چرا مثبت نوشتن درباره شیخیه، شجاعت می خواهد؟

یاد نکردن از جریان شیخیه در کتاب های مرتبط، باعث شگفتی اهل فن است. متأسفانه بارها در کتب متعدد دیده شده است که مؤلف این خلأ را در کتاب خود تحمل کرده و سیر تاریخی و بحثیِ کتاب را ناقص کرده است و با این حال به بررسی این اندیشه نپرداخته است. به راستی این خودسانسوری به چه علت است؟
همچنین نوع دیگری از خودسانسوری در این عرصه، نقل نظمی یا نثری از علماء شیخیه است بدون اسم بردن از ایشان. ابتدا مصادیقی در این باره یادآور می شویم و سپس نکاتی را متذکر خواهیم شد. در کتاب الطریق الی الله نگاشته شیخ حسین بحرانی، ابیات معروفی که در زندگی نامه عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اعلی الله مقامه است نقل شده اما منبع، کاملا مجهول بیان شده است. عبارات چنین است:
وقد نُقل أن مولانا الحسن بن علي عليه السلام علّم بعض الشيعة في عالم اللطيف أنه ينال ما يريده من نهاية القرب منهم والتمكن من رؤيتهم مهما اراد، بالاتصاف بما في هذه الابيات وهي قوله کن عن همومک معرضا؛ و کل الامور الی القضا… .
در همین متن کوتاه، دو بار عامدانه از تسمیه اعراض شده است. نخست تعبیر و قد نقل؛ و دوم تعبیر بعض الشیعه. و محقق کتاب شیخ حبیب کاظمی نیز در این موضع توضیحی نداده است و منبع و قائل را ذکر نکرده است.
نمونه ای دیگر کتاب الخصائص الحسینیه است. در این کتاب شیخ جعفر تستری ابیاتی از قصائد این شیخ مرحوم اع را چنین نقل کرده است: بل اقول کما قال ذلک الحکیم فی قصیدته: السیف یفری نحره باکیا… . و نامی نه در متن و نه در پاورقی به میان نیامده است. و عجیب اینکه در ترجمه این کتاب، این بخش، حذف شده است!
اخیرا درباره کلام امامیه کتابی با عنوان تاریخ کلام امامیه به چاپ رسید. این کتاب در شانزده فصل و 696 صفحه تنظیم شده و در سال 1396ش انتشارات دارالحدیث منتشر کرده است.
«تاریخ کلام امامیه» امتیازهای متعددی دارد و ضعف‌ها و کاستی‌های مختلفی که از موضوع این نوشتار خارج است.
پس از انتشار، در روز چهارشنبه 26 مهرماه 1396 در قم در ساختمان انجمن های علمی حوزه نشستی علمی برای ارزیابی این کتاب برگزار گردید.
اساتید منتقد، به امتیازها و کاستی‌ها اشاره کردند و کلام یکی از اساتید چنین بود:
«…بعضی از جریان ها کاملا مغفول مانده است. مثلا جریان شیخیه. خوب شیخیه بدون شک شیعه دوازده امامیند. انشعاب هم نیستند حرف علامه طباطبائی حرف درستی است و حرف خیلی های دیگر. ولی جریان که هستند. جناب آقای رضوی اصلا در هیچ جا از این کتاب اصلا به این جریان اشاره نکرده اند با اینکه جریان شیخیه جریان کلامی است فقهی نیست و ثمرات مثبت و منفی آن هم خوب همه می دانند. بالاخره باید اشاره می شد که این جریان هم هست و به هر دلیلی بحث نمی کنند آن بحث دیگری است.»
این استاد منتقد به خوبی اشاره می کند که شیخیه جریان است و کلام ویژه خود را دارد. همچنین این جریان، ثمرات مثبت هم داشته است و این تعبیر یعنی اگرچه برخی چنین می گویند که تأثیرات منفی داشته ولی لااقل تاثیرات و ثمرات مثبت آن را هم ببینید. و نکته دیگر اینکه تابعان این اندیشه در متن تشیع امامی اثناعشری هستند و صاحب نظران زیادی به این مهم تصریح کرده اند.
در سال 1392ش کتاب «نقد و بررسی آرای کلامی شیخیه کرمان» به همت انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام راحل به بازار کتاب ارائه شد. صرف نظر از نکات اصلاحی مختلفی که درباره این کتاب وجود دارد، خودْ مؤیدِ برونْ‌مکتبیِ دیگریست بر کلامی بودن مکتب شیخیه و شایان توجه و تأمل بودن به عنوان جریانی جریان‌ساز. همچنین بعضی پژوهش های طلبه در زمینه نظریات کلامی مکتب شیخیه، دلایل و مؤیدات این قضیه است. و اینها همه غیر از نوشته ها و بررسی های درون مکتبی شیخیه درباره مباحث و مسائل کلامی است.
و عجیب است که در امثال کتاب تاریخ کلام امامیه، مکتب تفکیک یا مکتب معارفی خراسان معرفی می شود و از مکتب شیخیه نامی به میان نمی آید. مکتب تفکیکی که عمری بسیار کمتر از مکتب شیخیه دارد و منابع مستقیم و غیر مستقیم آن کمتر و محدودتر از منابع و مصادر و مآخذ مرتبط با شیخیه است. و اگر هم پرداخته شود، با عینک بدبینی است و با پیش‌فرض‌هایی کلیشه‌ای و بی اصالت.
با همه این تفاصیل، در پایان بیان نقدهای کتاب، مؤلف در صدد پاسخگویی به بعضی نقدهاست. ایشان با توضیحات خود نشان می دهند که شخص منصفی هستند و دقت‌های تاریخی و دینی را در نظر دارند؛ اما موانعی مانع شده است. ایشان در پاسخ به نقد فوق چنین توضیح می دهند:
«در مورد شیخیه که فرمودند چرا جریان است من هم علاقه داشتم. من کمی در نوشتن کتاب بعضی مسائل را رعایت کردم یعنی بعضی شهرت ها را رعایت کرده ام واقعا نادیده گرفتن بعضی شهرت ها برای من سخت بود. مثلا در همین که شیخیه را شاید همین نظر را در کلاس درسی بگویم ولی اجتماع و جامعه ما به خاطر مسئله بابیت و بهائیت آن را سعی می کنند به عنوان یک فرقه و شاید هم بنابر مصالحی جدای از جریان های فکری شیعه قلمداد کنند بخصوص که بعد از شیخ احمد احسائی سیدکاظم رشتی و دیگران آن را از جریان بودن انداختند و تبدیل کردند به یک جریان سیاسی اجتماعی فرهنگی. یک کمی شجاعت می خواست که ما آن شجاعت را نداشتیم ان شاء‌الله که آقای دکتر… آن را داشته باشند.»
در ادبیات محاوره ای ما تعبیری است که می گویند:‌عذر بدتر از گناه. ننوشتن از حقیقت به بهانه مصلحت اندیشی و رعایت بعضی مسائل، در نظر شخص با وجدان، دلیل ناموجهی است.
اشاره به حقیقت در کلاس درس و اشاره نکردن به آن در جامعه و به طور عموم، اغراء‌ به جهل و باطل است و مخالفت صد در صد با امر به معروف و نهی از منکر و نصح و خیرخواهی برای امت اسلامی.
این وجیزه فقط درباره کتاب تاریخ کلام امامیه نیست؛ بلکه پرسش های آن درباره کتاب هایی است که به راحتی از گروه های غیر شیعه اثنی عشری و غیر مسلمان نام می برند و درباره جریانی خاص، دچار این معضل می شوند.
آیا جامعه به علت آنکه بابیه خود را به ناحق به شیخیه منتسب می کنند نمی خواهد از شیخیه بشنوند؟ پس این مؤلفان و نویسندگان و همین نشست های علمی از برای چیست؟‌ از برای اینکه بابیه و بهائیه لعنهم الله را از شیخیه جدا معرفی کند. آیا چون برخی افراد جامعه چنین اندیشه ای دارند باید از بیان حقیقت صرف نظر کرد؟! مگر نمی توان با بیان حقیقت به آشناکردن آن بی خبران کمک کرد؟‌ آیا امروز هم می خواهیم همان حرف های تکراری کلیشه ای ناصحیح را از قالبی به قالبی منتقل کرده و تکرار و تکرار و تکرار کنیم؟ آیا نباید این کلیشه های ناصحیحی که در کتاب های علمی رسوب کرده را با تیزاب حقیقت پاکسازی کرد؟ بارها و بارها تأکید شده است شیخیه جدای از بابیه و بهائیه است و حتی ملعون علیمحمد باب به معنای تلمذ متداول در اوساط علمی، نزد سیدکاظم رشتی تلمذ نکرده است. وقتی علماء‌ فن شیخ مفید ره را با حضورش در مدرس شیخ صدوق ره تلمیذ او برنمی شمرند، چگونه علی محمد باب که چند صباحی در کربلا رفت و آمد داشته و هر از گاهی در درس عالمی از علماء‌ حاضر می شده و حدیثی و کتابی را هم روایت نکرده است، تلمیذ سیدکاظم رشتی به حساب آوریم؟ تحقیقات جناب محمدرضا جعفری در مقدمه کتاب تصحیح الاعتقاد به درک بهتر این مسئله کمک می کند. (اعداد: مرکز الثقافة الجعفریة للبحوث و الدراسات، ص 20 و 21.)
آیا جریان شیخیه (شیخیه راستین؛ نه اشخاصی همچون احقاقیه و ناطقیه) جریانی سیاسی است؟! آیا جریانی فرهنگی و اجتماعی است؟! آیا نگاه مؤلفی که دوازده یا سیزده سال روی کتابی با موضوعی بس مهم (کلام امامیه) کار کرده چنین است که شیخیه در سطح جریان های خیابانی و کمپین های فرهنگی است؟!‍ اینکه بعد از مرحوم شیخ احمد احسائی، مرحوم سید کاظم رشتی این جریان را از جریان بودن انداختند، صحیح نیست. اینکه این جریان را جریانی سیاسی کردند، صحیح نیست. آری؛ مرحوم سیدکاظم رشتی به علت موقعیتی که در اجتماع آن روز داشتند، در قبال مباحث روز و مراجعاتی که به ایشان می شد، مسئولیت‌هایی داشتند و برای حفظ کیان شیعیان کربلا تلاش‌های زیادی کردند که در کتاب «نویافته هایی از زندگی عالم ربانی مرحوم سیدکاظم رشتی» به آنها اشاره شده است. همچنین مرحوم آقای کرمانی به علت موقعیت فقاهت و مرجعیتشان، چاره ای جز بیان بعضی مسائل نداشتند. وظیفه‌ خود را در قبال آن پدیده سیاسی انجام می دادند. عالم و فقیه بوده اند و با این گونه مسائل برخورد داشته اند و باید هم دخالت می فرمودند. طبیعیِ آن شرایط بوده است؛ نه اینکه بخواهند مکتب شیخ مرحوم را سیاسی کنند.
اما سخن پایانی همان است که مؤلف محترم اشاره می کنند که شجاعت چنین کاری نداشته اند. بارها دیده شده در کتب مختلف مرتبط، نامی از این مکتب و علماء‌ این مکتب به میان نیامده است و علت عدم شجاعت نویسنده است و اگر هم به میان آید، رنگ شیخی بودن بر او زده می شود. و مگر شیخی بودن چیست؟! نه آداب خاصی است و نه رسوم خاصی. همان شیعه اثنی عشری بودن است و آشنایی با فرمایش های بزرگان مکتب شیخیه (عالمان ربانی مرحوم شیخ و مرحوم سید و مرحوم حاج محمدکریم کرمانی و مرحوم حاج محمدباقر شریف طباطبائی اعلی الله مقامهم) و هیچ خبری از آموزه های عرفان های نوظهور و قدیمی در آن دیده نمی شود.
اینک به سؤال این نوشتار می رسیم که چرا مثبت نوشتن از شیخیه، شجاعت می خواهد؟ یک علت را خود مؤلف دقایقی بعد، اشاره می کند و آن ترس از تخریب هاست (و این خود ابتداء سخن است…) اما اگر مؤلفانی از حقیقت بنویسند و نترسند، آیا مجالی برای تخریب های خراب باقی می ماند؟ ‌و اصلا هدف چیست؟ ‌هدف تخریب نشدن است یا انجام رسالتی که بر دوش نویسنده است؟ و مشهور است:‌من صنف فقد أستهدف. پاسخ این پرسش همین جا به سرانجام نمی رسد. بخشی از پاسخ این است که عشق به حقیقت در کار نیست؛ کلیشه و کلیشه و کلیشه جایگزین حقیقت شده است. و گرنه:

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند         جمال چهره تو حجت موجه ماست

5 صفر 1439