برای نونهالان، نوجوانان و جوانان مکتبی جالب توجه است که بدانند بزرگان دین اعلی الله مقامهم روشی عمیق و ژرف را برای نهادینهکردن «دین» در مخاطبان خود به کار گرفتهاند. میدانیم «دین» مجموعه اعتقادات (حقیقت)، اخلاقیات (طریقت) و احکام شرعی (شریعت) است. این بزرگواران برای آموزش اخلاقیات پسندیده و پرهیز دادن از اخلاق ناپسند، روشی غیر مستقیم را انتخاب کردهاند؛ غیرِ مستقیمی که مستقیم محض است!
ایشان با تأکید بر اعتقادات، راه را برای اخلاقیات هموار کردهاند. فرمودهاند اگر خدا را شناختید (معرفة الله) و به صفات او پی بردید، خواه ناخواه معصیت نمیکنید و از گناهان پرهیز میکنید؛ چراکه به خداوندِ عالِمِ شاهدِ قادر یقین کردهاید و از مسیر صحیح منحرف نمیشوید.
اگرچه در رسائل و آثار خود بهطور تخصصی هم به اخلاقیات پرداختهاند اما ریشه آن را در مباحث عقاید معرفی کردهاند. کتاب مبارک «طریقالنجاة» و رسائل سیر و سلوکِ سید مرحوم اعلی الله مقامه اینگونه است. راه اخلاقی زندگی کردن، از «عقاید» میگذرد.
در مواضعی احادیث اخلاقی را نقل فرمودهاند و شرح دادهاند و به تشویر و شرمندگیِ حاصل از ارتکاب معاصی تصریح کردهاند؛ اما روش انتخابی و پررنگِ ایشان برای اصلاح اخلاق و عمل به شریعت، «عقاید» است.
مایه تأسف است که باید اذعان کنیم نسل جوان اندکی از این روش فاصله گرفته است. قیدِ «اندکی» در خوشبینانهترین حالت است. گزارشهایی از زاویهدار شدن با این شیوه دیده و شنیده شده است.
گویا امروز باید کودکانه سخن گفت. گویا باید تصریح کرد. گویا شیوه «غیر مستقیم» نتیجه نداده است. قراین حاکی از این است که با گفتن «خدا عالِم و شاهد و قادر و حکیم است» شخص از گناه دست نمیشوید. حتماً باید از عذاب گفت و از اثرات منفی اخلاق ناپسند در زندگی فردی و جمعی.
مگر قرار نبود رشد کنیم؟ مگر قرار نبود از کودکی بگذریم و «فطیم» شویم؟ رشد کنیم و بالغ گردیم؟ آنچه بزرگان بیان کردهاند، شیوه برخورد با بزرگسال است. اما امروزه در این دنیای تکنولوژی که ادعای اهالیِ آن گوش فلک را کر کرده است، باید «تصبّی» کرد برای نسل جدید و کودکانه گفت و نوشت. از ابتداییترین اخلاقیات سخن به میان آورد. الفبای معاشرت را آموزش داد. از مذمتِ دینداریِ شریعتگریزانه سخن گفت. ما را چه شده است؟
اجازه دهید به تجربهای شخصی اشاره کنم. بخش مهمی از پژوهشهای مکتبی ما در ساحت عقاید و پاسخ به شبهههای دینی و پرسشهای نسخهشناسی و… است. به دست آوردن نکات تازه در حوزه تاریخ مکتب و آشنایی با زوایای متعدد زندگی بزرگان، رصد تازههای نشر با محوریت مکتب و… . باورمان این است که با پیگیری این چیزها و ارائه این مطالب، محبت ما به مکتب عریق و ریشهدار شده و نتیجتاً بیشتر و بیشتر در پایبندی به آموزههای مکتبی که همان بیانات شریعت و دین است، پیشرفت میکنیم.
اما مدتی قبل نظرسنجیای با جامعه آماری محدود در یکی از اپلیکیشنها انجام دادم که: درباره چه موضوعی بگوییم و بنویسیم و نشست برگزار کنیم؟! اکثریت، موضوعات اخلاقی را مطرح کردند: از آداب ازدواج و روابط زوج جوان و موضوع طلاق و بداخلاقی در زندگی خانوادگی و بزهکاری و… .
گاهی چنان این تقاضاها پررنگ میشود که دست انسان بهسوی نشرِ تحقیقات عقیدتی و تاریخی پیش نمیرود. ترسان از اینکه مخاطب بگوید: «چه مطلب نامربوطی» یا بگوید: «به ما چه ارتباطی دارد؟» یا: «چه گرهای از روابط اخلاقی ما میگشاید» و از این قبیل لُندلندها.
این تجربه نشان میدهد باید همچون برخورد با کودکان امر و نهی کرد: چنین کن، چنان مکن. خوب باش، بد نباش، طلاق بد است، همدلی و ملاطفت و انعطاف در زندگی خانوادگی خوب است و… .
همان که از آن فرار میکردیم بر سر نسل جوان آمده است. نسل جوان که باید طلایهدار آشنایی با دین و مکتب باشد، در دنیای پر زرق و برقِ کودکانه جامعه غرق شده است. آشنایی این نسل با بازیهای رایانهای بیشتر از شبهههای اعتقادی و پاسخ آنهاست.
چند سال قبل، قبل از فراگیریِ همگانیِ فضای مجازی، در یک میهمانی دو نوجوان را دیدم که گرم سخن و بحث و تبادل نظر بودند. گوش کردم؛ بازیهای کامپیوتری را تحلیل میکردند و به کلیدهای میانبر بازیها و کیفیت گرافیکی آنها میپرداختند و ورژنهای مختلف را مقایسه میکردند.
بیشاز نیمساعت بدون لحظهای وقفه، تبادل نظر و اطلاعات کردند و اگر شرایط میهمانی اجازه میداد ادامه میدادند. دریغ از کلمهای از ملکوت… . با شیوعِ فضای مجازی، این گفتوگوها به خوانندههای موسیقی و ناگفتنیهایی دیگر کشیده شده است… .
میدانم آنچه مینویسم یکصدمِ گرفتاریهای نسل جوان نیست.
کمرنگ شدن عقاید اسلامی و شیعی در وجود جوانان یکی از معضلات است. از دستدادن رگههایی از «سنتی بودن» معضل بزرگ دیگری است. کمحوصلگی و بیحوصلگی باعث شده است از قرائت متون اصیل مکتبی و دینی دور بمانند.
فاصله نسلها و نفهمیدنِ سخن پدر و مادر گرفتاری مهم دیگری است. وقتی والدین در فضایی سیر میکنند و فرزند زبان مشترکی نمییابد، چه توقعی است که «ریشهها» به نسل امروز منتقل گردد؟
«کرونا» سبب شد «رگههای سنتی» و «اصالت دینی» کمتر و کمتر به نوجوانان و جوانان منتقل گردد. بهمناسبت شیوع کرونا و دور شدن هرچه بیشترِ نوجوانان از ساحت دین و مکتب، باید به موضوع مهمی توجه کرد و آن نقش پررنگ والدین و فامیلِ نزدیک در خنثیکردن این «بمب» است.
آری؛ بهراستی «بمب» است. اگر زمان انفجار آن فرا رسد به خود میآییم و میبینیم نسل جدیدی باقی نمانده که متدین باشد و مکتبی. آنجاست که زنجیره انتقال میراثهای گرانبهای مکتبی بریده میشود و همه زحمات علماء و بزرگان، مخاطب درونمکتبی نخواهد داشت.
در هر نسلی چند نفری پیشرفتهایی خواهند کرد، اما سخن درباره بدنه نسل است. سخن درباره عقاید یک نسل است؛ اگرچه نسلی باشد بازاری و کاسب و دور از ساحت تعلیم و تعلمِ رسمی؛ اما نسلی که ریشه در شَلته و مرداب نداشته باشد بلکه نسلی اصیل باشد.
به تجربه شخصی دیگری اشاره کنم. در نرمافزارهای مختلف شبکه مجازی پرسشهایی دریافت میکنیم. متأسفانه باید بگویم پرسشکنندگان و کسانی که مشورت میخواهند، از نسل نوجوانان نیستند یا بسیار اندکاند (غیر از پرسشهای نوجوانانِ عزیزِ متعلم که بحمدالله به تعلیم و تعلم اشتغال دارند). آن موارد اندک هم درباره مشورتهای کاری و روشهای نوین درآمدزایی است. پرسش از عقاید و پاسخ شبهات کمرنگ است.
آری، یک علت هست: ممکن است نسل نوجوان و جوان، بَسالت و شجاعتی در خود نمییابد که از کسی سؤال کند. یا دچار آن بیماری است که امیرالمؤمنین علیهالسلام آن را «حیاء حمق» نامیدند و آن حیاء را مذمت فرمودند (در مقابل حیاءِ صحیح و بجا) و البته علل دیگری هم محتمل است (علل، جمع علت، بهمعنای بیماریها).
به اصل سخن بازگردیم. نقش پررنگ و فراموشنشدنی والدین و فامیل نزدیک در انتقال ژن و عِرق دینی. «کرونا» امتحانی شد برای مقدارِ رسوخِ دیانت در وجود ما. آیا دینداری ما بسته به مجالسِ حضوری است؟ آیا حتماً باید یکدیگر را ملاقات کنیم تا دیندار باشیم؟ آیا اگر اهرم فشاری نباشد نماز و حجاب و تعلّمی باقی میماند؟ «کرونا» غربالگرانه به جانِ شاکله ایمانی ما افتاد.
در این میان نوجوانان و جوانان ضعیف بودند. وظیفه والدین است که مرتباً با روشهای سنتی و نوین، هر دو، دین را نصبالعین فرزند خود کنند. در خانه نماز بخوانند، دعا بخوانند، زندگی مؤمنانه را در خانه پررنگ کنند. چراکه فرزند پیشاز آنکه از راه گوش دین را فرا بگیرد، از راه چشم میآموزد.
اگر والدین خود را متخصص دینی نمیدانند و سواد اندکی در دین دارند، آنچه از معلومات دینی و عمل به شریعت دارند در طَبَقِ اخلاص به فرزند خود عرضه کنند که گفتهاند: «الجُودُ بِالموجود غایةُ الجود».
همچنین والدین وظیفه دارند میان فرزند نوجوان و جوان خود و آموزگاران مکتبی پل ارتباطی باشند. وسیلهای باشند برای رسیدن جوان به معلمی مکتبی. او را تشویق کنند که به اهل علم مراجعه کند. حتی خودشان او را همراهی کرده و حضور معلم بروند یا ارتباط تلفنی برقرار کنند. وظیفه مهمی که غالباً نادیده گرفته میشود.
با همه این تفاصیل و هنگامی که والدین به تکلیف شرعی خود عمل کردند، اگر جوانی از دین گریزان شد و اقبالی نشان نداد، از عهده والدین ساقط است. او را به خود واگذارند. سرور معظم حفظهالله در جواب شخصی که پرسیده است: «حقیر فرزندانم را طوری تربیت کردم که اهل حسینیه و… بودند و حتی از متعلمین. اما حال که بزرگ شدهاند در امر دین سست شدهاند و به مجالس اهمیت نمیدهند. وظیفه حقیر چیست؟» مرقوم فرمودهاند:
«باید مدارا کنید و چون بزرگ شدهاند سختگیری نکنید و تکلیفی ندارید. خود آنها مسئول امور خود میباشند.»
به هر روی، در عصر حاضر و بهویژه با شیوعِ بیماریِ قرن نباید از پتانسیلهای نسل جوان غافل شد. فضای اطلاعاتیای که فراروی جوان امروز است، او را با انواع اندیشهها آشنا میکند و با آنچه والدین به او منتقل میکنند همراه میشود. اگر قابلیت دریافت معنویت را داشته باشد و «سعید» باشد، این فضای فراخِ دهکده جهانی، پرسشهایی یا پاسخهایی به او خواهد رسانید و تأکید میکنیم اگر قابلیت داشته باشد جذب کلام حق خواهد شد.
کوتاه سخن اینکه نوجوانان و جوانان نور چشم مکتباند. زحمات اولیاء به دوش ایشان است. روایات اهلالبیت علیهمالسلام و توصیههای بزرگان دین درباره توجه به جوانان، شواهدِ ادعای ماست. امیدواریم این عزیزان به یاری خِرَد و دلسوزی خود و والدین، بر دشمنِ جهل پیروز شده و در مسیر دین و مکتب گام بردارند؛ ان شاء الله تعالی.
آخرین روز سال 1442ق