چکیده مطلب دوم از مباحثِ نبوتِ کتاب ارشادالعوام (بخش دوم)

بخش گذشته در اینجا.

علاوه بر دلیل تقریر و تسدید و وجود معجزه‌ای همچون قرآن، شریعت پاک و پاکیزه رسول خدا، خود بزرگ‌ترین دلیل‌ها بر حقیت پیغمبر ما صلی الله علیه و آله است؛ زیرا که صاحبان سلیقه راست و فهم درست و بصیرت به امر سیاست، چون در این شریعت تدبر کنند می‏یابند که جمیع آنچه امر به آن فرموده یا نهی نموده است همه بر وفق حکمت است و مطابق سیاست و موافق صلاح نظام عباد و معاش و معاد ایشان؛ به طوری که هرگاه اندکی کسی بخواهد تحریف و تغییری در آن قرار دهد نهایتِ خلل در امر عباد و بلاد حاصل می‏شود و به طوری احکام و حدود و معاملات مردم را قرار داده است که الی‏الآن علما و فقها و صاحبان هوش در شریعت فکر کرده‏اند و حکمت‌ها در آنها فهمیده‏اند که همه موافق سیاست و نظم عالم است و همه آنها موافق صلاح عباد است و همه بر نهج انسانیت و درستی و راستی است و اگر این شریعت از جانب خدا نمی‏بود به این‏گونه موافق حکمت و عقول سلیمه نمی‏افتاد و خداوند الی الآن فسادی در آن ابراز نفرموده است پس چون یافتیم که کلام او نور و امر او رشد و وصیت او تقویٰ و پرهیزکاری و فعل او خیر و عادت او احسان و طبیعت او کرم و شأن او حق و صدق و رفق است و مع‏ذلک معجزات و کرامات و خارق عادات از او ظاهر شد و خبرهای غیبی با آن وقار و جلال و جمال و کمال و خصال و احوال که همه عاجز بودند از مثل آن و تصدیق خداوند از پی اینها همه پس شک و شبهه از برای احدی باقی نمی‏ماند که ایشان پیغمبر ذی‏شان بودند و همه افعال و اقوال و احوال ایشان حق و صدق بوده و متابعت ایشان نجات و مخالفت ایشان هلاک بوده: آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ گر دلیلت باید از وی رخ متاب. (7)

حال آیا این شریعت مخصوص انسان‌ها است؟ یا حقیقت چیز دیگری است؟

یکی از فضائل رسول‌خدا صلی الله علیه و آله این است که آن بزرگوار بر همه طبقات موجودات مبعوث است؛ جماد و گیاه و حیوان و ملک و جن و انسان.

برای اثبات این مطلب ابتدا باید شعور موجودات اثبات شود و سپس تکلیف و اختیار آنها، تا مبعوث شدنِ رسول‌خدا صلی الله علیه و آله بر آنها معنا داشته باشد.

به طور کلی نور هر چیز تابع او است و دارای صفات او. و هرچه این نور نزدیک‌تر باشد، صفات صاحب‌نور بیشتر در آن دیده می‌شود. و چون همه خلق پرتو نور خدایند، صفات این نور را دارند. هر خلقی که به خدا نزدیک‌تر است، این صفات در او بیشتر است و هرچه دورتر است، این صفات کم‌رنگ‌تر است. صفاتی همچون حیات، علم، سمع، بصر و اختیار.

خلق مختارند، اگرچه در طبقاتی از موجودات، این اختیار بسیار ضعیف است. آیات قرآن و روایات بر این مضمون گواهی می‌دهد: کل قد علم صلاته و تسبیحه (چیزی نیست مگر آنکه تسبیح خدا می‌کند.) و ما من دابة فی الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم (هیچ جنبنده‌ای در زمین و هیچ پرنده‌ای نیست مگر آنکه آنها هم امتی هستند مثل شما.) و احتمال می‌رود که بیش از پانصد حدیث بر شعور کل خلق دلالت می‌کند.

اینک این خلقِ با شعور، برای فایده‌ای آفریده شده و خدا لغوکار نیست و آن فایده بندگی است. و این بندگی پس از آشنایی با رضا و غضب خدا میسر است. و این آشنایی با وجود واسطه میسر است؛ یعنی باید واسطگانی باشند که قابل وحی باشند و رضا و غضب الهی را به طبقات مختلف موجودات ابلاغ کنند تا تکلیف به آنها برسد و برای نفع بردنِ خود طاعت و بندگی کنند؛ چراکه منفعت عبادت به خلق می‌رسد نه به خدا.

به علت اینکه مصلحت وجود هر جنسی غیر مصلحت وجود آن دیگری است، تکلیف هر یک بر حسب مصلحت ایشان است و نباید که تکلیف آنها مثل تکلیف انسان باشد. مثلاً جماد نمی‌تواند از جای خود حرکت کند، پس تکلیف مناسب باید داشته باشد. یا گیاه سخن نمی‌گوید و تکلیف مناسب باید داشته باشد. پس نبی جمادات مأمور نیست از جای خود حرکت کند و قوم او مأمور نیستند که به زیارت او بروند. همچنین به تعلیم و تعلمِ قولی مأمور نیستند. آنها بر حسب خلقت خودشان و انسان بر حسب خلقت خودش مکلفند.

طاعت، فرمانبرداری خدا است و این فرمانبرداری در هر رتبه‌ای به گونه‌ای است. حکم الهی به جماد این است که از جای خود حرکت مکن و هر کس تو را حرکت دهد حرکت کن و هر کس تو را بشکند بشکن. مثل اینکه سلطانی به نوکر خود بگوید به هر تشنه آب بده و هر مسافری را راهنمایی و مشایعت کن و اینها خدمتِ این نوکر است و بحثی بر سلطان نیست که چرا نوکر را به این خدمت وا داشتی. سلطان بر حسب مصلحتِ این نوکر و قابلیت او، چنین دستور داده است. از این رو هر موجودی مناسب خود نماز و تسبیح دارد و آیات و روایات نیز گواه این موضوع است.

پس از اینکه روشن شد هر طبقه‌ای از موجودات تکلیفِ مناسب خود دارند، واسطه برای رساندنِ آن تکلیف، نبیِ ایشان است. و نبی چنان‌که پیش از این اشاره شده، معتدل‌ترِ هر گروه است و فیض به او رسیده و از او به سایرین می‌رسد. در میان جمادها و گیاه‌ها و حیوان‌ها نیز  چنین است. پیغمبر جماد در هر کجا که هست هست؛ ولی چون واسطه فیض است، جمیع آنچه جمادها دارند، از او دارند و او به ایشان رسانده و تعلیم داده. و نه فقط نبی که راویان اخبار و ناقلان آثار نیز دارند همچون انسان‌ها. این قاعده کلی در گیاه و حیوان و جن نیز جاری است و البته هرچه امر بالاتر می‌رود واضح‌تر می شود تا امر به انسان می‌رسد. بلکه انسان هم چون صاحب رتبه جمادی و نباتی و حیوانی است، جمادیِ او تابع پیغمبر جمادی است و نباتی او تابع پیغمبر نباتی و حیوانی او تابع پیغبر حیوانی است: چنانکه اگر بر حیوانی سوار شوی یا بر درختی نشینی یا بر سنگی، آن حیوان و نبات و جماد تابع پیغمبر خودشانند و تو تابع پیغمبر خود.

آنچه از شعور و تکلیف و اختیار و نبیِ طبقات مختلف موجودات اشاره شد، همه مقدمه بود برای اثبات اینکه رسول‌خدا محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله خاتم پیغمبران است و پیغمبر است بر جمیع پیغمبران و انسان و جن و ملک و حیوان و نبات و جمادی که در عالم هست و بر جمیع آسمان‌ها و زمین‌ها و عالم آشکار و عالم پنهان بلکه بر کل هزار هزار عالم که خدا آفریده و بر هرچه جز ذات خداست. همه ملک خدا رعیت اویند و اوست پیغمبر بر تمام انسان و جن و ملک و حیوان و نبات و جماد، و احکام هریک را به لغت ایشان و به طور ایشان به ایشان می‏رساند خواه آنها را ترقی دهد تا به مقام نطق برسند و شنوا و گویا شوند تا عرض حال خود را بکنند و جواب خود را بشنوند و خواه خود تنزل و تجلی فرماید در رتبه ایشان و احکام ایشان را به ایشان رساند یا آنکه به یک واسطه یا دو واسطه یا واسطه‏‌های بسیار بدون سخن یا با سخن به ایشان برساند. غرض که پیغمبر بر کل، حضرت خاتم انبیاء است و احکام هر چیز را به او می‏رساند به هر طور که می‏‌خواهد و از هیچ‌چیز عاجز نیست. و نه این است که او را یک نوع شریعت باشد در کل بلکه شرع او در هر جنسی بر حسب آن جنس می‏باشد به طوری که صلاح آن جنس را می‏داند. (8)

پس از اینکه روشن شد رسول‌خدا صلی الله علیه و آله بر همه طبقات موجودات مبعوثند و شرع شرع ایشان است، باید توجه داشت که شریعت‌هایی که از آن بزرگوار در عالم بروز کرده، شش شریعت است. و اینک توضیح این مطلب:

خدا به ذات خود از همه خلق بی‌نیاز است و خلقت، از راه کرَمِ خدا بوده است تا خلق به فایده برسند و آن فایده وقتی است که زیست کنند و زیست ایشان وقتی است که بدانند چه چیز باعث بقاء ایشان و چه چیز باعث تلف‌شدن است. صلاح و فساد هم در هر عصری به‌گونه‌ای است، پس در هر عصری شرعی و دینی مناسب آن عصر ضرور است.

در خلقت بدن انسان توجه کنید، عالَم نیز دارای این حالت‌ها است. انسان مراحل جنینی را طی می‌کند و بعد از تولد تا دو سال شیرخوار است و مدتی به بازی می‌گذراند و بعد از آن به سن مراهقه (نزدیک بلوغ) می‌رسد و بعد به حد بلوغ می‌رسد و سپس جوانی و نهایت قوت است تا چهل سال که عقل بالنسبه کامل می‌شود و نفس اماره ضعیف می‌گردد و پس از آن شروع نزول اوست تا پیری و نهایت شکستگی و پس از آن مرگ است.

این عالَم هم نوعش چنین است: در اول خلقت آدم، عالَم به منزله نطفه بود و شعور اهل آن زمان نسبت به این زمان مثل شعور نطفه بود. شریعتی که آدم از حضرت خاتم گرفت، برای اهل آن زمان بود و مناسب اهل آن زمان.

در زمان نوح عالم به منزله علقه بود و شریعتی که نوح از حضرت خاتم گرفت، مناسب آن زمان بود.

زمان ابراهیم عالم به منزله مضغه، زمان حضرت موسی به منزله استخوان‌بندی، زمان حضرت عیسی به منزله پوشانده‌شدن گوشت بر استخوان‌ها (که اصل استخوان از بین نمی‌رود و فقط گوشت برای زینت و آسانی حرکت و زیادتی قوت و حفظ استخوان‌ها اضافه می‌گردد.)

زمان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله، تعلق روح. (همان‌طور که انسان تا زنده است روح در کالبد او هست، شریعت رسول‌خدا هم تا عالَم هست،‌ باقی است.)

شریعت‌های قبل نسخ شد و تغییر کرد چراکه مراحل جنینی تغییر می‌کند و عوض می‌شود. البته در همه مراحل اصل جسم و ماده برقرار است؛ اما صورت تغییر می‌کند. همچنین اصول دین حضرت آدم با سایر پیغمبران یکی بود و تغییر نکرد؛ اما فروع که در حقیقت صورتِ اصول است تغییر کرد. البته اصولِ جسم غیر از اصولِ روح است. اصول جسم یعنی اصول ادیان گذشته و اصول روح یعنی اصولِ روحانی که با بعثت رسول‌خدا در جسم دین (که موجود بود) دمیده شد. گویا شریعت‌های قبل لفظ توحید بود و شریعت رسول‌خدا معنیِ توحید؛ چراکه لفظ مانند جسد است و معنی مانند روح.

از همین مطلب روشن می‌گردد برنامه آنانی که به همان ظاهر الفاظ اکتفا می‌کنند و حال آنکه حکایت روح به ایشان رسیده است. آنان به منزله یهود و نصاری هستند که به همان اصول ادیان سابقه گرویده‌اند و به اصول این دین نمی‌گروند. و امروزه بحمدالله این روح وضوحی دارد.

پس شریعت، یک نفر است که مراحل جنینی را طی کرده و اکنون صاحب تن و جان گردیده. فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً. وقت شهادت رسول‌خدا، عالم را هنگام وضع حمل رسید تا آنکه حضرت امیر مؤمنان خلیفه شد و بنای اظهار دین گذارد و دین متولد شد و ابتداء تعلق شعور به سر دین شد و این آفتاب در سر طفل اثر کرد و رطوبت‌های مزاج طفل حرکت کرد و بخار کرد. آن رطوبت‌ها کینه‌های اهل زمین است با اهل آسمان. بخارها پیدا شد و ابر پدید آمد و نور آفتاب پنهان گردید. در این زمان به علت ضعف قوه و شعور، این طفل را به تأدیب شدید نکردند تا در زمان حضرت صادق علیه‌السلام که طفل عالم از شیر گرفته شد و پدر و مادر خود را شناخت و سخن آموخت و باز هم بنای بازی گذارد تا سن هفت سال که معلم کودکان نیاز دارد و باید او را تمرین کرد یعنی تربیت نمود و علماء‌ربانی و حکماء صمدانی این تربیت را به عهده گرفتند؛ چراکه تربیت یا تربیت بدن طفل است یا تربیت روح طفل. علم‌های ظاهر تربیت ظاهر عالَم است و علم‌های باطن تربیت روح عالَم است و آن وقتش حالا است.

با ظهور امام زمان عجل‌الله‌فرجه عالَم مکلف می‌شود و تکلیف آن است، نه آنچه تا حال شنیده‌ایم. آن وقت است که عالَم بالغ می‌شود و حدود بر او جاری می‌شود و در اموال خود می‌تواند تصرف کند تا نهایت جوانی که وقت سلطنت حضرت سیدالشهداء‌علیه‌السلام و ظهور حضرت امیر علیه‌السلام است.

عالم در ترقی است تا چهل‌ساله می‌شود و آن وقتی است که عقل کل یعنی خاتم انبیاء صلوات الله علیه و آله به عالم رجوع می‌فرماید و عالَم خالص و پاک می‌شود و مؤمنین و بنی‌آدم با ملائکه معاشرت می‌کنند و بهشت را می‌بینند.

پس از آن، به سن پیری می‌رسد و ابتداء نقصان عقل است و آن وقتی است که معصومین به ترتیبی مخصوص میل به بالا رفتن به آسمان کنند و پس از چهل روز روح به کلی از تن کل عالم بیرون می‌رود و می‌میرد و چهارصد سال ایام قبر اوست تا آنکه دوباره نفخه‌ای می‌دمند و معاد خلایق است.

سخن اصلی در بیان شریعت رسول‌خدا بود که اصل شرایع است و آنها مقدمات وجود و پیدایی دینِ او بودند  و توضیحات دیگر به مناسبت ارائه گردید.

این روح یعنی شریعت رسول‌خدا مقدمه است برای ظهور نفس و آن مقدمه ظهور عقل است و آن مقدمه ظهور فؤاد است. با ظهور فؤاد مقصود از خلقت به انجام می‌رسد و دینْ شخص کاملی شده است.

البته در روز عید غدیر همه مراتب دین کامل شد و رسول‌خدا همه شرایط دین را آن روز بیان فرمود «ولکن آن کس که بربخورد کم است و نفهمیدند و عمل نکردند یا فهمیدند و ترک کردند و باید آنچه در آن روز فرموده خورده خورده آشکار بشود.» (9)

و اگر سؤال شود  رسول خدا صلی الله علیه و آله و شریعت ایشان که برتر  از همه خلق است، چرا در اول زمان آشکار نشد و این‌همه گذشت تا شخص رسول‌خدا و شریعتش آشکار گردید؟ در پاسخ باید گفت آری، اجماعی اهل اسلام است که پیغمبر اشرف خلق خدا است و اول موجودات است و در قرآن به این مطلب اشاره شده است. اما نکته این است که «هرچه در وجود مقدم است در ظهور مؤخر است».

توضیح اینکه خدا ابتداء عقل را آفرید و از تنزل آن روح را آفرید و به همین‌ ترتیب نفس و طبع و ماده و مثال و جسم آفریده شد و این تنزل ادامه داشت تا خاک. و خاک، آخرِ تنزل‌های عقل است. بِنای صعود که گذارده شد، ابتدای مراحل جنینی طی شد و بعد از تولد و رشد و بلوغ، در نهایت کمال عقل آشکار شد. پس عقل که در ابتداء آفریده شده بود، در آخر ظاهر شد. اگرچه عقل در همه این مراحل همچون مغزِ این مراحل بود؛ اما پیدایی و ظهورش در آخر بود.

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله هم چون عقل کل است و اشرف از همه است، در آخر آشکار شد.

و اینک دو پرسش:

  1. اگر این بزرگوار باید آخر آشکار شود، چرا بعد از ایشان حضرت امیر و سایر معصومین علیهم‌السلام آمدند؟
  2. اگر این بزرگوار باید آخر آشکار شود، چرا بعد از ایشان خلق بسیاری آمدند؟

پاسخ پرسش اول: نخست اینکه ائمه اطهار پیغمبر نبودند و امام و خلفاء پیغمبر بودند و اشرف از پیغمبر نبودند ثانیاً این بزرگواران آشکارکننده امر باطنی بودند. پس بعد از رسول خدا آمدند تا بفرمایند باطن ولایت شریف‌تر از ظاهر نبوت است و در رجعت رسول خدا در آخر برمی‌گردند تا بفرمایند باطن نبوت شریف‌تر از باطن ولایت است. پس باز هم طبق این قاعده است که «هرچه در وجود مقدم است در ظهور مؤخر است.»

دیگر اینکه این چهارده نفس یک نور واحدند و در حقیقت یک شخصند که به صورت‌های مختلف آشکار می‌شوند.

پاسخ پرسش دوم: اگر رسول‌خدا در آخرِ آخر می‌آمدند (هنگام نفخه صور) دیگر دعوتی نبود و هدایتی حاصل نمی‌شد و ثمری در بعثت ایشان نبود. گذشته از آنکه قاعده «آنچه در وجود مقدم است در ظهور مؤخر است»‌ در همه کلیات است نه جزئیات. یعنی اول جماد در عالم آشکار شد و بعد از آن نبات آشکار شد. با آشکار شدن گیاه، باز هم جماد هست و کم و زیاد می‌شود و به همین ترتیب. همچنین حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله ظاهر شدند پس از کلیات سایر خلق و پس از کلیه جماد و نبات و حیوان و انسان و انبیاء و بعد از این هر یک از این مراتب که در عالَم آشکار بشوند، تحت تصرف و تسلط و شریعت رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند. (10)

اینک پس از اثبات مبلّغ بودن رسول‌خدا صلی الله علیه و آله برای همه طبقات موجودات، به کیفیتِ رساندنِ پیغمبر تکلیف جمادات و نباتات و حیوانات را، اشاره می‌کنیم.

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله با توجه به آیه قرآن و اجماع مسلمانان، خاتم النبیین و اول ما خلق الله است و گاه باشد که پانصد حدیث بر این دلالت کند و همه از نور ایشان خلق‌شده‌اند و مقام ایشان هزار هزار دهر از مقام کل خلق بالاتر است و انبیاء به مقام این بزرگوار نمی‌رسند.

رسول خدا در رتبه انبیاء لباسی از جنس و شکل و صورت انبیاء پوشیدند و ایشان را دعوت کردند. این لباس همچون دل بود در میان پیغمبران و نداهای چهارگانه را بیان کردند: أ لست بربکم… تا آخر.

انبیاء در پاسخگویی دارای مراتب شدند و برخی زودتر و بدون تأمل و برخی دیرتر پاسخ دادند. ترتیب انبیاء اولوا العزم، انبیاء مرسل و انبیاء غیر مرسل از همین موضوع سرچشمه گرفته است. هرکدام که در اصول تأمل کرد،‌ به همان‌مقدار در فروع تأمل کرد و ترک اولیٰ نیز از همین موضوع نشأت گرفته است.

اصول چهارگانه‌ای که عهد گرفته شد، توحید و نبوت و امامت و ولایت و برائت بود و رجوع همه اصول به اصل آخری است؛ نه اینکه اصل آخر از اصول قبل برتر باشد، بلکه اصل آخر کاشف از اصول قبل است و این مثل تن است و آنها مثل جان. اگر تن نباشد، ‌دلیل آن است که جان نیست. و اگر تن باشد و حرکت داشته باشد، دلیل آن است که جان هست. و تن از جان شریف‌تر نیست. از این رو تأمل در ولایت و برائت، وسیله آزمایش شد.

و چون در رتبه انبیاء کاملان و دیگر شیعیان نبودند، درباره دوستیِ شیعیان عهدی از آنان گرفته نشد؛ چراکه معنا ندارد از خورشید عهدِ دوستیِ نور گرفته شود. گذشته از آنکه نورها (شیعیان) همه از التفات رتبه انبیاء هستند و اگر بی‌التفاتی جزئی به نورها کنند، تیره و تار می‌شوند و اگر بی‌التفاتی کلی کنند، همه معدوم می‌شوند. برای همین از انبیاء عهد گرفته شد که نسبت به هم دوست باشند و از مخالفین ایشان که در سجین خلق شدند روگردان و بیزار باشند.

بعد از عهد رتبه پیغمبران، از شعاع آنان مؤمنان اِنس آفریده شدند و باز رسول‌خدا صلی الله علیه و آله میان آنان آمدند و به لباس ایشان، ایشان را دعوت کردند و همان نداها را بیان کردند. در مؤمنان اِنس نیز مراتب پدید آمد: السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان، السابقون السابقون اولئک المقربون. در این رتبه نیز هر کسی در اصول تأمل کرد،‌در فروع نیز به همان‌مقدار تأمل کرد.

در رتبه‌های بعد مؤمنان جن و ملائکه و مؤمنان حیوان و مؤمنان گیاهان و مؤمنان جمادها آفریده شدند و رسول‌خدا در هر رتبه‌ای لباسی مناسب آن عالم برای خود گرفتند و مراتبِ دیگر نیز در این رتبه‌ها پایین آمدند و در هر مرتبه، انبیاء زودتر به نداها پاسخ دادند و مؤمنان انسان (با مراتبی که داشتند) زودتر از جن و جن زودتر از ملائکه و به همین ترتیب.

از این رو در این عالم جسمانی رسول خدا هفت لباس پوشیده است و انبیاء شش لباس و مؤمنان پنج لباس و جن چهار لباس و ملک سه لباس و حیوان دو لباس و گیاه یک لباس و خودِ این عالم هم که عالم جمادات بود. رسول‌خدا صلی الله علیه و آله نداها را در همه این مراتب بیان فرمودند و به ترتیب فضیلت، این مراتب و اهالیِ آن پاسخگو بودند.

طبق این بیان،‌عالم‌های ذر سی و دو عالم است: هشت مرتبه کلی (از مقام رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام تا مرتبه جماد) که هر کدام چهار عالم دارند (که عالم عقل و نفس و مثال و جسم باشد.)

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله در همه این مراتب لسان‌الله هستند و تکالیف خلق را، چه اصول و چه فروع، به نفس نفیس خود به خلق رسانیدند.

جاهلان گمان می‌کنند حقیقت رسول‌خدا همین است که می‌بینند؛ و حال آنکه:

جاهلا این نور علیینی است

نه همین جسمی که تو می‌بینی است

این بزرگوار صلی الله علیه و آله برای هر موجودی و رتبه‌ای و جنسی به حسب آن و قابلیت و صلاح آن، تکالیفی و شریعتی بیان فرمود و حتی برای هر صنف از بنی‌آدم شریعتی قرار داد که انسان سالم چگونه نماز بخواند و انسان مریض چگونه. شخص مسافر چگونه نماز بخواند و شخص حاضر در وطن چگونه و دیگر تفصیل‌هایی که رسیده است. با همه این تفصیل،‌ غیر از ابلاغ رسول‌خدا، در هر طبقه کاملین، حکماء، بالغین،‌ نقباء، نجباء و تابعین هستند. چنانکه روایات به این مضمون اشاره دارد. چنانکه فرمودند که لحم، سید طعام‌ها است در دنیا و آخرت و فرمود که فضیلت جو بر گندم مثل فضیلت ما اهل‏بیت است بر مردم و فرمودند که سید فواکه انار است و فرمودند کاسنی سید سبزی‌ها است و فضل کاسنی بر سایر سبزی‌ها مثل فضل ما اهل‏بیت است بر مردم. و غرض از این فصل همان کیفیت ابلاغ به جمادات و سایر موجودات بود و از آنچه پیش از این و در این فصل عرض شد مطلب واضح می‏شود. پس حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله در هرجا که هستند، دعوت هر قومی را به لسان آن قوم می‏کنند؛ خواه ایشان را ملاقات بکند به ظاهر و خواه نکند. (11)

پایان