حاشیه ای بر صفحه ای از کتاب «فرهنگ جامع فرق اسلامی»

یادداشتی درباره کتابی با مشخصات زیر:

سید حسن خمینی، فرهنگ جامع فِرَق اسلامی، تهران: انتشارات اطلاعات، 1396، چاپ پنجم

در کتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی، تجدید چاپ شده در سال جاری (1396ش)، در بخش معرفی شیخیه مطالبی آمده است که خواننده آگاه، در صحت مطالب این کتاب در توضیح مکاتب دیگر نیز تردید می کند. اینکه گروهی و مکتبی مشهور و معروف، این گونه ناقص، ابتدائی، کودکانه و ابتر معرفی گردد. به تعبیر دیگر برای تنظیم این بخش گویا از منابع دست دوم و سوم استفاده شده است و حتی برای بررسی صحت ارجاع ها وقت نبوده است و آنگاه در تیراژ هزار و پنجاه نسخه، در سال جاری، تجدید چاپ و منتشر شده است.

در این بخش کوتاه آمده است شیخ احمد احسائی مورد تکریم و احترام علمای شیعه بود، در اثر مطالعه فلسفه که به تنهایی و بدون استاد انجام پذیرفت، مطالب خاصیرا اظهار نمود. در نتیجه این عقاید، علما او را تکفیر کردند.

نخست اینکه چون مطالعه فلسفه بدون استاد بوده است پس باید قدح کرد، نقدی فلسفیانه نیست. بلکه باید ماقال را نگریست. بوعلی سینا نیز استاد درخور توجه و مطرحی نداشته است. گذشته از آنکه طبق نقل قصص العلماء، آخوند ملاعلی نوری ابتدا کتاب فوائد المهمه شیخ احسائی را می ستود و سپس گفت من معانی دیگری فهمیده بودم.

دو اینکه تکفیر این بزرگوار، توسط افراد معدودی انجام شد و بعدها همان ها از این عمل پشیمان بودند. به تعبیر جلال الدین آشتیانی در پاسخ نامه جناب علیرضا ذکاوتی قراگزلو:

«محترما معروض می دارد… اما راجع به مرحوم شیخ احمد اَحسائی باید عرض کنم تکفیر برَغانی نه امر شرعی بود و نه امر عقلی… .»

درنیافتن معانی اصطلاحات و رها کردن ضروریات و زیربناها و قشری گری، همین مصائب را به دنبال دارد. نوع علماء بر تشیع این بزرگوار و شیعه بودن پیروان این بزرگوار تصریح دارند و در همین کتاب مذکور نیز نام این مکتب را در زمره شیعه اثنی عشریه آورده است.

و از جمله عقاید این بزرگوار را بحث معاد جسمانی و نیابت خاصه حضرت ولی عصر و رکن رابع به معنای انسان کاملِ واسطه میان مردم و امام علیه السلام بر شمرده است.

باز هم باید تکرار مکررات کرد که اصل معاد جسمانی ضروری است و در جزئیات آن و نحوه آن گفت و گو و نظریات علماء‌ فراوان است و حتی مرحوم مجلسی ره عود اجزاء اصلیه را قائل شده اند. در کتاب حق الیقین می فرماید:

در بدن اجزاء اصلیه هست که باقی است از اول عمر تا آخر عمر و اجزای فضلیه می باشد زیاده و کم و متغیر و متبدل می شود و انسان که مشارالیه است به انا و من آن اجزاء اصلیه است که مدار حشر و نشر و ثواب و عقاب بر آن است.

تفاوت میان شیخیه و سایر شیعیان اثنی عشری را اعتقاد به نیابت خاصه دانسته اند و مشخص است که شیخیه در زمان غیبت کبری به نیابت خاصه همچون نواب اربعه در زمان غیبت صغری قائل نیستند.

رکن رابع به تصریح مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع ولایت اولیاء‌ و برائت از اعداء است و همچنین آشنایی با مقامات شیعیان (نقباء‌ و نجباء)‌ و شناخت فقیه برای مراجعه به او و اخذ دین از او. اما نائب خاص بودن و … توضیحات ناصوابی است و شاید برخی از گروه ها به آن اعتقاد داشته باشند ولی شیخیه راستین این معتقدات را ندارد.

تعبیر رکن رابع در کلمات مرحوم شیخ احمد احسائی اع به کار نرفته است؛ بلکه مفاد آن به کرات در نوشته های ایشان وجود دارد و این مفاد، مفادی است قرآنی و روایی. مرحوم سیدکاظم رشتی و مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامهما با انتخاب تعبیر رکن رابع برای آن مفهوم، استعمال آن مفهوم گسترده را تئوریزه کرده و در اصطلاح بیان فرموده اند و به کاربردن اصطلاح برای مفهومی شایع، آن قدر وحشت زا نیست که برخی چنین وحشت کرده اند!

جالب توجه اینکه در کتاب مذکور هیچ به این نکته اشاره نشده و تعبیر رکن رابع را مستقیما به مرحوم شیخ احمد احسائی اع نسبت داده است! این نیز نمونه ای از محققانه بودن متن مذکور است.

سپس چنین آمده است:

از این فرقه، فرقه های کریمخانیه (که آقائیه نیز خوانده می شوند) شیخیه بالمعنی الاخص، رکنیه، بابیه و باقریه پدید آمده است. ضمن اینکه شیخیه را پشت سریه نیز می نامند.

به راستی این همه درهمی در دو خط، در چنین کتابی و با چنین موقعیتی، شگفت انگیز است! بار دیگر باید عبارت فوق را مطالعه کرد و تأمل نمود. در این پارگراف، شعبه های شیخیه مطرح شده است. یکی از شعبه ها، کریم خانیه است! دیگری شیخیه بالمعنی الاخص است! دیگری رکنیه است! دیگری بابیه است! دیگری باقریه است! اگر چند نام دیگر هم ردیف می شد، گویا مشکلی نبود!

کریم خانیه، همان رکنیه است و رکنیه، همان باقریه است و باقریه همان شیخیه است. گذشته از اینکه طایفه ای با نام شیخیه بالمعنی الاخص نمی شناسیم! خوشبختانه از ثقة الاسلامیة غافل نشده و در تیتر “شیخیه2” مختصری درباره پیروان میرزا شفیع تبریزی آمده است.

باید اشاره کرد اولاً اسامی ای که اشاره شد (غیر از بابیه) فرقه نیستند بلکه مکتبی از مکاتب فکری شیعه اثنی عشریند و ثانیا این نام ها توسط دشمنان این مکتب مطرح شده و هیچ سندی دالِ بر نامگذاری داخلی وجود ندارد.

و بعد، نام بابیه لعنة الله علیهم به میان می آید؛ آن هم در کنار باقریه و در کنار شیخیه! شیخیه ای که خود سردمدار رد بابیه بودند… .

مرحوم حاج محمدکریم کرمانی، در صف اول مخالفان باب قرار داشتند و محاکمه باب در تبریز عمدتاً توسط رهبران شیخیه در آن شهر صورت گرفت.

آن مرحوم حاج محمدکریم کرمانی، در صف اول مخالفان باب قرار داشتند و محاکمه باب در تبریز عمدتاً توسط رهبران شیخیه در آن شهر صورت گرفت.

چندان که به نوشته آواره، مبلغ بهائی «خصومت با بهائی، از خصایص هر شیخی کریم خانی است.»  آقای کرمانی اعلی الله مقامه چنان مبغوض علی‌ محمد باب واقع شدند که ایشان را دجال و نقطه جهل و حرف نفی و کفر و نقطه انکار و حرف نار نامید و مظهر شیطان دانست و لعن و سب‌ ها کرد و دوستی آن بزرگوار را به جهنم تعبیر کرد و هرآنچه خودْ بود را به ایشان نسبت داد و به خیال خود حق هم داشت! چراکه به تعبیریکی از نویسندگان «اگر حاج محمد کریم کرمانی بابی می‌ شد، ایران بابی می‌ شد.»  و وقتی چنین نشد، تمام نقشه‌ های باب نقش بر آب شد.

پس از ارائه این مطالب، به نام دیگر شیخیه اشاره شده است که آن هم توسط دیگران بر این مکتب گذارده شده و آن، نام پشت سریه است. عجب اینکه مؤلف، منبع این گفتار را کتاب شرح الزیارة الجامعة الکبیرة نوشته است و حال آنکه در این کتاب چهارجلدی یک بار هم این واژه به کار نرفته است!

سپس پاورقی مفصلی در چند صفحه تنظیم شده است و همه، رونویسی است از کتاب دائرة المعارف تشیع و البته بررسی و تحلیل دیدگاه های مطرح شده در دائرة المعارف مذکور، فرصتی دیگر می طلبد و از موضوع اصلی این نوشتار که گزارشی است از بخشی ازکتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی خارج است.

شگفتی هنوز هم به پایان نمی رسد.

در سال 1395 براساس چاپ های قبلی کتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی، مفهوم واره ای به چاپ رسید و در این کتاب، مطالب کتاب فرهنگ جامع… به صورت رنگی و با ارائه جدول تنظیم شده است. این کتاب که با نام “مفهوم واره جامع فرق اسلامی، براساس کتاب فرهنگ جامع فرق اسلامی” منتشر شد، درخت واره فرقه های شیعه اثنی عشریه را این گونه معرفی کرده است: امامیه اثنی عشریه= 1. اخباریه 2. شیخیه 3. بابیه!

باید بر آینده پٍژوهش گریست و برای هدایت نسل های آینده دعا کرد. کدام شیعه اثنی عشری طاقت دارد که بابیه را زیر مجموعه شیعه بداند؟ حتی اگر به بهانه نسبت دادن ایشان به شیخیه باشد، باز هم همه و همه قائلیم که بابیه لعنة الله علیهم نه مسلمانند و نه شیعه؛ بلکه تابع دینی دیگرند. گذشته از آنکه از اصولیین نامی برده نشده، این جدول کشی ناقص و خلاف واقع، میزان درک از شرایط اجتماع تشیع را به رخ می کشد.

اللهم احفظنا من الفتن و لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انت الوهاب.

ربیع الاول1439