چکیده مطلب دوم از مباحثِ نبوتِ کتاب ارشادالعوام (بخش اول)

چکیده قسمت‌های گذشته: (با کلیک روی هر عنوان، چکیده را مطالعه کنید:)

چکیده قسمت اول از جلد نخست کتاب ارشادالعوام (خداشناسی) _ بخش اول

چکیده قسمت اول از جلد نخست کتاب ارشادالعوام (خداشناسی) _ بخش دوم

چکیده بخش شناخت پیغمبران (نبوت عامه) از جلد نخست کتاب ارشادالعوام _ بخش اول

چکیده بخش شناخت پیغمبران (نبوت عامه) از جلد نخست کتاب ارشاد العوام _ بخش دوم

———————————————————–

مباحث معرفت پیغمبران در جلد نخست کتاب ارشادالعوام، مشتمل بر چهار مطلب است:

مطلب اول: در اثبات وجود پیغمبران در هر عصری و صفات آنان (۱۶ فصل)

مطلب دوم: در اثبات پیغمبری پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و فضائل ایشان (11 فصل)

مطلب سوم: در معرفت پیغمبر آخرالزمان (در ضمن چهار مقصد)

مطلب چهارم: در بیان حقیقت معراج

 

اعداد داخل پرانتز، شماره فصل است.

مطلب دوم

شکی نیست که شخصی به نام محمد فرزند عبدالله و آمنه، در مکه متولد شد و ادعای نبوت کرد و به مدینه مهاجرت نمود و به دین خود دعوت کرد و عرب را ذلیل کرد و کتابی به نام قرآن آورد و معجزه‌هایی از او ظاهر شد. خدا هم او را تأیید و تقریر و تسدید کرد، یعنی کسی را بر نینگیخت که امر او را باطل کند و حال آنکه خداوند آگاه و مطلع بر همه اوضاع عالم است و قادر و حکیم است و لغوکار نیست. بلکه از خزینه‌های غیبی خود به او خلعت جلالت و هیبت و قدرت پوشانید و او را قادر بر ملک کرد و جمادات و نباتات و حیوانات و زمین و آسمان او را اطاعت کردند و معجزه‌ها از او آشکار شد و تصرف‌ها در عالم کرد. و با همین دلیل تقریر و تسدید، پیغمبری هر پیغمبر و امامت هر امامی و حق بودن هر ولیی آشکار می‌شود. (1)

اشاره شد که از جمله معجزات حضرت «قرآن» است و معجزه ماندگار ایشان است. اما قرآن چگونه معجزه است؟ به تعبیر دیگر وجه اعجاز قرآن چیست؟ توضیحاتی در این زمینه در کتاب «ازهاق الباطل» آمده است و در این قسمت به چند وجه اشاره می‌شود:

1.قرآن تحدی کرده است که اگر انس و جن جمع شوند، مثل این کتاب نمی‌توانند بیاورند و امروزه بعد از چهارده قرن فصیحان و بلیغان مانند آن را نیاورده‌اند.

2.این قرآن در میان عرب‌زبانان ارائه گردید در زمانی که اهل آن زمان فصیح‌ترین عصرها بودند و نهایت تسلط در شعر و انشاء داشتند و اگر می‌توانستند که همچون قرآن بیاورند این‌همه ذلت را بر خود نمی‌گذاردند و مثل قرآن می‌آوردند. پس وقتی که ایشان نتوانستند مثل قرآن بیاورند، کل عالم عاجزند؛ چراکه دیگران عرب نبودند و عداوت و فصاحت و تسلط آنان را نداشتند.

3.در قرآن خبرهای غیبی است و از احوال دل مردم و اسرار آنها خبر داده است و اگر این خبر به غیب از راه منجمی و رمالی و ساحری بود، خدا دروغ آن را اظهار می‌کرد و چون او را تصدیق کرد و دروغی از او ابراز نداد، دانستیم که حق و صدق است.

4.هر آیه از قرآن شِفاء درد و ناخوشی است و همه صاحبان علوم غریبه و طلسمات و اعداد، از قرآن یاری می‌جویند و ستاره‌ها و ملائکه و جن‌ها و سایر اجزای عالم به آن مسخر می‌شوند. و اگر کسی بگوید اگر آیه‌های قرآن اثر دارد، دعای دعانویس‌ها هم اثر می‌کند، می‌گوییم اثر دارد چون ادعای پیغمبری ندارند و از این جهت تأثیر ناقصی دارد و این اثر ناقص هم به علت تأثیرات حروف آن دعا یا نفس دعانویس است. اما قرآن از کسی است که ادعاءِ نبوت کرد و پیش روی خدا بود و با اینکه ظاهر آن احکام و قصه و مثَل است اما از جهت اینکه کلام خدا است تأثیر دارد. گذشته از آنکه سایر دعاها، هر دعائی برای کاری است اما هر آیه از قرآن برای هر حاجتی که باشد خاصیت دارد.

به هر روی، نبوت رسول خدا با دلایل دیگر ثابت شده است و این نبی که نبوت او ثابت است، فرموده قرآن معجزه است و اگر کسی هم درنیابد که چگونه معجزه است، باید سخن نبی را بپذیرد و تسلیم باشد. البته چگونگیِ معجزه بودنِ قرآن وجوه دیگری هم دارد که به کار عوام نمی‌آید. همین بس که کوچک‌ترین سوره قرآن که سوره کوثر است، مشتمل بر بیان مقامات توحید و نبوت و امامت و احوال اعداء و خبر از غیب و بیان مقام نبی و بعضی احکام است و همین بس که همه عرب از آوردن مثل آن عاجزند.

آنانی هم که عربی می‌گویند و می‌خواهند مثل قرآن بنویسند، باز  هم نمی‌توانند ؛ چراکه هرچه عربی شد که در نهایت فصاحت نیست و مشتمل بر اسرار و مراتب فصاحت نیست. گذشته از آنکه سبک آن هم دزدی از قرآن است و بالاتر اینکه از خاصیت‌های حروف و ترتیب حروفِ قرآن بی‌اطلاعند و سخن آنان مثل قرآن نیست که مشتمل باشد بر علم‌ها و حکمت‌ها و غیب‌های گذشته و غیب‌های آینده. پس چه کسی می‌تواند کتابی یا سوره‌ای مثل قرآن بیاورد و حال آنکه همه خلق در قرآن است؛ چنانکه آیات قرآن به این مضمون اشاره دارد. (2)

همچنین قرآن با وجود معجز بودن، اعظم معجزه‌ها هم هست چراکه از حروفی تشکیل شده که نزد عرب معروف بوده و هست و با نهایت تسلط آنان بر این حروف، نمی‌توانند مثل قرآن بیاورند. همچنین قرآن با وجود آنکه همه قصه و احکام و مثَل است مشتمل است بر علم‌های بسیار به طوری که حکماء ربانی و علماء سبحانی خود را به آن پیوند می‌زنند و آن را سند خود قرار می‌دهند. مثل شیخ مرحوم اع و سید مرحوم اع که همه علوم رسمی و غیر رسمی (علوم خفیه و لدنیه) را از قرآن بیرون آوردند و در فنون مختلف برای مطالب خود از قرآن شاهد آوردند.

و همین، جهت دیگری است بر اینکه قرآن اعظم معجزه‌ها است. قرآن مشتمل بر علم است و علم از همه معجزات بالاتر است. اینک اگر سؤال شود به چه دلیل علم از معجزه بالاتر است، ده پاسخ ارائه می‌کنیم:

1.هر معجزه‌ای به سحر شباهت دارد و نظیر آن را از شعبده و چشم‌بندی مهیا کرده‌اند؛ اما علم معجزه‌ای است که جفت آن را به هیچ حیله‌ای نمی‌توان ساخت و مشتبه کرد.

  1. معجزه را کسی که حاضر است می‌بیند؛ اما کرامت علم را حاضران و غایبان می‌شنوند و می‌بینند و می‌فهمند.
  2. هر معجزه مخصوص یک امر خاصی است و یک موضوع دارد مثل شق القمر که فقط شق القمر است؛ اما معجزه علم امری است که به آن حقیقت چیزها فهمیده می‌شود.
  3. معجزه را به کسی نمی‌توان آموخت؛ اما علم کمالی است که می‌توان از پیغمبر و امامِ صاحب‌معجز آموخت. معجزه را به غیر نمی‌توان داد و علم را می‌توان به غیر داد.
  4. معجزه برای عوام است که عقل ایشان به چشم ایشان است؛ اما کرامت علم برای عقلاء است. عاقلان به علم قناعت می‌کنند و جاهلان به معجزه. عاقلان بعد از علم و عمل هیچ معجزه‌ای طلب نمی‌کنند و اگر علم و عمل نبینند به هزار شبیه به معجزه نگروند.
  5. هر معجزه، شبیه کاری از سایر خلق است. مثل پرواز انسان که شبیه پرنده است یا برداشتن بار سنگین که همچون فیل است و…؛ اما علم شباهتی به عمل و صفت هیچ حیوان و نبات و جماد ندارد و مخصوص انسان کامل است.
  6. معجزه باقی نمی‌ماند و بعد از پایانِ اعجاز، اثری از معجزه نیست مثل شق القمر که دیگر اثری از آن نیست یا سخن گفتن حیوان که تمام شد؛ اما علم معجزه‌ای است باقی تا قیامت.
  7. علم اعظم صفات الهی است که در هر چیز و هر کس بروز کند اعظم صفات الهی در او بروز کرده؛ اما سایر معجزات ‌هرکدام یک شأن از شأن‌های مشیت الهی است و جهتی از جهت‌های او است.
  8. گذشته از آنکه هر معجزه مخصوص یک کار است و یک موضوع دارد، کُنه همان کار و موضوع از آن معجزه معلوم نمی‌شود؛ اما علم کرامتی است که به آن، بر حقیقت هر چیزی، عالِم اطلاع می‌یابد.
  9. از سایر معجزه‌ها بندگان به خدا و صفات او و رسم بندگی و معرفت پیامبر و مقامات او معرفتی پیدا نمی‌کنند؛ اما به واسطه علم، همه آنچه ذکر شد و بیش از آن، برای بینندگان و شنوندگان و تعلیم‌گیرندگانِ علم حاصل می‌شود.

اینها جهت‌های شرافت علم است بر همه معجزه‌ها. و قرآن کتاب علم است و علم اولین و آخرین در آن است. از این رو قرآن بزرگ‌ترین معجزه‌های پیغمبران است و هیچ معجزه‌ای به آن نمی‌رسد و مخصوص رسول‌خدا صلی الله علیه و آله است و ثقَل اکبر است و عترت قیّمِ قرآنند و ثقل اصغر. و قرآن قطب کتاب‌های آسمانی است و دل است. (3)

اینک پرسشی مرتبط با مقامات قرآن مطرح می‌کنیم. قرآن افضل است یا رسول‌خدا صلی الله علیه و آله؟

پاسخ این است که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله اول ما خلق الله است و میان انبیاء الهی به منزله قلب است و کامل حقیقی است و اشرف، اکمل و بهترین ایشان است و نزدیک‌ترین خلق است به خدا؛ به طوری که هیچ کس و هیچ چیز نزدیک‌تر  از او به خدا نیست. پس قرآن اشرف از پیغمبر نیست؛ چراکه اشرف از پیغمبر آخرالزمان چیزی نیست.

همچنین پایین‌تر از عقل رسول‌خدا صلی الله علیه و آله هم نیست؛ چراکه قرآن وحی الهی است و اگر پایین‌تر باشد، وقتی بود که پیغمبر بود و قرآن نبود و رسول‌خدا نعوذ بالله جاهل به قرآن بود. و جاهل، نزدیک‌ترین خلق به خدا نیست و رسول‌خدا باید از چیزی کسب کمال می‌کرد که پایین‌تر از او بود. پس قرآن بعد از پیغمبر نیست.

پس قرآن نه بالاتر از رسول خدا است و نه پایین‌تر. بلکه در یک رتبه‌اند. در یک رتبه هم شایسته نیست که جدای از هم باشند؛ چراکه خلقِ اول یکی است و دو نیست؛ پس هر دو یکی هستند و قرآن، عقل رسول خدا صلی الله علیه و آله است.

قرآن بیان وجود رسول خدا است و وجود پیغمبر حقیقت قرآن است. جمیع قرآن، بیانِ گفتاری یا نوشتاریِ احوال پیغمبر صلی الله علیه و آله است.

به بیان دیگر، قرآن یا شرح صفات خلق است که همه از نور پیغمبر است، یا شرح صفات خالق است و این صفات چون غیر ذات خدایند و غیر ذات هم حادث است و رسول‌خدا اشرف و اولِ حوادث و موجودات است، پس اصل و معدن و منبع همه صفات خدا او است. پس پیغمبر حقیقت قرآن و قرآن بیان صفات آن ذات شریف است.

با تعبیری دیگر، سخن را توضیح می‌دهیم. به چند روش می‌توان چیزی را توصیف کرد. یا اینکه صفت‌های او را بگویند؛ مثلاً زید فلان‌طور و فلان‌طور است. یا اینکه مثال و عکس و صورت زید را بکِشند یا بسازند و نشان دهند و البته این روش گویاتر است. یا اینکه خودِ زید را نشان دهند و این بیان، اعظم از مثال است؛ زیرا که جای عیان است.

و خداوند مرادهای خود را به هر سه شکل بیان کرده است تا هیچ کسی را عذری نباشد. بیانِ قولیِ خدا قرآن است و بیان مثالی جمیع عالَم است که از نور پیغمبر خلق شده و ذات مقدس رسول را هم آشکار کرده و او را نشان داده تا خود او را ببینند و معرفت او را به دست آورند. پس از این جهت این عالم کتاب فضائل ایشان است ولی به طور مثل و عکس؛ و قرآن هم کتاب فضایل ایشان است ولی به طور بیان و سخن؛ و ذات پیغمبر حقیقت این دو کتاب و اصل این دو کتاب و مقصود و مراد از این دو کتاب است. چراکه ذات خدا که معنی الفاظ نیست. پس هر چه هست همان بیانِ‌صفات است و صفات خدا پیغمبر است. «قرآن تمام وصف کمال محمد است».

اینک چند توصیف دیگر در نسبت‌سنجی میان رسول‌خدا و قرآن:

قرآن بیان احوال پیغمبر است و پیغمبر حقیقت قرآن است.
قرآن جسم است و عقلِ پیغمبر روح.
قرآن ظاهر است و عقل پیغمبر باطن.
قرآن عقل ظاهریِ پیغمبر است و عقل پیغمبر ‌قرآن باطنی.
قرآن تنِ عقلِ نبی است و عقلِ ظاهری و علم ظاهری پیغمبر است. چنان‌که پیغمبر در باطن بدون عقل دانا نیست، در ظاهر هم بدون قرآن دانا نیست. چنان‌که باید باطناً عقل داشته باشد، ظاهراً هم باید قرآن داشته باشد.
قرآن محمدی است قولی، چنان‌که پیغمبر قرآنی است حقیقی.
قرآن محمد است در عالم سخن‌ها.
قرآن در عالم حروف و کلمات، نبی مرسل و محمد است صلی الله علیه و آله.
چنان‌که عقل رسول خدا عقل کل است، قرآن هم کتاب کل است.

و از این سخنان مشخص می‌شود پستی ادعای آنانی که گمان کرده‌اند مثل قرآن می‌توان آورد. چگونه می‌توان همتای عقل رسول‌خدا چیزی آورد؟! و حال آنکه همه کتاب‌های انبیاءِ پیشین شمه‌ای از قرآن است و تفصیل گوشه‌ای از گوشه‌های قرآن است. پس جمیع آن شریعت‌ها و احکام که در آن کتاب‌ها بوده همه در قرآن موجود است و عالم به قرآن کسی است که علم هر چیز را از قرآن بیرون بیاورد و جمیع کتاب‌های آسمانی را در قرآن بیابد و از این جهت سلطان جمیع کتاب‌ها و دل جمیع آنها است و این قرآن در روز قیامت به صورت اصلی خود خواهد آمد که صورت انسان باشد و در صحرای قیامت به شکل انسان می‏ایستد و سخن می‏گوید و شفاعت می‏کند و هرکس او را تصدیق کرده و دست به دامان او زده روز قیامت دست به دامان او خواهد زد و نجات خواهد یافت و او شفاعت خواهد کرد و از همه پیغمبران و شفیعان محشر برتر می‏ایستد و نزدیک‏تر خواهد بود به خدا از هر کسی و هر چیزی و امیدواریم که ما را از حاملان و حامیان و ناصران خود محسوب فرماید ان‌شاء‌اللّه‌تعالی. (4)

اگرچه قرآن معجزه‌ای است ماندگار و روشن‌کننده حقانیت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله، اما به طور کلی بزرگ‌ترین دلیل بر حقیت اهل حق دلیل تقریر و تسدید است. هر حقی را باید با این دلیل از باطل تمیز داد و پیغمبران با همین دلیل پیغمبری خود را برای امت ثابت می‌کردند و خداوند در قرآن به همین حجت در چندین جا حجت کرده است. و تقریر و تسدید خدا، منافاتی با زندگیِ کافران و منافقان یا حتی تسلط آنان ندارد؛ چراکه خداوند متعال غنی است و خلق را مختار آفریده تا ایمان یا کفر را انتخاب کنند و همه گروه‌ها را مهلت داده است. برای مثال بر خدا لازم است که به مردم بفهماند که علی بر حق است و ابوبکر بر باطل؛ و خلیفه بلافصل پیغمبر و منصوب از جانب خدا و رسول و لایق منصب خلافت علی است. بعد هرگاه مردم از راه عداوت و لجاج و عناد بخواهند پیروی ابوبکر را بکنند و علی را ترک کنند، ایشان را منع نخواهد کرد تا آنکه هرکس هرچه در باطن خود دارد فاش کند؛ و ایشان را به زودی هلاک نکند تا هرکس ممکن است که رجوع به حق کند یا اگر در نسل او اهل حقی هست ظاهر شود. و خدا چنانکه بعد بیاید به مردم شناسانید که حق با علی است و ابوبکر بر باطل است و مهلت ایشان دخلی به حقیت و بطلان کسی ندارد و چنین است دأب خداوند در هر حق و باطلی و آن‌قدر که لازم است همان شناسانیدن است و بس. بلکه اگر حق به حسب قوت دنیایی و عزت دنیایی چندی مغلوب شود و فی‏الجمله گوشه نشیند دلیل بطلان حق نشود، بلکه باید برهان حق و دلیل حق همیشه غالب باشد نه عزت و غلبه دنیایی. بلکه در این ایام، حق بایست به حسب دنیا مغلوب هم باشد تا باطن اهل باطل آشکار شود. پس پیغمبر صلی الله علیه و آله که ظاهر شد و معجزات آورد و تصرف در جماد و نبات و حیوان و زمین و آسمان کرد به طوری که بر هیچ عاقلی پوشیده نیست و تغییر شریعت‌ها داد و خدا کسی را برنینگیخت که مقابلی با او کند، ما به این تصدیق قوی یافتیم که او بر حق است. و البته ممکن است به علت مصلحت‌هایی حق مغلوب شود و باطل غالب گردد؛ ولی باز هم منافاتی با تقریر و تصدیق خدا ندارد. گذشته از آنکه عادتاً در این دنیا حق مغلوب و مقهور بوده و اهل حق همیشه کم بوده‌اند و از این کم بودن وحشتی نداشته‌ و ندارند. (5)

به مناسبت بحث قرآن، به انحرافاتی که در این زمینه رخ داده اشاره می‌شود. متأسفانه برخی که چند کلمه‌ای حکمت آموخته بودند و آن را به طور کمال فرا نگرفته بودند و کامل نکرده بودند و به‌مقتضای آن عمل نکرده بودند، دچار شک و شبهه شدند و شیاطین هم به آنها کمک کرده و جمعی از جاهلان را هم گمراه کردند. شیاطین، این روح‌های خبیث، همین که بدنی از انسان‌ها را مناسب محل و مکان خود می‌یابند در آنجا ساکن می‌شوند و به اندازه معلومات علمی آن انسان، القاء شبهات می‌کنند. بسا انسانی که تحصیل علم می‏کند نه از جهت نزدیک شدن به خدا بلکه از جهت بزرگی و ریاست و تشخص و حاکم شرع شدن و قاضی شدن یا ملاباشی یا آقا شدن یا شیخ‌الاسلام شدن و بسا انسانی که تحصیل علم می‏کند از برای رضای خدا و نزدیک شدن به خدا و برای عمل به آن؛ و معلوم است که عمل اول معصیت است و معصیت از جانب شیطان است و نفس اماره، و عمل ثانی طاعت است و از جانب ملک است و از جانب عقل که نور خدا است. پس در تن آن جماعت شیطان سکنا دارد و از چشم ایشان نظر می‏کند و از گوش ایشان می‏شنود و از دست و پای ایشان حرکت می‏کند و در بدن ایشان تحصیل علم می‏کند و علم آن شیطان زیاد می‏شود و شبهه و شک در آن علم می‏آموزد و در آن علم بنای شیطنت می‏گذارد و آن شخص را اغوا می‏کند و جمعی دیگر را که مناسبتی با او دارند اغوا می‏کند و آنها هم شبهه‏های او را به جهل خود زینت می‏دهند و شواهد و مَثَل‌ها برای آنها می‏جویند و ذکر می‏کنند.

در زمان عالم ربانی مرحوم سید کاظم رشتی اعلی الله مقامه برخی با خیال‌های فاسد علوم این بزرگوار را تحصیل کردند و با نیتی ناخالص به طور ناقص فرا گرفتند و شک و شبهه در میان مردم اظهار کردند. از جمله یکی از آنها (ملعون علی‌محمد باب شیرازی) به ادعای قطبیت و بابیت، علَم مخالفت افراشته و ادعا کرد که من باب اعظم و ذکر اجل اعلی هستم و کتابی بر سبک قرآن ساخت و سوره‌ها و آیه‌ها در آن قرار داد همه غلط و نامربوط، و بعد از سید جلیل فتنه عظیمی به‌پا کرد. در کتاب‌هایی همچون «تیر شهاب بر راندن باب» و «ازهاق الباطل» ادعاهای این ملعون باطل و رد شده است.

چگونه بتوان مانند قرآن آورد و حال آنکه نظم و خلقت قرآن مثل خلقت آسمان و زمین و سایر موجودات است؛ چنانکه کسی مانند آنها را نمی‌تواند بسازد، مانند قرآن نیز نمی‌تواند بیاورد. گذشته از آنکه قرآن تحدی کرده است که مثل قرآن نمی‌توانید بیاورید و کلام هر کسی شرح احوال عقل او است و کسی که عقلش مانند عقل کل نیست چگونه شرحش مانند شرح آن می‏شود و همین دلیل عظیمی است که اگر می‏شد کرده بودند. ولی خداوند در هر عصری فتنه‌ای می‌آورد تا خلق را آزمایش کند.

رسول‌خدا خاتم‌الانبیاء است و این ضروریِ مسلمین است و نبیی پس از او نمی‌آید که صاحب شریعت باشد و کسی که چنین ادعائی کند کافر و مرتد است؛ چه رسماً ادعای نبوت کند و چه از راه تلبیس اسم نبوت نبرد اما مانند قرآنی بیاورد، تفاوتی نمی‌کند. چه ادعای نبوت کند و چه خود را عبد بقیةالله بداند اما ادعای وحی کند، تفاوتی نمی‌کند. این ادعائی است که جای تأویل هم نیست و اگر بنای تأویلِ سخنِ همه باشد، اقرار احدی بعد از این ثابت نمی‌شود و فرقی ما بین مسلم و کافر و مُقِرّ و منکر و فحش و کلمه محبت و دوست و دشمن نخواهد بود؛ چراکه در همه اینها تأویل احتمال می‌رود.

طرفداران ملعون باب، به خیال خود، سه توجیه در اصلاح کفرهای او آورده‌اند. به این سه توجیه اشاره شده و پاسخ و ردّ هر یک ارائه خواهد شد.

  1. گفته‌اند قرآن حقیقی مظهرها دارد، قرآن باب هم یک مظهر از مظهرهای قرآن است.
  2. گفته‌اند قرآن بیش از این مقدارِ موجود بوده و تتمه دارد، قرآن باب تتمه قرآن است.
  3. گفته‌اند مردم نمی‌توانند مثل قرآن بگوید، خدا که می‌تواند؛ و قرآن باب را خدا فرموده است و بر پیغمبر نازل کرده و ایشان به امام عصر داده‌اند و ایشان برای باب فرستاده‌اند.

پاسخ و  ردّ:

  1. به گروه اول دو پاسخ داده می‌شود: الف. جواب نقضی این است که اگر چنین است هر کسی می‌تواند بیاید و بگوید من مظهر پیغمبرم و پیغمبر را مظهرها است و کتاب او را مظهرها است و شریعت او را ظهورها است!

جواب حلی این است که ای نادانان، مظهرِ کامل باید بر طبق ظاهر باشد. اگر این مظهر بر طبق قرآن است، همین تکذیب قول خدا که قرآن مثل ندارد. و اگر بر طبق آن نیست مظهر کامل نیست و اگر مظهر ناقص می‏خواهید جمیع عالم مظاهر پیغمبرند و جمیع کلام‌های حق و راست مظاهر قرآن؛ ولی هیچ‏یک محمد صلی الله علیه و آله و قرآن نیستند به جهت نقصان آنها. بلی هریک جهتی از جهات آن دو را می‏نمایند.

  1. پاسخ و رد گروه دوم: ای نادانان، تتمه قرآن در زمان پیغمبر نازل شد و وحی است و از قرآن است و مراد از قرآن، همه آن است و این قرآنِ موجود بعض آن است و آنچه باب ملعون آورده تتمه قرآن نیست. تتمه قرآن شرح سوره یوسف و کاغذ به زید و عمرو نیست. تتمه قرآن نزد صاحب الامر است. آه آه از نادانان و جهالت آنها، اعظم مصیبت‌ها ابتلای به دست جهال است.
  2. پاسخ و رد گروه سوم: بلی، خدا می تواند که کتابی دیگر هم مثل قرآن بفرماید ولی تکرار همین کتاب می‏شود چرا که خدا می‏فرماید: ما فرّطنا فی الکتاب من شی‏ء یعنی در کتاب، ما چیزی فروگذاشت نکردیم و می‏فرماید: و فیه تبیان کل شی‏ء یعنی در این قرآن بیان هر چیزی شده است. پس اگر خداوند کتابی دیگر هم بفرماید تکرار همین کتاب است ولی به عبارت دیگر، و خدا قادر است و معجزه هم می‏شود البته و باز انس و جن از مثل او عاجز می‏شوند و لکن در آن هنگام آن هم وحی می‏شود مثل قرآن.

اگر می‏گویید که بر پیغمبر نازل شده است و از او بر امام عصر نازل شده است و از او بر باب نازل شده است می‌گوییم این کتاب بدون فرق مثل تورات و انجیل، وحی خدا می‏شود که بر باب نازل شده است؛ چرا که آنها هم اول به پیغمبر رسیده است بعد به ائمه رسیده است و از ایشان مثلاً به موسی رسیده و خطاب به موسی است و این هم خطاب به باب است ولی به واسطه پیغمبر و ائمه رسیده است پس چه فرق کرد با تورات و انجیل بلکه چه فرق کرد با قرآن چرا که قرآن هم اول به باطن پیغمبر رسیده و از آن به باطن ائمه آمده و از آنجا به ظاهر پیغمبر آمده. وانگهی که اینها همه خرافات است چرا که ٭رخش می‏باید تن رستم کشد٭ کجا رعیت را طاقت حمل وحی است و طاقت نزول کتاب است؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله وقتی که وحی نازل می‏شد غش می‏کردند و بی‏حال می‏شدند ٭عنقا شکار کس نشود دام باز گیر٭ وانگهی که کل کتاب نامربوط و غلط است که همه مردم می‏فهمند و خودش اقرار دارد. وانگهی که بر فرضِ همه آنچه گفته‏اید، اینها همه خیالاتی است که بافته‏اید و خداوند بعد از پیغمبر کتابی نازل نفرموده و نمی‏فرماید چرا که به نص کتاب و اخبار و دلیل عقل قرآن خاتم‏الکتب است چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله خاتم پیغمبران است و شرع او خاتم‏الشرایع است و وصی او خاتم‏الاوصیاء است و زمان او آخرالزمان و امت او آخرالامم. اینها خرافات است که جهال دو کلمه چیز آموخته‏اند و به هم می‏بافند. (6)

ادامه دارد…