طنزی سیاه و تلخ… شیخیه از نگاه وهابیه! (1)

وقتی محمد بن عبدالوهاب در سال 1160ق به شهر  درعیه، از شهرهای مشهور نجد رفت و با محمد بن مسعود، جد آل سعود دیدار  و با همکاری او اندیشه باطل خود را منتشر  کرد، شش سال پیش از تولد عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع بود.

در سال 1166ق شیخ احساء اع متولد شد و کودکی و جوانی را سپری می‌کرد. هر روز که می‌گذشت، سایه تفکر وهابی‌گری بر مناطق مختلف حجاز سایه می‌افکند. تاریخ آن بُرهه از جنایت‌های خاندان وهابی‌ها و مزدوران آنان آکنده است. این خباثت‌ها در زندگی مؤمنانِ آن دوره تأثیرگذار بود و شیخ اع مستثنی نبود.

آن بزرگوار پس از اینکه در سال 1186ق به نجف اشرف و کربلاء معلی سفر کوتاهی کردند، یک سال بیشتر نگذشت که به احساء بازگشتند. پس از بازگشت، حدود سال 1188ق با مریم دختر خمیس آل عصر ی قرینی ازدواج کردند. شیخ محمدتقی در سلخ ماه رمضان 1189 و شیخ علینقی در 19 شوال 1191 متولد شد. این بزرگوار در آن دیار به امر تعلیم و تعلم اشتغال داشتند و نخستین اجازه خود را از شیخ احمد دمستانی در غُرّه ماه محرم 1205 دریافت کردند.

حدود سال 1207 بود که حکومت آن نواحی به عبدالعزیز بن محمد رسید. این شخص از پیروان محمد بن عبدالوهاب بود و در نتیجه به کشتار عالمان و شخصیت های آن سامان اقدام کرد. آنها را می‌کشت و برخی را زجر و طرد می‌کرد. شیخ احساء به ناچار به بحرین فرار کردند. تقریباً ماه رمضان همان سال بود یا اندکی بعد.

وقایع زندگی این عالم جلیل، مرحوم شیخ احمد احسائی اع ادامه داشت تا سال 1215 که بار دیگر حرکت وهابیت ایشان را به هجرت واداشت. اواخر آن سال حمله‌های وهابی‌ها به نواحی شمالی حجاز شدت گرفت و مؤمنان هَجَر و اَحساء و قطیف و أوال را در تنگنا قرار داد. این بزرگوار به عزم زیارت مشاهد مشرفه عراق، بار دیگر  مهاجرت فرمود.

اندیشه وهابی‌گری، جای خود را باز کرده و ریشه‌های حکومت سیاسی‌اش در حجاز، تثبیت شده بود. از آن سو، در همین منطقه و به طور مشخص در احساء، اندیشه نورانی شیخ اع، در نقطه مقابل اندیشه وهابی‌گری جلوه‌ای تازه داشت.

فرقه وهابیت، ابتداء اظهار كردند که: ما مسلمانيم، ما مذهب توحيد داريم. اما در مقام مخالفت و معاندت برآمدند و به اسم توحيد اولياء خدا را مورد استخفاف و توهين قرار دادند. در نوشته‏‌هايشان نوشتند و گفتند و می‌گويند كه اول طايفه‌‏ای كه شرک را داخل اسلام كرده شيعه است؛ زيرا به عصمت علی بن ابی‏طالب صلوات اللّه عليه معتقد است. وهابیان، این چنین اندیشه و با چنین تفکری پیشروی می‌کردند.

و از آن سو، تعالیم مرحوم شیخ احمد اَحسائی، صد در صد ضدیت کامل با گزاره‌های مکتب وهابیت داشت. اگر وهابیت «توسل» به وسایط را رد می‌کند و شرک می‌پندارد و عملاً با کریمه «و ابتغوا الیه الوسیلة» مخالفت می‌کند، در مکتب مرحوم شیخ احمد اَحسائی، به وسایط توجه شده و توسلاتی که از جانب معصومین سلام الله علیهم اجمعین دستور رسیده، بیان می‌شد.

هم زمانیِ این دو اندیشه را از عجایب می‌دانیم. با تأمل در اندیشه عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی و با نگاهی به عقاید گروه خبیثِ وهابیت، می‌یابیم یک جنگِ تمام عیار بین نور و ظلمت آغاز شده بود. از طرفی نگاهِ قشری و پوچِ محمد بن عبدالوهاب به گزاره‌های دینی و از طرفی آموزه های نورانی و عمیقِ شیخ احمد احسائی.

کسانی که هم زمانی این دو مکتب را به چیزهای دیگری ربط می‌دهند، چشم خود را بر حقایق بسته‌اند.

برای نمونه، نگارنده در خاطر دارد که 5 آبان 1395ش، روزنامه کیهان مطلبی با محوریت موضوعِ «هم‌زمانیِ مرحوم شیخ احمد اَحسائی با گسترش وهابیت در احساء» به چاپ رسانید. در آنجا این جمله ثبت شده بود:

«بدون شک شرایط سخت حکومت وهابیان بر منطقه احساء که همیشه در دشمنی با شیعیان اصرار ورزیده‌اند، در پیدایش روحیات و خلق و خوی شیخ احمد… مؤثر بود.»

به راستی  فراز غریبی است! و  معلوم نیست نویسنده یا نویسندگان آن چه غرضی داشته‌اند. آنچه مسلّم است اینکه یکی از علل اظهار معارف توسط شیخ اع رویارویی با فرقه انحرافیِ وهابیت است. این بی انصافی است مکتبِ عمیقِ فکریِ مبتنی بر تعالیم تشیع ِ شیخ اع را به صِرف معاصر بودنش با وهابیت، متأثر از آن قلمداد کنیم! این بی‌رحمیِ تاریخی و پژوهشی است.

به‌راستی این‌گونه تعبیرات، غفلت است یا تغافل؟ جهالت است یا عناد؟ از سویی این بزرگوار اع را به غلو در مقامات اهل بیت علیهم السلام متهم می‌کنند و در جایی به همراهی با وهابیت!!! این چه بامی است که دویست سال است دو هوا دارد؟! و آیا به راستی قصد اصلاح فهم خویش را ندارند؟

نمونه دیگر، نوشته سيد محمّد حسين حسينی طهرانی است که در کتاب امام ‏شناسی نوشته است:

«…اين بود بحث شريف درباره حقيقت ولايت و عدم انفكاك آن از توحيد حضرت باری تعالی شأنه. و در اين مسأله دو طائفه به ضلالت و گمراهی رفته‌‌اند اوّل طايفه وهابيه، دوّم طائفه شيخيه!» (امام شناسی، ج5،صص 142و 177»

اشکالاتِ فنیِ و خلاف‌های بیّنِ نوشتار طهرانی درباره شیخیه، در مقاله‌ای مستقل ارائه شده است. فقط خواستیم نگرشِ خام و مغرضانه این نویسنده را در این بخش یادآوری کنیم که چگونه وهابیه را با شیخیه هم‌تراز کرده است. و لیست بأول قارورة کسرت فی الاسلام.

رویارویی و ضدیتِ شیخ اع و اندیشه او با وهابی‌گری، در تمام زندگیِ شیخ اع موج می‌زند. از انزجارش از وهابیگری گرفته تا مهاجرت‌های اجباری و فرار از کشتار وهابی‌ها و از مباحثات و مناظراتش با بعضی وهابی‌ها گرفته تا بیان اندیشه «امام شناسی» در منظومه فکریش.

بجاست که اشاره کنیم شیخ مرحوم اع در احساء،  با طرفداران محمد بن عبدالوهاب مباحثات و مناظراتی داشتند. گزارشی اجمالی از این مباحثات در بعضی آثارِ این بزرگوار اع ثبت شده است. همان مناظرات سبب شد که از ناحیه این اشرار به قتل تهدید شود و سبب شد به بحرین مهاجرت بفرماید.

و اما اندیشه امام شناسی… به نظر می‌رسد تحلیلِ بهترِ قضیه هم‌زمانیِ مکتب شیخیه و انتشار مکتب وهابیت، این‌گونه است که: مکتب شیخیه در صدد نفی و تخریب چهره وهابیت برآمده است. هم‌زمانی این دو مکتب را باید این‌گونه تحلیل کرد که با ارائه منظومه فکری مرحوم اَحسائی و ارائه «امام شناسیِ» کتاب شرح الزیارة الجامعة الکبیرة و بیان فضائل معصومین علیهم‌السلام و توضیح معرفت نورانیت آن بزرگواران، قولاً و عملاً آموزه‌های مکتب وهابیت نفی شد.

وهابیت، اندیشه خشک و پوچی است با نگاهی سطحی به گزار‌‌ه‌های دینی و مُنکر مباحث عرفانی و معنوی. ماتریالیسم صِرف و منهمک در پوسته و قشر. طنز سیاه آنجاست که چنین مکتب و اندیشه‌ای بخواهد درباره اندیشه‌ای ژَرف و نورانی که پرچم‌دار تفصیل مباحث باطن دین و نظام‌دهنده به روایاتِ باطنیِ تشیع است، قلم بزند! چنین قلم و قدمی، مضحکه‌ای خواهد بود!

ماجَرا از این قرار است که…

ادامه دارد…