حسین (علیه السلام) کعبه دل ها

خلاصه منبرهاى دهه اول محرّم الحرام سال 1418 هـ.ق

حسـين، كعـبه‏ دل‏ ها

حضرت امام حسين عليه‏ السلام از نظر ظاهر، فرزند دوم حضرت على بن ابى‏طالب  عليهماالسلام و فاطمه زهرا  عليهاالسلام است. داراى ويژگى‏ ها و كمالاتى بوده كه همه، آن كمالات را مى‏ ديدند و او را به واسطه‏ آن كمالات ممتاز مى‏ دانستند. آن بزرگوار، در شش ماهگى، روز سوم شعبان سال چهارم هجرى، به اين جهان فانى قدم گذارد. و از ميان آن همه فضائل همين بس كه روزى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله در ميان اصحاب دست حسنين  عليهماالسلام را گرفته و فرمود:

 مَنْ وَدَّنى يا قَوْمِ اَوْ هذيْنِ اَوْ

 اَبَوَيْهِما فَالْخُلْدُ مَسْكَنُهُ مَعى

اما حسين، از نظر باطن، حقيقت ديگرى است و كسى نمى‏ تواند به حقيقت حسينى پى ببرد. درباره‏ او هرچه را كه مى‏ دانيم، به بركت فرمايشات ائمه  عليهم‏ السلام و تفاسير بزرگان اعلى اللّه مقامهم است كه ايشان نيز به اندازه‏ فهم و قابليت ما حقايقى را بيان فرموده ‏اند. و ما شاكريم كه بحمد اللّه در معرض اين فرمايشات قرار گرفتيم تا بتوانيم قدرى خود را به حسين  عليه‏ السلام نزديك كنيم و از مصيبات وارده بر ابى‏ عبداللّه به اندازه‏ نَمى از يَم، با خبر شويم:

 ذات لايُدْرَكِ حق را كه كند درك بصر

 آن‏چه ادراك كنند اهل بصيرت اين است

غرق در حضرت حق هستى و حق در تو غريق

 قبله‏ ام روى حسين است و همينم دين است

خدا، براى اين‏كه كسى دسترسى به او نداشت، خانه‏ اى در زمين قرار داد كه ما با توجه به آن و اقبال به سوى آن، به سوى او رو كرده باشيم و به اين وسيله، عبادت او را به جا آوريم. و اين خانه، سرچشمه‏ تمام فيوضات جسمى است كه به خلق مى‏ رسد كه خلق (چه انسان‏ هاى وارسته و نيكوكار و چه انسان‏ه اى بدكردار) با زيارت اين خانه منافعى براى ايشان حاصل مى‏ شود كه خدا هم خبر داد و فرمود ليشهدوا منافع لهم. اين خانه، در اين عالم ظاهر بنا شده است و مقابل است با «بيت المعمور» كه خانه‏ خدا است در آسمان‏ ها كه ملائكه دور آن مى‏ گردند؛ چرا كه ايشان نيز دسترسى به خدا ندارند. و باز بيت المعمور، مقابل است با عرش خدايى. اين خانه‏ ظاهرى سنگ و گلى در اين دنيا، داراى فضائل بى‏ شمارى است كه در احاديث و فرمايشات ائمه  عليهم‏ السلام موجود است. از مسلّميات مكتب تشيع اين است كه خدا در كعبه نيست كه ما به گرد او بگرديم بلكه خدا افاضه‏ فيض مى‏ فرمايد به اين بقعه و از آن به ساير بقعه‏ هاى زمين و ساير مخلوقات. و كيفيت آن افاضه، براى ما روشن نيست. و دليل انتخاب كعبه براى سرچشمه‏ فيض بودن، امرى است كه به آن اشاره خواهد شد.

خدا در مقام فعل، داراى اسماء و صفاتى است كه ما او را به آن اسماء و صفات مى‏ خوانيم و بنا بر مبانى مكتب تشيع و مكتب استبصار، آن اسماء و صفات خدا، حقايق مقدسه‏ محمد و آل محمد  عليهم‏ السلامند. اسماء و صفات خدايى، به اصطلاح «خدايى‏ هاى خدا» است يعنى آن چيزهايى كه خدا با آن‏ها خدا است. و چون خدا در عالم ذرّ با صفات ربوبيت خود در محمد و آل محمد  عليهم‏ السلام تجلى فرمود، خلق تجلى خدا را در «خانه‏ هاى حقيقى» خدا كه محمّد و آل محمّد  عليهم‏ السلام هستند مشاهده كردند و نظر به اين‏كه تمام مراتب ربوبيت خدا در آن‏ها بود، وظيفه پيدا كردند كه پناه بَرَند به اين بزرگواران كه «جمع اللّه» هستند؛ زيرا چيزى از شئونات خدايى كم نداشتند.

ما با اين سخن، نمى‏ خواهيم بگوييم كه ايشان خدا هستند بلكه مى‏ خواهيم بگوييم خدا در ايشان تجلى فرموده به اسماء و صفات خود و مظهر اسماء و صفات خدايى شده‏ اند. و بحمد اللّه اين بيت مشهور است كه:

 ما على را خدا نمى‏ دانيم/ از خدا هم جدا نمى‏ دانيم

و اما اصطلاح «خانه‏ هاى حقيقى خدا» كه به كار مى‏ بريم، دو معنى دارد: يك معنى سطحى و يك معنى عميق. اما معنى سطحى آن است كه حضرت صادق  عليه‏ السلام فرمود العبودية جوهرة كنهها الربوبية يعنى اصل و باطن عبوديت اين است كه صفات خدايى در بنده ظاهر مى‏گردد كه در مورد اين نوع از اشخاص فرمود لايزال عبدى يتقرب الى بالنوافل مخلصاً لى حتى احبّه فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به و يده التى يبطش بها ان‏ سألنى اعطيته و ان‏ استعاذنى اعذته و بنده آن‏چنان مقرّب مى‏ شود كه توجه به او، رفتن به سوى او، ديدار او، مى‏ شود توجه، رفتن و ديدار با خدا. اين يك نظر سطحى به خانه‏ خداست و محمّد و آل محمّد  عليهم‏ السلام در اعلى درجات اين رتبه هستند. پس خانه‏ خدا، كسى است كه محل صفات خدايى باشد و در نتيجه، دست و پا و گوش او، منسوب به خدا مى‏ شود كه فقط در راه خدا از آن‏ها استفاده مى‏ كند و بس. و به خاطر همين فرمود ماوسعنى ارضى و لا سمائى ولكن وسعنى قلب عبدى المؤمن. در عبوديت، در درجه‏ اول حضرت رسول  صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله مى‏ باشند كه در جميع عوالم امكانى، عبد مطلق ايشان هستند. پس خانه‏ حقيقى خانه‏ اى است كه خدا در آن جلوه‏ گر شده است. اين بزرگواران در همه‏ عالم‏ ها خانه‏ هاى حقيقى خدايند، ابدان ايشان نيز چنين است و تفاوتى ميان مراتب ايشان نيست. (تفاوت در شرافت مرتبه‏ ها است.)

و اما معنى عميق خانه، اين است كه تمام شئونات خدايى و حقايق الهى در آن خانه باشد. و حقايق الهيه كه گفته مى‏ شود، عبارت است از آن‏چه كه خدا از خود خبر داده كه مجموعه‏ اش به اين نام است كه نمونه و گوشه‏ اى از آن، دعاى جوشن كبير است. و حقايق الهيه، داراى اصلند و تمام اصول، اثر اين حقايقند. ما خدا را به اسماءِ حُسناى او مى‏ خوانيم و در دعا هم رسيده كه خدا، تمام مخلوقات را به‏ وسيله‏ اسماء خود آفريده است. و اين حقايق، هيچ‏ جا به حقيقت و عينيت خود ظاهر نشده‏ اند مگر در مراتب امكانى محمّد و آل محمّد  عليهم‏ السلام و يكى از آن‏ها، همين بدن ظاهرى ايشان است. به طور خلاصه، مراتب امكانيه‏ ايشان خانه‏ هاى حقيقى خدا است؛ چرا كه ايشان طورى هستند كه تمام شئونات خدايى در مراتب ايشان قرار دارد. ما وقتى مى‏ گوييم خانه‏ حقيقى خدا، ممكن است در ذهنمان اين‏طور تصور شود كه خانه و صاحب خانه از هم جدا هستند و اين جدايى درباره‏ خلق مشهود است كه ما مشاهده مى‏ كنيم. اما در ملك امكان خانه‏ خدا كه حجت خداست، جانشين، خليفه و همه‏ شئونات خدا است و بلكه همه‏ خدا است يعنى آن‏چه را بايد از خدا بدانيم و بخواهيم (آن‏چه را در مقام بندگى براى او انجام دهيم) بايد در حجت بدانيم و از او بياموزيم. آيا با اين تعريف و توضيح، ميان خانه و صاحب خانه دوگانگى‏ باقى مى‏ماند؟ خير، بلكه عين عينيت است. اين كعبه‏ ظاهر، واسطه است ميان ما و شعائر حقيقى خدا ولى ميان شعائر حقيقى و خدا، واسطه‏ اى نيست؛ چرا كه ذات خدا محال است و ممتنع است كه با خلق نسبت برقرار كند پس چگونه حجت‏ ها واسطه‏ ها ميان ذات خدا و ما باشند؟ بلكه بين اسماء و صفات حادث خدا و ما واسطه هستند.

حال مقام اين كعبه‏ ظاهر بالاتر است يا مقام كعبه و خانه‏ حقيقى خدا؟ در صورتى كه علت انتخاب كعبه براى فيض‏ بخشى به موجودات زمينى، اين است كه نورى از ابدان اين بزرگواران در اين بيت خاكى خدا افتاده است و البته در تمام موجودات اين نور افتاده است چرا كه حيات دارند كه اگر آن نور نبود، براى كسى حياتى نبود: بوجوده ثبتت الارض و السماء. اما يك تابش‏ هاى اختصاصى به برخى از خلايق دارند كه آن تابش‏ ها، امتيازاتى براى آن‏ها فراهم كرده است كه از جمله‏ آن‏ها، مكان‏ ها است و اعظم آن‏ها، مكه‏ معظمه است كه حضرت باقر فرمودند ماخلق اللّه عز و جل بقعة فى الارض احبّ اليه منها و لا اكرم على اللّه منها. نور ابدانِ ايشان تابيده ابتدا به عرش، عرش به واسطه‏ تابش اين نور مبدأ فيض جسمانى شده است و بعد به بيت المعمور و بعد به كعبه. ما با احترام به كعبه، احترام به ابدان ايشان كرده‏ ايم كه در واقع ابدان آن بزرگواران، قبله‏ اين قبله‏ عالم دنيا هستند. حال خدا در ميان چهارده حقيقت نورانيه كه همه از يك حقيقت منشعب شده‏ اند، حقيقتى و خانه‏ اى را برگزيد كه در ماه محرم، حج او را به جا آوريم و او حسـين  عليه‏ السلام است. و انتخاب او نيز دلايلى داشته است كه بنا بر قول مشايخ عظام اعلى اللّه مقامهم، از حيث حسب و نسب داراى امتيازاتى است كه حتى براى رسول خدا نيست. از جمله‏ آن‏ها اين است كه رسول خدا  صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله از صلب عبداللّه و رحم طاهره‏ آمنه به دنيا آمد ولى حسين از صلب اميرالمؤمنين و از رحم طاهره‏ فاطمه در اين عالم قدم نهاد. و بعضى از امتيازات، در قِبال قبول اين شهادت براى آن بزرگوار حاصل گرديد. از جمله اجابت دعا در زير قبه‏ آن بزرگوار است. و اين قبه، قبه‏ معنوى است نه ظاهرى و شيخ مرحوم اين قبه را به قبه‏ خضوع و خشوع تأويل مى‏ فرمايند. و ديگر از آن امتيازات، قرار دادن شِفا است در تربت حسين  عليه‏ السلام و ارتباط تربت با حسين اين است كه طينت حسين از خاك كربلا برداشته شده است، محال است خداوند درد دردمندى را درمان كند مگر با تربت حتى اگر تربت نخورد و سرّ و كيفيت اين امر را ما نمى‏ دانيم. و از امتيازات او اين است كه نُه معصوم از ذريه‏ او هستند و ديگر اين‏كه رسول خدا  صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله فرمود حسين منى و انا من حسين «حسينٌ منى» چون جلوه‏ اى از جلوه‏ هاى آن حضرت است و سبط آن بزرگوار مى‏ باشد، و در خضوع و خشوع آن حضرت فرع امام حسين  عليه‏ السلام هستند و آن بزرگوار، اصل رسول خدا است و از اين جهت فرمود «و انا من حسين.» و نظر به اين‏كه تعين حسينى براى جميع خلق قابل استفاده شده است پس: ليشهدوا منافع لهم. و در واقع، رسول خدا در همه‏ تعيّنات ائمه، فرع ائمه هستند نسبت به همان تعينى كه در آن بزرگواران ظاهر شده است چنان‏كه ايشان هم در حقيقت، تعينات آن حضرت هستند پس از رسول خدايند: انهم منى و انا منهم.

ما با پشت سر گذاشتن ماه‏ هاى حج ظاهرى خانه‏ خدا، روبرو مى‏ شويم با ماه محرم و منادى ندا مى‏كند كه هلمّ الى الحج اما اين حج با آن حج ظاهرى تفاوت دارد. تلبيه، غسل، احرام و اعمال آن متفاوت است. رسول خدا  صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله با روبرو شدن با حسين  عليه‏ السلام خاشع مى‏ شد و محزون مى‏ گشت و با يادآورى محرم حسين و عاشوراى حسين بى‏ طاقت مى‏ شد و همين حزن آن بزرگوار، لبيك گفتن و اجابت كردن حج حسينى  عليه‏ السلام بود. ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركاً و هدىً للعالمين. حسين، اول خانه‏ اى است كه قرار داده شد براى منفعت جميع خلق در سرزمين بكه، سرزمين گريه و ناله. و حزن دل‏ ها، اجتماع در سرزمين بكّه است. اگر در تلبيه‏ حج، شخص حاج براى گفتن تلبيه مسرّت دارد (جدا از نگرانى‏ اى كه دارد كه شايد او را نپذيرند و رد كنند) اما در تلبيه‏ حج حسينى، همه‏ اش همراه با حزن و اندوه است و مسرّتى نيست. در اين‏جا هرچه حزن شدت بيابد، شخص حاج در اين حج موفق‏ تر است. ازاین رو شیخ مرحوم اعلی الله مقامه مى‏ فرمايد:

 فقمت فى الحال عن تمييز رزئهم

 بالحزن اذ صدع الناعى به فينا

اگر نبود حجتى مانند بقية اللّه كه قلب مطهرش آگاه از مصيبت كربلا و ناعى اين مصيبت باشد، كسى از اين واقعه خبر نمى‏ شد. موقع آتش گرفتن دل‏ ها، عكس حزن آقاست كه در دل‏ ها مى‏افتد او در اين مصيبت اصل تأثير است. آن بزرگوار مى‏ خواهد ما را صعود بدهد؛ مى‏ خواهد ما را به حج ببرد ما را مستطيع يافته. زاد حج ظاهرى كه معلوم است اما زاد حج معنوى، محبت و خلوص است.

چرا بعد از ماه‏ هاى حج، ماه محرم، ماه غم و غصه فرا مى‏ رسد؟ براى اين كه خدا به خلق بفهماند كه اين خانه‏ هاى حقيقى، مَناط تشخيص ايمان و كفر بندگان هستند. خدا در مورد حج ظاهر و زيارت اين خانه‏ سنگ و گلى، فرمود و من كَفَرَ . . . نفرمود و من تَرَكَ . . .؛ ترْك را كُفر دانست (در صورت استطاعت.. حال چگونه ترك حجّ خانه‏ هاى حقيقى، كفر نباشد؟

اين خانه، اصل حزن و اندوه است. هر حزنى كه در ايام سال در هر كجا در دل هركسى پيدا مى‏ شود، نور و اثر حسين است كه در دل او قرار گرفته و همان وقت عاشورا است و همان‏جا كربلا است: كل يوم عاشوراء و كل ارض كربلاء. شيخ مرحوم اعلى اللّه مقامه، از كاملين دين هستند و ديدى كه دارند، از درك ما خارج است. ايشان مى‏ فرمايند:

 ما فى الوجود معجب لم‏يكن

 الاّ عرته حيرة فى استوا

كل انكسار و خضوع به

 و كل صوت فهو نوح الهوا

مضمون عبارات اين است كه هيچ كدورتى و انكسارى و هيچ بى‏ اعتدالى در اين عالم هستى نيست مگر همان حزن بر حسين و غم حسين است. مى‏ فرمايند من نمى‏ بينم موجودى را كه در دايره‏ امكان قدم گذارده باشد و بر حسين  عليه‏ السلام گريه نكرده باشد. حتى وزش بادها، گريه‏ بر حسين است و غم حسين، باعث تمام بى‏ اعتدالى‏ ها است.

تمام كائنات، عاشق حسين هستند؛ زيرا تمام كائنات عاشق كمال مطلق، عاشق جمال مطلق و عاشق جلال مطلقند و حسين، كمال مطلق، جمال مطلق و جلال مطلق است. و همه بر حسين گريه كرده‏ اند.[1]

حسين، خانه‏ حقيقى خدا است و همه بايد حج اين خانه را به جا آورند. حتى خود حسين. حسين در مقام عبوديت، بايد نداى ابراهيم كلى امت «رسول اللّه» را اجابت كند و حج اين خانه كند.[2]حسين از باب عبوديت خدا، بايد از اين خانه ـ يعنى از خودش ـ محافظت كند نبايد بگذارد بر يك چنين خانه‏ اى اين همه صدمه و اين همه اهانت وارد شود. همه‏ پيامبران و اوليا و اوصيا و هركس از طرف خدا دعوت مى‏ كرده است، مأمور بوده‏ اند كه در واقع به حسين دعوت كنند. و هركه در برابر دعوت انبيا و اوليا و اوصيا سر فرود آورد و در برابر خدايىِ خدا خضوع كرد، احترام به حسين كرده است. حال حسين هم بايد از اين خانه احترام كند. چگونه؟ با دادن هر چه دارد. «حسين، براى حسين، جلوه‏ ى خداست» و چون خدا براى بنده به حقيقت آن بنده تجلى مى‏ كند، حسين هم خودش را جلوه‏ خدا مى‏ بيند. اما از طرفى، حسين، با توجه به جلوه‏ خدايى در مقام عبوديت و انجام مراسم بندگى مى‏يابد كه خود را بايد در مقابل آلام و اذيت‏ها و اهانت‏ها قرار دهد. از اين جهت شبى كه مى‏ خواست از مدينه خارج گردد و در كنار قبر جدش ظاهراً به خواب رفت، رسول خدا را در خواب ديد. آن بزرگوار به او فرمان دادند كه بايد به طرف عراق بروى و من تو را در آن شرايط مى‏بينم و آن اوضاع را فرمودند. آن حضرت عرضه داشت يا رسول اللّه مرا با خود ببريد و به اين دنيا برنگردانيد تا اين امر به انجام نرسد. اين مطلب از باب اين بود كه حسين  عليه‏ السلام از خودش كه خانه‏ حقيقى خدا است بايد دفاع كند از اين جهت اين‏چنين عرضه داشت. و در عبارتى كه آن جناب فرمود كه من كان باذلاً فينا مهجته، و نفرمود «فى اللّه مهجته»، اشاره به اين امر دارد كه او در اين عالم، جلوه‏ خدا است از اين رو در دعا رسيده است من اطاعكم فقد اطاع اللّه و من عصاكم فقد عصى اللّه . . . فمن اعتصم بكم فقد اعتصم بالله.

اين حج حسينى چيست كه خود حسين به اين شكل آهنگ اين كعبه كرد؟ حج حسينى عبارت است از آن جملاتى كه در مكه در كنار خانه‏ خدا فرمود: نصبر على بلائه كدام بلاها؟! آن بلاها و مصيبت‏ هايى كه خدا به وسيله‏ جبرئيل براى آدم  عليه‏ السلام روضه‏ خوانى كرد و خود از آن بلاها خبر داد كه ان ولدك هذا يصاب بمصيبة تصغرعندها المصائب ولى خداى حسين، نتيجه‏ اين صبر حسين و اهل بيت و اصحاب او را فرمود: انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب و توفيه‏ خدا، كامل كردن اجر صابرين و به انجام رسانيدن كار ايشان است.

حج حسين و كربلاى حسينى را خدا در قرآن به صورت رمز بيان فرموده است: كـهيعـص كه امام زمان اين حروف را تفسير كردند. كاف اشاره به كربلا است با معناى وسيعى كه دارد كه هر جايى كه عزاى حسين باشد، آن‏جا كربلاست و وقت آن عاشوراست. هاء رمز است از بيان شهادت شهيدان كربلا. و نه شهيدان كربلا بلكه هر شهيدى كه در هر جاى عالم شهيد شده باشد. و داغ
تمام اين شهيدان، وارد بر حسين است و اين كه در حديث است و عزتى و جلالى ما من رجل او امرأة سال دمع عينيه فى يوم عاشوراء و غيره قطرة واحدة الاّ و كتب له اجر مائة شهيد داغ اين صد شهيد هم بر دل حسين است. پدر و مادر و جان همه قربان او باد. ياء اشاره به يزيد است. وجود يزيد، براى حسين بزرگ‏ترين درد است. فيض وجودى از دست حسين به يزيد مى‏ رسيد. ظاهر، باطن، فكر، شعور، حس، همه و همه را حسين به دشمنانش مى‏ بخشيد و آن‏ها همه‏ آن فيوضات را بر عليه آن حضرت به كار بردند. شيخ مرحوم اعلى اللّه مقامه مى‏ فرمايند:

 فراحتا الدهر من فضفاض جودهم

 مملوئتان و ما للفيض تعطيل

دو كف روزگار از ريزش‏ هاى بخشش آن بزرگواران هميشه پر است و براى فيض‏ بخشى ايشان تعطيلى نيست و هر توفيق و خذلانى از ايشان است.[3] عين اشاره است به عطش حسين و اهل بيت و اصحاب او كه براى كسى قابل درك نيست و خدا مى‏داند كه شدت عطش ايشان چه اندازه بوده كه مثل على اكبر كه اصلاً وجودش فقط براى حسين است، نزد پدر بيايد و بگويد العطش قد قتلنى؟ چرا كه اين عطش، هر عطشى را شامل است. عطش معنوى را هم شامل است. نديدن پدر، براى على اكبر توليد عطش مى‏ كرد. و اگر شوق به لقاء آقا بقية اللّه هم در ما عطش ايجاد كند، چنين خواهيم بود. اگر فقدان بزرگ و كاملى در ميانمان را احساس كنيم و از اين كمبود احساس عطش نماييم، تا اندازه‏ اى تشنگى على اكبر را خواهيم فهميد. در تخميس مثنوى آقاى مرحوم اعلى اللّه مقامه در مورد عطش معنوى چنين مى‏ خوانيم:

سازد او را تشنه‏ ديدار يار
طالب وصل و سراپا بى‏قرار

ى‏خود از خود در طلب بس استوار
تا ننوشد شربت وصل نگار
زان عطش هرگز نمى‏ گيرد قرار

 

روز و شب پويا و جويا بى‏ ملال
همّ و غمّش آن كه يابد اتصال
غير راهش را نبيند جز ضلال
آن كه باشد تشنه‏ آب زلال
چون نيابد آب خواهد گشت لال

 

او نيابد راحت و نى هم سرور
در غم فرقت كجا باشد صبور
خيزد از شوقش در او شور نشور
هر زمان كز يار خود ماند بدور
مى‏ شود افزونش آن اشواق و شور

 

صاد اشاره به صبر حسين  عليه‏ السلام است. ترجمه‏ صبر، عبارت است از تكان نخوردن در برابر مصيبت و بلا اگرچه شديد باشد. هنگامى كه شخص در مقابل مصيبت و بلا ظاهر و باطنش تكان نخورد و به همان عزم و اراده و حالتى كه بود باقى ماند، مى‏ گويند او صبر كرده است. حال صبر حسين چه بوده در برابر آن همه مصيبت‏ ها كه هر مصيبتى باز مصيبت‏ هايى در آن بود. اين مصائب يك طرف و باز تحمل كردن وجود اشقيا يك طرف كه خود حسين به آن اشقيا نيرو مى‏ داد و ايشان آن نيرو را بر عليه او به كار مى‏ بردند. آن چه صبرى بود ملائكه بى‏ تاب شدند و از صبرى كه حسين داشت همه‏ آن‏ها به شگفت آمده بودند؟ آرى، حسين در همين مرتبه‏ بشرى و در همين بدن دنيايى، آيه و نشانه‏ خدا است.[4] خدا در برابر تمام ناملايماتى كه دشمنان او بر اوليايش وارد مى‏ آورند صابر و حليم است، ولى مصيبت حسين  عليه‏السلام چه مصيبتى بود كه ـ به تعبير ما، گرچه نادرست است و شايسته نيست ـ خدا را بى‏ تاب كرد و فرمود: و لتعلن علواً كبيراً. و بى‏ تابى خدا، بى‏ تابى حسين است؛ حسين بى‏ تاب شد چه موقع؟ آن موقعى كه على اكبر او را كشتند فرمود على الدنيا بعدك العفا و آن موقعى كه ابو الفضل او را شهيد نمودند كه فرمود الان انكسر ظهرى و قلت حيلتى و بى‏ تابى نه به معناى بى‏ صبرى است بلكه به اين معنى است كه خدا يك چنين حالتى را مى‏ پسندد.

حسين عليه‏ السلام اين مصيبت را با تمام مراتب وجودى خود پذيرفت. با قبول شهادت، به جميع مراتب اين امر را قبول كرد. پس اين مصيبت از عالم ذر شروع شده و تا دامنه‏ قيامت ادامه خواهد داشت؛ ولى ديگر شهادت را به مرتبه‏ جسم اصلى خود نپذيرفت كه اگر مى‏ پذيرفت، ديگر خوشى‏ هاى بهشتى نبود و بهشت براى همه به عذاب تبديل مى‏ شد.

خلاصه‏ اى از اين حج حسينى را به صورت  نظم در اين قسمت يادآور مى‏ شويم:

 كعبه‏ ديگر بود در كربلا

 روح كعبه آن امام سر جدا

حج اين كعبه بود اعظم يقين

 حج كعبه چون تن و جان حجّ اين

غسل احرامش بود با خون دل

نيّتش دل كندن از اين آب و گل

تلبيه از خود گذشتن باشدش

دست و سر افكندن از جان بايدش

طوف آن از جسم تا عقل باختن

شد نمازش هرچه بُت انداختن

سعى آن باشد تلاش زينبى

شد خجل هاجر ز زهرا  و نبى

شيعه دارد حجّ روحانى چنين

شيعه دارد كعبه‏ها در آن زمين

كعبه‏ اعظم حسين   تشنه‏ لب

 حاجيانى دارد او در روز و شب

حج اكبر حج سبط مصطفى است

 عيد اضحايش مناى كربلا است

شيعه مى‏نازد به اين حج قبول

شيعه و عشق همين فرخ رسول

خدايا؛ به حق حسين عظمت حسين را به ما نشان ده و اول مرگ، عظمت حسين  عليه‏ السلام را مى‏بينيم. و نه اول مرگ، بلكه از آن موقع تا ابد الآباد كه انتهايى ندارد، فقط عنايات و الطاف حسين است و بس.

اللّهم ارزقنا معرفته و زيارته و ارزقنا شفاعته

و صلى اللّه على محمد و آله الطاهرين.

خلاصه: کاری از Aghayed.net


[1]– تمام كائنات بر حسين گريه كردند از نظر تكوين و فطرت اوّلى و اما اين كه در حديث است: لما مضى ابوعبداللّه الحسين بن علىّ  عليهماالسلام بكى عليه جميع ما خلق اللّه الاّ ثلاثة اشياء البصرة و دمشق و آل عثمان، از نظر تشريع است و ممكن است به حسب اخلاق و طبيعت باشد زيرا ممكن است كسى ادعاى تشيع كند ولى طبعش، طبع بنى‏ اميّه‏ اى باشد. و در حديث ديگر فرمودند مايرى و ما لايرى بر حسين  عليه‏ السلام گريستند، كه مقصود از نظر تكوين است.

[2]– حج، در لغت به معنى «قصد و آهنگ» است. و در فقه به اصطلاح خاصى به كار رفته است كه قصد خانه‏ خدا نمودن و آن مناسك را به جا آوردن است و در باطن شريعت هم هرگاه قصد ولىّ كنيم، حج كرده‏ ايم چرا كه حجت، خانه‏ حقيقى خدا است.

 [3]– توفيق: فراهم ساختن خداوند اسباب و شرايط را بر وفق خواسته‏ كسى كه نيت خيرى دارد. خذلان: فراهم ساختن حق تعالى اسباب و شرايط را بر وفق خواسته‏ كسى كه نيت شرى دارد و خداوند با وفق ندادنِ اسباب، بين آن‏ كس و خواسته‏ او حائل نگردد و او را به خود واگذارد كه در نتيجه با انجام معصيت، آن شخص خذلان مى‏شود.

 [4]– كسى نگويد كه حسين  عليه ‏السلام با تصرفى كه در عالم امكان داشت يك چنين صبرى از او سر زد بلكه با همين بدن ظاهر و با همين مراتب بشرى خود اين مصيبت‏ها را بر جان خريد و بر تمامى آن‏ها شكيبا بود.