اگر سمبل کتابهای مکتبی را یکی از کتابهای شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، شرحالقصیدة یا ارشادالعوام بدانیم، بهجا سخن گفتهایم. هریک از این کتابها، از جانبی همچون خورشید است ظهرهنگام؛ چراکه انباشته از معارف و اعتقادات و اخلاقیات است. و از جانبی مظلوم است همچون ماه در شب ظلمانی؛ زیرا ظلمها بر این کتابها وارد آمده است.
آنچه در این بخش به آن میپردازیم، کتاب «شرحالقصیده» است.
این کتاب کتابی است عربی و با متنی دشوار و مفاهیمی عالی و ازاینجهت ما فارسیزبانها چندان با آن مأنوس نیستیم. متأسفانه یکی از اشکالهای مخالفین بر مکتب مشایخ، «وجودِ» چنین کتابی است!
مرحوم سید محمدکاظم رشتی اع را با کتاب «شرحالقصیده» میشناسند. این کتاب برای دیگران بسیار حائز اهمیت است. چراکه آخرین کتابی است که ایشان نگاشتهاند و در آخرین سال عمر خود آن را به انتها رساندهاند. طبق نظر محققین، آخرین اثر یک نویسنده چکیدهٔ مطالب و دیدگاههای نهاییِ او است. همین نکته سبب شده است که درمیان کتابهای ایشان، این کتاب مورد توجه قرار بگیرد.
شرحالقصیده، عصر روز چهارشنبهای در ماه جُمادَیالاُولی در سال ۱۲۵۹ قمری به پایان رسیده است. «عبدالباقی افندی موصلی» قصیدهای سرود و در آن قصیده، از پارچهای سخن گفت که بر قبر پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و به مرقد موسی بن جعفر علیهماالسلام در کاظمین هدیه شد. «علیرضا پاشا» از مرحوم سید کاظم رشتی اع خواست این قصیده را شرح کنند. در آن زمان که آن بزرگوار به شرح این قصیده پرداختند، چهلوهفت سال داشتند. این کتاب ششماه قبلاز وفات ایشان به پایان رسید.
بسیار جالب است بدانیم پساز اتمام کتاب، مؤلف به تدریس آن پرداختند. ایشان در حرم موسی بن جعفر علیهماالسلام تدریس میکردند. تدریس، از نیمه آخر ماه شوال ۱۲۵۹ قمری شروع شد و تا ذوالقعده همان سال ادامه یافت. وفات ایشان، ۱۱ ذوالحجه همان سال واقع شد.
از تدریس ایشان، رسالهای در دست است که یکی از شاگردان ایشان بهنام «محمدتقی بن حسینعلی هِرَوی» جمعآوری کرده که هماینک طبع را به زیور خود آراسته است. این رساله فقط تدریسِ خطبهٔ کتاب را دربردارد.
از طرایف است که شرحالقصیده با محوریت حضرت کاظم صلوات الله علیه در شهر کاظمین توسط حاج سید محمدکاظم اشاد الله شأنه شرح و تدریس گردد!
خطبه کتاب عبارت است از جملههای اول که حمد خدا و ثناء پیغمبر و آل او و ذکر دوستی دوستان و دشمنی دشمنان است. خطبه کتاب شرحالقصیده، یکی از سنگینترین خطبهها از نظر متن عربی است که ظرایف عجیبی در آن قرار دارد.
حجم کتاب شرحالقصیده، بیش از ٢٠٠٠٠٠کلمه است. از ویژگیهای مهم این کتاب، «تشیید و محکم کردن مسئله رکن رابع» است. در جایجای این کتاب، به عبارتهایی برخورد میکنیم که این مسئله گوشزد شده است و دلیلهایی برای اثبات آن بیان فرمودهاند.
مهمترین اشکالها بر کتاب شرحالقصیده
١. وجود متشابهات
مگر آنانی که به کتاب شریف شرحالقصیده ایراداتی وارد میکنند، بر این اعتقاد نیستند که «تا مشكلى مىرسد، تبادر به ردّ و انكار نكنيد كه مطالب عاليه را فهميدن هنر است نه ردّ و انكار»؟ (اسرار الحكم، حاجى سبزوارى – مقدمه شرح خطبة البيان، محمد بن محمود دهدار، ص۳۱)
پس چرا درباره مشايخ عظام اين اصل را رعايت نمىكنند؟ با اینکه برای علماء اهل سنت و بزرگان گروههای انحرافی این اصل را جاری میکنند… .
نخستین شبهه درباره این کتاب، «متشابه» بودن برخی عبارتهای آن است. متأسفانه برخی نمیدانند حکمت استفاده از سخن متشابه چیست. استفاده از عبارتهای متشابه اقلاً دو علت دارد:
اول آنکه دشمنان بهانه داشته باشند و بهراحتی بتوانند اشکال کنند؛ همانگونه که در قرآن و فرمایشهای معصومان علیهمالسلام و علماءِ اَعلام عبارتهای متشابه وجود دارد.
دوم آنکه برخی معانی هست که چنان دقیق است که فقط با لفظ متشابه میتوان بیان کرد. تفصیل این دو علت در کتاب ارشادالعوام جلد دوم، در فصلی مستقل آمده است.
۲. تعبیرهای رکیک
در ضمن این بیت از قصیده:
هذا رواق مدینةالعلم التی
من بابها قد ضل من لایدخل
(این رواق شهر علمی است که هر که از در آن شهر وارد نشود گمراه شده است)،
تعبیرهایی دارند که با توجه به وضع ما و عالَم ما، رکیک بهنظر میرسد. برای جواب از این شبهه، دو جواب وجود دارد:
نخست کلام حکماء و علماء را باید بر حقیقت حمل کرد؛ نه بر اَعراض. برای تفصیل این مختصر، مثال میزنیم به فرمایشی که درباره صفات اهل بهشت وجود دارد. مثلاً میفرمایند: اولین چیزی که مؤمنان میخورند و بعد وارد بهشت میشوند جگر ماهی است (کبد حوت). آیا واقعاً جگر میخورند؟ آیا واقعاً ماهیِ اینجایی در آنجا است؟ بلکه منظور از کبد حوت (جگر ماهی)، «صفتِ» آن منظور است (صفت یعنی خاصیت و چگونگی). یا مثلاً در بهشت نهری از عسل و نهری از آب و… وجود دارد. آیا همین عسل اینجا و آب (هیدروژن و اکسیژنِ) اینجا منظور است؟ بلکه منظور صفتِ اینها است که شیرینی و رفع عطش کردن و بدن را جلا دادن و … است.
حال تعابیری را که مرحوم سید محمدکاظم رشتی در کتاب شرحالقصیده ذکر کرده است، باید حمل بر حقیقت آن کرد نه بر ظاهر آن.
نویسنده کتاب ارشادالعوام در قسمتی از این کتاب آوردهاند:
«نصيحتى در اين مقام به تو كنم. بدانكه فهم كتاب و سنت و كلام حكماء را نخواهى كرد و ربط مابين آنها نتوانى داد و حلاوت علم ايشان را برنخواهى خورد و اسرار آنها را درنخواهى يافت مادام كه حمل كلام ايشان را بر حقيقتها نكنى و چشم از اعراض اين دنيا نپوشى و احتمال اين معنىهاى عرضى را ندهى؛ زيراكه اين عالم را آن عظم نيست كه مقصود از كلمات ايشان باشد و آن اعتبار و آن اعتنا نيست ولى نصيحتى سخت بود.» (ارشادالعوام، ج۲، ص۶۷)
علاوه بر اين، نویسنده كتاب شرحالقصيده، خود در قسمتی از کتاب، به این مطلب تصریح دارند و بیانصافی است که کلام نویسنده را نادیده گرفت. ترجمه نوشتار ایشان چنین است:
«آنچه از نام خانهها و صاحبان آنها… ذكر كرديم، مثل اين حيوانات زمينى نيستند؛ بلكه مراد صفت و صورت اين حيوانات و نباتات يا جمادات میباشد؛ مانند آنكه در منطقةالبروج برجها را نامگذارى كردهاند به عقرب، خرچنگ، گوسفند، گاو، شير، خوشه گندم، كمان تيراندازى، جدى، و ماهى كه اينها هيچكدام از اين حيوانات زمينى نيستند بلكه بر صورت و صفت اين موجودات زمينى میباشند. بلكه آنان برحسب خودشان حيواناتى نورانى هستند ثابت و سيار كه علتند براى معلولاتشان ولی به حسب متعلقات و روابط و نسبتهاشان در اين عالم ظاهر شدهاند.
آيا نشنيدهاى ملائكه غلاظ و شداد براى اهل جهنم به چه صورتهاى زشتى ظاهر میشوند؟ و حال آنكه ایشان (ملائکه) بندگان خوب خدا هستند. آيا نشنيدهاى خدا میفرمايد: عليها ملائكة غلاظ شداد لايعصون الله ما امرهم و يفعلون م ايؤمرون؟ و ملائكهاى كه معصوماند نيستند مگر خوشبويان و پاكيزگان با اینکه ظاهر میشوند به هيكلهاى وحشتناک و صورتهاى زشت؟ آيا نشنيدهاى دو ملک نكير و منكر با آنکه دو بنده هستند، سياه و ازرق میباشند و سر آن دو در آسمان هفتم و پاى ايشان در زمين هفتم است؟ و همه زمين را به يک قدم طى میكنند و داراى موهاى سياه و چشمهایی بهمانند مشعل و صداهایی بهمانند رعد غرنده میباشند. از خدا میخواهيم امر اين دو را بر ما آسان گرداند و ملاقات نيكو و رأفت و رحمتشان را به ما عنايت فرمايد و آنان را مبدل به بشير و مبشر فرمايد؛ انه سبحانه على كل شىء قدير.» (شرحالقصيدة، چ جديد، ص١٩۶)
سخن صاحب کتاب شرحالقصیده حكمت است و زبانی است مخصوص اهل آن و هركسى نمىتواند آن را بفهمد؛ بلكه مخاطبان اين كتاب اشخاص معينى در همان زمان و زمانهاى بعد بودهاند و هستند. با توجه به آنچه ذكر شد، همه كس نمىتواند به حقيقت مطلب پى برد.
اما موضوع ركاكت الفاظ اين فرمايشها، مسألهاى است روانى كه بستگى به حسنظن يا سوءظن خواننده نسبت به نويسنده و يا نويسندگان كتاب دارد همانگونه كه در داورىها اين قضيه كاملاً مشهود است. مثلاً گويندهاى كه خوب سخنرانى كند و اهل تقوىٰ و صلاح باشد، كسى كه نسبت به او سوءظن دارد سخنان او را بر اغراض نفسانى و يا سوء تعبيرها و… حمل خواهد كرد. در چنين حالى خواننده و شنونده بايد خود را اصلاح كنند، نه نويسنده و يا گوينده را.
و شرحالقصيده كتابى دویستهزارکلمهای است و فقط در حدود سه يا چهار جمله کلمات رکیک وجود دارد، آن هم برای اهل ظاهر؛ با آنچه ملاى رومى در مثنوى بهعنوان «مثال» آورده قابل مقايسه نيست (رک: مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بيت ۱۳۳۳ و…). مرحوم حاج محمد کریم کرمانی اع شديداً با تعبيرها و عقيدههاى مولوی برخورد کردهاند (الشهاب الثاقب، ص۷۹).
اما موضوع ركاكت الفاظ اين فرمايشها، مسئلهاى است روانى كه بستگى به حسنظن يا سوءظن خواننده نسبت به نويسنده و يا نويسندگان كتاب دارد همانگونه كه در داورىها اين قضيه كاملاً مشهود است.
مثلاً گويندهاى كه هرچند خوب سخنرانى كند و اهل تقوىٰ و صلاح باشد، كسى كه نسبت به او سوءظن دارد سخنان او را بر اغراض نفسانى و يا سوء تعبيرها و… حمل خواهد كرد. در چنين حالى خواننده و شنونده بايد خود را اصلاح كنند، نه نويسنده و يا گوينده را.
و شرحالقصيده كتابى دویستهزارکلمهای است و فقط در حدود سه يا چهار جمله کلمات رکیک وجود دارد، آن هم برای اهل ظاهر؛ با آنچه ملاى رومى در مثنوى بهعنوان «مثال» آورده قابل مقايسه نيست (رک: مثنوى معنوى، دفتر پنجم، بيت ۱۳۳۳ و…). مرحوم حاج محمد کریم کرمانی اع شديداً با تعبيرها و عقيدههاى مولوی برخورد کردهاند (الشهاب الثاقب، ص۷۹).
نگاهى كه به مولوى و كتاب او وجود دارد، سبب مىشود كه الفاظ كاملاً مأنوس باشد وگرنه همانگونه كه فرمايش مرحوم حاج سيد محمدکاظم رشتی و مرحوم حاج محمد کریم کرمانی رفع الله شأنهما گواهى مىدهد، فرمايشهاى مشايخ عظام بر اين عالم و لغت ظاهر حمل نمىشود.
۳. کلمات ناموزون
این عنوان هم یکی دیگر از شبهات درباره کتاب شرحالقصیده است.
ایراد اینگونه مطرح شده که در این کتاب، با نامهای عجیب و نامأنوسی روبرو میشویم که نمیتوان با دید ظاهر آنها را توجیه کرد.
در جواب باید گفت نامهايى كه در اين كتاب در نام محلهها و صاحبان آنها ذكر شده، رمزهايى است كه نويسنده مىداند و اهل حكمت و مخاطبان آن؛ و البته این مطلب سخنِ عجیب و تازهای نیست.
يكى از مثالهاى محسوس آن، فرمولهاى شيمى است كه امروزه «نزد اهلش» كاربرد دارد و شخص عادى و عامى با ديدن آن شكلها و ترتيب چيدنها، هرگز چيزى نمىفهمد.
نمونه ديگر زبان رايانهاى است كه هرگز شخص از آن چيزى درنمییابد؛ چرا كه عدد يک و صفر به ترکیبهای مختلف تكرار شده و تنها رايانه آنها را دريافته و مطلب مورد نظر را نمايش مىدهد.
امیدواریم توفیق رفیق گردیده و مستقلاً درباره این اشکال مباحث و تحقیقاتی دیگر ارائه کنیم.
خلاصه بايد گفت اين كتاب براى عموم نوشته نشده؛ بلكه براى قشر خاصى است و آنها قدر اين فرمايشها را میدانند و: «قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهرى».
آنچه ذکر کردیم اشارهای بود به این اقیانوس حکمت و عرفان و مختصری بود درباره شبهاتی که پیرامون کتاب شریف شرحالقصیده مطرح شده است و پاسخ آنها که بهمناسبت انتشار دروس خطبه این کتاب گرانسنگ ارائه گردید.
و السلام علی من اتبع الهدی.
شوال 1442