجاب می‏شود.

خدا درجات مشایخ ما عالی است، متعالی فرماید. ایشان می‏فرمایند هرجا که عزاء حسین برپا شود و بلکه در هرجا هر قلبی در غم حسین بشکند، همان‌جا قبه حسینی است؛ همان‌جا دعا مستجاب می‏شود.

حق «حاج‌آقای محققی» به‌واسطه نشر این عکس، به گردن همه ما زیاد است. بحمداللّه خیلی نعمت‌ها داریم. هر یک از برادران که به هرطور، نعمتی از دست او بر ما جاری می‏شود، بر ما صاحب حق می‏شود. خدایا حقوق این اِخْوان و اَخَوات ایمانی را تو ادا کن. خدایا جزای خیر به همه عنایت فرما. خدایا هرکس هر قدمی که در احیاء امر بزرگان و نشر فضائل و مصائب محمد و آل‌محمد؟عهم؟ برمی‌دارد، به هرطور که خدمتگزار است، تو بر او تفضل کرده‏ای و او را توفیق داده‏ای؛ خدایا از همه قبول بفرما و
«* معراج حسینی صفحه 185 *»

ذخیره قبر و قیامتشان و وسیله اصلاح امور دنیا و آخرتشان قرار بده.

این‌همه نعمت‌ها الحمدللّه به‌وسیله برادران بر ما جاری می‏شود، از جمله، نعمت همین منزل است. خدا «حاج‌آقای مشیری» را رحمت کند. مدت‌ها بود که برای خرید این خانه مبتلا بودیم و توافق نمی‏شد. یکی از فرزندان ایشان که آشنایی با خاندان این خانه دارد، روی رفاقت و صمیمیت و یا ارتباطی که با هم داشتند و ما بی‏خبر بودیم، خیلی آسان وساطت کرد و یک‌مرتبه باخبر شدیم که بحمدالله به مبلغ نهصد هزار تومان خریداری شد. همین‏طور سایر اموری که پیش می‏آید و نعمت‌هایی که بر ما جاری می‏شود، اینها همه به برکت اجتماع ما است؛ به برکت همین هم‌دل بودن و هم‌فکر بودن ما است. خدایا دل‌های ما را به یکدیگر نزدیک و مهربان فرما؛ افکار ما را به یکدیگر نزدیک و مهربان فرما؛ خدایا تشتّت فکری و قلبی را از میان ما بردار و این نعمت‌ها را بر ما زیاده فرما.

در مشهد و سایر جاهایی که ما رفتیم و دیدیم، در منزل‌ها نوعاً این عکس قرار گرفته. خیلی نعمت است! ما کجا می‏توانستیم یک‌چنین عکسی را فراهم کنیم و به فکر عکس کربلا با این خصوصیت باشیم؟ با این خصوصیت که ــ من عرض کردم ــ جامع حرم است؛ فقط قتلگاه که فاصله داشته در این تصویر نیست وگرنه ببینید ضریح مطهر تمامش نمایان است؛ قبور شهداء و قبر مبارک علی‏اکبر پایین پای مبارک امام نمایان است. خود این چه نعمتی است! دیدار خود این در داخل خانه‏‌ها برای ما ثواب است. تا چشمتان به آن می‏افتد، سلام عرض کنید، به سینه بزنید و یاحسین بگویید. و می‏دانیم حاج‌آقای محققی در این ثواب شریکند.

خدا این‏طور قرار داده و اینها همه فضل است؛ یک قدم خیر که کسی برمی‏دارد، هرکس به آن خیر عمل کند، او در ثواب همه آنها شریک است. تا قیامت که به آن خیر عمل شود، این شخص در اعمال همه شریک است و هیچ از آنها هم کم نمی‏شود. چرا در ایجاد برنامه‏های خیر در بین خودتان کوشش نمی‌کنید؟! الحمدللّه کوشش
«* معراج حسینی صفحه 186 *»

دارید. خدا از همه شما قبول بفرماید. اینها همه کوشش و زحمت است. در ظرف چند سال که ما بحمدالله به این‌همه آثار خیر موفق شده‏ایم، همه به‌واسطه قدم‌های خیر شما است. خدا از همه شما بپذیرد و از همه شما قبول کند. باز هم الحمدللّه ان‏شاءاللّه در فکر هستید و احتیاجات ما هم زیاد است. همان‏طور که ایشان امروز تذکر دادند، احتیاجات ما خیلی است. می‏دانم بعضی از برادران و خواهران ایمانی هستند که تقریباً در سنین پیری هستند، چه‌بسا پول‌هایی را برای خرج کفن و دفنشان کنار گذاشته‌اند. می‌دانیم که برای همین کار کنار گذاشته‏اند. آنها این پول‌ها را به‌طور قرض‏الحسنه به حسینیه بدهند و برگه قرضه را هم بگیرند. ان‏شاءاللّه که عمرشان طولانی می‏شود. خود قرض‏الحسنه دادن، باعث طول عمر است و صله رحم آل‌محمد؟عهم؟ و همه اخوان است. همه برادرانی که برای این برنامه‏های ساختمانی ان‏شاءاللّه قرضه می‏دهند، عمرشان زیاد می‏شود، و اگر خدای نکرده حادثه‏ای پیش آمد، فوراً قرضه را بیاورند و حسینیه موجودی دارد پرداخت می‏کند و خرج کفن و دفن موجود است. این یک.

خیلی از اِخوان و اَخَوات هستند که مثلاً وصیت شده که پدر یا مادرشان را بعد از فوتشان به کربلا منتقل کنند و الآن میسر نیست. گاه‏گاهی آن پول‌ها پیششان است و یا بی‌جهت به بعضی‌ها می‏دهند. آنها را هم می‏توانند قرض‏الحسنه بدهند و قرضه بگیرند و هروقت احتیاجی شد، به ایشان پرداخت می‏شود. اگر بردن اجساد امواتشان به کربلا میسر نشد، بهترین راهِ مصرف آن پول‌ها، همین حسینیه‏ها است. چون میسر نیست، بهترین راه، همین حسینیه‏ها است.

همچنین کسانی که پول‌هایی دارند و خیلی مورد استفاده نیست، به بانک می‏گذارند. لزومی ندارد به بانک بگذارید؛ بحمداللّه به برادران اطمینان هست، بحمداللّه خدا در این جریان، برادران موثق و آبرومندی برای ما قرار داده. خدا همه‏شان را محافظت کند. همین حاج‌آقای محققی که گاهی برای امور حسینیه گدایی

«* معراج حسینی صفحه 187 *»

می‏کنند، من عرض می‏کنم که بحمداللّه واقعاً این برای ایشان عزت است که خدا به ایشان آبرویی داده که بتوانند گدایی کنند! این خودش خیلی نعمت است! این عزت حسینی است که خدا به ایشان کرامت کرده که آبروی گدایی داشته باشند و بحمداللّه گداییشان هم مثمر ثمر است؛ می‌بینیم هروقت هم که گدايی کرده‌اند، دست خالی برنگشته‏اند. خدا این نعمت را و این توفیق را از ایشان نگیرد.

خود همین جریان‌های مادی و پولی ما، دست برادرانی است که بحمداللّه آبرو دارند، موجّهند، محترمند، مورد توجه و احترام همه برادران هستند؛ از این جهت بحمدالله محل نگرانی نیست. پول‌هایی که بی‌جهت و بی‌مورد در بانک گذاشته شده، بیاورند اینجا صندوق قرض‏الحسنه هست و قرض داده می‏شود. مخصوصاً صندوق قرض‏الحسنه متعلمین که بحمداللّه به‌وسیله چند نفر جوان اداره می‏شود، اینها هم دارند خدمت می‏کنند و واقعاً هم احتیاج دارند که به ایشان کمک شود و به ایشان قرض‏الحسنه داده شود تا آنها هم در صندوقشان قرض‌الحسنه پرداخت کنند؛ و خیلی هم کار می‏کنند. خدا توفیقشان بدهد و خدا به ما هم توفیق دهد تا به هر برادری که قدم خیر برمی‏دارد کمک کنیم.

برادرانی هم که سهم امام؟ع؟ به گردنشان است و الآن ندارند که پرداخت کنند، با حسینیه قرار بگذارند. آنهایی که دارند که حتماً پرداخت کنند و به تأخیر نیندازند که به دنیا اعتباری نیست؛ فردا دستشان خالی می‏شود و خدای نکرده خدای نکرده مدیون امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه و مدیون سادات خواهند شد. لااقل سهم امامشان را پرداخت کنند. سهم سادات را به هرکس که خودشان می‏دانند به‌تدریج پرداخت کنند، یا به اینجا ارجاع دهند و از اینجا پرداخت می‏شود. سهم امام؟ع؟ را برای همین امور پرداخت کنند. آن کسانی که ندارند و نمی‌توانند نقد پرداخت کنند و مدیون امام؟ع؟ هستند، با حسینیه قرار بگذارند که مثلاً ماهیانه هرچه برایشان میسر است بفرستند و یا آنهایی که در مشهدند بپردازند که خرج همین

«* معراج حسینی صفحه 188 *»

ساختمان‌ها می‏شود و در ضمن از دین هم راحت می‏شوند و آهسته آهسته دینشان ادا می‏شود. ان‏شاءاللّه از این مسائل فراموش نکنید که خیلی مورد احتیاج است؛ مواردی است که می‏بینید. مثل زمین مدرسه که ان‌شاءالله آماده‌ساختن است و هزینه‌های آن باید پرداخت شود و هیچ راه دیگری ندارد؛ قرض‏الحسنه هم نمی‌خواهیم و فقط باید از مسیر سهم مبارک امام؟ع؟ یا سایر احساناتی که برادران دارند انجام شود. چون بحمدالله فقط زمینش را توانسته‌ایم رایگان به‌دست بیاوریم ولی ساختمانش را دیگر نمی‏توانیم. قرض را هم نمی‏توانیم ادا کنیم و باید حتماً از طریق سهم مبارک امام؟ع؟ انجام شود که مخصوص کارگاه متعلمین و محل آسایش  و درس‌خواندن متعلمین باشد.

خدا همه را نصرت و تأیید بفرماید تا بتوانیم دین خدا را نصرت کنیم و امر بزرگان و امر فضائل و مصائب ائمه هدی؟عهم؟ را تا زنده هستیم احیا بداریم. خدا این نعمت را از ما نگیرد و اسبابی که خدای نکرده باعث ضعف این امور می‏شوند، آن اسباب را خودش به احسن وجه اصلاح و برطرف بفرماید. ما باید همیشه این‏طور بگوییم «اللّهم اصلح امورنا، اللّهم اصلح امورنا، اللّهم اصلح امورنا، اللّهم غیّر سوء حالنا بحسن حالک» و اگر اسبابی است که قابل اصلاح نیست، بگوییم «اللّهم من ارادنا بسوء فاَرِدْهُ و من کادنا فکِدْه» هرکس درباره ما نیت سوئی دارد و اصلاح نمی‏شود و قابل اصلاح نیست، خدایا تو هم برای او بد بخواه و برای او در دنیا و آخرت بد پیش بیاور. خدایا هرکس کید و مکری درباره ما می‏کند و قابل اصلاح نیست، تو را به حق حسین قسم می‏دهیم که او را به حیله و مکرش اخذ بفرما اخذ شدید و مؤاخذه بفرما مؤاخذه شدید. «اللّهم انتقم منهم.» این هم لازم بود که عرض کنم.

و اما در این شب چه بگوییم و چه بکنیم؟! خاک غم و خاک عزاء در همه عمر بر سر همه ما ریخته شده؛ اما در یک‌چنین شب‌ها و روزهایی، با این مصائب برخورد می‏کنیم؛ بلکه تجدید عهد است و خودِ ایامی است که مصائب را تجدید می‏کند.

«* معراج حسینی صفحه 189 *»

حالِ ما، باید حال دیگری باشد؛ وضع ما، وضع دیگری باشد و به خودمان بباورانیم و تلقین کنیم و بگوییم که واقعاً مصیبت‏زده هستیم.

اینکه عرض کردم دوتا از برادرانمان را نام ببرم، یکی هم مرحوم «حاج عبدالرحیم متین‏فر» بود. خدا رحمتش کند. چه مرد خوبی بود! نشسته بودیم بعد از صبحانه صحبت می‏کردیم، ــ این‌طور مردن خیلی خوب است! ــ بعد از صبحانه بود و از کربلا صحبت می‏کردیم که امروز بنا است چند نفر از اردن بیایند و خبر بدهند که آیا ویزای کربلا می‏دهند؟! صبحانه را خوردیم و برخاستیم که برای زیارت حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها تجدید وضو کنیم. ایشان برخاست آمد میان حیاط منزل؛ آن چند مسافری که بنا بود از اردن خبر بیاورند، آمدند و وارد شدند. ایشان با همان حالی که داشت و قلبش ناراحت بود، با شتاب جلو دوید که چه خبر آورده‌اید؟ آنان خبر ناامیدی دادند. نمی‌دانید چه حالی به این پیرمرد دست داد! گفت ما که دیگر امیدمان قطع شد و  امروز یا فردا باید حرکت کنیم برویم ایران. رفت به نیت زیارت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها وضو گرفت و مسح سر و پا کشید. این پیرمرد سعی داشت که وضو را رو به قبله بگیرد. در همان منزل که بودیم، آشپزخانه کنار اتاقمان بود و دستشویی داشت و دستشوییش از دستشویی حیاط راحت‏تر بود؛ چون داخل حیاط باید روی یک‌پله می‌رفتیم و بعد از دستشویی حیاط برای وضو استفاده می‌کردیم. اما چون دستشویی حیاط رو به قبله بود، ایشان قبول نمی‏کرد که در آشپزخانه وضو بگیرد. هرچه می‏گفتیم اینجا راحت‌تر می‌توانید وضو بگیرید، می‏گفت نه، من باید رو به قبله وضو بگیرم. رو به قبله در حال وضو ــ برای چه؟ برای زیارت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ــ سکته عارض شد افتاد زمین و وفات یافت. خدا رحمتش کند. کنار قبر زینب کبری دفن شد.

چه مردن‌های خوبی! باور کنید من حسرت می‏خورم. شما چه فکر می‏کنید؟! اگر کسی در آمرزیده‌شدن این اشخاص شک داشته باشد، اگر کسی در این نوع مردن‌ها و پاک و پاکیزه از دنیا رفتن‌ها شک داشته باشد، چه عرض کنم؟! پناه به خدا

«* معراج حسینی صفحه 190 *»

می‏بریم. خدایا ما هم آرزو داریم که در وقت مردنمان به یاد حسین باشیم و زائر حسین باشیم. ختم عمل ما که در نامه عمل ما نوشته می‌شود، نوشته شود که این زائر حسین است و می‏گوید السلام علیک یا اباعبداللّه و می‏گوید یاحسین و بر حسین می‏نالد.

امشب عذر می‏خواهم از اینکه وارد بحثی شویم. می‏خواستم بحث دیشب را ادامه دهم که تتمه بحث باشد اما دیگر مجلس مقتضی نیست و تقدیر نبود. حدیثی است می‏خوانم.

مرحوم مجلسی از «کامل‌الزیارات» که از کتب معتبر شیعه است از «عبداللّه بن حَمّاد بصری» از امام صادق صلوات‌الله‌علیه نقل می‌کند؛ می‏گوید «قال لی: ان عندکم او قال: فی قربکم لَفضیلةً ما اُوتِیَ احدٌ مثلها و ما اَحسَبُکُم تَعرِفونها کنهَ معرفتها و لاتُحافِظون علیها و لا علی القیام بها و ان لها لَاهلاً خاصةً قد سُمُّوا لَها و اُعطُوها بلاحولٍ منهم و لا قوة الّا ما کان مِنْ صُنْعِ اللّه لهم و سعادةٍ حَباهُم اللّهُ بها و رحمـةٍ و رأفةٍ و تقدُّم.»

می‏گوید امام صادق فرمودند در نزد شما یا فرمودند در نزدیکی شما، یک‌فضیلتی است که هیچ‏کس مثل آن فضیلت داده نشده و من فکر نمی‏کنم شما آن فضیلت را به‌حق شناختن و کنه شناختن بشناسید و آن را محافظت کنید؛ و همچنین فکر نمی‏کنم که حق آن فضیلت را انجام دهید؛ و برای آن فضیلت، اهلی است که خدا آنها را به آن مخصوص کرده که برای آن فضیلت نامیده شده‏اند و نام برده شده‏اند؛ و آن فضیلت به آنها داده شده بدون هیچ زحمتی و بدون هیچ تلاشی؛ و این نیست مگر کار خدا و لطف خدا درباره آنها و سعادتی است که خدا به آنها داده و رحمت و رأفتی است که خدا شامل حال آنها کرده و پیش‌قدمی است که خدا درباره آنها رفتار کرده.

البته می‏دانیم این فرمایشات این‏طور نیست که بدون اسباب باشد؛ البته آنها به اسباب متوسل شده‏اند که این فضل شامل حالشان شده.

«قلت: جُعلت فداک و ما هذا الذی وصفتَ و لم‏تُسَمِّه؟» این فضیلت که این‏طور آن را وصف می‏فرمایید و نام نمی‏برید، چیست؟ قال: زیارةُ جدی الحسین فانه

«* معراج حسینی صفحه 191 *»

غریب بارضِ غربة. فرمودند زیارت جدم حسین؟ع؟ است که غریب است و در سرزمین غربت است؛ یَبکیه من زارَه هرکس او را زیارت می‏کند، بر او گریه می‏کند؛ و یَحْزَن له من لم‏یَزُرْهُ و یَحتَرِقُ له من لم‏یَشهَدْه و یَرحَمُه من نظر الی قبرِ ابْنِه عند رِجلَیه فی ارضِ فلاة لاحمیمَ قربَه و لا قریب هرکس زیارت می‏کند جدم حسین را، بر او گریه می‏کند و هرکس او را زیارت نمی‏کند، بر او اندوهگین است و کسی که به زیارت قبر جدم نرفته است و آن سرزمین را زیارت نکرده است، دلش می‌سوزد و آتش می‏گیرد؛ و هرکس که به زیارت جدم می‏رود، همین که چشمش به قبر فرزند او ــ علی‏اکبر ــ که پایین پای او قرار دارد می‏افتد، دلش بر جدم حسین می‏سوزد؛ ــ خاک بر سر ما ــ می‏فرماید بر حسین رحم می‏کند! در کجا؟ در سرزمینی که آن سرزمین، بیابانی بود که در آن بیابان، دوست مهربانی برای جدم نبود؛ قریب و خویشی نبود.

در آن سرزمین ثم مُنِع الحق و تَوازَر علیه اهل الرِّدَّة حتی قتلوه و ضیّعوه و عَرَضوه للسِّباع و منعوه شُربَ ماءِ الفرات الذی یَشرَبه الکلاب. ــ امشب روضه‏خوان ما، حضرت صادق هستند؛ حال مستمع باشید و از زبان امام صادق روضه بشنوید. ــ در آن بیابان که جد من غریب و بی‏کس بود، حق او را گرفتند؛ اهل رِدّه و ارتداد و کفر، بر علیه او با یکدیگر سازش کردند و همدست شدند تا اینکه او را کشتند و او را ضایع کردند و حقش را پامال کردند و بعد او را در آن بیابان در معرض درندگان گذاردند؛ ــ خدا آن بدن‌های مطهر را حفظ کرد ــ و او را از آشامیدن آب فرات منع کردند، آن آب فراتی که حیوانات، آزادانه می‏آشامیدند.

و ضیّعوا حقَّ رسولِ‌اللّه و وصیّتَه به و باهلِ‌بیته ضایع کردند حق رسول‌خدا را درباره او و وصیت رسول‌خدا را نسبت به او و نسبت به اهل‏بیت او؛ فامسی مَجْفُوّاً فی حفرته، صریعاً بین قَرابته و شیعتِه بین اَطْباقِ التّراب قد اُوحِشَ قُربُه فی الوحدةِ و البعدِ عن جدّه این بزرگوار در میان آنها به این حال درآمد که مورد جفا و بی‏وفائی آنها قرار گرفت و جفادیده و ستم‌کشیده و مظلوم‌واقع‌شده، در قبر مطهرش دفن شد. او را به

«* معراج حسینی صفحه 192 *»

زمین انداختند و در میان سایر اهل‌بیتش، در مقابل چشم خاندانش، او را بر روی خاک کشتند؛ تنها و دور از جدش؛ و المنزلِ الذی لایأتیه الّا من امتحن اللّه قلبَه للایمان و عرّفه حقَّنا او را در جایی گذاردند و در سرزمین و منزلی کشتند که کسی به آن منزل نمی‌رود که او را زیارت کند، مگر اینکه خدا دل او را برای ایمان آماده فرموده باشد و حق ما را به او شناسانیده باشد.

«فقلت له: جُعلت فداک قد کنتُ آتیه حتی بُلیتُ بالسلطان و فی حفظِ اموالهم و انا عندهم مشهور فترکتُ للتقیة اِتیانَه و انا اعرفُ ما فی اتیانِه من الخیر.» عرض کردم آقا من به زیارت این قبر مطهر می‌رفتم تا اینکه فعلاً به حکام مبتلا شده‏ام و حفاظت اموالشان را در اختیار من گذارده‏اند و من در بین آنها مشهور شده‏ام؛ از این جهت تقیه می‏کنم و برای تقیه زیارت حضرت را ترک کرده‏ام اما می‏دانم که رفتن به زیارت آن قبر مطهر چقدر خیر و فضیلت دارد! این را عرض کردم.

فقال: هل تدری ما فضلُ من اَتاه و ما له عندنا من جَزیلِ الخیر؟ ــ ما که فعلاً محرومیم؛ اما عرض کردم با همین سلام عرض‌کردن بخصوص در این حرم مطهرِ امام ثامن‌الحجج صلوات‌اللّه‌علیه، قطعاً ان‌شاءالله زیارت حسین صلوات‌اللّه‌علیه برای همه ما نوشته می‏شود. ــ حضرت فرمودند آیا می‏دانی چه فضلی است برای کسی‌که به زیارت آن قبر مطهر برود و برای او نزد ما از جزای خیر و پاداش خوب چه خواهد بود؟! «فقلت لا.» عرض کردم نه.

فقال: اما الفضل فیُباهیهِ ملائکةُ السماء؛ ظاهراً «فیُباهی اللّهُ به ملائکةَ السماء»؛ فضلی که برای او است این است که خدا در نزد ملائکه آسمان، به یک‌چنین بنده‌ای که به زیارت حسین صلوات‌اللّه‌علیه برود، مباهات می‏فرماید. و اما ما له عندنا فالترحم علیه کلَّ صباح و مساء اما آنچه که این شخص نزد ما دارد، این است که در هر صبح و شب ما برای او رحمت را طلب می‏کنیم و بر او رحم می‏کنیم؛ و قد حدّثنی ابی انه لم‏یَخْلُ مکانُه منذُ قُتِلَ من مُصَلٍّ یصلّی علیه من الملائکة او من الجن او من الانس او

«* معراج حسینی صفحه 193 *»

من الوحش. فرمود: پدرم مرا حدیث کرد و به من فرمود که از وقتی حسین صلوات‌اللّه‌علیه کشته شده، آن مکان شریف خالی نیست از کسی‌که بر حسین صلوات می‏فرستد از ملائکه که یا ملائکه آنجا هستند، یا جن، یا انس و یا حیوانات. و ما من شی‏ء الّا و هو یَغْبِط زائرَه و یتمسّح به و یَرجو فی النظر الیه الخیر لنظره الی قبره. ــ حال ببینید نگاه‌کردن به این عکس شریف، چقدر فضیلت دارد؟! البته عکس هم شبح است. ــ می‏فرماید چیزی از اشیاء و چیزها نیست مگر اینکه به حال زیارت‌کننده قبر حسین غبطه می‏خورد و مسح می‏کند و می‏خواهد که این زائر حسین، به‌طوری با او برخورد داشته باشد؛ و همچنین به نگاه‌کردن به این شخص، امید خیر دارد؛ چرا؟ چون او به قبر حسین نگاه کرده و چشمش به آن قبر مطهر افتاده.

ثم قال؛ بعد امام صادق فرمودند: بلغنی اَنّ قوماً یأتونه من نواحِی الکوفة و ناساً من غیرهم و نساءً یَنْدُبْنَهم و ذلک فی النصف من شعبان فمِنْ بَینِ قارئٍ یقرأ و قاصٍّ یقُصّ و نادبٍ یندُب و قائلٍ یقول المراثی. حضرت فرمودند به من خبر رسیده که در مثل نیمه شعبان کسانی هستند که از اطراف کوفه و عده دیگری از غیر اینها کنار آن قبر می‏آیند و زن‌هایی هستند که کنار آن قبر می‏آیند و ندبه می‏کنند و گریه و ناله می‏کند. همچنین کسانی هستند که «قرائت» می‏کنند؛ یعنی مصیبت را ذکر می‏کنند.

«قرائت» یعنی ذکر مصیبت؛ از این جهت‏ هم عزاداری و گریه‌کردن و مجلس روضه‏خوانی که ما می‏گوییم، در عرب الآن اصطلاح شده می‏گویند «مجلس القراءه». وقتی دعوت می‏کنند، می‌گویند مجلس قرائت یعنی مجلس روضه داریم. از همین فرمایش امام گرفته‏اند. فکر می‏کنم عراقی‏ها هم همین‏طور می‏گویند؛ مدینه که این‏طور می‏گویند. شیعیان مدینه وقتی‌که می‏خواهند بگویند مجلس روضه داریم، می‏گویند «مجلس القراءه» یا می‏گویند «مجلس الماتم».

می‏فرماید اینهایی که در کنار آن قبر مطهر می‏آیند، بعضی‌ها مصائب را ذکر می‏کنند، بعضی‌ها قصه و داستان کربلا را ذکر می‏کنند، بعضی‌ها هم گریه می‏کنند.

«* معراج حسینی صفحه 194 *»

خلاصه هرکس به‌طوری امر حسین صلوات‌اللّه‌علیه را احیاء می‏کند. این‏طور به من خبر رسیده. «فقلت له: نعم جعلت فداک؛ قد شهدتُ بعضَ ما تصف.» آری، همین‏طور که می‏فرمایید من هم دیده‏ام.

فقال: الحمدللّه الذی جعل فی الناس من یَفد الینا. ببینید آمدن به حسینیه یعنی چه؟ ببینید برپاکردن حسینیه یعنی چه؟ ببینید اقامه عزاء حسین یعنی چه؟ ببینید چطور امام خوشحال می‏شوند و در زمان ما امام زمان ما از این اقامه عزاء و احیاء امر مجالس حضرت و این خدمت‌هایی که می‏کنید و قدم‌هایی که برمی‏دارید، چقدر مسرور می‌شوند؟!

الحمدللّه الذی جعل فی الناس من یفد الینا و یَمدَحنا و یَرثِی لنا خدا را شکر که کسانی را در بین مردم قرار داده که اینها به‌طرف ما می‏آیند، مهمان ما می‏شوند، بر ما وارد می‏شوند و اینها ما را مدح می‏کنند و همچنین برای ما مرثیه‌سُرایی می‏کنند. و جعل عدوَّنا مَن یُطعَن علیهم مِن قرابتِنا او غیرهم و شکر خدا را که دشمنان ما را طوری قرار داده است که مردم بر آنها طعنه می‏زنند و عیب‌های آنان را می‏گویند. حال آن دشمنان ما، نزدیکان ما و از خویشان ما باشند مثل بنی‏العباس لعنهم‌اللّه و یا غیر خویشان ما باشند، مردم بر آنها طعن وارد می‏کنند. یَهدُرونهم اینها را طوری می‏شناسند که خونشان را هدر می‏دانند. مگر مختار تمام مجرمین کربلا و جنایتکاران کربلا را نکشت؟ اگرچه دشمنان ما کشته شدند؛ ولی کسی هست که بر آنها گریه کند؟ مردم، همه آن خون‌های نجس و پلید را هدرشده می‏دانند؛ همه آن ملعون‏ها را نفله‌شده می‏دانند؛ کسی بر آنها گریه نمی‏کند؛ کسی برای آن خون‌های پلید ارزش قائل نیست. به نسخه دیگری و یَهذون بهم یعنی مردم آنها را استهزاء می‏کنند؛ و یُقَبِّحون ما یَصنعون([95]) و تمام آن کارهایی را که انجام داده‌اند و آن جنایت‌هایی را که مرتکب شده‌اند، تقبیح می‏کنند و اعمال زشت می‏شمرند.

«* معراج حسینی صفحه 195 *»

این بیان امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه بود. خدا عبداللّه بن حَمّاد بصری را رحمت کند که این حدیث را روایت کرده و به ما رسید و بهره‏مند شدیم و بحمداللّه مبانی ایمان ما است.

اما بحث ما به این‏طور که مناسب امشب باشد؛ عرض می‏کنم که مقصود از سیر حسین صلوات‌اللّه‌علیه در کربلا مثل سیر رسول‌اللّه به ملأ اعلی، ارائه آیات خدا بود؛ خدا حسین را به کربلا آورد که آیات خود را به او بنمایاند و وقتی‌که به حسین نمایاند، تمام بشر از آیات خدا باخبر شوند؛ همان آیات تعریف و تعرّف خدا که خدا به ایشان شناخته می‏شود و به‌برکت سیر ایشان به‌سوی خدا، بندگان به سیر به‌سوی خدا موفق می‏شوند.

این آیاتی که خدا ارائه فرمود، عرض کردم آن قابلیت‌هایی بود که به مرتبه‏ای رسید که هرکدام به‌سهم و نوبه خود، توانستند جهتی از جهات حسینی را حکایت کنند. عرض کردم علی‏اکبر، حیث محمدی حسین را حکایت کرد؛ اباالفضل صلوات‌اللّه‌علیه حیث علوی حسین را حکایت کرد و آیه و آیینه شد برای نمایاندن آن حیث و جهت؛ قاسم حیث حسنی حسین را حکایت کرد.

اما آن آیه عظمیٰ که خدا درباره رسولش در همین جریان اسراء و معراج فرموده لقد رأی من آیات ربه الکبری.([96]) درباره معراج رسول‌الله، دو تعبیر داریم: لنریه من آیاتنا و در آیه‌ای دیگر در سوره «النجم» لقد رأی من آیات ربه الکبری؛ رسول ما؟ص؟ در معراج آیه کبری را دید. در حادثه کربلا هم، خدا به حسین آیه کبرای خود را ارائه داد. آیه کبرایی که به حسین نمایانده شد، خود حسین بود؛ و این آیه کبری، کبری‌بودنش و بزرگ‌بودنش به این اعتبار است که می‏دانیم معصوم کلی است و امام زمان بود و در زمان خودش بر جمیع موجودات امام بود و در جمیع عوالم و مراتب، قطب آن عالم بود.

شب عاشورا است؛ ان‌شاءالله دل‌ها باید آماده باشد و مصیبت را با دل و جان ادراک کنید؛ ان‏شاءاللّه با آن حقیقتِ قلب ادراک کنید؛ گریه کردید کردید، نکردید

«* معراج حسینی صفحه 196 *»

نکردید؛ قطعاً  گریه‌کننده محسوب می‏شوید و چون آن حزن، حزن سِرّ و دل است، نترسید؛ گریه کنید، ناله کنید و صدا را بلند کنید. در حدیثی، همین امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه در سجده دعا می‏فرمودند که خدایا رحم کن بر کسانی که ناله‏هایشان بلند است، گریه‏هایشان بلند است، اشک‌هایشان ریزان است و همین‏طور مرتب دعا کردند؛([97]) و یقیناً امام زمان هم، این دعاها را درباره ما دارند.

پس آن بزرگوار آیه کبرای خدا است یعنی در جمیع عوالم و جمیع مراتب، قطب بود. معنای قطب، یعنی تمام موجوداتِ هر عالم و عرصه‏ای، به‌حسب خودشان و در رتبه خودشان، با آن حضرت مرتبطند و بر گرد وجود آن حضرت در آن مرتبه در طوافند و مراتب وجودی خود را استمداد می‏کنند و امام همه نیازمندی آن مرتبه را به آن موجودات افاضه می‏فرمایند.

در جمیع این مراتب، برای امام بدنی مناسب آن مرتبه است؛ اینها بحمداللّه اجمالاً بحثش شده. در همین بحث‌هایی که داشتیم، به برکت خود فرمایشات مشایخ همه‏اش ثابت و محکم شده. من اگر در این منبر و در این مکتب بخواهم چیزی بگویم که مدرک محکم نداشته باشد، می‏گویم این حرف خودم است، برداشت خودم است، استفاده خودم است و دلیل صریح ندیده‌ام؛ هروقت دلیل پیدا کردید، قبول کنید؛ اگر پیدا نکردید، گفته‌ام مال خودم. هرموقع هم که مطلب، با دلیل بود و محکم بود، به مکتب نسبت داده‏ام و گفته‏ام فرمایشات بزرگان است. این مباحثی که راجع به بدن‌های معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین داشتیم، بحمداللّه با چند مورد محکم از فرمایشات بزرگان حل شد و همان‌جا گفتم که اگر کسی در دلش شک بماند و یا تردیدی درباره این بحث داشته باشد که غیر از این باشد ــ که البته همین است، ــ باید برود در اعتقاداتش مطالعه داشته باشد و برگردد اعتقاداتش را از سر بگیرد. توهین نمی‏کنم و طور دیگری نمی‏گویم؛ می‏گویم برگردد دوباره مطالعه کند.

«* معراج حسینی صفحه 197 *»

برای امام در هر مرتبه‏ای از مراتب خلقت، بدن است. این مراتب را با تعبیرات مختلف گفته‏اند؛ به یک‌تعبیر هزارهزار عالم گفته‏اند. در این هزارهزار عالم در آن زمان، حسین صلوات‌اللّه‌علیه قطب بود. الآن امام زمان ما صلوات‌اللّه‌علیه، در این هزارهزار عالم، قطب است و در این هزارهزار عالم، بدن دارد و در هر مرتبه برای آن بدن، مثل این بدن، چشم، گوش و حواس ظاهره وجود دارد. یعنی همان‏طور که با این چشم می‏بیند، با چشم بدن‌های هزارهزارگانه خود، موجودات آن عوالم را می‏بیند؛ صداهای آن عوالم را از آن موجودات می‌شنود؛ رایحه آن موجودات را در آن عوالم می‏بوید؛ مزه‏های آن عوالم را با ذائقه می‏چشد؛ و لمس‌شدنی‏ها را لمس می‏فرماید. موجودات آن عوالم هم می‏دانند و می‏فهمند و نسبت به امامشان معرفت دارند. امام؟ع؟ این‌طوری است. این بدن ما، معرفت خودش را به امامش دارد اما ما نمی‏فهمیم؛ همان‌طور که ما الآن در مرتبه روح، اماممان را می‏شناسیم و می‏دانیم پناه ما است، به او رو می‏آوریم، آهسته در دل او را می‌خوانیم و مطمئنیم که صدایمان را می‏فهمد و جوابمان را می‏دهد؛ همین‏طور سایر امور. البته چون در ما سایر مرتبه‏ها در تحت این مرتبه مخفی و محبوس شده، آن مراتب دیگر ماها بالفعل نیست.

حسین؟ع؟ در کربلا شهادت را قبول کرده، تمام آن آلام و همه آن مصائب را قبول کرده؛ و هر حادثه و مصیبتی که بر این بدن در این عالم وارد شد، چون پذیرفته بود و قطب همه این عوالم هزارهزارگانه بود، پذیرفت که این مصائب بر جمیع آن مراتب وارد شود؛ و طوری هم بود که می‏بایست این‏طور باشد. چرا؟ چون اعداء او هم که در آنجا اجتماع کرده بودند، اینها در عداوت و دشمنی و در کفر و عناد به حدی رسیده بودند که کفر و عناد و عداوتشان، ذاتیِ آنها شده بود؛ از ذات و حقیقتشان سرچشمه می‏گرفت. اگر با دست شمشیر می‏زد، این شمشیری بود که با حقیقتش می‌زد، با همه مراتبش می‌زد. از این جهت «حسین؟ع؟» باید این مصائب را بپذیرد؛ برای چه؟ چون قطب همه این عوالم است و این مصیبت و این مظلومیت باید در

«* معراج حسینی صفحه 198 *»

همه عوالم ظاهر شود و اهل هزارهزار عالم متوجه مظلومیت او شوند و مصیبت او را در خود بیابند و در غم او محزون شوند و به‌حسب رتبه و مقام خودشان در غم او بنالند و به‌حسب رتبه و مقام خودشان گریه کنند. حال بروید آن احادیثی را که همه اشیاء بر حسین گریه کردند بخوانید.

ملائکه گریه کردند؛ یعنی باید رتبه مَلَکی حسین، در رتبه ملائکه آن مصائب را بپذیرد تا مَلَک منکسر شود، تا ملک متأثر شود و به‌حسب رتبه خودش گریه کند و اگر تنها در اینجا بود، چرا ملک متأثر شود؟! چرا ملک گریه کند؟! ملک رتبه مخصوصی دارد. جن در رتبه خودشان متأثر شدند و گریه کردند و ناله‏های جن را و اشعار و مراثی را که جن خواندند، زیاد شد که شنیدند. آقای مرحوم هم در مقتلشان، چندین مورد از نوحه‏ها و مرثیه‏های جن را ذکر کرده‌اند. پس در عرصه جن باید رتبه‏ای برای امام باشد که آن رتبه، این مصائب را بپذیرد و جن به‌واسطه آن قطب، متأثر و منکسر شود و محزون شود و گریه کند.

بکیٰ علیه ما یُریٰ و ما لایریٰ([98]) هرچه دیده می‏شود و دیده نمی‏شود، بر حسین گریه کردند. یعنی همه عوالم تا می‏رسد به بهشت اصلی، تا آنجا همه عوالم و مراتب موجودات، همه و همه قبول کردند؛ یعنی احساس و ادراک کردند و غم حسین را به‌دل گرفتند. چرا؟ علتش چه بود؟ علت این بود که حسین؟ع؟  همه این مصائب را قبول کرد و به جمیع بدن‌های هزارهزارگانه خود پذیرفت مگر بدنی که مخصوص بهشت اصلی است و مربوط به بهشت اصلی است. غم حسین تا قیامت رفته ولی وارد بهشت آخرت نشده و تا دم در بهشت رفته؛ به دلیل اینکه فاطمه زهراء در قیامت ناله می‏کند و برای حسین می‌نالد؛ پس باید آن رتبه حسینی در آنجا پذیرفته باشد و آن بدن حسینی تا به آنجا این آلام و این شهادت را پذیرفته باشد. این است که در عرصه قیامت هم که می‏آید، سرش روی دستش است و یا پیراهنش دست مادرش

«* معراج حسینی صفحه 199 *»

فاطمه؟سها؟ است و خودش بدون سر به همان هیئتِ در کربلا با همان بدن پاره‌پاره و برهنه داخل محشر می‏شود.([99])

عزیزان من، هرچه بیشتر به بدبختی خودمان پی ببریم، بیشتر به نیازمان به حسین پی می‏بریم که چقدر به حسین احتیاج داریم؛ چقدر به اصحاب حسین و به فرزندان حسین صلوات‌اللّه‌علیه احتیاج داریم. ان‏شاءاللّه دل‌هایتان متوجه باشد. دل‌هایتان را آماده سازید. هیچ عیب ندارد؛ تباکی اجازه داده‏اند؛ صرخه و ناله و فریاد را اجازه داده‏اند و در دوران عمرمان ما لااقل این یکی دو شب را ان‏شاءاللّه در مظلومیت حسین فریاد برآوریم.

چه عرض کنم؟! حسین در همه این هزارهزار عالم ــ مگر آنچه که استثناء کردم ــ در همه این عالم‌ها قطب است و باید همه این مصائب را بپذیرد؛ یعنی حسین در هزارهزار عالم تشنگی دید. حسین در هزارهزار عالم الم و درد پیکان و تیر را در دل مبارکش و سینه مبارکش احساس کرد. حسین در هزارهزار عالم، در جمیع این عوالم و مراتب، ذره ذره مصیبات کربلا را ــ از آلام و مصائبِ ظاهری و باطنی ــ قبول کرد. حال چه‌کسی می‏تواند بفهمد که چه مصیبتی است؟! چرا رسول‌اللّه این‏قدر گریه می‏کردند؟! چرا امام زمان می‏فرماید من این غم را فراموش نمی‏کنم، من در این غم گریانم و به‌جای اشک چشمم، خون گریه می‏کنم؟! مگر مصیبت کوچکی است؟!

در کربلا، آیه کبرای الهی می‏خواهد به حسین نمایانده شود و حسین در سیر به‌سوی خدا و سیردادن همه خلقِ مؤمن به‌سوی خدا، آیه بزرگ خدا را ببیند. این آیه کبرای خدا است اما حسین با چه چشمی می‏خواهد ببیند؟ با کدام چشم؟ این چشم که خودش دارد مصیبت می‏بیند؛ با کدام چشم نگاه کند و این آیه کبرای خدا را در این مصائبِ هزارهزار عالم ببیند؟ چه بگوییم؟! آری، خدا چشمِ حسینی در روز عاشورا در کنار حسین قرار داد که حسین با آن چشم به خود نگاه کند؛ آن چشم چشم

«* معراج حسینی صفحه 200 *»

رسول‌اللّه بود، آن چشم چشم امیرالمؤمنین بود، آن چشم چشم امام مجتبی بود، آن چشم چشم فاطمه زهراء بود؛ حسین با آن چشم، حسین کربلا را می‌دید؛ آیه کبرای خدا، شهید هزارهزار عالم، تشنه هزارهزار عالم، صدمه‌دیده هزارهزار عالم را می‌دید. حسین، حسین، حسین… این حسین حسین‌ها را از زبان رسول‌اللّه بگویید، از زبان امیرالمؤمنین بگویید، از زبان فاطمه زهراء بگویید. حسین، حسین، حسین…

آقای بزرگوار ما آقای مرحوم می‏فرمایند کار حسین به جایی کشیده بود که خدا دلش بر حسین سوخت. خدا که دل ندارد؛ دل خدا بر حسین سوخت یعنی دل رسول‌اللّه، دل امیرالمؤمنین، دل امام مجتبی، دل فاطمه زهراء چنان بر حسین سوخت که به حسین فرمودند بس است، به‌طرف ما عجله کن، به‌طرف ما شتاب کن.([100]) حسین آماده شهادت شد و شهادت را در هزارهزار عالم قبول کرد. حسین، وامظلوماه، وامظلوماه.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 201 *»

مجلس 11

(شب سه‌شنبه / 11 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

 

«* معراج حسینی صفحه 202 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

اللّهم کنّ لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة

و فــی کــلّ ساعـة ولیـاً و حافـظاً و قائـداً و ناصـراً و دلیـلاً و عینـــاً

حتّی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طویـلاً.

صاحب‌عزاء حجة بن الحسن المهدی صلوات اللّه و سلامه علیه است. ما که از زیارت و ملاقات حضرت محرومیم و نمی‌توانیم از نزدیک رخساره مبارکش را مشاهده کنیم و تسلیت و تعزیت عرض نماییم. کاملین محضرش را واسطه قرار می‏دهیم و از مقرّبین درگاهش تقاضا داریم که در این شب عزاء به ما بیچارگان عنایت بفرمایند و عرض سلام و تسلیت و تعزیت ما را خدمت امام عرض کنند.

عرض می‏کنیم: «السلام علی اولیاءِ اولیاءِ اللّه، السلام علی حجج حجج اللّه، السلام علی انوار انوار اللّه، السلام علیکم ایها القری الظاهرة، صلی اللّه علیکم، احسن اللّه لکم العزاء فی مصیبة مولاکم الحسین و اصحابه؟عهم؟.»

ان‏شاءاللّه مقرّبین درگاه امام؟ع؟، واسطگان و کاملینی که در محضر آن بزرگوار به‌سر می‏برند عنایت می‌فرمایند و در این ایام مصیبت که از زبان امامشان ذکر مصیبت می‏شنوند و شریک غم و مصیبت آن بزرگوارند، عنایت می‏فرمایند و سلام و تعزیت ما را به پیشگاه اماممان عرضه می‌دارند.

عرض می‏کنیم: «السلام علیک یا بقیة اللّه، السلام علیک یا حجة اللّه، السلام

«* معراج حسینی صفحه 203 *»

علیک یا خلیفة اللّه، السلام علیک یا ولی اللّه، احسن اللّه لک العزاء فی مصیبة جدک الحسین و اصحابه صلوات اللّه علیهم اجمعین.»

آقا ما خیلی حسرت داریم؛ کاش امشب در کربلا در محضرتان می‏بودیم و شما ذکر مصیبت می‏فرمودید و ما گریه می‏کردیم. آقا همراه شما در زمین کربلا و در زیارتگاه‌های آن راه می‏افتادیم و شما می‏فرمودید اینجا جدم از اسب بر زمین افتاد، اینجا جدم برای طلب آب به‌طرف فرات می‏رفت و او را تیرباران کردند، اینجا عمویم عباس را به درجه رفیعه شهادت رساندند. آقا این آرزو را داریم که ان‌شاءالله در کربلا در محضرتان باشیم و شما ذکر مصیبت کنید؛ بفرمایید اینجا عمه‏ام را کتک زدند، اینجا بچه‏های جدم را پامال کردند، اینجا بود که عمه‏ام فریادش بلند بود به وامحمداه، وامحمداه، واعلیاه، واعلیاه، واحسیناه، واحسیناه… (ضجه و فریاد مستمعین)

امیدوارم امام زمان به ما نظر رحمت و عنایت بفرمایند. آقا مگر کسی نبود که جد بزرگوارتان امام سجاد را از روی زمین بلند کند و بنشاند؟! مگر آن هشتاد زن و بچه کجا بودند؟ همه آواره بیابان‌ها! یا حسین، یا حسین… وامصیبتاه، وامصیبتاه… می‏فرمایند وقتی به خیمه برگشتیم ــ آن خیمه نیم‏سوخته ــ امام سجاد به‌رو بر زمین افتاده بودند. واحسیناه… (ضجه و فریاد مستمعین)

ای کاش در کربلا در محضر اماممان بودیم؛ امام ما به ما نشان می‏دادند که این زن‌ها از قتلگاه تا خیمه‏گاه را چگونه پیمودند. آه آه… یا حسین… یا صاحب‌الزمان، یا بقیةاللّه، آقا آجرک اللّه؛ آقا ساعد الله قلبک. واحسیناه… (ضجه و فریاد مستمعین) آرام باشید. ساعد اللّه قلبک یا بقیةاللّه.

این فرمایش امام زمان است؛([101]) توجه بفرمایید که اگر آن بزرگوار نفرموده بود ما چه می‏دانستیم کربلا چه بود؟ امام صادق؟ع؟ که حادثه روز عاشورا را ذکر فرموده‏اند، به اینجا که رسیده‌اند دیگر ذکر نفرموده‏اند. خدا بنی‏امیه را لعنت کند که این خاک

«* معراج حسینی صفحه 204 *»

عزاء را بر سر ما کردند. چرا این‏قدر ما را خاک‌برسر کردند؟! چرا این‌قدر ما را مصیبت‏زده کردند؟!

امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه که حادثه کربلا را ذکر می‏کنند، مخصوصاً حادثه قتلگاه و آمدن زن‌ها را بیان نمی‏فرمایند که چگونه انجام شد. امام صادق ما نفرموده‌اند که این زن‌ها که از خیمه‏ها بیرون ریختند، چه کردند، کجا آمدند و بعد حادثه چطور انجام شد. شرحش در فرمایشات صاحب‌الامر امام زمان صلوات‌الله‌علیه است.

بعضی‌ها فکر کرده‏اند که چون امام صادق نفرموده‌اند، با کلام امام زمان معارض است؛ از این جهت باید آن فرمایش را کنار گذارد و فقط فرمایش امام صادق را گرفت. نه، امام صادق اگر خلافش را می‏فرمودند، معارض بود؛ ولی چون سکوت فرموده‌اند معارض نیست. امام صادق نفرموده‌اند چه شده ولی امام زمان این خصوصیات را در زیارتی که انتساب به آن بزرگوار دارد فرموده‌اند. نباید تشکیک کرد و باید پذیرفت و قبول کرد. این زیارتی که به حضرت منسوب است، مشخص است که امام زمان فرموده‏اند.

نوعاً متوجهیم و شب‌های یازدهم بحمدالله به همین جهت توجه می‏کنیم و این‌طور در مصیبت زینب کبری انقلاب حالت داریم. حق آن مخدّره معظمه همین است و باید همه متوجه باشیم که این‌همه بار غم مصیبت را آن مخدّره تحمل فرمودند و به ما رسانیدند.

حال برای آنکه ان‌شاءاللّه بحثمان به بحث‌های قبل مربوط شود که توجه به فضائل و مقامات کاملین کربلا و شهداء عاشورا بود، عرض می‏کردم یکی از جهات سیر سیدالشهداء به کربلا ارائه آیات الهیه بود؛ خدا می‏خواست آیات خود را بنمایاند؛ و آیات خدا که به حسین نمایانده شد، مقامات کاملین بود که آنها در اثر قابلیت و صافی‌شدن مرآت قابلیتشان، نماینده جهتی از جهات حسینی شدند و هرکدام برای آن بزرگوار ــ که آیه تعریف و تعرّف خدا است ــ آیه‌ای شدند.

«* معراج حسینی صفحه 205 *»

ای کاش درباره این جهت‌ها می‏نالیدیم و البته همین‌طور هم هست؛ به‌برکت مشایخ عظام+ با مقامات کاملین و بزرگان آشنا شده‏ایم و بحمداللّه ما هستیم که مقام کاملین کربلا را می‏شناسیم و شناخته‏ایم و دانسته‏ایم که اینها اسماء حسینی شدند و این هفتاد و یک نفر با آن بزرگوار که هفتاد و دو نفر شدند، مجموعه اسماء و صفات الهیه بودند صلوات اللّه علیهم اجمعین.

عرض کردم حسین به مقام محمدی و جهت محمدی خود در علی‏اکبر متجلی شد؛ از این جهت خصوصیاتی که آن بزرگوار دارد فوق همه شهداء است. در این عکس مبارک و حرم مطهر نگاه کنید که قبرش از سایر شهداء جدا است؛ شهداء دیگر همه پایین پای ایشانند. حضرت سجاد صلوات‌اللّه‌علیه تمام شهداء را پایین پای مبارک علی‏اکبر دفن کردند؛ اما علی‏اکبر را پایین پای پدر بزرگوارشان قرار دادند. در این زیارت‌ها که می‏خوانید ببینید در هر زیارتی که امام حسین را زیارت می‏کنیم، بخصوص علی بن الحسین یعنی حضرت علی‏اکبر را زیارت می‏کنیم. در هر زیارتی بعد از زیارت حسین؟ع؟ زیارت علی بن الحسین است که همین آقازاده علی‏اکبر باشند.

بعد به جهت علویت خود در اباالفضل جلوه فرمود و ایشان آیینه علی‏نمایی حسینی صلوات‌اللّه‌علیه شد.

بعد حضرت قاسم جهت نمایندگی حسنی از حسین صلوات‌اللّه‌علیه شد به همان تعبیراتی که عرض شد.

مقام فاطمه زهراء؟سها؟ در چهارده معصوم کلی صلوات اللّه علیهم اجمعین، مقام مادر است نسبت به حسن و حسین و مقام زوجه است نسبت به امیرالمؤمنین و مقام دختری است نسبت به رسول‌اللّه؟ص؟. این خصوصیتی که ایشان دارد، جهتِ ربط است؛ بین رسول‌اللّه و فاطمه نسبت دختری است، بین امیرالمؤمنین و فاطمه نسبت زوجیت است، بین امام حسن و امام حسین و فاطمه سلام‌اللّه‌علیهم نسبت مادری است. همه‏اش ربط است بین ایشان.

«* معراج حسینی صفحه 206 *»

از جهتی هم می‏شود گفت وِعائی است که همه اینها را در بر گرفته، ظرفی است که همه اینها را در بر گرفته؛ پدر را به‌عنوان پدری در بر گرفته؛ از این جهت به او ام‏ابیها لقب داده‏اند یعنی مادر پدرش. امیرالمؤمنین را به‌عنوان زوجیت در خود جای داده و در بر گرفته؛ زن او و زوجه او است. حسن و حسین را به‌عنوان مادر در بر گرفته؛ قشر است و وعاء است برای این انوار چهارگانه و خودش پنجمین آنها است. خمسه طیبه سلام اللّه علیهم اجمعین در زهراء مجتمعند و در زهراء مرتبطند و زهراء جهت ربط است.

از این جهت است که در این «حدیث کساء» که می‏خوانیم و می‏خوانند، آن اجتماع  در منزل حضرت زهراء؟سها؟ بوده. بحمداللّه حدیثی است که به مضامین مختلف هم در بین سنی‌ها و هم در بین شیعیان شهرت دارد که در چند مورد این حادثه رخ داده و به تعبیرات گوناگون این حدیث شریف روایت شده که البته سنی‌ها اجتماعشان  را در منزل «امّ‏سلمه» و جاهای دیگر نقل می‏کنند اما شیعه بخصوص نقل می‌کنند که اجتماع این خمسه طیبه در منزل فاطمه زهراء؟سها؟ انجام شده؛([102]) و این دقتی بوده که انجام شده تا ما متوجه آن مقام فاطمه زهراء؟سها؟ شویم که او محل اجتماع است و در خانه او این اجتماع رخ می‏دهد. پدر بر او وارد می‏شود، شوهر بر او وارد می‏شود، فرزندان بر او وارد شدند، جبرئیل در خانه او وارد شد و این اجتماع مقدس در آنجا انجام شد. این جهت ربط است که الآن موقعیتی برای توضیحی زیاده از این نیست؛ همین‌اندازه مقدمه باشد برای توجه به این نکته. ان‏شاءاللّه این دقت را که فرمودید و این مقدمه را که توجه کردید، این مقدمه دیگر را هم توجه کنید؛ به من توجه داشته باشید.

مقدمه دیگر اینکه ما می‏دانیم این خمسه طیبه سلام اللّه علیهم اجمعین در حسین صلوات‌الله‌علیه مجتمع شده‌اند. امام؟ع؟ فرمایشی دارند که چرا این‏قدر مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه بزرگ است و حال آنکه رسول‌اللّه از دنیا رحلت

«* معراج حسینی صفحه 207 *»

کردند، امیرالمؤمنین از دنیا رحلت فرمودند، حضرت فاطمه از دنیا رحلت کردند، امام حسن از دنیا رفتند و این خمسه طیبه در حقیقت و طینت یکی هستند؛ مصیبت حسین صلوات‌اللّه‌علیه چه خصوصیتی دارد؟!

مردم به خمسه طیبه دلخوش بودند. بعد از وفات رسول‌خدا؟ص؟ مردم به دیدار بقیه ایشان دلخوش بودند. بعد از اینکه فاطمه زهراء؟سها؟ از دنیا رحلت فرمودند، مردم به امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین دلخوش بودند و ایشان را زیارت می‏کردند. بعد از اینکه حضرت امیر از دنیا رحلت فرمودند، مردم به امام مجتبی و حضرت حسین صلوات‌الله‌علیهما دلخوش بودند و بعد از امام مجتبی مردم به امام حسین دلخوش بودند. اما بعد از شهادت امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه، مردم همه خمسه طیبه را از دست دادند.([103]) از این فرمایش روشن می‏شود که جمیع صفات و خصوصیات خمسه طیبه در حسین مجمتع شد؛ پس در حسین تجلی محمد و علی و فاطمه و حسن صلوات‌اللّه‌علیهم بود.

در حسین؟ع؟ تجلی فاطمی بود و جهتِ فاطمی بود و یادگار مادرش فاطمه زهراء؟سها؟ هم بود. چطور خدا کربلا را محل نشان‌دادن آیات خود قرار داده؟! و حسین در روز عاشورا و در همه دوران، در این کاملینِ حضورش، بخصوص یادگار وجودات مبارکه‏ای را که نام بردیم می‏دید و تجلیات آنها را می‏دید.

زینب کبری؟سها؟ کامله و نقیبه کلیه است؛ در نقابت مقام کلیت را دارد و در میان نقباء کلی هم مقام و رتبه‏اش به‌حدی است که آن کاملین عرصه کربلا خصوصیات زینب را نداشتند؛ از صلب امیرالمؤمنین و از رحم فاطمه زهراء. درباره زینب چه می‏توانیم بگوییم؟! زینب با این مقام و منقبت به‌حدی از کمال و اعتدال رسیده که لایق شده است برای اینکه حسین صلوات‌اللّه‌علیه در او به مقام فاطمی متجلی شود؛ از این جهت هرگاه حسین صلوات‌اللّه‌علیه به زینب نگاه می‏کند،

«* معراج حسینی صفحه 208 *»

مادرش فاطمه به‌خاطرش می‌آید؛ چرا نیاید؟! چرا فاطمه را یاد نکند؟! حرکات، گفتار، جمال و چهره، یادگار مادر؛ کمالات، فضائل و مناقب، یادگار مادر و پدر؛ خودش هم در او به مقام فاطمی متجلی است؛ از این جهت زینب کبری؟سها؟ بین حسین و بین همه کاملین کربلا مقام ربط را دارد و بین خود کاملین هم مقام ربط را دارد.

اگر در روز تاسوعا هجوم لشکر را می‏فهمد، او می‏آید خبر می‏دهد که برادر چرا شما در اینجا آرام نشسته‏اید و لشکر هجوم آورده‌اند؟! همین‌طور در همه حالات که تاریخ ذکر می‏کند، زینب کبری در همه‌جا نمودار است. آن مقام و آن جهت به شکل‌های مختلف خودش را نشان می‏دهد.

طبق نقلی همان روز اولی که وارد کربلا شدند، امام؟ع؟ دستور فرمودند که اسلحه‌شان و شمشیرهایشان را تیز کنند و آماده جهاد شوند و همان‏جا یا دهر افّ لک من خلیل را خواندند و به نقلی زینب کبری همان روز اول متوجه این اشعار و حادثه شهادت شدند و آنجا شروع کردند به گریه‌کردن و نالیدن؛ و برای ربط حسین با کربلا و ربط حسین با سایر کاملین، زینب کبری با حسین سخن می‏گوید؛ اباالفضل هم شاید شنیده، علی‏اکبر هم شاید شنیده، اما چرا ایشان هیچ نگفته‌اند؟! گویا حزن و غم در چهره حسین صلوات‌اللّه‌علیه آن‏قدر فراوان بود و آن‏قدر چهره مبارک سیدالشهداء از غم و اندوه و از جلالت و عظمت پر بود که شاید اباالفضل و علی‏اکبر جلو نیامدند سؤال کنند و پرسشی داشته باشند. اما زینب کبری جلو می‏آید و سؤال می‏کند؛ چه‌خبر است که شما این اشعار را می‏خوانید و این ابیات را قرائت می‏کنید؟!([104])

شب عاشورا هم همین‏طور؛ شب عاشورا بعد از آنکه امام؟ع؟ آنانی را که باید از میان صحابه و اهل‏بیت خارج کنند، خارج کردند و آنها هم رفتند؛ امان امان امان از قلب‌های آلوده و افکار آلوده! امان امان! قلب و فکر آلوده این‏قدر آلوده و ظلمانی و کدر است که جَوّی را کدر می‏کند! جوّی را ظلمانی می‏کند! شیاطین ــ شیاطین جن و انس ــ

«* معراج حسینی صفحه 209 *»

اطراف آن قلب و آن فکر را می‏گیرند و آن قلب و فکر را مرتب رشد و نمو می‏دهند و به‌وسیله ظلمات و تاریکی آن قلب و فکر، جوّی را کدر و کثیف می‏کنند. اولیاء خدا و اهل حق نوعاً مبتلا بوده‏اند و مؤمنین صادق و خالص هم به‌پای این افراد می‏سوختند. البته این سوختن، جبران گناهان مؤمنین بود و خذلان آن آلودگان؛ خذلان آنها بود و تخفیف گناهان و جبران گناهان مؤمنین که از خیلی فیوضات ظاهری و باطنی محروم می‏شدند و این محرومیت برای آنها اجر داشت و برای آن آلودگان خذلان.

از این جهت تا وقتی‌که این آلوده‌هایی که با اغراض مختلف به کربلا آمده بودند، تا اینها بودند، امام؟ع؟ با اصحابشان خیلی عادی و معمولی رفتار می‌کردند، خیلی عادی و معمولی! اما همین‌که آنهایی که باید بروند رفتند، آن آلوده‏ها که رفتند، خالصین و صادقین ماندند؛ هفتاد و دو ‌نفر که مقام کمال دارند، در میان زن‌ها هم که از نقباء و نجباء هستند و بعضی صاحبان مقام کمالند. بقیه شهداء و زن‌ها هم که صاحبان مقام نبوده و در رتبه نقصان بودند ولی در همان رتبه نقصان،  ایمانشان در همان رتبه تا موقع شهادت به کمال خود رسید، آن یقینی که نصیب عرصه نقصان است برایشان فراهم شد؛ به آن ایمانی که باید برای یک‌فرد ناقص در دنیا فراهم شود و ایمانش به مقام دهم در رتبه خودش برسد رسیدند و به مقام شهادت رسیدند؛ از این جهت این‏طور با این بزرگواران و کاملین شریک شده‌اند و این‏طور گوشت و پوست و خون آنها با خون کاملین مخلوط شده است. خوشا به حالشان! خوشا به حالشان!

ای امام زمان آرزوی ما این است که به ما ترحم بفرمایید ما هم که از دنیا می‏رویم، در ایمانِ همین رتبه خودمان به درجه کمال رسیده باشیم؛ ما را در همین رتبه نقصان به آن ایمان کاملی ــ که باید به آن درجه برسیم و دعوت شده‏ایم به آن درجه برسیم ــ برسانید. آقا وقتی‌که ما از این دنیا می‏رویم، آن یقین کاملی را که نصیب عرصه نقصان است نصیب ما بفرما؛ ما هم با یقین و با ایمان از دنیا برویم.

آنهایی که باید بروند رفتند و محضر امام؟ع؟ مخصوص یک‌چنین کسان صادق

«* معراج حسینی صفحه 210 *»

و خالصی شد. آن‌گاه امام فرمودند سرهای خود را بلند کنید و مقام‌های خود را ببینید.([105]) آن بزرگوار برای آنها به مقامات آنها تجلی فرمود. ــ بهشت نور حسین است ــ مقامات خود را دیدند، یعنی هرکدام نوری از حسین را که نصیب و سهم آنها بود مشاهده کردند.

بعد امام؟ع؟ تنها با غلامی که شمشیرشان را صیقل می‏زد در میان خیمه خود نشستند و خیمه حضرت کنار خیمه‏ای بود که در آن امام سجاد صلوات‌الله‌علیه بستری بودݢݢند. خدا نصیب و روزی همه ما بفرماید. الآن ظاهراً جای خیمه‏ها مشخص است. خیمه بزرگ امام؟ع؟ را در وسط قرار داده‌اند که محل اجتماع بوده، نماز جماعت بوده، موعظه می‏فرمودند و دستور صادر می‏شده. خیمه نسبتاً بزرگی است و خیمه‏های کوچک‌تر در  اطراف آن که هرکدام به خانواده‏ای متعلق بوده. جدا و با فاصله بیشتری اصحاب بوده‏اند و در بین خیمه‏های اصحاب و خیمه امام حسین؟ع؟، خیمه‌های بنی‏هاشم بوده؛ خیمه علی‏اکبر بوده، خیمه اباالفضل بوده و همین‌طور. معلوم است که اینها به خیمه امام؟ع؟ خیلی نزدیک بوده؛ از جمله خیمه امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه به خیمه امام متصل بوده و الآن هم طوری است که آن محلی که حضرت سجاد در آنجا استراحت می‏فرمودند، آنجا را «مقام زین‏العابدین» می‌گویند؛ محراب کوچکی است که شیعیان آنجا نماز می‏خوانند و برای امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه گریه می‏کنند.

امام سجاد می‏فرماید وقتی‌که خیمه پدرم خلوت شد و صحابه و بنی‌هاشم و جوان‌ها و دیگران رفتند برای آماده‌شدن و بیتوته‌کردن و رفتند برای غسل و عبادت و مناجات با خدا، وقتی پدرم تنها شدند، می‏فرماید شنیدم پدرم این اشعار را مکرر می‏فرمودند: یا دهر افّ لک من خلیل ای روزگار از دوستی با تو خسته شدم؛ دیگر از هم‌نشینی با تو خسته شدم! کم لک بالاشراق و الاصیل تا چه اندازه صبح و شام

«* معراج حسینی صفحه 211 *»

داری؟! می‌فرماید من فهمیدم که بلا نازل شده، دانستم که بلا نازل شده. می‏فرمایند که عمه‏ام زینب متوجه شد و بی‌تاب شد.

مصیبت کوچک نیست! مقام زینب هرچه بزرگ باشد، مصیبت کوچک نیست. زینب باید در این مصیبت بی‌تاب شود. ماها که نمی‏فهمیم مصیبت یعنی چه؟ فکر می‏کنیم بی‌تاب‌شدن، مقام نقصان است. نه، اگر رسول‌اللّه اجازه می‏داشت، واللّه در این مصیبت قالب تهی می‏کرد. اگر امیر المؤمنین اجازه داشت، در ذکر این مصیبت و یاد این مصیبت قالب تهی می‏کرد؛ فاطمه زهراء همین‏طور. آخر چرا اینها این‏قدر بی‌تاب می‏شدند؟! همین‏قدر که چشمشان به حسین می‏افتاد و یا یاد حادثه کربلا می‏کردند، آن‏قدر بی‌تاب می‏شدند؛ چرا؟! زینب کبری؟سها؟ بی‌تابانه خودشان را کنار برادر رسانیدند و جملاتی را عرض کردند که مفادش این بود که آماده مرگ شده‏ای؟! امام؟ع؟ برای تسلی خاطر خواهر فرمودند از من بهترها از دنیا رفتند؛ جدم، پدرم، مادرم، برادرم. همه باید بروند.([106])

ببینید زینب؟سها؟ چطور مقام ربط به یکدیگر است و چطور حامل این مصیبت می‏شود و این مصیبت را در برمی‏گیرد؟! زینب در کربلا مقام فاطمه را دارد و حامل جهت فاطمی حسین است و به همین سبب در این جریان‌ها در همه‌جا این مخدره در جریان است. در روز عاشورا هر یک از اصحاب که کشته می‏شوند، زینب کبری متوجه برادر است و ایشان را مرتب تسلیت و تعزیت می‏دهد؛ همین‌طور هریک از جوان‌ها.

راوی می‏گوید وقتی که علی‏اکبر را به آن حالت درآوردند و پدرش کنار آن بدن مطهر قرار گرفت، دیدم زنی مجلّله و معظّمه از خیمه‏ها بیرون دوید و فریاد بلند کرد به یا اخیّاه و ابن اخیّاه.([107]) می‏گوید بعد از تفحص فهمیدم که عمه‏اش زینب است.([108])

«* معراج حسینی صفحه 212 *»

چرا؟ روی همین جهت که با اینکه ام‏کلثوم هم خواهر زینب است و در مقامات شاید قرین زینب باشد، اما مقام و موقعیت زینب طوری است و جهاتی دارد که حتی ام‏کلثوم تقریباً در پرتو او قرار گرفته است. زندگی آن مخدره در دوران حیاتش به‌پنهانی گذشت و پنهان بود. امیرالمؤمنین سعی می‏کردند این مخدره را مخفی بدارند؛ چون عمر طالب ازدواج با این مخدره شده بود و حضرت را بر این تزویج مجبور کرده بود. و آنچه که حق در مسئله و واقع در مسئله است این است که امام؟ع؟ زنی از جنیان را به‌شکل ام‏کلثوم به‌تزویج دومی درآورده بودند و خود آن مخدره را مخفی داشتند.([109]) این نانجیب‏ها خیلی اذیت کردند.

زینب کبری؟سها؟ در کربلا مقام فاطمه را دارد. از این جهت آیه دیگری که خدا در این معراج و سیر به‌سوی کربلا و در کربلا به حسین نمایاند، آیه فاطمی بود؛ این آیه را به حسین نشان داد. حسین زینب را در چه حالاتی دید؟! در چه حالاتی! آن حالتی که دل امام زمان را سوزانیده و امشب باید به یاد آن حالت دوستان زینب و شاکران مقام زینب بنالند، همان حالتی بوده که زینب؟سها؟ و سایر این مخدرات،  ــ این زن‌ها و بچه‏ها کم که نبودند ــ این‌همه زن و بچه و این‌همه داغدیدگان وقتی‌که می‏بینند اسبِ بی‏صاحب آمده، یقین می‏کنند که آقا و مولایشان روی زمین افتاده؛ اینها هجوم آورده‌اند و خودشان را به قتلگاه رسانیده‌اند. این حادثه می‏خواهد انجام شود. آن حادثه‏ای که اولین و آخرین را سوزانیده، در حال انجام‌شدن است. این زن و بچه ــ طبق نقل امام زمان صلوات‌الله‌علیه ــ خودشان را روی پیکر امام؟ع؟ انداخته‏اند و نمی‏گذارند این حادثه انجام شود.([110]) حال شما ببینید آن ظالمین، آن معاندین، آن

«* معراج حسینی صفحه 213 *»

کفار، اینها را چطور جدا می‏کرده‏اند و از همه شدیدتر چه کسی بوده؟! از همه شدیدتر که از حسین جدا نمی‏شده، زینب بوده. ــ توجه کنید ــ اگر زینب نبود، چرا فاطمه دختر حسین؟ع؟ می‏گوید وقتی‌که من به‌هوش آمدم، عمه‏ام را مثل خودم سر  برهنه دیدم؛ به‌علاوه همه بدن عمه‏ام سیاه و کبود بود.([111]) یازینب، یازینب. ــ اجازه بفرمایید ــ با این بیان فاطمه؟سها؟، حالا شما توجه کنید که زینب چطور به حسین چسبیده بوده! حسین صلوات‌الله‌علیه در آن حالت چه می‏دیده؟! آیا زهراء می‏دیده یا زینب می‌دیده؟ یازینب. آرام باشید؛ بشنوید و ناله کنید؛ توجه کنید.

عرض کردم که امشب می‌خواهم حدیث معاویة بن وهب را  بخوانم و به خواندن این حدیث اکتفا کنم؛ اما ذکر مصیبت پیش آمد. معاویة بن وهب می‏گوید به خانه امام صادق؟ع؟ رفتم و دیدم حضرت نماز می‏خوانند و بعد از نماز سر به سجده گذارده‏اند، می‏گریند و ناله می‏کنند و دعا می‏فرمایند برای شیعیان، برای زیارت‌کنندگان حسین، برای دوستانی که در غم حسین ناله می‏کنند؛ حتی می‏فرماید خدایا ترحم کن بر آن اشک‌هایی که بر گونه‏های شیعیان ما می‏ریزد. خدایا رحم کن بر ناله‏های شیعیان ما که در عزاء ما بلند می‏شود.([112]) اجر همه شما با زینب کبری؟سها؟.

ــ توجه کنید ــ مجالس ما بحمداللّه مورد عنایت امام زمان است. یکی از برادران ما که موفق است و بحمدالله مورد اطمینان است، روز تاسوعا نزدیک زوال ظهر در همین حسینیه در خواب قیلوله بوده‌اند؛ خواب دیده‌اند که عده‏ای هستیم در محلی و برای انجام یک مأموریت بسیار بزرگ از طرف امام؟ع؟ آماده هستیم. خودشان هم نمی‏دانستند که این مأموریت چیست ولی همه خوشحال و با یک‌فرح و انبساط زیاد، برای انجام این مأموریت آماده بوده‌اند. در همین موقع کسی می‏آید و ایشان را صدا می‏زند که حضرت علی‏اکبر شما را می‏خواهند! ایشان وارد می‌شود و می‏بیند حضرت

 

«* معراج حسینی صفحه 214 *»

علی‏اکبر صلوات‌اللّه‌علیه در میان جمعی ایستاده‏اند و آن بزرگوار از همه بلندتر و رشیدتر و خیلی قوی دیده می‏شوند؛ صدا می‏زنند فلانی بیا، این هم کاغذ تو و نامه تو. ایشان کاغذ را می‏گیرد. خوشحال از این امر دارد می‏آید؛ یک‌دفعه به گوشش می‏خورد که می‌گویند فلان رفیقتان ــ و او را اسم می‌برند. ــ این را می‏شنود و برمی‏گردد می‏گوید فعلاً نیستند؛ آقا نامه‏اش را به من بدهید تا من به او بدهم. بعد حضرت نامه‏های زیادی به‌دست ایشان می‌دهند و می‏فرمایند اینها مال رفقا و برادران حسینیه است.

آقا اینها دعوت‏نامه کربلا است؛ آقا برائت و امان از آتش جهنم است. ما می‏دانیم خیر دنیا و آخرتمان در دست علی‏اکبر است.

عزیزان من قدر خودتان را بدانید که به‌برکت بزرگان شیعه و مشایخ عظام+ نسبت به ائمه‏تان اهل معرفتید، نسبت به کاملین شیعه و بزرگان زمانتان اهل معرفتید. خوشا به حالتان! یقین بدانید که آن بزرگانی که الآن در محضر امام زمانند، به ما نظر رحمت دارند، به ما نظر شفقت دارند، به ما عنایت خاصی دارند. از این جهت ان‏شاءاللّه به این عبارتی که عرض می‏کنم توجه کنید تا بهتر محزون و غمگین شوید. اگر هم اشک نمی‏آید و طبیعت کمکتان نمی‏کند، ناله کنید. امشب شب آخر عزاء ظاهری است که دیگر در کربلا حوادث تمام شد و از فردا به بعد در خارج از کربلا شروع می‏شود. زینب کبری حوادث آینده را می‏داند؛ به این اطفال نگاه می‏کند، به این زن‌ها نگاه می‏کند و با خودش فکر می‏کند، می‏گوید از فردا اینها چه خواهند شد؟! اینها را چهل منزل به اسیری می‏برند. وای، وای، وای. «ساعداللّه قلبک یا زینب.»

آرام باشید. این مصیبتی را که عرض می‏کنم بشنوید و تا سال آینده هر موقعی که از این جمله یاد کردید، بسوزید و بگدازید. ان‏شاءاللّه خدا به همه ما و به همه برادران و خواهران ایمانی ما عمر و عزّت و عافیت عنایت کند.

شما ببینید وقتی که امام؟ع؟ با آن حالت در قتلگاه افتاده‌اند، امام زمان می‏فرمایند ای جد من شما در حالتی بودید که به‌تعبیر ما داشتید جان می‌دادید و در

«* معراج حسینی صفحه 215 *»

حال احتضار  بودید. ــ توجه کنید ــ امام در یک‌چنین حالتی، این زن‌ها و بچه‏ها بر روی بدن او، و بدن امام هم پاره‌پاره ــ توجه کنید ــ این اعداء و دشمنان که می‏خواهند هرچه زودتر این حادثه را انجام دهند، آنها را از این بدن جدا می‌کنند ــ توجه کنید ــ چطور جدا می‏کنند؟! معلوم است چطور جدا می‏کنند! آن‌وقت حسین؟ع؟ به همه آن زن‌ها و بچه‏ها نگاه می‏کند و با چشم این آیات الهیه را می‏بیند. از جمله، آیه کبرای خدا را در زینب کبری می‌بیند؛ یا بگویید زهراء را زیر لگدهای دشمنان می‌بیند! وازینباه…

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 216 *»

مجلس 12

(شب سه‌شنبه / 12 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 217 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

عرض شد مقصود از سیردادن سیدالشهداء به کربلا، ارائه آیات خداوندی به آن بزرگوار بوده تا ایشان آن آیات را به جمیع انسان‌های اولین و آخرین نشان دهد و معرفت آن آیات برای ایشان حاصل گردد. این ارائه آیات خداوندی، علت است و از اسباب بسیار بسیار مؤثری است که ما اهل عرصه نقصان و عصیان متوجه آن آیات شویم و از آنها بهره‌مند گردیم.

یکی از آن آیاتی که ارائه شد، آیه‏ای بود که عرض شد مقام فاطمی حقیقت محمدیه و مقام فاطمی سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه در او جلوه‏گر شده و آن مخدّره معظّمه زینب کبری؟سها؟ بود.

همان‏طور که مقام صدیقه کبری فاطمه زهراء؟سها؟ نسبت به خمسه طیبه بلکه نسبت به همه آل‌محمد؟عهم؟ و خود رسول‌اللّه، مقام ربط و مقام عطف و محبت و شفقت بود که تحت عنوان مادری در می‏آید و کلمه مادر گویای همه آن جهات است و از این جهت حتی کنیه آن معظّمه معصومه را «ام‏ابیها» گفته‏اند که بیان ربط و عطف و رحمت و شفقت است؛ این مقام و موقعیت در زینب کبری؟سها؟ هم متجلی شد که او را «ام‏المصائب» گفته‌اند. این مخدره معظمه مصائب وارده بر سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه و اصحاب و اهل‏بیت آن حضرت را با مقام ربط و عطف و رحمت و شفقتی که داشت تحمل فرمود و این بار غم و الم را با دل مطهر خود به همه شیعیان عرصه نقصان ایصال کرد و رسانید.

«* معراج حسینی صفحه 218 *»

ما به‌برکت فرمایشات مشایخمان+ ان‏شاءاللّه عزادارانی هستیم که با معرفت گریه می‏کنیم، اگرچه از اسباب گریه ما ذکر امور عاطفی باشد. ما چون اسیر این عرصه هستیم، آن رشدی که از نظر عقلانی باید در ما باشد نیست؛ اما بحمداللّه همین‌اندازه هم که در این عرصه نقصان اکتساب معرفت برای ما میسر است، به‌برکت این فرمایشات فراهم شده. ولی باید مرتب متذکر باشیم و در این فرمایشات ان‏شاءاللّه تفکر و تدبر داشته باشیم که همان‏طور که خدا به‌برکت ایشان این انعام و احسان را بر ما فرموده که ما را نسبت به مقامات کاملین و بزرگان اهل معرفت قرار داده، ان‏شاءاللّه این معرفت مرتب زیاده شود.

به‌برکت این معرفت است که ان‏شاءاللّه گریه‏های ما، ناله‏های ما، عزاداری‌های ما، همه با معرفت در نامه عمل ما ثبت خواهد شد. جنبه‏های عاطفی در گریه‏های ما و عزاداری‌های ما ملاک نیست و اینها را باید از اسباب ظاهری بدانیم. این‏طور نباشیم که بنالیم و بگرییم در اینکه این بزرگوار خواهر سیدالشهداء است و ایشان برادرند و مثلاً آلام و مصیبات اینها را فکر کنیم که براساس خواهری و برادری است. مسئله کربلا تمام این امور را محو ساخته، اگر آیه باشند، دیگر خواهربودن و برادربودن معنی ندارد. آیه آن است که جز ذی‏الآیه را ننماید و اگر در آیه جنبه انیت خود او دیده شد، آیه نیست.

این مطلب بحمداللّه برای ما روشن است. از نظر مبانی عرفان و معرفتی که خدا به‌برکت بزرگانمان نصیب ما فرموده، آیه یعنی آن حقیقتی که آن‌چنان خود را مضمحل کرده و جهات انیت خود را زدوده که جز ذی‌الآیه را نمی‏نمایاند. الآن شما که به دیدن برادرتان می‏روید، به دیدن رفیق مؤمنتان می‏روید، چون هدف دیدار او است، در این عالم راهی ندارید و چاره‏ای ندارید جز اینکه او را و حقیقت او را در این بدن ظاهری ملاقات کنید و دست در دست او گذارید و مصافحه و یا معانقه با همین بدن ظاهری انجام دهید؛ ولی ببینید که چطور در این عالم طبیعت و در این

«* معراج حسینی صفحه 219 *»

عالم عادت و در این عالم اُنس، این ظاهر در مقابل باطن برادرتان و رفیق مؤمنتان محو است؟! به‌طوری که وقتی دست در دست او گذارده‏اید، اصلاً این تصور پیش نمی‏آید که شما فعلاً با یک‌مظهر جسمانی دنیوی عنصری از مظاهر حقیقت رفیقتان و یا برادر مؤمنتان مصافحه می‏کنید و ملاقات دارید. نه، بلکه می‏گویید برادرم را دیدم، رفیق مؤمنم را دیدم، با او مصافحه کردم، با او معانقه کردم، از دیدارش خوشحال شدم و خدا هم به‌برکت این سرور قلبی و این دیدار، گناهان هردو را ــ طبق وعده‏ای که داده‌اند ــ‏ آمرزید.

این مقامِ آیه و ذی‏الآیه است؛ به‌طوری آیه خود را مضمحل می‏کند که دیگر اثری از او نیست و نشانی از او نیست؛ و اگر کسی در مقام دیدن آیه خداوند، متوجه انیت خود آیه باشد و آن را پرستش کند، این کفر است. اگر متوجه ذی‏الآیه و آیه باشد و هردو را پرستش نماید، شرک است. وقتی توحید است و خالصانه دیدار ذی‏الآیه است که خدا را پرستش کند به‌طوری که اصلاً نشانی و خصوصیتی از آیه نبیند و آن را جهت و موقع پرستش قرار دهد.

حال شما با این مقدمه دقت دارید که در سیر حسینی صلوات‌اللّه‌علیه به کربلا و در این اسراء، ارائه آیات خدایی به حسین صلوات‌اللّه‌علیه و یا ارائه آیات خدا به اصحاب حسین و کاملین محضرش و شهداء از کاملین اصحابش طوری بوده که نه شرک بوده و نه کفر؛ بلکه توحید خالص بوده و دیدار خدا بوده. از این جهت اگر به علی‏اکبر نگاه می‏کرده، نه اینکه «فرزندی» می‏دیده و «آیه خدا». اگر علی‏اکبر به پدر نگاه می‏کرده، نه اینکه «پدری» ببیند ــ که کفر است ــ و نه اینکه «پدری» ببیند و خدا را ــ که شرک است؛ ــ بلکه به مقام و رتبه‏ای از کمال و معرفت رسیده بودند که جز خدا در یکدیگر نمی‏دیدند. اصلاً اساس عاطفی برچیده شده بود. زینب که به برادر نگاه می‏کرد، اگر فقط برادر می‏دید کفر  بود؛ اگر برادر می‏دید و خدا، شرک بود؛ و شرک می‏ورزید. زینب جز خدا در چهره برادر نمی‌دید و برادر هم در چهره زینب؟سها؟ زینب

«* معراج حسینی صفحه 220 *»

نمی‏دید که نعوذباللّه کفر بورزد؛ زینب و خدا نمی‏دید که نعوذباللّه شرک بورزد؛ در چهره مبارکه زینب؟سها؟ خالصانه خدا را می‏دید؛ خدا را  در چهره و جلوه فاطمی می‌دید که در رتبه کمال تجلی و تنزل کرده بود. خدا در رتبه کمال که به چهره زهرائی و جلوه فاطمی ظاهر شده بود، در زینب متجلی شده بود. اگر سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه می‌دید که به زینب توهین می‏شود، می‏دید که توهین به خدا است؛ اگر می‏دید که زینب کتک می‏خورد، می‏دید که خدا کتک می‏خورد.

مگر می‏شود خدا کتک بخورد؟! آری، چنان‌که در حدیث می‏فرماید خدا در فردای قیامت از بنده‌ای مؤاخذه می‏کند که من مریض شدم چرا به عیادت من نیامدی؟! بنده عرض می‏کند که خدایا تو از مریض‌شدن منزّه بودی. می‏فرماید برادر مؤمنت مریض شده بود و به عیادت او نرفتی؛ یعنی تو این‏قدر در معرفت من کوتاهی کرده بودی که مرا در آن برادر مؤمن ندیدی و از این جهت مؤاخذه‏ات می‏کنم که من مریض شدم چرا به دیدار و عیادت من نیامدی؟!

می‏گوید من تشنه شدم به من آب ندادی. عرض می‏کند خدایا تو از تشنه‌شدن منزهی. می‏فرماید آری، من از تشنه‌شدن منزهم؛ اما تو این‏قدر در معرفت و اکتساب معارف و ایمان کوتاهی کردی که نور مرا در چهره برادرت متجلی ندیدی. نور من عبارت بود از نور محبت به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که آیات تعریف و تعرّف من بودند و چون تو در چهره برادر ناقص خود ــ که به ما مؤمن بود و محبّ ما بود ــ نور ایمان و نور محبت ما را ندیدی، از این جهت مؤاخذه می‏شوی که چرا به من ــ که تشنه شدم در آن برادر مؤمنت که تشنه شده بود ــ آب ندادی؟! همین‏طور گرسنگی و سایر امور.([113])

پس وقتی‌که یک‌مؤمن ناقص مریض می‏شود و عیادت او تحت عنوان ایمان و ولایت و محبت او به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ عیادت خدا می‏شود و ترک عیادت بر این اساس و مبنا، ترک عیادت خدا است، چگونه حسین صلوات‌اللّه‌علیه در چهره

«* معراج حسینی صفحه 221 *»

زینب، زهراء صلوات‌اللّه‌علیها را ــ که آیه تعریف و تعرّف خدا است ــ نبیند؟! انها لاحدی الکبر([114])خود زهراء یکی از آیات بزرگ خدا است و آن آیه بزرگ خدا قطعاً در صحرای کربلا در رتبه کاملین تنزل کرده و ظاهر شده در چهره زینب؟سها؟؛ از این جهت حسین خواهر و خدا را نمی‌بیند تا شرک بشود. حسین در چهره زینب کبری؟سها؟ خدا را می‌بیند.

خدا لعنت کند آن‌کسی را که منکر این معنی باشد که عین نصب و عداوت است؛ و چقدر ما باید خدا را بر این معرفت شاکر باشیم که اگر در این مصائب وارده بر زینب کبری؟سها؟ بر آن مظلومه گریه می‏کنیم، براساس عاطفه نیست که چون خواهر حسین صلوات‌اللّه‌علیه بود حسین متأثر بود و یا چون حسین برادر زینب بود متأثر بودند. اساس بر این نبوده؛ اساس بر تقدیم این جان‌های مطهر بوده؛ آن‌وقت بخواهند گریه کنند بر اینکه برادرم صدمه می‏خورَد، پسرم صدمه می‏خورد، پدرم ضربه خورده، پدرم شهید شده، اینها برای ایشان نبوده.

البته برای ناقصینشان ممکن است؛ ناقص به این عرصه نقصان مبتلا است . اگر ناقصانی در بین آنها بوده‏اند و بر جنبه عاطفی و الهی هردو می‏گریسته‏اند و متأثر بوده‏اند، این شرک‌ها از ناقص عفوشده است؛ نمی‏توانیم غیر از این باشیم؛ این نوع شرک در عرصه نقصان وجود دارد و آن توحید خالص و آن دید فؤادی اصلاً برای ما میسّر نیست.

اگر الآن خدا زیارت امام زمانمان را و ملاقات آن چهره منور را روزی ما کند، برای ما و شما تردیدی نیست که  او آیه تعریف و تعرّف خدا است. غیر از این است؟! هیچ تردیدی نیست و این بحمداللّه از مبانی محکم اعتقادی ما است که آیینه تمام‏نمای خدایی امروز روی زمین، وجود مبارک صاحب‏الامر صلوات‌اللّه‌علیه است و الآن در روی زمین آیه‏ای بزرگتر از آن بزرگوار برای معرفت خدا نیست. این که اعتقاد ما است و

«* معراج حسینی صفحه 222 *»

در آن شکی نیست. اما انصاف بدهید اگر دیدار اماممان برای ما میسر بود همان‏طور که برای شیعیان گذشته در دوران ائمه هدی؟عهم؟  میسر بود و می‏دیدند، انصاف بدهید حالا ما که در رتبه نقصانیم، وقتی‌که این بزرگوار را  ببینیم چطور می‏بینیم؟ می‏بینیم ایشان حجت خدا است، نام مبارکشان محمد و کنیه مطهره‌شان ابوالقاسم است و فرزند امام عسکری صلوات‌اللّه‌علیه می‌باشند؛ این خصوصیات را می‏بینیم. همچنین این چهره ظاهری را هم می‏بینیم؛ حال فربه باشند یا نه، صورت مبارکشان و رنگ مبارکشان را  مشاهده می‏کنیم و همه خصوصیات ایشان را می‌بینیم؛ ایشان امامند، ایشان حجتند، ایشان خلیفه خدا هستند؛ همه اینها را می‏بینیم و در ضمن هم معتقدیم که خدا شناخته نمی‏شود مگر به ایشان و ایشان حامل جمیع اسماء و صفات خدا و حامل مقام نورانیتند به‌طوری که «من عرفه فقد عرف اللّه و من لم‏یَعرِفْه بالنورانیة لم‏یعرفِ اللّه»؛ این را هم معتقدیم. ببینید چطور شرک است؟! ببینید چطور شریک کردیم؟! اصلاً آن چشمی را نداریم که تا او را دیدیم، خدا را دیده باشیم و بس. اعتقاد داریم که این‌طوری است اما همراه با این اعتقاد، این‏طور ادراک داریم که می‏بینیم ایشان مظهرند؛ یعنی هم از نظر اعتقادی ظاهر را می‏بینیم، هم مظهر را می‏بینیم. غیر از این است؟!

تازه همین اعتقادش را مشایخ به چه سختی برای ما آوردند و با این انسان‌ها و بشرها و با این ملاها و داناها ــ که ادعای علم و معرفت دارند ــ با چه مشکلاتی روبرو شدند! با چه مشکلی روبرو شدند تا توانستند این معنی را ثابت کنند که ایشان مظاهر خدا هستند، آیات تعریف و تعرّف خدا هستند، شناختشان شناخت خدا است، نشناختنشان نشناختن خدا است. ببینید در نوع فرمایشاتشان که همین مسئله را مطرح می‏فرمایند، چقدر به‌اصطلاح ما زور می‏زنند که برای ما روشن کنند.

الحمدللّه رب العالمین به برکات زحمات ایشان و توضیحات و فرمایشات و شرح‌هایی که فرموده‏اند، این اعتقاد برای ما پیدا شده؛ اما اعتقاد است و  فقط

«* معراج حسینی صفحه 223 *»

معتقدیم؛ نمی‏بینیم. الآن او را شرکت می‏دهیم، شریک است، می‏گوییم این آیه خدا است؛ اینی‌که می‏بینم و مثل خودم می‏بینم و خودش هم می‏گوید انما انا بشر مثلکم،([115]) این آیه خدا است؛ معتقدم که خدا به شناخت او شناخته می‏شود، به اطاعت او اطاعت می‏شود، به محبت به او محبت ورزیده می‏شود، به نشناختن او به این مقامات، خدا شناخته نمی‏شود؛ به اطاعت‌نکردن او خدا اطاعت نشده، به معصیت‌کردن او خدا معصیت شده، نعوذبالله به بغض‌ورزیدن به او، با خدا دشمنی ورزیده شده است؛ این را معتقدیم ولی می‏بینید که چطور همراه شرک است! اما این را خدا می‏آمرزد؛ چون برای ما بیش از این میسّر نیست. این شرک آمرزیده است.

حال در عرصه کاملین شیعه هم نعوذباللّه این شرک هست؟! سلمان که به امیرالمؤمنین نگاه می‏کند، دو چیز می‏بیند؟ مظهر و ظاهر را می‏بیند؟ علی و خدا می‏بیند؟ نه، جز خدا نمی‏بیند؛ او معرفتش معرفت نورانیت است و غیر از خدا نمی‏بیند.

همین‏طور وقتی هم که بنا باشد علی صلوات‌الله‌علیه در مقام عبودیت و بندگی به سلمان نگاه کند و او را مظهری از مظاهر خودش ببیند یعنی آیه تعریف و تعرّف خدا ببیند، دیگر سلمان نمی‏بیند و خدا؛ او هم خدا می‏بیند. بحمداللّه این مطلب روشن است و هیچ احتیاج به استدلال ندارد. این‏قدر روشن است که اگر بیشتر توضیح دهم شاید خسته شوید.

جریان‌های کربلا و حادثه عاشورا اصلاً از جنبه‏های عاطفی خالی شده؛ این حرف‌ها آنجا مطرح نیست. عرض کردم اینکه می‏بینید در ذکر ذاکرین و در نوحه نوحه‏سُرایان و یا مرثیه‏هایی که سروده‏اند گفته می‏شود خواهر، برادر، پدر، فرزند و از این قبیل عنوان‌ها هست، اینها فقط از جهت گرفتاری ما است، ابتلاء ما است، مصیبت ما است که ما از این راه می‏توانیم متأثر شویم و شکسته‏خاطر شویم.

امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه فرمایشی دارند؛ ــ خاطرم نیست که راوی حدیث

«* معراج حسینی صفحه 224 *»

کیست ــ می‏گوید روز عاشورا بود خدمت حضرت صادق صلوات‌اللّه‌علیه رسیدم؛ حضرت را بسیار مغموم و محزون دیدم و اشک‌های مبارکشان می‏ریخت؛ خیلی محزون! علت حزنشان را سؤال کردم؛ فرمودند مگر نمی‏دانی امروز چه روزی است؟ ذکر فرمودند که روز عاشورا است و اجمالاً به مصائب کربلا اشاره کردند. وقتی‌که امام ذکر می‏فرمایند، می‌بینیم در آنجا هیچ جنبه عاطفی ذکر نشده. می‏فرماید مثل امروز حسین شهید شد و سی‌نفر از اصحاب او ــ که در روی زمین مثل نداشتند ــ کشته شدند و روی زمین افتادند.([116]) جنبه عاطفی در کار نیست.

سی‌نفر روی زمین افتادند؛ و این سی‌نفر شاید به نقباء کلیه اشاره باشد همان‏طور که حضرت صادق درباره امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه فرمودند: و ما بثلاثین من وحشة([117]) و مشایخ ما هم بیان فرموده‏اند که اینها کسانی هستند که در حضور امامند و امام را ملاقات می‏کنند و امام با ایشان مأنوسند. حال یا همیشه خدمت امامند یا نه موفقند و دیدار امام برایشان میسر است و امام هم گاهگاهی که با آنها ملاقات دارند، به همین ملاقات انس می‏گیرند و وحشت حضرت و تنهایی حضرت برطرف می‏شود. شاید در این حدیث هم به نقباء کلیه اشاره فرموده باشند که سی نقیب کلی در کربلا و در اصحاب حسین صلوات‌اللّه‌علیه بودند.

چه می‏دانیم نقیب کلی یعنی چه؟! همین مصیبت ما است که تا می‏گوییم برادرش کشته شد، متأثر می‏شویم و به سینه می‏زنیم. عرض کردم لازمه رتبه‏مان است و این ظلم نیست؛ از اسباب توجه است؛ ظلمی نیست. می‏خواهم مصیبتمان را بگویم چیست که تا می‏گوییم خواهرش، به سینه می‏زنیم و گریه می‏کنیم؛ اما این خواهر «نقیبه کلیه» است، تأثر پیدا نمی‏کنیم.

«* معراج حسینی صفحه 225 *»

آن معرفت است که ببینید امام صادق می‏فرماید سی‌نفر از اصحابش در برابر دیدگان مطهرش روی زمین افتادند که در روی زمین مثل و شبیه نداشتند. این مبنای معرفت نورانیت است و این‏طور باید گریه کرد و این‌طور باید متأثر شد.

حال زینب کبری؟سها؟ دیروز در قتلگاه چه دیده؟ و مثل امروزی در قتلگاه چه دیده؟ آیا وقتی‌که او بدن برادر  را با آن حالات می‌بیند، اگر تأثرش از جنبه عاطفه و دیدنِ برادر باشد، مگر چقدر می‏تواند تحمل کند و طاقت بیاورد؟! بلکه زود خسته می‌شود. چون جنبه‏های عاطفی خیلی زود متأثر می‏شود اما زود هم حالت سکون و رکود پیدا می‏شود.

جنبه‏های عاطفی این‌طور است که ما وقتی پدر از دست می‏دهیم گریه می‏کنیم؛ جنبه عاطفه جریحه‏دار شده و تا مدتی اشک می‏ریزیم؛ ولی می‏بینیم این بدن مرده است. تا احساس مرده‌بودنش را می‌کنیم، هرچه هم که بخواهیم صورت روی صورتش بگذاریم و گریه کنیم، هرچه هم که محبت عاطفی زیاد باشد، خسته می‏شویم و سرمان را برمی‏داریم. دیگر چقدر می‏خواهیم او را نگه داریم؟! عجله می‏کنیم که هرچه زودتر دفنش کنیم. جنبه‏های عاطفی این‌طور است. مادر است همین‏طور؛ فرزند است همین‏طور؛ ــ فرزند که خیلی عزیز است. ــ زن و شوهر که چقدر به یکدیگر مهربانند و معلوم است که اساسی‏ترین و شدیدترین جنبه‏های عاطفی،‏ رابطه زن و شوهری است که چقدر عاطفی و شدید است! زن شوهر را از دست می‏دهد، همین‌اندازه گریه می‏کند و عاطفه جریحه‏دار است. اما اگر بگویند یک‌شب در همین خانه بمان و کنار این بدن بنشین و مثلاً قرآن بخوان، این مرده است کنارش قرآن بخوان، حاضر نیست. شوهر هم همین‏طور؛ او هم خسته می‏شود. جنبه‏های عاطفی چون مبنایش بر همین نفس انسانی است، خیلی محدود است؛ خیلی محدود است!

حتی قبل از مردن در همین دنیا اگر این عاطفه‌ها با یکدیگر تصادم پیدا کنند،

«* معراج حسینی صفحه 226 *»

عاطفه زود تمام می‏شود؛ محبت براساس عاطفه زود تمام می‏شود. زنش را دوست دارد اما مثلاً همین‏قدر بی‏وفائی می‏بیند یا فرض کنید مطابق میلش سلوک نکرده، محبت کم می‏شود. شوهر مطابق میل زن رفتار نکند، محبت کم می‏شود. فرزند و پدر همین‏طور، پدر و فرزند همین‏طور. اساس عاطفه این‌طوری است.

انصاف دهید که اگر جریان کربلا براساس عاطفه بود، بدنِ پاره‌پاره به‌حسب ظاهر نعوذباللّه نعوذباللّه خون‏آلود، خاک‏آلود، چقدر انسان می‏تواند تحمل کند و او را ببوسد؟! اگر براساس عاطفه باشد، چقدر می‏تواند تحمل کند؟ عاطفه جریحه‏دار است، اما همان‏طور که برادرش را از نظر عاطفه دوست می‌دارد، از نظر همین حالت نفسانی از خون متنفر است، از بوی خون متنفر است، از گرد و خاک متنفر است، از مرده و کشته‌شده متنفر استٰ؛ نمی‏تواند دوام بیاورد. هرچه که عاطفه قوی باشد محدود است. ان‏شاءاللّه دقت دارید که حقیقت مصیبت را درک کنید که چه بوده! جریان کربلا فوق این حرف‌ها است و عاطفی نبوده.

زینب کبری که به آن بدن پاره‌پاره خاک‏آلود خون‏آلود نگاه می‏کند ــ آن هم بعد از دوبار پاره‌پاره شدن ــ آیا از این کار خسته می‌شود و تحملش تمام می‌شود؟! امروز که زینب‏کبری آن بدن را  زیارت کرده، آن بدن مطهر دوبار پامال اسب‌ها شده؛ طبق بیان امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه در  زیارت ناحیه که آن بزرگوار آن حالات را می‏فرمایند، یک‏بارش در حال حیات بوده که هنوز حضرت را شهید نکرده بودند.([118])

من از مرحوم مجلسی تعجب می‏کنم که وقتی این زیارت ناحیه را ذکر می‏کند می‏گوید ظاهراً از تألیفات مرحوم مفید و سید مرتضی است.([119]) از ایشان تعجب است. اولاً که زیارت ناحیه به دست مثل شیخ مفید برسد که مانعی ندارد؛ به‌جهت اینکه توقیع به دست او می‏رسیده. درست است که در اوائل غیبت کبری بوده، اما توقیع به

«* معراج حسینی صفحه 227 *»

شیخ مفید رسیده و همه قبول کرده‏اند و این زیارت را در کتاب‌هایی که از توقیعات بحث شده ذکر کرده‏اند؛ پس چه مانعی دارد که همان‏طور که به شیخ مفید توقیع می‏رسید، این زیارت را هم ــ با همین دستوراتی که دارد ــ امام زمان به شیخ مفید داده باشند و سید مرتضی هم که شاگرد شیخ مفید است نقل کند؟ چه مانعی دارد؟! مرحوم مجلسی می‏گوید این زیارت ظاهراً از تألیفات و انشاءات شیخ مفید و یا سید مرتضی است. بیشتر احتمال می‏دهند که از سید مرتضی است.

من عرض می‏کنم خیلی بعید است که مثل شیخ مفید و مثل سید مرتضی شروع کنند به گفتن یک‌امور و دقت‌کاری‌هایی در جریان کربلا که کسی نمی‏تواند این خصوصیات را بگوید جز معصوم که دیده و یا الآن آن حالت را می‏بیند. این خصوصیات را که در چه موقع این زن‌ها از خیمه‏ها بیرون ریختند و با چه حالتی بیرون ریختند، این حالات جزئی را مثل شیخ مفید می‌تواند بگوید؟ از کجا؟ مگر بگوید زبان حال است؛ وگرنه بیان‌کردن به این خصوصیت جرأت می‏خواهد و شیخ مفید شأنش اجلّ است از اینکه خودش انشاء کند و شروع کند به گفتن؛ مگر اینکه مرثیه‏سُرایی کند. سید مرتضی بلد بوده شعر بگوید و خیلی هم شعر می‏گفته. اما به‌عنوان زیارت که امام حسین را این‏طور زیارت کن؛ کجا؟ در مقابل قبرش این‏طور بگو؛ بعد از زیارتش این نماز را بخوان؛ کجا بایست و این‏طور بگو؛ کجا بایست و این‏طور بگو؛ اینها از شیخ مفید و از سید مرتضی دو عالم جلیل‏القدر شیعه خیلی بعید است که بخواهند این جزئیات حادثه کربلا را از خودشان  بسازند مثل ــ  نعوذباللّه نعوذباللّه ــ  بعضی از روضه‏خوان‌ها که گویا اصلاً آنجا بوده‌اند و از زبان هرکدام از آنها چیزی شنیده‏اند که مثلاً  امام؟ع؟ نشسته بود و مرتب می‏گفت به من آب بدهید، به من آب بدهید!

امام که طلب آب می‏کردند نه اینکه بفرمایند به من آب بدهید! نه، خود حضرت وقتی بر اسب سوار بودند، مرتب به‌طرف آب می‏رفتند که آب بیاشامند یا  بتوانند آب بردارند و  به خیمه‏ها برسانند. حضرت به رفتن به‌طرف فرات طلب آب
«* معراج حسینی صفحه 228 *»

می‏کردند و آنها مانع می‏شدند، حائل می‏شدند و تیرباران می‏کردند؛ حضرت هم بازمی‌گشتند. باز تا آنها یک‌قدری به‌طرف حضرت می‏آمدند، حضرت از طرف دیگری می‏رفتند که به‌سمت آب بروند. به این‌طور طلب آب می‏کردند. ولی بعضی از روضه‏خوان‌ها گویا آنجا بوده‌اند و از لب‌های مبارکشان شنیده‌اند که می‏گفتند به من آب بدهید. نوع این تعبیراتی که روضه‏خوان‌ها دارند، ممکن است بعضی از روضه‌خوان‌ها  این حرف‌ها را بسازند؛ اما آیا شیخ مفید هم روضه‏خوان بوده که بنشیند و این حرف‌ها را بسازد؟! شیخ مفیدی که از امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه برایش توقیع می‏آید و مثل سید مرتضی که شاگرد ایشان بوده، اینها بنشینند و این جزئیات را بسازند؟! خیلی جرأت می‏خواهد! من که نمی‏دانم و از مرحوم مجلسی تعجب می‏کنم که ایشان این احتمال را درباره مثل شیخ مفید و سید مرتضی بدهد و بعضی‌ها هم این احتمال ایشان را بپذیرند و تأیید کنند و بگویند همین‏طور است که ایشان گفته و ظاهراً این ساخته‌شده است. ولی چون بزرگان ما+ به آن متمسک می‏شوند و بخصوص در روضه و ذکر مصیبت ذکر می‌کنند، این زیارت برای ما حجت است. ما به مرحوم شیخ مفید و سید مرتضی و به مشایخمان+ وثوق داریم که این زیارت را به امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه نسبت می‏دهند و در این نسبت تشکیک نمی‏کنیم؛ شک نمی‌کنیم که از امام زمان نیست و از انشاءات شیخ مفید و یا سید مرتضی است.

در آن زیارت دارد که امام؟ع؟ را قبل از شهیدکردن پامال اسب‌ها کردند و این عمداً نبود؛ از جهت سرور و خوشحالی بود که حسین صلوات‌اللّه‌علیه از اسب به زمین افتاده! از جهت سروری که به آنها دست داد، اسب‌ها به جولان آمدند. همین مصیبت است که آقای بزرگوار ما می‏فرمایند در این مصیبت دقت کن؛ آخر اسب که شعور ندارد؛ پا روی سر می‏گذارد، ــ ببینید هنوز امام شهید نشده‏اند که این‌طور می‏گویند ــ پا روی چشم می‏گذارد، پا روی صورت می‏گذارد، پا روی سینه می‏گذارد، پا

«* معراج حسینی صفحه 229 *»

روی دست می‏گذارد.([120])

بعد از شهادت حضرت هم بدن مبارک حضرت را پایمال کردند که در آن مصیبتی که از حلقوم مبارک خود آن بزرگوار شنیده شد، می‌فرمایند:

و انا السبط الذی من غیر جرم قتلونی   و بجرد الخیل بعد القتل عمداً سَحَقونی([121])

این اشاره به اسب‌دوانیدن دیروز است که بعد از شهادت بوده.

البته اجمالاً عرض کرده‏ام این ملعون‌ها قصد داشتند که امروز هم هرکس از آن لشکر اعداء که باقی مانده حرکت کنند و مسیر را طوری قرار دهند که از روی این اجساد مطهره رد شوند؛ این‌همه اسب از روی این اجساد مطهره رد شوند که اصلاً اثری نماند؛ حتی از خون‌ها، حتی از پوست بدن‌ها و از استخوان‌ها هیچ اثری نماند که قبری ساخته شود و حرمی و روضه مبارکه‏ای درست شود. چون شنیده بودند و می‏دانستند. از فرمایشات رسول‌اللّه به گوش بعضی از پیرمردهایشان رسیده بود و نقل کرده بودند که این محل شریف، این کربلا، محل زیارت دوستان خواهد شد که اجتماع می‏کنند و از راه‌های دور می‌آیند و  آنجا آن قبور مطهره را زیارت می‏کنند و بر جمیع اعداء آل‌محمد لعن می‏کنند. این را می‏دانستند.

ملعونِ عمر سعد و شمر و سایرین تصمیم داشتند کاری کنند که اصلاً  همان‏طور که در صحرای کربلا قبل از حادثه عاشورا هیچ اثری و نشانی از کشته‌ای نبود، همان‏طور باشد. به این قصد بودند اما بی‏خبر از اینکه مگر زمین از حجت خدا خالی شده؟ هنوز مثل امام سجاد معصوم کلی و مثل زینب کبری نقیبه کلیه وجود دارند و حتی مثل فضه‏ای ــ که او هم در رتبه خودش صاحب مقامات است و از کاملین شیعه است ــ هستند و از افکار شماها باخبرند و می‏دانند که چیست. مثل امروز آن شیر به‌کرامت ایشان آمد و در کنار آن اجساد مطهره قرار گرفت و همین‌که

 

«* معراج حسینی صفحه 230 *»

لشکریان عمر سعد حرکت کردند که به‌طرف قتلگاه بیایند و این اجساد مطهره را پامال کنند، دیدند شیری ایستاده، خروشان و غُرّان! ــ حال یا واقعاً از حیوانات ظاهری این عالم بوده یا جنی را دستور فرمودند که به‌شکل شیر شد. ــ ‏دانستند که میسّر نیست؛ اسب‌ها رم خواهند کرد و صدمه خواهند دید. از این جهت مسیر را عوض کردند که اسب‌ها به این‌طرف‌ها نیایند و حتی عمر سعد ملعون دستور داد که این حادثه را  کتمان کنید و نقل نکنید؛ این حادثه حادثه عادی نیست.([122])

بنابراین آن بدن مطهر دوبار پامال شده. شما از نظر ظاهر ببینید همان تعبیری که خود حسین صلوات‌اللّه‌علیه دارند ــ سحقونی ــ یک‌وقت هست که چیزی را در هاون می‏کوبند؛ ــ دقت کنید! ــ یک‌وقت هست که می‏سایند. امام؟ع؟ می‏فرمایند با سم‌های اسب‌هایشان بدن مرا ساییدند. بدنِ ساییده‌شده، دوبار زیر سم اسب قرار گرفته، خون و پوست و گوشت و خاک و…، حال شما یک‌چنین بدنی را در نظر بگیرید؛ اگر بر مبنای عاطفه باشد و خواهری کنار این بدن بیاید، ــ بر مبنای عاطفه و محبت خواهری و برادری باشد ــ چقدر می‏تواند در برابر این بدن تحمل کند و صورت روی آن بدن بگذارد و یا لب‌ها را روی آن بدن پاره‌پاره‌شده پامال‌شده اسبان قرار دهد؟! چقدر می‏تواند طاقت بیاورد؟! یا فرزندش مثل سکینه چقدر می‏تواند این بدن را تحمل کند و ببوسد و کنار آن بدن بایستد؟ چقدر؟! خودتان تصدیق کنید که اگر بنای عاطفه باشد، زود خسته می‏شود؛ خاک است، خون است، می‏رود کنار.  اما این حساب‌ها نیست.

زینب به این ذرات بدن که نگاه می‏کند، می‏بیند که آن ذرات بدن هم به زینب نگاه می‏کنند. ای وای! ای وای! زینب که با آن ذرات بدن حرف می‌زند، آن ذرات بدن هم با زینب حرف می‏زنند. همان‏طور که زینب درک می‏کند که این ذرات بدن حسین یعنی آیه بزرگ خدا، همان‏طور آن ذرات بدن هم ادراک می‏کند و تعقل می‏کند که

«* معراج حسینی صفحه 231 *»

زینبش آیه خدا است و مظهری از مظاهر فاطمی است و در آن عرصه جلوه تمام از فاطمه است. یک‌چنین اساسی است! بر این اساس است که زینب از آن بدن کنده نخواهد شد. اگر زینب را می‏گذاشتند، تا عمر داشت لب‌ها را از آن بدن حرکت نمی‏داد و برنمی‏داشت. سکینه‌اش هم همین‏طور؛ واللّه تا عمر داشت لب‌هایش را از آن بدن پامال‌شده سم ستوران و آلوده به خاک و خون برنمی‏داشت. این بود که آنها را می‏زدند که جدا کنند؛ با کتک‌ها جدا کردند، با تازیانه‏ها جدا کردند.

حسین صلوات‌اللّه‌علیه نه‌تنها با حلقوم مطهرش با سکینه و یا خواهرش حرف زد، بلکه با همه ذرات آن بدن تعقل می‏کردند و گفتگو داشتند و همدیگر را می‏دیدند. چرا سکینه می‏گفت پدر ببین؟! ــ بی‏جهت که نمی‏گفت ــ پدر ببین که عمه‏ام را می‏زنند؛ عمه‏ام به من پناه می‏آورد، من به عمه‏ام پناه می‏برم! یا زینب کبری که عرض می‏کرد برادر ببین، فرزندت را ببین! این هم که گفت «ببین»، نه اینکه نمی‏بینی؛ یعنی داری می‏بینی و می‏دانم که می‌بینی، با همین بدن می‏بینی.

خدا لعنت کند کسانی را که نسبت به این مقام و موقعیت امام؟ع؟ شک داشته باشند و بدن امام را این‏طور ندانند، یا اگر بگوییم بگویند غلو است. بدن امام است! امام اگر غیر از این باشد امام نیست! باید بدن مطهر امام این‏طور باشد که ذره‌ذره‏اش تعقل کند؛ عقلش بالفعل است؛ حیاتش مثل زمان زندگیش بالفعل است و چیزی از او کم نشده. با آنکه سرش را بریده‏اند و از بدن جدا کرده‏اند، از آن کمالاتی که برای آن بدن است هیچ کم نشده. چرا در زیارتش می‏خوانیم که این خون در عرش قرار گرفت؟! اشهد انّ دمک سکن فی الخلد و اقشعرّت له اظلّة العرش پایه‏های عرش از این خون به‌لرزه درآمد. این بدن باید این‏قدر لطافت داشته باشد که وقتی به این بدن صدمه وارد می‏شود، عرش خبردار گردد و متزلزل شود. و بکیٰ له جمیع الخلائق. نه انسان‌ها، نه جن‌ها، نه ملائکه، نه فقط اینها بلکه جمیع الخلائق همه ذرات هستی  از این حادثه‏ای که بر آن پیکره واقع شد خبردار شدند و بکیٰ گریه کردند. و بکت له السموات السبع و

«* معراج حسینی صفحه 232 *»

الارضون السبع([123]) آسمان‌های هفتگانه و زمین‌های هفتگانه بر آن بدن گریه کردند.

اگر شما هم گریه نکنید ولی این معرفت و این تأثر و این حزن را در دل دارید. وقتی هم که براساس این معرفت موفقیم به گریه، ان‏شاءاللّه ما از گریه‏کنندگان و عزاداران بامعرفت درباره سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه و اصحاب او هستیم. پس اگر خواهر می‏گویید برادر می‏گویید، ان‏شاءاللّه متوجهید که بر این اساس نیست؛ این برای آن است که ما را متأثر کنند و چاره‏ای هم غیر از این نداریم. باید سعی کنیم و امیدواریم که تا آن ‌اندازه‏ای که خدای نکرده خلاف مقام عصمت و طهارتشان باشد نرفته باشیم. تا ‏اندازه‌ای که با نقل‌ها و فرمایشات مطابق باشد و بخصوص به مقداری که در تأثر و حزن ما لازم است اکتفا کنیم. امیدواریم که خداوند از گناهان همه ما بگذرد و زیارات ما و گریه‏ها و عزاداری‌های ما را قبول فرماید. درجات مشایخ ما عالی است متعالی فرماید.

من امشب اصلاً قصد صحبت نداشتم. چون وعده داده بودم که حدیث طولانی معاویة بن وهب را بخوانم که ذکر حالت امام صادق؟ع؟ است در گریه‌کردن در سجده و دعاکردن برای زائرین قبر جدش حسین صلوات‌اللّه‌علیه. الحمدلله این ایام موفق بودیم و مرتب با حالت تأثر عرض کردیم: «السلام علیک یا اباعبداللّه» و بخصوص روز عاشورا را بحمداللّه درک کردیم و موفق بودیم زیارت عاشورا را تحت قبه حسینی بخوانیم. خواستم این حدیث شریف را بخوانم که هم چشم‏روشنی مؤمنین باشد و هم ازدیاد یقین برای همه‏مان. اینجا که نشستم قصدم همین بود که این حدیث را  شروع کنم. چون طولانی هم بود گفتم امشب را به ذکر این حدیث شریف اختصاص بدهیم.

قصدم همان بود؛ اما عبارتی را از آقای مرحوم/ به من نشان دادند که امروز در موعظه خوانده شده و اشاره به مقام بدن مطهر ائمه معصومین؟عهم؟ است که این بدنشان را، همین را، همه‏اش را می‏گوییم چشم خدا. این‌طور فرموده‌اند که همه این

«* معراج حسینی صفحه 233 *»

بدن را می‏گوییم چشم خدا. چرا؟ چون این بزرگواران نه‌تنها با چشم می‏دیدند، با همه جوارح می‏دیدند؛ از این رو همه را می‏گوییم چشم خدا. امام نه‌تنها با گوش می‏شنیده، با همه این اعضاء و جوارح می‏شنیده؛ از این جهت همه‏اش را می‏گوییم گوش خدا. نه‌تنها با بازو قدرت داشته، با چشم هم کار بازو را می‏توانسته بکند! ما نمی‏توانیم بفهمیم که بدن امام چیست! با  بازو کار می‏کرد؛ قدرت است؛ می‏توانیم بگوییم قدرت بازویش قدرت خدا است بلکه اصلاً همه آن پیکره قدرت خدا است! چون با یک‌مویش می‏تواند کاری را بکند که با بازو می‌کرده. امام معنایش این است.([124])

چون این عبارت را نشانم دادند، خواستم یک‌اجمالی درباره این موضوع توضیح بدهم و متذکر مصیبت ایشان شویم که این علاقه و محبت و این‏طور تأثری که زینب در مقابل این بدن مطهر نشان می‌دهد، او چه بدنی می‏دیده؟! زینب کبری؟سها؟ به آن بدن چه معرفتی داشته؟! و آن بدن در مقابل مصائبی که بر خواهرش و فرزندش وارد می‏شده چه حالی داشته؟!  البته نه به‌عنوان خواهر! ــ ما چه کنیم؛ گرفتار عواطفیم ــ زینب نه به‌عنوان خواهر، سکینه نه به‌عنوان دختر! همین دختر کسی است که حسین؟ع؟ درباره‏اش شهادت می‏دهد و می‏فرماید: یا خَیرةَ النّسوان ای بهترین زنان، یعنی از نظر مقام، منزلت و رتبه. حالا ناچاریم از جهت عواطف مثلاً بگوییم دخترِ نازدانه حسین، دختر نازپرورده حسین. البته این تا اندازه‏ای که ما را متأثر کند لازم است اما نباید این را معرفت و اساس کربلا قرار دهیم که تأثرِ حسین را که می‏گوید:

لاتُحْرِقیٖ قَلبیٖ بِدمعکِ حَسْرَةً   مادام مِنِّی الرّوح فی جُثْمانیٖ([125])

این را بر مبنای عاطفه قرار دهیم، یعنی چون دختر من هستی؛ مثل اینکه اگر بچه ما

«* معراج حسینی صفحه 234 *»

گریه کند، چون بچه ما است دلمان می‏سوزد. نعوذباللّه که از آن جهت باشد و بر آن مبنا باشد، نعوذباللّه که حسین دختری را که در راه خدا به اسیری می‌دهد، چون دخترش است متأثر باشد و بگوید قلبم را به گریه‌ات آتش نزن.

نه، حسین این را آیه خدا می‏بیند و آیه خدا در برابر این اعداء خدا می‌باشد در آن عداوتی که نسبت به خدا و آیات خدا بی‌انتها است؛ از این جهت حسین متزلزل و مضطرب است. حسین در مقام عبودیتش باید مضطرب باشد. حسین عبد خدا است به‌حقیقت عبودیت، آیه خدا را در این اضطراب می‏بیند می‏گوید قلب مرا آتش نزن. بر آن اساس است. آن سیلی که به صورت سکینه می‌خورد، حسین می‌بیند که به صورت خدا خورده؛ چه در حالی که حیات دارد، چه در حالی که سرش را از بدن جدا کرده‏اند؛ به ذره‌ذره بدن مطهرش می‏بیند و ادراک می‏کند و تعقل می‏کند که سیلی به صورت خدا می‏خورد.

ان‏شاءاللّه گریه‏هایمان و معرفتمان و سوز دلمان براساس این معرفت است. خدا درجات مشایخ ما عالی است متعالی کند. خدا به ایشان اجر بدهد که بحمدالله ما را به این نعمت متنعّم فرموده‏اند و به‌برکت ایشان این نعمت معرفت شامل ما شده است. شاید ان‏شاءاللّه فرداشب حدیث معاویة بن وهب را بخوانیم.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 235 *»

مجلس 13

(شب پنجشنبه / 13 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

«* معراج حسینی صفحه 236 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

عرض شد تناسبی که بین حادثه کربلا و سوره مبارکه اسراء است، این است که در اول این سوره سخن از اسراء رسول‌اللّه؟ص؟ و سیرکردن آن حضرت در شب معراج است به‌منظور نمایانیدن آیات تعریف و تعرّف به آن حضرت. این سیر برای ارائه و نشان‌دادن آیات خدا انجام شد و می‏دانیم این آیات، آیات تعریف و تعرّف خداوند است، نه آیات اثبات وجود خدا. چون فرق است بین آیات اثبات و آیات تعریف و تعرّف. در این سیر، خداوند آیات و نشانه‏های خود را که به آن آیات و نشانه‏ها شناخته می‏شود، به رسول‌اللّه؟ص؟ نشان داده، نه آیاتی را که خدا به آنها و به‌وسیله آنها اثبات می‏شود؛ این‏گونه آیات، به سیر و صعود احتیاج ندارد. ما هم که انسان‌های ناقصی هستیم، به‌حسب همین رتبه خودمان، آیات اثبات خدا را مشاهده می‏کنیم؛ این آسمان‌ها، زمین‌ها و همه موجوداتی که می‏بینیم و آنچه که نمی‏بینیم و می‏دانیم وجود دارند، اینها آیات اثبات وجود خداوند هستند. مشاهده‌کردن آیات تعریف و تعرّف خداوند، این مقام، مقام ارزنده‏ای است. دیدار آیات تعریف و تعرّف خدا، برای بشر مقامی بسیار بسیار بزرگ و عالی ‏است.

حال خداوند می‏فرماید سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا.([126]) این سیر که انجام شد به این منظور

«* معراج حسینی صفحه 237 *»

بود که ما آیات خود را به آن بزرگوار نشان دهیم؛ یعنی آیات تعریف و تعرّف خود را، حقیقت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را در تجلیات گوناگون، نشان دهیم. نکته مهمی که در اینجا است، این است که به سبحان الذی توجه کنیم.

سبحان الذی اسری بعبده. انسان تا آیات تعریف و تعرّف را نشناسد، نمی‏تواند به‌حقیقتِ تسبیح و حقیقت تنزیه، خدا را تنزیه کند. با دیدن آیات اثبات، خدا را تسبیح و تنزیه می‏کنیم اما به تسبیح و تنزیه ناقص؛ تسبیح و تنزیهِ کامل و حقیقی نیست. شما وقتی خودتان را دیدید که عاجزید، بشر وقتی خودش را یافت که عاجز است، خدای خود را از عجز تسبیح می‏کند که او عاجز نیست. وقتی خودش را یافت که جاهل است، خدای خود را از جهل تسبیح و تنزیه می‏کند و می‏گوید خدای من جاهل نیست؛ چون اگر جاهل باشد نمی‏تواند در وجود من علم بیافریند. پس چون مرا جاهل آفرید و بعد برای من علم آفرید و کمال علم را به من عنایت کرد، من می‏دانم که پس او منزه است از اینکه جاهل باشد. و همین‏طور در هریک از مخلوقات که نگاه می‏کنیم و جهات نقص را در مخلوقات می‏بینیم، خدا را از آن نقائص تسبیح می‏کنیم و تنزیه می‏نماییم. این تنزیه و تسبیح، تنزیه و تسبیح ناقص است؛ حقیقتِ تسبیح و تنزیه نیست.

خوب دقت بفرمایید! تسبیح و تنزیه خداوند به‌طور حقیقت و واقعیت، وقتی است که او را در آیات تعریف و تعرف او و در نشانه‏های معرفت او بشناسیم؛ و در آن آیات نقص نیست. خدا را به آیات کمال می‏شناسیم؛ در آنها نقص نمی‏بینیم تا خدا را از آن نقص منزه کنیم. وقتی‌که ما آیات و نشانه‏های معرفت خدا را شناختیم که کمال محض است و کمالات محضه از آنِ ایشان است، دیگر خدا را به نقص نشناخته‏ایم و از این رو تسبیح و تنزیه حقیقی انجام می‏شود.

یک مثالی عرض می‌کنم ان‏شاءاللّه دقت بفرمایید. اگر شما دوستی داشته باشید و این دوست شما بسیار بسیار مورد توجه و اطمینان شما باشد، از حیث

* معراج حسینی صفحه 238 *»

امانت‌داری او را کاملاً امین می‏دانید و این‏قدر به او اطمینان دارید که می‌دانید از حیث مال و جاه و عِرض و آبرو و همه‌چیز، درباره شما خیانت نمی‏کند و به او اطمینان کامل دارید؛ وقتی‌که او را به‌عنوان رفاقت و صمیمیت لحاظ می‌کنید، آیا اصلاً به خاطرتان می‌گذرد که ممکن است او دزدی کند؟ آنچه به خاطرتان نمی‏گذرد، سرقت و دزدی است. از این جهت شما در این حالتی که او را لحاظ می‏کنید و به فکرتان می‏آورید که چنین دوست صمیمی و امینی دارم، هیچ دزدیی به ذهنتان نمی‏خورد که بعد بگویید این رفیق من از دزدی‌کردن منزه است و ساحت او پاکیزه است از اینکه دزدی کند؛ چون آنچه که به ذهنتان نمی‏خورد، دزدی است. از بس او در نظر شما دارای امانت است و کمال اطمینان را به او دارید، اصلاً به ذهنتان نمی‏خورد تا او را تنزیه کنید.

یک‌وقت هست نه، رفیقی است که گاه‏گاهی از او مثلاً خیانتی دیده‏اید و ممکن است بعضی خیانت‌ها از او سر زده باشد؛ از این جهت امر دزدی هم ممکن است گاهی به ذهنتان بخورد که کسی که چنین خیانتی از او سر زده، ممکن است دزدی هم بکند. ولی می‏بینید نه، به هرحال رفیق است و صمیمیت نشان می‏دهد؛ حال یک‌وقت خیانتی انجام داده، چه ربطی به دزدی دارد؟! اینجا است که می‏گویید نه، دزد نیست؛ او دزدی نمی‏کند.

بین این دو صورت چقدر فرق است؟! در آن صورت اول، اصلاً به ذهن شما نقص نخورده تا او را از نقص تنزیه کنید؛ به ذهن شما اصلاً دزدی نخورده تا او را از دزدی تنزیه کنید و بگویید دزد نیست. اما در صورت دوم، همراه او و با تصور و لحاظ او، نقص دزدی هم به خاطرتان رسید و اینجا همراه با او و در رتبه او، امانتی است مخلوط و همراه با احتمال دزدی و امکان خیانت. اینجا تنزیه می‏کنید، می‏گویید نه، ان‏شاءاللّه دزد نیست، فکر نمی‏کنم دزد باشد.

این دو تسبیح‌کردن و تنزیه شأنِ شخص، چقدر با هم فرق دارد؟! خیلی با هم

«* معراج حسینی صفحه 239 *»

تفاوت دارد! در آن مورد اول، او پاک و پاکیزه و بدون هیچ آلایشی به ذهنتان می‏خورد؛ رفیق صمیمیِ قطعی مثل چشمتان، ــ چقدر به چشمتان اطمینان دارید؟! ــ مثل دستتان، ــ چقدر به دستتان اطمینان دارید؟! ــ

از این جهت برادران ثقه را که کاملاً مورد اطمینان انسان هستند و انسان همه چیز خود را با آنها در میان می‏گذارد و از آنها هیچ‌چیزی را پنهان نمی‏کند، برادر این‌طوری را امام؟ع؟ می‏فرمایند مثل بازوی تو و مثل چشم تو است که این‏قدر به او اطمینان داری.([127]) چطور به چشمت و به دستت مطمئن هستی؟ او را هم همین‏طور مطمئنی. انسان یک‌چنین برادران ثقه و رفقای ثقه و مورد اطمینان که داشته باشد، تا آنها را لحاظ می‌کند و به‌خاطرش می‌آورد، نقص دزدی و نقص خیانت در کنار آنها و ردیف آنها قرار نمی‏گیرد تا بعد انسان آنها را تنزیه کند و ساحتشان را تسبیح کند و بگوید نه، منزه است از اینکه خیانت کند، منزه است از اینکه دزدی کند، منزه است از اینکه مثلاً این نقص در او باشد. این تسبیح و تنزیه حقیقی است که هیچ در کنار آن نقص نیاید.

اما صورت دوم تسبیحی است ناقص، تنزیهی است ناقص، یعنی مشوب. فرض بفرمایید این رفیقی که گاه‏گاهی از او خیانت دیده شده، حال به فکرتان می‏رسد که ممکن است او دزدی هم بکند؟ ببینید چطوری است! این‏قدر مقامش پایین است که با احتمال نقصِ دزدی همراه می‏شود. ابتداءً این تصور را می‏کنید، بعد می‏گویید نه، دزد نیست؛ تسبیحش می‏کنید، تقدیسش می‏کنید و از دزدی تنزیهش می‏کنید، اما یک‌چنین تسبیح و تقدیس و تنزیهی، خیلی ناقص و مشوب است.

حال، تسبیحات و تنزیهاتی که درباره خدا داریم و می‏گوییم خدا منزه است از اینکه جاهل باشد، خدا منزه است از اینکه عاجز باشد، خدا منزه است از اینکه به صفات جسمانی و یا صفات خلقی متصف باشد، اینها مثل صورت دوم است. یعنی

«* معراج حسینی صفحه 240 *»

ما خدا را که می‏خواهیم تسبیح کنیم، خدا و جهل را ملاحظه می‏کنیم، بعد می‏گوییم خدا جاهل نیست. چرا؟ چون از آیه اثبات داریم خدا را می‏شناسیم که جاهل نیست. آیه اثبات خودمانیم؛ در خودمان جهل دیدیم، حال می‏گوییم خدای ما منزه است از اینکه مثل ما جاهل باشد.

پس ببینید طوری است که جهل را در ردیف خدا لحاظ کردیم، تصور کردیم، بعد خدا را از چنین جهلی تنزیه کردیم؛ همین‏طور سایر صفاتِ نقصان. این تسبیحات و تنزیهات و تقدیسات، همه و همه ناقص است و به رتبه نقصان مربوط است؛ بیش از این هم نمی‏توانیم. آیات تعریف و تعرف را هم آن‏طور که باید بشناسیم که نمی‏شناسیم. آیات تعریف و تعرف خدا و آیات شناخت خدا که غیر از آیات اثبات خدا هستند و اینها محمد و آل‌محمدند؟عهم؟ و در مرتبه بعد انبیاء و در مرتبه بعد کاملین شیعه، اینها را هم اگر ما ببینیم، باز آن معرفت و آن چشم را نداریم که تا به آنها نگاه کردیم، فقط ظاهرِ در آنها را ببینیم نه ظاهر و مَظهر را؛ و بماند که اصلاً ما ظاهر را نمی‏بینیم؛ فقط معتقدیم که خدا در ایشان جلوه کرده به خود ایشان نه به ذات مقدسش به آن‌طوری که صوفیه لعنهم‌الله می‏گویند. خدا به خود ایشان در ایشان جلوه فرموده و ایشان را آیات تعریف و تعرف و شناخت خود قرار داده و فرموده شناخت ایشان به این مقام، شناخت من است و نشناختن ایشان به این مقام، نشناختن من است.

ما آن چشم را نداریم که وقتی به امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه نگاه کنیم یا اگر در این زمان و در زمان ظهور به حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه نگاه کنیم، خدا را ببینیم. این‏طور که نیست! فقط معتقدیم که شناخت ایشان شناخت خدا است؛ نداریم آن چشمی را که فقط ظاهر را ببینیم نه مظهر را. ما مظهر را می‏بینیم اما معتقدیم که خدا در این مظهر ظاهر است؛ و از ما همین‌اندازه توحید پذیرفته شده، همین مقدار معرفت از ما پذیرفته شده. ما ظاهر و مظهر را هم نمی‏بینیم که لااقل شرک

«* معراج حسینی صفحه 241 *»

باشد! ما فقط مظهر را می‏بینیم اما معتقدیم که این مظهر، مظهر خدا است؛ خدا در این مظهر، ظاهر است؛ خدا به این، متجلی است؛ خدا را به این می‏شود شناخت؛ خدا را به این می‏شود اطاعت کرد؛ خدا را به این می‏شود محبت ورزید و از این قبیل امور. همه اینها اعتقادی است.

از این جهت این تسبیحات و تنزیهات و تقدیسات ما، همه تسبیحات ناقص و مربوط به رتبه خودمان است. هرچه در این مظاهر می‏بینیم، به‌ظاهر مثل خودمان می‏بینیم؛ چشم او را مثل چشم خودمان می‏بینیم؛ گوش او را مثل گوش خودمان می‏بینیم؛ قدرت او را فکر می‏کنیم مثل قدرت ما است؛ علم او را فکر می‏کنیم مثل علم ما است و به همین‏طور؛ نهایت چون به فرمایشاتشان معتقد هستیم، وقتی‌که می‏فرمایند علم ما علم خدا است، معتقد می‏شویم که علمشان علم خدا است. وقتی می‏فرمایند قدرت ما قدرت خدا است، معتقد می‏شویم که قدرتشان قدرت خدا است. می‌فرمایند مشیت ما مشیت خدا است، معتقد می‌شویم که مشیتشان مشیت خدا است؛ بلکه خدا را قدرتی نیست مگر ما. معنی ندارد که ذات مقدسش قدرتی حادث باشد. قدرت خلقی خدا، قدرت در عرصه خلقت، تمام صفات فعلی خدا ما هستیم. علمی که به خلق تعلق می‏گیرد، ما هستیم. قدرتی که به خلق تعلق می‏گیرد، ما هستیم. مشیتی که به خلق تعلق می‏گیرد، ما هستیم. بصیربودن خدا که به خلق تعلق می‏گیرد، ما هستیم. سمیع‌بودن خدا که صدا و ندای خلق را می‏شنود، ما هستیم. آن سمع خدا و گوش خدا و چشم خدا و قدرت خدا ما هستیم.

ما همین‏طور معتقد می‌شویم و این تسبیح ناقص است. باید آنها را این‏طور ببینیم که به امام که نگاه کنیم، او را چشم خدا ببینیم، نه امامی که خدا ما را به این چشم نگاه می‏کند. این هم تسبیحی است که دوباره ظاهر و مظهر را با هم ردیف و قرین کرده‏ایم و می‏گوییم امامی که خدا با این چشم، ما را می‏بیند؛ خدا گوش امام را طوری قرار داده که با آن گوش، صدای ما را می‏شنود؛ قلب امام را طوری قرار داده که با

«* معراج حسینی صفحه 242 *»

آن قلب، ما را دوست دارد؛ دست امام را طوری قرار داده که با آن دست، حاجات ما و خواسته‏های ما را انجام می‏دهد. در همه اینها باز ظاهر و مظهر را قرین کرده‌ایم و این‏طور تسبیح کردن باز هم نقصان دارد.

وقتی که او را ندیدیم جز چشم خدا، او را ندیدیم جز گوش خدا، او را ندیدیم جز قدرت خدا، او را ندیدیم جز علم خدا، این تسبیح، تسبیح کامل است؛ خدا را به‌حقیقت شناسایی شناخته‏ایم و او را به‌حقیقت تسبیح و تنزیه، از صفات خلقی تسبیح و تنزیه کرده‏ایم. و این از ما بر نمی‏آید! اعتقادش را داریم. این که می‏گوییم، اعتقاد است؛ فکر نکنیم اگر ان‏شاءاللّه خدا زیارت حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه را روزیمان کرد و چشم ما به چهره آن بزرگوار افتاد، آنجا این معرفت فؤادی فوراً برای ما حاصل می‏شود و ما تا او را دیدیم، خدا را دیده باشیم؛ تا او را دیدیم، علم خدا را دیده باشیم، مشیة‌اللّه را دیده باشیم، قدرة‌اللّه را دیده باشیم، عین‌اللّه را دیده باشیم، اُذُن‌اللّه را دیده باشیم؛ این‏طورها نیست. بلکه او را مثل خودمان می‏بینیم؛ چه‌بسا بعضی از ما به‌ظاهر از او زیباتر باشیم! به‌ظاهرِ شکل ممکن است او رنگ رخساره‌اش سبزه باشد و ما سفیدپوست باشیم؛ آن‌وقت حتماً ما از او قشنگ‏تریم!

آری، این علتش همین است که در رتبه نقصان واقع شده‏ایم؛ از این جهت آیات تعریف و تعرف خدا را که ببینیم، ظاهر او را می‏بینیم. ظاهر را که دیدیم، همین عالم ظاهر را که مشاهده کردیم، همین بدن ظاهری را که دیدیم، نمی‏توانیم آن معرفت فؤادی را داشته باشیم. از ما هم نخواسته‌اند اما بحمداللّه اعتقادش را به‌برکت فرمایشات مشایخ عظام+ یاد گرفته‌ایم و معتقد شده‏ایم که این آقایی که می‏گوید من حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه هستم، یا هریک از ائمه هدی؟عهم؟ با اینکه او را می‏شناسیم که پسر فلانی است، همین علم‌الله است.

بعضی شیعیان که خانه حضرت موسی بن جعفر؟عهما؟ می‏رفتند، می‏دیدند حضرت رضا کودکی هستند و امام می‏فرمودند این فرزند من است و اسمش علی

«* معراج حسینی صفحه 243 *»

است و لقبش رضا است و بعد از من حجت خدا است.([128]) شیعیانی که پیرمرد بودند می‏دیدند این کودک به‌تدریج بزرگ می‏شود، پدرش فوت می‏شود و ایشان امام می‏شود. این شخص پیرمرد چطور ببیند که همین کودکی که بزرگ شده، این علم‌اللّه است؟ این قدرة‌اللّه است؟ این سمع‌اللّه و بصراللّه است؟ چطور ببیند؟ او باید معتقد باشد، او نمی‌تواند ببیند واقع را نمی‌بیند، آن چشم را ندارد! فقط معتقد می‏شود. این تسبیحات، تسبیحاتی ناقص است.

اما تسبیح حقیقی و تنزیه حقیقی یا معرفت حقیقی، مال آن کسانی است که وقتی نگاه می‏کنند، او را نمی‏بینند مگر ظهور خدا. ظهور خدا، یعنی او را نمی‏بینند در اینجا مگر خدا. ــ دقت می‌کنید؟ ــ او را نمی‏بینند مگر ظهور خدا که خدا قرارش داده که هرکس او را شناخت، خدا را شناخته؛ هرکس او را دید، خدا را دیده. رسول‌اللّه که می‏فرمایند من رآنی فقد رأی الحق([129]) هرکس مرا دید، خدا را دیده یعنی چه؟ خدا که از دیده‌شدن منزه است. یعنی اگر دیدن خدا ممکن باشد، برای ممکنات به این‏طور ممکن است که خدا این آیه تعریف و تعرف خود را در بین ما بیاورد، دیدنش دیدن خدا است، زیارتش زیارت خدا است. من زار الحسین بکربلاء فقد زار اللّه.([130]) حال در قبرش هم باشد، باشد. برای ما که فرقی نمی‏کند چه در قبر خوابیده باشد، چه کنار اتاقش نشسته باشد.

از این رو شماها هم که زائر هستید و از مشهد بیرون می‏روید، فکر نکنید امامتان مرده و اینجا دفن شده، سالی یک‌مرتبه هم که برویم زیارتش کنیم بسش است! نه این‏طور نباشید. واللّه بدن امام الآن هیچ فرق ندارد با آن‌وقتی که در همین خراسان، حضرت در حال حیات بودند و در منزلشان بودند. حال شما بگویید و انصاف دهید!

«* معراج حسینی صفحه 244 *»

اگر یک‌چنین حالتی باشد که بدانید امام رضا؟ع؟ در منزلشان هستند و طوری هم هست که هرکس هروقت بیاید در بزند، آقا در را باز می‏کنند و می‏فرمایند بیا تو، دست مرا ببوس، پای مرا، صورت مرا ببوس و حاجتی داری بطلب، مسئله‏ای داری سؤال کن، هرچه؛ اگر این‏طور بود، آقایانی که مثلاً تهران هستند، برادران آنجا، اگر اوضاع امام رضا؟ع؟ این‌طور بود، شما چکار می‏کردید؟ اولاً که مشهدی می‏شدید، می‏آمدید ساکن مشهد می‏شدید؛ می‏گفتید که روزی یک‌دفعه بروم آقا را ببینم. اگر نه، لااقل هر ماه یک‌دفعه بیایم مشهد. نه، خرجش زیاد است، هر دو سه ماه یک‌بار بیایم. باز هم خرجش زیاد است، لااقل هر شش ماه یک‌بار بیایم. از این جهت فرمودند آن کسانی از شیعیان ما که توانایی ندارند، سالی یک‌بار بروند کربلا به زیارت حسین صلوات‌اللّه‌علیه؛ آنهایی که توانایی دارند، سالی دوبار به زیارت قبر جدم حسین صلوات‌اللّه‌علیه بروند.([131])

واللّه با زمان حیاتشان هیچ فرق نمی‏کند؛ تفاوتش این است که ما الآن چشم‌هایمان بدن مطهر امام را که در قبر دفن شده، نمی‏بیند؛ ولی این بدن همان بدن است بدون هیچ تفاوتی. همان‏طور که در حال حیات با این بدن می‏دید، با این بدن می‏شنید و با این بدن قدرت خدا بود، الآن هم همان‏طور است. با کشته‌شدن و مسموم‌شدن و رحلت‌کردن و از دنیا رفتنش هیچ نقصانی برای بدن امام پیش نمی‌آید؛ این بدنش هیچ تفاوت نمی‏کند. واللّه با همین بدنِ در قبر، صدای من و شما را می‏شنود. روحش که جای خود دارد و در بهشتش به‌سر می‏برد. این بدن دفن‌شده در قبر مطهرش، همین صدایی که از دهانمان درمی‏آید و می‏گوییم: «السلام علیک یا علی بن موسی»، همین صدا را واللّه مثل زمان حیاتش می‏شنود؛ فرق نمی‏کند. با همین چشم و با همه بدنش می‌بیند، همان‌طوری که در زمان حیاتش می‏دید.

از این جهت وظیفه ما خیلی سنگین است! احترام‌کردن ما نسبت به این قبور مطهره، طور دیگری باید باشد. اشتیاق ما به زیارت اماممان، طور دیگری باید باشد.

«* معراج حسینی صفحه 245 *»

در هر صورت، عرض کردم ما چون آن چشم بصیرت و آن معرفت نورانیت و آن چشم فؤادی را نداریم، از این جهت امام را که می‏بینیم، یک‌شخص معمولی می‏بینیم؛ ولی معتقدیم که صاحب این مقامات است. اعتقاد داریم و خدا را بر این اعتقاد شاکریم. این اعتقاد نعمت خیلی بزرگی است که خدا به شیعیان اثنا‏عشری کرامت فرموده؛ خصوصاً شیعیان مستبصر که نسبت به شئونات معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین بابصیرتند.

این تسبیحات ما تسبیحات ناقص و این معرفت‌های ما معرفت‌های ناقص است؛ و خدا را با این نقصان‌ها ردیف قرار می‌دهیم و بعد تسبیح می‏کنیم، تنزیه می‏کنیم. همان‏طور که گفتم مانند مثال دومی که رفیقی را در نظر بگیریم بعد بگوییم دزدی به او زیبنده نیست؛ او منزه است از اینکه دزدی کند. از نظر مثال، معرفت‌های ما این‏طور است. از این جهت است که باید معتقد باشیم که تسبیح حقیقی خدا ممکن است. امکان دارد که خدا را از جمیع نواقص و نقصان‌ها، تسبیح و تنزیه کنیم به‌حقیقت تسبیح و تنزیه؛ که آن حقیقتِ تسبیح و تنزیه، به شناخت آیات تعریف و تعرف خدا بستگی دارد و برای ما میسر نیست. این را باید اقرار کنیم که برای ما میسر نیست؛ اعتقادش ما را بس است.

آن کسانی که دارای چشم نورانی و چشم فؤادی هستند، وقتی به ائمه هدی؟عهم؟ نگاه می‏کنند، یا خود ائمه که به خودشان نگاه می‏کنند یا به مظاهر خودشان نگاه می‏کنند و در مقام عبودیت، خدا را در آن مظاهر می‏بینند، آنها تسبیح حقیقی دارند. با خدا چیزی از نقصان‌ها ردیف نمی‌شود و اصلاً از خلق چیزی با خدا ردیف نمی‏شود تا خدا را از آن خلق و اقتران به خلق و انتساب به خلق تسبیح کنند. ما نمی‏فهمیم چطور می‏شود ولی معتقدیم که یک‌چنین تسبیحی برای خدا هست؛ و آن تسبیحی است که رسول‌اللّه فرموده: سبحان ربی العظیم و بحمده، سبحان ربی الاعلی و بحمده.([132]) هروقت

«* معراج حسینی صفحه 246 *»

رسول‌اللّه می‏فرمود سبحان‌اللّه، خدا را به‌حقیقت تسبیح، تسبیح می‏کرد؛ خدا را به‌حقیقت تنزیه، تنزیه می‏کرد؛ او را از همه نقصان‌ها و اقتران‌های به خلق و از همه شئونات خلقی پاکیزه می‌دید و می‌دانست. او به‌حقیقت تسبیح می‏کرد. امیرالمؤمنین همین‏طور، معصومین ما همین‏طور و امروز امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه که خدا را تسبیح می‏کند، تسبیح می‏کند به‌حقیقت تسبیح و تنزیه و تقدیس؛ و بعد از او ارکان، مقامات انبیاء این‏طوری هستند. آنها هم به‌حسب رتبه خودشان، صاحب چشم فؤادی هستند. آنها هم که آیات تعریف و تعرف خدا را می‏بینند، بالنسبه به رتبه خودشان تسبیح و تنزیه حقیقی دارند و کاملین شیعه هم همین‏طور. دیگر از کاملین شیعه که بگذرد، همه ما که در رتبه نقصانیم، عارفمان، جاهلمان، حکیم و غیرحکیم، همه و همه، به تسبیح ناقص، به تنزیه ناقص مبتلا هستیم.

این است که عرفاء ــ عرفاء اصطلاحی ــ و صوفیه لعنهم‌اللّه با اینکه به‌قول خودشان در معرفت خیلی سیر کرده‏اند، خیلی بالا رفته‏اند و به‌قول خودشان، حقیقت وجود برایشان کشف شده و حقیقت خدا را نعوذباللّه دیده‌اند، البته خیالات می‏بینند. نوع مکاشفه‏هایشان این‌طوری است که در عالم صعود کردم، بالا رفتم، از آسمان گذشتم، به کجا رفتم، به دریای نور رفتم، دانستم که در خدا غرق شده‌ام! دریای نور که خدا نیست؛ حال در عالم خیال باشد یا در عالم مکاشفه باشد یا هرچه. اگر دریای نور در عالم خیال و مکاشفه باشد، تازه باز هم خلق خدا است؛ مثل همین آسمان‌ها. این‏که خدا نشد. می‏گوید نه، به دریایی از نور رسیدم، فهمیدم که به خدا متصل شده‏ام و خدا را یافته‏ام. دریای نور هم مثل دریای آب است؛ فرقی نمی‏کند. اگر کسی درون دریای آب رفت، می‏تواند بگوید من به خدا متصل شده‏ام؟! دریای نور هم همین‏طور است.

خدا خالق نور است، منزه است از اینکه نور باشد، همان‏طور که منزه است از اینکه آب باشد. اما آن بدبخت می‏گوید چون حقیقةالوجود و صِرْف‌الوجود خدا است،

«* معراج حسینی صفحه 247 *»

از این جهت من از این تعینات که گذشتم، از تعین آسمانی رد شدم، از تعین عرشی و کرسی رد شدم، ــ در عالم خیالاتش این حرفها را می‏زند ــ بعد به دریای نور رسیدم! این دریای نور چیست و کجا است؟ این همان خدا است!

اینها با این ادعاهایی که دارند و با این مکاشفه‏شان و چه و چه، این بدبخت‌ها فکر می‏کنند، ــ ببینید چقدر بیچاره هستند! ــ فکر می‏کنند اگر کسی تنزیهِ تنها و صرف، تسبیح تنها و محض درباره خدا داشته باشد، خدا را محدود کرده است؛ از این رو ناچار است می‏گوید برای اینکه خدا را محدود نکنیم، تشبیه را هم باید ضمیمه کنیم. نه تشبیهِ تنها که خدا را به چیزی تشبیه بکنیم، نه تنزیهِ تنها؛ بلکه تشبیه و تنزیه را با هم ضمیمه کن، آن‌وقت می‏شود توحید. یعنی مثلاً با بول وضو بگیر، برو به نماز. تشبیه و تنزیه را با هم که ضمیمه کردی، می‏شود توحید؛

فان قلتَ بالتنزیه کنتَ مُحدِّدا   و ان قلت بالتشبیه کنت مجسِّما
و ان قلت بالامرین کنت موحِّدا   و کنت اماماً فی المعارف سیّدا([133])

این حرف «ابن‌عربی» است، رئیس کل فی الکلشان. ــ خدا لعنتشان کند؛ اللّهم العنهم بعدد ما فی علمک من شی‏ء. ــ می‏گوید اگر خدا را تنزیه کردی، مثلاً گفتی خدا آسمان نیست، خدا زمین نیست، خدا انسان نیست، خدا حیوان نیست، خدا خاک نیست، خدا چه نیست، خدا چه نیست، مرتب گفتی نیست نیست، داری حد می‏بندی و مرز درست می‏کنی؛ محدودش کرده‌ای؛ او را در مرزی قرار داده‌ای که آن مرز این است: «او انسان نیست» پس با انسان هم‌مرز شد. مثل اینکه شما اگر بگویید مثلاً مرز مشهد و مرز شاهرود، از اینجا مشهد جدا است، از اینجا شاهرود جدا است، تا گفتید مشهد شاهرود نیست و شاهرود مشهد نیست، ببینید مرز قرار دادید. یعنی حدی معین کردید؛ هم مشهد را به حدی محدود کردید و هم شاهرود را به حدی محدود کردید. این معنای تنزیه است. وقتی گفتید خدا انسان نیست، یعنی خدا در

«* معراج حسینی صفحه 248 *»

یک مرزِ خدایی است، انسان در یک مرز انسانی؛ کنار هم ولی جدا؛ یک حد و مرز و سیم خاردار کشیده‌اید. همین‏طور اگر گفتید خدا آسمان نیست، آسمان را کنار خدا گذاشتید می‏گویید آسمان آسمان است و خدا آسمان نیست، همان‏طور که آسمان خدا نیست؛ و همین‏طور.

هرچه را که شما می‏گویید خدا نیست و خدا را تسبیح و تنزیه می‏کنید، اینجا خدا را در حدی محدود کرده‏اید و مرز قرار داده‌اید. اگر خدا را محدود کنید که نمی‏شود؛ خدا که محدود نیست. ‏پس باید چکار کنید؟ حالا بیایید تشبیه هم بکنید تا از محدودیت راحت شوید. خدا را تشبیه هم بکنید و همین است معنای «بسیط الحقیقة کل الاشیاء».

ببینید اینها حرف‌هایشان یکی است، شکل‌هایش عوض می‏شود. «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» همین است که به این شکل درمی‏آید. این به دست و بال ملاصدرا که می‏رسد، می‏شود «بسیط الحقیقة کل الاشیاء». همین حرف ابن‌عربی، دست این که می‏افتد این‌طور ساخته می‏شود: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء». یعنی آنی‌که حقیقت همه‌چیز است و صِرف وجود است، او باید همه‌چیز باشد؛ چون اگر بخواهی بگویی آن نیست، آن نیست، آن نیست، محدودش کرده‌ای! پس بگو با اینکه همه نیست، همه هست. این‌طور بگو: «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیست بها.» کل اشیاء است و اشیاء نیست؛ کل همه‌چیز است و هیچ‌چیز نیست؛ همه‌چیز است و هیچ‌چیز هم نیست؛ آسمان نیست، زمین نیست، انسان نیست، چه نیست، چه نیست و همه‌چیز است!

اگر قائل به تنزیه تنها شوی که خدا را تسبیح کنی و مرتب نیست نیست بگویی، محدودش کرده‏ای. اگر تنزیه نکنی، فقط بگویی تشبیه، همه‌چیز است، چه است، چه است، «کنتَ مجسّما» ناچاری بگویی جسم هم هست. اما نه، نه فقط آن را بگو، نه فقط این را بگو، هر دو را با هم ضمیمه کن؛ آن‌وقت «و ان قلتَ بالامرین کنت

«* معراج حسینی صفحه 249 *»

موحّدا» اگر هر دو را گفتی، توحید داری!

این توحید شد؟ این توحیدی است که انبیاء آورده‏اند؟ این توحید توحیدی است که قرآن می‏فرماید؟ این توحیدی است که ائمه هدی فرموده‏اند؟ «و کنت اماماً فی المعارف سیدا» آن‌گاه در معارف امام و آقا می‏شوی که دیگران تو را تبعیت بکنند و پشت سرت باشند. این بدبخت‌ها علت بیچارگیشان همین است که دور از جان ما، همه‌شان حتی آن بالا بالاییشان مثل من و شما ناقص و در رتبه نقصانند. آن بالا بالاییشان که ابن‌عربی است و امام و شیخ اکبرشان است، عارف کبیر اسمش را می‏گذارند، حتی او مثل من و شما یک آدم بیچاره است. او چشم فؤادی ندارد؛ حتی در اولین درجه از مقامات کاملین قرار نگرفته بلکه سجینی شده و از کاملین سجینی شده و امام سجینی‏ها شده. چون آن چشم را ندارند، از این جهت اصلاً تسبیح حقیقی را نمی‏دانند چیست و می‏گویند نمی‏شود؛ اگر بخواهی تسبیح حقیقی داشته باشی، خدا را محدود کرده‏ای!

ما می‏گوییم ای بیچاره! آری، ما افراد ساکن عرصه نقصان، تسبیح حقیقی و تنزیه حقیقی خداوند متعال، برایمان میسر نیست. همین تسبیح‌های ناقص و تنزیه‌های ناقص، از ما پذیرفته شده و مورد قبول است. همین که بگوییم خدای ما خالق همه‌چیز است و منزه است از اینکه صفات خلقی داشته باشد، شئونات خلقی داشته باشد، از جمیع شئونات خلقی منزه است، همین‌اندازه ما را بس است و در اعتقادمان معتقد هستیم که برای خدا تسبیحی و تنزیهی است و آن تسبیحی است که رسول‌اللّه و ائمه هدی؟عهم؟ و در درجه بعد انبیاء و در درجه بعدتر کاملین شیعه دارند که آنها خدا را به‌حقیقت تسبیح تسبیح می‏کنند و به‌حقیقت تنزیه تنزیه می‏کنند؛ یعنی خدا را می‏شناسند بدون اینکه خلقی را در ردیف او آیه او بدانند. او را در آیات او می‌شناسند به‌طوری که خود آیه و انیت آیه به نظرشان نمی‏آید؛ دیگر این را نمی‏بینند که بگویند این، آیه‌ خدا است؛ حضرت محمد؟ص؟ را نمی‏بینند که هم

«* معراج حسینی صفحه 250 *»

محمد باشد و هم آیه خدا باشد و خدا را به او بشناسند. نه، او را که دیدند خدا را دیده‌اند. فرمود من رآنی هرکه مرا به آن مقام نورانیت ببیند، فقد رأی الحق حق را دیده است. ما هم می‏گوییم فقد رأی الحق اما به اعتقاد؛ نه آنکه دیدن ما هم فقد رأی الحق باشد. ما که می‏بینیم، اندام چند وجب در چند وجب می‏بینیم، خدا که چند وجب در چند وجب نیست. من رآنی یعنی کسی که مرا به مقام نورانیتم ببیند. آری والله محمد نیست مگر همان آیه تعریف و تعرف خدا. خدا به این بزرگواران شناخته می‏شود به‌حقیقت شناسایی، بدون هیچ اقتران که ایشان باشند و او. اصلاً خدا را طور دیگری نمی‏شود شناخت مگر به حقیقت اینها و حقیقت اینها طوری است که اینها و خدا با هم نیست که شرک بشود؛ تنها هم نیست که کفر بشود. در مقام شناسایی و در مقام شناختن، جز خدا نیستند! همان فرمایش که حضرت حجة بن الحسن المهدی صلوات‌اللّه‌علیه در دعا فرموده: اللهم انی اسألک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاة امرک، بعد فرموده: لا فرق بینک و بینها؛([134]) در مقام معرفت، هیچ فرق نیست. این را بحمدالله ما معتقدیم.

حالا ببینید کربلا چه حقی به گردن ما دارد! ما که در این رتبه نقصان واقع شده‏ایم و تسبیح حقیقی اصلاً برای ما امکان ندارد و در رتبه ما نیست، اما به‌برکت همین توجه، همین که دل می‏شکند و به حسین؟ع؟ رو می‏کنیم، معرفت حقیقی و تسبیح حقیقی خداوند نسبت به ما و در رتبه ما می‌باشد. حال اسباب دل‌شکستن هرچه می‏خواهد باشد. عرض کردم این امور عاطفی که گفته می‏شود و از اسباب دل‌شکستن ما است، این اسباب عاطفی و اسباب ظاهری، خود این اسباب ظاهری، ملاک نیست. در اثر نقصان ما و گرفتاربودن در عرصه نقصان، راه توجه و شکسته‌شدن دل و حالت اتصال به سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه در ما، همین
اسباب ظاهری و عاطفی است.

«* معراج حسینی صفحه 251 *»

اما وقتی به‌واسطه تذکر مصائب حسین به‌گریه افتادیم و به حسین صلوات‌اللّه‌علیه متصل شدیم، آن حالت اتصال نباید کار عاطفه باشد. آن در واقع همان معرفتی است که باید نصیب ما بشود؛ همان تسبیح و تنزیهی است که نصیب ما شده. یعنی ما وقتی‌که به حسین صلوات‌اللّه‌علیه و کاملین کربلا توجه کردیم، متأثر می‌شویم؛ حالا این تأثر ما از هرچه فراهم شده باشد. یک‌وقت هست توجه می‏کنیم به اینکه علی‏اکبر جوان رشیدی بوده و امام حسین؟ع؟ دوستش داشتند؛ پسرشان بوده؛ مثلاً از راه عاطفه پدری و پسری دلمان می‏سوزد و توجه می‏کنیم. ــ ببینید ــ سبب، عاطفه است. اما شکسته‌شدن دل و حالت اتصال نورانیت و توجه، این یک امر معنوی و معرفت حقیقی می‏شود؛ و وقتی ما به همین مقدار توجه کردیم و دل ما این آیات تعریف و تعرف خدا را دید و متصل شد، معرفت حقیقیِ در رتبه ما و ممکنِ برای ما میسر شده؛ تسبیح حقیقی برای ما میسر شده؛ خدا را تنزیه کرده‌ایم به‌حقیقت تنزیه در رتبه خودمان. چه حق بزرگی حسین بر گردن ما دارد! صلوات‌اللّه‌علیه. به‌برکت همین امر شهادت که اگر این امر شهادت و به‌طور کلی حادثه کربلا نبود و فقط امر فضائل بود، نمی‏توانستیم با فضائل، این‏طور از این عرصه نقصان و از این تعلقات عصیان و طغیان کنده شویم و از این تاریکی‏ها و ظلمت معاصی کنده شویم و به حقیقت نور و مبدأ نور متصل شویم.

این تذکری بود که عرض کردم و لازم هم بود. لازم بود که این مطلب را عرض کنم برای اینکه بفهمیم که در عرصه کربلا در روز عاشورا و سایر ایام مصیبت، در جریانات مابین سیدالشهداء و کاملین کربلا، آن تأثرهایی را که خودشان داشتند بر مبنای عاطفه ندانیم. خیلی‌ها در این اشتباهند؛ فکر می‏کنند مثلاً وقتی‌که حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه، بدن برادر را مشاهده کردند و آن حالات را دیدند، «فبانَ الانکسار فی وجه الحسین» آنهایی که دیده‌اند نقل کرده‌اند که دیگر شکست در رخساره حضرت نمودار شد. یا اگر این تعبیر را خودشان فرموده باشند الآن انکسر ظهری([135]) حالا پشتم

«* معراج حسینی صفحه 252 *»

شکست. این تعبیرات که رسیده، ندیده‌ایم که کسی اینها را بر غیر جهات عاطفی حمل کند؛ همه نوعاً اینها را بر همین جریان عاطفی حمل می‏کنند؛ سیدالشهداء برادر رشیدی از دست داده، شکسته‏دل شده و پشتش شکسته. یا علی‏اکبر صلوات‌الله‌علیه را که به آن حال دیده، علی الدنیا بعدک العفا([136]) که گفته، یعنی یک‌چنین پسری را من از دست داده‏ام؛ دیگر دنیا به چه درد من می‏خورد؟! از دنیا سیر شده‌ام. پسر را کجا از دست داده؟ برای چه از دست داده؟ یا آن برادر را برای چه از دست داده؟ نوعاً این عبارات را به جهات عاطفی توجیه می‏کنند.

من خواستم این تذکر را عرض کرده باشم که کربلا اصلاً از جهات عاطفی مبرّا بود، هیچ، اصلاً اینها محو شده بود. لنریه من آیاتنا. عرصه توحید بود، عرصه تسبیح بود، عرصه تنزیه خدا بود، نه عرصه عاطفی. اصلاً جهات عاطفی محو بود؛ آنچه دیده نمی‏شد این جهات بود. تمام، آیات خدا نمودار بود؛ یعنی حسین که به علیش به عباسش به قاسمش به زینبش سلام اللّه علیهم اجمعین نگاه می‌کرد، جز آیات خدا را نمی‌دید به همین توضیحی که عرض کردم؛ نه آنکه آیه و ذی‏الآیه با هم دیده شود که این شرک است. اصلاً آیه یعنی نشان‌دادن ذی‏الآیه؛ اگر غیر از این باشد، آیه نیست.

این «در» را چرا «در» می‏گویند؟ چون باز است و آن‌طرف دیده می‏شود. اگر ما این «در» را ببندیم و پرده را بکشیم، در اصطلاح عرفان اینجا را «در» نمی‏گویند؛ می‏شود جزء دیوار؛ چون آن‌طرف را نشان نمی‏دهد. اما وقتی باز است و اینجا و آنجا را می‏بینیم، می‏گوییم «در» است. آیه این‌طوری است. آیه که نماینده ذی‏الآیه است و ذی‏الآیه را نشان می‏دهد، طوری است که تا نگاهش می‏کنند، اصلاً خودش را نمی‏نمایاند؛ ذی‏الآیه دیده می‏شود. و ما این‏طور معرفت را نداریم؛ چون در عالم جسم نمونه‏اش را نداریم مگر همین نمونه‏های این‌طوری؛ وگرنه در عالم جسم نداریم و برای خود ما هم معرفت حقیقی میسر نیست.

«* معراج حسینی صفحه 253 *»

این صحابه وقتی کاملینشان به سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه نگاه می‌کردند، نه اینکه حسین ببینند و خدا؛ آنها خدا می‏دیدند و تمام. یک‌چنین معرفتی! به همین سبب، تسبیحشان هم یک‌چنین تسبیح حقیقی بوده است. از همین جهت است که در جریان معراج که خدا می‏گوید ما آیات خودمان را به عبد خودمان رسول‌اللّه؟ص؟ ارائه دادیم و اصلاً معراج برای ارائه آیات بود، در آیه معراج ابتدا می‏شود به سبحان الذی؛ و تسبیح حقیقی انجام نمی‏شود مگر با دیدن آیه، آن هم آیه به چشم معرفت حقیقی. پس تسبیح حقیقی، تنزیه حقیقی، فرع بر معرفت حقیقی است و کربلا این‌طور بود.

ما هم که با همین اسباب ظاهری و اسباب عاطفی به کربلا و حادثه کربلا توجه می‏کنیم و متأثر می‏شویم و دلمان می‏شکند و گریه می‏کنیم، همان حالت برای ما معرفت حقیقی است؛ و به‌برکت آن معرفت حقیقیِ در رتبه خود‏مان، خدا را از همه‌گونه آلایش‌ها و از همه‌گونه نقصان‌ها، تسبیح حقیقی و تنزیه حقیقی می‏کنیم. حسین صلوات‌اللّه‌علیه به‌برکت کربلائش، برای ما ناقصین و ساکنین عرصه عصیان و طغیان و مبتلای به‌ظلمت معاصی، معرفت حقیقی و تسبیح حقیقی را مهیا کرد. اسباب ظاهری مثل همین سیاه‏پوشی که می‏کنیم؛ تا چشممان به این پارچه‏های سیاه می‏افتد، احساس می‏کنیم غم حسین عالم را فرا گرفته و ایام ماتم حسین فرا رسیده؛ دلمان می‏شکند؛ درست است که سببِ عاطفی است. یا یاد می‏کنیم رابطه بین حسین و علی‏اکبر صلوات‌اللّه‌علیهما را که رابطه پدری و پسری است، آن هم آن پسر آن هم آن پدر، دلمان می‏شکند؛ درست است که سبب سبب عاطفی است اما آن حالت تأثر را قدر بدانید. آن می‏شود معرفت معنوی، اتصال حقیقی و رابطه نوری با سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه و اصحاب کربلا که آیات تعریف و تعرف خدا هستند و معرفت حقیقی برای ما فراهم می‏شود، تسبیح و تنزیه حقیقی هم برای ما فراهم می‏شود و توحید این است؛ و چقدر دورند عرفاء اصطلاحی و صوفیه از تسبیح حقیقی همان‏طور که دورند از معرفت حقیقی!

«* معراج حسینی صفحه 254 *»

یکی از اسباب توجه و تأثر هم این است که اگر ما مثل امروزی در کربلا بودیم، می‌دیدیم و متأثر می‌شدیم؛ در همین ایام رسم است که بنی‏اسد ــ همان فرزندان و ذریه‏هایی که مانده‏اند و در دِه نزدیک کربلا هستند، ــ اینها در صبح روز سوم امام؟ع؟ که روز دوازدهم است، رسمشان است که زن‌ها و مردها و بچه‏هایشان، از محلشان، از همان دهی که به بنی‏اسد منسوب است و آن قبیله هنوز هم همان‌جا هستند، حرکت می‌کنند و اگر مهاجرینی هم آنجا رفته‏اند با آنها حرکت می‏کنند و به کربلا می‏آیند. زن‌ها روی سرشان زنبیل‌ها است و درون زنبیل‌ها مقداری خوراکی برای بچه‏هایشان و برای خودشان و مردهایشان است. مردهایشان هم همین‏طور، در زنبیل کلنگ و بیل گذاشته‏اند. خاک عزا بر سر خودشان ریخته‏اند، زن و مرد سینه‏زنان و حسین‌حسین‌گویان با پای برهنه به کربلا می‏آیند. نزدیکی‌های ظهر به کربلا می‏رسند. دیگر نمی‏دانید کربلا چه وضعی است! در روز دوازدهم سراسر کربلا ضجه بلند است. اینها می‏آیند در حرم امام حسین؟ع؟، همین‏طور در صحن دور می‏زنند و حسین‌حسین می‏گویند. بعد می‏روند حرم حضرت اباالفضل صلوات‌اللّه‌علیه؛ اطراف صحن مطهر اباالفضل صلوات‌اللّه‌علیه به سینه می‏زنند و ابوالفضل ابوالفضل می‌گویند یا به‌تعبیر خودشان ابوفاضل ابوفاضل. عصر که می‏شود، به محل خودشان برمی‏گردند. معنای این کارشان این است که قبیله بنی‏اسد این توفیق را پیدا کردند که اجساد مطهره آن بزرگواران را مثل امروز دوازدهم محرم به‌خاک بسپارند.

خدا بنی‏امیه را لعنت کند. این ملعون‌ها خیال می‏کردند که اگر این اجساد مطهره را دفن نکنند، حیوانات بیابان‌ها می‏آیند گوشت‌ها و استخوان‌های آنها را می‌خورند و اثری از آن ابدان مطهره نخواهد ماند. اما اِعجاز حسین صلوات‌اللّه‌علیه و کرامت آن بزرگوار بر خدا این بود ‏که تمام بدن‌های مطهره شهداء، همان‏طور مانده بود. با اینکه دو سه روز بر آن بدن‌ها آفتاب تابیده بود، خاک بر آن بدن‌ها نشسته بود، آن جراحت‌ها، پایمال اسب شدن‌ها، ولی ذره‏ای تعفن برای آن بدن‌ها فراهم نشد. طوری

«* معراج حسینی صفحه 255 *»

بوده این بدن‌ها که سبب تعجب بنی‏اسد شده؛ این بدن‌ها، بدن‌های عادی که نیست؛ اینها مورد عنایت و توجه خدا است که با این وضعی که دارد، این‏قدر جذّاب و مایه تأثر است و مخصوصاً وقتی‌که بنا بر مشهور متوجه شدند که آقا زین‏العابدین صلوات‌اللّه‌علیه برای کمک‌کردن تشریف آورده‏اند.

البته ما معتقدیم بدن امام را امام دفن می‏کند. آن بزرگوار بدن پدر خود را چطور دفن کرده؟! ما که عاجزیم از اینکه تصور کنیم چطور دفن کرده. بر آن امام مظلوم صلوات‌اللّه‌علیه چه می‏گذشته؟! او که بدن پدر را می‏بیند، غیر از دیدن ما است. او با همان بدن حرف می‏زند و آن بدن با او حرف می‏زند. واللّه آن بدن، آن بزرگوار را می‏دیده، همان‏طور که آن بزرگوار آن بدن را می‏دیده؛ بدون فرق. امام حسین با آن بدن پاره پاره خود می‌دیدند که با این فرزند معصوم و بیمارش در این چند روز چه رفتاری کرده‏اند و غل جامعه چه اثری بر کتف مبارکش و بر آن پاهای مبارکش گذارده. امام اینها را می‏دیدند و متأثر می‏شدند مثل زمان حیاتشان.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

 

«* معراج حسینی صفحه 256 *»

مجلس 14

(شب جمعه / 14 محرّم‌الحرام / 1407 هـ ق)

 

 

«* معراج حسینی صفحه 257 *»

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الحمد للّٰه ربّ العالمین و صلّی اللّٰه علیٰ محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین

و لعنة اللّٰه علیٰ اعدائهم اجمـعین

قال اعـلی الله مقامه:

هذا العُلوُّ الکبیر الخَطْب موقعُه   تَدبَّروا سورةَ الاِسراء تالینا

چند بار از حدیث معاویة بن وهب سخن به میان آمد. در آن حدیث فضیلت زیارت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه ذکر شده است. برای روشنی چشم اهل ایمان و ان‏شاءاللّه ازدیاد یقین و برای شکرگزاری از توفیق زیارت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه در همه ایام بخصوص در عاشوراء، و همچنین برای شکرگزاری از این توفیق بزرگی که داریم که در شب‌های جمعه به‌طور اجتماع در تحت قبه حسینی صلوات‌اللّه‌علیه به آن قبر مطهر توجه می‏کنیم و سلام عرض می‏کنیم، این حدیث شریف را می‏خوانم و امیدواریم به‌حق آن زائرِ اولِ قبر حسین؟ع؟، اول‌کسی که آن قبر مطهر را زیارت کرد و به‌وسیله او آن قبر مطهر ساخته شد و صورت مبارک را بر آن قبر مطهر گذارد ــ یعنی امام سجاد صلوات‌اللّه‌علیه ــ که همه ما از زائرین سیدالشهداء محسوب شویم و خداوند ما را زائر حسین از دنیا ببرد. همان‏طور که بارها خواسته‏ایم، خداوند ختم عمل ما را به این قرار دهد که حسین؟ع؟ را زیارت کرد و بر مصیبت حسین؟ع؟ ناله کرد و ذاکر حسین بود و از دنیا رفت. ان‏شاءاللّه نامه عمل ما به این امور ختم شود و ملائکه برای ما چنین بنویسند.

حدیث را مرحوم مجلسی از کتاب «کامل‌الزیارات» نقل می‏کند که از کتب معتبره شیعه است. معاویة بن وهب می‏گوید خدمت امام صادق صلوات‌اللّه‌علیه رسیدم و اجازه ورود و داخل‌شدن در منزلشان را گرفتم. حضرت اجازه فرمودند.

 

«* معراج حسینی صفحه 258 *»

«دخلتُ علی ابی‏عبداللّه؟ع؟ و هو فی مصلّاه، فجلستُ حتی قَضیٰ صلوتَه فسمعتُه و هو یُناجی ربَّه و یقول» بر حضرت صادق؟ع؟ وارد شدم و حال آنکه حضرت در مصلّیٰ (جایی که نماز می‏خواندند) بودند. نمازشان را تمام فرمودند. شنیدم که حضرت مناجات می‏فرمودند و می‏گفتند: یا من خَصَّنا بالکرامة و وَعَدَنا الشّفاعة و حمّلنا الرسالة و جعلنا ورثة الانبیاء و ختَم بنا الاُمَمَ السالفة و خصّنا بالوصیة و اعطانا علمَ ما مضیٰ و علم ما بقی و جعل افئدةً من الناس تَهویٖ الینا ای کسی که ما را به کرامت و بزرگداشت مخصوص فرمود و به ما شفاعت را وعده فرمود و رسالت را بر دوش ما نهاد و ما را ورثه و وارثین انبیاء قرار داد و به ما امت‌های پیشین را ختم فرمود و ما را به وصیت مخصوص فرمود و وصی رسول‌خدا؟ص؟ قرار داد و به ما علم گذشته و علم آینده را بخشید.

بعد از اینکه این فضائل خودشان را می‏فرمایند، اشاره می‏فرمایند به این فضیلتی که خدا برای ایشان قرار داده، که اصلِ اهل ایمان و ریشه اهل ایمانند و اهل ایمان به برکت ایمان، به ایشان توجه دارند و به ایشان محبت دارند؛ «و قرار داد دل‌هایی از مردم را که به‌سوی ما مایل است و به ما محبت دارد.»

در دعا کردن هم دستور همین است که انسان ابتداءً نعمت‌های خدا را یاد کند. خدا را به آن نعمت‌هایی که انعام فرموده شکرگزاری کند و بعد دعا کند.

امام ابتداءً این نعمت‌هایی را که خدا بر ایشان تفضل فرموده ذکر می‏فرمایند؛ بعد عرض می‏کنند: اغفر لی و لاخوانی و زوارِ قبر ابی، الحسینِ بن علی صلوات‌اللّه‌علیه. بیامرز مرا و برادران مرا. ــ مراد از برادران، انبیاء و کاملین شیعه هستند؛ و معلوم است که آمرزش گناهان آنها، آمرزش گناهان دوستانشان و ناقصین از عرصه عصیان است. ــ و زائرین و زیارت‌کنندگان قبر پدرم حسین؟ع؟ را بیامرز. الذین انفقوا اموالَهم و اَشخصوا ابدانَهم رَغبةً فی بِرّنا و رجاءً لما عندک فی صِلَتِنا و سُروراً اَدخلوه علی نبیّک محمد؟ص؟ و اجابةً منهم لامرنا و غیظاً اَدخلوه علی عدوّنا، ارادوا بذلک رضوانَک زوار قبر پدرم حسین؟ع؟، آن کسانی که اموالشان را خرج می‏کنند و بدن‌هایشان را به‌زحمت

 

«* معراج حسینی صفحه 259 *»

می‏اندازند، به‌منظور اینکه میل دارند در نیکی به ما؛ و در صله ما امید دارند به آنچه که در نزد تو است ای خدا. اینکه ما را صله می‏کنند و به زیارت ما می‏آیند و به‌سوی ما حرکت می‏کنند، امید دارند به آن فضلی که نزد تو است برای ایشان. همچنین منظورشان این است که رسول‌خدا؟ص؟ را مسرور کنند؛ و چون ما به ایشان دستور داده‌ایم که ما را زیارت کنند، اینها هم دستور ما را اجابت می‏کنند. به‌منظور اجابت‌کردن دستور ما و فرمان ما و نیز به این منظور که دشمنان ما را به غیظ بیاورند، ما را صله می‏کنند.

چون دشمنان وقتی می‏بینند که دوستان این‏طور نسبت به قبور مطهره ائمه؟عهم؟ اظهار محبت می‌کنند، غیظ آنها را می‏گیرد. نوعاً دشمنان ائمه همین‏طورند. وقتی که می‏بینند امر ایشان نشر می‏شود و مقام ائمه؟عهم؟ تجلیل می‏شود و نور خدا مرتب درخشان می‏شود و دل‌ها متوجه می‏شود، اینها غیظ می‏کنند، ناراحت می‏شوند، خشم می‏کنند و در اطفاء نور خدا و خاموش‌کردن اساس نشر فضائل و مصائب سعی می‏کنند. از این جهت باید به ایشان گفت موتوا بِغَیظِکم([137]) هرچه غیظ کنید، هرچه خشم کنید، چاره‏ای ندارید مگر اینکه به همان خشمتان بمیرید، دق کنید و از بین بروید! خدا خواسته است که امر دینش منتشر شود. خدا خواسته است این مقامات و مشاهد مشرفه بحمداللّه مورد توجه شیعیان باشد. شیعه‏ها و دوستان با دلِ کنده‌شده از وطن‌های خود به زیارت این قبور مطهره می‌آیند. حال آن‌کسی که نمی‏تواند ببیند، او به غیظش بمیرد. چطور کوچک، بزرگ، زن و مرد اجتماع می‏کنند و این ضریح‌های مطهر را می‏بوسند و تقرب می‏جویند! اینها همه آثار ولایت است؛ آثار محبت است. دشمنان غیظشان می‏گیرد.

از این جهت وقتی مشرف می‏شوید و حرم را شلوغ می‏بینید، خدا را شکر کنید؛ الحمدللّه که این عظمت را به این مقام بخشیده و به این مقام این جلالت را داده. درباره زیارت خانه خدا دستور همین است که وقتی انسان وارد مسجدالحرام می‏شود

 

«* معراج حسینی صفحه 260 *»

و کعبه را می‏بیند، بگوید الحمدللّه الذی عظّمکِ و کرّمکِ و شرّفکِ و جعلکِ مَثابةً للناس و امناً.([138])

آن خانه ظاهری جز خشت و گل چیز دیگری نیست؛ اما چون خدا آنجا را روی آن جهاتی که مصلحت دانسته و این عالم مادی ظاهری اقتضا می‏کرده خانه خود قرار داده، پس وقتی که تعظیم می‏بینیم، عظمت و جلالت می‏بینیم، خدا را باید شکر کنیم که دشمنان خدا و منکرین خدا غیظ می‏کنند. آنها می‏گویند این چیست؟! دور این خانه خشتی گردیدن یعنی چه؟! برای اینکه آنها به غیظ خودشان بمیرند، مؤمنین و مسلمین باید آنجا را آباد داشته باشند، بروند و عظمت آن را احیاء کنند و باقی بدارند.

آن‌گاه در این مشاهد مشرفه که ابدان مطهره اهل‌بیت عصمت صلوات اللّه علیهم اجمعین در آنجاها به خاک سپرده شده و این ابدان مطهره هم بیت‌هایی از نور بود که ارواح مطهره‏شان و مقامات عالیه‏شان در این بدن‌ها ظاهر بود و این‌ بدن‌ها بیوتی بود که اذن اللّه ان‏تُرفَع و یذکر فیها اسمه،([139]) وقتی که این شلوغی‌ها و این جمعیت و ازدحام را می‏بینید، خدا را شکر کنید و بگویید الحمدللّه. به زمین مطهر، به ضریح مطهر، به قبر مطهر که نگاه می‌کنید بگویید خدا را شکر که شما را عظمت بخشیده و این مکان‌های شریف را جلالت بخشیده و این‌طور بحمدالله در مقابل این‌همه منکرین فضائل و این‌همه ناصبیان، خدا این مقامات را این‏طور مورد تعظیم و تکریم شیعه قرار داده. الحمدللّه رب العالمین.

از این جهت امام صادق؟ع؟ می‏فرمایند مؤمنین و شیعیان ما که به زیارت قبر پدرم حسین؟ع؟ می‏روند، اینها در واقع یک‌نظرشان این است که فرمان ما را اجابت کرده‏اند و ما به ایشان دستور داده‏ایم؛ و دیگر اینکه می‏خواهند در دل دشمنان ما غیظ داخل کنند و آنها را به غیظ بیاورند.

 

«* معراج حسینی صفحه 261 *»

ارادوا بذلک رضوانک مقصودشان هم همه‏اش این است که رضای خدا به‌دست بیاید و رضای خدا به‌دست نمی‏آید مگر به‌رضای اولیاء. چون خدا رضای خودش را رضای اولیاء قرار داده. ائمه هدی؟عهم؟ اگر از انسان راضی شدند، خدا راضی است؛ اگر ایشان راضی نشدند، خدا راضی نیست. خدا را رضایتی و نارضایتی نیست مگر رضایت و نارضایتی ایشان. از این جهت عرض می‏کنیم: ان بینی و بین اللّه ذنوباً لایأتی علیها الّا رضاک([140]) ای امام من، بین من و خدا گناهانی است که آن گناهان را از بین نمی‏برد مگر خشنودی تو. تو باید از من راضی شوی تا خدا از من راضی شده باشد. از این رو امام می‏فرمایند: ارادوا بذلک رضوانک خدایا اینها به این کارشان رضای تو را می‏خواهند.

بعد امام این‏طور دعا می‏کنند: فَکافِهم عنّا بالرضوان و اکْلَأْهم باللیل و النهار و اخْلُف علی اَهالیهم و اولادِهم الذین خلّفوا باحسن الخَلَف و اصْحَبْهم و اکْفِهم شرَّ کلِّ جبّار عنید و کل ضعیف من خلقک او شدید و شرَّ شیاطین الانس و الجن و اَعطِهم افضلَ ما امّلوا منک فی غربتهم عن اوطانهم و ما آثرونا علی ابنائهم و اهالیهم و قراباتهم. خدایا تو از طرف ما جزاء آنها را بده. تو از طرف ما با آنها به رضایت و خشنودی مکافات کن. خدایا از آنها راضی شو. خدایا آنها را در شب و روز حفظ کن. خدایا آنها اهل و اولاد خودشان را گذارده‏اند و به زیارت آن قبر مطهر آمده‏اند، تو جانشین آنها باش و اهل و اولاد آنها را محافظت کن به بهترین جانشینی و محافظت‌کردن. خدایا آنها را همراهی کن و همراه آنها باش. خدایا آنها را از شر هر جبار سرکشی حفظشان کن؛ و از شر هر ضعیف و توانایی از خَلقت و از شر شیاطین انس و جن حفاظت کن. خدایا بده به آنها بهتر از آنچه که از تو امید دارند در اینکه از شهرهای خود خارج شده‏اند و در غربت به‌سر می‏برند و از اینکه ما را بر فرزندان و اهل و خویشان خود مقدم داشته‏اند. احترام ما را رعایت کرده‏اند، از اهل و فرزندان و خویشان خود دست کشیده‌اند و به‌سوی ما حرکت کرده‏اند و آمده‏اند. چون ما را مقدم داشته‏اند، خدایا تو ایشان را به این‌طورها مکافات کن.

 

«* معراج حسینی صفحه 262 *»

اللّهم انّ اعداءَنا عابوا علیهم خروجَهم فلم‏یَنْهَهُم ذلک عن النهوض و الشخوص الینا خلافاً علیهم. خدایا دشمنان ما بر اینها عیب وارد می‏کنند؛ از اینها عیب می‏گیرند که چرا از خانه‏های خود خارج می‏شوید؟ چرا کسب و کار و زندگی را می‏گذارید و این راه مشکل را طی می‏کنید؟

آن زمان‌ها مسافرت خیلی سخت بوده! آن زمان‌ها طور دیگری بوده. کسی از مدینه می‌خواسته به کربلا بیاید یا از خراسان می‏خواسته به کربلا برود، به چه سختی می‏رفته! چقدر طول می‏کشیده! دشمنان عیب می‏گرفتند، سرزنش می‏کردند: زن و زندگی و فرزند را می‏گذارید و حرکت می‏کنید و این مدت می‏روید؛ معلوم نیست چه به سرتان بیاید! مریضی‌ها و سختی‌ها بوده. این سفرها نوعاً هم طول می‏کشیده. مثلاً از خراسان به کربلا رفتن و برگشتن با آن سختی‌هایی که در آن زمان‌ها بوده، پنج‌شش ماه طول می‏کشیده. از این رو عیب می‏گرفتند.

امام می‏فرمایند خدایا دشمنان ما بر اینها خارج‌شدنشان را عیب می‏گیرند و در عین حال که این‌همه آنها را سرزنش می‏کنند و عیب می‏گیرند، این عیب‌گیری آنها را از حرکت‌کردن و متوجه‌شدن به‌سوی ما باز نمی‏دارد، به منظور اینکه با دشمنان ما مخالفت کرده باشند و به اینها بفهمانند که شما هرچه عیب بگیرید، در ما اثر نمی‏گذارد. این محبت محبتی است در دل و انگیزه‏ای است در ذات؛ عیب‏گیری‌ها نمی‏تواند ما را از این مسیرمان باز دارد.

فارحم تلک الوجوهَ التی غیّرتْها الشمس و ارحم تلک الخُدودَ التی تَقَلَّبُ علی قبر ابی‏عبداللّه؟ع؟ خدایا رحم کن و مورد رحمت خود قرار بده آن رخساره‏هایی را که در اثر تابش آفتاب در این مسافرت‌ها دگرگون می‏شود. خدایا مورد رحم خود قرار بده آن رخساره‏هایی را که این‌طرف و آن‌طرف صورت‌هایشان بر قبر امام حسین؟ع؟ گذارده می‏شود. و ارحم تلک الاعینَ التی جرت دُموعُها رحمةً لنا خدایا مورد رحمت خود قرار بده آن چشم‌هایی را که به‌واسطه رحم بر ما و محبت به ما اشک‌هایش ریزان است.

 

«* معراج حسینی صفحه 263 *»

اللّهم انّی استودعک تلک الانفسَ و تلک الابدانَ حتی‌تُروّیَهم من الحوض یومَ العطش خدایا من آن جان‌ها و آن بدن‌ها را به تو می‏سپارم.

الآن این دعا را امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه می‏فرمایند. آن زمان امام صادق برای شیعیان دعا می‏فرمودند، حالا امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه برای شیعیانشان و دوستانشان این دعاها را می‏فرمایند. خدایا ما که قابل نیستیم، اعمال ما که قابل نیست، اما امیدواریم که مشمول دعاهای اماممان باشیم و دعاهای آن بزرگوار از فضل و عنایتش شامل حال ما هم باشد. حال برای ما رفتن به کربلا میسر نیست، ولی همین‌اندازه که بحمداللّه موفقیم به زیارت قبر حضرت رضا صلوات‌اللّه‌علیه، و یا سایر توجهات و توسلاتی که به حضرت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه داریم، قطعاً و یقیناً امام زمان درباره دوستان و شیعیانشان که هرگونه توجه و توسلی به اعتاب مقدسه این بزرگواران دارند، دعا می‌فرمایند. خدایا ما را از آن دعاها محروم نفرما. آن دعاها را شامل حال همه برادران و خواهران ایمانی بفرما.

عرض می‏کند خدایا من به تو می‏سپرم آن جان‌ها و آن بدن‌ها را تا وقتی‌که اینها را از حوض کوثر سیراب بفرمایی در روز قیامت که روز عطش است.

معاویة بن وهب می‏گوید: «فمازال صلوات‌اللّه‌علیه یدعو بهذا الدعاء و هو ساجد» همین‏طور امام به این کیفیت دعا می‏فرمودند و در سجده بودند. «فلما انصرف قلت له: جعلت فداک؛ لو ان هذا الذی سمعته منک کان لمن لایعرف اللّه، لظننتُ ان النار لاتَطْعَم منه شیئاً ابداً.» می‏گوید همین‌که حضرت از سجده سر برداشتند، عرض کردم فدای شما شوم؛ این دعائی که از شما شنیدم و این ناله‏هایی که می‏فرمودید، اگر کسی باشد که خدا را نشناسد و در عین حال به زیارت حضرت برود، این دعاء شما طوری است که شامل او هم می‌شود. من قطع و یقین دارم که حتی اگر خدا را هم نمی‏شناسد، اما اگر  به این عمل موفق شود، آتش بدن او را نمی‏خورد. «واللّه لقد تمنّیتُ اَنّی کنت زرتُه و لم‏اَحُجّ» ظاهراً معاویة بن وهب از سفر

 

«* معراج حسینی صفحه 264 *»

حج برمی‏گشته که در مدینه خدمت امام صادق؟ع؟ آمده تا آقا را زیارت کند و به شهر خودش برگردد. عرض می‏کند آقا به خدا قسم من حالا آرزویم این است که ای کاش حج نرفته بودم و زیارت امام حسین صلوات‌اللّه‌علیه رفته بودم. معلوم می‏شود که حجش هم حج مستحبی بوده است.

فقال لی: مااقربک منه! فما الذی یمنعک من زیارته؟ یا معاویة لاتدع ذلک. حضرت فرمودند که چقدر راه تو به حسین صلوات‌الله‌علیه نزدیک است! چه مانع تو است که آن حضرت را زیارت کنی؟ فرمودند این کار را ترک نکن؛ زیارت حضرت را ترک نکن. «قلت: جعلت فداک فلم‏اَدرِ اَنّ الامر یبلُغ هذا کلَّه.» آقا نمی‏دانستم که مطلب این‏قدر مهم است. فکر نمی‏کردم که زیارت حضرت این‏قدر مورد توجه شما است و این‏قدر شما به این عمل محبت دارید.

فقال: یا معاویة و من یدعو لزواره فی السماء اکثر ممن یدعو لهم فی الارض. فرمودند کسانی که در آسمان‌ها برای زائرین قبر حسین صلوات‌اللّه‌علیه دعا می‏کنند، بیشترند از آن کسانی که در زمین برای ایشان دعا می‌کنند. معلوم است اهل آسمان‌ها بیشترند؛ تمامِ ارواح معصومین سلام اللّه علیهم اجمعین و همه انبیاء و همه اولیاء و همه ملائکه درباره زائرین قبر حسین صلوات‌اللّه‌علیه دعا می‌کنند. لاتَدَعْه لخوف من احد، فمن ترکه لخوف رأی من الحسرة ما یتمنّیٰ اَنّ قبره کان بیده فرمود مبادا زیارت حضرت را از ترس ترک کنی که از کسی بترسی و زیارت را ترک کنی.

آن زمان‌ها عُمّال مختلف از حکام مختلف بوده‏اند و از این جهت ترس بوده و با وجود ترسی که بوده، وقتی که سؤال می‏شد که با بودن ترس چه کنیم؟ زیارت برویم یا نرویم؟ حضرت مرتب می‏فرمودند زیارت کنید که ترس در راه زیارت حسین صلوات‌اللّه‌علیه باعث امنیت در روز قیامت است و زائر امام حسین؟ع؟ روز قیامت ترس نخواهد داشت.

البته ترس غیر از مسائل دیگر است. یک‌وقتی است که ترس هست از جهت

 

«* معراج حسینی صفحه 265 *»

اینکه مانع زیارت می‏شدند. یک‌وقت است نه؛ مثل حالا است که اگر کسی بخواهد به زیارت برود، ممکن است او را به عناوین مختلف مثل جاسوسی بگیرند و بکشند. آن زمان‌ها مانع زیارت می‏شدند چون تمام بلاد، بلاد اسلام بود؛ مرز و حدّ و این حرف‌ها نبود که مثلاً اگر کسی از خراسان به کربلا رفت، مأمورین دولت او را به‌عنوان یک خارج از مملکت و این ملت بگیرند. نه، یک‌مسلمان بود که در کشور اسلامی و در مملکت اسلامی به زیارت حسین آمده و زیارت ممنوع است. به آن عنوان‌ها او را اذیت می‏کردند، نه به‌عنوان اینکه از کشور دیگری است و اصلاً خارج از این کشور است. این عناوین نبود. همه بلاد اسلامی، همه و همه مملکت اسلام بود و بلاد اسلام گفته می‏شد و مثلاً یک خلیفه و حاکم داشت و این حاکم در بلدهای دیگر عمال داشت. همین‏طور تا زمان‌های مختلف ادامه داشت و حتی تا زمان‌های قبل از رژیم بعثی، طوری بود که اگر کسی ایرانی یا غیر ایرانی را آنجاها می‏گرفتند، به این عنوان بود که این زائر حسین صلوات‌اللّه‌علیه است؛ فوقش زندان و جریمه بود و بعد هم مرخصش می‏کردند.

الآن غیر از وقت‌های دیگر است؛ ممکن است که به‌عنوان جاسوسی یا سایر عناوین سیاسی دستگیر کنند و بکشند و این‌طور مجازات‌ها باشد. در این صورت‌ها جایز نیست. فقط به این معنی درست است که اگر او را گرفتند، این زائری است که به زیارت آمده و زیارت ممنوع است؛ آن‌وقت زمان خوف است و این فرمایش امام؟ع؟ مال آن زمان‌ها است.

می‏فرماید اگر کسی زیارت حسین صلوات‌اللّه‌علیه را از جهت ترس از کسی ترک کند، او حسرتی را خواهد دید که در آن صورت آرزو می‏کند ای کاش من به زیارت حسین می‏رفتم اگرچه مرا می‏کشتند و خودم با دست خودم قبرم را می‏کندم. شاید مراد مثلاً این‏طور باشد.

این جمله یتمنّی ان قبره کان بیده مورد گفتگو قرار گرفته که مراد چیست؟

 

«* معراج حسینی صفحه 266 *»

مرحوم مجلسی احتمالاتی می‌دهد؛ ایشان می‏فرماید که یعنی اگر بر فرض طوری بود که مرا می‏کشتند یا مثلاً خودم به‌دست خودم قبرم را می‏کندم، باز هم ترک نمی‏کردم و به زیارت حضرت می‏رفتم. این احتمالی است.

یا اینکه مراد این باشد که خارج‌شدن از قبر، به دست خودم و اختیار خودم باشد و حالا از قبر بیرون بیایم و بروم به زیارت حضرت. یک‌چنین حسرتی به دلش مانده! البته این خیلی بعید است.

احتمال دیگری هم که داده شده این است که ان قبره کان بیده یعنی ان قبره کان عنده؛ معنی این‌طور باشد. کاش من به زیارت حضرت می‏رفتم اگرچه همان‌جا مرا می‏کشتند و کنار حضرت دفنم می‏کردند. یک‌چنین احتمالی هم داده‏اند. یا اینکه ای کاش من به زیارت حضرت می‏رفتم و قبرم همین پیش پایم بود و مثلاً مرا همین‌جا دفن می‏کردند و می‏کشتند. این احتمالات درباره این جمله داده شده. یا اینکه در اصل، ان قبره کان عنده بوده و بعد در اثر اشتباه نُسّاخ و نسخه‌های متعدد، بیده شده. در هر صورت مطلب معلوم است.

اَمٰا تحب ان‏یری اللّه شخصک و سوادک فیمن یدعو له رسول‌اللّه؟ص؟ آیا تو امید نداری، آرزو نمی‏کنی، دوست نداری که خدا تو را از جمله کسانی که رسول‌خدا؟ص؟ درباره ایشان دعا می‏فرمایند ببیند؟! اما تحب ان‏تکون غداً ممن تصافحه الملائکة آیا دوست نداری که در فردای قیامت یا فردای مرگت ــ فردا یعنی بعد از مردنت ــ از کسانی باشی که ملائکه با او مصافحه کنند؟! اما تحب ان‏تکون غداً فیمن یأتی و لیس علیه ذنب فیُتَّبَعَ به آیا دوست نداری که فردا از کسانی باشی که بیاید در قیامت و گناهی بر او نباشد که تبعه آن گناه را بکشد و بار آن گناه را به دوش داشته باشد؟! اما تحب ان‏تکون غداً فیمن یصافح رسولَ‌اللّه([141]) آیا دوست نداری که فردا از کسانی و در بین کسانی باشی که اینها با رسول‌اللّه؟ص؟ مصافحه خواهند کرد؟!

 

«* معراج حسینی صفحه 267 *»

اینها همه وعده‏هایی است که برای زائرین داده شده و امیدواریم حال که برای ما زیارت قبر حضرت میسر نیست، زائر امام رضا؟ع؟ باشیم؛ زیرا وقتی‌که از حضرت جواد راجع به فضیلت زیارت سیدالشهداء صلوات‌اللّه‌علیه و زیارت قبر مطهر پدرشان سؤال می‏کنند، می‏فرمایند: زیارة ابی افضل؛([142]) زیارت پدرم افضل است. در صورتی که امام صادق؟ع؟ برای زائرین سیدالشهداء این دعاها را کنند و این وعده‏ها را بفرمایند، آیا برای زائر قبر حضرت رضا صلوات‌اللّه‌علیه این دعاها و این فضائل نیست؟ قطعاً و مسلماً هست. خدا ما را زائر این بزرگوار بمیراند و در دوران مجاورت، این نعمت را از ما نگیرد و بی‏ادبی‌ها و بی‏احترامی‌های ما را نسبت به این قبر مطهر عفو بفرماید.

همچنین خود ائمه؟عهم؟ وعده فرموده‌اند که هرکس نیت عملی را داشته باشد، آن عمل برای او نوشته می‏شود. انما الاعمال بالنیات یا نیة المؤمن خیر من عمله یا لکل امرء ما نویٰ.([143]) این روایات و آیاتی که هست، بحمداللّه مژده بزرگ و بشارت بزرگی است که اگر برای ما رفتن به زیارت قبر مطهر سیدالشهداء میسر نیست، نیتش را داریم که اگر میسر شد و موفق شدیم برویم و خود همین نیت ان‏شاءاللّه برای ما زیارت نوشته می‏شود. از این جهت این حدیث شریف مژده‏ای بود و ان‏شاءاللّه باعث روشنایی و نورانی‌شدن دل‌ها و زیادشدن یقین است در انجام این مراسمی که موفقیم.

اینها خیلی توفیق است. اسم اینها را توفیق نگذاریم چه بگذاریم؟! آمدن به حسینیه را اسمش را توفیق نگذاریم، نعوذباللّه اسمش را خذلان بگذاریم؟! توفیقِ نشستن و شنیدن ذکر فضائل یا مصائب، اسم این را توفیق نگذاریم، اسمش را خذلان بگذاریم نعوذباللّه؟! دیدار برادرانی که خالصاً لوجه اللّه و لوجه الحسین؟ع؟ می‏آیند و اینها را ما دیدار می‏کنیم و ملاقات می‏کنیم، اینکه این‏قدر فرمودند ملاقات مؤمن با

 

«* معراج حسینی صفحه 268 *»

مؤمن باعث آمرزش گناهان است،([144]) این را اسمش را توفیق نگذاریم، اسمش را خذلان بگذاریم؟! و بخصوص تحت لواء معرفت کاملین شیعه و بزرگان دین و تحت لواء ولایت اولیاء و برائت از اعداء؛ این دیگر رکن چهارم ایمان و چهارمین پایه از اسماء الهی است و جزء اسم اعظم خدا است که حضرت کاظم؟ع؟ فرمودند: الرابع شیعتنا.([145]) تحت این لواء اجتماع می‏کنیم، این را اسمش را توفیق بگذاریم یا خذلان؟! اسمش را چه بگذاریم؟ به‌برکت شنیدن فضائل نورانی می‌شویم و به اینکه در ذکر مصائب این بزرگواران دلمان می‏شکند و اشکی می‏ریزیم ان‏شاءاللّه آمرزیده می‌شویم؛ چیزی نباشد، به سر و سینه می‏زنیم و به هرحال در عزاداران داخل هستیم و ان‏شاءاللّه مورد رحمت. اسم این را توفیق نگذاریم، خذلان بگذاریم؟!

همه اینها توفیق است و خدا را شاکریم. امیدواریم این توفیقات از ما گرفته نشود و تا عمر داریم موفق به همین توفیقات و بیش از اینها باشیم. حال هرکس نمی‏تواند اینها را توفیق ببیند و نعوذباللّه خذلان می‏بیند، خدا این خذلان‌ها را از او بگیرد! اگر این امور را خذلان می‏بیند، خدا این خذلان‌ها را از او بگیرد که مخذول نباشد و به این خذلان‌ها مبتلا نباشد! ما که اینها را توفیق می‏دانیم و از خدا هم می‏خواهیم که تا عمر داریم از ما نگیرد و روز به روز این توفیقات ما را بیشتر بفرماید. درست است که ممکن است ما قدردانی نکنیم اما به توفیق‌بودنش معتقدیم. حال در قدردانی کوتاهی کنیم اما ما اینها را توفیق می‏دانیم. در دین خدا غیر از اینها چیز دیگری توفیق است که بدانیم چیست؟

خدا را بر این نعمت‌ها شاکریم و امیدواریم خداوند همه برادران و خواهران ایمانی را به این تأییدات و توفیقات موفق و به این تسدیدات مسدد بفرماید؛ و هرکس هم نمی‏پسندد و نمی‏خواهد و خذلان می‏بیند، خدا هرچه زودتر از او بگیرد تا بفهمد

 

«* معراج حسینی صفحه 269 *»

که خذلان چیست و توفیق چیست!

امر هم بیشتر از دوتا نیست؛ یا توفیق است یا خذلان است. بین این دو چیزی نیست که نه توفیق باشد نه خذلان؛ معنی ندارد. امدادات خداوندی و افاضات فیض خدا یا توفیق است یا خذلان است. کلاً نمدّ هؤلاء و هؤلاء([146]) طور دیگری نمی‏شود باشد. خدا مدد بدهد، این نور چشم را بدهد و انسان ببیند و این دیدن نه توفیق باشد نه خذلان، نمی‏شود. این یا در طاعت خدا است که می‏شود توفیق یا نعوذباللّه در معصیت خدا است که می‏شود خذلان. دو دو تا چهار تا! اگر ما با نور چشم، خدا را طاعت کردیم، این توفیق است؛ با همین نور چشم نعوذباللّه معصیت کردیم، می‏شود خذلان. به آنچه خدا راضی است گوش دادیم، می‏شود طاعت؛ به آنچه خدا ناراضی است گوش دادیم، می‌شود معصیت. همین امداد و مددِ گوش‌کردن و شنیدن، این خودش مددکردن خدا است؛ اگر در راه خدا و رضای خدا باشد، می‏شود توفیق؛ اگر در راه معصیت باشد، می‏شود خذلان.

ما که اینجا می‏آییم و ذکر فضائل و مصائب را می‏شنویم، آیا اینها مورد رضای خدا است یا نه؟ یا نعوذباللّه ذکر فضائل عمر و ابوبکر  و ساير دشمنان را می‏شنویم؟! معنی ندارد؛ آدم عاقل که این حرف را نمی‏زند که از کجا معلوم این تسدید باشد، این تأیید باشد، از کجا معلوم؟ در دنیا باید معلوم باشد؛ اگر معلوم نباشد که دین خدا نامعلوم است. باید برای تو معلوم باشد که این که می‏شنوی و اینجا که می‏آیی و با این برادران مجتمع می‏شوی، آیا این مورد رضای خدا است یا نیست؟ اگر نیست، نَیا که خذلان است! اگر هست بیا و خدا را هم شاکر باش که توفیق است. کلاً نمد هؤلاء و هؤلاء.

برای ما که بحمداللّه دین خدا روشن است و بر یقین و بصیرت هستیم و می‏دانیم که تحت لواء کاملین شیعه و امر ولایت اولیاء و برائت اعداء است که دین خدا نصرت می‏شود و امام زمان صلوات‌اللّه‌علیه نصرت می‏شوند. امروز اگر کسی
 

«* معراج حسینی صفحه 270 *»

بخواهد واقعاً محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را نصرت کند، چطور نصرت کند و کجا نصرت کند؟ نشان بدهد که کجا نصرت کند و چطور. الحمدللّه رب العالمین این توفیق بزرگی است؛ امیدواریم و خدا را  قسم می‏دهیم به حق محمد و آل‌محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین که تا هستیم، ما را به این توفیقات موفق بدارد و از دنیا هم که می‏رویم، تحت شفاعت و عنایتشان باشیم؛ همان‌طور که در دنیا تحت هدایتشان و لطفشان به‌سر می‏بریم.

و صلّی اللّٰه علی محمّـد و آلـه الطاهرین

و لعنة الله علی ظالمیهم الی یوم الدین

([1]) دیوان مراثی، قصیده اول ــ جوامع‌الکلم ج9 ص3ــ 292

([2]) اسراء: 4

([3]) بحارالانوار  ج6 ص269

([4]) ضحیٰ: 11

([5]) مواعظ محرم الحرام 1264هـ ق، مجلس ششم

([6]) الرحمن: 60

([7]) اسراء: 1

([8]) عن اسماعیل الجعفی قال: کنت فی المسجد الحرام قاعداً و ابوجعفر؟ع؟ عند ناحیة ــ الی ان قال ــ ثم التفت (ابوجعفر؟ع؟) الیّ فقال: ایّ شی‏ء یقول اهل العراق فی هذه الآیة یا عراقی؟ قلت: یقولون اسری به من المسجد الحرام الى البیت‏ المقدس.‏ فقال: لیس هو كما یقولون و لكنه اسری به من‏ هذه‏ الى هذه و اشار بیده الى السماء و قال: ما بینهما حرم.‏ (بحارالانوار ج18 ص373)

عن رجل عن ابی‌عبدالله‌؟ع؟ قال: سألته عن المساجد التی لها الفضل؛ فقال: المسجد الحرام و مسجد الرسول. قلت: و المسجد الاقصى جعلت فداک. فقال: ذاک فی السماء الیه اسری رسول‌الله؟ص؟. فقلت: ان‏ الناس‏ یقولون‏ انه‏ بیت‏ المقدس. (همان ص385)

([9]) همان ص394

([10]) این مطلب با مطلبی که در کتاب مبارک ارشاد (چ مشهد ج2 ص230) می‌فرمایند منافاتی ندارد. در اینجا درباره آیه بحث می‌شود و معلوم است که مسجد اقصی در آسمان است و منظور بیت‌المقدس نیست؛ و حضرت از مسجدالحرام به بیت‌المقدس تشریف بردند و این بخش از سیر حضرت، جزء معراج نبوده؛ زیرا عروج و صعود نبوده بلکه به این منظور بوده که می‌فرمایند چون بیت‌المقدس باب و درگاه آسمان است، حضرت از آنجا متوجه آسمان‌ها و از جمله مسجد اقصی (بیت‌المعمور) شدند؛ و جهات دیگری که در نظر مبارک حضرت بوده است.

([11]) اسراء: 4

([12]) بحارالانوار  ج24 ص303

([13]) بحارالانوار  ج45 ص297

([14]) همان ج87 ص5

([15]) بحارالانوار  ج44 ص364ــ اللهوف علی قتلی الطفوف ص65

([16]) بحارالانوار  ج44 ص365 ــ  اللهوف علی قتلی الطفوف ص32

([17]) البرهان فی تفسیر القرآن ج3 ص340

([18]) بحارالانوار  ج81 ص207

([19]) همان ج82 ص89

(1) کفایةالمسائل ج2 ص60 ــ  اللّهم هذا منک و من محمد رسولک اللهم لک الحمد صل علی محمد و آل‌محمد. (الکافی ط ــ الاسلامیة ج6 ص296)

([21]) مواعظ آقای مرحوم کرمانی/ ــ صفر المظفر 1280هـ ق، مجلس چهارم

([22]) بحارالانوار  ج44 ص364

([23]) مواعظ محرم الحرام 1297هـ ق، مجلس نوزدهم

([24]) اسراء: 4

([25]) دیوان مراثی، قصیده یازدهم ــ جوامع‌الکلم ج9 ص3ــ 472

([26]) بحارالانوار ج16 ص327

([27]) اسراء: 2

([28]) اسراء: 3

([29]) بحارالانوار ج44 ص297

([30]) أ بالقتل تهدّدنی یا ابن‌زیاد أ ماعلمت انّ القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة؟! (بحارالانوار ج45 ص118)

([31]) بحارالانوار ج44 ص367

([32]) بحارالانوار ج44 ص286

([33]) الکافی (ط ــ الاسلامیة) ج8 ص216

([34]) بحارالانوار ج44 ص288 و 308

([35]) همان، ص279

([36]) همان

([37]) سید علی بن شهاب الدین همدانی (متوفّی786هـ ق)

([38]) بحارالانوار ج27 ص3 (با کمی تفاوت عبارات)

([39]) انفال: 62

([40]) كفایةالطالب فی مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب؟ع؟، ابوعبدالله حافظ محمد بن یوسف كنجی شافعی (متوفّی658هـ ق)

([41]) بحارالانوار ج18 ص386 (با کمی تفاوت عبارات)

([42]) منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة ج10 ص9

([43]) صافات: 102

([44]) اسراء: 60

([45]) بحارالانوار  ج31، ص525

([46]) حكومت ظاهری امیرالمؤمنین7 از سال 35هجری ـــ  یعنی 25سال بعد از شهادت رسول‌اللّه؟ص؟ ــ  شروع شد و ایشان در سال 40 هجری به شهادت رسیدند.

([47]) قدر: 3ــ 1

([48]) ابراهیم: 28و 29

([49]) صحیفه سجادیه ص20

([50]) اللهوف علی قتلی الطفوف ص71

([51]) مصباح الشريعة، باب فی العبودية

([52]) بحارالانوار ج101 ص225

([53]) بحارالانوار ج44 ص245

([54]) تفسیر الرازی ج12 ص29

([55]) بحارالانوار ج29 ص485

([56]) فاطر: 8

([57]) بحارالانوار ج45 ص156

([58]) بحارالانوار ج44 ص367

([59]) نور: 35 الی 38

([60]) بحارالانوار ج23 ص324

([61]) بحارالانوار ج23 ص325

([62]) نور: 39و40

([63]) مواعظ آقای مرحوم کرمانی/ ــ محرم‌الحرام 1264هـ ق، مجلس سوم ـــ زادالمعاد و مفتاح‌الجنان ص511

([64]) بحارالانوار ج101 ص201

([65]) بحارالانوار ج102 ص116

([66]) ارشاد القلوب ج1 ص91

([67]) دیوان مراثی، قصیده ششم ــ جوامع‌الکلم ج9 ص378الی382

([68]) بحارالانوار ج45 ص43

([69])رساله توضیح ـــ  دره نجفیه ج2 برهان22

([70]) دیوان ابن‌الفارض، ص44

([71]) حدیقة الاخوان، حدیقه1376

([72]) مواعظ آقای مرحوم کرمانی/ ــ ماه مبارک رمضان 1280 هـ ق، مجلس چهارم

([73]) دیوان ابن‌الفارض، ص27و 28

([74]) بحارالانوار  ج101 ص201 ــ  آل‌عمران: 33و34

([75]) همان  ج45 ص58و60

([76]) بحارالانوار ج101 ص8

([77]) بحارالانوار  ج45 ص134

([78]) خطبه180 نهج البلاغه

([79]) طه: 5

([80]) بحارالانوار ج45 ص44

([81]) بحارالانوار ج45 ص34

([82]) بحارالانوار ج101 ص271

([83]) بحارالانوار   ج32 ص36

([84]) بحارالانوار ج22 ص520 و ج28 ص234

([85]) فما راعنی الا و الناس كعرف الضبع‏ الیّ ینثالون‏ علیّ من كل جانب حتى لقد وطئ الحسنان و شقّ عطفای مجتمعین حولی كربیضة الغنم‏. (نهج‌البلاغة، خطبة الشقشقیة)

([86]) بحارالانوار ج32 ص406

([87]) بحارالانوار ج38 ص28

([88]) خطبه173 نهج البلاغه

([89]) السلام علی نعمة الله علی الابرار و نقمته علی الفجّار. (بحارالانوار ج100 ص305)

([90]) شمس: 1 و 2

([91]) اللهوف علی قتلی الطفوف ص118

([92]) بحارالانوار ج45 ص41

([93]) قال اسحاق بن عمار: قلت لابی‌عبدالله؟ع؟: اکون ادعو و اشتهی البکاء فلایجیئنی و ربما ذکرت من مات من بعض اهلی فارقّ و ابکی؛ فهل یجوز ذلک؟! فقال: نعم، تذکرهم فاذا رققتَ فابک و ادع ربک تبارک و تعالی. (بحارالانوار ج93 ص334)

([94]) وسائل الشیعة ج14 ص537

([95]) بحارالانوار ج101 ص74

([96]) النجم: 18

([97]) بحارالانوار ج101 ص8

([98]) بحارالانوار ج45 ص206

([99]) بحارالانوار ج43 ص221و224

([100]) مواعظ محرم الحرام 1281هـ ق ــ آخر مجلس نهم

([101]) بحارالانوار ج101 ص240

([102]) عوالم ج11، قسم2ــ فاطمة؟عها؟، ص931

([103]) بحارالانوار ج44 ص269

([104]) اللهوف علی قتلی الطفوف ص82

([105]) بحارالانوار ج44 ص298

([106]) بحارالانوار ج45 ص2

([107]) اِعلام الوری (ط ــ القدیمة) ص246

([108]) بحارالانوار ج45 ص44

([109]) بحارالانوار ج42 ص88

([110]) فلما رأین النساء جوادک مخزیّاً و ابصرن سرجک علیه ملویّاً برزن من الخدور  للشعور ناشرات  و للخدود لاطمات و للوجوه سافرات و بالعویل داعیات و بعد العزّ مذلّلات و الى مصرعک مبادرات الخ.(همان ج101 ص240)

([111]) بحارالانوار  ج45 ص61

([112]) همان ج101 ص8

([113]) بحارالانوار ج74 ص368

([114]) مدثر: 35

([115]) کهف: 110 ــ فصلت:6

([116]) بحارالانوار ج45 ص63

در فرمایش حضرت رضا؟ع؟: ما لهم فی الارض شبیهون. (همان، ج44 ص286)

([117]) بحارالانوار ج52 ص153

([118]) بحارالانوار ج101 ص240

([119]) همان ص251

([120]) مجلس پنجم از مواعظ محرم الحرام 1278هـ ق و مجلس اول از مواعظ محرم الحرام 1286 هـ ق

([121]) اسرار الشهاده سید جلیل/ ــ جواهرالحکم ج12 ص225

([122]) بحارالانوار ج45 ص170

([123]) بحارالانوار ج101 ص152

([124]) مواعظ محرم الحرام 1281هـ ق ــ مجلس دوم

([125]) مناقب آل ابی‌طالب؟عهم؟ لابن شهرآشوب  ج4 ص109

سیطول بعدی یا سُکینة فاعلمی   منکِ البکاء اذا الحَمٰام دَهانیٖ
لاتُحرقی قلبی بدمعکِ حسرةً   مادام منّی الروح فی جثمانیٖ
و اذا قُتِلتُ فانتِ اولیٰ بالّذی   تأتینه یا خیرة النسوان

 

([126]) اسراء: 1

([127]) بحارالانوار ج74 ص225و237

([128]) بحارالانوار ج49 ص4و15

([129]) همان ج61 ص235

([130]) همان ج101 ص77

([131]) بحارالانوار   ج101 ص12

([132]) بحارالانوار ج18 ص369

([133]) رسالة فی جواب السیدعلی البهبهانی، جواهرالحکم ج2 ص490

([134]) بحارالانوار  ج98 ص393

([135]) بحارالانوار ج45 ص42

([136]) بحارالانوار ج45 ص44

([137]) آل‌عمران: 119

([138]) بحارالانوار ج99 ص193

([139]) نور: 36

([140]) بحارالانوار ج102 ص173

([141]) بحارالانوار  ج101 ص9

([142]) بحارالانوار ج102 ص38

([143]) همان ج70 ص210

([144]) الکافی (ط ــ  الاسلامية) ج2 ص175 باب زيارة الاخوان

([145]) بحارالانوار ج48 ص95

([146]) اسراء: 20