دیدگاه شیخیه درباره «مَا لَیسَ بِحَدیث»

آنچه به مبحث روایات معصومین علیهم‌السلام مرتبط است، از جهتی، سه زیر شاخه اصلی دارد: نخست آنچه عنوان «روایت» و «حدیث» و «خبر» بر آن صادق است. همه کتاب‌ها، مطلب‌ها و بررسی‌هایی که درباره «رجال و سند حدیث» یا «متن حدیث» است، ذیل این شاخه است.

شاخه دوم «احادیث دروغین» یا «مجعولات» است؛ یعنی آنچه روایت و حدیث نیست؛ بلکه احادیث ساختگی است. این پدیده که در اصطلاح محدثان «وَضع» نامیده می‌شود، مشتمل بر جزئیات متعددی است و کتاب‌ها و مقاله‌های متعددی در این زمینه نگاشته شده است.

شاخه سوم، که محل ثقل این نوشتار است، پدیده دیگری است که نه حدیث است و نه احادیث جعلی است. در این شاخه سوم، با پدیده‌ای مواجهیم که قُدَما، گاهی از آن با عنوان «ما لیس بحدیث» از آن یاد کرده‌اند.

«ما لیس بحدیث» عباراتی هستند که به عنوان حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله یا دیگر معصومان علیهم‌السلام نقل می‌شوند؛ ولی در اصل سخن فردی غیر معصوم است. دکتر احمد پاکتچی برای عنوانِ «ما لیس بحدیث»، معادلِ «حدیث‌نما» یا «حدیث‌انگاری کلام غیر معصوم» را پیشنهاد کرده است.

حدیث‌نماها یا «حدیث‌گونه»ها، طیفی از ضرب‌المثل‌ها و زبانزدهای مردمی تا سخنان حکیمان و فرزانگان را در بر می‌گیرد که به خطا، حدیث انگاشته شده است. عامل ورود این عبارات به منابع حدیثی، نَه تعمد در دروغ، بلکه خطا یا تسامح است.

در تاریخ شیعه و اهل سنت، مطالعات محدودی با تمرکز بر پدیده حدیث‌گونه‌ها یا حدیث‌نماها دیده می‌شود. یکی از مهم‌ترین این آثار در مطالعات اهل سنت، کتاب «الجد الحثیث فیما لیس بحدیث» تألیف احمد بن عبدالکریم غَزّی (د1143ق) است.

بزرگان مکتب استبصار (شیخیه راستین) به مثابه یک اندیشه با منظومه فکری کامل، درباره این پدیده بیاناتی فرموده‌اند. این بیانات به طور منسجم و تحت عنوان خاصی ارائه نشده است؛ بلکه با در نظر گرفتن مجموع فرمایش‌ها دیدگاه این بزرگواران به دست می آید.

برخورد شیخیه با روایات معصومین علیهم‌السلام و نقدهای ایشان بر علم رجال، سبب شده است برخی گمان کنند نگاه شیخیه به روایات، یک نگاه به اصطلاح «بی در و پیکر» است و هیچ ضابطه‌ای در میان نیست. این خطا، همچون دیگر خطاهایی است که پژوهشگران مرتکب شده‌اند و به شنیده‌ها اکتفا کرده و منابع اصیل را، خود بررسی‌نکرده، حُکمی صادر کرده‌اند.

قطعاً شیخیه در برخورد با روایات ضابطه‌مند عمل کرده و می‌کنند. توضیح رویکرد شیخیه در شاخه اول و دوم (که در ابتداء این نوشتار اشاره شد) را به فرصتی دیگر واگذارده و بر دیدگاه شیخیه به شاخه سوم (ما لیس بحدیث) تأمل می‌کنیم. اگرچه تأمل بر همین شاخه سوم، نشان می‌دهد که شیخیه خط‌کشی‌های مهمی در منظومه فکری خود انجام داده‌اند.

در ادامه نمونه‌هایی از مکتوباتِ بزرگان دین اعلی الله مقامهم را اشاره خواهیم کرد و در ضمن آن دیدگاه ایشان را تشریح خواهیم کرد. این مبحث را با تمرکز ما بر مکتوبات مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع بررسی خواهیم کرد. این نوشتار «درآمدی» بر این موضوع است.

عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع متوجه این پدیده بوده‌اند و برای ایشان جالب توجه بوده است. از این رو در کتاب جُنگ (الکشکول) عباراتی را از مرحوم شیخ محمد حر عاملی نقل فرموده‌اند. عبارات چنین است:

«بسم الله الرحمن الرحیم هذه اخبار مشهورة علی السن الناس بل فی بعض کتب المتأخرین و لم‌یحضرنی ان احداً من محدّثینا نقلها فی کتب الحدیث… .» (جوامع الکلم، ج10، ص216)

شایان ذکر است که عبارات فوق از کتابی است که در کتاب‌های فهرست‌نگاری به مؤلفی ناشناخته نسبت داده‌اند. برای نمونه در کتاب «فهرستگان نسخه‌های خطی حدیث و علوم حدیث شیعه» نگاشته علی صدرایی خویی، این نسخه را با عنوان «الأخبار و الأدعیه» معرفی کرده و مؤلف را ناشناخته دانسته است. (ج2، ص99) اما شیخ مرحوم اع این عبارات را از «شیخ محمد حر» دانسته‌اند و طبیعتاً طبق قراین محکم منتسب فرموده‌اند.

از جمله این روایت‌های مشهور در نوشته شیخ محمد حر این جملات است: الناس مسلطون علی اموالهم، افضل الاعمال احمزها، لایسقط المیسور بالمعسور، اقرار العقلاء علی انفسهم جائز، الضرورات تبیح المحظورات و… .

مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع در «رسالة فی جواب الحاج ملامهدی الخراسانی» درباره اشعاری که «منسوب به ائمه» است می‌فرمایند:

«و انی الی الآن لم‌یصح عندی نسبته الی الائمة علیهم‌السلام و ما ذکره الکفعمی عن الشیخ رجب انه منسوب الی بعض الائمة لیس یدری منه انه منسوب الی بعض ائمة الجفر کما ذکر نفسه الکفعمی اماماً او غیرهم من ائمة السیمیا و الطلسمات فلا وجه لبیان الوجه فیها و ان کان الوجه فیها عندنا ظاهراً علی وجه.» (مکارم الابرار، ج32، ص337)

می‌فرمایند این اشعار، منسوب به ائمه است و مشخص نیست منظور از کلمه «ائمه» امامان معصوم علیهم‌السلام است یا امامانِ علم جفر یا امامانِ علم سیمیا و طلسمات. می‌دانیم در علوم مختلف بر صاحب‌نظران و بزرگان آن رشته‌ها، امام اطلاق می‌شود و این روش نزد اهل سنت بیشتر از شیعه است. به هر روی مرحوم آقای کرمانی اع این اشعار را توضیح نفرموده‌اند؛ اگرچه در کتاب‌ها منسوب به ائمه دانسته شده است. آن اشعار چنین است:

خمس هاءات و خط فوق خط؛ و صلیب حوله اربع نقط

ثم همزات اذا اعددتها؛ فهی سبع لم‌تجد فیها غلط

ثم واو ثم هاء بعده؛ ثم صاد ثم میم فی الوسط

ثم فی آخره ان‌تهتدی؛ نعت حرف شکله شکل المقط

همین واکنش در پاسخ پرسش‌ دیگری تکرار شده است. سائل درباره حدیث دیگری سؤال می‌کند و مرحوم آقای کرمانی اع در پاسخ می‌فرمایند:

«اقول ما رأیت هذا الخبر حتی افسره ولکن نوع المسئلة الانسان مرکب من نور و ظلمة…» (مکارم الابرار، ج32، ص345)

نمونه دیگر پرسش آقا علی رشتی است. وی از حدیثی که میان مردم شهرت دارد سؤال می‌کند (الحدیث المشهور علی الالسنة.) مرحوم آقای کرمانی اع پاسخ مرقوم می‌فرمایند که از جهت‌های مختلف در بحث ما حائز اهمیت است. پاسخ ایشان چنین است:

اقول لم‌اجد هذا الخبر فی الكتب و لم‌اسمعه من المشايخ ولكنی اعلم ان كثيرا من المتفكهين من اهل المحاورات و الادب و الشعر غير المبالين بالدين غير المتحرجين عن الافتراء علی الحجج المقدسين اذ القوا احدا من العلماء يروون علی آل محمد علیهم‌السلام من عند انفسهم و يتقولون عليهم و يسألون عنه ذلك العالم و يجعلونه احدوثتهم و اضحوكتهم و كثيرا صدر عنهم امثال ذلك و بثوها بين الناس فاخذها من لا علم له علی انه خبر مروی و انتشر بذلك حتی انه ربما كتب فی الكتب و علی ای حال يمكن ان يفسر هذا الكلام لانه متنسق و هذا شأن كل كلام متنسق اذا وقع علی يد العالم.» (مکارم الابرار، ج 31، ص346)

این بزرگوار در این عبارات، یکی از ریشه‌های پدیده «ما لیس بحدیث»‌ را توضیح فرموده‌اند. برخی از «متفکهین» که شامل اهالی ادبیات و شعر و گعده‌های شاعرانه می‌شود، نزد علماء می‌رفتند و بعضی عبارات مسجّع و مقفّی یا بعضی کلمات قِصار را نقل کرده و به ائمه نسبت می‌دادند و شرح آن جملات و کلمات را از آن عالم درخواست می‌کردند. به تدریج این جملات و کلمات را میان مردم منتشر می‌کردند و به عنوان مرویّات از ائمه در کتب نقل می‌شد.

فرآیندی که اشاره شد، همان است که امروزه در تعریف «ما لیس بحدیث» اشاره کرده‌اند و مرحوم آقای کرمانی اع بیش از یک قرن قبل تذکر فرموده است.

دکتر پاکتچی دراین باره چنین تعبیر آورده است:

«سخنی که حدیث نیست، ولی ظاهر و شمایلش شباهتی به حدیث دارد و عملاً در طول قرن‌های متمادی به تدریج لغزیده و سُر خورده و به کتب حدیثی راه پیدا کرده و به عنوان حدیث شناخته شده است. ممکن است این مرحله حدیث‌شدگی مثلاً 800 سال پیش انجام شده باشد، ممکن است 50 سال پیش انجام شده باشد.»

با این حال، مرحوم کرمانی اع آن جمله را شرح مختصری فرموده‌اند و تعلیل ایشان این است که کلام با نظم و نسقی است و دارای معنای حق:

«و علی ای حال يمكن ان يفسر هذا الكلام لانه متنسق و هذا شأن كل كلام متنسق اذا وقع علی يد العالم.»

آقا علی رشتی، در ادامه همان پرسش‌ها، پرسش دیگری مطرح کرده است و درباره روایت دیگری سؤال کرده است. در توضیح این روایت، مرحوم آقای کرمانی اع می‌فرمایند:

«اقول لم‌ار هذا الخبر فی کتاب الا انی سمعته و لم‌اثق به و یحتمل ان‌یکون مما مر کما مر و علی ای حال هو کلام مرتبط و یمکن ان‌یفسر بتفسیر حق… .»

در این فراز نیز به علت شرح اشاره فرموده‌اند و پس از شرح و بیان مختصری درباره جمله، در پایان چنین نوشته‌اند:

«و الکلام الذی لم‌یثبت صحة نسبته الی اهل العصمة لایلیق بان یعتنی به اکثر من ذلک.» (مکارم الابرار، ج31، ص354 و 355)

مرحوم آقای کرمانی اع در رساله دیگری در جواب «بعض الطلاب» به این پدیده اشاره دیگری فرموده‌اند. سائل درباره حدیث حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پرسیده است که حضرت فرموده‌اند: «من احبنی فهو کافر و من ابغضنی فهو مؤمن.» ایشان می‌فرمایند:

«اقول لم‌ار هذا الخبر ایضاً و لم‌اسمعه من احد غیر السائل و لا اتکلم فیه من باب انه خبر بل من باب ان لکل کلام مرتبط معنی و هذا کلام مرتبط فان کان خبراً مأثوراً فهو و الا فما ذکرناه یمکن ان‌یراد من هذا الکلام.» (مکارم‌الابرار، ج32، ص422)

«ما لیس بحدیث» و واکنش بزرگان، در مباحث عقیدتی و کلامی منحصر نمی‌شود. بلکه در مباحث طریقتی هم نمونه دارد. عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع در «الرسالة‌ الرشتیة» در پاسخ پرسشی مرقوم می‌فرمایند که آنچه از آن پرسیدی، «لیست مأثورة عندنا» و توضیح می‌فرمایند:

«و ظنی انها لیست مأثوره عند العامة و انما هی من مخترعات الصوفیة.»

موضع‌گیری بزرگان دین در زمینه حدیث‌‌گونه‌ها در بخش اصول فقه نیز ملاحظه می‌شود.

در کتاب شرح النتایج، در موضعی که دلایل قائلین به جواز عمل به ظن را بررسی می‌فرمایند، توضیح می‌فرمایند که دلایل ایشان یا عقلی است یا شرعی. پس از نقد دلایل عقلی آنان، به دلایل شرعی می‌رسند. بیان می‌فرمایند که از جمله دلایل آنان جمله «المرء متعبد بظنه» است. مرحوم آقای کرمانی اع در نقد این جمله می‌فرمایند:

«حتی تمسکتم بما یقال المرء متعبد بظنه و لم‏یر احد موضعه فی کتب العامه و الخاصه و علی ما تفسرونه یعارضه ما سمعتم من الکتاب و کان الواجب علی فرض کونه حدیثا عرضه علی الکتاب و السنه و العامه فلوعرضته لصار هباءا منثورا مع انه لیس بحدیث حتی انه فی احادیث العامه ایضا ما یعارضه.»

با این همه، در بعضی مکتوبات بزرگان دین اع مشاهده می‌شود که گاهی «ما لیس بحدیث» را به علت آنکه منسوب به اهل بیت علیهم‌السلام است و در مجامع روایی، هرچند به صورت مُرسَل نقل شده است، به عنوان روایت نقل فرموده‌اند.

برای نمونه در مجلد اول از کتاب فصل الخطاب، در پاورقیِ صفحه199 آمده است:

«فی البحار عن غوالی اللئالی قال النبی صلی الله علیه و آله ان الناس مسلطون علی اموالهم.»

با وجود اینکه مرحوم شیخ محمد حر، جمله «ان الناس مسلطون علی اموالهم» را از مشهورات دانسته و در مجامع روایی نیافته است و شیخ مرحوم اع عبارات او را نقل فرموده‌اند. با این حال، به علت شهرتِ نسبتش به معصومین، این بزرگواران تحت عنوان روایت نقل فرموده‌اند.

در صفحه دیگری از جلد نخست کتاب فصل الخطاب، در پاورقی صفحه201 آمده است:

«قد روی الشیخ الجلیل الاستاد اعلی الله مقامه مرسلاً منسوباً الی المعصوم اذا امرتکم بشیء فأتوا منه ما استطعتم و کذا لایسقط المیسور بالمعسور و کذا ما لایدرک کله لایترک کله.»

این عبارات نیز با دو قید «مرسل» و «منسوب به معصوم»، تحت عنوان روایت آمده است.

آنچه در این مجال مهم است، توجه به مبنای کلامیِ رویکرد بزرگان به «ما لیس بحدیث» است. طبق روایات صحیحه صادره از معصومین علیهم‌السلام، هر خَیری که در عالَم است، از ناحیه اهل‌بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم است. در فرازی از زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم: «ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه.»

این بزرگواران صلوات الله علیهم یا مستقیماً آنچه خیر است را بیان فرموده‌اند و از  دو لب مبارکشان حکمت‌ها و موعظه‌ها و علم‌ها و… را اشاعه داده‌اند  یا وسیله گرفته‌اند و از زبان و قلم و قدم هر کسی که صلاح دانسته‌اند، در عالَم خیر را منتشر فرموده‌اند. از این رو در فراز زیارت جامعه کبیره، «فرعِ» هر خیر را هم ایشان و از ایشان علیهم‌السلام می‌دانیم؛ یعنی اگر خیری و کلمه حقی، هر چند کوچک دیدیم و یافتیم، می‌دانیم این هم به برکت اهل‌البیت علیهم‌السلام است. در روایات است:

«نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر فمن البر التوحید و الصلاة و الصیام و کظم الغیظ و العفو عن المسیء و رحمة الفقیر و تعهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله.» (روضة الکافی، ج8، ص242)

این مبنای کلامی در کتب مکتب به تفصیل بررسی شده. در این وجیزه به همین‌مقدار اشاره، اکتفا می‌کنیم. همین مبنای کلامی است که سبب شده است بزرگان دین اعلی الله مقامهم، «ما لیس بحدیث» را  که کلام مرتبط و معقولی است، شرح بفرمایند؛ گاهی به عنوانِ «منسوب به امام معصوم» و گاهی به عنوان «کلام مرتبط و متنسق.»

در جلد سوم کتاب ارشادالعوام می‌فرمایند:

«حتی آنکه سنیان نوشته‏اند و جمیع علم ها را منتهی به آن بزرگوار (=امیرالمؤمنین علیه‌السلام) کرده‏اند که هر استاد علمی علم خود را از آن بزرگوار گرفته است.»

مصادیقی برای این فرمایش در مجلدات کتاب «ابجد العلوم» دست‌یاب است. مؤلف کتاب «ابجدالعلوم» فنون و علوم مختلفی را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه منتسب کرده است.

در جلد اول کتاب ارشادالعوام همه کلام‌های حق را از مظاهر قرآن معرفی کرده  و توضیح می‌فرمایند که این کلام‌های حق، همان قرآن نیست؛ بلکه هر کلام حقی جهتی از جهات قرآن است. (ارشادالعوام، چ مشهد، ج1، ص255) به تعبیر دیگر میان هر کلام حق و قرآن، نسبتِ این‌همانی برقرار نیست؛ چراکه در این کلا‌م‌های حق همه قرآن نیست و نقصان دارد.

از همین‌ جهت است که احتمال می‌دهیم جریانِ شیخ حسن صاحب‌جواهر و مرحوم عالم ربانی شیخ احمد احسائی اع با توجه به همین مبنای کلامی بوده است.

در قصص العلماء آمده است:

«ایامی را شیخ احمد احسائی به نجف رفت. شیخ محمد حسن، صاحب کتاب جواهر الکلام، اگرچه تخصص او، منحصر در فقه بوده، اما در محاجه و مجادله ید طولایی داشته است. به نحوی که غلبه بر او بسیار سخت بوده… پس صاحب جواهر خواست که شیخ احمد را بیازماید، که آیا او از یک متن، می تواند کلام امام و غیر امام را تشخیص بدهد یا خیر؟!

پس حدیثی جعل کرد، و کلمات مغلقه در آن به کار برد که مفردات آن، در نهایت زیبایی، و مرکبات آن بسیار نیکو بود. آن حدیث جعلی را در کاغذی نوشت، و آن ورق را بوسیله غبار و دود به حالت کهنگی و قدیمی درآورد. پس آن را نزد شیخ احمد برد و گفت که: حدیثی پیدا کرده ام، شما ببینید که آن حدیث است یا نه؟! و آیا معنای آن چیست؟! شیخ احمد آن را گرفت و مطالعه نمود، و به شیخ محمد حسن گفت که: این حدیث و کلام امام است. و آن را بسیار توجیه کرد. شیخ محمدحسن، آن ورقه را گرفت و بیرون رفت و آن را پاره نمود. (قصص العلماء، تنکابنی، محمد بن سلیمان، ص۶۳.)

درباره جریان بالا اشاره می کنیم: اولاً این جریان در کتاب قصص العلماء آمده است که به‌راستی به «قصه» و «افسانه» شباهت دارد. تکلیف این کتاب روشن است و در نوشته‌های دیگر به آن اشاره شده است. از این رو در اصل جریان و شاخ و برگِ آن محل کلام است.

ثانیاً، فرضاً که این جریان صحیح باشد، خبط و خطایی است که آن شخص مرتکب شده و ملائکه کرام‌الکاتبین هنگامی که جناب شیخ محمدحسن در حال جعل روایت بوده، در کارنامه عمل او نوشته‌اند: الشیخ محمدحسن جاعل الحدیث لاختبار الشیخ أحمد الأحسائی.

ثالثاً، بیان شیخ اع در پاسخ به شیخ محمدحسن طبق اصلی اعتقادی بوده است. چون سخن او را متنسق و مرتبط یافته‌اند، فرموده‌اند کلام حقی است. استبعادی هم ندارد که طبق همین اصل، فرموده باشند کلام امام است و شرح فرموده‌اند.

به هر روی در اصل جریان تردید داریم. بر فرض صحت ماجَرا، توجیه وجیهِ آن همان است که اشاره کردیم.

جمع‌بندی

در آثار مرحوم آقای کرمانی اع تعریفی اجمالی از پدیده «ما لیس بحدیث» و انگیزه‌های آن ملاحظه می‌شود. این بزرگوار به ورود بعضی کلمات قصار به مرویّات اشاره کرده و آن را از ناحیه «متفکهین» می‌دانند که به تدریج وارد تراث روایی شده است. شواهد نشان می‌دهد موضع بزرگان دین اعلی الله مقامهم درباره «ما لیس بحدیث» و حدیث‌گونه‌ها، به دو گونه است. گاهی طبق مشهور جاری شده و با قید «مرسل» یا «مشهور» یا «منسوب به معصوم» نقل فرموده‌اند و گاهی روی جهاتی، به «ما لیس بحدیث»‌بودنِ آن اشاره فرموده‌اند و اگر کلامِ مرتبط و مُتَّسقی است، در مواضعی آن را شرح فرموده‌اند. آنچه در این مجال مهم است، توجه به مبنای کلامیِ هر دو رویکردِ فوق است. در این نوشتار به این مبنای کلامی و اعتقادی اشاره کردیم.

 

21 جمادی‌الاولی1441

27 دی‌ماه1398