اهل مکتب استبصار، به برکت تعالیم بزرگان دین اعلی الله مقامهم میدانند که قرآن و روایات ملاک تقویم را ماههای قمری معرفی کرده است. آیه شریفه «ان عدة الشهور عند الله اثنی عشر شهراً فی کتاب الله…» و اشاره به ماههای حرام و «شهر رمضان» در قرآن و موقعیت حج خانه خدا در ماه ذوالحجه و «ایام معلومات»، بیان اَصالت تقویم قمری در مناسبتها، وقایعالایام و مناسک عبادی است.
عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع در رساله «خلاصةالتقویم» معیار و میزان را در نقل مناسبتهای مذهبی، ماههای قمری قرار دادهاند. از این رو توجه به «قمَر» و پدیدههای قمری در زندگی اهل ایمان پر رنگ است.
توجه به نماز اول ماهِ قمری، پدیده قمر در عقرب، پدیده ماهگرفتگی (خسوف)، توجه به ایام مبارکه مثل روز دحو الارض، توجه به احکام مجامعت طبق تقویم قمری، همه و همه نقش پررنگ «قمر» در زندگی یک شخص مؤمن است.
طبق حکمت حقه الهیه مأخوذ از ائمه اطهار علیهمالسلام افلاک بر روی زمین و زمینیان تأثیر میگذارد. در فرمایشهای مکتبی به این واقعیت اشاره شده است.
در کتاب مبارک الفطرة السلیمة میفرمایند:
«فلما دارت الافلاك علی الارضين و دورانها افعالها القت شعلاتها و طرحت انوارها علی حسب ما اقتضت من حالات كواكبها و قراناتها و تلك الانوار المطروحة هي الاثر الصادر اي الكون المصدري الصادر من قول كن الذي هو حركتها علی المنتهی و ذلك الاثر اي الكون رسولها المؤدي عنها الی رعيتها و دعوتها المنزلة علی امتها فوقعت تلك الدعوة في اذان المستمعين فساع سريع نجا و مؤخر بطيء رجا و معرض في النار هوی و لو شئنا لرفعناه بها ولكنه اخلد الی الارض و اتبع هواه فصار الامر بين الدعوة و القبول و الفعل و الانفعال فالفعل من السماوات العلي و الانفعال من الارضين السفلی فما لمينفعل شيء من الارض لميظهر شيء من فعل السماء.»
و در همان کتاب میفرمایند:
«ان الافلاك تخرج ما في كيان الارض الی العيان.»
همچنین در کتاب مرآة الحکمة میفرمایند: «فالمربي للبخار القمر و المربي للدخان الشمس و المربي للملح المريخ و المربي للحجر المشتري و المربي للزيبق عطارد و المربي للكبريت الزهرة و المربي للجسد زحل.» و دیگرِ از فرمایشها و تأثیرهای افلاک.
غیر از «قمر» و تأثیرات آن در زمین، نمونه دیگر، تأثیرات وضعیِ «مریخ» یا «مشتری» و دیگر افلاک است. درباره شَرَف مشتری و شرَف زُهَرَه روایتی منسوب به امیرالمؤمنین علیهالسلام در دست است. ایشان میفرمایند:
«هذه تسعا و تسعون اسما افضل الاسماء في لوح اربعة في اربعة و فق و عدد يكتب في شرف الشمس للدخول علي السلاطين و الامراء و في شرف المشتري للدخول علی الائمة و الاشراف و في شرف الزهرة للدخول علی الخوانين و بالجمله كل شرف من الكواكب لما هو منسوب اليه و مبدئه 2383 و منتهی 2398 و ان قرأت الاسماء التسعة و التسعين اعطيت ذلك.» (نقل از جُنگ شیخ مرحوم اع، ج1)
مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع، به تفصیل،تأثیر هر یک از افلاک بر جنینِ انسان را بیان کرده و وجه آن را توضیح فرموده اند. این بزرگوار در رساله جواب آقا محمدعلی رشتی شرح فرموده اند که در ماه اول حمل، زحل بر جنین تأثیر می گذارد، در ماه دوم مشتری، در ماه سوم مریخ، در ماه چهارم شمس، در ماه پنجم زهره، در ماه ششم عطارد، در ماه هفتم قمر، در ماه هشتم زحل، در ماه نهم مشتری. همچنین این بزرگوار نقش هر کوکبی را در روزهای هر ماه مطرح کرده اند. (مکارم الابرار، ج32، ص276 و 277)
آنچه اشاره شد، نمونه هایی از تأثیرات کواکب در زندگی ظاهری و ایمانی بشر است. در این نوشتار در پی ارائه تمام شواهد نیستیم و با اشاره به مواردی کوتاه میگذریم؛ چراکه روی سخن با کسانی است که این مقدمات را گذرانیدهاند یا اگر هم آشنایی ندارند، اهل نظر و فکر و اندیشهاند.
اینک پس از روشنتر شدن نقش «ماه» و پدیدههای «قمری» در زندگی ایمانی، میافزاییم که «خورشید» و پدیدههای «شمسی» نیز تأثیراتی عمیقی در زندگی ایمانی دارد. به گونهای که شاید بتوان گفت تأثیر آن، همردیف پدیدههای قمری است. آیا مؤمنین به نقش پر رنگِ پدیدههای خورشیدی در زندگی ایمانی واقفند؟ به نظر میرسد سایه سنگینِ تقویمِ قمری، سبب شده است درباره این مقوله چندان روشنگری نشود.
برای اثبات این مطلب، بدون هیچ مقدمه دیگری پدیدههای خورشیدی و جایگاه آن در نظام شریعت را بررسی میکنیم و در ضمن چند بخش تأثیرات مهمّ خورشید را در زندگی ایمانی برخواهیم شمرد. اما در آغاز اذعان می کنیم که این بررسی، «درآمدی» است بر این موضوع؛ چراکه موضوع بسیار فراخ دامنه ای است و ما به ناچار به کلیاتِ هر بخش اکتفا می کنیم.
- پدیده شب و روز (لیل و نهار)
روز و شب، عُرفاً به بودن یا نبودنِ نور خورشید اطلاق میشود. در معیاراللغة آمده است: النَهار بالفتح نقیض اللیل و هو من طلوع الفجر الی غروب الشمس او مِن طلوع الشمس الی غروبها. و درباره لیل آمده است: اللیلة من غروب الشمس الی طلوع الفجر الصادق و زاد بعضهم الی طلوع الشمس.
اعمال عبادیِ متعددی طبق پدیده روز و شب توصیه شده است:
اعمال مخصوصِ بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب (بین الطلوعین)؛
اعمال مخصوصِ بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب (تعقبیات نماز صبح)؛
اعمال مخصوصِ طلوع آفتاب (ادعیه صباح)؛
اعمال مخصوصِ ابتداء روز (صدقهدادن)؛
اعمالِ مخصوصِ قبل از ظهر (خواب قیلوله)؛
اعمال مخصوصِ زوال ظهر (نافلهها و نماز ظهر و عصر)؛
اعمال مخصوص عصر (تعقبیات نماز عصر)؛
اعمال مخصوص نزدیک غروب (عجله برای آمادگی برای نماز مغرب، ادعیه مساء و در عصر جمعه خواندن دعاء سمات)؛
اعمال مخصوص مغرب (خواندن نماز مغرب و عشاء و نافلهها و تعقبیات نماز عشاء)؛
اعمال مخصوص شبهنگام، برای خوابیدن (تذکّر مرگ و آداب خوابیدن)؛
اعمال مخصوص نیمهشب (نماز شب با کیفیت مفصل آن و خواندن دعاها).
شیخ طوسی و سید بن باقی و شیخ کفعمی هر روز را به دوازده ساعت تقسیم کردهاند و هر ساعتی را به امامی از ائمه دوازدهگانه علیهمالسلام نسبت دادهاند و برای هر ساعتی دعائی مشتمل بر توسل به آن امام ذکر کردهاند. این علماء رضوان الله علیهم اگرچه روایتی را در این زمینه نقل نکردهاند؛ اما محدّث قمّیّ احتمال داده است «معلوم است که چنین امری را بدون روایت ذکر نمیکنند.»
طبعاً این دوازده ساعت، غیر از ساعتهای شصتدقیقهایِ متداول است. تفصیل این دوازده ساعت و دعاهای آن را مرحوم محدث قمی در «الرسالة الباقیات الصالحات فی الأدعیة و الصلوات المندوبات» که ملحقِ مفاتیح الجنان است، نقل کرده است.
به نظر میرسد تعبیر «کالشمس فی رابعة النهار» که در فرمایشهای بزرگان اعلی الله مقامهم دیده میشود، به ساعتِ چهارمِ روز طبق همین تقسیمبندی اشاره دارد که از وقتِ بالا آمدن روز است تا زوال شمس و خورشید در این وقت، در نهایت تلألؤ و آشکارایی است.
- پدیده «شرف الشمس»
واژه «شرف» در تعبیر «شرف شمس» تعبیری نجومی است. طبق نوشتههای نجومی شرف هر سیاره درجهای است در برجی که منسوب بدوست و برای هر یک از سیارهها شرفی است: شرف زحل در میزان، شرف مشتری در سرطان، شرف مریخ در جدی، شرف شمس در حمَل، شرف زهره در حوت، شرف عطارد در سنبله، شرف قمر در ثور، شرف رأس در جوزا و شرف ذنب در قوس است. میان «شرف»های سیارهها، شرفِ سیاره شمس (خورشید) از نظر شریعت مورد تأمل قرار گرفته و تعبیر «شرف شمس» در ادبیات دینی راه یافته است و نقشِ «شرف شمس» مورد توجه قرار دارد.
در کتب متعددی به این نقش اشاره شده است. از جمله کتاب جنة الأمان الواقیة مشهور به «مصباح کفعمی» و «دیوان امیرالمؤمنین» صلوات الله علیه. برخی از علمای شیعه بر آن صحه گذارده و این نقش را تأیید فرمودهاند و اسرار و رموز آن را بیان کردهاند. در کتاب «جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة المشتهر بالمصباح» در صفحه 306 آمده است:
«الفصل الحادی و الثلاثون فیما روی فی ذکر الإسم الأعظم إعلم أن الأقوال فی ذلک لاتکاد تنحصر فی کتاب مصنف و لا مجموع مؤلف و نحن نذکر من ذلک أقوالا. الاول ان الاسم الاعظم هو الله الثانی…»
تا آنکه در شماره پنجاه و نه مینویسد: «التاسع و الخمسون ان هذه الأحرف صفة الإسم الأعظم… .
در حاشیه آمده است:
«فی بعض کتب اصحابنا انه مرویة عن علی علیهالسلام و ذکر ابن عباس رضوان الله علیه فضله فی قوله شعر ثلث عصی صفقت بعد خاتم، علی رأسها مثل السنان المقوم، و میم طمیس ابتر ثم سلم، الی کل مأمول و لیس بسلم، و اربعة مث الانامل صفقت، تشیر الی الخیرات من غیر معصم، و هاء و واو نکس الخط رأسه…» تا آخر ابیاتِ منسوب به ابن عباس. و پس از نقل شعر: «تمت الحاشیة و الحمد لله رب العالمین و سلم تسلیما.»
در کتب دیگری نیز این نقش آمده است که به علت اتهاماتی همچون غلو و… به صاحبان کتب یا مطالب آن کتابها، چندان مورد توجه قرار نگرفته است و در رسائلی که در زمینه علوم غریبه و علم حروف است نیز اشاراتی وجود دارد که از ذکر آن مستغنی هستیم.
بیانات شیخ مرحوم اعلی الله مقامه در زمینه نقش شرفالشمس برای ما کفایت است. تفصیل این بیانات به ضمیمه اسرار این نقش، در کتاب گرانسنگ کاوشی در کیفیت غیبت امام عصر عجل الله فرجه مذکور است.
عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع درباره نقش شرفالشمس میفرمایند:
«و لنا خاتم آخر مروي عن الحجة عليه السلام فلو نقش علي عقيق کان اکمل و ايضاً لو نقش في شرف الشمس او اول خميس من شهر رجب فهو اتم و هو حرز من جميع المکاره النازلة من السماء و الصاعدة من الارض و هو الاسم الاعظم و هو اکمل الخواتيم و له رواية عجيبة معروفة عندنا يطول بذکره البيان.» (مکارمالابرار، ج13، ص125)
- پدیده «نوروز»
اگر فرضاً نوروز مذکور در روایات را واردشدن خورشید در برج حَمَل بدانیم، یکی از مصادیق توجه شریعت به تأثیر خورشید است. سرور معظم حفظه الله میفرمایند:
«نوروز یعنی اول بهار. روز نو گفته اند آن را. و چون فرج امر آل محمد علیهم السلام وقتی است که یا به حسب ظاهر و حرکت خورشید و تغییر فصل ها اول برج حمَل است و انتقال خورشید به برج حمَل، اول بهار است، یا به این اعتبار که دوران پاییز و زمستانِ دین و دیانت طی شد، اول روز ظهور، اول بهارِ دین است. اول نو شدن دین است به دست بقیة الله صلوات الله علیه. از این جهت آن روز را نوروز گفته اند و به این اعتبار که اول منتقل شدن خورشید در برج حمَل که تشکیل میشود ربیع یعنی بهار، از این جهت این روز را هم (روز اول برج حمل را) نوروز گفته اند و همه انبیا این روز را به احترام روز ظهور مهدی صلوات الله علیه عید می دانستند و خرسند می شدند. آنها هم انتظار مهدی می کشیدند. آنها هم آرزو می کردند خدایا مهدی آل محمد را برسان، خدایا فرجش را نزدیک کن.
به این اعتبار همه انبیا و اوصیا روز نوروز را محترم می شمردند، احترام می کردند، اما به عنوان عیدِ دین، عید دیانت. عیدی که در این عید زنده می شود دین خدا و بهار دین خدا شروع می شود، به این اعتبار. نه به عنوان ملیت، نه به عنوان اینکه جمشید مثلاً این روز را روز تاجداری خود انتخاب کرده. بعضی عید سلطانی بگویند و بعضی عید ملی. اینها نیست. مؤمن، مسلمان، شیعه، این طور تعبیر نمیآورد. این تعبیرها از آنِ کسانی است که با «روح نوروز» آشنا نیستند. «حقیقت نوروز» را نمی دانند چیست.
ارزش و شرافت نوروز، اندازه ارزش و شرافت جمعه است. تفاوتی نمی کند. آن روزی که بقیة الله ظاهر می شوند، روز جمعه است و روز نوروز. شرافت جمعه و اینکه ما جمعه را عید می دانیم و روز عید آل محمد علیهم السلام می گوییم روز سرور می دانیم و احترام می کنیم باید احترام نوروز و احترام جمعه، یکسان باشد. چرا برای نوروز، بیش از آنی که باید، تشریفات قائلند؟ مگر چه فرقی با جمعه دارد؟ نکند خدای ناکرده مراسم مجوسیت و جاهلیت باشد؟ با جمعه چه فرقی دارد؟
بر فرض آنکه معنی ظاهری نوروز در روایات مراد باشد، نباید میان جمعه ها و نوروز تفاوت گذارد. روز جمعه روز ظهور امام صلوات الله علیه است و نوروز نیز همچنین. در ادعیه روز جمعه این مضامین را میخوانیم که مثل امروز، شما یا صاحب الزمان ظاهر خواهی شد و در انتظار فرجت هستیم. پس نوروز و جمعه از نظر شرافت، با هم یکسان است. جمعه هم انسان لباس پاکیزه میپوشد و غسل جمعه میکند و دعا میخواند و زیاد میکند دعا و توجه را، روز نوروز هم همین طور است، لباس پاکیزه بپوشد، غسل کند، دعا کند، نماز بخواند و خدا را حمد کند بر این شرافت. دیگر امور جاهلانه، لهو و لعب ها، خدای نا کرده هرزگی ها، اینها بی معنی است. آن هم چند روز پی در پی تا روز سیزده. اینها همه از جاهلیت است.»
آنچه درباره فضائل نوروز نگاشته آمد، در صورتی است که مراد از «نوروزِ» روایات، همین نوروز تقویمی باشد و ممکن است نباشد. از این رو به این قید اشاره کردیم که «بر فرض آنکه معنی ظاهری نوروز در روایات مراد باشد.» و معنای «عید دین و دیانت» همین است که نوروز، روز نو شدن دین و ظهور بقیة الله است و قطع نکرده ایم که نوروز همین روز معروف باشد که بخواهیم به عنوان عید، شاد باش بگوییم.
- پدیده چهار فصلِ بهار، تابستان، پاییز و زمستان
بزرگان دین اعلی الله مقامهم درباره احکامِ هر یک از این فصلها بیاناتی دارند. از نظر علم طب، برای هر فصلی، توصیههای طبی مطرح فرمودهاند. همچنین از منظر حکمت و بواطن عالم نیز بیاناتی فرمودهاند.
در این بخش تنوعِ فرمایشهای بزرگان اعلی الله مقامهم درباره «بهار» را ارائه میکنیم تا نمونهای باشد از نگاهِ این بزرگواران به فصلهای چهارگانه سالِ شمسی.
برخی عبارتها، «دیدگاه انسانشناسی، روانشناسی و پزشکی» ایشان را بازگو میکند. روانشناسی و انسانشناسیِ آمیخته به حکمت. از جمله آنجا که میفرماید:
«تری الناس وقت المطر فی فصل الربیع و الصیف یغلب علیهم النوم ای وقت کان فی الغالب لانه یهیج الأبخرة المورثة للنوم یمنع الروح البخاری عن النفوذ» (مردم را هنگام بارانِ بهاری ميیابی که خواب بر ایشان چیره میشود؛ هر موقع که باشد؛ چرا که بخارهایی که سبب خواب است به هیجان آمده و مانع نفوذ روح بخاری –حیاتی که در قلب است و از قلب به سایر اعضا میرسد – میشود.)
و در جایی دیگر میفرماید: «ان الربیع حار رطب» (طبع بهار، گرم و خشک است) و بعد، به تفصیل این طبع و آثار آن میپردازد.
از بدیهیات، استفادههای جالبی میفرماید: «یظهر فی الفصل الربیع و الصیف کل بذر ما حصل سکراً کان او حنظلاً » (در فصل بهار و تابستان هر بذری آشکار میشود؛ خواه شکر باشد و خواه حنظل – گیاه و میوهای تلخ -). از ویژگیهای عجیب روزهای بهاری ميگوید و مینویسد: ساعتی است که بسیار عجیب است و خالی از خصوصیات وقتهای عادی است: «و هو وقت واحد، و هو الوقت الربیع عند شرف الشمس» (آن وقت ویژه، یک وقت است و آن بهار است، هنگام شرفِ خورشید – شرف، از اصطلاحات نجوم است.)
آثار بهار، تمامی ندارد: «اول مقام الاعتدال و مثاله هو فصل الربیع بعد الشتاء و لذا تکثر الامطار و تقل الثلوج فی هذا الفصل … تضاعف الحرارة و یقوی النبات و یظهر طلع الثمار فکلما یزید یوماً… تزید الحرارة و الرطوبة فاذا زادت الحرارة خففت الرطوبات الفضلیة فیزید الیبوسة الی اخر فصل الربیع و هو انتهاء غلبة الرطوبة…» (اول اعتدال و نمونه بارزش، بهار است که بعد از زمستان میآید و از جهت اعتدال عالم است زیاد شدن باران و کم شدن برفها. در بهار، حرارت زیاد شده و گیاه قوت میگیرد و میوهها میرسد. هر روز که بگذرد، حرارت و رطوبت افزایش مییابد ولی حرارت زیاده شده و رطوباتِ اضافی کم شده و خشکی زیاد میشود. آخر بهار، غلبه رطوبت تمام می شود.)
تطبیق مزاج عالم با فصلهای سال، یکی دیگر از فرمایشهای مشایخ است در قسمت «طبیعتشناسی». میفرماید:
«النار منشأ فصل الصیف و الهواء منشأ فصل الربیع و التراب منشأ فصل الخریف و الماء منشأ فصل الشتاء» (- هر یک از چهار مزاج عالم، منشأ و سرچشمه یکی از فصل های سال هستند: – آتش، سرچشمه فصل تابستان و هواء سرچشمه فصل بهار و خاک سرچشمه فصل پاییز و آب، سرچشمه فصل زمستان است). درباره “بادها” نیز سخنها دارد و میفرماید: «الصبا فصله الربیع» (باد صبا، در بهار میوزد.)
مشایخ اعلی الله مقامهم، درباره برخی علوم غریبه فرمایشهای فراوانی نوشتهاند. دستور ساخت برخی از عصارهها و معجونها و آماده سازی مقدمات برای ساختن کیمیا، فصل بهار است: «فخذها عبیطة فی فصل الربیع و اعصر ماءها و صفه مرة واحدة بخرقة … ثم رد عالیه علی سافله…»
برخی نوشتههای مشایخ درباره بهار، به علم کیمیا و بعضی بواطن مربوط میشود. در یکی از آن عبارتها آمده است: «یقال للشجرة النابتة فی الطور الحیوانی الناطق و هو هیولی الانسان الکریم تنبت فی الربیع و هی الشجرة التی استعملها بلصیال…». و در کتابی دیگر و عبارتی دیگر: «المحلة الخامسة و العشرون…. سبعة اخری هم الملوک و السلاطین … و سادسهم مساشیوکاماطاب فمعناه یا مظهر الربیع» که اینگونه عبارتها مربوط به باطن عالم و در حقیقت به عالم هورقلیا و نامهای آن عالم مربوط میشود.
دیدگاه دیگر مشایخ اعلی الله مقامهم درباره فصل بهار، آن است که انسان مطابق عالَم است و عالَم مطابق با انسان. همانگونه که عمر عالَم در دید خُرد به چهار فصل تقسیم میشود، زندگی انسان نیز چهار فصل دارد: فصل بهار، تابستان، پاییز و زمستان. میفرمایند حکما گفتهاند عمر طبیعیِ طبیعی انسان، صد و بیست سال است و البته این نظریه، با نظام خداوند سازگار است. سی سال اول زندگی بهار، از سیسالگی تا شصت سالگی تابستان، از شصت سالگی تا هشتاد سالگی پاییز و از هشتاد و نود سالگی تا صد و بیست سالگی فصل زمستان است. البته ممکن است اشخاص به دلیل عمرهای گوناگونی که دارند، این چهار فصل در آنها متغیر باشد: «فاول المیلاد الی ثلثین سنة فصل الربیع و مقام النمو شیئاً فشیئاً و تحلیل الرطوبات و الفضولات و رفع الاخلاط و ثلاثین الی اخر الستین فصل الصیف و مقام النضج و الاعتدال و الکمال و بلوغ العقل و من الستین الی السبعین الی الثمانین فصل الخریف و من التسعین الی المائة و العشرین فصل الشتاء.»
در این قسمت، فرمایش دیگری نیز مطرح است. همانگونه که عالَم از حیث نظام تکوینی (ظاهریِ و دنیوی) چهار فصل دارد، از حیث نظام تشریعی (باطنی و دینی) نیز چهار فصل دارد. به این عبارت توجه فرمایید: «بدو ظهور نبوة خاتم النبییین الی ظهور مولانا القائم و الحسین علیهالسلام فصل الربیع، الا انه کلما قرب الی بدو النبوة کان بالشتاء اشبه و کلما قرب الی ظهور الحجة کان بالصیف أشبه – فافهم فان هنا تفصیل یعرف بالاشارة – و من بدو ظهور الولی امیرالمؤمنین علیهالسلام الی عند رفع فاطمه علیها السلام فصل الصیف و مقام الکمال و نضج الثمار الظاهریة و الباطنیة و الصوریة و المعنویة. و من رفعها الی رفع مولانا الحسین علیهالسلام فصل الخریف و منه الی رفع رسول الله صلی الله علیه و اله فص الشتاء و یتعقبه الموت و تجدید الفصل فی القیامه – و اعلم انی قد جمعت لک العلوم کلها خصوصا سر المذهب الحق فی هذه الکلمات القلیلة فخذها و کن من الشاکرین.»
فرمایش دیگری نیز در دست است که در آن، بهار مؤمنین را هنگام ظهور حق و حقیقت توسط آقا بقیة الله صلوات الله علیه و عجل الله فرجه میدانند و الان – زمان غیبت – را زمستان میخوانند: « هرگاه در فصل زمستان كسى را ببرى به باغ خود مىگويى در تعريف باغ خود كه اين درخت گلش چنين خوشبو است كه باغ را معطر دارد و رنگش به رنگ آفتاب است و از شفافى چون آفتاب درخشان است و برگش مانند استبرق سبز است و اصل گلش مانند حرير بهشت است و تخمه گلش چنين است و تركيبش چنين و صد برگ دارد بعضى زرد و بعضى قرمز و بعضى سفيد و بعضى بنفش و همچنين صفتها از آن درخت كنى و جاهل هرچه نگاه مىكند جز شاخه چوب خشك چيزى ديگر نبيند پس گويد اين درخت كه چنين نيست و هيچ از اين صفات در آن نيست حال امر چنين است وصف كردن ائمه شيعيان خود را و تو مىبينى كه در ايشان هيچ نيست تعجب مىكنى كه اينها را كه شيعه مىگويند و ائمه اينها را شيعه خود خواندهاند و اين صفات در ايشان نيست و بسا آنكه حمل بر اين كنى كه اينها منافقند حاشا عالم اعراض فصل زمستان است و سرماى اعراض بر وجود آنها غالب شده است و مانع از ظهور نور ايشان شده است و نمىگذارد كه هيچيك از آن صفات از آنها بروز كند مانند شخص مقدس متهجدى صالحى دايمالصوم دايمالصلوتى كه حال ناخوش شده است و از آن هيچ عبادت بروز نمىكند و حسرت همه عبادات را دارد و از بيماريش بيزار است حال شيعه از موانع طاعتش بيزار است لكن مرض غالب شده و اختيار را از آن ظاهراً ربوده از مرض خود ناله مىكند و چاره هم ندارد ظاهراً چه كند مسكين، حال شيعه دوست به جميع آن صفات حسنه آراسته است و جميع آن طاعات براى او نوشته مىشود و چون زمستان اين دنيا بگذرد و بهار عالم برزخ و آخرت درآيد آن وقت شاخ و برگ خواهد كرد و روز به روز گلها و شاخهها و برگها از آن مىرويد و روز به روز درجه آن بالاتر مىرود وقتى كه مستضعفين در آنجا چون تكليف قبول كنند نجات يابند شيعه هم در آنجا شاخ و برگ بسيار كند و ترقى كند اگرچه كسى كه به زمستان اعراض نخشكد البته بنيه او قوىتر باشد و بيشتر ترقى كند لكن سايرين هم بعد از زمستان بهار خواهند كرد و جميع صفات حسنه از براى ايشان حاصل شود بلكه جميع صفات حسنه كه از مخالفين سرمىزند همه به شيعيان خواهد راجع شد و همه مال ايشان است».
- پدیده «کسوف»
کسوف که در اصطلاح عامیانه خورشیدگرفتگی نامیده میشود، حالت دیگری از تأثیراتِ خورشید در زندگی ایمانی است. عالم ربانی مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبائی اع در کتاب «کفایة المسائل» نوعِ احکام این پدیده را طبق روایات ثبت فرمودهاند. در سالهای اخیر نیز در ضمن پرسشهای فقهی از سرور معظم حفظه الله بعضی مسائل مستحدثه این پدیده پرسیده شده و پاسخ فرمودهاند. به نقل دو نمونه اکتفا میکنیم:
الف. اگر خسوف و کسوف و زلزله در شهری دیگر یا کشوری دیگر اتفاق بیفتد، و به وسیله وسایل ارتباط جمعی خبر منعکس شود، وظیفه مردم در خواندن نماز آیات چیست؟
پاسخ: بسمه تعالی. بر اهل همان شهر واجب است.
ب. کسی که تا به حال هیچ نماز آیات نخوانده، چه وظیفهای دارد؟
پاسخ: میتوانند حساب کنند که در طی هر سال چند نماز آیات بوده، و به قدری که یقین پیدا کنند، بخوانند.
به هر روی این پدیده نیز از جایگاه تأثیراتِ تغییرات خورشیدی در نظام شریعت خبر میدهد.
28 ربیع الثانی 1441
ادامه دارد…