صَد دُر به اِشارَتی بِسُفتی

صَد دُر به اِشارَتی بِسُفتی

تاملاتی بر کلام عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اع
درباره اشارات دست و بدنِ رسول خدا صلی الله علیه و آله

درآمد.

حدیثی است مفصل درباره حالات رسول خدا صلی الله علیه و آله و در بخشی از این حدیث، درباره اشارات دست آن بزرگوار تعبیراتی آمده است. عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اعلی الله مقامه در رساله ای مستقل درباره این اشارات شرحی مختصر نگاشته اند و حقایق، معارف، عقاید و فضائلی را درباره رسول خدا بیان فرموه اند. محور اصلی این نگاشته این حدیث و شرح شیخ مرحوم اع است و فراخور موضوع، مقدمتا به مطالبی می پردازیم.

جایگاه اشاره در نظام شریعت

گونه ای از انتقال مفاهیم و معانی، به وسیله حرکت های صورت، دست و پا انجام می شود. مثالی برای ساده ترین سطح این انتقال معانی، اشاره با سر یا دست است که: برو، یا: بیا. اگر انگشتان دست خود را به داخل جمع کنیم در حالی که دست به سوی مخاطب است، مخاطب می یابد که او را جذب کرده ایم و می گوییم: بیا. اگر دست خود را بالا بیاوریم و انگشتان خود را به سوی مخاطب باز کنیم، مخاطب می یابد: برو. و همین طور است دیگر اشارات دست و دیگر اشارات بدن و شاید بتوان در همین راستا به حساب آورد مبحث عقود انامل را که در ریاضیات قدیم عرب مطرح بود و روایاتی ناظر به آن است و مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه در کتاب مبارک التذکرة فی علم النحو فصلی را به آن اختصاص داده اند. در کتاب معیاراللغة آمده است اشاره در فهم معنی، مترادف گفتار است و قائم مقام نطق (فالاشارة ترادف النطق فی فهم المعنی کما قالوا استاذنه فی شیء فاشار بیده او برأسه ان یفعل او لایفعل فیقوم مقام النطق.) این اشارات معانی و حقایقی در بر دارد. شخص اگر قشری باشد، وقتی می بیند شخصی به جایی اشاره می کند، به سر انگشت شخص نگاه می کند! و اگر شخصی باشد فهمیده در پی مقصود اوست. همین جا اشاره کنیم که برخی بر این باورند که نمادها و سمبل ها همچون اشاره دست است. ممکن است کسی نظرش به نفس همان نمادها باقی بماند و کسی در پی معانی آن برآید. و همچنین است استعاره ها و کنایه ها و تمثیل ها و تعبیرات عرفانی و تعبیرات شعرا در اشعار.

در روایتی امام معصوم صلوات الله علیه، انواعِ حرکات دست در حالات دعا و نیایش را نامگذاری کرده و توضیح عنایت می فرمایند؛ نام هایی همچون رغبت، رهبت، تضرع، تبتل، و ابتهال.

بیان امام علیه السلام چنین است:

عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَرَّ بِی رَجُلٌ وَ أَنَا أَدْعُو فِی صَلَاتِی بِیَسَارِی فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِیَمِینِکَ فَقُلْتُ یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی حَقّاً عَلَی هَذِهِ کَحَقِّهِ عَلَی هَذِهِ وَ قَالَ الرَّغْبَةُ تَبْسُطُ یَدَیْکَ وَ تُظْهِرُ بَاطِنَهُمَا وَ الرَّهْبَةُ تُظْهِرُ ظَهْرَهُمَا وَ التَّضَرُّعُ تُحَرِّکُ السَّبَّابَةَ الْیُمْنَی یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ التَّبَتُّلُ تُحَرِّکُ السَّبَّابَةَ الْیُسْرَی تَرْفَعُهَا فِی السَّمَاءِ رِسْلًا وَ تَضَعُهَا وَ الِابْتِهَالُ تَبْسُطُ یَدَکَ وَ ذِرَاعَکَ إِلَی السَّمَاءِ وَ الِابْتِهَالُ حِینَ تَرَی أَسْبَابَ الْبُکَاءِ.

در مواضعی برخی اشارات را گونه ای از وحی برشمرده اند. در تفسیر نعمانی است حضرت علی علیه السلام در حدیثی می فرماید: و اما وحی الاشارة فقوله عز و جل فاوحی الیهم ای اشار الیهم کقوله تعالی ان لا تکلم الناس ثلاثة ایام الا رمزا.

در کتاب مبارک ارشادالعوام است می فرماید از حقوق مؤمن است که به چشم خود برای او اشاره مکن و با دست خود اشاره مکن. بوسیدن دست (تقبیل الید) یکی از مباحث دینی است و مصادیق آن بحث شده است

اشاره در مباحث فقهی کاربرد فراوان دارد به گونه ای که برخی پژوهشگران به “تعبیراز اراده با اشاره در فقه اسلامی” پرداخته اند و به این نتیجه رسیده اند که اراده، اساس عقود و تصرّفات به شمار می آید، به گونه ای که بدون آن نمی توان بر هیچ عقد و تصرّفی آثار شرعی و حقوقی مترتب کرد. اراده، امری است پوشیده که مکان آن قلب است و کشف آن نیازمند نوعی اظهار؛ که اشاره یکی از آنهاست. اشاره همچون وسایل دیگر تعبیر از اراده، یعنی لفظ، کتابت، فعل و سکوت دارای احکامی است. به طور کلی اشاره یا در شخص لال مادرزاد مطرح است که اشارة وی بنا بر ضرورت تعبیر کنندة اراده است، مگر اینکه قادر به نوشتن باشد که در این حالت کتابت بر اشاره ارجحیت دارد و یا اشاره در مورد شخص لال عارضی (غیر مادر زاد) محل بحث است که اشارة وی بنا بر دفع حرج و ضرر، ملاک تنفیذ است و احتمال رفع لال بودن وی در آینده هیچ تأثیری در حکم ندارد و یا اشاره از شخص ناطق حاصل می شود که در این حالت هم تعبیر به اراده می گردد، زیرا عرف حاضر در تعاملات مردم در مجالس قانونگذاری یا بازارهای بورس و غیره بیانگر تعبیر از اراده است. در همه موارد، اشاره باید مفهم و واضح باشد.

شاید بتوانیم این گونه تعبیر آوریم که همه مناسک عبادی، همه و همه اشاراتی است به حقایقی. از تک تک مناسک حج تا تک تک ارکان نماز و امساک از خودرن و آشامیدن در روزه اشاراتی است که حکماء ربانی در مباحث “اسرار العبادات” به حقایق این اشارات اشاره کرده اند. موضوع اشاره و مصادیق آن در شریعت و نظام خلقت آن قدر وسیع است که تالیف کتابی مستقل را سزاست و ما در این وجیزه به همین مقدار اکتفا می کنیم.

حدیث اشارات رسول خدا صلی الله علیه و آله

روایتی است درباره حالات رسول خدا صلی الله علیه و آله و اشاراتی که با دست انجام می دادند. از این حدیث در ابواب مرتبط با ویژگی های رسول از کتب شیعه و سنی آمده است.

از جمله ابن جوزی در کتاب صفة الصفوة، ذهبی در کتاب السیرة النبویة، غزالی در فقه السیرة، حسین بن مسعود یغوی در الانوار فی شمائل النبی المختار، سید ندوی در السیرة النبویة، محمدحسین طباطبائی در سنن النبی، حسن بن فضل طبرسی در السیرة النبویة، هاشم بن سلیمان بحرانی در حلیة الابرار فی احوال محمد و آله الاطهار علیهم السلام و مرحوم مجلسی در مجلد 16 از بحارالانوار، باب اوصافه صلی الله علیه و آله فی خلقته و شمائله و خاتم النبوة. و عجیب اینکه هیچ یک از مؤلفان مذکور این حدیث را شرح و بیان و تفسیر نکرده اند.

اصل روایت از امام حسن مجتبی علیه السلام اکه از دایی خوده هند بن ابی هاله تمیمی نقل فرموده اند. ابی هاله، شخصی دقیق بود و شمائل رسول خدا را به خوبی توصیست ف می کرد. در کتاب اعلام الهدایه آمده است:

و اما ما یخص سیرة النبی صلی و مکارم اخلاقه فقد اهتم السبط المجتبی بنشرها تارة عن خاله هند بن ابی هالة التمیمی ربیب رسول الله ص و اخِ الزهراء من امها، اذ کان دقیقا فی وصفه لحلیة النبی ص و مکارم اخلاقه و مما جاء فی وصفه لمنطق الرسول ص قوله: کان رسول الله متواصل الاحزان دائم الفکرة…اذا اشار بکفه اشار بکفه کلها… (اعلام الهدایة جلد چهار، ص198 جمعی از نویسندگان، ناشر: المجمع العالمی لاهل البیت علیهم السلام، قم: 1425)

در وصف هند بن ابی هاله، نوشته اند:

هند بن ابی هالة ربیب النبی فصیح بلیغ وصاف و قول الحسن سالت خالی لان خدیجة بنت خویلد کانت عند ابی هالة الاسیدی من بنی تمیمی فولدت له هندا اخا فاطمة لامها فهو خال الحسن بن علی و قتل هند مع علی رض یوم الجمل. (المعارف 133 و انساب الاشراف 1 ص390 و الاصابة 3 ص578)

سند این حدیث شریف در کتاب معانی الاخبار چنین آمده است:

فی معانی الاخبار بطریق عن ابن ابی هالة التمیمی عن الحسن بن علی علیهما السلام و بطریق آخر عن الرضا عن آبائه عن علی بن الحسین عن الحسن بن علی علیهم السلام و بطریق آخر عن رجل من ولد ابی هالة عن الحسن بن علی علیه السلام: قال: سالت خالی هند بن ابی هالة و کان وصافا للنبی ص و انا اشتهی ان یصف لی منه شیئا لعلی اتعلق به. فقال : کان رسول الله فخما مفخما…

در برخی کتب با اندکی تفاوت چنین آمده است:

(حديث مرفوع) حَدَّثَنِي مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ النَّهْدِيُّ أَبُو غَسَّانَ ، قَالَ : حَدَّثَنَا جُمَيْعُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعِجْلِيُّ ، قَالَ : حَدَّثَنِي رَجُلٌ بمِكَّةَ ، عَنِ ابْنٍ لأَبِي هَالَةَ التَّمِيمِيِّ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلَيٍّ ، قَالَ : سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بْنَ أَبِي هَالَةَ التَّمِيمِيّ ، وَكَانَ وَصَّافًا عَنْ حِلْيَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ، وَأَنَا أَشْتَهِي أَنْ تَصِفَ لِي مِنْهَا شَيَئًا أَتَعَلَّقُ بِهِ ، فَقَالَ : كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ” فَخْمًا مُفَخَّمًا… .

گزارشی از محتوای رساله شیخ مرحوم اع در شرح اشارات رسول خدا صلی الله علیه و آله

نسخه اصل این رساله شریفه در دست نیست و به قرینه بعضی عبارات رساله، ظاهراً در پاسخ سائلی نگاشته اند و نام سائل نیز مشخص نیست. این رساله پنجاه بیت است (هر بیت پنجاه حرف.) و در مجلد نهم جوامع الکلم به چاپ رسیده است. این رساله تاریخ نگارش و محل نگارش نیز ندارد. در ادامه گزارشی از این رساله ارائه می کنیم.

در ابتدای این رساله مختصر، مصنف توضیحاتی درباره اشارات دست بیان می فرماید. می فرماید اشارات دست، هیئت معانی ای است که خطاب به آن تعلق می گیرد: اعلم ان الاشارات بالايدي عند التكلم هي هيئات المعاني التي تعلق بها الخطاب.

در واقع بیان شیخ مرحوم اع ناظر به این است که اگر آن معانی را به ساحت محسوسات بیاوریم، در عرصه زبان بدن، همین اشارات می شود. و اگر این اشارات به ساحت معقولات و معانی بالا رود، همان معانی است.

سپس چند مثال می فرماید که در ابتدای این وجیزه به نمونه هایی اشاره کردیم: اشاره با سر یا دست که: برو، یا: بیا. اگر انگشتان دست خود را به داخل جمع کنیم در حالی که دست به سوی مخاطب است، مخاطب می یابد که او را جذب کرده ایم و می گوییم: بیا. اگر دست خود را بالا بیاوریم و انگشتان خود را به سوی مخاطب باز کنیم، مخاطب می یابد: برو.

در ادامه آمده است اشارات دست در افراد انسان به حسب استقامت ایشان مختلف است؛ هر انسانی که مستقیم تر باشد و از جهت های مختلف معتدل تر و لطیف تر باشد، البته زبان بدن او به حکمت نزدیک تر است. و در این میان، اشارات دست رسول خدا صلی الله علیه و آله چه خواهد بود. کسی که اول ما خلق الله است و آخرین رسولان الهی است و معتدل ترین خلق است. کسی است که: انک لعلی خلق عظیم. و کسی است که خدا در وصف او فرموده است: و سراجاً وهاجا. او کسی است که معصوم کلی است و حایز عالی ترین درجات عصمت است. و حکیم ترین خلق روزگار. همان گونه که همه متعلقات به او طبق مشیت الله است، بی شک اشارات دست او نیز چنین است. جالب توجه است که شیخ مرحوم اعلی الله مقامه صریحاً می فرماید ما به مرادات آن بزرگوار از اشارات دستشان احاطه نداریم؛ چراکه این اشارات مقتضای عقل کامل اوست و استقامت طبیعت و اعتدال مزاج آن حضرت. و ما کجا و این مقام کجا که بتوانیم اقتضا و لازمه های عقلی آن بزرگوار را دریابیم؟! البته شیخ مرحوم اعلی الله مقامه با آن نگاه و دید فؤادی حقایقی را مشاهده فرموده است و طبق همان دید، اسراری را برای این اشارات بیان می فرماید و قطعاً همه اسرار را نفرموده اند. چراکه اگر با دیدگاه تفسیری و تأویلی به “ید” و “حرکت ید” نگاه کنیم، البته تفاسیر و اسرار متعددی را می توان برشمرد. برای نمونه، لفظ “ید” در قرآن به انحاء شکل ها از مفرد و تثنیه و جمع و با شمارش کنایات مختلف آن، 120 مرتبه در 110 آیه از 47 سوره قرآن به کار رفته است و نکته جالب توجه اینکه درباره همین لفظ تفاسیر مختلفی رسیده است. (ر.ک: دراسة کنایات الید فی القرآن الکریم و الادب العربی، محمد اسماعیل زاده، آفاق الحضارة الاسلامیة اکادیمیة العلوم الانسانیة و الدراسات الثقافیة، السنة الرابعة عشرة، العدد الاول، ربیع و صیف 1432، صص9-30)

به بررسی حدیث بازگردیم. از جمله اشارات این است که رسول خدا هنگام اشاره، با همه کف دست خود اشاره می فرمود. شیخ مرحوم اع می فرماید چراکه اگر با بعضی از انگشتان خود اشاره می کرد، آن چند انگشت دیگر به سوی آنچه در نظر رسول خدا بود، اشاره نمی کرد. نتیجه این می شد که برای دست آن بزرگوار به اعتبار هیئت قرارگرفتن انگشتان، دو جهت به وجود می آمد (جهتی به سوی آنچه به آن اشاره فرموده و جهتی از حیث آن انگشتانی که اشاره نکرده است) و این، خود خلاف استقامتی است که فرموده است: و لایلتفت منکم احد. و کلمه “منکم” از نظر عربی جمع است و اشاره به افرادی حقیقی و در تاویل اشاره است به افراد اعتباری شیء (که در این مبحث، انگشتان رسول خدا باشد.) یعنی طبق آیه و لایلتفت منکم احد در تاویل، گویا خطاب به انگشتان دست حضرت است که همه با هم به سوی آنچه باید اشاره کنید، اشاره کنید؛ نه اینکه بعضی انگشتان _فی الفرض_ بسته باشد و بعضی اشاره کننده.

این دقت نظر شیخ مرحوم اع نشان دهنده لطافت، اعتدال و عظمت همین بدن عنصری ظاهری رسول خداست. و این، ریشه در امام شناسی و نبیَ شناسی این بزرگوار دارد. هیئت اعتدالی وجود مبارک رسول خدا آن قدر دقیق است و آن قدر عجیب که حتی اشارات دست این بزرگوار حکیمانه است و عادلانه و العدل وضع الشیء فی موضعه.

و چرا این گونه نباشد وقتی به اعتدال و استقامت بدن انبیاء الهی و کاملان دین قائلیم. عالم ربانی مرحوم حاج سیدکاظم رشتی درباره اعتدال شیخ مرحوم اع می فرماید: و لابدّ ان‏يكون من اعذب ارض و احسن هواء ولو اردنا ان‏نبين خصوصيات مكانه و زمانه و سنه و استقامة بدنه و ساير احواله بالبرهان العقلي و الذوق الوجداني لفعلت ولكنّه يطول بذكره الكلام و ان كانت فائدته عامة و نفعه شامل لكني في ضيق المجال و تبلبل البال و ابتلائي بمقاساة الانذال و مكابدة اذيات الجهال فلايسعني الان شرح هذه الاحوال فلو امدّني اللّه بالبقاء و كشف عني بمنّه و كرمه هذه اللأواء اكتب رسالة منفردة ابيّن فيها رئيس هذه المائة اي المائة الثالثه‏عشر التي نحن فيها و هي الالف و مأتان و سبعة(تسعة ظ) و خمسون من الهجرة النبوية و اشرح احواله و ابيّن صفاته و ازيح جميع الاشكالات و انه المرجع الواجب عليه بيان تلك المطالب و الاشارات والحمد للّه ربّ العالمين.

در ادامه حدیث آمده است وقتی رسول خدا تعجب می فرمود، دست خود را مقلوب می کرد. یعنی دست مبارک را می چرخاند و کف دست را بیرون قرار می داد و روی دست، زیر قرار می گرفت. شیخ مرحوم اع برای علت این اشاره می فرماید کانَه از حاضران تفسیر آن واقعه شگفت انگیز را می خواهد یا اینکه کشف معما را طلب می کند و این گونه (با مقلوب کردن دست) از این معنی تعبیر می آورد. وجه دیگری که شیخ مرحوم اع می فرماید این است که این حالت (حالت مقلوب کردن) حالت تفأل هم هست یعنی باطن به ظاهر بیاید و امر آشکار شود. در جریان استسقاء و طلب باران هم رسیده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله ردای خود را برعکس بر دوش انداخت (بقلب الجدب الی الخصب.)

در این دو اشاره، شیخ مرحوم اع متعرض این مسئله نشده اند که اشاره به تمام کف دست و مقلوب کردن دست، کدام دست آن بزرگوار بوده است؛ چراکه هر دو دست امام و رسول، دست راست است و مرحوم مجلسی ره روایات این فضیلت را در کتاب مبارک بحارالانوار نقل کرده است. از جمله موارد این است که سلیمان بن خالد از حضرت صادق علیه السلام شنید که آن بزرگوار فرمود: صاحب هذا الامر کلتا یدیه یمین (بحارالانوار، ج48، ص119.)

احتمال دیگر اینکه ممکن است برای رعایت حال عموم (عوام) این اشارات، با دست راست انجام می شده تا اِشعار به موقعیت دست راست هم باشد؛ چراکه می دانیم دست راست رمز عقل است و عقل در سمت راست است و عقل کل، یمین است و از همین باب است که خداوند متعال عقل کل (امیرالمؤمنین علیه السلام) را یمین نام گذارده و اصحاب الیمین فرموده است. و به برکت تعالیم شیخ مرحوم اع روشن شده است برخلاف تعالیم حکمای اصطلاحی، راست و چپ از اموری اعتباری و قراردادی بشری نیستند و راست بر چپ شرافت واقعی دارد؛ چراکه راست و چپ واقعیت دارد و اشاره به این مطلب، نوع دستورهای شارع مقدس است در برتری دادن طرف راست بدن بر چپ که در کتب فقهی در موضع خود بیان شده است.

در ادامه روایت آمده است: آن بزرگوار هنگام سخن دو دست را به کیفیت خاصی به هم متصل می فرمود: انگشت ابهام دست چپ را بر کف دست راست قرار می داد. به تعبیر شیخ مرحوم اع این کار برای همراه نشدن با عمل مشرکان بود؛ چراکه مشرکان “تصدیه” داشتند یعنی کف دو دست را بر هم می گذاردند و رسول خدا به این گونه عمل می فرمود.

هنگام غضب، روی بر می گرداند و در غضب شدید می شد چراکه اقبال آن بزرگوار به وجه کریمش بود و رحمة الله بود و هنگام غضب، غضب الله بود و اعراض و روی برگرداندن، اولی.

هنگام فرَح، دیدگان مبارک بر زمین می افکند از باب استحیاء از خداوند متعال؛ چه اینکه فرموده است: ان الله لایحب الفرحین. (عبارت قرآن فبذلک فلیفرحوا… مراد رضایت است.)

بیشتر خنده آن حضرت، تبسم بود؛ چراکه قهقهه خفت است و پشت کردن به عقل و تبسم، گشاده رویی است و خدا گشاده رویی را دوست دارد. خداوند خطاب به عیسی و یحیی فرمود: احبکما الی الطلق البسطام. هنگام تبسم دندان هایش همچون برف بود در سفیدی و صفا.

در پایان این فقره آمده است که امام مجتبی فرمود این اشارات بدن رسول خدا را و این دقت ها را از حسین علیه السلام مخفی کردم و پس از مدتی به او گفتم؛ اما یافتم که آگاه است و از پدرش علی علیه السلام دراین باره پرسیده است. شیخ مرحوم اع می فرماید اگرچه حسن از حسین علیهما السلام افضل و اکبر بود؛ ولی حسین، از حسن فیض یابی نمی کرد؛ بلکه فیض یابی می کرد از کسی که حسن از او مفیض بود.

آیا کسی  اشارات نبی را شرح کرده است؟

در میان علماء شیعه، با استقرائی که شد، جز شرح و بسط شیخ مرحوم اع، تفسیری به دست نیامد و ممکن است از دید نگارنده مخفی مانده است. اما میان علماء اهل سنت دو نمونه شرح این اشارات دستیاب شد.

نخست شرح مبارک بن محمد مشهور به ابن اثیر است وی در النهایة فی غریب الحدیث و الاثر می نویسد:

و منه الحدیث قوله للذی کان یشیر باصبعه فی الدعاء احِّد احِد. و منه الحدیث کان اذا اشار اشار بکفه کلها. اراد ان اشاراته کانت مختلفة فما کان منها فی ذکر التوحید و التشهد فانه کان یشیر بالمسبحة وحدها و ما کان منها فی غیر ذلک فانه کان یشیر بکفه کلها لیکون بین الاشارتین فرق. (النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج 2، ص518، مبارک بن محمد ابن اثیر.)

وی علت اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره را به تمام دست انجام می دادند، تفاوت گذاردن میان اشاره تشهد نماز با غیر تشهد است. و ما می دانیم اشاره تشهد نماز از اعمال سنی هاست و شیعه مستمسکی شرعی برای آن قبول ندارد.

نمونه دیگر، نمونه ای است که در کتاب قاضی عیاض ملاحظه می شود که بخش هایی از روایت را، طبق مشرب سنی خود، شرح کرده است (شرح الشفا، عیاض بن موسی، قاضی عیاض، ج 1 ص349.)

 

متن رساله شیخ مرحوم اع در شرح اشارات رسول خدا

بسم الله الرحمن الرحيم

اعلم ان الاشارات بالايدي عند التكلم هي هيئات المعاني التي تعلق بها الخطاب كما اردت ان‌يأتيك الشخص اومأت بيدك بقبض الاصابع الی نحوك تشير بها الی المدعو ان تنتقل من مكانك الی كأنك تجذبه بها اليك و اذا اشرت اليه بالمضي دفعت باصابع يدك اليه بعكس اشارة الاقبال و كذلك ترفع يدك في الاشارة الی العالي و تخفضها في الاشارة الی السافل و تدير بها في الاشارة الی المستدير و هكذا فالاشارات هيئات المعاني التي تعلق بها الخطاب للبيان و الناس تختلف في ذلك علي حسب استقامتهم و عدمها و لما كان صلی الله عليه و آله كما قال تعالي و انك لعلی خلق عظيم و قال تعالي و سراجا وهاجا مع ما ايده الله بالحكمة و حفظه بالعصمة كان في ذلك و غيره بمكان ينحط عنه كلما سوي الله تعالی فكلما يرد منه فهو طبق ما في مشية الله تعالي لذلك و نحن لانحيط بمراداته في اشاراته لانها علی مقتضی عقله الكامل و استقامة طبعه و اعتدال مزاجه هذا مجمل الامر كله و قد يظهر (لنا خ‌ل) بعض ما يفعل (ع) علي حسب ما اظهر.

فمن ذلك انه اذا اشار اشار بكفه كلها، لانه لو اشار ببعض الاصابع لكان البعض الآخر مصروفا عما توجه اليه المشار به فيكون ليده الشريفة باعتبار اصابعها جهتان و هو خلاف الاستقامة الحق من قوله تعالي و لايلتفت منكم احد فكما يراد بالمخاطب في الظاهر الجمع المشتمل علی الافراد الحقيقية كذلك يراد في التأويل افراد الشيء الاعتبارية.

و اذا تعجب قلبها، اشارة الي غرابة المتعجب منه كانه يطلب من الحاضرين تفسيره او طلب كشفه المعبر عنه بقلبه بان‌ يجعل باطنه ظاهرا او تفاؤلا بالقلب التبين او التبيين كما فعل (ص) رداءه في الاستسقاء تفاؤلا بقلب الجدب الي الخصب.

و اذا تحدث اتصل بها فضرب براحته اليمنی باطن ابهامه اليسری، للتنبيه بالضرب او التقرير علي وجه لايكون تصدية كما يفعل المشركون الذي حكي الله عنهم و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية اي تصفيقا بالراحتين احديهما علی الاخری.

و اذا غضب اعرض و اشاح، اي اذا غضب اعرض لان اقباله بوجهه الكريم اقبال رحمة الله و اذا غضب اشار بصرف الرحمة و هو غضب الله استجير بالله و رسوله (ص) من غضب الله و رسوله (ص)، و اشاح اي الح في غضبه حتي ينتصر اذ لا صارف له لان فعله فعل الله (تعالی خ‌ل) كما قال و مارميت اذ رميت و لكن الله رمی.

و اذا فرح غض طرفه، اي استحيی من الله و استكان لله فان الله لايحب الفرحين و اما قوله تعالي قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا فالمراد به الرضاء به لا الرضاء بحطام الدنيا و الا فان الممدوح من حال المؤمن ان‌يخاف عند الطاعة كما لايقنط عند المعصية.

جل ضحكه التبسم، لان القهقهة خفة و استفزاز بالعقل و التبسم طلاقة البشر و الله يحبه كما قال تعالي لعيسی و يحيی عليهما السلام فيما اختلفا فيه احبكما الی الطلق البسطام.

يفتر عن مثل حبب الغمام، اي اذا تبسم بدت اسنانه كالبرد النازل من السحاب لبياضها و صفائها.

قال الحسن عليه‌السلام فكتمتها الحسين عليه‌السلام زمانا ثم حدثته فوجدته قد سبقني اليه و سأله عما سألته (عنه خ‌ل) و وجدته قد سأل اباه عن مدخل النبي (ص) الخ، و انما كتم الحسن عليه‌السلام صفة النبي صلی الله عليه و آله اخاه الحسين عليه‌السلام بامر الملك المحدث ليتبين للمؤمنين ان الحسن عليه‌السلام و ان كان افضل من الحسين عليه‌السلام و اكبر الا انه لايستمد منه و انما يستمد ممن يستمد منه الحسن عليه‌السلام (يستمد الحسن منه خ‌ل) لان موردهما واحد. قوله «فوجدته قد سبقني اليه» يريد به اني وجدت الحسين عليه‌السلام قد سبق تعليمي به بان تعلم من ابيه عليه‌السلام لا انه قد سبق تعلمي لان الحسن عليه‌السلام قد تعلم ذلك قبل الحسين عليه‌السلام. و اعذر فان القلب غيرمجتمع و ليس لي وقت و الاشارة تكفي لاولي الالباب و صلي الله علي محمد و آله الاطياب و كتب احمد بن زين الدين الاحسائي.