معرفی و نقد کتاب «طرائق الوجد»/به ضمیمه نکته‌ای برای منتقدان مکتب شیخ مرحوم أع

اندک بودن تحلیل‌های منصفانه، معضلی است که برخی پژوهشگرانِ مکتب شیخیه به آن اذعان کرده‌اند و همین معضل سبب شده است پژوهندگانی در پی پر کردن این خلأ برآیند و نوشته‌های آنها سفیر تحلیل‌های بی‌طرفانه، منصفانه و عالمانه باشد. اما اینکه در عمل چه مقدار موفق بوده‌اند، بحث دیگری است.

یکی از محققان عبداللطیف الحرز است. وی آثار متعددی نگاشته است از نقد اندیشه محمد صدر تا بررسی بعضی مسائل سیاسی و اندیشه‌های فکری معاصر و بالتبع بررسی اندیشه‌های عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی. (مؤلفات وی بیش از بیست و پنج کتاب و نوشته است.)

جدیدترین نوشته الحرز کتابی است با نام طرائق الوجد با عنوان فرعی «انماط السلوک بین الکیلانی و أحمد الأحسائی و حتی الالوسی و النیلی و محمد الصدر» کتابی در 386 صفحه (بیروت: مؤسسة الانتشار العربی، 2014)

این کتاب در چهار حلقه تنظیم شده است و هر حلقه چند «فصّ» است. در فص دوم از حلقه اول متعرض اندیشه‌های مرحوم شیخ احمد احسائی شده است. به ظاهر، وی از نویسندگان بی‌طرف است (و لااقل این‌گونه وانمود می‌کند.)

در واقع نویسنده بی طرف به گونه‌ای قداست‌زدایی کرده و شخصیت‌ها را همسان می‌نگرد. در پندار او، در همه شخصیت‌های علمی جهاتی و نکاتی مثبت می‌توان یافت و هم جهاتی منفی. در بعضی جهات باید از دیدگاه این شخصیت‌ها دفاع کرد و در بعضی جهات باید نقد و جرح و رد کرد. و این نگاه، یکی از ویژگی‌های پژوهشگرانِ منصفِ برون‌گفتمانی است.

بجاست اشاره کنیم قداست شخصیت‌ها در مبانی یک گفتمان (به معنای خاص کلمه) و مبانی یک مکتب ریشه دارد. در یک مکتب به علت قبول یک شخصیت و قبول نظریات او، خواه ناخواه قداستی برای بزرگ آن مکتب نزد مکتبیان به وجود می آید که در نگاه برون مکتبی آن تقدس لحاظ نمی‌شود و نباید توقعی هم داشت که لحاظ گردد. در نگاه درون مکتبی به علت آنکه عظمت و استقامت و عدم انحراف مؤسس یا علماء مکتبی ثابت شده است، اگر موارد نادری هم باشد که وجهی برای گفتار آنان به دست نیاید، در سنبله امکان رها می‌شود تا روشن گردد. اما نگاه پژوهشگر برون مکتبی چنین نیست.

نکته مهم آن است که نگاه پژوهشگر منصف، باید واقعاً منصفانه باشد نه اینکه جرح و تعدیل او هم در امیال نفسانی و مادی ریشه داشته باشد. در بحث ما نیز نگاه عبدالطیف الحرز چنین است و یا لااقل چنین وانمود می کند.

مؤلف در کتاب طرائق الوجد وعده نگارش کتابی مستقل و مفصل درباره مرحوم احسائی داده است و ما امیدواریم این کتاب، با نگرشی منصفانه، به چاپ برسد. کتاب طرائق الوجد را در یک مسیر و با یک موضوع ریز نمی بینیم. این کتاب کتابی است کشکو‌ل‌وار که در بعضی صفحات گریزهایی به مطالب متنوع دیده می شود و همین سبب شده است کتاب، نزدیک به چهارصد صفحه باشد. اگر مطالب کتاب از نظر مؤلف محترم منسجم است و سبک و سیاق پی در پی و منظمی دارد، ما می پذیریم و عرض می کنیم اگر هم چنین است، مؤلف نتوانسته آن را به مخاطب نشان دهد… .

یکی از مهم‌ترین محورها در کتاب طرائق بررسی تطبیقی میان اندیشه‌های مختلف است. از حیدر آملی گرفته تا گیلانی و مرحوم احسائی و سید صدر و امام راحل. اگرچه پژوهش تطبیقی مسئله‌ای درخور توجه است ولی باید با تأمل و تدبر آن را ارائه کرد. به نمونه‌ای عجیب از همین کتاب اشاره می‌کنیم.

نویسنده کتاب طرائق الوجد، به علت آنکه مرحوم احسائی سفرهای پی در پی داشته‌اند، چنین نتیجه می گیرد که در اندیشه‌ها و عملکرد شیخ مرحوم، اثراتی از ریاضات صوفیه به چشم می خورد و همین سفرها، دلیل بر این است! عبارت نویسنده این است:

«لعل أول عناصر شخصیة أحمد الأحسائی التی جعلته عنصراً اختلافیاً من جهة و شخصیة عرفانیة من جهة ثانیه هو کونه التزم بعنصر صوفی قدیم و هو السیاحة و السفر… .»

و حال آنکه سفرهای ایشان به هر مقصدی، هر کدام، دلایل تاریخیِ روشنی دارد. از مهاجرت ایشان از مطیرفی احساء به عراق و از آنجا به بحرین و مراجعت به عراق و سفرهای متعدد در شهرهای ایران، هر کدام روشن است و اثری از مشیِ صوفیانه در آن دیده نمی شود.

با این حال بعضی دیگر از تطبیقات مؤلف طرائق الوجد در خور تأمل است. وی بر این باور است که چنان اندیشه مرحوم احسائی تأثیر گذارد که اشخاصی همچون امام راحل نیز در مباحث عرفانی خود از تعالیم ایشان منتفع شده اند:

«و یکفی أهمیة الأحسائی غمطاً أن مشروعه فی تحویل التصوف و العرفان إلی إستراتیجیة إحیائیة للتشیع کهویة کفاحیة جامعة، هی من الأسس التی سوف یعتمدها الإمام الخمینی فی إستفادته من العرفان کخطاب تعبوی شیعی.» (ص111)

از تأکیدهای نویسنده طرائق الوجد، نظریه شیخ مرحوم درباره وجود است که و به مناسبت، دیدگاه ایشان درباره اسماء الحسنی را نقل می کند (جوامع الکلم، ج8، ص60) و بعد از نقل فرمایش ایشان می نویسد: و هذا بحق نظریة فی المجاز تستحق التعمق و التطور (ص114.)

وی مشکلات ایجادشده سرِ راه اندیشه شیخ مرحوم را دو چیز می‌داند که این دو مشکل ادامه‌دار هم هست: نخست حرکات منحرفی که متأسفانه به اسم آن بزرگوار انجام شده و می شود (همچون بابیه و بهائیه لعنة الله علیهم) و دیگری، به تعبیر وی «پیروزی امام خمینی شاگرد باوفای ملاصدرا، آن فیلسوفی که احسائی طی مدت طولانی خود را به رد اندیشه‌هایش و اندیشه‌های ابن عربی مشغول کرده است، آن کس [ملاصدرا] که الگوی برترینِ خمینی و علامه طباطبایی بوده است.»

مؤلف طرائق الوجد تصریح کرده است آرزوی عمده احسائی آن بود که به بی‌نیازی فکری برسد که از هر مکتبی و اندیشه‌ای دیگر جدا باشد. وی برای رسیدن به این آرزو قیمتی گزاف در محیطی واپسگرایانه پرداخته است. و محیط پرتعصب کجا از چنین برنامه‌ای استقبال می‌کند؟! برنامه‌ای که در آن ایدئولوژی نو و تازه مطرح می‌شود و به وسیله آن، میراث مذهبی به فرهنگ و هویت مردمی عوض می‌شود.

اگر بخواهیم برای مطالب طرائق الوجد درباره شیخ مرحوم محورهایی مشخص کنیم، باید اشاره کنیم نوشتار او درباره شیخ مرحوم چند محور دارد:

  1. توضیح مبانی شیخ مرحوم
  2. دفاع از بعضی نظریات شیخ مرحوم
  3. نقد بعضی مطالبِ ایشان
  4. نقدهای شدیدی بر مخالفان آن بزرگوار
  5. اشاره به رنگ‌پذیری شیخ مرحوم از متقدمین از خود
  6. اشاره به رنگ‌پذیری متأخرینِ شیخ مرحوم از آن بزرگوار
  7. تطبیق میان اندیشه شیخ مرحوم و بعضی اندیشه‌ها

درباره مصادیقِ دو محور نخست به دیدگاه‌های مؤلف درباره نظریه شیخ مرحوم درباره وجود و حقیقت یا مجاز بودن اطلاقاتِ اسماء‌الحسنی اشاره کردیم.

اما نمونه‌ای برای محور سوم، نوشته مؤلف است درباره کلام شیخ مرحوم درباره اینکه خدا کافر را می آمرزد و مشرک را خیر (ر.ک: جوامع الکلم، ج1، ص117) مؤلف طرائق الوجد اشکالی بر این نظر وارد می کند (طرائق الوجد، ص122.)

و اما نقد بر منتقدینِ شیخ مرحوم، در ص104 کتاب تحت عنوان «تشویهات أکادیمیة» مطرح شده است. نقدهای مفصل و صریحی به غلامحسین ابراهیمی دینانی وارد شده که در این مختصر مجال طرح آن نیست؛ نقدهایی که در مواضعی از چنین تعبیراتی استفاده شده است: «… و هنا لم یفهم دینانی حقیقة‌ موقف الأحسائی و بدلاً من التدقیق فی موقف الأحسائی راح یعید تکرار الصورة النمطیة لملاصدرا.» و در موضعی: «… ثم یکشف غلام دینانی [کذا] بکل فظاظة عن رفضه المسبق للأحسائی… .»

و در ص123 درباره نقدهای ملاهادی سبزواری نوشته است: «… و هذا النص یفرق فیه الأحسائی بشکل واضح بین الوجود و الماهیة و لاندری منشأ إستهزاء الملاهادی السبزواری بالأحسائی بکونه یقول بأصالة الوجود و الماهیة معاً معتبرا ایاهما شیئا واحدا الذی هو معنی الأصالة فی نسق الحکمة المتعالیة؟!»

به هر روی پژوهش‌های عبداللطیف الحرز بررسی‌هایی است در خور تأمل و امیدواریم در کتاب مستقلش درباره شیخ مرحوم به نکات ریزی که در تحقیقِ اندیشه ایشان نیاز است، توجه کند.

درباره محور پنجم، به نظریه مؤلف درباره رنگ‌پذیری شیخ مرحوم از صوفیه لعنهم الله اشاره کرده و نقد کردیم و مصداق محور ششم، می‌توان به نظر مؤلف درباره تأثیر پذیری امام راحل اشاره کرد. و اما مسئله تطبیق (که در کتاب طرائق الوجد بسیار پررنگ به آن پرداخته شده) شامل مصادیقی است همچون تطبیق میان بعضی نظریات حیدر آملی و شیخ مرحوم و مدرسه (=مکتب) محمدباقر صدر و شیخ مرحوم و… .

در پایان به مطلبی مهم اشاره می کنیم که هم برای مؤلفِ طرائق الوجد به کار می‌ آید و هم برای شخص منصف دیگری که خواهان قدم زدن و قلم زدن در عرصه اندیشه شیخ مرحوم است و هم برای کسی که به «نیت» نقدِ این بزرگوار، به فرمایش های ایشان مراجعه می کند.

و آن مطلب این است که فریبِ اشتراک در اصطلاحات را نخورد و به دنبال یافتن زیربناها باشد. آری؛ ممکن است در فرمایش‌های شیخ مرحوم اصطلاحاتی دیده شود که صوفیه لعنهم الله یا حکماء یا متکلمین نیز از آن اصطلاحات استفاده کرده‌اند؛ ولی باید بررسید و متوجه شد که زیربنای اندیشه شیخ مرحوم، کاملاً جدای از زیربنای صوفیه و وحدت‌وجودی‌ها و فلاسفه است.

آیا جز این است که روبناها میان همه طوایف مسلمین مشترک است؟ پس باید به زیربناها نظر کرد. و آیا جز این است که روبناها میان شیعیان اثنی عشری و صوفیانِ مدعیانِ تشیع مشترک است؟ پس باید زیربنا را به دست آورد. اشتباه نشود؛ نمی‌خواهیم بگوییم ظاهر شریعت ملاک نیست و نعوذ بالله باید از آن چشم پوشید و به باطن چسبید (آنگونه که برخی طوایف صوفیه لعنهم الله می‌گویند) بلکه نکته این است که در کلمات و عبارات و اصطلاحات و تعبیرات، باید تأمل کرد و ملاحظه کرد مطابق چه مبانی‌ای استعمال شده است. پس آنانی که بر این باورند که شیخ مرحوم با اینکه وحدت وجود را نقد و رد کرده است خود قائل به آن است، باید مبانی مکتب شیخ مرحوم را به آنان یادآوری کرد که در روبناها نمانند و مبانی را دریابند.

مؤلف طرائق الوجد در ص121 می‌نویسد شیخ مرحوم همان کلمات ابن عربی و ملاصدرا و فیض کاشانی را مطرح کرده است؛ اگرچه به عبارتی و اصطلاحی دیگر و تمثیلی متفاوت. و این قضاوت، همان غافل شدن از مبانی فکری شیخ مرحوم است و چشم دوختن روبناها.

شیخ مرحوم اع عباراتی دارند که شرایط استفاده از مکتب و اندیشه خود را بیان می فرمایند که از جمله آنهاست دورشدن از آموزه‌های مکاتب فکری جز مکتب وحی و رهاکردن ذهن و مغز از قید و بند قواعد ساختگیِ نحله‌های فکری و… . در این موضع عین فرمایش آن بزرگوار را نقل می کنیم لیکون ختامه مسکا:

…بشرط ان يحسن الناظر فيه النظر و الاستماع لما يحصل به الانتفاع و حسن النظر و الاستماع ان ينظر الناظر فيه بمحض فهمه و خالص دليل عقله و لطيف فطرته التي فطر عليها و حسه غير ملتفت الي ما انست به نفسه من المطالب و لا الي قواعد رسخت في ذهنه مما حفظها قبل ان يفتح له باب العلم العياني و البرهان النوراني و لا الي دواع نفسانية من الحياء و الاستنكاف عن التعلم فان العالم انما يكون عالما بالتعلم لان العلم نور يقذفه الله سبحانه في قلب من يشاء و يحب و لايشرق ذلك النور في قلب من لايقبله و هو من يظهر له الحق و يتغافل عنه تسترا من ظهور قصوره و جهله فيستر الحق بثوب اللبس و الشبهة فيكتم الحق و هو يعلم مع انه لايخفي علي المقتصدين لان ثوب اللبس و الايهام لايستر الجهل و العناد عن ذوي الافهام.