02-3 گفتاري پيرامون فريضه حج 1416جلد اول – چاپ – قسمت سوم

قال الامام الباقر علیه السلام الحج تسکین القلوب (بحار الانوار ج 78 ص 182)

 

حج آرام بخش دلها 1416جلد اول – قسمت سوم

 

گفتاري پيرامون فريضه حج

 

سید احمد پورموسویان

 

شوال و ذی القعده 1416

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 364 *»

 

 

مجلس   23

 

 

3 ذيقعدة‌الحرام 1416 هـ ق

 

 

 «* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 365 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد خداوند ابراهیم علی‌نبینا و آله و ‌علیه‌السلام را به مقام بندگی و عبودیت برگزید و بعد از آن او را به مقام نبوت برگزید و بعد به مقام خلّت برگزید و بعد از آن او را برای مقام امامت برگزید و انتخاب فرمود. بعضی از انبیاء علاوه بر نبوت، امامت هم داشته‌اند، و این امامت از نبوت بالاتر  است. همچنان‌که نبوت انبیاء شعاع و جلوه نبوت پیغمبر ما؟ص؟ بوده، آن انبیائی هم که به مقام امامت نائل گردیدند امامت آنها هم شعاع و جلوه امامت ائمه ما سلام الله علیهم اجمعین است. از این جهت این آیه شریفه و انّ من شیعته لابرٰهیم([1])  که درباره ابراهیم نازل شده است، از نظر  باطن و تأویل تفسیر شده به اینکه ابراهیم از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه‌ علیه است.([2]) و ان من شیعته لابرٰهیم یعنی یکی از شیعیان امیرالمؤمنین ابراهیم است. یعنی با اینکه ابراهیم را همه شرایع تعظیم و تکریم می‌کنند، و همه او را محترم می‌شمارند، یهودی‌ها ابراهیم را احترام می‌کنند، نصاری ابراهیم را احترام

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 366 *»

می‌کنند، مسلمین هم که معلوم است ابراهیم را احترام می‌کنند بلکه افتخار می‌کنند به اینکه دارای ملت ابراهیم هستند. در قرآن هم خداوند به ائمه ما خطاب می‌فرماید ملة ابیکم ابرٰهیم، یعنی این ملتی که در دست دارید که شریعت توحید و دیانت توحید است و سنت‌هایی است که بر  اساس توحید است، این از ابراهیم به شما رسیده.([3]) و ائمه را این‌طور خطاب می‌کند: ملة ابیکم ملت پدر شما ابرٰهیم هو سمّاکم المسلمین من قبل([4]) ابراهیم شما را پیش از این مسلمین نامید. پس با اینکه ابراهیم صاحب یک‌چنین منزلتی است و مورد احترام و تعظیم همه دیانت‌های آسمانی است و همه او را تعظیم و احترام می‌کنند؛ خدا او را در تأویل و باطن این آیه مبارکه معرفی می‌فرماید که ایشان یکی از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. و ان من شیعته لابرٰهیم. پس ابراهیم هرچه مقام و منزلت دارد، شعاع و جلوه منزلت‌ها و مرتبت‌های محمد و  آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین است. اگر خدا ابراهیم را به عبودیت و بندگی توصیف می‌کند و بندگی و عبودیت او را امضاء می‌فرماید از جهت این است که این بزرگوار در فرمانبرداری و اطاعت محمد و  آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین صادق و خالص و کامل بود، چون در متابعت این بزرگواران کامل بود و در اطاعت و فرمانبرداری از ایشان صادق و خالص بود خداوند او را به عبودیت برگزید. و شعار همه انبیاء این بوده که خدمتگزار محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باشند و اطاعت از این بزرگواران داشته باشند و تسلیم امر ایشان و معتقد به شئونات ولایتی این بزرگواران باشند. از این جهت هر فضیلت و منقبتی که برای هرکدام از انبیاء ذکر  می‌شود که یکی از آنها ابراهیم است، در واقع فضیلت و منقبت شیعیان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ بیان می‌شود. در قرآن می‌بینیم خداوند فضائل و صفات انبیاء را ذکر  می‌فرماید، از صبرشان خبر  می‌دهد، از ایمانشان خبر  می‌دهد، از اطمینانشان خبر

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 367 *»

می‌دهد، از نصرتشان نسبت به دین خدا خبر می‌دهد، از همّت و سعی و کوشش آنها در راه امر خدا و امر  دین خدا خبر  می‌دهد؛ تمام این فضائل و مناقبی که برای انبیاء و اوصیاء انبیاء در قرآن و در روایات ائمه؟عهم؟ رسیده، همه آنها در واقع ذکر  فضائل و مناقب شیعیان محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است، که ایشان در متابعت و مشایعت از این بزرگواران نسبت به مقام خودشان کامل و صادق بوده‌اند. و انّ من شیعته لابرٰهیم یکی از شیعیان امیرالمؤمنین ابراهیم است. پس اگر  می‌گوییم ابراهیم عبودیت دارد، معنایش این نیست که در ردیف عبودیت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است، او هم بنده خدا است و عبودیتش مثل عبودیت محمد و  آل‌محمد؟عهم؟ است، نه، اگر  می‌گوییم نبوت داشت، معنایش این نیست که نبوتش در ردیف نبوت پیغمبر  ما؟ص؟ است. یا اگر  می‌گوییم امامت داشت، معنایش این نیست که امامتش در ردیف امامت ائمه ما و در عرض امامت ائمه ما باشد. حتی خلّتش، که این مقام خلّت خیلی مقام است خیلی مرتبت است، که قبل از امامت به خلّت رسید و خدا او را برای خود خلیل گرفت. اتخذ الله ابرٰهیم خلیلاً([5]) خدا او را برای خودش خلیل گرفت. خلیل دو معنا دارد و هر دو معنایش در اینجا درست است. یکی اینکه از طرف ابراهیم فقر  و فاقه به درگاه حق‌تعالی اظهار گردید، و دیگر  اینکه حق‌تعالی هم محبت و مودت خود را به ابراهیم داد و او را به زینت خلّت مفتخر  و مزیّنش کرد.

البته خود ابراهیم در کتاب‌های انبیاء قبل دیده بود، انبیاء خبر  داده بودند و شنیده بود که یک ابراهیمی می‌آید که خدا آن ابراهیم را به خلّت برمی‌گزیند و او را خلیل خود می‌سازد. خلیل هم به معنای دوست است و هم به معنای فقیر  به درگاه خدا است. شنیده بود که یک ابراهیمی‌ خواهد آمد که نبی است و خدا او را به مقام خلّت برمی‌گزیند، او فقیر  الی ‌الله می‌شود. و این خیلی امر  بزرگی است، احساس فقر  و فاقه به درگاه حق‌تعالی و اینکه انسان خودش را به درگاه حق‌تعالی محتاج ببیند، این

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 368 *»

کمال است، این باعث بلندی مرتبت در نزد حق‌تعالی می‌شود. این را ما توجه نداریم. پیغمبر  ما فرمود الفقر فخری([6]) فقر  افتخار من است. معنای این فقر  تهیدستی در بین بندگان نیست. نه، الفقر  فخری یعنی اینکه من به حق‌تعالی احساس نیاز می‌کنم، و در آنی از آنات و در مرتبه‌ای از مراتب، خودم را بی‌نیاز  نمی‌یابم. خیلی مسأله بزرگی است! اگر دقت بفرمایید ان‌شاءالله روشن است. در آنی از آنات و لحظه‌ای از لحظات، در تمام حالات و شرایط آنی خودم را بی‌نیاز از خدا نمی‌بینم، یعنی همیشه خودم را محتاج و نیازمند به حق‌تعالی می‌بینم. پیغمبر  ما؟ص؟ می‌فرمایند این فقر  افتخار من است. چون احساس و وجدان فقر  الی الله، دلیل مرتبت است. و پیغمبر ما چون از همه خلق به خدا نزدیک‌تر  بود، از همه بیشتر  احساس فقر  به درگاه حق‌تعالی می‌کرد، از همه بیشتر  نیازمندی به درگاه حق‌تعالی را وجدان می‌نمود. چون تمام خلق محتاج به او هستند و او محتاج به خدا اســت، پس او احتیاجــــش به خدا بیـــــش از همـــــه اســـت و وجدک عائلاً فأغنی([7]) این را خدا درباره پیغمبر  ما فرموده. به حسب ظاهر  می‌فرماید: خدا تو را عیال‌وار دید؛ عیال‌وار یعنی چه؟ یعنی پرخرج، کسی که نان‌خور زیاد داشته باشد. و وجدک عائلاً خدا تو را عائل یعنی عیالمند یافت فأغنی پس تو را بی‌نیاز  فرمود. حال، عیالمندی پیغمبر  ما به چه بود؟ و نان‌خو‌رهای پیغمبر  ما چه کسانی بودند؟ تمام کائنات نان‌خور‌های پیغمبرند، همه سر  سفره احسان پیغمبر  نشسته‌اند، همه دست گدایی به درگاه او دراز کرده‌اند، و او دست عطاء و منع حق‌تعالی است. اللّهم انی اسألک بالاسم الذی به تحیی و تمیت و ترزق و تعطی و تمنع یا ذا الجلال و الاکرام([8]) در دعاها از این قبیل تعبیرات خیلی داریم، که خدایا از تو می‌خواهم و به در خانه تو آمده‌ام و اسباب گدایی خود را آن اسمی قرار داده‌ام که به آن اسم تو  زنده می‌فرمایی، به

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 369 *»

آن اسم تو  می‌میرانی، به آن اسم تو  روزی می‌دهی. به چه کسی؟ به جمیع خلق. هرجا حیاتی هست، هرجا مماتی هست، هرجا رزقی هست، هرجا عطائی هست، هرجا منعی هست، به آن اسم انجام می‌شود. عطاء و منع می‌دانید چیست؟ عطاء، وقتی است که دست برای احسان باز باشد، منع، وقتی است که دست بسته باشد. حال، عطاء و منع خدا هردو عطاء است، هردو بخشش و جود خدا است. خدایا  هرکجا عطائی هست، هرکجا منعی هست به آن اسم انجام می‌شود. خدایا من آن اسم را درِ خانه تو آورده‌ام. آن اسم کیست و چیست؟ همان اسمی که عرض کردم و وجدک عائلاً فأغنی خدا تو را عیالمند یافت، نان‌خورهای تو را بسیار دید، همه کائنات نان‌خور تو  هستند، همه محتاج به سوی تو هستند؛ آن‌وقت فأغنی پس خداوند تو  را بی‌نیاز کرد که رفع نیازمندی جمیع کائنات را تو  باید بکنی، تو دست بخشش و منع ما هستی. پس فقر  این بزرگوار به درگاه خدا و وجدان فقر  و احساس نیازش به حق‌تعالی فوق تمام خلایق است، دیگر در کائنات از محمد؟ص؟ به درگاه خدا گداتر  وجود ندارد. این تعبیر  را خودش می‌فرماید حرف من که نیست، الفقر فخری من به گدایی افتخار می‌کنم، که گدای در خانه خدا هستم. فقر این است، و رسول‌الله؟ص؟ به این فقر  افتخار می‌کند. از آن گداهای کهنه‌گدا هم هست، به این معنا که دیگر  پیش از او و سابق بر او در ملک خدا گدایی وجود نداشته و ندارد، آن بزرگوار به درگاه حق‌تعالی کهنه‌گداست، پیش از او چیزی نیست تا اینکه او گدایی را یاد پیغمبر ما داده باشد. پیغمبر  ما گدایی را به تمام گدایان درِ خانه خدا تعلیم کرده است. یکی از گداهای در خانه خدا که شهرت جهانی دارد و همه ادیان او را در این امر  قبول کرده‌اند و پذیرفته‌اند ابراهیم است. ابراهیم خلیل‌الرحمن شد اتخذ الله ابرٰهیم خلیلاً خدا ابراهیم را به خلّت برگزید. این خلّت چه بود؟ همان که عرض کردم در تمام ذرات وجودی ابراهیم وجدان و ادراک و احساس فقر  به درگاه خدا پیدا شد، یعنی سرتاپای وجودش، در ظاهرش، در باطنش، در تمام مراتبش یک‌پارچه گدا شد. این معنای خلیل است.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 370 *»

آخر  هر  پیغمبری یک کمالی برایش قرار داده شد، و مطابق آن کمال هم اسمی به او داده شد. موسی را کلیم‌الله گفتند چرا؟ چون با خدا صحبت کرد، خداوند در وادی سیناء در آن درخت با موسی صحبت کرد و موسی کلام خدا را از درخت شنید. خداوند در درخت صدایی ایجاد کرد که آهنگ آن صدا آهنگ صوت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه بود، یعنی لحن صدا لحن صوت امیرالمؤمنین بود. خداوند صدایی را ایجاد کرد و با موسی صحبت کرد، به واسطه همین امر، موسی کلیم‌الله شد. عیسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام چون مرده‌ها را زنده می‌فرمود و یکی از معجزاتش این بود به او روح‌الله گفتند. یک جهتش این بود. و جهت دیگر  اینکه جبرئیل در یقه مریم دمید و با دمیدن جبرئیل خداوند عیسی را در رحم مریم خلقت فرمود، از این جهت به ایشان روح‌الله گفته شد. ابراهیم خلیل‌الله شد یعنی این لقب به او داده شد، چون در همه وجودش و همه مراتبش به پیغمبر  ما؟ص؟ شباهت رسانید. این شباهت در همین بود که الفقر  فخری، درِ خانه خدا در  رتبه خودش به حقیقت گدایی گدا شد. خدا هم به او عزت کرامت کرد، به او شوکت عنایت کرد. این فرمایش آقای مرحوم را چندین‌بار نقل کرده‌ام، در اینجا هم نقل کرده‌ام که آن بزرگوار می‌فرماید هر وقت که می‌خواهید پیش عزیزی بروید، باید تحفه‌ای ببرید. و تحفه‌ای که می‌برید باید در نزد او نباشد تا او هم به شما تحفه‌ای بدهد که پیش شما نباشد و به کار  شما بیاید. وگرنه اگر  تحفه‌ای که برای کسی می‌برید همانی باشد که خودش دارد، این را تحفه نمی‌شود گفت، البته هدیه هست اما تحفه نمی‌شود گفت، به این معنا که کمیاب باشد و نباشد. و مثالی هم که خیلی در  زبان فارسی رایج است مثال «زیره به کرمان بردن» است. اینها یک مسائلی است که برای همه معلوم است. کسی بخواهد برای یک شخص کرمانی در کرمان تحفه ببرد، معنا ندارد زیره برایش ببرد و بگوید این تحفه است. نه، بگوید هدیه است عیبی ندارد، هدیه است، همین را توانسته بیاورد، ولی تحفه نمی‌تواند بگوید. او هم اگر  می‌خواهد در ازاء این هدیه یک هدیه‌ای بدهد، باید یک هدیه‌ای باشد که در

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 371 *»

آن شهری که آن شخص از آنجا تحفه آورده، نباشد. این فرمایش را برایتان نقل کرده بودم، تکرار می‌کنم، چون فرمایش حکیم کهنگی ندارد، فرمایشات بزرگان کهنگی ندارد همیشه تازه است، مثل مشک است، مشک تکرار هم که می‌شود باز بو  اضافه شده نه اینکه کم بشود یا بو  ناپسند بشود. نه، هو  المسک ما کرّرته یتضوّع بو  بیشتر می‌شود، بوی خوش منتشر  می‌شود. حال، فرمایشات بزرگان+ هم درس است و هم حکمت است. این فرمایش آقای مرحوم که نقل شده خیلی عجیب است. می‌فرماید بنابراین اگر کسی می‌خواهد در خانه خدا برود تحفه‌ای باید ببرد که آنجا نباشد، در درگاه خدا یک تحفه‌ای ببر که آنجا نباشد، تا خدا هم تحفه‌ای به تو  بدهد که در نزد تو  و در عالم تو  و در خانه تو  نباشد. تحفه‌ای که نزد خدا می‌شود برد که آنجا نباشد، فکرش را بکنید آنجا چه چیزهایی نیست؟ آنجا فقر  نیست، آنجا فاقه نیست، آنجا ذلت نیست، آنجا انکسار نیست، آنجا پشیمانی نیست، ندامت و پشیمانی در کار خدا نیست، در درگاه خدا پشیمانی نیست، آنجا شکستگی نیست، آنجا فروتنی و تواضع نیست. حال اگر  می‌خواهی در خانه خدا بروی و تحفه برای خدا ببری، به درگاه خدا فقر  ببر،  ذلت ببر، به درگاه خدا ذلیل بشو، با چشم خیره و گردن کشیده که نباید در خانه خدا رفت، بلکه باید با  گردن شکسته و چشم‌های پایین افتاده در خانه خدا رفت، باید با حالت شرم، حالت خجالت، حالت درماندگی، حالت بیچارگی و حالت پشیمانی در خانه خدا رفت. از همه بهتر پشیمانی است، که خدایا هرکاری که تا به حال کردم از خوب و بد پشیمان هستم. بد که جای پشیمانی دارد، خوب‌هایم هم جای پشیمانی دارد. چون خوبی نیست که دلم به آن خوش باشد و به آن اطمینان داشته باشم که باعث نجاتم می‌شود، این خوبی‌های ما که این‌طور نیست. در همین دعاء اعتقادیه می‌خوانید: من لااثق بالاعمال و ان ‌زکت و لااراها منجیة لی و ان‌ صلحت الّا بولایته و الایتمام به و الاقرار  بفضائله و  القبول من حملتها و التسلیم لرواتها یعنی خدایا من به اعمالم اطمینان ندارم، اگرچه اعمالم خیلی پاکیزه باشد. اعمالم را

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 372 *»

نجات‌دهنده خودم نمی‌بینم، اگر چه صالح باشد؛ مگر  به اینکه نسبت به امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه ولایت داشته باشم، به امیرالمؤمنین اقتداء کنم، به فضائل آن حضرت اقرار  کنم، از حاملان فضائل قبول کنم، در برابر راویان فضائل تسلیم باشم؛ اینها باعث نجات من است. البته اعمال صالحه را وسیله قرار داده‌اند که انسان به وسیله اعمال صالحه ولایت خودش را و محبت خودش را به امیرالمؤمنین اظهار کند. یا امیرالمؤمنین من شما را دوست دارم، دلیلش این است که نماز چون  نور شما است دوستش دارم و انجامش می‌دهم، روزه چون نور شما است انجامش می‌دهم، حج چون نور شما است انجامش می‌دهم، معاصی چون ظلمت است و خلاف شما است همه را ترک می‌کنم، تا جایی که بتوانم ترک می‌کنم، اگر هم مرتکب می‌شوم بدم می‌آید، ممکن است شیطان مرا گول بزند و نفس‌ اماره مرا وادار کند، اما از معصیت بدم می‌آید، از خودم در موقع انجام معصیت بدم می‌آید. اینها نشانه ولایت است.

ابراهیم به در خانه خدا فقر  برده و فقر اظهار کرده، خدا هم به او تحفه می‌دهد. و تحفه‌ای که خدا می‌دهد و نزد بنده نیست و بنده محتاج به آن است، عزت و شوکت و قدرت است. چون بنده عاجز  است مگر خدا قدرت به او بدهد، بنده خوار و ذلیل است مگر خدا عزت به او بدهد، اینها تحفه‌های خدا و به دست خدا است. ابراهیم هم چون فقر  به درگاه خدا برد، خدا هم در عوض به او عزت و شوکت داد، خدا به او محبت داد، همه وجود ابراهیم از محبت به خدا پر  شد، و می‌دانیم که محبت به خدا محبت به محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین است. ببینید ابراهیم چه شباهتی به پیغمبر  ما رسانده! می‌شود گفت که در میان انبیاء شباهت ابراهیم به پیغمبر ما؟ص؟ از این حیث از همه بیشتر  بوده. البته شباهت ظاهری هم خیلی داشتند.

الآن در خاطرم نیست که این مطلب را اینجا هم گفته باشم، ولی در مشهد چند بار گفته‌ام. (در زمان امیرالمؤمنین؟ع؟ و معاویه علیه‌اللعنة پادشاه روم از اوضاع مسلمین و اختلاف آنان در جریان حکومت باخبر شد و از نظر سیاست و تدبیر خود

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 373 *»

خواست بداند که حق با کدام طرف از ایشان است. تحقیق کرد و دانست که حضرت امیر ؟ع؟ در کوفه هستند و معاویه در شام، به خزینه‌داران خود دستور داد مجسمه‌هایی که در خزائن خود داشت بیرون آوردند و آنها را بازدید کرد و گفت امیری که در کوفه است حق است و آنی که در شام است باطل می‌باشد. و چون نسبت به سلطنت خود در هراس بود نامه‌ای نوشت برای معاویه که داناترین خاندان خود را نزد من بفرست، و نامه‌ای هم برای امیرالمؤمنین؟ع؟ نوشت که داناترین خاندان خود را نزد من بفرست تا من با آن دو گفتگو کنم، و پس از آن با رجوع به انجیل که کتاب ما است نظر خود را درباره شما دو نفر اظهار نمایم که کدام‌یک از شما سزاوارتر به حکومت می‌باشید. حضرت علی امام‌حسن؟عهما؟، و معاویه یزید لعنهماالله را فرستادند. هنگامی که یزید لعنه‌الله بر شاه روم وارد شد دست و سر او را بوسید، و امام حسن؟ع؟ که وارد شدند فرمودند: الحمدلله الذی لم‌یجعلنـــی یهودیــاً و لا نصرانیـــاً و لا مجوسیــــاً و لا عابد الشمس و القمر و لا الصنم و البقر و جعلنی حنیفاً مسلماً و لم‌یجعلنی من المشرکین تبارک الله رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین. و آنگاه حضرت نشستند و چشم مبارکشان را بالا نکردند. پادشاه که حضرت و یزید را دید آنان را خارج کرد و هریک را جداگانه در اتاقی قرار داد که با یکدیگر نباشند.

نخست یزید را خواست و دستور داد سیصد و سیزده صندوق آوردند که در آنها تمثال‌های پیامبران بود. و ظاهراً مجسمه‌هایی بوده که هنرمندان رومی آنها را بر اساس شمائل پیامبران که در کتاب‌ها نوشته شده بود ساخته و آنها را به زینت‌های مخصوص هر  پیامبر مرسلی زینت نموده بودند، و یا نقاشی‌ها بوده که کشیده بودند. پس از آن یکی از آنها را از صندوقی بیرون آورد و به یزید لعنه‌الله نشان داد و خواست که آن را معرفی کند، یزید لعنه‌الله نشناخت. چندتا از آن مجسمه‌ها را یکی پس از دیگری از صندوق‌ها بیرون می‌آورد و به آن ملعون نشان می‌داد و می‌خواست که آنها را معرفی نماید و آن ملعون پاسخ آنها را نمی‌دانست. آنگاه امام حسن؟ع؟ را خواست، حضرت

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 374 *»

تشریف آوردند. پادشاه عرض کرد که من نخست یزید را خواستم تا بداند که شما می‌دانید آنچه را که او نمی‌داند و پدر شما می‌داند آنچه را که پدر او نمی‌داند، پدر شما و پدر او برای ما توصیف شده‌اند، من در انجیل نگاه کردم دیدم در آن نوشته محمد رسول‌الله است (؟ص؟) و علی وزیر است (؟ع؟). پس از آن در اوصیاء (؟عهم؟) نگاه کردم دیدم پدر شما وصی محمد (؟ص؟) می‌باشد. امام حسن؟ع؟ فرمودند: هرچه به فکرت می‌رسد از آنچه در انجیل و در تورات و در قرآن یافته و دانسته‌ای بپرس، تا پاسخت را بدهم ان‌شاءالله‌تعالی.)([9])

یزید ملعون هم دید که حل‌کننده مشکلات امام مجتبی صلوات‌الله‌علیه هستند. مثل پدر بزرگوارشان امیرالمؤمنین که در اول اسلام و بعد از رسول‌الله؟ص؟ تمام مشکلات به دست امیرالمؤمین حل می‌شد. درست است که حضرت گوشه خانه نشسته بودند و از امر خلافت ظاهری دستشان کوتاه شده بود، اما معنویت اسلام را این بزرگوار حفظ کردند، شرافت قرآن را امیرالمؤمنین حفاظت فرمودند، تمام جهات دین و حقانیت دین را ائمه ما حفظ کردند، با اینکه هیچ‌کدامشان هم به جز  امیرالمؤمنین به حسب ظاهر حکومتی نکردند. فقط امیرالمؤمنین بودند که پنج‌سال حکومت ظاهری داشتند و در تمام آن مدت هم گرفتار جنگ بودند. اما با وجود اینکه ائمه ما دستشان از حکومت ظاهری کوتاه بود، واقعیت و حقانیت اسلام و براهین اسلام و معنویت و شوکت اسلام را این بزرگواران محافظت کردند. الآن آبروی اسلام در سراسر  دنیا به همین قرآن و روایاتی است که از ائمه ما رسیده. الآن همین نهج‌البلاغه به برکت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه آبروی اسلام است. مقداری از فرمایشات حضرت امیر  را مرحوم سید رضی جمع‌آوری کرده و اسمش را نهج‌البلاغه گذاشته. ولی امتیاز  این کتاب فقط امر  فصاحت و بلاغت نیست، بلکه تمام حقایق اسلام از توحید گرفته تا اخلاقیات، سیاست، اقتصاد، تمام امور دیانت را این کتاب در بر دارد. همچنین

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 375 *»

روایات دیگری که از ائمه ما؟عهم؟ الحمدلله در دست است. مگر  روایات اهل سنت آبروی اسلام است؟ یک مطالب دروغی سر  هم کرده‌اند و به پیغمبر  اکرم؟ص؟ نسبت داده‌اند، مگر  آنها آبروی دین است؟ آبروی اسلام است؟ بلکه اصلاً  باعث بی‌آبرویی قرآن و مبانی اسلام است. در همین کتاب‌ها نقل می‌کنند و به رسول‌الله؟ص؟ هم نسبت می‌دهند که فردای قیامت خداوند مرتب اهل معصیت و کفار را در جهنم می‌ریزد، جهنم هم دائماً  می‌گوید هل من مزید؟ خدایا باز هم بریز، باز هم بریز، هنوز کم است. خدا هم هرچه کافر و فاجر  هست، هرچه ظالم هست، در جهنم می‌ریزد، اما باز هم جهنم سیر  نمی‌شود پُر  نمی‌شود، مرتب می‌گوید هل من مزید؟ آن‌وقت خدا نعوذبالله خودش می‌آید و پایش را در جهنم می‌گذارد، تا پایش را در جهنم می‌گذارد جهنم می‌گوید قطنی قطنی و عزتک قسم به عزتت مرا بس است، دیگر  پر  شدم. از این قبیل روایات درباره خدا و توحید و مسائل اعتقادی و رسول‌الله نقل می‌کنند. بزرگان ما هم از قول سنی‌ها نقل می‌کنند که پیغمبر  اکرم یک روزی شنیدند که مطرب‌ها و تنبکچی‌ها دارند از کوچه می‌گذرند و تنبک می‌زنند، عایشه هم کنار حضرت بود، از حضرت خواهش کرد که من دوست دارم اینها را ببینم، حضرت پایشان را قدری بالا گرفتند و گفتند بیا بالای پای من سوار شو و از دیوار تماشا کن. آیا این حرف‌ها آبروی پیغمبر  است؟ آبروی اسلام است؟ از این‌گونه روایات خیلی جعل کردند و در کتاب‌هایشان نوشتند. در مسائل و بحث‌های مختلف دروغ‌هایی جمع‌آوری کرده‌اند که همه‌اش باعث بی‌آبرویی اسلام است و به پیغمبر  ما؟ص؟ نسبت داده‌اند. یکی از آنها این است که با شراب می‌شود وضو گرفت. فتوای یکی از این مذاهب چهارگانه‌شان همین است که با شراب می‌توان وضو گرفت. و همچنین می‌گویند. روی فضله سگ اگر خشک باشد می‌شود سجده کرد. از اسلام است؟ و همچنین اگر  خواستی از نماز خارج بشوی لازم نیست که حتماً السلام علیکم و رحمة الله و برکاته بگویی، یک ضرطه‌ای که بزنی از نماز خارج می‌شوی؛ البته به روح همین فقیهی که

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 376 *»

این فتوا را می‌دهد! با یک ضرطه از نماز خارج می‌شوی، و نمازت هم درست است، مثل این است که السلام علیکم و رحمة‌الله گفته باشی. اینها آبروی اسلام است؟ اینها آبروی دین است؟ نوع روایاتشان همین‌طور است. اسم‌ کتاب‌های معتبرشان هم «صحاح» است، یعنی همه قبول دارند که روایات این کتاب‌ها همه‌اش صحیح و درست است. همین کتاب‌ها پُر از این مزخرف‌ها است. اینها آبروی اسلام است؟ اسلام که الآن در جهان آبرومند است، به برکت فرمایشات ائمه ما سلام‌الله علیهم‌اجمعین است، به برکت نهج‌البلاغه است، به برکت صحیفه سجادیه است. اگرچه ائمه ما؟عهم؟ خانه‌نشین بودند و دستشان روی هم بود و حکومت ظاهری نداشتند، اما عزت و شرافت اسلام به برکت فرمایشات این بزرگواران باقی مانده، و روز‌به‌روز به برکت این بزرگواران بر  آبروی پیغمبر  و اسلام و قرآن و دین افزوده می‌شود.

این مطلب را هم یک‌وقتی عرض کرده‌ام، که یکی از دانشمندان اروپایی می‌گوید الآن اگر  در جهان اعلام کنند که امیرالمؤمنین آمده‌اند و می‌خواهند در مسجد کوفه منبر  بروند و سخنرانی بفرمایند، می‌گوید عوض اینکه عرب‌ها به آنجا بروند و چارقد‌های عربی در آنجا دیده بشود، تمام این مسجد کوفه از شاپوهای  اروپایی  پُر  می‌شود. یعنی همه دانشمندان اروپایی به آنجا هجوم می‌آورند، برای اینکه سخنرانی امیرالمؤمنین را  بشنوند. الحمدلله فرمایشات این بزرگواران آبروی اسلام شد، عزت اسلام به برکت ایشان حفظ شد، همین کتاب نهج‌البلاغه بس است که بعد از قرآن عزت و آبروی قرآن است، شوکت قرآن است. و همین‌طور صحیفه‌ سجادیه، و همین‌طور سایر فرمایشات ائمه؟عهم؟ در تمام مبانی و حقایق دین، توحید، نبوت، امامت، و سایر  مسائلی که الحمدلله به برکت وجود هریک از ائمه باقی مانده است. الآن هم که دین باقی است به برکت وجود مبارک امام زمان است، امام زمان الآن حافظ قرآن هستند، حافظ این فرمایشات هستند، و عملاً  اینها را تأیید و امضاء  می‌فرمایند، این روایات صادره از ائمه را حفاظت می‌فرمایند. تمام فقهاء و تمام علماء

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 377 *»

که الآن به همین روایات رجوع می‌کنند و دین را از همین روایات استفاده می‌کنند، به امضاء امام زمان و تقریر  و تسدید امام زمان صلوات‌الله‌علیه است، به برکت این بزرگواران خداوند دینش را حفظ کرد و امر  دینش را نصرت فرمود.

آری، عرض می‌کردم (آن‌گاه پادشاه همان مجسمه‌ها را به امام؟ع؟ نشان می‌داد و حضرت هریک را معرفی می‌فرمود تا مجسمه حضرت ابراهیم؟ع؟ را نشان داد و حضرت فرمودند: هذه صفة ابرٰهیم عریض‌الصدر طویل الجبهة این صفت ابراهیم است که پهن‌سینه و کشیده‌پیشانی بوده است. و حضرت مجتبی؟ع؟ شباهت زیادی به ابراهیم؟ع؟ داشتند که گویا سیبی را دو نیم کرده باشند. در قرآن هم خداوند فرموده: ملة ابیکم ابرٰهیم. و همین خصوصیت را امام؟ع؟ درباره صورت و یا مجسمه حضرت رسول؟ص؟ فرمودند.

پس از آنکه پادشاه روم همه مجسمه‌های انبیاء ‌را نشان حضرت داد و حضرت آنها را معرفی فرمود و برخی از صفات و خصوصیات آنها  را بیان نمود،‌ و همچنین مجسمه‌های اوصیاء و وزراء را نشان داد و حضرت؟ع؟ معرفی فرمود، عرض کرد گواهی می‌دهم که شما اهل بیت محمد (؟ص؟) هستید و علم اولین و آخرین به شما داده شده است.

در پایان مجسمه‌ای را به حضرت نشان داد که چهره‌ای باز و درخشان داشت، حضرت نگاهی فرمودند و گریه شدیدی کردند. پرسید چرا گریان شدید؟ فرمودند این صفت (نقش) جدّ من محمد؟ص؟ است. آنگاه برخی از اوصاف و خصوصیات ظاهری و معنوی و برنامه‌های حضرت، و برخی از متعلقات حضرت را بیان کردند که از جمله خصوصیات ظاهری آن حضرت این بود: عریض الصدر، طویل العنق، عریض الجبهة.([10])

و در حدیث رسیده است که امام مجتبی؟ع؟ از سر  تا سینه به حضرت

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 378 *»

رسول؟ص؟ شباهت داشتند.([11]) پس تعبیر  بسیار بجایی است که گفته می‌شود، مانند سیبی که دو نیم کرده باشند. و اینکه در میان میوه‌ها سیب انتخاب شده در این تعبیر  و تشبیه شاید تعمدی بوده که موقعیت این میوه در میان میوه‌ها یادآوری شود. سیب میوه‌ای خوشبو و زیبا و بسیار مورد توجه ائمه؟عهم؟ بوده است. فرموده‌اند: ما خاندان رسالت بیماری‌های خود را با سیب مداوا می‌کنیم. بوی تربت امام‌حسین؟ع؟ بوی سیب است، همان سیبی که با بِه و انار از بهشت برای ایشان در زمان رسول‌الله؟ص؟ آورده شد و سیب آخری آنها بود که حضرت در کربلاء خوردند. و امام سجاد؟ع؟ فرمودند: هرکس از شیعیان زائر ما می‌خواهد آن بو را استشمام نماید، در هنگام سحرها ــ  اگر خالص باشد ــ  از خاک قبر حضرت استشمام خواهد نمود.)([12]) ([13])

اینها شباهت‌های معنوی و ظاهری ابراهیم؟ع؟ به پیغمبر  ما؟ص؟ بوده. یکی دیگر  از این شباهت‌های معنوی خُلّت ابراهیم است. خلیل‌الرحمن‌ شدن ابراهیم از این جهت بود که این بزرگوار شباهت کامل و تمام در ظاهر  و باطن به رسول‌الله داشت. شما درباره رسول‌الله در همین زیارت آل‌یس می‌خوانید: لا حبیب الّا هو و اهله یعنی حبیب و محبوبی برای خدا جز  پیغمبر ما و اهل‌بیت او نیست. حال، ابراهیم هم خلیل است؛ یکی از معناهای خلیل، دوست و حبیب است، پیغمبر  ما حبیب‌الله هستند، ابراهیم هم حبیب‌الله است. ابراهیم به این بزرگواران شباهت رسانده و به این امر  مفتخر  شده.

یک‌وقتی ابراهیم شنیده بود که یکی از انبیاء اسمش ابراهیم است و خدا او را به مقام خلّت برمی‌گزیند و او را دوست خودش و فقیر  به درگاهش قرار می‌دهد. از طرفی فکر  می‌کرد خودش باشد، اما یقین نداشت، با خودش می‌گفت شاید پیغمبر  دیگری

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 379 *»

و ابراهیم دیگری باشد. ولی این را می‌دانست که از علائم این ابراهیمی که پیغمبر است و خدا او را به خلّت برمی‌گزیند این است که او از خدا طلب می‌کند و می‌خواهد که خدا کیفیت احیاء اموات و زنده‌کردن مردگان را نشانش بدهد. این از علائم آن ابراهیمی است که خلیل‌الله خواهد شد. با خودش گفت خوب است خودم را امتحان کنم ببینم آیا من همان ابراهیم خلیل‌الرحمن هستم یا نه؟ از این جهت عرض کرد: رب ارنی کیف تحیی الموتی خدایا به من بنمایان چطور مردگان را زنده می‌کنی؟ خطاب رسید أولم‌تؤمن؟ آیا ایمان نیاورده‌ای و باورت نشده که می‌خواهی نشانت بدهم؟ قال بلی گفت خدایا من ایمان دارم و تو  هم می‌دانی که من ایمان دارم. این سؤالاتی که پیغمبران می‌کردند یا خدا از پیغمبران می‌کرده، در جای خودش بحث شده که مطلب برای خودشان معلوم بوده، اما از نظر  علم بلاغت علت‌هایی داشته. یکی از آن علت‌ها این است که ماها بدانیم و بفهمیم. درهر صورت، خدا فرمود أولم‌تؤمن آیا ایمان نیاورده‌ای؟ قال بلی عرض کرد ایمان دارم و می‌دانم ولکن لیطمئن قلبی اما می‌خواهم قلبم مطمئن بشود. خیلی‌ها فکر  می‌کنند یعنی اطمینان بالاتر  از ایمان است، که ابراهیم ایمان داشت اما اطمینان نداشت و خواست اطمینان پیدا کند به اینکه خدا مردگان را زنده می‌کند. اما نه، ابراهیم به این مطلب هم ایمان داشت و هم اطمینان داشت. آخر  می‌شود پیغمبر  مردم را به سوی خدا و به سوی دار آخرت دعوت کند، ولی خودش هنوز اطمینان نداشته باشد به اینکه خدا مرده‌ها را زنده می‌کند و چگونه زنده می‌کند و چرا زنده می‌کند؟ نه. لیطمئن قلبی، یعنی برای این سؤال می‌کنم که مطمئن شوم که من همان ابراهیمی هستم که خدا وعده داده که او را به خلّت انتخاب می‌کند و خلیل‌الله می‌شود. می‌خواهم بدانم آیا من همان هستم؟ بعد خدا دستور فرمود که چهار پرنده را گرفت و اینها را ذبح کرد، و بعد همه اعضاء اینها را درهم کوبید، و بعد قسمت‌بندی کرد و روی کوه‌ها گذاشت، آن‌وقت سر  هریک از این پرنده‌ها را در دستش می‌گرفت و صدایش می‌زد، اجزاء هرکدام از آنها جمع می‌شد و

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 380 *»

می‌آمد به سر  آن حیوان می‌چسبید، و همین‌طور بدنش تمام می‌شد و روح در او دمیده می‌شد و می‌پرید و می‌رفت. خدا به این‌طور احیاء اموات را به ابراهیم نشان داد.([14])

مقصود این است که خداوند ابراهیم را به مقام خلّت و بعد به مقام امامت برگزید، و این امامت شعاع امامت محمد و  آل‌محمد؟عهم؟ بود. بعد از آنکه به او امامت داد، آن‌وقت فرمود اذّن فی الناس بالحج حالا به مردم خبر  بده تا برای زیارت خانه خدا بیایند و در نزد خانه خدا اظهار عبودیت و ذلّت و خشوع و خضوع کنند تا خدا آنها را به مراتب قربش برساند. و توجه به این خانه رمز  توجه به خانه‌های معنوی حق‌تعالی است که محمد و آل‌محمد؟عهم؟ باشند. و الحمدلله خداوند بر  ما منت گذارده و توفیق توجه به این بزرگواران را به ذکر  فضائل و مناقبشان به ما کرامت کرده. ان‌شاءالله همه ما با ذکر  فضائل و مناقب این بزرگواران و نصرت امرشان در واقع حج‌گزاریم، اگر‌چه حالا اینجا نشسته‌ایم ولی الآن در حج هستیم، خود همین توجه به این بزرگواران و احیاء امر ایشان حج است. آخر  خانه خدا چطور احترام می‌شود؟ مکه می‌روند، و بر گرد خانه خدا طواف می‌کنند، آنجا می‌نشینند دعاء می‌خوانند، نماز می‌خوانند، توجه می‌کنند؛ اینها همه‌اش احیاء امر خدا است، همین حج خانه خدا می‌شود. حج معنوی همین‌طور است. الآن که شما در این مکان شریف و در زیر  قبه حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه نشسته‌اید و در نزد ذکر  فضائل محمد و آل‌محمد؟عهم؟ خضوع و خشوع کرده‌اید، خود این کار حج است؛ ولی چه حجی! این حج کجا و آن حج کجا! آنجا زیارت خانه سنگی خدا است اما الآن شما با دل و با روح به محمد و  آل‌محمد؟عهم؟ توجه کرده‌اید، به ابراهیم و انبیاء؟عهم؟ توجه کرده‌اید، به کاملان و بزرگان دین توجه کرده‌اید. اینها همه خانه‌های معنوی و باطنی حق‌تعالی هستند. هر  لحظه‌ای برای ما حج نوشته می‌شود. هر لحظه‌اش حج است، آهنگ خانه خدا و قصد خانه خدا است، تعظیم و تکریم از خانه‌های معنوی خدا و خضوع و خشوع در

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 381 *»

نزد خدا است. امیدواریم خدا همه ما را نصرت بفرماید، و تا زنده هستیم توفیق احترام و تعظیم و تکریم از این خانه‌ها و احیاء امر این خانه‌‌ها را به همه ما عنایت بفرماید. الحمدلله شما عزیزان به این عبادت موفق شده‌اید، خدا را شکر کنید، در هرکجا هستید الحمدلله حسینیه هست و در آنجا اقامه امر  بزرگان دین و احیاء امر  دین می‌شود، خدا به همه عزیزانی که متحمل زحمات هستند جزاء خیر  عنایت کند، در سنین جوانی با اشتیاق و با رغبت و با میلِ تمام با خضوع و خشوع بدون هیچ انتظاری و خدای نکرده هیچ منتی و ناز  و کرشمه‌ای در راه احیاء دین و احیاء امر  بزرگان دین تلاش می‌کنند. این خیلی توفیق بزرگی است که خدا نصیب همه ما فرموده، خدا گواه است که ما حتی از فهم این نعمت هم عاجزیم، که توفیق ذکر فضائل و مناقب و توفیق احیاء امر دین و امر  بزرگان دین و امر  امام زمان‌ صلوات‌الله‌علیه باشد. خیلی عنایت است، خیلی نعمت بزرگی است! امیدواریم خداوند تمام آن عزیزانی که توفیق داشتند و به هرطور خدمت می‌کردند، خدمت علمی خدمت دینی خدمت مادی، و حال از دنیا رفته‌اند، همه آنها را غریق بحار رحمتش بفرماید، و چشم همه آن عزیزان به الطاف و عنایات خدا و اولیاء خدا روشن باشد. قطعاً و یقیناً این‌طور است. طبق وعده‌هایی که داده شده هیچ خدمتی در دین بالاتر  از احیاء امر محمد و  آل‌محمد؟عهم؟ نیست. بعد از ایمان به خدا حفظ این امر  از همه خدمت‌ها بالاتر  است، چون به برکت این امر  است که نماز برپا می‌شود، روزه گرفته می‌شود، حج انجام می‌شود. به واسطه تعلیم و تعلم و احیاء امر  این بزرگواران است که اهل ایمان دینشان را فرا می‌گیرند و می‌فهمند. ببینید چطور الحمدلله جوان‌ها با کتب مشایخ آشنا شده‌اند، ارشاد خوانده می‌شود، سایر کتاب‌ها خوانده می‌شود، تدریس می‌شود. الحمدلله چشممان روشن است به عزیزانی که این توفیق را دارند. خدا همه آنها را حفظ کند و حاجت‌های خودشان و خانواده‌هایشان و بستگانشان را فوق رغبتشان برآورده به خیر بگرداند، خدا آبرو و عزتشان را در دنیا و

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 382 *»

آخرت زیاد کند. اینها الحمدلله مایه چشم‌روشنی آقا امام زمان هستند، مایه چشم‌روشنی بزرگان دین هستند، مایه چشم‌روشنی ما هستند، آبروی مکتب هستند. همین‌قدر که می‌دانند و می‌فهمند و اهل فضل هستند، کتاب می‌دانند و تدریس می‌کنند آبروی مکتب هستند، الحمدلله. امیدواریم خدا بر آبروی مکتب ما و بر آبروی بزرگان ما و بر آبروی همه ما بیفزاید.

عرضی داشتم و آن این است که حال که اجتماعمان برقرار است؛ خداوند به همه توفیق بدهد، این اجتماعات خیلی مایه برکت است، الحمد لله رب العالمین، هیچ جای شک و تردید هم نیست، با همین عده کم و با همین کمی ثروت، چون ثروتمندی که نداریم، با همین ضعفی که داریم، با همین کمی جمعیت که داریم، اما خداوند هم به معنویت ما و هم به ظاهر ما الحمدلله برکت عنایت کرده، ببینید همه برادران و خواهران ایمانی در هرکجا که هستند حسینیه آبرومندی دارند، در مشهد که الحمدلله علاوه بر حسینیه زائرسرا و مدرسه هم هست، و چقدر آبرومند است، و چقدر هم از آنها استفاده می‌شود. زائرانی که به مشهد می‌آیند و در زائرسرا ساکن می‌شوند، مخصوصاً خانم‌ها مرتب به من پیغام می‌دهند و درباره ما و همه کسانی که برای راحتی زائران متحمل زحمت شدند و این مکان ساخته شد دعاء می‌کنند. الحمدلله مدرسه خوبی داریم که بچه‌ها و بزرگسال‌ها در آن به راحتی مشغول درس و بحث هستند. حسینیه مشهد را هم که الحمدلله می‌دانید، در ماه‌های محرم و صفر  و در ماه رمضان و در مناسبت‌های اعیاد و وَفَیات که اجتماعاتی هست، الحمدلله برای همه عزیزان آبرو و عزت است، هرکس مکتب را دوست دارد و علاقمند به بزرگان است خوشحال است و می‌بیند که الحمدلله تمام این مراکز  آبروی مکتب است. امیدواریم خداوند باز هم بر  آبروی همه ما بیفزاید و همه ما را نصرت بفرماید.

عرضم این است که می‌دانید حسینیه مشهد از نظر  ساختمان وضع مناسبی ندارد. می‌شود گفت که واقعاً سقفش را به کرامت بر سر  ما نگاه ‌داشته‌اند. هروقت

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 383 *»

بارندگی می‌شود از یک‌گوشه‌اش آب می‌ریزد و مشکلاتی داریم، و همچنین سقفش کوتاه است و واقعاً  در مواقع شلوغی و ازدحام جمعیت تنفس مشکل است، و همچنین سالن حسینیه و محل اجتماع کوچک است و واقعاً  باعث زحمت است. از این جهت ناچار شدیم که ان‌شاءالله به هرطور هست اقدام به تجدید بناء و ساختمان کنیم. روی این جهت خیلی احتیاج به کمک داریم، نه کمک فوری، چون ساختمان به تدریج انجام می‌شود، و ما هم ان‌شاءالله به تدریج پول‌ها را از شما قبول می‌کنیم. هرکس ماهیانه به هر مقداری که می‌تواند قرار بگذارد. هرکس الآن سهم مبارک امام؟ع؟ بدهکار است می‌تواند پرداخت کند، حتی سهم سادات را هم اگر  ساداتی نباشند که الآن محتاج باشند می‌شود صرف این امر کرد مانعی ندارد، یعنی می‌شود تمام خمس را صرف امر  امام زمان صلوات‌الله‌علیه کرد که همین حسینیه و ساختمانش باشد. ان‌شاءالله هرکس موجودی دارد و می‌تواند الآن نقد بدهد، یا چک بدهد، حاج آقای عارفی آماده هستند که بپذیرند. و اگر کسی نقد نمی‌تواند، ولی ماهیانه می‌تواند مقداری پرداخت کند، الآن قرار بگذارد و دوازده‌تا چک به هر مبلغی که در ماه می‌تواند پرداخت کند تا سال آینده بدهد، تا یک موجودی تقریبی دستمان بیاید که ان‌شاءالله بدانیم تا چه حد می‌توانیم اقدام داشته باشیم. هیچ نگران نباشید، خداوند همه را کمک و تأیید می‌کند. برکتی که در همین جمع‌آوری پول‌ها است برای ما کاملاً محسوس است. اصلاً  کاملاً  محسوس است. با همین رفقاء کم و با همین پول کم چقدر راحت زائرسرا درست شد، چقدر راحت مدرسه و جاهای دیگر درست شد! الحمدلله هرکجا که برادران موفق هستند احتیاجاتشان رفع می‌شود. الآن در حضرت عبدالعظیم علاوه بر حسینیه الحمدلله برای مدرّس منزل هم دارند، چقدر راحت هستند! همین‌طور الحمدلله بدهی‌های حسینیه شاهرود همه‌اش پرداخت شده و الحمدلله الآن بدهکاری ندارند. بقیه‌ جاها هم ان‌شاء‌الله همین‌طور است. حسینیه مشهد را هم ان‌شاءالله فراموش نکنید. مخصوصاً این مطلب را مطرح کردم که هرکس

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 384 *»

می‌خواهد به این فیض نائل بشود که در مشهد اثری از او باشد که در تمام اعمال خیر  شریک باشد، اگر نماز است، اگر  روضه است، اگر جشن است، هرچه هست، در آنجا مجلس ذکر  فضائل و مناقب برپا می‌شود؛ اگر می‌خواهد شریک باشد ان‌شاءالله اقدام کند. گویا حاج‌آقای عارفی هم چند دقیقه‌ای مطالبی دارند که توجه می‌فرمایید. لطف بفرمایید باشید، تا ببینیم مطلب ایشان چیست.

اللّهم صلّ علیٰ محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 385 *»

 

 

 

مجلس   24

 

 

 

 

4 ذيقعدة‌الحرام 1416 هـ ق

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 386 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

سخن در این بود که این آیه مبارکه خبر  می‌دهد از اینکه خداوند بعد از آنکه ابراهیم علی‌نبینا و آله و علیه‌السلام را به مقام عبودیت و نبوت و خلّت و امامت برگزید، او را مأمور  کرد که در میان مردم حج را اعلام کند و از همه مردم از اولین و آخرین دعوت کند که خانه خدا را حج کنند و اهل استطاعت از ایشان آهنگ خانه خدا نمایند و برای احترام آن خانه در نزد آن حاضر  شوند. و اذّن فی الناس بالحج دستور فرمود که اعلام کن در میان مردم به حج گزاردن، یعنی آنها را برای حج دعوت کن. آن‌وقت خداوند وعده می‌دهد یأتوک رجالاً و علی کل ضامر  یأتین من کلّ فجّ عمیق یعنی دعوت تو  را ما ابلاغ می‌کنیم و به گوش همه می‌رسانیم، و آنانی که مشتاقند آماده می‌شوند و دعوت تو را اجابت می‌کنند و به سوی تو  می‌شتابند در حالی که پیاده هستند یا بر  مرکب‌های ضعیف و نحیف سوارند، از راه‌های بسیار دور می‌آیند. این معنی آیه شریفه است، و به این جهت تکرار می‌کنم که ذهن‌هایمان برای درک اصل مطلب و آنچه که خداوند در باطن این آیات اراده فرموده است آماده شود، که توجه به خانه‌های حقیقی حق‌تعالی و آهنگ خانه‌های معنوی و باطنی خدا است که

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 387 *»

محمد و آل‌محمد صلوات‌الله ‌علیهم‌اجمعین باشند.

مطلبی که متذکرش بودیم این بود که ابراهیم با اینکه به حسب ظاهر  ندائش ضعیف بود و خودش هم تعجب کرد که چطور من نداء کنم و مردم را خبر کنم؟ و حال آنکه صدای من فاصله زیادی را طی نمی‌کند. اما این وعده الهی او را وا داشت که با خیال آسوده نداء کند، و به قدرت حق‌تعالی اطمینان نماید که خداوند نداء او را به گوش هرکس که بخواهد برساند ابلاغ می‌فرماید و می‌رساند. با اینکه ابراهیم به حسب ظاهر  وسیله‌ای برای کمک به صدا و نداء نداشت، آن زمان‌ها که مثل وسائل امروز وسیله‌ای برای کمک به سخن‌گفتن و صدا و نداء نبود، اما خدا می‌فرماید یأتوک رجالاً از کجا؟ من کلّ فجّ عمیق تو  اگرچه صدایت به حسب ظاهر  به اندازه یک انسان است که صدایش را بلند کند، اما ما به گوش همه می‌رسانیم. از این جهت در حدیث وارد شده که خداوند نداء ابراهیم را به گوش تمام بشرها رسانید. حتی آنانی که در رحم‌های مادران و در صلب‌های پدران بودند، صدای ابراهیم را شنیدند.([15]) و با توضیحی که عرض کردیم معلوم شد که نه تنها معاصرین با ابراهیم شنیدند، بلکه گذشتگان و آیندگان هم شنیدند. ابراهیم در این امر کلیّت داشت. از این جهت فرموده‌اند هرکس خانه خدا را حج کرده و به هر تعدادی که حج کرده، اجابت دعوت ابراهیم بوده است. این کلیت و جامعیت از برکت امامتی بود که خدا به ابراهیم کرامت کرد. و این امامت فوق مقام نبوت است. عرض کردم خدا اول ابراهیم را به بندگی برگزید بعد به نبوت برگزید بعد به خُلّت برگزید، و بعد از آن به مقام امامت برگزید. و این امامت را خدا به همه انبیاء کرامت نمی‌کرد، بلکه فقط به بعضی از انبیاء کرامت فرمود. آنانی که مشابهت بیشتری به محمد و آل‌محمد صلوات‌الله‌ علیهم ‌اجمعین داشتند و لازم بود که برای انجام‌شدن کارهایی وجودشان و اعمالشان در این عالم کلّیت و جامعیتی پیدا کند، آنها را خداوند به مقام امامت برگزید.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 388 *»

همچنان که خداوند مصلحت ملک را این‌طور دانست که نوح علی‌نبینا و آله و علیه‌السلام را به مقام و منزلتی برساند که در کل عالم مؤثر  شود. و این همان نفرینی بود که آن بزرگوار برای غرق‌شدن و هلاک‌شدن اهل زمین فرمود. بر  تمام اهل زمین مسلط و محیط شد، و این احاطه به او کرامت شد. نوح؟ع؟ یک‌چنین نفرینی کرد، ربّ لاتذر علی الارض من الکافرین دیّارا پروردگارا در روی زمین یک‌نفر  از کفار  را باقی نگذار. انّک ان تذرهم یضلّوا عبادک و لایلدوا الّا فاجراً  کفّارا ([16]) خدایا اگر اینها را بگذاری روی زمین اینها بندگان تو را گمراه می‌کنند و نمی‌زایند مگر فاجر  و کافر. بر همه مردم محیط شده بود، آگاه و باخبر  بود. این نفرین را کرد، و نفرینش هم مستجاب شد و تمــــام روی زمین در آب غرق شد. از آسمان آب می‌بارید، از زمین هم آب می‌جوشیــد. و فار التنّور([17]) قرآن هم خبر  می‌دهد که مثل دهنه تنور از تمام نقاط زمین آب می‌جوشید. فقط مکه معظمه و مدینه منوره و مشاهده مشرفه ائمه معصومین سلام ‌الله‌ علیهم‌ اجمعین از غرق شدن محفوظ ماندند. این قطعه‌های از زمین به خدا پناه بردند که خدایا ما را از عذابی که بندگان تو  به واسطه کفر  و فجور مستحق این عذاب شده‌اند حفاظت بفرما. چون به خدا پناه بردند خدا هم پناهشان داد. این خانه کعبه یکی از اسم‌هایش «بیت‌العتیق» است. برای «بیت‌العتیق» دو معنا می‌شود کرد: یکی خانه بسیار قدیمی. معلوم است که این محل کعبه، اولین محلی است که از زمین وجود پیدا کرده و خدا از زیر  این کعبه زمین را پهن فرموده، پس قدیمی‌ترین قطعه‌های زمین است. از این جهت یک معنای «عتیق» قدیمی‌بودن است. عتیقه‌فروش نمی‌گویند؟ عتیقه یعنی چیز  قدیمی و کهنه. حال این خانه عتیق است به این معنا که قدیمی است. معلوم است اولین نقطه‌ای از زمین است که خداوند این نقطه را ایجاد کرده و سایر قطعه‌های زمین را از زیر کعبه پهن فرموده. این عقیده ما است. ما

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 389 *»

روز دحوالارض ـــ‌  یعنی روزی که زمین از زیر کعبه پهن شده است ـــ  را احترام می‌کنیم. دستوراتی رسیده، دعاء و نماز وارد شده. الآن هم عقیده ما این است که فیوضات به تمام قطعه‌های زمین از زیر کعبه می‌رسد. و نه‌تنها قطعه‌های زمین، بلکه تمام موجوداتی که روی این زمین به وجود می‌آیند و زندگی زمینی دارند، اینها هم مثل این قطعه‌های زمین همه از همین خانه کعبه بهره‌مندند؛ تفاوت نمی‌کند. ‌توضیحاتی را که سال گذشته در همین مجلس شریف عرض کرده‌ام و همین چند شب قبل هم اشاره کردم فراموش نکنید. هر فیضی که می‌رسد و هر عنایتی که می‌شود از همین کعبه و این خانه است. این بدن‌های ما مثل بدن‌های حیوانات مثل نباتات مثل معادن و جمادات، همه اینها که مربوط به این زمین است، همه و همه از برکات این خانه است و زمین این خانه حکم مادر را دارد. مکه ام‌القری است و برای همه مادر است، و همه به او اتصال دارند و از او فیض می‌برند. پس بیت‌ عتیق، یعنی خانه قدیمی، چون نسبت به همه اهل زمین و قطعه‌های زمین قدیمی‌تر  است. امر کربلاء جدا است. کربلاء ابو‌القری است، اصل و پدر قریه‌ها است. از این جهت وقتی مکه متوجه این مقام و منزلتش شد افتخار و مباهات کرد، و به حسب خودش به اصطلاح ما عُجب کرد و به خود بالید. و این عُجب‌ها و به خود بالیدن‌ها برای بندگان خدا باعث گرفتاری می‌شود. خدا نمی‌پسندد که بندگانش عجب کنند. اگر خیری و کمالی در خودشان می‌بینند، باید آن را عنایت حق‌تعالی و فیض او بدانند و او را شکر کنند، نه اینکه بر دیگران که فاقد آن کمالند و آن کمال را ندارند عجب کنند. حال که خدا عنایتی کرده باید عجب کرد؟ نه، بلکه باید شکر کرد. فرمود هیچ‌کس شکر  نکند و حمد نکند مگر پروردگارش را. لایحمدْ حامد الّا ربّه،([18]) هیچ‌کس حق ندارد شکر  و حمد بکند مگر خدایش را. یعنی اگر کمالی و خیری و نعمتی در خودش می‌بیند که به او افاضه شده، شکرگزار خداوند باشد و بداند که خدا کرامت کرده و از خودش

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 390 *»

نیست. بگوید من به حسب خودم ناقصم، چیزی ندارم، فقیرم، عنایت او  و لطف و کرم او است. این البته منافات ندارد با اینکه دستور فرموده‌اند که خدا هر نعمتی را که به وسیله هرکسی به شما کرامت کرد، آن شخص را احترام کنید و از  او  تشکر کنید؛ چون دست فیض الهی بوده که به شما افاضه شده است. اینکه فرموده‌اند من لم‌یشکر المخلوق لم‌یشکر الخالق([19]) برای این است که انسان بداند که دست‌های عنایت‌ حق‌تعالی در میان خلق منتشر  است، و خدا با وسیله‌ها و اسباب کارهایش را انجام می‌دهد. این دو مسأله با هم منافات ندارد. وقتی احترام کردیم از آن دستی که نعمت به وسیله او به ما رسیده این هم در واقع شکر خدا است، در واقع شکر  مُنعم را ــ  یعنی آن کسی که نعمت به ما داده ــ  بجا  آورده‌ایم. مقصود این است که کسی اگر  نعمتی و کمالی و خیری در خودش دید خدا را شکر کند و عجب نکند، یعنی بر  آن بندگانی که فاقد این کمالند بزرگی نکند، آنها را حقیر و پست نبیند، زیردست خودش حساب نکند، توقع بندگی و عبودیت از آنها نداشته باشد، بلکه همه را عنایت حق‌تعالی بداند. بعد امام؟ع؟ می‌فرماید و لایلُم لائمٌ الّا نفسه اما در بدی‌ها همیشه خودش را ملامت کند. هر بدی که از او سر  می‌زند، بگوید از خودم است. نه اینکه بخواهد افراد دیگری را مقصر  بداند. حتی بعضی‌ها نعوذبالله می‌خواهند خدا را در  بدی‌ها  تقصیرکار کنند. بدی‌ها و گناهان را می‌خواهند نوعاً پای دیگران بگذارند، می‌گویند «اگر  فلانی این حرف را نزده بود یا فلان کار انجام نشده بود، من هم این معصیت را انجام نمی‌دادم.» نه، در تمام معاصی و شرور و بدی‌ها و تباهی‌ها انسان باید خودش را ملامت کند و لایلم لائمٌ الّا نفسه در همه بدی‌ها انسان باید خودش را ملامت کند. جاهایی که جای ملامت و سرزنش است، خودش را سرزنش کند، یعنی بدی را از خودش بداند.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 391 *»

خلاصه، این عجب خیلی بد است. از انبیاء؟عهم؟ هرکس به حسب مقامش و رتبه‌اش گرفتار عجب می‌شد، مؤاخذه می‌شد، خداوند او را به ابتلاءات مناسب عالم خودشان مبتلایش می‌کرد. حال مکه هم تا متوجه مقام و شأن خودش شد عجب کرد. عجب که گرفتش خداوند به او فرمود قَرّی قرار بگیر، عجب نکن، به خود بیا، که اگر کربلاء نبود من تو را اصلاً  خلقت نمی‌کردم. و به واسطه همین عُجبی که این زمین کرد، خدا کفار را بر  آن مسلط فرمود. مؤاخذه شد، و این جزاء کارش بود. زمزم هم به خود بالید و عجب کرد، خدا به او فرمود قرّی قرار بگیر، که اگر فرات نبود من تو را خلق نمی‌کردم. آن‌وقت خداوند بر  او چشمه آب تلخی را مسلط کرد.([20]) الآن آب زمزم مزه تلخی دارد. در میان خود اهل مکه رسم است که وقتی می‌خواهند آب زمزم را در خانه‌هایشان استفاده کنند و بخورند، مخصوصاً یک‌ چیزهایی داخلش می‌ریزند که طعمش تغییر کند. الآن هم آنهایی که رفته‌اند و آشامیده‌اند و دیده‌اند که مزه تلخی چندان ندارد، به جهت آن است که با آب دیگر  مخلوط است، زمزم خالص نیست. آری، مزه واقعیش که از اصل چاه زمزم می‌جوشد، این‌طوری است، تلخی بر او مسلط شده.

در هر صورت، این خانه و این محل شریف و سایر  نقاطی که عرض کردم مانند مشاهد مشرّفه، مدینه منوّره، بیت‌المقدس، اینها به خدا پناه بردند و خداوند اینها را از عذاب طوفان حفاظت فرمود و آب بر اینها مسلط نشد. از این جهت یکی از اسم‌های این خانه بیت عتیق است، یعنی آزادشده. یک معنای عتیق آزاد‌شده‌ است. عتیق از عِتق گرفته شده، یعنی آزاد در مقابل بنده. آن کسی که بنده است آن عبد است، اما آن کسی که آزاد شده است و بنده نیست عتیق است. عِتق آزادکردن بنده است. در زمان‌های قدیم بنده‌ها را می‌خریدند و آزاد می‌کردند. دستور شرعی هم هست که در بعضی از کفاره‌ها بنده آزاد کنند. به این بنده‌ای که آزاد می‌شد «عتیق» می‌گفتند، و آزادکردن بنده را «عتق» می‌نامیدند. حال این خانه را از این‌جهت هم عتیق گفته‌اند،

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 392 *»

که از غرق‌شدن آزاد شد و غرق نشد، ولی قسمت‌های دیگر  زمین غرق شدند. یک شهری هم بود که پادشاه عادلی داشت و یک حکیم ربّانی در آن شهر  وجود داشت. حکیم ربّانی مثل لقمان مثل سلمان مثل مشایخ عظام+، امثال این بزرگواران را حکیم ربّانی می‌گویند. علم اینها علم لدنّی است، علم اکتسابی نیست که رفته باشند پیش کسی درس خوانده باشند و از کسی این علم‌ها را یاد گرفته باشند، این‌طور نیست. علم اینها علم لدنّی و ربّانی است. چون قابلیت‌ دارند، بدون اینکه این درس‌ها را پیش کسی خوانده باشند، حق‌تعالی این علم را به آنها افاضه و کرامت می‌فرماید. از این‌جهت می‌شود درباره شیخ مرحوم هم گفت «نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت». درباره سلمان هم می‌شود گفت. سلمان کجا درس خوانده بود؟ لقمان کجا درس خوانده بود؟ اباذر کجا درس خوانده بود؟ مقداد کجا درس خوانده بود؟ اینها که درس نخواندند، اینها که بعضی‌هایشان چه‌بسا خط هم بلد نبودند بنویسند. شاید اباذر اصلاً خط بلد نبوده بنویسد. آخر  اباذر چوپان بود و گوسفند داشت و از همه‌جا  بی‌خبر  بود، اما استعداد داشت و قابلیتش معتدل بود. در همان حال از همه خوبی‌ها خوشش می‌آمد و از همه بدی‌ها بدش می‌آمد. با اینکه نمی‌دانست در شرع چه چیز بد است مثلاً  یا چه چیز خوب است. از توجه و اقبال به حق‌تعالی و از ایمان و امثال اینها خوشش می‌آمد، از معصیت بدش می‌آمد. اصلاً  وجودش معتدل بود. قبل از اینکه پیغمبر  اکرم را زیارت کند، قبل از اینکه نام خدا به گوشش بخورد، قبل از اینکه اصلاً  از شریعت خبردار بشود، یک حالت این‌طوری داشت، اعتدال داشت. به طوری که اگر کسی با او معاشر  می‌شد می‌دید ایشان همان‌طوری سلوک می‌کند که پیغمبر  سلوک می‌فرمایند. همان‌طوری سلوک می‌کند که امیرالمؤمنین سلوک می‌فرمایند. یعنی در همان حال هم که نه پیغمبر  می‌شناسد و نه امام می‌شناسد، شیعه است و در تبعیت است. روحیه‌اش و خصوصیات و خُلقیاتش این‌طوری است. این خلقت را می‌گویند دارای خمیره کمال است. دیگر

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 393 *»

شنیده‌اید که آن گرگ آمد و متعرض گوسفند‌هایش شد، چندبار گرگ را زد که برود، باز برگشت، گفت عجب بی‌حیاء هستی! گرگ به زبان آمد و اباذر را هدایت کرد، گفت من بی‌حیا نیستم، بی‌حیا اهل مکه هستند که خدا پیغمبری در میان اینها مبعوث فرموده، اما به او سنگ می‌زنند، او را اذیت می‌کنند، دعوتش را اجابت نمی‌کنند، او را نسبت به جنون و سحر  می‌دهند. اباذر با همین حرف زندگیش را گذاشت و حرکت کرد و به مکه رفت، و شرفیاب حضور رسول‌الله؟ص؟ شد.([21]) این اباذر دیگر معجزه نمی‌خواست. عرض کردم که این ایمان‌ها ایمان‌هایی نیست که از معجزه فراهم بشود. پیغمبر  را که می‌بیند، به پیغمبری می‌شناسد. همان‌جا هم خدا را به خدایی می‌شناسد. همان ‌جا علی را به امام‌بودن می‌شناسد. این حدیث ان‌شاءالله در خاطرها باشد. امیدواریم خدا ما را از چنین اشخاصی قرار بدهد که دارای چنین معرفتی باشیم. اعرفوا الله بالله و الرسول بالرسالة و اولی‌الامر  بالامر  بالمعروف و  النهی عن المنکر  این دستور است. اعرفوا الله فرمان است از طرف ائمه ما، که خدا را به خدایی بشناسید. راه شناختن خدا همین است که خدا را به خدایی بشناسید. پیغمبر  را به پیغمبری بشناسید. یعنی راه شناختنتان خدا را، خدایی باشد، امر خلقی نباشد. بقیه مردم شناختنشان به همین است که از راه خلق خدا را می‌شناسند. خداوند مرحوم حاج حسین محبی را رحمت کند. مثلاً  ما دیدیم که این حسینیه را ایشان با بنّاها و کارگرهایش ساختند. هر  بِنائی را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم سازنده‌ای دارد، نمی‌شود بی‌بنّاء و بی‌سازنده باشد. حال، این ملک هم سازنده و بنّا دارد. آن سازنده و بنّا کیست؟ خدا. آیا این معرفت شد؟ این خداشناسی شد؟ این مُلک را که خدا به ذات مقدّسش نساخته. باز هم به فرمان ائمه و به دست ملائکه ساخته. به شئونات ربوبیّت ساخته و همین‌طور برقرار است. این که راه معرفت نشد. شما این مواعظ مرحوم آقای شریف طباطبائی­ را الحمدلله زیاد شنیده‌اید. چقدر نورانی است!

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 394 *»

این مطلب را زیاد دنبال می‌فرمایند که دیگران فکر  می‌کنند از این راه خدا را می‌شود شناخت. مرتب مثل می‌زنند به اینکه «این مسجد را بنّائی ساخته، پس ما به آسمان و زمین نگاه می‌کنیم، می‌گوییم پس حتماً کسی آن را ساخته، آن کس خدا است.» خدا را این‌طور نمی‌شود شناخت. خدا که به ذات مقدسش نساخته، به قدرتش ساخته، به حکمتش ساخته. حال، آنجایی که حکمت خدا گذارده شد، آن دستی که در آن دست قدرت خدا گذارده شد، آن دستی که خدا با آن دستش ملائکه را به عنوان عمله و اکره انتخاب کرد و شروع به ساختن کرد، او که خدا نبود، دست قدرت خدا بود، و ما او را امیرالمؤمنین می‌دانیم و معتقدیم. دست قدرت خدا امیرالمؤمنین است، پیغمبر  است، ائمه طاهرین است. به وسیله این بزرگواران، به نوکری و خدمت ملائکه مختلف، تمام این عالم و همه آخرت و همه دنیا را ساخت. خداوند هرچیزی را که ساخته همین‌طور ساخته. مگر  ما را نساخته؟ مگر  هر  موجودی را نساخته؟ دو ملَـک به اذن خدا داخل رحم مادر می‌شوند و شروع به خلقت فرزند می‌کنند، جنین را در رحم مادر می‌سازند. اسمشان هم «ملکان خلّاقان» است، یعنی دو ملک که کارشان خلقت و آفرینش است. ملائکه دیگری هم هستند خداوند درباره ملائکه «مدبّرات» فرموده، «مقسّمات» فرموده، اینها همه خادم‌ها و عمله‌جات امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین هستند. همه اینها در فرمان امیرالمؤمنین و ائمه طاهرینند، ائمه هم دست قدرت خدا و در فرمان خدا هستند. خودشان فرمودند نحن سبب خلق الخلق.([22]) آن سبب اولی و اصلی و کلی خلقت همه عالم‌ها ما هستیم. پس اگر  کسی نگاه کرد به این بِنا و ساختمان و بعد دانست که باید بنّا داشته باشد، به این آسمان و زمین هم که نگاه می‌کند پیش خودش می‌گوید باید بنّا داشته باشد. بنّایش کیست؟ او خدا نیست، ذات خدا که مقدس است و شأنش اجلّ است، با ذات مقدسش که نساخته. اینها مباحثی است که الحمدلله در فرمایشات زیاد شنیده‌اید و الحمدلله در

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 395 *»

دست است، نوعاً در خانه‌ها هست. و این مواعظ آیه مبارکه نور، و آیه مبارکه ماخلقت الجن و الانس که تفسیرهایش به وسیله بزرگان ما+ رسیده، همه موجود است، و الحمدلله مراجعه می‌کنید. این بحث را نمی‌خواستم داشته باشم.

این دستور امام است که: اعرفوا  الله بالله و الرسول بالرسالة و  اولی‌الامر  بالامر  بالمعروف و النهی عن المنکر. از طرف امام ما دستور است که خدا را به خدایی بشناسید نه از راه شناخت خلق، و پیغمبر  را به پیغمبری بشناسید، و امام را به امر به معروف و نهی از منکر بشناسید. اینها لازمه‌ها است. لازمه پیغمبر  پیغمبری است. لازمه امامت امر به معروف و نهی از منکر  است. یعنی به جمیع معروف‌ها عالم است و فرمان می‌دهد، و خودش در درجه اول عمل‌کننده است و مقدم بر همه و جلو  همه است. امام این‌طور است. به تمام معروف‌ها عالم است، یعنی تمام خیرات را می‌داند و به جمیع خیرات عمل می‌کند. خودش جلو  همه و مقدم بر همه و امام همه است. تمام کائنات باید به او اقتداء بکنند. منکَر  را او می‌داند، به جمیع منکر‌ها عالم و آگاه است و به ترک آنها فرمان می‌دهد، و خودش در ترک هر  منکری جلو  همه و امام همه است، و همه در ترک هر  منکری اقتداء به او کرده‌اند. این معنای این است که امام را به امامت بشناسید، امام را به امر به معروف و نهی از منکر  بشناسید.

اباذر هم که نزد رسول‌الله؟ص؟ آمد، به همین امرِ  پیغمبری، او را شناخت. سلمان به همین پیغمبری پیغمبر  را شناخت، و اینها ثابت‌قدم ماندند. عرض کردم همه آنهایی که با معجزه و به زور معجزه پیغمبر  را شناختند، معرفتشان «عشقِ به زور، مهر  به … » است. همه، و این «همه» که می‌گویم شامل خیلی‌ها است. دیگر  این فرمایش امام است که سه نفر  یا چهار نفر  باقی ماندند، و اینها کسانی مثل اباذر و سلمان و مقداد بودند که پیغمبر را به پیغمبری شناخته بودند. این خلقت‌ها این‌چنین است. این خلقت‌ها مکتب‌رفتن و درس‌خواندن و استاد و معلم دیدن نمی‌خواهد. مقصودم این بود که علم ربّانی افاضه حق‌تعالی است. همین‌که خمیره قابل است حق‌تعالی

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 396 *»

افاضه می‌فرماید. شیخ مرحوم­ که در این علم خودشان مکتب نرفتند، پیش کسی درس نخواندند، استادی ندیدند. البته ابتداءاً درس‌های ابتدائی را خواندند، صرف و نحو خواندند، ولی اینها چه ربطی به علم شیخ مرحوم دارد؟ علم شیخ مرحوم اکتسابی نبود. وقتی هم که اظهار فرمود، همان اساتیدی که شیخ مرحوم در درسشان حاضر  می‌شدند، خود آن اساتید به نوشته‌های آن بزرگوار که نگاه کردند، گفتند شما باید به ما اجازه بدهید. ما چطور به شما اجازه بدهیم؟! معنا ندارد، ما اصلاً  کلام شما را نمی‌فهمیم. وقتی که کتاب شرح‌الزیاره شیخ‌مرحوم را به یکی از همین علماء ــ  که از علماء نامی عراق بود ــ  نشان دادند و از او قضاوت خواستند که درباره شیخ چه می‌گویی؟ در حضور شاگردانش دست‌هایش را بلند کرد و گفت خدا را شاهد می‌گیرم، پیغمبر  را شاهد می‌گیرم، امیرالمؤمنین را شاهد می‌گیرم، امام حسن را شاهد می‌گیرم، امام حسین را شاهد می‌گیرم، تمام دوازده امام را شمرد و گفت اینها را شاهد می‌گیرم که من اصلاً فرمایشات شیخ را نفهمیدم تا چه برسد به اینکه درباره‌اش قضاوت کنم.([23]) اینها علم‌هایی است که خداوند به ایشان کرامت می‌کند، و فضل حق‌تعالی و عنایت حق‌تعالی است که خدا به ایشان کرامت می‌کند. درباره این بزرگوار می‌شود گفت:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت                       به غمــــزه مسألـــه‌‌آموز صــد مـدرّس شـــد

به اشارات و لطائف کلماتش که پی نمی‌برند و واقف نمی‌شوند، بماند، همین ظاهرش را هم درست راه نمی‌برند.

خلاصه، عرضم در این بود که یک حکیمی در آن شهر  بود که از علماء ربّانی آن شهر  بود. ایشان نزد آن سلطان آمد، و سلطان هم عادل بود، گفت به من این‌طور  الهام شده که نوح نفرین کرده که این عالم غرق بشود، و نفرینش هم مستجاب شده و به همین زودی‌ها این عالم غرق خواهد شد. حال، چاره چیست؟ گفت شما باید فکری

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 397 *»

کنید، از ما که کاری نمی‌آید. گفت من می‌توانم به وسیله اسماءالله در اطراف این شهر  یک طلسمی درست کنم که آب داخل این شهر  نشود ولی هوا داخل بشود. آب خود شهر  برای ما بس است، نمی‌خواهیم از خارج آب بیاید، فقط به هوا احتیاج داریم. من طلسمی قرار می‌دهم که این طلسم شبیه به یک قبه‌ای شود، یعنی یک قبه معنوی شود، که روی تمام این شهر  را بپوشاند؛ و ما در زیر  این قبه معنوی به برکت این اسماء‌الله و این طلسم که از اسماءالله تشکیل شده زندگی می‌کنیم. هوا داخل این قبه می‌شود اما آب داخل نمی‌شود. گفت خیلی خوب است این کار را شما بکنید. آن عالم و آن حکیم از اسماءالله طلسمی در اطراف شهر  قرار داد، و آن شهر  محفوظ شد. و به واسطه آن قبه معنوی آن شهر  از دیده‌ها پنهان شد و دیگر  دیده نمی‌شود و الآن هیچ‌کس جز  امام زمان صلوات‌الله‌علیه نمی‌داند که این شهر کجا است. آن بزرگوار می‌دانند و چه‌بسا آنجا تشریف هم می‌برند و چه‌بسا اهل آنجا حضرت را می‌بینند. اهل آن شهر  همه مؤمنند، و الآن هم هستند و زندگی و زاد و ولد دارند، ولی از این چشم‌ها پنهانند و به حسب ظاهر  دیده نمی‌شوند، تا هنگام ظهور امام زمان صلوات‌الله‌علیه که در آن وقت ظاهر می‌شود. این مطلب را سید بزرگوار­ از قول شیخ مرحوم­ نقل فرموده‌اند،‌ و اسم آن حکیم را هم نوشته‌اند. من هم در کتاب «کاوشی در کیفیت غیبت» یادداشت کرده‌ام، هرکس خواست مراجعه کند.([24])

در هر صورت، این قسمت‌ها محفوظ ماند، اما بقیه زمین به نفرین نوح؟ع؟ غرق شد. حال، این تسلط و احاطه چه تسلط و احاطه‌ای بوده که نوح این‌طور نفرین کند، قرآن خبر می‌دهد ربّ لاتذر علی الارض من الکافرین دیّارا انک ان تذرهم یضلّوا عبادک و لایلدوا الّا فاجراً کفّارا ببینید چه احاطه‌ای! و زمان ظهور امام زمان هم به همین کیفیت خواهد بود، یعنی تا تمام آن کسانی که باید از اصلاب خارج بشوند، مؤمنین به دنیا بیایند و جدا بشوند، کافرها‌ جدا بشوند؛ تا این کار انجام نشود حضرت ظهور

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 398 *»

نمی‌فرمایند. مثل همین نفرین نوح است. نمونه‌اش این است، که وقتی مسلّم شد برای نوح که دیگر  در روی زمین کسی نیست مگر همین چند نفری که به او ایمان آورده‌اند و بعد از این هم دیگر کسی مؤمن به دنیا نمی‌آید، هرکس به دنیا بیاید کافر  و فاجر است، این را دید و به احاطه علمی مشاهده کرد، بعد این نفرین را کرد. اینها یک تصرفاتی است یک شئوناتی است که خداوند به بعضی از انبیاء کرامت کرده نه به همه انبیاء. بعضی از انبیاء این خصوصیات را دارند. از این شئونات ولایتی و از این تصرفات عمومی مقام و منزلت انبیاء معلوم می‌شود. نوح در نزد حق‌تعالی خیلی منزلت دارد، ابراهیم هم همین‌طور.

خداوند به ابراهیم امامت داد، و بعد از امامت او را مأمور به این امر کرد. وقتی هم که او اعلام کرد خدا یک نفوذی به این دعوت داد که قبل و بعد را فرا گرفت و دعوتش عام و همه‌جایی شد. خدا هم وعده داد که ما تو  را کمک می‌کنیم، تو بگو  و اعلام کن، اذّن فی الناس بالحج یأتوک. این یأتوک وعده حق‌تعالی است یعنی نصرت خدا است. اگرچه صدایت ضعیف است و برای ابلاغ صدایت وسیله و اسباب نداری، اما کار به دست ما است. پیش از اینکه تو  این صدا را و این اعلام و دعوت را  ظاهر کنی، و قبل از اینکه بگویی ما اثرش را بخشیده‌ایم. معلوم است، کار خدا است، چه‌کسی می‌تواند حرف بزند؟ خدا به این نداء ابراهیم اثر  بخشیده و آن را به قبل از این نداء و همزمان این نداء و بعد از این نداء سرایت داده است. فرمود هلمّ الی الحج و همه شنیدند. آدم هم که حج کرده به نداء ابراهیم و دعوت ابراهیم بوده. چون او هم که حج کرد او هم لبیک گفت. می‌فرمایند هرکس که برای حج لبیک می‌گوید، محرم می‌شود. لبّیک اللّهم لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک ان الحمد و النعمة و الملک لک لا شریک لک.([25]) این به اصطلاح تکبیرةالاحرام حج است. تا این لبیک گفته شود دیگر  احرام منعقد می‌شود. این لبیک است یعنی جواب‌دادن و آماده‌شدن

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 399 *»

است. جوابِ کیست؟ جواب ابراهیم است. می‌فرماید هرکس لبیک می‌گوید، همان‌جا نداء ابراهیم به گوشش خورده و شنیده، و الآن در مقام جواب برآمده و دارد جواب می‌دهد. چون هر صدایی جوابی دارد. حتی دستور است که اگر  انسان در نماز است وقتی مادرش صدایش می‌زند بگوید لبیک. انسان نباید در نماز حرف دنیوی بزند، اما حق مادر این‌قدر در نزد حق‌تعالی بزرگ است که اگر  انسان در نماز بود و مادر صدایش زد، مادر را بی‌جواب نگذارد و بگوید لبیک. یعنی مادر بفرما، چه می‌فرمایی؟ حق مادر اقتضاء می‌کند که جواب مادر را بدهد.([26]) لبیک به معنای اجابت است، یعنی کسی انسان را صدا زده، و انسان هم دارد جواب می‌دهد. دستور هم رسیده که در قرآن در نزد هر آیه‌ای که خداوند فرموده یا ایها الذین آمنوا ای مؤمنین! دستور است که انسان آهسته بگوید «لبیک اللهم لبیک» یا بگوید «لبّیک و سعدیک»([27]) پروردگارا، من آماده‌ام، در خدمت هستم، بفرما تا دستورت را انجام دهم. ابراهیم فرمود هلمّ الی الحج و این نداء به همه رسیده و  همه می‌شنوند و هرکس حج رفته جواب ایشان را داده.

بحث ما در این است که باطن این آیات خانه‌های حقیقی حق‌تعالی است که خداوند در آن خانه‌ها به جمیع انوار خود ظاهر  شده و تمام کائنات از این خانه‌ها بهره‌مندند، و این مقام مقام امامت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. در مقام امامت، امام خانه خدا است. و از این‌جهت که همه فیض‌ها از او است و  تمام عنایت‌های حق‌تعالی به برکت او است و مردم به واسطه آن مقام هدایت می‌یابند خانه خدا نامیده شده است. تشبیه هم کرده‌اند، رسول‌الله؟ص؟ امیرالمؤمنین را تشبیه به خانه کرده‌اند و درباره آن بزرگوار این فرمایش را فرموده‌اند. آن چند روز بعد از رحلت رسول‌الله که حضرت زهرا؟سها؟ به مصیبت و فراق مبتلا  بودند، گاهی به احد تشریف می‌بردند و

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 400 *»

در احد گریه می‌کردند.([28]) اوائل در بقیع می‌رفتند. درخت سدری در  بقیع  بود و سایه‌ای داشت. حضرت دست حسن و حسین؟عهما؟ را می‌گرفتند و تشریف می‌بردند زیر  سایه آن درخت می‌نشستند و گریه می‌کردند.([29]) البته این گریه‌های حضرت می‌دانید اداء حق فقدان رسول‌الله است. از دست‌دادن پیغمبر  امر کوچکی نیست. گریه‌های عاطفی نبود که برای پدر از دست‌دادن باشد. رسول‌الله از دست‌دادن بود و هیچ‌کس سزاوارتر  از زهرا؟سها؟ نبود که بر  فقدان رسول‌الله؟ص؟ گریه کند. آن هم آن گریه عجیبی که همه شنیده‌اید و می‌دانید. چون تشریف می‌بردند و در زیر  سایه آن درخت سدر گریه می‌کردند، شبانه آمدند و درخت را قطع کردند. بعد از آن فاطمه زهرا؟سها؟ در هفته چند روزی به احد تشریف می‌بردند. شخصی به نام محمود می‌گوید که من از احد می‌گذشتم، صدای گریه زنی را شنیدم که آن‌قدر شدید گریه می‌کرد که گویا بند دل من پاره شد. نزدیک رفتم دیدم فاطمه دختر  پیغمبر ؟ص؟ است که گریه می‌کند. ایستادم تا قدری آن حضرت آرام شدند. بعد خدمتشان رسیدم و عرض کردم چرا این‌قدر گریه می‌کنید؟ چرا این‌قدر شما خودتان را در گریه به زحمت انداخته‌اید؟ حضرت فرمایشاتی فرمودند که در مقام ذکر  آنها نیستیم. بعد عرض کرد من یک سؤالی دارم، می‌توانید، حال دارید جواب مرا بفرمایید؟ فرمودند سؤال کن. عرض کرد وقتی که پدرتان از دنیا می‌رفتند، قبل از اینکه از دنیا بروند، آیا درباره وصایت و خلافت علی صلوات‌الله‌علیه چیزی فرمودند یا نه؟ فاطمه زهراء فرمودند مگر از جریان غدیر  یادت رفته که در جریان غدیر خم پدرم علی را به مقام امامت و وصایت و خلافت و امارت نصب فرمود و همه عهد بستند و  با آن حضرت بیعت کردند؟ عرض کرد آن خاطرم هست، اما بخصوص می‌خواهم بدانم که در حالت احتضار و در آن بیماری که حضرت از دنیا رفتند بخصوص چیزی درباره حضرت امیر فرمودند که امیر  باشند؟

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 401 *»

شاید فکر  می‌کرده مثلاً  بدا حاصل شده، یا نسخی واقع شده، مثل بعضی از احکام که بعضی وقت‌ها نسخ می‌شد، یک حکمی برداشته می‌شد و حکم دیگری به جایش می‌آمد. بخصوص تأکید داشت و می‌خواست بداند که امارت امیرالمؤمنین و ولایت و وصایت آن حضرت نسخ نشد؟ حضرت زهراء فرمودند نه، در همان حال‌ها  هم باز  پدرم سفارش فرمود که اگر  از علی متابعت کردید، علی شما را به رضایت حق‌تعالی می‌رساند و شما را به آنچه خیر  و صلاح شما در آن است هدایت می‌کند. و اگر  از علی دست برداشتید بدانید که دیگر  سعادت و هدایت نخواهید یافت. عرض کرد پس چرا علی حق خودش را مطالبه نکرد؟ چرا در خانه نشست؟ این نکته را می‌خواستم عرض کنم که حضرت زهراء فرمودند: پدرم درباره علی فرمود علی مانند کعبه است. حال، تشبیه که می‌فرمایند به حسب ظاهر است، باطن هم همین‌طور است. می‌فرماید علی مانند کعبه است. الآن ماه‌های حج است، ببینید الآن وضع کعبه چگونه است. تمام اهل استطاعت، آنهایی که مستطیع هستند و توفیق شامل حالشان می‌شود، اینها همه از شهرها و وطن‌های خود حرکت می‌کنند و به زیارت کعبه می‌روند، نه اینکه کعبه حرکت کند و به خانه مستطیع‌ها برود، کعبه نزد اینها بیاید. نه، اینها باید از شهرها و وطن‌های خودشان حرکت بکنند و نزد کعبه بروند. حضرت زهراء فرمودند پدرم بارها فرمودند که علی مانند کعبه است یزار و لایزور([30]) مردم باید نزد علی بروند و با او بیعت کنند، باید بروند و دست ایمان و اعتقاد و عقیده به او بدهند و در نزد آن بزرگوار رضای خدا را طلب کنند و او را اطاعت کنند. نه اینکه علی نزد آنها و به دیدار آنها بیاید و آنها را وادار به بیعت و اطاعت کند؛ نه. این همان فرمایشی است که شیعه را متذکر  و متوجه اصل مسأله امامت می‌کند که شأن امام این است. امام خانه باطنی حق‌تعالی است، باید به زیارت او رفت و در نزد او خدا را عبادت کرد. در ماه رمضان در نوع دعاهایی که خواندید این فقره بود: اللّهم اجعل لی

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 402 *»

مع الرسول سبیلا خدایا یک راهی برای من به سوی رسولت قرار بده. آن راه به سوی رسول که ما را به پیغمبر  اکرم متصل می‌کند، ولایت و امامت است. ما الآن به وسیله مهدی آل‌محمد؟عهم؟ و مقام امامت آن حضرت متصل به رسول‌الله هستیم. و به واسطه اتصالمان به رسول‌الله به خدا متصل می‌باشیم. ان‌شاءالله ما هستیم از کسانی که با معرفت و بصیرت دعوت رسول‌الله را اجابت کرده‌ایم. چون خیلی‌ها به حج می‌روند، اما می‌روند و برمی‌گردند و هیچ نمی‌فهمند که کجا رفتند و چه دیدند؟ معنای حج چه بود و خانه‌ خدا چه موقعیتی داشت؟ نه؛ وقتی هم که برمی‌گردند از پرتقال‌ها و موزها صحبت می‌کنند. صحبت از همین‌ چیزها می‌کنند که ساختمان‌ها و جاده‌ها چطور بود، و مغازه‌ها چه داشت، قیمت جنس‌ها چقدر بود. حج رفته و حج کرده اما هیچ از معنویت حج خبردار  نشده. خیلی‌ها هستند که معتقد به امامت دوازده امام و شیعه اثنا‌عشری هستند اما از روح امامت خبر ندارند، از معنای امامت و حقیقت امامت خبر  ندارند. خدا درجات بزرگان ما را عالی است متعالی بفرماید، که ما را با شئونات امامت و معنویت ولایت و حقیقت ولایت و امامت آشنا فرموده‌اند. ما را در امر امامت دوازده‌ امام؟عهم؟ بابصیرت کرده‌اند. ان‌شاءالله به برکت این بزرگواران و از برکات تعالیم بزرگانمان، امام‌شناس حقیقی و واقعی در میان شیعیان اثنا‌عشری ما باید باشیم. الحمدلله قدردانی می‌کنید و همه به اندازه وسعتان دنبال تحصیل علم هستید و تعلیم می‌گیرید و تعلّم دارید. از این فرمایشات قدردانی کنید. تمام این قدم‌هایی که برمی‌دارید و خدماتی که نسبت به امر  بزرگان دارید همه اینها در واقع انجام حج است، حج‌ خانه‌های معنوی و حقیقی خدا است. امیدواریم همه ما از حج‌گزاران حقیقی و حج‌گزاران واقعی باشیم، و در همه عمرمان قصد این خانه‌های باعظمت حق‌تعالی را داشته باشیم. دل‌هایمان متوجه آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه باشد و آن بزرگوار از همه ما راضی و خشنود باشند. الحمدلله در نصرت امر  این بزرگواران کوتاهی نکرده‌اید و ان‌شاءالله کوتاهی نخواهید کرد. اصلاً ما برای همین امر

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 403 *»

خلقت شده‌ایم، از عمرمان و از مالمان باید در این راه صرف کنیم. عمرمان را برای تحصیل علمشان و عمل به فرمایشاتشان صرف کنیم، مالمان را هم باید صرف امر  این بزرگواران بکنیم، چون حق خودشان و مال خودشان است که به ما کرامت کرده‌اند. ما باید یک زندگی عادی را بگذرانیم، خیلی به فکر  تجمّلات و فضولات زندگی نباشیم. امر  آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه و امر دین و دیانت را بر همه امور تجمّلات مقدم بدانیم، آن مقدم است. البته بعد از فراغت از این امور اگر  خدا وسعتی داد چه مانعی دارد که از طیّبات رزق هم استفاده کنیم، اما فعلاً  امر  این بزرگواران مقدم است. ان‌شاءالله حسینیه مشهد را به همین زودی شروع به ساختمان می‌کنند و خیلی احتیاج دارند خیلی احتیاج دارند، دست‌ها خیلی خالی و کار خیلی سنگین است. البته خود آقا کمک می‌فرمایند و مؤمنین هم باید همت داشته باشند. مؤمنین و مؤمنات فرق نمی‌کند همه باید همّت داشته باشند و حق خود آقا را پرداخت کنند. ما چیز  بیشتری نمی‌خواهیم، حق خود آقا را پرداخت کنید، برای بعد نگذارید، یا وصیت کنید که خمس مال ما داده نشده و ورّاث بدهند. مگر  وراث بعد از شما خمس می‌دهند؟ ثلثتان را نمی‌دهند، خمس بدهند؟ مرتّب سعی می‌کنند از گوشه‌اش بزنند. تا زنده هستید خمس مالتان را پرداخت کنید. حاج ‌آقای عارفی دیشب پیشنهاد خوبی بود که گفتند، اگر  همه به همین نصیحت ایشان عمل کنند خیلی خوب است، ثلث مالشان را در حال زندگی خرج این امر  بکنند. البته هیچ جای نگرانی نیست و  خدا توفیق می‌دهد. ان‌شاءالله انجام خواهد شد. خدا همیشه امر دینش و امر اولیائش را نصرت کرده و می‌کند. ببینید ما هر  پیشنهادی که کردیم و هر تصمیمی که گرفتیم الحمدلله به خوبی و آبرومندی انجام شد و به مقصود رسیدیم. این حسینیه‌ها برپا شد، الحمدلله در مشهد مدرسه و زائرسرا با عزت و آبروی همه مؤمنین برپا شده و الآن مورد استفاده است. این ساختمان هم ان‌شاءالله به تدریج به انجام خواهد رسید. پس متذکر  باشید و کوتاهی نکنید. شاید ایشان امشب بخواهند

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 404 *»

بروند، در این برنامه هرکس تصمیمی دارد اقدام کند،  حتی اگر  کسی ماهیانه می‌خواهد کمک کند، یا سهم بدهکار است و می‌تواند ماهیانه پرداخت کند الآن چک بدهد و برای چند ماه دیگر حتی یک سال و دو سال دیگر  تعهد کند که برای انجام ساختمان کمک باشد. امیدواریم خدا همه را تأیید بفرماید، و وجود مبارک آقا و بزرگان دین از همه ما راضی باشند، و در نصرت امر  ایشان موفق باشیم.

اللّهم صلّ علیٰ محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 405 *»

 

 

مجلس   25

 

 

 

5 ذيقعدة‌الحرام 1416 هـ ق

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 406 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

این ماه‌های شریف ‌ماه‌های حج است و دل‌های اهل ایمان متوجه خانه‌ حق‌تعالی است و همه آرزوی حج دارند. اجمالاً  معلوم شد که خداوند در این آیه خبر  می‌دهد از اینکه ابراهیم از طرف حق‌تعالی مأمور شد که تکلیف و وظیفه حج را ابلاغ بفرماید و اعلام کند. و اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجٍّ عمیق به ابراهیم دستور فرمود که حج را اعلام کن، آنگاه از راه‌های بسیار دور به نزد تو  می‌آیند در حالی که پیاده هستند یا بر مرکب‌های ضعیف سوار شده‌اند. و مقصود حق‌تعالی بیان این مطلب است. اگرچه ابراهیم به ظاهر  یک انسان بود که دعوت به حج می‌کرد و به حسب شرایط آن زمان وسیله‌ای برای رسانیدن دعوت به گوش همه نداشت، اما خداوند که به او دستور فرمود وعده هم فرمود که بر  این دعوت تو  آثار مترتب  است، تو  نگران تنهایی و بی‌وسیله بودن خود نباش، تو اعلام بکن، خاطرت آسوده باشد، ما کار تو  را به انجام می‌رسانیم، تو اعلام بکن. آنگاه ابراهیم با اینکه به حسب ظاهر  می‌دید که صدایش بیش از آن مقدار عادی به گوش کسی نمی‌رسد، و کسی هم آنجا نیست که بشنود، اما چون خدا دستور فرموده بود فرمان حق‌تعالی را

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 407 *»

اطاعت کرد، و خدا هم وعده فرمود یأتوک رجالاً و علی کل ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق این اطمینان انبیاء در کار‌های خدا از روح نبوتشان سرچشمه می‌گیرد، لازمه روح نبوتشان همین اطمینان‌ها است. آن کسی که به روح نبوت درگرفته است او به فرمان خدا و نصرت خدا مطمئن است. شما ببینید ظاهراً خیلی امر عجیب است، در آنجا به حسب ظاهر کسی نبود، اگر  یک قبیله‌ مختصری هم اجتماع کرده بودند، باز هم  با خانواده ابراهیم چند خانواده‌ای بیشتر  نمی‌شدند. بعد از آن‌همه امتحان‌ها و زحمت‌هایی که ابراهیم متحمل شد و تنهایی‌هایی که هاجر  و اسماعیل در این سرزمین مقدس کشیدند و زحماتی که متحمل شدند، اما انبیاء همین اندازه که خدا دستوری می‌فرماید اطاعت می‌کنند و به کار خدا مطمئن هستند، به فرمایش خدا و نصرت خدا اطمینان دارند. به حسب ظاهر  تنها هستند، به حسب ظاهر  دستشان خالی است، به حسب ظاهر  موقعیت‌های ظاهری و قدرت ندارند، اما آنچه برای انبیاء در مسیر  نبوت و رسالتشان لازم است، آن اطمینانی است که به حق‌تعالی دارند. اَتباع و پیروان انبیاء هم که ایمانشان خالص و صادق باشد همین‌طور به خدا و وعده خدا و نصرت و کمک خدا اطمینان دارند. اینها همه از برکات ایمان است، و ایمان در درجه انبیاء از آثار روح نبوتشان است و در درجه اَتباع و پیروانشان از آثار روح‌الایمانشان است. ببینید در زمان پیغمبر  اکرم؟ص؟ با اینکه ایمان‌ها سطحی بود چه تأثیراتی داشت، در برابر چه عده‌های زیادی با تجهیزات جنگی زیاد، عده‌ کمی بدون تجهیزات جنگی مقابل می‌شدند و به واسطه همان اطمینان و ایمان غلبه می‌کردند. کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله([31]) چه‌بسیار جمعیت‌های کم که بر جمعیت‌های زیاد غلبه‌ کردند و آنها را مغلوب و مقهور ساختند. اینها از برکات همان ایمان است. ایمان در درجه انبیاء از روح نبوت سرچشمه می‌گیرد، و در درجه اتباع و تابعانشان از روح‌الایمان سرچشمه می‌گیرد، قوت و ضعفش هم تفاوت می‌کند،

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 408 *»

به مقداری که روح نبوت قوی‌تر  از روح‌الایمان است، به همان مقدار آثارش هم قوت دارد. اطمینان به حق‌تعالی، ایمان به وعده‌های حق‌تعالی، قدرت بر تسلیم و تصدیق کلام حق‌تعالی و امثال اینها متفاوت می‌شود.

ابراهیم که در این مسأله حج امام و پیشوای همه حج‌کنندگان است و خداوند بعد از آنکه او را به مرتبه امامت برگزیده دستور اعلام و ابلاغ حج را داده، این ابراهیم در سراسر  زندگانیش و در تمام مشکلات و امتحان‌ها و آزمایش‌ها به واسطه داشتن اطمینان و ایمان و تصدیق و تسلیم در میان انبیاء ممتاز  شده است، و این امتیاز را به دست نیاورده مگر  به واسطه شباهت ظاهری و معنوی کامل و جامع به محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین. آن شباهت از شدت اتصال و ارتباط ابراهیم به رسول‌الله و ائمه طاهرین حکایت می‌کند، ابراهیم خیلی متصل و مرتبط به رسول‌الله و ائمه طاهرین؟عهم؟ است. این ارتباط و اتصال اقتضاء کرد که ابراهیم شباهت ظاهری و معنوی به این بزرگواران صلوات‌الله و سلامه علیهم اجمعین پیدا کند، و همین شباهت موجب برکت ابراهیم در میان قوم خودش و در میان تمام مؤمنین بعد از خودش شد، به طوری که حتی در میان این امت هم همان شباهت موجب برکاتی شد. برکتِ ابراهیم خیلی به این امت رسیده، و این امت از برکات ابراهیم خیلی بهره‌مند شده‌اند.

بحث ما در این مقام نیست که برکات ابراهیم در میان امت خودش در زمان خودش و در میان امت‌های انبیاء بعد ــ  انبیاء بنی‌اسرائیل و سایرین ــ  چقدر بوده، این خودش یک بحثی دارد و اقتضاء می‌کند که مسائلی ذکر  شود که برکات ابراهیم در میان امت‌ها و مخصوصاً این امت چقدر است. این امت با اینکه پیغمبرشان محمد بن عبدالله؟ص؟ است و امامانشان دوازده امام سلام‌الله علیهم‌اجمعین هستند، و بعلاوه در هر  زمانی برای هریک از این بزرگواران اصحابی، نقباء و نجبائی، کاملینی و حواریینی بوده و هست؛ اما این امت علاوه بر  ائمه طاهرین و اصحابشان و برکات

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 409 *»

وجودی ایشان، از برکات ابراهیم هم بهره‌مند هستند، و برکات ابراهیم در این امت‌ هم آثاری داشته و دارد. عرض کردم که این هم مطلبی است، که فعلاً  درصدد بیان آن نیستیم.

در هر صورت، مقصود این است که خداوند به ابراهیم می‌فرماید تو  اعلام کن. و ابراهیم یک‌نفر  است و اسباب ظاهری هم در کار نیست، تنها است، فقط فرزندش اسماعیل است که با کمک او دیوار‌های کعبه را بالا بردند و خانه‌ را مشخص کردند، چون تا زمان ایشان آثار خانه مشخص نبود، آثار خانه خدا مندرس و محو  شده بود، کسی نمی‌دانست، اما معلوم بود که اینجا سرزمین مکه است و خانه خدا در اینجا قرار دارد، همان خانه‌ای که آدم علی نبینا و آله و علیه‌السلام به هدایت و راهنمایی جبرئیل ساخته، همان خانه‌ای که آدم در رکن عراقی آن حجرالاسود را نصب کرده، همان خانه‌ای که آدم به واسطه انواری که از این حجرالاسود به اطراف تابید، حدّ حرم خانه خدا را مشخص کرده. اینها همه از زمان آدم شروع شده و به وسیله آدم انجام شد، اما به مرور کهنه و مندرس شد و آثار آن محو  شد، و آن پیغمبری که برای احیاء خانه حق‌تعالی و برای ظاهر ساختن آثار این خانه انتخاب شد ابراهیم بود. دیوار‌های خانه را با کمک اسماعیل بالا برد، حال هم به عهده او گذارده شده که تو  باید اعلام کنی و اذّن فی الناس بالحج کار به این بزرگی را تو  باید عهده‌دار شوی، و با اینکه یک نفر هستی و اسباب ظاهری هم نداری باید این کار را انجام دهی. ولی ابراهیم مطمئن است که این فرمان از طرف حق‌تعالی است، از این فرمان‌ها به ابراهیم خیلی رسیده که به حسب ظاهر  با منطق ظاهر  مطابقت نداشته، اما در همه این موارد خدا تدبیر  فرموده و کاری را به انجام رسانیده که از آثار ابراهیم و برکات ابراهیم بوده و در مُلک تأثیرات داشته است. خود جریان حج ابراهیم، خود قربانی‌کردن اسماعیل، اینها یک فرمان‌هایی بود که به ابراهیم می‌رسید، و چه‌بسا فقط خوابش را می‌دید. در مورد قربانی‌کردن اسماعیل فقط خواب دید و همین خواب را وحی الهی دانست و به

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 410 *»

فرزندش هم گفت یا بنیّ انی اری فی المنام انی اذبحک همین اندازه من در خواب دیده‌ام که تو  را ذبح و قربانی می‌کنم. اسماعیل هم فهمید که این خواب، وحی است. ابراهیم بدون هیچ تردیدی ظاهر  و باطنش برای کشتن فرزند آماده شده. ابراهیم در همه موارد این‌طور بود، در تمام آزمایش‌ها این‌طور بود، به رضایت حق‌تعالی و اینکه خدا می‌خواهد و خدا راضی است و پسندیده است که این کار انجام بشود اطمینان داشت. و با اینکه یک نفر  بود، با اینکه دستش خالی بود و به حسب ظاهر  قدرتی نداشت، اما در تمام این کارها با اطمینان کامل اقدام می‌کرد و کار به انجام می‌رسید.

نمونه‌هایش را خدا در قرآن ذکر کرده که به مقام و موقعیت ابراهیم واقف شویم و ببینیم که یک جلوه از جلوه‌های آل‌محمد؟عهم؟ که در قابلیت ابراهیم افتاده چه می‌کند! و چه آثار و برکاتی دارد! انی اری فی المنام انی اذبحک من در خواب دیده‌ام که تو  را برای خدا  می‌کشم و قربانی می‌کنم، ذبحت می‌کنم فانظر ماذا تری تو خودت هم بنشین فکر کن ببین باید چه کرد، اما اسماعیل بدون اینکه بنشیند و فکر کند چه جواب می‌دهد؟ یا ابت افعل ما تؤمر  ‌ای پدر، هرچه را که به آن دستور داده شده‌ای و فرمان به تو داده شده انجام بده. اسماعیل هم فرزند ابراهیم است و در صفات کامله و در ایمان و اطمینان وارث او است. او هم بدون تردید و بدون اینکه بنشیند فکر کند، یا به پدر بگوید: پدر، شاید خوابت نعوذبالله شیطانی است، شاید شما اشتباه می‌کنید، کجا خدا راضی است که کسی فرزندش را با دست خودش بکشد؟ کدام عقل این کار را اجازه می‌دهد؟ کدام فطرت و وجدان اجازه می‌دهد؟! نه، فوراً  گفت یا ابت افعل ما تؤمر  بدون اینکه در جواب پدر درنگ کند، گفت: هرچه را که به آن دستور داده شده‌ای انجام بده. این نشان ایمان و همان اطمینانی است که از روح‌الایمان سرچشمه می‌گیرد. عرضه داشت: یا ابت افعل ما ‌تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین([32]) ای پدر، همانی که مأمور شده‌ای انجام بده، تو  ان‌شاءالله مرا از

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 411 *»

صبرکنندگان خواهی یافت. اینجا ان‌شاءالله گفت، یعنی این کمال را هم که اظهار می‌کنم از ناحیه خودم نیست، فضل خدا است، اگر خدا بخواهد و کمکم کند، ستجدنی ان شاء الله من الصابرین مرا از صبرکنندگان خواهی یافت.

سخن در این است که ابراهیم در تمام این حالات با اینکه به حسب ظاهر  تنها است و قوه و قدرتی ندارد، اما به کار حق‌تعالی و به فرمان خدا اطمینان دارد، به حکمت الهی و مصالح الهیه اطمینان دارد و یقین دارد که حتماً مصلحت و حکمت این‌چنین اقتضاء می‌کند. از این جهت وقتی که خانه مشخص شد و پایه‌هایش بالا آمد، خدا به او دستور داد که اذّن فی الناس بالحج. آخر  یک انسان صدایش تا کجا می‌رسد؟ به گوش چه‌کسی می‌رسد؟ آخر  به حسب ظاهر  و به حسب منطقِ عقلِ ظاهری بشری معنا ندارد که من اینجا بایستم و  داد بزنم که ای مردم، به حج بیایید. نه، یأتوک رجالاً  ما کمک تو هستیم، ما کار تو  را تمام می‌کنیم، تو  وسیله کار ما هستی، تو  به مردم بگو  به حج بیایید، ما سخن تو  را به گوش همه می‌رسانیم. همین فرمایش که می‌فرماید یأتوک اطمینان است که تو کارَت را انجام بده، و همان‌طور هم شد.

همین امر  یعنی اطمینان به فرمان حق‌تعالی و خواست و صلاحدید حق‌تعالی اولیاء را به عمل وا‌می‌دارد. و آن‌چنان در این امر  محکم هستند که هیچ‌چیز متزلزلشان نمی‌کند. اینها برای مؤمنین درس است. زندگانی ابراهیم علی‌نبینا و آله ‌و علیه‌ السلام یک گوشه‌ای از ابتلاءات انبیاء و اولیاء است، بلکه می‌شود گفت یک گوشه‌ای از ابتلاءات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. نمونه اعلای این ابتلاءات و این حالات و این ایمان‌ها و این اطمینان‌ها در اسلام است، نمونه اعلایش در محمد و  آل‌محمد؟عهم؟ است. حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه با یک خواب، تصمیم گرفتند از مدینه و مکه خارج شوند. به حسب ظاهر فقط خواب دیدند، و از مکه و مدینه هردو حرکت کردند. از مدینه که حرکت کردند خواب دیدند، از مکه هم که به طرف عراق حرکت کردند خواب دیدند. وقتی که در اول شب با برادرشان محمد حنفیه صحبت فرمودند،

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 412 *»

او گفت آقا به طرف عراق تشریف نبرید، به طرف یمن تشریف ببرید. و اگر  می‌بینید در یمن هم ممکن است مزاحمتان شوند، به طرف کوه‌ها و مرز‌ها حرکت کنید، و در جاهایی نباشید که یزید و ایادی یزید به شما دسترسی داشته باشند و بتوانند به شما صدمه‌‌ای بزنند. به بیابان‌ها بروید، به کوه‌ها بروید، شاید خداوند در کار شما فرجی بدهد. فرمودند باشد، درباره‌اش فکر  می‌کنم. به حسب ظاهر  همان شب خواب دیدند و قبل از صبح عازم شدند و دستور دادند که کجاوه‌ها را بستند و قافله آماده حرکت شد. به محمد حنفیه خبر  رسید که حضرت سیدالشهداء عازم هستند، به طرف عراق هم عازم هستند، خودش را به حضرت رساند و عرضه داشت آخر  شما فرمودید من در این باره فکر  می‌کنم، من فکر کردم شما از رفتن به عراق منصرف شدید. چطور شد که با این گفتگو‌هایی که داشتیم و عرایضی که من خدمتتان داشتم باز هم عازم عراق شده‌اید؟ حضرت فرمودند جدّم را خواب دیدم که فرمودند ان الله قدشاء ان‌یراک قتیلاً  مصلحت اقتضاء کرده، حکمت الهی اقتضاء کرده که تو  کشته شوی. حسین؟ع؟ می‌بیند که کسی با او نیست، علاوه بر  اینکه از نظر  باطن از جریان‌ها خبردار هستند، همین خواب هم به حسب ظاهر  اطمینان به حق‌تعالی است. دیگر  اگرچه غریب هستند اگرچه تنها هستند اگرچه بی‌کس هستند اگرچه می‌دانند که اهل عراق قطعاً  اهل نفاق هستند، ولی به امر خدا و به همین خواب اطمینان می‌کنند. علم باطنی و علم ولایت و امامتشان که جای خود داشت، به حسب وضع ظاهری هم وضع عراق برای همه مشخص بود. اگرچه نامه‌ها داده‌اند و افراد فرستاده‌اند، ولی وضع سیاسی و اقتضاء روحی اهل عراق برای همه روشن است، مخصوصاً  آنانی که در جریان هستند. خود امام؟ع؟ با پدر بزرگوارشان سال‌ها در همین کوفه زندگی کردند و در آنجا بودند، از نزدیک اهل عراق را می‌شناسند که اهل نفاق هستند، می‌دانند که اینها بر حال خودشان ثابت نیستند، ولی اطمینان به امر خدا و اطمینان به همین خواب حضرت را عازم عراق می‌کند. می‌فرماید جدم

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 413 *»

رسول‌الله را در خواب دیدم که فرمودند ان الله قدشاء ان‌یراک قتیلا  دیگر  من رفتنی هستم، باید به عراق بروم اگرچه کشته بشوم. عرضه داشت پس چرا این زن‌ها و بچه‌ها را همراه خودتان می‌برید؟ اگر بنای چنین امری است چرا اینها را با خودتان می‌برید؟ فرمودند درباره اینها هم جدم فرمود ان الله قدشاء ان‌یراهنّ سَبایا خدا می‌خواهد که اینها را هم اسیر  ببیند.([33]) اقتضاء حکمت و نظام است، مصلحت است. به همین فرمایشات اطمینان پیدا می‌کردند. اینها برای بیان معارف است که ما معرفت پیدا کنیم که این روح ولایت و امامت، این روح نبوت، این روح‌الایمان در اولیاء خدا چه می‌کند؟ حال نه اینکه تنها این بزرگواران که در مقام عصمت کلیه هستند این‌طور هستند، بلکه می‌بینیم که اتباعشان هم همین‌طور هستند، شیعیان کاملشان هم همین‌طور هستند. در همین مسیر  کربلا، وقتی که قافله امام حسین حرکت می‌کردند، آن‌طوری که به حسب وضع قافله به دست می‌آید این است که حضرت سیدالشهداء سوار بر  اسب و جلوتر  از همه هستند، تقریباً  پشت سر امام؟ع؟ حضرت علی‌اکبر  هستند، و بعد سایر  بنی‌هاشم و اصحاب دیگر  با فاصله حرکت می‌کردند. زن‌ها هم که در کجاوه‌ها و بر  شترها سوار بودند، و شاید در اطرافشان کسانی از محارم بودند که از آنها حفاظت می‌کردند. در همین مسیر  حرکت یک‌باره حضرت علی‌اکبر  متوجه می‌شوند که پدر بزرگوارشان یک‌قدری در حال استراحت هستند، به تعبیر ما مثل اینکه خواب رفتند. همین‌طور دست مبارک و سر مبارکشان را بر  روی جلوی زین گذاشته‌اند و یک‌قدری گویا خواب رفتند. بعد سر  را بلند کردند و فرمودند انا لله و انا الیه راجعون. علی اکبر ؟ع؟ مرکبش را یک‌قدری سریع‌تر  راند تا کنار پدر بزرگوار رسید و عرضه داشت چرا کلمه استرجاع بر  زبان جاری فرمودید؟ انا لله و انا الیه راجعون کلمه استرجاع است، یعنی خدایا ما اقرار داریم به اینکه بنده و مملوک تو  و در فرمان تو هستیم، و انا الیه راجعون و بالاخره برگشت ما به سوی امر  تو  و به سوی حکم تو است،

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 414 *»

به سوی عدل تو  و فضل تو است. اقرار به بندگی و عبودیت است. ولی جای گفتن انا لله و انا الیه راجعون کجا است؟ در وقت برخورد با مصیبت و ابتلاء است. علی اکبر صلوات‌الله‌علیه با آن مقام کمال و منزلت الهی که نور چشم‌ سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه و میوه قلب امام حسین است، از شیعیان کامل و از بزرگان دین است، عرضه می‌دارد چرا این کلمه را می‌فرمایید؟ فرمودند که خوابم ربود و در عالم رؤیا شنیدم منادی نداء می‌کند که این قافله به طرف مرگ حرکت می‌کند، و مرگ به استقبال این قافله می‌آید. سؤال و جواب این بزرگواران را ببینید. علی اکبر عرض کرد أولسنا علی الحق ای پدر آیا ما برحق نیستیم؟ این سؤال سؤال استفهام نیست که واقعاً علی نداند که برحق هستند. نه، این در واقع سؤالی است که با جواب حضرت مرتبه ایمان و معرفت علی ترقی می‌کند. یعنی می‌دانم که ما برحق هستیم، شما بفرمایید آری، تا با این آری معرفت من ترقی کند، خداوند در فرمایش شما بیشتر  برای من جلوه کند. اینکه می‌فرماید قرآن را تلاوت کنید به طوری که گویا خدا دارد با شما سخن می‌گوید، برای همین است که معرفت و بصیرت زیاد بشود، نورانیت زیاد بشود. این‌طور قرآن بخوانید. حال این بزرگوار از پدر سؤال می‌کند، تا با جواب پدر درجه معرفتش بالا برود. تا این سؤال را عرضه داشت که أولسنا علی الحق حضرت فرمودند چرا، ما بر حق هستیم. عرضه داشت بنابراین ما پروا نداریم که مرگ به طرف ما بیاید یا ما به طرف مرگ برویم. تفاوت نمی‌کند برای ما که مرگ به استقبال ما بیاید یا ما به استقبال و  پیشواز مرگ برویم، یعنی شهادت مورد رضایت خدا و مطلوب حق‌تعالی است، مصلحت خلق است، حکمت دین است، امری است که نفعش به اسلام و به دین می‌رسد، به قرآن می‌رسد، ما کاملاً  آمادگی داریم. آن‌وقت حضرت سیدالشهداء با این جواب فرزند چه نورانیتی و چه ایمانی و چه اطمینانی در فرزندش مشاهده می‌کند! همان مقصود از آفرینش را در علی اکبر  می‌بیند. مقصود حق‌تعالی از آفرینش معرفت و عبادت خدا است، اطمینان به فرمایش خدا است، ایمان به حق‌تعالی

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 415 *»

است، تصدیق کلام او است، تسلیم در برابر رضای او است، امام؟ع؟ همه اینها را بطور کامل در علی اکبر  مشاهده می‌کند. آن‌وقت فرمود خدا به تو جزاء دهد بهترین جزائی که خدا از طرف پدر به فرزندی کرامت می‌کند. یعنی من و تو  به حسب ظاهر  پدر و فرزندی هستیم که تمام خواسته‌هایم و همه امیدهایم در تو  زنده و موجود است و فعلیت دارد. اصلاً  من چنین پدری هستم که فرزندی که در جلویم ایستاده و او را می‌بینم همانی است که مقصود من از زندگی دنیوی و آمدن به دنیا است. ای علی، من همه خواسته‌هایم را در وجود تو  می‌بینم. خدا به تو جزا دهد بهتر جزایی که از پدری به فرزندش کرامت می‌کند. این دعاء را حضرت سیدالشهداء درباره علی اکبر  به همین سؤال و جواب فرمودند.([34]) روز عاشورا و جریان کربلاء  را  ببینید، شهداء کربلاء کامل و ناقصشان همه و همه در چه ایمان و اطمینانی به سر  می‌بردند! آخر کشته‌شدن بود آن هم نه کشته‌شدن با غلبه، کشته‌شدن با مغلوبیت بود. این عده کم، صد و چند نفر، در برابر  آن عده کثیر، که بیش از سی‌هزار نفر  بودند، بایستند و مقابلی کنند؛ معلوم است که این کشته‌شدن در کمال مظلومیت و مقهوریت است، ولی همه مطمئن بودند، همه آرام و آسوده بودند که این خواست الهی است و در نزد دید حق‌تعالی است. وگرنه هر قدمش باعث تزلزل است، چرا  آخر  این‌طور باید باشد؟ اما  اصلاً «چرا» در کار هیچ‌کدامشان پیدا نشد. همه ثابت‌قدم بودند، همه روشن و بصیر بودند. اینها همان ایمان و اطمینان است که از روح ولایت و روح نبوت و روح‌الایمان در مقام کمال و در مقام نقصان سرچشمه‌ می‌گیرد.

اهل ایمان باید با توجه به این مسائل خیلی کسب معارف و کسب کمالات کنند، در امر دین خدا با اطمینان و ایمان حرکت کنند، تسلیم باشند، راضی باشند، تصدیق کنند، فتنه‌ها فریبشان ندهد، شرایط مختلف زندگی دگرگونشان نکند، تزلزل در دل‌هایشان پیدا نشود، به حسب ظاهر  ضعف دین و ضعف اهل دین آنها را متزلزل

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 416 *»

نکند، مخصوصاً در دوره غیبت کبرای امام؟ع؟ که روز به روز فتنه‌های مختلف و شرایط مختلف پیش می‌آید، و برای اهل ایمان واقعاً موجبات تزلزل در اعتقاد و ایمان و عمل فراهم می‌کند. اهل ایمان باید به برکت توجه به این فرمایشاتِ قرآن و با توجه به تاریخ اسلام و تاریخ ائمه طاهرین و سایر  اولیاء و گرفتاری‌ها و مشکلات مختلف زندگانی‌های این بزرگواران، ایمان و اطمینان کامل و تصدیق و تسلیم کامل تحصیل کنند. درصدد باشند که وقتی متذکر  این مسائل می‌شوند واقعاً در روحشان اثر  بگذارد، و مطمئن شوند به اینکه امر  دین و امر  اولیاء دین و اهل دین در تمام شرایط زیر  نظر مستقیم حق‌تعالی است، دست کمک حق‌تعالی با دینش و با اولیائش است. اگرچه به حسب ظاهر همراه با مظلومیت و مقهوریت و غربت و تنهایی و بی‌کسی است، و به حسب ظاهر  قوت و قدرتی در دستشان نیست؛ اما در باطن امر، دست عنایت خدا و کمک حق‌تعالی همراه آنها است. همین مصائبی که خوانده می‌شود و متذکر  آنها هستیم، همه اینها باید درس باشد، تنها ذکر  مصیبت و گریه‌کردن نباشد. البته برای همین هم هست که متذکر  بشویم و گریه کنیم، ولی گریه‌های ما باید همراه با تحصیل ایمان و تحصیل معرفت و ترقی در مدارج ایمان و اطمینان به امر حق‌تعالی باشد. و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً فلایسرف فی القتل انه کان منصورا.([35]) نصرت همیشه بوده و هست، در همان حالی که حضرت سیدالشهداء یکی یکی از اصحاب و جوانانشان کشته می‌شدند و مرتب نائره جنگ شدید می‌شد یعنی آتش جنگ برافروخته‌تر  می‌شد، و معنی برافروخته‌تر  شدن آتش جنگ این بود که بی‌کسی و مظلومیت حضرت سید‌الشهداء لحظه به لحظه آشکارتر  و روشن‌تر  می‌شد، در عین حال رنگ صورت مبارک حضرت مرتب برافروخته‌تر  می‌شد. چرا؟ چون همان را نصرت حق‌تعالی می‌دید. در عین حال مظلومیت و مقهوریت، خودش را در نصرت حق‌تعالی می‌دید که خدا دارد نصرتش

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 417 *»

می‌کند. این خیلی مطلب بزرگی است! انّا لننصر  رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوة الدنیا و یوم یقوم الاشهاد.([36]) عرض کرده‌ام که در زبان عربی «انّ» حرف تأکید است، حرف تأکید در اول کلام آمده، انّا لننصر، و باز هم لام تأکید آمده، یعنی ما حتماً و یقیناً  کارمان این است، دائماً  این طور است، این‌طور  نیست که یک‌وقتی کار ما  این بوده و حالا نیست. حتی ببینید فعلش مضارع است و فعل مضارع دوام و تکرّر و تجدّد را می‌رساند که این کار دائمی است، این برنامه تعطیل‌شدنی نیست و همیشگی است. انا لننصر  رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوة الدنیا، مطمئناً و یقیناً و حتماً  کار ما این است که ما فرستادگانمان را و کسانی را که به این فرستادگان ایمان آورده‌اند نصرت می‌کنیم، فی الحیوة الدنیا در همین دوره دنیا و یوم یقوم الاشهاد و آن روزی که گواهان خلق برای شفاعت به‌پا می‌خیزند، آنجا هم ما یاریشان می‌کنیم. همیشه یاری خدا همراه فرستادگانش است، همراه مؤمنین است، خودشان را در همه حالات در کمال نصرت مشاهده می‌کردند و می‌کنند، و اطمینان همین است، هیچ تزلزلی برایشان نبود. خودشان را در عین مقهوریت در کمال قدرت می‌دیدند، در نصرت حق‌تعالی می‌دیدند. حال، مصلحت اقتضاء می‌کند که نصرت به این شکل باشد، در همه حال خود را در نصرت حق‌تعالی می‌دیدند، به یاری حق‌تعالی اطمینان داشتند، دست عنایت حق‌تعالی را بر  سر خود می‌دیدند.

در جستجوی زکریا؟ع؟ بودند که ایشان را بگیرند و بکشند، ایشان فرار کرد، تعقیبش کردند که دستگیرش کنند. دید هیچ چاره‌ای ندارد، هیچ جایی برای پناه‌بردن ندارد، البته این هم قرار  بوده معجزه‌ای باشد، رفت و داخل درخت شد. یک درخت تنومندی آنجا بود، زکریا خودش را به آن درخت رساند و به معجزه داخل درخت شد، ناپدید شد. دشمنان یقین کردند که زکریا داخل درخت است. با دیدن این معجزه باز هم دست از سرش برنداشتند، اره آوردند و درخت را از وسط اره کردند،

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 418 *»

و زکریا با درخت اره شد.([37]) ولی در عین حالی که اره بر  او کشیده می‌شد خودش را در نصرت حق‌تعالی می‌دید. یعنی برای زکریا  تفاوت نمی‌کرد که این معجزه و کرامت شامل حالش شد و داخل درخت شد و در درخت مخفی شد، معلوم است که این نصرت است. خدا زکریا را به همین معجزه در شکم درخت پناه داد. زکریا این را نصرت حق‌تعالی می‌بیند. آن موقعی هم که اره دارد روی سرش کشیده می‌شود و می‌داند که دارند اره‌اش می‌کنند، آن‌ را هم نصرت حق‌تعالی می‌بیند. حال، این اطمینان از کجا فراهم شده؟ می‌فهمد که اره دارد روی سرش می‌آید، و احساس می‌کند که استخوان سر  شکافته شد، این را می‌داند، اما ذره‌ای تزلزل برای او پیش نمی‌آید و همان را نصرت می‌بیند. مطلب این است که بلاء را عین نصرت می‌داند. انا لننصر  رسلنا می‌داند که در همین اره‌شدن نصرت حق‌تعالی شامل حالش است و در نصرت خدا به سر  می‌برد، خدا دارد یاریش می‌کند، همین یاری حق‌تعالی است. این ایمان چیست؟! این اطمینان چیست؟! مؤمنین باید در کمال شدت یک‌چنین حالتی داشته باشند، اطمینان به نصرت حق‌تعالی داشته باشند، هیچ در امر دینشان در امر اعتقادشان ضعیف نشوند، خدای نکرده شیطان وسوسه‌شان نکند که چون من در راه دین و برای دین قدم برداشتم این‌طور مبتلا  شدم، وضعم این‌طور شد، اگر  نیامده‌ بودم و اگر حق نگفته بودم وضعم این‌طور نبود، اگر مثل دیگران شده بودم وضعم بهتر  بود. این حرف‌ها یعنی چه؟ هیچ نباید متزلزل شد. مؤمن در هر حالی که هست؛ اگر  نعمت است نصرت حق‌تعالی بداند، اگر خدای نکرده بلاء است نصرت حق‌تعالی بداند، خودش را در همه حالات در نصرت حق‌تعالی ببیند. اگر  ایمان دارد، اگر مطمئن به این است که ایمان دارد، نباید هیچ‌گونه تزلزلی برای او پیش بیاید، خدا امر  را به عهده گرفته. اذّن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً  دست تنها هستی؟ باش. صدایت نمی‌رسد؟ به تو  مربوط نیست، ما باید ابلاغ کنیم، ما کمک می‌کنیم، کار به

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 419 *»

دست ما است. از این جهت امام فرمودند که خداوند رسانید به گوش تمام اشخاص، چه آنانی که در صلب پدران بودند و چه آنانی که در رحم مادران بودند، خدا به همه رسانید. و طبق بیاناتی که عرض کردیم که این دعوت تأثیر کلی داشت، قبل از اینکه این واقعه واقع بشود هم نداء ابراهیم را خدا به گوش تمام انسان‌ها رسانید، از آدم گرفته تا آن آخرین کسی که خانه خدا را در روی این زمین حج می‌کند، همه شنیدند. این کار خدا است، این نصرت خدا است.

چون بحث به اینجا کشید و این مسائل به ذهنم خورد و عرض کردم، مخصوصاً در مورد کربلاء و امر حضرت سیدالشهداء که به ذهنم خورد و عرض کردم، این نکته را هم عرض کنم. راوی می‌گوید من دوستی داشتم که از سرلشکرهای متوکل بود خدا لعنتش کند، و متوکل کار‌های عمده را به این دوست من واگذار می‌کرد. می‌گوید یک‌وقتی شنیدم که متوکل او را با جمعی برای انجام کاری فرستاده، و از ‌آن مأموریت برگشته ولی مریض است و در خانه بستری است. می‌گوید پیش از ظهری بود به  عیادتش رفتم، دیدم طبیب پیش او است و دارد معاینه‌اش می‌کند، ولی حالش خیلی بد بود. خودش به طبیب گفت تو فهمیدی حال من چیست؟ طبیب در جواب گفت نه، من نمی‌فهمم که منشأ این ناراحتی تو چیست. ناراحتیش هم این بود که تمام بدنش به لرزه درآمده بود، رعشه گرفته بود، و رنگ صورتش پریده بود، درست مثل آدمی که وحشت‌زده باشد، وحشت همه وجودش را گرفته بود. ولی طبیب هرچه فکر  می‌کند که منشأ این چیست؟ از نظر  وضع بدنی هیچ اثری نمی‌بیند از اینکه این مرض منشأی در بدن داشته باشد که مثلاً  از سازمان‌های داخل بدن نشأت گرفته باشد. گفت من هیچ امری نمی‌بینم، هرچه معاینه می‌کنم علتش را در بدنت نمی‌بینم. این یک امری باید باشد که از  روحت سرچشمه گرفته، از نظر  بدن مشکلی نیست، بدنت همه جهاتش سالم است. خودش سری تکان داد و طبیب بدون اینکه دارویی بدهد رفت. می‌گوید من به او گفتم جریان چیست؟ چرا این وضع به سرت

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 420 *»

آمده؟ گفت بنشین تا بعد از آنکه اطرافیان رفتند برایت بگویم. بعد از آنکه اطرافیانش رفتند، گفت متوکل چند روز قبل به ما مأموریت داد، ــ  و متوکل هم همان روز  یا روز قبلش کشته شده بود. ــ  گفت متوکل چند روز قبل به ما دستوری داده بود و ما رفته بودیم که آن دستور را اجرا کنیم. گفتم آن دستور چه بود؟ گفت یک عده‌ای را در اختیارم قرار داد و به من دستور داد که به کربلاء  می‌روید و آنچه اطراف قبر  مطهر حضرت سیدالشهداء هست خراب می‌کنید، و تمام آن ناحیه را شخم می‌زنید به طوری که حتی از خود قبر حضرت هم اثری باقی نمی‌گذارید، همه را از بین ببرید. البته مدتی قبل از اینکه این ملعون این دستور را بدهد، شیعیان برای رفتن نزد قبر حضرت سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه یک علائمی داشتند، یکی از آن علامت‌ها درخت سدری بود که این درخت سدر برای شیعیان نشانه بود، اینها از شدت تقیه خودشان را به کمک آن علامت به قبر  مطهر  می‌رساندند. این درخت سدر نزدیک قبر مطهر  بود، الآن اگر  ان‌شاءالله خدا روزی کند پشت سر  مبارک حضرت سیدالشهداء صحن مطهر  یک دری دارد که آن در به باب السدر  مشهور است. باب‌السدر همان در صحن مطهر  از طرف پشت سر مبارک حضرت است. اگر در خاطرتان باشد آقای مرحوم در مواعظ ذکر  می‌فرمایند که سید مرحوم نقل فرمودند که شخصی یک شبی در صحن مطهر حضرت بود و دید که چندنفر  آمدند و قبری را کندند و میتی را از آن قبر  بیرون آوردند و او را به طرف باب‌السدر کشیدند که از صحن مطهر  بیرون ببرند که آنجا نباشد. می‌فرمایند که تا آن میت به باب‌السدر رسید آن شخص دید که این میت صورتش را  به طرف حرم مطهر  برگردانید و با ناامیدی عرضه داشت که یا اباعبدالله آیا این‌طور پناه می‌دهید کسی را که به شما پناهنده بشود؟! تا این حرف را می‌زند، از قبر  مطهر  صدایی می‌آید که خلّوه، به مأمورین دستور می‌رسد خلّوه، این را رهایش کنید. تا آن شخص این صدا را می‌شنود بیهوش می‌شود، تا فردا بیهوش بود، فردا که به هوش می‌آید جریان را نقل می‌کند، می‌آیند بررسی می‌کنند می‌بینند در آنجا قبر  تازه‌ای

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 421 *»

است، یک شخص سنی را از بغداد آورده‌اند و در آنجا دفن کرده‌اند.چون آن میّت سنی بوده، از این جهت ملائکه نقاله می‌خواستند او را از حرم بیرون ببرند، اما حضرت شفاعت فرمودند و  دستور فرمودند که خلّوه، رهایش کنید. بعد آقای مرحوم می‌فرمایند که خدمت سید مرحوم عرض کردم که چطور این سنی مورد شفاعت قرار گرفت و حضرت اجازه فرمودند آنجا دفن بشود؟ سید مرحوم فرموده بودند این به حد عداوت با شیعیان نرسیده بوده. سنی بوده ولی با شیعیان عداوتی نداشته، از این جهت مورد شفاعت قرار گرفته است.([38])

مقصودم این است که در آن فرمایش باب‌السدر ذکر  شده. این باب‌السدر همان دری است که در صحن مطهر  پشت سر  مبارک واقع شده، در مشهد تقریباً  مثل درِ صحنی است که به طرف طبرسی باز می‌شود. البته الآن نمی‌دانم در  کربلاء وضع چطور است. از حرم و صحن که خارج می‌شدیم، از باب‌السدر که بیرون می‌آمدیم، طرف راستمان یک کوچه‌ای بود که در اوائل آن کوچه منزل سید مرحوم­ قرار داشت. ولی این‌طور که شنیدم از یک نفر  که اخیراً به کربلاء مشرّف شده بود و  دو سه هفته قبل مراجعت کرده بود؛ او نقل کرد که تمام اطراف حرم مطهر  را خراب کرده‌اند و وسعت داده‌اند. گفت اطراف صحن مطهر  را از طرف بالای سر مبارک وسعت داده‌اند تا جایی که به تل زینبیه رسیده است. آن قسمت یک بازاری بود آنها را برداشته‌اند و تقریباً فاصله زیاد شده. مثل اطراف حرم حضرت رضا؟ع؟ که وسعت داده شده این‌طوری است. می‌گفت پایین پای مبارک حضرت هم وسعت داده شده به طوری که بازار بین‌الحرمین، که بین حرم حضرت سیدالشهداء و حرم اباالفضل؟ع؟ یک بازاری بود، آن بازار هم برداشته شده و تقریباً راه باز است، به حرم حضرت وسعت داده شده. اگر  این‌طور باشد و پشت سر  مبارک هم وسعت داده شده باشد، خیلی احتمال می‌رود که خانه سید مرحوم­ هم خراب شده باشد و متأسفانه توی خرابی افتاده باشد، اگرنه که موجود

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 422 *»

است. امیدواریم خدا زیارت سیدالشهداء7 را روزی همه بفرماید.

آری، عرضم این بود که در زمان متوکل، صحن و حرم که نبوده، فقط یک قبر مخفیی بوده، و شیعیان در بین خودشان علاماتی داشتند که محل قبر  را می‌فهمیدند. از جمله مثلاً  از درخت سدر چند قدم که جلو رفتی آنجا قبر مطهر  است. این درخت سدر بود، تا اینکه به دستور هارون ملعون ــ  خدا لعنتش کند ــ  این درخت را قطع کردند. یک شخصی می‌گوید من در همان زمان در حضور یکی از فقهاء بودم، شخصی از عراق آمد، پرسید از عراق چه خبر داری؟ گفت به دستور هارون درخت سدر قطع شد. معلوم می‌شود که این یک علامتی بوده که شیعه و سنی از آن خبر  داشتند و می‌دانستند. حال شاید این فقیه هم از سنّی‌ها بوده. می‌گوید آن شخص عراقی گفت خبری که من از عراق دارم این است که آن درخت سدر قطع شده. این شخص گفت الله‌اکبر  سبحان‌الله! گفت چرا اظهار تعجب نمودی؟ آن فقیه گفت ما در حدیث شنیده بودیم که پیغمبر اکرم فرمود لعن ‌الله‌ قاطع السدرة، خدا کَننده درخت سدر را لعنت کند. ما با خودمان فکر  می‌کردیم یعنی هرکس درخت سدر را قطع کند خدا لعنتش کند، اما حال فهمیدیم که مقصود پیغمبر اکرم؟ص؟ این درخت سدر بوده، و پیغمبر  هارون را در آن زمان لعن کردند که فرمودند خدا قطع‌کننده درخت سدر را لعنت کند، که نشانه قبر  سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه است.([39])

آری، بگذریم، در زمان متوکل خیلی امر  بر شیعه شدید شده بود، مخصوصاً نسبت به زیارت قبر سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه. از جمله این شخص می‌گوید که متوکل چند روز قبل مأموریتی به ما داد، و ما با عده زیادی برای انجام این کار به کربلاء رفتیم که تمام اطراف آن قبر  و خود آن قبر مطهر  را شخم بزنیم که دیگر هیچ اثری نماند و آثار قبر حسین صلوات‌الله‌‌علیه محو  بشود که دیگر  هیچ‌کسی نتواند آنجا را پیدا کند. می‌گوید ما برای انجام این مأموریت حرکت کردیم و به آنجا رسیدیم، من دستور

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 423 *»

دادم در یک فاصله بیشتری برای من خیمه‌ای نصب کنند که من در آن خیمه باشم و اینها هم مشغول کار شوند. خلاصه، گاوها را برای شخم زدن زمین آوردند و مأموران در اول شب مشغول شدند که کسی باخبر  نشود و متعرضشان نشوند. آن شخص گفت من چون خسته بودم گفتم من در خیمه استراحت می‌کنم شما بروید کار را انجام بدهید. بالاخره آنها مشغول شدند و من هم برای استراحت داخل خیمه رفتم. اما طولی نکشید که دیدم سر و صدای زیادی بلند شد، از خیمه بیرون آمدم و گفتم چه خبر  است؟ کسی را فرستادم که تو  برو خبر  بگیر. گفت یک عده زیادی به حمایت از قبر مطهر  نمودار شده‌اند و ما آنها را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم از کجا آمده‌اند، و تمام آنها مسلّح هستند، همه تیر و کمان دارند و به آن کسانی که عهده‌دار این کار شده‌اند حمله‌ور شده‌اند و اینها هرچه در مقام دفاع بر‌می‌آیند نمی‌توانند دفاع کنند و عده زیادی کشته شده‌اند. می‌گوید گفتم آخر  معنا ندارد! اینها از کجا آمده‌اند؟ در این موقع ما اقدام کردیم که کسی خبردار نشود. گفتند ما نفهمیدیم که اصلاً  اینها  از کجا آمدند. در یک فاصله معینی ایستاده‌اند و تیر و کمان‌های عجیبی هم دارند و هرکس جلو  می‌رود فوراً  او را با تیر  می‌زنند. می‌گوید خودم جلو  رفتم و دستور حمله دادم. تا من دستور حمله دادم آنها هم شروع کردند تیراندازی کنند و ما با یک وحشتی روبه‌رو شدیم، چون می‌دیدیم که هرکس جلو  می‌رود تیر  به او اصابت می‌کند و می‌افتد. به آن عده‌ای که مانده بودند گفتم فاصله بگیرید، اینها فاصله گرفتند، خودم یک مقداری جلو  رفتم، اما وحشتی به من دست داد که عقب آمدم و از همان‌جا تمام بدنم می‌لرزد، و یک وحشتی در دلم افتاده که آرام ندارم و از همان لحظه تا به الآن وضعم این‌طور است که می‌بینی، هیچ آرامش ندارم. ولی ترس از این داشتم که وقتی مراجعت کنم متوکل مرا مؤاخذه کند که چرا کار را به انجام نرسانیدی؟ مانده بودم که چه‌کار کنم. اما تا وارد خانه شدم، یکی از دوستان و خویشانم آمد و گفت که متوکل را دیروز کشتند و به جهنم واصل شد. ولی این خوشحالی که مرا  مؤاخذه نخواهد کرد هیچ وحشت مرا

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 424 *»

کم نکرد و هیچ اثری در من نگذارد. و با این وضعی که من دارم فکر  نمی‌کنم که بتوانم حتی امروز را به شب برسانم. و همان دوستش نقل می‌کند که به شب نرسید و به درک واصل شد.([40])

اینها نصرت‌های الهی است. امر سیدالشهداء، به طور کلی امر  دین و دیانت، امر  قرآن، امر  پیغمبر اکرم، امر  مؤمنین، تمام اینها در نصرت حق‌تعالی است و همیشه خدا دینش را نصرت کرده. و اگر  اهل حق مظلومیت و محرومیتی داشتند و دارند، تنهایی و بی‌کسی دارند، دستشان خالی است، اینها هیچ‌کدام دلیل بر  این نیست که خدا دست نصرتش را از سر اینها برداشته، نعوذبالله اینها را فراموش کرده، کاری به اینها ندارد. نه، در همان حال در نصرت حق‌تعالی به سر می‌برند. باید تحصیل ایمان کرد، تحصیل اطمینان کرد، به کار حق‌تعالی و به کار اولیاء خدا مطمئن شد. دست عنایت و نصرت خدا همیشه با اهل ایمان بوده و هست. ببینید، ابراهیم در آن زمان یک نفر تنها بود و گفت هلمّ الی الحج؛ خدا روزی کند ان‌شاءالله، ببینید در ایام حج چه خبر  است! تمام مکه و اطراف مکه همه صداها به لبیک اللهم‌ لبیک بلند است. جواب چه‌کسی را می‌دهند؟ جواب دعوت ابراهیم را می‌دهند. جواب یک نفر ضعیف را می‌دهند که وقتی آن دعوت را فرمود خودش بود و بچه‌اش. و تا امروز و تا وقتی که عالم تمام می‌شود، این دوره تمام می‌شود، این حج برقرار است و این جواب‌گویی‌ها و این لبیک‌گویی‌ها هست. و همه اینها نصرت حق‌تعالی است.

امر  باطن دین و خانه‌های باطنی حق‌تعالی هم همین‌طور است؛ که خدا به وسیله رسول‌الله به حج خانه‌های الهی، مقام امامت آل‌محمد؟عهم؟ دعوت فرموده است. و این‌همه جواب‌ها  که داده می‌شود و نصرت دین می‌شود، تمام این قدم‌هایی که در امر دین برداشته می‌شود و اطاعت‌هایی که می‌شود، در واقع اجابت دعوت محمد مصطفی؟ص؟ برای اقرار  و ایتمام و اقتداء به مقام امامت محمد و آل‌محمد؟عهم؟

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 425 *»

است. امروز امام زمان در مقام امامتشان خانه باطنی حق‌تعالی هستند. هر قدمی که در دین برمی‌دارید، هر نصرتی که از دین خدا می‌کنید، هر  بندگی و اطاعتی که می‌کنید، حج این خانه را نموده‌اید، و اقتداء به این خانه و رو به این خانه کرده‌اید، و اجابت دعوت پیغمبر  است. خیلی خدا را بر معرفت امامت و نصرت امامت و قدردانی از نعمت ولایت محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین شاکر  باشید. در همه حال از نصرت حق‌تعالی و کمک و عنایت حق‌تعالی غافل نباشید. حاج آقای عارفی هم شاید امشب بخواهند تشریف ببرند و آمادگی دارند که ان‌شاءالله آنهایی که تصمیمی دارند اگر  اقدام نکرده‌اند اقدام کنند، یا اگر  اقدام کرده‌اند و متوجه شده‌اند که کم بوده و باید بیش از اینها باشد، ایشان برای یادداشت‌کردن و حتی اگر  چک هست برای گرفتن چک آمادگی دارند. ان‌شاءالله فراموش نکنید، دقت کنید، کار کوچکی نیست کار بزرگی است، خدا باید همه ما را کمک کند. ساختمان حسینیه مشهد را  با ساختمان جاهای دیگر  نمی‌شود مقایسه کرد، یک محلی است که ان‌شاءالله باید سال‌ها از آن استفاده بشود، از این جهت نمی‌شود امر  را سطحی گذراند، یک امر  بزرگی است. و ما هیچ‌گونه تزلزلی در خاطر نداریم، کاری است که ان‌شاء‌الله خواهد شد، نصرت حق‌تعالی تا به حال بوده و بعد از این هم خواهد بود، تزلزلی در ما  نیست، اگر  رضای امام؟ع؟ باشد و مصلحت باشد قطعاً  به انجام می‌رسد، باید شماها کوتاهی نکنید، و ان‌شاءالله تا جایی که برایتان میسر  است اقدام نمایید.

اللّهم صلّ علیٰ محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 426 *»

 

 

مجلس   26

 

  

6 ذيقعدة‌الحرام 1416 هـ ق

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 427 *»

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد ظاهر  این آیه شریفه در مورد حج خانه خدا است، که ابراهیم علی نبینا و آله و علیه‌السلام از طرف حق‌تعالی مأمور شد که در میان مردم حج خانه خدا را اعلام کند. بعد از آنکه پایه‌های خانه خدا را به کمک اسماعیل بالا برد و خانه حق‌تعالی را برای زیارت‌کنندگان و حج‌کنندگان آماده ساخت، مأمور شد که وظیفه حج را ابلاغ کند و اذّن فی الناس بالحج. و خداوند هم وعده فرمود که این دعوت تو  را اجابت‌ می‌کنند و به سوی تو  می‌آیند در حالی که پیاده هستند و یا بر  مرکب‌های ضعیف هستند.

و عرض کردم این فرمایش را که خداوند می‌فرماید برای این است که به حسب ظاهر  ابراهیم تنها است، و اگر  بخواهد بدون داشتن اسباب و وسائل ظاهری دعوت خود را ابلاغ کند چگونه به همه برساند و به همه بشنواند؟ در این فرمایش که خدا می‌فرماید یأتوک رجالاً  برای طواف و زیارت خانه کسانی خواهند آمد که به واسطه نداشتن وسیله سواری پیاده می‌آیند، و کسانی هم که با وسیله و مرکب می‌آیند به واسطه اینکه از راه‌های دور می‌آیند و زاد و توشه‌ آنها کم می‌شود، مرکب‌هایشان

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 428 *»

ضعیف و نحیف می‌شود، ولی با این حال خواهند آمد. این اجابت‌ها متفرع  بر  این است که دعوت ابراهیم را بشنوند. و تا دعوت ابراهیم به گوش اهل استطاعت نرسد و نشنوند کجا می‌توانند اجابت کنند؟ پس این‌گونه فرمایش‌های حق‌تعالی اطمینان و آرامش‌دادن به انبیاء است، که کار را ما به عهده داریم، شما ــ  ای انبیاء ــ  وسیله‌ای برای انجام کار هستید، ولی کار و تمامیت کار و به مقصود رسیدن به عهده ما است.

این مطلبی است که باید متذکر  باشیم. انبیاء کارشان دعوت و ابلاغ است و خداوند کار آنها را به اتمام می‌رساند. ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا([41]) خداوند امرش بالغ است و امرش را  به آن مقصد و مقصودی که دارد می‌رساند. البته هر  امری و هر کاری، وسیله‌ای و قراری و نظامی دارد، اسباب ظاهری دارد، و با اسباب ظاهری هم حق‌تعالی کارها را اتمام می‌فرماید. از این جهت در حدیث فرمودند وقتی ابراهیم اعلام کرد همه نداء او را شنیدند و می‌شنوند. و این نداء ادامه دارد، آن‌چنان نیست که تمام شده باشد. نداء مداومی است و به گوش اهل تکلیف می‌رسد، و اهل استطاعت از اهل تکلیف اجابت می‌کنند و به سوی خانه حق‌تعالی حرکت می‌نمایند.

‌اینها ظاهر  آیه است و اموری است که مربوط به حج ظاهریِ خانه ظاهری حق‌تعالی است. ما از این آیه مبارکه که در مورد حج نازل شده متذکر خانه‌های معنوی می‌شویم، و از خانه‌های معنوی الهی یاد می‌کنیم که خانه‌های معنوی الهی خانه‌هایی است که خداوند از دوره‌های ذر این خانه‌ها را محل انوار خود قرار داده و برای جمیع خلق به تمام انوار خود از این خانه‌ها ظاهر  شده است، و این خانه‌ها همان مقام امامت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است که در مقام امامتشان این بزرگواران خانه‌هایی هستند که انوار حق‌تعالی از آن خانه‌ها به تمام خلق تابیده و همه خلق از این انوار استفاده می‌کنند و بهره‌مند هستند. این مقام، مقام امامت است، مقامی است که در این مقام تمام بندگان پرورش می‌یابند. این مقام، مقام ریاست کلیه است که به

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 429 *»

جمیع خلق تعلق گرفته، و مقام رعایت جمیع خلق است.  از این جهت در زیارت عرض می‌کنیم: استرعاکم امر خلقه([42]) یعنی ای آل‌محمد ــ  صلوات‌الله علیهم‌اجمعین ــ  خدا رعایت حال خلق را از شما خواسته، استرعاکم امر خلقه پرورش خلق و ترقی‌دادن خلق به عهده شما گذارده شده، شما راعی خلق هستید، خدا رعایت خلق را از شما طلب کرده. مورد خیلی روشنی که معنای این رعایت را برای ما خیلی روشن می‌کند همین امر چوپانی است. چوپان، راعی گله است، و گله در اختیار چوپان است، و چوپان خیر  و صلاح این گوسفندان را می‌داند، گوسفندها را جمع‌آوری می‌کند یا متفرق می‌کند، در هر جایی که صلاح آنها است آنها را برای چرا می‌برد، در کنار آب می‌برد، برای استراحت می‌برد. عرب به این کار  «رعایت» می‌گوید، و نام چوپان را «راعی» می‌گذارد. رعایت و راعی یک‌چنین معنایی دارد. پس جمیع خلق نیازمند بودند به اینکه کسی و مقامی آنها را رعایت کند، یعنی آنها را به خیرشان و صلاحشان هدایت کند، همه را در رسیدن به آنچه خیر  آنها است کمک کند، و از آنچه شر آنها است حفاظت کند، به خیر  و صلاحشان رهبریشان کند، و از شر  و فسادشان آنها را منع و حفظ نماید. این امر، رعایت است. البته می‌دانیم که صاحب این مقام، حق‌تعالی است، خداوند از همه به رعایت خلقش سزاوارتر  است. خلق را آفریده و صلاح آنها و فساد آنها را می‌داند، آنچه آنها را به خیر  و صلاحشان نزدیک می‌کند می‌داند، و همچنین آنچه آنها را از سخط خدا دور می‌کند می‌داند. خداوند همین علمش و همین رعایتش را در یک مقامی گذارده که با خلق ارتباط دارد. چون ذات مقدس حق‌تعالی منزه از آن است که خودش مباشر  رعایت خلقش شود، همچنان‌که در مورد خلقت، در مورد رزق، در مورد احیا و زنده‌کردن خلق و یا میراندن خلق، می‌دانیم که این کارها کار خدا است و هیچ شریکی هم با خدا در این کارها نیست. اینها کارهای حق‌تعالی است و در جمیع ملک خدا، در جمیع کائنات و همه عوالم

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 430 *»

خلقت شریکی با خدا در این کارها نیست. این را می‌دانیم که اینها کار خدا است، خودش هم در قرآن خبر  داده و ما هم به ابلاغ  پیغمبر  اکرم؟ص؟ باخبر شده‌ایم؛ الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم([43]) فقط خدای شما است که این کارها را می‌کند، ببینید به این شکل است هو الذی آن خدایی که شما او را می‌پرستید و معتقد به خدایی او هستید، او است فقط کسی که شما را خلق کرده و رزق داده و شما را می‌میراند و زنده می‌کند، این کارها فقط کارهای او است، او است خالق و آفریننده شما، او است رازق و روزی‌دهنده شما، او است محیی و زنده‌کننده شما، او است ممیت و میراننده شما؛ او به تنهایی، وحده‌ لا شریک له، هیچ شریکی هم برایش نیست. ما معتقد هستیم که برای خدا در این کارها شریکی نیست، برای خدا در این کارها وزیری نیست، برای خدا در این کارها وکیلی نیست، برای خدا امینی نیست به این معنا که به او اذن داده باشد و مأذون در این کارها باشد. نه وکیلی برای او اســـت، نه وزیـــری برای او است، نه شریکــی برای او است، بلکه به تنهایی، وحـــده لا شریک له، رازق و خالق و محیی و ممیت است. این را ما عقیده داریم. ولی آیا به ذات مقدس خودش حق‌تعالی خلق می‌کند و رزق می‌دهد و زنده می‌کند و می‌میراند؟ این‌طوری است؟ نه. اینجا است که باید همه قسمت‌ها و جوانب قرآن روشن باشد. اگر  به ذات مقدس خودش این کارها را می‌کند پس چرا گاهی می‌فرماید ما به ایدی و دست‌های خود آسمان را برپا داشتیم و زمین را ساختیم؟ معلوم می‌شود حق‌تعالی به ذات مقدسش مباشر  با این کارها نیست، بلکه کار‌های خود را با اسباب جاری می‌کند. و این اسبابی که وسیله کار خدا است مختلف است و درجات دارد، بزرگ‌تر  و کوچک‌تر  دارد، و در هر صورت در میان خلق و مناسب با خلق است.

پس یکی از کارهای حق‌تعالی رعایت خلق است؛ می‌شود خدا خلق را بیافریند و بعد خودش عهده‌دار رعایتشان نباشد؟ نه، رعایت خلق هم کار خدا است. ولی

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 431 *»

خدا به ذات مقدسش رعایت خلق را به عهده نمی‌گیرد، ذات او منزه است، بلکه یک مقامی را می‌آفریند و در آن مقام، رعایت خود را ظاهر  می‌کند. آن مقامی که رعایت حق‌تعالی در آن مقام ظاهر  شده و تعلق به جمیع خلق گرفته، اسم آن مقام را مقام امامت می‌گذاریم. دقت می‌فرمایید؟ بنابراین شأن امامت چقدر است! و امام چه منزلتی دارد؟! مقام امامت همان مقامی است که رعایت حق‌تعالی در آن مقام ظاهر  شده و به خلق تعلق گرفته. این است که بخصوص در زیارت ائمه طاهرین سلام‌الله علیهم‌اجمعین عرض می‌کنیم استرعاکم امر خلقه یعنی خدا رعایت امر خلق را از شما خواسته و به عهده شما گذارده، یعنی این کارش را از این وسیله ظاهر ساخته که به جمیع خلق تعلق بگیرد. تمام خلق نیازمند به راعی هستند، یعنی به کسی نیازمندند که آنها را به خیرشان برساند و از شرّشان دور کند، آنها را به صلاحشان راهنماییشان کند و از فسادشان آگاهشان نماید. به تعبیر  دیگر، در قدم به قدم زیر  بغل اینها را بگیرد و رعایت حالشان را بکند؛ چون خود خلق نمی‌توانند عهده‌دار امور خودشان باشند. این مقام مقام امامت است، مقام ریاست بر جمیع کائنات است.

و اینکه گفتیم ابراهیم به ابلاغ حج مأمور شد، به جهت این است که خدا او را به مقام امامت برگزید و برای اینکه به خانه خدا دعوت کند مناسبت پیدا کرد. این خانه محل همه فیوضات او است، این خانه مرکز  نشر  همه رحمت‌ها و برکات حق‌تعالی در روی این زمین است، این مطلب معلوم است. اگرچه برای ماها محسوس نیست، اما باید بدانیم که مطلب همین است. البته محسوس ما نیست که چطور نعمت‌ها و رحمت‌ها و برکت‌ها از خانه خدا به ما می‌رسد، نمی‌بینیم و درک نمی‌کنیم که چگونه می‌رسد، اما کسانی به ما خبر  دادند و این خانه خدا را به ما معرفی کردند که آنها بر جمیع عوالم واقف هستند، نه تنها از این عالم ما خبر  دارند بلکه از همه عوالم باخبر  هستند، کسانی هستند که همه عوالم پیش چشم آنها خلقت شده و خلقت حق‌تعالی را دیده‌اند که چگونه خدا عالم‌ها را خلق کرده و می‌کند، خودشان را هم که

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 432 *»

خدا خلق کرده، دیده‌اند که خدا چطور خود اینها را خلق کرده. اینها یک اشخاص مخصوصی هستند. خدا هم به مفهوم کلامش از وجود اینها خبر  داده که چنین اشخاصی هستند که تمام عالم‌ها را خدا پیش روی آنها و جلو  دید آنها خلقت کرده، و آنها بر خلقت همه عالم‌ها حتی بر خلقت خودشان گواه بودند. این را دیگر  قرآن دارد خبر  می‌دهد، نمی‌شود گفت حدیث است و نعوذبالله نعوذبالله حدیث هم معلوم نیست درست باشد یا نباشد، نمی‌شود یک‌چنین حرف‌هایی زد. نه، قرآن است، دیگر  در قرآن شکی نیست. می‌فرماید ما اشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق انفسهم و ما کنت متخذ المضلین عضدا([44]) چند شب قبل همین آیه شریفه را متذکر  شدیم و عرض کردیم که بعضی‌ها خیلی دلشان می‌خواست که به پیغمبر  اکرم ــ  برای رسیدن به خواسته‌های خودشان ــ  در همین امر  رعایت و چوپانی خلق کمک کنند، ظاهراً  عمر خدمت پیغمبر  عرض کرده یا رسول‌الله خوب است ما را برای کارهای خودتان کمک بگیرید و از وجود ما هم استفاده کنید، ما کمک شما باشیم، در انجام کارهای شما بازویتان باشیم. می‌خواسته به این وسیله خودش را ــ  برای مقاصد بعدی ــ  به رسول‌الله؟ص؟ مرتبط کند، چون اینها همه‌شان از اول که به ظاهر  اسلام آوردند برای بعد از رحلت رسول‌‌خدا؟ص؟  نقشه داشتند، و همان‌طور هم شد. بعد از رحلت پیغمبر  نقشه سقیفه را پیاده کردند و به مقصودشان رسیدند، به ظاهر امیرالمؤمنین را خانه‌نشین کردند و خودشان عهده‌دار حکومت بر مردم شدند. این چند نفر  هیچ ایمان نداشتند، هیچ‌ اسلام را باور نکرده بودند، اما در آن زمان کاهن‌ها زیاد بودند، در زمان رسالت رسول‌الله؟ص؟ علم کهانت خیلی شایع بود، و این کاهن‌ها می‌توانستند به وسیله علم کهانت خصوصیات اشخاص را بشناسند. مثلاً به ابوطالب که می‌رسیدند می‌فهمیدند که این ابوطالب پدر فرزندی خواهد بود که آن فرزند مورد عنایت حق‌تعالی است، نامش در کتاب‌های پیشین آمده. به عبدالله می‌رسیدند، به

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 433 *»

عبد‌المطلب می‌رسیدند، به هاشم می‌رسیدند، می‌فهمیدند که اینها اشخاصی هستند که خداوند اینها را مورد عنایت خودش قرار داده، و از اینها فرزندانی فراهم خواهند شد که در عالم مؤثر  هستند، مورد عنایت خدا هستند، وصی هستند، نبی هستند؛ اینها را می‌فهمیدند. به همین ابی‌بکر  و عمر  رسیده بودند، و در اینها هم دیده‌ بودند که موقعیتشان از نظر  شرارت طوری است که در میان مردم عهده‌دار مقامات و ریاست‌هایی خواهند شد؛ به اینها خبر  داده بودند که یک نفر  می‌آید و ادعاء پیغمبری می‌کند، و بعد از  آنکه از دنیا رفت شما در جای او می‌نشینید و ریاست را به عهده می‌گیرید و  کارها می‌کنید ممالکی را فتح می‌کنید، به نامتان سکه زده می‌شود، و از این قبیل خبرها به اینها داده شده بود. از این جهت تا رسول‌الله رسالت خودشان را اعلام فرمودند، اینها روی همان سوابقی که داشتند خیلی زود و خیلی راحت به ظاهر  اسلام آوردند.([45]) ابی‌بکر  مال زیادی داشت، مالش را در راه اسلام صرف کرد. همان وقتی هم که حضرت از مکه به مدینه هجرت کردند ابی‌بکر  در خدمت حضرت بود، و دو شتری که داشتند که یکی را حضرت سوار شدند و یکی را ابی‌بکر  سوار شد، هردو شتر  مال ابی‌بکر بود. اما پیغمبر  به او فرمودند این شترها را از تو  اجاره می‌کنم، آن‌چنان نیست که بخواهم از مال تو استفاده کنم. او هم قبول کرد.([46]) در هر صورت، مرتب از این کارها می‌کرد، بلال را او خرید و آزاد کرد،([47]) خدمات مالی زیادی در بین مردم و برای اسلام انجام می‌داد، و یک آن هم اسلام را قبول نکرده بود، یک آن اقرار به رسالت پیغمبر نداشت، یک آن ایمان به خدا نیاورده بود. اما هرکس او را می‌دید می‌گفت عجب این شخص دلباخته اسلام است و مالش را برای اسلام و در راه اسلام خرج می‌کند! عمر  هم همین‌طور بود، خیلی زود اسلام آورد و به ظاهر  اسلام را قبول کرد.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 434 *»

روزی به خانه خواهرش رفت، دید خواهر  و شوهر خواهرش مشغول خواندن آیاتی از قرآن هستند، ابتداءً یک کمی عصبانی شد،([48]) بعد که دید اینها به حسب خودشان واقعاً ایمان دارند فهمید که کار  پیغمبر  دارد رواج پیدا می‌کند و این همان پیغمبری است که کاهن‌ها می‌گفتند کارش پیش می‌رود و شماها جانشین او می‌شوید؛ از این جهت روزشماری می‌کردند که پیغمبر از دنیا بروند و به آنچه که کاهن‌ها خبر  داده بودند برسند.([49]) خیلی هم سعی می‌کردند که خودشان را مورد توجه مردم قرار بدهند. اما پیغمبر  اکرم مأمور بودند که با منافقین در مقام مخاصمه برنیایند، آیه قرآن نازل شده بود که و لاتکن للخائنین خصیما([50]) با این خائن‌ها که خیانتشان بارها در اسلام معلوم شده، با اینها مخاصمه نکن. همین‌ها در زمان حیات رسول‌الله خیانت‌ها می‌کردند، به مسلمین خیانت‌ها می‌کردند، به اسلام خیانت‌ها می‌کردند. اما پیغمبر اکرم؟ص؟ برای پیشبرد امر  اسلام و انتشار نام اسلام و برای حفاظت همان چند نفر  مؤمنین، با اینها سازش داشتند و هیچ‌گونه مخاصمه‌ای با اینها نمی‌کردند. از  این جهت بوده که ظاهراً خدمت پیغمبر  عرض کرده یا رسول‌الله ما را برای خودتان کمک بگیرید. عَضُد یعنی بازو، عرب‌ها اسم کمک‌کار و یاور را عضد می‌گذارند. آن‌وقت این آیه نازل شد ما اشهدتهم خلق السموات و  الارض و لا خلق انفسهم و ما کنت متخذ المضلین عضدا.

چون پیغمبر  در مقام ریاستش دو کار انجام می‌دهد: یک کار این است که می‌گوید این آیات بر من نازل شده، حکم خدا این است، واجب خدا این است، حرام خدا این است، مستحب خدا این است، مکروه خدا این است. این را می‌گویند ابلاغ دین. وحی نازل می‌شد، آیات نازل می‌شد، احکام بر حضرت نازل می‌شد، حضرت

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 435 *»

هم ابلاغ می‌کردند و می‌رسانیدند. این یک کار است که اسمش را نبوت می‌گذاریم. کار دیگر  رعایت است، یعنی دست تک‌تک مردم را باید بگیرد و هدایتشان کند و به مقصدشان برساند، آنها را به صلاحشان و خیرشان آشنا کند، از فسادشان دور بدارد. مقام رعایت مثل یک چوپانی است که بر سر گله خود است. که کاملاً  می‌داند چه وقتی اینها را حرکتشان بدهد، کجا ببرد، کجا جمعشان کند، کجا متفرقشان کند، چه آبی مصلحتشان است آنها را بر  سر  آن آب ببرد، چه صحرائی مناسبشان است آنها را به آن صحراء ببرد. این کارها را رعایت می‌گویند. پس پیغمبر  اکرم؟ص؟ که در امر  نبوت و وحی و ابلاغ به کسی احتیاج ندارد، آیه نازل می‌شود تلاوت می‌فرماید. اما راجع به رعایت است که گفت ما را برای خودتان کمک بگیرید. خدا اعلام فرمود که یک اشخاص دیگری باید باشند که تو را در امر  رعایت و حفاظت خلق کمک کنند، اینها نیستند. ای پیغمبر  ما، آن کسانی که می‌توانند تو  را در امر  رعایت کمک کنند سه شرط دارند. آن سه شرط را چند شب قبل عرض کردم، چه کسی‌ یادش مانده؟ و عرض کردم که آن سه شرط مفاد همین آیه است. اینها فضائل و مناقب است نباید از خاطر  برود. ما اشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق انفسهم و ما کنت متخذ المضلین عضدا. سه امر است، سه علامت و امتیاز است که هر سه از فضائل کلیه است. نشانه‌های خاص است، برای چه کسانی؟ منظورم مفهوم اینها است. به اصطلاح ملّایی، مفهوم مخالفش. چون منطوقش این است که این کسی که به شما می‌گوید یا رسول‌الله مرا در امر  رعایت خلق کمک بگیرید، من هم کمک شما باشم، به این معنا که کمک چوپان این خلق باشم! آخر ای پُررو، تو کجا می‌توانی کمک چوپان باشی؟ کمک چوپان یعنی کسی که خودش بالاتر از عرض گله است، خودش به رعایت کسی احتیاج ندارد. کسی می‌تواند کمک چوپان باشد که جای چوپان بنشیند و کار چوپان را انجام بدهد. خُبرویّت و بصیرت و بینایی و آگاهی چوپان را داشته باشد، که اگر چوپان خوابید یا جایی رفت، این شخص بتواند گله را در تمام شئوناتش

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 436 *»

همان‌طور که چوپان رعایت می‌کرده رعایت کند. حال این که می‌گوید ما را برای خودتان کمک بگیرید، ببینید این ملعون چه ادعائی دارد! چطور فکر  می‌کند، و چه مقامی را دارد برای خودش ادعاء می‌کند! این آیه قرآن تودهنی به این ملعون بود. مااشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق انفسهم و ما کنت متخذ المضلین عضدا  این چه حرف بیجایی است که این شخص می‌زند؟! مگر  می‌شود؟! آن کسی می‌تواند در رعایت خلق تو را کمک کند و جانشین تو  باشد که در رعایت خلق مثل تو  باشد. کمک آن کسی است که از او کاری بیاید که از تو  می‌آید. آنها یک صفاتی و امتیازاتی دارند و به آن امتیازات باید شناخته بشوند، و اینها آن امتیازات را ندارند. آن امتیازات چیست؟ سه امتیاز است که اینها ندارند. اولین امتیاز این است که مااشهدتهم خلق السموات و الارض اینها را من بر خلقت آسمان‌ها و زمین گواه نگرفته‌ام. نه‌تنها این آسمان و زمین، بلکه همه آسمان‌ها و زمین‌ها، همه عالم‌های هزارهزارگانه، تمام این عالم‌های نامحدود. هزارهزار هم که فرموده‌اند علت و جهتی دارد، وگرنه مگر  می‌شود گفت عوالم الهی منتها دارد؟ همه این عوالم نامتناهی آسمان‌ها و زمین‌ها دارند. می‌فرماید من اینها را شاهد و گواه بر خلقت آسمان‌ها و زمین‌ها نگرفتم، یعنی آسمان‌ها و زمین‌ها در نزد اینها خلقت نشده، از این جهت از خیر  و شر  چیزها خبر  ندارند، از خصوصیات نظام عالم‌ها و حکمت و صنعت ما در عالم‌ها آگاهی ندارند. دومین امتیاز این است که و لا خلقَ انفسهم خلقت خود اینها هم در نزد خودشان انجام نشده. در این آیه نکات دقیقی است. او می‌گوید یا رسول‌الله؛ و در واقع اصلاً  معتقد به رسالت پیغمبر ؟ص؟ نبود، همین لفظ را هم که می‌گفت به آن اعتقاد نداشت. اینکه  یا رسول‌الله می‌گفت، برای این بود که دستور رسیده بود که یا رسول‌الله بگویند. چون همیشه پیغمبر  را ؟ص؟ به یا محمد صدا می‌زدند. خدا راضی نشد که پیغمبر  را مثل خودشان که یکدیگر  را صدا می‌زنند صدا بزنند، دستور رسید که باید یا رسول‌الله و یا نبی‌الله بگویند. از آن زمان به بعد منافقین

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 437 *»

هم مجبور شدند یا رسول‌الله بگویند. اما به همینی هم که می‌گفتند اعتقاد نداشتند. اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول‌الله خدا خبر می‌دهد که ای پیغمبر  وقتی منافقین به نزد تو می‌آمدند می‌گفتند گواهی می‌دهیم که رسول خدایی و یا رسول‌الله صدا می‌زدند یا رسول‌الله می‌گفتند، اما و الله یعلم انک لرسوله البته خدا هم که می‌داند تو  پیغمبرش هستی و رسول او هستی، ولی و الله یشهد ان المنافقین لکاذبون([51]) خدا گواهی می‌دهد که این منافقین دروغ می‌گویند. یا رسول‌الله می‌گفتند اما دروغی می‌گفتند، یعنی دلشان معتقد نبود، زبانشان چیزی را می‌گفت که دل معتقد به آن نبود پس از این جهت دروغگو  بودند، بالنسبه به دلشان دروغ می‌گفتند. نه اینکه پیغمبر  پیغمبر  نباشد، پیغمبر  پیغمبر  بود، رسول‌الله بود، اما این‌که در دل به رسالت حضرت معتقد نیست، وقتی  یا رسول‌الله می‌گوید، پس دارد دروغ می‌گوید. خدا هم گواهی می‌دهد که این دارد دروغ می‌گوید. حال این ملعون گفت یا رسول‌الله ما را کمک خود بگیرید. نگفت خدا ما را کمک خودش بگیرد، گفت شما ما را کمک بگیرید. خدا نازل فرمود ما کنت متخذ المضلین عضدا من گمراه‌کنندگان را کمک نمی‌گیرم. پس معلوم می‌شود کمک‌گرفتن خدا و کمک‌گرفتن پیغمبر  هر دو یک چیز است. او می‌گوید ای پیغمبر  یا رسول‌الله ما را برای خود کمک بگیر، خدا می‌فرماید من گمراه‌کنندگان را برای خود کمک نمی‌گیرم. معلوم می‌شود که خودی خدا پیغمبر  است، یعنی آنجایی که خدا می‌خواهد در میان خلق ظاهر  بشود، و برای کار خودش کمک بگیرد، همان مقام در پیغمبر  ظاهر شده که همین مقامی است که عرض کردم که در واقع راعی خلق خدا است و رعایت خلق کار خدا است، اما ذات خدا عهده‌دار  این کار نیست، ذات خدا منزه است از اینکه چوپان خلق باشد، خدا چوپان خلق هست اما در مقام امامت کلیه مطلقه، که این امامت کلیه مطلقه فقط در محمد و  آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین ظاهر  شده. در انبیاء که ظاهر  شده جلوه آنها

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 438 *»

بوده، درباره ابراهیم و امثال ابراهیم که معتقد به امامت هستیم، جلوه امامت کلیه مطلقه محمد و آل‌محمد؟عهم؟ است. قرآن هم درباره ابراهیم می‌گوید که من تو را امام گرفتم، عرض کرد خدایا پس از بچه‌های من هم امام قرار بده. خطاب شد نه، لاینال عهدی الظالمین([52]) عهد من به ظالمان نمی‌رسد. یعنی این مقام مقام رعایت است که باید آن کسی که می‌خواهد عهده‌دار رعایت خلق بشود و خدا در او این امر  را ظاهر کند سالمِ سالم باشد، هیچ‌گونه ظلم به کسی یا به خودش یا به امری از او سر  نزند. آخر  می‌خواهد رعایت کند، یعنی هرکسی را به آنچه حق او است برساند، ذره‌ای از حق کسی کم و زیاد نکند. این چوپان‌ها ممکن است یک‌وقتی به گوسفندان صدمه‌ای بزنند، حق گوسفندان را رعایت نکنند، یا حق بعضی‌ها را کم کنند زیاد کنند. این کارها ممکن است از این چوپان‌ها سر بزند، اما آن چوپانی که خداوند می‌خواهد چوپانی خودش را نسبت به جمیع خلق در او ظاهر کند، او باید ذره‌ای ظلم از وجودش سر  نزند، ذره‌ای کار نابجا نکند. کار نابجا را می‌گویند ظلم. ظلم خلاف عدل است. عدل چیست؟ عادل معنایش همین است که هر چیزی و هر امری و هر کاری را در جای خودش انجام بدهد، و در مکان مناسب خودش قرار بدهد، و هیچ‌گونه تخطی از این امر  نداشته باشد. این کار عدل است. اما معنای ظلم و ظالم خلاف این است.

پس خداوند می‌خواهد رعایت و چوپانی خودش را در یک مقامی ظاهر کند که آن مقام نسبت به جمیع خلق این رعایت را داشته باشد. بنابراین نباید از او کوچک‌ترین ظلمی سر بزند. از این جهت این آیه نازل شد و قرآن خبر  می‌دهد که خدا ابراهیم را به مقام امامت برگزید؛ و اذ ابتلی ابرٰهیم ربه بکلمات فاتمّهن قال انی جاعلک للناس اماما می‌فرماید یاد بیاور ای پیغمبر ما  آن وقتی را که خدا ابراهیم را به کلمات خودش امتحان و آزمایش‌ کرد، یعنی او را به شئونات ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ امتحان کرد؛ فاتمّهن ابراهیم هم کاملاً  از عهده امتحان برآمد، یک مو  پیش و پس

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 439 *»

نیفتاد، همان‌طور که خدا می‌خواست در امتحان‌ها کار به انجام رسید. وقتی این‌طور شد آنگاه خداوند فرمود انی جاعلک للناس اماما از تو  ظلم سر  نزد، تو همان عدالت را که ما می‌خواهیم داری، تو شایستگی داری که امر  امامت که همین رعایت باشد به اندازه قابلیتت در تو جلوه کند، به مقدار قابلیتت انی جاعلک للناس اماما ما تو را برای مردم امام قرار دادیم. ابراهیم خیلی خوشحال شد. آخر، رعایت خلق خیلی از طرف حق‌تعالی عنایت است. و از طرف خلق هم خدمت به خلق است، کمک کردن به خلق است، زیر بغل خلق را گرفتن است. خیلی خوشحالی دارد. از آن طرف اطمینان حق‌تعالی است، گزینش خدا است. این گزینش خدا که بیجا نیست. از این جهت ابراهیم خیلی ذوق‌زده شد، چون امر  بسیار مهمی بود. در حدیث است که الخلق کلّهم عیال‌ الله. خوب دقت بفرمایید، الخلق کلّهم عیال ‌الله خلق همه‌شان نان‌خورهای خدا هستند. به خانواده، عیال می‌گویند. عیال شخص یعنی نان‌خورهای شخص که عهده‌دار مخارجشان است، متکفل تمام امورشان است. اینها را عیال می‌‌گویند. الخلق کلّهم عیال ‌الله تمام خلق عیال خدا و نان‌خورهای خدا هستند و خدا عهده‌دار و متکفل امرشان است. بعد از آن می‌فرماید: فاحبّهم الی الله عزوجل انفعهم لعیاله([53]) محبوب‌ترین خلق در نزد خدا آن ‌کسی است که بیشتر  از همه منفعتش به خلق برسد. چون خلق عیال خدا هستند. دیگر  مثالش هم معلوم است؛ یک خانواده پرجمعیتی را در نظر بگیرید، پدر این خانواده متکفل امور این خانواده است، حال در این خانواده آن کسی که واقعاً در تکفل امور و در خیر  رسانیدن و در منفعت رسانیدن به اهل این خانه کمک پدر است، او معلوم است که در نزد این پدر که متکفل امور این خانواده است از همه محبوب‌تر  است. پس احبّ الخلق الی الله انفعهم لعیاله محبوب‌ترین خلق در نزد خدا آن کسی است که بیشتر  از همه منفعتش به خلق برسد.

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 440 *»

رعایت خلق یعنی چه؟ یعنی کسی که وجودش باعث منفعت به همه باشد، درست مانند همان چوپان. چقدر برای تمام گله منفعت دارد؟! از این جهت تا خدا ابراهیم را به این مقام برگزید، خیلی خوشحال شد، این‌قدر ذوق‌زده و خوشحال شد که گفت و من ذریتی؛ خدایا این کافی نیست، من به خودم تنها قانع نیستم، به برخی از بچه‌های من هم این مقام را بده، به برخی از ذریه من هم این مقام را بده، که بچه‌های من هم رعایت خلق را به عهده بگیرند و صاحب مقام امامت باشند، در میان خلق تو  مظهر  رعایت تو باشند، چوپانی تو در آنها جلوه‌گر  باشد. دیگر  من خیلی فارسی صحبت می‌کنم. از این امامت و این ریاست کلیه تعبیر می‌آورم به چوپانی خلق. دیگر  از این واضح‌تر  و فارسی‌تر  نمی‌شود. آن‌وقت خطاب رسید لاینال عهدی الظالمین این عهد و پیمان من به ظالمان نمی‌رسد و این مقام که من کسی را محل ظهور رعایت خود قرار بدهم و چوپانی خود را نسبت به خلق در او ظاهر کنم، این مال هرکسی نیست، لاینال عهدی الظالمین اگر کسی یک سر مو  یک ذره ظلم از او سر  بزند، کار بیجایی بکند، قدم بیجایی بردارد، حرف بیجایی بزند، نفس بیجایی بکشد، در غیر جای خودش حرکت و سکونی داشته باشد، به این مقام نمی‌رسد. اینها ظلم است، و این مقام به کسی که دارای یک‌چنین روحیه‌ای باشد نمی‌رسد، باید سالم سالم باشد، عدل محض باشد، عادل محض باشد. پس ای ابراهیم، از این جهت خیالت آسوده باشد، ما باید انتخاب کنیم، به تقاضای شما و انتخاب و خواست شما نیست، لاینال عهدی الظالمین. چون ممکن است تو خیلی بچه‌هایت را دوست داشته باشی و بخواهی برخی از بچه‌هایت امام باشند. نه، این‌چنین نیست، این گزینش ما است، ما هر قابلیتی را دیدیم که در آن قابلیت به هیچ وجه ظلم، ناروایی و تباهی راه ندارد، قابلیتی کاملاً  عدل و معتدل است که از آن مسیری که ما معین کرده‌ایم و فطرتی که ما برای او قرار داده‌ایم یک مو  این‌طرف و آن‌طرف نشده، برای این مقام برمی‌گزینیم. ببینید ارزش عصمت چقدر است! این معنای عصمت است. اینکه می‌گویند معصوم و صاحب

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 441 *»

عصمت معنایش همین است که آن فطرت الهی که در او قرار داده شده، آن فطرت یک مو  پس و پیش نمی‌شود، به همان اقتضاء فطرت حرکت می‌کند و سلوک می‌نماید. معنای عدل این است. و این امر  به ظالمین نمی‌رسد.

از این جهت آیه نازل شد که ما کنت متخذ المضلین عضدا من گمراهان را عضد و بازوی خودم نمی‌گیرم. و این تودهنی الهی بود که به دومی زده شد. یعنی ـــ  می‌بخشید، دیگر چه کنم، بحث است ـــ  یعنی خفه شو، این چه خیال خامی است که می‌کنی؟! شأن تو  نیست، حق نداری این مقام و منزلت را تقاضا کنی. و ما کنت متخذ المضلین عضدا من گمراهان را عضد و بازوی خودم نمی‌گیرم. ببینید او به پیغمبر گفت مرا کمک بگیر، خدا می‌فرماید من گمراهان را کمک نمی‌گیرم. پس معلوم می‌شود اگر  پیغمبر کسی را کمک گرفت خدا کمک گرفته، اگر خدا کسی را کمک گرفت پیغمبر کمک گرفته، اینها فرق نمی‌کنند. در این مقام اگر  پیغمبر کسی را برای خودش کمک بگیرد، خدا او را کمک گرفته. پس آن کسی که می‌خواهد کمک خدا باشد، یعنی کمک پیغمبر  باشد، یعنی محل تعلق رعایت خلق باشد، مثل پیغمبر  چوپانی خلق را به عهده بگیرد، در این امر  که اسمش را امامت می‌گذاریم جانشین پیغمبر  باشد؛ باید این سه صفت که مفهوم این آیه است در او باشد: اولاً  بر خلقت همه عالم‌ها  گواه باشد، همه عالم‌ها را خدا پیش چشم او خلقت کرده باشد. اینها چه کسانی هستند که یک‌چنین مقامی دارند؟ این تاریخ اسلام است، این فرمایشات پیغمبر  است، این فرمایشات ائمه ما است، الحمدلله تاریخ اسلام روشن است، این قرآن است، و این‌همه روایات از پیغمبر  و از امیرالمؤمنین و از سایر  ائمه در دست است. در میان شیعه که الحمدلله نوع مدارک معتبر  است و از ائمه معصومین است، و در میان سنی‌ها هم کتاب‌هایی که دارند و روایاتشان را جمع‌آوری کرده‌اند؛ تمام مدارک اسلامی را که بررسی می‌کنیم می‌بینیم در تاریخ اسلام جز  محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین کسی جرأت نکرده ادعاء این مقام را بکند که همه عالم‌ها

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 442 *»

در نزد ما خلقت شده، و ما گواه خلقت همه عالم‌ها هستیم.

امیرالمؤمنین برای معاویه در نامه‌شان نوشتند که انّا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا([54]) معاویه جرأت نکرد رد کند. معاویه‌ای که این‌قدر با امیرالمؤمنین دشمن است و مرتب دنبال نقطه ضعف می‌گردد که بر امیرالمؤمنین اشکال و اعتراض کند، نتوانست و جرأت نکرد این فرمایش حضرت را رد کند، که نعوذبالله این دروغ‌ها چیست می‌گویی؟! اینها چیست که ادعاء می‌کنی؟! نتوانست. این فرمایش را مرحوم سید رضی در نهج‌البلاغه آورده، و مثل ابن‌ابی‌الحدید این نهج‌البلاغه را شرح کرده، و به این فرمایش امیرالمؤمنین که می‌رسد تأیید می‌کند و می‌گوید باید امر همین‌طورها باشد، مقام علیّ همین است، شأن علیّ همین است.([55]) و این شخص دلباخته امیرالمؤمنین و عاشق امیرالمؤمنین است. اگرچه ما می‌گوییم خدا لعنتش کند، چون باز هم آن محبت اولی و دومی از دلش بیرون نرفته و در مقام نصب با شیعیان امیرالمؤمنین برآمده، سیلی‌زدن دومی به فاطمه زهرا؟سها؟ را انکار می‌کند. برای دفاع از عمر می‌گوید شیعه‌ها این را به عمر  تهمت زده‌اند، عمر  بداخلاق بود اما این‌کارها را نمی‌کرد، بداخلاقیش هم چاره‌ای نداشت، طبیعتش بود. اگر  به پیغمبر  توهین کرده، اگر به زهراء جسارت کرده، اینها به جهت طبیعتش بوده، خدا مؤاخذه‌اش نمی‌کند.([56]) به این‌طور آن محبت درونیش را نسبت به اولی و دومی اظهار می‌کند. در هر صورت، او هم این فرمایشات را در این کتاب مبارک دیده و همه‌اش را تأیید می‌کند.

امیرالمؤمنین در آن نامه‌ای که به معاویه نوشتند فرمودند: انّا صنائع ربنا ما ساخته‌های خدا هستیم و الناس بعد صنائع لنا تمام خلق صنعت‌های ما هستند. خوب، کسی که یک‌چنین حرفی می‌زند باید دارای یک مقامی باشد که در آن مقام همه

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 443 *»

خلق صنعت او هستند، یعنی خدا او را وسیله ساختن همه خلق قرار داده. و کسی که وسیله ساخته‌شدن همه خلق باشد، معلوم است که خلق در نزد او خلقت شده‌اند و او بر  همه ظاهر  و باطن و اصل و فرع خلق آگاه است. این آگاهی همان گواه‌بودن بر خلقت آسمان‌ها و زمین است که در قرآن فرموده ما اشهدتهم خلق السموات و الارض. البته حضرت امیر در این فرمایش مراعات فرموده‌اند. فرمودند و الناس بعد صنائع لنا. بعضی‌ها خواسته‌اند خودشان را راحت کنند، گفتند این «لنا»، یعنی برای ما خلقت شده‌اند، برای این خلقت شده‌اند که ما را خدمتگزاری کنند، از امر ما اطاعت کنند. اما یک عبارت از امام زمان صلوات‌الله‌علیه داریم که صریح‌تر  است. در یکی از آن فرمایشاتی که از ساحت مقدس حضرت به نام توقیعات مبارکه رسیده، می‌فرمایند: نحن صنائع ربّنا و الخلق بعد صنائعنا([57]) دیگر  این تعبیر  هیچ‌ راهی ندارد که بیایند ــ  به اصطلاح ــ  در آن خدشه کنند و آن را یک‌طورهای دیگری معنا کنند، نه، تعبیر  صریح  است. می‌فرماید ما ساخته‌های خدا هستیم و همه خلق ساخته‌های ما هستند، یعنی خدا همه خلق را به وسیله ما ساخته و ما ناظر  و شاهد بر خلقت همه‌چیز  بوده‌ایم و هستیم. مثلاً  وقتی نجار شروع  به ساختن یک میز  می‌کند، این نجار وقتی که اره و تیشه و بقیه اسباب نجاری را به کار می‌برد، اگر  این اره و تیشه شعور داشته باشند، بینش داشته باشند، بینایی داشته باشند، وقتی که این میز  ساخته می‌شود این اره و تیشه چه می‌گویند؟ می‌گویند ما اسباب دست نجار بودیم، و اگرچه از خود ما کاری ساخته نبود و نجار ما را به کار انداخت، ولی این میز ساخته ما است به دست نجار، ما بودیم که تعلق گرفتیم به این میز  و کارهای خودمان را انجام دادیم، مثلاً یکی برید، یکی تراشید، یکی چه کرد، یکی چه کرد. پس این اسباب اگر  شعور داشته باشند که در دست نجار  در حرکت هستند، زبان حال تیشه و رنده و مته و اره را درباره ساختن این میز که گوش کنید چه می‌گویند؟ می‌گویند ما اسباب دست نجار هستیم، نجار ما را به کار انداخت

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 444 *»

و میز  را ساخت، میز  ساخته ما است، ما بر ظاهر  و باطن این میز  آگاه هستیم، می‌دانیم در چه‌وقتی درست شده، چطور درست شده، به چه چیزهایی احتیاج داشته و به او  داده شده. البته این مَثَل است، بلاتشبیه حق‌تعالی مِثل نجار نیست و چهارده معصوم سلام‌ الله علیهم ‌اجمعین مثل تیشه و اره نیستند. آری، از جهت وسیله کار خدا بودن و سبب کار خدا بودن اینها سبب اولی و سبب کلی هستند که تمام عوالم، همه و همه در نزد این بزرگواران و به وسیله این بزرگواران خلقت شده‌اند و آن به آن خلقت می‌شوند، و در همه حال در دست این بزرگواران هستند که اینها دست خدا هستند. حالا صلوات‌ بلند بفرستید. اللّهم صلّ علی محمد و آل‌محمد.

این است معنای این حدیث که فرمود نحن سبب خلق الخلق. حال، نصّاب و دشمنان این بزرگواران، منکران  فضائل و مقامات ایشان، بروند هرچه می‌خواهند عربده بکشند، مخالفت کنند، دشمنی کنند، با بزرگان ما و با فرمایشات ایشان مخالفت و معاندت کنند. اینها چیز‌هایی است که واقعیت است و قرآن هم صریحاً می‌فرماید ما اشهدتهم خلق السموات و الارض و لا خلق انفسهم و ما کنت متخذ المضلین عضدا مفهوم این آیه این است که ای پیغمبر، ما آن کسانی را که کمک تو  و بازوی تو  قرار داده‌ایم که در واقع بازوی خود ما و کمک خود ما در رعایت خلق هستند، آنها کسانی هستند که آنها را بر خلقت آسمان‌ها و زمین و بر خلقت خودشان گواه گرفتیم، و اینها گمراه‌کننده نیستند بلکه هدایت‌کننده هستند، و می‌رسانند همه خلق را به آنچه که باید، و از خیر  و صلاحشان و از شر  و فسادشان آگاهشان می‌کنند. رعایت خلق شأن اینها است. و این رعایت همان مقام امامت است که خداوند ایشان را از میان خلقش برگزید، و همین است معنای اینکه خانه‌های حق‌تعالی هستند که جمیع فیوضات حق‌تعالی به جمیع خلق به وسیله این بزرگواران می‌رسد.

و أذّن فی الناس بالحج؛ این ابراهیم و جریان خانه خدا یک نمونه‌ای است که خلق ما بدانند که ما یک ابراهیم کلی قرار داده‌ایم  که در جمیع عوالم صدای او

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 445 *»

پیچیده، و او را مأمور کرده‌ایم که خانه‌های ما را بسازد و درست کند، علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر  ‌بن محمد و موسی بن جعفر  و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و حجة بن الحسن المهدی عجل الله ‌تعالی لهم الفرج؛ این دوازده خانه را در همه عوالم بر پا سازد و این خانه‌ها را آماده کند که تمام خلق توجه به این خانه‌ها کنند و قصد این خانه‌ها را نمایند و رو به این خانه‌ها آورند، تا همه خیرات و برکات‌ ما و رحمت‌های ما از این خانه‌ها به ایشان برسد. پیغمبر  هم اجابت فرمود و نداء حق‌تعالی را امتثال کرد، و در تمام عوالم امکانی در جایی ایستاد که صدایش به گوش همه کائنات رسید، که ای خلق هلم الی الحج همه به طرف علی بیایید، به سوی آل‌محمد؟عهم؟ رو‌ آورید.

به حسب ظاهر  هم که در اواخر  عمرش با چه زحمتی به مسجد تشریف برد و بر  روی منبر  نشست و فرمود انی تارک فیکم الثقلین کتاب‌ الله و عترتی من دارم از میان شما می‌روم. وجود مبارکش با چه نقاهتی به مسجد آمد، بدن مبارکش نحیف شده بود، زهری که عایشه و حفصه، دختر  ابی‌بکر  و عمر  چندبار  به پیغمبر اکرم خورانیده بودند باعث شده بود که وجود مبارک حضرت آن‌چنان ضعیف و نحیف شده بود که طاقت نداشت روی پا بایستد یا بنشیند، حتی قدرت حرکت‌کردن از وجود مبارکش رفته بود؛ به طوری که امیرالمؤمنین و فضل بن عباس زیر بغل‌هایش را  گرفتند و به مسجد آوردند. پیغمبر  روی منبر قرار گرفتند و فرمودند: انی تارک فیکم الثقلین من دارم از میان شما می‌روم، اما دو چیز گرانبها در میان شما باقی می‌گذارم  کتاب‌ الله و عترتی کتاب خدا و عترت و خاندانم را، لن‌یفترقا حتی یردا علیّ الحوض اینها از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه بر سر  حوض کوثر  به من برسند و در نزد من حاضر  شوند، ما ان ‌تمسکتم بهما لن‌تضلّوا تا وقتی که دستتان به دامن اینها باشد، دستتان به دامن قرآن و دامن اهل‌بیت من باشد لن‌تضلّوا ابدا گمراه نخواهید شد.([58]) خدا این دو را با

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 446 *»

یکدیگر قرار داده. به این‌طور امر اهل‌بیت را در عالم ظاهر  ابلاغ فرمود. در عالم باطن هم که عرض کردم همه کائنات خبردار شدند، و از میان آنها کسانی که اجابت کردند به خیر  دنیا و آخرت خودشان رسیدند.

خدایا تو  را به حق محمد و آل‌محمد قسم می‌دهیم ما را از کسانی قرار بده که دعوت پیغمبرمان را اجابت کرده باشیم و تا زنده هستیم به قرآن و به عترت محمد؟ص؟ متمسک باشیم. خدایا تا زنده هستیم دستمان را از دامنشان کوتاه نفرما، تا زنده هستیم دست عنایتشان را از سر  ما برمدار، خیر دنیا و آخرت به ما و به همه برادران و خواهران ایمانی ما برسان، ما و ایشان را از جمیع شرور دنیا و آخرت محفوظ بدار، زیارت خانه خودت و اولیائت را به حق اولیائت نصیب همه ما بفرما، ما را حج‌گزار خانه ظاهری و خانه‌های باطنی خود قرار بده، درجات بزرگانمان عالی است متعالی بفرما. خدایا قلب مطهر  آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه را از همه ما راضی و خشنود بفرما، در فرج آن بزرگوار تعجیل بفرما، ما را از انصار آن بزرگوار قرار بده، نصرت آن بزرگوار را نصیب همه ما و توفیق نصرتش را به همه ما کرامت بفرما.

درباره پیشنهاد‌های شب‌های قبل باز هم تذکر  می‌دهم که اگر  ان‌شاءالله آقایان باز هم قصد دارند اقدامی داشته باشند، در اینجا عزیزانی هستند که قبول کنند. دیگر  هرکس چکی دارد یا تعهدی دارد یادداشت می‌کنند. ان‌شاءالله کوتاهی نفرمایید. هرکجا هم که ان‌شاءالله به سلامتی خواهید رفت، یا ساکن جندق هستید، ان‌شاءالله از این امر غافل نباشید. این امری نیست که یک روز و دو روز باشد. نیازمندی زیاد است. امیدواریم خدا کمک کند. لااقل دعاء بکنید که خداوند کمک کند هرچه زودتر  ان‌شاءالله این امر  به انجام برسد، کار سنگینی است و خدا باید کمک کند، از فضل خدا ناامید نیستیم. ان‌شاءالله خدا به دل‌های اهل ایمان، دل‌های اهل محبت و اهل ولایت می‌اندازد و این توفیق را به ایشان خواهد داد.

اللّهم صلّ علیٰ محمد و آل‌محمد

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 447 *»

 

 

مجلس   27

 

 

7 ذيقعدة‌الحرام 1416 هـ ق

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 448 *»

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین

قال الله الحکیم فی کتابه:

و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا

و علی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق

عرض شد خداوند در این آیه مبارکه از امامت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه‌السلام در امر حج، خبر می‌دهد. خداوند او را به امتحان‌های بسیار شدیدی امتحان فرمود، و بعد از آن امتحان‌ها او را به مقام امامت برگزید. و در قرآن خبر داده است و فرموده: و اذ ابتلی ابرٰهیم ربه بکلمات فاتمّهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین یعنی ای پیغمبر  ما، به یاد بیاور آن‌وقتی را که پروردگار ابراهیم ابراهیم را به کلماتی آزمایش و  امتحان فرمود؛ یعنی به شئونات ولایتی محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین و به عرضه داشتن ولایت آن بزرگواران بر  ابراهیم. و ابراهیم هم در مقام بندگی برآمد و در تمام امتحانات تسلیم و راضی به امر حق‌تعالی بود، به خدای خود مؤمن و مطمئن بود، و در تمام امتحان‌ها به خواست الهی سلوک کرد، و قابلیتش نمودار شد که می‌تواند حامل مقام امامت باشد، این قابلیت را دارد که رعایت خلق به عهده او گذارده شود، امامتش هم بالنسبه به سایرین جامعیت داشت، مقام و منزلتش اقتضاء می‌کرد که امامتش کلیّتی داشته باشد. نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علی نبینا و آله و علیهم‌السلام در میان انبیاء

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 449 *»

موقعیت جامع و کاملی دارند و از این جهت در امور ولایتی شباهتشان به ائمه ما ؟عهم؟ از سایر  انبیاء بیشتر  است. شنیده‌اید که این بزرگواران را پیغمبران اولواالعزم می‌گویند؛ و علت آنکه به ایشان اولواالعزم می‌گویند این است که امر  ولایت محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین که بر  ایشان عرضه شد، و معرفت مقامات و شئونات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ که برای ایشان فراهم شد به مقتضای معرفت و به مقتضای اقرار به ولایت این بزرگواران عمل کردند و رفتار نمودند. انبیاء دیگر  نتوانستند به مقتضای معرفتشان نسبت به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ عمل کنند، از این‌جهت به آنها صاحبان عزم نمی‌گویند.

اولواالعزم یعنی صاحبان عزم، عزم یعنی تصمیم، شما وقتی که یک کاری را اراده می‌کنید، مثلاً اراده می‌کنید به مشهد و به زیارت حضرت رضا؟ع؟ بروید و برگردید، ابتدای این امر  که به خاطر  شما رسیده و هنوز تصمیم نگرفته‌اید، این را عرب اراده می‌گوید. بعد از آنی که این فکر  برایتان پیش می‌آید تصمیم می‌گیرید و به اصطلاح عزم خودتان را جزم می‌کنید، یعنی می‌گویید حتماً  باید بروم. معنای عزم این است، یعنی آن خاطره و فکری که برایتان فراهم شده آن را حتمی و جدّی تلقّی می‌کنید و در مقام انجامش برمی‌آیید؛ این را می‌گویند عزم. در قرآن هم می‌فرماید: اولواالعزم من الرسل([59]) در میان پیغمبران کسانی هستند که اولواالعزم می‌باشند، یعنی صاحبان عزم و صاحبان تصمیم هستند. اما مثلاً  درباره آدم می‌فرماید و لم‌نجد له عزما([60]) ما برای آدم عزمی و تصمیمی نیافتیم. آدم و سایر انبیاء که این مقام را نداشتند آنها را اولواالعزم نمی‌گویند. یعنی با اینکه ولایت بر  آنها هم عرضه شده، و معرفت شئونات محمد و آل‌محمد؟عهم؟ برای آنها هم فراهم شده، خداوند به همه آنها مقامات ولایتی محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را شناسانیده، اما آنها در مقام برنیامدند و در خود ندیدند و

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 450 *»

چنین عزم و تصمیمی نداشتند که بتوانند به جمیع اقتضاءات ولایت و معرفت محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین رفتار کنند. از این جهت آنها اولواالعزم نیستند، ولی اینها اولواالعزم و صاحبان عزم هستند. این مقام خیلی مقام و منزلت بزرگی است، و شباهت اینها به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ از همه انبیاء بیشتر  است. آنگاه در میان پیغمبرانِ اولواالعزم ابراهیم این امتیاز را دارد که شباهتش به رسول‌الله و ائمه طاهرین؟عهم؟ از همه آنها بیشتر  است.

البته این تعبیری که ما داریم و می‌گوییم آن بزرگوار هم از نظر  ظاهر  و هم از نظر  معنا و باطن به محمد و آل‌محمد؟عهم؟ شباهت دارد؛ این نظر  و این تعبیر  به حسب دید واقعی و باطنی است. دید واقعی و باطنی اقتضاء می‌کند که این‌طور  بگوییم. باطن آیات و باطن روایات این مطلب را به ما می‌فهماند. بزرگان ما+ این بواطن را استخراج کرده‌اند و مراد حق‌تعالی را از آیات قرآن به برکت فرمایشات ائمه طاهرین؟عهم؟ روشن نموده‌اند. مشایخ عظام+ این معرفت‌های باطنی را برهانی کرده‌اند. یعنی ارزش علمی و فکری این بزرگواران، ارزش حکمت و فلسفه ایشان این است که بواطن را، ــ  بواطن‌ یعنی باطن‌ها ــ  باطن قرآن و باطن احادیث را برهانی کرده‌اند، یعنی با دلائل عقلی و با بیانات حِکمی آن‌چنان واضح و حسی کرده‌اند که انسان یقین می‌کند که همین‌طور است. از این جهت بعضی‌ها وقتی که می‌خواهند مکتب مشایخ ما+ را به خیال خودشان تضعیف کنند یا ردّ کنند یا از آن انتقاد کنند، می‌‌گویند اینها اهل تأویل هستند. دقت بفرمایید؛ می‌گویند اینها ــ  یعنی مشایخ+ ــ  اهل تأویل هستند، آیات قرآن و روایات را تأویل می‌کنند، یعنی دست از این ظاهر  آیات و روایات برمی‌دارند و به ظاهر  آیات و روایات کاری ندارند، اهل تأویل هستند. در تاریخ شیعه گروه‌هایی بوده‌اند که به آنها اهل تأویل و اهل باطن می‌گویند، اسمشان را باطنیه می‌گذارند، می‌گویند اینها کسانی هستند که به ظاهر  قرآن و ظاهر فرمایشات ائمه؟عهم؟ اعتقادی و اعتنائی ندارند،‌ به باطن چسبیده‌اند،

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 451 *»

باطنیه هستند. مثلاً  می‌گویند مراد از نماز، وجود مبارک امیرالمؤمنین است. وقتی که قرآن می‌گوید اقیموا ‌الصلوة([61]) نماز را بپا بدارید، یعنی ولایت امیرالمؤمنین را برپا کنید و معتقد به ولایت امیرالمؤمنین باشید، دیگر حالا نماز خواندی خواندی، نخواندی نخواندی، مقصود همان باطن است. روزه مثلاً  امیرالمؤمنین هستند. روزه بگیر، مراد این است که ولایت امیرالمؤمنین داشته باش، حالا به ظاهر عمل کردی کردی، نکردی نکردی، روزه گرفتی گرفتی، نگرفتی نگرفتی. درباره فریضه حج که خدا فرموده لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا([62]) هرکس مستطیع است باید حج برود، می‌گویند مراد از حج امیرالمؤمنین است، تو  خواستی حج بروی برو، نخواستی نرو، مؤاخذه نمی‌شوی. اسم اینها را باطنیه می‌گذارند، یعنی به باطن چسبیده‌اند و به ظاهر کاری ندارند. البته اینها مورد لعن ائمه قرار گرفته‌اند، ائمه اینها را از دین خارج دانسته‌اند. بعضی‌ها مشایخ عظام را هم به واسطه استدلال به باطن آیات و روایات برای بیان حقایق دین و معارف الهیه، می‌گویند اینها هم مثل آنها باطنیه هستند. چون این بزرگواران به باطن‌های آیات و روایات زیاد استدلال می‌کنند، اینها را هم می‌گویند مثل آنها نعوذبالله اهل تأویل هستند. ولی نه، مشایخ ما+ روششان روش محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌اجمعین است، هم به ظاهر دین اعتقاد دارند و عمل می‌کنند، هم به باطن دین اعتقاد دارند و عمل می‌کنند. باطن و ظاهر  را هر دو  را حق می‌دانند. ظاهر  بدون باطن نمی‌شود، باطن بدون ظاهر  نمی‌شود. باطن بدون ظاهر  همان روش صوفیه و روش باطنیه ــ  و به قول اینها اهل تأویل ــ  است. اینها هستند آن کسانی که به باطن چسبیده‌اند و به ظاهر کاری ندارند، و اینها روششان باطل است. آنهایی هم که به ظاهر  چسبیده‌اند و کاری به باطن ندارند، و این مطالب را نعوذبالله رد می‌کنند و احادیثش را ضعیف می‌دانند، یا به طورهایی توجیه می‌کنند،

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 452 *»

یا اعتنائی ندارند؛ آنها هم در اشتباه هستند. قرآن هم ظاهرش حق است و هم باطنش حق است. وقتی که می‌فرماید اقیموا الصلوة ای مؤمنین، نماز بخوانید. همین نماز ظاهری را می‌فرماید، این هم باید انجام بشود. باطنش هم حق است که ولایت امیرالمؤمنین را برپا کنید، اقامه ولایت کنید، یعنی محبت امیرالمؤمنین و مودت خاندان رسالت و ولایت اینها را داشته باشید، ولایت اولیاء ایشان را داشته باشید، با دوستان ایشان دوست باشید، با دشمنان ایشان دشمن باشید. این همان رکن رابعی است که بزرگان ما فرموده‌اند کمال تحقق همان ولایت است. تنها ولایت و محبت و مودت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ نیست، محبت ایشان اگر صادقانه باشد باید دوستانشان را هم ــ  به حسب مرتبه‌هایی که دارند ــ  دوست بداریم. در مرتبه اول انبیاء هستند، در مرتبه بعد نقباء هستند، در مرتبه بعد نجباء هستند و در مرتبه بعد هم این مؤمنین ناقصین هستند. همین اندازه که ولایت محمد و آل‌محمد؟عهم؟ را دارند، ما وظیفه داریم دوستشان داشته باشیم. دیگر  در این رکن رابع و محبت دوستان ایشان و دشمنی با دشمنان ایشان حسب و نسب هم مطرح نیست. دوست بدار دوست علی را اگرچه کشنده پدر تو  و فرزند تو است. ببینید تا چه حدّی است! دوست بدار دوست علی را اگرچه کشنده پدر تو  و فرزند تو باشد، و از‌ آن طرف دشمن بدار دشمن علی را اگرچه پدر تو باشد یا فرزند تو باشد.([63]) چون دشمن علی است دشمنش بدار. امر  ولایت این است. پس اقیموا ‌الصلوة، هم ظاهرش روی چشم ما است و به آن معتقد هستیم که این نماز را باید بخوانیم، و هم باطنش را باید معتقد باشیم که ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است. خود حضرت هم فرمودند من اقام ولایتی فقد اقام‌ الصلوة([64]) کسی که ولایت مرا بپا دارد او واقعیت و حقیقت نماز را دارد، نماز را برپا کرده. معنای این فرمایش این نیست که این نماز ظاهر  را نخواند و اکتفاء کند به همان

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 453 *»

نماز باطن که ولایت امیرالمؤمنین است. نه، نشان اینکه در باطن به ولایت امیرالمؤمنین معتقد است همین است که نماز بخواند، همین نمازِ ظاهر اقامه ولایت امیرالمؤمنین است، خود همین نماز یک مجموعه‌ای از حدود مقام ولایت است. فرض کنید اگر بخواهند در یک جایی نقشی بکشند و حدود ولایت امیرالمؤمنین را تصویر کنند، که ولایت امیرالمؤمنین از اولش تا به آخرش چیست؛ چطور آن را ببینیم؟ چطور آن را مشاهده کنیم؟ اصلاً ولایت امیرالمؤمنین چیست؟ اگر  بخواهند آن را ترسیم کنند به‌ طوری که دیده بشود، همین نماز است. این نماز از اولش که تکبیرة‌الاحرام است تا آخرش که تسلیم و «السلام ‌علیکم و رحمة‌الله‌ و برکاته» است، از اول تا به آخرش نقش حدود ولایت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه است که در مقام ظاهر  و اعمال و اذکار این‌طور جلوه کرده. از این جهت فرمود انا صلاة المؤمنین و صیامهم([65]) یعنی نماز مؤمنین منم، روزه مؤمنین منم، حج مؤمنین منم، زکات مؤمنین منم. تمام این اعمال و تمام این تکالیف همان اقامه حدود ولایت ایشان است. و چون در میان همه عبادت‌ها نماز یک عبادتی است که جامع همه عبادت‌ها است؛ تمام عبادت‌ها را اگر  فشرده کنند، خلاصه کنند، در هم بکوبند نماز می‌شود. این نماز  یک ولایت جامعی است، یک تکلیف جامعی است. فرمود ان ‌قبلت قبل ما سواها([66]) اگر قبول بشود همه طاعات قبول است. چون همه عبادات فرع این نماز است، همه جلوه نماز است. روزه جلوه نماز است، حج یک جلوه‌ای از جلوه‌های نماز است، هر عملی از اعمال و هر طاعتی از طاعات را که شما در نظر  بگیرید، یک جلوه‌ای از نماز است. اصل همه عبادت‌ها و ریشه همه عبادت‌ها و مجموعه‌ همه عبادت‌ها توی نماز است.

نماز خیلی امر  عجیبی است! از بس که ما با نماز عادی هستیم این‌قدر برای ما سبک به نظر  می‌رسد و در وقت اداء کردنش کسالت داریم، با کسالت انجام می‌شود،

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 454 *»

با سنگینی و ثقل انجام می‌شود، فکر می‌کنیم باری است که باید به دوش بکشیم. در بین مردم هم مشهور است ــ  ان‌شاءالله در بین ماها نیست ــ  می‌گویند نمازه را بخوانیم، خودمان را راحت کنیم! گویا ناراحت است از اینکه این بار سنگین را باید به دوش بکشد. در همین سفر که می‌آمدیم، به نظرم نماز صبح را در دامغان خواندیم. بعد از خواندن تعقیبات که از مسجد بیرون آمدیم، هوا هم یک قدری روشن شده بود. چند مسافر آمده بودند، یکی از آنها به دیگری می‌گفت: زود نمازه را بچسبان که الآن آفتاب می‌زند. نمازه را بچسبان! این تعبیرات همه نشان این است که واقعاً نماز در بین ما از جلوه افتاده، نماز برای ما چندان جلوه‌ای ندارد. و حال آنکه همین نماز را می‌فرمایند الصلوة عمود الدین.([67]) این حدیث را هم این‌قدر شنیده‌ایم که همین حدیث هم برایمان تقریباً سبک شده، نعوذبالله بی‌معنا شده. الصلوة عمود الدین نماز ستون دین است. یعنی دین چند بُعد دارد، چند پهلو دارد، یک پهلویش پهلوی عبادی است، بُعد عبادی است. دین مثل یک خیمه است که یک ستونی زیرش زده شده باشد، اگر  این ستون باشد این خیمه برپاست، اگر  این ستون نباشد، یا سست باشد، شکسته باشد، افتاده باشد، این خیمه برپا نیست. بُعد عبادی دین ستونش نماز است. حال، شما از همین فرمایش بفهمید که چقدر نماز اهمیت دارد! تعبیری که ان‌شاءالله می‌توانید از آن تعبیر  مطلب را خوب به دست بیاورید این است که نماز ثناء حق‌تعالی به مقام احدیتش است. نماز ثناء حق‌تعالی است، یعنی بنده وقتی که نماز می‌گزارد خدای خود را دارد ثناء می‌گوید، به جمیع مقامات الوهیت و تمام خوبی‌های خدا دارد اعتراف می‌کند، چون احدیت یک مقامی است که حاوی و جامع همه مقامات است، مقام احدیت، مقام واحدیت، مقام الوهیت، مقام رحمانیت، مقام رحیمیت، همه را دارا است. یعنی بنده در حال نمازگزاردن می‌گوید خدای من رحیم هست، رحمان هست، الوهیت دارد، و در این الوهیت واحد است، یکی است و یک

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 455 *»

است. همه مقامات را گفته. یعنی همان سوره توحید، که می‌خوانیم.‌ بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله الصمد لم‌یلد و لم‌یولد و لم‌یکن له کفواً احد. تمام مراتب توحید را در این سوره ذکر می‌کنیم.

هر مقامی از این مقامات توحید یک ثنائی دارد، یعنی بنده باید مطابق و مناسب هر  مقامی، برای خدا ثنائی اظهار کند، خدای خود را به مقامات و شئوناتش توصیف کند و به مقتضایش عمل کند و ثناء و ذکر جمیل داشته باشد. ثناء  این‌طور است که مثلاً  یک مولایی و یک غلامی را در نظر  بگیرید، اگر  این غلام بخواهد اقرار کند و به دیگران هم بفهماند که مولای من سخاوت دارد، مولای من شجاعت دارد، مولای من مقامات دارد، درِ خانه‌اش باز است، احسان می‌کند، سخت‌گیر نیست، و چه و چه؛ اگر  بخواهد مقامات مولای خودش را بیان کند چه‌کار باید بکند؟ چه‌ باید بگوید؟ چطور در نزد این مقامات مولای خود، ثناء او را بگوید، خوبی‌های او را بگوید؟ که هم به دیگران بفهماند مولای من این است، و هم خودش اقرار کرده باشد. وقتی ما در مقام عبودیت و بندگی، بخواهیم بگوییم خدای ما دارای این‌همه مقامات است، او یکتا و یگانه است، او رحمن است، او رحیم است، او الله است؛ تمام این حرف‌هایی که می‌خواهیم بزنیم، اینها همه در این نماز جمع‌ شده. این نماز ثناء خدا است، یعنی تمام خوبی‌های خدا را ما داریم عملاً  اظهار می‌کنیم و در مقابل این مقامات و خوبی‌های خدا بندگی و خضوع و خشوع مناسب اظهار می‌کنیم. و هر  عبادت دیگری را که تصور کنید ثنائش مثل این نماز نیست، بلکه یک شأنی و یک شعبه‌ای از این نماز  است. مثلاً  در ماه مبارک رمضان یا در روز‌های دیگر  که روزه‌های مستحبی می‌گیرید، این روزه ثناء مقام صمدیت حق‌تعالی است. یعنی چه؟ ثناء حق‌تعالی است به مقام صمدیتش، یعنی خدای من نمی‌خورد، نمی‌آشامد، مثل من مُجَوَّف و  توخالی نیست که باید پر  بشود. مجوف در مقابل صمد است. الله ‌الصمد در مقابلش چیست؟ مجوف است. عرب به چیزی که توپر است صمد  می‌گوید. یعنی توخالی

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 456 *»

نیست. مجوّف یعنی توخالی، در مقابل صمد است. تمام موجوداتی که خدا آفریده اینها مجوّف هستند، همه توخالی هستند، یعنی هرکدام به حسب خودشان نیازمند به رزق هستند. من که می‌گویم توخالی هستند، ذهنتان منتقل نشود به اینکه حتماً باید شکمی داشته باشند، و معده‌ای و روده‌هایی داشته باشند که خالی باشد، و باید اینها با نان و آب و غذا پر  بشود. این‌طور نه. عقل هم توخالی است، عقل هم نیازمند است، عقل هم رزق می‌خواهد، نفس هم همین‌طور است. هر موجودی را که تصور کنیم، همین‌ اندازه که خلقت شده، محتاج خلقت شده. محتاج یعنی به حسب خودش توخالی است. عقل که دیگر  مثل ما معده و روده‌ و امثال آنها را ندارد، ولی در عین حال محتاج است و باید خدا نیازمندیش را  رفع کند. عالم عقول و عالم نفوس همین‌طورند. تمام موجودات به حسب خودشان نیازمند هستند. نیازمند که شدند یعنی توخالی هستند رزق می‌خواهند. الله الذی خلقکم ثم رزقکم([68]) این آیه تنها خطاب به ماها که نیست، خدا به تمام موجودات خطاب کرده و می‌فرماید خدا همه شما را خلقت فرموده و همه شما را روزی می‌دهد، هر کسی مناسب خودش روزی می‌خورد، هر کسی مناسب خودش و به حسب عالم‌ خودش نیازمندی‌ها و احتیاجاتی دارد، و خداوند نیازمندیش را در همان عالم خودش رفع می‌کند. همه موجودات این‌طور هستند. اما خدای ما چطور است؟ الله الصمد، خدای ما مجوّف و توخالی نیست که نیازمند و محتاج به رزق باشد، نه، آن آیه شریفه چیست؟ ما خلقت الجن و الانس الّا لیعبدون ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان‌یطعمون خلق نکردم جن و انس را مگر  برای اینکه مرا عبادت کنند، مرا بشناسند و بعد از شناختن اطاعت و بندگی کنند، ما ارید منهم من رزق من از آنها رزق نمی‌خواهم، نگفته‌ام بروید در دنیا کار کنید، زحمت بکشید و به من بدهید. اگر  هم یک وقتی مطالبه می‌کند قرض می‌کند. خودش روی لطف و احسانش، به فضلش به آنها کرم کرده و بخشش فرموده،

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 457 *»

حال می‌فرماید حال که داری، به من قرض بده، من از  تو  قرض می‌کنم. نه اینکه محتاج باشم، برای اینکه تو  را پرورش بدهم، برای اینکه تو  رشد و ترقی کنی. به من قرض بده،‌ من به تو جزاء و پاداش می‌دهم. همانی که خودم به تو دادم، از تو  قرض می‌گیرم، اگر به من قرض دادی، باز ده برابر  به تو  پس می‌دهم، هفتصد برابر  به تو  پس می‌دهم، اصلاً  بدون حساب پس می‌دهم. پس ما ارید منهم من رزق من از  اینها روزی نمی‌خواهم و ما ارید ان‌یطعمونِ اینجا به اصطلاح ملّایی این کسره نون به جای یاء متکلم نشسته. یعنی این‌طور بوده و ما ارید ان‌یطعمونی ماقبل «ی» کسره است، «ی» را که بردارند آن کسره می‌ماند، ان‌یطعمونی «ی» یعنی «من». من از بندگانم نخواستم که به من غذا و طعام بدهند.

پس خدای ما صمد است یعنی توخالی نیست، محتاج نیست، به احدی از خلق به هیچ وجه محتاج نیست. به خلاف مخلوقات و بندگانش که تمامشان محتاج هستند، به حسب خودشان توخالی هستند، محتاج به رزق هستند که باید پر  بشوند و خدا از خزائن غیبش به آنها می‌دهد و فضل الهی تمام‌شدنی نیست. به این‌طور که به تمام مخلوقاتش که همه توخالی و محتاج هستند، همه دست نیاز به درگاهش دارند، به همه آنها از خزائن غیبش عنایت می‌کند و خزائنش هیچ کم نمی‌شود. بلکه در دعاء افتتاح ماه مبارک رمضان می‌خواندید و لاتزیده کثرة العطاء الّا جوداً و کرماً یعنی خدای ما یک‌چنین خدایی است که کثرت و زیادی عطاء و بخشش او بر  او نمی‌افزاید مگر جود و کرم را، یعنی مرتب کرم و جودش را زیاد می‌کند. هرچه می‌بخشد جود و کرمش اضافه و زیاد می‌شود. اینها چه خزائنی است؟ همان خزائن غیبی است که تمام‌شدنی نیست. خدمت امام؟ع؟ عرض کردند که خزائن حق‌تعالی کجا است که همه خلق دارند روزی می‌خورند و تمام نمی‌شود؟ ما فقط این عالم را می‌بینیم، هزار هزار عالم است، و تمام این عالم‌ها مثل این عالم آسمان‌ها و زمین‌ها و اهلی دارد، همه محتاج به حق‌تعالی هستند، و شکم‌‌های همه‌شان خالی

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 458 *»

است، و همه را خدا باید پر کند، و آن به آن هم دارد به همه آنها رزق عنایت می‌کند. از کجا است؟ از خزائن. خزائن کجا است؟ از امام پرسیدند، فرمود: خزائنه بین الکاف و النون،([69]) خزائن حق‌تعالی بین کاف و نون است، کلمه «کن» است. کلمه «کن» چیست و کیست؟ ما به حسب آیات و روایات و به حسب بیانات بزرگانمان، آن مقام را مقام محمد و آل‌محمد؟عهم؟ می‌دانیم و اعتقاد داریم. فرمودند کلمه حق‌تعالی ما هستیم.([70]) کلمه «کن» این بزرگواران هستند،([71]) آن هم در مقامی که فعل‌الله هستند، نه در مقامات بالاتر. در مقامی که فعل‌الله هستند، کلمه «کن» می‌باشند. همان کلمه‌ای که در دعاء سمات می‌خوانید بکلمتک التی خلقت بها السموات و الارض. و همان جبروتی است که می‌خوانید  و جبروتک التی …. انزجر  لها العمق الاکبر. من عرض می‌کنم یعنی به آن جبروتی که از آن کلمه پیدا شد، که در مقابل جبروتِ آن کلمه، عمق اکبر  یعنی دریای بزرگ امکان به انزجار در آمد یعنی به تلاطم در آمد. و این‌همه موجودات که از دریای امکان بیرون ریخته‌اند به همان کلمه «کن» است. و این کلمه «کن» همان خزائن حق‌تعالی است، و مقامی از مقامات محمد و  آل‌محمد؟عهم؟ است که در آن مقام، فعل‌الله هستند. یک مقام پایین‌تر  از این مقام، آنجایی است که می‌فرمایند ما خانه اراده خدا هستیم، خانه اراده خدا یعنی آن محلی که «کن» به آنجا تعلق می‌گیرد و از آنجا ظاهر  می‌شود. فرمودند: نحن اوعیة مشیة الله یا نحن اوکار مشیة الله([72]) ما لانه‌ها و خانه‌های مشیت حق‌تعالی هستیم، مشیت حق‌تعالی در دل

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 459 *»

ما جا دارد، هرچه ما اراده کنیم خدا اراده کرده، هرچه خدا اراده کند ما اراده کرده‌ایم. و ما تشاءون الّا ان یشاء الله،([73]) این هم باطن آیه است.

مقصودم این بود که خدا صمد است، خودش محتاج نیست، و تمام خلق نیازمند و محتاج به او هستند، همه توخالیند، عرب اسمش را  مجوّف می‌گذارد، همه به حسب خودشان مجوّف هستند، نیازمند هستند. اما حق‌تعالی صمد است، الله ‌الصمد، او محتاج نیست، او توخالی نیست، او از کسی رزق نمی‌خواهد، ماارید منهم من رزق و ماارید ان‌‌یطعمون ان‌ الله هو  الرزّاق ذوالقوة المتین. آن رزّاقی که به همه‌کس رزق می‌دهد و همه موجودات از او رزق می‌گیرند خدا است. ذوالقوة المتین صاحب قوه است. و آن قوه هم بسیار بسیار قوه عجیبی است، مگر چیزی می‌تواند در مقابل آن قوه مقاومت کند و آن قوه را ضعیف کند؟ نه. متین است، محکم و استوار است. در رزق‌دادن، در خلق‌کردن، در جمیع شئونات ربوبیت، هیچ امری نمی‌تواند با شأن ربوبیت حق‌تعالی مقابله کند.

شما در ماه مبارک رمضان در برابر  این صفت حق‌تعالی که صمدیت است قرار می‌گیرید و خضوع و خشوعی مناسب با این مقام اظهار می‌کنید. آن خضوع و خشوع چیست؟ این است که روزه می‌گیرید، یعنی دهان را می‌بندید و می‌گویید من هم صمد شدم، من هم دیگر  حالا مجوّف و توخالی نیستم، من هم توپُر هستم، هیچ احتیاج ندارم. البته به نیت این‌طور هستید، نیت کرده‌اید که روزه بگیرید. این هم خودش یک عنایتی است، خدا خواسته به ما یاد بدهد که در ماه رمضان یا اوقاتی که روزه‌گرفتن مستحب است مثل ماه شعبان، ماه رجب، سه روز در هر  ماهی، و از این قبیل؛ این اوقات سزاوار این است که شما خدا را به ثنائی مناسب مقام صمدیت حق‌تعالی ثناء بگویید و ثناء کنید. روزه به این معنا است. امساک می‌کنید، خودداری می‌کنید از آنچه بر  روزه‌دار حرام است. و با این کار دارید می‌گویید خدای من صمد

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 460 *»

است و من با این کار به حق‌تعالی شباهت پیدا کردم. خدای من زن ندارد، خدای من بچه ندارد، لم‌یتّخذ صاحبةً و لا ولداً خدای من صاحبه ندارد یعنی خانم و همسر ندارد، فرزند ندارد، از این امور پاک و منزه است. شما در حال روزه دارید چه می‌گویید؟ چون تا  نیت روزه کردید بر خودتان مجامعت را حرام کردید، یعنی می‌خواهید بگویید من هم شباهت به حق‌تعالی پیدا کردم، و با همین کارم دارم خدا را توصیف می‌کنم به اینکه از زن‌ داشتن منزه است، از بچه داشتن منزه است، از خوردن منزه است، از آشامیدن منزه است و از سایر  اموری که روزه‌دار باید امساک کند. این روزه با اینکه ثنائی مناسب مقام صمدیت حق‌تعالی است، اما یک گوشه‌ای و یک نمونه‌ای از نماز است، یک شأنی از شئونات نماز است، یک جلوه‌ای از جلوه‌های نماز است. دیگر  اگر  بخواهیم هر یک از اعمال را عرض کنیم که چه جهتی از  نماز  را حکایت می‌کند طول می‌کشد. شما با گفتن تکبیرةالاحرام در نماز مگر  بر خودتان حرام نمی‌کنید آنچه را که با حال نمازگزار منافی است و  نباید نمازگزار انجام بدهد؟ از جمله خوردن و آشامیدن و سایر  امور است. همان حالت روزه را در نماز داریم. پس روزه یک‌ وجه و یک شأن از وجوه و شئون نماز است. ولی نماز همه را دارد، نماز  یک ثنائی است که مناسب مقام احدیت حق‌تعالی است، همه مقامات در این مقام هست. پس تمام عبودیت‌ها در نماز هست، تمام خضوع و خشوع‌هایی که مناسب با مقامات حق‌تعالی است در نماز هست. از این جهت در نماز  تمام انوار حق‌تعالی بر  بنده می‌تابد، و بنده در مقابل فوران تمام انوار قرار می‌گیرد و به جمیع انوار حق‌تعالی نورانی می‌شود. همان فرمایش حضرت صادق؟ع؟ که فرمودند: العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة([74]) عبودیت یک جوهره‌ای است که مغزش و حقیقتش و باطنش ربوبیت است. معنای ربوبیت این است که بنده به صفات حق‌تعالی متصف می‌شود، اینجا عبودیت است، عبودیت اظهار می‌کند، اما  از بالا که نگاه می‌کنند

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 461 *»

ربوبیت ظاهر است. خیلی مقام است، خیلی مقام است، بی‌جهت نبود که پیغمبر  ما فرمودند: و قرّة عینی فی الصلوة([75]) چشم‌روشنی من در این دنیای شما به نماز  است، یعنی به هیچ‌چیز  دیگر چشمم روشن نیست، در این دنیای تاریک شما چشم من به نماز  روشن است. آن‌وقت این شیطان نانجیب ــ  خدا لعنتش کند ــ  این‌قدر این نماز را در نظرها سبک می‌کند، این‌قدر انسان را در انجام نمازها کسل می‌کند، که اگر  هم انجام شود با چه شتابی و با چه وضعی، با چه بی‌اعتنائی انجام می‌شود! و حال آنکه باید دل‌ها به نماز رغبت داشته باشد، به نماز توجه داشته باشد، آمدن وقت نماز را انتظار بکشیم، از انجام نماز لذت ببریم، اول اذان صبح که می‌شود باید در این کوچه‌ها رفت‌وآمد باشد، نه اینکه هیچ خبری نباشد و فقط چند نفری برای نماز بیایند. یا وقت نماز ظهر  یا وقت نماز مغرب، و هر وقت که رفقاء موفق هستند و اقامه جماعتی دارند، در جاهایی که راه نزدیک است و میسر  است خودتان را  به جماعت برسانید. مخصوصاً در صفوف جماعت باید جوان‌ها بیشتر  از همه دیده بشوند، پیرمردها خسته و کسلند، حال ندارند، ضعف دارند، باید در خانه آسایش داشته باشند.([76]) آری، آنها باید یک استراحتی داشته باشند، صف جماعت را باید جوان‌ها پر کنند که ملائکه حظ کنند، امام زمان صلوات‌الله‌علیه که مشرف می‌شوند لذت ببرند، چشم مبارکشان روشن باشد به جوان‌هایی که نمازگزار هستند. مخصوصاً امام؟ع؟ جوان‌های نمازگزار و توبه‌کننده از گناهان و اقبال‌کننده به سوی حق‌تعالی را اسم می‌برند، می‌فرمایند به واسطه چنین جوان‌هایی خداوند بلاء را از اهل زمین برمی‌دارد. وقتی بنا باشد بلائی بر  جمعیتی نازل بشود، اگر  جوانانی در میان آن

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 462 *»

جمعیت باشند که از گناهانشان نادم و پشیمان باشند، اقبال به نماز  و توجه به دین داشته باشند، اینها باعث می‌شوند که خداوند بلاء را برطرف کند. همچنین پیرمردهای سالخورده که به نماز می‌ایستند، رکوع می‌کنند، سجده می‌کنند؛ اگر بنا باشد بلائی بر جمعیتی نازل بشود، خدا به واسطه این پیرمردها بلاء را از آن جمعیت برطرف می‌کند. و همچنین به واسطه حیواناتی که در بیابان‌ها در حال چرا هستند، خدا به واسطه آنها بلاء را برطرف می‌کند.([77]) یکی از آنها را که نام می‌برند جوان‌هایی هستند که این‌طورند. احترام به نماز  و به حدود دین باعث چشم‌روشنی آقا امام زمان صلوات‌الله‌علیه است.

منظور از این عرایض این بود که این نماز مجموعه‌ای از حدود عبادت و خضوع و خشوع در برابر جمیع شئونات ربوبیت است، و خداوند در عوض این خضوع و خشوع‌ها مقام و منزلت بنده‌اش را بالا می‌برد. چند شب قبل عرض کردم که شما باید به در خانه خدا آنچه را که آنجا نیست تحفه ببرید، تا خدا هم به شما آنچه را که ندارید بدهد. در نزد خدا جای فقر  نیست، آنجا فقر  نیست، آنجا شکستگی نیست، آنجا ندامت و پشیمانی نیست. حال اگر  شما خواستید در خانه خدا بروید از همین تحفه‌ها آنجا ببرید، چون در آنجا از این قماش هیچ نیست. به درگاه خدا فقر  ببرید، دست‌هایتان را در ظاهر  و باطن دراز کنید، اللّهم انی فقیر  الیک([78]) خدایا من به درگاه تو  نیازمند هستم. ان‌شاءالله خدا روزیتان کند که به حج بروید. شما این‌قدر سعی می‌کنید و می‌شتابید و می‌روید و خرج می‌کنید و چه و چه و چه، آنجا که می‌رسید و مشغول طواف می‌شوید، وقتی مقابل در خانه می‌رسید، دستور است که دست‌هایتان را  بلند کنید و بگویید: سائلک ببابک این‌همه راه رفته، این همه خرج کرده، آقا حاجی است، در  شهر  خودش حرمت دارد، پولدار است که حج رفته؛ اما اینها هیچ حساب

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 463 *»

نمی‌شود، اول شروع طواف که داری طواف می‌کنی، به در خانه خدا که رسیدی دست‌ها را بلند کن سائلک مسکینک ببابک خدایا گدای در خانه‌ات آمده، درِ خانه‌ات ایستاده سائلک مسکینک ببابک عُبَیدک بفنائک فقیرک نزل بساحتک محتاج سرتا پا آمده، به آستانه تو  ایستاده تفضّل علیه بجنتک([79]) خدایا به این بنده گدا و مسکین خودت بهشت را کرامت کن.

پس اگر  فقر  و فاقه در خانه خدا ببریم، خدا به ما غنا می‌دهد و از خلق بی‌نیازمان می‌کند. همین‌طور اگر  در خانه او ذلت ببریم شکستگی ببریم خاکساری ببریم، او به ما عزت و کرامت می‌دهد. اگر  ما در خانه او پشیمانی ببریم، خدایا ما پشیمانیم؛ نزد خدا پشیمانی نیست، خدا از هیچ کارش پشیمان نشده و نمی‌شود، اولیائش پشیمانی ندارند، ولی ماها هستیم که باید از همه‌ چیز  پشیمان باشیم، از همه گفتارمان از همه کردارمان از همه حالاتمان در درگاه خدا پشیمان باشیم، بدی‌ها که جای خودش، از خوبی‌هایمان هم باید خجالت‌زده باشیم. آخر، چه عبادتی چه بندگی و طاعتی؟! از خوبی‌هایمان هم ــ  که اسمش را خوبی می‌گذاریم ــ  باید خجالت‌زده و پشیمان و شرمسار باشیم، که چرا آن نمازی که باید خوانده بشود نخواندیم؟ آن روزه‌ای که باید گرفته بشود نگرفتیم؟ آن بندگی و اطاعتی که وظیفه داشتیم انجام ندادیم؟ بنا به تعبیر حضرت امام حسین؟ع؟ الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لاتکون مساویه مساوی و من کانت حقایقه دعاوی فکیف لاتکون دعاویه دعاوی؟ امیدواریم خدا روزی کند که این عبارات را در سرزمین عرفات در روز عرفه به تعلیم امام حسین؟ع؟ بخوانیم. قربانش بشویم، جان‌های ما فدای خاک و تربت پاکش، که آن بزرگوار در همین سرزمین عرفات و در کنار همین کوه ایستاده بود و این دعاء را می‌خواند، راوی می‌گوید از چشم‌های حسین؟ع؟ مثل مشک آب اشک می‌ریخت. می‌دانید یعنی ‌چه؟ یعنی اشک از چشم امام حسین قطره قطره نمی‌آمد، از

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 464 *»

چشم‌های مبارکش به صورت متصل اشک می‌ریخت و این دعاء را می‌خواند. خدایا به حق آن زبان پاک و مقدس، به حق آن دهان پاک و مقدس، تو را می‌خوانیم و از تو  می‌خواهیم که همه ما را بیامرز، جمیع گناهان ما را بیامرز، آن عرائض و تعبیرات را از زبان ما هم بشنو  و بر همه ما ترحم بفرما.

الهی من کانت محاسنه مساوی فکیف لاتکون مساویه مساوی یعنی خدایا آن کسی که خوبی‌هایش بدی است چطور بدی‌هایش بدی نباشد؟ آن کسی که حقیقت‌هایش همه لاف است همه ادعاء است، چطور ادعاهایش و لاف‌هایش ادعاء و لاف نباشد؟ امام؟ع؟ برای ما این‌طور می‌فرماید، ان‌شاءالله به زبان ما و از طرف ما است. خدا بر همه ما ترحم کند. پس باید به درگاه حق‌تعالی ندامت و پشیمانی ببریم، وقتی که ندامت و پشیمانی بردیم خدا ان‌شاءالله به ما مسرت و چشم‌روشنی می‌دهد. به رضایت و خشنودیش و نعمت‌های دنیا و آخرتش چشم‌های ما را روشن می‌کند، دل‌های ما را مسرور می‌کند. چون خداوند بعد از پشیمانی و ندامت بنده از عمل و گناه، به او مسرت مغفرت و لذت عفو  را می‌چشاند. کرمش این است و اقتضاء می‌کند که این‌طور باشد.

عرض می‌کردم که خصوصیات نماز این‌طور است. اما به حسب باطن، نماز ولایت امیرالمؤمنین است، و هرکس ولایت او را اقامه کند نماز را اقامه کرده. پس این نماز حدود ولایت است. عرض کردم اگر کسی بخواهد ولایت امیرالمؤمنین را روی تابلو  بیاورد و  نقشش را بکشد، نقش ولایت همین نماز است. تمام خضوع‌ها و تمام خشوع‌ها و تمام شئونات را انسان در این نماز اظهار می‌کند. و همان‌طور که عرض کردم چون باطن این نماز  ربوبیت است، انوار الهی بر  این بنده می‌تابد و این بنده به انوار الهی منوّر است. این نکته را عرض کنم که چشم‌‌روشنی‌تان باشد، و ان‌شاءالله وسیله محبت و اشتیاقتان به نماز بشود.

اینجا از دید ما و به چشم ما عبودیت است،  الله‌اکبر  است، قیام است، رکوع و

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 465 *»

سجود است، اینها همه عبودیت است، همه ذلت و خاکساری در نزد حق‌تعالی است. اما خودش این‌طور قرار داده که عبودیت باطنش ربوبیت باشد. یعنی نمازگزار در حال نماز دارد ترقی می‌کند، مرتب در مدارج قرب دارد تقرب می‌جوید. و معنی قرب به خدا این نیست که انسان از یک‌جایی حرکت کند و به جایی برسد که خدا آنجا است، که این‌طور  قرب و نزدیکی به خدا باشد. بین خدا و بنده مسافتی نیست که آن مسافت طی بشود. نه، این قرب که گفته می‌شود یعنی شباهت، یعنی نورانی‌شدن. نورانی می‌شویم و به خدایمان شباهت پیدا می‌کنیم. خدای ما که شبیه ندارد؛ یعنی به صفات حق‌تعالی متصف می‌شویم، به انوار حق‌تعالی منور می‌شویم. این معنای قرب به خدا است. پس نمازگزار از اول شروع به نماز، دارد درجات قرب را طی می‌کند، تا به سجده آخر  می‌رسد. دیگر  سجده، آخرین و بالاترین مرحله قرب است که شخص نمازگزار طی کرده. این حدیث را شنیده‌اید که فرموده‌اند: اقرب ما یکون العبد الی ‌الله و هو ساجد([80]) یعنی بهترین و نزدیک‌ترین حالات بنده به خدا آن‌وقتی است که در سجده است. این عبودیت، یعنی بی‌نهایت خضوع و خشوع شده، بی‌نهایت‌ عبودیت شده، و بی‌نهایت نزدیکی و تقرب به حق‌تعالی حاصل شده که همان نورانیت یافتن و ربوبیت پیدا کردن است. در اینجا کسی که نگاه می‌کند می‌بیند این سجده کرده یا در رکوع است یا در قیام است یا الله‌اکبر  می‌گوید؛ اینها مراتب خضوع است. اما آنهایی که از بالا نگاه می‌کنند می‌بینند این سراسر  نور است، مرتب دارد درجات نور را طی می‌کند، اصلاً  نورانی است. آنجا دیگر عبودیت دیده نمی‌شود، از بالا ربوبیت دیده می‌شود. در حدیثی می‌فرمایند: من تفقّه فی الدین دُعی فی ملکوت السماء عظیما([81])  کسی که تفقه در دین بکند، دینش را یاد بگیرد، دنبال یادگیری دین باشد، این شخص در ملکوت اعلی عظیم ــ  یعنی با عظمت ــ  خوانده

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 466 *»

می‌شود. یعنی وقتی ملائکه به او نگاه می‌کنند او را بزرگ و با عظمت می‌بینند، بزرگوار می‌بینند. تمام این شئونات به واسطه چیست؟ به واسطه عبودیت ایشان است. ترقی در اینها است.

اینها مقصودم نبود، همین‌طور به ذهنم رسید و به زبان جاری شد. ان‌شاءالله برای همه ما خیر  است. در اول سخن مقصودم این بود که این عبادت‌ها باطنی دارد، و ظاهرش هم در جای خودش باید مراعات شود. مشایخ ما ظاهر  این عبادات را قبول دارند و معتقد هستند، اما باطنش را هم در سر جای خودش معتقد هستیم و باید اعتراف کنیم. آن‌چنان نیست که بزرگان ما فقط باطن را قبول کرده باشند و نعوذبالله ظاهر  را ترک کرده باشند، که مخالفینشان بگویند اینها مثل باطنیه و اهل تأویل هستند. آن‌طور که نیست. در صورتی که در میان علماء، در میان خود شیعیان اثناعشری الحمدلله همیشه بزرگان ما مشهور بوده‌اند به اینکه عملشان و تقوایشان از همه علماء بیشتر  بوده. شیخ مرحوم­ که به ایران آمده بودند، در اصفهان و در هرجا که بودند، در میان همه علماء این بزرگوار به زهد و تقوا و عمل شهرت داشتند. از آن‌طرف هم الحمدلله علمشان در میان علماء بی‌مانند بود. همه علماء خودشان را محتاج به این بزرگوار می‌دیدند. در عمل هم همه علماء پیش ایشان خاضع بودند، می‌دیدند که عملشان از همه آنها بیشتر،  زهدشان از همه بیشتر، تقوایشان از همه بیشتر، توجهشان به حق‌تعالی از همه بیشتر، تقربشان از همه بیشتر، شباهتشان به اولیاء خدا از همه بیشتر  است. آخر  درباره یک غذا خوردن آقای مرحوم­ یک شخصی می‌گوید شمردم این بزرگوار در یک غذا خوردن به هفتاد سنت عمل کردند. حال، من و شما که خودمان را خوب و مؤمن و مقدس و  مواظب و مراقب می‌دانیم، بشماریم ببینیم چند سنت را می‌توانیم بشماریم. می‌گوید من شمردم از اولی که این بزرگوار شروع به غذا خوردن کردند تا آن آخر  که دست از غذا خوردن برداشتند به هفتاد سنت عمل فرمودند. این‌طور در خاطرم است. هفتاد تا چه ‌خبر است؟! این تقوا و این

 

 

«* گفتاري پيرامون فريضه حج 1416 جلد 1 صفحه 467 *»

عمل چیست؟! و همین دلیل بر این است که پس ظاهر  دین را هم رعایت می‌کردند و احترام می‌نمودند، اهل تأویل هستند یعنی چه؟ آری، تأویلات و بواطن قرآن را هم در جای خودش روی چشمشان می‌گذارند، اعتقاد دارند و ذکر  می‌فرمایند، بواطن قرآن را هم اظهار کردند، باطن‌های قرآن را استدلالی کردند، بلکه برهانی و حسی کردند. نه‌تنها با دلیل عقلی اثبات فرمودند، بلکه حسی کردند. آقای مرحوم در خیلی از مواعظشان یا در خیلی جاها از ارشاد می‌فرمایند: این مطلب را برای تو حسی می‌کنم یعنی طوری که ببینی. با اینکه مطلبِ باطنی است، اما می‌فرماید ببینی، در حد حس ببینی و مشاهده کنی. بعد ادله‌ای ذکر  می‌کنند، دلائل و براهینی می‌آورند، و بواطن قرآن و بواطن دین را در حد برهان عقلی و برهان حسی تطبیق می‌فرمایند.

از جمله این آیات حج است که می‌فرماید: و اذن فی الناس بالحج یأتوک رجالاً و علی کل ضامر  یأتین من کل فجّ عمیق که ظاهرش همین حج خانه ظاهری است، و باطنش حج‌ خانه‌های باطنی حق‌تعالی است که مقام امامت محمد و آل‌محمد صلوات‌الله علیهم‌‌اجمعین باشد. امیدواریم خداوند همه ما را از توجه‌کنندگان به آن خانه‌ها قرار دهد، و برای همه ما در نامه اعمالمان حج ظاهر  و حج باطن دین را همه ‌ساله و در تمام اوقات ان‌شاءالله بنویسد.

اللّهم صلّ علیٰ محمد و آل‌محمد

([1]) الصافات: 83

([2]) بحارالانوار  ج36 ص151

([3]) تفسیر القمی ج2 ص88

([4]) الحج: 78

([5]) النساء: 125

([6]) بحارالانوار  ج69 ص30

([7]) الضحی: 8

([8]) بحارالانوار  ج91 ص380

([9]) داخل پرانتز اضافه شده و آنچه در نوار بود حذف گردید.

([10]) بحارالانوار  ج10 ص134

([11])  بحارالانوار  ج43 ص275

([12]) همان ص289

([13]) داخل پرانتز اضافه شده و آنچه در نوار بود حذف گردید.

([14]) بحارالانوار ج12 ص64

([15]) بحارالانوار ج96 ص182

([16]) نوح: 26 و 27

([17]) هود: 40

([18]) بحارالانوار  ج32 ص11

([19]) قال رسول‌الله؟ص؟: لایشکر الله من لایشکر الناس. (وسائل‌الشیعة ج16 ص313) ــ  قال علی بن الحسین؟عهما؟: اشکرکم لله اشکرکم للناس. (بحارالانوار  ج68 ص38) ــ  قال الرضا؟ع؟: من لم‌یشکر المنعم من المخلوقین لم‌یشکر الله عزوجل. (بحارالانوار  ج68 ص44)

([20]) بحارالانوار ج98 ص 109ــ  الاصول الستةعشرة ص16

([21]) بحارالانوار ج22 ص421

([22]) بحارالانوار  ج25 ص20

([23]) هدایة الطالبین ص40

([24]) کاوشی در کیفیت غیبت امام عصر؟عج؟، ص257

([25]) کفایةالمسائل ج1 ص477

([26]) وسائل الشیعة ج7 ص256

([27]) بحارالانوار ج89 ص219 ــــ رسالة فی کیفیة السلوک الی الله ص30

([28]) الکافی ج3 ص228

([29]) بحارالانوار  ج43 ص177

([30])  مثل علىّ مثل الکعبة اذ تؤتى و لاتأتى. (بحارالانوار ج36 ص352)

([31]) البقرة: 249

([32]) الصافات: 102

([33]) بحارالانوار ج44 ص364

([34]) بحارالانوار ج44 ص379

([35]) الاسراء: 33

([36]) غافر: 51

([37]) بحارالانوار ج14 ص189

([38]) مواعظ ماه صفر  1280هـ ق آقاى مرحوم­، مجلس 5،  ص84

([39]) بحارالانوار ج45 ص398

([40]) بحارالانوار ج45 ص396

([41]) الطلاق: 3

([42]) زیارت جامعه کبیره

([43]) الروم: 40

([44]) الکهف: 51

([45]) کمال الدين و تمام النعمة ج2 ص454

([46]) منهاج‌البراعة ج15 ص140

([47]) بحارالانوار 22 ص338

([48]) حليةالابرار ج1 ص349

([49]) بحارالانوار  ج52 ص86

([50]) النساء 105

([51]) المنافقون: 1

([52]) البقرة: 124

([53]) وسائل‌الشیعة ج16 ص345

([54]) نهج‌البلاغه ص386

([55]) شرح نهج‌البلاغه لابن ابى‌الحديد ج15 ص194

([56]) همان ج6 ص327 و ج12 ص279

([57]) بحارالانوار  ج53 ص178

([58]) بحارالانوار ج22 ص474

([59]) الاحقاف: 35

([60]) طه: 115

([61]) البقرة: 43 و…

([62]) آل‌عمران: 97

([63]) بحارالانوار ج27 ص54

([64]) حدیث نورانیت

([65]) مشارق انوارالیقین ص268

([66]) فلاح السائل ص127

([67]) بحارالانوار  ج79 ص218

([68]) الروم: 40

([69]) خزائنه فى کاف و نون. (تفسير القمى، ج2 ص218) ــ  روی ان خزائن الله بین الکاف و النون. (الفطرة السلیمة، ج3 ص89)

([70]) بحارالانوار ج25 ص22

([71]) فهم سرّ الله المخزون و اولياؤه المقربون … و امره بين الکاف و النون. (لا بل هم الکاف و النون.خ‌ل) (بحارالانوار ج25 ص173 حديث طارق بن شهاب)

([72]) ان الامام وکر لارادة الله عزوجل لايشاء الّا ما يشاء الله عزوجل. (بحارالانوار  ج25 ص385) ــ  قلوبنا اوعية لمشية الله فاذا شاء شئنا. (بحارالانوار  ج25 ص337)

([73]) الانسان: 30 ـــ  التکویر: 29

([74]) مصباح‌الشریعة

([75]) بحارالانوار  ج73 ص141

([76]) به صورت مزاح فرمودند: پیرمردهای بهشتی! ما هر وقت پیرمرد می‌گوییم، منظورمان پیرمردهای بهشتی است، که ان شاءالله همه اینها جوان می‌شوند و داخل بهشت می‌شوند. چون پیرمرد را به بهشت راه نمی‌دهند.

([77]) اللّهم ارحمنا بمشايخ رکّع و صبيان رضّع و بهائم رتّع و شبّان خضّع. (بحارالانوار  ج70 ص344 ــ  فقه الرضا ص154)

([78]) بحارالانوار  ج87 ص153

([79]) بحارالانوار ج96 ص196

([80]) بحارالانوار  ج82 ص163

([81]) من تعلّم لله و عمل لله و علّم لله دُعی فی ملکوت السموات عظیما. (بحارالانوار  ج2 ص29)