پاکی در تُربت پاکان/ تاریخ مقبره عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی أع (1)

درباره مدفونان در بقیع، نوشته‌های متعددی تنظیم شده است؛ ولی متأسفانه ارتباط بقیع با عالَم تشیع و علماء شیعه، مغفول باقی مانده است؛ با اینکه اسناد مختصر و مفصلی درباره موضوع «شیعیان و بقیع» موجود است و همتی می‌خواهد تا تنظیم و ارائه گردد. از جمله اسناد نویافته و مهم، جریان تاجری قمی است که در دربار خلیفه فاطمی مصر سمتی اقتصادی داشته و در بقیع از دنیا رفته و در کنار ائمه علیهم‌السلام مدفون شده است یا اینکه معمار گنبد بقیع نیز شخصی قمی بوده که متأسفانه به دستور شریف مدینه کشته می شود و ده ها سند و مطلب دیگر در این باره.

یکی از علماء شیعه که در بقیع مطهر مدفون است، عالِم شهیر شیعی، مرحوم شیخ احمد اَحسائی اعلی الله مقامه است.

در این وجیزه، طی چهار بخش، آنچه از متون تاریخی درباره مقبره و مرقد این عالم بزرگوار در دسترس است، به پیشگاه پژوهندگان تقدیم می‌کنیم.

مقبره مرحوم اَحسائی در جریان حمله وهابی‌ ها به بقیع غرقد و هدم آن (8 شوال 1344) از بین رفت (گفته‌اند دو هدم بوده است: هدم اول به سال 1220ق و هدم دوم در سال 1344 که مشهورتر، همین هدم دوم است.)

الف. ماجرای رحلت شیخ احمد احسائی نزدیکی مدینه منوره؛ به ضمیمه گزارش ماجرای استقبال حاکم مدینه

1. مرحوم شیخ عبدالله اَحسائی، فرزند مرحوم شیخ احمد احسائی، درباره ماجَرای حرکت پدر به سوی مدینه منوره می‌نویسد:

فلما وصلت کرمانشاهان کتب الوالد قدّس الله سرّه لأخي الشیخ علی حرّسه الله انی قد عزمت علی حج بیت الله الحرام مع العیال و بعد مضیّ ثلاثة أشهر من الکتابة سافر الوالد الحج بعیاله، و العیال التی سافر بهنّ اربعة نسوة إبنتاه و إمرأتان من نسائه و من الرجال إبنه الشیخ حسن زکیّ و السید خلف بن السید علی النجار و موسی بن عبدالحسن و الحاج علی الکشوان الکربلائی و عبدٌ له اسمه سلطان و بعض الخدم و کان مسیره من بغداد علی طریق الشام فی یوم العشرین من شعبان سنة 1241.

فلما وصلوا الشام و خرجوا منها قاصدین المدینة المنورة علی ساکنها و آله السلام إعتلّ الوالد فی الطریق فأدرکته الوفاة قدّس الله ضریحه و نوّر مرقده فی عفیریة یوم الأحد الحادی و العشرین من ذی القعدة عند سقوط القرص سنة 1241، علی رأس مرحلتین من المدینة المنورة و دفن فی البقیع تحت جدار قبة أئمة البقیع علیهم السلام مما یلی الجنوب، تحت المیزاب الذی علی المحراب و ذلک المحراب فیه قبر الزهراء علیهاالسلام علی قول.

فقبره رحمه الله واقع بین قبور الائمة علیهم السلام و بین بیت الأحزان و قد شمله تأویل قوله تعالی و من یخرج من بیته مهاجراً إلی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع أجره علی الله، فإنا لله و إنا الیه راجعون.

حاصل معنی:

وقتی به کرمانشاه رسیدم، پدرم، شیخ مرحوم قدّس الله سرّه نامه ای به برادرم شیخ علی که خدا حفظش کند نوشتند که: با خانواده، قصد حجّ خانه خدا کرده ام و پس از سه ماه از تاریخ نامه، ایشان همراه خانواده که چهار بانو بودند (دو نفر دختران ایشان) و شیخ حسن زکیّ (فرزند ایشان) و سید خلف بن سید علی نجار و موسی بن عبدالحسن و حاج علی کشوان و بنده ای به نام سلمان و همچنین بعضی خادمان. مسیر ایشان از بغداد، از طریق شام بود در روز بیستم از ماه شعبان سال 1241. وقتی به شام رسیدند و از آن به سوی مدینه منوره خارج شدند، پدر در راه مریض شدند و اواخرِ روز 21 ذوالقعده 1241 از دنیا رحلت کردند؛ در دو منزلی مدینه منوره و در بقیع، زیر دیوار قبه ائمه بقیع علیهم السلام، از سمت جنوب، دفن شدند؛ زیر ناودانی که بالای محراب است و در آن محراب، قبر زهراست سلام الله علیها طبق نقلی. در نتیجه قبر ایشان رحمه الله بین قبور ائمه و بین بیت الأحزان است.

2. مرحوم شیخ علی نقی اَحسائی، فرزند دیگر مرحوم شیخ احمد احسائی، در خاتمه رساله معادیه، اشاره‌ای به این جریان دارد:

… هذا آخر ما أردت إیراده فی هذه العجالة و کان الفراق من تسویدها بالساعة السادسة من اللیلة السابعة عشر من شهر جمادی الاخر سنة الثانیة و الأربعین بعد المائتین و الألف فی محروسة کرمانشاهان صانها الله عن طوارق الحدثان و ذلک بعد وفات والدی قدس الله روحه بستة أشهر و أربعین یوما، لأنه قبض بالثانی و العشرین من ذی القعدة سنة الحادیة و الأربعین و المائتین و الألف بمنزل یقال له هدیة قبل المدینة المنورة بثلاثة منازل، و نقل إلی المدینة و دفن فی البقیع تحت المیزاب خلف الحائط الذی فیه أئمه البقیع علیهم السلام مقابل بیت الأحزان بیت الزهراء علیهاالسلام، و کان ذلک من کرامة الله له رفع الله قدره، لأن من کان مع الحاج الشامی لایمکن نقله ولکن الله سبحانه أراد إکرامه بمجاورة رسوله و آله علیهم السلام فأخفّ أمره عن أعداء الدین و الحمدلله رب العالمین.

حاصل معنی:

این، پایان آنی است که می‌خواستم در این مختصر بنویسم و فراغت جستم از نوشتن، در ساعت شش از شب 17 جمادی الآخر سال 1242 در شهر کرمانشاه؛ بعد از وفات پدرم قدّس الله روحه به شش ماه و چهل روز؛ چراکه ایشان در روز 22 ذوالقعده 1241 در منزلی (=منزل به معنای قدیم آن) به نام هدیه که سه منزلیِ مدینه منوره است از دنیا رحلت فرمودند و در بقیع، زیر ناودان، پشت دیواری که در آن ائمه علیهم السلام مدفونند، مقابل بیت الأحزان، بیت حضرت زهرا سلام الله علیها دفن شدند. و این کرامتی است از خداوند برای ایشان رفعَ الله قَدرَه؛ چراکه کسانی که با حجاج شامی هستند، [اگر از دنیا بروند] او را نمی توان منتقل کرد ولی خداوند متعال اکرام فرموده او را به مجاورت رسول و آل او علیهم السلام.

3. درباره وارد کردن جثمان مرحوم شیخ احمد احسائی به مدینه منوره، جریانی نقل شده است و گزارش ماجرا، به قلم «سید مهدی امیر فرخ» در دست است. فرّخ، از رجال تاریخ ایران، سناتوری شناخته شده بود و در آن موقع والی کرمان. وی در توضیح ماجرا نوشته است:

«اینجانب سید مهدی فرخ از مرحوم امیر ارفع، عموی خود شنیدم که اظهار نمود که مرحوم حاجی سید جبار، عموی ایشان اظهار نمود که در سفر تشرف به مکه معظمه مرحوم شیخ احمد احسائی در قافله ما بود و در یکی دو منزلی مدینه منوره وفات نمود. چند ساعت پس از نیمه شب عده‌ای سوار بر اسب و شتر با چندین مشعل به محل اقامت ما رسیدند؛ معلوم شد حاکم مدینه است. اظهار داشت که حضرت ختمی مرتبت را در خواب دیدم، فرمودند: یکی از محبان ما وفات نموده برای تشییع جنازه تسریع نمائید. در این قافله کسی فوت نموده؟ گفتند شیخ احمد احسائی در این قافه بود و روز قبل وفات کرده. جنازه را با احترامات به مدینه حمل نمودند. همین موضوع را اعتمادالسلطنة از مرحوم امیر ارفع سؤال نموده، ایشان کتباً نوشته به ایشان دادند، تصور می کنم این مشروحه در خانواده اعتمادالسلطنة باقی باشد. سید مهدی فرخ.» (پاسخی به مزدوران استعمار،عبدالرضا ابراهیمی، کرمان:1351ش، ص20؛ اینست شیخیگری، لیقوانی، ص79)

4. همین جریان را حسین مقدم اعتمادالسلطنه، باز هم از قول امیر فرخ، در برگه‌ای یادداشت کرده و به کتابخانه شیخیه در کرمان اهدا کرده است و ما در اینجا متن آن را به طور کامل نقل می‌کنیم و در هر مواضعی که ناخوانا بوده است، سه نقطه گذارده ایم.

«دو نفر از عموهای بنده در سفری که مرحوم جنت مکان خلد آشیان مرحوم شیخ احمد اَحسائی به مکه مشرف شده بودند آنها هم مشرف بودند، آنچه از قول آن دو نفر عمو نق شده و… به بنده رسیده از این قرار است که از مدینه منوره طرف مکه حرکت کردیم چند منزل که از مدینه دور شدیم که اسم آن منزل را بنده فراموش کردم، نماز مغرب را به جماعت با شیخ مرحوم ادا کردیم، وقتی خواستیم حرکت کرده بیاییم به خیمه های خودمان، شیخ فرمودند من امشب از دنیا می‌روم، برای تغسیل و تکفین پریشان نشوید اینها که باید من را به خاک بسپارند خواهند برد.

ما اظهارات معمولی که خدا نکند و از این قبیل مقوله عرض کردیم ولی ایشان فرمودند آخر شب سری به من بزنید. ما آمدیم کارهای خودمان از قبیل غذاخوردن و غیره کردیم، آخر که خواستیم بخوابیم گفتیم برویم خیمه شیخ سری بزنیم، حرکت کردیم رفتیم، اول رفتیم در خیمه مستخدم شیخ از او سؤال کردیم آقا حاشان خوب است؟ گفت تا نیم ساعت قبل مشغول تحجد (کذا) و تسجد بودند، بعد قرآن (ظ) خودشان را خواستند، من هم بردم دادم خوابیدند. ما آمدیم در خیمه شیخ دیدیم رو به مکه خوابیده است، جلو رفتیم دیدیم مرحوم شده. البته با آن پیشگویی ما خیلی پریشان نشدیم که در این بیابان اسباب تغسیل و تکفین چگونه فراهم می‌شود که دیدیم از طرف روبرویی (ظ)، امیر حاج… و سقائی با خود امیر با حال پریشان آمدند. ما تعجب کردیم، اول کسی که فهمید شیخ به رحمت ایزدی پیوسته ما بودیم چه کسی به امیر خبر داده، سؤال کردیم که کسی به شما این خبر را داد؟ جواب فرمود من خواب بودم، در خواب دیدم حضرت رسول با تک پا (کذا)، پاشو شیخ… را تغسیل و تکفین بده… شبی هم من هم فوری حرکت کرده، بعد تغسیل و تکفین کرد همان شبانه روانه مدینه منوره نمود؛ امیر فرخ. (از اسناد ضمیمه شده به کشکول زین العابدین کرمانی، شماره نسخه خطی در کرمان: 24)

ادامه دارد…