فراهم شد در امشب اوج احسان، که کامل شد از آن تکریم انسان

یکی از اسم‌های الهی «المحسن» است و این احسان و جمیلِ خود را که صفت فعلی خداست، نسبت به خلق آشکار کرده است. و در حکمت، این احسانِ به خلق را عادت قرار داده است یعنی همیشگی. اگر هم بر عاصیان غضب خود را جاری می‌کند چون جمیل و احسان او را نپذیرفتند و ردِّ جمیل و احسان کردند «و ما ظلمناهم ولکن کانوا هم الظالمین.» پس عادة الله در مُلکش و در فعلش و مشیت و اراده‌اش بر احسان است.محمد و آل محمد علیهم‌السلام هم طبق این عادة الله جاری شده‌اند و در زیارت ایشان می‌خوانیم« و عادتکم الاحسان.» ماسوای ایشان، خلق، عادت ایشان بر اساءة و عصیان است. در دعا می‌خوانیم: الهی عادتُک التفضل و الاحسان و عادتُنا الاساءة و العصیان. این عبارت نشان این است که بنای خلق بر اساءة و عصیان است. یعنی آن فطرت اولی و حرکت اولی وجود و غلبه نور و جهت ربی را تغییر داده و جمیل و احسان الهی را به قبیح پاسخ می‌دهند.

با وجود این، عادة الله (و این عادة الله، به معنای ذات خدا نیست، قرارداد الهی در ایجاد و آفرینش است) عادة الله که احسان است ادامه یافت و ادامه یافت تا هفدهم ربیع که این احسان و جمیل به اوج خود رسید. یعنی دیگر فراتر از این قُله، متصور نیست. همه خصوصیاتی که درباره وجود رسول خدا در قرآن و روایات رسیده در نظر بگذرانید، همه نشان‌دهنده خصوصیاتی است که این احسان را نشان می‌دهد.

در قرآن تعبیرات درباره رسو‌ل‌خدا، از لحاظی، به‌دوگونه است: تعابیری که صریحاً درباره حضرت به کار رفته و تعابیری که در روایات به رسول‌خدا تفسیر کرده‌اند. تعابیر دسته اول مثل: یا ایها النبی انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً. اینها اشاره به گستره وجودِ این بزرگوار و احسان حق متعال به خلق است.

دسته دوم تعابیر، در روایات به وجود مقدس رسول‌خدا تفسیر شده و باز هم اشاره به همین احسان الهی و اوج احسان دارد. مثل کلمه «السماء» که نشان از احسان و دامنه احسان است: و لو ان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء. همچنین کلمه مشرق، اشاره به محل تلألؤ خورشید و فراگیری است: لله المشرق. تعبیر «غنیّ» در قرآن به رسول‌خدا تفسیر شده است: و اعلموا انّ الله غني. همچنین کلمه فضل: و لولا فضل الله عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين. همچنین کلمه نور، خصوصیات نور را در نظر بگیرد (ما به مقدار محدودی از نور را درک می‌کنیم): قدجاءكم من الله نور و كتاب. کلمه والدین نیز به محمد و علی صلی الله علیهما و آلهما تفسیر شده است: الوصية للوالدين. اینها جهات متعددی از اوج احسان است که با ولادت رسول‌خدا متحقق گردید.

در مصراع دوم می‌خوانیم: «که کامل شد از آن تکریم انسان.» تکریم انسان یعنی گرامی‌داشت و رحمت و عطوفت و شفقت نسبت به انسان. خداوند متعال می‌فرماید: و لقد کرّمنا بنی‌آدم. انسان، بما هو انسان و ساختار انسانی، در میان طبقات موجودات امتیازاتی دارد. خداوند متعال به برکت محمدوآل‌محمد علیهم‌السلام نعمت‌هایی به نوع بشر و بنی‌آدم ارزانی داشته است که سایر طبقات مراتبِ خلق (جماد، گیاه، حیوان، جن ومَلَک) از آن محرومند. در ادامه به گونه‌های متعددِ تکریم الهی اشاره می‌کنیم. دو نکته مهمی که باید توجه داشت اینکه این تکریم‌ها در درجه اول و به حقیقت برای محمدوآل‌محمد علیهم‌السلام است و به‌برکت این بزرگواران برای نوع انسانی در نظر گرفته شده است. و نکته دوم اینکه این کرامت‌ها در انسان است بما هو انسان. اما در کفّار مدحی ندارد. در مؤمنین است که مدح می‌شود. بله، از نظر تکوین کرامت محسوب می‌شود؛ اما در شرع، با اکتساب ایمان نورٌ علی نور است و رحمت به نقمت تبدیل نمی‌شود.

کلیات تکریم‌های الهی برای نوع انسانی چنین است:

1.تکریم ذات انسان: بزرگان دین اعلی‌الله‌مقامهم موقعیت عجیب «انسان» در خلقت و ساختار شگفت آن را بررسی فرموده‌اند. یکی از بارزترین دیدگاه‌های این بزرگواران دراین‌باره «علم‌التطبیق» است. این جُثه کوچک، این انسان، از همه عالَم در آن هست و نمونه عالم هستی است. بنا به فرمایش منسوب به حضرت امیر علیه‌السلام: ا تزعم انک جرم صغیر، و فیک انطوی العالم الاکبر و به تعبیر حضرت کاظم علیه‌السلام «العالَمین»: خلق الله عالَمَین متصلَین، فعالَم عُلویّ و عالم سفلی و رکّبَ العالَمَین جمیعاً فی ابن آدم. یا به تعبیر حضرت صادق علیه‌السلام: الانسان خُلق من شأن الدنیا و شأن الآخرة. قبضات ده‌گانه در این انسان هست و امتیازات ویژه‌ای دارد. شیخ مرحوم اعلی الله مقامه درباره ذات انسان تعبیر جالب‌ توجهی به‌کار برده‌اند: «اقرب الذوات الیه و اکرمها علیه و احبها الیه.» در میان سلسله طولیه و پس از ندای «اقبل»، این انسان است که در سیر الی الله از دیگر طبقات پیشی گرفته است. در انسان، جمادیت هست، نباتیت، هست، حیوانیت هست، گونه‌ای از جنیت و ملَکیت وجود دارد.

2.تکریم صفات انسان: صفاتی که خدا به انسان ارزانی داشته است، صفاتی است که در گونه‌های دیگر مخلوقات دیده نمی‌شود و اگر هم باشد، نسبت به انسان ضعیف است. عقل، حیاء، علم، فقه، تقوا، رأفت، رحمت، جود، کرَم، حلم، حکمت و… .

3.تکریم افعال انسان: خداوند متعال کارهای نیکویی را به انسان آموزش داده است و او را راهنمایی کرده است که این کارها را در راه صحیح صرف کند و در خدمت و طاعت او به‌کار گیرد.

4.تکریم صورت انسان: خداوند انسان را راست‌قامت آفریده است، رنگ پوست، اعتدال اعضاء و دیگر خصوصیات ظاهری انسان، نشان تکریم حق‌متعال است. وقتی هر یک از اعضاء انسان را با نظیرِ آن عضو در حیوانات می‌سنجیم، می‌یابیم که در عضو انسانی صفات ربوبی آشکار است و بر آن عضوِ نظیر (که در حیوان است) قیومیت و برتری دارد.

در محلّ خود ثابت شده است که هر چیزی جهت ربی و جهت نفسی دارد. به‌تعبیر شیخ مرحوم اعلی الله مقامه جهت ربیِ اعضاءِ حیوانی، در انسان است. اعضاء حیوان هم جهتِ نفسی است. در انسان صفات ربوبیت و در حیوان صفات عبودیت آشکار است.

هنگامی که انسان به طرفی روی می‌کند، با همه رخساره خود مقابل آن طرف می‌شود. اما حیوانات با بخشی از صورت با طرف روبرو می‌شوند. اینها همه جهاتِ متعددِ تکریم الهی است در صورت انسان.

در تکریم و گرامی‌داشتِ صورت انسانی همین بس که اگر ملَکی بخواهد تجسم و تجسد پیدا کند، به‌ هیئت انسانی صورت می‌گیرد. جریان آشکارایی جبرئیل به ‌صورت دحیه کلبی و حکایات تاریخی دیگر، مؤیدِ این نکته است. در روایتی می‌فرمایند: «ان الصورة الانسانیة هی اکبر حجة الله علی خلقه.» جالب‌توجه است که مرحوم آقای کرمانی اعلی الله مقامه این روایت را برای همین صورت ظاهریِ انسان به‌کار می‌برند. طبیعتاً این روایت بطون و لایه‌های متعدد دارد؛ اما نافیِ معنای ظاهری نیست.

آنچه پزشکان درباره اعضاء انسان گفته‌اند و نوشته‌اند، چه در گذشته و چه در حال حاضر، تحلیل‌هایی که درباره ظرایف آفرینشِ صورتِ ظاهری انسان ارائه‌ کرده‌اند، در مقابل نگاه ائمه اطهار و بزرگان دین به‌حساب هم نمی‌آید. چون جنسِ نگاه متفاوت است. پزشکان از دید ظاهری بحث می‌کنند و بزرگان از حقیقتِ این اعضاء سخن می‌گویند. اگر در گذشته «کامل‌ الصناعة المَلِکی» نوشته شده، یک طرف قرار می‌گیرد، «حقایق‌الطبِ» مرحوم آقای کرمانی جانب دیگری است. این بزرگواران، مشایخ عظام می‌فرمایند ریشه این هیئت و صورت انسانی در عوالم عُلوی است، از نزد مشیت است، مراتب را پشت‌سر گذارده و نزول کرده و در عالم جسم، چون چاره‌ای نبوده، هیئتی گرفته است. آن نور الهی، بر هیئتِ فطرتِ الهی است. صورت انسانی، همان هیئت مشیت و صورت اراده الهی است که در اینجا به علت غلظتِ اینجا این‌گونه آشکار شده. به این مثال توجه بفرمایید: روغنِ رقیق، صورت نمی‌پذیرد ولی اگر آن را غلیظ کردید، قابل صورت‌پذیری است، مثلاً می‌شود «شمع». اما قبل از صورت‌پذیری صورت و هیئت نمی‌پذیرد. فیض و مبادی فیض هم به علت رقّت و لطافت صورت و هیئت قبول نمی‌کند اما وقتی نضج می‌گیرد، به سبب ظلمت و برودت در این عالم جسم، آماده هیئت‌‌پذیری می‌شود و صورت انسانی به خود می‌گیرد. در هر عالمی مناسب آن عالم صورتی گرفته است. همان فیض و همان نور در رتبه عقل، صورتِ معنویِ کلی دارد، غلیظ‌تر می‌شود در عالم روح صورت رقیقِ غیبیِ برزخی می‌پذیرد، غلیظ‌تر می‌شود در صورت غلیظِ جزئیِ غیبی می‌پذیرد و همین‌طور تا در اینجا به صورت انسانی آشکار می‌شود. باز در عالم جسم، دو صورت دارد: صورتی برای جسم اصلی که بر مبنای فطرت اولیِ الهی است و هورقلیایی است و یک‌صورتِ عرضی که به‌حسب اعراض این عالم است. «و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم.» این نگاه به هیئت انسانی و تکریم حق‌متعال کجا، دقت‌های پزشکی کجا. بله، دقت‌های پزشکی هم باعث حیرت است و قدرت الهی را می‌نمایاند؛ اما جنسِ نگاهِ بزرگان به این تکریم، کاملاً متفاوت است. این بخش مفصل شد، به همین‌مقدار اکتفا می‌کنیم.

5.تکریم قامت انسانی: یکی از تکریم‌ها «قامت انسان» است. انسان معتدل و مستقیم است، متمایل نیست، رو‌ی او به طرف زمین نیست مثل حیوانات. غذا که می‌خواهد بخورد با دست خود غذا را بالا می‌آورد و میل می‌کند، برای غذا خم نمی‌شود چون صورت انسانی دارد. اصلاً خدا صورتی را برای انسان خلق کرده که محبوبِ خداست. ان الله خلق آدم علی صورته، حال این انسان ممکن است همه این فضائل را زیر پا لگد کند و کافر شود، بحث دیگری است. در برنامه اولی قرار بر این تکریم‌ها و فضیلت‌هاست. استقامت قامت انسانی، صورتِ سیر اوست به‌سوی خدا و مقام رضوان. صورت حیوانات هم نشان سیر ایشان به‌سوی خداست. آنها نگاهشان به «ما فی الارض» است.

6.تکریم مزاج انسانی: اگر نبود اعراض و اخلاطی که در این دنیا با مزاج انسان مشوب شده است، انسان در این دنیا جاوید بود. اعتدالِ مزاج انسان موجب حیات و بقاء است. روی حکمت‌هایی اخلاط و اعراض در این مزاجِ معتدل وارد شده تا دائمی نباشد. چون خدا نمی‌خواهد انسان در این دار تکلیف و مشقت بماند. بعد از مرگ و دفن و پاکسازی از غرایب، این مزاج معتدل خود را نشان می‌دهد، خدا او را صاف و خالص و با ترکیب مناسب بقا محشور می‌کند.

7.تکریم انسان به اعطاء عقل: خداوند متعال می‌فرماید: اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنه، عقل، «حجة‌الله باطنی» است برای بنده. به‌وسیله عقل تمییز حق از باطل،‌ خیر از شر و راه نجات از راه هلاکت را می‌یابد. عقل چراغ و نوری برای هدایت است: افمن کان میتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الارض.

8.تکریم انسان به نطق، اشاره و خط: چون خداوند نعمت‌های سرشار به انسان داده است، او را جامع قرار داده. سخن‌گفتن سبب این است که آنچه قصد کرده و می‌خواهد به‌دیگران برساند، انجام دهد. می‌تواند اشاره کند و با اشاره، خدا عرصه را برای او وسیع‌تر کرده است. توانایی نوشتن عنایت کرده است. خط، عرصه را وسیع‌تر می‌کند. همه اینها از باب عطوفت، رحمت و رأفت است. این ویژگی‌ها در غیر انسان نیست و از تکریم‌های انسان است.

9.تکریم انسان با هدایت به اسباب معاش: هدایت به کشاورزی و زراعت، تجارت، استخراج معادن از خشکی و دریا و به‌کارگیری آن برای زندگی، خیاطی، آشپزی، و دیگر کارهای زندگیِ طبیعی، از تکریمات الهی است. البته به‌برکت فرمایش‌های معصومین علیهم‌السلام و بزرگان دین اعلی‌الله‌مقامهم می‌دانیم که این تکریم‌ها به واسطه انبیاء الهی برای انسان فراهم شده است. یعنی آموزش اولیه فنونِ معاش توسط انبیاء بوده است اگرچه تکریم الهی است. حتی الهام‌بخشیِ به انسان در مسائل معاش، اینها از تکریم‌های الهی است.

10.تکریم انسان با در دسترس قراردادن اسبابِ عُلوی و سُفلی: انسان‌ها به‌حسب قابلیت‌ها و استعداد‌ها، کُنِش‌هایی در عالم دارند. برخی از افراد انسان با اسباب آسمانی و زمینی و غیبی و شهادی آشنا شده و از علوم غربیه و خفیه مطلع شده و کارهایی می‌کنند. عجیب‌ترین علوم خفیه و غریبه و مکنونه، پنج علم است: کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا که به‌وسیله هر یک از این علوم تصرفات در عالم انجام می‌شود. البته حکماء این علوم را مخفی کرده‌اند اما اهلِ آن از انسان‌ها، باخبرند و در جای خود به‌کار می‌گیرند. اظهار عمومی این علوم برای نوع خلقت خطرناک است و لازم است که مخفی بماند. حکماء برای پنهان‌ نگه داشتن این علوم، راه‌هایی داشته‌اند. از جمله راه‌ها این بوده است که آنچه مربوط به این آموزش اینها بوده، با رمز می‌نوشته‌اند. راه دیگر این بوده که قسمتی از آموزش را نوشته و قسمت دیگر را مخفی نگاه می‌داشتند یا شفاهی می‌گفتند. یکی از علماء مکتبی در حاشیه رساله‌ای از مرحوم آقای کرمانی نوشته است: بسم الله اعلم ان الشیخ قد القی کیفیة نصف العمل المکتوم و اخفی کیفیة التعفین و حل الشجرة و قد اشار الیه بقوله: و التقطیر یکون بالرطوبة کما ان التعفین بالیبوسة… شیخ مرحوم اع در رسائل خودشان، کیفیتِ نیمی از عمل مکتوم (=کیمیا و اکسیر) را بیان فرموده اند و کیفیت تعفین و حل شجره (=شجره طوریه) را مخفی کرده اند.

به اصل سخن بازگردیم. ده تکریم الهی مطرح شد و امر را به این ده تکریم منحصر نمی‌کنیم. اینها کلیاتی از تکریم‌هایی الهی در شئون مختلف انسان بود. هر یک از این تکریم‌ها به تنهایی بزرگ است و نعمت عالی‌ای است. اما و این اما، خیلی مهم است. اما «اکمالِ» تکریم‌ها چه وقت بود؟ « فراهم شد در امشب اوج احسان، که کامل شد از آن تکریم انسان». ولادت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله به همه این تکریم‌ها جان‌ بخشید، هویت بخشید، آن را کامل و زنده کرد. هر یک از این تکریم‌ها، با اسلام است که ارزش پیدا می‌کند، با معرفت رسول‌الله است که سبب ترقی است. در امت‌ها گذشته هم که رسول خدا نبودند، نمایندگان حضرت، از جنس انبیاء حضور داشتند و اسباب هدایت به سوی این بزرگوار را به‌طور غیر مستقیم بر عهده داشتند. اما در هفده ربیع، مثل امشب، ولادت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و آشکارشدن حضرت در یک بدن مشخص و تولد ظاهری از مادر مکرمه‌شان، این تکریم‌های الهی را کامل کرد، زنده کرد. انسان مکرّم شد، تکریم گردید، قرن‌ها و قرن‌ها بر او گذشت و ترقی کرد، انبیاء، به تعبیر بزرگان «مقدمة‌الجیش» این بزرگوار شدند (و روح انبیاء، روح عظیمی است)، همچون عیسی علیه‌السلام به آسمان صعود کرد، همه این مقدمات برای آماده‌شدن عالم بود برای تولد رسول‌خدا صلی الله علیه و آله.

مخصوصاً در این زمان با اوجِ بی‌حرمتی‌ها به رسول‌خدا صلی الله علیه و آله در کشورهای غربی و بی‌بصیرتیِ شیعه به مقامات باطنی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و مقام نورانیت حضرت، بیش از پیش احساس می‌شود که بر این «اوج احسان» و «کمال تکریم» باید تأمل کرد و با مقامات این بزرگوار (بیان، معانی، ابواب و رسالت) آشناتر گردید. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

17 ربیع الاول 1442