طی یک قرن، سه شخصیت همنام از اتریش، با ایران در ارتباط بودند: پولاکِ پزشک، پولاکِ تاجر، پولاک شاهنامهپِژوه. نخستین شخصیت، دکتر یاکوب ادوارد پولاک (Dr. JAKOB EDUARD POLLAK) است.
دکتر پولاک اتریشی، در کنار شش معلم اتریشی دیگر، در مدرسه دارالفنون اشتغال داشت و پزشک مخصوص ناصرالدین شاه بود. در مدت حضورش در ایران فعالیتهای متعددی داشت و آثاری باقی گذارد. از جمله آنها سفرنامهای است با نام «ایران، مردم و سرزمین آن.»
بعضی از تقریراتِ پزشکیِ او را شخصی به نام علینقی بن محمداسماعیل به فارسی ترجمه کرده و زبدة الحکمة نامیده است. علینقی این رساله را ضمن یک مقدمه و دو جُمله تنظیم کرده است. مقدمه در تعریف علاج و انقسام آن است و «جمله اولی» در تدابیر ششگانه و قوه مغناطیس و الکتریسیته (در نسخه خطی: اَلِکتِرِسیتِ) و «جمله ثانی» در خاصیت دواها و مقدار و محل استعمال آنهاست.
مقدمه رساله زبدة الحکمة چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله اجمعین. اما بعد این رساله وجیزه صورت تحریریست از تقریرات استاد مکرم و حکیم معظم دکتر پولاک نَمساوی [=اتریشی] معلم مدرسه دار الفنون و طبیب خاصه اعلیحضرت سلطان السلاطین و خاقان الخواقین قهرمان المآء و الطین شاهنشاه جمجاه الناصر لدین الله السلطان ناصرالدین شاه خلد الله ملکه که خانهزاده دولت ابدمدت همایون اعلی، علینقی بن محمد اسماعیل تلمیذ حکیم مشارالیه به اشاره اولیای دولت جاویدمدت و تمنای حکیم مذکور تحقیق و ترتیب یافته و آن مسمی است به زبدة الحکمة و مشتملست بر یک مقدمه و دو جمله.»
در چاپ هفتم دائرة المعارف مایرا چاپ آلمان چند سطری درباره وی به این شرح ذکر شده است:
«پولاك، یاکوب ادوارد، سیاح، تولد ۱۸۱۸ در یکی از نواحی بوهم، مرگ هشتم اکتبر ۱۸۹۱ در وین، از ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۰ در ایران زیست و از ۱۸۵۵ به بعد طبيب مخصوص شاه (ناصرالدین شاه) بود. در ۱۸۸۲ بار دیگر به ایران سفر کرد و بخصوص به مطالعه و تحقیق در منطقه الوند پرداخت. بعدها در وین به تدریس زبان فارسی مشغول شد.»
محبوبی اردکانی در اثر خود به نام «تاريخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران» (تهران ۱۳۵۴) ،اطلاعاتی را که در جراید و کتب مختلف درباره پولاك وجود داشته جمع آوری کرده است.
درباره زندگی دکتر پولاک بسیار گفتهاند و نوشتهاند. در این نوشتار درباره اشارات عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع به نوشتههای این پزشک اتریشی خواهیم نوشت.
این بزرگوار در کتاب «دقایق العلاج» هنگام بررسی درمان بعضی بیماریها از این پزشکِ معاصرِ خود نام برده و عبارات وی را نقل میفرمایند. تعبیر ایشان چنین است: «فی کتاب داکتر فولاک الافرنجی… .» (مکارم الابرار، ج۲۵، ص۲۵۵ و ص۳۱۵)
آنچه باعث تنظیم این یادداشت گردید، چند انگیزه و هدف است که در ادامه هر یک را توضیح میدهیم.
۱٫ مرحوم آقای کرمانی اع از علماء شهیر آن دوره بودهاند و از طرفی با خاندان قاجار نسبت فامیلی داشتهاند. خودِ این بزرگوار هم شخص متتبعی بودهاند. نتیجه اینکه از اخبار روز آگاه بودهاند و تازهترین کتابها و پژوهشها به ایشان میرسیده است و همین سببها، «حجاب معاصریت» را کنار زده و از جدیدترین مسائل روز، در همه حوزهها (دینی، فرهنگی، سیاسی، علوم و فنون) با خبر بودهاند.
همینجا باید اشاره کنیم که ایشان اگرچه نَسَباً از خوانین بودهاند؛ اما از زیّ آنان خارج شده و خود را رجل دین میدانستند و حتی از آداب و رسومِ خانها بیزاری اظهار فرمودهاند. در رساله چهار فصل به این مهم تصریح فرمودهاند:
«و اما سلوك بعضی با من به طورهايی كه خلاف زیّ علماست, به آنها راضی نيستم, و مكرر به شماها بر منابر گفتهام و باز می گويم كه من به واسطه علمی كه خداوند به من نصيب فرموده از زیّ قاجار و خوانين بيرون رفتهام و هركس به آدابی كه با ساير عشيره و برادران من كه مردم راه می روند از كرنش و ساير آداب با من سلوك نمايد به لعنت خدا و رسول گرفتار شود. شماها اگر تقليد مرا می نماييد بايد به آداب رسول خدا صلوات الله عليه و آله و آداب شريعت و ساير علما رضوان الله عليهم راه رويد… همچنين هركس بر منابر يا در مجالس مرا به القابی ياد كند كه لايق شأن علما نيست. .. و چنانكه مكرر نهی كردهام باز مكرر نهی می كنم و تبری می نمايم.» (رساله چهار فصل، فصل دوم)
۲٫ روش علمی بزرگان مکتب استبصار اعلی الله مقامهم این است که در کتابهای خود از قرآن و روایات مینویسند و اقتباساتِ قرآنی و روایی را مطرح میکنند و فقط در هنگام «ضرورت» و ناچاری است که سخنان کسانی را نقل میکنند که از خود گفتهاند و به وحی متکی نیستند. این «ضرورت» شکلهای مختلفی و علتهای متعددی دارد.
آقای شریف طباطبایی، شاگرد بارز مرحوم آقای کرمانی اعلی الله مقامهما به دوریکردن بزرگان از اقوال دیگران اشاره کرده و تصریح میفرمایند که در صورت «ضرورت»، متعرض افکار دیگران میشویم:
«ما هم محتاج به آن نیستیم که اقوال باطله مردم را در کتاب خود جمع کنیم و در صدد نقض و ابرام برآئیم بلکه مُرّ حق را به قدری که خداوند ما را به آن هدایت کرده همیشه بیان میکنیم و این سنتی است از مشایخ ما که عمر عزیز خود را صرف اقوال باطله نکنند و به مضمون «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین» و مدلول «و لا یلتفت منکم احد و امضوا حیث تؤمرون» عمل کنند مگر در محل ضرورت که گاهگاهی نقل قولی که محتاجالیه است، میکنند.» (مقدمه رساله سرّ اختیار.)
بر شمردن همه علتهای ضرورت، نوشتاری مستقل میطلبد. فراخور موضوع این یادداشت، اشاره میکنیم که یکی از علتها استفاده از تجربههاست. خداوند در قرآن میفرماید: «أ فلاینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء… و الی الجبال… و الی الارض…» برای امتثال این فرمان، میتوانیم شتری را یافته و به آن نگاه کنیم و به اندازه قدرت و توانایی فکری خود کیفیت خلقت آن را بفهمیم؛ ولی وقتی این کار انجام شده است و با چشم مسلح به شتر نگاه کردهاند و نتایج آزمایشها ارائه شده است، چرا از این تجربهها استفاده نکنیم؟! ازاینرو در کتاب ارشادالعوام از اختراعها سخن به میان رفته است. و از این جهت است که در کتابهای مکتبی به بعضی از تجربیات بشر اشاره شده است. پس نقل کلمات دکتر پولاک در کتاب طبی مرحوم آقای کرمانی اع برای دستیازیدن به اهدافی بوده است که یکی از آنها استفاده از تجربههای بشری است.
چون سخن از کتاب ارشادالعوام به میان آمد و به مناسبت موضوع این وجیزه، عباراتی از کتاب ارشادالعوام نقل میکنیم که در آن به اختراعات فرنگیها اشاره شده است:
الف. «از این جهت است آنچه مذکور مىشود که فرنگى دوربینى ساخته است که در هوا نظر مىکند و عکسها که در هوا است مىبیند اگرچه صاحب عکس در اندرون خانه خود باشد چون عکسش در هوا هست در دوربین مىافتد.» (جلد دوم)
ب. «میزان بلندى و پستى و درجههاى ستارگان اسطرلاب باشد و میزان مقدار گرمى و سردى درجهاى که تازه فرنگیان ساختهاند باشد و همچنین از براى هر چیز میزانى و ترازویى به طور آن باشد.» (جلد دوم)
ج. «به خصوص در این زمانها که فرنگیان در دریاها سیر کردهاند و در میان دریاى اعظم زمینى وسیع دیدهاند که مىگویند مساوى این ربع مسکون است و خلق بسیار در آنجا هستند مثل این ربع و ابداً صیت ملتى و مذهبى به گوش ایشان نخورده و از بعثت پیغمبران اطلاعى ندارند.» (جلد سوم)
۳٫ مرحوم آقای کرمانی رفع اللهُ شأنَه گذشته از سلوکیات و مقامات معنوی، در مباحث مختلف شخصی متضلّع بودهاند و جامع الأطراف. این خصوصیت سبب شده است که نگاه ایشان همهجانبه و فراگیر باشد. از این رو اگرچه تجربیات شخصی خود در پزشکیِ عملی را نقل میفرمایند؛ اما باز هم به دستاوردهای تجربیِ شرقی و غربی نیمنگاهی دارند.
همین ویژگی است که در کتاب «دقایق العلاج» درمانهای محلّی را هم نقل فرمودهاند. برای نمونه در موضعی از کتاب نامبرده میفرمایند:
«فصل. ان اکثر ما یستعمله اهل بلادنا صانها الله عن طوارق الحدثان من المرکبات المطابیخ…» (مکارم الابرار، ج۲۵، ص۶۹۰)
و در موضعی دیگر:
«طریق استعمال اطباء کرمان…» (همان، ص۶۵۲)
و در قسمتی دیگر درباره طریقه درمان در سیستان توضیحی میفرمایند (همان، ص۶۰۷)
در همین راستاست که بعضی نوشتههای طبّی دکتر پولاک را نقل فرمودهاند.
۴٫ این نگاه همهجانبه و بررسی و مطالعه جدیدترین دستاوردهای پزشکی آن زمان و ملاحظه کتابهای غربیها (همچون دکتر پولاک و امثال او) مرحوم آقای کرمانی اع را مرعوب نکرده است. بلکه نگاه ایشان (و به تعبیر دقیقتر نیمنگاهِ ایشان) نگاهی است انتقادی. اینگونه نیست که صرفاً نقل قولی بفرمایند و تأیید کنند.
همان درسی که خودِ این عالم ربانی در بعضی رسالههای خود نوشتهاند و میفرمایند کار به جایی رسیده است که شخص ایرانی مرعوب غرب شده و دست از ابتکار و تجربه برداشته است. عبارات ایشان در رساله جواب در جواب سؤالات مرحوم عبدالعلی خان چنین است:
«اعتقاد ايرانی اين شده است كه پينهدوز فرنگ حكماً بايد ساعت هم خوب بشناسد و طبيب خوب هم باشد و جراح كامل هم باشد و از دين و مذهب و ملت فرنگ هم مهارت داشته باشد و اگرچه فاسقترين فرنگ هم باشد قول او را صدق لا كذب فيه و وعد او را لاخلف فيه و اخبار او را لاخلاف فيه و علم او را لاجهل فيه و تدبير او را لا خطاء فيه میدانند و بالطبع مايلند به تصديق آنچه خلاف مذهب اسلام است اگرچه مذهب مجوس و مهاباديان باشد.
پس از تمهيد اين مقدمه كه عقدهای در دل اين حقير بود و اندكی با تو بگفتم غم دل ترسيدم كه دلآزرده شوی ورنه سخن بسيار است… .»
همین نگاه انتقادی سبب شده است پس از نقل کلمات دکتر پولاک عباراتی را ناظر به نارضایتیِ قلبی و اشکالاتی که در ذهن دارند، یادداشت کنند و در پایان نقل، مرقوم بفرمایند:
«هذا تمام علاجه و ذلک مبلغهم من العلم.» (مکارم الابرار، ج۲۵، ص۲۵۵) یعنی این تمام درمانی است که گفته است و این است دانش آنها.
و در بخشی دیگر:
«هذا جمیع علمه و عمله و خلاصة کتابه فی الحمّی ذلک مبلغهم من العلم.» (همان، ص۳۱۵) یعنی این بود همه دانش و عمل این پزشک و خلاصهای از کتابش و اینست دانش آنها.
۵٫ در پایان، آنچه مرحوم آقای کرمانی نفعنَا اللهُ بعلومِه از دکتر پولاک در کتاب خود آوردهاند، نقل میکنیم. به نظر میرسد این عبارات چکیدهای از مباحث اوست و احتمالاً از مواضع مختلفی از کتابهای او نقل فرمودهاند.
ترجمه عبارات چنین است:
الف. در كتاب دكتر پولاك فرنگى آمده است كه اسهال خونى كه بزبان لاتينى ديسانترى گفته مىشود بيمارى همهگيرى است كه بيرونروى پشت سر هم همراه با خون و بلغم و پيچش و درد در ناحيه نشيمنگاه و قولنج و تب سنگين يا سبك است و بيشتر پس از تب نوبه (مالاريا) پيدا مىشود و گاه بصورت وباى معروف درمىآيد و جاى بيمارى در پائين رودهها است كه پوسته داخلى آن پر از خون مىگردد و بعد مىتركد و تكهتكه خارج مىشود و سبب آن مىشود كه روده باريك از كار خود باز بماند و تفالههاى غذائى و صفرا در آن زندانى مىشوند و بيرون رفتن صفرا علامت خوبى است و بيشتر تا چهارده روز طول مىكشد و سبب ناراحتى، خستگى، درد گردن و نشيمنگاه، سردرد، سرگيجه بىاشتهائى، لرز، تهوع، قى، قولنج اطراف ناف، قرقر شكم، پيچش، تب، تشنگى، تندى نبض و ضعف آن، كمى ادرار، بىتابى، بيخوابى محرقه كشنده و دفع صفراى زرد و سبز، ورم پاها، استسقاء و لاغريست و گاه بورم زير گوش بنام وير- دوتس مىانجامد و مىگويد كه غذاى بيمار آب جوجه، شورباى اسفناج و گشنيز، لعاب تخم اسفرزه و صمغ عربى يا بهدانه است و بهتر اينست كه نان سوخته را در آب بيندازند و بمريض بدهند و اگر ضعفى نباشد و تب سبك باشد بيمار مىتواند بحمام برود و گذاشتن پارچههاى گرم و نشستن بر آجر گرم براى بيمار سودمند است داروى بيمارى خوردن بيست تا چهل سانتىگرم كالومل در شب و سى تا چهل گرم روغن كرچك در بامداد است و همينكه پيچش كم شد تا سه چهار روز هر روز پانزده تا بيست گرم روغن كرچك بايد بخورند و اگر پيچ باقى باشد بايد دوباره همانطور كه گفته شد كالومل بخورند و اگر شدت داشته باشد يكدهم گرم ترياك، دودهم گرم كالومل بايد به بيمار بخورانند و براى بچهها ده سانتىگرم كالومل و تا ده گرم روغن كرچك بس است و اگر از لاغر شدن (باحتمال كلى منظور از لاغر شدن تمام شدن آب بدن بيمار است كه در اسهالهاى شديد پيدا مىشود. مترجم) نترسند پانزده تا بيست گرم پوست گنهگنه بايد بخورند و گفته است شراب و آب از هركدام يكصد و بيست سانتيمتر مكعب آميخته كرده و مىجوشانند تا نصف شود و سپس آن را صاف مىكنند و دو قاشق شربت پوست نارنج بآن مىافزايند و در بيست و چهار ساعت در چهار مرتبه از آن مىنوشند و اگر پس از بهبودى اسهال مزمن و يا سستى رودهها پيدا شد، چهار گرم جوهر آهن و شصت سانتىگرم اذاراقى سائيده و مخلوط با يك لعاب نموده و شصت عدد حب مىسازند و در هر روز صبح و شب سه عدد مىخورند. گاه خوردن ده سانتيگرم ترياك صبح و شب مفيد است و اين تمام درمانى است كه گفته است و اين است دانائى آنها. (ترجمه دقایق العلاج، ج۱، ص۳۰۲)
ب. دكتر پولاك در كتاب خودش گفته است كه تب نوبه در آخر تابستان و اول پائيز و بهار و پس از درو گندم بيشتر عموميت دارد و در اين اوقات اسهال خونى و محرقه (از انواع تيفوئيد) نيز در آخر پائيز و اول بهار همهگير شده و گفته است فرق بين اين دو نوع تب در هنگامى كه اشتباهى پيش بيايد اين است كه محرقه كمتر ممكن است كه از حصبهاى كه ناحيه فم معده را مىآزارد، خالى باشد و كمتر ممكن است بيمار در اول بيمارى عرق كند و تبهاى ديگر غير مداوم در طول روز سبك و سنگين مىگردد. اما علامت نوبه خميازه و تهنشين ادرارى و عموميت داشتن بيمارى است و باز اگر اشتباه شود از وضع نوبه مىتوان آن را شناخت و نوبه يا بسيط و مانند تبهاى يكروزه است و يا يكدرميان و دو روز در ميان است و يا از نوع تب مواظبه و يا تب غش است.
اگر درمان بخوبى انجام نپذيرد، ممكن است تب يكروزه در روز هفتم و تب يك روز در ميان در دوازدهم و يا چهاردهم و تب دو روز در ميان در روز چهاردهم برگردد و گفته است كه براى جلوگيرى از آن، قهوه خشك داروى خوبى است و خوردن ده سانتىگرم گنهگنه هر روز صبح و عصر لازم است.
و درباره غذاى بيمار گفته است كه آب گوشت، شورباى اسفناج و گشنيز و جعفرى است و پس از آنكه زبان بخوبى پاك شد بايد، كباب با فلفل بخورند.
و نيز گفته است كه بيشتر تبهاى نوبه با خوردن قىآور قطع مىگردد و بايد نيم ساعت پيش از هنگام نوبه سى سانتىگرم جوهر گنهگنه بخورند و اگر قطع نشد، پس از نوبه دوم و پيش از نوبه سوم، نيز بايد بهمين اندازه گنهگنه بخورند. اگر بيمار كمتوان شده باشد، نيم گرم جوهر گنهگنه را با چهار قاشق آب و دوازده قطره آب ليمو يا آب نارنج مىآميزند و از سه ساعت قبل از رسيدن نوبه هر ساعت يك قاشق و آخرين قاشق را در هنگام نوبه مىآشامند و روز بعد سى سانتيگرم ديگر پيش از وقت نوبه مىخورند. پس از بهبودى روزى ده دانه فلفل درست با پوست بيد (صفصاف) پخته مىخورند تا تب برنگردد و نيز چهل گرم پوست بيد خشك را در دويست و پنجاه سانتى متر مكعب آب مىجوشانند تا نصف شود، پس از آن صاف و خنك مىكنند و مىآشامند و تا پانزده روز اين درمان را ادامه مىدهند، پوست آزاددرخت نيز مثل پوست بيد سودمند است. اگر رنگ بيمارى كه تبش قطع شده سفيد باشد بايد روزى نيم گرم براده آهن كاملا سائيده شده را در دو مرتبه صبح و عصر بخورد كه براى بدى گوارش نيز مفيد است و اگر طحال بزرگ شده باشد، بايد حجامت كند و نيز بخوردن جوهر گنهگنه و براده آهن و فلفل و پوسته بيد پخته و پوست آزاددرخت ادامه دهد. همچنين گفته است كه درمان قطعى تب مواظبه هوا به هوا شدن است، و اگر ممكن نباشد بهتر اين است كه براى پاك شدن بدن پنجاه گرم نمك انگليسى (سولفات دو منيزيم) را در آب حل كرده و بخورند و نيز تا چند روز روزى نيم گرم جوهر گنهگنه و فلفل و پوست چيزهائى را كه گفتيم (بيد و آزاددرخت) بپزند و با براده آهن بخورند و از چيزهاى سرد پرهيز كنند.
در تبهاى غشى فرصتى براى درمان نيست ليكن بايد هر روز روزى يك گرم جوهر گنهگنه را در ظرف چهار ساعت بخورند و اگر ممكن نباشد بايد اين دارو را در دو مرتبه باو تنقيه كنند تا وقتىكه ديگر بر حال بيمار نترسند و پس از آن بايد بپاكسازى بدن او بپردازند. داروى ديگر براى قطع تب نوبه اينست كه ده سانتىگرم سم الفار (مرگ موش يا انيدريد ارسنيو) را با پنجاه سانتىگرم قند مخلوط كرده و بمدت نيم ساعت آنها را بسايند و اگر جوهر گنهگنه مؤثر نيفتد شصت تا هشتاد سانتىگرم از آن پودر را در ظرف بيست و چهار ساعت بخورند اگر سى سانتىگرم جوهر گنهگنه نيز بآن بيفزايند نيروى بيمار را مىافزايد.
و گفته است كه نوبهها همه از رطوبتهاى هوائى و زمينى است ولى سبب مداوم (مطبقه) و محرقه خون است مگر اينكه محرقه شديدتر است و گفته است كه مانند آبله در مدت عمر فقط يك بار ممكن است كسى بآن مبتلا شود و نيز گفته است كه در مطبقه بايد بيمار را در روز سوم يا چهارم فصد كنند اما در محرقه فصد نمىكنند و در اين بيمارى خوردن آب و ماء الشعير و عرق كاسنى مفيد است و داروى بخصوصى ندارد و بايد با خوراندن تمر هندى پخته مزاج بيمار را نرم كنند و در هنگام زيادى قلق، سنبل هندى يا رومى و پوست نارنج (از هركدام ده گرم) را در دويست و پنجاه سانتيمتر مكعب آب مىجوشانند و بعد مانند چاى مىگذارند بماند سپس در ظرف ۲۴ ساعت آن جوشانده را مىآشامند اين بود همه دانش و عمل اين طبيب و خلاصهاى از كتابش و اينست دانش آنها. (ترجمه دقایق العلاج، ج۱، ص۳۷۰)
۳ ربیع الاول۱۴۴۱
۱۰ آبان ۱۳۹۸
پینوشت:
توضیح درباره تصویر دکتر پولاک (نخستین تصویرِ این نوشتار):
نقاشی ناصرالدین شاه از حکیم پولاک.
دستخط فارسی ناصرالدين شاه: صورت حكيم پولاك نمساوی حكيمباشی در شمران روز دوشنبه ۲۰ ذيحجة الحرام سنۀ ۱۲۷۳ سيچقان ئيل. [به اضافه عبارات به خط فرانسه]