نسیم هایی از احساء/ نقدی بر کتاب «أحسائیون مهاجرون» ( بخش 2)

6.در این کتاب به کرّات از موضوعِ واحدی سخن به میان آمده است؛ ولی در صفحه‌های مختلف. به تعبیر دیگر عنوانی خاص،‌ در چند موضع توضیح داده شده و به هم ارجاع داده نشده است. برای نمونه درباره خاندان مَزیدی و حسین مزیدی در صفحه 49 سخن به میان آمده است و در صفحه 94 نیز معلوماتی ارائه شده و در صفحه307 به طور مفصل خاندان مزیدی معرفی شده است. اگر کتاب، نمایه داشت، این اشکال تا حدودی کم‌رنگ می‌شد یا اگر در هر صفحه از این صفحات به دیگر مواضع ارجاع داده می‌شد، بجا و پسندیده بود.

همچنین توضیحاتی درباره تألیفات عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی رفع الله مقامه در دو موضع به فاصله ده صفحه تکرار شده است (صفحه279 و صفحه289) و این، برازنده چنین کتابی نیست.

و نیز بحث انگیزه‌های هجرت به ایران (دوافع الهجرة، صفحه55) به انگیزه‌های هجرت به عراق (صفحه10) شباهت بسیار زیادی دارد و مؤلف محترم می‌توانست در همان ابتدای کتاب، تمام بحث را (انگیزه‌های هجرت به ایران و عراق) در یک موضع بیان کند تا دچار تکرار نگردد.

7.قسمت‌هایی از کتاب أحسائیون مهاجرون، قبلاً در مجله‌ «الواحة» منتشر شده است (همچون مقالات صفحه135 و صفحه173) در نتیجه باعث شده است کتاب، موضوعی پیش نرود و در بعضی مواضع، شبیه مجموعه مقالات شده است. برای نمونه پس از ارائه تحقیقاتی مفصل درباره کتب خطیِ کتابخا‌نه‌های مختلف و توضیحاتی درباره مخطوطات احسائی، یکباره این پرسش مطرح شده است: ماذا نعني بالمخطوطة؟! (صفحه174) و این به علت آن است که در بافت مقاله، پرسشی در موضع درستی مطرح شده است و اینک که در بافت کتاب قرار گرفته، در موضع درستی نیست. یا باید کتاب به صورت مقاله مقاله عرضه می‌شد یا مقالات را تغییر داده و هر موضوع را در جای خود نشانید.

8.در معرفی کتابخانه‌های حاویِ مخطوطات احسائی، ناهماهنگی‌هایی دیده می‌شود. بعضی کتابخانه‌ها معرفی نشده است و بعضی کتابخانه‌ها معرفی‌ای اجمالی دارد و در معرفی بعضی کتابخانه‌ها به تاریخچه آنها نیز اشاره شده است. این ناهمگونی و رعایت نکردن عدالت! اندکی به چشم می‌آید. البته از انصاف نباید گذشت که همان معرفی‌ها، در خور توجه است.

همچنین آمارهایی که درباره بعضی کتابخانه‌ها ارائه شده است، به نظر می‌رسد مطابق فهرست‌های چاپی است و در این سنوات اخیر به روز رسانی‌هایی انجام شده است. از این رو ارائه بعضی آمارها به طور عددی و کاملاً دقیق شاید صحیح نباشد. برای نمونه اینکه آستان قدس رضوی 12 مخطوط احسائی داشته باشد یا کتابخانه مرعشی در قم 38 مخطوط احسائی یا کتابخانه حکیم در نجف 3 مخطوط احسائی، با توجه به فهرست‌های جدید و به روزرسانی‌ها، چندان صحیح نباشد.

9. افتادگی‌ها و خلط‌ها و اجمال‌هایی نیز مشاهده می‌شود. از باب نمونه در صفحه62 تحت عنوان «مدینة کرمان‌شاه» خالی است و هیچ توضیحی ارائه نشده است.

در صفحه116 میان «کرمانشاه» و «کرمان» خلطی صورت گرفته و در توضیح عنوانِ «مدینة کرمانشاه»‌ آمده است: «یوجد بها علم واحد و کرمان کان محل جذب للعلماء الأحسائیین و سیکون لها تاریخ حافل فی الایمان بفکر الشیخ الأحسائی و تکون جماعة خلال المرحلة الثالثه تعرف بـ «شیخیة کرمان» نسبة إلی الشیخ أحمد بن زین الدین الأحسائي.»

و در صفحه154 شرحِ رساله التوحیدِ عبدالکریم بن ابراهیم گیلانی، نگاشته مرحوم علی نقی احسائی رحمة الله علیه، به مرحوم شیخ احمد احسائی اعلی الله مقامه نسبت داده شده است. رساله‌ای که نسخه‌های متعدد دارد و نزد اهل مطالعه معروف است.

در صفحه83 خانواده‌ای معرفی شده است با نام «الشیخیة» منسوب به حاج ابراهیم شیخی. مؤلف نوشته است اصل عائله در احساء شناسایی نشد و اینکه از کدامین منطقه‌اند: «لا نعرف أصل العائلة في الأحساء و إلی أی المناطق تعود.» به نظر می‌رسد نام «الشیخیة» اشاره به نسب ظاهری نداشته باشد؛ شاید این خانواده تابع اندیشه عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی رفع الله درجته هستند و در نتیجه لقب الشیخیة را برای خود برگزیده‌اند. همان‌گونه که میان تابعان این بزرگوار در مناطق دیگری همچون جندق، بوده‌اند افرادی که فامیلیِ ایشان «شیخی باقری» بوده است که لفظ «شیخی» راجع به شیخ مرحوم و اندیشه ایشان است و لفظ «باقری» مربوط به عالم ربانی مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبایی، از علماء بارز شیخیه، و اندیشه ایشان.

10.پس از اشاره به زندگی عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اعلی الله مقامه به مکتب این بزرگوار اشاره می‌شود و اینکه تقسیماتی در مکتب آن بزرگوار رخ داده است: «و قد انقسمت مدرسته إلی قسمین: المدرسة الشیخیة التبریزیة…المدرسة الشیخیة الکرمانیة.» (صفحه 285)

نخست اینکه این تقسیم کامل نیست. پس از عالم ربانی مرحوم سید کاظم رشتی اعلی الله مقامه، این تقسیم رخ داد و برخی به مکتب تبریز گرایش پیدا کردند و برخی به سوی عالم ربانی مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامه. و پس از مرحوم آقای حاج محمدکریم کرمانی، باز هم تقسیم دیگری رخ داد و برخی به سوی عالم ربانی مرحوم حاج محمدباقر شریف طباطبایی اعلی الله مقامه گرایش پیدا کردند و برخی به سوی محمدخان کرمانی، فرزند آقای کرمانی. از این رو در تقسیمات درونی شیخیه، نیاز است این تقسیم توجه شود.

و نیز باید بیفزاییم درباره شیخیه تبریز، توضیحاتی کاملی ارائه نشده است. همچنین اگر به اَعلام مدرسه کرمان نیز اشاره می‌شد، بجا بود و سزاوار و می‌افزاییم به ارائه بررسی‌هایی درباره مرحوم حاج میرزا محمدباقر شریف طباطبایی ضروری می‌نمود.

دوم اینکه این تقسیم‌ها به چه علتی روی داد؟ بجا بود مؤلف محترم درباره این تقسیم‌ها توضیحاتی ارائه می‌کردند؛ چراکه این پرسش در ذهن مخاطب نقش می‌بندد که اگر اینها همه تابع عالمان ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی و مرحوم سید کاظم رشتی اعلی الله مقامهما بودند، پس چرا تشتت و اختلاف؟ و باید مؤلف محترم اشاره می‌کردند که این اختلاف، به علت آن بود جناب میرزا موسی کتاب نگاشتند به نام «احقاق الحق» و در آن کتاب ادعای «لزوم وحدت ناطقی شیعی» را به مرحوم آقای محمدکریم کرمانی نسبت داده‌اند و تعبیر «رکن رابع» را از ابتکارهای ایشان می‌دانند و می‌گویند در كتاب‏هاى شيخ مرحوم و سيّد مرحوم از آن نشانى نيست و اشكال‏هاى ديگرى هم بر ايشان دارند. و از آن زمان طرفداران مرحوم آقاى كرمانى را در تبريز و جاهاى ديگر، «ركنيّه» يا «كريم‏خانيّه» مى‏ناميدند و به علت نگارش کتاب «احقاق الحق» بود که جناب ميرزا موسى و ملاّهاى بعد از ایشان را «احقاقی» نامیدند.

و حال آنکه «رکن رابع» غیر از «لزوم وحدت ناطق شیعی» است و متأسفانه اکثراً میان این دو اصطلاح خلط می‌شود. آری؛ مرحوم آقای حاج محمدکریم کرمانی به اصطلاح رکن رابع تصریح فرموده‌اند؛ ولی وحدت ناطق را از ابداعات محمدخان کرمانی می‌دانیم و البته نقدهای مفصلی بر نظریه محمدخان کرمانی وجود دارد. نمونه‌ای از خلط میان رکن رابع و وحدت ناطق، در ارجوزه‌ای از یکی از علمای احقاقی مذکور است: قال الکریم و ابنه محمد؛ بِوَحدة و لیس عندي یُحمد.

در صورتى كه «ركن رابع» به معنای ولایت اولیاء و برائت از اعداء و نقبا و نجبا، در متون روایی موجود است و در كتاب‏هاى شيخ مرحوم و سيّد مرحوم وجود دارد و حتی تعبیر رکن رابع در نوشته‌های مرحوم سید کاظم رشتی اعلی الله مقامه ملاحظه شده است. در این مجال، به نمونه‌ای فرمایش‌های مرحوم سید کاظم رشتی اع اشاره می‌کنیم. ایشان در نامه‌ای می‌فرمایند:

«بسم الله الرحمن الرحیم به عرض مقدس می‌رساند که هنگامی است که از مشهد مقدس کاظمین علیهماالسلام اراده تشرف به خدمت ائمه سامره علیهم السلام دارم با قلبی به غایت مشوش و چون جناب مخدومی حاجی محمدعلی خود لسانند صادق و کتابی ناطق فاحضر السؤال و استخبر الحال فإنه ینبئک عن الجزئی و الکلی و المجمل و المفصل و الظاهر و الباطن الا ما استجن فی الصدور و لم ابرزه من نوائق الدهور الامر عظیم و الخطب جسیم و الخطر جلیل یا ایهاالذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون تعاونوا علی البر و التقوی و لا تنسَوُا الفضل بینکم ولکن الاعتماد علی الله و الثقه بالله و لاتجزعوا عند النوائب و لا لتواتر المصائب فان الله سبحانه قد جعل ظهور تشیید هذا الرکن الاعظم الذی هو الرابع من الارکان و المتمم للبنیان بأسبابه، نحن و له الحمد و الشکر منها و لکن السلوک کما ادب الله سبحانه نبیه صلی الله علیه و آله عند ظهور الرکن الاولِ منها من اطوار سلوک النبی صلی الله علیه و آله مع الناس فی مکة من صبره و تحمله شدة المحن و الابتلاء الی ان نزلت هذه الآیة أذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر و عند ظهور الرکن الثانی و الثالثِ منها صبر امیرالمؤمنین علیه السلام باستیلاء المتغلبین و مشید هذا الرکن ایضا یحتاج الی ذلک السلوک و الادب فشمر عن ساق الجد و عضّ علی النواجذ و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الأمور و جمیع اصحاب و احباب و اتباع خود را سلام برسانید خاصه نور چشم مکرم محمدرحیم خان و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»

سخن درباره رکن رابع و تفاوت آن با لزوم وحدت ناطق شیعی فراوان است و به اشاره‌ای در این مختصر اکتفا می‌کنیم.

اگرچه ملاحظاتی درباره کتاب احسائیون مهاجرون ارائه شد؛ ولی باز هم تأکید می‌کنیم کتابی است با موضوعی نو و تحقیقاتی جالب و جذاب و مدخلی برای این‌گونه پژوهش‌ها.

در پایان، به فهرستی از تحقیقات این کتاب درباره عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اعلی الله مقامه اشاره می‌کنیم:

ص[=صفحه]33؛ الداغر من الأسر الأحسائیه:

من الأسر الأحسائیة التی تقطن قریة «الجلیل» و قد نزح بعض أفراد الأسر و سکن سوق الشیوخ.

ص 79؛ آل زین الدین

و هی من البیوت العلمیة اللامعة التی أخذت مکانة مرموقة فی الأحساء بسبب رمز الأسرة الکبیر الشیخ أحمد بن زین الأحسائی (1166-1241هـ) الذی یعد أبرز شخصیة فی تاریخ الأحساء و نسبهم هو إبراهیم بن صقر بن إبراهیم بن داغر بن رمضان بن راشد بن دهیم بن شمروخ آل صقر، و ینتمون إلی فرع المهاشیر من بنی خالد حکام الأحساء و موطنهم هو قریة المطیرفی شمالی الأحساء، هاجر عدد من أعلام الأسرة إلی إیران إلا أن معظمهم کانت إقامته فی مدینة «کرمانشاه»:

– الشیخ أحمد بن الشیخ زین الدین بن إبراهیم الأحسائی «قریة المطیرفي» «کرمانشاه» (1166-1241)

ـ الشیخ صالح بن الشیخ زین الدین بن إبراهیم الأحسائی «قریة المطیرفي» «کرمانشاه» (1168-1240)

– الشیخ حسن بن شیخ أحمد بن الشیخ زین الدین الأحسائی «قریة المطیرفی» «کرمانشاه» (توفی قبل عالم1241هـ)

– الشیخ علی نقی بن الشیخ أحمد بن الشیخ زین الدین الأحسائی «المطیرفی» (1200-1246) فقیه و رمز من الرموز الفکریة لمبانی و مسلک والده، کما أنه شاعر و أدیب مبدع، قلده قسم من أتباع والده الشیخ الأحسائی بعد وفاته، له مؤلفات عدة مع دیوان شعر.

– الشیخ علی بن الشیخ صالح بن الشیخ زین الدین بن الشیخ ابراهیم الأحسائی المطیرفی (بعد سنة 1243هـ)

ـ الشیخ عبدالله بن الشیخ أحمد بن الشیخ زین الدین الأحسائی (ت 1272هـ)

– الشیخ یوسف بن الحسن بن الشیخ أحمد بن زین الدین الأحسائی (القرن الرابع عشر.)

معلومات عن الشیخ الأحسائی: ص 92

من أعلامهم (أی آل المحسنی) المعروفین: الشیخ محمد بن الشیخ محسن بن الشیخ علی بن محمد بن أحمد بن محمد الأحسائی، عالم جلیل توفی سنة 1222هـ و هو الذی تتلمذ علیه الشیخ أحمد بن زین الدین الأحسائی فی النحو العربی.

ص 167؛

مکتبة آل الصحاف:…و القسم الآخر من محتویات المکتبة هو ضمها مخطوطات مختلفة من تراث الشیخ أحمد بن زین الدین الأحسائی و رموز مدرسته کالسید کاظم الرشتی و الشیخ محمد بن الشیخ حسین أبوخمسین و غیرهم بمعیة کتب عدیدة لأعلام المدرسة «الشیخیة» الذی یعتبر الشیخ محمد أبوخمسین أحد روادها الکبار… .

ص188؛

مکتبة‌المرعشی…و قد ضمت من المخطوطات الأحسائیه وفق الفهارس العربیة الخاصة بها: الشیخ احمد بن زین الدین الأحسائی کتاب مخطوط، و بعض هذه المخطوطات متوفرة علی عدة نسخ بأقلام مختلفة…الشیخ علی نقی بن الشیخ أحمد بن زین الدین الأحسائی: 2 من مؤلفاته المخطوطة.

ص 200؛

مکتبة الحکیم العامة… «3» مخطوطات للشیخ أحمد بن زین الدین الأحسائی.

ص 230؛

من نسّاخ الکتب فی الأحساء:… الشیخ أحمد الأحسائی: نسخ کتاب «تحریر الأحکام الشرعیة» للعلامة الحلی الحسن بن یوسف بن مطهر الحلی (726هـ) [و] نسخ کتاب «نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر» للشیخ نجیب الدین یحیی بن أحمد بن سعید الحلی (ت690هـ) و تاریخ النسخ فی 3 جمادی الأولی سنة 1217هـ و قد نسب الکتاب فی آخر النسخة إلی الشیخ محمد بن الحارث الجزائری.

ص277؛ حیاة الشیخ الأحسائی (مولده و نشأته، حیاته العلمیة، مؤلفاته، علمه و فضله، وفاته، أثره العلمی و الفکری: أولا أسس مدرسة فکریة کلامیة، ثانیاً العطاء العلمی – أولاً هجرة العطاء، ثانیاً التدریس، ثالثاً التألیف، رابعاً إجابة المسائل -.

ص329؛

اشاره به سندی تاریخی و حضور مرحوم شیخ احمد احسائی اع به عنوان شاهد ماجرا، مورخه 19 ربیع الأول 1198هـ.

در صفحات253، 255، 266، 267 و 268 نیز اشارات مختصری به ایشان یا بستگان ایشان مذکور است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

و لعنة الله علی أعدائهم اجمعین

22شعبان المعظم1437