پژوهشگرانی که به کتابهای طبیِ مرحوم آقای حاج محمدکریم کرمانی اع به طور مکرر مراجعه کردهاند یا کتابهای طب سنتی را مطالعه میکنند، با ترکیبِ «وحی الاثر» در مباحث طبی آشنا هستند؛ اما ممکن است برخی با خواندن این تعبیر، آنچه ابتداءً به ذهنشان تبادر میکند، ارتباط معناییِ این لفظ، با «وحیِ» متعارف است؛ یعنی وحی و الهامِ الهی. و چون روایاتی در زمینه ارتباط علم طب با وحی و الهام در دست است[1] و همچنین برخی علماء به این موضوع اشاره کردهاند[2] و شخصِ مرحوم آقای کرمانی اع نیز درباره موقعیت وَحی در طب بیاناتی دارند،[3] ذهن ایشان در پی عُلقههایی است که میان این تعبیر و «وحی» پیوندی برقرار کند.[4]
این ترکیب، در آثار طبیِ مرحوم آقای کرمانی اع پر بسامد است. در مقدمه کتاب «عیون التجارب» میفرمایند:
«بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله و سلام علی عباده الذين اصطفی. و بعد يقول العبد الاثيم کريم بن ابرهيم اني کنت ابدا شديد الحب للاشياء التي تؤثر بالخاصية دون الطبيعة و کنت شديد الولع الی معرفتها و جمعها و تجربتها من اي نوع کانت فان الاشياء المجربة اليقينية «الوحي الاثر» امور تسکن النفس اليها و تطمئن بها و ترکن اليها و تکون ساکنة عند استعمالها فبذلک اجتمع عندي بعض الاشياء المجربة اليقينية المؤثرة في جميع الموارد من غير خطاء.»
در اواخر کتاب نیز استعمال کردهاند: «فصل: لطوخ وحي الاثر للرمد… .»
این ساختار، باز هم در کتابهای طبیِ ایشان اعلی الله مقامه به چشم میآید؛ در کتاب دقایق العلاج در چندین موضع استفاده فرمودهاند:
«و قد جربنا عرقه لوجع المعدة فكان بليغاً وحي الاثر فلاتغفل عنه.» (مکارم الابرار، ج 25 (=دقایق العلاج)، ص 492)
«قد جرب و صح في التجربة و هو وحي الاثر». (همان، ص 710)
«…مع ذلك هو دهن عجيب وحي الاثر.» (همان، ص733)
ریختهای دیگری از این کلمه در کتاب دقایق العلاج به کار رفته است. این بزرگوار در ضمن بررسی یک بیماری، حکایتی را نقل میکنند و میفرمایند این بیماری زمانی در بلاد ما فراوان شد و بسیاری از اطفال مردند و بعضی تشنج کردند و حتی به اطفال من هم سرایت کرد. سپس دوائی را توصیف میفرمایند که برای فرزندانشان ترکیب کرده و به آنها خورانیدهاند و سبب شده است طی یک هفته بهبود بیابند و حال آنکه عادتاً این بیماری شش ماه در بدن بیمار میماند. یکی از توصیفات ایشان از آن دواء این است که میفرمایند:
«فرأیت منه أثراً وحیاً فی جمیعهم، صغیرهم و کبیرهم.» (مکارم الابرار، ج25، ص210)
در این عبارت، به جای وحی الاثر، اثراً وحیاً به کار رفته است.
ریخت دیگری از این ترکیب، «دواء وحی» است. در موضعی از کتاب دقایق العلاج میفرمایند:
نبهنی الله بدواء وحی و عالجتها به مرات عدیدة و صار هو الان علاجی و بمحض ما احس بها اتفاقاً استعمله. (همان، ص 298)
تعبیر «وحی الاثر» درباره ارتباطات غیبی و متافیزیکی نیست؛ بلکه اساساً این لفظ، معنایی غیر از «وَحیِ» مشهور دارد و حتی خوانش آن مختلف است. این کلمه درباره تأثیراتِ ظاهریِ داروست و به تعبیر دقیقتر مرحلهای از سُرعتِ اثرگذاری است.
در معیاراللغة آمده است:
«شَیء وَحِیّ عَجِلٌ مُسرِعٌ فعیل بمعنی فاعل و منه مَوت وَحِیّ أی سریع و ذکاةٌ وَحِیّةٌ بهاءٍ سَریعةٌ وَ تَوَحَی علی تفَعّلَ اَسرَعَ کوَحی کَوَعی وَ وَحّیَ الدواءُ الموتَ تَوحیة مِن التفعیل عَجَّلَهُ.»
(معیاراللغه، چاپ سنگی، ج2، ص835، ردیف دوم)
با عبارات فوق روشن میشود کلمه «وحی» در ترکیب «وحی الأثر» به فتح فاءالفعل و کسره عین الفعل است (وَحِیّ) یعنی سریع. وَحیِّ الأثر یعنی سَریع الاثر و سریع العلاج؛ دارویی که به محض استعمال اثر میگذارد.
این واژه به طور مکرر در کتاب دقایق العلاج، در همین بافت و معنی استفاده شده است و آنقدر موارد آن فراوان است که نقل همه آنها این نوشتار را طولانی میکند و نیازی هم نیست. به نقل چند نمونه اکتفا میکنیم:
1. … طلاؤه في موضع اللدغ و اللسع نافع وحياً.
2.و هو المسمي بدهن الورد يرفع حرقة اثر النورة وحياً.
3.توت ماء اصله و ورقه مع التين و ورق الخوخ اذا طبخ اخرج الديدان وحياً شُرباً.
4. و عند متاخري الافرنج لا فرق بين اللؤلؤ و المرجان و حجر السطريط و الصدف و قشر البيض و السرطان كلها في الخواص سواء و ينفع جميعها وحيا من حموضة المعدة و الجشاء الحامض .
5. الخامس و التسعون : المطبوخ المنقي ينفع من الزكام الحار وحياً.
6. يستعمل فاتراً تجده وحي العمل.
7. و ينفع من قرحة النورة وحياً.
8. فهو ينفع الجروح الحديثة طلاء نفعا وحياً.
9. دواء آخر للاسهال ايضاً يؤخذ العدس و يغلی في ماء طبيخ العفص حتی يغلظ و يشرب يحبس وحيا.
10. و مما جربته مرات و كان وحيا في تسكين الوجع.
11. و له علاج وحي و هو ان يطلی الموضع بالفادزهر المعدني.
12. ينفعه دهن القنفذ بليغا وحيا.
13. و قد من الله سبحانه علينا له بمعالجات وحية مجربة.
14. ثلاثة فانه ينفع نفعا بينا وحي.
15.علاج جيد وحي.
16. يحبس الاسهال وحياً.
17. يترتب علي كل واحد اثر خاص به وحي.
18. ذلك فللتصورات النفسية آثار وحية اسرع من آثار المؤثرات الشهادية سبعين مرة.
19. فصل، علاج وحي عجيب… .
دو ترجمه از کتاب دقایق العلاج موجود است. ترجمه اول ترجمهای است خطی و ناقص و هنوز هم به صورت خطی باقی است. ترجمه دوم، ترجمه عیسی ضیاء ابراهیمی است که در سال 1395ش در دو جلد، حروفچینی و منتشر شده است (نشر سفیر اردهال.)
با مراجعه به این ترجمه میبینیم «وحی الاثر» یا ترجمه نشده است یا معادل آن «بسیار مؤثر» قرار گرفته است. اینک چند مثال از ترجمه دقایق العلاج:
دقایق العلاج: و قد جربنا عرقه لوجع المعدة فكان بليغا وحي الاثر فلاتغفل عنه ( مکارم الابرار، ج 25، ص 492)
ترجمه دقایق العلاج: به طوری که آزمودهایم عرق افسنتین برای شکمدرد بسیار مفید است از آن غافل مباش (ترجمه دقایق العلاج، ج2، ص192)
دقایق العلاج: قد جرب و صح في التجربة و هو وحي الاثر . (مکارم…، ص 710)
ترجمه دقایق العلاج: آن را به تجربه رساندهام بسیار مؤثر است. (ترجمه دقایق العلاج، ج2، ص510)
دقایق العلاج: و مع ذلك هو دهن عجيب وحي الاثر .(مکارم… ، ص733 )
ترجمه دقایق العلاج: و به هر حال این روغن اثر عجیبی دارد. (ترجمه دقایق العلاج، ج2، ص536)
دقایق العلاج: نبهنی الله بدواء وحی و عالجتها به مرات عدیدة و صار هو الان علاجی و بمحض ما احس بها اتفاقا استعمله. (مکارم…،ص 298)
ترجمه دقایق العلاج: تا آنکه خداوند دارویی بسیار مؤثر را به دلم انداخت (ترجمه دقایق العلاج، ج1، ص350)
به نظر میرسد ترجمه «بسیار مؤثر است» ترجمه دقیقی برای «وَحِیّ الاثر» نباشد؛ آری مفهوم آن را می رساند اما ترجمه دقیق آن را خیر؛ چراکه «وَحِیّ الاثر» غیر از «بسیاریِ تأثیر»، مفهوم «سرعت تأثیر» را هم به همراه دارد.
در پایان اشاره میکنیم که واژه «وَحِیّ» در همین معنا و بافت در کتابهای طبی دیگر نیز به کار رفته است:
1. ذلک ان البطون لاتجفف هیّناً سریعاً وحیّا (کتاب البقراط فی الامراض البلادیة، ص149)
2. نعنع: هو طيب الطعم جيد للمعدة يدخل في التوابل، و إذا مضغ نفع من وجع الأسنان وحياً (حفظ الاسنان و اللثة و استصلاحها، ص111)
3. البيش ثلاثة أنواع و كلها قاتلة وحياً و قلّما يتخلص منها الانسان (كامل الصناعة الطبية، ج3، ص 356)
4. إن كان حيّا بأنه يريد سما وحيّاً لطيفا (التيسير في المداواة و التدبير، ج2، ص251)
5. و ينبت معها الطوارة و هى سم قاتل وحى (منتخب كتاب جامع المفردات، ص 98)
6. و يجب أن يكون ما يتحقّقه من أمر هاتين الطّبيعتين- أعني الحرارة و البرودة- [و] أنّ الحرارة منهما إذا غلبت كانت أوحى هلاكاَ، و أقلّ إمهالاَ (مصالح الأبدان و الأنفس، ص 367)
17 صفرالخَیر1441
24مهرماه1398
[1] عَن اَبِی الْحَسَنِ مُوسَى علیهالسلام: إِنَّمَا نَزَلَ السَّوِيقُ بِالْوَحْيِ مِنَ السَّمَاءِ.
[2] قال الشيخ المفيد: الطبّ صحيح، و العلم به ثابت، و طريقه الوحي، و إنّما أخذه العلماء به عن الأنبياء، و ذلك أنّه لا طريق إلى علم حقيقة الداء إلّا بالسمع، و لا سبيل إلى معرفة الدواء إلّا بالتوقيف، فثبت أنّ طريق ذلك هو السمع عن العالم بالخفيات. (تصحيح الاعتقاد: 144.)
[3] و التركيب امر عسير لايمكن الوصول اليه الا بالوحی او بالتجارب و ليس للقياس مدخل فيه. (ر.ک: دقایق العلاج.)
[4] گذشته از آنکه در کتابهای طبی بعضی دواها را مستقیماً تعلیم وحی میدانند. نمونههایی در مجلد دوم الرسالة الهارونیة دستیاب میشود.