اطلاعاتي که از فرزندان و نسل ايشان در دست است، از اين مقدار تجاوز نميکند:
مرحوم آخوند ملا رضا چهار فرزند پسر و يک دختر به نام هاي زير داشتند:
1.مرحوم ميرزا آقا علي ( ظاهرا معمم بوده و در شاهرود عطاري داشتهاند. بعدها فاميل مظاهري در شناسنامه قديمي انتخاب شده) درباره اعقاب ايشان اطلاعات چنداني در دست نيست.
2.مرحوم ميرزا احمد ( فاميلي ايشان مظاهري انتخاب شده) درباره اولاد ايشان اطلاعات چنداني در دست نيست.
مامور آمار در دوره پهلوي اول با قاطري که محمولهاش شناسنامه بود به انارک وارد شد. تا آن زمان شناسايي به نام پدر بود. از آن پس نام خانوادگي از مشاغل و اجداد اتخاذ شد؛ مثل زاهد که صدها نفر امروزه تحت عنوان زاهد، زاهدي.زاهديه، زاهديان و زاهدپور در گوشه و کنار ايران و جهان زندگي ميکنند .فرزندان ايشان هم نام خانوادگي مظاهري را انتخاب کردند. شيخ احمد فرزندي به نام حبيب دارد و شايد به علت همان انتساب به حبيب بن مظاهر باشد. درحال حاضر هيچ يک از اعضا اين خاندان در محل نيستند .
3.مرحوم ملا ابوالحسن ( فاميلي ايشان مظاهري انتخاب شده) درباره اولاد ايشان اطلاعات چنداني در دست نيست.
ملا ابوالحسن که در سال ۱۲۹۸هجري قمري در انارک ديده به جهان گشود در محضر پدر به فراگرفتن دانش پرداخت سپس براي کسب علوم ديني و دانش حوزوي به نايين عزيمت کرد.پس از بازگشت به انارک مکتب خانه داير کرد.اين مکتب خانه در سال ۱۳۰۸ به دستورميرزا صادق خان مدير کل معارف يزد به مدرسه تبديل شد و موسس ان به سمت مدير انتخاب گرديد. وفات او در چهل و پنج سالگي و بر اثر سکته قلبي اتفاق افتاد .بر اين مدرسه نام «فرخي» نهاده شد. گفته شده است شغل کفشدوزي هم داشته است.
در کتاب «مدرسهي فرخي» نگاشته جناب محمدعلي ابراهيمی انارکي آمده است:
«ملا ابوالحسن، آخرين مکتبدار انارکي، فرزند آخوند ملارضا در سال 1298 هـ . ق در انارک در يک خانواده روحاني متولد [شد.] وي در کودکي در محضر پدر به فراگيري دانش پرداخت سپس براي کسب علوم ديني و دانش حوزوي به نايين عزيمت کرد. در سن 14 سالگي [شاید 12سالگی، چراکه مرحوم ملارضا در سال 1310 از دنیا رحلت کرده است] پدرش را از دست داد و در 28 سالگي پس از ازدواج و اقامت در انارک و دايرکردن مکتبخانهاي، به تعليم کودکان پرداخت. او مکتبداري جدي و سختگير بود.»
ايشان شاعر هم بود و اشعاري با تخلص بوالحسن سروده است. نمونهاي از نوحههاي ايشان را از بياض نوحه مرحوم حاج آقاي غفاري رحمه الله از انارکی های آشنا با اندیشه بزرگان دین، نقل ميکنيم:
من زار و نالانم من نور يزدانم
معناي قرآنم در قيد عدوانم
—
اي اهل شام و کوفه زين العابدينم من
سلطان دينم من
سبط نبي و عروة الوثقاي دينم من
سلطان دينم من
—
باشد مرا جد مصطفي جده بود زهرا
آن عصمت کبري
هم زاده از نسل اميرالمؤمنينم من
سلطان دينم من
—
و النجم و يس و الضحي طه نشان ما
باشد بشان ما
هم تاجدار هل اتي را جانشينم من
سلطان دينم من
—
عمم امام مجتبي مقتول زهر کين
از قوم بد آئين
فرزند شاه تشنه ی ماء معينم من
سلطان دينم من
—
سر از قفا ببريده باب زار من باشد
گلگون کفن باشد
فرزند شاهنشاه مقطوع اليدينم من
سلطان دينم من
—
ماه بني هاشم ابوالفضل عم من باشد
خونين بدن باشد
هم نام اکبر شبه خير المرسلينم من
سلطان دينم من
—
مصداق آيه من قُتل مظلوماً از ما شد
نيکو هويدا شد
باب وليش مالک روي زمينم من
سلطان دينم من
—
فرزند مکه هم منا زمزم صفايم من
در ابتلايم من
هم ابن سلطان نجف حبل المتينم من
سلطان دينم من
—
سرها بريده از جفا بر نيزهها از ما
بس نالهها از ما
زنهاي ماتمديده را يار و معينم من
سلطان دينم من
—
آل پيمبر جملگي بي چادر و معجر
در کوچه و معبر
گردن مرا در قيد و غل با غم قرينم من
سلطان دينم من
—
اي بوالحسن در ماتم سلطان مظلومان
شاهنشه خوبان
هم نوحهخوان هم نوحه ران ماتم نشينم من
با غم قرينم من.
همچنين اجازهاي از محمدعلي بن محمدباقر طباطبائي جندقي به مرحوم ملا ابوالحسن در دست است در نوشتن دعاها و عزائم شرعيه که ذيلاً نقل ميکنيم:
«چون کمترين محمدعلي بن محمدباقر الطباطبائي الجندقي در نوشتن دعاء و عزائم شرعيه اذن از مرحوم آقا اعلي الله مقامه و رفع في الخلد اعلامه و مرحوم حاج ميرزا عليمحمد رفع الله مقامه داشتم لذا همان اذن را بجناب مستطاب عترة الفضلاء العظام الأخ الحقيق الشقيق آقا ملا ابوالحسن وفقه الله تعالي و سدده داده که در تمام ادعيه شرعيه مجاز باشند و کان ذلک بتاريخ 25 شهر جمادي الثانية سنة 1342.»
4.مرحوم ميرزا عبدالجواد (فاميلي ايشان مالکي انتخاب شده) ايشان حسابدار و منشي يک تجارتخانه در شاهرود بودهاند و در سن 35 سالگي در روز اربعين پس از خداحافظي از نزديکان، همسايگان و اهل محله پس از غسل در حمام دارفاني را وداع کردهاند. ايشان فردي مکتبي و از معتمدين بازار و امانتدار مردم بودهاند. فرزندان مرحوم ميرزا عبدالجواد مالکي عبارتند از:
1.مرحوم محمد رضا مالکي: متولد 1302 شمسي، وفات 4 آبانماه 1375 محل دفن در صحن خواجه اباصلت.
ايشان چهار فرزند داشتند به نامهاي: محمد جواد، محمد صادق، فاطمه و فرزانه.
2.مرحومه حاجيه خانم طوسي مالکي ( همسر مرحوم حاج احمد باقري محققي) متولد 1307 شمسي، وفات 26 مردادماه 1384 شمسي مطابق 11 رجب محل دفن در بهشت امام علي (ع).
3.مرحومه صديقه مالکي (همسر دوم مرحوم استاد پورفسور تقی فاطمی) متولد 1300، وفات 11 مهرماه 1390محل دفن در بهشت امام علي (ع).
درباره رحلت مرحوم رضا انارکي، در صفحه269 از جنگ مذکور چنين آمده است:
تاريخ وفات مرحوم مغفور جنت مکان خلد آشيان عالم رباني و حکيم صمداني آخوند ملارضا طاب ثراه من کلام ميرزا احمد صفائي:
سوک آخوندم چه محکم ساز کرد؛ آه زودآهنگ و اشک ديرپاي
جمره آهم دمادم چرخ سوز؛ قطره اشکم پياپي بحر زاي
سال رحلت را صفائي زد رقم؛ رونقي زاسلام و ايمان رفت واي
در بيست و ششم ماه رجب المرجب سنه 1310»
اين دو بيت پس از دست يازيدن به نسخه خطي مرحوم صفائي تصحيح شد. در ديوان (برگ 365) پيش از اين دو بيت نوشته بود:
«تاريخ وفات مرحوم بلند درجات عالم عابد و فاضل زاهد مرد ميدان مجاهدت و بدر ايوان مشاهدت قدوه اصحاب صدق و صفا و زبده ارباب وداد و وفا آخوند ملارضا قدس سره.»
برگی از مخطوط دیوان صفائی
در قبرستان تاريخي انارک، قبور ملا ابوالحسن، ملا رضا، بيك علي و حاج باقر بزرگ قرار داشت و با آجر ساخته شده و از نظر ارتفاع با ديگر قبور تمايز داشت كه متأسفانه در سال 1391ش در دوره شوراي سوم شهر براي تبديل به پارك با خاك يكسان شد. برخي احتمال دادهاند پيکر ايشان به عتبات عاليات منتقل شد؛ ولي سندي موثق و تاريخي دقيق به دست نيامد.
مرحوم رضا انارکي در کرمان نزد آقاي مرحوم کرماني اعلي الله مقامه حاضر بود. در کتاب حديقة الاخوان، به مناسبت توصيف يکي از مجالسِ آقاي مرحوم کرماني آمده است: « بعد ملاّرضا اناركي آمد» يعني وارد آن مجلس شد.
پس از وفات آقاي کرماني، با محمدخان کرماني همراهي نکرده و تابع انديشه مرحوم حاج محمدباقر شريف طباطبائي اعلي الله مقامه شده است و در اين تابعيت و همراهي، چنان بوده است که در کلام و نوشتههاي آقاي شريف طباطبائي اع جز تمجيد و ستايش از خدمات وي، چيز ديگري نيست و همين صفت مهم ايشان يعني تابعِ متبوع بودن، آن هم متبوعي عالم و غيرمنحرف و همچنين قدردانيهاي آقاي شريف طباطبائي اع سبب شد با همه کمبودها از حيث منابع و مآخذ، تذکرهاي مختصر از زندگي ايشان فراهم آوريم.
در کتاب حديقة الاخوان، درباره تمجيدهاي معلم از اين شاگردِ ممتاز چنين آمده است:
«چون آقا ميرزا ابوتراب مأمور بودند به رفتن پوده و بعد از دو يوم ديگر ميرفتند رو به آقا ميرزاابوتراب كردند و فرمودند اما شما را عرض نميكنم، به شما اينقدرها اطمينان دارم. بعد رو به حاجي ميرزا جواد كردند و فرمودند آخوند ملاّرضا هم آنطوري كه من ميخواهم راه ميرود، من از او راضيم، خوب حركت ميكند. بعد فرمودند خوشا به حالش، هركه خوب ميكند براي خودش خوب ميكند.»
همچنين در نامههاي متعددي از برنامههاي اين تلميذ سعادتمند تشکر فرمودهاند. رسالهاي که در ملحق شماره 4 نقل خواهيم کرد، حول همين محور است. در اين رساله، ستايشها و دعاگوييهاي شفاهي آقاي شريف طباطبائي اع نيز نقل شده است.
نمایی از بخش به جا مانده از قبرستان انارک؛ بهار 1395
يکي از نگرانيهاي مرحوم ملا رضا انارکي، دور بودن از همدان و محضر عالم رباني بود: تبليغ، سبب شده بود تا در انارک، دور از مجلس عالم رباني و حضور علما و فحولِ مکتبي زندگي کنند. آقاي شريف طباطبائي اع مرتباً در نامههاي متعدد اين دوري را زمينهسازي براي رشد و ترقي اهل انارک توصيف کرده و جملهاي عجيب در پاسخ به دوري مرحوم انارکي از محضر عالم رباني بيان ميفرمايند: « تحصيل جناب شما در آن ولايت تعليم مؤمنين است.»
تعبيرات مرحوم صفائي در عباراتي که پيش از اين نقل شد، گواه ديگري بر رضايتمندي و خشنودي آقاي شريف طباطبائي از اين مرحوم است.
گفتهاند آقاي شريف طباطبائي اع پس از شنيدن رحلت مرحوم آخوند، فرمودند: «آخوند ملارضا، خدا از او رضا، پيغمبر از او رضا، امام از او رضا، من هم از او رضا.»
مرحوم انارکي به علت تبليغ انديشه بزرگان دين اع در انارک، سختيهايي متحمل ميشد. مشکلاتي از جانب دوستان و آشنايان با اين عقيده و کوتاهيهاي آنان در تعليم و تعلم و مشکلاتي از ناحيه بالاسريه. از مرحومينِ مکتبي که در انارک شيشهبري و نجاري داشتند، نقل کرده بودند که: معمولاً خانههاي انارک پلههاي پشت بامش داخل کوچه است که به اصطلاح محلي راخچونه ميگويند. شخصي حميد نام که تنومند بوده و از بالاسريهاي انارک، گورخري را بغل ميکند واز پلههاي کوچه به بام خانه مرحوم آخوند ميبرد. نيمه شب اين حيوان شروع به صدا و فرياد ميکند. و نقل کرده است: تابوتي را شبانه به پشت در خانه آخوند تکيه ميدهند. مرحوم آخوند که نيمهشب به مسجد شيخي (جامع) ميرود، تا در خانه را باز ميکند تابوت به درون خانه ميافتد و وحشتي اهل منزل را فرا ميگيرد و همسايهها متوجه شده و خدمت ميرسند و ميخواهند تابوت را به غسالخانه منتقل کنند؛ ايشان ممانعت کرده و ميگويند خودشان صبح دنبالش ميآيند. نقل است که جواني از گروه مخالفان ميميرد و صبح آمده و تابوت را براي خودشان ميبرند. در باب تقواي ايشان شنيدهايم مقداري اموال سهم امام نزد ايشان آورده بودند. زوجه ايشان فقط يك روسري از آنها بر مي دارد. وقتي ايشان مطلع ميشوند توبيخ ميکنند که چرا بدون اجازه اين کار را کردهاي.
ادامه دارد…