طنزی سیاه و تلخ… شیخیه از نگاه وهابیه! (2)

وهابیت، اندیشه خشک و پوچی است با نگاهی سطحی به گزار‌‌ه‌های دینی و مُنکر مباحث عرفانی و معنوی. ماتریالیسم صِرف و منهمک در پوسته و قشر. طنز سیاه آنجاست که چنین مکتب و اندیشه‌ای بخواهد درباره اندیشه‌ای ژَرف و نورانی که پرچم‌دار تفصیل مباحث باطن دین و نظام‌دهنده به روایاتِ باطنیِ تشیع است، قلم بزند! چنین قلم و قدمی، مضحکه‌ای خواهد بود!

ماجَرا از این قرار است که اخیراً (در سال 1440ق) کتابی منتشر شد که رساله‌ای است در دانشگاه ام القری، در مقطع کارشناسی ارشد که با رتبه «ممتاز مرتفع» دفاع شده است (کلیة الدعوة و اصول الدین، قسم العقیدة.)

نام کتاب «فرقة الشیخیة عرض و نقد» است و نویسنده، سنی وهابی، خالد فوّاز محمد الحارثی است.

این کتاب، نگاهِ پژوهشگری سنی‌وهابی است به شیخیه و نویسنده، به گمان خود، تلاش کرده است به موضوع نگاهی علمی داشته باشد! با این توضیح که دشمنی‌های عقیدتی را دخالت ندهد. با این حال، چنان ملغمه‌ای پدید آمده که مایه حیرت و شگفتی است.

نوعاً در نوشتارهای دیگر به این شبهات پاسخ داده‌ایم و در این فرصت، فقط این نوبرانه(نگاه وهابیه به شیخیه) را برای اهل نظر (و نه اهل غرض) معرفی می‌کنیم.

خالد حارثی، نتایج پژوهش خود را چنین نوشته است:

  1. افترقت الشیعة الاثناعشریة الی فرق متعددة مختلفة فیما بینها و من أبرز مظاهر هذا التفرق هو اختلاف الاصولیة مع الاخباریة.
  2. تعتمد الاصولیة علی مصادر الاخباریة فی الحدیث و الفقه و تختلف عنها فی طریقة التعامل مع التراث و کیفیة الاستنباط و مجالات الاجتهاد.
  3. تعتبر فرقة الشیخیة مثالاً للتطرف الاخباری مع مزجها بین اصول المذهب الاثنی عشری و بین أفکار غلاة الشیعة.
  4. ظهرت فرقة الشیخیة فی القرن الثانی عشر الهجری فی منطقة الاحساء.
  5. مؤسس فرقة الشیخیة هو الشیخ احمد بن زین الدین الاحسائی المولود سنة 1166 ه فی بلدة المطیرفی و هی احدی قری الاحساء.
  6. یعد الاحسائی من اعیان الصوفیة و المتفلسفة مع تأثره بأفکار غلاة الشیعة.
  7. توافق الشیخیه الاثناعشریة فی اصولها المشهورة و هی: الامامة، المهدویة، التقیة، العصمة، الرجعة، و تزید من اصول الغلاة کالقول بتحریف القرآن و عقیدة البداء و تکفیر الصحابة و التأویل الباطنی للنصوص الشرعیة.
  8. و تفترق الشیخیة عن الاثناعشریة فی بعض العقائد و منها: نفی المعاد الجسمانی، القول بتناسخ الارواح، الحلول، التفویض، حقیقة المعراج النبوی، التوریث فی زعامة الفرقة، حیاة [کذا] المهدی.
  9. افترقت الشیخیة الی ثلاث فرق و هی: شیخیة تبریز و شیخیة کرمان و أتباع البشروئی.
  10. انتجت افکار الشیخیة بعض الفرق المغالیة کالرشتیة و البابیة و البهائیة.
  11. الشیخیة المعاصرة تقرر انها فرقة من فرق الاثناعشریة لا تختلف عنها فی الاصول و الفروع.
  12. و اما الاثناعشریة فانهم یتبرؤون من الشیخیة و بعضهم یقول بکفرهم.

این نتایج درباره شیخیه حیرت انگیز است! اینکه شخصی وهابی درباره شیخیه قلم بزند، خود غریب است و این نتایج را گرفتن، طنز ماجرا را بیشتر کرده است.

شاید خواننده گمان کند منابع این نویسنده محدود بوده است؛ ولی با مراجعه به بخش آخر کتاب و مطالعه لیست منابع، مشخص می‌شود مصادر و کتب را استقصاء کرده است.

نویسنده برخی منابع خود را چنین معرفی کرده است:

احقاق الحق، موسی الاسکوئی؛ارشادالعوام، محمد کریم خان التبریزی (کذا)؛ اصول العقائد، کاظم الرشتی؛ اقرأ الشیخ الأحسائی، السعیدمحمد القریشی؛ البراهین القاطعة؛ التحقیق فی مدرسة الاوحد؛ جوامع الکلم؛ الحجة البالغة؛ حیاة النفس؛ خصائص الرسول، کاظم الرشتی؛ شرح الفوائد؛ صحیفة الابرار؛ العصمة و الرجعة؛ عقیدة الشیعة؛ مصباح المنیر؛ نجاة الهالکین و… .

غیر از کتاب‌های مذکور، به سایت‌های متعدد نیز ارجاع داده است. اینها بخشی از منابع این کتابِ 559 صفحه‌ای است ؛ اما گویا این منابع سودی نبخشیده و طبیعت ثانوی و کج‌عقیدتیِ نویسنده، خود را نشان داده است.

 

اینک بعضی از نتایج پژوهشیِ این کتاب را نقد می‌کنیم.

  1. مؤلف کتاب: شیعه اثنی‌عشری چندین فرقه است؛ اخباریه و اصولیه و شیخیه.

نقد:

آیا مؤلف در کتب ملل و نحل تعریف «فرقه» را بررسیده است؟ و حال آنکه به تصریح شهرستانی در کتاب ملل و نحل، اهل فن تعریف جامع و مانعی درباره تولید فرقه بیان نکرده‌اند. در مقدمه دوم کتابش تحت عنوان «فی تعیین قانون یبنی علیه تعدید الفرق الاسلامیة» چهار ضابطه و قاعده را درباره جدایی فرقه‌ها برشمرده و با نام «الاصول الکبار» از این چهار نام برده است.

اینک سخن درباره اصولی و اخباری نیست. درباره شیخیه عرض می‌شود: با تطبیق مباحث فرقه‌شناسی بر اندیشه عالم ربانی مرحوم شیخ احمد احسائی اع می‌یابیم که اندیشه ایشان تولید فرقه نکرده است و امثال علامه طباطبائی که از مفسرین بارز شیعه در اوساط علمی است، متفطن این مسئله بوده‌‌ و در کتاب شیعه در اسلام نوشته ‌است: «دو فرقه شيخيه و كريمخانيه كه در قرون اخير در ميان شيعه پيدا شده‌اند چون اختلافشان با سايرين در توجيه پاره‌ای از مسائل نظری است نه در اثبات يا نفی اصل مسائل ، جدایی ايشان را انشعاب نشمرده‌ايم.» یعنی اگرچه در محاورات بر این گروه‌ نام «فرقه» می‌نهند، ولی ما این دو را انشعاب نمی‌دانیم. مفهوم مطابق منطوقِ کلام ایشان این است که شیخیه فرقه و انشعاب نیست.

  1. مؤلف کتاب: شیخیه میان تندرویِ اخباریگری و اصول مذهب اثنی‌عشری و افکار غالیان جمع کرده است!

نقد:

گویا مؤلف هیچ درنیافته که چه می‌نویسد! اخباری‌گری در عرصه مراجعه به روایات و استنتاجات فقهی از آن است و عقاید، وادیِ دیگری است. افکار غالیان نیز بسیار مبهم است؛ چه اینکه تعریف غلو مجمل است و عقیده‌ای نزد برخی غلو است و نزد برخی، با توجه به محکمات دین و مذهب،‌ غلو نیست.

نویسنده چنان بی‌محابا می‌نویسد و ردیف می‌کند که تعجب است چیزهای دیگر در این معجون نریخته است… . اگر  به برخی از منابعی که در آخر کتاب لیست کرده مراجعه می‌کرد، در می‌یافت که شیخیه در نگرش اخباری‌ها و اصولی‌ها، هر دو، تأملاتی دارند و آنچه مطابق آیات و روایات است گرفته و آنچه از ناحیه افکار افراد وارد این منظومه‌های فکری شده است، نقد کرده‌اند. به طور مشخص مرحوم حاج محمدکریم کرمانی اع درباره ابتداء رساله فصل الخطاب الهادی الی طریق الصواب نقدی بر روش اخباری‌ها و اصولی‌ها مرقوم فرموده‌اند که در این بخش آن را نقل می‌کنیم. ایشان می‌فرمایند:

اني لمافرغت من كسب معارف الدين علي طريقة الهداة المهديين عليهم صلوات المصلين رأيت ان فروع الدين و معرفة احكام الشرع المبين من اهم الاشياء للمؤمنين فصرفت همتي في كسبها و لم‏ تقنع نفسي بالتقليد فيما لااعلم لاني رأيت من اقلده من عرضي و هو غير معصوم فلم‏ ترض نفسي ان‏تنصب رجلا غير المعصوم و تقدمه و تطيعه في كل ما يأمر و ينهي من دون بصيرة و هي متزلزلة في كل ما يقول أصاب ام اخطأ فرأيت في يد بعض اصحابنا رضوان اللّه عليهم مقدمة لمعرفتها يسمونها اصولاً و يقولون باستحالة معرفة تلك الفروع من غير معرفة هذه المقدمة فلغفلتي عن حقيقة الحال و حسن ظني بذلك المقال صرفت شطراً من وقتي في معرفة ذلك العلم حتي انهيته و كتبت فيه كتاباً جمعت فيه اقوالهم مفصلاً و ادلتهم مجملاً و اسففت فيه اذ اسفوا و طرت اذ طاروا و كنت اري في خلال ذلك انهم يقولون في كثير من تلك المسائل بعقولهم و آرائهم و اجتهاداتهم لا الي كتاب فيه يستندون و لا علي سنة يعتمدون متمسكين بان هذا العلم لمعرفة الكتاب و السنة و معرفة الاحكام الظنية فلايمكن الاستدلال فيه بما ينبغي ان‏ يستدل به فيه فوجب ان‏ نستدل فيه بعقولنا ثم نفهم به الكتاب و السنة فوجدتهم مع ذلك مختلفين علي آراء شتی و اهواء مختلفة حتی آلوا فی مسألة واحدة الی عشرين قولاً و اكثر و اقل و هذا ثمرة النظر في الامور بالعقل و عدم الرجوع الي سناد و هذا سر نهي آل محمد علیهم‌السلام عن ذلك فتفكرت في نفسي و طفقت اراجع لبي انه اذا كان الكتاب و السنة لايعرفان الاّ بهذا العلم و لايمكن معرفة هذا العلم الاّ بالعقل و العقول مختلفة يؤدي ذلك الي ان‏ يعمل في الكتاب و السنة بالرأي و الهوي فيفسران بالرأي و الهوي و يصيران تبعا للارآء و الاهواء و يؤدي ذلك الي الاختلاف في الدين و استعمال الرأي في شريعة سيد المرسلين عليه و آله صلوات المصلين و طفقت اتعجب ان النبي و الائمة علیهم‌السلام مع علمهم بوقوع الغيبة و الفترة في آخر الزمان كيف وكلوا الناس الي آرائهم و اهوائهم حتي يختلفوا هذا الاختلاف و هم في شريعتهم ماتركوا آداب التخلي و السنن الجزئية كيف اخلوا بهذا الامر العظيم الذي لايمكن معرفة جميع ما شرعوا الاّ به علي ما يقولون بل يكون جميع ما بلّغوا مع اهمال هذا الامر لغواً و عبثاً لان ما بلّغوا لايعرف الاّ بهذا و هم تركوا هذا و وكلونا الي عقولنا و العقول مختلفة فلعلها تصيب مرادهم و لعلها تخطي فقد ضيعوا بذلك و العياذ باللّه من في اصلاب الرجال و ارحام النساء و رأيتهم صلوات اللّه عليهم قد نهوا في شريعتهم عن استعال الرأي في المسائل الجزئية كيف تركوا مسائل كلية يتفرع عليها الف مسألة و رضوا فيها بالآراء و ان القول بذلك ادحاض للحجة و امحاء للمحجة و نقص في الدين و ابطال للشرع المبين و قول بان اللّه سبحانه لم‏ يبين جميع ما يحتاج اليه عبيده و الائمة علیهم‌السلام قالوا ما من شي‏ء الاّ و فيه كتاب او سنة فعلمت بعد الفكر الطويل ان ذلك مما لايكون و هذا الظن مما لاينبغي و لو كان الامر هكذا و لايكون ابدا و ماكان و لن‏ يكون فذلك نقص في صاحبه نعوذ باللّه من زلة الاقدام و ضلة الاحلام فانضجرت نفسي و انصرف لبي عن طريقتهم في تلك المسائل لا ما تمسكوا فيه بعروة الوسائل صلوات اللّه عليهم اجمعين ثم رأيت ان كثيرا من نقلهم و حديثهم فيه عن اعداء الدين و اعداء الائمة الطاهرين صلوات اللّه عليهم اجمعين و اكثر عنواناتهم ما عنونوا و ادلتهم ما استدلوا به في اكثر الابواب و الشاهد علي ذلك الكتب الموجودة فراجع تجد و هي في اغلب المسائل خالية عن احاديث آل محمد علیهم‌السلام ثم راجعت كتب الاخباريين و الحدثين فنظرت فيها بنظر الدقة و طلب الحق فرأيتهم ينكرون ذلك العلم و ينسبونه الي الضلال و رأيتهم يفهمون الكتاب و السنة من دون حاجة منهم الي ذلك العلم الذي زعم الاولون انه لايمكن فهمهما الاّ به و مع‏ذلك رأيت انهم قد اشتبه عليهم كثير من المسائل و غفلوا عن مرادات الائمة علیهم‌السلام و اصاب فيها الاولون و ذلك ان الخطاء بين الخلق مقسوم فتوسلت الي اللّه سبحانه في تعريف الحق و دعوته قياماً و قعوداً في الليل و النهار و توسلت الي صاحب الزمان صلوات اللّه عليه ان‏يعرفني دينه و شرعه فعلمت انه يجب الرجوع الي آل محمد علیهم‌السلام في كل باب و الاقتصار علي ما خرج عنهم صلوات اللّه عليهم من ماء العلم و ترك السراب فشرعت في تأليف هذا الكتاب مستعيناً باللّه المسدد الوهاب و ارجو من اللّه سبحانه ان لايكون حرف منه مخالفاً للكتاب و السنة بل يوافقهما في كل باب و لا حرج علي امرء مرتاد قد ارتاد لدينه فوقف علي الصواب و اقتصر علي ما خرج من بيت اهل بيت نبيه الاطياب صلوات اللّه عليهم اجمعين و لم‏ يتصرف في الدين بعقله و لم ‏يقلد احداً غير ساداته و مثل هذا الرجل ان اصاب فعلي المنهج و ان اخطأ فليس عليه حرج فانه اخطأ في الطريق لا عن الطريق و غير المعصوم لايأمن الخطاء ابداً و لو بلغ جهده و اما اذا عمل الانسان بالادلة العقلية و ما لم ‏يخرج عن المعصومين فان اصاب فقد اخطأ مرة و الاّ فمرتين فانت ياايها الناظر كن مثلي في الحال و انقطع الي اللّه المتعال و انزع عنك سربال التقليد و تمسك بالتأييد و التسديد من اللّه المجيد و اياك و الانس بما انست الانفس اليه و سبقت الي الاذهان و عليك بنظر الانصاف و ترك الاعتساف و الانقطاع الي آل محمد علیهم‌السلام في المصاف… و امش بهذا المصباح المنير فلاينبئك مثل خبير و كفي في فضل هذه الطريقة انه لا لوم علي من لم‏ يجسر في دينه ان‏ يستبد بعقله او يعول علي مثله و لنقتصر هنا علي ما ذكرنا فان فيما سنذكره كفاية للمريد ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد.

  1. مؤلف کتاب: شیخ احمد احسائی از اَعیان صوفیه است!

نقد:

عالم ربانی مرحوم شیخ احمد اَحسائی اع از منتقدین بارز صوفیه است. وجهه بارز ایشان در اوساط علمی، مقابله ایشان با افکار حکماء و عرفاء اصطلاحی است. این تهمت و ادعاءِ مؤلف به این می‌ماند که کسی بگوید علی علیه‌السلام، امامِ اولِ اهل سنت است.

اخیراً برخی نویسندگان و گویندگانِ شیعی، اتهاماتی بر شیخ اع وارد کرده‌اند. از جمله نوشته‌اند که میان این بزرگوار و سید قطب الدین نیریزی ارتباطاتی بوده است و حال آنکه نیریزی در سال 1172ق، زمانی که شیخ مرحوم اع شش‌ساله بودند، در نجف، از دنیا می‌رود. نیریزی دهه آخر عمرش را در نجف بوده و هیچ‌گاه به احساء سفر نکرده است. متأسفانه در اوضاعِ بی‌پیکره فضای مجازی و انتشاراتی، برخی گُربُزی کرده و  به ساحت مقدس مکتب می‌تازند و غافلند که «ان الله لایصلح عمل المفسدین.»

  1. مؤلف کتاب: شیخیه غیر از اصول مشهور شیعه اثنی‌عشری به بعضی اصول غالیان معتقدند؛ همچون تحریف قرآن و اعتقاد به بداء و تفکیر صحابه و تأویل باطنی نصوص شرعی.

نقد:

اعتقاد به بداء از ویژگی‌های اتباع اهل‌البیت علیهم‌السلام است و در نصوص اسلامی نیز رسیده است و موضوع تحریف قرآن نیز در کتب مختلفی از علماء شیعه رضوان الله علیهم مطرح شده است. از این رو اختصاص این دو به شیخیه، از بی‌اطلاعی، بی‌خبری، غفلت، تغافل، فطرت ثانوی و… سرچشمه گرفته است. فهذه عبرة لمن اعتبر.

و اما تکفیر صحابه به طور مطلق، از اعتقادات ما نیست. بلکه هر کسی که از مسیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و اسلام واقعی قهقری به عقب رفته باشد و مخالفت با دین کرده باشد، خواه ناخواه کافر است؛ چه از صحابه باشد و چه از تابعین و چه از سایر طبقات مسلمین.

و اما تأویل نصوص شرعی، اگر مراد تفسیر باطنی برای قرآن است، مسیری است که امامانِ شیعه به ایشان آموزش داده‌اند و روایات متعددی در زمینه بواطن قرآن بیان فرموده‌اند. از این رو این اشکالِ بی‌جا، به زعم مؤلف، بر امامان وارد است؛ نه بر تابعانِ این پیشوایان.

 ادامه دارد…