در سال 2019 گروه ضاله بهائیت لعنهم الله برای نخستین بار فعالیتی تبلیغاتی با استفاده از هنر هشتم انجام دادند. به خیال خود، مستندی طولانی ساختند و باز هم به گمان خود حقانیت علیمحمد باب، لعنهُ الله را در این قالب به نمایش گذاردند.
در این مستند، همت و نَهمت خود را برای تحریف تاریخ گذاردند و غیر از تحریف، آنچه بیان کردند، طبق منابع بابیه است. منابعی درونفرقهای با نقلهایی که در هیچ منبعِ دیگری ملاحظه نمیشود؛ گذشته از آنکه در مواضعی خلاف آن گزارش شده است. همان منابعی که بخشهایی از آن در کتاب دکتر بیژن عبدالکریمی (1397ش) در قالب رُمان منتشر شد؛ همچون تاریخ نبیل زرندی و کتاب حضرت باب، نگاشته نصرتالله محمدحسینی.
این گروه باطل، برای موجّه نشاندادنِ تعالیمش، چارهای ندارد جز اینکه پشتوانهای برای خود بیابد و خود را به آن ببندد. از این رو پیشینه و پشتوانه خود را عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع معرفی میکند و از همان منابع درونفرقهای، چیزهایی نقل میکند که دیگر تواریخ از آن پیراسته است.
مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع از علماء بارز شیعه اثنیعشری است و در تشیع ایشان شکی نیست؛ اما بابیه و بهائیه، با نسبتدادن خود به این بزرگوار فضا را برای برخی پژوهشگران تیره و تار کردهاند و آنان را هم به شبهه انداختهاند.
بابیه و بهائیه برای محکمکردنِ پشتوانه خود، نصوصی را از منابعِ خود نقل میکنند که شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، نورَین نیّرَین معرفی شدهاند؛ اما نصوص معارضِ با این عقیده را نقل نمیکنند.
هرگز نقل نمیکنند که علیمحمد باب، مراجعه به کتابهای این دو بزرگوار را حرام اعلام کرده است. وی در یکی از نوشتههای خود درباره شیخ مرحوم و سید مرحوم این گزافهگوییها را مرتکب شده و در واقع خیالِ ما را از جهت نفی هرگونه انتسابی با این بزرگواران، آسوده کرده است:
«من الیوم الذی قرء علیکم کتاب ربکم کتاب البیان حرمنا علیکم یا حروف کلمة البیان و مظاهر النقطة السایرة فی هویات الظهور النظر إلى تفسیر الزیارة و شرح الخطبة و کل ما کتب الأحمد بیمینه و الکاظم بیمناه کما حرمنا على الذین من قبلکم النظر إلى عورات امهاتکم و ان هذا من فضلنا علیکم و على الناس لعلهم یحذرون. قل لو أنتم تنظرون إلى حروف مما حرمنا علیکم على قدر لمحة البصر او ما هو اقرب لیحجبنکم الله من مشاهدة من یظهره و هو یوم قیامتکم فاتقوا الله یا أهل البیان لعلکم تفلحون. قل انظروا إلى الذین ترأسوا بعدهما فی الناس کیف أنکروا أمر الفرقان و کتبوا إلى شطر الأرض من غربها و شرقها ان الذکر لمجنون… قل ان الأحمد و الکاظم و الفقهاء لن یقدرون انیفهموا و یتحملوا سر التوحید بأفعالهم و کینوناتهم إذ هم أهل التحدید و ما هم عند الله بعالمین… یا أهل الذکر والبیان قد حرم علیکم الیوم بمثل ما حرمنا النظر إلى أساطیر الأحمد و الکاظم و الفقهاء القعود و الجلوس مع الذین اتبعوهم فی الحکم لئلا یضلوکم فتکونوا اذا لمن الکافرین… .»
بابیه و بهائیه از مراوداتِ نزدیکِ علیمحمد باب و مرحوم حاج سید کاظم رشتی نجواهایی را ثبت کردهاند که روح این مرحوم از آن بیخبر است و در هیچ منبعی نقل نشده است و با مراجعه به تاریخهای دیگر و حتی بعضی نصوصِ بابیه، بطلان اینگونه ارتباطها و معاشرتها ثابت میشود.
خوشبختانه این مستند پر طُمطُراق، توسط دستاندرکاران فصلنامه بهائیپژوهی نقد شد و در برابر، مستندی یکساعته در نقد این مستندِ کذایی ساختند.
این مستند همزمان با جشنهای دویستسالگیِ باب ملعون (که توسط بهائیان برگزار شد)، در آبانماه 1398 در فضای مجازی منتشر گردید تا پادزهری برای این زهر باشد.
با همه روشنگریهای بجا و مهمّ این مستندِ جوابیه، در مطلعِ این مستند، به خطا نسبتهایی ناروا به ساحت مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع نسبت داده شده است.
پژوهشِ منصفانه الزامآور بازگو کردنِ حقایق است. با همه قدردانی از نقدِ مستند بهائیان، باید تصریح کنیم که در این نقد، قضاوتِ ارائهشده درباره مرحوم شیخ احمد اَحسائی از ساحتِ انصاف به دور است.
از بهائیان توقعی نیست که انصاف را مراعات کنند؛ اما از کارشناسان شیعه و پاسخگو، این توقع، بجا و پسندیده است.
در این نوشتار، فرازهایی از این مستندِ جوابیه را بررسی کرده و نقدی بر این نقد ارائه میکنیم.
فراز اول:
«در میان شیعیان یکی از کسانی که ادعای ارتباط با امام زمان را داشت، شخصی بود به نام شیخ احمد احسائی. شیخ احمد که بعدها بنیانگذار مکتب شیخیه شد، در شرایطی که مردم ایران در روزهای سخت جنگهای ایران و روسیه بودند، از علاقه مردم به ظهور منجی و فریادرس سوء استفاده کرده.»
پاسخ:
گویا کارشناسان این مستند، به علت تمرکز بر نقد بهائیان (که بسیار بجاست) از مراجعه به آثار مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع غفلت کردهاند. این بزرگوار هرگز ادعا نکرده است که با امام زمان در ارتباط است و حتی درباره رؤیت امام زمان عجل الله فرجه در زمان غیبت کبری، مباحثی ارائه فرموده است. با توجه به اینکه در آخرین توقیع، امام صلوات الله علیه بیان فرمودهاند که «وقعت الغیبة التامة» و روایاتی همچون این روایت که «لا تراه عین حتی تراه کل عین» ملاقات با حضرت در غیبت کبری و ارتباط با حضرت، جای تأمل دارد.
عبارت ایشان در رساله العصمة و الرجعة چنین است:
«و الظاهر ان المفهوم المراد هو انه عليه السلام في الغيبة الكبری فيما بعد منها عن الصغری لايراه احد كما يأتي عنهم عليهم السلام من انه لاتراه عين حتی تراه كل عين و ما نقل من انه رئي في الغيبة الكبري كما نقله كثير فعلی تقدير صحته يحمل علی ما كان قريبا من الغيبة الصغری.»
فراز دوم:
«او از بیان اینکه در خواب ائمه معصومین را دیده یا در بیداری جملاتی از حضرت مهدی شنیده، هیچ ابایی نداشت. به همین دلیل، کمکم بر مریدانش افزوده شد.»
پاسخ:
به راستی این شگفتیهاست که این کارشناس، بدون مطالعه بیان کرده است. در کدام منبع آمده است که شیخ احمد احسائی ابائی نداشت که بگوید در بیداری جملاتی از حضرت مهدی عجل الله فرجه شنیده است؟
تنها موضعی که از رؤیت ائمه علیهمالسلام سخنی به میان آورده است، رؤیاهای صادقهای است که دیده است.
رؤیای صادقه، با شرایطی که در روایات معصومین علیهم السلام مذکور است، البته مورد تأیید علماء شیعه بوده و هست و بسیاری از علماء و صلحاء و زهاد و… رؤیاهای صادقه و صالحه خود را نقل کردهاند که بخشی از آن را مرحوم نوری رحمة الله علیه در کتاب گرانسنگ دارالسلام نقل فرموده است. ودر فرمایش ها رسیده است: إِنَّ اَلرُّؤْيَا اَلصَّادِقَةَ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِينَ جُزْءاً مِنَ اَلنُّبُوَّةِ.
اشکالی که برخی به مرحوم شیخ احمد احسائی وارد میکنند، این است که رؤیاهای خود را نقل کرده و متأسفانه این برداشت اشتباه را برخی پژوهشگران مرتکب شدهاند و گفتهاند شیخ مرحوم اع اساسِ مکتب و اندیشه خود را بر خواب یا بر ارتباط با امام زمان عج استوار کرده است!
در جواب باید گفت و باید انتظار داشت که شخص منصف در این پاسخ تأمل کند:
در هیچ یک از تألیفات و تصنیفاتِ مرحوم شیخ احمد احسائی أع نیامده است که فلان مطلب چنین است و چنان است؛ به دلیلِ خوابی که دیدهام!
هرگز این بزرگوار برای اثبات مطلبی،خواب را دلیل قرار نداده است.
خوابهایی که در زندگینامه خود نقل فرموده، همچون دیگر علماء شرح حالی است که نگاشته است و از احوالات فردی خود خبر داده است.
این چه تهمتی است ناروا که بر این بزرگوار روا داشتهاند و نعوذبالله اساس مکتب آن بزرگوار را بر خواب استوار میدانند؟
آیا کتاب مبارک شرح الزیارة الجامعة الکبیرة را ندیدهاند و نخواندهاند که آکنده از آیات قرآنی و روایات معصومین است؟ دیگر مبانی این بزرگوار را در کتابهای شرح المشاعر و شرح العرشیه و الفوائد و شرح الفوائد و… ندیدهاند؟
آری؛ اگر در موضعی خوابی را هم نقل فرموده باشند، به عنوان مؤید است و قطعاً در آن موضع دلایل عقلیه و نقلیه نیز نقل فرموده است.
و همین تهمت است که برخی نفهمیده و ندانسته، جریان انحرافیِ احمد الحسن یمانی، معروف به دجال بصره (مدعی فرزندی و نیابتِ امام زمان عج) و مکتب شیخ مرحوم اع را با یکدیگر مقایسه کردهاند… .
فراز سوم:
« سید کاظم… بارها به… ارتباط شیخ با امام زمان اشاره میکرد.»
پاسخ:
متاسفانه این نیز از ناحیه شخص کارشناس است و در هیچ منبعی نیامده است.
آری؛ ممکن است این کارشناسان در منابعِ بهائیان این مطالب را دیدهاند و در این مستند بازگو کردهاند. اگر چنین است، باید گفت همیشه منابع بهائیه را محکوم میکنیم که وقایع را وارونه جلوه داده است؛ چگونه در این باره به منابع آنان اعتماد کنیم؟ اینک کتب مرحوم حاج سید کاظم رشتی موجود است و در ضمن مجموعه «جواهر الحکم»، در پانزده مجلد به چاپ رسیده است و بعضی مواعظ و دروس ایشان نیز در دست است و خبری از این گزارش ناصحیح وجود ندارد.
فراز چهارم:
«از اعتقادات شیخیه این بود که اساس دین بر سه اصل است. معرفت خداوند، معرفت پیامبر و معرفت امام. اما چون مردم نمیتوانند به معرفت این سه دست پیدابکنند، لازم است که واسطهای میان مردم و امام وجود داشته باشد تا مردم با معرفت پیدا کردن به این واسطه به حقیقت ایمان برسند. لذا این واسطه را رکن رابع ایمان نامیدند. »
پاسخ:
باز هم جای شگفتی است که کارشناس این مستند، به گونهای گفته است شیخیه اساس دین را سه اصل میدانند (و صحیح، چهار اصل است) که گویا هیچ یک از علماء امامیه، اصول دین را غیر از ترتیب و عدد مشهور، نگفته است!
علماء امامیه رضوان الله علیهم در طول دوران غیبت، عقاید اسلامی را در قالب پنج ساختار متفاوت عرضه کردهاند و عبارات ایشان در کتبشان موجود است. گاهی از ساختار دوگانه (توحید، عدل) سخن به میان آوردهاند و در مواضعی از ساختار چهارگانه نوع اول (توحید، عدل، نبوت، امامت) و در رسالههایی از ساختار چهارگانه نوع دوم (توحید، نبوت، امامت، معاد) سخن به میان آورده اند. در کتابهایی هم عقاید اسلامی را ضمن ساختار پنجگانه توصیف کردهاند (توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد.)
از این رو جای تعجب نیست که بزرگان مکتب استبصار (همچون مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع) ساختار عقاید اسلامی را چهار عدد بشمارند؛ به گونهای که هیچ یک از اصول پنجگانه مشهور، نادیده گرفته نشود.
رکن رابع به تصریح مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع ولایت اولیاء و برائت از اعداء است و همچنین آشنایی با مقامات شیعیان (نقباء و نجباء) و شناخت فقیه برای مراجعه به او و اخذ دین از او. اما نائب خاص بودن و یک فرد بودن او، توضیحات ناصوابی است و شاید برخی از گروه ها به آن اعتقاد داشته باشند ولی شیخیه راستین این معتقدات را ندارد.
تعبیر رکن رابع در کلمات مرحوم شیخ احمد احسائی اع به کار نرفته است؛ بلکه مفاد آن به طور مکرر در نوشته های ایشان وجود دارد و این مفاد، مفادی است قرآنی و روایی. مرحوم سیدکاظم رشتی و مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اعلی الله مقامهما با انتخاب تعبیر رکن رابع برای آن مفهوم، استعمال آن مفهوم گسترده را تئوریزه کرده و در اصطلاح بیان فرموده اند و به کاربردن اصطلاح برای مفهومی شایع، آن قدر وحشتزا نیست که برخی چنین وحشت کرده اند.
فراز پنجم:
«با این همه علماءشیعه به خاطر جلوگیری از قدیسسازی از باب و به جهت پریشانیای که در گفتار و رفتار او دیده میشد حکم به اعدام او نمیدادند اما علماءشیخی که رفتار باب باعث تخریب جایگاه آنها هم شده بود بیدرنگ حکم اعدام باب را امضا کردند.»
پاسخ:
بیانصافی است که زحمات علماء شیخی در رد باب ملعون را حمل بر امیال نفسانی کنیم. «تخریب جایگاه» اگر به معنای مثبت آن باشد؛ یعنی تخریبِ جایگاه اسلام و تشیع و استبصار و مشتبِهکردنِ امر واقع، صحیح است و اگر «تخریب جایگاه» به معنای منفی باشد و منظور کارشناس تخریب جایگاه سیاسی و اجتماعی یا مادی و دنیوی است، کاملاً خطاست.
اولین معترضان بر این مسلک انحرافی، به گواهیِ شواهد تاریخی، پیروان مرحوم حاج سید کاظم رشتی اع بودهاند؛ چه میرزا حسن گوهر و میرزا محمدحسین محیط کرمانی در کربلا و بغداد که با ملا علی بسطامی فرستاده باب به عتبات، محاجه کردند و چه خاندان حجة الاسلام و ثقة الاسلام تبریزی و میرزا محمود نظام العلماء که مجالس متعدد برای هدایت باب در تبریز برگزار نموده و او را به توبه واداشتند.
متون و نصوص مجالس محاکمه بابیان اولیه در بغداد (در محضر والی عثمانی و علماء مذاهب اربعه اهل سنت و مجتهدان اصولی و شیخی نجف و کربلا) و در تبریز (در محضر شاهزاده ناصرالدین میرزا و علمای اصولی و شیخی آن سامان) و نیز در کرمان (باز در حضور حاکم آن بلد و کاتبان رسمی که تمامی مکالمات را استنساخ نمودهاند)، همگی موجود است و برخی چاپ شده است.
علاوه بر آن اکثر علماء و مشایخ بعدی مکتب شیخیه به مناسبت و از باب نفی تحریفات و رفع شبهات بابیه و ازلیه و بهائیه آثار و مکتوبات متعددی نگاشتهاند، که تعدادی چاپ شده و تعدادی نیز همچنان مخطوط است.
برای روشنتر شدن موضعگیری شفاف بزرگان و علماء شیخیه ضد باب و بابیه، بر فعالیتهای مرحوم حاج محمد کریم کرمانی تأملاتی خواهیم داشت؛ چراکه برنامههای ایشان نمونهای بارز در ضدیت با بابیه است.
خبر از اطراف و اکناف به مرحوم آقای کرمانی میرسید و میشنیدند یا میدیدند انحراف مردمان را. بلافاصله به هر مناسبتی از ارتداد علیمحمد باب و کفریات او سخن میگفتند و مینوشتند.
علیمحمد باب از موقعیت آقای کرمانی باخبر شده و دعوتنامهای را برای ایشان فرستاد. اگرچه متن دعوتنامه در دسترس نیست؛ ولی در واکنشهای آن بزرگوار مضمون نوشتههای وی مذکور است.
علیمحمد باب طلبهای به نام ملاصادق را به کرمان فرستاد. وی خدمت مرحوم آقای کرمانی رسید و در صبح یکشنبه 23صفر سال1261 مجلس مناظرهای تشکیل شد. قریب به دویست نفر از اهل حل و عقد و علماء در آن مجلس حاضر بودند. زینالعابدین بن جعفر کرمانی اتفاقات آن مجلس را یادداشت کرده است. در این مجال این گفتوگو را نقل نمیکنیم تا این یادداشت به درازا نکشد.
خوشبختانه پس از فعالیتهای فراوان ایشان ضد باب و مکافحه یکتنه ایشان با تعالیم باب و آگاهانیدن مردم، ترقّبِ ایشان برای ختم غائله باب به سرانجام رسید و در جلد چهارم ارشادالعوام مرقوم فرمودند:
«بشارتی به جهت مؤمنان در این ایام بهجتانجام رسید به طور قطع و یقین و نوشتهجات متواتره از تبریز و طهران و سایر بلاد که آن خبیث را تبریز برده بعد از امر به توبه از کفر خود و قبولنکردن او او را با یکی دیگر از اتباعش که بر غَیّ خود باقی مانده در بیست و هفتم ماه شعبان امسال که سنه هزار و دویست و شصت و شش هجری است در میدان سربازخانه برده به دیوار بستند و فوجی از سربازان را امر کرده که او را نشانه گلوله ساختهاند و بعد از آن او را دو روز در میدان انداخته مردم فوج فوج میآمدند و او را لعن کرده آب دهن بر او میانداختند بعد او را در خندق انداختهاند و سگان او را از هم دریدهاند و خوردهاند و استخوانهای او تا مدتها در خندق افتاده بوده است حمد خدا را که این غایله از دین اسلام رفع شد و از جمله نعمتهای خداوند آن بوده که او را اینطور علانیه کشتند و اگر در زندان و خفیه او را میکشتند هرآینه اتباع آن خبیث میگفتند او غایب شده است و رجعت خواهد کرد اگرچه دور نیست که ایشان کور باشند و باز چنین گویند و خدا اینطور باطل را دفع میکند و حال معلوم شد تصدیق آن رؤیایی که یکی از علمای شیراز دیده بود در حال مرضی مهلک که اطباء از او مأیوس شده بودند که حضرت صاحبالامر عجل الله فرجه او را شفاء دادند و فرمودند که میرزا علیمحمد را چنان بگیرم که اثرش نماند چون بیدار شد خودش شفاء یافته بود و کاغذی به جهت بشارت این رؤیا دو سه سال قبل از این به حقیر نوشته بود و منتظر وقوع آن بودیم تا آنکه چنان او را گرفت که اثرش را گم کرد و اگر نعوذ بالله برای او قبری هم باقی مانده بود شاید بعضی احمقان او را زیارت میکردند حال که قبر هم از برای او مگر بطون سگان نیست میخواهند زیارت سگان را نمایند و اگر سگان هم او را نخورده بودند میگفتند او به شربت شهادت فایز شد حال که خداوند اینطور او را خوار کرد و طعمه سگانش نمود دیگر سعید شهید هم نتوانند گفت. مردم عصیان کردند مثلاً او را کشتند خداوند چگونه بنده عظیم جلیل اشرف عباد خود را به اینگونه اهانت، اهانت میفرماید که طعمه سگان نجسالعین نماید و چرا سگان را از ایشان منع نکرد اگر محترم بودند باری چون مناسب بود و در این کتاب ذکر وجودش شده بود خواستم که ذکر عدمش نیز شده باشد و مؤمنان عبرت از اخذ خداوندی بگیرند که خداوند چگونه و به چه اهانت و ذلت او را معدومالاثر کرد و اتباعش که در هر کجا بودند جمیعاً کشته شدند و سوخته شدند مگر بعضی که هنوز محصورند به اشدّ حصر تا انشاءالله تمام شوند.»
از آن سو باب و بابیان آسوده ننشسته و تا توانستند ضد آن بزرگوار نوشتند و گفتند. باب در لوح حاجی کریمخان نوشته است:
«یا ایها المعروف بالعلم و القائم علی شفا حفرة الجهل»
و در همین لوح شرحی اشاره به معلومات و فضل خود مینماید و در ضمن میگوید که آباء و اجداد یکی از اعراب را اگر بخواهید تا آدم میشمارم.
در کتاب اقتدارات که جمعآوری چندین لوح است و توسط میرزا محمدعلی در بمبئی چاپ شده، در صفحه 210 درباره آقای کرمانی اظهار نظری کرده است.
خطاب به شهر کرمان گفتهاند:
«یا ارض الکاف و الراء انا نراک ما لایحبه الله و نری منک ما لااطلع به احد الا الله العلیم الخبیر و نجد ما یمر بینک فی سر السر عندنا علم کل شیء فی لوح مبین.
لاتحزنی بذلک سوف یظهر الله فیک اولی بأس شدید یذکروننی باستقامة لاتمنعهم اشارات العلماء و لاتحجبهم شبهات المریبین اولئک ینظرون الله باعینهم و ینصرونه بانفسهم الا انهم من الراسخین.»
نویسنده «فلسفه نیکو» توضیح داده است:
«چون دل میرزا از دست زبان و قلم و دانش و علم مرحوم حاج محمد کریم خان خونین بوده و همیشه از دست او مینالیده و در سرسر به توسط کاغذپرانی و سعایت از آن مرحوم به وسایط مختلفه که شیوه خود و پسرش میرزا عباس بوده خاطر رجال دربار ناصر دین شاه را از مرحوم حاج محمدکریمخان میآشفته دیو نفس او را ملهم داشته، شاید در این میانه یکی کارگر شود، تا قلم غیبگويی را به دوات عیبجويی خود کرده و جملات فوق را در کتاب آسمانی! خویش انشاء نموده و حسن اتفاق از هشتاد سال پیش تاکنون واقعه و سانحه در کرمان نسبت به آن مرحوم و فرزندان و ذریات او واقع نشده بود و حال آنکه اگر جزئی سانحه که از ضروریات عالم طبیعت است در کرمان واقع میشد، بابیهای بهائی آن را به ریش میرزا میبستند و مینمودند که این واقعه را در کتاب اقدس صریحاً خبر داده!»
و در کتاب «رحیق مختوم» درباره آن بزرگوار آمده است:
«اذکروا الکریم اذ دعوناه الی الله انه استکبر بما اتبع هواه بعد اذ ارسلنا الیه ما قرت به عین البرهان فی الامکان و تمت حجة الله علی من فی السموات و الارضین انا امرناه بالاقبال فضلاً من الغنی المتعال انه ولی مدبراً الی اناخذته زبانیته العذاب عدلاً من الله انا کنا شاهدین.»
باز هم نویسنده «فلسفه نیکو» توضیح داده است:
«همانا زبانیه عذاب در نظر میرزای دینساز شریعتباز عدم ایمان به او و باب است! و تمام رحمت و کرامت و جنت مختص خود او و پیروان او است چنانکه به آنها بشارت میدهد یا معشر العلماء فی البهاء تالله انتم امواج البحر الاعظم و انجم سماء الفضل و اَلْویة النصر بین السموات و الارضین انتم مطالع الاستقامة بین البریة و مشارق البیان لمن فی الامکان طوبی لمن(ظ) اقبل الیکم و ویل للمعرضین!»
بابیان به علماء توهین کرده و به آقای کرمانی لقب تراب و زاغ و کلاغ دادهاند. شوقیافندی در لوح قرن آن بزرگوار را هائم در هیماء جهل و عمی خوانده و عبدالحمید اشراقی خاوری، نویسنده مشهور بهائی و ابوالفضل گلپایگانی در مقدمه کشف الغطاء توهین کردهاند. میرزا بهاء الله آقای کرمانی را دجال نامید و دشمن ظهور باب و بهاء میدانست. گذشتــه از الـــواح باب و رساله قرةالعیــن بر ضد آقـای کرمانی باید به الواح و آثار متعدد حسینعلی بهاء در رد ایشان اشاره کرد؛ همچون لوح قناع (با مطلع: ان یا ایها المعروف بالعلم) و نیز لوح دیگر (با مطلع: هو القهار یا کریم اسمع نداء ربک الابهی) که در آنها به ایشان طعن زده و در کتاب اقدس نیز ایشان را مستکبری هواپرست خوانده است: «اذکروا الکریم اذ دعوناه الی الله انه استکبر بما اتبع هویه…»
علیمحمد باب عبارت دیگری درباره ایشان دارد:
«ان حاج محمد کریم خان کان غبیاً و ابوه کئیماً.»
مرحوم حاج محمدکریم کرمانی، در صف اول مخالفان باب قرار داشتند و محاکمه باب در تبریز عمدتاً توسط رهبران شیخیه در آن شهر صورت گرفت. چندان که به نوشته آواره، مبلغ بهائی «خصومت با بهائی، از خصایص هر شیخی کریمخانی است.»
آقای کرمانی اعلی الله مقامه چنان مبغوض علیمحمد باب واقع شدند که ایشان را دجال و نقطه جهل و حرف نفی و کفر و نقطه انکار و حرف نار نامید و مظهر شیطان دانست و لعن و سبها کرد و دوستی آن بزرگوار را به جهنم تعبیر کرد و هرآنچه خودْ بود را به ایشان نسبت داد و به خیال خود حق هم داشت! چراکه به تعبیر یکی از نویسندگان «اگر حاج محمد کریم کرمانی بابی میشد، ایران بابی میشد.» و وقتی چنین نشد، تمام نقشههای باب نقش بر آب شد.
اینک این زحمات کجا و فرازِ پنجم کجا… بهراستی انصاف حکم میکند که زحمات علماء شیخی در تبیین ضلالتِ باب ملعون کوچک شمرده نشود. بهراستی چرا از شخصیتی که بابِ ملعون و طرفداران او اینگونه از او کینه به دل دارند، تجلیل نمیشود؟… بهراستی انصاف در پژوهش کجاست؟
10 ربیع الاول 1441